www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 8969
زمان انتشار: 8 آوریل 2018
| |
«سجده ی طولانی»موجب دوری شیطان و تضمین بهشت است

جایگاه سجده در سلوک انسانی؛ جلسه 5؛ 96/11/06

«سجده ی طولانی»موجب دوری شیطان و تضمین بهشت است

یکی از راهکارهای مهمی که کمک می‌کند سجده اثر خودش را در قلب ما بگذارد و نقش سلوکی‌‌اش را بازی کند و خیرش به ما برسد، طول دادن سجده است. سجده ی طولانی موجب دوری از شیطان و تضمین بهشت از سوی نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است.

برخی افراد با معشوق‌های جمادی سر وکار دارند؛ مثلاً کسی اتومبیل داشته باشد، یا تلفن همراه خریده باشد، فرش خریده باشد، تلویزیون خریده باشد، یک خانه، یک ویلا، یک لباس، اینها معشوق‌های جمادی هستند. انسان دوست دارد با تمرکز از آنچه که گرفته، استفاده کند. گاهی معشوق‌ها معشوق‌های گیاهی هستند؛ مثل لباس های خاص پوشیدن، طرح‌های لباس، مدل‌های لباس و... گاهی هم معشوق‌ها حیوانی هستند؛ مثل مسائل سیاسی، مسائل هنری، ازدواج و... بعضی‌ها هم به دنبال لذت‌های عقلی‌شان هستند؛ مثلاً 50 سال در ریاضیات کار کرده، 60 سال در شیمی کار کرده، 70 سال در فلسفه کار می‌کند، 50 سال در شعر کار می‌کند؛ اینها به دنبال لذت های عقلی هستند. شما چقدر در رابطه با معشوق آسمانی و اصلی‌ات وقت می گذاری؟ برای این معشوقی که 40 سال می‌گفتی: «من فقط اله ام الله است»، چقدر تمرکز کردی که عشقبازی با او را یاد بگیری؟ مثلاً برای نماز چقدر وقت گذاشتی؟ چند نفر از شما می‌ توانند بگویند ما 20 ساعت رفته ایم یک دوره نماز یا یک دوره ذکر آموزش ببینیم؟ یا خود قرآن خواندن که غذای روح ماست؟ از اینجا موطن آدم ها معلوم می‌شود که جمادی است یا گیاهی یا حیوانی یا عقلی یا فوق عقلی. لذت دنیایی ارزش دارد، ثواب هم دارد، ولی وقتی کسی در معشوق‌های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی این همه وقت برای لذت‌های اینطوری دارد، چرا وقتی به معشوق فوق عقلانی می‌رسد، کاملاً بی‌حوصله است! چرا وقتی می‌گوییم احیا داریم، هزار و یک جور بهانه و ان قلت می آورد. اگر انسان این عشقبازی‌ها را نکند، این شب بیداری‌ها را نداشته باشد، این تمرکزها را نداشته باشد، قلبش اصلاً راه نمی‌افتد، آدمی باید با این تمرین‌ها قلبش راه بیفتد و به بهشت برود. سجده همان سر روی پای خدا گذاشتن است طول دادن سجده یعنی من با خداوند که معشوقم است، یک حالت قشنگی دارم و دوست دارم این حالت را کش بدهم. مثل دو نفری که خیلی به هم علاقه دارند، به محض دیدن یکدیگر فقط سلام نمی‌کنند و رد بشوند، بلکه گاهی 2، 3 ساعت می ایستند و حرف می‌زنند. خدا اینها را برای ما نمونه گذاشته که تو از معشوق‌های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی الگوبرداری کنی برای معشوق اصلی. خیلی‌ها هم برایشان مهم نیست در این ارتباط که موفق بشوند یا نشوند. صرفاً نمازی می‌خوانند که بگویند من نماز خواندم. ولی اگر کسی جدی باشد، می‌گوید الله اله من است و من باید در ارتباط با او به صمیمیت تأثیرگذار برسم. چون می‌خواهد با این معشوق اوج بگیرد و بالا برود. در معشوق فوق عقلانی هم داستان از همین قرار است. خدا می‌گوید: «أَلَیْسَ الله بکاف عَبْدَهُ= آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟». اگر کافی است چرا برای ما کافی نیست؟ چرا ما با داشتن خدا مدام احساس حقارت، بدبختی و کمبود می‌کنیم؟ مدام دنبال معشوق‌های دیگر می‌گردیم تا طوری خودمان را سرپا نگه داریم. گاهی هم خجالت می‌کشیم از اینکه با خدا هستیم، از اینکه او اله ماست، اگر مجبور هستیم دینش را رعایت کنیم، خیلی شرم‌آور می‌شود. این خیلی بد است که انسان در زندگی اش برای معشوق‌های زمینی این همه عمر، جوانی، وقت و دوندگی دارد، اما وقتی نوبت به معشوق اصلی اش می‌رسد که ابدیت انسان به آن بستگی دارد، اصلاً وقت ندارد. بنابراین، نماز خواندن‌ها همه مسخره است، روزه گرفتن‌ها همه عقده‌ای است، انتقامی از خداست. از نماز فرار می کند، حوصله گفتن اذان و اقامه ندارد یا تندتند می‌خواند.  سجده یعنی بغل کردن خدا، سر روی پای خدا گذاشتن، یعنی وقتی می‌خواهید از قیام، چه قیام قبل از رکوع، چه قیام متصل به رکوع بروید، در واقع روی پای خدا بیفتید. وقتی سرت رسید روی پای خدا ببین دوست داری آن را برداری یا نه. این خیلی مهم است که وقتی ذکر سجده را می‌گویی؛ توجه داشته باشی که سرت روی پای خداست. این سجده بعد از 30 سال، 40 سال، 50 سال به فرموده امام صادقت (علیه‌السلام) هر کسی یکبار یک سجده خوب انجام بدهد شقاوت پیدا نمی‌کند، یعنی تو یکبار در همه ی عمرت سرت را بگذاری روی پای خدا و سجده کنی، بهشتت تضمین است. شیطان از سجده طولانی می ترسد امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «اَطیلُوا السُّجُودَ فَما مِنْ عَمَلٍ اَشَدَّ عَلى اِبْلِیسَ مِنْ اَنْ یَرى اِبْنِ آدَم ساجِداً لِاَنَّهُ اُمِرَ بِالسُّجُود فَعَصى= سجده را طول دهید؛ زیرا هیچ چیز براى ابلیس سخت تر و ناخوشایندتر از این نیست كه فرزند آدم را در حال سجده ببیند؛ چرا كه به او فرمان سجده كردن داده شد، اما سرپیچى كرد». انسان اگر شجاعت درگیری با شیطان را نداشته باشد، باید یکسره ذلّت بکشد و یکسره در معصیت باشد. حالا شیطان که ما را به کبائر و موبقات سخت دچار می‌کند، قرآن می‌گوید تو هم او را دشمن بگیر. «إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[1]= شیطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن بگیرید». یکی از روش‌های دشمنی شیطان این است که یک دفعه عصبانی می شوی؛ وقتی فکر منفی در ذهنت انداخت؛ یا بدبینی نسبت به کسی ایجاد کرد، می‌فهمی که باخته ای. همین ۱۰ دقیقه سجده، شیطان را بیچاره می‌کند. شیطان را آتش می‌زند. اگر کسی باطن سجده را ببیند، می فهمد که شیطان چطور از سجده ی ما عربده می‌کشد. شیطان یک موجود حقیقی است. حالا کسی به امیرالمؤمنین بگوید برای چی من با این سجده باید شیطان را اذیت کنم؟ چرا بخواهم حال او را بگیرم؟ جواب این است که شیطان تو را وسوسه می‌کند، با حمله جلو، عقب، و راست، نمی‌گذارد یک زندگی شاد و آرام داشته باشی. سر نماز حمله می‌کند، در سجده حمله می‌کند. پس تو هم باید با سجده به او حمله کنی و از را از خود برانی. جنگ بین تو که عاشق خدا هستی برای حفظ معشوقت و یک شیطانی که نمی‌خواهد تو به معشوق‌هایت و خانواده آسمانی ات برسی، جدی‌ترین صحنه زندگی انسان است. صحنه‌های پرهیجانی هم هست. اما ما اصلاً جایی برای این جنگ در سلوک فردی مان با شیطان باز نکرده ایم. از همان سر سفره ای که شما برای غذا خوردن می نشینید، می‌توانید از او انتقام بگیرید و حالش را بگیرید. چون شیطان در همان سر سفره هم به تو ضربه می‌زند؛ ضربه اش این است که در غذا خوردن هم با تو شریک می شود. از سر سفره تا هر جا و هر کار دیگری باید با او دشمنی کن؛ وگرنه او در هر کاری با تو شریک می شود. این همان آیه ی شریفه ای است که می فرماید: «و شارکهم فی الاموال و الاولاد= در اموال و اولاد با انسان شریک شو». به ما هم دستور داده که با شیطان دشمنی کن. «فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّ». خدا دستور می‌دهد و می‌گوید شما هم او را دشمن بگیرید، شما هم به او ضربه بزنید. در این ضربه زنی ها قوی می‌شوید. زیرا شیطان حریف تمرینی ماست. خدا به لطف و رحمت خودش، شیطان را برای ما گذاشته تا تمرین کنیم. اما شیطان نمی‌تواند ما را وادار به عملی کند. فقط تحریک می‌کند. پس روح مبارزه و جنگجویی را باید در خودمان تقویت کنیم. با سجده طولانی بهشت را تضمین کنید «إنَّ قَوماً أَتَوا رسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله فقالوا: یا رسولَ اللهِ، اضْمَن لَنا عَلى رَبِّكَ الجَنَّةَ. فقالَ: عَلى أَن تُعِینُونِی بِطُولِ السُّجودِ= گروهى نزد پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آمدند و گفتند : اى پیامبر خدا ! بهشت را برایمان نزد پروردگارت ضمانت كن». حضرت فرمود: «به شرط آن كه شما نیز با سجده طولانى، مرا كمك كنید». یعنی اگر طول سجده داشته باشد. بهشت شما حتمی است، سجده‌هایتان را طولانی کنید. درکجا سجده طولانی داشته باشیم؟ در جایی که کسی ما را نمی بیند و خالص برای خدا سجده کنیم. امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «إنّ العَبدَ إذا أطالَ السُّجودَ حیثُ لایَراهُ أحَدٌ، قالَ الشیطانُ: وا وَیلاه! أطاعُوا و عَصَیتُ و سَجَدُوا و أبَیتُ= هرگاه بنده در جایى كه كسى او را نمى بیند، سجده را طول دهد. شیطان گوید: واویلا! آنان فرمان بردند و من نا فرمانى كردم و سجده كردند و من نكردم». پس باید سجده را در جایی طولانی کرد، که کسی ما را نمی‌بیند. چون ریا می‌شود. برای همین هم مستحب است سجده ی نمازهای واجب را خیلی طول ندهید، معمولی بخوانید، ولی وقتی نماز مستحبی است هر چقدر دلت می‌خواهد طول بده، سجده اش را، رکوعش را، قرائتش را، قنوتش را، ولی در جایی که کسی شما را نبیند. طول سجده در کجا بهتر است؟ سجده طولانی در نماز جماعت معصیت دارد. چون باید همراه امام باشی، نباید از امام جلو بیفتی، عقب هم نباید بیفتی، امام یعنی جلودار، یعنی باید از او پیروی بکنی. پس سجده آثار و خیرات زیادی دارد. چون هم عبودیت است، هم عشق است، هم لذت است، هم سر روی پای خدا گذاشتن است، هم ریختن گناهان است، هم مغفرت است.  از طرف دیگر هم از دشمنت انتقام می‌گیری. استحکام شخصیتی و شجاعت پیدا می‌کنی.   فروع دین/نماز/سجده   [1] . سوره فاطر/آیه 6.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8926
زمان انتشار: 10 مارس 2018
| |
خوشبختی و آرامش

استاد محمد شجاعی

خوشبختی و آرامش

انسان برای هدف خاصی خلق شده که رسیدن به همان هدف، او را خوشبخت می‌کند. هر موجودی با رسیدن به هدف خاصی شکوفا می‌شود و غایت هر موجودی، غایت منحصر به خودش است. بنابراین، اگر ما برای زندگی خود، هدف‌گذاری‌های اشتباه کردیم و آرزوهای کاذب را انتخاب کردیم، حتی اگر به آنها برسیم، خوشبخت ‌نمی‌شویم. پس خوشبختی و آرامش ما، فقط با شکوفایی استعدادهای الهی و کمالات معنوی ما به دست می‌آید.   برگرفته از مباحث دشمن شناسی (جلسه 26)

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8858
زمان انتشار: 12 فوریه 2018
| |
برای رسیدن به عرش باید از راه فاطمه (س) رفت

مقام عرشی فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها)؛ جلسه 2 ؛ 96/11/12

برای رسیدن به عرش باید از راه فاطمه (س) رفت

چون حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) مقام عرشی دارد؛ اگر می‌خواهید به عرش برسید، باید از طریق ایشان بروید. اگر ما بتوانیم با حضرت زهرا انس بگیریم، راه عالم فرشتگان به قلب ما باز می‌شود و می‌فهمیم به حمله‌های شیطان چگونه پاسخ بدهیم؛ یعنی می‌فهمیم که از طرف شیطان چه افکاری به ما تحمیل می شود. و هر چه از این مادر آسمانی مان دورتر هستیم و انس کمتری با او می گیریم، بیشتر  به احساس پوچی و منفی می افتیم.

الله یعنی هستی جاری در همه اشیاء؛ هستی محض؛ هستی مطلق و بی نهایت که دائماً به شکل های مختلف خودش را ظهور میدهد و ما دائما با حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقل مان او را ادراک می‌کنیم. به هر چیز که نگاه می‌کنید جلوه و ظهور خداوند است و انسان باید بتواند درک درستی از الله که هستی محض است، داشته باشد. هستی بی‌نهایت و مطلق به هیچ وجه قابل شناسی نیست؛ مگر این که ظهور داشته باشد، یعنی مفهوم هستی را می‌فهمیم، اما به باطنش راه نداریم. چون باطن، آن قدر قابل دسترسی نیست. مثل انرژی و نیرویی که قابل درک است، اما کسی آن را ندیده. فقط با ظهورات انرژی و نیرو روبرو هستیم. الله تبارک و تعالی اولین ظهورش نور محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله) است که کامل­ترین ظهور و عالی­ترین نمونه اوست که در قرآن به مثل اعلی تعبیر شده است. ما در بخش جمادی عاشق کمالات جمادی هستیم، در بخش گیاهی دنبال کمالات گیاهی، در بخش حیوانی دنبال کمالات حیوانی، در بخش عقلانی دنبال علم هستیم. اما در بخش انسانی که بخش فوق عقلانی است، عاشق کمال مطلق و بی نهایت الله هستیم. پس در «لااله الا الله» یعنی همان بخش انسانی و بی نهایت را می خواهم. اهل بیت (علیهم السلام) تنها راه رسیدن به خدا هستند ما با کمالات محدود هم می توانیم با ظهورات محدود خدا ارتباط برقرار کنیم، اما چون عاشق کمال مطلق هستیم، این کمالات محدود، ما را سیر نمی‌کند، مگر اینکه به هستی و کمال مطلق برسیم. بنابراین، برای دسترسی ما به کمال مطلق، نیازمند به ظهور مطلق هستیم که الله کامل ترین ظهور خود را ظهور می‌دهد و آن ظهور نور محمد و آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است، تا بخش بی‌نهایت طلب ما دچار سرگردانی و پوچی نشود و بداند کجا می شود آن را پیدا کرد و با آن عشق بازی نمود. آن کسی که خدای دارای کمال مطلق را می‌خواهد، باید از اهل بیت (علیهم‌السلام) شروع کند. بدانید که بدون اهل بیت (علیهم السلام) انسان به خدا نمی‌تواند برسد. بقیه چیزها جلوه محدود خدا هستند. اما ما را به جلوه مطلق خدا نمی رسانند و تنها راه رسیدن به خدا اهل بیت (علیهم السلام) هستند. در منحنی خلقت و خلق نور محمد و آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) این نور همان نوری است که به واسطه آن خداوند عالم جبروت، ملکوت و ناسوت را آفریده است، در واقع یک هستی است که در عالم ناسوت ظهور می‌کند. همه این عوالم با جلوه های مختلف، ولی همه با هم هستند. مراحل خلقت از الله تا ناسوت را قوس نزول می‌گویند و ماجرای برگشت هستی از ماده تا الله را نیز قوص صعود یا معاد می‌گویند. پس جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) اصل و ریشه ماست و ما از آنجا به طبیعت آمده ایم. سوالات مهم و اساسی زندگی انسان چیست؟ پدر و مادری که ازدواج کرده‌اند و بچه‌ای از آنها متولد شده است، به بچه خود روح نمی‌دهند، بلکه یک انعقاد نطفه بوده و تا وقتی بچه بزرگ می‌شود و روح به او تعلق می‌گیرد، این کار بوسیله پدر و مادر صورت نمی‌گیرد. پس باید برای انسان این سوالات پیش بیاید که ما از کجا آمده‌ایم؟ اصلا ما کی هستیم؟ این روح و این نفس که عاشق خداوند است کیست؟ باید این سوالات برای انسان پیش بیاید و گرنه او تحقیر می‌شود و در حد کمالات جمادی و گیاهی باقی می ماند و می پوسد و از بین می رود. اگر برای شما این سوالات پیش نیاید، شما در رحم دنیا رشد نخواهید کرد. باید این دغدغه را داشته باشید که ما از کجا آمده ایم؟ ریشه ما کجاست؟ در کجا هستیم و به کجا می‌رویم؟ کسی که این درد و دغدغه و نگرانی را ندارد و این سوالات دردش نباشد، این فرد مسیر انسانی را نمی رود و در همین جا می ماند. اگر می خواهید به رحمت برسید، باید برای شما مهم باشد که از کجا آمده‌اید و برای چه اینجا هستید و سپس کجا خواهید رفت؟ به عنوان یک انسان باید به این سوالات فکر کنید، نه از روی بخش جنسیت زن و مرد بودن، نه از روی بخش عقل، نه از روی بخش بدنی، بلکه از روی انسان بودن باید این سوالات مطرح شود که ما اینجا چه می کنیم؟ اصلا برای چه اینجا هستیم؟ و به کجا خواهیم رفت؟ این سوالات مسائل اساسی و مهم زندگی است. وقتی زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم، باید بدانیم «معدن الرحمه» یعنی چه؟ باید بدانیم هر فیضی که نصیب ما می شود تماماً به برکت اهل بیت (علیهم‌السلام) است. حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) مقامی داشتند که فرشته ها خدمت ایشان می رسیدند و مقام انسان هم از ملائکه بالاتر است و علت سجده ملائکه بر انسان، به خاطر این است که انسان همه اسماء الهی را دارد و چون فرشته ها ندارند، باید بر او سجده کنند. «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا= و تمامی اسما را به آدم آموخت». خلق حضرت زهرا (سلام الله علیها) قبل از خلقت آسمان و زمین است امام صادق (علیه‌السلام) در توصیف مقام حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند که نور فاطمه (سلام الله علیها) قبل از خلقت آسمان و زمین بوده است و عالم فرشته ها بعد از این مرحله خلق شده است. پس ما هم می توانیم به مقامی بالاتر از فرشتگان برسیم و جایگاه و جنس ما از فرشتگان بالاتر است و فرشتگان خدمتگزار حضرت زهرا (سلام الله علیها) بوده اند. پس این امکان برای ما نیز وجود دارد که از طریق مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) به آن مقام برسیم. مثلا از پادشاهی فرزندی متولد می‌شود و از آنجایی که این پادشاه خدمتگزارانی دارد، به خاطر اینکه این فرزند هم فرزند این پادشاه و شاهزاده است. پس این خدمتگزاران پادشاه خدمتگزار شاهزاده هم هستند. بنابراین، وقتی فرشتگان خدمتگزار مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند، ما نیز از کانال وجودی مادرمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) و با ارتباط سالم برقرار کردن، به جایی برسیم که فرشتگان با ما هم ارتباط داشته باشند. چرا برخی از مرگ می ترسند؟ مرگ ترس ندارد، بلکه عروسی مؤمن است. چون مؤمن در دنیا با مرگ دوست شده و با آن ارتباط برقرار کرده است، در زمان مرگ، دیگر با آن بیگانه نیست، بلکه دنبال تولد سالم برای ورود به برزخ است. پس وقتی به چنین کسی بگویید سرطان داری و مرگت نزدیک شده است، دیگر نمی‌ترسد. این طور نیست که ناراحت بشود و حسرت جوان ها را بخورد، بلکه او با پیری و سرطان در اوج جوانی است و خود را آماده و مهیای پیوند با غیب نموده است. اما اگر کسی در این دنیا با آخرت انس برقرار نکرده باشد، تا اسم مرگ بیاید می ترسد. اما کسی که انس برقرار کرده تا اسم مرگ و عزرائیل را می شنود، لذت می برد. چون این فرد در دنیا با عزرائیل رفیق بوده دیگر ترسی از مرگ ندارد. عزرائیل هر کس با قیافه باطن همان فرد به سراغش خواهد آمد. پس اگر از مرگ می‌ترسید به خاطر باطن خودتان است. درون باطن خودتان وحشتناک است و نتوانستید درون خود را برای مرگ و آخرت آماده کنید. پس با باطن و درون خودتان رفیق شوید تا ببینید چقدر دنیا برای شما دوست داشتنی خواهد شد و از مرگ هم ترسی نخواهید داشت. پس اگر نتوانید در این دنیا با حضرت زهرا (سلام الله علیها) و فرشتگان و خانواده آسمانی خود انس بگیرید، خیلی وای به حال شما می شود. ما باید به سمت خانواده آسمانی خود حرکت کنیم و یک رابطه حقیقی برقرار کنیم. برای این کار باید زمان و وقتمان را به آن اختصاص بدهیم، صبح و ظهر و شب وقت و زمانی را برای اهل بیت (علیهمالسلام) اختصاص بدهیم. این انس خیلی مهم و با ارزش است. بدانید که ما برای همین انس و ارتباط با خدا و اهل بیت (علیهم‌السلام) آفریده شده ایم و هیچ کار دیگری در این دنیا جز این کار نداریم. ما نیامده ایم اینجا که تجارت کنیم یا رئیس جمهور و نماینده مجلس و...بشویم؛ بلکه آمده ایم در این دنیا تا با خدا و اهل بیت (علیهم السلام) انس برقرار کنیم. پس به فکر خودتان باشید، ببینید جایگاه تان در آسمان کجاست؟ قشنگ ترین غصه، چه غصه ای است! اگر قرار است برای چیزی غصه بخورید، باید برای رسیدن به خانواده آسمانی غصه بخورید و دغدغه داشته باشید،. بدانید که اگر کسی برای جنبه های پایینی و دنیا غصه بخورد جهنمی می شود. قدر خودتان را بدانید که غصه هایتان را انتخاب کنید. ببینید برای چه چیزی غصه می خورید؟ غصه ای بخورید که شما را نورانی کند نه غصه ای که شما را جهنمی می کند! غصه های جهنمی انسان را تاریک می کند. غصه از کلمه غم می آید و غم را به ابر می گویند که تو را دلگیر و ابری می کند و دلت ابری می شود و این غم و غصه تو را به گریه کردن و قرص خوردن می برد. چون به خاطر مسائل گیاهی یا جمادی یا حیوانی غم دارید و غصه می خورید و این نگرانی ها موجب کوچکی و حقارت انسان می شود. بدانید که مادرمان حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) می‌تواند واسطه ارتباط ما با فرشتهها شود. ببینید ما چه مادری داریم که قدرش را نمی‌دانیم و از آن استفاده نمی‌کنیم؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها) مقام عرشی دارد. اگر می خواهید به عرش برسید باید از طریق ایشان بروید. چرا به فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) محدثه می گویند؟ امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «کانت محدثه و لم تکن نبیه إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ مُحَدَّثَةً لِأَنَّ الْمَلَائِكَةَ كَانَتْ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ فَتُنَادِیهَا كَمَا تُنَادِی مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ=  فاطمه دختر رسول خدا محدثه بود. ولی پیامبر نبود. او را از این جهت محدثه نامیده‏ اند که فرشتگان از آسمان بر او نازل مى‌شدند و با او همان گونه که با مریم دختر عمران گفتگو داشتند». محدث کسی است که به او الهام می‌شود؛ آن کسی که از عالم اخبار را دریافت می کند و دائما با غیب با او در ارتباط بوده و بدون آنکه به مقام نبوت رسیده باشد ملائکه با او سخن گویند. در زیارت نامه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) می‌خوانیم: «السَّلامُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِیمَةُ= سلام بر تو اى هم سخن با ملائكه و بسیار دانا». این حکایت از آن دارد که حضرت زهرا همیشه مورد خطاب ملائکه بوده. یکی از نقش‌هائی که حضرت صدیقه طاهره داشتند و زن‌های ما هم باید از این نقش خوب استفاده کنند، حضور اجتماعی ایشان است. بخصوص در برطرف کردن موانع ظهور. البته با حفظ شئونات اسلامی. امام خمینی (ره) در این رابطه فرمودند: «نقش خانم ها اگر بیشتر از آقایان نباشد، کمتر از آنها هم نیست». یا در جائی دیگر فرمودند: «مرد از دامن زن به معراج می رود». حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) همیشه مرجع علمی زمانه خود بودند. خانم‌های زیادی می‌آمدند و سوالات دینی و علمی شان را از حضرت می پرسیدند. امام حسن عسکری (علیه‌السلام) فرمودند: حضرت فاطمه به زن مؤمنی كه با زن معاندی درگیر بودند، راه حجت را گشود و او بر زن معاند مسلط شد و او خوشحال شد. حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «ان فرح الملائكة باستظهارك علیها اشد من فرحك و ان حزن الشیطان و مردته بحزنها اشد من حزنها= خوشنودی ملائكه از این پیروزی تو بیشتر از خوشنودی توست و اندوه شیطان بر شكست او بیش از اندوه اوست». کسی می‌تواند خبر از این واقعیت‌ها (خوشحالی و ناراحتی) بدهد که اشراف بر فرشتگان و شیاطین داشته باشد. پس اگر می خواهید با فرشتگان ارتباط بگیرید، باید به خانه این مادر رفت و آمد داشته باشید. حتی اگر می‌خواهید از حملات شیطان در امان بمانید، در خانه مادر باشید تا بفهمید شیطان حمله می کند. اگر ما بتوانیم با حضرت زهرا انس بگیریم، راه عالم فرشتگان به قلب ما باز می شود؛ حمله های شیطان را درک میکنیم و می فهمیم که چگونه باید به آنها پاسخ بدهیم؛ می‌فهمیم که شیطان چه افکاری را به ما تحمیل می کند. اما هر چه از این مادر دور هستیم و انس کمتری می گیریم، به احساس پوچی و منفی نگری بیشتری می افتیم. امامت/حضرت زهرا/مقام عرشی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8841
زمان انتشار: 6 فوریه 2018
| |
آرزوها، گوش و چشمِ حقیقی ما را کر و کور می کنند

دشمن شناسی، جلسه 29

آرزوها، گوش و چشمِ حقیقی ما را کر و کور می کنند

خدا و پیغمبر وقتی سخن می‌گویند، سخن‌شان سخن «خودِ» حقیقی ماست. یعنی با قیمت اصلی با ما حرف می‌زنند. کسی که قیمت خود را نمی‌داند، خدا و پیغمبر هم با او حرف می‌زنند، گوشش، گوش انسانی نیست. با گوش بخش حیوانی یا جمادی یا گیاهی خود می‌شنود؛ یعنی گوش حقیقی و انسانی او ناشنواست.

در سوره حجر آیه 3 خداوند تبارک و تعالی در مورد کسانی که به سخنان پیغمبر اهمیت نمی‌دهند، می‌گوید: «ذَرْهُمْ یَأْكُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ= بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو[ها] سرگرمشان كند. پس به زودى خواهند دانست». پیامبر با آن خُلق عظیم و عاطفه الهی و بی‌نهایت خود هر چقدر تلاش می‌کرد تا آنها متوجه حقیقت انسانی خود بشوند، آنها متوجه نمی‌شدند. زیرا آرزوها و شهوتها آنها را کور کرده بود. در نهایت خداوند می‌فرماید: رهایشان کن دیگر اینها به قدری کور شده‌اند که حقیقت و حتی خود حقیقی شان را نمی‌بینند و به قدری کر شدند که صدای تو را نمی‌شنوند و حتی صدای خودِ حقیقی‌شان را نیز نمی‌شنوند.   این فرمایش الهی در آیه سوم سوره حجر چقدر غم ­انگیز است و خدا نکند که ما مشمول این آیه بشویم. «ذَرْهُمْ» یعنی رهایشان کن. «َأْكُلُوا» تا بخورند؛ «وَ یَتَمَتَّعُوا» و بهره­مندی‌های موقت دنیا را داشته باشند. «وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ» و آرزو آنها را گمراه بکند؛ غافلشان بکند و آنها را به بازی بگیرد. قسمت آخر آیه خیلی غم­ انگیز و دردناک است: «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» یعنی بعداً خواهند دید. زمانی که بخواهیم کسی را تهدید کنیم، دیدهاید، می‌گوییم: «خواهیم دید؛ دیده خواهد شد». زمان آینده است «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» یعنی خواهید دید که خودتان را خیلی مفت فروختید و خیلی دست کم گرفتید. مثل بسیاری از افرادی که سر کلاس اساتید قدرتمند و بزرگ و اولیای خدا می‌روند، اما هیچ وقت آدم نمی‌شوند. چون با گوش بخش انسانی شان نمی‌شنوند و گوش بخش انسانی شان ناشنواست و آرزوها و شهوت‌های شان این گوش را ناشنوا کرده است. هر چقدر استاد، ولی خدا، پیغمبر تلاش می‌کند که خود حقیقی شان را به آنها نشان بدهد آنها نمی‌بینند، چون جلسه گذشته در روایت خواندیم که آرزو انسان را کور می کند. از آرزوهای باطل بپرهیز! امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: «اتَّقُوا باطِلَ الأملِ، فَرُبَّ مُسْتَقْبِلِ یومٍ لیسَ بِمُسْتَدْبِرِهِ، ومَغْبُوطٍ فی أوَّلِ لَیلِهِ قامَتْ بَواكِیهِ فی آخِرِهِ[1]= از آرزوى پوچ و باطل بپرهیزید، زیرا چه بسا كسى كه به امید فردا بوده ولى آنرا پشت سر نگذاشت وچه بسا كسى كه در آغاز شب به او غبطه مى‌خورند ولى در پایان آن بحال او مى‌گریند». از آرزوی باطل و سراب گونه بپرهیزید. یعنی حواست باشد اگر به تو پیشنهاد دادند، قبول نکنی. برای خودت برنامه‌­ریزی‌های غلط نکن، عمر و جوانیت را تلف نکن. «اِتَّقوا» یک کار عملی است، یعنی باید حواست باشد دلت هرزه و هر جایی نشود، هر کسی نتواند در آن بیاید و استفاده بکند. مثل چهار راه و خیابان نشود که همه از داخل دل تو رد بشوند. دل خیلی قیمت دارد، آنقدر قیمتش بالاست که معصوم (علیه‌السلام) فرمود:«حَرَمُ الله= حرم خداست». « فَرُبَّ مُستَقبِلِ یَوماً لَیسَ بِمُستَدبِرِه» چه کسانی که صبح می‌کنند اما به شب نمی‌رسند. یک سؤال: فرق من و شما که الان زنده هستیم و اینجا نشسته‌ایم با کسانی که سال گذشته هم سن و سالهای من و شما بودند و الان در دنیا نیستند در چیست؟ می‌شد ما جای آنها باشیم؟ حدود 30 هزار نفر در سال در اتومبیل می‌میرند، یعنی اصلاً فکر نمی‌کند وقتی دارد سوار اتومبیل می‌شود از آن پیاده خواهد شد یا نه. «وَ مَغبُوطٍ فی اَوَّلِ یَومٍ» یعنی صبح و اول روز همه می‌گویند: خوش به حال این آقا و غبطه او را می‌خورند. چقدر عروس و داماد بودند که اول شب همه گفتند: خوش به حال شان و آخر شب در اثر تصادف از دنیا رفتند یا خوابیدند و در اثر گازگرفتگی مردند و تمام زندگی که برایش نقشه‌ها و رویاها داشتند از بین رفت. «وَ قامَت بَواکیهِ فی آخِرِه» آخر شب همه برایشان گریه می‌کنند. اینجاست که آرزوها مفتضح می‌شوند. اگر کسی آرزوهایش را قبلاً تنظیم نکرده باشد با یک اتفاق که هر لحظه ممکن است سراغش بیاید، همه آن کاخ های باشکوهی که از آرزوها ساخته بود روی سرش خراب می‌شوند. بزرگان دین می گویند: بعضی ها به قدری مستِ آرزوها، مست جوانی و مست غفلت می‌شوند که وقتی می‌میرند، متوجه نیستند که مُرده اند. هر چه به آنها گفته می شود که آن داستان تمام شد و تو مرده ای، باورش نمی شود و دائماً پشت سرش را نگاه می کند و سراغ دنیا را می گیرد. می‌فرمایند: مدتها در برزخ می گذرد که او متوجه می شود، آن لحظه­ای که سوار ماشین بود از داخل ماشین وارد برزخ شد. از فریبندگی آرزوها بپرهیزید علی (علیه‌السلام) فرمود: «اتّقُوا خِداعَ الآمالِ، فكَمْ مِنْ مُؤَمِّلِ یومٍ لَم یُدْرِكْهُ، و بانیِ بِناءٍ لَم یَسْكُنْهُ، و جامِعِ مالٍ لَم یَأكُلْهُ[2] != از فریبندگى آرزوها بپرهیزید؛ زیرا، بسا آن كه در آرزوى روزى [ بهتر ]بوده ولى آن را در نیافته و بسا آن كه خانه‌اى ساخته امّا در آن ننشسته و بسا آن كه مالى گرد آورده و آن را نخورده است». چه کسی جز معصوم می‌تواند اینگونه حرف بزند. می‌فرماید، مواظب باشید، فریب نخورید، برای خودتان تند و تند برنامه و آمال نچینید که یادتان برود شما آدم هستید. هر چه صدایت می‌کنند؛ تکانت می‌دهند که تو آدم هستی؛ حواست باشد کجا باید بروی؛ برنامه‌­های زندگی‌ات را درست تنظیم کن؛ روح و جسمت را درست تنظیم کن. ولی تو متوجه نیستی و مرتب می‌گویی: «باشد بعد فعلاً کار دارم». چه بسیار آرزومنده‌ایی که هیچ وقت به آرزویشان نرسیدند. از روی ناآگاهی و عدم شناختی که از خود دارند، برای خود نقشه و برنامه‌­ریزی می‌کنند و از وظائف اصلی‌شان غافل می‌شوند. «وَ بانی بِناءٍ لَم یَسکُنهُ» چه کسانی که ساختمان ساختند، اما خودشان ساکن آن ساختمان نشدند. خداوند جوانی را که جوانی نکند، دوست دارد این فرمایش پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) خیلی زیباست: «اَلشَبابُ شُعبَۀُ مِنَ الجُنون= جوانی شعبه­ای از دیوانگی است». آدم باید خیلی حواسش جمع باشد و خیلی جوانی نکند. خداوند جوانی را که جوانی نمی کند، دوست دارد. چون عاقل است، هر نوع هوس و آرزوهای قلابی سراغش نمی آید. نه اینکه ادای پیرها را در بیاورد، منظور این نیست، بلکه بتواند به آن شیطنت های ناشی از جوانی اش غلبه بکند. جوانی بود که من در مشاوره ای که با او داشتم، خیلی به او اصرار می کردم درس بخوان و برنامه هایت را درست تنظیم کن. یک زمانی هوس کرد و گفت: می خواهم اتومبیل داشته باشم. گفتم: مگر نیاز به کار داری؟ گفت: بله. در صورتی که خرجش را پدر و مادر تأمین می کردند. ولی می گفت: من خیلی خواسته ها دارم که پدر و مادرم دیگر نمی توانند آن را برآورده کنند. هر چه گفتم: هوسهایت را کنترل کن، درست را بخوان. میدانی تو وقتی بخواهی اتومبیل بخری با آن رانندگی کنی، مسافرکشی کنی، چقدر عمرت، وقتت، انرژیت تلف می شود. اگر واقعاً به این کار نیاز داشتی و زمانش بود، مسئله ای نبود. حرف گوش نکرد و اتومبیل خرید. هوس کرد با دوستانش سوار شده و گشتی بزنند، سوار شدند و افتادند به سبقت گرفتن از این و آن و لایی کشیدن، یک دفعه سر از ته دره درآوره و هر دو کشته شدند. چه بسا ثروتمندی که ثروت جمع کرد و نخورد! «وَ جامِعِ مالٍ لَم یَأکُلهُ» چه بسیار جمع ­کننده مالی که اصلاً از آن مال استفاده نکرد. شخصی بود، صد میلیارد سرمایه­ داشت، اما گدا زندگی کرد و در حسرت هم مُرد و ثروتش را برای دیگران گذاشت. وراث می خورند و حسرت و عذاب و بدبختی اش مال اوست. خیلی ها هم مال جمع می کنند، اما خودشان موفق به استفاده از آن نمی شوند یا طوری استفاده می کنند که فقط دورشان می کند؛ مریض شان می کند؛ غافلشان می کند؛ احمقانه مصرف می کنند؛ عاقلانه مصرف نمی کنند. قرآن می فرماید: اضافه مالتان را به صورت سکه‌­های آتشین به پیشانی و پهلوی‌تان می چسبانند. مراقب سرابِ آرزوها باشید! «الأَمَلُ كَالسَّرابِ؛ یَغُرُّ مَن رَآهُ، ویُخلِفُ مَن رَجاهُ[3]= آرزو، چون سراب است كه بیننده اش را مى‌فریبد و امیدوارش را نومید مىكند». یعنی آرزو به کسی که به او امیدوار است دروغ می‌گوید و امیدش را ناامید می‌کند. وقتی جلو می‌روی، تمام شیره جان، عمر و جوانیت را می‌گیرد و هیچ کامی به تو نمی‌دهد. اگر درست و عاقلانه فکر نکنیم و یکسره گرفتار هوسه‌ا، برنامه‌­های غلط، آرزوهای دروغ، آرزوهای فریبنده باشیم، نه خوشی دنیا و آرامش دنیا را خواهیم دید و نه خوشی و آرامش آخرت را. در فرمایش دیگر علی (علیه‌السلام) فرمودند: «اَلاَمَلُ خادِعٌ غارٌ ضارٌ[4]= آرزو فریبنده، گول زننده و مضر است». در سه تا کلمه بینهایت حرف خوابیده است. یعنی آرزوها به انسان ضرر می‌زنند، اینگونه نیست که اگر تو یک آرزو داشتی، برایت مفت تمام بشود. ما و به خصوص جوانان در مورد عمری که به ما داده شده باید خیلی دقت کنیم. اینگونه نباید باشد که هر کس از راه رسید و پیشنهادی داد، یا هر جا اطلاعیه ی کلاسی بود یا هر جلسه ای بود و ... بگوییم می ارزد، برویم شرکت کنیم و هر پیشنهادی را بپذیریم. چون قرار است ما با این عمر یک ابدیت را به دست بیاوریم. باید باور کنیم که من ابدی هستم، من انسان هستم. مثل جنینی که با 9 ماه در رحم، یک عمر دنیا را می خرد. ما در رحم دنیا قرار است، وسائل یک ابدیت و یک عمر ابدی را تحصیل بکنیم. مفت به دستمان نداده اند به بلندای ابدیت، حساب می کنند. متاسفانه، اصلاً عمر ما بی ­ارزش­ترین چیزمان است. هان تو انسان خوار دیدستی مرا              بس که زان ارزان خریدستی مرا هر که آن ارزان خرد ارزان دهد              گوهری طفلی به قرص نان دهد گرانترین سرمایه انسان عمر اوست چون با آن می‌تواند ابدیت را بخرد. عمر گذشته را هم اگر خراب کردیم، هیچ عیبی ندارد در حمله از عقب توضیح خواهیم داد که اگر تا 20 یا 30 سال هم خراب کردیم باقیمانده‌­اش می‌تواند هم گذشته را جبران بکند هم آینده ابدی تو را تأمین بکند به شرطی که عرضه داشته باشی، بلد باشی که از این باقیمانده‌­اش چگونه استفاده بکنی. تنها چیزی که رسوائی آرزو را آشکار می کند مرگ است علی (علیه‌السلام) فرمود: «لَوْ رَأَی الْعَبْدُ اجَلَهُ وَسُرْعَتَهُ الَیهِ، ابْغَضَ الْامَلَ[5] = اگر بنده خدا انتهای زندگی خود و سرعتی که به سوی وی دارد ببیند، آرزوها را دور می‌ریزد و نسبت به آنها خشم می‌گیرد». این به این معنا نیست که ما دلمرده و پژمرده شویم و آرزوهای خوب و قشنگ دنیایی، آرزوهای مفید دنیایی و آخرتی را فراموش بکنیم. منظور این است که شما آرزوهایتان را سازماندهی کنید. زیادی هوس داشتن و فریب آرزوهای قلابی و کم ­ارزش را خوردن، انسان را غافل می‌کند. در حین این که مشغول بازی هستی، حضرت ملک الموت (علیه السلام) می‌آید و می‌گوید: برویم، وقت تمام است. مثل این است که سر جلسه امتحان، می‌بینی سه سؤال امتحانی را هنوز جواب نداده ای، اگر این سه تا را جواب بدهی، 20 می‌گیری. همه را هم بلدی. تا می‌خواهی بنویسی، ممتحن می‌آید و از زیر دستت می‌کشد و می‌گوید وقت تمام است. هرچه بگویی: اجازه بدهید بنویسم، این سه تا سؤال را بلد هستم، ننویسم رد می شوم. می گوید: نه وقت تمام است. ممتحن‌ها می‌گویند: سؤالاتی را که بلد نیستید و سخت است بگذارید آخر سر. اول آنهایی که بلد هستید را وقت بگذارید و جواب بدهید. اما وقتی انتخابِ غلط می‌کنی و سر سؤال دو نمره‌­ای وقت میگذاری در صورتی که سوالات پنج نمره ای را بلدی، اینجاست که ضرر کرده‌ای. خیلی بد است آدم جوابِ سؤال را بلد باشد، نمره خوبی هم داشته باشد و بیایند ورق را از دست آدم بگیرند و بگویند: فرصت تمام شد. ما نمی‌دانیم چه موقع ورق را از دستمان می‌گیرند. علی (علیه‌السلام) فرمود: «إذا حَضَرتِ الآجالُ افتَضَحَتِ الآمالُ = هنگامى كه مرگ‏ها فرا رسند آرزوها رسوا شوند». فقط مرگ است که آرزوها را رسوا می‌کند. بنابراین فرمودند: برای دنیایتان چنان برنامه­‌ریزی کنید که انگار خواهید مُرد حضرت فرمود: «اِعْمَلْ لِدُنْیَاكَ كَأَنَّكَ تَعِیشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً= برای دنیای خود آنگونه کار کن که گویا همیشه زنده خواهی بود و برای آخرت خود آنچنان تلاش کن که گویی فردا خواهی مُرد». اگر لحظه زیبای وفات و تولد ما به بهشت رسید، آیا می‌توانیم از شرائط میلیاردها برابر زیباتر و قوی‌تر بهشت استفاده کنیم؟ یا اینکه ابزار نداریم، وقتی ابزار نداریم، بهشت برای ما جهنم می‌شود. جهنم محصول ناتوانی و بی­‌عرضگی در استفاده از بهشت است. مثل ناشنوایی که نمی‌تواند از فرکانس صوت استفاده کند. فراموشی مرگ در اثر داشتن آرزوهای زیاد «الْأَمَلُ یُنْسِی الْأَجَلَ[6] = آرزوها باعث فراموشی مرگ می‌شوند». آرزوها چنان انسان را کور و کر می‌کنند که لحظه وفات فراموشش می‌شود. یادش می‌رود که آدم است؛ زن نیست؛ مرد نیست؛ گیاه و حیوان نیست؛ بدن نیست و مشغول آرزوها می‌شود در این مستی و مشغول بودن بازیها سوت پایان را می زنند. آرزوها هرچقدر باارزش هم باشند باز انسان را از اصل و هدفش غافل می‌کنند. مثلاً شخص می‌گوید: من درس خواندم؛ یک عمر خدمت به مردم کردم. خدمت به مردم جزء کمالات انسانی نیست، بلکه جزء کمالات حیوانی به شمار می رود. ثواب و ارزش دارد. اما برای کسی که خود حقیقیش را پیدا کرده باشد، در این صورت خدمت به مردم برای او رسیدن به اوج و کمال است. اما وقتی تو خود اصلیت را فراموش کردی، خدمت به مردم در جدول خدمتها و کمالات، جزء کمالات انسانیت قرار نمی‌گیرد، به این دلیل که ما باید اول رابطه مان را با ابدیت مان و خودِ حقیقی مان تنظیم کنیم. کسی که به خودش خیانت می کند چه خدمتی می تواند به خلق بکند؟ علی(علیه السلام) نیز می‌فرماید: «کسی که در حق خودش ظلم می‌کند چگونه می‌تواند در حق دیگران عادل باشد». تو کودک عزیز روانت، منِ انسانی و ابدی‌ات را فراموش کرده‌ای و به آن ظلم می‌کنی. زیر نقاب خدمت به خلق، داری خودفراموشی خود را توجیه می‌کنی. یعنی آنقدر خودت را مشغول مردم می‌کنی که نخواهی یک لحظه به خودت فکر کنی، چون از خودت می‌ترسی. چرا گاهی انسان از تنهائی با خودش می ترسد؟ گاهی انسان از تنها شدن با خودش ترس دارد و وقتش را با امورات باطل و بیهوده و حتی گاهی با کارهای خوب مشغول می‌کند تا از تنها ماندن فرار کند. چرا بعضی‌ها به سیگار، اینترنت، چت کردن، ماهواره، مواد مخدر پناه می‌برند، برای این که دوست ندارند لحظاتی با خودشان تنها باشند. با همه آنها که صحبت کنید به این موضوع اذعان دارند. برای همین از صبح تا شب در 24 ساعت به اندازه 48 ساعت برنامه می‌ریزند که یک موقع خودشان با خودشان تنها نشوند. چون اصلاً تحمل خودشان را ندارند. یک عمر از خودش فرار کرده، از «خود» و چهره حقیقی «خود» متنفر و بیزار است؛ به آن نپرداخته چگونه می‌تواند آن را ببیند. ما وقتی عمرمان را درست استفاده نکرده باشیم، حوصله خودمان را نداریم. از خودمان متنفر هستیم. همه­‌اش می‌خواهیم به چیزی غیر از خودمان فکر کنیم. آنهایی که خوبند به جای پناه بردن ماهواره، اینترنت، فیلم، سیگار و مواد مخدر، پشت نقاب خدمت به مردم پنهان می‌شوند. اگر به آنها گفته شود، یک لحظه خدمت به مردم را متوقف کن، با خودت باش، می‌بینیم که حوصله بودن با خودشان را ندارند. وقتی از آنها میپرسید: «پس خودتان چی؟» می‌گوید: بس است، حوصله ندارم، تو را به خدا ول کن یک حرف دیگر بزن». چرا؟ قشنگتر و زیباتر از خودمان کیست؟ عاشق خودِ حقیقی مان بشویم. کسی که عاشق خودش نیست، دروغ می گوید که عاشق مردم است. بنابراین علی (علیه‌السلام) فرمودند: «الأملُ یُفْسِدُ العملَ و یُفْنی الأجَلَ[7]= آرزو، عمل را تباه مى‌كند و عمر را ضایع مى سازد». ما باید کاری کنیم که زحماتمان و عمر و جوانی که داریم مصرف می‌کنیم، هزینه گرانی که داریم می پردازیم واقعاً به ثمر برسد. در این باره از ما سؤال می‌کنند. این سؤال را الان من از شما می پرسم: اگر شما ده سال به عقب برگردید، دقیقاً همین کارهایی که تا الان انجام داده اید را باز هم انجام می‌دهید؟ اگر پاسخ شما مثبت باشد و بگویید: بله، درست عمل کرده ام. این خوب است. راست ترین چیزها «مرگ» و دروغ ترین چیزها آرزوهاست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: «أصْدَقُ شَیْءٍ الأجلُ، أكذبُ شیءٍ الأملُ[8] = راست ترین چیز، اجل (مرگ) است. دروغترین چیز، آرزوست». راست ترین چیزها مرگ است، هیچ کس نمی‌تواند به آن شک داشته باشد و دروغ ترین چیزها آرزوهاست، زیرا میلیاردها انسان به یک میلیاردم آرزوهایشان هم نمی‌رسند. برای همین حضرت در فرمایش دیگری می‌فرمایند: «اَقرَبُ الشِیء اَلاَجَل = نزدیکترین چیز به ما مرگ است». بنابراین خیلی باید در چینش آرزوهایمان دقت کنیم و فریب شیطان را نخوریم. اگر قرار است عمرمان را صرف کنیم، باید ما به ازای ابدی داشته باشد. مثل یک جنین خوب، هر کاری که می‌کند مابه ­ازای دنیایی دارد. یعنی اگر دست، پا و ... تهیه میکند در دنیا حتماً به دردش می خورد.   آرزوها/مرگ/شیطان [1] - غرر الحکم: 2572 [2] - غرر الحكم : 2563 . [3] - غرر الحكم : ح 1896 ، عیون الحكم والمواعظ : ص 57 ح 1454 . [4] - غرر الحكم : 1145 . [5] - بحارالانوار، جلد 73، صفحه 95. [6] - نهج البلاغه/220/ 1 [7] - غرر الحكم : ۱۳۵۸. [8] - غرر الحكم : ۲۸۴۵ ـ ۲۸۴۶.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8819
زمان انتشار: 1 فوریه 2018
| |
انس با حق تعالی سکرات موت را آسان می‌کند

منازل الاخره، جلسه 5، 88/6/19

انس با حق تعالی سکرات موت را آسان می‌کند

مهمترین عاملی که مُردن را برای انسان آسان می­‌کند، انس با حق‌­تعالی است. هر چقدر انسان با الله با خداوند تبارک و تعالی انس بیشتری داشته باشد، موقع لقاء الله با شیرینی و راحتی بیشتری به این سفر می‌رود.

مهمترین سعی ما در دنیا باید اصلاح نوع نگاه‌مان و انس با حق­‌تعالی است. برای همین یکی از وظایفی که برای محتضر باید انجام شود، تلقین ذکر شریف «لااله الا الله» است. هر چقدر ما با «لا إله إلّا الله» و با خود خداوند تبارک و تعالی در عمل انس بگیریم و هر چقدر محبت خداوند در دل ما بیشتر باشد و رابطه شخصی با خدا برقرار کنیم و در زندگی به این رابطه اهمیت بدهیم و احترام بگذاریم، سفر ما شیرین­‌تر و آسان­‌تر خواهد بود. نکته اول و مهمترین و کلیدی‌ترین اصلی که ما باید با آن پیوند بخوریم و با آن به سراغ سایر اصول و ارزش­‌های دینی برویم، توحید است. هرکس باید به تنهایی به من و خدا و به محبت پیامبر و آل او که نجات­‌دهنده است، فکر کند. چون پیامبر و آلش مظاهر خداوند تبارک و تعالی و خلیفۀ الله هستند. نکته دوم، دوستی پیامبر و آل که بعد از توحید از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. هیچ چیز بعد از توحید به اندازه محبت پیامبر و آل به داد انسان نمی رسد. محبت پیامبر و آلش نقش مهم در سعادت انسان دارد. هر چقدر دوستی ما با پیامبر و آل بیشتر باشد، سفر ما خوش­تر و با آرامش بیشتری خواهد بود. کما اینکه هر چقدر این دوستی بیشتر باشد، زندگی دنیایی ما هم مقرون به خوشی و آرامش بیشتری خواهد بود. نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می فرماید: «سوگند به خدایی که جانم به دست اوست روح انسان از او جدا نمی شود، مگر اینکه هنگام مرگ ملک الموت را می ­بیند. مرا و علی و فاطمه و حسن و حسین را نیز می­ بیند». این قسم پیغمبر برای همه اتفاق می­ افتد. حضرت علی (علیه السلام) میزان اعمال است نحوه ارتباط ما با امیرالمؤمنین از هنگام وفات، صددرصد قطعیت دارد، همانگونه که خود حضرت فرمود: «یا حارث مَن یَمُت یَرَنی= ای حارث هر کس بمیرد من را می‌بیند». چون علی ملاک و مبنای انسانیت و میزان الأعمال است: چنانکه در زیارت آل یاسین می‌خوانیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا میزانَ الأعمال». اما هر کسی علیِ خودش را می‌­بیند. یعنی امیرالمؤمنین با چهره باطن ما با چهره توانایی‌­ها، قوت، قدرت و ولایت ما به سراغ ما می­آید. یا خندان یا خشمگین. آیا ما پنج تن(علیهم‌السلام) را خندان می‌­بینیم یا خشمگین؟ این بسته به این است که پنج‌­تنی که تو الآن با آنها ارتباط داری به تو می­‌خندند یا بر تو خشمگین ­اند. رابطه تو با آنها یک رابطه دوستانه و باصفا و توأم با مهربانی و گرمی است؟ یا یک رابطه بی­‌ادبانه، غریب، ضعیف و خدای ناکرده بی­‌عاطفه و خشن است. مؤمنین و ولایت مدارها راحت و آسان می‌میرند در ادامه روایت فوق پیامبر گرامی می‌فرماید: «اگر از دوستان ما باشد، ما را می­‌بیند، من به او می گویم: ای ملک الموت با ایشان مدارا کن، دوست ماست». چقدر خوب است که پیغمبر سفارش آدم را کند. اکثر قریب به اتفاق هیئتی­‌ها بدعاقبت نمی‌­شوند، بخصوص سینه‌­زن­ها. کسانی که اهل گریه­ برای أباعبدالله بخصوص آنهایی که عرض ارادت دارند خدمت وجود مقدس آقا أبا عبدالله (علیه‌السلام) و روشنفکر­بازی درنمی‌­آورند، دلداده هستند و اهل بیت واقعا در دل اینان سلطنت دارند، آنان خیلی شیرین و خیلی خوب می‌میرند. عزاداران، گریه‌­کنان، هیئتی­‌ها آنها که اهل نذر هستند، وفات­‌ها، تولدها برایشان موضوعیت دارد، از خودشان وقت، خانواده­، استعداد، آبرو و پولشان برای اهل بیت سرمایه‌گذاری می‌­کنند، آنان خوش­‌عاقبت می‌شوند. آنهایی که اهل هیئت نیستند، حتی اگر ارادت هم دارند، اهل مشکی پوشیدن، هیئت، سینه­‌زنی، گِل مالیدن، روضه خواندن، تظاهرات عشقی و عاطفی نیستند، آنها موقع مُردن خیلی سخت جان می‌­دهند. حتی اگر آدم باسواد و تحصیل‌کرده و دانشمند هم باشند. آنهایی هم که از نظر ارتباط با حق‌­تعالی خیلی خوب هستند، اما در زمینه ولایت ضعیف هستند، خیلی تزلزل پیدا می­‌کنند. (این یک بحث تخصصی است که مباحثش را الآن نمی‌توانیم بگوییم، در بحث انسان­‌شناسی و شرح زیارت عاشورا مفصل توضیح داده ایم).    اما یک فرمول کلی خدمت شما عرض می‌کنم، عقل نقش مهمی دارد و از طرفی شناخت و معرفت حرف اول را می‌زند. بعد از اینکه شناخت و معرفت حاصل شد و انسان با عقلانیت به سراغ اهل بیت رفت، آنگاه ارتباط را باید با دل برقرار کرد. وقتی با دل ارتباط برقرار شد، یک دلدادگی و دیوانگی حاصل می‌شود. آن دیوانگی­‌ای که پشتیبانش عقل، شناخت و معرفت است، نه این دیوانگی‌­ها و دلدادگی هایی که صرفاً ادعایی بیش نیستند که ما دیوانه حسینیم یا دیوانه اهل بیت هستیم. ولی در جهات اجتماعی سیاسی، اخلاقی، عبادت و نماز، ارتباط با خدا فوق‌العاده ضعیف عمل می‌­کنند، این فایده ندارد. دیوانگی و دلدادگی که از روی معرفت و شناخت باشد، مهم است. خدا حضرت امام (رحمه‌الله) را رحمت کند. ایشان یکی از مظاهر دلداده‌ی واقعی بودند که 15 سال هر روز حرم امیرالمومنین (علیه‌السلام) می‌­رفت و جامعه کبیره می‌خواند. در عزاداری­‌ها، خیلی از مراجع این کار را نمی‌کردند به ما پیغام می‌­د‌ادند که  برای مرجع خوب نیست، چنین کارهایی را کند. امام اصلاً کاری با این چیزها نداشت در دستجات عزاداری می‌رفت با همان هیبت سینه‌­زنی می‌کرد. دوروبری­‌ها به او می‌گفتند: موقعی که خلوت است شما حرم بروید. می‌فرمود: نه هر چه به هر کس می­‌دهند، در همین شلوغی می­‌دهند. درست هم است. چون بچه­‌های بیشتری از اهل بیت آمده­‌اند. اهل بیت در شلوغی‌­ها عنایت خیلی بیشتری دارند. نه اینکه انسان عمدا برود، یک جا شلوغ کند، بی­‌ادبی‌­هایی دور ضریح انجام دهد، جسارت و توهین و آزار زائرین، این خوب نیست. اما دلدادگی در وسط جمعیت رفتن، وسط عزادار رفتن، وسط محبین رفتن در آن شلوغی‌­ها خیلی مزه دارد. دینداری‌های ضعیف با سکرات موت رنگ می بازند دین داری های شُل، دین داری های ضعیف، موقع مُردن کَنده می‌شود و می‌رود. هول و سکرات و غمرات موت اینها را از آدم می‌کَنَد، آدم دیگر چیزی یادش نمی‌­ماند. هر چه می‌گویند:«مَن رَبُّک؟ مَن نَبیُّک؟ مَن اِمامُک؟». یادش نمی‌­آید. چون در دنیا هم وقتی در یک جوی قرار می‌گرفت، این چیزها یادش می‌رفت.  یک موقع برای اهل‌بیت می‌خواهیم کاری کنیم، می‌­بینیم خیلی‌­ها خجالت می­‌کشند. خیلی‌­ها نمی‌توانند آنطور ظهور داشته باشند. صلوات‌­های‌شان ضعیف است. دلدادگی­‌هایشان ضعیف است. از مشکی پوشیدن خجالت می­‌کشد. از ابراز علاقه خجالت می­‌کشد، از اعلام صلوات خجالت می­‌کشد. اگر جایی هم اعلام صلوات کنند خجالت می‌­کشد که صلوات بفرستد، اما دلداده‌­ها هر جا هستند، صلواتشان را بلند می‌فرستند. چون عشق شان متکی به معرفت است. ما فکر می­‌کنیم که صلوات فرستادن، عشق­بازی، اظهار عشق فقط در هیئت و حسینیه و مسجد و حرم باید باشد و حال اگر در هواپیما بودیم و کسی اعلام صلوات یا اظهار عشق به اهل بیت کرد، کلاس کار را به هم زده است. خیلی­‌ها هم ممکن است در مسجد بلند صلوات بفرستند، اما در هواپیما این کار را نمی­‌کنند. مرحوم عباس تربتی از اولیای خدا بود. پسرشان مرحوم راشد تعریف می‌کردند که پدرم سحر نماز صبحش را خواند و یکی دو ساعت بعد که رو به موت بود، این پارچه‌ای که رویش کشیده بودیم، یک مرتبه تمام اتاق و آن پارچه روشن شد، دیدیم پدرمان بلند شد به رسول خدا سلام کرد و گفت: آقا به این نوکرتان سر زدید، خیلی ممنون. بعد یکی یکی به امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و حضرت زینب تا آقا امام زمان (علیهم‌السلام) سلام کرد. یکی از مراجع کربلا برای من تعریف کرد. می‌گفت: در قم شخصی به نام شیخ علی بود که از شمال آمده و در کربلا ماندگار شده بود. آبدارچی هیئت بود. آبدارچی هیئت یعنی آبدارچی سلطانِ آخرت و ابدیت. می‌گفت: مُحرّم شده بود من هم به عنوان مرجع، وظیفه­‌ام این بود که پنج دقیقه، ده دقیقه در تک تک مجالس شهر بروم و بنشینم. یعنی رسمی دارند که علما به مجالس سر می‌زنند. یک موقعی به من گفتند: شیخ علی از دنیا می­رود. گفتم: من که نمی­‌رسم بروم سر بزنم، باید به مجالس امام حسین بروم. گفتند: اگر نروی او را دیگر نمی‌­بینی. چند لحظه‌­ای بیا او را ببین. گفت: من رفتم، چند لحظه‌­ای ببینمش. این یک مرجع تقلید با هیبت و عظمتی او هم یک آبدارچی هیئت خیلی با هم رابطه داشتند. برای مرجع خیلی احترام قائل بود. با همدیگر انس داشتند. می‌گفت: من رفتم اصلا از جایش تکان نخورد. حالش خیلی بد بود، مرا دید شناخت. ولی اصلا نتوانست از جایش بلند شود. گفت: من چند دقیقه­‌ای بالای سرش نشستم، یک دفعه دیدم، شیخ علی مثل فنر بلند شد، ایستاد و دستش را روی سینه‌­اش گرفت و گفت: «السّلام عَلیک یا رَسول الله». آقا خیلی لطف کردید تشریف آوردید. بعد ایستاد به همه یکی یکی از امیرالمؤمنین و حضرت مجتبی و اباعبدالله (علیهم‌السلام) سلام کرد و بعد مودب صحیح و سالم نشست. ما هم با تعجب نگاه می‌کردیم. چند دقیقه بعد هم دراز کشید و فوت کرد. کسانی که یک عمر ارتباط و رفت و آمد دارند، انس و دلدادگی دارند و در عمل دلدادگی­‌هایشان را اثبات می‌کنند، وقت می‌گذارند؛ قلم، ذهن، آبرو و اعتبار می‌گذارند؛ در این راه هنرشان را هزینه می‌کنند؛ صدایشان را هزینه می‌کنند؛ پولشان را هزینه می‌کنند؛ ائمه همه را حساب می‌کنند. دشمنان اهل بیت (علیهم‌السلام) در سکرات مرگ گرفتار می شوند حضرت در ادامه می‌فرماید: «و اگر از دشمنان ما بود، می‌گویم: ای ملک الموت بر او سخت بگیر. زیرا او مرا و اهل بیت مرا دشمن می‌داشت». بنابراین، یادتان باشد که تنفرها کار دست آدم می‌دهد. مثلاً طرف می‌خواهد، برای بچه‌­اش اسم بگذارد، این همه اسم­‌های قشنگ از حضرت زهرا داریم، چقدر از ائمه اسم داریم. ولی از این اسم‌ها خوشش نمی‌آید که برای فرزندش بگذارد. بعضی‌­ها که بدتر، اسم‌­هایشان را عوض می‌کنند، مثلاً زهرا بوده، فاطمه، طیبه بوده عوض کرده، اینها در موقع مرگ مشکل ایجاد می‌کند، انسان امتحان می­‌شود. ما در جامعه کبیره داریم: «فَما أحلا أسمائَکُم= چقدر اسم‌­های شما شیرین است». این شیرینی واقعا برای کسی که ذائقه‌­اش سالم است، قشنگ ادراک می­‌شود. کسی که آیات و شعائر الهی، واجبات الهی، مقدسات در ذائقه‌­اش شیرین نیست، موقع مُردن چطور می‌تواند با اینها انس بگیرد؟ اصلا آن موقع وقتی نشانش می‌دهند، حالش به هم می‌خورد. در بحث أسماء الله توضیح دادیم که اگر یک نفر مُرد، باید ببینید با کدامیک از أسما خدا انس دارد و با کدام انس ندارد. با آن شعائر الهی که انس ندارد، برایش خیرات نکنید، این فایده ندارد به او جذب نمی‌شود. مثلاً شخص اصلا از قرآن خوشش نمی­‌آمده، بخواند. شما هر چه می‌روید بالای سر این میت سر قبرش قرآن می­‌خوانید، اعصابش خرد می‌شود. بیشتر به او فشار می­‌آید. عذاب بیشتری می­‌گیرد. ولی مثلا از صلوات خوشش می‌­آمده از روضه امام حسین خوشش می‌­آمده، زیارت عاشورا خوشش می‌­آمده، شما همان‌ها را برایش خیرات کنید. مثلا در بین چهارده معصوم با امام حسین رابطه‌­اش خیلی خوب بوده، ولی با بقیه ائمه خیلی انسی نداشته. اگر شما برایش روضه امام رضا بخوانید، اصلا نمی‌تواند جذب کند. ولی برایش روضه امام حسین بخوانید، جذب می‌شود و آرامش پیدا می­‌کند. قبلا گفته شد که باید هر کس اسم­‌های ویژه خودش را پیدا کند. ببیند با کدام اسم­ها سنخیت دارد. از همان خوراک‌ها استفاده کند و بعد کم کم توسعه اسمی پیدا کند. اگر کسی با شعائر الهی و با ظواهر دینی و مسائل مقدس انس نداشته باشد، وقتی ملک الموت را می‌­بیند، هیچ کدام از مقدسات به داد او نمی­‌رسد. وقتی می‌خواهی به او تلقین بگویی قبول نمی‌­کند. چون با مظاهر دنیایی با شعائر زمینی و تجملات دنیا انس داشته و از آنها لذت می‌­برده این موقع مُردن خیلی بد می‌­میرد، بد جان می­‌کَنَد. این شروعش است. وقتی آن طرف می­‌رود که دیگر تازه مصیبت شروع می­‌شود. مقدمه علاقه داشتن به شعائر الهی، معرفت است. امام رضا (علیه‌السلام) فرمود: «اوّلُ عِبادَتِ الله مَعرِفَتُه= آغاز بندگی خدا شناخت خداست». اگر شناخت بیاید عاشقی هم می‌­آید. با شناخت خوب عشق پایدار است. ما حتی در مشاوره‌­های ازدواج می‌­گوییم تا شناخت پیدا نکرده اید، ازدواج نکنید. چون بعد منجر به تنفر می­‌شود. در ارتباط با خدا هم همینطور است. آغاز بندگی خدا شناخت خداست. خدا را بشناس بعد عاشقش می­‌شوی. نسبت به اهل بیت هم همینطور. مرگ سخت در انتظارِ کسانی است که تظاهر به دینداری دارند کسانی هستند که از تظاهرات مذهبی و اسماء الهی، تجلیات الهی، شعائر دینی، علائم و نشانه‌­های مذهبی در درون شان متنفرند؛ حتی اگر ظاهراً هم حفظ می­‌کنند و مقید هستند؛ ولی در باطن خوش‌شان نمی­‌آید. مثل خانم‌هایی که خودشان حجاب دارند و بچه­‌هایشان را همه بی­حجاب بارمی‌­آورند و آقایانی که خودشان نماز می‌خوانند اما بچه‌­هایشان همه بی­‌نمازند. افرادی هستند که مسجد می­‌آیند، خانه­‌شان ماهواره دارند و در باطن هم بدشان نمی­‌آید اما ظواهر را هم رعایت می­‌کنند. همه اینها موقع مُردن مشکل پیدا می­‌کنند و سخت می‌میرند. قبرشان هم قبر سخت و وحشتناکی است. امام عسکری (علیه‌السلام) از پدران خودش و آنها از رسول خدا نقل می­‌کنند: «هیچ زن و مردی نیست که در ظاهر با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بیعت کرده باشد ولی در باطن آن بیعت را نقض کرده باشد». مثل خیلی از ما که در ظاهر دین­داری می­کنیم در باطن بی دینی، بی حجابی، بی نمازی و ... را دوست داریم. باطن ما از موسیقی‌­های حرام خوشش می­‌آید. باطن‌مان فسق و فجور و آزادی­‌های نامشروع را می‌پذیرد. چنین شخصی که در باطن آن بیعت را نقض کرده و در نفاق مانده به دین نچسبیده، موقع مُردن براساس باطنش قضاوت می‌شود. جبرئیل و عزرائیل (علیهم‌السلام) و پیغمبر و اهل بیت (علیهم‌السلام) براساس باطن ما می‌­آیند. نفاق خیلی هم خطرناک است. آدم در ظاهر ابراز علاقه کند، ولی در باطن خوشش نیاید. مثلاً نماز را مزاحم می داند، حجاب برایش دردسر است. برای همین در روایت داریم، بسیاری از نمازخوان‌­ها و بی حجاب ها قیامت به جرم بی نمازی و بی­ حجابی به جهنم می­ روند. در هنگام آمدن ملک الموت برای قبض روح، شیطان و اعوان و انصارش بر او ظاهر می­‌شوند و همچنین آتش جهنم و انواع عذاب آن در جلوی چشمش مجسم می‌شود. آیا آدم آن موقع می‌تواند بگوید: «لا إله إلّا الله» ؟ کسی که در دنیا و در تمام عمرش «لا إله إلّا الله» قلابی گفته نه قلبی. ترس مؤمن هنگام مرگ با دیدن اهل‌بیت (علیهم‌السلام) از بین می رود اگر دلدادگی انسان به اهل بیت (علیهم‌السلام) قلبی و واقعی باشد، امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید:« وقتی فرشته مرگ بالای سر مؤمن می­‌آید مؤمن را کمی هول برمی­‌دارد، اضطراب دارد، به او می‌گوید: «آرام باش». پیامبر (صلوات‌الله‌علیه) می‌فرماید: فرشته مرگ مثل یک غلام در مقابل اربابش به مؤمن اینگونه احترام می‌گذارد. در حریم مؤمن بی­‌ادبانه نمی‌­آید از او فاصله می‌گیرد. خودش را با فاصله نشان می‌دهد و می‌گوید: «سوگند به خدایی که محمد (صلی‌الله‌وعلیه‌وآله) را به حق مبعوث کرد، من برای تو از پدری مهربان مهربان­ترم. دیدگانت را بگشای و نگاه کن، سپس پیامبر و علی و حسن و حسین و سایر ائمه (علیهم‌السلام) برای شخص مجسم می گردند. ما همه فرزندان حقیقی اهل‌بیت هستیم. این در شناخت در انسان­‌شناسی خیلی مهم است. انسان بداند خانواده اصلیش کی‌ها هستند. با خانواده آسمانی‌اش انس بگیرد. چقدر صفا دارد خانواده­ آسمانی انسان در چنین سفری جلوتر رفته‌­اند، آماده کرده‌­اند. خانواده‌­ای که خودشان سلطان و ابدیت آخرت ­اند. حال بچه‌­شان می خواهد برود به استقبال بچه آمده ­اند. دیدید پدر و مادر فامیل ها وقتی یک نوزاد می‌خواهد به دنیا متولد شود، چقدر برایش سیسمونی تهیه می­‌کنند و جشن می­‌گیرند. ما هم وقتی می‌خواهیم از رحم دنیا به برزخ متولد شویم، آنجا خانواده‌مان برایمان جشن می‌گیرند. ولی ای کاش ما خجالت‌ ­زده‌ ­شان نکنیم. سالم برویم. ناراحت شان نکنیم. بدقیافه نرویم که آنها خجالت بکشند. برای همین هم در دعاهایمان داریم: «اللّهُمَّ اَخرِجنی مِنَ الدُّنیا سالِما= خدایا من را از دنیا سالم خارج کن». ملک الموت آنان را یکی یکی معرفی می کند. این مُردن چه مُردن باصفایی است. می‌گوید: اینان همنشینان توأند. به به چه مژده‌­ای. در این هنگام نداکننده‌ای از جانب حق او را می‌خواند. در سوره فجر داریم: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّكِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی[1]= اى نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد، و در میان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو». عین این آیه را آن منادی که از طرف حق است برای مؤمن ولایتی می‌خواند. خوش به حال چنین آدمی بپذیرد و خرسند باشد و بداند بهترین چیز را در دنیا به او داده اند. آن گاه ملک الموت به او می‌گوید: من مأمورم، ولی می خواهی جانت را نگیرم. می‌خواهی تو را می‌برم، نمی‌خواهی تو را نمی‌برم. چه می‌گویی؟» حال که آن طرف را به او نشان داده اند. هیچ کس نمی‌گوید: می‌خواهم برگردم. در آن حال هیچ چیز در نزد او بهتر از خارج شدن جان نیست. بنابراین، نگویید ما برای فلانی دعا کردیم یا 70 حمد برایش خواندیم که شفا بگیرد، نشد. چیزی به او نشان می‌دهند، 70  که هیچ، 700 حمد هم بخوانی او نمی­‌آید. این عظمت ولایت و عظمت دلدادگی به پیامبر و آلش است. سفر پرماجرا [1] - سوره فجر، آیات 27-30.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8809
زمان انتشار: 28 ژانویه 2018
| |
ترس هایی که در سکرات و غمرات مرگ انسان را محاصره می کنند

منازل الاخره، جلسه 4، 88/6/19

ترس هایی که در سکرات و غمرات مرگ انسان را محاصره می کنند

در جلسه گذشته از خطبه­‌های خطبه 109 و 28 امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نهج البلاغه، قسمت‌هایی را درباره سکرات و غمرات موت خواندیم که حضرت مراحل جان کندن یک انسان را تشریح کردند که آن حالتها حالت های بسیار شدیدی است:

- بیماری و درد از یک سو و فهم اینکه دست ما از دنیا کوتاه شده و ما تا دقائق دیگری به عالم جدیدی پا می گذاریم که هیچ شناختی از آن نداریم و چه بسا اصلا آمادگی برای آن نداشته باشیم. - از طرفی نگرانی‌­ها و گریه­‌های اعضای خانواده - به هم خوردن برنامه‌­ها و آمال و آرزوهای انسان نقشه­‌هایی که داشت و ناکام بودن در آنها از سوی دیگر - از طرفی عذابِ اموالی که جمع کرده و حال باید برای دیگران بگذارد که آنها لذت ببرند و او باید حسابش را پس بدهد - گناهانی اعم از حق الله و حق الناس که توبه نکرده و به گردن اوست - و هول و ترس دیدن فرشته مرگ، ملک‌الموت و همچنین دیدن صحنه‌­های برزخی، همه اینها در سکرات و غمرات موت انسان را محاصره می­کنند. و حالت غیر قابل وصفی به تعبیر امیر المومنین(علیه‌السلام) فرمود:«إنَّ لِلمَوتِ لَغَمَراتٍ أفزَعُ مِن أن تُستَغرَقَ بِصِفَۀ =  مرگ غمراتی دارد سختی­ها و گردابهایی دارد که بسیار ترسناکتر از آن است که بشود وصفش کرد». انسان در هنگام سکرات و لحظات آخر خودش، باید از بدعاقبتی و بد مُردن به خدا پناه ببرد. مهمترین دعا، طلب عاقبت به خیری است لحظه‌ی هولناکی است که مرگ انسان برسد و انسان برای نظام قبر و برزخ آماده نباشد، خیلی سخت است. برای همین مهمترین دعا، طلب عاقبت­‌بخیری است. یکی از چیزهایی که انسان همیشه باید نگرانش باشد، «بد مُردن» است. مُردن بد یعنی اینکه انسان آماده نباشد و لحظه تولدش به نظام ابدی آغاز شود. تصور کنید، اگر موقع تولد یک جنین برسد و او آماده تولد نباشد، چقدر ناراحت­‌کننده است. وقتی ناقص به دنیا می‌آید، تا آخر عمر و تا دنیا دنیاست، عذاب می‌کشد و اگر بیمار باشد، بسته به تعداد و نوع و شدت بیماری باید رنج درمان را تحمل کند. در دعاهای شب های ماه مبارک در نحوه چگونه مردن، دعای زیادی داریم: «وَ قَتلاً فی سَبیلِک فَوَقِّق لَنا= خدایا کشته شدن در راه خودت را نصیب ما بفرما». در مورد حیات و ممات‌مان در زیارت عاشورا این دعای بسیار جذاب را داریم: «اللّهمَّ اجعَل مَحیایَ مَحیا مُحمّدٍ و آلِ مُحمّد و مَماتی مَماتَ مُحمَّدٍ و آلِ مُحمِّد». پس باید خیلی دل­نگران بد­مُردن مان باشیم. نمونه هایی از بدعاقبتی در تاریخ اسلام نمونه‌هایی از عاقبت به شری در تاریخ اسلام زیاد می‌بینم، از آن جمله عاقبت زبیر است. در صحنه‌­ای رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) زبیر را می‌­بیند که با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) تنها هستند و زبیر به چهره امیرالمؤمنین با خوشحالی و رضایت نگاه می‌­کند و می‌خندد. پیامبر می‌فرماید: «علی را دوست داری؟» عرض می‌کند: «مگر می‌شود کسی علی را دوست نداشته باشد؟» پیامبر می‌فرماید: «بدان یک روزی به روی همین علی شمشیر خواهی کشید». در روایت است که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) وقتی شمشیر زبیر را می­‌بیند، گریه می­‌کند و می­‌فرماید:«خدا می‌داند این شمشیر چه غم‌هایی را از چهره رسول خدا برطرف کرد». همین شمشیر سر از مقابله با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) درمی­‌آورد. انسان اینگونه است، زمانی عاشق امیرالمؤمنین است و زمان دیگر شمشیر به روی امیرالمؤمنین می‌کشد. زمانی شمر افسر لشکر امیرالمؤمنین در جنگ صفین بود. در آن جنگ جانباز و مجروح می‌شود. شمر در لشکر امیرالمؤمنین است و حر در همان جنگ در لشکر معاویه است. به کربلا که می‌رسند؛ شمر به سینه ابا عبدالله می‌نشیند و سر از تن مبارکش جدا می‌کند و حر به کمک سید الشهدا می‌­آید و به عالیترین درجات انسانی می‌رسد. افراد زیادی در اطراف پیامبر و از خاندان و خانواده پیغمبر بودند که عاقبت به خیر نشدند و همینطور در خانواده و نزدیکان ائمه هم از این افراد وجود داشتند. در تاریخ انقلاب خودمان که بسیار شبیه تاریخ رسول الله و امیرالمؤمنین(علیهما‌السلام) است، کسانی را می‌­بینیم که در دوران انقلاب زحمت کشیدند و جزء مبارزین بودند و به قول حضرت امام (رحمه الله علیه) در دوران دفاع مقدس از پیشکسوتان جهاد و خون بودند؛ اما بعد از ارتحال امام در دوران ولایت و جانشینی حضرت امام دیدیم که همان برنامه­‌هایی که اطرافیان پیغمبر با امیرالمؤمنین کردند، بسیاری از مبارزین و انقلابیون با ولایت کردند که در این ایام هم شما خیلی می­‌بینید از کسانی که جزء پیشکسوتان بودند و سر از ارتباط با بیگانگان و همراهی با بیگانگان و همراهی با جاسوسان درآوردند. چه بسا اهل بهشت عاقبتش به جهنم ختم شود نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرماید: « إنَّ الرّجـلَ لَیعْمَلُ الزَّمَنَ الطّویلَ بعَمَلِ أهْلِ الجَنّةِ ثُمّ یُخْتَمُ لَهُ بعَمَلِ أهْلِ النّارِ و إنَّ الرّجُلَ لَیَعْمَلُ الزَّمَنَ الطّویلَ بعَمَلِ أهْلِ النّارِ، ثُمَّ یُخْتَمُ عَمَلُهُ بعَمَلِ أهْلِ الجَنّةِ[1]= بدرستی که آدمى زمانى دراز عمل اهل بهشت را انجام مى‌دهد، اما سرانجامش به عمل اهل دوزخ ختم مى‌شود و [گاه] انسان روزگارى دراز مرتكب اعمال دوزخیان مى‌شود، اما عاقبتش به عمل بهشتیان مى‌انجامد». سالهای سال انسان کار بهشتی می‌کند بعد تصمیم‌های خطرناکی می‌گیرد و گرفتار اعمال شر و بد می‌شود. مثلاً زمانی شما کارهای خیر و خوب انجام می­‌دهید و کسی اهل فسق و فجور و اهل گناه است. شما تحقیرش می‌کنید که تو جهنمی، غافل، دشمن خدا، فاجر و فاسق هستی. اما بعد از سالها او از گذشته خودش پشیمان می­‌شود و عاقبت به خیر می­‌شود ولی تو عاقبت به شر می­‌شوی. اصلاً معلوم نیست. البته این روند یک سازمان و یک نظامی دارد؛ مثل شیطان، شیطان هم 6 هزار سال خدا را عبادت کرد. ولی خداوند در قرآن میفرماید: تمام این شش هزار سال هم که او مرا عبادت می‌کرد: «كانَ مِنَ الْكافِرِینَ= از کافران بود». همانگونه که شمر همان موقع که در لشکر امیرالمؤمنین بود، باطن جهنمی داشت و حر همان موقع که در لشکر معاویه بود باطن بهشتی داشت. یک زمانی آن باطن بالا می‌­آید و چه بسا شخص برای اینکه آن باطن بدش بالا بیاید و به لجبازی با خدا و دین خدا بیفتد، احتیاج به سالها عبادت و مبارزه دارد. اما یک نفر که باطن خوبی دارد مثل حر، برای اینکه آن باطن خوب بالا بیاید و غلبه کند و منجر به انفجار و توبه بشود، احتیاج به گناه دارد و سالها گناه می‌کند تا آشتی کند. هیچ گاه نباید هیچ مسلمان و مؤمنی هیچ گناه­کاری را ریز و کوچک ببیند و تحقیر و سرزنشش کند. در این هیچ شکی نیست که ما باید امر به معروف و نهی از منکر کنیم که وظیفه شرعی ماست، این درست. ولی اگر کسی در خیال خود، خودش را بهتر از یک گناه­کار ببیند یا وضع خودش بهتر از آن گناه­کار است. اینجا شروع خطرناکی است. حسن عاقبت از نعمت های الهی است حسن عاقبت از بزرگترین نعمت‌های الهی است که باید در رأس دعاهای ما قرار بگیرد. واقعا انسان باید از عاقبت خود بترسد و با دل­نگرانی دست به دعا بردارد که خدایا عاقبت من را ختم به خیر کن. افرادی که سنشان بالاست، پیرترها می‌گویند: «الهی که عاقبت به خیر شوی؛ خدا عاقبتت را به خیر کند» دعای خیلی خوبی است. هر کس که در مظان اجابت دعاست، باید از او بخواهید که برای عاقبت به خیری شما دعا کند و خود انسان هم دائما دعا کند که خدایا مرا عاقبت به خیر کن. نشود که مثل شیطان عبادت‌هایم برای من غرور بیاورد و پشتوانه­‌ای برای گناهان بعدی من بشود. بنابراین، کسانی که ائمه را کشتند همه­ به پشتوانه عبادتها، سوابق دینی، انقلابی و ارتباط شان با رسول خدا و مجاهدت هایشان در دوران رسول خدا به جنگ ائمه آمدند، یعنی با صورت‌های مقدس ائمه را کشته اند. در لشکر عمر سعد همه نماز می­‌خواندند و بعضی­ از آنها50 بار حج رفته بودند. پس آدم باید خیلی بترسد و خیلی حواسش را جمع کند و از خدا بخواهد که خدایا مرا عاقبت بخیر کن. دعا را با ترس بگوید، این ترس خیلی مبارک است و کسی را کوچک نمی‌­کند. گناهکاری را ریز نمی‌­بیند از کسی طلبکار نیست. منت سر کسی نمی­‌گذارد. کسی را به خاطر اشتباهات گذشته‌­اش سرزنش نمی­‌کند. نشان یک آدم خوب که قرار است عاقبت به خیر شود، این است که هیچ وقت بدتر، گناهکارتر، آلوده‌­تر و بدبخت‌­تر از خودش و محتاج­‌تر از خودش سراغ ندارد. دست خالی­‌تر از خودش سراغ ندارد و این خیلی به انسان کمک می‌کند که متعادل بار ­بیاید و جرأت به گناه پیدا نکند، مغرور نشود. امیرالمومنین علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «إنّ حَقیقَةَ السَّعادةِ أن یُختَمَ لِلمَرءِ عَمَلُهُ بِالسَّعادَةِ، و إنّ حَقیقَةَ الشَّقاءِ أن یُختَمَ للمَرءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاءِ[2] = خوشبختى حقیقى این است كه كار انسان به خوشبختى بینجامد و بدبختى حقیقى این است كه [فرجام ]كار آدمى به بدبختى ختم شود». یعنی حقیقت سعادت این است که عمل انسان به عمل سعادتمندانه ختم شود و حقیقت شقاوت و بدبختی این است که عمل انسان به عمل اهل شقا ختم شود. در سکرات در غمرات میزان و مبنا آخر و ختمِ کار است. چه کار کنیم تا عاقبت به خیر شویم؟ با توجه به مطالبی که بیان شد، این سؤال مطرح می‌شود، چه کار کنیم تا عاقبت به خیر شویم و چه چیزهایی باعث می‌شود تا انسان عاقبت به شر شود؟ یکی از دغدغه‌های انسان این است که بداند الان در چه وضعیتی است؟ آیا سعادتمند می‌شود یا نه؟ یکی از آن مبناهای مهم این است که رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می­‌فرماید: «لا یزال المؤمن خائفاً من سوء العاقبة، لا یتیقّن الوصول إلى رضوان الله حتّى یكون وقت نزع روحه وظهور ملك الموت له[3]= مؤمن همیشه از سوء عاقبت می‌ترسد؛ یقین ندارد که به رضوان الهی و رضای الهی عاقبتش ختم می‌شود، تا وقت جان کندنش برسد و موقعی که ملک‌الموت به او ظهور می­‌کند». مؤمن این گونه به خودش بدبین است. پس اگر کسی خواست به شما اطمینان بدهد، این فریب است. مؤمن به همین اندازه که از بدعاقبتی خودش می­‌ترسد به همان اندازه هم امیدوار است. یعنی ترس و امیدش برابر است. یعنی کسی نمی‌تواند با یقین بگوید تو حتماً عاقبت به خیر می‌شوی. در روایت دیگر داریم: «المُومِنُ یُصبِحُ وَ یُمسی وَ هُو ظَنُونٌ عِندَ نَفسِه= مؤمن صبح و شب می کند در حالی که به خودش بدبین است». بله، اگر کسی به کار خاصی مشغول باشد و به آن کار ادامه بدهد، برای او عاقبت به خیری نمی‌آورد مثل عاق والدین؛ کسی بدون رضای پدر و مادر از دنیا برود، یقینا این شخص عاقبت به خیر نیست. یا شخصی که کاهل نماز است، یا نسبت به نماز اول وقت سهل انگاری می‌کند، قطعاً مرگ او مرگ سختی خواد بود. ولی ما چه می‌دانیم شاید او توبه کرد و دست از این عملش برداشت. نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرمایند: «لاَ یَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ،لاَ یَتَیَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّى یَكُونَ وَقْتُ نَزُوعِ رُوحِهِ،وَ ظُهُورِ مَلَكِ الْمَوْتِ لَهُ= پیوسته مؤمن از بدى عاقبت ترسان است، تا هنگام جدا شدن روح از بدن و آشكار شدن فرشته مرگ نزدش از رسیدن به خشنودى خدا یقین ندارد». توضیح دادیم، ملک الموت به چه چهره­‌هایی می­‌آید و چهره ملک الموت در آن لحظه می­‌فهماند که این شخص عاقبت به خیر است یا نیست. پس اگر کسی گفت: من می‌خواهم بدانم وضعیتم چه می‌شود؟ سؤال درستی نیست، ما چه می‌دانیم؟ ما کسانی داشتیم در جبهه می‌جنگیدند و با خودِ من خط‌­شکن بودند. الآن از جنگ و جبهه و امام و دین و نماز اعلام برائت کردند. گفتند: ما اصلا پشیمان شدیم اشتباه کردیم. معصیت‌­کارهای حرفه‌­ای هم می‌­شناختیم، آمدند توبه کردند در همین سالهای آخر جنگ به لقاءالله رفتند. لقاءالله می‌دانید یعنی چه؟ یعنی: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ». کجا؟ (عِنْدَ رَبِّهِمْ) تعبیر خیلی بلندی است، در مقام عندیّت، در بهشت نه. خدای متعال در قرآن به افراد زیادی اشاره کرده و گفته اینها در بهشتند. اما تعبیر «عِنْدَ رَبِّهِمْ» برای کسانی است  که خیلی ویژه و خاص هستند. «عِنْدَ رَبِّهِمْ» یعنی پیش خود خدا هستند. بنابراین امیرالمومنین (علیه‌السلام) فرمودند:«کُلُّ مَخلُوقٍ یَجری إلی ما لا یَدری= هر مخلوقی به یک طرفی می­رود که خودش هم نمیداند کدام طرف است». یعنی نمی‌داند عاقبت او چه خواهد شد. برای همین با این که الحمدلله روی صراط مستقیم و در صراط امیرالمؤمنین هستیم، خداوند می‌فرماید به این بسنده نکنید، هر روز سر نماز دائما بگویید:«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ». عواملی که انسان را عاقبت به شر می کنند عواملی که از عاقبت به خیری انسان جلوگیری می‌کنند، عبارت اند از: 1)پیوند نداشتن با اهل بیت (علیهم السلام) 2) شیطان 3) ترک یا سهل انگاری نسبت به نماز 4) عاق والدین 5) قطع رحم. 1) پیوند نداشتن با اهل‌بیت (علیهم‌السلام)؛ یکی از مهمترین آفت‌هایی که نمی‌گذارد انسان عاقبت به خیر شود، این است که در دل پیوند حقیقی با اهل بیت علیهم‌السلام نداشته باشد. یعنی ولایتش ضعیف باشد. کسی که ولایتش ضعیف است و اهل بیت را خوب نمی‌شناسد با آنها پیوند حقیقی برقرار نکرده، محبت اهل بیت(علیهم السلام) در دلش به معنای حقیقی جایی ندارد، این عاقبت به خیر نمی­شود. 2) شیطان؛ عامل دیگری که نمی‌گذارد، انسان عاقبت به خیر شود (که بعداً إن شاء الله برایتان توضیح می‌دهم)، شیطان است. امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: «هیچ کس نیست مگر اینکه شیطان موقع مُردن به او حمله می کند چه مؤمن باشد چه غیر مؤمن». ولی خدا از مؤمن دفاع می‌کند و اجازه نمی‌­دهد، حمله شیطان در او تأثیر بگذارد. ولی حمله شیطان به کسی که ایمانش محکم نباشد به آدم‌های شل و آدم‌های ضعیف، آدم‌های بی‌­عرضه کارگر واقع می‌شود. مثل همان نمونه­‌ای که در جلسه قبل عرض کردم، هر چه آن عالم دینی سعی کرد زبانش را موقع مُردن باز کند، باز نشد به لا إله إلّا الله و بعد هم مُرد. 3) ترک یا سهل انگاری نسبت به نماز؛ عامل دیگری که هنگام مردن باعث بدعاقبتی انسان می­‌شود، سهل انگاری در نماز است. آنهایی که در نماز سهل‌­انگارند، به خصوص نماز اول وقت یا در نماز جماعت اینها موقع مُردن راحت جان نمی‌دهند. در اذان و اقامه 12 مرتبه(حیَّ) داریم. (حیَّ) یعنی بشتاب، بدو بیا. خدا صدا می‌کند. ما فقط خود زمینی­‌مان را می­‌شناسیم، اصلا حواس‌مان نیست که مال خدا هستیم(إنّا لله) و عبد خدا هستیم و هدف خلقت‌مان عبودیت است. غیر از عبد خدا بودن وظیفه دیگری نداریم. خدا صدای‌مان می‌کند و ما پشت گوش می‌­اندازیم. چقدر آدم داریم مستطیع هستند ولی حج نرفته اند. پول داشته که حج واجب انجام دهد ولی نرفته است. کربلا می‌توانسته برود ولی نرفته است. حالا کربلا واجب نیست، ولی همین هم برای موقع مُردن دردسرساز است که کسی می‌توانسته برود، ولی نرفته است. حج واجبش را نرفته است سهل­‌انگاری کرده، یعنی دین خدا برایش مهم نیست. کسی که واجبات الهی را سهل­‌انگاری می‌کند یعنی جلوه‌­های دنیا می‌تواند او را از خدا و عبادت و بندگی او غافل کند. این شخص موقع مُردن با آن حالت‌هایی که ملک الموت می‌­آید، فشار و سکرات و غمراتی که دارد، چه کسی یادش می­‌افتد که بگوی: «(لا إله إلّا الله»؟ کسی«لا إله إلّا الله» یادش می‌­آید که یک عمر تمرین کرده باشد. وقتی بین کار دنیا و خدا می‌ماند، بگوید خدا. بگوید خدا صدایم می‌کند، برود نماز اول وقتش را بخواند. آن کسی که اصلاً نماز نمی‌خواند، تکلیفش معلوم است که چطور می‌­خواهد عاقبت به خیر شود؟ معصوم علیه‌السلام فرمود: «إِن قُبِلَت قُبِلَ ما سِواها و إِن رُدَّت رُدَّ ما سِواها= نماز اگر قبول شد بقیه اعمال قبول است و اگر قبول نشد هیچ عملی از کسی پذیرفته نیست. باز فرمودند:« ما بَینَ الکُفرِ وَ الإیمان إلّا تَرکَ الصَّلوۀ) هیچ فاصله­ای بین کفر و ایمان نیست مگر ترک نماز». انسان اگر نماز را ترک کند، کافر است. کافر نظری هم نباشد کافر عملی است. هر چند کفر عملی به کفر نظری هم برمی‌­گردد. بنابراین، انسان بد می‌میرد. 4) عامل دیگر عاق والدین­ است. کسانی که ارتباط‌شان با پدر و مادرشان بد است و پدر و مادر از آنها راضی نیست، عاق والدین اند. پدر مادر حتی اگر کافر هم باشند، انسان موظف است به آنها خوش­رفتاری کند. در واجبات الهی لازم نیست از پدر مادر بی­دین اطاعت کند، اما حق بداخلاقی، حق تندی و حق تحقیر ندارد. اگر کسی قدر رب­‌های کوچک خودش را که پدر و مادر هستند، نداند؛ قدر خدا را هم نمی­‌داند. لذا فرمود: «رِضَا الله فی رِضَا الوالِدَین= رضایت خدا در رضایت والدین است». در روایت نقل است: «یُقالُ لِلعاق إِعمَل ما شِئت فإِنّی لا أغفِرُ لَکَ أبَدا= به عاق والدین گفته می­‌شود که هر کاری می‌خواهی انجام بدهی انجام بده من هرگز تو را نخواهم آمرزید». عاق یعنی کسی که پدر مادرش را به خشم می‌­آورد. پس آنهایی که می‌­بینند، چنین وضعی در زندگی‌شان وجود دارد، حتماً تجدید نظر کنند. مغرور به عبادت، نماز، جبهه رفتن، جهاد و کارهای خیرشان نشوند. اگر والدین راضی نیستند، امکان ندارد انسان رستگار شود. اگر مُردند و در زمان مردن از شما راضی بودند، ولی بعد از آن مدتها گذشت و شما آنها را فراموش کردید و به آنها سر نزدید، آنها می‌توانند در قبر هم انسان را عاق کنند. 5) عامل دیگر، قطع رحم است. ارتباط انسان با خویشان و فامیل ضعیف باشد. می تواند به خویشان و فامیلش کمک کند، دستشان را بگیرد، ولی کمک شان نکند. برای آنها کاری از دستش برمی­آید، ولی انجام ندهد. حداقل سرکشی، خبر داشتن از همدیگر، تلفن زدن، ارتباط داشتن با اینها، خیلی موثر است. کسانی که قطع رحم می کنند، سکرات مرگشان بسیار بسیار دردآور و خطرناک است. سفر پرماجرا [1] - كنز العمّال : 545 . [2] - معانی الأخبار : 345/1 . [3] - بحار الأنوار، ج 6، ص 176. 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 8776
17 ژانویه 2018
| |
پرسش.184
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

شناسه مطلب: 8754
زمان انتشار: 11 ژانویه 2018
| |
مهمترین واجب بر انسان ذکر و یاد خداست

سلسله مباحث استاد نیکنام

مهمترین واجب بر انسان ذکر و یاد خداست

امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:« مهمترین چیزی که خدا بر بندگانش واجب کرده، ذکر بسیار خودش است». فرمودند ذکر خدا فقط این نیست که بگوییم:«سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر». ذکر خدا این است که الان که می‌خواهیم سخنی بگویم، باید اندیشه کنیم که خدا از این سخن خوشش می‌آید یا نه؟

ذکر زبانی هم خوب است؛ اما گل ذکر صداقت است. میوه‌ی ذکر امانت است. میوه ذکر حیاست. اگر من روزی هزار بار تسبیح بگردانم، اما خدای ناخواسته زبانم آلوده به غیبت باشد، به من ذاکر نمی‌گویند. اگر کاسبم، گران بفروشم. اگر گوینده‌ام، دروغ بگویم یا قول بدون علم و آگاهی بگویم. به من ذاکر نمی‌گویند. یک بچه‌ای که حرمت پدر و مادرش را نگه ندارد، هر چقدر هم سینه بزند و زیر علم و کتل برود، به این ذاکر نمی‌گویند. به خاطر این که ذکر باید نشانه داشته باشد. نشانه‌اش اخلاق نیکو و رفتار پسندیده است. ذاکر کسی است که ببیند آن کسی که یادش می‌کند، یعنی مذکور، از او چه می‌خواهد. همین حالا همه ما که اینجا نشسته‌ایم، ظرف یک لحظه می‌توانیم حساب بکنیم که چقدر کار خدایی کرده‌ایم و خدای ناخواسته چقدر کار غیر خدایی کرده‌ایم. هر کسی خودش را خوب می‌شناسد. خودمان را بررسی کنیم و ببینیم ذاکر هستیم؟ حتماً ذاکریم، اما یکی ذاکر خداست و دیگری ذاکر شیطان است. یکی ذاکر خداست و دیگری ذاکر مدیرکل اداره اش یا ذاکر همسر و بچه‌اش است. اگر کسی بندهی بچه و همسرش باشد، یا بنده‌ی اداره اش باشد، یا بنده‌ی پولش باشد، این غلط است. بندگی فقط شایسته خداست که خدا هر چه می‌گوید بپذیری. دیگران بگویند: بنده مطالعه می‌کنم اگر درست بود قبول می‌کنم اگر نبود نمی‌کنم. نماز انسان را از تمام زشتی‌های نهان و آشکار باز می دارد همه ما نماز می‌خوانیم، اهل مسجد و جماعت هم هستیم. اگر کسی احساس کند که بدش نمی‌آید راجع به زندگی فلانی کنکاشی هم بکند و اطلاعاتی به دست بیاورد، این معلوم می‌شود که نماز جدی نمی‌خواند. اگر جدی نماز خوانده بود، به فرموده‌ی خداوند (لا تجسسوا= تجسس نکنید) عمل می‌کرد و از تجسس در زندگی دیگران پرهیز می‌کرد. اگر کسی نماز می‌خواند، مسجد هم می‌رود و در جماعت هم شرکت می‌کند، اما سر سفره‌ای می‌نشیند بدون این که بداند حق دارد سر این سفره بنشیند یا نه؟ حق دارد این پول را در جیبش بگذارد یا خیر؟ معلوم می‌شود که نمازش، او را اوج نداده است. نماز معراجش نشده است. پیغمبر فرمودند: «الصلاة معراج المؤمن» نه این که نماز ما را به آسمان می‌برد؛ بلکه نماز دل من را به آسمان می‌برد و من را آسمانی می‌کند؛ من را الهی و فرشته گونه می‌کند. تمام زشتی ها را از من جدا می‌کند، زنجیر های گناهی که به پر و بال من بسته شده می‌شکند،‌ و من را آزاد می‌کند و من را در فضای معرفت الهی به پرواز در می آورد. بنابراین، نمازگزار را اگر بکشید، دروغ نمی‌گوید، تهمت نمی‌زند، غیبت نمی‌کند،‌ هرزگی نمی‌کند، کاری که خدا ناراضی است، انجام نمی‌دهد. خشوع و خضوع در نماز یعنی چه؟ چرا نمازهای ما ما را اوج نمی‌دهند؟ برای این که نمازهای ما مثل کبوتری است که یک بال دارد. این نماز دوتا بال می‌خواهد: یک بالش خضوع و دیگری خشوع است. از موقعی که می‌گویم:« الله اکبر» و در آخر می‌گویم:«السلام علیکم و رحمه الله برکاته» یک بعدش خضوعش است. نماز خشوع میخواهد تا من را بالا ببرد. خشوع حضور قلب است. حضور قلب چیست؟ حضور قلب هماهنگی دل با زبان است. موقعی که زبان گفت:« الله اکبر»، دل هم بگوید:« الله اکبر». الله اکبر یعنی خدا بزرگتر است و دنیا کوچکتر است. تمام دنیا را اگر به کسی بدهی تا یک سر سوزن عشق به خدا در دلش کم شود، قبول نمی‌کند. چون خدا را بزرگتر می‌داند. آیا شما حاضرید یک قطعه طلا را به یک کسی بدهید یک بسته شکلات بگیرید؟ نه. می‌گویی قیمتش از زمین تا آسمان فرق می کند. علت عدم خشوع و خضوع در نماز، نبود یقین است مشکل ما درنماز، این است که ما به یقین نرسیده ایم. یعنی خیلی چیزها را می‌دانیم، اما در همان محدوده‌ی دانستن می‌مانیم و به یقین نمی‌رسیم. اگر به یقین برسیم، آتش گناه دیگران هم ما را اذیت می‌کند. حضرت آیت‌الله علامه طباطبایی تعدادی مهمان منزل‌شان بودند. خانم‌هایی بودند که برای درس آمده‌بودند.علامه طباطبایی می‌خواستند جایی بروند، ناچار بودند از اتاقی رد بشوند که خانمها نشسته بودند. همین که وارد اتاق می‌شوند، وحشت زده خودشان را می‌چسبانند به دیوار و به سرعت خود را از اتاق می‌روند بیرون. به او می‌گویند: آقا این چه حالتی بود؟ شما چرا اینطوری کردید؟ ایشان در پاسخ فرمودند: آیا شما نمی‌سوختید؟ آیا شما که اینجا نشسته بودید ناراحت نبودید؟ شما که در این آتش نشسته بودید، آیا این هرم آتش شما را اذیت نمی‌کرد؟ شما آنجا چه کار می‌کردید؟ خانمی گفت: داشتیم راجع به فلانی صحبت می‌کردیم. یعنی غیبت می‌کردیم. یک بدن پاک بهشتی مثل علامه طباطبایی، آتش غیبت را احساس می‌کند. من که در آتش هستم احساس نمی‌کنم. به این می‌گویند: «حق الیقین».

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8745
زمان انتشار: 6 ژانویه 2018
| |
یکی از مصادیق حمله شیطان از جلو مسئله آرزوهاست

دشمن شناسی، جلسه 25

یکی از مصادیق حمله شیطان از جلو مسئله آرزوهاست

یکی از حمله­‌هایی که شیطان درباره آینده به ما می‌کند، (حمله ازجلو) بحث آرزوهاست. شیطان برای این که بتواند زمام امور ما را در آینده‌ی مشکوک (آینده دنیایی) و آینده قطعی و مسلم (آینده ابدی و اخروی) به دست بگیرد، با آرزوها به ما حمله می‌کند.

قبلاً گفتیم که ما یک آینده مشکوک یعنی دنیایی داریم و یک آینده قطعی یعنی ابدی داریم که نمی‌دانیم چقدر طول می‌کشد. حمله شیطان از جلو به معنی به مخاطره انداختن هر دو آینده است. شیطان می‌خواهد ما هم دنیای‌مان را از دست بدهیم و هم آخرتمان را. اگر ما روش‌های شیطان را خوب بدانیم، می‌توانیم هم آینده­ مشکوک (دنیایی) و هم آینده قطعی و مسلم‌مان (حیات آخرتی) را خوب بسازیم. آرزوها در زندگی ما نقش بسیار مهمی دارند، در واقع روح یک انسان با آرزو زنده است. اما با از دست دادن آرزوها انسان دلیلی برای زنده بودن و انگیزه‌­ای برای هیچ نوع حرکتی ندارد. «آرزو» موتور حرکت انسان و سلطان قلب اوست. انسان باید دقت کند که چه سلطانی را بر وجود خودش حاکم می‌کند. آرزوها اگر خوب انتخاب شوند، انسان را به هدف‌های خوب و اگر بد انتخاب شوند، به هدفهای بد می‌رسانند. تمام انسانها براساس آرزوهایشان حرکت می‌کنند. شیطان در آرزوهای ما تصرف می‌کند و آرزوهایی را به ما پیشنهاد می‌کند که ما با پرداختن به آن آرزوها، هم خوشی و سعادت دنیا را از دست بدهیم و هم خوشی و سعادت آخرت را. شیطان درباره آرزوها و آینده دنیایی ما چند نوع ترفند و چند نوع فکر را در ما تولید می‌کند. یک فکر همان بحث «ترس» بود که عرض کردیم. شیطان اساساً با سعادت و خوشی دنیایی ما سازگاری ندارد و دوست ندارد ما را خوش و شادمان ببیند. برای همین اگر شما هر تصمیمی بگیرید که برای دنیای‌تان خوب و مناسب باشد، شیطان شما را در این کار می‌ترساند و در شما اضطراب ایجاد می‌کند و آن کار را خیلی بزرگ نشان می‌دهد تا شما شجاعت و جرأت حرکت به سمت آن را نداشته باشید. ترفند عجیب شیطان در بحث آرزوها شیطان اول تلاش می‌کند تا جلوی تصمیمات خوب ما را بگیرد که ما نتوانیم اصلاً تصمیمی که مناسب با دو آینده‌مان باشد بگیریم. وقتی موفق نشود، اینجاست که ترفند یا فنِ «بدل» را به کار می‌برد. این که ما نه دنیای خوبی داشته باشیم و نه آخرت خوبی، مطلوب شیطان است. بنابراین، در وهله اول تلاش او این است که ما در دنیا یک آدم بدبخت، بیچاره، فقیر، فلک‌­زده و گرفتار باشیم؛ اما اگر ببیند که تو تصمیم جدی داری که خودسازی بکنی و دنیای خوب و آینده خوبی برای خودت بسازی، اینجاست که فن بدل را به ما می‌زند. مثلاً در کُشتی یک موقع شما به حریف فشار می‌آوری و او را به زمین می‌زنی. ولی زمانی فن بدل می‌زنی. یعنی وقتی حریف با تمام قدرت و نیرو به تو فشار می‌آورد که تو را به زمین بزند، تو از نیرو و فشار او علیه خودش استفاده کرده و او را به زمین می‌زنی. در حرکت اول شیطان تلاش می‌کند اساساً جلوی تصمیمات قشنگ و خوب ما را بگیرد که ما اصلاً تصمیمات خوب و قشنگ برای آیندهمان نگیریم. اگر نتوانست و دید قدرت ما بیشتر از اوست و می‌توانیم او را کنار بزنیم؛ اینجا حرکت بدل شروع می‌شود و شیطان یک جریان موازی با ما ایجاد می‌کند و در طول مسیر ما را همراهی می‌کند، اما در این همراهی کم کم آرزوهای ما را تغییر می‌دهد و ما را به سمتی می‌برد که به آرزوهای‌مان نرسیم و خسته شویم و ناکام هم از دنیا برویم. کسی که می‌خواهد هم در دنیا و هم در آخرت آدم موفقی باشد، باید روی مهندسی آرزوها کار کند. اما اگر مهندسی و چینش آرزوها را بلد نباشد، گرفتار انواع حوادث خواهد شد. آرزو باید با ساختار وجودی انسان تناسب داشته باشد. به طوری که انسان بعد از یک مدت احساس آرامش بکند و زمینه­‌های رشد برای مراحل بعدی زندگی او هم فراهم بشود. در دعا از زبان معصوم داریم که می‌فرماید:«اللهم ربَّ العالمین ... اَسئَلُکَ مِنَ الآمالِ اَوفَقَها= ای رب العالمین ای کسی که ربوبیت و تربیت من به دست توست. از تو مناسبترین آرزوها را می خواهم». آشنا نبودن با مهندسی آرزوها و پیامدهای آن این توفیق بزرگی است که انسان بتواند در بین آرزوهای مختلفی که بر سر راهش قرار می‌گیرد، مناسبترین آرزو را انتخاب کند. اما آشنا نبودن با مهندسی آرزوها و انتخاب آرزوی نامناسب باعث شکست می‌شود و انواع و اقسام بیماری‌های جسمی و روحی را به دنبال دارد. ما کسانی را سراغ داریم که در زندان یا در تیمارستان هستند، کسانی که مراجعات زیاد به روانپزشکان و روانشناسان دارند و قرص مصرف می‌کنند. وقتی ریشه یابی می‌کنید، می‌بینید که اینها غالباً در آرزوهایشان شکست خورده‌اند. سالها زحمت کشیده و تلاش کرده اند که به آرزوی قشنگ و خوبی برسند؛ اما نرسیده‌اند. گاهی انتخاب غلط آرزویی باعث شده که شخص در یک لحظه جنون به سراغش بیاید و کاملاً دیوانه شود. اگر سری به تیمارستان بزنید، می‌بینید که آدم‌های بزرگ و تحصیل کرده، افرادی که زمانی موفقیت‌های خوبی در زندگی‌شان داشته‌اند، ولی جهت­‌دهی به آرزوهای‌شان چنان غلط بوده و چینش آنها چنان اشتباه بوده که دچار بن­بست شده‌اند و سر از تیمارستان درآوردند. فکر نکنید آنهایی که خودکشی میکنند، همه آدمهای آس و پاس، بی­‌سروپا و بدبخت و بیچاره بودند، بلکه از سلاطین، رئیس­‌جمهورها، وزرا، هنرپیشه‌­ها و ورزشکارهای موفق، قهرمان‌ها، ستاره‌­ها، پزشکان و مهندسان بیشترین آمار را دارند که یا خودکشی کرده اند، یا سر از زندان درآورده‌اند، یا بیماری روحی روانی گرفته‌اند و قرص دارو مصرف می‌کنند و یا به شدت افسردگی دارند و یا در نهایت سر از تیمارستان درآورده‌اند. چطور یک دفعه فشار و تنشی به آنها وارد آمده که عقلشان را از دست داده‌اند؟ یا چطور فردی در یک لحظه به حالتی رسیده که یک دفعه سکته کرده است؟ سن سکته در کشور ما و آمار سکته به 30 ـ 35 سال رسیده است. چه می‌شود که انسان سکته می‌کند، سکته همیشه به خاطر چربی و قند و فشار خون نیست؟ بیشتر مواقع علت این است که این افراد بلد نبوده‌اند درست آرزو بکنند و یاد نگرفته اند، چگونه هدف­‌گذاری کنند و یا در اثر ناآشنایی با انواع آرزوها، مثل آرزوهای نامناسب و متضاد و آرزوهای اشتباه و نشدنی گرفتار شده اند. آرزوهای متضاد، آرزوهای نامناسب و آرزوهای اشتباه و غلط، فاجعه­‌های زیادی را متوجه ما می‌کنند. امروز ما جوانانی داریم در دانشگاهها و دبیرستان‌ها که سطح اضطراب و غصه­‌هایشان خیلی بالاست. از هر 10 نفر، 3 نفر فقط «افسردگی رشته» دارند که حاصل هدف گذاری اشتباه بوده است. «افسردگی رشته علمی و دانشگاهی» در ایران، بسیار فراوان است. بنده در درصد بالایی از مشاوره­‌هایم با آدم‌های نخبه‌­ای مثل فارغ­‌التحصیلان دانشگاه‌ها از فوق لیسانس به بالا سروکار دارم که اینها زمانی که 17 ـ 18 سالشان بوده یا در دوران کارشناسی بوده اند، در انتخاب رشته علمی خود، هدف‌­گذاری غلط داشته اند. این افسردگی ها در حالی است که دیگران از بیرون به آنها «به­به و چه چه» می‌گویند، اما خودشان از داخل می‌سوزند و اصلاً راضی و شاد نیستند. آمار بالای طلاق که بیشتر مربوط به قشر تحصیل کرده ما است نیز، بیانگر انتخاب نادرست و چینش غلط آرزوهاست. به همین ترتیب، دقت نکردن در انتخاب دوست، انتخاب شغل، انتخاب کیفیت زندگی و ... هدف‌گذاری‌های غلط باعث ایجاد ناآرامی و غصه و اضطراب می‌شود. به همین دلیل معصوم(علیه‌السلام) دستش را بالا می‌برد و از خدا مناسب‌ترین آرزوها را می‌خواهد. خواستن مناسب‌ترین آرزوها شعور و معرفت می‌خواهد و هنر هر کسی نیست؛ به ویژه در انتخاب همسر. خوشبختی به انسان نزدیک است، ولی شیطان با آرزوها آن را دور می کند خداوند سازو کار عالم را طوری مهندسی کرده که انسان در فاصله خیلی کم و خیلی کوتاه می‌تواند آنچه که به او آرامش و شادی می‌دهد و خوشبختش می‌کند را به دست بیاورد. اما شیطان کاری می‌کند که انسان به خاطر بی‌سلیقگی و داشتن آرزوهای غلط و اشتباه و آرزوهای نامناسب، از کنار این آرامش رد می‌شود و خودش را در دریایی از اضطراب و نگرانی می‌اندازد. در آخر کار هم ناکام در سراب آرزوهای خودش سکته می‌کند.   بعد از 10 -15سال پس از رسیدن به آرزوی نامناسب، تازه می‌فهمد که تمام این مدت علیه خودش کار کرده و به عشق دستیابی به خوشبختی و پیروزی، برای شکست تلاش کرده است. اینجاست که افسوس می خورد و دوست دارد یک بار دیگر به گذشته‌ی خوب خود برگردد. اما دیگر دیر شده است.  به قدری مسئله چینش آرزوها مهم، و غلط انتخاب کردن آن شایع است که وقتی به اکثر افراد بگویید اگر 10یا 15 سال به عقب برگردی، دوباره همین مسیر را انتخاب می کنید؟ اکثراً می گویند: نه. خیلی کم هستند کسانی که می‌گویند: بله، همین مسیر را می‌آییم. این خیلی غم‌­انگیز است و به این معنی است که هدف­گذاری‌های ما غلط و آرزوهایمان اشتباه و نامناسب بوده اند. مهمترین کاری که والدین و مسئولین فرهنگی باید انجام دهند بزرگترین و مهمترین کار و خدمتی که والدین و مسئولین فرهنگی باید انجام دهند، این است که در شناسایی و مهندسی درست آرزوها به افراد کمک کنند. ما گاهی آرزوهایی داریم که برای رسیدن به آنها، همسر، پدر و مادرمان را له می‌کنیم؛ یا کارهای خلاف انجام می‌دهیم و آدم‌های زیادی زیر دست و پای ما له می‌شوند تا ما به آن آرزو برسیم. در حالی که آن آرزو اصلاً مناسب نبوده، بلکه خطرناک هم بوده است. برخی افراد به رغم این که دریافته اند آرزوهایی غلطی داشته اند که بلای جانشان شده، ولی باز هم می‌گویند نه این راه را تعیین و انتخاب کرده‌ایم و باید تا آخر برویم. در این راه پدر و مادر قربانی می‌شوند، فرزند و همسر و دوستان زیاد و حتی خیلی از ارزشها قربانی می‌شوند، از خدا و ائمه جدا می‌شویم، قیامت و ابدیت را از دست می‌دهیم، اما حاضر نیستیم از راه نادرست برگردیم. بزرگترین خدمتی که پدر و مادرها، مسئولین فرهنگی و آنهایی که مسئولیت تربیت عده‌ای از انسانها را دارند می‌توانند انجام دهند، این است که به فرزندان و افراد تحت تربیت شان «مهندسی آرزوها» را آموزش دهند. ما باید در این مورد به داد مردم و به داد جوانانمان و فرزندان‌مان برسیم که مسیر زندگی را اشتباه انتخاب نکنند. خیلی از پدر و مادرها وقتی می‌خواهند هدف‌­گذاری کنند، می‌گویند تو بهتر است این کاره بشوی و خیلی از پدر و مادرها هدف‌هایی که خودشان داشته‌اند و به آن نرسیده‌اند را برای بچه‌­ها ترسیم می‌کنند و می‌خواهند فرزندشان به آنجا برسد. فرزند خود را تشویق میکنند به او تحمیل می‌کنند و فشار می‌آورند. خیلی از بچه‌­ها چنین چیزی را نمی‌پسندند ولی تحت تأثیر و فشار والدین، آن کار را انجام میدهند. گاهی فرزندان چنان شیفته ی والدینِ خود هستند که همان اهدافی را که والدین می‌گویند، انتخاب می‌کنند و بعداً می‌فهمند که سرشان کلاه رفته و وقت و عمر و جوانی شان تلف شده است. علامت آرزوی خوب و مناسب چیست؟ علامت آرزوی مناسب این است که شما وقتی به سمت آن می‌روید، روزبه‌­روز به آرامش و قدرت و شادی بیشتری نزدیک شوید و احساس می‌کنید که هر لحظه دارید ذره‌­ای و مقداری از آن هدف را به دست می‌آورید. نکته فوق­‌العاده مهمی که ما در بحث مهندسی و چینش آرزوها باید در نظر داشته باشیم، این است که ما به خود رها شده نیستیم و باید نسبت به مصرف عمر و جوانی مان در درگاه الهی پاسخگو باشیم. این از اولین اموری است که در قبر ازما سوال می‌شود. یک سلسله از آرزوها هستند که با ما تناسب دارند؛ چه آرزوهای دنیایی و چه آرزوهای ابدی. اگر آنها را شناسایی و به سمت آنها حرکت کردیم، روزبه‌­روز شادتر، آرامتر می‌شویم و دنیای قشنگتر دنیای شیرین‌­تر و البته حیات ابدی موفق و مقرون به خوشبختی خواهیم داشت. در غیر این صورت، هم دنیای ما و هم آخرت ما خراب می‌شود و سرمایه‌ی ما از دست می‌رود و ما به هدف نمی‌رسیم که اصطلاحاً به این حالت «خسران» می‌گویند. یعنی انسان اصل سرمایه را از دست داده و به آنچه که می‌خواسته نرسیده است و علاوه بر آن پشت سرش خیلی خرابکاری هم به وجود آورده است. شیطان آرزوهای غلط را جلوی چشم ما می‌چیند و ما را تحریک و تشویق می‌کند که به سمت آنها حرکت کنیم. او آنها را برای ما بزرگنمایی می‌کند و خیلی باشکوه جلوه می‌دهد. مثلاً می‌گوید چقدر خوب است تو مثل فلانی بشوی؛ مثل این کسی که در تلویزیون نشان می‌دهند؛ مثل این کسی که در مجله یا روزنامه می‌بینی؛ یا مثل این کسی که در ماهواره می‌بینی؛ یا مثل این شخصیتی که در رمان می‌خوانی؛ و ... یک دفعه می‌بینیم که فاجعه اتفاق افتاد. پس قبل از اقدام به هر عملی، تنظیم آرزوها خیلی مهم است. گاهی ما چندین هدف و دو یا چند آرزو انتخاب می‌کنیم که یکی از آنها ما را به نوعی از کارها دعوت می‌کند و دیگری ما را به کارهای دیگری دعوت می‌کند و به سمت دیگری می‌کشاند، بنابراین احساس میکنیم که در بین چند تا آرزو داریم تکه­‌تکه می‌شویم. حس می‌کنی وجودت را از چند طرف دارند می‌کشند و این خیلی فشار جسمی و روحی زیادی به انسان تحمیل می‌کند و منجر به حوادث بدی می‌شود که بخشی از آنها بیان شد. شیطان/ مهندسی آرزوها

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8744
زمان انتشار: 6 ژانویه 2018
| |
سگ بازها چگونه جلوی ورود فرشته را  می گیرند

استاد محمد شجاعی

سگ بازها چگونه جلوی ورود فرشته را می گیرند

«افراد سگ باز» از این مساله مهم غافلند که چطور با آوردن سگ یا تصور آن به خانه و محل زندگی خود، فرشته‌ها را از خود دور می‌کنند. خداوند در قرآن می‌فرماید: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ= براى او فرشتگانى است كه پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت‏ سرش پاسدارى مى كنند»(رعد/11). خداوند فرشته را برای حفاظت از ما قرار داده است؛ اما این خود شما هستید که خواسته و ناخواسته؛ دانسته یا ندانسته، با برخی اعمال نادرست، از ورود این فرشته‌ها جلوگیری می‌کنید. یکی از این کارها آوردن سگ یا تصویر آن به محل زندگی ماست. گاهی راننده‌ای را می‌بینیم که سگ یا مجسمه یا عروسکِ سگ یا عکس‌های آن را برای زینت در اتومبیلش می‌گذارد. حتی سگ یا تصویرش را به خانه می‌آورند. معصوم(علیه‌السلام) می‌فرماید: هر جا سگ یا عکس یا صورت سگ باشد، فرشته‌­ها به آنجا نمی‌آیند. پس به خاطر نبود فرشتگانی که خدا برای حفاظت و مراقبت از ما قرار داده است، خیلی از حادثه ممکن است اتفاق بیفتد. مهندس عالم این گونه به ما زندگی کردن و سبک زندگی اسلامی را یاد می‌دهد. پس این مجسمه‌ها و عروسک‌های سگی را بردار و به جای آنها چیزهای قشنگی مثل آیه الکرسی بگذار که حفاظت کننده است. عکس‌های شهداء و اولیای خدا و آدم‌های مؤمن را بگذار. انسان باید گرایش معنوی­ خود را در نظر بگیرد. گرایش معنوی به صورت‌های زیبا و صورت‌های ملکوتی و انسانی است. به جای اینکه عکس یک هنرپیشه خارجی اهل فحشا و فساد را روی اتومبیلت یا در خانه‌­ات بگذاری، عکس کسی را بگذار که خیر و برکت می‌آورد و راه ورود فرشته‌­ها را به محل زندگی شما باز می‌کنند.  این نص قرآن است که خداوند فرشته را برای حافظت شما از جلو و عقب همراه شما می‌فرستد. اما من که خود سگ یا صورت و مجسمه سگ را دارم یا یک کار فسقی دارم، فرشته خوشش نمی‌آید و می‌رود، در نتیجه حادثه‌ها اتفاق می‌افتد.   برگرفته از مباحث «دشمن شناسی» جلسه 24.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed