www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 11855
زمان انتشار: 2 اوت 2020
| |
جنسیت برای روح معنی ندارد

قلب، جلسه 43، 1390/07/09

جنسیت برای روح معنی ندارد

جلسات قبل گفته شد، در حرکتی که ما به سمت آخرت و ابدیت داریم، دارایی ما دل ماست. بدن ما که ماده است، متناسب با شرایط زیستی دنیا و زمین خلق شده است. ما قبل از اینکه از خدا دمیده شویم، یک روح واحد بودیم که همان «مثل اعلی» است. یعنی همان روحی که شبیه‌ترین موجود به خداوند و قبل از موجودات دیگر و حتی قبل از فرشته‌ها بود. ما در این مرحله بدن نداشتیم. وقتی به زمین آمدیم، بدن گیری کردیم و در قالب زنانه و مردانه و قالب‌های خنثی قرار گرفتیم.

اساساً، انسان بدن نیست. زن یا مرد نیست. انسان در هر مرحله از حیات که قرار می‌گیرد، یک بدن دارد. زن بودن و مرد بودن و قالب داشتن، مربوط به جنبه زمینی و حیوانی ماست، نه جنبه انسانی ما. طبیعی است که وقتی حیات زمینی مان تمام شود، به این بدن دیگر نیاز نداریم. ما از اینجا به بعد تا قیامت یعنی مرحله وفات، مرحله برزخ مرحله قیامت و مرحله بعد از قیامت در هر مرحله بدن داریم. این بدن‌ها هر کدام متناسب با شرائط زیستی که در آن قرار می‌گیرند، متفاوتند. یعنی ما وارد هر عالمی می‌شویم، یک بدن متناسب با آن عالم داریم. مثلاً شما شبها که می‌خوابید و وارد عالم مثال می‌شوید، بدن‌تان هم عوض می‌شود و با آن بدن خواب می‌بینید و با وجود اینکه هم آنجا خودتان هستید و هم اینجا. یعنی هم در بیداری و هم در خواب خودتان هستید، ولی می‌دانید که آن بدن با این بدن فرق دارد. این نشان می‌دهد که اساساً بدن جزء شخصیت اصلی ما نیست. بدن فقط یک وسیله و یک زمینه است که این نفس به آن تعلق دارد. به پایین‌ترین مرتبه نفس، بدن می‌گویند. ما در این مسیری که داریم به سمت آخرت و ابدیت می‌رویم، حقیقت انسانی ما همان دل ماست. مثلاً جنینی که تشکیل می‌شود، اگر بدنش متناسب با رحم نباشد، یعنی خارج از رحم لانه گزینی کند، سقط می‌شود. یا اصلاً روح نمی‌گیرد، یا اگر روح هم بگیرد، چون آن قالب جنینی تناسبی با رحم ندارد، سقط شده و روح برمی‌گردد به عالمی که بوده و ادامه حیات ندارد. در دنیا هم همینطور است. اگر بدن متناسب با شرایط دنیا نباشد، یا بدن سیستمش را که با دنیا تناسب دارد از دست بدهد، در این صورت دیگر روح نمی‌تواند با بدن باشد و آن را رها می‌کند.مثلاً وقتی می‌گوییم فلانی از سرطان مُرد، یعنی بدن نتوانست شرائط اینجا را تحمل کند و از دور سیستم اینجا خارج شد و تعلق روح با آن قطع شده و رهایش کرد. مثلاً شما که الان در کلاس نشسته‌اید، اگر خواب‌تان بگیرد، یعنی بدن‌تان کششِ بودن در این کلاس را ندارد و با این کلاس الان نمی‌تواند هوشیار باشد. طبیعتاً وقتی نمی‌تواند، روح هم ولش می‌کند و با آن بدن در عالم خواب می‌رود، چون اینجا نمی‌تواند هوشیار باشد. بدن، مرحله نازله‌ی روح است ملاک در تولد از رحم به دنیا، بدن سالم و ملاک در تولد از دنیا به آخرت، روح سالم است. یعنی روح سالم کیفیت بدن ما را در آن عالم مشخص می‌کند و اینکه بدن برزخی ما آنجا به چه شکلی خواهد بود، روح تنظیم می‌کند. مثلاً اگر روح عادت‌های بوزینه ­ای داشته باشد، بدن برزخی هم به تناسب روح، شکل میمون را می‌گیرد. اگر مثلاً عادت به درندگی داشته، بداخلاق، زودرنج، کینه ­ای و عصبی باشد، بدن در آنجا حالت یک حیوان وحشی به خود می‌گیرد. در رابطه با بدن خودمان هم همینطور است و حدوثش جسمانی است، اما بقایش روحانی است. این قاعده یادتان باشد که مرتبه نازله روح را بدن می‌گویند. در قوس صعود در نقطه بالا الله را داریم که کمال مطلق است. از الله که پایین می‌آییم، به جبروت می‌رسیم. جبروت تجرد کامل است. از جبروت وقتی به ملکوت می‌رسیم، در ملکوت یک مقدار تصویر و اندازه و شکل و صورت پدیدار می‌شود که اینها از آن عالم بی­ صورت پیدا شده و از عالم ملکوت که پایین می‌آییم، عالم ناسوت یعنی دنیا است. پس ماده مخلوق جایی است که اصلاً آنجا ماده ­ای وجود نداشته و عالم ماده یا عالم دنیا محصولِ آخرین جلوه‌ی عالمی است به نام ملکوت که در آنجا ماده وجود ندارد، اما شکل و صورت و اندازه هست. مثل عالم خواب که در آن شکل، اندازه و صورت هست، ولی ماده ندارد. وقتی می‌گوییم ماده مخلوق روح است، معنایش همین است. یعنی اینگونه یک عالَمی که مجرد است تولید ماده می‌کند. در قوس صعود که شما از طبیعت به سمت ملکوت بر می‌گردید، آنجا بدن مادی نیاز نداریم و بدنی که مطابق با شرایط ملکوت و تابع نفس ماست نیاز داریم. مثلاً کسی بگوید، من شب خواب دیدم که خیلی پشمالو هستم، دندان هایم بزرگ شده یا خواب دیدم شاخ دارم، دُم دارم، یا من، فلان کس را در خواب دیدم که مثل میمون شده، سگ شده. این یعنی نفس این شخص به بدن او شکل و حالت می‌دهد. مثلاً زمانی که یک نفر خیلی عصبانی می‌شود و قیافه­ اش تغییر می‌کند و از حالت عادی خارج می‌شود و یک حالت درندگی پیدا می‌کند و وحشتناک می‌شود، این چهره یک دفعه از روحش ناشی می‌شود. در اینجا فرمول «اَلظاهِرُ عِنوانُ الباطِن» صدق می‌کند. آن چیزی که از یک شخص ظهور می‌کند، نماینده باطن او است که او را نشان می‌دهد. پس وقتی به برزخ برمی‌گردیم، روح تعیین کننده است که شکل ما چطوری باشد، شکل انسانی داریم یا حیوانی و اگر شکل حیوانی داریم، کدام یک از حیوانات است. چرا در قیامت عده‌ای به صورت حیوان محشور می‌شوند؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: امت من روز قیامت به صورت 10 حیوان محشور می‌شوند، به این معنی است که نفس آنها نفس‌های ضعیفی بوده و به تناسب آنها این بدن ها را گرفته اند. امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: خداوند انواع حیوانات را از نفس انسان خلق کرد. یعنی شکل همه حیوانات از روی باطن انسان خلق می‌شود. در واقع در اثر یک عدم تعادل، وضعیت انسان به حالت سگ تغییر می‌کند. یا در یک عدم تعادل میمون می‌شود. در یک عدم تعادل خوک می‌شود. در یک عدم تعادل اسب می‌شود. در یک عدم تعادل تمساح، سوسمار، شیر و پلنگ می‌شود. یعنی یک جایی تعادل نفس به هم خورده است. این شکل از یک چیز با حالت‌های مختلف را می‌توان با این مثال روشن کرد: عناصری مثل کربن و اکسیژن و ئیدروژن در یک حالت و تعادل، ماده‌ای مثل صابون تولید می‌کنند. همین عناصر وقتی شکل شیمایی و جای پیوند اتم‌هایشان عوض شود، تبدیل به ماده‌ای دیگر می‌شوند. همان کربن و هیدروژن و اکسیژن است، ولی در حالت‌ها و پیوندهای مختلف، تولید مواد مختلف می‌کنند. نفس انسان هم همینطوری است. یعنی در عدم تعادل‌هایش، شکل‌های مختلف از آن در می‌آید. یک امر واحد است که به شکل‌های مختلف جلوه می‌کند. خود ما هم یک زمان‌هایی به یک نفر می‌گوییم: الان این طرف سگ شد یا مثل سگ پاچه آدم را می‌گیرد. یا مثل مگس هی وزوز می‌کند. یا فلانی مثل مار نیش می‌زند. این انتسابی که به دیگران می‌دهیم، در واقع نماینده چگونگی روح آن آدم است. این شکل‌های مختلف روح در واقع از عدم تعادل است. حالت تعادل روح، همان حالت «انسان بودن» و حالتی است که روح میل به الله دارد. «قساوت قلب» نتیجه به هم خوردن تعادل و تغییر حالت روح یا قلب است گفتیم کاملترین شکل حالت تعادل روح، «انسان بودن» است. حالت طبیعی و تعادل روح هم زمانی است که روح میل به کمال مطلق، یعنی «الله» داشته باشد. وقتی به الله که کمال بینهایت است علاقه نداشته باشد، در حالی که بی نهایت­ طلب است، یعنی حالت طبیعی خودش را از دست داده و در این صورت علاقه به کمال‌های محدود دارد و این روحِ بی نهایت طلب، انحراف پیدا کرده است. یعنی این الان دیگر تعادلش به هم خورده و به این حالت «مرض قلب» می‌گویند. اینجا بحث «قساوت قلب» مطرح می‌شود. «قساوت قلب» یعنی وقتی که قلب سنگ و سخت شده و شکل­ دهی اش مشکل می‌شود. یعنی وقتی می‌خواهی آن را به سمت کمال مطلق بکشانی، کشیده نمی‌شود و آمادگی ندارد که به آن سمت بیاید. مثل وضعیت بدن که شما می‌گویید، الان می‌خواهم ورزش کنم، اما کاملاً بدنم خشک شده و عضلاتم گرفته و نمی‌توانم ورزش کنم یا کوه بروم. در قساوت قلب، روح هم یک حالت سختی دارد که مصالح خودش را متوجه نمی‌شود. مثل بدن که یک موقع‌هایی مریض می‌شود، مصالحش به هم می‌ریزد و سیستم بی‌شعور می‌شود. اصطلاحاً می‌گویند که سلولها بی‌شعور می‌شوند. نمی‌توانند طبیعی کار کنند. چون به طور طبیعی سلول‌ها همه شعور دارند و کار خودشان را می‌کنند. مثلاً وقتی می‌گوییم فلان کس سرطان گرفته، سرطان یعنی بی‌شعوری سلول، سلول طبیعی عمل نمی‌کند و علیه خودش قیام می‌کند. روح هم یک حالتی دارد به نام قساوت که به آن قساوت قلب می‌گوییم که بعداً صحبت خواهیم کرد که چه چیزی دل آدم را سفت می‌کند و آدم را سرد می‌کند و نمی‌گذارد آدم به کمال مطلق و بینهایت علاقه داشته باشد و از بهشت و خانواده آسمانی خودش خوشش نمی‌آید. این حالت را قساوت می‌گویند. الان راجع به این نمی‌خواهیم صحبت کنیم. فعلا راجع به «مرض قلب» صحبت می‌کنیم. قساوت یکی از بخش‌های مرض است. قلب گاهی مریض می‌شود. یعنی از آن حالت نرمی و پذیرشی که باید داشته باشد، کاملاً دور و قسی می‌شود. قساوت یکی از شاخه ­های مرض بوده و به این معنی است که قلب دیگر طبیعی عمل نمی‌کند. مثلاً گاهی پیش می‌آید که شما وقتی در معرض آفتاب معمولی قرار می‌گیرید - نه آفتابی که مستقیماً به چشم می‌خورد- می‌بینید که اصلاً چشم تحمل نور را ندارد و آفتاب معمولی که نباید چشم را اذیت کند؛ دارد چشم را اذیت می‌کند. وقتی که به چشم پزشک مراجعه می‌کنید، می‌گوید: شما باید عینک بزنی. وقتی عینک می‌زنی، دیگر چشم شما اذیت نمی‌شود. در این حالت چشم مریض شده است. وقتی می‌گوییم، روح یا قلب مریض است، یعنی در وضعیتی قرار می‌گیرد که گیجی و گنگی دارد. دچار بی‌شعوری می‌شود و علاقه ­اش در نقطه مقابل سعادتش قرار می‌گیرد. سعادت انسان به این است که عاشق ابدیت و عاشق خانواده آسمانی‌اش باشد. اما او سعادتش را در بخش بدنی و قالب دنیایی دنبال می‌کند. موجودی که همه چیز برای او خلق شده، وارونه می‌شود و در اسارت آن چیزهای سطح پایین قرار می‌گیرد. در واقع، این شخص است که مال آن چیزها می‌شود. در واقع از چیزهایی که برای او خلق شده، کسب حیثیت، عزت، شادی و آرامش می‌کند. ولی اصلاً خداوند این سیستم را اینگونه خلق نکرده که انسان بتواند با آن بخش‌ها شاد شود. چون بین بینهایت با محدود، هیچ سازگاری وجود ندارد. از این رو، انسان بعد از یک مدت دلزده می‌شود. وقتی می‌گویند در آمریکا سالی 200 هزار نفر دارند مسلمان می‌شوند، اینها آدم‌های منگل نیستند. اکثرشان آدم‌های تحصیل کرده و نخبه هستند که مسلمان و شیعه می‌شوند. اینها چرا آن شرائط را رها می‌کنند؟ برای اینکه سیر طبیعی و طبیعت را طی کرده‌ و فهمیده‌اند که هیچ خبری نیست و آرامشی در آن وجود ندارد. همانطور که وقتی نور طبیعی چشم را اذیت می‌کند، می‌گوییم چشم مریض شده و باید از عینک استفاده کند. مشکل از بیرون نیست و از چشم است که نمی‌تواند با نور ارتباط برقرار کند. در مرض قلب هم شخص به حالتی می‌رسد که اصلاً نمی‌تواند با کمال اصلی و هدف اصلی خود ارتباط برقرار کند. شکست عشقی به معنای واقعی چیست؟ گفتیم کاملترین حالت تعادل روح، «انسان بودن» است. زمانی روح حالت طبیعی و تعادل دارد که میل به کمال مطلق، یعنی «الله» داشته باشد. وقتی نفس یا روح این میل را نداشت و عشقش را از دست داد، دچار شکست‌های عشقی زیادی می‌شود که در بحث خانواده آسمانی و مبحث عشق آسمانی توضیح دادیم. عشق فقط در یک معنا وجود ندارد که مثلاً می‌گوییم، عشق زن و مرد نسبت به هم. این عشق مربوط به ساختار جسمی و ساختار حیوانی است. اما روح ما که زن یا مرد نیست و معشوقش خدا و کمال مطلقِ بینهایت است در واقع این عشق، عشق حقیقی است. بزرگترین شکست عشقی انسان زمانی است که معشوق اصلی انسان از دستش برود و طبیعت چنان گیجش کند که یادش برود یک الله هست، یک کمال مطلقی هست، حداقل یک بهشتی هست. این شخص اصلاً نمی‌تواند با خانواده آسمانی‌اش یعنی اهل بیت (علیهم‌السلام) روی زمین زندگی کند. این فکر می‌کند که باید بمیرد و بعدا پیغمبر را ببیند. این فکر نمی‌کند که همین جا می‌تواند با مادرش خانم فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) و با اجداد طاهرینش زندگی خوبی داشته باشد. در این صورت، این قلب یا نفس مریض شده و وقتی که مریض می‌شود، یعنی مصلحت و مفسده جابجا می‌شود. با آن چیزی که معشوق و مایه سعادت و لذتش است، اصلاً نمی‌تواند ارتباط برقرار کند و درست آن چیزهایی را که مایه اضطراب و غصه­ هایش است، بسیار دوست می‌دارد. مثل آب شور است که شما هر چقدر از آن می‌نوشیم که تشنگی‌ مان برطرف شود، نمی‌شود. هر چه بیشتر می‌نوشی، بیشتر تشنه ­تر می‌شوی. پس وقتی قلب از معشوق اصلی خود دور افتاد، دچار شکست عشقی واقعی می‌شود که باز بر می‌گردد به بحث «به هم خوردن تعادل قلب» که همان مرض قلب است. مرض قلب یعنی زمانی که شخص می‌تواند بهشتی باشد، ولی نیست و جهنمی می‌شود. مثلاً شخصی کباب را دوست دارد و از آن لذت می‌برد، اما زمانی از کباب حالش به هم می‌خورد، اگر حالش به هم خورد و تنفر داشت، مشکل از کباب نیست. او ممکن است مریض باشد که از کباب خوشش نمی‌آید. بدترین بلا از منظر امام علی (علیه‌السلام) چیست؟ امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: « إِنَّ مِنَ اَلْبَلاَءِ اَلْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ مَرَضُ اَلْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ مَرَضُ اَلْقَلْبِ [1]= تهى‌دستى بلاست سخت‌تر از این، بیمارى جسم است و سخت‌تر از این، بیمارى دل».   بلاها یعنی آزمایش، خداوند انسان‌ها را با انواع و اقسام چیزها آزمایش می‌کند. بلا آثار بسیار مثبت و سازنده دارد. هم کفاره گناهان انسان است و برای او درجات بهشتی دارد و هیچ انسانی هم نیست که در زندگی مبتلا به بلا نشده باشد. در این حدیث شریف گفته شده، یکی از آن بلاها تنگدستی است. بالاتر از آن بیماری بدن است. اگر آدم سالم باشد، ولی بدهکار، خیلی بهتر از این است که مشکل مالی نداشته باشد، اما مریض و زمین‌گیر باشد و نتواند از زندگی لذت ببرد. پس کمترین بلاها و امتحانات، مشکلات اقتصادی و تنگدستی است و از آن بدتر، بیماری بدن است. امتحان با بیماری واقعاً امتحان سختی است. به هر حال خداوند برای عده ­ای هم بیماری را صلاح می‌داند و بدین وسیله برای آنها کفاره گناهان و درجات آخرتی قرار می‌دهد. در روایت داریم، درجاتی در آخرت وجود دارد که انسان جز با مریضی به آن نمی‌رسد. از تنگدستی و بیماری بدن بدتر، مریضی دل است. خیلی‌ها پولدار هستند، مشکل بدنی هم ندارند، ولی روح شان مریض است. در بحث انواع تولد گفتیم که ما 5 نوع تولد از رحم مادر به دنیا داریم. از رحم دنیا به آخرت هم 5 نوع تولد داریم. یکی از این تولدها تولد بیمار یا مریض بود. در تولد بیمار شخص بسته به 3 عامل «نوع بیماری، شدت بیماری و تعداد بیماری» باید رنج درمان را تحمل کند. مثلاً کسی حسود است، یا کسی که تکبر دارد، زودرنج، حساس و عصبی است، قلبش مریض شده، او هنگام تولد به برزخ، یعنی زمان مرگ و شب اول قبر به بعد، واقعاً بیچاره است. کسی که با این مجموعه مریضی به برزخ برود، سال‌های آخرتی طول می‌کشد که بتواند از این بیماری ها خوب شود. علی(علیه‌السلام) فرمود: بعضی از شما گناهانی انجام می‌دهید که 300 هزار سال بین ما و شما فاصله می‌افتد. یعنی تا ما بیاییم شما را از آتش در بیاوریم، 300 هزار سال طول می‌کشد. یکی از آن بیماری‌ها بیماری اسراف است. فرمود کسانی که اهل اسراف هستند، 300 هزار سال در جهنم باید گرفتار شوند. بهترین نعمت از نظر امام علی (علیه‌السلام) کدام است؟ در ادامه حدیث حضرت علی (علیه‌السلام) می‌فرماید:«وَ إِنَّ مِنَ اَلنِّعَمِ سَعَةَ اَلْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ سَعَةُ اَلْبَدَنِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ تَقْوَى اَلْقُلُوبِ[2]= از نعمت‌هاى خداست مال بسیار و بهتر از این طاقت داشتن بدن است، بهتر از این پرهیزكارى دل». طبق فرمایش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) یکی از نعمت ها این است که انسان دارایی وسیع داشته باشد. دارایی و روزی فراخ، نعمت است؛ اما بعضی ها که مرض قلب دارند از این نعمت مادی، جهنم درمی‌آورند. قلب باید سالم باشد. اگر قلب سالم بود و خدا نعمت داد، شخص از نعمت لذت می‌برد. اگر بیماری هم بدهد، فقر بدهد، شخص لذت می‌برد و از آن آخرت می‌سازد و نور می‌گیرد. هر چه بدهد این می‌تواند از آن بهشت بسازد. وقتی قلب سالم نباشد و سیستم مرکزیت نداشته باشد، وقتی خدا به او ثروت می‌دهد، یا به فشار اقتصادی می‌خورد، این از آن جهنم در می‌آورد. خدا همسر به او می‌دهد، از همسر به این خوبی جهنم در می‌آورد، قدر بچه اش را نمی‌داند. قدر پدر و مادرش را نمی‌داند. قدر سلامتی‌اش را نمی‌داند، قدر پولش را نمی‌داند. خدا زیبایی به او می‌دهد، قدرش را نمی‌داند، زیباییش را می‌گذارد در معرض نگاه نامحرم و فساد و فحشا. با صدای خوش که خدا به او داده، جهنم درست می‌کند. چون سیستم به هم ریخته و مریض شده و او به جای اینکه از هر چیزی که دارد، نور بگیرد، نار در می‌آورد. «وَ اَفضَلُ مِن ذلِک صِحَۀُ البَدَن» نعمتِ صحتِ بدن مهمتر از نعمت مال است. از اینها بالاتر و مهمتر نعمت دل سالم و پاک است. «تقوا» یعنی پرهیز از هر چیزی که برای انسان محدودیت می‌آورد. در روایت داریم، برای مؤمن گناه نمی‌نویسند. می‌گوید، این مؤمن وقتی به سمت گناه می‌رود و آلوده به آن می‌شود، چون اصلاً از آن متنفر است، گناه به او نمی‌چسبد و همان موقعی هم که دارد گناهی می کند، با تنفر است و نه با علاقه. یعنی روحش تحمل گناه و محدودیت را ندارد. خداوند به ملائکه اجازه نمی‌دهد که گناهش را بنویسند. صبر می‌کنند تا او برگردد. چون سیستم سالم است. تقوای دل به چه معناست؟ تقوای دل، یعنی دل با گناه به راحتی کنار نمی‌آید، حتی اگر آن را انجام دهد. ممکن است آلوده شود، هر بار هم که گناه می‌کند، اعصابش خرد می‌شود و عذاب وجدان، نفرت و پشیمانی دارد و خود را سرزنش می‌کند. به این نفسِ فعال می‌گویند. یعنی شخص «نفس لوامه= نفس ملامتگر» دارد. اگر گناه کرد، سیستم به طور طبیعی خود را ملامت می‌کند. مثل بدن سالم است که وقتی میکروب وارد آن می‌شود، خودبه ­خود بدن ملامت می‌کند و ملامتش به صورت تب و درد ظاهر می‌شود. اما کسی که کلیه­ هایش آسیب ببیند و نشان ندهد، دیالیزی می‌شود و باید کلیه اش را پیوند بزند.چون کلیه‌اش درد نداشته و متوجه نبوده که دارد چه اتفاقی می‌افتد. نشانه‌ی سلامت، عکس ­العمل نشان دادن است. وقتی که عکس ­العمل نشان می‌دهد، یعنی برایش مهم است. علامتِ «قلب بیمار» چیست؟ علامت بیماری قلب این است که قلب مصلحت خود را نمی‌تواند تشخیص بدهد و درست در نقطه مخالف قدم بر می‌دارد. مثل سرطانی که کم کم پیشرفته می‌شود. کلیه درد یا سرماخوردگی که آنقدر پیشرفته می‌شود تا کاملاً آسیب می‌زند. مهمترین علامت قلبِ بیمار، فکر نکردن و نیندیشیدن است. علی (علیه‌السلام) می‌فرماید:«وَ لَوْ فَكَّرُوا فِی عَظِیمِ اَلْقُدْرَةِ وَ جَسِیمِ اَلنِّعْمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى اَلطَّرِیقِ وَ خَافُوا عَذَابَ اَلْحَرِیقِ وَ لَكِنِ اَلْقُلُوبُ عَلِیلَةٌ وَ اَلْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ[3] = اگر در قدرت عظیم و نعمت بزرگ خداوند بیندیشند، بی­ گمان به راه راست باز آیند و از عذاب سوزان بترسند، ولى دل‌ها بیمارند و بینش‌ها تیره». اگر در قدرت عظیم و نعمت بزرگ خدا بیندیشند، بی ­گمان به راه راست باز آیند. یعنی آن چیزی که کمک می‌کند تا قلب انسان سلامت پیدا کند، این است که فکرش را به کار بیندازد. آنهایی که فکر نمی‌کنند، سلامت هم ندارند، مثل کسی که ورزش نمی‌کند. فکر، ورزش است، ریاضت است. علما می‌گویند: فکر یک نوع تمرین است. فکرِ بعضی ها از طریق شنیدن فعال می‌شود و وادار به تفکر می‌شوند. مثل شما که الان دارید می‌شنوید و با این شنیدن، در واقع فکر در شما فعال می‌شود. جانور فربه شود از راه نوش                           آدمی فربه شود از راه گوش هر کس بیشتر می‌شنود، فکرش هم فعال‌تر، درست‌تر و قویتر می‌شود و بهتر می‌تواند فکر بکند. گاهی فکر بعضی ها از طریق خواندن و مطالعه فعال می‌شود. یا زمانی شخص آنقدر قوی است که خودش می‌تواند تولید فکر کند. در حرکت روح، «فکر» ورزش ما است. اگر کسی می‌خواهد آن بخش‌های وجودی‌اش یعنی هوش، عقل، دین و اخلاقش قوی شود، باید زیاد فکر کند. یعنی یا باید خوب بشنود و یا باید استاد ببیند، یا باید کتاب بخواند، کتاب‌های سالمِ مفید بخواند. یا باید خودش مایه داشته باشد که بتواند فکر کند. اما بدون مایه که نوعی سرمایه محسوب می شود، فکر کردن امکان ندارد. مثل یک کارخانه که مواد اولیه نداشته باشد. دستگاه‌هایش را روشن می‌کنیم، دستگاه‌ها کار می‌کنند، اما چون موادی وجود ندارد، چیزی هم تولید نمی‌شود. مثلاً طرف می‌گوید: من خیلی فکر کردم، ولی به نتیجه نرسیدم. کسی می‌تواند در فکر کردن به نتیجه برسد که مایه داشته باشد. یعنی مواد اولیه خوبی داشته باشد تا فکرش او را به جایی برساند. اگر کسی اهل فکر باشد، روحش حتماً سالم است و به راه راست می‌آید. یکی از علل جهنمی شدن بعضی افراد، فکر و تعقل نکردن است. قرآن، زبانِ حال جهنمیان را اینچنین بیان می‌کند: « وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ [4]= و گویند اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقل كرده بودیم در [میان] دوزخیان نبودیم». علت تنبلی در تفکر و تعقل از کجا ناشی می‌شود؟ چه عاملی باعث می‌شود که عده‌ای به تفکر و تعقل نپردازند؟ این تنبلی و بی­حوصلگی در بخش عمل از کجا می‌آید؟ می‌فرماید: دلها بیمار است و دیدگان عیب ناک. یعنی معرفت ندارند. نگاه‌های‌شان غلط است. اگر دقت کنیم، می‌بینیم غالباً برنامه ­ریزی‌ها از کجاست؟ از تولد تا وفات است. وقتی نگاه غلط است، شما نمی‌توانی سر از بهشت در بیاوری. کسی بهشت می‌رود که خودش را تا ابدیت نگاه کند و برای بهشت هم فکر کند. هم برای شب اول قبرش در فکر باشد و هم برای جهنمش. برای مار و عقرب‌های آنجا هم فکر کرده باشد که گرفتارش نشود. مثل کسی است که در جاده زنجیر چرخ دارد. کسی که زنجیر چرخ نمی‌برد، یعنی در فکر نیست. یعنی ممکن است سقوط کند و بلغزد. اما فردی که نگاه درست دارد، روغن وسیله نقلیه را نگاه می‌کند، آب را نگاه می‌کند و می‌داند در جاده خطر هست. لباس گرم و لوازم ایمنی با خودش برمی‌دارد. به هر حال نگاه باید درست باشد. وقتی نگاه غلط باشد، انسان در چهار تا اصل اصلی «انتخاب‌ها، ارتباط‌ها، رفتارها و افکار» دچار اشتباه و انحراف می‌شود. از چیزهایی که نباید خوشش بیاید، خوشش می‌آید و از چیزهایی که باید خوشش بیاید، متنفر می‌شود. «مدخوله» یعنی آدم قاطی می‌کند و نگاهش غلط می‌شود. برای همین گفتند از معاشرت با آدم‌هایی که نگاه‌های شما را قاطی و روح شما را خراب می‌کنند، یا تعقل شما را به هم می‌زنند بپرهیزید. زمانی آدم می‌تواند با آدم‌های پایین‌تر و ضعیف‌تر از خودش ارتباط داشته باشد که مثل یک طبیب قبلاً خود را واکیسنه کرده باشد تا آسیب نبیند. «وَ القُلوبُ عَلیلَه= قلب‌های مریض». وقتی دیده ها و بینش ها نادرست بود، قلب ها مریض می‌شوند و  سیر طبیعی خود را طی نمی‌کنند. هر چه قدر بگویی، این بهشت است، این جاودانگی است، این خداست، این خانواده آسمانیت، پدر حقیقی‌ات آقا امام زمان است، این اصلاً هیچ حسی با پدر ندارد. یعنی یک بچه نمک­ نشناسی است که اصلاً با پدرش نمی‌تواند ارتباط برقرار کند. با مادرش نمی‌تواند ارتباط برقرار کند. ما هم همینطور با امام زمان الان 1170ـ80 سال است قهریم. اصلاً دلمان برایش تنگ نمی‌شود. غصه ­اش را نمی‌خوریم و کاری برایش نمی‌کنیم. برای رهایی از بینش نادرست و بیماری قلب چه باید کرد؟ حال چه باید کرد تا از بینش غلط و در نتیجه بیماری قلب در امان بود؟ حضرت می‌فرماید: آن چیزی که ما را به راه راست و ابدیت می‌رساند، این است که اولاً بصیرت‌تان درست باشد. نگاه‌ها دقیق باشد و دقیق‌ترین و کامل‌ترین نگاه همین است که من در سه مرحله عاشق خودم باشم؛ 1. عاشق روزگاری که پیش خدا زندگی می‌کردم 2. تا موقعی که در دنیا هستم، حواسم باشد که دنیایم را به عنوان یک رحم خوبی که می‌تواند برای من ابدیت را بسازد،  واقعاً دوست داشته باشم. 3. عاشق ابدیتم هم باشم. عاشق خانواده آسمانیم باشم. این علامت سلامت یک شخص است. به این سه مرحله فکر کنیم. اصل، فکر است. فکر مهمترین عامل نجات است. «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ» ما اگر خوب شنیده بودیم، وقت می‌گذاشتیم، یا مطالعه می‌کردیم و خوب فکر می‌کردیم و دیگر جهنمی نمی‌شدیم. علت اینها هم دو چیز است: تنبلی و بی‌حوصلگی که باید کنار گذاشته شود. اگر آدم یک گناهکار حرفه ­ای باشد، اما بی‌حوصله نباشد، ممکن است نجات پیدا کند. آمریکایی‌ها و اروپایی‌هایی که در سال، چندصدهزار نفرشان مسلمان می‌شوند، دو چیز را بر خود حرام کرده اند: تنبلی و بی‌حوصلگی. واقعاً تنبل نیستند. من در سفرهای خارجی که دارم، می‌بینم، آنها آدم‌های زرنگی هستند و حقیقت برایشان خیلی مهم است و به دنبال حقیقت ده ها کشور را می‌گردند. اما ما که حقیقت را مفت در اختیارمان گذاشته‌اند، اصلاً قدر نمی‌دانیم. برای همین هم آنها در دینداری و تقرب شان از ما خیلی قوی‌تر هستند. چون تنبل و بی­حوصله نیستند. واقعاً جدی هستند. یکی از دوستان ما از علما و یکی از بزرگان و آیت الله بود می‌گفت: کتاب‌هایم در یکی از زندان‌های آمریکا به دست زندانیان رسیده بود. وقتی این زندانیان این کتاب‌ها را خوانده بودند، به حقانیت دین اسلام پی برده و مسلمان شده و با قوانین اسلام هم آشنا شده بودند. یکی از قوانین روزه است. می‌گفت در آنجا چون گوشت حلال و ذبح شرعی نداشتند، اینها روزه می‌گرفتند و فقط میوه و بیسکویت می‌خوردند. من وقتی رفتم آمریکا، گفتم یک سر هم به این زندانی‌ها بزنم، مسئول‌ این زندانی‌ها گفت: اینها ۶ ماه است که روزه گرفته‌اند، برای اینکه غذای حرام نخورند. دیدم که بدن های این زندانی ها ضعیف شده بود در اثر اینکه چیزی نخورده بودند. ما با رئیس زندان صحبت کردیم که اگر تغذیه شان درست نشود، اینها می‌میرند، ولی دست از دین شان بر نمی‌دارند. رئیس زندان دستور داد و برایشان غذای حلال با ذبح اسلامی ‌آوردند. آنها وقتی اسلام را می‌فهمند، در آن محیط جدی هستند. مثل ما نیستند که مثلاً خانم اینجا یک جور است و در کیش جور دیگری است. در دبی یک جور دیگر است. داخل کشور یک جور و خارج کشور جور دیگر است. اینها در مورد اسلام جدی نیستند. یعنی دین و  خدا را هم مسخره می‌کنند. آن چیزی که آدم را جدی می‌کند، خوب فکر کردن و معرفت است. ما که دین‌مان را از پدر و مادرمان گرفتیم، خیلی قدرش را نمی‌دانیم. پس گفتیم که مهمترین عامل مریضی قلب، خوب نشنیدن و فکر نکردن و ریشه ­اش هم تنبلی و بی­حوصلگی است. قلب/ بیماری قلب/ قساوت قلب/ تفکر و بصیرت پی نوشت: [1] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد۷۴، صفحه۴۰۱. [2] . همان. [3] .  بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام  ,  جلد۶۱  ,  صفحه۳۹. [4] . سوره ملک/10. ع ل 393

کلیدواژه ها: ،

Top
شناسه مطلب: 11830
زمان انتشار: 26 ژولیه 2020
| |
چگونگی دل، چگونه گذشتن از صراط را تعیین می‌کند

قلب، جلسه 42، 1390/06/19

چگونگی دل، چگونه گذشتن از صراط را تعیین می‌کند

در جلسات قبل، از قاعده‌ای نام بردیم با عنوان «قلب ما قبر ماست»، یا همان قاعده ی«نفس ما قبر ماست». هر کس می‌خواهد بداند که قبرش چگونه است، باید به نفس خود نگاه کند و ببیند که آیا در نفسش بهشت هست یا جهنم. محتوای نفس ما، همان آخرت ماست. آخرت هر کس براساس دارایی‌های قلب و نفس اوست. ملاکِ چگونه گذشتنِ ما از روی صراط، دل ماست.

در بحث نسبت، با ترسیم قوس صعود و نزول انسان، گفته شد که انسان در بالاترین درجه دارایی از خلقت خلق می‌شود. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ[1] = براستى که انسان را در نیكوترین حالت اعتدال آفریدیم». انسان قبل از اینکه به زمین بیاید، در اوج خوشبختی و دارایی و نزدیکترین موجود به خدا بود. «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ[2]= سپس او را به پست‏ ترین [مراتب] پستى بازگردانیدیم». سپس، انسان با یک قوس نزول، به طبیعت و دنیا یعنی عالم ناسوت آمد که یک جای محدود است. از این رو، ما به تعبیری که بزرگان بیان کردند، به جهنم آمدیم و این جهنم که همان دنیا است، مسیری است که ما باید طی کنیم تا به جایگاه اولیه خود مان یعنی بهشت برگردیم. پس مسیر همه انسانها بدون استثناء، از داخل جهنم به بهشت می‌گذرد. علت اینکه روز قیامت هم هر کسی از صراط که داخل جهنم است، رد می‌شود، همین است. حتی انبیاء هم از آن عبور می‌کنند: «وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا[3] = و هیچ كس از شما نیست مگر [اینكه] در آن وارد مى‌گردد». ملاکِ چگونه گذشتنِ ما از روی صراط، دل ماست. کسانی از این صراط در یک چشم به هم زدن می‌گذرند و اصلاً متوجه نمی‌شوند که از داخل جهنم رد شدند، می‌گویند: رد شدیم، ولی خاموش بود. اینها کسانی هستند که وقتی در دنیا بودند، به دنیا آلوده نشدند. هر چقدر میزان گناهان، فسق، فجور، حرص و جوش، بداخلاقی، زودرنجی، عصبانیت، حساسیت، حسادت و تکبر انسان در دنیا بیشتر می‌شود، در آن جهنم بیشتر معطل می‌شود. چون با خودش آلودگی کسب می‌کند. پس این که در آن جهنم یا در عبور از صراط چه به روز ما می‌گذرد، بسته به این است که ما اینجا چگونه از صراط رد می‌‌شویم. چگونه می‌شود در جهنم بود، ولی نسوخت؟ اینکه انسان در جهنم باشد، عیبی ندارد. چون همانطور که فرموده‌اند: ممکن است انسان در جهنم باشد و نسوزد و برعکس، اوج بگیرد. زیرا جهنم مسیری است برای رسیدن به عالی ترین درجات بهشت و بالاتر از بهشت. پس می‌شود ما در جهنم دنیا باشیم، اما نسوزیم. قاعده‌ی نسوختن هم این بود که انسان باید نظام محبتی را در دل خودش تنظیم کند. یعنی مشخص کند که چه چیزهایی دوست داشتنی ­تر هستند. در واقع هر کس وقتی محشور می‌شود، براساس نوع محبوب خود محشور می‌شود. اگر محبوب انسان بهشت باشد، انسان بهشتی است. اگر بالاتر از بهشت باشد، انسان بالاتر از بهشت است. اگر محبوب انسان جهنمی باشد، انسان هم جهنمی است. پس محتوا و محبوب قلب ما تعیین­ کننده نوع تولد ماست و محتوای قلب نشان می‌دهد که یک نفر در دنیا و آخرت چه وضعیتی دارد. محتوای قلب هم با محبوب‌هایش است. یعنی این که دل به چه چیزی گرایش داشته باشد، ساختار قلب معلوم می‌شود. چیزهایی که انسان می‌تواند به آن گرایش داشته باشد، یا جهنم است یا بهشت است یا بالاتر از بهشت است. قرآن برای اینکه تکلیف دل ما را روشن کند فرمود:«یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ[4] = روزى كه هیچ مال و فرزندى سود نمى‏ دهد، مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بیاورد». هیچ چیز در آخرت به درد نمی‌خورد، مگر دل سالم. دل سالم هم با نوع محبوبش معلوم می‌شود. محبوبش هر چه باشد، میزان سلامتش هم همان است. چون نفس بی­نهایت­طلب است و اگر بینهایت را بخواهد، پس سالم است. اگر محدود را بخواهد، سالم نیست. این یک امر کاملاً طبیعی است که ذات ما بی نهایت­ طلب و عاشق بی نهایت یعنی الله است، در این صورت دارد طبیعی عمل می‌کند. اگر عاشق بینهایت نشد و به جهنم یعنی به دنیا علاقمند شد، انحراف و فسق در او ایجاد می‌شود و مصداق آیه 24 سوره توبه می‌باشد. از نظر قرآن، کدام دل، دلِ بهشتی است؟ از نظر قرآن[5] دلی سالم و بهشتی است که سه تا چیز جزو محبوبترین ها و معشوق‌های او باشد:«خدا، رسول و اهل بیت (علیهم‌السلام) و جهاد در راه خدا» و هر چه از دنیا جذب کند، در خدمت معشوق و محبوب خودش، یعنی الله، چهارده معصوم و جهاد در راه خدا استفاده می‌کند. عواملی که قلب را به سمت جهنم سوق می‌دهند  قلب بر اثر این رفتار و اعمال به سمت جهنم می‌رود. - آنجایی که دنیا به آدم فشار می‌آورد و یک امر دنیایی می‌تواند او را مچاله کند، قلب به سمت جهنم سوق داده می‌شود. در این حالت، فشار قبر ایجاد می‌شود، زیرا گفتیم، قلب ما قبر ما است. اگر من الان می‌خواهم بدانم که آیا فشار قبر دارم یا نه، باید به وضعیت قلب خودم نگاه کنم. - آدم‌هایی که غصه دنیا را می‌خورند و دنیا می‌تواند به آنها فشار بیاورد و از آنجایی که دنیا متنِ جهنم است، پس جهنم توانسته آنها را اذیت کند. چون روز قیامت ما برای این که به بهشت برسیم، از جهنم رد می‌شویم. باید این مدتی که روی صراط در جهنم بودیم، آتش نتواند ما را بگیرد. چون اگر ما را بگیرد، گرفتارمان کرده و معطل می‌شویم. - افرادی که زودرنج و عصبی، پرخاشگر و لوس هستند، هر چیزی می‌تواند، اذیت‌شان کند. حرف مادرزن، مادرشوهر، پدرزن، پدرشوهر، باجناق، جاری، استاد، خواهر و ... به آنها بر می‌خورد. حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: در کوچه که می‌روم، وقتی که به من فحش می‌دهند، می‌گویم با یک علی دیگری هستند. در اینجا حضرت چون نمی‌خواهد آتش بگیرد و بسوزد، راحت رد می‌شود. اما کسی که دوست دارد بسوزد، اقدام به مشاجره می‌کند و می‌خواهد ثابت کند که طرف مقابل، حتما منظوری داشته و حق به جانب خودش است. حال اگر طرف مقابل منظوری هم نداشته باشد و عذرخواهی کند، باز هم از او نمی‌پذیرد. از این رو پیغمبر می‌فرماید، بدترین افراد امت من کسی است که عذر نمی‌پذیرد. برای اینکه این آدمی که عذر نمی‌پذیرد، دنبال جهنم است. - آدم‌هایی که سوءظن دارند و بدبین هستند و دائماً رفتارهای دیگران را تحلیل‌های منفی می‌کنند، قلب شان در شُرُف حرکت به سمت جهنم است و فشار قبرشان خیلی زیاد است. به همین خاطر سفارش شده که اگر می‌دانی، طرف دارد دروغ هم می‌گوید، نایست تا به او ثابت کنی که اشتباه کرده و دارد دروغ می‌گوید. کسی که گناه کسی را ثابت می‌کند، صد تا گناه پای خودش می‌نویسند. چون اسلام نمی‌خواهد گناه کسی به راحتی فاش شود. برای همین می‌گویند اگر کسی آمد و چیزی را فاش کرد، باید 4 نفر شهادت بدهند. چون اسلام نمی‌خواهد مچ کسی را بگیرد. نمی‌خواهد گناه را برملا کند. نمی‌خواهد گناه را شیوع بدهد. اسلام می‌خواهد که مردم آرامش و پاکی داشته باشند. اگر معصیتی هم هست، بین بنده و خدا مخفی باشد. کسی که گناه دیگران را فاش می‌کند یا کسی را به خاطر گناهش سرزنش می‌کند، معلوم است که این آدم جهنم دارد. پس آدم‌هایی که سخت­گیر هستند و عذر نمی‌پذیرند و بدبین هستند، مدام دنبال دلیل می‌گردند که از کسی ناراحت شوند. - بعضی‌ها به حدی بدبخت هستند که چیزهایی را که طرف مقابل هیچ نقشی در داشتنِ آن ندارد، به رخش می‌کشند؛ مثل زشتی، کچلی، مریضی. اینها به طرف مقابل خود می گویند: مادرت اینطوری و پدرت آن طوری است. اینها چه ربطی به این بنده خدا دارد؟ یا می گویند چرا جهیزیه ­ات اینطوری بود؟ جهیزیه دختر به دختر ربطی ندارد. جهیزیه دختر را یک کس دیگری تهیه می‌کند و خود دختر نقشی ندارد. یا می گویند برادرت معتاد است. یا سواد پایین او را به رخش می‌کشند. به خاطر این نیش و کنایه‌ها مدت‌ها و سال‌ها باید شخص در جهنم بماند. پس در واقع هر چیزی که نفس را فشار می‌دهد، یا تو به وسیله آن، به نفس کس دیگری فشار می‌دهی، برای خودت تولید فشار قبر و عذاب قبر می‌کنی. اما در کنار مؤمن، همه راحت هستند و امنیت دارند. برای همین است که می‌گویند مؤمن مثل عسل شیرین است. چون کسی از او فشار نمی‌بیند. خودش هم نمی‌گذارد به خودش فشار وارد شود. روایاتی درباره رابطه و وضعیت قلب در دنیا حال که نوع و محتوای قلب ما قبر و قیامت ما را می‌سازد، باید وضعیت قلب در دنیا را مورد توجه قرار داد. باید وضعیت قلب ما در دنیا برایمان مهم باشد و این که قلب ما گرایش به کدام سمت دارد، به سمت دنیا یا آخرت. در این باره روایات زیادی از معصومین (علیهم‌السلام) بیان شده که تعدادی از آنها را بیان می‌کنیم. نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«مَن تَقَحَّمَ فِی الدُّنیا فَهُوَ یَتَقَحَّمُ فِی النّار[6] = هر كه بى فكر و تأمّل، خود را در دنیا بیفكند، خویش را در آتش افكنده است». چون دنیا مظهر جهنم است و دنیا محدود است. دنیا مستقلاً به درد نمی‌خورد، مگر اینکه انسان در استخدام آن سه محبوبِ خود، از دنیا استفاده کند. قرآن می‌فرماید: « مَنْ كانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً[7] = هر كس خواهان [دنیاى] زودگذر است، به زودى هر كه را خواهیم [نصیبى] از آن مى‏‌دهیم. آنگاه جهنم را كه در آن خوار و رانده داخل خواهد شد، براى او مقرر مى‌داریم». یعنی هر کس از خدا دنیا را بخواهد، خدا به او می‌دهد. بعضی افراد هستند که دنیا را می‌خواهند، ولی چون خدا آنها را دوست دارد، دنیا را به آنها نمی‌دهد. جلوی شان را می‌گیرد و مشکلاتی را سر راه شان ایجاد می‌کند که به سمت جهنم نروند. ولی برای بعضی‌ها که خباثت زیادی دارند، خداوند به آنها دنیا را می‌دهد. نتیجه این می‌شود که آنها را به حالت نکبت و خواری و دور راندن، به جهنم پرت می‌کنند. افسوس خوردن برای دنیا، انسان را به آتش نزدیک می‌کند نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حدیث دیگری درباره رابطه و وضعیت قلب در دنیا فرمودند:«مَن أسِفَ عَلى دُنیا فاتَتهُ اقتَرَبَ مِنَ النّارِ مَسیرَةَ ألفِ سَنَةٍ، ومَن أسِفَ عَلى آخِرَةٍ فاتَتهُ اقتَرَبَ مِنَ الجَنَّةِ مَسیرَةَ ألفِ سَنَةٍ[8]= هر كه براى از دست دادن چیزى از دنیا افسوس بخورد، به اندازه مسافت هزار سال راه، به آتش نزدیك شده است؛ و هر كه براى از دست دادن چیزى از آخرتش افسوس خورد، به اندازه مسافت هزار سال راه، به بهشت نزدیك شده است». یک اتفاق دنیایی برای کسی پیش می‌آید و او غصه ­اش می‌گیرد. مثلاً پولش را می‌برند، ماشینش را می‌برند، یک چیزی از مال دنیا را از دست می‌دهد. هر کس برای اینها افسوس بخورد، به اندازه هزار سال به آتش نزدیک می‌شود. حال تصور کنید، یک روحی که برای دنیا افسوس نخورد، چه درجه­ای از شادی و آرامش دارد. من آدم‌های بزرگ را دیده‌ام که همه دنیا را داشتند و خدا یک جا هم همه دنیا را از آنها گرفته، ولی یک ذره لبخندشان کم نشده. یک ذره اخلاق‌شان تغییر نکرده. یک ذره روحیات و معنویات شان تغییر نکرده است. برای هر چیزی غصه ‌بخوری، قیمتت هم همان است و بلافاصله پایین می‌آیی و سقوط می‌کنی و بی­ارزش می‌شوی. علی(علیه‌السلام) فرمود: کسی که غصه­اش شکمش و خوراک و مزه و اسیر این چیزهاست، قیمتش هم چیزی است که از او خارج می‌شود. تمرین‌هایی برای اینکه بدانیم، دل ما بهشتی یا جهنمی است؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند، دلی که برای دنیا افسوس بخورد، به آتش نزدیک می‌شود و برعکس، دلی که برای از دست دادن چیزی در آخرت افسوس بخورد، به بهشت نزدیک می‌شود. برای ارزیابی دلمان، تمرینی را باید انجام بدهیم تا بفهمیم که ما افسوس چه چیزهایی را می‌خوریم. تمرین از این قرار است که در هفته یک جدول برای خودتان بگذارید و بنویسید که من در این یک هفته، برای چه چیزهایی غصه خوردم و از شنیدن چه خبرهایی ناراحت شدم؟ برای چه چیزهایی افسوس خوردم؟ برای چه چیزهایی داد زدم؟ برای چه چیزهایی عصبانی شدم؟ تمرین دوم این است که مرقوم بفرمایید که چه چیزهایی قلبتان را فشار داده است؟ تمرین سوم این است که شما چند نفر را تحت فشار گذاشتید؟ یعنی از کلام و رفتار شما چند نفر مثل همسرتان، فرزندتان، پدر و مادرتان، چند روح، چند تا نفس از این رفتار شما در فشار قرار گرفته اند؟ نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «مَن بَکی عَلَی الدُنیا دَخَلَ النّار= هر کس برای دنیا گریه کند، داخل جهنم می‌شود.» برای این که قیمت تو دنیا نیست. معشوق قلب تو طبق آیه 24 سوره مبارکه توبه باید «الله، چهارده معصوم و جهاد» باشند. قرآن فقط همین گروه را انسان می‌داند. غیر از این باشد شخص فاسق است. می‌گوید تو وقتی که بینهایت را رها می‌کنی و سراغ محدود می‌روی و برای محدود گریه می‌کنی، از حیثیت انسانی خودت خارج می‌شوی. نفس مثل بدن می‌ماند. بدن وقتی از تعادل خارج شود، به بیماری و درد مبتلا می‌شود. انسان هم وقتی فسق دارد، در آتش می‌سوزد. شاید الان و در دنیا متوجه نیست که دارد می‌سوزد. البته متوجه هم هست که وقتی برای دنیا گریه و جزع و فزع می‌کند، دارد می‌سوزد. وقتی اعصابش از دست کسی خرد شده و حرص و جوش می‌خورد، دارد می‌سوزد. انسان همان لحظه آتش را می‌فهمد که خودش دارد بدبخت می‌شود و می‌سوزد. معطل شدن در گذشته، آینده ما را ضایع می‌کند عامل دیگر در بهشتی شدن دل، این است که بگویی: آنچه که گذشت، گذشته و دیگر به دست نمی‌آید. آینده ­ای که سر راه ما هست به فرمایش قرآن، بهشتی به اندازه همه آسمانها و زمین است. ما آنقدر کارهای جدی برای آینده داریم و آنقدر آینده بزرگی خدا برای ما قرار داده که اگر بخواهیم اینجا بایستیم و معطل شویم که در گذشته چه شد و در گذشته زندگی کنیم، همه آن آینده ی خوب ضایع می‌شود. اگر بلایی، یا یک مریضی آمد، یا کسی در حق تو ظلم کرد و تو طلبکار شدی، غصه نخور. چون خدای متعال که ازلی و ابدی است، به بهترین نحو جبران می‌کند. در روایت داریم که درجاتی در بهشت هست که انسان جز با بیماری به آن نمی‌رسد. درجاتی هم هست که فقط با گرسنگی به آن می‌رسد. در بهشت درجاتی هست که انسان با از دست دادن عزیزی به آن می‌رسد. پس تو چرا اینقدر غصه می‌خوری؟ تو که هر چیزی در دنیا به سرت آمده، برای آخرتت ذخیره شده و میلیاردها برابر هم به تو برگردانده می‌شود و از طرفی هم کفاره گناهانت است. کسی که به گذشته برمی‌گردد و فکر می‌کند، گذشته او را نگه می‌دارد. این آدم دارد یک آینده بهتر را از دست می‌دهد و این حماقت است. همیشه آینده ما بهتر از گذشته بوده است. بنابراین، همیشه یادتان باشد که در هر درجه­ ای از مشکلات هستید، اگر بخواهید در آن بمانید و غصه ­دار شوید و خود را بدبخت بدانید، حتماً درصد خیلی بیشتری از خوشبختی را در آینده، از دست خواهید داد. این یقینی است. مثلا کسی در حق ما ظلم کرده، یا در حق ما جفا کرده، باید بدانیم که همه ی اینها را خدا جبران می‌کند. اینقدر جبران می‌کند که حضرت می‌فرماید: مؤمن دعا می‌کند، ای کاش در دنیا من را با قیچی تکه ­تکه می‌کردند. بیشترین سرمایه ­داران بهشت کسانی هستند که بیشتر مورد ستم قرار گرفته‌اند. «مَرارَتُ الدُنیا حَلاوَۀُ الآخِرَۀ= تلخی دنیا شیرینی آخرت است». فقط کسانی باید غصه بخورند که آخرت را از دست داده باشند و ناامید به آخرت باشند و آخرت را باور نکرده باشند. میزان بهشتی بودن شما و قدرت شما و موفقیت شما این است که به راحتی له نشوید. اگر کسی به راحتی له نشد و همه ی تحقیرها و توهین ها را تحمل کرد و غصه‌دار نشد، آتش برایش خاموش می‌شود و کفاره گناهانش هم هست. آدم‌هایی که همه با آنها با احترام صحبت کردند و هیچ حرف تندی از کسی نشنیدند و یک سیلی برای خدا نخوردند و هیچ سختی برای خدا نکشیدند، گرسنگی برای خدا نکشیدند، گرمای آفتاب ندیدند، آدم‌هایی که همیشه «زرورقی» و نازک نارنجی بودند، اینها آن‌طرف بدبخت و دست خالی هستند. از طرفی هم آنهایی که دنیادار و زیرک بودند و می‌دانستند که چطوری دنیاداری کنند تا به ضرر آخرت شان تمام نشود، عافیت­طلب، تنبل و تن­پرور نبودند، اهل تجملات نبودند، در آن طرف، دست شان پر خواهد بود. چرا بعضی از خیِّرینِ مؤمن جهنمی می‌شوند؟ بعضی از پولدارهای خیِّر هستند که کار خیر زیاد می‌کنند. مثلاً جهیزیه می‌دهند، شکم سیر می‌کنند، نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند. اما چه می‌شود که آنها را به سمت آتش می‌برند؟ به خاطر این که کشته - مرده ی دنیا و شیفته‌ی دنیا بودند و اگر دنیا به آنها پیشنهاد می‌شد، آن را می‌قاپیدند و آن سه معشوق اصلی «الله، اهل بیت و جهاد» برای شان اصلا مهم نبود. دنیا برایشان لذیذتر و عزیزتر از خدا و رسول و جهاد بود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:« لَیَجِیئَنَّ أَقْوَامٌ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ لَهُمْ مِنَ اَلْحَسَنَاتِ كَأَمْثَالِ اَلْجِبَالِ جِبَالِ تِهَامَةَ فَیُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَى اَلنَّارِ فَقِیلَ یَا نَبِیَّ اَللَّهِ أَ مُصَلُّونَ قَالَ كَانُوا یُصَلُّونَ وَ یَصُومُونَ وَ یَأْخُذُونَ وَهْناً مِنَ اَللَّیْلِ لَكِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا لاَحَ لَهُمْ شَیْءٌ مِنَ اَلدُّنْیَا وَثَبُوا عَلَیْهِ [9]= روز قیامت، مردمانى مى‌آیند كه به اندازه كوه ها كار نیك دارند؛ امّا امر مى‌شود كه آنان را به آتش ببرند. گفته شد: اى پیامبر خدا! آیا نمازگزار هم بوده اند؟ فرمود: «آرى؛ نماز مى‌خواندند، روزه مى‌گرفتند، و پاسى از شب را هم به عبادت مى‌گذراندند؛ اما آدم‌هایى بوده‌اند كه هرگاه چشم‌شان به چیزى از دنیا مى‌افتاد، به طرف آن مى‌شتافتند». « وَثَبُوا عَلَیْهِ» یعنی دنیا را می‌قاپیدند و به سمت دنیا می‌شتافتند. ما در این 8 سال دفاع مقدس چقدر از این پولدارها را می‌شناختیم که مجلس زیارت عاشورا و روضه می‌گرفتند، اما اصلاً به روی خودشان نمی‌آوردند که صدها هزار نفر جوان دارند کشته می‌شوند. اسلام، شیعه و نوامیس اسلامی و نوامیس شیعه همه در خطر بودند. در همه لباس هم بودند. شما از آخوند و مجتهد بگیرید الی آخر. زمان جنگ، علمایی بودند که از این کلاس‌ها و جلسات اخلاق و عرفان تشکیل می‌دادند و اصلاً به روی‌شان هم نمی‌آوردند که جنگ و جبهه هست. یا این همه مستضعف در دنیا دارند مورد تجاوز قرار می‌گیرند. افغانستان هر طوری شود، عراق هر طوری شود، فلسطین هر طوری شود، بحرین هر طوری شود، اصلاً صدای‌شان در نمی‌آمد. در زمان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) وقتی که حضرت جنگ می‌کرد، کسی به حضرت گفت: این جنگ‌های شما خشن است. من شک دارم که حق با شما باشد. حماقت را ببینید. آدم به معصوم بگوید: من شک دارم که حق با توست یا نه. به معصوم به خلیفۀ الله می‌گوید این کار شما کار خوبی نیست. پس چون دل من شک دارد، من را یک گوشه ­ای بفرست که بروم فقط عبادت کنم. امام حسین (علیه‌السلام) را در کربلا تکه تکه کردند، این اصلاً به روی خودش نیاورد که پسر پیغمبر با آن همه بزرگان کشته شدند. به او گفتند که امام حسین را کشتند. گفت، عجب کار بدی کردند. نهایت اظهار تأسفش همین بود. بعد هم استغفار کرده بود که چرا این دو کلمه را هم گفتم. کاش به جای آن ذکر گفته بودم. قرآن می‌فرماید:«فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ= مثل این گونه عالمان مَثَلِ سگ است». پس این خیرین که به سوی جهنم سوق داده می‌شوند، دنیا قاپ بودند. ما الان از این دنیاقاپ ها خیلی داریم. همه انگشتر عقیق و تسبیح شاه­مقصود به دست دارند و به نماز جمعه می‌روند و صف اول می‌نشینند. هیئت راه بیندازند، مسجد راه بیندازند، خیرات کنند، ولی اینها نفس­ چران‌های حرفه­ای هستند. نمازشب هم می‌خوانند. روزه هم می‌گیرند. پس موضوعِ مهم، گرایش قلب و اصل شخصیت است. گرایش قلب به دنیا که حاصلش جهنم می‌شود و یا گرایش قلب به الله، چهارده معصوم و جهاد در راه خدا که باعث نجات از جهنم می‌شود. پس وقتی داریم راجع به فشار قبر و قلب صحبت می‌کنیم، ملاک این است که قلب تو عاشق چه و عاشق کیست؟ شخصیتاً و ذاتاً دلت کجا می‌رود؟ پس خدا کاری ندارد که تو نماز شب می‌خواندی، کربلا رفتی، حاج خانم بودی، حاج آقا بودی، یکسره مجلس برقرار کردی، شام و ناهار دادی، هیئت برقرار کردی؛ بلکه به این کار دارد که تو دلت کجا بوده و محبوب اصلی تو چه کسی بوده است؟ یک کسی فقیر است و اصلاً از این کارهای خیر هم ندارد، ولی واقعاً عاشق خدا و چهارده معصوم و جهاد است. یک کسی هم ثروتمند است، بیشتر ثروتش هم در دین صرف می‌شود، اما دلش با دنیا است. اگر دنیا و آخرت به شما پیشنهاد شود، کدام یک را انتخاب می‌کنید؟ دائماً و در هر لحظه دنیا و آخرت دارد به ما عرضه می‌شود. صبح که از خواب بلند می‌شویم تا شب، دنیا و آخرت به ما پیشنهاد می‌شود و ما دائماً در حال انتخاب هستیم. کدام سمت و کجا برویم و کدام یک را انتخاب کنیم؟ نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«وَ مَنْ عَرَضَتْ لَهُ دُنْیَا وَ آخِرَةٌ فَاخْتَارَ اَلدُّنْیَا عَلَى اَلْآخِرَةِ لَقِیَ اَللَّهَ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ وَ لَیْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ یَتَّقِی بِهَا اَلنَّارَ[10]= و هر كس اختیار یكى از دنیا یا آخرت به او پیشنهاد شود و او دنیا را بر آخرت برگزیند، خداوند را در قیامت دیدار كند در حالى كه حسنه‌اى در دیوان عملش نباشد تا بدان از آتش خود را نگهدارد». مثلاً یک عروسی دعوتت می‌کنند، می‌دانی جهنمی است و گناه دارد. می‌دانی اگر آنجا بروی خدا راضی نیست. فرشته ­ها راضی نیستند. این امر دنیایی‌اش است. آخرتی‌اش این است که نروی. وقتی می‌روی، سقوط می‌کنی. ما یکسره در معرض انتخاب، ارتباط، رفتار و افکار مختلف هستیم. خواستگار آمده برای دخترت، یا آقایی هستی که می‌خواهی به خواستگاری دختری بروی که می‌دانی داری به خاطر پول پدرش و به خاطر موقعیت پدرش و به خاطر دنیا داری می‌روی و از او خواستگاری می‌کنی و ایمان برایت مهم نیست. این یک انتخاب جهنمی است. محل زندگی که انتخاب می‌کنی، می‌دانی یک محله جهنمی است. رشته تحصیلی انتخاب می‌کنی که می‌دانی اگر در این رشته بروی، نمی‌توانی دینت را حفظ کنی. یا شغلی را انتخاب می‌کنی که می‌دانی در این شغل نمی‌توانی دینت را حفظ کنی و باید مرتکب حرام شوی و حقوق مردم را بخوری؛ ولی تو سراغ این شغل می‌روی چون می‌گویی آب و نان بیشتری دارد. لباس می‌خواهی انتخاب کنی، می‌دانی اگر این لباس را بپوشی، لباس جهنمی است، چون می‌خواهی با آن پز بدهی و به رخ دیگران بکشی و فخر بفروشی، می روی آن را می خری. اما یک لباسی است که اگر آن را بپوشی، روح­ات اذیت نمی‌شود. بعضی‌ها را دیده اید که همیشه برای خودشان یا فرزندان‌شان لباس‌هایی را انتخاب می‌کنند که در چشم دیگران بیاید. کریستالی که می‌خرند با دیگران فرق داشته باشد. تلفن همراه‌شان، اتومبیل‌، پرده و ... با دیگران فرق داشته باشد. اینها در انتخاب بین دنیا و آخرت همیشه دنیا را انتخاب می‌کنند. قرآن می‌فرماید: «تِلْكَ الدَّارُ الْ‏آخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً [11]= آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى‏ دهیم كه در زمین خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام [خوش] از آن پرهیزگاران است». خداوند متعال آخرت را برای کسانی قرار داده‌است که نمی‌خواهند روی دست بقیه بلند شوند و نمی‌خواهند فساد کنند. اگر به چشم و هم­چشمی و رقابت افتادی، اینها برایت جهنم می‌شود. خودت باش و خودت، اگر یک مبل خوشگل دوست داری و می‌خواهی از آن فقط خودت لذت ببری، برو بخر. اما این که می‌خواهی با کسی مسابقه بگذاری، خوب نیست. باید دقت کرد و دید که چه چیزی ما را راضی می‌کند و چه چیزی واقعاً برای ما کارآیی دارد یا ندارد. از تلفن همراه و اتومبیل گرفته تا سایر وسایل زندگی، همه اینها مفاهیم جهنم هستند. 4 چیزی که پیامبر(ص) از آن به خدا پناه بردند پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از شر 4 چیز به خدا پناه برده و فرمودند: «للَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفَقْرِ وَ مِنْ وَسْوَاسِ الصَّدْرِ وَ مِنْ شَتَاتِ الْأَمْرِ وَ مِنْ عَذَابِ النَّارِ وَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ[12]= خدایا! من به تو پناه می‌برم از فقر، از وسوسه سینه، از پراکندگی کارها، از عذاب آتش و عذاب قبر».  جلسه گذشته کمی راجع به تشتت دل صحبت کردیم که در اثر پراکندگی کارها اتفاق می‌افتد. پراکندگی امور معضلی است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از آن به خدا پناه می‌برد. چون این پراکندگی، اعصاب آدم را خرد کرده و باعث جهنمی شدن می‌شود. کارها را باید ردیف و منظم انجام داد. به طوری که در محاصره آنها قرار نگرفت. به عبارتی، باید کارها را طوری سازماندهی کنیم که بتوانیم به آخرت مان هم برسیم. مدام سر خود را خیلی شلوغ نکنیم. حتی اگر حلال هم باشد، دلیل نمی‌شود که چون حلال است، پس ما می‌توانیم خیلی سر خودمان را شلوغ کنیم. باید برنامه ریزی ما طوری باشد که به خودسازی، آخرت­سازی، معنویت و عبادت خوب و به شادی و آرامش ما لطمه‌ای وارد نشود. در واقع «فقر، وسواس صدر، شتات امر» مقدمه می‌شوند برای جهنمی شدن آدم. وسواس صدر، یعنی من خیلی وقت‌ها می‌دانم فلان چیز ارزش فکر کردن و اذیت شدن را ندارد، اما در موردش فکر می‌کنم و ذهنم را مشغول می‌کنم. یک حادثه­ای بوده در گذشته اتفاق افتاده و رد شده رفته، من دوباره به آن فکر می‌کنم. می‌دانم که این حمله ی شیطان است، ولی نمی‌توانم از شرش راحت شوم. کینه یکی از آن وسواس های صدر است. بددلی‌ها و دل­چرکینی‌ها چیزهای خیلی خطرناکی هستند و اینها را نباید انسان در دل خودش نگه دارد. قلب/جهنمی شدن/دنیاطلبی/ پی نوشت: [1] . سوره تین/4. [2] . سوره تین/5. [3] . سوره مریم/71. [4] . سوره شعرا/88-89. [5] . سوره توبه/24. [6] . شُعب الإیمان : ج 7 ص 342 ح 10513 عن أبی هریرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 197 ح 6148 . [7] . سوره اسراء/ 18. [8] . كنز العمّال : ج 3 ص 197 ح 6147 نقلاً عن الرازی فی مشیخته عن ابن عمر . [9] . أعلام الدین : ص 343، التحصین لابن فهد: ص 29 ح 52، عدّة الداعی: ص 295، تنبیه الخواطر: ج 2 ص 217 كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج 77 ص 186 ح 10 . [10] . من لا یحضره الفقیه,  جلد۴,  صفحه۳ . [11] . سوره قصص/83. [12] . من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص: 543-542. ع ل 392

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11824
زمان انتشار: 23 ژولیه 2020
| |
پراکندگی و تشتت قلب، در اثر تعدد معشوق‌هاست

قلب، جلسه 41، 1390/05/29

پراکندگی و تشتت قلب، در اثر تعدد معشوق‌هاست

گاه به علت زیاد بودن وابستگی‌های حیوانی، گیاهی و جمادی، دل‌ انسان آنقدر پر می‌شود که جایی برای کمالات اصلی و انسانی نمی‌ماند. بنابراین، دل تشتت و پراکندگی پیدا کرده و حوصله سرخط شدن و یکدل شدن را ندارد. زیرا وقتی در یک ذهن و یک دل چندین نوع معشوق و محبوب بیاید، در این صورت شخص عذاب زیادی می‌کشد، زیرا چنین قلبی زیاد بالا و پایین می‌شود.

ایمان انسان هم بستگی به همین انشراح قلب دارد و کفر کافران و نفاق منافقین، به خاطر تنگی قلبشان است که حوصله دین و ایمان را ندارند. گفتیم هر چقدر انشراح و گشادگی قلب زیادتر باشد، قلب مبارک تر است. چون در نتیجه ی همین انشراح قلب است که اضطراب ها و مشکلات و غصه ها کمتر و شادی و آرامش بیشتر است. وقتی پراکندگی و تعدد معشوق در قلب زیاد است، قلب مضطرب بوده و آرامشی ندارد. پس نمی‌توان به آن قلب وسیع گفت. در روایت هم تأکید شده که ما ازتنبلی و کسالت و بی­حوصلگیپرهیز کنیم، چون انسان در حالت‌های بی­قراری، بی­حوصلگی و تنبلی حرکت سالمی به سمت هدف خلقت نخواهد داشت. از طرفی هر چقدر علاقه­‌ی انسان در دسته کمالات جمادی، نباتی و حیوانی بیشتر باشد، معشوق‌ها و وابستگی‌هایش هم بیشتر بوده و در نتیجه بی­حوصلگی او‌ نسبت به مسائل عقلانی و فوق عقلانی بیشتر خواهد شد. جنین وقتی در رحم مادر هست، خیلی چیزها را باید تهیه کند و باید یک دل بوده و پراکندگی و تشتت نداشته باشد. یعنی تمام همت جنین این است که به یک زندگی سالم دنیایی برسد. برای همین است که می بینیم همه کارهایش را براساس تولدش انجام ‌می دهد. همانطور که در حرکت از رحم به دنیا، «تولد سالم» ملاک است، در حرکت از دنیا به آخرت هم، داشتن «دل سالم» ملاک است. گاهی شخص 30 سال 40 سال 50 سال زحمت کشیده، ولی هنوز تشتتِ دل دارد و هنوز نتوانسته خودش را با آخرت تنظیم کند. جهنم یعنی، نداشتنِ تولدِ سالم به آخرت حال که دانستیم تشتت دل و پراکندگی قلب، از انشراح و وسعت آن می‌کاهد و دل را دچار اضطراب می‌کند، خوب است که دل را مشغولِ پرداختن به یک امر مهم و ابدی یعنی تولدِ سالم به آخرت کنیم.  امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید: «همه همّ خودت را بگذار که از جهنم نجات پیدا کنی». جهنم در بحث تولد به آخرت یا مرگ، یعنی سالم متولد نشدن. همانطور که جنین اگر سالم به دنیا متولد نشود، درد احساس می‌کند، انسانی که تولد سالم به آخرت ندارد نیز، همواره درد دارد. چون شرایط زیستی دنیا نسبت به رحم و شرایط زیستی آخرت نسبت به دنیا، یک شرایط ثابت بوده و برای آن شرایط، اصول ریاضی تعریف شده است. اگر جنین خودش را مطابق با شرایط دنیا بسازد، سالم است و اگر نسازد، باید یک عمر در دنیا با زجر و درد زندگی کند، چون یا کور است، یا کر است، یا لال است، یا کمردرد دارد، یا پادرد دارد، یا دست­درد دارد، یا چشم ­درد دارد و ... و همینطور اگر یک انسان خود را برای شرایط زیستی ثابت آخرت آماده نکند، بعد از تولد به جهان آخرت، دچار اندوه و خسران شده و یک عمر زندگی ابدی را با آن سپری خواهد کرد. بیشترین درخواست در دعاهای ماه رمضان، نجات از آتش جهنم است مهمترین دعای شب‌های ماه مبارک رمضان، درخواست برای «جهنم نرفتن» است. ما در شب های قدر دعای جوشن کبیر می‌خوانیم و صد بار می‌گوییم: «سُبحانَکَ لا اِلهَ اِلاّ اَنت اَلغَوث اَلغَوث خَلِّصنا مِنَ النّار= منزهى تو اى که معبودى جز تو نیست فریاد فریاد بِرَهان ما را از آتش اى پروردگار من». بعد از آن، قرآن بر سر می‌گذاریم و در اولین خواسته ی ما، نجات از جهنم است:«اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ بِکِتابِکَ المُنزَل وَ ما فیه وَ فیهِ اسمُکَ الاَکبَر وَ اَسمائُکَ الحُسنی وَ ما یُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار= خدایا از تو خواهم به حق کتاب فرستاده شده ات و آنچه در آنست که در آن است نام بزرگت و نام های نیکویت و آنچه بدانها ترس و امید شود که قرارم دهی از زمره آزاد شدگانت از دوزخ». پس، از همه چیز مهمتر این است که ما جهنم نرویم. این یعنی  تولد سالمی به آخرت داشته باشیم. از این رو، باید همت به سالم نگه داشتن قلب داشته باشیم. مثل این که به کسانی بگویند تمام همت خودتان را بگذارید که مریض نشوید. وقتی می‌گوید: مریض نشوید، یعنی مواظب باشید چیزی از شما کم نشود تا سلامت داشته باشید. در سلامت قلب هم یک مجموعه­ کارها را انسان باید انجام بدهد تا روح را سالم نگه دارد. روح مثل بدن ساختار ریاضی دارد. همانطور که شما در هر شرایطی نمی‌توانی بدن سالم داشته باشی و فقط با رعایت یک سلسله قوانین و مقررات خاص می‌توانی بدنت را سالم نگه داری، در حرکتت به سمت ابدیت هم فقط با یک سلسله انتخاب‌ها، ارتباط‌ها، رفتار و افکار خاص می‌توانی قلبت را سالم نگه داری. غذاهای نامناسب به خورد روح مان ندهیم یک بدن بی ­تقوا که دچار هرج و مرج و هرزگی شده و هر چه دستش می‌آید می‌خورد، مثلا هله و هوله و فست­ فود و نوشابه می‌خورد، این بدن نمی‌تواند بدنِ یک آدم سالم باشد. روح هم همین گونه است. یک روح بی تقوا که دچار تشتت و پراکندگی است و تغذیه سالم ندارد و تغذیه‌ای شبیه به فست فود و هله هوله دارد، روحی متعادل و سالم نیست. ممکن است ادا در بیاورد که من آدم خوب و سالمی هستم. اما وقتی این آدم با این روح سر نماز می‌آید، می‌بینی اصلاً نمی‌تواند با خدا دو دقیقه حرف بزند. یک دقیقه از نمازش را نمی‌تواند لذت ببرد. اگر قلب سالم نباشد انسان حوصله شنیدن یا خواندن یا مطالعه کردن چیزهایی که بیماری او را به او معرفی می‌کنند و درمان را به او معرفی می‌کنند را ندارد. ولی از چیزهایی که بیماری را تشدید می‌کند، لذت می‌برد. این علامت سلامت قلب نیست. در واقع نشان می‌دهد که این روح هرزه شده و هله و هوله زیادی خورده و تشتتِ نفس و محبوب و معشوق‌هایش خیلی زیاد هستند. حال چنین شخصی یک دفعه می‌خواهد از تو دلِ این شهواتِ مختلف، از تو دلِ این معشوق‌ها و محبوب‌های جمادی، نباتی، گیاهی و حیوانی و حتی عقلانی، قلبش را در بیاورد و خودش را به نور، آرامش، شادی و اطمینان برساند. همین شلوغی ها باعث می‌شود که در این کار موفق نباشد که بخواهد خودش را بالا بکشد. می‌بینی که چون محبوب‌ها و معشوق‌های زیادی دارد، دیگر شب قدر هم به دردش نمی‌خورد. چون دست از هیچ کدام از معشوق‌های جمادی و نباتی و حیوانیش هنوز برنداشته است. روزه هم که می‌گیرد، تا می‌آید بالا برود، دم افطار همه را خراب می‌کند. چون از اول عقده­ای بوده نسبت به این روزه­ای که گرفته و عصبانی است. می‌بینی سر سفره همینطوری بی ­محابا می‌تازد و هر چه دستش می‌آید، می‌خورد. دوباره همه چیز خراب می‌شود و افت می‌کند. لااقل این شب قدر را که معادل 80 سال در نظام ابدی است، سبک تر افطار کن تا با نشاط پرواز کنی. نکاتی درباره قلب در مناجات «عارفین» خمس عشر امام زین­ العابدین (علیه‌السلام) در مناجات خمس عشر در مناجات‌العارفین می‌فرماید:«إلهِی فَاجْعَلْنا مِنَ الَّذِینَ تَرَسَّخَتْ أَشْجارُ الشَّوقِ إلَیْكَ فِی حَدآئِقِ صُدُورِهِمْ = خدایا من را از کسانی قرار بده که درختان شوق به خودت را در باغ‌های سینه­ هایشان کاشته ­ای». خیلی زیباست. آنهایی که در ادبیات و شعر کار کرده‌اند، می‌دانند اینجا امام چه معجزه­ ای کرده. در بعضی از روایات به جای «َترَسَّخَتْ» «تَوَشَحَت» یعنی پیچیده‌ای آمده است. چرا با «الهی» شروع شده؟ و با «اللهم» شروع نشده؟ چون «اللهی» از مقوله شوق است. «اللهم» که می‌گوید، یعنی «خدایا» و یک مقدار دور است. اما وقتی می‌گویی: الهی، یعنی عزیزم، عشق من، محبوب من. در فراز بعدی می‌فرمایند:«وَ انجَلَت ظُلمَتُ الرَیبِ عَن عَقائِدِهِم فی ضَمائِرِهِم= تاریکی تردید در عقاید را از اندیشه­ هایشان زدوده». «وَانْتَفَتْ مُخَالَجَةُ الشَّكِّ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَسَرَائِرِهِ= و خلجان شک، از دل‌ها و درون ها‌یشان رخت بسته». یعنی آن تیغ‌ها و خارهای شک که دل را فلج می‌کند، باید برداشته شود.«وَانْشَرَحَتْ بِتَحْقِیقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُمْ = و با شناخت‌های راستین و حقیقی، سینه­ هایشان را گشایش داده». این فرازهای دعا اشاره به درون دارد. تاریکی تردید، شک در دل و ... . درباره قاعده اصلی «اَلظاهِرُ عِنوانُ الباطِن»، گفتیم از هر کسی هر چیزی ظهور می‌کند، مال درون خودش است. مثلاً اگر کسی زودرنج است، در باطن او عاملی وجود دارد که به صورت زودرنجی ظهور کرده است. اگر یک نفر این گونه است، یعنی ظاهرش یک ظاهری است که نباید آن طور باشد. ظاهر فقط قیافه نیست. قیافه سر جای خودش. اما ظاهر یعنی آن چیزی که از شخص ظهور می‌کند. حضرت می‌فرماید: گرفتاری تو در درونت است. از کوزه برون همان طراود که در اوست. یعنی باطن تو ضعیف است. نباید توقع داشته باشی که بتوانی مثل اولیای الهی و مثل مؤمنین و مثل آدم حسابی‌ها پرواز کنی و اشرافی زندگی کنی. اما برعکس، هر چقدر ظرفیت درونت را بیشتر کنی، وسعت بهشتت هم بیشتر می‌شود. در روایت داریم که روز قیامت تا برپا می‌شود، خداوند یک عده را قبل از اینکه حساب کتاب شروع شود، اجازه می‌دهد که بدون حساب و کتاب وارد بهشت شوند. اینها کسانی هستند که در دنیا با خدا خیلی رفیق بودند و با خدا بی­حساب و کتاب کار می‌کردند. حتی از همان شب اول قبر، خداوند اجازه نمی‌دهد که نکیر و منکر به ملاقات شان بیاید و از آنها حساب بکشد. بعد از این گروه، نوبت به گروه دیگری می‌رسد که با خدا حساب و کتاب و چرتکه ­ای عمل کردند. حال خدا هم برایشان چرتکه می‌اندازد و این شخص در روز آخر و بعد از گذراندنِ 50 هزار سال به بهشت می‌رود. یعنی این بیچاره 50 هزار سال گرفتار بوده و چیزی نداشته که بتواند به وسیله آن رد شود. اگر داشت که رد می‌شد و می‌رفت. یعنی قلبش و باطنش اصلاً از این محتواها نداشته که بی­ حساب به بهشت برود. کسانی هم هستند که در دنیا با خدا طوری زندگی می‌کنند که آن طرف کسی جرأت ندارد از آنها بپرسد:«مَن رَبُّک؟ = پروردگارت کیست؟» می‌گوید: من یک عمر به عشق این خدا صفا کردم. آنکه را از او خبر آورده‌ای                             بی‌حجاب اکنون در آغوش من است من با این پیغمبر و با این امام، یک عمر زندگی کردم. با امام زمان یک عمر رفت و آمد داشتم. حالا می‌خواهی سؤال کنی، این آقا را می‌شناسی و به این آقا اعتقاد داری؟ این سؤال بی‌معنی است. من یک عمر با این قرآن انس داشتم. حال تو آمدی از من سؤال می‌کنی: کتابت چیست؟ آنجا کار حکیمانه است. کار غیر حکیمانه که نمی‌کنند. وسعت دل، با کاشتن درخت شوق و حفظ آن از آفت شک میسر می‌شود حضرت سجاد (علیه‌السلام) در مناجات عارفین می‌فرماید: خدایا یک کاری بکن که درخت شوق به تو، در باغ دلم کاشته شود. پس شما احتیاج به شوق داری. اگر بخواهد این شوق ایجاد شود، موانعی که شوق را خراب می‌کند را باید بردارید. برای همین می‌فرماید:«وَ انجَلَت ظُلمَۀُ الرَیبِ عَن عَقائِدِهِم= تاریکی های شک از عقایدشان برطرف شده». پس تاریکی شک را برطرف کن تا درخت شوق به ثمر بنشیند. شما یک نفر را که نمی‌شناسی و به او شک داری، چطور می‌توانی او را دوست داشته باشی؟ هیچ چیزیش برایت شفاف نیست و تو نمی‌توانی دلت را به او بدهی. در نتیجه یک نفر که می‌خواهد پرواز بکند، اول باید عقائد خود را درست کند. یعنی ببیند واقعاً خدایی هست یا نیست. از کجا معلوم که وجود داشته باشد. پس انسان باید سؤالات و شبهاتش را برطرف کند و برای این کار به اهل آن مراجعه کند. ما اگر سردرد داشته باشیم، پیش ارتوپد نمی‌رویم. الان هم مد شده طرف کامپیوتر درس می‌دهد. سر کلاس دانشگاه می‌رود و راجع به پیغمبر شبهه ایجاد می‌کند. آخر تو در این زمینه چه تخصصی داری؟ چه مشکلی داری که نشستی اینجا راجع به ملکوت و جبروت و ناسوت و خلقت و پیغمبر و عصمت و نبوت حرف مفت می‌زنی؟ می‌گوید، اینطور آدم‌ها را که روی بی ­شناختی، همینطوری حکم می‌دهند، بدون اینکه برای خودشان قضیه حل شده باشد و همینطوری انکار و یا رد می‌کنند، یک دفعه می‌بینی که خدا روی دلشان یک مُهر می‌زند. این دیوانگی است که یک نفر پرفسور مغز و اعصاب باشد و برود راجع به ارتوپدی سخنرانی کند. اگر شک داری، عیبی ندارد. شک کردن هیچ اشکالی ندارد. همانطور که در گِل افتادن و در لجن افتادن هیچ اشکالی ندارد. ولی در لجن و در گِل ماندن خیلی اشکال دارد. آدم باید حتماً پیش یک کارشناس و متخصص برود. قرآن می‌گوید: بعضی‌ها بعد از اینکه جواب‌شان را می‌گیرند، چون به عقائد قبلی‌شان وابسته ‌اند و نمی‌توانند دست از عقاید قبلی‌شان بردارند، هر چقدر پیامبران زحمت بکشند و برای اینها معجزه بیاورند، باز اینها دست از افکار قبلی‌شان برنمی‌دارند. بنابراین، اگر ما بخواهیم قلب سالم محکم و منشرح و باز داشته باشیم، باید عقاید سالم داشته باشیم. برای همین است که تاکید داریم: عقائد سالم، عقائد درست، فکر و بینش درست و بصیرت درست، قلب را وسیع می‌کند. مثلاً شما در جاده‌ای با سرعت می‌روید. یک دفعه مه و طوفان می‌شود. در چنین وضعیتی شما نمی‌توانید با همان سرعت قبلی حرکت کنید. علاوه بر این، باید چراغ مه­ شکن روشن کنید و آهسته حرکت بکنید. چون جلوی تان را نمی‌بینید و نمی‌توانید سرعت داشته باشید؛ ولی اگر این اقدامات را انجام ندهید، معلوم هم نیست سر از کجا در بیاورید. آدم وقتی گرفتار تردید می‌شود این چنین است. یعنی گرفتار غبارآلودگی می‌شود. باید اول این مسایل را حل کند تا قدرتمند شود. تا این ابهامات برطرف نشود، انسان نمی‌تواند حرکت‌های موفق انجام بدهد. بیماری‌های فکری و روانی، حاصلِ تاریکی تردیدهاست انسانِ گرفتار در غبار آلودگی و مه شک، نمی‌تواند جلویش را خوب ببیند. در نتیجه بیماری‌های تخیلی، بیماری‌های وسواس، بیماری‌های فکری و روانی به سراغش می‌آید. یعنی جهان­بینی شفافی ندارد. وقتی که بینش و عقائد درست نیست و بصیرت وجود ندارد، شخص دائماً دچار تردید است که حضرت آن را با عبارت «تاریکی‌های تردید» بیان می‌کند که باید از عقایدش برداشته شود. قرآن می فرماید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ= خداوند ولی مؤمنین است و آنها را از تاریکی به سمت نور می‌برد». اما این به شرطی است که تو تحت ولایت خدا قرار بگیری. یک استاد زمانی می‌تواند شاگرد را به مقام خود و به قدرت و توانایی خود برساند که شاگرد فقط مستمع نباشد، بلکه کاملاً تمام دستورالعمل های استاد را انجام دهد و استاد هر تمرینی داد باید همان تمرینات را انجام بدهد. اگر تمرینات انجام نشود، صرف شنیدن، مشکل ما حل نخواهد شد. پس باید عمل کنیم. یعنی اگر آن چیزی که از شخص ظهور می‌کند، چیز خوب و قشنگی نیست و او را گرفتار کرده، مثل افکار منفی، بدبینی و ... همه به خاطر این است که آن چیز که در درون این شخص هست، چیز قدرتمندی نیست. یعنی تغذیه‌ی او به اندازه کافی سالم و قدرتمند نبوده است.   پس برای داشتن شوق، باید اول تاریکی‌های تردید را از عقائدمان دور کنیم. حضرت کلمه «فی ضَمائرهم» را می‌آورد، چون باید باطن را از تاریکیِ شک پاک کرد و باید نورانیتِ عقاید، جذبِ باطن شده و باور شود. اگر باور نشود و اگر جذب نشود، خروجی هم اصلاً آن چیزی که تو می‌خواهی نیست. مثلاً غذایی که می‌خوریم باید جذبِ بدن شود. قرآن می‌خوانی، نماز می‌خوانی، مسجد می‌روی، چقدر از آن جذب می‌شود؟ اگر قرآن می‌خوانی و مست نمی‌شوی، یعنی جذب نداشته ای. وقتی می‌گوییم این غذا را بخور، یعنی با جان و دل بخور. شما وقتی می‌خواهید غذا بخورید، آیا همیشه یک غذای ساندویچی و تو راهی می‌خورید؟ شما الان هر کاری داشته باشید، چه در عزا باشید یا شادی، وقتی می‌خواهید غذا بخورید، سر سفره می‌نشینید و با قاشق و چنگال و با تمرکز غذایتان را می‌خورید. یعنی برای این کار وقت می‌گذارید. ما چطور می‌خواهیم غذای روح‌مان را  بخوریم و می‌گوییم وقت نداریم، گرفتاریم، کلاس زبان داریم، کامپیوتر داریم، درس داریم، برای کارشناسی و کارشناسی ارشد امتحان دارم و ... وقت نمی‌کنم، کار سیاسی دارم. دور بریز این حرفها را، داری دروغ می‌گویی. «وَانْتَفَتْ مُخَالَجَةُ الشَّكِّ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَسَرَائِرِهِ = و خلجان شک، از دل‌ها و درون های‌شان رخت بسته». وقتی در دست شما تیغی فرو می‌رود، آرامش نداری و باید آن را در بیاوری تا آرامش پیدا کنی. شک مثل تیغی است در روح و در سرائر و باطن آدم که نمی‌گذارد تو کار کنی و مدام بیقراری. تا یک دانه تیغ در پایت می‌رود، نمی‌توانی خوب راه بروی. شک و تردید آدم را بدبخت و بیچاره می‌کند. بعد از خروج از تاریکی شک، «تحقیق معرفت» است که گشایش قلب می‌آورد مرحله بعدی در فراز دیگری از مناجات خیلی مهم است. وقتی که عقاید از تاریکی شک و تردید پاک شد و شوق در انسان ایجاد شد، اینجاست که باید انسان به دنبال معرفت حقیقی و دقیق برود. « وَانْشَرَحَتْ بِتَحْقِیقِ الْمَعْرِفَةِ صُدُورُهُمْ = و سینه‌هایشان با تحقّق معرفت، گشوده شده». یعنی وقتی که شما عقائدت را از شک و تردید بیرون کردی، باید یک بینش و بصیرت و یک تحقیق و معرفت دقیقی پیدا کنی. برای همین«اِنشَرَحَت» آورده. یعنی بازشدن. چطوری دل باز می‌شود و انسان به سعه صدر می‌رسد؟ وقتی که معرفت‌های درست و راستین پیدا می‌کند و حقانیتش را هم می‌داند. حقانیتش را می‌داند، یعنی مثل اعتقاداتی نیست که از بچگی به تو گفته‌اند که اصول دین پنج تاست و یا پیغمبر اسلام، قرآن، خدا و ...  و اینگونه اینها جزو عقاید تو شده اند، بلکه حقانیت آن در جانت نشسته است. مثلاً اگر از خانمی که خیلی باحجاب است، بپرسند: تو برای چی حجاب داری؟ می‌گوید: دینم گفته. اما وقتی سوار هواپیما می‌شود و آن‌طرف آب می‌رود، می‌بینی خبری از این حجابش نیست. چون اصلاً تحقیق نداشته است. تحقیق معرفت خیلی مهم است. «تحقیق معرفت» یعنی من بدانم، چیزی را که به آن باور دارم، این است و جز این نیست. این کار می‌خواهد و خیلی کار مفصلی هم نمی‌خواهد. یعنی کافیست که شما 40 ساعت 50 ساعت وقت بگذارید، کمتر از این هم وقت بگذارید، می‌شود راجع به خدا، توحید، صفات خدا، اسماء الهی، نبوت، ولایت و امامت به معرفت برسید. همه را با 10 یا 20 ساعت وقت می‌شود فهمید. ولی به شرط اینکه اگر کسی می‌خواهد رشد کند، خودش را مسخره نکند. در حدیث داریم: کسی که چیزی را یاد می‌گیرد، اما خیال ندارد عمل کند، خدا را مسخره کرده است. ما با هیچ رشته تخصصی اینگونه رفتار نمی‌کنیم که با دین می‌کنیم. زبان خارجی می‌خواهد یاد بگیرد، دقیقاً اصولی عمل می‌کند. ورزش، خیاطی، کامپیوتر، گلدوزی و ... هر چه می‌خواهد برود، دقیقاً با همان فرمول‌ها رفتار می‌کند؛ اما وقتی نوبت به ساختن روح خودش و قدرت و توانایی‌های خودش می‌رسد، توجهی نمی‌کند. پس کسی که حاضر نیست با خودش در بیفتد و یقه خودش را بگیرد و خودش را تربیت کند و حاضر به رعایت فرمول‌ها و مقررات نیست، شناختش هم مسخرگی و مسخره بازی است. این شخص خودش را مسخره کرده است. خدایی که می فرماید: «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ= اگر چیزی را نمی دانید، از اهل ذکر بپرسید»، بنده ­ای را که سؤال می‌کند را دوست دارد. به شرط اینکه به مقتضای سؤال عمل هم بکند. انسان باید در قدم اول، پیش کارشناس برود و تردیدها و شبهات خود را بپرسد. در قدم دوم به آنچ گفته شده باید عمل کند. در این صورت به شادی و قدرت و انشراح می‌رسد. وسعتِ بهشت هر فرد، نتیجه وسعت قلب اوست سعه صدر و وسعت روح، یعنی انشراح و وسعت قلب که مساوی است با انشراح بهشت. یعنی هر چقدر حوصله شما زیادتر باشد وتنبلی و بی­حوصلگی و زودرنجی و حساسیت در زندگی تان کمتر باشد، بهشت تان وسیعتر است. اما هر چه حساسیت، زودرنجی،تنبلی و بی­حوصلگی داشته باشید، خُلق تان تنگتر است و زود عصبانی می‌شوید و اضطراب و ترس زیادتر در دل تان می‌آید. خواب و خیال های بد، سراغتان می‌آید. بدبینی خیلی اذیت تان می‌کند و خیال‌بافی هم زیاد می کنید. بنابراین، اینکه می‌فرماید: «سرعت بگیرید به سوی بهشتی که به اندازه همه آسمانها و زمین است»، یعنی، همه آسمان‌ها و زمین خودت هستی. امروزه می‌گویند: اگر سلسله اعصاب یک آدم را باز کنند، چند دور به دور کره زمین می‌چرخد. حال اگر روحش را باز کنند. خدا می‌فرماید: 50 هزار سال روح یک آدم باز می‌شود. یعنی این روح را اگر بخواهی نگاه کنی، به اندازه 50 هزار سال طول می‌کشد. این وقتی می خواهد در بهشت برود، قرآن می‌گوید:«وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ[1]= و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى كه پهنایش [به قدر] آسمان ها و زمین است». بهشت هر یک نفر، معادل همه آسمان‌ها و زمین وسعت دارد. این، یعنی نفس انسان بزرگ است. در انشراح است که بهشت تو وسیع می‌شود و تو دیگر فشار قبر نداری. اما اگر الان فشار داری، اعصابت خرد است، زودرنج هستی، عصبی می‌شوی، بداخلاق هستی، حسود هستی و به چشم و هم­چشمی می‌افتی و ... پس فشار قبر داری. اما اگر شاد و آرام هستی، داشتن دیگران نمی‌تواند تحریکت کند، موفقیت دیگران حسادت تو را تحریک نمی‌کند و ... پس معلوم است که اصلاً فشار قبر نداری. تو یک بهشت بزرگ داری. چون نفس ما قبر ماست. قلب/ انشراح قلب/ شک پی نوشت: [1] . آیه 133 سوره آل عمران. ع ل 391

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11810
زمان انتشار: 19 ژولیه 2020
| |
باور به معاد، یعنی آمادگی برای موت که مساوی است با شرح صدر

قلب، جلسه 40، 1390/05/01

باور به معاد، یعنی آمادگی برای موت که مساوی است با شرح صدر

یکی از عوامل وسعت قلب، آمادگی برای موت بود و یکی از راه های آمادگی برای موت، باور داشتن روز حساب و کتاب است. شخصی که آمادگی برای موت دارد، می‌داند و مطمئن است که به نظام ابدی سالم متولد می‌شود. وقتی نامه عملش را به او می‌دهند،«فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ [1]= اما كسى كه كارنامه‏ اش به دست راستش داده شود، گويد: بياييد و كتابم را بخوانيد». چنین کسی با خوشحالی همه را صدا می‌کند و می‌گوید: بیایید کتاب و نامه عمل من را ببینید. علت این که خوشحال شده و دوست دارد نامه عملش را همه ببینند، این است که: «إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ[2]= من يقين داشتم كه به حساب خود مى‌‏رسم». او می‌گوید: من باور داشتم حساب و کتابی هست و من یک روزی حتماً به نتیجه ی این حساب و کتاب خواهم رسید.

یکی از اولیای خدا می‌گفت: من یک بار حالم بد شد. یعنی چند وقتی گذشت و دیدم آن حس و حال خوب قبلی را ندارم. خلاصه با زحمت، ارتباطی با معصومین (علیهم‌السلام) برقرار کردم و علت را سؤال کردم. به من گفتند: تو فلان روز که داشتی غذا می‌خوردی، نصف غذایت برای گرسنگی­ ات بود که خوردی؛ ولی بقیه ­اش را فقط برای لذت خوردی در حالی که سیر شده بودی و این باعث شد که کدورت در دلت بیافتد. یعنی زیادی خوردن، حتی اگر حلال باشد، می‌تواند قساوت در زندگی این ولی خدا بیاورد. لذت حلال، اما اضافه که بیش از حد نیازش بوده، حساب و کتاب و معطلی برایش دارد. این آدم، دیوانه نیست که در کار حرام برود یا وجوهات و خمس و زکاتش را ندهد. یا حق برادر و خواهرش را بخورد و در تقسیم ارث، کلاه سر دیگران بگذارد، یا بخواهد به سهم دیگران تجاوز کند، یا بخواهد گران‌فروشی و کم‌فروشی بکند. همه این دعواها و درگیری‌ها و بداخلاقی‌ها سر «من من» کردن‌ است. کسی که از جیفه دنیا حالش به هم می‌خورد، اصلاً سرش دعوا نمی‌کند. مثلاً شما با یک نفر هم ­غذا می‌شوید. بعد طرف می‌گوید: من میل ندارم و غذا نمی‌خورم، یا من این غذا را دوست ندارم. وقتی او از غذا خوشش نمی‌آید، پس دعوا هم ندارد که تو چرا زیاد خوردی؟ یا چرا حق من را خوردی؟ یا چرا بیشتر از من خوردی؟ این اصلاً از غذا خوشش نمی‌آید و آن را دوست ندارد، پس دعوایی هم ندارد و همینطور است کسی که نسبت به دنیا زهد ورزیده و از دنیا خوشش نمی‌آید، پس دعوایی هم سر دنیا ندارد. کسی که سنخیت با آخرت، ابدیت و خانواده آسمانی­اش دارد، اصلاً دچار دعواهای خاله خاله­باز‌ی‌ زندگی دنیا و جهنم‌های دنیا نمی‌شود. این آدم آزادِ آزاد است. کسانی که هیچ بهره­ و هیچ انسی با آخرت ندارند، یا هیچ معرفتی نسبت به آخرت ندارند، دلشان را متوجه آخرت نمی‌کنند و از آخرت غفلت دارند. وقتی که آخرت برایشان گل­ آلود شد، حال چه بگوید باورش داشتم و ندیدمش یا بگوید، باورش نداشتم و ندیدمش، در هر صورت آخرت را نمی ­بیند و وقتی نمی ­بیند، غیر از دنیا هیچ چیز برایش نمی‌ماند و در این صورت برای دنیا دعوا راه می‌اندازد و برایش غصه می‌خورد. فرق مؤمن با غیر مؤمن در بصیرت داشتن است قرآن می‌گوید: مؤمن شاد و آرام است. مؤمن یعنی کسی که امنیت به ابدیت دارد. شما اولین شرط در قرآن را ببینید. نمی‌گوید:«یؤمنون بالله» بلکه می‌گوید: «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ= ایمان آورندگان به غیب». غیب یعنی آن چیزی که تو الان آن را نمی­ بینی، ولی باورش داری که همراهت هست. امتیاز مؤمن و فرقِ او با غیرمؤمن، در این است که بصیرت دارد. «إِنَّمَا الدُّنْیَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى[3] = دنیا منتهاى دیده نابیناست». یعنی یک کور، فقط تا دنیا را می‌تواند ببیند و اصلاً کشش به سمت نظام آخرتی و غیب ندارد. ایمان از اَمِنَ است. وقتی یک نفر غیب را قبول کرد و ایمان به غیب آورد، دلش آرام می‌شود. اما وقتی که این امنیت را بردارید و امنیت قلب گرفته شود، در نتیجه شما به جایی خارج از جهنم اطمینان ندارید و فقط هر چه می‌شناسید همین دار غرور و دار دعوا و درگیری و غصه است. پس در این صورت، دل می‌افتد به آشوب، غصه، چشم و هم­چشمی و ناراحتی‌ها. فراموشی آخرت، دو حالت دارد که هر دو به ضرر انسان است ما وقتی آخرت را ندیدیم و از آن غافل شدیم، دو حالت پیش می‌آید: 1) حالتی است که دنیا را داریم و اگر دنیا را داشته باشیم به خاطر دنیا درگیر می‌شویم و یکسره غصه می‌خوریم. 2) حالتی است که دنیا را هم نداریم. بعضی‌ها اینگونه اند که حتی دنیا را هم ندارند. اگر دنیا را نداشته باشند چه اتفاقی می‌افتد؟ آنهایی که آخرت را ندارند و دنیا را هم نمی‌پسندند، خودکشی می‌کنند. کسی دنیا را ندارد و به آن بی اعتناست، اما نسبت به آخرت امنیت دارد. امنیت که داشته باشد، دنیا هر چه هم بد بگذرد، این شادتر است و اصلاً ناراحت نمی‌شود، چون امنیت به آخرت دارد. وقتی دستِ آدم از آخرت تهی شد به اضطراب می‌افتد آدم زمانی که از آخرت غافل شد و فقط دنیا را داشت و گاهی هم دنیا را نداشت، یعنی زمانی که کاملاً دستش از آخرت خالی بود به اضطراب می‌افتد. در دنیا اضطراب‌ها و دعوا و به جان هم افتادن‌ها و من و تویی ­ها و درگیری‌ها ناشی از این است که ما آخرتی نداریم و دست خودمان را واقعاً از آخرت خالی کرده‌ایم و درگیر گذشته‌مان در دنیا هستیم. شیطان با سرگرم کردن ما به گذشته عمر و حال ما را خراب کرده است. گاهی انسان آنقدر ساده و نادان می‌شود که شیطان او را چندین مرتبه در روز به گذشته می‌برد و لجن‌مال می‌کند و برمی‌گرداند؛ با این کار حالِ این فرد هم خراب می‌شود. وقتی حالِ او خراب شد، دیگر آینده‌ای هم برای او نمی‌ماند. قبلاً گفتیم حال ما از گذشته ما و آینده ما از حال ما ساخته می‌شود. مثلاً به یک بچه بگویی بیا، این خوراکی و شکلات را بگیر و النگوی طلایت را به من بده. بچه اینطوری راحت فریب می‌خورد. ما به مراتب از بچه ­هایی که اینطوری گول می‌خورند، ساده ­تر هستیم. یک‌ذره تعقل نمی‌کنیم که اگر من به گذشته برگردم، چه فایده‌ای برای من دارد؟ آدم اگر زرنگ باشد، می‌گوید: چرا با خاطرات بد گذشته، لذت حالم را خراب کنم؟ آدم عاقل هیچ وقت به گذشته تلخ برنمی‌گردد. دیده‌اید، بعضی‌ها که عاقل هستند تا می‌خواهی از یک آدمی که از او خوششان نمی‌آید، حرف بزنی؛ می‌گویند: اصلاً راجع به این آدم حرف نزن، حالم به هم می‌خورد، حالم بد می‌شود. چون این آدم عاقلی است و تجربه تلخی از آن شخص دارد و حال خود را با یادآوری آن خراب نمی‌کند. غصه خوردن مال آدم‌های نادان و ساده است. چون غصه خوردن، حال و آینده و آخرت را خراب می‌کند. با نشاط و شادی است که مؤمن می‌تواند آخر را بسازد و عبادت کند و انس با عالم بالا بگیرد و کار خیر انجام بدهد. شیطان به شاد بودن مؤمن حسادت می‌کند قرآن می‌فرماید:«إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا[4]= چنان نجوایى صرفا از [القائات] شیطان است تا كسانى را كه ایمان آورده‏ اند، دلتنگ گرداند». شیطان به شاد بودن مؤمن حسادت می‌کند و غصه می‌خورد و با حملات چهارگانه[5] می‌خواهد مؤمن را در چنبره غم و غصه بیاندازد. استادی داشتیم خیلی مرد نورانی و باصفایی بود. وقتی در کلاس کسی می‌گفت: استاد، مثلاً شاید چند روز دیگر اینطوری بشود یا مثلاً دو روز دیگر فلان اتفاق بیفتد، استاد می‌گفت: عزیزم شما کارت را بکن. ان‌شاء‌الله شاید تا آن موقع مُردی. اگر کسی اینطوری باشد، دیگر غصه نمی‌خورد. اگر کسی ماهیت جنینی خودش را در رحم دنیا باور کند، متوجه می شود که وقت ندارد، پس غصه نمی‌خورد. جنین نمی‌تواند لحظه‌ای در رحم مادر بیکار باشد، معنای بیکاری یک جنین در رحم، یعنی نقص عضو، یعنی بیماری‌های خطرناک و عذاب و جهنم و بدبختی. اصلاً ما وقت نداریم متوقف شویم. باید بدویم و آماده شویم. بخواهی بایستی و به عقب برگردی، حماقت است. چون کسی که امیدوار است و می‌دود، به خودش امیدوار نیست، بلکه به خدا امیدوار است. این یک نگاه درست توحیدی است. اگر کسی واقعاً آخرت را بشناسد و لذت و قدر آخرت را بداند، می فهمد که می تواند با یک دقیقه توجه به آخرت، یک عمر بلا و سختی را تلافی ‌کند. یک بنده خدایی به من می‌گفت: دعا کن که من بمیرم. چون دیگر اصلاً نمی‌توانم تحمل کنم. راضی هستم بمیرم و این وضعیت را تحمل نکنم. گفتم: تو فکر کردی آن طرف چه خبر است؟ تو اگر به آن طرف بروی و چشمت به وضعیت قبر بخورد و یکی از جهنم‌هایش را ببینی، التماس می‌کنی که خدا تو را به دنیا برگرداند و با صد درجه بدتر از وضعیت الانت زندگی کنی. حاضری صد درجه در دنیا وضعیتت بدتر شود و یک دقیقه قبری را که پر از مار و عقرب است را نبینی. فکر می‌کنی که در آ‌ن‌طرف، برایت خیر می‌کنند؟ وقتی آمادگی نداشته باشی و بروی، نه تنها خیری در آن نیست، بلکه سختی های زیادی هم داری. البته خدای مهربان سختی‌ها را جبران می‌کند. در روایت داریم، خداوند آنقدر سختی‌های دنیا را برای انسان خوب جبران می‌کند که مؤمن آرزو می‌کند، ای کاش در دنیا با قیچی تکه­ تکه ­ام می‌کردند که من در اینجا به لذت بیشتری برسم. دیگر این که می گوید: ای کاش هیچ دعایی از من مستجاب نمی‌شد. وقتی که بفهمد خدا به جای دعاهای مستجاب نشده در دنیا، در آخرت عوضش را به او می‌دهد، خواهد گفت: من چه باختی در دنیا کردم که دعاهایم اجابت شد. کاش که آن دعاها هم اجابت نمی‌شد. کاش که به آن آرزوهای دنیایی­ ام نمی‌رسیدم. قدر آخرت را دانستن، نتیجه زهد در دنیاست علی (علیه‌السلام) می‌فرماید:«کَیفَ یَزهَدُ فِی الدُّنیا مَن لا یَعرِفُ قَدرَ الآخِرَۀ[6]= چگونه می‌تواند کسی بی‌رغبت به دنیا باشد، در حالی که قدر آخرت را نمی‌شناسد.» یک جنین سالم دائماً در حال تلاش برای تولد است. یعنی واقعاً دنیا را باور کرده و جدی گرفته است. اگر شما لحظه به لحظه از آن عکس ‌بگیرید، عکس لحظه قبل با لحظه بعد فرق می‌کند. نشانه‌ی سلامت یک نفر این است که آخرت را جدی گرفته و باور کرده و دائماً بانشاط و امید در حال تلاش و کار است. آدم‌های مریض و افسرده و پژمرده و آدم‌هایی که یک گوشه چنبره می‌زنند و زانوی غم بغل می‌گیرند، جداً ایمان به آخرت نیاورده‌اند. اگر آخرت را باور می‌کرد، غصه چیزی را که تمام شده و تاریخش گذشته نمی‌خورد و می شد مصداق این شریفه که می فرماید: «لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ= تا این که برای هر چیزی که ازدست رفته ناراحت نشود». جنین هم با این که در دنیاست، ولی پرده رحم نمی‌گذارد دنیا را ببیند. یعنی دنیا با همه بزرگی و عظمت و سروصدایش وجود دارد و جنین در آن حجابِ رحمِ مادر، گیر کرده و هیچ اطلاعی ندارد که در چند سانتیمتری او و چند لحظه بعد چه اتفاقی قرار است بیافتد. ما هم اینطوری هستیم. ما هم الان نمی‌دانیم که در چه فاصله‌ی اندکی به آخرت هستیم. همین الان که من و شما داریم اینجا صحبت‌ می‌کنیم، حضرات ملائکۀالله (علیهم‌السلام) دارند ما را نگاه می‌کنند. نمونه روشن آن به خواب رفتن ماست. شما در خانه پای تلویزیون و یا حتی در رانندگی وقتی به خواب می‌روید، خواب می ­بینید. یک لحظه سرت را گذاشتی و یک دفعه خواب می ­بینی که به برزخ رفته ای. ببین چند دقیقه طول کشید تا به برزخ بروی. در یک آن، انسان بدن را رها می‌کند و با آن بدن برزخی کار می‌کند. آن بدن تا الان کجا بود؟ این بدن برزخی، همین الان هم با تو هست، ولی به قول قرآن ما از این بدن دومی غفلت داریم. آنقدر به ما نزدیک است که به اندازه­ای که یک چرت بزنی، وارد برزخ می‌شوی. قرآن می‌گوید: ما هر بار با خوابیدن به شما تفهیم می‌کنیم که شما مردن دارید. شما می‌خوابید و بلند می‌شوید، اما باز هم نمی‌فهمید و غفلت دارید. ۵ دقیقه بنشین فکر کن. خواهی فهمید که این بدن برزخی، بدنِ حقیقی است. چون اگر حقیقی نبود که آثارش روی بدن مادی شما ظاهر نمی‌شد. مثلاً موقعی که این بدن برزخی در خواب وحشت زده می‌شود و شما از خواب بیدار می‌شوید و بعد می بینید که روی این بدن مادی، تبخال می‌زند، معلوم می شود که این بدن برزخی حقیقی است و ترس و لذتش همه حقیقی است. آدم‌هایی که بزرگوارند و اهل ریاضت هستند، کم کم بر این بدن‌شان هم غلبه می‌کنند، حتی در بیداری چیزهایی که دیگران نمی­ بینند را می­ بینند. گاهی به «کشف سمعی» می‌رسند. یعنی چیزهایی را می‌شنوند که دیگران قادر به شنیدن آن نیستند. گاهی بوهایی را استشمام می‌کنند که دیگران نمی‌توانند استشمام کنند. این بدن حقیقی تا اینقدر به ما نزدیک است. آن وقت ما از آن غفلت داریم. وقتی از آن غفلت می‌کنیم، نه تنها هیچ فایده‌ای ندارد، بلکه ضرر هم دارد. ضررش این است که ما فقط این جیفه را می­ بینیم و سر این جیفه هم به بدبختی کشیدن و بیچارگی کشیدن می‌افتیم. امام علی(علیه‌السلام) فرمود: کلمه زهد در قرآن نیامده، ولی معنایش این است: «لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ[7]= تا بر آنچه از دست‏ شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است‏، شادمانى نكنید و خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد». حال چه کسی نمی‌تواند زهد داشته باشد؟ بنا به فرموده‌ی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کسی که ابدیت و آخرت را نمی‌شناسد، لذتی از آن نمی‌برد. یاد آخرت دوا و شفاست علی (علیه‌السلام) فرمود:«ذِکرُ الآخِرَۀِ دَواءٌ وَ شِفاء[8] = یاد آخرت دوا و شفاست». قرآن می‌فرماید: همه انبیاء قدرت شان را از یاد آخرت گرفته اند: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ[9]= ما آنان را با موهبت ویژه‌اى كه یادآورى آن سرا بود، خالص گردانیدیم». همه ما هر روز سر نماز از خدا می‌خواهیم که ما را به راه انبیاء هدایت کند. خیلی‌ها این را از خدا می‌خواهند، ولی دروغ می‌گویند. چون وقتی به سبک زندگی‌شان نگاه می‌کنید، می‌بینید نحوه حجاب، لباس پوشیدن و وسائل خانه ­اش و عکسِ روی تلفن همراه و موزیک آن، تابلویی که روی دیوار خانه‌اش زده، ماهواره و ... نشان می‌دهد که او راست نمی‌گوید. می بینید که اسم و آدرس هنرپیشه­ ها را می‌داند، چندتا از آنها مرده‌اند را می داند، چه کسی باجناق کیست را می داند، کی دخترعمو و پسرعموی کیست را می داند، و ... ولی راجع به حضرت زینب و حضرت زهرا و حضرت معصومه و اباالفضل (علیهم‌السلام) نمی‌تواند یک دقیقه صحبت کند. این نشان می دهد که اصلاً رغبتی به اینها نداشته که برود یاد بگیرد. در مورد خدا هم هیچ چیز نمی‌داند. یک موقع بعضی‌ها اظهار فضل می‌کنند و می بینی که نام اتومبیل‌ها را خوب می‌شناسند، انواع و جنس کریستال‌ها و پرده ­ها و پارچه ­ها و طلا و جواهرات و بازار و جنس‌های بازار را خوب می‌شناسند، اما اگر به او بگویی راجع به فلان چیز که مربوط به حیات ابدی است، چیزی می‌دانی؟ می بینی که هیچ چیزی بلد نیست. علتش این است که رغبتی به اینها نداشته که یاد بگیرد. از صبح که از خواب بلند می‌شود تا شب، تلاشی در شناخت این شخصیت‌ها ندارد. نه عکسی، نه اسمی، نه در دلش، حتی یادی از اینها نیست. ارتباط‌ها و دوستانش را می­ بینی که هیچ رنگی از این ۴ دسته (انبیاء، صدیقین، شهدا و صالحین) ندارند. می بینی که در نوع مطالعات و رشته ­اش و کتاب‌هایی که می‌خواند و کلاس هایی که می‌رود، اثری از اهل بیت ع نیست. می ­بینی که این آدم اصلا به صدیقین، شهدا، انبیاء، صالحین نمی‌خورد. ولی یک عده‌ای هم راست می‌گویند: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ». واقعاً این شخصیت‌ها برایشان برجسته هستند و با این شخصیت‌ها انس دارند و اینها برایشان الگو هستند. کسی که در این مسیر نیست، یکی از آرزوهایش این است که با فلان هنرپیشه فیلم بازی کند. ولی کسی که در صراط مستقیم است، آرزویش این است که آیا من می‌توانم یک روزی همسایه خانم فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) بشوم؟ من یک روزی می‌توانم با علی اکبر و علی اصغر و اباالفضل و با خانم فاطمه معصومه (علیهم‌السلام) باشم؟ زان شبی که وعده کردی روز وصل                    روز و شب را می‌شمارم روز و شب مگر ما نمی‌گوییم معاد داریم و معتقد به معاد هستیم؟ یعنی می خواهیم برمی‌گردیم به خانه ­مان؟ پس باید بدانیم که «الدُّنیا دارٌ لِمَن لا دارَ لَه= دنیا خانه آدم‌های بی­ خانه است». پس اینجا خانه من نیست. اینجا قرار نیست من زندگی کنم. یک قهوه ­خانه سرراهی است. در قهوه ­خانه سرراهی هر چه شد، شد. بنا نیست ما در اینجا خیلی خوش به حالمان باشد و خیلی خوش بگذرد. قرآن فرمود:« وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ[10] = و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است.» اصلاً حیات شما آنجاست. خانه امن ما کجاست؟ همه می‌دانیم که خانه هر کس محل امن و راحتی برایش است. برای همین به آن مسکن می‌گویند. مسکن یعنی محل سکون. ما الان همه در بیرون از خانه ی اصلی‌مان هستیم و هر کدام از ما 30 سال 40 سال 50 سال است که در آن خانه نیستیم. ما قبلاً در آن خانه بودیم و در آنجا آرامش داشتیم. برای همین، معاد داریم. یعنی برمی‌گردیم به همان جایی که داشتیم در آن زندگی می‌کردیم. همان طور که این 30 سال، 40 سال، 50 سال گذشت، بقیه ­اش هم همینطوری می‌گذرد. ما فکر می‌کنیم که ممکن است یک هیجان خاصی در آینده منتظر ما باشد یا خوشبختی خیلی بزرگی که همیشه توهم می‌کنیم قرار است بیاید. اما نه، هر چه گذشت، گذشت. خوش به حال کسی که قبل از رفتن، عاشق شود. عاشق خانه و عشق جاودانه­اش شود. اما وای به حال کسی که از خودِ اصلی‌اش بدش بیاید و بمیرد. آنهایی که مردن برایشان سخت است، عاشق خود دنیایی شان هستند. پس مواظب باشیم که دلبستگی‌های «حسی، خیالی، وهمی و حتی عقلی» ما را گرفتار نکند. باید وابستگی‌های‌ما فقط فوق عقلانی باشد. یعنی وابستگی به خدا. تمرینش هم این است که تسبیح را در دستت بگیری و بگویی: «من ابدی هستم. من جاودانه هستم»، تا قلبتان باور کند. قرآن می‌گوید: به دل‌تان نگاه کنید. اگر 3 چیز از همه چیزهای دیگر نزد شما عزیزتر نیست، بدانید که دارید به سمت تاریکی و جهنم می‌روید. آن سه چیز، «الله، اهل بیت (علیهم‌السلام) و جهاد» است. خدمتی برای امام زمان عج با ارزش است که با عشق توأم باشد یک موقع به کسی می‌گویند: بیا برای امام زمان کار کن. می‌آید کار می‌کند، ولی دوست داشت که ای کاش به او نمی‌گفتند. می‌گوید: وقتش را ندارم. دوست دارد برود برای دنیا کار کند. اما چون به حضرت اعتقاد هم دارد ، انگار برایش تحمیلی است و باید زوری از او یک چیزی بگیرند. چند وقت پیش، یک نفر پولدار آمده بود به من می‌گفت: من 10 میلیون تومان می‌خواهم بدهم، اما کار نمی‌توانم بکنم. چون برای این چیزهایی که شما می‌گویید، وقت ندارم. قبول شان دارم، نوارها را گوش کردم که امام زمان تنهاست، غریب و مظلوم و آواره است، ‌ولی راستش را می‌گویم که وقت این کارها را ندارم. ببینید با چه تعبیری می گوید. انگار این کارها، کارهای خودش نیست و مال آدم‌های خیلی سطح پایین و مثلا اُمل‌ است. می‌گفت: من وقت ندارم، چون به کسب و تجارتم نمی‌رسم. این 10 میلیون تومان را داد تا عذاب وجدان خود را یک طوری آرام کند. اما اصلاً عشق به حضرت ندارد و فکر می‌کند که همه چیز با پول حل می‌شود. پدرت امام زمان به دلت نگاه می‌کند و می ­بیند اصلاً از صبح تا شب یک ذره دلت برایش جوش نمی‌زند. آیا بعد از 30 سال، یک بار نشستی از دلتنگی برای امام زمان غصه بخوری و گریه کنی؟ یک آینه به این قشنگی خدا جلویت گذاشته مثل آیه‌ی 24 سوره ی توبه: اگر ۳ تا چیز جزء محبوب‌های اصلی دل شما و جزء عشق‌ها و لذت‌ها و آمال شما نیست، شما یقیناً آدم نیستی. «عشق به خدا، چهارده معصوم و روح جهاد». خدا به این راحتی دارد با ما حرف می‌زند. آن‌وقت تو می‌فهمی که «شهید» کیست. شهید یعنی«عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ= نزد پروردگارشان روزی می خورند». دیگر خیلی ساده از کنار این اسم رد نمی‌شوی. قیامت هم که می‌شود خدا به شهدا می‌گوید: به صحنه نروید و همینجا پیش خودم بایستید. حالا حتماً باید 8 سال جنگ شود که ما شهید شویم؟ خیر. الان هم خیلی راحت یک خانم یا یک آقا می‌تواند شهید شود. شهادت باید اول در دل و در خودِ انسان اتفاق بیافتد. اول باید خودت در دل خودت شهید شوی. یعنی شهید خدا شوی و همه خواسته­ هایت پشت سر این سه خواسته قرار بگیرد. در این صورت تو شهید هستی. یعنی خداوند کار را اصلاً روی عمل نبرده، بلکه برده روی دل. یاد خدا و یاد آخرت کن، یادِ غیر چرا؟ انسانی که دلش بی نهایت­ طلب است، جز با بینهایت راضی­ نمی‌شود. اگر عاشق به محدود شد، دیگر طبیعی نیست. به فرموده قرآن، هر کس بزرگ شد و به جایی رسید، با یاد خانه اصلی‌اش بود. یاد گل کن، یاد خار و خس مکن                      یاد ما کن، یاد دیگر کس مکن یاد ما کن، یاد ما شیرین بود                            راحت هر خاطر غمگین بود یاد ما هر زشت را نیکو کند                            ای خُنُک آن دل که با ما خو کند در نظام فطری، باطن آدمیت شرط است. در نظام‌های بهشتی، شخص فقط به این فکر می‌کند که آیا من به این مرحله رسیده‌ام که خدا، چهارده معصوم و جهاد برای من، عزیزترین و شیرین­ترین چیز در زندگی­ام باشد؟ بقیه چیزها نه اینکه بد باشند، آنها هم باید شیرین باشند، اما به حدی که جای این ۳ معشوق را نگیرند. در این رابطه گفتیم که انسان هر چقدر ایمانش افزایش پیدا می‌کند، علاقه­ اش به همسرش هم بیشتر می‌شود. ایمان و آخرت گرایی، یکی از رموز محبوبیت است همه انسان‌ها محبوبیت را دوست دارند و به دنبال این هستند که در بین مردم و اطرافیان شان محبوب واقع شوند. اما غافل از این هستند که رمز این محبوبیت چیست. فرمول قرآنی آن این است: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا[11]= كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده‏‌اند، به زودى [خداى] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مى‌دهد». آنهایی که واقعاً ایمان آورده‌اند به آخرت و با آخرت شاد هستند و اعمال‌شان اعمال قشنگی است، امکان ندارد آدم‌های محبوبی نباشند. کسی نمی‌تواند او را دوست نداشته باشد. مثل این است که بگویی: آب بریزیم و جایی خیس نشود. «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» یک قانون قرآنی است، مثل 4=2×2. ایمان و عمل صالح هر جا بود، محبوبیت حتماً همراهش هست. از همه قشنگتر محبوبیت‌های آسمانی است. یعنی در آسمان این شخص خیلی محبوب می‌شود. پیغمبر و حضرت زهرا و چهارده معصوم و فرشته ­ها و شهدا (علیهم‌السلام) دلتنگش می‌شوند و همه دوستش دارند. ما فقط با ایمان و عشق به خدا بزرگ می‌شویم. گاهی خدا مخصوصاً خیلی چیزها را از ما می‌گیرد تا به ما بفهماند که ما برای آدم بودن و متعادل بودن و خوشبخت بودن، حتماً به پدر و مادر و به خانواده نیاز نداریم. یک کسی می‌تواند هیچ کدام از اینها را نداشته باشد، اما آدم بزرگی باشد. ما چقدر شهید داشتیم که پدر و مادرشان را نمی‌شناختند، ولی آدم‌های بزرگی بودند. آدم طبیعت ­گرا غصه دنیا را می‌خورد. اما آدم فطرت ­گرا همه نگاهش به ابدیت و آخرت است. داشتن و نداشتن‌های اینجا معطلش نمی‌کند. علی (علیه‌السلام) فرمود:« مَن ذَكَرَ المَنیَّة نَسِیَ الامنیّة[12]= هر کس مرگ را یاد آورد، آرزویش را فراموش کند.»   قلب/آخرت گرایی/ آخرت فراموشی پی نوشت: [1] . سوره حاقه/19. [2] . سوره حاقه/20. [3] . نهج البلاغه/ خطبه 133. [4] . سوره مجادله/10. [5] . حملات چهارگانه شیطان: حمله از عقب (به رخ کشیدن خاطرات بد گذشته، گناهان، کدورت ها) حمله از جلو(ایجاد استرس و اضطراب نسبت به آینده) حمله از چپ (توسری زدن به خاطر گناهانی که شخص مرتکب شده) جمله از راست (با بزرگ کردن صور مقدس و عبادت ها و کارهای خیر شخص که در این صورت شخص را دچار ریا و خودشیفتگی می کند). [6] . غررالحکم، ج 4، ص562. [7] . سوره حدید/23. [8] . غررالحکم، ج 4، ص 30. [9] . سوره صد/46. [10] . سوره عنکبوت/64. [11] . سوره مریم/96. [12] . غررالحکم/ج 5/ص 296. ع ل 390

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11808
زمان انتشار: 18 ژولیه 2020
| |
استعداد برای موت، عامل دیگری برای وسعت قلب است

قلب، جلسه 39، 1390/04/18

استعداد برای موت، عامل دیگری برای وسعت قلب است

بحث درباره «قلب وسیع» و «وسعت قلب» بود. طبق فرمایش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بعد از تجافی و انابه، استعداد داشتن برای موت، عامل دیگری برای وسعت قلب است. استعداد برای موت، یعنی استعداد برای تولد به آخرت. پس ما باید برای آن تولد استعداد کسب کنیم. یعنی قوه جمع کنیم و خود را برای یک تولد به دنیای ابدی آماده کنیم.

آماده شدن برای تولد هم شعب مختلف دارد. یک جنین چگونه خود را برای تولد به دنیا آماده می‌کند؟ ماهم باید به همان سنخ خودمان را برای آخرت آماده کنیم. فرمایشات زیادی درباره آماده شدن برای آخرت وجود دارد. وجود مقدس امام علی (علیه‌السلام) فرمود: «اِجعَل هَمَّکَ وَ جِدَّکَ لِآخِرَتِک[1]= تمام همت و جدیتت را برای آخرت قرار بده.» دو خاصیت مهم آخرت گرایی اساساً آخرت‌گرایی، آخرت‌بینی و آخرت‌اندیشی بسیار مبارک است و دو خاصیت مهم دارد: 1) وقتی که انسان آخرت‌گرا می‌شود و خود را برای موت آماده می‌کند، دنیا به او خوش می‌گذرد. قرآن شرط ایمان را شادی و آرامش می‌داند و مؤمن، شادی و آرامشش را از آخرت‌گرایی به دست می‌آورد. 2) کسی که به آخرت گرایش دارد، دنیا را خیلی ساده می‌گیرد و دغدغه‌ها، غصه‌ها و گرفتاری‌هایش برای دنیا نیست. کسی که آخرت‌گرا است، اساساً انتخاب‌ها، ارتباط‌ها، رفتارها و افکارش براساس آخرت تنظیم می‌شود و برای همین هم دغدغه‌های دنیایی ندارد. در دنیا شیرین زندگی می‌کند و سهل می‌گیرد و چیزی نمی‌تواند به راحتی او را غمگین کند. اثر مهم آخرت‌گرایی، لذت بردن از دنیا است انسان آماده برای موت، یا انسانی که آخرت‌گراست از زندگی در دنیا لذت می‌برد و شاد است. چون گفتیم، میزان خوشی ما در آخرت، بسته به میزان خوشی ما در دنیا است. کسانی که در دنیا نمی‌توانند خوش باشند، در قبر و برزخ هم نمی‌توانند خوشبخت باشند. دنیاگرایی غصه را زیاد می‌کند و آخرت را از ما می‌گیرد. حضرت دارد به ما دستور می‌دهد که اگر قرار است به چیزی فکر کنید یا غصه چیزی را بخورید، آن باید آخرت تان باشد. آخرت را به دنیا نفروشیم! امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود:«اِسْتَفْرِغْ جُهْدَكَ لِمَعَادِكَ یَصْلُحُ مَثْوَاكَ وَ لاَ تَبِغ آخِرَتَكَ بِدُنْیَاكَ [2]= تمام تلاش خودت را برای آخرتت بگذار، جایگاهت، جایگاه خوبی خواهد شد، آخرتت را به دنیایت نفروش». شنیده‌اید که می‌گویند: طرف استفراغ کرد؟ یعنی هر چه را که از دنیا در وجودش بوده، بیرون ریخته است. «اِسْتَفْرِغْ» در اینجا یعنی از دنیا فارغ شو و تمام تلاش و تمام جان خودت را برای آخرت بگذار. تمام همت خود را به کار بگیر و هر چه که داری را برای آخرتت بفرست. «تَصلَحُ مَثواک»، یعنی وقتی همه همتت را برای آخرت می‌گذاری، جایگاهت جایگاه قشنگی می‌شود. «وَ لا تَبغِ آخِرَتَکَ بِدُنیاک» آخرتت را به دنیایت نفروش، یک جمله است؛ ولی معنای زیادی دارد. آخرتت را به دنیایت نفروش، یعنی عصبانی نشو، بدبین نباش، حسود نباش، زودرنج نباش، تکبر نداشته باش، غصه بی‌خود نخور. چون هر کدام از اینها را که داری انجام می‌دهی، داری آخرت ­فروشی می‌کنی. در فرمایش بعدی فرمودند: «اِجعَل کُلِّ هَمِّکَ وَ سَعیِکَ لِلخَلاصِ مِن مَحَلِّ الشِقا وَ العِقاب وَ النَّجاۀِ مِن مَقامِ البَلاءِ وَ العَذاب[3]= تمام همت و سعی خودت را بگذار برای خلاص شدن از محل بدبختی و شقاوت و نجات از مقام بلا و عذاب که دنیاست». چه بگویی دنیا، چه بگویی جهنم، هر دو یکی است و فرق نمی‌کند. چون دنیا متن جهنم است. ما روی صراطی هستیم که از داخل جهنم می‌گذرد. جهنمی که آنجا گیر ما می‌آید، چیزی است که ما با خودمان از اینجا می‌بریم. مثل جنینی که تولد ناقص یا بیمار دارد و درد را با خودش به دنیا می‌آورد. نه اینکه واقعاً در دنیا جای درد باشد. درد از ناهماهنگی با دنیا می‌آید. پس وقتی کسی جهنم می‌رود، یعنی با بهشت هماهنگ نیست. همین ناهماهنگی درد دارد و انسان از آن آزار می‌بیند. حضرت می‌فرماید، همه همتت را اینطوری قرار بده که خودت را از این چیزها نجات بدهی. معنی دیگر «استعداد للموت» تولد سالم و قوی به آخرت است منظور از «اِستِعدادِ لِلمَوت» همین است که انسان خود را برای یک تولد سالم و سالم قوی آماده کند و تا می‌تواند این چیزها را از نفس خودش پاک کند. قبلاً گفتیم که ما 5 نوع تولد داریم: «تولد سالم قوی، سالم، ضعیف، بیمار و ناقص». شیعیان به برکت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) تولد ناقص ندارند، ولی تولد بیمار و ضعیف دارند. در تولد بیمار، همانطور که جنین وقتی از رحم مادر متولد شود، بسته به 3 عامل «تعداد، شدت و نوع بیماری»، باید رنج درمان را تحمل کند. در تولد از رحم دنیا به آخرت هم، این 5 تولد صدق می‌کند. اگر کسی بیماری‌ها را در دنیا درمان نکند و با خود به آخرت ‌ببرد، گرفتار خواهد شد و باید درد های «نزع» و کنده شدن بیماری ها را تحمل کند. اما اگر اینجا در رحم دنیا بیماری هایش را درمان ‌کند که خوشا به حالش. وقتی کسی اخلاق بد و گناهانش را بدون توبه، با خود به آخرت می‌برد، در واقع به جهان آخرت بیمار یا ناقص متولد می‌شود و باید در جهنم که بیمارستان بهشت است، بستری شود و بسته به نوع و شدت و عمق بیماری در آنجا تراش بخورد و این گناهان و اخلاق بد از او کنده شوند. در همین رابطه خداوند می فرماید: «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّ=هر چه که از غل و غش در سینه هایشان باشد را از وجودشان می کنیم». انواع گناه که باعث تولد بیمار به آخرت می‌شوند و نحوه درمان آنها یکی از چیزهایی که باعث تولد بیمار می‌شود، گناه است. گناهان هم دو گونه هستند: گناهان «بدنی و قلبی». گناهان بدنی مثل این که انسان کسی را بزند، یا دزدی کند. گناه «قلبی» مثل تکبر، حسادت، سوءظن و ... اینها بیماری‌های بسیار خطرناکی هستند. گناهان قلبی‌ به دو صورت «دفعی و خلقی» هستند. «خلقی» یعنی ثابت و «دفعی» یعنی گاهی، یکبار دو بار انجام شده است. با توجه به این تفاسیر، گناهان و جهنم‌های شان و نوع درمان‌شان با همدیگر فرق می‌کند. دقیقاً مثل بیماری‌های جسمی است که درمان‌شان با همدیگر کاملاً فرق دارد. بسته به نوع بیماری‌ها، نوع جهنم‌ها و نوع عذاب‌ها و فرشته­ های عذاب و شیوه ­های عذاب فرق می کند. اینها برای این است که انسان را پاک کنند تا بتواند وارد بهشت شود. مثلاً درمان شخص متکبر در آخرت، ذلت و خواری است. در روایت داریم، خداوند تبارک و تعالی متکبرین را کوچک می‌کند و بدون اینکه بمیرند، زیر دست و پای دیگران می‌اندازد و اصلاً به حساب‌شان هم رسیدگی نمی‌کنند و کسی هم به آنها محل نمی‌گذارد. یا مثلاً کسی که نماز نخوانده، چون روی تکبر نخوانده، باید ذلت را در آنجا تحمل کند. کسی که بداخلاق است و دائماً دیگران را نیش می‌زند، نوعِ عذابش همان مار و عقرب است. معصوم (علیه‌السلام) فرمود: عقرب‌هایی که به اندازه شتر هستند و وقتی انسان را می‌زنند، به حدی انسان آتش می‌گیرد که برای خنک شدن، خودش را در مس مذاب می‌اندازد. حدیث معراج را اگر عزیزان مطالعه کنند، پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نوع عذاب‌ها و درمان‌ها را مشخص کرده است. گناهان بدنی که باعث تولد بیمار می شوند، هر کدام یک جور هستند و عذاب‌ها و شکنجه‌های خاص خود، یعنی در واقع درمان خاص خود را دارند. در تقسیم بندی دیگری که از گناهان داشتیم گفتیم، گناهان دو دسته هستند، «حق الله و حق‌الناس». گناه حق‌الناس هم خودش تقسیم ­بندی دارد. یکی مادی است و دیگری معنوی و هر کدام از اینها فردی و اجتماعی دارند که نحوه درمان اینها هم متفاوت است. درمان گناهان در دنیا، قبل از تولد به آخرت بعد از شناخت گناهان که باعث تولد بیمار به آخرت می‌شوند، باید سعی انسان بر این باشد که گناه و بیماری ناشی از آن را در دنیا درمان کند. اولین مرحله برای درمان همه گناهان در دنیا، «پشیمانی» است و این مرحله، مرحله مهمی است، زیرا اگر شخصی قلباً از گناه پشیمان شود، یعنی پشیمانی قلبی اتفاق بیفتد، بقیه مراحل را خداوند به شخص کمک می‌کند. شخصی که به معنای واقعی به پشیمانی نمی‌رسد، یعنی همیشه برای دفعات بعدی برای آن گناه آمادگی دارد. مرحله دوم «معذر ت­خواهی و استغفار» است. یعنی به معنای حقیقی و از روی ادب استغفار کند. استغفار، هم در حق­الله مؤثر است و هم در حق­الناس. بعد از استغفار، مرحله سوم یعنی توبه است. توبه یعنی بازگشت. یعنی چون مسیر را غلط رفته، باید همان مسیر را دوباره برگردد و در صراط مستقیم قرار بگیرد. یعنی از آن مسیر غلط فاصله بگیرد. حضرت می‌فرماید: شخصی که از مسیر غلط فاصله نمی‌گیرد، ولی استغفار می‌کند، این دارد خدا و خودش را مسخره می‌کند.[4] در مراحل بعدی باید آن علاقه ­ها هم جدا شود. واقعاً باید نفس به سمت گناه علاقه نشان ندهد. یعنی تنفر از گناه پیدا کند. از معصیت به نفرت برسد. حالت نفرت از گناه برای مؤمن بسیار مبارک است. وقتی حالت تنفر از گناه می‌آید، مثل حالتی است که بدن با یک ماده سنخیت ندارد و اگر آن ماده را هم می‌خورد، پس می‌زند. علت اینکه فرشته­ ها راحت نمی‌توانند برای یک مؤمن گناه بنویسند، اما برای یک آدم فاسق راحت گناه را می‌نویسند، این است که مؤمن از گناه تنفر دارد و گناه جذب روحش نمی‌شود. وقتی هم که گناهی انجام می‌دهد با تنفر است، نه از روی لذت یا حرص و یا با شهوت و لجبازی با خدا. روش‌های درمانی برای گناهانی از نوع حق الله و حق الناس در مورد حق ­الله اگر از نوع واجبات باشد، باید واجباتش را انجام بدهد. اگر نماز و روزه بوده، باید قضا کند. کفاره داشته باید قضا کند. اگر نمی‌تواند انجام دهد، استغفار و از خدا عذرخواهی کند. اگر فعل‌های حرام انجام داده، آنها را ترک کند و باید به نفس خودش ریاضت بدهد و نفس خودش را نسبت به لذت‌هایی که برده، تنبیه کند. این یعنی درمان کردن. یعنی از بین بردن آثار جهنم در نفس. چون نفس هم مثل بدن، ساختار ریاضی دارد. مثلاً وقتی شما می‌گویید الان اثر بیماری سرطان در من نیست، یا اثر مسمومیت در من نیست، یعنی تمام سلول‌هایم پاک شده‌اند. یعنی صرف اینکه من می‌خواهم درمان کنم، کافی نیست، بلکه باید این سلول‌ها پاکسازی شود تا شخص بگوید این بدن الان سالم است. اگر گناه از نوع حق الناس مادی باشد، چه فردی یا اجتماعی، فرقی نمی کند. چون حق ­الناس جزء احکام وضعی است و از احکام تکلیفی نیست. در احکام تکلیفی انسان تا مکلف نباشد، حرامی انجام نداده است. ولی در احکام وضعی، چه مکلف باشد، چه نباشد، اگر حرامی انجام داده باشد به گردنش می‌ماند. مثلاً شخصی وقتی بچه بوده از کنار مغازه­ ای رد شده و شیطانی کرده، یک مشت تخمه برداشته و خورده. یا  زنگ مردم را زده و فرار کرده. یا روی اتومبیل مردم خط انداخته. این احکام وضعی است. یعنی گردن این فرد می‌ماند. حتی اگر بچه بوده، ضمانت دارد.‌ بنابراین، اگر چنین چیزهایی به گردن انسان است، باید جبران کند. اگر کسی که حقش ضایع شده را می‌شناسد،‌ باید از آنها حلالیت بخواهد و اگر خجالت می‌کشد و یا می‌داند طرفش ظرفیت حلالیت خواستن ندارد، استغفار کند و رد مظالم بپردازد. خدا هم دخالت نمی‌کند، چون اینها حق مردم است. در حق ‌الناس‌های معنوی هم همینطور است. زیرا گاهی انسان به شخصیت یک نفر، به آبروی یک نفر، به روح یک نفر انسان صدمه می‌زند. از روش‌های درمانی برای حق‌الناس هم دعای روز دوشنبه است که خیلی مؤثر است. مثلاً از کسی غیبت کرده، الان هم نمی‌تواند برود عذرخواهی کند، چون ممکن است طرف از او راضی نشود؛ اما می‌تواند برایش دعا کند و صدقه بدهد. می‌تواند برایش سرمایه­ گذاری کند، یعنی برایش پاداش‌های آخرتی مقابل بگذارد. شما وقتی که رفتی حرم امام رضا (علیه‌السلام)، می‌توانی مبلغی را در حرم بریزی و بگویی من این را از طرف کسانی می‌ریزم که به آنها ظلم کرده‌ام که این هم کار کمی نیست. چون تا قیامت هر چه عبادت در این حرم بشود، یک سهمش مال او می‌شود. یا بگویید در ساخت فلان مسجد یک سهمی هم برای او در نظر می‌گیرم و به او هدیه‌اش می‌کنم. اینها خیلی ارزش دارد و یکی از راه‌های نجات از حق­ الناس است. ممکن است کسی حق حیوانات به گردنش باشد، به حیوانی ظلم کرده، حیوانات در قیامت یقه‌گیری سختی از ما دارند. ما خیلی وقت‌ها کار خیر هم که انجام می‌دهیم، معلوم نیست آن را بتوانیم نگه داریم. گاهی منت می‌گذاریم و  گاهی هم ریاکاری می‌کنیم و همه از بین می‌رود. معنای همه این مطالب که راجع به تولد سالم و پرهیز و توبه از گناه گفته شد، استعداد للموت و آماده شدن برای موت است. آینه‌ای که نشان می‌دهد وضعیت ما در آخرت چگونه خواهد بود یک بخش از «اِستِعدادِ لِلمَوت» این است که جهنم را خاموش کنیم و آن چیزهایی که می‌دانیم شکل و باطن ما را خراب و حیوانی می‌کند را درست کنیم. باید زندگی ما با عقلانیت و با معنویت و با الهیت بگذرد تا آن آثار حیوانیت در وجود ما از بین برود. آینه‌های زیادی برای انسان وجود دارد که در این آینه ­ها خودش را ببیند و بفهمد که چه کار کرده و الان در چه وضعیتی قراردارد. یکی از این آینه ­ها، آیه 24 سوره توبه[5] است که انسان باید به محبت­ ها و محبوب‌هایش نگاه کند و ببیند معشوق‌های اول دلش کدام ها هستند. اگر الله، اهل بیت (علیهم‌السلام) و جهاد جز معشوق‌های اصلی دل شماست، شما انسان هستید و رو به بهشت می‌روید. در غیر اینصورت فاسق هستید. چون لذت نهایی و کمال مطلق را به کمال محدود فروخته‌اید. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: «ما اَخسَرَ مَن لَیسَ لَهُ فِی الآخِرَۀِ نَصیبا[6] = چقدر خسران دارد کسی که در آخرت بهره‌ای نداشته باشد.» این خیلی خطرناک است و خیلی خسران کرده. نصیب داشتن یعنی سهام داشتن و بهره داشتن. در تجارت دنیا، چه چیزی را به آخرت صادر می‌کنی؟ انسان باید ببیند از زندگیش چه چیزهایی را به آخرت می‌فرستد که برایش بماند. مثلاً یک موقع فردی سردرد می‌گیرد، چشم درد می‌گیرد، خانمی که در جهاد شوهرداری، دارد زحمت می‌کشد، پای اجاق گاز دستش می‌سوزد، روغنی می‌ریزد، دستش را می‌برد، یا خبر بدی به شخصی می‌رسد، حادثه ای برای انسان اتفاق می‌افتد، در برخورد با این اتفاقات انسان اگر زیرک باشد و عقلانیت داشته باشد، فکر می‌کند و می‌بیند که آیا می‌تواند این اتفاق را برگرداند. حضرت می‌فرماید، ببین برایت اتفاق افتاده، نمی‌توانی عوضش کنی و برگردانی؟ حالا که اتفاق افتاده زنده ­اش کن. می‌گوید: به آخرت بفرست. چطور به آخرت بفرستم؟ می‌گوید: با غصه نخوردن. اتفاقی افتاد، بگو باشد، دادیم رفت برای آخرت. مریضی بود، درد بود، دادیم رفت برای آخرت. به خصوص در روایت داریم، اگر انسان بتواند کاری کند که دردش را تحمل کند و کسی نفهمد این خیلی بهتر است. «الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ[7] = [همان] كسانى كه چون مصیبتى به آنان برسد مى‏ گویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏گردیم.» مثلاً پدر انسان می‌میرد، همسر انسان می‌میرد، فرزند انسان می‌میرد، تصادفی اتفاق می‌افتد، انسان شیون و جزع و فزع نکند، روی دست و پایش نزند، مو نکَند. در روایت داریم وقتی روی پایتان می‌زنید و ناله می کنید، ثوابتان هم از بین می‌رود. گاهی انسان بیهوده جزع و فزع می‌کند که باعث می‌شود ثواب آخرتی‌ را از بین ببرد. دیگر اینکه دنیا را هم تلخ ­تر می‌کند. حال را خراب می‌کند و وقتی حال را خراب کرد، آینده را هم خراب می‌کند. کسی به شما فحش داد، شما هم می‌توانی بایستی درگیر شوی و جهنم درست کنی و هم می‌توانی درگیر نشوی و این فحشی که به تو داده شده را برای آخرتت ذخیره کنی. در روایت داریم نصف شخصیت عاقل تحمل است و نصف دیگرش بیخیالی. کسی که نمی‌تواند بیخیال باشد، یعنی جهنم درست می‌کند. پس افراد دو جور هستند، بعضی‌ها عاقل و زیرک اند و بعضی‌ها نه. هر چیزی را ازدست دادی برای خدا بفرست شنیده‌اید، می‌گویند:«روغن ریخته را نذر حضرت عباس کرده»؟ فرهنگ خدا هم اینگونه است. می‌گوید: حالا چیزی را از دست دادی، آن را برای خدا بفرست. وقتی که روغن ریخت، آن را نذر خدا کن. حالا که فحش شنیدی، رد شو. حالا که فلان عزیزت فوت شد بگو: « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» و این می‌شود ذخیره بزرگ برای آخرتت. بیماری یا درد است، پولت را دزدیدند، کسی تو را ترساند، غمی بدون علت داری، مواظب باش که همه اینها را برای خدا بفرستی. هر چه اتفاق بد می‌افتد، هدیه کنید و دست خدا بدهید. بگو: خدایا این را نگهدار. اینها در مملکت تو به من رسیده. خدایا من از تو طلبکار هستم و باید که با «تسلیم»، «رضا» و «شکر» از خدا طلبکار باشی که به تو برگردد. نق و غر و اعتراض باعث می‌شود همه آخرتت از بین برود. در صورت «تسلیم، رضا و شکر» هم خدا از تو خشنود می‌شود و هم درجات آخرتی داری و هم به ثوابش خواهی رسید. درگیر شدن با کمال مطلق، عین حماقت است انسان باید بتواند از این امتحانات الهی سربلند بیرون بیاید با ابدیت درگیر نشود، با معشوق اصلی با معشوق کل درگیر نشود. خدا معشوق کل و معشوق اصلی است. یعنی کمال مطلق است. شما وقتی برای یک کمال کوچک با خدا درگیر می‌شوی، یعنی در واقع داری حماقت می‌کنی. مثل اینکه شما داری از کوچه رد می‌شوی، یک سکه چند تومانیِ شما در لجن افتاده، حالا باید آنجا بایستی چادرت را در بیاوری، آستینت را بالا بزنی، یا آقایی لباس‌هایش را در بیاورد و آستینش را بالا بزند و در لجن دنبال آن سکه بگردد. چقدر هزینه باید بکند تا یک سکه کم ارزش را از داخل لجن پیدا کند. بعد باید حمام برود و بیشتر از مبلغ آن سکه آب مصرف کند. می بینید چقدر گرفتاری دارد؟ این حماقت است که کسی با خدا و با کمال مطلق درگیر شود و آخرت خودش را برای دنیا ضایع کند. تمام قشنگی کار امام حسین (علیه‌السلام) این است که وقتی حضرت علی ­اکبر را از او می‌گیرند، می‌گوید: خدایا این از تو عزیزتر نیست. علی ­اصغر را می‌گیرند، می‌گوید: از تو عزیزتر نیست. اباالفضل را می‌گیرند، می‌گوید: از تو عزیزتر نیست. پس تعجب نکنیم چرا سیدالشهدا در روز عاشورا هر چه بلا بیشتر می‌شود و هر چه هدیه بیشتر می‌دهد و هر چه قربانی بیشتر می‌دهد، انبساط و شادیش بیشتر می‌شود. چون می‌گوید: من به وظیفه ­ام بیشتر عمل کردم که اینها را به خدا هدیه کردم و این هدیه ­هایی هم نیست که خدا به ما پس ندهد. شما هر کس و هر چیز را در راه خدا بدهی، خدا  آن را در بهترین شرایط در بهشت و آخرت به تو برمی‌گرداند. اگر مالی را بدهی، هم در دنیا تا 700 برابر به تو برمی‌گرداند و هم در آخرت به تو می‌دهد. پس در واقع ما چیزی نمی‌دهیم که به ما برنگردد. به همین دلیل حضرت امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: از شروط عبودیت این است که مال خودت را مال خود ندانی و مال خدا بدانی. وقتی مال را مال خودت دانستی، آن وقت که می‌خواهی در راه خدا بدهی، یا منت می‌گذاری و یا عُجب تو را می‌گیرد و یا بی ­اخلاصی می‌کنی و یا نق و غر می‌زنی و شیطان خرابت می‌کند. اما وقتی که دیدی مالی که داری، مال خداست، دادنش برایت سخت نیست. منت هم سر خدا نمی‌گذاری، می‌گویی: مال خودت بود، دست من دادی. هر چقدر دین تو نیاز دارد من مصرف می‌کنم. برای انسان هم می‌ماند، چون با عشق دارد می‌پردازد. وقتی به عشق رسید، همه چیز پاک می‌شود و ثابت می‌ماند. شیطان دیگر دسترسی به عشق ندارد. شیطان آنجا دسترسی دارد که تو نق و غر داری، شک داری و شرط می‌گذاری. آنجا شیطان دسترسی دارد و می‌تواند نابودش بکند. نمونه‌هایی از پایداری در سختی‌های دنیا برای به دست آوردن آخرت من بعد از برگشتن از سفری که به بوسنی داشتم، یک گروه حدوداً 6 نفر خانم و20 نفر آقا نزد من آمدند برای آموزش دوره‌های عقیدتی. ما یک دوره سه روزه با اینها داشتیم. در این جلسه خانمی بود که یکی از خواننده های مهم آمریکا و اروپا بود و شوهرش کارگردان سیما و در اوج شهرت و محبوبیت و ثروت بود. این خانم با امام آشنا شده بود و توبه کرده و بعد از آن، تصمیم گرفته بود که دیگر نخواند. بعد از این تصمیم او، شوهرش او را طلاق می‌دهد. پس ببینید، امتحان اول، این بود که شوهرش را از دست داد. بعد ثروتش را از دست داد و کاملاً فقیر شد. با وجود همه این سختی‌ها حجابش را کامل نگه داشت. مرتباً به او برای خوانندگی و حضور در تلویزیون و شبکه‌های مختلف هم داخل و خارج پیشنهاد می‌دادند و وعده پول زیادی به او می‌دادند. او همه دنیا را برای خدا کنار گذاشته و در فقر افتاده بود. خدا هم به او نگفت، حالا که به خاطر من کنار رفتی، من الان دنیایت را آباد می‌کنم. چون، بعضی‌ها اینگونه اند که وقتی برای معشوق‌شان فداکاری می‌کنند، توقع دارند که او هم باید متقابلاً برای اینها سنگ تمام بگذارد. در صورتی که اینطوری نیست. پیغمبر خدا 3 سال در شعب ابیطالب محاصره بودند. یک خرما را 10 نفر می‌خورند. پیغمبر خیلی عزیز است، اما اینطور نیست که خدا بگوید: حالا که برای من خود را به زحمت انداخته ای، پس من هم از آسمان برایت مرتب غذا می‌ریزم. خیر پیامبرهم باید امتحان بدهند. در بوسنی دختر خانم 20 ساله ای بود که به من گفت: من تا تصمیم گرفتم با حجاب شوم، خانواده ­ام از خانه بیرونم کردند. گفتم: پس خیلی سختی کشیدی که حجاب را قبول کردی؟ گفت: نه. من خیلی لذت بردم که از آن حالت ناپاکی و آلودگی بیرون آمدم و در این حالت پاکی وارد شدم. اصلاً یک لحظه من احساس ناراحتی نکردم که ای خدا! مثلاً من آمدم به خاطر دین تو و به خاطر تو حجاب را رعایت کنم و حالا چرا باید اینقدر سختی بکشم؟ اما پاکیِ معنوی که خدا به خاطر حجاب نصیب من کرد، آنقدر زیاد بود که این مشکلات برایم مهم نبود. آیا ما اگر به جای اینها بودیم، می‌توانستیم از دنیای مان بگذریم؟ و اگر می‌افتادیم در گرسنگی و فقر، از دینِ خود دست برنمی‌داشتیم؟  اگر در فقر بودیم و هر روز پیشنهادهای حرام به ما می‌دادند، می‌توانستیم مقاومت کنیم؟ اینها امتحانات سختی است و فقط هم امتحان را با یک چیز آدم می‌تواند طی کند و آن هم عشق است. وقتی عاشق شدی، دیگر کار برای خدا را با نق و غر انجام نمی‌دهی، بلکه برایت کاملاً لذت­بخش می‌شود. یعنی کتک خوردن، جهاد، معلولیت، شهادت و ... همه‌اش لذت­بخش می‌شود. نه تنها نق و غر ندارد، بلکه لذت هم دارد که می گوید: خدایا من دارم به تو نزدیک می‌شوم و طبیعت و حیوانیتم را محدود کرده‌ام تا انسانیتم آزاد شود. تجمل­ گرایی، خودنمایی و ... نگذاشته، من از تو دور شوم. این خیلی مهم است. پس این مرحله مرحله­ ای است که انسان اگر واقعاً بخواهد برای آخرت آماده شود، باید عاشق باشد و عشق هم زوری نیست. عشق با معرفت به دست می‌آید. هر چقدر انسان معرفت خودش را بیشتر می‌کند، محبت و عشقش بیشتر می‌شود. قلب/وسعت قلب/استعداد برای موت/ گناهان و درمان آنها پی نوشت: [1] . جلد 2 غرر صفحه 179. [2] . غرر الحکم، جلد 2 صفحه 212. [3] . غررالحکم، جلد2 صفحه 223. [4] . امام رضا (علیه‌السلام) فرمود: « مَن اِستَغفَرَ بِلِسانِهِ وَ لَم یَندَم بِقَلبِهِ فَقَد اِستَهزَأَ بِنَفسِه= کسی که با زبانش عذرخواهی می‌کند و اما قلباً پشیمان نیست، این خودش را مسخره کرده است.» [5] . «قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِیرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ= بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد آورده‏اید و تجارتى كه از كسادش بیمناكید و سراهایى را كه خوش مى‌دارید نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وى دوست‌داشتنى‌تر است پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در]آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایى نمى‌‏كند.» [6] . غررالحکم، جلد 6 صفحه 86. [7] . سوره بقره/156. ع ل 389

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 11804
25 ژولیه 2020
|
پرسش 272: نشانه‌ی داشتن شرح صدر چیست؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

شناسه پرسش: 11803
23 ژولیه 2020
|
پرسش 270: برای رسیدن به شرح صدر چه کار باید کرد؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

شناسه پرسش: 11802
18 ژولیه 2020
|
پرسش 269: شرح صدر به چه معناست؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

شناسه پرسش: 11801
16 ژولیه 2020
|
پرسش 268:منظور از اینکه خدا هدایت یا گمراه می‌کند، چیست؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

شناسه مطلب: 11782
زمان انتشار: 9 ژولیه 2020
| |
نداشتن تجافی از دنیا، به حجم غصه‌ها و اضطراب‌ها می‌افزاید

قلب، جلسه 38، 90/04/04

نداشتن تجافی از دنیا، به حجم غصه‌ها و اضطراب‌ها می‌افزاید

در جلسات گذشته گفتیم که وجود مقدس پیامبر اسلام برای گشادگی قلب، چند علامت را ذکر کردندکه  یکی از آنها «تجافی از دار غرور» بود. یعنی تنظیم نحوه ارتباط با دنیا که به گونه­ای باید باشد که چسبندگی به دنیا ایجاد نکند. چون چسبندگی چند عارضه دارد و یکی از آنها این است که حجم غصه ­ها و ناآرامی‌های انسان را بیشتر می‌کند.

اساساً ساختار نفس انسان به گونه ­ای خلق شده که هر چقدر تعلقاتش بیشتر باشد، غصه­ ها و اضطراب‌هایش هم بیشتر می‌شود. چون تعلق گرفتن، خودش مشغله­ زاست. یعنی وقتی شما تعداد بیشتری در دلت معشوق داری: اول، درگیر نگهداری آن معشوق‌ها هستی؛ دوم، درگیر تنظیم رابطه با آنها هستی؛ و سوم، نگران هستی که مبادا یکی‌شان را از دست بدهی. هر کدامش از دستت برود فشار روانی، غصه و ناآرامی زیادی برای تو خواهد داشت. اگر فکر کنید که با بیشتر شدن تعلقات تان شما به خوشی و آرامش و سعادت می‌رسید، سخت در اشتباهید. غلام همت آنم که زیر چرخ کبود             از آن چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است طبق آمار جهانی بیشترین غصه‌ها و اضطراب‌ها، ترس‌ها و بیماری‌های روانی و حتی بیماری‌های جسمی در دو طبقه بیشتر به چشم می‌خورد. یکی طبقه‌ای که رفاه بیشتر دارد و دوم در طبقة تحصیل کرده‌. این دو طبقه هرچقدر سطح دارایی‌های مادی شان و تحصیلات شان بالا می‌رود، سطح آرامش شان پایین می‌آید. چرا؟ چون تعلقات‌شان بیشتر می‌شود و تعلقات هم اضطراب­زا هستند. انسان نباید به کمالات شأن‌های پایینی، بیش از حد مجاز بها دهد کمالات «جمادی، نباتی، حیوانی و عقلی» برای روح لازم و آرام بخش است، اما اگر از حد مجاز بیشتر شود، اضطراب زا می‌شود. یعنی این کمالات مثل چربی و قند و نمک می‌ماند. اگر مقدار نمک، چربی و قند در خون از حد لازم بیشتر شود، واقعاً خطرساز و کشنده است. به همین ترتیب، پرداختن به کمالات جمادی، نباتی، حیوانی و عقلی منهای کمال فوق عقلی خطرساز می‌باشد. مثلاً تحصیلات خوب است، مطالعه و مدرک تحصیلی و پول خوب است، اما همین پول وقتی که با یک روح مریض و به فرموده‌ی علی(علیه‌السلام) با یک قلب محجوب و یک عقل مغلوب و یک نفس معیوب روبه ­رو می‌شود، می‌تواند آسیب زا و کشنده باشد. خداوند بخش سلامت و آرامش را در شأن پنجم یعنی فوق عقل گذاشته است، نه در شأن‌های دیگر. یعنی تعیین کننده سعادت، سلامت، آرامش، خوشبختی شأن پنجم ما و دل ما است. دل اصلی‌ترین بخش وجود ما و شخصیت ما است. دارایی حقیقی هر انسانی دل اوست. روز قیامت هر شخصی نان­خور دل خود است. این که من در هنگام سکرات موت چه وضعیتی خواهم داشت، به دلم مربوط است. اما اینکه چقدر مدرک تحصیلی داشته باشم، هیچ تأثیری در آنجا ندارد. این که چقدر دانشمند هستم و چقدر اطلاعات و سواد دارم، هیچ تأثیری ندارد. عشق به الله، تاریخ مصرف ندارد با هر یک از تجلیات الله که پیوند برقرار کنی، به تو قدرت و شادی و آرامش می‌دهد. بسته به میزانی که خدا در آن تجلی کرده باشد. مثلاً انبیاء، چهارده معصوم (علیهم‌السلام)، شهدا و ... جلوه‌های خدایند. شهدا درجات مختلفی از شادی و آرامش را به انسان می‌دهند. عالم، عارف، ولی خدا، امامزاده‌ها نیز، دارای مقامات مختلفی هستند. پس ببین به دلت چه داده‌ای؟ این خیلی مهم است. دل ما دائماً بهانه خدا را می‌گیرد و از ما به کمتر از خدا هم راضی نمی‌شود. چون شما هر چه به او بدهی، بعد از یک مدت خسته می‌شود و می‌گوید این را نمی‌خواهم و از این بدم می‌آید. کمالاتش هر چه بوده، من بیرون کشیده‌ام. دیگر به درد من نمی‌خوردو  تاریخ مصرفش تمام شده است. تنها چیزی که تاریخ مصرف ندارد، فقط الله است. چون از روز اول، دل را با آن عشق سرشته‌اند. حال اگر کسی به دل خود محبوبی غیر از محبوب خودش را داد، این دل دیگر سالم نیست. مثل کسی که بخواهد به چشمش نور نامناسب بدهد، یا به گوشش فرکانس نامناسب بدهد، یا به معده ­اش غذای نامناسب بدهد. دل فقط با یک دلبر آرام می‌شود و آن هم کمال مطلق است. اگر دل را که بی نهایت­ طلب است، با کمال مطلق و معشوق بینهایت آرام کردی، هم دنیایت قشنگ می شود و هم آخرتت. دل هیچ وقت نمی‌تواند بدون «اله» باشد تنظیم رابطه دل با دنیا، فقط به این شرط است که تو حتماً آن مطلوب حقیقی دلت را به او داده باشی. در غیر این صورت، کسی نمی‌تواند ادعا کند که من بدون اینکه محبوب حقیقی را به دلم داده باشم، خیلی عُرضه دارم و می‌توانم رابطه‌ی دلم را با دنیا تنظیم کنم، بدون اینکه آسیب ببینم. وقتی قبل از اینکه معشوق حقیقی را به دلت بدهی، با دنیا ارتباط برقرار کنی، دائماً در اضطراب هستی. بنابراین، تا تکلیف دلت را با الله روشن نکنی، نفی اله ­ها بیهوده است. این درست است که شما اول می‌گویی: «لا اله» و بعد می‌گویی: «الا الله» و نفی اله می‌کنی، ولی اگر الله در دلت نباشد، چطور می‌توانی بگویی، «لا اله» چون این یادتان باشد، دل هیچ وقت نمی‌تواند بدون اله باشد. دل همیشه یک معشوق می‌خواهد، اصلاً دل بدون عشق زنده نیست. اگر الله را که کمال مطلق و جاودان است، به دلت بدهی، بعداً می‌توانی اله‌های دیگر را نفی کنی. آن وقت همه چیزهایی که نفی شان می‌کنی، برایت لذت­ بخش و جذاب می‌شوند. می‌بینی که حتی نوشیدن یک لیوان شیر یا چای برایت لذت‌بخش می‌شود. مدرک تحصیلی‌ات، همسرت و همه دنیا، برایت  لذت‌بخش‌ می‌شود و از مقام خیلی خوب، می‌توانی لذت ببری و استفاده کنی. علت اینکه می‌فرماید: ایمان هر چه بالاتر می‌رود، عشق انسان به همسرش بیشتر می‌شود، برای این است که اول تکلیف دلش را روشن کرده، دلش را با الله اشباع کرده و دل دیگر بهانه نمی‌گیرد. تمام بهانه‌گیری‌ها، دعواها، اختلافات و طلاق‌ها برای این است که شخص قبلاً دلش را با الله آرام نکرده است. اما کسی که تمام عزتش را و تمام عشق و عاطفه ­اش را دارد از آسمان می‌گیرد، این پایین اصلاً نیاز به احترام و اکرام ندارد که اگر کسی به او توهین کرد کم بیاورد. ولی کسانی که از آسمان می‌بُرّند، یعنی آن معشوق اصلی دل را به دلشان نمی‌دهند، اینها در پایین، خیلی گدا می‌شوند. به طور مثال، بچه‌ای گم شده و یک نفر می‌داند، مادر این بچه کیست، اما به بچه نمی‌گوید. یا می‌داند مادر دنبال بچه‌اش می‌گردد، ولی جای بچه را به مادر نمی‌گوید. یا یک پدری بی‌تاب بچه ‌است و بچه را از پدر پنهان می‌کند. نمی‌گذارد اینها به هم برسند. این جنایت و ظلم است. ما این را ظلم و جنایت می‌دانیم و جهنم هم در پی دارد. از همه این جنایت‌ها بدتر، این است که آدم می‌داند دلش الله می‌خواهد، اما هی به او خیانت می‌کند. می‌گوید: نه؛ با یک ماشین راضیت می‌کنم، با ازدواج راضیت می‌کنم، با پنج هکتار زمین راضیت می‌کنم، تو آن را از من نخواه. این خیلی جنایت است. خیلی ظلم بزرگی است. آدم خودش به خودش خیانت می‌کند. آیا از این بدتر جنایت هم وجود دارد؟ تو که می‌فهمی دلت الله را می‌خواهد، تو که می‌دانی با غیر الله راضی نمی‌شوی، چرا اینقدر داری امروز و فردا می‌کنی؟ پیغمبر فرمود: بیشتر جهنمیان آدم‌هایی هستند که هی امروز و فردا کردند. در دادن معشوق حقیقی به دل، تنبلی و بی­حوصلگی کردند. اینها آدم‌های خوبی بودند، قصد بدی نداشتند، ولی به خاطر تنبلی و «سَوفَ» کردن و تسویف به جهنم افتادند. وای به حال کسی که یکی هایش از ده تایی ها بیشتر شود توجه کن به این  که خدای مهربان و دوست ­داشتنی که دوستت دارد و برایت چه تدارکات عظیمی دیده. اگر تو یک کار خیر بکنی، او ده برابر به تو پاداش می‌دهد. یک ماه رجب گذاشته که سه روز از روزه های آن، 900 سال عبادت است. یعنی 9 برابر عمر طبیعی. در روایت داریم: وای به حال کسی که روز قیامت یکی‌هایش بیشتر از ده‌تاهایش شود. یعنی می‌گوید تو یک گناه کردی، من یکبار برایت نوشتم. یک ثواب کردی، ده تا نوشتم. با این حال این چه وضع زندگی است که گناهانت از ثواب‌هایت بیشتر شده است. این خدا تا این حد مهربان و مشتاق است و با هر بهانه ­ای گناهانت را می‌ریزد. با اذیت شوهرت، با اذیت زنت، با گریه بچه، مریضی بچه، با حرص و جوش خوردن، با یک خبر بد، با یک حادثه منفی، با یک مریضی و ... تو را پاک پاک می‌کند. از طرف دیگر، برای بعضی از رفتارهای انسان، دائماً و شب و روز برایش گناه می‌نویسند. حتی در خواب هم باشد، برایش معصیت می‌نویسند. بعضی از خصوصیات هست که دائماً برای انسان خیرات می‌نویسند. انسان باید چراغ قرمزها و حریم‌ها را بشناسد و وارد آنها نشود. ممکن است انسان گهگاهی آلوده به گناهی شود. حتی پرسیدند که آیا مؤمن ممکن است فحشا بکند؟ حضرت فرمود: بله. اما وقتی به گناه می‌افتد، بعدش بلند می‌شود و توبه می کند. اما بعضی‌ها هستند، دائماً گناه تولید می‌کنند. یکی از آن کسانی که دائماً گناه تولید می‌کنند، کسانی هستند که گناهان‌شان را کوچک می‌شمارند. اینها خیلی آدم‌های خطرناکی هستند. می‌گویند: این که چیزی نیست. این شخص همیشه برایش گناه نوشته می‌شود، چون همیشه در حال مخالفت با خدا است. بعضی از بزرگان گفته‌اند: شما همیشه یک کار خیر بکنید که اگر گناهی هم می‌کنی، گناهت ریزش بکند. ما اصلاً به فکر سرمایه‌گذاری برای خانه جاودانگی‌مان نیستیم امام سجاد (علیه‌السلام) شب27 ماه رمضان از سر شب تا سحر همین دعا را خواند. یک امام معصوم تا صبح به خدا می‌گوید:«‌اَللّهُمَّ اَرزُقنِی التَجافی عَن دارِ الغُرور وَ الاِنابَۀَ اِلی دارِ الخُلود وَ الاِستِعدادَ لِلمَوت قَبلَ حُلولِ الفَوت» ما چگونه می‌خواهیم آدم شویم، در حالی که اصلاً سرمایه­ گذاری خصوصی نداریم. خلوت نداریم. خیلی جاها نباید سرمایه ­گذاری کنیم. عمرمان را نباید جاهای دیگر تلف کنیم. از همین الان باید به برنامه ­ریزی شروع کنیم و برنامه عملی داشته باشیم. اگر عُرضه نداری و می‌بینی که خدا برایت خیلی بزرگ است و فهم و شناخت و نزدیک شدن به او سخت است، از واسطه ­ها استفاده کن. از اساتید، اولیاء خدا، شهدا استفاده کن و خودت را برسان به آن مقصدی که باید برسانی و برو جلو و معطل نکن. جمع‌های خوب پیدا کن. جمع‌های فطری و رفیق‌هایی که باطن آدمی دارند. پاتوق های فطری پیدا کن، نه پاتوق های طبیعی. پاتوق‌های طبیعی آدم را جهنمی می‌کنند. تا می‌توانید رفیق‌های خوب انتخاب کنید. در این ارتباط‌ها است که عملیات دلدادگی به خدا باید شروع شود؛ و گرنه، در سر کلاس، کسی با کلاس و استاد به جایی نمی‌رسد. استاد فقط می‌تواند به ما سرخط بدهد و چینش فکرمان را درست کند و مهندسی فکر به ما بدهد. روح ما را استاد تقویت کند، اما تو باید بروی تمرین بکنی. تمرین‌ها باید به دور از عوامل اضطراب انجام شوند تا ثمربخش باشند اگر نتیجه کار و تمرین، درست از آب درنمی‌آید و تو مدام خواب‌های مزخرف می‌بینی، خواب‌های غصه­ دار و ترسناک می‌بینی، برای این است که سر کلاس تمرین نداشتی. یا بعد از کلاس تمرین نداشتی و یا برعکس و واژگونه تمرین کرده‌ای. یعنی با چیزهایی که به تو آرامش می‌دهد، خلوت نکرده‌ای، بلکه با چیزهایی خلوت کرده‌ای که به تو اضطراب می‌دهد. به نوع خواب‌هایت که نگاه بکنی، می‌بینی خواب‌هایت پریشان است و تفسیر و تعبیر ندارد. اینها را «اضغاث احلام» می گویند. یعنی چیزهای مزخرف و بی ­معنی. این برای آن است که خلوت‌ها و تمریناتت همراه با عوامل اضطراب بوده. دیده‌اید بعضی‌ها کتاب‌های پلیسی و جنایی می‌خوانند، فیلم‌های سینمایی نگاه می‌کنند، اصلاً این جور آدمها نمی‌توانند به آرامش برسند. چون دائماً دلشان درگیر موضوعات هیجانی است. کسی که دائماً سرش در سریال و در کارتون و فیلم است  یا دنبال  این است که چه کسی با چه کسی ازدواج کرد؛ چه کسی چه کسی را طلاق داد؛ دائم ذهنش آلوده است. این چگونه می‌تواند با خدا خلوت کند؟ خدا رحمت کند امام خمینی (رحمه‌الله‌علیه) را که ماه رجب که می‌شد، نصف برنامه­ هایش را تعطیل می‌کرد. ماه شعبان که می‌شد، 75% کارهایش تعطیل بود. ماه رمضان که می‌شد 100% تعطیل می‌کرد و درصد کوچکی نگه می‌داشت. آدم اگر خلوت نداشته باشد، اگر ملاقات نداشته باشد، اگر تمرین نداشته باشد، کارش درست نمی‌شود. اگر بطور مرتب مدرسه برویم و درس بخوانیم، مرتب کلاس برویم، مرتب استاد به ما یک چیزی بگوید و یا نوار گوش بدهیم و کتاب بخوانیم، ولی اصلاً تمرین نداشته باشیم، فایده‌ای ندارد. فردا کلاس است، صبح کلاس است، در خوابت کلاس است، همه وقت و همه جا کلاس می‌روی، اما بدون تمرین چه فایدهای دارد؟ همیشه برای تولدت به آخرت آماده باش! «اِستِعدادِ لِلمَوت» یعنی تو آماده باشی که تا به تو گفتند: تمام است؛ شاد شوی. الان وقت تولد من است و من دیگر از این طویله ی دنیا می‌خواهم بیرون بروم. پیغمبر منتظر من است و چقدر شهدا انتظار من را می‌کشند. چقدر ائمه منتظر من هستند. با ملائکۀ الله که یک عمر سلام و علیک و صفا و رفاقت داشتم، می‌خواهم پیش شان بروم. می‌خواهم بروم نزد حضرت معصومه­ (سلام‌الله‌علیها) که در دنیا انس زیادی داشتم. مهمانی‌هایی که با حضرت زینب، علی اکبر، علی اصغر و با امام حسین و با مادرم فاطمه زهرا (علیهم‌السلام) داشتم. می‌بینی این شخص چقدر ماشاء الله با خودش کار کرده و رفیق داشته، چقدر برنامه داشته، چقدر تدارکات قشنگ برای موت و ابدیتش دیده. در کلمات «الاِستِعدادَ لِلمَوت قَبلَ حُلولِ الفَوت» به کلمه استعداد دقت کنید. این از مقوله اطلاعات نیست، بلکه از مقوله عمل و مهارت است. پس ما باید کار بکنیم. باید شروع کنیم و عملیاتی شویم و برای این خلوت ها وقت بگذاریم و تمرین کنیم. به خیلی چیزها بگوییم نه و برویم ببینیم می‌توانیم تمرین کنیم یا نه. اگر نمی‌توانید تمرین را از سجاده شروع کنید، علتش این است که سجاده سنگین است. برای همین بود که خداوند فرمود: «إِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ[1]= به راستى این [كار] گران است مگر بر فروتنان». یعنی هرکسی با نماز نمی‌تواند اوج بگیرد. پس نمازهای‌تان را خوب بخوانید، تمرینات نماز را انجام بدهید و مهارت‌هایش را بیاموزید؛ ولی با چیزهای دیگر شروع کنید. با تعقیبات، قرآن، دعا، شنیدن و با حرف زدن با رفیق‌هایتان. ممکن است دلت اصلاً با نماز نرود، ولی اگر یک رفیق خوب داشته باشی که با هم ده دقیقه یا نیم ساعت حرف‌های معنوی بزنید و دل‌های همدیگر را هُل بدهید، می‌بینی او دل تو را دارد جلا می‌دهد و تو دل او را داری جلا می‌دهی. بعد می‌بینی چه بزمی می‌شود. پس طبق فرمایش نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای گشادگی قلب، تجافی از دنیا، رو آوردن به سمت آخرت و آمادگی برای تولد به خانه ابدی، موثرترین عواملی هستند که طی این چند جلسه درباره آن بحث شد. قلب/ تجافی/ تمرین/ آمادگی برای مرگ پی نوشت: [1] . سوره بقره/45. ع ل 388

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed