www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 8742
زمان انتشار: 4 ژانویه 2018
| |
چرا شیطان برای منع از انجام کار خوب، در ما ترس ایجاد می کند؟

دشمن شناسی، جلسه 24

چرا شیطان برای منع از انجام کار خوب، در ما ترس ایجاد می کند؟

شیطان برای این که انسان را از انجام هر کار خیر و تولیدهای زیبا منصرف کند، در او ترس، اضطراب و غصه ایجاد می‌کند. علت این امر آن است که انجام کار خیر برای انسان، پیامدهای خوب مادی و معنوی فراوانی داشته و باعث رشد معنوی انسان و تشبه او به خدا می‌شود.

ما حسی در درون‌مان داریم که به آن «حب ذات» می‌گویند. حب ذات یعنی انسان اساساً عاشق خودش است و همه چیز را برای خودش می‌خواهد و خودش را دوست دارد. دنیا و آخرت را برای خودش می‌خواهد، بنابراین ترفند شیطان در اینجا این است که اولاً، آن خودی را که ما نسبت به آن حب و عشق داریم، محدود به خود دنیایی، یعنی تولد تا موت می‌کند. ثانیاً، ما را از فکر کردن به «خود ابدی» منع و آن را از نظر ما می‌پوشاند. شیطان از نیروی وهم ما سوء استفاده کرده و مقدمات منطقی می­‌چیند که نتیجه‌­اش دروغ است. ولی ما فکر می‌کنیم که راست است. مثلاً می‌گوید: اگر تو صدقه بدهی، از مالت کم می‌شود. در حالی که صدقه یکی از کارهای خوبی است که آثار خیلی زیادی دارد. یکی از چیزهایی که باعث می‌شود ما فکر کنیم که اگر به دیگران صدقه بدهیم و انفاق کنیم، خودمان ضرر می‌کنیم، این «محدودبینی» است. یعنی با این طرز فکر که جزء القائات شیطان است، ما خود را موجودی محدود می‌بینیم. بزرگان دین به ما گفته‌اند: شما اگر هر چه بیشتر صدقه بدهید و از خودتان به نفع دیگران خروجی بیشتری داشته باشید، ورودی بیشتری خواهید داشت. این حس غلط است که تو فکر کنی اگر از ماده برداشت کنیم، کم می‌شود. جالب اینجاست برای این که ما خدای نکرده وسوسه نشویم و گرفتار این توهم شیطانی نشویم، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)می‌فرماید: من تضمین می‌کنم هیچ مالی از صدقه کم نشود. یعنی تضمین کردند که نه تنها مالی با صدقه کم نشود، بلکه اضافه هم بشود؛ حتی فرمودند که آثار صدقه اقتصادی و مالی فقط در مادیات نیست که مثلا اگر ما چند تومانی صدقه دادیم، جایش چند برابر فقط پول بیاید؛ بلکه همین صدقه اقتصادی، علاوه بر آثار مادی، آثار معنوی زیادی نیز، در دنیا و آخرت دارد. شیطان برای همین است که می‌ترسد و تلاش می‌کند تا تو صدقه ندهی. نتیجه وسوسه شیطان فقط این نیست که اگر صدقه بدهی، مال تو کم می‌شود، پس این کار را نکن؛ بلکه مسئله این است که او می‌داند که تو با دادن صدقه نه تنها رشد اقتصادی پیدا می‌کنی، بلکه رشد معنوی، شادی، آرامش، اطمینان و امید نیز دریافت می‌کنی. امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرماید:« إنّ الصَّدَقَةَ لَتَدفَعُ سَبعینَ عِلَّةً مِن بَلایا الدنیا مَعَ مِیتَةِ السُّوءِ؛ إنَّ صاحِبَها لا یَموتُ مِیتةَ سُوءٍ أبدا[1] = صدقه ۷۰ بلا از بلاى دنیوى و مردن بد و دلخراش را دفع مى‌كند. صدقه دهنده هرگز با مرگ دل خراش نمى‌میرد».   صدقه 70 نوع بلای دنیایی را از انسان برطرف می‌کند که شیطان می‌تواند در تمام اینها در ما ترس و اضطراب ایجاد کند. اما با صدقه دادن، ترس از بین می‌رود و آرامش می‌آید. نه ترس فقط در مسائل اقتصادی؛ بلکه در مسائل معنوی و عاطفی و مسائل دیگر هم صدقه برطرف کننده آن موانع معنوی و عاطفی است. آقایی به من مراجعه کرده و می‌گفت: «بعد از مدتها خدا به من یک دختر داده، خیلی به او علاقه دارم. ولی از وقتی که این دختر به دنیا آمده، روزگارم سیاه شده». گفتم: چرا؟ گفت: «با آن که هر دفعه او را می‌­بینم، بغلش می‌کنم، می­‌بوسمش. اما با خود می‌گویم: خدایا اگر او بمیرد من چه کار کنم؟» ببینید شیطان با انسان چه کار می‌کند و حتی با داشتن نعمت‌ها چگونه ترس ایجاد می‌کند؟ هر بلایی که می‌ترسی و هر چیزی که نسبت به آن دلشوره داری، می‌توانی با صدقه برطرفش بکنی و حتی مرگ بد را. اگر می‌ترسی که یکی از عزیزانت مرگ بدی داشته باشد، با صدقه درمانش کن و خود و عزیزانت را محافظت کن که اصلاً مریض نشوید. در دوره دروس دشمن شناسی، ما باید بشناسیم که این‌گونه افکار و خیالات ناصحیح، اصلاً مال ما نیست. اینها مال شیطان است و نباید به آن اهمیت بدهیم. هر چیزی که شما در مورد آن دلشوره دارید، صدقه آن را برطرف می‌کند؛ چه صدقه‌­های اقتصادی و چه صدقه‌­های معنوی. خروجی‌های قشنگ مثل محبت، خندیدن، مهربانی کردن، خیرخواهی برای دیگران، تواضع، ادب و دعا کردن برای دیگران، همه‌ی اینها بلاها را دفع می‌کند. دعا برای دیگران، کار خیر و صدقه است دعا برای خود و دیگران، یکی از کارهای قشنگی است که مانند صدقه اثرات مثبت مادی و معنوی زیادی دارد. یکی از اولیاء خدا مستجاب الدعوه بود و هر وقت برای هر کس دعا می‌کرد، مشکل او برطرف می‌شد. یک بار گفت: این همه سال برای دیگران دعا کردم، یکبار هم برای خودم دعا کنم. دعا کرد و اجابت نشد. پرسید: خدایا چرا اجابت نشد؟ خدا فرمود: زبان تو برای دیگران پاک است. برای همین در روایت داریم که «با غیر از زبانی که گناه آلود است، دعا کنید تا خدا دعای شما را اجابت کند». پرسیدند: مگر می‌شود ما که همیشه با زبان‌مان گناه کرده‌ایم. زبان ما که پاک نیست. فرمود: دیگران با زبان شما گناه نکرده‌اند. دیگران وقتی در حق شما دعا می‌کنند، اجابت می‌شود. این یعنی همه‌ی شما برای دیگران، نزد خدا دعاهای اجابت شده دارید. وقتی دستت را بالا می‌بری و برای مشکلات همه مردم از نزدیک‌ترین کسان خودت تا دورترین افراد، از صمیم قلب دعا می‌کنی، این دعا به اجابت نزدیکتر است و باعث می‌شود خیلی‌ها هم برای تو دعا کنند. «صدقه درمانی» عجیب ترین مهندسی نظام خلقت است یگانه خالق نظام خلقت، سیستم شگفت انگیزی را مهندسی و طراحی کرده و قانونی وضع کرده به نام «مکتب صدقه و انفاق» که به کمک آن می‌توانیم همه مشکلات، علل، امراض و غم‌ها را درمان کنیم.    با «صدقه درمانی» نه تنها مشکلات و مرگ بد و غصه‌ها را درمان می‌کنیم، بلکه با آن رشد می‌کنیم و به کمال می‌رسیم. انسان‌ها به وسیله «مکتب صدقه» خیلی زود به هدف خلقت نائل می شوند. نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمود:«تَصَدَّقُوا و داوُوا مَرضاكُم بالصَّدَقَةِ؛ فإنَّ الصَّدَقةَ تَدفَعُ عنِ الأعراضِ و الأمراضِ، و هِیَ زیادَةٌ فی أعمارِكُم و حَسَناتِكُم[2]  = صدقه بدهید و بیماران خود را با صدقه درمان كنید ؛ زیرا صدقه از پیشامدهاى ناگوار و بیماریها جلوگیرى مى كند و بر عمر و حسنات شما مى افزاید». جایی که شیطان از دادن صدقه شاد می‌شود در حالی که صدقه باید شیطان را اذیت کند، اما گاهی که ما صدقه می‌دهیم، شیطان از صدقه دادن ما خوشش می‌آید. یکی از جاهایی که شیطان از صدقه دادن ما خوشش می‌آید این است که ما خسیس گونه صدقه بدهیم. مثلا بنده برای بچه‌­ام میلغ ۵ هزار تومان چیپس می‌خرم؛ اما وقتی می‌خواهم صدقه بدهم، هزار تومان می‌دهم. تازه جیبم را می‌گردم که اگر مبلغ کمتری هست، آن را بدهم. این خوب نیست. صدقه باید واقعاً آدم را اذیت کند. یعنی مبلغی باشد که خودت دردت بیاید. صدقه باید کریمانه و با اعتماد به خدا باشد. انسان با اخلاق الهی باید نگاه کند. زیرا ما می‌خواهیم شبیه خدا بشویم. در غیر اینصورت شیطان از این گونه صدقه دادنِ خسیسانه ما خوشش می‌آید. حتی اگر به نیازمند بودن سائل شک داری، از دادن صدقه خودداری نکن امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: اگر ما شک هم داشته باشیم که کسی واقعا نیاز دارد یا نه، باید به شک خود توجه نکنیم و صدقه بدهیم. چون اگر واقعاً نیاز داشته باشد و ما بخل کرده باشیم و ندهیم، روی این حساب که از کجا معلوم نیاز دارد، ما مسئول خواهیم بود. پس حتی اگر تردید دارید که طرف نیازمند است یا نه، باز هم بدهید. اصلاً او چه کاره است، قرار است تو شبیه خدا بشوی. پس صدقه بده که این به نفع تو است. سائل فرستاده خداست و آمده در خانه تو که تو آدم بشوی و شبیه خدا بشوی، اگر فقیری پولی را از شما قبول کرد، از او تشکر کنید. چون همین صدقه، شما را به مقام خیلی بزرگی می‌رساند. پس باید بهانه‌­های شیطانی را کنار بگذاریم که می‌گوید: از کجا معلوم که این صدقه درست باشد؛ از کجا معلوم که.... یعنی شیطان القائاتی می‌کند که شما را از صدقه دادن باز دارد. اما باید دانست که «آنقدر که ما به پرداخت کردن احتیاج داریم، به دریافت کردن احتیاج نداریم». ما آمده ایم تا شبیه خدا بشویم و اخلاق الهی پیدا کنیم. بنابراین، برای نیل به این مقصود، یکی از نیازهای ما این است که کسی باید باشد تا تولیدی من را دریافت کند. چون اگر فقیری نباشد تا از من بپذیرد، رشدی نمی‌کنم و متوقف می‌شوم. برای همین است که سیدالشهداء(علیه‌السلام) می‌فرماید: «إنَّ حَوائِجَ النّاس إلَیکُم مِن نِعَمِ الله عَلَیکُم فَلا تَمُلُ النِعَم = نیازهای مردم به شما از نعمتهای خداست بر شما؛ پس از این نعمتها ملول نشوید». یعنی اگر کسی در خانه شما را زد، نگویید چرا فقط سراغ ما می‌آید. پس هیچ کس را تحقیر نکنید و به او ریز نگاه نکنید؛ با تحقیر و منت به کسی کمک نکنید. ما با دادن‌ها و عطا کردن بزرگ شده و شبیه خداوند و به خدا نزدیکتر می‌شویم و از همه قشنگتر خنده‌ی رضایت خداست. من خدا را می‌خندانم. خیلی عُرضه می‌خواهد کسی بتواند خدا را بخنداند. توصیه شیطان به موسی علیه‌السلام در خصوص صدقه دادن شیطان به حضرت موسی (علیه‌السلام) می‌گوید:«إذا هَمَمتَ بِصَدَقَۀٍ فَامضِها فَإذا هَمَّ العَبد بِصَدَقَۀٍ کُنتُ صاحِبَهُ دُونَ أصحابی حَتّی أحُولُ بَینَهُ وَ بَینَهُا= هر وقت خواستی صدقه بدهی، زود بده. پس هر گاه بنده ای اراده می‌کند که صدقه دهد، من نمی‌گذارم هیچ کدام از شیطان‌ها و شیطانک‌ها و اصحابم بیایند. بلکه خودم شخصاً می‌آیم و جلوی طرف را می‌گیرم و وسوسه­‌اش می کنم که صدقه ندهد». شیطان خودش دارد وسوسه می‌کند؛ خودش هم دارد به موسی یاد می‌دهد و می‌گوید: هر وقت خواستی این کار را بکنی، معطل نکن. زیرا من سراغ شما می‌آیم و نمی‌گذارم. «إذا هَمَمتَ بِصَدَقَۀٍ فَامضِها» موقعی که همت می‌کنی که صدقه­ بدهی، زود انجام بده و کار را تمام کن. کار خیر اینگونه است. اگر قرار است با کسی آشتی کنی، نگو حالا باشد تا بعدا با او آشتی می‌کنم؛ بگذار امتحاناتم تمام بشود؛ بعدا به او زنگ می‌زنم. نه؛ همین الان تلفن را بردار زنگ بزن. اگر قرار است از کسی معذرت­‌خواهی بکنی، نگو: باشد بعداً. همین الان زنگ بزن و معذرت‌­خواهی کن. هر کار قشنگی را معطل نکن. «عجلوا بالخیر= در کار خیر عجله کنید» یعنی این. صدقه جزء اولین شروط تقوی و هدایت است صدقه در شمار اولین شرائط برای بهره مند شدن از تقوا و قرآن و هدایت ویژه الهی است. قرآن می‌فرماید:«ذلكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ؛ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ[3] = این است كتابى كه در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است؛ آنان كه به غیب ایمان مى ‏آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ایشان روزى داده‏ ایم انفاق مى كنند». قرآن فقط آدم‌های باتقوا را هدایت می‌کند. صدقه فقط پول دادن به گدا نیست. هر چه که روزی­ انسان می‌شود، باید از بخشی از آن را خودش رد کند و در خودش نگه ندارد. من باید در اجتماع مولد و خَیِر باشم. باید یک تکه نور باشم. خَیِر یعنی کسی که تمام وجودش خیر است. وقتی فقط یکبار کار خیر می‌کنیم، خَیِر نمی‌شویم. خَیِر یعنی کسی که دائماً اهل خیر است. چه مادی و چه معنوی. من باید تولیدگر باشم. فقط صدقه نیست. کارهای زیبای دیگری نیز هست که به ما آرامش می‌دهند و تمام ترفندهای شیطان را نابود می‌کنند. ما اگر اینها را یاد بگیریم، خیلی وقتها می‌توانیم از دست شیطان در امان باشیم و آرامش فکری داشته باشیم. از طرف دیگر، جهان جای حوادث است. اصلاً طبیعت، گذرگاه حادثه‌­هاست. ما در محاصره‌ی انواع حوادث هستیم. ذات طبیعت اینطوری مهندسی شده و ساخته شده. عالمی بر روی منبر سکته کرد و مُرد. خدا رحمت کند حضرت آیت الله توسلی را که در حین سخنرانی قلبشان گرفت و به رحمت ایزدی رفت. این جهان جهان حادثه‌هاست. طبیعی است که هر لحظه ممکن است برای هر کس اتفاقی بیفتد. پس اگر می‌خواهی اتفاق نامناسبی برایت نیفتد، از «مکتب صدقه» کمک بگیر. صدقه مکتبی است که از همه جهت به انسان امنیت می‌دهد. پس احتیاط‌های لازم را بکنید و صدقه هم بدهید. دعا هم مؤثر است. دعا همه انواع بلا را برطرف می‌کند. حتی اگر مقدر شده باشد که اتفاقی بیفتد، از آن جلوگیری می‌کند. ما چقدر سرطانی داشتیم که با دعا شفا گرفتند. حوادث تلخ زیادی داشته‌ایم که با دعا برطرف شدند. ذکر و یاد خدا به انسان کمک می‌کند. وقتی انسان حواسش به خدا است، دیگر شیطان سراغش نمی‌آید. اما هر وقت رفاقت و صمیمیتت را با خدا از دست می‌دهی، باید منتظر هر اتفاقی هم باشی. خداوند راه‌های زیادی برای جلوگیری از حوادث برای ما گذاشته و ورای این طبیعت، دست‌های زیادی است که دارند از ما حفاظت می‌کنند. سگ بازها چطور جلوی ورود فرشته را  می گیرند «افراد سگ باز» از این مساله مهم غافلند که چطور با آوردن سگ یا تصویر آن به خانه و محل زندگی خود، فرشته‌ها را از خود دور میکنند. معصوم علیه‌السلام فرمود: لا تدخل الملائکة بیتا فیه کلب= فرشتگان به خانه ای که در آن سگ باشد، وارد نمی‌شوند. خداوند نیز در قرآن می‌فرماید:« له معقبات من بین یدیه و من خلفهم= برای انسان فرشتگانی هست که از پیش رو و پشت سر از او پاسداری می‌کنند»(رعد/11). خداوند فرشته را برای حفاظت از ما قرار داده است؛ اما این خود ما هستیم که خواسته و ناخواسته؛ دانسته یا ندانسته، با برخی اعمال نادرست، از ورود این فرشته‌ها جلوگیری می‌کنیم. یکی از این کارها آوردن سگ یا تصویر آن به محل زندگی ماست. گاهی راننده‌ای را می‌بینیم که سگ یا مجسمه یا عروسکِ سگ یا عکس‌های آن را برای زینت در اتومبیلش می‌گذارد. حتی سگ یا تصویرش را به خانه می‌آورند. معصوم(علیه‌السلام) می‌فرماید: هر جا سگ یا عکس یا صورت سگ باشد، فرشته­‌ها به آنجا نمی‌آیند. پس به خاطر نبود فرشتگانی که خدا برای حفاظت و مراقبت از ما قرار داده است، خیلی از حادثه ممکن است اتفاق بیفتد. مهندس عالم این گونه به ما زندگی کردن  و سبک زندگی اسلامی را یاد می‌دهد. پس این مجسمه‌ها و عروسک‌های سگی را بردار و به جای آنها چیزهای قشنگی مثل آیه الکرسی بگذار که حفاظت کننده است. عکس‌های شهداء و اولیای خدا و آدم‌های مؤمن را بگذار. انسان باید گرایش معنوی­ خود را در نظر بگیرد. گرایش معنوی به صورت‌های زیبا و صورت‌های ملکوتی و انسانی است. به جای اینکه عکس یک هنرپیشه خارجی اهل فحشا و فساد را روی اتومبیلت یا در خانه‌­ات بگذاری، عکس کسی را بگذار که خیر و برکت می‌آورد و راه ورود فرشته‌­ها را به محل زندگی شما باز می‌کنند.  این نص قرآن است که خداوند فرشته را برای حافظت شما از جلو و عقب همراه شما می‌فرستد. اما من که خود سگ یا صورت و مجسمه سگ را دارم یا یک کار فسقی دارم، فرشته خوشش نمی‌آید و می‌رود، در نتیجه حادثه‌ها اتفاق می‌افتد. شیطان/ترس/ کار خیر/دعا/ صدقه/ فرشتگان/سگ   [1] - بحار الأنوار : 96/135/68 . [2] - كنز العمّال : ۱۶۱۱۳. [3] - بقره/ 2و 3.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8722
زمان انتشار: 28 دسامبر 2017
| |
«ازدواج» محبوبترین عمل نزد خداوند است

بحث دشمن شناسی، جلسه 23

«ازدواج» محبوبترین عمل نزد خداوند است

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید:«هیچ عمل حلال و مباحی در نزد خداوند، محبوبتر از ازدواج نیست». وقتی شخص مؤمن و مسلمان ازدواج می‌کند و در کنار همسر خود روزها و شب‌ها را به سر می‌برد، شیطان از ایشان می‌گریزد و فریاد می‌زند:‌ «ای وای بر من؛ این شخص مسلمان و مؤمن تن به عمل حلال و مباح داد و از پروردگار خویش اطاعت کرد و در نتیجه گناهانش بخشیده شد». حضرت به طور مطلق بیان می‌کند که هیچ عمل حلال و مباحی به ارزش ازدواج نمی‌رسد.

نکته­‌ی مهم این است که آثار و فوائد ازدواج منحصر به امنیت جنسی فرد و اجتماع نیست. امنیت جنسی فرد و اجتماع در اثر ازدواج، از آثار کوچک ازدواج است، برای این که ازدواج اساساً آثار بسیار سازنده‌­ای در مسائل مهم فردی و اجتماعی دارد. نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمود:«وقتی کسی ازدواج می‌کند، شیطان فریاد می‌زند ای وای بر من! این جوان با این عمل دو سوم دینش را از دست­برد من محافظت کرد». سپس حضرت می‌فرماید: «بنده ­ای که بتواند دو سوم دینش را از دسترس شیطان محافظت کند، باید در یک سوم باقیمانده از دینش، تقوا و پرهیزکاری کند». انسان ممکن است گناه کبیره و بزرگی مرتکب شده باشد، اما وقتی در خانه رفتار خوبی انجام می‌دهد، با آن رفتار، همه گناهانش پاک می‌شود. حضرت می‌فرماید: وقتی یک خانم ظرفی را در خانه جابه ­جا می‌کند؛ یا حتی لیوان آبی به شوهرش می‌دهد؛ یا در غیاب شوهرش در خانه هرکار مفیدی می‌کند، ۸ درب بهشت به رویش باز و ۷ درب جهنم به رویش بسته می‌شود. اصلاً نفسِ در خانه بودن و کار کردن در خانه برای خانواده خیر کثیر دارد و پاک ­کننده و کفاره گناهان است. لبخندی که زن و شوهر به هم می‌زنند: یا شوخی که با هم می‌کنند، کفاره گناهان است این خیلی برای انسان کار می‌کند. حضرت درباره‌ی مردی که در بیرون از خانه عرق می‌ریزد و زحمت می‌کشد که لقمه حلالی به دست بیاورد، می‌فرماید کار او ثواب جهاد در راه خدا را دارد و اگر در این راه کشته شود، شهید از دنیا می‌رود. با استفاده از این روایات می‌بینیم که ازدواج زیاد ربطی به مسائل جنسی ندارد. شیطان از دادن صدقه و انفاق، انسان را می‌ترساند یکی از چیزهایی که شیطان خیلی انسان را می‌ترساند، در بخش کمک‌های اقتصادی است. یعنی درست در زمانی که انسان بخواهد به دیگران کمک مالی و انفاقی بکند یا صدقه بدهد.   وقتی انسان می‌خواهد دست از منیت، خودخوری و تنها بودن بردارد و از فرد تبدیل به ما بشود و متخلق به اخلاق خدا بشود و مثل خدا رازق، رزاق، کریم و جواد بشود، این حالت برای شیطان خیلی سخت و غیر قابل تحمل است. زیرا می‌بیند، خودش جا مانده و انسان دارد با کمک به دیگران، کمک‌های مالی و صدقه و انفاق و با انجام واجبات اقتصادی، خودش را شبیه خدا می‌کند. در حدیث داریم، وقتی مؤمنی دست در جیبش می‌کند، 70 شیطانک به دستش می‌چسبند. اما بعضی افراد می‌گویند ما تا به حال زیاد دست در جیب‌مان کردیم، اما شیطانکی ندیدیم. باید بدانیم، حمله شیطان در جسم و بدن نیست، شیطان با ما رابطه فیزیکی و مادی برقرار نمی‌کند؛ بلکه او در اندیشه ما نفوذ می‌کند و ترس‌ها، دلواپسی‌ها و نگرانی‌هایی در ما تولید می‌کند و 70  نوع توجیه درست می‌کند که تو دست در جیبت نکنی. تو را می‌ترساند و می‌گوید: «از کجا معلوم آن فقیر احتیاج داشته باشد؛ اینها شارلاتان هستند؛ خودت لنگ می‌مانی؛ خودت بدبخت­‌تری؛ بعداً کم میاوری»، شیطان از این توجیهات زیاد دارد. اینها در حالی است که صدقه از صدق می‌آید، یعنی راستی. ما کلمه صدقه را خراب کرده‌ایم. فکر کرده‌ایم یک نفر به عنوان گداست و ما هم باید مقداری پول به او کمک کنیم. «مکتب صدقه» یک مکتب بسیار پیشرفته است. صدقه اختصاص به کمک مالی ندارد. بلکه هر کمکی صدقه است. هر کار قشنگی در اسلام صدقه است. حتی اگر یک لبخند در مقابل برادر دینی‌ات باشد؛ لبخند یک زن به شوهرش و یک شوهر به زنش، حتی نوازش و بوسه صدقه است. کارکردهایی که در صدقات اقتصادی داریم؛ همان کارکردها را در کارهای معنوی هم داریم. جواب دادن به سؤال یک نفر صدقه است. من ریاضیات بلدم، یک نفر ریاضیات بلد نیست به او ریاضیات یاد بدهم صدقه است. کسی سؤالی در امور رایانه دارد؛ وقتی کسی جواب بدهد صدقه است. در بحث اقتصادی شما وقتی می‌خواهید به کسی کمک بکنید، این یک سلسله آثار و فوائد دارد و شیطان از اینکه این همه آثار مثبت، نصیب یک نفر بشود، ترس دارد. چون این آثار باعث رشد انسان می‌شود. در مقابل صدقه و انفاق و کمک به دیگران، بخل وجود دارد. گفتیم بخل، ترس و حرص صفت‌های شیطانی هستند که همه از سوءظن به خدا ناشی می شوند. صفت زشتی که مادرِ همه عیوب است صفت بسیار زشت و شیطانی به نام «بخل» وجود دارد که جمع کننده همه عیوب است. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند:«الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِی الْعُیُوبِ، وَ هُوَ زِمَامٌ یُقَادُ بِهِ إِلَى كُلِّ سُوءٍ[1]= بخل، جامع تمام عیوب است و وسیله‌اى است كه انسان را به هر بدى‌اى مى‌كشاند». بخل همه‌ی بدی‌ها را در خود دارد. وقتی بخل سراغ انسان می‌آید، عیب‌هایی مثل خساست، حرص و ... نیز دامن‌گیر انسان می‌شود. ازدواج با فردی که بخل دارد و بدبین است، کاملاً کار اشتباهی است. فردی که به همسر خود بدبین باشد و بخیل باشد، زندگی با این شخص تا آ‌خر عمر آزاردهنده و اذیت کننده است. بخل هزار و یک نوع اضطراب و ترس و بدبینی به خانواده را به انسان تحمیل می‌کند. یعنی آدم را می‌برد به سمت توهمات. محبوبترین و مبغوض ترین افراد نزد شیطان روزی یحیی بن زکریا(علیه‌السلام) ابلیس را دید و به ابلیس گفت: «محبوب‌ترین و مبغوض‌­ترین آدمها پیش تو چه کسانی هستند؟» شیطان جواب داد:«محبوب‌ترین آدم‌ها پیش من، مؤمنی است که بخیل باشد و مبغوض‌ترین و منفورترین آدم‌ها پیش من کسی است که فاسق باشد، ولی آدم دست و دلبازی باشد». حضرت از شیطان دوباره می‌پرسد:«چرا این گونه است؟» شیطان گفت: «صفت زشت بخل در مؤمنِ بخیل، مرا از زحمتِ فریب و گمراهی او فارغ می‌سازد. خوف و ترس من از شخص فاسق سخاوتمند است که دین ندارد، ولی به خاطر سخاوتمند بودنش به خدا نزدیک می‌شود». فاسق سخاوتمند در اسم‌های کریم و جواد به خدا شبیه می‌شود. به همین دلیل، به خدا نزدیک می‌شود. اما بخلِ مؤمن بخیل انواع گناهان و آلودگی‌ها را به او تحمیل می‌کند و دیگر نیاز نیست که شیطان روی او سرمایه­‌گذاری بکند. همین صفت بخل برای مؤمن کافیست که او را بدبخت کند و در خیلی جاها ایمان را هم از او بگیرد. داستان‌های عجیبی به خاطر بخل اتفاق افتاده است. شخص آخر عمر بعد از 40 -50 سال عبادت، دشمن خدا شده و مُرده، ایمانش را هم با خودش نبرده و کارهای خوبش را هم ضایع کرده است. امام امت(رحمه‌الله‌علیه) در یکی از کتاب‌هایشان داستانی نقل می‌کند از کسی که با دشمنی با خدا بعد از یک عمر بستن خودش به ایمان مُرد. یک امام جماعت تعریف می‌کرد: شخصی بود که همیشه در صف اول نماز جماعت حاضر می‌شد. چند روزی مسجد نیامد، من را صدا کردند و گفتند: او در حال احتضار و جان دادن است. هر چه به او می‌گوییم، شهادتین را بگو، نمی‌گوید. امام جماعت گفت: از آنجایی که این روحانی با من دوست بود، گفتم: من بروم زبانش باز می‌شود. اما وقتی رفتم بالا سرش و هر چه به او تلقین کردم، شهادتین را نگفت. یادم افتاد او 3 میلیون تومان پول از ما طلب دارد. او فقط من را نگاه می‌کند و حرفی نمی‌زد. گفتم: فلانی، یادت است 3 میلیون تومان از من پول می‌خواستی؟ این 3 میلیون تومان را می‌خواهی برایت باقیات­‌الصالحاتی بگذاریم؟ گفت: یک دفعه صدایش باز شد و 3 بار گفت: نه و بعد هم مُرد. خداوند اعمال خوب شخص سخی را که فاسق است، قبول کرده و او را به سبب سخاوتش به راه حق هدایت می‌کند و او از فسق و گناه دور می‌شود و توبه می‌کند. بارها از صدر اسلام تا امروز آدم‌های زیادی بوده‌اند که به رغم این که اهل دین و خدا و دیانت و آخرت و معنویت نبودند، ولی خوش­ اخلاق و سخی بودند. همین دو صفت آنها را نجات داده است. کسانی بودند مثل حاتم طایی که قبل از زمان پیامبر از دنیا رفتند، مسلمان هم نبودند؛ ولی حضرت می‌فرماید به خاطر سخاوت‌شان عذاب ندارند. اگر کافر هم باشند و به بهشت هم نروند، آن طرف اذیت نمی‌شوند. چه بسا بعداً هم مورد لطف و رحمت الهی قرار بگیرند. صدقه روی شیطان را سیاه می کند امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرماید:«عَلَیکُم بِالصَدَقَه فَبَکِّرُوا بِها فَاِنَّها تُسَوِّدُ وَجهَ اِبلیس[2]= بر شما باد به صدقه دادن، صدقه را صبح زود بدهید، همانا (صدقه) روی ابلیس را سیاه می‌کند». کلمه‌ی «علیکم»، یعنی واجب است صدقه بدهید. صبح اول وقت این کار را بکنید. صبح از خواب بلند شدید، قبل از نماز و دعا بهتر است صدقه بدهید، اگر نشد، بعد از نماز و اگر نشد موقعی که می‌خواستید از خانه بیرون بروید صدقه بدهید. زیرا «فَاِنَّها تُسَوِّدُ وَجهَ اِبلیس». یعنی شیطان آنقدر غضبناک و ناراحت می‌شود که از شدت غضب صورتش سیاه می‌شود. صدقه ضد گناه و ضد عذاب آتش است صدقه آثار ضد آتش و ضد گناه دارد. گناهان را به شدت پاک و آتش آن را به شدت دور می‌کند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله) است؛ می‌فرماید:«أرضُ القِیامَةِ نارٌ ما خَلا ظِلَّ المُؤمِنِ؛ فإنَّ صَدَقَتَهُ تُظِلُّهُ[3] = سرزمین قیامت تماما آتش است، مگر سایه مؤمن؛ زیرا كه صدقه‌های او بر سرش سایه مى‌افكند».   در فرمایش دیگری می‌فرماید:«اِنَّ الصَدَقَۀَ لَتُدفِعُ عَن اَهلِها حَرَّ القُبُور = صدقه آتش قبرها را دور می‌کند». به خاطر همین اثرات صدقه است که شیطان روی آن حساس است. اساساً صدقه یک اثر ضد آتش و ضد گناه دارد. معصوم (علیه‌السلام) می‌فرماید:«اِنَّ الصَدَقَۀَ لِتَطفَی عَن اَهلِها حَرَّ القُبُور اِنَّما یَستَظِلُّ المُؤمِن یَومَ القیامَۀِ فی ظِلِّ الصَدَقَ = صدقه گرمای قبر را تخفیف می‌دهد. یعنی صدقه آتش و عذاب قبر را خاموش می‌گرداند و مؤمن در روز رستاخیز در زیر سایه و آسایش صدقه خویش قرار می‌گیرد». امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمود:«اَلصَدَقَۀُ جُنَّۀٌ مِنَ النّار= صدقه سپری از آتش است». پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمودند: «كُلُّ امرِئٍ فی ظِلِّ صَدَقَتِهِ حتّى یُقضى بَینَ الناسِ[4] = (درروز قیامت) هر كسى در سایه صدقه خود است، تا آن كه میان مردم داورى شود». یعنی در آن معطلی‌ها شخص در زیر سایه صدقه خود است و اذیت نمی‌شود». «إنّ الصّدقة لتطفی غضب الرّبّ[5] = صدقه خشم خداوند را فرو مى‌نشاند». وقتی انسان گناه می‌کند و خداوند به انسان خشمگین می‌شود، صدقه خشم و غضب خدا را برطرف می‌کند. هنگام صدقه دادن، خداوند به تو لبخند می زند پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرماید:«إنَّ اللّه َعَزَّ و جلَّ لَیَضحَكُ إلى الرجُلِ إذا مَدَّ یَدَهُ فی الصَّدَقةِ، و مَن ضَحِكَ اللّه ُ إلَیهِ غَفَرَ لَهُ[6] = هرگاه انسان دست خود را به دادن صدقه دراز كند، خداوند عزّ و جلّ به رویش لبخند مى‌زند و هر كس خدا بر او لبخند بزند، آمرزیده است». ما کمتر کاری داریم که چنین تعبیری در مورد آن به کار برده شده باشد. کسی که صدقه می‌دهد، خدا را می‌خنداند. خیلی کار مهمی است که انسان بتواند غضب خدا را تبدیل به خنده خدا بکند. وقتی خدا به انسان بخندد، انسان بخشیده می‌شود. صدقه‌ی روز آثار دنیوی خوب و صدقه‌ی شب آثار معنوی خوب دارد صدقه‌­هایی که ما به طور آشکار می‌دهیم و دیگران می‌بینند، چه روز باشد و چه شب، آثار خوبی دارد. گفته شده، شما در مقابل مردم صدقه بدهید که دیگران ببینند. وقتی در مسجد صدقه جمع می‌کنند، همه دست در جیب می‌کنند و پولی را برای خرج مسجد یا هر کار خیری صدقه می‌دهند. این صحنه ها را خدا خیلی دوست دارد. در جاهایی مثل نماز جمعه، نماز جماعت، راهپیمایی‌ها که صندوق می‌گذارند، هر کس مبلغی را در این صندوق‌ها جلوی چشم دیگران می‌ریزند. همه‌ی اینها جزء صدقات روز به شمار می‌روند و آثار فراوان دنیوی دارند. اما صدقات و کارهای خوبی که در شب انجام می‌شوند، جزء صدقات شب محسوب می‌شوند که آثار آخرتی و معنوی بی‌شماری دارند. این نوع صدقات، چون پنهانی انجام می‌گیرد، روی باطن و درون انسان اثر می‌گذارند. کلاً صدقاتی که پنهانی انجام می‌شوند، آثار شان در درون انسان ظاهر می‌شود. امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:«إنّ صَدَقَةَ اللیلِ تُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ، و تَمحُو الذَّنبَ العَظیمَ، و تُهَوِّنُ الحِسابَ، و صَدَقةَ النَّهارِ تُثمِرُ المالَ، و تَزِیدُ فی العُمرِ[7] = صدقه شبانه، خشم پروردگار را فرو مى‌نشاند و گناهان بزرگ را پاك مى‌كند و حساب را آسان مى‌گرداند؛ و صدقه روزانه، مال و ثروت را به بار مى‌نشاند و عمر را زیاد مى‌كند». کسی که شبانه صدقه می‌دهد، خدا در حساب، به او سخت نمی‌گیرد. چون این آدم شبیه خدا شده و آدم خیری است، پس آتش چنین آدمی را نمی‌سوزاند. حضرت می‌فرماید: صدقه در روز، مال و ثروت را افزایش می‌دهد. پس هر کس مال بیشتری می‌خواهد، بیشتر صدقه بدهد. فلسفه‌ی این که هر چه صدقه بیشتر بدهی، ثروتت بیشتر می‌شود، این است که وقتی شما از خداوند منان رزق دریافت می‌کنید، دو کار ممکن است انجام دهید: اولاً، می‌توانید این رزق را فقط به خود و خانواده‌تان اختصاص بدهید که این کاری است شبیه کار حیوانات. ثانیاً، این رزق را از خودت رد می‌کنی و به دیگران می‌رسانی. در  اینجا از حیوانیت بیرون آمده و شبیه خدا می‌شوی. نقش خدایی و انسانی پیدا می‌کنی و می‌گویی: خدا به من داده، من هم به دیگران روزی می‌دهم. این کار خیلی زیباست. اگر زیبا نبود، خداوند بی‌منت این کار را نمی‌کرد. عمل با منت ارزشی ندارد کاری که در آن منت باشد، خیلی خطرناک و گناه بزرگی است. انسان باید بدون منت و چشم‌داشت، حتی چشم‌داشت تشکر، کار خیر بکند. امام سجاد (علیه‌السلام) فامیلی داشت که هر وقت به دیدنش می‌رفت، امام را نمی‌شناخت، چون نابینا بود و می‌گفت: خدا از این علی بن الحسین نگذرد، هیچ خیری از او به ما نمی‌رسد. حضرت هم نمی‌گفت: شبانه روز دارم روزی تو را می‌دهم. وقتی حضرت سجاد شهید شد، آن شخص فهمید که آن کسی که شب‌ها می‌آمد و به او کمک می‌کرد، خودِ حضرت علی بن الحسین بود. البته باز انجام کار خیر با چشم‌داشت بهتر از بخل است، ولی کارهای الهی نیست. خداوند بدون منت به مؤمن و کافر رزق می‌دهد؛ ما چرا ندهیم؟ بنده به محض اینکه چنین نقشی را می‌پذیرد، خداوند می‌گوید: این بنده عرضه دارد، پس من هم بیشتر به او می‌دهم. چون این می‌تواند مجرای روزی به بندگان من باشد. پس آن نقش را خدا به تو می‌دهد. از دیگر آثار صدقه در روز این است که مال و ثروت را زیاد و عمر را طولانی می‌کند، یعنی هم برکت مال و هم برکت عمر می‌آورد. نزول رزق بوسیله‌ی صدقه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند«استَنزِلُوا الرِّزقَ بالصَّدقَةِ[8]= با صدقه دادن، روزى را فرود آورید». وقتی رزق را با صدقه رد کنید، دوباره می‌آید. مثل سینه مادر می‌ماند که هر چقدر به بچه شیر بدهد، شیرش زیاد‌تر می‌شود. اما اگر بخل کند و شیر ندهد، شیرش خشک می‌شود. شیر مادر مثل چشمه است که شما اگر از آن آب برندارید، آن هم جوششی ندارد. وقتی شما یاد می‌گیرید، قشنگ باشید، خوب تولید بکنید؛ نه فقط مال، محبت کردن، خندیدن، نوازش کردن، خوب بودن، راستگویی، صداقت، کمک کردن، خیرخواهی و هر کار زیبای دیگری را انجام دهید، یاد می‌گیرید که از خودتان بیشتر بروز بدهید و تخلیه بکنید، جایش بیشتر، قویتر و بالاتر می‌آید. اما اگر در آن بدبینی، حسادت، تنگ­نظری، بدجنسی و بخل بیاید، درش بسته می‌شود و در واقع  خودت راه را بر خودت بسته‌ای. اساساً شیطان دوست ندارد ما تولیدات قشنگ داشته باشیم. این سیستم طوری خلق شده تا می‌گویید: «نه». در واقع به خودتان «نه» گفته‌اید. اصلاً انسان به هیچ کس نمی‌تواند بگوید: نه. زیرا تا بگویی نه، در واقع اول به خودت نه گفته‌ای. تا حسود می‌شوی، اول زندگی خودت گره می‌خورد. بنابراین، شما هر چقدر می‌خواهید جذب بیشتری از معدن هر نوع کمالاتی داشته باشید، مثل همان را باید خروجی داشته باشید. وقتی که می‌خواهید خدا به شما هر کمالی چه دنیایی و چه آخرتی بیشتر بدهد، باید خودتان از همان نوع کمال، خروجی بیشتری داشته باشید. برای همین می‌گویند: اگر می‌خواهید خداوند به علم شما بیفزاید، در دادن اطلاعات و علم تان بخل نورزید، اطلاعات و علم‌تان را به دیگران یاد بدهید و برای خود نگه ندارید. علم را نشر بدهید تا برکت یابد. برای همین است که فرمودند: زکات العلم نشره= زکات علم، نشر آن است. دفع فقر با دادن صدقه امیرالمؤمنین می‌فرماید:«إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَةِ[9]= هرگاه فقیر شدید، پس معامله كنید با خدا با صدقه دادن». اگر فقیر شدیم، یعنی با صدقه دادن، با خدا وارد معامله بشویم تا ثروتمند شویم. در فقرت صدقه بده، نگو من خودم لنگ هستم. الان که گرفتار شدی، با دادن صدقه، راه را باز کن، آب را بردار از جلوی این چشمه، بگذار بجوشد و بالا بیاید. برای همین امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید:«انی لاملق احیانا  فاتاجر  الله بالصدقه[10] = هر گاه من در زندگی تهیدست و فقیر می‌شوم، با صدقه دادن، با خدا تجارت می‌کنم». وقتی انسان در تنگدستی صدقه می‌دهد و خداوند ده ها برابر آن را به انسان می‌فرستد، این برای شیطان خیلی ناراحت کننده و آزاردهنده است. آثار صدقه برای فرد کافر صدقه به قدری زیباست که حضرت می‌فرماید: اگر یک کافر هم به این صفت مزین بشود، خدا به او روزی بیشتری می‌دهد. آثار صدقات شب و روز مختص مؤمن نیست. برای کافر هم همان آثار و برکات را دارد. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)می‌فرماید:«الصَّدَقةُ‌ جُنَّةٌ عَظیمَةٌ و حِجابٌ لِلمُؤمِنِ مِن النارِ، و وِقایَةٌ للكافِرِ مِن تَلَفِ المالِ و یُعَجِّلُ لَهُ‌ الخَلَفَ و یَدفَعُ ‌السُّقمَ‌ عن بَدَنِهِ، و ما‌ لَهُ فی ‌الآخِرَةِ مِن نَصیبٍ[11]= صدقه ی مؤمن، سپرى بزرگ و حجابى است براى او در برابر آتش، و صدقه كافر، دارایى او را از تلف شدن حفظ مى‌كند و عوض آن در همین دنیا به او داده مى‌شود و بیمارى‌ها را از جسم وى دور مى‌گرداند، اما در آخرت نصیبى ندارد». از آثار صدقه برای کافر این است که نمی‌گذارد مال کافر تلف بشود. انسان را از شکست‌های اقتصادی و ورشکستگی نجات می‌دهد، حتی اگر کافر باشد و برای او جبران و جایگزین هم وجود دارد، یعنی امکان ندارد، شما صدقه بدهید و جایش پر نشود. «وَ یَدفَعُ السُقمَ عَن بَدَنِه» از اثرات صدقه برای کافر این است که کافر کمتر مریض می‌شود. یا اگر مریض است شفا می‌یابد. برای همین امام صادق علیه السلام فرمود: «داوُوا مَرضاكُم بِالصَّدَقَةِ [12]= بیماران خود را با صدقه درمان كنید». پس صدقه جلوی اتلاف مال کافر را می‌گیرد و خیلی سریعتر برایش جبران می‌شود و بیشتر برکت اقتصادی و سلامت جسمانی پیدا می‌کند.   ازدواج/ شیطان/صدقه/ ازدواج [1] - مصادر نهج‌البلاغه، ج 4، ص 280. [2] - تحف العقول، ص 298. [3] - الكافی : 4 / 3 / 6 . [4] - كنز العمّال : 16068 . [5] - نهج الفصاحه/ ج1/ص283. [6] - كنز العمّال : 16166 . [7] - بحار الأنوار : 96/125/39 . [8] - نهج البلاغة : الحكمة 137. [9] - نهج البلاغه، حکمت 250. [10] - بحار الانوار/ ج 75 / ص 206. [11] - تحف العقول : 123 . [12] - الكافی : 4/3/5 .

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8712
زمان انتشار: 24 دسامبر 2017
| |
ترس با بزرگنمایی منفی، مانع از اقدامات انسان می شود

بحث «دشمن شناسی» جلسه 22

ترس با بزرگنمایی منفی، مانع از اقدامات انسان می شود

شیطان در حمله از جلو، دائماً نسبت به آینده در ما دلهره و ترس ایجاد می‌کند. خاصیت ترس این است:« یُعَظِّمُ عَلَیکَ ما لَیسَ بِعَظیمٍ = آن چیزی که واقعاً بزرگ و وحشتناک نیست را برای شما بزرگ و وحشتناک جلوه می‌دهد».

اگر انسان اقدام به امری کند که سختی و خطر به همراه دارد، این سختی و خطر را در ذهن و دل انسان بزرگتر از آنچه که هست، نشان می‌دهد؛ به طوری که شخص بترسد و اقدام به آن کار نکند. یا اگر اقدام کند، در اثر ترس از بزرگی خطر، اشتباهاتش بیشتر شده و در نهایت با همین اشتباهات و انحرافات کار را خراب تر می‌کند. شیطان برای ممانعت از انجام کار خیر، ما را می ترساند یکی از مواردی که شیطان ترس در ما ایجاد می‌کند، کارهای خیری است که هم برای دنیای ما مفید است و هم برای آخرت ما. هر کار خیر و هر کار زیبایی که شما بخواهید انجام بدهید، شیطان در آن تصرف کرده و تولید فکر غلط می‌کند تا تو به سمت آن زیبایی و قشنگی نروی؛ یا اگر می‌روی به نحوی خرابش می‌کند. امام باقر(علیه‌السلام) فرمول کلی آن را این‌گونه بیان می‌فرماید:« مَن هَمَّ بِشَیءٍ مِنَ الخَیر فَلیُعَجِلهُ، فَاِنَّ کُلَّ شَیءٍ فیهِ تَأخیر فَاِنَّ لِلشَیطانِ فیهِ نظرة[1] = کسی که تصمیم به انجام کار نیکی می‌گیرد، پس باید در آن شتاب کند و سستی نورزد، زیرا هر چیزی که در آن تأخیر صورت گیرد، مورد توجه و تزویر شیطان قرار می‌گیرد». اگر کار خوب و قشنگی را انسان قرار است انجام بدهد و در آن تأخیر  و امروز و فردا بکند، شیطان مهلت پیدا می‌کند تا ما را از آن کار منصرف بکند. مثلاً در امر ازدواج که یک کار خوب و پسندیده است و آثار، خیرات و برکات دنیوی و اخروی زیادی دارد، انسان را سست می‌کند. هیچ کدام از کارهای دنیایی انسان به اندازه ازدواج کامل نیست، یعنی مجموعه خیرات را در بر ندارد. ممکن است انسان یک، 2، 3، 10 تا کار خیر انجام بدهد و هر کدام، یک بُعدی از خیرات و برکات و آثار مثبت را داشته باشند. اما ازدواج، تمام مراحل سیر و سلوکی را که انسان باید طی بکند به طور کامل در خودش دارد، یعنی عواملی برای انسان در آن هست که انسان را واقعاً می سازد. به شرط آن که انسان مهارتهایش را یاد گرفته باشد. شیطان در این کار خیر تأخیر می اندازد و این را یک امر بسیار بزرگ و نشدنی یا منفور جلوه می دهد. اساساً به صورت یک فرمول کلی یادتان باشد، شیطان از هر کار قشنگ، هر کار خوب و مفیدی بدش می آید و از حلالها متنفر است. شیطان تلاش می‌کند که انسان به سمت حلال نرود و در نقطه مقابل، کارهای حرام و مخرب را به انسان پیشنهاد می‌کند. یعنی در ذهن و دل انسانها وسوسه می‌کند. کارهای خوب، قشنگ، سازنده و مثبت را منفور جلوه می‌دهد؛ اما حرام را به انسان توصیه کرده  و او را تشویق به انجام آن کار می‌کند. مثلاً به جای ازدواج که یک امر حلال و مشروع است، روابط نامشروع و آزاد را پیشنهاد می‌دهد که در این روابط، مفاسد، خطرات، انحرافات، غم‌‌ها، غصه‌­ها، ترس‌ها، دلشوره‌ها و خون دل‌های زیادی را به طرفین تحمیل می‌کند و آثارش فقط فردی نیست. یعنی اگر یک دختر و پسر رابطه نامشروع و آزاد برقرار کردند، این گونه نیست که همه گرفتاری‌هایی که گفته شد، فقط به خودشان برسد. بلکه به نسل شان به خانواده­‌هایشان و به اجتماع نیز این مفاسد منتقل می شود. شیطان برای منع از ازدواج، ترس ایجاد می کند راه درست و مشروع که ازدواج است، منفور شیطان بوده و در این زمینه ترس‌های زیادی را از جنبه‌های مختلف به جوانان تحمیل می‌کند تا به سمت ازدواج نروند. مسلم است جوانان تنبل، تن­‌پرور، راحت­‌طلب و بی‌حوصله، یا آنهایی که از نظر ایمانی در حزب خدا نیستند، مؤمن نیستند یا از نظر ایمانی ضعیف هستند، در دام شیطان گرفتار می‌شوند، شیطان به آنها تحمیل می‌کند که ازدواج را یا اصلاً انجام ندهند و یا خیلی خیلی دیر به این کار اقدام بکنند. نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌فرماید:«تَزَوَّج وَ الاّ فَاَنتَ مِن اِخوانِ الشَیاطین[2]= ازدواج کن وگرنه از برادران شیاطین خواهی بود». در اکثر قریب به اتفاق موارد، وقتی انسان از ازدواج خودداری می‌کند، از حزب خدا خارج شده و به سمت حزب شیطان می‌رود و به عضویت حزب شیطان در می‌آید. باز در فرمایش دیگری می‌فرماید:«شَرارُکُم عُزابُکُم وَ العُزابُ اِخوانُ الشَیاطین = بدترین شما مجردها هستند و مجردها برادران شیاطین هستند». از ترس‌هایی که شیطان در مورد ازدواج ایجاد می‌کند، ترس مالی و مسائل اقتصادی است که ما الان این مشکل را در کشور خودمان داریم. جوانان ما به وسیله «ناتوی فرهنگی»در محاصره شیاطین و دشمنان هستند شیاطین و دشمنان ما دست به کار شده‌اند و با تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و تعبیر زیبایی که مقام معظم رهبری داشتند، یعنی با «ناتوی فرهنگی» تلاش می‌کنند که جوانان ما به بلوغ زودرس برسند؛ بلوغ جنسی‌شان با ماهواره، اینترنت، حتی تلفن های همراه و چیزهای دیگر تسریع پیدا بکند. از طرفی هم شرائط طوری است که بین بلوغ جنسی تا بلوغ اقتصادی برای ازدواج، حدوداً 10 سال بلکه بیشتر گاهی وقت‌ها تا 15 سال فاصله است و در این فاصله انواع حرام‌ها و آلودگی‌ها توسط شیطان به انسان پیشنهاد می‌شود. جوانان باید یقین داشته باشند که خداوند تبارک و تعالی در این امر خیر، آنها را تنها نمی‌گذارد، حتماً پشتیبانی می‌کند. نه تنها خانواده‌­ها بلکه مسئولین هم در این مسئله سهیم هستند. قرآن می‌فرماید:«وَأَنْكِحُوا الْأَیَامَى مِنْكُمْ[3]= بی همسران خودتان را همسر دهید». شما شرائط ازدواج را برایشان فراهم بکنید. این باید جزء وظائف خانواده‌­ها باشد. پدر مادر بخصوص در قرآن و روایات هم آمده که موظف هستند شرائط ازدواج فرزندشان را فراهم بکنند. همانطور که سعی می‌کنند برای یک دختر جهیزیه تهیه بکنند، برای پسر هم باید مقدمات اقتصادی و مهمتر از آن مقدمات غیر اقتصادی ازدواج را فراهم بکنند. ازدواج ذاتاً یک امر برکت زاست ازدواج ذاتاً برکت­ زاست؛ زیرا این نص قرآن است. نفس ازدواج در کنار سایر چیزها مثل شغل، کار مثبت و حلال، یک عامل رشد اقتصادی به شمار می‌رود. برکت با خانم‌ها و بچه‌­هاست. اصلاً نفس آمدن زن در زندگی، نفس آمدن بچه در زندگی برکت­‌زاست. چون جمع تشکیل می‌شود، نگاه کریمانه خداوند به جمع بیشتر است. بخصوص جمعی که در آن خانم و بچه باشد. اصلاً خداوند به برکت زن‌ها و بچه‌­ها به مردها برکت و رشد اقتصادی می‌دهد. قرآن می‌فرماید:« وَأَنْكِحُوا الْأَیَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ یَكُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ[4] = مردان و زنان بی همسر را همسر دهید و همچنین غلامان و كنیزان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‏‌سازد، خداوند واسع و آگاه است». خداوند تبارک و تعالی دروغ نمی‌گوید، از فضل خودش وعده می‌دهد. علت ترس ما بی‌­ایمانی ماست. با وجود این که میلیون‌ها بار این موضوع تجربه شده است. اکثر کسانی که تشکیل خانواده داده‌اند و الان صاحبِ خانه و اتومبیل و ... هستند، با قرض شروع کردند و حال همین خانواده‌ها در مورد ازدواج فرزندان‌شان این اعتقاد نسبت به خدا را از دست داده‌اند. خداوند تبارک و تعالی می‌گوید: اگر فقیر هم باشید، من کمک‌تان می‌کنم. در تمام دنیا پول، ثروت، رفاه در اختیار کسانیست که خانواده دارند. مجردها خیلی کم از ثروت و آرامش و برکت اقتصادی بهره­‌مند هستند. نداشتن همسر و آزار و اذیت و فشاری که به انسان می‌آورد باعث می‌شود که انسان به سمت آلودگی‌های دیگر برود و بیشتر این اذیت‌ها حاصلِ بزرگ کردن قضیه و توهمات به وسیله شیطان است. انسان زمانی آرامش دارد که همسر دارد. یعنی این آرامشِ فکر از این لحاظ که من همسر دارم، خیلی به انسان کمک می‌کند. این حرف هم حرف غلطی است که می‌گویند: «ما اگر ازدواج کنیم به درسمان نمی‌رسیم». حواس‌پرتی‌ها و وقت تلف کردن‌های یک آدم مجرد، خیلی بیشتر از یک متأهل است. فرد متأهل اگر وقتی برای زن و زندگی‌اش می‌گذارد، همه‌­اش عبادت است؛ همه‌اش تمرکز است. اصلاً ازدواج تمرکز و آرامش می‌آورد. متاسفانه امروز کشور ما از لحاظ ازدواج، وضعیت خوبی ندارد. سن ازدواج ما در سال‌های اخیر به شدت افزایش پیدا کرده و به تبع آن، سن زایمان نیز بالا رفته است که این کار، کارِ غلطی است.   هیچ چیز ارزشمند در نظام زندگی ما وجود ندارد که به واسطه آن بخواهیم ازدواج را تأخیر بیندازیم. تحصیل و کار و رشد در هر زمینه‌ای با ازدواج، خیلی بهتر انجام می‌شود. هم نص قرآن و هم تصریح فرمایش معصومین علیهم‌السلام است. نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند:« إِتَّخِذُوا الْاهْلَ فَإِنَّهُ أرْزَقُ لَكُمْ= همسر انتخاب كنید كه محققا او باعث وسعت رزق است». چرا شیطان از ازدواج جوان ها ترس دارد؟ چرا شیطان از این که مردم به امر ازدواج اهمیت می‌دهند می‌ترسد؟ آیا شیطان فقط می‌خواهد ما با ازدواج نکردن گناه کنیم؟ خیلی‌ها هستند که ازدواج نمی‌کنند و به گناه هم آلوده نمی‌شوند. پاسخ این است که پیامد ازدواج نکردن، فقط آلودگی نیست. بلکه ازدواج یک مکتب کامل انسان سازی است. مگر حتماً باید نیاز جنسی باشد تا انسان به سمت ازدواج برود؟ خیر. ازدواج میدانی از فضائل اخلاقی و انسانی ایجاد می‌کند. اگر کسی هوشیار باشد و مهارت‌ها را خوب یاد گرفته باشد، با ازدواج واقعاً می‌بیند که روز به روز رشد می‌کند. نبى اكرم (صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: « زَوِّجُوا أَیاماكُمْ فَإِنَّ اللّهَ یُحْسِنُ لَهُمْ فى أَخْلاقِهِمْ وَ یُوسِعُ لَهُمْ فى أَرْزاقِهِمْ وَ یَزیدُهُمْ فى مُرُوّاتِهِمْ = مردان مجرد و عزب خود را زن دهید، تا حضرت حق اخلاقشان را نیكو، و روزیشان را فراخ و گشاده؛ و جوانمردیشان را زیاد كند». حضرت می‌فرماید که برای مجردها شرایط ازدواج را فراهم کنید. چرا؟ قبل از پاسخ باید بگویم که شما اگر احادیث ازدواج را نگاه کنید، بحث بر سر این نیست که اگر کسی ازدواج نکند، منحرف می‌شود، به او فشار می‌آید و در نتیجه مرتکب آلودگی جنسی می‌گردد. ما در بحث «دوره میثاق مقدس» توضیح دادیم که یکی از آثار ازدواج این است که انسان به هر حال عفتی پیدا می‌کند و احتمال خطر از او دور می‌شود. اما اصلاً مسئله این نیست. در اکثر قریب به اتفاق روایات که در مورد ازدواج است، بحث بر سر سازندگی‌های انسانی است. بحثِ حرکت به سمت الله و بحث جهاد فی سبیل الله است. ازدواج در اخلاق انسان تاثیر می‌گذارد. هدف از خلقت انسان این است که شبیه خداوند و مَثَل خدا بشود. یعنی اسماء الهی در ما تجلی کند. ما تخلق به اخلاق الهی پیدا بکنیم. ازدواج مکتبی است که انسان را به سمت کامل شدن سرعت می‌دهد. یعنی یک قدم کسی که ازدواج کرده، با ده‌ها و صدها قدم یک فرد مجرد برابری می‌کند. در این روایت حضرت می‌فرماید:«یُحسِنُ لَهُم فی اَخلاقِهِم» خداوند اخلاق آنها را درست‌ می‌کند. با ازدواج، خیلی ناپختگی‌ها، ضعف‌ها، ترس‌ها، اضطراب‌ها، سخت‌گیری‌ها، تنگ‌­نظری‌ها، محدودبینی‌ها از بین می‌رود و انسان پخته می‌شود. چون هر کدام از دستورات دین، قسمتی از وجود انسان را کامل می‌کند و ازدواج بیشترین بخش زندگی انسان را کامل می‌کند. در حدیث داریم که ازدواج، اگر استفاده از آن را انسان بلد باشد،  دو سوم شخصیت انسان را می‌سازد. ازدواج مثل اتومبیل یا تلفن همراه یا کامپیوتر می‌ماند که شما باید بلد باشی از آن درست استفاده کنی. پس ازدواج اخلاق را خوب می‌کند و رزق را توسعه می‌دهد و مروت و جوانمردی را زیاد می‌کند. یعنی انسان با ازدواج از پوست خودش در می‌آید و اسم‌هایی مثل جواد، کریم، غفور و دیگر اسم‌های قشنگ خدا را کسب می‌کند.  هم مرد و هم زن، بیشتر به خداوند تبارک و تعالی شبیه می‌شوند. با ازدواج، دیگر انسان آن جوانِ خودخواهی که فقط خودش را می‌دید، نیست؛ خیلی‌ها را دوست دارد به خیلی چیزها فکر می‌کند به خیلی ارزش‌ها فکر می‌کند. «مَن‌ تَرَکَ التَزویج مَخافَتَ العَیلَه فَلَیسَ مِنّا = هر کس به خاطر ترس از مخارج زندگی ازدواج نکند، از ما نیست». قابل توجه جوانان و خانواده‌­ها که بر سر راه جوانان مشکل ایجاد نکنند و گره نزنند که حالا بایست تا بعدا؛ چه خبرت است؛ تو هنوز بیست سالت است. زود هم اتهام می‌زنیم و فکر می‌کنیم انحراف جنسی خطرناکی دارد. او گناه نکرده، نیاز دارد. خیلی وقتها برای ازدواج، نیازهایی غیر از نیاز جنسی وجود دارد. مثل نیازهای عاطفی، از آنها مهمتر، نیازهای علمی است. بسیاری از افراد با ازدواج، استقلالی که پیدا می‌کنند که با آن می‌توانند نیازهای علمی‌شان را برطرف کنند. از آن بالاتر نیازهای معنوی وجود دارد. ما این نیازها را نادیده می‌گیریم. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید:«مَن تَرَكَ التَّزویجَ مَخافَةَ الفَقرِ فقد أساءَ الظَّنَّ باللّه ِ عزّ و جلّ، إنَّ اللّه َعزّ و جلّ یقولُ: «إنْ یَكُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّه مِن فَضْلِهِ»[5] = هركس از ترس تهی دستى ازدواج نكند ، به خداوند عزّ و جلّ گمان بد برده است . خداوند عزّ و جلّ مى‌فرماید : «اگر تهیدست باشند، خداوند از فضل خود توانگرشان مى‌سازد». سه چیز ابزار شیطان است: «ترس، حرص، بخل» و همه اینها ناشی از سوءظن و بد بدبینی به خداست. هر کس نه تنها در امر ازدواج بلکه در امور مثبت و خوب دیگری اقدام نکند و بترسد که مبادا فقیر شوم، این شخص به خدا بدبین است. فکر می‌کند خودش همه کاره است و فقط باید به خودش تکیه بکند. در حالی که اینطوری نیست. ما یک ابزار هستیم و روزی‌­دهنده خداوند تبارک و تعالی است. شیطان/ترس/ ازدواج [1] - اصول کافی 2 / 143. [2] - میرزاآقا نوری طبرسی، پیشین، ج 14،ص 155. [3] - نور/32. [4] - همان. [5] - كتاب من لا یحضره الفقیه : 3/385/4353.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8704
زمان انتشار: 21 دسامبر 2017
| |
مؤمن ترسو و بخیل نیست

بحث «دشمن شناسی» جلسه 21

مؤمن ترسو و بخیل نیست

مؤمن ترسو و حریص و بخیل نیست. زیرا ایمان با این صفات سنخیت ندارد.

 امام باقر(علیه‌السلام) می‌فرماید:«لا یكونُ المؤمنُ جَبانا و لا حَریصا و لا شَحیحا[1] = مؤمن نه ترسوست و نه آزمند و نه بخیل». گفته شد که ما دو آینده قطعی و مشکوک داریم. اگر بخواهیم هر دو آینده را ببریم، باید در این مسابقه پرهیجان و جدی که با شیطان داریم، برنده شویم. در این مسابقه، وسائلی که به آن احتیاج داریم امید، شادی، آرامش، قدرت، و نشاط، علم و اطلاعات است. شیطان با همه اینها مقابله می‌کند و سعی می‌کند در حمله از جلو، ما را از همه اینها محروم کند تا ما نه دنیای خوبی داشته باشیم و نه آخرت خوبی. گفتیم یکی از چیزهایی که شیطان در ما ایجاد می‌کند، ترس است. در روایتی از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خواندیم که ترس، حرص و بخل صفت‌ های بدی هستند که از بدبینی به خدا سرچشمه می‌گیرند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در فرمایشی دیگری در واقع نقش شیطان جنی یا شیطان انسی که در ما ترس ایجاد می‌کنند را روشن می‌کند. ما از شیطان های جنی، انسی، ابلیس و اعوان و انصار و فرزندان شان آسیب می‌بینیم. همه آنها در ما تولید فکرهای سمی می‌کنند. پیام شیطان یا ابلیس پیام ترس است: «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّیطانُ یُخَوِّفُ أَولِیاءَهُ[2] = این فقط شیطان است که پیروان خود را (با سخنان و شایعات بی‌اساس،) می‌ترساند». قبلا گفتیم، ما دو مجموعه ولایتی داریم. مجموعه ولایتی و حزب خدا؛ و مجموعه ولایتی و حزب شیطان. بعضی از انسانها عضو حزب شیطان می‌شوند و در این حزب ثبت‌­نام می‌‌کنند. بعضی‌ها هم عضو حزب خدا شده و در این حزب ثبت­‌نام می‌کنند. هر کدام از رؤسا و سرگروه‌های این دو حزب، یعنی حزب خدا و حزب شیطان به زیرمجموعه خودش و اعضای حزبش پیام هایی می‌دهد و راهنمایی‌هایی می‌کند. خداوند به شادی، نشاط، قدرت، آرامش، شجاعت راهنمایی می‌کند و اما شیطان به ترس، اضطراب، غم، غصه، بدبینی و چیزهای منفی راهنمایی می‌کند. برای همین در قرآن می‌فرماید: «الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ= شیطان زیرمجموعه خودش را همیشه می‌ترساند». یعنی شما به محض این که عضو زیرمجموعه شیطان شدید و با شیطان پیمان دوستی بستید، با ترس و اضطراب و دلهره پیوند می‌بندید. بنابراین می‌فرماید: هیچ وقت ابلیس را در حریم‌تان راه ندهید تا به ترس نیفتید. چون ما برای زندگی و لذت بردن از زندگی دنیایی و ساختن زندگی آخرتی‌مان به آرامش احتیاج داریم، گفته شده که با افرادی که ترسو هستند، معاشرت نکنید. آنها به درد زندگی نمی‌‌خورند. زیرا ترس هم مثل خیلی از بیماری‌های روحی مسری و قابل انتقال است. پس شدت ترس و اینکه شیطان می‌تواند به ما پیام‌ها و حمله‌­های ترس‌­آور و هول­‌انگیز بدهد در همه زمینه­‌های زندگی برای این است که ایمان و روح و یقین‌مان ضعیف است. پس باید روح‌مان را به وسیله ارتباط با قویِ مطلق یعنی خداوند تبارک و تعالی تقویت کنیم. خدا رحمت کند شهید محراب آیت الله دستغیب را که می‌فرمود: لذت مؤمن در دنیا بیشتر از کافر است، به خاطر اینکه به منشأ قدرت و آرامش تکیه دارد. هم دنیا را با لذت می‌ گذراند و هم آخرت را. هرگز با ترسو مشورت نکن امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید: «لا تُشرِکَنَ فی رَأیِکَ جَبانَاً یُضَعِفُکَ عَنِ الأمر وَ یُعَظِمُ عَلَیکَ ما لَیسَ بِعَظیم[3]= هرگز در اندیشه خود، ترسو را شریک مگردان، که اراده تو را در انجام کارها به ضعف می‌کشاند و آنچه را که بزرگ نیست در نظرت بزرگ می‌نمایاند». اگر می‌خواهید بنایی کنید و می‌خواهید مشارکت کنید و ساختمان‌­سازی کنید، یا کارخانه بزنید، کار تجاری راه بیاندازید، یا می‌خواهید ازدواج بکنید، یا فعالیت فرهنگی را پایه‌­گذاری کنید، مشارکت و مشورت با آدم‌های ترسو کاری نادرست است. آدم‌های ترسو یکسره در گوش تو وِزوز می‌کنند که خطر دارد. مشکل است. آرامش تو را به هم می‌زنند. یعنی اگر تو را نترسانند و نتوانند ترس شان را به تو منتقل کنند، حداقل آرامشت را به هم می‌زنند و مانع کارت می‌شوند. ترس خیلی حوادث را ایجاد می‌کند. حضرت می‌فرماید: «ضَعِفُکَ عَنِ الأمر= آدم ترسو تو را در کار ضعیف می‌کند». یعنی نمی‌گذارد که کار باکیفیت، عالی، خوب و قدرتمند ارائه بدهی. همه کارها، خریدها و سازندگی‌­هایت ضعیف می‌شوند. «وَ یُعَظِمُ عَلَیکَ ما لَیسَ بِعَظیم= کاری راکه حقیقتا بزرگ و سخت نیست، در نظرت بزرگ جلوه می‌دهد». یعنی یکسره بزرگنمایی می‌کند. یکی از ترفندهای شیطان در حمله از جلو همین است که دائماً آینده را در نظر ما سخت و بزرگ می‌کند. روی قوه‌ی وهم و واهمه ما کار می‌کند و قدرت تصمیم­‌گیری و حرکت و اقدام از ما گرفته می‌شود. شیطان در همه زمینه‌ها و از همه مهمتر در حرکت به سمت آخرت انسان را می‌ترساند. در بعضی مواقع انسان باید روابطش را با یک عده افراد محدود بکند. چون آنها آلوده هستند و انسان را آلوده می‌کنند. اگر بخواهی از آنها بِبُری شیطان تو را می‌ترساند. می‌گوید:« نکند با فلانی قهر کنی؛ نکند از فلانی جدا بشوی؛ نکند از فلانی فاصله بگیری». اگر کسی حرف شیطان را گوش کند و ارتباطش را با پیروان شیطان حفظ کند، دینش را از دست می‌دهد. گاهی ترس باعث می‌شود، انسان تن به ازدواجی بدهد که هزاران مفسده دارد. امام علی (علیه‌السلام) فرمودند:«احْذَروا الجُبنَ؛ فإنَّهُ عارٌ و مَنْقَصةٌ[4] = از ترسویى دورى كنید كه آن ننگ و كاستى است». ترس ننگ، ضعف و کاستی است. مواظب باشید، ترس سراغتان نیاید، شجاع و قدرتمند باشید. آنجایی که کار خیر و صحیح است، مواظب باشید شیطان ضعیفتان نکند. ترس دو نوع است: ترس عقلانی و ترس شیطانی گاهی وقتها عقل به ما می‌گوید: بترس! جلو نرو! این ترس عقلانی است. گاهی وقتها شیطان به ما می‌گوید: بترس! که این ترس شیطانی است. فرمول کلی این بود:«یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ» شیطان کسانی را که با او رفیق می‌شوند، می‌ترساند. پس ما باید دقت کنیم، وقتی پیام می‌آید که این کار را نکن، ممکن است هزاران آسیب ببینی. باید دقت کنیم که آیا این ترس، ترس عقلانی است یا ترس شیطانی. از جمله چیزهایی که شیطان ما را از آن می‌ترساند فقر و تنگدستی است که اینها از ضعف ایمان ناشی می‌شود. ما باید یقین داشته باشم که خدای مهربانی داریم که ما را بی‌نهایت دوست دارد، میلیاردها برابر بیشتر از خودمان ما را دوست دارد. چون خدا ما را همیشه با آن بلندا و قیمت و هدفی که خلق کرده می‌بیند. خیلی وقت‌ها علاقه‌­مان به خودمان فقط در دنیا و محدوده دنیاست. اصلاً آخرت را در نظر نمی‌گیریم. وقتی که انسان چنین خدایی دارد:«وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ= خدا بهترین روزی­ رسان است»، هیچ وقت خودش را به یک دریچه خاص، شغل خاص، راه خاص نمی­‌بندد. شیطان می‌گوید: تو بدبخت می‌شوی؛ فقیر و بیچاره می‌شوی. تو در آینده لنگ می‌مانی، زن و بچه‌­ات چه می‌شوند؛ خودت چه می‌شوی. با این ترس‌ها نمی‌گذارد شما تصمیم‌های قشنگ بگیرید. شیطان به شما وعده فقر می دهد شیطان انسان را از فقیر شدن می‌ترساند. هر وقت می‌خواهید پولی به کسی کمک کنید، می‌گوید: «پس خودت چی؟». به فکر خودت باش. قرآن در سوره بقره آیه 268 می فرماید:«الشَّیْطانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ = شیطان شما را از تهیدستى مى‌ترساند و شما را به زشتى وامى‌دارد؛ (ولى‏) خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‌دهد، و خداوند گشایشگر داناست». شیطان دائماً به شما وعده فقر می‌دهد. می‌گوید: «بدبخت و بیچاره می‌شوی؛ چه کسی روزی­ات را می‌دهد؟ از کجا می‌خواهی بیاوری؟». اما ما خدایی داریم که «نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ الوَکیل» است. خدا وکیل خوبی است. یعنی خوب می‌شود به او تکیه کرد. می‌پرسند به حساب چه کسی تصمیم می‌گیری؟ به حساب چه کسی جلو می‌روی؟ بگو: به حساب خدا دارم جلو می‌روم. به حساب کسی که «لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ= هر چه در آسمان و زمین است مال اوست». جوانی نزد پیامبر آمد و گفت: فقیرم. حضرت فرمود: ازدواج کن. چند روز بعد برای بار دوم می‌آید و می‌گوید: فقیرم. حضرت باز می‌فرماید: ازدواج کن. بار سوم مراجعه می‌کند و از پیامبر صلوات الله علیه می‌پرسد: فقیرم. حضرت می‌فرماید: اگر غنی را می خواهی ازدواج کن. این جوان هم مانند انسان‌هایی که فقط دنیا و دودوتا چهارتای دنیا را می‌­بینند و خدای بینهایت و باعظمتی که همه نظام دست اوست را نمی­‌بینند، نمی‌دانست پیامبر روی چه مبنایی می‌گوید ازدواج کن. «بَرَکَۀُ مَعَ النِّساءِ وَ الوِلدان= برکت با زن و فرزند است». در زندگی تمام مردم دنیا جوانان مجرد اکثراً آس و پاسند و هیچ چیزی ندارند. ذخیره سازی، صاحب خانه شدن و ... بعد از ازدواج اتفاق می‌افتد. چون خداوند به برکت زن و فرزند به این آقا برکت می‌دهد. اگر خود این آقا هم لیاقت نداشته باشد، خدا به خاطر زن و بچه‌­اش به او رزق می‌دهد. در حدیث داریم:«یَدُ الله مَعَ الجَماعَۀ = دست خدا با جماعت است». یعنی هر جا اجتماع بیشتر باشد، برکت بیشتر است. ما برعکس فکر می‌کنیم، می‌گوییم: اگر بیشتر بشوند، روزی­مان کمتر می‌شود. فقیرتر و بدبخت‌­تر می‌شویم. خدا می‌گوید نه. هر چه بیشتر بشود، برکت هم بیشتر می‌آید. پس از بیشتر شدن نترسید. اکثر قریب به اتفاق آدم‌ها یک عده قلیلی هستند. قبل از ازدواج وضع مالی خوبی دارند بعد از ازدواج هم برکت در اموال و ثروت شان زیاد می‌شود. چون در ذات ازدواج؛ و در ذات تشکیل جماعت و در ذات تشکیل خانواده برکت هست.   شیطان/ حملات ۴ گانه/ ترس/ فقر [1] - بحار الأنوار : ۷۵/۳۰۱/۱. [2] - آل عمران/ 175. [3] - غررالحکم، 10349. [4] - غرر الحكم: ۲۵۸۲.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8698
زمان انتشار: 18 دسامبر 2017
| |
شیطان در تعامل بین دو آینده ی انسان، به او حمله می کند

بحث «دشمن شناسی» جلسه 20

شیطان در تعامل بین دو آینده ی انسان، به او حمله می کند

ما دو آینده داریم: یک آینده قطعی و دیگری آینده مشکوک. آینده قطعی، زندگی ابدی ماست که پس از مرگ و با وفات شروع می‌شود و هیچ وقت تمام شدنی نیست. اما آینده مشکوک، عمر ما و مقطع زندگی دنیایی ماست که نمی‌دانیم چند سال است. در تعامل بین این دو آینده، شیطان به انسان حمله می‌کند.

همان‌گونه که خداوند‌کریم در قرآن از قول شیطان می‌فرماید:«لأقعُدنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیمَ[1] = من هم براى [فریفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست». یعنی شیطان در صراط مستقیم کمین کرده است. هر وقت انسان تصمیم می‌گیرد که آدم خوبی باشد و در صراط مستقیم قدم بگذارد، حملات شیطان شروع می‌شود. چون وقتی انسان آدم بدی است، هم جهت با شیطان است، شیطان هم با او کاری ندارد. «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِینَ[2] = آنگاه از پیش رو و از پشت‏ سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‏ تازم و بیشترشان را شكرگزار نخواهى یافت». حملات چهارگانه شیطان عبارت است از: حمله از جلو (آینده)؛ حمله از عقب (گذشته)؛ حمله از سمت چپ (گناهان)؛ حمله از سمت راست (از طریق کارهای خوب و مقدس). در حمله از جلو که حمله از آینده است، اول باید بدانیم که ما دو آینده داریم: 1) آینده قطعی داریم که با وفات ما شروع و تا ابدیت ادامه دارد و تمام شدنی نیست. چون ما محضر خدا و حامل روح خدا هستیم، نابودشدنی نیستیم و مرگی نداریم. وفات داریم که وفات هم همان تولد جدید است. 2) آینده مشکوک داریم. آینده مشکوک‌مان زندگی دنیایی ماست که ما نمی‌دانیم چقدر زنده هستیم. در تعامل بین این دو آینده است که شیطان می‌تواند انواع حمله‌ها را برای ما طراحی بکند. پس ما باید طوری در مقابل این حمله‌ها موضع‌گیری و مراقبت کنیم که آینده مشکوک ما که زندگی دنیایی است، شاد و آرام باشد و این چیزی است که قرآن از ما می‌خواهد. یعنی ما باید هم در دنیا شاد و آرام باشیم و زندگی خوب و خوشی داشته باشیم و هم در آینده قطعی‌مان زندگی شاد و آرامی داشته‌باشیم و به هدف خلقت و کمالات خودمان برسیم. بنابراین، ما با یک مسابقه بسیار شیرین و جذاب و پرهیجان در زندگی‌مان روبرو هستیم. مسابقه خوشبخت‌کردن «خودم»؛ هم در آینده مشکوک و هم در آینده قطعی. در این مسابقه کاملاً حقیقی و جدی، با یک دشمن کاملا حقیقی و جدی نیز رو به رو هستیم. از ترفندهای شیطان این است که ما را از هر دو آینده غافل کند. برای همین است که ما را به سوی مسابقات وهمی سوق می‌دهد. در مسابقات توهمی، تو به جای این که فکر کنی که باید «خودت» برنده شوی، به این فکر می‌کنی که کدام یک از دو طرف یا دو تیم و گروه، برنده یا بازنده می‌شود. اما در حقیقت در این صحنه‌ی ساختگی شیطان، کی می‌بازد؟ خودت می بازی. مثلاً امروزه افراد زیادی که اکثرشان جوان هستند، همه‌ی فکر و ذکرشان این است که در مسابقات ورزشی، کدام تیم فوتبال یا والیبال یا بسکتبال و یا کدام تیم خارجی می‌برد و کدام تیم می‌بازد. جوانان ما سلامتی جسم و وقت و عمر و آینده‌شان را می‌گذارند تا ببینند کدام تیم پیروز می‌شود. تازه به اینجا هم ختم نمی‌شود، بلکه سی‌دی‌های بازی این مسابقات خیالی را می‌گیرند و ساعت‌ها با آنها وقت می‌گذرانند. یعنی واقعاً دشمن برای ما طراحی کرده. شیطان و شیاطین انسی برای ما طوری برنامه ریزی کرده‌اند که ما اساسا به فکر اصلی‌ترین مسابقه زندگی‌مان که مسابقه بین خودمان و شیطان است، نباشیم و دائما فریب بخوریم. دائماً تو سری بخوریم و از زندگی، از فرزندمان از مغز و جسم و از شادی و از رشد و خوشی‌های دنیا و از همه مهمتر از آخرت‌مان سرمایه‌گذاری کنیم برای همین امور وهمی. این گونه رفتارهای انسان‌ها به معنی آن است که دارند به دشمن اصلی امتیاز می‌دهند. خالق جهان و مهندس عالم می‌گوید شما دشمن دارید:«إِنَّ الشَّیْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[3] = در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست؛ پس‏ شما هم او را دشمن بگیرید». یعنی صبح که از خواب بلند می‌شویم، باید بدانیم، در میدان جنگ هستیم. یعنی من باید در افکارم دقت داشته باشم. حتی در خواب، حضرت می‌فرماید: شیطان در خواب هم به سراغ شما می‌آید و در خواب هم جنگ دارید. شیطان با ایجاد صحنه‌های بد، می‌خواهد شما را ناراحت کند. می‌خواهد شما را از خوشی و شادی و آرامش دور کند. جالب است که دراین مسابقه‌ی واقعی، ضربه‌های پی در پی شیطان را حس می‌کنیم؛ اما به خودمان نمی‌آئیم که با او مبارزه کنیم. اصلا تصمیم نمی‌گیریم که وارد این صحنه جهاد و صحنه پرهیجان مسابقه بین خودمان و شیطان شویم. شیطان همیشه ما را نسبت به آینده غمگین می کند شیطان همیشه با ایجاد افکار ناخوشایند و ناراحت کننده نسبت به آینده و اتفاقاتی که قرار است بیفتند، ما را محزون می‌سازد. قبلاً نیز گفته شد که ایجاد حزن و اندوه توسط شیطان، از مصادیق حمله از جلو است که آثار مخرب زیادی دارد. شیطان دائماً نسبت به آینده در ما غم ایجاد می‌کند. یعنی افکاری تولید می‌کند و برای ما آینده را تیره و تار نشان می‌دهد تا ما غصه بخوریم. قرآن می‌فرماید: «إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا[4]= نجوی تنها از ناحیه شیطان است و می‏‌خواهد با آن، مؤمنان را غمگین کند». شیطان نجوا می‌کند؛ یعنی در مؤمنین تولید فکرهای بد می‌کند؛ در گوشی چیزهایی می‌گوید تا مؤمنین را محزون و غمگین کند. زیرا غم برای مؤمن مثل سم می‌ماند؛ هم دنیای او را خراب می‌کند و هم آخرتش را. در حالی که غم و غصه برای ما سم است؛ اما یک سری غم‌ها خوب و مثبت هستند. این غم‌ها در انسان قدرت و انرژی ایجاد می‌کنند. زیرا در باطن این غم‌ها، شادی هست. اما غم‌هایی که غالب مردم دچار آنها هستند، غم‌های منفی هستند. یعنی غم‌هائی که فلج‌کننده و بی‌حوصله‌کننده هستند. نه می‌گذارند ما دنیای قشنگی بسازیم و حرکت‌های قشنگ و مثبتی برای ساختن دنیا بکنیم، و نه می‌گذارند آخرت خوبی بسازیم. برای همین قرآن می‌گوید عامل غم شیطان است. شیطان عامل غم‌های فلج کننده‌ای است که نشاط و شادی و امید را از انسان می‌گیرند. هیچ کدام از این غم‌ها از سوی خدا و فرشته‌ها نیستند. ما چه موقع می‌توانیم شاد باشیم؟ زمانی که پیام‌های غم از طرف شیطان به ما می‌رسد و ما بتوانیم در مقابل این پیام‌ها موضع‌گیری مناسبی بکنیم. در این صورت آن پیام غم، تبدیل به شادی و نشاط می‌شود. حمله ترکیبی شیطان چیست؟  گاهی شیطان فقط از یک سمت حمله نمی‌کند، بلکه همزمان و از دو جهت یا سه جهت حمله ترکیبی انجام می‌دهد، در واقع شیطان ما را محاصره می‌کند. مثلاً همزمان یک حمله ترکیبی از گذشته (عقب) و آینده (جلو) انجام می‌دهد. در گذشته‌ی ما 3 چیز وجود دارد که شیطان می‌تواند آنها را دستاویز خود قرار داده و با آنها از گذشته، یعنی از عقب برضد ما حمله ترکیبی انجام بدهد. 1) گناهان: شیطان دائماً گناهان گذشته‌ی ما را به رخ ما می‌کشد تا ما احساس کنیم یک آدم پست و آلوده هستیم و نمی‌توانیم آدم خوب و پاکی باشیم. 2) شکست ها: شیطان به وسیله‌ی شکست‌های ما، حمله ترکیبی انجام می‌دهد. وقتی می‌خواهی برای آینده‌ات رفیق خدا بشوی، وقتی می‌خواهی یک آدم خوب و مثبت و بنده خوب برای خدا و یک دوست خوب و یک فرزند خوب برای امام زمان بشوی، گناهانت را به رخت می‌کشد. می‌گوید: تو این کاره نیستی. تو کجا و امام زمان کجا؟ در واقع شیطان با به رخ کشیدن گذشته گناه آلود، آینده را هدف قرار می‌دهد تا از حرکت و تصمیم زیبای تو که برای آینده‌ات گرفته‌ای، تو را منصرف سازد. این حمله، حمله ترکیبی است. مثلاً می‌خواهی درس بخوانی، دیپلم بگیری، دانشگاه بروی، حرکت‌های سازنده و قشنگی برای خود و زندگی و کشورت انجام بدهی. شیطان چندبار شکست را به رخت می‌کشد. می‌گوید: «تو فلان جا و فلان جا شکست خوردی؛ دست و پا چلفتی هستی؛ بی‌عرضه هستی؛ پس ول کن آن کارها و اهداف خوب را». این در حالی که هر عاقلی می‌داند که رشد علمی، پیشرفت‌های دنیایی و آخرتی با سعی و خطاست. شکست خوردن طبیعی است. 3) کدورت ها: شیطان غیر از شکست‌ها و گناهان، از طریق کدورت‌ها نیز حمله ترکیبی انجام می‌دهد. با به رخ کشیدن کدورت‌های گذشته، انسان را از حرکت درست به سمت آینده باز می‌دارد. از اختلافات ما با دیگران، از درگیر‌ی‌هایی که ما با دیگران داشته‌ایم، سوء استفاده می‌کند تا هم زمان حال ما را خراب کند و هم ما را از آینده ناامید کند. (بعدا در این مورد ان شاالله توضیح خواهیم داد، فعلا می‌خواهیم به حرکت به جلو و آینده بپردازیم». شیطان نه دوست دارد ما دنیای خوب و آرامی داشته باشیم و نه دوست دارد ابدیت خوب و آرامی داشته باشیم. این دوست نداشتن شیطان باید ما را فعال کند تا ما به کمال خوشبختی در دنیا و آخرت برسیم. دنیا اگر ما را محروم نمی‌کرد، محاصره اقتصادی نمی‌کرد، ما هیچ وقت در کشورمان شاهد این همه رشد در جنبه‌های علمی و اقتصادی معنوی نبودیم. ما امروز خیلی از سلاح‌ها را خودمان می‌سازیم. وقتی تحریم‌مان‌کردند، ما در گندم خودکفا شدیم. در خیلی از مسائل غذایی داریم خودکفا می‌شویم. وقتی محاصره علمی و تحریم اطلاعاتی کردند، ما به علم سلول‌های بنیادی دست پیدا کردیم. ما توانستیم موشک به فضا بفرستیم. ما در انرژی هسته‌ای پیشرفت کردیم. اینها نشان می‌دهد که تا وقتی که به شما حمله نشود، به شما سخت نگیرند و محرومیت نداشته باشید و دچار نیاز و فشار نباشید، رشدی هم صورت نمی‌گیرد. شیطان می‌خواهد من با امام حسین (علیه‌السلام) رفت و آمد نکنم. او می‌خواهد من با امام زمان (علیه‌السلام) رفت و آمد نکنم. یک مسابقه جدی و حقیقی وجود دارد که انسان می‌خواهد از آن پیروز بیرون بیاید؛ اما شیطان نمی‌گذارد. او می‌خواهد من قرآن را نفهمم، اما من می‌روم سراغ یادگیری قرآن، ترجمه، لفظ، صرف، نحو، معانی و تفسیر آن و یاد می‌گیرم. در علوم دنیایی هم همین‌طور است. از ابزارهای کار شیطان، ایجاد تنبلی در انسان است چون شیطان می‌داند که انسان تنبل هیچ رشدی نخواهد داشت، می‌خواهد با ایجاد ترس و غم، در ما نوعی تنبلی ایجاد کند. امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: «کلید همه بدی‌ها در دو چیز است: تنبلی و بی حوصلگی». شیطان برای اینکه در زندگی ما را فلج کند که نه دنیای قشنگی داشته باشیم و نه آخرتی زیبا، بی‌حوصلگی و تنبلی را از طریق حمله از جلو، عقب، راست و چپ در ما ایجاد می‌کند. ما نباید به هیچ وجه در کارهای دنیایی و کارهای آخرتی تنبل باشیم. در حدیث داریم، همت مؤمن از همه انسان‌ها بیشتر است. چون هم دنیا را می‌سازد و هم آخرت را. برای آخرت سهم دنیایی‌اش را فراموش نمی‌کند و دنیایش را به خاطر آخرت خراب نمی‌کند و سهم هریک را به جا تعیین می‌کند. مؤمن کسی نیست که به بهانه دنیا، آخرت و ابدیتش را از دست بدهد. هر دو زندگی را می‌خواهد. مؤمن به هر دو زندگی توجه می‌کند، به آخرت اصالت می‌دهد. چون مثل جنین در رحم دنیاست و در عین این که مبنا را ابدیت و آخرت می‌گذارد، دنیایش را مطابق با آخرت سازمان دهی می‌کند. شما وقتی همتت را برای آینده قطعی و ابدی خود (آخرت) قرار می‌دهی، آینده مشکوک (دنیا) نیز خود به خود زیبا می‌شود. بعدا توضیح خواهیم داد که شیطان چگونه در تعامل بین این دو آینده و با ایجاد آرزوهای کاذب و سرگرم کننده و موهوم و بچگانه و حیوانی، دنیای ما و به تبع آن، آخرت ما را خراب می‌کند. حربه دیگر شیطان در حمله از جلو، «ترس» و «بزدلی» است یکی دیگر از چیزهائی که شیطان در حمله از جلو، قصد دارد به ما تحمیل کند و با آن ما را زمین بزند، «ترس» است. آدمی که جسور و شجاع است از این سلاح شیطان هراسی ندارد. «شجاعت» با «تهور» فرق دارد. تهور به معنی بی‌مغزی و بی‌کلگی است. مثلاً کسی که در رانندگی بی‌باکی می‌کند و در جاده‌ها لایی می‌کشد، شجاع نیست. او متهور است. تهور و بی‌کلگی خوب نیست. کسی که احتیاط نکند و فکر کند قدرت و شخصیت، در این است که من بتوانم بد و خطرناک رانندگی کنم و حرکت‌های تهورآمیز انجام بدهم، اینها خوب نیست. برای همین علما می‌گویند تهور خوب نیست، اما شجاعت خوب است. شجاعت نه ترس است و نه تهور؛ بلکه چیزی است در بین این دو حد. یعنی انسان در کارهای مثبت و خوب، نباید بزدل نباشد. تهور و توان اقدام کردن داشته باشد و پایش نلرزد. اما شیطان در ما ترس ایجاد می‌کند. یک سره در گوش ما می‌خواند که تو نمی‌توانی. تصمیم می‌گیری درس بخوانی نمی‌گذارد. تصمیم می‌گیری کارهای خوب بکنی، نمی‌گذارد. برای آینده ابدی می‌خواهی کارهای قشنگ انجام بدهی نمی‌گذارد. «ترس» آفت است برای مبادرت به کارهای بزرگ کسی که می‌خواهد به کارهای بزرگ دست بزند، باید ترسو و عاجز نباشد. امیرالمومنین (علیه‌السلام) فرمود:«الجُبنُ آفةٌ، العجزُ سَخافة[5]= ترسویى، آفت است و عجز و ناتوانى، نابخردى است». آدم ترسو و بزدل، در هیچ کاری موفق نیست. برای انجام هر کاری، مدام می‌ترسد که نکند اتفاق بدی بیفتد. برای همین است که معصوم (علیه‌السلام) می‌فرماید: با آدم شجاع تجارت کن. آدم ترسو به درد تجارت نمی‌خورد. فقط آدم شجاعی که قدرت ریسک داشته باشد، به درد تجارت می‌خورد. زیرا آدم شجاع می‌داند که میدانی هست که در آن زد و خورد، شکست و ورشکستگی و سود اقتصادی هست. در حدیث داریم که برکت 10 قسم است. 9 قسمش در تجارت است. پس بهترین شغل تجارت است؛ ولی این کار، احتیاج به شجاعت دارد. عاجز بودن و بی‌عرضگی هم یک نوعی پستی است. آدمی که نتواند کارش را راه بیندازد و نتواند مشکلات کارش را حل کند و دست روی دست بگذارد و شکست را تحمل کند. بعد هم بگوید: نمی‌دانم چه کار کنم. در کارم مانده‌ام. این آدم مطلوب شیطان است. شیطان این گونه وضعیت‌ها را در زندگی ما طراحی می‌کند. «ترس» از بدگمانی به خداوند مایه می گیرد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند:«الجُبنُ و الحِرصُ و البُخلُ، غرائزُ سُوءٍ یَجمعُها سُوءُ الظَّنِّ باللّه ِسبحانَهُ [6]= ترس، حرص و بُخل، خلق و خو‌هاى بدى هستند كه از بدگمانى به خداوند سبحان مایه مى‌گیرند». این روایت فرمول زیبائی است. با این روایت خیلی کار داریم. ترس و حرص، برای انسان ناآرامی می‌آورند. اینها غرایز بدی هستند که منشأ همه آنها بدبینی به خداست. بدبینی‌های که به خدا داریم، اجازه نمی‌دهد، تصمیم‌های خوبی بگیریم. مثلاً طرف می‌خواهد، ازدواج کند، همیشه به فکر مشکل اقتصادی است. می‌خواهد دست به کارهای بزرگ و خوب بزند، همین صفات بد او را از اقدام کردن باز می‌دارند. «ترس» حاصلِ ضعف یقین است علی (علیه‌السلام) فرمودند:«شِدّةُ الجُبنِ، مِن عَجْزِ النَّفْسِ و ضَعفِ الیقینِ[7] = ترسویى زیاد، از ناتوانى نفس و سستى یقین است». «شدت ترس» ناشی از چیست؟ کسی که خیلی ترسو است، از تاریکی و از حرکت‌ها و اقدام‌های خوب می‌ترسد، شدت ترس این شخص ناشی از روح ضعیف و ناتوان و ضعف یقین است. در زمان رژیم گذشته من کاملاً یادم هست. مردم از یک پاسبان ساده و معمولی می‌ترسیدند. وقتی یک پاسبان در بازار می‌آمد، همه فرار می‌کردند. پاسبان رشوه هم می‌گرفت و مردم را تلکه می‌کرد برای اینکه اجازه بدهد یک عده‌ای کار بکنند. مردم از او می‌ترسیدند چون عجز نفس داشتند؛ یقین نداشتند و ایمان‌شان ضعیف بود. اما وقتی انقلاب شد، در دل مردم ایمان و یقین آمد. یک خانم، نوزادش را برمی‌دارد و می‌رود جلوی یک سرباز بی‌رحم و می‌گوید: «مرگ بر شاه». در حالی که می‌داند ممکن است به خودش و فرزندش شکلیک شود. این خیلی حرف است. این خانم یا یک نوجوان 14، 15 ساله از کجا این همه قدرت را آورده‌است؟ مردم از کجا این توان را دریافت کرده‌اند که بروند و جلوی آتش بایستند و شعار بدهند. اینها از قدرت نفس و اعتماد به نفس و از یقین و ایمان ناشی شده است. شیطان/ حملات چهارگانه/ حمله از جلو (آینده)/ ترس/ یقین/ بد گمانی به خدا [1] - اعراف/16. [2] - اعراف/17. [3] - فاطر/6. [4] - مجادله/10. [5] - غرر الحكم: ۸۹. [6] - غرر الحكم : ۱۸۳۷. [7] - غرر الحكم : ۵۷۷۳.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8662
زمان انتشار: 12 دسامبر 2017
| |
حرکت اختیاری ما به سوی ابدیت و لزوم بودنِ شیطان

بحث «دشمن شناسی» جلسه 19

حرکت اختیاری ما به سوی ابدیت و لزوم بودنِ شیطان

حرکت ما به سمت ابدیت و آخرت، حرکتی اختیاری است. اختیاری به این معناست که ما در این جهان مختار هستیم و نتیجه حرکت و زندگی خودمان را با اختیار انتخاب می کنیم.

لازمه اختیار این است که چند راه در مسیر حرکت ما باشد. اگر ما مثل حیوانات یا فرشتگان یک راه داشتیم، دیگر اختیار معنا نداشت. اختیار یعنی این که انسان بتواند به دل بخواه خودش راه‌های مختلفی را طی کند. به همین دلیل، ما سنت الهی و لایتغیرِ آزمایش و امتحان را داریم. یعنی دائماً در زندگی صحنه‌­ها و شرایطی برای ما ایجاد می‌شود که بتوانیم آخرین وضعیت خودمان را بسنجیم. چون حرکت ما حرکت جنینی است، از رحم دنیا به آخرت، برای سنجش وضعیت سلامت‌مان نیاز به آزمایش و امتحان داریم. مثل جنینی که در رحم مادر است و دائماً نیازمند است که وضعیت سلامت او سنجیده شود. ما نیاز به شرائط متفاوتی داریم تا در این شرائط متفاوت، حقیقت وجودی خودمان و دیگران را بشناسیم تا  بتوانیم برای حرکت‌های آینده‌مان راحت‌­تر تصمیم بگیریم. مثلاً اگر در دانشگاه امتحانی نباشد، معلوم نمی‌شود کدام دانشجو واقعاً متخصص است. همه می‌آیند دانشگاه درس می‌خوانند، ولی آیا همه این لیاقت را دارند که مردم به آنها اعتماد کنند؟ مثلاً در امور پزشکی بدن‌شان را به آنها بسپارند، یا در امور مهندسی، ساختمان‌ها و جاده‌­ها و مسائل کلیدی زندگی شان را به آنها بسپارند. به هر حال باید تأییدیه‌ای باشد که فلان پزشک یا مهندس این صلاحیت را دارد. ما هم نیاز به سنت امتحان داریم تا حقیقت وجودی‌مان بارور شود. جوهره و باطن انسان ها در دگرگونی احوال و امتحانات شناخته می شود آدمها در یک حالت ثابت شناخته نمی‌شوند. جوهره و باطن آدمها همواره در تقلب و دگرگونی است و در این حالت هاست که جوهره انسانها هم برای خودشان و هم برای دیگران شناخته می‌شود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:« فِی تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عُلِْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ[1] = در تغییر و گردش حالات (بلندى و پستى و توانگرى و تنگدستى و بیمارى و تندرستى) گوهرهاى مردان (عیب و هنر آنها) فهمیده می شود». گاهی ما حساب خاصی روی خودمان باز می‌کنیم و نسبت به خودمان خوش­بین هستیم. این خوش­بینی کار دست انسان می‌دهد. مثل خوش­بینی در مسائل پزشکی که انسان سهل­ انگاری بکند و بعد از یک مدت بفهمد که دارد کلیه‌­هایش را از دست می‌دهد. اگر علامت خطری به نام درد و نشانه‌های بیماری نباشد، شخص متوجه نمی‌شود که باید این سیستم بدن را به پزشک بسپارد. فکر می‌کند وضعش خوب است. زمانی به خودش می‌آید و متوجه می‌شود که دیگر دیر شده است. گاهی انسان فکر مغرورانه و متکبرانه‌­ای در مورد خودش دارد و اقدام به حرکت‌هایی می‌کند و چون آمادگی لازم را ندارد، وقتی در میدان عمل  وارد می‌شود، شکست می‌خورد. یا علائم خطر برایش کم کم پیدا می‌شود، مثل مسائل اقتصادی که الان بعد از مواد مخدر در کشورمان بیشترین زندانی‌های ما کسانی هستند که حرکت‌های خیلی بزرگتر از توان خودشان انجام دادند و خسارت‌های زیادی به خودشان و دیگران وارد کردند. گاهی انسان به خودش بدبین است، فکر می‌کند، کاری را نمی‌تواند انجام بدهد. صحنه آزمایش و امتحانی برایش پیش می‌آید و بعد از آن آزمایش می‌بیند، الحمدلله توانمند بود و توانست مسیر را خوب طی بکند. پس ما به صحنه‌­های مختلف برای امتحان احتیاج داریم. من یادم هست، در زمان جنگ رزمنده‌­ای بود که داوطلبانه به جبهه آمده بود. خیلی غمگین بود، می‌گفت: «من آدم ترسویی هستم، این ترسم هم مال ضعف شخصیتی و ایمانم است. من می‌دانم که نمی‌توانم در خط و عملیات بیایم». به خودش بدبین بود و تزلزل داشت. در یکی از عملیات‌ها قبل از این که عملیات شروع بشود، دشمن فهمید که ما می‌خواهیم عملیات بکنیم. آتش سنگینی می‌ریخت و خیلی ها واقعاً زیر آتش، توان این که از جایشان بلند بشوند و تکان بخورند و به دشمن حمله بکنند را نداشتند. من در آن صحنه دیدم، این رزمنده جزء اولین نفرات بود که به دشمن حمله کرد. یعنی در آن صحنه‌ی خیلی خاص که همه زمین‌گیر شده بودند و نمی‌توانستند تکان بخورند، ایشان بلند شد و با شجاعت و جسارت زیادی حرکت کرد. به او گفتم: «دیدی چقدر نسبت به خودت بدبین بودی و الان از امتحان پیروز بیرون آمدی!». با سنتِ الهی امتحان، انسان صادق از دروغگو شناسایی می شود شما وقتی ادعا می‌کنید که بنده خوبی هستید، مؤمن هستید، بهشتی هستید، چه در درون خودت و چه در بیرون حتماً صحنه‌­هایی پیش می‌آید که باید آزمایش بشوید تا معلوم شود راست می‌گویید یا نه. قرآن می‌فرماید:«وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْكاذِبِینَ[2] = و به یقین كسانى را كه پیش از اینان بودند را آزمودیم تا خدا آنان را كه راست گفته‏ اند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز] معلوم دارد». اساساً هیچ انسانی نبوده که مورد آزمایش قرار نگرفته باشد. اصلاً این یک سنت لایتغیر است. با امتحان و آزمایش مشخص می‌شود که چه کسانی صادق و چه کسانی دروغگو هستند. در سوره عنکبوت آیه 2 و 3 می‌فرماید:«أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَكُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ = آیا مردم پنداشتند كه تا گفتند ایمان آوردیم رها مى‌‏شوند و مورد آزمایش قرار نمى‏ گیرند؟».   در آیه 179 سوره آل عمران می‌فرماید:«ما كانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ= خدا بر آن نیست كه مؤمنان را به این [حالى] كه شما بر آن هستید واگذارد تا آن كه پلید را از پاك جدا كند». پس ما باید در دردسرها و دشمنی‌های شیطان و سختی‌ها و تغییر و تحول و حالت‌های گوناگون قرار بگیریم تا مشخص بشود چه کسی واقعاً پاک و درست عمل می‌کند و چه کسی ناپاک است. مثل بدن که احتیاج داریم هر چند وقت یکبار آزمایش و چکاپ کنیم. خداوند در سوره آل عمران آیه 142 می‌فرماید:«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ = آیا پنداشته اید كه داخل بهشت مى‌‏شوید، بى ‏آنكه خداوند جهادگران و شكیبایان شما را معلوم بدارد؟». یعنی باید معلوم بشود که چه کسانی مجاهد هستند، چه کسانی صابر و اهل بهشت هستند. چون بهشت نیز مانند دنیا ساختار ریاضی دارد. ما وقتی از اینجا وفات پیدا می‌کنیم، وارد عالمی می‌شویم که آن عالم کاملاً ریاضی است. باید منطبق با آن شرائط ریاضی، نفس و روح تربیت بشود. اینطور نیست که انسان هر طوری زندگی کرد، بتواند وارد بهشت بشود. نباید فکر کند که واردات، صادرات، جذب‌ها، کسب‌ها و خروجی‌هایش می‌تواند هر طوری باشد و در آخر هم منطبق با بهشت بار بیاید. ما وقتی که فکر می‌کنیم فقط در این دنیا زندگی می‌کنیم و زندگی همین جاست، از حرکت به سمت آخرت غافل می‌شویم. از تولدی که چند روز و چند ماه و چند سال دیگر به سراغمان می‌آید غافل می‌شویم. به همین دلیل، فکر نمی‌کنیم که روح ما باید مطابق با شرائط زیستی خاصی تربیت بشود. پس ما احتیاج به دشمن ها، بلاها و سختی هایی داریم که صحنه‌­های جهاد و صبر را برای ما ایجاد بکنند تا معلوم بشود ما صابر هستیم یا نه؛ منطبق با شرائط زیستی بهشت هستیم یا نه. برای همین فرشته­‌ها در بهشت به صابران خوش آمد می‌گویند: «سَلامٌ عَلَیْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ[3]= درود بر شما به [پاداش] آنچه صبر كردید». یعنی شما به خاطر صبرتان وارد بهشت می‌شوید. صبر در مقابل چیزهایی که با ساختار ریاضی بهشت سازگاری نداشتند. سمت آن چیزها نرفتید، آلوده به آن چیزها نشدید و نفستان را منطبق با شرائط زیستی بهشت تربیت کردید. عالم، عالم امتحان است مهندس خلقت خداوند تبارک و تعالی خالق این نظام، نظام را اینطوری طراحی و خلق کرده که شما حتماً حتماً حتماً مثل آدم‌های قبلی مورد آزمایش قرار می‌گیرید. در واقع نظامِ عالم بر پایه‌ی امتحان است. بدون امتحان کسی رشد نمی‌کند و ساخته نمی شود. این که قرآن می‌فرماید:«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ» ترجمه دقیقش این است که حتماً حتماً حتماً شما را آزمایش می‌کنیم. «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ[4]= و البته شما را مى ‏آزماییم تا مجاهدان و شكیبایان شما را باز شناسانیم و گزارشهاى [مربوط به] شما را رسیدگى كنیم». ما شما را آزمایش می‌کنیم تا معلوم شود چه کسانی در بین شما واقعاً مجاهد هستند و چه کسانی واقعاً صابر هستند و حرفها و سخنان شما چیست؛ عقایدتان چیست؛ انسان در این چیزها مورد آزمایش قرار می‌گیرد. قرآن می‌فرماید:«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ[5] = و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و كاهش در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شكیبایان را». حتماً حتماً حتماً ما شما را آزمایش می‌کنیم، تا معلوم بشود که شما چقدر رشد کرده‌اید؛ چه میزان انسان هستید؛ این آزمایش قطعی و مسلم است و استثناء­بردار هم نیست. «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ[6] = آیا پنداشته‌اید كه داخل بهشت مى ‏شوید و حال آنكه هنوز مانند آنچه که بر [سر] پیشینیان شما آمد، بر [سر] شما نیامده است؛ آنان دچار سختى و زیان شدند و به [هول و] تكان درآمدند تا جایى كه پیامبر [خدا] و كسانى كه با وى ایمان آورده بودند گفتند پیروزى خدا كى خواهد بود؟ هشدار كه پیروزى خدا نزدیك است». «مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا» آنها به انواع سختی‌ها، انواع گرفتاری‌ها و تنگناها گرفتار آمدند و متزلزل شدند.   ما در میدان‌های ورزشی، به کسی قهرمان می‌گوییم که در مقابلش یک دشمن و یک رقیب قدرتمند باشد و او بتواند آن رقیب قدرتمند را شکست بدهد وگرنه مسابقه­‌ای که یک طرفه باشد و طرف دیگر رقیبی نباشد، ارزشی ندارد. خداوند برای همه انسانها بدون استثناء حتی انبیاء آزمایش قرار داده است. در سوره انعام آیه 112 می‌فرماید:«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ = و بدین گونه براى هر پیامبرى دشمنى از شیطان هاى انس و جن برگماشتیم».این گونه نبوده که پیغمبر بیاید و بگوید: آی مردم من از طرف خدا آمده‌ام، این هم معجزه‌­ام و همه خیلی راحت ایمان بیاورند، بلکه باید آزمایش بشوند. خداوند می‌گوید ما برای انبیاء هم شیاطین انسی قرار دادیم. یعنی انسان‌های بد و شرور و هم شیاطین جنی قرار دادیم؛ یعنی خود شیطان، ابلیس و اعوان و انصار و فرزندانش که آزاردهنده هستند و اذیت می‌کنند. مؤمنین و پیروان آنها هم همینطور، نیاز به دشمن دارند. پس ما بدون دشمن نمی‌توانیم رشد انسانی بکنیم. حقیقت انسان و گوهر وجود و ایمان و خوبی و پاکی‌اش زمانی شناخته می‌شود که در صحنه تضاد و تعارض و تخالف قرار بگیرد تا معلوم بشود هر کسی چقدر سرمایه دارد. ما اگر بعضی‌ها را خبیث می‌دانیم و بعضیها را پاک می‌دانیم، روی چه حسابی است؟ برای چه می‌گوییم این خیلی آدم پاکی است؟ خیلی آدم دوست داشتنی است؟ برای این که در صحنه امتحان خودش را آلوده نکرده، انواع وسوسه­‌ها بر سر راهش بوده و او خودداری کرده است. به چه کسی می‌گوییم آدم خبیثی است؟ به کسی که امتحان شده و بعد در زمان امتحان نتوانسته خودداری بکند. دشمنِ ما شیطان، ضعیف است ما با یک دشمن روبرو هستیم. دشمنی که تواناییش در مقابل قدرت ما فوق‌­العاده کم است. طبق فرمایش قرآن:«إِنَّ كَیْدَ الشَّیْطانِ كانَ ضَعِیفاً[7]= نیرنگ شیطان [در نهایت] ضعیف است». ضعف شیطان هم مثل یک واکسن است. واکسن در مقابل بدن سالم خیلی ضعیف است. فقط مقداری است تا بتواند بدن را فعال بکند وگرنه اینکه بتواند آسیبی به بدن بزند هرگز چنین کاری نمی‌تواند بکند. یعنی دارایی‌های ما در مقابل شیطان چند برابر و خیلی زیاد است. روح هم به مقداری میکروب به مقداری سختی، دشمنی، تضاد و درگیری نیاز دارد تا همیشه بتواند سلامت، شادی و آرامشش را حفظ بکند. آیات دیگری هم در قرآن هست که نشان می‌دهد، کیدِ شیطان ضعیف است. قرآن هم می‌فرماید:«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ[8] = ای بنی ­آدم! ای انسانها! آیا من از شما عهد نگرفتم که شیطان را عبادت نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است؟». عهد در درون انسان صورت می‌گیرد. یعنی مثل عهدی است که بدن با میکروب دارد. یعنی به طور طبیعی بدن میکروب را قبول نمی‌کند. چیزی را که با ساختار خودش سازگاری ندارد نمی‌پذیرد. خداوند از ما عهد گرفته که ما سراغ بدی‌ها نرویم. سپس می‌گوید شیطان دشمن آشکار است. شیطان چگونه دشمنِ آشکار است؟ شیطان دیدنی نیست، از جن است. جن را هم که ما نمی‌بینیم، حرکتش هم که در درون ما و در فکر ما انجام می‌شود. چگونه برای ما آشکار است؟ منظور این است که نوع دعوتی که می‌کند و پیام‌هایی که می‌دهد پیام‌هایی کاملاً برملا و واضحی است. نوع پیام‌هایش به گونه‌ای است که شما بسیار بسیار راحت می‌توانید تشخیص بدهید که مال شما نیست. مال خدا و پیغمبر هم نیست. پیام‌ها پیام‌های شیطانی است. خیلی شیطان برملا و آشکار حرف می‌زند. خیلی برملا برای انسان نقشه می‌ریزد. کیدش هم ضعیف است. خداوند تبارک و تعالی در چندین جای قرآن «مبین بودن» شیطان را برای ما مطرح می‌کند:«إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ[9]= شیطان برای انسان دشمن آشکاری است». پیامها کاملاً واضح است. یعنی ما زود می توانیم بفهمیم که هیچ کدام از این پیامها، مال ما نیست. حتی ما نباید اینها را به خودمان انتساب بدهیم. در سوره فاطر آیه 6 می فرماید:«إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ = در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید [او] فقط دار و دسته خود را مى‌خواند تا آنها از یاران آتش باشند». وقتی خداوند امر می‌کند که ما باید او را دشمن بگیریم، معلوم می‌شود قابل دسترسی، قابل تماس و قابل پیوند است که می‌توانیم او را دشمن بگیریم. پس ما هم می‌توانیم او را دشمن قرار بدهیم. ما هم می‌توانیم به او حمله بکنیم. ما هم می‌توانیم به او ضربه بزنیم. چون مبین و آشکار است و کیدش هم ضعیف است. پیام‌های شیطان روشن و واضح است. او همیشه دعوت به جهنم می‌کند. تشخیص جهنم و بهشت هم کار سختی نیست.  قرآن در سوره فاطر آیه 6 می‌فرماید:«إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ = در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست و‏ شما [نیز] او را دشمن بگیرید [او] دار و دسته خود را  فقط مى‌خواند تا آنها از یاران آتش باشند». هر پیامی که ما را به سمت جهنم می‌کشاند، مال شیطان است. پیام‌هایی که در آن ناامیدی، ترس، اضطراب، غم، ضعف وجود دارد. این خیلی برملاست، خیلی مبین و آشکار است. انسان سلاح های زیادی در مقابل شیطان دارد سلاح‌های انسان در برابر کید شیطان زیاد است: از جمله 1) تشخیص خوب و بد به طور ذاتی، 2) وجود عقل در انسان، 3) وجود نفس لوامه در انسان، 4) کمال خواهی انسان. 1) انسان ها به طور ذاتی و فطری خوب و بد را تشخیص می‌دهند. یعنی حسن و قبح ذاتی را متوجه می‌شوند. خداوند متعال فرمود:«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها[10]= سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد. سپس پلیدكارى و پرهیزگارى‏ اش را به آن الهام كرد». نفس می‌فهمد کار خوب و بد چیست. حتی یک کودک هم می‌فهمد که کار خوب چیست و کار بد چیست. پس ما قدرت تشخیص خوب و بد را داریم. 2) انسان عقل دارد. عقلانیت بر ما حاکم است. یکی از سلاح های بسیار بسیار قوی عقل انسان است. 3) انسان ها نفس «لوامه» یا نفس ملامت­گر دارند. نفس لوامه در مقابلِ نفس اماره. نفس لوامه نفسی است که در فارسی از آن به «وجدان»  تعبیر می‌کنیم. انسان به محض این که کار بدی انجام دهد، در درون خودش یک قاضی دارد که او را به محاکمه می‌کشاند. 4) انسان ها کمال خواهی دارند. در درون ما کشش به سمت خوبی ها و کمالات وجود دارد، ساختار انسان با خوبیها سازگاری دارد نه با بدیها. انسان عاشق و شیفته‌ی خوبیهاست. فطرت دارد. در خارج هم انبیاء هستند، ائمه هستند، اولیاء هستند. شرائط زیادی در خارج هست که به ما کمک می کنند، بنابراین ما در مقابل شیطان اسلحه­ زیادی داریم که بتوانیم با او مقابله کنیم. برای همین هم امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید:«ما مِن قَلبٍ اِلاّ وَ لَهُ اُذُنان عَلی اَحَدِهِما مَلَکٌ مُرشِد وَ عَلَی الآخَرِ شَیطانٌ مُفتر هذا یَأمُرُ وَ هذا یَزجُر اَلشیطانُ یَأمُرُهُ بِالمَعاصی وَ المَلَکُ یَزجُرُهُ عَنها= هیچ قلبی نیست یعنی هیچ انسانی نیست، مگر اینکه دو گوش دارد؛ در کنار یک گوش، فرشته راهنماست و در کنار گوش دیگر شیطانی است که فتنه‌­انگیزی می‌کند. شیطان امر به گناه می‌کند و فرشته از گناه نهی می‌کند». شما خودتان هم در سخنان عامیانه می‌گویید: «شیطان می‌گوید این کار را بکنم». خودت هم می‌دانی، این فکر فکر خوبی نیست، یک وسوسه است. خودمان می‌فهمیم پیام روشن و واضح است. پیامها و افکاری که در آن، ترس، اضطراب، ناامیدی، غم، ضعف وجود دارد، مال شیطان است. پیام‌هایی که در آن قدرت، شجاعت، اطمینان، آرامش، شادی، خوبی است، این پیام‌ها از فرشتگان و از خداوند است.   شیطان/ امتحان/بهشت [1]- ترجمه وشرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 6 ص 1183 و 1184 [2] - عنکبوت/3. [3] - رعد/24. [4] - محمد/31. [5] - بقره/155. [6] - بقره/214. [7] - نساء/76. [8] - یس/60. [9] - یوسف/5. [10] - شمس/7و8.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8654
زمان انتشار: 11 دسامبر 2017
| |
شیطان مثل «واکسن» عمل می کند

بحث «دشمن شناسی» جلسه 18

شیطان مثل «واکسن» عمل می کند

از آثار مثبت وجود شیطان برای انسان، این است که با وسوسه کردن، در انسان میدان تمرین ایجاد می‌کند تا انسان قوی شود. در واقع سازوکار عمل شیطان، شبیه واکسن در بدن انسان می‌باشد.

واکسن را که میکروب ضعیف شده‌ی بیماری است، در بدن تزریق می‌کنند تا بدن را برای مقابله با بیماری فعال کنند. واکسن که میکروب ضعیف است، نمی‌تواند بدن را از پا دربیاورد، بلکه در بدن تحریک ایجاد می‌کند تا تمرین کرده باشد. با ورود واکسن به بدن، گلبولهای سفید فعال شده و شروع به تولید پادتن می‌کنند،. بدن به ترتیب ورزش می‌کند و قوی می‌شود و در نتیجه، آمادگی دفاعی بدن در برابر بیماری بالا می‌رود تا وقتی که اصلِ بیماری سراغ بدن می‌آید، چون بدن قبلاً تمرین‌های لازم را انجام داده و آماده است، به بیماری مبتلا نمی‌شود. کار شیطان هم ایجاد آمادگی در ما است. اگر ما آماده باشیم، پیروز می‌شویم و به سلامت مسیر خدا را طی می‌کنیم. شیطان دائماً به ما هشدار می‌دهد و با حمله‌­ها و وسوسه­‌هایی که ایجاد می‌کند، قدرت تشخیص را در ما بالا می‌برد تا بدین وسیله بفهمیم که آیا ما قلب سالم تحصیل کرده‌ایم یا خیر؟ اینکه انسان بتواند هم برای ساختن دنیا و هم برای ساختن آخرتش غمگین نباشد؛ بلکه شاد و امیدوار و باانگیزه باشد، یک کمال است. حمله‌­های شیطان واکسن ضعیف شده‌­ای از ناامیدی، ضعف، غم، سستی، تنبلی، کسالت است. شیطان واکسن ضعیف شده‌­ای از این حالات به روح ما تزریق می‌کند، اگر ما آماده باشیم، گلبولها فعال می‌شوند. چون بدنی که سالم است، با ورود واکسن برای مبارزه با بیماری فعال می‌شود. اما بدنی که بعد از تزریق واکسن، توانایی لازم را کسب نکند، پزشکان به سلامت این بدن شک می‌کنند و به بررسی این علت می‌پردازند که چرا بدن در مقابل میکروب ضعیف شده، نتوانسته دوام بیاورد. ما هم همینطور هستیم. وقتی که شیطان حمله می‌کند، حمله‌­اش در حد یک وسوسه و ایجاد خیال است. در حد یک پیشنهاد است. بیشتر از این هم نیست. پس شیطان برای ما این صحنه‌­ها را ایجاد می‌کند و به رشد ما کمک می‌کند؛ نه اینکه دلش برای ما سوخته و از روی دلسوزی این کار را می‌کند؛ خیر، او در هر صورت دشمن ماست. ما هم باید او را دشمن بدانیم. «وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ= از گامهای شیطان تبعیت نکنید؛ محققا او دشمن آشکار شماست». ولی خداوند تبارک و تعالی نظام را طوری طراحی کرده و مهندسی خلقت را به گونه‌­ای انجام داده که دشمن‌های ما هم در خدمت ما قرار دارند و به ما کمک می‌کنند. همه‌ی اولیای خدا اعم از شهدا، صالحین، صدیقین، انبیاء. که ذوب در عشق خداوند شدند، به کمک شیطان ذوب شدند. برای همین است که خداوند می‌فرماید: هیچ پیامبری را نمی‌فرستیم؛ مگر این که شیاطینی از جن و انس او را در فشار قرار می‌دهند. «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ = و بدین گونه براى هر پیامبرى دشمنى از شیطانهاى انس و جن برگماشتیم». سوره انعام /112. پس در این مسیری که ما داریم، یعنی آینده مشکوک‌مان که عمر دنیاست و آینده قطعی و مسلم ­مان که از وفات شروع می‌شود تا ابدیت، به عواملی مثل امید، یقین، ایمان، شادی و آرامش احتیاج داریم. شیطان هم با وسوسه‌هایش واکسن ضعیفی از ناامیدی، شک، تردید، ترس و اضطراب به ما تزریق می‌کند. اگر ما توانستیم در مقابل وسوسه‌­های کوچک و ضعیف مقاومت کنیم، همیشه به امید قویتر، یقین بالاتر، ایمان بالاتر، شادی و نشاط و آرامش بیشتر می‌رسیم و در نتیجه، هم دنیای موفقی خواهیم داشت و هم آخرتی موفق. شکست در هر جای دنیا باشد، ناشی از شک و تردید در توانایی، تردید در طی مسیر، تردید در غلبه بر مشکلات، ترس، اضطراب و غصه بوده و هست. چه در مسائل دنیایی و چه در مسائل آخرتی. دشمن شناسی چیست؟ دشمن ­شناسی یعنی من باید بدانم کدام یک از افکاری که دارم، مال خودم نیست و مال دشمنم است. خداوند تبارک و تعالی قوه سالم متولد شدن را در نظام ابدی به همه ما داده است. شیطان چون این موضوع را می‌داند، به ما حمله می‌کند. پس باید بدانید که وقتی غم، اضطراب، تردید، شک، عصبانیت، بدخلقی، بدبینی، حسادت، زودرنجی و حساسیت سراغت آمد، اینها هیچ کدام علامت‌های انسان سالم و روح سالم نیست. این افکار و اخلاق دارد به تو تحمیل می‌شود و باید بدانی که چرا وقتی تصمیم گرفتی که آدم خوبی باشی، این افکار به سراغت آمده و خواب‌های بد و پریشان می‌بینی. در برخورد سیاسی، اجتماعی، نظامی هم همینطور است. اگر ما چیزی را در جبهه می‌­بینیم، باید تشخیص بدهیم که این تحرکات کجا به ضرر ماست و کجا به نفع ما خواهد بود. باید کاملاً دشمن را زیر نظر داشته باشیم. شیطان در صراط مستقیم است که به ما حمله می‌کند، یعنی وقتی تصمیم می‌‌گیری دنیای قشنگ و آخرت قشنگی بسازی، مورد حمله قرار می‌گیری. کسی که نمی‌خواهد درس بخواند؛ نمی‌خواهد کار کند؛ نمی‌خواهد به جایی برسد، خیلی وسوسه ندارد، چون تنبل و تن­‌پرور است. اما اگر تصمیم بگیرد که کار بکند و تصمیم بگیرد که موفق بشود، از نظر کار، شغل، تحصیلات، گرفتاری زیادی پیدا می‌کند، زیرا برنامه‌­ریزی، مسئول بودن، تعهد، آمادگی برای امتحان و پیروز شدن در امتحانات، همه اینها نیاز به زحمت و تلاش دارند. «غم» یکی از لشکرهای شیطان است شیطان لشکر مهمی به نام «غم» و «حزن» دارد و هیچ گاه از این لشکر صرف نظر نخواهد کرد. شیطان خیلی خوب آثاری که غم در انسان ایجاد می‌کند را می‌داند.  باید دقت کنید که اگر در زندگی‌­تان در افکار و برنامه‌­ریزی‌های‌تان دائماً پیام‌های غم­‌انگیز، اضطراب‌­آور، ناامیدکننده و تاریک می‌آید، باید آن را به خودتان نگیرید. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند:«الْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَمِ[1] = حزن نصف پیری است». بیشتر مرگ‌ها امروز در کشور ما بعد از تصادفات، سکته است. سکته‌­ها ناشی از غم، بی­‌نشاطی، ضعف و سستی و حرص و جوش است. چون حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: «الهمُّ یُذیبُ الجَسَدَ[2]= غصه بدن را ذوب می‌کند». پوست انسان خراب می‌شود؛ مو ریزش می‌‌کند؛ چشم آسیب می‌­بیند؛ معده، اثنی­‌عشر، قلب، مغز، حتی استخوان‌ها از غم تأثیر می‌پذیرند. حال هرچقدر کرم و پودر بزنی، شامپوی مناسب بزنی، فایده ندارد. وقتی که عامل تولید پیری را در خودت داری، با کِرم و شامپو حل نمی‌شود. باید عامل اصلی را برطرف کرد. حضرت همچنین می‌‌فرمایند:«الهَمُّ أحَدُ الهَرَمَینِ[3] = اندوه، یكى از دو پیرى است». حضرت مسیح علیه‌السلام فرمود: «مَن كَثُرَ هَمّهُ سَقُمَ بَدنُه[4]= آن كه اندوه بسیار خورد، تنى بیمار خواهد داشت». مثلاً شخصی به دکتر مراجعه می‌کند، عکس می‌گیرد، ام آر آی می‌گیرد، اما هیچ علامتی از بیماری در عکس‌ها دیده نمی‌شود. بعد مشخص می‌شود، همه بیماری‌های او از عصبانیت اوست. ما یک سلسله بیماری‌هایی به نام بیماری‌های «روان‌­تنی» داریم که ظاهرش بیماری روانی است، ناآرامی، غصه خوردن و ... ولی آثارش روی تن ظاهر می‌شود. اگر به بدن برسید، روح‌تان نشاط پیدا می‌کند و اگر به روح برسید، بدن نشاط پیدا می‌کند، هر دوی آنها تأثیر و تأثر دارند. چون یک واحد هستند. ما یک جسم و یک روح جدا نداریم، بلکه جسم مرتبه‌ی پایین‌تری از نفس است، پایین­ترین مرتبه روح، جسم است. درست است روح مجرد و جسم مادی است، اما اینها با هم هستند و از هم تأثیر می‌پذیرند. ناخوشی تن، ناشی از بیماری و ناخوشی روح، ناشی از غم است فرمایش‌ دقیق‌­تری از امام صادق (علیه‌السلام) است:«الأحْزانُ أسْقامُ القُلوبِ،كما أنَّ الأمْراضَ أسْقامُ الأبْدانِ[5] = اندوه‌ها ناخوشی هاى دل هستند؛ همچنان كه بیماری ها ناخوشی هاى تن ». ما بیماری‌های جسمی و بیماری‌های روحی داریم. یکی از بیماری‌های روح، غم و غصه است. شیطان این را خوب می‌داند که ما می‌‌خواهیم روح سالم بسازیم که هم در دنیا از آن لذت ببریم و استفاده کنیم و هم در آخرت. بنابراین، بیماری‌هایی مثل غم و غصه سر راه روح ما قرار می‌دهد تا ما در کسب روح سالم موفق نشویم. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود:«الحُزنُ یَهدِمُ الجَسَد= اندوه بدن را منهدم می‌کند». غصه روی تمام سیستم‌های بدن اثر می‌گذارد. از یک حدی که می‌گذرد چشم و پوست و دندانها و قلب را خراب می‌کند. اضطراب تا یک حدی خوب است. مثل بیماری و ترس که مقداری لازم است. مثلاً در رانندگی کمی ترس و اضطراب خوب است. یعنی تاحدی که ما را وادار به احتیاط بکند خوب است. ولی اگر از آن حد بیشتر بشود، شخص دیگر تعادلش را در رانندگی از دست می‌دهد و نمی‌تواند رانندگی کند. یا از شدت ترس تصادف می‌کند. ترسِ معقول و غمِ معقول، خوب است. از اهداف حملات شیطان، ایجاد غم است.  قرآن می‌فرماید:«إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا[6] = نجوی تنها از ناحیه شیطان است که می‏‌خواهد به وسیله آن، مؤمنان غمگین شوند».  اگر دقت کرده باشید، افکاری به ذهن می‌آیند. ما شیطان را نمی‌­بینیم، ولی افکارش به ما منتقل می‌شود. انگار در گوشی دارد صحبت می‌کند. نجوا یعنی همین. خیلی وقت‌ها که ما با خودمان حرف می‌زنیم، در حقیقت شیطان با ما حرف می‌زند. ما آن حرف‌ها را می‌گیریم، حتی به زبان هم می‌آوریم، در خواب هم می‌گوییم. یعنی او می‌گوید و ما تکرار می‌کنیم. می‌گوید: فلان کار اینطوری، فلان کس اینطوری، فلان تصمیم اینطوری، یکسره می‌گوید و ما واقعاً باورش می‌کنیم. بعد که صبح به محل کار می‌آییم، به دانشگاه می‌رویم، یا در منزل هستیم، در ارتباط با دیگران، دقیقاً مثل یک شاگرد خوب برای شیطان، همه آن حرف‌ها را به دیگران منتقل می‌کنیم. بیماری­اش مسری هم هست. بیماری غم، ترس، دلهره و اضطراب را به دیگران منتقل می‌کنیم. برای همین قرآن می‌گوید که انسان باید واقعاً از انس و جنی که وسواس خناس است، به خدا پناه ببرد. خیلی مسأله مهم است که خداوند می‌فرماید:«قُل» یعنی بگو. یعنی واقعاً یک عمل است. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» این یک کار عملیاتی است. «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ» آن وسواس خناسی که پنهانی در سینه‌ی مردم وسوسه می‌کند. «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»، وسوسه‌­گر خناس چه جن باشند مثل شیطان، چه مردم باشند که شاگردان شیطان هستند. ما خیلی وقتها نسبت به خودمان و اعضای خانواده‌­مان، نسبت به دوستان‌مان، در اجتماع، در مسائل اجتماعی، در مسائل سیاسی آیه‌ی یأس می‌خوانیم. از اول انقلاب افراد زیادی هر روز گفتند، این انقلاب سال بعد شکست می‌خورد، ما موفق نمی‌شویم، جلوی آمریکا نمی‌توانیم بایستیم. رادیوهای بیگانه پر از وسواس خناس است. رادیو و تلویزیون‌هایی که از ماهواره دارند برای ما خبر و فیلم پخش می‌کنند، دائماً وسواس خناس هستند. بعضی از روزنامه‌­های داخلی در روزنامه‌­ها و مقالات‌شان به ما ناامیدی، ترس و کوتاه آمدن در مقابل استکبار، و شکست ملت و مشکلات اقتصادی را القا می‌کنند. یکسره مشکلات کوچک را بزرگ می‌کنند تا ما باور نکنیم که می‌توانیم در دنیا سربلند و مستقل باشیم و پیشرفت بکنیم. این در نظام دنیایی ماست. در نظام آخرتی هم همینطور است. به خودتان اتهام نزنید شیطان برای ما تولید افکار و خیالات ناامیدکننده و غم­‌انگیز می‌کند. همیشه ما در وجود خودمان این را داریم. باید به آن اهمیت ندهیم. در واقع به خودمان اتهام نزنیم، منشأ آن افکار بد، ناامید کننده و غم انگیز ما نیستیم.  باید بدانیم، کسی که من نیستم، در گوش من این حرف‌ها را می‌زند و به من تلقین می‌کند. ما می‌خواهیم رشد کنیم، ولی شیطان این را نمی‌خواهد. او نمی‌خواهد من رابطه سالمی با همسرم داشته باشم، دائماً بین من و همسرم سوء تفاهم، افکار پلید، سیاه و تاریک تزریق می‌کند. بین من و فرزندم، بین من و خواهر و برادرم همینطور، بین یک خانم با مادرشوهر و خانواده شوهر، بین یک آقا با خانواده همسرش، بین دوتا باجناق، دوتا دوست، دوتا همکار، شاگرد و استاد دائماً دارد افکار پلید تولید می‌کند. من اگر بخواهم به این افکار اصالت بدهم، می‌افتم در جهنمی که ته ندارد. باید دقت کنم که این افکار مال من نیست. کسی می‌خواهد من را چه در خواب و چه در بیداری علیه همسرم و اعضای خانواده­ و اطرافیان و دوستانم و علیه کشورم بشوراند و ناامید کند و من را از آنها متنفر بکند. با آنها هم همین کار را می‌کند. خیلی جالب است که ما در این میدان مبارزه‌ای که حقیقی، جذاب و شیرین و پرهیجان است، می‌رویم دنبال مسابقه‌ها و سرگرمی‌هایی که استکبار برای ما تولید می‌کند. ما متأسفانه سعی می‌کنیم  همیشه از این مسابقه حقیقی و پرهیجان فرار کنیم و برویم سراغ مسابقات پرهیجان خیالی و وهمی، آنچه که تولید استکبار است. مثل کارتون و سی­‌دی‌های مسابقه هزاران نوع تولید می‌کنند که صدها ساعت وقت و عمرمان را در این کامپیوتر، سر مسابقات و فیلم‌های سینمایی هدر بدهیم. سریال‌هایی می‌سازند همه توهمی، افسانه می‌سازند. اصلاً از اسمش که افسانه گذاشته اند پیداست. می‌­بینی که یک جوان، یک انسان، یک خانواده، ده‌ها ساعت وقتشان صرف یک مبارزه افسانه‌­ای می‌شود و از مبارزه حقیقی دور می‌مانند. رمان‌ها اکثر قریب به اتفاق شان دروغ است و ما اینها را می‌خوانیم و دلمان را پر از آشوب و حوادث می‌کنیم. ولی هیچ وقت حاضر نیستیم در میدان مبارزه حقیقی بیاییم و دشمن‌های خودمان را شناسایی کنیم، دشمن‌هایی که با ما هستند و خواهند بود و با آنها مردانه، قدرتمند و با شجاعت مبارزه کنیم. دشمن شناسی/حملات ۴ گانه شیطان/ غم [1] - نهج البلاغة : الحكمة 143. [2] - غرر الحكم : 1039 . [3] - غرر الحكم : 1634. [4] - أمالی الصدوق : 436 / 3 . [5] - دعوات : 118 / 276 . [6] - مجادله/10.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8640
زمان انتشار: 5 دسامبر 2017
| |
اهمیت زبان و قدرت تکلم

سلسله مباحث استاد نیکنام، جلسه 7، مورخ 96/9/9

اهمیت زبان و قدرت تکلم

یکی از اعضای بدن انسان که خیلی مهم است و در دین ما خیلی به آن توجه شده، زبان و قدرت تکلم است.

انسان باید راست بگوید و صداقت داشته باشد؛ حتی اگر به ضررش باشد. دروغ نگوید؛ حتی اگر به نفعش باشد. البته در بلند مدت مچ آدم باز می‌شود و دیگران می‌فهمند من دروغ گفتم. هیچ دروغ گویی به نفع انسان نیست. هیچ صداقتی به ضرر انسان نیست. البته خیلی ها می‌گویند: دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز، که ما در موارد خیلی اندک این را داریم. در محضر عالم بزرگواری بودیم، فرمودند: مردم تند تند دروغ منفعت آمیز می‌گویند و اسمش را می‌گذارند مصلحت آمیز. الان یک کسی می‌خواهد به یکی از شما عزیزان ضربه‌ای بزند. به من می‌گوید فلانی را ندیدی. من هم دیدم که آمده در این جلسه. اما آیا بگویم؟ اگر بگویم ندیدم این دروغ است. اینجا وظیفه من این است که دروغ مصلحت آمیز بگویم. گفته شده، از جایی که ایستاده‌ام به اندازه ده سانتیمتر، یعنی کمی آن طرف‌تر بروم و بگویم از لحظه ای که اینجا وایستادم، ندیدم. با این کار سخنی می‌گویم که نه راست است که او به نیتش برسد و نه دروغ است که من مسئول باشم. مثلا کسی آمده خواهر شما یا دختر شما را خواستگاری کند. شما می‌دانید من آن جوان را می‌شناسم. اگر از من بپرسید چطور آدمی است، اگر می‌دانم که شایستگی ندارد که داماد شما شود، باید راستش را بگویم. باید بگوییم که این شخص شایسته شما نیست. البته اینجا می‌گویند که به میزانی باید بگویی که طرف از انجام آن کار منصرف شود. نه این که پرونده آبا و اجدادش را از اول تا آخر برای طرف باز کنی. یا مثال دیگر، من می‌دانم کسی سر من را کلاه گذاشته و حال می‌خواهد سراغ دوستان دیگر من برود. اگر به دوستانم آگاهی بدهم که فلانی کلاه من را برداشته، به نفع شماست این غیبت می‌شود یانه؟ یا مظلومی را در دادگاه می‌خواهند محکوم کنند و ظالمی را می‌خواهند تبرئه کنند. اینجا باید من بروم و علیه ظالم شهادت بدهم، این غیبت نمی‌شود.   «مؤمن» کیست و «متقی» به چه کسی می گویند؟ «مؤمن» به کسی می‌گویند که به بایدهای الهی عمل می‌کند. نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد، خمس می‌دهد، مستطیع است و حج می‌رود. «متقی» به کسی می‌گویند که از نبایدهای الهی پرهیز می‌کند. دروغ نمی‌گوید، غیبت نمی‌کند، بی‌عفتی نمی‌کند. پس کسی که به بایدها عمل می‌کند، مؤمن می‌شود. کسی که از نبایدها پرهیز می‌کند متقی می‌شود. یاران پیغمبر گفتند: پیامبر بر این منبر جلوس نفرمودند و در صدد سخنرانی و موعظه و پند و اندرز برنیامدند، مگر، این آیه را خواندند. یعنی هر خطابه‌ی که پیامبر داشتند، قبلش این آیه را می‌خواندند. خوب است که ما هم هر روز قبل از هر سخن گفتن و قبل از هر کلاس رفتنی و قبل از هر نشست و برخاستی، این آیه را بخوانیم. آیه ای که حضرت همیشه می خواندند، آیات 70 و 71 سوره احزاب است:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا= اى كسانى كه ایمان آورده‏ اید از خدا پروا دارید و سخنى استوار گویید». می فرماید: ای کسانی که ایمان دارید! تقوای الهی پیشه کنید، یعنی ای کسانی که بایدهای الهی را انجام می‌دهید و از نبایدها پرهیز می‌کنید، سخن محکم و استوار بگویید. سخنی که گناه و معصیت در آن نباشد. حال ما از خود قرآن می‌پرسیم: اگر من سخن محکم و استوار گفتم؟ براساس تقوا گفتم؟ دروغ و غیبت؟ تهمت و نمامی و سعایت در آن نبود و قولم بدون علم و آگاهی نبود، مزدم چیست؟ آیه بعدی آیه 71 جواب است. می‌فرماید: «یُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَیَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا = تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشاید و هر كس خدا و پیامبرش را فرمان برد قطعا به رستگارى بزرگى نایل آمده است». مزدش این است که خدا اعمال تان را اصلاح می‌کند، گره‌های کور زندگی‌تان را باز می‌کند، همه گناهان‌تان را می‌بخشد. پس من می‌فهمم که بسیاری از گناهان و خطاهای ما، به خاطر زبان هرزه‌ی ماست و بسیاری از گره‌هایی که به کار من می‌افتد، مال بدزبانی یا هرزه زبانی‌ام است. در آخر آیه می‌فرماید کسی که مطیع خدا و پیغمبر او بشود به فیض، رستگاری و روسپیدی دو دنیا نایل می‌شود. یعنی خدا با ما اینگونه سخن می‌گوید که شما زبان را نگه دارید، بقیه اش با من. چشمه های حکمت بر قلب و زبان چه کسی جاری می گردد؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموند: « مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ[1] = هر بنده ای كه تا چهل روز خود را برای خداوند متعال خالص گرداند چشمه های حكمت از قلبش بر زبانش جاری می گردد». حکیم کیست؟ حکیم یعنی کسی که به تمام پیچ و مهره‌های عالم هستی پی برده. می‌فهمد چه خوب است و چه بد است. سابقاً به دکترها حکیم می‌گفتند، نمی‌گفتند دکتر. بخاطر این که کاملاً در شناخت و حرفه ی خودشان وارد بودند. اما امروزه دکتر برای تشخیص می‌گوید: ام آر آی بگیر؛ سی تی اسکن بگیر؛ عکس هم از ریه‌ات بگیر؛ آزمایش هم بده، با اینها تشخیص می‌دهند. در گذشته طبیب همین که چهره ی بیمار را می‌دید، می فهمید بیمار چه اش است. پس حکیم کسی است که به تمام پیچ و مهره‌های عالم هستی پی برده. گول نمی‌خورد. نمی‌شود از راه بدرش برد. در داستان حضرت امام رحمه الله علیه داریم که با داماد شان آقای اشراقی در حیاط جماران قدم می‌زدند. امام رحمة الله علیه می‌گویند: آقای اشراقی اگر شما یک دعای مستجاب داشته باشید، از خدا چه می‌خواهید؟ آقای اشراقی می‌گویند: من خیلی فکر کردم و به مغزم فشار آوردم که یک چیزی بگویم که خیلی مهم باشد. گفتم: حضرت امام من از خدا حکمت می‌خواهم. می‌خواهم حکیم بشوم. گفت: امام چیزی نگفتند. چند بار دیگر قدم زدیم، گفتم: حال من از امام این سوال را بپرسم. گفتم: حضرت امام شما اگر یک دعای مستجاب داشته باشید، از خدا چی می‌خواهید؟ ایستادند رو کردند به من گفتند: آقای اشراقی من از خدا عاقبت به خیری می خواهم. حال فرض کنیم، انسان حکیم هم شد، شیطان آن لحظات آخر، مثل «بلعم باعورا» که حتی اسم اعظم خدا را می‌دانست. اینقدر به پر و پایش پیچیدند که بیا و موسی را نفرین بکن. هر کاری می‌کنیم، می گوید: این کار غلط است؛ این پول حرام است و ... ؛ عرصه را به ما تنگ کرده؛ نفرینش کن. گفت: من و نفرین کردن به پیغمبر خدا؟! نرخ را آوردند بالا. گفت: نه. باز بردند بالا، هر کس قیمتی دارد. مثل عمر سعد، آن شیطانی که آمده و از یزید پیام آورده بود، گفت حالا زود جواب نده، من یکی دو روز در مدینه هستم، فکرهایت را بکن. گفت: باشد فکر می‌کنم. صبح خبرش را می‌دهم. صبح آمد گفت: امام حسین را گذاشتم در این کفه ترازو، ملک ری را هم در کفه‌ی دیگر، هر چه دیدم کفه امام حسین سنگین‌تر است. من اهلش نیستم. گفت: بیا، اگر هر کسی غیر از تو بیاید، حسین را همان دفعه اول می‌کشد. تو بیا بلکه قضیه را مسالمت آمیز حل کن. به این نیت آمد. مرتب هم این پا و آن پا می‌کرد. موقعی که شمر با هزار نفر لشکر غروب تاسوعا آمد به عمر سعد گفت: عبیدالله گفته، اگر نمی‌توانی، فرمانده من باشم. گفت: نه خودم اولین تیر را می‌اندازم. ببینید شیطان قدم قدم آدم را می‌آورد. برای همین قرآن می‌گوید:« لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ[2] = پاى از پى گام‌هاى شیطان منهید». «مخلصین» در خطر بزرگ از طرف شیطان قرار دارند امام صادق علیه‌السلام فرمود:«الناس كلّهم هالكون الاّ العالمون و العالمون كلهّم هالكون الاّ العاملون و العاملون كلهم هالكون الاّ المخلصون و المخلصون فی خطر عظیم[3] =  گفت مردم همه در مسیر هلاکت اند، مگر علما؛ علما هم همه هلاک می‌شوند، مگر عاملان؛ عاملون هم هلاک می‌شوند، الا مخلصون و مخلصون در خطری بزرگ هستند». مثل جواهرفروشی که کالای جدید گرانقیمت می‌آورد، دزدها بیشتر برای ربودنش نقشه می‌کشند. هر چه آدم بالا می‌رود، اسلام آورد، شیطان حساس می‌شود. هر چقدر معرفت ما بالاتر برود، بدانیم دزد بیشتر داریم. قرآن می‌فرماید: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ[4]= پس واى بر نمازگزاران». نمی‌گوید: وای بر کسانی که نماز نمی‌خوانند. می‌گوید: وای بر نمازگزاران، چون نماز می‌خواند غرور او را می‌گیرد. خداوند فرمود: داوود مومنین را بترسان، گناهکاران را مژده بده. داوود عرض کرد: خدایا مثل این که اشتباه شنیدم. خداوند فرمود: نه درست می‌شنوی. آن کسی که گناه کرده سر به زیر و خجالت زده است؛ به خاطر همین ندامتش او را بهشت می‌برم. اما کسی که رفته نماز خوانده و غرور دارد، بخاطر همین غرور جهنم می رود. خدا رحمت کند شهید مظلوم شهید بهشتی را موقعی که در محضر ایشان بودیم یک نکته را خیلی تکرار می‌کردند، می‌گفتند: «به دست آوردن یک نعمت آسان نیست، اما سخت تر از آن حفظ آن نعمت است». گاهی از راه زبان، از راه چشم، گاهی از راه پایی که به مجلس ناروا می‌رود، گاهی از این دلی که کینه بنده خدا را در آن قرار می‌دهم، همه اعمالم از بین می‌رود. گفت: اول از انبار دفع موش کن/ بعد از آن در جمع گندم کوش کن برای همین قرآن می‌گوید: « وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[5]= پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بیاموزد». اول تزکیه بعد آموختن. اگر تزکیه نشده باشم این جلسه هم به دردم نمی‌خورد. قرآن خواندن هم به دردم نمی‌خورد. زیارت رفتنم هم به دردم نمی‌خورد، چون بذر را در زمین آلوده می پاشم. یک دانشمندی بزرگ اروپایی می‌گوید: من حساب کردم، توفیقات علمی در زمین و فضا و آسمان‌ها و کرات که در 90 سال آغازین قرن بیستم نصیب بشریت شده، بیش از 19 قرن گذشته است. بعد می‌گوید: متاسفانه جنایاتی هم که بشر در این 90 سال انجام داده، بیش از جنایات 19 قرن گذشته است. بعد نتیجه می‌گیرد و می‌گوید: نتیجه این که عالم شده‌ایم اما آدم نشده‌ایم. محفوظات و اطلاعات ما زیاد شده، اما در خدمت سبوعیت و در خدمت درندگی ما آمده. چاقوی من را تیز کرده پنجه های من را خونریز کرده. گفت تیغ دادن در کف زنگی مست / به که افتد علم را ناکس به دست. زبان/ مؤمن [1] - بحارالأنوار 67 242 باب54. [2] - نور/21. [3] - نراقی، جامع السعادات ، نجف، مطبعه النعمان، ج 1 ، ص 220. [4] - ماعون/4. [5] - آل عمران/164.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8633
زمان انتشار: 3 دسامبر 2017
| |
انسان ها یا در «حزب الله» و یا در « حزب شیطان» قرار می‌گیرند

بحث «دشمن شناسی» جلسه 17

انسان ها یا در «حزب الله» و یا در « حزب شیطان» قرار می‌گیرند

انسانها به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ دسته اول کسانی هستند که در حزب خدا قرار دارند و ولایت و سرپرستی خودشان را با اختیار به خدا می‌سپارند؛ دسته دوم در حزب شیطان، یعنی در حزب دشمن خدا قرار می‌گیرند و ولایت و سرپرستی خودشان را به شیطان می‌سپارند.

گاهی انسانها برای خودشان دسته­‌بندی‌ها و گروه‌بندی‌ها، جامعه‌­های فرضی، حزب و جناح درست می‌کنند و طبق فرموده خداوند «كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ= هر دسته و گروهی به آن چیزی که خودشان دارند دلشاد هستند». بسیاری از این تقسیم­‌بند‌ی‌ها موهومند و حقیقتاً ارزشی ندارند. اما خداوند به عنوان خالق انسانها و جهان، با یک روش حقیقی انسانها را گروه بندی می‌کند. چون ما در مسیر دنیا به سمت پروردگارمان در حرکت هستیم. «أَنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهى[1] = و اینكه پایان [كار] به سوى پروردگار توست»؛ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ[2] = ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‌گردیم»، پس به سمت آخرت و ابدیت پیش می‌رویم و در این حرکت، با یک تضاد درونی بین قوایی که ما را به سمت زمین و ارزش‌های زمینی و حیوانی می‌کشاند، از یک سو؛ و از سوی دیگر، قوایی که ما را به سمت هدف خلقت‌مان و اصل آسمانی و الهی ما می‌کشاند، روبرو هستیم. غیر از این هم امکان ندارد ما به رشد و سعادت برسیم. چون انسان موجودی مختار است، پس با اختیار باید حرکت به سمتِ هدفِ خلقتش را انتخاب کند. یعنی باید بین خوبی‌ها و بدی‌ها، بین وسوسه­‌ها و الهامات، بین کفر و ایمان مختار باشد و خودش آگاهانه انتخاب کند. قرآن می‌فرماید:«إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً[3]= ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاكر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس ». به دلیل این که ما با اختیار این مسیر را طی می‌کنیم، بین دو راهی همیشه قرار خواهیم گرفت. همیشه پیشنهادهای مختلفی به ما می‌شود و ما باید از بین این پیشنهادها آنهایی را بپذیریم که با حیثیت انسانی ما و ضرورت تحصیل قلب سلیم در حرکت به سمت آخرت و ابدیت سازگاری داشته باشد. آدمها وقتی به درون خودشان مراجعه می‌کنند، با خصوصیاتی که از هر دو دسته می‌دانند، متوجه می‌شوند که الان در حزب شیطان قرار دارند یا در حزب خدا؛ از دوستان خدا هستند یا از دوستان شیطان؟ هر کدام از این دو دسته و دو حزب، مسیرشان مشخص است. آنهایی که خودشان را به خدا می‌سپارند و خود را تحت مجموعه ولایتی الله قرار می‌دهند، اینها از سختی و تاریکی به سوی آسایش و نور و به سمت هدف خلقت شان در حرکت هستند:«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ». اما کسانی که دوستان شیطان هستند و در حزب شیطان هستند و از شیطان تبعیت می‌کنند:«وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» از آن نور اولیه و نور فطرتی که دارند کم کم خارج می‌شوند و باطن انسانی‌شان را از دست می‌دهند و تبدیل به حیوان و در زمره شیاطین محشور می‌شوند. این تقسیم‌­بندی حقیقی است و واقعاً همه انسانها در یکی از این دو حزب قرار دارند. در دعای روز سه­‌شنبه می‌خوانیم:«اللهم اجعلنی من جندک؛ اللهم اجعلنی من حزبک؛ اللهم اجعلنی من اولیائک = خدایا من را از سربازان خودت از حزب خودت و از دوستان خودت قرار بده». کسانی که عضو مجموعه ولایتی الله هستند، در این مجموعه ثبت‌ ­نام می‌کنند و به ارزش‌های این حزب حقیقی پای‌بند هستند و مسیرشان به سمت کمال آرامش، شادی و رشد است. مثل دانش­ آموزان خوبی که از اول تصمیم می‌گیرند به حرف معلم گوش بکنند و از استاد اطاعت بکنند تا بالا بروند. ولی دانش ­آموزانی هم وجود دارند که اساساً تصمیم به درس خواندن ندارند. مسیر اینها به سمت دور شدن و جهل و انحراف و بزهکاری و اخراج از مدرسه و آینده تیره و تاریک است. هر دو هم با اختیار این مسیر را انتخاب می‌کنند. عضویت در هر کدام از این دو مجموعه، احساسات، حالات، قابلیت‌ها و توانایی‌های ویژه­ای را برای اعضای آن به ارمغان می‌آورد. در مجموعه ولایتی الله، حرکت از محدودیت و ضعف به سمت روشنایی، نور، قدرت، آرامش و شادی است. در حزب شیطان حرکت رو به ضعف و ترس و دلهره و ناامیدی و اضطراب است. همیشه اینها دو مسیر متضاد دارند. خداوند و فرشته‌­ها دائماً به ما امید، نشاط، شادابی، آرامش، قدرت، ارزشهای انسانی را تلقین و الهام می‌کنند. شیطان هم در مقابل خدا و فرشته­‌ها به ما ترس، ناامیدی، غم و اضطراب را تلقین می‌کنند. کسانی که تصمیم ندارند آدم باشند؛ آدم‌هایی که تصمیم ندارند مسیر انسانیت را طی بکنند؛ مسیر هدف خلقت شان را طی بکنند؛ اصلاً کاری با هدف خلقت شان برای اینکه چرا به دنیا آمده اند و هدف از خلقت آنها چه بوده‌ ندارند. اینها مقصد و هدف و اله‌شان را نشناختند؛ اینها اساساً خودشان ذاتاً خود به ­خود عضو حزب شیطان قرار می‌گیرند و شیطان از اینها استفاده می‌کند و خیلی راحت اینها را فریب می‌دهد. اما انسان‌هایی که خیال دارند واقعاً انسان باشند؛ می‌خواهند مسیر خدا را طی بکنند؛ می‌خواهند به سمت ابدیت و معشوق خودشان حرکت بکنند، مورد حمله شیطان قرار می‌گیرند. همین که تصمیم می‌گیری آدم خوبی باشی، حملات شیطان شروع می‌شود مورد حمله شیطان قرار گرفتن، فقط مخصوص آدم‌های بد نیست. خود خدا در قرآن می‌فرماید، شیطان روی صراط مستقیم به شما حمله می‌کند. یعنی زمانی که تصمیم می‌گیری، آدم خوبی باشی، انواع وسوسه‌­ها شروع می‌شود. خیلی‌ها وقتی به ما مراجعه می‌کنند و می‌گویند که ما قبل از اینکه توبه کنیم، خیلی گناه می‌کردیم؛ گناهان مختلفی انجام می‌دادیم. آن موقع اینقدر دغدغه فکری نداشتیم. اما از وقتی که تصمیم گرفتیم آدم خوبی باشیم و راه خدا را برویم؛ وسوسه‌­ها و دلشوره­‌های ما بیشتر شده است. این آغاز راه است و درست هم است، یعنی ما در صراط مستقیم مورد حملات چهارگانه شیطان قرار می‌گیریم. چرا؟ چون به این حمله­‌ها احتیاج داریم. چون خداوند که کمال مطلق و علم مطلق، حیات مطلق، اراده مطلق، قدرت مطلق و بهجت و سرور مطلق است، ما را آفریده و می‌خواهد مثلِ خود او شویم و در این مسیری که می‌خواهیم مَثَل او شویم، دوره‌ای دارد. آن دوره این است که شیطان در این مسیر قرار گرفته و از هر طرف به ما حمله ور می‌شود. منظور از حملات چهارگانه شیطان چیست؟ قبلاً گفتیم که شیطان چهار حمله (حمله از جلو، عقب، راست و چپ) دارد که در این حملات چیزهایی را به ما تحمیل و آفت هایی را به ما منتقل می کند. «حمله از جلو» یعنی حمله از آینده، چون جلوی ما آینده ماست، آنچه که قرار است بیاید و اتفاق بیفتد، جلوی ما قرار دارد. «حمله از عقب»، حمله از گذشته ماست. گذشته پشت ما قرار دارد و ما آن را پشت سر گذاشته ایم. این حمله از عقب می‌شود آنچه که مربوط به گذشته است. «حمله چپ» گناهان است. پیشنهاد می‌کند که به سوی آلودگی‌ها، انحرافات، کج­ فکری‌ها و گناهان برویم. حمله شیطان از این سمت  شروع می‌شود. رعایت نکردن اندازه‌ها و حدودی که خداوند به ما می‌گوید، مقاومت در مقابل حق و ناسازگاری با حق، از حملات سمت چپ شیطان است. زمانی که شیطان می‌بیند ما مقاومت می‌کنیم و واقعاً می‌خواهیم به سمت خداوند تبارک و تعالی برویم و نمی‌تواند با پیشنهاد گناهان حریف ما بشود، اینجاست که لباس مقدس می‌پوشد. یعنی دیگر از دریچه مخالفت برنمی‌آید و تو را آرام می‌گذارد. سپس لباسی که تو می‌خواهی و علاقمندش هستی، می‌پوشد و فکرهایی که دوست داری به تو می‌گوید و یک جریان موازی با ذهن و دل شما ایجاد می‌کند در واقع در مسیری مقدس از طریق دین و مقدسات به ما ضربه می‌زند. وقتی شما دشمنت را بشناسی، می‌توانی رابطه­‌ات را با او تنظیم کنی. یعنی بگویی من با این شخص ارتباط ندارم و اگر بخواهد با من بجنگد با او می‌جنگم. اما اگر کسی آمد گفت: من دوست شما هستم و رابطه دوستی با شما برقرار کرد و شما اعتمادت به او جلب شد. کاملاً حریم خودت را باز می‌گذاری و او راحت­‌تر می‌تواند به شما ضربه بزند. چون همرنگ خود شما شده است. در حمله از سمت راست شیطان همیشه حمله‌­هایش با صورت‌های مقدس است. با صورت‌های پسندیده و موجه و مقدس به انسان حمله می‌کند. در طول تاریخ اسلام اگر دقت کرده باشید، بیشترین ضربه‌­ها را به اسلام پیغمبر و معصومین، کسانی زدند که با لباس کفر و دشمنی جلو نیامدند، بلکه با لباس‌های مقدس و با حرف‌های قشنگ و با عنوانی قشنگ جلو آمدند. در تاریخ صدر اسلام، بعد از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) ما سه تا جنگ داریم، کسانی که با امیرالمؤمنین می‌جنگند، کسانی نیستند که ادعا کنند، ما کافر و دشمن پیغمبر و دشمن دین خدا هستیم. در جنگ جمل یاران پیغمبر هستند که در مقابل امام معصوم صف‌­آرایی کردند. در جنگ صفین معاویه با حیله‌ی قرآن سر نیزه کردن، یعنی با صورت مقدس به جنگ امیرالمؤمنین می‌آید. اینجاست که افراد ابله و جاهل فریب می‌خورند و باعث شکست امیرالمؤمنین می‌شوند. در جنگ سوم یعنی جنگ نهروان، تمام کسانی که در مقابل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) قرار دارند، کسانی هستند که روزها روزه هستند و شبها به نماز شب می‌ایستند. همه صورت‌های مقدس، ولی در هر سه جنگ، چهره مقدس ولی باطل هستند. شیطان وقتی دید که نمی ‌تواند از حمله سمت چپ و با چهره گناه و فساد و کفر به جنگ امیرالمؤمنین بیاید، چون شکست می‌خورد، حمله سمت راست را انتخاب کرد. «آینده ی مشکوک و احتمالی» و «آینده ی قطعی» چیست؟ انسان در مسیر زندگی اش دو آینده دارد. آینده ی «مشکوک و احتمالی» و آینده ی «قطعی». آینده مشکوک و احتمالی، عبارت است از عمر دنیا. یعنی ما از این لحظه‌­ای که اینجا هستیم، احتمالاً و شاید چند ثانیه، چند دقیقه، چند ساعت، چند روز، چند هفته و چند ماه و چند سال زنده باشیم. نمی‌دانیم چقدر است. اما همه جور احتمالی هست. اگر به این فرمایش نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) توجه کنیم که فرمود متوسط عمر امت من 60 سال است، در این صورت بسیاری از ما یک سوم، دو سوم و بلکه بیشتر عمرمان را طی کرده‌ایم و کمی از آن مانده، ساعت‌ها و روزها و سال‌های محدودی باقیمانده. این آینده را آینده مشکوک می‌گویند. آینده‌ی دیگر ما، «آینده قطعی» که مشکوک نبوده و یک آینده مسلم و قطعی است. این آینده از وفات ما شروع می‌شود. حتماً وفات سراغ مان می‌آید. «أَیْنَما تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ[4]= هر كجا باشید شما را مرگ درمى‌یابد». یقیناً شکی هم در آن نیست. هیچ انسانی نیست که در آن مقوله شک بکند. هر جا باشید این تولد به سراغ شما خواهد آمد. چون ماهیت ما ماهیت جنینی است. ما در رحم دنیا قرار داریم. مثل هر جنینی که در رحم مادر هست و یک زمانی از رحم مادر متولد می‌شود؛ ما هم همینطور، زمانی از رحم دنیا خارج می‌شویم که با وفات شروع می ‌شود و وارد عالم برزخ می شویم. مدتی را در برزخ هستیم تا قیامت 50 هزار ساله. بعد از قیامت هم که دوران حیات ابدی ما شروع می شود و تا وقتی که خدا خدایی بکند، ما زنده هستیم و به عنوان وجه خدا و به عنوان نفخه خدا زندگی خواهیم کرد. مرگی هم برای هیچ کس وجود ندارد. این آینده قطعی است. عامل مهم و حیاتی در آینده قطعی، یعنی زندگی آخرتی ما، شادی و آرامش است. دل مضطرب و ناآرام نه می‌تواند دنیای خوب و نه آخرت خوبی بسازد. با افسردگی، پژمردگی، غم، غصه و دلمردگی، آدم انگیزه‌­ای برای ساختن دنیای خوب ندارد. در نظام برزخی و ملکوتی هم گرفتار عذاب قبر و گرفتاری‌های آنجا می‌شود. به خاطر این که به آنجا بد متولد شده، چون گفتیم ما در بهشت و نظام برزخی، به قلب سالم احتیاج داریم. قلبی که مضطرب و همیشه غمگین است، سالم نیست. این نکته خیلی خیلی مهم است و اتفاقاً میزان شادی و آرامش و نشاط و قدرت ما در بهره‌­برداری از بهشت و بالاتر از بهشت دقیقاً بسته به این است که در دنیا چقدر شادی و نشاط داریم. آدمی که اینجا عصبی، پرخاشگر، بددهان، حسود، بداخلاق و بدجنس است، نمی ‌تواند تولد سالم به بهشت داشته باشد. عامل مشترک تمام حمله های ۴ گانه شیطان «غم» است عوامل و ابزار اصلی، حیاتی و کلیدی حرکت ما به سوی ابدیت، نشاط، امید و آرامش است. عامل مشترک در حملات چهارگانه ی شیطان، ایجاد اندوه و غم در انسان است تا بدین وسیله او را از پیمودن مسیر ابدیت منحرف سازد. هر وقت فکری به سراغ ما آمد، باید مؤلفه‌­های شیطانی بودن یا الهی بودن آن را بشناسیم. در تمام ارتباط‌ها، انتخاب‌ها و چینش‌های فکر و برنامه‌ریزی‌ها برای آینده، اگر فکری آمد که مؤلفه‌های غم، ترس، ناامیدی و احساس ضعف و ناتوانی را داشت، این افکار هیچ کدام مال ما نیست، بلکه حمله‌­ای است از طرف شیطان. شیطان در این مسابقه، لشکریانش را که غم، ترس، ناامیدی، ناتوانی است می‌آورد و در مقابل شما قرار می‌دهد. اگر شما توانستید در مقابل این لشکر ایستادگی کنید و درست نقطه مقابل غم را انتخاب کنید و بروید سراغ شادی، قدرت، امید و نشاط، جنگ را می‌برید و روزبه ­روز رشد می‌کنید. اما افرادی که دلهای غم پرور دارند، یعنی افرادی که شخصیتاً علاقه به غم خوردن و غصه خوردن دارند و اصلاً با غم انس دارند؛ همیشه دوست دارند بترسند؛ همیشه دوست دارند یک چیزی را زیر سؤال ببرند؛ همیشه دوست دارند شک و تردید داشته باشند. به شیطان پاسخ مثبت می‌‌دهند و در نتیجه، آینده مشکوک و آینده قطعی خودشان را خراب می‌کنند. اما اگر با سلاح امید، یقین و بینش عمیق، به جنگ با حملات شیطان برویم، پیروز می‌شویم. شیطان این موضوع را خوب می‌داند و اساساً علت اینکه از جلو، عقب، راست و چپ حمله می‌کند، این است که بتواند در حرکت ‌مان به سمت زندگی دنیایی و آخرتی زیبا، شک، تردید و دودلی، تزلزل، ناامیدی، غم، افسردگی و ترس ایجاد کند و با این کار قدم ما را سست کند. او در درون شما این فکر را تولید می‌کند که نتوانید قدم بردارید. برای ساخت آخرت هم اگر بخواهیم تردید بکنیم، شک داشته باشیم و ناامید باشیم، نمی ‌توانیم آینده­ را بسازیم. شیطان/ حملات چهارگانه [1] - نجم/ 42. [2] - بقره/156. [3] - انسان/3. [4] - نساء/78.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7941
زمان انتشار: 26 نوامبر 2017
| | | | | |
(50) «وحی» اعلام احکام کلی است یا از آینده خبر می دهد؟

شرح زیارت جامعه کبیره ؛ جلسه 50 ؛ 96/9/2

(50) «وحی» اعلام احکام کلی است یا از آینده خبر می دهد؟

«مَهْبِط الوَحْى» یعنی محل هبوط یا همان نزول وحی رسیدیم، یعنی همانطور که وجود و قلب معصوم، «مختلف الملائکه» یعنی محل نزول ملائکه است، «مهبط الوحی» نیز هست. یعنی وحی هم بر قلب مبارک معصومین (علیهم السلام) هبوط می کند.

در شرح زیارت جامعه کبیره به چهارمین فقره آن که «مَهْبِط الوَحْى» است رسیدیم. «مهبط» اسم مکان است. هبوط یعنی محل نزول و استقرار وحی. وقتی می‌گوییم «مهبط الوحی» یعنی شما (معصوم) جایگاه و قرارگاه وحی هستید. برای درک مفهوم «مهبط الوحی» لازم است در ابتدا دو واژه «هبوط» و «وحی» توضیح داده شود. وحی یک معنای لغوی دارد و یک معنای اصطلاحی. وحی در معنای لغوی، یعنی اعلام کردن پیامی با صراحت و بدون آنکه کسی بفهد و فقط پیام که داده می‌شود، آن را می‌فهمد. حالا ممکن است خودش به دیگران هم بگوید که به من وحی شده، آن یک بحث دیگری است. گاهی به شما هم وحی می‌شود. مثلا می‌گوید یک دفعه به من الهام شد که چنین کاری بکنم. از نظر اصطلاحی، وحی یعنی خداوند تبارک و تعالی پیام‌های هدایت انسان‌ها را به بعضی افراد که از انبیا هستند، بخاطر ظرفیت بالائی که دارند وحی می‌فرستد. این وحی  که این خود دو گونه است: وحی تشریعی و وحی تسدیدی. وحی تشریعی به همراه قانون و شریعت است. مثل این که نماز چگونه باشد، روزه به چه شکلی باشد. پس شریعت به وسیله وحی به انبیا، احکام و قوانین کلی را می‌دهد و آنها هم در خدمت مردم قرار می‌دهند. البته در شریعت یک سری قوانین کلی گفته می‌شود که پیامبر آنها را به مردم اعلام می‌کند. جزئیات آن قوانین هم به پیغمبر از طریق وحی نازل می شود. ولی دیگر پیغمبر جزئیاتش را به مردم نمی گوید، بلکه آنها را برای مردم شرح می دهد. در قرآن هم به این مسئله اشاره شده است. مثلا در قرآن احکام کلی نماز ذکر شده است. ولی نماز حکم های زیادی دارد. این حکم ها به پیامبر وحی شده، اما نه در قرآن، بلکه در طول زمان. پیامبر هم با زبان خودش آنها را برای مردم توضیح می دهد. سایر معصومین هم همین طور بودند. چون مختلف الملائکه بودند و  فرشته ها به محضر آنها مشرف می شدند، جزئیاتی را از خداوند دریافت می کنند.. جزئیات احکام که باید در هر زمانی بیان کنند را می گفتند. پس «وحی شریعتی» فقط به پیامبر نازل می شود. ائمه صاحب شریعت نیستند. آنها همان شریعت پیامبر را دارند و همان را بیان می‌کردند؛ اما صاحب کتاب و نبوتی نیستند. اگر وحی دریافت می‌کنند، از نمونه وحی‌هایی است که بیشتر تبیین دین است، در طول زمان. مثلا امام اگر می خواست در مورد موضوعی تصمیمی بگیرد، فرشته می آمد و از قول خداوند می گفت که این کار را بکن. گاهی وحی اساسا با شریعت کاری ندارد. این وحی‌ها از نوع دسته دوم است، یعنی «وحی تسدیدی» است. تسدید یعنی محکم کردن. امام احتیاج دارد در بعضی مقاطع تصمیمات خاصی بگیرد؛ یا اتفاقاتی که قرار است در آینده بیفتد، توسط فرشته ها خبرهایی به امام می رسانند. به این وحی تسدیدی می گویند. مثل حضرت زهرا س که جبرئیل از خدا برای او وحی می آورد. این وحی تشریعی نبود. در مصحف حضرت زهرا حتی یک حکم تشریعی وجود ندارد. همه اش اخبار آیندگان امت پیامبر است. اعمال هر یک از انسان ها تا روز قیامت به محضر امام می رسد امام صادق (علیه‌السلام) در مورد ائمه می‌فرماید: «هُمُ الائِمَّةُ تُعْرَضُ عَلَیْهِمْ اَعْمالُ الْعِبادِ کُلَّ یَوْمٍ اِلى یَوْمِ الْقیامَةِ= در هر روز کارهای بندگان و مسلمانان بر ائمه اطهار عرضه می‌شود و این کار تا روز قیامت ادامه دارد». این نوع دیگری از وحی است، یعنی هر بنده خدائی هر کاری بکند، ائمه می دانند. تا روز قیامت ائمه می دانند که چه کسی چه کاری کرده است. امام زمان (علیه‌السلام) توسط خداوند تبارک و تعالی مسئول اداره عالم است، یعنی خداوند او را واسطه عالم کرده است،  ائمه دیگر نیز این گونه هستند. یعنی اگر شما خدمت امام رضا (علیه‌السلام) بروید، او حی و حاضر است. امام مرده نیست. فقط بدنش گرفته شده. آنها بر همه کارهای ما آگاه هستند. انواع وحی داریم من انواع وحی را توضیح بدهم تا برویم سراغ این که بر ائمه چه نازل می شود. گفته شد که وحی به معنای لغوی عبارت است از اعلام سریع. قرآن کریم در 5 مورد کلمه «وحی» را به کار برده است که من اینها را می‌گویم. الف) یکی همان وحی اصطلاحی است که بر ائمه نازل می شود. «اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْكَ مِنَ الْكِتَابِ [1]= آنچه از كتاب به سوى تو وحى شده است را بخوان» این نوعی از وحی است. ب) نوع دیگر، وحی غریزی و فطری است که خداوند می فرماید: «وَ أَوحى رَبُّكَ إِلَى النَّحلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الجِبالِ بُیوتًا=[2]  و پروردگار تو به زنبور عسل وحی نمود که خانه‌هایی در کوه برگزین». این وحی که به زنبور عسل شده به خیلی ها از حیوانات دیگر هم شده است. در وحی غریزی همه موجودات می دانند  که وظیفه شان چیست. در واقع یک فرمان و دستوری از طرف خداوند به آنها می رسد.  ج) یک وحی دیگر داریم که به صورت نفخات رحمانی است، یعنی به صورت حالتی از الطاف الهی بر ما الهام می‌شود که ما آن را در دعاهایمان از خداوند درخواست می‌کنیم. مثل «وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ إِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی[3]= و به مادر موسی وحی کردیم که طفلت را شیر بده و چون (از آسیب فرعونیان) بر او ترسان شوی، به دریایش افکن و دیگر هرگز مترس و محزون مباش». وحی به مادر موسی در واقع وحی و پیام رحمانی است که قلب مادر موسی به وسیله آن آرام می شود. د) یک نوع وحی است که مربوط به شیاطین است. «وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوكُمْ= [4] و شیاطین سخت به دوستان و پیروان خود وسوسه کنند تا با شما به جدل و منازعه برخیزند». شیاطین به دوستان خودشان وحی می‌کنند که در قرآن به چند نمونه از این پیام های شیطانی اشاره شده است. مثلا کسانی که شیطان پرست می‌شوند و تابع و تحت ولایت شیطان قرار می‌گیرند، جنایت، گناه و معصیت به آنها وحی می‌شود. شما نگاه کنید در خیلی از فیلم‌های هالیوودی صحنه های کثیف، آلوده و خشن و زشت و کشنده وجود دارد. شما از خودتان سوال می‌کنید که این کارگردان چطور توانسته این فیلم را بسازد؟ یا مثل داعشی‌ها که شیوه‌های آدم‌کشی‌های مختلفی دارند. اینها چطور می‌توانند به راحتی آدم بکشند؟ آدم را زنده زنده بسوزانند و از آن لذت ببرند؟ در حالی که یک انسان طبیعی به راحتی نمی‌تواند این کارها را کنند. یقینا شیطان به کارگردان ها، فیلم سازها و نویسنده‌های هالیوودی الهام می‌کند. انواع جنایت ها و شیوه های جنایت را وحی می‌کنند که تو برو این کار را بکن. شیوه‌هایی که انسان را متحیر می‌کند. چنین جنایت کارانی قطعا مورد حمایت و الهام شیطان هستند  و شیطان به آنها وحی می‌کند. برخی تحت ولایت شیطان، دست به جنایت و معصیت می زنند وقتی انسان تحت ولایت شیطان قرار گرفت، یک دفعه، شخصیتی پیدا می‌کند که خودش هم باور نمی کند. خانم می گوید من با این آقا ازدوج کردم. اول نماز می خواند، مومن بود، اما حالا که وضعش خوب شده، دیگر نماز نمی خواند. انسان به محض این که خط معصوم را رها کرد، تحت ولایت شیطان قرار می گیرد. وقتی تحت ولایت شیطان رفت، دیگر شیطان ولی اوست. فقط مومنین هستند که خدا ولی آنهاست. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ[5] = خدا ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده باشند، ایشان را از ظلمت ها به سوی نور هدایت می کند». آدمی که به سمت شیطان رفت، از خدا و دین جدا می‌شود و تحت لوای شیطان می رود. حالا که تحت ولایت شیطان است، دیگر با زن و بچه‌اش، با خانواده همسرش و با زیردستش شیطانی عمل می‌کند. مثل انواع حقه بازی که امروزه در جامعه دیده می‌شود. مانند کسانی که غذاهای فاسد یا داروهای تقلبی درست می‌کنند و به دست مردم می‌دهند. این ها بندگان شیطان هستند. انسان باید حواسش به خودش خیلی باشد. در بعضی از روایت‌ها هشدار داده شده که انسان بعضی کارها را انجام بدهد، تحت ولایت شیطان قرار می گیرد. اینها را باید شناسائی کرد که کدام گناه و معصیت‌ها هستند که اگر انسان به سمتش برود، تحت ولایت شیطان قرار می گیرد. کسی که تحت ولایت شیطان قرار گرفت، تصمیماتش دیگر تصمیات الهی نیست. همه اش شیطانی خواهند بود. مثلا همسر انتخاب می کند، تحت ولایت شیطان انتخاب می کند. رشته انتخاب می کند، تحت فرمان شیطان است. در همه زمینه ها شیطانی عمل می کند. قلبش به روی شیطان باز می شود و عضو شیطان می شود. دائما شیطان به او فرمان می‌دهد. این شیاطین، شیاطین انسی و جنی هستند. همان طور که قرآن کریم فرمود. ه) الهام و اشاراتی که رمزگونه است. گاهی مربی یا فرمانده به شما با اشاره یک شیوه ای، فرمان و فرمولی را صادر می‌کند. مثل این آیه قرآن که می‌فرماید: «فَاوحی الَیهِمْ انْ سَبِّحُوا بُکْرَةً و عَشِیا= به آنان اشاره کرد که صبح و شام به تسبیح و نماز قیام کنید. [6]»  منظور از وحی زکریا در این آیه، اشاره کردن است. او حرفی نزد، اما پیامش را با اشاره به دیگران رساند. پس وقتی می‌گوییم «و مهبط الوحی» فرشتگان مرتب به محضر معصومین نازل می شود. هم وحی تشریعی دارند . آن هم در تبیین و بسط شریعت (نه خود شریعت، چون شریعت مخصوص پیامبر است) و هم وحی تسدیدی دارند. سوره قدر حقانیت تشیع را اثبات می کند اکر بخواهیم در دنیا حقانیت تشیع را اثبات کنیم، یک راهش این است که سوره قدر را درست بفهمیم. «یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ خَاصِمُوا بِسُورَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ تَفْلُجُوا فَوَ اللَّهِ إِنَّهَا لَحُجَّةُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّهَا لَسَیِّدَةُ دِینِكُمْ وَ إِنَّهَا لَغَایَةُ عِلْمِنَا= اى گروه شیعه، با سوره إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ محاكمه كنید تا پیروز شوید، بخدا سوگند كه این سوره حجت خداى تبارك و تعالى است بر خلقش پس از پیغمبر (ص)، به راستى آن سَرْوَر دین شما است و به راستى آن نهایت دانش ما است».  این عظمت سوره قدر است. اگر کسی از شما سوال کرد «شیعه بودن خود را ثابت کن! یا چرا شیعه هستی؟ چه جوابی داری که بگویی؟». پیامبر فرمود بعد از من امتم به ۷۳ فرقه تقسیم می شوند که فقط یک فرقه شیعه هستند. حالا شما چه استدلالی دارید که دین تان حق است؟ حضرت می فرماید با سوره قدر احتجاج کنید تا بر دشمنتان پیروز شوید. قسم به خدا که این سوره، حجت خدا بر خلق خداست. خدا حرفش را در این سوره زده است. بعد از پیغمبر، این سوره حجت خداست. تعبیری که حضرت در این سوره کرده، این است که این سوره سرور دین شماست و بزرگترین دلیل مذهب شما دانش ماست. گفتند که اگر می خواهید از این سوره استفاده کنید، این طور بگویید: پیغمبر از دنیا رفت. آیا شب قدر هم از دنیا می رود یا نه!؟ قطعا از دنیا نمی رود. شب قدر همیشه وجود داشته است. قبل از پیغمبر و بعد از پیغمبر هم وجود دارد. خود پیغمبر هم فرمودند که بعد از من شب قدر وجود دارد و از بین نمی رود. قرآن هم می گوید: «تنزل الملائکه و الروح». تنزل فعل مضارع است و معنای استمرار دارد. ملائکه و قرآن در شب قدر نازل می شوند و تقدیرات همه چیز را می آورند. تنزل الملائکه و الروح بازن ربهم من کل امر». در این سخن دو حالت بیشتر وجود ندارد: یا فرشته ها پائین می آیند و بر می‌گردند که این کار عبث است؛ یا مقادیر و تقدیرات را می‌آورند و به کسی می دهند. یعنی نازل می کنند تا به کسی بدهند. حالا  سوال این است که ملائکه و روح به چه کسی نازل می شوند و تقدیرات را به چه کسی می دهند؟ حضرت در انتها در پاسخ به این سوال می فرماید که آن شخص امام زمان است. در هر زمانی یک امامی وجود دارد که حجت خداست و ملائکه و روح بر او نازل می شوند. بنابراین،  از این سوره می توانید برای ثابت کردن دین تان استفاده کنید. امام باقر (علیه السلام) فرمود: «إنَّ المَلائِكَةَ یَطوفونَ بِنا فیها = فرشتگان در آن شب گِرد ما مى چرخند».  پس مهبط الوحی را دقت کنیم که چه هست؟ جلسه بعد عمیق تر خواهیم رفت تا بیشتر پدرمان را بشناسیم. ما تا ندانیم پدر و مادر ما کیست، اصلابه قیمت نمی توانیم زندگی کنیم. اگر نشناسیم، همه ی سعادت و شادی و آرامش و لذت دنیا را از دست می دهیم. معنویت دنیا را از دست می دهیم و در نهایت، مردن مان مردن بدی خواهد بود. شما باید بدانید که خانواده اصلی تان کیست. درس مهم خانواده این است که شما باید بدانید مقام خانواده و جایگاه خودت در این خانواده کجاست. باید بفهمیم که ما بر روی زمین چه کاره هستم و برای چه به این دنیا آمده ایم؟ خلقت ما برای چیست و تکیلف اصلی ما بر روی زمین چیست؟ امام شناسی/ انواع وحی/ لایت شیطان/ اثبات تشیع/     [1] . سوره عنکبوت/آیه 45. [2] . بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد(ص) ؛ جلد1  صفحه 427 [3] . سوره قصص/آیه 7. [4] . سوره انعام/آیه 121. [5] . سوره بقره/ آیه 257. [6] . سوره مریم/آیه 11.

صوت

1 - (50) «وحی» اعلام احکام کلی است یا از آینده خبر می دهد؟

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed