www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 9798
زمان انتشار: 22 نوامبر 2018
| |
ارجحیت «لا اله الا الله» بر همه هستی

شرح زیارت عاشورا، جلسه 6، 80/08/12

ارجحیت «لا اله الا الله» بر همه هستی

امام صادق علیه‌السلام از قول خداوند تبارک و تعالی نقل می کنند: «ای موسی! چنانچه هفت طبقه آسمان با تمام ساکنین آنها و مجموع زمین های هفتگانه را در نزد من در کفه ای بگذارند و کلمه ی «لا اله الا الله» را در کفه دیگر، «لااله الا الله» ترجیح خواهد داشت بر کفه دیگر.

تاکید خداوند تبارک و تعالی بر این مساله، نشاندهنده ی این است که هدف و منظور از همه نظام خلقت و مجموعه هفت آسمان و موجوداتش، برای تحقق «لا اله الا الله» است. یعنی بدون توحید و بدون توجه به این  که هر چیزی بدون توحید، یک حقیقت اعتباری است؛ اما هر چیزی که با توحید همراه شد، از اعتبار خارج شده و به حقیقت می پیوندد. این گونه است که می گوییم: خلقت هفت آسمان و زمین، انسانها و سایر موجودات، بدون توحید، عبث است. یعنی از لا اله الا الله است که همه چیز معنا و رنگ و ارزش می گیرد. پس «لا اله الا الله» تنها حقیقت عالم است. تأکیدی که در این حدیث قدسی وجود دارد، باید ما را به فکر فرو ببرد. در واقع «لا اله الا الله» همانند رشته یا نخ تسبیح است که دانه ها را به هم متصل می کند و بدون آن ما و همه چیز، عبث هستیم. گفتن لا اله الا الله به زبان، که مربوط به ظاهر است، اولین مرحله است؛ اما لااله الا الله باید در خیال و وهم و عقل و قلب و سر ما جا بگیرد و به صورت یک باور در بیاید. اگر این باور به وجود بیاید، آن وقت در عمل هم ظهوراتی دارد، در اخلاق ما، در رفتار، خانواده، تربیت، معاملات، سیاست و...همه چیز ما لا اله الا الله ظهور پیدا خواهد کرد و اثر خودش را خواهد گذاشت. «لا اله الا الله» یعنی عشقی که بر همه چیز ترجیح دارد. مهمترین حرف عالم و مهمترین چیزی که خلق شده، عشق است. انسان عاشق خلق شده و هدف خلقت هم عشق است و در دنیا کسی بُرد می کند که عاشق شود و وقت بیشتری از او در عشق بگذرد و مابقی افراد، همه باخته اند. تنها سرمایه انسان، رفاقت با الله است تنها سرمایه ای که انسان می تواند به عنوان انسان، با خودش از دنیا ببرد، سابقه رفاقت با خدای تبارک و تعالی است، هر چه بیشتر، بهتر. خداوند رفاقت های پایین و ظاهری و طبیعی را گذاشته که ما ادراک به دست بیاوریم. در رفاقت های پایین، بین انسانها چطور دو نفر با هم رفیقند؟ چقدر بین شان صمیمیت و صفا هست؟ حال اگر کسی رفیق خدا شود و حقیقتاً خدا را دوست داشته باشد و این رابطه دوطرفه برقرار شود، چه تأثیراتی دارد؟ وقتی منتقل می شود به برزخ یعنی چه؟ در دنیا یعنی چه؟ وای به حال کسی که منتقل شود به آنجا و بعد کاشف به عمل آید که هیچ رفاقتی با خدا نداشته. اگر هم خدا، خدا کرده مزدورانه بوده و به شوقِ چیز دیگری بوده. کمی در مفهوم حدیث فکر کنیم، زان پیش که بر سرت شبیخون آرند             فرمای که تا باده ی گلگون آرند تو رَز نِه ای  غافل نادان تا تو را                 در خاک نهند و باز بیرون آرند همین، سرمایه ماست و این برای ما می ماند. بقیه هر چه باشد ننگ است. شیطان مانع رفاقت انسان با خداست پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث قدسی را نقل فرمودند:«إِنِّی خَلَقْتُ عِبَادِی حُنَفَاءَ کُلَّهُمْ وَإِنَّهُمْ أَتَتْهُمْ الشَّیَاطِینُ فَاجْتَالَتْهُمْ عَنْ دِینِهِمْ[1]= همانا من تمامی بندگانم را حنیف [متمایل به اسلام و حقیقت] آفریدم، امّا شیاطین بر آنان تاخته و آنان را از دینشان باز می‌دارند». ما باید از مفهوم و نگاه سنتی که به شیطان داریم، بیرون بیاییم. باید بدانیم که زمینه تسلط شیطان و حمله های چهارگانه (جلو، عقب، راست و چپ) شیطان و فریب از راه صور مقدس را خودمان فراهم می کنیم و اجازه می دهیم که این نامحرم به حریم ما نزدیک شود. قوه ی واهمه و شیطان باعث می شوند که ما عشق خدا را فراموش کنیم و به جای آن، عشق های موقت و محدود را انتخاب کنیم و با آنها تا آخر عمر سرگرم شویم. اینکه شیطان طبق چه سازوکاری می تواند این را به ما قالب کند و ما را سرگرم کند، بدون اینکه دردمان بیاید و آثار و تبعات آن را متوجه شویم را ان شاءالله در آینده توضیح خواهیم داد و خواهیم گفت، عاملی در کار است که می خواهد معشوق حقیقی را از ما بگیرد و معشوقهای قلابی، چه مقدس چه غیر مقدس را بر سر راه ما بیاورد. خیلی از معشوقهای مقدس، قلابی اند و این به مراتب خطرناکتر از معشوقهایی است که صورت های باطن و حرام دارند. گاهی صور مقدس، حربه ای در دست شیطان می شوند ممکن است کسی بگوید: ما که اصلاً معشوق های قلابی نداریم؛ نه دنبال حرامیم، نه دنبال فسادیم؛ شروع از همین جاست که از صور حرام می بُریم و صور مقدس قلابی سروقت ما می آید و طوری ما را به خودش سرگرم می کند که خدا را فراموش می کنیم. شیطان ترجیح می دهد، اگر ما یک آدم فاسد نباشیم، یک حزب اللهی تحت فرمان خودش باشیم.  در همان حزب اللهی بودن، شیطان کمک می کند تا تثبیت شویم. یعنی یک حزب اللهی باشیم که به قدری مشغله های مقدس دارد که فرصت نمی کند به خود خدا سری بزند و با خدا خلوتی بکند. خودش را برای اسلام می کشد. آنقدر شیطان می گوید:« اسلام در خطر است؛ بجنب؛ آی چنین شد؛ وای چنان شد؛ بدو!» تو هم به هوای اینکه اسلام است، می دوی. خدا می گوید بابا این اسلام را خود من گذاشته ام تا تو با من رفیق شوی؛ نگذاشته ام که تو بروی جان بکنی. برای که می خواهی تلاش کنی؟ برای اسلام؟ تو من را کنار گذاشته ای و برای اسلام داری کار می کنی؟ برای اسلام باید با رفاقت و با عشق من کار کنی. ما نمی توانیم خدا را کنار بگذاریم و برای اسلام کار کنیم. آیا ما در کارهای مادی مان اینطور هستیم؟ ما در کارهای مادی مان اگر دو شیفت هم کار کنیم، بالاخره وقتهایی هم برای خلوت کردن با خدا داریم. چطور با تلویزیون خلوت می کنیم؟ با همسر و فرزند، با پدر و مادر خلوت می کنیم و به مسافرتی، زیارتی، پارکی ... می رویم؟ اما گاهی ما آنقدر برای اسلام کار می کنیم که دیگر وقتی برای خدا نداریم و می افتیم به دروغگویی. در این حدیث قدسی، حضرت باریتعالی می فرماید: شیطان با رفاقت بندگانم را گمراه می کند که برای من شریک قرار دهند. موضوع شرک خیلی خطرناک است. شرک مراتب مختلف دارد. پیغمبری که می بینید در 23سال، 80 غزوه و سَریّة دارد، یا امیرالمومنین یا ائمه علیهم السلام که آن تلاشهای سیاسی و اجتماعی را داشتند، به عشقشان لطمه نمی زدند. عشق، طرب و می و مطربشان را رها نمی کردند؛ عشقهای فطری، کیف های فطری را رها نمی کردند. ما یک موقع اگر بخواهیم از امیرالمومنین هم در کارهای مقدس تقلید کنیم، یک جوری تقلید می کنیم که سر از عشق درنمی آوریم. عشق به خدا، همراه با اهل عمل بودن، انسان را به مقام صادقین می رساند درست است که شعار مؤمن عمل است و باید اهل عمل بود. مبارزه با دشمن، توجه به نقشه های دشمن، خنثی کردن دشمن و حضور در صحنه خوب است. اما مردگی از کسی پذیرفته نیست. کسی در لاک عشق با خدا برود و دین را فراموش کند، قابل قبول نیست. اگر کسی در کنار اهل عمل بودن، با خدا هم عشق ورزی داشت، اینجاست که به مقام صادقین می رسد. یعنی راست می گوید که خدایا اگر می روم جبهه و اگر دارم برایت زحمت می کشم، باید ساعاتی هم خصوصی با من باشی و من با تو خلوت داشته باشم، باید به تو توجه کنم، نوازشم کنی و مرا در آغوشت بگیری. نه اینکه بگویم خدایا وقت ندارم. یک مصداق این عمل این است که برخی اینطورند که می گویند: آنقدر برای اسلام یا امام حسین ع دارم کار می کنم که وقت ندارم دیگر نماز بخوانم. شیطان در مقدس ترین چهره ها می تواند ما را از خدا دور کند. فقط رفیقهای خدا هستند که شیطان نمی تواند با آنها کاری بکند. برای همین است که خدا به شیطان می فرماید: «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان= تو بر بندگان من نمی توانی سلطه پیدا کنی»؛ یا « أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُون[2] = آگاه باشید كه بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مى ‏شوند». پس ما باید برویم در «لا اله الا الله» که آسیب نبینیم. کلمه لا اله الا الله حصن و جایگاه امنی است. اگر می خواهی از خدعه های مقدس شیطان و صور مقدس و صور حرام در امان باشی، باید بیایی در «لااله الا الله». سحرگاهان که مخمور شبانه                      گرفتم با دو صد چنگ و چغانه نگار نازنینم جلوه ای کرد                        که ایمن گشتم از مکر زمانه با عشق به خدا در وادی امن می رویم و تا وقتی هم در وادی امن نرویم، همه چیز برای ما خطرناک است؛ حتی اگر مقدس ترین آدمها باشیم. یعنی به هیچ چیز نباید مغرور شد و هیچ صورت مقدسی بیمه کننده نیست. تنها چیزی که می تواند ما را بیمه کند، محبت خداوند تبارک و تعالی است. محبت حقیقی و عشقی که شوریدگی بیاورد؛ عشقی که در زندگی تجلی داشته باشد. دلتنگی ها، خلوتها، نواها، طربها، همه اینها باید باشد که آنها هم هر یک خواص و آثاری دارد. خدا همراه کسی است که با او شریکی قرار ندهد « أَنَا أَهْلٌ من أُتَّقَى فَلا یُجْعَلُ مَعِی إِلَهٌ، فَمَنِ اتَّقَى أَنْ یَجْعَلَ مَعِی إِلَهًا فَإِنِّی أَهْلٌ أَنْ أَغْفِرَ لَهُ= من اهل كسى هستم كه به من تقوى داشته باشد (از من پرهیز کند) و غیر از من خدایى قائل نشود. پس اگر کسی به غیر من به خداى دیگری قائل نشد، من اهل آن هستم كه او را ببخشم». پرهیز شود، یعنی از من بترسند که قرار داده نشود با من خدای دیگر. یعنی من معشوقی هستم که عاشق من باید خیلی حواسش را جمع کند. یار بسی نازک مزاج است و غیور                غیر او از محفل خود ساز دور در طول تاریخ چه کسی را سراغ دارید که غیر خدا را در زندگی انتخاب کرده باشد و از او خیر دیده باشد؟ این کلمه ی «بترسید» خیلی هشدار است؛ یعنی همراه با من، کسی را در دلتان راه ندهید. حالا یعنی آیا زن و فرزند را دوست نداشته باشیم؟ یا پیغمبر و مؤمنین و خیلی چیزهای دیگر را دوست نداشته باشیم؟ باید دوست داشته باشیم، ولی اینها نباید معشوق اصلی ما باشند. معشوق اصلی یعنی آنکه به همه چیز معنا و مزه می دهد و او باید فقط خداوند تبارک و تعالی باشد. اگر کسی پروا کند از قرار دادن اله دیگری با من، سزاوار است که من او را بیامرزم. پس آمرزش در توحید است. شرک برای انسان گرفتاری می آورد. باید سعی کنیم درجه درجه و ذره ذره از شرکمان کم کنیم. «یا أیهاالذین آمَنوا آمِنوا= ای مومنین ایمان بیاورید». همه ما به نوعی و در حد و درجه ای مشرکیم و کفر می ورزیم. البته کفر عملی داریم. بعضی از ما کفر اعتقادی هم داریم. باید درجه درجه، از حد کفرمان کم کنیم تا کم کم به وادی امن و شیرین و شورانگیز توحید برسیم. باید برای دوست داشتنِ لقای خدا، خود را فارغ کنیم خیلی از افراد ادعای دوست داشتن «ملاقات با خدا» را دارند، اما آن قدر مشغله دارند که نمی توانند خود را برای این ملاقات، فارغ کنند. پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:«قال الله عز وجل: إذا أحب العبد لقائی احببت لقائه؛ وإذا ذكرنی فی نفسه ذكرته فی نفسی = هر وقت بنده ای ملاقات مرا دوست داشته باشد، من هم لقای او را دوست دارم؛ هر وقت مرا پیش خود یاد کند، من هم در درون خودم او را یاد می کنم». لقاء یعنی ملاقات؛ یعنی تمنای وقت ملاقات داشتن. مثلاً فردی می گوید من فلانی را دوست دارم و برای دیدار او خودم را فارغ می کنم. شیرینی حدیثهای قدسی به این است که خداوند خودمانی تر سخن گفته است. «احببت لقائه» یعنی من هم دوستش دارم؛ من هم ملاقات او را دوست دارم. «و اذا ذکرنی فی نفسه» هر وقت مرا پیش خودش و در درون خودش یاد بکند، «ذکرته فی نفسی» من هم در درون خودم او را یاد می کنم و به یادش هستم. چقدر مزه دارد که خدا به یاد آدم باشد. من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم                   لطفها می کنی، ای خاک درت، تاج سرم تراب کجا و رب الارباب کجا؟ می گوید من هم یادتان می کنم، هر وقت یاد من باشید. شیرین ترین لحظه همین است که انسان در درونِ خودش، آن موقعی که کسی متوجه نیست، فقط به خدا فکر می کند. شیرین تر از آن این است که وقتی داری به او فکر می کنی، متوجه شوی او هم دارد به تو فکر می کند. او هم به یاد تو است. وقتی تو به یادش هستی، او هم به یاد تو است. وقتی دل تنگ می شوی، او هم همین طوری است. وقتی می دوی که برسی به او، او هم کمکت می کند که بیایی. موانع را از سر راه بر می دارد و کمکت می کند که برسی. اگر از جانب معشوق نباشد کششی               کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد وای به حال ما که خداوند آرزوی ملاقات ما را دارد و ما وقت نداریم خدا نسبت به ما کشش دارد. ولی وای بر ما! زمانی که او کشش دارد ما می گوییم نه. او ما را می کشد و به ملاقات دعوت می کند؛ اما ما می گوییم وقت نداریم و کار داریم. می گوید، چقدر دوست دارم که وقتی نماز بنده ام تمام می شود، بنشیند با من حرف بزند. اذا فرغت فانصب و الی ربک فارغب= نمازت که تمام شد، به تعقیبات بپرداز و به سوی پروردگارت رغبت داشته باش». اما خیلی ها هستند که نمازشان که تمام می شود، می زود بلند می شوند و می روند. در حدیث قدسی در این مورد می فرماید: «ای بنده من! کجا می روی از اینجا بهتر؟»؛ اینها که تعقیبات نماز را رها می کنند، می گویند: کارمان دیر می شود. اما 40 سال است که ما داریم همین کار را می کنیم و به این امید هستیم که بعدا یک روزی وقت می گذاریم و با خدا حرف می زنیم و رفیق خدا می شویم؛ ولی نمی شود. همه اش به خودمان دروغ می گوییم. شور عاشقی گلش همان جوانی است. خوب است که در جوانی عاشقی کنی. مثل بچه بسیجی ها. یعنی برای عشق بازی با خدا، خیلی احتیاج به مقدمات نداریم. این همه بچه بسیجی 13- 14 ساله دیدیم که خیلی عاشق بودند. اما ما دائم به خدا می گوییم، وقت نداریم، کار داریم. گاهی وقتها هم کارمان را خراب می کند تا بلکه بفهمیم که داریم از کجا می خوریم. اما باز هم متوجه نمی شویم. خدا می گوید هر وقت با من هستی، من هم در کار تو هستم. من هم کارهای تو را حل می کنم. ولی ما به خدا اعتماد نداریم. خدا را راستگو نمی دانیم. اگر به خدا اعتماد داشته باشیم، می گوییم من با خدا هستم؛خدایا! خودت برو درست کن. مگر اسباب و علل دست من است؟ همه چیز در دست خودت است. ما را پیش خودت نگه دار و کارمان را هم راه بینداز. علت این همه معطلی در کارهایمان چیست؟ وقتی با عجله از سر نماز بلند می شوی و می روی و می گویی کار دارم، یک جایی در کارت گره می خورد و ده برابر آن وقتی که می خواستی، بنشینی با خدا حرف بزنی، در خیابان یا جای دیگر، معطل می شوی. علت بعضی معطلی ها در بعضی جاها، به خاطر همین است که «لعلهم یتذّکرون؛ یذّکرون؛ یرجعون؛ یتضرّعون...» شاید متذکر شوند، برگردند، شاید توبه کنند، شاید گریه کنند. اما ما متوجه نمی شویم و باز هم همین طوری می رویم جلوو به سبک نادرست زندگی ادامه می دهیم. وقتی کار ما گره خورد، دوباره با بی حیایی بر می گردیم و می گوییم: «خدایا! آنقدر نذر می کنم و قرآن می خوانم که مشکلم را حل کنی. یعنی خدا را برای حل مشکلمان می خواهیم. اشتباه روی اشتباه. اینها به خاطر این است که اعتماد به خدا نیست. اینطوری آرامش هم نداریم؛ یکسره دلشوره داریم؛ یکسره دلشوره‌ی این که آینده چه می شود؟ و همین روحیه ی نامناسب باعث می شود که دیگر فرصت خدا را هم نداشته باشیم. خیلی بد است که ما بخاطر دلشوره ی کارهایمان، رفاقت با خدا را فراموش کنیم. یعنی آنچه که برایش خلق شده ایم را کنار بگذاریم. لاتها و اراذل و اوباش و فاسق ها این کاری را که ما می کنیم، نمی کنند. آنها هر چقدر هم که سرشان شلوغ باشد و روابط خارجی داشته باشند، اصلاً از عشق و حالشان کم نمی گذارند. یعنی همیشه باید بساطشان برای عشق و حال کردن به راه باشد. ولی ما این طوری نیستیم. ما دائم کار می کنیم و به خدا می گوییم وقت نداریم. اساساً همه کارها برای این است که ما بتوانیم به عشق اصلی مان که خدا است، برسیم. لاتها، اراذل و اوباش و ثروتمندهای متول و فاسد، برای این دنبال ثروت هستند که بتوانند بیشتر عیاشی کنند. چون عیاشی برایشان اصالت دارد. گاهی می بینیم که عشق رفتن به دبی، یا عشق یک سفر اروپایی، عشق رفتن کیش او را کشته است. مسخره ترین نحوه ی زندگی این است که حال گفتگو با خدا را نداشته باشیم سبک زندگی مسخره ما و خستگی از تن به در کردن حضرت زینب با نماز وقتی انسان کار و تلاش می کند، موقع خواب باید بخوابد. بعد از هر تلاشی، هنگام استراحت باید استراحت کرد. مگر غیر از این است؟ اما مسخره ترین نحوه زندگی، این است که بگویی من خیلی کار کرده ام و خسته ام، اما وقت استراحت ندارم. در حالی که اگر کار ما برای خدا باشد، خستگی را با خدا در می کنیم و به خدا می گوییم خدایا! خسته هستیم؛ اما می خواهیم که خستگی ما را به در کنی. درست مثل حضرت زینب سلام الله علیها. ما نمی فهمیم حضرت زینب سلام الله علیها وقتی دهه اول محرم را با مصیبت می گذراند، به خصوص آن دو روز تاسوعا و عاشورا را که حضرت خواب نداشته و پا به پای سیدالشهدا و همه بزرگان لشکر حق ایستاده، چه کشیده است. آنها در عاشورا کشته و شهید شدند و رفتند و راحت شدند؛ اما تازه کار حضرت زینب شروع شد. جمع کردن و سر و سامان دادن به بچه ها؛ روبرو شدن با هزاران نامحرم؛ مجبور باشی با هزار تا آدم فاسد حرف بزنی و جواب آنها را بدهی. خود حضرت به عبید الله می فرماید: از مصائب من این است که مجبورم با آدمهایی مثل تو حرف بزنم. برای من خیلی سخت است که با پستی مثل تو بروبرو شوم. حضرت این فشارها را تحمل می کند، اما نماز شبش را هم می خواند؛ یعنی کم نیاورده. اصلاً آن نماز شب یعنی، خدایا! آمده ام بگویم، این چند روز را برای تو دویدم. آمده ام خستگی ام را در کنی. ولی ما اینطوری نیستیم. ما به خدا می گوییم، خدایا برای تو دویده ایم؛ خسته هستیم؛ اما دیگر حال تو را نداریم. اگر بنده ام در میان مردم مرا یاد کند، در جای بهتراز آن، یادش می کنم خداوند می فرماید: اگر بنده ام در میان مردم و به طور آشکار یاد من کند، من در جایی بهتر از آن یادش خواهم کرد. « وَ مَنْ ذَكَرَنِی فِی مَلَإٍ ذَكَرْتُهُ فِی مَلَإٍ خَیْرٍ مِنْه؛ وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ ذِرَاعاً وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ بَاعاً[3] = کسی که من را در میان گروهی یاد کند، من در میان گروهی بهتر از آن، او را یاد خواهم کرد؛ هرگاه به اندازه ی یک وجب به من نزدیک می شود من به اندازه یک ذراغ به او نزدیک می شوم و وقتی که یک ذراع پیش من بیاید من یک باع می آیم». وجب، از سرانگشت شست است تا سرانگشت کوچک. ذراع، نوک انگشت وسط تا آرنج را می گویند که از یک وجب بیشتر است. خدا می فرماید: وقتی تو یک وجب به من نزدیک می شوی، من بیشتر از یک وجب به تو نزدیک می شوم. «باع» یعنی، وقتی دستهایت را از دو طرف باز کنی به طوری که با بدنت زاویه ی قائمه بسازی، فاصله بین انگشت بزرگ دست راست تا انگشت بزرگ دست چپ را می گویند یک باع. می فرماید: وقتی تو یک ذراع بیایی، من یک باع به طرفت می آیم؛ از تو حرکت از خدا برکت. بیا همتی بکن، ببین من می آیم یا نمی آیم. ما هم تا الان هر چه کرده ایم، دعوت خدا بوده و گرنه وقتی به خودمان نگاه می کنیم، جز تنبلی و کسالت چیز دیگری نمی بینیم. همین عشق خداوند تبارک و تعالی نسبت به ما بوده که تا اینجا ما را آورده است. اگر ما یک ذره جدیت بخرج بدهیم، خداوند برکت می دهد. ببینید چطور با بنده‌اش بی پرده و راحت حرف می‌زند. چقدر راحت می گوید: دوستت دارم. چقدر راحت می گوید بیا پیش من. اما ما اینطوری نیستیم و زمختیم. در بحث زیارت که وارد شویم، کم کم می گوییم چقدر زمختیم و عرضه نداریم با هم رفیق باشیم. زن و شوهر بی عرضه نمی توانند با هم رفاقت کنند. هزار تا مانع سر راهشان می آید؛ تحصیلاتش مانع می شود؛ من فوق لیسانسم، این کلاس پنجم است. همین کمالات اعتباری و قلابی اجازه نمی دهند با هم رفیق باشند. خود را ندیدن و محبت به زیردستان را باید از خدا آموخت خدا را نگاه کن! معدن کمالات است؛ اما با این بنده ی ضعیف و ذلیلش که هیچ چیز از خودش ندارد، تا این حد راحت می‌گوید دوستت دارم. محبت به زیردستها را از خدا یاد بگیریم. «ندیدن خود» را از خدا یاد بگیریم. همه کمالات را دارد؛ اما به یک موجود پستی مثل انسان، مهرورزی می کند.  خدا با این سخنانش به ما اخلاق یاد می دهد. یعنی، نگو دیگری برای من یک قدم برداشته، من هم برایش یک قدم بردارم؛ یا «او برای من چه کار کرده؟ که من برایش کاری بکنم». مگر خود ما برای خدا چه کار کرده ایم که خدا برای ما اینقدر سرمایه گذاشته و این تشریفات عظیم را برای ما به راه انداخته و می فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَكُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا[4] = اوست آن كسى كه آنچه در زمین است، همه را براى شما آفرید». نه فقط روی زمین، بلکه می فرماید هفت آسمان را هم برای شما آفریده ام: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ[5]= سپس به [آفرینش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد». ما یاد نگرفته ایم که اگر کسی یک ذره محبت کرد، ما بیشتر سرمایه گذاری کنیم. آنقدر خودخواهیم که دوست داریم، محبت به ما دائم یک طرفه باشد. یعنی دیگران به ما خدمت کنند، اما ما برای دیگران وقت نگذاریم. پدر و مادری که همه هستی شان را برای ما سرمایه گذاری کرده اند، ما تا یک کار کوچکی هم می کنیم جلو چشم مان است که ما این کار را برای پدر و مادر مان کرده ایم. هیچ وقت فکر نمی کنیم که طرف مقابل چقدر به ما لطف داشته و چقدر خیر از او به ما رسیده ا ست. ولی خداوند متعال مثل ما نیست؛ اگر با او قهر هم بکنیم، منتظر ما می نشیند و مشتاق است که با ما او آشتی کنیم. در دعای افتتاح می خوانیم که خدایا «تتحبب الی و اتبغض الیک= تو یکسره به من خوبی می کنی و من به تو بغض می ورزم». یا « فَلَمْ اَرَ مَوْلاً کَریماً اَصْبَرَ عَلی عَبْدٍ لَئیمٍ= من هیچ مولای کریمی چون تو ندیدم که با یک بنده ی پست و لئیمی مثل من صبور باشد». ما چرا دیگران را الگوی رفتار مان قرار می دهیم؟ در حالی که الگوی رفتار ما خداست. یاد بگیریم که اگر کسی بغض ورزی کرد به ما، ما عرضه ی محبت داشته باشیم. خیلی بد است که ما مزدورانه کار کنیم و فقط با کسانی محبت کنیم که مؤدبند و با ما مهرورزی می کنند و خدمتی به ما می کنند و چیزی از آنها به ما می رسد. یاد نگرفتیم کسی که به ما سلام نمی کند، ما به او سلام کنیم. کسی که با ما قهر می کند، زنگ بزنیم، نامه بنویسیم و به او سر بزنیم. اخلاق الهی یعنی این. در مناجات شعبانیه می خوانیم: « الهی انظر الیّ نظر من نادیته فاجابک = پروردگارا به من چنان بنگر که به کسی که او را ندا کردی و پاسخ مثبت داد می‌نگری». خدایا اینطوری روی من حساب کن. مثل کسی که صدایش کرده ای و جوابت را داده. «و استعملته بمعونتک فاطاعک = برای کمک به خودت صدایش کرده ای، پس اطاعتت کرده است». این یعنی خدایا! من دوست دارم هر کاری داری به من بگویی. خدایا! کاری داری که باید انجام شود، دوست دارم کارگر تو باشم. دوست دارم بگویم چشم؛ بله، در خدمت هستم. نه اینکه خدا خودش نتواند انجام دهد؛ بلکه، دوست دارد به بنده هایش کار بدهد که انجام بدهند. این چقدر خوب است که آدم وقتی به خودش نگاه می کند، ببیند جزو عُمال خداست. «اللهم اجعلنی من جندک= خدایا مرا سرباز خودت قرار بده». شبهای ماه رمضان بعد از دعای افتتاح می خوانیم: «وَاجْعَلْنَا مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِكَ وَ تُعِزُّ بِهِ نَصْرَ وَلِیِّكَ وَ لا تَسْتَبْدِلْ بی غیر= خدایا مرا از کسانی قرار بده که دینت را بوسیله او یاری می کنی». کسی را جای من نگذار. خوش به حال کسی که وقتی از اینجا به برزخ در آغوش اهل بیت علیهم السلام با سابقه ی نوکری می رود. کارنامه را که آنجا می برند، بگویند این ساعتها را هم برای خدا کار کرده، عاملِ خدا بوده. چه سعادتی از این بالاتر. [1] . صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2865. [2] . سوره یونس/62. [3] . الترغیب و الترهیب : 4/104/30. [4] . سوره بقره/29. [5] . همان.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9675
زمان انتشار: 7 اکتبر 2018
| |
دستاویزهای شیطان در حمله از عقب

دشمن شناسی، جلسه 33

دستاویزهای شیطان در حمله از عقب

اگر بخواهیم به گذشته ی نامناسب خود فکر و توجه کنیم، هم دنیا و هم آخرتمان را از دست میدهیم. در جلسات قبل گفته شد که حمله از عقب شیطان شامل چند دسته می شود. یعنی در گذشته ما چیزهایی وجود دارد که می تواند دستاویز شیطان باشد تا ما را همیشه غمگین، ترسو، خودکم بین، بدون اعتماد به نفس و ضعیف نگهدارد.

یکی از آن دستاویزها گناهانی است که انسان در گذشته انجام داده است. البته انسان باید به یاد گناهان خودش باشد و همواره توبه کند؛ اما گناهان باید عاملی برای آشتی و توبه باشد، نه برای خودکم ­بینی و تحقیر و آلوده دیدن خود و قهر ماندن با خداوند تبارک و تعالی؛ ولی شیطان همیشه این ترفند را دارد که گناهان گذشته ما را به رخمان می کشد که ما خود را همیشه آلوده ببینیم و لایق یک ارتباط صمیمی و قوی با خداوند تبارک و تعالی نبینیم. این به رو آوردن گناهان گذشته ی ما را هم شیطان های جنی انجام  می دهند و هم شیطان های انسی. دستاویز دیگر شیطان، یادآوری کدورتهاست. اگر با اعضای خانواده­ مان، دوستان مان یا کسان دیگر درگذشته درگیری و کدورتی داشته باشیم، شیطان آن خاطرات تلخ و کدورتها را زیاد به رخ ما می‌کشد تا هیچ وقت نتوانیم دلی شاد و آرام داشته باشیم و خیرات و برکاتی که از وحدت،  همدلی، مهربانی و توافق می تواند نصیب انسان شود، را از انسان می گیرد. حقد و کینه­ توزی، یک بیماری مسری است؛ یعنی انسان این کینه را به دوستان، خانواده، هم ­محلیها، هم شهریها و حتی هم­ میهن های خودش میدهد. تاریخ پر است از جنگها و خونریزی هایی که در اثر حقد و کینه یک یا چند نفر ایجاد شده است. شکست هم از عواملی است که شیطان زیاد به رخ ما میکشد تا ما را تحقیر کند و جلوی قدرت و سرعت کاری ما را بگیرد. دنیا محل کینه و دل چرکینی نیست انسان باید بداند در عالمی زندگی میکند که داشتن کینه در مجموع به ضررش تمام میشود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: «الدُّنیا أصغَرُ وَ أحقَر واَنزَرُ مِن أن تُطاعَ فیهَا الحقاد»[1]= دنیا کوچکتر و حقیرتر و ناچیزتر از آن است که در آن، ازکینه­ها پیروی شود». یعنی دنیا جای کینه نیست و خیلی حقیرتر و کوچکتر از آن است که انسان بخواهد وقت، آرامش، شادی و پیشرفت خودش را قربانی کینه­ و حقد کند. همانطور که قبلاً گفتیم رابطه دنیا با آخرت مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. واقعاً حقارت دنیا در مقابل زندگی ابدی انسان، حقارت یک رحم است در مقابل فضای باعظمت دنیا؛ خود دنیا هم نسبت به آخرت همینطور است. دنیا خیلی کوچکتر از آن است که بخواهی دلت را آلوده کنی و از انسانها دل­چرکین باشی و حس انتقام به تو دست دهد. اگر مورد ظلم واقع شدی، بدان که خداوند تبارک و تعالی نظام عالم را طوری خلق کرده که هیچ کس نمیتواند از شر ظلمی که به دیگران کرده فرار کند و هیچ کس بی­نتیجه و بی­جزا نمی ماند. بنابراین شما چه انتقام بگیری و چه نگیری، خودبه­خود عملیات انتقام در ساز و کار عالم گنجانده شده است. پس دلت را آلوده نکن. چون اگر بخواهی معطل این کار بشوی، از بسیاری پیشرفتها، سازندگیها، زیباییها و آرامشها محروم میشوی و با کینه جویی، اولین کسی که قربانی می شود خودت هستی؛ زیرا آسیب های شدید جسمی و روحی به تو وارد میشود. چگونه روح خود را بزرگ کنیم؟ اگر بخواهیم روحمان بزرگ شود و آلوده نشویم و مورد حملات شیطان  قرار نگیریم باید به بزرگی خودمان فکر و توجه کنیم.  حضرت علی(علیه السلام) میفرماید: «لا یَکونُ الکَریمُ حَقُودا»[2]= انسان کریم و بزرگوار کینه ­توز نیست. دل­ چرکینی و کینه، مال کوچکی انسان است؛ با دل چرکینی، انسان زود آلوده می شود؛ اما اگر انسان روحش بزرگ شود، هرگز دچار کینه نمی شود. زودرنجی، حساسیت، کینه ­توزی و برگشتن به گذشته و دائماً با گذشته ور رفتن و به گذشته فکر کردن و خاطرات گذشته را مطرح کردن باعث می شود هم حال ما و هم آینده ما خراب شود. هر چقدر تلاش کنیم روح خودمان را بزرگ کنیم از شر چنین  بیماری جسمی و روحی خطرناک و آفت دنیایی و آخرتی خطرناک نجات پیدا می کنیم.  ما اساساً بزرگ و بینهایت خلق شده ایم. خداوند تبارک و تعالی در قرآن ما را حامل نفخه الهی می داند؛ پس ما روح الهی و انسانی داریم؛ روحی که می تواند مظهر همه صفات خداوند تبارک و تعالی باشد. ما اگر حقیقت بزرگی خودمان را بشناسیم و به بزرگی خودمان، بزرگی  مسیر زندگی، ابدیت و محبوب و اله­ و معشوق مان خداوند فکر کنیم، هرگز ذهن و دلمان آنقدر کوچک نمی شود که بخواهیم مدتها از عمر، آسایش و  شیرینی زندگی مان راکه فوق­ العاده ارزش دارد را صرف کینه ­های گذشته کنیم. وقتی می گوییم دنیا با آخرت، مثل رحم مادر با دنیا است، یعنی زمان، ارزشش فوق ­العاده زیاد است. ارزش دنیا و عمر دنیا معادل ابدیت است. این که می گویند وقت طلاست، این مال کسانی است که شناخت درستی از انسان ندارند. زیرا شما با یک ساعت از دنیا می توانید میلیونها سال آخرت را بخرید؛ یعنی با یک ساعتش میلیونها سال خوشبختی بخرید. عمر دنیا خیلی پای ما گران حساب می شود. اگر کسی بداند عمر چقدر گران است و چقدر قیمت دارد؛ هرگز حاضر نیست دلش را با کینه، حسادت و عُقده آشوب کند؛  او می تواند کاملاً نجات پیدا کند و بگوید «من بزرگتر از این هستم و حیف هستم که دلم مشغول این امور شود». اگر کسی به من ظلم کرده من هم متنفرم و هم ناراحتم. در دل من هم عقده شده و میخواهم طرف به جزایش برسد؛ اما خدا هست و این کار را می کند؛ شما چه بخواهید و چه نخواهید، ظالم گرفتار ظلم خودش خواهد شد. اینطور نیست که فکر کنید یکی زد و رفت؛ سیستم و نظام این عالم بزن و در رو نیست که کسی  به کسی ظلم کند و فرار کند و برود و به هیچ جا هم بند نباشد. یک نمونه اش این است که در قرآن فرمود: ان الله یدافع عن الذین آمنوا= خدا از کسانی که ایمان آورده اند، دفاع می کند. کینه توزی و انتقام حماقت است خداوند در قرآن می فرماید: «أیُّهَا النّاس إنَّما بَغیُکُم عَلی أنفُسِکُم»[3]= ای مردم شما هر ظلم و ستم کنید، منحصرا به نفس خویش می کنید». ظلم شما به دیگران، اول به خودتان برمی گرد  و دامن خودتان را خواهد گرفت. بنابراین، نیاز نیست ما همیشه دلمان را آلوده کنیم به اینکه اگر فلانی در حق ما ظلمی کرد، ما خودمان دست به کار شویم و هزار و یکجور آلودگی برای روح خودمان درست کنیم تا انتقام بگیریم. کینه مثل این است که انسان یک میلیون تومان پول هزینه کند تا پنج تومان را نجات دهد. فکر کنید یک سکه یک ریالی از یک نفر در یک لجن افتاده، حالا بیاید کنار این لجنزار بایستد و لباسهایش را در بیاورد و در این لجنها برود و بگردد و ساعتها وقت بگذارد تا بخواهد یک سکه یک ریالی را نجات دهد. بعد باید چقدر پول حمام و شستشو و خیلی چیزهای دیگر را بدهد که یک ریال را نجات داده است. کینه داشتن و کینه ­توزی دقیقاً یک چنین حماقتی است؛ یعنی انسان زحمت زیادی می کشد؛ اما نتیجه ­ای که به دست می آورد هیچ است. مومن برخلاف کافر، دچار کینه نمی شود انسان مومن بزرگ است؛ اما ممکن است موقعی دل­چرکین شود و لحظاتی از کسی دلش بگیرد؛ اما چیزی در دلش باقی نمی ماند. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:«حِقدُ المُؤمِنِ مَقامُه ثُمَّ یُفارِقُ اَخاهُ فَلا یَجِدُ عَلَیهِ شَیئا وَ حِقدُ الکافِرِ دَهرُهُ»[4]= كینۀ مؤمن، یك لحظه است و زمانى كه از برادر خود جدا شد، در دل خود كینه اى نسبت به او نگه نمى دارد؛ اما كینۀ كافر مادام العمر است». ممکن است در جلسه ­ای از یک نفر یک ذره دل­ چرکین شود؛ اما همین که بلند شد و رفت، تمام است. جلسه ختم شد و همدیگر را ندیدند و از هم جدا شدند یا گوشی را گذاشتند، دیگر با همدیگر کاری ندارند. چند لحظه ممکن است در دلش آشوبی بشود؛ ولی دیگر ادامه ­دار نیست و چیزی از کینه در دلش پیدا نمی کنی. اما کافر اینطور نیست، چون همه چیز او همان ساعتها و عمری است که الان دارد. کافر برای خودش ورای مرگ، هیچ زندگی سراغ ندارد. بنابراین، شما در این فیلم هایی که متأسفانه خیلی  نشان می دهند می­ بینید که یک نفر 20 سال تلاش می کند تا از  نفر دیگر، انتقام بگیرد؛ حتی خودش و خیلی از کسان دیگر کشته می شوند؛ این کار خیلی احمقانه ای است؛ تازه قهرمان فیلم هم هست. خیلی از قهرمان های فیلم هایی که به رخ ما می کشند، آدمهای خیلی احمقی هستند.  یک نفر می خواهد انتقامی بگیرد و چیزی را نجات بدهد؛ می­بینی که دهها نفر در این فیلم کشته می شوند. البته اگر بحث مبارزه با ظلم و یک بحث جهادی و ارزشی باشد،  بحث دیگری است. شکست باید عامل پیشرفت باشد ما اگر نظام قیمتی خودمان دستمان باشد، هیچگاه در شکستها احساس حقارت و له شدگی نمی کنیم. انسان به جای اینکه از شکستها برای پیشرفت خودش خوب استفاده کند، گاهی دچار خودکم­بینی می شود و چنان در این شکست تحقیر و له می شود که 20 سال وقت می خواهد که آن له­ شدگی را جبران کند. در حالی که اصلاً نیازی به این همه دویدن و وقت تلف کردن نیست؛ چون ممکن است شما 20 سال زحمت بکشید و بخواهید حقارت خیالی و وهمی که توسط شیطان در ذهن شما ایجاد شده را جبران کنید؛ ولی 20 سال، در نظام ابدی ما خیلی گران تمام می شود. 20 سال عمر در نظام ابدی، دهها و صدها میلیون سال می شود و ما یک ابدیت را باخته ایم. مانند کسی که وقت بگذارد با مادرشوهر، عروس، مادرزن، داماد، باجناق، جاری، خواهر، همسایه و دوست، درگیر باشد و بخواهد یک انتقام بگیرد و به نحوی عقده گشایی کند. نداشتن قیمت الهی و انسانی، باعث تحقیر و له شدگی می شود  اساساً خداوند نظام خلقت را طوری خلق و طراحی کرده که یک شخصیت و یک انسان حقیقی تحقیر نشود. آنجایی که ما احساس حقارت و کوچکی می کنیم و احساس می کنیم که باخته ایم، درست همانجایی است که ترجمه غلطی از خودمان کرده ایم؛ یعنی خودمان را بد می­ بینیم و بد معنا می کنیم. زیرا خود حقیقی ­مان را نمی­بینیم، در نتیجه خود غیر حقیقی هم پست و کوچک می شود. اگر انسان درست در مهندسی عالم روابطش را تنظیم کند و خوب خودش را بشناسد و نظام قیمتی الهی و انسانی دستش باشد، می ­بیند که هیچ کس قادر به تحقیرش نیست. این که حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: نصف شخصیت عاقل تحمل است و نصفش بیخیالی[5]؛ چون عاقل است و عاقل یعنی کسی که تمام اندازه ­ها دستش هست و خوب می تواند فکر کند. اینطور نیست که اگر خواستگاری رفت و به او جواب منفی دادند، احساس کند باخته است؛ یا از یک نفر خوشش آمد و او از انسان خوشش نیامد یا اصلاً کسی آمد و گفت من از تو بدم می آید، با اعلام تنفر صدها نفر هم این شخص کوچک نمی شود. کسی که فکر می کند اگر به او جواب منفی بدهند و قبولش نکنند و پیشنهادش را نپذیرند و دوستش نداشته باشند، کوچک و له شده، کسی است که اساساً قیمت دستش نیست و همیشه خودش را از نگاه دیگران معنا می کند؛ یعنی اگر او من را دوست داشته باشد و به من توجه شود و معروف شوم، قیمتی هستم. اما اگر کسی من را نشناسد و دوست نداشته باشد، من دیگر قیمتی ندارم. وقتی با این نگاه غلط جلو می رویم، همیشه گدا و محتاج هستیم؛ یک روحی داریم که  گدا است؛ روح محتاج تأیید دیگران، محتاج نگاه دیگران، محتاج تعریف دیگران، محتاج محبت دیگران، محتاج نوازش دیگران، محتاج دوست داشتن دیگران، محتاج تماس دیگران. اما اگر کسی خودش را بشناسد و قیمت دستش باشد، اصلاً اینطور نیست. امام باقر(علیه السلام) می فرماید:« اگر یک گوهر دستت بود وهمه دنیا گفتند، گردو است؛ بگو نه، گوهر است و اگر یک گردو دستت بود و همه گفتند، گوهر است، بگو گردو است. ما باید واقع­ بین باشیم و قیمت خودمان دست خودمان باشد و با کینه و حسادت و خودکم­ بینی خودمان را له و کوچک نکنیم. نباید فقط عیب دیگران را دید، حسنها را هم ببینیم شما با بعضیها دوست و رفیق هستید؛ یا همسر، خواهر، مادر، همکلاسی­، برادر هستید و هیچ انسانی کامل نیست؛ جز چهارده معصوم و همه یک ضعفها و نقصهایی دارند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید:«إحتَمِل أخاکَ عَلی ما فیه وَ لا تُکثِرِ العِتابَ فَإنَّهُ یُورِثُ الضَّغینَه»[6]=  برادرت را با همان وضعى که دارد، تحمل کن و زیاد سرزنشش نکن، زیرا این کار کینه مى آورد». خانمی برای مشاوره ازدواج آمده بود و می گفت از پسری که خواستگاری من آمده خوشم نمی آید. ضعف هایی دارد و چند ضعف را گفت. گفتم حالا خودت این ضعفهایی که گفتی داری یا نداری؟ غیر از این، ضعفهای دیگری هم داری. گفت بله. گفتم؛ حالا اگر او بخواهد این عیبها را ببیند و برایش بزرگ شود، اینطوری خوب است؟ بعضی از عیبها و ضعفها در دختر یا پسر هست که خط قرمز است و در مباحث میثاق مقدس توضیح دادیم که اگر دختر یا پسری این علامات را داشت خط قرمز است و اصلاً نمی شود طرفش رفت و با او ازدواج کرد ولی خیلی از ضعف ها و ایرادها قابل جبران است و در زندگی و دوران نامزدی و عقد حل می شود. اینطور نیست که ما عیبهای دیگران را ببینیم و بعد فکر کنیم که خودمان آن عیبها را نداریم. اگر دیگران هم بخواهند با ما این رفتار را داشته باشند خیلی بد می شود. حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:«مَن لَم یَحتَمِل ضَلَلَ أخیه ماتَ وَحیدا»[7]= کسی که نمی تواند لغزشهای دیگران را تحمل کند، همیشه تنهاست و تنها هم می میرد. می گوید: با فلانی قهر کردم چون اینطوری بود. با او هم قهر کردم؛ این را هم دوست ندارم. ما باید به زیباییها،  قشنگی ها و خوبی ها هم نگاه کنیم. ببینیم که خیلی از انسانها دوست­داشتنی هستند؛ حتی اگر ضعفها و عیبهایی دارند، حالا هر کس می خواهد باشد. وقتی زن و شوهرها می آیند؛یا بچه ها می آیند و از پدر و مادرشان گله می کنند؛ فهرستی به آنها میدهم که 50 عیب و50  حسن در آن نوشته شده است؛  می گویم عیبهایش را علامت بزن ببینیم چه هست. اول دلش خیلی پر است و کینه دارد؛ دو سه تا علامت می زند و به زور خودش را به ده تا می رساند. بعد خوبیها را که علامت می زند،  40 ـ 50 تا می شود. انصاف بدهید؛ اگر خدا هم بخواهد با ما اینطوری رفتار کند و بخواهد آلودگیها و لغزشها و گناهان و بی ­ادبی های ما را ببیند که یک آدم هم روی زمین نمی ماند. خدا ما را همینطوری دوست دارد، با تمام عیب هایمان و در خانه­ اش را هم به روی ما نمی ­بندد و با ما قهر هم نمی کند. سرزنش زیاد موجب لجاجت میشود انسان نباید ضعفهای دیگران را ببیند و مچ شان را بگیرد. عیب هایشان را ببیند و تذکر دهد و دیگران را اصلاح کند. روش زبانی ضعیف­ترین نوع روش است. خیلی وقتها ما بطور عملی می توانیم کاری کنیم که دیگران عیبشان جبران و برطرف شود. نسبت به بچه ها زیاد عتاب نکنید و غر نزنید و زیاد سرزنش نکنید. بچه از پدر و مادر انتظار محبت دارد. می­بینی مادر ده جور مچش را می گیرد و در کارش ریز می شود، آزادش نمی گذارد. دیگر کلافه می شود. حضرت میفرماید کم کم لجوج هم می شود. خیلی باید با احتیاط و با احترام و ادب و محبت انتقاد کنیم و ضعف را بگوییم. یعنی طرف اول بفهمد کسی که دارد از او انتقاد می کند کاملاً دوستش دارد و قبولش دارد و او را می خواهد و خیال قهر کردن با او را ندارد تا بعد بپذیرد. راه برطرف شدن کینه از دل دیگران، پاک کردن دل خود است حضرت علی (علیه السلام) میفرماید:«إحصِدُ الشَرَّ مِن صَدرِ غَیرِک بِقَلعِهِ مِن صَدرِک»[8]= قلب خود را از کینه دیگران پاک کن،‌ تا قلب آنها از کینه تو پاک شود. می دانی پدر و مادر، دوست و همسرت نسبت به تو دل­چرکین هستند، در این دل­ چرکینی هایی که اتفاق میافتد، یک حالت های خاصی به انسان دست میدهد؛ گرفتگی های خاصی به انسان دست می دهد که فلانی از دست من ناراحت است. خود این هم یک دل­ چرکینی برای انسان ایجاد می کند. گاهی وقتها بین دو نفر کدورتهایی ایجاد می شود و از دست هم ناراحت می شوند که زیاد هم در زندگی ها اتفاق می افتد. می فرماید؛ لازم نیست طرف را توجیه کنید که من منظوری نداشتم یا اینکه بخواهی به زور او را راضی کنی؛ اولین قدم برای اینکه کینه طرف مقابل را برطرف کنید، این است که دل خودت را پاک کنی. تو کاملاً در درون خودت نسبت به او صاف شو وکینه را از دل خودت بکن. این اثر ذاتی است؛ یعنی شما به محض اینکه کینه را از دل خودت بکنی؛ نگاهت و نزدیک شدن تو به طرف مقابل و لحنی که با او حرف میزنی، چشمانت، الفاظت، بویت، امواجی که داری، انرژی که از تو ساطع می شود، همه قشنگ است. دیده اید بعضیها معذرت­خواهیشان از چندتا فحش بدتر است؛ طوری معذرت می خواهد که طرف می فهمد دلش پر از کینه است و از شدت کینه دارد معذرت­خواهی می کند؛ یعنی معذرت خواهی او فقط یک بازی است. حضرت میفرماید؛ خداوند سیستمهای درونی انسان را طوری هوشیار قرار داده که وقتی به یک نفر نزدیک می شوید و همدیگر را بغل می کنید و به هم دست می دهید و روبوسی می کنید و به همدیگر نگاه می کنید و کنار هم می­نشینید و با هم حرف می زنید، کاملاً می فهمد که دل تو چه وضعیتی دارد. دوطرفه بودن رابطه باعث دوام آن می شود همیشه یادمان باشد هر طور که دوست داریم دیگران با ما رفتار کنند و با ما باشند، ما هم باید همانطور باشیم. نمی شود ما بخواهیم محبوب دیگران باشیم، بدون اینکه محب دیگران باشیم. بخواهیم طرفمان دوستمان داشته باشد، هر کس که میخواهد باشد؛ اما خودمان سرمایه­ گذاری محبتی و عاطفی نکنیم. خیلی ها هستند که خودخواهانه می خواهند که دیگران آنها را دوست داشته باشند و به آنها توجه کنند، برای دیگران عزیز و محترم باشند، حرفشان ارزش و اعتبار داشته باشد؛ ولی خودشان اصلاً سرمایه­ گذاری نمی کنند. یعنی می خواهند یک رابطه یکطرفه، دوستی یکطرفه، محبت یکطرفه باشد و این غلط است. اتفاقاً خیلی وقتها هم هست که یک نفر واقعاً این کار را می کند و سرمایه­ گذاری برای طرف مقابل می کند؛ حتی می داند ممکن است او هم دوستش نداشته باشد؛ یا احساسی نداشته باشد؛ اما سرمایه ­گذاری می کند و مهرورزی و محبت می کند، رابطه را به جاهایی هم می رساند؛ ولی این وضعیت نمی تواند ادامه داشته باشد؛ یک جایی این ساختمان می ریزد. یک رابطه، زمانی قدرتمند و موفق است که هر دو طرف سرمایه ­گذاری کنند.  توجه به گذشته ی نامناسب، عبادت شیطان است شیطان خیلی روی کدورتها سرمایه ­گذاری می کند و صحنه­ های بد را به ذهن ما می آورد، صحنه­ ها و کلماتی که گفته شده، کارهایی که انجام شده، همه را به ذهن ما می آورد و دائما جلوی چشم ما می­ چیند. هم حال ما را خراب می کند و هم اجازه نمی دهد تصمیم درستی برای آینده بگیریم؛ در نتیجه، آینده و رابطه­ مان را خراب می کند و سر از گرفتاری در می آوریم. اکثر قریب به اتفاق طلاقها، جدایی ها، تنفرهای خانوادگی نسبت به اعضای خانواده، حالا لزوماً همسر نه، اکثر قریب به اتفاق شان مال این است که دائماً گذشته ی نامناسب، جلوی چشم مان رژه می رود و در ذهن مان می آید. توجه نداریم که یک نفر می خواهد بین من و همسرم، بین من و عزیز دیگری را به هم بزند. اما ما این پیامها را می گیریم و شیطان را اطاعت می کنیم که این همان عبادت شیطان است. کسی که به این فکرها در وجود خودش توجه می کند و اهمیت می دهد و اصالت میدهد و  منشأ اثر قرار میدهد؛ در واقع در حال عبادت شیطان است؛ چون دارد حرف او را گوش می کند. لبخند کینه را رفع می کند یکی از چیزهایی که در حمله از عقب در بحث کینه خیلی مؤثر است و شیطان را رسوا و نا امید میکند، لبخند است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «حُسنُ البِشر یَذهَبُ بِالسَخیمَه»[9]= چهره گشاده کینه ­ها را از بین میبرد». باید یاد بگیریم که نسبت به همدیگر در برخوردهایمان لبخند داشته باشیم.  اگر اینطور باشد، خیلی وقتها شیطان نمی تواند در ما آتش و هیجان و غلیان ایجاد کند. در روایت داریم که حضرت می فرماید: کمترین و اولین چیزی که یک نفر می تواند به یک نفر بدهد، لبخند است. یعنی در برخوردها صبح که از خواب بلند می شویم، نسبت به همه اعضای خانواده سلام با لبخند بکنیم. یادمان نرود که در سخت­ترین شرائط یعنی کار و خستگی هم لبخند روی لبمان باشد.  خیلی وقتها آدم دوست دارد به یک نفر لبخند بزند؛ حتی دوست دارد یک نفر را بغل کند و ببوسد، ولی می گوید کلاس است نمی شود؛ مثلاً ما امروز عزادار هستیم؛ باید اینطوری قیافه بگیریم و اخم و غم داشته باشیم. اینطوری خوب نیست که من به یک نفر لبخند بزنم. مثلاً باید پرستیژ و کلاس و ظاهر یک عزادار را بگیرم؛ در عزا هم می شود خندید؛ می شود به یک نفر لبخند زد؛ اتفاقاً  لبخند به کسی که خودش مصیبت ­زده است، خیلی هم به دیگران آرامش می دهد. بعضی عزاداری می کنند، حرم می روند و گریه می کنند؛ روابط خیلی قشنگی با حضرت داشته اند و خیلی حال خوبی هم کرده اند و حالا تمام شده. اگر گریه کردی، عزاداری کردی، روضه خواندید؛ دیگر لازم نیست خیلی خودت را بگیری؛ انسان می تواند همان لحظه اشک هایش را پاک کند و شوخی را شروع کند؛ ولی ما می خواهیم ساعتها این را کش بدهیم و این درست نیست. زیرا اولین درجه و اولین مرحله از یک چهره انسانی و باطن انسانی لبخند است. از این رو حضرت می فرماید: لبخند مهمترین و کمترین چیزی است که یک نفر می تواند به دیگران عطا کند؛ حتی اگر قرار است به یک نفر جواب منفی بدهیم و حاجتش را اجابت نکنیم، لبخند بزنیم. شما وقتی برای کاری وارد اداره می شوید، یک نفر با اخم نشسته؛ به او مراجعه کردید؛ اگر بگوید آقا نمی شود یا در اوج لبخند به شما همین را بگوید، این دو حالت خیلی با هم فرق می کند. جامعه ما اگر بخواهد شیطان را اسیر خودش کند و حجم عظیم حمله ­های شیطان را دفع کند و مقدار زیادی از هزینه ­های مادی و معنوی تلف نشود، باید لبخند را برای خودش نهادینه کند. باید افراد در ملاقات و دیدارشان با همدیگر، با اعضای خانواده، در محل کار؛ همه جا یاد بگیرند و تمرین کنند که لبخند بزنند. خیلیها اینطور تربیت نشده اند؛ برعکس، اخمو و غمگین تربیت شده اند. برای شیطان دستگیره درست نکنیم در دعوا و درگیریها نباید فکر کرد که همیشه حق با ماست. افکار منفی که نسبت به شخصی در دلمان ایجاد شده را باید چند بار جذر گرفت و زیر رادیکال برد تا حد معقول و منطقی­ اش به دست بیاید. اگر با کسی تماس تلفنی ناجور یا یک برخورد ناجور داشتید و فردا می خواهید همدیگر را ببینید، قطعاً شیطان کار می کند. یادتان باشد که ما معصوم نیستیم؛ شیطان حتی به معصومین هم حمله می کند؛ ولی معصومین بلد هستند با شیطان چه کار کنند. به آنها هم حمله می کند که اذیت و آزارشان بدهد؛ ولی آنها هیچ وقت شکست نمی خورند. به قول پیغمبر که می فرماید:«أسلَمَ بِیَدی= شیطان به دست من تسلیم و مسلمان شده»،یعنی به او اجازه نمی دهم که کاری علیه من بکند. ما هم اجازه ندهیم و یادمان باشد اینطور نیست که اگربا یک نفر درگیر شدیم؛ یا اگر کدورتی بین ما به وجود آمد، درست یک حد طبیعی از تنفر و ناراحتی و کدورت را نسبت به او در دلمان داریم؛ شیطان اصلاً بیکار نیست؛ مهندس عالم خداوند تبارک و تعالی می گوید شیطان روی دل شما کار می کند.گاهی وقتها شب تا صبح شخص خوابش نمی برد و در خیال خودش با آنها ور می رودکه بین او و دیگران چه اتفاقاتی افتاده است. اگر هم خوابش ببرد، یکسره خواب می­بیند. بعضیها که خوابشان میبرد، درجه بالایی از خوبی دارند؛ ولی اگر خواب می­بیند، یعنی هنوز جا دارد که شیطان بیاید قلقلکش دهد. اما بعضیها اصلاً برای شیطان دستگیره ایجاد نمی کنند و خیلی زیرک و زرنگ هستند. اگر کدورتی، ارتباطی، برخوردی بینشان به وجود بیاید، همان لحظه ­ای که از همدیگر جدا می شوند موضوع تمام شده است و اصلاً اجازه نمی دهند که شیطان آن را پرورش دهد. یعنی میگوید ذهن من خیلی محترم­تر و پاکتر از آن است که تو بتوانی در آن بیایی و نجاست ­پراکنی کنی. کینه، نجاست روح و آلودگی روح است. من خیلی حیف هستم که کسی بیاید روح من را آلوده و نجس کند. اجازه نمی دهم چنین کاری بکند. این خیلی زیرک است و خیلی خوب از خود مراقبت می کند. شکستها و جاهایی که موفق نبودیم و زمین خوردیم هم زمینه ­ای است برای اینکه شیطان بتواند در ما احساس حقارت، عدم اعتماد به نفس، عدم شجاعت و عدم آرامش ایجاد کند و از  شکستها استفاده کند، برای اینکه ما هیچ وقت تصمیم های خوب و قشنگ نگیریم.   [ 1] غررالحکم/ ج۲ / ص 2 / ح  ۱۸۰۴  [2] غررالحکم / 6 / 368      [3] سوره یونس / آیه 23  [4] بحارالانوار/ ج72 / ص 211          [5] غررالحکم / 2378   [6] تحف العقول / ص۸۴ [7] غررالحکم / 9079 [8] الامالی / ج2 / ص 174  [9] مستدرک الوسایل / ج 8 / ص 104

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9650
زمان انتشار: 2 اکتبر 2018
| |
"اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ" معیاری برای دوستی و مخالفت است

استاد محمد شجاعی

"اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ" معیاری برای دوستی و مخالفت است

اگر بخواهیم از حجاب عادت دور شویم، باید به هر مطلبی که نگاه می کنیم، با نگاه نو و تازه نگاه کنیم؛ نه نگاه از روی عادت. ما باید مثل دانشجوی پزشکی عمل کنیم که وقتی می‌خواهد سراغ بدن برود یا سر کلاس بنشیند، یقین دارد که با یک امر تخصصی و بسیار بسیار پیچیده که ۸ هزار سال بشر به خاطر آن وقت می گذارد و تحقیق می کند، روبه‌رو است.

«حجاب عادت» در گفتن اذکار و نماز موجب تباهی انسان می‌شود سخت ترین مانع برای رشد انسان در مقوله‌های معرفتی و قلبی، «حجاب عادت» است. این حجاب باعث می‌شود انسان از درک درست معارف محروم شود. امروز دو نکته از زیارت عاشورا را خدمت عزیزان عرض می‌کنم. ما دو نوع درک داریم: یک درک با عقل‌مان داریم که به آن «علم» می‌گویند. مثلاً وقتی شخص با عقلش یک چیزی را می‌فهمد، در واقع اطلاعات جدیدی را به دست می‌آورد. به این اطلاعات جدید علم گفته می شود، اما وقتی این فهم و فقه با قلب انجام شود، معرفت گفته می شود. پس «علم»، کار عقل است و «معرفت» کار دل؛ یعنی دل باور می‌کند و درگیر می‌شود. در هر دو مقوله حجاب عادت بسیار خطرناک است. چون این حجاب نمی‌گذارد انسان از آن ادراکی که شایسته اوست، بهره‌مند شود. به عنوان مثال، ما همیشه اذکار «سبحان الله و الحمدلله و لا إله إلا الله و الله اکبر» را از  روی عادت می گوییم؛ اما به محض اینکه انسان به این چهار ذکر، بطور غیرعادی نگاه کند، تمام زندگی‌اش پر از آرامش و شاآهادی می‌شود. گریه‌ها، غصه‌ها، مشکلات روحی و روانی از زندگی‌اش بیرون می‌رود. این چهار ذکر تمام زندگی انسان را می‌سازد. انسان را از آسیب‌های راهی که تا الله می‌خواهد طی کند، یعنی به هدف خلقتش برسد و وارد برزخ شود؛ نه فقط سالم، بلکه قدرتمند، بیمه می‌کند و به انسان فوق‌العاده نشاط و قدرت می‌دهد. «تسبیحات اربعه» یک زندگی فوق‌العاده شاد و آرام و پیشرو به انسان می‌دهد. ولی ما چون با حجاب عادت با آن برخورد می‌کنیم، اصلاً آن را نمی‌فهمیم. صرفاً در مرحله لفظ با آن ارتباط می‌گیریم. در نتیجه انرژی‌اش را به ما نمی‌دهد. از دیگر مصادیقی که به آن عادت داریم و اصلاً نمی‌توانیم از آن استفاده کنیم، خود نماز است. در حالی که نماز معراج مومن است؛ یعنی یک ملاقات و عروجی در نماز اتفاق می‌افتد که تازه و جدید است. مثل غذایی که خیلی دوست دارید و می‌خورید. هیچ وقت در عمرتان حالت تکراری بودن، به شما دست نمی‌دهد. هر دفعه که می‌خورید، یک لذت تازه برای شما دارد و شما با آن یک سیر جدیدی دارید. تکرار معنا ندارد. سال ها برای شناخت یک اتم، الکترون، دارو، میکروب یا جنبه‌های گیاهی، وقت و سرمایه‌گذاری می‌کنیم، اما به غذاهای مورد نیازمان برای سلوک توجهی نداریم. برای همین است که نه کار مطالعاتی و علمی دقیقی داریم و نه درگیری قلبی، یعنی شهود و معرفت؛ اصلاً راه نیفتاده ایم و در رحم قرار نگرفته ایم که بخواهیم حالا حرکتی بکنیم. با چنین وضعی، خیلی‌ها بیرون رحم می‌مانند و همانجا می‌پوسند و از بین می‌روند. چگونه حجاب عادت را از خود دور کنیم؟ اگر بخواهیم از حجاب عادت دور شویم، باید به هر مطلبی که نگاه می کنیم، با نگاه نو و تازه نگاه کنیم؛ نه نگاه از روی عادت. ما باید مثل دانشجوی پزشکی عمل کنیم که وقتی می‌خواهد سراغ بدن برود یا سر کلاس بنشیند، یقین دارد که با یک امر تخصصی و بسیار بسیار پیچیده که ۸ هزار سال بشر به خاطر آن وقت می گذارد و تحقیق می کند، روبه‌رو است. اگر به این مسئله دقت کنیم که زیارت عاشورا را کسی فرستاده که اتم‌ها و الکترون‌ها را هم او خلق کرده؛ زیارت عاشورا را کسی فرستاده که گیاهان را هم او خلق کرده؛ زیارت عاشورا را کسی فرستاده که حیوانات و ستاره‌ها و کیهان‌ها و کهکشان‌ها را هم او خلق کرده؛ زیارت عاشورا را کسی طراحی و تدوینش کرده که انسان را آفریده؛ بهشت و جهنم و آخرت و ابدیت را آفریده؛ دیگر دل مرده و بی مبالات، خواندن زیارت عاشورا را آغاز نمی کنیم اما وقتی ما با قرآن و اذکار و زیارت عاشورا روبرو می‌شویم که خدا تنظیمش کرده، اینطور نگاه دقیق نمی کنیم. چون متوجه نیستیم و سطح فکرمان هنوز پایین است. چون از نگاه یک خانم یا آقا بودن خودمان، به مقوله‌های دینی نگاه می‌کنیم. یک زن و مردی که عقل هم دارد. به همین دلایل است که می گوییم: «حجاب عادت باید دریده شود. انسان تا به این یقین نرسد که من یک انسان هستم و بخش زمینی من، یک بخش امانتی و رحمی هست و بعد از مدتی ترکش می‌کنم، می‌بازد. همان گونه که شما در تاریخ خوانده اید، چه بسیار انسان هایی وحشتناکی بوده اند که در عین حال که زیر نظر ائمه و انبیاء بودند، تربیت نشدند. چرا؟ چون دل و عقل به معارف آنان ندادند. پس حجاب عادت بسیار بسیار خطرناک است و راه دفعش این است که در نظام معرفتی باور کنید که زن و مرد نیستید. وقتی می‌خواهید نماز بخوانید یا ذکر بگوئید، با آن جنبه‌ای ذکر بگوئید که از جنس خدا و اهل بیت است. با آن حس است که می توانی با خانواده آسمانی ات ارتباط برقرار کنی. مرغ باغ ملکوتم، نی‌ام از عالم خاک              چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم *** من طائر قدوسی‌ام، مرغ گلستان نیستم       مست می لاهوتی‌ام، زین می‌پرستان نیستم اهل بیت به ما گفتند، ولی ما باورمان نمی‌شود و تا باور نکنیم، در دنیا دفن می‌شویم؛ یعنی حرکتی صورت نمی‌گیرد. این حجاب عادت اذیتمان خواهد کرد و باعث می‌شود که حتی اگر بهترین مرکبها را هم داشته باشیم، نتوانیم از آن استفاده کنیم و بالا برویم. چون هنوز بلوغ انسانی نداریم. پس زیارت عاشورا، دعای ندبه، نماز، اذکار و.. اینها بسیار بسیار بسیار ریاضی طراحی شده اند. من اگر فهمیدم زیارت عاشورا را آن کسی تنظیم کرده که شیرین‌کاریهای دنیا در جمادات، گیاهان، حیوانات، ستاره‌ها، کهکشانها دارد، آن موقع است که ذهنم با آن درگیر می‌شود. حالا قلب بماند. حداقل ذهنم با آن درگیر می‌شود که این چیست. داستان زیارت عاشورا چیست. چون این زیارت عاشورا تنظیم شده برای اینکه تو را تا خدا ببرد؛ یا زیارت جامعه کبیره تنظیم شده برای اینکه تو را تا «مقام محمود» و «مثل اعلی» بالا ببرد. "اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ" معیاری برای دوستی و مخالفت است  در زیارت عاشورا دو کلمه وجود دارد که کلید حل همه مشکلات بشریت هستند. شما با خلیفة الله و انسان کامل، یعنی امام حسین (علیه السّلام) روبرو هستید. خود روبرو شدن یک داستان است که ما با ایشان حرفی بزنیم. اما چون ما حجاب عادت داریم، خواندن زیارت عاشورا را زیاد نمی‌فهمیم که واقعاً زیارت حضرت است. یعنی حضرت جلوی ما نشسته و ما را می‌بیند و حرفهای ما را می‌شنود. اگر این حجاب عادت را برداریم، ما هم می‌بینیم. در زیارت عاشورا می خوانیم: «إنی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیمة= من تسلیمم و در صلحم با کسی که با شما در صلح است و در جنگم با هر کس که با شما در جنگ است تا روز قیامت». آن ارتباطی که باید بین تو و خانواده آسمانی‌ات بیفتد، «سلم و حرب» است، یعنی دو روی زندگی یک انسان «سلم لمن سالمکم= با هر کس که با شما در سلامت است من در سلم هستم». کینه‌ای، نفرتی، جنگی، اختلافی با هر کسی که با شما در سلم باشد، من هم در سلم هستم. نقل است معصوم به اصحابش پول می‌دهد و می‌گوید: این پول دستتان باشد تا هر جا دو شیعه با هم اختلاف کردند حلش کنید. چون هیچ سمّی برای انسان خطرناک‌تر از درگیر شدن با بندگان خدا در حرکت و سلوک نیست. شما به محض اینکه یک جا قلبت با کسی درگیر بشود، دیگر نمی‌توانی سلوک کنی. حالا دائم گریه کن و نماز شب بخوان و دعا کن؛ فایده ندارد و حرکتی به سوی الله نمی‌کنی. کسی که با اهل بیت در سلم است، آنها هم با او در سلم هستند. الان پدر و فرزند، مادر و فرزند، زن و شوهر، خواهر و برادر با هم در سلم نیستند. چون موضوع دعواها، دنیاست. این وحشی‌بازیهایی که شما الان در اجتماع می‌بینید، سر مسائل اقتصادی است که افراد جامعه با هم در صلح و سلم نیستند. «سلم لمن سالمکم» یعنی مبنای سلم مهرورزی و عشق‌ورزی «من» نیستم. مبنایش کس دیگری است. وقتی مبنا خودم باشم، این بخش حیوانی است و خیلی ارزشی ندارد. زنانگی و مردانگی و اینطور چیزهاست. «و حرب لمن حاربکم» ما این موضوع را در زندگی کم داریم. حرب و جنگ است. دقت کنید کسی که در یک آزمایشگاه کار می‌کند یا یک پزشکی که در مطب درگیر است؛ یا یک مشاوری که مشکلات مردم را حل می‌کند، هر جا هستند در محراب اند. محراب یعنی محل جنگ، یعنی تو درگیر این مسئله هستی. چرا به محراب، محراب می‌گویند؟ برای اینکه ما در محراب باید حرب و جنگ بکنیم، اما ما وقتی سر سجاده می‌رویم صلح داریم. با کسی جنگ و دعوا نداریم و چون جنگ نداریم، سلوک و حرکت هم نداریم. چون سلوک در جنگ و در تقابل اتفاق می‌افتد. قرآن می‌گوید ما برای هر پیغمبری دشمن گذاشته ایم: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ= و اینچنین ما هر پیغمبری را از شیطانهای انس و جن دشمنی در مقابل برانگیختیم». چون پیغمبر در سلوکش تا رسیدن به خدا به دشمن احتیاج دارد. خدا شیطان را برای  این آفریده که باید با ما دشمنی کند. ما بدون دشمنی نمی‌توانیم رشد کنیم. شیطان ما را تمرین می‌دهد. این را باید اول بفهمیم. چون حیات ما به این تعارضهاست. حالا وقتی من فهمیدم که حیات من به این تعارضهاست، دیگر نمی‌گویم من ازدواج نمی‌کنم؛ چون حوصله مردها را ندارم؛ یا بگوییم چه کسی حوصله زنها را دارد؟  چرا بچه‌داری کنم؟ چنین کسی از «شدن» فرار می‌کند. او اصلاً نمی‌فهمد چرا به این دنیا آمده. بچه ها چالش‌های پدر و مادر هستند؛ برای اینکه انسان اوج بگیرد. فقط باید بلد باشند از آن استفاده کنند. پس دقت کنید که ما برای اثبات عشق‌مان، برای شدن‌مان به این حرب‌ها نیاز داریم. ولی چون تنبلی و بی‌حوصلگی داریم، از حرب فرار می‌کنیم. در قرآن هم در جائی دیگر می فرماید: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا= او دشمن شماست؛ شما هم او را دشمن بگیرید». اما ما او را دشمن نمی‌گیریم؛ بلکه با او رفیق هستیم. یعنی همه وسوسه‌های او را می‌پذیریم؛ حمله جلو، عقب، راست و چپ، همه را قبول داریم. چون حوصله درگیر شدن را نداریم. شیطان هم ما را با کسانی درگیر می‌کند که در سلم باید باشیم. نمی‌گذارد با خودش درگیر باشیم؛ یعنی به جای اینکه حواس مان به سمت شیطان برود، ما را درگیر پدر و مادر، شوهر، همسر، خاله‌، دخترخاله، باجناق، جاری، دوستان و... می کند تا به ما بخندد. در حالی که قاعده های زیادی برای مقابله با شیطان به ما داده اند. ولی نمی‌توانیم خودمان را کنترل کنیم. چون اهل حرب با خودمان یا شیطان نیستیم. بلکه اهل حرب با مردم هستیم.  «حرب لمن حاربکم»، یعنی دشمنی و مخالفت با هر چیزی که با شما در تضاد است. بعضی افراد در معامله در شوهرداری، در زن‌داری، در بچه‌داری، در لباس پوشیدن، در حجاب، در تربیت بچه، در امور اقتصادی، اجتماعی، سیاسی می‌دانند. اهل بیت چنین رفتارهایی را دوست ندارند ولی مردم انجام می‌دهند. در «حرب لمن حاربکم»، این حرب باید در تمام جنبه‌های مثبت و منفی در زندگی ما بیاید. خسته‌مان هم می‌کند. انصافاً واقعاً حوصله می‌خواهد، اما عروج همین است. یک جنین در رحم مادر، از روز اول تا آخر حرب دارد تا به دنیا بیاید. پس شما باید به جورچین زیارت عاشورا مثل جورچین بدن نگاه کنید. باید با آن درست برخورد کنیم و از حجاب عادت فرار کنیم.   برگرفته از مباحث جامعه پزشکی مهدوی ؛ 97/6/16 زیارت عاشورا/سلم و حرب

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9514
زمان انتشار: 20 اوت 2018
| |
«کینه» آثار سوء فراوانی بر جسم و روح دارد

دشمن شناسی، جلسه 32

«کینه» آثار سوء فراوانی بر جسم و روح دارد

همانطور که جسم نجاست می گیرد، روح هم نجاست می گیرد و آلوده می شود. در مسائل اخلاقی، در چشم و هم­چشمی ها و مسائل خانوادگی خیلی باید حواسمان جمع باشد که بیخود روحمان را نجس نکنیم.  فرض بفرمایید یک نفر به انسان فحش میدهد و سیلی به صورت انسان میزند؛  مسخره می کند، این ظلم است و ما هم از این جهت ضربه ­ای خورده ایم، اما نگه داشتنِ کینه در واقع تکرار همان سیلی و فحشهاست؛ تکرار همان تحقیرهاست. یعنی تو هر لحظه داری سیلی میخوری، مسخره میشوی و کوچک میشوی. در حالی که خداوند ساختار انسان را  طوری آفریده که با اهانت و تحقیر و زندان و شکنجه هرگز کوچک نمی شود.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «اَلحِقدُ اَلأمُ العُیُوب، اَلحِقدُ اَلأََمُ الخُلق»[1]= پست­ترین عیبها و پست­ترین اخلاق کینه ­توزی است. نگه داشتن دل­چرکینی در دل، آسیبهای جسمی و روحی خیلی زیادی  به انسان میزند. کینه نه تنها به روح آسیب می زند، بلکه سلامت جسم را نیز به خطر می اندازد. فرد در حالی که سالم است، خوب غذا می خورد، ورزش می کند، اما می بیند  پوستش  دارد خراب میشود و موهایش دارد میریزد. دکتر تشخیص می دهد علت عصبی است. بیشتر بیماریهای دستگاه گوارش ، قلب و ... منشا روحی دارند. اختلال در یادگیری و  تمرکز برای این است که عوامل ضد تمرکز بسیار خطرناکی مثل حسادت، رقابت، چشم و هم­چشمی،  تنفر و کدورت و کینه در روح باقی می ماند. کینه در امور موهوم، نشانه منیت و نادانیست در مباحث قبل، امور را به محسوس، مخیل، موهوم، معقول تقسیم بندی ریاضی کردیم. یکی از مصادیق بحث حق ­الناس همین است که ما به خاطر منافع شخصی نسبت به انسانها کینه درست کنیم، غیبت کنیم، تهمت بزنیم و تبلیغات منفی کنیم. مثل بداخلاقی هایی که در انتخابات زیاد می شود. بیچاره طرفدارهای نادان تیم های ورزشی که سر چیزهای موهوم کینه به دل می گیرند؛ در صورتی که دیگری می خواهد ریاست را بگیرد و پولش را بخورد و محبوبیتش را داشته باشد؛ یا مثلاً طرفدارهای یک تیم فوتبال نسبت به طرفدارهای تیم فوتبال دیگر؛ گاهی وقتها تا سکته، زد و خورد و چاقو چاقوکشی  هم پیش میروند. شخصی می گوید:  بازی شطرنج را برای تفریح انجام دهیم یا نه؟  میگویم: میدانی تفریح یعنی چه؟ یعنی فرح وارد کردن به روح؛ یعنی شادی. اما تو که وقتی شطرنج بازی میکنی اعصابت به هم میریزد و عرق میکنی و  بالا و پایین میشوی.  وقتی بچه تکان میخورد؛ داد میزنی که  تکان نخور! حواسم را پرت نکن! سر مادر، پدر و همسرت داد میزنی؛ برای این که میخواهی یک بازی شطرنج که موهوم است را ببری؟ تو زمانی میتوانی شطرنج بازی کنی که فقط برای کار فکریش این کار را انجام دهی، و لذتت همین بازی باشد؛ برد و باختش مهم نباشد. بازی فوتبال برای  قوی کردن بدن مفید بوده و عبادت محسوب می شود. ولی به شرط اینکه در آن فحش، عصبانیت، خطا و دعوا با دیگران نباشد. ببینید چقدر گناه در آن وجود دارد؛ فحش دادن، تحقیر کردن، له کردن، دل شکستن و... . در بازی فوتبال نباید برد و باخت مهم باشد؛ از بازی فوتبال باید از گُل خوردن و گُل زدن آن لذت برد و  خندید. نباید آنقدر منیت داشته باشیم که از این امر موهوم حرص بخوریم؛ در رانندگی و چیزهای دیگر هم همینطور است. انسانهای کوچک اهل کینه هستند نگه داشتن کینه در دل، باعث نجاست روح میشود و نشانه کوچکی و ظرفیت کم انسان است. حضرت زینب(سلام الله) را ببینید! چقدر ایشان عزیز است که بعد از کشته شدن آن همه عزیزانش، بعد از اسارت  و کتک خوردن مفصلش؛ چون قیمت دستش هست میفرماید: «و ما رأیت الا جمیلا» جز زیبایی چیزی ندیدم. اصلاً احساس کوچکی نمیکند. تازه به یزید میگوید: «لَاَستَصغِرُک= من تو را کوچکت می کنم؛ ای یزید! تو پیش من تحقیر شده­ای. یعنی آدمی که بزرگ است قیمت دارد و با فحش  و تحقیر و تهمت و غیبت دیگران  له نمیشود. در روایت هم داریم آدمهایی که ظرفیتشان کم است و کوچک اند؛ اهل کینه هستند. هرگز آدم بزرگ و قیمتی،آدم اشرافی و ثروتمند از نظر روحی  کوچک نمی شود. او مثل آب کُر است. شما نجاست در آب کُر بیندازید رنگ و بو و مزه­اش تغییر نمیکند، بلکه نجاست پاک میشود. این آب قلیل است که اگر یک ذره نجاست به آن برسد، هم رنگ و بویش ممکن است عوض شود،  هم نجس شود. ما نباید آب قلیل باشیم. نحوه صحبت کردن در قرآن و روایات آمده است بکاربردن بهترین و قشنگترین کلمات در ارتباط های کلامی؛ در قرآن وروایات  توصیه شده  است.   قرآن این حمله شیطان را چندین بار به ما تذکر داده که او میخواهد بین شما را به هم بزند و شما باید بلد باشید جواب بدهید. اینها پیشرفته ­ترین، عالیترین مباحث روانشناسی است و باید پای درس معصومین نشست  و روانشناسی یاد گرفت. در کتابهای روانشناسی اصلاً خبری از موجودی به نام شیطان داده نشده،  موجودی که حقیقت دارد و خود خدا مهندس عالم میگوید؛ شیطان هست با شما نجوا دارد و در شما تولید فکر میکند. واقعاً انسان باید در مقابل خداوند تبارک و تعالی،  قرآن و آیات با همه وجودش سجده کند. هر وقت در قرآن «قُل» آمد  بعد از قُل، شاه­کلید، فرمول اساسی و کلی؛ یک حرف خیلی مهم است. در این آیه نیز خداوند به پیامبر میفرماید: «قُلْ لِعِبادِیَ»  به بندگانم بگو؛ « یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ»[2] = که همیشه سخن بهتر را بر زبان آرند، که شیطان میان آنان دشمنی و فساد برمی‌انگیزد».  یعنی وقتی میخواهند با هم حرف بزنند، حتی کلمات قشنگ نه، بلکه قشنگترین کلمات و بهترین کلمات را انتخاب کنند. چون «إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ» اگر نوع حرف زدنتان و کلماتی که به کار می برید بد باشد، شیطان بین شما اختلاف می اندازد. چقدر از طلاق ها، فتنه ­ها، اختلافات، تنفرها، قهرها، حتی جنگهای بین کشورها که هزاران و صدها هزار نفر مُردند به خاطر این بوده که بزرگان آن کشورها بلد نبودند حرف بزنند. برای همین  حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «طعن اللسان أمض من طعن السنان»[3]=  زخم زبان از زخم نیزه عمیق تر است». خیلی باید زبان را کنترل کرد. امام زین العابدین(علیه السلام) نیز تمثیل زیبایی برای ما دارند و از باطن و برزخ خبر میدهند و میفرمایند: هر روز زبان به اعضای بدن میگوید حالتان چطور است؟ میگویند: خوب هستیم اگر تو بگذاری[4].ولی متأسفانه ما هیچ وقت نمیرویم یاد بگیریم که چه کلماتی را باید بکار ببریم و چه کلماتی را نباید بکار ببریم. ما در مباحث مهارتهای زندگی اینها را توضیح دادیم. در سه سال، 40% رشد طلاق داریم 17% رشد ازدواج؛ این را می بینیم و اصلاً باورمان نمیشود. بیشترشان هم کسانی هستند که اتفاقاً سطح تحصیلاتشان بالاست. بنده خدا دکترو مهندس است؛ استاد است؛ ولی گرفتار میشود و واقعاً نمی تواند جلوی از هم پاشیده شدن خانواده ­اش را بگیرد. با دختر، پسر، خواهر و برادر نمی تواند درست ارتباط برقرار کند. زن و شوهر با هم نمیتوانند ارتباط درستی برقرار کنند. یک سوم طلاقها سال اول زندگی است که خیلی بد است. وقتی ما پیش مشاور میرویم، مشاور میگوید؛ ای پدر مادرها! با هم خوب باشید، اخلاقتان را خوب کنید، زبانتان را کنترل کنید، حرف بد نزنید، بی­موقع حرف نزنید. یک موقع هست شما حرفی را اگر الان بزنید؛ با یک ساعت دیگر خیلی فرق میکند. شوهر از سر کار آمده خسته و عصبی است؛ حال خوشی ندارد و گرسنه و تشنه است. یک موقع زن بی­ موقع حرفی میزند و مرد آتش میگیرد، منفجر می شود؛ نطفه ­ای برای طلاق، برای زد و خوردها، برای درگیری های حتی فامیلی بسته می شود. آموزش ارتباط کلامی ضرورت دارد هر چه رابطه ما با دیگران صمیمی تر باشد، احترام و ادب نیز بیشتر باید رعایت شود که لازمه اش یادگیری فرمولهای عشق و فرمولهای زندگیست.   اگر چیزی خوب، زیبا و لازم است و ما نداریم باید وقت بگذاریم و بدستش بیاوریم؛ مثل خوشبختی، شادی، عشق، مودت، تبدیل یک تنفر به عشق. ما نصیحت کنیم؛ خوش­زبان باشیم، خوش­اخلاق باشیم؛ خیلی مفید است. اینها درس دارد؛ مثل زبان، کامپیوتر، گلسازی، گلدوزی،  تایپ،  رانندگی،  ادبیات فارسی،  شعر؛ ما باید کلاس ببینیم. ریز ارتباطات کلامی، فرمول ارتباطات کلامی را در قرآن و روایات داریم. اما کلاسهای علمی و تخصصی برای ما گذاشته نشده که وقتی یک زن و مرد میخواهند با هم حرف بزنند، به همدیگر نگاه کنند ، لباس برای هم بپوشند، برای هم از عطر استفاده کنند. خانم میخواهد یک ظرف و یک سفره را بچیند؛ آقا میخواهد هدیه بخرد؛ این ظهورش چطور باید باشد. کلمات چطور باید  بکار برده شوند، اصلاً چه کلماتی منفی و قرمز است و نباید مطلقاً استفاده شوند. میگوید: چه کار کنم، پدرم همیشه با مادرم اینطور حرف زده، مادرم با پدرم اینطور حرف زده. حالا آنها هم شاید اشتباه کردند.  شوهر تو و زن تو غیر از پدر مادر تو هستند. این کلمات را شاید نپسندند. در خانواده و فرهنگ آنها نیست. یا نه؛ اصلاً خودش نمیتواند این نوع کلمات را بپذیرد. یک سلسله از شوخیها اصلاً نباید باشد. این حرف شیطان است که ما هر چقدر صمیمی­تر باشیم،می توانیم به هم حرفهای رکیک­تر و بدتر بزنیم. مثل اراذل و اوباش و لاتها که هر چه صمیمی­تر می شوند، بیشتر به همدیگر فحش میدهند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: « كُلَّمَا طَالَتِ اَلصُّحْبَةُ تَأَكَّدَتِ اَلْحُرْمَة [5]=  هر گاه همنشینى به درازا کشد، رعایت حرمت یکدیگر تأکید مى گردد. هر چقدر مصاحبت همسری و رابطه دوستی بیشتر میشود؛ حرمت ،احترام و ادب نسبت به همدیگر  باید بالاتر برود. قبل از اینکه با هم نامزد شوید، تو به او میگفتی خانم فلانی، او به تو میگفت آقای فلانی، حالا که محرم شدید، اسمهای کوچک هم را صدا میکنید. بعد که با هم صمیمی تر شدید نگویید؛ هو، ببین، اسمها را خراب نکنید. اگر صمیمی­تر شدید کلمات عاشقانه، پسوند و پیشوند اسمش بگذار. اصلاً اسمش را هم حذف کن کلمات عاشقانه بکار ببر. میگوید من به او ۶ ماه فرصت دادم، هر چه تلاش کردم آدم نشد. وزنه­ برداری نیست که بگویی من زور زدم خوب نشد. قرار نیست وزنه بلند کنیم؛ قرار است تمرین کنیم؛ مهارت را اضافه کنیم و یاد بگیریم. قرآن در مورد  عشق میفرماید: وقتی شما شروع میکنید ۵ سال بعد، نسبت به همدیگر باید عاشق­تر و تازه ­تر باشید. این چطور شدنی است؟ باید دستوراتش را رعایت کنید. باید سعی و تمرین کنید و کلاس بروید، مطالعه کنید و وقت بگذارید. البته جوانان و بچه­ های ما کمتر مقصرند، بیشتر تقصیر با مراکز فرهنگی است. اینجا من از  صدا و سیما تشکر میکنم که زحمت میکشند اساتید و بزرگان را دعوت میکنند که فرمولهای زندگی را به مردم یاد دهند. ولی این خیلی کم است و روزبه ­روز باید بیشتر شود و جوانان باید بنشینند و یاد بگیرند. مثلاَ خواستگاری دوره دارد.  ما در مباحث میثاق، چهار تا 90 دقیقه در مورد خواستگاری بحث کردیم. یک  بی­ سلیقگی در خواستگاری، می بینی یک زندگی را به هم میزند. اصلاً نمیگذارند به هم برسند. اگر هم برسند نطفه یک کینه عمیق در خواستگاری کاشته میشود.  اگرکسی بگوید سبز باشید؛ آبی باشید؛ اینطور که نمیشود.حالا میخواهیم سبز باشیم؛ ولی چطور سبز باشیم. دوست داریم سبز باشیم؛ دوست نداریم روابط مان به تنفر کشیده شود. من دوست دارم ۱۰ سال بعد، بیشتر عاشق باشم؛ زنم برایم تازه­ تر باشد؛ من هم برای او تازه­تر باشم. از بچه ­هایم لذت ببرم و بچه ­هایم از من لذت ببرند. این دستور پیامبر است که بهترین شما کسی است که برای خانواده­ اش بهترین باشد. میگوید: من وقت ندارم؛ کلاس دارم و میخواهم لیسانس بگیرم، فوق لیسانس بگیرم، نمیرسم. این زندگی چه فایده ای دارد؟ میشوی یک مهندس شکست خورده، استاد شکست خورده، یک صنعتگر و هنرمند شکست خورده. اصلاً بعضی از شغلها آنقدر سر آدم را شلوغ میکند که میگویند این صنف ما اینطوری است که ما تا وارد میشویم دو سه سال اول، اولین کاری که میکنیم یا از شوهرهای مان طلاق میگیریم یا زنهایمان را طلاق میدهیم. مثل اینکه لازمه این شغل این است.  میگوید من در خانه­اش یک عمر کلفتی کردم؛ حالا به من توهین میکند. مگر فقط قرار بود کلفتی کنی؟ صرف کلفتی که معشوقیت نمیاورد. چیزهای دیگر هم هست. یک عمر من بیرون زحمت کشیدم و پول برای زن و بچه آوردم؛ حالا از من متنفرند. آقایی از خارج از کشور آمده بود برای من تعریف میکرد. گفت:  سالها تلاش کردم که پول و ثروت برای خانواده­ام به خارج از کشور بفرستم. بعد از مدتی دیدم اصلاً اخلاق آنها عوض شده. حالا که خوب پولهایم را کشیدند برای خودشان همه چیز تهیه کردند. این دفعه که رفتم؛ پلیس آمد و مرا گرفت، همسرم از من شکایت کرده که تو دیگر حق نداری به خانه بیایی،  نمی خواهیم تو را ببینیم و درخواست طلاق داده. به او گفتم اگر دوستت داشت، این کار را نمیکرد. فکر کردی فقط باید سه شیفت کار کنی تا طلا آویزان  زن و بچه­ات کنی؟ برایشان موبایل بخری، ماشین بخری، پول دانشگاه شان را بدهی؛ همین کافی است؟ آنها گمشده ­شان یک چیز دیگر است. خانواده­هایی داریم که مردهایشان هیچ کدام از این کارها را نمیکنند، اما همه اعضای خانواده عاشقشان هستند. آموزش ارتباط کلامی به فرزندان ضرورت دارد پیامبر رحمت(صلی الله علیه و آله)  لعنت کرده پدر و مادری را که بچه را بی­ادب بار بیاورند و اجازه دهند  به او و دیگران توهین کنند؛ یعنی پدر و مادری که محبت بیش از اندازه به بچه بکنند ملعون هستند. محبت بیش از اندازه بچه را فاسد میکند.  بعضیها به مادرشان توهین میکنند و می گویند تو حرف نزن؛ برو اعصابم را خورد کردی؛ دوباره این آمد؛ عصبانیم کردی. اگر نروی، یک چیزی به تو میگویم. رویت را زیاد کردی.  اینها به اسم مهربانی است.  بچه 6 ساله مادرش را نرگس صدا میکند و پدرش را اصغر صدا میکند. داییش را میخواهد صدا کند بد صدا میکند. بچه باید مؤدب باشد.آدمی که چند سال بزرگتر است را باید پسر خاله، پسر دایی، پسر عمو یا مثلاً محمد آقا، علی آقا صدا کنی. اینطور نیست که هر طور دلت خواست احساس رفاقت و صمیمیت کنی. به بچه باید فهماند که حق نداری با پدر و مادرت که من هستم بد حرف بزنی. نگاهت و لحنت نباید بد باشد. نباید به او اجازه بدهی اینطور حرف بزند. باید بترسد. این ترس خیلی خوب است؛ چون باعث میشود جهنمی نشود. شیطان در روابط بین انسانها تولید فکر منفی میکند موقع حرف زدن و هر نوع تجلی و ظهوری که میخواهیم برای کسی داشته باشیم، باید حواسمان باشد که کسی به نام شیطان با ماست که تولید فکر منفی میکند.  حتی در خلوت­ترین لحظات، وقتی هیچ کس غیر از تو و دوستت، برادرت، پدرت و همسرت نیست، وقتی خیلی عمیق و صمیمی نشستید؛ گل میگویید و می شنوید، شیطان آنجا حضور دارد و ممکن است از رفتارهای شما سوء استفاده کند. ممکن است دیگری از بوی بدنت حالش به هم بخورد و همین منشأ اختلاف شود. پاهایت را بشوی، جورابت را بشوی، عطر خوب استفاده کن. زنها حتماً باید برای شوهرشان آرایش کنند، مردها هم باید برای زنهای شان آرایش کنند؛ البته برای نامحرم و غیره نه. همانطور که من توقع دارم همسرم به خودش برسد من هم باید آنطور که مناسب است به خودم برسم. آن رنگ، لباس و مدلی که او دوست دارد، عطری که او دوست دارد  یا عطر مشترک که هر دو خوشمان بیاید استفاده کنیم و خیلی چیزهای دیگر که باید مراقبت کنیم. قرآن میگوید:« قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ[6]= به بندگان من بگو که بهترین کلمات را به کار ببرند چون شیطان بینشان اختلاف میاندازد. اگر کلمات نامناسب به کار ببرند، البته کلمات فقط یک نوع ظهور است ممکن است لباس نامناسب بپوشی، بوی نامناسب داشته باشی، قیافه نامناسب به خودت بگیری،  بد غذا بخوری و با خیلی چیزهای دیگر شیطان سراغت می آید. ارتباط بین انسانها در دین اسلام آمده است نحوه ارتباطات کلامی، عاطفی و جنسی خیلی جزیی و شیرین در دین اسلام بیان شده است که آموزش آنها ضرورت دارد. باید برای ارتباطات کلامی، ارتباطات عاطفی، ارتباطات جنسی وقت بگذاریم که متأسفانه ما در این بخش در جامعه خودمان ضعف داریم. کتابهای خیلی خوبی توسط دانشمندان ما در مورد توافقات جنسی نوشته شده که روابط جنسی چطور باید  باشد که منشأ اختلاف و کینه و تنفر نشود. ضعف در ارتباط جنسی خودش خیلی فسادآور است؛ غیر از کینه، هزار فساد دیگر ممکن است بیاورد که حتماَ باید تمرین شود  و یاد گرفته شود. اسلام میگوید مسائل مربوط به هر مرحله را قبل از آن مرحله باید یاد بگیرید. من میخواهم با یک دختر یا یک پسر ازدواج کنم. باید مسائلی که بین ما هست؛ مثل ارتباطات کلامی را قبل از ازدواج  و در دوره  نامزدی یاد بگیرم. میخواهم خارج از کشور بروم؛ اولین کار این است که زبان یاد بگیرم. میخواهم در یک اداره استخدام شوم. شرط آن اداره  این است که باید کار با رایانه و تایپ را بلد باشم. پس این دوره ها را باید ببینم، بعد بروم استخدام شوم. ما میفهمیم که باید برای اینها دوره ببینیم و وقت هم میگذاریم و با جان و دل پول هم می دهیم. ولی وقتی می خواهیم وارد زندگی مشترک شویم، از پدر مادرمان و از خانواده لذت ببریم، در یک اجتماع وارد شویم، در یک جا مدیر شویم؛ آیا دوره نمی خواهد؟ چرا دوره می خواهد. در آموزه­ های دینی بحث مفصلی در مورد ارتباطات جنسی، عاطفی و کلامی داریم. اینها را دقیقاً بزرگان دین به ما یاد داده اند. به چیزی هم خارج از دین احتیاج نداریم. کامل و ریز و خیلی خیلی جزئی، همه چیز را برای ما تعریف کرده اند.  قرآن در قالب داستان برای ما تعریف میکند؛ همه را داستان کرده که بدمان نیاید و شیرین بتوانیم یاد بگیریم. برای ورود به بهشت، دل باید پاک باشد دل آلوده به کینه، مانع بهره برداری از عبادات میشود. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «اَلحِقدُ خُلقٌ دَنیٌ وَ مَرَضٌ مُردی[7]= کینه  و دل­چرکینی خلق پستی است». پس ما نباید اطاعت شیطان را بکنیم و اگر او خواست دلمان را نسبت به کسی آلوده کند، نپذیریم؛ چون «وَ مَرَضٌ مُردی» یک بیماری است که هلاکت می آورد؛ یعنی نمیگذارد  به  بهشت برویم. در حدیث داریم کسی که از دنیا برود و در قلبش کینه باشد؛ کینه نسبت به مؤمن، نسبت به انسان خوب، نسبت به مسلمان؛ امکان ندارد به بهشت راه پیدا کند. دل باید پاک باشد. اگر قلب پاک نباشد در بهشت شب قدر، در بهشت مکه، در بهشت مدینه، در بهشت امام رضا، در بهشت نماز هم که ورود میکنی، میبینی که از آن هیچ بهره ­ای نمیبری. تازه تو را کسل هم میکند. چون نجس داری سر نماز میروی. میگوید روی بدنت یک قطره خون است؛آن را پاک کن بعد برو نماز بخوان. دل چی؟ با هزار کینه در دل به زیارت امام رضا برویم، مدینه و مکه برویم؛ این نمیشود؛ این آلودگی کار را خراب میکند. نمیگذارد آن بهره ­ای را که باید، ببریم. میگوید نماز معراج است. قلب باید پرواز کند، عروج کند؛ اما کینه نمی گذارد.  تو بار سنگین کینه با خودت داری و نمی گذارد بالا بروی. کینه و حسادت اذیتت میکند. بعضی از عبادات حمله راست شیطان هستند عبادتهایی هستند که با انجام آنها مسیر گناه برای انسان بازمیشود. در حمله از سمت راست شیطان میگوید به مکه برو که دلت خوش باشد حداقل به خدا نزدیکی و مسلمان هستی. یک ذره حس مذهبی به تو میدهد که خودت را خیلی آلوده نبینی، خطرناک نشوی، بتوانی این مسائل مذهبی را پناهگاه بگیری؛ برای اینکه بعداً بتوانی هر غلطی دلت خواست بکنی. خیلی از گناهان هستند که آدم نمیتواند آنها را انجام دهد. ولی وقتی یک مکه و مدینه میرود؛ یک کربلا میرود؛ یک امام رضا میرود؛ قدرتش برای گناه کردن بیشتر میشود. میگوید ما این همه عبادت کردیم و چقدر ذخیره داریم؛ حالا چهار تا گناه هم بکنیم به جایی بر نمیخورد. ما یک عمر هیئتی هستیم هر کاری دلمان بخواهد میکنیم.  این بحث مفصلاَ در بحث «صور مقدس» توضیح داده شده است. کینه مانع محبت می شود انسان باید مثل خداوند باشد؛ دلش را از کینه پاک کرده و دیگران را دوست داشته باشد. حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: «لا مَوَّدَۀَ لِحَقُود[8]= آدم کینه­ توز دوست و مودت ندارد». آدم کینه­ توز نه محبوب است و نه می تواند محبوب باشد. عرضه ندارد دیگران را دوست داشته باشد؛ چون قدر دیگران را نمی داند. همه به او محبت می کنند، اما اگر یک بدی ببیند، کینه به دل می گیرد. با این شوهر تو هزار تا لحظات شیرین و خنده داشتی، حالا یک ظلم هم کرده، یک اشتباه هم کرده، حتی اگر فاحش و بزرگ باشد؛ نباید کینه به دل بگیری. اما بعضی می گویند: نه! دیگر من  هر کاری می کنم نمی توانم ببخشمش. زنم را نمی توانم دیگر ببخشم؛ نه دیگر من دل­زده شده ام. دل­چرکین شده ام. اینها از کسانی هستند که می گویند: میازار دلم را کین مرغ وحشی              زبامی که برخاست به مشکل نشیند شاعر حرف خوبی نگفته؛ کین مرغ وحشی زمانی که برخاست، مشکل بنشیند. نه؛ بنشین و دوباره برگرد بیا بنشین. چطور تو می خواهی یک عمر خدا را از خودت برنجانی؛ بعد خدا دوستت هم داشته باشد. بغلت کند. نوازشت هم کند. پس تو هم نسبت به دیگران همینطور باش. می گوید نه؛ دیگر خیلی دل­چرکین شده ام و نمی توانم. اما ما می گوییم می شود. می شود دل پاک شود و تنفرها تبدیل به محبت و دوست داشتن شود. کدورت از دیگران باید سریع پاک شود ناراحتی نسبت به دیگران را باید مانند لکه روی لباس، خیلی زود پاک کرد تا باعث هلاکت نشود. فرمایشات معصومین(علیه السلام)  فرمول های زیادی دارد که باید یاد بگیریم. امام هادی(ع) میفرماید: «اَلعِتابُ خُیرٌ مِنَ الحِقد[9]= به همدیگر عتاب کنید بهتر از این است که کینه بگیرید. مثل لباس که تا یک لکه افتاد می رویم می شوییم. در خانه به چیزی اگر یک لکه افتاد، زود پاکش میکنیم. روی گاز یک چربی افتاد، خانم پاک میکند. میگوید خانه ­ام خراب میشود، اینطوری زشت می شود. در روحتان هم همینطور؛ اگر نسبت به کسی کدورت پیدا شد، نگذارید بماند، زود حرفهایتان را به هم بزنید و عتاب هم بکنید، این می ارزد که عتاب کنید، ولی کینه نگیرید. اگر ناراحت هستی  زود بگو. شکایتت را بکن. غر هم بزن. بگو من از این کارت ناراحت شدم. توضیح بده و بگو چرا این کار را کردی؟اما نگه ندار. نگو خجالت کشیدم. حالا ولش کن. اگر ذخیره کنی، این نجاسات روی هم انباشته میشود و یک دفعه سرطان میشود و آدم را میکشد. «مَرَضٌ مُردی» آدم را هلاک میکند. حالا بعضیها که آب کُر هستند و وجودشان خیلی پاک است رد می شوند و میروند. ولی اگر واقعاً اذیتت میکند یا دوست نداری آن کاری که او میکند تکرار شود،  بی­ادبی کرده که نباید تکرار شود، بچه است، همسر است، دوست است؛ به او بگو که امیدوارم این تکرار نشود. من نمیخواهم در روابط ما، در زندگی ما این کلمات، این رفتارها و این اتفاقات بیفتد و تمامش کنیم.     [1] . (1) غررالحکم/ 966 و2917 [2] . سوره اسرا آیه 57 [3] . غررالحکم/ صفحه 223. [4] . ثواب الاعمال/ صفحه 237 [5] . غررالحکم و دررالحکم/ جلد 1، صفحه 554  [6] . سوره اسرا آیه 57. [7] . غررالحکم ودررالکلم / جلد1 ،صفحه 388 [8] . غررالحکم و دررالکلم / جلد 6 صفحه 346 [9] . بحارالانوار (ط – بیروت)جلد 75 ، صفحه369 ، ح 4

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9438
زمان انتشار: 22 ژولیه 2018
| |
یکی از عوامل ترس انسان، رفاه زدگی است

اضطراب و بی‌تابی؛ جلسه 18؛ 97/02/07

یکی از عوامل ترس انسان، رفاه زدگی است

علاوه بر عوامل روانی، برخی عوامل اقتصادی مثل مسکن، شغل و درآمد برای کسب رفاه بیشتر نیز، ایجاد ترس در انسان می کنند. آدم‌های ترسو چون می‌ترسند که روزی محدودیت، گرسنگی یا فشاری سراغشان بیاید، از شدت این ترس سعی می‌کنند از بخش‌های اخلاقی، عقلانی و معنوی‌شان بزنند.

مثلاً شخص پول بیشتری جمع می‌کند که رفاه بیشتری داشته باشد تا مبادا سطح زندگی‌اش اُفت پیدا کند یا در رقابت با دیگران کم بیاورد. چنین آدمی، بارکشی می‌شود که از صبح تا شب کار می‌کند و زحمت می‌کشد و یکسره پول جمع می‌کند، هزینه می‌کند، تجهیزات مختلف می‌خرد تا رفاه بیشتری داشته باشد. نتیجه این می‌شود که دیگر حس و حال پرواز ندارد. چون سنگین ‌شده است. زیرا فقط کسانی می‌توانند از زمین پرواز کنند که سبک باشند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید«تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا= سبک باشید تا ملحق شوید». آدمی که دلش در طول روز، در میان ابزار و وسایل خانه‌اش گیر است، نمی‌تواند پرواز خوبی داشته باشد. نمی‌تواند با آرامش زندگی کند. چون همیشه ترس دارد. بعضی‌ها آنقدر ترس دارند که نکند یک روزی خودشان یا بچه‌هایشان فقیر شوند، دو سه شیفت کار می کنند. تمام عمر برخی افراد، در ساخت و ساز و پول در آوردن و تعمیرات مسکن و بساز بفروش و ...تلف می‌شود. انیها لذتی از زندگی نمی‌برند و به شادی و آرامش نمی‌رسند، آخرتشان را هم خراب می‌کنند. چون همه چیز را در اینجا مصرف کرده اند و دیگر سبک نیستند که بتوانند پروازی بکنند. یکی از نمونه هایی که امروز در کشور ما بسیار دیده می شود، ترس های تحصیلی است که در مقاطع مختلف و برای کنکوری ها ایجاد کرده اند و باعث بروز ناآرامی، اضطراب، مشکلات خانوادگی در  افراد شده‌اند. این همه ترس و نگرانی در حالی است که ما دوست داریم در دنیا شاد و آرام زندگی کنیم؛ پس همه ابعاد وجودی انسان باید با همدیگر رشد کند، نه فقط یک بُعد خاص. ازاین رو می‌بینیم ترس هم بر انسان غلبه می‌کند و شیطان هم یکسره ما را می‌ترساند. آن وقت نمی‌توانیم از نماز، قرآن خواندن، حرم رفتن و سایر عبادت‌ها لذت ببریم. ترس؛ مانع پرواز انسان آدم ترسو نمی‌تواند نماز خوبی بخواند. چون در حال نماز، به یاد تمام دلشوره‌ها و نگرانی‌هایش می‌افتد. حتی حرم هم که برود، نگرانی دارد و نمی‌تواند با امام ارتباطی برقرار کند. یکسره دلشوره‌ و ترس‌های «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی»دارد.  ترس موجب نادانی و حماقت انسان می‌شود. امام حسن مجتبی علیه‌السلام می‌فرماید: من هیچ کس را ندیدم که در رابطه‌اش با خدا احمقانه عمل کند، جز آدم ترسو. در حالی که همه کارۀ زندگی ‌ما خداست: باید بگوییم:« لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ »، «لا مؤثر فی الوجود الا الله=هیچ موثری در عالم وجود، جز خدا نیست». فقط خدا می‌تواند به ما کمک کند. پس باید از او کمک بخواهیم: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ». اما اگر عجله داری یا نمی‌رسی که از او کمک بخواهی، خدا هم تو را به دیگران واگذار می کند. بعضی افراد آنقدر ترس دارند که اصلاً نمی‌توانند شب وضو ‌بگیرند و ده دقیقه، نماز شب 11 رکعتی را بخوانند یا بر سر سجاده ذکری بگویند و درد دلی با خدا بکنند یا تعقیباتی بعد از نماز بخوانند. در روایت داریم خداوند به فرشته‌ها می‌گوید: ای فرشته‌ها! نگاه کنید که این بنده من، بعد از نمازش به کجا می‌رود. مگر غیر از من کسی قرار است به او کمک کند، غیر از من کسی حلال مشکلات او هست؟ بر سر سجاده ی نماز، پیش خدا نمی‌نشیند؛ بعد می بینی برای حل شدن مشکلی که در یک زمان کوتاهی قابل حل شدن است، دو سال باید از این اداره، به آن اداره و از این سازمان به آن سازمان بدود؛ چون نمی‌داند باید از کجا کمک بگیرد. شیطان دائما در انسان ترس ایجاد می‌کند. حمله های از عقب و گذشته، جلو و آینده، راست و چپ به انسان می کند. اینها باعث می شود انسان تعادلش را از دست بدهد. چنین آدمی، حتی می‌خواهد و دوست دارد که با خدا عشق‌بازی کند، اما نمی‌تواند؛ می‌خواهد دل به آسمان بدهد، نمی‌تواند؛ می‌خواهد خودش را به غیب بسپارد و بالا برود، اما نمی تواند. زیرا دائماً اضطراب دارد. چگونه بر ترس غلبه کنیم! ترس خیلی به انسان صدمه می‌زند و باید بر آن غلبه کرد. خدا امام امت را رحمت کند که فرمود: «انسان بدون تلقین به هیچ جا نمی‌رسد». باید به خودت تلقین کنی، باید به نفست بگویی که نباید بترسی! باید خودت را در آن مُهره بیاندازی. حضرت علی علیه السلام فرمود: «از هر چیز ترسیدی، زودتر به سمت آن حمله کن». چون می‌فهمید هیچ چیز مهمی نیست. مثلا شخص می‌خواهد با یکی از اقوامش یا عزیزانش یا همسرش آشتی کند، اما می‌ترسد و می‌گوید: الان اگر زنگ بزنم چه می‌شود؟ الان اگر یک پیامک آشتی بدهم چه می‌شود؟ الان حرف بزنم چه می‌شود؟ درحالی که اگر شجاعت داشته باشد و حرف بزند، می‌بیند که هیچ این خبرها هم نبود؛ بی‌جهت می‌ترسید. انسان نباید شخصیت ترسو بودن را دوست داشته باشد. چرا باید از چیزی بترسد؟ همین که انسان این شجاعت را پیدا کرد که نترسد، کارش روی روال می‌افتد.  ترس در «نه گفتن»، این خودش یک داستانی است که باید راجع به آن صحبت کنیم. یک جاهایی ما باید «نه» بگوییم. مثلا شخص می‌گوید: من الان نمی‌توانم به او نه بگویم، نمی‌توانم رد کنم و بخاطر رودربایستی یک چیزهایی را قبول می‌کند. بعضیها با رودربایستی ازدواج می‌کنند، بعد می‌بینند نمی‌توانند زندگی کنند و تقاضای طلاق می‌دهند. بهتر است از اول شجاع باشی و زیر بار این ازدواج نروی. در معاملات اقتصادی نیز بعضی بارو دربایستی برخورد می کنند و بعدا پشیمان می شوند.  اگر حواسمان نباشد ترس، ما را از غیب، ابدیت و رشد می‌اندازد. باید بدانیم که ترس دروغ است. چون وقتی می‌خواهی قرآن بخوانی تو را می‌ترساند و شیطان القا می کند که اگر قرآن بخوانی، به درست نمی‌رسی، به کنکور نمی‌رسی، کارهایت زمین می‌ماند. شیطان به‌راحتی آدم را می‌ترساند. برای غلبه بر این ترس، بگو خدایا من پیش تو می‌نشینم و قرآن می خوانم، هر کاری هم می خواهد بشود، بشود. خدا هم برکت می‌دهد و کارت را زودتر راه می‌اندازد. دقت کنید: وقتی که آرامش دارید، قدرت می‌گیرید و انرژی‌های مثبت دریافت می‌کنید. آن وقت می بینید که دست به هر کاری بزنید، خیر و برکت برایتان می‌آید. همه چیز این گونه است. پس به خدا اعتماد کنید.  ما هنوز همه مفاسد را نگفتیم تا برسیم به سراغ اینکه ما با این ترس چگونه مقابله کنیم و از این ترس چگونه استفاده کنیم.     واهمه. ترس

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9433
زمان انتشار: 18 ژولیه 2018
| |
شیطان دشمن آشکار

استاد محمد شجاعی

شیطان دشمن آشکار

موضوع «شیطان­ شناسی» و «دشمن­ شناسی» در دنیا مورد غفلت واقع شده و به صورت جدی به آن توجه نمی‌شود. ما یک موجود بسیار مرموز و مؤثر به نام شیطان داریم که همه ادیان واقعیت آن را قبول دارند، اما هیچ جا در آموزش‌های تربیتی، روانشناختی و آموزش‌هایی که مربوط به تعادل روح است، جایی برای این موجود باز نشده است. تمام ادیان اعتراف کرده و قبول دارند که موجودی به نام شیطان وجود دارد و به سراغ انسان می‌آید و در او تولید فکر های می‌کند تا او را گمراه کند. هیچ سیستم روان شناسی در دنیا وجود ندارد که برای افکار آزاردهنده و خودخوری ها و هزاران مشکل روانی انسانها که ناشی از همین شیطان می شود، پاسخ درستی داشته باشند.   برگرفته از مباحث استاد محمد شجاعی با موضوع «دشمن شناسی» 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9101
زمان انتشار: 22 می 2018
| | | | | |
با گناه چگونه برخورد کنیم!

شرح زیارت جامعه کبیره، جلسه 61؛ 97/02/27

با گناه چگونه برخورد کنیم!

وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به ما یاد می‌دهد که شما وقتی گناه و آلودگی پیدا کردی، چطور با آن برخورد کنی. هر گناهی باشد، فرق نمی‌کند؛ فحشای ظاهری باشد یا فحشای باطنی. مسیر قانونی‌اش برای اصلاح و آشتی با خدا باید درست طی شود.

بحث‌مان در شرح زیارت جامعه کبیره در فقره «وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ» به راه‌های رسیدن به رحمت از نگاه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) اختصاص داشت. آنچه گفته شد؛ اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) معدن رحمت هستند و برای دریافت رحمت‌های ویژه، راه‌های خاصی دارد. امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در فرمایش زیبای‌‌شان می فرمایند: «رَحِمَ الله امرءً عَبداً اقتَرفَ فَاعتَرَفَ، وَ وَجِلَ فَعَمِلَ، وَ حاذَرَ فَبادَرَ= رحمت خدا بر آن بنده‌اى كه گناه كرد و اعتراف كرد و ترسید و به عمل روى آورد و برحذر شد و [به كار نیك] شتافت». ما معصوم نیستیم و مرتکب گناهان کبیره و صغیره می‌شویم. زمین خوردن سر راه ماست. گاهی این زمین خوردن‌ها ناشی از هوسبازی و زیاده‌خواهی خودمان است. گاهی هم از سر غفلت و گاهی هم جهالت. مواردی هم وجود دارد که به خاطر خودشیفتگی‌ها، خود را بری دانستن، سرزنش کردن دیگران گرفتار آلودگی و گناه می‌شویم. گاهی هم ابتلاء و آزمایش است. بالأخره این آلودگی سر راه همه ما قرار دارد. نکته‌ی که وجود دارد و بسیار مهمتر، «برخورد با گناه» است. گاهی شیطان ما را به گناه وادار می‌کند، امّا در برخورد با گناه بیشتر ما را به گناه می‌اندازد، یعنی خطایی را به ما تحمیل می‌کند و بعد ده‌ها خطا از این راه به ما تحمیل می‌شود. وقتی بدانیم با گناه باید چگونه رفتار کنیم، آن را به نفع خود تمام ‌کرده و به ضرر شیطان؛ یعنی بلایی سر شیطان می‌آورد که شیطان می‌گوید: ای کاش او را وادار به گناه نمی‌کردم، ای کاش آلوده‌اش‌ نمی‌کردم. او با گناهش بیشتر به خدا نزدیک شد و این گناه را علیه من تمام کرد و به نفع خودش. پس این مهم است که ما بلد باشیم با گناه چگونه رفتار کنیم. مثلاً زمانی که انسان مریض می‌شود باید بداند که چکار کند. بعضی افراد که مریض می‌شود نمی‌دانند با بیماری‌شان چکار باید کنند. لذا گرفتاریهای زیادی برایش ایجاد می‌شود. پس این مهم است که ما بدانیم اگر گناه کردیم چکار باید بکنیم و چگونه با خودمان برخورد کنیم.  چند نکته وجود دارد که ما باید اینها را بدانیم. اول اینکه ما نمی‌گوییم بشر جائزالخطاست. چون «جائزالخطاست» یعنی مجاز است که اشتباه کند، بلکه باید گفت: «بشر ممکن‌الخطاست»، یعنی امکان دارد که اشتباه کند. مثل بدن که مریض می‌شود. هیچ کس نمی‌گوید: چرا مریض شدیم؛ چون مریضی یک امر طبیعی است. خطا و گناه هم تعجبی ندارد. به هر حال پیش می‌آید، ولی این را باید بفهمیم که شیطان نباید ما را گول بزند و با وسوسه‌هایش ما را از مسیر اصلی دور کند. دوم اینکه؛ در کنار شیطان، ما نفس لوامه (ملامت‌گر) داریم که به آن «وجدان» هم می‌گویند، که انسان را بعد از ارتکاب گناه سرزنش کرده. شیطان با ملامت گری راه آشتی انسان با خدا را می بندد فرق است بین ملامت شیطان با ملامت نفس. ملامت‌ نفس یعنی اگر دچار گناه شدی، انسان همت می‌کند آن را جبران کند. مثل برخورد منطقی با یک بیماری. مثلاً اگر حق‌الله‌ی برعهده دارد، باید قضایش را به جا بیاورد. اگر حق‌الناس دارد باید مسیر سخت راضی کردن آن کسی که در حقش ظلم کرده را طی کند. این سر جایش ولی با آرامش و خونسردی با امید باید به سمت جبران برود. ملامت شیطان اینطور نیست. شیطان ملامت می‌کند ولی نمی‌گذارد با خدا آشتی کنی، راه توبه را می‌بندد به انحاء مختلف. مثلاً شیطان به انسان می‌گوید: من خجالت می‌کشم با این گناه با خدا دیگر حرف بزنم، یا اینکه می‌گوید: بعد از این همه گناه پررویی است به سمت خدا برگردی و از این جور حرف‌ها به انسان می زند و انسان را ملامت می‌کند تا انسان بعد از گناه کردن راه توبه به رویش بسته شود، امّا نفس لوامه و وجدان انسان این چنین نیست، بلکه نفس لوامه با ملامت و سرزنش کردن می‌خواهد ما را زودتر با خدا آشتی دهد و ما را اصلاح کند تا زود توبه کنیم. به محض ارتکاب گناه توبه فوری کنید قرآن کریم می‌فرماید: «الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ[1]= و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند». به محض این‌که انسان مرتکب گناهی شد باید سریع و زود توبه کند. بنابراین، در این ملامت شدن انسان باید متوجه و بیدار باشد که این ملامت و سرزنش از ناحیه شیطان است یا ناحیه وجدان و نفس لوامه. وقتی انسان مرتکب گناه می‌شود باید سریع توبه کند و در مقابل کار بد خود در برابر خدا عذرخواه باشد و از خدا معذرت بخواهد، نه اینکه با اینکه گناه کرده به جای معذرت در مقابل خدا پرویی کند و خودشیفتگی هم داشته باشد که این خیلی خطرناک است. مثلا از کسی گناهی سر زده و این فرد اهل نماز شب هم هست، اما در برابر گناهش عذرخواه نیست، بلکه با اینکه گناه کرده به نماز شبش خود شیفته است و با نماز شبش پررویی هم می‌کند که من نماز شب خوان هستم، چنین فردی جهنمی است. انسان باید انکسار و اخبات داشته باشد و گرنه هر کاری کنید به جهنم نزدیک‌تر هستید، تنها چیزی که انسان را از لبه پرتگاه جهنم کنار می‌آورد و ایمنی می‌دهد این است که در او اعتراف و اخبات باشد و از کردار بد خود پشیمان و عذرخواه باشد. باید بدبختی را در خود ببیند و به هیچ‌وجه در ذهنش خطور نکند که از یک نفر هم او بهتر است. اما اگر انسان چنین نباشد باعث می‌شود با بی‌حیایی، با پررویی، با غفلت و غرور سقوط کند. اخبات به معنی ترس در دل انسان است، که باعث می شود انسان را از جهنم کمی کنار بکشد و اگر این اخبات را نداشته باشد ممکن است انسان در جهنم بیفتد. پس راه سعادت این است که وقتی با گناه روبرو می‌شوید، زود توبه کنید و برای اینکه مسیر خوب انجام بشود، انسان باید انکسار را داشته باشد. چگونه با ارتکاب گناه مشمول رحمت خدا واقع شویم؟ حضرت در ابتدای فرمایش‌شان فرمودند: «رَحِمَ الله امرءً عَبداً اقتَرفَ فَاعتَرَفَ= رحمت خدا بر آن بنده‌اى كه گناه كرد و اعتراف كرد». خدا رحمت ویژه دارد برای کسانی که گناه می‌کنند ولی بلد هستند با گناهشان درست برخورد ‌کنند، یعنی آن رحمت و نگاه خاص و ویژه برای کسی که گناه هم می‌کند، وجود دارد. اگر گناه کردی با گناهت هم می‌توانی دل خدا را به دست بیاوری. آن هم با «فَاعتَرَفَ» نه اینکه پیش بندگان خدا اعتراف کنی. به هیچ وجه حق نداری راجع به گذشته‌ات با کسی صحبت کنی یا اعتراف کنی. فقط پیش خدا اعتراف کن. بگو: خدایا اشتباه کردم، اعتراف می‌کنم که گناه کردم این خوب است، امّا کسی که با اینکه گناه کرده ولی در برابر خدا پرویی هم می‌کند، این فرد تودهنی محکم و سختی در زندگی خواهد خورد و روز به روز قساوت قلبش بیشتر می شود، مزه غیب، خدا، آسمان و معنویت در ذائقه‌اش کمتر می‌شود تا جایی که دیگر از نماز و معنویت خوشش نمی‌آید، از ماه رمضان و سحر بدش می‌آید. کلاً حیات انسانی اش را از دست می‌دهد و میلش به گناه و معصیت بیشتر می‌شود، اما در مقابل کسی که زود بعد از گناه به عجزش نزد خدا اعتراف می‌کند خدا هم زود به دادش می‌رسد. پس نگاه کنید رحمت ویژه فقط برای اولیاء خدا نیست. شما اگر یک موقعی لغزیدی آن را به نفع خودت و به ضرر شیطان تمامش کن. از انجام گناه بترسید و جبران کنید «وَ وَجِلَ فَعَمِلَ= بترسد و عمل را از پیش بگیرد». در وسوسه‌های شیطان  شما از عمل، توبه و آشتی دور می‌شوید. ولی وقتی که نفس لوامه ملامت می‌کند به عمل نزدیک می‌شوید. برای انجام گناه دو کار انجام بدید. اول اینکه؛ دو رکعت نماز بخوانید و طلب استغفار کنید. دوم؛ انجام یک کار تنبیهی که نفس‌ خوشش نیاید. مثل روزه گرفتن، صدقه زیاد دادن. این تنبیه در از بین رفتن آثار گناه فوق العاده تاثیرگذار و معجزه می‌کند. «وَ وَجِلَ»، یعنی وقتی با گناه برخورد کردی، سریع جبران کن. آدمی که از گناه نمی‌ترسد و با پررویی و بی‌حیایی گناه می‌کند، اولین اثرش این است که خدا با او قهر می‌کند. آن هم قهر خاص نه قهر عام. یعنی خدا عشقش، لذت عبادت و ذکر، خلوت، مهمانی‌های خاص، سحر و شب را از او می‌گیرد. «وَجِلَ» یعنی وقتی گناه کردی ترس در وجودت بیافتد. پررویی و بی‌حیایی نکنی. از خودت سوال کن که چرا حسادت کردم؟ چرا الان زودرنج بودم؟ چرا الان نسبت به پدر و مادرم گردن کلفتی کردم؟ چرا این حرف را به همسرم زدم؟ چرا دلش را شکستم؟ چرا به بچه‌ام این حرف را زدم؟ «فَعَمِلَ= و عمل را از پیش بگیرد»، یعنی اگر حق‌الناسی به گردن دارید، جبران کنید. از گناهی توبه کند یا با عمل خیر جبران کند. «وَ حاذَرَ= برحذر باشد»، یعنی مواظب باشی عمل اشتباهات را تکرار نکنی. از انجام گناه برحذر باشد. نه اینکه انجام بدهی بعد استغفار کند دوباره همان چیزی که داشته را حفظ کنی. مثلا تو که می‌دانی در این شغلت به جهنم می‌روی و آلوده می‌شوی، پس چرا تغییرش نمی‌دهی. یکی از واجبات الهی که ترکش گناه کبیره است، «هجرت» است. هجرت از هر چیزی مثلاً اگر تو در رشته‌ای هستی و این رشته تو را به جهنم و آلودگی می‌کشاند، رهایش کنی. «فَبادَرَ= و [به كار نیك] شتافت»، یعنی وقتی این اعمال را انجام دادید حالا به سمت کارهای خوب و خیر شتاب کنید و همه عقب‌افتادگی‌ها را جبران ‌کنید تا مشمول رحمت خداوند شوید.   جامعه کبیره/رحمت ویژه [1] . سوره آل عمران/آیه 135.

صوت

1 - با گناه چگونه برخورد کنیم!

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9087
زمان انتشار: 21 می 2018
| |
روزه روی شیطان را سیاه می کند

استاد محمد شجاعی

روزه روی شیطان را سیاه می کند

انسان روزه دار با حاکمیت بخش انسانی اش، میل ها و شهواتش را کنترل کرده و مانع نفوذ شیطان در او می شود. در این صورت است که شیطان از او ناامید شده و به کام خود نمی رسد و با روی سیاهی از او روبرمی گرداند.

نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) در باب روسیاهی شیطان می فرماید:«اَلا اُخبِرُکُم بِشَیءٍ اِن اَنتُم فَعَلتُمُوهُ تَباعَدَ الشَّیطانُ مِنکُم کَما تَباعَدَ المَشرِقُ مِنَ المَغرِب ؛آیا به شما خبر بدهم به چیزی که اگر آن را انجام بدهید، شیطان همانطور که مشرق از مغرب از دور است»... مشرق از مغرب یعنی بینهایت دوری. فاصله مشرق و مغرب، هرگز به هم نزدیک نمی شود. از هم بینهایت دور هستند. می فرماید همانطور که مشرق از مغرب دور است، شیطان هم از شما دوری کند؟ آیا به شما خبر بدهم؟ «قالُوا بَلی»، بله یا رسول الله! خبر بدهید. می فرماید: «اَلصَّومُ یُسَوِّدُ وَجهَه...» روزه صورت شیطان را سیاه می کند. شیطان روسیاه می شود. یعنی می گویند فلانی در این قضیه روسیاه شد، روسیاه شد. یعنی به کام خودش نرسید. یعنی نتوانست به هدف خودش برسد. حدیث می گوید شیطان در این نیت خبیثی که نسبت به تسلط بر شخص و کشاندن او به سمت حیوانیت و جهنم دارد، ناکام می ماند. وقتی شخص روزه می گیرد، یعنی به همه کشش ها می گوید نه! یاد گرفته که بگوید نه. می گوید من آدمم، من حیوان نیستم، من گیاه نیستم. . می گوید نه! من عبد نیستم. حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: بنده شهوت، بنده میل، پست تر از برده ای است که در خانه یک نفر کار می کند. یعنی این اشیاء خارجی هستند که به وجود شخص کمک می کنند. یعنی حرکات، رفتار، فکر و حرف زدن شخص را دیگران باید به او دیکته کنند. چیزها، امور و اشیاء بر او حاکم هستند. میل ها، حیوانیت وگیاهیت بر او حاکم هستند. خودش صاحب خودش نیست. حر نیست. آزاده نیست و واقعاً هم عجب ذلتی است، وقتی میل انسان بر او حاکم می شود از درون احساس ذلت می کند. انسان وقتی روزه می گیرد به همه چیز نه می گوید. من آدم هستم. بنده نیستم. فقط بنده یک نفر هستم. به یک نفر می گویم چشم. آن هم به خداست و به همه کس می گویم نه و چقدر کیف دارد که انسان فقط بنده یک نفر باشد و آزاد باشد، حر باشد، عزیز باشد. اما خیلی ها از عبادت این یک نفر یعنی خداوند تبارک تعالی، طفره می روند و ذلیل، عبد و بنده صدها امر حیوانی و گیاهی می شوند. پست! بعد هم که به خودش مراجعه می کند، ممکن است بدن خیلی قوی داشته باشد بتواند مثلا صدتا، پنجاه تا، بیست تا، سی تا سنگ را خرد کند، با یک مشتش مثلا چنین و چنان بکند، اما ذلیل است. وقتی به خودش نگاه می کند، می بیند اسیر است. خودش از خودش خجالت می کشد که مرد نیست. کسی که انسانیت بر او حاکم است یا گرایش به مسائل انسانی دارد؛ خوشحال است از اینکه نفسش را در فشار می گذارد و دست و پای شیطان را می بندد.   مباحث مراقبات ماه رمضان جلسه 2

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9035
زمان انتشار: 28 آوریل 2018
| |
مصادیق متعددی از «اغاثة الملهوف» که کفاره گناهان است

کفارات گناه، جلسه 8؛ 92/07/10

مصادیق متعددی از «اغاثة الملهوف» که کفاره گناهان است

بحث «اغاثة الملهوف»، بحث گسترده ای است که همه ی انواع انسان، حیوان و گیاه را در بر می گیرد. هر انسان یا هر حیوانی اگر نیاز به کمک داشته باشد، باید به او کمک کرد. مثلاً در بیرون غذا می خورید، حیواناتی مثل گربه، سگ یا ... اطراف شما هستند که نیاز به غذا دارند؛ باید به آنها غذا بدهید. این حیوان، یک شخصیت است. حیوانات شخصیت های بزرگی هستند و محترمند. راوی می گوید من دیدم امام صادق(علیه السلام) یک لقمه خودش می خورد و یک لقمه به سگ می داد. گفتم: آقا شما همه غذایتان را به سگ دادید. گفت: من حیا می کنم که یک ذی­روح من را نگاه کند و من تنهایی غذا بخورم.

«اغاثۀ الملهوف» در خصوص هر کس می تواند باشد؛ می تواند مسلمان باشد یا حتی می تواند دشمن ما باشد؛ می تواند غیر مسلمان باشد. می تواند غیر ایرانی باشد؛ می تواند حیوان یا یک گیاه باشد. الان وقتی من فهمیدم، این گیاه نیاز به آب دارد و تشنه­ است؛ باید به او آب بدهم. زیرا او احساس و درک دارد. نکته با ارزش در بحث اغاثة این است که انسان خود، پیشنهاد کمک بدهد. اجازه ندهد که طرف مقابل نیاز به کمکش را بیان کند یا فریاد بزند. انسان می تواند با قوه عاقله خود، تشخیص دهد که اگر یک نفر در چنین موقعیتی قرار بگیرد، نیاز به کمک دارد یا خیر. گاهی خودخواهی، خودمحوری، بخصوص خودشیفتگی و سنگینی بخش های پایینی وجود انسان؛ آنقدر او را مشغول می کند که از دیگران غافل می شود.    خدا رحمت کند مرحوم علامه بحرالعلوم را که داستان معروفشان مشهور است. یکی از علما که از شاگردان ایشان است می گوید: استادم کسی را دنبال من فرستاد و من سراسیمه رفتم منزل استادم‌ تا ببینم با من چه کار دارد. دیدم نشسته با غضب یک ظرف بزرگ غذا هم جلویش است. به من فرمود: تو چرا نباید از حال همسایه ­ات خبر داشته باشی که او نیاز داشته و گرفتار شده و تو اصلاً به او توجه نداشتی؟ گفتم: من نمی دانستم. گفت: اگر می دانستی و کاری نمی کردی که مسلمان نبودی. سؤال من این است که چرا نمی دانستی؟ یعنی باید احوالپرسی می کردی. این نکته خیلی مهمی است. مثلاً همسایه شما عروسی یا مجلس عزا یا هیئت دارد؛ شما پیشقدم شو، پیشنهاد بده، اگر کمکی نیاز دارند به آنها کمک کن. در جشن و عزا انسان باید به فکر دیگران باشد. اینها کفاره ی گناهان می شود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند:«مِن كفّاراتِ الذُّنوبِ العِظام، إغاثةُ المَلهوفِ، والتَّنفیسُ عنِ المَكروبِ[1] = رسیدن به فریاد ستمدیده و زدودن غمِ اندوه زده، از كفّاره هاى گناهان بزرگ است». مثلاً در اداره دارد به یک نفر ظلم می شود؛ شما باید کمکش کنید و ظلم را از او برطرف کنید. در هر جا می شود مشکل یک نفر حل شود، کمک کن مشکل برطرف شود. وقتی که ارباب رجوع مراجعه می کند، باید دقت شود به کار او تا بیهوده معطل نشود. وقتی به او می گویی برو فردا بیا یا هفته بعد بیا. شما چند روز و در حقیقت «زمان رحمی» را از او می گیری، شما چند روز در مقیاس دنیا او را معطل می کنی و این کار در آخرت معادل صدها و هزاران سال آخرتی برای شما تولید معطلی می کند. گاهی اعضای خانواده همدیگر را اذیت می کنند. مثلا زنی می تواند الان در این فشار به شوهرش کمک بکند و نمی کند. می تواند به زنش کمک بکند، نمی کند. ما اگر کاری واقعاً بتوانیم بکنیم و نکنیم خیلی خطرناک می شود. در روایت داریم، اگر برادر کسی از او کمک بخواهد و کمکش نکند، اگر این شخص بهشتی هم باشد، خدا هر روز در بهشت ماری را می فرستد که او را نیش بزند. بزرگترین ملهوف امام زمان (علیه‌السلام) است بزرگترین ملهوف، امام زمان است. آدم برای امام زمانش اگر بتواند کاری بکند و نکند، توفیقات فراوانی از او گرفته می شود. بزرگترین کسی که دارد فریاد کمک خواهی می زند، امام عصر است. فرمود: من هر 24 ساعت یکبار می گویم:«هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرنی= کسی هست مرا کمک کند». من هر روز دارم می گویم:« تنهایم؛ غریبم؛ مظلومم؛ مضطرم». امام صادق علیه السلام در دعای ندبه می گویند:«اَینَ المُضطَر= آن مضطر کجاست؟». امام صادق به امام زمان می فرماید: «عَزیزٌ عَلَیّ...= سخت است بر من که تو کمک بخواهی و من نتوانم به تو کمک کنم»؛ «وَ یَخذُلُکَ الوَری= سخت است بر من که تو نیاز داشته باشی و مردم نسبت به تو بی توجه باشند». زمانی خواهد آمد که به تو می گویند امام زمان که فریاد می زد:«هل من ناصر ینصرنی»، آیا مضطر، تنها، غریب، آواره نبود؟ و تو می توانستی واقعاً کاری برایش بکنی، چرا نکردی؟ از جان، مال، اعتبار، آبرو و وقتت چرا برای امام زمانت خرج نکردی؟ این خیلی خطرناک است که انسان بتواند باری را از دوش امام زمان بردارد و این کار را نکند و بگوید: به من چه. بعضی ها را من می شناسم، واقعاً آدم های فعال و خیری هستند، اما فکر می کنند که این خیر بودن و فعال بودن، فقط برای زمانی است که به زندگی خودشان هیچ فشاری نیاید. این دوست داشتن و عشق نیست. دوست داشتن و عشق، زمانی است که تو از چیزهایی که دوست داری، برای حضرت سرمایه ­گذاری می کنی. قرآن فرمود: « لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون= به حقیقت نیکی نمی رسید، مگر این که از چیزی که دوست دارید، در راه خدا انفاق کنید». حاضری فشار را تحمل کنی و باری را از دوش امام زمان برداری. گفتیم که امام زمان نیاز ندارد. وقتی دارد می گوید: نیاز دارم. می خواهد ما را به جایی برساند. مثل خداست که نیاز ندارد، اما می گوید: «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً= کیست کسی که به من قرض نیکو بدهد؟». اگر حضرت الان در آوارگی و طردشدگی و تنهایی و اضطرار است، به خاطر من و شماست و این خیلی بد است، خیلی بی ­غیرتی، بی­حیایی، بی ­انصافی و خیلی قساوت است که چنین کسی به خاطر ما در اضطرار باشد، آن وقت ما برویم به دنبال خوش گذرانی. ما دنبال آسایش خودمان باشیم و او به خاطر ما در زندان بیفتد. آیا واقعاً رواست که ما این کار را داریم با امام زمان می کنیم؟ امام صادق آنقدر ناامید است کسی به امام زمان کمک کند که در دعای ندبه می گوید: لااقل کسی هست به کمک من بیاید تا باهم گریه کنیم. « هَلْ مِنْ مُعِینٍ فَأُطِیلَ مَعَهُ الْعَوِیلَ وَ الْبُكَاءَ؛ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلا = آیا كمك كننده اى هست كه فریاد و گریه را در كنارش طولانى كنم؟ آیا بى تاب و جزع کننده ای هست كه او را در بى تابى اش، هنگامى كه خلوت كند یارى رسانم؟».  کسی باید قد علم کند و به امام صادق (علیه‌السلام) بگوید: آقا فدایت شوم. گریه چیست؟ من با تمام وجودم و با همه جانم، مالم و آبرویم در خدمت شما هستم؛ شما امر کن. وقتی زیارت امام رضا علیه السلام می روی و زیارت جامعه کبیره می خوانی، می گویی:«بِاَبی اَنتُم وَ اُمی وَ نَفسی وَ اَهلی وَ مالی وَ اُسرَتی=  پدر و مادرم و جانم و همه کسم و مالم و تبارم فدای شما». اگر امام رضا سؤال کند، عزیزم تو اینها را راست می گویی؟ آیا رواست که من بایستم جلوی امام رضا علیه‌السلام زیارت جامعه بخوانم و دروغ بگویم؟ این بی­حیایی نیست؟ آنقدر برای خودمان طرح و نقشه ریخته ایم و کار درست کرده ایم که دیگر هیچ وقت و فرصتی برای کمک به امام زمان نداریم. می گوییم: من کلاس زبان دارم؛ من کلاس کامپیوتر دارم؛ من درس دارم؛ دارم برای ارشد و دکترا درس می خوانم؛ من شرکت و کار تجاری دارم؛ من مطب دارم. در حالی که باید فکر کنیم که اگر کمک به یک انسان، حتی دشمن که به کمک ما نیاز دارد، کفاره گناهان کبیره است، پس به فریاد امام زمان رسیدن، چه اثری در زندگی انسان دارد؟ انسان بتواند امام زمانش را شاد بکند و به داد امام زمانش برسد به چه مقامی می رسد؟ هر کس باید فکر کند، چه کمکی می تواند به امام زمانش بکند هر کس باید فکر کند، الان من چه کار می توانم برای امام زمان انجام دهم. در زمان دفاع مقدس بعضی افراد پیر می آمدند در جبهه و به شهادت می رسیدند. آن کسی که خیلی پیر بود و نمی توانست مبارزه کند، می گفت: من فکر می کنم ببینم چه کاری می توانم برای آنهایی که در جلو مبارزه می کنند، انجام بدهم. برخی خانم ها چقدر بزرگ بودند که 8 سال دفاع مقدس بی توجه به جنگ نشدند؛ بی خیال دفاع مقدس و کشور نشدند؛ از وقت سایر کارهایشان می زدند تا برای جبهه کمک کنند. به شوهرداری و بچه داری اش می رسید، اما از وقت های استراحتش و کارهای دیگرش می زد و از همسرش اجازه می گرفت تا به جبهه ها کمک کند. شوهرانشان هم اجازه می دادند؛ مردان بزرگی بودند. می گفتند عیب ندارد به ما نرس. ما یک مقدار از کار هایمان را خودمان به عهده می گیریم. شما مسجد برو، هیئت برو، هر کاری برای جبهه ­ها می توانی انجام بده. امروز هم وقت کمک به امام زمان است. 50 نفر از 313 نفر یار امام زمان زن هستند. یعنی خانم ها نقش بزرگی در لشکر امام زمان و نقش بزرگی در ظهور حضرت دارند. الان همه باید فکر کنند که امام زمان آواره و غریب است و هیچ کس او را نمی شناسد و حتی بچه ­هایش به کمکش نمی روند. یعنی ایتامش هم او را نمی شناسند. کسی دلش برای حضرت نمی سوزد. به قول امام صادق کسی حاضر نیست حتی به همراه او گریه کند. اگر ما هیچ کاری نمی توانیم بکنیم، گریه که می توانیم بکنیم. خدا شاهد است که گریه مؤثر است. دعایی که با گریه باشد مؤثر است. دعایی که از روی اضطرار باشد مؤثر است. کار دیگری نمی خواهد بکنید. بنشین و اشکی برای امام زمان بریز و برای غربت و تنهایی و آوارگیش دعا کن؟ زدودن غم از غمزده، کفاره گناهان است «اَلحُزنُ مَرضُ النَفس= غم بیماری نفس است». غم پیام شیطان است. غم کمینگاه شیطان است. هر کس غمش طولانی می شود، شیطان روی او تسلط پیدا می کند. ما باید ببینیم که چه کار می شود بکنیم که غم دیگران را برطرف کنیم؟ چه ترفندها و چه فعالیت هایی می توانیم انجام دهیم که غم های دیگران کم شود. «وَ تَنفیسُ عَنِ المَکروب» یعنی غم یک غم­زده را انسان برطرف کند. فرق نمی کند این غم­زده چه کسی باشد. می دانید الان خواهرت، برادرت، همسرت، پدرت، مادرت، خانواده همسرت گرفتاری دارند، غم دارند، ببین چه کاری می توانی بکنی.  همانطور که انسان اگر خیِّر باشد، برای شفای مریضان بیمارستان و درمانگاه بسازد، ثواب دارد؛ همانطور هم اگر کمک کند تا مردم شاد شوند و غم هایشان بر طرف شود و اندوه و فشارهای روانی مردم را کم کند، ثواب دارد.  هیچ کاری بالاتر از کار فکری، فرهنگی و تبلیغی نیست. هیچ کاری بالاتر از خودشناسی نیست. وقتی آدمها خودشان را بشناسند، غم هایشان هم برطرف می شود. هیچ چیز بالاتر از خداشناسی و ایمان نیست. وقتی اینها را افزایش بدهیم. غم های خیلی از انسانها برطرف می شود. وقتی که شما یک نفر را با خدا و با خودش آشتی می دهی، حجم غم هایش کم می شود و به آرامش می رسد. این اغاثة و کمک کردن و به فریاد رسیدن است. هدیه یک کتاب به دیگران هم به فریاد رسیدن است. همه روش هایی که ما می توانیم یک غم را از کسی برداریم، حتی شوخی کردن و تولید شادی، شیطان را فراری می دهد. هر چیزی که می تواند غم دیگران را کم بکند، ارزش دارد. هدیه دادن، دعوت کردن به میهمان، میهمانی رفتن، سرکشی کردن، عیادت و هر کاری که می شود واقعاً یک نفر یا عده ­ای شاد بشوند، ارزش دارد. خانواده خودت را شاد نگه دار. پدر زن، مادرزن خودت را شاد کن. خدا رحمت کند مرحوم شیخ مرتضی انصاری مرجع تقلید شیعیان جهان را. امام(ره) فرمود: اگر خدا ما را با شیخ انصاری محشور کند، برای ما بس است. شیخ انصاری مادر بداخلاقی داشت. هی نیش و کنایه می زد. این مرجع بزرگ، هر روز می رفت پیش مادرش و آنقدر مزاح می کرد تا مادرش را بخنداند. یعنی آن حالت نق و قور زدن را به شوخی تبدیل کند. به این «مبدل» می گویند. داشتن اسم مبدل خدا اینگونه است. یعنی تبدیل کردن جهنم به بهشت. استغفار ملائکه، عامل پاک شدن گناهان است عامل دیگر در کفارات گناه، استغفار ملائکه  است که یکی از آن شرابهای خیلی ناب است. یکی از کارهای قشنگی که فرشته ها می کنند، این است که برای مؤمن استغفار می کنند. می گویند: خدایا این مؤمن را ببخش. یکی از چیزهایی که در روایت داریم که گناه مؤمن را پاک می کند، همین است. یعنی خودش توبه نکرده، ولی فرشته ­اش به خدا می گوید که خدایا به خاطر ما این آدم را ببخش.  اما ما از فرشته ها خیلی بی خبریم؛ سلام علیک با این فرشته ها نداریم. مثلاً الان مغرب می شود، فرشته های شب می آیند و فرشته های روز می روند. خدا به نام آنها قسم یاد کرده و می فرماید: والشاهد و المشهود=قسم به فرشتگان شب و روز». فرشته هایی هم از جلو و از عقب می آیند و مراقب ما هستند. خوب است که با اینها سلام علیک و احوال پرسی کنیم و صلواتی به آنها هدیه کنیم و از آنها تشکر کنیم. آنها زحمت می کشند که از مغرب می آیند پای کار ما می ایستند. اما ما گاهی با گناهان مان و با اخلاق مان آنها را اذیت می کنیم. آنها تا صبح هم باید ما را تحمل کنند و بعد بروند و جای خود را به فرشته های روز بدهند. وقتی می روند آدم خوب است که با آنها خداحافظی کند و دعا و صلوات بفرستد؛ پس باید بیدار باشد که خدا حافظی کند. برای فرشته­ های قبلی یعنی از روز اولی که در شکم مادر بودیم و اینها با ما بودند، و وقتشان را برای من گذاشتند، برای این فرشته ­ها در روز خوب است که چند تا صلوات بفرستیم.  اصلاً همراهی با این فرشته­ ها خودش زندگی انسان را زیر و رو می کند. همین توجه به غیب، توجه به اینهایی که با ما هستند، اهل بیت سر جای خودش، انبیاء سر جای خودش، خداوند سر جای خودش، فرشتگان الهی خیلی موجودات عزیز و دوست داشتنی هستند. آدم خوب است که با این فرشته ­ها یک ذره نرم  و خوش ­اخلاق باشد. فرشته­ ها خیلی کمک ما هستند. برای زیارت حضرت معصومه سلام الله علیه از فرشته ها کمک بخواهید حضرت معصومه همینطوری کسی را راه نمی دهد؛ زیرا زیارت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها خیلی سنگین و با عظمت است. پس وقتی می خواهید به زیارت حضرت بروید، باید اول خدا را ببینید؛ بعد باید حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی و رسول خدا تا امام زمان بعد تازه به محضر خود حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها می رسید. برای همین در زیارتنامه ­اش می گویی:«یا مَلائِکَۀُ الله فَکُونوا اَعوانی وَ کونوا اَنصاری حَتّی اَدخُلَ هذِهِ الرَوضَۀَ المُبارَکَه= ای ملائکه! یاری ام کنید تا وارد این روضه مبارک شوم».   دیدید مثلاً آدم می خواهد پیش بزرگی برود ترس و اضطراب و هیجان دارد. می گوید: فلانی تو هم با من بیا. می پرسی آیا از او می ترسی؟ می گوید: نه، نمی ترسم؛ اما خیلی بزرگ است. من دوست دارم یک نفر همراه من بیاید. به فرشته­ ها می گویی شما به کمک من بیایید تا با هم به خدمت حضرت معصومه برویم. وقتی این را می گویید، ملائکه ها به کمک شما می آیند و زیارت شما ارزش دیگری پیدا می کند. در انجام کارهای بزرگ، فرشته ها را به کمک بطلبید  شما وقتی می خواهید کارهای بزرگ انجام بدهید، از فرشته ­ها کمک بگیرید؛ از خدا کمک بگیرید و با فرشته­ ها هم صحبت کنید؛ به فرشته ­های خودتان بگویید به کمک من بیایید. می خواهی نماز بخوانی، یک ذره صبر کن به فرشته ­ها بگو: من می خواهم نماز بخوانم؛ ضعیفم؛ مریضم؛ خیال­ زده ­ام؛ توهم ­زده ­ام؛ به همین علتها نمازم خراب می شود، شما هم بیایید، کمک بکنید. بیایید زیر بغل من را بگیرید؛ چون من می خواهم پرواز کنم. می خواهم یک ذره از طبیعت بیرون بروم. می خواهم یک ذره به غیب برسم. می خواهی به رختخواب بروی و بخوابی؛ چند دقیقه با فرشته ها گپ بزن. با آنها سلام و علیک کن. برایشان صلوات بفرست. به آنها هدیه بده. بعد بخواب. از خواب بلند می شوی دوباره همینطور با فرشته ها مواجه شو. سلام علیک کن، گپ بزن؛ چون آنها حاضر و زنده هستند. این ها حقیقت دارد؛ شوخی و خیالبافی یا توهم نیست. امام صادق علیه السلام فرمود: « إنَّ للّه ِعزّ ذِكرُهُ ملائكةً یُسقِطونَ الذُّنوبَ عن ظُهورِ شِیعَتِنا كما تُسقِطُ الرِّیحُ الوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ فی أوانِ سُقُوطِهِ ، و ذلكَ قولُهُ عزّ و جلّ: «یُسَبِّحُونَ بحَمدِ رَبِّهِم و یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنوا[2]»  و اللّه ِ ما أرادَ بهذا غَیرَكُم[3] = خداوند كه یادش بر فراز باد، فرشتگانى دارد كه گناهان را از دوش شیعیان ما فرو مى ریزانند؛ همچنان كه باد، برگ درختان را كه در آستانه ریزش است فرو مى ریزاند. و این سخن خداوند عزّ و جلّ است آن جا كه مى فرماید: «به ستایش پروردگارشان تسبیح مى گویند و براى مؤمنان آمرزش مى خواهند». به خدا سوگند كه مقصود [از مؤمنان] كسى جز شما نیست ». چقدر این خدا مهربان است. به ملائکه می گوید برای این بنده من استغفار کنید. افتخار ما تشیع است؛ افتخار ما فرزند اهل بیت بودن است. چه پدر و چه خانواده مهربانی ما داریم؛ چقدر به ما توجه دارند؛ فرشته ها چه رفقای خوبی برای انسان هستند. آدم حیف نیست این رفیق ها را رها کند و با اینها صفا نکند. می دانید که یکی از لذات مؤمن این است که وقتی از دنیا می رود، به غیب می رود و با فرشته ­ها دوستی و رفاقت و رفت و آمد دارد؛ وقتی که وارد برزخ شد، با یک عالم چهره ­های زیبای ملائکۀ الله آشنا می شود. اما بهتر است که شما همین الان، با جبرئیل(علیه‌السلام)ملک الموت(علیه‌السلام)، میکائیل(علیه‌السلام)، اسرافیل(علیه‌السلام) رفیق شوید. به آنها صلوات بفرستید و هر روز با اینها صفا کنید. چرا ما این موقعیتها را از خودمان می گیریم. حال مدرک این سخن حضرت چیست؟ فرمود:«وَ ذلِکَ قَولُهُ عَزَّ وَ جل= این همان فرمایش خداوند است» بعد آیه 7 سوره غافر را بیان می فرمایند. و در آخر می فرمایند که منظور از این افراد شما شیعیان هستید. «لِلَّذِینَ آمَنُوا غَیرَکُم» غیر از شما را اراده نکرده؛ یعنی مؤمن حقیقی شیعه است که ایمان حقیقی به الله، غیب به متخصص معصوم دارد. کفارات گناه/ یاری امام زمان/ استغفار ملائکه/ حضرت معصومه [1] - نهج البلاغة : الحكمة 24 . [2] - غافر/7. [3] - بحار الأنوار : 59/196/61 .

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9023
زمان انتشار: 24 آوریل 2018
| |
ترس آفت است

‌اضطراب و بی تابی؛ (جلسه 16):96/12/11

ترس آفت است

امیرالمومنین علیه السلام فرمود:« الجبن آفتة = ترس آفت است». شما وقتی می گویید، محصولی آفت زده، یعنی دارد نابود می شود، یعنی این محصول صدمه دیده است.

آفت جان انسان، ترس است. ترس حمله از جلوی شیطان است. چون گفتیم حمله از جلو، یعنی آینده ما، جلوی ما آینده است. این که انسان همیشه از آینده بترسد که چه خواهد شد. ترس از آینده در بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی است. مثلا فکر می کند آیا من موفق می شوم؟ و ... . شیطان یک سره در انسان ترس ایجاد می کند تا او نتواند جلو برود و مایوس شود. شیطان با نجوا انسان را غمگین می کند و همانطور که غم یک آفت بزرگ است برای ایمان انسان. ترس هم یکی از آن وسیله هایی است که انسان را غمگین می کند. اضطراب برای انسان به بار می آورد که انسان شجاعت حرکت را از دست بدهد. مثلاً دیده اید، وقتی پدر و مادر پایین می ایستند و به بچه می گویند بپر. بچه اول یک ذره ترس دارد و نمی پرد، همین که پرید و این کار را کرد، آن ترس می ریزد و آن ترس تبدیل می شود به یک لذت و تفریح. مثل ترس شنا کردن است. آنهایی که می ترسند، هیچ وقت شنا را یاد نمی گیرند. ولی وقتی خود را به مربی می سپارند و تمرین می کنند دیگر نمی ترسند. همین ول کردن و رها کردن خودت، تو را به کمال می رسد. جایی که باید خودت را برای خدا رها کنی نباید امساک کنی. امساک، محدودیت، نگهداشتن برای روح انسان عفونت می آورد. هر چه بترسی،‌ برای بدنت بترسی، برای مالت بترسی، برای علمت بترسی ... همه اینها عفونت می آورد. انسان باید خودش را رها کند. نگذارد این آفت سراغش بیاید. انسان وقتی در هر بخشی خودش را رها می کند و نمی ترسد. آن وقت به توانایی و مهارت و قدرت می رسد. مثل پرواز می ماند که اگر کسی بترسد از هواپیما، هیچ وقت نمی تواند پرواز کند. ترس، منشأ شرک است سرمنشأ شرک، ترس است. برای همین است که خداوند هم می فرماید: ان الشیطان یخوف اولیائه= شیطان دوستان خود را می ترساند». ترس یعنی شما خدا را در کنارت نمی بینی. یعنی فکر می کنی که خودت هستی و خودت. اما ذکر هایی مثل «لا حول و لا قوه الا بالله» و «الحمدلله» باعث می شود ترس انسان بریزد. چون همه توان ها و قشنگی ها مال خداست. تو فکر می کنی فقط خودت هستی، وابسته به خودت هستی، محافظی نداری، پس می ترسی. مثل بچه ها که اعتماد شان به پدر و مادر است و نمی ترسند و خودشان را همینطوری ول می کنند و می روند. چون بچه می داند که پدر و مادرش هست. گاهی از این که بچه هیچ ترسی ندارد، پدر و مادر نگران می شوند. انسان نیز نباید نترسد و به خدا اعتماد داشته باشد. خدا می گوید، بنده هر اندازه ای که من را کنارش می بیند، من هم کنارش هستم. به هر اندازه ای که در هر کاری روی من حساب می کند، من با او هستم. ترس آفت اقتصادی است. ترس آفت بدنی، عمر، حرکت های بزرگ سیاسی و اجتماعی است. آنهایی که با توکل به خدا شروع کردند، معجزه انقلاب اسلامی را رقم زدند. آنهایی که خودشان را به یک جریانی برای خدمت به امام زمان می رسانند به زودی به حضرت می رسند. پس در هیچ بخشی نباید بترسیم؛ حتی در بخش فوق عقلی. بعضی ها آن قدر نماز شب برایشان ترسناک می شود که می ترسند بروند روی سجاده. شیطان هم گناهانش را به رخش می کشد و او را بیشتر می ترساند تا شجاعت رفتن رو سجاده را نداشته باشد. پس از نماز و ذکر و تسبیح و  قرآن نترس. در قدم اول، یک مقدار نیاز به هُل دادن است، یک ذره که تلاش کردید و هل دادید و موتور حرکت به سوی خدا روشن شد، یعنی انس گرفتید، دیگر خودش تو را می برد. تلقین برای رفع ترس برای رفع ترس، تلقین خیلی مهم است. تلقین اولیه در شروع هر کاری باعث کاهش ترس می شود. یک قاعده خیلی مهم این است که هر چه سطح نیتت را بالا ببری، همانقدر به تو توفیقات الهی داده می‌شود: «الا قدر نیه تکون من الله عطیه= به اندازه نیت تان، خدا به شما توفیق می‌دهد». نیتت را که بالا می‌بری، همانقدر روزی به تو می‌رسد. برای این که وسعت نیت پیدا کنی و نیتت را ببری بالاتر، باید به خدا توکل کنی و این بسته به این است که تو کدام خدا را می پرستی. آن خدایی که تو می خواهی به او توکل کنی، چقدر بزرگ است. اینجاست که به اهمیت معرفت الله پی می بریم. اگر شما خدا را درست بشناسی، می بینی مثل بچه ای است که اعتماد می کند به پدر و مادرش و در نتیجه ،به آنها تکیه می کند. کسی که به خدا توکل می کند، می رسد به جایی که به خدا می گوید، من در زمین با هیچ کس کاری ندارم، امیدم به هیچ کس نیست. «ایاک نعبد و ایاک نستعین». عدم معرفت و ضعف در یقین، ترس می آورد  ترس به علت عدم معرفت و ضعف یقین و جهالت ایجاد می شود. امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند:«شِدّةُ الجُبنِ مِن عَجْزِ النَّفْسِ و ضَعفِ الیقینِ[1]؛ رسویى زیاد، از ناتوانى نفس و سستى یقین است». مثل بدنی که غذا نخورده و ضعیف است. روح هم همین طور است. آدم هایی که زود به افسردگی می افتند، به خاطر عجز نفس شان است. یقین شان به خدا کم است. خدایی را که می پرستند ، خدای واقعی نیست، مخلوق خودشان است. پس هر چقدر شما سطح معرفت و سطح یقین تان را بالا می برید، می بینید که شجاعت و اعتماد به نفسی که اتکال به خدا (نه اعتماد به نفس مستقل، چون اعتماد به نفسِ مستقل شرک است) داشته باشد، در تو زیاد می شود. چون خدا هست، من قوی هستم. من چهل سال گناه هم داشته باشم خدا گناهم را پاک می کند. وقتی ترس آمد، یک مریضی ضعیف آدم را از بین می‌برد. اما وقتی شجاعت آمد، انسان بدترین سرطان هم بگیرد، چون روح قوی است، بدن مقاومت می کند. در روایت داریم، آنجایی که روح قوی باشد، بدن ناتوانی نشان نمی دهد. هر چقدر سطح یقین بالا می رود، مشکلات کوچکتر می شود و رشد شما در هر 5 شأن (جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی) بیشتر می شود. پس روی یقین و معرفت کار کنیم. ترس،‌ ذلت و خواری می آورد یکی از آفت های ترس، این است که وقتی انسان ترسو شد، دائماً ذلیل و خوار است. حاضر می شود همه جور ذلت و خواری را تحمل می کند. زندگیش هم تلخ می شود، چون ترس دائماً تزلزل به بار آورده و شخص دیگر آرامش ندارد. همه اش احتمالات بد می دهد. حوادث بد در زندگی اش پیش می آید. ترس برای انسان تنبلی و بی حوصلگی می آورد. انسان دست روی دست می گذارد و کاری نمی کند. «عنوان بصری» وقتی نزد امام صادق می رود، امام به او دستورالعمل می‌دهد. نمی‌گوید، دیر است. می گوید، شروع کن. کسی که امید دارد در 90 سالگی هم شروع کند، از هزاران جوان بی انگیزه جلو می زند. ترس باعث طمع دشمنان می شود مسئول ترسو و فاسق، و مسئولی که از پارس کردن دشمن می ترسد و می خواهد باج بدهد، مملکت را به باد می دهد. آدمی که ترسو است، دیگران به مال و جان و دارایی اش طمع می کنند. چون می بینند با یک تهدید می ترسد. دشمنانش از بیرون همینطور به مالش و به کشورش و به استعدادهایش طمع می کنند. به محض این که دشمن تهدید کرد و ترسیدید، دشمن طمع می کند. اما آنجایی که می ایستی و کشته می دهی و نمی ترسی، موفقی. مثل جریان حزب الله لبنان، قبل از تشکیل حزب الله لبنان، پست ترین کارها مال شیعیان بود. اما وقتی خودشان را باور کردند و نترسیدند، الان صاحب مملکتند و عزت و بزرگی پیدا کرده اند و دیگران به اینها تکیه می کنند. چون حاضر شدند نترسند و خون بدهند. کافر و مؤمن هم ندارد، کافر هم نترسد همین وضع را دارد. این اثر وضعی است که خداوند در طبیعت گذاشته است. همانطور که در روایت داریم؛ اگر خانواده ی کافر با هم همدل و مهربان باشند و به یکدیگر محبت داشته باشند، برکت می بینند. هر جا محبت است برکت است. اینها چون با هم رحمت دارند و همدیگر را دوست دارند، خداوند به آنها خیر و برکت می دهد. اما یک خانواده مسلمان است؛ اما از همدیگر خوش شان نمی آید، با هم دعوا دارند،‌ مهرورزی ندارند، برکت هم از میان آنها می رود. همه ی موفقیت ها در ترس از آدم گرفته می شود. وقتی می ترسی، موفقیت در 5 شأن از تو گرفته می شود. از دیگر آثار ترس این است که آدمی که ترسو است، مفتضح و رسوا می شود. تحقیر می شود. وقتی تزلزل دارد، کسی برای او حرمت و احترام قائل نیست. شخصیتش حفظ نمی شود. کسی روی او حساب نمی کند. از دیگر آفات ترس این است که انسان ثبات تصمیم ندارد. در ازدواج؛ در شغل یا شروع کار علمی و ... می ترسد و نمی تواند تصمیم بگیرد. آدم های ترسو به جامعه شان هم ظلم می کنند. خسارت می زنند. بخصوص اگر مسئولیتی داشته باشند. یک مدیر شجاع برای زیرمجموعه اش برکت می آورد. آدم ترسو سازشکار است. تا کسی با او مخالفت کند، زود سازش می کند. امروز بیماری بزرگی در خانواده ها هست به نام «فرزند سالاری» که والدین می ترسند از بچه و به بچه ها باج می دهند و بچه ها هم روز به روز فاسدتر و ذلیل تر می شوند. از دیگر آثار ترس، این است که آدم ترسو نمی تواند مهندسی آرزوها بکند. کسی که باطن انسانی داشته باشد، باید چینش آرزوها بکند و سه تا معشوق را در رأس قرار دهد. اما آدم ترسو نمی تواند این کار را بکند و از جهاد می ترسد. روح جهاد ندارد. کشور و دین و حیثیتش را می دهد به دشمن. ذلت جهاد نکردن برایش می ماند. پیامبر فرمود: آدمی که نجنگیده باشد با دشمن؛ به شعبه ای از نفاق مرده است. یکی از آفت های ترس، این است که انسان رفاه زده می شود. چون روح جهاد نداشته، رفاه طلب شده و این نمی تواند با شرافت به ملاقات خدا برود. هیچ کاری در عمرش نکرده در راه خدا؛ نه سیلی خورده نه مالی از دست داده و نه وقتی گذاشته. هنر عاشق همین فدا شدن در راه معشوق است. در راه معشوق نباید از هیچ چیز ترسید معصوم می داند چی شما را به عزت می رساند. امام هادی علیه‌السلام می فرماید، وقتی دارید با ما صحبت می کنید، اگر می خواهید به مقام ما برسید، باید به عشق ما از این بخش هایتان سرمایه گذاری کنید. شما تا می آیید حرف عاشقانه بزنید و کمی گرم شوید، می بینید که می گوید: «بابی انت امی و نفسی و اهلی و مالی و اسرتی= پدر مادرم و خودم و اهل خانواده ام و مالم و ....فدای تو باد». مرحله فدا مرحله ای است که شخص اوج می گیرد. سوخت مصرف می کند تا پرواز کند. از بخش های پایینی سرمایه گذاری می کند؛ یعنی می گوید پدرم و مادرم و ... فدای شما. اما کسی که دهش ندارد و جانش به کمالات پایینی وصل است، این اوج را نمی گیرد. آدم ترسو کارهای بزرگ نمی تواند انجام دهد. مالش هم نکبت است؛ مال می تواند جمع کند؛ ولی مالش برکت ندارد. جانش و عمرش و هنرش و وقتش و روح و ذهنش و عبادتش برکت ندارد. ترس ننگ و نقص است علی علیه السلام فرمود: « احْذَروا الجُبنَ؛ فإنَّهُ عارٌ و مَنْقَصة[2] = از ترسوبودن دورى كنید كه آن ننگ و كاستى است». یعنی آبروی تان می روید، وقتی می ترسید. یک کسی در محضر خدا و ائمه از دنیا بترسد؛ یا از مشکلات زندگی اش بترسد. و جا بزند و اراده اش سست شود. اینها عار و ننگ است و نقص است. این را باید برطرف کنید. برای همین است که معصوم علیه‌السلام می‌فرماید: «لا تُشرِكَنَّ فی رأیكَ جَبانا یُضَعِّفُكَ عنِ الأمرِ، و یُعظِّمُ علَیكَ ما لَیسَ بعَظیمٍ[3]= با آدم ترسو رایزنى و مشورت مكن كه او تو را در تصمیم و اراده ات سست مى گرداند و آنچه را بزرگ نیست در نظر تو بزرگ نشان مى دهد». مشورت با آدم ترسو نکنید. شیطان هم وسوسه می کند. اینها خودشان شیاطین الانس هستند. اگر می خواهید کار اقتصادی بکنید، با کسانی که موفقیت دارند مشورت کنید. آدم های ترسو، ماوراءالطبیعه را از تو می گیرند، قدرت های الهی را از تو می گیرند و تو را سست می کنند؛پس با اینها مشورت نکنید.   [1] - غرر الحكم : 5773. [2] - غرر الحكم : 2582. [3] - غرر الحكم : 10349.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed