www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 3578
زمان انتشار: 10 سپتامبر 2015
| |
3 خصوصیت برای پر کردن ظرف دل از خدا

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

3 خصوصیت برای پر کردن ظرف دل از خدا

اصلی‌ترین سرمایه ما در دنیا و تنهاترین سرمایه ما در آخرت «دل» ماست و خوشبختی دنیا و آخرت ما بسته به کیفیت دل ماست، باید روی دل خیلی کار کنیم. در درجه اول شناخت قلب و حالت‌های آن خیلی مهم است و این‌که بدانیم با این دل باید چه‌کار کنیم. دارایی‌های حقیقی دل را بشناسیم و روی ثروت‌های حقیقی آن تکیه کنیم. در آینه‌های مختلف خودمان را ببینیم و بدانیم چه‌قدر دارایی داریم. همیشه بتوانیم دل را با ظرفیت و دارایی‌هایش نگاه کنیم. در این صورت ما راحت‌تر، دقیق‌تر و آسان‌تر می‌توانیم از باقیمانده عمرمان استفاده کنیم.

این دل که قرار است خدا را دریافت کند باید سه خصوصیت داشته باشد؛ هرقدر این خصوصیات بیشتر باشد، شخصیت انسان قوی‌تر است و قیمت انسان بیشتر می‌شود. 1 ـ رقیق باشد. «أرقها للإخوان»؛ نازک‌ترین آن‌ها برای برادران یعنی انسان برای دیگران مهربان‌تر باشد. هرقدر درجه مهربانی و عواطف یک انسان بیشتر باشد، این دل به خدا نزدیک‌تر است. نزدیک شدن به خدا یعنی شبیه‌تر بودن به خدا. منظور از تقرب این است که شبیه‌تر باشد نه این‌که نزدیک او باشد. در حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داریم؛ بی‌رغبت‌ترین مردم به عالِم، خانواده او و نزدیکان او هستند. چون عادت کرده‌اند. حجاب عادت حجابی است که باعث می‌شود انسان کنار معصوم زندگی کند، اما نتواند از او لذت ببرد. با خدا باشد و خدا را ببیند اما از او دور باشد. در تمرین‌های معنوی مهم‌ترین تمرین برداشتن حجاب عادت است. شبیه خدا شدن؛ نیاز به کسب اطلاعات دارد تا بتواند همان خُلق‌هایی که خدا دارد را از خودش بروز دهد. یک اسم از اسماء خدا آن‌قدر بزرگ است که گاهی وقت‌ها به جای خدا می‌نشیند. «أدعوا الله أوادعوا الرحمن فله الاسماء الحسنی»؛ اگر خدا را بخوانید یا «رحمن» را اسم‌های زیادی دارد. در شباهت انسان‌ها مهم‌ترین شباهت، شباهت رحمتی است. در رحمت مثل خداوند باشد. هرقدر روی مهربانی و عاطفه کار کند به اسم «رحمن» نزدیک‌تر می‌شود و شبیه‌تر می‌شود. شخصیت آدم طوری شود که بتواند همه موجودات را دوست داشته باشد و بتواند با همه اشیاء روابط عاطفی خوبی برقرار کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همین‌طور بودند برای همه اشیاء اطرافش اسم گذاشته بودند. با همه چیز در صلح محض بودند. اما در این رحمت، رحمت خاص و ویژه (رحیمیت) داشتند که رحمت با مؤمنین بود. هرچه انسان بی‌گذشت، حساس و بداخلاق و... باشد، از رقّت می‌افتد. نسبت به همه خیر محض است و نیت سوئی نسبت به انسان‌ها در او وجود ندارد. چون بنده خداست دوستشان دارد و در مورد بدی‌هایشان هم نسبت به خودم نمی‌سنجم بلکه از آن جهت که انسان است و جایگاهی نزد خدا دارد به او نگاه می‌کنم. هرقدر دلی به کینه و حسادت مبتلا نباشد رقیق‌تر و به خدا نزدیک‌تر است قیمتش نزد خدا هم بیشتر است. در این دل بهشت است به راحتی کسی نمی‌تواند در او کینه ایجاد کند. بنابراین کسی که بتواند دلش را به رقت برساند درحقیقت به بهشت رسانده است. وقتی که ما می‌خواهیم روی دلمان از نظر رقت کار کنیم، الگویمان خدا باشد. ائمه نسبت به سخت‌ترین دشمنانشان مهربان بودند. اگر شمشیری هم زده شده، اول از طرف دشمنانشان بوده است. یک آدم به میزان تنفرهایی که در او ایجاد می‌شود، از خدا دور می‌شود. هر بار عصبانیت فشار قبر می‌آورد. هربار تنفری که از کسی پیدا می‌کنید اسم رحمان و رحیم در تو کم می‌شود. انسان باید دلش را بزرگ کند. 2 ـ پاک‌ترین آن‌ها از گناهان. گناه مثل میکروب است. آلودگی اگر کم هم باشد اثر خودش را می‌گذارد. آدم‌های زیرک به جای این‌که روی عبادت سرمایه‌گذاری کنند، روی ترک کار بد سرمایه‌گذاری می‌کنند. گناه مثل سوراخ در کشتی است رفته‌رفته کشتی را در آب غرق می‌کند. تَرَک روی سد کم‌کم باعث می‌شود سد از بین برود. اول حرام‌ها را بشناسید و بعد آن‌ها را ترک کنید. کسی که اصرار روی گناه دارد از چشم خدا می‌افتد. انسان ممکن است دچار فحشاء شود ولی هیچ‌وقت مؤمن اصرار به گناه نمی‌کند. اصرار به گناه باعث می‌شود تمام زحمات عمر انسان هدر رود. چون لجبازی و عناد با خداست. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «اجتناب السیئات اولی من اکتساب الحسنات» ؛ پرهیز از گناهان سزاوارتر از انجام کارهای خیر است. در حرام‌ها بیشترین چیزی که می‌تواند به انسان صدمه بزند ـ غیر از شرک به خدا ـ لقمه حرام است. در عاشورا حضرت زینب سلام الله علیها به امام حسین علیه السلام عرض کردند: این‌ها مسلمانند و می‌دانند شما پسر پیغمبر هستید و... چه‌طور با شما جنگ می‌کنند؟ حضرت فرمودند: این‌ها شکم‌هایشان از حرام پر شده است. لقمه حرام تمام فهم و شعور و باورهای آدم را از بین می‌برد. لقمه حرام از هر سمی کشنده‌تر و از هر آفتی خطرناک‌تر است. بیشترین کسانی که به ائمه ظلم کردند و ایشان را کشتند کسانی بودند که لقمه حرام خوردند. گناه‌شناسی از وظایف خیلی مهم است. پزشکان بیشترین چیزی که روی آن سرمایه گذاری می‌کنند قلب است. بیماری را شناسایی می‌کنند. تا وقتی بیماری هست، داروهای دیگر مؤثر نمی‌شود. در رأس علوم مادی، پزشکی خیلی مهم است. در رأس علوم معنوی، قلب‌شناسی است. امام باقر علیه السلام فرمودند: هیچ علمی مثل دنبال سلامت بودن نیست و هیچ سلامتی بالاتر از سلامت قلب نیست. 3 ـ سخت‌ترین دل در راه خدا؛ یعنی کسی که اصلاً باج نمی‌دهد به هیچ‌وجه راه نفوذ ندارد. هیچ مخلوقی حق طاعت در معصیت خدا را ندارد. حتی تبعیت از شوهر. کسی که روی قلب کار می‌کند، حساس است به راحتی باج نمی‌دهد. امیرالمؤمنین علیه السلام به امام حسین علیه السلام می‌فرماید: من تو و خدا هر دو را دوست دارم من به تو شفقت پدری دارم ولی عشق من خداست. اگر بین حفظ ایمان و کشتن تو مخیر شوم حتما حسین تو را می‌کشم. (تنها مصداق عشق خداست «لا اله الا الله» حتی عشق به ائمه مجازی است و ایشان وسیله هستند) پس مؤمن در مورد خدا اصلاً به کسی باج نمی‌دهد. خوشحالی و ناراحتی دیگران در استفاده از حلال و حرام الهی در او تأثیر نمی‌گذارد. مؤمن حقیقی کسی است که ملامت دیگران به هیچ‌وجه در او اثر نمی‌گذارد.   برگرفته از بحث قلب، استاد محمد شجاعی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 3564
زمان انتشار: 3 سپتامبر 2015
| |
حقیقت انسان دل اوست

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

حقیقت انسان دل اوست

طبق قاعده «لا اله الا الله» یعنی هیچ دلبری شایسته دل تو نیست. قیمت دل تو کم‌تر از خدا نیست. یعنی اگر دلت را متوجه غیر از الله کنی، مفت فروشی کرده‌ای و دلت آلوده می‌شود.
«الله» تنها بی‌نهایت عالم حقیقی دلمان است. در بخش فوق عقلانی ما چون بی‌نهایت‌طلب هستیم، باید به بی‌نهایت دست پیدا کنیم.

حقیقت انسان دل اوست. قیمت یک آدم به قیمت دل اوست. بقیه فعالیت‌ها و ثروت‌ها مقدمه‌ای هستند که دل را بسازند. نبی اکرم صلوات الله علیه فرمودند: اذا تاب قلب المرء تاب جسده و اذا خبث القلب خبث الجسد؛ اگر هرگاه دل انسان پاک باشد، بدن او نیز پاک می‌شود و هرگاه دلش ناپاک باشد بدن او نیز ناپاک است. «القلب ملک و له جنود ...»؛ قلب پادشاهی است و برای او سپاهیانی است هرگاه پادشاه شایسته باشد سپاهیانش شایسته باشند و هرگاه پادشاه فاسد شود، سپاهیانش نیز فاسد شوند. یکی از بزرگان می‌فرمودند: انسان وقتی به لجاجت بیفتد اگر خدا هم با او صحبت کند، انسان لج می‌کند. ملِک یعنی پادشاه. ملَک یعنی فرشته انسان یک قلب دارد که همان دل اوست که از آن خروجی‌هایی ظاهر می‌شود. اگر قلب سالم باشد بقیه اعضاء هم سالم هستند. روحی که از حق تعالی در وجود بچه تعلق می‌گیرد در حقیقت به یک زمینه‌ای که قبلاً برایش ساخته‌اید تعلق می‌گیرد. گاهی اوقات، خروجی‌های ما حسادت، اضطراب، زودرنجی و حساسیت و غصه و... است. وقتی خروجی‌های مختلف را با اندازه‌های مختلف در خودمان و دیگران می‌بینیم نشان‌دهنده این است که ورودی‌ها و باطن‌های متناسب با این ورودی‌ها چه‌قدر و چه چیزهایی هستند. مثل آزمایش خون که درجه شدت و ضعف و اندازه چربی خون را نشان می‌دهد. وقتی قلب پاک است چشم هم پاک است. چشم یک ابزار خروجی است فرمان را از دل می‌گیرد. کسی که می‌خواهد مشکل چشمش را حل کند باید قلب را پاک کند. چشم متجاوز فقط این نیست که به نامحرم نگاه نکنیم. اگر متجاوزانه باشد، یعنی قلبش ناپاک است که چشمش ناپاک شده است. طبق قاعده «لا اله الا الله» یعنی هیچ دلبری شایسته دل تو نیست. قیمت دل تو کم‌تر از خدا نیست. یعنی اگر دلت را متوجه غیر از الله کنی، مفت فروشی کرده‌ای و دلت آلوده می‌شود. «الله» تنها بی‌نهایت عالم حقیقی دلمان است. در بخش فوق عقلانی ما چون بی‌نهایت‌طلب هستیم، باید به بی‌نهایت دست پیدا کنیم. وقتی که جز با بی‌نهایت ارضا نمی‌شوی، اگر دلت را با غیر بی‌نهایت پیوند دهی یعنی از نظر شخصیتی انحراف پیدا کردی. یعنی بخش فوق عقلانی تو ناپاکی پیدا کرده است. بی‌نهایت را می‌خواهد اما در معشوق‌های قلابی دنبال آن می‌گردد. یعنی در مصادیقی که بی‌نهایت نیست. خدایا شهوت مرا در خودت قرار بده. یعنی دل و دلبر باهم سازگاری دارند. هر چیزی غیر از خدا محدود است. وقتی بخش بی‌نهایت‌طلب داریم این بخش فقط با بی‌نهایت ارضا می‌شود. با یک آدم ارضا نمی‌شود حتی با امام زمان علیه السلام . چون حضرت فقط یک وسیله است و ما را به معشوق اصلی هدایت می‌کند. ما فقط یک معشوق و دلبر حقیقی داریم. «الله» ذات بی‌نهایت است یعنی کمال بی‌نهایت و مطلق. ناپاکی فوق عقلانی یعنی اگر بی‌نهایت کمال را نخواهید مریض هستید. در مسیر حرکت از دنیا به ابدیت فقط قلب سلیم به درد می‌خورد که به فرمایش امام صادق علیه السلام: سلیم یعنی دلی که وقتی به ملاقات خدا می‌رود جز خدا چیز دیگری نمی‌خواهد عشق خالص بدون شرط.   برگرفته از سلسله مباحث قلب، استاد محمد شجاعی

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 3410
زمان انتشار: 19 اوت 2015
| |
قلب مسخ شده

قلب مسخ شده

در زمان حضرت شعیب، شخصی بود که گناهان بسیار انجام داده بود و همیشه می گفت: چرا خدا مرا کیفر نکرده و به من کرم و جود نموده است.!! خداوند به حضرت شعیب فرمود: به آن شخص بگو مکافات اعمال زشت تو، تو را در بند خود گرفتار کرده است و قلبت مسخ شده و زنگار آن را فرا گرفته است، کیفری بالاتر از این هست که قلبت هیچ چیز خوب و معنوی را نمی تواند درک کند و بییند. شعیب (ع) پیام حق تعالی را به او رساند. آن مرد گفت: پس علامت کیفر چیست که در من می باشد؟ خداوند به شعیب فرمود: من پرده پوش اسرارم، ولی یکی از آن ها را بیان می کنم که در مکافات به سر می بری و توجه نداری و آن این است که در هیچ عمل عبادی لذّتی نمی بری، و باطن اعمالت مانند گردوی پوچ است. چون حضرت شعیب این نکته ی دقیق را به مرد گنه کار فرمود، او بسیار ناراحت شد و حرفی برای گفتن نداشت. ((چون شعیب این نکته ها بر وی بخواند                       از تفکر همچو خر در گِل بماند)).(2)     2. داستانهای مثنوی 2/31 منبع :400 موضوع 2000 داستان ،ج2 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب    

کلیدواژه ها: ، ،

Top
شناسه مطلب: 3250
زمان انتشار: 5 اوت 2015
|
عصاره سیر و لیمو ترش؛ راهی برای باز کردن رگهای قلب

عصاره سیر و لیمو ترش؛ راهی برای باز کردن رگهای قلب

بسم الله الرّحمن الرّحیم و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین و لعنه الله علی اعدایهم اجمعین  باز کردن رگهای بسته شده قلب، کاری است بسیار ساده که در جای خود و در مقاله ای مستقل و مفصل به آن خوهیم پرداخت امّا برای خالی نبودن عریضه، این نسخه را که این روزها در بین بیماران قلبی، شهرتی به هم زده است را برایتان آورده ام. این نسخه بر اساس توصیه متخصّصان «دانشکده پزشکی ارلانگن» آلمان نگاشته شده است و لذا مسوولیت علمی آن هم به عهده ایشان خواهد بود امّا به تجربه، آن را کارساز و موثّر یافته ام؛ البتّه اعتقاد شخصی من این است که برای این بیماران نباید به این تک نسخه یا نسخه های مشابه اکتفا کرد و ضرورت دارد که دوره های درمانی کاملی برایشان انجام شود. طرز تهیه: تعداد 30 حبه سیر را پوست گرفته همراه با 5 عدد لیموترش بزرگ یا15 عدد لیمو ترش کوچک که هسته های آنها را خارج کرده اید ولی پوست آنها را نگرفته اید؛ در مخلوط کن بریزید . پس از آن که همه محتویات در مخلوط کن له شد؛ یک لیتر آب(5 لیوان معمولی) به آن اضافه نموده مخلوط نموده روی شعله کم بگذارید تا جوش بیاید. با اوّلین جوش، شعله را خاموش کرده؛ پس از سرد شدن مخلوط، آن را از صافی رد کنید. مخلوط صاف شده را داخل یک ظرف شیشه ای بریزید و در یخچال نگهداری کنید. مصرف: روزانه دو بار و هر بار نصف استکان از عصاره را، قبل یا بعد از غذاهای اصلی، میل نمایید. پس از سپری شدن سه هفته از مصرف مداوم این عصاره طبیعی، احساس جوانی و شادابی را در بدنتان لمس خواهید کرد و به تدریج، گرفتگی های رگ های بدن و همچنین عوارض آنها(مثل کاهش دید و سنگینی گوش) مسیر بهبودی را خواهند پیمود. به یاد داشته باشید ؛ بعد از مصرف یک دوره سه هفته ای، هشت روز مصرف دارو را قطع کرده؛ سپس دومین دوره مصرف سه هفته ای را اجرا کنید. به این ترتیب یک دوره درمانی، کامل خواهد شد. پیشنهاد می کنیم این روش درمانی ارزان، موثر و بی ضرر را هر ساله تکرار کنید.  بوی سیر: بوی سیری که با خوردن این عصاره از دهان شما استشمام خواهد شد؛ آن قدر خفیف است که کسی متوجّه آن نخواهد شد؛ لذا بدون نگرانی از این بابت، دارو را مصرف نمایید. سایر خواصّ: مصرف این عصاره، علاوه بر باز کردن گرفتگی های عروقی، چربی خون را کنترل می کند؛ جرم دندان را کاهش می دهد؛ و برای کسانی که سایش دندان ( دندان قروچه ) دارند هم، مفید است. مصرف این دارو به مبتلایان به فشار خون هم توصیه می شود. تذکّرات:   1- برای اینکه پوست سیر را راحت تر بکنید، آن را در آب خیس کنید. 2-در بسیاری از پایگاه ها و نیز منبع اصلی این مقاله، بر مصرف روزی یک بار این عصاره تاکید شده است اما تجربه بنده مصرف روزی دو بار را مفیدتر می داند. 3-در صورت تمایل، سه چهار بار تكرار این درمان در طول سال(یعنی سه چهار دوره كه هر دوره شامل سه هفته مصرف+ هشت روز استراحت+ سه هفته مصرف است) مانعی ندارد. 4-مصرف همزمان این عصاره با داروهای قلبی یا سایر داروهای شیمیایی بلامانع است. 5- این عصاره معمولا عارضه خاصی ایجاد نمی كند. فقط: 6- بیمارانی كه مشكلات معدی یا گوارشی دارند ممكن است نتوانند آن را تحمّل كنند. البته این مساله از قبل قابل پیش بینی دقیق نیست و بعد از مصرف معلوم می شود. در صورت بروز مشکل، اگر  مشکل شدید است دارو را قطع کنید وگرنه دارو را با کمی عرق آویشن یا بابونه مصرف کنید. 7-در بیماران دیابتی ممكن است اندكی قند خون را افزایش دهد كه جای نگرانی نیست. 8- در برخی بیماران ممكن است مصرف عصاره باعث كاهش فشار خون و حالت هایی از جمله سرگیجه شود كه می توان با مصرف كمی عسل یا خرما آن را كنترل كرد. 9-این عصاره تقریبا برای همه افراد حتّی كسانی كه مشكل طبّی خاصی ندارند هم قابل استفاده است.  10-این عصاره، در درمان انواع گرفتگی های عروقی در نقاط مختلف بدن و به ویژه قلب موثر است. گرفتگی های خفیف عروق کرونر قلب، در صورت تداوم مصرف عصاره روند بهبودی را خواهند پیمود. * در بیماری های شدیدتر و ازجمله گرفتگی های با درصد بالای عروق قلبی، اگرچه مصرف این عصاره باز هم خیلی خوب است امّا جای مراجعه به پزشک حاذق را نمی گیرد

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 3202
زمان انتشار: 2 اوت 2015
| |
زیر و رو شدن

زیر و رو شدن

سلام ابن مستتیر می گوید به امام باقر (ع) گفتم: «وقتی ما در خدمت شما هستیم قلب ما صفائی پیدا می کند و دنیا را فراموش می کنیم و ثروت در نظرمان بی ارزش جلوه می کند، وقتی از خدمت شما دور می شویم و با مردم تماس می گیریم، باز به دنیا علاقه پیدا می کنیم.» امام (ع) فرمود: قلب است (زیر و رو می شود) که گاهی سخت و زمانی نرم می شود. اصحاب پیامبر (ص) هم از پیامبر((نظیر))همین سؤال را کردند. پیامبر (ص) فرمود: «اگر شما بر همان حال اولی مداومت داشته باشید، ملائکه با شما مصافحه می کنند و بر روی آب راه خواهید رفت.»(1)     1. اصول کافی، 2/423- داستان ها و پندها، 4/83 منبع : یکصد موضوع 500 داستان ، ج3 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تولی  

کلیدواژه ها: ، ،

Top
شناسه مطلب: 1212
زمان انتشار: 11 مارس 2020
| |
دو راه رهایی از کوچک ماندن نفس

قلب، جلسه 13، 89/02/18

دو راه رهایی از کوچک ماندن نفس

ما برای شاد شدن و لذت بردن در دنیا و آخرت و برای بزرگ کردن نفس‌مان، دو راه داریم: راه اول این است که باید عوامل فشاردهنده روح و تنگ کننده نفس را بشناسیم و از آنها پرهیز کنیم. راه دیگر این است که باید مصرف کننده نباشیم و دست از گدایی برداریم. زیرا تا وقتی که گدای عاطفه دیگران هستیم، گرفتار خواهیم بود.

بنابر این، باید به جای اینکه ببینیم دیگران چقدر به ما محبت می‌کنند و چقدر ما را تحویل می‌گیرند، خودمان به تولید محبت بپردازیم. برای تولید شادی، محبت و عاطفه نباید بخیل باشیم. این شأن ما و شأن خیلفه خدا و مظهر خدا نیست که روی زمین از کسی گدایی بکند. خدا ما را ثروتمند، آزاد، قدرتمند و بزرگ آفریده و ما از نظر عاطفی به هیچ کس و به هیچ انسانی احتیاج نداریم. ما خود می‌توانیم انسان های زیادی را از محبت مان سیراب کنیم. آیا در محیط هایی زندگی کنیم که فقر فطری در آن حاکم است یا ثروت فطری؟ ما باید سعی کنیم در محیط­ هایی زندگی کنیم که دارای فقر فطری نباشد؛ بلکه محیط­ هایی باشد که ثروت فطری و انسانی در آن زیاد است. در محیط هایی که در آنها فقر فطری و انسانی حاکم است، آدمها به جان هم می‌پرند و مدام از هم ایراد می‌گیرند. هیچ کس حاضر نیست، زیر بار مسئولیت خودش برود. هر کس می‌خواهد دیگری را متهم کند. هر کس می‌خواهد دیگران برای او باشند، اما خودش برای دیگران نباشد. به مفت­ خوری به استثمار دیگران عادت می‌کنند. اگر در کشور قحطی شود و غذا همه جا کم شده و سهمیه ­بندی می‌شود. وقتی که سهمیه ­بندی شد، با اینکه زن و شوهر و پدر و فرزند و پدر و مادر و بچه ­ها همدیگر را دوست دارند، اما همه باید مراقب باشند که کسی از سهم خودش بیشتر استفاده نکند. همه مراقب سهمیه خودشان هستند. با اینکه عاشق هم هستند، اما سهمیه­ بندی می‌کنند. چرا گدای عاطفه دیگران می‌شویم؟ ما چرا گدای عاطفه دیگران می‌شویم و نمی‌توانیم راحت همدیگر را شاد کنیم و مهر بورزیم؟ چرا کینه زودتر دل ما را می‌گیرد؟ چرا دلخوری، عصبانیت و رنجش، زودتر از آرامش، شادی و رضایت سراغ ما می‌آید؟ چرا غیبت کردن، زودتر از گفتن حرف های قشنگ سراغ ما می‌آید؟ چرا موارد سوءظن، بیشتر از حسن ­ظن است؟ برای اینکه غذای معنوی و انسانی کم است و ما در محیط ­های فقیرانه داریم زندگی می‌کنیم. محیط­ های ما ممکن است از نظر تولید ثروت مادی، پول و کلاً از نظر طبیعی محیط­ های ثروتمندی باشد، اما از نظر فطری و انسانی ثروتمند نیست. برای همین راحت به جان هم می افتیم. امام رضا(علیه‌السلام) می‌فرماید:«مَن سَئَلَ الله التَوفیق وَ لَم یَجتَهِد فَقَد اِستَهزَءَ بِنَفسِه= کسی که از خدا موفقیت را می‌خواهد، اما حاضر نیست سخت ­کوشی کند، خودش را مسخره کرده است.» امام کلمه اجتهاد یعنی سخت کوشی را به کار می‌برد. کوشش، سعی و تلاش کافی نیست، سخت کوشی مهم است. ما می‌خواهیم گدای عاطفه دیگران نباشیم؛ اما حاضر نیستیم زحمت تولید عاطفه و محبت را به خود ‌بدهیم و در این زمینه سخت کوشی نداریم و این درست نیست. باید زحمت تولید مهر و عاطفه را تحمل کنیم تا به گدایی و گرسنگی در جنبه های عاطفی نیفتیم. برای تولید عاطفه چه کنیم؟ برای تولید عاطفه ابتدا باید قاعده ی «هو انت= او تو است» را رعایت کنیم و سپس دیگران را از نگاه خدا ببینیم. قاعده اول: «هو انت») برای اینکه توانمان در تولید عاطفه و محبت بالا برود، باید یاد بگیریم که چطور به همدیگر نگاه کنیم. یک نگاه این است که حضرت می‌فرماید: وقتی با یک انسان که خواهر مسلمان و یا برادر مسلمانت است روبه ­رو می‌شوی، بدانی که او خود تو است[1]و فقط بدن هایتان از هم جدا است. یعنی حقیقت شما یک نفر است. همه آدمها خود تو هستی. این قاعده خیلی مهم است. باید برسیم به اینجا که بگوییم: ما هیچ آدم غریبه ­ای روی کره زمین ندارم. خداوند ما را از یک روح واحد خلق کرده است: «خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ». یک روح واحد به بدن های مختلف تعلق گرفته و همه آدمها خود من هستم. اگر این قاعده را یاد بگیرم، دیگر سر کسی کلاه نمی‌گذاریم و کسی را دور نمی‌زنیم. به کسی دروغ نمی‌گویم و ... . قرآن در سوره اسراء می‌فرماید:«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها= اگر نیکی بکنید، به خودتان نیکی کرده اید و اگر بدی بکنید به خودتان کرده اید.» اما وقتی یک نفر را غریبه می‌بینی و از خود دور می‌کنی، تو خودت را دور کرده‌ای. وقتی از همسرت، فرزندت، پدر و مادرت کم می‌گذاری، فکر می‌کنی خیلی زرنگی، در حالی که همان موقع هم داری سر خودت کلاه می‌گذاری. آدمی که عاشق خودش نیست، نباید توقع داشته باشد دیگران عاشقش باشند. کسی که خودش یکسره برای خودش زیر سؤال است، چگونه انتظار محبت دیگران را دارد؟ در حمله از عقب گفتیم، شیطان یکسره آدم را زیر سؤال می‌برد و یکسره آدم را لجن ­مال می‌کند. یکسره به آدم می‌گوید: نمی‌توانی، تو بدبخت هستی، تو بی­ عرضه هستی، تو ضعیف هستی، چه توقعی داری که دیگران احترام تو را داشته باشند. چرا گدای دیگران باشیم؟ خودت عاشق خودت باش کافی است. قاعده دوم: دیگران را از منظر خدا نگاه کنیم) راه دیگر که بالاتر از قاعده «هو انت» است، این است که به همه موجودات، اعم از انسان و حیوان و گیاه و حتی جمادات احترام بگذاریم. خداوند می‌فرماید: «او، من هستم.» یعنی طرف مقابل تو، الله است. برای همین حضرت فرمود: هر کس به بنده خدا به برادر مسلمان و خواهر مسلمانش احترام بگذارد و اکرامش بکند، خدا را اکرام کرده است. سپس حضرت یک سؤال قشنگ می‌پرسد: به نظر شما اگر کسی خدا را اکرام کند، خدا با این آدم چه کار می‌کند؟ خدا هم او را اکرام می کند. خدا می‌گوید: به مخلوقات من احترام بگذار. اگر به مخلوقات من احترام بگذاری، به من احترام گذاشته ای. پس اگر فرزندت را ببوسی، انگار من را بوسیده ای. فرزندت را نوازش کنی، من را نوازش کرده ای. به همسرت بخندی، به من خندیده ای. حتی اگر به یک درخت یا حیوان محبتی کنی، به من محبت کرده ای. پیغمبر به اشیاء اطرافش، حتی به لباسش هم احترام می‌گذاشت و برای هر یک اسمی می گذاشت. اینها همه شعور دارند و درک می کنند. چون ما اصلاً موجود بی شعور در عالم نداریم. سنگ ها می‌فهمند. دیوار می‌فهمد. لباست شعور دارد. اینها باشعور خودشان خدا را تسبیح می کنند. «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ=تسبیح می کنند خدا را هر چه که در آسمان و زمین است». یا می فرماید:« إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ= هیچ چیزی وجود ندارد، مگر این که خدا را تسبیح می کند. اما شما تسبیح آنها را درک نمی کنید». پس نگذار این لباس زیاد کثیف شود، چون آن هم تسبیح می‌گوید. به دندانهایت، موهایت و.... احترام بگذار: «مَنِ اتَّخَذَ شَعراً فَالیُکرِمهُ= هر کس مو می‌گذارد، پس به مویش احترام بگذارد.» این موضوع را در کتاب «دُرّ و صدف» توضیح داده ام. پس با حرمت با همه چیز رفتار کن. زیرا همه چیز شعور دارد و اینها تو را می‌بینند و همه تو را می‌فهمند. این زمینی که روی آن پا می‌گذاری، شعور دارد و «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها= روزی اخبار خود را بیان می کند». یعنی زمین شعور دارد و تو روی زمین هر کاری بکنی، می‌فهمد. مسجد شعور دارد. برای همین است که دستور داده اند که وقتی وارد هر مسجدی شدی، نماز تهیت بخوان. وقتی مسجد را ترک بکنی، با تو قهر می‌کند. قرآن شعور دارد، وقتی آن را نمی‌خوانی و فقط در خانه می‌گذاری و به آن بی­ محلی می‌کنی، روز قیامت می‌گوید خدایا! من در خانه این بودم و این اصلاً به من محل نگذاشت و رفت رمان خواند، فیلم های کثیف دید، روزنامه و مجله خواند، اما اصلاً به من نگاه نکرد و به من بی­ محلی کرد. دعای قرآن هم مستجاب است. وقتی دعا کند که خدایا این بنده­ ات را ضایع کن، همانطور که من را ضایع کرد، دعایش اجابت می شود. نمونه ی دیگری از شعور جمادات کسانی که فیزیک و شیمی کار می‌کنند و در زیر میکروسکوپ موجودات را به طور زنده می بینند این موجودات همه درک دارند. در بحث اسماءالله آثار لفظی اسماءالحسنی بر اشیاء را توضیح داده ام. مثلاً کاسه های استیلی که در آن یس و چهار قل نوشته شده، شما آب را که در آن می‌ریزید، مولکول های آب شکل زیبایی می‌گیرند. اما اگر به آب فحش بدهید یا آن را در یک ظرف کثیف بریزید، یا اسم شیطان را روی آن بگویید، می‌بینید مولکول ها چه شکلی می‌شوند. پس همه موجودات شعور دارند و ما اصلاً موجود مرده و نفهم نداریم. ما باید یاد بگیریم که همه چیز را مظهر خدا و نشانه خدا ببینیم و احترام بگذاریم. اگر خدا معشوقت است و اگر می‌گویی خدا اله من است، پس هر چیزی که هست، همه عزیز هستند. همسرت را خدا به تو داده و امانت خداست. فرزندت را خدا به تو داده و امانت خداست. اصلاً شما از ناحیه خدا نگاه بکنید. خوش­ترین خبری که تا به حال در عمرمان به ما داده اند، این بوده: «اِنّا لله= ما مال خداییم.» خدا می‌گوید تو مال من بودی. شوهرداریت، زحمات بچه ­داریت همه را من می خرم. زحمات زن ­داری و بچه ­داری ات را من می‌خرم. برای چی خودت را کوچک کردی که از دیگران توقع داشتی؟ ای بیچاره! چرا رفتی و خودت را با یک آدم مقایسه کردی. ما نباید به کمتر از خدا خودمان را بفروشیم. حتی به بهشت هم حق نداریم خودمان را بفروشیم. ما خیلی بزرگ هستیم و نباید خود را کوچک ببینیم. نباید سر چیزهای کوچک دعوا کنیم. نباید حسادت داشته باشیم و بگوییم: چرا به فلانی نگاه کردی؟ چرا مادرت را بوسیدی؟ چرا به خواهرت محبت کردی؟ چرا به برادرت محبت کردی؟ چرا به خواهرم بیشتر از من محبت کردی؟ اصلاً حسادت در محبت، مال گداها و بدبخت هاست. تو خودت ثروتمند باش و بیشتر از همه، تو به برادرت و پدرت محبت کن. آیا منتظر هستی آنها محبت کنند؟ این که گدایی و کوچکی است. مدام دعوا سر دنیاست. همه به خاطر گدایی دعوا می‌کنیم. اما آدم ثروتمند اصلاً گدای کسی نیست. هر کس مؤمنی را شاد کند، انگار پیامبر ص را شاد کرده است در حدیث داریم:«مَن اَدخَلَ عَلی مُؤمِنٍ فَرَحاً فَقَد اَدخَلَ عَلَیَّ فَرَحا [2]= هر کس یک مؤمن را احترام بگذارد و شادش بکند، من رسول الله را شاد کرده است». قربان خدا بروم که از پیغمبر بهتر و مهربانتر است. خدا به موسی گفت: ای موسی! وقتی که من مریض بودم، چرا به عیادتم نیامدی؟ موسی گفت: خدایا چه موقع مریض بودی؟! گفت: فلان کس مریض بود. چرا تو عیادتش نرفتی؟ وقتی که او مریض بود، انگار من مریض بودم. قربان خدا بروم که با ما شاد می‌شود و با ما مریض می‌شود. حالا آیا خدا من را فراموش کرده؟ خدا من را رها کرده؟ خدا می‌گوید: نه! من کنار تمام غصه­ هایت بودم. تو اگر بدبخت و بیچاره شدی، برای این است که من را فراموش کردی. حضرت فرمود: هر کس منِ پیغمبر را شاد کند، حتماً خداوند یک تعهد نسبت به او پیدا می‌کند. پیغمبر فرمود به سادات خوب، به خاطر خدا محبت بکنید و به سادات بد هم به خاطر من محبت بکنید. وقتی که به سادات احترام کردی بگو: ای خدا! من کسی هستم که با همه آلودگیم، پیغمبرت را، امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهم‌السلام را شاد کردم. چطوری شاد کردی؟ می‌گوید: من به فرزندانشان و به آدمها محبت کردم. بچه فقط نباید سید باشد. همه ما بچه های فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها هستیم. پس به همه احترام کنیم. این بهترین روش تولید محبت است. حالا ببین که آیا گدایی محبت بهتر است یا تولید محبت؟ عشق، توبیخ آدمهایی است که معشوق حقیقی را فراموش کرده اند راجع به عشق می‌گویند، چه می‌شود که یک دفعه آدم عاشق می‌شود و گرفتار و بدبخت همان عشق می‌شود و معشوق هم تحویلش نمی‌گیرد؟ عاشق مدام می‌رود و ناز می‌کشد و التماس می‌کند و اظهار محبت می‌کند؛ اما از سوی معشوق محبتی نمی بیند.  خدا می‌گوید: عشق، توبیخ آدم‌هایی است که معشوق حقیقی شان را فراموش می‌کنند. به همین دلیل، گدای عشق دیگران می‌شوند. این جزای آن است که خدا را فراموش کرده است. «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ=و چون كسانى مباشید كه خدا را فراموش كردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى كرد»[3] وقتی که تو معشوق اصلی را فراموش می‌کنی، خدا به یک نفر مثل خودت مبتلایت می‌کند. به یک آدم بدبخت و ضعیف مثل خودت که مدام تو را بدواند و له­ ات بکند و تحویلت نگیرد. مثلا ۶ ماه یا یک سال با تو باشد، بعد بگوید: پشیمان شدم، ببخشید. من دیگر نمی‌توانم با تو باشم. گاهی خدا تو را به فرزندت مبتلا می‌کند. ۲۰ سال جان بکنی و بزرگش بکنی، بعد برود خارج از کشور و آنجا ازدواج کند و به تو خبر هم ندهد. گاهی به یک شوهر نمک ­نشناس، به یک زن نمک­ نشناس، به یک پدر نمک ­نشناس، به یک مادر نمک ­نشناس مبتلایت می‌کند. گاهی به آدم هایی مبتلایت می کند که له ­ات می‌کنند. اینها همه به خاطر این است که مزه ی قدرنشناسی خدا را بچشی.  پس عشق زمینی بد است؟ نه؛ خیلی هم خوب است. گفتیم، حضرت فرمود: کسی آدم­تر است که نسبت به همسر و فرزندانش عاشق­تر است. پس اینها چطوری با هم جمع می‌شود؟ می‌گوید، تو عاشق هستی، اما گدا نیستی. مهر می‌توانی بورزی و به شدت هم دوستشان داشته باشی؛ ولی اصلاً گدا نیستی. یک شب رباب و سکینه کنار امام حسین علیه‌السلام نبودند، حضرت می‌گوید: چه شب درازی است امشب که رباب و سکینه پیش من نیستند. انگار که این شب هرگز نمی‌خواهد صبح شود، این همه عاطفه دارد، ولی اصلاً گدا نیست. چون از یک کانون دیگر دارد جذب عشق می‌کند. فطرت گرای حقیقی، «عقده روانی» ندارد چطور می‌شود که در عین حالی که خودم یک عالم غصه دارم، بتوانم دیگران را شاد کنم؟ چطور می شود که وقتی خودم زیر دست زن ­بابا بزرگ شدم، زیر دست ناپدری بزرگ شدم و اصلاً عاطفه مادری و عاطفه پدری را ندیده ام، بتوانم به دیگران عشق و عاطفه و محبت بورزم؟ تنها راهش این است که «فطرت گرا» باشی. آدمهایی را دیده اید که محبت را حتی از فرزندان خودشان دریغ می‌کنند. اینها می گویند: مگر پدرم به من محبت کرده که من به فرزندانم محبت کنم؟ اینها گرفتار «عقده روانی» هستند. اما چیزی به اسم «عقده روانی» مال آدم مسلمان و مؤمن و فطرت­گرا نیست. عقده ­های روانی مال کسانی است که خدا و فطرت گرایی و معنویت را ندارند. مال گداهایی است که خدا را ندارند. مال کسانی است که اصلاً عرضه ندارند از آسمان روزی بخورند. فقط می‌خواهند سرشان را پایین بیندازند و از این لجن­ زار دنیا روزی بخورند. انواع و اقسام عقده ­ها و بیماری های روانی و کتاب هایی که می‌نویسند و در این دانشگاه‌ها و به خورد ما می‌دهند، اینها مال خودشان است. فقط لایق جامعه خودشان است. اینها مال جامعه ما نیست. کسانی که مثل آنها هستند، این کتابها به درد آنها می‌خورد. اما کسانی که از نظر فطری ثروتمند و اشرافی هستند، اصلاً آشغال­ خور نیستند. چرا ما آدمها را اذیت می کنیم؟ چرا اینقدر گدابازی در جامعه ما هست؟ چرا ما جلوی عشق و عاطفه را می‌گیریم؟ ما خیلی بد هستیم که اینقدر بخل می‌ورزیم. باید عرضه به خرج بدهیم و شادی و محبت و عواطف تولید کنیم. دست از این عقده­بازی‌ها برداریم. دست از این کوچک نگاه کردن‌ها و محروم کردن دیگران برداریم. هر کس در حق ما کوتاهی کرده، ما در حق دیگران وسعت ‌بدهیم، این نشانه ی بزرگی و آدمیت است. «مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الله عَهداً جاءَ مِنَ الآمِنینَ یَومَ القیامَۀ [4] = هر کس عهدی را نزد خدا داشته باشد، روز قیامت در زمره آمنین یعنی اهل امن است.» اصلاً خطر اینها را تهدیدشان نمی‌کند و در روز قیامت در امنیت و آرامش محشور می‌شوند. ما چه مکتب و دین زیبایی داریم. چقدر ما را بزرگ کرده اند. چقدر به ما احترام گذاشته اند. چقدر در این دین عشق و آرامش هست. چه خدایی داریم که می‌گوید اگر تو یکی از بندگان مرا شاد بکنی، من نمی‌گذارم این شادی حرام شود و در بهترین وجه، آن را به تو برمی‌گردانم. پی نوشت: [1] . قاعده ی: «هُوَ أنتَ = او خودت هستی». [2] پیامبر (ص) :مَن أدخَلَ على مُؤمِنٍ فَرَحا فَقَدْ أدخَلَ عَلَیَّ فَرَحا ، و مَن أدخَلَ عَلَیَّ فَرَحا فَقَدِ اتَّخَذَ عِندَ اللّه ِ عَهدا ، و مَنِ اتَّخَذَ عِندَ اللّه ِ عَهدا جاءَ مِنَ الآمِنِینَ یَومَ القِیامَةِ= هر كه مؤمنى را شاد كند، مرا شاد كرده است و هر كه مرا شاد سازد، از خداوند زنهارى گرفته باشد و هر كه از خدا زنهار گیرد، روز قیامت در امان باشد»(بحار الأنوار : 74/413/27.) [3] سوره حشر/19. [4] رجوع شود به پی نوشت شماره 2. ع ل 357

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1208
زمان انتشار: 3 مارس 2020
| |
چرا بعضی ازکسانی که در بخش طبیعی شاد هستند، به پوچی می‌رسند؟

قلب، جلسه 12، 89/02/04

چرا بعضی ازکسانی که در بخش طبیعی شاد هستند، به پوچی می‌رسند؟

انسان باید بتواند با کانون شادی حقیقی، خودش را شاد نگه دارد و با کانون این گونه شادی ها ارتباط داشته باشد و فقط به شادی‌های طبیعی و بخش حیوانی اکتفا نکند. چون شادی‌های طبیعی در دل خودش غصه تولید می‌کند و با بخش اعظم و اصلی روح ما تناسب ندارند. شادی های طبیعی بعد از یک مدت به خلأ و به بن­ بست می‌رسند و چون مجالس و کانون‌های شادی فطرت­ گرایانه سراغ ندارند، زود مچاله می‌شوند و زود به پوچی و احساس تنهایی و بی­ مصرفی و پیری می‌افتند.

 قبلا گفتیم، بهترین قلب ها آنهایی هستند که گنجایش بیشتری دارند و یکی از مصادیق تنگی دل را آزردگی، زودرنجی، حساسیت، سوءظن و غم و غصه شمردیم. اینها از مصادیق کم ظرفیتی و کوچکی روح انسان است. در نقطه مقابل، گفتیم که انبساط، قدرت، نرنجیدن و داشتن شادی روحی، از مصادیق انبساط روح، گنجایش روح و ظرفیت روح هستند. در مورد شادی گفتیم که ما باید ضمن اینکه اهل شادی باشیم، تولید شادی هم بکنیم و به خصوص در بخش شادی‌های فطری سرمایه ­گذاری زیادی کنیم و با شیوه ­های مختلف تولید شادی، راه نهادینه کردن شادی را بپیماییم. گداصفتی مانع تولید شادی و در نتیجه مانع وسعت قلب می‌شود برای تولید شادی، اگر ما بخواهیم در درون خودمان تولید شادی کنیم و ارتباط‌ مان با کانون شادی‌ بیشتر برقرار شود، باید دست از گدایی برداریم. آدم وقتی که مصرف­ کننده و وابسته و گدا صفت است، هیچ وقت به ثروت نمی‌رسد. معلوم است که گدایی، در مقابل ثروتمند بودن و فقر، در مقابل غناست. برای همین در بُعد مادی در روایت داریم که خداوند 9 دهم برکت را در تجارت قرار داده است. تجارت یعنی تولید، خرید و فروش، مصرف کردن و به مصرف رساندن و داشتن یک چرخه خیلی خوب از تردد کالاها. یک دهم برکت را در مشاغل دیگر مثل کارگری و کارمندی و حقوق ­بگیری قرار داده است. همیشه هم افراد ثروتمند جامعه از کسانی نیستند که حقوق ­بگیر هستند. یعنی از کسانی هستند که تولید کار می‌کنند. 2 راه برای رشد اقتصادی و افزایش برکت در بُعد مادی اگر می‌خواهید به برکت برسید و رشد اقتصادی داشته باشید، دو کار باید بکنید: اول اینکه پول و خدمات و کار و فعالیت و ذهن را در کار بازرگانی سالم بیاندازید و به حرام نیافتید و حقوق و حدود الهی را هم رعایت بکنید. کسانی که خمس و زکات نمی‌دهند، به ورشکستگی و آسیب‌های بدنی و مالی سخت دچار می‌شوند. دوم این که باید بخشش و انفاق ها زیاد شود. کسانی که اهل تجارت نیستند؛ یا اهل تجارت هستند، ولی می‌خواهند درآمد بیشتری غیر از تجارت داشته باشند، مثل کسی که کارمند و کارگر است و حقوق ثابت دارد؛ یا نه، تاجر است، اما می‌خواهد غیر از تجارت، سود بیشتری ببرد، باید زیاد انفاق کند. امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید: هر وقت پولم کم می‌شود، باقیمانده پولم را صدقه می‌پردازم و خداوند چندین برابر به من برمی‌گرداند. خداوند در قرآن مَثل کسانی که مال خودشان را در راه خدا انفاق می‌کنند را به گندمی مثال می‌زند که یک دانه­اش به 700 دانه ترقی می‌کند. یعنی خداوند خیر و برکت را در انفاق گذاشته است. صدقه بخیلانه فطرت را ضعیف می‌کند صدقه نباید بخیلانه باشد. در صدقه چون باید از طبیعت انسان کم شود، باید طوری باشد که به بخش طبیعت انسان فشار بیاید و اذیت شود. نه این چیزی که الان مرسوم است، پول خردها را در صندوق صدقات بیاندازیم یا اسکناس‌های کهنه که نمی‌دانیم با آن چه کار کنیم و می‌خواهیم از شرش راحت شویم، درراه خدا بدهیم. این جور صدقه دادن، طبیعت را اصلاً اذیت نمی‌کند؛ بلکه تقویت می‌کند. وقتی شما از طبیعت و از بخش حیوانی می‌کَنی و دردت می‌آید، آنجاست که حجم طبیعت کم می‌شود و به حجم فطرت اضافه می‌شود. یکی از راه‌های افزایش درآمد در اسلام، انفاق، رد کردن و از خودت گذراندن است. یعنی از طبیعت بگذرانی و بگذاری جریان خیر و برکت راه بیافتد. چون دارد انفاق می‌کند و به کس دیگر می‌بخشد، خدا راه را باز می‌گذارد. مثل چشمه است که وقتی آب از آن برندارید، این چشمه می‌خشکد. راه تولید و فوران آب، برداشت آب بیشتر از چشمه است. انفاق و صدقه در بخش معنوی، بخشش عاطفه و محبت است همانطور که انفاق و بخشش در بخش طبیعی داریم، در بخش انسانی هم انفاق و صدقه و بخشش شامل بخشیدن عشق، عاطفه، محبت و شادی به دیگران است. این خیلی بد است که آدم در بخشش های معنوی هم آویزان دیگران و گدا باشد. همانطور که در بخش اقتصادی می‌گویند: گدایی نکنید و نان گدایی نخورید که خیر و برکت ندارد. کار کنید، زحمت بکشید، تولید بکنید و به دیگران هم بدهید تا خیر و برکات بیاید؛ در بخش شادی ها و گنجایش و انبساط روح و شادی روح و باز کردن حجم روح هم نباید گدای دیگران بود و خودمان باید تولید شادی و انبساط کنیم. کسی که نمی‌تواند دیگران را شاد کند و به دیگران محبت کند، این همیشه گدای عاطفه دیگران است. همیشه نیاز دارد یک کسی او را بخنداند. همیشه احتیاج دارد یک جایی برود، پارکی برود، فیلم کمدی نگاه کند تا او را بخنداند. در آموزه‌های اسلامی به ما سفارش کرده‌اند که هیچ وقت محتاج و گدا و گداصفت نباشیم. در اقتصاد گفتند، شما صدقه بده و مال را در خودت نگه ندار. اگر کم هم داری، یک مقدارش را به فقیر بده تا خیلی بیشتر نصیب تو ‌شود. حتی اگر کم داری در همان حال فقرت هم انفاق کن. در فقرت هم صدقه بده. پس ما همانطور که در بخش اقتصادی اگر با وجود فقر بخشش کردیم، خداوند خیرات و برکاتی چندین برابر به ما خواهد داد؛ در بخش انسانی و عاطفی و محبت و بخش معنوی هم همینطور است. کما اینکه در بخش علم هم همینطور است. کدام یک از دوتا استاد بیشتر برکات علمی دارند، آن که علمش را به دیگران سخاوتمندانه می‌دهد و خداوند هم به او خیر و برکت بیشتر و علم بیشتری می‌دهد. اصلاً بسیاری از مطالب مهمی که اساتید به شاگردان‌شان یاد می‌دهند، به خاطر لیاقت استاد نیست؛ به خاطر لیاقت شاگرد است. خداوند می‌گوید این استاد نان­خور زیادی دارد. وقتی نان خور معنوی و علمی یک استاد بیشتر می‌شود، خداوند رحمش به شاگردان می‌آید و به خاطر شاگردان است که علم را نصیب استاد می‌کند و چیزهایی که شاگردان نیاز دارند و دوست دارند، بدون اینکه استاد لیاقتش را داشته باشد را به زبان استاد می‌آورد. دریافت محبت و شادی از خداوند و اهل بیت علیهم‌السلام در محبت، حرفه، فن، عشق و شادی، کسی می‌تواند ثروت بیشتری داشته باشد که شادی بیشتری تولید کند. کسی می‌تواند نیازمند محبت دیگران نباشد که بتواند به دیگران محبت بیشتری کند. اینطور نیست که اگر شوهری به زنش محبت نکرد، زن عقده­ ای شود و کم بیاورد. آدم می تواند از خداوند تبارک و تعالی دریافت محبت ‌کند. ما خانواده آسمانی داریم. پدر ما امیرالمؤمنین و آقا امام زمان (علیهم‌السلام) است و مادر حقیقی همه ما حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) هستند. اجداد طاهرین ما اینها هستند. سید و غیر سید هم فرقی نمی‌کند. در بحث آشتی با امام زمان اینها از نظر علمی اثبات شده است؛ نه اینکه ما تعارف بکنیم و استعاره بیاوریم. مادر حقیقی من فاطمه زهراست که زنده است و بی نهایت بالاتر از هر مادر دیگری من را دوست دارد و الان می‌توانم با او ارتباط داشته باشم. آقا امام زمان(علیه‌السلام) زنده است و می‌تواند به من محبت کند. من اصلاً نیازی به عاطفه بچه ­هایم ندارم که اگر بچه­ هایم به حرف من گوش نکردند و تنهایم گذاشتند، همسرم چنین کاری کرد، آدمی باشم که مچاله و بدبخت شوم و احساس خواری کنم. یا مثل یک آدم گدا دائماً بایستم که یک کسی به من محبت کند. بعد بگویم که امروز خیلی به من محبت شده و الان پر هستم و می‌توانم چهارتا هم محبت به بچه و کسان دیگرم بکنم. در شادی هم همینطور است. اگر میخواهی محتاج نباشی، محبت را تولید کن. آدم باید عزیز و باشخصیت باشد و خودش برای خودش احترام قائل باشد. همانطور که در چیزهای مادی ما دوست نداریم کسی به ما کمک کند و صدقه بدهد، در مسائل معنوی هم نباید گدایی کنیم. اسم «یاغنی» خداوند کانون بی‌نهایتِ برکت است کانون‌های موقت، هرگز یک انسان بی نهایت­ طلب را ارضا نمی‌کند. ما باید از کانون‌های نامحدود و بی‌نهایت، عشق، شادی و آرامش را جذب کنیم تا بتوانیم به بقیه انسان ها بدهیم و میلیون ها آدم را بتوانیم از محبت خودمان سیراب کنیم. بدون اینکه نیازی به عاطفه یک نفر داشته باشیم. غنا بهتر است. اصلاً وقتی ما می‌گوییم: «یا غنی»، فقط دنبال پول نیستیم؛ بله شما اگر پول می‌خواهی بگو یا غنی. اگرصبح به صبح این ذکر 100 مرتبه گفته شود، خداوند از راهی که فکرش را نمی‌کنی برکت اقتصادی به شما می‌دهد. اما غنی فقط این نیست و غنای خداوند فقط به پول و ثروت دنیا نیست. خداوند می‌تواند در محبت، علم، عواطف، شادی، آرامش شخصیت آدم را غنی کند که تو اینقدر آویزان دیگران نشوی. خداوند انسان را مانند خودش عزیز آفریده خداوند ما را خیلی عزیز آفریده: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ = عزت مخصوص خدا و رسولش و مؤمنین است» عزت یعنی بی­نیازی و نفوذناپذیری و آویزان نشدن و خوار نشدن و گدایی نکردن. یعنی التماس از دیگران نداشتن. یعنی توقع از دیگران نداشتن. کسی که عزیز نیست، اخلاص هم نمی‌تواند داشته باشد، پاک هم نمی‌تواند بشود. برای آخرت هم نمی‌تواند کاری بکند. چون همیشه وابسته است. یک کسی همیشه باید از او تعریف کند. از پولش، از ظروفش، از لباسش، از بچه ­اش، از سوادش، از مدرک تحصیلی­ اش، از قیافه ­اش، از هیکلش، از اتومبیلش، همیشه آویزان است. یک کسی باید به او بگوید دوستت دارم و تو را می‌خواهم و عزیزم هستی و خوب هستی. یک کسی باید همیشه به او یک چیزی بگوید تا شاد شود. اما خداوند ما را اینطوری نیافریده، ما خودمان را نمی‌شناسیم و خودمان را دست کم گرفته ایم. زیارت آل یاسین، عاشقانه هایی است با امام زمان علیه‌السلام جلسه قبل 4 گروه را معرفی کردیم که می‌توانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم. این چهارگروه می‌توانند ما را از محبت اشباع کنند. آدم یک آل یس می‌خواند و تمام وجودش پر می‌شود. چقدر هم این آل یس عاشقانه است. دور امام زمان می‌گردی. اصلاً همه اش دور گشتن و قربانت بروم است. با امام زمان حرف می‌زنی:«السلام علیک حین تقوم و تقعد= سلام بر تو موقعی که می‌ایستی و می­نشینی». سلام بر تو وقتی که قرائت می‌کنی و تشهد می‌گویی. سلام بر تو موقع قنوتت. سلام بر تو موقع استغفارت. چقدر این سلام کردن ها عاشقانه است. شما تا به حال دیده اید در تمام اشعار عاشقانه از زمان‌های دیر تا حالا، یک عاشقی به معشوقش در تمام حالت ها سلام بدهد. اصلاً شعور و عقل و عشق یک آدم نسبت به جنس مخالف به اینجا نمی‌رسد که بگوید من در همه حالت هایت فدایت شوم. در همه حالت هایت دورت بگردم. در همه حالت هایت برتو سلام. دو نفری که خیلی همدیگر را دوست دارند، پنج دقیقه یکبار، ده دقیقه یکبار به هم سلام نمی‌کنند. این عاطفه یک عاطفه خیلی گدایانه است. اینها که عشق نیست. عشق این است که بایستی جلوی امام زمان و بگویی سلام و هزارتا سلام به او بکنی و هزارتا علیک و هزارتا جواب بشنوی. عشق این است که او را ببوسی و بعد از هر بوسه به او سلام بکنی. شما نگاه کنید ما نماز که می‌خوانیم آخر نمازمان بعد از آن همه عشقبازی و سجده آخرش به سلام ختم می‌شود. انگار همه این نمازها بهانه­ای برای سلام بوده است. بنابراین، برای اینکه ما هیچ وقت گدا نشویم، سر نماز یک فرهنگی را به ما یاد داده اند:«إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ= تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو کمک می‌خواهیم». اینها که نماز نمی‌خوانند همیشه باید گدای دیگران باشند. اما نمازخوان به معنای واقعی، اصلاً به کسی تکیه نمی‌کند. «لا مُؤثِرَ فِی الوُجُود إلاّ الله. لا حول و لا قوۀ إلا بالله العلی العظیم» اصلاً ما آفریده شده ایم که یاد بگیریم فقط به خدا تکیه کنیم. چون ما به آسمان وصل هستیم، باید از آسمان دریافت کنیم. خدا بینهایت به ما محبت دارد  بزرگان ما می‌گویند شما صبح که اذان می‌گویند و فرشته­ های شما عوض می‌شوند، به این فرشته­ های جدید سلام کنید. یعنی فرشته های شب، جایشان را به فرشته های روز می دهند. اینها همان فرشته هایی هستند که خدا به مقام شان قسم یاد کرده و می فرماید: «والشاهد و المشهود= قسم به فرشتگان شب و روز». آدم چقدر خوب است ادب و شعور و احساسات داشته باشد و با فرشته ­های خودش غریبه نباشد و به آنان سلام کند و در طول روز هم می‌تواند چقدر با اینها حرف بزند. مغرب دوباره سلام به فرشته­ های جدید بدهد و آنها هم حتماً جواب تان را می‌دهند. جواب فرشته­ ها هم خیلی برای آدم سلامتی می‌آورد. گُل را نگاه کنید چه کسی می‌تواند به آدم اینطوری گُل بدهد. ببین خدا آن را چطوری برایت طراحی کرده. در اسماء الله اینها را توضیح دادیم. اتم به اتم گل را فرشته­ها کنار هم چیده اند. الکترون به الکترون، کار دست است. یک موقع شما فرش ماشینی می‌خری، ولی یک موقع فرش دستی می‌خری. فرش دستی چند برابر فرش ماشینی قیمت دارد. می‌گویند کار دست و هنر دست است. چندتا فرشته نشسته این گل را برای تو به این زیبایی درست کرده، بعد خدا به شما این را هدیه می‌دهد. شما وقتی در طبیعت می‌روید، به این درختان و برگهایش نگاه کنید هر کدامشان آدم را مست و دیوانه می‌کند. این همه میلیاردها فرشته را گذاشته این را برای تو درست کردند. آدم وقتی در طبیعت نگاه می‌کند که سرشار از محبت خدا نسبت به بنده ­اش است، آیا این آدم کم می‌آورد؟ خیر. عزیزترین آدم کسی است که تولید شادی کند در جمع‌ها یکی از عزیزترین آدمها که به خدا خیلی نزدیک و اهل بهشت است، کسی است که عُرضه دارد در جمع بقیه را شاد کند و بخنداند. معصوم (علیه‌السلام) می‌فرماید: هیچ مؤمنی نیست، مگر اینکه بهره ­ای از شوخی دارد. حرف‌های بی­ ادبانه و رکیک نمی‌زند، غیبت نمی‌کند، ولی شاد است و می‌تواند دیگران را بخنداند. در روایت داریم، کمترین چیز در برخوردها لبخندی است که به دیگران اهدا می‌کنیم. از این رو می‌گویند: مؤمن مثل عسل شیرین است. هر کس کنار مؤمن می‌رود انبساط، آرامش و شادی او را می‌گیرد. اگر اینگونه نیست پس مؤمن هم نیست. شب تا صبح هم نماز بخواند و روزه بگیرد و حج برود به درد نمی‌خورد. نمازی که شاد نمی‌کند فایده ندارد. نمازی که نمی‌تواند وسواس‌ها و وسوسه­ های فکری را از من بگیرد غصه ­ها و دلشوره­ های من را بگیرد، ارزش ندارد. خدایی که عُرضه ندارد، من را شاد کند، چه خدایی است؟ به فرمایش امام صادق (علیه‌السلام) این خدا مخلوق خودتان است. این خدای حقیقی نیست. خدای حقیقی کانون شادی است. یکی از اسم های خدای متعال که در دعای جوشن کبیر می‌خوانیم «مرتاح» است، یعنی شاد. اگر من نمی‌توانم با این خدا شاد شوم، مشکل از من است. فرمود:«یا داوُودُ بی فَفرَح وَ بِذِکری فَتَلَذَذ= ای داوود! با من شاد باش و از اینکه من را داری از من لذت ببر» ما عرضه نداریم از او لذت ببریم و با او شاد باشیم. دیگران را هم نمی‌توانیم شاد کنیم. پاداش کسی که بچه ها را شاد می‌کند نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «إنَّ فِی الجَنَّۀِ داراً یُقالُ لَهُ دارُ الفَرَح لا یَدخُلُها إلاّ مَن فَرَّحَ الصِّبیان= به درستی که در بهشت خانه­ ای هست که به آن خانه شادی می‌گویند، داخل این خانه نمی‌شود، مگر کسی که توانسته باشد بچه­ ها را شاد کند.» (كنز العمّال : 6009) همه بهشت شادی است. یکی از لذت های بهشت این است که انسان وقتی واردش می‌شود تا بینهایت ،تا خدا خدایی می‌کند، آدم در بهشت شاد است. این بهشت هم دائماً در حال تنوع و جدید شدن است. یعنی آدم را خسته نمی‌کند. مدل به مدل و لحظه به لحظه همه چیزش عوض می‌شود و هر وقت شما دلت می‌خواهد عوض می‌کنی. اگر در بهشت رفقای بهشتی و همسر بهشتی و دوستان بهشتی داری و اراده می‌کنی که از این به بعد آنها را با یک قیافه‌ی دیگری ببینی، می‌بینی. در یک قسمت بهشت بازار چهره است. یعنی تو می‌روی هر چهره­ای که دوست داری، برای دوستان و اطرافیان و خودت انتخاب می‌کنی. حال در چنین بهشتی که اینقدر شاد است، جایی ویژه است به نام خانه شادی. می‌فرماید: داخل این خانه نمی‌شود مگر کسی که توانسته باشد بچه ­ها را شاد کند. پس وقت بگذار و بچه ­های خودت را در خانه بخندان. ببینید امیرالمؤمنین چطوری بچه­ های خودش و دیگران را می‌خنداند. امام حسن و امام حسین به رسول خدا علیهم‌السلام می‌گویند: ما شتر نداریم، وضع مالی­ شان خوب نبوده، این بچه­ ها همه شتر دارند. عید است بچه­ ها همه سوار شتر می‌شوند. رسول خدا می‌گوید: من شتر شما می‌شوم. پیغمبر لباس شان را عوض می‌کند، آنها را پشت خود می‌نشاند و بعد وسط شترها می‌رود. آنقدر پیغمبر اینها را بازی می‌دهد و صدای شتر در می‌آورد که همه شاد می شوند. همه بچه ­ها به امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام حسودی­ می‌کنند. می‌گویند: شتر اینها از شترهای ما بهتر است. کار به جایی می‌رسد که بچه ها اطراف پیغمبر را می‌گیرند و می‌گویند به ما هم باید کولی بدهی. ظهر موقع نماز است و رسول خدا می‌خواهد برای نماز به مسجد برود. مردم در مسجد منتظرند. پیغمبر نیامده. بلال را می‌فرستند می ­بیند که وسط بچه ­ها دارند نوبتی از پیغمبر کولی می‌گیرند. خانه ای در بهشت برای کسی که یتیم را شاد می‌کند پیغمبر باز می‌فرماید:«إنَّ فی الجَنَّۀ دارا یُقالُ لَهُ دارُ الفَرَح لا یَدخُلُها إلاّ مَن فَرَّحَ یَتامَ المُؤمِنین = در بهشت خانه  ای هست که به آن خانه شادی می‌گویند. داخل این خانه نمی‌شود، مگر کسی که ایتام مؤمنین را شاد کند.»(كنز العمّال : 6008) خیلی‌ها در عمرشان عُرضه ندارند، بچه ­ها را شاد کنند. در این کار بخل می‌ورزند. از مهدکودک چهارتا بچه پیدا کن، چهارتا یتیم پیدا کن، آدم باید اینها را فکر بکند و بفهمد.  پیغمبر چه می‌گوید. خیلی سفارش شده به بچه­دوستی و به احترام گذاشتن به بچه‌ها. آنقدر این مسئله مهم است که امام خمینی (رحمه‌الله‌علیه) به نوه ­اش می‌گوید: من حاضرم تمام عباد تهایم را به تو بدهم تو ثواب اذیت بچه­داری­ات را به من بدهی. مادرها چقدر سود می‌برند. خانم‌هایی که در مهدکودک کار می‌کنند چقدر سود می‌برند. چقدر خوب است که آدم اذیت یک بچه را تحمل کند. نق و غر و بیخوابی و گریه ­اش را تحمل کند. بچه برای آخرت انسان ثروت بزرگی است. چه بچه خودت و چه بچه دیگران، فرقی نمی‌کند. آدم باید عرضه داشته باشد و دیگران را شاد کند. ع ل 356                         قلب/ شادی/صدقه

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1207
زمان انتشار: 2 مارس 2020
| |
قلب وسیع، هرگز نمی‌ترسد و اندوهگین نمی‌شود

قلب، جلسه 11، 89/01/21

قلب وسیع، هرگز نمی‌ترسد و اندوهگین نمی‌شود

قبلا گفتیم که تنها دارایی با ارزش ما قلب ماست و به فرمایش امیرالمؤمنین علیه‌السلام قلب ها ظرف هستند و بهترین ظرفها پرظرفیت ترین آنهاست. یکی از خصوصیات قلب های پرظرفیت این است که هرگز نمی‌ترسند و اندوهگین نمی‌شوند. دلی که بزرگ است، نه ترسی در آن است و نه  غصه ای.هر چقدر حجم غصه ­ها و اضطراب‌های انسان بیشتر باشد، نشان می‌دهد که دل کوچک است.

نوزادی که تازه متولد شده است را دیده‌اید، پوست صورت و دست و کف پایش همه یکسان است. هرچیزی می‌تواند به آن آسیب برساند. فرق سرش کاملاً شُل و ضربه ­پذیر است. توقعی هم نیست ومی‌گوییم نوزاد است و این خصوصیت ها را دارد. ولی بعد از یک مدت که بزرگتر می‌شود، توقع این است که قدرت و استحکامش بیشتر شود. دیگر توقع نداریم چیزهایی که در نوزادی او را کلافه می‌کرد و به گریه می‌انداخت، حالا که بزرگ شده است نیز او را کلافه کند و به گریه بیندازد. دل انسان هم این گونه است. یعنی توقع این است که وقتی انسان بزرگتر می شود، دلش قدرتمندتر شود و ظرفیتش بیشتر شود و کمتر چیزی بتواند او را اذیت کند وهر چیزی آن را نلرزاند، نترساند و مضطربش نکند. کسی که دلش رشد نکند، ۷۰ سالش هم بشود، فقط کودک بزرگی می‌شود. 2 مرحله از زندگی انسان در دنیا از زبان قرآن قرآن مراحل زندگی انسان را این چنین بیان می‌کند:« اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ[1] = بدانید كه زندگى دنیا در حقیقت بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یكدیگر و فزون‏جویى در اموال و فرزندان است.» 1) «لهو» یعنی بازی بدون هدف. کودک را دیده اید. یک سیمی را می‌کشد، یک چیزی را پرت می‌کند، با عروسک بازی می‌کند، هدف خاصی ندارد و فقط با آن ور می‌رود، به این لهو می‌گویند. 2) «لعب» بازی است، اما بازی قاعده­مند است و قانون دارد. مثلاً بچه ها می‌گویند لی­لی بازی کنیم. گرگم به هوا بازی کنیم. یا  انواع ورزشها و انواع بازی‌هایی که قاعده و فرمول دارد. بچه­ ها وقتی بازی می‌کنند، دیده اید وقتی که در بازی می‌سوزند، می‌برند، می‌بازند، یا جرزنی می‌کنند، چقدر هیجان دارند؟ انواع ورزشها را شما نگاه کنید، جدای از اثر تربیتی که دارد، هواداری‌ها را نگاه کنید که چقدر عمر آدمها در هواداری‌های ورزشی تلف می‌شود که بیهوده است و هیچ فایده­ای هم برای کسی ندارد. هیچ انسانیتی، هیچ شرافتی هیچ قدرت و هیچ کمالی در آن وجود ندارد. حرص و جوش‌هایی که افراد می‌خورند. دعواهایی که با هم می‌کنند. فحش‌هایی که به همدیگر می‌دهند. غیبت‌ها و تهمت‌هایی که به همدیگر می‌زنند. اسباب بازی هایی که آدم بزرگ ها بازی می‌کنند بعضی‌ها لعب‌هایشان یک طور دیگر است. ماشین­ بازی است. این ماشین را امروز بخرم، آن ماشین را بخرم. بعضی ها تلفن همراه بازی است. بعضیها زمین ­بازی است. با زمین، بازی می‌کنند. با خانه، بازی می‌کنند. بعضیها با یک مدل خاص ماشین بازی می‌کنند. ما آدم‌هایی داریم که بنزباز هستند و فقط با بنز بازی می‌کنند. بعضیها تمبر بازی می‌کنند. بعضی‌ها با جمع آوری مجموعه ای از قوطی کبریت یا قوطی سیگار، یا خود سیگار بازی می کنند. بعضی‌ها با مجموعه ای از پروانه ها بازی می کنند. بعضی ها مجموعه ای از مدل های قاشق و چنگال دارند. یک کسی فرش ­بازی می‌کند. چه بسیار آدم‌های بزرگی که همه اهل لعب هستند. بعضی‌ها لباس ­باز هستند. بعضی‌ها کریستال بازی می‌کنند. بعضی‌ها مبل بازی می‌کنند. یکی لباس می‌خرد، خوشحال می‌شود. لباس خراب می‌شود غصه می‌خورد. لباسش در موقع اتوزدن می‌سوزد، یک اضطرابی او را می‌گیرد. بعضی ها چه دلشوره ­هایی دارند تا یک لباس را بخرند. بعد از اینکه لباس را انتخاب کرد و خرید و به خانه برد، یک نفر می‌گوید: این دهاتی است. می‌بینی که به او برمی‌خورد و می گوید فلانی گفت: این لباس دهاتی است، پس بهتر است بروم عوضش کنم. اینها همه، همان حالت‌های بچگی است. اصلاً این دل بزرگ نشده، رشد نکرده و قدرتمند نشده و به  «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» نرسیده که غصه نخورد و شاد باشد. برای همین باید گفت که از خصوصیات یک مؤمن، به امنیت رسیدن اوست. کسی که بیشتر به امنیت می‌رسد، اعتمادش به ابدیت و انسانیت و اعتمادش به حق تعالی بیشتر می‌شود و در نتیجه شادتر می‌شود. مثل یک بدنی است که هر چه بزرگتر می‌شود سالمتر و قویتر می‌شود. روح هم همینطور است. روحی سالم و قوی است که به استحکام شخصیتی و شادی و انبساط رسیده باشد. از کجا بدانیم، شخص رشد کرده و شاد است؟ یکی از شاخصه‌های مهم رشد و شادی این است که نشان می‌دهد، شخص ظرفیت پیدا کرده یا خیر. اینکه به راحتی یک چیزی نتواند او را تکان بدهد. زودرنجی و حساسیت نداشته باشد. استحکام و قدرت دارد و در روابط  اجتماعی، سیاسی و اقتصادی با شجاعت وارد می‌شود.  در حدیث داریم شیعیان ما همیشه اهل کارهای بزرگ هستند. آدم‌هایی هستند که روح‌های بزرگ دارند. در کار اقتصادی گداصفت نیست، کار بزرگ می‌کند. اصلاً کار اقتصادی کاریست که شجاعت و به قول حضرت ریسک می‌خواهد. در کار آموزشی و فرهنگی روح بزرگی دارد و آسیب‌پذیریش کم است. چون روح بزرگ است، وسعت می‌طلبد. می‌خواهد خودش را شبیه خداوند تبارک و تعالی کند. شجاعتِ بخشیدنِ خود و دیگران را دارد. شیطان نمی‌تواند گذشته­ها را به رخش بکشد. چون اصلاً به شیطان باج بده نیست. دریا دریا هم گناه داشته باشد، شجاعت آشتی کردن با خدا، شجاعت رفتن به سمت خداوند، شجاعت اعتراف کردن، شجاعت عذرخواهی را دارد. شیطان نمی‌تواند آینده را به رخش بکشد، پس حمله از جلو ندارد. روح و قلب بزرگ، اضطرابی برای آینده ندارد وقتی داریم راجع به روح بزرگ صحبت می‌کنیم، روح بزرگ و قلب وسیع اضطراب آینده را ندارد. کوچک نیست و دلشوره سراغش نمی‌آید که حالا آینده چه می‌شود. تا الان چطوری گذشته؟ بقیه ­اش هم همینطوری می‌گذرد. کدورت هایی که با دیگران داشته اصلاً نمی‌تواند حالش را خراب کند. اتفاقاتی که افتاده را خیلی کودکانه می‌بیند. چون بزرگ شده، کودکانه نمی‌بیند. مثل اینکه وقتی شما بزرگ می‌شوید، خاطرات بچگی و هر کدورتی که بوده بچگانه می‌بینید. حال بزرگترها وقتی که واقعاً بزرگ می‌شوند، دعواهای بزرگ را هم بچگانه می‌بینند. خاطرات تلخ، برای روح بزرگ اصلاً آزاردهنده نیست. هیچ خاطره تلخی نمی‌تواند شخص را زمین‌گیر کند. قدرت تغافل و تجاهل این شخص خیلی زیاد است. اینکه حضرت علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «نصف شخصیت عاقل تحمل است و نصفش بی­خیالی»، این تحمل و بیخیالی کار روح بزرگ است. کسی که بیخیال نیست، خاطرات گذشته، کدورتها، گناهان گذشته­ می‌تواند کاملاً زمینگیرش کند و نتواند حرکت های بزرگ انجام بدهد. چرا بعضی افراد با بالارفتن سن، بهانه گیر می‌شوند؟ دل کوچک، کوچک است. 60 سالش هم بشود باز کوچک است. باز تنگ می‌شود اتفاقاً دلی که کوچک است، روند توسعه را طی نمی‌کند. هر چه سن بالا می‌رود، دل کوچکتر و نازکتر می‌شود. دیده اید پیرزن پیرمردهایی را که دلهای‌شان با سن‌شان که بالا رفته، بزرگ نشده است؟ اینها وقتی می‌رسند به سن‌های بالاتر، مثل بچه ­ها بهانه ­گیر می‌شوند و به هرچیزی گیر می‌دهند و حساس می‌شوند. ولی اگر روح با ایمان به معنای حقیقی و با تقوای به معنای حقیقی و با معنویت به معنای حقیقی بزرگ بشود، این انبساط، قدرت، نشاط و شادیش خیلی بیشتر می‌شود. مهم است که ما باید این مقداری که از عمرمان باقی مانده به توسعه نفس مان و به بزرگ کردن نفس اختصاص بدهیم. منظور از بزرگ کردن نفس، بزرگ کردن قلب یا دل است. روح هم همان قلب است. وقتی داریم آن را بزرگ می‌کنیم، یعنی داریم قبرمان را بزرگ می‌کنیم. گفتیم قلب ما قبر ماست. دل ما و نفس ما قبر ماست. ما اگر فشار قلب داشته باشیم، یعنی فشار قبر داریم. وقتی فشار نفس داریم، یعنی فشار قبر داریم. پس وقتی می‌گوییم ما باید روح‌مان را بزرگ کنیم و توسعه بدهیم، یعنی در واقع خودمان را از فشار قبر نجات داده و بهشت مان را وسعت بدهیم. روح یک انسان این قدرت را دارد که همه آسمان و زمین در آن جا بگیرد.تعبیر بزرگان این است که نفس در بهشت نمی‌رود، بلکه بهشت همین جا در نفس است. انسان باید بهشت و خدا را به آن بزرگی در نفسش بیاورد. خداوند فرمود: «آسمان و زمین من گنجایش من را ندارد، ولی دل بنده مؤمن من گنجایش من را دارد.» پس این دل آنقدر بزرگ است که می‌تواند حرم خدا باشد، این عبارت تشبیه یا استعاره نیست، واقعاً اینطوری بوده و خداوند آن را  اینگونه خلقش کرده است. ذکری قدرتمند برای افزایش شادی و وسعت قلب جلسه قبل گفتیم، گاهی تصمیمات بد می‌گیریم و دچار مشکل می‌شویم که بهتر است شادی و آرامش خود را حفظ کرده و بگوییم: «این نیز بگذرد!» ذکر دیگری داریم که خیلی قویتر از این ذکر است و با مداومت به این ذکر هرگز انسان دچار غصه نمی‌شود و آن  این است: « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ= ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می‌‌گردیم». وقتی مصیبتی به صابران می‌رسد، آنها می‌گویند:« الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ[2]= [همان] كسانى كه چون مصیبتى به آنان برسد، مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏ گردیم.» ما قرار نیست اینجا بمانیم. ما پیش خدا می‌رویم. حضرت فرمود: نه تو مال دنیایی و نه دنیا مال تو است. اگر قرار است، ما مال دنیا نباشیم و دنیا هم مال ما نباشد، پس دلبستگی هم نمی‌ماند. انسان به همه چیز به صورت امانی و موقت نگاه می‌کند و همه ابزار اند، همه را رها می‌کند و می رود. علی(علیه‌السلام) وقتی به قبرستان رفته بودند، به اهل قبور گفتند: ما یک خبر داریم که به شما می‌دهیم و شما هم یک خبر به ما بدهید. ما خبر دنیا را به شما می‌دهیم و آن این است که خانه­ های‌تان را کسان دیگر گرفتند و در آن نشستند. پس معلوم است خانه از اول هم مال ما نبود، اعتباری است. سند می‌زنند و می‌گویند مال فلانی است یا  ورثه می‌خورند. حضرت می فرماید: اموالی که جمع کردید را دیگران خوردند. همسران‌تان با کسان دیگر ازدواج کردند. پس آنها هم مال شما نبودند. حال شما خبرهای‌تان را بگویید. سپس حضرت می‌فرماید: اگر به اینها اذن داده می‌شد، می‌گفتند: بهترین توشه در دنیا تقواست.  انسان در دنیا باید برای آخرتش توشه جمع ‌کند. پس «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» یک ذکر خوب است. چه خوب است که انسان هر روز صبح یا ظهر یا غروب‌ها یا شب‌ها قبل از خواب رو به قبله بنشیند و 100 مرتبه این ذکر شریف را بگوید. یکی از شادی­ بخش­ ترین آیاتی که ما متأسفانه با آن خیلی بد برخورد کرده ایم، همین آیه انا لله و انا الیه راجعون  است. فقط آن را برای مرده ­ها و غم و مراسم ترحیم در نظر می‌گیریم. در صورتی که این شادی ­بخش ­ترین و آرام کننده‌ترین آیات است. هر وقت می‌خواهید غصه­ هایتان برطرف شود، بی‌خیال شوید و توانایی «بِلَّیِن» یعنی به نرمی پیدا کنید تا سخت­گیری و فشار قبر از روح شما برود. هر وقت خواستید این کار را بکنید، این ذکر شریف را زیاد بگویید. زیبایی گفتن این ذکر برای کسانی که سن شان بالاتر است، بیشتر نمود دارد، وقتی می‌گویند: ما مال خداییم و پیش خدا می‌رویم، یعنی الحمدلله من دو سوم از عمرم یا بیشترش را گذرانده ام و چیزی نمانده که پیش خدا بروم.  برای همین خداوند به آدم‌هایی که این ذکر را می‌گویند: بشارت می‌دهد:«وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ أُولَئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ = و بشارت بده به صابران، همان کسانی که چون مصیبتى به آنان برسد مى‌گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‌گردیم بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راه‏یافتگان [هم] خود ایشانند». پس کسی  که خدا را ندارد، باید خیلی غصه بخورد و غصه هم می‌خورد. این نص قرآن است. چقدر هم شیرین است که خدا به بنده ­اش نگاه کند و ببیند این بنده هر وقت مصیبت و گرفتاری و کدورتی پیش می‌آید، دلش به خدا خوش است. تمرین کنیم که با خدا شاد باشیم سعی کنیم از امروز این تمرین را داشته باشیم که هر وقت چیزی ناراحت مان کرد، ببینیم می‌توانیم با خدا شاد شویم یا نه. بگوییم : من خدا وامام زمان و محمد و آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را دارم. بی ­عرضه ­ترین آدمها کسانی هستند که بعداً می‌فهمند که می‌توانستند با خدا که کانون شادی است، شادی کنند و نکردند. غصه خواهند خورد که چرا شادی‌هایشان با اسباب‌ و ابزار دنیا بود؟ شادی‌هایشان با چیزهایی بود که برای به دست آوردنش هزار جور غصه خوردند. بعد هم آنقدر نماندند که بخواهند از آن استفاده کنند. خوش به حال کسی که عرضه دارد با خدا و با اهل بیت علیهم‌السلام شادی کند. با بهشت و با ملائکۀ الله شاد باشد. رفیق مؤمن باعث شادی و رشد انسان می‌شود خوش به حال کسی که می‌تواند با مؤمنین و با دوستان مؤمن و با رفیق‌های مؤمنش شاد باشد. در حدیث داریم:«لِکـُلِّ شـَیئ ٍ شـَیـئ ٌ یَستـَریـحُ اِلـَیهِ، وَ اِنَّ المُؤمِنَ لـَیَستـَریحُ اِلیَ اَخِــیــهِ المُــؤمِــن ِ کـَـمَا یَــســتـَریــحُ الطـَّیـرُ اِلیَ شـِکلِهِ[3] = برای هر چیزی، خداوند چیز دیگری قرار داده که آرامـش او به آن است؛ و همانا که مؤمن به مؤمن دیگر آرام می گیرد، همانگونه که پرنده با همشکل و هـمنوع خود آرام می گیرد.» این یعنی رفیق‌های مؤمن، دارایی‌های زیادی هستند. آنهایی که دوستی ندارند، به خصوص از داخل مؤمنین، آنها آدم‌های بیچاره و فقیری هستند. دوست مؤمن آنقدر مهم است که اگر آدم  بمیرد و 40 نفر از این رفیق‌ها پای کفنش را امضا کنند و بنویسند:« ما از او غیر از خیر چیزی ندیده ایم»، خدا می‌گوید این 40 نفر مؤمن آمدند ضامنش شدند، من هم هر چه می‌دانم، از او می گذرم.  چقدر این خدا رفیق­باز است! نگاه کن ببین، اطرافت 40 تا رفیق خوب و نورانی و دوست خوب و مؤمن داری یا نه. بعد از 40 سال نتوانستی 40 تا رفیق مؤمن پیدا کنی، اینها ثروت و دارایی آدم هستند؛ نه چند تا ماشین و چند تا خانه و چند تا ملک و پست و مقام. اینها که دشمنان ما هستند. با40 نفر مؤمن یک دریا گناه داشته باشی، آن طرف در قبر همه مشکلت حل می‌شود. چهار تا فاتحه و چهار تا حمد برایت بفرستند، چهار تا خدابیامرزی به تو بگویند. وقتی زیارت می‌روند، تو را شریک بکنند. اینها ثروت است برای حیات ابدی. شما فکر نکن که رفیق مؤمن فقط در اینجا به درد می‌خورد. انسان وقتی می‌میرد، این رفیق مؤمنش  برایش همه کاری انجام می‌دهد. گاهی رفیق‌های آدم کارهایی برای آدم انجام می‌دهند که از هیچ فامیل و قوم و خویش یا والدین و خواهر و برادر برنمی‌آید. برای همین در قرآن و حدیث سفارش شده که  زیاد رفیق بگیرید. تا می‌توانید در این 4 گروه دوست و رفیق داشته باشید  4 گروه است که از این 4 گروه رفیق انتخاب کنید. سر نماز هم همیشه به خدا می‌گوییم: خدایا اینها را رفیق ما قرار بده. «الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِیقاً[4] = کسانی كه خدا ایشان را گرامى داشته [یعنى] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیكو همدمانند.» شما الان سر قبر هر شهیدی بروی و بگویی: سلام! من می‌خواهم با تو رفیق شوم؛ می‌گوید: سلام! من هم با تو رفیق می‌شوم. چقدر کار خوبی می‌کنند آنهایی که سر می‌زنند به مرقد شهدا.آدم وقتی که  برای شهدا صلوات می‌فرستد، شهدا نمک ­گیر می‌شوند. برای انبیاء، صدیقین و صالحین صلوات می‌فرستد، آنها نمک ­گیر می‌شوند و می‌گویند اینها که در دنیا هستند ، برای ما صلوات فرستادند، ما هم باید کاری برایشان بکنیم. خوب است که گاهی هم انسان 2 تا 3 تا 5 تا 10 تا شهید خاص را انتخاب ‌کند، چهار تا مؤمن شاد را از بین اموات و یا از کسانی که هنوز زنده هستند برای رفاقت انتخاب کند و بااینها روابط الهی برقرار کند. اینها دارایی‌های انسان هستند. انسان باید تلاش کند، رفیق مؤمن و صالح برای خود بیابد. چنین رفیق هایی، انسان را مثل خودشان می‌بینند و هر چه برای خود می‌خواهند برای او هم می‌خواهند. اینها واقعاً در غم و شادی انسان شریک هستند. در جوشن کبیر می‌خوانیم: «یَا رَفِیقَ مَن لا رَفِیقَ لَهُ = ای رفیق کسی که رفیقی ندارد». در مناجات متوسلین خمس عشر می‌خوانیم:«وَیَا أَعْطَفَ مَنْ أَوَى إِلَیْهِ طَرِیدٌ= و ای مهربان‌ترین کسی که انسان رانده به‌جانب او روی آورد!» رفیق به این خوبی ما داریم. معصومین، فرشتگان، شهدا، صدیقین و صالحین هم همینطور هستند. آدم  باید خیلی بدبخت باشد که خدا این همه رفیق برایش گذاشته باشد و این عرضه رفاقت نداشته باشد. یک موقع است که آدم رفیق اهل بیت (علیهم‌السلام) نیست؛ اما حمالی می‌کند و برایشان صلوات را می‌فرستد. رفیق شهدا نیست؛ ولی برایشان صلوات می‌فرستد. آنها هم پاداش می‌دهند. اما یک موقع است، این مسئله ­اش مسئله کار کردن نیست. کار کردنش به خاطر رفاقتش است و واقعاً رفیق آنها است. چقدر این آدم انبساط و انگیزه دارد و چقدر این آدم شاد است و روح بزرگی دارد. مثلاً کسی می‌گوید می‌خواهیم یک سالن برای عروسی بگیریم، یا یک سالن برای ولیمه حج بگیریم. اولین سوال که به ذهن شما می‌آید این است که در این سالن چند نفر جا می‌گیرد. حال من یک سؤال بپرسم: روح ما چقدر بزرگ است؟ چند شهید در آن، جا می‌گیرد؟ چند صالح داریم که ما با ما رفیق هستند؟ چند نفر آدم زنده‌ی خوب در دل تو هستند؟ نه که به آنها محتاج باشی. دوست و رفیق تو هستند. پس وقتی داریم راجع به انبساط روح صحبت می‌کنیم، آدم می فهمد فشار قبر دارد یا ندارد. آدم حسابی‌ها یعنی این 4 گروه «انبیاء، صدیقین، شهدا و صالحین». از آدم حسابی‌ها، مؤمنین و شیعیان خوب، چند تا رفیق داریم؟ چقدر جا داریم؟ اینها نشانه ی داشتن دل و روح بزرگ است. گدای رفاقت و دوستی دیگران نباشیم آیا تو آنقدر بدبخت و گدا هستی که همه رفیق و دار و ندارت فقط همسرت  است؟ آن هم یک روز اخم کند یا برود همسر دیگری اختیار کند یا بمیرد، تو بدبخت می‌شوی؟ اصلاً انگار همه چیز برایت تمام می‌شود. آنقدر گدا هستی که همه دارایی‌ات همسرت ت است و چهار تا  فامیل نزدیکت که اگر آنها یک موقعی قهر کنند و دعوایتان شود، تنها می‌شوی. اگر همه کس و کارمان فقط پدر و مادر و خواهر برادر و فامیل باشند که جای دلمان خیلی کم است. آدم ثروتمند کسی است که اگر 50 نفر هم او را رها کنند، اصلاً کم نمی‌آورد، چون آدم باظرفیتی است و رفیق دارد، پاتوق دارد. پاتوق آدم را شاد می‌کند و ظرفیت را زیاد می‌کند. پس باید پاتوق های فطری داشته باشید. همانطور که طبیعت ­گراها مدام مهمانی و پارتی دارند. بزرگان ما و علمای ما می‌فرمودند: شما به هر بهانه ­ای دور هم جمع شوید. لازم نیست کلاسی باشد یا  گریه­ و عزاداری باشد. دور هم چای و میوه ­ای بخورید. دیده اید وقتی آدم حرم می‌رود، چقدر شاد می‌شود. چون هزاران و صد هزار مؤمن آنجا هستند. ولی آدمی که عرضه ندارد که رفیق انتخاب کند، در حرمی که یک میلیون نفر هم هستند، تنها می‌رود و تنها هم برمی‌گردد. حتی بلد نیست با آن بزرگی که به زیارتش رفته، رفیق شود. 15 سال است حرم حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) می‌رود، ولی هنوز با این خانم رفیق نشده و انس نگرفته است. آدم‌های زرنگ، با مرده ­ها هم خیلی خوب می‌توانند رفیق شوند. با شهدا، صدیقین، صالحین، اموات رفیق می‌شوند. کسی که می‌خواهد انبساط پیدا کند و بهشتش وسیع شود، باید گدای عاطفه ی همسر و فرزند و چهارتا فامیل نباشد که اگر روزی رهایش کردند و او را نخواستند، به هم بریزد. اصلاً باید اینطور باشد که اگر همه هم گفتند تو را نمی خواهیم، انسان به هم نریزد.الان که آمریکا ما را تحریم ‌کرده، آیا باید از پای در بیاییم؟  در حالی که تحریم هم یک چیز مسخره و خنده ­داری شده و هم عامل پیشرفت ما شده است. آدمی که آویزان محبت دیگران نیست و گدای عاطفه دیگران نیست، هیچ کس نمی‌تواند تحریمش کند. «از مهرت ای خورشید جان، چون ذره‌ام هر سو روان/ مجذوب حسن دیگران ای ماه خوبان نیستم» اینها تمرینات و فرمولهای ما است برای وسعت یافتن دل. اگر مدام تکرار می‌کنیم، برای این است که بدانیم، فرمول زیاد داریم، باید بلد باشیم از آن ها استفاده کنیم. اینها ثروت‌های انسانی و فطری و حقیقی ما هستند. اولیاء با رفاقت با بدان، آنها را اصلاح می‌کردند  رفیق خوب هر چه زیاد باشد، باز هم کم است. رفیق بد نه. آدم‌هایی که بزرگند با بدها هم که رفیق می‌شوند، مثل آب کُر هستند و از رفیق بد نجاست نمی‌گیرند، بلکه بد را هم پاک می‌کنند. اولیاء خدا، مؤمنین خوب و قدرتمند، با  گناهکارها رفیق می‌شدند و اصلاً هم آلودگی نمی‌گرفتند؛ بلکه به آنها پاکی می‌دادند. رفقای خوب، سرمایه ­های دنیا و آخرت انسان هستند. این خیلی مهم است که انسان بتواند با جمع کردن رفقای خوب و مؤمن، روح خودش را بزرگ کند. با رفقا شاد شود. خداوند بهترین رفیق است. انبیاء، بهترین رفقا هستند. ما این همه زیارت حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) و حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام) رفته ایم و هر بار در زیارتنامه خوانده ایم:« السلام علی آدم صفوة الله، السلام علی نوح نبی الله، السلام علی ابراهیم خلیل الله، السلام علی موسی کلیم الله، السلام علی عیسی روح الله، السلام علیک یا رسول الله» این همه به این بزرگان سلام دادیم آیا با آنها رفیق هم شده ایم؟ یا آن موقع که سلام می‌دادم، حواسم نبوده، اصلاً حضور ذهن نداشتم. فقط گفته بودند اینها را بخوانید ما هم می‌خواندیم اما رفیق نشدیم. در حالی که باید کاری کنیم که آنها را دوست داشته باشیم و آنها هم دوستمان داشته باشند.یعنی در دلمان باشند و هر وقت هم خواستیم، از آنها کمک بگیریم و به آنها کمک بدهیم. این خیلی مهم است که کاری کنیم که واقعاً جزء دارایی وجودمان  بشوند. دیده اید آدم یک موقعی تنهاست و می‌گوید: چهار تا رفیق دارم. الان به یکی‌شان زنگ می‌زنم بیاید یک جا کارم لنگ است و مشکلم را حل می‌کند. می‌خواهی به سمت گناه بروی، می‌خواهی به سمت جهنم بروی، رفیق تو نمی‌گذارد. خودت هم می‌دانی، داری به سمت جهنم می‌روی، می‌توانی از رفیقت کمک بگیری. پس قیمت هر کس  به این است که چند تا رفیق دارد و با چه کسانی رفیق است و آنها هم به شکل حقیقی تو را دارند. یعنی اگر ادعا کنی که من رفیق او هستم، او هم قبول می‌کند و می‌گوید: بله این واقعاً رفیق من است. چقدر می‌توانی با آنها شاد باشی؟ چقدر قدرت سازش داری و سخت­گیر نیستی. چقدر قدرت تغافل و تحمل داری. اینهاست که قدرت انبساط و شادی برای انسان ایجاد می‌کند.                                                 [1] . سوره حدید/20. [2] . سوره بقره/156. [3] . سفینة البـِحار، سنگی، ص 13، مادّه اخا. [4] . سوره نساء/69.  ع ل 355 قلب/رفاقت/ شادی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1205
زمان انتشار: 22 فوریه 2020
| |
احساسِ تعلقِ به قلب و باور آن، ظرفیت قلب را زیاد می‌کند

قلب، جلسه 9، 88/12/01

احساسِ تعلقِ به قلب و باور آن، ظرفیت قلب را زیاد می‌کند

حدیثی از امام علی (علیه‌السلام) خواندیم که «دلها ظرف هستند و بهترین آنها پرگنجایش ترین آنهاست». حالا می گوییم: «برای اینکه گنجایش دل زیاد شود، انسان باید به دل خودش تعلق پیدا کند و بفهمد که دل مال اوست». تنها چیزی که انسان با خودش از این دنیا می‌برد، دل است. احساس تعلق به دل، اولین قدم در ساختن دل است. آنهایی که به دلشان توجه ندارند، دل را دارایی و مال خود نمی‌دانند.

یک مثال بزنم: شما در خانه ­ای که الان دارید، به آن تعلق دارید. اگر همسر شما فرزند یا پدر شما بگوید که ما می‌خواهیم این خانه را بفروشیم و یک خانه دیگر بخریم. از بچه‌ی کوچک خانه تا فرد بزرگ، همه برای این خانه تپش قلب دارند، نگران هستند، اظهار نظر می‌کنند و برایشان مهم است که خانه­ شان کجا و چه شکلی و چه اندازه­ ای باشد. بعد که خانه را می‌خرید و وقتی وارد خانه می‌شوید، به آن تعلق دل پیدا می‌کنید و آن را عضوی از خود و قسمتی از وجودت می‌دانی. حالا اگر این خانه بزرگ و زیبا باشد، شما احساس شخصیت و احساس بزرگی می‌کنید. اما اگر خانه کوچک و کثیف و نامناسبی باشد، احساس بدی به شما دست می‌دهد. این هر دو احساس، احساس های طبیعی و غلطی هستند. یعنی قیمت من با خانه ام تنظیم نمی‌شود. اما چه می‌شود که وقتی ما یک خانه بزرگ داریم، احساس راحتی می‌کنیم؟ اینجا منظور بحث احساس راحتی فردی نیست. بلکه، منظور احساس راحتی یا یک نوع احساس خاصی است که وقتی دوستان، همسایه­ ها و فامیل به خانه ما می‌آیند، در ما ایجاد می‌شود. چرا وقتی خانه ما خیلی شیک و بزرگ باشد، ما احساس غرور و مالکیت و لذت خاصی داریم و اگر خانه کوچک و کثیف باشد، احساس خجالت به ما دست می‌دهد؟ به خاطر اینکه در واقع خانه را از خودمان می‌دانیم. یعنی تعلق به این منزل پیدا می‌کنیم. در واقع وقتی که یک خانه مجلل و بزرگ داریم، احساس می‌کنیم که خودمان بزرگ و شیک و تمیز هستیم. وقتی کسی وارد خانه می‌شود، احساس می‌کنیم که بر ما وارد شده، نه بر خانه ما. اگر خانه کثیف و کوچک باشد، حس خجالت به ما دست می‌دهد و فکر می‌کنیم خودمان کوچک و کثیف هستیم. برای اینکه وجود ما با وجود منزل پیوند خورده. لباس پوشیدن، داشتن اتومبیل و ... نیز همینطور است. شخصیت خیلی از افراد با اتومبیل شان تعیین می‌شود. خانمی که همسرش را تحت فشار می‌گذارد که باید مدل اتومبیل را عوض کنیم، چون من خجالت می‌کشم؛ دانشجویی که پدرش را تحت فشار می‌گذارد که من دانشگاه می‌روم، بقیه دوستانم اتومبیل دارند، و چون من ندارم، بی ­شخصیت و بی ­احترام هستم. جلوی دوستانم که هر کدام یک ماشین زیر پایشان است، خجالت می‌کشم. علت این رفتارها این است که انسان خود طبیعی، نفسانی، زمینی و حیوانی اش را به رسمیت شناخته و آن را باور کرده است. تعلقات به خود طبیعی و حیوانی را هم تعلقات خودش می‌داند. خانه، اتومبیل، لباس و قیافه را خودش می‌داند. در حالی که هیچ کدام اینها، خودش نیستند. پس وقتی می‌گوییم ما باید به دلمان تعلق بگیریم، یعنی باید بدانیم که دل ما، خودمان هست. یعنی همان چیزی که با خودمان از قبر می‌بریم. یک جنین اگر سالم متولد شود، خوشبخت است، پدر و مادرش هم برای داشتن او احساس خوشبختی می‌کنند. اما وقتی این جنین یک عضوی از بدن را نداشته باشد، هم خودش خجالت زده است و هم پدر و مادرش. وقتی انسان حقیقت را نداشته باشد، باید شرمنده شود. در حالی که ما توهماً فکر می‌کنیم که قیافه و لباس و خانه و اتومبیل حقیقت من هستند. اما آنچه که حقیقت من است، دل من است. ولی ما چون به دلمان تعلق پیدا نکرده ایم، دلمان را جزء خود نمی‌دانیم، از کیفیت دل مان و از کوچکی آن احساس شکست نمی‌کنم و همه حیثیت و دارایی­ام را به خود زمینی خودم تعبیر می‌کنم. فقط بُعد روحانی وجود ماست که معاد دارد، نه آنچه در دنیا برای جسم جمع می کنیم انسان یک ساختار دو بُعدی دارد که یکی طبیعی و بدنی است و دیگری دارای ساختار روحانی و خدایی. ساختار خدایی، روحی است که خداوند از خودش در ما دمیده است. فقط ساختار خدایی انسان معاد دارد. در بازگشت و معاد آن ساختاری که طبیعی و زمینی است، در همین جا می‌ماند و معاد و بازگشتی ندارد. متاسفانه ما عبرت نمی‌گیریم. این چیزی که من سالهای سال زحمت کشیده ام و تهیه کرده ام و اسمش هیکل و بدن است و من به آن رسیدگی کرده‌ام و آن را زیبا کرده‌ام، پولم، خانه­ام، اتومبیل، مدرک تحصیلی، اطلاعات، ذهنیات، زمین ها، هیچ کدام را با خودم نمی‌برم. اینها معاد ندارند. آن که برمی‌گردد، من خودم هستم، همان قلب من است. ولی من چون آن را از خودم نمی‌دانم، به فکر تغذیه­، زیبایی­، بزرگی­ و سازندگی­ اش نیستم. مردی که خانه اش را در زمین همسایه ساخت مولانا در داستان زیبایی نقل می‌کند: یک بنده خدایی شب ها کار می‌کرد و برای خودش خانه می‌ساخت. بعد از اینکه ساختمان تمام شد و خیالش راحت شد، با خود گفت: یک روز بروم ببینیم، چه خبر است. می‌رود می‌بیند که این ساختمان را در زمین همسایه ساخته، نه در زمین خودش. ما هم این چنین هستیم، تمام توجه، عمر، و وقتمان صرف ساختن چیزی می‌شود که اصلاً با خودمان از اینجا نمی‌بریم. اینها مال ما نیست و مال همین دنیاست و در اینجا می‌ماند. زمانی می‌توانیم به خودسازی شروع کنیم و به عنوان یک انسان زندگی کنیم که خود را خوب شناخته باشیم و دوست داشته باشیم. در غیر این صورت، برای خودی زحمت خواهیم کشید که در واقع خودِ اصلی ما نیست. اگر عاشق خودم یعنی حقیقت انسانی و ابدی­ خودم شوم. در این صورت خودم برای خودم مهم و عزیز می‌شوم و نمی‌خواهم از کس دیگر یا چیز دیگر عزت بگیرم. به همین دلیل است که خداوند می فرماید: « أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا= آیا نزد آنان عزت را جستجو می کنند؟ پس محققا همه ی عزت از خداست» ما نیاز به یک روح وزین و ثروتمند داریم روز قیامت انسانها را می‌سنجند که نامه اعمال چه کسی سنگین و مال چه کسی سبک است. سبکی و سنگینی، به مدرک تحصیلی، خانه، زیبایی، لباس، میزان طلا و جواهرات و ... نیست. سنگینی یعنی بخش انسانی. روح و نفس باید دارا و ثروتمند باشد.  انسان هایی که فکر می‌کنند، امور طبیعی و دنیایی، سنگینی می‌آورد و جذب این چیزها می‌شوند، خودشان هم اینطوری هستند. یعنی وقتی که شما کسی را می­ بینید که از نظر دنیایی خیلی آدم بزرگی است و تحت ­الشعاع شخصیتش قرار می‌گیری، یعنی خودت کوچک هستی که این می‌تواند تو را کوچک کند و تحت­ الشعاع قرار بدهد. آدم بزرگ اصلاً اینطوری نیست. مثل یک اقیانوسی که هر چه در آن می‌اندازی جا دارد و می‌خورد. چرا بعضی ها وقتی گناه می‌کنند، ناراحت نمی‌شوند؟ علت اینکه ما گناه می‌کنیم و ناراحت نمی‌شویم و از معصیت بدمان نمی‌آید، این است که دلمان را از خودمان نمی‌دانیم و به دل مان تعلق نداریم. با اینکه انواع گناه زجرم می‌دهد، ولی ناراحت نمی‌شوم. ما قبول کرده ایم، خانه ظرف است و اگر بزرگتر باشد، ما احساس شادی بیشتری می‌کنیم. اما قبول نکرده ایم که دل ظرف است و آنچه که خیلی مهم است، همین دل است و ممکن است زمان وفات و تولد به برزخ از اینکه دلم خیلی کوچک است، خجالت بکشم. چون می‌خواهند در این ظرف، بهشتی قرار بدهند که به اندازه همه آسمانها و زمین است. بعد می­بینم، این ظرف من گنجایش چنین بهشتی را ندارد. رابطه دل مؤمن با خدا، رابطه ظرف و مظروف است من اگر بتوانم، باید دلم را بزرگ کنم تا شاد ‌شوم. آدم‌هایی که می‌افتند به افسردگی، حتماً دلشان را از دست داده اند. حتماً دلشان کوچک شده اند و گرنه، چون خدا در دل مؤمن هست، خیلی بزرگ است. برای همین هم خدا خودش را با مؤمن با رابطه ظرف و مظروف معنا می‌کند:«لا یَسَعُنی أرضی و لا سَمائی بَل یَسَعُنی قَلبُ عَبدِیَ المُؤمِن= آسمان و زمین گنجایش من خدا را ندارد، اما دل بنده مؤمنم گنجایش من را دارد.» امام حسین علیه‌السلام در دعای عرفه می‌فرماید: خدایا چه ندارد کسی که تو را دارد؟ و چه دارد کسی که تو را ندارد؟ دلی که خدا را ندارد، کوچک، تاریک، بدبخت، تنگ، حسود، حریص، زودرنج، حساس، عصبی و بداخلاق است. چون خدا و حق و بزرگی حقیقی در آن نیست. ما چون تعلق به دلمان و قلب‌مان نداریم، وقتی قلبمان حسود و متکبر می‌شود و به چشم و هم­چشمی و رقابت و کینه می‌افتد، شرمنده نمی‌شویم و احساس بی آبرویی نمی‌کنیم. در حالی که انسان اگر با این وضع وارد قبر شود، خیلی خجالت و بی­آبرویی می‌آورد. چون با شکل انسانی وارد نمی‌شود. وقتی بزرگی بخش حیوانی، خلاء های بخش حقیقی را پر کند، فاجعه است جنایتکارهای متمول و پولدار با پول هر چیزی را جبران می‌کنند. می‌گوید: چون من قدرت و پول دارم، اگر دخترم هر بی­ آبرویی بار بیاورد، اصلاً ننگ محسوب نمی‌شود. اما در خانواده فقیر همان بی­ آبرویی خیلی ننگ است. کلینتون رئیس جمهور آمریکا می‌گفت: من یک کلکسیون قاشق و چنگال دارم. پرسیدند: از کجا آوردی؟ ‌گفت: اینها را از بچگی از رستوران های مختلف دزدیدم. اصلاً ناراحت هم نیست که اعلام می کند. چرا ناراحت نمی‌شود؟ چه چیزی جای این خلاء را پر می‌کند؟ بزرگی حیوانی و طبیعی­ اش آن را پر می‌کند. هر ننگی در خانواده و در فامیل و در زندگی­اش اتفاق بیافتد، اصلاً ککش هم نمی‌گزد و خجالت نمی‌کشد. چون می خواهد با یک چیزی پُرش کند، با یک گندگی پولی، مالی، موقعیت، شغل، ریاست، وزارت، وکیل بودن و ... . وقتی بخش انسانی و حقیقی رشد کند، جز زیبایی نمی‌بیند یک دلی مثل دل حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) است که با آن همه فشاری که دشمن وارد می‌کند تا تحقیرش کند، به یزید می‌گوید:«إنّی أستَصغِرُک= ای یزید! من تو را خیلی کوچک می­بینم.» خیلی در مقابل من پست هستی. اصلاً این زن احساس بی­شخصیتی ندارد. وقتی ابن­ زیاد ملعون به او می‌گوید: دیدی خدا با تو چه کار کرد؟ می‌فرماید:«و ما رأیت إلا جمیلا= جز زیبایی چیزی ندیدم.» دل من چه موقع بزرگ است؟ من چه موقع بزرگ می‌شوم؟ تو زمانی بزرگ می‌شوی که اولاً بفهمی ظرف هستی و تعلق به دلت پیدا بکنی. دلت را خودت بدانی و وقتی می‌خواهی به قیامت نگاه کنی، با دلت نگاه کنی. آن وقت ببین اگر با این دل پیش خدا بروی، خجالت می‌کشی یا نه. اگر خجالت می‌کشی، پس شروع کن به گریه کردن، به خدا بگو خدایا من دلم خیلی کوچک است، خدایا نگذار من اینطوری بمیرم. خدایا تعلقات زمینی را از دلم بیرون بریز و یک دل خوب و بزرگ به من بده. خدایا تو در دلم بیا و کاری بکن که انبیا، و حب ائمه علیهم‌السلام در دلم بیاید. وقتی دلت بزرگ شد و به تو گفتند، می‌خواهیم به دیدار رئیس جمهور برویم یا رئیس جمهور می‌خواهد به خانه شما بیاید، اصلاً ککت هم نمی‌گزد. چون می گویی: رئیس جمهور هم یک آدمی مثل ماست. ولی وقتی می‌گویند می‌خواهیم حرم حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام) برویم، یکدفعه قند در دلت آب می‌شود. چون یک بزرگ معنوی می‌خواهد در دلت بیاید. وقتی که می‌خواهی پیش امام رضا (علیه‌السلام) بروی و یا حضرت می‌خواهد در دلت بیاید، آدم چقدر بزرگ می‌شود. اصلاً اگر ائمه و انبیاء هم نیایند و فقط یک شفیع وجود داشته باشد در صحنه قیامت به نام خانم فاطمه معصومه(سلام‌الله). آنقدر این خانم پاکی دارد که گناهان همه تاریخ زمین در او مثل آب کُر پاک می‌شود. حضرت می‌گوید: حرم دخترم خانه ما چهارده ­تاست. شما وقتی حرم می‌روی همه آن چهارده­تا می‌آیند. شما وقتی حرم حضرت عبدالعظیم و خانم حضرت معصومه می‌روی، آنقدر بزرگ می‌شوی که می‌ایستی و می‌گویی: «السلام علی آدم صفوۀ الله» دلِ کوچک، برای خدا و ائمه (علیهم‌السلام) جا ندارد آنهایی که دل ندارند، وقتی به آنها می‌گویی برو بنشین دعا بخوان، می‌گویند: این حرفها چیست؟ این کلمات عربی یعنی چه؟ اما آنها نمی دانند که وقتی می‌گویی:«السلام علینا و علی عباد الله الصالحین= سلام بر ما و بر همه بندگان صالح خدا»، چقدر آدم بزرگ می‌شود. به اندازه همه بندگان صالح خدا آدم بزرگ می‌شود. چون می تواند به همه آنها سلام بدهد. اما بعضی افراد، چون کوچک هستند، حوصله خدا را ندارند و وقتی می‌خواهند نماز بخوانند، زود تمامش می‌کنند. می‌خواهند بنشینند چند دقیقه نماز بخوانند و تعقیبات و تسبیحات حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) بخوانند، توسلی به ائمه بکنند، چون دل ندارند و برای اهل بیت (علیهم‌السلام) جایی در دل ندارند. وقتی می‌گویند دعای توسل است؛ یا یک صفحه قرآن بخوانید، همه بلند می‌شوند و می‌روند. ظرفیت شان کوچک است. اما اگر بگویند قشم و کیش و دبی برویم، می­بینی که چقدر حوصله دارند و ساعت ها در بازار می‌چرخند و اصلاً دلشان کوچک نمی‌شود و حوصله­ شان هم سر نمی‌رود. پس ما الحمدلله دیگر برای پاکی‌ها و خوبی‌ها و کمالات جا نداریم. به خاطر این که برای خودمان خیلی دل­ مشغولی طبیعی درست کرده ایم. اما بگوییم که ما اینها را دل نمی‌دانیم. دارایی نمی‌دانیم. ما باید خیلی قدر خودمان را بدانیم. اگر حوصله امام حسین علیه‌السلام را داری، اگر حوصله صلوات و دینداری و حجاب را داری، پس دلت خیلی بزرگ است. اگر حوصله توسل، حرم رفتن، قرآن خواندن و کلاس را داری، دلت بزرگ است. چون خیلی‌ها حوصله و تحمل شنیدن این حرفها را ندارند. اگر از دنیا بگویی، می‌شنود و خوشحال می‌شود و لذت می‌برد؛ اما اگر از آخرت بگویی، اصلاً دل ندارد راجع به آخرت چیزی بشنود. اگر راجع به خدا بگویی، حالش به هم می‌خورد:«وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ[1]= و چون خدا به تنهایى یاد شود، دلهاى كسانى كه به آخرت ایمان ندارند، منزجر مى‏ گردد.» اینها اصلاً حوصله چیزی به اسم خدا و پیغمبر و دین و معنویت را ندارند. ما خجالت نمی‌کشیم از اینکه حوصله خدا را نداریم. ما احساس بی ­آبرویی نمی‌کنیم از اینکه احساس فرشته­ ها و چهارده معصوم را نداریم. احساس بی ­آبرویی و کمی جا نمی‌کنیم از اینکه من چرا نمی‌توانم قرآن بخوانم؟ من چرا اینقدر ظرفیتم کم است که یک قرآن در دلم جا نمی‌گیرد؟ چرا امام رضا و امام زمان در دلم جا نمی‌گیرند؟ چرا خدا در دلم نمی‌آید؟ چرا نمی‌توانم عاشقش بشوم؟ چرا هر وقت اینها می‌آیند، پس می‌زنم؟ چرا اسم خدا و قیامت و آخرت و قبر که می‌آید، پس می‌زنم؟ چرا نمی‌توانم با لذت پیش خدا بنشینم؟ چرا ما حوصله هرچیزی، جز «خود حقیقی» مان را نداریم؟ ما با خودمان چه کار کرده ایم که حوصله نداریم. آیا اصلاً ما «دل» تشکیل داده ایم؟ اصلاً ما دارایی دلی داریم؟ می­ بینی خانم دانشجو است و رشته ی ماشین­ آلات می‌خواند. یا دارد بنایی، معماری و صنایع می‌خواند که بعداً در کارخانه با این رشته سر و کله بزند. اما حوصله اش را دارد. اما وقتی یک کتاب دینی و یک کتاب راجع به خودش، راجع به خدا و حقیقتش به او می‌دهی، حوصله آن را ندارد و هزار و یکجور بهانه می‌آورد. نمی‌تواند اینها را بخواند. اما به او رمان بده، رمان های پلیسی، جنایی، عاشقانه بده، می­ بینی که یک شب تا صبح می‌خواند و تمامش می‌کند. چون برای آنها این چیزها جا دارد، ولی برای خودش جا ندارد. زبان انگلیسی را تا دکترا می‌خواند، اما زبان عربی که می‌خواهد بخواند و با قرآن و کلام خدا آشنا شود و صدای خدا را بشنود، می­ بینی که حوصله ندارد. برای کامپیوتر وقت می‌گذارد و یاد می‌گیرد. اما نوبت خودش که می‌شود، حوصله خودش را ندارد. به زور هم موقعیت برایش درست کنی و به زور بفرستی، باز هم نتیجه ای ندارد. چقدر آدمها هستند که برایشان موقعیت جور شده به دانشگاه بروند و الهیات بخوانند، می ­بینی اصلاً حوصله ندارند. بعضی از اینها را می بینی که خوانده، ولی آدم دلمرده­ ای است. در حوزه طلبه شده، ولی دلمرده است. در علوم قرآنی شرکت می‌کند، ولی رشد نمی‌کند. حافظ قرآن است، اما آدم عصبی و افسرده و بی­ حوصله ای است و اصلاً قدرش را ندانسته. امام حسین علیه السلام را به او داده اند، اما دلمرده است. فرصت نماز داشته و 30 سال جلوی خدا ایستاده، اما هیچ وقت به خدا دل نداده است. یکبار خدا را نبوسیده است. یکبار هم در این 40 سال که این همه وقت گذاشته، سرش را روی پای خدا نگذاشته و یک بار نرفته خدا را بغل کند. برای اینکه خودش را نشناخته است. همه بدبختی آدم از نشناختن خودش است. احساس عزت و ذلت و آرامش و ناآرامی هایمان همه طبیعی و وهمی و حیوانی است. ما اول باید باور کنیم که «دل» هستیم و ظرف و قلب هستیم و باید باور کنیم که با همین حیثیت شخصیتی­ مان به آن طرف منتقل می‌شویم. اگر اینجا دچار فشار روحی باشیم، آن طرف هم فشار قبر داریم. اگر اینجا کوچک باشیم، آن طرف هم کوچک و بدبخت هستیم. هر چقدر منِ آدم بزرگتر باشد، فشار قبرش هم بیشتر است. هر چه من او بزرگتر باشد، بی­ آبرویی ­اش بیشتر است. اما وقتی به آدمی مثل امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) که من ندارد، فحش می‌دهند، می‌گوید: نه با من نیست. اما چون منِ ما خیلی بزرگ است، حتی اگر یک نفر خواب هم ببیند که به دیگری توهین می شود، می‌گوید: نه، منظورش من بودم. ما باید بدانیم، من با غیرِ من کیست. من چه کسی هستم و آن که من نیست، کیست. اینها را تفکیک کنیم و با من آشتی کنیم و این من را دوست داشته باشیم. ما کسی را دوست داریم که اصلاً من نیست، یک غریبه است. در این قبر می‌گذاریم و می‌رویم. بعداً هم از او حال مان به هم می‌خورد. پدرت، مادرت، همسرت که عزیزترین کس تو است، وقتی بمیرد، یک ساعت نمی‌توانی جنازه ­اش را تحمل کنی. چون این، آن نیست. باید وقت بگذاریم خودمان را بشناسیم و با خودمان آشتی کنیم و رفیق بشویم. [1] . سوره زمر/45. ع ل 353

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1203
زمان انتشار: 12 فوریه 2020
| |
انواع قلب در حدیث نبوی

قلب، جلسه 7، 88/10/26

انواع قلب در حدیث نبوی

حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله راجع به انواع قلب ها می‌فرماید:«اَلقُلوبُ اَربَعَۀٌ: قَلبٌ فیهِ اِیمانٌ وَ لَیسَ فیهِ قُرآن؛ و قَلبٌ فِیهِ إیمانٌ و قُرآن؛ وَ قَلبٌ فِیه قُرآن وَ لَیسَ فِیهِ إیمانٌ؛ وَ قَلبٌ لاإیمانٌ فِیهِ وَ لا قُرآن؛ فَاَمَّا الاَوَّلُ کَالتَمرَه طَیِبٌ طَعمُها وَ لا طیبَ لَها؛ وَ الثانِی کَجَرابِ المِسک طَیب اَن فَتَح وَ طَیبَ اَن َوعاهُ؛ وَ الثَالِثَ کالاشِنَه طَیِب رِیحَهَا خَبِیث طَعمُهَا؛ وَ الرَابِع کَالحَنظَلَه خَبیث رِیحَهَا وَ طَعمُهَا[1]= دلها چهار نوع هستند: ‍۱- دلی که ایمان دارد، اما از معارف قرآن بی بهره است. ۲- دلی که هم برخوردار از ایمان است و هم برخوردار از معارف و نور قرآن. ۳- دلی که معارف قرآنی را دارد؛ اما ایمان ندارد. ۴- دلی که نه ایمان دارد و نه قرآن در آن است. اما آن اولی مانند خرما است که خودش شیرین است، اما عطری که دیگران هم استفاده کنند ندارد. دومی مانند نافه مشک است، اگر بازش کنی معطر است، بازش هم نکنی معطر است. سومی مانند گل سنگ است که ظاهر خوبی دارد، اما طعم آن تلخ است. چهارمی مانند حنظل است که هم بو و هم طعمش خبیث است.»

اکنون به شرح این دلها می پردازیم. این حدیث، در واقع یک آینه شخصیت ­شناسی است که بدانیم قلب ما جزء کدام یک از این قلبهای چهارگانه است. 1) دلی که ایمان دارد، اما از معارف قرآن بی‌بهره است دلی که ایمان دارد، ولی قرآن ندارد، مثل خرما است که خودش شیرین است و برای خودش خوب است، اما عطری که دیگران هم از آن استفاده کنند،‌ در آن نیست. در بعضی قلب‌ها ایمان هست، اما قرآن نیست. یعنی فرصت نکردند قرآن را یاد بگیرند، معلومات مذهبی و معنوی قرآنی ندارند. ولی روح پذیرش و تسلیم‌ و ایمان‌شان بالاست و در سخنرانی‌ها و پای منبرها مسائل را خیلی خوب گرفته و به همان مقداری که می‌فهمند عمل می‌کنند و این برایشان سازندگی دارد. اینطور شخصیتها را پیغمبر به خرما تشبیه کرده است. 2) دلی که هم ایمان دارد و هم معارف قرآنی در آن است دلی که هم ایمان دارد، و هم قرآن، مثل نافه مشک است. چه بازش کنی و چه بازش نکنی، معطر است و فضا از وجود آن عطرآگین است. اینها قلب هایی هستند که هم ایمان دارند و هم قرآن. قلب های مؤمنی هستند که با قرآن انس دارند و معارف آن را یاد می‌گیرند و به دیگران یاد می‌دهند. شرافت اینها بیشتر از سایر قلبها است. اینها به تعبیر حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله مثل مشک می‌مانند. در هر حالتی همه جا را معطر می‌کنند. اینها شخصیت‌های جذاب دارند. چون روح و دل آنها مزین به قرآن است. قرآن این جذابیت و انس و محبت را می‌آورد. کسی که اهل قرآن است دوست داشتنی است. 3) دلی که معارف قرآن را بلد است، اما ایمان ندارد آن دلی است که قرآن دارد، امّا ایمان ندارد، عطری دارد که یک عده‌ای از آن عطر بهره‌ اندکی می‌برند؛ اما اگر خواستی از آن استفاده کنی و بخوری، طعمش ‌تلخ و خبیث است. مثل لفاظی‌های برخی افراد است که چون از ایمان برنمی‌خیزد، لاجرم بر دل نمی نشیند. این آدم چون برخی معارف قرآنی را بلد است، چهار کلمه از قرآن و حدیث سر هم می‌کند، اما هیچ برکتی در آن وجود ندارد. این گونه افراد قرآن را خیلی خوب بلدند، اما ایمان ندارند. ما الان چقدر حافظان قرآن و مربیان قرآن و قاریان قرآن داریم که همه اهل قرآن هستند، انواع قرائت‌ها و شیوه­های تفسیر را می‌دانند، استاد تفسیر هستند، اما بی­دین و بی تقوا هستند؛ چرا که خودشان اینها را رعایت نمی‌کند. شمر که سر مبارک امام حسین علیه‌السلام را از تن شریفش جدا کرد، معلم قرآن بود. ۱۲ هزار خوارجی که در مقابل امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به جنگ رفتند، اینها همه اهل قرآن بودند و قرآن می‌خواندند؛ حافظ قرآن و معلم قرآن بودند و شبها تا صبح به عبادت مشغول بودند و روزها را روزه می‌گرفتند. این دسته سومی ها مثل یک گیاه بد طعمی به نام «اِشنا» هستند که ظاهر خوبی دارد و باطن بد. بعضی از خوارج آنقدر زیبا قرآن می‌خواندند که حضرت علی(ع) فرمود: آنها قرآن را خیلی خوب می‌خوانند، اما چیزی از ایمان در قلبشان نیست. 4) دلی که نه ایمان دارد و نه قرآن در آن است دلی که نه ایمان دارد و نه قرآن، مثل حنظل است که هم بوی آن بد و خبیث است و هم طعم آن. این هم قلب خوبی نیست. حنظله گیاهی است تقریباً به اندازه یک نارنج که مصرف دارویی دارد. هم بد طعم است و هم بدبو. بهترین دلها، وسیعترین آنهاست گفتیم که دل، یعنی همه دارایی و همه شخصیت یک انسان. حضرت علی (علیه‌السلام) یکی از ملاکهای بهترین دلها را اینگونه بیان فرمودند:«اِنَّ هذِهِ القُلوب اَوعیَۀٌ فَخَیرُها اَوعاها= این دلها ظرفهایی هستند، پس بهترین دلها بزرگترین آنهاست.» (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ,  جلد۲۳,  صفحه۴۴) «اَوعا» یعنی جاگیرتر و وسیعتر. قلبهای وسیع، بهشتشان هم وسیع است. ظرفیت را باید از حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) یاد بگیریم. ۶ ماه مصیبت، کتک، اسارت، دربند بودن، یکسره شکنجه بعد از اسارت، شکنجه ­های جسمی و روحی، فحش، تحقیر و سرزنش می بیند؛ اما می‌فرماید:«و ما رأیت الا جمیلا= به جز زیبایی ندیدم». چقدر ظرفیت می‌خواهد که انسان در راه خدا اینطور باشد. چنین آدمی اصلاً با خدا رابطه ­اش خراب نمی‌شود. بعضی ها دارای چنان دل با ظرفیتی هستند که اگر خودشان هم مشکل داشته باشند، وقتی می‌فهمند خواهر، برادر، دوست شان و ... مشکل ندارد، خوشحال می‌شوند. ماشاء الله به این ظرفیت. خودش مریض است، اما وقتی افراد سالم را می‌بیند، لذت می‌برد و حسودی نمی‌کند. بدترین دلها، کوچک ترین آنهاست قلبها هر چقدر تنگتر باشند، بهشت‌شان هم کوچکتر می‌شود. فشار قبر مربوط به کسانی است که دلهای شان کوچک بوده و اصلاً روح و قلب خود را بزرگ نکرده اند. این که می گوییم «قبر ما نفس ماست و نفس ما قبر ماست»، به همین معنا است. پس هر کس می خواهد بداند قبرش چه شکلی است، به شخصیت فعلی خودش نگاه کند. انسان وقتی که قلب خودش را بررسی می‌کند، باید بفهمد که نظام قلبی اش، آخرت او را نشان می‌دهد. کسانی که دلشان کوچک است، باید فشارهای زیادی را ببینند. وقتی که نعمت کسی را می‌بینند، تحمل ندارند. کوچکترین سختی و بی احترامی و ....که می بینند، جوش می آورند. تحمل نداشتن و بی­صبری یعنی بی­ظرفیتی. این جور آدمها زود بی­تاب می‌شوند و زود از دین و معنویت و خدا فرار می‌کنند. قرآن می‌فرماید:« وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ... [2]= و از میان مردم كسى است كه خدا را فقط بر یك حال [و بدون عمل] مى ‏پرستد. پس اگر خیرى به او برسد، بدان اطمینان می یابد و چون بلایى به او برسد، روى برمی تابد...». یعنی تا وقتی که دنیای شان بچربد، شاکرند؛ اما همین که نچربد، با خدا قهر می‌کنند. بی ظرفیتی یعنی وقتی حسادت تو را می‌گیرد، تحملت طاق می شود و اعصابت خرد می‌شود. وقتی تحمل دیدن نعمت را برای کسی نداشتی، یعنی ظرفیت نداری. مشکل برادران یوسف، بی­ظرفیتی بود. برای همین حضرت یعقوب(علیه‌السلام) به یوسف فرمود: خوابت را به برادرانت نگو. چون تحمل شنیدن نعمت را ندارند.  کسانی که زود به زود دلشان می‌گیرد، بدانند که این نشانه ی آن است که دل‌شان کوچک است. اینها باید به دلشان وسعت بدهند. آنهایی که زود عصبانی می‌شوند و زود دلهره آنها را می‌گیرد، زود دل­چرکین می‌شوند، زود دلشوره سراغشان می‌آید، بدانند که دلشان کوچک است و باید به فکر درمان آن باشند، وگرنه در موقع مردن خیلی عذاب می‌کشند. در آنطرف هم خیلی عذاب می‌کشند. قلب کوچک و کم ظرفیت در دنیا و آخرت اذیت می‌شود گفتیم رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. وقتی که جنین در رحم مادر است، از چشم استفاده نمی‌کند. از هوا، فرکانس و صوت استفاده نمی‌کند. غذایش یک غذای تک واحدی مثل خون است. همان محیط تنگ رحم برایش کافیست و در همانجا زندگی می‌کند. اما بچه ای که به دنیا متولد شده دارای قوایی است که اگر بخواهید او را در محیطی مثل رحم قرار بدهید، زنده نمی‌ماند. چون حالا دیگر تجهیزاتی دارد که جای وسیع می‌خواهد. چون باید تنفس کند، پس هوا می‌خواهد. چون چشم دارد، باید افق دید و طول موج مناسب داشته باشد. چون گوش دارد، باید در فرکانس مناسب برای شنیدن، قرار بگیرد. شما الان گوشتان را بگیرید، شاید احتیاجی هم به شنیدن صدا نداشته باشید، ولی همین که گرفتید، اذیت می‌شوید. پس این بچه یک جای وسیع می‌خواهد که بدود، چون دست و پا دارد. گاهی در شهری مثل تهران، اعصاب آدم خرد می‌شود، انسان نیاز پیدا می‌کند که به کوه و جنگل و طبیعت برود. دوست دارد به فضایی برود که کمی آزادتر باشد. گاهی زمین اذیتش می‌کند، در فضاهای تمرینی مثل کایت سواری و ... می‌رود تا یک ذره از بالا نگاه کند تا کمی حس آزاد بودن و راحت بودن به او دست بدهد. حال شما فکر کنید، این بچه به دنیا بیاید و جا نداشته باشد، چه آزاری می‌بیند؟ اگر نتواند ببیند، نتواند بشنود، فضای مناسب نداشته باشد، یک جا حبسش بکنند، چقدر سختی می کشد. انسان وقتی از دنیا به آخرت می‌رود، قوایش چند میلیارد برابر می‌شود. حال با این قوای چند میلیارد برابری، اگر قبرش تنگ باشد، ببین چه حالتی به آدم دست می‌دهد. دل های کم ظرفیت با حرف هر کسی می‌رنجند، با حرف پدر، مادر، شوهر، باجناق، جاری و ... . بعضیها آنقدر بی ­ظرفیت هستند از حرف استاد هم می‌رنجند. حتی وقتی خدا چیزی می‌گوید، بدش می‌آید. پیغمبر چیزی می‌گوید، بدش می‌آید. این آدم خیلی بی­ظرفیت است که زود ناراحت می‌شود، زود قهر می‌کند، زود ارتباط را قطع می‌کند. این یک شخصیت خیلی کوچکی دارد. اینها به همه سخت می‌گیرند، چون خودشان کوچک هستند. آنهایی که برای رابطه با دیگران خیلی قانون می‌گذارند و به دیگران سخت می‌گیرند، نشانه کوچک بودن دلشان است. برای همین است که وسواسی‌ها فشار قبر زیادی دارند. مدام می‌گویند به دلم نچسبید. وضع دل اینها خیلی خراب است. بددلها اهل سوءظن و به همه چیز بدبین هستند. تا کسی کاری می‌کند، زود به او بدبین می‌شوند و منفی نگاه می‌کنند. این هم نشانه ی دیگری از کوچک و تنگ بودن دل است. یک نشانه دیگر از کوچک بودن دل افراد این است که با هر کسی برخورد می‌کنند، احتیاج دارند که خودشان را تخلیه بکنند. انگار که دارند هر چه از بدیها در دل دارند، روی شخص مقابل استفراغ می کنند. اینها در برخوردهایشان با دیگران، کنایه می زنند، فحش می‌دهند، متلک می‌گویند، نیش می‌زنند و به همه چیز ایراد می‌گیرند. اصلاً وقتی پیش او می‌نشینی، شیرین نیست و مدام باید مواظب باشی که حرفی از دهان او بیرون نیاید و خرابکاری نکند و کسی را تحقیر و له نکند. دل باید وسیع باشد، باید ظرفیت و گنجایش داشته باشد. وقتی کسانی در این دل می‌آیند، باید به آنها خوش بگذرد. وقتی دیگران کنار شخصیت شما می‌آیند، عطر و آرامش بگیرند و بوی خوش استشمام کنند. برای همین شما می‌بینید، آنهایی که اخلاق بدی دارند، یک خانه 1000 متری هم که داشته باشند، وقتی کسی مهمانی  می‌رود در آن خانه، اصلاً به آنها خوش نمی‌گذرد. با آنها ازدواج می‌کنی شکست می‌خوری. با آنها پیوند برقرار می‌کنی، شکست می‌خوری. با آنها معامله می‌کنی، می‌بینی که سخت می‌گیرند و در این معامله آنقدر حقه­بازی و کلک و دروغ دارند که همه را اذیت می‌کنند و آزار می‌رساند. اما برعکس کسانی هم هستند که آنقدر شاد و مهربان و آرام هستند که حتی در بدترین جاها هم با آنها خوش می‌گذرد. اینها کسانی هستند که حتی اگر هم خودشان پر از درد باشند، دیگران را شاد می‌کنند. قبر این گونه اشخاص خیلی بزرگ است. خیلی روح بزرگی دارند. آدم تا یاد نگیرد که دل را از بدی ها تخلیه کند، بزرگ نمی‌شود. چه کنیم تا ظرفیت دل‌مان زیاد شود؟ برای این که شاد و آرام شویم و ظرفیت قلب مان بالا برود، چند قاعده و اصل وجود دارد. اولین قاعده و اصل این است که باید محدودیت و تنگی را از زندگی خود حذف کنیم. اولین کار برای زیاد شدن ظرفیت دل، این است که سخت گیری را از زندگی مان دور کنیم تا روح وسیع شود. این یک قاعده کلی است. اگر یک نفر مریض باشد و مثلا دندان درد، چشم درد، کمردرد و پادرد داشته باشد، اگر این را ببری به بهترین جا، به او خوش نمی‌گذرد. چون تنگی و محدودیت دارد. چون دندان و چشمش در فشار است، قلبش هم در فشار است. آدمی که در فشار است، در بهشت هم باشد، به او خوش نمی‌گذرد. پس درد و محدودیت در وجود خود ماست. یکی محدودیتی دارد که دائماً زجر می‌کشد؛ ولی دیگری در وسعت است و دائماً لذت می‌برد. معنی بهشت و جهنم هم همین است. گاهی ذائقه آدم با جهنم هم سنخ می‌شود و دیگر غیر جهنم را دوست ندارد. از کثافت خوشش می‌آید، از حسادت، غیبت و ... خوشش می‌آید و لذت می‌برد. گناه اینطوری است که ذائقه آدم را عوض می‌کند. ما همیشه از بدبختی و محدودیت‌های خودمان در عذاب هستیم. عذاب و درد همیشه مال محدودیت‌ها و سختگیری‌های خود ماست. شما مشکل «بینایی» داری که اذیت می‌شوی. شما مشکل «شنوایی» داری که اذیت می‌شوی. شما معده­ات مشکل دارد که وقتی این غذا یا میوه را می‌خوری، معده درد می‌گیری و گرنه غذا یا میوه که خوشمزه است. راه زیاد شدن ظرفیت دل ما این است که مدام در زندگی شرط و آداب را زیاد نکنیم چون لذت و آسایش پایین می‌آید. وقتی که ما مدام در زندگی شرط می‌گذاریم و با شرائط مختلف می‌خواهیم راحت باشیم، این باعث آزار دیگران می شود. وقتی از یک سطحی که آسایش را بالا می‌برید، آسایش تبدیل می‌شود به ضد خودش، یعنی ناآرامی می شود. مثل قند و چربی است که از یک حد مشخصی که بگذرد، کشنده می‌شود. رفاه از یک مقدار خاص که بالا تر می‌رود، قانون‌های زندگی را زیاد می‌کند. قانون زندگی را که زیاد کرد، دست و پای آدم بسته می‌شود. گاهی دو تا خواهر، دو تا برادر، دو تا باجناق می‌خواهند با هم ارتباط داشته باشند. به هم زنگ می‌زنند که امشب بلند شوید به خانه ما بیایید. دلمان برایتان تنگ شده و می‌خواهیم شما را ببینیم. عاطفه و عشق چقدر خوب است. مثلاً بگوییم: خواهر جان داری می‌آیی، سر راهت زحمت بکش دو تا نان هم بیاور. شام چی داریم؟ مثلاً ماکارونی درست کردیم. یا املت درست می‌کنیم و دور هم می‌خوریم. یا هفته بعد زنگ می‌زند به خواهرش، ما می‌خواهیم بیاییم خانه شما، غذا درست نکنید. ما غذا داریم، غذای‌مان را می‌آوریم. غذا را می‌برند می‌ریزند رو غذای آنها و هر چه هست با هم می‌خورند و صفا می‌کنند. با هم ظرفها را می‌شویند و گپ می‌زنند. اینطوری دلهایشان به هم نزدیک می‌شود و اتحادشان زیاد می‌شود. اما امروزه می‌بینید، مهمانی رفتن ومهمانی دادن، یک مصیبت است. از بس تکلف زیاد شده. وقتی که خواهرم می‌خواهد به خانه­ما بیاید، می‌گویم، نیا خواهر جان. الان آمادگی ندارم. چرا؟ چون هنوز پرده نزده ایم. مگر می‌خواهد بیاید پرده را ببیند؟ اصلاً گفتم نیاید تا من پرده­ها را بخرم، بیاید کیف کند پرده­های ما را ببیند و دلش بسوزد. یا اگر می‌خواهیم دلش را نسوزانیم. لااقل خودمان را به رخش کشیدیم. پرده­هایمان را که به رخش کشیدیم. مبلمان را که به رخش کشیدیم. ما چقدر الان خود را از صله ارحام محروم می‌کنیم. اصلاً می‌دانید این دیدن‌ها چقدر آدم را آرام می‌کند؟ خیلی وقتها شیطان انسان را تنها که گیر می‌آورد، هزار جور به او حمله می‌کند. آدم وقتی با رفیقش، خواهرش، دوستش، برادرش، هم‌کلاسی‌هایش است، شاد است. اما آنهایی که ترددهایشان کم است، حبس هستند. اینها مهمانی زیاد نمی‌روند و مهمانی زیاد نمی‌دهند و صله ارحام ندارند و اینطرف و آنطرف نمی‌روند. اینها آدم‌های مریضی هستند. زود شیطان به آنها غلبه می‌کند و زود آنها را افسرده می‌کند. جایی که پای حقیقت در میان است، سختگیری ایرادی ندارد یک جایی است که انسان باید روی قانون سفت بایستد، چون قانون خداست. مثلاً کسی می‌گوید: دو دوتا می شود پنج تا. ای بابا! سختگیری نکن. این دروغ است. آنجایی که قرار است یک دروغ یا امر غیر واقعی مطرح بشود، آدم باید سختگیری بکند. چون ما باید دنبال حقیقت باشیم. سلامت قلب ما به حقیقت است. مثلاً چربی یک نفر بالاست. اگر سخت‌گیری نکند و اهمال کاری ادامه بدهد، این چربی آخر او را خواهد کشت. یا نمک و اوره یا قند یک نفر بالا رفته، او باید سختگیری کند تا خوب شود. اما این که گفتیم بعضی سختگیری ها بد است، مال آنجایی است که ما با یک واجب یا یک حرام سرو کار نداریم. تازه خیلی جاها هم آدم با واجب سروکار دارد و نباید سختگیری کند. مثلا وقت نماز صبح است. بچه را برای نماز صبح بیدار نکن. بچه که هیچ، زنت را هم بیدار نکن، شوهرت را هم بیدار نکن. اگر راضی است بیدارش بکنی، بیدارش کن. آن هم نه اینکه اعصابش را خرد کنی. یکبار، دو بار عزیزم گفتن، با مهربانی، با نوازش، با بوسه بلند شد، بلند شد. اگر بلند نشد، بگذار بخوابد. [1] . نوادر راوندی، ص ۹۰ [2] . سوره حج/11. ع ل 351

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed