www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 12114
زمان انتشار: 9 دسامبر 2020
| |
قلب صیقلی و صاف به انسان نشاط می‌دهد

قلب، جلسه 62، 1391/03/27

قلب صیقلی و صاف به انسان نشاط می‌دهد

اگر یک بدن سالم باشد، انسان از این بدن سالم لذت می‌برد و بانشاط است. وقتی قلب یا به تعبیر دیگر همان روح، صیقل خورده و صاف باشد، انسان از این قلب صیقلی که جلا دارد، لذت می‌برد. بدن وقتی مریض می‌شود انسان را گرفتار می‌کند. روح یا قلب هم همینطور است. یعنی اگر صیقل نخورد، انسان را مریض می‌کند و به غصه، اضطراب، دلشوره و انواع و اقسام بیماری‌های مختلف دچار می‌کند. مثلاً قبل از اینکه دندان شما درد بگیرد، یک سری علامت می‌دهد، اول دندان جرم می‌گیرد، بعد لک های سیاه روی آن می‌افتد و اگر رسیدگی نشود، کم کم این سیاهی ها به عمق دندان رفته و باعث درد می‌شود.

سبک زندگی ما الان به گونه ­ای است که در ما اضطراب و اضطرار زیادتر شده و مریضی‌ها زیادتر شده است. قبلاً هم در جنبه روانشناسی اجتماعی توضیح دادیم، جاهایی که تحصیلات بالاتر یا ثروت بیشتر است، همیشه آسیب هم بیشتر است، مگر اینکه استثناء باشد. یعنی مگر کسانی باشند که بلد باشند با مقوله تحصیلات چگونه مدیریت بکنند. یا چطوری ثروت را کنترل بکنند و به نفع خودشان و به لذت و به آرامش تبدیلش بکنند. ما امروز، از لحاظ سلامت بدن، در مقایسه با سال های قبل در معرض آسیب‌های زیادی هستیم. در مسائل روحی و قلب هم ما الان در وضعیت نامناسب و در معرض آسیب‌‌ها قرار داریم. بنابراین باید مراقبت از قلب بیشتر بشود. کما اینکه الان باید مراقبت از جسم هم بیشتر بشود. الان کسی که مسواک نمی‌زند و ورزش نمی‌کند، واقعاً معصیت کرده است. سیدالشهدا (علیه‌السلام) می‌فرماید:« بادِروا بِصِحَّةِ الأجسامِ فی مُدَّةِ الأعمارِ[1]= در مدّت عمر، در حفظ سلامت تن بكوشید». در مورد روح مسأله مهم تر و جدی‌تر است، چون آسیب‌ها در این زمینه خیلی بیشتر و شدیدتر وارد می‌شود. پس مراقبت‌ها هم باید بیشتر باشد. یعنی از عوامل صیقل ­دهنده و پیشگیری ­کننده بیشتر استفاده شود. در جلسه گذشته گفتیم، چون ماهیت روح انسان بر اساس «لا إله إلا الله» خلق شده، پس الله و یاد او در تمام مراحل زندگی انسان کمک می‌کند. یاد خدا، ریشه‌ی پاکی دل است امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید:«أصلُ صلاحِ القلبِ اشتِغالُهُ بذِكرِ اللّهِ[2]= ریشه صلاح و پاكى دل، مشغول داشتن آن به ذكر خداست.» حضرت دارد حرف کارشناسی می‌زند. نصیحت و موعظه نیست که بگوییم یک بزرگی یک نصیحتی کرد. حضرت دارد از یک حقیقت خارجی به ما خبر می‌دهد. می‌گوید، اگر می‌خواهید دلتان درست بشود، ریشه این درستی و صلاح دل در اشتغال به ذکر خداست و درگیر شدن دل با خداست. متاسفانه اکثر اوقات، ما با خدا درگیر نمی‌شویم. مثلاً دعای کمیل می‌رویم، حرم می‌رویم، زیارتنامه هم ما را درگیر نمی‌کند، چون نمی‌فهمیم داریم چه می‌خوانیم. ما با خدا در ضمن ارتباط با دیگران هستیم. حتی آن موقعی هم که با خدا خصوصی حرف می‌زنیم، خودمان حرف نمی‌زنیم. مثلاً شما الان دارید راجع به شفای مریضی حرف می‌زنید، چه کسی دارد با خدا حرف می‌زند؟ بخش حیوانی[3] شما حرف می‌زند. در واقع بخش فوق عقلانی با خدا ملاقات نمی‌کند. مثلاً یک گربه آمده دم در خانه و شما در خانه را باز می‌کنید و به او غذا می‌دهید. این گربه با شما رفیق یا دوست نمی‌شود. چون با همدیگر سنخیت ندارید. وقتی بخش حیوانی شما با خدا حرف می‌زند یا خواسته‌ای دارد و می‌خواهد، دلیل بر انس و ارتباط شما با خدا نیست، چون این بخش حیوانی با خدا سنخیت ندارد. فقط بخش فوق عقلانی شماست که با خدا سنخیت دارد و می‌تواند با او ملاقات کند. وقتی طبیعت به مسجد، حرم و کربلا می‌رود و نماز شب می‌خواند، این طبیعت است که به عبادت می‌افتد، اما فوق عقل ملاقاتی ندارد. اجازه دهیم، خودِ حقیقی ما با خدا ملاقات کند دعایی که ما می‌کنیم، یا از شوق بهشت است و یا از ترس جهنم. یا اینکه یک چیزِ دنیایی را می‌خواهیم و هنوز به عنوان یک معشوق، یک رفیق و یک دوست با خدا روبه­ رو نشده‌ایم. یعنی نشده بگوییم من با خدا دوتایی یک سَر و سِرّی هم یواشکی داریم. درست است که ما خواسته ­های دنیایی ­مان را از خدا می‌خواهیم و خدا هم این کار را دوست دارد؛ اما خدا می‌خواهد که ما فقط این خواسته‌ها را نبریم و خودِ حقیقی مان هم با خدا ملاقاتی داشته باشد. خدا به پیغمبر رسالت پیامبری می‌دهد؛ یعنی تو پیغمبر هستی و باش؛ اما شب‌ها باید پیش خودم بیایی و ما ملاقات و رابطه خصوصی­ مان را با هم باید داشته باشیم. ما رابطه خصوصی، انس و علاقه‌ای با خدا نداریم و در این بخش خود را فقیر نگه داشته‌ایم و از عشق با خانواده آسمانی‌مان خود را محروم کرده‌ایم. از رابطه عاشقانه با امام زمان خود را محروم کرده‌ایم. پس اصل صلاح قلب در پایین­ ترین مرتبه، در بدترین مشکلات تا عالی ترین درجات فقط این است که با معشوق و محبوب خودت باشی. در هر درجه ­ای باشیم آن چیزی که ما را بالاتر می‌برد، رفاقت بیشتر و صمیمیت بیشتر و دوستی بیشتر با خانواده آسمانی‌مان محمد و آل محمد (علیهم‌السلام) است و با بالاتر از آن، خود خدا. معنویات و مقدساتی که رهزن آدم می‌شوند گاهی فعالیت‌های مذهبی هم برای آدم رهزن می‌شود. یعنی می‌شود یک شهوت، یک مشغله. هیئت ­باز می‌شویم، کلاس­ باز می‌شویم، روضه ­باز می‌شویم، حرم ­باز می‌شویم، ولی ملاقاتی در آنها صورت نمی‌گیرد. وقتی ملاقات صورت نمی‌گیرد، یعنی این معنویات مشغله شده‌اند. مثلاً شخصی می‌گوید: من امشب هیئت یا کلاس رفتم. اگر بپرسیم در کلاس چه چیزی گیرت آمد؟ می‌گوید: یک مطلب علمی یاد گرفتم. باز می‌بینیم این بخش عقلانی است که تغذیه شده است و این وسط هیچ انس، رفاقت و صمیمیتی با آسمان و با امام زمان و با خدا و با خود حقیقی او اتفاق نیفتاده است. گاهی فعالیت‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، مذهبی سر ما را گرم می‌کند. شیطان می‌گوید: تو فقط هیئت بیا، مسجد بیا، حرم بیا. می‌بیند این آدم را نمی‌تواند مستقیم سراغ گناه بفرستد، برای همین از این راه ها او را مشغول نگه می‌دارد و نمی‌گذارد پرده کنار برود و او یاد صاحب‌خانه بیافتد. پس یک سری زنگارها وجود دارند که قلب را درگیر می‌کنند. پاک کردن این زنگارها هم یک راه بیشتر ندارد و آن هم این است که من یاد خودم باشم. دستور امام حسین (علیه‌السلام)[4] همیشه در ذهن مان باشد. اگر بخواهم بدنم سالم باشد، باید در قدم اول بخواهم بدن را سالم نگه دارم. خودِ خواستنِ بدنِ سالم، مهمترین چیز است. چون بدن سالم می‌خواهم، پس باید ورزش کنم و تغذیه‌ام را درست کنم. روزه پاک کننده و جلادهنده دل است در ماه رمضان روزه واجب شده تا با گرسنگی کشیدن، یک سری زنگارها از روح پاک شده و روح صاف شود. متاسفانه می‌بینیم ما حاضر نیستیم در ماه رمضان گرسنگی بکشیم. هنوز نزدیک افطار است و طرف دارد آروغ سحر را می‌زند. انتقام‌گیری از خدا و تلافی درآوردن تا چه حد؟ وزارت بازرگانی می‌گوید، بیشترین مصرف مواد غذایی در ایران در ماه رمضان است. از بس ما عقده ­ای عمل می‌کنیم که با این اوصاف، زنگار از قلب بیرون نمی‌رود. گرسنگی است که زنگار را می‌برد. گاهی یک نفر، آدم بسیار خوبی است و رذائل اخلاقی هم ندارد، آدم بسیار پاکی است و فقط به دلیل سنگین ­خوری و پرخوری قساوت قلب پیدا می‌کند و خودش هم نمی‌داند. کافی است یک هفته یک ذره سبک غذا بخورد، می‌بیند که خیلی از مشکلات روحی و روانی ­اش حل شد. جلای دل آدم به این است که انسان شکمش را سبک نگه دارد. در عرفان و معنویت کسی با شکم پر به جایی نمی‌رسد. ماه‌های رجب و شعبان و تاثیر آن در سبکی 5 بخش وجود انسان اعمال ماه مبارک رجب با ماه مبارک شعبان فرق می‌کند. حال اگر کسی در شعبان اعمال رجب را انجام بدهد، سنگین می‌شود. چون شعبان برای آن پروازی که تو می‌خواهی آماده مهمانی بشوی، سبکی خاصی می‌خواهد. شما در ماه رجب یک مقدار از سنگینی ها را کنار می‌گذاری و وقتی به ماه شعبان وارد می‌شوی، نوع اعمال شعبان طوری است که تو باید خیلی چیزها را در رجب دور ریخته باشی و سبک شده باشی. قبلاً گفتیم انسان 5 بخش «حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقل» دارد. بخش حس، بخش ماده است. این حس تن است. بخش خیال هم کمی به تن نزدیک است، چون خیال از ماده، صورت و شکل تشکیل شده است. مثلاً تصویر حرم امام رضا، قیافه مادرم، پدرم این ها خیال است. وقتی در بخش وهم می‌آیید، می‌بینید که وهم با ماده فاصله دارد. در وهم شما محبت، دوستی، علاقه، شهرت، نفرت را دارید که هیچ کدام رنگ و روی ماده ندارند. سبکتر  هستند. در بخش عقل، می‌بینیم که همه قواعد هست و اصلاً سنگینی های سه بخش قبل را ندارد. مثلاً 4=2×2 و یا ،A2= B2+ C2 در مثلث قائم الزاویه، یک قاعده است. عقل، خیلی سبک است و شما هر چه یاد می‌گیرید برایش جا دارید. وقتی در بخش فوق عقل می‌آییم، می‌بینیم این بخش، خیلی لطیف تر از عقل است. ماه رجب مثل این است که هواپیما آماده حرکت است و با کندی راه می‌افتد و آرام آرام روی باند حرکت می‌کند. ماه شعبان موقعی است که هواپیما سرعت می‌گیرد و ماه رمضان موقعی است که می‌خواهد بالا برود. در بین این 5 بخش، سبک ترین، معنوی ­ترین و لطیف­ ترین بخش، بخش فوق عقلانی است. کسی که سنگین غذا می‌خورد، بیشتر انرژی و توانش صرف بخش های دیگر می‌شود و در بخش عقلانی هم آدم موفقی نیست. نمی‌تواند خوب درس بخواند. وقتی می‌گویند یک نفر پزشک شده، مهندس شده، استاد شده، همینطوری که نشده، خیلی از چیزها را کنار گذاشته، خیلی از تمنیّات و نفسانیات را کنار گذاشته، خیلی از بچه ­بازی‌ها و مشغله ­ها را کنار گذاشته است. ذهن باید کار بکند تا این استاد دانشگاه، دکتر و مهندس شود، اگر قرار بود سنگینی‌های این بخش‌ را داشته باشد که نمی‌شد. اگر این بخش‌ها سنگین باشند و وقت ما را بگیرند، ما نمی‌توانیم پرواز کنیم. مثلاً طرف شب بلند می‌شود تا نماز شب بخواند، می‌بیند که نمی‌تواند روی سجاده برود. آن قدر جان ندارد. یا نمی‌تواند تسبیح حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را بگوید، نمی‌تواند تعقیبات نماز عشاء را بخواند، توان سجده، دعای کمیل، دعای توسل ندارد. چون سنگین است. می‌گوید چرا این بچه نماز نمی‌خواند؟ چون سنگین است. اول او را سبک کن، سبک که شد، سمت خدا می‌آید. این آدم شلوغ است که نمی‌تواند پرواز بکند. وقتی می‌گویی امام زمان، می‌گوید امام زمان کیست؟ خدا کیست؟ معنویت چیست؟ قبر چیست؟ قیامت چیست؟ بهشت چیست؟ اصلاً نسبت به این چیزها حس ندارد. سنگین سنگین است. واجبات دم دستی را هم نمی‌تواند رعایت بکند. نظر یک خانم آمریکایی مسلمان شده در مورد حجاب زنان ایرانی یک خانم آمریکایی بود که می‌گفت: من نمی‌دانم چرا بعضی از خانم‌های ایرانی اینقدر با حجاب مشکل دارند؟ ما وقتی می‌فهمیم حجاب چیست، در بدترین و کثیف­ترین محیط دنیا که آمریکاست راحت حجاب را رعایت می‌کنیم. چون این کار را عبادت می دانیم، انجام آن برای ما راحت و سبک است و اصلاً احساس سنگینی نمی‌کنیم. در حقیقت، این خانم در فضای طبیعی زندگی می‌کند، اما سبک بالا آمده. برای همین است که تا به او می‌گویی حجاب، می‌پذیرد و اوج می‌گیرد. حال معنی این حرف امام خمینی (ره) را می‌فهمیم که فرمود: شهدا در شادی وصول‌شان و قهقهه مستانه­ شان «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» هستند. چون اینها زود خودشان را سبک کردند و توانستند یک شبه ره صد سال را بروند. ولی ما چون معنای سبک شدن را نمی‌فهمیم، هر چه هم به ما می‌گویند: «لا إله إلا الله» «الحمد لله» خودمان هم می‌گوییم، ولی هیچ تأثیری روی ما ندارد. همه ­اش پلاستیکی است. نوع برنامه‌های زندگی، متراژ پرواز ما را تعیین می‌کنند نوع وقت­ گذاری‌ها، ارتباط‌ها، انتخاب‌ها و تصمیم­ گیری‌های یک فرد، نشان می‌دهد که چقدر می‌خواهد سبک باشد و برای بعضی‌ها نشان می‌دهد که این‌ها خیلی خود را سنگین کرده‌اند و تمایلی به سبکی و پرواز ندارند. بالأخره باید این ارتباط‌ها، انتخاب‌ها و تصمیم‌گیری های ما به سبک شدن، به پریدن و پرواز ما منجر شود. حجاب که واجب شده، به بخش طبیعی فشار وارد می‌کند و در عوض، سنگینی از بخش فوق عقل را می‌گیرد. مثل گرسنگی است که طبیعت را سنگین می‌کند، اما فطرت را برای پرواز سبک می کند. خانمی که خیال خودنمایی ندارد و حجاب دارد، آزاد است و راحت پرواز می‌کند و به آسمان می‌رود. اما کسی که برایش مهم است که دیگران از او خوششان بیاد و برایش مهم است که دیگران چطور به او نگاه می‌کنند؟ لباسش چطور باشد؟ آرایش چهره‌اش و زیورآلاتش چگونه باشد؟ این یک روح سنگینی دارد. در خانه ­ات هر چه دلت می‌خواهد، بپوش و هر طور خواستی باش. کسی که دغدغه ­اش این است که حالا می خواهم بیرون بروم، چگونه باشم تا قابل توجه دیگران باشم، این نمی‌تواند اوج بگیرد. این آدم سنگین می‌شود، چون مشغول پارچه، بدن، صورت، مو و ظاهراست. مثل کسی می ماند که دل او درگیر پرده و مبلمان و فرش و لوازم و کریستال، خانه، ابزار و قابلمه ­ها و ... است و با اینها از صبح تا شب مشغول است. چنین کسی چطور می‌تواند سر نماز پرواز کند و تا خدا بالا برود؟ بنابراین، مبنا دل آدم است. دل باید سبک باشد. کمالات «جمادی، نباتی، حیوانی، عقلی، حسی، خیالی، وهمی» اینها را انسان باید شناسایی بکند و به سمت این چیزها اصلاً نرود، اینها انسان را سنگین می‌کند و بار اضافه است که الکی برمی‌دارید و هیچ خاصیتی هم ندارد. ما باید خودمان را سبک بکنیم، زنگارها را بکَنیم. برای همین این فرمول‌هایی که داریم می‌خوانیم، خیلی فرمول‌های مهمی هستند. مثل گرسنگی. گرسنگی برای چیست؟ برای سبک شدن. چرا در ماه رجب و در ماه شعبان روزه داریم؟ برای اینکه تو را سبک می‌کند. شما یک روز را روزه می‌گیرید، می‌بینید آن روز چقدر شاداب هستید. نگوییم اسلام چرا اینطوری است، این را انجام بده آن را انجام نده؟ همه اینها برای این است که تو را سنگین می‌کند. وقتی می‌گوید این کارها را انجام بده، این کارها تو را سبک می‌کند. مثلاً کتاب مفاتیح الجنان برای پرواز در متراژهای مختلف و بالاست. در آن دعای یک خطی داریم، دعای نیم خطی داریم که انسان را مست می‌کند:«یَا مَنْ یَكْفِی مِنْ كُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ لَا یَكْفِی مِنْهُ شَیْ‏ءٌ اكْفِنِی مَا أَهَمَّنِی مِمَّا أَنَا فِیهِ = ای خدایی که از هر چیزی بی نیازی و همه به تو نیازمندند، در مورد آنچه مرا غمگین و نگران کرده است، یاری ام فرما». از این دعاهای کوتاه بگیر تا دعاهای بلند مثل عشرات و کمیل و ابوحمزه. ابوحمزه مال آدم‌هایی است که با خدا حرف دارند برای گفتن. آدم حسابی هستند و حرف دارند تا با خدا بزنند. پس ما باید به مقوله سبکی و سنگینی دقت کنیم. ما به عنوان مشکل نمی‌خواهیم با این قضیه برخورد کنیم، حتی به عنوان بیماری هم نمی‌خواهیم برخورد کنیم؛ ما می‌خواهیم بگوییم، زنگارهایی هست که اگر مراقب نباشیم سر از سنگینی و قساوت و مردگی قلب در می‌آوریم. پی نوشت: [1] . تحف العقول ، ص 239 . [2] . غرر الحكم : 3083 . [3] . هر انسان دارای 5 شأن می‌باشد: شأن حسی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی. انسان در چهار شأن اول حیوان و در شأن آخر انسان است و هر شأن دارای معشوق و محبوب مخصوص به خود بوده ومعشوق شأن فوق عقلی انسان فقط خداست.  [4] . بادِروا بِصِحَّةِ الأجسامِ فی مُدَّةِ الأعمارِ= در مدّت عمر، در حفظ سلامت تن بكوشید »( تحف العقول ، ص 239 ). ع ل 354

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 12113
8 دسامبر 2020
|
پرسش 290:«یقظه» چیست و چه زمانی اتفاق می افتد؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ،

شناسه مطلب: 12112
زمان انتشار: 8 دسامبر 2020
| |
رقّت قلب  

قلب، جلسه 61، 1391/03/13

رقّت قلب  

رقت یا نرمی و لطیفی در مقابل زمختی و قساوت است. زمختی و قساوت بر اثر حجاب ایجاد می‌شود. قلب هر چقدر رقیق تر باشد، قوی­ تر است و سریع تر می‌تواند پرواز کند و اوجی که می‌گیرد و افقی که در آن پرواز می‌کند، بلندتر است. انسان برای پرواز در بُرد کوتاه، به رقت و صفای قلب احتیاج دارد، ولی اگر بخواهد از بُرد کوتاه به بُرد متوسط برود یا از بُرد متوسط به برد بلند پرواز بکند، باید رقیق تر باشد. مثل جسمی که هر چقدر سبکتر است، بیشتر اوج می‌گیرد و هر چقدر سنگین­ تر باشد، اوجش کمتر است. دل انسان هم همین گونه است، یعنی هر چقدر رقیق تر باشد، اوج بالاتری دارد.

رقت قلب مسئله مهمی است. یعنی این چیزی نیست که شما بتوانید از آن چشم بپوشید. اگر از آن چشم بپوشید، روی زمین ماندگار می‌شوید. قرآن در مورد کسانی که در لجنِ زمین، گیر می‌کنند، می‌فرماید:«اثَّاقَلْتُمْ إِلی الاَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا[1]= چون به شما امر شود که برای جهاد در راه خدا بی‌درنگ خارج شوید (چون بار گران) به خاک زمین سخت دل بسته‌اید؟ آیا راضی به زندگانی دنیا عوض آخرت شده‌اید؟» یاد خداوند و اثر آن در رقت قلب هر کس اوج و قدرت بیشتر می‌خواهد، حتما باید رقت کسب کند. برای کسب رقت هم باید خلوت داشته باشد و در خلوت یاد خداوند تبارک و تعالی را بکند تا قلبش رقیق تر و قوی تر بشود. البته قابل ذکر است که ما یک سلسله از قدرت‌ها را از جمع می‌گیریم و روح جمعی به ما قدرت می‌دهد. مثل روح جمعی که در حرم ها، در عزاداری‌ها و در فعالیت‌هایی مثل نماز جمعه وجود دارد. مثلاً وقتی که شما به نماز جمعه می‌روید و می‌آیید، محال است بعد از نماز سبک نشوید. جمع یک طور انسان را سبک می‌کند و خلوت طور دیگر. اما حضرت قید رقت را می‌آورد[2]، یعنی حتما اگر کسی رقت قلب و به تبع آن، سبکی و پرواز در افق‌های بلند را می‌خواهد باید ذکر در خلوت داشته باشد. این قید، قید مهمی است و انسان باید حتما آن را تحصیل کند. عامل اصلی همه خوبی‌های قلب و عوامل ایجاد آن خوبی ها و عوامل برطرف کردن بدی‌ها «یاد خدا» است. اصلا در هیچ کدام از این مراحل، یاد خدا حذف نمی‌شود. پس آن اکسیر اعظم، ارتباط با کانون قدرت می‌باشد که خداوند تبارک و تعالی است. مثل غذا، برای هر بخش از شان های وجودی انسان. اگر کسی بخواهد قوی شود، می‌گویند باید غذا بخورد و اگر ضعف هم داشته باشد، می‌گویند، باید غذا بخورد. اگر مریض باشد، یا مشکل فکری، روحی، روانی و ضعف حافظه داشته باشد، باز رژیم غذایی برایش می‌دهند. یاد خدا هم اینگونه است. اگر شما به قدرت بخواهی برسی و ضعف‌هایت را برطرف کنی، باید از یاد خدا استفاده کنی. در روایت هست:«ذِکرُ الله دَواءُ اَعلالِ النُفوس[3]= یاد خدا داروی بیماری‌های جان‌هاست». انسانی که بی­ عاطفه است، بی ­محبت است، یا کسانی که اختلاف زناشویی دارند، اختلاف خانوادگی، اختلاف با دوستان و همسایه دارد، یاد خدا همه­ ی اینها را شفا می‌دهد. کسی که شیطان ­زده است، سحرزده است، یاد خدا او را قوی­ می‌کند. اگر حسود یا متکبر است، یا هر گناهی دارد، یاد خدا حالش را خوب می‌کند. ذکر خدا برای همه شفاست:«یا مَن اِسمُهُ دَواء وَ ذِکرُهُ شِفاء». جلای قلب بعد از بحث نرمی قلب، بحث جلای قلب مطرح است، یعنی آنچه که دل را صیقل و جلا می‌دهد. دل زنگار گرفته شفاف نیست و کارکردی ندارد. کثرات باعث زنگار قلب می‌شود. حتی این موضوع برای قلب پیغمبر[4] هم وارد است. دیدنی‌ها، شنیدنی‌ها، خوردنی‌ها، افکار و خیالات و ... می‌تواند به نحوی قلب انسان را تاریک کند. این اعمال باعث جلای قلب می‌شود حال که قلب در اثر کثرات زنگار می‌گیرد، پس به نحوی، این قلب زنگار گرفته باید پاک شود. 1. صدقه) یکی از راه های پاک کردن زنگار از دل، صدقه است و توصیه شده که حتما اول و آخر روز، یعنی در شب صدقه بدهید. 2. استغفار) روش دیگر، «استغفار» در وسط و آخر روز. 3. نماز) یکی از هزاران آثار خوبِ 5 وعده نماز در شبانه روز، این است که زنگار از دل و روح ما پاک شود. 4. تلاوت قرآن) نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:«جَلاءُ هذهِ القُلوبِ ذِكرُ اللّه ِو تِلاوَتُ القرآنِ [5]= صیقل دهنده این دلها، یاد خدا و تلاوت قرآن است». بنابراین، ما دائما به یاد خدا، استغفار و صدقه نیاز داریم تا این قلب خراب نشود و بتواند شفاف کار کند. کسی که این برنامه‌ها را ندارد، مثل بدنی است که حمام نمی‌رود. وقتی بدن کثیف می‌شود و نیاز به حمام دارد، ما بدن را با رفتن به حمام و شستن با آب و صابون و شامپو تمیز می‌کنیم. یعنی یک حمام واقعی می‌رویم نه یک حمامی در خیال و وهم. وبا آب و صابون خیالی سر و کار نداریم و حمام رفتن ما یک کار قاعده مند است و فرمول دارد. نماز و یاد خدا و استغفار و صدقه هم برای قلب و روح، به منزله حمام واقعی است و فرمول دارد. به شرط اینکه خود ما این اعمال را در حد خیال انجام ندهیم. یعنی گاهی ما صدقه می‌دهیم، ولی صدقات ما خیالی است. مثلاً برای یک وعده غذا با خانواده رستوران می‌رویم و ممکن است برای غذای یک وعده مبلغ زیادی خرج کنیم. ولی وقتی می‌خواهیم صدقه بدهیم، در جیب مان دنبال پول خرد می‌گردیم. این صدقه نه تنها روح را پاک نمی‌کند، بلکه آلوده‌تر هم می‌کند. مثل کسی که دست و صورتش کثیف است و صابون می‌زند؛ ولی برای آب کشیدن یک لیوان، آب می‌ریزد. مشخص است که با یک لیوان آب دست و صورتش تمیز نمی‌شود، بلکه آلوده‌تر هم می‌شود؛ چون آدم توهم می‌کند که صدقه داده و خودش را طلبکار می‌داند. این گونه به آلودگی‌اش دامن می‌زند. صدقه باید همیشه شأن طبیعی انسان را اذیت کند. وقتی طبیعت را اذیت کرد، شستشو صورت می‌گیرد. برای همین قرآن فرمود: « خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِمْ بِهَا = از اموالشان صدقه بگیر تا به این وسیله آنها را تطهیر و تزکیه کنی». ویژگی یک ذکر واقعی چیست؟ یکی از خصوصیات نماز و ذکر، هم شستشو دهندگی و پاک کنندگی است. ویژگی مهم در ذکر این است که در ذکر و یاد خدا باید «انشاء» صورت بگیرد. «انشاء» یعنی ایجاد یک معنا با لفظ. انشاء یک قصد جدی است برای تولید یک معنا در روح طرف مقابل. در ذکر اگر انشاء یا انتقال معنا در روح طرف مقابل صورت نگیرد، این ذکر واقعی نیست، بلکه یک شوخی است، چون «قصد» ندارد. در منطق هم می‌گویند باید حتما قصد وجود داشته باشد. شخص وقتی چیزی را انشاء می‌کند، یعنی دارد دل خود را می‌برد در طرف مقابل. طرف مقابل هم دل آن را دریافت می‌کند. برای همین در فقه توصیه شده که در مسائلی مثل ازدواج، انعقاد معامله، فسخ معامله، در عهد و نذر باید قصد انشاء داشته باشید. وقتی کسی می‌گوید، این ازدواج را پذیرفتم؛ این معامله را پذیرفتم؛ این فسخ را پذیرفتم باید جدی باشد و قصد انشاء داشته باشد. باید بفهمد که در آن لحظه دارد چه می‌گوید. متاسفانه، ما اکثر اوقات در ذکر نمی‌فهمیم چه داریم می‌گوییم. لذا انشائی اصلا صورت نمی‌گیرد. اکثراً در دعاهایی که  می‌خوانیم، یا قرآن که می‌خوانیم، قصد انشاء نداریم. وقتی نماز می‌خوانیم، قصد انشاء نداریم. مثلاً دیده اید که یک نفر با خودش حرف می‌زند، می‌گوییم این آدم خُل است و عقل درست و حسابی ندارد. این درست حکایت ماست در موقع نماز. ما هم گاهی با این حالت نماز می‌خوانیم. یعنی اصلاً طرف‌مان را نمی‌بینیم که چه کسی هست. در صورتی که وقتی می‌گوییم: «اِیّاکَ نَعبُدُ = تنها تو را می‌پرستیم» یعنی دارم تو را می‌بینم. اصلا این لفظ «تو» را چه زمانی می‌توانیم به کار ببریم؟ وقتی که طرف را ببینید و مورد خطاب قرار دهید. طرف 15 سال نماز خوانده ولی می‌گوید، من شبهه دارم که آیا واقعا خدا هست؛ قیامتی، پیغمبری، وجود دارد؟ پس تو از اول هم خدا را ندیده ای. اول باید معرفت حاصل بشود تا من بدانم کسی طرفم هست. در آموزش دین هم اصلا لازم نیست که حتماً ما دین را به افراد یاد بدهیم یا راجع به دین خیلی حرف بزنیم. آن چه که خیلی مهم است، این است که افراد راجع به خودشان باید حرف بشنوند و خود را بشناسند. آدم وقتی نفس و قوای نفس و شئون خود را شناخت، آن «من» متناسب با الله و آخرت را شناخت، خود به ­خود الله­ را هم می‌شناسد. خود به ­خود معنی دین را هم می‌فهمد. شخصی که می‌خواهد نماز بخواند، باید اول ببیند، بعد بخواند:«اشهد ان لا اله الا الله». باید الله را دیده باشد تا بتواند شهادت بدهد. «أشهَدُ» است نه «أعلَمُ». یعنی شهادت دادن است، نه این که می داند که خدا هست. شهادت بدهد که از بین این معشوق‌ها فقط الله می‌تواند معشوق من باشد. کسی که اصلا خدا را ندیده، شما مرتباً به او بگو: «اشهد ان لا اله الا الله» یا بگو: مطیع این پیغمبر باش. او اصلا پیغمبر را ندیده، یعنی شهود نکرده. یا ولایت امیرالمؤمنین را شهود نکرده. او اول باید بداند ولایت به چه درد می‌خورد. اصلا ولی کیست؟ امام کیست؟ ما با خارجی‌هایی که کافر هستند، کلاس داریم یا کسانی که مثلا یک مرحله از شما عقب ­تر هستند، یعنی به چیزهایی که شما اعتقاد دارید، آنها اعتقاد ندارند، وقتی با اینها استدلالی صحبت می‌کنیم، آنها راحت می‌پذیرند و حقیقت را پیدا می‌کنند و اقرار می‌کنند که بله درست است. مشکلی هم وجود ندارد. اما ما چون اعتقادات مان را از خانه آورده ایم، از فک و فامیل و از محیط گرفته ایم، خودمان هم سعی نکردیم برویم یکبار ببینیم. و به راحتی با یک سفر خارجی به دبی، آمریکا، اروپا اعتقادات مان از ما گرفته می‌شود. «معرفت»، سرچشمه یاد خداست اگر یاد خدا و خداپرستی با معرفت نباشد، فایده‌ای ندارد. حضرت امام رضا (علیه‌السلام) فرمود:«أَوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ[6] = نخستین گام در خداپرستى، شناخت اوست». مثلاً شما می‌گویید من دارم می‌روم کلاس. اگر بپرسند: چه کلاسی می‌روید؟ و استادتان کیست؟ و شما بگویید: من نمی‌دانم. یک جلسه و کلاسی گفتند در جایی هست. نمی‌دانم کلاس کی دارم می‌روم و آیا به درد می‌خورد یا نه. اینجا حق با شماست. چون دفعه اول است که دارید در این جلسه و کلاس شرکت می‌کنید. وقتی شخصی سه سال دارد در یک کلاس شرکت می‌کند و از او بپرسند: چه کلاسی می‌روی؟ استادت کیست؟ و او بگوید، نمی‌دانم، استاد را نمی‌شناسم، حرف‌هایش هم یادم نیست. شما درباره این شخص چه قضاوتی می‌کنید؟ ما می‌گوییم:«یا رب یا رب یا رب= ای مربی! ای مربی! ای مربی!» حال اگر ندانیم این مربی کیست، یعنی اصلا رابطه برقرار نشده است. اما اگر این ذکر جدی باشد، اثر خودش را می‌گذارد. بندگی یعنی چه؟ یعنی کسی که می‌رود و پای درس یک مربی می‌نشیند و خودش را به یک مربی می‌سپارد که تربیتش کند و او هم از مربی اطاعت می‌کند. شما وقتی با یک سیستمی مثل موبایل یا کامپیوتر کار می‌کنید، نسبت به آن کاملاً مطیع هستید. نمی‌توانید تخلف کنید. اگر تعریف شده که برای ارسال پیامک این دکمه را فشار بده، شما نمی‌توانید دکمه دیگری را بزنید. یعنی کاملاً عبودیت دارید نسبت به دستگاهی که برایتان طراحی شده و هیچ تخلفی نمی‌کنید ونسبت به آن عبد هستید. عبودیت یعنی من اطاعت محض می‌کنم. این اطاعت اگر از خدا باشد، شبیه خدا می‌شوید. چون انسان عبودیت هر کس را بکند، شبیه آن می‌شود. اگر عبودیت خدا را کردی، شبیه خدا می‌شوی. یعنی قدرت‌های خدا به تو منتقل می‌شود. پس چطور ما زیر دست این رب کار می‌کنیم و هیچ قدرتی به ما منتقل نشده؟ یعنی این رب نتوانسته ما را تربیت بکند؟ مشکل از رب است یا مشکل از ما بوده؟ بنابراین، دینداری بدون شناخت و معرفت فایده‌ای ندارد. فرق اِخبار با اِنشاء چیست؟ گفتیم، «انشاء» یعنی ایجاد یک معنا با لفظ. انشاء یک قصد جدی است برای تولید یک معنا در روح طرف مقابل. اما «اِخبار» مثل انشاء نیست. «اِخبار» یعنی به من گفته‌اند و من هم دارم می‌گویم. اخبار یعنی خبر دادن. انشاء نیست. مثلاً الان من آیه سجده­دار بخوانم، برای اینکه شما بروید به سجده. آیا واجب است که شما به سجده بروید یا واجب نیست؟ واجب نیست. چون من قصد اذیت شما را دارم. من قصد انشاء ندارم. قصدم قرآن خواندن نیست. قصد جدی نداشتم. قصدم این بوده که شما را اذیت بکنم. وقتی ذکر «سبحان الله» را می‌گویی و در کنارش نِق و غُر به خدا می‌زنی و گله و شکایت می‌کنی، این انشاء نیست اِخبار است. مثل اینکه به کسی بگویی تو چقدر آدم خوبی هستی، ولی خیلی بدجنس و مزخرف هستی. وقتی گفتی: «سبحان الله»، یعنی خدا منزه است، دیگر ناشکری و نِق و غر نداری. این انشاء است. یعنی خدایا من هیچ بدی را از تو نمی‌بینم. اگر هر گرفتاریِ هست از من است. وقتی گفتی:«الحمد لله» یعنی همه قشنگی‌ها مال خداست. هر چه قشنگی است و هر که دارد و من هم دارم، مال خداست. اگر حمد خدا را گفتی و حسادت کردی، یعنی دروغ می‌گفتی. اگر همه زیبایی ها و نعمت ها مال خداست، پس من چرا باید حسادت کنم؟ اگر همه قشنگی‌ها مال خداست، پس چرا من با او رفیق نیستم. انسان تا خودش را نبیند و نشناسد، الله را نمی‌تواند ببیند و بشناسد: «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبه». الله، اله بخش فوق عقلانی ماست. وقتی می‌گویی: «لا اله الا الله» یعنی من یک بخشی دارم که آن را به رسمیت می‌شناسم که اله آن فقط الله است. پس در ذکر، شرط این است که ما قصد انشاء داشته باشیم. انشاء هم زمانی درست است که تو می‌توانی طرف مقابلت را ببینی. دل باید کسی را پیدا کند که با آن به آرامش برسد:«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ [7]= دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏ گیرد». الله اله بخش فوق عقل است. پس چرا در عبادت‌ها مشکل ما حل نمی‌شود؟ چون ما نیستیم، ما غایبیم. اگر روزه می‌گیریم، با بخش حیوانی می‌گیریم. بخش انسانی ما اصلاً وارد ضیافت نشده. پس ملاقاتی هم صورت نمی‌گیرد. یعنی، خدا را باید می‌دیدم، اما ندیدم. چهارده معصوم، خانواده آسمانی­ام را باید می‌دیدم، اما ندیدم. در جلسه قبل گفتیم، حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) مادر حقیقی ماست. اما چرا خیلی‌ها با حضرت احساس شعف، شور، دلدادگی، خوشحالی، مستی نمی‌کنند؟ چون آن خودی که خانم فاطمه زهرا مادرش است را گم کرده‌اند. پی نوشت: [1] . سوره توبه/38 [2] . امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرماید:«تَعَرَّض لِرِّقَۀِ القَلب بِکِثرَۀِ الذِّکر فِی الخَلَوات[2]= با ذكر بسیار (خدا) در خلوتها، رقّت قلب بجوی.» (تحف العقول : 285). [3] . غرر الحكم : ح 5169 . [4] . حضرت فرمود: «إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی كُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً = همانا كه قلبم را غبارى مى‏پوشاند و من روزى هفتاد مرتبه از درگاه خدا آمرزش مى‏طلبم». مستدرك‏الوسائل ، محدّث نورى‏ ج ۵ ص ۳۲۰ ؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری ، ج ۸ ، ص ۷۲ ؛ سنن أبی داود، ابو داود، ج ۱ ، ص ۳۳۹؛ المستدرك علی الصحیحین ، الحاكم النیشابوری ، ج ۱ ، ص ۵۱۱ ؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۱۷ ص ۴۴. [5] . تنبیه الخواطر : 2/122. [6] . التوحید : ص 34 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 150 ح 51 كلاهما عن القاسم بن أیّوب العلوی ، الأمالی للمفید : ص 253 ح 4 عن محمّد بن زید الطبری ، الأمالی للطوسی : ص 22 ح 28 عن محمّد بن یزید الطبری ، الاحتجاج : ج 2 ص 360 ح 283 ، الإرشاد : ج 1 ص 223 عن صالح بن كیسان عن الإمام علی علیه السلام ، تحف العقول : ص 61 عن الإمام علیّ علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 43 ح 17 . [7] . سوره رعد/28. ع ل 353

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 12106
6 دسامبر 2020
|
پرسش 289: نشانه ی سلامت دل چیست؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

شناسه مطلب: 12102
زمان انتشار: 1 دسامبر 2020
| |
عالم به دنیا و جاهل به آخرت نباشیم

قلب‏‏، جلسه 60، 91/02/30

عالم به دنیا و جاهل به آخرت نباشیم

وقتی صحبت از بهشت می‌شود و شرائط بهشت را عنوان می‌کنیم، یعنی بهشت حداقل جایی است که انسان در آن سالم و بی ­دردسر و بدون عذاب و غصه و ناراحتی زندگی می‌کند. این حداقل رفاه در بهشت است. حالا بالاتر از بهشت هم درجات اعلا برای انسان وجود دارد. اما این حداقل‌ها را ما در حرکت به سمت آخرت باید حتماً بدانیم. در  روایت داریم از نبی اکرم (ص) که خداوند هر عالم به دنیایی که جاهل به آخرت است را دشمن می‌دارد.

انسان جایی قرار است برود و در آن زندگی بکند که اصل حیات آنجا است و خداوند همه این دنیا را در مقابل آنجا بازیچه ­ای بیش نمی‌داند. برای همین فرمود:« وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى= و حتما آخرت برای تو بهتر از دنیاست». رابطه ما با آخرت مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. یک جنین سالم در رحم مادر می‌داند که چه چیزی باید تهیه بکند و تهیه می‌کند و اگر نکند، به این معنی است که بی‌شعوری سلولی ایجاد شده - مثل موقعی که آدم سرطان می‌گیرد و سلول‌ها شعور خودشان را از دست می‌دهند و بد عمل می‌کنند- وقتی که جنین بی‌شعوری سلولی داشته باشد و نداند که باید چه تهیه بکند، تأثیر آن، در موقع تولد و بیشتر بعد از تولد و در طول زندگی‌اش در دنیا دیده خواهد شد و سریع در دنیا حساب و کتاب و جزا داده خواهد شد. در رحم دنیا به آخرت هم همینطور است. حال ما چه بفهمیم آخرت چه هست و چه نفهمیم، این قانون اعمال می‌شود. ذکر خدا در خلوت، عامل رقّت قلب است حرکت دلی که تیز است و نرمی ندارد و در آن زمختی وجود دارد، موفق نیست. انسان باید بتواند در حرکت به سوی تولد، تیزی‌ها و هاری‌ها و تندی‌ها و خشونت‌های دلش را دور کند و خود را به شادی و آرامش برساند. امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرماید:«تَعَرَّض لِرِّقَۀِ القَلب بِکِثرَۀِ الذِّکر فِی الخَلَوات[1]= با ذكر بسیار (خدا) در خلوتها، رقّت قلب بجوی.» «الذِّکرُ مِفتاحُ الأنس[2]= یاد خدا کلید انس است». پس ذکرخدا را باید در زندگی جدی گرفت. گاهی خدا را یاد می‌کنیم، اما منظور ما از این یاد کردن، سرویس دهی خدا به 4 بخش «گیاهی، جمادی، حیوانی و عقلی» ماست. یعنی معنویت مان به خدا، ماهیت کارگری دارد. یعنی یک معرفت انگلی است. می‌گوییم: ای خدا دوستت داریم، ای خدا بزرگی، جز تو چه کسی روزی ما را بدهد؟ اما باز هم خدا را فقط برای روزی رسانی می‌خواهیم. می گوییم: خدایا شکرت، دوستت دارم ای خدا، شکرت که این مشکل من حل شد. یعنی خدا ابزار است و خودش منظور نیست. تا شما این ذکر را در زندگی­تان جدی نگیرید، یعنی خدا را مستقل از هر چیزی نخواهید یعنی با (لا إله إلا الله) پیوند نخورید، خدا برای شما فقط یک کارگر است. اگر هم معنویتی برای کسی حاصل می‌شود، باز معنویت‌هایش همه انگلی و تاجرانه است. اصلا با خود خدا و ائمه کاری نداریم. فقط برده وار و تاجروار با آنها ارتباط برقرار می کنیم که یک چیزی از آنها بکَنیم. خدا و امام زمان و چهارده معصوم هم همینطور هستند. ما اصلاً در زندگی خودمان رابطه شخصی با این بخش نداریم. خداوند می‌فرماید:«نحن أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ= ما از رگ گردن به او نزدیکتر هستم». پس باید با خدا رابطه برقرار کنید. تا رابطه برقرار نشود، انسی ایجاد نمی‌شود. خدا خیلی مهربان است که گفته شده تو نزدیک بشو، خودت شکار می‌شوی. چقدر این حس قشنگ است. می گوید تو نزدیک بشو، او خودش تو را شکار می‌کند. فقط برو و بگو که من آمدم با هم صلح و آشتی کنیم و با هم باشیم. راست هم بگو. قرآن روی صدق خیلی تأکید می‌کند. ورنه عشـق دلبران افزون تر است                     لیلی از مجنون بسی مجنون تر است عشق اصلاً از خدا شروع شده، این همه خدا می‌گوید من را دوست داشته باشید. من اله شما هستم. این محبت را خدا به ما داده. پس او خیلی بیشتر و میلیاردها برابر و بینهایت بیشتر از ما، ما را دوست دارد. گناهکار از محبت خداوند ناامید نمی‌شود در حمله از عقب شیطان، وقتی شخص گناه می‌کند، شیطان او را آنقدر از خدا می‌ترساند که این دیگر حس توبه و آشتی با خدا ندارد. اگر یک بچه­ای چون جرمی مرتکب شده و از مادر و پدرش ترسیده و از خانه فرار کند، پدر و مادر ناراحت می‌شوند و می‌گویند هر جرمی انجام داده‌ای، بالأخره ما پدر و مادرت هستیم. یعنی اصل و ریشه­ات هستیم، غیر از ما چه کسی را داری؟ هر اتفاق بدی هم افتاده، افتاده. دلیل نمی‌شود که از همدیگر فاصله بگیریم و فرار کنیم. خدا که از پدر و مادر مهربان تر است و انسان به هیچ وجه حق ندارد که وقتی گناه می‌کند، شیطان بیاید وحشت زده­اش بکند و گذشته را به رخش بکشد. درک نکردن محبت خداوند اشتباه بزرگی است. یک بچه وقتی اشتباه می‌کند و پدر یا مادر یک سیلی به او می‌زنند، بچه خود را در بغل همان پدر و مادر می‌اندازد. فرار نمی‌کند، چون می‌شناسد. ذاتاً توحید بچه خیلی قوی است. در بغل خود مادر می‌پرد. انسانی که گناه می‌کند باید زود در بغل خود خدا بپرد. همه بدبختی‌ها حاصل دوری از خدا و خانواده آسمانی است همه بدبختی‌هایی که سر ما آمده، به خاطر این است که ما از پدر و مادرمان، یعنی از خانواده آسمانی­مان فاصله گرفته ایم. انسان وقتی از امام زمان فاصله می‌گیرد و به قهر می‌افتد؛ یا با فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) به قهر و غریبه ­گی می‌افتد، در غریبه­گی همه بلاها سر آدم می‌آید. غریبه­گی فرار از خانه است. در فرار از خانه اتفاقاتی می‌افتد که شخص نمی‌تواند راحت دوباره به خانه برگردد. اما اگر غریبه نباشد، برود هر کاری بکند و دوباره شب به خانه بیاید، خیلی خوب است. نباید بگذاریم غریبه شویم. پس ما چه خلف و چه ناخلف، نبایداز خانه فاصله ‌بگیریم. انسان با خدا هم همینطوری باید باشد. انسان چه گناهکار و چه غیر گناهکار اصلاً نباید از خدا فاصله بگیرد. اولِ بدبختی، آن موقع است که انسان نماز را کنار می‌گذارد. «ما بَینَ الکُفرِ وَ الإیمان إلاّ تَرکَ الصَّلاۀ= بین کفر و ایمان فاصله­ای جز ترک نماز نیست.» یک کسی گناه می‌کند، اما نمازش را هم می‌خواند. چون گناه می کند، نباید او را از نماز خواندن منع کرد. کسی آمد به پیغمبر گفت: یا رسول الله! این کسی که پشت سر شما نماز می‌خواند، خلافکار است. پیغمبر فرمود: یک روزی این نماز کمکش می‌کند. اصلاً کسی حق ندارد به کسی گیر بدهد و راه کسی را به سوی خدا ببندد. امر به معروف و نهی از منکر با احتمال تأثیر با یک سلسله شرائط واجب است. در غیر این صورت، خیر. پس قطع ارتباط با خدا خیلی خطرناک است. تا ارتباط هست، احتمال نجات هم وجود دارد. اما اگر ارتباط قطع شود، فاجعه اتفاق می‌افتد. آدم نباید از خدا فاصله بگیرد. فاصله که می‌گیریم، غریبه می‌شویم، با غریبه شدن هم زمختی‌ها، تلخی‌ها و ناآرامی‌ها شروع می‌شود و خود شخص هم نمی‌فهمد که چرا عصبانی و پرخاشگر شده است. انس با خدا، نتیجه یاد خداست رقت قلب را در ارتباط و در خلوت پیدا کنید. «الذِّکرُ مِفتاحُ الأنس= یاد کلید انس است». یعنی شما باید اول بروید با هم حرف بزنید. می‌گویند دو نفری اول با هم حرف بزنید تا کم کم به هم انس بگیرید و به هم علاقه ­مند بشوید. وقتی هیچ سابقه ­ای نیست، امکان ندارد یک پیوند عمیق برقرار شود. اول با هم حرف بزنید، در معرض هم باشید و با نگاه‌های هم آشنا شوید. آدم خیلی وقت‌ها می‌تواند در همین ارتباطات طولانی خیلی از اختلافات و تضادها را کنار بگذارد تا کم کم به نتیجه مطلوب برسد. باید با الله هم همینطور باشیم. آدم از یکجا باید شروع بکند. نمازها و ذکرهای ما شروع نیست؛ چون شروع زمانی است که اول فکر درگیر می‌شود. من در این 20 سال مشاوره، زیاد دیده ام که زن و شوهرهایی که اول به شدت از هم متنفر بودند، مثلاً در محیط کار و یا جاهای دیگر و بعد  سر پروژه­ای یا کاری یا سفری مجبور شدند با هم حرف بزنند و بعد دیدند نه؛ این طرف خیلی هم غیر قابل تحمل نیست و کم کم با صحبت متوجه شدند که چقدر نقاط مثبت دارند و می‌توانند با هم ازدواج کنند. ما با خدا اصلاً نمی­ نشینیم حرف بزنیم. نماز خواندن مان هم خلوت با خدا نیست، چون نمی ­فهمیم در نماز چه می‌گوییم. معنی «بسم الله الرحمن الرحیم» و «الحمد لله» چیست؟ اینها را کار نکرده‌ایم، دوره­اش را ندیده‌ایم. مهارت‌های این ارتباط را نداریم. فقط الفاظ مان اصطلاحاً می‌گویند اِخباری است. اخبار یعنی فقط به ما می‌گویند این را از رو بخوانید. مثل قرآن که می‌خوانیم. اِخبار می‌کنیم، می‌گوییم این کلمات را باید با فتحه و کسره و ضمه بخوانیم. زود هم خسته می‌شویم، چون نمی­ فهمیم چه می‌خوانیم. بعد می‌گوییم چقدر خواندم؟ چقدر مانده؟ یعنی می‌خواهیم زودتر راحت شویم. علتش این است که شیرینی در کام ما نمی‌آید. نه شراب، نه مستی، نه ارتباط و هیچ اتفاقی نمی‌افتد. گفتم در ذکر باید اول از روح جمعی استفاده کنیم. اما این که من و خدا برویم و یک گوشه­ ای با هم باشیم، خیلی زیباست. من الان می‌خواهم با خدا درگیر شوم. تا خدا را نخوری و تا ذهن و دلت با خدا درگیر نشود، آن اتفاق مبارک نمی‌افتد. برای چه می‌گویند این تسبیح که در جیبت و در دستت هست، با آن ذکر بگو و تکرار کن. برای اینکه به قلبت بخورد. آن قدر بگو  تا  به قلبت بخورد  مثل جوجه پرنده­ای که از داخل تخم به آن نوک می‌زند. اگر بخواهد نوکش را به همه جای تخم بزند، نمی‌شکند. یکجا را مدام می‌زند تا باز شود. این تکرارها مدام به یکجا می‌خورد تا اتفاق مبارک می‌افتد و راه باز می‌شود. چون از آن‌طرف هم اشتیاق هست، زود باز می‌شود: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ=خدا توابین را دوست دارد». گناهکار هم که می‌‌آید، خدا زود در را باز می‌کند. پی نوشت: [1] . تحف العقول : 285 . [2] . غرر الحكم : 541. ع ل 35

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 12101
زمان انتشار: 1 دسامبر 2020
| |
در روز حساب، ما را با دارایی‌های انسان کامل می‌سنجند

قلب‏‏، جلسه 59‏، 91/02/23

در روز حساب، ما را با دارایی‌های انسان کامل می‌سنجند

در بحث انسان شناسی گفتیم که نسبت دنیا به آخرت مثل نسبت رحم مادر به دنیاست. وقتی جنینی به دنیا متولد می‌شود، سالم بودن یا نبودن او، با شرایط زیستی دنیا سنجیده می‌شود.

حال انسانی که از دنیا به آخرت منتقل می‌شود، با شرایط زیستی آخرت که بی نهایت وسیع تر از دنیاست سنجیده می‌شود. به عبارت دیگر، با فاکتور های از پیش تعریف شده ا‌ی که به عنوان الگو به انسان معرفی شده سنجیده می‌شود. یعنی او را با دارایی های انسان کامل می‌سنجند. هرآدمی دارایی و ثروتهایی داردکه اینها همان وزنی است که دارد. وزن در آخرت حق است: «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ[1]= و در روز سنجش [اعمال]، وزن حق و درست است». وزن حق است، یعنی ما را با حق می‌سنجند. حق یعنی چه کسی؟ حق یعنی الله که مظهرش اهل بیت (علیهم‌السلام) هستند. در زیارت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌گوییم:«السلام علیک یا میزان الأعمال= سلام بر تو ای میزان اعمال». پس علی (علیه‌السلام) میزان است. پس ما را با دارایی‌های انسان کامل می‌سنجند. اسماء الهی از دارایی های ابدی ماست دارایی‌های ابدی خیلی زیاد هستند که از جمله ی آنها اسماءالهی است. اولین دارایی بعد از اسم «الله»، اسم «رحمان» است. یعنی اگر شخصی مهربان نباشد، اصلا دارایی ندارد. آدم خشن، بداخلاق، زودرنج، بدجنس، حسود، رحمان و رحیم نیست. این فرد وقتی به برزخ می‌رود و او را وزن می‌کنند، برایش معلوم می شود که نه تنها دارایی ندارد، بلکه خلافِ آن را دارد. آدم بی وزن در آنجا مثل نوزادی است که به دنیا آمده و صورت ندارد و به جای آن، دوتا چشم در پشت سرش دارد که اصلا به کارش نمی‌آید. یا نوزادی 4 تا دست آورده، در حالی که پا ندارد. فردی که باید در دنیا رحمان یا رحیم می‌شد و با شرایط بهشت مطابقت می‌کرد، حالا یک آدم خشن و زودرنج و عصبی و حساس است. چنین کسی با این وضعیت در برزخ شرایط سخت و دردناکی را سپری خواهد کرد. این شخص باید رحمان می‌شد، عفُو می‌شد. خدا «عفُو» است. وقتی می‌گویی: الهی العفو، خودت هم باید عفوّ باشی. یعنی در صدد انتقام‌جویی و کینه به دل گرفتن نباشی. خدا ما را برای کینه داشتن نیافریده. آدم‌ها و روابط شان را هم گذاشته که اگر ما را اذیت کردند، بتوانیم عفو کنیم و اسم عفُو را دریافت کنیم. عفو صفت فعلی است. مثلاً شخصی که هزینه می‌کند و در باشگاه ورزشی ثبت نام می‌کند، با تمرینات سخت و ضرباتی که به بدنش وارد می‌شود، قدرت می‌گیرد. او نمی‌تواند بگوید که استاد چقدر خشن است و مرتب ما را اذیت می‌کند.  علت این اعتراض این است که نمی‌داند که استاد این کار را می کند برای اینکه بدنش قوی و محکم شود. پس باید مرتب ضربه بخورد و اذیت شود. دنیا فرصتی است برای  شبیه شدن به خدا خدا دنیا را با چالش، تضاد و با مشکلات و در عین حال زیبا آفریده است. در دنیایی که مشکلات نباشد، من نمی‌توانم شبیه خدا شوم. در دنیا اگر کسی من را اذیت نکند، من چگونه می‌توانم اسم عفُو بگیرم؟ ما می‌ کنیم که اصلا خدا چرا دنیا را اینطوری آفریده؟ این چطور دنیایی است که همه ­اش من باید حرف مفت بشنوم و اذیت بشوم؟ در حالی که دنیا دنیای قشنگی است. در این دنیا تو می توانی مَثَل خدا بشوی. خدا تو را برای پادشاهی آن جهان آفریده است.برای همین قرآن فرمود: «وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْكاً كَبِیراً[2]= و چون بدانجا نگرى، [سرزمینى از] نعمت و كشورى پهناور مى ‏بینى». در آنجا نعمت و سلطنتی بزرگ به انسان می‌رسد. از پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پرسیدند: پادشاهی کبیر یعنی چه؟ فرمودند: یعنی بهشت فقیرترین آدم هم آنقدر بزرگ است که همه بهشتی‌ها را می‌تواند در بهشتش پذیرایی کند، کم هم نمی‌آورد. چون این فرد وقتی در دنیا بود اسم «مبدِل» را دریافت کرد. یعنی سیستم تبدیل کننده داشت و بدی‌ها را به خوبی‌ها تبدیل می‌کرد. اسامی الهی که هر کسی باید کسب کند چیست؟ کسی که سیستم مبدل دارد، حتی اگر فحش بشنود، اذیت شود، بلا ببیند، مریض شود، بدهی داشته باشد، ورشکسته شود، هر اتفاقی برایش بی‌فتد، او آنها را به قشنگی ها و به بهشت تبدیل می‌کند. اسم «عفو» هم همینطور. «عفو» یعنی کینه به دل نگیر. ولی یک درجه بالاتر از «عفو» «غفور و غفران» است. غفران یعنی، همان کاری که ما دوست داریم خدا با ما بکند، وقتی که می‌گوییم: «استغفرالله». یعنی خدایا! من گناه کردم، ولی از این به بعد نه دوست دارم تو انتقام بگیری و نه دوست دارم به دل بگیری و نه دوست دارم رابطه­ام با تو خراب شود. با من آشتی باش. چنین افرادی وقتی بلا می‌بینند به خدا نزدیکتر می‌شوند. اینها اسمِ مبدل دارند. اما بعضی‌ها که بلا می‌بینند، از خدا دور می‌شوند. بعضی‌ها وقتی به مشکلی بر می‌خورند، آن را به بهشت تبدیل می‌کنند و عده‌ای دیگر در برخورد با مشکلات، آن را به جهنم تبدیل می‌کنند. قرآن فرمود:« وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ [3] = و باید عفو كنند و گذشت نمایند، مگر دوست ندارید كه خدا بر شما ببخشاید و خدا آمرزنده مهربان است». اسم «جواد و کریم»  برای این است که وقتی فقیری سراغت آمد، بتوانی به او کمک کنی. خداوند برای تأمین بندگان خود درنمانده است. امااین برای تو فرصتی است که بتوانی اسم های الهی دریافت کنی. این فقیر آمده تا تو را ثروتمند کند. تو هر چه بدهی، خداوند یک تا 700 برابر به تو برمی‌گرداند. خداوند می‌گوید: « مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً= کیست آن که به خدا قرض الحسنه بدهد ». تو وقتی به فقیری کمک می‌کنی، مثل این است که به خداوند قرض می‌دهی. مثل پدر و مادری که به فرزندشان پول می‌دهند و بچه از این پول در روز مادر برای مادرش هدیه می‌خرد. قشنگی اش به این است که اول این بچه صاحب آن پول می‌شود و آن را تملیک می‌کند و بعد از مال خودش هدیه می‌خرد. آدم باید بتواند قمار کند، خدا بندگانی را که قمار می‌کنند، خیلی دوست دارد. کریمانه صدقه بدهیم بعضی‌ها در صدقه دادن توهین می‌کنند. می‌خواهد در حرم امام رضا (علیه‌السلام) پول بریزد، یا برای یک کار خیر پول بدهد، دست و بالش می‌لرزد؛ این همه­اش تحقیرآمیز است. بدتر از این آن است که این پول کمی که می‌دهی، به جای اینکه تو را بزرگ کند، لِه­ و کوچکت می‌کند. خیلی بی­ادبانه است. ما باید صدقه دادن را از ائمه یاد بگیریم. مادرمان فاطمه زهرا شب عروسی بهترین لباسش که لباس عروسی­اش است را به فقیر می‌دهد. قرآن می‌گوید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[4]= هرگز به نیكوكارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق كنید». چرا وقتی نوبت خدا می‌شود، این کار را نمی‌کنیم؟ مگر خدا نیاز دارد؟ خدا نیاز ندارد، بلکه می‌خواهد ما را تربیت کند و می‌خواهد اسم او را دریافت کنیم و مثل خدا شویم و بتوانیم بی حساب ببخشیم. جواد  و کریم شویم. ولی ما می‌ترسیم به خدا اعتماد کنیم؛ در حالی که خداوند به ما اعتماد دارد و به ما چک سفید امضاء داده و فرموده:«مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ[5] ... = مَثَل (صدقات‏) كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند دانه‏ اى است كه هفت خوشه برویاند كه در هر خوشه‏ اى صد دانه باشد ...». زکات که گفتند بدهید، زکات یعنی رشد و نمو و پاکی. یعنی همین که شما زکات را می‌پردازید، جای آن می‌آید. مثل سینه مادر که هر چقدر به بچه شیر  بدهد، شیر تولید می‌شود. ولی ما امساک می‌کنیم و ترس داریم و باور نداریم. ما به این چیزهایی که الان گفتم، ایمان نداریم و شک داریم. شک آدم را بدبخت می‌کند. شک سرعت آدم به سوی خدا را کُند کرده و باعث می‌شود انسان عقب­گرد کند. تازه وقتی هم می‌خواهیم انفاق کنیم، می‌گوییم، الان نه، هر وقت که مُردم. کریم کسی است که محاسبه نمی‌کند که آیا طرف احتیاج دارد یا نه. کریم می‌بخشد، چون می‌خواهد رشد کند. خدا رحمت کند آیت الله بروجردی را که می گفتند این طور کمک می‌کرد که یک دفعه می‌دیدید یک مقدار زیادی پول به طرف می‌داد. طرف می‌گفت: آقا اضافه دادید. می‌گفت: ببر، چون باید یک اتفاق‌هایی اینجا بیفتد. وقتی مسیری را با تاکسی طی می‌کنید، مثلا کرایه می شود 4 هزار تومان، اما وقتی رسیدید شما 5 تومان بده. این پول در جیب یک شیعه و یک مسلمان می‌رود. مثل جوان‌هایی که الان دارند با پراید کار می‌کنند که یک لقمه نان حلال داشته باشند. بگو این جوان است. این بچه فاطمه زهراست. جای دوری نمی‌رود. از اول طی کن تا حق دیگران را نخورد. حال که طی کردی، وقتی که به مقصد می‌رسی، یک چیزی حتما بیشتر بده و بگذار کریم شوی. از تو کم نمی‌شود، چون اگر تو رفتی به سمت کرامت و خرجت زیاد شد، خداوند به شما می‌دهد. تو خرج کن، خدا می‌دهد. ولی ما می‌ترسیم، چون باور نداریم. ما شاد نیستیم، چون از بودن با خدا لذت نمی‌بریم یکی از اسم‌های خدا شاد است. خدا می‌گوید شما با من شاد باشید. «یا داود بی فَفرَح وَ بِذِکری فَتَلَذَّذ= ای داود! با من شاد باش و از من لذت ببر». ما چرا با داشتن خدا و خانواده آسمانی و مادری چون فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) شاد نیستیم؟ چون غصه­ های دنیا را داریم. هر غصه‌ای هم که داشته باشیم، یا دیگران سر ما آورده‌اند و یا خود ما. چه دیگران سر ما آورده باشند و چه خود ما، همه‌اش کفاره گناهان ماست که در قدم اول پاک می‌شویم و در قدم دوم درجه آخرتی کسب می‌کنیم. در قدم های بعدی، به اسم «صبور» و «حلیم» خداوند می‌رسیم. هر کدام از اینها ما به ازایِ آخرتی وسیعی دارند. اصلا می‌شود گفت که در سیستم خدا «ضرر» وجود ندارد، از دست رفتن و هدر رفتن نداریم. زنی که می‌گوید جوانی­ام را پای این شوهر ریختم، قدر ندانست، باید به او گفت که اشتباهت این بوده که جوانی ات را  پای شوهر ریختی. درست این بود که پای خدا می‌ریختی. شوهرداری می‌کردی، ولی به عشق خدا. در این صورت از ناسپاسی شوهر هم ناراحت نمی‌شدی. زن­داری­ات و شوهرداری­ات را برای خدا انجام بده. وقتی برای بنده خدا انجام می‌دهی، خدا هم تو را به همان بنده واگذار می‌کند. همسرو فرزند وسیله هستند. قرار نیست ما به خاطر بچه­ از خدا ببرم. محبت‌ها باید محبت‌های معقول و تابع عشق خدا باشد. لذا وقتی که انسان عشق خدا را در دلش می‌گذارد، علاقه‌اش به همسرش هم ثابت می‌ماند و روز به­روز بیشتر می‌شود. معصوم (علیه‌السلام) فرمود: هر چقدر ایمان بیشتر می‌شود، عشق به همسر نیز بیشتر می‌شود. انسان به عشق خدا با همسرش روبه ­رو شود و به عشق مادرش فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) با دنیا روبه­رو شود. فاطمه زهرا مادری است که بی نهایت بیشتر از مادرهای زمینی ما را دوست دارد. برای تک­تک ما دلشوره دارد و نگران است که ما به آخرت سالم متولد شویم. چقدر هم به ما توصیه کرده‌اند که کاری کنید تا از ما فاصله نگیرید، در زندگی­ کاری کنید که شبیه ما باشید و وقتی آمدید، یکسره در خانه خودمان بیایید. خانم فاطمه زهرا هم مثل یک مادر که دوست دارد همه بچه­هایش دور خودش باشند، دوست دارد همه بچه هایش در بهشت پیش خودش باشند. ولی ما متأسفانه فاصله می‌گیریم. خود خانم فرمودند: بعضی از شما آن قدر در زندگی­تان از ما فاصله می‌گیرید که من در قیامت تا بیایم شما را از جهنم نجات‌ بدهم، 300 هزار سال طول می‌کشد. 300 هزار سال طول می‌کشد تا عفونت ها و بدی‌های ما، حسادت، تکبر، بداخلاقی و یک عالم آشغالی که با خود به آن دنیا برده‌ایم، از وجود ما کَنده شود. هیچ چیز ما شبیه امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (علیهما‌السلام) نیست. اصلاح سبک زندگی بیایید، سبک های زندگی مان را درست کنیم. استاد، معلم و الگوی ما فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) است. چقدر ما باید خدا را شکر کنیم که چنین کسی را مادر ما قرار داده است. چقدر خوب است که آدم‌ها با مادرشان احساس نزدیکی کنند. باید رفت و دل به عاشقی زد، باید دل به رابطه بزنیم. ولی ما همه ­اش توقف کرده‌ایم و می‌ترسیم برویم و دل به رابطه بزنیم. همه ­اش به رابطه ­های زمینی فکر می‌کنیم. اصلا نقشه­ ای برای نزدیک شدن به این خانم و نزدیک شدن به امام زمان نداریم. طرح و برنامه نداریم؛ سبک نداریم؛ سبک زندگی ما آنطور که اهل بیت ع می خواهند چیده نشده؛ اگر بر آن اساس چیده شود، محصول این سبک زندگی من این است که موقع انتقال به آخرت، 14 معصوم استقبال من می‌آیند. یکی از مراجع تقلید کربلا که 30 سال حرم امام حسین (علیه‌السلام) نماز می‌خواند، برای من تعریف کردو گفت: من که مرجع تقلید در عراق بودم، یک موقع به من خبر دادند، آبدارچی هیئت به نام شیخ علی که اهل شمال ایران بود و برای تجارت کربلا آمده بود و در هیئت آبدارچی شده بود، در حال احتضار است. من رفتم که به او سر بزنم، دیدم اصلا من را نشناخت، در حالی که یک عمر با هم رفیق بودیم و من را خوب می‌شناخت. بعد از چند دقیقه‌ از بالینش بلند شدم که برگردم، دیدم یک دفعه بلند شد، خوشحال و سرحال شروع کرد به سلام کردن: «السلام علیک یا رسول الله! السلام علیک یا امیر المؤمنین! السلام علیک یا فاطمه زهرا! خیلی خوش آمدید، لطف کردید، تشریف آوردید.» تک تک معصومین را نام برد تا آقا امام زمان (علیهم‌السلام) و به همه سلام کرد و از دنیا رفت. محصول زندگی این نیست که کسی شوهر کند، بچه­دار شود، چندتا بچه را بزرگ کند، بچه ها را دکتر و مهندس کند و زن بدهد، شوهر بدهد، بعد هم بمیرد. محصول زندگی این است که وقتی داری می‌روی، ببینی چقدر ثروت از خانواده آسمانی­ات و از اسم های خدا جمع کرده‌ای. چندتا اسم از خدا را دریافت کرده‌ای. محصول زندگی این است که تو چند معصوم را شکار کردی و شکار چند معصوم (علیهم‌السلام) شده‌ای. محصول زندگی بای این باشد که وقتی من می‌خواهم بخوابم، سرم را بگذارم روی دست خدا و بخوابم. خدا چقدر قشنگ فرمود: «الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِم[6]= همانان كه خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مى كنند». خدا اصلاً نمی‌خواهد ما در دنیا گدا زندگی کنیم و التماس این و آن را بکنیم. ولی متأسفانه ما از آسمان که می‌بُریم و گدای زمین می‌شویم، همه­اش باید التماس زمین را بکنیم. چه کسی دوستم داشته باشد، چه کسی دوستم نداشته باشد، چه کسی به من سر بزند، چه کسی به من سر نزند. چه کسی به من توجه بکند، چه کسی به من توجه نکند. برای همین هم ضعیف هستیم. نوعا زندگی ما زندگی گدایی است. زندگی‌های اشرافی نیست. در نظام زندگی مادی و طبیعی دیده‌اید، اشراف و پولدارها چطور زندگی می‌کنند، به هیچ کس نیاز ندارند و به خیلی‌ها هم کمک می‌کنند. در نظام فطری هم خوب است، آدم ثروتمند باشد. حال اگر بخواهی با خودت ثروت ببری، باید کسب کرده باشی و داشته باشی که ببری. پس الان شروع کن به تهیه کردن، تمرین کن و عفُو بشو، هر چه کینه داری بریز دور، غفور بشو، جواد بشو، کریم بشو. تمرین کن و ببین چقدر لذت دارد و چقدر آدم در این زندگی شاد می‌شود. دیگر هیچ حادثه­ای اذیتش نمی‌کند. هیچ حادثه­ای تحقیرش نمی‌کند. پی نوشت: [1] . سوره اعراف/8. [2] . سوره انسان/20. [3] . سوره نور/22. [4] . آل عمران/92. [5] . سوره بقره. 261. [6] . سوره آل عمران/191. ع ل 352

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 12065
زمان انتشار: 7 نوامبر 2020
| |
فراموش کردن یاد مرگ، قلب را قسی می‌کند

قلب، جلسه 58، 1391/02/16

فراموش کردن یاد مرگ، قلب را قسی می‌کند

بحث ما درباره نرمی قلب بود و چند مورد از عواملی که دل را نرم می‌کنند، عرض کردیم. آخرین مورد از عواملی  که قلب را از قساوت نجات می‌دهد، «یاد مرگ» بود. علی (علیه‌السلام) فرمودند:«اقرَبُ الشَیء الأجل= نزدیکترین چیز به انسان اجل است». به خصوص در آخر الزمان که مرگ فجأه یا مرگ‌های ناگهانی زیاد شده و عمرها معمولا طبیعی طی نمی‌شود و قبل از این که شخص بخواهد مسیر طبیعی خودش را طی کند، به علت انحرافاتی که در مسائل جسمی، روانی و روحی‌اش پیش آمده، از دنیا می‌رود.

در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) گفته شده که برای بسیاری از افراد، عمر طبیعی طولانی در نظر گرفته شده است، اما خودشان به واسطه کثرت گناهان، عمر را کم می‌کنند. یک سری از گناهان هست که عمر را کوتاه می‌کند و بلا را زیاد می‌کند. این را انسان باید نصب العین خود قرار بدهد که هر لحظه ممکن است مرگش فرا برسد. پس باید  آمادگی آن را در خود ایجاد کند. حتی فرمودند:«صَلِّ صَلاۀ المُوَدِع= نماز بخوان، مثل کسی که دارد وداع می‌کند». متأسفانه شیطان همیشه به ما می‌گوید که تو وقت زیاد داری. برای همین هم در زمانی که آیات توبه آمده بود، شیطان اصحاب خودش را جمع کرد و گفت: این آیات کمر ما را می‌شکند. ما هر چه قدر زحمت بکشیم تا بندگان خدا را به گناه آلوده بکنیم، آنها با یک استغفار و توبه بخشیده می‌شوند. در روایت داریم که چندتا از شیاطین طرح‌های مختلف دادند و شیطان هیچ کدام از طرح‌ها را قبول نکرد. یکی از شیاطین گفت: ما مرگ را از یاد آنها می‌بریم و در ذهن‌شان این توهم را ایجاد می‌کنیم که حالاحالاها زنده هستند و وقت دارند و توبه را هم از یادشان می‌بریم و می‌گوییم حالا وقت هست برای توبه. شیطان طرح او را پذیرفت. می‌دانید که این طرح روی ما اثر گذاشته و ما متاسفانه همیشه فکر می‌کنیم که حالا حالاها زنده هستیم. انسان باید همیشه به خودش متذکر شود که: به زودی فرصتت تمام می‌شود و به برزخ متولد می‌شوی و با یک نظام حقیقی و با شرایط حقیقی و مطالبات حقیقی رو به رو خواهی شد. پایه‌ریزی سبک زندگی براساس جاودانه ماندن در دنیا، غلط است باید سبک زندگی و نوع برنامه­ ریزی‌های‌ مان را به گونه­ ای انجام بدهیم که با رفتن، سازگاری داشته باشد، نه با ماندن. خصوصیت این نوع برنامه‌ریزی این است که فرد موفق از دنیا می‌رود و دیگر اینکه دنیا هم به او خوش می‌گذرد. چون تمام غصه ­های دنیا افسردگی‌ها، حسادت‌ها، حرص و جوش‌ها، چشم و هم ­چشمی‌ها، زودرنجی‌ها، حساسیت‌ها، افکار منفی و ناتوانی در لذت بردن از نعمت‌های الهی به خاطر حرص و جوش است. در حالی که ما وقت زیادی نداریم و باید فقط به جلو حرکت کنیم، وقت برگشتن و فکر کردن به عقب و گذشته را نداریم، می‌خواهم صحنه را برایتان تجسم کنم، ببینید ما همه الان در روی صراط هستیم. صراط پلی است که به قول امام خمینی ره یک سرش در دنیاست و سر دیگرش در جهنم است. صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است. در روایت داریم بعضی‌ها مثل برق از روی آن رد می‌شوند. بعضی‌ها مثل یک اسب سوار و عده‌ای با حالت دویدن، و گروهی با حالت راه رفتن و بعضی‌ها سینه­ خیز از روی آن می‌گذرند. البته سرعت‌های‌ متفاوت آنها، محصول نوع و سبک زندگی شان در دنیاست. برای کسی که قرار است با یک چشم به هم زدنی بگذرد و وارد بهشت شود، اصلا ماندن در دنیا کار احمقانه و جاهلانه ای است. حالا فکر کنید که ما الان روی صراط و از وسط جهنم و آتش در حال گذشتن هستیم. اگر بایستیم و به عقب برگردیم، یا حتی یک لحظه نگاه کنیم که دیروز و پریروز چه شد؟ فلانی در حق من چه کرد؟ چرا اینطوری شد؟ و... چه اتفاقی می‌افتد؟ این کار خطرناکی است. ما اصلا وقت نداریم که غصه ­های این چیزها را بخوریم. علت این که غصه خوردن، جهنم دارد، این است که شخص با غصه خوردن، بر روی صراط می‌ماند و در نتیجه، حرارت آنقدر او را نگه می‌دارد و می‌سوزاند که دیگر توان ادامه حرکت را ندارد. شیطان همیشه به ما می‌گوید: دروغ است؛ تو جوان هستی؛ فرصت داری؛ تو که هنوز همسر انتخاب نکرده‌ای؛ تو که هنوز رشته­ات را انتخاب نکرده‌ای؛ تو که هنوز عروسی نکرده‌ای؛ تو که هنوز خانه نخریده‌ای و ... از این رو، در سیر و سلوک، به هیچ وجه شاگرد نمی‌تواند پرواز بکند، یا رؤیت داشته باشد، مگر این که اول بتواند خودش را از دوتا شر نجات بدهد: شر گذشته و شر آینده. قلبت را با دیدن فاجعه‌ها در دنیا، بصیرت ببخش حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود:«وَ بَصِرهُ فَجائِعَ الدُّنیا[1]= (قلبت را) با (یاد آوری) بدی‌ها و دردهای این جهان، بینا کن». فاجعه­ های دنیا خیلی زیاد است و فجایعی که در دنیا پیش می‌آید، انسان های زیادی را نابود می‌کند. پس خوب است که انسان با یاد آوری اینها، قلب خود را بینا کند. «وَ حَذِرهُ صَولَۀَ الدَهر= و به هجوم روزگار و دگرگونی‌هاى گردش شب‌ها و روزها بترسان». یعنی گاهی فتنه هایی در پیش است که حضرت فرمود: شخص صبح از خانه مؤمن بیرون می‌رود و شب کافر برمی‌گردد. یعنی یک روزه همه ایمانش را از دست می‌دهد، اینها «صولۀ الدهر= سختی های روزگار» هستند. « فُحشَ تَقَلُّبِ اللَّیالی وَ الأَیّامِ = و آن را از بدی‌ها و دگرگونی هاى روزگار بترسان». گاهی می‌بینید یک نفر روی کمالات غیر انسانی خود، سرمایه­ گذاری زیادی کرده و بر اساس آنها بالا رفته و یک دفعه زیر و رو شدن شب و روز، تمام آن کمالات را از او می‌گیرد. طرف فیلسوف است، فقیه است، صبح از خواب بلند می‌شود، می‌بیند هیچ چیز یادش نیست. گاهی انسان آنقدر به زیبایی‌های ظاهری مغرور می‌شود که با آنها به جنگ خدا می‌رود. یعنی اگر زیبا نبود، اینقدر پررو و بی­ حیا نبود. در روایت داریم مستی نعمت، حمله از طرف کمالات و نعمت هاست. یک ذره پولدار که می‌شود، می‌بینی آخرت و خدا را رها می‌کند. در حالی که اگر پولدار نبود، خیلی آدم خوبی بود. مراقب باشیم، تقوا و رفتار نیک، مغرورمان نکند گاهی تقوا خطرناک می‌شود. افراد زیادی گول تقوای شان را می‌خورند، یعنی گناه نمی‌کنند و بعد آنهایی که گناه می‌کنند را بی­ آبرو و ریز می‌بینند و مغرور می‌شوند. پس گاهی کمالات و نعمت‌ها و خوبی‌های آدم، دل را فاسد می‌کند. پس آدم باید گول خوبی‌ها را هم نخورد و همیشه متواضع بوده و خود را مقصر بداند. ما در تعقیب نماز عصر می‌خوانیم: «مسکینٌ مستکینٌ مستجیرٌ لا یَملِکُ لِنَفسِهِ نَفعاً وَ لا ضَرَاً وَ لا مَوتاً وَ لا حَیاتاً= خدایا من مسکینم، زمین گیرم، به تو پناهنده ام. کسی هستم که مالک هیچ چیزی برای خود نیستم. نه نفعی و نه ضرری و نه مردن و نه زنده بودنم دست خودم است». یعنی باید بگوییم: آلوده ­تر و گناه کارتر، عقب ­مانده ­تر و بیچاره ­تر از خودم سراغ ندارم. اگر خدای نکرده، یک زمانی کسی به عبادت‌ها و کارهایش مغرور شود، اول بدبختی اش است. شیطان روی این آدم سرمایه­ گذاری می‌کند و این شخص کم کم از خدا طلبکار هم می‌شود. حواسش نیست که خداوند آن نعمت را برایش داده است. امام رضا (علیه‌السلام) با همه خدمه خودش غذا می‌خورد و می‌گفت: همه باید بیایند، حتی اگر یک نفر نمی‌آمد، حضرت دست به غذا نمی‌زد. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) طوری در جمع می‌نشست که وقتی یک تازه­ وارد می‌آمد، نمی‌توانست تشخیص بدهد که رسول الله کدام یک از اینها هستند. دَبدَبه و کَبکَبه نداشتند. اصلا مؤمن باید اینطوری باشد. «تخلیه» اولین اصل است. کسی که «منیّت» خود را تخلیه نکند و با غرور سرِ سجاده برود و به نماز بایستد، هزاران منت و ناز برای خدا دارد. چنین کسی به جایی نمی رسد. در کوی ما شکسته دلی می‌خرند و بس                         بازار خودفروشان زان سوی دیگر است مرحوم حاج ملاهادی سبزواری یک فقیه و فیلسوف و شارح حکمت صدرایی است، وقتی درس شان در نجف به پایان می‌رسد، به جای رفتن به سبزوار، به کرمان می‌رود و می‌گوید باید یک مدت اینجا خودسازی کنم و نفسم باید کاملاً تخلیه شود. می رود در یک حوزه علمیه و خادم می شود و سالها در آنجا خادمی می‌کند. هر کس هر دستوری دارد، به او می‌دهد. برای همین حضرت می‌فرماید: « فُحشَ تَقَلُّبِ اللَّیالی وَ الأَیّامِ » یعنی بدی ها و دگرگونی‌های روزگار و شب و روز، کاری می‌کنند که تو اصلا خیالش را هم نمی‌کردی. یعنی لِه و خرد می‌شوی. ولی کسانی که همیشه دلِ ترسان دارند، تغییرات شب و روز برای اینها چیزی نمی‌آورد. در روایت داریم کسی که ذکر می‌گوید: صاعقه و مرگ‌های بد، به سراغش نمی‌آید.  چون در برابر خداوند، با ذلت است و همیشه دلی ترسان دارد. با این اعمال، به حقوق همدیگر احترام بگذاریم به کسی ایراد نگیریم. کسی را به خاطر گناه و اشتباهاتش سرزنش نکنیم. به خاطر عیب و مریضی که دارد، سرزنش نکنیم. در روایت داریم، هیچ وقت هیچ کس مؤمنی را تحقیر نمی‌کند و یا از او عیبی نمی‌گیرد؛ مگر، قبل از اینکه از دنیا برود، خودش به بدتر از آن مبتلا می‌شود. هیچ کس، کسی را به خاطر گناهی سرزنش نمی‌کند، مگر قبل از اینکه از دنیا برود، خودش بدتر از آن را مرتکب می‌شود. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: هر مسلمانی گردن مسلمان دیگر 50 حق دارد. یکی از آن حق‌ها این است که اگر دید خواهر و برادرش عیبی دارد: «و یَستُرُ عُیوبَه وَ یَستُرُ عَورَتَه= عیب‌ها و  بدی‌هایش را بپوشاند». نه اینکه آبرویش را ببرد. برای حضرت علی (علیه‌السلام) خبر آوردند: یک زن و مرد دارند عمل خلاف عفت انجام می‌دهند. حضرت رفتند و مخصوصا آنقدر سر و صدا کردند که آنها خودشان را جمع کردند. یک جایی هم حضرت می‌بینند دو نفر دارند گناه می‌کنند و از لای در معلوم بود، حضرت عبای شان را انداختند و رد شدند. حالا متاسفانه گاهی دیده می‌شود، زن و شوهر عیب های همدیگر را همه جا پخش می‌کنند. در صورتی که قرآن می فرماید: «هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ= زنان لباس شما و شما لباس آنها هستید». زن و مرد لباس همدیگرند، یعنی عیب های هم را باید بپوشانند. زیرا لباس، علاوه براین که زینت است،  محافظ انسان هم هست و عیب ها را می‌پوشاند. گاهی مادر یا پدر غیبت بچه کوچک شان را می‌کنند. آبروی بچه ­ات را نبر. نگوییم بچه است و نمی‌فهمد. حتی بچه هم حرمت دارد. آدم اگر از کسی عیب و ضعفی سراغ داشت و فحشایی دید، باید آن را بپوشاند. قرآن می‌گوید: مؤمن هم ممکن است گاهی دچار فحشا شود. متاسفانه الان، تجاوزهایی از قبیل اینکه صدای همدیگر را ضبط کنند، یا فیلم بگیرند و در فضای مجازی پخش کنند خیلی زیاد شده است. همه این تجاوزها جهنم دارد. شخص راضی نیست که شما صدایش را ضبط کردید. راضی نیست از او عکس یا فیلم گرفتید. اگر بچه‌ای دچار اشتباهی شد، باید تا جایی که امکان دارد، پدر و مادر به طور غیرمستقیم، آن اشتباه و خطر را دفع کنند. یعنی مچ گیری نکنند. اصلا نباید آبروی بچه برود. امام هادی (علیه‌السلام) فرمود: « مَن هانَت عَلَیهِ نَفسُهُ فَلا تَأمَن شَرَّهُ[2] = هر كس خود را سبُك شمارَد، از گزند او ایمن مباش.»  کسی که پیش مردم آبرویش می‌رود، شیطان از این موقعیت سوءاستفاده کرده و حمله از سمت چپ و عقب را علیه او انجام می‌دهد و مدام او را در نزد خودش خوار می‌کند. این شخص ممکن است در اثر این خودکم بینی، صدمات زیادی به خود و اطرافیانش بزند. هیچ کس با این چیزها آنقدر لکه ­دار نمی‌شود. زیرا مردم به خصوص شیعیان، از بدترین شان که اهل کبائر باشند گرفته، تا خوب‌های‌شان، همه مثل گوهری می‌مانند که گردی روی آنها می‌نشیند که وقتی یک فوت می‌کنی، همان گوهر است و ولایت دارد. هر کس ولایت داشته باشد، ذاتش خراب نمی‌شود، هرچند که ممکن است رویش گَردی بنشیند. این قلب، قلبی است که از بین 7- 8 میلیارد جمعیت روی زمین، توانسته ولایت را بپذیرد. بچه اگر ببیند پدرش مچش را گرفت و به خواهرش هم گفت و برادر کوچک هم فهمید، برادر بزرگ هم فهمید، آبرویش رفت و در خانه رسوا شد، بعدا جری می‌شود. اصلا نباید گناهش را به رویش بیاورید. ما به حدی از شب اول قبر به بعد بدبختی داریم و گرفتاریم که در روز قیامت که همه عریانند، هیچ کس به کسی توجه نمی‌کند. از بس همه گرفتار خودشان هستند. باید از حالا چنین باشیم و به خود مشغول باشیم. این همان است علی ع فرمود: طوبا لمن شغله عیوبه عن عیوب الناس= خوش به حال کسی که عیوبش او را به خود مشغول کرده و از عیوب دیگران خبر ندارد». اما این مساله در خصوص امر به معروف و نهی از منکر فرق می‌کند. گاهی اگر احتمال می‌دهید گفتن شما تاثیری ندارد، نباید با طرف حرف بزنی. علاوه بر آن، باید حواست به خودت هم باشد که خود را عزیزتر و مقرب تر از او که اهل منکر است ندانی. برای همین هم وقتی می‌خواهی ناراحتی خود را به یک نفر ابراز بکنی، نباید بگویی:« ازت خیلی بدم می‌آید». این جمله خیلی خطرناک است. بگو از کارت خوشم نیامد. خودت برایم عزیزی و خودت را دوست دارم؛ ولی این کارت کار قشنگی نیست. در امر به معروف و نهی از منکر واجب است حتما آدم اگر می‌تواند اثر بگذارد، به طرف بگوید و حرفش را بزند، ولی به شرطی که بداند احتمال اثر دارد و خودش هم آلوده نمی‌شود و فتنه ­های بزرگتر در پیش ندارد. همان موقع که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید، نباید یک موقع احساس کنی که تو غرق معروف هستی و او هم غرق منکر است، یا آن شخص دیگر آبرو ندارد و تو خیلی آبرو داری. پی نوشت: [1] . علی (علیه السلام) فرمود:«أحیِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ ... و بَصِّرهُ فَجائِعُ الدُّنیا ، و حَذِّرهُ صَولَةَ الدَّهرِ و فُحشَ تَقَلُّبِ اللَّیالی وَ الأَیّامِ ، وَ اعرِض عَلَیهِ أخبارَ الماضینَ ، و ذَكِّرهُ بِما أصابَ مَن كانَ قَبلَكَ مِنَ الأَوَّلینَ = هنگام سفارش به فرزندش ـفرمود : دل خویش را به پند و اندرز ، زنده دار . . . و به بدیها و دردهاى این جهان بینا كن ، و به هجوم روزگار و دگرگونیهاى گردش شبها و روزها بترسان و داستان گذشتگان بر او فرو خوان و سرگذشت پیشینیان را به یادش آور . » (نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : 69 و لیس فیه «من الأوّلین» ، بحار الأنوار : 77 / 217 / 2 ؛ كنز العمّال : 16 / 168 / 44215 نقلاً عن وكیع و العسكری فى المواعظ نحوه .) [2] . . تحف العقول ، ص 483 ./ بحار الانوار، ج 75، ص 365، حدیث 1. ع ل 349

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 12042
زمان انتشار: 28 اکتبر 2020
| |
سه عامل رقت قلب در کلام نبی اکرم (ص)

قلب، جلسه 57، 1391/02/09

سه عامل رقت قلب در کلام نبی اکرم (ص)

جلسه گذشته روایتی از وجود مقدس نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خواندیم:«عَوِّدُوا قُلوبَكُمُ الرِّقَّةَ، وأكثِرُوا مِن التَّفَكُّرِ والبُكاءِ مِن خَشيَةِ اللّه[1] = دلهاى خود را به رقّت عادت دهيد و زياد بينديشيد و از خوف خدا بسيار بگرييد.»

بخش اول این روایت را که گفته شده «دل های تان را عادت بدهید به نرمی»، توضیح دادیم. یک سری نکات را در سبک زندگی بیان کردیم و گفتیم نوع برنامه‌ریزی‌ها باید به گونه‌ای باشد که دل انسان به قساوت نیفتد. یعنی دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها کنترل شود. بحث حلال و حرام رعایت شود و حتماً لقمه باید حلال و طیب باشد. نوع مطالعات و ورودی‌های قلب را طوری باید قرار داد که همیشه این دل نرم بماند.

خشکی، چه خشکی ظاهری و چه باطنی، آسیب زاست. یعنی روح هم اگر به خشکی بگراید، تبعات بد و مرده ­گی‌های زیادی برای انسان ایجاد می‌کند و باعث می‌شود انسان از حیات حقیقی و حیات حقه خود که حیات اصلی او می‌باشد، فاصله بگیرد. وقتی که این طور شد، انسان دچار غم، غصه، افسردگی، اضطراب، زودرنجی، عصبانیت، حسادت می‌شود. ملاک یک روح سالم، شادی و آرامش است. روح نرم، شاد و آرام است. اگر ما از شادی و آرامش فاصله می‌گیریم، به این معناست که در ما یک مقداری قساوت و سختی نفوذ کرده است. تفکر زیاد، باعث نرمی دل می‌شود در قسمت دوم روایت، «وَ أکثِرُوا مِنَ التَّفَکُر» می‌فرماید: زیاد تفکر کنید. مقوله فکر، مقوله‌ی مهمی است که قبلاً در بحث «مهندسی فکر و مهندسی آرزوها» راجع به آن صحبت کرده ایم. در واقع ۴ بحث «دشمن شناسی، وسوسه، مهندسی فکر و مهندسی آرزوها» در قساوت و نرمی دل مؤثرند. عزیزان می‌توانند سی دی های این مباحث را تهیه کرده و استفاده کنند. «وَ البُکاءُ مِن خَشیَۀِ الله= گریه از ترس خدا». اساساً گریه ­ای که انسان با خدا و برای خدا می‌کند، نرم ­کننده دل است. گوش دادن به موعظه دل را نرم می‌کند شنیدن موعظه نیز در نرمی دل، بی‌تأثیر نیست. بعضی ها فقط می‌خواهند شهوت علمی شان را ارضا کنند و برای همین فقط دنبال کسب اطلاعات هستند و این باعث قساوت دل شان می‌شود. اما بعضی‌ها فقط دنبال کسب اطلاعات نیستند، بلکه می‌خواهند دل شان را پرورش دهند و قدرت بگیرند/ اینها  صرفاً به دنبال دانایی نیستند، بلکه دارایی هم برایشان مهم است. زیرا آنها می‌خواهند به شادی و آرامش برسند. انسان دائماً به تکرار و موعظه و به خوردن شلاق‌های موعظه نیاز دارد تا نرم بشود. خداوند در قرآن موعظه می‌کند و موعظه را برای ما لازم دانسته است. بخشی از عذاب‌های جهنم و جاهای جهنم اختصاص به آدم‌های متکبری دارد که از موعظه خوش‌شان نمی‌آید. تکرار باعث نرمش دل می‌شود شما هنگام نرمش و ورزش، یک حرکت را چندین بار تکرار می‌کنید. روح هم دائماً با تکرار به نرمی مطلوب می‌رسد. در قرآن این همه تکرارِ آیات داریم. نماز را هر روز تکرار می‌کنیم. در همه این تکرارها تجلی‌هایی از قرآن و نماز کسب می‌کنیم که واقعاً تکراری نیستند. بلکه هر بار یک معنا و مفهوم تازه‌ای دارند. مثلاً شما یک موقع، یک کتاب را چندین بار می‌خوانید و ممکن است هر بار یک برداشت جدیدی داشته باشید. یا چندین بار زیارت مشهد یا به مکه بروید، ولی در هر دفعه با دفعه قبل یا بعد، لذت خاص یا حالت خاصی داشته باشید. تغییری در مکه و مشهد و یا در عنایت خدا و امام رضا ایجاد نشده، بلکه تغییر در ورودی‌های ما ایجاد شده و نوع گیرایی‌های‌تان فرق کرده، نوع حالت‌های قلبی فرق کرده است. بنابراین، ما همیشه احتیاج به تکرار داریم، چون در واقع هیچ وقت حالت‌های ما یکسان نیست. درست است که شما همان مطلب را می‌شنوید یا می‌خوانید، اما چون حالت‌های ما دائماً در حال تغییر است، پس نوع تأثیرگذاری‌ها هم گوناگون می‌شود. برای همین شما یک فیلم را که نگاه می‌کنید، یک موقع یک نوع برداشت می‌کنید، و در زمانی دیگر، نوع دیگری برداشت می‌کنید. آنهایی که در سنی هستند که حالت‌های تخیلی و توهمی دارند، وقتی یک فیلم یا سریال را می‌بینند و یا داستانی را می‌خوانند، یک نوع احساس دارند و بعداً که عقلانیت‌شان قوی می‌شود و روح خاصی پیدا می‌کنند و همان فیلم و سریال را می‌بینند، به نظرشان خیلی مسخره می‌آید. علتش این است که درست است که اصل مطلب دارد تکرار می‌شود، اما روح کاملاً تغییر کرده و متفاوت شده است. مثلاً شما گاهی قرآن می‌شنوید و گریه می‌کنید. گاهی قرآن می‌شنوید و حالتان هیچ تغییری نمی‌کند. همان سوره و همان آیه است. همان نوا و همان قرائت است، ولی باز می‌بینید که برداشت‌ها کاملاً متفاوت است. کسی که هیچ وقت صابون و کرم خودش را فراموش نمی‌کند و همیشه همراهش هست، اگر هم همراهش نباشد آن را می‌خرد که یک موقعی پوستش یا بدنش خشکی نزند. به همین ترتبیب، ما باید حتماً مواد نرم ­کننده برای دلمان داشته باشیم که دائماً دل ما نرم باشد. نوع ارتباطات و سبک زندگی‌مان باید به گونه ­ای باشد که بتوانیم این دل را نرم نگه داریم و گرنه حتی دل‌های خیلی خیلی نرم و عالی و نورانی، اگر مداومت نداشته باشند و به طور مداوم غذا نخورند و موعظه مداوم نشوند، قسی می‌شوند. چون روح مثل بدن می‌ماند. اینطور نیست که شما بگویید، پوستم خوب و بدنم نرم است و همیشه هم نرم می‌ماند. همیشه پوست خوب نمی‌ماند و باید با تکرار و ورزش، بدن را همیشه نرم نگه داشت و با مراقبت و استفاده مداوم از کرم و نرم کننده ها، پوست را نرم نگه داشت. خیلی‌ها هستند که آدم‌های اهل نماز شب، اهل معنویت، اهل ذکر، اهل نورایت های بالا، اهل خواب‌های خوب و رؤیت‌های زیبا هستند، ولی متأسفانه یک دفعه، نوع تصمیم­ گیری‌های زندگی شان باعث می‌شود که تغذیه­ شان کم و یا قطع شود و بدون حساب و کتاب فضای‌شان را عوض بکنند، بدون اینکه غذای‌شان را با خودشان ببرند. نفس وحشیِ که دل را قسی می‌کند، با یاد مرگ رام کنید حضرت امیر (علیه‌السلام) فرمودند:«و ذَلِّلْهُ بذِكرِ المَوتِ [2]= دلت را خوار کن با یاد مرگ». خوارش کن یعنی نگذار تیز شود. چون وقتی دل از حالت ذلت و رام بودن در می‌آید، وحشی می‌شود و به جان خود آدم می‌افتد و دیگر آدم را ول نمی‌کند. از آدم توقع‌های زیادی می‌کند که همه ­اش جهنمی است. یکسره دیدنی‌های زیاد از تو می‌خواهد، شنیدنی‌های زیاد و متنوع از تو می‌خواهد، خوردنی‌های زیاد از تو می‌خواهد، تفریح‌های بیش از حد لازم می‌خواهد، خرج کردن‌های بیش از حد لازم می‌خواهد. طرف می‌بینی با 100 هزار تومان مشکلش حل می‌شود، ولی چون نفسش وحشی شده، یک دفعه می‌بینی به جای 100 هزار تومان، 500 هزار تومان خرید می‌کند. نفس سرکش، انسان را وادار می‌کند که دائماً به سوی دنیازدگی و مصرف‌های بالاتر برود. نفس تند و تیز و وحشی که سوار آدم است، یک دفعه به آدم دستورات عجیب و غریب می‌دهد. این نفس، آرام و نرم نیست و چموش است. نفس وقتی وحشی می‌شود، به جان علم مان هم می‌افتد، به جان عقل‌مان و فوق عقل‌مان هم می‌افتد، یعنی دائماً سهم بالایی ها را می‌خورد و یک وقت می‌بینید در طول روز 5 دقیقه هم به نیاز بخش های بالایی وجودت نمی‌رسی و اصلا نمی توانی غذای معنوی بخوری. 17 رکعت نماز خواندی، اما یک دقیقه هم تمرکز نداشتی. چون نفس وحشی است و اصلاً نمی‌گذارد. یعنی وقتی غذا و خوابش را هم می‌دهی، باز سر نماز می‌خواهد غذا بخورد. دوباره سر نماز حواست به بخش‌های پایینی است. این برای آن است که نفس وحشی شده و سر نماز هم 5 دقیقه بخش فوق عقل را رها نمی‌کند که لااقل این بخش تغذیه بکند. ما یکسره داریم، بخش پایینی و طبیعت و حیوانیت را تغذیه می‌کنیم. دو دقیقه می‌خواهیم با خدا راحت باشیم و نماز بخوانیم، می‌بینیم که نمی‌گذارد. بعد می‌بینی که این بخش غذا کم می‌آورد و تغذیه به او نمی‌رسد. بعد به مرور زمان، دچار خشکی شده و ضعیف می‌شود. یعنی ذلیل بخش حیوانی می‌شود. کسانی که کارشناس خرید و اقتصاد هستند، می‌گویند وقتی کسی می‌خواهد به بازار برود و مواد خوراکی بخرد، اول در خانه خودش خوراکی بخورد و سیر باشد. زیرا وقتی شما بازار می‌روی و گرسنه ­ات هست، چون میلت زیاد است، زیاد خرید می‌کنی. اما وقتی شخص گرسنه نباشد، نوع خریدش تعادل پیدا می‌کند. یعنی آن نفست را یک ذره رام کن، بعد برو خرید بکن. از این رو جهاد و مبارزه با نفس، مهم و کاربردی است. برای حضرت علی (علیه‌السلام) دوتا لباس آوردند. یکی از این لباس‌ها خیلی زیبا و خوش‌آیند بود. حضرت آن لباس زیباتر را به غلامش قنبر داد. دیدند حضرت جامه‌ای به تن دارد که خیلی وصله خورده است.[3] پرسیدند: آقا چرا این لباس وصله دار تن تان است؟ فرمود: پوشیدن این لباس، دل را فروتن می‌کند و نفس را خوار و رام می‌کند. با صدقه دادن از فقرِ آخرت جلوگیری کنیم بعضی‌ها هر چه دارند، از پول و ثروت، همین‌جا مصرف می‌کنند. اصلاً به کم قانع نیستند. همه سهم‌شان را در دنیا مصرف می‌کنند و شب اول قبر، گدای آخرت می‌شوند و التماس این و آن را می‌کنند که کسی به آنها کمکی بکند. خدا که در دنیا به شما داده بود، می‌توانستی آخرتت را آباد بکنی. مادرمان فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) فرمود: من از دنیای شما سه چیز را انتخاب کرد. یکی از آن سه چیز، انفاق در راه خداست. یکی از لذت‌های مادر ما فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) این بوده که هر چه دارایی داشت، به آخرت و ابدیت می‌فرستاد. ولی ما اینطور نیستیم. ما هر چه داریم، همه را برای دنیا مصرف می‌کنیم. در حالی که دریافت­ کننده آخرت، خودمان هستیم. من در آن جا در تنهایی هم هستم و هیچ کس کنارم نیست. ما اگر صدقه می‌دهیم در واقع به خودمان صدقه می‌دهیم. همیشه یکی از زشت­ ترین و شرم­ آورترین رفتارها این است که وقتی می‌خواهیم صدقه بدهیم، دنبال پول خرد می‌گردیم که به امام زمان رد بکنیم. بخش‌های اضافه و چرک را می‌دهیم. آن بخش مهم را به امام زمان هدیه نمی‌کنیم. چون نه او را می‌بینیم و نه قبولش داریم و نه او را به عنوان پدر و امام پذیرفته‌ایم. یعنی برای آخرت که خودمان دریافت­ کننده­ اش هستیم، حاضر نیستیم مبلغی را بپردازیم. فردی می گفت: بنده خدایی را خواب دیدم که می‌گفت: اگر شما می‌دانستید که ما چقدر در اینجا محتاج هستیم، آن استخوانی را که جلوی سگ می‌انداختید را به نیت ما می‌انداختید که به ما چیزی برسد. انسان آنقدر در آنجا محتاج و گدا می‌شود، آنقدر آنجا التماس می‌کند که کسی برایش یک صلواتی یک فاتحه­ای یک خدابیامرزی بفرستد تا یک‌ذره از عذاب و فشار و ناراحتی­اش کم شود که در اینجا این را درک نمی کند. این بخش حیوانی ما اصلاً رحمی به بخش آخرتی ندارد. این ناخود ما، رحمی به خود ما نمی کند و تا بر سرش نزنی و او را سر جایش ننشانی، حق را رعایت نمی‌کند. وقتی که خود ما قرار است در آخرت برداشت بکنیم، پس بهترین ها را بفرستیم. مادر ما فاطمه زهرا و پدرمان امیرالمؤمنین بهترین‌ها و بیشترین‌های خود را به آخرت می‌فرستادند. یک بنده خدایی وصیت کرده بود که اموالش را بعد از خودش در راه خدا بدهند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) همه این اموال را در راه خدا داد و آخرش ته انبار، یک خرمای خشکیده و پوسیده پیدا کرد و گفت: اگر این خرمای خشکیده را خودش با دست خودش می‌داد، بهتر از کل این اموال بود که وصیت کرد و در راه خدا داد. پس بهتر است که تا زنده هستیم، با دست خودمان بفرستیم. تا این اتفاق نیافتد، ما «اسم های الهی» کسب نمی‌کنیم و به خدا نزدیک نمی‌شویم. روش های مختلف مبارزه با نفس ذلیل کردن نفس، مبارزه کردن با آن و ایستادن جلوی زیاده­ خواهی‌هایش خیلی مهم است. نفس انسان باج ­گیر است. باید جلویش قد علم کنی. قد علم کردن هم دعوا دارد. نمی‌توانی مفتی به او بگویی: تو برو کنار. نفس با تو می‌جنگد. باید بر سرش بزنی، باید با آن بجنگی. خون و خونریزی دارد تا آرام شود و دست از سرت بردارد. خوب است که گاهی آدم آگاهانه به لباسش وصله ­ای بزند. حالا اگر لباس رو را نمی‌تواند، لباس کهنه ای زیر لباس رویی اش بپوشد. چون حضرت می‌فرماید: لباس کهنه، بخش حیوانی را خوار می‌کند و در نتیجه قلب را نرم و دل را صاف می‌کند. یعنی آدم باید خاکی باشد. شنیده اید که می‌گویند فلانی خاکی است؟ خاکی بودن خیلی خوب است. یک لقب امیرالمومنین ع ابوتراب بود. ما از خاک که فاصله می‌گیریم، روح‌مان فاسد می‌شود. یک موقع‌هایی بگوییم یک بار هم که شده، امروز می‌خواهم نان خالی بخورم. نگذاریم این نفس وحشی شود. گاهی بگوییم: امشب غذای همه، نان و پنیر و گوجه است. بچه ­ها را هم همینطور باید شاکر بار بیاوریم. اگر این کار را نکنیم، به بچه ­ها هم خیانت کرده‌ایم. این بچه فردا نمی‌تواند آخرت­سازی کند. این بچه فردا نمی‌تواند حرکت‌های بزرگ، پروازهای بُرد بلند را انجام بدهد. اگر هم پرواز انجام بدهد، همه­ اش بُرد کوتاه است. نه به بُرد متوسط می‌رسد و نه به بُرد بلند. خودمان هم همینطور، از بس خود را به انواع خواسته ­های طبیعی عادت داده ایم، اصلاً بُردهای متوسط نداریم، چه برسد به بُردهای بلند. آرامش دل با یاد مرگ میسر می شود فرمود:«بِذِکرِ المَوت». یعنی با یاد مردن و مرگ است که نفس خیلی آرام می‌شود. مرگ را زیاد جلوی چشمش بیاورید. حتماً انسان باید به قبرستان سر بزند و روی این قبرهای خالی‌ بنشیند. بزرگان ما ساعت‌ها در قبر می‌خوابیدند تا این نفس آرام شود و مرتب سفارش می‌کردند که آخر جایت همین جاست. آخر تنها هستی و یک کفن بیشتر برنمی‌داری. «مرگ ­باوری» خیلی خوب است. انسان باید روزی چند بار، مردن را یاد کند. این یاد باعث شیرین شدن زندگی می‌شود. بعضی‌ها از یاد مرگ می‌ترسند و فکر می‌کنند با یاد مرگ، زندگی تلخ می‌شود. نه، مرگ زندگی را واقعاً شیرین می‌کند. یاد مرگ، سختگیری، حسادت، زودرنجی، عصبانیت و ... را از بین می‌برد و باعث می‌شود انسان تکبر نداشته باشد. باعث می‌شود از کسی قهر نکند. با فامیل راحت بتواند بسازد. با همسرش سختگیری و تلخی نکند. حضرت می‌فرماید:«ذَلِّلهُ بذکر الموت = نفس را با یاد مرگ ذلیل کن». وقتی نفس را با یاد مرگ خوار و رام کرد، دیگر هوس های بزرگ نمی‌کند و اجازه نمی دهد که نفس سفارش‌های پشت سر هم به تو بدهد. آنهایی که از دنیا رفته اند را به یادش بیاور. جوانتر از خودت را به یادش بیاور. مرحوم نجمه خاتون (سلام‌الله‌علیها) نوه امام مجتبی (علیه‌السلام) 6 هزار ختم قرآن فقط در داخل قبر انجام داده است. از بس این زن کرامت داشت. صورت بچه‌ی  یک یهودی خال­خالی و جوش­دار و مریض شده بود. او را پیش این بانو آوردند. همین که وضو گرفت و چند قطره از آب وضویش را روی صورت او پاشید، صورتش براق و صاف شد. ما عوام هستیم و زندگی­ مان عوامانه است. ما آدم های عادی هستیم. ولی بالأخره کاری می‌توانیم بکنیم. در روایت داریم که وقتی خیلی غمگین می‌شوید، به قبرستان بروید تا دلتان شاد شود. چون ضیق و گرفتاری‌های آنجا را می‌بینید. وقتی هم خیلی خوشحال هستید، بروید تا متعادل شوید. فرموده‌اند، هر وقت جنازه‌ای تشییع می‌شود، چند قدمی دنبال جنازه بروید. همین 7 قدمی که حداقل مستحب است. بعد تصور کن که جنازه ی خودت را دارند می‌برند و در تابوت التماس کردی که تو را به بیرون برگردانند و حالا تو بیرون آمده ای. حضرت می‌فرماید، ببین حالا می‌خواهی چه کار بکنی؟ زندگی جدیدت را می‌خواهی چطوری شروع کنی؟ اینها خیلی مهم است. این نوع تلقینات دل را نرم می‌کند. ما به نرمی دل، خیلی احتیاج داریم. زبری دل، واقعاً خشونت آور است. چون قبر ما نفس ماست. پس هر وقت دل ما خشن می‌شود، یعنی خود ما خشن شده‌ایم. قبر ما بعداً برای ما گرفتاری می‌آورد. در برزخ، قبر خشک مایه‌ی عذاب انسان می‌شود. قبر خشک، یعنی روزها، شب‌ها، هفته­ ها انسان جیغ می‌زند که من تشنه­ام، یک قطره آب می‌خواهم. ولی قبر خشک است و هیچ خبری نیست. چون آب و خرمی قبر، از از دنیا تأمین می‌شود. هر چه در آن قبر هست، خودت باید از خودت تولید بکنی. کسی که همیشه در دنیا مچاله و افسرده و زودرنج و حساس و عصبی و متکبر است و دلش پر از جهنم رقابت‌ها و چشم ­و هم ­چشمی‌ها  و مقایسه کردن‌ها با این و آن است، این چگونه می‌تواند شادی داشته باشد. پس خشکی، خیلی خطرناک است. خشکی گدایی و فقر و بدبختی می‌آورد. ما تا می توانیم باید دلمان را نرم نگه داریم. پی نوشت: [1] . أعلام الدین : 365 /33 . [2] . امام علی (علیه‌السلام) فرمود: «اُوصِیكَ بتَقوَى اللّه ِ ـ أی بُنَیَّ ـ و لُزُومِ أمرِهِ، و عِمارَةِ قَلبِكَ بذِكرِهِ، و الاعتِصامِ بحَبلِهِ، و أیُّ سَبَبٍ أوثَقُ مِن سَبَبٍ بَینَكَ و بَینَ اللّه ِ إن أنتَ أخَذتَ بهِ ؟! أحْیِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ، و أمِتْهُ بِالزَّهادَةِ، و قَوِّهِ بِالیَقینِ، و نَوِّرْهُ بِالحِكمَةِ ، و ذَلِّلْهُ بذِكرِ المَوتِ، و قَرِّرْهُ بِالفَناءِ، و بَصِّرْهُ فَجائعَ الدُّنیا... و اعلَمْ یا بُنَیَّ أنّ أحَبَّ ما أنتَ آخِذٌ بهِ إلَیَّ مِن وَصِیَّتی تَقوَى اللّه ِ و الاقتِصارُ على ما فَرَضَهُ اللّه ُ علَیكَ، و الأخذُ بما مَضى علَیهِ الأوَّلونَ مِن آبائكَ، و الصّالِحونَ مِن أهلِ بَیتِكَ = اى فرزندم! تو را سفارش مى كنم به پرواى از خدا و پیروى از فرمان او و آباد كردن دلت با یاد او و چنگ زدن به ریسمان او، و كدام رشته محكمتر از رشته اى است كه میان تو و او باشد اگر بدان چنگ زنى؟ دلت را با اندرز زنده بدار و با بى رغبتى به دنیا بمیرانش و به وسیله یقین نیرویش بخش و با حكمت روشنش گردان و با یاد مرگ زبونش ساز و به فنا و نیستى معترفش گردان و به رنج ها و گرفتارى هاى دنیا بینایش كن. فرزندم! بدان كه بهترین سفارشى كه از من به كار بندى، تقوا داشتن از خداست و بسنده كردن به آنچه خداوند بر تو واجب گردانیده و به كار بستن آنچه نیاكان تو و نیكان خاندانت بر آن بوده اند.» (نهج البلاغة : الكتاب 31.) [3] . وَ رُئِیَ عَلَیْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ فَقِیلَ لَهُ فِى ذَلِکَ فَقَالَ :یَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ وَ یَقْتَدِى بِهِ الْمُؤْمِنُونَ إِنَّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِیلَانِ مُخْتَلِفَانِ فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَهَ وَ عَادَاهَا وَ هُمَا بِمَنْزِلَهِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَاشٍ بَیْنَهُمَا کُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ . و درود خدا بر او : (پیراهن وصله دارى بر اندام امام بود شخصى پرسید چرا پیراهن وصله دار مى پوشى ؟فرمود : دل با آن فروتن ، و نفس رام مى شود و مؤمنان از آن سرمشق مى گیرند .دنیاى (حرام) و آخرت ، دو دشمن متفاوت ، و دو راه جداى از یکدیگرند ، پس کسى که دنیا پرست باشد و به آن عشق ورزد ، به آخرت کینه ورزد و با آن دشمنى خواهد کرد. و آن دو همانند شرق و غرب و انسانى هستند که بین این دو راه مى رود ، هرگاه به یکى نزدیک شود از دیگر دور مى گردد ، و آن دو همواره به یکدیگر زیان رسانند. (حکمت 103 نهج البلاغه). ع ل 348

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 12027
زمان انتشار: 21 اکتبر 2020
| |
مبحث «نرمی قلب»

قلب، جلسه 56، 1391/02/02

مبحث «نرمی قلب»

نرمی در مقابل قساوت است. ما بحث مبسوطی را در مورد قساوت قلب عرض نکردیم. توصیه من این است که کتاب شریف «قلب سلیم» اثر شهید دستغیب (ره) که با یقین و نورانیت و پشتوانه علمی و عملی نوشته شده را حتماً مطالعه کنید. ایشان آنچه را که دیده نوشته و صرفاً اطلاعاتی عمل نکرده‌اند و به تعبیر حضرت امام (رحمه‌الله‌علیه) ایشان مهذِب نفوس و از اولیاء الهی بودند.

نرمی دل، منشأ خیرات خیلی زیادی است و انسان را شبیه خداوند تبارک و تعالی می‌کند و زمینه را برای دریافت بسیاری از اسم‌های خدا فراهم می‌کند. مثلاً کسی که بدن سفت و خشکی دارد، برای هیچ کدام از حرکات ورزشی آماده نیست. او اگر بخواهد ژیمناستیک یا ورزش‌های رزمی کار کند، نمی‌تواند. یا اگر بخواهد به ورزش هایی مثل کشتی، فوتبال، والیبال و بسکتبال و ... بپردازد، باز هم نمی‌تواند. اول باید بدنش را نرم کند. حتی قهرمان‌های ورزشی، قبل از اینکه بخواهند وارد بازی سنگین شوند، باید نرمش کنند. بنابراین، نرمی دل نیز، مثل نرمی بدن، نیاز به تمرین دارد. نرمی دل، زمینه پروازهای بلند معنوی را فراهم می‌سازد دل انسان هم باید نرمش‌های زیادی را برای حرکت‌های بزرگ داشته باشد. اولیای خدا که پروازهای بلند معنوی دارند، به خاطر این است که اول نرمش های دل شان را انجام داده اند. برای همین، یک نفر که قلبش آماده نیست و نرم نشده، حتی وقتی دستورالعمل یک ولی خدا را انجام می‌دهد، هیچ نتیجه‌ای نمی‌گیرد. افراد بسیاری در این زمینه سرخورده می‌شوند، اما نمی دانند که نقص از خودشان است، نه از آن ولی خدا که دستورالعمل به او داده است. حتی قبل از نرمش هم گفته می‌شود که یک سری اقداماتی باید انجام شود تا بدن آماده نرمش گردد. از اسمش هم معلوم است: «نرمش». وقتی گفته می شود: «ورزش» یعنی نرم کردن و ورز دادن. در آشپزی هم ورز دادن داریم که همه اینها مقدمه و آمادگی است برای کار دیگر که هدف اصلی آن است. محیط خانواده، محیطی مناسب برای تمرین نرمش دل است هیچ میدانی برای انجامِ نرمشِ انسان، مهمتر از فضای خانواده نیست. چون فشارِ فضای خانواده، همیشه نرمشی است. انسان با کسانی دارد زندگی می‌کند که به نحوی با آنها نوعی انس و علقه دارد. مثل پدر، مادر، برادر، خواهر، همسر. اما وقتی که انسان از محیط خانواده خارج می‌شود، فضاها فضاهای نرمشی نیست. فضاهای ورزشی است و یک ذره فضا جدی­تر می‌شود. برای همین بود که وقتی از علامه طباطبایی یک ریاضتی خواستند برای دستیابی به مقامات عالیه، ایشان فرمودند: بهترین ریاضت، رفتار مناسب با خانواده است. شما اگر با خواهر و برادرتان در جاده تصادف بکنید؛ یا دوتا دوست باشید و به اتومبیل همدیگر بزنید؛ یا دو نفری که همدیگر را دوست دارید، با هم دچار تضاد منافع شوید؛ بلافاصله گذشت می‌کنید. اصلاً هیچ مشکلی پیش نمی‌آید. گذشتدر محیط‌های دوستانه خیلی کار ساده­ای است. حتی آنهایی که دوستی‌هایشان یک مقدار عمیق­تر می‌شود، اصلاً از مقوله گذشت هم فراتر رفته و سعی می‌کنند برای همدیگر فداکاری کنند. مثل رابطه دو همسر که به مودت هم می‌رسد. مودت یعنی مردن برای همدیگر، فداکاری برای همدیگر. در اینجا دیگر تعارض منافع خیلی پیش نمی‌آید. اطعام مسکین و محبت به یتیم، باعث نرمی دل است شخصی نزد پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد و از قساوت قلبی که داشت، شکایت کرد: «لمّا شَكا إلَیهِ رجُلٌ قَساوَةَ قَلبهِ: إذا أرَدتَ أن یَلینَ قَلبُكَ فَأطعِمِ المِسكینَ وامسَحْ رَأسَ الیَتیم[1]= خطاب به مردى كــه از سختدلى خود نزد آن حضرت شِکایت کرد، فرمود: اگر مى خواهى دلت نرم شود، مستمند را اطعام كن و بر سر یتیم دست نوازش بکش». علت این که حضرت می‌فرماید مسکین را اطعام بکنید، این است که مسکین غیر از فقیر است. البته در هر حال خوب است که انسان به کسی که احتیاج دارد کمک کند. فقیر کسی است که تلاش می‌کند، ولی نمی‌تواند مایحتاج زندگی خود را تأمین کند و لنگ می‌ماند و به بدهی و قرض می‌افتد. یعنی تلاش دارد، ولی درآمدش کفاف زندگی او را نمی‌دهد. اما مسکین یعنی کسی که اساساً هیچ چیزی ندارد و صفر است. رمز اینکه اطعام مسکین در نرمی قلب خیلی مؤثر است، شاید در این باشد که قساوت قلب، مثل سفتی بدن یا یبوست می‌ماند. وقتی بدن دچار یبوست می‌شود، گرفتاری‌های زیادی برایش پیش می‌آید. چه در نظام پزشکی و چه در نظام تربیت عرفانی و معنوی، همیشه توصیه بر این بوده که تغذیه باید به صورتی باشد که بدن را دچار یبوست نکند. متاسفانه الان نوع غذاهایی که ما داریم مصرف می‌کنیم، غذاهای یبوست­زا و غذاهای خشک است. ما به ندرت از غذاهایی مثل آش و سوپ استفاده می‌کنیم. غذاهای آبکی باعث می‌شود که بدن نرم شود و در حالت قوی کار کند. خشکی در بدن، سوخت و ساز آن را دچار مشکل می‌کند. روح هم همینطور است. وقتی روح دچار قساوت و سختی شود، گناه و غفلت سراغ انسان می‌آید. عفونت‌هایی در روح جمع می‌شود و انسان باید حتماً خودش را زود نرم کند. یعنی یک سری تمرین و تخلیه انجام دهد که مثل استحمام است. همانطور که اگر بدن استحمام نکند، دچار بیماری می‌شود، روح هم نیاز به استحمام دارد. در بحث «استغفار» گفتیم که استغفار استحمام روح است. استغفار فوق ­العاده کلیدی و حساس و مهم است. طوری که پیغمبر هم به این استحمام نیاز دارد و دست کم، روزی 70 مرتبه استغفار می‌کند. محبت به یتیم، دل را نرم و قدرتمند می‌کند اطعام مسکین هم یک نوع خروج و تخلیه است. دیگری را حضرت رسول فرمود: «وَ أمسَح رَأسَ الیَتیم= دست بکشد سر یتیم». اما این دست کشیدن از روی ترحم نباشد، بلکه رحیمانه دست بکشد. محبت به یتیم، برای رضای خدا واقعاً دل انسان را باز می‌کند و این کار خیلی قدرت می‌آورد، اگر کسی با یتیم برخورد درستی داشته باشد، این یتیم می‌تواند تمام دردهای این شخص را خارج بکند. گاهی کسی یتیم نیست. مثلا بچه یک کس دیگر است. یا کسی است که سر راه انسان قرار می‌گیرد و انسان به او رسیدگی می کند. هنر نیست که ما فقط به بچه­ های خودمان برسیم. البته بچه­ های خودمان هم خیلی قدرتمند هستند. بوسیدن‌شان، نوازش‌شان و ترحم به آنها، یکی از تخلیه­ گاه‌های خیلی خوب است. محبت به اعضای خانواده خودمان هم دل انسان را نرم می‌کند. گاهی علت توفیق نداشتن برای عبادت، قساوت قلب است خیلی وقت‌ها که ما توفیق عبادت نداریم و قسی القلب می‌شویم، اگر یک ذره دقت کنیم، می‌بینیم که احتمالاً در خانه نسبت به بچه ­ها یا نسبت به یکی از اعضای خانواده، یک مقدار تندی کرده‌ایم که قلب قفل کرده، چون روح نیز عفونت می‌گیرد و مشکل­ ساز می‌شود. انسان باید خروجی کریمانه داشته باشد. خروج رحیمانه، غفورانه، عفووانه، ستارانه داشته باشد. انسان باید از اسم‌های مختلف خدا، خروجی‌های مختلف داشته باشد تا این بدن و در واقع روح، قدرت بگیرد و بتواند پرواز کند. کسی که برای خروج از آلودگی‌هایش، از اسماء الهی استفاده نمی‌کند، همیشه ضعیف می‌ماند و کسل و بیحال است و رغبت به آسمان و خانواده آسمانی و امام زمان ندارد. من در مشاوره ­ها مواردی داشته ام که بچه­ های یک خانم، به جاری مادرشان بیشتر اهمیت می‌دهند و با او بیشتر صفا می‌کنند تا مادرشان. چون این جاری آدم بسیار بامحبت و مهربانی است. زن عموی‌ بچه‌هاست و حسادت و چشم و هم ­چشمی ندارد. گاهی بچه‌ها به جای اینکه با پدرشان صحبت کنند، می‌روند با باجناق پدر صحبت می‌کنند. چون باجناق خیلی مهربان و خوب و دوست داشتنی است و او را قبول دارند. دیده ام بچه ­های یک هَوو با مادر خودشان کنار نمی‌آیند، ولی با هووی مادرشان خیلی عالی هستند. چون آن هوو یک موجود بهشتی بوده و حسادتش را کاملاً دفع کرده و با این بچه ­های هوو، مثل بچه­های خودش رفتار کرده که بچه ­ها به او مامان می‌گویند. گاهی انسان مادرهایی دارد که آن مادرها او را به دنیا نیاورده‌اند، ولی واقعا مادری کرده اند. گاهی انسان حتی از طریق بچه خودش شاید نتواند کار مهمی انجام بدهد، ولی در تربیت میلیون ها بچه مشارکت می‌کند. در روز قیامت، میلیون‌ها آدمی که از این شخص خیر دیده‌اند، به صورت بچه­ های این آدم محشور می‌شوند. یعنی تمام اعمال این بچه ­ها در روز قیامت، در نامه اعمال آن شخصی که منشأ تربیت آن بچه­ ها بوده، ثبت می‌شود. راهکار نرمی دل، هنگام رفتن به زیارت چیست؟ روابط در قضیه نرمی دل خیلی عجیب است. وقتی می‌خواهید به حرم بروید و می‌بینید دل راه نمی‌آید؛ یا مکه،  کربلا، حرم امام رضا (علیه‌السلام) می‌روی و می‌بینی قلبت قفل شده؛ یا می‌خواهی اذن دخول بخوانی، ولی اشکت نمی‌آید، فکر کن. معمولاً آنهایی که زیرک هستند فکر می کنند. من همیشه توصیه می‌کنم حتماً سعی کنید در حرم کسی را پیدا کنید و محبتی به او بکنید. مثلاً به یک پیرزن یا یک پیرمردی کمکی بکنید. چندتا شکلات در جیب تان باشد و به چندتا بچه بدهید و بچه ­ها را خوشحال کنید. شکلات‌های خوب، خوردنی و خوشمزه ببرید، نه شکلات های پست. چیزهای خوب در جیبتان حتماً باشد که هر وقت دارید می‌روید تا برسید به ضریح امام رضا (علیه‌السلام) چند نفر را خوشحال کنید. بعضی‌ها خودخواهانه می‌خواهند بروند به ضریح برسند و با کسی کاری نداشته باشند، یا کسی با آنها کاری نداشته باشد. عده‌ای هم حواس شان هست که همه بچه­ های امام رضا هستند و همه خودِ حضرت هستند. پس به هر کدامشان که محبت کنی امام رضا شاد می‌شود. در این صورت اگر بدترین وضعیت را هم داشته باشی، می‌بینی که دلت باز شد. آدم های مهربان و خوش نیت، از قساوت قلب به دورند بالأخره آدم باید تلاش کند و دنبال فرصت‌هایی باشد که رحمانیت و رحیمیت خود را نشان بدهد. نه این که فرار کند. اینها انسان را نرم می‌کند. مهربان بودن خیلی مهم است. هیچ کس به اندازه آدم‌های مهربان و آدم‌های خوش نیت به خدا نزدیک نیست. نرمی دل برای انسان آمادگی است برای بهشت. خوش ­اخلاقی، خوش­ برخوردی، مهربان بودن و لبخند داشتن نرمی دل می آورد. گاهی انسان یک لبخند می‌زند و مدت‌ها خداوند به او خیر می‌رساند. دست کشیدن را می‌توان فقط به یتیم منحصر نکرد، بلکه می‌شود به حیوانات هم محبت کرد. مثلاً به گوسفندی می‌رسید و او را نوازش می کنید؛ به سگی رسیدید، چیزی می‌دهید؛ به یک گربه غذایی می‌دهید؛ یا به یک مورچه کمک می‌کنید و مسیرتان را عوض می‌کنید که پایتان روی مورچه­ ها نرود. از یکجا تغییر مسیر می‌دهید که یک کبوتری که دارد غذا می‌خورد پر نزند برود. همین رحمتی که به خرج دادید، می‌بینید که خیلی از گره­ ها را برایتان باز می‌شود و دل نرم می‌شود. اگر یک موقعی بین مهربانی و عبادت مجبور شدیم یکی را انتخاب کنیم، مهربانی را انتخاب کنیم. مثلا مادرت می گوید امشب پیش من بمان. تو هم امشب می‌خواهی بروی کربلا، مشهد، حرم، اما اگر به خواسته مادر توجه کنی و پیش او بمانی، همه فیض زیارت را خدا به تو می‌دهد. ولی اگر بگذاری و بروی، آن کربلا، مشهد، حرم درش قفل است. اصلاً خبری نیست و هیچ فیضی به تو نمی‌رسد. همه این حرم رفتن‌ها برای این است که ما اگر توانستیم مهربانی کنیم، مهربانی بکنیم. اما وقتی مهربانی نکنیم و مرتباً حرم برویم، چه فایده ­ای دارد. مثل کسانی که کورس کربلا و نجف می‌گذارند، می‌بینی کاروان برمی‌دارد و می‌رود 30 روز در آنجا می‌ماند، وقتی می‌آید، دو روز پیش زن و بچه ­اش است و دوباره یک کاروان دیگر دارد. این کاروان‌ها ممکن است کاسبی باشد. گاهی بچه‌ها پدر و مادرشان را ترک می‌کنند. پدر و مادر غالباً از بچه ­ها راضی نیستند و می گویند این از وقتی ازدواج کرده رفته و اصلاً ما را فراموش کرده و دیر به ­دیر به ما سر می‌زند. مسافرت هم می‌رود ما را غریبه می‌داند. می‌گوید اگر پدر و مادر را بخواهیم ببریم، مزاحم ما هستند و دست و پاگیر ما هستند. اما آدم زیرک دنبال یک آدم دست و پا گیر می‌گردد تا اجرش را زیاد کند. از یک پسری پرسیدند، چرا تو هر وقت حرم امام حسین (علیه‌السلام) می‌آیی می‌خندی؟ گفت: من هر وقت حرم می‌آیم، اول امام حسین (علیه‌السلام) با من سلام علیک می‌کند و می‌خندد. من هم به حضرت نگاه می‌کنم و می‌خندم. با همدیگر می‌خندیم. پرسیدند: علت این لبخند امام حسین چیست؟ گفت: مادرم یک شب به من اصرار کرد که من می‌خواهم به کربلا بروم. اما وسیله نداشتم. با این حال، مادر را کول کردم و ذره ذره آوردم کربلا. وقتی وارد حرم شدم، دیدم امام حسین (علیه‌السلام) نشسته اند و دارند به من می خندند. از آن به بعد، هر وقت کربلا می‌آیم حضرت به من می‌خندند. از اینجا باید بفهمیم که در واقع، آن چیزی برای ما می‌ماند که از دست ما برود. آن چیزی برای ما به بلندای ابدیت و جاودانگی می‌ماند که خودمان خرجش نمی‌کنیم. این پیش خدا ذخیره است. حتی از ساده‌ترین کارها برای نرم کردن دل، غافل نشویم مقوله نرم کردن دل، حساس است. گاهی بوسیدن، تلفن زدن و سر زدن به کسی که احتیاجی به او ندارید، یا عیادت یک مریض، همسایه و دوستی که هیچ نیازی به او ندارید، برای شما کارساز خواهد بود. اینها کارهای بزرگی هستند که انسان به هیچ کس نیاز نداشته باشد و به او لطف و مرحمت و سرکشی داشته باشد. به طور کلی خوب است که آدم مال دیگران باشد و برای دیگران باشد. از این قشنگتر این است که آدم وقتی می‌تواند به یک کسی کمک بکند، نگذارد که او این نیاز را به زبان بیاورد. خودمان پیشنهاد بدهیم. اگر می‌دانی یک کسی چیزی می‌خواهد و رویش نمی‌شود بگوید، شما زودتر خودت پیشنهاد بده و بگو آیا من می‌توانم برایتان کاری بکنم؟ پس یاد بگیریم که از خودمان خارج شویم. باید خودخواهی‌ها، منیت‌ها، وابستگی‌های به خودمان را کم کنیم. اینطوری دل نرمِ نرم می‌شود. وقتی نرم شد، آماده پرواز می‌شود، چون آمادگی دارد. مثل بدن که وقتی نرم است، برای هر ورزشی آمادگی دارد. روح هم هر وقت نرم شد، برای پرواز آماده است. ولی آنهایی که خشک هستند، یک مجلس امام حسین می‌گذارند مجلس تمام شده، نیم ساعت 1 ساعت 2 ساعت روضه خواندند و صحبت کردند، ولی هیچ تحولی در این شخص اتفاق نیفتاده. چون خشک و سفت است. چون یبوست دارد. چون روحش قساوت دارد، هیچ تحولی در آن اتفاق نمی‌افتد. انسان باید خیلی حواسش را جمع بکند. پیغمبر (ص) نماز می‌خواند که یک دفعه صدای بچه بلند می‌شود. حضرت نماز جماعت را سرعت می‌دهد. اما اگر ما باشیم، می‌گوییم، خانم بچه­ات را برای چی آوردی؟ آقا بچه را چرا آوردی؟ خفه ­اش کن. بچه بخندد یا گریه کند؟ می‌گویند مزاحم‌مان شد. اینها نمی دانند که خنده و گریه‌‌ی بچه در اینجا تسبیح است. گفته‌اند، گریه‌ی بچه در ۴ ماه اول، تسبح «لا إله إلا الله» است. در ۴ ماه دوم، شهادت به رسالت است. در ۴ ماه سوم، شهادت به ولایت است. بچه دارد در مسجد می‌گوید و می‌خندد و از دیوار صاف بالا می‌رود و شما دارید نماز جماعت می‌خوانید. هر دوی شما دارید یک کار انجام می‌دهید. تسبیح آن بچه همین است. تسبیح شما هم همان است. بچه ­ها را برای دیدن تلویزیون ساکت نکنید و بگذارید آنها تسبیح‌شان را بگویند. ما می‌خواستیم در یک جایی غذا بخوریم. یک بنده خدایی گفت: اینجا نرویم. گفتم: برای چه؟ غذایش بد است؟ گفت: نه غذایش خوب است. ولی وقتی می‌نشینی گربه­ ها محاصره ­تان می‌کنند. گفتم: ما دو سیخ هم برای گربه­ ها سفارش می‌دهیم. ما چرا کاری که می‌توانیم بکنیم را نکنیم. این گربه­ ها خیلی هم از بعضی آدم‌ها بهتر هستند. چون معصوم هم هستند و در حق انسانها دعا می‌کنند. شما به یک معصوم دارید غذا می‌دهید، چه اشکال دارد. دل را به نرمی عادت بدهیم نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید:«عَوِدُوا قُلُوبَکُمُ الرِّقَۀ[2]= عادت بدهید دلهایتان را که همیشه رقیق و نرم بماند». «عودوا» یعنی مراقب باشید یک موقع دلت تنگ نشود. مراقب باشید این دل سفت نشود. برای نرمی دلمان باید خرج کنیم. یک کاری و هزینه‌ای بکنیم. خیلی کار وجود دارد که انسان می‌تواند با آنها دلش را نرم کند. اول از خانه خود شروع کنید. نسبت به خانواده و اعضای خانواده و بعد نسبت به سایر اطرافیان، مهرورزی کنید و نگذارید که قلب سفت شود. اگر قلب سفت شود، بخت آدم سفت می‌شود. قلب اگر سفت شود، قبر و قیامت به هم می‌ریزد و خیلی خراب می‌شود. پس انسان باید خیلی مراقبت کند. یکی از چیزهایی که خیلی می‌تواند کمک بکند، صدقه اول صبح است. دیگری صدقه آخر شب است که حتماً خوب است پرداخت شود. این دو تا از عواملی هستند که تمام آلودگی های طول روز و طول شب را بیرون می‌کشند. اگر خودتان نمی‌رسید یا فراموش می‌کنید، حتماً به بچه­هایتان تمرین بدهید و بگویید عزیزم شما مسئول صدقه خانه هستید. عامل دیگر استغفار است. استغفار فوق ­العاده مهم است. باید حتماً قبل از خواب، در آخر شب استغفار کرد. بعد از نماز عصر استغفار وارد شده است. بزرگان ما می‌فرمودند: 100 بار و در روایت آمده 70 بار بعد از نماز عصر استفغار شود. ولی استاد ما به ما می‌فرمودند: حداقل 100 بار بگویید و بیشتر هم بهتر است. خدایا من صبح از خانه بیرون زدم و فکرهای عوضی زیاد کردم. دیدنی‌هایی که نباید ببینم، دیدم. شنیدنی‌هایی که نباید بشنوم، شنیدم. خیال‌هایی که نباید می‌کردم، کردم. بدجنسی کردم، یک جا حسود شدم، یک جا تحریک شدم، این عمل بد را، چشم­ و هم­ چشمی سراغم آمد. در یک جا از دست فقیر فرار کردم. بالأخره پیش می‌آید تا شب یک دفعه می‌بینی که چقدر آدم آشغال جمع کرده‌است. اگر شب بخواهد با این آشغال‌ها در رختخواب برود و بخوابد، می‌دانی تا صبح با روح آدم چه می‌شود؟ استاد ما می‌فرمودند کسی که کینه دارد، اگر شب قبل از این که در رختخواب برود، دلش را صاف نکرده باشد، تا صبح هیولا خلق می‌کند. این هیولا بعداً در قبر به جان آدم می‌افتد. پی نوشت: [1] . مشكاة الأنظار : 167 . [2]. «عَوِّدُوا قُلوبَكُمُ الرِّقَّةَ ، وأكثِرُوا مِن التَّفَكُّرِ والبُكاءِ مِن خَشیَةِ اللّه= دلهاى خود را به رقّت عادت دهید و زیاد بیندیشید و از خوف خدا بسیار بگریید.» (أعلام الدین : 365 / 33 .) ع ل 347

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 12012
زمان انتشار: 12 اکتبر 2020
| |
دل معمور و آباد

قلب، جلسه 55، 1391/01/19

دل معمور و آباد

از بحث حیات قلب که بگذریم، مسئله‌ی دیگری که در مورد قلب مطرح می‌شود، مسئله‌ی «آبادانی دل و خرمی دل» است. یعنی« دل معمور و آباد» که در قرآن از آن به «بیت معمور» تعبیر شده است.

ابتدا به توضیح کلمه آباد و آبادانی می‌پردازیم تا روشن شود که منظور از آبادانی چیست. مثلاً می‌گوییم منزل فلان شخص به واسطه تلاش‌ها و همت و اخلاص و ایمان ایشان یک خانه آباد است. یعنی دائماً در آن کارهای خیر، خوب، معنوی، بهشتی صورت می‌گیرد و یک خانه مرده بی­ مصرف نیست. یک خانه کم ­مصرف که فقط در آن استفاده ­های شخصی یا حیوانی بشود نیست. یک خانه آباد است که هزاران نفر از آن استفاده می‌کنند. یا وقتی گفته می‌شود فلان مسجد معمور است، یعنی مردم به این مسجد می‌رسند و آن را تمیز نگه­ می‌دارند. نماز جماعت در آن برقرار می‌شود و از آن خوب استفاده می‌شود. این مسجد دائماً در حال فعالیت است. برنامه‌های متنوع زیادی دارد. اما بعضی از مساجد شاید در طول شبانه­ روز فقط موقع نماز چند دقیقه ­ای باز می‌شوند که آن هم یا امام جماعت ندارد یا اگر امام جماعت دارد کامل نمی‌آید. نماز صبح ندارد یا نماز صبح دارد نماز ظهر و عصر ندارد یا جمعیتی که می‌آیند یک صف هم تشکیل نمی‌شود. می‌گوییم این مسجد آباد نیست. بین یک شهر آباد، با یک شهر متروکه هم فرق هست. عالِم هم اینطوری است. گاهی شخصی مجتهد و عالم است و خیلی معلومات دارد و همه می‌توانند از او استفاده بکنند. اما بعضی وقت‌ها می‌بینید که بعضی از علما هستند با اینکه آدم‌های بزرگ و قابل استفاده­ای هستند، اما هیچ کس به سراغ آنها نمی‌رود و به تعبیر قرآن «بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ» می‌شوند، یعنی چاهی که کسی از آن آب بر نمی‌دارد. دل آباد هم اینگونه است. یعنی دل پرشور و هیجان، شاد، آرام، پر بهجت و سرور و پر رفت و آمد که خوبان دائماً در این دل رفت و آمد بکنند، بهشتی‌ها بیایند و بروند. خدا بیاید، اهل بیت بیایند، انبیاء بیایند، اولیاء، شهدا، صدیقین، صالحین بیایند. در این خانه قرآن رفت و آمد داشته باشد. ملائکۀ الله در رفت و آمد باشند. چنین دلی کاملاً آباد می‌شود. قبلاً هم گفتیم، دل همان قبر ماست. قبر ما دل ماست. هر کس می‌خواهد بداند قبرش چه شکلی است؟ در قبر تنهایی زیاد می‌کشد یا نه؟ در قبرش چه کسانی می‌آیند؟ آیا فرشته‌ها، بهشتی‌ها می‌آیند یا نه؟ از الان به دل خودش نگاه کند و ببیند در طول روز دلش چطوری است؟ در طول روز خیالش چگونه است؟ در خیال او چه کسانی رفت و آمد می‌کنند؟ مهمانی‌های قبر ما همان چیزی است که ما الان داریم در دوران روزمان می‌گذرانیم. برخی اعمال که باعث آبادانی دل می‌شوند شما با خواندن زیارت های روزهای هفته، ائمه (علیهم‌السلام) را در دل تان مهمان می‌کنید. مثلاً با خواندن زیارت روز شنبه حضرت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را مهمان می‌کنید به خانه ی دل تان و با پیغمبر نجوایی دارید. این خودش موجب آبادانی دل است. اینطور نیست که مهمان بیاید و برود، بلکه وقتی می‌آید، یک آثاری با خودش می‌گذارد که گاهی تا ساعت‌ها این آثار در دل انسان می‌ماند. توصیه کردم صبح‌ها که اذان می‌گویند و از خواب بلند می‌شوید حتماً با فرشته ­هایتان چند کلمه ­ای سلام و علیک و احوالپرسی بکنید. مغرب که می‌شود با فرشته­ های جدید که می‌آیند سلام و احوالپرسی داشته باشید. به آنها هدیه بدهید. از آنها بخواهید که آنها هم به شما دعا بکنند و آنها هم قطعاً به شما هدایایی خواهند داد. شما وقتی که به زیارت حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) و زیارت حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام) و زیارت سایر امامزاده ها می‌روید، دلتان آباد می‌شود. انسان وقتی که وارد این حرم‌ها می‌شود، به واسطه زیارت ایشان خدا به دل شما می‌آید. بعد تک­ تک انبیاء به شما سر می‌زنند. شما به اینها سلام می‌دهید و اینها قطعاً دارند می‌شنوند و حتماً هم جواب شما را می‌دهند و این سلام و علیک و احوالپرسی‌ها فقط مسأله دنیا نیست، بلکه برای آخرت شماست. واقعاً این سلام و احوال‌پرسی‌ها برای آن موقع اتفاق می‌افتد و ما به همین تعدادی که به زیارت آنها رفتیم، آنها به دیدار ما می‌آیند. قدیمی‌های ما خدا رحمت شان کند، حال باصفایی داشتند. بعد از نماز رسم‌های قشنگی داشتند. بعد از اینکه روحانی صحبت می‌کرد، برای امام زمان دعا می‌کردند. در آخر هم همه بلند می‌شدند و می‌گفتند: «السلام علیک یا أبا عبدالله. السلام علیک یابن رسول الله» و بعد برمی‌گردند سمت مشهد یک سلامی به امام رضا می‌دهند و برمی‌گردند رو به قبله یک سلامی به آقا امام زمان (علیه‌السلام) می‌دهند. بعضی‌ها این حس را هم ندارند. آنقدر دل‌های‌شان مرده و آنقدر بی­ رمق است، آنقدر این دل خراب است که اصلاً نمی‌تواند 50 آیه قرآن را در روز بخواند. آنقدر دلش بی­ حال است که حوصله بهشت را ندارد. حوصله انبیاء و حوصله خدا را ندارد. آن دلی که حوصله خدا و ملائکۀ الله را ندارد، حوصله چهارده معصوم را ندارد، حوصله شهدا را ندارد، آباد نیست. یک دل خراب است. شهدا رفیق‌های آخرتی ما هستند. امام فرمود: شهدا ذخائر عالم بقا هستند. هر یک از آنها برای آنطرف ما یک پشتیبان بسیار بسیار قدرتمند است. دل آباد چه نوع دلی است؟ دل آباد یک دل شاد و آرام است. دلی است که در آن مار و عقرب و نیش وجود ندارد. غصه ندارد. حسادت ندارد. خودخوری ندارد. زودرنجی و حساسیت ندارد. دل آباد دلی است که در آن تکبر نیست. با چشم­ و هم­ چشمی ناآرام نمی‌شود. پس هر کس هر کاری کرده، چه بد کرده و چه خوب، در هر صورت نصیب شما خیر است. اتفاقاً ذخیره آخرتی ما بیشتر خوبی‌هایی نیست که دیگران در حق ما می‌کنند. بیشترین ذخیره آخرتی یک نفر برای شب اول قبر و برای آخرتش به بعد، بدی‌هایی است که دیگران در حقش کرده‌اند و او تحمل کرده و به جای اینکه غصه بخورد، به حساب خدا گذاشته است. در زیارت ائمه می‌گوییم: شما سختی کشیدید، ولی همه را به حساب خدا گذاشتید. این زیرکی است. آدم زیرک و عاقل کسی است که وقتی یک نفر به او بدی می‌کند، زود از خود طرف غرامت نمی‌گیرد. از صاحب این آدم یعنی از خدا غرامت می‌گیرد. می‌گوید، خدایا بنده ­ات من را اذیت کرد. آدم زیرک کسی است که خودش را پای خدا حساب می‌کند. خدا هم جواب می‌دهد. پس چرا ما با بنده ­ها درگیر شویم؟ چنین دلی آباد است. اینکه در روایات به ما سفارش شده، هر بلایی و مریضی آمد، به حساب خدا بگذار. اگر درد است به حساب خدا بگذار. اگر کسی حرف تلخ می‌زند، به حساب خدا بگذار. کنار چنین خدای مهربانی، غصه خوردن کار بی‌خودی است و جز عذاب و فشار قبر و مار و عقرب و اژدها چیزی نصیب انسان نمی‌شود. بلاها و مریضی ها همه درجات آخرتی دارند. ما برای حیات جاودانه و ابدی، احتیاج به ذخیره داریم. در برزخ و شب اول قبر احتیاج به ذخیره داریم و گرنه کارهای خیر اصلاً نیازهای ما را نمی‌پوشاند و بقیه ابدیت را به گدایی می‌افتیم. چون آنجا حیات جاودانه و وسیع هست و انتها ندارد. صدها میلیارد سال که بگذرد، مثل این است که تازه شروع شده است. پس یک دل آباد، بلاها و سختی‌ها را به حساب خدا می‌گذارد. حیات ابدی یعنی میلیاردها میلیارد سال که بگذرد، تازه انگار یک ساعت از آن گذشته و این حیات به این وسعت آذوقه نیاز دارد. قرآن می‌فرماید: «تَزَوَّدُوا=توشه جمع کنید». ما به توشه خیلی احتیاج داریم. چون حیاتمان حیات ابدی است. این حیات جاودانه را باید بسازیم. دل را با چی آباد کنیم؟ برای آباد کردن دل‌مان باید وقت بگذاریم و آن را با هر چیزی که در بهشت دوست داریم داشته باشیم، آباد کنیم. هر چیزی که در بهشت می‌خواهیم باشد، همین الان هم هست. الان هم در دنیا خدا به ما داده و دنیا واقعاً بهشت است برای کسی که می‌خواهد با خدا دوست باشد و می‌خواهد آخرتش را آباد بکند. دنیا یک بهشت بسیار ارزشمند است. خدای متعال عوامل آبادانی دل و عوامل بهشتی شدن در دنیا را به ما داده. باید از اینها استفاده بکنیم و دلمان را شاد و آباد کنیم. مار و عقرب‌ها، تکبرها، نخوت‌ها، رقابت‌ها، چشم و هم چشمی‌ها، حسادت‌ها، خودکم ­بینی‌ها، حقارت‌ها را از دل‌مان بیرون بریزیم. آن چیزی که واقعاً در درگاه خدا حقارت است را کنار بگذاریم. نه آنهایی که در دنیا حقارت است. اگر کسی که طلاق داد، طلاق گرفت، شوهر کرد، شوهر نکرد، همسر خوب گیرش آمد، گیرش نیامد، بچه دار شد یا بچه­ دار نشد، خانه­ دار بود یا نبود، مستأجر بود، فقیر بود یا ثروتمند، اینها هیچ کدام ملاک نیست. ببینیم ملاک‌ها چیست، ذلت حقیقی چیست، عزت حقیقی چیست، خدا چه چیزی را ذلت می‌داند، چه چیزی را عزت می‌داند؟ فقر واقعی چیست؟ فقر واقعی این است که یک صبح تا شب بر من بگذرد و خدا یک سر در دل من نیاید. اگر خدا نیاید و به دل آدم سر نزند، اگر چهارده معصوم نیایند، اگر انبیاء نیایند، اگر شهدا نیایند، اگر صدیقین و صالحین نیایند، اگر قرآن به دل‌مان رفت و آمد نداشته باشد، این دل فقیر است. همه بدبختی های ما این است که ما خودمان را به صورت جاودانه نمی‌شناسیم. ما خودمان را به صورت انسانی که نه زن است و نه مرد نمی‌شناسیم. هر وقت به ما می‌گویند، تو چه کسی هستی؟ می‌گوییم من یک زن هستم، من یک مرد هستم، همه­اش جنسیت و طبیعت و حیوانیتِ در دنیا را معنا می‌کنیم. سعی کنیم که در دل ما ائمه بروند و بیایند. رفاقت با مساجد باشد و مساجد بیایند و بروند. مسجد در روز قیامت شخصیت حقیقی پیدا می‌کند. از این رو، وارد شده در هر مسجدی که می‌روید، دو رکعت نماز تحیت بخوانید. قرآن شخصیت حقیقی دارد، تک ­تک سوره‌های قرآن آنجا به صورت شخص هستند. اینها تجارت آخرتی است. اینها فرمول‌ها و قواعد تجارت جاودانه است. آدم باید یاد بگیرد با چه کسانی رفیق شود. تک ­تک ملائکۀ الله شخصیت دارند. آدم با تمام اینها می‌تواند رفیق باشد. با شهدا، انبیاء، صدیقین، صالحین، ما باید بی افتیم در قواعد تجارت آخرتی و دل خودمان را شاد نگه داریم. دل خودمان را جاودانه کنیم. دلی که آباد نیست، با نیم ریشتر زلزله هم فرو می‌ریزد ساختمان خوب آن است که اگر ده ریشتر زلزله هم آمد، تکان نخورد. خانه ­ای که با یک ریشتر می‌ریزد و همه در زیر آن کشته می‌شوند، این خانه به چه درد می‌خورد؟ دلی که با یک چلوکباب یا با یک قرمه ­سبزی به هم می ریزد، به چه دردی می خورد؟ باور کنید دل بعضی ها گاهی با سینه و ران مرغ به هم می‌‌ریزد. این مثل آن خانه ای است که با یک ریشتر خراب می‌شود. این دل، دل آبادی نیست و صاحب این دل، آدم بدبختی است. مثلاً بعضی ها سر کجای کله ­پاچه، سر پفک، سر رنگ نوشابه، سر نان تازه و نان فریزری، سر اینکه کجای ماشین بنشینم، دعوایشان می‌شود. دلی که با یک عینک بالا می‌رود و با یک عینک پایین می‌آید، با یکذره رنگ با یک جفت کفش، این‌طرف و آن‌طرف می‌شود، چنین آدمی که اینقدر ضعیف است، نیم ریشتر زلزله هم شخصیتش را خرد می‌کند. گاهی می بینیم کسی آنقدر ضعیف است که با یک سفر خارجی، با یک دیپلم و لیسانس، شخصیتش کاملاً فرو می‌ریزد. این شخصیت، شخصیت محکمی نیست. ساختمان، ساختمان محکمی نیست. یک کاری کنیم قرآن در دل‌مان بیاید و برود. سوره ­های قرآن بیایند و بروند. حسینیه ­ها بیایند و بروند. اینها همه در آنجا شخصیت می‌شوند. مساجد بیایند و بروند. باید یکسره دل مان را آباد بکنیم و چقدر خدا برای ما گذاشته که دلمان را در این دنیا شاد و آرام کنیم. از همه مهمتر خودش را مفت به ما داده و هیچ کس قدر نمی‌داند، چهارده معصوم را به ما داده و ما اصلاً قدر نمی‌دانیم تا با اینها رفاقت کنیم. متأسفانه وقت اینها را نداریم. فقط وقت داریم یک تیشه برداریم و خانه­ های خودمان را خراب کنیم. خودمان را داریم سنگین می‌کنیم. یکسره لجن جمع می‌کنیم. دیدار اهل خیر، دل را آباد می‌کند امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود:« لِقاءُ أهلِ الخَیر عِمارَۀُ القَلب[1]= دیدار اهل خیر، مایه آبادانى دلهاست.» حضرت می‌فرماید: یکی از چیزهایی که دل آدم را آباد می‌کند، ملاقات با آدم‌های اهل خیر است. ملاقات و دیدار با اهل خیر و اهل نیکی، دل آدم را آباد می‌کند. چون اهل خیر، یعنی اهل شادی و کسی که دائماً از او کارهای خوب سر می‌زند. چه مادی چه معنوی. یعنی دائماً دارد تجارت آخرتی می‌کند. یعنی این یکسره دارد از سهم دنیایش به آخرت می‌فرستد. اینجا یک توضیح مختصر بدهم: آخرت به این شکل است که شما یک حجمی از ارتباطات دنیایی و دارایی‌های دنیایی دارید، هر چه را که از آن کم می‌کنید، به آخرت می‌رود. کسی که می‌خواهد خَیِر باشد، از دنیایش خرج می‌کند یا از آخرتش؟ از دنیایش. یعنی این کثافت‌ها را و مادیات را از خودش جدا می‌کند و به برزخ می‌فرستد و اینگونه ماده را تبدیل به مجرد می‌کند و یکسره حجاب‌ها، موانع، پول، آبرو، شهرت، چیزهای دیگرش را برای آخرت هزینه می‌کند. آدم خَیِر چه مادی و چه معنوی دوست داشتنی است. یعنی با آدم های اهل خیر دوست باشیم و رفت و آمد و دیدار داشته باشیم. در روایت داریم، دوست آنقدر مهم است که کسانی که در جهنم می‌افتند، قبل از اینکه بخواهند از فامیل و پدر و مادرشان کمک بگیرند، از دوستانشان کمک می‌گیرند. غصه جهنمی‌ها نداشتن دوست خوب است. در روایت داریم، قبل از اینکه بخواهید راجع به یک نفر قضاوت کنید، ببینید رفیق‌هایش چه کسانی هستند؟ بعد می‌فهمی این چطور شخصیتی است. دوستان پاک، فوق ­العاده مهم هستند. می‌گوید یک فرد جهنمی در روز قیامت فقط دنبال یک دوست خوب می‌گردد. حضرت می‌فرماید: پیش از آنکه انسان به یاد پدر و مادرش بیفتد، به یاد خانواده ­اش بیفتد که از آنها کمک بخواهد، یاد دوست می‌افتد. خداوند محبت آدم‌های نیکوکار را در دل همه قرار می‌دهد آیه قرآن است:«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا[2]= كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده‏ اند به زودى [خداى] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مى‏ دهد». آدم مومن، اصلاً و شخصیتاً یک آدم محبوب و دوست داشتنی است. چون این سابقه دار است و تلاش کرده در طول زندگی ­اش هر چه که دستش رسیده از خیر، علم، معنویت، شهرت، قدرت، محبت، پول، ثروت، آبرو، همه را فرستاده و به بقیه داده و وقتی آن را می‌دهی جایش، خدا می‌آید. اما وقتی بخل می‌کنی، آسیب‌های دنیایی می‌بینی. اگر شما آبرویت را برای خدا خرج نکنی، در دنیا آبرویت می‌رود. برای خدا پول خرج نکنی، در دنیا یک دزدی آن را می‌زند و پول‌هایت را می‌برد. اگر آنجا که باید بخندی، نخندی، غصه در دلت می‌آید. موقعی که باید به کسی لبخند بزنی و نزنی. کسی را ببوسی و نبوسی، بتوانی کسی را نوازش بکنی و نکنی، به احترام پدر و مادرت بلند نشوی، در جای دیگر باید تقاص پس بدهی. یعنی آن سرمایه­ ای که به آخرت نمی‌رود و می‌ماند، گندیدگی پیش می‌آید و این بوی گند آدم را می‌کشد. سرمایه دنیا مثل چرک است. شما هر وقت حمام می‌روی بانشاط­ تر و سالم تر هستی. اهل خیر، دائماً با خیرات کردن‌، استحمام می‌کنند. هر چه که دارند[3] و هر چه که خدا روزی­شان کرده از علم، شخصیت، معنویت، آبرو، شهرت، تقوا، پول و ... راحت در اختیار بندگان خدا می‌گذارند. چون می‌خواهند شبیه خدا شوند. آدم خیّر، مثل خدا یکسره می‌دهد و خدا دائماً دارد از او توزیع می‌شود. هر کس می‌خواهد شبیه خدا شود، باید کریم، جواد، غفور، رحیم، صبور، ستار، وهاب، اهل عفو، اهل مغفرت و اهل ندید گرفتن اشتباهات و گناهان دیگران باشد. خانم فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) در دنیا هر چه داشت برای خدا داد. بچه ­هایش هم همه به مادر رفتند. یک زنِ جوانِ باردارِ تنها، با چهارتا بچه کوچک، جوانی ­اش را داد و بچه ­هایش را اصلاً ندید، بچه ­ای که در شکم داشت را ندید. همه را فدای امام زمانش کرد. حالا من می‌خواهم شبیه مادرم فاطمه زهرا س شوم و به او ملحق شوم. باید ببینم من در زندگی ­ام برای امام زمانم چقدر هزینه کرده ام؟ از چه چیزهایی برای امام زمانم گذشته ام و به امام زمان هدیه کرده ام؟ تازه جالب اینجاست که خدا می‌داند ما آدم‌های بدبخت و کوچکی هستیم، برای همین می‌گوید، اگر از مالت و یا از هر چیز دیگری که دادی، من چند برابر آن را در دنیا به جایش به تو پس می‌دهم، خیلی غصه نخورید. ولی باز هم ما بخل داریم. می‌گوید: هر چه بدهید در راه من، تا 700 برابر پرش می‌کنم و به شما پس می دهم. ولی ما در موقع دادن در راه خدا، همه ­اش چرتکه می‌اندازیم و دست و دلمان می‌لرزد. می‌گوید: «من اگر چادر سرم کنم، آبرویم می‌رود. یا اگر بخواهم در مهمانی نماز بخوانم، رویم نمی‌شود. شب در خانه 17 رکعت را یکجا می‌خوانم. آخر در مهمانی بد است من بلند شوم نماز بخوانم.» باید به چنین کسی گفت: برای خدا خرج کن و بگذار دیگران مسخره ­ات کنند. بگذار دیگران بگویند اُمُل و ساده ­ای. بگذار دیگران بگویند پخمه است. در روایت داریم که در آخرالزمان به آدم‌های مؤمن و زیرک می‌گویند، این آدم پخمه و احمق و ساده­ است، بگذار بگویند. حرف بقیه برایتان مهم نباشد. کسی که حرف دیگران برایش مهم تر از حرف خدا باشد، خیلی بی­شخصیت می‌شود و خدا در دنیا ذلیلش می‌کند. دوستان تان را از اهل خیر انتخاب کنید با آدم‌های اهل خیر رفیق شوید. اهل خیر، دل ما را آباد می‌کنند. می‌گوید، تو وقتی که پیش یک آدم اهل خیر و نیکوکار می‌روی که از نظر مادی و معنوی نیکوکار است، در کنارش شجاعت را یاد می‌گیری. خرج کردن را یاد می‌گیری. قدرت دادن را یاد می‌گیری. فدا شدن برای خدا را یاد می‌گیری. رفت و آمد با خانواده آسمانی را یاد می‌گیری. بزرگ شدن، استحمام و پاک شدن را یاد می‌گیری. از طرف دیگر می فرمایند: با آد‌م‌های بخیل، ترسو، تنگ­ نظر، حسود، متکبر و بدبین، اصلاً رفاقت نکنید که کوچک‌تان می‌کنند. با آدم‌هایی که دائماً اضطراب دارند، رفاقت نکنید که تمام آن ترس و اضطراب شان را به شما منتقل می‌کنند. بعضی‌ها خودشان که خیر ندارند هیچ، نمی‌گذارند دیگران هم خیر ببرند. زن است و نمی‌گذارد شوهرش برای کار خیر  هزینه کند. شوهر است به زنش می‌گوید، راضی نیستم در فلان امور هزینه‌ای بکنی. این خیلی بد است که نفس «منّاع للخیرِ» آدم، بر او غلبه کند. آدم‌های آباد، دل آدم را شاد می‌کنند. آدم‌هایی که خودشان شاد هستند و اهل بگو و بخند هستند، اینها خیلی به درد می‌خورند. پیغمبر یک یاری داشت که خیلی شاد بود. اینها هر وقت جمع می‌شدند، هم پیغمبر را خوب می‌خنداند و هم اطرافیان را خیلی می‌خنداند. پیغمبر می‌گفت، هر کس می‌خواهد به یک نفر بهشتی نگاه کند، به او نگاه کند. آدم‌های متکبر و عبوس، آدم‌هایی که آنقدر برای خودشان کلاس می‌گذارند که برای زن و بچه­ شان هم زورشان می‌آید و چرتکه می‌اندازند، برای بوسیدنش چرتکه می‌اندازند. برای نوازشش چرتکه می‌اندازند. این آدم، آدم بدبخت و کوچکی است. پیغمبر در مسجد نشسته اند، کفش‌های پیغمبر را برداشته و فروخته و با پول آن خرما خریده و به مسجد آمده به رسول خدا می‌گوید: یا رسول الله! کفش‌های شما را داریم می‌خوریم. پیغمبر هم کیف می‌کرد و می‌خندید. یکی از اصحاب به امام صادق (علیه‌السلام) پول داده که می‌خواهم یک خانه بخرم. حضرت می‌گوید پولت را بده تا برایت یک خانه بخرم. فردا که آمد و پرسید: آقا کجا برای من خانه گرفتید؟ گفت: یک خانه کنار خودم در بهشت برایت خریدم. گفت: چگونه؟ فرمودند: همه را صدقه دادم. آن صحابه هم تشکر کرد. خانه خوبی گرفته و تضمینی است. عجب رفیق‌های خوبی هستند که غصه نمی‌خورند و ناراحت هم نمی‌شوند. شرحی کوتاه درباره آیات اول سوره الرحمن یک سؤال خیلی مهم مطرح کردیم که: «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ[4]= [خداى] رحمان؛ قرآن را یاد داد؛‌ انسان را آفرید» یعنی چه؟ ترتیب آیات در قرآن به این صورت است که «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ». یعنی خداوند اول قرآن تعلیم کرده و بعد انسان‌ها را خلق کرده است. این قرآن به چه کسی تعلیم شده که بعد از انسان‌ها خلق شدند. همه معارف قرآن در سینه مبارک پیغمبر و وجود مقدس پنج تن (علیهم‌السلام) قرار دارد. خلقت اینها قبل از خلقت آدم بوده. پیغمبر فرمود: «أوَّلُ ما خَلَقَ الله نُوری». روزهای یکشنبه در زیارت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) می‌خوانیم: «یا مُمتَحَنَۀُ اِمتَحَنَکِ الَّذی خَلَقَکِ قَبلَ اَن یَخلُقَکِ= قبل از اینکه خَلقَت بکند، امتحانت کرد» قبل از اینکه به دنیا بیایند امتحان شدند. سیدالشهدا (علیه‌السلام) می‌فرماید: ما هزاران سال قبل از اینکه آدمی خلق بشود، با خدا بودیم. ما قبل از خلق ملائکه کنار خدا بودیم. وقتی خدا ملائکه را خلق کرد، ما به اینها تسبیح یاد دادیم. «الرَّحْمنُ» اول «عَلَّمَ الْقُرْآن» و بعد «خَلَقَ الْإِنْسانَ» این یعنی چه؟ ائمه به اندازه عمر خدا عمر دارند. «أوَّلُ ما خَلَقَ الله نوری» یعنی اولین جلوه خدا هستند. خدا هم که اول ندارد. پس ائمه فقط امام‌های ما نیستند، بلکه امام‌های همه عوالمی هستند که خدا خلق‌شان کرده است. معصومین (علیه‌السلام) خیلی بزرگند. کجاست تا ما معصومین را بشناسیم؟ کجاست تا ما بدانیم فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) مادرمان چه کسی است؟ فاطمه زهرا کسی است که امام حسن عسکری (علیه‌السلام) فرمود: ما حجت خدا بر مردم هستیم. اما «جَدَّتُنا فاطِمَه حُجَۀُ الله عَلَینا= جده ی ما فامه حجت خداست بر ما». یعنی یک رتبه بالاتر از ائمه (علیهم‌السلام). از این رو می‌گویند، وقتی مردم کارشان گیر می‌کند دَرِ خانه ما می‌آیند، ولی کار ما ائمه گیر کند، سراغ مادرمان فاطمه زهرا می‌رویم. ما چقدر باید خدا را شکر کنیم و اشک شوق بریزیم که خداوند چنین بانویی را مادر ما قرار داده است. وجود مقدس حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیه) چه مصائبی را تحمل کرد؟ چنین شخصیتی را نانجیب‌ها اذیت کردند و به غضب آوردند و کتک زدند و کشتند. آدم اگر نداند چه کسی را آزار دادند و فاطمه زهرا شخصیتاً چه کسی بود، نمی‌تواند خوب و از ته دل هم عزاداری بکند. پی نوشت: [1] . البحار : 77 / 208 / 1 . [2] . سوره مریم/96. [3] . وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ [4] . سوره رحمن/1- 3. ع ل 345

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed