www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 7134
زمان انتشار: 6 ژوئن 2017
| |
روزه؛ فرصت آزادی از وسوسه های شیطان است

استاد محمد شجاعی

روزه؛ فرصت آزادی از وسوسه های شیطان است

مؤمن وقتی چشم، زبان و اعضایش روزه باشد، شیطان هیچ بهانه ای برای تسلط بر او ندارد. چنین است که  شیاطین در ماه مبارک رمضان در غل و زنجیرند.

 «وَ الشَّیاطِینُ مَغلٌولة». یعنی شیاطین  نمی توانند کاری کنند. شیطان برای اینکه یک نفر را به سمت گناه تحریک کند، احتیاج به دست آویز و دستگیره دارد. وقتی دستگیره در وجود شخص نیست، دست شیطان بسته می ماند. یعنی می خواهد از چشم استفاده کند، می بیند چشم روزه است و خودش را آلوده نمی کند و گرایش به پاکی دارد. از گوش می خواهد استفاده کند، می بیند گوش روزه است. از زبان می خواهد استفاده کند، روزه است. از بینی می خواهد استفاد کند، روزه است. شیطان در فکر او می خواهد بیاید، می بیند شخص نمی خواهد که اصلا فکرش را به طرف گناه و زشتی ببرد. چون فکرش را هم در ماه مبارک متوجه خداوند کرده است. متوجه ذکر، تسبیح، عبادت، قرآن و معنویت، مسائل علمی، مسائل دینی، مباحث دینی، صرف اینها کرده، وقف این کارها کرده است. پس شیطان نمی تواند کنترلی روی این جور آدمها داشته باشد. چه تسلطی شیطان می تواند داشته باشد؟ بنابراین در غل است. روزه ای که روی شیطان را سیاه می کند انسان روزه دار با حاکمیت بخش انسانی اش، میل ها و شهواتش را کنترل کرده و مانع نفوذ شیطان در او می شود. در این صورت است که شیطان از او ناامید شده و به کام خود نمی رسد و با روی سیاهی از او روبر می گرداند. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) در باب روسیاهی شیطان می فرماید:«ألا اُخبِرُكُم بِشَیءٍ إن أنتُم فَعَلتُموهُ تَباعَدَ الشَّیطانُ مِنكُم كَما تَباعَدَ المَشرِقُ مِنَ المَغرِبِ؟ قالوا: بَلى. قالَ: الصَّومُ یُسَوِّدُ وَجهَهُ، وَالصَّدَقَةُ تَكسِرُ ظَهرَهُ، وَالحُبُّ فِی اللّه ِوَالمُوازَرَةُ عَلَى العَمَلِ الصّالِحِ یَقطَعُ دابِرَهُ، وَالاِستِغفارُ یَقطَعُ وَتینَهُ= آیا شما را از چیزى آگاه گردانم كه اگر انجامش دهید، شیطان از شما دور مى شود، آن سان كه مشرق از مغرب، دور است؟». گفتند: بفرمایید! فرمود: «روزه گرفتن، شیطان را روسیاه مى كند؛ صدقه دادن، كمرش را مى‌شكند؛ دوست داشتن به خاطر خدا و همیارى در كار نیك، ادامه سلطه اش را قطع مى نماید؛ و استغفار، شریان قلب او را پاره مى‌كند.»(الكافی : ج 4 ص 62 ح 2 ، تهذیب الأحكام : ج 4 ص 191 ح 542 ) دوری مشرق از مغرب یعنی بینهایت دوری. حضرت می فرماید:«روزه صورت شیطان را سیاه می کند». شیطان روسیاه می شود. مثل این که می گویند فلانی در این قضیه روسیاه شد. یعنی به کام خودش نرسید. یعنی نتوانست به هدف خودش برسد. حدیث می گوید شیطان در این نیت خبیثی که نسبت به تسلط بر شخص روزه دار و کشاندن او به سمت حیوانیت و جهنم دارد، ناکام می ماند. وقتی شخص روزه می گیرد، یعنی به همه کشش ها می گوید نه! یاد گرفته که بگوید نه. می گوید من آدمم، من حیوان نیستم، من گیاه نیستم. می گوید نه! من عبد نفس نیستم. حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: بنده شهوت، بنده میل، پست تر از برده ای است که در خانه یک نفر کار می کند. یعنی این اشیاء خارجی هستند که به وجود شخص کمک می کنند. یعنی حرکات، رفتار، فکر و حرف زدن شخص را دیگران باید به او دیکته کنند. چیزها، امور و اشیاء بر او حاکم هستند. میل‌ها، حیوانیت و گیاه بودن بر او حاکم هستند. خودش صاحب خودش نیست. حر و آزاده نیست و واقعاً هم عجب ذلتی است، وقتی میل انسان بر او حاکم می‌شود و انسان از درون احساس ذلت می کند. انسان وقتی روزه می گیرد به همه چیز نه می گوید. من آدم هستم و فقط بنده یک نفر هستم. به یک نفر می گویم چشم. آن یک نفر هم فقط خداست و به همه کس می گویم نه. چقدر کیف دارد که انسان فقط بنده یک نفر باشد و آزاد و حر باشد. این طوری انسان عزیز می شود. اما خیلی ها از عبادت این یک نفر یعنی خداوند تبارک تعالی، طفره می روند. در نتیجه ذلیل، عبد و بنده صدها امر حیوانی و گیاهی می شوند. بعد هم که به خودش مراجعه می کند، ممکن است بدن خیلی قوی داشته باشد و بتواند مثلا سنگ های بزرگی را خرد کند، با یک مشتش مثلا چنین و چنان بکند، اما ذلیل است. وقتی به خودش نگاه می کند، می بیند اسیر است. خودش از خودش خجالت می کشد که اینقدر ذلیل است. کسی که انسانیت بر او حاکم است یا گرایش به مسائل انسانی دارد، خوشحال است از این که نفسش را در فشار می گذارد و دست و پای شیطان را می بندد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7123
زمان انتشار: 3 ژوئن 2017
| |
چگونه شیطان در ماه رمضان در بند است؟

استاد محمد شجاعی

چگونه شیطان در ماه رمضان در بند است؟

در خطبه شعبانيه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مي فرمايد: شيطان در اين ماه در بند است و درهای جهنم بسته است و درهای بهشت باز است.

خداوند با وضع و تشریع روزه، راه های نفوذ شیطان را می بندد و خود به خود شیطان در بند می شود. وقتی كسی نتوانست كاری بكند و عملاً محدودیت دارد و نمی تواند كاری بكند، این ناتوانی یعنی در بند بودن شیطان. وقتی خداوند می گوید روزه بگیرید، یعنی بدن و حواس پنجگانه از آنچه كه باید استفاده كند باید محروم شود. به چیزهای بد فكر نكند و نگذارد خیال های بد و زشت به او راه پیدا كند. در ماه مبارک همه راه های ورودی شیطان بسته است. چون انسان از شكم بخواهد استفاده كند نمی تواند، از چشم بخواهد استفاده كند معذور است، زبان را بخواهد به بد باز كند، معذور است. نمی تواند به چیزهای بد فكر كند و خیال های بد و زشت به او راه پیدا كند. انسان از هر كدام از اینها به طریقی منع شده است. برای همین شیطان نمی تواند نفوذ كند و فرد را گول بزند و به جهنم بكشاند. اگر خیال را متوجه چیزهای خوب كرده و از چیزهای بد منصرف كردیم، برای نفوذ شیطان راهی وجود نخواهد داشت. این همان معنا است كه حضرت فرمود كه شیاطین در بندند. نه اینكه طناب و زنجیری باشد که شیاطین را بسته باشند كه نرود و آدمها را تحریك نكند. بلكه ارتباط شیطان را در وجود انسان از بین می برد. چون اینها همان راههای جهنم است. یعنی افراد به وسیله یكی از اینها وارد جهنم می شوند. در واقع درهای جهنم از این طریق بسته می شود. با این وصف، درهای بهشت هم باز است.  آیا شیاطین بعد از ماه رمضان، از بند آزاد می شوند؟ جنین تا وقتی که متولد نشود و دست از میل به خونخواری بر ندارد و ارتباط با رحم را از طریق بند ناف قطع نکند، به شیر گوارای مادر نخواهد رسید. در ماه رمضان، خدا انسان را محروم می كند تا «ناخود» ضعیف شود و امیال خونخوارانه از نوعی دیگر، كم شود تا به تولدی دیگر دست یابیم. بنابراین، آزاد شدن شیاطین و باز شدن در جهنم، بستگی به ترک انواع علاقه های بدنی یا خیالی دارد. افرادی كه از طریق انواع شهوت ها با یكی از انواع استفاده های جسمی و خیالی ارتباط دارند و با وجود این که  محروم هستند، اما همراهی و علاقه به بهره برداری در وجودشان هست، همین علاقه، كار آنها را خراب خواهد كرد. و دوباره شیاطین به سراغشان می آیند و درهای جهنم برایشان باز خواهد شد. در ماه مبارک از اول صبح كه شخص از بهره برداری محروم است، نقشه می ریزد كه بعد از افطار چه كار كند. می خواهد از خداوندی كه او را از لذت هایی كه دوست داشته و محروم كرده، انتقام بگیرد. رنگین و مزین بودن سفره های افطار و سحر، برخلاف تغذیه «خود» و تضعیف «ناخود» است. همه زحمات كشیده شده و تدابیر اندیشیده شده برای این است که «ناخود» شخص ضعیف و «خود» قوی شود. ولی برخی افراد بعد از افطار چنان نفس چرانی می كنند كه دوباره شیاطین و درهای جهنم را باز کرده و نمی گذارد شرایط بسته باشد چون علاقه دارد. سنخیت افراد با غذای شیطانی مادی و میزان تسلط ناخود بر افراد، بیانگر این است كه ناخود چقدر قوی است و چقدر توان دارد و عدم سنخیت را با غذاهای معنوی و روحانی نشان می دهد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7021
زمان انتشار: 3 ژولیه 2017
| | | |
پشیمانی از گناه

پشیمانی از گناه

من مرتکب گناهی شدم که من را از خدا دور کرده بود اما الان خیلی پشیمانم، اما فکرش خیلی آزارم می دهد، چه کار کنم که بتوانم فکر گناه را از ذهنم دور کنم؟ برگرفته از سخنان استاد در برنامه پرسمان مورخ 31 اردیبهشت در شبکه قرآن سیما پاسخ را در فایل صوتی زیر بشنوید. کانال برنامه «پرسمان» https://telegram.me/porsemantv8 http://montazer.ir/node/5683

صوت

1 - پشیمانی از گناه

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7020
زمان انتشار: 24 می 2017
| | | |
وسواس فکری شدید در دین

وسواس فکری شدید در دین

درمان وسواس فکری شدید در دین چگونه است؟ برگرفته از سخنان استاد در برنامه پرسمان مورخ 31 اردیبهشت در شبکه قرآن سیما پاسخ را در فایل صوتی زیر بشنوید. https://telegram.me/porsemantv8

صوت

1 - وسواس فکری شدید در دین

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6931
زمان انتشار: 23 ژولیه 2017
| |
استغفار و دفع شیطان

استاد محمد شجاعی

استغفار و دفع شیطان

گروه دیگر از آسیب ها روانی هستند. اینها فقط روانپزشک و مشاور روح می‌خواهد. آنها می‌توانند روح شما را سبک کنند. ولی دسته دیگر یک سلسله از بیماری های روحی است که روانپزشک نمی تواند آن را تشخیص دهد. وقتی قرآن می‌گوید، شیطان به اینها حمله می‌کند. روانپزشک چه می‌داند، چطوری می‌تواند شیطان را از تو دفع کند. در حدیث داریم که شیطان در مخ این آدم بول می‌کند. روانپزشک چطوری بول شیطان را از مخ این آدم در بیاورد. فقط می گوید، قرص بخور و بخواب. چرا شیطان بول و مدفوع می کند؟ برای این که خودت اجازه می دهی. پای فیلم، کتاب‏، مجلس، موسیقی و اینترنت و فضای مجازی که نباید بنشینی می‌نشینی و می‌گذاری هر چه کثافت است در مخ تو بریزد. این فاز سوم، فاز خیلی بالایی است و فقط یک کارشناس می تواند تو را کمک کند.   برگرفته از بحث استغفار جلسه 1

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6918
زمان انتشار: 11 می 2017
| |
خوف و رجا

خوف و رجا

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6917
زمان انتشار: 11 می 2017
| |
«غفور» بودن، با «مضل» بودن خدا که مظهرش شیطان است، ظاهری است

استاد محمد شجاعی

«غفور» بودن، با «مضل» بودن خدا که مظهرش شیطان است، ظاهری است

با کمی تامل متوجه می شویم که «غفور» بودن خدا،  با «مضل» بودن او که مظهرش شیطان است، فقط یک تعارض ظاهری است.

نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید:« قالَ إبلیس وَ عِزَّتِکَ لا أَبرَحُ أُغوِیَ عِبادَک ما دامَت أرواحُهُم فی أجسادِهِم=  ابلیس به خدا گفت: به عزّتت سوگند كه تا بندگانت جان در بدن دارند، از گمراه كردنشان دست نمى كشم». خدا هم فرمود: تا وقتی که بنده ام استغفار می کند و از من آمرزش می طلبد، او را می بخشم. شیطان به خداوند عرض می‌کند: به عزتت قسم، تا وقتی که بندگانت جان در بدن دارند، از گمراه کردنشان دست بر نمی‌دارم. شیطان به عزت خدا قسم خورد. خدا در جواب شیطان، در حقیقت یک سنت را در عالم بیان ‌کرد و آن سنت اغوای شیطان از طریق حملات چهارگانه (حمله از جلو، عقب، راست و چپ) است. این یعنی شیطان تا آخرین لحظه عمر، دست از سر ما برنمی‌دارد. خداوند می‌خواهد بفرماید که ما باید توقع حمله ی شیطان را تا آخرین لحظه بر روی صراط مستقیم داشته باشیم. سنت دیگری که خداوند در نظام خلقتی خود بیان می‌کند، این است که فرمود: حالا که به عزت و جلالم قسم خوردی، من هم به عزت و جلالم قسم می‌خورم. «فقالَ: و عِزَّتی و جَلالِی، لا أزالُ أغفِرُ لَهُم ما استَغفَرونی= خداوند فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، تا زمانى كه بندگانم از من آمرزش بطلبند، آنان را مى آمرزم». این یعنی تو هر چه آنان را اغوا کنی و به آنها صدمه بزنی، تا زمانی که بندگانم از من آمرزش بخواهند و استغفار کنند، من آنها را می‌بخشم. تقابل این دو اسم می‌گوید که هیچ کس نباید از خداوند نا امید شود. اما باید تعادل ایجاد کرد. باید دو کفه ی خوف و رجا یکسان باشد. یعنی هم باید استغفار کرد و هم باید از اغوای شیطان ترسید. این از بهترین حالات مؤمن است و خیلی زیباست.   برگرفته از بحث استغفار جلسه اول

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6842
زمان انتشار: 30 آوریل 2017
| |
(جلسه 5) سختی ها و مشکلات، آزمایش الهی و سازنده انسان است

بهترین دعا برای خود و دوستان (جلسه 5)؛ 88/9/28

(جلسه 5) سختی ها و مشکلات، آزمایش الهی و سازنده انسان است

خداوند انسان را آفریده و او را در معرض امتحانات بسیاری قرار داده تا میزان بندگی انسان و حدی که این انسان ضعیف می تواند در مقابل فریب و اغوای شیطان بایستد و از این طریق به مقام انسانیت نزدیک شود را بسنجد. پس انسان باید از فرصت های سختی ها و مشکلات، برای قرب بیشتر به خداوند استفاده کند و در این مسیر از خداوند منان استمداد بطلبد.

امام سجاد (علیه السلام) می فرماید :«اللهم صل علی محمد و اله ، و اکفنا حد نوائب الزمان ، و شر مصائد الشیطان ، و مرارة صولة السلطان = خدایا بر محمد و آل محمد درود بفرست و ما را از شدائد و سختی های زمان و شر دامهای شیطان و تلخی غضب و ظلم سلطان حفظ کن». این دعا در فراز پنچم دعای صحیفه ی سجادیه آمده است. عالم دنیا عالم تزاحم، تضاد ها و برخوردهاست. ما در رویدادهای زندگی و حوادث طبیعی، با یک سلسله مصائب و گرفتاری ها مثل تصادفات، بیماری ها، تلخی ها، برخوردها و سختی ها مواجه هستیم که هر یک امتحانی است که ما به خدا می دهیم. یعنی رشد انسان بدون تحمل سختی ها ممکن نیست. خداوند می فرماید:« یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِیهِ= ااى انسان حقا كه تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد» (انشقاق/6). یعنی مسیر انسان به سوی خدا، یک مسیر پر تضاد و پر دردسر و توأم با سختی است. بنابراین، مؤمن برای رشد خود نیاز دارد به درگیر شدن با آدمهای منفی و قلدر و بد، حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله، آتش سوزی، بیماری و تصادف و زمین خوردن و شکست خوردن و.... ممکن است کسی سوال کند که این چه دنیایی است که خدا درست کرده که پر از مشکلات است و چرا انسان هر چقدر ایمانش بالاتر می رود، فقر و غصه و گرفتاریها و سختی هایش هم بیشتر می شود؟ علتش این است که فرمود: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ= قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شكیبایان را» (بقره/155). یعنی مَنِ خدا حتماً حتماً شما را با این چیزها آزمایش می کنم. پس این صحنه ها صحنه هایی است که در زندگی انسان پیش می آید و انسان برای این که قوای انسانی اش فعال شود و بر وجودش حاکمیت پیدا کند، به این چیز ها احتیاج دارد. سختی ها و گرفتاری ها در جنبه های حیوانی، وهمی و خیالی ما، پیش می آید. اما اگر انسان بتواند با آنها درست برخورد کند، جنبه های عقلی و فوق عقلی او فعال می شود. مثلا اگر کسی نباشد که ما را اذیت کند یا مخالف نظر ما نباشد، اسمهای خدا مثل حلیم و غفور و...چگونه در ما تجلی کند. ما می گوییم کمال انسان قرب به خداست. قرب به خدا یعنی انسان شبیه به خدا شود. اگر قرار است انسان مثل و شبیه خدا بشود، باید صفات الهی در او تجلی کند. خدا همه صفات خودش را به صورت استعداد به انسان داده است. ولی اگر «استعداد» بخواهد شکوفا شود، احتیاج به محیط و زمینه دارد و کره زمین بهترین و مناسبترین جا برای شکوفایی استعداد های انسان است. تاریکی ها، ظلمتهای گوناگونی که در زمین هست، برای شکوفایی استعداد های اوست. چون سختی ها نیاز ماست، خداوند آنها را قرار داده تا با آنها استعدادها، ظهور کند و انسان به بزرگی برسد. یعنی مثل ورزشکاری که در جام جهانی برنده می شود. او بیش از همه ورزشکارها توانسته موانع را از بین ببرد. اما کسی که نتوانسته در جام جهانی برنده شود، در مقابل مشکلات کم آورده، چه کسی قهرمان جهان می شود؟ کسی که بار و سختی بیشتری را حمل کند، قهرمانی و بزرگی منوط به تحمل سختی هاست. اگر شبیه خدا شدن را گنج بدانیم، رنچ آن بر ماهموار می شود.  نابرده رنج گنج میسر نمی شود. معرفت انسان به خدا موجب می شود که انسان در امتحانات الهی از خداوند یاری بطلبد خوب حالا وظیفه ما این است ضمن این که می دانیم بطور طبیعی اینها بر سر راه ما قرار می گیرد. اینها اصلاً قانون خلقت است، بدانیم که این هست وقتی دانستیم می گوییم خدایا حالا که این سختی ها هست تو تنها کسی هستی که یاور مایی. « انت المستعان=تو کمک کاری». تو تنها کسی هستی که می شود به تو پناه برد و از تو کمک گرفت. برای همین زیاد بگوییم: « لا حول و لا قوته الا بالله». حتی در زمان معصیت بگوییم: «الَهِی لَمْ یَكُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِكَ إِلا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی= خدایا برایم نیرویى نیست كه خود را بوسیله آن از عرصه نافرمانی ات بیرون برم، مگر آنگاه كه به محبّتت بیدارم سازى» خدایا من نمی توانم جلو گناه کردنم را بگیرم. تو به من کمک کن. وقتی تو مرا با محبت خودت زنده می کنی، من به عشق تو می توانم از گناه دوری کنم. به محبت و رفاقت و صمیمیت با تو می توانم از گناه دوری کنم. تو به من قدرت بده. اگر شیطان به من حمله می کند، تو به من کمک کن. در درگیری با منافق و کافر تو به ما کمک کن. «ربّنا ثبّت اقدامنا= خدایا قدم های ما را ثابت بدار». «لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه=خدایا گرایش با باطل در قلب ما مگذار»، «ربنا افرغ علینا صبراً و ثبّت اقدامنا وانصُرنا علی القوم الکافرین=خدایا برما صبر را فرو بریز و ما را ثابت قدم کن و ما را یاری کن و در برخورد با کافران ما را یاری کن». اینها یعنی توحید در استعانت. همین معرفت به خدا باعث می شود که انسان در تمام این صحنه ها به خداوند تبارک و تعالی پناه ببرد. برخی افراد برای این که یک چِک آنها برگشت نخورد، به بندگان خدا التماس می کند. برای حل یک مشکل نزد بندگان خدا هزار جور التماس و گریه می کند. خوب انسان باید واقعاً بترسد و پناه به خدا ببرد. یعنی از صمیم قلب گریه بکند و با ذلت از خدا بخواهد خدایا من ناتوانم و هیچ ادعا و قدرتی ندارم. منم منم نمی کنم. حضرت یوسف سلام الله علیه می گوید: « و ما اُبَرّءٌ نفسی= خدایا من اصلاً نفسم را تبرئه نمی کنم که من گناه نمی کنم و آلوده نمی شوم». «انّ النفس الاماره بالسُّوء الاّ ما رحم ربّی=نفس من به بدی امر می کند، مگر خدا به من رحم کند». این پیغمبر خدا چقدر معرفت و ترس دارد.  زیرا خدا به او یاد داده که: «قُل ربّی اعوذ بک من همزات الشیاطین=   بگو پروردگارا من به تو پناه می برم از حمله های شیطان» این پیغمبر خداست. قویترین انسانها التماس شان به خدا بیشتر بود. ترس شان بیشتر بود. ما ها، نه. ما نرفتیم تا به حال در خانه خدا التماس بکنیم که خدایا من از تو خواهش می کنم کمکم کن. یا قوی! یا عزیز! به عزتت، به قدرتت نگذار من بیافتم. عایشه می گوید من دیدم پیغمبر در رخت خواب نیست، تعقیبش کردم دیدم یک گوشه ای سرش را به سجده گذاشته، رسول خدا، اشرف مخلوقات، با چه سختی و چه حالتی گریه می کرد و می گفت: خدایا مرا به خودم وا مگذار. اما ما اصلاً ترسی نداریم. ما یک شب نشده در خواب، از شدت ترس بلند شویم برویم در خانه خدا وضو بگیریم و دو رکعت نماز بخوانیم. سر مان را به سجده بگذاریم و بگوییم خدایا من واقعاً از شر خودم و از دست خودم می ترسم و از خودم بیزارم؛ من خطرناکم؛ من بی عرضه و ضعیفم. خدایا به دادم برس از شر شیطان و از شر وسوسه ها، از شر خواهش های نفس، از شر نفس اماره، از شر منافقین، از شر حسود ها. خدایا پناهم بده. تو کمکم کن؛ سختی های زمانه را تو کاهش بده؛ تو مشکلات من را حل کن. آبروداران را وسیله ببریم در خانه خدا و بگوییم خدایا به حق این شخص به من رحم کن. ما خیلی خیال مان راحت است، خیلی مغروریم. چرا ترس نداریم؟ چون ما معرفت نداریم گناه را آسیب نمی دانیم. وقتی که علی علیه السلام می فرماید به خاطر یک گناه انسان در جهنم ۱۰۰ سال گرفتار می شود، انسان باید تکان بخورد. یک اخلاق بد، زودرنجی، حساسیت، تکبر، بی منطقی، بی عاطفگی، می تواند به اندازه قرن ها، انسان را در جهنم نگه دارد. پس هنر ما باید پناهندگی به حق تعالی باشد. مؤمن برای رشد و شکوفایی استعدادهایش در معرض ۵ نوع شداید قرار داده شده است نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم می فرماید: «المؤمن بین خمس شداید= مؤمن با 5 نوع شدت درگیر است». این ۵ نوع شدت و سختی، برای رشد و خدا گونه شدن انسان بسیار مفید است.  ۱- «مؤمن یحسده= گرفتار مومن حسود می شود». مومن های درجات پایین، حسود و کم ظرفیت هستند. از طرفی مومن اند و از طرفی درک درستی ندارند. بدبینی، حسادت، نیت های بد آنها باعث می شود که برای انسان دردسر درست بشود. آدمهای بدی نیستند. اما به علت ضعفهایی که دارند، می توانند برای انسان دردسر بسازند. ۲- «کافر یُقاتِلُه= کافری که باید با او مبارزه کند». گاهی مؤمن گرفتار کافر می شود که با او باید بجنگد. کفار برای مؤمنین همیشه در طول تاریخ دردسر ساز بوده اند و هیچ وقت فشار ها، توطئه ها و مشکلات فراوانی که کفار برای مؤمنین ایجاد کرده اند، قطع نشده است. کفار به پیغمبر خدا هم حمله و او را اذیت می کردند. امیرالمومنین هم همین طور. آقا امام زمان علیه السلام هم بیاید با کفار درگیری دارد تا ان شاءالله پیروزی نهایی حق بر باطل، این فشار کفار و توطئه های شان همیشه وجود دارد. کشور ما را نگاه کنید الان آماج هزاران توطئه از سوی کفار است، نظام استکباری، صهیونیسم جهانی این همه گرفتاری ها برای ما درست می کنند. ۳- « منافق یبغض= منافقی که به مؤمن غضب می کند». ما گرفتار منافق هم می شویم. نفاق یک بیماری همیشگی است. همیشه در جامعه اسلامی آدمهای منافقی وجود داشته اند که نفع شان در نفاق بوده و تظاهر به ایمان می کردند، اما در درون بی اعتقاد بودند. این هم یک بیماری بسیار خطرناکی است که مثل خوره به جان جامعه اسلامی و به جان مؤمنین می افتد. مؤمن با آدمهای اهل سالوس و ریا مواجه است که در ظاهر به مؤمنین خیلی ابراز علاقه و محبت می کنند، ولی در باطن کینه و نفرت و حسادت و بدبینی دارند. ۴- «و شیطانٍ یُضّلُهُ= شیطانی که او را گمراه می کند». مؤمن گرفتار شیطان و حمله های شیطان هم هست. حمله شیطان از جلو و عقب. قرآن می فرماید: شیطان در صراط مستقیم، وقتی انسان تصمیم می گیرد آدم خوبی باشد به او حمله می کند. حمله از جلو، حمله از عقب، حمله از راست، حمله از چپ. چهار جهت که قرآن فرموده اینهاست: «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِینَ=گفت پس به سبب آنكه مرا به بیراهه افكندى من هم براى [فریفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست، آنگاه از پیش رو و از پشت‏ سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‏ تازم و بیشترشان را شكرگزار نخواهى یافت» (اعراف/۱۶و 17).  یعنی مؤمن گرفتار افکار شیطانی می شود و افکار شیطانی به مؤمن حمله می کند. حمله هایی که انواع و اقسام حالتهای منفی و بد در انسان ایجاد می کند. دلسردی، ناامیدی، احساس پوچی و بی هدفی و بی غایتی، ترس، اضطراب، غم و غصه. همه جور حمله ای شیطان می کند تا روی روح انسان اثر بگذارد.  ۵- « و نفس ینازعه= و نفسی که با او منازعه می کند». یعنی نفسی هست که دائماً با خود انسان درگیر است. شیطان او را تا سخت ترین درجات جهنم می برد. اگر بتواند یک بار ما را عصبانی کند، مدتها جشن می گیرد. چون جبران یک بار عصبانیت، یک حرف بی ربط زدن، یک حرف خلاف محبت زدن، یک حرف تلخ زدن، خیلی سخت است. وقتی خطا می کنی، باید از دل طرف دربیاوری؛ باید شجاعت معذرت خواهی داشته باشی؛ اما فرمودند مؤمن نباید کاری کند که محتاج معذرت خواهی باشد. این برای مؤمن سخت است. این آتشش می ماند برای انسان. اگر شیطان بتواند و کافر و منافق و نفس انسان بتوانند به مؤمن ضربه بزنند و او را آلوده کنند، به راحتی جبران نمی شود کرد. انسان با خودش هم درگیر است. نفسش اذیتش می کند. با نفس قرار هایی می گذارد. نفس فشار هایی می آورد و خواهشها و تمناهایی دارد؛ بهانه هایی دارد. مؤمن دائماً با نفس خودش درگیر است. اما آدمهای بی حال، بی انگیزه، سست، آدمهای تنبل، آدمهای اهمال کار، آدمهایی که شدن را جدی نمی گیرند. تشبه به حق تعالی و تخلق به اخلاق الهی را جدی نمی گیرند. اینها آدمهایی هستند که اهل مسامحه هستند و خیلی زود در هر صحنه ای به شیطان می بازند. از این رو، یک آدم هشیار، عاقل و با معرفت، دائماً از موارد ۵ گانه یادشده ترس دارد. حتی از مسائل طبیعی هم ترس دارد و می گوید: خدایا این لقمه را می خورم، در گلویم گیر نکند و خفه ام کند. دارم الان راه می افتم بروم، خدایا تصادف نکنم. اینقدر این مسئله مهم است که خدا چنین پیامی را فرستاده که بگو:«اعوذ بربّ الناس= بگو پناه می برم به رب مردم. مَلِک النّاس=پادشاه مردم. اله النّاس= معبود و معشوق مردم و پناه می برم به اینها. من شرّالوسواس الخنّاس=از شروسوسه کننده ی خناس به او پناه می برم». «الذی یوسوس فی صدرالناس= از شر شیطانی که وسوسه می کند». شیطان نه، وسواس و خنّاس انسانی هم داریم. من الجنة و الناس= از شر آدمهای وسوسه گر پناه می برم به خدا». مؤمن مرتب می گوید: خدایا اطراف مرا آدمهای وسوسه گر و ضعیف نگیرند، آدمهایی که دائماً هی تو گوش من چیز هایی می خوانند که مرا ضعیف و بی ایمان کنند. اینها مرا از مراکز قدرت الهی دور می کنند.  از مراکز علمی، از مراکز معنویت دورم می کنند. ما چقدر آدمهای خوب داشتیم که با وسوسه این و آن گذاشتند و رفتند خارج از کشور و بدبخت شدند. چقدر آدمها داشتیم شرایط کاری حلال را رها کردند و رفتند دنبال شغل و لقمه حرام. آدمهای زیادی بدون آگاهی وارد آلودگی های شغلی شدند. «قل اعوذ برب الفلق= بگو پناه م یبرم به پروردگار فلق»، «من شر ماخلق= از شر هر چیزی که خدا آفریده به خود خدا پناه می برم». اینها را خدا برای کی گفته؟ باید پناه ببری به خدا. اگر بخوانیم، پناهندگی و فرار نداریم، پناهندگی یعنی فرار، یعنی تنظیم رابطه، یعنی تصمیم، ما از نعمت پناهندگی استفاده نمی کنیم. برگرفته از مباحث «شرح صحیفه سجادیه» 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6815
زمان انتشار: 26 آوریل 2017
| |
(جلسه 2) خدا کسی را عذاب نمی کند، خود انسان است که زمینه عذاب را فراهم می کند

بهترین دعا برای خود و دوستان (جلسه 2)؛ 88/7/4

(جلسه 2) خدا کسی را عذاب نمی کند، خود انسان است که زمینه عذاب را فراهم می کند

او که رحمت بی‌منتهاست، عذاب را برای بندگانش نخواسته است، بلکه این انسان است که با مهیا نکردن شرایط برای هر نشئه ای از زندگی، به دست خود عذاب را برای خویش مقرر کرده است. معیار عزت و ذلت،‌ تنها تقوای الهی و درک حضور خداوند در تمام لحظات و شئون زندگیست. هر چه شناخت و معرفت انسان به حق زیاد شود، ترس او از رسوایی در برابر خداوند بیشتر می‌شود.

 توجه به عظمت الهی، خود یک اسم اعظم است؛ یعنی اگر کسی بتواند مقداری ذهن و دلش را مشغول این اسم شریف کند، برای او بسیار راه‌گشا خواهد بود. در حرکت به سمت دنیا، و سپس از رحم دنیا تا آخرت، توجه به عظمت الهی به انسان بسیار قدرت می‌دهد. عذاب،‌ حاصل متناسب نبودن ساختار وجودی انسان با عوالم پیش روی او است حق تعالی عوالمی‌ خلق کرده که ما از آن عوالم به دنیا آمده‌ایم و باز به آن عوالم بازخواهیم گشت. عذاب یعنی برخورد با آن عوالم بدون آمادگی، کما این که بیماری و مرض و درد یعنی عدم تطبیق با سلامتی و شرایط خاصی که در آن قرار داریم. بنابراین، اگر شخصی بیمار به دنیا بیاید، در دنیا درد بکشد و معذب باشد، باید بداند که درد در خود دنیا نیست، دنیا شرایط زیستی ثابتی دارد. اما چرا او درد می‌کشد؟ به این دلیل که ساختار وجودی و هندسی او، با شرایط دنیا تنظیم نیست. این عدم تنظیم، به او فشار می‌آورد و او را دردمند می‌کند. عذاب الهی هم معلول عدم تطبیق با آئین خدا و عدم هماهنگی با حق‌تعالی است. وجهِ الهی ما مثلِ خودِ خدا همیشه باقی است انسان با خدایی روبه رو است که حیّ و قیوم مطلق است و هرگز نمی‌میرد. «الحَیُّ الَّذی لا یَمُوت= زنده جاویدی که هرگز نمی‌میرد». حقیقتاً این مژده خوبی است و چقدر فرح‌بخش است که انسان با حقیقت ثبات و حیات سر و کار دارد! وجودی که فانی، موقت و رفتنی نیست. همیشه هست. ما هم که وجه خداییم، باقی به بقای او هستیم. تا خدا، خدایی می‌کند، ما هم در کنار حق تعالی هستیم.  در ادامه دعای پنجم صحیفه سجادیه، حضرت سجاد (علیه‌السلام) عرضه‌ می‌دارند: «یَا مَنْ لَا تَنْتَهِی مُدَّةُ مُلْكِهِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعْتِقْ رِقَابَنَا مِنْ نَقِمَتِكَ= ای آنكه مدت فرمانروایی تو بی‌نهایت است، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را از بند انتقام خود رهایی بخش!» ای کسی که مدت سلطنت تو پایان نمی‌پذیرد، درود فرست بر پیامبر و آل او و گردن ما را از نقمت و عذاب خود آزاد فرما! این مهم‌ترین خواسته‌ی انسان است که سالم از دنیا برود و دچار عذاب الهی نشود. پیش از این هم عرض کردم که کار خداوند در آن دنیا، عذاب دادن نیست. خداوند حقیقت، خیر و کمال محض است. خداوند از چه زمانی بوده است؟ خدا از کی خدایی می‌کرده است؟ حضرت حق (جل جلاله) حقیقت ازلی است که ابتدا و آغاز ندارد. امام سجاد (علیه السلام) در اولین فراز دعای اول صحیفه بیان می دارد: «اَلحَمدُلِلّهِ الاَوَّل بِلا اوَّل كان قَبلَهُ وَ الاخرَ بِلا اخَر یَكونُ بَعدَهُ = سپاس خدائى را كه اول است بى‌آنكه پیش از او اولى باشد، و آخر است بى‌آنكه پس از او آخرى باشد». نتیجه شناخت خداوند و درک عظمت او، تواضع و خضوع در مقابل ذات بی‌نهایت اوست. میلیاردها میلیارد سال قبل، هر قدر برگردی به عقب خدا بوده و خدایی می‌کرده و همیشه هم مشغول خلق و رحمت بوده است. «کلُّ یومٍ هو فی شأن = هر روز در آفرینشی است» (سوره الرحمن، آیه 29) دائماً در حال خلقت است. هر روز و همیشه. گفته می‌شود عمر زمین 4 میلیارد سال است، اخیراً هم عمر زمین را 15 میلیارد سال تخمین زده‌اند، حتی ستارگان و سیاراتی پیرتر از زمین، با عمری تا هزار میلیاد سال شناخته شده‌اند. اینها انسان را وامی‌دارد که با تمام میل وجودی‌اش، در برابر این خدایی که همیشه در حال خلقت بوده، سجده و کرنش کند. نه با دستور، بلکه از روی رغبت و درک عظمت، بزرگی و قدرت. انسان در برابر این عظمت بی‌پایان، به رکوع می‌رود، خاکساری می‌کند و به سجده می‌افتد و اگر چنین نکند، آدم بی‌انصاف، منسک و بخیلی است. زیرا انسان در برابر انسان بزرگی که سال‌های زیادی را در کسب علم و دانش گذرانده، کرنش می‌کند، حال چطور در برابر حقیقت و تمام علم کرنش نکند! هر قدر انسان ظرفیت وجودی بیشتری پیدا کند، رحمت بیشتری به او عطا می‌شود  در ادامه دعا، حضرت سجاد (علیه‌السلام) عرضه می‌دارد: «یَا مَنْ لَا تَفْنَى خَزَائِنُ رَحْمَتِهِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لَنَا نَصِیباً فِی رَحْمَتِكَ = ای آنكه گنجینه‌های رحمتت به آخر نرسد، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را از رحمت خود بهره‌ای عطا فرما!» انسان باید در رأس همه‌ی خواسته‌هایش، همین را بخواهد. این که انسان رحمت بی‌پایان خدا را ادراک نماید، همین به او امید و قدرت می‌دهد تا رحمت‌های بزرگ‌تری را دریافت کند. هر قدر انسان ظرفیت وجودی بیشتری پیدا کند، رحمت بیشتری را نیز جلب می‌کند. خداوند تبارک و تعالی، انسان‌ها را با ظرفیتی نامحدود آفریده و این ظرفت از طریق عبادت و عبودیت به دست می‌آید. خداوند متعال این قوه‌ی محض را به استعداد می‌رساند. هر قدر انسان از طریق عمل، کسب معرفت، عبادت و عبودیت، سعی وجودی بیشتری انجام دهد و ظرفیت خویش را بالا ببرد، رحمت بیشتری را جلب و دریافت خواهد کرد. یکی از چیزهایی که انسان با آن رحمت بیشتری را جلب می‌کند، همین است که به این حقیقت توجه داشته باشد که خداوند رحمت بی‌‌پایان است. خداوند مهربانی و رحمت بی‌انتهاست، چنین خدایی دیگر بخیل نیست. کسی که چنین شناختی از خدا داشته باشد، وقتی می‌خواهد از او مسئلت کند، می‌گوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ رَحْمَتِكَ بِأَوْسَعِهَا وَ كُلُّ رَحْمَتِكَ وَاسِعَةٌ» و یا «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ كُلِّهَا» در ماه رمضان و در دعای سحر ما «کل» را مسئلت می‌کنیم. این خیلی مهم است. در این دعا، ابتدا با مظاهر محدود حرف می‌زنیم، بعد به سراغ نامحدود می‌رویم. دعای سحر، دعایی است که فوق‌العاده به انسان ظرفیت می‌دهد و انسان را از مسیر‌های نامحدود تجلیات گوناگون الهی عبور می‌دهد. البته ما‌ عادت کرده‌ایم دعای سحری خوانده شود و ما هم وسط آن سحری‌مان را بخوریم. کاری نداریم این کلمات چه معانی عمیقی دارند. و یا در تعقیب نمازها در ماه مبارک رمضان این دعا را می‌خوانیم: «اللّهُم أدخِل علی اهلِ القُبور السُّرور» وقتی انسان متوجه رحمت بی‌نهایت حق می‌شود، خواسته‌ها و روحیاتش نیز تغییر می‌کنند. بزرگ و بزرگ‌منش می‌شود و از بخل و تنگ‌نظری و حسادت، از محدودبینی، سخت‌گیری و ریزبینی و قطره‌ای کار کردن دور می‌شود. روحیه انسان، روحیه‌ای بزرگ، قدرتمند، وسیع و امیدوار می‌شود.   «اللّهُم أغن کلَّ فَقیر اللَّهم أشبِع کل جائِع، اللَهُم اکسُ کلَ عُریان=خدایا همه فقرا را غنی کن؛ خدایا همه گرسنه ها را سیر کن؛ خدایا همه بی لباس ها را لباس بپوشان». کسی که متوجه رحمت بی‌پایان خداست، اضطراب، ترس، ناامیدی، بخل و سخت‌گیری سراغ او نمی‌آید. گاهی با نگاه محدودمان، اگر صدقه‌ای هم می‌دهیم آن را به شخص خاص، یا نیت خاص اختصاص می‌دهیم، به جای آنکه بگوییم: خدایا برای هر کس که دوست داری و صلاح می‌دانی برسان. ما نباید برای خدا تعیین تکلیف کنیم. ما صدقه می‌دهیم، حال، خدا به هر کس دوست داشت، ‌می‌رساند. مگر ما از خدا مهربان‌تر هستیم که مشخص ‌کنیم صدقه‌ای که می‌دهیم برای چه کسی باشد؟‌ حمدی که می‌خوانیم به چه کسی برسد؟ صلوات،‌ قرآن و کار خیری که انجام می‌دهیم برای چه کسی باشد؟ تو به هر کسی که مصلحت می‌دانی برسان. همه بدبختی‌های ما ناشی از این محدودیت‌ها و حد زدن‌هاست. ما کوچک هستیم که همه چیز را کوچک می‌بینیم. اما اگر انسان در مقابل عظمت و رحمت خداوند متواضعانه بگوید: «یا مَن لا تَفنَی خَزائِنُ رَحمَتِک= ای آنکه خزانه‌های رحمت تو پایانی ندارد»، این انسان نه تنها دیگر سخت‌گیر، محدود و ریزبین به معنای منفی‌ نیست، بلکه کریم و بزرگوار می‌شود و تبدیل به یک روح پرقدرت و بی‌پایان می‌شود.  این‌ها مکتب تربیتی ماست، حق تعالی که اصل حقیقت ماست، چنین موجودی است و چنین عظمتی دارد. وجودی است که ملکش، عجائب خلقت و عظمتش و خزائن رحمتش تمام نمی‌شود. برای همین است که وقتی انسان جلوی خدا می‌ایستد، هر قدر هم گناه داشته باشد، در تعقیب نماز می‌گوید: «الهی إن کانَ ذَنبی عِندَکَ عَظیماً فَعَفوُکَ عَظیمٌ مِن ذَنبی = خدایا اگر گناه من نزد تو بزرگ است، عفو تو از گناه من خیلی بزرگ‌تر است». کسی که درست تربیت شده باشد، هیچ گاه با ناامیدی، رحمت خدا را محدود نمی‌کند و از رحمت او ناامید نمی‌شود. شادی، قدرت و امیدواری،‌ حاصل باور به بیکرانگی خداست تا الان فهمیدیم که خداوند عظمت، حکومت و رحمت بی‌پایان است. در نظام تربیتی، این موضوع از اهمیت بسیاری برخوردار است. زیرا اگر انسان خود را در کنار چنین خدایی بداند، هر کاری، ممکن می‌شود و هر اتفاق به ظاهر غیر ممکنی ممکن است بیفتد. خداوند تبارک و تعالی، غالباً انبیاء خود را تنها، دست خالی و فقیر به این طرف و آن طرف می‌فرستاد. چرا؟ برای این که از نظر تربیتی همه بفهمند که آدم به خدا احتیاج دارد نه به کسی دیگر. نه به قدرت و پول دیگری احتیاج دارد، نه به کسی غیر از خدا محتاج است. پیغمبران الهی غالباً یتیم بودند. حضرت موسی (علیه السلام) از پدر و مادرش جدا بود. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) یتیم بود. امیرالمؤمین (علیه السلام) یتیم بود. انبیاء الهی غالباً تک و تنها بودند. شما نگاه کنید پدر امام امت (رحمه الله علیه) در کودکی امام،‌ کشته می‌شود. این تربیت کجا و آن تربیت کجا که می‌گویند اگر بچه ‌یتیم شود، بدبخت و عقده ای تربیت می‌شود. این در حالی است که خیلی از بچه‌ها هستند که پدر و مادر ندارند، اما خیلی خوب تربیت می‌شوند. آدم اگر تکیه‌گاهش خدا باشد، خدا همه کس او می‌شود. خدا کس همه‌ی بی‌کسان است.   خداوند تبارک و تعالی در خیلی از مقاطع، اسباب و علل را از انسان می‌گیرد تا آدم بداند که بدون این‌ها هم می‌شود خیلی کارها را انجام داد. وقتی انسان خدا را در کنار خود ببیند، دنبال اسباب و علل است، اما آنها را نمی‌بیند، بلکه تنها خدا را می‌بیند. ««وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمى رما= این شما نبودید که تیر افکنید بلکه خدا بود.»( سوره انفال،‌ آیه 17) خدا به حضرت نوح می فرماید: «و اصنع الفلک باعیننا= کشتی را جلو چشم ما بساز»  باید این را بدانیم و بفهمیم که «لا مُؤَثِّرَ فی الوجود الّا الله= غیر از خدا،‌ هیچ تأثیرگذاری در عالم نیست». جز خدا کسی کاره‌ای نیست. از این رو حضرت موسی (علیه السلام) با آن عظمتش می‌گوید: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی = پروردگارا سینه‏ى مرا گشاده دار. كار مرا بر من آسان گردان. و گره از زبانم بگشا. تا سخنان مرا بفهمند.» (سوره طه ،‌آیه28-25)  برای همین است که خداوند به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: «إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ= مسلّما تو نمی توانی هر کس را که خود دوست بداری هدایت کنی (قلبش را متوجه حق سازی، زیرا وظیفه تو راه نشان دادن است) و لکن خداست که هر کس را بخواهد به ایمان می‌رساند، و او به کسانی که استعداد هدایت را دارند داناتر است»، (سوره قصص، آیه 56) آدمی ‌که با بی‌نهایت روبه روست و با آن تربیت می‌شود، بسیار قدرتمند، شاد و امیدوار است. او آدم ناامید، ضعیف و توسری‌خوری نیست. ببینید حضرت موسی (علیه السلام) زمانی که تنهاست چه می‌فرماید: «أنَّ مَعی ربّی سَیَهدین = همانا پروردگار من با من است و مرا هدایت می‌کند.»(سوره شعراء،‌ آیه 62) رب من، مالک مدبّر، عالم رب‌العالمین کنار من و با من است، او حتماً من را هدایت می‌کند. البته بستگی دارد به این که ما چقدر او را ببینیم و چقدر ظرفیت برای جلب رحمت، خیرات و برکات او باز کنیم. «واجعَل لَنا نَصیباً فی رَحمَتِک = برای من نصیبی از رحمتت قرار بده» این مهم است که انسان وقتی که می‌خواهد رحمت را جلب کند توجه داشته باشد که دست روی کدام خزینه گذاشته است. حقیقت تقرب به خداوند، زنده کردن صفات او در خویش و تقرب به انسان کامل است حضرت در فراز دوم، دقیق‌تر، ظریف‌تر و ریزتر به بیان مسائل می‌پردازند و عرضه می‌دارند: «یَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْیَتِهِ الْأَبْصَارُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَدْنِنَا إِلَى قُرْبِكَ= ای آن كه دیده‌ها همه از دیدنت فرو مانند، بر محمد و خاندانش (علیهم السلام) درود فرست و ما را به آستان قرب خود نزدیك نما.» قرب یعنی نزدیکی. خدا کجاست که ما به او نزدیک شویم؟ آیا ما با خدا فاصله‌ی زمانی و مکانی داریم؟ خداوند که جسم نیست که بخواهیم فاصله مکانی با او را کم کنیم. پس این قرب چیست؟ خدا همه جا حضوری یکسان دارد. «أینَما تُولّوا فَثَمَّ وَجهُ الله = به هر کجا روی گردانید وجه خداست.» (سوره بقره، آیه 115)همه جا خداست. همه جا چهره و جلوه‌ی خداست. این قرب، عبارت است از شباهت و سنخیت اخلاقی انسان به اخلاق خدا. یعنی تخلّق به اخلاق الله. بزرگان حکمت و فلسفه می‌فرمایند: «السّنخیَّهُ العِلَّهُ الإنضِمام= سنخیت علت انضمام دو تا چیزی است که بر اساس شباهت  به هم نزدیک می‌شوند» چرا مؤمنین در مسجد به هم نزدیک می‌شوند و با هم نماز می‌خوانند و همدیگر را دوست دارند؟ این نزدیکی بر اساس چیست؟ آیا بر اساس قیافه یا هیکل است؟ براساس کدام شباهت است؟ بر اساس سنخیت روحی است، روحشان شبیه هم است. ذره ذره کاندرین أرض و سماست           جنس خود را همچون کاه و کهرباست بنابراین، انسان هر چقدر اسم‌های بیشتری از اسماء الله تبارک و تعالی را  در خودش ظهور بدهد، به او شبیه‌تر و مقرب‌تر شده است. پس وقتی می‌گوییم نزدیک‌تر، یعنی نزدیک‌تر به امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام)، نزدیک‌تر به امام زمان (عج‌ الله تعالی فرجه الشریف)، نزدیک‌تر به پیامبر (صلی‌ الله علیه و آله و سلّم)، نزدیک‌تر به خدا. یعنی شباهتش به خدا بیشتر باشد. یعنی وقتی می‌خواسته شبیه خداوند شود، از خودش مقاومتی نشان نداده است. موقعی که می‌خواسته حسادت کند، حسادت نورزیده است. حسادت، انسان را از شبیه‌تر شدن به خدا باز می‌دارد. می‌خواسته تکبر بورزد، تکبر نورزیده و فروتنی کرده است. بخل نداشته است، آنجا که باید خرج می‌کرده، خوب و درست خرج کرده، بدون این که دستش بلرزد و در نتیجه کریم شده است. موقعی که می‌خواسته به دیگران انفاق کند، زکات و خمس بدهد، تزلزل، تردید، شک و امروز و فردا کردن نداشته است و در نتیجه به اسم «کریم»، «رحیم» و «وهّاب» نزدیک‌تر شده است. موقعی که‌یک نفر در حقش ظلمی‌ کرده، راحت او را بخشیده و گذشت کرده، برای همین به اسم غفور و توّاب نزدیک شده است. عقده و کینه در دلش نگه نمی‌دارد، از کسی دل چرکین نیست و راحت رد می‌شود. مردم به این طور آدم‌ها می‌گویند پخمه و ساده لوح! همان‌گونه که به پیامبر (صلی‌ الله علیه و آله و سلّم) هم می‌گفتند خیلی آدم ساده لوحی است. خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) هم می‌فرمود: «مؤمن به خاطر ایمانش به سادگی و ساده‌لوحی متهم می‌شود». در حالی‌که این عین زیرکی است. وقتی کسی راحت رد می‌شود و عبور می‌کند، کوچک و ساده‌لوح نیست، وقت‌های آن‌چنانی، سخت‌گیری‌ها، بخل‌ها و حساب‌کشی‌های آن‌چنانی از افراد ندارد، این آدم زود شبیه خدا می‌شود. اما کسی که مدام حساب‌کشی، سوال و ریزبینی می‌کند و مدام به دنبال قصد و غرض در رفتار دیگران است، نمی‌تواند به شکلی جدی به سمت تخلّق به اخلاق الهی حرکت کند. این آدمی است که کوچک می‌ماند، ریز می‌ماند، شبیه هم نمی‌شود، تقربی هم ندارد و نه تنها جزء مقربین  نیست بلکه جزء ملعونین می‌شود؛ یعنی جزء چه کسانی است؟ کسانی است که دور هستند. چشم‌های محدود بین ما از درک وجود بی‌نهایت خداوند عاجز است  ای کسی که چشم از دیدن او باز می‌ماند و چشمها نمی‌توانند او را ببینند. چرا چشم‌ها نمی‌توانند خدا را ببینند؟ زیرا او وجود بی‌پایان است و چشم، قادر به دیدن بی‌نهایت نیست. چشم فقط چیزهای محدود را می‌بیند. آن هم بعضی چیزها را، آن هم از نظر طول موج، موج‌ها و رنگ‌های بین قرمز تا بنفش را. نه مادون قرمز را می‌تواند ببیند و نه ماوراء بنفش را. گوش هم همین طور، بین 20 تا 20 هزار فرکانس را می‌شنود، نه زیر 20 فرکانس را می‌شنود و نه بالای آن را. بشر محدود است. خدایی که با چشم دیده شود، خدا نیست جسم است و جسم محدود است. اگر خدا با چشم دیده شود، این خدا چند عیب دارد؛ ماده است و محدودیت دارد، تجزیه می‌شود و وابسته و محتاج است، و هزار عیب دیگر. زیبایی خداوند به این است که دیده نشود. «یَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْیَتِهِ الْأَبْصَارُ = ای آن كه دیده‌ها همه از دیدنت فرو مانند» ملاک عزت و ذلت،‌ تقوای الهی است « یَا مَنْ تَصْغُرُ عِنْدَ خَطَرِهِ الْأَخْطَارُ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ كَرِّمْنَا عَلَیْكَ = ای آن كه در برابر بزرگیِ تو هر چیز بزرگ دیگری ناچیز است، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را نزد خود گرامی بدار». خطر یعنی بزرگی، اَخطار یعنی بزرگ‌ها. یعنی در کنار تو بزرگی معنا ندارد. ما کوچکیم، اصلاً در کنار خدا چیزی معنا ندارد. یک خدای بی‌نهایت داریم و بقیه هم تجلیات او هستند. حضرت در ادامه دعا از خداوند می‌خواهد که او را عزیز کند و گرامی بدارد. این اوج خوبی است که انسان پیش خدا گرامی شود. گرامی ‌و عزیز کسی است که پیش خدا عزیز و گرامی ‌بشود و گرنه هر کس نزد غیر خدا گرامی ‌باشد، در واقع ذلیل و خوار است و مورد اهانت خداوند قرار می‌گیرد. در دعاهای ماه مبارک رمضان خواندیم که «لا تُهِنِّی بِکَرَامَةِ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ = خدایا من را با بزرگ کردن بنده‌های دیگرت کوچک نکن.» گاهی انسان کارش به جایی می‌رسد که خداوند در کنارش انسان‌های بزرگی قرار می‌دهد که او در کنار آن انسان‌های بزرگ، کوچک و ریز و حقیر می‌شود. می‌گوید: خدایا من طوری با تو درگیر نشوم که وقتی من را کوچک می‌کنی، بقیه را بزرگ کنی، بقیه می‌خواهند بزرگ باشند، باشند. اما من در قبال بزرگی دیگران تحقیر نشوم. گاهی وقت‌ها خداوند تبارک و تعالی در مورد بعضی از انسان‌های متکبری که نسبت به خلق خدا  بزرگی می‌کنند، از آستین غیبش آدم‌هایی را می‌آورد و بزرگشان می‌کند و این بزرگی باعث تحقیر و کوچک شدن آن آدم‌های متکبر می‌شود. به طور مثال خداوند حضرت ابراهیم (علیه السلام) را در مقابل نمرود قرار می‌دهد تا نمرود را له کند؛ یا با بزرگی موسی (علیه‌السلام) فرعون را خوار کند؛ یا با بزرگی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابوسفیان، ابولهب، ابوجهل، منافقین و مشرکین را خوار ‌کند. بنابراین، ما اصولاً دو تا بزرگی داریم: یک بزرگی نزد خداست که حقیقت بزرگی است که اگر انسان نزد خدا عزیز و گرامی ‌بود، این عین بزرگی است، اما اگر نزد دیگران عزیز و نزد خدا ذلیل شد، این عین خواری است.  مبنای عزیز و گرامی ‌بودن، خداست. خاک بر سر کسانی که با معصیت خدا بخواهند نزد دیگران عزیز شوند! آقایی به خواستگاری خانمی رفته، دیده این خانم شرط‌های غیرمشروع می‌گذارد. برای این که دل این خانم را به دست بیاورد و با این خانم ازدواج کند. او معصیت خدا را می‌کند؛ یعنی با ذلت نزد خدا، می‌خواهد در دل این خانم جا باز کند. برای اینکه پیش دایی و عمو و فامیل خانم، عزیز شود، مجلس عروسی می‌گیرد که پر از معصیت خداوند است. خداوند هم کاری می‌کند که نه تنها در دل آن خانم جایی باز نمی‌کند، بلکه منفور او نیز می‌گردد. بعد از مدتی هم زندگی‌شان با معصیت به هم می‌ریزد. این، انسان را خوار و ذلیل می‌کند. یا این که خانمی می‌خواهد پیش آقایی، پیش همسرش، ‌غیر از آن طریقی که خدا می‌خواهد، عزیز شود. اما هیچ وقت عزیز نمی‌شود. چون عزیز کسی است که خدا عزیزش بکند. عزیز کسی است که با معیار‌های خدا عزیز شود. کسی که بخواهد با معصیت و فرار از خدا و با خباثت، با رذیلت ها، بد جنسی، حسادت، تکبر، نخوت، فخر فروشی، چشم و هم‌چشمی، با ثروت و تجملات عزیز شود، باید بداند این‌ها او را عزیز نمی‌کنند. بسیاری از ثروتمندان هستند که دائماً برای اطرافیانشان هزینه می‌کنند، اما همان اطرافیان برای آنها طلب مرگ می‌کنند تا بقیه پول‌هایشان را نیز بالا بکشند. این افراد محبوب و عزیز نیستند. لذا می‌گوییم: «و لِلّهِ العِزَّه و لِلرّسولِه و لِلمُؤمِنین = عزت، تنها برای خدا، رسول خدا و مؤمنین است.» انسان از طریق تقوا و ایمان به عزت، بزرگی، شکوه، عظمت و محبوبیت دست می‌یابد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا = به درستی کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، خدای رحمان برای آنها محبتی قرار خواهد داد.»(سوره مریم، آیه96) خانمی نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد و عرض کرد می‌خواهم شوهرم بیشتر دوستم داشته باشد، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمودند: نماز شب بخوان. خانم‌ها الان برای محبوب شدن نزد همسرانشان چه کار می‌کنند؟ به خاطر نادانی‌شان، کارهایی انجام می‌دهند که روز به روز منفورتر می‌شوند و روز به روز علاقه‌ی شوهر به آن‌ها کمتر می‌شود. اگر انسان مودّت می‌خواهد، باید به کانون مودّت نزدیک شود. اگر محبوبیت و عزت می‌خواهد از طریق قانونی، آن عزت را به دست می‌آورد، از طریق شرعی و درست. «قَد جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیءٍ قَدرًا =خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.» (سوره طلاق،‌ آیه 3) انسان با ظرفیت،‌ مهربانی،‌ گذشت و بزرگواری عزیز می‌شود؛ نه با کوچک کردن، تحقیر کردن، تمسخر، تحدید، زورگویی، حسادت، تنگ نظری و حذف دیگران. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) نفرمود برو آرایش کن، لباس آن‌چنانی بپوش، چنین و چنان کن تا عزیز بشوی. بلکه فرمودند: اگر می‌خواهی پیش شوهرت عزیزتر بشوی، نماز شب بخوان. این خیلی حرف بلند و حکیمانه‌ای است. «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمى رما= این شما نبودید که تیر افکنید بلکه خدا بود.» (سوره انفال،‌ آیه 17)  برای ایجاد محبوبیت در دل دیگران،‌ ما کاره‌ای نیستیم،‌ محبوبیت فقط از آن خداست. در دعای روز شنبه می‌خوانیم «لا تُوحِشَ بِی أَهْلَ أُنْسِی= کسانی را که به من انس‌ گرفته‌اند از من وحشت‌زده نکن» خدایا کاری کن که خانواده من و کسانی که به من انس گرفته‌اند از من وحشت‌زده نشوند و من منفور آن‌ها قرار نگیرم. غیر از خدا کسی نمی‌تواند این کار را بکند. کسی نمی‌تواند خودش برای خودش عزت و محبوبیت ایجاد کند، این کار ما نیست، ما منشأ اثر نیستیم. این یک قاعده فلسفی است: «لا مُؤَثِّرَ فِی الوُجود إلّا الله = در عالم وجود، هیچ تأثیرگذار و فاعلی جز خداوند نیست.» اگر انسان در مسیر خدا حرکت کند، تقوایش را حفظ کند، به دستورات خدا التزام داشته باشد، می‌بیند که خداوند چگونه راضی می‌شود و او را محبوب‌تر، عزیزتر و بزرگ‌تر می‌کند. اما اگر کسی بخواهد بدجنسی کند، کسی را تحقیر کند یا کنار بزند تا خودش عزیزتر بماند، خداوند چنین راهی را قرار نداده. همه عزت و کرامت به دست خداست. اگر کسی نزد خدا عزیز شود، نزد بندگان نیز عزیز می‌شود؛ اما اگر کسی نخواهد این راه را طی کند و توجه نداشت که خدا دوستش داشته باشد، برایش این جزء آرمان‌ها و آمال‌ها و آرزوهایش نبود، برایش مهم نبود که از چشم خدا بیفتد، این فرد، نزد خلق خدا هم خوار و ذلیل می‌شود. انسان باید مراقب باشد که مبادا از چشم خدا بیفتد. در مسیر راه انسان، آزمایش‌ها و امتحان‌های زیادی قرار می‌گیرد. اگر انسان فقط به فکر این باشد که از چشم دیگران نیفتد، عزیز نمی‌شود. اگر شیطان در پاسخ به دستور خداوند، در مقابل انسان سجده کرده‌ بود، پیش خدا عزیز می‌شد یا رانده می‌شد؟ اما او مقاومت کرد، حسادت ورزید و این حسادت او را رانده کرد. انسان‌هایی بودند که حسادت را کنار گذاشتند و نزد خداوند بزرگ شدند. خداوند رحمت کند مرحوم علامه را! می‌فرمودند چرا حضرت عبدالعظیم را عبدالعظیم الحسنی (علیه السلام) می‌گوییم؟ چون جزء اولاد امام حسن (علیه السلام) بودند. یک تعدادی از اولاد امام حسن (علیه السلام) بعد‌ها در نسل‌های بعدی،‌ یعنی فرزندان امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد (علیهم السلام) حسادت می‌کردند. حضرت عبدالعظیم الحسنی (علیه السلام) می‌آید و این حسادت را می‌شکند، خدا امامان را عزیز کرده و امام قرار داده، ما باید برویم نزد ایشان و عرض ارادت کنیم، بگوییم ما را بپذیرید. چرا در مقابل این بزرگان مقاومت می‌کنید؟ حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) نزد امام (علیه السلام) می‌رود و می‌گوید: آقا آمدم عقائدم را به شما عرضه کنم تا شما ایمان من را تأیید کنید، بعد هم می‌گوید من شهادت می‌دهم شما امام من هستید. همین باعث می‌شود که نزد خدا و ائمه (علیه السلام) بزرگ ‌شود. آنقدر بزرگ می‌شود این شخصیت که درباره او آمده است: «مَن زارَ عَبدُالعَظیم کَمَن زارَ الحُسَین بِکَربَلا= هر کس حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) را در ری زیارت کند، مانند این است که حضرت حسین (علیه السلام) را در کربلا زیارت کرده باشد.» چرا؟ چون حسادت را کنار گذاشت.  ما باید دنبال راه باشیم. اگر می‌خواهیم نزد خدا گرامی‌ باشیم، باید به این آیه مبارکه پای‌بند باشیم که: «إنَّ أکرَمَکُم عِندَاللهِ أتقیکُم= همانا گرامی‌ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.»(سوره حجرت، آیه 26) اگر بخواهی خودت را برای خودت درست کنی، با غیبت کردن از دیگران، تهمت زدن، دیگران را دور کردن، دیگران را حذف کردن و نان دیگران را قطع کردن، انسان عزیز نمی‌شود. محال است انسان عزیز بشود، محال، محال، محال است. خداوند برای هر چیز، قدر و اندازه و طریقی قرار داده است. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هر چیزی راهی دارد. آدم برای رسیدن به مقصد، باید راه درست را برود. شیطان اگر عرضه داشت، خودش را پیش خدا عزیز می‌کرد. شیطان دید حضرت آدم (علیه السلام) آمده، ترسید یک تازه وارد جایش را بگیرد. گفت من جلوی این کوتاه نمی‌آیم. می‌خواست عزت و بزرگی‌اش حفظ شود! اما خوار شد. اینکه کسی نمی‌تواند دیگری را تحمل کند، یک فکر شیطانی است. کینه گرفتن از دیگران، حسادت ورزیدن و دل چرکینی، نقشه‌های بد برای آدم‌ها، همه افکار شیطانی هستند و اثر منفی این رذیلت‌های اخلاقی به خود فرد برمی‌گردد. لذا قرآن می‌فرماید: «مکر بد، جز به اهلش برنمی‌گردد، اگر آدم مکر کند، به خودش برمی‌گردد. خودش ذلیل و خوار می‌شود.» خدا کند آبرویمان پیش خدا نرود حضرت سجاد (علیه السلام) در فراز دیگری از این دعا عرضه می‌دارد: «یَا مَنْ تَظْهَرُ عِنْدَهُ بَوَاطِنُ الْأَخْبَارِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَفْضَحْنَا لَدَیْكَ = ای آن كه خبرهای پنهان پیش تو آشكار است، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را نزد خود رسوا مكن» برای خداوند باطن و پوشیدگی معنا ندارد. همه چیز برای خدا ظاهر است. او «بِکلِّ شیْءٍ محِیط» (سوره فصلت،‌ آیه 54) است.   چقدر زیباست این فراز: «خدایا ما را پیش خودت ضایع نکن!» یک موقع انسان می‌گوید: خدایا تو عالم اسرار و نهان و آشکاری! ما را پیش مردم مفتضح نکن، در مناجات شعبانیه می‌گوییم «فَلا تَفضَحنی یَوم القیامَه عَلی رُئُوسِ الأشهاد= خدایا من را در مقابل مردم رسوا نکن.» حرف خیلی بلند است. اینجا می‌گوید: « خدایا تو که باطن و ظاهر من را می‌دانی، هیچ چیز از من نزد تو مخفی نیست، من را پیش خودت مفتضح نکن!» آن‌قدر این خدا مهربان و بزرگ است که امام سجاد (علیه‌السلام) چنین طمعی به او دارد. این‌گونه خدا را شناخته است. حضرت این‌طور به ما می‌آموزد که رسوا نشدن نزد مردم یک درجه از خداشناسی است، اما درجه بالاتر شناخت این است که انسان بفهمد رسوایی و عزت به دست خداست و با این شناخت از او می‌خواهد که او را نزد خودش نیز رسوا و مفتضح نکند. چقدر درجات خداشناسی با هم فرق دارند! هر قدر انسان با این وجود بی‌نهایت سر و کار دارد، نوع خواسته‌هایش هم متنوع و کامل‌تر و بزرگ‌تر است. هر چه شناخت و معرفت و تکیه‌اش به وجود لایتناهی بیشتر می‌شود، منش و شخصیتش نیز بالاتر است. برای همین است که آدم‌ها را می‌شناسند و کنار این خدا شاد و آرام هستند. در کنار خلق، ممکن است بخور بخور و بدزد و ببر باشد اما در کنار خدا این نگرانی‌ها نیست. یکی از دوستان می‌گفت: کنار یک حلیمی ‌ایستاده بودیم، چهار جوان سوار بر ماشین‌شان گفتند که آقا کمی حلیم بده ما بخوریم، آقا هم چهار ظرف حلیم برایشان ریخت،‌ گفتند در ماشین میخوریم، گفت: اشکالی ندارد. گفت حلیم را که خوردند، گاز را گرفتند و رفتند. به او گفتم شماره‌اش را بردارم به پلیس زنگ بزنم، گفت: نه بابا خوردند که خوردند، بالاخره روز قیامت یک چیزی از ما کم می‌شود یا نه؟ ‌یک چیزی هم برای قیامت ما بماند.  ببین آدم چقدر آدم می‌شود. مگر می‌شود از این آدم چیزی دزدید؟ اگر بدزدند به نفع او دزدیده‌اند. اگر کسی غیبتش را می‌کند به نفع اوست. اگر کسی او را مسخره و تحقیر کرد به نفع اوست. آدمی ‌که خدا را کنار خود دارد، هیچ کارش نمی‌توانی بکنی. هر بدی‌ای که به او کنی، در واقع به او خدمت کرده‌ای. هر ضربه‌ای به او بزنی، بزرگش کرده‌ای. آدرم باید مکانیزیم دستگاه خدا را بشناسد که اشتباه عمل نکند. چقدر خوب است آدم چنین خدایی را کنار خود داشته باشد.  چنین خدایی هرگز هیچ آسیبی نمی‌بیند. هیچ چیز از او کم نمی‌شود. هم در دنیا خوب، شاد، عزیز و مطمئن است و هم در آخرت. ندیدن خداوند متعال با چشم و ایمان آوردن به او امری غریب نیست؛ چرا که حقایق بسیاری از هستی را که چاره‌ای از تصدیق آن‌ها نداریم، هرگز با چشم رؤیت نمی‌کنیم. ما در دنیا به بسیاری از چیزها اعتقاد داریم اما با چشم هم آن‌ها را نمی‌بینیم. عقل، شعور، ترس، اضطراب، امید، ناامیدی، عشق، نفرت، حقایق کلی عالم، آیا اینها دیدنی است؟ اینها حقایق کلی هستند که ایمان هم به آن‌ها داریم و چه بسا اگر دقت کنیم قسمت عمده‌ی پایه‌های زندگی انسانی بر واقعیت‌های عقلانی باشد. زندگی انسانی بر اساس سلسله اموری است که این امور هیچ کدام دیدنی نیستند. مردانگی، صداقت، شرافت، اخلاق و بزرگواری،‌ هیچ یک با چشم دیده نمی‌شوند. پس قسمت اعظم زندگی دنیایی ما، بر اساس اموری است که قابل رؤیت و محسوس نیستند. این حس‌گرایی خیلی مهم است که انسان می‌خواهد ملموس و محسوس کند و این چنین نیست که بتوان هر چیزی را بر اساس حواس ظاهری دریافت کند. کتاب‌های جهان همگی با عقل انسان رابطه دارند. با او سخن می‌گویند و هرگز چیزی را به چشم و گوش ارائه نمی‌کنند. کتاب‌ها را می‌خوانید، علم‌تان زیاد می‌شود، اما آیا عملت را نیز که زیاد شده، نشان می‌دهد؟ خیر. ابزار فهم جملگی قواعد علمی، عقل محض‌ است. شناخت اخلاق مردمان و حالات روحی آنان، با عقل خاص قابل فهم‌اند و هرگز با چشم نمی‌توان به آن پی برد. بزرگی و کوچکی، عظمت و حقارت موجودات امری نسبی است. ممکن است بسیاری چیزها که از نظر بعضی مهم و بزرگ است، از نظر ما کوچک و حقیر باشد و هر کس به هر مقدار دارای عظمت و قدرت باشد، در برابر بسیاری از حوادث و واقعیات به عجز و ناتوانی می‌رسد و چاره‌ای جز تسلیم ندارد. بهلول به‌ هارون الرشید گفت: اگر یک قطره بول در مجرای بول تو گیر کند چه کار می‌کنی؟ گفت: نصف مملکتم را حاضرم بدهم که قطره در بیاید، زیرا آدم را می‌کشد. گفت: اگر یک قطره آب در گلویت گیر کند؟ گفت: نصف مملکتم را می‌دهم. گفت: ای ‌هارون یک مملکت که به دو تا قطره‌ی پست و ناچیز بند است، پس چرا اینقدر تکبر و غرور برایت آورده است؟! این حکومت تکبر کردن دارد؟!  آدم هر چقدر بزرگ باشد، خدا با یک چیزهایی خوارش می‌کند. فیل را نگاه کنید با آن عظمت، دشمنش یک مورچه است. خداوند یک مورچه را فرستاد که توانست یک فیل را بکشد. آنقدر سرش را به در و دیوار و این طرف و آن طرف زد تا نابود شد. چنان که نسل انسانی در مقابل دستگاه تکوینی عالم، غیر از اینکه رابطه‌ها را شناخته و خود را بر حسب آنان تطبیق داده، کار دیگری از او ساخته نیست. خدا یک سلسله مقررات تعیین کرده تا ما خود را با آن هماهنگ کنیم، تا بتوانیم زندگی‌مان را بر مبنای آن اداره کنیم و غیر از این هم کاری از ما ساخته نیست.  اما به هر حال و به هر جا که برسد، عاقبت در مقابل ناملایمات، چاره‌ای جز تسلیم خاضعانه نخواهیم داشت. کسانی که در مقابل ناملایمات،‌ خیره‌سری و مقاومت می‌کنند،‌ خودشان له می‌شوند. لذا امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمود: «إذا لَم یَكُنْ ما تُرید فَأَرِدْ مَا یَكُون = اگر اوضاع آن طوری که تو می‌خواهی نیست، پس آنی را بخواه که هست» چون این طور دیگر له نمی‌شوی و فرمود: مؤمن مثل یک گیاه نرم است، وقتی باد می‌آید به هر طرف که باد بیاید او می‌تواند انعطاف نشان بدهد و هرگز نمی‌شکند؛ اما آدم‌های منافق مانند چوب خشک‌ هستند، در مقابل طوفان و باد مقاومت می‌کنند و می‌شکنند.  هیچ بزرگی نیست مگر آنکه در پیشگاه خداوند خرد و ناتوان است و هر مهمی‌ در کنار او ناچیز است.  اگر این خدا بنا را بر این بگذارد که کسی را تحقیر کند و پرده از اسرار او بردارد، برای او هیچ مخفی‌گاهی نیست. خدا نکند که کسی را رسوا کند. خداوند می‌فرماید: من دو جا خنده‌ام می‌گیرد، وقتی که می‌خواهم کسی را عزیز کنم و بقیه تلاش می‌کنند تا او را ذلیل کنند، او را بزرگ می‌‌کنم، دیگر جایی‌که بخواهم کسی را ذلیل کنم و بقیه تلاش ‌کنند او را عزیز کنند. عزت و ذلت دست خداست. انسان به هر کجا بگریزد برای اینکه آبرویش را جمع کند، رسوا می‌شود و نمی‌تواند فرار کند. هیچ مانعی نمی‌تواند او را از این نصیب حتمی کنار بزند؛ زیرا با تقدیر الهی هیچ تدبیری سود نمی‌دهد. تدبیر و قضا و قدر الهی را نمی‌توان با نقشه از بین برد یا خنثی کرد. لذا امام (علیه‌السلام) بعد از آنکه بزرگ‌ترین قدرت‌ها را در مقابل خداوند، کوچک دانست و کوچک و بزرگ را در آن افق، بی‌معنی معرفی کرد، با درود بر پیغمبر (صلی‌ الله علیه و آله و سلّم) از خداوند درخواست نمود که با ما با ستاریت خود معامله کند و پرده اسرار را کنار نزند. خداوند شرم دارد دعای بین دو صلوات را اجابت نکند در مورد صلوات‌هایی که وسط دعا‌ها می‌آید، قبلاً هم عرض کردیم که این صلوات، صلوات اسم اعظم است. در روایت داریم که اگر دعایی بدون صلوات برود، فایده ندارد و اگر دعایی همراه صلوات اول و آخر و وسط دعا باشد، خداوند حیا می‌کند از این که آن دعا را رد کند زیرا می‌فرماید اول و آخرش که صلوات بود را پذیرفتیم، وسط آن را هم می‌پذیریم. برگرفته از مباحث «شرح صحیفه سجادیه» 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6704
زمان انتشار: 13 آوریل 2017
| | | |
مداومت به استغفار انسان را از ناامیدی نجات می دهد

بحث استغفار‎؛ جلسه2 (بخش 2)؛ 90/11/27

مداومت به استغفار انسان را از ناامیدی نجات می دهد

معصوم (علیه السلام) می فرماید:«عَجِبتُ لِمَن یَقنَت وَ مَعَهُ الإستِغفار= من تعجب می‌کنم کسی در زندگی ­اش ناامید می‌شود و می‌بُرد، در حالی که استغفار را دارد». «وَ مَعَهُ الإستِغفار» یعنی استغفار با او است، ولی استفاده نمی‌کند. او خودکم­ بین می‌شود، ناامید می‌شود، می بُرد و در کارها جا می زند. در زندگی زناشویی و در کار علمی ناامید است و حرکت درستی نمی کند.

در روایت دیگر داریم:« تَعَطَرُوا بِالإستِغفار لا تَفضَحکُم رَوائِحُ الذُّنُوب = با استغفار خودتان را معطر کنید که بوی بد و گند گناهان مفتضحتان نکند» و آبرویتان را نبرد. پناه بر خدا آدم یک موقع کاری می‌کند و آبرویش می‌رود. اما اینجا معصوم (علیه السلام) می‌گوید، خودت را معطر کن. استغفار فقط پاکی نیست. پاکیِ است که عطر می‌آورد. آدم وقتی معطر می‌شود، فرشته­ ها هم دوستش دارند، وقتی معطر نیست، فرشته­ ها که قوای عالم هستند از او فرار می‌کنند. فرشته که فرار کند، یعنی کمکها از دست آدم در می‌روند. بنابراین، بعضیها که هوشیار بودند و استغفار را می‌شناختند. قبل از رفتن خدمت اولیای خدا یک مقدار استغفار می‌کردند. می‌گفتند آنجا می‌رویم بوی بدِ ما ولی خدا را اذیت می‌کند یا مارا به شکل دیگری مثلا مثل حیوان می‌بیند. استغفار می کردند و وقتی می رفتند، ولی خدا خیلی صمیمی آنها را تحویل می‌گرفت و می خندید. چون معطر بودند. کسی که استغفار ندارد، وقتی پیش استادش می‌رود، نمی‌تواند ارتباط ­گیری کند. استاد طور دیگری نگاهش می‌کند. می‌خواهد با زنش حرف بزند، به دعوا کشیده می شود، چون چرک دارد. می‌خواهد با بچه ­اش حرف بزند، با مشکل برمی‌خورد. می‌خواهد با دوستش حرف بزند، با مشکل برمی‌خورد، چون سنگینی دارد. اما وقتی که استغفار دارد، هیچ کدام از این اتفاق ها نمی افتد. بهترین توسل استغفار است علی (علیه السلام) می فرمایند:« أفضَلُ التوسُّلِ الاستِغفارُ = بهترین توسّل، استغفار است». «توسل» یعنی وسیله­ گیری به سمت خدا. بالاترین وسیله برای این که ما به خدا برسیم، استغفار است.  امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:«سِلاحُ المُذنِبِ الإستِغفار= سلاح گناهکار استغفار است». سلاح هر کسی استغفار است، چه مذنب باشد چه نباشد. یعنی وقتی آدم گناه می‌کند، ضعیف می‌شود. شیاطین جنی و انسی او را می‌زنند و به او حمله کرده او را داغان و روانی و عصبی و بیقرار و نجس می‌کنند. شیاطین انسی هم می‌توانند به او صدمه بزنند، بدخواهی کنند، فتنه ­انگیزی کنند، وقتی آلودگی و گناه آمد، آدم باید منتظر هر بلایی باشد. جنها به راحتی به آدم نفوذ  و حمله می‌کنند. جنها بو می‌کشند، جایی که کِرم، آلودگی و مریضی زیاد است، حیوانات آنجا زیاد می‌شوند. جایی که آلودگی و کثافتکاری باشد، چقدر پشه و مگس می‌آید و شیطان بو می‌کشد، در جاهای کثیف و آلوده زود حاضر می‌شوند. در این مواقع، سلاح انسان چیست؟ چطور از خودم دفاع کنم؟ با سلاح استغفار باید از خودم دفاع کنم. تا گناه کردی منتظر حمله ی شیطان باش. تا فهمیدی خراب کاری کردی و معصیت شده، زود با استغفار خودت را به سر جای اول خودت برگردان. زود به خودت واکسن بزن که دیگر آسیب نبینی. استغفار یک واکسن است و پیشگیری هم می‌کند. استغفار «شفیع» انسان نزد خداست «لا شَفیعُ أنجَحُ مِنَ الإستِغفار= هیچ شفیعی مؤثرتر و نجات­ بخش تر از استغفار نیست». اگر شفیع به سمت خدا می خواهی، استغفار کن. شما وقتی می خواهید با پدر با مادرت حتی با همسرت و حتی با فرزندانت مشکلاتت حل شود، معذرت­ خواهی سلاح مهمی است. اگر به بچه­ ات قول دادی، عمل نکردی. نسبت به همسرت وظائفی داشتی، و عمل نکردی. بگو، «من معذرت می‌خواهم». همین معذرت ­خواهی و اعتراف به پدر و مادرت و ... شفیع می‌شود. طرف نسبت به فرزندش اشتباه کرده، بچه عُقده می‌کند، می‌گوید عجب پدر و مادر نادانی. پس اگر اشتباه کردی به بچه­ ات بگو عزیزم! من از تو معذرت می خواهم. هر خطایی کردی از خدا معذرت­خواهی کن، این حتماً شفیع است. در برطرف کردن شیاطین، وسوسه­ ها، اختلافات و فتنه ­ها، سلاح استغفار و معذرت­ خواهی فوق ­العاده مؤثر است. اصلاً خداوند روان و سیستم رواین انسان را طوری خلق کرده که عذرخواهی، اعتراف به اشتباه، اعتراف به کوتاهی، اعتراف به تقصیر شفیع قدرتمندی می شود برای او. اینقدر مهم است که بدترین آدمها هم می‌پذیرند. پیغمبر فرمود: بدترین بدترین بدترین امت من، کسی است که عذر قبول نمی‌کند. یعنی این آدم خیلی بدبخت است. چون عذر خیلی قدرتمند است. خداوند فرمود: اگر بندگان من که با من قهر کردند، می دانستند من چطوری به اشتیاق آنها نشسته ام و منتظرشان هستم، از شوق من می مردند. این خدای ماست. به متقین، به عارفین و به صدیقین می‌گوید، فکر نکنید من اله شما هستم، من اله گناهکاران هم هستم. لذا می‌گوید: گناهکاران مرا با اسم خودشان بخوانند و بگویند: «یا اله المذنبین= ای اله گناهکاران»، تو خدای ما هم هستی. در این صورت آدم دیگر وحشت نمی‌کند. اصلاً احساس بی ­سرپناهی، احساس بی پشتیبانی نمی‌کند. چون وقتی آدم گناه می‌کند، شیطان یکی از کارهایی که می‌کند این است که نسبت به خدا در دل آدم وحشت می‌اندازد و آدم از خدا رمیده می‌شود. دیدید بعضی ها وقتی گناه و معصیت نسبت به پدر یا مادرشان انجام می‌دهند، دیگر رویشان نمی‌شود به خانه برگردند. علتش این است که  به وحشت می‌افتند. پدر که خیلی مهربان است و می‌داند فرزندش وحشت­زده است کسی را واسطه می‌فرستد و می‌گوید برو به بهانه ای او را بیاور با من آشتی بده. اما خدا می‌گوید، نمی‌خواهد کسی را بیاوری. خودت عذرخواهی کن. به تو شفیع دادم. استغفار. اگر این اسم اله المذنبین نبود، آدم وحشت­زده می شد که «إنَا الذّی عَصَیتُ جَبارَ السَماء= من کسی هستم که جبار آسمان را معصیت کردم». حاکم عالم، ملک الناس، من او را معصیت کردم. مگر شوخی است که انسان خدا را معصیت کند؟ ولی این جبار سماء می‌گوید: من اله المذنبین هم هستم. ترسیده ای؟ وحشت کرده ای؟ بگو «یا اله المذنبین =ای خدای گناهکاران» چقدر این ذکر قشنگ است که آدم بنشیند و این ذکرها را دوره بگیرد. بحث استغفار، جلسه 2؛ (بخش اول)

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed