www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 310
زمان انتشار: 21 مارس 2014
| |
(جلسه 2): علامت خودشناسی احساس شهود و خوشبختی است

خانواده آسمانی (جلسه 2)؛ 89/7/29

(جلسه 2): علامت خودشناسی احساس شهود و خوشبختی است

دانستن این‌كه ما از كجا آمدیم؟ اساسی‌ترین پایه‌های شناخت ماست. كسی كه نمی‌داند از كجا آمده تكلیف خودش را در دنیا نمی‌داند. یعنی نمی‌داند برای چه به دنیا آمده و باید چه كار كند. به طریق اولی در مورد آخرت هم با مشكل مواجه خواهد شد. كسی كه نمی‌داند از كجا آمده و در كجا هست، فهم این‌كه به كجا می‌رود برایش خیلی سخت است. لذا مهم‌ترین وظیفه انسان این است كه بداند از كجا آمده، در كجا هست و به كجا می‌رود. حضرت می‌فرماید: به بزرگ‌ترین رستگاری رسیده كسی كه موفق به شناخت نفس شود. جریان خودشناسی یك جریان فعال است كه با موانعی روبه‌روست و انسان باید به آن موانع در شناخت خودش غلبه كند، در غیر این‌صورت به شناخت حقیقی نائل نمی‌شود. اگر ما فكر كنیم كه شناخت انسان یك شناخت نظری است، اشتباه است. مانعی كه سر راه ما هست و باید به آن غلبه كنیم، ‌این است كه در عمل باور كنیم جنبه جمادی، گیاهی و حیوانی و حتی جنبه عقلانی ما جنبه اصلی زندگی و شخصیت ما نیست. ما از آن جهت كه جسم داریم "جماد " هستیم .از آنجا که بدنمان رشد و تغذیه می‌كند و قدرت بدنی پیدا می‌كند "گیاه " هستیم . از آن جهت كه با جنس مخالف ازدواج می‌كنیم و تشكیل كانون گرم خانواده را می‌دهیم. با عواطف و احساسات بچه‌هایمان را بزرگ می‌كنیم و خدمت به همنوع می‌كنیم. زندگی اجتماعی داریم و قوه غضبیه داریم و در مقابل دشمنان خودمان مقاومت می‌كنیم و بسیاری از خصوصیاتی كه در جامعه می‌شناسیم ما یك «حیوان» هستیم. از آن جهت كه فكر می‌كنیم، عقلانیت داریم و كسب علم می‌كنیم، جنبه فرشته‌ای ماست. جنبه انسانی ما همان فوق عقل و فوق تجرد است. عشق به بی‌نهایت و حقیقت «لا اله الا الله» از حقیقت انسانی ماست. ما باید به این باور برسیم كه زن یا مرد نیستم، گیاه نیستم و... هرچند این كمالات را دارم، این‌ها ابزاری هستند كه من با در اختیار داشتن آن‌ها می‌توانم به هدف خلقت نائل شوم. كل طبیعت ابزاری هستند برای شكوفایی بخش انسانی و فطرت. برای همین فهم این مسئله و باور این مسئله و برنامه‌ریزی زندگی بر اساس این باور كار هر كسی نیست. چون غالب افراد شیفته كمالات جمادی،‌ نباتی و حیوانی هستند. اساساً بخش انسانی مظلوم می‌ماند و رشد نمی‌كند. تحت فشار شهوت‌های علم‌خواهی و... سِقط می‌شود. كسی كه موفق شود به این باور و توان برسد. روی انتخاب‌ها،‌ ارتباطات، رفتار و افكارش تأثیر بگذارد. این‌كه ما صرفاً بدانیم كافی نیست،‌ باید جزو باور و دارایی ما شود. زمانی جزء باور ماست كه روی انتخاب‌های ما تأثیر بگذارد. گرایش‌ها و حبّ و بغض‌های ما بر اساس حقیقت انسانی ما تنظیم شود. به خیلی چیزها علاقه داریم برایمان ضرر دارد. از خیلی چیزها بدمان می‌آید برایمان خوب است؛ «و عسی أن تكرهوا شیئاً و هو خیر لكم و عسی أن تحبوا شیئاً و هو شرّ لكم» ما توجه نداریم كه داستان خلقت ما چه بوده است. من اول پیش خدا بودم و بعد از زندگی دنیا به جایگاه اصلی خودم برمی‌گردم. وقتی مبانی خلقت را نمی‌دانیم چون نگاهمان به خودمان غلط است نوع ارزش‌گذاری‌هایمان هم غلط از آب درمی‌آید. وطن ما كجا بوده؟ پدر و مادر حقیقی ما چه كسانی هستند؟ اساساً اگر من دنیایی هستم كشش‌های بی‌نهایت در وجود من چه‌كار می‌كنند؟ این‌ها نشان می‌دهد كه انسان مال این‌جا نیست. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: كسی كه موفق و پیروز شود  او به رستگاری اكبر رسیده است. اگر به این شناخت رسیده باشم باید این حس به من دست بدهد كه خیلی خوشبخت هستم. قرآن می‌فرماید: علامت ایمان و انسانیت انسان، شادی و آرامش است. كسی كه با از دست دادن یك كمال جمادی، نباتی و گیاهی، احساس باختن پیدا می‌كند یا با به‌دست‌ آوردنشان احساس خوشبختی می‌كند، ‌اصلاً خودش را نشناخته است. علامت خودشناسی احساس شهود خوشبختی است. چرا ما در عشق و عواطف محتاج آدم‌هایی مثل خودمان هستیم؟ چون موفق به معرفت نفس نشده ایم. اگر موفق به خودشناسی شویم و اگر به كسی چیزی رسید همان لذت را می‌برد كه انگار به خودش رسیده. به مقایسه‌های غلط نمی‌رسد و اسم «رحمن» در انسان تجلی می‌كند. این‌جاست كه آدم دائماً در انبساط و شادی است. حضرت زینب (سلام الله علیها) به معرفت نفس دست پیدا كرده كه با این همه از دست دادن‌ها می‌فرماید؛ «و ما رأیت الا جمیلا» احساس خوشبختی باید ناشی از حیثیت ابدی خودم باشد. قرآن می‌فرماید: «و بشّر الصابرین الذین إذا أصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون»؛ من می‌خواهم پیش خدایی برگردم كه خودم را بیشتر از خودم دوست دارد. حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) چه در دست دارد كه هرچه فشارها بر او بیشتر می‌شود شادتر می‌شود؟ تمام موفقیت‌ها، شادی‌ها و آرامش و رستگاری دنیا و آخرت منوط به شناخت خودمان است. تمام آلودگی‌ها برای این است كه خودمان را نمی‌شناسیم تا انسان خودش را نشناسد، تمام وقایع دنیایی به ضررش است. وقتی كه انسان دارایی معرفت نفس را نداشته باشد همه چیزهایی كه امتیاز است به ضررش تمام می‌شود. چون تمام امكانات انسان صرف خودی می‌شود كه به ضرر انسان است و حجم غصه‌ها و اضطراب‌ها و احساس پوچی‌ها بیشترمی‌شود. وقتی خودت را نشناسی، هرقدر امتیاز بالاتر باشد،‌ شكست انسان بیشتر است. بعد از خودشناسی، ثروت بهترین یار برای آخرت و تقوی است و اگر چنین نباشد، آدم را زمین می‌زند.

صوت

1 - (جلسه 2): علامت خودشناسی احساس شهود و خوشبختی است

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 309
زمان انتشار: 21 مارس 2014
| |
(جلسه 1): خودشناسی اصل و ریشه همه چیز است

خانواده آسمانی (جلسه 1)؛ 89/7/22

(جلسه 1): خودشناسی اصل و ریشه همه چیز است

بحث خانواده آسمانی شاخه‌ای از بحث انسان‌شناسی است. اگر بحث انسان‌شناسی را به عنوان یک درخت و ریشه آن را توحید در نظر بگیرید، تنه و مهم‌ترین شاخه این درخت بحث خانواده آسمانی ماست. که بدون این قسمت، بحث انسان‌شناسی یک بحث عقیم خواهد بود. اگر کسی خانواده آسمانی خودش را نشناسد، واقعاً خودش را هم نشناخته است. ما درباره خودشناسی و انسان‌شناسی فرمایشات بسیار مهمی در کلام معصومین داریم که خودشناسی را اصل و ریشه همه چیز دانسته‌اند. «لا تجهل نفسک فإن الجاهل بمعرفه نفسه جاهل بکل شیء»؛ جاهل به خودت نباش چون کسی که خودش را نشناسد جاهل به همه چیز است. بحث خانواده آسمانی شاخه‌ای از بحث انسان‌شناسی است. اگر بحث انسان‌شناسی را به عنوان یک درخت و ریشه آن را توحید در نظر بگیرید، تنه و مهم‌ترین شاخه این درخت بحث خانواده آسمانی ماست. که بدون این قسمت، بحث انسان‌شناسی یک بحث عقیم خواهد بود. اگر کسی خانواده آسمانی خودش را نشناسد، واقعاً خودش را هم نشناخته است. ما درباره خودشناسی و انسان‌شناسی فرمایشات بسیار مهمی در کلام معصومین داریم که خودشناسی را اصل و ریشه همه چیز دانسته‌اند. «لا تجهل نفسک فإن الجاهل بمعرفه نفسه جاهل بکل شیء»؛ جاهل به خودت نباش چون کسی که خودش را نشناسد جاهل به همه چیز است. اگر بخواهیم بدانیم اجمالاً خودشناسی یعنی چه؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «رحم الله امرأ علم من أین و فی أین و الی أین»؛ رحمت خدا شامل حال کسی می‌شود که بداند از کجا آمده؟ در کجا هست؟ و به کجا می‌رود؟ یعنی ریشه قبل از دنیایی دارد. این‌که در کجا هست یعنی الان دروضعیت دنیایی چگونه است و اینکه به کجا می‌رود یعنی جایگاهی بعد از حیات ابدی دارد. اگر کسی خودش را نشناسد هیچ چیز را نمی‌شناسد و سایر علوم هم به درد او نمی‌خورد. ما با بدن به دنیا آمدیم. نفس ما یک حیات و سابقه قبل از دنیایی دارد. در کجا هستیم و قرار است به کجا برویم؟ نظام ابدی باید شناخته شود. اگر این‌ها را نداند و دو تای آن را بداند باز هم بی فایده است. نبی اکرم (صلی الله علیه و‌آله و سلم) فرمودند: «إن الله تبارک و تعالی یُبغِض کلّ عالم بالدنیا جاهل بالآخره؛ خداوند تبارک و تعالی دشمن کسی است که عالم به دنیاست اما جاهل به آخرت است. یعنی بخش پایانی زندگی خودش را نمی‌شناسد. طبیعی است کسی که نمی‌داند قرار است به کجا برود هرگز خودش را برای آنجا آماده نمی‌کند. این باید به یک باور و ایمان تبدیل شود. ایمان به ابدیت مهم است نه دانستن ابدیت. یعنی این فهم جزء وجود من شود. همان‌طور که من الآن ایمان دارم که به غذا و لباس و نور خورشید احتیاج دارم. حتی اگر یکی از این سه علم را نداند از هدف خلقت ساقط شده است. حضرت می‌فرماید: رحمت شامل حال کسی می‌شود که ایمان بیاورد که از کجا آمده، در کجا هست و به کجا می‌رود. از خود حقیقی‌اش درک درستی ندارد. این اجمال انسان‌شناسی است. بداند که این سه علم که باید به سه باور تبدیل شود، هرقدر دانش داشته باشد به دردش نمی‌خورد. تمام پیشرفتی که بشر در طول هزاران سال کرده نتوانسته بشر را به خوشبختی برساند. هرقدر علوم پیشرفت کرده، معضلات و مشکلات زندگی بشر بیشتر شده است. خودکشی‌ها، افسردگی‌ها، مصرف مواد مخدر، زندان‌ها و گرسنگی‌ها زیاد شده است. هیچ‌وقت بشر به اندازه الآن گرسنه نداشته چون تمام این پیشرفت‌ها به دور از این سه دانش بوده است. وقتی خود شناخته نشود، در نظام اجتماعی علم پیشرفت کند، هرگز خوشبختی نمی‌آورد و مشکلات را بیشتر می‌کند. در نظام فردی هم اگر دانش انسان بالا برود، در هر دانشی به غیر از خودشناسی باز هم انسان به مشکل برمی‌خورد. یعنی قرآن، فقه و فلسفه بدون خودشناسی. یعنی یک موجود با ساختار ابدی سقط می‌شود. کارکردش با کارکردهای ضعیف دنیایی منحصر می‌شود و از نظام حیات ماقبل طبیعی و مابعد دنیایی خودش بریده است. تمام مشکلات فردی و اجتماعی بشر در هر زمینه اقتصادی، سیاسی و... به این برمی‌گردد که آدم‌ها خودشان را نمی‌شناسند. اگر کسی دچار ترس و اضطراب و افسردگی است، به دلیل این است که خودش را نمی‌شناسد و اگر خودش را می‌شناخت آدم شاد و آرامی بود. اگر یک اجتماع دچار بیماری است، در آن محیط خودشناسی وجود ندارد. اگر هم یک شهر، قاره یا کل کره زمین دچار این بیماری هست به دلیل کمبود خودشناسی است. سایر روابط بدون شناخت، تضمین و تأمین حقوق انسان جلو می‌رود و این روابط برقرار می‌شود. وقتی ما نمی‌دانیم علت اصلی بیماری‌های روحی و جسمی، مظلومیت انسان و جهل انسان است، این حقیقت مورد غفلت قرار گرفته است. حال باید تلاش کنیم جلوی بیماری‌های جسمی را بگیریم. بیش از هر زمانی امکانات پزشکی و بیمارستانی داریم اما بیش از هر زمانی آدم‌های افسرده، بیمار روانی داریم. سال‌های سال است که کارشناس‌ها تلاش کردند جلوی بیماری‌های روانی و اختلافات و مشکلات مردم را بگیرند اما متأسفانه کارشان عقیم مانده است. برای این است که توجه به آن موجودی که باید خوشبخت باشد وجود ندارد. ما می‌خواهیم موجودی را خوشبخت کنیم که نمی‌دانیم چه کسی است و قرار است کجا برود؟ آن‌هایی که بیشترین تولیدکننده علم هستند، بیشترین مشکلات را دارند. چرا این همه سمینار و جلسات و... به دادشان نرسیده؟ در نظام فردی که سطح سواد و فهم مردم بیشتر شده پس چرا هر سال شناخت غلطی که از خودشان دارند دست به انتخاب، ارتباط، رفتارها و افکار غلط می‌زنند. به ندرت شخصی را پیدا می‌کنید که انتخاب‌ها، ارتباطات، رفتارها و افکارها و حب و بغض‌هایش را بر اساس شناخت صحیح از ساختار شخصیتی خودش انجام دهد. در صورتی که سطح سواد افراد خیلی بیشتر شده است. نرم‌افزارهای علمی و آموزشی بیشتر می‌شود ولی مشکلات حل نمی‌شود. دسترسی‌ها به دانش بیشتر می‌شود. اما آرامش، شادی و خوشبختی انسان‌ها کم‌تر شده است. مهم‌ترین بخش انسانی این است که من دارای یک خانواده آسمانی هستم. همه مشکلات انسان‌ها در این خلاصه می‌شود که همه انسان‌ها بدون ارتباط با خانواده آسمانی‌شان زندگی می‌کنند. (ما مبانی علمی و اصول این بحث را قبلاً در مباحث انسان‌شناسی و اسماءالله عرض کردیم.) طبق مباحث انسان‌شناسی، انسان سه مرحله حیات دارد؛ قبل از دنیا، دنیا و بعد از دنیا. اثبات این سه مرحله از دو طریق امکان‌پذیر است. یکی از طریق بحث معاد است که همه ادیان به آن اعتقاد دارند. شاید کم‌تر کسی را روی زمین بتوان پیدا کرد که معاد را قبول نکند. معاد ،یعنی بازگشت، منطقاً زمانی درست است که ما یک رفت داشته باشیم. تمام ادله، چه آیات و چه روایات همه حرف از بازگشت می‌زنند. یعنی قبل از این‌که به دنیا بیاییم طبق فرمایش صریح قرآن و روایات در جایی زندگی می‌کردیم. بعد یک استقرار و زندگی موقت در دنیا داریم. «ولکم فی الأرض مستقر و متاع الی حین»؛ برای شما در دنیا استقرار موقت داریم. همه روایات و آیات در مورد محل گذر بودن دنیا هست. در دنیا موقت زندگی می‌کنیم و بعد از دنیا می‌رویم و برمی‌گردیم به جایی که قبلاً زندگی می‌کردیم. من باید خودم را با حیثیت این سه مرحله حیات باور کنم و بشناسم و دلم به این مراحل محکم شود که قبلاً کجا بودم الان کجا هستم و به کجا خواهم رفت؟ بدون باور و ایمان به این سه مرحله ،هر انتخاب، ارتباط و رفتاری عقیم است و غلط از کار درمی‌آید. یکی از راه‌های فهم این‌که ما یک مرحله حیات قبل از دنیا داریم این است که از طریق معاد عمل کنیم. یعنی ما از جایی آمدیم که به آن‌جا برمی‌گردیم. «انا لله و انا الیه راجعون»/ «الیه ترجعون»/ «إلی مرجعکم» و... طریق دوم که ما می‌توانیم به این یقین برسیم از گزارش‌های تخصصی صاحبان علم، خود آیات و روایات است. قبلاً جای دیگری زندگی می‌کردیم از یک حقیقت غیرمادی و غیردنیایی برخوردار هستیم که به این کالبد پوستی و ظاهر انسانی ما تعلق گرفته است. یعنی یک انسان یک حیثیت زمینی و طبیعی ندارد بلکه از یک حقیقت الهی برخوردار است. «نفخت فیه من روحی» خیلی نزدیک است و خیلی شرافت را می‌رساند. تنها موجودی که خداوند در موردش در قرآن چنین فرموده است انسان است. به شیطان می‌فرماید: چرا در مقابل کسی که من با دو دست خودم خلقش کردم سجده نکردی؟ «ما منعک ان لا تسجد بما خلقت بیدی» خدا که دست ندارد پس با دو دست خودم خلق کردم یعنی چه؟ یعنی چه چیز که خدا از آن تعبیر به دست کرده آمده و انسان را با این ترکیب ساخته است؟ تعبیر بلندی است که «من از روح خودم آدم را خلق کردم» و بعد می‌فرماید: من همه چیز را برای انسان خلق کردم. هرچه در آسمان‌ها و زمین است برای شما خلق کردم. "هوالذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا" ما خیلی بزرگ و مهم هستیم. ملائکه‌الله، بهشت، جهنم، جبروت و دنیای با این عظمت همه برای ما خلق شده است. مگر ما کی هستیم؟ آیا فقط برای این‌که در دنیا زندگی کنیم، ازدواج کنیم و بچه‌دار شویم و... بعد بمیریم به دنیا آمده ایم؟ این که خیلی مسخره است. چه‌قدر تأکید کرده که ما شما را عبث خلق نکردیم؟ این زندگی که محدود به هیکل و بدن و خورد و خوراک و ازدواج و تولید مثل است حیوانی و گیاهی است. اصلاً حیات انسانی یک تعریف و ساختار ویژه دارد که غیر از این نحوه زندگی ماست. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

صوت

1 - (جلسه 1): خودشناسی اصل و ریشه همه چیز است

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 254
زمان انتشار: 6 اکتبر 2014
| |
ماهیت وسوسه و راهکارهای درمان آن

وسوسه و وسواس

ماهیت وسوسه و راهکارهای درمان آن

نظام خلقت نظام قضا و قدراست، و همه مخلوقات از اندازه و حد مشخصی برخوردارند. همچنین حرکت انسان به سمت ابدیّت نیز، فرمول هایی کاملا ریاضی دارد که انسان باید آنها را کشف نموده و در همان محدوده حرکت کند. موفقیّت انسان برای حرکت مستقیم به سمت بهشت در رعایت حدود الهی است، لذا تمام تلاش شیطان نیز، تغییر همین اندازه ها و حدود میباشد. زمانی که شیطان نمی تواند فرد را به گناه وادار کرده و او را مرتکب فعل حرام گرداند، از طریق جابه جا کردن حدود و اندازه ها در مقدّسات وارد شده و آرام آرام به انسان می آموزد که حدود الهی مقدّس نبوده و او را با اندازه ها و حدود خود به کارهای خوب و مقدس دعوت می نماید. بعد از مدّتی میبینیم که فرد مومن و بانشاط دیروز به انسان ظاهراً مومن، اما منحرف و پژمرده امروز تبدیل شده است. بیماری وسواس یک بیماری بسیار خطرناک بوده و ناشی از عدم رعایت ریاضیات و اندازه های خداوند، و رعایت حدود شیطان است. وسواس در اثر بی عقلی، انحراف عقیدتی و اخلاقی و برخورد ناصحیح در برابر اینگونه حملات ایجاد میشود. باید یادآوری کنیم که شخص وسواس از آنجا که به ریاضیات شیطان عادت کرده است، معمولا پندپذیر نیز نخواهد بود. از طرفی تغییر در اندازه ها و حدود الهی، مکتب های مختلفی را پدید آورده که پیروی از آنها، انسان را به سرعت به آغوش جهنم می رساند، چرا که ساختارها و حدود رعایت شده کاملاً شیطانی بوده اند. مکاتبی با عناوین عرفانهای هندی، عرفانهای سرخپوستی و ... از این دسته مکاتبند. وسواس در شستشو نجاست در دو حالت تأیید می شود: ۱- خود شخص با چشم، عین نجاست را ببیند. ۲- یک مسلمان یا دو عادل نجاست را تأیید کند. بنابراین به واسطه احتمال و احساس نباید حکم به نجاست و پاکی داد. چنین وسواسی مادر دو گناه بزرگ است: یکی کفر به علّت توهین به حدود الهی و دیگری اسراف که در واقع خیانت به دیگران در استفاده از موهبتهای الهی است. آگاه باشیم که بیهوده چیزی را نشوییم و یا هیچ شستشویی را تکرار نکنیم مگر آنکه عین نجاست را ببینیم. شک در نماز و نحوه برخورد با آن به شک هایی که شیطان به هنگام نماز، در ذهنتان ایجاد می کند بی اهمیّت باشید. اولین باری که با شکی غیرصحیح نمازتان را بشکنید، همان آغاز سقوط شما به دامن شیطان و مانوس شدن با او خواهد بود. در این هنگام شیطان درمی یابد که مرید خوبی برای خویش یافته و دیگر به آسانی رهایتان نخواهد کرد. شیطان تربیت پذیر است و ادامه روابطش با انسان به نوع واکنش فرد در برابر حمله هایش بستگی دارد. هدف اصلی او از اینگونه حمله ها ایجاد خستگی از تکرار عبادت و درنتیجه دلزدگی از آن است. هرگز فراموش نکنید که؛ شک در نماز به مرور زمان باعث تنفّر از آن می شود. بصورتیکه دیگر نه تنها از اینکه وقت نماز رسیده خوشحال نمیشوید، بلکه غم بزرگی در دلتان پدیدار میگردد. از طرفی میدانیم که غم و ایمان دو چیزی هستند که هرگز در یک انسان جمع نخواهند شد. ورود هر کدام از ایندو به قلب آدمی، دیگری را از خانه دلش خواهد راند. برای تمییز دادن شکهای صحیح و باطل حتما به رساله مراجع تقلید مراجعه کنید. نکته مهم اینجاست که اعاده کردن واجبات بدون هیچ دلیل فقهی بسیار خطرناک است. مراقب باشید حتی عدم حضور قلب در نمازتان شما را به اعاده آن واندارد. میتوانید جهت جبران، تعقیبات نماز را با حضور قلب خوانده و یا نمازهای نافله و یا مستحبی را با نهایت دقت و آرامش به جا آورید. یاد خدا و شکست شیطان خداوند می فرماید: دین اسلام دین آسانی است؛ (ان الله یرید بکم الیسر) امّا شیطان با وارد کردن خرافه ها و بدعت ها در دین آن را سخت و سنگین جلوه میدهد. بنابراین باید تیزهوشانه از اینگونه بدعت ها فاصله گرفت. هرگز از خاطر نبریم که رشد انسانی ما در بی توجهی به نجواهای شیطان میسر است. شیطان تسلطی بر انسان نداشته و به فرموده قرآن کیدش بسیار ضعیف است ( ان کید الشیطان کان ضعیفا. سوره نساء، آیه 76.) تنها راه حملات او وسوسه هایی است که از طریق افکار گوناگون به ذهن انسان وارد می سازد. در سوره مؤمنون آیه 97 میخوانیم: ( و قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین و اعوذ بک رب ان یحضرون؛ بگو پروردگارا پناه می برم به تو از شرّ وسوسه های شیاطین، و پناه می برم به تو از اینکه در نزدم حاضر شوند ). طبق آیه بالا درمی یابیم که تنها راه نجات از وسوسه های شیطان، پناه بردن به آغوش خداوند و همنشینی با اوست. یاد خدا و وسوسه های شیطانی در یک قلب جمع نمیشوند، به محض اینکه قلبی به یاد خدا سرگرم شود شیطان به سرعت از آن خواهد گریخت. وبالعکس اگر آن را غافل از ذکر حق بیابد او را پناهگاه خویش میسازد. واین همان معنای دقیق عبارت وسواس الخناس است پناهگاههای فرار از وسوسه ـ ذکر لا اله الا الله، و اذکاری که پیشتر به آن اشاره کردیم، مأمن های بسیار عظیم و موثری هستند. ـ ارتباط با اهل بیت باعث شادی، آرامش و امنیت در زندگی می گردد. افرادی که اهل توسل و دوستی با معصوم و اهل بیت نیستند خطر شکستشان بیشتر است. خواندن دعای روز و زیارت روز جهت ارتباط با خدا و معصومین در ابتدای روز بسیار آرامش بخش است. - روزه در ابتدا، وسط و آخر ماه، در پاکی دل از وسوسه ها و افکاربسیارموثر است. کنترل فکر در بسیاری از موارد دلشوره ها و نگرانی های ما معلول ارتباطات ما هستند، زیرا ارتباطات، تولیدکنندگان افکارند. اگر دریافتیم که تبعات یکی از ارتباطات ما ، افکار بد و اضطراب آور است، باید به سرعت آن ارتباط را قطع کنیم. انسانی که فکری آرام و روحی شاد می طلبد، موظف است منشأ فکرهای ناآرام و اضطراب آور را در وجودش قطع کند. اولین قدم برای رسیدن به این هدف آن است که به حلال بودن لقمه خود یقین داشته باشید. لقمه حرام تمام زحمات شما را نابود خواهد کرد. غیر از خوردنیها، شنیدنیها، بوییدنها و دیدنیها نیز درایجاد فکر بسیار موثرند. لذا باید هوشیارانه مراقب ورودی های حواس خود باشیم. از همین امروز سعی کنیم به غیر از امور متعالی و خیر به چیزی فکر نکنیم. اموری که سوء ظن، بدبینی، اضطراب، غم و ترس را به دنبال دارند، باید به سرعت از لوح ذهن ما پاک شوند، چرا که هیچ فکری ارزش توقف و یا عقب گرد ما را در مسیر حرکت ابدیمان ندارد. باید بدانیم که لذات خیالی از لذات حسی قویترند و کم کم منشأ عمل میگردند. خیالات آلوده اگر کنترل نشوند، درنهایت فرد را به سمت انجام آن در واقعیت سوق خواهند داد. نظر اسلام درباره درمان روح اسلام جهت کنترل آسانتر اذهان مومنین از افکار آلوده، کنترل روابط و ایجاد محیط عاری از عوامل تحریک کننده را توصیه می نماید. اما جوامع غربی این رفتار را مخالف آزادی دانسته و آنرا عامل ایجاد مصیبت های بسیاری دانسته اند. گفتیم که ذهن و دل، ابزار اصلی فعالیتهای انسانی است. ذهن آلوده و خسته هرگزنمی تواند از ارتباط با خدا لذت برد. بنابراین طبق دستورات آئین اسلام، همیشه پیشگیری آسانتر و کم هزینه تر از درمان است. پس فراموش نکنیم که بزرگترین قدم برای سالم نگه داشتن روحمان، دوری از تمام شرایط، مکانها، ارتباطات و تمام چیزهایی است که بگونه ای برای ما عامل تحریک کننده محسوب شده و تولید افکار منفی مینماید. راهکارهایی برای سلامت فکر ...ـ ورودی های فکر و ذهن را کنترل کرده و مراقب باشیم تا تغذیه روحی خوبی داشته باشیم. ـ وابستگی هایمان را به هرآنچه که مشغولمان کرده، کم کنیم؛ چرا وابستگیها اضطراب زا هستند. امام علی(ع) می فرماید: (ما رأیت ضلا مثل اشتغال قلبی بفارغ القلب منی ـ من هیچ گمراهی را از این بالاتر ندیدم که دلم به کسی مشغول باشد، که دل او مشغول من نیست.) ـ سخت گیری ها و تجملات را کنار گذاشته و ساده ترزندگی کنیم. سادگی در آرامش فکر بسیار موثر است. ـ از رقابت هایی که باعث ایجاد اضطراب می شود بپرهیزیم. ـ برای حل تمام مسائل زندگی برنامه ریزی کرده و آنها را در زمانهایی که به آرامش و حرکت معنوی ما آسیب نمی رسانند، انجام دهیم. تصور اینکه کار مشخصی باید در زمان خاصی به پایان رسد، استرس زا بوده و ما را عصبی خواهند کرد. نکته آخر؛ الا بذکر الله تطمئن القلوب آگاه باشید که دلها با یاد خدا آرام می گیرد.  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 200
زمان انتشار: 29 سپتامبر 2014
| |
آداب تعلیم و تعلم،جلسه 28

آداب تعلیم و تعلم،جلسه 28

ادب بیست و یکم: از آداب وظایف شاگرد نسبت به استاد، تنظیم صدا و مواظبت رفتار و گفتار در پیشگاه استاد است. ص1 روی صراط مستقیم نگه داشتن نفس، بدون تمرکز و توجه ممکن نیست. ص1 گاهی طبیعت (نفس اماره) برای اینکه از چنگال ملامت فطرت(نفس لوامه) فرار کند، خودش را لا به لای صورتهای مقدس پنهان می کند که کاری با او نداشته باشند. ص2 شاگرد باید از غیبت و بدگویی پشت سر دیگران در محضر استاد سخت بر حذر باشد و راجع به هیچ کس سخن چینی نکند و میان استاد و هیچ فرد دیگری فتنه ایجاد ننماید. ص4 ادب بیست و دوم: رعایت لطف بیان هنگام گفتگوی با استاد. ص5 دانشجو باید در خطاب به استاد حد الامکان دارای حسن تعبیر و لطافت بیان باشد. ص5 اگر استاد نسبت به رأی و نظریه و یا استدلال بر مطلبی اصرار می ورزد ولی کامل آن را توضیح نمی دهد تا شاگرد مطلب را درست درک کند و یا سهواً سخنی ناصواب و نادرست را اظهار نماید، نباید شاگرد چهره و نگاه خود را از استاد برگردانده و دگرگون سازد. ص7 شاگرد موفق، شاگردی است که حل شدن مسئله علمی را در درجه دوم روابطش با استاد قرار دهد و در درجه اول، رعایت خود استاد و رعایت ادب شاگردی است، حتی اگر به فدا شدن مطلب علمی بیانجامد. ص9 شیطان همیشه در بهترین جاها و در پاک ترین حالتها، برای تو نقشه دارد. ص10 این لطافت و ظرافت می خواهد که انسان در جاهای پاک و در بهترین جاها، بوی بد وسوسه های شیطان را استشمام کند. ص10 اگر شاگرد با آمادگی سرکلاس آمده باشد و از قبل آرامش داشته باشد و ذکر بگوید و خود را با فضای درس آماده کرده باشد، سر کلاس مراقب ادب است و به وضوح شیطان را می بیند و لذا می داند که چه باید بکند. ص10 کسی که در صراط مستقیم و در بهترین ارتباطات، فضای روحش را عطر آگین کند، خیلی واضح شیطان را می بیند و یکدفعه غافلگیر نمی شود. ص10 در جمع جامعه بشری، تنها انبیاء و اوصیاء و ائمه (علیهم السلام) هستند که از اشتباه و لغزش مصونیت دارند و بشر عادی ولو اینکه واجد مراتب و الای علمی هم باشند، گاهگاهی دچار لغزش و اشتباه می شوند. ص12 شاگرد نباید بی مهابا و به طور ناگهانی حملات خود را به صورت رد و اشکال متوجه استاد خویش سازد و او را غافلگیر نماید. ص12 ادب بیست و سوم: جبران و تدارک کمبودهای سخن استاد با اشارات لطیف. ص14 شاگرد ضعف ها را نباید جبران کند، بلکه لازم است در جبران نقایصی که در سخنان استاد مشهود است، با لطیف ترین اشارات و تعبیرات خوشایند مبادرت ورزد. ص15 شاگرد باید آنچه را که لازم است با کسب اجازه از استاد و یا احساس رضایت او به میان کشیده و مطالب ضروری را مطرح سازد. ص16 ادب بیست و یکم: از آداب وظایف شاگرد نسبت به استاد، تنظیم صدا و مواظبت رفتار و گفتار در پیشگاه استاد است. ص1 روی صراط مستقیم نگه داشتن نفس، بدون تمرکز و توجه ممکن نیست. ص1 گاهی طبیعت (نفس اماره) برای اینکه از چنگال ملامت فطرت(نفس لوامه) فرار کند، خودش را لا به لای صورتهای مقدس پنهان می کند که کاری با او نداشته باشند. ص2 شاگرد باید از غیبت و بدگویی پشت سر دیگران در محضر استاد سخت بر حذر باشد و راجع به هیچ کس سخن چینی نکند و میان استاد و هیچ فرد دیگری فتنه ایجاد ننماید. ص4 ادب بیست و دوم: رعایت لطف بیان هنگام گفتگوی با استاد. ص5 دانشجو باید در خطاب به استاد حد الامکان دارای حسن تعبیر و لطافت بیان باشد. ص5 اگر استاد نسبت به رأی و نظریه و یا استدلال بر مطلبی اصرار می ورزد ولی کامل آن را توضیح نمی دهد تا شاگرد مطلب را درست درک کند و یا سهواً سخنی ناصواب و نادرست را اظهار نماید، نباید شاگرد چهره و نگاه خود را از استاد برگردانده و دگرگون سازد. ص7 شاگرد موفق، شاگردی است که حل شدن مسئله علمی را در درجه دوم روابطش با استاد قرار دهد و در درجه اول، رعایت خود استاد و رعایت ادب شاگردی است، حتی اگر به فدا شدن مطلب علمی بیانجامد. ص9 شیطان همیشه در بهترین جاها و در پاک ترین حالتها، برای تو نقشه دارد. ص10 این لطافت و ظرافت می خواهد که انسان در جاهای پاک و در بهترین جاها، بوی بد وسوسه های شیطان را استشمام کند. ص10 اگر شاگرد با آمادگی سرکلاس آمده باشد و از قبل آرامش داشته باشد و ذکر بگوید و خود را با فضای درس آماده کرده باشد، سر کلاس مراقب ادب است و به وضوح شیطان را می بیند و لذا می داند که چه باید بکند. ص10 کسی که در صراط مستقیم و در بهترین ارتباطات، فضای روحش را عطر آگین کند، خیلی واضح شیطان را می بیند و یکدفعه غافلگیر نمی شود. ص10 در جمع جامعه بشری، تنها انبیاء و اوصیاء و ائمه (علیهم السلام) هستند که از اشتباه و لغزش مصونیت دارند و بشر عادی ولو اینکه واجد مراتب و الای علمی هم باشند، گاهگاهی دچار لغزش و اشتباه می شوند. ص12 شاگرد نباید بی مهابا و به طور ناگهانی حملات خود را به صورت رد و اشکال متوجه استاد خویش سازد و او را غافلگیر نماید. ص12 ادب بیست و سوم: جبران و تدارک کمبودهای سخن استاد با اشارات لطیف. ص14 شاگرد ضعف ها را نباید جبران کند، بلکه لازم است در جبران نقایصی که در سخنان استاد مشهود است، با لطیف ترین اشارات و تعبیرات خوشایند مبادرت ورزد. ص15 شاگرد باید آنچه را که لازم است با کسب اجازه از استاد و یا احساس رضایت او به میان کشیده و مطالب ضروری را مطرح سازد. ص16

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 198
زمان انتشار: 29 سپتامبر 2014
| |
آداب تعلیم و تعلم،جلسه 26

آداب تعلیم و تعلم،جلسه 26

یکی از کمینگاه های مهم تعلیم و تعلّم و از آفات بسیار مهم، کار علمی و دانشجویی و همچنین کمینگاه های مهمّ شیطان مسأله برخورد شاگرد با تندروی های اخلاقی استاد است . در جایی که استاد جفا می کند درست بزنگاهی است که شیطان یقة شاگرد را می گیرد، در اینجا چند عامل وجود دارد: یکی طبیعت نفسانی و خودخواهی و تکبّر و غروری که دارد و دیگر توجیه مقوّی است که شیطان می­کند که استادی که خود عمل نمی­کند درس گرفتن از او چه فایده دارد. اگر نتوانیم رفتار یا حرف بدی را نه فقط از استاد که حقّ عظیمی دارد حتّی از برادر دینی ات دهانش حرفی خارج می شود، رفتاری از او می بینی، اگر نتوانی اگر نتوانی توجیه مناسب کنی قطعاً اشکال از تو است. امام علی (ع) فرمودند: «کسی که ذلّت دانش آموختن را تحمل نمی­کند در ذلّت جهل برای همیشه  می­ماند.» اگر کسی اهل جور کشیدن و تحمّل نباشد در کار علمی موفّق نیست. قاعده است که علم در سختی است. یازدهمین ادب از آداب شاگرد نسبت به استاد باید در انتظار استاد و شرفیابی از محنصر او به سر برد. بعداز استاد سر کلاس بروی بی­ادبی است. تعیین حد برای استاد، استاد با کسی حرف می زند به اینکه دیده شده چشم غرّه بروی و به ساعت خود نگاه کنی بی­ادبی است. احمق کسانی هستند که فکر کنند صرف اینکه آدم های باهوشی هستند با نازک نارنجی بودن و با مطالعه و کتاب خواندن می توانند عالم شوند. ممکن نیست کسی بدون سختی دانشمند شود. کسی عالم به معنای حقیقی خود شود انسان باید خیلی ذلّت تحمّل کند. قاعده این است که منزل کسی می روید تا سه بار بیشتر نباید در بزنید به نخست با ناخن، سپس با سر انگشتان و در مرحله سوم حلقة در را اندک اندک آهسته بکوبد. رعایت آداب محبّت، رحمت و برکت خداوند را جلب می­کند. اگر ما واقعاً بخواهیم حوزه ها و دانشگاههای مان را اسلامی کنیم و در علوم نسبت به سایر ملل سبقت بگیریم هیچ راهی نداریم جز این که اول رحمت و برکت خداوند را جلب کنیم. در جلسه باید نگاه کنی که از تو بهتر چه کسانی هستند البتّه نه آن قدر که استاد معطل شود و به محضرش بی­ادبی شود ولی باید این را دقّت کرد که مسن ترها قدیمی ها و آنهایی که سابقه بیشتر دارند. آراستن و پیرایش برون و آمادگی درون به هنگام ورود به استاد، شاگرد باید با وضع و  هیأتی کامل و طرزی مطلوب وارد بر استاد گردد. شاگرد باید زودتر از استاد بنشیند چون وقتی انسان در فضای جلسه و کلاس می نشیند می تواند مقداری ذکر بگوید و خود را آرام کند. یکی از ذکرهایی که خیلی برای کلاس­های معنوی لازم است، استغفار است. استغفار یعنی تخلیه کردن خود و زدودن حجاب­ها. علم، فهم برداشت،کشف، شهود و یقین شامل کسی می­شود که آمادگی برای پذیرش او را دارد. احترام خود، علم است که انسان باید به انتظارش بنشیند، احترام معلّم است باید رعایت کند و سر کلاس با آمادگی بنشیند. هر یک از قوا برای خودش بو دارد، بوهای جاذب برای هر قوّه ای دارد. وقتی انسان می­داند چند دقیقه قبل از کلاس فکرهای گناه، هرزه وخیال­ها ناجور آمده از همه اینها استغفار می­کند تا بتوانید به محضر استاد بروید و آن کلاس که از دهان او بیرون  می­آید و آن معنویّتی که از او ساطع می­شود که بتوانید جذب کنید.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 196
زمان انتشار: 29 سپتامبر 2014
| |
آداب تعلیم و تعلم،جلسه 24

آداب تعلیم و تعلم،جلسه 24

پنجمین ادب از آداب و وظایف شاگرد نسبت به استاد تواضع و فروتنی در برابر استاد است. از جمله چیزهایی که مطلقاً بر انسان حرام شده است و موجب محرومیت انسان از فیض پروردگار است، تکبّر است. مسیر انسان به سمت حق تعالی زمانی صاف و بدون مانع است و انسان می‌تواند این مسیر را به سرعت طی کند که انسان حقیقت خود را که عین ربط و فقر است را درک کند. فقر است که طلب ایجاد می‌کند و طلب است باعث حرکت می‌شود، وقتی طلب نباشد بی‌نیازی او توقف است. وقتی ملائکه به شخصیّت آدم پی می‌برند و توسّط انسان تعلیم اسماء می‌شوند هم سجده می‌کنند امّا شیطان این را نمی‌داند و فقط ظاهر را نگاه می‌کند و بعد تکبّر می‌کند. اولین گناه شیطان مقایسه و فخرفروشی نسبت به انسان بود، دومین گناه او تکبّر نسبت به خداوند تبارک و تعالی بود که تکبّر کرد و سجده نکرد. همه بدبختی انسان این است که به محض اینکه در برابراحکام الهی مقاومت می کند،‌ آنجا شروع منیّت و بدبختی است، همه گناه‌ها در نهایت به همین برمی‌‌گردد. قاعده این است که انسان وقتی می‌بیند و می‌شنوند و می‌فهمد خودش را کوچک تر ببیند. انسان هر قدر به حقیقت هستی نزدیک تر می‌شود به ذلیل بودن خود بیشتر پی می‌برد. قاعده این است که اصلاً علم تواضع می‌آورد،‌ علم برای انسان فروتنی می‌آورد، اگر نبود قطعاً هرچه تحصیلات بالاتر و خطرناک‌تر است. دانشجو این را بداند که مأمور است و واجب است به او که نسبت به سایر مردم فروتن باشد، نسبت به علما بیشتر از سایر مردم و نسبت به استاد خودش از همه بیشتر. اظهار ذلّت و فروتنی در برابر استاد نوعی عزّت و سرافرازی است. در برخورد صحیح با والدین و استاد است که انسان به حقیقت خود نائل می‌شود در واقع برخورد با والدین و استاد تمکین و اطاعتی نسبت به ولایت پدر و مادر و استاد است تا شما بتوانید ولایت امام را بپذیرید. اگر انسان نتواند با مظاهر ضعیف ولایت برخورد درست کند در مظهر قوی‌تر که ولایت فقیه ولایت امام و خداوند است شکست می‌خورد. اگر می‌خواهید به رضایت خدا برسید و تحت ولایت خدا قرار بگیرید و در آن جاذبه و مجموعه ولایتی قرار بگیرید نمی‌توانید خارج از رضایت والدین عمل کنید، استثناء‌بردار نیست. شیطان چنان انسان را فریب می‌دهد که با صور مقدّس دیگری او را در ارتباط قرار می دهد فکر می‌کند که دارد تحت ولایت عمل می‌کند در حالی که واقعاً طبیعت او است که این صور مقدّس را استخدام کرده است. خضوع شاگرد در برابر استاد افتخاری برای اوست چون ناخود لِه شده است و خود بزرگ  شده است. استاد معمولاً به شاگردی در سپردن برخی از رمز و رازها اعتماد می‌کند که در شاگرد تواضع و کوچکی را ببیند. در جایی استاد را اکرام می‌کنی و این اکرام آتش حسادت عدّه‌ای را برمی‌افروزد و استاد محسود واقع می‌شود. انسان لازم نیست تواضع خودش را آن طور که می‌خواهد و حقّش است، اظهار کند. ممکن است بین استاد و شاگرد اختلاف باشد ممکن نیست نباشد چه بسا شاگرد نظر استاد را قبول نداشته باشد ولی شاگرد حق ندارد که با استاد مخالفت کند. استاد یک موقع چیزی را که ظاهراً و صورتاً حق است و خدا هم تأییدش کرده است به تو می‌گوید اصلاً انجام نده و اتفاقاً به صورت پستی تو را وادار می‌کند چون آن بیشتر به مصلحت تو است. خیلی وقت‌ها انسان محرومیت برایش مهم است خوب است که محروم باشد. گناهکار قهّار همین مدّتی که گناه می‌کرده است داشته به سمت خدا می‌آمده است. همیشه خباثت­های افراد، ضعف‌های آنها زمانی را می‌شود که عامل مخالف روبرو شود. ولی فقیه یعنی ولی از طرف امام زمان – نائب (‌ولی امر) – ولی امری که قرآن "اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی الأمر مِنْکُمْ" در برابرش دارد. برای کسی که فطرتش بیدار است فرقی نمی‌کند که با استاد حج برود و یا به فرمان استاد کار دیگری انجام دهد، هر دو تحت ولایت خداست او برایش مهم است که تحت ولایت قرار گیرد، صورتش خیلی مهم نیست. اطاعت کسی از ولی باید انتصاب حقیقی به ولی داشته باشد، اگر انتصاب حقیقی نداشته باشد ما موظف به اطاعت نیستیم.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 186
زمان انتشار: 27 سپتامبر 2014
| |
آداب تعلیم و تعلم،جلسه 14

آداب تعلیم و تعلم،جلسه 14

دانشمند دینی که برنامه­ی فرمانبرداری و اطاعت از دستورات الهی را می داند ولی به آن عمل نمی کند، خود را فریب داده و در دین گرفتار شیطان است.  ص1 عامل رستگاری و پیروزی انسان در روز رستاخیز، پاک سازی جان و تهذیب نفس از هر گونه نیّات پلید شیطانی است.  ص3 کسی رستگار است که آگاهی های مربوط به کیفیّت تزکیه نفس را آموخته باشد.   ص3 اگر تحمّل آدمی صرفاً آئین رستگاری را بداند. این آئین ضامن موفقیّت او نخواهد بود بلکه علاوه بر تجهیز نفس به علم اخلاق لازم است.  ص4 علم ابزار است و مهم آن است که در علم به کار گرفته شده و تزکیه حاصل شود.  ص4 اهل علم کسی است که همتّش یادگیری و عمل کردن باشد.  ص4 برای عالم وارسته که با آخرت پیوند خورده است، یادگیریش به معنای عمل کردن است.  ص4 عالم فاضلی که مرجع خوبی است ممکن است در یک وضعیت سیاسی، اجتماعی آن علمی که باید ظهور دهد را ندهد، در اینجاست که اسلام ضربه خورده است.  ص8 شخص نادان کسی است که علم دارد ولی عمل نمی کند.  ص9 عالم بی عمل مقام خود را به مقام چهار پایان و جانوران و حتی موجودات فرومایه تنزّل می دهد.  ص10 تأسّف بد بر دانشمندی که علم خویش را به کار نمی برد به مراتب شدیدتر بر جاهل و نادان است.  ص11 شدیدترین عذاب در قیامت برای عالم است که از علمش بهره مند نشده است.  ص12 ویژگی اصلی عالم از منظر قرآن کریم عبارت است از: ترس، عبادت، شب زنده داری.  ص14 کسی که ترس ندارد، تقوا نمی تواند داشته باشد.  ص14 عالمی که اهل خلوت با خدا، اهل تضرّع و گریه نیست، عالم حقیقی گفته نمی شود.  ص14 اثر ذاتی علم حقیقی، ترس، عبادت و تضرع است.  ص14 خشیت حالتی است که معلول شناخت است.  ص15 در سوره فاتحه رأس حکمت و دانایی، ترس و بیم از خدا قرار داده شده است.  ص16

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 183
زمان انتشار: 27 سپتامبر 2014
| |
آداب تعلیم و تعلم،جلسه 11

آداب تعلیم و تعلم،جلسه 11

شک  انسان را به کفر می‌کشاند، ایجاد شک از نقشه‌های شیطان است. وقتی شیطان با انسان نجوا دارد یعنی اینکه چیزهایی را به قلب آدم خطور می‌دهد و هدف او ایجاد نگرانی و غم است. غم، نگرانی، دلهره و ... برای دین مضر است و شیطان هم دائم با نجواها سعی می‌کند انسان را نسبت به امور مختلف ناراحت و عصبانی و غمگین کند. انسان وقتی آرامش نداشته باشد نمی‌تواند طی طریق کند به خصوص که این اضطراب و شک نسبت به مقدّسات و عقاید دینی باشد. اگر انسان آنچه را که دارد به او داده شده است؛ به خصوص از طریق وحی و فرامین معصومین را باور نکنید و خودکم‌بین باشید در تفکّرات خود مدام وابسته و نیازمند به دیگران احساس می‌کنید. انسان که خود را باور نداشته باشد در همه جا معامله می‌کند. تفکر التقاطی نتیجه خودکم‌بینی است. (این که می‌گوید اسلام کافی نیست.) وقتی انسان خودش را کم دید، برده و بنده دیگران می‌شود. قالب کسانی که در مملکت ما در دانشگاه‌ها دارند برای نظام نسخه می‌پیچند،‌ برای آینده این مردم مستضعف و رنج دیده کسانی هستند که هیچ تبحّری در قرآن و کتب اصلی ما و .... ندارند. بصیرت دینی خیلی مهم است، بداند که چه در دست اوست و دیگران حرفی ندارند. بی‌تعهدی ما و ایمان نیاوردن آن چه که بر ما نازل شده باعث می‌شود که یک عده مجرم راحت بتوانند در اجتماع رفت‌و آمد کنند اندیشه و نسخه حیات بخش و شفابخش که در دست داریم را درک نکردیم و همه جا تن به سازش می‌دهیم.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 182
زمان انتشار: 27 سپتامبر 2014
| |
آداب تعلیم و تعلم،جلسه 10

آداب تعلیم و تعلم،جلسه 10

اخلاص جایی است كه ما می خواهیم كاری را انجام دهیم و باید منطبق با شرایط زیستی آخرت باشد. میزان در شرایط زیستی آخرت، خداوند است. آنچه كه انسان را به سمت بالا می برد عمل صالح است. تا عمل نباشد هیچ عقیده ای در وجود شخص تثبیت نمی شود. حكمت، گمشده مؤمن است. قرآن دشمن بسیار قوی را برای ما معرفی می كند به نام شیطان. كسانی كه بد عمل می كنند كارشان به فساد و گناه كشیده می شود. شاگرد دینی و معلم هردو باید ظاهرشان به ظاهر اسلامی بخورد. اگر شما دین را قبول کردید  باید در ظاهر اثر داشته باشد. بسیار اهمّیّت دارد که در زمان خاص خواص چگونه عمل کنند، در همه ی زمان ها برای خواص وجود دارد. با دیگران مطابق فهمشان حرف زدن، چیز دیگر است اما امتیاز دادن یک چیز دیگر. حتّی در صحبت کردن با اعضای خانواده خود به عنوان یک خاص باید حواسمان جمع باشد که خراب کاری نکنیم. واجب، ستون است اگر نباشد دینی اقامه نخواهد شد. بسیار خطرناک است که آموزش های دینی جنبه نظری پیدا کند و تنزل پیدا کند. در مجلسی که معصیت خدا می شود هیچ مسلمانی حق ندارد بنشیند. اگر شخص از دوران دانشجویی مراقبت نکند بعداً هم که تحصیلاتش بالاتر برود و عالم شود آن طور که باید باشد نیست و انتظاری که از او باید، نمی­رود برازنده مؤمن، معلم ودانشجو این است که نمک نشناسی­های دیگران را تحمّل کنند مگر جایی که جنبه تربیتی دارد. در وظایف شاگرد داریم که بد اخلاقی های استاد خود را تحمّل کند. ( حتّی رفتار غیر اخلاقی استادش را) امام فرمود: «اگر ایمان درجه 2 را به کسی که ایمان درجه 1 دارد تحمیل کنی کافر می شود  هرکس که شبیه خدا شود ظلم­کش تر نسبت به خودش است، مورد مظلومیت و اهانت و قدر نشناسی و ناسپاسی قرار می گیرد اما بیشتر از هر کس دیگر قدر می­داند.» با قدرنشناسی دیگران از شما تنها چیزی که در شما آسیب می­بیند و اذیّت می­شود و به آن فشار می­آید ناخود است.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 180
زمان انتشار: 27 سپتامبر 2014
| |
آداب تعلیم و تعلم،جلسه 8

آداب تعلیم و تعلم،جلسه 8

اگر انسان بخواهد بداند در کار علمی خالص است، این است که آیا حاضر است کار علمی و تدریس و ... را به بهتر از خود واگذار کند. پیامبر(ص) فرمود: «اگر کسی بهتر از خودش را بشناسد و او را جلو نیانداز به خدا و رسولش و مردم خیانت کرده است.» اگر کسی دلبستگی نداشت احساس تحقیر نمی‌کرد،‌ احساس شادی می‌کرد. کسی که از جوانی اهل مطرح شدن خودش برای خودش است همه حالت‌هایش برای او معنادار است. اما کسانی که تمرین نگاه به خود را نکرده‌اند و تمرین آزمایشی و خود را ندارند، اینان امر برایشان مشتبه می‌شود. انسان باید دائم با اولیای خدا، ‌علمای اخلاق و کسانی که اهل موعظه هستند ارتباط داشته باشد و گرنه آخر، فشار کار و ارتباطات او را خراب می‌کند. ممکن نیست یک نفر جایی مشغول شود: در تجارت، کار علمی، معنوی، ریاست، نظامی و وقت زنده برای خلوت با خدا و ارتباط با مبدأ و پیوند با ابدیّت نگذارند مگر این که در دراز مدّت تبعات منفی در روحیه او می‌گذارد. کسی که اساساً حرکت نکرده یعنی در راه نیفتاده است سالک به معنای حقیقی نیست. چون کسی که راه افتاده حتماً به فکر برطرف کردن مشکلات راه خود هست. مقام معظّم رهبری فرمودند: «انسان در همه مواقع به نماز احتیاج دارد و در مواقع خطر، بیشتر.» اینکه ما عبادت خصوصی، پیوند با ابدیّت را داشته باشیم تا بتوانیم با نیّت پیوند با ابدیّت کارهایمان را برای خدا انجام دهیم و تبدیل به نور کنیم والّا یک کار حیوانی بیشتر نیست. حضرت علی (ع) در فرمانی به مالک اشتر فرمود: «زنده‌ترین وقت خود را برای بین خود و خدا بگذار.» مدیر موفّق کسی است که برای خودش ساعات ویژه داشته باشد. برای یک مدیر شب جمعه موضوعیّت دارد، باید خلوت داشته باشد چون مدیریّت در هر رشته‌ای که باشد وسیله‌ای برای برقراری ارتباط با بی‌نهایت است. باید از حیطه مدیریّت کمکی به اقامه نماز و .... شود. مدیری که نیروهایش را به صورت ابزار کار ببیند دائم از آنها کار می‌کشد ولی در اسلام ناب حقیقتاً چنین نیست. پاک‌‌ترین قشر جامعه شما کسانی هستند که معنویّت آنها بیشتر است. یک اصل در شیطان و صور مقدّس است که همه صور مقدّس می‌تواند در شیطان قرار گیرد؛ آن گاه درس طلبگی هم مشغله‌ای برای خودش می‌شود. آنچه مانع توجّه، ذکر، خلوت و توجّه به ابدیّت و خودسازی می‌باشد گناه است.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed