www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 7935
زمان انتشار: 5 مارس 2018
| |
گناهی که شیطان هم از آن بیزار است

گناهی که شیطان هم از آن بیزار است

امام جعفر صادق (علیه‌السلام) فرمودند:«اگر کسى سخنى را بر ضد مومنى نقل کند و قصدش از آن، زشت کردن چهره او و از بین بردن وجهه اجتماعى اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خود خارج مى کند و تحت سرپرستى شیطان قرار مى دهد؛ ولى شیطان هم او را نمى پذیرد!»   الکافی ج2 ص 358 تهمت_و_بهتان

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7918
زمان انتشار: 15 نوامبر 2017
| |
تنها ایتالیایی که امام خمینی او را بوسید، «ادواردو آنیلی» بود

استاد محمد شجاعی

تنها ایتالیایی که امام خمینی او را بوسید، «ادواردو آنیلی» بود

۲۴ آبان ماه امسال، سالگرد شهادت این ایتالیایی بود. استاد شجاعی در مورد وی می‌گوید: فردای قیامت «ادواردو آنیه لی»  رحمت الله تعالی‌علیه را می‌گذارند جلوی ما. او با آن محیط صهیونیستی و پدر یهودی و با آن فضای مسموم ایتالیا، به خاطر عشقی که به اسلام داشت، تا پای جان بر سر اسلام و عقاید دینی‌اش ایستاد و شهید شد، اما به شیطان و نفس خودش باج نداد. او هیچ چیزی را به جای خدا و دین خدا و به جای تشیع و ائمه نفروخت. تمام ثروت دنیا را گذاشتند جلویش، اما حاضر نشد آن همه ثروت را به محبت و معرفت خدا  بفروشد. یک انسان تا این حد استقامت می‌کند. چقدر پیشنهاد می‌دهند که تو صاحب همه چیز دنیا هستی، پس دست از این راه بردار! کارخانه ی خودرو سازی فیات را به تو می‌دهیم. باشگاه «یُوونتوس» ایتالیا را به تو می‌دهیم. هر چه بخواهی می‌دهیم. اما دست از اسلام بردار. اما چون دست بردار نبود، او را به شهادت رساندند.  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7911
زمان انتشار: 13 نوامبر 2017
| |
شیطان تنها بر جاهلان و گمراهان مسلط می شود

بحث «دشمن شناسی» جلسه 15

شیطان تنها بر جاهلان و گمراهان مسلط می شود

خداوند به شیطان فرمود: تو هیچ تسلطی بر بندگان من نداری، مگر کسانی که از گمراهان باشند و خودشان بخواهند دنبال تو بیایند. «إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ = در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطى نيست مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند»سوره حجر آیه 42 .

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در خطبه 192 نهج‌البلاغه می‌فرماید: «فقط فرزندان جهل و نادانی‌­اند که شیطان را تصدیق می‌کنند و به او جرأت می‌دهند». این کلام خیلی ظریفی است. «فرزندان جهل و نادانی» از شیطان  پیروی می‌کنند و او را تصدیق می‌کنند و به او جرأت می‌دهند. «جرأت می‌دهند» یعنی شیطان از اول جرأت ندارد. جرأت را ما به او می‌دهیم. زمینه را ما به دست او می‌دهیم. شیطان دورشونده و خناس یعنی پنهان شونده است. شیطان از مومن فراری است و از او می‌ترسد. برای همین است که خداوند می‌فرماید: شیطان ابتدا دور و بر قلب انسان گردش می‌کند. اگر انسان او را پذیرفت، وارد می‌شود. خداوند می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ=در حقیقت كسانى كه [از خدا] پروا دارند چون وسوسه‌اى از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بناگاه بینا شوند»(اعراف/201). طایف یعنی طواف کننده. ما چه موقع به او این اجازه را می‌دهیم که جرأت پیدا می‌کند و جلو می‌آید؟ زمانی که یاد خدا را فراموش می‌کنیم. فراموشی یاد خدا و گمراهی، ناشی از جهل است. جهل معدن شر است. در سه حدیث امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود:«الجَهلُ مَعدَنُ الشَّر= جهل معدن شر است»؛ «الجَهلُ أصلُ کُلَّ شَر= جهل اساس همه بدی هاست»؛ «الجَهلُ أصلُ کُلَ فَساد= جهل اساس همه فسادهاست». جهل و نادانی انسان را تابع و مطیع شیطان می‌کند وگرنه شیطان قدرت و تسلطی بر انسان ندارد. پس توجه کنیم که شیطان یک نیرو و یک قدرت در مقابل خداوند تبارک و تعالی نیست. یعنی ما یک جهان دو قطبی نداریم که بگوییم در مقابل خداوند تبارک و تعالی یک شیطانی وجود دارد که موجودی است مستقل و مثل خدا می‌تواند فرمان بدهد و عمل بکند. چنین چیزی صحت ندارد. فقط در جهان یک فرمان و منشأ و قدرت وجود دارد: «لا حول و لا قوۀ إلا بالله العلی العظیم». شیطان هم اگر آزاری می‌رساند و ضرری می‌زند، مثل بقیه اسباب و عللی است که در نظام طبیعت وجود دارد. بعضی از این اسباب و علل مفید هستند و برخی به تناسب مضر هستند. مثلاً «برق» هم می‌تواند مفید باشد هم می‌تواند مضر باشد. «سیل» هم می‌تواند مفید باشد و هم می‌تواند مضر باشد. چاقو، آتش و ... .   شیطان هم یکی از این وسائل است که اگر شما با او درست رفتار بکنید، می‌تواند در خدمت شما قرار بگیرد و گر نه می‌تواند برای شما خطرساز و مضر باشد. نه این‌که واقعاً یک قدرت مستقلی در مقابل خداوند تبارک و تعالی وجود داشته باشد. این هم تصریح خود خداوند تبارک و تعالی است که به ما می‌فرماید: شیطان فقط در محدوده فکر و خیال می‌تواند عمل بکند. مثلاً وقتی که شما می‌گویید 2×2 مساوی است با 4. چون جنبه عقلی محض دارد، هیچ وقت شیطان ما را وسوسه نمی‌کند که بگوید 2×2 می‌شود 3 یا می‌شود 5. کسی که 100 تومان در جیبش است، شیطان به او نمی‌گوید 200 تومان در جیبت است. چون این یک امر محض است. یک امر حساب شده و مشخص شده است. اما آنجاهایی که ما خودمان تردید و شک و تزلزل داریم، شیطان سراغمان می‌آید. «ضعف بینش و یقین» عاملی است برای تسلط شیطان هر چقدر سطح دانش یقینی و علم حقیقی و بینش انسان بیشتر و عقائدش محکمتر باشد، قدرت وسوسه و تسلط شیطان بر او کمتر می شود. ما در نگاه نظری همه می‌دانیم، مرده با کسی کاری ندارد؛ حتی مقاله هم می‌­نویسیم که مرده نمی‌تواند به این دلائل کاری با ما داشته باشد، اما چون دلمان این را باور نکرده و به این قضیه یقین نداریم، از مرده می‌ترسیم. وقتی یقین نباشد، شیطان می‌تواند در وهم و خیال برای ما تولید ترس و وحشت بکند. مثل ترس از تاریکی که شیطان می‌تواند کمک بکند به این‌که ما دائماً از تاریکی بترسیم و احساس ضعیف کنیم. اما وقتی دقیق نگاه می‌کنیم، می­‌بینیم واقعاً تاریکی هیچ ترسی ندارد. آدم‌هایی که از نظر عقلانی ضعیف هستند و روی عقل‌شان کار نمی‌کنند، مناسب­ترین افراد برای تولید وهم و خیال هستند. علت ترس کودکان از تاریکی نیز همین است. غلبه‌ی وهم و خیال بر عقل. دانش یقینی و علم حقیقی بالا، زمینه را برای اضطراب‌ها، ترس‌ها و انواع وهم‌ها و خیال‌ها روزبه­‌روز کم می‌کند. پس حد وسوسه شیطان در حدود وهم و خیال انسان است. در عقلانیات و چیزهای یقینی و عقائد هرگز تصرفی ندارد. مگر اینکه آن چیزهایی که ما فکر می‌کنیم عقلانی است و واقعاً فکر می‌کنیم جزء عقائدمان است، حقیقتاً جزء عقائد ما نشده باشد، یعنی در آنها تردید داشته باشیم. اما وقتی شک‌ها و تردیدها را خودمان با بحث و مطالعه و دیدن استاد و شرکت در جلسات علمی برطرف می‌کنیم، دیگر اضطراب سراغ مان نمی‌آید. مثال هایی از القاء فکر توسط شیطان گاهی شیطان افکار منفی را نسبت به دیگران در ذهن و فکر ما القاء می‌کند. شیطان حتی نسبت‌های بد و زشت را در ذهن برخی افراد که ایمانشان ضعیف است، نسبت به خداوند تعالی ایجاد می‌کند. ناامیدی و ترس و نبود توکل به خدا و ... مثال‌هایی از القائات شیطان هستند. مثلاً ممکن است کسی خدا را ظالم، بی­‌منطق، زورگو و بد و بی­رحم بداند. این به خاطر آن است که مطالعه و شناختی در مورد خداوند ندارد. اما اگر شناخت پیدا کرد، یعنی صفات خداوند را شناخت، می‌فهمد که آن چیزهایی که در ذهن او نسبت به خدا به وجود می‌آید، کار شیطان بوده تا بین او و خدا را به هم بزند و پی می‌برد که اساساً هیچ کدام از این اتهامات قابل انتساب به خداوند نیست. امام سجاد (علیه‌السلام) می‌فرماید:«وَ اِنَّما یَحتاجُ اِلی الظُّلمِ ضَعیف[1]= آن كسی كه ضعیف است، احتیاج دارد به این‌كه ظلم كند». خدایا تو ضعیف نیستی؛ تو هر کاری بخواهی می‌توانی بکنی؛ قدرت مطلق هستی؛ ریشه‌ی ظلم، حسادت یا کمبود و نیاز و یا ضعف و جهل است. هیچ کدام از این صفات در خدا وجود ندارد. اگر جاهایی چنین اتهاماتی در ذهن ما ایجاد می شود، برای این است که ما خدا را نشناخته‌ایم و شیطان هم از فرصت جهل ما سوء استفاده کرده و ما را فریب می‌دهد. مثل انسان‌های شیطان‌صفتی که  همیشه سر کسانی کلاه می‌گذارند که اطلاعات ندارند. کسی که کارشناس است، نمی‌توانند سرش را کلاه بگذارند. چون مطالعه و اطلاعات دارد. در مسائل مربوط به حرکت به سمت آخرت هم وقتی شما کار کارشناسی انجام می‌دهید و اطلاعات‌تان را دقیق می‌کنید؛ مطالعه می‌کنید و با اهل یقین و با اهل تخصص در ارتباط هستید، خیلی زود می‌توانید شک و شبهه‌ها را برطرف کنید. چون به یقین و بینش رسیده‌اید. مثلاً زمانی انسانی گناهی را انجام می‌دهد. یکبار، دوبار، ده بار، صد بار، یکسال، دو سال، ده سال یک گناهی را مرتکب می‌شود؛ غرق در گناه می‌شود؛ بعد پشیمان می‌شود و تصمیم می‌گیرد که با خداوند تبارک و تعالی آشتی بکند. وقتی تصمیم به آشتی می‌گیرد، دوتا فکر به سراغش می‌آید: یکی این‌که می‌گوید: با خداوند آشتی کن، گذشته هم جبران می‌شود. خداوند هم ارحم الراحمین است. توبه حقیقی کن و گذشته را جبران کن. فکر دیگر می‌گوید: تو این همه گناه کرده ای. مگر می‌شود بعد از 10 سال 15 سال 30 سال و یک عمر گناه، خدا تو را ­ببخشد. گناه تو خیلی بزرگ است، خیلی آلوده هستی. اینها حمله شیطان به انسان است. این فکرها مانع از توبه و آشتی او با خدا می‌شود. اما در اینجا شناخت، یقین و اطلاعات به داد آدم می‌رسد. یعنی هیچ وقت گناه ما از عفو خدا بزرگتر نیست. کسی که گناه خودش را از خدا و عفو خدا بزرگتر می‌داند، خدا را کوچک می‌کند. کسی که از رحمت خدا ناامید است، کافر است. برای این که اعتقاد به بخشندگی خدا، غفور بودن و تواب بودن خدا ندارد. به همین دلیل، ناامیدی از رحمت خدا بعد از شرک، دومین گناه کبیره است. چون شما هر وقت ناامید می‌شوی، یعنی آن گناه و آلودگی خودت را از عفو خدا بزرگتر دانستی و خدا را ناتوان­تر و ضعیف­تر از آن دانستی که تو را ببخشد، این کفر است. پس اطلاعاتت در مورد خدا ضعیف است. اگر کسی خدا را شناخته باشد، متوجه می‌شود که بزرگترین ظلم ناامیدی است. بزرگترین ظلمی که انسان به خودش می‌کند این است که از رحمت خدا ناامید شود. پس زمینه نفوذ شیطان از بی­‌اطلاعاتی، از نشاختن خداوند و ائمه است. پس گاهی نفس اماره‌مان آلوده است که زمینه وسوسه شیطان ایجاد می‌شود و گاهی در اثر بی اطلاعی و جهل، راه نفوذ شیطان باز شده و مورد حمله قرار می‌گیریم. اگر کسی در معامله با آدم شیادی فریب می‌خورد، خودش دوست نداشته که فریب بخورد، ضعف اطلاعات و نداشتن تخصص موجب فریب او شده است. برای همین در اسلام به کسب اطلاعات، شناختن خداوند، شناختن اصول دین، شناختن دین و آخرت، به عنوان یک امر واجب دستور داده شده است. یعنی هر انسانی موظف است مسائل انسانی و آخرتی خودش را یاد بگیرد تا فریب نخورد و اطلاعات غلط نداشته باشد. قرین شدن با شیطان، حاصلِ غفلت و اعراض از یاد خداست حیطه نفوذ شیطان و خناس، زمان‌هایی است که ما از یاد خدا غفلت می‌کنیم و در اثر آن ضربه می‌خوریم. قرآن در این رابطه می‌فرماید:«وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ[2]= و هر كس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او شیطانى مى‏‌گماریم تا براى وى دمسازى باشد؛ و مسلما آنها ایشان را از راه باز مى‌دارند و [آنها] مى‌‏پندارند كه راه یافتگانند». هر کس از ذکر خداوند دوری کند، یعنی از آنجایی که او را به سمت نور می‌برد، غفلت و تنبلی و بی­‌حوصلگی بکند و اهل ذکر نباشد و به مجالس ذکر و مکان‌هایی که انسان را به ذکر وادار می‌کند، نرود و افراد نورانی را از دست بدهد، قرین شیطان می‌شود. یعنی در طبیعت عالم، شما وقتی از صراط مستقیم منحرف می‌شوید، این انحراف، خطر می‌آورد. دره و ارتفاع و سقوط را کسی نمی‌سازد. ما وقتی از کوه بالا می‌رویم، سقوط زمانی ایجاد می‌شود که انسان در جایی از این مسیر، تعادلش را از دست بدهد. در ذاتِ پیشرفت و در ذاتِ کمال، ضد کمال هم وجود دارد. این در ذات خوبی‌هاست که اگر شما نتوانید از یک خوبی، نهایت استفاده را بکنید، خودِ آن خوبی برای شما خطرساز می‌شود. ما یک صراط مستقیم داریم در صراط مستقیم خدایی هست:«إِنَّ رَبِّی عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ». در این صراط مستقیم، شما وقتی با رب و پروردگار هستی و داری مسیر مستقیم را طی می‌کنی، آسیب نمی‌­بینی. اما کافی است که غفلت بکنید. می‌شود: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ». شما وقتی خدا و ابدیت و بخش انسانی را فراموش کردی، در ذاتِ نادیده گرفتن بخش انسانی، غلبه بخش حیوانی وجود دارد. پس اینگونه نیست که خدا بگوید اگر حرف من را گوش نکنی، شیطان را بر تو مسلط می‌کنم، بلکه اساساً در ذات حرکت نکردن به سمت خداوند، چنین آلودگی‌ای وجود دارد. مثل اینکه در ذاتِ عدمِ رعایت بهداشت، مریضی وجود دارد. حالا مریضی خلق می‌شود یا خلق نمی‌شود؟ خیر، مریضی از عدم رعایت بهداشت ایجاد می‌شود. پس شما وقتی به سمت نور نمی‌خواهی حرکت بکنی و پشت به نور می‌کنی، ایجاد سایه یک امر کاملاً ذاتی و طبیعی است. سایه و تاریکی زمانی ایجاد می‌شود که ما به نور پشت می‌کنیم. این خیلی طبیعی است. کسی که از همنشینی با خدا اعراض می کند، با شیطان هم قرین می‌گردد. پس ما با اعراض از ذکر، خودمان از شیطان استقبال می‌کنیم و زمینه را برای انحراف خودمان و پذیرش وسوسه­‌های او ایجاد می‌کنیم. شیطان/ ضعف ایمان/ ذکر/ جهل/ وهم و خیال/یقین   [1] - صحیفه سجادیه دعای ۴۸.                                                                                                  [2] - زخرف/36-37.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7790
زمان انتشار: 7 نوامبر 2017
| |
خداوند از جایی که گمان نمی‌کنیم ما را مورد امتحان قرار می‌دهد

بحث «دشمن شناسی» جلسه 13

خداوند از جایی که گمان نمی‌کنیم ما را مورد امتحان قرار می‌دهد

خداوند برای امتحان فرشته‌ها و ابلیس، انسان رابر سر راه آنها قرار داد.  در حالی که انسان از نظر ظاهری پایین‌تر از آنها بود، ولی از نظر محتوا فوق‌العاده بالا بود. ابلیس به محتوای برتر انسان توجه نکرد و از همین راه در امتحان الهی رد و از درگاه الهی رانده شد.

اما فرشته‌­ها در مقابل محتوای آدم تسلیم امر خدا شدند و به او سجده کردند. یعنی فهمیدند و حق همین است که باید سجده کنند و در مقابل انسان فروتنی کنند. اما ابلیس به ساختار ظاهری خودش توجه داشت که قویتر از انسان است و به آن باطن توجه نکرد و در مقابل خداوند مقاومت کرد و خداوند به خاطر این تکبر، او را از درگاه خودش راند. فرمایشات حضرت علی علیه‌السلام در خطبه قاصعه خیلی لطیف است، ما هم باید با دقت و لطافت به آن توجه کنیم. حضرت می‌فرماید: اگر خدا می‌خواست، می‌توانست آدم را با هیبتی بیافریند که به محض اینکه چشم شیطان و ابلیس و فرشته‌­ها به او می‌خورد، خود به‌ خود تحت تأثیر قرار بگیرند و سجده کنند. ولی خداوند اساساً هیچ وقت این کار را نمی‌کند و دقیقاً امتحان را از آنجایی می‌گیرد که ما به آن توجه نداریم. یعنی امتحان فرشته‌ها و ابلیس از جایی شروع کرد که هم فرشته‌­ها برایشان سؤال ایجاد شد و هم ابلیس. گفتند مگر می‌شود یک موجود زمینی خاکی از ما برتر باشد؟ فرشته‌­ها با عقل این قضیه را تحلیل کردند و گفتند ما کاری نداریم که این کیست، خدا یعنی بینهایت، خالق کل شیء، حکیم مطلق، علیم مطلق دارد به ما دستور می‌دهد، ما هم سجده می‌کنیم. اما ابلیس این کار را نکرد و گرفتار همان شخصیت توهمی خودش بود و عقلش را به کار نیانداخت. گفت: این کیست که من به او سجده کنم؟ کاری نداشت که خدا به او دستور می‌دهد. امتحاناتی که در زندگی‌ برسر راه ما قرار می‌گیرند، دقیقا همین‌گونه اند. خداوند می‌خواهد با داستان آدم و ابلیس ماجرای انسانیت را به ما بفهماند. هنوز هم همین دستور خدا به سجده در مقابل حقیقت انسانی در وجود همه ما ادامه دارد. تکبرهای شیطان‌گونه ما هم ادامه دارد. این یک داستان تاریخی نیست که بگوییم یک زمانی اتفاق افتاد و تمام شد، بلکه این داستان الان هم جریان دارد. این داستان خلقت و داستان تکوین همیشه استمرار دارد. این امر همیشه هست، عده‌­ای سجده می‌کنند و عده‌­ای تکبر می‌کنند. بُعد فرشته‌­ای ما همیشه به ما می‌گوید: سجده کن و در مقابلِ خدا فروتن باش. اما بُعد ابلیسی و شیطانی ما همیشه به ما می‌گوید: در مقابل خدا و دستورات خدا مقاومت کن و زیر بار نرو و با توجیهات مختلف، از امر خدا فرار کن. انسان با چیزهایی که به اصل و باطن آنها جاهل است، امتحان می‌شود خداوند سبحان دستوراتی می‌دهد که فلسفه و باطن این دستورات برای بندگان نامفهوم است و با این دستورات بندگان خود را می‌­آزماید. حضرت در فراز بعدی خطبه ادامه می‌دهند: «وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحانَهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیَاؤُهُ، وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ، وَ طِیبٍ یَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ، لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً، وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَی فِیهِ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ = اگر خدای تعالی می‌خواست آدم را از نوری بیافریند که پرتوش دیده‌ها را خیره سازد و زیباییش بر خردها چیره شود و بوی خوشش دماغ جانها را معطر سازد، می‌توانست. اما اگر چنین کرده بود، گردن همگان در برابر او به خضوع خم می‌گردید و کار آزمایش بر ملائکه هم آسان می‌شد». ولی آدم را از یک گِل بدبو درست کرد تا ببیند ما درگیر ظاهر هستیم یا به باطن توجه می‌کنیم». در زندگی­‌ما زیاد اتفاق افتاده که با گِل‌های بدبو روبه‌­رو می‌شویم. وقتی بو می‌کشیم شامه ما به ما می‌گوید: آیا من در مقابل این بدبو کوتاه بیایم؟ آیا باید حرف این را گوش بکنم؟ عقل حکم می‌کند که وقتی خدا می‌گوید من به تو امر می‌کنم، به بد‌بویی ظاهر، کاری نداشته باش. من دارم به تو دستور می‌دهم. اینجا، محلِ امتحان همه انسانهاست، جایی که خوش‌مان نمی‌آید و به ما بر می‌خورد و دوست نداریم و خوشمان نمی‌آید، درست همان جایی است که امتحان می‌شویم. در زندگی ما هزاران صحنه پیش می‌آید که خداوند به ما می‌گوید، سجده کنید، کوتاه بیایید، فروتنی کنید؛ می‌فرماید خودت را عقب بکش، حرف نزن، اعتراض نکن، غُر نزن، قبول کن، بپذیر تا رشد کنی و بالا بیایی؛ بپذیر تا مثل من رب بشوی؛ ولی ما در مقابل امر خدا مقاومت می‌کنیم. چون مثل شیطان گرفتار توهم می‌شویم، به جای این‌که عقلمان را به کار بیاندازیم، واهمه ما بر عقل ما مسلط می‌شود و عقل را تعطیل می‌کند. خدا به تو می‌گوید: اطاعت کن، بپذیر، قبول کن. شیرینی اطاعت در این است که تو در عین حالی که آن باطن را نمی بینی و فلسفه آن را نمی فهمی، امر خدا را بپذیری. من اگر بدانم آن دارویی که دکتر برای من تجویز کرده، چیست و چطوری ساخته شده و اثرات آن چیست، خوردنش خیلی هنر نیست. کمال یک مریض آگاه و فهمیده آنجاست که اصلاً نمی‌داند دکتر روی چه حسابی دارو تجویز کرده‌است، اما او با اعتماد به تخصص پزشک اطاعت می‌کند. خداوند تبارک و تعالی درست دست می‌گذارد روی آنجایی که تو فلسفه‌­اش را نمی‌فهمی و آگاهی کامل و عمیق نداری و از همین جا مورد امتحان قرار می‌گیری. یکی از معانی که برای اخلاص گفته‌اند، همین است که تو اگر فلسفه هر امر خدا را بدانی و عمل کنی، به اخلاصت لطمه می‌زند. باید حتی اگر فلسفه‌ی اوامر الهی را نمی‌دانی، به صرف این که امر خداست، عمل کنی. این، همان نکته‌ای است که روشنفکرنما‌ها را به سقوط می‌کشاند. آنها می‌گویند: «تا فلسفه ی فلان امر دینی را ندانم، به آن عمل نمی‌کنم». قرآن هم می‌فرماید: «وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ[1] = خیلی چیزهاست که شما بدتان می‌آید، ولی برای شما خوب است و بسیار چیزهایی هست که شما دوست دارید، ولی برای شما بد است». بلافاصله بعد از این آیه خداوند دلیل می‌آورد و اصل اصالت تخصص را بیان می‌کند و می‌فرماید: « وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ = خدا می‌داند و شما نمی‌دانید». پس اگر منِ خدا چیزی گفتم که شما فلسفه‌­اش را نفهمیدید و درک درستی از آن نداشتید، دلیل نمی‌شود که از عمل به آن سرپیچی کنید. امتحان الهی با ایجاد تضادها ساختار وجودی انسان به گونه‌ای است که جز از طریق تقابل و تضاد، امکان تکامل ندارد. امتحانات الهی هم یکی از راه های تکامل است که همیشه با تضاد همراه است. حضرت در خطبه قاصعه با کلماتی کلیدی می‌فرماید: «وَ لَکِنَّ اللَّهَ - سُبْحَانَهُ - یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْیِیزاً بِالاِخْتِبَارِ لَهُمْ، وَ نَفْیاً لِلاِسْتِکْبَارِ عَنْهُمْ، وَ إِبْعَاداً لِلْخُیَلاَءِ مِنْهُمْ= ولی خدای سبحان، آفریدگان خود را به بعضی چیزهایی که از اصل آن بی‌خبرند، می‌آزماید تا فرمانبرداران از نافرمانان جدا شوند و آنان را از لوث خودکامگی و گردنکشی پاک بدارد و تکبر و خودپسندی را از آنان دور گرداند». بنابراین، این آزمایش صورت می‌گیرد تا تکبرها و بزرگنمایی‌ها کنار برود. یعنی مقاومت‌های بی­‌منطق و تعصب‌ها کنار برود و آنهایی که اطاعت می‌کنند، بالا بیایند و به خدا نزدیک بشوند. این داستان «عبادت و عبودیت» است. یعنی ابلیسی که ۶ هزار سال عبارت کرده بود، به خاطر نداشتن «عبودیت» سقوط می‌کند. داستان «عبودیت» و نه «عبادت» از اینجا شروع می‌شود که شما باید تمرین کنی تا در مقابل یک سلسله از دستوراتی که قرار است تو را شبیه اصلت بکند و مثل او جاودانه بشوی، مطیع باشی. پس عبودیت یعنی اطاعت. این همان است که معصوم علیه‌السلام فرمود: «العبودیة جوهرة کنهه الربوبیة= عبودیت گوهری است که کنه آن ربوبیت را در خود دارد». خداوند در سوره کهف آیه 7 می‌فرماید:«إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً = ما هر چه روی زمین هست (مخصوصاً چشمک­زن) آفریدیم تا ببینیم کدام شما بهتر عمل می‌کنید». خداوند از یک طرف جذابیت ایجاد می‌کند و از طرف دیگر می‌گوید در مقابل آن جذابیت مقاومت کنید.  شما در باشگاه ورزشی نزد استاد بزرگی که استاد جهانی است ثبت نام می‌کنید. سرمایه‌­گذاری زیادی هم می‌کنید تا مثل او قهرمان جهانی بشوید. عقلت هم می‌گوید: اگر می‌خواهی شبیه این استاد که قهرمان جهان است بشوی، باید فرمولها و دستورالعمل‌هایش را مو به مو اجرا کنی و هر نوع تمرینی می‌دهد قبول کنی. هر چه استاد می‌گوید، شما باید بگویی: چشم و اطاعت ‌کنید تا به مرور زمان، شبیه استاد ‌شوید. اگر استاد به تو گفت: تو حیف هستی، از بقیه شاگردان یک سر و گردن بزرگتر هستی؛ شب بیا منزل ما تا دو سه تا مهارت ویژه به تو یاد بدهم. این حرف خوشحال‌­کننده است یا غم­‌انگیز است؟ روشن است که خوشحال­‌کننده است. این‌که استاد بگوید: بیا با تو حرف خصوصی دارم؛ یا می‌خواهم فرمول اضافه به تو یاد بدهم، معنایش سختی نیست. درست است که این حرف استاد یعنی، من باید زحمتی بیش از شاگردان دیگر بکشم. اما عقل می‌گوید: پشت این زحمت، شبیه شدن و نزدیک شدن هست. بنابراین عقل با شیرینی، سختی‌ها را کاملاً می­‌پذیرد و حتی از آن استقبال می‌کند. فقط آدم‌های تنبل و تن‌پرور و متکبر هستند که می‌خواهند کسی با آنها کاری نداشته باشد و هیچ دستوری متوجه آنها نشود. مثل شاگرد تنبلی که اصلاً نمی‌خواهد شبیه استاد شود. بی­‌انگیزه و بی‌رغبت سر کلاس آمده، برای همین هم هر چه به او بگویند، درست نقطه مقابلش را انجام می‌دهد. خداوند این آزمون را برگزار کرد تا با آن، فرمانبرداران را از نافرمانان جدا سازد. در حقیقت این خداوند نیست که به برپایی این آزمون احتیاج دارد، بلکه این ما هستیم که نیاز به آزمون و احتیاج به دین داریم. ما اگر دین را رعایت بکنیم، شبیه خدا می‌شویم و خودپسندی از ما دور می‌شود. این «خود»، آن شاگرد قوی و زرنگی است که وقتی استاد به او می‌گوید: تو امشب منزل ما بیا، چند دستورالعمل اضافه تر یادت بدهم با دو نیروی متضاد در درونش روبه­‌رو می‌شود. یک نیرو می‌گوید: «اگر خانه استاد بروی، معنایش این است که باید سختی بیشتری بکشی، ول کن»، این نیروی راحت‌طلب، خودِ زمینی، شیطانی و حیوانی ماست. نیروی دیگر خودِ عقلانی و فوق عقلانی ماست که می‌گوید:«اگر خانه استاد بروی، دستورالعمل ویژه به تو یاد می‌دهد و چون عشقت این است که شبیه استاد بشوی و اوج بگیری، این تلخی برایت شیرین می‌شود». از سرنوشتی که عاقبت، ابلیس به آن دچار شد، باید «عبرت» گرفت در عاقبتِ ابلیس که ختم به عذاب و رانده شدن از درگاه الهی شد، عبرتی است بر همگان که اگر اندک عبادت و قلیل عمل خیری دارند، مراقب باشند که مبادا به آن غره شده و عاقبتی چون ابلیس در انتظارشان باشد. حضرت خطبه را این گونه ادامه می‌دهند:«فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإبْلِیسَ، إذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ، وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ - وَ کانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ لا یُدْری أَمِنْ سِنِی الدُّنْیا أَمْ سِنِی الْآخِرَةِ عَنْ کِبْرِ ساعَةٍ واحِدَةٍ، فَمَنْ بَعْدَ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَی اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ= پس، از آن معاملت که خداوند با ابلیس کرد عبرت گیرید. آن همه اعمال نیکویش را باطل گردانید و آن همه سعی و کوشش او را ( در عبادت) بی‌ثمر ساخت. ابلیس ۶ هزار سال خدا را عبادت کرد، حال از سال‌های دنیا بود یا سالهای آخرت کس نمی‌داند؛ ولی یک ساعت تکبر ورزید. بعد از ابلیس چه کسی ممکن است که از اینگونه نافرمانی‌ها در برابر ذات احدیت در امان ماند؟». این فرمایش امیرالمؤمنین که:«لا یُدْری أَمِنْ سِنِی الدُّنْیا أَمْ سِنِی الْآخِرَةِ = از سالهای دنیا بود یا سالهای آخرت کس نداند». البته خود حضرت به حقیقت امر واقف بودند که منظور سالهای آخرتی است یا دنیایی. اما ما نمی‌دانیم و برای ما معلوم نیست. وقتی پای آزمون وسط می‌آید، معلوم می‌شود که چه کسی رشد حقیقی دارد و چه کسی رشد کاذب دارد. آزمون همیشه برای این است که میزان رشد و ترقی افراد سنجیده شود. سپس علی علیه‌السلام در ادامه بیان می‌کنند، ابلیس که سالها عبادت و بندگی خدا را کرده بود، بعد از ارتکاب به گناه «تکبر» و بزرگی این‌گونه عذاب شد. آیا پس از ابلیس کسی هست که این گناه را مرتکب شود و از عذاب سالم بماند؟ یعنی، شما که به اندازه شیطان تقرب ندارید، چه وضعیتی خواهید داشت؟ از بیماری «کبر و غرور» که دامنگیر شیطان بود، برحذر باشید! به راستی که «کبر و غرور» بیماری خطرناکی است که انسان را به حضیض ذلت می‌کشاند. همان‌گونه که عبادت‌های 6 هزارساله‌ی شیطان را نابود ساخت و او را گرفتار عذاب کرد. حضرت در ادامه می‌فرماید:«فاحْذَرُوا - عِبادَ اللَّهِ - عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ یُعْدِیَکُمْ بِدائِهِ، وَ أَنْ یَسْتَفِزَّکُمْ بِنِدائِهِ، وَ أَنْ یُجْلِبَ عَلَیْکُمْ بِخَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ، فَلَعَمْرِی لَقَدْ فَوَّقَ لَکُمْ سَهْمَ الْوَعِیدِ، وَ أَغْرَقَ لَکُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِیدِ، وَ رَماکُم مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ، وَ قالَ: (رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ)، قَذْفاً بِغَیْبٍ بَعِیدٍ، وَ رَجْماً بِظَنِّ غَیْرِ مُصِیبٍ = پس، ای بندگان خدا بترسید از این که دشمن خدا شیطان، شما را به بیماری خود (تکبر و خودپسندی) دچار گرداند و به ندای خود، شما را از جای برانگیزد و سواران و پیادگان خود را به سر شما فرود آورد. به جان خودم سوگند که او تیر تهدید در کمان رانده و کمانش را سخت کشیده است و از جایی نزدیک بر شما تیر می‌بارد. و گفت:«ای پروردگار من! چون مرا گمراه کردی، در روی زمین بدی‌ها را در نظرشان بیارایم و همگان را گمراه کنم[2].». با این سخن، تیر به تاریکی می‌افکند، تیری که هرگز به هدف نمی‌رسد». به فرموده‌ی حضرت، شیطان از نزدیکترین نقطه که همان «فکر» است، ما را هدف قرار داده و بر سر ما تیر می‌باراند. قرآن می‌فرماید:«قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ[3] = گفت پروردگارا به سبب آنكه مرا گمراه ساختى، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان مى ‏آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت». با توجه به این آیه، شیطان گناه خود را قبول ندارد و آن را به خداوند نسبت می‌دهد و می‌گوید تو من را گمراه کردی. اگر کمی دقت کنیم، ما هم این‌گونه هستیم. ما هم معصیت و تنبلی می‌کنیم و بعد نتایج بدی که می‌گیریم و شکست‌هایی که می‌خوریم، یقه خدا را می‌گیریم که ای خدا چرا باید اینطور بشود؟ می‌گوید: می‌خواهی ازدواج کنی، فرمول‌های ازدواج سالم و صحیح را یاد بگیر، بعد ازدواج کن. چه کسی می‌داند، فرمول ازدواج صحیح چیست؟ همین که یک جایی با هم دوست شوند، یا تلفنی، چت و اینترنت، اتوبوس، خیابان، دانشگاه و  یک ذره با هم انس بگیرند، کافی است؟ در حقیقت ارتباطی که تخصصی­ترین ارتباط است، محصولش هم محصول تخصصی می‌شود؛ ولی ما به آن، توجه تخصصی نداریم. قواعد انعقاد نطفه و تقویت ژن‌های سلامت و زیبایی، عقل، هوش، دین و اخلاق را یاد نمی‌گیریم و بعد که بچه ما تولد خوبی نداشت و مریض یا فلج یا کور به دنیا آمد، می‌گوییم خدایا این بچه من چه گناهی کرده که او را اینطوری کردی؟ ما اینطور یقه خدا را می‌گیریم. فرافکنی یکی از خصوصیات ابلیس است که جرم را خودش مرتکب می‌شود، اما خدا را مقصر می‌داند. مثلاً طرف می‌گوید: «خدا خواسته، قسمت بوده که ما با این ازدواج بکنیم؛ قسمت بوده بچه ما اینطوری بشود». نه، خدا عقل و شعور داده، باید عقل و شعورت را به کار بیاندازی. شیطان گفت: پروردگارا به سبب آنکه مرا اغوا کردی، (لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ) هر چه روی زمین است من برایشان زینت می‌دهم و جذاب می‌کنم. از ترفندهای شیطان ایجاد زینت و جذابیت است. طرف می‌گوید: خوشم آمد. کار شیطان همین است، آنقدر گناه را برای انسان تزئین می‌کند تا انسان تسلیم بشود. (لَأُزَیِّنَنَّ) نون تأکید ثقیله دارد، یعنی حتماً. (لام) هم اولش آورده که لام تأکید است؛ پس ،می‌شود تاکید ثقیله. ترجمه دقیقش این است که «حتماً حتماً حتماً آنچه که روی زمین هست، برایشان زینت می‌دهم». (وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ) ای خدا! بلایی که بر سر من آوردی، من هم بر سر آنها در می‌آورم و آنها را اغوا می‌کنم. ابلیس می‌گوید: همه را گمراه می‌کنم. اما یک گروه را استثنا می‌کند و می گوید: الا عبادک منهم المخلصین= مگر بندگانت که به مقام اخلاص رسیده اند. امتحان/ شیطان/ کبر   [1] - بقره/216. [2] - حجر/15. [3] - حجر/15.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7789
زمان انتشار: 7 نوامبر 2017
| |
گناه چیست؟

بحث «دشمن شناسی» جلسه 12

گناه چیست؟

گناه عبارت است از هر نوع مقاومت در برابر اطلاعات تخصصی، زیر بار نرفتن و نپذیرفتن قواعد تخصصی و  دستوراتی که از طرف خداوند و به وسیله قرآن و معصومین به انسان‌ها ابلاغ شده است.

ما 7 دسته اطلاعات تخصصی داریم: مرحله اول «قبل از دنیا»؛ مرحله دوم «زندگی در دنیا» که دارای 5 مرحله «شناخت روح؛ شناخت جسم؛ شناخت رابطه روح و جسم؛ شناخت عالم طبیعت؛ شناخت رابطه جسم و روح با طبیعت» و مرحله سوم که «حیات ابدی» است و روی هم 7 دسته اطلاعات تخصصی را تشکیل می‌دهند. ما به این 7 دسته اطلاعات تخصصی نیاز داریم تا بتوانیم یک حکم، باید و نباید و کیفیت دستورات اسلام را اعلام کنیم. غیر از خداوند هیچ کس این 7 دسته اطلاعات تخصصی را در دست ندارد و خداوند هم این اطلاعات تخصصی را فقط در اختیار معصومین قرار داده که به ما ابلاغ بکنند. گناه یک امر اعتباری نیست که فکر کنیم خدا آنجا نشسته و هر طور که دلش خواسته گفته نماز بخوانید و روزه بگیرید و اگر گوش کردید به بهشت می روید و گوش نکردید به جهنم می روید؛ بلکه براساس حب بی نهایت خداوند به ما و برای اینکه ما در نهایت به کمال مطلق و بی نهایت برسیم، این سلسله قواعد و قوانین تحت عنوان دین به ما عرضه شده است. شما اگر یک ساختار را رعایت کردید، «شدن» تان شدنِ آخرتی و ابدی و بهشتی است. اگر رعایت نکردید به میزان تخلفی که دارید، از «شدن» باز می مانید. مثل دانه سیب است. مثل جنین است، جنین به میزانی که از قواعد یک تولد سالم تخلف می کند، گناه می کند. ولی گناه او گناه اختیاری نیست، ولی روی جنین اثر می گذارد.  یعنی اگر شما دیدید جنینی شش انگشتی به دنیا آمد، یا دو سر یا دو چهره داشت، یا بیماری های دیگر داشت، معلوم است از قوانین دقیق تولد سالم تبعیت نکرده است. این را گناه می گویند. پس گناه یک امر حقیقی است. امر اعتباری نیست. یعنی بعد از آن که قانون خدا به شما عرضه می شود، اگر شما در مقابل آن مقاومت و از آن تخلف کنید، در نوع «شدن» و نوع تولد شما به آخرت اثر می گذارد. این گناه و «فسق» و خروج از حد طبیعی است. پس در یک جمله، گناه یعنی تخلف از قواعد ریاضی حرکت انسان به سمت ابدیت. شیطان برای رشد ما بسیار مفید است، اگر راه برخورد با او را بدانیم در حرکت به سوی ابدیت، ما با دشمنی رو به رو هستیم، به نام شیطان. او ساختار وجودی ما را خوب می شناسد و می داند چگونه باید ما را فریب دهد، پس ما هم باید او و ساختار وجودیش را بشناسیم تا نه تنها فریبش را نخوریم،‌ بلکه از وجود او برای رشد و سرعت حرکتمان به سوی ابدیت استفاده کنیم. مثل سیل و برق و آتش و چیزهای دیگری که اگر راه صحیح برخورد با آنها را بدانیم، نعمت هستند و گرنه بلا و گرفتاری می شوند. شیطان براساس ساختار ریاضی و وجودی ما بر سر راه ما قرار می گیرد. اما چرا با ما دشمنی می کند؟ اصلا شیطان کی هست؟ ما اگر شیطان و روابطی که با ما برقرار می کند را خوب بشناسیم، می توانیم با او ارتباط سازنده ای برقرار کنیم که به نفع ما تمام شود. مثل ارتباط سازنده با بسیاری از عناصر خلقت، که اگر شما بلد باشید با آنها ارتباط سازنده برقرار کنید، به نفع شما تمام می شود. مثلاً سیل زمانی مخرب است که انسان نمی داند با آن چه کار کند. اما زمانی که راهکار برخورد صحیح با آن را یاد می‌گیرد، سیل می شود نعمت. زمانی که می دانیم از سیل چه استفاده هایی بکنیم و چگونه آن را مهار کنیم، اینجاست که از آن برق تولید می‌کنیم. سدسازی می‌کنیم و آب و سیل را به وسیله سد کنترل می‌کنیم. برق هم می تواند خطرساز باشد و هم می تواند نعمت باشد. بسته به این که بلد باشید چگونه آن را به خدمت بگیرید. آتش هم یک نعمت است و مخلوق خداست، وقتی شما بلد باشید از آن درست استفاده کنید، نعمت است. اما اگر بلد نباشید سوزاننده است. شیطان هم همین گونه است، اگر او را نشناسیم و نحوه ارتباط مان با او غلط باشد، منجر به گمراه شدن و فریب ما می‌شود. ما باید بتوانیم با شیطان درست ارتباط برقرار کنیم، یعنی نحوه ورودش به خودمان و نحوه تولید فکر و قواعد مهندسی فکر را بشناسیم و بدانیم الان که من به فلان موضوع فکر می‌کنم، منشأ آن شیطان است یا فرشته. چون ما غیر از شیطان، فرشته هم داریم. در این باره بعداً توضیح خواهم داد. همان طور که شیطان در ما تولید فکر می کند، فرشته‌ها هم تولید فکر می کنند. من باید دقیقا بدانم که الان چه کسی در من ایجاد فکر کرده است. این مبارزه‌ی حقیقی و فوق العاده زیباست. حالا وقتی جلوتر می رویم و با ترفندها که آشنا می شویم می بینیم که چقدر این داستان، داستان هیجان انگیزی است که ما صبح که از خواب بلند می شویم، در این میدان حقیقی مبارزه قرار می‌گیریم. در حالی که شب قبل هم در خواب در یک میدان حقیقی بودیم. زیرا شیطان حمله در خواب هم دارد. اینها را بعدا توضیح می دهیم. اما باید بدانیم که ما دائما در یک میدان حقیقی مبارزه هستیم و اگر با قواعد مبارزه آشنا باشیم، از این مبارزه نهایت لذت و استفاده را می بریم و دائما رشد می کنیم. خطبه «قاصعه» امیرالمؤمنین علیه‌السلام در معرفی شیطان اگر بخواهیم توضیح خوب و کاملی در مورد شیطان بدهیم، بهتر است از فرمایش خود معصومین علیهم‌السلام در این زمینه استفاده کنیم. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در قسمتی از خطبه 192، معروف به خطبه «قاصعه» شیطان را معرفی می‌کند. حضرت در ابتدای خطبه قاصعه می‌فرماید: دو تا صفت هست که خداوند تبارک و تعالی برای خودش برگزیده. هیچ بنده‌ای حق ندارد در این دو صفت ادای خداوند را دربیارود. این دو صفت ویژه ی خداست. می‌فرماید:«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیَاءَ، وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ = ستایش خداوندی را که کسوت عزت و بزرگی پوشید و آن دو را خاص خود گردانید، نه آفریدگانش». بنابراین، این دو صفت «عزت» و «بزرگی» را خدا برای خودش انتخاب کرد. چون تنها عزیز و تنها بزرگ خداوند است. ما نمی‌توانیم ادعای عزت و بزرگی کنیم. یعنی اساساً این لباس شایسته‌ی ما نیست. اگر قرار باشد کسی عزت و بزرگی جذب کند؛ عزت و بزرگی را خدا می‌دهد. به خصوص بزرگی و عزتی که در مقابل خدا باشد. یعنی خدا به من بگوید: این کار را بکن تا به مقصد و رشد برسی، من بگویم: نمی‌خواهم. دقیقا مثل این است که شما با یک طبیب بسیار حاذق رو به رو باشید، طبیب به شما بگوید اگر می‌خواهید خوب بشوید، باید این کارها را انجام دهید، مثلاً این آمپول را بزنید، این دارو را بخورید، ولی ما زیر بار حرف دکتر نرویم و بگوییم: من این آمپول را نمی زنم، این دارو را نمی‌خورم. معنای سرپیچی از دستورات یک طبیب حاذق معصیت است. یعنی دستوری که او می دهد، حتما برای من لازم و مفید است. اما من مقاومت می کنم و به خودم خیانت می کنم. ظلم از همین جا ناشی می شود و تجاوز، فسق، فجور و گناه همین است. بزرگی کردن، تکبر، این زیر بار دستور پزشک نرفتن است، با اینکه می دانی حق با او است. امیرالمومنین علیه السلام در خطبه قاصعه می‌فرماید: خداوند این صفت ها را مختص خودش کرد و نه برای بندگان خودش. ذاتا خدا عزیز و کبیر است. وقتی خداوند بندگانش را دوست دارد و آنها را برای این آفریده که آنها هم مثالی از خدا بشوند و به بی نهایت برسند، هیچ بنده‌ای نباید جلوی خدا مقاومت کند و بگوید من تا نفهمم برای چی فلان دستور آمده، قبول نمی‌کنم. مگر شما به یک متخصص که 15 سال درس خوانده می‌توانید این حرف را بزنید؟ آن وقت به خدائی که رب‌العالمین و خالق کل شی است، انسان بگوید من دستور تو را اجرا نمی‌کنم. این از حماقت و جهالت است. ما در دنیا خیلی چیزهاست که نمی فهمیم، ولی عمل می کنیم. مگر ما ساختار هندسی یک دانشگاه را می فهمیم؟ ما فقط مهندسینی را می‌بینیم که آن را ساخته‌اند و قبول می‌کنیم و می‌پذیریم و سرمایه و زمین در اختیارشان قرار می‌دهیم و می‌گوییم شما فقط بسازید و در کارشان فضولی نمی‌کنیم، می‌گوییم هر چه شما بگویید. در برخورد با یک پزشک هم همین طور هستیم. سپس خداوند بر هر بنده‌ای که در این دو صفت با او ستیز ‌نماید، لعنت فرستاده و می‌فرماید: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیَاءَ، وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُمَا حِمیً وَ حَرَماً عَلَی غَیْرِهِ، وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلاَلِهِ، وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَی مَنْ نَازَعَهُ فِیهِمَا مِنْ عِبَادِهِ = ستایش خداوندی را که کسوت عزت و بزرگی پوشید و آن دو را خاص خود گردانید، نه آفریدگانش و آن دو را بر دیگران ممنوع و حرام نمود. عزت و بزرگی را تنها برای جلالت شأن خویش برگزید و لعنت را نصیب کسی از بندگانش نمود که در عزت و بزرگی با او به منازعه برخاست. سپس فرشتگان مقرب خویش را با این دو صفت آزمود». «لعنت» یعنی دور باد. ما چه زمانی از پزشک دور و چه زمانی به او نزدیک می‌شویم؟ زمانی که به دستورات یک پزشک عمل می‌کنیم به پزشک نزدیک و زمانی که از آن تخلف می‌کنیم، از او دور می‌شویم. هرگاه از فرمایش یک استاد، مربی یا کسی که می‌دانیم حرفش حق است، تخلف می‌کنیم، دوری اتفاق می‌افتد. این حالت را «لعنت = دورباد» می‌گویند. یعنی خدا می‌گوید کسی که قوانین ریاضی من را تبعیت نمی‌کند، از من دور می‌شود. فکر نکنید لعنت خداوند هم مانند لعنتی است که ما مثل یک فحش به کسی می‌گوییم که «خدا لعنتش کند»، خیر. بلکه لعنتی که خداوند می‌فرستد یک حقیقت است. بعضی از شخصیت‌ها ملعون هستند. یعنی دور هستند. یعنی با استاندارد سازگاری ندارند. مثلا شما به پزشک مراجعه می‌کنید و پزشک از شما می‌خواهد که عکس و آزمایش یا سونوگرافی از بدن‌تان برایش ببرید. در عکس یا آزمایش یا سونوگرافی شما نشان داده می‌شود که به دلیل فلان بیماری، شما از استاندارد سلامت خیلی فاصله دارید. این همان حالت ملعون بودن است. یعنی دور بودن از استاندارد ریاضی و حقیقی. ملائک و فرشته ها در بوته‌ی امتحان خداوند با صفت های عزت و بزرگی اش که فقط مختص خود اوست، به امتحان و آزمایش ملائکه پرداخت که در ادامه خطبه حضرت می‌فرماید: «ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِکَ مَلاَئِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ، لِیَمِیزَ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرِینَ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُیُوب:« إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ، فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ، فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِیسَ» اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَی آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَیْهِ لِأَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِینَ، الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیَّةِ، وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیَّةِ، وَادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ = سپس ملائکه مقرب خود را بیاموزد تا متواضع‌شان را از متکبران‌شان تمیز دهد. آنگاه خدای سبحان که از راز درون دلها آگاه است و آنچه را در پرده نهان است می‌داند، گفت: «من بشری را از گل می‌آفرینم؛ چون تمامش کردم و در آن از روح خود دمیدم، همه سجده‌اش کنید. همه فرشتگان سجده کردند، مگر ابلیس. ابلیس بر آدم رشک برد و به آفرینش خود بر او بالید و به اصل خود نازیدن گرفت.» قرآن هم در سوره ص/71-74 این مطلب را بیان می‌کند. ابلیس دشمن خدا و پیشوای متعصبان و پیشرو مستکبران و گردنکشان است، او با فرشتگان زندگی می‌کرد (اما فرشته نبود طبق فرموده قرآن، سوره کهف آیه50). او بود که عصبیت را پایه نهاد و با خدای تعالی بر سر کسوت عزت و جبروت به نزاع پرداخت و خود چنان کسوتی پوشید و جامه خواری و مذلت از تن به در نمود. با اینکه خدا می‌داند و «به حقائق غیبی پوشیده از نظرها داناست»، حال می‌خواهد فرشته‌ها را امتحان کند. به فرشتگان فرمود: «من بشری از گل می‌آفرینم، هرگاه خلقت او را به پایان بردم و از روح خود در او دمیدم، سجده‌اش کنید». پس تمامی فرشتگان به جز ابلیس سجده کردند. از این جا کبر و خودپسندی به ابلیس روی آورد. این لحظه‌ای است که خیلی وقت‌ها سراغ ما هم می‌آید. یعنی خدا به ما می‌گوید که منِ خدا وقتی به تو می‌گویم در مقابل فلان آدم، مهم نیست کی باشد، تواضع داشته باش، او را اطاعت کن، با او مهربان باش، تو هم بپذیر. خدا دستور می دهد. خدایی که بی‌نهایت، علیم و خالق کل شی است و همه را آفریده و شیطان هم این را می‌داند. شیطان 6 هزار سال خدا را عبادت کرد، خدا را قبول دارد که خالقش هست. می داند خدا هم او را خلق کرده و هم انسان را . بعد این خالق به شیطان و فرشته‌ها می‌گوید بر این انسان سجده کنید. همه سجده می‌کنند به جز شیطان. شیطان می‌گوید برای چه سجده کنم؟ من برتر از او هستم. مگر می‌شود یک برتر به یک موجود پست‌تر سجده کند؟ تو من را از آتش خلق کردی. آتش از گِل بالاتر است. اما شیطان به جنبه ظاهری خلقت توجه می‌کند و به جنبه حقیقی خلقت، یعنی روحی که در انسان دمیده شده توجه نکرد. فقط از نظر جسم و ساختار ظاهری خود را با آدم مقایسه کرد. کاری با محتوا نداشت. اما ملائکه به محتوا توجه کردند و کوتاه آمدند. دیدند آن محتوا بر آنها برتری دارد. این موقعیت سراغ ما هم می‌آید که بعدا خدمت‌تان توضیح خواهم داد.  «تعصب» تولید شیطان است «تعصب» یعنی حساسیت‌های بیجا، مقاومت‌های احمقانه و بدون منطق. طرفداری کردن، پشتیبانی کردن از چیزی که واقعا قابلیت طرفداری و پشتیبانی ندارد. ابلیس به خاطر ریشه خود که آتش بود، بر آدم تعصب ورزید. هر جا تعصب هست، ساخته‌ی شیطان است. شیطان پیشوای متعصبان و رهبر مستکبران است. او پایه عصبیت را یعنی تعصب را بنیاد نهاد. یعنی من با این که می‌دانم طرف مقابل، برتری‌هائی دارد، زیربارش نمی‌روم و در مقابلش مقاومت می‌کنم؛ به حرفش گوش نمی‌دهم. چقدر شاگرد داریم در مقابل استادشان همین‌گونه هستند. می‌دانند حق با استاد است و او برتر از این است و حرفش هم درست است، ولی زیر بار نمی‌رود. چقدر فرزند داریم که در مقابل پدر و مادر تعصب و تکبر دارند. زیر بار حرف پدر و مادر نمی روند. همسر در مقابل همسر، خواهر و برادر در مقابل همدیگر. دوستان در مقابل همدیگر. این صفت، صفت خیلی خطرناکی است. یعنی هر جا باشد، پای شیطان در میان است. شیطان بر سر لباس کبریائی با خداوند به ستیز برخاست و آن لباس عزت را به تن کرد و جامه فروتنی را درآورد. عقل می‌گوید جائی که تو تخصص نداری در مقابل متخصص باید فروتن باشی و به او گوش کنی. در همه تخصص‌ها طبق اصل اصالت تخصص ما باید همینطور رفتار کنیم. «أَلاَ تَرَوْنَ کَیْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیَا مَدْحُوراً، وَ أَعَدَّ لَهُ فِی الْآخِرَةِ سَعِیراً؟!= آیا نمی‌بینید که خداوند چگونه او را به سبب تکبرش حقیر ساخت و به سبب بلند پروازیش پست و بی‌قدر نمود و در دنیا مطرودش ساخت و در آخرت هم به عذاب آتش گرفتار خواهد نمود؟». این سرنوشت در انتظار همه کسانی است که در مقابل خداوند تکبر می‌کنند. شیطان به سبب تکبر و غروری که در مقابل خالقِ عزیز و بزرگ انجام داد، خود را مستحق آتش جهنم کرد. آتش از چیست و از کجا ایجاد می شود؟ آتش جهنم از عدم تطبیق با بهشت ایجاد می شود. خدا فقط یک بهشت خلق کرده است. جهنم ذاتی و خلق کردنی نیست، بلکه ایجاد شدنی است. مثلا خداوند فقط یک دنیا خلق کرده است. چشم درد، پادرد، کمردرد و ... مخلوق خدا نیست. خدا یک ساختار ریاضی ثابت، به نام دنیا خلق کرده و اگر جنین با آن تطبیق داشت، لذت می برد، و اگر تطبیق نداشت، درد ایجاد می‌شود. انسان از عدم تطبیق با اوضاع دنیا درد می کشد. پس درد خلق کردنی نیست. درد جنبه عارضی دارد. جهنم هم همین طور است. جهنم در متن بهشت است و در باطن بهشت، جهنم قرار گرفته است. شما اگر نتوانید از بهشت لذت ببرید، همان بهشت برای شما جهنم می شود. قرآن در این باره می‌فرماید: « بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ[1]= باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد». یک حقیقت واحد است که شما وقتی با آمادگی وارد آن حقیقت می‌شوید و در آن فضا قرار می‌گیرید، لذت می‌برید و برای شما بهشت است. اما وقتی آمادگی ندارید جهنم می شود. این بحث های فرعی است که فوق العاده مهم است و ما باید اینها را بدانیم. پس آتش جهنم، مال این است که ما خودمان با بهشت تطبیق پیدا نمی کنیم. پس نتیجه تکبر چیست؟ این است که ما تکبر کنیم و زیر بار فرمول‌های حقیقی نرویم. نتیجه‌اش به خودمان می گردد. بنده مسواک نمی‌زنم، دندان درد می‌گیرم. این درد را خودم بر اثر عدم رعایت این اصل ایجاد کرده‌ام. دکتر می‌گوید: مسواک بزن و از نخ دندان اینطور استفاده کن! من استفاده نمی‌کنم و تکبر می‌کنم و تنبلی و بی‌حوصلگی می‌کنم و زیر بار ‌نمی روم؛ پس نتیجه اش هم به خودم برمی گردد. بصورت یک درد فوق العاده شدید و در خیلی از موارد غیر قابل جبران.   محصولِ «تکبر» جهنم است شیطان در مقابل خدای عزیز تکبر ورزید و برای خودش جهنم درست کرد. پس جهنم ساخته ی تکبر است. برای همین است که در روز قیامت، افراد متکبر مثل مورچه می‌شوند. چرا مثل مورچه می‌شوند؟ چون در مقابل خداوند بزرگ و عزیز، بزرگی کردند و در دنیا خیلی خودشان را بزرگ می‌دیدند. خداوند هم آنها را ریز می کند. این فرمول مهم یادمان باشد. هر بزرگی کاذب، ذلت صادق دارد. یادتان نرود. اینجا به دروغ جلوی خدا ایستاد. در مقابل دستورات خدا تکبر کرد و گفت: اجرا نمی‌کنم و نتیجه اش، آن ریز شدنش شد. روز قیامت به اندازه مورچه ریزشان می‌کند. تحویلشان هم نمی گیرد که بگوید اقلا بیائید به جهنم بروید. می فرماید: تمام 50 هزار سال قیامت کسی با اینها حرف نمی‌زند. اینها فقط زیر دست و پا هستند. آنجا مرگی هم برایشان وجود ندارد: « ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى[2] = آنگاه نه در آن مى‌میرد و نه زندگانى مى‌یابد ».50 هزارسال فقط زیر دست و پا له می‌شوند، ولی نمی‌میرند. یکی از مصادیق تکبر «بی نمازی» است تکبر تولید جهنم می‌کند و یکی از مصادیق تکبر، بی نمازی و اهمیت ندادن به نماز است و کسانی که نماز نمی‌خوانند جزو متکبران هستند. کسانی که نماز نمی‌خوانند، یا واجبات الهی را رعایت نمی‌کنند، اینها متکبر الهی هستند. دستور به او رسیده، ولی مقاومت می‌کند. اینها جزء متکبرین هستند. برای همین یکی از دردآورترین و دردناک‌ترین عاقبت‌ها در قرآن، مربوط به بی‌نمازها و متکبرین است. کسانی که حکم واجب نماز به آنها رسیده، ولی به خودشان احترام نگذاشتند و آن را اجرا نکردند. نماز خوراک اصلی نفس انسان، برای حرکت به سمت ابدیت است. خوراک اصلی را به خودش نداده. جنین اگر غذای اصلی‌اش را نخورد، چه اتفاقی برایش می‌افتد؟ موقع تولد ناقص متولد می‌شود. گناه/ نسبت/آفرینش انسان/سجده/شیطان/ کبر/نماز ع ل15   [1] - حدید/13. [2] - اعلی/13.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7765
زمان انتشار: 29 اکتبر 2017
| |
عمده‌ترین کار انسان در دنیا کسب شرایط زیستی آخرت است

بحث «دشمن شناسی» جلسه 10

عمده‌ترین کار انسان در دنیا کسب شرایط زیستی آخرت است

جدی‌ترین و مهمترین کار انسان در دنیا آمادگی برای مرحله بعدی زندگی‌اش است که مرحله جاودانه، ابدی و اصلی می‌باشد. جنین در رحم مادر فرصت دارد، ضمن اینکه باید حیات و نیازهای خود در رحم را حفظ کند، خود را برای زندگی در دنیا نیز آماده کند. عمده‌­ترین کار جنین در رحم تحصیل قوای مورد نیاز برای زندگی در دنیا و اندام­‌زایی است. انسان فقط در دنیا فرصت دارد تا شرایط زیستی آخرت را کسب کند.

جنین در رحم مادر، از قوایی مثل چشم، دست، پا، گوش، دستگاه تنفس و بسیاری از توانایی‌های دیگرش نمی‌تواند استفاده کند. ما هم در دنیا توانایی‌های بی‌نهایتی داریم که دنیا اصلاً جوابگوی آنها نیست. تنها عالم برزخ جوابگوی قوای بینهایت ماست. بهره‌برداری‌های بی‌نهایتی ما فقط در برزخ اشباع و ارضا می‌شود. بنابراین باید خودمان را برای آن شرائط زیستی آماده کنیم. لازمه آمادگی برای آن شرائط زیستی اطلاع از آن شرائط است. یعنی ما باید بدانیم که در شرائط زیستی بعد از وفات، وضعیت چگونه است و ما باید چگونه خودمان را برای آن شرائط زیستی آماده بکنیم. اگر ما بخواهیم به یک اردو برویم، اولین سوال این است که کجا می‌خواهیم برویم؟ این طبیعی است، فطرتاً انسان می‌پرسد کجا؟ تا بتواند خودش را برای آنجا آماده بکند. برای همین هم در اسلام مهمترین چیزی که برای ما واجب شمرده شده، شناخت ابدیت و نظام ابدی است. در این خصوص علی علیه‌السلام فرمود: «رحم الله امرا علم من این و فی این و الی این= رحمت خدا شامل حال کسی می‌شود که بداند از کجا آمده؛ الآن در کجاست؛ و به کجا می‌خواهد برود». همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید:«اِنَّ الله تبارَکَ وَ تَعالی یُبغِضُ کُلَّ عالِمٍ بِالدُنیا جاهِلٍ بالآخِرَۀ= خداوند تبارک و تعالی مبغوض می‌دارد هر عالم به دنیایی را که جاهل به آخرت است». یعنی کسی در نظام‌های دنیایی و سیستم‌های دنیایی آگاهی دارد، ولی نسبت به آخرت هیچ اطلاعاتی ندارد. مثلاً در 2- 3 رشته از رشته­‌های علوم دنیایی تخصص دارد، دکترا دارد، مهندس است. اما نسبت به معاد چیزی نمی‌داند. معاد یعنی بازگشت و بازگشت، فرع بر رفتن است. یعنی ما بر حسب این که آمدن داریم، می‌خواهیم برگردیم. کسی می‌تواند حقیقتاً معتقد به معاد باشد که اعتقاد داشته باشد که من قبلاً پیش خدا بوده‌ام و از آنجا به دنیا آمدم و حالا باید به همان جا بر‌گردم. حال که می‌خواهیم برگردیم، آیا قوانین و فرمول‌های برگشت را بلدیم؟ آیا می‌دانیم کجا می‌خواهیم برویم و می‌دانیم چطوری باید برویم؟ این خیلی سؤال مهمی است. برای همین در اسلام انسانها را به 2 دسته تقسیم کرده‌اند: یا انسانها می‌دانند که به کجا می‌روند که اینها آدم‌های خوبی هستند. یا اصلاً نسبت به آنجایی که می‌خواهند بروند، هیچ آگاهی ندارند. نسبت به قواعد حرکت به سمت ابدیت و آخرت اطلاعاتی ندارند. ممکن است در دنیا کاری انجام بدهند و ثواب هم داشته باشد، اما خودشان نمی‌توانند از خودشان بهره‌­برداری بکنند. حرکت شان به عنوان یک جنین در رحم دنیا یک حرکت کور و عقیم است. پس شناخت آخرت و دانستن فرمول‌های حرکت به سمت آخرت فوق‌العاده مهم است. برای همین ما نیاز به مجموعه ای از اطلاعات داریم. دین چیست؟ دین عبارت است از مجموعه اطلاعات تخصصی که خداوند تبارک و تعالی برای تنظیم رابطه انسان و رابطه دنیا و ابدیت انسان در اختیار او قرار داده است. دین به ما می‌گوید که چگونه در دنیا خوشبخت باشیم و چگونه مثل جنینی که در رحم مادر آرام است و دارد زندگی می‌کند، ما هم در رحم دنیا آرام باشیم و چگونه برای فرارسیدن لحظه وفات آماده باشیم. چگونه برای زندگی در نظام ابدی آماده باشیم و بتوانیم خوشبخت زندگی کنیم. دین با هفت شناخت مبتنی بر 7 دسته از اطلاعات تخصصی، ما را راهنمایی می‌کند. قبلاً گفتیم که حیات انسان 3 مرحله دارد. مرحله اول «قبل از دنیا» بود؛ مرحله دوم «زندگی در دنیا» است که دارای 5 مرحله است و با مرحله سوم که «حیات ابدی»است، روی هم 7 دسته اطلاعات تخصصی را تشکیل می‌دهند. 5 مرحله زندگی در دنیا عبارتند از: 1- شناخت روح، 2- شناخت جسم، 3- شناخت رابطه روح و جسم، 4) شناخت عالم طبیعت، 5) شناخت رابطه جسم و روح با طبیعت. ما به این 7 دسته اطلاعات تخصصی نیاز داریم تا بتوانیم برای مسائل سیاسی، اجتماعی، اقبتصادی، ازدواج، خانواده و سایر مسائل زندگی، قانون تنظیم بکنیم. این 7 دسته اطلاعات تخصصی، انحصاراً در اختیار خداوند است. چون هر 3 سیستم «قبل از دنیا»، «دنیا» و «بعد از دنیا» را خود خداوند خلق کرده و مالک همه سیستم‌ها و خود انسان است. هر کس بیاید ادعا بکند که من می‌توانم انسانها را بدون این 7 دسته اطلاعات تخصصی خوشبخت کنم، جز اینکه بشر را گمراه بکند، کار دیگری نمی‌کند. برای همین، امر هدایت انسان انحصاراً در اختیار خداوند تبارک و تعالی است: « قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى[1]= بگو هدایت‏ خداست كه هدایت [واقعى] است». بنابراین، اطلاعات تخصصی مربوط به روابط دنیا و برزخ را نیز خداوند که خالق ماست می‌داند. تنها کسی که می‌تواند ما را هدایت بکند، رب العالمین است. غیر از هدایت خدا هیچ هدایتی تخصصی و علمی نیست. خدا خالق کل این مجموعه است. تمام این سیستم‌های ریاضی و روابط‌شان را مرتبط با هم و منظم او خلق کرده است. اصل اصالت تخصص که اصل فطری و عقلی است، به ما می‌گوید که فقط خداوند و کسانی که از طرف خداوند تبارک و تعالی این 7 دسته اطلاعات تخصصی را دارند و خلیفه الله هستند می‌توانند انسان را هدایت کنند و هر کس دیگری غیر از اینها بخواهد زمام هدایت انسان یا حکومت بر انسان را به دست بگیرد، عقلانی و تخصصی نیست. برای همین در اسلام امر هدایت و رهبری یا باید به عهده‌ی خود خداوند یا نماینده مستقیم خدا قرار بگیرد و علمایی که به تفسیر این منابع می‌پردازند. علمِ علما و دانشمندان مثل مراجع تقلید و ولایت فقیه از زمین نیست. این علم را در دانشگاه و از روی زمین به دست نیاورده‌اند. آنها مجموعه اطلاعات تخصصی که در قرآن و کلمات معصومین است را با 15- 30 - 40 سال زحمت و به صورت تخصصی کسب کرده‌اند و حالا در اختیار ما قرار می‌دهند. رساله که به ما می‌گوید: این کار حرام است، این کار واجب است، این کار مستحب است، این کار مباح است، این کار مکروه است. مبتنی برهمین 7 دسته اطلاعات تخصصی است که هم در قرآن و هم در کلمات معصومین علیهم‌السلام وجود دارد و به ما رسیده است. این حاصل سالها تلاش علما است. به همین دلیل به این دانشمندان مجتهد می‌گویند. مجتهد، یعنی کسی که سخت­کوش است، خیلی تلاش کرده تا توانسته به این مقام برسد و وظائف زمان ما را از قرآن و روایات معصومین استنباط کند و بگوید که در این زمان وظیفه‌ای که خداوند از شما می‌خواهد چیست. اگر استادی بیاید و فقط نظرات شخصی خود را بیان کند، قابل اعتماد نیست. چون سخن باید سخن خداوند باشد.   به همین دلیل امام جواد علیه‌السلام می‌فرماید:« مَنْ أَصْغَی إِلَی نَاطِق فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ[2] = کسی که به سخنرانی شخصی گوش دهد، او را عبادت کرده، پس اگر گوینده از خدا بگوید، او خدا را پرستیده است و اگر گوینده از زبان ابلیس بگوید، پس او ابلیس را پرستیده است».  پس ما حق نداریم هر چیزی را بخوانیم؛ هر چیزی را ببینیم؛ یا پای درس هر کسی بنشینیم و هر کتابی را بخوانیم. یک مادر باردار مجاز نیست که در معرض اشعه قرار بگیرد، هر دارویی را بخورد و ... چون روی جنین اثر می‌گذارد. ما هم جنینی هستیم در رحم دنیا که اختیارمان دست خود ماست. ما مجاز نیستیم هر چیزی را جذب کنیم. ما باید چیزهایی را جذب بکنیم که دنیایمان را خوشبخت و شاد بکند. برای این‌که خود را اینگونه تربیت بکنیم، باید خود را به خداوند تبارک و تعالی و به معصومین علیهم‌السلام به عنوان مظاهر و خلیفه خداوند، بسپاریم. تا اینجا بحث انسان شناسی که پیش نیاز درس دشمن شناسی است به پایان رسید. با این مقدمه از انسان شناسی ما به یک نظم فکری رسیدیم و حال می‌دانیم داستان خلقتمان چه بوده، از کجا آمده‌ایم، در کجا هستیم و قرار است به کجا ان‌شاءالله برویم. مراحل حرکت مان به سمت آخرت را می‌دانیم و این‌که چه کسی باید به ما اطلاعات تخصصی بدهد. چه کسی این سیستم را خلق کرده و دارد آن را اداره می‌کند و ما در این حرکت باید خود را به چه کسی بسپاریم. سازنده و خالق ما می‌گوید: شما در مسیر این حرکت، دشمنی به نام شیطان دارید. ما یک مسیر فیزیکی را به سمت آخرت طی نمی‌کنیم. اینطور نیست که آخرت و قیامت یک جایی مثلاً آن طرف آسمانها باشد و ما به آنجا منتقل شویم؛ خیر، حرکت ما «شدن» است. مثل جنین در رحم مادر که یک شدن دارد، اما به محض اینکه شد، یعنی آن شکل کامل را گرفت، بدون طی هیچ فاصله زمانی و مکانی، به دنیا متولد می‌شود، ما هم همینطور هستیم. پس جریان حرکت ما به سمت هدف خلقتمان در درون خودمان اتفاق می‌افتد. صراط مستقیم خودمان و در درون خود ماست. ما بیرون از وجود خودمان در این جاده­‌های دنیا و آسمان چیزی به اسم صراط مستقیم نداریم. باید در نظام درونی خودمان این مسیر را طی بکنیم. صراط در درون خودمان است و این اتفاق در درون خودمان باید انجام بگیرد. همانطور که جنین در رحم مادر حرکت مکانی ندارد و در همان رحم تکون پیدا می‌کند. در همانجا هم رشد پیدا می‌کند و از همانجا تولد پیدا می‌شود به دنیا، به دنیایی که محیط بر رحم است. ما هم همین‌جا تَکَوُن پیدا کرده‌ایم. همین‌جا هم رشد می‌کنیم. همین‌جا تولد پیدا می‌کنیم به آخرتی که محیط بر دنیاست، متولد می‌شویم. پس ما شدن داریم. در این شدن همانطور که جنین دشمن دارد، ما هم دشمن داریم. ممکن است مادر سیگار بکشد، مواد مخدر مصرف بکند، داروهای بدی مصرف بکند. همه اینها روی جنین تأثیر می‌گذارد. اما از سوی دیگر چیزهایی هم هست که به حرکت جنین کمک می‌کند. ما هم در دنیا چیزهایی داریم که به ما در حرکت به سمت آخرت کمک می‌کند و چیزهایی داریم که برای ما خطرساز است. یکی از آن موجودات خطرساز که خطرسازیش به نفع ماست و به خاطر ما آفریده شده و این دشمنی به نفع ما تمام می‌شود، شیطان است. نسبت:کسب شرایط زیستی آخرت/ دین/هدایت/ شیطان ع ل 12 [1] - انعام/71. [2] - مستدرک الوسایل، ج 17، ص 308

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7527
زمان انتشار: 10 اکتبر 2017
| |
«شیطان» خلق شد تا وسیله رشد انسان باشد

بحث «دشمن شناسی» جلسه 8

«شیطان» خلق شد تا وسیله رشد انسان باشد

محور خلقت، انسان است و آنچه که در آسمانها و زمین وجود دارد، برای انسان خلق شده و در تسخیر او قرار داده شده است. خداوند تبارک و تعالی شیطان را هم برای انسان خلق کرده تا وسیله ای باشد برای رشد انسان.

اما باید ببینیم، شیطان که به تعبیر قرآن دشمن ماست و از جلو و عقب و راست و چپ به ما حمله می‌کند، چگونه می‌تواند عامل رشد ما باشد. اساساً فلسفه خلقت شیطان چیست؟ نحوه­ حمله او چگونه است؟ تولیداتش چیست و چگونه می‌توانیم با او مقابله بکنیم؟ برای رسیدن به پاسخ این سوالات، می‌رویم به سراغ خداوند تبارک و تعالی. چون او سازنده ماست و از کتاب تخصصی خداوند یعنی قرآن که کاتالوگ حقیقی و معتبر انسان و جهان است. همچنین از فرمایشات معصومین علیهم‌السلام استفاده می‌کنیم. مضاف بر این که این سیر به صورت عقلانی هم تا حدودی برای انسان میسر است و انسان می‌تواند با فکر و عقل مسیر خلقت را که خداوند تبارک و تعالی برای او معرفی کرده در وجود و نهاد خودش کشف کند و ببیند. داستان خلقت: غیر از خدا هیچ کس نبود داستان را از روز اول خلقت شروع می‌کنیم، به قول قدیمی‌ها یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. کلمه روز اول و روز آغاز خلقت به تناسب فهم ما بیان می‌شود وگرنه خداوند تبارک و تعالی دائم الفضل و دائم الجود و دائم الخلق است. یعنی تا خدا بوده، خلق هم وجود داشته است. وقتی بحث از روز اول می‌کنیم به این معنا نیست که خداوند زمانی بیکار بوده و بعد یک دفعه به ذهنش رسیده و تصمیم گرفته انسان را خلق بکند. بلکه منظور از آغاز همان تجلی خداوند و کیفیت جریان خلقت از سوی خداوند تبارک و تعالی است. خداوند در اولین تجلیات خود حقیقتی را خلق می‌کند که در آیات قرآن و روایات اسامی مختلفی دارد، اما حقیقت شان یک حقیقت واحد است و به خاطر جنبه‌­ها و کارکردهای مختلف، اسامی مختلف به خود گرفته است. در قرآن به اسامی مختلفی از قبیل «روح»، «مَثَل اعلی»، «لوح»، «قلم» یاد شده و در روایات هم اسم‌های دیگری مثل «عقل»، «درّۀٌ بیضاء» و «نور محمد صلی الله علیه و آله» بیان شده، در حدیث هم اگر به کلماتی مثل « اَوَّلُ ما خَلَقَ الله اَلعَقل؛ اَوَّلُ ما خَلَقَ الله اَلقَلَم؛ اَوَّلُ ما خَلَقَ الله اَللُوح؛ اَوَّلُ ما خَلَقَ الله دُرَّۀٌ بَیضاء ؛ اَوَّلُ ما خَلَقَ الله نوری» برخوردید، بدانید که همه اینها یک حقیقت هستند. اولین چیزی که خداوند خلق کرد، یک حقیقت بود که به دلیل کاربردهای مختلف این اسامی را به خود گرفته است. مثلاً وقتی به آن «قلم» می‌گویند، یعنی سایر مخلوقات به وسیله قلم نوشته می‌شوند. در قرآن همه موجودات را «کلمه» نامیده‌اند که برای نوشتن کلمه، نیاز به قلم هست و با قلم روی لوح نوشته می‌شود؛ یا به علت این که تدبیر همه موجودات با این موجود است، به آن عقل می‌گویند. چون تدبیر کار عقل است؛ یا از آن جهت که مثل خود خداوند، آینه تمام‌­نمای خداست، کاملترین موجود مثلِ خداوند است، به آن مثل اعلی می‌گویند. مثل اعلی از عالیترین ظهورات خداوند تبارک و تعالی است که بقیه موجودات یعنی بقیه عوالمِ خلقت، مثل عالم جبروت، عالم ملکوت و عالم ناسوت که همان طبیعت یا دنیاست، از این موجود خلق می‌شود و داستان خلقت از خدا تا ماده و دنیا را «قوس نزول عالم»  و داستان بازگشت انسان و موجودات به مبدأ خودشان، یعنی معاد را «قوس صعود عالم» می‌گویند. پس جریان یک جریان رفت و برگشت است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»، از خدا به خدا. انسان دارای دو منشأ وجودی است خداوند تبارک و تعالی در قرآن برای انسان دو منشأ ذکر می‌کند. یک منشأ عبارت است از آب، خاک، گِل و نطفه و منشأ دوم، «حقیقت ماورای طبیعی» وجود انسان است. این چهار جنبه آب، خاک، گِل و نطفه در این منحنی خلقت عالم در قسمت «ناسوت» قرار می‌گیرد. منشأ دوم یعنی همان حقیقت ماورای طبیعی و بُعد دیگری غیر از این بُعد بدنی و دنیایی است که قرآن از آن به نفخه و دمش الهی یاد می‌کند. همانطور که فرمود:«نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی= از روح خودم در انسان دمیدم». پس در منحنی خلقت، جای «روح» بعد از خداوند است، یعنی اولین مخلوق بعد از خداوند که مثل اعلی است. وقتی در رحم مادرمان قرار داریم، روح در ما دمیده می‌شود و ما حامل یک روح بینهایت می‌شویم. با دمش این روح، انسان دارای استعداد بی‌نهایت می‌شود که می‌تواند به وسیله این استعداد بی‌نهایت مسیر تکاملی بی‌نهایت را طی کند و از فرشته‌­ها هم بالاتر برود و مثل خداوند تبارک و تعالی خلیفه خدا بشود. زیرا خداوند در قرآن انسان را خلیفه و مظهر خود نامیده، خلیفه یعنی کسی که تمام صفات مستخلفٌ عنه را دارد و می‌تواند تمام اسماء و صفات الهی را داشته باشد و آیینه تمام‌­نمای خداوند تبارک و تعالی باشد. پس حقیقت ما و چهره حقیقی ما همین حقیقت واحد است. این حقیقت واحد به نطفه‌­های مختلف تعلق گرفته و همه نطفه‌­های انسانها، یعنی همه نفوس ناطقه‌­ای که در روی زمین وجود دارند، از این حقیقت برخوردارند. ضمن این که یک جنبه مادی، طبیعی و بدنی هم دارند. ما در اصول دین و در قوس صعود، اصلی داریم به نام معاد. معاد یعنی بازگشت. بازگشت منطقاً زمانی درست است که شما قبلاً در جایی بودید. یعنی اگر از شما بپرسند، چه موقع به منزلتان برمی‌گردید، شما بگویید مثلاً ساعت 5 به منزلمان برمی‌گردیم. سؤال منطقی است و جواب هم دارد. اگر سؤال کنم، شما چه موقع به مشهد برمی‌گردید یا کربلا بر می‌گردید؟ سؤال غلط است. چون شما می‌گویید: ما از آنجا نیامدیم که برگردیم.  بنابراین کسی می‌تواند به اصل معاد اعتقاد داشته باشد که بپذیرد زمانی پیش خدا بوده، زندگی را در کنار خدا لمس و تجربه کرده است. معاد یا بازگشت منطقاً زمانی درست است که «رفت» صورت گرفته باشد. ما در عالیترین چهره و نزدیکترین حالت به خداوند تبارک و تعالی بودیم و حالا اینجا آمدیم و درست نقطه مقابلِ عالیترین وجه قرار گرفتیم. علی علیه‌السلام می‌فرماید:«اِنَّما سُمِیَّتِ الدُنیا دُنیا لِاَنَّها اَدنی مِن کُلِّ شَیء= دنیا دنیا نامیده شد، چون از هر چیزی پست­تر است». ما در دار دنیا، به دار ماده آمده ایم و در خانه محدودیت قرار گرفته ایم. جایی که اسمش ارض است و آن وضعیت اولیه ما و فرهنگی که ما با آن خلق شدیم را ندارد، برای همین، هیچ انسانی نمی‌تواند با فرهنگ زمین کنار بیاید، تمام انسانها بدون استثناء عاشق فرهنگ اولیه خودشان هستند. یعنی عاشق بینهایت و جاودانه بودن، عاشق وضعیتی که بالاترین کمالات را داشتند. آمدن این روح در ما باعث می‌شود که ما نتوانیم زندگی دنیا را تحمل کنیم و هیچ چیز برای ما کافی نباشد و همیشه کمال‌های زیادی را بخواهیم؛ از علم، قدرت، ثروت، لذت و میل به جاودانگی. همه اینها به خاطر این است که چیزی در نهادمان وجود دارد که با فرهنگ دنیا سازگاری ندارد. برای همین وقتی قرآن انسان را معرفی می‌کند، می‌گوید انسان موجودی است که معشوق، معبود، اله و دلبری جز خدا ندارد. یعنی جز خدا که بینهایت است کسی و چیزی نمی‌تواند انسان را ارضا و آرام بکند. حقیقت انسان و اصلاً داستان خلقت داستان عشق است. خدا از روی محبت و از روی حبّ آدم را خلق کرده و همه موجودات هم که خلق شدند، عاشق حقیقت و اصل و وطن خودشان هستند. ما هم همینطور؛ عاشق وضعیت اولیه خودمان و عاشقِ معشوق خودمان هستیم. برای همین هم پیامبر فرمود:« ما قلت و لا قال القائلون قبلی مثل لا اله الا الله= نه من و نه کسانی قبل از من، سخنی مانند (لا اله الا الله) نگفته است». در «لا اله الا الله»، اله یعنی همان دلبر، معشوق و معبود، آن که انسان را واله، شیدا و سرگشته خودش می‌کند. چون انسان با روح بی‌نهایت‌­طلب آمده به این دنیای محدود و جز بی‌نهایت هم چیزی او را ارضا و اشباع نمی‌کند. اگر می‌خواهید خوشبخت شوید و به آرامش برسید. باید با معشوق خودتان پیوند برقرار بکنید. برای همین در در قرآن کریم اینگونه تذکر می‌دهد: « أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». (أَلا) یعنی حواستان جمع باشد، آهای! آگاه باشید ودقت کنید! قلبهای شما با یاد بی‌نهایت و یاد الله آرام می‌گیرد. قلب، حقیقت انسان و همه چیز انسان است. نمی‌گوید، (أَلا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ بِذِكْرِ اللَّهِ) بلکه می‌گوید:«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». یادتان باشد شما فقط با خدا آرامش پیدا می‌کنید. «الله» کیست؟ الله کسی است که تمام تجلیات کمال را در مراتب وجود جلوه‌­گر شده و هر چیزی که شما از کمالات می‌بینید، تجلیات او هستند. آینه‌­هایی هستند که او را نشان می‌دهند. کمال مطلق، زیبایی مطلق، علم مطلق، قدرت مطلق الله است. همه انسان‌ها از طاغوت‌ها گرفته مثل معاویه، شمر، فرعون، نمرود، شداد، رییس جمهور آمریکا و ... تا بهترین انسان ها مثل رسول الله، امیرالمؤمنین، سیدالشهدا و ... بی‌نهایت طلب هستند. طاغوت‌ها چون حقیقت خودشان را نمی‌شناسند، فکر می‌کنند این روح بی‌نهایت را باید در همین دنیا که محدود است، ارضا کنند. لذا دنبال معشوق شان در طبیعت می‌گردند و دست به جنگ، حمله، غارت، استثمار و استعمار می‌زنند. ولی مردان خدا و انبیاء در سایه شناختی که خداوند تبارک و تعالی به آنها داده و آنها تبعیت کرده‌اند و حقیقت خود را شناختند، شاد و آرام و مطمئن هستند. برای همین مسیر زندگی‌شان را طوری تنظیم کردند که روزبه‌­روز به اله حقیقی‌شان و آن زوج حقیقی‌ و معشوق حقیقی‌شان نزدیک بشوند. قرآن می‌فرماید:«لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُو = همراه خدا دنبال معشوق و دلبر دیگری نباشید»(قصص/88). (لا إِلهَ إِلاَّ هُو) اله دیگری جز او اصلاً وجود ندارد؛ اصلاً کسی وچیزی نیست که شما بخواهید خودتان را با او آرام کنید. همه چیز برای خدا نزدیک است:«لا یَخْفى‏ عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ= هیچ چیزی در آسمان و زمین از خدا خالی نیست». خدا فاصله زمانی و مکانی با اشیاء ندارد. این طور نیست که جبروت به خدا نزدیکتر از ملکوت یا دنیا باشد. همه آنها تجلیات یک نفر و یک خدا هستند. «هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ ما كُنْتُمْ = او با شماست هر جا که باشید». بنابراین ما می‌توانیم همین جا با معشوق خودمان پیوند برقرار بکنیم و خوشبخت و آرام شویم. قاعده «زوجیت» خداوند قاعده‌­ای در قرآن دارد به نام «قاعده زوجیت». هر چیز با زوج خودش آرام می‌گیرد. چشم، با طول موج است. یعنی زوج چشم و معشوق چشم، طول موج است. معشوق گوش، فرکانس است. فرکانس مناسب که زوج گوش است، وقتی به آن برسد، آرامش پیدا می‌کند. من دارای روحی هستم که از جنس خداست. کلمه جنس غلط است. ما داریم تشبیه می‌کنیم که فهم آن آسان شود. روحی دارم که از خداست. حقیقت الهی است. آنقدر نزدیک به خداست که خدا از او تعبیر به «روحی= روح خودم» کرده است. بنابراین حقیقت انسان عبارت است از عشق به حق تعالی. پس ما جلوه او و کاملترین تجلی از خداوند تبارک و تعالی هستیم. باید طبق همان فرمول‌هایی که خودش می‌دهد حرکت کنیم تا به وطن اصلی‌مان برسیم، جایی که برای همیشه و ابد خوشبخت باشیم و به بلندای جاودانگی و ابدیت در کنار خداوند تبارک و تعالی زندگی کنیم. شیطان/ داستان خلقت/ معاد/ قاعده زوجیت/روح ع ل 8

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 7519
9 اکتبر 2017
| |
پرسش. 163
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

شناسه پرسش: 7518
9 اکتبر 2017
| |
پرسش. 162
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

شناسه مطلب: 7494
زمان انتشار: 2 اکتبر 2017
| |
اطلاعات عملیاتِ شیطان برای حمله به انسان دقیق است

بحث «دشمن شناسی» جلسه 6

اطلاعات عملیاتِ شیطان برای حمله به انسان دقیق است

در حمله­‌های نظامیِ معمولی و متعارف، زمانی تصمیم به حمله گرفته می‌شود که مسوول «اطلاعات عملیات» برای شناسایی برود و دشمن و وضعیت او را شناسایی کند و سپس تأیید کند که این عملیات به نفع ما تمام می‌شود یا نه، بعداز آن است که تصمیم اتخاذ می‌شود که عملیات حمله انجام بشود یا نشود. شیطان با شناخت از ساختار نفس ما، می‌داند که به چه کسی چه نوع حمله‌ای انجام دهد. شیطان می‌داند که حمله از جلو را برای چه کسی و حمله از راست را چه موقع و حمله از چپ را کی باید انجام دهد.

علت این که ما به کَرّات فریب شیطان را می‌خوریم، این است که ما از او شناخت درستی نداریم، اما او ما را می‌شناسد. در همه حیطه‌های زندگی ما خودمان را نمی‌شناسیم و متوجه نیستیم که وقتی پیامی برای ما تولید می‌شود، واقعاً این پیام متعلق به ماست یا مال شیطان است. موقعی که خواب می‌بینیم، زمانی که خیالپردازی می‌کنیم، وقتی با کسی حرف می‌زنیم یا بحث می‌کنیم، اصلاً متوجه نیستیم که شیطان دارد این فکرها را تولید می‌کند. اگر من خودم و ورودی‌هایم را بشناسم، متوجه می‌شوم، افکاری که آشناست، افکار خودی است و با افکاری که نا آشنا و غریب است فرق می‌کند و با من سازگار نیست. فرضیه و نظریه های طراحی شده به دست بشر، معیار انسان شناسی نیستند ما در تمام حیطه‌های زندگیِ پیچیده‌­ترین و ریاضی­‌ترین موجودِ عالم یعنی «انسان» می‌خواهیم با فرضیه و نظریه جلو برویم. در اقتصاد، مدیریت، سیاست، تعلیم و تعلم و تربیت و... فرضیه و نظریه می‌دهیم و اکثر آنها نادرست از آب در می‌آید و اینها اشتباه بزرگی است. ما با این کار قیمت آدم‌ها را به اندازه یک موش آزمایشگاهی پایین می‌آوریم تا تاوان نظریه‌ها و فرضیه­‌های غلط دانشمندان را بدهند. در حالی که ساختار همه موجودات عالم ریاضی و محاسبه شده است. اگر دارویی اشتباهی به بدن وارد شود، بدن عکس العمل نشان می‌دهد. ما در برابر چنین خدایی که سازنده ی عالم است، تکبر داریم. منِ انسان که مخلوق او هستم و با نمره 10- 11- 12- 13- 14- 15 دیپلمی گرفته‌ام و با یک رتبه ای در کنکور قبول شده و به دانشگاه رفته‌ام و به اصطلاح دانشمند شده‌ام و مثلاً چند سالی روی یک چیزی مطالعه کرده‌ام به من می‌گویند، استاد و حرف من حجت می‌شود. اما فکر می‌کنیم خدایی که همه این سیستم‌های پیچیده‌ی عالم را خلق کرده، اطلاعات ندارد و چیزی نمی‌داند. تکبر ما چنین اجازه‌­ای نمی‌دهد که بگوییم: «من نمی‌فهمم و امام صادق می‌فهمد؛ رسول الله می‌فهمد؛ امیرالمؤمنین می‌فهمد...». اگر این را بگویم، آن وقت چه کسی دنبال من خواهد آمد؟ چه کسی به من استاد بگوید؟ چه کسی دست من را ببوسد؟ چه کسی پای درس من بنشیند؟ در این صورت ما سراغ تولید کننده علم و منشأ علم که خداست نمی‌رویم، سراغ متخصصینی که از طرف خداوند نمایندگی مجاز دارند، نمی‌رویم و خیلی دوست داریم این دو منبع را حذف کنیم و بعد بگوییم: حالا خودمان می‌خواهیم این کار را انجام بدهیم. فرضیه و نظریه های طراحی شده به دست بشر، مثل این می‌ماند که ما یک کاتالوگ داشته باشیم از یک تلفن همراه، بعد بگویند این را بخوان و با تلفن کار کن. ما بگوییم: این روش روش خوبی نیست که ما کاتالوگ شرکت سازنده را مطالعه کنیم. کاتالوگ را کنار بگذاریم و حالا دور هم جمع بشویم و نظریه بدهیم که این دستگاه چیست؟ این دستگاه به نظر شما چطوری روشن می‌شود؟ هر کس هم یک نظریه‌ی بدهد و بعد از آن مرتب دستکاری‌اش بکنیم تا بفهمیم چگونه کار می‌کند. هر کس نظریات و تجارب خود را یادداشت کند و اسمش را علم بگذاریم و برای تعمیرات بعد از خرابی بگوییم، هزار عدد از این دستگاه را بخرید و به دست افراد مختلف بدهید که با آن کار کنند و وقتی دانه دانه خراب شد، آن وقت برای تعمیر آن تصمیم بگیریم. حال تجارب‌مان را بنویسیم و به عالم صادر بکنیم و بگوییم این همه کار علمی شده؛ آزمایشگاه داشتیم؛ کار علمی کردیم و تحقیقات و پروژه داشتیم. ما مخالف کار علمی نیستیم. اما ما اینجا کتاب مرجع داریم که کتاب تخصصی و علمی است؛ واقعاً علمی است از طرف سازنده آمده، به وسیله‌ی بزرگترین انسان تاریخ و نزدیکترین فرد از جانب خدا به دست ما رسیده است. قانون مدوّن و راهنمایِ انسان شناسی مظهر اسم اعظم خدا و صادر نخستین، خاتم پیامبران موقعی که دارند از دنیا می‌روند، مردم را جمع کرده و می‌گوید: «اِنّی تارِکُم فیکُمُ الثِقلَین کِتابَ الله وَ عِترَتی= من‌ حقّاً در میان‌ شما باقی‌ گذارندۀ دو چیز نفیس‌ و پرقیمت‌ می‌باشم‌، كتاب‌ خدا و عترت‌ من‌ كه‌ اهل‌ بیت‌ من هستند». شما بیشتر از دو چیز مهم و سنگین احتیاج ندارید، کتاب خدا و عترت من؛ یعنی متخصص معصوم که باید حتماً معصوم باشد. تا وقتی که به اینها تمسک می‌کنید، هرگز گمراه نمی‌شوید. معصومینِ متخصص علم خود را مستقیم از خود خدا گرفته‌اند. نرفتند در دانشگاه‌ها درس بخوانند، علمشان زمینی نیست. به خاطر حل مشکلات ما و رفع نیازهای ما علم مستقیم از خدا به آنها داده شده است. برای اینکه حق و طلبِ ماست که آنها علم و عصمت داشته باشند. ما می‌طلبیم که آنها معصوم باشند. ما نمی‌توانیم به غیر معصوم اعتماد بکنیم. هیچ شعوری این را نمی‌پذیرد که بیایند یک نظریه را در جامعه اعمال بکنند، مثل کمونیسم که بعد از 70 سال که ده ها و صدها میلیون آدم برایش مردند؛ آخرین رهبرش بگوید: ما 70 سال پیش اشتباه کردیم. مارکسیسم از اول اشتباه بود. این ده‌ها میلیون نفری که مردند، بیخود تلف شدند و مثل پشه و مگس مردند. ما اشتباه کردیم، همین! وقتی که بشر به اینجا برسد که بگوید قرآن هیچ، معصومین هم حرف نزنند تا خودمان آزمایش ‌کنیم، نتیجه همین می‌شود. بشر می‌گوید: علم چیست؟ علم یعنی چیزی که قابل انکار و رد باشد. هر چیزی که قابل انکار نباشد و جزمی باشد، مثلِ «دو دوتا چهارتا» ما نمی‌پذیریم. بعد آنقدر علم و تعریف آن را دستکاری کردند که گفته شد، اصلاً چیزی علمی است که قابل ابطال باشد. پوپر می‌گوید: «هر چقدر یک نظریه بیشتر قابلیت ابطال داشته باشد، علمی­‌تر است». با این نظریه غلط، مردم با چه چیزی زندگی بکنند؟ با توجه به این نظریه، مثلاً در پزشکی اگر کسی این اصل را قبول کند، یعنی هر دارویی می‌خوری بی‌فایده است. حرف هیچ پزشکی قابل اعتماد نیست. اگر پزشک گفت، تو حتماً باید عمل بکنی، نمی‌شود به آن اعتماد کنی. اگر گفت: نباید عمل بکنی، نمی‌شود به آن اعتماد بکنی. اگر گفت این دارو را بخور، نمی‌شود به او اعتماد بکنی؛ اگر گفت نخور، نمی‌شود به او اعتماد کرد. در چیزهای دیگر مثل نظریه راجع به اقتصاد، سیاست و مدیریت هم همینطور است. چه چیزی را بپذیریم؟ کدام درست است و کدام غلط؟ بالاخره کسی باید جوابگو باشد و به ما بگوید که این قوانینی که شما برای ما فرستادید درست هستند یا غلط؟ بالاخره علم هستند یا نیستند؟ منطبق با حقیقت هستند یا اوهامند؟ شخص رفته کتابی نوشته با موضوع هوش و حافظه و یادگیری، کتاب سال هم شده. هزاران نسخه از آن هم به فروش رفته، چند دوره تجدید چاپ شده، بعد استاد می‌نویسد: 50% مطالب این کتاب باطل شده است. ما می‌خواهیم بگوییم که این «کارل مارکس»، «دیوید هیوم» و «جورج فلان» نیستند که باید از ما و «علم انسان شناسی» به ما گزارش بدهند، بلکه الله تبارک و تعالی که مرکز علم است باید راجع به من گزارش بدهد. خدواند نوشته من شما را با این سیستم خلق کرده ام مراکز ورودی ذهن شما این است. شیطان این است. در هیچ کلاس روان شناسی مطرح نمی‌کنند که اگر شما افسردگی دارید و ناراحت هستید، علتش این است که یک دفعه به شما حمله می‌شود. فقط می‌گویند بیا قرص بخور و بخواب. یعنی صورت مسئله را پاک می‌کنند. شیطان در خلوت ترین و تنهاترین حالتهای انسان با انسان حضور دارد و تولید فکر می‌کند. دشمن شناسی/ قرآن و عترت/انسان شناسی ع ل 6

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed