www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 6703
زمان انتشار: 13 آوریل 2017
| | | |
استغفار برطرف کننده ی غم و غصه است

بحث استغفار‎؛ جلسه 2 (بخش اول)؛ 90/11/27

استغفار برطرف کننده ی غم و غصه است

در یک راهکار خیلی قشنگ ‌برای رفع غصه ها معصوم (علیه السلام) فرمود:«مَن کَثُرَت هُمُومُهُ فَعَلیهِ بِالإستِغفار= هر کس غصه­ هایش زیاد می‌شود، حتماً استغفار کند». پس بر انسان لازم و واجب است که در زمان بروز غم و غصه زیاد استغفار کند.

یعنی یک جا خرابکاری می کنی و گرفتاری برایت پیش می آید؛ یا مریضی به سراغت آمده؛ همه اینها به خاطر این است که استغفارهایمان کم می‌شود، یا قطع می‌شود. چرکها، عفونتها و داءها و بیماریها بالا می‌آید و آدم را درگیر می‌کند و بدتر این که به دیگران نیز سرایت می کند. خانه جای استغفار است. پس یکی از راه های مهم برای برطرف کردن غصه ­ها، افسردگی ها و اضطراب ها استغفار است. می گوید هر چه دکتر رفتم فایده نداشت. مرتب به من قرص داده اند، اما بدتر شدم. حالا معده ­ام هم درد می‌کند. اثنی عشرم زخم شده، اما مشکلم حل نشد. یک سلسله بیماریها هستند که دیگر روانپزشک و روانشناسان نمی‌توانند، کاری برای انسان بکنند. باید نزد روانشناس و کارشناس اسلامی رفت. «غفور» بودن، با «مضل» بودن خدا که مظهرش شیطان است، ظاهری است با کمی تامل متوجه می شویم که «غفور» بودن خدا،  با «مضل» بودن او که مظهرش شیطان است، فقط یک تعارض ظاهری است. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید:« قالَ إبلیس وَ عِزَّتِکَ لا أَبرَحُ أُغوِیَ عِبادَک ما دامَت أرواحُهُم فی أجسادِهِم=  ابلیس به خدا گفت: به عزّتت سوگند كه تا بندگانت جان در بدن دارند، از گمراه كردنشان دست نمى كشم». خدا هم فرمود: تا وقتی که بنده ام استغفار می کند و از من آمرزش می طلبد، او را می بخشم. شیطان به خداوند عرض می‌کند: به عزتت قسم، تا وقتی که بندگانت جان در بدن دارند، از گمراه کردنشان دست بر نمی‌دارم. شیطان به عزت خدا قسم خورد. خدا در جواب شیطان، در حقیقت یک سنت را در عالم بیان ‌کرد و آن سنت اغوای شیطان از طریق حملات چهارگانه (حمله از جلو، عقب، راست و چپ) است. این یعنی شیطان تا آخرین لحظه عمر، دست از سر ما برنمی‌دارد. خداوند می‌خواهد بفرماید که ما باید توقع حمله ی شیطان را تا آخرین لحظه بر روی صراط مستقیم داشته باشیم. سنت دیگری که خداوند در نظام خلقتی خود بیان می‌کند، این است که فرمود: حالا که به عزت و جلالم قسم خوردی، من هم به عزت و جلالم قسم می‌خورم. «فقالَ: و عِزَّتی و جَلالِی، لا أزالُ أغفِرُ لَهُم ما استَغفَرونی= خداوند فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، تا زمانى كه بندگانم از من آمرزش بطلبند، آنان را مى آمرزم». این یعنی تو هر چه آنان را اغوا کنی و به آنها صدمه بزنی، تا زمانی که بندگانم از من آمرزش بخواهند و استغفار کنند، من آنها را می‌بخشم. تقابل این دو اسم می‌گوید که هیچ کس نباید از خداوند نا امید شود. اما باید تعادل ایجاد کرد. باید دو کفه ی خوف و رجا یکسان باشد. یعنی هم باید استغفار کرد و هم باید از اغوای شیطان ترسید. این از بهترین حالات مومن است و خیلی زیباست. گناهان «درد» است و درمان آنها «استغفار» می باشد روایت بعدی از وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است:« ألا أدُلُّكُم على دائكُم و دَوائكُم ؟! ألا إنَّ داءَكُمُ الذُّنوبُ، و دَواءَكُمُ الاستِغفارُ = آیا شما را به دردتان و داروى دردتان راهنمایى نكنم؟ بدانید كه درد شما گناهان است و دارویتان استغفار». پیغمبر خیال ما را راحت کرده و می‌گوید من دردتان را می‌دانم، دوایتان را هم می‌دانم. بزرگترین درد، مشکل، حجاب و مانع شما برای معنویات، گناه است. دوایتان هم استغفار است. روح آدم هم چرک می‌شود. پس باید چرک را از بین برد. هر وقت انسان در روح و روانش درگیری پیدا می‌کند باید استغفار کند. وقتی انسان در خانه یا محیط کار و یا در اجتماع به هم میریزد و بیقراری، اضطراب، افسردگی به سراغش می آید، باید استغفار کند. گاهی انسان کم حواس می شود و فکر می کند که به علت پیری کم حواس شده، در صورتی که کم حواسی هم یک ضربه و آلودگی روحی است. قرآن می‌گوید، شیطان خیلی چیزها را از یاد انسان می‌برد. شما گاهی خواب های قشنگ می‌بینید، اما صبح که بیدار می‌شوید، می‌بینید خوابهای قشنگتان یادتان رفته است. این ناشی از درد و مریضی نیست. انسان یک چیزهایی از خواب یادش هست. مثلا می گوید من دیشب خواب امام حسین (علیه السلام) را دیدم، ولی یادم نیست که محتوایش چه بود. خودِ فراموشی، درد و آلودگی و مرض روح است و استغفار داروی آن است. انسان در اثر گناه به عواقب زیادی دچار می‌شود، دارویش هم استغفار است. استغفار عذاب الهی را دفع می کند نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) این آیه را تلاوت می‌کنند: «وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَ مَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ = تا تو در میان آنان هستى، خدا بر آن نیست كه ایشان را عذاب كند و تا آنان طلب آمرزش مى كنند، خدا عذاب ‏كننده ایشان نخواهد بود»(انفال/33). این آیه نشانه آن است که وجود مبارک پیغمبر تا این حد موجب رحمت است برای امتش که تا زمانی که امت استغفار می‌کند، خداوند عذابشان نمی‌کند. اما وقتی گناهان زیادی در امت صورت می‌گیرد، حقش یک زلزله یا عذاب آسمانی، غلبه ی دشمنان، قحطی و کم ­آبی، گرفتاری‌ها و بیماری هایی مثل وبا و ....است، اما استغفار مانع همه اینها می‌شود. بنابراین پیغمبر فرمود:«أنزَلَ اللّه ُ عَلَیَّ أمانَینِ لاُمَّتی: «و ما كانَ اللّه ُ لِیُعَذِّبَهُم و أنتَ فیهِم و ما كانَ اللّه ُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرونَ» فإذا مَضَیتُ تَرَكتُ فیهِمُ الاستِغفارَ إلى یَومِ القِیامَةِ = خداوند دو امان براى امّتم بر من نازل فرمود: «تا تو در میان آنها هستى خدا عذابشان نمى كند و تا زمانى كه آمرزش مى طلبند، خدا آنان را به عذاب نمى رساند». پس، چون من رفتم، آمرزش خواهى تا روز قیامت را در میان شما باقى گذاشتم. حضرت می فرماید: دو امان که به نفع امتم هست: 1. خودم امان امتم هستم تا وقتی که من در بین آنها قرار دارم عذاب نمی‌شوند و 2. استغفار. پیغمبر چقدر نگران امتش است، هم نگران دنیا و هم نگران آخرت شان و به خداوند عرضه می‌دارد: خدایا به امت من یک چیزی بده که مثل امت پیامبران قبلی دچار عذابهای گوناگون نشوند. چقدر عاشق امتش است، اما امت چقدر نسبت به او بی­ وفا است. خدا می‌گوید: من به امت تو استغفار دادم و تا وقتی که اهل استغفار باشند، عذاب به سراغشان نمی‌آید. کشورهای اسلامی که دچار انواع ظلم، گرفتاریها و مشکلات می‌شوند، برای این است که آنان استغفار ندارند. اگر مردم یک شهر بهداشت را رعایت نکنند، مریضی‌ها زیاد می‌شود و مثلا طاعون می‌آید. اما اگر بهداشت را رعایت کنند، شهر و مردم سالم می مانند. همین طور اگر بهداشت روحی و روانی را هم رعایت نکنند، باید توقع انواع بلاها و بدبختی ها و گرفتاریها را داشته باشند. طلاق، اختلافات، دزدی ها، خیانت ها، قتل، خودکشی، مشکلات روحی و روانی زیاد می‌شود. اینها همه برای این است که مردم استغفار و توبه ندارند. بحث استغفار، جلسه 2؛ (بخش دوم)

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6609
زمان انتشار: 9 آوریل 2017
| |
(2) تنها راه دور ماندن از مرض حسادت، پیوند با بینهایتِ واقعی است

بحث «حسادت» جلسه دوم

(2) تنها راه دور ماندن از مرض حسادت، پیوند با بینهایتِ واقعی است

اگر نفس بینهایت طلب انسان، با بینهایت واقعی یعنی خداوند تبارک و تعالی پیوند بخورد، بی نیاز می شود؛ در آن صورت خلائی ندارد که بخواهد به خاطر آن با دیگران درگیر شود. علت این که حسود حسرتهایش زیاد است و بیماریش خوب نمی شود، این است که در محدودها به دنبال بینهایت می گردد و چون به آن نمی رسد، همیشه کمبود دارد؛ این کمبود به صورتِ بیماریِ حسادت، زود رنجی، عصبانیت، سوءظن و... بروز می کند.

در روایات امر شده که انسان خود را برای خلوتِ با حق تعالی فارغ کند؛ زیرا کسی که یک شرایط معنوی خوب و لذت بخش دارد، به دلیل این که فطرتش با معشوقِ حقیقی اش ارضاء شده، آرام است و به راحتی تحریک نمی شود. حسود نه لذت و راحتی دارد و نه سیادت و سروری. هم زود خشم می گیرد و هم دیر کینه از دلش بیرون می رود. خشم حسود در واقع اعتراض به حکمت الهی است و نوعی کفر و شرک خفی به شمار می رود. حسود بی ظرفیت و بسیار آسیب زننده است. از راه هایی که به ما کمک می کند تا کمتر مورد حسادت حسود قرار بگیریم، یکی محبّت حقیقی به اوست و دیگری پنهان کردن چیزهایی که حسادت او را بر می انگیزد. یعنی کارهای مهم و برجسته ی ما نباید برای او نِمود داشته باشد. انسان دو جنبه دارد: جنبه ی طبیعی که همان بدن یا بعد حیوانی اوست و جنبه ی الهی، یعنی همان روحی که از خدا در انسان دمیده شده و یک امر بینهایت است. این روح وقتی به نطفه تعلق می گیرد، یک شباهت به حق تعالی پیدا کرده و جنبه ی فطری را در انسان ایجاد می کند. انبیاء آمده اند تا انسانها را پرورش دهند تا بتوانند جنبه ی الهی را بر جنبه ی حیوانی خودشان حاکم کنند. یعنی از جنبه ی حیوانی خود، به نفع جنبه ی الهی شان بهره بگیرند تا خوشبخت شوند. یعنی از غضب، شهوت، خوردن و خوابیدن، ازدواج، دوستی ها و تفریحایشان استفاده کنند تا به کمال برسند. قبلاً گفته بودیم که انسان 5 ازدواج دارد و هر ازدواج مربوط به یکی از شئونات او می شود. ازدواج بدن و تن، ازدواج خیال، ازدواج قوه ی واهمه، ازدواج قوه عاقله و ازدواج فوق عقل. ازدواج فوق عقل، ازدواج با خداست و بالاترین مرتبه ی نفس می باشد. اگر این ازدواج درست صورت بگیرد، یعنی انسان با زوج خودش که خداست رفیق شود، دیگر هیچ خلأ و مشکلی نخواهد داشت. درغیر این صورت، در بقیه ی ازدواجها نیز ناموفق خواهد بود. چون «تناسب»، شرط آرامش و استمرار رابطه است. وقتی تناسب نبود همه چیز به هم می ریزد. یعنی هرچقدر هم همسران قوه های عاقله، واهمه، خیال و بدنمان خوب باشند، باز هم افسرده و غمگینیم و احساس خوشبختی نمی کنیم. طوری می شود که مشکلمان با هیچ مشاور، روانپزشک، قرص، موسیقی و کلاس یوگا و چیز دیگری حل نمی شود. نفس ما یک زوج بیشتر ندارد و آن خداست. انسان، زمانی از بیماری حسادت و انواع بیماری ها بر کنار است که بخش فوق عقل وجودش اشباع شود؛ در این صورت، بدون این که محتاج کسی شود، قوی و قدرتمند است. انسان اگر می خواهد از زندگی، همسر، اطرافیان وهمه کس خود لذت ببرد و رابطه اش با آنها خوب باشد، باید حتماَ با زوج اصلیش سرمست و شاد باشد. امام صادق علیه السلام می فرمایند[1]: " کسی که ایمانش بیشتر است، همسر طبیعی اش را هم بیشتر دوست دارد " .  مسلماً زن و شوهری که از نظر ایمانی قوی ترند، علاقه ی بینشان شدیدتر است. پدری که از نظر ایمانی بالاتر است، بچه اش را خیلی بیشتر دوست دارد و همینطور خواهر و برادری که مؤمن تر هستند، روابط عاطفی قوی تری دارند. نفس ما بینهایت طلب است[2]، اگر بینهایت واقعی (خداوند) را به او ندهیم، ناگزیر در محدودها به دنبالش می گردد و چون به آن نمی رسد، دچار خلاء می شود. برای همین است که دائماً هوس داریم و از نداشتن چیزهای مختلف احساس کوچکی و تنگی می کنیم. حسادت، همیشه به خاطر نداشته هایمان نیست. گاهی خودمان از یک نعمتی برخورداریم، اما با دیدن نوعی دیگر از همان نعمت در دیگری، بازهم احساس کمبود می کنیم. به عنوان مثال: یک ماشین خریدم. اما از این که دیگری ماشین دیگری خریده، به او حسادت می کنم. یا یک همسر خوب دارم، ولی از این که یک نفر دیگر یک همسر خوب گیرش آمده، به او حسادت می کنم. وقتی انسان تماماً خود را در کنار معشوقش (خداوند تبارک و تعالی) می بیند، اساساً بی نیاز شده و خلائی ندارد که بخواهد به خاطر آن با دیگران درگیر شود. چنین کسی مطلقاً بیماری زود رنجی، عصبانیت، سوء ظن، حسادت، تکبر و عجب به سراغش نمی آید. چون بینهایت را با خودش دارد. اگر کسی به او اهانتی کند یا حرف نیشداری بزند، اساساً روی او تاثیری نمی گذارد. به خاطر این که شخصیتاً آدم بزرگی است. این آدم های بی ظرفیت و کوچک هستند که با کوچکترین چیزی، زود به آن ها بر می خورد و دچار تنش می شوند و احساس کوچکی و حقارت می کنند؛ یا با دیدن یک مصیبت، حس می کنند دنیا به آخر رسیده است. پس اگر آن بخش بینهایت طلب نفسمان را با جفت خودش یعنی بینهایت حقیقی پیوند دادیم، دائما آرام هستیم و بخش های پایین تر وجودمان قانع هستند و چیزی از ما نمی خواهند. مادرمان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) این طوری بودند که خیلی راحت توانستند در شب عروسی لباس عروسی شان را ببخشند و لذت هم ببرند. در مقابل، افرادی هم هستند که بر سر نوع لباس عروسی شان با پسری که خیلی به او علاقه مندند، دعوایشان می شود و کارشان به بحث و جدایی می کشد. علت اساسی دعواها، درگیری ها و گرفتاری های ما این است که با متاع محدود دنیا می خواهیم بینهایت طلبی مان را ارضاء کنیم. وقتی ارضاء نمی شود، آن وقت گرفتار می شویم و دعوایمان می شود. مثل دعوایی که کفتارها بر سر یک تکه گوشت مانده با هم دارند. گاهی بر سر خوردن یک ظرف آب دعواست. اما در جایی که دریایی از آب وجود دارد، هر کس هرچقدرهم که بخورد، دیگر مشکلی پیش نمی آید. ما بر سر نامحدود با هم دعوا نداریم؛ برای همین طلاق هایی که به خاطر ارزش های انسانی و حقیقی باشد، خیلی کم است .یعنی غالب طلاق ها به خاطر دنیاست. چون زن و مرد، هیچ کدام با زوج حقیقی خود، به آرامش نرسیده اند، به مشکل بر می خورند. علت این که شخص حسود، حسرت هایش زیاد است و این بیماری خوب نمی شود، این است که با بینهایت خودش ازدواج نکرده است. آن وقت می خواهد از طریق زوج های محدود پایین، بینهایت طلبیش را ارضاء کند. بعد از آن که می بیند بینهایت طلبی با زوج های پایین نمی خواند، افسردگی می گیرد. مثل این است که به شخص تشنه، به جای نوشیدنی انواع غذاها داده شود. تشنگی اش ارضاء نمی شود. چون همسر مناسب معده اش به او داده نشده است. اما اگر یک لیوان آب به او بدهند، آن وقت همه ی آن غذاها برایش لذت بخش می شود. علت این که انسان از همه کس و همه چیز خسته و دلزده می شود، این است که معشوق اصلی را به خودش نداده است. در نتیجه رابطه اش با هیچ چیز خوب نیست.  امیرالمؤمنین در این باره می فرمایند[3]: " مَن أَصلَحَ فیما بَینَهُ وَبَینَ اللهِ أَصلَحَ اللهُ فیما بَینهُ و بَینَ النّاس= هر کس رابطه ی بین خودش را با خدا اصلاح کند، خداوند رابطه ی او را با مردم اصلاح خواهد نمود. پس به راحتی می تواند دیگران را با هر عیب و نقصی بپذیرد و دوست داشته باشد و از همه چیز لذت ببرد. گاهی انسان از یک نان و دوغ، همان لذتی را می برد که بعضی ها از بهترین غذاها می برند. تجملات ما را از بودن با معشوقمان غافل می کند، این «سادگی و ساده زیستی است که فراغت با محبوب بودن را به ما می دهد. حضرت سلیمان فرمودند: من هر دو زندگی (زندگی اشرافی و ساده زیستی) را امتحان کردم، اما شیرینی را در سادگی دیدم. امام علی علیه السلام می فرمایند[4]: « ذِکرُاللهِ مَطرَدَةٌ لِلشَّیطانِ = یاد خدا، طرد کننده هر شیطانی است». کسی که یک شرایط معنوی خوب و لذت بخشی دارد، خیلی نیازها را ندارد؛ آرام است و به راحتی تحریک نمی شود؛ چون فطرتش که حقیقت وجود اوست، با معشوق خودش ارضاء شده و با وجود آن، به چیز دیگری نیاز ندارد. اما اگر کسی نتواند فطرتش را با معشوق خودش اشباع کند، دائماً دچار خلآء و کمبود است و از این بایت رنج می برد. به دلیل این که یک بار با حقیقت خودش روبه رو نشده و با خدای خود خلوت نکرده است. هستند افرادی که خلأهای وحشتناکی در زندگی داشتند، اما این خلأ ها با اشباع شدن فطرتشان، از طریق ریاضت و خلوت با خدا، از بین رفته. برای نمونه می توان به داستان واقعی جوان کارگر و گوهرشاد خاتون اشاره کرد. مرحومه گوهرشاد هم از نظر معنوی صاحب کمالات بودند و هم از نظر زیبایی ظاهری. ایشان زنی با حجاب و مذهبی بودند و همیشه نقاب به صورت داشتند. قرار بود به دستورشان در کنار حرم امام رضا علیه السلام مسجدی بنا شود. گوهرشاد هر روز برای سرکشی از کارگران به مسجد می رفت. روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفته بود، در اثر باد، مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوان چهره او را دید . جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود، تا آنجا که  بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت، گوهر شاد حال او را جویا شد. به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت. چند روز گذشت و روز به روز، حال جوان بدتر می شد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید، تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند؛ و گفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست، چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتىِ یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ و به مادرش گفت، برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم . ولى قبل از آن، باید دو کار صورت بگیرد. یکى این که مهر من ۴۰  روز اعتکاف تو است در این مسجد تازه ساز. اگر قبول دارى به مسجد برو و تا ۴۰ روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو، من باید از شوهرم طلاق بگیرم؛ حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن. جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت ۴۰ روز که چیزى نیست، اگر ۴۰  سال هم بگویی، حاضرم. جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد، به امید این که پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا به نام گوهرشاد باشد. روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد که از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است، او هم آماده طلاق باشد. قاصد، به جوان گفت: " فردا ۴۰ روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد ". جوانِ عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از ۴۰ روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود، جواب داد: " به گوهر شاد خانم بگویید اولاً، از شما ممنونم و دوم این که، من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت: " منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟ جوان گفت: " آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرده بود، هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى طپد و جز او معشوقى نمى خواهم، من با خدا مانوس شده ام و فقط با او آرام می گیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم.  آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز آیت اله شیخ محمد صادق همدانی. آدم، وقتی که با خدا رفیق می شود، می فهمد اگر هم عاشق کسی یا چیزی است، به خاطر این است که آن چیز یا کس، رنگ و بوی خدا دارد و گرنه هیچ چیز مستقلاً نمی تواند آدم را اشباع کند. اگر انسان فطرتش را با حق تعالی رفیق کند و به خلوت با او انس بگیرد، واقعاً قدرتمند می شود؛ یکی از دستورالعمل هایی که در این زمینه وجود دارد، ۴۰ روز عبادت با حضور قلب است. خواندن ادعیه به صورت فارسی نیز اثر عجیبی روی انسان دارد. در روایات امر شده که انسان باید خود را برای عبادت فارغ کند؛ مشکل این جاست که ما برای لذت های دنیوی به دنبال فراغت و خلوت هستیم که کسی مزاحممان نشود، اما وقتی می خواهیم با خدا برویم، هیچ خلوتی در کار نیست و همه چیز و همه کس مان را در ذهنمان با خود می بریم. اصلاً با خدا روبرو نمی شویم. شاید در تمام عمرمان ده دقیقه به صورت خصوصی و صمیمانه، بدون این که کسی مزاحم ما بشود، با خدا حرف نزده باشیم. بالاخره دو نفر که می خواهند با هم انس بگیرند، باید یک مدت با هم خلوت کنند و حرف بزنند تا از همدیگر لذت ببرند. اصلاً این نماز و دعای سَرسَری که می خوانیم، نماز و دعا نیست. پس چه انتظاری داریم که لذتش را ببریم. خلوت یعنی همه چیز را کنار بگذاریم؛ به همه بگوییم نه، به او بگوییم بله. روبرو شدن با خدا، یعنی روبرو شدن با حقیقت خود؛ وقتی این حقیقت را خوب جلا داده باشیم، خلوت با حق تعالی ساعت ها و روزها برایمان لذت بخش خواهد بود. ولی این کار نمی کنیم و حاضر نیستیم کارهای دیگرمان را برای گذراندن یک دوره ی عبادی، محدود کنیم. گاهی فکر می کنیم اگر ساعت هایی را به عبادت مشغول شویم، وقتمان تلف می شود و از انجام کارهایمان باز می مانیم، در حالی که انجام همه کارها به دست خداست.  خداوند چون دوستمان دارد، گاهی همه درها را به رویمان می بندد تا با او خلوت کنیم، اما باز ما از او فرار می کنیم، وقتی ما از خلوت با حق تعالی لذت نمی بریم، نمی توانیم حسود نباشیم. چون اصلِ روحِ بینهایت طلب را، با جفت خودش ارضاء نکرده ایم. شأن انسانیِ ما همسر می خواهد، وقتی به دلِمان ظلم می کنیم و به معشوق نمی رسانیمش و هر وقت هوسش را می کنیم، سرش را به چیزهای دیگر گرم می کنیم؛ وقتی که خلوت پیش می آید فرار می کنیم؛ آنوقت است که فطرتمان همه چیز را به هم می ریزد. چون آرام نیست. فطرت ما زوج خودش را می خواهد و با هیچ معشوق دیگری آرام نمی شود . وقتی تشنه هستیم با غذا سیراب نمی شویم. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند[5]: " الحَسُودُ غَضبانُ علی القَدَرِ= حسود از تقدیر خدا غضبناک است. چون خدا هرچه به هر کس قسمت کند، حسود طمع آن را دارد. به دلیل این که روح خود را با زوج  بینهایتش آرام نکرده است. بنابراین، اگر هم به خواسته ی خودش برسد، باز هم در حسرت است. امام صادق علیه السلام می فرمایند: " لَیست لبَخیلٍ راحَةٌ و لا لحَسودٍ لَذَّةٌ "[6]، بخیل را آسایشی نیست و حسود را لذتی. حسود همیشه ناقص العیش است و دائماَ درونش مثل خوره او را می خورد که چرا فلانی دارد و من ندارم. چرا چیزی که من دارم، او هم دارد. این روحیه ی خطرناکی است. در نهایت، هم زندگی خودش را خراب می کند، هم زندگی دیگران را. " لا راحَةَ لحَسودٍ "[7]شخص حسود، هرگز آسایش ندارد. " لا یَطمَعِنَّ الحَسودُ فی راحةِ القَلبِ "[8]، شخص حسود نباید طمعی در آسودگی دل داشته باشد. آسایش و آرامش بر قلب حسود حرام است و راحت قلب ندارد. امیرالمؤمنین می فرمایند[9]: " الحَسودُ سَریعُ الوَثبَةِ بَطیءُ العَطفَةِ = حسود زود خشم می گیرد و کینه از دلش دیر بیرون می رود. شخص حسود، در روابط عاطفی هم شکست خورده است. اگر کسی را بالاتر از خود ببیند، به شدت احساس خردی و حقارت می کند و به هم می ریزد. امام صادق علیه السلام فرمودند[10]: " لیس لحَسودٍ غِنیً = حسود هیچ وقت بی نیاز نمی شود. چون می خواهد بینهایت طلبی اش را در مصادیق محدود ارضاء کند. بعضی ها دائما کفش و لباسشان را عوض می کنند؛ یا زود به زود تغییر دکوراسیون می دهند. اینها می خواهند آرامششان را از طریق این تنوع طلبی ها به دست آورند. اما نمی شود و همیشه فقیر هستند. می بینیم که از خانه ی گلی حضرت زهرا (سلام الله علیها)، با آن همه امکانات محدود، شخصیت های بزرگی چون سید الشهدا، حضرت مجتبی و حضرت زینب (سلام الله علیها) بیرون می آیند. آنها غنی بودند، چون دائماَ با معشوقشان درارتباط بودند. بنابراین، اگر بخواهیم خلاء هایمان از بین برود و مشکلاتمان حل شود و همیشه شاد باشیم، باید با معشوق اصلی پیوند برقرار کنیم. بهره مندی انسان از طبیعت، به مانند آب شور دریاست. هر چه بیشتر بهرمند می شود، تشنگی اش هم بیشتر می شود و بیشتر احساس فقر و نیاز می کند. امام علی علیه السلام می فرماید[11]: " بِئسَ الرَّفیقُ الحَسودُ = بد رفیقی است حسود. از آدم بی ظرفیت و حسود دوری کنید، چون حتما به شما آسیب می زند؛ رفتارش منجر به غیبت کردن و بدگویی و در آخر به کینه، دشمنی، کارشکنی و اقدام عملی می انجامد. پس باید رابطه مان با حسود را طوری تنظیم کنیم که در معرض اثر گذاری او نباشیم. خصوصاَ زمانی که مجبوریم با حسود زندگی کنیم. گاهی از طرف نزدیکان خود نظیر همسر، پدر، مادر، دوست، شاگرد و ... مورد حسادت قرار می گیریم. برای این که میزان حسادتِ حسودان به ما کم شود، یا لااقل از حسادتش شری به ما نرسد، راه حل هایی وجود دارد. راه حل اول این است که به او محبت کنیم، وقتی محبت حقیقی بین افراد برقرار می شود، حسادت از بین می رود. برای مثال اگر عروس به مادر شوهرِخود محبت کند و به او احترام بگذارد و از او مشورت بگیرد، مطمئناً رابطه ی مادر شوهر با او بهتر می شود و خیلی از مسائل آزار دهنده پیش نمی آید. راه حل دوم، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند[12]: " استَعینو علی قَضاءِ حَوائجِکُم بالکِتمانِ، فإنَّ کُلَّ ذی نِعمَةٍ مَحسودٌ= برای رسیدن به آرزوها و رفع حوائج تان از پنهانکاری کمک بگیرید، زیرا هر صاحب نعمتی، مورد حسد واقع می شود. بنابراین، سعی کنیم نقشه هایمان را لو ندهیم. چون فتنه و دو بهم زنی زیاد می شود. مثلا اگر قرار است یک ماشین بخریم، از همین الان این هدف را آشکار نکنیم. زیرا حسود زیاد هست. اینقدر سوسه می آیند تا کار خراب شود. افراد حسود برای ضربه زدن به کسی که مورد حسدشان است، سعی در افشای اسرار او دارند؛ تا از این طریق، در افکار عمومی بی اعتبار شود یا منافع اش به خطر بیفتد. از دارایی هایمان به کسی چیزی نگوییم. بعضی ها واقعاً ندارند و دلشان می سوزد و به هم می ریزند. این نوعی مرض و کمبود است که انسان با دارایی هایش، خودش را به دیگران نشان بدهد. قبلا بیان کردیم که فاش کردن اسرار، از خصوصیات جاهل است. " کفی بالمرء جَهلاَ ان یتکلم بکل ما یعلم = برای نفهمی یک ادم، همین بس که هر چه در دلش هست بیرون بریزد. بنابراین، ایرادی ندارد اگریک موقع برای اصلاحِ ذاتِ بین، خلاف گفته شود؛ چون جلوی فتنه را می گیرد. در قرآن کریم میخوانیم که[13]: " وَالفِتنَةُ اَشَدُّ مِنَ القَتلِ = فتنه از قتل هم بدتر است. و راه حل سوم این است که، در مقابل شخص حسود، نباید خیلی نمود داشته باشیم. گاهی باید عمداً یک مقدار نق هم بزنیم و از نداری و گرفتاریمان  بگوییم، آنوقت است که به جای حسادت، دلش هم برایمان می سوزد، چون حسود ظرفیت ندارد و اگر همه چیز را بگوییم خطرناک است. اما برای کسی که ظرفیت دارد، نعمتهای خود را بیان کنید، " وَأَمَّا بِنِعمَةَ رَبِّکَ فَحَدِّث "[14]،= و نعمات پروردگارت را با رفتار یا گفتارت بازگو کن و آنها را پنهان نکن، چون این عمل شکر نعمت است. برای مثال، اگر سالم هستیم، نگوییم بیچاره و مریضیم. اگر وضع مالی خوبی داریم، نگوییم بدبختیم و نداریم. این گناه است و خدا مبتلایمان می کند. [1] - مکارم الاخلاق، ترجمه میرباقری ج1 ص376 [2] - در مباحث قبلی بحث کردیم که از نظر ریاضی و عقلی،یک بینهایت داریم. [3] . بحارالأنوار،ج 71 ص366 ح12 [4] . همان، حرف ذال،شماره4 [5] . همان و غررالحکم،ح6837 [6] . همان و الخصال،ج1 ص271 ح10 [7] . همان،ص252 و بحارالانوار،ج73 ص252 [8] . همان و بحار الانوار، ج70 ص252/میزان الحکمه ص425 [9] . همان، ص257 و میزان الحکمه ج2 ص230 [10] . [11] . غرر الحکم،ح 6607 [12] . شرح نهج البلاغه، ج1 ص316 [13]. سوره بقره/ آیه 191. [14] . سوره ضحی/آیه11.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6342
زمان انتشار: 24 مارس 2017
| |
(1) حسود درمان نمی شود

بحث «حسادت» جلسه اول

(1) حسود درمان نمی شود

حسادت نوعی بیماری(سرطانی) است که انسان از دنیا با خود به عالم بعدی می برد. حسود کسی است که تحمل پیشرفت مادی و معنوی دیگران را ندارد و دائما از او حسادت تراوش می کند. حسادت طوری در وجودِ حسود ریشه دوانده که امیدی به درمانش نیست و تنها راه درمانش، رسیدن به دیدگاه فطری و اتصال به منبع بی نهایت است. حسرت های حسود زیاد و گناهانش دو برابر است. حسود رفیقی ندارد.

اما قبل از شروع بحث، لازم است به مبحثی که در جلسات گذشته بیان شد، اشاره ای داشته باشیم. گفتیم که[1] رابطه ی «دنیا» با «آخرت» مثل رابطه ی «رحم مادر» است با «دنیا». وقتی جنینی با نقص یا بیماری، از رحم مادر به دنیا می آید، ناگزیر باید رنجی را تحمل کند. این رنج به خاطر عدم تطبیقی است که جنین با «خود» به دنیا آورده. عدم تطبیق با دنیا، موجب مریضی می شود، و گرنه شرایط زیستی دنیا کسی را اذیت نمی کند. بنابراین، برای این که بتواند به بچه های سالم ملحق شود، باید رنج درمان را تحمل کند. برای مثال، کودکی که پایش شکسته را باید به بیمارستان ببرند و یکبار دیگر پایش را بشکنند و جا بیندازند و گچ بگیرند و حداقل چند ماه در گچ باشد و رنج درمان را تحمل کند تا در نهایت بتواند به بچه های سالم ملحق شود. طول مدت درمان به سه عامل بستگی دارد: شدت بیماری؛ نوع بیماری؛ تعداد بیماری. بسته به اینکه یک جنین وقتی از رحم مادر بیرون می آید، چند نوع مریضی داشته باشد؟ چه مریضی داشته باشد؟ و شدت هرکدام از مریضی ها چقدر باشد؟ باید رنج درمان را تحمل کند. در حرکت از «دنیا» به «آخرت» هم، همینطور است. ما ذاتاً اهل بهشتیم و باید سالم به آن عالم متولد شویم، چون شرایط زیستی آخرت،  بهشت است وعدم تطبیق با شرایط بهشت، می شود جهنم. این عدم تطبیق (بیماری) را انسان، از دنیا با خودش می برد و تنها خود او مسبب آن است، نه کس دیگری. یعنی کسی نمی تواند بگوید دست خودم نبود. در این صورت بهشتی که برای انسان سالم، لذت بخش است، برای آدم بیمار جهنم می شود. پس با توجه به سه عامل بیان شده برای طول درمان، باید در درمانگاه بهشت، رنج درمان را تحمل کند. تا بعد از سازگار شدن با آن عالم، در بهشت متولد شود. از این رو شناخت این نوع بیماری و حمله هایی که شیطان به انسان  می کند تا این بیماری را در ما ایجاد کند، ضروری است. با وجود این که زمانِ رشد در«داخل رحم» بسیار کوتاه تر از«خارج رحم» است، سازندگی که در رحم مادر صورت می گیرد، بسیار بیشتر از سازندگی است که درخارج رحم که دنیاست صورت می گیرد. در ۹ ماه رحم مادر، یک بدن کامل ساخته می شود. حال اگر جنین، درهنگام تولد، یک بند انگشت کم بیاورد، با ۱۰۰ سال زندگی در دنیا هم نمی تواند آن بند انگشت را جبران کند. در حالی که در رحم مادر کمبود یک بند انگشت به سرعت می تواند جبران شود، زمان درمان در رحم، بهتر و کوتاه تر از بیرون رحم است. برای همین است که امروزه پزشکان ترجیح می دهند، جنین را در رحم مادر درمان کنند. در مباحث قبلی گفته شد1که ریاضیات عالم آخرت، میلیاردها برابر پیچیده تر از ریاضیات عالم دنیاست. حال اگر کسی یک بیماری طولانی سرطانی را  با خود به آن عالم ببرد، چقدر طول می کشد تا درمان شود؟ قرآن می فرماید: «لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً=روزگاری دراز درآن خواهند ماند»2، یعنی قرن ها باید در جهنم بماند تا درمان شود. زیرا آخرت یک شرایط ابدی، طولانی و با فعلیت زیاد است و مانند دنیا قوه ندارد و استعداد عمل را ندارد که بتوان کاری کرد؛  لذا درمان خیلی طولانی است. انسان گنکار، در دنیا با صرف 5 یا 10 دقیقه زمان ، نه تنها می تواند گذشته گناه آلود خود را جبران کند، بلکه خداوند تبارک و تعالی همه گناهانش را تبدیل به ثواب می کند. «مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا= هرکس توبه کند و عمل صالح انجام دهد،خداوند اعمال بد آنان را به حسنات و خوبیها تبدیل می کند».  اما اگر بدون توبه به شرایط زیستی آخرت برود، امکان ندارد شرایط زیستی بهشت ، این شخص را بپذیرد. همانگونه که شرایط زیستی دنیا آنقدر حساس است که کوچکترین بیماری نظیر یرقان را به سرعت نشان می دهد. طبق آیه ی شریفه ی«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ= هرکس ذره ای عمل خیر انجام دهد، آن را می بیند و هرکس ذره ای عمل بد انجام دهد آن را می بیند»3.  اگر ذره ای خوبی یا بدی با خودت ببری، به خودت بر می گردد و شرایط زیستی بهشت آن را نشات  می دهد. در دنیا هم همین طور است، در رحم مادر خیر و شر ظهور پیدا می کند و وقتی جنین بیمار متولد می شود درد و ناتوانی به خودش بر می گردد. اما «حسادت»، یک بیماری مثل شکستگی دست و پا، یرقان و سرماخوردگی نیست که ظرف یک مدت کوتاهی درمان شود؛ بلکه نوعی سرطان است که سال ها شخص را درگیر می کند. «حسود» بر وزن صفت مشبهه ی «فعول» است. یعنی کسی که دائماً از او حسادت تراوش می کند و اساساً تحمل رشد و پیشرفت مادی و معنوی دیگران را ندارد؛ بنابراین کسی که یک بار مرتکب گناه حسادت می شود، حسود نیست؛ همانگونه که فرد بخیل با یک بار بخشش،  بخشنده  نمی شود. حضرت علی (علیه السلام) در این باره می فرمایند: «اَلحَسُودُ لا یَبرَأُ= حسود درمان نمی شود». منظور کسی است که تصمیمی برای خوب شدن ندارد. سرطان حسادت، در تمام وجودش ریشه دوانده است و درماش سخت است. اگر نتواند با آتش حسادت مبارزه کند و با ریاضت مهربانی و خیر خواهی ریشه ی حسادتش را بسوزاند، درمان نخواهد شد، مگر با آتش جهنم.  حضرت می فرمایند: «الحَسودُ کَثیرُ الحَسَرات مُتَضاعَفُ السَیِّئات= حسود پر حسرت است و گناهانش مضاعف». یعنی حسرتهایش آن قدر زیاد است که دائما در حال سوختن، ذوب شدن است. دائما در فشارهای روحی از ناحیه ی خودش است. چون نگاهش به خودش اشتباه است. حسود اولین ضربه را به خودش می زند و چون غمگین است، آرامش ندارد. علت اصلی غم او این است که کمال های دیگران، بی کمالی او را به رخش می کشد. وقتی مریض می شود با دیدن سلامتی دیگران غصه می خورد. نمی گوید این مریضی لطف خداست و ذخیره ی آخرتم می شود. پس یک عامل اصلی حسادت، تنگ نظری و محدود بینی است؛ حسود دنیا را محدود می بیند؛ خدا و آخرت را محدود می بیند؛ خودش را محدود می بیند. برای همین اگر یک نفر نعمتی داشته باشد به او فشار می آید. چون با وجود او، در خودش احساس کوچکی می کند. پس اگر چیزی با ارزش تر از رابطه ات با  خدا شد (مثل این که دیدن کمالات دیگران تو را عصبانی کند) درآن لحظه ابدیت، خدا و بهشت خود را فروخته ای. باید دستگیره ی حسادت را در وجودمان از بین ببریم تا شیطان نتواند حسادت را در ما تحریک کند و از این طریق روابط مان با دیگران را بهم بزند. این کار مستلزم این است که انسان با دیدگاه حقیقی و فطری به خودش نگاه کند و دیگر این که متصل به بینهایت باشد. در این صورت می فهمد که کمالات دیگران نه تنها او را کوچک نمی کند، بلکه به بزرگتر شدنش نیز کمک می کند. بنایراین، داشتن و نداشتن نعمت های محدود، نه درچنین آدمی عجب ایجاد می کند و نه او را اذیت می کند (چو صد آید نود هم پیش ماست). قرآن کریم در این زمینه می فرماید: ما شما را به انواع بالا و پایین شدن ها امتحان می کنیم تا این روحیه در شما ایجاد شود که: «لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ = نه تاسف بخورید بخاطر چیزی که ندارید و از دست داده اید و نه خوشحال شوید بخاطر چیزی که بدست می آورید». پس بدانیم که چه بسیارند آدم هایی که یک شبه زیبایی، دارایی یا مقام خود را از دست داده اند. یعنی نداشتن جیفه ی دنیا ننگ نیست. این قاعده جاری است که: «شیرینی دنیا، تلخی آخرت و تلخی دنیا، شیرینی آخرت را به همراه دارد». با توجه به این نکته دیگر جایی برای حسادت باقی نمی ماند. حضرت زهرا(سلام الله علیها) و امیرالمومنین (علیه السلام) خیلی وقت ها برای غذایشان هم لنگ می ماندند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) با وجود کارهای بسیار زیادِ منزل، قدرت اختیار کردن کنیز را نداشتند. اینجاست که پیامبر بعد از یاد دادن تسبیحات حضرت زهرا، به ایشان فرمودند: «این تسبیحات برای تو ثروت بالاتری است، خداوند دنیا را برای ما نخواسته، آخرت برای ماست». این یعنی در دنیا هر چه بیشتر نفس چرانی شود از سهم آن طرف کم می آورید. حسود، حسرت محبت دارد؛ تا جایی که برای محبوب شدن، حاضر است تن به هر کار زشتی بدهد. لازم نیست ما  خودمان را با انسان های دیگرارضاء کنیم؛ ما بالاتر از این ها را داریم. اگر آدم عاشق کسی بشود که به حقیقت انسان را دوست دارد و معامله گر نیست، اساساً هیچ احتیاجی به محبت و عاطفه ورزی دیگران ندارد، کاملا قدرتمند و سرشار خواهد بود. باید برسیم به جایی که بگوییم: بی همگان به سر شود                          بی تو به سر نمی شود اما وقتی خدا را کنار گذاشتی با همگان هم به سر نمی شود، مجبور هستی سر راه خیلی ها ذلیل و ذبح شوی و درنهایت گدا و بدبخت هستی. شما نگاه کنید در حادثه ی کربلا چه کسی موقعیتی بدتر از حضرت زینب(سلام الله علیها) و سید الشهدا(علیه السلام) را دارد؟ غریبانه به کربلا می آیند، آنها را محاصره می کنند و آب را به رویشان می بندند و جلوی چشمان مبارک حضرت زینب(سلام الله علیها)، عزیزانش را تکه تکه می کنند و به تعبیر امام زمان(علیه السلام)،مانند گرگ های خونخوار به زنان و کودکان حمله می کنند و به ضرب تازیانه به اسارتشان می گیرند؛ بعد هم با کتک وارد مجلس یزیدشان می کنند؛ با تمام این مصیبت ها، وقتی یزید می گوید: «دیدی خدا با شما چه کرد؟» حضرت زینب (سلام الله علیها) می فرماید: «ما رایت الا جمیلا= جز زیبایی چیزی ندیدم». همه اینها برای ما عزت و شرافت بود.  هر کس لیاقت اینطور قربانی کردن برای خدا را ندارد. آنجا یزید در اوج قدرت ، خوار و ذلیل می شود و اینجا حضرت زینب در اسارت، عزیز و قدرتمند. امروز به اکثریت اهل تسنن نگاه کنید! آنها چه کسی را دارند؟ قبر عمر و معاویه کجاست؟ یزید و شمر و ابن زیاد کجایند؟ آنگاه ما در اقلیت شیعه چه کسانی را داریم؟ حسین(علیه السلام) می شود مشهورترین شخصیت جهانی که در تمام دنیا برایش دسته های عزاداری راه می افتد. چه کسی فکر می کرد امام حسین(علیه السلام) این طور بزرگ شود که مسیحی، یهودی، کمونیست و...برایش گریه کند. این عزت است که در پایگاه کفرو مرکز سلطنت معاویه در دمشق، حضرت زینب دارد سلطنت می کند.  نتیجه این می شود که انسان باید با مرکز عزت و شرافت و با کانون شادی و دارایی در پیوند باشد، تا همیشه عزیز باشد و در مقابل دارایی های مادی و معنوی دیگران احساس کوچکی نکند. اگر بفهمیم که خدا ما را دوست دارد و امام زمان پدر حقیقی ماست، آن وقت به یک عاطفه ی بینهایت وصل می شویم و به محبت دیگران که هزار و یک جور طمع و توقع به دنبال دارد، هیچ احتیاجی نخواهیم داشت. جرا حضرت فرمود:«متضاعف السیئات= حسود گناهانش دو برابر است؟». چون دائماً در پی ضربه زدن به دیگران است و دائما برای خودش تولید گناه می کند. «الحسود لا خله له=حسود هیج رفیقی ندارد»: حسود به دو دلیل تنهاست: 1- اگر رفیقش را در حال رشد ببیند، با او دشمن می شود 2- شخص حسود محبوب نیست و کسی او را دوست ندارد. «الحسود لایسود = حسود به سیادت و آقایی نمی رسد». یعنی حسود با حسادتش برکسی برتری نمی یابد؛ اگر هم به رشد و محبوبیتی در جامعه برسد، موقتی بوده و در نهایت، ذلیل و منفور می شود. پس سعی نکنید به زور خودتان را محبوب دیگران کنید. بگذارید عزت و آبرو را خدا بدهد. «لَئِن شَکَرتُم۟ لَأَزی۟دَنَّکُم= اگر شکرگذاری کنید، نعمت خود را بر شما خواهم افزود». زیرا العزة لله و لرسوله وللمنومنین= عزت مال خدا و رسول خدا و مؤمنین است». سؤال: در برخورد با حسود چه کار کنیم؟ پاسخ: برای این که از صراط مستقیم خارج نشویم، نباید با او مقابله به مثل کنیم؛ گاهی همان ضربه زدن ها، تهمت ها و آزارهای حسود در حق ما، سبب  رشد و ترقی ما می شود. 1. در جلسات گذشته به طور کامل بیان شد. 1. در مبحث وسواس بیان شد. 2. نباء/ آیه 23. 3. زلزلة/ آیه 4.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top

لطفاً برای مطالعه این چند خط 10 دقیقه وقت بگذارید

شیطان از جنس جن است و از آتش خلق شده است و قبل از اینکه از بهشت رانده شود خدا را بسیار عبادت می کرد . به همین دلیل عزازیل نام گرفت . حضرت علی (ع) فرمودند : شیطان هفتاد هزار سال خدا را عبادت کرد و فقط یک نماز دو رکعتی او چهارهزار سال طول کشید . وقتی خدا انسان را از خاک آفرید و در آن روح دمید به تمام ملائکه دستور داد که بر آدم سجده کنند و همه سجده کردند به غیر از ابلیس. شیطان به خدا گفت : من هفتاد هزار سال تو را عبادت کرده ام و خودت فرموده ای که هر کسی مرا عبادت کند عبادتش را بی نتیجه نمی گذارم و عوضش را به او می دهم . خداوند فرمودند : هر چه می خواهی در دنیا به تو عطا می کنم . شیطان گفت :

آراستگی و مدگرایی

«پرسش‎گری» از آغاز آفرینش انسان، رخ‎نمایی کرده، بر بال سبز خود، فرشتگان را فرانشانده، بر برگ خود، شیطان را فرونشانده و در این میان، مقام آدمیت را نشان داده است.

آری، هر که سؤال‎هایش آسمانی است، دانش و بینش، پاسخش خواهد بود. پویایی و پایایی «جامعه» و «فرهنگ»، در گرو پرسش‎های حقیقت‎طلبانه و پاسخ‎های خِردورزانه است.

 ادارة مشاوره و پاسخ معاونت مطالعات راهبردی نهاد، محفل انسی فراهم آورده است، تا «ابر رحمت» پرسش‎ها را به «زمین اجابت» پذیرا باشد و نهال سبز دانش را باور سازد. اگر ما بتوانیم سنگ صبور جوانان اندیشمند و بالندة ایران پرگهرمان باشیم به خود خواهیم بالید.

شناسه مطلب: 5226
زمان انتشار: 19 ژوئن 2016
| |
درشب قدر، قدرمان را به نشان آدمیت بخواهیم

استاد محمد شجاعی

درشب قدر، قدرمان را به نشان آدمیت بخواهیم

​در شب قدر فقط مومن است که بهترین تقدیر را خواهد داشت. چون از روح انسانی برخوردار است.

قرآن کریم در زمینه تقسیم بندی انسان براساس بخش اصلی وجودش، آیاتی را بیان می کند که شش «قدر و اندازه» را می توان در آن ها بدست آورد: ۱- بعضی از انسان‌ها اندازه­ و قدرشان به اندازه سنگ‌هاست در سوره بقره آیه 74 می‌فرماید: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِیَ كَالْحِجارَةِ؛ سپس دل‌های شما بعد از این جریان سخت شد، همچون سنگ». یعنی دل بعضی از شما که شخصیت اصلی انسان است، به جای اینکه به دنبال الله باشد، به اندازه جمادات ارزش دارد. اینجاست که انسان قیمتش مثل سنگ می شود.یعنی شخصیتش بیشتر از یک سنگ نیست. ۲- بعضی از انسان ها اندازه و قدرشان از سنگ هم پایین تر است بعد می فرماید:«أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً= یا سخت‌تر». چون سنگ خواصی دارد که دل‌انسان ندارد.سنگ آنقدر نرم است که آب از آن بیرون می‌آید. «وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ= چرا كه پاره‏ای از سنگ‌ها می‏ شكافد و از آن نهرها جاری می ‏شود». یعنی سنگ آنقدر نرم است که باز می‌شود و از دل‌آن  نهر بیرون می‌آید و به آب اجازه می‌دهد که رد بشود. اما دل بعضی‌ها قساوتی دارد که به راحتی به اشک و توبه نمی افتند.پس یکی از تقدیراتی که باید در این شب‌ها بخواهیم این است: خدایا دل ما را نرم کن تا ازسنگدلی و سخت دلی در بیاییم. ۳- گروهی اندازه­ و قدرشان به اندازه چهارپایان است گروهی که زندگی حیوانی دارند:«أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ=بعضی‌ها مثل چهارپایان هستند»، یعنیدر حد کمالات حیوانی زندگی می کنند. ۴- برخی از انسان ها قدرشان پائین تر از حیوان است گروهی هم بدتر از حیوان هستند. «بَلْ هُمْ أَضَلُّ»؛چون حیوانات ویژگی های خوبی دارند. عبادتهایشان، کارهایشان همه چیزشان به موقع است؛ حتی تعهد و مسئولیت خانوادگی دارند. پیامبر(صل الله علیه و آله) فرمودند: «رُبَّ مَرکوبٍ خَیرٌ مِن راکِبِه لأنَهُ اَکثَرُ ذِکرَ منه=چه بسیار مرکب‌هایی که از صاحبانشان بهتر هستند؛ چون ذکرشان بیشتر از صاحبشان است». یعنی حتی حیوانات نماز دارند و آن را تأخیر نمی اندازند برعکس آنها انسان که یا نمی خواند یا اگر بخواند با تأخیر است. ۵- بعضی از انسان ها، قدرشان شیطانی است در ادامه آیه می فرماید: «شَیاطِینَ الْإِنْسِ= بعضیها شخصیتا شیطان هستند»؛ یعنی مثل شیطان می‌مانند؛ حتی مثل حیوانات هم نیستند، مثل شیطان هستند.چون ظاهرش، پوشش، لباس، شخصیت، منش، فرهنگ زندگی­، محتوای خانه ­اش و ... همه به گناه نزدیک ترند و همه ­اش شیطانی است. ۶- بعضی از انسان ها، قدرشان انسانی است از بین همه آدم‌هایی که یا سنگند یا کمتر از سنگ؛ یا حیوانند یا کمتر از حیوان و یا شیطان اند،استثنائاً عده­ ای هم انسان هستند.«وَ الْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ* إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا و عَمِلُوا الصالحات»، همه آدم‌ها خسارت می‌دهند، یعنی اصل سرمایه را از دست می‌دهند.اصل سرمایه همان از دست دادن انسانیت است. پیامبرص فرمود: مسلمان‌ها روز قیامت به صورت ده حیوان و موجودات دیگر محشور می‌شوند،یعنی دچار خسران بودند و نتوانستند در تقدیرات شب‌ قدر، آدمیت را از امام زمان (علیه‌السلام) بگیرندو استثنائاً یک عده هستند که واقعاً آدمند. ایمان یعنی دل ما به ارزش های انسانی مطمئن شود و امنیت پیدا کند؛ یعنی دل ما به ماوراء دنیا خوش باشد و ماوراء دنیا بتواند به آن قدرت و شادی بدهد. مؤمن همه قیمت‌ها را از بالا دریافت می‌کند. اصلاً از پایین چیزی نمی‌گیرد؛ گدای پایین و سبک زندگی پایین‌ها نیست.پنج قدری که بیان شد، چیزهایی است که ما نباید امضاء کنیم و در این چند شب به دست امام زمان (علیه السلام) بدهیم، این جور زندگی‌ها به درد نمی خورد.   برگرفته از سلسله مباحث نقش انسان در تقدیرات شب قدر 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 5191
14 ژوئن 2016
| |
پرسش69.
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

شناسه مطلب: 4849
زمان انتشار: 5 آوریل 2016
| |
راهِ دریافت اسم حلیم خداوند، تمرینِ تغافل است

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

راهِ دریافت اسم حلیم خداوند، تمرینِ تغافل است

اگر کسی می‌خواهد، اسم شریف حلیم را دریافت نموده و عذاب هزاران سال آخرتی را از خودش دور نماید، باید به تمرینِ تغافل بپردازد. محال است کسی نتواند اشتباهاتِ دیگران را نادیده بگیرد و یا از اتفاق ناخوشایند که دیگران، برایش بوجود آورده اند، چشم بپوشد، اما موفق به جذبِ اسم حلیم شود.

تغافل به معنای بی‌خیالی نسبت به امور غیر مهم از نگاه الله است. اموری که پرداختن و توجه به آنان، انسان را از حرکت به سوی هدف نهایی خلقتش باز می‌دارد. به قدری مسئله تغافل در سیر انسان به سوی الله، مهم است که آن را نصفِ شخصیتِ انسان عاقل معرفی می‌کنند. محال است کسی که روح تغافل در وجودش نفوذ نکرده است، بتواند، به شباهت به الله رسیده و مسیر زمین تا الله را به سلامت طی کند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «إنّ العاقِلَ نِصفُهُ احتِمالٌ، و نِصفُهُ تَغافُلٌ؛ همانا نصف شخصیت عاقل، تحمل است و نصف دیگرش، خود را به غفلت زدن (نادیده گرفتن) است». در فرمایش دیگری از ایشان نقل شده است: «تَغافَل یُحمَد أمرُكَ؛ نادیده بگیر تا مورد ستایش قرار بگیری». انسان‌هایی که عموماً دیگران، نه تنها از آنان احساس لذت نمی‌کنند، بلکه حوصله‌ی همنشینی با آنان را ندارند، غالباً دارای روحیه‌ی تغافل نیستند، این انسان‌ها عموماً در زمان پیری، قابل تحمل توسط دیگران نبوده و مجبورند تنهایی‌های زیادی را تحمل کنند. چنین کسانی دائماً در حال دیدن ضعف‌ها و اشتباهاتِ دیگران بوده و با آن‌ها به بحث و جدل می‌پردازند. روح تغافل یکی از مهمترین مهارت‌هایی است که اساساً بدون محبوب شدن در قلب انسان‌های دیگر محال است. به روایت زیر دقت کنید؛ «أَشْرَفُ أَخْلاقِ الْكَریمِ كَثْرَةُ تَغافُلِهِ عَمَّا یَعْلَمُ؛ بالاترین خُلق انسان کریم، نادیده گرفتن چیزهایی است که می‌بیند». امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در روایت دیگری به این مضمون اشاره نموده و می‌فرمایند: «مَن لَم یَتَغافَلٌ وَ لایَعضُّ عَن کَثیر مِن امُورِ، تَنَقضت عِیشه؛ کسی که تغافل نکرده و از بسیاری از امور، چشم نمی‌پوشد، زندگی‌اش ناگوار می‌گردد». امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «لا حِلْمَ كَالتَّغافُلِ؛ هیچ حلمی، مانند تغافل نیست». اگر کسی می‌خواهد، اسم شریف حلیم را دریافت نموده و عذاب هزاران سال آخرتی را از خودش دور نماید، باید به تمرینِ تغافل بپردازد. محال است کسی نتواند اشتباهاتِ دیگران را نادیده بگیرد و یا از اتفاق ناخوشایند که دیگران، برایش بوجود آورده اند، چشم بپوشد، اما موفق به جذبِ اسم حلیم شود. کسی که دائماً در زندگی با کلمه‌ی "ای کاش" مأنوس بوده و در حال حسرت خوردن برای اتفاقات قبلی است، امکان حرکتِ رو به جلو را در صراط مستقیم ندارد. به روایت زیر دقت کنید؛ «...فَإِنَّ لَوْ تَفْتَحُ عَمَلَ الشَّیْطَانِ؛ ای کاش گفتن، شیطان را بر انسان مسلط می‌کند». کلمه‌ی ای کاش، قلب انسان را تحت سلطه‌ی شیطان قرار داده و او را بر انسان حاکم می‌کند. در سیره‌ی پیامبر اسلام، آمده است که ایشان هرگز این کلمه را بر زبان نیاورده اند. انسان مؤمن کسی است، که هر آنچه که بر او فرود می‌آید را، میدانِ ربوبیت خداوند دانسته و براحتی با رضایت، از ان در جهت تقرب به سوی الله استفاده می‌کنند. انسان عاقل کسی است که چندبار خطاهای دیگران را ندید می‌گیرد، و اگر ادامه‌دار بود، یک بار آن هم با مهربانی و خیلی کوتاه تذکر می‌دهد. تذکرات دائم و خشن، قطعاً اثرات سوء و عکس بر جای خواهند گذاشت. هیچ گرفتن از دیگران، ریز دیدن آنها، به رخ کشیدن اشتباهاتشان، سخت‌گیری‌های بی‌مورد مخصوصاً در اجرای اعمال عبادی و ... قطعاً و یقیناً به سرانجام مثبتی نخواهد رسید. والدین زیرک، بیشتر از آنکه بخواهند خطاهای فرزندانشان را به رخ آنها بکشند، از کنارشان آرام و بی‌صدا می‌گذرند. چنین والدینی، به فرزندان خود اجازه‌ی آزمون و خطا داده و فرصتِ تثبیت یک مهارت را در نفسشان می‌دهند. آنان با سپردن مسئولیت‌های مهم در هفت سال دوم تربیتی فرزندانشان، و اجازه‌ی سعی و خطا دادن به آنان، در کسب مهارت‌های زندگی، یاری‌شان می‌کنند. تغافل و تجاهل والدین دو اسلحه‌ی مهم، برای باز کردن میدان سعی و خطا برای فرزندان بوده و به آنان اجازه‌ی رشد می‌دهد. کسی که می‌خواهد روح خود را سالم نگه دارد، مجبور است که خودش را نسبت به بسیاری از اموری که می‌بیند و می‌فهمد، به غفلت بزند. حرکت به سمت الله، تنها به واسطه‌ی یک قلبِ رها و خالی از دغدغه‌های غیر الهی، ممکن است. قلبی که دائماً درگیر دغدغه‌های زمین و یا رفتارهای دیگران و ... است، توانایی حرکت در این مسیر را نخواهد داشت.   برگرفته از مباحث انسان شناسی مطالب بیشتر: پای درس استاد مجموعه سخنرانی های استاد محمد شجاعی مجموعه کتابهای استاد محمد شجاعی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4845
زمان انتشار: 3 آوریل 2016
| |
بزرگترین دشمن صاحب الامر (عجل ا... تعالی فرجه الشریف)

بزرگترین دشمن صاحب الامر (عجل ا... تعالی فرجه الشریف)

ابلیس(علیه اللعنه) که امروز مورد ستایش و گاهی پرستش برخی از مردم است، بزرگ ترین دشمن حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) است. علّت آن را در انتهای این مطلب متوجّه می شوید؛ همچنین می فهمید که بزرگترین نبرد حضرت مهدی(عج) در آخرالزّمان، با ابلیس و لشکریانش است؛ چرا که تا این ملعون از بین نرود، زمینه هدایت مردم، فراهم نمی شود. آفرینش ابلیس ابلیس، آفریده شده از آتش و از مخلوقات جنّی خداوند است. نام او در ابتدا «عزازیل» به معنای عزیز خداوند بود؛ ولی بعد از آنکه از سجده بر حضرت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) سر باز زد و توبه نکرد، او را «ابلیس» به معنای مأیوس شده از رحمت خداوند خواندند. (1) در قرآن کریم درباره ی «جنّ» بودن ابلیس می خوانیم: «و یاد کن هنگامی که به فرشتگان گفتیم، آدم را سجده کنید. پس همه، جز ابلیس سجده کردند که از گروه جنیان بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید.» (2) عبادت ابلیس ابلیس به سبب زیادی عباداتش، به مقام تقرّب خداوند ارتقا یافته بود. امیرمؤمنان، حضرت علی (ع)در این باره فرموده اند: «از آنچه خداوند نسبت به ابلیس انجام داد عبرت گیرید، زیرا اعمال فراوان و کوشش های مداوم او با تکبّر از بین رفت. او شش هزار سال عبادت کرد که مشخص نیست از سال های دنیا یا آخرت است؛ امّا با لحظه ای تکبّر، همه را نابود کرد.» (3) امتحان ابلیس از طریق حضرت آدم(ع) حضرت علی (ع) درباره ی سرباز زدن ابلیس از فرمان خداوند در سجده بر حضرت آدم(ع) چنین فرموده اند: «شیطان بر آدم، به جهت خلقت او از خاک، فخر فروخت و با تکبّر به اصل خود که از آتش است، دچار تعصّب و غرور شد. پس شیطان دشمن خدا و پیشوای متعصب ها و سرسلسه ی متکبران است که اساس عصبیت را بنا نهاد و بر لباس برتری جویی و خودبزرگ بینی با خداوند در افتاد. لباس بزرگی را بر تن پوشید و پوش تواضع و فروتنی را از تن به در آورد.»(4) نتیجه این غرور و خود بزرگ بینی، رانده شدن از درگاه خداوند بود. خداوند فرمود: «از آن (مقام و مرتبه ات) فرود آی! تو حق نداری در آن (مقام و مرتبه) تکبّر کنی! بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکی! »(5) ابلیس از این زمان کینه ی انسان را به دل گرفت و به حضرت باری تعالی عرض کرد: «پروردگارا! مرا تا قیامت مهلت ده! [خداوند] فرمود: تو از مهلت داده شدگانی؛ ولی تا روز و زمان معین!»(6) معرفی ابلیس از زبان خودش امام هادی(ع)، روزی ابلیس را دید و به او فرمود: «تو چه کسی هستی؟» آن ملعون پاسخ داد: «من قابیل و کشنده ی فرزند آدم به نام هابیل هستم. من با نوح پیامبر در کشتی سوار شدم (برای تباهی آنها و هلاکت اهل کشتی) و من کشنده ی شتر صالح پیامبرم. من موجب به آتش انداختن ابراهیم هستم. من نقشه ی قتل یحیی را کشیدم. من سبب قتل زکریّا با ارّه شدم. من روان کننده ی لشکر فرعون به رود نیل شدم که آنها غرق شوند. من جادوگران را راضی نمودم که با موسی درگیر شوند و آنها را راهنمایی نمودم، من سازنده ی گوساله ی سامرّی بودم. من مردم را در جنگ حنین برای کشتن پیامبر اکرم(ص) جمع کردم. من حسادت را در دل امّت در روز سقیفه انداختم (تا غصب خلافت حضرت علی(ع) بشود) من محمل عایشه را در جنگ جمل با علی(ع) بستم. من در لشکر معاویه در جنگ صفّین، کارساز بودم. من در روز عاشورا، در کربلا لشکر یزید را تشویق می ‌کردم در ریختن خون حسین بن علی(ع) و اصحابش. من امام اهل نفاق هستم. من نابود کننده ی اقوام اوّلین بودم و گمراه کننده ی اقوام آخرین هستم. من از آتش، نه از خاک خلق شده ‌ام. من مورد خشم خداوند تا آخر خلقت هستم.» (7) تلاش های شیطان پس از ظهور حضرت مهدی (ع) فعالیت های شیطان در آخرالزمان در این بخش نمی گنجد. رواج این همه گناه و شرک و آلودگی، خود گواه همین مدّعاست که شیطان، در فریب فرزندان آدم (ع)، تمام کوشش خود را به کار بسته است و دست به دست نفس امّاره، بسیاری از انسان ها را به از خوی انسانی شان جدا کرده است. در بخش های دیگر همین ویژه نامه می توانید بیشتر با فعّالیتهای این ملعون آشنا شوید. پس از ظهور حضرت مهدی (ع)، تلاش های شیطان برای وفای به عهدی که با خداوند برای گمراه کردن آدمیان بسته همچنان ادامه دارد. در آستانه ظهور، شیطان کاری انجام می دهد که در سرنوشت مردم بسیار تأثیر گذار است: صبح گاه روز بیست و سوم ماه رمضان، پیش از ظهور، جبرئیل امین (ع) با ندای اعجازگونه ای حجت را بر مردم تمام می کند و نوید ظهور حضرت مهدی (ع) را به همه ی آنها می دهد. عصر گاهان، ابلیس برای مقابله با این ندا به میدان می آید. این ماجرا از زبان امام باقر (ع) چنین نقل شده است: «...و صدا، صدای جبرئیل روح الامین است و صدا در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان خواهد بود. درباره ی آن شک نکنید. گوش فرا دهید و اطاعت کنید. در انتهای روز، صدای ابلیس ملعون [شنیده می شود] که ندا می دهد: آگاه باشید که فلانی مظلومانه کشته شد تا مردم را به شک بیندازد و آنها را مبتلا به فتنه کند.» (8) پایان زندگی شیطان به بیان روایات، پایان یافتن زندگی شیطان در دستان حضرت صاحب الامر(ع) است. حضرت مهدی (ع) در پی گسترش عدل و داد در زمین هستند و برای رسیدن به این هدف پاک و مقدّس، کارهای مختلفی انجام می دهند که از جمله آنها جنگیدن با موانع تحقّق عدالت جهانی است. از مهم ترین این جنگ ها می توان به موارد زیر اشاره کرد: جنگ با سفیانی، سپس با یهودیان، سرکوب دجّال و نابود کردن یأجوج و مأجوج و در آخر، جنگ با ابلیس آغاز می شود که نتیجه ی آن هلاکت شیطان است. (9) اسحاق بن یعقوب می گوید: «از امام صادق (ع)پرسیدم: اینکه خداوند به شیطان فرمود منتظر وقت معلوم باش، این وقت معلوم کی خواهد بود؟ حضرت فرمودند: روز قیام قائم ماست. وقتی خداوند او را برانگیخته می کند و آماده ی قیام در مسجد کوفه است، در آن وقت شیطان در حالی که با زانوهای خود راه می رود به آنجا می آید و می گوید: ای وای، از خطر امروز! قائم پیشانی شیطان را گرفته و گردنش را می زند. آن موقع روز وقت معلوم است که مدت او به آخر می رسد.» (10) پی نوشت : 1. مسعودى، على بن حسین، ترجمه إثبات الوصیة، مترجم: محمد جواد نجفی، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1362، ص 7؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث 3/5. همچنین در سایت ویکی فقه بیان شده است. 2. سوره ی کهف (18)، آیه ی 50. 3. نهج البلاغه ترجمه ی محمد دشتی، خ 192. 4. همان. 5. سوره ی اعراف ، آیه ی 13. 6. سوره ی ص (38)، آیات 79-81. 7. کتاب طوالع الانوار، ص166؛ نقل از سایت موعود 8. نعمانی، غیبت، ص17، بحارالانوار، ج2، ص231. 9. برای دست یابی به اطلاعات بیشتر، مطالعه مقاله ی از ظهور تا قیامت، ماهنامه ی موعود، شماره ی 97 را پیشنهاد می کنیم. 10. بحارالانوار، ج 2، ص 231. منبع: افخمی، فاطمه، «ابلیس دشمن فرزندان آدم»، نشریه ی موعود شماره 101؛ با تصرّف و تلخیص.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4593
زمان انتشار: 26 ژانویه 2016
| | | |
(3) شادی؛ ارزش انسان

بحث شادی (3)، ۹۴/۵/31؛ از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

(3) شادی؛ ارزش انسان

عناوین مورد بحث در این جلسه: در رحم دنیا طوری باید زندگی کرد که به محض وفات باید سالم متولد شویم. ترس از خدا یعنی من معصیت نکنم خدا را و خجالت بشکم از این کار و نافرمانی نکنم. گناه یعنی رعایت نکردن قوانین. بهشت خانه شادی است و به محض ورود به شادی وخنده گذرانده می شود. میزان غصه ها و عذاب های آخرت به میزان غصه های و عذاب های است که انسان برای دنیا می خورد. غصه های گذشته باعث خراب شدن حال و آینده می شود.  شیطان دائما گذشته را جلوی چشم شما می آورد تا نتوانید از حال و آینده لذت ببرید و شاد باشید. به گزارش منتظران منجی «عج»، در سومین جلسه از بحث «شادی» مورخ ۹۴/۵/31 ، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که ترس از خدا بحث این جلسه را با فرمایشی از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) شروع می‌کنیم که می‌فرمایند: «ما من عبد بکی من خشیه الله الا سقاه الله من رحیق رحمته و عبدله ضحکا و سرورا فی جنه؛ هیچ بنده ای از بندگان خدا نیست که از ترس خداوند تبارک و تعالی گریه کند مگر اینکه خداوند او را از شراب ناب رحمت خودش می‌نوشاند و بنده در بهشت خوشحال و خندان خواهد بود». خداوند به انسان‌های اهل معصیت خطاب می‌کند: «وَمَا ظَلَمُونَا وَلَـكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ؛ آن‌ها به ما ستم نکردند؛ بلکه به خود ستم می‌نمودند». (سوره بقره آیه 57) خداوند نظام عالم را براساس قضا و قدر طراحی نموده و ساختار آن ریاضی است. قوانین حاکم بر روح مانند سیستم بدن است، عدم رعایت قوانین سلامت، باعث ایجاد درد در جسم می‌گردد. همانطور که مسواک زدن باعث نشاط و سلامت دندان و عدم رعایت بهداشت دهان باعث بیماری و درد می‌گردد، عدم رعایت سلامت روح نیز باعث رنج در برزخ می‌شود. جهنم نیز اثر طبیعی عمل خود انسان‌هاست؛ جهنم معلول عدم آمادگی برای زندگی در بهشت است. همانطور که یک جنین شش نوع تولد به دنیا دارد انسان نیز از دنیا به آخرت، شش نوع تولد دارد و مدت زمان ماندن در بیمارستان برزخ به نوع بیماری، شدت بیماری و تعداد بیماری‌هاست. باید سالم متولد شویم. نفس می‌بایست متناسب با بهشت تربیت شود. رعایت قوانین مختص دین نیست برای رسیدن به هر مهارتی باید قوانین آن را رعایت نمود. ورزش، هنر، رانندگی و ... قوانین خاص خود را دارد و تنها راه رسیدن به هدف، رعایت قانون تنظیم شده آن است. تولد از رحم دنیا به آخرت نیز، قوانین خاص خود را دارد که چارچوب آن‌ها در رساله مشخص شده است. داشتن مرجع تقلید زمان‌شناس، عادل و نزدیک به امام زمان علیه السلام انسان را شبیه به بهشت تربیت می‌نماید. دین جدا از سبک زندگی نیست و رساله قدر و اندازه همه ابعاد زندگی را مشخص می‌نماید. بهتر است تولد سالم قوی باشد تا با گروه «السابقون السابقون اولئک المقربون» محشور شویم. اوصاف بهشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بهشت و بهشتیان را اینگونه توصیف می‌فرمایند: «فی صفه اهل الجنه فهم فی الجنه خالدون، لایشیبون فیها و لایهرمونو لایحولون عنها و لایخرجون و لایقلقون فیها و لایغتمون بل هم فیها مسرورون، فرحون، مبتهجون، آمنون، مطمئنون؛ کسانی که اهل بهشت می باشند در بهشت جاودانه‌اند، در بهشت پیری، جابه جایی، پریشانی و غصه وجود ندارد، بلکه همیشه شاد و خوشحالند در سرور، امنیت و اطمینان به سر می برند». بهشتی‌ها این صفات را با خود از دنیا برده‌اند همانطور که جنین لوازم دنیا را از رحم مادر با خود می‌آورد. جاودانگی بزرگترین نعمت است. برای انسان مرگ و تبدیل وجود ندارد و فقط از جایی به جای دیگر منتقل می‌شود و در نهایت در بهشت مأوی می‌گیرد. این جاودانگی از اصل بهشت لذتبخش تر بوده و بهشتیان مکرر متذکر این نکته هستند که من در بهشت جاوادنه‌ام. در بهشت پیری وجود ندارد، در سوره واقعه نیز به این امر اشاره فرموده‌اند همه جوان و همسان هستند. وسعت بهشت هر انسان طبق آیه قرآن به اندازه همه آسمان‌ها و زمین است. پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله فرمودند: وسعت بهشت گداترین فرد بهشتی (کسی که در آخرین ساعات قیامت وارد بهشت می‌شود) به اندازه‌ای است که می‌تواند همه بهشتیان را میزبانی کند. در بهشت پریشانی، غصه و اضطراب نیست؛ بلکه همیشه شاد و خوشحالند. زیرا تهدیدی برای نعمت‌هایی که در اختیار دارند، نیست. آنجا آخرین منزل است و در آن پیری، بیماری و از دست دادن معنی ندارد نعمت‌های بهشتی ماندگار و جاودانه‌اند. نامه حضرت علی علیه السلام به والی مصر فرمایش بعدی از علی علیه السلام که در نامه‌ای که به والی مصر بهشت را وصف می‌فرمایند: «ان اهل الجنه یزورون الجبار کل الجمعه فیکون اقربهم منه علی منابر من نور، و الذین یلونهم علی منابر من یاقوت، والذین یلونهم علی منابر من زبرجد، والذین یلونهم علی منابر من مسک. فبیناهم کذلک ینظرون علی نورالله جل جلاله ینظرالله فی وجوههم ...؛ به راستی که اهل بهشت در هر جمعه خداوند جبار را زیارت کنند. نزدیکترین و مقربترین افراد به خدا بر منبرهایی از نور و ربتبه بعد از آن‌ها بر منبرهایی از زبرجد و رتبه بعد آن‌ها بر منبرهایی از مشک برآیند. در این موقع به نور عظمت خداوند بنگرند و خدا نیز به چهره آنان از روی لطف و و مرحمت نظر کند و در آن هنگام ابری آن‌ها را فراگیرد و آن قدر نعمت، لذت، شادی و بهجت به آن‌ها ببارد که جز خدای سبحان کسی مقدار آن را نداند. با این همه رضای بزرگ حق تعالی از آن بهتر است». و در آخر نامه اینگونه برای او از خدا می خواهد: خدایا ما در خنکای زندگی و نسیم رحمت و جایگاه نعمت و خواسته جان و نیازهای مطلوب و نعمت‌های لذت بخش و امید برتری و رسیدن به آرامش و آقایی کرامت و روشنایی چشم و خرمی نعمت‌ها و شادمانی که شبیه شادمانی‌های دنیا نیست اینها رو به ما بده با محمد (صلی الله علیه و آله) که درود تو بر او خاندانش باشد گرد آور. در بهشت در تمام ایام هفته مهمانی است؛ شنبه‌ها مهمان حضرت آدمعلیه السلام، یکشنبه حضرت نوح علیه السلام، دوشنبه حضرت ابراهیم علیه السلام، سه شنبه مهمان حضرت موسی علیه السلام، چهارشنبه مهمان حضرت عیسی علیه السلام و پنج شنبه‌ها مهمان رسول خدا صلی الله علیه و آله است. با شرکت در این مهمانی‌ها روح، سیر تکاملی خود را می‌پیماید. وصف بهشت از کلام امام باقر علیه السلام امام باقر علیه السلام بهشت را اینگونه توصیف می‌فرمایند: «إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ یَحْیَوْنَ فَلَا یَمُوتُونَ أَبَداً وَ یَسْتَیْقِظُونَ فَلَا یَنَامُونَ أَبَداً وَ یَسْتَغْنُونَ فَلَا یَفْتَقِرُونَ أَبَداً وَ یَفْرَحُونَ فَلَا یَحْزَنُونَ أَبَداً وَ یَضْحَکُونَ فَلَا یَبْکُونَ أَبَداً؛ کسانی که اهل بهشت هستند همیشه زنده‌اند و هرگز مرگی ندارند، همیشه بیدارند و هرگز خواب و خستگی ندارند، همیشه بی‌نیازند و هرگز محتاج نمی‌شوند، همیشه شادند و هرگز غصه‌دار نمی‌شوند». میزان غصه و گریه در آخرت بسته به میزان گریه برای دنیاست. شیطان برای جهنمی شدن انسان او را دعوت به غم نموده و قرآن این‌گونه می‌فرماید: «إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِین َآمَنُوا؛ جز این نیست كه نجوا از شیطان است، تا كسانى را كه ایمان آورده‌اند را محزون كند». (سوره مجادله/ آیه10).     مطالب بیشتر: پای درس استاد مجموعه سخنرانی های استاد محمد شجاعی مجموعه کتابهای استاد محمد شجاعی  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed