مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
محمد بن علی بن موسی الرضا (ع) نهمین پیشوای شیعیان امامی مذهب و از برگزیدگان خدا برای هدایت امت نیایش می باشد. آن حضرت در پانزدهم یا نوزدهم رمضان سال 195 هجری در مدینه بدنیا آمد[1] و در ذی الحجه سال 220 هجری در بغداد به شهادت رسید، برخی تولد آن امام همام را در دهم یا نیمه رجب سال 195 هجری دانسته اند.[2] مادر آن حضرت سبیکه [سکینه] نوبیّة[3] و به روایت دیگر خیزران بوده که او را از خانوادۀ امّ المؤمنین ماریه قبطیه دانسته اند.[4] نام مادر آن بزرگوار ریجانه نیز ذکر شده است، به نوشته نوبختی نام این بانو درّه بوده که بعدا خیزران خوانده ند.[5] مشهورترین لقب امام، جواد است و القاب دیگری همچون: زکی، مرتضی، قانع، رضی، مختار، متوکل، منتجب، نیز برای آن حضرت برشمرده اند، کنیه اش ابو جعفر است که معمولا در روایات تاریخی ابو جعفر ثانی ذکر می شود تا با ابو جعفر، باقر علیه السلام اشتباه نشود، عمر آن حضرت 25 سال بوده و پس از شهادت پدر بزرگوارش در سال 203 تا 220 امامت شیعه را بر عهده داشته است.
امامت امام جواد (ع)
یکی از مسائلی که بعدها در مباحث کلامی مربوط به امامت، جایگاه ویژه ای یافت این بود که آیا ممکن است کسی پیش از بلوغ به مقام امامت برسد؟ این مسئله از آن هنگام که امام جواد (ع) در سال 203 به امامت رسید به صورت جدّی تری در محافل علمی-کلامی مطرح می شد تا بعدها در سال 220 در رابطه با امامت امام هادی علیه السلام و پس از آن حضرت مهدی (عج)حدّت آن به اوج خود رسید.
در سال 203 که امام رضا علیه السلام به شهادت رسید، شیعیان آن حضرت به علت اینکه تنها فرزند وی (امام جواد (ع) بیش از هشت یا نه سال نداشت در نگرانی و اضطراب عمیقی فرو رفتند، به نوشته برخی از مورخان: در این جریان شیعیان به حیرت افتاده و میان آنان اختلاف پدید آمد، شیعیان دیگر شهرها نیز متحیّر شدند.[6]به همین جهت گروهی از آنان در منزل عبد الرحمان بن حجّاج گرد آمده و ضجّه و ناله سر دادند.[7]
- امام جواد (علیهالسلام) غریب بغداد
- راز شهادتِ امام جواد (علیهالسلام)
- توسل به امام جواد (علیه السلام)
- حركت فرهنگی و سیاسی امام جواد (علیهالسلام)
- چهارده معجزه امام محمد تقی (علیه السلام)
- ساده ترین راه حاجت گرفتن از امام جواد (علیه السلام)
- پرورش افکار عمومی برای مهدویت توسط امام جواد (علیه السلام)
این مشکل برای شیعیان که مهمترین رکن ایمان را اطاعت از امام معصوم دانسته و در مسائل و مشکلات فقهی و دینی خود به وی رجوع می کردند از اهمیت زیادی برخوردار بوده و نمی توانست همچنان لاینحل بماند. البته برای شیعیان مسلّم بود که امام رضا (ع) فرزند خود امام جواد (ع) را به جانشینی خود برگزیده ولی مشکل ناشی از خردسالی آن حضرت، آنان را وا می داشت تا برای اطمینان خاطر به کاوش و جستجوی بیشتری در این مورد بپردازند.
میان نصوصی که در رابطه با جانشینی امام جواد (ع) از حضرت رضا (ع) برجای مانده بویژه خاطر نشان شده: امام رضا (ع) فرزند خردسالش امام جواد را به جانشینی خود تعیین فرموده و با اینکه هنوز فرصت زیادی برای این کار وجود داشته به جانشینی او اصرار داشته است تا آنجا که در برابر اشاره برخی از اصحاب به سن اندک امام جواد (ع) با اشاره به نبوت حضرت عیسی (ع) در دوران شیر خوارگی فرمودند: سن عیسی هنگامی که نبوّت به وی اعطا شد کمتر از سن فرزند من بوده است.[8]
تردیدی نیست اضطرابی که پس از رحلت امام رضا (ع) در میان شیعیان آن حضرت بوجود آمد، موجب شد که برخی از آنها به دنبال عبد اللّه بن موسی برادر امام رضا (ع) بروند ولی از آنجا که حاضر نبودند بدون دلیل، امامت کسی را بپذیرند جمعی از آنها پیش وی مسائلی مطرح کردند و هنگامیکه او را از جواب مسائل خود ناتوان دیدند وی را ترک کردند.[9]
عده دیگری نیز به واقفیه که بر امام کاظم (ع) توقف کرده بودند پیوستند. علّت این هر دو گرایش به نظر نوبختی همین بود که آنها بلوغ را یکی از شرایط امامت می دانستند.[10]
با تمام این احوال اکثریت شیعیان به امامت امام جواد (ع) گردن نهادند. گر چه در میان آنان کسانی بودند که مسئله سن را به رخ امام جواد (ع) کشیدند و آن حضرت در جواب، اشاره به جانشنینی سلیمان از داود (ع) کرده و فرمود: حضرت سلیمان هنگامی که هنوز کودکی بیش نبود و گوسفندان را به چرا می برد حضرت داود او را جانشین خود کرد در حالی که عبّاد و علمای بنی اسرائیل، این عمل او را انکار می کردند.[11]به نوشته نوبختی مستند قائلین به امامت ابو جعفر (ع) مسئله یحیی بن زکرّیا و نبوت عیسی (ع) در دوران شیر خوارگی و داستان یوسف و علم حضرت سلیمان بود که نشان می داد علم در حجج اللّه که هنوز به سن بلوغ نرسیده اند بدون آموزش و یادگیری و به طور لدنّی، می تواند وجود داشته باشد.[12]
شیعیان امامی از یک سو امامت را از وجهه آن می نگریستند از این رو کمی سن امام هرگز نمی توانست در عقیده آنها خللی وارد آورد و از سوی دیگر آنچه اهمیت داشت بروز این وجهه الهی در علم و دانش امامان بوده است. در واقع امامان، پاسخگوی کلیّۀ سؤالات شیعیان بودند. از این رو آنان در مورد کلیه امامان این اصل را رعایت کرده و آنان را در مقابل انواع سؤالات قرار می دادند و تنها موقعی که احساس می کردند آنان بخوبی از عهده پاسخ به این سؤالات برمی آیند (با وجود نص به امامتشان) از طرف شیعیان به عنوان امام معصوم شناخته می شدند.
با توجه به سن کم امام جواد (ع) این آزمایش از طرف شیعیان در مورد آن حضرت ضرورت بیشتری پیدا می کرد، بر این اساس درمواقع و فرصتهای مختلف، این آزمایش را درباره آن حضرت به عمل آورده و پس از آن اکثریت قریب به اتفاق آنان-جز افراد نادری-با اطمینان خاطر، امامت او را پذیرفتند. در این مورد گفتنی است: در مجلسی که ذکرش رفت شیعیان گرد آمدند تا مسئله جانشینی امام جواد (ع) را حل کنند. یونس بن عبد الرحمان که از شیعیان قابل اعتماد نزد امام رضا (ع) بو گفت: تا این فرزند(امام جواد ع)بزرگ شود چه باید بکنیم، در این ریّان بن صلت از جای خود برخاسته و به اعتراض گفت: تو خود را از نظر ظاهر مؤمن به امام جواد (ع) نشان می دهی ولی پیدا است که در باطن به امامت او تردید داری، اگر امامت وی از جانب خدا باشد حتی اگر طفل یک روزه هم باشد به منزلۀ شیخ و چنانکه از طرف خدا نباشد حتی اکر هزار سال هم عمر کرده باشد مانند سایر مردم است. دیگران برخاسته و ریان را ساکت کردند... بالأخره در ایام حجّ علمای شیعه از بغداد و دیگر شهرها گرد هم آمده و هشتاد نفر عازم مدینه شدند، ابتدا پیش عبد اللّه بن موسی رفتند ولی هنگامی که گمشدۀ خود را پیش او نیافتند از وی روی برتافتند و به حضور امام جواد (ع) مشرف شدند. آن حضرت به سؤالات آنان پاسخ گفت و آنها از پاسخ های وی که نشان بارزی از امامت و علم الهی وی بود شادمان شدند.[13]
بار دیگر گروهی از شیعیان از اقطار مختلف نزد آن حضرت گرد آمده و در یک مجلس از مسائل بسیار زیادی سؤال کردند و آن حضرت در حالی که بیش از ده سال نداشت به تمام آن سؤالات پاسخ داد.[14]گر چه امکان دارد در این رقم اغراق شده باشد ولی آنچه از اصل روایت به دست می آید آن است که:
اولا: شیعیان اصرار داشتند تا از طریق دانش امام، امامت وی را بپذیرند.
ثانیا: امام در حالی که هنوز کودک خردسالی بیش نبود به دلیل الهی بودن امر امامت بخوبی قادر بود به سؤالات علمی و فقهی شیعیان جواب بدهد.
شیخ مفید-با اشاره به اینکه پس از وفات امام رضا (ع) گروهی از شیعیان حتّی امامت آن حضرت را انکار کرده و به عقیده واقفیه گرویدند و عده ای دیگر به امامت احمد بن موسی قائل شدند-بر امامت حضرت جواد (ع) که اکثریت شیعه آن را پذیرفته بودند تأکید کرده و برای اثبات آن، علاوه بر دلیل عقلی (کمال العقل لا یستنکر، لحجج اللّه مع صغر السنّ) به آیاتی که درباره حضرت عیسی (ع) نازل شده، استدلال می کند. همچنین اشاره ای به دعوت رسول خدا (ص) از امام علی (ع) برای پذیرش اسلام در حالی که آن حضرت هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، دارد در صورتی که از دیگر افراد هم سنّ و سال وی هرگز چنین دعوتی به عمل نیاورده است و بالأخره شرکت دادن حسن و حسین (ع) در مباهله در حالی که در آن هنگام هنوز دو کودک خردسالی بیش نبودند شاهد دیگر شیخ مفید بر صحت نظرش می باشد.[15]
در امر امامت، آنچه مهم است تنصیص امام سابق بر امامت امام پس از خود می باشد که شیخ مفید آن را از تعدادی از اصحاب بزرگ و نزدیک به امام رضا (ع) دربارۀ امامت امام جواد (ع) نقل کرده و راویان این نص را چنین بر می شمارد: علی بن جعفر بن محمد الصادق (ع) ، صفوان بن یحیی، معمرّ بن خلاّد، حسین بن بشّار، ابن ابی نصر البزنطی، ابن قیاما الواسطی، حسن بن جهم، ابو یحیی الصنعانی، الخیراتی، یحیی بن حبیب بن الزّیات و جماعت زیاد دیگر.[16]
شیخ، روایات عدّه ای از نامبردگان را در کتاب ارشاد آورده و استاد عطاردی نیز تقریبا همۀ آنها را در مسند الامام الجواد (ع) گرد آورده است.[17]علاّمه مجلسی نیز در بحار فصلی به ذکر نصوص وارده در امامت آن امام همام اختصاص داده است.[18]
از این روایات بخوبی برمی آید که امام رضا (ع) در موارد متعدد و مناسبتهای گوناگونی که پیش می آمده، امامت فرزند بزرگوارش را گوشزد کرده و اصحاب بزرگ خود را در جریان امر می گذاشته است. در واقع استقامت اکثریت اصحاب امام رضا (ع) بر امامت حضرت جواد (ع) که پشتوانه اش همین فرمایشات امام رضا (ع) بوده، خود بهترین دلیل بر حقانیّت امامت آن بزرگوار است؛ زیرا بزرگان شیعه و فقها و محدثین آنها در پذیرش امامت امامان، دقت عجیبی از خود نشان می دادند و همان گونه که گذشت با وجود نص بعد از سؤالات علمی متعدد امامت آنان را می پذیرفتند.
حیات تاریخی امام جواد (ع)
اطلاعات تاریخی دربارۀ زندگی امام جواد (ع) چندان گسترده نیست؛ زیرا علاوه بر آنکه محدودیّتهای سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به ائمه معصومین (ع) می گردید تا دستگاه خلافت از اقدامات خصمانۀ دشمنان و مخالفین خود در امان بماند، زندگی امام جواد (ع) نیز چندان طولانی نبوده که بتوان اخبار قابل ملاحظه ای در رابطه با آن به دست آورد.
این را می دانیم که امام رضا (ع) وقتی به طوس برده شد هیچکدام از اعضای خانواده خود را به همراه نبرد و در طوس تنها زندگی می کرد. در اینکه آیا در این مدت، امام جواد (ع) به منظور دیدار پدر به طوس رفته است یا نه تنها ابن فندق در تاریخ بیهق آورده است که آن حضرت در سال 202 به طوس آمده و با پدر بزرگوارش دیدار کرده است. متن گزارش ابن فندق در این مورد چنین است: و محمد بن علی بن موسی الرضا (ع) که لقب او تقی بود از راه طبس مسینا، دریا عبرت کرد-که آن وقت راه قومس [دامغان] مسلوک نبود و آن راه را در عهدی نزدیک مسلوک گردانیدند- بناحیت بیهق آمد و در دیه ششتمد نزول کرد و از آنجا به زیارت پدر خویش علی بن موسی الرضا (ع) رفت در سنه 202- [19]
این گزارش در مصادر دیگر نیامده و از اخبار مربوط به شهادت امام رضا (ع) چنین بر می آید که امام جواد (ع) آن هنگام در مدینه اقامت داشته و تنها برای غسل پدر و اقامه نماز به آن حضرت در طوس حضور یافته است. آری محتمل است که پیش از آن یک بار به طوس آمده باشند. و با دقت در خبر مذکور چنین به نظر می رسد که احتمالا ابن فندق گزارش خود را از تاریخ نیشابور حاکم نیشابوری گرفته است.
هنگامی که مأمون بعد از شهادت امام رضا (ع) در سال 204 به بغداد بازگشت از ناحیه حضرتش اطمینان خاطر پیدا کرده بود، ولی این را می دانست که شیعیان پس از امام رضا (ع) فرزند او را به امامت خواهند پذیرفت و در این صورت خطر همچنان بر جای خود خواهد ماند. او سیاست کنترل امام کاظم توسط پدرش را-که او را به بغداد آورده و زندانی کرده بود-به یاد داشت و با الهام از این سیاست، همین رفتار را با امام رضا (ع) در پیش گرفت ولی با ظاهری آراسته و فریبکارانه، به گونه ای که می کوشید نه تنها در ظاهر امر مسئله زندان و... در کار نباشد بلکه حتی نشانه های چشمگیری از علاقه و محبت او نسبت به آن حضرت وجود داشته باشد. اینک نوبت امام جواد (ع) فرا رسیده بود تا به وسیله دستگاه حاکم به نحوی کنترل شود و این هدف به این ترتیب که مأمون دختر خود را به عقد وی درآورده و او را دادماد خود قلمداد کند، جامه عمل بخود می پوشید و از همین رهگذر بود که مأمون براحتی می توانست از طرفی امام را در کنترل خود داشته و از طرف دیگر آمد و شد شیعیان و تماساهی آنان را با آن حضرت به دقت زیر نظر بگیرد. از این رو بر اساس برخی نقلها پس از ورود به بغداد -احتمالا در سال 402-بلافاصله امام را از مدینه به بغداد فرا خواند.[20]
علاوه بر این مأمون از نظر مردم متّهم شده بود که امام رضا (ع) را به شهادت رسانده و اکنون می بایست با فرزند وی به گونه ای رفتار کند که برائت از اتهام مزبور را به دنبال داشته باشد. این نکته نیز باید مورد توجه قرار گیرد که بنا به برخی از روایات تاریخی، مؤمون از آن هنگام که ولایت عهدی خود را به امام رضا (ع) واگذاشت، دختر خود ام الفضل را نیز به عقد امام جواد (ع) درآورده و یا بنام او کرده بود. به نوشته طبری و ابن کثیر در سال 202 که امّ حبیب دختر مأمون به عقد امام رضا (ع) درآمد، دختر دیگر او ام الفضل نیز به عقد امام جواد (ع) در آمده است. [21]شاید این موضوع خود قرینه ای برای صحت گزارش صاحب تاریخ بیهق باشد که امام جواد (ع) در سال 202 برای دیدن پدرش به طوس آمده است.
از روایتی که شیخ مفید از ریّان بن شبیب نقل کرده چنین برمی آید: موقعی که مأمون تصمیم به ازدواج ام الفضل با امام جواد (ع) گرفت عباسیان برآشفتند؛ زیرا می ترسیدند که پس از مأمون خلافت به خاندان علوی برگردد چنانکه دربارۀ امام رضا (ع) هم به سختی دچار همین نگرانی شده بودند،[22] ولی به طوریکه از دو روایت فوق برمی آید آنان مخالفت خود را به گونه دیگری وانمود کرده و گفتند: دختر خود را به ازدواج کودکی در می آورد که: «لم یتفقّه فی دین اللّه و لا یعرف حلاله من حرامه و لا فرضا من سنّته» و مأمون در مقابل این هو و جنجال مجلسی بر پا ساخته و امام جواد (ع) را به مناظره علمی با یحیی بن اکثم بزرگرتین دانشمند و فقیه آن عصر در میان اهل سنت، فراخواند تا بدینوسیله بتواند مخالفین و اعتراض کنندگان از بنی عباس را به اشتباه خود آگاه کند.[23]و این در حالی بود که بنا به این دو روایت هنگام عقد ازدواج ام الفضل با امام جواد (ع) هنوز به آن حضرت «صبی» اطلاق می شده است. گر چه چنین تفسیری در رابطه با مسئله بحث ما استدلال محکمی نمی تواند باشد.
بنا بر روایتی که از ابن طیفور و ابن اثیر و برخی دیگر نقل شده و چنین می نماید که بتوان بر آن اعتماد کرد: هنگامی که مأمون در سال 215 به تکریت وارد شد امام جواد (ع) نیز از مدینه به بغداد رسیده بود و برای ملاقات با مأمون به شهر تکریت رفت و در همان جا بود که ام الفضل بدو پیوست. سپس آن حضرت تا فرا رسیدن موسم حج در بغداد در منزل احمد بن یوسف که در کنار دجله بنا شده بود اقامت فرمود و آنگاه با خانواده خویش برای انجام مراسم حجّ به مکّه رفت و از آنجا به مدینه بازگشت و در آنجا ماندگار شد.[24]
بر اساس این روایت امام تنها در همین مدت در بغداد اقامت گزیده است؛ گر چه مؤلف احتمال اقامت آن حضرت را در بغداد در زمانهای دیگر منتفی ندانسته است. در این زمینه روایت دیگری از اربلی در دست داریم که می رساند: هنگامی که مأمون به بغداد آمد از امام جواد (ع) خواست تا به آن شهر آید و در همانجا بود که روزی امام را در میان همگنانش دید که مشغول بازی است. با نزدیک شدن موکب مأمون بچه ها همگی خود را از سر راه او کنار کشیده و فرار کردند ولی امام در کناری همچنان بی حرکت و با آرامش و ابّهت خاصی ایستاد. این وضع، مأمون را به شگفتی انداخت و از امام پرسید: چرا تو مثل دیگران فرار نکردی؟ امام پاسخ داد: من مرتکب گناهی نشده امکه از ترس مجازات فرار کنم از طرف دیگر، راه آنچنان تنگ نیست که مانع عبور موکب شما شوم. مأمون پرسید: شما کیستید: فرمود: من محمد بن علی بن موسی الرضا هستم...
به دنبال این روایت مطالب دیگری آمده که محل چند و چون برخی از محققان قرار گرفته و از جمله استاد بزرگوار ما علاّمه سید جعفر مرتضی در تأیید آن کوشیده است[25] امّا در متن آن به مسائلی پرداخته است که پذیرش آن را دچار اشکال می سازد؛ زیرا بنا بر اینکه این روایت صحیح باشد معلوم می شود: موقعی که مأمون در سال 204 به بغداد آمده بلافاصله و یا اندکی بعد امام جواد (ع) را به بغداد فرا خوانده است ولی اگر از آن صرف نظر کنیم باید گفت: امام پس از آنکه در سال 215 یک بار به بغداد آمده و تا قبل از آنکه معتصم آن حضرت را در سال 220 به بغداد خواست، در مدینه زندگی می کرده است؛ چون گزارش دیگری دال بر آنکه امام در فاصله سالهای 215 تا 220 به بغداد سفر کرده است فعلا در دست نداریم، دربارۀ آمد و شد امام در مدینه و احترام مردم نسبت به آن حضرت، اطلاعات مختصری در پاره ای از روایات آمده است.[26]
فرا خواندن آن حضرت به بغداد در سال 220 توسط خلیفه معتصم آن هم درست در همان اولین سال حکومت خود، نمی توانست بی ارتباط با جنبه های سیاسی قضیّه باشد. بویژه درست در همان سالی که امام به بغداد آمد در حالی که تنها 25 سال از عمر شریفش می گذشت رحلت فرموده است. عناد عباسیان با آل علی (ع) خصوصا امام شیعیان که در آن زمان جمعیت معتنابهی تابعیت مستقل آنها را پذیرفته و همچنین خواستن آن حضرت به بغداد و درگذشت وی در همان سال در بغداد، همگی شواهد غیر قابل انکاری بر شهادت آن بزرگوار به دست عوامل خلیفه عباسی (معتصم) می باشد.
مرحوم شیخ مفید با اشاره به روایتی که در رابطه با مسمویت و شهادت امام جواد (ع) وارد شده رحلت آن حضرت را مشکوک اعلام کرده است.[27] علاوه بر روایات مذکور که در مصادر متعدد آمده[28] قرائن نی زخود به وضوح دلالت بر این امر دارد، بنا به روایت مستوفی، عقیده شیعه بر این است که معتصم آن حضرت را مسموم نموده است. [29]پاره ای از منابع اهل سنت اشاره بر این دارند که امام جواد (ع) به میل خود و برای دیداری از معتصم عازم بغداد شده است[30] در حالی که منابع دیگر، حاکی از آنند که معصتم به ابن الزیّات مأموریت داد تا کسی را برای آوردن امام به بغداد بفرستد.[31]ابن صبّاغ نیز با عبارت«اشخاص المعتصم له من المدینة»[32] این مطلب را تأیید کرده است.
مسعودی روایتی نقل کرده که بنا بر آن، شهادت آن حضرت به دست ام الفضل و در زمانی رخ داده که امام از مدینه به بغداد نزد معتصم آمده بود.[33] به پاداش این عمل ننگین، ام الفضل پش از شهادت امام به حرم خلیفه پیوست.[34]
این نکته را نباید از نظر دور داشت که ام الفضل در زندگی مشترک خود با امام جواد (ع) از دو جهت ناکام مانده بود:
أ-از آن حضرت دارای فرزندی نشد.
ب-امام نیز چندان توجهی به وی نداشته و فرزندانش عموما از ام ولدهای آن حضرت متولد شدند.
ام الفضل یک بار شکایت پیش پدرش مأمون برده و از اینکه امام چند کنیز دارد گله کرد ولی مأمون در جواب او نوشت: ما تو را به عقد ابو جعفر در نیاوردیم که حلالی را بر او حرام کنیم. دیگر از این شکایت ها نکن.[35]به هر حال ام الفضل پس از مرگ پدر، امام را در بغداد مسموم کرد. و راه یافتن او به حرم خلیفه نشانی از آن است که این عمل به دستور معتصم صورت گرفته. و در روایت نجاشی مسمومیت امام به دست یکی از منشیان معتصم به بغداد رفت جانشین خود را تعیین فرمود و این خود نشانه آن است که امام خود می دانست سفر بی بازگشتی خواهد داشت.[36]
پی نوشت:
[1] روضة الواعظین، ص 208-
[2] رک: کشف الغمه، ج 2، ص 243، در مورد اقوال دیگر به مسند الامام الجواد، ص 11-15 رجوع شود.
[3] «نوبه»به سرزمینهای وسیعی واقع در جنوب مصر اطلاق می شود، مردم آن نصرانی هستند و روایتی نیز از رسول خدا(ص)درباره خوبی مردم این دیار نقل شده است. رک: معجم البلدان، ج 5، ص 309-
[4] کافی، ج 1، ص 294؛ التهذیب، ج 6، ص 90-
[5] فرق الشیعة، ص 91-
[6] دلائل الامامه، ص 204-
[7] عیون المعجزات، ص 119-
[8] روضة الواعظین، ص 203-
[9] رک: مناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 429؛ مسند الامام الجواد (ع) ، ص 29 -30 و ص 222-
[10] فرق الشیعة، ص 88؛ المقالات و الفرق، ص 95-
[11] کافی، ج 1، ص 383-
[12] فرق الشیعة، ص 90؛ المقالات و الفرق، ص 94 -95-
[13] بحار الانوار، ج 50، ص 99، 100 به نقل از عیون المعجزات، ص 119، 121؛ و رک: اثبات الوصیة، ص 213-
[14] کافی، ج 1، ص 314-
[15] الفصول المختارة، ص 256 -257-
[16] ارشاد، ص 317؛ اعلام الوری، ص 330-
[17] مسند الامام الجواد (ع) ، ص 250-333- ما از این مجموعه در این نوشتار بهره کاملی گرفته و اقدام استاد را در تنظیم این مسندها از خدمات فرهنگی بسیار عالی او می دانیم.
[18] بحار الانوار، ج 05، ص 18-36-
[19] تاریخ بیهق، ص 64-
[20] الحیاة السیاسیه للامام الجواد (ع) ص 65- این روایتی است که عده ای به نقل آن پرداخته اند ولی آنچه بیشتر نقل شده و بعد تذکر خواهیم داد همان نقل طبری و. . . است مبتنی بر اینکه امام الجواد (ع) در سال 215 به بغداد آمده است.
[21] تاریخ طبری، ج 7، ص 149؛ البدایة و النهایة، ج 10، ص 260-
[22] ارشاد، ص 319-
[23] همان، ص 913-320-
[24] تاریخ طبری، ج 7، ص 190، حوادث سنه 215؛ تاریخ بغداد، ج؟، ص 142 -143؛ تاریخ موصل، ص 215؛ الکامل، ج 6، ص 417؛ مسند الامام الجواد، ص 55؛ الحیاة السیاسیه للامام الجواد (ع) ، ص 79-
[25] الحیاة السیاسیه للامام الجواد (ع) ص 68-75-
[26] کافی، ج 1، ص 294-394-
[27] ارشاد، ص 326-
[28] فصول المهمّه، مالکی، ص 276-
[29] تاریخ گزیده، ص 205 -206-
[30] الائمة الاثنی عشر، ابن طولون، ص 103؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 48-
[31] بحار الانوار، ج 50، ص 8-
[32] فصول المهمّه، ص 275-
[33] مروج الذهب، ج 3، ص 464-
[34] الائمة الاثنی عشر، ص 401؛ فصول المهمّه، ص 276-
[35] ارشاد، ص 323؛ بحار الانوار، ج 50، ص 79-80-
[36] کافی، ج 1، ص 323-
کلیدواژه ها:
آثار استاد