www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 7472
زمان انتشار: 24 سپتامبر 2017
| |
بهترین عمل برای دوری از شیطان «سجده» است

احیا(جایگاه سجده در سلوک انسانی)، جلسه دوم؛ 96/6/23

بهترین عمل برای دوری از شیطان «سجده» است

«سجده» قوی‌ترین و آشکارترین حالت عبادت و نشانه‌ی نهایت خضوع و تذلل است که شیطان به خاطر حسادت و تکبرش از سجده بر بنی آدم ابا کرد. پس با سجده های طولانی شیطان را مصیبت زده کنید تا از حمله های او در امان بمانید.

یکی از مسائل مهم در سجده که خیلی نعمت ها نصیب آدم می شود، همت و شجاعت طول دادن سجده است. سجده یعنی سرت را از روی پای خدا زود بلند نکن. باید عادت و تمرین کنیم که سجده هایمان را طولانی کنیم. حالا گاهی انسان در نماز جماعت است که باید تابع جماعت باشد. علتش هم این است که امام جماعت باید ضعیف ترین مردم را در نظر بگیرد. پس در نماز جماعت یا در مکان های عمومی نمی‌توان این عمل را بجا آورد. دلیل دیگرش هم این است که ممکن است گرفتار ریاکاری شوید. ولی در نمازهایی که تنها هستیم و فردی نماز می‌خوانیم، تمرین کنیم که سجده‌های طولانی داشته باشیم. تمرین‌هایی مثل حوصله داشتن، گفتن ذکرهای سجده، صلوات فرستادن یا دعاهایی که در سجده خوانده می شود. این عمل باعث می شود که فرد احساس سبکی، نورانیت و قدرت کند و نیز طمانینه و آرامش داشته باشد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در باب طولانی کردن سجده فرمودند: «أطِیلُوا السُّجودَ فما مِن عَمَلٍ أشَدَّ على إبلیسَ مِن أن یَرَى ابنَ آدَمَ ساجِدا لأنّهُ اُمِرَ بالسُّجودِ فَعَصى= سجده را طولانی کنید. چون هیچ عملی برای ابلیس سخت‌تر از این نیست که ببیند فرزند آدم سجده می‌کند. چرا كه به او فرمان سجده كردن داده شد، اما سرپیچى كرد». شیطان با سجده انسان احساس حقارت می کند  یکی از چیزهایی که باعث می شود شیطان به یاد آن تخلف، سقوط و حقارتش بیفتد، سجده بنی آدم است. شیطان بر سر ما خیلی بلا آورده و کسی نمی تواند بگوید من تا به حال فریب شیطان را نخورده ام. در زندگی ما شیطان صبح تا شب حمله‌های مختلف از جلو، عقب، راست و چپ به ما دارد. یکسره به ما ضربه می زند و انواع ناامیدی ها، ترس  آینده، خاطرات گذشته، کدورت ها، شکست ها و حتی گناهان را به رخ ما می‌کشد تا تحقیرمان کند. در حالی که گاهی با یاد گناه باید با خدا آشتی کنیم. اما شیطان از این حربه استفاده می‌کند و آن را به رخ انسان می‌کشد تا او را در نزد خودش بی آبرو و کوچک کند تا او شجاعت توبه را نداشته باشد و همیشه احساس بدبختی و بیچارگی کند. قرآن تذکر می‌دهد که شما ۴۰ سال گناه هم که داشته باشید، می‌توانید همه را به ثواب تبدیل کنید و این لطف خداست. پس هدف شیطان ضربه زدن به انسان است. تلاش می‌کند اضطراب، ترس، کدورت و کینه ایجاد کند، گذشته را تیره و تار می‌کند تا سرعت مان را به سوی خدا کم کند. شیطان می‌خواهد انسان از سعادت باز بماند تا به بهشت نرسد.  اینها خیانت و ظلم‌هائی است که شیطان به انسان می‌کند. به این خاطر است که قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[1]= در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید». شما هم شیطان را دشمن بگیرید، یعنی شما هم ضربه بزنید، با عملکرد و افکارتان تحقیرش کنید و با او بجنگید. اما یکی از روش‌هائی که می‌توانیم از شیطان انتقام بگیریم و حیطه نفوذش را در وجودمان کم کنیم، این است که سجده هایمان را طولانی کنیم. این خیلی مهم است. چون سجده او را کاملا به هم می‌ریزد و ضعیفش می کند. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «إنّ العَبدَ إذا أطالَ السُّجودَ حیثُ لایَراهُ أحَدٌ قالَ الشیطانُ: وا وَیلاه! أطاعُوا و عَصَیتُ و سَجَدُوا و أبَیتُ= هرگاه بنده در جایى كه كسى او را نمى بیند سجده را طول دهد، شیطان گوید: واویلا! آنان فرمان بردند و من نافرمانى كردم و سجده كردند و من نكردم.» در این روایت حضرت قید می‌کند سجده طولانی در جائی که انسان تنها است، نه در جمع. یعنی آنجائی که هیچ کس شما را نمی‌بیند، حتی خانواده‌ات. در فضای کاملا ساکت و خلوت که لرزش دل برای ریاکاری و خودنمائی وجود ندارد، سجده طولانی داشته باشد. در این صورت شیطان که می‌بیند انسان سجده می‌کند، می‌گوید واویلا.  «واویلا» را کسی به کار می برد که مصیبتی بر او وارد بشود. شما با سجده های طولانی شیطان را مصیبت زده می‌کنید، او هم واویلا می‌گوید از این که می‌بیند همه اطاعت خدا را می‌کنند و غصه می‌خورد که چرا من ابا کردم. پس یکی از چیزهائی که شیطان را خیلی عصبانی و ناراحت می کند، حقارت رانده شدن شیطان است. شیطان یک شخص حقیقی است. ۶ هزار سال عبادت کرده و زحمت کشیده تا به مقام فرشته‌ها رسیده و تقربی برای خودش پیدا کرده است. حضرت علی علیه‌السلام در نهج البلاغه می‌فرماید معلوم نیست ۶ هزار سال دنیائی است یا آخرتی. حالا بعد از۶ هزار سال عبادت، گرفتار عجب و خودبینی شده و به جائی رسیده که وقتی خدا می‌گوید به آدم سجده کن! می‌گوید من به این که تازه از گرد راه رسیده، سجده نمی‌کنم. حسادت و تکبر این گونه آدم را بدبخت می‌کند. خدا هم در جواب شیطان می‌گوید: « قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِیمٌ[2]= فرمود پس از آن [مقام] بیرون شو كه تو رانده‏ شده اى». رجیم از ریشه رجم است. یعنی با حقارت و تحقیر بیرون برو. بعضی افراد مثل شیطان روحیه تکبر و حسادت دارند. تا تغییر مقام و منصب می دهند، احساس حقارت و توهین می‌کنند و از بس ناراحت می شوند، تا مرز خودکشی هم پیش می روند. تکبر و حسادت آفتی است که شما در هر مقام و منصبی باشید و هر چقدر هم زحمت کشیده باشید، هدر می‌رود. مثل خود شیطان که قرآن فرمود: «اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرینَ= تکبّر ورزید و او از کافران بود»، یعنی در این مدت ۶ هزار سال کافر بوده و کفر را به صورت درونی و نهفته با خود داشته و ظهور نمی داده. خدا هم کاری نداشت. این کفر هم ناشی از خودشیفتگی، خودخواهی و خودپسندی است. چرا خودشیفتگی کفر است؟ چرا خودپسندی منشا کفر است؟ کفر به چه معناست؟ کفر یعنی پوشاندن. آن هم پوشاندن خودپسندی که پرده بر حقیقت خودت و خدا انداختن است. یعنی هم خدا را از تو می‌پوشاند و هم خود حقیقی ات را از خودت می‌پوشاند. وقتی انسان خودشیفته شد، حقیقت باطنش که عین فقر و ذلت است را می‌پوشاند و فکر می‌کند برای خودش کسی است. دائماً شوهر یا زنش را اذیت می‌کند، تحقیر می‌کند. چون می‌خواهد یکسره دیده بشود. با زن سالاری یا مردسالاری یا فرزند سالاری می خواهد خودش را بزرگ کند. نتیجه آن می‌شود که این کارها اول خود حقیقی‌ات را می‌پوشاند و بعد خدا را از تو می‌پوشاند. چون تا وقتی خودت را می‌بینی، خدا را نمی‌بینی. بنابراین، چنین کسی زیر بار دستورات الهی هم نمی‌رود و همه چیز را انکار می‌کند، حتی خود خدا را. چنین انسانی بی حیا، جسور و گستاخ می شود و اینها همه از عواقب خودشیفتگی است.  شیطان هم به خاطر همین خودشیفتگی اش گستاخ شد. خدا گفت: سجده کن! گفت: من سجده نمی کنم. دلیلش این بود که «من باطل» و من توهمی اش را دیده بود، حالا در محض خدا می ایستد و می گوید: من سجده نمی کنم. «سجده طولانی» شرط ضمانت پیامبر برای بهشت است وقتی که به پیامبر گفتند بهشت را برایمان تضمین کن! فرمود: شرطش این است که با سجده های طولانی مرا برای این کار یاری کنید. «امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «إنّ قَوما أتَوا رسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله فقالوا: یا رسولَ اللِّه، اضمَن لَنا على رَبِّكَ الجَنَّةَ»= گروهى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و عرض كردند: اى رسول خدا! در برابر پروردگارت بهشت را براى ما ضمانت كن». حضرت در پاسخ فرمود: «على أن تُعِینُونِی بِطُولِ السُّجودِ= به شرط آن كه با سجده هاى طولانى مرا یارى دهید». تضمین بهشت در گرو سجده‌های طولانی است. این رمزی است که پیغمبر به آن اشاره کرده و چقدر لذت بخش است که خدا انسان را در این حالت ببیند. در روایت بعدی نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) یک پیشنهاد می‌دهد که مژده‌ای بزرگی است. حضرت می‌فرماید: «إذا أرَدتَ أن یَحشُرَكَ اللّه ُ مَعی فَأطِلِ السُّجودَ بینَ یَدَی اللّه ِ الواحِدِ القَهّارِ= اگر مى‌خواهى خداوند تو را با من محشور فرماید، در پیشگاه خداى واحد قهّار سجده طولانى كن». اگر دوست داری بعد از مرگ در زمانی که از قبر خارج می شوی، با رسول الله محشور شوی، سجده ات را طولانی کن. آیا نعمتی بالاتر از این هست که با پیامبر محشور شویم؟ لذت و مقامی بالاتر از این هست؟ پس اگر می خواهی با او محشور باشی، سجده ات را در مقابل خدای واحد قهار طول بده. شرطی که حضرت فرمودند: «سجده ات را در مقابل خدای واحد قهار طول بده»، یعنی انسان باید به معرفت درستی از وحدانیت، احدیت و قهاریت خدا برسد. چون آن چه باعث می شود انسان به سجده بیفتد، درک درستی از خداست. یعنی هر چقدر این معرفت الله بیشتر شود، عشق به سجده، تمایل به سجده، درونی و وجودی تر می شود. دیگر لازم نیست با تصور و زور گفتن خودمان را وادار به سجده کنیم، بلکه با تمام وجود، به سجده علاقه پیدا می‌کنیم. وقتی به معرفت برسید، حتی زمانی هم که سرپا هستید یا در ماشین نشسته اید، در سجده هستید. چون وجود چنین کسی ساجد شده است. روایت بعدی از امام صادق (علیه‌السلام) است. «كانَ علیُّ بنُ الحسینِ علیه السلام إذا سَجَدَ لَم یَرفَعْ رَأسَهُ حتّى یَرْفَضَّ عَرَقا= على بن الحسین علیه السلام هرگاه به سجده مى رفت سر بر نمى داشت چندان كه عرق از بدنش سرازیر مى شد». این رفتار امام برای ما یک ملاک است. این که چقدر سجده کنیم؟ هر چقدر زیاد باشد بهتر است. در هر جائی که هستی سجده کن. چون سجده کردن، یعنی شکر گزاری؛ یعنی تو باید برای هر چیزی سجده شکر بجا بیاوری. گاهی ممکن است در خانه تنها باشی. بهترین عمل این است که سجده کنی. آن هم سجده‌های عاشقانه و طولانی. اینها یعنی بغل کردن خدا. مثل این که انسان کسی را دوست دارد، مثل پدر و مادر، فرزند، همسر که وقتی تنها می‌شود او را بغلش می‌کند و می‌بوسد. سجده یعنی هوس انسانی که در اوج تنهائی، با ذلت و خضوع در پیشگاه الهی سر به خاک می‌گذارد. البته هر کسی چنین هوسی به سراغش نمی‌آید. خیلی از افراد از این نوع هوس‌ها دورند. اوج  در خلوت بودن‌شان این است که به دنبال هوس‌هایی مثل تلفن زدن، خوردن، بازی کردن، روزنامه خواندن، تلویزیون دیدن و.... هستند، اما انسانی که خودش را می‌شناسد، در تنهائی و خلوت به دنبال انس گرفتن با خداست که بهترین حالتش را در سجده می بیند. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: امام سجاد علیه‌السلام طوری بود که وقتی سجده می‌کرد دیگر سرش را بلند نمی‌کرد تا عرق از سراسر بدنش سرازیر می شد. از خود بپرسیم تا به حال چنین سجده هایی داشته ایم؟ چند بار برای خدا چنین وقت هائی را گذاشته ایم؟ قا/ش6 فروع دین/نماز/سجده [1] . سوره فاطر/آیه 6. [2] . سوره ص /آیه 77.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7448
زمان انتشار: 11 سپتامبر 2017
| |
با شناختنِ انسان، خدا شناخته می‌شود

بحث «دشمن شناسی» جلسه 3

با شناختنِ انسان، خدا شناخته می‌شود

کاملترین تجلی خداوند انسان است. ما اگر خودمان را نشناسیم، خدا را هم نمی‌توانیم بشناسیم. خداوند نشانه­ و مظهری بزرگتر از انسان خلق نکرده است.

دانشمندان و بزرگان ما می‌گویند: انسان کون جامع (یعنی هستی جامع) است. تمام مراحل خلقت از ماده تا خدا در انسان هست. انسان تا خودش را نشناسد به شناخت حق هم نائل نمی‌شود. بعضیها برای شناخت خداوند از راه طبیعت می‌روند. مثلاً از طریق علم فیزیک، شیمی، ریاضیات، کیهان‌شناسی، کهکشان­‌شناسی، گیاه­‌شناسی؛ این راه‌ها هم خوب هستند؛ نور هستند. اما تجلی‌ای که خداوند در انسان کرده، در هیچ مخلوقی نکرده، حتی در فرشته­‌ها. کاملترین تجلی خداوند در انسان است. معصوم علیه‌السلام می‌فرماید:«إنَّ اللهَ خَلَقَ آدَمَ عَلی صُورَۀٍ[1] = خداوند انسان را به صورت خودش خلق کرده‌است.» برای همین در فرمایشات معصومین(علیهم‌السلام) داریم که تا انسان خودش را نشناسد، خدا را هم نمی­‌شناسد. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید:«عَجِبتُ لِمَن یَجهَلُ نَفسَهُ کَیفَ یَعرِفُ رَبَّهُ[2]= در شگفتم از کسى که خود را نمى‌شناسد، چگونه پروردگارش را مى‌شناسد؟!». بنابراین، خداشناسی، عبادت درست انجام دادن، معنویت و دم از عرفان زدن، بدون خودشناسی باطل است. دیده‌اید به بعضی‌ها حس معنوی قشنگی دست می‌دهد؛ آن جنبه الهی در وجودشان آنها را به سمت عرفان و معنویت می‌کشاند؛ بعد می‌گردند دنبال این که کجا بروند؟ پیش چه کسی بروند؟ چه کاری بکنند؟ اما متأسفانه بزرگترین آیه خدا، خود یعنی انسان را فراموش می‌کنند. بعد سر کلاس عرفان می‌نشینند که عرفان یاد بگیرند. چقدر از مردم ما عبادت می‌کنند، ولی بی­‌اثر. امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: بعضی از شما 60 سال نماز می‌خوانید، یک رکعتش هم پذیرفته نمی‌شود. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمود:«رُبَّ تالَ القرآن و القرآنُ یَلعنُه = چه بسیار قرآن خوان هایی که قرآن آنها را لعنت می‌کند». در نهج‌­البلاغه فرمود:«رُبَّ صائِمٍ لَیسَ لَهُ مِن صِیامِهِ إلاّ الجُوعِ وَ العَطَش= چه بسیار روزه‌­داری که بهره‌­ای از روزه­‌اش نمی‌تواند ببرد جز گرسنگی و تشنگی». آدمها وقتی که خودشان را نمی­‌شناسند، از نماز، روزه و قرائت قرآن لذت نمی برند. معصوم علیه‌السلام فرمود: قرآن شراب مؤمن است. یعنی باید بتواند مستی بیاورد و انسان را شاد بکند. چرا قرآن این کار را با ما نمی‌کند؟ برای اینکه ما خودمان را نمی‌شناسیم. حج می‌رویم و می‌آییم به تعبیر امام زمان(علیه‌السلام) کور و کر می‌رویم و برمی‌گردیم. نه عمره‌­مان به درد می‌خورد و نه تمتع‌مان ونه اذکار و احیاها هیچ یک به دردمان نمی‌خورد. چون بدون شناختِ حقیقتِ خودمان به سراغ این معانی می‌رویم. امروز جوان‌های ما علاقه‌­های مختلفی دارند، وقتی می‌خواهند انتخاب رشته یا استاد یا کلاس یا کتاب بکنند، سراغ رشته‌ها، استادان، کتاب‌ها و کلاس‌های مختلف می‌روند؛ اما در میان آنها چند نفر علاقه‌­مند می‌شوند که خودشان را بشناسند؟ عاشق خودشان شوند و بفهمند که خدا قشنگ­تر و زیباتر و کاملتر از آنها خلق نکرده‌است؟ بنابراین، این که ما عاشق خود حقیقی‌­مان باشیم و به شناخت خودمان اهمیت بدهیم، فوق‌­العاده مهم است. کسانی که مثلاَ دیپلم دارند، آرزویشان این است که می‌گویند: زمانی لیسانس و فوق لیسانس بگیرم، دکترا داشته باشم. اما فکر نمی‌کنند آن کسی که فوق لیسانس و دکترا و ... دارد، آیا از رشته­، شغل، زندگی، ازدواج، بچه‌هایش و از روابطی که با همسر و فرزندانش و با دیگران دارد، از روابطی که با اشیاء و عالم دارد، راضی است؟ خودش از خودش می‌تواند لذت ببرد؟ می‌تواند خودش را شاد نگه دارد یا نه؟ آیا تمام این موفقیت‌هایی که از نظر علمی به دست آورده، به دادش می‌رسد؟ تاکنون صدها نفر از همین افراد تحصیل کرده و فارغ‌التحصیلان عالی دانشگاه، فوق لیسانس و دکترا و متخصصین رشته‌های مختلف، با افسردگی به من مراجعه کرده‌اند. خوش به حال کسی که قبل از این که عاشق کسی بشود، عاشق «خود»ش بشود. به جای وقت گذاشتن روی چیزهای دیگر، وقت برای خودش بگذارد. سری به خودش بزند. هر وقت به او بگویند، برو فلان داستان، فلان رمان، فلان کتاب را بخوان، بگوید: من خودم خیلی مهمتر و واجب­تر از دیگران هستم، عمر من مهم تر از آن است که بخواهم دیگران را قبل از خودم بشناسم. ما خیلی بیکاریم که می‌­نشینیم داستان‌های خیالی مطالعه می‌کنیم؛ داستان‌هایی که دروغ و افسانه است. روی کتاب یا فیلم نوشته اند که افسانه است. ولی برای اینها وقت داریم‌، اینها را پی‌گیری می‌کنیم؛ با آنها گریه می‌کنیم و می‌خندیم، در حوادث تلخش اوقاتمان تلخ می‌شود. می‌دانید چقدر این کارها به ما صدمه می‌زند؟ در حوادث شیرینش هم می‌­خندیم که همه‌­اش خیال است. شکوه‌های خیالی، غم‌های خیالی. ما آنقدر بیکاریم که با کارتون جلو می‌رویم؛ با کارتون زندگی می‌کنیم؛ وقت می‌گذاریم برای چیزهایی که اصلاً به ما ربطی ندارند و دانستن و ندانستن‌شان هیچ فایده‌­ای برای ما ندارد؛ بلکه ضرر هم دارد، روی آنها سرمایه­‌گذاری می‌کنیم که آنها را بشناسیم. ولی برای «خود»مان که عزیزترین و محترم­ترین موجود و گل سر سبد خلقت هستیم، وقت نمی‌گذاریم؛ هیچ علاقه­‌ای به شناخت خودمان نداریم. «شیطان شناسی» نشانه ی علاقه به «خود»حقیقی ماست ما به میزانی که از شیطان آگاهی و اطلاع داریم، به خودمان هم علاقه داریم. یعنی هرقدر شیطان را نشناسیم، نشانه این است که به خودمان علاقه نداریم. چند نفر از ما وقتی قرآن می‌گوید:«إِنَّ الشَّیْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[3] = شیطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن بگیرید»، او را دشمن می‌گیریم؟ چه درکی از شیطان داریم؟ چقدر این دشمن آشکار را می شناسیم. این امر الهی رب العالمین و بدیع السماوات و الأرض است که می‌گوید: یک شیطان داری! تو هم او را دشمن بگیر و از او استفاده کن که قوی و شاد بشوی و بالا بیایی. چند نفر او را خوب می­‌شناسند و می‌توانند بگویند: «از صبح که از خواب بلند شدیم تا غروب، چند درگیری با شیطان داشتیم». آیا می توانیم بفهمیم شیطان چند تا صحنه‌ی دشمنی بین من و همسرم، بین من و نامزدم، بین من و استادم، بین من و شاگردم، بین من و دوستم، بین من و پدر و مادرم ایجاد کرد و من با پاسخ مناسب توانستم شیطان را برانم و عشق خوبی را تولید کنم. وقتی که شیطان می‌آید بین شما و هر کس دیگری که شما دوستش دارید، دشمنی ایجاد کند، شما باید بلد باشید با او دشمنی کنید. در روابط‌تان با دیگران به محض این‌که شیطان را دشمن می‌گیرید، علاقه­ شما به طرف مقابل بیشتر می‌شود و طرف مقابل هم علاقه‌­اش به تو بیشتر می‌شود. ولی ما نه، وقتی شیطان وسط می‌آید، چون مهارت نداریم، فریب می‌خوریم و رابطه‌­مان با طرف مقابل خراب می‌شود. زبان «عشق و عرفان» قرآن چگونه است؟ قرآن با زبان عشق سخن می‌گوید. زبان قرآن، زبان عشق و عرفان است. خدا هر وقت بخواهد به ما بگوید کارهای قشنگی بکنید، می‌گوید: «معشوق شما دوست دارد» که شما این کار را بکنید. (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ). وقتی می‌گوید، فلان کار را نکن و این کار بد است؛ به عشق‌مان صدمه می‌زند؛ به رابطه­‌مان صدمه می‌زند. بین تو و اله‌ ­تو، بین تو و معشوقت جدایی می‌افتد، می‌گوید:«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ= خدا دوست ندارد». در زبان عشق و عرفان قرآن، صحبت از تنبیه و می‌زنم و می‌کشم و جهنم نیست. اصلا تنبیه و جهنم برای آدمها نیست؛ برای کسانی است که از اول تا آخر، باطنشان را حیوانی نگه داشته‌اند. خدا با انسانها اصلاً تهدیدآمیز صحبت نکرده، همه‌­اش تشویق و محبت است. دیگر نهایت حرفی که زده و خیلی تند گفته این است  که می گوید:«دوست ندارم». محبوبم دوست ندارد. موجه‌تر از این دلیل، دلیلی هست؟ ما باید بگوییم «چون معشوقم دوست ندارد، این کار را نمی کنم». نه از ترس جهنم و شوق بهشت. این خیلی بد است، در شأن انسان نیست. پس من وقتی خودم را به قیمت بشناسم، می‌توانم با معشوقم ارتباط برقرار کنم. قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ[4] = و هرگز با خدای یکتا دیگری را به خدایی مخوان». جز او عاشق هر چیزی بشوی، چند وقت دیگر دلت را می‌زند و ممکن است از او متنفر بشوی. به تعبیر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) :«لا یَبقی لَک وَ لا تَبقی لَه = نه او معشوق تو می‌ماند و نه تو برای او می‌مانی».   انسان شناسی/دشمن شناسی/شیطان/ زبان عرفانی قرآن ع ل2 [1] - مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة، ص 28- 42 و 54- 56. [2] - غرر الحکم : 6270. [3] - فاطر/6. [4] - قصص/88.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7439
زمان انتشار: 6 سپتامبر 2017
| |
اگر کسی «خود»ش را نشناسد، دشمنانش ازجمله شیطان را هم نمی تواند بشناسد

بحث «دشمن شناسی»، جلسه 2

اگر کسی «خود»ش را نشناسد، دشمنانش ازجمله شیطان را هم نمی تواند بشناسد

اگر انسان «خود»ش را نشناسد، غیر خودش را هم نمی‌تواند ‌بشناسد؛ بنابراین دشمنش را هم نمی‌تواند بشناسد. شیطان که دشمن انسان است، مطابق با ساختار ریاضیِ انسان خلق شده‌ و شناختن این دشمن، به پیش نیازی به نام «خودشناسی» احتیاج دارد. علی (علیه‌السلام) فرمودند: «مَن جَهِلَ نَفسَهُ کانَ بِغَیرِ نَفسِهِ اَجهَل[1] = هر کس جاهل به نفسِ خود باشد، نسبت به غیر خودش جاهلتر است».

انسان محور خلقت است و نفس ناطقه بشری معادل کل شیء است. اگر شناخته شود، انسان همه چیز را می‌شناسد و اگر شناخته نشود، هیچ چیز دیگری در نظام خلقت را نمی‌توان شناخت. یعنی شناخت نفس معادل شناخت همه چیز و نشناختنش جهل به همه چیز است. شناختِ خود در تمام جهات زندگی ما موثر است. مثلاً برای یک ازدواج موفق و داشتن یک زندگی و عشق پایدار، شناخت و داشتن درکِ درست از خود لازم است. آمار تکان‌دهنده‌ طلاق در کشور نشانگر جهل نسبت به «خود» است. دختر و پسر اول خیلی خوب و با عشق زیاد، زندگی را شروع می‌کنند؛ هیچ کدام هم باورشان نمی‌شود که 6 ماه یا یکسال بعد، سر از طلاق و جدایی و زندان در می‌آورند. ما الان هزاران جوان داریم که به خاطر مهریه در زندان هستند. هیچ کدامشان هم باور نمی‌کردند که روزی معشوقشان آنها را به زندان بیندازد. وقتی تحلیل می‌کنیم، می‌بینیم که اینها از اول همدیگر را دوست داشتند، ولی چه شد که سر از اینجا درآورده‌اند. «عدم درک دقیق و صحیح از همدیگر»، منجر به اختلاف می‌شود. چون اگر کسی خودش را خوب بشناسد، دیگران را هم می‌شناسد و در  برقراری ارتباط با دیگران موفق­تر است. این که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمود: «کسی که جاهل به خودش باشد، به دیگران جاهل­تر است»، به معنی آن است که حوزه «دیگران» خیلی وسیع است. دیگران می‌تواند دشمن ما باشد، دوست، پدر و مادر، همسر، شریک تجاری‌، همکار، شاگرد یا استادمان باشد. یعنی بتوانیم با دیگران یک رابطه معقول و منطقی داشته‌باشیم و در مقابل توطئه‌ها و حمله‌های دشمن‌مان پاسخ مناسب داشته‌باشیم. همه اینها منوط به خودشناسی است. یعنی تا فرمول‌ها و آناتومی نفس را نشناسیم و با قوای نفس آشنا نباشیم، ایجاد رابطه خوب امکان پذیر نیست. دشمنی به نام «شیطان» خداوند در قرآن که کتاب خلقت است گزارشی کتبی از داستان خلقت انسان و جهان داده که گزارشی علمی و دقیق است. قرآن این کتاب علمیِ دقیق، به ما می‌گوید که شما دشمنی دارید به نام «شیطان»:‌«إِنَّ الشَّیْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[2] = در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید». ما باید از این دشمن به نفع خودمان استفاده کنیم و نگذاریم حمله‌هایش در ما اثر بگذارد. قرآن از زبان شیطان می‌گوید:«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِینَ[3] = من هم براى [فریفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست آنگاه از پیش رو و از پشت‏ سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‏ تازم و بیشترشان را شكرگزار نخواهى یافت». محلِ حمله، «صراط مستقیم» است. خودشناسی به ما کمک می‌کند تا این دشمن را بهتر بشناسیم. من اگر خودم را نشناسم، چگونه می‌توانم معنای صراط را بفهمم. صراط مستقیم جاده‌­ای یا مکانی در کره زمین نیست که بگوییم فلان نقطه در نقشه صراط است. صراط مستقیم یک حقیقت نفسانی و حقیقت معنوی هست. صراط مستقیم عبارت است از نظام درونی هر شخص؛ که متناسب با ریاضیات آخرت و شرائط زیستی بهشت باید انتخاب شده باشد. زمانی که من تصمیم می‌گیرم روی صراط مستقیم نباشم، در این صورت بنده شیطان هستم و در جهنم قرار می‌گیرم. یک موقع تصمیم می‌گیرم، روی صراط مستقیم باشم، اینجاست که شیطان از چهار جانب (راست، چپ، جلو و عقب) به من حمله می‌کند. پس این مسلم است که من اگر تصمیم بگیرم آدم خوبی بشوم و درست زندگی بکنم، حتماً مورد حمله قرار می‌گیرم و این ردخور ندارد. من برای این که در صراط ثابت قدم شوم، به این حمله نیاز دارم. یادمان باشد! شیطان به خاطر ما و برای خدمت به ما خلق شده (بعداً در این رابطه مفصل توضیح خواهیم داد). مثل واکسن می‌ماند که اگر نزنیم، بعداً که حمله صورت بگیرد ما نابود می‌شویم. شیطان یک واکسن است و من برای قدرتمند شدن به حمله او احتیاج دارم. آیا حمله شیطان از نوعِ برخوردِ فیزیکی است؟ دشمن آشکارِ ما شیطان، چگونه به ما حمله می‌کند؟ آیا با برقرار کردن رابطه فیزیکی با ما، به ما حمله می‌کند؟ حمله‌های شیطان از نوعِ برخورد فیزیکی نیست. وقتی می‌گوییم از جلو حمله می‌کند به این معنا نیست که کسی بگوید: من شیطان را دیدم آمد و یک سیلی به صورت من زد؛ یا از پشت سر به من حمله کرده و یک پس گردنی به من زد؛ یا از سمت راست یا چپ به من تنه زد؛ شیطان رابطه فیزیکی و خارجی برقرار نمی‌کند. حمله‌ی شیطان در نفس انسان صورت می‌گیرد. تا من نفس خودم را نشناسم نمی‌دانم شیطان چگونه به نفس من حمله‌ور می‌شود. نمی‌دانم حمله‌ی از جلو یعنی کجا؟ یا منظور از حمله پشت سر چیست و یا حمله چپ و راست، حمله به کجای نفس است. با شناخت نفس پی می‌بریم چهار جهتی که شیطان قسم یاد کرده از آن جهات به ما حمله کند کجاها هستند. پس شناختِ خود فوق‌­العاده ضروریست. باید بدانم چه کسی هستم، دشمنم را بشناسم، ورودی‌های خودم را بدانم کجاها هستند، نقاط قوت و ضعف خودم را اگر نشناسم، چگونه می‌توانم در درون خودم استحکامات ایجاد کنم و یک شخصیت همیشه شاد و همیشه آرام بسازم. یکی از جاها و ورودی‌های شیطان «فکر» انسان است که مورد حمله شیطان قرار می‌گیرد. مثلاً زن و شوهر را نسبت به همدیگر بدبین می‌سازد؛ یا فکرهای منفی که در مورد خودمان یا خدا و یا دیگران به سراغ ما می‌آید، در حالی که هیچ کدام از این افکار برای ما نبوده و مال شیطان است. جهالت در این مورد باعث می‌شود که با همین افکار منفی برای خود و دیگران تصمیمات بدی می‌گیریم و یا رابطه ضعیف و بدی با خدا و اهل بیت و فرشتگان برقرار می‌کنیم. اما یک فرد مؤمن و انسان حقیقی که به فرموده‌ی پیامبر دائم النشاط است، این حالتش به خاطر استحکامات وجودی محکمی است که دارد. هیچ حمله‌ای روی او اثر نمی‌گذارد و آسیب روحی نمی‌بیند. اگر آسیب ببیند آسیب‌های طبیعی و ظاهری است که آن هم به نفع خودش تمام می‌شود. یعنی این استحکامات را طوری ساخته که هر حمله‌­ای صورت می‌گیرد در نهایت انسان حقیقی و مؤمن برنده است. معرفت و شناختِ دقیق از خود به عقل کمک می‌کند عقل زمانی در برقراری یک ارتباط، انتخاب، رفتار می‌تواند خوب عمل کند که شناخت و معرفت ما دقیق باشد. انسان اگر «خود»ش را نشناسد، نمی‌تواند با خودش رابطه خوبی برقرار کند و خود را خوشبخت کند. هر چقدر شعور و عقل و هوشش را به کار می‌گیرد که به نفعِ خود تصمیم بگیرد همه به ضررش تمام می‌شوند. آدم های باهوش، نخبه و تحصیل کرده‌ای هستند که الان در زندان به سر می‌برند یا معتادند. همه درس خوانده و باهوش بودند، اما چرا هوش و عقل به کمک‌شان نیامد و شکست خوردند؟ برای اینکه خودشان را نمی‌شناختند. چون هوش و عقل ابزارهایی هستند که اگر شما به آنها مواد سالم و درست و دقیق نداده باشید، نتایج غلط به شما می‌دهند. عقل زمانی می‌تواند من را درست راهنمایی کند که من آن را مسلح و مجهز به اطلاعات دقیق بکنم. امام علی علیه‌السلام در این رابطه می‌فرمایند:«أفضَلُ العَقْل مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ، فمَن عَرَفَ نَفسَهُ عَقَلَ، و مَن جَهِلَها ضَلَّ [4]= برترین خردورزى، خودشناسى انسان است پس، هركه خود را شناخت خردمند شد و هركه خود را نشناخت گمراه گشت». هر چقدر اطلاعات و شناخت انسان نسبت به خودش دقیقتر باشد، عاقلانه­‌تر تصمیم می‌گیرد.   اگر من از خودم شناخت ضعیف و سطحی و پایین به عقلم بدهم، عقل هم به همان مقدار تصمیم‌گیری و انتخاب می‌کند. حال اگر من پرده را از جلوی چشم عقل کنار زدم و گفتم من این هستم. همه وجود را که دید همه شرافت انسانی و قیمت را که دید، بعداً تصمیم‌­گیری‌هایش هم به همان اندازه دقیق­تر می‌شود، (فَمَن عَرَفَ نَفسَهُ عَقَلَ، ومَن جَهِلَها ضَلَّ) هر کس خودش را بشناسد، می‌تواند تعقل بکند. (وَ مَن جَهِلَها ظَلَّ) اما اگر کسی نشناسد گمراه می‌شود. عقل دارد اما این عقل گمراهش می‌کند. چون این عقل تحت اسارتِ «جهلِ به خود» است. نور و اطلاعات تخصصی و دقیق ندارد.  (وَ مَن جَهِلَها ظَلَّ) اگر کسی خودش را نشناخت گمراه است. یعنی همیشه دچار «چه کنم، چه کنم» سرگردانی و حیرت می‌شود. اگر بخواهیم عقل کمک‌مان کند، باید خودمان را بشناسیم. گاهی آدم های عاقل و با تجربه، اساتید و بزرگانی سر راه ما قرار می‌گیرند؛ یا ما برای مشاوره و مشورت به خدمت آنها می‌رسیم و می‌بینیم که آنها توصیه‌هایی می‌کنند، صحبت‌هایی دارند که همه براساس قیمت واقعی ماست. اما ما چون خودشناسی نداریم و قیمت مان را نمی‌دانیم و خود را کوچک می‌بینیم نمی‌توانیم از توصیه ها و مشاوره این بزرگان استفاده بکنیم.   دشمن شناسی/ شیطان/ معرفت نفس ع.ل 2 [1] - غرر الحكم : ۸۶۲۴. [2] - فاطر/6. [3] - اعراف/16 و 17. [4] - غرر الحكم : ۳۲۲۰.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7436
زمان انتشار: 22 فوریه 2018
| | | | |
(فیلم)چگونه بفهمیم با این اعتقادی که داریم جزو سربازان امام زمان علیه السلام هستیم؟

(فیلم)چگونه بفهمیم با این اعتقادی که داریم جزو سربازان امام زمان علیه السلام هستیم؟

 چگونه بفهمیم با این اعتقاد و ایمانی که داریم جزء سربازان امام زمان علیه السلام هستیم یا خیر؟ https://telegram.me/porsemantv8 کانال برنامه پرسمان  برای شنیدن و دانلود روی فایل صوتی زیر کلیک کنید.

صوت

1 - (فیلم)چگونه بفهمیم با این اعتقادی که داریم جزو سربازان امام زمان علیه السلام هستیم؟

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7398
زمان انتشار: 24 اوت 2017
| |
مواظب چینش آرزوها در دنیا باشیم تا در آخرت حسرت نخوریم

مهندسی آرزوها، جلسه 4

مواظب چینش آرزوها در دنیا باشیم تا در آخرت حسرت نخوریم

آرزوها باید به تناسب ساختار زندگی انسان و مدت حیات ابدی‌اش تنظیم شود. چون انسان موجودی ابدی است و زندگی او پایان ندارد، حتی با مرگ.

تنظیم آرزوها مراتب و مراحل دارد و باید طوری تنظیم شوند که انسان، هم در دنیا زندگی شاد و آرامی داشته باشد و هم اگر لحظه‌ی وفات و انتقال ما به برزخ رسید، نسبت به آرزوهای آخرتی‌مان دچار حسرت نباشیم. یعنی آرزو نکنیم که ای کاش به دنیا برگردیم. برای همین است که همه ما اعم از مؤمن و کافر، بعد از مردن می گوییم: «رب ارجعون = خدایا ما را برگردان». تنظیم و چینش بین آرزوهای آخرتی و دنیایی به شناخت و قیمت آرزوها بستگی دارد. نکته خیلی مهم این است که اگر کسی موفق شود مهندسی و چینش آرزوهایش را درست و خدا پسند انجام دهد؛ یعنی بین آرزوهای دنیایی و آخرتی اش تناسب ایجاد کند تا با هم تضاد نداشته باشند؛ رسیدن به آرزوهای دنیایی و پیشرفت در این آرزوها دو اثر برای او در پی خواهد داشت. 1) حتماً به آرامش نزدیک‌تر می‌شود. 2) رسیدن به همان آرزوهای دنیایی برایش عبادت محسوب می‌شود. چون با آخرتش تضاد ندارد. در غیر این صورت، نه به آرامش می رسد و نه آرزوهای دنیایی اش عبادت محسوب می شود. مثلاً کسی که تلاش می‌کند ازدواج کند و زندگی موفقی داشته باشد، یعنی در روابط زناشوئی و تربیت فرزند موفق باشد، مسکن گزینی می‌کند، تفریح می‌کند، کار می‌کند، اگر همه اینها در راستا و هماهنگ با آرزوهای آخرتی اش تنظیم شده باشند، اولاً برای انسان نشاط می‌آورند و ثانیاً ثواب عبادت هم دارند، هرچند که لذت های دنیایی باشد. از آثار آرزوها می‌توان فهمید که با آخرت تنظیم شده‌اند یا خیر. اگر با آخرت تنظیم نشده باشند، یعنی صرفاً دنیایی باشند، حتماً تشنج،  اضطراب، غم و افسردگی به همراه دارند. خداوند چون ساختار نفس و دنیا و آخرت را براساس فرمول‌های ریاضی خلق کرده، به ما دستور داده که دنیا و آخرت را با هم تنظیم کنیم. از این رو می‌فرماید: هر کس به سمت آخرت و خدا نگاه کند، دنیا به سمتش می‌دود و هر کس به خدا و آخرت پشت کند، دنیا با او قهر می‌کند. دنیا رفیق و دوست کسی است که با خدا رفیق است. در این خصوص خداوند در حدیث قدسی فرمود: و اوحینا الی الدنیا ان اخدمی من خدمنی و اتعبی من خدمک= ما به دنیا وحی کردیم که ای دنیا! خدمت کن به کسی که به من (خدا) خدمت می‌کند؛ و به رنج و تعب بینداز کسی را که به تو خدمت می کند». یعنی کسی که زندگی اش را در مسیر اهداف الهی تنظیم می‌کند، در کلیه تلاش هایش در 4 مرحله‌ی «انتخاب‌ها، ارتباطات، افکار و رفتارها» همیشه اصالت را به آخرت می‌دهد و در نتیجه در دنیا نیز همیشه موفق‌تر از دیگران است. رابطه دنیا و آخرت مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. دکتر با دیدن سونوگرافی یک جنین می‌فهمد که جنین وضعیت خوبی دارد یا خیر و آیا تولد سالمی خواهد داشت یا نه. جنینی که در رحم، هیچ مشکلی از نظر تنفس، ضربان قلب، قد، رشد دستگاه‌های حیاتی بدن ندارد، پس حتماً دنیای خوبی هم خواهد داشت. چون رحم و دنیا کاملاً به هم مربوطند. هیچ وقت دکتر نمی‌گوید: بچه شما الان در رحم جانش در خطر است، وضعش خراب است و یا دچار عفونت شده است، اما تولد سالم و خوبی خواهد داشت. بلکه برعکس؛ اگر بچه در رحم دچار عفونت هست، پس دنیای پرمخاطره‌ای بعد از تولد در انتظارش است. خدا مرحوم خواجه عبدالله انصاری را رحمت کند. می‌گوید: خدایا همه می‌گویند: ما را عاقبت بخیر کن؛ ولی من می‌گویم: اولمان را ختم به خیر کن. چون کسی که اولش به خیر است، آخرش هم به خیر خواهد شد. اما کسی که عرضه ندارد در دنیا شاد زندگی کند، آدمی غمگین، حساس، زودرنج و پرخاشگر می شود و فشار قبر زیادی دارد. بنابراین آخرت و ابدیت بدی هم خواهد داشت. کسی که دچار عصبانیت در دنیا هست، آخرت هم همین‌گونه است. اساساً فرمول این گونه طراحی شده است:« وَمَنْ كَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلًا[1]= و هر كه در این [دنیا] كور[دل] باشد در آخرت [هم] كور[دل] و گمراه‌تر خواهد بود». بنابراین، ما از وضعیت جنین در رحم می‌فهمیم که چه تولدی خواهد داشت و در دنیا چه اتفاقی برایش پیش خواهد آمد. پس وضعیت تولد ما به برزخ هم از همین دنیا معلوم می شود که آیا ما در بحث مهندسی آرزوها توفیقی داشته‌ایم یا نه. آیا توانسته ایم حیات ابدی خود را درست مهندسی کنیم یا نه. برای انتخاب و چینش آرزوها باید با خدا همراه شویم دنیا رام خداست. خداوند مالک و صاحب دنیاست. وقتی به دنبال آرزویی می‌رویم و آن را در برنامه زندگی‌مان قرار می‌دهیم، باید رضایت و اجازه ی صاحب و مالک آن را داشته باشیم. این‌که قرآن می‌فرماید: همه آسمان‌ها و زمین گفتند:«... قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ[2]= آن دو گفتند فرمان‏پذیر آمدیم». ما مطیع و تسلیم تو هستیم. از این اینجا می‌فهمیم که برای به دست آوردن دنیایی که تسلیم خداست، باید اول از صاحبش اجازه بگیریم. وقتی با خدا سراغ دنیا و هر کدام از نعمت های دنیا می‌رویم، دنیا به کام ما می‌شود. اگر بخواهی بدون خدا و بدون اجازه او سراغ ملک خدا بروی، قهر می‌کند و توی ذوقت می‌زند. همان طور که در حدیث هست، انسان را می‌دواند، خسته می‌کند و در آخر کار، ناکام می‌کشد. در سوره مبارکه ناس می‌خوانیم:«ملک الناس»، «مَلِک» یعنی پادشاه و همه کاره عالم. وقتی شما از یک کشور می‌خواهید به کشور دیگری بروید، باید آن کشور به شما ویزا بدهد تا اجازه ورود به آنجا را داشته باشید و در ویزا مشخص می‌کنند چند روز یا چند ماه می‌توانید در آن کشور اقامت داشته باشید. ولی وقتی شما پادشاه را می‌بینی و با او رفیق می‌شوی، او هم به تو اقامت می‌دهد، می‌گوید هر وقت دلت خواست بیا و برو. اما وقتی بدون اذن خدا سراغ دنیا بروی و برای خودت آرزوهایی داشته باشی، یعنی آرزوهایی که اذن خدا در آنها نباشد، دنیا با شما همراهی نمی‌کند. وقتی قرآن می‌فرماید: «قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ»، یعنی دنیا از خدا دستور می‌گیرد. از ما دستور نمی‌گیرد. وقتی بخواهید دنیا به کامتان باشد و از کوچک تا بزرگش و از ذره ذره‌ی دنیا بخواهید لذت ببرید، همه چیز باید به اذن خدا باشد. هر چیزی که در دنیا هست، وقتی با خدا سراغش می روید، لذیذ می‌شود. مثلاً اگر کسی حواسش باشد که آب به این زیبائی و قشنگی را خدا داده، یعنی همراه آب خدا را دید و آب را مستقل ندید، شکر آن را به جا می‌آورد. یا وقتی به گل نگاه می کنید و آن را مستقل از خدا نمی‌بینید و می‌گویید این گل را خدا به افتخار من خلق کرده، پس با لذت نگاهش می‌کنید و الحمدلله می‌گویید یا یک صلوات می‌فرستید. این کارها باعث می شود که خدا خیلی از راه‌ها را روی آدم باز ‌کند. در نتیجه در چینش آرزوها هم خدا را در نظر می‌گیرید، در این صورت انسان کور نمی‌ماند و با نگاه عادتی به دنیا نگاه نمی‌کند و همه دنیا با او سازگار و رفیق می‌شوند و او هم از دنیا لذت می‌برد و کم کم آماده می‌شود تا از بهشت هم لذت ببرد، زیرا کسی که از دنیا لذت نبرد، هرگز از بهشت هم لذت نمی‌برد. هر چیزی یک سری معایب و محاسن دارد. وقتی که با خدا به چینش آرزوها می‌روید، در هر چیزی فقط عیب‌ها را نمی‌بینید، بلکه خوبی‌های آن چیز را هم می‌بینید. وقتی پیغمبر مامور شد دو نفر از کفار را بکشد. جبرئیل علیه‌السلام آمد و عرض کرد: یا رسول‌الله آن یکی را نکش، زیرا خدا فرموده، او با این‌که کافر است و جرم مرتکب شده و مستوجب قتل است، ولی چون اخلاق خوبی در خانه دارد، من از تقصیر و گناهش می گذرم. آدم به زیبائی ها، حسن ها، آثار وجودی افراد نگاه کند. فقط عیب ها، بدی ها و نقص ها را نبینید. وقتی شما عادت کردید که فقط سراغ عیب‌ها بروید، در چینش آرزوها و مهندسی آرزوها شکست می‌خورید. کور بودن و ندیدن نظام آفرینش باعث می‌شود، نظام آرزوهای انسان به هم بریزد و او دائماً هوس‌های جدید داشته‌باشد و دائماً دلش بخواهد جایگزین کند. سیستم عالم این است که تو باید با همه به صلح برسی. خوبی‌ها، قشنگی‌ها، فوائد، زیبائی‌ها، جنبه‌های الهی، محاسن را نگاه کنی. آن وقت است که انسان دست از خشونت برمی‌دارد. مهرورز می‌شود و کم کم اسم شریف «رحمان» در او تجلی می‌کند و نسبت به آدم‌های خوب اسم «رحیم» هم در او به ظهور می‌رسد. نسبت به همه انسانها و اشیاء رحمان و نسبت به مؤمنین و خواص رحیم می‌شود. چینش آرزوها با اذن و رضایت خداوند محبوبیت نزد خدا را در پی دارد کسی که همراه با خدا سراغ دنیا و آرزوها می‌رود و دنیا را مستقل از خدا نمی‌بیند و به همه محبت می‌کند، این شخص محبوب خدا می‌شود. خداوند در حدیث معراج مهمترین چیزهایی که برای سعادت ابدی انسان نیاز است را به پیامبر می‌فرماید. یکی از آنها این است: «کسی که به خاطر من دیگران را دوست بدارد و به خاطر من و نگاه من به انسانها نگاه کند،‌ محبت من بر این شخص واجب است». یعنی انسان محبوب خدا واقع می‌شود. چه کسی این را می‌فهمد؟ کسی که قاعده عشق و محبت را می‌فهمد، این قاعده را نیز درک می‌کند. یعنی کسی که بالغ شده‌باشد و بفهمد عشق یعنی چه؟ آدمی که بالغ نیست، مثل کودک 5 ساله‌ای است که عشق و عاشقی را نمی‌فهمد. ما در نظام طبیعی بالغ می‌شویم، برای همین عشق و عاشقی را درک می‌کنیم. ولی در نظام فطری اصلاً بالغ نیستیم. بلوغ فطری نداریم. بلوغ فطری خیلی مهمتر از بلوغ طبیعی و جنسی است و همه آدم‌ها به این بلوغ نمی‌رسند. بسیاری افراد 60- 70 -80 سال‌شان می‌شود، ولی نابالغ و ناکام می‌میرند. فقط یک عده معدودی بالغ و عاشق می‌شوند و به کام می‌رسند. خداوند در این قسمت از حدیث معراج، برای بالغین حرف می‌زند و می‌گوید اگر شما عرضه داشته باشید و آدم‌ها و اشیا و امور را به خاطر من دوست داشته باشید، محبوب من می‌شوید. بعضی ها می‌گویند: می‌خواهم خدا دوستم نداشته باشد، دوست داشتن خدا برای من چه سودی دارد؟ شوهرم دوستم دارد، بس است. زنم دوستم دارد، بس است. من معروف و مشهور هستم، بس است و ... . خیلی بی‌لیاقتی است که انسان مسیر را بلد نباشد و هر وقت به او بگویند: این کار گناه و حرام است، درست همان کار بد را انجام دهد. این کار را خدا دوست ندارد، این نوع حجاب، مجلس، رفتار با همسر، رفتار با فرزند، این معامله را خدا دوست ندارد. برای همین خداوند با زبان آدمیزاد با ما حرف می‌زند و می‌گوید:«ان الله یحب= خدا دوست دارد» و «ان الله لایحب= خدا دوست ندارد». خدا همیشه با محبت حرف می‌زند. پس اگر به سمتِ چینش آرزوها با احترام به پادشاه عالم و محبت به مخلوقاتش حرکت کردیم، موفقیت ما حتمی است. چینش درست آرزوها هم عبادت است و هم آرامش می آورد. شیطان با سلاح آرزو بر قلب غافلین حمله می‌کند شیطان ۴ نوع حمله دارد، «حمله راست، چپ، پشت سر و جلو». هر کدام از این حملات را با حربه‌هایی انجام می‌دهد. یکی از این حربه‌ها آرزو است، شیطان آرزوهای فراوان و نادرست و غیر الهی را به انسان القا می‌کند. این حمله ی شیطان از جلو است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: «الأملُ سُلطانُ الشَّیاطِینِ على قُلُوبِ الغافِلِینَ[3] = آرزو، مایه چیرگى شیطانها بر دلِ غافلان است. یا «مایه‌ی سلطنت و تسلط شیاطین بر قلوب غافلین است». شیطان در حمله‌ی راست، دائماً با چندتا صورت مقدس سرِ آدم را گرم می‌کند و انسان فکر می‌کند، خیلی آدم خوبی شده است. شیطان در این حمله، اصلاً به انسان پیشنهاد گناه نمی‌دهد، بلکه هر وقت آدم خودش را ارزیابی می‌کند، می‌گوید: من آدم بدجنسی نیستم؛ حسود نیستم؛ هیز و دزد نیستم. شیطان سفارش گناه و کارهای کثیف و خراب را نمی‌دهد. اما وقتی در حمله راست موفق نشد، از جلو و با آرزوهای زیاد حمله می‌کند. در حمله جلو، یکسره به انسان آرزو نشان می‌دهد، یکسره به جلو می‌کشاند و آرزوهای جدید و جدیدتر پیشنهاد می‌کند تا جایی که انسان نظام ابدی را فراموش می‌کند و دائماً به این فکر است که یکسال بعد چه می‌شود؟ آینده همسر و فرزند و ... چی می‌شود؟ چه اتفاقی می‌افتد؟ همینطور پیش می‌رود، بدون این‌که حواسش باشد که به کجا دارد نزدیک می‌شود. به همین ترتیب که شیطان او را به جلو می‌کشاند، یک دفعه گودال مرگ دهان باز می‌کند و او را می‌بلعد. کسی که این‌ همه هوس‌ و آرزو دارد غافل نیست؛ از خودش و از دنیایش غافل نیست. چون هوس دارد و آرزو دارد که به خیلی چیزها برسد، هوشیار است، چشم دارد، گوش دارد، هوش دارد، می‌فهمد؛ پس چرا حضرت به او غافل می‌گوید؟ برای این که او غافل از ابدیت، عمر و جوانی، شب اول قبر و 50 سوال روز قیامت است. حدود 30 درصد از مردم در حالی که غرق در آرزو هستند، داخل قبر می‌شوند. مثلاً داخل اتومبیل هستند، بعد با یک تصادف جنازه‌شان را در می‌آورند و وارد قبر می‌کنند. پشت فرمان هزارتا چرتکه برای 10 یا 20 سال آینده‌اش می‌انداخته، بی‌خبر از این ‌که چند لحظه بعد، وارد قبر می‌شود. زمام آرزوها باید همیشه به دست انسان و به فرمان او باشد زمام آرزوها باید همانند فرمان اتومبیل به دست انسان باشد. یعنی هر آرزویی نکند؛ هر انتخابی نکند؛ هر ارتباطی را برقرار نکند؛ هر فکری به سرش راه نیابد. وقتی شما فرمان اتومبیل را در جاده نگه می‌دارید، این نگه داشتن فرمان شما را در جاده به سمت هدف می‌برد و از خطرها نجات می‌دهد. اگر افسار آرزوها در دست انسان نباشد، انسان کور خواهد شد، از این رو امیر کلام علی (علیه‌السلام) فرمود:«الأمانِیُّ تُعْمی عُیُونَ البصائر[4]=آرزوها، چشمان بصیرت را كور مى‌كنند». فقط معصوم است که می‌تواند این گونه حرف بزند. طبق فرموده‌ی قرآن: «... لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا[5] = دلهایى دارند كه با آن [حقایق را] دریافت نمى‌كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى‌‏بینند و گوشهایى دارند كه با آنها نمى‌‏شنوند». چشم دارند ولی نمی‌توانند ببینند. اندازه‌ها، قیمت‌ها و مصلحت‌ها و خوب و بدها را نمی‌فهمند. افراد زیادی داریم که مخ اقتصادی بودند، ولی الان در زندان به سر می‌برند. برای این‌که عقل یا تخصص نداشتند، چینش نادرست آرزوها آنها را کور کرد و نگذاشت درست ببینند. در مسائل اقتصادی طوری حرکت کردند که منجر به شکست‌شان شد. هوس و آرزو اینگونه است، انسان را غافل می‌کند. آدم موفق آرزوهایش را کنترل کرده و هر آرزوئی را که سرعت و نشاط و قدرت او را به سمت ابدیت کم کند، یا انس و صمیمت او را نسبت به خدا کاهش دهد، کنار می‌گذارد. با فریب دادن آرزوها، آنها را تحت فرمان خود بگیرید یکی از راه‌های تحت فرمان گرفتنِ آرزوها این است که انسان باید هوس‌هایش را تکذیب کند و به جای این که آرزوها او را فریب دهند، انسان آرزوها و هوس هایش را فریب دهد. آرزوها با دروغ و فریب انسان را از ابدیت غافل می‌کنند، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در این باره می‌فرمایند:«الأملُ أبَدا فی تَكْذِیبٍ[6] = آرزو، همواره دروغ مى‌گوید». معصوم (علیه‌السلام) در بابِ عبادت و فرمول‌های عبادی می‌فرماید: نفس‌تان را در عبادت فریب بدهید. این قاعده‌ی خیلی مهمی است. نفس می‌خواهد به شما تنبلی، تن پروری، کسالت و ... را تحمیل کند، شما هم او را گول بزنید و فریب بدهید. مثلاً بعد از خواندن نماز صبح، نفس می‌گوید: نمازت را که خواندی، برو زودتر بخواب. به تو اجازه نمی‌دهد که تعقیبات و دعا و زیارت روز را بخوانی. در حالی که این دعاها و ذکرها ثروت های آدم در طول روز هستند و به زندگی آدم رونق و شادابی می‌دهند. در طول روز گرفتاری‌ها را حل کرده موانع را بر‌می‌دارند. نفس به تو می‌گوید: خسته‌ای، برو بخواب. خواندن 50 آیه قرآن را رها کن. معصوم علیه‌السلام می‌فرمایند: نفست را فریب بده. اگر خوابت می‌آید برو یکبار دیگر وضو بگیر. اگر خسته و کسل هستی، بایست چند حرکت ورزشی انجام بده. با این کارها نَفسَت گول می‌خورد و خواب آلودگی ات برطرف می‌شود. خدا رحمت کند آقا میرزا علی آقای قاضی را می‌گفت: نماز شب که می خوانید، یکسره پشت سر هم نخوانید، بلکه بین رکعات میوه یا چای بخورید. هر وقت خواستید کار خیری بکنید تا دیدی نفس به تو گفت: نمی‌شود؛ نکن؛ خودت گرفتار هستی؛ خودت بدبخت می‌شوی، و ... فریبش بده. پیامبر دو رکعت نماز می‌خواند، برای دو رکعت بعدی قدری می‌خوابید، دوباره بلند می‌شد و دو رکعت بعدی را می‌خواند.  باید یاد بگیریم، آرزوهایمان را هم فریب بدهیم. اگر گفت: فلان چیز را می‌خواهم، بگو، حتما برایت می‌خرم. به همین روش معطلش کن. وقتی نفست را در آرزوها فریب می‌دهی، دفعه بعد به راحتی هوس چیزی نمی‌کند و دائماً برایت تولیدِ نیاز نمی‌کند.    [1] - سوره اسراء/72. [2] - فصلت/11. [3] - غرر الحكم : ۱۸۲۸. [4] - غرر الحكم : ۱۳۷۵. [5] - اعراف/179. [6] - غرر الحكم : ۲۰۱۷. کتاب «مهندسی آرزوها» از مجموعه کتاب‌های بیان کتاب «مهندسی آرزوها»، از مجموعه کتاب‌های کار

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7395
زمان انتشار: 22 اوت 2017
| |
پیش نیاز «دشمن شناسی»، «انسان شناسی» است

بحث «دشمن شناسی»، جلسه اول

پیش نیاز «دشمن شناسی»، «انسان شناسی» است

برای شناخت دشمن، یکی از راه های بسیار مهم، شناخت «انسان» است. زیرا تمام خلقت و نظم ریاضی عالم بر اساس ساختار وجودی انسان تنظیم و خلق شده است. بنابراین، برای شناخت مهم ترین دشمن انسان که شیطان است، خودشناسی و شناسایی ساختار وجودی انسان ضرورت دارد.

در بحث دشمن شناسی ابتدا می‌خواهیم به صورت ویژه درباره یکی از دشمنان مهم انسان، یعنی شیطان که نقش زیادی در زندگی فردی و اجتماعی ما دارد، بحث کنیم و به تبع آن، درباره سایر دشمنان نیز بحث به میان خواهد آمد. دشمنانی مانند دشمنان خارجی و ترفندهایی که برای نابودی انسانیت در نظر دارند. اما مسئله مهم‌تر که اگر به خوبی تبیین نشود، نمی‌توانیم بحث دشمن‌­شناسی را به صورت کامل و مؤثر تقدیم کنیم، بحث انسان­‌شناسی است؛ یعنی این که ما چه کسی هستیم که چنین دشمنی داریم؟ این دشمن ما که شیطان است، آفریده خداست. خداوند او را بر سر راه انسان قرار داده است. نص صریح قرآن است که هیچ پیغمبری را نفرستادیم مگر این که برای او دشمنانی از جن و انس قرار دادیم. «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْكِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ= و پیش از تو [نیز] هیچ رسول و پیامبرى را نفرستادیم جز اینكه هر گاه چیزى تلاوت مى‌نمود شیطان در تلاوتش القاى [شبهه] می‌کرد پس خدا آنچه را شیطان القا می‌کرد محو مى‌گردانید سپس خدا آیات خود را استوار مى‌ساخت و خدا داناى حكیم است» (حج ۵۲) چرا شیطان بر سر راه ما قرار گرفته؟ چرا خداوند او را آفریده که دشمن ما باشد؟ گاهی شما در اشعار شعرا و بزرگان می‌بینید که به خدا می‌گویند تو شیطان را آفریدی و بر سر راه ما قرار دادی، بعد به ما می‌گویی گناه نکن و نلغز؟  چرا اساساً خداوند شیطان را آفرید؟ مگر نمی‌شد او را به عنوان یک نیروی اغواگر نیافریند و بر سر راه ما قرار ندهد؟ اگر ما برای رشد و کمال و تعالی خلق شده ایم، آیا بدون شیطان بهتر نبود؟ راحت­تر مسیر الی الله طی نمی‌شد؟ خداوند در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا= شیطان دشمن شماست او را دشمن بگیرید.» (سوره فاطر، آیه 6). انسان شناسی انسان تا خودش را نشناسد، نمی‌تواند دشمنش را بشناسد و نمی‌داند اصلاً چرا این دشمن بر سر راه او قرار گرفته است. ما تا خودمان را نشناسیم، نمی‌توانیم موقعیتمان را با دشمن تنظیم کنیم. نمی‌توانیم رابطه‌­مان را به گونه­‌ای تنظیم کنیم که از دشمنی‌های این دشمن آسیب نبینیم. ابتدا خداوند حقیقت انسانی را خلق کرد، سپس سایر موجودات را برای او آفرید. هر چه در نظام خلقت آفریده شده، براساس ساختار وجودی انسان است. او روح اول است، نور نخستین، مخلوق اولین که حقیقت انسانی است و در قرآن از آن به روح،‌ لوح یا قلم و در روایات از آن به نور محمدی تعبیر می‌شود. ابتدا ساختار حقیقی انسان آفریده شده و سپس سایر موجودات بر اساس این ساختار آفریده شده‌اند. اگر دشمنی وجود دارد، این دشمن به تناسب ساختار وجودی ما خلق شده است. همین‌طور سایر موجودات عالم نیز به تناسب ساختار وجودی ما خلق شده‌اند. زیرا انسان غایت خلقت است و همه چیز برای او آفریده شده و برای او تنظیم شده است. قرآن کریم بارها این مسئله را برای ما مطرح کرده که موجودات عالم برای انسان آفریده شده‌اند. آنچه که در آسمان و زمین است، برای انسان آفریده شده است. «وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ = خداوند تسخیر کرد برای شما شب روز خورشید و ماه را و ستارگان هم به امر او مسخر هستند در چنین تسخیری که برای شما تسخیر شده نشانه‌­هایی هست برای کسانی که تعقل می‌کنند.» (سوره نحل آیه 12) کمی فکر کنیم، این نظام محیرالعقولی که بعد از گذشتن هزاران سال از زمان خلقتش، ده‌ها میلیون دانشمند مشغول مطالعات تجلیات ریاضی خداوند هستند و هنوز هم نتوانسته‌اند ادعا کنند که یکی از مخلوقات او را شناخته‌اند.  با توجه به اینکه ما این همه تاریخ علم داریم و الحمدلله رشد زیادی هم کرده، به راستی ما چه کسی هستیم که همه چیز برای ما آفریده شده است؟!  اگر شیطانی هم هست که دشمن ماست «إِنَّ الشَّیْطانَ عَدُوٌّ لکم= به راستی که شیطان دشمن شماست»، این دشمن چه نسبتی با ساختار وجودی انسان دارد و انسان باید چه نوع رابطه‌ای با این دشمن برقرار کند؟ زیرا اگر دشمنی هم قرار داده شده، این دشمن به نفع من، به خاطر من، برای کمک به من و برای رسیدن به هدف خلقت من آفریده شده است. اگر هدف از خلقت انسان، کمال اوست، چرا موجودی مزاحم مانند شیطان باید سر راه او قرار گیرد؟  من چه کسی هستم؟ خداوند از ما سؤال می‌کند چرا فکر نمی‌کنید؟ در آیه قبلی فرمود ما آیات و نشانه‌هایمان را برای کسانی که تعقل می‌کنند، نشان دادیم. بعد فرمود: «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ= آیا نمی‌بینید که خدا آن چه که در آسمان و زمین است را برای شما مسخر کرده است؟». این که خداوند هر چه در آسمان و زمین هست برای ما تسخیر کرده قابل تأمل است. باید کمی فکر کنیم و این مسئله دغدغه ما باشد که خالق آسمان و زمین، رب العالمین، بدیع السماوات و الارض، یعنی «الله»، دارد با ما سخن می‌گوید. به واقع این، نه یک دانشکده، بلکه دانشگاه‌های بسیاری نیاز دارد تا اساتید و دانشجویان نخبه در آن مراکز جمع شوند و درباره این که من کیستم کار جدی بکنند. من کیستم که همه چیز برای من تسخیر شده است؟ چرا خداوند موجودی بسیار ظریف و لطیف مانند شیطان، با آن همه ترفندهای گوناگون و جالب را برای من خلق کرده و بر سر راه من و به نفع من قرار داده است؟ چرا دشمنان سر راه ما قرار گرفته‌اند؟ چرا قرآن می‌گوید ما هیچ پیغمبری را نفرستادیم مگر این که برای او دشمنانی از انس و جن قرار دادیم. این دشمنان خارجی چه موجوداتی هستند؟ ما باید با آنها چگونه رفتار کنیم؟ چرا بر سر راه ما قرار گرفته‌اند؟ چرا باید یکی از وظائف مهم ما داشتن نظامی علمی‌، قدرتمند و پویا در برخورد با دشمنانمان باشد؟ اگر ما به خودمان توجه نداشته باشیم و دقت نداشته باشیم که چه کسی هستیم، بعداً سؤالات بی­‌جواب زیادی برای ما ایجاد می‌شود. یک سؤال همین است که مگر خدا ما را برای کمال و تعالی خلق نکرده؟ مگر نه این است که هدفی والا از خلقت ما در نظر بوده است؟ پس چرا موجودی مزاحم به نام شیطان این همه گمراهی در انسان‌ها ایجاد می‌کند؟ پاسخ این سؤال در انسان­‌شناسی و شناخت ساختار وجودی انسان است. وقتی ساختار وجودی خودت را شناختی، یقین می‌کنی که چنین دشمنی‌ای، لازمه وجود تو و به نفع توست و غیر از این نیز نمی‌شود. «انسان شناسی» حلقه‌ی مفقوده‌ی علوم است متاسفانه دانشگاه‌های ما نه در انسان شناسی و نه در علوم تجربی به «شناخت انسان» نمی‌پردازند و با وجودی که «انسان‌شناسی» یکی از مبانی «علوم انسانی» است، اما متأسفانه ما از آن فاصله بسیاری داریم. در دانشگاه‌های ما نه در علوم انسانی و نه در علوم تجربی، به چنین مسئله‌ی مهمی نمی‌پردازیم. این نگاه قرآنی را نداریم که فیزیک، شیمی، زمین‌­شناسی، پزشکی، بدن انسان، آسمان، زمین، نجوم، ستاره‌­ها و همه چیز برای انسان خلق شده است. توجه نمی‌کنیم که ریاضیات عالم خلقت، با ریاضیات انسان تنظیم شده است. اما ما نه در علوم انسانی و نه حتی در علوم تجربی به این موضوعات نمی‌پردازیم تا بعد از آن، علوم را بر این اساس تدوین و تبیین کنیم.   ابتدا باید بفهمیم این انسان کیست که همه چیز برای او خلق شده است؟ سابقه وجودی‌اش چیست؟ در این عالم چه‌کار می‌کند؟ ابتدا باید به این شناخت دست یابیم و بعد بگوییم که این موجود، اقتصاد، سیاست، مدیریت، روانشناسی، جامعه‌شناسی و پزشکی هم می‌خواهد. اما متاسفانه در حال حاضر شاهد این هستیم که وقتی علم پیشرفتی می‌کند، به جای این که در نهایت به نفع انسان تمام شود، مشکلات زندگی بشر را زیادتر می‌کند و آسیب‌های زیادی به زندگی بشر وارد می‌کند. انواع و اقسام بیماری‌ها برای بشر ایجاد کرده، انواع و اقسام حوادث ایجاد می‌کند. چرا؟ چون با ساختار وجودی انسان تنظیم نمی‌شود و مستقل از موضوع اصلی علوم که خود «انسان» است، پیشرفت می‌کند. خواهش من این است که به نکات مهمی که در این خصوص در قرآن وجود دارد توجه کنید. در قرآن علوم انسانی و تجربی و همه علوم به طور کلی، یک هدف و موضوع واحد را دنبال می‌کنند و آن «انسان» است. در علوم این‌ همه اختلاف نظر وجود دارد. ما انواع و اقسام علوم مثل اقتصاد، روانشناسی، مدیریت و ... را داریم. این همه اختلاف نظر به خاطر این است که ما در علوم به دنبال شناسایی موضوع اصلی که «انسان» است نرفته‌ایم و این علوم بر محور ساختار وجودی موضوع اصلی خودشان که انسان است، نمی‌چرخند. این علوم بدون محور حرکت می‌کنند. خدایی که همه اتم‌ها، نوترون‌ها، الکترون‌ها، پروتون‌ها و ... را خلق کرده است، می‌گوید همه را با ساختار ریاضی انسان خلق کرده‌ام، مهندس، رب، مالک و مدبر عالم، این عالم را این‌گونه تدبیر کرده است. «حلقه مفقوده انسان شناسی» باعث می‌شود که هر قدر علوم پیشرفت کنند، بشر نتواند به خوشبختی برسد، زیرا هیچ زمانی به اندازه امروز، علوم پیشرفت نکرده است، اما هیچ زمانی هم به اندازه حالا بشر از خوشبختی و آرامش فاصله نداشته است. چرا؟ چون علوم بر اساس ساختار حقیقی وجود انسان، آن گونه که خالقش، ربش که بدیع السموات و الارض است آن را تبیین کرده، تدوین نشده است و بر روی آن تحقیق صورت نگرفته است. در حقیقت ما امروز داریم در رشته­‌های مختلف علوم، سر بی­‌صاحب می‌تراشیم. به همین دلیل هم هست که تا این محور را نشناسیم هر چقدر هم زحمت بکشیم در سایر رشته‌­های علوم، باز نمی‌توانیم به خوشبختی برسیم. این همه جنگ، این همه بیماری، این همه فقیر به طوری‌که صدها هزار نفر در طول یک هفته در اثر گرسنگی می‌میرند. صدها هزار نفر در اثر برنامه‌­ریزی‌های بدی که انسان برای خودش تهیه کرده، در این عالم دارند می‌میرند. روی همین جهت معصومین(علیهم‌السلام) به ما گفته اند تا شما اول ساختار وجودی خودتان را نشناسید، هر علم دیگری که به دست بیاورید، برایتان مفید واقع نخواهد شد. هر چیزی را هم که بشناسید، به درد شما نخواهد خورد، این‌طور نیست که حتماً خوشبخت بشوید. تا این موضوع شناخته نشود، سایر شناخت‌ها مفید نخواهد بود. در این خصوص من به فرمایشی از ائمه معصومین (علیهم‌السلام) اشاره می‌کنم.  امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «لا تجهل نفسك فإنّ الجاهل معرفة نفسه جاهل بكلّ شی‏ء = نسبت به خودت جاهل نباش، به راستی که هر کس خود را نشناسد، به هر چیزی جاهل است»، حقیقتاً جای این‌گونه فرمایشات و راه‌کارها در نظام علمی ما و به خصوص در علوم انسانی خالی است. ممکن است این سوال پرسیده شود که: «یعنی چه که اگر کسی خودش را نشناخت، نسبت به همه‌چیز جاهل است؟ این همان فرمایشی است که در قرآن هم هست که همه چیز با انسان تنظیم شده است. نفس انسان معادل کل شیء است و به همین دلیل هم هست که اگر شناخته نشود، هیچ چیز شناخته نمی‌شود. اگر فردی سراغ سایر رشته‌­های علوم رفت، حتی اگر تخصص هم در آن رشته­‌ها کسب کرد، چیزی را نشناخته است. زیرا همان رشته علمی نیز بر اساس ساختار ریاضی وجود انسان طراحی و تنظیم شده است و وقتی موضوع اصلی که «انسان» است، شناخته نشود، باقی مسائل نیز ناشناخته باقی می‌ماند. اگر به دنبال مطالب متفرقه رفتی، قواعد آن علم به طور مثال روانشناسی، جامعه شناسی یا اقتصاد را جمع‌آوری کردی، بعد از ۷ یا ۸ سال این قواعد و نظریات باطل می‌شود و از بین می‌رود، این علمی که سالها برایش زحمت کشیدی همه از بین می‌روند. چند ماه پیش کتاب مهم علمی در موضوع یادگیری، هوش و حافظه مطالعه می‌کردم که کتابِ سال و چند بار هم تجدید چاپ شده بود. در چاپ اخیر به گفته نویسنده، نیمی از مطالب کتاب باطل اعلام شده بود. در فاصله چاپ اول تا چاپ آخر، تحقیقات جدیدی درباره مکانیزم هوش، حافظه و یادگیری صورت گرفته بود که آنچه قبلا آموخته بودید را باطل اعلام می کرد. بسیاری از کتاب‌هایی که چاپ و به خورد مردم داده می‌شود، باطل هستند. مردم هم دلشان خوش است که کتاب علمی‌ می‌خوانند و مطلب علمی‌ یاد می‌گیرند. چرا این مشکلات پیش می‌آید؟ چون ساختار وجود انسان ساختار ریاضی است که هزاران اطلاعات علمی دقیق قطعی معتبر توسط خالق درباره‌اش به ما داده شده است؛ اما ما به آن ها بی­‌توجه هستیم و آنها را در مطالعات و در پیشرفت‌های علمی در نظر نمی‌گیریم. کسانی که کار مطالعاتی، خصوصاً در زمینه علوم انسانی انجام می‌دهند، این فرمایش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را جلوی چشمشان بگذارند که کسی که خودش را نمی‌شناسد، هیچ چیز را نخواهد شناخت. شناخت هر چیزی در سایه شناخت نفس است وقتی انسان، محور خلقت و محور علوم، یعنی خودش را نمی شناسد، شناخت های دیگر برایش بی‌فایده است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) برای همین فرمود: «کَفی بِالمَرءِ جَهلاً اَن یَجهَلَ نَفسَه= برای جاهل بودن انسان همین کافیست که قدر خودش را نشناسد.» حضرت همچنین می‌فرمایند: «کَیفَ یَعرِفُ غَیرَه مَن یَجهَلُ نَفسَه= چگونه می‌تواند بقیه را بشناسد، کسی که خودش را نمی‌شناسد؟ چگونه ممکن است که ما دیگران را بشناسیم، اما خودمان را که مبنای همه شناخت‌ها هستیم، نشناسیم؟ این در حالی است که اگر انسان خودش را بشناسد، دیگر چیزها را در سایه همین شناخت، خواهد شناخت. در خصوص دشمن شناسی نیز همین گونه است. برای شناخت دشمن نیز باید بدانیم که این دشمن که شیطان است، چرا آفریده شده و بر سر راه ما قرار گرفته است و چگونه با ما ارتباط برقرار می‌کند و چگونه از جلو، عقب، راست و چپ به انسان حمله می‌کند؟ این حمله‌ها به چه معناست؟ نحوه ارتباط و تولید فکری که می‌کند، نقشه‌هایی که به ما تحمیل می‌کند، به چه معناست؟ بدیهی است که انسان بدون شناخت خودش، نمی‌تواند دشمن اصلی‌اش که شیطان است و روش‌هایش را بشناسد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7392
زمان انتشار: 21 اوت 2017
| |
معرفیِ بحث «دشمن شناسی»

معرفیِ بحث «دشمن شناسی»

مبحث «دشمن شناسی» از سلسله مباحث استاد شجاعی است که در سال 1382 مورد بحث قرار گرفته بود را ارائه می کنیم. استاد این بحث را طی ۴۲ جلسه ارائه نموده و اکنون تنظیم شده و خلاصه‌ی آن در بخش آرشیو مباحث استاد تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.   علاقه‌مندان به تهیه این لوح فشرده می‌توانند آن را از فروشگاه اصلی مؤسسه، محل برگزاری جلسات، نمایشگاه های عرضه محصولات فرهنگی مؤسسه و سفارش پستی و نیز شهر کتاب آنلاین http://shahreketabonline.com تهیه نمایند.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7366
زمان انتشار: 12 اوت 2017
| |
سرپیچی از دستورات دین نوعی «ظلم به نفس» است

خانواده آسمانی؛ جلسه 475؛ 96/5/19

سرپیچی از دستورات دین نوعی «ظلم به نفس» است

ظلم به نفس یعنی معصیت کردن و مقاومت در برابر احکام و دستورات دین که هر چه این مقاومت در وجود انسان بیشتر باشد، دودش به چشم خود او می رود و رشدی هم نخواهد داشت.

ظلم به نفس موجب می شود انسان در لحظه تولد کم بیاورد، یعنی شروع حیات جاودانه اش غم انگیز خواهد بود.

از ابوذر (علیه‌الرحمه) پرسیدند: چرا از مردن می ترسیم؟ فرمود: برای این که شما آخرتتان را خراب کردید. کسی که بداند بعد از وفات، چهارده معصوم و بهشت منتظرش هستند، آیا او از مرگ می‌ترسد؟ محال است که بترسد و مشتاقانه انتظار چنین لحظه‌ای را می‌کشد. کسی که درست زندگی می‌کند، زندگی ابدی اش آباد است و با خوشحالی از مرگ استقبال می‌کند. مثل کسانی که مستاجرند و برای خانه دار شدن به حساب شرکت یا سازمانی پولی واریز می‌کنند تا برایشان خانه‌ای بسازند. هر روز پیگیر می‌شوند تا ببیند چقدر از خانه ساخته شده. از طرفی هم نقشه می‌ریزند که چه جور فرش، مبلمان و لوستری بخرد یا برای آشپزخانه چه جور کابینتی تهیه کنند و... دائما نقشه می‌ریزند. همیشه اشتیاق دارند تا زودتر در آن خانه ای که خودشان ساخته اند، برود. کسی که از وفات بدش می‌آید، برای این است که کاری برای آن جا نمی‌کند. عمر، جوانی و استعدادهایش صرف کمالات دنیایی شده و وقتی را برای آخرت قرار نداده تا آن جا را آباد کند یا انسی بگیرد. با رعایت دستورات دینی از ظلم به نفس جلوگیری کنید امام علی (علیه‌السلام) می‌فرماید، ظلم به نفس یعنی این: «ظَلَمَ نفسَهُ مَن عَصَى اللّهَ وَ أطاعَ الشَّیطانَ= هركس خدا را نافرمانى و شیطان را فرمانبرى كند، به خود ستم كرده است». دستورات الهی همه برای این است که انسان با رعایت آنها به قدرت، شادی، آرامش، شباهت به خدا و خانواده آسمانی و بهشت پیدا کند. دستورات دین نیامده که شما را محدود و اذیت تان کند و به شما سختی و مشقت بدهد. تکالیفی که ما فکر می‌کنیم سخت هستند،‌ همه برای بخش حیوانی و جنسی ماست. بخش اصلی نیست. چون بخش اصلی همیشه شاد و آرام است. مثلاً نماز، روزه، حجاب، زکات، خمس، حج، جهاد، همه اینها مربوط به بخش های جنسی و حیوانی هستند که با رعایت آنها بخش «فوق عقل» انسان به لذت و قدرت خودش می رسد. شعار دین، آزادی است. قرآن می‌فرماید: «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی كَانَتْ عَلَیْهِمْ[1]= و بارهای سنگین ، و زنجیرهایی را که بر آنها بود ( از دوش و گردنشان ) بر می دارد». پیغمبر آمد تا انسان را نجات دهد. ولی ما چون  انس به این دنیای خاکی داریم، نمی‌توانیم دستوارت دین را به راحتی عمل کنیم. رعایت دستورات دین، برای کسی که طبیعت گراست و بخش حیوانی اش بر او غلبه دارد، سخت است. در مقابل کسی که بخش انسانی اش قوی است، او همه چیز را به راحتی می پذیرد. گناه کردن به خدا لطمه نمی زند، «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ[2]‌= و اینها به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم می کردند». به عنوان مثال، وقتی شما نزد استاد می‌روید، رفتی تا دستورالعملی برایتان بنویسد. اگر به این برنامه که استاد برایتان نوشته،‌ رعایت نکنید، به استاد صدمه می‌زنید یا به خودتان؟ به خودتان. برای همین هم امام رضا (علیه‌السلام) فرمود: «واجب یعنی مفید و حرام یعنی مضر»، یعنی هر چه برای شما مفید است، خدا واجب کرده و هرچیزی هم که حرام است، برای شما ضرر دارد. حال یک نفر سوال کند: آدم هایی که دستوارت الهی را رعایت نمی‌کنند، چه ضرری دیده اند؟ برخی فکر می‌کنند ضرر باید در جنبه‌ی حیوانی و ظاهری باشد، در حالی که این طور نیست. کسی که زیر بار دستورات دین نمی‌رود، بخش انسانی‌اش متوقف است و در حال سقط شدن است. ضررش به نفس خودش برمی گردد که هر روز غصه دارتر، افسرده تر، پژمرده تر و ضعیفتر می‌شود. ولی وقتی که تن به قانون الهی دادید، ولو بخش های زمینی و حیوانی ات اذیت شوند، روح، آزادی و قدرت پیدا می کند. در ادامه روایت حضرت فرمودند: «وَ أطاعَ الشَّیطانَ= و شیطان را اطاعت کند». هر بلا و مصیبتی که در زندگی به سرمان می آید، برای این است که از خدا و معنویت دوریم. خدا انسان را مختار آفریده، یعنی می تواند دستورات را رعایت کند یا نکند. ارزش و بهای کار انسان، بهشت و بالاتر از بهشت است. چون مختار است، یعنی با اختیار خود، بهشت و بالاتر از بهشت را انتخاب می‌کند و می خرد. پس حالا که مختار است، امتحان هایش شروع می شود. یکی از موارد امتحان الهی، شیطان است. خدا به شیطان قدرت نداده که انسان را وادار به کاری کند. اصلاً این طور نیست. چون قرآن می‌فرماید: «إِنَّ كَیْدَ الشَّیْطَانِ كَانَ ضَعِیفًا[3] = مکر و سیاست شیطان بسیار سست و ضعیف است». پیام‌های شیطان در حد پیشنهاد و وسوسه است. برای همین در روز قیامت وقتی انسان‌ها شیطان را لعنت می‌کنند، شیطان می‌گوید: خودتان را لعنت کنید، من که روی شما تسلطی نداشتم، من فقط «دَعَوتُکم[4]= دعوت تان کردم». خودتان اجابتم کردید و از وسوسه‌ام خوش‌تان آمد. ولی کسی که با شیطان کاری ندارد، دعوت هایش را می‌فهمد و عمل نمی‌کند . پیام‌های شیطان در مقابل پیام الله کاملاً مشخص است. پیام هایی که جنس‌شان؛ غم و غصه، اضطراب، پوچی، ناامیدی، دعوا، درگیری و خشونت است، همه از ناحیه شیطان است. قرآن می فرماید: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ[5] = اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شیطان را مپرستید». همه ما با خدا عهد بستیم و قول دادیم که شیطان را تبعیت نکنیم. این عهد، عهد فطری و عقلی است. نامش «عهد الست» است. همان که خداوند فرمود: الست بربکم قالوا بلی= آیا من پروردگارتان نیستم؟ همه گفتند بله.» این عهد حاکی از قول انسان در تبعیت از اوامر الهیست. عقل پیغمبر خداست. حتی از پیامبر بیرونی هم مهم‌تر است. اگر عقل نباشد، پیامبر بیرونی هم برای ما پیامی نخواهد داشت. مخاطب پیامبران، عقل بشر است. اگر عقل نداشته باشید یا ضعیف باشد، در مقابل دستورات پیغمبر مقاومت می‌کند. عقل است که خدا را شناسایی می کند، پیغمبر را شناسایی می‌کند، نفس را می شناسد و بعد می گوید که من باید تبعیت کنم تا به مثل اعلی برسم. حضرت می فرماید:«أعقَلُكُم أطوَعُكُم= عاقل ترین شما، مطیع ترین شماست». در این جامعه کسی فهمیده تر، باشعورتر و عاقل‌تر است که بیشتر مطیع خدا باشد. هر چه دستورات دینی را سبک بشمارید، بی شعوری و بی عقلی حاکمیت پیدا می‌کند.  کسی که دین را مسخره می‌کند یا سبک بشمارد؛ نهایت بی شعوری، بی‌عقلی و نفهمی اوست. نمی‌فهمد با خودش چه کار می‌کند. مثل کسی که دستورات پزشک را رعایت نمی‌کند. این هم نشان از بی عقلی اوست. اطاعت شیطان یعنی غصه خوردن درپی دارد. هر کس به حوادث دنیایی و زندگی‌اش غصه می‌خورد، اطاعت شیطان را کرده. در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «الشَّیطانُ یَعِدُكُمُ الفَقرَ وَیَأمُرُكُم بِالفَحشاءِ[6]= شیطان شما را وعده فقر و تنگدستی می دهد و به فحشا و منکر امر می‌کند». «یَعِدُكُمُ الفَقرَ» یعنی انفاق نکن، دیگران را دوست نداشته باش، برای دیگران خرج نکن، خودت کم می آوری. چنین پیامدهائی انسان را ذلیل می‌کند، روح را منقبض و نابود می‌کند. هر چیزی که ما را از انبساط، قدرت و رشد معنوی باز بدارد، پیام شیطانی دارد. باز قرآن می‌فرماید: «إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا[7]= همیشه نجوا و راز گفتن از شیطان است که می‌خواهد مؤمنان را دلتنگ و پریشان خاطر کند». مؤمن زیرک هیچ وقت دست از شادی برنمی دارد. هر اتفاقی که در زندگی اش بیفتد، به او اضطراب و ناراحتی و دلشوره نمی دهد و خرابش نمی کند. یکی دیگر از پیام های شیطانی، وسواس است. کسی که وسواس دارد، در حقیقت معصیت خدا را کرده و عبد شیطان است. چون دین به ما می گوید دوبار آب بریز. ولی فرد وسواسی می گوید نه به دلم نچسبید. سه بار آب می ریزم. بنابراین، اگر می خواهی رشد کنی و شاد و آرام باشی و زندگی خوبی داشته باشی، هر چه خدا می گوید، بگو: «چشم» تا هم زندگی دنیایی ات خوب باشد و هم زندگی آخرتی ات، اما انسان چون نگاه به خودش اشتباه و وارونه است، هم دنیایش را خراب می کند و هم آخرتش را. این ظلم به نفس است. پس  ظلم به نفس یعنی سر کار گذاشتن خودت، معطل نگه داشتن خودت. دستورات دین پل انسان برای تشبه به الله و اهل بیت است خداوند تبارک و تعالی انسان را برای هدف بسیار والایی آفریده است که باید خود را برای آن آماده کند. همان طور که جنین در رحم مادر کار جدی اش آماده شدن برای ورود به دنیاست که بی نهایت زیباتر، کامل تر، پیشرفته تر و بزرگتر از رحم مادر است، آمدن انسان هم به دنیا در جهت آماده شدن برای حیات آخرت و ابدی اوست. زندگی دنیا اصالتی ندارد. فقط آن چیزی که به درد می خورد، این است که خود را برای آن حیات جاودانه آماده کند. این آمادگی همان سازندگی و قدرت نفس است که باید بتواند از لحظه به لحظه عمرش اسماء الهی را جذب کند‏، و گرنه سایر فعالیت ها و حرکت های انسان بازی و تلف کردن عمر است. بنابراین، هدف از خلقت انسان، تشبه به الله و خانواده آسمانی اش است. پس انسان باید همیشه توانایی اش را زیاد کند. این سیری که بخواهد ما را به آن اسم برساند، سیر تخصصی است، یعنی خداوند با قرار دادن قوانین و انتخاب آنها زمینه شبیه شدن ما به خودش و اهل بیت  را در ما ایجاد می کند. حالا هر چقدر این قوانین بهتر و دقیق تر رعایت شود، شباهت ما به الله و خانواده آسمانی مان بیشتر است. دین در سه شاخه‌ی شریعت، اخلاق و احکام به ما توانایی، راهکار و قدرت‌هایی می‌دهد که در رحم دنیا به اختیار خودمان بتوانیم شباهت به الله و خانواده آسمانی پیدا کنیم، یعنی شکل انسانی. انبیا، ائمه، قرآن و اولیاء هم راهنمائی ما هستند و هم می‌توانند به ما کمک کنند، ولی شرطش تبعیت است. تبعیت از مجموعه‌ی آن قوانین که به نام دین نامیده می شود. هر چه تبعیت کنید، شباهت به الله بیشتر می شود و هر چه مقاومت، لجبازی و عناد، زیر بار نرفتن، پشت گوش انداختن، تنبلی و بی حوصلگی ما نسبت به قوانین الهی بیشتر باشد، دنیای تلخ و آسیب پذیرتری خواهیم داشت و آخرت را هم از دست می دهیم. مثل جنینی که در رحم مادر آسیب دیده، وقتی که به دنیا می آید، دیگر سالم نیست و نمی تواند از دنیا لذتی ببرد. از این رو، ما باید محکم به قوانین الهی بچسبیم، مرجع تقلید داشته باشیم . بالاتر از آن، دستورات اخلاقی را رعایت کنیم و بالاتر از آن نیز مسائل اعتقادی را قوی کنیم تا شبیه شدن به خانواده آسمانی در ما فراهم شود یا حداقل بهشتی شویم. چون اگر  کسی به بهشت متولد نشود، جهنمی است. پس هر چه سطح اطاعت ما بیشتر باشد، سرعت و قدرت ما در رسیدن به هدف خلقتمان بیشتر می شود. نتیجه این می شود که انسان در دنیا از شادی و آرامش و لذت بیشتری برخوردار خواهد بود. تولدش نیز تولد فوق العاده زیبائی خواهد شد. ولی کسانی که تخلف  از این دستورات می کنند، یعنی اهل معصیت هستند، با هر کدام از احکام دین روبرو می شوند، بخشی از آن را ندید می گیرند. مثلا در بحث حجاب، نصفش را رعایت می کند و نصفش را بی خیال می شود. پس به هر میزانی که تخلف و معصیت از احکام الهی در انسان باشد، سرعتش کند و ناخالصی اش بیشتر می شود.   اخلاق/وهم/ظلم/شیطان/عقل/نسبت   [1] . سوره اعراف/آیه 157. [2] . سوره بقره/آیه 57. [3] . سوره نساء/آیه 76. [4] . سوره ابراهیم/آیه 22. [5] . سوره یس/آیه 66. [6] . سوره بقره/آیه 268. [7] . سوره مجادله/آیه 10.

صوت

1 - سرپیچی از دستورات دین نوعی «ظلم به نفس» است

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7349
زمان انتشار: 6 اوت 2017
| |
«والاترین تقدیر» بودن با امام زمان در زمان غیبت ایشان است

احیاء شب 23 رمضان 96، جلسه دوم، 1396/3/27 (مهمترین دعای شب قدر)

«والاترین تقدیر» بودن با امام زمان در زمان غیبت ایشان است

بهترین و والاترین تقدیر برای ما در زمان غیبت، نزدیک شدن به آقا امام زمان، دوستی با ایشان، بودن در چادر حضرت و محشور شدن با ایشان و زندگی با او در نظام جاودانه است.

خودِ حضرت در زیارت رجبیه فرمودند: «از خدا بخواهید که با من باشید و در عیش و نوش‌تان هم با من شریک باشید». این فرمایش امام زمان که در عیش و نوش‌هایتان هم پیش من باشید، فرمایش خیلی بلندی است. تنها کسی مفهوم این فرمایش حضرت را درک می کند که به خودشناسی رسیده باشد. علی علیه‌السلام فرمود:«من اعطی الدعا فقد اعطی الاجابه= اگر به کسی اجازه‌ی دعا بدهند، اجابت را هم داده اند». پس در این شب قدر از صمیم قلب دعا کنیم که خداوند همه‌ی ما را از اعوان و انصار امام زمان به معنای واقعی قرار دهد. علی علیه‌السلام فرمود:«هر کس منتظر حقیقی امام زمان باشد با من و هم‌درجه من خواهد بود» و این چیز کمی نیست و برای همه‌ی ما امکان‌پذیر است، یعنی هر کدام از ما می‌توانیم خود را به مقام منتظر برسانیم. در سومین شب قدر حضرت جبرئیل ندایی سر می‌دهد که همه کره زمین صدای او را می‌شنوند که می‌فرماید: ای مردم! امام تان ظهور می‌کند. امسال سال ظهور حضرت است. یعنی مژده ظهور حضرت را در یکی از این شبها شما ان شاءالله خواهید شنید. همین‌گونه که نشسته‌اید و باورتان هم نمی‌شود‏ و فکرش را هم نمی‌کنید، یک دفعه صدای زیبای جبرئیل علیه‌السلام به گوشتان می‌رسد و مژده‌ای به شما می‌دهد که 4 ماه دیگر شما همه به ملاقات امام زمان تان می‌رسید. حالا سؤال این است که شما در این چهارماه چه می‌کنید؟ یعنی اگر قرار باشد چهارماه تا ظهور داشته باشید چه کار می‌کنید؟ در چنین موقعیتی حالت‌ها مختلف است. یعنی امشب صدای جبرئیل را شنیدم که 4 ماه دیگر آقا ظهور می‌کند. قطعاً تغییر و تحولات زیادی در سبک زندگی‌‌ام خواهم داد. چون می‌دانم که 4 ماه دیگر آقا ظهور می‌کند و اتفاقات عظیمی در سطح جهان می‌افتد، سبک زندگی انسانها کلاً تغییر کرده و وارد وادی بینهایت متفاوتی با سبک زندگی فعلی می‌شود. آدم‌ها یک دفعه تحولات عظیم پیدا می‌کنند، زندگی ها عوض می‌شود. مسئله‌ی مهم و همه‌ی زیبایی کار یک منتظر که می‌تواند به مقام امیرالمؤمنین علیه‌السلام برسد، این است که نگذارد کار به صیحه آسمانی بکشد. یعنی نگذارد آن موقع که صیحه را شنید، بگوید: «حالا توبه کردم و اصلاح می‌شوم و می‌خواهم عوض بشوم». چون آقا دارد می آید. این که خداوند می فرماید: «یوم لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل- روزی که ایمان آوردن کسی نفعی به او نمی رساند» یعنی همین. این که فرمودند، منتظران امام زمان (علیه‌السلام) مقام‌شان از شهدای زمان پیغمبر بالاتر است و اگر کسی منتظر بود، حتی اگر در رختخواب و با بیماری بمیرد، «کمن کان فی فسطاط المهدی= مثل این است که در چادر امام زمان بوده و به شهادت رسیده است»، به خاطر این است که اینها ندیده عاشق امام زمان هستند و ندیده به خدمتش می شتابند و تلاش می کنند تا فاصله‌شان را با حضرت کم کنند. و گرنه امام زمان که ظهور کرد، دیگر هنری نیست که یک نفر متحول شود و زندگی اش عوض بشود. زمانی شخصیتی مثل سیدالشهدا علیه‌السلام در جامعه حضور داشت و از مدینه که حرکت کرد تا کربلا، همه‌ی مردم را به مقام خودش دعوت کرد. خیلی‌ها آمدند، اما در کربلا او را رها کردند و شل شدند و دنبال زندگی و دنیای‌شان رفتند. از طرف دیگر رویش‌هایی ایجاد شد، شب عاشورا حر برگشت و به حضرت ملحق شد. «زهیر» و «بریر» و ... آمدند. روز عاشورا هم در بعضی از اسناد حدوداً 30 نفر ذکر کرده اند تا لحظه‌ی آخری که امام حسین گفت: «هل من ناصر ینصرنی»، یک یک آمدند و به حضرت ملحق شدند و به مقام حضرت رسیدند و هم‌درجه‌ی حضرت شهید شدند. تمام هنر ما این است که این مدت کوتاهی که تا ظهور مانده، بجنبیم و خودمان به محضر حضرت برویم. نگوییم: «حالا کو، حالا که نیامده، از کجا معلوم بیاید». شیطان هم از این موقعیت سوء استفاده کرده و ما را بیرون چادر حضرت با یک سبک زندگی غلط و غیرمهدوی معطل می‌کند و ما را وسوسه می‌کند که در بیرون چادر حضرت، دوستش داشته باشیم و برایش دعا بکنیم، ولی به داخل چادرش نرویم. آنهایی که تصمیم گرفته‌اند، الان در چادر حضرت بروند، به مقام امیرالمؤمنین و به مقام امام زمان می‌رسند. اینها کسانی هستند که اساساً سبک زندگی‌شان، انتخاب‌ها، ارتباطات، شوهرداری، زن‌داری و بچه‌داری‌شان کار اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و هنری‌شان رنگ مهدویت دارد. یعنی به عشق امام زمان و برای برطرف کردن موانع ظهور حضرت این کارها را انجام می‌دهند. این یک اصل است. تمام قدرت و زیبایی یک منتظر این است که برای امام غائب کار می‌کند. در روایت گفته شده اگر کسی برای امام غایب کار کرد و خودش را به امام زمان رساند، مثل این است که در زمان امیرالمؤمنین بوده و برای ایشان خدمت کرده است. اما اگر گفتی: «نه» و وسوسه شدی و گفتی: «من الان درس دارم و باید به درس و زندگی خودم برسم و هر جور که دوست دارم، سبک زندگی‌ام را تعیین کنم، کار دارم، تجارت دارم و...» و تصمیم نگیری که به چادر حضرت بروی، اینجا خودت را از یک فیض بی‌نهایت و عظیم محروم کرده‌ای. مضاف بر این که خدمت به حضرت و رفتن در زیر چادر او یک انتخاب نیست که بگوییم: حالا بعضی ها دوست دارند، بروند، بعضی ها هم که دوست ندارند، نروند. این درست است که اختیار داریم برویم یا نرویم. اما نرفتن یک معصیت بزرگ است، کمک نکردن به حضرت یک معصیت بزرگ است. عزیزان این خیلی مهم است در همین امشب که شب تقدیرات است ما تصمیم بگیریم که این قَدَر برای ما رقم بخورد و ما به چادر حضرت برویم. تصمیم را در همین چند دقیقه باید بگیریم. اگر بخواهیم به زیر چادر حضرت برویم و به مقام حضرت و مقام امیرالمؤمنین و هم‌درجه‌ی امیرالمؤمنین و امام زمان محشور شویم، باید کمرمان را ببندیم، نیت هایمان را محکم کنیم، اخلاص داشته باشیم و بگوییم آقا من از این جلسه که بیرون رفتم، می‌خواهم سبک زندگی‌ام را سبک زندگی مهدوی کنم. می‌خواهم هر کاری که می‌کنم، کمک به حضرت باشد و در برطرف کردن موانع ظهور حضرت شریک و سهیم باشم. «مهدوی بودن» یعنی هدف قرار دادن موانع ظهور و رفع آنها  مهدوی بودن یعنی تو دقیقاً موانع ظهور حضرت را هدف قرار بدهی و آنها را از بین ببری. بزرگترین مانع ظهور حضرت مانع فرهنگی است، نه مانع نظامی، سیاسی و ... یعنی فرهنگ مردم طوری شود که امام زمان را بخواهند و بطلبند و دوستش داشته باشند و آماده کمک به او باشند. می شود آدم عارف باشد، قرآن بخواند، نماز شب خوان باشد، آدم خیری باشد، ولی مهدوی نباشد.   دعایی که امشب وارد شده و گفته‌اند تا صبح بخوانید، دعای «اللهم کل ولیک الحجه ابن الحسن...» است. شما با این دعا سلامتی حضرت را می‌خواهید و می‌گویید: «حتّی تُسکِنَه أرضَکَ طَوعا = تا او را در زمین خود ساکن گردانی در حالی که زمین فرمانبردار او باشد». تمام محور دعا در این جمله است. تا این که تو حضرت را در حالی ساکن و حاکم بر زمین کنی که زمین حضرت را دوست بدارد و بخواهد و با اختیار، خودش را در اختیار حضرت قرار ‌بدهد. این هدف بزرگ احتیاج به کار فرهنگی دارد. احتیاج دارد به برطرف کردن موانع ظهور در وجود خودمان و وجود دیگران. ابتدا باید در خودم این شجاعت، عشق و رغبت ایجاد شود که به چادر حضرت بروم و به لشکر حضرت ملحق شوم و در لشکر حضرت ثبت نام کنم و بعد تلاش کنم تا بقیه‌ی ایتام آل پیغمبر و ایتام امام زمان بیایند و با امام زمان آشتی کنند و وارد چادر حضرت شوند. بزرگترین کار مهدوی مشارکت در پیوند دادن و آشتی دادن مردم جهان با امام زمان و شناساندن حضرت و ملحق شدن به حضرت است. ما باید آن قدر فعالیت کنیم تا همه جهان امام زمان ما را بشناسند و عاشقش شوند‏ و خودشان را برای ظهور حضرت آماده کنند. ما در زیارت آل یاسین می گوییم: «السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه و وکده = سلام بر تو ای میثاق الهی که خدا از ما گرفته و برآن تأکید کرده»، خدا یک میثاق شرعی و عقلی و فطری از همه انسانها گرفته که متخصص معصوم را یاری کنند. این هم در فطرت ماست و هم در دین ماست. همه‌ی انسانها می‌دانند اگر امام زمان بیاید، مردم دیگر هیچ مشکلی در زمینه‌های مالی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و ... نخواهند داشت. راه شان به غیب باز می شود و همه در اوج سعادت هستند. حالا اگر کسی در رسیدن مردم به این حکومت تنبلی و کوتاهی کرد و در رساندن خودش و جهان به چنین شخصیتی کوتاهی کرد، شرعاً مسئول است و به خودش و خدا و امام زمان و مردم خودش خیانت کرده. چون مردم را از چنین امام و حکومتی محروم کرده است. از این رو در زیارت آل یاسین می‌‌خوانیم: خدا این پیمان را از همه شماها اخذ کرده و تأکید هم کرده که حواستان باشد که باید مهدوی باشید. حواستان باشد که امامتان را یاری کنید و نگذارید امام با وجود شما آواره و طرد شده و تنها و یگانه شود؛ نگذارید غصه بخورد؛ نگذارید مضطر باشد. اجازه ندهید دشمنانش با تبلیغات مسموم هیاهو و سر و صدا کنند که زمینه‌ی ظهورش فراهم نشود. نگذارید فساد در خانه‌ی شما، محیط و جامعه شما رشد پیدا کند که امام زمان از خاطر مردم برود و مردم به دنبال عیش و نوش، فسق و فجور و شهوت های مادی، اقتصادی، گیاهی، حیوانی و نهایتاً چیزهای علمی باشند و احساس نیاز به وجود حضرت نداشته باشند. نگذارید مردم به خواب بروند. شما هر مشکلی در این چهار مرحله (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) دارید، وقتی می‌روید به چادر حضرت تمام مشکلاتتان حل می‌شود. ولی وقتی امام زمانت را فراموش می‌کنی، دنیا خودش به تو سخت می‌گیرد. دنیا نفرین‌تان می‌کند. دنیا انسان را لعنت می‌کند و می‌گوید: تو امام زمانت را تنها گذاشتی، تو هیچ خاصیتی برای لشکر امام زمان نداری. تو فقط مصرف‌کننده‌ای؛ می‌خوری و مصرف می‌کنی و دریافت می‌کنی؛ اما برای لشکر امام زمان خروجی نداری. کدام فعالیتت موانع ظهور حضرت را در سطح زمین برطرف می کند؟ با این سبک زندگی، فرشته ها هم ما را لعنت می‌کنند. مهمترین سوال روز قیامت رفتار ما با امام زمان است. می‌گویند امام زمان در زمان شما آواره و طرد شده و تنها و یگانه بود؛ شما چگونه زندگی می‌کردید و چه کمکی به او می‌کردید؟ اگر کسی دغدغه‌ی امام زمان را داشته باشد، تمام مسائل روحی، جسمی و معنوی‌اش درست می‌شود. زندگی اش برکت پیدا می‌کند. به شرط این که واقعاً غصه‌ی حضرت را بخورد و برای حضرت هم هزینه بکند و هم هزینه بشود. امام زمانم! طولانی شدن غیبتت، چیزی جز به یقین و عشقم به تو نمی افزاید دعایی از جانب امام رضا علیه‌السلام نقل شده که معاشقه‌ی زیبایی است با حضرت. در این دعا آمده است که وقتی با امام زمان حرف می‌زنی، این گونه بگو: « فَلَو تَطاوَلَتِ الدُّهُورُ وتمادَتِ الاَعمارُ لَم اَزدَد فیکَ اِلاّ یقیناً ولک اِلاّ حُبّاً و عَلَیکَ اِلاّ مُتکِلاً ومُعتَمداً و لِظُهُورِکَ اِلاّ مُتَوَقِّعاً ومُنتَظِراً ولِجهادی بَینَ یَدَیکَ مُتَرَقِّباً فاَبذُلُ نَفسی ومالی و وَلدی واَهلی وجَمیعَ ما خَولَنی رَبّی بَینَ یَدَیکَ وَالتصَرُّفِ بَینَ اَمرِکَ ونَهیِکَ = پس اگر روزگاران طولانی و عمرها بلند شود، جز این نیست که یقینم به تو افزون می‌شود و عشق و دوستی‌ام به تو زیاد می‌شود و توکل و اعتمادم به تو افزایش می‌یابد و برای ظهور تو متوقع و آماده و پیوسته مسئو‌لیت‌پذیر خواهم بود و در این آماده بودنم از انتظار و آمادگی و توانمندی‌های لازم برخوردارم و برای جهاد در رکاب تو و در پیشگاه تو چشم به راهم و دیدبانی و رصدهای به هنگام و مناسب انجام می‌دهم  و ثانیه شماری می‌کنم تا این که جان و مال و فرزند و اهل و عیالم را و همه دارایی ام را که پروردگار به من عطا کرده، در پیشگاه تو و همه را در راه امر و نهی تو صرف ‌کنم». ای امام زمان! اگر روزگار طولانی شود و تو نیایی و عمرها بگذرد، چیزی جز یقین من به تو اضافه نمی‌شود». یعنی شک و تردید نمی‌کنم و در راه دوندگی و تلاش برای تو سست نمی شوم. طولانی شدن غیبت، فرصتی است تا هزاران سال طول بکشد و میلیونها آدم فرصت کنند تا به چادر امام زمان بروند. حضرت معطل می‌کند که هر کس بخواهد سوار شود، سوار شود. ولی وقتی که آمد، دیگر چه لطفی دارد.   حضرت فرموده است که با لشکری از شهیدان می‌آید. همه عزیزان شهیدی که عکس هایشان را شما در این در و دیوارها می‌بینید، دوستان شهید خودتان، پدران و برادران، همسران، هر کس که شهید دارد، بچه محل‌های‌تان، شهدای بزرگ، از حضرت اباالفضل و حضرت علی‌اکبر علیهم‌السلام و مالک ابن اشتر همه می‌آیند. حضرت عیسی (علیه‌السلام) هم می‌آید. در زمان ظهور همه می‌آیند و در آن زمان، دیگر حضرت چه احتیاجی به من دارد. زمان حال است که من می‌توانم در لشکرش ثبت نام کنم. هنگام ظهور آنقدر بزرگان هستند که همه با عشق به همراه حضرت بر می‌گردند به این دنیا و رجعت می‌کنند. شهدا در برزخ، منتظرند. خدا رحمت کند آقا نجفی قوچانی را که گفت: وقتی بهشت رفتم، دیدم حضرت ابالفضل و علی‌اکبر (علیهم‌السلام) هنوز لباس نظامی تن‌شان است. به آنها گفتم شما چرا اینگونه‌اید؟ چرا در بهشت هم لباس رزم دارید؟ گفتند: ما آماده هستیم برای ظهور. ابالفضل و علی اکبر با شهدا و ائمه می‌آیند. آن موقع من و شما برویم، چی بگوییم؟ بگوییم: حالا آمده‌ایم آشتی کنیم و جزء سربازان شما باشیم. آیا حضرت نیازی دارد؟ جبرئیل هست، میکائیل هست، تمام قوای عالم در اختیار حضرت هستند. عضو شدن ما آن موقع لطفی ندارد. الان ما می‌توانیم، ثبت نام کنیم، الان باید حضرت را یاری کنیم. الان حضرات ابوالفضل و علی اکبر و جبرئیل و میکائیل نیستد؛ لشکر عظیم شهدا نیامده اند؛ ما هستیم و باید دوندگی ‌کنیم و عرق بریزیم و از امکانات و پول و...خود هزینه ‌کنیم؛ باید جان بدهیم و آبرو بگذاریم. در این صورت است که می‌توانیم با علی اکبر و ابوالفضل و سایر اهل بیت (علیهم‌السلام) هم درجه باشیم. اما وقتی ما مشغول پیچ و خم مسائل زندگی‌مان می‌شویم و یادمان می‌رود که باید خود را به بزرگی امام زمان تربیت کنیم و برای این لشکر و این تمدن و برای این حکومت خودمان را تربیت کنیم. وقتی که ما اسیر گرفتاری‌های دنیایی‌مان می‌شویم، در همین گرفتاری‌ها، به ضعف اعصاب و غصه و افسردگی و اضطراب دچار می‌شویم و تا سرحد مرگ پیش می‌رویم. ما همین‌گونه و در همین گرفتاری‌‌ها می‌میریم. اما این‌گونه مردن و این‌گونه زندگی کردن اصلاً قشنگ نیست. همه‌ی هنر ما این است که در زمان گرفتاری هم عاشق حضرت باشیم و بودن با حضرت به گرفتاری‌هایمان ترجیح بدهیم و گرفتاریها را فعلاً کنار بگذاریم و در لشکر حضرت برویم.  امام حسین (علیه‌السلام) به فردی گفت: «پسرت اسیر شده، برو و پسرت را آزاد کن». گفت: «پسرم خدا دارد. من اینجا تو را رها کنم و به دنبال پسرم بروم؟» پسر من هم یک انسان است و باید امتحانش را پس بدهد، او هم خدا دارد. من الان فقط با تو کار دارم و وظیفه‌ام تویی». ما امشب باید از خدا بخواهیم که اجازه بدهد، یک مقدار از عمر و جوانی‌مان وقف حضرت شود. بگوییم «خدایا نگذار عمر و جوانی و استعداد و پول و آبرو و امکانات ما فقط صرف دنیای ما شود». چون حضرت هم خیلی غیور است و هم خیلی ناز دارد. میلیون ها آدم می‌شنوند که حضرت آواره و طرد شده است، ولی نمی‌توانند کاری بکنند. شما الان تعجب می‌کنید که چگونه روز عاشورا آن اتفاق ها افتاد و امام حسین به آن همه آدم گفت بیایید، نیامدند و برگشتند. بله، درست مثل ما که الان با امام زمان مان نیستیم. دائماً نگوییم خدا آنها را لعنت کند؛ آنها چطور آدم هایی بودند که امام حسین شان را رها کردند، امام زمان شان را رها کردند و برگشتند و نخواستند با حضرت باشند. الان ما هم همین‌گونه هستیم. میلیونها انسان می‌شنوند که امام زمان «هل من ناصر ینصرنی» می‌گوید و احتیاج به کمک دارد، اما هیچ تغییری در سبک زندگی و روند زندگی‌شان نمی‌دهند. سبک زندگی‌ آنها را دشمن و اینترنت و تلویزیون و ماهواره و... برایشان طراحی و تعیین می‌کند. دیگران برای شان تصمیم می‌گیرند.  هزاران نفر رفتند تا کربلا اما نهایتاً 100 و 150 نفر ماندند که غربال شدند و امام را رها نکردند. امروز هم همین‌گونه است. خیلی‌ها می‌شنوند، اما حسی به آنها دست نمی‌دهد به غیرت و حیا و تصمیم و وفاداری و محبت و عشق نمی‌رسند. امام رضا (علیه‌السلام) در این دعا می‌فرماید: «اِلاّ یقیناً و لک اِلاّ حُبّاً » هر چقدر هم دیرتر بیایی من عشقم به تو بیشتر است. عزیزان فکر نکنید که فقط برای حر یا آن 100 و 150 نفر در کربلا چنین فرصتی به وجود آمد؛ خیر. برای تک تک من و شما رسیدن به آن مقام از همین حالا ممکن است. امشب مثل شب عاشورای سال 61 است که امام حسین داشت صحبت می کرد و می گفت: «هل من ناصر ینصرنی». هر کس می خواهد بایستد و هر کس می خواهد برود. امشب و در اینجا من از خودم حرف نمی‌زنم، بلکه صدای آقا را به گوش شما می‌رسانم. حالا می‌خواهیم چه کار کنیم؟ تصمیم بگیریم. می خواهیم برویم یا نرویم؟ می خواهیم مهدوی شویم یا نمی خواهیم؟ «طولانی شدن غیبت» از اعتمادم به امام زمان نمی کاهد؛ چون بعداز مرگ رجعت می کنم معصوم (علیه السلام) می‌گوید: با امام زمان تان این طور حرف بزنید و عشق و وفاداری تان را این‌گونه به حضرت اعلام کنید: «وعَلَیکَ اِلاّ مُتکِلاً و مُعتَمداً= یعنی حتی اگر نیایی، اتکال و اعتمادم به تو روز به روز بیشتر می‌شود. «و لِظُهُورِکَ اِلاّ مُتَوَقِّعاً ومُنتَظِراً= و برای ظهورت توقع دارم و وقت شماری می‌کنم و منتظر و حساسم و جریانات را نگاه می کنم». این حالت منتظر بودن، برای فرد بعد از مرگ، امکان رجعت به این دنیا را فراهم می کند. یعنی خیلی ها بودند که منتظر حضرت بودند و امام نیامد و حضرت را ندیدند و با حالت انتظار مردند. اما وقتی در حالت انتظار باشی و بمیری، در برزخ پیش امامت هستی. اگر اینطور زندگی کنی، به تو اجازه ی رجعت می دهند و حتماً به عنوان کسی که قبل از ظهور با عنوان منتظر از دنیا رفتی، در بهشتت و در برزخت به تو می‌گویند: «تو لیاقت امام زمانت را داری، اگر می‌خواهی برگرد! الان آقایت ظهور کرده، چون تو دوست داشتی کنارش باشی، الآن مخیری که بروی به دنیا». نه فقط شهدا، بلکه اموات هم برمی‌گردند، کسانی که با عشق امام زمان زندگی کردند و رفتند. پس دیگر ترسی نیست، تو برو در لشکر حضرت باش، اگر آقا نیامد، به ایشان می‌رسی. آقا موقع آمدنش، تو را با خود می‌آورد و ‌می‌گوید: اگر دوست داری بیا، ما آن جهاد تو را پذیرفتیم، الان هم اگر می خواهی بیا.  «ولِجهادی بَینَ یَدَیکَ مُتَرَقِّباً= آقا همه عشقم این است که جلوی روی مبارک تو جهاد کنم و شمشیر بزنم». «فاَبذُلُ نَفسی و مالی و وَلدی و اَهلی و جَمیعَ ما خَولَنی= جانم را برایت بدهم، مالم را، فرزندم و خانواده و هر چه که خدا به من داده بریزم به پایت». خوش به حال کسی که با صاحب شب قدر که نامه‌ی عمل تک تک من و شما را می‌بیند و تقدیرات را امضا می‌کند، به این حس برسد. نامه عمل ما نفس ماست. یعنی چیزی به صورت کاغذ و مکتوب نیست. ای کاش امام زمان امشب که می‌خواهد نامه عمل ما را امضا کند، کاش امام زمان امشب ببیند که تو در نفست به این عشق و دلدادگی و به این آمادگی و جان فشانی رسیده ای. «وَالتصَرُّفِ بَینَ اَمرِکَ و نَهیِکَ= و بین امر و نهی تو باشم». یعنی هر چه امر کنی بگویم چشم. هر چه نهی کنی، بگویم چشم. این غلامی حضرت چقدر قشنگ است، این روح خدمت چقدر زیباست. سپس حضرت می فرماید: «مَولایَ فَاِن اَدرَکتُ اَیّامَکَ الزّاهِرَهَ واَعلامَکَ الباهِرَهَ، فَها اَنَا ذاعَبدُکَ المُتَصَرِّفُ بَینَ اَمرِکَ ونَهیِکَ، اَرجُو بِهِ الشهادَهَ بَینَ یَدَیکَ والفوزَ لَدَیکَ= مولای من! اگر ایّام دولتِ درخشان و شکوفای تو و پرچم‌های نمایان و نورانی تو را درک کردم، پس من آن بنده‌ای خواهم بود که امر و نهی تو را گردن نهاده و به جای آورده‌ام که به وسیلهِ آن، آرزوی شهادت در پیشگاه تو و کامیابی در حضور تو را دارم». یعنی، آقا من همینم؛ من اگر تو را ببینم، همینم. متصرف بین امر و نهی تو هستم. یعنی اگر برسم به زمان تو، فقط با امر و نهی تو کار می کنم. واقعاً به همین اندازه مطیع تو هستم که برسم. آرزویم این است که در مقابل تو شهید شوم. «مَولایَ فَاِن اَدرَکنی المَوتُ قَبلَ ظُهُورِکَ فَانّی اَتَوَسلُ بِکَ و بِابائکَ الطّاهِرینَ الی اللّه تعالی واَسئلُهُ اَن یُصَلِیَ عَلی مُحَمدٍ والِ مُحَمدٍ واَن یَجعَلَ لی کَرهً فی ظُهُورِکَ و رَجعَهً فی اَیّامِکَ لاِ َبلُغَ مِن طاعتِکَ مُرادی واَشفِیَ مِن اَعدائکَ فُؤ‌ادی‌ = مولای من! اگر پیش از ظهورت مرگ من فرا رسد، در این صورت من توسل می‌جویم به تو و پدران پاک تو به درگاه خدای تعالی، و از خدا درخواست می‌کنم که بر محمد و آل محمد درود فرستد و این که در هنگام ظهور تو بازگشت و رجعتی را برای من قرار دهد، تا در ایام دولت تو با اطاعت و پیروی از تو به مقصودم برسم، و از شماتت دشمنانت قلبم را شفا دهم» . اگر موت قبل از ظهورت من را گرفت، به خودت و پدرانت و خدا توسل می‌کنم و از آنها می‌خواهم برای پیغمبر و آل درود بفرستد، اینجا فرستادن درود و صلوات برای تضمین دعاست. از خدا می خواهم اگر مُردم، به خدمت شما برگردم. یعنی رجعت کنم. اعتقاد به رجعت واجب است. برای همین است که شیعه اعتقاد به رجعت دارد. یعنی اگر کسی این را باور نکند، یک اصل اعتقادی را باور نکرده است.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7322
زمان انتشار: 3 ژولیه 2017
| |
آثار و برکات جهاد مالی در زندگی انسان

انفاق و صدقه، جلسه 8 ؛ 86/2/27

آثار و برکات جهاد مالی در زندگی انسان

جهاد مالی که صدقه و انفاق از مصادیق آن است، آثار زیادی دارد، مثل پاکی باطن و ظاهر انسان که متعاقب آن انسان به آرامش می‌رسد. با صدقه دادن، دست انسان به دست خدا می‌رسد، یعنی خود خداوند مستقیماً صدقات را دریافت می کند. همچنین صدقه باعث افزایش رزق و بزرگی انسان می شود.

قرآن می فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ[1] = از اموال آنان صدقه‏ اى بگیر تا به وسیله آن پاك و پاكیزه‏ شان سازى و برایشان دعا كن. زیرا دعاى تو براى آنان موجب آرامش آنان است و خدا شنواى داناست». از این آیه مبارکه در می‌یابیم که با دادن صدقه ظاهر و باطن انسان پاک می‌شود و تنها چیزی که برای انسان می‌ماند، پاکی و شبیه شدن به خداست. صدقه وقتی از مال حلال باشد و انسان آن را با اخلاص از خودش جدا کند، در واقع طبیعت را از خودش جدا می‌کند و به فطرت او اضافه می‌شود. پس این قاعده را در نظر بگیریم که انسان وقتی صدقه می‌دهد چه مادی و چه معنوی، پاک و نورانی می‌شود. یکی از وظایف انسان در طول شبانه‌روز باید پرداخت صدقه باشد، چه صدقات مادی و چه صدقات معنوی. آیه بعدی خیلی تکان دهنده است. در آیه 104 توبه می‌فرماید:« أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ = آیا نمی‌‏دانند كه تنها خداوند توبه را از بندگانش می‏پذیرد و صدقات را می‏گیرد و خداوند توبه پذیر و مهربان است؟». آیه‌ی فوق با کلمه‌ی «أَلَمْ یَعْلَمُوا = آیا نمی‌دانند» شروع شده که نشاندهنده‌ی اهمیت موضوع است. بعضی جاها خداوند می‌فرماید:‌ «إعلموا= بدانید» و در بعضی جاها مثل این آیه می‌فرماید آیا نمی دانند. یعنی باید خیلی به این موضوع توجه کنیم. باید بدانیم بزرگترین گناه بعد از شرک، ناامیدی از رحمت خداوند است. شیطان در حمله از پشت سر گناهان انسان را به رخ او کشیده و به انسان القا می‌کند که ناپاکی و گناه او بیشتر از مغفرت خداوند است. این یک عقیده‌ی ناسالم و خلاف حقیقت است و مساوی با کفر می‌باشد. شیطان با به رخ کشیدن گناهان، انسان را خوار و ذلیل می‌کند و فریب می‌دهد تا هوس آشتی با اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و کارهای بزرگ به سرش نزند. چرا صدقه به دست خداوند می‌رسد و فقط او صدقات را دریافت می‌کند؟ در آیه 104 سوره توبه[2] خداوند صریحاً اعلام می‌دارد که فقط خودش صدقات را دریافت می‌کند. یک مبنای محکم پشت این قضیه هست که با بیان چند روایت این مسئله روشن خواهد شد. امام صادق (علیه‌السلام): «إنّ اللّه َتبارَكَ و تعالى یقولُ: ما مِن شَیءٍ إلاّ و قد وَكَّلتُ مَن یَقبِضُهُ غَیرِی، إلاّ الصَّدَقةَ؛ فإنّی أتَلَقَّفُها بِیَدِی تَلَقُّـفا [3]= خداوند تبارك و تعالى مى‌فرماید: هیچ چیزى نیست مگر این كه كسى را مأمور گرفتن آن كرده‌ام، به جزء صدقه كه آن را با دست خودم به سرعت آن را میقاپم». حضرت، خلیفه خداست و از زبان خداوند سخن می‌گوید. نمی‌فرماید:«قال»، می‌فرماید:«یقول» کلمه «یقول» «استمرار» را می‌رساند. این که خداوند می‌فرماید وقتی بنده من صدقه می‌دهد، من خودم آن را می‌قاپم به این معنی نیست که خداوند دستی داشته باشد و آن را بقاپد. بلکه به این معنی است که صدقه دادن یک جهش و سرعت زیادی دارد به سمت خدایی شدن. خداوند صدقه را می‌قاپد، یعنی فطرتی که از جنس خودش است، یعنی تو را می‌قاپد و به خود نزدیک می‌کند. خداوند می‌فرماید: «می‌قاپم»، و این فرهنگی است که هنوز در کشور ما جا نیفتاده و ما به صورت فرهنگ سنتی صدقه می‌دهیم. اگر یک زمانی، گدایی گیر ما بیاید، نه تنها او را نمی قاپیم، بلکه فکر می‌کنیم که آیا بدهیم یا ندهیم و اگر بدهیم با هزار و صد توجیه، پولی را که اصلاً هیچ سازندگی برای ما ندارد، از خود می‌کَنیم و صدقه می‌دهیم. صدقه دادن روشی است برای جا کردن خود در دل معشوق. فردی که عاشق کسی می‌شود، از نظر شخصیتی معشوق خود را بررسی می‌کند که او چه می خواهد و چه چیز را دوست دارد. این کار از قاعده های عشق است. یعنی عاشق می‌سنجد که معشوق بیشتر از چه چیزی خوشش می‌آید. مثلاً یک خانم زیرک کاملاً به سلیقه‌های همسرش آشناست و دائماً از همسرش سوال می‌کند که چه چیزی را بیشتر می‌پسندد. مثلا نوع غذا، و نوشیدنی ها و پوشیدنی‌ها و....یعنی خود را آماده‌ی خدمت به همسرش می‌کند. یک عاشق دقت می‌کند که معشوقش چه چیزی را دوست دارد و آنجا به خودش فشار می‌آورد تا خود را بیشتر در دل معشوق جا بیندازد. معنی «تَلَقُّـفا» این است که خدا صدقه را می قاپد. یعنی خدا می گوید اگر کسی می‌خواهد به من نزدیک شود، باید کار مستحبی انجام دهد. هر کار خیر و مستحبی او را به من نزدیک می‌کند. «مستحب» یعنی عملی که به واسطه آن، «طلب حب» خداوند را می کنیم. یعنی طلب حب کردن وسیله ای برای رسیدن به محبت خداوند است. همه چیز محبت خداوند را جذب می کند، ولی هیچ چیزی مانند صدقه نیست که انسان به وسیله‌ی آن خود را در دل خداوند جا کند. با فهمیدن این موضوع پی می‌بریم که چرا در زندگی اهل‌بیت (علیهم‌السلام) ریزش و دهش زیادی وجود داشته و در زندگی این بزرگواران رسیدگی به مستمندان، فقیران، نیازمندان، چه رسیدگی‌های مادی و چه معنوی اهمیت داشته است. در روایات می‌فرمایند زن و فرزند خود را طوری تربیت کن که حتی نیمه شب به فکر فقیر باشند. خیلی عجیب است. یعنی وقتی دارند لذت می‌برند، یاد کسانی بیفتند که از این نعمت برخوردار نیستند، تک‌خوری خیلی بد است. چه در معنویات و چه در مادیات. انسان باید واقعاً برادران و خواهرانش را در آن چه که دارد، سهیم کند. این یعنی انسان در حقیقت دارد نقش خداوند را بازی می کند و خلیفه خداوند می شود. یعنی مسئول رزق بندگان خدا بشود و خدا عیال خود را به ما بسپارد. فرمود: «الخلقُ عیالی = خلق عیال من است». محبوب ترین شما در نزد منِ خدا کسی است که بیشتر به عیال من خدمت کند. یعنی دهش و فایده‌اش به بندگان خدا بیشتر باشد. صدقه مصداق های مختلفی دارد و فقط منظور پول دادن نیست. چرا دغدغه‌ی ما قاپیدن خداوند و 14 معصوم نیست؟ چرا ما این غصه را نداریم؟ چون که از معشوق خودمان بریده ایم. آن پیرزنی که از دنیا رفت و کسی او را در خواب دید و پرسید در چه وضعیتی هستی؟ گفت: تا از این دنیا رفتم. خانم فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) آمد و گفت: تو بیا برویم پیش من. نه نکیری و منکری؛ نه حساب و کتابی؛ نه بشیر و مبشری. بشیر و مبشرش فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) است. این همان قاپیدن است و چه قاپیدن عظیمی است. چقدر این قاپیدن قشنگ است. از اینجا معلوم می شود که ما از این چیزها لذت نمی بریم که اگر لذت می بردیم، برایش کار می کردیم. در دعای روز یکشنبه می‌گویم: خدایا مرا در بین عشیره و قومم عزیز کن. خدا می فرماید که باید عزت را از خود من بگیرید. یعنی با خود خداوند رفیق شدن، تو را محبوب می کند. در زیارت امین الله می‌خوانیم: خدایا مرا در آسمان و زمینت محبوب کن. پس اگر می‌خواهی در آسمان و زمین محبوب شوی، باید پیش خدا محبوب باشی. برای محبوب شدن، امکان ندارد بتوانی تبلیغات کنی تا دلی را به خود جذب کنی. دل ها دست خداست. مقلب القلوب خداست.  برای همین است که خداوند فرمود: «لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ = اگر همه چیز روی زمین را یکجا انفاق کنی، نمی توانی بین قلوب آنها الفت و محبت ایجاد کنی. اما خدا بین دلهایشان الفت ایجاد کرد. محققا خدا عزیز و حکیم است».(انفال ۶۳). در روایت بعدی حضرت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) می‌فرمایند: «خَلَّتانِ لا اُحِبُّ أن یُشارِكَنی فیهِما أحَدٌ: وُضُوئی فإنّهُ مِن صَلاتِی، و صَدَقَتی فإنّها مِن یَدِی إلى یَدِالسائلِ؛ فإنّها تَقَعُ فی یَدِالرحمنِ[4]= دو چیز است كه دوست ندارم كسى در آنها با من شریك شود: وضویم، زیرا جزء نماز من است و صدقه ام، كه باید از دست من به دست سائل برسد؛ زیرا صدقه در دست خداى رحمان قرار مى گیرد». گاهی شخصی کسی را دوست دارد و خدماتی به او ارائه می‌کند. جاهایی هست که بعضی از خدمات خیلی ویژه هستند. مثلاً فرد هدیه‌ و کادویی خریده است. نمی‌گوید: فلانی، بیا این هدیه را به دوستم بده؛ بلکه دوست دارد با دست خودش به او بدهد. این قاعده عشق و محبت است. صدقه انواع دارد: صدقه جمعی‏، صدقه فردی‏، صدقه مخفی و صدقه علنی. گاهی من قصد تربیت کسی را دارم، مثلا پول به فرزندم می‌دهم تا ببرد و صدقه بدهد. ولی گاهی شرایطی هست که باید خود انسان با دست خود صدقه بدهد و اینجاست که حضرت رسول می‌فرمایند صدقه از دست من می‌رود و در دست خدا قرار می‌گیرد. در روایت هست که وقتی صدقه می‌دهید، دست تان را ببوسید زیرا دست شما به دست خدا رسیده است. صدقه دادن شما را سبک می‌کند. قاعده این است که هر کس بخواهد به مقام محمود نزدیکتر شود، باید وزنش را سبک کند و بارش را روی زمین بگذارد. پس بهتر است آن چیزی را که مربوط به دنیاست زمین بگذارد، نه آن چیزی که مربوط به خداست و مال بهشت است. پس باید هر چیزی را که رنگ و بوی بهشت را دارد، با خود ببریم و هر چیزی که رنگ و بوی دنیا دارد را زمین بگذاریم. انسان در هر صورت دو حالت دارد: یا باید وزن مادی را کم کند و یا وزن فطری را. میزان در قیامت، حق است. ما برای سنجش هر چیزی از یک وسیله‌ی اندازه‌گیری که مخصوص آن شیء است، استفاده می‌کنیم، مثلاً برای سنجش دما از دماسنج استفاده می‌کنیم. وسیله‌ی سنجش انسان در قیامت، معیارهای معنوی روحش است. کسی که میزان و معیار معنویتش سنگین باشد در «عیش راضیه» یعنی زندگی کاملاً رضایت بخش به سر می برد. اما کسی که میزانش سبک باشد، جایگاهش در قیامت آتش خواهد بود، چون هم سنخ آتش است. علی علیه‌السلام فرمودند: «استنزلوا الرزق بالصدقه[5]= به وسیله صدقه، طلب نزول روزی کنید!» یعنی اگر می‌خواهید رزق برایتان نازل شود، چه مادی چه معنوی، صدقه بیشتر بدهید. جای رزق را باز کنید و مادیات را نگه ندارید و خودتان را گرفتار نکنید. ذخیره‌سازی نکنید؛ بخل نورزید؛ هر کاری می‌توانید، برای بندگان خدا انجام دهید و با این کار، نقش خدا را بازی کنید. امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:«اِنّی لاُملقَ اِحیاناً فاُتاجِرالله بِالصَدقة= گاهی اوقات من تنگدست می‌شوم. ولی به وسیله ی صدقه با خدا تجارت می کنم». امام صادق (علیه‌السلام) به فرزندش محمّد فرمود: چقدر از خرجى اضافه آمده؟ گفت: ۴۰ دینار، فرمود: آن را بیرون بیاور و صدقه بده، عرض كرد: آقا دیگر چیزى برایمان باقی نمی‌ماند، فرمود: صدقه بده، خداوند عوض آن را می‌دهد. مگر نمی‌دانى که هر چیزى كلیدى دارد و كلید رزق و روزى صدقه است؟ پس صدقه بده. او به دستور امام عمل كرد، ۱۰ روز بیشتر نگذشت كه از جایی ۴ هزار دینار رسید. فرمود: پسرم، در راه خدا ۴۰ دینار دادیم و خداوند ۴ هزار دینار در عوض آن به ما عطا کرد[6]. بنابراین، کلید رزق این است که انسان از دارایی هایش خروجی داشته باشد، نه این که ذخیره و پس انداز کند و فقط برای خودش نگه دارد. در روایت دیگر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمودند:« انّ الصدقه تزیدُ و صاحبها کثیراً و تصدیقٌ یرحم کم الله = صدقه صاحبش را زیاد می‌کند. صدقه بدهید که خدا به شما رحم کند.». اگر می‌خواهی بزرگ و زیاد شوی، باید مثل بزرگ ها عمل کنی، یعنی مثل خداوند بزرگ شویم. بخشیدن و چشم پوشی از رفتار بد دیگران نوعی صدقه است صدقه و انفاق فقط مالی نیست، بلکه در رفتار و اخلاق نیز صدقه وجود دارد. مثل گذشت و بخشیدن بدرفتاری دیگران. کسی که نمی تواند دیگران را ببخشد، بزرگ نیست. معصوم علیه السلام می فرماید: هر کس کینه مؤمنی را در دل داشته باشد، هرگز به بهشت راه پیدا نمی کند. چون مضحک و مسخره است که به خدا بگوییم تو کینه نداشته باش و از گناه های ما بگذر، ولی خودمان به بندگانت کینه داشته باشیم. ما معصیت خدا را می کنیم و اصرار بر معصیت هم داریم. اما از خدا می خواهیم که گناهان ما را عفو کند. «عفو» غیر از بخشش است. عفو کن، یعنی مرا مجازات مکن. اما در بخشش می گوییم: خدایا با من قهر نکن، مرا ببخش و گناهانم را هم از بین ببر. ما زمانی می توانیم درست «استغفرالله ربی و اتوب الیه» بگوییم، که خودمان آدم باگذشتی باشیم و هیچ کس در وجود ما با گناهانش نتواند کدورتی ایجاد کند. ما واقعاً احتیاجی به جریمه کردن دیگران و نبخشیدن آنان نداریم، ما به صمیمیت و رفاقت احتیاج داریم. ما در دعاها از خدا می خواهیم که خدایا رویت را از ما بر نگردان! ما نباید این را که «او با من چه کار کرد» سر لوحه زندگی خودمان قرار دهیم. اصلاً خدا این افراد را می‌گذارد که غیبت تو را بکنند و تهمت بزنند و تو با مغفرتت شبیه خداوند شوی. اگر در زندگی ما کسی نباشد که با ما مخالفت بکند، ما رشد نمی کنیم و در جا می زنیم. در فضای زندگی اذیت همسر‏، فرزند و دیگران در حق ما باعث می شود تا ما بیشتر شبیه خداوند و ائمه علیهم السلام شویم. این روزیِ ماست، روزیِ فطرت است، چون فطرت است که می تواند شبیه خداوند شود و اسم «غفار» و «رحیم» خداوند را تمرین کند. گاهی خدا پول و ثروت زیاد می دهد تا ما تمرین کنیم، ولی پول زیاد باعث طغیان‌مان می‌شود و این نعمت را به شیطان می سپاریم و اینجاست که پول در آوردن، ازدواج کردن، رفاه و... باعث دور شدن از خدا می شود. امام‌رضا‌(علیه‌السلام) فرمودند: «پست کسی است که چیزی داشته باشد و آن چیز او را از خدا دور کند». امام صادق علیه‌السلام فرمود:« صدقه باعث رفع بدهکاری می شود و برکت می آورد». انسان موقعی که در گرفتاری و تنگناست، خوب است به دیگران کمک کند. درست است که خودت در فشار هستی، اما به دیگران لبخند بزن. پس صدقه علامت صداقت و خروج از خود است و این منحصر به بحث مادی نمی شود. در قم پیرمردی است که مغازه پینه‌دوزی دارد و از اولیای خداست. روزی خدمت ایشان رسیده بودم، فرمود: من آدم خیلی خوشبختی هستم و فکر نمی‌کنم کسی خوشبخت‌تر از من باشد. دلیلش را پرسیدم، فرمود: ما در این جا خدمت به خلق خدا می کنیم. اشاره اش به مغازه کوچکش بود که 1500 نفر خانواده ها را تحت پوشش داشت. چه خوب است انسان فضایی از زندگی اش را وقف خدمت به مردم بکند تا برایش صدقه جاریه شود. البته زن باید در این مسائل دقت کند، زیرا رضایت همسر شرط است. اگر می‌تواند در داخل خانه از اعتبارات استفاده کند و کمک کند. این کار یعنی از خود خارج شدن، یعنی بهترین موقع از خوشی های مان را وقف کمک به مردم کنیم. یک راه رفع غم و کسب آرامش، صدقه دادن است اگر می‌خواهی ناراحتی‌هایت از بین برود و همیشه آرامش داشته باشی، باید گره‌ها را باز کنی. یعنی باید هیچ چیز را عقده و گره نکنی. یعنی باید گره در وجودت ایجاد نکنی. پس اگر از دارایی های مادی و معنوی ات صدقه ندهی، در زندگیت گره ایجاد می شود. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود: «زیاد صدقه بدهید تا روزی‌تان زیاد شود». یکی از مهمترین رزق ها آرامش است. وقتی که صدقه می دهی مشمول دعای پیامبر می شود و به آرامش دست می یابی. این همان است که قرآن می فرماید انسان اینطوری پاک می شود. «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ = از اموال آنان صدقه‏ اى بگیر تا به وسیله آن پاك و پاكیزه‏ شان سازى و برایشان دعا كن. زیرا دعاى تو براى آنان موجب آرامش آنان است و خدا شنواى داناست». در صدقه دادن، قاعده‌ این است که طوری صدقه بدهیم که دردمان بیاید، اگر دردمان نیامد، انگار که صدقه نداده ایم. این درد، باید طوری باشد که حس کنی چیزی از وجودت کنده شد. بنابراین، برای یک آدم ثروتمند صدقه دادنی که دردش بیاید، این است که آن طور که یک آدم کم درآمد صدقه می دهد او اینطور صدقه ندهد. چون آدم ثروتمند با صدقه ی کم، اصلا دردش نمی گیرد. [1] توبه/103. [2] - آیه 104 توبه:« أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ = آیا نمی‏دانند كه تنها خداوند توبه را از بندگانش می‏پذیرد و صدقات را می‏گیرد و خداوند توبه پذیر و مهربان است. » [3] - بحار الأنوار : ۹۶/۱۳۴/۶۸ [4] - بحار الأنوار : ۸۰/۳۲۹/۲ [5] - غررالحکم، ص ۳۹۵، ح .۹۱۳۶. [6] - کافی ج 4ص 9.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed