www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه پرسش: 11920
13 سپتامبر 2020
| |
پرسش 281: راه برای رشد اقتصادی و افزایش برکت چیست؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

شناسه پرسش: 11911
10 سپتامبر 2020
|
پرسش 280: معصومین برای اندوه زدایی چه می گویند؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

شناسه پرسش: 11910
6 سپتامبر 2020
| |
پرسش 279: برای تولید عاطفه چه کنیم؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

شناسه پرسش: 11909
2 سپتامبر 2020
|
پرسش 278: فایده ی داشتن قلب سلیم چیست؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

شناسه مطلب: 11903
زمان انتشار: 31 اوت 2020
| |
چه چیز باعث شد که دست شان به خون خلیفه خدا آلوده شود؟

قلب، جلسه 48، 1390/09/19

چه چیز باعث شد که دست شان به خون خلیفه خدا آلوده شود؟

ماه محرم درس‌ها، پیام‌ها و عبرت‌های زیادی دارد که هیچ کدام از اینها هم با بحث «قلب» بی ارتباط نیست. یکی از چیزهایی که ما باید از عاشورا یاد بگیریم، این است که اساساً چرا عاشورا اتفاق افتاد؟ چطور می‌شود که خلیفۀ الله، مظهر خدا و یک متخصص معصوم که بهترین انسان زمان خودش است و دوست و دشمن به فضیلتش اعتراف دارند، به دست کسانی کشته بشود که به او علاقه داشتند، دعوتش کردند و منتظرش بودند؟ سیدالشهدا (علیه‌السلام) را کسانی کشتند که جزء منتظران او بودند.

چرا یک شخصیت برجسته ­ای مثل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که دوست و دشمن به فضیلتش اعتراف دارند و چقدر در موردش آیه و فرمایشات نبوی داریم، آن‌طور باید تنها بماند و کشته بشود؟ یک شخصیت برجسته ­ای مثل امام حسن (علیه‌السلام) که شیعه و سنی نقل کردند: «اَلحَسَنُ وَ الحُسَین اِمامان قاما اَو قَعَدا= حسن و حسین امام هستند چه قیام کنند و چه بنشینند». یعنی چه قیام کنند و چه صلح کنند، هر دو امام اند و یا در مقام ایشان گفته شده: «سَیِّدَی شَبابِ اهَلِ الجَنَّۀ= آقای جوانان بهشت هستند». اینها همه در فرمایشات نبوی و در اعترافات دوست و دشمن وجود داشت. حضرت پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم از قبل، جریان کشته شدن امام حسین را خبر داده بودند و معلوم است آنهایی که حضرت را می‌کشند، می‌دانستند دارند چه کار می‌کنند. پیغمبر با گریه می‌فرمودند:«مالی و لیزید= من با یزید چه کار دارم که یزید با من این کار را می‌کند؟» چطور می‌شود مردم با اطلاع و آگاهی از این مسائل، خلیفۀ الله را می‌کشند؟ سیدالشهدا (علیه‌السلام) در روز عاشورا می‌فرمایند: همه شما من را می‌شناسید. حضرت زین­ العابدین (علیه‌السلام) هم در خطبه ­ای در کوفه و شام همین را می‌فرماید. بعضی‌ها نمی‌شناختند، ولی خیلی‌ها می‌شناختند. چطور می‌شود انسان به چیزی که یقین دارد، علی­رغم یقینش لجبازی می‌کند؟ قرآن می‌فرماید: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا[1]= و با آنكه دل های شان بدان یقین داشت، از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند». پس یکی از بیماری‌های دل انسان همین است که انسان می‌داند که خدا و پیغمبر حق است، قرآن حق است، نماز حق است، روزه حق است، حجاب حق است، خلیفه خدا حق است و با آن لجبازی و مخالفت می‌کند، تا جایی که دست به ریختن خون خلیفه خدا می‌آلاید. معیت با امام معصوم، ضامنِ غفران در دنیا و آخرت است نکته خیلی مهم که در سعادت ما و در جبران گذشته هر کدام از ما فوق ­العاده اهمیت دارد، جمله ­ای است که سیدالشهدا (علیه‌السلام) به جناب حُر می‌فرمایند: ای حُر! این را بدان که خداوند تو را به گناهان گذشته ­ات مؤاخذه خواهد کرد، ولی اگر من را یاری بکنی، علاوه بر اینکه گذشته تو مورد مغفرت قرار خواهد گرفت، تو در زمره یاران من و با من هم خواهی بود. حُر خطای بزرگی کرد و امام حسین (علیه‌السلام) و خاندانش را در کربلا نگه داشت. اگر حُر نبود، امام حسین می‌توانست برگردد، ولی حُر آنها را نگه داشت. اما امام حسین به او گفت: تو بیا به کمک و یاری من، گذشته تو جبران می‌شود. این اتفاقی بود که در گذشته افتاد. اما آن چیزی که خیلی خیلی اهمیت دارد و مربوط به حال ماست، این است که ما یک امام زمان داریم که حسین زمان ماست و در اثر همان مشکلاتی که امام حسین داشته، الان 1180 سال در آوارگی و غربت و تنهایی است. مشکل مردم زمان امام حسین (علیه‌السلام) بی­ وفایی نسبت به امام شان بود و جالب اینجاست که امام زمان (علیه‌السلام) هم وقتی مشکلات شیعیان را بیان می‌کند، از دو مشکل «بی‌وفایی و عدم همدلی» در بین شیعه نام می‌برد که مانع ظهور حضرت است. پس باز هر دو به یک چیز برمی‌گردد. چون این مسئله، مسئله مهمی است. خداوند یک عهد فطری از همه انسان ها گرفته است عهد فطری که خداوند از انسان گرفته است، در این آیه بیان  شده اشت که امام حسین (علیه‌السلام) از زمانی که حرکت می‌کنند، زیاد آن را می‌خوانند:«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً[2] = از میان مؤمنان مردانى‏ اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نكردند». خداوند تبارک و تعالی از همه انسانها یک عهد درونی گرفته و هیچ انسانی نمی‌تواند این عهد را انکار کند و آن، عهد فطری است که در نهاد همه انسانها هست و کسی نمی‌تواند بگوید: خدایا تو از من این قول را نگرفته بودی. یکی اینکه انسان کمال را دوست داشته باشد. هیچ کس نمی‌تواند بگوید: من از زیبایی خوشم نمی‌آید، از لذت خوشم نمی‌آید، از عمر جاودان خوشم نمی‌آید، از علم خوشم نمی‌آید، از قدرت، سعادت و خوشبختی خوشم نمی‌آید. زیرا همه عاشق کمال مطلق هستند و عشق به کمال، فطری انسان است. این قولی است که خدا از همه ما گرفته و این در نهاد همه ما هست که انسان همیشه عاشق کمال مطلق است و عاشق آدم‌های کامل است. یعنی هر چقدر کمال انسان بیشتر شود، محبوبتر می‌شود و این طور نیست که به آدم صاحب کمالی علاقه نداشته باشد. به خصوص اگر این صاحب کمال، خودش مظهر کمال مطلق، یعنی معصوم باشد و شخصی باشد که انسان را به سمت خداوند ببرد و خودِ خداوند او را معرفی کرده باشد که فقط این شخص می‌تواند شما را پیش من بیاورد و به کمال مطلق برساند. این دوست داشتن هم فطری است. هیچ کس نمی‌تواند این را دوست نداشته باشد. تبعیت از متخصص هم فطری است. اگر کسی نزد دکتر رفت و از او اطاعت نکرد، روز قیامت جهنمی می‌شود. به خاطر اینکه به بدنش ظلم کرده و به خاطر پیمانی که خدای متعال در عقل، از او گرفته که از متخصص پیروی کند، مواخذه خواهد شد. به او گفته خواهد شد: چرا هر چه دکتر گفت، پیروی نکردی و بدنت مریض شد؟ تو به بدنت ظلم کردی. پس این ظلم، یک حماقت است. اگر کسی بدون نظر مهندس خانه ساخت و خانه با یکی دو ریشتر زلزله روی سرش ریخت و همه مردند، خودکشی محسوب می‌شود. تو باید متخصص را می‌آوردی که او خانه را ضد زلزله می‌ساخت. تبعیت از متخصص پیمانی است که خداوند در درون ما از ما گرفته است. از این رو امام حسین‌ (علیه‌السلام) در طول مسیر آیه مذکور را تلاوت می‌فرمودند. یعنی با خدا عهد کرده‌ام. همه ما عهد کردیم که عاشق خدا باشیم. چون در نهاد همه ما عشق به کمال مطلق و خداوند هست. «لا اله الا الله» یک عهد فطری است. هیچ کس نمی‌تواند بگوید «لا اله الا الله» در نهاد من نیست. مؤمنین کسانی هستند که به این عهدی که در درون‌شان نسبت به خدا و نسبت به دستورات خدا هست، پایدار ماندند. عامل مهم تنها ماندن امامان معصوم «بی‌وفایی» است حضرت بزرگترین مشکل را در روز عاشورا و قبل از عاشورا در صحبت با حُر «بی ­وفایی» بیان می‌کند و می‌فرماید: شما برای من نامه نوشتید و من را دعوت کردید و به این عهدتان وفا نکردید و این بی‌وفایی از شما، چیز عجیب و تازه‌ای نیست. شما قبلاً با پدر و برادر من هم همین کار را کردید. هزاران نامه نوشتید و به هیچ کدامش عمل نکردید. همان کسانی که نامه نوشته بودند، آمدند که سیدالشهدا (علیه‌السلام) را بکشند. بی ­وفایی‌ از طرف نویسندگان نامه است. خیلی‌ها با سیدالشهدا تا عاشورا هم آمدند که تعدادشان زیاد بود. شب عاشورا سیدالشهدا (علیه‌السلام) می‌خواهد آنهایی که واقعاً وفادار نیستند را برگرداند. نمی‌خواهد کسی ناخالص در آنها باشد. وقتی اعلام می‌کند که فردا همه شما کشته می‌شوید، پس از تاریکی استفاده کنید و بروید. حتی مشعل‌ها را هم خاموش می‌کنند تا هر کس می‌خواهد برود، برود، یک عده می‌روند. بعد از اینکه همه می‌روند، سیدالشهدا (علیه‌السلام) تازه به آنهایی که پایدار و مطمئن هستند، می‌فرماید: «اِنّی لا اَعلَمُ اَصحاباً اَوفی وَ خَیراً مِن اَصحابی= من سراغ ندارم، اصحابی را وفادارتر و بهتر از اصحاب خودم». وقتی معصوم (علیه‌السلام) می‌گوید: «لا اَعلم= من نمی‌شناسم» یعنی وجود ندارد. پس پای کار امام بودن، کار هر کسی نیست. وفادار به امام بودن، کار هر کسی نیست و آنهایی که ماندند، خیلی انسان‌های بزرگی بودند که به امام شان وفادار ماندند. آیا اگر ما جای آنها بودیم، چه می‌کردیم؟ بعد از این جریان، امام حسین (علیه‌السلام) به یاران وفادارش که نرفتند و ماندند، بهشت و فردای شان را به آنها نشان می‌دهد. شهادت‌شان را و بعد از شهادت‌ و مقام و درجات‌شان در بهشت را نشان می‌دهد. برای همین بود که از همان شب عاشورا می‌افتند به شوخی کردن و بگو و بخند و انتظار برای فردا. آنقدر شوق داشتند که حضرت فرمود: «لَم یَجِدُوا اَلَمَ الحَدید= درد شمشیر و نیزه را حس نمی‌کردند». آنها از بس مست بودند، درک نمی‌کردند و ادراکی برای این دردها نداشتند. چون هر کدامشان شوق و انتظار رسیدن به مقاماتی که حضرت به آنها نشان داده بود را داشتند. مثل همین بچه بسیجی‌های خودمان در جبهه. من یادم هست با چه اشتیاقی اینها در میدان مین می‌دویدند و از خدا می‌خواستند که خدا شهادت را نصیب‌شان کند. تیر و ترکش هم که می‌خوردند، آخ نمی‌گفتند. آنقدر مست بودند که فقط یا زهرا، یا حسین، یا مهدی، یا الله از آنها می‌شنیدی. چون روح شان فوق­ العاده با بالا پیوند داشت. عنصر بی‌وفایی، گریبانگیر شیعیان آخرالزمانی شده است عمده­ ترین مشکل امروز ما «بی ­وفایی» است که این مشکل الان در ما هم وجود دارد. همه ما نسبت به امام زمان عج این بی‌وفایی را داریم. چون امام زمان (علیه‌السلام) هنوز در آوارگی و طردشدگی و غربت به سر می‌برند و هر کدام از ما در این آوارگی و طردشدگی سهیم هستیم. تازه مسئله به اینجا ختم نمی‌شود؛ بلکه مسئله این است که از 50 سؤال روز قیامت، مهمترین سؤالش سؤال در مورد امام زمان (علیه‌السلام) است. یعنی شما اگر در سؤال مربوط به خدا، توحید، نبوت و رسالت هم قبول شده باشی؛ در سؤالات قرآن، برخورد با همسایه و پدر و مادر و همسر و بقیه مردم هم قبول شده باشی، اگر در وفاداری به امام زمانت قبول نشوی، هیچ فایده ­ای ندارد. انسان رد است. این موضوع هم جالب است و هم خطرناک. جالب بودنش به این است که اگر کسی وفادار باشد، در لحظه‌ای که چهره به چهره امام زمان قرار می‌گیرد، به خوشبختی می رسد؛ و خطرناک بودنش هم موقعی است که وقتی از او سؤال کنند و او نتواند سرش را بلند کند. چون در قرآن می‌فرماید: «یَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[3]= [یاد كن] روزى را كه هر گروهى را با پیشوای شان فرا مى‏ خوانیم». حضرت می‌فرماید: مردم زمان پیغمبر با پیغمبر، زمان امیرالمؤمنین با ایشان و زمان حسنین با آنها و زمان امام زمان با امام زمان (علیهم‌السلام) سنجیده می شوند. پس هر کدام از من و شما یک مسئولیتی نسبت به امام زمان خودمان داریم. یعنی از ما راجع به امامان گذشته نمی‌پرسند. ولی از ما راجع به غربت، مظلومیت و تنهایی امام زمان خودمان، صد در صد سؤال می‌کنند. مهمترین سؤال قیامت هم این است. حال اگر در این مهم قبول شویم، بقیه ­اش هم قبول است. همانطور که سیدالشهدا (علیه‌السلام) به حُر فرمود: اگر من را یاری کنی، خداوند از گناهان تو می‌گذرد. حتی اگر انسان گناه و معصیتی هم نداشته باشد، بزرگترین بی ­تقوایی و بزرگترین معصیت انسان همین است که انسان امام خودش را تنها بگذارد و به او وفادار نباشد. حال هر کدام از ما باید بررسی کنیم که آیا واقعاً نسبت به امام زمان (علیه‌السلام) وفادار هستیم؟ چگونه به امام زمان(ع) وفادار باشیم؟ وفا و وفاداری یعنی چه؟ آیا وفا و وفاداری به این معنی است که بگوییم آقا اگر آمدی، ما یاری‌ات می‌کنیم؟ این که چیز زیادی نیست. وقتی حضرت بیایند، حق بر همه روشن می‌شود و کسی راهی ندارد، جز یاری امام زمان. وفاداری یعنی، الآن شما نگذارید امام‌تان در تنهایی و غربت و آوارگی بماند. او الان در اوج سختی‌ها و اضطرار است. دو هفته قبل که من یک مقدار در کلاس شهرری در مورد امام زمان عج صحبت کردم. شب یک برادر شهید به من زنگ زد و هر چه می‌خواست صحبت بکند، گریه امانش نمی‌داد. بالاخره کمی که آرام شد، گفت: دیشب که شما این حرف‌ها را راجع به امام زمان گفتید، من شب، حضرت را خواب دیدم. دیدم آقا تنها یک جا نشسته و پوتین پوشیده، اول پوتین‌های آقا را بوسیدم و بعد دستهایش را و آقا به من گفت: من خیلی غریب و تنها و مظلوم هستم و همینطوری این حرف را تکرار می‌کرد. من به آقا گفتم: آقا این حرف‌ها را دیشب آقای شجاعی در کلاس می‌زد. آیا همین طور است که می‌گفت؟ گفت: آقا دوباره تکرار کرد که این را به همه بگویید که من چقدر تنها و غریب و مظلوم هستم. وفاداری یعنی اینکه انسان به لوازم یک رابطه التزام داشته باشد روایات زیادی در خصوص یاری رساندن به دیگران داریم. در روایت هست، اگر کسی بتواند کاری برای کسی بکند و نکند، اگر بهشتی هم باشد، یک مار در بهشت هر روز او را نیش می‌زند که تو چرا وقتی می‌توانستی کمک بکنی، نکردی. آنقدر این مسئله مهم است که امام صادق (علیه‌السلام) در طواف واجب در حج تمتع، به یکی از اصحاب که به نیاز یک شیعه جواب نداده بود، اجازه ندادند به طواف واجب ادامه دهد و فرمودند: اول باید نیاز آن شیعه را برآورده سازی. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَ بِاُمُورِ المُسلِمین فَلَیسَ بِمُسلِم[4]= کسی که صبح می‌کند و اهتمام به کارهای مسلمانان ندارد، اصلاً مسلمان نیست». مسلمان کسی است که وقتی صبح از خواب بلند می‌شود، با درد همه مردم از خواب بلند شود. یعنی هر کس هر کاری توانست، باید بکند. ما که نمی‌توانیم دنیا را نجات بدهیم. باید امام زمان بیاید و دنیا را نجات بدهد. اما ما برای نجات امام زمان که می‌توانیم کاری بکنیم که از آن فشار در بیاید. هر کس باید ببیند چه کاری می‌تواند بکند. اما چرا ما برای امام زمان اینطوری نیستیم و دقیقاً مثل مردم کوفه هستیم؟ یعنی صبح که از خواب بلند می‌شویم، درد امام زمان و درد جامعه مسلمانان در دل ‌ما نیست. درد فقرا و این همه جوانانی که ازدواج نکرده‌اند، بیوه­ ها، ایتام، مشکلات جهیزیه، مشکلات تحصیلات، از همه مهمتر مشکلات فکری و فرهنگی و روحی مردم، چرا اینها برای ما مهم نیست؟ چرا اگر کاری می‌توانیم بکنیم، نمی‌کنیم؟ حال اگر ما این عرضه را نداریم که مثل پیغمبر روح بزرگی داشته باشیم که با فکر به مشکلات دیگران، صبح از خواب بلند شویم و شب هم با فکر به مشکلات بخوابیم و حداقل غصه یک نفر را در دل‌مان می‌توانیم داشته باشیم. آن یک نفر هم امام زمان (علیه‌السلام) باشد و واقعاً غصه­ اش را بخوریم و بدانیم که او امام ماست. غیر از این که امام ماست، پدر حقیقی ماست. خداوند ما را از او آفریده و روح او در روح ماست. در جامعه کبیره می‌خوانیم:«اَنفُسُکُم فِی النُفُوس = روح تان در همه روح هاست». ایشان از پدر زمینی و مادر زمینی به ما نزدیکتر هستند و حق بیشتری بر ما دارند. برای همین هم ما به آنها می‌گوییم: «بابی انتم و امی= پدر و مادرم به فدای شما». چون حضرت را جزء خانواده خود حساب نمی کنیم، در سبد خانوارمان سهمی ندارد حضرت پدر ماست، ولی ما هزینه ­ای برای این پدر حقیقی مان در نظر نمی‌گیریم. برای همه اعضای خانواده هزینه می‌کنیم، اما برای امام زمان هزینه نمی‌کنیم. مثلاً ما اگر هر مقداری درآمد داشته باشیم، آن را صرف خانواده می کنیم، اما امام زمان هنوز به عنوان پدر حقیقی ما در سبد خانوارمان سهمی ندارد. مثلاً اگر من 5 میلیون تومان هزینه خانه‌ام است و ما 5 نفر هستیم، باید درآمدمان را بین 6 نفر تقسیم می‌کنیم؛ زیرا یک نفر هم امام زمان است که در خانه ماست. اما نگاه ما این است که متاسفانه داریم به امام زمان صدقه می‌دهیم. این در حالی است که پول و درآمدمان را داریم از دست امام زمان دریافت می‌کنیم. زیرا در مورد ایشان داریم که:«بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری= از برکت وجود او (یعنی حجت و نماینده الهی) مردم روزی می خورند». معصوم (علیه‌السلام) فرمود: وقتی تو نصف مالت را به دوستت بدهی، تازه او را با خودت یکی دانسته‌ای. در حالی که آنچه خدا از تو می‌پسندد، این است که همیشه دوستت را به خودت برتری بدهی. ولی ما امام زمان را به خودمان برتری نمی‌دهیم. واقعاً اگر کسی فکر بکند که منتهای کاری که من می‌توانم برای امام زمان انجام بدهم چقدر است، می‌بیند بیشتر از این هم می‌تواند انجام بدهد. کار زبانی، با قلم، کار تبلیغاتی، فرهنگی، آبرو و اعتبار گذاشتن و پول دادن و فعالیت‌های گروهی و هر کار دیگر به معنی وفاداری به حضرت است، حالا همدلی بماند. حضرت فرمود: دو تا ضعف شیعیان دارند، یکی ضعف در وفاداری و دیگری عدم همدلی است. یعنی باید به هم کمک کنیم و دور هم جمع شویم و با هم فکر کنیم و به همدیگر هم فکری بدهیم و از همدیگر کمک بخواهیم، مشورت بگیریم که چه کاری می توانیم برای حضرت انجام بدهیم. راه اندازی جلسات دعا برای امام زمان (علیه‌السلام) کمترین کاری است که برای حضرت می توانیم انجام دهیم. حداقل کاری که می‌توانیم برای امام زمان (علیه‌السلام) بکنیم، دعاست که این را هم دریغ می‌کنیم. دعا یعنی اینکه انسان درخواست برطرف شدن موانع ظهور حضرت را داشته باشد. این دعا اولا انسان را آماده می‌کند برای ملاقات حضرت و ثانیا رحمت خدا را جلب می‌کند. زیرا دعا بسیار مؤثر است. پس همانطوری که برای خودتان دعا می‌کنید، برای امام زمان هم دعا کنید. مثلاً وقتی که مریض هستیم، یا مریض داریم، همسر، فرزند و عزیزترین کس مان مریض است و با سوز و اضطرار دعا می‌کنیم، برای امام زمان هم همانگونه دعا کنیم. آیا برای امام زمان تا به حال ۵ دقیقه اینطوری دعا کرده‌ایم؟ اگر مردم یاد بگیرند که اینطور با سوز دعا کنند، یقیناً خداوند تبارک و تعالی همه ی موانع ظهور امام زمان را در زمان بسیار بسیار کوتاهی برطرف خواهد کرد. معرفی امام زمان (ع) در فضای رسانه،‌ تکلیف امروز ماست یکی از نزدیکان آیت الله سیستانی برای من تعریف کردند که ایشان خواب امام زمان(ع) را دیده بودند و حضرت به او گفته بود که آنهایی که قدیم‌ها برای ما کتاب می‌نوشتند تا به دست شیعیان برسد، کار سختی کردند و اینهایی هم که الان سعی می‌کنند از طریق رسانه­ ها مثل تلویزیون و غیره کار کنند و ما را معرفی کنند، دارند زحمت می‌کشند و کار خوبی است. ایشان وقتی این خواب را برای یکی از مراجع تعریف کرده بود، این مرجع تقلید در یکی از کشورهای خارجی دو تا کانال ماهواره زده که امام زمان را به صورت جهانی معرفی کند. این یعنی امروز دیگر منبر یا جلسات حضوری کفایت نمی‌کند، بلکه باید از فضای مجازی بعنوان یک رسانه ی کارآمد استفاده کرد. یعنی ما باید بتوانیم امام زمان را با بلندگوهای جهانی به دنیا معرفی کنیم. در دنیا الان حدود صد و اندی فیلم علیه حضرت ساخته شده و در تمام ماهواره ­ها الان دارند علیه امام زمان تبلیغ می‌کنند و امام زمان را یک چهره خشن، خونریز و بداخلاق معرفی می‌کنند. ما هم باید مثل آنها از طریق رسانه‌ها عمل کنیم و چهره مهربان و عدالت گستر امام زمان را معرفی کنیم. امروز جنگ، جنگ رسانه است. کسی که می‌تواند و بلد است، الان باید در فضای سایبری بجنگد. فکر نکنید جنگ یعنی اینکه برویم جنوب و اسلحه دست‌مان بگیریم و بجنگیم. یک نفر در خانه ­اش می‌تواند پشت یک دستگاه بنشیند و بجنگد و هر لحظه ثواب شهادت را ببرد. کسی که زبان خارجی بلد است و می‌تواند تبلیغ کند باید به این کار مشغول شود. هر کس هر کاری می تواند باید برای حضرت انجام دهد. اما کسی که کاری بلد نیست، می‌تواند پول بدهد و کمک مالی کند به کسانی که دارند می‌جنگند. زمان جنگ یادتان هست؟ یک عده می‌جنگیدند و یک عده از پشت جبهه هزینه­شان را تأمین می‌کردند. باید هر کسی بگوید: آقا من الان خودم نمی‌توانم کار خاصی بکنم، اما می‌توانم کارهایی بکنم یا حداقل دعا بکنم که آنهایی که دارند می‌جنگند، خوب بتوانند بجنگند. سبک زندگی باید با «وفاداری» به امام زمان(ع) تناسب داشته باشد من زمانی نسبت به امام زمان وفادار محسوب می‌شوم که بتوانم حضرت را به عنوان یک وزنه در زندگیم احساس کنم و بدانم که یک پدر دارم و باید به این پدرم برسم و باید برای این پدر هزینه کنم. باید برای این پدر وقت بگذارم و به چادرش بروم. هیچ زمانی بهتر و آسانتر از الان برای رفتن در چادر امام زمان نیست. اگر کسی خودش را به چادر امام زمان برساند، می تواند همه گذشته­ اش را جبران می‌کند. سبک زندگی باید به گونه ­ای چیده شود که با وفاداری به امام زمان تناسب داشته باشد. هر کس باید ببیند وفاداری او نسبت به امام زمانش چطوری است؟ نکند خدای نکرده ما خانواده زمینی‌مان را بیشتر از خانواده آسمانی‌مان دوست داشته باشیم. توجه کنیم که الان در کشور ما هنوز فرهنگ عزاداری خیلی خوب نیست. میزان عشق و علاقه و گریه­ ای که مردم پای امام حسین می‌ریزند، بیشتر از میزان عشق و علاقه ­ای است که پای امام زمان می‌ریزند. امام زمان زنده است و مضطر و غریب و تنها و مظلوم است. امام حسین (علیه‌السلام) از دنیا رفته و به بهشت خودش رفته است؛ اما الان ما پدری داریم به نام امام زمان که در اضطرار و آوارگی است و ما را به کمک خودش فرا می‌خواند. هیچ کس نیست که بتواند بگوید امام زمان من را صدا نکرده؛ هیچ کس نیست که بتواند بگوید امام زمان به من نیازی ندارد، یا با من کاری ندارد. سبک زندگی باید به گونه ­ای باشد که با وفاداری به حضرت سازگاری داشته باشد و بتوانیم با هم کار بکنیم و همدلی داشته باشیم. همدلی یعنی من می‌روم دیگران را هم به کمک جمع می‌کنم. همه را صدا می‌کنم که بیایید کاری برای امام‌مان که تنهاست، انجام دهیم. چاره‌ی دردِ «کمیِ تعداد مان»، «همدلی» است دشمنان مان در سطح جهانی دارند علیه حضرت کار می‌کنند. در دعای افتتاح می‌خوانیم: «اَللّهُمَّ اِنّا نَشکُو اِلَیکَ فَقدَ نَبِیِّنا= خدایا ما شاکی هستیم از اینکه پیغمبر در بین ما نیست» ؛ یا «وَ غَیبَۀَ وَ لِیِّنا= از غیبت ولی‌مان امام زمان شاکی هستیم»؛ یا«وَ کَثرَۀَ عَدُوِّنا= از زیادی دشمنان مان شکایت هستیم»؛ یا «وَ قِلَّۀَ عَدَدِنا= از کمی تعداد خودمان هم ما شاکی هستیم». حال که ما از تعداد کم مان شاکی هستیم، باید جمع شویم و بیشتر شویم و همدلی کنیم. متأسفانه ما ضعف معرفت داریم و نمی‌دانیم امام زمان پدر حقیقی ماست. برای همین هم حس فرزندی نسبت به او نداریم و به عنوان فرزند هم عاطفه پایش نمی‌ریزیم. متأسفانه این ضعف معرفت ما مشکل ساز شده است. حتی آنهایی که معرفت هم داشتند، در حق حضرت بی­ وفایی کردند؛ چه برسد به وقتی که ضعف معرفت باشد که دیگر اوضاع بدتر می‌شود. هر کدام‌ از ما باید این درس وفاداری را از شهدای کربلا یاد بگیریم. چون بزرگترین مشکلی که 11 تا امام را به کشتن داد، بی­ وفایی بود و آن عاملی هم که باعث شده، دوازدهمین شان هزار و صدو چند سال در آوارگی و تنهایی و غربت و مظلومیت باشد، باز همین بی­ وفایی و عدم همدلی است. ننشینیم و فقط اقوام گذشته‌ را ملامت کنیم و لعنت بفرستیم و بگوییم: «فلعن الله امۀ سمعت بذلک فرضیت به» و بعد، خود ما همان گونه و مثل آنها عمل ‌کنیم. مهمترین مسئله ای که امام حسین را به کشتن داد، نفهمی شیعیان بود. مهمترین چیزی که امام زمان را در این همه سال، از شیعه دور نگه داشته فقر فرهنگی شیعه است. باید این مشکل برطرف شود. باید از خدا بخواهیم که غیبت را کوتاه کند. وارد شده که دعای فرج (اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن) را در مهمترین شب سال، یعنی شب 23 ماه مبارک رمضان بخوانیم، زیرا شب قدر شب امام زمان است. در آخر این دعا  می‌خوانیم: «حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعا». «طوعا» یعنی رغبت. یعنی دل بخواه. یعنی زمین خودش را از روی آگاهی و دل بخواه در اختیار امام زمان قرار بدهد. یعنی مردم تا نفهمند، خودشان را در اختیار امام زمان قرار نمی‌دهند. این طوعا برای ما مسئولیت می‌آورد. ما باید کاری بکنیم که جامعه جهانی و مردم از روی آگاهی بیایند و تسلیم امام زمان بشوند. جهاد ما برای امام زمان یک جهاد فرهنگی و یک جهاد فکری است. ما باید تلاش‌های فکری و فرهنگی بکنیم که اول از همه کشور خودمان و مردم ما قوی شوند و سپس بیرون از این کشور و سایر مردم جهان قوی بشوند و همه امام زمانشان و پدرشان را بشناسند. پس ما باید به «طوعا» اهمیت بدهیم. هر کس غیر از اینکه دعا می‌کند، باید فکر کند که من در این جهت چه نقشی دارم و چه کاری می‌توانم بکنم؟ چقدر می‌توانم برای این کار شمشیر بزنم؟ هر کس می‌تواند یادداشت بکند که من چه کارهایی می‌توانم انجام بدهم؟ یک فهرست تهیه بکنید از کارهایی که خودتان شخصاً می‌توانید انجام بدهید. این یعنی شما به حضرت وفادارید. دیگر اینکه از کارهایی که همدلی در آن است. یعنی به کمک همدیگر بروید. باید ببینیم که چه جمع‌هایی را می‌توانیم متحول کنیم؟ چه هیئت‌ها و چه کلاس‌ها و چه جلسات و محافلی را می‌توانیم به حرکت بیاوریم؟ اتفاقاً من دیروز که در تلویزیون برنامه داشتم و آخرین برنامه‌ام بود، دیدم تهیه ­کننده برنامه آدم باصفایی بود. وقتی فهمید من دارم می‌روم خارج از کشور، گفت: من 13 حلقه فیلم برای امام زمان ساخته‌ام به زبان انگلیسی. هزینه­ اش را هم داده‌ام و حاضرم همه را رایگان به شما بدهم. شما این را ببرید به هر کس خواستید بدهید. هزینه 13 حلقه فیلم 30 دقیقه ­ای چقدر ارزش دارد؟ از فلسفه مهدویت تا بعد از حکومت امام زمان، همه را به زبان انگلیسی ساخته بود. دو سال هم برای آن وقت گذاشته بود. این کار است. این یک شوق است. پس هر کس می‌تواند هر کاری انجام بدهد، باید انجام بدهد. هر کدام از ما می‌توانیم یک لشکر برای امام زمان باشیم. هیچ کس نمی‌تواند بگوید من یک زن خانه­ دار هستم، چه کاری می‌توانم بکنم؟ یا من یک مرد هستم، چه کار می‌توانم برای امام زمان انجام بدهم؟ اصلاً اینطور نیست. هر کدام از ما می‌توانیم یک لشکر باشیم. پی نوشت: [1] . سوره نمل/14. [2] . سوره احزاب/23. [3] . سوره اسراء/71. [4] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 163، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1407ق. ع ل 398

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 11896
24 اوت 2020
|
پرسش 276:چرا حضرت زینب س فرمودند: جز زیبایی ندیدم؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

شناسه مطلب: 11894
زمان انتشار: 24 اوت 2020
| |
قیمت هر انسان به محتوای قلب اوست

قلب، جلسه 47، 1390/09/05

قیمت هر انسان به محتوای قلب اوست

به علت مصادف شدن این جلسات با حلول ماه محرم، این جلسه را به بحثی اختصاص می‌دهیم که دقیقاً با موضوع بحث ما یعنی «قلب» مرتبط است.

گفتیم که قلب بزرگترین دارایی و تعیین­ کننده سعادت یا شقاوت دنیا و آخرت انسان است. قیمت هر انسانی با محتوای دل او تعیین می‌شود. هر کس می‌خواهد بداند چقدر قیمت دارد و چقدر رشد کرده و چقدر انسان است، باید از محتوای دل خود آگاه شود. انسان معادل محبوبش است. محبوب یعنی آن که دل انسان را می‌برد و دل انسان برای او تنگ می‌شود و هر چقدر با او ارتباط دارد، صمیمیت و انس و طلبش بیشتر می‌شود. عظمت سیدالشهدا (علیه‌السلام)، واقعه عاشورا، کربلا به بزرگترین حقیقت خلقت یعنی همین محتوایی که عرض کردم است. هیچ اثری، هیچ قدرتی و هیچ قیمتی برای کربلا، عاشورا و خود وجود مقدس سیدالشهدا و یارانش بالاتر از همین مسأله عشق و دلدادگی وجود ندارد. انسان یک دل بی نهایت ­طلب دارد که حقیقت انسانی او را تشکیل می‌دهد. قبلاً گفتیم ما به این دلیل که بدن داریم، جماد هستیم و به خاطر این که بدن رشد می‌کند، خصوصیات تغذیه و تولیدمثل دارد. گیاه هستیم و از آن جهت که ازدواج می‌کنیم و تشکیل خانواده می‌دهیم، عواطف و احساسات و تعهدات خانوادگی داریم و تلاش‌های زیادی برای خانواده می‌کنیم. در اجتماع هستیم و سلسله مراتب زندگی اجتماعی را طی می‌کنیم و به مقام و موقعیت و شهرت و ریاست می‌رسیم، یک حیوان هستیم و به علت این که به دنبال کشف حقایق عالم هستیم یک فرشته هستیم. به خاطر این که ما یک بخش فوق عقلانی داریم که به واسطه آن عاشق کمال مطلق و بینهایت می‌شویم، انسان هستیم. فعال بودن در یک کمال، قدرت جذب از آن کمال را بالا می‌برد در هر شأن اگر انسان فعال باشد، آمادگی‌اش برای جذب در آن شأن نیز بیشتر می‌شود. مثلاً اگر در شأن گیاهی فعال است، جذب او در این شأن نیز بیشتر است. مثلاً کسی که لیسانس است با کسی که در مقطع راهنمایی است، کدامیک برای جذب علم آمادگی بیشتری دارند؟ مسلماً آن که درس بیشتر خوانده، قدرت و علاقه بیشتری برای جذب علم دارد. آنهایی که در دنیاطلبی افتاده‌اند و در کمالات جمادی، نباتی، حیوانی رشد داشته اند، جذب شان برای دنیاطلبی بیشتر است. هر چه بهره‌برداری از کمالات چه جمادی، چه نباتی، چه حیوانی، چه عقلانی و چه فوق عقلانی بیشتر باشد، ظرفیت برای جذب، بیشتر و تشنگی و دلتنگی نیز بیشتر می‌شود. علامت اینکه یک نفر چقدر به معنای حقیقی انسان است و چقدر در کمال فوق عقلانی فعال بوده، این است که ببیند در طول زمان، چقدر بیشتر با خدا انس گرفته و چقدر دلتنگ خداوند تبارک و تعالی می‌شود. چقدر دوست دارد که با حق تعالی خلوت کند و ارتباط مستقیم و شخص به شخص داشته باشد. این علامت، یک علامت فوق ­العاده مهم است که احتیاج به یک مقدار خلوت و تنهایی هم دارد. ما احتیاج داریم، گاهی خلوت کنیم و در مقابل این آینه‌ها و مقیاس‌ها تنها شویم و خودمان را ببینیم. علت اینکه در بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها آزمایش می‌نویسند همین است که از وضعیت بدنی شخص مطلع شوند. علائمی در بیمار ظهور می‌کند مثل درد، بی­ اشتهایی و ... و پزشک برای اینکه وضعیت را بداند، آزمایش می‌دهد. ما خیلی وقت‌ها عاشق خودمان می‌شویم و از خودراضی می‌شویم و فکر می‌کنیم که خیلی آدم‌های خوبی هستیم:«وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً[1]= و خود مى ‏پندارند كه كار خوب انجام مى‏ دهند». ولی وقتی روی محک آزمایش رفتیم، آن محک و آزمایش نشان می‌دهد که ما چقدر به معنای حقیقی، کمال داریم و چقدر به عنوان انسان زندگی کرده‌ایم و چقدر حیات انسانی داشته ایم. معیار عشق و دلدادگی در قرآن آیه 24 سوره توبه معیار عشق و دلدادگی ما را تعیین می کند. یک انسان به معنای حقیقی، کسی است که تمام شئون «جمادی، نباتی، حیوانی و عقلانی» او مقدمه ی بخش فوق عقلانی او باشند. این رمز و محتوایِ خیلی مهمی است. یکی از آینه ­هایی که نشان می‌داد معشوق‌های قلب ما چه کسانی می‌توانند باشد، آیه 24 سوره مبارکه توبه[2] بود که بارها توضیح داده‌ایم. خداوند در این آیه فرمود: اگر 8 چیز برای شما محبوبتر از 3 چیز باشند، شما از مسیر انسانیت خارج شده و فاسق شده‌اید. علامت اینکه بخش انسانی­ یک نفر فعال است، این است که فقط عاشق کمال بی‌نهایت و مطلق می‌شود. یعنی الله را می‌طلبد و لا غیر. نه علم می‌خواهد و نه از دنیا چیزی را می‌خواهد. هیچ چیز از کمالات جمادی، نباتی حیوانی را نمی‌خواهد. یعنی محتوای این آیه معیار عشق و دلدادگی انسان حقیقی را بازگو می‌کند. اگر انسان از حرکت به سمت کمال مطلق و بینهایت جا بماند، قطعاً از مسیر انسانیتش متوقف یا منحرف می‌شود.   این آینه نیاز به آزمایشگاه و هزینه‌ای هم ندارد، نیاز به پزشک، استاد، ولی خدا، امام معصوم و حتی احتیاج به اینکه خود خدا به شما بگوید هم ندارید و خودتان مستقیم می‌توانید آزمایش بگیرید، در این آیه یکی از آن مقیاس ها انس و الفت با خداوند تبارک و تعالی، دلتنگی برای حق تعالی، علاقه به خلوت با حق تعالی است و اینکه با داشتن کمال مطلق، دلت عزادار بخش‌های دیگر نباشد. همه زیبایی واقعه عاشورا، عشق به سه معشوق اصلی بود همه زیبایی واقعه عاشورا به این است که در عاشورا عده ­ای انسان که در اوج کمال انسانی بودند، در حول محور سه معشوق اصلی جمع شدند. یعنی سه معشوق «خدا و دین او، اهل بیت (علیهم‌السلام) و جهاد در راه خدا» برایشان از همه چیز محبوبتر بود. چون قرآن علامت انسانیت را عشق به همین سه معشوق می داند. البته اینطور نیست که ما کمالات جمادی و نباتی و حیوانی را دوست نداشته باشیم، باید دوست داشته باشیم و دوستی آنها اشکال ندارد؛ اما به شرطی که دوستی آنها بعد از این سه محبوب باشد. از این رو، سیدالشهدا و سایر اصحاب در کربلا اوج روابط عاشقانه و عاطفی را همه با هم دارند و هیچ کس از کسی بدش نمی‌آید، حتی خود امام حسین و یارانش دشمنان‌شان را هم دوست داشتند. برای همین با نرمی و مهربانی با آنها سخن می‌گفتند و به آنها فرصت دادند که اگر می‌خواهند به بهشت بیایند و به اوج برسند، انتخاب کنند. آنقدر سیدالشهدا مهربان است، با اینکه می‌داند گفتن این جمله فایده زیادی ندارد، ولی بارها و بارها آن را تکرار می‌کنند: «هل من ناصر ینصرنی». این تکرار برای این بود که شاید کسی بخواهد برگردد. اهل بیت ع از شدت مهربانی هیچ وقت راه را به روی کسی نبسته و نمی‌بندند. چگونه بفهمیم، 3 معشوق، معشوقِ اولِ دل ما هستند؟ دوست داشتن آن 8 مورد یا به طور کلی کمالات جمادی و نباتی و حیوانی که در آیه 24 سوره توبه از آنها نام برده شده، هر چقدر بیشتر باشد، بهتر است و هیچ اشکالی ندارد، ولی به شرطی که بر الله و چهارده معصوم و خانواده آسمانی و جهاد غلبه نداشته باشد. از کجا بفهمیم که غلبه دارد یا ندارد؟ علامتش این است که وقتی شما 3 معشوق اصلی و بالایی را داشتید، برای آن 8 مورد پایین­ تر غصه ­دار نیستید و می گویید:«چون که صد آمد، نود هم پیش ماست». وقتی انسان کمال مطلق را دارد، هرگز از نداشتن کمالات محدود، دچار اضطراب و بی ­ارزشی و کم هویتی و پوچی نمی‌شود. این حقیقت را «لا إله إلا الله» می‌گویند. یعنی من دلبر و معشوقی غیر از کمال مطلق و بینهایت ندارم. اصحاب عاشورا در اوج این کمال بودند. یعنی همه آمده بودند که هر کس هر چه از کمالات جمادی، نباتی و حیوانی و حتی کمالات عقلانی دارد، همه را فدای کمال نامحدود یعنی الله بکند. اگر انسان شاد و آرام نباشد و به خاطر شئون پایین­ تر مچاله باشد، این نشان می‌دهد که شأن اصلی او خوراک کافی نخورده است. یعنی چون از مطلق بهره ندارد، در محدودها دچار غصه، فشار، عذاب، محرومیت و تضاد شده، اما اگر کسی به معنای حقیقی، در بخش مطلق غذا بخورد، هرگز دلش عزادار بخش های محدود نخواهد شد. زمان‌هایی که ما مچاله، تنیده، مضطرب، غمگین و گرفتاریم و نمی‌توانیم شاد باشیم و بخندیم، نشان می‌دهد که درگیری‌ها و تعلقات ما با کمالات محدود، ما را مچاله کرده و میزان تغذیه ما از کمال نامحدود کم است. مثلا الان شما می­ بینید که بدن شما بسیار ضعیف و آسیب ­پذیر شده  است. از خون شما آزمایش می‌گیرند و می‌گویند فلان چیز در خون شما کم شده و مقاومت شما پایین آمده و شما مریض شده اید و باید این چیزها را بخورید تا تقویت شوید. در روح هم همینطور است. کسی که در مقابل حوادث زندگی و کمالات «جمادی، نباتی و حیوانی» دچار تنید­گی و فشار و اضطراب و غصه می‌شود، این نشان می‌دهد که سهم وجودش از الله کم شده و از کمال مطلق به خوبی بهره نبرده که عزادار کمال محدود شده است. بخش انسانی ­اش مریض شده و فعال نیست و خیلی ضعیف شده است. معلوم می شود که این آدم بهره‌ای از سه معشوق اصلی ندارد. بزرگترین و پرسودترین تجارت تاریخ در روز عاشورا رقم خورد روز عاشورا امام حسین (علیه‌السلام) و همه اصحاب ایشان آمده بودند که محدودها را بدهند و نامحدود را دریافت کنند و بزرگترین تجارت تاریخ را در روز عاشورا رقم بزنند و زدند. هیچ روزی در تاریخ به اندازه روز عاشورا انسانیت ظهور نداشته و هیچ روزی به اندازه روز عاشورا انسانیت جلوه نکرده است. بزرگترین و بهترین فرصت و فضا در طول تاریخ برای ظهور «لا إله إلا الله» عاشوراست. زیرا قوی ترین و شبیه ­ترین انسان ها به حق تعالی در آنجا ظهور کردند. آنها بی هیچ چشم داشتی و فقط برای خواستن خود خدا و عشق به خود خدا، هر چه که داشتند و هر چیزی را که در طول عمرشان جمع کرده بودند را فدای خدا کردند. چون تجارت را به معنای حقیقی شناخته بودند و دست به بزرگترین تجارت تاریخ زدند. این همان تجارتی است که قرآن از آن این گونه یاد کرده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ = اى كسانى كه ایمان آورده‏ اید! آیا می خواهید شما را به تجارتى راه نمایم كه شما را از عذابى دردناك مى ‏رهاند؟» «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ = به خدا و فرستاده او بگروید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد كنید. این [گذشت و فداكارى] اگر بدانید براى شما بهتر است» (۱۰ و۱۱صف). وقتی کسی دارد محدود را می‌دهد و نامحدود دریافت می‌کند، چه اتفاقی برایش می‌افتد؟ شما یک تاجر را در نظر بگیرید که جنسی را خریده و باید آن را بفروشد. تا زمانی که این جنس را تهیه می‌کند و تا این اجناس به فروش برسند و او به سودش برسد، ناآرامی و اضطراب دارد. آرامش او زمانی است که بتواند جنس‌هایش را بفروشد و سود کند. یک فروشنده یا یک مغازه ­دار و یک تاجر زمانی خوشحال است که مشتری زیاد باشد و صف ببندند برای خرید و او مطمئن باشد که جنس‌هایش فروش می‌روند و بیش از آنچه که می‌تواند عرضه بکند، مشتری و تقاضا وجود دارد. کسی که می‌فهمد امام حسین (علیه‌السلام) و عاشورا یعنی چه و فلسفه­ عزاداری چیست، این شخص مانند همین تاجر است که می‌داند بعد از این عزاداری، به سود کلانی می‌رسد و اگر این درس را نگیرد و نداند فلسفه عزاداری چیست، در واقع سودی نمی‌برد. مشکی پوشیدن، پرچم زدن، گریه کردن، اطعام کردن، دسته راه انداختن، نوحه، مداحی و سخنرانی و... همه اینها مقدماتی است برای یک میوه و آن میوه ترجیح بینهایت بر محدود است. در عزاداری و هیئت، چه کسی بیشتر سود می‌برد و واقعاً عزاداری­ اش عزاداری حقیقی است؟ کسی که بتواند از امام حسین یاد بگیرد و پا، جای پای امام حسین و اصحاب امام حسین (علیهم‌السلام) بگذارد. یعنی مثل حضرت، محدود را بدهد و نامحدود را بگیرد. برای همین وقتی سیدالشهدا هر چقدر محدودها را می‌دهد، شادتر می‌شود. فرق بین انسان متدین و حیوان متدین چیست؟ فرق بین آدم به معنای حقیقی، یعنی انسان حقیقی با کسی که حیوان متدین است، در این است که انسان متدین همواره در پی دریافت محدود و بینهایت است. ما حیوانات متدین داریم، وقتی امام سجاد (علیه‌السلام) از لای انگشتان‌شان صحنه طواف حجاج را به آن شخص نشان می‌دهد، او می ­بیند که اکثراً حیوان هستند و دارند طواف می‌کنند و فقط چند نفری انسان وجود دارد. فرق انسان مؤمن و عابد با حیوان عابد این است که انسان متدین مدام در حال پرداخت کردن محدودها و دریافت کردن نامحدودها است. برای همین، همیشه شاد است و انبساط دارد. به کسی که می‌گویند، روزه بگیر. اگر او نداند که با روزه چه چیزی دریافت می‌کند، از روزه گرفتن ناراحت می‌شود. خداوند فرمود:«الصُومُ لی وَ أنا اُجزی بِه= روزه مال من است و جزایش، من هستم». روزه ­دار اگر نداند که با روزه گرفتن، دارد خدا را می‌خرد و خدا را به دست می‌آورد، از روزه گرفتن خوشحال نمی‌شود. اگر کسی نداند که با رعایت حجاب و حیا، تنظیم شرعی روابط بین زن و مرد و با محدود کردن طبیعت، دارد نامحدود را دریافت می‌کند، یعنی خدا را دریافت می‌کند، از حجاب رنج می‌برد. نماز هم همینطور است. علت اینکه ما از نمازمان می‌دزدیم یا اگر نمازمان شکسته شود، خوشحال می‌شویم، این است که واقعاً دل ما باور نکرده که ما با عبادت، نامحدود را دریافت می‌کنیم. در مورد سیدالشهدا (علیه‌السلام) فرمودند:«کُلَّ ما إشتَدَّ عَلَیهِ الأمر إحمَرَ لَونُه= هر چقدر کار شدت بیشتری می گرفت، رنگ چهره شان گلگون تر می‌شد». یعنی میزان نشاط‌شان بیشتر می‌شد. چون مدام دارد از محدودهایش پرداخت می‌کند و نامحدود دریافت می کند. چرا حضرت زینب س فرمودند: جز زیبایی ندیدم؟ این سوال برای خیلی ها مطرح است و می گویند برای ما قابل درک نیست که چرا حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) با تحمل آن همه درد و ناراحتی، می‌گویند:«و ما رأیت إلا جمیلا» این «جمیلا» چه بود؟ بچه­ هایش را جلویش تکه­ تکه کردند و آن همه مصیبت کشید و بعد فرمود: جز زیبایی ندیدم. حالا کسی بگوید: کجای این جمیل است؟ جلوی مادری بچه­ هایش را تکه­ تکه کنند؛ برادرزاده­ ها و نزدیکترین کسانش را و دوتا برادرش را هم جلویش تکه­ تکه می‌کنند و بیشتر از دو برادر، چند برادر از ام ­البنین دارد. هر چه که دارد می‌دهد و باز هم می‌گوید: اگر حسین را دادم، الله را گرفتم. اگر بچه ­هایم را دادم، الله را گرفتم. اگر توهین شد، کتک خوردم، اسارت رفتم، جایش الله آمد. در نگاه اسلام، هر چه بدهی، نقد پس می گیری حضرت زینب س نتیجه ی همه ی ناراحتی هایی که کشید را نقد می بیند. این یادتان باشد که ما اصلاً در اسلام یک چیزی به اسم نسیه که بعداً در قیامت به شما می‌دهند، نداریم. آنها ظهورات این پاداش است. پاداش در درجه اول در همین جا و همین دنیا ظاهر می‌شود. یعنی شما تا می‌دهی، پاداشش را می‌گیری. لیوانی که پر از آب است را در نظر بگیرید، به میزانی که آب از لیوان کم شود، جای آن هوا پر می‌شود. دل انسان هم همینطور است. شما هر چقدر محدودها را از دلتان بر می‌دارید، نامحدود جایش می‌آید. هر چقدر از خست، بخل، حسد، بدبینی و دست تنگی و تنگ ­نظری کم می‌کنی، جایش الله می‌آید. نه فقط جایش الله می‌آید، بلکه در مقابل آن چیزی که می‌دهید، 700 برابر به شما پاداش داده می‌شود. وقتی که صدقه می‌دهی و انفاق می‌کنی، برکت و سود بیشتری عایدت می‌شود. اگر محبت بیشتری می‌کنی، جذب محبت از آسمان برایت بیشتر می‌شود و شخصیتت قوی تر می‌شود. اما برعکس، وقتی که در خندیدن بخل می‌کنی، در نوازش، بوسیدن، مهمانی دادن، هدیه خریدن، بخل می‌ورزی، دل خودت غصه ­دارتر می‌شود. خودت محدودتر می‌شوی. هر وقت در محبت کردن، در انسانیت و برای دیگران بودن و فداکاری و ایثار بخل کردی، چون راه را در وجود خودت بسته‌ای، در واقع فضای نامحدود را با محدود پر کرده‌ای. به همین دلیل، بیشتر به غصه می‌افتی. شما هر چقدر محدود را از وجودت دور بکنی و حب و ظرفیتش را کم بکنی، نامحدود اضافه می‌شود. برای ما که می‌توانیم تا مقام خود امام حسین (علیه‌السلام) جلو برویم، خیلی بد است که کوچک و ریز بمانیم. اهل بیت و خدا برای ما بهشت را نخواسته‌اند. بهشت خیلی جای کوچک و کمی برای ماست. امام کاظم (علیه‌السلام) فرمود: بهشت پاداش بدن‌های شماست. برای ما بالاتر از بهشت را خواسته‌اند. معنی «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ= نزد پروردگارشان روزی می‌خورند»، همین است. در زیارت عاشورا می‌گوییم:«أن یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرۀ» «أن یبلغنی المقام المحمود لکم عند الله»، یعنی مقام محمود را که مقام بالای بهشت است، می‌خواهم. اگر کسی آن مقام را داشت، همه ی بهشت هم مال اوست. تو باید یاد بگیری نامحدود زندگی بکنی. تا وقتی که روح قماربازی و عشقبازی و فداکاری و توکل و تکیه کردن به خدا و روح ندیدن دنیا را نداشته باشی، اصلاً عزاداری‌های ما آن برکت و اثری را که باید داشته باشد را هرگز نخواهد داشت. رمز خواندن سوره توحید در روز عاشورا چیست؟ هدف از عزاداری‌ها این است که انسان به «لا إله إلا الله» برسد. برای همین فرمودند، در روز عاشورا مهمترین کار شما خواندن 1000 مرتبه سوره توحید است. «قُلْ هُوَ» بگو او که شما عاشقش هستید، کمال مطلق و الله است. توحید سوره‌ا‌ی عاشقانه­ است. اگر انسان در عزاداری به «لا إله إلا الله» رسید، به هدف عزاداری نائل شده و اگر نرسید، فقط یک کار مزدورانه انجام داده است. یعنی گریه کرده و جایش ثواب می‌دهند. مشکلی اگر داشته باشد، شاید در دنیا برطرف شود و اگر برطرف هم نشود، به جای آن مشکلات آخرتی­ اش را برطرف می‌کنند؛ اما مقام رفاقت، معیت، دوستی، صمیمیت، صفا و عضویت در خاندان پیامبر نصیب هر کسی نمی‌شود. مگر کسی که خودش بخواهد به این مقام برسد و هوس آن مقام را داشته باشد و این امکان ندارد، مگر با حب الله به معنای حقیقی. اصلاً هم نیاز نیست خیلی انرژی بگذاریم که عشق خدا در دل ما بیاید، بلکه باید حقیقت خودمان را بشناسیم و عاشقی کنیم. انسان اگر کسی را شناخت و عاشقش شد و دوستش داشت، فداکاری خودبه ­خود پشت سرش می‌آید. اگر دست و دل‌مان می‌لرزد، برای این است که قیمت خودمان و معشوق حقیقی­ مان را نشناخته‌ایم. از این رو خوب هم نمی‌توانیم با خدا نامحدود رفتار کنیم. یعنی نمی‌توانیم داشته‌هایمان را به خدا تقدیم کنیم و در عوض، خودش را بگیریم و از خدا لذت ببریم. هدیه بدهیم و قرب بگیریم. هدیه بدهیم و انس بگیریم. هدیه بدهیم و خلوت دریافت کنیم. می­ بینی یک نفر 40 سال 50 سال زحمت کشیده، عبادت کرده، نماز خوانده، روزه گرفته، ولی محصول زندگی ­اش فقط جماد است. دوتا کارخانه دارد، چندتا خانه و اتومبیل دارد، یک مقدار طلا دارد، یک مقدار پول در بانک دارد. یعنی روح داده، بینهایت داده و محدود را دریافت کرده است. بینهایت را فروخته و شهرت گرفته است. بعضی افراد حاضرند به خاطر اینکه مشهور شوند، جلوی دوربین می روند و هر کاری دلشان می‌خواهد می کنند. اینها حاضرند به خاطر این که معروف شوند، حیا و دین و حجاب‌شان را کنار بگذارند. اینها نشان می‌دهد که اینها دارند نامحدود را می‌دهند و محدود را دریافت می‌کند. دریافت محدود یا نامحدود، کدامیک در زندگی ما مشهود است؟ ما باید در سبک زندگی مان، موازنه بین محدود و نامحدود در دست مان باشد. باید ببینم که آیا سبک زندگی ما طوری است که داریم نامحدود را می‌دهیم و محدود را دریافت می‌کنیم؟ یعنی روزبه ­روز از الله و حداقل بهشتی که داریم دور می‌شویم و به پول و قدرت و مدرک تحصیلی بالاتر و شهرت و محبوبیت و مقام بالاتر نزدیک می‌شویم، یا برعکس، سبک زندگی ­ام به گونه ­ای است که دائماً دارم محدود می‌پردازم و نامحدود دریافت می‌کنم؟ این مسأله فوق ­العاده مهم است که بفهمیم چه می‌دهیم و چه می‌گیریم. پس دائماً هر روز این موازنه و محاسبه را در زندگی تان داشته باشید. مثل کسی که تاجر است و هر روز موجودی‌اش را در کامپیوتر یا با چرتکه و یا در دفترچه محاسبه می‌کند. حضرت فرمود: اگر کسی خودش را محاسبه نکند از ما نیست. شما نمی‌توانی به اهل بیت و به چهارده معصوم و به بینهایت نزدیک شوی، مگر اینکه دائماً ارزیابی کنی که سال به سال یا ماه به ماه چقدر بینهایت دریافت کرده ای و چقدر محدود پرداخت کرده‌ای. علامت اینکه فردی بینهایت دریافت کرده، شادی و آرامش اوست. مچاله و افسرده بودن، نشان می‌دهد که شخص بینهایت را دریافت نکرده و در تجارت زندگی ­اش باخته است. وقتی که می گوییم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیه) بعد از آن همه مصائب فرمود:«و ما رأیت إلا جمیلا»، من هم باید در پرداخت‌های زندگی ­ام به ایشان تأسی کنم و در از دست دادن های پایینی ها بگویم جز زیبایی چیزی ندیدم. خسران چیست؟ اگر نمی‌توانم زندگی را خوب و قشنگ ببینم، اگر نمی‌توانم به معنای حقیقی­ از دنیا لذت ببرم، اگر دنیا برایم جای عشقبازی با خدا نیست، مسجد نیست، اگر شبش، سحرش، تعطیلش، روزش، خلوتش هیچ چیزش برایم جذابیت ندارد، اینها نشان می‌دهد من در این معامله اشتباه کرده و باخته‌ام. یعنی آن چیزی را که باید دریافت می‌کردم، نکرده‌ام و آن چیزی را که نباید پرداخت می‌کردم، پرداخت کرده‌ام. به این «خسران» می‌گویند. خسران یعنی از دست دادن اصل سرمایه. من 20 سالم، 27 سالم، 30 سالم، 40 سالم شده و بینهایت و ابدیت را داده‌ام، اما آن چیزی که گرفته ام، یک شوهر یا یک زن بوده، چندتا بچه، اتومبیل، خانه، چند سفر خارجی بوده و یک مقدار هم پول در بانک، طلا و سکه­ بوده. یعنی جماد دریافت کرده‌ام و روح و بینهایت را پرداخت کرده‌ام و هیچ چیز هم در موقع رفتن ندارم. یعنی وقتی می‌خواهم از اینجا حرکت کنم، هر چه را که جمع کرده ام می‌دهم و ورثه می‌خورند و خودم دارم دست خالی به آن‌طرف می‌روم. در حال یکه در آنجا فقط قلب سلیم می‌خواهند. آنجا فقط یک دل پر از خدا می‌خواهند؛ ولی من یک دل خالی از خدا و پر از دنیا با خود می‌برم و این شروع باخت و جهنم انسان می‌شود. از این رو، باید بگوییم مسأله مهم این است که ما به جای اینکه بدویم و زندگی کنیم؛ یکجا ترمز زندگی را بکشیم و بیافتیم به انبارگردانی و حساب و کتاب. مثلاً الان مسئول مالی شرکت به شما می‌گوید: روند حرکت شما، یک روند خطرناک است و شما روزبه ­روز با این سبک دارید به ورشکستگی نزدیک تر می‌شوید. در اینجا آدم عاقل کار را تعطیل می‌کند و یا سبک را عوض کرده و به سمت دریافت جاودانگی و دریافت سود می‌رود. رابطه ما با امام زمان ع، میزان دریافت ما از بینهایت را تعیین می‌کند ما باید ببینیم که روزبه­ روز علاقه­ مان، دلتنگی­، خلوت و عشق ما به خداوند بیشتر شده یا خیر. بیشتر سمتش می‌رویم، بیشتر با او خلوت می‌کنیم، بیشتر شکارش می‌کنیم، بیشتر شکارش می‌شویم یا خیر. باید ارزیابی کنیم که با خانواده آسمانی، رابطه­ مان چطوری است؟ به خصوص وجود مقدس آقا امام زمان (علیه‌السلام) که اصل است. یعنی از رابطه یک نفر با امام زمان، انسان می‌فهمد که این فرد به معنای حقیقی چقدر خدا دارد و چقدر خانواده آسمانی دارد. همه این حرف‌هایی که زدم خلاصه می‌شود در یک نفر، آن یک نفر آقا امام زمان (علیه‌السلام) است. باید ببینی چقدر با او رفت و آمد داری؟ چقدر دلتنگش می‌شوی؟ چقدر در طول روز با او خلوت می‌کنی و حرف می زنی؟ چقدر مغازله­ های عاشقانه با حضرت داری؟ اینها دریافت های شما می‌شود. این می‌شود علامت اینکه تو یک زندگی موفق داشتی یا نه. اگر زندگی موفقی داشتی و محصولش این عشق و علاقه بوده، بدان که آخرتت هم خیلی قشنگ است. بدان آن چیزی که در اینجا به دست آورده‌ای، میلیاردها برابرش را موقع مردن به بعد، به تو می‌پردازند. اما اگر محصول، «جماد و نبات و حیوان» باشد، موقع رفتن به آن‌طرف خیلی غم ­انگیزتر از این‌طرف می‌شود. برای همین است که هر وقت اسم تولدمان به بهشت می‌آید، غصه می‌خوریم و ناراحت می‌شویم. وقتی می‌گویند وفات و انتقال، همیشه غصه آن 8 چیز را می‌خوریم که من چگونه این 8 چیز را رها کنم و بروم؟ متوجه نیستیم که اگر من با این 8 چیز بینهایت را به دست آوردم، ضرر نکرده‌ام، دارم از محدود به نامحدود می‌روم. بزرگترین آرزویی که یک انسان در موقع وفات می‌کند، 5 دقیقه وقت اضافه در دنیاست. 10 دقیقه یا یک ساعت وقت اضافه است که ما الان داریم و قدرش را نمی‌دانیم. ببینیم در این چند ساعتی که زنده هستیم تصمیم‌مان را می‌گیریم یا نه و سبک زندگی­ مان را می‌خواهیم اصلاح کنیم یا نه. آیا دریافت‌های ما دریافت‌های بینهایت و واقعی بوده یا خیر؟ از کجا می‌فهمیم؟ از انس به خدا. از کجا بدانم که من عاشق خدا هستم؟ امام صادق (علیه‌السلام) فرمود:« وَ دَلِیلُ اَلْحُبِّ إِیْثَارُ اَلْمَحْبُوبِ عَلَى مَا سِوَاهُ [3]= نشانه دوستى و محبت، برگزیدن و مقدم داشتن محبوب است، بر هر چه كه غیر او باشد». علامت یک عشق این است که انسان، معشوق را به غیر معشوق ترجیح دهد. باید از خودم بپرسم: آیا من عاشق خدا هستم؟ آیا من دوست دارم بینهایت دریافت کنم؟ آیا من بینهایت دریافت می‌کنم؟ جواب این است که ببین واقعاً چقدر حاضر هستی محدود را فدای نامحدود کنی و محبوب را بر غیر محبوب ترجیح دهی. در این توضیحاتی که داده شد، بهترین و قویترین و مهمترین و شفافترین درس‌های خودشناسی و انسان­ شناسی و دیگر­شناسی برای ما بیان شد. پس مهم این است که در عزاداری‌ها، گریه کردن‌ها، هزینه کردن‌ها باید نامحدود دریافت کنیم. اگر برای حسین گریه می‌کنی، باید ببینی که چقدر ثارالله نصیبت می‌شود؟ ببین از خون خدا چیزی در رگ‌ها و وجود تو هم جاری شده یا خیر؟ تزریقی از ثارالله در وجودت هست یا نه؟ چه کسی بیشترین سهم را از خون خدا دارد؟ کسی که بیشترین صمیمیت و رفاقت را با امام زمان (علیه‌السلام) دارد که منتقم ثارالله است. قلب/ عزاداری/ دریافت نامحدود و بینهایت پی نوشت: [1] . سوره کهف/104. [2] . قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِیرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ= بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد آورده‏ اید و تجارتى كه از كسادش بیمناكید و سراهایى را كه خوش مى دارید نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وى دوست‏ داشتنى‏ تر است پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در]آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایى نمى ‏كند . [3] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد۶۷، صفحه۲۲. ع ل 397

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11884
زمان انتشار: 19 اوت 2020
| |
دستیابی به عالَمِ کامل و پیشرفته، ابزار کامل و پیشرفته نیاز دارد

قلب، جلسه 46، 90/08/21

دستیابی به عالَمِ کامل و پیشرفته، ابزار کامل و پیشرفته نیاز دارد

ما در رحم دنیا هستیم و به زودی که زمان خیلی زیادی هم نخواهد بود، وارد یک نظام جدید حیات می‌شویم. به عالمی که بینهایت پیشرفته ­تر، بزرگتر، کاملتر، زیباتر، شیرین ­تر و جذابتر از اینجاست وارد می‌شویم. هر چقدر یک عالم بزرگتر و پیشرفته ­تر باشد، ابزاری که برای زندگی نیاز دارد، کاملتر و پیشرفته ­تر است.

عالم قبر و برزخ، محیط بر دنیاست و کل دنیا مانند یک رحم کوچک در برزخ است. حضرت علی(علیه‌السلام) فرمود:«الدُّنیا فِی الآخِرَة= دنیا در درون آخرت است». مثل عالم رحم مادر که در داخل عالم دنیاست. «إنَّ مَعَ الدُّنیا آخِرَۀٌ وَ الآخِرَۀُ مُحیطَۀٌ بِالدُّنیا[1]= همراه دنیا آخرت است و آخرت احاطه بر دنیا دارد». آخرت احاطه کامل وجودی بر دنیا دارد. همین که وقت رفتن از این دنیا برسد در یک چشم به همزدنی به آخرت منتقل می‌شویم. ما دائماً با خوابیدن و بیدار شدن تمرین مرگ می‌کنیم. برای همین گفته شده، وقتی از خواب بلند می‌شوید سر به سجده بگذارید و خدا را شکر کنید که شما را دوباره زنده کرد. خواب فرمودند وقتی بیدار می شوید، در حال سجده بگویید: «الحمد لله الذی احیانی بعدان اماتنی، و لو شاء لم احیانی=شکر خدایی را که مرا زنده کرد، بعد از آن که مرا دچار مرگ کرد». خواب دقیقاً مثل موت است. قرآن می‌گوید: وقتی انسان می خوابد، بعضی روح‌ها را برنمی‌گردانیم و بعضی‌ها را برمی‌گردانیم. پس هر بار که از خواب بیدار می‌شویم، یعنی خدا به ما فرصت دوباره داده که دوباره به دنیا برگردیم و خود را اصلاح کنیم. ما برای ورود به برزخ، مسافتی را طی نمی‌کنیم؛ همانطور که وقتی جنین از رحم مادر متولد می‌شود، فاصله مکانی و مسافتی را طی نمی‌کند. الان برزخ همینجاست و بر ما احاطه دارد. فرشته­ ها الان همینجا هستند و دقیقاً عالم برزخ بر ما احاطه دارد. فقط پرده رحم دنیا نمی‌گذارد که آن را ببینیم؛ وگرنه، خیلی کار سختی نیست که آدم بفهمد برزخ کنار گوشش است. خانواده آسمانی و خداوند تبارک و تعالی بر ما احاطه دارند و همه دارند ما را می‌بینند که داریم چه می‌کنیم. فرشته ­ها با ما هستند و دارند نامه اعمال ما را می‌نویسند. همه چیز ما ثبت می‌شود. آدم لحظه به لحظه باید آماده برای منتظر این تولد بسیار باشکوه باشد. ولی وقتی که آدم برای آن فضا آماده نیست، اسم مرگ، قبرستان، مردن که می‌آید، می‌ترسد. شما هر زیبایی و لذتی که در دنیا ببینید هر زیبایی، لذت، صفا، صمیمیت، مهربانی، عاطفه، علم، حکمت، پیشرفت و...میلیاردها برابرش در برزخ هست. در مرحله اول باید خودمان آنجا را باور کنیم و به آن ایمان بیاوریم و سپس برایش آماده شویم. هر سؤالی را از هر کسی نباید پرسید، باید به متخصص رجوع شود برای باور کردن عالم پس از مرگ هم یک موقع ذهن انسان قانع نیست و سؤال دارد، باید از کارشناسِ آن سؤال کند. خیلی‌ها در مورد خدا و قیامت و معاد و پیغمبر و دین ابهام دارند، اما چون دوست ندارند جواب شفاف بشنوند، سراغ سؤال پرسیدن از کارشناس نمی‌روند. چون قرآن می‌فرماید: «بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ [2]= انسان شك در معاد ندارد، بلكه او مى‏ خواهد آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت در تمام عمر گناه كند». انسان چون می‌خواهد گناه کند، می‌گوید اگر باور کنم که معاد و آخرتی هست، نمی‌توانم لذت ببرم و گناه کنم و هر کاری دلم خواست بکنم. برای همین خیلی خوشش نمی‌آید که سر کلاسی بنشیند یا استادی را ببیند یا یک وقتی بگذارد و کتابی بخواند یا پیش کارشناس برود. خیلی وقت‌ها بعضی ها پیش غیر کارشناس می‌روند و غیر کارشناس هم نمی‌تواند پاسخ او را بدهد. باید نزد کارشناسی بروند که جواب این سؤال‌ها را می‌داند. وقتی کسی چشم درد دارد، نزد متخصص چشم می‌رود، نه هر پزشکی. اگر سؤال عقیدتی داریم، این درست نیست که راه بیفتیم در هر مسجدی و نزد هر روحانی برویم. روحانیون هم مثل پزشک‌ها یک دوره عمومی 6- 7 ساله دارند که باید بگذرانند. بعد هم دوره ­های تخصصی دارند. بعضی‌ از آنها هم اصلاً وارد دوره­های تخصصی نمی‌شوند. باید ببینیم کدام‌شان متخصص هستند. گاهی اِشکال از ذهن نبوده و فقط دل مریض است یا گاهی ذهن انسان قانع است، ولی دلش قانع نمی شود. علت این است که دل مریض است، ذهن مریض نیست. مثلاً ذهن ما به ما می‌گوید که مرده کاری با ما ندارد. ولی چه کسی از مرده می‌ترسد؟ کسی که دلش نمی‌پذیرد؛ و گرنه عقل که می‌گوید مرده کاری ندارد. اما ترس برای این است که دل ما مشکل دارد و اسیر قوه واهمه شده است. پس گاهی ذهن مریض است و گاهی قلب مریض است. ما راجع به مریضی ذهن صحبت نمی‌کنیم. اگر ذهن مریض باشد و سؤال داشته باشد که باید پیش کارشناس برود و سؤالش را بپرسد؛ اما الان حرف ما بر سر مریضی قلب است. مریضی قلب یک نوع لجبازی با خداست. آدم می‌داند یک کاری حرام است و انجام می‌دهد. می‌داند یک کاری واجب است، ولی ترکش می‌کند. برای رفع مریضی قلب، باید از روش‌های متعدد استفاده کرد جلسات قبل، مفصل در مورد مریضی قلب صحبت کردیم. این جلسه می‌خواهیم بگوییم که اگر برای سالم ­سازی و تقویت قلب‌مان، روش‌هایی را به کار بردیم و عمل کردیم و اگر جواب نداد، باید این روش‌ها را تغییر دهیم و از روش دیگری استفاده کنیم. مثلاً کسی می گوید: درست است که قرآن شراب مؤمن است، یا نماز معراج است، یا قرآن بهار دل است، اما من قرآن که می‌خوانم، هیچ لذتی نمی‌برم و از شنیدن آن حالم به هم می‌خورد. اصلاً از نماز خوشم نمی‌آید. پس باید مشکلاتی وجود داشته باشد که من اینگونه هستم. چرا دلم آرام نمی‌شود و همه ­اش می‌خواهم گناه کنم؟ این نشان می‌دهد که در سیستم روحی این فرد چیزهای آلوده و مسمومی وجود دارد که وقتی غذای پاک می‌خورد و داخل معده اش می‌شود، مسمومیت ایجاد می‌کند و دوباره همان گرایش‌های طبیعی، همان وضعیت اخلاقی همان وضعیت روحی را دارد. با وجودی که می‌داند برای هر بار عصبانیت، چند سال فشار قبر خواهد داشت، ولی باز عصبانی می‌شود. می‌داند برای هر بار متلک انداختن، غرغر کردن، نق نق کردن، چقدر من در برزخ گرفتار خواهد بود، ولی باز این کارها را انجام می‌دهد. این مثل جهش‌های کروموزومی جنین در رحم مادر می‌ماند. جنین در یک لحظه‌ی خیلی کوتاه، آسیبی در رحم می‌بیند؛ یا یک جهش کروموزومی در کسری از ثانیه، در جنین اتفاق می‌افتد، اما اثر آن بعد از تولد و تا وقتی که این انسان در دنیا عمر دارد، باقی می‌ماند. من خوب می‌دانم که زودرنجی و حساسیت های بیجا، برای من خیلی گرفتاری می‌آورد. می دانم این که من از هر حرفی ناراحت شوم، یا هر حرفی به من بزنند به من بربخورد، یا آنقدر منیت و تکبر داشته باشم که کسی جرأت نکند با من حرف بزند، برای من گرفتاری می آورد؛ ولی هنوز لوس، بی­ جنبه و پرتوقع هستم. می‌دانم از نظر عاطفی باید خودم را با خانواده آسمانی­ام وصل کنم و از الله عاطفه و عزت و قدرت جذب کنم؛ ولی مرتب متوسل به بندگان خدا می‌شوم که اینها به من لطف و محبتی بکنند. محتاج و گدای عواطف زمینی‌ها هستم. این برای انسان درد آور است. وقتی کسی در آشغال‌دانی دنبال غذا می‌گردد، غذایش هم آشغال خواهاد بود. چرا با وجود عاطفه‌ی خداوند و اهل بیت، ما گدای عاطفه زمینی‌ها هستیم؟ وقتی خدا به من بینهایت عاطفه تزریق می‌کند، خانواده آسمانی، مادرم فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) بینهایت بیشتر از همسر و مادر و دیگران، من را دوست دارند، چرا من باز احتیاج دارم به اینکه از یک آشغالدانی و از یک جای کثیفی عاطفه را جذب کنم؟ علت این است که ما از آن‌طرف جذب نداریم. این نشانه ی آن است که ذهن‌مان قبول کرده، ولی دلمان قابلیت جذب را ندارد. نتیجه اش این می شود که اگر کسی به من بی­ محلی کند یا با من تماس نگیرد، ناراحت می‌شوم. اگر کسی حرف تلخ به من بزند، من به هم می‌ریزم و احساس حقارت و پستی و بدبختی می‌کنم. پس اینها نشان می‌دهد من یک جا مشکل دارم و باید این قضیه حل شود. اگر حل نشود و من با همین مشکل و مرض قلبی ­ام وارد برزخ شوم، خیلی دردسر درست می‌شود. خدا با هیچ کس شوخی ندارد و تازه خدا خیلی مهربان است و اگر یک گناه کنید، همان یک گناه را می‌نویسد و هزاران هزار گناه را می‌بخشد. «وَ یَعْفُوا عَنْ كَثِیرٍ=کثیری از گناهان را می بخشد». ولی اگر کار خیر انجام بدهید، ده برابر پاداش می‌دهد. برای همین معصوم (علیه‌السلام) فرمود: وای به حال کسی که یکی‌هایش از ده‌تایی‌هایش بیشتر باشد. این حقش است که جهنم برود. شمه‌ای از خصوصیات بهشتی‌ها ما باید بهشتی باشیم. خصوصیات بهشتی‌ها چیست؟ «لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً، إِلاَّ قِیلاً سَلاماً سَلاماً[3]= در آنجا نه بیهوده‏ اى مى ‏شنوند و نه [سخنى] گناه‏ آلود، سخنى جز سلام و درود نیست». بهشتی‌ها هیچ وقت با هم جر و بحث و مراء ندارند. متلک به هم نمی‌گویند. نیش به هم نمی‌زنند. عیب‌های همدیگر را به رخ همدیگر نمی‌کشند و از گذشته اصلاً حرف نمی‌زنند. بهشتی‌ها دلشوره­ آینده را هم ندارند که حال‌شان را خراب کند. مواظب حمله راست و چپ هم هستند. بهشت جایی است که در آن حساسیت نیست. حسادت، تکبر، ناز کردن، حساسیت و زدورنجی و ... نیست. در بهشت همه ­اش محبت است. با همدیگر خوب بودن است. اگر کسی در دنیا جهنمی باشد، قطعاً به بهشت راه پیدا نمی‌کند و باید انسان در دنیا بهشتی باشد تا بعدا هم به بهشت برود. اگر می‌خواهید بدانید چقدر بهشتی و مؤمن هستید، ببینید چقدر آرامش شخصیتی دارید و چقدر شاد هستید. این دوتا خیلی مهم است. هر کس توانست در دنیا خود را به شادی و آرامش برساند و سالم بکند، پس سالم هم وارد بهشت می‌شود. شرایط زیستی دنیا، سلامت جنین و برزخ، سلامت روح ما را تفسیر می‌کند قرآن می‌فرماید: یک نفر که مال حرام می‌خورد، دارد آتش می‌خورد. «إِنَّ الَّذِینَ یَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا[4]= در حقیقت كسانى كه اموال یتیمان را به ستم مى‌‏خورند، جز این نیست كه آتشى در شكم خود فرو مى‌‏برند و به زودى در آتشى فروزان درآیند». یعنی، الان واقعاً دارد آتش می‌خورد، ولی الان متوجه نمی‌شود. چه موقع متوجه می‌شود؟ زمانی که به برزخ منتقل شود. اگر گوش یا چشم جنین مشکل داشته باشد، یا دست و پایش مشکل داشته باشد، در عالم رحمی متوجه نمی‌شود و دردی هم احساس نمی‌کند. وقتی به دنیا متولد می‌شود، این مشکل تفسیر می‌شود و باز می‌شود که دنیا دست و پا می‌خواهد؛ چشم و گوش می‌خواهد. در دنیا معلوم می‌شود که مناسب شرائط اینجا هست یا نیست. حال نکته اینجاست که اگر ما تا الان خوب نشده‌ایم، پس مسیر ما یک جاهایی اشتباه داشته و باید برگردیم ببینیم کجای کار ما اشتباه بوده که تا الان که من 50 یا 60 شالم هست، هنوز نتوانسته‌ام خودم را به شادی و آرامش برسانم؟ چرا نمی‌توانم با خانواده آسمانی­ ام ارتباط برقرار کنم؟ چرا از شنیدن اسم معشوقم که الله است خوشحال نمی‌شوم؟ یکی می‌گوید بچه ­ام چند روز است که غذا نخورده، این نگران­ کننده است یا نیست؟ می‌گوییم بله هست. این بچه باید غذا بخورد و از غذا خوشش بیاید و لذت ببرد. اگر خوشش نمی‌آید، پس مشکلی وجود دارد. باید زودتر بجنبد و مشکل را حل کند تا یک دفعه خدای نکرده سرطان نشود که یا طرف را می‌کشد یا سخت درمان می‌شود. یک دفعه می‌بینی که با همین وضع به برزخ رفت که دیگر خیلی دیر شده و سالیان سال باید طول بکشد تا درست شود. در حالی که در دنیا می‌توانست با توبه و آشتی، در کمترین زمان خود را مداوا کند. اصلاح سبک زندگی، نکته مهم در درمان امراض روح یا قلب است نکته مهم در درمان مریضی‌های روحی، این است که باید هر کس سبک زندگی خود را بررسی کند که کجاها انتخاب‌های اشتباه داشته، اگر قابل جبران است جبران کند. در کجاها ارتباط‌هایش ایراد دارد، در دیدنی‌ها، شنیدنی‌ها، لقمه و ... باید حلش کند. یک موقع می‌بینی یک نفر آدم خوب و اخلاقی و باشخصیتی است، خوب است، ولی اصلاً با خدا و آسمان راه نمی‌آید. مشکل از کجاست، می‌بینید مشکل فقط مال حرامی است که دارد می‌خورد. یا خمس نمی‌دهد و این مریضش می‌کند. یا زکات نمی‌دهد که اگر همین یک مشکل حل شود، درست می‌شود. مال حرام، انسان را هار می‌کند و جلوی فهم و شعور را می‌گیرد. پس من باید برگردم ببینم، اگر یک جایی مال حرام در زندگی ­ام آمده، آن را درست کنم. بعد از آن، یک دفعه می‌بینم که دلم باز شد و روحم شاد شد. انسان اینگونه به آرامش و شادی رسد. یک موقع یک نفر با پدر و مادرش مشکل دارد، باید حلش کند. پدر و مادر از انسان راضی نباشند، هر چقدر انسان تلاش کند فایده ندارد. یک موقع می‌بینی با همسرش مشکل دارد، شوهر از او راضی نیست، زن از او راضی نیست، باید این مشکل حل شود، وگرنه در سختی ها، فشارهای روحی، اضطراب و استرس‌های زیاد و درد و ناراحتی خودش را نشانمی دهد. بعدا هم فشار قبر برایش می‌ماند.   طرف حساب ما خداست ما با خدا طرف هستیم. ما با همسر، پدر و مادرمان طرف نیستیم. اشتباه بزرگی که ما کردیم، این است که حتی دین را جنسی­ کردیم. گفتیم ما یک زن مسلمانیم، یک مرد مسلمانیم. در حالی که ما یک انسان مسلمان هستیم. مضاف بر اینکه یک بدن زنانه یا یک بدن مردانه هم داریم. اما مهم این است که بدانیم انسان بالاتر از جنسیت است. بالاتر از زنانگی است. بالاتر از مردانگی است. در اثر همین اشتباه، ما همه­ اش خود را با آدم‌ها طرف می‌کنیم. می‌گوییم: چون او اینطوری کرد، من هم تلافی می‌کنم. در صورتی که مگر ما گناه نمی‌کنیم؟ خدا باید با ما چطور رفتار کند؟ ما انتظار داریم که اگر گناه کردیم، خدا ببخشد. یعنی ای خدا! ما به تو توهین می‌کنیم، بی­ادبی می‌کنیم، نافرمانی تو را می‌کنیم، اما تو اصلاً ندید بگیر و ناراحت هم نشو و رویت را هم از  ما برنگردان و آشتی باش. به این مغفرت می‌گویند که غیر از عفو است. عفو یعنی خدایا! جریمه نکن. عذاب نکن. حالا ما که از خدا توقع داریم که اگر ما بدی کردیم تو در مقابل ما خوبی کن و ندید بگیر و ما را جریمه نکن، آیا خود ما در رفتار با دیگران هم اینگونه هستیم یا خیر؟ خدای متعال در قرآن می‌فرماید: اگر می‌خواهید من شما را مورد عفو و بخشش قرار دهم، شما هم باید بتوانید با دیگران اینطوری باشید. اگر کسی بدی کرد، شما غصه نخورید، عذابش نکنید. جریمه­ اش نکنید. تلافی نکنید. مقابله به مثل نکنید. در صورت تلافی و مقابله به مثل، دیگر انسانیت معنا ندارد. ما اصلاً رشد انسانی نمی‌کنیم، علتش همین هاست. ما باید با آدم‌ها آن طور که هستند، رفتار نکنیم. چرا که ما با آدم‌ها طرف نیستیم، با بهشت و با خدا طرف هستیم. ما باید به فکر خودمان باشیم که یک موقع قلب‌مان اشتباه نکند و مریض نشود. حال ممکن است او به شما بدی کرده و شما بگویی: اگر من در صدد تلافی نباشم، شاید او پررو شود. پس باید من هم مثل او رفتار کنم. اما خدا یا اهل بیت (علیهم‌السلام) هیچ وقت به این فکر نمی‌کنند که کسی پررو شود. آن چیزی که درست است را انجام می‌دهند. ما هم باید آن چیزی را که درست است، انجام بدهیم. باید بین رفتارِ دلبخواه و رفتارِ درست، رفتارِ درست را انجام داد ما خیلی وقت‌ها بین این که کارِ درست را انجام دهیم یا آنچه که دلبخواه ما است را انجام دهیم، می‌مانیم. متاسفانه سراغ کار دلبخواه می‌رویم و کار درست را کمتر انجام می‌دهیم. صحیح این است که سراغ انجام کار درست برویم، زیرا این سلامت ما را حفظ می‌کند. مثلاً الان قند برای کسی که بیماری قند دارد ضرر دارد. کار درست این است که از قند و شیرینی‌جات پرهیز کند. در اثر این پرهیز است که سلامتش تامین می‌شود، نه در اثر کار دلبخواهی که دوست دارد. این، به منزله ی مصرف شیرینی جات است. پس باید حواس‌مان باشد که سبک زندگی خود را درست کنیم و ببینیم چرا نمازهای ما اثر ندارد؟ مثلاً شما در یک کلاس می‌خواهید شرکت کنید و جلوی کلاس می‌نشینید. چون می‌گویید: جلو که باشم، مستقیم استاد را می‌بینم و تمرکز می‌گیرم، اما در عقب کلاس، چون سروصدا زیاد است، حواسم پرت می‌شود. یا وقتی که می‌خواهی درس بخوانی، تلویزیون روشن است و می‌بینی دو خط بیشتر نخواندی و آن هم در ذهنت نرفته، این درس خواندن نیست. برای درس خواندن باید عوامل حواس پرتی را حذف کنی. یا مثلاً شما می‌خواهید شام یا ناهار بخورید. عموماً برای خوردن صبحانه و ناهار و شام چه کار می‌کنید؟ آماده می‌شوید برای یک سری تشریفات. سفره می‌اندازید و با آرامش می‌نشینید و غذای‌تان را می‌خورید. اما وقتی نوبت به غذای روح می‌رسد، ما خراب می‌کنیم. ما می گوییم: این سی دی و کتاب که غذای روحت است را با تمرکز گوش بده و با تمرکز بخوان. اما می‌بینیم که در اتومبیل در حال رانندگی سی دی را گوش می‌کنند و در این صورت نتیجه‌ای نمی‌گیرند. آیا در حال رانندگی می‌شود غذا خورد؟ حواس آدم باید به رانندگی باشد. بدون تمرکز گوش کردن به سی دی و مطالعه کتاب، فقط مسخره کردن خود است و نتیجه‌ای ندارد. اگر همانطور که برای غذای جسمت احترام قائل هستی، برای غذای روحت هم احترام قائل باشی، به جایی می رسی. برای تغذیه‌ی روح باید وضو بگیری و با تمرکز رو به قبله بنشنینی و ذره ذره بخوری تا از عقلت به قلب و جانت برسد. اگر فقط به ذهن برسد و بگویی: «بله این را بلد هستم؛ این تکراری است؛ این را قبلاً گفتید؛ این را قبلاً شنیده ام و ...» کار درست نمی‌شود. قرآن هم آنقدر آیات را تکرار می‌کند که از ذهن‌مان به دل برسد.   وقتی چیزی با علاقه وارد دل شد، در آن تکرار معنا ندارد یک موقع من بحثی را صد بار می‌شنوم. یعنی آنقدر تکرار می‌کنم تا کم کم در دلم برود. اما گاهی ممکن است شخص با یکبار در ذهن رفتن مطلب، از آن لذت ببرد. اینجا دیگر تکرار معنا ندارد. مثلاً آیا یک فرد سیگاری از کشیدن سیگار احساس تکرار می‌کند؟ خیر. الان که یک سیگار می‌کشد، نیم ساعت بعد دوباره یکی دیگر می‌کشد و کیف می‌کند. کسی که اهل چایی است، یا کسی که اهل کباب است، یکی اهل لازانیا یا اهل ماکارونی است و هر روز دوست دارد بخورد. برای این آدم، تکرار معنا ندارد. یک موقع یک نفر از خرما بدش می‌آید. اگر به او بگویند، خرما بخور. می‌گوید: بدم می‌آید. یا مثلاً دکتر گفته روزی سه­ تا خرما بخور، یا قرص بخور، یا آمپول بزن. این آدم از آمپول بدش می‌آید، دکتر می‌گوید: 3 آمپول در یک روز باید تزریق کند. این از آمپول خوشش نمی‌آید، درد هم دارد و از روی عقل آمپول تزریق می‌کند. یعنی آدمی که از یک چیز بدش می‌آید، فقط عقلانی از آن استفاده می‌کند. حال کسی که عقلش زیاد است، می‌گوید: اشکال ندارد من تلخی، تندی و هر چه هست را تحمل می‌کنم تا کم کم این دارو به سلولهای سرطانی برسد و آن سلول‌ها را از بین ببرد. تحمل می‌کنم. یا پدر و مادر که فرزندشان را دوست دارند، یا کسی که نوه‌اش را دوست دارد و دوست دارد ببوسد، آیا در این بوسیدن ها تکرار هست؟ تکرار معنا ندارد. پس وقتی یک چیزی وارد دل ما می‌شود، ما با دل‌مان آن را انجام می‌دهیم، تکرار معنا ندارد. کسی که می‌گوید: درد و بلای روزه بخورد بر سر نماز. روزه یک ماه است، می‌آید و می‌رود و راحت‌مان می‌کند. این نماز چند وعده صبح، ظهر، عصر، مغرب است. معلوم می شود اصلاً نماز وارد دل این فرد نشده که همه‌اش می‌گوید تکرار تکرار. نماز چیست؟ همه ­اش یک جمله را تکرار کنیم؟ رکوع تکرار، سجده تکرار، اصلاً حال آدم به هم می‌خورد. این بنده خدا اصلاً خودش را نشناخته و به آسمان راه ندارد. عشق­بازی بلد نیست و بلوغ انسانی ندارد. انسان در کدام شأن، به بلوغ انسانی می‌رسد؟ انسان 5 شأن دارد: «حس، خیال، وهم، عقل، فوق عقل». در 3 شأن اول، حیوان است. در بخش عقلانی فرشته است و شأن فوق عقل، انسان است. فوق عقل همان است که فقط خدا را می‌خواهد. اما تا بخش فوق عقلانی‌ که فقط خدا را می‌خواهد فعال نشود، انسان به بلوغ انسانی نمی‌رسد. به چنین کسی هر چقدر بگویی نماز، قرآن، مسجد، دین، هیئت، اصلاً حالش به هم می‌خورد. چون بخش انسانی اش هنوز فعال نشده و باید اول این بخش مرتب غذا بخورد. پس وقتی بخواهیم چنین کسی را اصلاح کنیم باید بگوییم: این آدم تقصیری ندارد. نباید انسان کسی را که از نماز خوشش نمی‌آید، محکوم کند که تو آدم بدی هستی. او آدم بدی نیست؛ بلکه آدم ضعیفی است که تغذیه نشده. ما باید او را تغذیه کنیم. اگر کسی از نماز خوشش نمی‌آید، از خدا خوشش نمی‌آید، از خانواده آسمانی خوشش نمی‌آید و با امام زمان رابطه ندارد و به آسمان نمی‌تواند برود و با بهشت انس ندارد، شوق آخرت را ندارد و وقتی می‌گویند: تولد به بهشت، از وفات می‌ترسد. این آدم خوراک نخورده و ضعیف است. باید یک مدتی خوراک بخورد و قوی شود. بالغ که شد، عاشق می‌شود و خودش نماز و ...خوشش می‌آید. از بچگی به ما گفتند: نماز بخوانید و این کار را بکنید، آن کار را بکنید، بدون اینکه فلسفه ­اش را بدانیم. خوراک هم نخوردیم و فقط صورتش را داریم انجام می‌دهیم. اما خوراک لازم و مناسب با نماز، مناسب با حجاب، مناسب با حج، مناسب با مسجد، مناسب با کربلا را نگرفته ایم. وقتی نگرفتیم و این خوراک خورده نشده، بلوغ انسانی هم حاصل نمی‌شود. گفتم که در انسان، اول باید بلوغ ذهنی ایجاد شود. یعنی بلوغ فکری و اول باید مطالعه کند، فکر کند، وقتی ذهنش قانع شد - که به آن عقل نظری می‌گویند- بعد کم کم این ادامه پیدا می‌کند و به دل می‌رسد و بخش عملی ­اش شروع می‌شود، یعنی نماز می‌خواند و می گوید: نماز خوب است. دعا خوب است. حجاب می‌کند و می گوید حجاب چیز خوبی است و لذت دارد. شرافت است. آسمان خوب است. بهشت خوب است. این آدم به بلوغ انسانی رسیده است. قیمت انسان‌ها به اندازه هوس‌هایشان است. 5 شأن انسان هم هوس های مخصوص به خود را دارد. اگر هوس‌های ما فقط در سه بخش اول است، زندگی‌ ما فقط سطح حیوانی دارد. اگر بخش چهارم است، مثلاً دنبال علم و اطلاعات و کشف و درس و دانشگاه هستیم، در سطح فرشته­ هستیم. اما وقتی که عاشق بینهایت و الله می‌شویم، یعنی می‌خواهیم بزنیم به آسمان، بزنیم به عشق، بزنیم به دلدادگی، معلوم می شود که سطح زندگی ما در حد فوق عقلانی است و بالغ شده‌ایم. به آدمی که به بلوغ انسانی رسیده، پول بدهی راضی نمی‌شود. دنیا را به او بدهی راضی نمی‌شود. با کتاب و درس و استاد هم راضی نیست و فقط آغوش خدا و آسمان و انس و دلدادگی با اینها را می‌خواهد. ما باید بدانیم که خودمان خیلی مشکل داریم و باید خود، خودمان را درمان کنیم. باید برای خودمان وقت بگذاریم و خود را سالم کنیم و آدمی هم که سالم شد، دیگر می‌رود سراغ کمک به مریض‌ها. نه اینکه گیر بدهد به مریض‌ها که تو چرا مریض شدی؟ تو چرا سرما خوردی؟ تو چرا تب کردی؟ یک پزشک هیچ وقت به مریض ایراد نمی‌گیرد. اگر یک کسی دیگران را به خاطر اشتباهات‌شان و گناهان‌شان سرزنش کند، این خودش یک مریضی است. یعنی خودش هم مریض است. اگر سالم شد، آدم سالم به خوب شدن دیگران، با مهربانی و با عشق با محبت، کمک می‌کند. قلب/ پی نوشت: [1] . بحار الأنوار  ج۳۰ ص۵۳./ إرشاد القلوب  ج۲ ص۲۹۹. [2] . سوره قیامت/5. [3] . سوره واقعه/25-26. [4] . سوره نساء/10. ع ل 396

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11875
زمان انتشار: 16 اوت 2020
| |
معرفی دل بیمار در کلام نبی اکرم (ص)

قلب، جلسه 45، 90/08/07

معرفی دل بیمار در کلام نبی اکرم (ص)

نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله)[1] درباره قلب مریض فرمودند که فتنه ­ها و گناهان همچون نی‌های حصیر، یکی یکی به دل‌ها عرضه می‌شوند. هر دلی که مهر این گناهان به آن آمیخته شود، نقطه‌ای سیاه در آن پدیدار گردد و هر دلی که با آنها مخالفت کند، نقطه‌ای سفید در آن پدید آید و بدین سان دو دل به وجود آید. دلی سفید مانند صفا که تا آسمان ها و زمین پابرجا است، هیچ فتنه ­ای به آن گزند نمی‌رساند و دلی سیاه و خاکستری رنگ مانند کوزه ­ای کج شده، نه خوب را خوب می‌شمارد و نه منکر را زشت می‌داند و تنها چیزی که می‌شناسد همان هوی و هوس‌هایی است که با دلش آمیخته شده است.

ما باید باور کنیم که در حرکت‌مان به سمت آخرت، تنها دارایی و همه حقیقت ما، دل ماست والسلام. دل هم ترکیبی از انتخاب‌ها و ارتباط‌ها و رفتارها و افکار و محبوب‌های خودش است. اینجا هم در این حدیث، باز می‌بینید که حضرت علاوه بر گناه، مسئله حب گناه را به عنوان چیزی که قلب را مریض می‌کند، مطرح می‌فرماید. هر قلبی که نسبت به این گناهان شیفتگی داشته باشد، لکه ­ای بر روی قلب انسان می‌افتد. کلمه‌ی «‌أُشْرِبَهَا» به مسئله حب نسبت به گناه اشاره دارد. آنچه که در نهاد انسان خیلی مهم است و برای سلامتی و مرض قلب ملاک است، جذب و محبت است. مثلاً شخصی بدنی دارد که خیلی حساس و ضعیف است و سریع میکروب‌ آن را آلوده کرده و بیماری را جذب می‌کند. اما بدن شخص دیگری مقاوم است و به راحتی میکروب نمی‌تواند آن را مریض کند، این بدنِ قوی به راحتی مریضی و میکروب را نمی‌پذیرد. روح هم همینطور است. کنترل بیش از حد در رفتار، نتیجه عکس می‌دهد یک موقع کسی نحوه ارتباط و انتخاب و رفتارهایش به گونه ­ای است که از محیط‌های آلوده خیلی پرهیز دارد. آدم‌های وسواسی را دیده‌اید که دائما دست‌هایشان را می‌شویند و با آب سرو کار دارند. الان تحقیقات نشان داده که پذیرش و آمادگی آنها برای بیماری «ام اس» بیشتر از دیگران است. وقتی در رفتار بعضی‌ها دقت شود می‌بینم که رفتارهایشان رفتارهای فرار است، اما جذب شان جذب بالایی است. یعنی ظاهراً فرار دارند، اما جذب شان بالاست. حضرت دست گذاشته روی نقطه ­ای که فوق ­العاده از نظر روان شناسی و انسان­ شناسی مسئله مهمی است. از سوی دیگر، شما بچه­هایی را می‌بینید که در محیط‌های آلوده بزرگ می‌شوند و خاک ­بازی و گِل بازی می‌کنند و اغلب سالمند. در نظام تربیتی اسلام داریم: «اَلتُرابُ رَبیعُ الاَطفال= خاک بهار بچه ­هاست». متاسفانه، الان با وجود مواظبت زیاد بچه‌ها از خاک و خاک بازی، اما مریضی‌ها بیشتر شده است. خداوند نظام را اینطوری نیافریده که یک نفر هر چه از خاک و گرد و آلودگی دورتر باشد، سالمتر بماند. خود پیغمبر خاطرات شان را تعریف می‌کنند که وقتی بچه بودم، با بچه‌ها گِل بازی و خاک بازی می‌کردم. بچه ­هایی که با سنگ، خاک، کوه، جنگل، دشت و بیابان و چیزهای دیگر راحت سروکار دارند، بدن‌شان سالم‌تر و مقاوم‌تر است تا آنهایی که دائماً آنها را لای زرورق می‌پیچند و در محیط‌های خیلی استرلیزه بار می‌آیند. مثلاً پدر و مادری می‌گوید: من بچه را بفرستم یک مدرسه‌ای که اسلامی باشد و آنجا هیچ کس به دیگری حرف بد نزند. مدرسه ظاهراً استرلیزه و خیلی اسلامی است و همه چیز را رعایت می‌کنند؛ ولی متوجه نیستند که خود این مدرسه دارد بیماری‌های مخفی‌ای را در بچه پرورش می دهد که بسیار خطرناکتر از گناه است. در حقیقت رفتن در چنین مدرسه‌ای، استرلیزه شدنی است که آمادگی بیماری را در شخص خیلی بالا می‌برد. می‌بینید عجب دختر ناز و دسته گلی است که از 4 سالگی چادر سرش است، مسجد می‌رود، نماز می‌خواند. همینطور که می‌آید بالا و دانشگاه می‌رود، یک دفعه همه چیز را کنار می‌گذارد. یا سفر خارج می‌رود، می‌بینی که اصلاً همه چیز را از دست می‌دهد. این بچه چرا اینطوری شد؟ این را که ما خیلی استرلیزه بار آورده بودیم. اما آن بچه‌هایی که در مدارس دولتی درس می‌خوانند و در سر و کله هم می‌زنند و همه چیز هم می‌بینند و همه چیز هم می‌فهمند و همینطوری بالا می‌آیند، می‌بینید که آدم‌های بزرگ و قدرتمندی از بین آنها بار می‌آیند. این نکته­ ای که می‌خواهم بگویم، خیلی نکته حساسی است. مثلاً یک کسی مثل حر را نگاه کنید، یا کسی مثل شمر. حر آدمی است که ظاهراً اصلاً مذهبی نیست و در لشکر معاویه بوده و علیه امیرالمؤمنین جنگیده و بعد در لشکر یزید است. این وقتی با یک منکر بزرگ و اساسی روبه رو می‌شود که جنگیدن با امام حسین (علیه‌السلام) است، در یک زمانی که پیش می‌آید، اصلاً نمی‌تواند این حالت را بپذیرد. یک دفعه یک توبه اساسی می‌کند و محکم در مقابل یزید می‌ایستد. یک عابدی هم شما سراغ دارید که دائماً اهل مسجد و عبادت و قرآن و حدیث است، مثل شمر یا مثل شریح قاضی. نمونه ­های آنها را هم قبل از انقلاب داشتیم. مثل شیخ زنجانی که یک مجتهد بود. شما زندگینامه­ او را که می‌خوانید، می‌گوید: من امروز حرم امیرالمؤمنین بودم و زیارت عاشورا خواندم، جامعه کبیره خواندم. زندگینامه‌ی به روز هم دارد که همه ­اش عبادت و درس و اجتهاد و حرم و ... است. ولی این شخص وقتی که با دنیا روبرو می‌شود، حاضر است به خاطر دنیا فتوای قتل شیخ فضل الله نوری را بنویسد. شریح قاضی، قاضی حکومت امیرالمؤمنین است. مثل شمر که سرباز امیرالمؤمنین است. جانباز هم هست. شمر مجروح در جنگ صفین در لشکر امیرالمؤمنین و در مقابل معاویه بود. اما این در یک مقطعی وقتی بین دنیا و آخرت قرار می‌گیرد، دنیا را انتخاب می‌کند. ولی کس دیگری که اهل فسق و فجور و ظواهر گناه ­آلود است مثل حر، می‌بینید که آخرت را انتخاب می‌کند. یک عثمانی مذهبی مثل زهیر را نگاه کنید. این تا چند روز قبل از عاشورا حالت فرار دارد و تا به چادر حضرت دعوت می‌شود و حضرت با او صحبت می‌کند، حسینی می شود. البته اول هم قبول نمی‌کند. ولی یک دفعه بعد از ملاقات چند دقیقه ­ای بین او و امام حسین می‌بینید که این تا مقام بالای «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» می‌رسد. گاهی افراد با فحشای ظاهری، باطنی پاک دارند با توضیحاتی که در بالا دادیم، به این نتیجه می‌رسیم که مایه ­ها و توانایی‌های افراد و مسئله عشق و محبت با رفتار فرق می‌کند. شما افرادی را می‌بینید که گناه می‌کنند و فسق ظاهری دارند. اما به شدت به الله و به آخرت عشق می‌ورزند. خیلی وقت‌ها قضاوت ما در مورد افراد براساس ظاهر آنها است. ممکن است زنی ظاهر را رعایت نکند و فسق و فجور ظاهری داشته باشد، یا حجاب درستی نداشته باشد. اگر مرد است دیدنی‌ها، شنیدنی‌ها و خوردنی‌ها را رعایت نکند، اما در باطن آلوده نباشند. نمی‌خواهم اینجا بگویم که ما باید گناه کنیم یا گناه چیز خوبی است، بلکه می‌خواهم بگویم، گناه داریم تا گناه. کسی را هم می‌بینی که خیلی حجابش خوب است و همه چیز را هم رعایت می‌کند. آقایی است که خیلی هم ظاهرش، ظاهر خوبی است، نماز جماعتش و نماز شبش به راه است. ولی آلودگی‌های زیادی در قلبش هست که نمود ندارد، ولی هست. خداوند می‌فرماید: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ[2]= بگو پروردگار من فقط زشتكاری ها را چه آشكارش [باشد] و چه پنهان حرام گردانیده است». خدا فقط فحشای ظاهری را حرام نکرده، بلکه فحشای باطنی را هم حرام کرده. بعضی‌ها اهل فحشای ظاهری هستند، ولی قلب‌شان اصلاً فحشای باطنی را قبول نمی‌کند. مثلاً حسادت ندارند، بدجنس نیستند، تکبر و دنیاخواهی ندارند. عاقبت کسانی که ظواهر را رعایت می‌کنند، اما در باطن شیفته گناه هستند در روایت داریم، روز قیامت حکم می‌شود که افرادی را به بهشت ببرند. آنها به بهشت می‌روند. در بهشت را که باز می‌کنند و آن نعمت‌های عظیم الهی و حضرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را که دم در بهشت هستند، می‌بینند؛ اما اگر فرشته ­ای آنجا به دادشان نرسد، از شدت ذوق ­زدگی نزدیک است که بمیرند:« یَکادُ یَطیرُ قَلبَه= نزدیک است که دلش پر بکشد». اینها بهشت را می‌بینند و خود را بهشتی می‌دانند و خوشحال و ذوق ­زده راهی می‌شوند و وقتی می‌خواهند از در بهشت به داخل بروند، یک دفعه دستور داده می‌شود که اینها را برگردانید. اینها باید به جهنم بروند. خدا می‌تواند اینها را بدون اینکه اول بهشت را نشان بدهد، یکسره به جهنم ببرد. اما اول، بهشت را به آنها نشان می‌دهد. قشنگ آن میل به بهشت و عظمت بهشت در دلشان می‌افتد و خودشان را هم بهشتی می‌بینند، اما دم در بهشت دستور می‌رسد که آنها را به جهنم برگردانید. آنها به خداوند اعتراض شدیدی می‌کنند و می‌گویند: خدایا برای چه با ما این کار را کردی؟ چرا به ما بهشت را نشان دادی و از اول حکم کردی که بهشت برویم و حالا ما را به جهنم می‌فرستی. مگر ما چه کار کرده بودیم؟ به آنها گفته می‌شود، شما در دنیا که بودید، خیلی چیزها را رعایت می‌کردید. ولی دل شما یک طوری بود که هر وقت دنیا را می‌دیدید، عاشق و شیفته دنیا بودید. الان خیلی‌ها هستند که حجاب دارند، ولی واقعاً شیفته‌ی بی­ حجابی هستند. خیلی‌ها هستند نماز می‌خوانند ولی به شدت قلب‌شان از نماز بیزار است. روزه می‌گیرند، ولی ماه رمضان می‌آید، واقعاً عزا می‌گیرند. در مجلس عروسی خیلی خوب و محجوب می‌نشینند، ولی واقعاً آرزو می‌کنند، ای کاش من جای این بی­ قیدها بودم. یا کاش موقعیت خانوادگیم طوری می‌بود که مجبور نبودم به خاطر موقعیت خانوادگی بعضی چیزها را رعایت کنم. این در دلش به شدت شیفتگی به گناه دارد. ظاهراً مسائل دینی را خوب رعایت می‌کند، اما وقتی بازار می‌رود و چشمش به وسائل بازار می‌خورد، می‌بینید که با بقیه کسانی که اهل دنیا هستند هیچ فرقی در رقابت ندارد. کافی است پول داشته باشد. وقتی در خانه طرف می‌نشینی و نگاه می‌کنی؛ از این خانه معلوم است که صاحبش چقدر اهل رقابت با دنیادارها است. نوع خانه ­ای که انتخاب می‌کند، محلی که انتخاب می‌کند، مدلی که انتخاب می‌کند، وسائلی که انتخاب می‌کند، لباس‌هایی که انتخاب می‌کند، اصلاً از سر و رویش شیفتگی به دنیا می‌بارد. ذوق به عبادت ندارد، حتی اگر چندین سال هم عبادت کرده باشد، اصلاً شیفته عبادت و دلتنگ خدا نیست. دلتنگ معصوم و دلتنگ امام زمان نیست. ببینید حضرت کجا دست می‌گذارد. نمی‌گوید کسی که گناه مرتکب شده، بلکه می‌فرماید: «فَأَیُّ قَلبٍ اُشرِبَها» بچسبد و بگیرد این گناه را و خوشش بیاید. از گناه لذت می‌برد. نتیجه این می‌شود که در قلبش یک نقطه سیاه می‌افتد. پس ببینید حضرت دارد اصل را روی دل می‌برد که بعضی از دلها ممکن است گناه بکنند، اما اصلاً اهل فحشاهای باطنی نیستند و برعکس، دلهایی هم ممکن است اهل عبادت و رعایت ظاهر باشند اما باطن شان آلوده باشد. نمونه‌هایی از فحشاهای ظاهری و باطنی در تاریخ در طول 40 سال انقلاب، در بین مسئولین نظام از خواص مثل پیشکسوتان جهاد و خون و طلبه و روحانی دیدیم که به شدت شیفته دنیا شدند. به فرموده‌ی امام علی (علیه‌السلام) آنها مثل شترهایی هستند که مدت‌ها در بیابان تشنگی کشیده‌اند و وقتی که به آب رسیدند، آنقدر خوردند که ترکیدند. حُر فحشای ظاهر داشت، سرلشکر هم بود. یعنی دنیا را هم دارد، اما در یک امتحان، یعنی توهین به حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) و کشتن امام حسین (علیه‌السلام) نه می‌گوید. سرلشگر شهید بابایی در آمریکا بزرگ شده، مثل شهید چمران، ولی فسق ندارد. می‌گویند روزی که می‌خواستند حکم خلبانی شهید بابایی را امضا کنند و کسی که قرار بود این حکم را امضا کند یک افسر آمریکایی بود که نسبت به کسانی که مذهبی بودند حساس بود و از آنها بدش می‌آمد. آن روز شهید بابابی در دفتر این افسر منتظر بود که حکم خلبانی‌اش امضاء شود. وقت نماز می‌شود و چون خیلی به نماز اول وقت اهمیت می‌داد، هنگام اذان در دفتر این افسر آمریکایی یک روزنامه می‌اندازد و شروع می‌کند به نماز خواندن. افسر که داخل دفتر می‌شود، می‌بیند و تعجب می‌کند، این کیست که نماز می‌خواند. مسئله، مسئله دل است؛ مسئله محبت است. هی نگوییم ما چرا زور می‌زنیم نماز می‌خوانیم، زور می‌زنیم دعا می‌خوانیم، زور می‌زنیم بعضی چیزها را رعایت می‌کنیم و این دل هیچ تکانی نمی‌خورد. برای اینکه ما به شدت شیفته گناه هستیم. گناه و فواحش را انجام نمی‌دهیم، ولی نسبت به آن شیفتگی داریم. قلب باید یک طوری باشد که جذب نداشته باشد. یعنی متنفر از آن چیزی که در مقابل خداست باشد، نه شیفته آن. خدا رحمت کند میرزا را می‌فرمود: مؤمن اگر گناه هم بکند به او نمی‌چسبد، چون مؤمن حقیقی واقعاً از گناه متنفر است. یکی حجابش کامل است، نمازش خوب است، روزه­اش خوب است، حج هم رفته، چند دفعه هم عمره رفته، ولی به معنای واقعی بی­دین است و می‌گوید: فلسطین به ما چه، افغانستان به ما چه، عراق به ما چه، ... ما اینجا خودمان گرسنه هستیم، خودمان نیاز داریم، چرا به بقیه بدهیم؟ از دل این آدم می‌خواهد آدم در بیاید؟ واقعاً این دل شبیه انسان است؟ قرآن می‌فرماید: « وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا[3] = و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و كودكان مستضعف نمى ‏جنگید همانان كه مى‏ گویند پروردگارا ما را از این شهرى كه مردمش ستم‏پیشه‏ اند بیرون ببر». کسی که می‌گوید: عراق، افغانستان، لبنان و غزه به ما چه؛ صریحاً قرآن می‌گوید: اینها دین ندارند. بعد می‌گوید: ما میهن ­پرستیم. ما انقلابی هستیم. ما پیرو خط امام هستیم. خدا رحمت کند مرحوم طیب حاج رضایی را که به او گفتند: برو بگو خمینی به من پول داده که در خیابان بیایم و تظاهرات کنم. گفت: نه؛ من فردای قیامت جواب مادرش را نمی‌توانم بدهم. فسق ظاهری هم دارد. اما قیامت را قبول دارد. در باور قیامت جدی است. بعضی‌ها فسق ظاهری دارند، اما یک سری مرام‌ها، اخلاق و بزرگواری‌هایی دارند و از فحشاهای باطنی به طور جدی گریزان هستند. گناه نکردن مهم است، اما مهمتر از آن، شیفته گناه نبودن است این همه توضیح و مثال برای این بود که می‌خواستم این نکته را توضیح بدهم: «وَ اُشرِبَها». حضرت می‌فرماید: اگر گناه عرضه شد، باید دید که نسبت به آن چگونه هستیم؟ چون گناهان‌ به نوبت به ما عرضه می‌شوند و سراغ انسان می‌آیند. باید معلوم شود که آیا به آن شیفتگی داریم؟ ممکن است انجامش ندهی، اما شیفتگی داشته باشی. همین که شیفتگی داری، به دلت جذب می‌شود. چون آن را می‌خواهی و می‌طلبی و دوستش داری. قرآن همه حقیقت انسانیت را روی عشق و محبت برده، آیه­ آن در قرآن هم آیه 24 سوره توبه است. یک کسی می‌بینی شیفتگی به مظاهر الهی دارد، شیفتگی به دین خدا دارد، شیفتگی به حقیقت اسلام و شیفتگی به اهل بیت دارد. حالا در رعایت بعضی از ظواهر موفق نیست و توان ندارد. اما باطنش خیلی باطن خوبی است. کس دیگری را می‌بینی که ظاهرش خیلی درست است، اما فحشای باطنی دارد، مثل شیطان. شیطان 6 هزار سال عبادت دارد. حضرت علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: معلوم نیست 6 هزار سال دنیایی است یا آخرتی. اما قرآن می‌گوید: «وَ کانَ مِنَ الکافِرین». یعنی این از روز اول هم کافر بود. تا خدا گفت: بر آدم سجده کن. گفت: نه من 6 هزار سال سابقه دارم. جنس من از آتش است. جنس او از خاک است. حضرت آدم تازه وارد است، ولی داراییش بیشتر از شیطان است. مثل کسانی که ادعا می‌کردند یا می‌پنداشتند که ولایت فقیه را قبول دارند. امام که رفت، معلوم شد که ولایت فقیه را قبول نداشتند. آن شخص را قبول داشتند. این اصلاً از اول اعتقادی به جایگاه ولایت فقیه نداشته. شیطان می‌گفت، من برای خودم کسی هستم، جنسم که قویتر است، من از آتشم، او از خاک است. سابقه ­ام هم که بیشتر است. 6 هزار سال عبادت کرده‌ام. این اصلاً دو رکعت نماز خوانده که تو او را جلوی من گذاشتی و می‌گویی به این احترام بگذار. آدم‌ها یک موقعی همینطوری می‌شوند. نخوت، تکبر، حساسیت، بدبینی، خودبزرگ ­بینی و ... خیلی بدتر است و به اینها گناهان قلبی می‌گویند. یعنی بدن اصلاً گناه نمی‌کند و خیلی پاک است. حجابش خیلی خوب، نماز خوب، نه مشروبی می‌خورد، نه چیز بدی می‌بیند، نه چیز بدی می‌شنود، ولی دل پر از آلودگی‌های باطنی پر از فحشای باطنی است. ما رفتارهایی داریم که اگر یکبار در دل اتفاق بیفتد، معادل 70 تا زنا می‌نویسند. ما چگونه درباره کسی که فحشای ظاهری مثل زنا دارد، قضاوت می‌کنیم؟ در صورتی که ما بدتر از آن رفتار را داریم. شاید آن کسی که فحشای ظاهری دارد، خداترس تر از ما باشد و شاید خیلی از فحشاهای باطنی که ما داریم را او اصلاً نداشته باشد. رابطه ما با خدا رابطه طلبکارانه است ما از خدا طلبکاریم، در حالی که او اصلاً از خدا طلبکار نیست. ما از ائمه طلبکار هستیم، ولی او اصلاً از آنها طلبکار نیست. کسی با چهار رکعت نماز، حج، کربلا و حجاب، کلی ادعا دارد؛ اما کس دیگری هیچ ادعایی ندارد و وقتی پیش خدا می‌رود، می‌گوید: خدایا من دست خالی هستم. می گوید: «لا اَملِکُ لِنَفسی نَفعَاً وَ لا ضراً وَ لا مَوتاً وَ لا حَیاتاً وَ لا نُشوراً= من مالک نفع و ضرر و مرگ و حیاتم و قیامتم نیستم». به خدا می گوید: من فقرم را آورده ام. من بدبختی و سرشکستگی آورده ام پیش تو. اما بعضی‌ها می‌گویند: چرا امام رضا حاجت من را نداد؟ چرا حضرت عبدالعظیم حاجت من را نداد؟ فکر می‌کنند که انگار کی هستند و سوابقش را برداشته برده زیارت و از معصوم چیزهایی خواسته. تو چه کسی هستی که خدا باید اجابتت بکند؟ چه کسی هستی که امام رضا تا دعا کردی باید اجابتت کند؟ استاد ما می‌فرمود: بعضی‌ها تا عمق 10 متری خوب هستند، ولی 10 متری به بعد در عمق وجودشان یک چیزهایی هست که خودشان خبر ندارند. بعضی‌ها تا 100 متری خوب هستند، ولی 100 متر آن طرف‌تر فحشاهایی دارند که خودشان خبر ندارند. امام (رحمه‌الله‌علیه) می‌گفتند: یکی از اهل علم سالها در این حوزه درس خوانده و بزرگ شده بود. می‌گفتند: دَم آخری لحظه مرگش من بالا سرش رفتم. به او گفتم: بگو، «اشهد ان لا اله الا الله» گفت: نمی‌گویم. خدا خیلی ظالم است. من این همه سال بدبختی کشیدم، حالا که صاحبخانه شدم و می‌خواهم با زن و بچه ­ام آرامش داشته باشم، خدا می‌خواهد من را با مرگم از زن و بچه جدا کند. بعضی ها تا به مشکلی بر می‌خورند، رابطه‌شان با خدا خراب می‌شود بعضی‌ها تا کارشان به هم می‌خورد، با خدا درگیر می‌شوند. تا کسی از آنها می‌میرد، با خدا درگیر می‌شوند. تا بدهکاری پیدا می‌کنند، با خدا درگیر می‌شوند و اول واجبات را کنار می‌گذارند، دین را کنار می‌گذارند. آدم در انتخاب‌ها و ارتباط‌ها و در بزنگاه‌ها امتحان می‌شود. آدم باید واقعاً همیشه به خدا بگوید: «اَنتَ القَویُّ وَ اَنَا الضَعیف وَ هَل یَرحَمُ الضَعیفَ اِلاَّ القَوی؟= تو قوی هستی و من ضعیفم چه کسی رحم می‌کند به یک ضعیف غیر از قوی؟». خدایا امتحان سخت از من نگیر. استاد ما می‌فرمود: بنده خدایی به مشکلی برخورد کرد. می‌گفت که من سؤالم از خدا این است که چرا من باید اینطوری بشوم؟ همین یک کلمه اگر سراغ آدم آمد و گفت چرا من؟ این خیلی آدم خطرناکی است. چرا من سرطان بگیرم؟ سرطان که مال بقیه است؛ چرا من هم سرطان بگیرم؟ چرا من هم بدهکار بشوم؟ من هم بچه ­ام گم بشود؟ من هم زنم بمیرد؟ من هم شوهرم بمیرد؟ تو چه فرقی با بقیه داری؟ آنهایی که دوستان خدا بودند، خدا اصلاً در دنیا تحویل‌شان نگرفت. کسی مثل سیدالشهدا عزیز خداست. آوردش در کربلا و چه به روزش آمد. کسی مثل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که خیلی عزیز خداست، چهار تا لات را فرستاد در خانه ­اش و طناب در گردنش انداختند، زنش را هم آنجا زدند و کشتند. یا امام حسن (علیه‌السلام) عزیز خداست، دیدیم چه به روزش آمد. نزدیکترین دوستانش هم به او خیانت کردند. امام رضا، امام سجاد، امام کاظم، امام باقر و امام صادق (علیهم‌السلام) را نگاه کنید. یا امام زمان (علیه‌السلام) عزیزترین و شبیه ­ترین آدم پیش خداست، سالهاست، آواره است. هیچ کس این آقا را تحویل نمی‌گیرد. دل هیچ کس برای او نمی‌سوزد. برایش گریه نمی‌کند و برایش نگران نیست. کدام یک از ما صبح که از خواب بلند می‌شویم، دغدغه امام زمان (علیه‌السلام) را داریم و برایش غصه می‌خوریم؟ امام باقر (علیه‌السلام) فرمود:أَشَدُّاَلنَّاسِ بَلاَءً اَلْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ َلْأَمَاثِلُ فَالْأَمَاثِلُ[4]= گرفتارترین مردم پیامبرانند، بعد از آنان هر كه به پیامبران شبیه‌تر باشد». هر کس شبیه ­تر است در دنیا به او خوش نمی‌گذرد. بعد ما می‌خواهیم دیندار باشیم و بعد همه چیزمان هم به راه باشد. شکم‌مان سیر باشد و فریزرمان پر باشد. پول‌مان کم نیاید، بدهی نداشته باشیم. برای امام زمان خرج نکنیم. برای دین خدا خرج نکنیم. وقت نگذاریم، هزینه نکنیم، بلا نبینیم، خون ندهیم، اسارت نداشته باشیم، کتک نخوریم، کسی نباید فحش به ما بدهد. خمس و زکات هم نمی‌دهیم. دین را هر طوری که به نفع خودمان است، تفسیر می‌کنیم. مثلاً شما به دکتر مراجعه می‌کنید. دکتر به شما دارو می‌دهد، بعد از مدتی که دارو را مصرف می‌کنید می‌بینید اثر نکرد. رژیم غذایی که دکتر گفته را انجام می‌دهید، می‌بینید اثری ندارد. البته بعد از اینکه شما به توصیه دکتر عمل کردید و مدت زمانی که باید دارو را مصرف می‌کردید، مصرف کردید. ولی نتیجه نگرفتید. در این صورت چه کار می‌کنید؟ دکترتان را عوض می‌کنید و نزد دکتر دیگری می‌روید. اگر دکتر دوم هم روشی مثل دکتر اول تجویز کند، قبول نمی‌کنید و می‌گویید این داروها اثر ندارد و من دنبال سالم شدن و سلامت هستم. اگر چیزی ما را سالم نکرد حتی اگر پزشک هم توصیه کند، آن را کنار می‌گذاریم. پس ما باید این دل را بسازیم. می‌خواهیم تصمیمات جدی در زندگی‌مان بگیریم. اگر چیزی به درد قلب‌مان نمی‌خورد، باید رهایش کنیم، حتی اگر چیز خوبی هم باشد. قلب / قلب بیمار/ فحشای ظاهری و باطنی پی نوشت: [1] . تُعْرَضُ الْفِتَنُ عَلَى الْقُلُوبِ كَالْحَصِیرِ عُودًا عُودًا، فَأَیُّ قَلْبٍ أُشْرِبَهَا نَكَتَتْ فِیهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ، وَأَیُّ قَلْبٍ أَنْكَرَهَا نُكِتَتْ لَهُ نُكْتَةٌ بَیْضَاءُ حَتَّى تَصِیرَ عَلَى قَلْبَیْنِ، عَلَى أَبْیَضَ مِثْلِ الصَّفَا فَلَا تَضُرُّهُ فِتْنَةٌ مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَالْآخَرُ أَسْوَدُ مُرْبَادًّا كَالْكُوزِ، مُجَخِّیًا لَا یَعْرِفُ مَعْرُوفًا، وَلَا یُنْكِرُ مُنْكَرًا، إِلَّا مَا أُشْرِبَ مِنْ هَوَاهُ= فتنه ها مثل نی‌های حصیر به قلب عرضه می‌شوند، هر قلبی که تمایل پیدا کند به آن نقطه‌ای سیاه در آن و هر قلبی که با آن مخالفت کند نقطه‌ای سفید در قلب ایجاد می‌شود. و بدین سان دو دل بوجود آید دل سفیدی که مانند صفا که تا آسمانها و زمین پابرجا است هیچ فتنه ای به آن گزند نمیرساند و دلی سیاه و خاکستری رنگ مانند کوزه ای کج شده نه خوب را خوب می شمارد و نه منکر را زشت می داند و تنها چیزی که می شناسد همان هوی و هوس هایی است که با دلش آمیخته شده است» (مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح نویسنده، القاری، الملا على، جلد، 8  صفحه، 3377). [2] . سوره اعراف/33. [3] . سوره نساء/75. [4] . مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، جلد۱، صفحه۲۹۸. ع ل 395

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11866
زمان انتشار: 11 اوت 2020
| |
نظام دنیا و آخرت، معصوم است و قلب باید با آن هم سنخ باشد

قلب، جلسه 44، 90/07/23

نظام دنیا و آخرت، معصوم است و قلب باید با آن هم سنخ باشد

طبق فرمول «رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر است با دنیا»، اگر جنینی متناسب با شرایط زیستی دنیا متولد نشود و بیمار متولد شود، در زندگی دنیا درد خواهد کشید. روح هم همینطور است. اگر روح یا قلب به برزخ سالم متولد نشود و بیمار به آخرت برود، دچار عذاب خواهد شد. نظام آخرت هم یک نظام معصوم است و به نفس و قلبی که ناسالم وارد آن شود، عکس العمل نشان می‌دهد و هیچ خطایی هم در آن وجود ندارد.

توضیح ما در اینجا مربوط به تولد بیمار است و کاری به تولد ناقص نداریم. زیرا همانطور که قبلاً گفتیم، تولد ناقص شامل کفار و مشرکین و منافقین می‌شود. ما الحمدلله به برکت وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و ولایت اهل بیت (علیهم‌السلام) تولد ناقص به آخرت نداریم. خدا نکند که دل ما به سمت نفاق و شرک و کفر کشیده شود. البته خطرش ما را تهدید می‌کند، برای همین هم انسان باید تا آخر عمر حواسش باشد که دلش به این سمت ها منحرف نشود. خواندن دعای غریق برای عاقبت بخیری سفارش شده است. در این دعا می خوانیم: «یا الله یا رحمن و یا رحیم یا مُقَلِّبَ القُلوب ثَبِّت قَلبی عَلی دینِک[1]= ای خدا، ای بخشنده، ای بخشایشگر، ای کسی که قلب‌ها را دگرگون می‌سازی! قلب مرا بر دینت پایدار فرما». همچنین خواندن این دعای قرآنی هم مورد تاکید قرار گرفته است:«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً انّکَ انت الوهّاب[2]= [مى‏ گویند] پروردگارا پس از آنكه ما را هدایت كردى دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان و از جانب خود رحمتى بر ما ارزانى دار كه تو خود بخشایشگرى ». ما خیلی بچه شیعه داشتیم که رفتند بهائی شدند، بابی، سنی، کمونیست و مسیحی یا لاییک شدند. پس انسان باید همیشه دعا بخواند برای خودش و برای اعضای خانواده­اش و از خدا سلامتی را بخواهد که با آن از دنیا برود. مثل این دعا: «وَ اَخرِجنی مِنَ الدُنیا سالِما= خدایا من را سالم از دنیا خارج کن». این دعاها را بعد از نمازها مناسب است که انسان با حضور قلب و با زاری و گریه بخواند. سالم سازی ورودی های جسم و روح ما در دنیا کاری مهمتر از سالم­ سازی قلب مان نداریم و در دنیا باید تمام توجه مان به سلامتی روح مان باشد. سلامتی جسم هم یکی از شئون سلامتی روح است و همانطور که می‌گویند، عقل سالم در بدن سالم است. عقل هم یکی از شئون روح است. در انسان باید چند تا چیز مثل «خیال، وهم و افکار» باید سالم باشد. افکار و خیالات باید آلوده و کثیف نباشد. انسان نباید افکار پلید، منحرف، منفی و زشت داشته باشد. یعنی معقولاتش و ارتباطات فوق عقلانی دلش باید سالم باشد. گفتیم که از لقمه که یکی از ورودی‌های بدن است، شروع می‌شود. یعنی اگر کسی از بدن که بخش پایینی وجود است، پاکیزه نباشد، محال است به روح سالم برسد. ورودی‌های دیگر بدن هم خیلی مهم است، مثل دیدنی‌ها، شنیدنی‌ها، لمس کردنی‌ها و بوئیدنی‌ها که مواد اولیه فکر را می‌سازند. ما این مطالب را در کتاب «رقص نگاه و خیال» و در کتاب «دُر و صدف»[3] توضیح داده‌ایم. کسی که چشمش همه چیز می‌بیند و گوشش همه چیز می‌شنود، بدنش همه جور ارتباطی دارد، این اصلاً نمی‌تواند خیالات پاک داشته باشد. وقتی خیالات آلوده شد، اوهام هم آلوده است. اوهام هم که آلوده شود، معقولات هم آلوده و فکرها هم غلط از آب درمی‌آید. یعنی شخص به ظن خود، «انتخاب‌ها، ارتباط‌ها، رفتارها و افکاری» که دارد و تصمیماتی که می‌گیرد همه را به نفع خودش می‌گیرد و همه هم غلط از کار در می‌آید. چرا که همه این تصمیمات با زیرکی گرفته می‌شود. یعنی عقلش را به کار می‌اندازد، فکرش را به کار می‌اندازد و تصمیم را می‌گیرد، ولی این تصمیم چون ورودی‌های غلط و آلوده دارد، فکر هم غلط عمل می‌کند و نتیجه هم غلط خواهد شد. مثلاً کسی که می‌خواهد هر چه بخورد، هر چه ببیند، هر چه بپوشد و با هر پوششی باشد و سر کلاس عرفان هم برود، به نتیجه خوبی نمی رسد. مثل همین کلاس‌های عرفان کاذبی که الان هست و همه جور آدمی هم به آنجا می‌رود. در این کلاس‌ها می‌گویند، اصلاً هم احتیاج ندارد شما با دنیای خودت قهر بکنی. هر جوری باشی، اصلاً اشکالی ندارد. می‌توانی از هر مسیری به خدا برسی. در حالی که این یک حرف مزخرف است. اصلاً اینطوری نیست که هر کس با آشغال خوردن بتواند یک بدن قوی داشته باشد. خداوند متعال برای همه چیز قدر و اندازه و ریاضیات قرار داده است. کسی که می‌خواهد روح را بسازد، باید اول از بدن شروع کند، از همین ماده شروع کند. اگر کسی بخواهد خودش و خدا را مسخره نکند، باید به ورودی‌ها خیلی اهمیت بدهد. اول از لقمه شروع کند و بعد دیدنی‌ها، شنیدنی‌ها، خواندنی‌ها و مطالعه ی کتاب‌ها. هر چیزی که روی شما اثر می‌گذارد، برای این است که زمینه را برایش فراهم کرده‌اید داریم راجع به مرض قلب صحبت می‌کنیم که هسته مرکزی است. ورودی‌ها هر چه آلوده باشد، در دل سرریز می‌شود. وقتی در دل سرریز شد، شخصیتت هم شکل می‌گیرد. پس انسان باید تغذیه­اش را کنترل کند. برای همین است که خداوند می فرماید:«فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ[4]= پس انسان باید به خوراك خود بنگرد». آدم باید غذای خود، غذای همسر، غذای بچه­هایش را کنترل کند. هر چیزی که روی شما اثر می‌گذارد، به این دلیل است که شما زمینه را برای آن فراهم کرده‌اید. مثلاً شخصی آمده می‌گوید: در خانه مان سحر و جادو گذاشته‌اند. شوهرم بد اخلاق می‌شود و یک دفعه ۳ ماه با من قهر می‌کند و اصلاً حرف نمی‌زند. یک دفعه خشن می‌شود. اصلاً حس ندارد. یا فرزندم اینطوری شده و ... مواردی از این قبیل درباره سحر و جادو. در جواب شان می‌گویم: سحر در خانه و روح کسانی اثر دارد که خودشان زمینه سحر را داشته باشند. مثل اینکه الان کسی تشویق می‌شود که آدم بکشد، یا مشروب بخورد و ... شیطان هم دوست دارد که ما این کارها را بکنیم. ولی چرا سراغ ما نمی‌آید و وسوسه نمی‌کند؟ برای اینکه ما دستگیره‌ای برای شیطان در وجود خودمان نگذاشته‌ایم. یعنی ما در وجود خودمان در رابطه با این نوع گناهان، عصمت ایجاد کرده‌ایم. شیطان می‌داند که از این طریق چیزی که عامل تحریکی برایش وجود ندارد، نمی‌تواند ما را تحریک کند، پس نمی‌آید روی ما سرمایه­گذاری کند. تأثیرات شیطانی جن و سحر و ... اول از این که همه‌اش بی‌معنی و دروغ است. خیال‌بافی‌های خود شخص است. یک مورد هم اگر سحر به کسی اثر بکند، برای این است که خودِ شخص زمینه را برای آن فراهم کرده است. سحر، دعاها و طلسمات روی کسی اثر می‌گذارد که آن شخص خودش زمینه­ را فراهم کرده و خودش را برای آن آماده کرده است. بنابراین، هر کس هر کاری هم بکند، روی شما اثر می‌گذارد. مثلاً کسی که می‌ترسد، زمینه­ ترس را خودش برای خود فراهم می‌کند که می‌ترسد. اما کسی که معقول کار می‌کند، ترس هم ندارد. ترس مال کسی است که خیال‌باف است. الان عقل‌تان به شما می‌گوید که مرده آسیبی به شما نمی‌رساند و کاری با شما ندارد. اما واهمه­تان به شما می‌گوید که الان این میت بلند می‌شود و بلایی سر تو می‌آورد. اما این دروغ است. چرا ما این دروغ را می‌پذیریم؟ چون عقل‌ ما بر وهم ما تسلط ندارد؛بلکه برعکس است. یعنی وهم ما حاکم بر عقل ما است. برای همین ما از مرده و از تاریکی می‌ترسیم. همه اینها هم به خاطر نوع غذایی است که ما به واهمه و خیال مان داده‌ایم و این غذا طوری بوده که واهمه را قویتر از عقل کرده است. معلوم است این آدم توهمی و مضطرب، زودرنج، حساس، بداخلاق و عصبی بار می‌آید. امکان ندارد آدمی که عقلانیت جذب کرده و بر اساس منطق و ریاضیات کار کرده و فرمول‌ها را بلد است، توهمی بار بیاید. این آدم قوی و کار کرده است. «فتنه» یکی از عوامل مریض کننده قلب است نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) یکی از عوامل مریض کننده دل را «فتنه» بیان می‌دارند[5]. حضرت فتنه ها را به نی‌های حصیر تشبیه می‌کنند که به قلب عرضه می‌شوند. این فرمایش، مسیر خوبی را برای سلامت قلب و مریضی قلب به ما معرفی می‌کند. منظور از فتنه در اینجا، هر چه می‌تواند باشد. مثل گناه، بلا، اختلافات و درگیری‌ها، فتنه ­های اجتماعی، سیاسی و... «اُشرِبَ» یعنی مشروب شدن، تمایل پیدا کردن، دوست داشتن و با علاقه دریافت کردن یک گناه. وقتی گناهان به دل عرضه می‌شوند و فتنه­ها اهل خود را پیدا می‌کنند، در این فتنه ­های اجتماعی، سیاسی و خانوادگی کسانی آسیب می‌بینند که با این فتنه‌ها سنخیت دارند و آنها را جذب می‌کنند و زود آلوده می‌شوند. پس کسی آلوده می‌شود که مریض و ضعیف است و برای پذیرش آمادگی دارد. مثلاً پدری می‌گوید، بچه من خیلی بچه خوب و پاکی بود، نمازش را می‌خواند و باحجاب بود، زیارت عاشورا می‌خواند. اما همین که به دانشگاه رفت، یک دفعه طور دیگری شد. یا پسرم رفت دانشگاه و از آن به بعد تغییر کرد. نه اینطور نیست که کسی با استحکام باشد و به یک محیطی برود و بعد آسیب ببیند و تغییر کند. بلکه از قبل، سنخیت‌هایی در وجودش هست و خلأها و ضعف‌های عقیدتی‌ای دارد که وقتی در محیط و شرایط مربوط به آن قرار می‌گیرد، یک دفعه احساس می‌کند که بی‌هویت و عقب­افتاده است. احساس می‌کند اینجا نمی‌تواند رنگ معنوی و مذهبی داشته باشد و از رنگ الهی خودش خجالت می‌کشد. از این رو تصمیم می‌گیرد که من باید همرنگ اینها باشم و گر نه نمی‌توانم در مقابل این موج مقاومت کنم. در همین دانشگاه‌ها چقدر دخترهای پاک و پسرهای پاک و سالم هم هستند. اینها چرا یک دفعه تغییر نکردند و جذب نداشتند؟ مگر اینها جوان نبودند؟ مگر اینها تمایل نداشتند؟ مگر اینها حس نداشتند؟ حضرت رمزش را می‌گوید. یعنی یک سنخیت‌ها و زمینه‌هایی در افراد هست که باعث می‌شود جذب گناه داشته باشند. مثل خلیفه عباسی که یک عمر در حال عبادت و در مسجد بود. در مسجد قرآن می‌خواند. اما وقتی که به او می‌گویند: تو خلیفه شدی! کلی ذوق می‌کند. به قرآن می‌گوید: از این به بعد راه من و تو از هم جدا شد.بعد هم می بینیم که چقدر آدم می‌کشد و جنایت می‌کند. وقتی برای بعضی‌ها گناه عرضه می‌شود، ذوق ­زده می‌شوند. مؤمن سنخیتی با عوامل مریض کننده قلب ندارد در جلسه قبل هم گفتیم که مؤمن حقیقی این گونه نیست و وقتی گناه به او عرضه می‌شود، ذوق زده نمی‌شود و اگر هم آلوده شود، یا تحت فشار قرا بگیرد، حتی همان لحظه­ ای هم که دارد گناه انجام می‌دهد، با تنفر و با ناراحتی و عذاب وجدان انجام می‌دهد. چون سنخیت و جذب گناه را ندارد. برای همین هم فرشته­ها اصلاً گناه را پای او نمی‌نویسند. جذب که می‌گوییم، یعنی همان نوشتن ملائکه. وقتی جذب نمی‌شود، یعنی ثبت در روح نمی‌شود. مثل کسی است که دکتر می‌رود و دکتر را باور ندارد و دارویی که تجویز می‌کند را می‌خورد، اما چون دکتر را باور ندارد، این دارو جذب نشده و ممکن است با خوردن دارو حالت تهوع هم بگیرد. ولی کس دیگری دارو را می‌خورد و می‌گوید: من این دارو را بخورم، حتماً خوب می‌شوم. او دارو رویش اثر دارد. واقعاً وقتی بعضی‌ها غیبت می‌کنند یا غیبت می‌شنوند، مثل مار به خودشان می‌پیچند که چرا من غیبت شنیدم یا غیبت کردم؟ اما بعضی‌ها هم از شنیدن غیبت یا غیبت کردن لذت می‌برند. مسئله مهم در ارتکابِ گناه، «جذب» آن است نکته اینجاست که حضرت نمی‌فرماید اگر کسی گناه کند یا گناه نکند؛ بلکه می‌فرماید: «اُشرِبَها». یعنی اگر گناه را جذب کند. خدا به دل‌های آدم‌ها نگاه می‌کند که دل چقدر آن را جذب کرده است. از طرف دیگر، این که دل چقدر اعتقادات و پاکی ها را جذب کرده نیز، مهم است. کسی 30 سال باحجاب است، نماز هم می‌خواند، وقتی پایش را از این مملکت بیرون می‌گذارد، یک نفس راحت می‌کشد. الان اشخاص زیادی آن‌طرف آب هستند که اینجا نمی‌آیند، فقط به خاطر اینکه قلب‌شان تحمل تقوا و پاکی را ندارد. می‌گوید: اگر من بروم آنجا، باید خیلی چیزها را رعایت کنم. اصلاً حال و حوصله این حرفها را ندارم. اینجا آزاد هستیم و همه کاری می‌کنیم. همین چند وقت پیش دکتری برای مشاوره آمده بود. می‌گفت: من به ایران آمدم و با یک دختر محجوب ازدواج کردم. بعد، با هم به انگلیس رفتیم. به 3 سال نکشید، اصلاً آن خانم به یک کثافت ­کاری افتاد که نمی‌شد تحملش کنم. گفت: او را طلاق دادم و به ایران آمدم و او در آنجا ماند و گفت: من برنمی‌گردم. پس دقت کنیم. اول برگردیم به روی دل. ببینیم محبت دل کجاست؟ این یک رمز بزرگ است که هر کس می‌خواهد موفق باشد، باید اول محبت‌هایش را سروسامان بدهد و نظام محبتی را طبق آیه 24 سوره توبه تنظیم کند. در این آیه باز مسئله روی دل است. پس نگوییم آن دختر مسیحی است این دختر یهودی است، آن آمریکایی آن طوری است، آن آدم کمونیست است. یک دفعه چطور شد که ولی خدا شده و 10 دفعه امام زمان را خواب دیده؟ اینها به خاطر این است که او آن موقع هم که یهودی بوده، یا مسیحی بوده و در آمریکا بوده، از کثافت­کاری و بدی‌ها و دروغ متنفر بوده و قلب او خیلی از گناهان کبیره‌ای که ما داریم را درک نکرده است. مثلاً ما فکر می‌کنیم که دروغ یک گناه سطحی و ساده‌ای است، خیر. دروغ از همه بدتر است. «سئل رسول الله صلى الله علیه وسلم: أیزنی المؤمن؟؟ قال: نعم قیل: أیشرب الخمر؟؟ قال: نعم. قیل: أیكذب المؤمن؟؟ قال: لا[6] = از حضرت پرسیدند  آیا مؤمن زنا می‌کند؟ فرمود: بله. گفته شد: آیا شراب می‌خورد؟ گفت: بله. گفته شد: آیا مؤمن دروغ می‌گوید؟ فرمود: نه». «حب» مهمترین مسئله برای کار کردن روی قلب است باید دقت کنیم که برای کار کردن بر روی قلب، مهمترین مسئله «حب» است. باید حب را تنظیم کنیم. سه معشوق «الله، اهل بیت(علیهم‌السلام) و جهاد در راه خدا» باید در رأس باشند. برای همین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: « مَنْ مَاتَ وَلَمْ یَغْزُ، وَلَمْ یُحَدِّثْ نَفْسَهُ بالغزو، مَاتَ عَلَی شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ[7] = هرکس بمیرد و جهاد نکند و نیت جهاد هم نداشته باشد، بر شعبه ای از نفاق مرده است». کسی که روح جهاد و فداکاری نداشته باشد، روح مبارزه با دشمنان دین و دشمنان امام زمان و روح مبارزه با عوامل غیبت امام زمان و مبارزه با موانع ظهور امام زمان را نداشته باشد، آدمی است که آهسته می‌رود و آهسته می‌آید و دینش هم یک دین بی­آزار است که نه با آمریکا کار دارد، نه با انگلیس کار دارد و نه با اسرائیل کار دارد.  آدمی است که با همه چیز هم جور در می‌آید. این آدم بر شعبه‌ای از نفاق خواهد بود. حال کسی بگوید که پس ما هیئت نرویم، مسجد نرویم، حرم، کربلا و سوریه نرویم؟ پاسخ این است که باید برویم.  برای چه باید برویم؟ برای این که از این ها استفاده کنیم و کم کم نظام محبتی دل ما تنظیم شود. کم کم عاشق شویم. پس مرتب برو، ولی هدفدار برو. به طوری که بعد از مرگ بگویند دل این آدم سالم بود. «الله، اهل بیت و جهاد» اصلی ترین معشوق های دلِ سالم است. ما نباید خودمان را پشت چهره­های مقدس پنهان کنیم. چون موقع مردن، دل معلوم می‌شود که چگونه است. علت تمام بیماری‌های نفسانی، بی‌اعتمادی ما به خداست تمام بیماری های نفسانی ما و تمام غصه ­هایی که ما داریم می‌خوریم و حجم زیاد اضطراب‌هایی که داریم، به خاطر وابستگی ما به طبیعت است. کسی که وابسته به خدا نیست و به خدا اعتماد ندارد، می‌ترسد از شغل حرام انصراف بدهد. می بیند که محیط و رفیق‌هایش فاسد هستند، ولی او شجاعت ندارد رابطه خودش را با آنها بر اساس اسلام تنظیم کند. می ترسد آنها را عوض کند. این آدم بدبختی است که یک سره خوراک آلوده می‌خورد. هیچ کدام از اینها هم شب اول قبر به بعد نمی‌آیند جواب بدهند. چطور می‌شود وقتی اسم پیامبر و آل می‌آید، اسم خدا می‌آید، اسم نماز، سجاده، نماز شب، سحر، شب جمعه، دعای ندبه و دعای کمیل و ... می‌آید، قند در دل ما آب نمی‌شود؟ معلوم است که این دل سالم نیست. این یک آیینه است و ما باید خود را در این آیینه نگاه کنیم. یا شخصی که تلاوت قرآن می‌شنود یا برایش قرآن می‌خوانند و دلش می‌گیرد، صدای خدا و کلام الله اصلاً روی این اثر ندارد. اما اگر فلان زن آنچنانی و فلان مرد آنچنانی آواز بخواند و فلان موسیقی آنچنانی باشد، می‌بینی که نشاط دارد. پس ببین که از چه چیزی خوشت می‌آید؟ قیمتت هم همان است. چه چیزی قند در دلت آب می‌کند؟ وقتی اسم چه چیزی می‌آید، لذت می‌بری و آرامش داری؟ قیمتت هم همان است. اینها همه آینه است. ما در این آینه­ها می‌توانیم خودمان را کاملاً ببینیم. این که حالا ما اینقدر رعایت می‌کنیم، خانواده ما رعایت می‌کنند، خودمان خیلی حزب الله و علیه‌السلام و مذهبی هستیم، اینها را کنار بگذار و ببین دلت کجاست؟ ما خیلی عقب ­افتاده هستیم. طرف یک خانه 300 متری دارد در شمال، یک 100 متری زمین دارد که بند دلش به آن بسته شده. بعد بهشت‌های کلان کاخ‌های خیلی کلان بهشت هست که هر یک از آنها چند هزار برابر بزرگتر از کره زمین است، اما اصلاً به آنها وابستگی نداریم. کسی که دنیایش آباد نیست، آخرتش هم آباد نخواهد بود امام علی (علیه‌السلام) فرمود: «مَن کَسِلَ عَن اَمرِ دُنیا فَهُوَ عَن اَمرِ آخِرَتِهِ اَکسَل[8]= کسی که در کارهای دنیایی‌اش بی‌حال است در کارهای آخرت بی‌حالتر است». نمونه‌ای از این کسالت ها این است که باید از خودمان بپرسیم، الان امام زمان کجای زندگی ما هست؟ در کجای عروسی‌های‌ما، مهمانی‌های‌ما، جشن‌های‌ما و در کجای معاملات‌ و تجارت‌ما و شغل‌ما در درس خواندن ما و در کجای روابط اجتماعی و سیاسی ما امام زمان وجود دارد؟ خودمان دورش کرده‌ایم. بعد هم انتظار داری، موقع مردن بالای سرت بیاید؟ نخواهد آمد. چون تو اصلاً نخواستی که بیاید. اگر الان آمد، بعداً هم می‌آید. آیا الان با تو هست؟ با او صبح تا شب صفا می‌کنی؟ سری به دلت می‌زند؟ مادرت فاطمه زهرا سری به دلت می‌زند؟ مخدراتی مثل حضرت معصومه، حضرت زینب، مادر امام زمان، حضرت ام ­البنین (علیهم‌السلام) صبح تا شب سری به دل تو می‌زنند یا نه؟ آیا تو سری به آنها می‌زنی؟ یادی از آنها می‌کنی؟ هدیه­ای به آنها می‌دهی؟ ملاقاتی می‌روی؟ ما اصلاً کاری با اینها نداریم. ما اصلاً با اینها رابطه ­ای نداریم. وقتی اینگونه باشد، این دل خراب است. خانه خراب است و این مسکن ویرانه است. پس به مرض دل باید خیلی دقت کنیم که خیلی مهم است. باید ببینم که من دلم سالم است یا سالم نیست. دل سالم به چیزهای پاک و سالم علاقه دارد و دل ناسالم از اینها بیزار است دل سالم اهل تنوع است و دل ناسالم تنوع را دوست ندارد. یکی از انواع دل ناسالم، تنبلی در استفاده از لباس ها و خوراکی ها و حتی دعاها است. بی ­تنوعی، تهوع می‌آورد. دل ناسالم را در مورد لباس این طور است که می‌بینی کسی مانتو می‌خرد، همه اش مشکی. 30 تا مانتو مشکی در خانه دارد. حالا می‌خواهد عوضش کند، می‌بینی طوسی می‌خرد. روسری را می‌بینی همینطوری مشکی می‌پوشد، قهوه ­ای می‌پوشد، لباس و کفش و همه ­اش یک رنگ و یکنواخت است. اصلاً می‌ترسد رنگ را عوض کند، شجاعتش را ندارد. می‌گوید: من اصلاً از بنفش که حالم به هم می‌خورد، از نارنجی که بدم می‌آید، قرمز که کفر است و ... رنگ‌ها مال خداست. این آدم مریض است. این آدم در آخرتش هم همینطور است. روح بسته، روح قفل شده و سردی دارد. دل ناسالم در مورد خوراکی ها هم همینطور است. مثلا به میوه ها هیچ علاقه ای نشان نمی دهد. برو ببین در تابستان چند تا میوه خدا برای تو طراحی کرده؟ چند جور لیمو زده؟ چند جور انگور زده؟ 70 نوع خرما 70 نوع سیب برای استفاده ی تو آماده کرده. گل رز را شما نگاه کنید. خدا فقط صد نوع رز زده. وقتی تو عُرضه نداری از این همه تنوع استفاده بکنی، بی عرضه ای. دل ناسالم حتی در مورد دعاها هم همینطور است. می بینی وقتی که دعا می‌خواهد بخواند، فقط دو تا دعا را یاد گرفته و همان دو تا را می‌خواند. خودش هم خسته شده از بس که این دعا را خوانده. در حالی که ما هزاران نوع دعا داریم. قرآن را شما نگاه کنید، یکنواخت نیست. شما تا می‌آیی خسته شوی، می‌بینی آهنگش را عوض کرد. اندازه ­اش را عوض کرد. اصلاً خدا نمی‌گذارد خسته شوی. مناجات خمس عشر را ببینید، برای همه ذائقه­ها چیده شده. تسبیح می‌خواهی بگویی هزار نوع ذکر برایت گذاشته با صدها نوع عسل. در بوستان ذکر برو و اسم‌های قشنگ خدا را انتخاب کن. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها= و برای خداست اسم‌های قشنگ، پس بخوانید او را با آنها». خدا اسم‌های قشنگ دارد. دلت گرفت، 100 مرتبه بگو، «یا مُرتاح= ای خدای شاد». هزار اسم در دعای جوشن کبیر هست. چند تا از آنها را استفاده می‌کنیم؟ ما بلد نیستیم از تنوع در مسائل معنوی استفاده کنیم. چون در این کار، جدی نیستیم. روی نظام محبتی‌مان باید کار کنیم. کسی که از آسمان عاطفه جذب می‌کند، اصلاً محتاج زمین نیست. عشق من کس دیگری است، دلم یک جای دیگر است. اصلاً با کسان بزرگتر از اینها و خیلی بزرگتر از اینها می‌پرم و با آنها رفت و آمد دارم. از مهرت ای خورشید جان، چون ذره‌ام هر سو روان           مجذوب حُسن دیگران، ای ماه خوبان نیستم دنیا چقدر قشنگ است و ما چقدر بد زندگی می‌کنیم. دنیا چقدر لذت­بخش است و ما چقدر با درد داریم زندگی می‌کنیم. در این دنیا ما به کجا می‌توانیم برسیم؟ چه چیزی می‌توانیم بسازیم؟ ما همه ­اش افسرده، پژمرده، زودرنج حساس، حسود، متکبر هستیم و با چشم و هم­چشمی‌های جهنمی، دلمان پر از آشوب است. پس اگر می‌خواهید دلتان راه بیفتد، باید نظام معرفتی‌ خود را درست کنیم. تا نظام محبتی‌مان هم درست شود، کار درست نمی شود. البته فقط شناخت کافی نیست. بعد از شناخت باید یک مدتی خودت را بزنی به عاشقی و ارتباطت را گرم و صمیمی بکنی. اینجاست که ذکر، حسینیه، مسجد، حرم، کربلا و سوریه و همه به داد ما می‌رسند. چون این در واقع یک نوع تلقین است تا دل عاشق شود و راه بیفتد. قلب/سالم سازی ورودی های قلب پی نوشت: [1] . صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین و تمام النعمة، ج 2، ص 512. [2] . سوره آل عمران/8. [3]. برای تهیه این کتاب ها به آی دی فروشگاه منتظران منجی montazerstore_ir@ پیام دهید. [4] . سوره عبس/24. [5] . تُعْرَضُ الْفِتَنُ عَلَى الْقُلُوبِ كَالْحَصِیرِ عُودًا عُودًا، فَأَیُّ قَلْبٍ أُشْرِبَهَا نَكَتَتْ فِیهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ، وَأَیُّ قَلْبٍ أَنْكَرَهَا نُكِتَتْ لَهُ نُكْتَةٌ بَیْضَاءُ حَتَّى تَصِیرَ عَلَى قَلْبَیْنِ، عَلَى أَبْیَضَ مِثْلِ الصَّفَا فَلَا تَضُرُّهُ فِتْنَةٌ مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَالْآخَرُ أَسْوَدُ مُرْبَادًّا كَالْكُوزِ، مُجَخِّیًا لَا یَعْرِفُ مَعْرُوفًا، وَلَا یُنْكِرُ مُنْكَرًا، إِلَّا مَا أُشْرِبَ مِنْ هَوَاهُ= فتنه ها مثل نی‌های حصیر به قلب عرضه می‌شوند، هر قلبی که تمایل پیدا کند به آن نقطه‌ای سیاه در آن و هر قلبی که با آن مخالفت کند نقطه‌ای سفید در قلب ایجاد می‌شود. و بدین سان دو دل بوجود آید دل سفیدی که مانند صفا که تا آسمانها و زمین پابرجا است هیچ فتنه ای به آن گزند نمیرساند و دلی سیاه و خاکستری رنگ مانند کوزه ای کج شده نه خوب را خوب می شمارد و نه منکر را زشت می داند و تنها چیزی که می شناسد همان هوی و هوس هایی است که با دلش آمیخته شده است» مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح نویسنده، القاری، الملا على، جلد، 8  صفحه، 3377. [6] . أرشیف ملتقى أهل الحدیث - 2 نویسنده ؛ ملتقى أهل الحدیث، جلد 52، صفحه 148. [7] . المسند الموضوعی الجامع للكتب العشرة نویسنده صهیب عبد الجبار؛ جلد3؛ صفحه .318 [8] . میزان الحكمة - محمد الریشهری - ج ٣ - الصفحة ٢٧٠٤. ع ل 394

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed