www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 11584
زمان انتشار: 16 مارس 2020
| |
«غم» کدام دلها را از پا در می‌آورد؟

قلب، جلسه 14، 89/03/01

«غم» کدام دلها را از پا در می‌آورد؟

غم، دلهای زودرنج و حساس را از پا در می‌آورد. زیرا این دلها از ظرفیت کمی برخوردارند. غم، مثل میکروب ضعیفی است که اگر به دلهای ضعیف بخورد، می‌تواند آنها را زمینگیر کند. دلهای قوی و ثروتمند، دلهای وسیع و بهترین دلها هستند. اینها دلهایی هستند که به راحتی غمزده و عصبی نمی‌شوند. به راحتی پر نمی‌شوند. به راحتی جوش نمی‌آورند و آلودگیها و نجاسات و حتی توهینها و تحقیرها روی این دلها اثر نمی‌گذارد. برای اینکه شخصیت صاحبان این دل ها بزرگ و قوی بوده و دارای ثروتهای فطری هستند.

دلهای قوی و ثروتمند علاوه بر اینکه خود شادند، برای دیگران نیز تولید شادی می‌کنند. اساسا انسان فطرت گرا نباید منتظر و وابسته به دیگران باشد؛ بلکه خودش هم باید بتواند شادی و آرامش تولید کند. آدم فطرت گرا که وصل به کانون شادی و آرامش است، احتیاجی ندارد که از بیرون، به او شادی و آرامش برسد. احتیاج ندارد  از بیرون از خودش، او را تحویل بگیرند. چون وصل به مرکز شادی ها یعنی فطرت و خدا و اهل بیت ع است، وابستگی عاطفی به کسی پیدا نمی‌کند. البته می‌تواند عاشق باشد و مهرورزی و عشق­ورزی بکند، اما شخصیتش شکننده نیست. دل ائمه (علیهم‌السلام) نمونه ای از دل‌های قوی و ثروتمند است نمونه‌ای از دل های قوی و ثروتمند که وصل به کانون فطرت و شادیها هستند امامان ما می باشند. وقتی فرزند امام صادق(علیه‌السلام) می‌میرد؛ هر چند که مرگ فرزند یک ضربه و صدمه عاطفی است. ولی چون حضرت قدرتمند است و وصل به بالاست، به جای گریه، انبساط دارد و می‌فرماید: منزه است خدایی که فرزند ما را می‌کشد و ما جز محبت خدا چیزی در دلمان اضافه نمی‌شود. اینطور نیست که با خدا و زمین و زمان درگیر شود. این آدم وصل به کانون بینهایت آرامش، شادی، محبت، عواطف، قدرت حقیقی انسانی است و هیچ حادثه­ای نمی‌تواند او را از انبساط و نشاط و شادی بیاندازد. جذب اسم «مرتاحِ» خداوند، یعنی تولید شادی برای دیگران انسان فطرت گرا آن قدر تولید شادی می کند و اطرافیان را شاد می کند تا به اسم شریف «مرتاح=شاد» می رسد. «مرتاح» یکی از اسمهای خدا است. یعنی خداوند یک موجود شاد است. موجود غصه­دار کوچک و محدود و غمگین نیست. اما کمال انسان این است که اسمهای بیشتری از خداوند را جذب کند. اسم هایی مثل «رحمان، رحیم، جواد، غفور، کریم، ودود و ...». وقتی کسی با خدا بود، دیگر چه کسی را می‌خواهد؟ وقتی با خدا می‌تواند ارتباط داشته باشد، گرما و آرامش و شادی داشته باشد، دیگر به کمتر از خدا نیازی ندارد. زیرا هر کس هر چه که دارد، هر چیزی که هست، از خدا گرفته و مشاء آن خداست. وقتی ما به منبع چیزی وصل باشیم، نیازی به غیر خدا نداریم. چگونه می‌شود با غیر خدا شاد باشیم و با خدا نتوانیم شاد باشیم؟ این یک تناقض است که من با غیر خدا، با بنده ­اش، با مخلوقش که محدود است، ‌بتوانم شاد باشم، ولی با خودش که اصل است، عرضه شاد بودن را نداشته باشم و نتوانم آرامش داشته باشم. وقتی من به کانون شادی وصل باشم، می توانم حتی برای دیگران شادی تولید کنم. حتی اگر ما می‌خواهیم از بیرون به ما محبت و شادی و آرامش برسد، باید تولیدکننده هم باشیم. چرا؟ چون گفتیم، این مثل چشمه می‌ماند که هر چه از آن آب بردارید، از زیر زمین بیشتر آب می‌آید. شما حتی اگر بیرون را هم بخواهید داشته باشید، وقتی اینجا سرچشمه را بستی، اصلاً اهل این نیستی که به کسی بدهی، اهل خروج نیستی و جا نداری که بخواهد برایت خیرها بیاید. باید اهل خروجی دادن باشی تا بتوانی جریان راه بیاندازی. پس ما اگر از بیرون هم بخواهیم جریانی را راه بیاندازیم، باید اول جریان را از درون خود، ایجاد کنیم تا از بیرون برای ما هم بیاید و به ما برسد. وقتی که درون ما بسته است و در خود ما گره خوردگی هست، چطور خیرها می‌خواهد از بیرون به سمت ما بیاید؟ پس هر چقدر دهندگی من بیشتر باشد، از اینطرف هم گیرندگی من بیشتر می‌شود. طرف معامله‌ی انسان فقط خدا باید باشد اساساً انسان طرف معامله ­ای لایق­تر از خدا ندارد و اگر خودش را به کمتر از خدا و اهل بیت بفروشد، خودفروشی و ضرر کرده است. زیرا هیچ کس مثل خدا قدردان کارهای انسان نیست. چه بسیارند کسانی که به جای معامله با خدا و کار را برای خدا انجام دادن، کار را برای غیر خدا و خوش آیند این و آن انجام می دهند و چون دیگران قدر کار آنان را نمی دانند، شروع می کنند به اعتراض و ابراز ناراحتی. در حالی که این ناراحتی ها بی جاست. زیرا تو باید از ابتدا، کار را برای رضای خدا انجام می دادی تا نیازمند قدردانی کسی نباشی. باید از ابتدا می گفتی:«من اساساً در ارتباطم با انسانها محتاج تشکر و قدردانی کسی نیستم. وقتی که اینطور عمل کنی، اگر کسی در مقابل خوبی های تو نمک­ نشناسی کرد، به تو افسردگی دست نمی دهد. باید بگویی من نیازمند کسی نیستم. خداوند در قرآن می‌فرماید: تجارتی که شمارا از عذاب نجات می دهد این است که کار را برای خدا انجام دهید که فقط اوست که اموال و تلاشهای شما را می خرد. می فرماید:«هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ[1]= آیا شما را بر تجارتى راه نمایم كه شما را از عذابى دردناك مى ‏رهاند.» کلمه اشتری و تجارت در قرآن خیلی تکرار شده و همیشه خدا می‌گوید: من طرف تجارت مؤمنین هستم. « إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ[2] = خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اینكه بهشت براى آنان باشد خریده است.» پس ما خیلی خوشبخت هستیم که می‌توانیم با خدا تجارت کنیم. یک مادر خیلی خوشبخت است که می‌تواند تمام زحماتی را که برای بچه­اش در خانه کشیده را به خدا بفروشد، نه به بچه­اش. اینکه ما خیلی وقت‌ها از دست همسر و بچه­های‌مان به ستوه می آییم و احساس می‌کنیم سرمان کلاه رفته و باخته ایم، علتش این است کار را برای خدا نکرده است. می گوید 30 سال، 40 سال زحمتم هدر رفته و کسی قدر ندانسته. علتش این است که از روز اول زحماتش را به همسر و فرزند فروخته است. بله، آنها قدر نمی‌دانند و این می شود که احساس باختن زندگی به ما دست می دهد. اولین شرط در معامله با خدا، ایمان به غیب است اولین شرط استفاده از قرآن و اولین شرط عملی شدن مطالبی که گفته شد، ایمان به غیب است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم ذلكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» فقط کسانی هدایت می‌شوند که ایمان به غیب داشته باشند. «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ = کسانی که ایمان به غیب دارند.» (سوره بقره/1) ایمان به غیب، یعنی اولین شرط این است که آن طرف و ماوراء طبیعت را قبول کنی. خدا و بهشت و جهنم و زندگی ابدی خودت را بپذیری. بپذیری که چند روز دیگر واقعاً وارد یک زندگی جدید با لوازمی که برای زندگی نیاز داری خواهی شد. پس کارم را فقط به خدا می‌فروشم. من با بندگان خدا به عشق خدا ارتباط برقرار می‌کنم. «قاعده هو انت» یعنی هر چه محبت و بدی بکنی به خودت کرده ای اگر قاعده «هو انت= او تو هستی» را بیشتر بدانیم، تولید شادی های ما خیلی بیشتر می‌شود. این قاعده «نوع نگاه»ی است که ما باید به دیگران داشته باشیم. خداوند تبارک و تعالی در آموزه ­های دینی ما می‌فرماید، من این سیستم خلقت را طوری خلق کرده ام که باید بدانید افرادی که شما با آنها در ارتباط هستید، خواهران و برادران شما هستند و آنها خود تو هستند. یعنی با این نگاه، هر کس از دیگران قدردانی و تشکر کند، از خودش تشکر کرده: «وَ مَن یَشکُر فَإنَّما یَشکُرُ لِنَفسِه= هر کس تشکر کند، از خودش تشکر کرده». یعنی تو هر چقدر به یک نفر محبت یا ظلم کنی، به خودت کرده ای. اگر دروغ بگویی، فریب بدهی، اذیت کنی، یا هر کاری بکنی، به خودت کرده ای. باید ببینی که اگر او جای تو بود، دوست داشتی چطوری با تو رفتار می‌کرد؟ حالا تو هم همان رفتار را انجام بده. این تولید خیلی مهم است. گفتیم که این حداقل ماجراست. بالاترش این است که او رسول خدا و اهل بیت علیهم‌السلام هستند و بالاتر از آنها هم خود خداست. خدایی که ارزش کار شما را خوب می داند و قدردانی می کند. شاد کردن مؤمن، مساوی است با شادی الله و اهل بیت علیهم‌السلام امام صادق(علیه‌السلام) فرمود:« لَا یَرَى أَحَدُكُم إِذَا أَدخَلَ عَلَى مُؤمِنٍ سُرُوراً أَنَّهُ عَلَیهِ أَدخَلَهُ فَقَط بَل وَ اللَّهِ عَلَینَا بَل وَ اللَّهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم[3]= کسى از شماها گمان و خیال نكند که اگر مؤمنى را خوشحال كرد، تنها او را خوشحال كرده، بلكه قسم به خدا علاوه بر ما اهل بیت علیهم السلام، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم را هم شاد و مسرور نموده است.» کسی که می‌تواند دائماً امام زمان (علیه‌السلام) را شاد کند، آدم بخیلی نیست. شاد کردن حضرت در واقع به خودش برمی‌گردد. او در خندیدن، گذشت کردن، مغفرت، پوشاندن عیب دیگران، بیخیالی در ندیدن بدی ها، آدم بخیلی نیست و اصلاً کینه در دل این آدم نمی‌ماند. امام صادق(علیه‌السلام) فرمود:«و اللَّه لرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اَسرّ بِقَضَاءِ حاجَۀِ المُؤمِنِ إذا وَصَلَت إلَیهِ مِن صاحِبِ الحاجَۀ[4] = قسم به خدا، البته رسول خدا به واسطه قضاء حاجت مؤمن و وقتی به حاجتش می‌رسد، از خود صاحب حاجت مسرورتر می‌شود.» مستحق ترین افراد برای شاد کردن، چه کسانی هستند ما از روی اشتباه، معمولاً فکر می‌کنیم، شاد کردن دیگران به این است که کسی درِ خانه ما را بزند و ‌بگوید در راه خدا یک چیزی به من بدهید. نه اینطور نیست. همین مادر و پدرت، نیازمندترین افراد هستند. وقتی می‌خواهیم صدقه یا هدیه­ای بدهیم و یا انفاقی کنیم، قرآن می‌گوید از نزدیکان خودت شروع کن. یعنی اول مادرت، بعد پدرت. اول خواهرت، بعد برادرت. بچه­ات به نوازش و بوسه و خنده تو احتیاج دارد. همسرت که الان خسته و گرفتار است، پدر و مادرت به یک تلفن زدن و سر زدن تو و به یک جعبه میوه و شیرینی نیاز دارند، اول به اینها رسیدگی کن. حالا اگر از دنیا رفته اند، به سرکشی شما احتیاج دارند. این همه اموات که شما می‌توانید برایشان خیرات کنید، به شما نیاز دارند. لازم نیست شیرینی و خرما و غذا بدهیم که این پایین­ترین است. این کار خیلی مهمی نیست. برایشان نماز والدین بخوان. میلیونها آدم هستند که الان صاحب حاجت هستند و من همین الان که در خانه نشسته ام، می‌توانم برای همه آنها یک صلوات یا یک سوره قرآن بخوانم. یک میلیارد از این هفت میلیارد جمعیت گرسنه هستند و دارند می‌میرند یا در نوبت مردن هستند. ما خیلی کار می‌توانیم برایشان بکنیم. یک عده دارند می‌میرند و ما اضافه وزن آورده ایم. می توانیم برای اینها یک کاری بکنیم. از همه مهمتر ایتام معنوی هستند که ائمه چقدر به رسیدگی به آنها سفارش کرده اند. ما الان ده ها میلیون شیعه در عالم داریم که محتاج هستند. هم محتاج غذایی و هم محتاج فرهنگی هستند. مهمتر از آن، محتاج هستند به ائمه (علیهم‌السلام) یعنی به پدر و مادر حقیقی شان وصل شوند. چه کاری قشنگ­تر از اینکه انسان یتیم را به دست پدر و مادر خودش برساند. محبوب ترین افراد، کسانی اند که ایتام آل نبی ص را با آنها آشتی دهند خدا خیلی خوشحال می‌شود که یکی از بندگانش با او آشتی کند. محبوب­ترین موجودات در عالم کسانی هستند که ایتام آل نبی را با ائمه آشتی دهند. کسانی که ایتام امام زمان را به امام زمان وصل می کنند و بندگانی که با خدا قهر هستند را با خدا آشتی می‌دهند و آشنا می‌کنند، بهترین خلق خدا هستند. میلیاردها انسان صاحب حاجت، در اطراف ما هستند که ما می‌توانیم آنها را شاد و خوشحال کنیم و به آنها خدمات بدهیم. اگر این فرهنگ در ما جا بیفتد، تحولات زیبایی رخ می دهد. از این رو حضرت به خدا سوگند می‌خورد که هرگاه حاجت مؤمنی برآورده شود، رسول الله خوشحال­تر از صاحب حاجت خواهد شد. یعنی شما بیش از آنکه آن صاحب حاجت را خوشحال کنید، رسول الله را شاد کرده اید. قبلاً گفتیم که ما فرزندان امام زمان و رسول الله و حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) هستیم. الان تصور کنید که ما به پدر و مادری احترام بگذاریم و بگوییم شما خیلی عزیز هستید؛ ولی فرزندشان را جلوی آنها کتک بزنند. آیا آن پدر و مادر اینطوری آرامش دارند؟ پدر و مادر ترجیح می‌دهند که خودشان کتک بخورند تا فرزندشان سالم بماند. این حسی است که آدم تا پدر و مادر نشود، نمی‌تواند درک کند. پدر و مادر حاضر هستند که خودشان کتک بخورند و جانشان به خطر بیافتد و حتی خودشان بمیرند، ولی بچه­ شان طوری نشود. حالا شما نگاه کنید وقتی که مسلمانی در فشار است، چقدر فشار به رسول الله و امام زمان می‌آید. وقتی شما یکی از بچه ­های امام زمان را شاد می‌کنید، چه کسی بیشتر خوشحال می‌شود؟ امام زمان و رسول الله بیشتر خوشحال می‌شوند. وقتی رسول الله بیشتر خوشحال شود، طبق قاعده ­ای که قبلا گفتیم، بالاتر از رسول خدا، خداوند است که بیشتر خوشحال می‌شود. چه کسی به خدا قرض می‌دهد؟ خدا در قرض دادن به دیگران چه چیزی را می‌خواسته بگوید و پشت این امر خدا چه رمزی هست؟ هیچ وقت در قرآن نیامده که شما به مردم پول قرض بدهید؛ بلکه می فرماید چه کسی به خدا قرض می دهد؟ «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً= چه کسی هست که به خدا قرض نیکو بدهد؟». خدا می‌گوید اگر کسی به یک نفر قرض بدهد، به من قرض داده است. نگفته: «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ عبادی= چه کسی است که به بندگان من قرض بدهد؟» می‌گوید چه کسی است که به خود من قرض بدهد؟ برای همین است که می‌گویند «قرض  ­الحسنه». می‌گویند قرض دادیم، ولی هنوز پس نداده است. به چه کسی قرض داده ای و او پس نداده است؟ آیا خدا نداده؟ اگر اینطور باشد که خوش به حالت شده. اگر قرض دادی و پس نداده که خیلی خوب است. وقتی که تو به خدا قرض می دهی، اگر پس داد که داد؛ اما اگر نداد خوشحال باش که نزد خدا باقی مانده است. یکی از بزرگان می‌گفت من وقتی به یک نفر پول می‌دهم اصلاً یادم می‌رود، اصلاً از ذهنم می‌برم که به چه کسی پول داده ام. اگر نتوانسته پس بدهد، حتماً مشکل دارد. قرآن می‌فرماید:« فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَیْسَرَةٍ= اگر ندارد، به او فرصت بده» که هر وقت داشت بیاورد و بدهد. یک آقایی وضعش خوب بود ورشکست شد و رفت مستأجری. یکی دو سال گذشت. من دیدم خیلی وضع او خراب است. به او گفتم کرایه خانه را چه می‌کنی؟ آیا می‌توانی بدهی؟ گفت: نه. در همه این ۲ سال، کرایه خانه ام عقب افتاده. گفتم: صاحبخانه چیزی نمی‌گوید؟ گفت: صاحبخانه خیلی مرد شریفی است. اصلاً نیامده به من سر بزند و چیزی بگوید. گفته هر وقت داشتی و دارا شدی، بده. چقدر آزادگی خوب است! چقدر خوب است آدم شبیه خدا شود! جوانمردی و مردانگی خیلی فرهنگ بالایی است. از این جور کارها رسول خدا و خدا بیشتر خوشحال می‌شوند. پس قرض را به خدا بدهید که اصلاً باخت ندارد. کسی می‌گفت: حرم رفتم و کفش های من را دزدیدند. اگر شما در حرم امام رضا (علیه‌السلام) رفتید، بگویید ای امام رضا! ما حرم شما آمدیم و کفش های ما را بردند. فکر می‌کنید امام رضا ع این را نمی‌فهمد که کفش شما را بردند؟ فکر می‌کنید او نمی‌فهمد که تو چقدر اذیت شدی به مشهد آمدی؟ فکر می‌کنی که خدا نمی­بیند چقدر اذیت شدی که به خانه خدا رفتی؟ اگر کیفت را زدند، خیلی خوب بوده ای که کیفت را زدند. استاد ما می‌فرمود: من کنار حرم اباالفضل (علیه‌السلام) روبه ­روی ضریح ایستاده بودم و کسی که کنار من ایستاده بود، دست در جیبم کرده بود. اما من کاری نداشتم که این دستش در جیب من است. گفتم: ای اباالفضل! عرب ها می‌گویند اگر کسی در حرم تو گناه کند، خشک می‌شود. خیلی اعتقادشان بالاست و واقعاً هم اینطور بوده کسانی که در حریم حضرت اباالفضل (علیه‌السلام) خطاهایی می‌کردند، زود جوابشان را می‌گرفتند. اما دیدم در مورد کسی که دست در جیبم کرده، هیچ خبری نیست و او همچنان دست در جیب من دارد. گفتم: یا ابالفضل مثل اینکه تو به این کار راضی هستی. اگر راضی هستی ما هم راضی هستیم. گفت: هیچ چیزی نگفتم و گذاشتم هر چه می‌خواست برداشت و رفت. گفتم بی­ادبی است که من جلوی حضرت اباالفضل که راضی است این آدم دستش را در جیب ما کرده، چیزی بگویم. اگر می‌خواست خودش دستش را خشک می‌کرد. استادمان تعریف می‌کرد، یک بنده خدایی دزدی کرده بود و ما او را گرفته بودیم. به او گفتیم این موکت ها مال کیست که برداشتی؟ گفت: مال خانواده ­ای بود که در پارک دزدیدم. گفتم: آنها محتاج هستند. گفت: پس چه کار کنم؟ گفتم: حرم حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) فرش زیاد دارد. از خانم هم بدزدی خانم چیزی به تو نمی‌گوید. یقیناً نمی‌آید در قیامت یقه ­ات را بگیرد و بگوید چرا از حرم ما دزدی کردی. برو از آنجا بدزد. اگر هم می‌خواهی من هم می‌آیم و می‌ایستم که کسی تو را نبیند. از حرم حضرت معصومه بدزدی، بهتر است تا از مال مردم بدزدی. خیلی معرفت می‌خواهد که یک کسی می‌گوید: آقا من حرم شما آمدم، الحمدلله که کیفم را زدند و خدا را شکر که کیف من را زدند. جیب من را زدند. کفشهای من را بردند. چون این می‌داند که امام رضا ضامن کفش شماست و خدا کند که جایش برنگردد بعداً ما کار داریم. من یک موقعی در هواپیما دست در جیبم کردم، دیدم حرم امام رضا رفتم، یک مُهر از حضرت در جیب من جا مانده است. این کنار دستی من گفت: داری چه کار می‌کنی؟ گفتم: مُهر جا مانده پیشم. من هم اصلاً نمی‌برم پس بدهم. بالأخره در قیامت حضرت می‌آید یقه­ ام را بگیرد. من هم یقه ­اش را می‌گیرم. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: شما اگر در قیامت دستتان به ما رسید، ما شفاعت‌تان می‌کنیم. عُرضه است بالأخره، این مُهر را نگه می‌دارم، وقتی می‌خواهد بگوید تو مُهر از حرم من دزدیدی، ما آنجا احتیاج داریم که آنها را ببینیم و دست آدم آنجا به آنها برسد. گفتم: بالأخره قیامت امام رضا (علیه‌السلام) یا می‌آید یقه ما را بگیرد یا نمی‌آید. اگر نیامد که هیچ. اگر آمد بالأخره ما هم یقه ­اش را می‌گیریم. بعداً می‌رویم مُهر را می‌دهیم. چند برابر برایش حواله می‌کنیم. در جبهه بچه­ ها به این تیر و تَرکشها التماس می‌کردند که یکی از آنها به بدن شان بخورد. اگر عملیات می‌شد، اگر کسی تیر یا ترکش نخورده بود، خیلی ناراحت بود و می‌گفت: ما چقدر بی ­لیاقت بودیم. اما اگر از کسی یک قطره خون می‌ریخت، خیلی خوشحال بود که بالأخره ما برای شما وسط آمدیم و اینجا هم اذیتی شدیم. واقعاً از اذیت شدنها لذت می‌بردند. اینها خیلی خوب است. اینها عرضه است و فقط کسانی می‌توانند اینطوری باشند که واقعاً بتوانند با اهل بیت معامله کنند و یقین داشته باشند که اصلاً هیچ باختی در این جهت نیست. خروجی های نیکی که قدیمی ها انجام می دادند فرهنگ خوبی برخی از قدیمی‌های ما داشتند. این که آدم برای دیگران تولید شادی و آرامش کند را دست کم نگیریم. مثلا در روایت داریم قبل از اینکه هوا تاریک شود، چراغ های خانه­ تان را روشن کنید و نگذارید هوا کاملا تاریک شود و بعد چراغ را روشن کنید. این برای انسان ضرر دارد. برای قلب انسان خوب است که قبل از آمدن تاریکی، روشنایی باشد. حال بعضی‌ها جلوی در خانه­ شان لامپ روشن می‌کردند و می‌گفتند: یک مسلمان رد می‌شود، بهتر است تاریک نباشد. آن خودت هستی که داری از آنجا رد می‌شوی. یا وقتی یک بچه رد می‌شود، نترسد. در طول شب لامپ را روشن می‌کردند تا مردم اذیت نشوند و هزینه برقش را هم می دادند. چقدر خوب است که آدم وقتی که از کوچه ای رد شود، می ­بیند روشنایی و نور هست. چقدر راحت ­تر و با امنیت بیشتر رد می‌شود، تا وقتی که ببیند تاریک است. الان آب شرب هست و اسراف می‌شود. اما قدیم‌ها در جنوب شهر من زیاد می‌دیدم که پمپ آب داشتند و صبح به صبح، جلوی خانه را آب می‌پاشیدند و کوچه یک طراوتی می‌گرفت و تمیز بود. مردم رد می‌شدند لذت می‌بردند. این فرهنگ بسیار خوب است که ما بدانیم وقتی خروجی های نیک از ما به وجود می‌آید، چه مادی و چه معنوی، مثل تولید شادی، عاطفه و محبت و در اثر این خروجی های نیک، خدا، رسول، اهل بیت، انبیاء و فرشته‌ها علیهم‌السلام مسرور می‌شوند و آخرین نفری که خوشحال می‌شود، این آدمی است که من خوشحالش کردم. در این صورت، جامعه ما چقدر مترقی و پیشرفته می‌شود و اخلاق و باطن انسان از حیوانیت در می‌آید. شما به میزانی مثل خدا هستید که برای غیر باشید. همانطور که خدا مال غیر است. خدا از بین همه اسمها یک اسم دارد که مال خودش است، اسم «هو»، بقیه اسمها که هزار و خرده­ای اسم است، همه کارکردهای خدا با بندگانش است. مثل، «رحمان، رحیم، جواد، غفور، ودود و ...». اینها همه کاربردها را برای مخلوقاتش دارد. مفید بودن را یاد بگیریم یاد بگیریم که در جامعه مفید باشیم. برای مسلمان و غیر مسلمان، برای همه چیز اعم از حیوانات و اشیاء مفید باشیم. بعضی ها آنقدر آدم های مفیدی هستند که در مکه، مسجد، حج، کربلا می نشینند و تولید شادی می‌کنند. برای همه فرشته ها از عزرائیل، میکائیل، اسرافیل، جبرئیل و تمام فرشته ها تولید می‌کنند. اساتید ما می‌فرمودند: شما صبح به صبح که از خواب بلند می‌شوید، به فرشته­ هایتان سلام کنید. چون اینها با شما هستند. آفرین به آدم مفید که صبح که از خواب بلند می‌شود. اذان صبح که می‌گویند، فرشته­ های جدید می آیند:« وَإِنَّ عَلَیْكُمْ لَحَافِظِینَ[5]= و قطعا بر شما نگهبانانى [گماشته شده]اند.» قرآن می‌فرماید، شما محافظانی دارید که پیش شما می‌آیند. پس به آنها سلام کنید. مغرب که می‌شود، فرشته‌های جدید می‌آیند. به آنها سلام کنید. اصلاً آدم یک مدت بنشیند و یک مجموعه صلوات برای شاد کردن ملائکۀ الله بفرستد. چه آدم مفیدی است که نه تنها دنیایی­ ها از او استفاده می‌کنند، بلکه اهل آسمان هم از او لذت می‌برند. این فقط برای اهل زمین خیرات ندارد، برای اهل آسمان هم خیرات دارد. با آنکه آنها نیازی ندارند، اما شادشان می‌کنید. پیغمبر چه نیازی به صلوات ما دارد، ولی شما با صلوات شادش می‌کنید. خدا هم شاد می‌شود. قلب/ دل وسیع/ تولید شادی [1] . سوره صف/10. [2] . سوره توبه/111. .[3]  الكافی ج2 ص189. [4] . جامع السعادات، ص356. [5] . سوره انفطار/10. ع ل 358

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11573
زمان انتشار: 12 مارس 2020
| |
عشق، توبیخ آدمهایی است که معشوق حقیقی را فراموش کرده اند

عشق، توبیخ آدمهایی است که معشوق حقیقی را فراموش کرده اند

راجع به عشق می‌گویند، چه می‌شود که یک دفعه آدم عاشق می‌شود و گرفتار و بدبخت همان عشق می‌شود و معشوق هم تحویلش نمی‌گیرد؟ عاشق مدام می‌رود و ناز می‌کشد و التماس می‌کند و اظهار محبت می‌کند؛ اما از سوی معشوق محبتی نمی بیند.

خدا می‌گوید: عشق، توبیخ آدم‌هایی است که معشوق حقیقی شان را فراموش می‌کنند. به همین دلیل، گدای عشق دیگران می‌شوند. این جزای آن است که خدا را فراموش کرده است. وقتی که تو معشوق اصلی را فراموش می‌کنی، خدا به یک نفر مثل خودت مبتلایت می‌کند. به یک آدم بدبخت و ضعیف مثل خودت که مدام تو را بدواند و له­ ات بکند و تحویلت نگیرد. مثلا ۶ ماه یا یک سال با تو باشد، بعد بگوید: پشیمان شدم، ببخشید. من دیگر نمی‌توانم با تو باشم. گاهی خدا تو را به فرزندت مبتلا می‌کند. ۲۰ سال جان بکنی و بزرگش بکنی، بعد برود خارج از کشور و آنجا ازدواج کند و به تو خبر هم ندهد. گاهی به یک شوهر نمک ­نشناس، به یک زن نمک­ نشناس، به یک پدر نمک ­نشناس، به یک مادر نمک ­نشناس مبتلایت می‌کند. گاهی به آدم هایی مبتلایت می کند که له ­ات می‌کنند. پس عشق زمینی بد است؟ نه؛ خیلی هم خوب است. گفتیم، حضرت فرمود: کسی آدم­تر است که نسبت به همسر و فرزندانش عاشق­تر است. پس اینها چطوری با هم جمع می‌شود؟ می‌گوید، تو عاشق هستی، اما گدا نیستی. مهر می‌توانی بورزی و به شدت هم دوستشان داشته باشی؛ ولی اصلاً گدا نیستی. یک شب رباب و سکینه کنار امام حسین علیه‌السلام نبودند، حضرت می‌گوید: چه شب درازی است امشب که رباب و سکینه پیش من نیستند. انگار که این شب هرگز نمی‌خواهد صبح شود، این همه عاطفه دارد، ولی اصلاً گدا نیست. چون از یک کانون دیگر دارد جذب عشق می‌کند.   برگرفته از مباحث استاد شجاعی با عنوان «قلب»

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11559
زمان انتشار: 3 مارس 2020
| |
ذکری قدرتمند برای افزایش شادی و وسعت قلب

ذکری قدرتمند برای افزایش شادی و وسعت قلب

جلسه قبل گفتیم، گاهی تصمیمات بد می‌گیریم و دچار مشکل می‌شویم که بهتر است شادی و آرامش خود را حفظ کرده و بگوییم: «این نیز بگذرد!» ذکر دیگری داریم که خیلی قویتر از این ذکر است و با مداومت به این ذکر هرگز انسان دچار غصه نمی‌شود و آن  این است: « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ= ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می‌‌گردیم».

وقتی مصیبتی به صابران می‌رسد، آنها می‌گویند:« الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ[1]= [همان] كسانى كه چون مصیبتى به آنان برسد، مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم.» ما قرار نیست اینجا بمانیم. ما پیش خدا می‌رویم. حضرت فرمود: نه تو مال دنیایی و نه دنیا مال تو است. اگر قرار است، ما مال دنیا نباشیم و دنیا هم مال ما نباشد، پس دلبستگی هم نمی‌ماند. انسان به همه چیز به صورت امانی و موقت نگاه می‌کند و همه ابزار اند، همه را رها می‌کند و می رود. یکی از شادی­ بخش­ترین آیاتی که ما متأسفانه با آن خیلی بد برخورد کرده ایم، همین آیه انا لله و انا الیه راجعون  است. فقط آن را برای مرده ­ها و غم و مراسم ترحیم در نظر می‌گیریم. در صورتی که این شادی­ بخش­ ترین و آرام کننده‌ترین آیات است. هر وقت می‌خواهید غصه ­هایتان برطرف شود، بی‌خیال شوید و توانایی «بِلَّیِن» یعنی به نرمی پیدا کنید تا سخت­گیری و فشار قبر از روح شما برود. هر وقت خواستید این کار را بکنید، این ذکر شریف را زیاد بگویید. زیبایی گفتن این ذکر برای کسانی که سن شان بالاتر است، بیشتر نمود دارد، وقتی می‌گویند: ما مال خداییم و پیش خدا می‌رویم، یعنی الحمدلله من دو سوم از عمرم یا بیشترش را گذرانده ام و چیزی نمانده که پیش خدا بروم.  برای همین خداوند به آدم‌هایی که این ذکر را می‌گویند: بشارت می‌دهد:«وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ أُولَئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ = و بشارت بده به صابران، همان کسانی که چون مصیبتى به آنان برسد مى‌گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‌گردیم بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راه‏یافتگان [هم] خود ایشانند». پس کسی  که خدا را ندارد، باید خیلی غصه بخورد و غصه هم می‌خورد. این نص قرآن است. چقدر هم شیرین است که خدا به بنده­اش نگاه کند و ببیند این بنده هر وقت مصیبت و گرفتاری و کدورتی پیش می‌آید، دلش به خدا خوش است.   [1] . سوره بقره/156. برگرفته از مباحث استاد شجاعی با عنوان «قلب» جلسه یازدهم

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11557
زمان انتشار: 1 مارس 2020
| |
مردی که خانه اش را در زمین همسایه ساخت

مردی که خانه اش را در زمین همسایه ساخت

مولانا در داستان زیبایی نقل می‌کند: یک بنده خدایی شب ها کار می‌کرد و برای خودش خانه می‌ساخت. بعد از اینکه ساختمان تمام شد و خیالش راحت شد، با خود گفت: یک روز بروم به خانه ام سر بزنم، ببینیم، چه خبر است و چطور ساخته شده، می‌رود می‌بیند که این ساختمان را در زمین همسایه ساخته، نه در زمین خودش. ما هم این چنین هستیم، تمام توجه، عمر، و وقتمان صرف ساختن چیزی می‌شود که اصلاً با خودمان از اینجا نمی‌بریم. اینها مال ما نیست و مال همین دنیاست و در اینجا می‌ماند.

انسان یک ساختار دو بُعدی دارد که یکی طبیعی و بدنی است و دیگری دارای ساختار روحانی و خدایی. ساختار خدایی، روحی است که خداوند از خودش در ما دمیده است. فقط ساختار خدایی انسان معاد دارد. در بازگشت و معاد آن ساختاری که طبیعی و زمینی است، در همین جا می‌ماند و معاد و بازگشتی ندارد. متاسفانه ما عبرت نمی‌گیریم. این چیزی که من سالهای سال زحمت کشیده ام و تهیه کرده ام و اسمش هیکل و بدن است و من به آن رسیدگی کرده‌ام و آن را زیبا کرده‌ام، پولم، خانه ­ام، اتومبیل، مدرک تحصیلی، اطلاعات، ذهنیات، زمین ها، هیچ کدام را با خودم نمی‌برم. اینها معاد ندارند. آن که برمی‌گردد، من خودم هستم، همان قلب من است. ولی من چون آن را از خودم نمی‌دانم، به فکر تغذیه­، زیبایی­، بزرگی­ و سازندگی ­اش نیستم. زمانی می‌توانیم به خودسازی شروع کنیم و به عنوان یک انسان زندگی کنیم که خود را خوب شناخته باشیم و دوست داشته باشیم. در غیر این صورت، برای خودی زحمت خواهیم کشید که در واقع خودِ اصلی ما نیست. اگر عاشق خودم یعنی حقیقت انسانی و ابدی­ خودم شوم. در این صورت خودم برای خودم مهم و عزیز می‌شوم و نمی‌خواهم از کس دیگر یا چیز دیگر عزت بگیرم. به همین دلیل است که خداوند می فرماید: « أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا= آیا نزد آنان عزت را جستجو می کنند؟ پس محققا همه ی عزت از خداست». برگرفته از مباحث استاد شجاعی با عنوان «قلب» جلسه نهم

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9883
زمان انتشار: 23 دسامبر 2018
| |
قرآن و معصومین، شیطان و حملاتش را کاملاً می‌شناسند

دشمن شناسی جلسه 40

قرآن و معصومین، شیطان و حملاتش را کاملاً می‌شناسند

روانشناس ها می‌گویند انسان در معرض قوا و نیروهایی است که او را به سمت افکار منفی می‌کشاند یا در او افکار منفی تولید می کند. انسان بین دو کشش قرار دارد؛ کششی که او را به سمت پیشرفت می کشاند و کششی که او را به سمت عقب گرد و تنبلی می کشاند. اما هیچ وقت به منشأ این افکار و ریاضیات تولید فکر، اشاره‌­ای نمی‌کنند. چون اساساً اطلاعات تخصصی در این زمینه ندارند. این قرآن کریم و خداوند تبارک و تعالی، خالق آسمانها و زمین و انسان است که به ما اطلاعات دقیق در مورد این حمله‌­ها می دهد و حمله‌ها را برای ما شماره‌­گذاری و حدود و ثغورش را مشخص می‌کند و نوع فکرها را تعیین کرده و راه‌های مقابله با آنها را می گوید. این روانشناسی فوق پیشرفته است که ما می توانیم در قرآن کریم و دست معصومین، آن را بیابیم.

راههای مقابله با شیطان و افکار منفی، در قرآن آمده است «مقابله با افکار منفی»، در روانشناسی دینی و روانشناسی غیردینی (مدرن) یک اصل پذیرفته شده است. همچنین قدرت و نیرویی به نام شیطان وجود دارد که در ما تولید فکر منفی می کند. قرآن این شخصیت را بطور کامل و با همه ابعاد وجودی‌اش مشخص و روشن  برای ما معرفی کرده و می گوید: حواستان باشد؛ باید شیطان را دشمن بگیرید و عبادتش نکنید و از فکری که تولید می کند تبعیت نکنید. بنابراین،آموزش‌های قرآن می گوید: وقتی که می خواهید کاری کنید و صبح که از خواب بلند می شوید، بخوانید: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»[1] = اى پیامبر! بگو: پناه مى‌برم به پروردگار آدمیان، پادشاه آدمیان، معبود آدمیان، از شرّ وسوسه شیطان». اولاَ قرآن وجود وسواس و وسوسه را می پذیرد و به شما می گوید که برای درمانش باید کجا بروید. این موضوع در بحث یاد و ذکر، کاملاَ بیان شده است. ثانیاَ کسی هست که وجود خارجی دارد و حتی در خواب، در ما تولید فکر می‌کند. چون وقتی ما می خوابیم، فقط بدن ما استراحت می کند، اما فکر و روح چون مجرد است، خواب ندارد. شیطان بر روی این فکری که بیدار است، کار می کند. می‌بینید که حتی در خسته­ترین حالتها تا می خوابید، همچنان فعال هستید و مثلا به مسافرت می‌روید و مباحثه و مذاکره می کنید. شیطان در همانجا هم می تواند با شما ارتباط برقرار کند، زیرا برای او خواب و بیداری معنا ندارد. شیطان بیدار است و کار می‌کند و اثر خودش را روی ما می گذارد. این ما هستیم که می خوابیم. بنابراین، او در خواب هم می تواند برای ما تولید صورت و فکر کند و برنامه بدهد و صبح که از خواب بیدار می‌شویم، برنامه‌اش را اجرا می‌کنیم. این تولید فکر چنین است که در باره پدر، مادر، خواهر، برادر و دوست تو، یک حرف یا صورت زشت و غلط را ایجاد می کند و صبح که بیدار می شوی با آنها درگیر هستی و نسبت به آنها  بدبینی. چون این خوابها را منشأ اثر قرار می دهی و می گویی: خواب دیدم باید این کار را بکنم. حالا خواب هم دیده باشی، خیلی وقتها خواب اعتبار ندارد و می تواند منشأ شیطانی داشته باشد. شیطان بعنوان یک موجود خارجی، در من تولید فکر می کند. او دوست دارد من فرمولها و حدود الهی را به خیال کسب خوشبختی خودم در دنیا و آخرت رعایت نکنم. «ترس و غم» داشتن، عبادت شیطان است گاهی شیطان حالتی در ما ایجاد می کند که حتی اگر به دستور او عمل هم نکنیم، پذیرش این حالت، عین عمل کردن است. یک نوع توقف و پَس­رفت است. مانند ایجاد غم و ترس در ما، وقتی که به مقدسات حمله می کند. وقتی ما قرآن می خوانیم، فکرهای منفی نسبت به قرآن، خدا، انبیاء به سرمان می آورد. در نماز خواندن و حرم رفتن؛ افکار زشت و منفی به سراغمان می آورد. در جاهای خوب، فکرهای بد به سراغمان می آورد. اما وقتی که سراغ جاهای خوب و کارهای خوب برویم، فکرمان آزاد و راحت است. راه مقابله با شیطان این است که اولاً بدانی او از تو چه می خواهد و پیشنهادش چیست! و بدانیم که ما باید او را دشمن بگیریم. «فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا». بعد می گوید: پناه ببرید. بالأخره این یک مبارزه است. کسی می خواهد بین شما و همسرت، یا پدر و مادر یا دوستت؛ اختلاف بیندازد. باید چکار بکنیم؟ یک وجود خارجی آمده و با ما حرف می‌زند و تولید پیام می‌کند. اولاَ او دوست دارد من غمگین شوم. حالا اگر هیچ دستوری از او را هم اجرا نکنم، همین که از این پیام غمگین شوم یا بترسم، خودش عبادت شیطان است. همین که تولید فکر منفی نسبت به خدا و ائمه و مقدسات در تو کرد و به تو برخورد و ناراحت شدی، او پیروز شده. در تولید فکر منفی باید بدانی که یک نفر دارد از دل و زبان تو فحاشی می کند؛ اما تو مطلقاً فحاشی نمی کنی. چون اگر تو اهل فحاشی و بدگویی از خدا و مقدسات بودی و این افکار، جزء عقائد خودت بود، ناراحت نمی شدی. چون آدم از بیان عقائد خودش، ناراحت نمی شود. چون تو این افکار را قبول نداری، با فحشی که موقع نماز و  قرائت قرآن، یا در حرم، به نماز و خدا و مقدسات در ذهن تو ایجاد می شود، یک دفعه احساس حیا و ناراحتی می کنی. به محض این که تو این فکر را بپذیری و ناراحت شوی، او بُرد کرده و می گوید: من دارم فحش میدهم، غصه‌­اش را این می‌خورد. غم جزء پیام‌های شیطان است. بنابراین، راه مقابله با شیطان این است که ناراحت و وحشت­زده نشویم، اگر وحشت­زده شویم، آنجا نیش شیطان را خورده ایم؛ چون او مثل مار می ماند. بنابراین، باید کاملاً آرامش را حفظ کرد. دقیقاً مثل این است که کسی قصد دارد در یک مسابقه ورزشی خیلی مهم، در کنکور، سر کلاس دانشگاه، برای اینکه تو رتبه به دست نیاوری، قبل از جلسه، حرف‌های بدی بزند و ذهنت را طوری مشغول کند که تو دیگر حوصله جواب دادن به سؤال و تست را نداشته باشی. ولی تو اصلاً نباید این حرفها را به خودت بگیری تا او هر چه می خواهد بگوید. شاید این مطالب مورد علاقه شما باشد. باید بسم الله الرحمن الرحیم را بگویی و وضویت را بگیری و سر جلسه امتحان ­بنشینی و شروع به جواب دادن سؤالات کنی. شیطان می داند که تو نسبت به خدا و مقدسات حساس هستی. کسی نمی تواند خدا را دوست نداشته باشد. مقدسات همیشه و برای همه مقدس هستند. گناهکارترین آدمها، مقدسات را پاک و مقدس می دانند و دوستش دارند. تو هم اهل این نیستی که به مقدسات توهین کنی. در بیداری و در حالت‌های عادی، شما هیچ وقت به یک روحانی و امامزاده توهین نمی کنی. پس فکر، مال تو نیست. وقتی مال تو نیست، مال شیطان است. گناهش هم گردن اوست. پس تو هم غصه‌­اش را نخور. اولین مسئله در مورد تولید افکار منفی و به خصوص در بخش صورت‌های مقدس و حمله از سمت راست شیطان، این است که ما  غصه نخوریم و ناراحت نشویم. چون خود غم، منشأ خیلی از مفاسد می شود. شیطان طمع کرده و از این طریق می خواهد برای انسان مشکل ایجاد کند. پس ما ابتدا باید آرامش داشته باشیم و از این فکرها اثر منفی نگیریم که مضطرب شویم. چون تو اگر این را قبول کنی، بعداً می گویی من هر وقت حرم می روم، یا  قرآن  می‌خوانم، یا  نماز می خوانم، فحش‌های شیطانی به سراغم می آید. پس نماز نمی‌خوانم تا خدای نکرده در نمازم توهین به خدا نشود. قرآن نمی خوانم که مبادا به قرآن توهین شود. شیطان هم همین را می خواهد. او می خواهد تو نماز نخوانی؛ ولی می بیند که  نماز می‌خوانی. بنابراین در نمازت تولید فکر می‌کند و یا شک و شبهه ایجاد می‌کند. در جلسه قبل راه‌های درمان آن  را توضیح دادیم. راه نجات و غلبه بر افکار منفی، مشغول کردن نفس با افکار مثبت است شناخت ماهیت فکر، خیلی مهم است. ماهیت فکر و خیال، مثل باتلاق می ماند که وقتی می خواهی از خیال چیزی در بیایی، در واقع مثل تلاش برای خارج شدن از باتلاق است. چون دوست نداری در باتلاق بمانی، حرص و جوش می خوری و دست و پایت را تکان می دهی و خودبه­ خود، بیشتر فرو می روی. هر چه بیشتر تلاش کنی از باتلاق بیرون بیایی، بیشتر غرق می‌شوی. بنابراین، موقعی که در حرم هستی یا داری کارهای مقدس و معنوی می‌کنی، اصلاً نباید تلاش کنی که فکر منفی، در ذهنت نباشد. اصلاً نمی خواهیم افکار منفی را بیرون کنیم. چون هر چه بیشتر تلاش کنیم،  بیشتر در وجود ما باقی می ماند و خاطره­ سازی می کند. وقتی خاطره­ سازی کرد، رهایت می کند. بعداً هر وقت می خواهی قرآن بخوانی، یاد گذشته می افتی که یک گناه صورت گرفته است. شیطان خاطره ­سازی می کند. در حمله از عقب، چه در کدورتها، چه در گناهان، چه در شکستها. پس اصلاً نباید به عقب برگردیم و به خاطرات منفی فکر کنیم. اتفاقی افتاده و قابل جبران است. راه جبرانش را هم قبلاَ به طور کامل توضیح دادم. بنابراین، برای اینکه خاطره ­سازی نشود، من اساساً در ذهنم خیلی درگیر نمی شوم که بخواهم این فکر را از خودم بیرون کنم، بلکه فقط به کارهای مثبت خودم  و به چیزهای قشنگ، می پردازم. مثل لیوانی که یک سانتش خالی است. این یک سانت که خالی است، هوا دارد. اگر ما بخواهیم این یک سانت را پر کنیم، هیچ راهی جز ریختن آب در لیوان نیست. بنابراین، اگر نفس را مشغول به کاری نکنی، او تو را مشغول می کند. یعنی من فقط باید فکرهای قشنگ داشته باشم و اگر فکرهای باطل و زشت سراغم آمد، به آنها کاملاً بی ­توجهی کنم و به آنها محل نگذارم و منشأ اثر قرار ندهم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرماید: کسی که فکرهای منفی می کند و فکر منفی‌­اش را ادامه می دهد، در آن فکر می افتد و آن فکرها به عمل تبدیل می شود [2]. بنابراین نگذارید که گناه و فکر منفی، ادامه پیدا کند. اگر در رختخواب هنگام خوابیدن یا در اتومبیل، فکر منفی به سراغت آمد، چیزهای قشنگ را به یاد بیاور و ضبط و رادیو را روشن کن. برای برطرف کردن باطل، باید سراغ حق برویم و نباید با باطل درگیر شویم. فقط حق می‌تواند باطل را ببرد. «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ»«إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً[3] = و بگو حق آمد و باطل نابود شد؛ آرى باطل همواره نابودشدنى است». فکرهای منفی فقط یک خیال و توهم است و اگر محلی به آنها نگذاری، خودش می رود. فقط کافی است من به آن اهمیت ندهم و منشأ اثر قرار ندهم و چیزهای مثبت را انجام بدهم. اگر صبح که از خواب بلند شدی، یک خواب منفی نسبت به شوهرت، زنت، دوستت دیدی و بعد دیدی که یک حالت دیگری داری و نمی توانی راحت در چهره‌­اش نگاه کنی و سلام کنی و صبح به خیر بگویی و بخندی، معلوم می شود که خواب شیطانی تو منشأ اثر بوده. یعنی تو بودی که به آنها اثر دادی. وقتی مشخص شد که فکرهای شیطانی منشأ اثر بوده، بدان که نباید به آنها ادامه می دادی. وقتی ادامه بدهی، دوباره چند روز دیگر یک خواب دیگر می‌­بینی و بعد آهسته آهسته همین افکار منفی، جدی می‌شود و خیال، صورت خارجی را برای انسان می سازد. در ضرب المثل آمده: «مَن طَلَبَ عَیبًا وَجَدَه = هر کس دنبال عیب­گیری از دیگران است، آن عیب را می سازد و پیدایش می کند». در حالی که آن شخص عیب ندارد، ولی خیال ما آن را برای ما می سازد. بهترین راه این است که من بفهمم یک وجود خارجی دارد این فکر را تولید می‌کند و من به آن اهمیت نمی دهم. مثل رادیوهای بیگانه و ماهواره که ساخته شده اند و میلیاردها تومان خرج می کنند که ناامیدی و ترس و فساد ایجاد کنند. جالب اینجاست که انسان اینها را بداند و خودش ارتباطش را با آنها قطع نکند. راه قطع ارتباط انسان با شیطان، تقویت یاد خداست شما وقتی در یک محیط آلوده هستی، استمرار بودن شما در آن محیط آلوده، شما را آلوده‌­تر می‌کند. راه قطع کردن ارتباط با منشأ تولید فکر نیز، طبق فرموده بزرگان، تقویت ارتباط با نقطه مقابل است. پس به جای افکار موهوم و خیالات، سراغ مسائل حقیقی و واقعی بروید و به آن چیزها فکر کنید و دنبال واقعیت و حقیقت باشید. شیطان می خواهد شما را با خیالات منفی، از راه خدا دور کند. این فرمول خیلی مهم است: «ذِکرُ الله مَطرَدَۀُ الشَّیطان»[4] = ذکر خدا طردکننده شیطان است». یاد خدا، یعنی یاد اصل و حقیقت خودت. این یاد، باید با معرفت باشد. یک مثال بزنم: شب امتحان است. خواهر شما کارتون یا فیلم سینمایی نگاه می کند. شما هم تمام مدت که درس زبان می خواندی،  فکرت پیش فیلم سینمایی و کارتون بود. چهار صفحه هم خواندی، ولی فایده نداشت. تو اصلاً درس نخواندی و خواندنی صورت نگرفته و جذبی صورت نگرفته است. ما سر نماز همینطور هستیم، برای همین است که جذبی از نماز نداریم. گفتند: اگر جن دیدید، بسم الله الرحمن الرحیم بگویید تا جن برود. گفت: جنی دیدم و بسم الله الرحمن الرحیم گفتم. اما او نرفت. دوباره گفتم نرفت. بعد گفت: با قرائت مثل  قاریها بسم الله الرحمن الرحیم گفتم و جن هم گفت: الله الله. این جن فرار نمی کند. چون ما واقعاً بسم الله الرحمن الرحیم نمی گوییم. یعنی ما در استعاذه، اینطور نیستیم که واقعاً باید به خدا پناه ببریم. یعنی ارتباطمان با منشأ فساد و فکر منفی، قطع نمی شود. بعد می خواهیم حلش کنیم و حل نمی شود. باید هجرت صورت بگیرد. وقتی می گوییم: ذکر خدا طردکننده شیطان است، یعنی تمام دل و وجودت پیش خدا بیاید و شما این فضای خالی را پر کنید. وقتی کسی از خدا و حرفهای قشنگ و کارهای قشنگ پر شود و برنامه داشته باشد و در تمام شبانه­ روز وقتش را با چیزهای قشنگ پر کند؛ دیگر فرصت نگرانی و اضطراب و فکرهای منفی را ندارد. شیطان طائف است، نباید دستاویزی برای او ایجاد کرد شیطان طائف، اول دور و بر انسان طواف می‌کند تا ببیند کجا خالی است و امکان نفوذ دارد، تا از همانجا سراغ شما بیاید. طواف کننده بودن شیطان از این آیه معلوم می شود که می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ= در حقیقت كسانى كه [از خدا] پروا دارند، چون طواف کننده و وسوسه‏ اى از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بناگاه بینا شوند». (۲۰۱ سوره اعراف) گفتیم که ما نسبت به بسیاری از گناهان مثل شراب­خوری، زنا، قمار، آدم‌­کشی معصوم هستیم و این کارها را انجام نمی دهیم. چون قلب ما اصلاً فضای باز و امکان نفوذی برای این کارها ندارد. اما زمانی گول می خوریم که فضای خالی داشته باشیم و خودمان این فضای خالی را ایجاد کنیم. شیطان هم فقط مواقعی سراغ ما می آید که می تواند بو بکشد و طمع کند که این آدم این کاره است و می تواند روی این قسمت دست بگذارد و فشار بیاورد و اذیت کند. ولی وقتی شما دستگیره ای برایش نگذاشته باشید، نمی تواند شما را اذیت کند. برای همین قرآن می گوید: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ»[5] = ای رسول ما چون خواهی تلاوت قرآن کنی، اول از شر وسوسه شیطان مردود به خدا پناه ببر». پناه به معنای حقیقی، یعنی کسی که هست و من را می‌­بیند و من نسبت به او معرفت دارم. و گرنه اگر همین لفظ­ خوانی و عربی خواندن باشد، بین قرآن خواندن و چیزهای دیگر فرق زیادی نیست. کتاب مقدس است، یک ثوابی هم می دهند؛ اما اثری در آن نیست. برای همین است که نماز ما اثر نمی‌کند. چون ما اصلاً نماز نمی‌خوانیم. نماز یعنی ارتباط. مثل ارتباطی که شما الان با من برقرار کردید. من الان صحبت می‌کنم و تا وقتی که دارید به من گوش می‌کنید و حواستان به من است، شیطان نمی تواند بیاید شما را راجع به چیزی وسوسه کند. چون شما تمام ذهن و دلتان به سخنرانی است و مشغول درس و مطالعه و مشغول کار هستید و برای آن کارها وقت ندارید. پس شما زمانی می توانید از باطل نجات پیدا کنید که ذهنتان را با حق پر کنید. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»[6] = بگو پناه مى برم به پروردگار مردم. آن که ربوبیت من را به عهده دارد. مالک مدبر من و همه مردم است. در عبارت «مَلِكِ النَّاسِ»[7] = پادشاه مردم»، به چه کسی آدم پناه می برد؟ چقدر قشنگ است؛ هم رب است و هم مالک مدبر است و هم پادشاه است.«إِلهِ النَّاسِ» [8]=  به معشوقم و اله­ام پناه می برم. آن که من عاشقش هستم و او هم مرا دوست دارد و عاشق من است. باید سوره ناس را همینطوری با توجه به معنی بخوانیم. خواندن خیلی مهم نیست، خواندن ابزار است که شما به سراغ یک حقیقت بروید. خواندن یک شماره تلفن است که شما باید شماره تلفن را بگیرید و اگر اشتباه گرفتید، طرف جواب نمی‌دهد. اما بر خلاف دیگران، ائمه و خدا همیشه گوشی را برمی‌دارند. وقتی برداشتند، این ارتباط برقرار می‌شود. پس تو باید به وسیله لفظ و عبادت، به محضر خدا بروی و بگویی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»[9] = بگو پناه می برم به پروردگار سپیده صبح . از شر تمام آنچه آفریده است. و از شر هر موجود مزاحمی که وارد می شود. و از شر آنها که در گره ها می دمند و هر تصمیمی را سست می کنند. و از شر هر حسودی، هنگامی که حسد می ورزد». بنابراین، کسانی که با منشأ خیر، زیبایی، کمال، عاطفه و عشق همیشه ارتباط دارند، هیچ وقت پیشنهادهای کثیف شیطان را قبول نمی کنند. همیشه پیشنهادها و افکار کثیف، در ظرف خلأ و گدایی و کمبود است که به ما توصیه می شود. کمبود عاطفه، ناشی از نبود ارتباط با خدا است علت این که گاهی احساس کمبود عاطفه می کنیم، این است که با کانون محبت و عاطفه که خداوند است، ارتباط نداریم. اگر فکر منفی سراغمان می آید؛ اگر پیشنهاد جهنم می دهند و ما قبول می کنیم؛ اگر پیشنهاد گناه می دهند و ما می پذیریم؛ نشانه این است که پاکی کم داریم که به سمت گناه می‌رویم. پس کمبودها و خلأها، به نفوذ افکار منفی کمک می‌کند. من وقتی که با کمال مطلق ارتباط دارم، کمبودی ندارم. کسی که کمبود عاطفه دارد، می گوید: فلانی مرا تحویل نگرفت؛ برای من هدیه نخرید؛ به من نخندید؛ پیشنهاد ازدواجم را رد کرد؛ به او پیشنهاد محبت و ارتباط دادم و قبول نکرد و به من اَخم کرد؛ من احساس کوچکی و باختن کردم و احساس کردم له شدم. آدمی که از دختر یا پسر و عزیزترین کس، حتی همسرش احساس له شدن کند، کمبود دارد. خدا اصلاً انسان را «له» نیافریده؛ این انسان است که خودش را له می کند. خدا می گوید: من بینهایت دوستت دارم. اشباعت می کنم. معشوقت هم من هستم. کجا کمبود پیدا می کنی؟ «از مهرت این خورشید جان، چون ذره ام هر سو روان           مجذوب حسن دیگران، ای ماه خوبان نیستم» او معشوق و اله من است. در سجده او را بغل می‌کنی و سرت را که از سجده برمی داری، آنقدر لذت دارد که می گویی«أشهد» یعنی چشیدم؛ نه این که می گویم؛ بلکه چشیدم.  «أشهد أن لا إله إلا الله» من اصلاً معشوقی جز خدا ندارم. در عشق و دل، کسی نمی تواند حریف خدا شود. نه نامزد، نه شوهر، نه زن، نه پدر و نه استاد. تنها خدای یکتا معشوق است. «وحده لا شریک له» اصلاً در عشق شریک ندارد.  عشقش را به هیچ چیزی نمی فروشد. چنین کسی اصلاً خلأ و عقده عاطفی پیدا نمی کند. تمام مباحث عقده‌­های روانی که در روانشناسی مطرح است، به خاطر این است که شخص با کانون همه کمالات ارتباط نداشته است. هیچ وقت در مورد کسی که با کانون تمام کمالات ارتباط دارد، چیزی به اسم عقده ایجاد نمی شود. «یتیم بودن» عقده ایجاد نمی کند بچه هایی که پدر و مادر ندارند، نباید دچار کمبود عاطفه شوند. چون پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌آله‌و‌سلم) هم پدر و مادر نداشت. بعضی از انسان‌های بزرگ، یتیم بزرگ شده اند. امام خمینی(سلام‌الله‌علیه) نیز یتیم بزرگ شد. اگر قرار باشد نداشتن پدر و مادر عقده روانی و کمبود عاطفی ایجاد کند که خدا این کار را نمی‌کرد. اما خدا مخصوصاً این کانون‌های محبت را از آدم‌های بزرگ می‌گیرد که بدانند اینها با خدا به هیچ کس و هیچ چیز نیاز ندارند. اینطور نیست که اگر کسی طلاق گرفت و در فشار عاطفی سنگین افتاد، مجبور است که گدایی عاطفه کند. اگر ازدواج کرد یا نکرد، پدر و مادر داشت یا نداشت، دوستش مُرد یا نمرد، اصلاً دچار کمبود نمی‌شود. ممکن است ناراحت شود از اینکه دوستی را از دست داده، اما خودش خلأ پیدا نمی کند. هیچ وقت شیطان به آدمی که ثروتمند است پیشنهاد نمی دهد که بیا برویم تخم ­مرغ بدزدیم، یا یک مشت تخمه بدزدیم. در کمبودهاست که شیطان روی انسان چنبره می زند و انواع انحرافات و ترسها و دلشوره­‌ها و بیماری‌ها را به ما تحمیل می کند. برای دسترسی به دیگر جلسات دشمن شناسی کلیک کنید. سوء استفاده ترانه سازان و خواننده ها از کمبود عاطفی مردم کمبودهای عاطفی به قدری خطرناکند و گدایی عاطفه به قدری آزاردهنده است که در ترانه­‌های روز و عشق و عاشقی که الان تولید می شود، محتوای شعرها طوری است که به جای این که مردم را شاد کند، غم­ و غصه ایجاد می‌کند. ما حتی در بخش موسیقی هم عُرضه نداریم شادی ایجاد کنیم. شعرهایی که برخی خواننده­‌ها می‌خوانند، بطور عمده با ایجاد نیاز کاذب، عقده ایجاد می‌کند. عقده­‌های یک آدم که نمی‌تواند با بینهایت و با کمال‌های بزرگ، خودش را ارضاء کند و محتاج آدمها و گداهایی مثل خودش شده، حالا آن گدا ناز کرده و او را تحویل نگرفته و او یکدفعه احساس شکست و خلأ می‌کند. موسیقی ها و ترانه­هایمان مشکل اساسی دارند؛ کسی که شعر را می نویسد؛ کسی که می خواند؛ کسی که گوش می‌کند؛ و کسی که می‌پذیرد؛ همه در بیراهه هستند. آدم باید خیلی کوچک باشد که گدایی عاطفه کند. خیلی ریز باید باشد که این چیزها در زندگی او منشأ اثر باشد. خدا ما را برای گدایی نیافریده است. خدایی که معشوق من است، صمد است. می‌گوید: تو هم باید مثل من صمد شوی و به هیچ کس باج ندهی. باید بگویی معشوقم اوست و من هم باید مثل معشوقم شوم. اصلاً عشق یعنی شباهت دو عاشق و معشوق به همدیگر. شما باید به معشوق خودت شبیه بشوی تا بتوانی تکمیل شوی. بلال که سیاه­پوست بود، با اعتماد به نفس، خواستگاری دختری زیبا رفت و گفت: «إن تُزَوِجُونا الحَمدُ لله وَ إن لَم تُزَوِّجُونا فَاللهُ أکبر» = اگر دخترتان را به ما بدهید، خدا را شکر می‌کنیم و اگر نمی‌دهید خدا بزرگ است». در مقابل این تفکر، آدم های کوچک و ریز هستند که از خودشان چیزی ندارند و می خواهند از کسی چیزی بگیرند. اینها می گویند: اگر من با فلانی ازدواج نکنم، خودم را می کشم. اگر با کسی که قرار است ازدواج کنم و عاشقم نباشد، به چه درد می خورد؟ این ذلت است. برخی خانمها و آقایان جوان برای من نامه می‌نویسند که این دختر یا این پسر دیگر تحویلم نمی‌گیرد؛ چه کار کنم؟ جواب اینها را حضرت علی(علیه السلام) اینطور داده است: «ما رَأیتُ ذُلً مِثلَ إشتِغالِ قَلبی بِفارِقِ القَلبِ مِنّی»[10]= هیچ ذلتی را مثل این ندیدم که دلم به کسی مشغول باشد که دلش به من مشغول نیست». ضرب‌­المثل خوبی است که می‌گوید: برای کسی بمیر که برایت تب می کند. اگر قرار است او عاشق من نباشد، من برای چه عاشق او باشم؟ برای این عشق‌های یکطرفه در دختر و پسرهای ما اتفاق می‌افتد که ما سراغ منبع عشق نرفته ایم. قرآن می گوید: سراغ منبع بیا تا دیگر به هیچ کس احتیاج پیدا نکنی. یاد خدا و معنویت حقیقی، از لفظ شروع و به عمل ختم می شود «یاد خدا» شیطان را دور می‌کند. یاد خدا به این نیست که تسبیح را برداریم و «سبحان الله و الحمد لله» بگوییم. یاد خدا یعنی یاد کمال بینهایت، یاد معشوق خودت، خدایی که خدای حقیقی است. نه خدای ذهنی تو. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: وقتی به مورچه می‌گویند؛ خدا را می‌شناسی؟ می‌گوید: بله، خدا یک موجود بزرگی است که شاخک‌هایش از من بزرگتر است. مورچه هم فکر می‌کند که خدا شاخک دارد. این خداهای ذهنی ما؛ نه، خدایی که خودش را به  قشنگی در قرآن معرفی می کند. خدایی که خودش را اله من معرفی کرده، «إِلهِ النَّاسِ» دلبر مردم، معشوق مردم. نه فقط خدای مردم، یعنی کسی که من می توانم با او رفیق شوم و با او رابطه دوستی و عاشق و معشوقی برقرار کنم. اصلاً من برای همین خلق شده ام. روح من مال اوست. در تعریف انسان گفتیم؛ انسان نه زن است و نه مرد. در روح و انسانیت که جنسیت نداریم. جنسیتی که داریم، مال بخش حیوانی ماست. بخش انسانی ما که جنسیت ندارد. او یک روح خالص از خداست. اگر خدا درست یاد بشود، انسان با او پر می‌شود. یعنی انسان خودش را با خدا، با کارهای قشنگ و الهی و انگیزه‌­های الهی و انسانی پر می‌کند. ریاضیاتش را هم که مفصل در جلسات قبل توضیح دادیم. آن چیزهایی که قیمتی است. وقتی شما مشغول به او باشید، اصلاً فرصت ندارید که فکرهای کثیف و آلوده و منفی بکنید. فکر منفی سراغ کسی می آید که سوء تغذیه دارد. یعنی یک جاهایی که ما کم داریم و خلاء داریم، شیطان همانجاها دست می گذارد. خلاء ها را با معشوق بینهایتت، با کمالات واقعی و حقیقی پر کن، نه با کمالات خیالی و موهوم و حسی و نباتی و حیوانی که همه را بیان کردیم. خلاءهایی را که می خواهیم با غیر خدا پر کنیم و نمی شود، علتش این است که این کار، حق نیست. چون ظرف تو بینهایت است، باید با بینهایت ارضاء شوی. این که ما بخواهیم نیازهای بی نهایت خود را با محدودها ارضاء کنیم، مثل مُهره­‌ای می ماند که اگر شما یک پیچ کوچکتر در آن بگذارید و بخواهید پیچ بدهید، نمی شود. پیچ و مهره باید با هم سازگاری داشته باشند. وقتی که من بینهایت­‌طلب هستم و روح بینهایت دارم، باید بدانم که فقط با بینهایت ارضا می شوم. معشوق من هم بینهایت است. من انسان هستم و بدن تنها نیستم. فقط یک زن یا مرد نیستم. فقط مذکر یا مؤنث نیستم. فقط یک رئیس و مرئوس نیستم. فقط یک عمو و دایی و خاله نیستم. اینها جنبه حیوانی من است. من یک انسانم. من زوج خدایم. وقتی دو نفر عاشق هم هستند، اصلاً چشم و گوششان کس دیگر را نمی‌­بیند. «حُبُّکَ لِشَیءٍ یُعمی وَ یُصِّم» [11]= دوست داشتن چیزی، چشم را کور و گوش را کرمی کند». ممکن است از معشوق این آدم عاشق، خوشگل تر و بهتر خیلی باشند. اما او اصلاً بهترها را نمی‌­بیند، فقط معشوق خودش را می‌­بیند. من وقتی به کارهای بزرگ و کارهای قشنگ مشغولم، فضای خالی ندارم. پس یاد خدا و معنویت حقیقی، از لفظ شروع می شود و بعد  سراغ توجه، ترجمه، معنا و محتوا می آید. بعد ما را به سمت عمل می‌کشاند. اگر «فوق عقل» فعال شود، کمبودهای پایینی منحرف نمی‌شوند وقتی بخش «فوق عقل» وجود ما فعال باشد، کمبودهای بخش های پایینی برای آدم، خواب و انحراف و افکار منفی نمی‌آورد. چون بخش اصلی وجود ما پُر است از غذا. چون بخش اصلی­‌اش که بینهایت است، مشغول است، بخش های پایینی، اگر غذا هم نداشتند، مهم نیست. الان شما عزیزان نسبت به بسیاری از گناهان معصوم هستید. چون در آن قسمتها پاک و ارضاء شده هستید و اصلاً نیازی ندارید این کارها را بکنید. بقیه گناهان و بقیه افکار منفی هم همینطور است. پس افکار منفی از خلأ ایجاد می شود. از ضعف و کمبود است. وقتی که ما با محتوای حقیقی پُرش کردیم، هیچ وقت آن افکار منفی سراغمان نمی آید. خیالات و خوابهای منفی، زمانی سراغ من می آید که من یک خلأ دارم. اما اگر خلأ و کمبود من در حقیقت بود؛ یعنی با خدا رابطه برقرار کردم و در این رابطه و عشق، خلأ پیدا کردم، نوع خوابهای من از این به بعد تغییر می کند. کسی که خواب می‌­بیند مکه و کربلا می رود، با کسی که خواب می­‌بیند دبی و کیش می رود فرق دارد. اینها دو جور آدم هستند. کسی که خواب کربلا و مکه، امام حسین، رسول الله و امام زمان را می‌­بیند، عاشقی است که در بخش فوق عقل و بینهایت کمبود دارد، یعنی در عشق بینهایت، کمبود دارد. اما کسی که در بخش حیوانی دچار کمبود است یا در بخشهای دیگرش مشکل دارد، همه‌­اش خواب مرغ و کباب می‌­بیند. [1] قرآن کریم / سوره ناس / آیه 1 – 4 [2] منبعی یافت نشد. [3] قرآن کریم / سوره اسراء / آیه 81 [4] همان / ح6427 [5] قرآن کریم / سوره نحل / آیه 98 [6] قرآن کریم / سوره ناس / آیه 1 [7] قرآن کریم / سوره ناس / آیه 2 [8] قرآن کریم / سوره ناس / آیه 3 [9] قرآن کریم / سوره فلق / آیه 1 - 5 [10] منبعی یافت نشد. [11]  بحا رالانوار / 74  / 166 آرشیو مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9786
زمان انتشار: 19 نوامبر 2018
| |
سنگ از خشیت خدا می شکافد

استاد محمد شجاعی

سنگ از خشیت خدا می شکافد

«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِیَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ= سپس دلهاى شما بعد از این [واقعه] سخت گردید همانند سنگ یا سخت‏ تر از آن چرا كه از برخى سنگها جویهایى بیرون مى‏ زند و پاره‏ اى از آنها مى ‏شكافد و آب از آن خارج مى ‏شود و برخى از آنها از بیم خدا فرو مى ‏ریزد و خدا از آنچه مى ‏كنید غافل نیست». (سوره بقره/74) سنگ در مقابل آب منفجر می شود و از خودش مقاومتی نشان نمی دهد. سنگها از خشیت خدا می ترسند. سنگ در مقابل اسم خدا واکنش نشان می دهد به مرحوم فیندرسکی گفتند چرا مساجد شما اینقدر مرتب شکسته شکسته است معابد ما اینقدر شیک و تر و تمیز است. ایشان که از اولیاء خدا بودند گفتند برای اینکه در مساجد ما دائماً اسم خدا برده می شود و سنگ تحمل این را ندارد. چون این اسم را دائماً می شنود ریزش می کند. گفتند اگر راست می گویی بیا در معبد ما اسم خدا را بگو. ببینم اگر اسم خدا اینگونه است. گفت: باشد. رفت اذان بگوید، تا گفت الله اکبر معبد ریخت سر همه. ریخت همه فرار کردند گفت من هنوز اذان تمام نکردم بگذارید دو رکعت نماز بخوانید. بله خداوند دارد گواهی می دهد من این را خلق کردم. این وقتی اسم من می آید واکنش نشان می دهد. ولی قلبهای شما با اسم خدا تکان نمی خورد. شما اینگونه هستید ارزشتان ارزش جمادی است. بنابراین، خصوصیت دل زنده این است، اسم خدا یعنی اسم معشوق وقتی اسمش می آید دل آدم را می برد. قلب آدم واکنش نشان می دهد. ما عادتاً مرتب اسم خدا را شنیده ایم حواسمان نیست. این حجاب عادت خیلی روح های ما را فاسد کرده است.   برگرفته از مباحث شرح زیارت عاشورا، جلسه 3

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 9423
15 ژولیه 2018
|
پرسش 200
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

شناسه پرسش: 9422
15 ژولیه 2018
|
پرسش 199
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

شناسه مطلب: 7928
زمان انتشار: 22 نوامبر 2017
| |
5) چون حرکت مؤمن در رحم دنیا به سوی سلامت است، مصیبتها به روحش صدمه نمی زند

مهندسی معشوق های دل، جلسه 5، 96/8/25

5) چون حرکت مؤمن در رحم دنیا به سوی سلامت است، مصیبتها به روحش صدمه نمی زند

چون قلب مؤمن تعلق به «الله، آخرت، ابدیت و حرکت به سوی سلامت و جاودانگی دارد، اگر در جائی آسیبی ببیند، به اصل و سلامت روحش صدمه ای وارد نمی شود.

نگاهی که ما باید به مصیبت‌ها داشته‌باشیم، باید با تاسی از نگاه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه و آله) باشد. ایشان می‌فرماید: «ما یُصیبُ المُؤمِنَ مِن وَصَبٍ ولا نَصَبٍ ولا سَقَمٍ ولا حَزَنٍ حَتَّى الهَمِّ یُهَمُّهُ إلّا كُفِّرَ بِهِ مِن سَیِّئاتِهِ = به مؤمن درد طولانى و رنج و بیمارى و اندوهى نمى‌رسد و حتّى برای چیزی اندوهناک نمى‌شود، مگر این كه به خاطر آن، از گناهان او چشم پوشى مى‌شود». یکی از شیرینی‌های زندگی مؤمن این است که هیچ وقت به رنج یا سختی یا غمی دچار نمی‌شود، حتی یک دغدغه‌ای که خاطرش را برنجاند به او نمی‌سد، مگر این که برای هر کدام از این رنج‌ها خداوند بخشی از گناهانش را محو می‌کند. این به خاطر مبارکی مؤمن است. در واقع ساختار وجود مؤمن چون در مقام صحت و حرکت سالم به آخرت است، خود به خود حرکتش رو به سلامت دارد. مؤمن در دنیا مثل جنین در رحم مادر است که مسیر درستی دارد؛ اما اگر در طول مسیر به آفاتی دچار شود، پزشکان سعی می‌کنند در داخل رحم مادر، آفت‌ها را برطرف کند. این به خاطر آن است که شرایط تربیت و رشد در رحم مادر خیلی مهیاتر و آسان تر از مرحله خارج از رحم است. وقتی انسان در دنیا تصمیم می‌گیرد در صراط مستقیم قرار بگیرد، ممکن است آسیب‌های مختلفی از ناحیه شیطان با انواع حمله از «جلو، عقب، راست و چپ» دچار شود. پس بهتر است برای حرکت درست در دنیا، آسیب‌ها را بشناسد. مؤمن به تعبیر قرآن کریم ممکن است در روند زندگی‌اش، دچار لغزش و فحشا و منکرات  بشود، «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ[1]= آنها كه وقتی مرتكب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم كنند»، حتی دچار گناه کبیره هم بشود، اما چون مسیرش، مسیر درستی است و حرکتش رو به اصلاح است، همه‌ی حرکت‌های نادرست را بازسازی می‌کند و مشکلش را حل می‌کند. برای همین است که می‌گوییم حرکت مؤمن در رحم دنیا حرکت رو به سلامت است، این‌گونه حرکت‌های نادرست همان «ظلم به نفس» است. فحشا از نظر لغوی یعنی گناهی که انسان در ارتباط با دیگران مرتکب می ‌شود؛ اما ظلم به نفس در ارتباط با خود او است. «هم و غم» های مؤمن، بهانه ای برای چشم پوشی خدا از گناهان او از الطاف الهی به مؤمن این است که برخی گناهان مؤمن را به وسیله ی «هم» و «غم» می بخشد. در عبارت «ولا حَزَنٍ حَتَّى الهَمِّ»، کلمه‌ی «هم» یعنی چیزی که برای مؤمن دغدغه می‌شود و ذهنش را مشغول می‌کند و با آن درگیری پیدا می‌کند،. حضرت می‌فرماید: چنین مشغله‌ای برای مؤمن کفاره‌ی گناهانش است. علت این که غم و ناراحتی برای مؤمن کفاره است، این است که می‌تواند همه ی ضعف‌ها و کمبودهایش را بازسازی می‌کند.  قدرت قلب مومن و کفر باطنی شیطان قلب مؤمن چنان قدرتمند است که می‌تواند با توبه و رشد ایمان، گناهان سال‌های متمادی گذشته‌اش را جبران کند. اما اگر کسی کفر باطنی داشته باشد، مثل شیطان می‌شود که ۶  هزار سال عبادتش هم به دردش نخورد. اگر کسی ۳۰ سال هم در فحشا و منکرات و کفر و شرک قرار گرفت، وقتی توبه می‌کند، سیستم توبه و قلب مؤمن به قدری قدرتمند است که می تواند تمام آن 30 سال را جبران کند. دقت کنید که سیستم خلقت خدا و ساز و کار عمل مؤمن چگونه است! همه قدرت مؤمن به یک ماجرا بر می‌گردد و آن «قلب» مؤمن است. قلب اگر اصلاح بشود، روند حرکت انسان، روند درستی خواهد داشت؛ اما اگر قلب اصلاح نشود، شما هر چقدر هم عبادت کنید، قلب تان درست نخواهد شد. انسان با قلبی که انواع انحراف از معیارهای الهی را دارد، به سرمنزل مقصود که همان تولد سالم است، نخواهد رسید. بخشی از انحرافات قلب، شامل قلب بیمار، واژگونه، مضطرب و متزلزل، قلب مرده، قلب قسی، قلب مهر خورده و .....است. شیطان را نگاه کنید، ۶ هزار سال عبادت کرد و در این عبادتها به رشد و مقام فرشته ها رسید، اما کفر باطنی او همچنان باقی ماند. البته این کفرش را ظهور نداد. خدا هم با او کاری نداشت تا زمان امتحان فرارسید. زمان آزمایش که فرا می‌رسد، خدا به فرشته‌ها دستور می‌دهد که به آدم سجده کنید، در آنجا کفر شیطان ظهور پیدا می‌کند. قرآن می‌فرماید: « فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ/ إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِینَ[2]= پس فرشتگان همه با هم سجده کردند/ جز ابلیس كه تكبر ورزید و از كافران بود». شیطان این «ابا» را قبلا هم داشته، ولی آن را ظهور نمی داد. یعنی از اول کافر بود. این طور نبود که یک دفعه کافر شده باشد. برخی انسان‌ها زمینه‌هایی از فسق و کفر را با خودشان دارند. گاهی فردی در گرفتارهای زندگی، با خدا درگیر می‌شود، اما و بطور موقت با خدا راه می‌آید و می‌گوید حالا من خدا را قبول دارم، اما در این قضیه با او درگیرم. گاهی با پیغمبر و امام نیز، درگیر می‌شود؛ ولی ایمان خودش را ظاهراً سر پا نگه می‌دارد. با این وضع به زندگی ادامه می‌دهد تا روز امتحان فرا برسد. مهمترین جایی که انسان امتحان می شود، «امامت» است در میان بیش از یک میلیارد مسلمان جهان، اکثرا خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را قبول دارند، اما همه اختلافات آنها، حتی اختلافات شیعیان ناشی از مساله‌ی «امامت» است.  بیشتر درگیری‌ها، مقاومت‌ها و پوست کلفتی‌های انسان با خدا و پیغمبر نیست، بلکه با امام است. یعنی بیشترین جایی که افراد امتحان می‌شوند، در «امامت» است. الان ما بیش از یک میلیارد مسلمان داریم که با خدا و پیغمبر مشکلی ندارند؛ اما در بسیاری از جاها با امامت مشکل پیدا می‌کنند. حتی خودِ ما شیعیان در قضیه خدا مشکل نداریم. اما ضعف اصلی ما در رفتن به زیر چادر امام زمان (علیه‌السلام) است. کسی در بخش‌هایی که مربوط به خدا است، مثل قرآن خواندن، نماز خواندن، روزه گرفتن و ... مشکلی ندارد؛ اما به امامت که می‌رسد، با مشکل مواجه می‌شود. بسیاری از شیعیان با امام های شهید که دیگر در دنیا نیستند، مشکلی ندارند. زیرا اعتقاد به امام درگذشته، برای امور امروز ما مسئولیت آور نیست.‌ اما انسان در جائی با امام مشکل پیدا می‌کند که امام حی و زنده باشد و این همیشه در طول تاریخ بوده و انسان زیر بار طاعت و فرمان امام زنده نمی رفته است.  منشا انحراف و کفر و لغزش های آدمی است پرسشی که مطرح است، این است که‎ کفر و انحراف چگونه برای انسان به وجود می آید؟ امروزه آدم‌هایی در جامعه‌ی اسلامی هستند که ظواهر شرعی را رعایت می‌کنند؛ متدین اند، حجاب دارند، نماز می‌خوانند، حج می‌روند، اما ذات آنها متعلق به ساختار اصیل دین نیست. با یک تغییر مکان یا محیط، مثل رفتن به آمریکا، اروپا، دبی و... باطنشان تغییر می‌کند. این نشان می‌دهد که ذاتشان به چیزهائی تعلق دارد که الان در آن فضا نیستند، اما اگر در آن فضا قرار گیرند، مطابق با همان فضا و محیط عمل می‌کنند. به همین دلیل می‌گوییم حرکت و زندگی آنان، حرکت اصلاحی و به سوی سلامت نیست؛ بلکه برعکس، روند گناه و آسیب پذیری به سمت ابدیت دارند. اما مؤمن کسی است که در هر شرایطی قرار گیرد، ساختار و شاکله اصلی‌اش که همان ایمان اوست، تغییر نمی‌کند. او به خاطر ایمانش، ترس از آخرت دارد و برایش مهم است که در این مسیر آلوده نشود. برای همین است که خویشتن داری می‌کند. حال اگر در جائی هم پایش بلغزد، دوباره بلند می‌شود و نقص گذشته را اصلاح می‌کند و گذشته اش را جبران می‌کند. بنابراین، انسان باید حواسش باشد که در حرکتش به سمت ابدیت و جاودانگی، ارتباطش با باطن عالم، درست و سالم باشد. وقتی شخص ارتباطش را با باطن عالم حفظ کند، یعنی با آن کسی که همه‌ی سلامت‌ها در دست اوست، آسیب هم ببیند، می‌تواند بازسازی کند. اما اگر حواسش نباشد، شیطان در او لغزش و انحراف ایجاد می کند. اگرهر طور دلت خواست بگردی و بپوشی، خدا اصلا نگاهت نمی کند کسی که تقوای لباس پوشیدن و خوردن و مرکب سوار شدن و ....را نداشته باشد، تا دم مرگش، خدا به او نگاه هم نمی‌کند. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «مَنْ أَكَلَ مَا یَشْتَهِی وَ لَبِسَ مَا یَشْتَهِی وَ رَكِبَ مَا یَشْتَهِی لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ حَتَّى یَنْزِعَ أَوْ یَتْرُك= هر كس هر گونه خوراكى كه دلش مى‏‌خواهد بخورد، و هر گونه جامه‏‌اى كه دلش مى‏‌خواهد بپوشد، و هر گونه مركبى كه دلش مى‏‌خواهد سوار شود، خداوند به او نگاه نمى‏‌كند، مگر آنگاه كه روش خود را تغییر دهد و از آن روش دست بردارد». این که می‌فرماید:«هر کس هر چه دلش بخواهد بخورد»، یعنی تقوا و عفت شکم نداشته باشد. هر چه دلش خواست میپوشد یعنی برایش مهم نیست که آیا لباسش مسلمانی است یا نه. یا هر چه دلش خواست سوار می‌شود، یعنی هوس می‌کند امروز این مرکب را سوار شود، دو ماه دیگر آن را عوض می‌کند. چون خوشش نیامده. پس ماشین دیگری را میخرد. هدفش از سوار شدن مرکب، گذران روند سالم زندگی نیست؛ بلکه هدف، تفاخر، کلاس گذاشتن و دیده شدن است. این همان جهنمی است که حضرت می‌فرماید: « اگر شما با بند کفش تان هم فخر بفروشید، امکان ندارد به بهشت راه پیدا کنید». کسی که هر چه بخواهد سوار می‌شود، در مرکب سوار شدن تقوا ندارد و به خاطر چشم هم چشمی و پز دادن به باجناق، جاری، خاله، پسر خاله و دیگران این کار را می‌کند. به فرماش نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) خدا اصلا به چنین افرادی نگاه نمی‌کند، یعنی اینها از چشم خدا می‌افتند تا زمانی که بمیرند. یعنی خدا تا مرگش هم به او نگاه نمی‌کند، مگر این که دست از این کارها بردارد. نشانه های مومن/نسبت/ قلب/ولایت به روز [1] . سوره آل عمران/آیه 135. [2] . سوره ص/آیات 74-73.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7539
زمان انتشار: 14 اکتبر 2017
| |
2) «باطن انسانی» با رهایی از تعلقات دنیا به دست می آید

مهندسی معشوق دل، جلسه دوم، 96/7/20

2) «باطن انسانی» با رهایی از تعلقات دنیا به دست می آید

آفرینش خلقت زمین و آسمان، بنا بر تاکید قرآن به خاطر انسان است. حال اگر انسان اسیر چیزهایی شود که به خاطر آنها خلق نشده،‌ در واقع خودش را تنزل داده و این علامت سقوط اوست. از طرفی خـداونـد بـراى تربیت انسان، دائما او را بـا امـور مـخـتـلفـى مـى‌آزمـایـد. از جمله «امـوال و فـرزنـدان» که می تواند دشمن او باشد و او را از یاد خدا غافل کند.

انسان چون دارای شئون مختلف «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی» است، اله‌ها و معشوق‌های پنجگانه را هم دارد. یعنی هم معشوق ‌های جمادی دارد، هم گیاهی، هم حیوانی، هم عقلانی و هم فوق عقلانی. باطن انسانی زمانی شکل می‌گیرد و انسان به رستگاری می‌رسد که سه معشوق در رأس همه معشوق‌هایش در قلبش حاکم باشد: «الله، اهل ‌بیت و جهاد». اگر انسان بتواند در طول زندگی‌اش از این سه معشوق دلش مراقبت کند و آنها را در رأس همه معشوق‌هایش نگه دارد، دنیا برایش شیرین می‌شود و تعادلش در صراط حفظ می‌شود. علت این که مردم نمی‌توانند از دنیای خودشان لذت ببرند و به آسایش و آرامش برسند، این است که به دنیا مستقل نگاه می‌کنند، نه به عنوان ابزار. یعنی غایت خودشان را در رسیدن به لذات دنیایی می‌دانند و این نگاه باعث می‌شود که نتوانند به لذت و آرامش به معنای واقعی برسند.  قرآن کریم در باره‌ی هدف از آفرینش دنیا می‌فرماید: «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً= اوست خدایی که آنچه که در زمین است را برای شما خلق کرد». در جای دیگر می‌فرماید: «وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً= او آنچه در آسمان‌ها و در زمین است، همه را از سوی خودش مسخّر شما ساخته»، یعنی غایت آفرینش خلقت زمین و آسمان شما هستید. حال اگر انسان اسیر چیزهایی شود که به خاطر آن خلق نشده،‌ در واقع خودش را تنزل داده و این علامت سقوط اوست. حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود:‌ «کمْ مِنْ عَقْلٍ أسِیرٍ تَحْتَ هَوَى أمِیرٍ= چه بسیار عقل هایی که اسیر هوای غالب شان هستند». یعنی شخص هر چه فکرش مبتنی بر هوی و هوس باشد، بر همان اساس تصمیم می‌گیرد و نقشه می‌ریزد و همه چیز بر ضد خودش تمام می‌شود. این که از 5 ازدواج 4 مورد آن به شکست می‌رسد علتش چیست؟ مگر آنها عقل و شعور ندارند؟ چه بسا بیشترشان طبقات تحصیل کرده هستند،‌ اما چرا با این که تحصیل کرده و درس خوانده اند، اما نمی‌توانند از همسر، فرزند، مال و نعمت‌های عالی که خداوند به آنها داده، لذت ببرند؟ چرا دلهایشان پر از غصه، اضطراب و تلخی است؟ چون مهندسی معشوق دلشان را به درستی انجام نداده اند، یعنی چیزهایی که غایت نیستند را هدف قرار داده اند و اسیرش شده‌اند.‏ اما اگر این کمالات را وسیله‌ای برای عشق برتر یعنی عشق به جاودانگی و ابدیت یا عشق انسانی بدانید، همیشه دنیای لذت بخشی خواهید داشت. پس شرط این که بتوانید از دنیا لذت ببرید و اذیت نشوید و حرص و جوش و غصه نخورید و عصبانی نشوید، زودرنج و حساس نباشید،‏ این است که به دنیا به طور مستقل نگاه نکنید. دل به این و آن مده ای بوالهوس/  دل به آن ده کان دلت دادست و بس کمبودهای زندگی سرمایه ابدی انسان هستند کمبودهای زندگی نه تنها نباید موجب غم و ناراحتی شما بشود، بلکه باید موجب شادی شما بشود. غم و شادی در این خصوص بسته به نوع نگاه شما به دنیاست. وقتی شما دنیا را اینطور بشناسی که یک امر ناثابتی است و دائماً در حال تزلزل و تحول و انفجار بوده و دائماً قبض و بسط دارد، دل به آن نمی‌دهی. در غیر این صورت، دلت دائماً ناآرام خواهد بود. اما اگر دلت را به جایی دادی که ثابت است، آرام خواهی بود. هر چیزی را ازدست بدهی و فقیر هم بشوی، ازدواج کنی یا نکنی، بچه‌دار بشوی یا نشوی، در فلان کار موفق بشوی یا نشوی، در هر صورت دل تو ثابت  و آرام خواهد ماند. چون وصل به معشوقی هستی که حقیقی است و حرکتت به سمت جاودانگی تضمین شده است. اگر چنین هستی، پس با قدرت و استحکام در مسیر حرکت کن و از محرومیت‌ها و نداشته‌هایت نه تنها ناراحت نباش، بلکه از آنها به عنوان یک سرمایه بهره ببر. چون داری برای یک نظام جاودانه زندگی می کنی. پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «لو تَعْلَمونَ ما ذُخِرَ لکم، ما حَزِنْتُم علی ما زوِی عنکم = اگر آنچه را برای شما ذخیره شده می‌شناختید، بر آنچه از شما گرفته شده غمگین نمی‌شدید».  اگر چیزی از شما گرفته شد به جاودانگی می‌پیوندد. یعنی بی‌نهایت به پایت حساب می‌شود. برای کسی که این نگاه را به دنیا دارد، اصلاً‌ از دست دادن معنایی ندارد. این تفکری است که اسلام و قرآن به ما یاد می‌دهد. اکثر افراد در داشته‌هایشان دنبال سعادت می‌گردند، در حالی که سعادت و خوشبختی در نداشتن‌ها، کمبودها و مصائب است. این جاست که کلام زینب کبری (سلام الله علیها) معنا پیدا می کند که فرمود: «ما رأیت الا جمیلا= چیزی جز زیبایی ندیدم». چون همه‌اش دریافت و سرمایه است. در حقیقت عاشورا روزی است که همه آمدند به خدا تقدیم کنند که ماندگار شوند. بنابراین، از وجود یک انسان، فقط آن عملی مبارک است که با او توانسته ابدیت و آخرتش را بسازد و با آن توانسته انسان شود.  کمالات جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی به نفع شماست. اگر توانستی از اینها به جاودانگی برسی، شما برنده هستی. پول، فعالیت‌های بدنی، وقتی که صرف می‌کنی، فعالیت‌های حیوانی و اجتماعی، فعالیت‌های علمی و هر چیزی که صرف ابدیت می‌کنی، شما برنده هستی. اما باید دید که چقدر از عمر، جوانی، استعدادهای ما بهشت ساز شده؟ جنین در رحم مادر هر چه که غذا دریافت می‌کند و به اندام تبدیل می‌کند، برنده است. چون در دنیا آن اندام‌ها را لازم دارد. دست، پا، گوش، چشم، سلسله اعصاب، همه اینها سرمایه اوست. چون می‌خواهد در نظام بی نهایت بزرگتر، زیباتر و کاملتر از رحم مادر، از آنها استفاده کند. این سوال را همیشه از خود بپرسیم که من چقدر از جوانی ام، عمرم، استعدادهایم صرف خدا شده؟ این خیلی مهم است. کدام یک از 5 شان وجودی (جمادی، گیاهی، حیوانی،عقلی و فوق عقلی) من ابدیت را برایم ساخته است؟ اگر ساخته شده، پس ظهورش باید شادی و آرامش باشد. اگر کسی واقعا آخرت سازی کرده، باید آدم شاد و آرام، مهربان و با عاطفه باشد، اما اگر نساخته باشد، در آخرت هم چیزی ندارد. پر از درد و رنج، اضطراب و غم و غصه است. دائم در حسرت و احساس حقارت و پوچی به سر می‌برد. در نتیجه در زندگی جاودانه اش هم چیزی ندارد. همسر و فرزندی که تو را از یاد خدا غافل کند، دشمن توهستند اگر دیدیم که همسر و فرزندمان ما را از یاد خدا غافل می‌کند، بدانیم که آنها دشمن ما هستند. قرآن می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ= ای کسانی که ایمان آوردید، بعضی از همسران و فرزندان تان دشمن شما هستند، برحذر باشید». «برحذر باشید» یعنی مواظب باشید که به گونه‌ای با همسر، فرزندان و اموالتان ارتباط نداشته باشید که آخرتتان را به خطر بیندازند. در تقسیم بندی قرآن، انسان یا مومن است یا فاسق. فاسق ها هم به پنج دسته تقسیم می‌شدند: جماد، کمتر از جماد، ‌حیوان، کمتر از حیوان و شیطان. هر انسانی که باعث غفلت ابدیت ما شود، فرقی نمی‌کند؛ همسر، فرزند، پدر و مادر، هر کسی باشد، شیطان است. چقدر مردها که نسبت به همسرانشان شیطان هستند و چقدر زن ها که نسبت به شوهران شان شیطان اند. «إن من ازواجکم و اولادکم» می ‌فرماید بعضی از همسران و نه همه و نیز بعضی از فرزندان‌تان دشمن شما هستند، پس «فاحذروهم» یعنی به خاطر آنها جهنم نروید. در خانه اگر بخواهد معصیت یا حرامی صورت بگیرد، اجازه ندهید. مثل لقمه حرام، شنیدنی های حرام، به ویژه ماهواره. یکی از بزرگان می‌گفت: شما سم بده به بچه‌ات بخورد و بمیرد بهتر از این است که ماهواره در خانه ‌ات بیاوری. کسی که پای ماهواره می‌نشیند مگر می‌تواند روح سالم داشته باشد. امکان هم ندارد بتواند سالم به برزخ متولد شود. هر توجیهی هم داشته باشد، احمقانه است و بگوید در من اثر ندارد دروغ گفته و علمی نیست. مگر می‌شود اثر نگذارد؟ هر فیلمی که نگاه کنید بخشی از نفس شما می‌شود و می‌ماند. مگر می‌شود جنین در رحم مادر چیزی بخورد و جزء او نشود. اگر مادر سیگار بکشد روی جنین اثر می گذارد. اگر مادر داروی بد مصرف کند، بر جنین اثر می‌گذارد. همه ادراکات انسان اعم از حس، بو، لمس، دیدنی و شنیدنی در نفس تاثیر گذارند. آن وقت کسی بگوید من ماهواره نگاه می‌کنم ولی در من اثر ندارد، امکان ندارد. این دشمن توست.  وقتی پدر و مادر در مقابل خواسته نادرست فرزندش کوتاه می‌آیند و باج می‌دهند، در حقیقت به اسارت بچه‌اش در می‌آید. بی‌موقع تلفن همراه خریدن،‌ بی‌موقع تبلت خریدن، بی‌موقع اینترنت گرفتن باعث بدبختی پدر و مادر می‌شود. «ان من ازواجکم» یعنی همسر را به گونه‌ای دوست داشته باش که به خاطر او مجبور نشوی در مقابل خدا، قوانین ‌و احکام الهی بایستی. این که همسرم گفته من دوست ندارم تو این طور لباس بپوشی. این درست نیست. همسر نمی‌تواند بگوید لباسی بپوش که از نظر خدا و شرع مورد تائید نباشد. لباس پوشیدن در شرع مقدس شرایط خاصی دارد. البته اگر در محیط خانه است هر طور همسرت می‌خواهد باشی، باش، اما در محیط بیرونی و اجتماع، محیط دلبخواه فرد نیست که بگوییم هر لباسی دلم خواست می‌پوشم. این حق الناس است. «عدو» یعنی کسی که به حریم انسانی تو تجاوز می‌کند. متجاوز است. بهشت، آخرت و ابدیتت تو را نابود می‌کند. این که ما بیاییم به خاطر پدر و مادر یا خواهر و برادر یا فرزند یا همسرمان مال حرام کسب کنیم، اصلا چنین اجازه ای نداریم. همه ایمان، شرافت و عشق یک شخص به این است که حاضر باشد به خاطر معشوقش دیگران از او ناراحت شوند. عشق همیشه در دارایی‌ها نیست، بسیاری از موارد عشق بازی در نداشتن‌ها و از دست دادن‌هاست. همه‌ی کسانی که می‌خواهند عشق‌شان را به معشوق‌شان ثابت کنند، در نداشتن‌ها، محرومیت‌ها و در فداکاری‌ها ثابت می‌کنند. این که دیگران چطور فکر می‌کنند، خیلی خطرناک است. انسان اگر چینش معشوق‌هایش را درست انجام داده باشد دیگر آنجایی که وظیفه شرعی است با مردم کاری ندارد. ممکن است مردم خیلی حرف‌ها بزنند، ولی عزت و احترام و آبرو دست خداست. خدا در مورد اموال و فرزندان از شما امتحان می گیرد هیچ انسانی نیست که خداوند او را برای رشد دادن، امتحان نکند.یکی از امتحان‌ها درمورد اموال و فرزندان است. قرآن می‌فرماید: « أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ= اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش شما هستند و اجر عظیم نزد خداست». «عظیم» کلمه خیلی بزرگی است. خدایی که دنیا را آفریده، آخرت را هم آفریده. همان خدا می‌گوید دنیا حقیر است، بی‌قیمت است، پست است، بازیچه است، اما به ابدیت که می‌رسد می‌گوید عظیم است. خدا می‌گوید: «هر چیزی که به شما می‌دهیم، در همان چیز شما را آزمایش می‌کنیم». مواظب باشید هیچ یک از کمالات جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و حتی کمالات معنوی، شما را از خدا دور نکند. گاهی انسان با نماز خواندن از خدا دور می‌شود. گاهی ممکن است انسان با جبهه رفتن، سابقه انقلابی، سادات بودن و مجتهد بودن‌، از خدا دور شود. یکی از مصادیق فتنه این است که انسان به خاطر خوبی‌هایش خود را برتر از دیگران ببیند. اگر کسی به خاطر ایمان، تقوا، علم و تلاش‌هایش، خودش را برتر از دیگران دید، باخته است، چون گرفتار «علو» و برتری طلبی شده است. مثلا معصیت کاری را می‌بیند که ظاهرش هم پر از آلودگی است، به ذهنش بیاید که من از او بهترم. فتنه یعنی انسان کمالی گیرش بیاید که با آن کمال به دیگران پز بدهد. اگر با کمالات احساس برتری کنی، دل کسی را بشکنی، باخته‌ای. آن نعمت برایت نار می‌شود و دیگر نمی‌توانی از آن نور دریافت کنی. علو و خودبرتربینی در هر چیزی خطرناک است. خودشیفتگی، به خصوص خودشیفتگی‌های مذهبی خطرناک است. اگر فکر کنی «من چون جبهه رفته ‌ام، نماز شب می‌خوانم، توفیق کارهای عبادی و معنوی و خدمت به اسلام را داشته‌ام یا کسی که دچار خودشیفتگی علمی شود و مثلا فکر کند «من دکترم، مهندسم، پروفسورم، استادم، مجتهدم، علامه هستم» اگر با اینها فخرفروشی کنی، همین‌ها تو را جهنمی می‌کنند. در روایت داریم انسان با بند کفشش هم با دیگری پز بدهد به بهشت راه ندارد. چون اسیر آنها شده. یعنی دلش آزاد نیست. برای همین هم وقتی از او گرفته می‌شود؛ افسرده شده و غصه می خورد. اینها فتنه می‌شود. شما همسر شهید ححجی را دیدید. این بانوی بزرگوار با آن کمالات در اوج جوانی، وقتی همسرش آنطور به شهادت رسیده می‌گوید فرزندم را هم طوری تربیت می‌کنم که همین راه را برود. این خانم قهرمان است. این کسی نیست که شوهرش برایش از الله و از اهل بیت و جهاد بالاتر باشد. عشق‌های زمینی خوب و عالی هستند. هر چه بیشتر بهتر، اما نه بیشتر از الله، اهل بیت و جهاد. اما کسی که به زندگی چسبید و نتوانست از آنها دل بکند، این همان است که زندگی برایش مایه فتنه و دشمنی شده است. اصول دین/توحید/آفرینش/انسان/آزمایشات الهی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed