www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 583
زمان انتشار: 21 اکتبر 2014
| |
خانواده آسمانی ؛ جلسه 104 ؛ 91/01/17

خانواده آسمانی ؛ جلسه 104 ؛ 91/01/17

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی بحثمان درباره ی یکی از بزرگ‌ترین دشمنان ما در برقراری ارتباط با خانواده ی آسمانی و هدف خلقت مان یعنی شیطان بود، در جلسات گذشته در مورد گستره‌ی فعالیت‌های شیطان توضیح دادیم و گفتیم هیچ صحنه ای از صحنه‌های زندگی انسان خالی از حضور شیطان نیست و او با تولید افکار و وسوسه‌هایی که دارد باعث آزار و اذیت انسان‌ها می‌شود. از این جلسه راه‌های مقابله با کیدها، وسوسه‌ها و خطوات شیطان را بیان می‌کنیم و از چند منبع، فرمول‌ها و راهکارهای مقابله با وسوسه‌های شیطان را در می‌یابیم. اولین منبع خداوند تبارک و تعالی است که بنابر حکمت خود و برای رشد انسان‌ها شیطان را خلق کرد. دومین منبع معصومین «علیهم‌السلام» هستند که متخصصین الهی به شمار می‌روند. سومین منبع شیطان است که به دفعات متعدد راهکارهای گوناگونی را برای مقابله با خود خدمت انبیاء و اولیاء الهی بیان داشته است. شیطان نقش بسیار بزرگی در غصه‌دار کردن انسان‌ها دارد و اساساً نجواهای شیطان برای غمگین کردن انسان‌ها تولید می‌شود. قرآن در این باره می‌فرماید: «انّما النجوی من الشیطان لیحزن الذین آمنوا» با این حساب اگر کسی بتواند حمله‌های شیطان را خوب بشناسد و با وسوسه‌ها و کیدهایش مقابله کند، برای خود سهم زیادی از شادی و آرامش می‌خرد. شیطان هر روز، در صحنه‌های زندگی ما تولید افکار ناراحت کننده و منفی می‌کند اما موفق‌ترین انسان‌ها در حرکت به سمت هدف خلقت و خانواده‌ی آسمانی کسانی هستند که بر این افکار غلبه کنند و روز به روز بر حجم شادی و آرامششان بی افزایند و مسیر را با قدرت و نشاط و یقین و باور طی کنند. سوره‌ی مجادله آیه‌ی 19: «و لا تکونوا کالذین نسوالله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ و شما (مؤمنان) مانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند، خدا هم نفوس آن‌ها را از یادشان برد، آنان به حقیقت بدکاران عالم‌اند.» نکته بسیار مهم این است که انسان الله را به چه عنوان نگاه کند و به چه عنوان یاد کند و هنگام پناهنده شدن به خدا به چه عنوان به او پناهنده شود و یا شیطان به چه عنوان الله را از یاد انسان ببرد که همه‌ی این‌ها بستگی به نوع معرفت انسان دارد. زمانی که انسان الله را به عنوان آفریننده و خالق جهان یاد می‌کند بسیار متفاوت با زمانی است که او را به عنوان اله خود می‌بیند و یاد می‌کند. بیشترین ضعف انسان‌ها در ارتباط با خدا با وجود انجام کارهای معنوی برای این است که آن‌ها به این نکته توجه نمی‌کنند که به الله به چه عنوان نگاه کنند و به چه عنوان با او تنظیم رابطه نمایند. متأسفانه عموماً نگاه انسان‌ها به خداوند این‌گونه است که الله را به عنوان خالق جهان و کسی که حسابگر است و خوبی‌ها را پاداش می‌دهد و بدی‌ها را کیفر می‌دهد می‌نگرند و اصلاً او را به عنوان اله و محبوب و معشوق خود یاد نمی‌کنند. اما افراد زیرک و با معرفت، الله را به همان عنوانی که او خودش را معرفی کرده یعنی اله می‌نگرند و یاد می‌کنند. خداوند شعار اسلام را «لا اله الا الله قرار داده و محور را بر روی دل و محبت گذاشته است. «لا اله الا الله» یعنی هیچ محبوب و معشوقی جز الله نیست، نمی‌فرماید هیچ خدایی جز الله نیست، درست است که هیچ خدایی جز الله نیست اما اسلام تمرکز خود را روی رابطه‌ی عاشقانه انسان با خداوند به عنوان معشوق و مقصود خود قرار داده است. «اللهم انت کما اُحب فجعلنی کما تحب» خدایا تو آن‌طور که من دوست دارم هستی، من را آن‌طور که تو دوست داری قرار بده. اگر ما الله را به عنوان مقصد و غایت خودمان در نظر بگیریم و او را معشوقی بدانیم که قرار است به وصال او برسیم یک دیدگاه است و اثر مخصوص به خود را دارد و با دیدگاه کسی که الله را به عنوان خالق و حسابگر و قرار دهنده‌ی دین و قیامت و جزا دهنده و پاداش نگاه می‌کند بسیار متفاوت است. لذا در قاعده‌ی پناهندگی به خداوند وقتی انسان می‌خواهد از تمام وسوسه‌ها و افکار منفی نجات پیدا کند. قرآن اشاره به سه اسم رب، ملک و اله دارد که البته اله کمال آن دو اسم دیگر است. قل اعوذ به رب الناس، ملک الناس، اله الناس، رب و ملک بودن خداوند درست است اما کمال آن در اله بودن اوست. اگر انسان می‌خواهد در برابر وسوسه‌های شیاطین جنی و انسی به قدرت برسد و نجات یابد باید به سه اسم رب، ملک و اله توجه نماید که اوج و کمال آن در اله بودن خداوند خلاصه می‌شود. اما اگر انسان الله را به عنوان معشوق و اله خود قبول نداشته باشد و هر چقدر هم کارهای معنوی انجام دهد در تمام صحنه‌های زندگی دچار ضعف و شکست می‌شود و رشد و قدرتی پیدا نخواهد کرد. تا انسان به خداوند به چشم اله و معشوق خود نگاه نکند با او غریبه و نامحرم است و هیچ هم آغوشی و محرمیت و رفاقتی حاصل نخواهد شد و در این صورت دیگر نمی‌تواند خداوند را با اسماء رفیق، حبیب، طبیب، و یا انیس بخواند و تنها به خداوند با دیدگاه اسماء جلالی مانند الله، رب، ملک (پادشاه) نگاه می‌کند، اما غافل است از اینکه ملک و پادشاه او همان معشوق و الهش است. و الله کسی است که خودش را محب ما و ما را محبوب خود قرار داده است. «یُحبُّهم و یحبّون» و این رابطه دو طرفه است اما اگر انسان به این رابطه توجه نکند حتی اگر استاد هم باشد به هیچ وجه نمی‌تواند در برابر شیطان مقابله کند و به پیروزی برسد. عشق و محبت به انسان قدرت می‌دهد تا در برابر تمام وسوسه‌های شیاطین و غم‌ها بایستد و مسیر خود را با موفقیت ادامه دهد. کسی که نمی‌تواند با خداوند رابطه‌ی عاشقانه برقرار کند و با او رفاقت و صمیمیت داشته باشد و تنها به او به چشم خالق و رب و ملک نگاه می‌کند اصلاً قدرت و نیروی لازم برای مقاومت در برابر وسوسه‌های شیطان را نخواهد داشت. یک سؤال: انسان چگونه می‌تواند به الله به عنوان اله خود نگاه کند و با او رابطه‌ی عاشقانه برقرار کند؟ جواب: انسان تنها با خودشناسی می‌تواند به چنین دیدگاهی دست یابد، تا انسان خود حقیقی‌اش را نشناسد و آن را از خود طبیعی و جنسی‌اش تفکیک نکند نمی‌تواند عاشق خدا شود و به آرامش و قدرت و شادی برسد. انسان دارای 5 بعد شخصیتی است که عبارت‌اند از حس، خیال، وهم، عقل، و فوق عقل. و تا زمانی که انسان دغدغه‌هایش در بعدهای پایین شخصیت خلاصه شده باشد و به فوق عقل نرسیده باشد نمی‌تواند اوج بگیرد و پرواز کند. و در واقع فوق عقل تنها با الله اشباع و راضی می‌شود و تا وقتی که انسان این بعد بالای شخصیت یا خود حقیقی‌اش را نشناسد و با آن انس نگیرد نمی‌تواند به الله به عنوان اله خود نگاه کند. چرا که خود حقیقی به شدت با خدا سنخیت دارد و شناخت او مساوی با شناخت خدا و یاد او مساوی با یاد خدا و فراموش کردن او برابر با فراموش کردن خداست. «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» و یا «و لا تکونوا کالذین نسوالله فانساهم أنفسهم....» اما خودهای دیگر این‌گونه نیستند و درست برعکس خود حقیقی عمل می‌کنند یعنی وقتی آن‌ها را یاد می‌کنیم از خدا غافل می‌شویم و وقتی آن‌ها را فراموش می‌کنیم یاد خدا می‌افتیم. از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرسیدند یا رسول الله ما می‌خواهیم یاد خدا کنیم چگونه باید این کار را کرد؟ حضرت فرمود: «نسیان نفس» خودتان را فراموش کنید. انسان تا زمانی که خود طبیعی‌اش را فراموش نکند نمی‌تواند یاد خدا کند. گاهی حتی خود عقلانی نیز باید کنار گذاشته شود تا انسان بتواند به خود حقیقی‌اش برسد. برای مثال: عده‌ای از کسانی که امام حسین «علیه‌السلام» را در کربلا همراهی نکردند افرادی جاه طلب و شهوت‌رانی نبودند، اما فوق‌العاده حسابگر بودند و تنها به شأن عقلانی خود اهمیت می‌دادند و همین باعث سقوطشان شد، در حالی که امام حسین «علیه‌السلام» با من حقیقی‌اش تصمیم گرفته بود. و یا حضرت زهرا «سلام الله علیها» در هنگام وفات پیامبر «صلی الله علیه و آله» او را دلداری دادند و فرمودند بعد از من تو اولین نفری هستی که به من ملحق می‌شوی و حضرت با شنیدن این خبر بسیار خوشحال شد و با این که می‌دانست بعد از شهادتش باید علی و فرزندانش را تنها بگذارد اما وقتی صحبت از ملاقات خدا به میان آمد همه چیز را فراموش کرد و خندید. و یا عایشه می‌گفت: حضرت رسول «صلی الله علیه و آله» با همه رفتاری گرم و صمیمی داشت اما وقتی هنگام اذان و نماز می‌شد با همه غریبه می‌شد و هیچ کس را نمی‌شناخت. «استحوذ علیهم شیطان و انساهم ذکرالله؛ .... شیطان خدا را از یاد آن‌ها می‌برد.» وقتی خدا از یاد انسان برود، انسان دچار خود فراموشی می‌شود. انسان آن‌قدر بزرگ و محترم است که فراموش کردن خود حقیقی‌اش مساوی با فراموش کردن خداست بنابراین انسان باید همیشه به خود حقیقی‌اش احترام بگذارد و آن را بزرگ بداند و تا جایی که ممکن است به فکر تغذیه و قدرتمند کردن آن باشد. خود حقیقی در واقع همان خود الهی است، خودی که از خداست. «انا لله» و چقدر زیبا و قشنگ است که انسان احساس کند مال خداست و به خدا تعلق دارد. این احساس تعلق، انسان را مست می‌کند و حس غریبه‌گی از خدا را از انسان می‌گیرد و احساس قرابت و نزدیکی در او به وجود می‌آورد. انسان به محض اینکه خدا را یاد کند، در واقع به خودش خیر می‌رساند و خود حقیقی‌اش را زنده می‌کند. اما انسانی که یاد خدا را فراموش می‌کند دیگر مال خدا نیست و در حزب شیطان قرار می‌گیرد. اگر انسان بخواهد در جنبه‌های پایین شخصیت (حس، خیال و وهم و عقل) رشد کند و بزرگ شود، شیطان استقبال می‌کند چرا که او بیشترین ضربه‌های خود را از طریق دانشمندان و علما به انسان‌ها وارد می‌کند مثلاً فساد و جنایت‌هایی که در دنیا اتفاق می‌افتد توسط آن‌ها پایه‌گذاری می‌شود. شیطان تمام تلاش خود را به کار می‌برد تا انسان را از خود حقیقی‌اش غافل کند و بخش فوق عقل او را که الهش الله است، از یادش ببرد. وقتی خود حقیقی فعال و زنده شود و به یاد اله و معشوقش بیفتد، دیگر شیطان هیچ کاری از دستش بر نمی‌آید. مثلاً در دوران دفاع مقدس عاشق‌ها بودند که معجزه‌ی تاریخ را ایجاد کردند و روی دنیا را کم کردند، عاشقی‌هایی که با عشق به سمت خدا می‌رفتند و نه با غلبه بر نفس چرا که آن‌ها دیگر هیچ چیز دنیا را نمی‌دیدند و سبک‌بال به سوی معشوقشان می‌پریدند. شیطان در چهارچوب‌ها، اوهام و اطلاعات می‌تواند خیلی کارها کند اما وقتی فوق عقل فعال می‌شود و انسان عاشق می‌شود و کادرها و چهارچوب‌ها شکسته می‌شود، دیگر کاری از دست شیطان بر نمی‌آید. (برای همین به بسیجی‌های زمان جنگ بی‌ترمز می‌گفتند.) وقتی پای عشق به میان می‌آید، تمام قواعد و محاسبات به هم می‌ریزد. در عشق‌های زمینی انسان با بیرون آمدن از محاسبات، شکست می‌خورد اما در عشق‌های حقیقی و آسمانی با بیرون از چهارچوب‌ها روز به روز قدرت می‌گیرد و پیروز می‌شود. سوره‌ی زخرف آیه 36: «و من یعشُ عن ذکر الرحمن نقَیّض له شیطاناً فهو له قرین؛ و هر که از یاد اله رحمان رخ بتابد شیطان را برانگیزیم تا یار و هم‌نشین دائمی وی باشد.» زمانی که انسان، الله و معیارهای الهی و جاودانه را فراموش می‌کند به یاد معیارها و ملاک‌های طبیعی و جنسی و حیوانی می‌افتد. جنس انگیزه‌های الهی شادی و آرامش و قدرت است اما جنس انگیزه‌های شیطانی، دل‌شوره و غم و تردید و بدبینی و حسادت و ... است. اگر انسان به نوع افکار خود در طول روز نگاه کند می‌بیند که بعضی از افکار در وجود او، قدرت و امید و شادی و آرامش به وجود می‌آورد  و بعضی افکار باعث اضطراب و بدبینی و ترس و ناامنی و احساس پوچی در او می‌شود. در جاهایی که دسته اول افکار است انسان با خدا و خانواده‌ی آسمانی‌اش هم نشین است اما در دسته دوم افکار، خدا را فراموش کرده و قرین شیطان شده است. انسان با نوع تفکر و انگیزه و دغدغه‌هایش می‌تواند بفهمد که با چه کسی قرین و هم نشین است. آیا با الله هم نشین است یا با شیطان؟ امام صادق «علیه‌السلام» می‌فرماید: «قال ابلیس: خمسه لیس لی فیهنه حیله و سائر ناس فی غبضتی؛ 5 چیز است که من (شیطان) زورم به آن‌ها نمی‌رسد (و دیگر نمی‌توانم کاری انجام دهم). 1- من اعتصم بالله عن نیته صادقه... 1- صادقانه پناه بردن به خدا و یا اعتصام صادقانه به خداوند داشتن. یکی از اولیاء خدا می‌فرمود شیطان سگ خداست، هر که با خدا آشنا باشد شیطان کاری به او ندارد. شیطان فقط کسانی را می‌گزد که با خداوند غریبه هستند. .... واتّکل علیه فی جمیع الامور. و در تمام کارهایش، خدا را ببیند و به او تکیه کند. 2- و کن کثُر تسبیحه فی لیله و نهار. 2- کسی که شب و روز یاد خدا می‌کند. (انسانی که دائماً یاد اله و معشوق خود و خانواده‌ی آسمانی‌اش است. شیطان بر او تسلطی ندارد.) و در واقع انجام مستحبات، دعا و ذکر دائمی باعث می‌شود انسان صدمه نبیند و به غم و اضطراب و پوچی نیفتد. 3- و من رضی لأخیه المومن به ما یرضاه لنفسه. 3- مساوات داشتن، یعنی انسان هر چه برای خود می‌پسندد، برای دیگران هم بپسندد و هر چه برای خود دوست دارد برای دیگران هم دوست داشته باشد. 4- و لم من یجزع علی المصیبه حین تصیبه. 4- کسی که وقتی به او مصیبتی می‌رسد به جزع و داد و فریاد نیفتد. اگر مصیبت و سختی در دنیا به انسان برسد چه خودش عامل آن باشد و چه دیگران، خداوند به واسطه‌ی آن سختی‌ها گناهانش را می‌بخشد و درجات آخرتی‌اش را بالا می‌برد. شهید چمران (ره) می‌فرمود: ارزش هر انسان به میزان سختی است که در راه خدا تحمل کرده است. در هنگام مرگ انسان نمی‌تواند دلش را به نمازهای پر عیب و نقص و بدون حضور قلبش خوش کند، اما چیزی که می‌تواند مایه‌ی دلخوشی‌اش باشد، اذیت‌هایی است که انسان در دنیا به خاطر خدا تحمل کرده است. «اوذوا فی سبیلی» مثلاً مریض شدن، زخم زبان شنیدن، آسیب‌های مالی و جانی و یا محروم بودن از هر نعمتی در دنیا، می‌تواند اجر و پاداش و ذخیره‌ی آخرتی برای انسان به ارمغان آورد و کفاره‌ی گناهان او محسوب شود (خداوند به هیچ کس ظلم نمی‌کند.) در روز قیامت ثروتمندترین افراد کسانی هستند که بیشترین آزار و اذیت را در راه خدا تحمل کرده باشند. (مثلاً در روایت داریم فرد نابینا بی‌حساب وارد بهشت می‌شود.) حضرت علی «علیه‌السلام» می‌فرماید: «ربّ مرحوم من بلاء هو دواء» چه بسیار آدم‌هایی که ما دلمان برای آن‌ها می‌سوزد، در حالی که همان بلا برای او دارو به حساب می‌آید. ساده لوح ترین آدم‌ها کسانی هستند که بسیار خوشحال‌اند از اینکه در دنیا غرق در نعمت‌اند و زیاد سختی نمی‌کشند اما آن‌ها غافل‌اند از اینکه در واقع مصرف کننده‌ی سهم آخرتی‌شان در دنیا هستند و خداوند به همه سهم یکسان داده است. انسان مصیبت زده‌ای که بی قراری و جزع و فزع می‌کند، در دست شیطان اسیر می‌شود و به جایی کشیده می‌شود که ذخائر آخرتی‌اش را از دست می‌دهد. لذا می‌فرماید به هنگام مصیبت آرامش خود را حفظ کنید. «الذین إذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون؛ و هنگامی که مصیبتی به آن‌ها می‌رسد می‌گویند من مال خدا هستم و پیش خدا می‌روم. در روز قیامت خداوند از فقرا معذرت خواهی می‌کند و می‌فرماید شما در مملکت من خیلی سختی کشیده‌اید و حال من هم می‌خواهم برایتان جبران کنم، و یا دعاهایی را که در دنیا برای مؤمن به اجابت نرسیده خداوند در آخرت به بهترین وجه جبران می‌کند، طوری که مؤمن می‌گوید ای کاش هیچ کدام از دعاهایم در دنیا به اجابت نمی‌رسید و یا به قول فرمایش امام صادق «علیه‌السلام»: زمانی که وقت جبران محرومیت‌ها در دنیا می‌رسد. مؤمن می‌گوید ای کاش در دنیا با قیچی تکه تکه می‌شدم. چرا که پای حیات جاودانه در میان است. قرآن می‌فرماید: «هم فی مااشتهت انفسهم خالدون» در آن چیزی که خوششان می‌آید جاودانه‌اند. 5- ومن رضی به ما قسم الله له و لم یحتمل رزق. کسی که به هر چه خدا نصیبش کرده راضی است و غصه روزی نمی‌خورد، او هر چند برای به دست آوردن روزی تلاش خود را می‌کند اما اصلاً به خاطر آن به چون و چرا و شکایت و مقایسه و یا حسادت و چشم و هم‌چشمی نمی‌افتد، چون می‌داند اگر بیشتر از آن چیزی که لازم است نصیبش شود، از سهم جاودانه‌اش کم می‌شود. پیغمبر «صلی الله علیه و آله» و حضرت علی «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «قراره دنیا حلاوه الاخره» هر چه تلخی در دنیا است. در آخرت تبدیل به شیرینی می­شود. پس خوشا به حال کسی که در دنیا تلخی بیشتری ذخیره می‌کند. در روایت داریم که از قسمت خودش در دنیا راضی نباشد، در واقع از خدا خشمگین است. بنابراین انسان در سایه‌ی 5 چیز که عبارت‌اند از: 1- اعتصام و توکل به الله 2- یاد الله در شب و روز، 3- مساوات، 4- صبر در مصائب و عدم جزع، 6- راضی بودن به قسمت الهی، به رشد و سازندگی و لذت و شادی می‌رسد و از وسوسه‌های شیطان در امان می‌ماند. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 545
زمان انتشار: 7 می 2014
| |
خانواده آسمانی ؛ جلسه 97؛ 90/12/04

خانواده آسمانی ؛ جلسه 97؛ 90/12/04

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی در جلسه گذشته در مورد یکی از مهم‌ترین موانع وصولمان به خانواده‌ی آسمانی یعنی شیطان صحبت کردیم. حضرت سجاد «علیه‌السلام» در مناجات شاکین به خداوند عرض می‌کند: «الهی اشکو الیک عدو شیطان یغوینی...» «الهی من از دشمنی که مرا اغوا می‌کند به تو شکایت می‌کنم.» اغوا به معنی وسوسه و دعوت کردن به سمت شر و فساد است. شیطان بر انسان تسلطی ندارد بلکه فقط تحریک ایجاد می‌کند و تنها کسانی دعوت شیطان را لبیک می‌گویند که خودشان دوست دارند تحریک شوند. و گرنه وسوسه‌های شیطان کاملاً آشکار است چرا که او «عدوٌ مبین» است و این طور نیست که حق و باطل بودن آن قابل تشخیص نباشد. خداوند برای ما یکسری محکمات را مشخص کرده و یک سلسله متشابهات را به عنوان فضای تمرینی ما گذاشته است. در قرآن کریم از محکمات به‌عنوان «ام الکتاب» یاد می‌شود. ام الکتاب یعنی چیزهایی که قطعی و یقینی و اصول و پایه هستند و در کنار آن‌ها یکسری متشابهات قرار دارد. اما کسانی که در قلبشان مرض است «و امّا الذین فی قلوبهم ذیق» دوست دارند از طریق متشابهات به محکمات حمله کنند و محکمات را با متشابهات زیر سؤال ببرند و این یعنی بهانه‌گیری کردن. (یکی از خصوصیات نفس «کثیره العلل» یعنی بهانه‌گیر بودن است.) مثلاً کارهایی که بر ایشان مشتبه است را بهانه‌ای قرار می‌دهند تا به وسیله‌ی آن به محکمات حمله کنند. به فرض وقتی انحرافی از یک خانم با حجاب می‌بینند، اصل حجاب را زیر سؤال می‌برند و یا وقتی عمل بدی از یک روحانی می‌بینند اصل روحانیت را محکوم می‌کنند. و خیلی از افراد این‌گونه عمل می‌کنند و دوست دارند یکسری چیزها را دستاویز و بهانه‌ای برای بی‌تقوایی و فجورشان قرار دهند. شیطان در حیطه‌های شبه ناک و تردید و تزلزل کمین می‌کند تا انسان را دچار لغزش و درگیری با محکمات کند و به انحراف بکشاند. همه‌ی مخلوقات خدا دارای عدد و اندازه و مقدار هستند و دین اسلام ریاضی‌ترین دین خدا و قرآن ریاضی‌ترین کتاب خداست. «کلشی عنده به مقدار» «قد جعل الله لکل شیء قدرا» «الذی احصی کلشی عددا» حرکت انسان به سمت خداوند باید بر طبق قواعد ریاضی صورت گیرد و تا عدد و اندازه‌های الهی رعایت نشود، انسان به مقام خلیفه اللهی و رشد حقیقی نخواهد رسید. خداوند عدد و اندازه‌ها را به عنوان محکمات و فرمول به انسان می‌دهد و شیطان با بر هم زدن آن‌ها ایجاد شبهه می‌کند. مثلاً در رساله حدود و ارقام کاملاً مشخص شده است. اما فردی که دچار وسواس است این اندازه‌ها را رعایت نمی‌کند. به فرض مثال در رساله برای برطرف کردن نجاست با آب کُر یک‌بار و با آب قلیل دوبار شستشو را جایز می‌داند اما فرد وسواسی دچار شبهه می‌شود که آیا با یک یا دو بار شستن نجاست برطرف می‌شود یا نه، برای همین شروع به برهم زدن اندازه‌ها می‌کند و تابع شیطان می‌گردد. قد ملأ بالوسواس صدری». امکان ندارد انسان عدد و ارقام خدا را به هم بزند اما شبیه خدا شود و رشد حقیقی پیدا کند با به هم خوردن حدود الهی، نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. (مثل کسی که شماره‌ی تلفنی را بگیرید اما یکی از اعداد آن را به دلخواه تغییر دهد در نتیجه او نمی‌تواند با فرد مورد نظرش ارتباط برقرار کند.) در جریان خلقت آدم «علیه‌السلام» شیطان به خدا می‌گوید تو به خاطر من عدد خود را به هم بزن و از سجده من بگذرد و در عوض من آن‌چنان عبادتت را می‌کنم که تا به حال هیچ کس این‌گونه عبادتت نکرده باشد و خداوند می‌فرماید من هرگز چنین کاری نخواهم کرد رشد و شفای شیطان از کفر باطنی و پنهانش در سجده‌ی بر آدم نهفته بود اما او تکبر ورزید و از آن امتناع کرد. در قرآن سه آیه‌ی شدید لحن در مورد کسانی که حدود الهی را رعایت نمی‌کنند و اعداد را به هم می‌ریزند آمده است. «و من یتعدّ حدودالله اولئک هم الکافرون» «... اولئک هم الفاسقون» «... اولئک هم الظالمون» یعنی کسی که حدود الهی را به هم می‌زند کافر و فاسق و ظالم است. برای مثال حجاب دارای ریاضی و حدود مشخص است و اگر در عدد آن تغییر حاصل شود اثر بخش نخواهد بود یعنی وقتی در جایی حدود و ریاضیات حجاب به هم بخورد داشتن چنین حجابی با بی حجابی فرقی نمی‌کند. پیامبر «صلی الله علیه و آله» در مورد زنان آخرالزمان می‌فرماید: «کاسیات عاری‌ات» یعنی زن‌هایی که لباس بر تن دارند اما عریانند. شیطان می‌خواهد انسان در حرکتی که به سمت الله دارد یک جای فرمول را به هم بریزد و عدد را تغییر دهد و برای او همین خراب کردن یک عدد کافی است چرا که باعث مختل شدن کل سیستم می‌شود. مثل یک ماشین که همه اجزایش درست کار می‌کند اما فقط تنظیم نبودن باد چرخ‌هایش در جاده باعث فاجعه می‌شود. و یا تغییر در عدد قند و نمک و چربی ون باعث سکته و مرگ می‌شود. خداوند هیچ چیز را غیر ریاضی خلق نکرده است و تمام امور از حس و خیال و وهم و عقل و فوق عقل همه ریاضی هستند و اگر تنها یک عدد از آن‌ها تغییر کند، نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. (مثلاً تغییر شماره چشم باعث عینکی شدن و یا تغییر شماره گوش باعث سمعکی شدن و .... می‌شود.) حتی برای خیالات و خواب هم فرمول و قاعده وجود دارد و با رعایت آن‌ها خواب‌های قشنگ به سراغ انسان می‌آید. اولین چیزی که در عرفان برای شاگرد تنظیم می‌شود مسئله خواب است. شاگردی که خوابش در دستش نیست مثل کسی است که بدنش از کنترلش خارج است. کسی که می‌خواهد در مسائل عرفانی اوج بگیرد باید ابتدا بدن و خواب خود را کنترل کند. بدن مانند مرکب است و باید به همه‌ی جنبه‌های آن رسید تا بتوان با آن پرواز کرد. کسی که ریاضیات بدن را رعایت نمی‌کند نمی‌تواند به جایی برسد «البته هستند کسانی که روحشان قوی است و می‌توانند بر روی جسم آسیب دیده‌شان تسلط داشته باشند». خواب دیدن، کنترل خیال، مکاشفه، معاینه، ارتباط و طی الارض، همه و همه دارای ریاضیات هستند. اگر کسی بخواهد در انسانیت و حرکت به سمت الله پرواز داشته باشد و اوج بگیرد باید ریاضیات آن را رعایت کند. شیطان برای اینکه انسان نتواند به این هدفش برسد اعداد و ارقام را تغییر می‌دهد و ریاضیات را به هم می‌ریزد. لذا تا انسان یاد نگیرد عدد و ارقام را شناسایی کند نمی‌تواند موفق شود. اگر قدرها (فرمول‌ها) شناسایی شود، قضاها (نتیجه) در اختیار انسان قرار می‌گیرد. قدرها و اندازه‌های خوب، قضاهای خوب را در پی دارد و بحث در مورد شانس و بخت خرافه و بیهوده است. اگر مکانیزم زندگی ما طوری باشد که به سراغ قدرها و عددهای بد برویم به قضاها و نتیجه بد می‌رسیم. هر کدام از ائمه عدد و ارقام خاص خودشان را دارند و برای پرواز و ارتباط با آن‌ها باید عدد و ارقامشان را بشناسیم. مثلاً روش ارتباط برقرار کردن با امام حسین «علیه‌السلام» غیر از روش ارتباط با امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» است، حتی در خواب دیدن‌هایشان نیز یکی نیستند. شیطان برای اینکه ما عدد و ارقام‌ها را شناسایی نکنیم و یا اگر شناسایی کردیم رعایت نکنیم، وسوسه‌هایی را ایجاد می‌کند. البته شیطان فقط پیشنهاد تغییر اعداد را می‌دهد و خودش مستقیماً آن‌ها را دست‌کاری نمی‌کند، برای او مهم نیست که انسان مشروب بخورد و یا نماز بخواند، برای او رعایت نکردن حدود و اعداد مهم است چرا که با تغییر آن‌ها نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. سوره ابراهیم آیه 22: «و قال الشیطان لمّا قضی الامر، ان الله وعدکم فاخلفتکم و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسکم ما آنا بمصرخکم و ما انتم بمصرخی انی کفرت بما اشرکتمون من قبلا الظالمین لهم عذاب الیم.» «و شیطان هنگامی که کار از کار گذشت، می‌گوید: در حقیقت خدا به شما وعده‌ی راست داد، و من هم به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم، و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود جز این که شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید. نه من فریادرس شمایم و نه شما فریاد رس منید، پیش­تر هم که مرا در کار خدا شریک می‌نمودید منکر می‌شوم، همانا ستمکاران عذابی پر درد خواهند داشت.» شیطان در خیلی از چیزها مشارکت می‌کند و شرایط این مشارکت را خود انسان فراهم می‌کند. مثلاً در انعقاد نطفه، در خواب، نماز، زیارت، علم و ... اگر شرایطی پیش بیاید شیطان حتماً مشارکت می‌کند. به فرض فردی مشغول دیدن خواب قشنگی است که یک دفعه بر اثر مشارکت شیطان موضوع خواب، خراب می‌شود. و یا شیطان در هنگام خواب کاری می‌کند که انسان نسبت به نزدیکان خود بدبین شود. شیطان در حیطه‌هایی که انسان بی‌عقلی می‌کند و اصول و مسلمات را رعایت نمی‌کند و به عدد و ارقام احترام نمی‌گذارد وارد می‌شود و وسوسه ایجاد می‌کند تا اعداد و ارقام را به هم بریزد. سوره‌ی سبأ آیه 21: «و ما کان له علیهم من سلطان الا لنعلم من یومن بالاخره ممن هو منها فی شک و ربک علی کل شیء حفیظ» «او را بر آن‌ها تسلطی نبود، جز آن که می‌خواستیم کسی را که به آخرت ایمان می‌آورد از کسی که در آن تردید دارد باز شناسیم و پروردگار تو بر هر چیزی نگهبان است.» خداوند در رحم دنیا فضاهای زیادی برای درمان انسان قرار داده است و نمی‌گذارد مشکل به برزخ کشیده شود. چون به محض ورود به برزخ دیگر مشکل حل نمی‌شود و درمان باید در بیمارستان برزخ یعنی جهنم صورت پذیرد. خداوند ترجیح می‌دهد یک موجود قبل از اینکه به مرحله‌ی بعد متولد شود در مرحله‌ی قبل درمان شود. در عالم دنیا نیز پزشکان این‌گونه عمل می‌کنند یعنی ترجیح می‌دهند جنین در رحم مادر و قبل از تولد درمان شود تا به رشد طبیعی خود برسد. خداوند شیطان را به سراغ انسان می‌فرستد تا نقاط ضعف و شک و تردیدهایش برملا شود و نسبت به خود شناخت پیدا کند. انسان‌هایی که دچار شک و تردید هستند و اصول و عقایدشان دچار تزلزل است مورد وسوسه‌های شیطان قرار می‌گیرند و با تحصیل معارف رشدی پیدا نخواهند کرد و تنها بر قساوت قلبشان افزوده می‌شود. انسان باید ابتدا اصول و عقایدش را محکم کند و بعد به تحصیل معارف بپردازد. قرآن می‌فرماید شیطان تنها کسانی را وسوسه می‌کند که دچار شک و تردید هستند انسان‌های که بداخلاق، افراد متزلزلی هستند چون اگر اعتقاد داشته باشند با هر بار عصبانیت باید چند سال در جهنم بسوزند، به راحتی عصبانی نمی‌شوند. در اخلاقیات و احکام شیطان به سراغ کسانی می‌آید که اعتقاداتشان ضعیف است. هیچ شک و شبهه و سؤالی بی پاسخ نیست ولی ما به دنبال برطرف کردن آن‌ها نمی‌رویم و در همان جاها دچار خلاء می‌شویم و شیطان آن خلاءها را با وسوسه و خرافه پر می‌کند: «قد ملأ بالوسواس صدرا» انسانی سینه‌اش پر از وسوسه می‌شود که خوب محکمات را نچیده است و برای خرافات جا گذاشته است. سینه‌ای که با حق پر شده باشد جایی برای وسوسه و خرافه نخواهد داشت. (مانند یک لیوان که اگر با آب پر شده باشد دیگر جایی برای هوا ندارد.) و چنین شخص قدرتمند و شاد در دنیا و آخرت زندگی خواهد کرد. اضطراب‌ها، غصه‌ها، تردیدها، احساس پوچی‌ها برای کسانی است که فضای خالی برای شیطان باز می‌کنند. دلشوره های آینده و یا کدورت‌ها و شکست‌ها و گناهان گذشته جلوی حرکت انسان بر روی صراط را می‌گیرد و نمی‌گذارد انسان به سوی بهشت حرکت کند و در نتیجه با اتمام وقت به ته جهنم سقوط می‌کند. انسان باید در حال زندگی کند و فکر کردن درباره‌ی گذشته و آینده را رها کند. خداوند ابتدا اصل را می‌گوید، سپس زمینه‌هایی را فراهم می‌کند تا ما در آن تمرین کنیم و شبیه خدا شویم. برای مثال برای اینکه ما مزین به اسم حلیم شویم اصل را می‌گوید: «وسوء خلق ذنب لا یغفر» بداخلاقی گناهی است که آمرزیده نمی‌شود.» سپس زمینه‌هایی را فراهم می‌کند تا انسان تمرین کند تا عصبانی نشود و مانند خودش حلیم گردد. و یا اصل را می‌گوید: «رضی الله فی رضی الوالدی» رضایت خدا در رضایت پدر و مادر است. «فان کانا ظالما» و بعد زمینه‌ی امتحان و تمرین در ظلم را فراهم می‌کند و اگر شکست خوردی، عدد و ارقام به هم می‌خورد. شیطان از شرایط سخت زندگی‌مان استفاده می‌کند تا ما را نسبت به خانواده آسمانی‌مان بدبین کند و عشق به پرواز و بودن با آن‌ها را از ما بگیرد. مثلاً می‌گوید چرا من با وجود اینکه این‌همه دعا کردم، دعایم مستجاب نشد و یا چرا فلانی مسیحی فرزندش شفا پیدا کرد اما امام حسین «علیه‌السلام» فرزند مرا شفا نداد و یا چرا فلان گرفتاری برای من پیش آمد. اینجا همان منطقه شک است که شیطان از طریق آن وارد می‌شود و وسوسه ایجاد می‌کند. اما آیا اگر دعاهای ما مستجاب نشد چیزی از بزرگی و مهربانی و معصومیت خانواده آسمانی‌مان کم می‌شود نه هرگز و این یک اصل است اما شیطان می‌خواهد از طریق عقاید ضعیف ما، ایجاد شبهه کند و اصل و محکمات را زیر سؤال ببرد. بلاها و گرفتاری‌ها هدیه‌های ارزشمندی از طرف خانواده‌ی آسمانی‌مان هستند تا ما از آن‌ها استفاده کنیم و شبیه خدا شویم. «اگر با دیگرانش بود میلی / چرا ظرف مرا بشکست لیلی». والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 537
زمان انتشار: 7 می 2014
| |
خانواده آسمانی،جلسه 96 ، 90/12/04

خانواده آسمانی،جلسه 96 ، 90/12/04

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی بحثمان درباره ­ی موانع وصولمان به خانواده­ ی آسمانی به این فقره از مناجات شاکین امام سجاد «علیه السلام» رسید. «الهی اَشکوا الیک عدوّاً یُضِلُّنی وَ شیطاناً یَغوینی قد مَلأ بالوسواسِ صدری و احاطت هَوا حِبُسُه بِقَلبی یُعانبدُلی الهوی و ....» خدایا شکایت می­کنم به درگاهت از دشمنی که گمراهم می­کند و شیطانی که مرا به بیراهه می­کشاند و دلم را پر از وسواس کرده و هوس هایش به گرد دلم چرخیده و گرداگرد قلبم را گرفته و پشتیبانی از خواهش و هوای نفسم می­کند و ...». امام «علیه السلام» در اینجا به یک دشمن بسیار خطرناک می­پردازد که انواع حیله­ ها را به کار می­برد تا مانع رسیدن ما به هدف خلقتمان شود. «بحث درباره­ ی شیطان در مباحث دشمن­شناسی، فکر، وسوسه و مهندسی آرزوها گفته شده ­است». ده ها آیه در قرآن و چند هزار حدیث در مورد شیطان و حمله­های آن بیان شده، و قرآن به شدت تأکید بر شناخت شیطان و پرهیز از وسوسه­ های او دارد و این نشان ­دهنده ­ی قابل دسترس بودن اوست اما ما متأسفانه همیشه او را دست کم می­گیریم و کاری به حمله ­ها و وسوسه­ های او نداریم و همین بی ­اعتقادی و بی­ توجهی و شوخی گرفتن شیطان باعث شده دائماً مورد حمله­ های او قرار بگیریم و آسیب ببینیم. «و اتخذوا ان شیطان لکم عدو واتخذوه عدو» شیطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن بگیرید. در روایت داریم گاهی اوقات شیطان مانند زنبورهایی که به گوشت حمله می­کنند به قلب مومن حمله می­کنند. اما ما اصلاً یادمان نمی ­آید در عمرمان با چنین مجموعه ­ای درگیر شده باشیم. «الظالم و المظلوم کلاهما فی النار» ظالم و مظلوم هر دو در آتشند، ظالم به خاطر ظلمش و مظلوم هم به خاطر ظلم پذیری ­اش. شیطان بزرگترین خیانت را به ما می­کند و مانع رسیدن ما به خانواده­ ی آسمانی ­مان می­شود اما ما به جای اینکه با او مبارزه کنیم و از دستش عصبانی باشیم، با او انس می­گیریم و از او اطاعت می­کنیم. «ألم أعهد علیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان» آیا من از شما عهد نگرفتم که شیطان را عبادت نکنید. «... شیطاناً یغوینی...» اغوا؛ یعنی وسوسه و تحریک و راهنمایی کردن به سمت شر و فساد. شیطان صرفاً یک پیشنهاد می­دهد و ما را دعوت و راهنمایی به شر و فساد می­کند نه اینکه خودش مستقیماً ما را به این کار بیندازد. «قد تبین الرشد من الغی» قرآن می­فرماید ما رشد و غی را از هم روشن کردیم و هر کس می­تواند آنها را از هم تشخیص دهد «رشد» یعنی دلالت به سمت خیر و صلاح «هو دلالته علی الخیر و الصلاح» و نقطه مقابل آن «غی» یعنی دلالت به سمت شر و فساد است. و وقتی می­گوییم شیطان اغوا می­کند یعنی جلوی رشد حقیقی ما را می­گیرد. شیطان آنقدر قدرت ندارد که بخواهد کسی را مستقیماً گمراه کند، مگر کسی که خودش جزء اولیاء شیطان باشد و اغواگر شود. انسانهایی هستند که جزء شیاطین انسی اند و کارشان تحریک کردن دیگران به سمت شرّ و فساد است و اینها عابدان شیطانند و گمراهی را پذیرفته­اند و دیگران را نیز به سمت شرّ و فساد دعوت می­کنند. و می­فرماید: «و ان یروا السبیل رشد لا یتخذو سبیلاً و ان یروا السبیل الغی یتخذوها سبیلاً» بعضی افراد وقتی راه رشد را می­بینند آن را آگاهانه طی نمی­کنند و هرگاه راه غی را می­ بینند آن را راه خود قرار می دهند. «فالهمها فجورها و تقواها» همه ­ی انسانها قدرت تمیز حق از باطل و خوب از بد را دارند اما برخی افراد آگاهانه راه شرّ و بدی را انتخاب می­کنند و از دیدنی­ها و شنیدنی­ ها و رفتن به جاهای تحریک آمیز استقبال می­کنند و از آن لذت می­برند. پس حیطه­ ی نفوذ شیطان اغوا است، اغوا یعنی تحریک به سمت شرّ و فساد و نه تسلط. یعنی شیطان به هیچ وجه بر بندگان خدا تسلطی ندارد، بلکه تنها پیشنهاد می­دهد و تحریک ایجاد می­کند. خداوند و ائمه «علیهم السلام» چهارچوب­ها و اصول را برای ما مشخص می­کنند و ما را به نور فطرت و الهامات مجهز می­کنند، تا بتوانیم در مقابل شیاطین آگاهانه بایستیم و راه را انتخاب کنیم، شیطان نعمتی است که برخلاف یقینیات ما وسوسه تولید می­کند و روی نقاط ضعف ما دست می­گذارد تا ما بتوانیم با غلبه بر او به رشد و قدرت برسیم و اوج بگیریم. «ان عبادی لیس لک علیهم سلطانٌ الا من اتبعک من الغاوین» تو بر روی بندگان من سلطه نداری و تنها کسانی از تو تبعیت می­کنند که خودشان اغواگر هستند. «غاوین» یعنی کسانی که خودشان عبد شیطان و عضو حزب شیطان محسوب می­شوند و مانند شیطان، عامل گمراهی و تحریک به شرّ هستند. در دنیا میلیونها شیطان انسی وجود دارد که با انواع و اقسام ابزارها مانند صوت، تصویر و ... دائماً در حال اغوای بندگان خدا هستند. در نقطه مقابل اغواگران، انسانهایی هستند که عبد خداوندند و به جریان هدایت و رشد انسانها به سوی هدف خلقت­شان کمک می­کنند و در آنها نسبت به وسوسه­های شیطان مقاومت ایجاد می­کنند. اما شیطان اغوا را به خدا نسبت می­دهد و می­گوید تو مرا اغوا کردی؛ سوره ­ی اعراف آیه 16:«قال فَبِما اَغوَیتَنی لَاَقعُدَنَّ لَهُم صراطک المستقیم ثمّ لأتینَّهُم مِن بین ایدیهم وَ مِن خلفِهِم و عن ایمانهم و عن شمائلهم و لا تجدُ اکثرهم شاکرین» «شیطان گفت: که چون تو مرا گمراه کردی من نیز بندگانت را از راه راست گمراه می­کنم – آنگاه از پیش رو و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان در می ­آیم تا بیشتر آنان شکر نعمت به جای نیاورند.» کمینگاه شیطان بر روی صراط مستقیم است یعنی درست زمانی که انسان تصمیم می­گیرد آدم خوبی باشد، مورد حملات پی در پی شیطان قرار می­گیرد تا از مسیر صحیح برگردد و گمراه شود. سوره­ی حجر آیه 39: «قال ربِّ بِما اَغوَیتنی لاُزینن لهم فی الارض و لاُغوینهم اجمعین» «مرا گمراه کردی من نیز در زمین (همه چیز را) در نظر فرزندان آدم جلوه می­دهم و همه آنها را گمراه خواهم کرد.» وقتی انسان عاشق و مجذوب زینت­های دنیا و ابزار و وسایل و ارتباطات دنیا شود و انسش تنها با مطلوب­ها و معشوق­های دنیا باشد، حوصله­ ی پرواز کردن به سمت آسمان و خانواده­ ی آسمانی­اش را ندارد و آنها را تنها برای برطرف کردن مشکلات زمینی­ اش می­خواهد. یک سوال: چرا شیطان به خدا می­گوید تو مرا اغوا کردی؟ شیطان جن بود و بر اثر عبادت به مقام فرشته­ ها رسیده ­بود اما در درونش کفری پنهان داشت که آن را ظهور نمی­داد  هر چه خدا می­ گفت اطاعت می­کرد. «... و کان من الکافرین» و خداوند همان کاری را که شیطان با ما می­کند با شیطان کرد و دست به روی نقطه ضعف شیطان گذاشت تا به او فرصت رفع آن را بدهد. نقطه ضعف شیطان روحیه­ ی حسادت و تکبرش بود او خوب رشد کرده بود و تا مقام فرشته­ ها نیز بالا رفته بود و اصول دینش نیز کامل بود، اما این مشکل اخلاقی او باعث کفر و سقوطش شد و تمام عبادتها و عقایدش را از بین برد. «در روایت داریم همانطور که سرکه عسل را خراب می­کند، حسادت ایمان را از بین می­برد.» گاهی اوقات در انسان صفاتی وجود دارد که در آخر کار یک عمر عبادتش را تباه می­کند. (تکبر و حسادت یکی از این صفات هستند که سرمایه­های ایمانی انسان را از بین می­برند.) و خداوند شیطان را در مراحل مختلف زندگی در مسیر راه انسان قرار می­دهد تا انسان نقاط ضعف خود را برطرف کند و پاک از دنیا برود. بعضی از افراد هستند که همه چیز اسلام را می­پذیرند و قبول دارند اما فقط نسبت به فلان قانون اسلام مشکل دارند و پذیرای آن نیستند مثلاً اصول عقائد و ولایت و اخلاق و بقیه­ی قوانین اسلام را قبول دارند اما با مسئله حجاب مشکل دارند و یا مسائل احکام را نمی­پذیرند. چنین وضعیتی خیلی خطرناک است. «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» و قرآن می­فرماید: «حتی اگر یک قانون اسلام را هم قبول نداشته باشید کافر به همه­ ی آن هستید» و خداوند از هیچ کس ایمان نصفه قبول نمی­کند (یا همه و یا هیچ). اصول عقاید شیطان خیلی محکمتر از ما بود اما به خاطر یک مشکل اخلاقی، آگاهانه در مقابل خدا ایستاد و کافر شد. این که انسان آگاهانه در مقابل خدا بایستد خیلی خطرناک است. شیطان به خدا می­گوید چرا مرا اغوا کردی؟ تو که نقطه ضعف مرا می­دانستی پس چرا درست روی همان دست گذاشتی؟ حتی آنقدر لجوج است که به خدا می­گوید از خواسته­ی خود بگذر و من را از سجده معاف کن، من قول می­دهم طوری عبادتت کنم که هیچ کس تا به حال عبادتت نکرده­باشد. و خداوند می­فرماید یا سجده کن یا بیرون برو (اگر قرار است کسی کوتاه بیاید او ما هستیم نه خدا)، شیطان در جریان استدلال خدا با ملائکه قرار داشت و وقتی آنها در مورد خلقت آدم به خداوند اعتراض کردند. خداوند فرمود: «انّی اعلم ما لا تعلمون» و مقامات و قدرت­ها و کمالات آدم را به آنها نشان داد و آنها پذیرفتند و به آدم سجده کردند. «سبحانک لا علمنا الا ما علمتنا». اما شیطان با اینکه برایش همه چیز روشن شده بود، آگاهانه زیر بار نرفت و در مقابل دستور خداوند ایستاد. یکی از کارهای شیطان این است که اندازه­ها را به هم می­ریزد. خداوند یکسری قاعده و فرمول و ستون به نام محکمات را مشخص می­کند و اجازه می­دهد یکسری متشابهات هم در کنارش باشد و آن متشابهات زمینه­ های امتحان انسان را فراهم می­کند. هر جا شبه ه­ای در انسان ایجاد شد باید به محکمات برگردد تا دینش حفظ شود و این رمز بسیار مهمی است. اما انسانهای بی­ حوصله و مریض فقط دست بر روی متشابهات می­گذارند و به محکمات کاری ندارند. برای مثال ما می­دانیم خداوند کمال مطلق و خالق است و هیچ ضعفی ندارد و به کسی ظلم نمی­کند و منزه از هر عیب و سبحان است و نیازی به هیچ کسی ندارد و اینها «محکمات ما» هستند. اما وقتی در جامعه می­ بینیم برخی افراد فقیرند و برخی ثروتمند، برخی مریضند و برخی سالم، برخی سیاهند و برخی سفیدند، دچار شبهات می­شویم و پیش خودمان فکر می­کنیم آیا اینها ظلم نیست؟ آیا خدا عادل است و اینگونه شیطان با متشابهاتی که در ذهن ایجاد می­کند محکمات را زیر سؤال می­برد تا انسان ایمانش را از دست بدهد. اما ما باید به محکماتمان برگردیم تا شبهه­ ها را از بین ببریم و دینمان را حفظ کنیم مثلاً بگوییم چون خداوند سبحان و عاری از هر عیبی است پس این مشکلات به او بر نمی­گردد. تفاوت­ها و تضادها و تغییرات لازم است و اگر نباشد انسان اساساً رشدی نخواهد داشت و به کمال نمی­رسد و اینها لازمه­ ی خلقت انسان هستند. شیطان در متشابهات و جاهایی که انسان دچار شک و تزلزل است کمین می­کند تا انسان به محکمات حمله کند و آنها را زیر سوال ببرد، بنابراین در چنین مواقعی انسان باید به محکمات برگردد تا دلش آرام شود و ایمانش حفظ گردد. و یا مثلاً شیطان می­گوید با عمل یک نفر به اصل دستور حمله کن، به فرض با عمل بد یک خانم باحجاب اصل حجاب را زیر سوال ببر و یا با عمل بد یک عالم روحانی به اصل روحانیت حمله کن، به این امر اغوا می­گویند یعنی انسان در درون خودش مشکل و مرضی دارد و شیطان با تحریک همان مشکل، اغوا ایجاد می­کند و باعث می­شود شخص با استدلال هایی که می ­آورد خیال خودش را راحت کند. «بل یرید الانسان لیفجر امامه سئل ایان یوم القیامه». فردی که در دلش میل به گناه دارد، مجبور است برای ارتکاب گناه به اعتقادات و محکماتش حمله کند و آنها را زیر سوال ببرد تا با خیال آسوده به خواسته­اش برسد (مثل امر حجاب) حجاب یک امر فطری است و قرآن می­فرماید وقتی آدم و حوا از آن میوه­ ی ممنوعه خوردند عورتشان معلوم شد و آنها به سرعت خودشان را پوشاندند. نهضت فمینیسم به اسم دفاع از حقوق زنان آنها را مورد استثمار جنسی، اقتصادی و سیاسی قرار داد و تا این اندازه باعث تحقیر زنها شد. شیطان در قسمتهایی که شخص دچار تردید و شک می­شود و مسئله برایش روشن نیست، دست می­گذارد و وسوسه ایجاد می­کند برخی افراد برای رفع شبهاتشان مانند یک بیمار آگاه به عالم دانا مراجعه می­کنند و مشکلشان را حل می­کنند اما برخی دیگر به دنبال روشن کردن شبهات خود نمی­روند و از شک­های که دارند استقبال می­کنند و فکر می­کنند اگر آگاه شوند، مسئولیت می­آورد و مجبور به عمل کردن می­شوند. خداوند هم روی نقاط ضعف شیطان دست گذاشت تا رشد کند اما شیطان حاضر شد دست از تکبر وحسادت خود بردارد. عین همین کار را هم شیطان با ما می­کند و روی نقاط ضعف ما دست می­گذارد و وسوسه ایجاد می­کند تا ما دچار تزلزل شویم و به یقینیات و محکماتمان حمله کنیم. و از طریق فروع، اصول را زیر سوال ببریم. شیطان از طریق ضعف­های انسان، به خدا، ائمه و قرآن حمله می­کند و گاهی افکار زشتی از طرف ما به آنها می­گوید و ما آن افکار را به خودمان نسبت می­دهیم و در این هنگام است که با خودمان نیز درگیر می­شویم. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته .  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 398
زمان انتشار: 24 آوریل 2014
| |
(جلسه 34) معصوم، معشوقِ لایقِ دلِ انسان

خانواده آسمانی(جلسه 34) 90/2/15

(جلسه 34) معصوم، معشوقِ لایقِ دلِ انسان

بربحث ما در مورد نحوه ی برقراری ارتباط با خانواده ی آسمانی بود و اینکه ساختارانسان به گونه ای است که عشق بی نهایت می طلبد زیرادل و روح بی نهایت دارد به همین دلیل هم خداوند برای ما معشوق بی نهایت که لایق دل ماست را قرار داده واین عشق به گونه ای است که درآن هیچ گونه پوچی، شکست و سرخوردگی وجود ندارد زیرا این معشوقها عالیترین حد تجلی اسماء الله می باشند و اگر دل به این معشوقهای کامل ندهیم باید گرفتار معشوقهای ناقص شویم که پوچی وذلت و سرخوردگی در پی دارد . چه بسا معشوقهایی که ارزش انسان خیلی بیشتر از آنهاست عشق به معشوقهای حقیقی سرعت، قدرت و نشاط رازیاد می کند و انسان رابه خدا نزدیک می کند برخلاف عشقهای غیر حقیقی که چه بسا انسان را از خدا دور می کند. دین تلاش می کند که ما هرگز دچارپوچی، سردرگمی و ذلت نشویم. دین می خواهد ما را به کمال لایق خودمان برساند.اینکه قرآن در وصف مؤمنان حقیقی می فرماید:«لاخوف علیهم ولاهم یحزنون» به این دلیل است که ایمان و عمل صالح منطبق با قرآن انسان را به رهبران صالح متصل می کند و دراتصال و دلدادگی به آنها هیچ لحظه از عمرانسان تلف نشده و شادی و آرامش به همراه خواهد داشت زیرا تدریجا کمالات معصوم (ع) به انسان منتقل می شود .البته اگر علاقه به معصوم بی منطق باشد توهم است ورشد چندانی به دنبال ندارد. درارتباط با استاد هم چنین است اگر ارتباط درست باشد حال و هوای استاد به دل انسان می افتد وتدریجا تحت تأثیرقرارمی گیرد.معصوم مظهرکامل تمام اسماء الهی است وقتی انسان عاشق معصوم می شود آن کمالات در دل انسان ریزش می کند وصفات را دریافت می نماید.ولی گاهی انسانها ابراز محبت به معصوم می کنند ولی بین خود وامام سدی برقرارمی کنند که مانع دریافت کمالات می شود. ممکن است انسان تحت تأثیر شهواتی با معصوم یا استاد رابطه برقرارکرده باشد.مثلا شیفته کمالات محدودهستیم ونیزمی دانیم که معصوم (ع) قدرت دارد لذا به این منظور رابطه برقرارمی کنیم وخودمعصوم موضوعیت ندارد چه بسا غیر مسلمانان ویا غیر شیعیانی که ازوجود معصومین وکلام ایشان بهره برداری های علمی زیادی برده اند ورابطه ای باایشان نداشته ودلدادگی هم نداشتند. امام صادق (ع) چهار هزار شاگردداشته اند واکثرقریب به اتفاق آنان رابطه ی قلبی با حضرت برقرارنکرده اند لذاوقتی ازامام می پرسیدند چراکاری نمی کنی؟ حضرت فرمودند: که من یاوری ندارم زیرا این شاگردان براساس تدبیرهای شخصی اشان برنامه ریزی می کردند وازوجودحضرت هم درهمان جهت بهره می بردند. نه اینکه به دنبال« ان تجعلنی معکم فی الدنیا والاخره » بودند واینطورنیست که تحت تأثیرمودت بخواهد با معصوم رابطه داشته باشد وکمالات وی را جذب وبه حق تعالی نزدیک شود واین مشکل بسیاری ازما انسانهاست. درحدیث عنوان بصری ، امام صادق (ع) اولین شرط عبودیت را تدبیرنداشتن شخص برای خودش معرفی کرده است. یعنی تدبیرت را براساس تدبیری که خدابرای تو قرارداده تنظیم کنی نه اینکه برنامه ریزی شخصی داشته باشیم وازخدابخواهیم که خواستش را متناسب برنامه ی ما قراردهدممکن است که خدابرنامه ی مارامتناسب با ساختارما نداند. ما باید دربرنامه ریزی حفظ رابطه با خداومعصوم را ملاک قراردهیم هرآنچه که مارابه ایشان نزدیک میکند دربرنامه هایمان بگنجانیم وآنچه که بین ما فاصله می اندازد را حذف کنیم. نه اینکه با برنامه ی غلط خودمان راگرفتارکنیم ووقتی گرفتارشدیم فریادبزینم که به ما کمک کنید! ممکن است کسی میل به نمایندگی مجلس ،ریاست جمهوری ،رشته تحصیلی خاص و...داشته باشد باید بررسی کندکه آیا این رشته تحصیلی و...به رابطه ی اوبا خداومعصوم وابدیت او لطمه وارد می کند ویانه ؟اگر غیرازاین باشد حتی اگر موفق هم باشد برای او مبارک نیست ماباید زبان قرآن رابیاموزیم وراه مست شدن با قرآن رابشناسیم شرکت درکلاس استادکافی نیست ما باید یادبگیریم و تمرین کنیم که به آنچه که می آموزیم عمل کنیم خداوند ازابتدا ماجرای خلقت رابراساس عشق طراحی کرده که دیگر انسان در مقابل معشوق کارشکنی نکند و معشوق را ترجیح دهد. فقط وفقط کسانی می‌توانند سکرات موت، برزخ، صراط و... را راحت طی کنند وبه محض اینکه محشور شدند در بهشت جای گیرند که ازاول عاشق شده باشند وازمعصوم کمترازخود معصوم را نخواهند. بعضی آقایان ابرازمی کنندکه ماهیچ کوتاهی درحق همسرمان نکردیم ولی اوراضی نیست وزن ابرازمی دارد که من به خودتو نیاز داشته و خودت را می خواهم. واقعا چند نفروقتی باخداومعصوم خلوت کرده ودعامی کنند خودایشان را می خواهندوصرفا خواسته های شخصی اشان را مطرح نمی کنند؟ امام سجاد (ع)چند نسل قبل ازامام زمان است ولی ازخدارؤیت ایشان را می خواهد.امام صادق (ع) در دعای ندبه خطاب به حضرت صاحب علیه السلام می فرمایند : «متی ترا نا ونراک » چه وقت می شود که توماراببینی ومانیز توراببینیم؟«عزیزعلی ان اری الخلق ولاتری»سخت است که مردم راببینم وتورانبینم. عشق به اهل بیت یا عشق به استاد تمام کمالات ایشان رادروجود انسان می ریزد. شخص وقتی هدفش کسب علم ازاستاد باشد وبه دنبال کمال ودارایی وقدرت نباشد به همان چیزی که می خواهد می رسد واساسا قدرتمند و با نشاط نمی شود.خداوند به تحصیلات، شغل وثروت و... ماکاری ندارد خداوند به آنچه که ازوجود خودش درما نهاده کاردارد ولی وقتی مابه این موضوع اهمیت نمی دهیم پدربودن امام زمان را اساسا نمی فهمیم ونمی توانیم آن رابطه ی وجودی با آن حضرت را که سبب رشد وکمال ما می شود برقرارکنیم. تا زمانی که خودالهی ما فعال نشود ازخدا و معصومین فقط کمالات جمادی، نباتی، حیوانی،وعقلی رامی خواهیم وبس. البته خداوند به حضرت موسی (ع)فرمودکه علف گوسفندانت راهم ازمن بخواه.این اشکالی ندارد ولی این جنبه ی طبیعی ماست واصل ما فطرت وحقیقت انسانی ما می باشد وگرنه پنجاه درصد موفقیت انسان داشتن روابط اقتصادی سالم است واین یک اصل بسیارمهم است. ما اصل خود را نباید فراموش کنیم اگر بدون لحاظ اصل خود، سراغ خدا برویم فقط سرخودمان راکلاه گذاشته ایم. اساتید، تیزهوشان ونخبه ها که مشغولیت عقلانی آنها فراوان است ودرزمینه ی علمی فعالیت می کنند خودشان اقرارکردند که بااین مباحث مابه آرامش نمی رسیم ومانیاز به امری غیرازاینها داریم که به ما آرامش دهد. باید در کنار فعالیتهای عقلانی، دین و اخلاق قرار گیرد تا متعادل شود.«بسم الله الرحمن الرحیم والعصر ان الانسان لفی خسر الاالذین آمنوا وعملوا الصالحات ...» فرمودند :«آمنوا» یعنی انسان بیاموزد که با غیب ارتباط برقرارکند. در اثرهمین است که انسان کمالات را در خودش ایجاد می کند و تا زمانی که کمالات را بدست نیاورده احساس بی ارزشی و بی قیمتی می کند. شاید دانایی داشته باشد ولی ازدارایی و هستی خبری نیست فقط عشق است که انسان راشبیه استاد ، معصوم و خدا می کند. اولیاء فرمودند که موفقیت در گرو دست برداشتن از طمع های دنیایی است. نزدیکی ظاهری به کسی دلیل بر رشد او نمی باشد بلکه ارتباط وجودی و قلبی لازم است. چقدرازخویشان حضرت بودند که هیچ شباهت وسنخیتی با حضرت نداشتند وچه بسا کسانی مانند اویس که حتی وجود حضرت را ملاقات نکرده بودند ولی شباهت داشته و کامل بودند. اگر انسان از خدا و معصوم غیرازخودشان راخواست و به همان اکتفا کرد به دلش خیانت کرده است . کسی حق ندارد دلش که متعلق به خداست به غیرخدا و مظاهر تام او بدهد. باید برای کسانی که غیرمعصوم را الگوقرارداده اند بسیار متأسف باشیم. ماباید شکرکنیم که خداچهارده معصوم را برای ما قراردادو شکربه این است که به دستوراتشان عمل کنیم واگر هم ازایشان کمالات پایین ترمی خواهیم به آن اکتفا نکرده واصل خواسته ی ما خودشان باشند. مابه میزان نقشی که دردنیا برای خداومعصومین قائل هستیم درآخرت باایشان زندگی خواهیم کرد.لذا خداوند فرموده اند که بنده ی من به اندازه ی نیازی که به من داری ومی خواهی بامن زندگی کنی بامن انس بگیر. پیامبر(ص) فرمودند: «احبب ماشئت فانک مفارقه » یعنی : "هرچه را می خواهی دوست داشته باش ولی بدان که ترکش می کنی" این حدیث راحتما جایی بنویسید یا به خاطربسپارید. پول، مقام، مدرک تحصیلی، زن، شوهر، فرزندو...همه ازدست دادنی است. پس اسلام از آن جایی که نخواسته ماتنها باشیم واحساس پوچی و ذلت نکنیم معشوقهایی را در اختیار ما قرارداده که دل ما آرام و قرارگرفته و همیشه شاد و بانشاط باشیم.

صوت

1 - (جلسه 34) معصوم، معشوقِ لایقِ دلِ انسان

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 397
زمان انتشار: 23 آوریل 2014
| |
(جلسه 33) رسیدن به کمالِ‌ انسانی جز از طریق مظاهر کاملِ خداوند امکان پذیر نیست

خانواده آسمانی(جلسه 33) 90/2/8

(جلسه 33) رسیدن به کمالِ‌ انسانی جز از طریق مظاهر کاملِ خداوند امکان پذیر نیست

بحث ما به اینجا رسید که ما باید همه‌ی عشق و دلمان را به اهل بیت (انسان کامل) بدهیم و اگر دل ما به عشقی کم‌تر از آنها برسد حتما در دنیا و آخرت ناکام خواهد بود. اگر اهل بیت «علیهم‌السلام» به عنوان واسطه‌ی عشق ما به اهل بیت نبودند هیچ کس به معنای حقیقی نمی‌توانست خدا را دوست داشته باشد. چون وقتی می‌گوئیم «الله» یعنی کمال مطلق، ذاتی که مستجمع جمیع کمالات است. اینکه کسی خداوند را اثبات کند، بحثی جداگانه است مثلاً در خیلی از ادیان و مکاتب خداوند اثبات شده است. با استدلال خداوند را اثبات می‌کنند. اثبات و قبول داشتن خداوند یک بحثی است و دوست داشتن و عشق ورزیدن به خدا و زندگی عاشقانه داشتن با خدا و خدا را به عنوان «اله» پذیرفتن مسئله‌ای دیگر است. اگر معصومین نبودند حرکت حبی و ذاتی و حقیقی به سمت «الله» امکان‌پذیر نبودچون «الله» کمال مطلق است و ائمه «علیهم‌السلام» مصداق آن کمال مطلق هستند. شما زمانی «الله» و خدائی را تصور و اثبات می‌کنید بعد چطور می‌توانید به سمت این «الله» حرکت کرد؟ نهایتا می‌گوییم آدم خوب، مهربان، خدمتگزار به خلق و... باشیم (هر چند اینها جزء کمالات انسانی نیست، حیوانات هم این نوع خدمات را دارند) در برخی موارد عواطف حیوانات از ما شدید‌تر هم هست. آن کمالاتی که ویژه انسان است و انسان برای آن خلق شده مقام بسیار برجسته ووالایی است. فوق کمالات فرشتگان! انسان بدون مظهر «الله» (کمال مطلق) که یک انسان حقیقی و خارجی در مقابلش باشد که مظهر همه‌ی اسماء خدا باشد و بدون عشق‌ورزی به چنین کسی، نمی‌تواند در واقع به خدا عشق‌ورزی کند. امکان عشق‌ورزی به خدا وجود ندارد(بدون عشق به اهل بیت و عشق به خلیفه الله) پس دوست داشتن حقیقی نسبت به خدا زمانی تحقق می‌یابد که ما خلیفه الله یعنی مظهر تام خداوند را دوست داشته باشیم و تبعیت کنیم. خدا هم ما را بدون اهل بیت راه نمی‌دهد. نمی‌توانیم ائمه را کنار گذاشته و به خدا بگوئیم ما با ائمه کاری نداریم. فقط خود تو برای ما عزیز هستی! هیچ وقت خداوند نزدیک شدن به خودش را جز از طریق مظاهر خودش از کسی نمی‌پذیرد. کما اینکه مادر کمالات دیگر نیز جز مظاهر همان کمال نمی‌توانیم وارد شویم. مثلابرای تخصص یافتن در فلان رشته نمی‌توان به استاد دیگری جز آن رشته مراجعه کرد. کسی که می‌خواهد رزمی کار شود نمی‌تواند به استاد فیزیک و شیمی متوسل شود. یا اینکه بگویی من خودم می‌خواهم به مقامات برسم و از طریق استاد عمل نمی‌کنم. این نیز باطل است. باید در هر کمالی از مظهر همان کمال و استاد و متخصص همان کمال برویم جلو. در رفتن و رسیدن به کمال انسانی نیز باید از طریق مظاهر کمال الهی حرکت کنیم. بنابراین بدون عشق به اهل بیت عشق به خداوند تحقق نخواهد یافت! آن الهی که خیلی‌ها بدون معصوم دوستش دارند، آن الله مظهری ندارد. آن الله نمونه ندارد. و ماتنها خدایی را که خالق آسمان‌ها و زمین است را دوست داریم. اما حرکت حقیقی نفس به سمت آن «الله»، تخلق به شکل آن «الله» شدن(تخلق به اخلاق الهی) بدون ظهورات اخلاقی خداوند در عالم امکان ندارد. لذا ما به این عشق واسطه نیاز و احتیاج داریم. روایتی است که شیعه و سنی آن را نقل کرده است. پیامبر اکرم «صلی‌الله علیه و آله و سلم» عرض می‌کند به خداوند (اللهم ارزقنی حبک و حب من یحبک و حب من یقربنی الی حبک واجعل حبک الی من الماء البارد) خدایا روزی من کن محبت خودت وحبّ کسی که تو را دوست دارد و حبّ کسی که من را به محبت تو نزدیک می‌کند این محبت خودت را در نزد من از آب خنک محبوب‌تر بدار. این یعنی خواستن واسطه! محبت کسی که مرا محبوب تو می‌کند، مرا به تو نزدیک می‌کند. خوب! تشنه‌ای که به یک آب خنک می‌رسد چه احساسی دارد؟ کسی که از تشنگی در حال مرگ است با دیدن آب به نجات دهنده‌ی خودش رسیده است واین مطلب پیش پا افتاده‌ای نیست! چرا پیامبر حبّ خداوند را به آب سرد تشبیه کرده است؟ خوب این یک ملاک است. دیدن بعضی از اشخاص برای انسان خنکی دل می‌آورد ندیدن آنها حرارت دل می‌آورد یعنی وقتی آنها را نمی‌بینید غمگین می‌شوید وحرارت دل پیدا می‌کنید و وقتی آنها را می‌بینید و یا صدایشان را می‌شنوید شاد می‌شوید دلتان خنک می‌شود و به آرامش می‌رسید. انسان در برخورد با عزیزانش(پدر و مادروهمسر) چه‌طور این حس را دارد؟ به خصوص وقتی چند روزی آنها را نبینیم چگونه به دلتنگی و غم می‌افتیم؟ و از دیدن آنها چه‌قدر شاد می‌شویم! خداوند باید برای انسان همین‌طور باشد. البته دقت کنید که انسان را عرض می‌کنم. انسان یعنی آن چیزی که فوق فرشته است! فرشته‌ها این حالت شیفتگی نسبت به «الله» را در عالی‌ترین وجه دارند. در دعای سوم صحیفه می خوانیم که فرشتگان بسیار مشعوف و شیفته «الله» هستند اصلاً خوراک و غذای آنها (مایه‌ی حیاتشان) اسم الله است تسبیح و تحمید و تکبیر خداوند است. حالا فکر کنید که یک انسان باید چگونه باشد؟ وقتی اسم الله، اسم نماز، حرم، زیارت، قرآن و مسجد... می‌آید احساس می‌کند در لذیذترین و شادترین ضیافت‌ها و میهمانی‌ها است. (مؤمن در مسجد مثل ماهی در آب است) احساس دلتنگی می‌کند زمانی که از این‌ها دور است وقتی می‌آید احساس آرامش دارد! همه‌ی این‌ها دل داغدار و غم زده‌ی او را شاد و خنک می‌کند. اگر ما با موسیقی‌های الهی این گونه نیستیم(قرآن، مداحی، اذان و...) کلاً نشانه‌ها‌ی خداوند دل ما را خنک نمی‌کند باید فکری برای دل خود بکنیم. اگر کسی با یاد و نامه معشوق و آثارش به شادی و لذت نمی‌رسد باید فکری برای خودش کند. حتماً مشکلی دارد و طبیعی نیست. مگر می‌شود آدم سالم از دیدن گل و بوئیدنش لذت نبرد و یا از غذای خوشمزه لذت نبرد؟ مگر می‌شود چشم وگوشی سالم باشد و از شنیدنی‌ها و دیدنی‌ها لذت نبرد؟ مگر می‌شود بخش انسانی سالم و فعال باشد و از معشوق خویش لذت نبرد؟ اگر اسم «الله» برای ما شیرین نیست اگر خواندن قرآن و شنیدن دعا و... برای انسان دوست داشتنی و با عظمت نیست این نشان‌دهنده‌ی آلودگی دل است. قرآن می فرماید:هرکس نشانه‌ها و شعائر خدا برایش اهمیت دارد آن را بزرگ می‌شمارد(در دلش مهم و عظیم است) این آدم تقوا و پاکی دل دارد. اما کسی که علامت‌ها و نشانه‌ها‌ی آسمانی و خداوندی برایش بزرگ و با اهمیت نیست، حتما آلودگی دل دارد. کسی که کراهت دارد اسم فرزندش را از اسماء خانواده آسمانی خویش بگذارد(اسم‌های خدا و اهل بیت) این فرد، قطعاً دور و مریض است. از این همه اسم و القابی که پدران ما دارند نخواهد و نتواند انتخاب کند و خجالت بکشد این حتما باید دل خودش را معالجه کند. این فرد حقیقت خودش را گم کرده و قیمت اصلی خودش دستش نیست. پیامبر «صلی‌الله علیه و آله و سلم» آینه‌ای قرار داده که ما می‌توانیم تا قیامت دل خودمان را در آن نگاه کنیم. مثل دستگاه‌هایی که الان هست با گذاشتن دستمان در آن‌جا فشار خون، ضربان قلب و... ما را اندازه‌گیری می‌کند. حالا می‌خواهی شرافت و قیمت انسانی خود را بدانی؟ چه‌قدر پیش خدا و ائمه و فرشته‌ها عزیز و بزرگ شدی؟ حرمت خودت در ملکوت را بدانی(اللهم اجعلنی محبوبه فی ارضک و سمائک) خدایا مرا درزمین و آسمانت محبوب کن. محبوب خودت، فرشته‌ها، انبیاء... قرار بده هنگامی که رو به قبله می‌ایستی همه‌ی انبیاء نگاهت کنند. وقتی سلام می‌دهی به حضرت آدم «علیه‌السلام» حضرت صدایت را بشناسد و بگوید صدای آشنا می‌آید. مثلاً هنگامی که در بزنند و تو صدای عزیزترین کس‌ات را بشنوی چه حسی خواهی داشت؟ و حالا اگر آن فردیک غریبه باشد هرچند محترم باشد ولی به هرحال غریبه است. یا کسی باشد که غریبه نباشد ولی شما رابطه صمیمی دوستانه، عاشقانه با او نداری این حس‌ها چه‌قدر با هم متفاوت است؟ انسان وقتی وارد حرم امام رضا «علیه‌السلام» می‌شود حضرت بگوید یک آشنا آمد نه یک غریبه؟ امام از آمدنت خوشحال شود، نه آن خوشحالی عمومی که اگر فردی هم قهر کند وبیاید با گناهان بسیار، حضرت خوشحال می‌شود، نه! منظورم محبت رحمانیه‌ی حضرت نیست!‍ بلکه رحمت و محبت رحیمیه حضرت را می‌گویم! دو نفر که علاقه‌ی زیادی به هم دارند و صدای هم را می‌شناسند وقتی هنگام سلام به انبیاء دلت را بدهی تو را خواهند شناخت که این صدای فلانی است. وقتی سلام به پیامبر «صلی‌الله علیه و آله و سلم» می‌دهی حضرت می‌گوید این مثلاً عزیز من است گل من است علی است حسن است. آنها ما را به اسم کوچک می‌شناسند. چون این آدم آشنای این درگاه است و هر روز به خانواده‌ی آسمانی خویش سر می‌زده و رفت و آمد داشته و بزرگی وافتخار خود را در این رفت و آمد می‌دانسته! آیه‌ای که گفتیم این بود:‌ای استاد،‌ای آقا،‌ای دکتر،‌ ... هر گاه اسم خدا و اهل بیت می‌آید دلت شاد و خنک می‌شود یا خیر؟ این حرف خیلی بزرگ است که خدایا محبت خودت را در نزد من از آب خنک محبوب‌تر قرار بده! باور می‌کنید لذتی را که بعضی‌ها از خوردن چلوکباب، چای، سیگار... بارها برده‌اند تا آخر عمر از یک نماز نبرده‌اند! از یک حرم رفتن از یک قرائت قرآن! این فرد با چه سرمایه و دلی می‌خواهد وارد قبر شود؟ آدم باید در این میدان بدود و دنبال ارزش و قیمت باشد. وقتی معصومین آغوشی به بلندای ابدیت برای ما باز کرده‌اند باید خیلی بیچاره باشیم که خودمان را از این آغوش محروم کنیم. این چه‌طور زندگی است؟ بدون رفاقت، بدون صمیمیت، در رفت و آمدی! هیچ بزم و شادی با خدا واهل بیت ندارد.پس پیامبر «صلی‌الله علیه و آله و سلم» از یک حبّ و عشق واسطه صحبت می‌کند چه می‌گوید؟ می‌فرمایند: انسانهایی هستند که عشق به آنها عشق به خداوند است و هرچه دوستشان داشته باشی گویی خدا را دوست داری! این توهمات که شیطان القاء می‌کند را کنار بگذاریم که خدا مهم‌تر است اهل بیت «علیهم‌السلام» را کنار بگذار و مستقیم برو به سمت خداوند! خداوند می‌فرماید: من بدون پیامبر «صلی‌الله علیه و آله و سلم» و آلش اصلا تو را راه نمی‌دهم. خداوند در قرآن امر کرده و دستور داده اگر می‌خواهید به من نزدیک شوید از مسیرش بیایید (وابتغوا الیه الوسیله) یعنی وسیله را جستجو کنید. بدون وسیله نمی‌توانید و اگر بدون وسیله بروید خداوند گم می‌شود می‌گوئید «الله» اما هیچ مصداق ومظهری برایش ندارید در نتیجه یک خدای توهمی می‌شود. نه مظهر جود، کرم، غفران، عفو، شقاوت و... چیزی نداری پس چگونه می‌توانی به او نزدیک شوی؟ خیلی تلاش کند می‌شود یک حیوان خوب! مثل حیوانات که خدمت به همنوع و غیرهم‌نوع دارند اما تخلق به اخلاق الهی چیز دیگری است. مسئله ما قرب و کمال انسان است! برای همین خدا می‌فرماید بدون اینان نمی‌توانی به سراغ من بیایی! اینجاست که باید دست بالابرد(دعای حضرت) را از خدا خواست. دوست داشتن کسی که مرا به تو نزدیک می‌کند را روزی من کن! کسی که خودشناس است این‌گونه دعا می‌کند. قیمت آدم‌ها از نوع دعاها، هوس‌ها، آرزوها و دغدغه‌هایشان مشخص می‌شود! 20تا از دعاهای خود را فهرست کنید قیمت شما مشخص می‌شود! آدم اشرافی و کسی که بخش انسانیش فعال است یکی از مهم‌ترین خواسته و دعایش عشق به حق تعالی است. از آنچه که پیامبر خواسته و دعا کرده چه‌قدرش در دنیا نصیب ما شده؟ تا حالا چند بار در طول عمر شنیدن این صدا ما را شاد می‌کند؟ تا حالا چند بار از نماز و سجده لذت بردیم و ذوق زده شدیم؟ از رکوع و حمد و تعقیبات؟ سهم ما در زندگی واقعا چقدر است؟ با این همه ثروت(انبیاء و ائمه «علیهم‌السلام»، شهداء،... ) بعد از 40یا 50 سال سهم کمی داشته باشیم. مثل کسی که بهترین استاد را داشته اما بدترین نمره را گرفته! او خیلی منگل و بی‌استعداد است! چنین کسی خیلی بی‌محصول و ضعیف است با یک طلاق و بی‌مهری و مرگ یک عزیز یا بیماری و فقر می‌افتد و می‌میرد چرا که او قائم به معصوم نیست قائم به شوهر و مال و فرزند است. و اگر اینها را از دست بدهد، احساس بدبختی می‌کند. با خدا و اهل بیت درگیر می‌شود. این نمی‌تواند بگوید: از مهرت‌ای خورشید جان/چون ذره‌ام هر سو روان/ مجذوب حسن دیگران / ای ماه خوبان نیستم پس ما این عشق مهم را داریم. رسیدن به این عشق و آدم‌ها باید جزء دعاهای ما باشد. احترام وشناخت چیزی دیگری است رابطه خصوصی و عشق‌ورزی ماجرای دیگری دارد. خیال‌پردازی، و عشق‌بازی خیالی داشته باشد دست‌بوسی و پابوسی داشته باشید! در خیال خود باحضرات حرف بزنید این دیگر خیال نیست. والله، تالله، بالله می‌شنوند و جواب می‌دهند. نه این‌که فقط در حرم، بلکه همه جا در خانه در هر جا و هر کشوری که هستی تو را می‌بیند و می‌شنود و جواب می‌دهد. این‌قدر به ما نزدیک هستند و زندگی با اینان آسان است ما خودمان حاضر نیستیم درب آسمان را به روی خود باز کنیم و درب غیب راچگونه باید زد تا بازشود؟ این سفارش مهم مهم مهم من یادتان نرود اینکه تمرینات خود را در خانه و در خلوت خود شروع کنید. این ارتباط‌گیری‌ها، این حرف زدن‌ها و عشق‌بازی را شروع کنید. مثل فردی که با عکس پدرش حرف می‌زند کسی او را تقبیح نمی‌کند و نمی‌گوید این کار بد است. پس ما با پدری که زنده است و تمام قدرت در دست اوست حرف می‌زنیم. بعضی از حرف زدن‌ها رسمی است و بعضی کاملا شخصی و خصوصی است. این هم خیلی قدرت می‌دهد! شروع کنیم به زدن این حرف‌ها این همه دعا، ذکر و مناجات برای راه افتادن دل است حالا که راه افتاد شروع کن به حرف زدن!

صوت

1 - (جلسه 33) رسیدن به کمالِ‌ انسانی جز از طریق مظاهر کاملِ خداوند امکان پذیر نیست

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 389
زمان انتشار: 17 آوریل 2014
| |
(جلسه 28) اهل بیت (علیهم السلام) تجلی غایت ما هستند

خانواده آسمانی (جلسه 28) 90/1/25

(جلسه 28) اهل بیت (علیهم السلام) تجلی غایت ما هستند

اهل بیت علیهم السلام ظهور خود حقیقی و کمال نهایی و خود آرمانی ما هستند. یعنی به آن غایتی که آرزو داریم برسیم. اهل بیت تجلی آن هستند. انسان برای مقام خلیفه اللهی خلق شده است. مقام خلیفه اللهی یعنی: مقام مظهریت خداوند تبارک و تعالی. که وجود انسان آنرا می طلبد و اگر به آن نرسد احساس کمبود می کند تخلق به اخلاق الهی داشته باشد یعنی کمالاتی را که خدا دارد انسان هم آنرا دارا باشد پس اهل بیت ظهور مقام خلیفه اللهی ما هستند یعنی آنچه که انسان ممکن است به آن برسد تجلی آن در اهل بیت علیهم السلام هست. پس در واقع تمام آن جنبه های کمالی و آرمانی که گمشده قلب هر انسانی است در اهل بیت علیهم السلام وجود دارد. به همین علت انسان باید دلش و عشقش را به اهل بیت علیهم السلام بسپارد. در غیر اینصورت شکست بزرگی هم در دنیا و هم در آخرت خواهد خورد. بدون عشق و بدون دین عاشقانه، دینداری ما یا تقلیدی و یا صرفا در اثر امتناعهای فکری است یعنی ذهنش قانع شده است که خداوند انسانها را برای هدایت به سوی کمالی خلق کرده است و بدین جهت رسولانی را فرستاده است اینگونه دینداری پایه و اساس ندارد بسیار ضعیف است. لذا آنچه که باید وسط میدان دینداری باشد دل انسان است. یعنی انسان باید بعد از اینکه عقلش قانع شد و وسوسه ها کنار رفت، سئوالها و شبهاتش بر طرف شد با دلش و عاشقانه به دین بچسبد و عاشقانه با خدا و رهبران دینی ارتباط برقرار کند انسان تا به مقام عشق نرسیده باشد در واقع همه چیز برایش گنگی دارد و دین را به زور با خودش می کشد. اگر کسی دین داری است که شادی ندارد اصلا دین ندارد. زیرا اثر ذاتی دین حقیقی، شادی و آرامش است. دین زمانی شادی و آرامش تولید می کند که با دل همراه باشد. اینکه حضرت می فرمایند: قرآن شراب مؤمن است. اما من مستی و شادی و نشاط ندارم؟ به خاطر این است که دقیقا قرآن با دل ارتباط برقرار نکرده است. لفظ قرآن را یاد گرفته و خیلی زحمت کشیده تفسیر قرآن را مطالعه کرده است یعنی یک برخورد ذهنی با قرآن دارد و هرگز دلش باز نیست. اگر بخواهیم به شادی ممتد و طولانی که اصلا غمی تهدیدش نکند برسیم باید به اندازه دلمان معشوق داشته باشیم یعنی یک معشوقی که لیاقت دل ما را داشته باشد و آن جز معصوم (ع) نیست. پشیمانی، افسردگی، سرخوردگی، سرنوشت آدمهایی است که به دلشان خیانت می کنند و دلشان را به معشوق غیر لایق می سپارند. پیامبر(ص) می فرمایند: فقط یک گروه از آدمها کامروا می میرند و آن کسی است که با معشوق اصلی خودش پیوند و رابطه برقرار کرده باشد یعنی معشوقی که عرضه تولید شادی را در انسان دارد. و بقیه انسانها ناکام از دنیا می روند. پس اگر انسان دلش را به غیر معصوم بسپارد دچار شکست عشقی به معنای حقیقی خواهد شد شکست عشقی یعنی اینکه انسان تمام حقیقت دلش، در دنیا و آخرت ناکام بماند. شکست به معنای واقعی آنجایی است که خدا و اهل بیت را از دست بدهم. در راستای این سخن امام سجاد علیه السلام می فرمایند: آه، وا نفسا برای کسی که نتوانسته با پیغمبر(ص) الفت بر قرار کند. یک آدم با شعور و عاقل، تمام تلا شش این است که همه حجابها ی بین خود و رسول الله و آباء طاهرین را بر طرف کند. انسان باید در انتخابها و ارتباطات و رفتارها و افکارهایش طوری برنامه ریزی کند که با معشوق اصلیش فاصله ای ایجاد نشود. باید نظام تصمیم گیریها را بر اساس ارتباط با خانواده آسمانی تنظیم کرد. تا انسان همیشه خوشبخت و آرام دور از غم و غصه زندگی کند. معصومین، فرشته ها، شهدا، انبیاء امامزاده ها برای دیدن انسانها در بهشت روز شماری می کنند و چقدر برای ما دغدغه دارند چقدر امام زمان علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام برای ما دغدغه دارند ولی ما اصلا احساس تعلق به خانواده آسمانی نداریم.

صوت

1 - (جلسه 28) اهل بیت (علیهم السلام) تجلی غایت ما هستند

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 379
زمان انتشار: 15 آوریل 2014
| |
(جلسه 26) اهل بیت لایق عشق انسانی هستند

خانواده آسمانی(جلسه 26 ) 90/1/18

(جلسه 26) اهل بیت لایق عشق انسانی هستند

اهل بیت «علیهم‌السلام» ظهور نهایی كمالات ما هستند. خود آرمانی ما، اهل بیت «علیهم‌السلام» هستند و تمام جنبه‌های كمالی و آرمانی ما را دارا هستند و فقط ایشان هستند كه ارزش دلدادگی كامل ما را داشته و عشق به غیر ایشان با شكست مواجه خواهد شد. البته ضرورت این عشق بسیار با اهمیت است. بدون عشق، ‌زندگی برای انسان معنا ندارد. انسان‌ها برای این‌كه زندگی خمود و بی‌روحی نداشته باشند به دنبال عشق می‌روند ولی معمولاً معشوق‌های ناقص را مصداق برای عشق به بی‌نهایت قرار داده و اگر این‌گونه از دنیا بروند دست خالی به آخرت منتقل می‌شوند. انسان‌ها بدون عشق، حیات دنیوی و اخروی موفقی ندارند. انسان بدون عشق به اهل بیت «علیهم‌السلام» ممكن است به ظاهر حیات دنیوی موفقی داشته باشد ولی از زندگی لذت نمی‌برد و فقط از ‌ترس جهنم یا میل به بهشت ظواهر دین را رعایت می‌كرده و اساساً عاشق نشده است. انسان عاشق هیچ‌وقت احساس پوچی و سرخوردگی ندارد زیرا عشق زندگی را لذت‌بخش می‌كند. یكی از قهرمانان ورزشی اظهار داشته كه برای رسیدن به موفقیت در دوران تمرین مجبور شده كه ده ماه خانواده‌اش را نبیند این شخص اگر عاشق نبود امكان نداشت كه تحمل كند. این‌كه انسان عقلش را قانع كند یك چیز است و این‌كه بتواند با دل بپذیرد و طی طریق كند امری دیگر. مثلاً بسیاری از فرزندان در اثر اصرار والدین رشته تحصیلی خود را انتخاب می‌كنند ولی غالباً یا به پایان نمی‌رسانند و یا دچار افسردگی رشته تحصیلی می‌شوند و یا گاهی در ازدواج شخص به توصیه دیگران و بنا به مصالحش اقدام به این امر می‌كنند ولی اگر دل نپذیرد معمولاً منجر به شكست می‌شود و البته عقل باید شناسایی كند ولی باید با دل زندگی كرد. تمام پیشرفت‌ها و موفقیت‌ها در امر تحصیل و فنون و حرفه‌های مختلف، محصول عشق است و تمام انسان‌هایی كه تا «عند ربهم» پیش رفته‌اند فقط با عشق مسیر را طی كرده‌اند. بدون عشق، دینداری كردن نهایتش این است كه انسان به جهنم نمی‌رود. البته حیوانات و دیوانگان نیز جهنم نمی‌روند و مهم این است انسانی كه جهنم نمی‌رود كجا می‌رود. جلوه‌ دادن اسماءالله در وجودمان فقط با عشق میسّر است و بدون عشق تجلی اسماء در انسان امكان ندارد. پذیرش صرفاً با استدلال تأثیری در رشد انسان ندارد و اگر انسان بدون عشق كمالی كسب كند ممكن است خطرناك و به ضرر او باشد. بنابراین هم با موسیقی حرام ممكن است انسان جهنمی شود و هم با قرائت قرآن و نماز خواندن. كسانی كه یكسره سؤال می‌كنند دین را یا تقلیدی پذیرفته‌اند و یا با استدلال محض. اساساً پای دل در میان نیست. جایی كه جذابیت است اصلاً سؤال پیش نمی‌آید. لذا هرگز كسی سؤال نمی‌كند چرا گُل خلق شده است؟ زیرا جذابیت همه جانبه دارد و یا كسی نمی‌پرسد كه آب چرا به‌وجود آمده است؟ زیرا با تمام وجود نیازش را به آب احساس می‌كند. یك كودك خردسال علاقه دختر و پسر را درك نمی‌كند زیرا بخش مربوط به علاقه به جنس مخالف در او فعال نشده است و بخش انسانی اكثر انسان‌ها فعال نشده كه قرآن می‌فرماید: «اكثرهم لایعقلون»، «اكثرهم لایشكرون» و «اكثرهم لایفقهون» و... اگر انسان خودش را بشناسد می‌فهمد كه قشنگ‌ترین اتفاق عالم، «عاشق خدا شدن» است. لذا با تمام وجود می‌گوید: «لا اله الا الله» و از آن‌جایی كه خداوند می‌دانست كه ما جز با عشق نامحدود ارضاء نمی‌شویم انسان‌هایی كه تجلی كامل خودش هستند را سر راه ما قرار داده و به ما معرفی كرده است. «انما یریدالله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا»؛ و در قرآن پاداش تلاش‌های پیامبر «صلی‌الله علیه و آله و سلم» را عشق به معصوم بیان كرده است. اگر با یك خلأ جمادی، گیاهی و حیوانی مضطر شده و احساس پوچی كردیم باید بدانیم كه خودمان را خوب نشناخته‌ایم و اگر هم چیزی آموختی محدود به ذهن و عقل است و به دل منتقل نشده است. كسی كه وسوسه می‌شود واجبات را انجام ندهد یا مرتكب محرمات نشود، هرگز عاشق نشده زیرا عشق وسوسه‌بردار نبوده و شك و‌ تردید در آن راه ندارد. فرق است بین این‌كه انسان از روی ادب و ملاحظه به زیارت برود تا این‌كه دلتنگ شده و مشتاقانه و عاشقانه به زیارت برود. همین‌طور فرق است بین كسی كه با فقیری مواجه شده و كمكی می‌كند تا از لذت بهره‌مندی خود باز نماند و اینكه انسان به فقرا عشق بورزد و از ایشان دلجویی كرده و به ایشان رسیدگی كند. بعضی‌ها برای انجام وظیفه جهاد می‌كنند ولی برخی به عشق خدا همه وجودشان را در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم خدا می‌كنند. گاهی انسان در افكار، انتخاب‌ها، ارتباطات و رفتارهایش تصمیم عاشقانه می‌گیرد و گاهی چرتكه انداخته، حساب و كتاب می‌كند و بهشت و جهنم را در نظر گرفته و تصمیم می‌گیرد. وقتی انسان با عشق و دل تصمیم گرفته و عمل می‌كند فقط می‌خواهد با معشوق باشد. كجا و به چه صورت باشد برایش مهم نیست؛ «الذین یذكرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم و یتفكرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النار» پیامبر «صلی‌الله علیه و آله و سلم» به خداوند عرض می‌كند كه من نسبت به تو گرسنه‌ای هستم كه هرگز سیر نمی‌شوم و تشنه‌ای كه هرگز سیراب نمی‌شوم. اگر بدون عشق دینداری كنیم، شاید جهنم نرفته و بهشت هم برویم ولی هرگز طعم عشق‌بازی با معشوق حقیقی را نچشیده‌ایم. انسان عاشق در عالم به هرچه می‌نگرد خدا را شهود می‌كند. به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست با صد هزار جلوه برون آمدی كه من/ با صدهزار دیده تماشا كنم تو را مبادی افكار، ‌انتخاب، ارتباط و رفتار ما بسیار مهم است و باید دید كه ناشی از استدلال است یا ناشی از عشق زیارت آل یاسین تماماً عشق است؛ «لا حبیب الا هو و اهله...» عشق به خود حقیقی، عشق به اهل بیت «علیهم‌السلام» است و عشق به ایشان عشق به خداست و هر سه در واقع یكی هستند. بدون عشق به اهل بیت «علیهم‌السلام» نمی‌توان اسماءالله را در خود متجلی كرد. می‌شود خدا را عبادت كرد ولی این عبادت همراه با تعبد و بندگی نیست. ما باید این‌قدر به حقیقت ابدی خودمان احترام بگذاریم كه با دل تصمیم بگیریم.

صوت

1 - (جلسه 26) اهل بیت لایق عشق انسانی هستند

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 375
زمان انتشار: 14 آوریل 2014
| |
(جلسه 25): عمل به دستورات معصوم، مقدمه دلدادگی به ایشان

خانواده آسمانی (جلسه 25 ) 89/12/26

(جلسه 25): عمل به دستورات معصوم، مقدمه دلدادگی به ایشان

از آن جهت که ذات انسان عاشق خداست باید با مظهر کامل خدا و کامل‌ترین جلوه‌ی او و به عبارتی «خلیفه الله» ارتباط محبت‌آمیز برقرار کند. زیرا عقل ما می‌گوید که ما را فقط کمال مطلق راضی می‌کند. اما رسیدن به آن مطلق با چه الگویی است؟ و نحوه‌ی ارتباط با او چگونه است؟ تصور کامل مطلق یک امراست و ارتباط با او امری دیگر. مانند مفهوم عشق که عقل آن را تعقل می‌کند و خود عشق که کار دل است. ما چگونه می‌توانیم بدون تجلی «الله» عاشق او بشویم و با او ارتباط برقرار کنیم؟ لذا خداوند تبارک و تعالی ایشان را حجت قرار داده و این به حکم عقل است که ارتباط با کمال مطلق جز به‌وسیله مظهر تام او امکان‌پذیر نیست. بنابراین وقتی می‌گوییم «اشهدان لا اله الا الله» برای این‌که «الله» را گم نکنیم و اشتباه نکرده و کمالات محدود را معشوق مطلق قرار ندهیم باید مصداق را بشناسیم. و امکان ندارد خداوند مصداق و الگو را به ما معرفی نکند. برای همین است که رسالت ضرورت پیدا می‌کند. متخلق به اخلاق الله شدن، الگو می‌خواهد. برای همین است که متعاقب «اشهد ان لا اله الا الله» می‌گوییم «اشهد ان محمدا رسول الله و علیا ولی الله». همان‌طور که توحید فطری است رسالت هم فطری است و ما این‌گونه رسالت را شهود می‌کنیم. رسالت و ولایت هر دو به اقتضای عقل است. خداوند در اهمیت مسئله ولایت می‌فرماید: «... وان لم تفعل فما بلغت رسالته...» اگر پیام ولایت را حضرت به مردم ابلاغ نمی‌کرد تمام زحمات رسالتش به هدر می‌رفت بسیاری از فرقه‌ها علیرغم اینکه اعتقادی به خداوند ندارند ولی عاشق امام حسین «علیه‌السلام» هستند. گویا نهاد همه یک صدا فریاد می‌زند که نیاز به الگو دارند. ما عاشق کمال مطلق هستیم و برای رسیدن به او نیاز به مظهر تام داریم تا ما را به او برساند و کمال ناقص این توان را ندارد. برای همین است که حضرت رسول «صلی‌الله علیه و آله و سلم» می‌فرمایند: باید من و اهل و عترتم را بیش از خودتان و اهل و عترتتان دوست بدارید. و نیز می‌فرمایند: «اساس الاسلام حبّی وحب اهل بیتی» نه تنها باید دوستشان داشته باشیم بلکه باید عزیزترین کس ما باشند. (این احادیث در کنزالعمال آمده و شیعه و سنی در صحت آن اتفاق نظر دارند.) اگر به این روایات عمل می‌شد الان شیعیان در تمام ابعاد در عالی‌ترین وضعیت ممکن بودند. مسلمانان بیشترین ثروت را در اختیار دارند ولی ضعیف‌ترین اقتصاد را دارند و دشمنان آنها عکس این وضع را دارند. امام رضا «علیه‌السلام» حب را این‌گونه معنا می‌کند: «من احب ان یرکب سفینه النجاه...» (اهل نجات شدن خیلی مهم است و باید انسان دوست داشته باشد که از اهل نجات باشد. اجباری نیست انسان باید به حب بیفتد زیرا انسان با عشق و شور است که می‌تواند از دانایی به دارایی برسد. و این امر مستلزم تمرین و ممارست است. این‌که انسان مدارج عالی علمی را طی کند و موفقیت شغلی خوبی داشته باشد که ملاک نیست زیرا این شغل اوست باید دید دل کجاست و برای دلش چه تلاشی کرده است؟ شب اول قبر با دل کار دارند. پیرزنی فقیر خیلی آرزوی کربلا داشت. لذا آب سبزی‌های مانده را می‌گرفت و می‌خورد تا اندک دارایی‌اش را پس انداز کرده و برای حرم امام حسین «علیه‌السلام» بفرستد تا آنجا مثلا روضه‌ای بخوانند. این پیرزن عاشق بوده و وقتی از دنیا رفت درخواب او را دیدند که می‌گفت به محض اینکه مُردَم، حضرت زهرا «سلام‌الله علیها» مرا نزد خود بردند، "عند" فاطمه‌ی زهرا «سلام‌الله علیها»خیلی مهم است باید دل پیش آنها باشد. «... ویستمسک با لعروه الوثقی (و می خواهد به دستگیره‌ای استوار متمسک شود)... و یعتصم بحبل الله المتین... (و ریسمان محکم الهی را بگیرد) فالیوال علیا بعدی (پس باید ولایت علی علیه السلام را بپذیرد)» این را پیامبر «صلی‌الله علیه و آله و سلم» فرمود... فالیعاد عدو... (پس باید با دشمنش دشمن باشد. ) تا زمانی که دل به خدا و اهل بیت «علیهم‌السلام» ندهیم، فایده‌ای ندارد که با فکر کردن به ایشان ارتباط برقرار کنیم. البته ثواب می‌بریم ولی از عشق بویی نبرده‌ایم. کسانی هستند که ادعای علاقه به امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» دارند ولی الگوهایشان را از دشمنان ایشان می‌گیرند. چه بسا با حجاب‌ هستند ولی دلشان لک می‌زند که حجاب را کنار بگذارند و چه جوانانی که در اروپا و امریکا هستند که به پاکی انبیاء هستند. مظهر و مثل خدا شدن قاعده و فرمول دارد و مثل همه چیزهای دیگر فرهنگ خاص دارد که اگر آن را نپذیریم اصلاً جدی نیستیم. همان‌طور که یاران موسی «علیه‌السلام» به ایشان گفتند : (ذهب انت و ربک...) یعنی تو خدایت بروید ما اینجا نشسته ایم ، ما هم به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همین را می‌گوییم. امام «علیه‌السلام» نیازی به ما ندارند. برداشتن موانع ظهور به خاطر خود ماست. (ما بعدها به این بحث که چرا ما به پیروزی در عشق نیاز داریم خواهیم پرداخت) امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «انا مع رسول الله و صلی الله علیه و آله و معی عترتی فمن ارادنا فالیأخذ بقولنا فلیعمل بعملنا» عترتی که پیامبر «صلی‌الله علیه و آله و سلم» در بین مردم به یادگار باقی گذاشتند و سر حوض کوثر قرار گذاشتند. ما در زیارت حضرت معصومه «سلام‌الله علیها» می‌خوانیم: «...و سقانا بکأس جدکم من ید علی بن ابیطالب...) حضرت موسی بن جعفر «علیه‌السلام» فرمودند: اگر دخترم همه اهل محشر را شفاعت کند خدا می‌پذیرد. وقتی به زیارت حضرت معصومه «سلام‌الله علیها» می‌رویم به زیارت خانمی می‌رویم که حرمش معادل حرم همه‌ی اهل بیت است «السلام علیک یا بنت ولی الله ویا اخت ولی الله ویا عمه ولی الله/ السلام علیک‌ یا بنت موسی بن جعفر/ السلام علیک عرف الله بیننا و بینکم فی الجنه /یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه» نمی‌گوید در قیامت، بلکه می‌گوید در بهشت یعنی مرا پیش خودت ببر. در واقع یعنی مرا به مقام خودت برسان. این اتفاق برای همه‌ی ما می‌افتد که روبروی امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» می‌ایستیم و از دست آقا آب کوثر گرفته و می‌نوشیم. ما این قرارها را با فاطمه‌ی معصومه و حضرت عبدالعظیم «علیه‌السلام» گذاشته و از خدا می‌خواهیم امضاء کند: «... ان تختم لی بالسعاده فلا تسلب منی ما انا فیه ولا حول ولا قوه الا با لله العلی العظیم...»

صوت

1 - (جلسه 25): عمل به دستورات معصوم، مقدمه دلدادگی به ایشان

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 372
زمان انتشار: 13 آوریل 2014
| |
(جلسه 24): قیمت دل ما به چیزی است که با آن آرام می‌شویم

خانواده آسمانی (جلسه 24) 89/12/26

(جلسه 24): قیمت دل ما به چیزی است که با آن آرام می‌شویم

ما هر قدر «الله» را بشناسیم به ولایت نزدیک‌تر و در آن قوی‌تر می‌شویم. هر قدر خود آرمانی و کمال حقیقی خودمان را بشناسیم به معصومین «علیهم‌السلام» علاقمند‌تر می‌شویم. ضعف در خودشناسی و ضعف در توحید باعث بدسلیقگی، بی‌خیالی و غفلت ما می‌شود وقتی ما کمال مطلق را نشناسیم، معشوقمان را نمی‌شناسیم و وقتی خودمان را نشناسیم کمال خود را نشناخته و در عشق و نظام محبتی شکست می‌خوریم. وقتی فهمیدیم خوشبختی و آرامش باید در گرو شناخت حق تعالی باشد و وهمی نباشد، به جلوه‌ی تام هم عشق می‌ورزیم. وقتی کسی قیمت خودش را ندانست به کمالات ناقص و محدود راضی می‌شود. دغدغه‌های انسان قیمت انسان را معین می‌کند. کسی که از خودش تعریف جمادی، نباتی، حیوانی و حتی مَلِکی داشته باشد تا همان حد هم قیمت دارد. فقط کسی که خود متعالی خود را شناخت به کمتر از حق تعالی خودش را نمی‌فروشد. کسی که بگوید: «لا حبیب الا هو و اهله» و حقیقتاً عاشق کمال مطلق باشد خودش را صرف کمالات محدود نکرده و به آنچه که لایق آن است فروخته است. باید ببینیم عزیزترین فرد نزد ما کیست؟ و در آینه‌ی دلمان عکس چه کسی افتاده است؟ با هر چه آرامش می‌یابیم قیمت ما همان است. اگر خدا را می‌خواهیم باید ببینیم مظهر و جلوه‌ی تام او کیست؟ اگر محبوب ما مظهر تامِ خدا بود بر ما مبارک است و هرکه غیر از ایشان باشد، دچار خسران شده‌ایم و نتیجه‌ی آن خواری است. اگر معصومین «علیهم‌السلام» محبوب ما هستند و واسطه‌ی رساندن ما به خدا هستند، باید سعی کنیم مثل آنها شویم زیرا ایشان واسطه‌ی رساندن ما به خدا هستند و دوست داشتن ایشان یعنی مَثَل آنها شدن: «اسئل الله ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخره...» و «وان یبلغنی مقام المحمود لکم عند الله...» والبته همه عاشق کمال مطلق هستند ولی مصادیق را اشتباه گرفته‌اند و کمالات محدود را مطلق فرض کرده‌اند. نتیجه‌ی طبیعی دوستی و محبت خدا، عشق به اهل بیت «علیهم‌السلام» است. مگر اینکه اللهی را که می‌شناسند تعریفش اشتباه باشد. خیلی مهم است که انسان خدا را چگونه شناخته باشد اگر از دریچه‌ی کمالات محدود ببیند و خدا را از حیث این‌که ثروت و همسر و فرزند و آبرو و سلامتی داده دوست داشته باشد، بسیار متفاوت است با این‌که خدا را دوست داشته باشد چون خداوند اساسا دوست داشتنی است. کسی این دعایش به اجابت می‌رسد «ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخره» که دعای او «ان یبلغنی المقام المحمود» باشد. اول باید مهندسی را دردل داشته باشیم، یعنی خدا را با لذت و معصومین «علیهم‌السلام» را بالطبع معشوق دل خود بدانیم. در جامعه کبیره می‌خوانیم: «من احبّکم فقد احبَّ الله» هرکس شما را دوست دارد حتما قبلا خدا را دوست داشته. نمی‌شود انسان خدا را دوست داشته باشد و مظهر تام او را دوست نداشته باشد. دوست داشتن مظاهر محدود خدا سبب شادی ما می‌شود ولی نمی‌تواند همه‌ی دل ما را پرکند. از نظر روانشناسی موقع ازدواج از دختر و پسر سئوال می‌شود که چه ویژگی در طرف مقابل تو را جذب کرده، بررسی شده در کمالات و جاذبه‌های محدود حداکثر این عشق پانزده ماه واستثنائأ بیست ماه دوام دارد. چون کمال محدود است علاقه‌ی به آن هم محدود است. والبته «من احب الله فقد احبکم» نیز صادق است زیرا کسی که خدا را دوست دارد نمی‌تواند مظهر تامش را دوست نداشته باشد. متأسفانه ما ضمن اینکه می‌گوییم: «اشهد ان لا اله الا الله» طالب کمالات محدود هستیم. نبی اکرم «صلی‌الله علیه و آله و سلم» می‌فرمایند «احبونی محب الله» مرا برای خدا دوست داشته باشید زیرا مظهر تام خداست. کسی که قائل به «لا حبیب الا هو و اهله» نیست، دروغ می‌گوید خدا را دوست دارد. کسی که کمال مطلق را باور کرده باشد محال است پیامبر «صلی‌الله علیه و آله و سلم» و اهل بیت او را به عنوان رسیدن به او دوست نداشته باشد. برادران اهل تسنن این حدیث را نقل کرده‌اند که پیامبر «صلی‌الله علیه و آله و سلم» می‌فرمایند: «لا یؤمن احدکم حتی اکون احب الیه من نفسه و اهلی احب الیه من اهله و عترتی احب الیه من عترته» یعنی هیچ کس ایمان نیاورده، مگر این‌که من و اهلم و عترتم (خاندانم) را از خود، اهل و عترتش بیشتر دوست بدارد. زیرا ما می‌خواهیم از خود محدود دست برداشته و به خود متعالی برسیم و این عین عقل است و غیر از این عین حماقت است. بزرگ‌ترین حامی عشق عقل است و بزرگ‌ترین عقلاء عاشق‌ترین بوده‌اند. در شهادت عقلا برنده هستند. کسی که از شهادت می‌ترسد خود محدودش بر خود متعالی اش غلبه کرده است. دین با محدود کردن خود محدود فضا را برای خود متعالی باز می‌کند. چون دهان بستی دهانی باز شد تا خورنده‌ی لقمه‌های راز شد در هر روزماه مبارک رمضان بیش از 12-10ساعت با بدن کاری نداریم و با خودی که از نور محمد «صلی‌الله علیه و آله و سلم» خلق شده در محضر خدا حاضر می‌شویم. امکان ندارد کسی اهل بیت «علیهم‌السلام» را بشناسد و دنبال الله دیگری برود. امام حسن عسکری علیه السلام فرموده اند «نحن حجه الله علی الناس...»یعنی ما حجت خدا برمردم هستیم و مادر ما فاطمه‌ی زهرا «سلام‌الله علیها» حجت خدا بر ماست. کسی که عاشق فاطمه‌ی زهرا «سلام‌الله علیها» است خیلی هوسش بالاست. رابطه‌ی ما با معصومین «علیهم‌السلام» قیمت ما را تعین می‌کند. خیلی سخت است که ما روزی بفهمیم حضرت زهرا «سلام‌الله علیها» چه کسی بوده و چه راحت در اختیار ما بوده و می‌توانستیم با ایشان رابطه برقرار کنیم و کوتاهی کرده‌ایم. امام حسن مجتبی «علیه‌السلام» می‌فرمایند که عاق پدر و مادر آسمانی ما به مراتب بدتر از عاق پدر و مادر زمینی است.

صوت

1 - (جلسه 24): قیمت دل ما به چیزی است که با آن آرام می‌شویم

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 368
زمان انتشار: 12 آوریل 2014
| |
(جلسه 23): صرفاً عشق عاطفی به الله، کافی نبوده و رشد و سازندگی ندارد

خانواده آسمانی (جلسه 23 ) 89/12/19

(جلسه 23): صرفاً عشق عاطفی به الله، کافی نبوده و رشد و سازندگی ندارد

ما برای عشق به معصوم باید اول عاشق خدا باشیم زیرا او تنها معشوق دل ماست و معصوم واسطه‌ی رساندن ما به عشق به خداست. در غیر این‌صورت یعنی بدون توحید و «لا اله الا الله» اگر به سراغ معصوم برویم ما را به خدا نمی‌رساند. ما از توحید به ولایت می‌رسیم. ولایت، میوه توحید است. علت ضعف ارتباط ما با معصوم، ضعف در توحید است. زندگی انسانی و حقیقی این نیست که انسان به همه‌ی کمالات علاقه داشته باشد و ضمناَ خدا و معصومین «علیهم‌السلام» را هم دوست داشته باشد، بلکه خدا باید بالاترین علاقه‌ی زندگی او باشد. برای عشق به خدا باید سراغ کسانی رفت که بیشترین کمالات از خدا در آنها تجلی دارد. اگر ما بخواهیم انسان باشیم و به تعبیر قرآن «حیات طیبه» داشته باشیم و این‌که نخواهیم حیاتمان در حد حیوانات و حتی در حد فرشته‌ها باشد باید عاشق باشیم: وحده، وحده، وحده (فقط او، فقط او...) و باید عشق به معصوم واسطه‌ی رسیدن ما به عشق به خدا باشد: «ألا إن شاء أن یتخذ الی ربه سبیلا» و به سراغ کسانی برویم که خدا تطهیرشان کرده و به باطن قرآن راه ندارند. «لایمسه الا المطهرون – انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» کسی که بدون معصوم می‌خواهد به خدا برسد اصلاَ عاشق نیست. با واسطه معصوم به خدا رسیدن منطبق به عقل و فطرت است. حیات طیبه فقط مختص انسان است و ما باید توجه داشته باشیم که ما رقیب داریم. جمادات، نباتات، حیوانات و فرشته‌ها و جن‌ها هم عاشق خدا هستند و ما اگر نتوانیم از رقبای خودمان سبقت بگیریم درقیامت با باطن انسانی محشور نمی‌شویم. ما باید برای سبقت از حریفان آنها را بشناسیم. خداوند درباره‌ی سنگها (جمادات) چنین می‌فرمایند: «... ان منهالمایهبط من خشیه الله... » سنگ از خشیت خدا فرو می‌ریزد ولی ما با شنیدن کلام خداو نام خدا به سجده نمی‌افتیم. «و اذا قرئ علیهم القران لا یسجدون» وقتی قرآن می‌فرماید: «... یخرون للاذقان...» باید فکر کنیم اگر اینها آدمند پس ما چه هستیم؟ سنگ خشیت دارد و خشیت فرع بر معرفت است. ولی ما اساساً هیچ حسی نسبت به جهنم، بهشت و قیامت و... نداریم! وقتی من خدا را دوست ندارم چگونه می‌توانم با معصوم «علیهم‌السلام» ارتباط برقرار کنم؟ اگر خدا را صرفاً عاطفی دوست داشته باشیم و توأم با تعقل نباشد بعد از سالها هنوز گرفتار حسد، غضب، کینه و... می‌باشیم و حساس و زودرنج بوده و نمی‌توانیم با دیگران طبق توصیه قرآن این‌گونه برخورد کنیم: «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» و «اذا مروا باللغو مروا کراما» باید تصمیم بگیریم انسان باشیم تأمین و شجاعت پرواز در ما ایجاد شود. ما از خداوند می‌خواهیم که گناهان ما را نادیده بگیرد در حالی که نمی‌توانیم از خطا‌های دیگران درباره خودمان بگذریم: «فاعفوا فاصفحوا الا ان یغفرالله ذنوبکم» معصومین «علیهم‌السلام» همه کارهای اشخاص حتی خیال آنها را هم می‌دانستند: «کل شئ احصیناه فی امام مبین» ولی کاملا با آنها بزرگوارانه برخورد کرده و کسی در کنار آنها احساس ناامنی نمی‌کرد. وقتی به زیارت می‌رویم با همه گناهان که معصوم از ما سراغ دارد ولی آغوشش برای ما گرم است و وقتی ما ضریح یا دیوار را می‌بوسیم در واقع اوست که ما را می‌بوسد و اساسا عشق آنهاست که در ما این گرایش را ایجاد کرده: «ولکنه اول من المذکور و ثان من الذاکر» اهل بیت «علیهم‌السلام» مرتکبین به گناهان کبیره را شفاعت می‌کنند ولی اهل جدال را شفاعت نمی‌کنند. مردم به رسالت پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» اعتراض کردند خداوند این‌گونه پاسخ می‌دهد: «و لو جعلناه ملکا لجعلناه رجلا و للبسنا علیهم ما یلبسون» اگر می‌خواستم فرشته بفرستم اول او را انسان می‌کردم... خدا بالاتر از فرشته فرستاده و او را کاملاً تطهیر کرده است. خداوند اگر فرشته نازل می‌کرد نمی‌توانست الگوی ما باشد چون اساساً فرشته نیازهای ما را ندارد. خدا امام حسین «علیه‌السلام» را الگو قرار می‌دهد که طفل شیرخوار تشنه در آغوش را مورد اصابت تیر قرار می‌دهند و این محبت را فدای عشق به خدا می‌کند. اگر از زن بداخلاق در رنج هستید خداوند همدم امام را کسی قرار داده که این‌قدر بد بود که امام را مسموم و شهید کرد. اگر کسی شوهر بدخلق دارد خداوند آسیه همسر فرعون را الگو قرار داده است. برای کسی که فرزند بد دارد پسر نوح را قرار داده است. اگر تشنگی و گرسنگی متوجه انسان شد خداوند مسلمانان در شعب ابیطالب را الگو قرار داده است. چه کسی در راه خدا فقط یک سیلی خورده؟ چه کسی در راه خدا مالش را بخشیده؟ ما باید برای امام زمان «عجل‌الله تعالی فرجه الشریف» صدقه بدهیم زیرا امام هم مثل ما بیمار شده و سختی‌های خویش را دارد. زیرا امام «علیه‌السلام» به صورت حداقل مردم جامعه زندگی می‌کند. امام زمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف» 1180سال است که به فرمایش امیرالمؤمنین «علیه‌السلام»ِ الطرید الشرید الفرید الوحید(طردشده وآواره وتنها)... به سر می‌برند. چنین امامی شایسته عشق ورزی است. قرآن درباره‌ی امام می‌فرماید: «و للبسنا علیهم ما یلبسون» همان لباسی که تن مردم است تن ایشان هم هست. و «... یأکل و یمشی...» کسی که مثل خودمان باشد، بخورد، بیاشامد، کتک بخورد و راه خدا را هم برود. او می‌تواند الگوی ما باشد. عشق به معصوم، عشق به حقیقت خودمان است یعنی عشق به بی‌نهایت. حیف است که ما کوچک بمانیم وقتی که قرآن می‌فرماید: «سابقوا الی مغفره من ربکم و جنه عرضها کعرض السموات والارض» همه‌ی ما چنین بهشتی داریم ولی قصر و حوری و خادم و شراب و... آن را خودمان تهیه کرده و پیش می‌فرستیم. کم‌ترین ملک مؤمن در بهشت یک میلیون خادم دارد. ما برای رسیدن به خدا امر شده‌ایم که عاشق معصوم یعنی خود متعالی خودمان بشویم. در باشگاه‌های ورزشی عکس استاد قهرمان آن رشته را زده‌اند و او در واقع آینه‌ی من در آینده است البته به شرط تمرین و ممارست. پس خداوند مظهر خودش را به ما معرفی کرده که ما بعد از سال‌ها برنگردیم و ببینیم در اثر عشق‌ورزی به کمال‌های محدود خوار و ذلیل و سرخورده شده‌ایم بلکه خدا خواسته همه‌ی عشقمان را به پای خود کمال یافته‌ی خودمان بریزیم. و چه قدر نام‌های آنان شیرین است. چه قدر بدبختند کسانی که اسم معصوم بر روی آنهاست و عوض می‌کنند. کسانی هم هستند که از اینکه نام معصوم به روی آن‌هاست لذت می‌برند. نتیجه‌ی این بحث این است که مودت به معصوم، مودت به خود عالی است.

صوت

1 - (جلسه 23): صرفاً عشق عاطفی به الله، کافی نبوده و رشد و سازندگی ندارد

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed