www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 7193
زمان انتشار: 21 فوریه 2019
| | |
جلسات سخنرانی استاد شجاعی در اسفند ماه

جلسات سخنرانی استاد شجاعی در اسفند ماه

جدول زمان بندی جلسات «خانواده آسمانی»، «شرح زیارت جامعه کبیره»، «راه های مبارزه با غم»، «شادی»، «انسان و ایمان» و «جامعه پزشکی مهدوی» «اضطراب و بیتابی» «بزرگی و قدرت روح» «تصویر باطن انسانی» در اسفند ماه 97. 

حضور در این کلاس ها رایگان و برای عموم آزاد می باشد.

کلاس های استاد شجاعی در شهر قم تا اطلاع بعدی تعطیل می باشد. 

جلسات خانواده آسمانی و شرح زیارت جامعه کبیره  به صورت زنده از سایت montazer.tv پخش می گردد. 

جدول برنامه سخنرانی های استاد شجاعی در اسفند ماه به زودی به روز می شود. کلاس تاریخ برگزاری زمان مکان توضیحات پرواز در آسمان رجب 5شنبه 97/12/02 116:00 الی 17:00 شهر ری، حسینیه قرائت قرآن برگزار می‌گردد پرواز در آسمان رجب 5شنبه97/12/09 16:00 الی 17:00 شهر ری، حسینیه قرائت قرآن برگزار می‌گردد خانواده آسمانی 5شنبه97/12/16 16:00 الی 17:00 شهر ری، حسینیه قرائت قرآن برگزار می گردد خانواده آسمانی 5شنبه97/12/23 16:00 الی 17:00 شهر ری، حسینیه قرائت قرآن برگزار می‌گردد پرواز در آسمان رجب 5شنبه 97/12/02 بعد از نماز مغرب و عشاء شهر ری، حسینیه قرائت قرآن برگزار می‌گردد پرواز در آسمان رجب 5شنبه97/12/09 بعد از نماز مغرب و عشاء شهر ری، حسینیه قرائت قرآن برگزار می‌گردد شرح زیارت جامعه کبیره 5شنبه97/12/16 بعد از نماز مغرب و عشاء شهر ری، حسینیه قرائت قرآن برگزار می‌گردد شرح زیارت جامعه کبیره 5شنبه97/12/23 17:15 شهر ری، حسینیه قرائت قرآن برگزار می‌گردد شادی 97/12/00 16:00 کرج اعلام می‌گردد جامعه پزشکی مهدوی 97/12/17 8:00  مؤسسه ریان برگزار می‌گردد شرح زیارت آل یاسین 97/12/00 18:00 تهران، خ پیروزی اعلام می‌گردد مباحث استاد در قائم شهر و ساری 97/12/00 10:00- 15:00 مؤسسه ره پویان حق اعلام می‌گردد مباحث استاد در شهر رشت 97/12/00 97/12/00 14 - 15 شهر رشت اعلام می‌گردد مباحث استاد در مشهد  97/12/07 17:00- 20:00 مشهد برگزار می‌گردد مباحث شادی 97/12/00 16:00 مرزداران اعلام می‌‌گردد   احیاء ماهیانه(لیله الرغائب) 97/12/23 23:30- 3:30 میدان شهدا برگزار می گردد جشن میلاد حضرت زهرا س 97/12/06 16:00 - بعد از نماز مغرب اطلاعیه برگزار می‌گردد آدرس مکان کلاس ها: خانواده آسمانی: شهرری، خیابان قم، انتهای خیابان آستانه، محوطه پارکینگ حرم، حسینیه قرائت قرآن (أثنی عشری) شرح زیارت جامعه کبیره: شهرری، خیابان قم، انتهای خیابان آستانه، محوطه پارکینگ حرم، حسینیه قرائت قرآن (أثنی عشری) راه های مبارزه با غم: تهران، سعادت آباد (شهرک غرب)، بلوار شهید پاک نژاد، نرسیده به میدان سرو، 18 متری شهید مطهری پلاک 3 شادی: شهر کرج شادی: بلوار مرزداران، خیابان ایثار، سالن اجتماعات مجتمع فرهنگی مذهبی مسجد جامع حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)   انسان و ایمان (قم): قم، بلوار شهید صدوقی، زنبیل آباد، سی متری قائم حسینیه و مسجد امام رضا (علیه السلام) تصویر باطن انسانی (قم): میدان جانبازان، خیابان شهید فاطمی (دورشهر)، نرسیده به میدان رسالت، مسجد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) جامعه پزشکی مهدوی: ضلع جنوب خیابان آزادی، بلوار استاد معین، طوسی غربی، پلاک 617، مؤسسه قرآن و عترت ریان قائم شهر (همایش اول، صبح): خیابان ساری (کارگر)، جنب کوچه ولیعصر”عج”، مؤسسه رهپویان حق قائم شهر (همایش دوم، عصر): ساری، بلوار امیرمازندرانی، خیابان شهبند، مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام مباحث استاد در رشت: آدرس مکان های سخنرانی متعاقباً در اعلامیه ها اعلام می گردد مباحث اضطراب و بی تابی در مشهد: میدان هفت تیر، پارک لاله،  فرهنگسرای رسانه، سالن اجتماعات شرح زیارت آل یاسین: تهران، خیابان پیروزی، بین چهارراه کوکا و خیابان اول نیروی هوایی، پلاک 289، طبقه دوم، خیریه صاحب الزمان ضمنا  به اطلاع علاقمندان مباحث استاد محمد شجاعی می رساند جلسات سخنرانی ایشان با عنوان خانواده آسمانی در شبکه جهانی ولایت (شبکه ماهواره ای) به نشانی ذیل در روزهای جمعه ساعت 09:00  صبح پخش می شود. تکرار این جلسه همان روز ساعت 18:۰۰ عصر و تکرار دوباره این برنامه شنبه ساعت 01:30 بامداد می باشد. HotBird Satellite Freq: 10949 Vertical Symbol Rate 27500 - BC : 3/4 NileSat Satellite Freq: 11355 Horizontal Symbol Rate 27500 - BC : 3/4 Galexy19 Satellite Freq: 11836 Vertical Symbol Rate 20765 - BC : 3/4

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7124
زمان انتشار: 3 ژوئن 2017
| |
The first step toward happiness

Muhammad Shojaee

The first step toward happiness

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7118
زمان انتشار: 3 ژوئن 2017
|
کلیه کلاس های استاد محمد شجاعی به جز کلاس شرح زیارت جامعه در ماه رمضان تعطیل می باشد

کلیه کلاس های استاد محمد شجاعی به جز کلاس شرح زیارت جامعه در ماه رمضان تعطیل می باشد

به اطلاع می رساند: کلیه کلاس های استاد محمد شجاعی در ماه مبارک رمضان تعطیل می باشد. به جز کلاس شرح زیارت جامعه کبیره که 5 شنبه های هر هفته از ساعت 17:00 الی 18:00 در حسینیه ی قرائت قرآن در شهر ری برگزار می گردد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7016
زمان انتشار: 23 می 2017
| |
(21) «ملاقات دوست خوب» از عوامل شادی، نشاط و شکوفایی عقل است

بحث شادی جلسه 21 ؛ 96/2/30

(21) «ملاقات دوست خوب» از عوامل شادی، نشاط و شکوفایی عقل است

یکی از اثرگذارترین و مهم ترین عوامل در شادی انسان، «ملاقات» دوستان خوب است. زیرا دید و بازدید، هم دوستی ها را پایدار می سازد و هم در رفع غم و غصه و زنده شدن دل و شکوفانی عقل تأثیر فوق العاده ای دارد.

حیات انسان سه مرحله دارد: مرحله قبل از دنیا که روح الهی در انسان دمیده می شود. مرحله دوم، حیات دنیایی است که انسان وارد دنیا می شود. مرحله سوم، مرحله ای است که با وفات، وارد عالم بی نهایت زیبا، باشکوه و بزرگ برزخ می شویم. عالم ملکوت که دوران حیات جاودانه ی و حیات ابدی انسان است، در این مرحله آغاز می شود. همه اشیایی که اطراف ما هستند اعم از دیدنی ها، شنیدنی ها، صداها و بوها همه در «جسم، خیال، وهم، عقل و فوق عقل» ما تأثیرگذارند. یکی از چیزهایی که فوق العاده در نفس انسان اثر دارد، نفوس انسان های دیگر است. نفوس انسان های دیگر، نفس ما را باردار می کند. یعنی وقتی نفس انسان در ارتباط با دیگران قرار می گیرد، از نگاه، صدا و منش و رفتار دیگران تأثیر می پذیرد. از این رو، در انتخاب دوست و معاشرت با دیگران بسیار تأکید شده که با چه کسانی دوست باشیم. چون معاشرت به قدری تأثیرگذار است که می تواند سرنوشت جاودانه ی انسان را بسازد. چنانکه قرآن کریم اشاره می کند، جهنمی ها در جهنم این جمله را بسیار می گویند: «یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا= ای کاش با رسول [خدا]، راهی در پیش می‌گرفتم »؛ «یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً[1]= وای بر من! ای کاش فلانی را به دوستی نمی‌گرفتم». بسیاری از بلاهایی که بر سر انسان می آید یا حتی رویداد های بسیار مثبت در اثرِ معاشرت با افراد است. برخی انسان ها به گونه ای هستند که صحبت کردن، دیدن، شنیدن صدا و معاشرت با آنها، دل را شاد می کند. در روایت هم تأکید بسیاری شده که تا می توانید از دوستان خوب در دنیا داشته باشید و با آنها انس بگیرید. آدم هایی که اهل انس گرفتن نیستند، منزوی اند و الفت نمی گیرند، اینها دنیا و آخرت شان به سختی می گذرد. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «لَا خَیْرَ فِیمَنْ لَا یَأْلَفُ وَ لَا یُؤْلَف= در آدمی که الفت نمی گیرد و اجازه نمی دهد که دیگران با او انس بگیرند، خیری هم نیست». آدم هایی که به همه بدبین اند و نمی توانند با دیگران ارتباط برقرار کنند، خیری در آنها نیست.   دوستان چند نوع هستند. برخی در همین دنیا هستند که انسان می تواند با آنها رفاقت کند. اما بعضی از دوستان باوجودی که از دنیا رفته اند، راه دوست شدن، ارتباط و رفاقت با آنها باز است. البته باید توجه داشت که انسان نباید به هر کسی اعتماد کند. کسی که می خواهیم با او ارتباط برقرار کنیم، باید فردی باشد که دیدنش موجب شادی انسان باشد، به دنیا و آخرت انسان کمک کند و معاشرت با او ضرری نداشته باشد. در اسلام هم تأکید شده که بگردید و افرادی را پیدا کنید که این طور باشند. چون اینها جزء دارایی های انسان محسوب می شود. بعضی وقتها انسان تلاش می کند که مدرک تحصیلی، شغل، همسر، مسکن و اتومبیل خوب داشته باشد. چون اینها را دارایی خودش می داند. ولی حقیقت آن است که دارایی مفید انسان، دوستان خوب هستند. گاهی وقت ها یک دوست خوب از پدر و مادر، همسر، خواهر و برادر به انسان نزدیکتر و مفیدتر است. هم برای دنیای انسان و هم برای آخرت فایده دارد. در روایت فراوان داریم که بسیار دوست بگیرید. زیرا وقتی مشکلی برایتان پیش می آید، تعداد آدم هایی که می توانند به تو کمک کنند، به ذهنت می رسد. اما گاهی می گویی هر چقدر فکر می کنم به کسی که از او کمک بخواهم، به ذهنم نمی رسد. این فقر ما را می رساند. مثل این که من به بازار می روم و دلم خیلی چیزها می خواهد که بخرم، ولی وضع مالی ام خوب نیست. این ضعف بزرگی است. اما بعضی شخصیتی دارند که نه تنها می تواند با دوستانش مشکل خود را حل کند، بلکه می تواند مشکل صدها نفر دیگر را هم حل کند. دوستان خوب نسبت به ما مودت دارند. مودت یعنی محبتی که در آن فداکاری، هزینه کردن و هزینه شدن است. کسی که دوست زیادی دارد و هر وقت بخواهد می تواند به آنها تکیه کند، دارایی فراوانی دارد. بارها من در مشاوره هایم دیده ام  که شخص با سختی وقت مشاوره گرفته. شاید سه، چهار یا پنج ماه در نوبت بوده که نوبتش برسد، ولی وقتی آمده گفته که من نمی خواهم مشکل خودم را بگویم. با این که خودش مشکل بزرگی داشته، ولی مشکل دوستش را مطرح می کند. دوست یعنی کسی که دیگران را بر خودش ترجیح دهد. پس اگر دوستت آدم جهنمی باشد که وای به حال تو. ولی اگر بهشتی باشد، هم دنیای قشنگی برای تو می سازد و هم پشتیبانی خیلی خوبی برای آخرت تو خواهد بود. دوست، بهترین تکیه گاه انسان است «دوست» در نبود پدر و مادر، همسر، فرزند و هر کس دیگری، بهترین تکیه گاه انسان است. تو را از غصه، تنهایی و گرفتاری ها نجات می دهد. دوست می تواند از همه کس محرم‌تر و مهربان‌تر به تو باشد. در روایت داریم شما هرچه دوست خوب داشته باشید، آخرت هم به داد تان می رسد. دوست خوب اگر به بهشت هم برود، بدون رفقایش به او خوش نمی گذرد. بلکه بهشت هم که می رود، می گوید: خدایا من دوست دارم که در بهشت با دوستانم باشم. خدا آنقدر مهربان است که به خاطر بنده مومنش می گوید دوستانش را پیدا کنید، ببینید کجا گیر کرده اند. مشکلات شان را برطرف کنید. اینها می خواهند با هم باشند، به بنده خوب من، بدون دوستانش خوش نمی گذرد. پس دوست خوب برای آخرت هم سرمایه است. یعنی انسان از لحظه ای که از دنیا می رود، دوستان به فکر و یاد او هستند. به گرفتاری های برزخش کمک می کنند. حتی تا قیامت و بعد قیامت هم کمک حال انسان هستند. پس حیف نیست ما نتوانتیم دوستان خوبی پیدا کنیم. دوست هر کس به قیمت شخصیت او است. شخصیت تو هر گونه باشد، دوستانت هم شبیه خودت هستند. همان طور که انسان نیت های خوب داشته باشد، همه چیز در بیرون برایش درست می شود و بالعکس با نیت بد مشکلات زندگی و شکست هایش بیشتر می شود. دوستان هم این گونه هستند. شما به وزان شخصیت خودت رفیق پیدا می کنی. هر چقدر خودت را بهتر بشناسی، دوستان قوی تری از نظر شخصیت، وسعت روح و قدرت شفاعت پیدا می کنی. بنابراین، این تأکید بسیار مهمی است که به ما می گویند تا می توانید دوستان خوب پیدا کنید و سعی کنید ارتباط زیادی داشته باشید و رابطه تان خراب و قطع نشود. دوست خوب، غم را از دل می برد امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «الإِخوانُ جَلاءُ الهُمومِ وَالأَحزانِ= برادران، زداینده غم و اندوه اند». منظور از برادر در اینجا به معنای عام است. یعنی خانم ها را هم در بر می گیرد. چون قرآن کریم فرمود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ [2]= مومنین همه با هم برادر هستند». جلاء هم به معنای پاک کننده و برطرف کننده است. دوست خوب هم گرفتاری های انسان را برطرف می کند و هم اگر غصه ای داشته باشد، می نشیند با او حرفی می زند، مأنوس می شود تا غم او را برطرف کند. وجودش دلگرمی برای انسان است. گاهی پیش می آید هیچ کس با انسان راه نیاید، اما این رفقا و دوستان ما هستند که در هر شرایطی پشتیبان و در کنار ما هستند. پس بسیار ارزشمند است که رفیق هایی پیدا کنیم که در ارتباط با آنها غم ها و گرفتاری های مان برطرف شود. گاهی ممکن است دوست خیانت و بی وفایی کند. چنانکه در روایت نقل است: «اِتَّقِ شرَّ مَنْ أحسنتَ الیهِ= از شر آدم هایی که به آنها محبت می کنی، بپرهیز». در زندگی دیده ایم بعضی ها نمک نشناسند. این را هم خدا بر سر راه ما می گذارد تا ما را امتحان کند و معلوم شود ما شاکر هستیم یا نه. چون ما هم برای خدا این گونه هستیم؛ ناشکر و ناسپاس هستیم، ولی خدا ما را دور نمی اندازد. خدا گاهی افرادی را بر سر راه ما قرار می دهد که قدر ما را ندانند؛ به ما بی محبتی کنند؛ کینه به دل بگیرند؛ حسادت کنند؛ ولی ما موظفیم به آنها محبت کنیم. این هم لطف خداست. چون با تحمل بدیهای آنها، روحت بزرگ و شبیه خداوند می شود. همچنین قدرت عفو، مغفرت و ستاریت در وجودت بالا می رود. اینها همه خوب است. یکی از لذت بخش ترین صحنه های زندگی که انسان می تواند در غم ها و غصه ها و فشارهای روحی و روانی به آنها پناه ببرد، رفیق های خوب هستند. نه کسانی که شما به محض این که به آنها نزدیک شوی، تو را از خودت بگیرند و از خدا، خانواده آسمانی و ابدیتت غافل کنند. آنها، رفیق های خوب و مبارکی نیستند. پس باید بگردیم و دوستان خوب پیدا کنیم. افراد جنس خودشان را زود پیدا می کنند. فقط آینه ی دل تان را صاف و پاک کنید تا آدم های پاک، صاف و بهتری برسر راه تان قرار بگیرد. ذره ذره کاندر این ارض و سماست / جنس خود را همچو کاه و کهرباست دوستان خوب، قلب را زنده می کنند امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: «لِقاءُ أهلِ الخَیرِ عِمارَةُ القَلبِ= ملاقات اهل خیر، موجب آبادانی قلب می شود». قلب هم مثل بدن مریض می شود. حتی در روایت داریم قلب به خواب هم می رود یا می میرد. اما ملاقات آدم های خوب، دل انسان را زنده و آباد می کند. از خواب بیدار می کند و از غفلت نجات می دهد. در روایت سفارش شده که به مسجد بروید و نمازهایتان را به جماعت بخوانید یا در جلسات و اجتماعاتی که حول محور خانواده آسمانی است، شرکت کنید. حال مجلس عزا باشد یا جشن، فرقی نمی کند. این خودش عبادت است. چون ملاقات و دید و بازدیدها، دیدن آدم های خوب، باصفا و اهل خیر، قلب انسان را آباد می کند. شخصیت انسان با آنها ساخته می شود و به آرامش، قدرت و نشاط می رسد. حتی انگیزه ی خوبی برای زندگی پیدا می کند. از ویژگیهای کسانی که دچار افسردگی و این گونه بیماریها می شوند، این است که دوستان خوبی ندارند. دوست خوب، بهترین فرصت شکوفائی عقل است از سیدالشهدا (علیه السلام) نقل است: «اِضْرِبُوا بَعْضَ الرَّأْیِ بِبَعْض یَتَوَلَّدْ مِنْهُ الصَّوابُ= نظرهایتان را به هم بزنید تا اندیشه درست متولّد شود». وقتی با یکدیگر همفکری می کنید، مثل این است که این فکرها با هم ازدواج می کنند، در نتیجه یک فکر قشنگی تولید می شود. مشورت در اسلام یک اصل است. برای همین فرمودن اند که فقط به رأی خودتان اکتفا نکن. «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ ضَلَّ= کسی که فقط به نظر خودش اکتفا می کند، گمراه می شود». کسی که این طور باشد، لغزش زیاد پیدا می کند. پس هرگاه فکر قشنگی به ذهنت رسید، با چند نفر از دوستان و رفقایت مشورت کن. آنها هم چون دوستت دارند و خیرخواهت هستند، حرفهای قشنگی به تو می زنند و در این ارتباطات ذهنی، فکر قشنگی تولید می شود.  امام جواد (علیه السلام) می فرمایند: «مُلاقاةُ الإخوانِ نُشْرَةٌ وتَلقیحُ العَقلِ وإن كانَ نَزْرا قَلیلاً= ملاقات با برادران هرچند كوتاه، موجب شكفتن و بارورى عقل مى شود». وقتی دوست تان را می بینید و صحبت می کنید، برای شما شادی می آورد. همچنین روح انسان باردار می شود. حضرت می فرماید: « و تَلقیحُ العَقلِ= لقاح عقل». یعنی با دیدن برادران تان شکوفایی عقلی پیدا می کنید. شاید در ملاقات حرفی هم نزنید. اما همین دیدار،‌ قدرت فکر انسان را بالا می برد. چون انسان در شادی بهتر می تواند فکر کند تا در غم. برای همین هم قرآن می فرماید: «إِنَّمَا النَّجْوى‌ مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا[3]= نجوا تنها از سوی شیطان است. چون می خواهد با آن مؤمنان غمگین شوند». شیطان همیشه در گوش ما نجوی می کند و افکار منفی تولید می کند تا بتواند ما را غمگین کند. وقتی انسان غمگین می شود، فکرش خوب کار نمی کند، تصمیم های بدی می گیرد. اما در سایه ارتباطات، هر چند کوتاه هم باشد، شادی که حاصل می شود، عقل انسان فعال و شکوفا می شود. پس ملاقات ها را غنیمت بشمارید، حتی اگر زمانش کوتاه باشد. متاسفانه امروزه آدم ها برای دیدن همدیگر آنقدر تشریفات قائل می شوند که اصل ملاقات از بین می رود. در حالی که روح ما احتیاج به ملاقات و دوستی دارد. باید سادگی و سهولت دید و بازدیدها را جزء برنامه زندگی مان قرار بدهیم. حضرت سلیمان علیه السلام فرمود: «من هر دو زندگی اشرافی و ساده را امتحان کردم ولی شیرینی فقط در سادگی است». یعنی شما هر چقدر تشریفات را کم کنید، زندگی شیرین تر می شود. گاهی تکلف و تشریفات انسان را به سکته و سرطان و به انواع بیماری های روحی و روانی دچار می کند. از بس ما سخت می گیریم.   برای فرهنگ معاشرت و دید و بازدید لازم است تشریفات را کم کنیم. این که باید  کلاس داشته باشم، آبرو و پرستیژ را داشته باشم، شیرینی و شادی ها را از بین می برد. چون آبروی انسان به تکلفات نیست. وقتی همه چیز ساده شد، دوستی ها نزدیک تر ورفاقت ها مستحکم تر می شود و دلها به هم نزدیک و شادتر می شود. ازدواج آسان بدون سخت گیری و تشریفات یکی از مسائلی که ما را از هم دور می کند، سخت گیری است. سخت گیری در هر کاری ضرر دارد و گاه خطرناک است. حضرت سلیمان علیه السلام که هیچ کس به اندازه ایشان در زندگی دنیائی اش تشریفات نداشته فرمود: هیچ وقت در زندگی تشریفاتی شادی وجود ندارد. اگر شادی می خواهید شرایط را تا می توانید ساده کنید. امروزه چقدر دختر و پسرها هستند که می توانند ده سال زودتر به هم برسند و زندگی کنند و بچه دار شوند. ولی سخت گیری خود یا خانواده هایشان، باعث شده دیرتر ازدواج کنند. درحالی که دختر و پسر می توانند در سن کم، ساده و راحت زندگی کنند، عاشق یکدیگر باشند و برای همدیگر فداکاری کنند. اما آنقدر گرفتار این تشریفات هستند که دیگر آن شوریدگی، عشق و عاشقی و فدای هم شدن، در آنها از بین می رود. در حالی که عاشقی خیلی شیرین است. زندگی را شیرین نگه می دارد و محکم و قوی می کند. خانواده ها باید در ازدواج جوانها تا جائی که می شود سهل و ساده بگیرند. البته با این شرط که حماقت در آن نباشد. سهل و ساده یعنی فقط در دو چیز باید سخت بگیریم: شرایط معنوی و شرایط اخلاقی. اینها خیلی مهم هستند. اگر این دو فراهم باشند، سخت گیری در موارد دیگر لازم نیست. از طرف دیگر، خانواده دختر و خانواده پسر باید برای شروع زندگی جوانشان کمک کنند. این که خانواده دختر حتما باید جهیزیه بدهد، فکر غلطی است. اصلا چنین چیزی ما نداریم. همه باید کمک کنند تا جوانها زودتر و ساده تر ازدواج کنند. این تشکیل خانواده، موجب می شود انسان هم دنیای آبادتری بسازد و هم آخرت بهتری. [1] . سوره فرقان/آیه 28 [2] . سوره حجرات/آیه 10. [3] . سوره مجادله/آیه 10.

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6911
زمان انتشار: 10 می 2017
| | | |
برای هر حاجتی، از آن اسم الهی متناسب با آن حاجت استفاده کنید

راه های مبارزه با غم (جلسه 73) ؛96/2/16

برای هر حاجتی، از آن اسم الهی متناسب با آن حاجت استفاده کنید

خوب دعا کردن هنر است و زیبایی این هنر، در به کارگیری درست اسماء الهی است. برای رهایی از غم و اندوه از ذکر «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» بهره ببرید. اگر کسی درک درستی از این ذکر داشته باشد، در اوج بدبختی، ناراحتی و فقر هم باشد، به همه چیز می رسد و اضطراب، دغدغه و مشکلاتش برطرف می شود.

انسان در دعا و استعاذه باید اسمی را تحریک کند که با نیازش سازگاری دارد. خداوند تبارک و تعالی در قرآن  فرمود: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا[1]= و برای خدا نام های نیک است. پس او را با آن (نامها) بخوانید». اسم یعنی، ذات به اضافه صفت. هر وقت «ذات» انسان با «صفتی» متحد شد، به آن اسم اطلاق می شود. مثلاً کسی که دانشجو است، به او دکتر یا مهندس نمی گویند. اما زمانی که درسش به اتمام رسید، و به درجه مهندسی یا دکتری رسید، اسم دکتر و مهندس بر او اطلاق می شود. همچنین خطاط یا نجار به کسی اطلاق می شود که مهارت و علم آن را یاد گرفته باشد. یعنی آن مهارت جزء وجود و ذاتش شده باشد. در این صورت به او خطاط یا نجار می گویند. بنابراین، زمانی ما اسمی را در مورد کسی به کار می بریم که او در ذاتش، صفت آن اسم را داشته باشد. یعنی خروجی از آن دیده شود. هر چه زیبایی و کمال در عالم دیده می شود، بی نهایت آن در خدا وجود دارد. هر کدام از این زیبایی و کمال ها اسم مخصوص به خود را دارند. ما هم در زندگی بسته به نیازمان، با اسم های مختلف خداوند سر و کار داریم. مثلاً شما عموی مهربان، پولدار و خوش اخلاق دارید که دکتر هم است. وقتی برای درمان به مطبش می روید، به اسم دکتر بودن می بینید، نه به عنوان عمو یا آدم پولدار یا یک آدم خوش اخلاق. یعنی انتظار داری او با وجه پزشکی اش با شما برخورد کند. در مورد حق تعالی هم این گونه است. وقتی شما بخواهید با خدا ارتباط بگیرید، برای هر کدام از نیازهایتان اسم مخصوص به آن نیاز را صدا کنید که آن تحریک شود. خدا هم با آن چهره با شما برخورد می کند. در مثال دیگر، فقیری که بخواهد حس ترحم شما را تحریک کند، هیچ وقت کت و شلوار 500 هزار تومانی نمی پوشد، یا ساعت 500 هزار تومانی به دستش نمی بندد. بلکه با لباس و ظاهری ساده و خاص، عواطف و احساسات شما را تحریک می کند. پس اگر کسی در عرصه های مختلف اقتصادی، پزشکی، علمی از خدا کمک بخواهد، باید عرضه ی تحریک اسم ویژه آن را داشته باشد. شاه کلید استجابت دعا، خالی کردن دل از غیر خداست ذاتِ ما فقر محض است. ما چیزی از خود نداریم. اگر دعا می کنید، همانند پیامبر (صلوات الله علیه) و اهل بیت (علیهم السلام) باشید. با وجود این که کلید همه زمین و آسمان به دست آنهاست و همه کاره ی عالم هستند، اما وقتی نزد خدا می رفتند، می گفتند ما چیزی از خود نداریم. اما کسی که با روحیه تکبر، نخوت و قلدری دعا می کند، جوابی به او داده نمی شود. حتی حرم هم برود، تحویلش نمی گیرند. چون فرج و اجابت زمانی اتفاق می افتد که شخص کاملاً از خودش خالی باشد. چنان که حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «عِنْدَ تَنَاهِی الشِّدَّةِ تَكُونُ الْفَرْجَةُ[2]= چون سختى ها به نهایت رسد، گشایش پدید می آید». یعنی آنجایی که کارد به استخوان رسید و انسان خالی خالی شد، گشایش ایجاد می شود. باید به خدا چنین بگوید: خدایا من عرضه ی هیچ کاری را ندارم. نه نمی توانم ضرری را از خود دفع کنم یا نفعی به خود برسانم. باید گفت: «لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا و لامَوتاً وَلَا حَیَاةً وَلَا نُشُورًا= خدایا! من برای نفس خود هیچ نفع و ضررو نه موت و حیات و دو باره زنده شدنی ندارم» . اینطور که بگویی، اجابت هم می آید. امام سجاد (علیه السلام) که اسمش زین العابدین است. یعنی زینت عبادت کننده ها، می فرماید: «اِلهی مَن اَنَا حَتّی تَغضَبَ عَلیَّ! اِلهی و فوعزتک ما یزین ملکک احسانی و لا تقبحه اساءتی بعزتت[3]= خدایا! من چه کسی هستم که بر من خشمگین شوی. پس به عزت و جلالت سوگند که نه نیکوکاری من زینت بخش ملک و سلطنت توست و نه کردار بد من تأثیری در زشت کردن آن دارد». خدایا من کی هستم و چه قیمتی پیش تو دارم. من هرچه زشتی داشته باشم، آنقدر مملکت تو بزرگ و قشنگ است که گناه من چیزی نیست. اصلاً در مملکت تو دیده نمی شود. حالا فردی را فرض کنید که آنقدر خودشیفته است که می گوید: امام زمان (علیه السلام) را در خواب دیدم. ایشان به من فرمود: تا آقای فلانی است، نیازی نیست من ظهور کنم. یعنی ما هستیم، دیگر لازم نیست او بیاید. ما خودمان همه چیز را اداره می کنیم. بعضی ها از این باب نگران آمدن آقا هستند که فکر می کنند اگر حضرت بیاید، اینها از آقایی شان می افتند. این نوعی خودشیفتگی است. مادام که با غرور و شک دعا کنید و از خدا کمک بخواهید، خبری از اجابت نیست. باید یقین کنید او مهربان است و بیشتر از هر کسی تو را بی نهایت دوست دارد. منعی از فیض و اجابت هم ندارد. هر چه دست خالی باشید، ثروت و قدرت بیشتری دریافت می کنید. اما اگر در دلت بگوئی: من دو ویلا دارم، چند میلیارد در بانک دارم، خانه دارم... چون تکیه به امکانات خودت داری، نمی توانی از خدا قدرت و شادی دریافت کنی و غم هایت را به او بسپاری تا تبدیل به شادی کند. دعاهای وارد بر درمان غم و اندوه امام باقر (علیه السلام) از قول نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «كان رسول الله ( صلّى الله علیه وآله )، إِذَا فَرَغَ مِنَ التَّشَهُدِ و سلم، تُرْبَعٍ و وَضَعَ یَدَهُ الْیُمْنَى عَلَى رَأسِه، ثُم قالَ: بِسْمِ اَللَّهِ اَلَّذِی‏ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهَادَةِ اَلرَّحْمَنُ اَلرَّحِیمُ صَلِّ على مُحمُدٍ و على آلِ مُحمّدٍ أَذْهِبْ عَنِّی اَلْهَمَّ وَ اَلْغَمَّ= زمانی که پیامبر تشهدش تمام می شد و سلام می داد، چهار زانو می نشست، دو دستش را بر سرش می گذاشت. سپس می گفت: به نام خدائی که معبودی جز او نیست، دانای آشکار و نهان است، رحمان و رحیم است. درود بر محمد و آل محمد. خدایا ببر از من دغدغه و ناراحتی را». روایت بعدی فوق العاده مهم است. از گنج های پیغمبر است. یعنی چیزی است که پیغمبر را قدرتمند و پیروز کرد و توانست به تنهائی دینش را در جهان تثبیت کند. حضرت (صلی الله علیه و آله) به امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند: «یا علی امان لامتی من الهمّ لاحَولَ ولا قوّةَ إلاّ باللّهِ العلیّ العظیم لاملجأَ وَلامَنجا مِن اللّهِ إلاّ إلیه[4]= ای علی! مایه‌ی ایمنی امت من از اندوه ذکر «هیچ نیرو و توانى نیست، جز به یارى خدا. هیچ پناه و نجاتی از خدا نیست مگر به سوی او». این دعاها، فرمول های خلقت هستند که پیامبر بیان می کند. چون او هم خالق فیزیک عالم است، و هم متافیزیک. یعنی هم فرمول های فیزیک را می داند و هم متافیزیک. فیزیک، جلوه و ظهور متافیزیک است که قوانین خاص خودش را دارد. اگر امتی خواست از اندوهی نجات پیدا کند، درمانش ذکر «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» است. مثل این است که شما نزد دکتر می روید، می گویید: سردرد دارم. دکتر برایت قرص می نویسد که شما نمی توانی کلمه آن قرص را بخوانی، ولی چون دکتر برایت نوشته، تو هم می خوری و به نوشته ی دکتر اعتماد می کنی. ما باید به خدا اینطور اعتماد کنیم، زیرا هیچ پناه و نجاتی نداریم، مگر این که به خدا پناه ببریم. حضرت فرمودند: «أكثِروا مِن قَولِ: «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» فَإِنَّها تَدفَعُ تِسعَةً و تِسعینَ بابا مِنَ الضُّرِّ؛ أدناهَا الهَمُّ و الفَقر= بسیار بگویید: جمله «هیچ نیرو و توانى نیست، جز به یارى خدا». زیرا این ذکر، دَرِ 99  شر و بدبختی را به روی انسان می بندد که كمترین آن دغدغه و فقر است». دعاها سلاح هایی هستند که انسان باید همیشه همراه خودش داشته باشد. اگر انسان در زندگی از این سلاح ها خوب استفاده کند، مشکلات و غم هایش حل می شود. اما متاسفانه بعضی توان استفاده از آنها را ندارند، ده ها سال مصیبت می کشند، اما از دعا استفاده نمی کنند. «لا حول و لا قوه الا بالله» یعنی صبح که از خواب بلند می شوم: حیات، نفس کشیدن، حرکت، فکر، خیال، وهم، عقل و فوق عقلم را از خدا دریافت می کنم. نکته ظریفی بین کلمه «حول» و «قوه» وجود دارد که علامه فرمودند: «حول فرار از گناه است و قوه انجام کارهای خیر و مثبت است». خواندن این دعا هر روز وارد شده است و تنها دعایی است که همه ائمه آن را می خواندند. مریض‌ها را نگاه کنید. عادی ترین کارهایی که شما انجام می دهید، برای عده‌ای امکان‌پذیر نیست. خدا به شما می‌گوید: نفس کشیدن، پلک زدن، آب خورن، غذا خوردن و مراحل جذب و هضم و تبدیلش همه به حول و قوه الهی است. قوه اش را باید خدا به ما بدهد. حتی وقتی که تو معصیت و گناه می کنی، باز به حول و قوه ی اوست. چقدر زشت است انسان قوت، جوانی، سلامت فکر و ذکر و هوش را از خدا بگیرد، ولی معصیت او را بکند. از این رو، وقتی عبادت می کنید یا کار شرعی انجام می هید، فقط بگو: «خدایا شکر که توفیقش را دادی». امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «اگر کسی شکر نعمت هایی که خدا به او داده را به جای بیاورد، نعمت های آینده را هم دارد». شکر بر نعمت گذشته موجب نعمت آینده می شود. ولی اگر خدا ببیند نعمت را در راه معصیت و مخالفت با او، آلودگی خود و دیگران یا بداخلاقی و فتنه صرف می کند و شکرش را به جا نمی آورد، آن نعمت را از او سلب می کند. از این بدتر این است که انسان نعمتش را به دیگران پُز بدهد و از کار بدش لذت هم ببرد. در این صورت از نگاه خدا و آسمان می افتد و آدم باشخصیتی نیست و باطن انسانی هم ندارد. بنابراین، «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» جنبه فوق العاده ی سازندگی اعتقادی و اخلاقی دارد. اگر کسی درک درستی از این ذکر داشته باشد، در اوج بدبختی، ناراحتی و فقر به همه چیز می رسد. اضطراب، دغدغه و مشکلاتش برطرف می شود. [1] . سوره اعراف/آیه 180. [2] . نهج البلاغه، حکمت 343. [3] . صحیفه سجادیه، [4] . مجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص58.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6827
زمان انتشار: 29 آوریل 2017
| | | | | |
(30) چگونه خدا و اهل بیت (علیهم السلام) را خوشحال کنیم؟

شرح زیارت جامعه کبیره (30)؛ 96/2/7

(30) چگونه خدا و اهل بیت (علیهم السلام) را خوشحال کنیم؟

استاد شجاعی در ادامه تفسیر جمله ی «السلام علیکم یا اهل بیت النبوة» گفت: «سلام» از اسماء الهی است. نوشتن، خواندن و به همراه داشتن ذکر سلام مؤثر است. علاوه بر این، گفتن سلام، هم برای ما و هم برای معصومین منشأ خبر و برکت و ارتقاء درجات است.

خداوند تبارک و تعالی در قوس نزول عالم، اولین مخلوقی که می آفریند، «انسان کامل» است که کامل ترین و نزدیکترین مخلوق اوست. این که می گوییم نزدیکترین مخلوق است، یعنی بیشترین اسماء و صفات حق تعالی در این موجود است. قرآن کریم از انسان کامل تعبیر به «مثل اعلی» می کند. یعنی عالی ترین نمونه و مثل از خداوند که همان نور محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و سایر عوالم خلقت و موجودات، از این نور، یعنی نور اهل بیت خلق می شوند. گاهی انسان عاشق و اسیر خداست. به خود می گوید چگونه می توانم خدا را از خود خشنود کنم؟ در روایت نقل است که گاهی اصحاب به پیغمبر می گفتند: یا رسول الله! ما چه کار کنیم تا خدا را بخندانیم؟ خیلی چیزهاست که خدا را خوشحال می کند. همانطور که خیلی چیزها خدا را غمگین می کند. نه به معنای غمگینی که ما متأثر و احساساتی می شویم. برخی سبک زندگی شان به گونه ای است از صبح که از خواب بیدار می شوند، غذا خوردن، ذکر گفتن، عبادت، همسرداری، تربیت بچه، اخلاق و ... خدا، اهل بیت، اهل آسمانی، بهشتی ها، برزخی ها، شهدا، صدیقین و صالحین را خوشحال می کنند. بعضی ها هم این گونه نیستند. آنقدر بد عمل می کنند که یکسره خود و اطرافیان شان را آزار می دهند. حالا کسی بگوید من دلم می خواهد خدا را خشنود کنم، باید چه کار کنم؟ یکی از چیزهایی که خدا را خشنود می کند، «صلوات» است. گاهی کسی می گوید خدایا من الان 100 صلوات فقط برای خودت هدیه می کنم. چون می خواهم تو را شاد و خشنود کنم. یا می خواهم قرآن بخوانم که تو خشنود شوی. این که می گویند فلان کار مستحب است، چون براساس حب و عشق است. وقتی کسی را که دوست دارید و می خواهید جذبش کنید، باید به او هدیه بدهید و به او محبت کنید. پس اگر بخواهید دل خدا را هم به دست بیاورید، شرطش این است که مستحبات را انجام بدهید. مستحباتی که ما خیلی راحت از آن فرار می کنیم و می ترسیم. وقتی شما به یک نفر هدیه بدهید، خوشحال می شود. مثلا در روابط زناشویی قانون داریم که به همسرت هیچ وقت یک نوع هدیه ندهید. هدیه هایتان متنوع بدهید. خدا هم بی نهایت هدیه گذاشته که اگر کسی بخواهد می تواند به آنها دست یابد. بنابراین، اگر بخواهید با خدا عشق بازی کنید، فقیر و ثروتمند ندارد، راهش هم بسته نیست. کسی که فقیر است، می تواند هزاران نوع هدیه به خدا بفرستد. هدیه فقط پول نیست. پولداری که فقط به عشق خدا پول می دهد، او دیگر از باب «ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ[1]= این فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد، عطا مى ‏كند» است. پس همه می توانند خدا را خشنود کنند.  ما هم می توانیم خدا و اهل بیت (علیهم السلام) را خشنود کنیم. اما این به این معنا نیست که ما از خود قدرتی داریم که می توانیم آنها را خشنود کنیم. اینطور نیست. ما قدرت و توان مان را از خدا و اهل بیت (علیهم السلام) می گیریم. پس اگر صلواتی می فرستیم یا سلامی می دهیم که آنها را خشنود  کنیم، خداوند به واسطه این صلوات یا سلام ما، رحمت، بهجت و سروری را تولید می کند که این رحمت و بهجت به معصومین می رسد. چون شما این کار را کردید، به شما هم می رسد. ما همیشه نان خور خدا و اهل بیت (علیهم السلام)  هستیم. خدا دو منشأ روزی ذکر کرده: یک منشأ اصلی در قرآن ذکر کرده که اصالتا از آن خداست. ولی یک منشأ فرعی هم ذکر کرده که اهل بیت (علیهم السلام) هستند. آنها هم روزی می دهند. همان طور که دو منشأ مغفرت ذکر کرده است: «فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ[2]= از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد». یعنی هم خدا می بخشد و هم رسول که می تواند برای ما استغفار کند. اهل بیت هم این کار را می کنند. کما این که برای شفا گرفتن، گاهی خدا شفا می دهد، گاهی هم معصوم شفا می دهد. چون مظهر خداست و خلیفه الله است. سلام یا صلواتی که شما می فرستید، اول به خدا می رسد. او اول خشنود می شود. یک فیضی و رحمتی را ایجاد می کند و بعد به معصوم می رسد. ارتقاء، رفعت، خشنودی، بهجت و سرور، هم به معصوم می رسد و هم به ما که از طریق خودمان این ذکر تولید شده است. اما نه به این معنا که ما معصومین را ارتقا می دهیم. دقت کنید ارتقاء ما در واقع به کمک خدا و معصومین انجام می شود. یعنی آنها به ما توجهی می کنند که ما ذکر بگوییم.  قاعده ذکر این است که هیچ کسی ذکر نمی گوید، مگر این که اول معشوق یاد دل او می کند. بعد او توفیق ذکر پیدا می کند. این هم لطف خداست. این هم نعمتی است که خود خدا به ما داده است. پس کسی نگوید که من توانستم خدا و معصوم را خشنود کنم که خودشیفته شود. اگر شما توانسته اید، درحقیقت قدرت و توان فیض و لطفش از ناحیه خود آنهاست. هر رزقی در دنیا و آخرت به ما می رسد، به برکت اهل بیت است. در خانواده یا جایی که افراد به همدیگر سلام می کنند، حتی اگر فرد هیچ نیت عمیق و پاکی نداشته باشد، سلام دادنش آرامش و خیر و برکت و امنیت می آورد و شیاطین را دفع می کند. کدورت ها، کینه ها و جهنم ها را خاموش می کند. چون اسم الله است. حالا وقتی بهشتیان در بهشت به همدیگر سلام می کنند، این سلام و تحیت، قدرت، شادی، انبساط، نورانیت و مقام برای آنها می آورد. ساختار بهشت و ساختار نظام ملکوتی به گونه ای طراحی شده که حاصل سلام در آنجا، بمباران انرژی، توفیق و قرب است.  اگر کسی زرنگ باشد، از سلام دادن می تواند خوب استفاده کند و بهشت را دریافت کند و درجه و مقام بگیرد. این رشد، همیشگی است و هیچ وقت متوقف نمی شود. چون سیر در بی نهایت است. «صبر داشته باشید» تا غرفه های بهشتی نصیبتان شود سوره فرقان آیه 75 «أُوْلئِكَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلَامًا= اینانند كه به پاس آن كه صبر كردند غرفه [هاى بهشت را] پاداش خواهند یافت و در آنجا با سلام و درود مواجه خواهند شد». ما چقدر از این کلمات و آیات ساده رد می شویم. غرفه از مغازه پایین تر است. اما غرفه های بهشتی از کل دنیا بزرگتر است. تمام بهشت و درجات آخرتی و دریافت اسماءالله با یک چیز به دست می آید و آن «صبر» است. کسی که وارد بهشت می شود، به او می گویند: «سَلامٌ عَلَیْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ[3]= سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتی که کردید». یعنی اگر شما به بهشت آمده اید، به خاطر صبرتان است. صبر سه قسم است: صبر بر طاعت، صبر بر معصیت، صبر بر مصیبت. وقتی در مقابل مشکلات و سختی های زندگی غر و نق نزدید، گریه نکردید، به گذشته برنگشتید، حسرت نخوردید، «ای کاش» نگفتید. اینها همه صبر است.  پس همیشه شاد و آرام خواهید بود و سلام و تحیت دریافت می کنید. [1] . سوره جمعه/آیه 4. [2] . سوره نساء/آیه 64. [3] . سوره رعد/آیه 24.

صوت

1 - (30) چگونه خدا و اهل بیت (علیهم السلام) را خوشحال کنیم؟

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6815
زمان انتشار: 26 آوریل 2017
| |
(جلسه 2) خدا کسی را عذاب نمی کند، خود انسان است که زمینه عذاب را فراهم می کند

بهترین دعا برای خود و دوستان (جلسه 2)؛ 88/7/4

(جلسه 2) خدا کسی را عذاب نمی کند، خود انسان است که زمینه عذاب را فراهم می کند

او که رحمت بی‌منتهاست، عذاب را برای بندگانش نخواسته است، بلکه این انسان است که با مهیا نکردن شرایط برای هر نشئه ای از زندگی، به دست خود عذاب را برای خویش مقرر کرده است. معیار عزت و ذلت،‌ تنها تقوای الهی و درک حضور خداوند در تمام لحظات و شئون زندگیست. هر چه شناخت و معرفت انسان به حق زیاد شود، ترس او از رسوایی در برابر خداوند بیشتر می‌شود.

 توجه به عظمت الهی، خود یک اسم اعظم است؛ یعنی اگر کسی بتواند مقداری ذهن و دلش را مشغول این اسم شریف کند، برای او بسیار راه‌گشا خواهد بود. در حرکت به سمت دنیا، و سپس از رحم دنیا تا آخرت، توجه به عظمت الهی به انسان بسیار قدرت می‌دهد. عذاب،‌ حاصل متناسب نبودن ساختار وجودی انسان با عوالم پیش روی او است حق تعالی عوالمی‌ خلق کرده که ما از آن عوالم به دنیا آمده‌ایم و باز به آن عوالم بازخواهیم گشت. عذاب یعنی برخورد با آن عوالم بدون آمادگی، کما این که بیماری و مرض و درد یعنی عدم تطبیق با سلامتی و شرایط خاصی که در آن قرار داریم. بنابراین، اگر شخصی بیمار به دنیا بیاید، در دنیا درد بکشد و معذب باشد، باید بداند که درد در خود دنیا نیست، دنیا شرایط زیستی ثابتی دارد. اما چرا او درد می‌کشد؟ به این دلیل که ساختار وجودی و هندسی او، با شرایط دنیا تنظیم نیست. این عدم تنظیم، به او فشار می‌آورد و او را دردمند می‌کند. عذاب الهی هم معلول عدم تطبیق با آئین خدا و عدم هماهنگی با حق‌تعالی است. وجهِ الهی ما مثلِ خودِ خدا همیشه باقی است انسان با خدایی روبه رو است که حیّ و قیوم مطلق است و هرگز نمی‌میرد. «الحَیُّ الَّذی لا یَمُوت= زنده جاویدی که هرگز نمی‌میرد». حقیقتاً این مژده خوبی است و چقدر فرح‌بخش است که انسان با حقیقت ثبات و حیات سر و کار دارد! وجودی که فانی، موقت و رفتنی نیست. همیشه هست. ما هم که وجه خداییم، باقی به بقای او هستیم. تا خدا، خدایی می‌کند، ما هم در کنار حق تعالی هستیم.  در ادامه دعای پنجم صحیفه سجادیه، حضرت سجاد (علیه‌السلام) عرضه‌ می‌دارند: «یَا مَنْ لَا تَنْتَهِی مُدَّةُ مُلْكِهِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعْتِقْ رِقَابَنَا مِنْ نَقِمَتِكَ= ای آنكه مدت فرمانروایی تو بی‌نهایت است، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را از بند انتقام خود رهایی بخش!» ای کسی که مدت سلطنت تو پایان نمی‌پذیرد، درود فرست بر پیامبر و آل او و گردن ما را از نقمت و عذاب خود آزاد فرما! این مهم‌ترین خواسته‌ی انسان است که سالم از دنیا برود و دچار عذاب الهی نشود. پیش از این هم عرض کردم که کار خداوند در آن دنیا، عذاب دادن نیست. خداوند حقیقت، خیر و کمال محض است. خداوند از چه زمانی بوده است؟ خدا از کی خدایی می‌کرده است؟ حضرت حق (جل جلاله) حقیقت ازلی است که ابتدا و آغاز ندارد. امام سجاد (علیه السلام) در اولین فراز دعای اول صحیفه بیان می دارد: «اَلحَمدُلِلّهِ الاَوَّل بِلا اوَّل كان قَبلَهُ وَ الاخرَ بِلا اخَر یَكونُ بَعدَهُ = سپاس خدائى را كه اول است بى‌آنكه پیش از او اولى باشد، و آخر است بى‌آنكه پس از او آخرى باشد». نتیجه شناخت خداوند و درک عظمت او، تواضع و خضوع در مقابل ذات بی‌نهایت اوست. میلیاردها میلیارد سال قبل، هر قدر برگردی به عقب خدا بوده و خدایی می‌کرده و همیشه هم مشغول خلق و رحمت بوده است. «کلُّ یومٍ هو فی شأن = هر روز در آفرینشی است» (سوره الرحمن، آیه 29) دائماً در حال خلقت است. هر روز و همیشه. گفته می‌شود عمر زمین 4 میلیارد سال است، اخیراً هم عمر زمین را 15 میلیارد سال تخمین زده‌اند، حتی ستارگان و سیاراتی پیرتر از زمین، با عمری تا هزار میلیاد سال شناخته شده‌اند. اینها انسان را وامی‌دارد که با تمام میل وجودی‌اش، در برابر این خدایی که همیشه در حال خلقت بوده، سجده و کرنش کند. نه با دستور، بلکه از روی رغبت و درک عظمت، بزرگی و قدرت. انسان در برابر این عظمت بی‌پایان، به رکوع می‌رود، خاکساری می‌کند و به سجده می‌افتد و اگر چنین نکند، آدم بی‌انصاف، منسک و بخیلی است. زیرا انسان در برابر انسان بزرگی که سال‌های زیادی را در کسب علم و دانش گذرانده، کرنش می‌کند، حال چطور در برابر حقیقت و تمام علم کرنش نکند! هر قدر انسان ظرفیت وجودی بیشتری پیدا کند، رحمت بیشتری به او عطا می‌شود  در ادامه دعا، حضرت سجاد (علیه‌السلام) عرضه می‌دارد: «یَا مَنْ لَا تَفْنَى خَزَائِنُ رَحْمَتِهِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لَنَا نَصِیباً فِی رَحْمَتِكَ = ای آنكه گنجینه‌های رحمتت به آخر نرسد، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را از رحمت خود بهره‌ای عطا فرما!» انسان باید در رأس همه‌ی خواسته‌هایش، همین را بخواهد. این که انسان رحمت بی‌پایان خدا را ادراک نماید، همین به او امید و قدرت می‌دهد تا رحمت‌های بزرگ‌تری را دریافت کند. هر قدر انسان ظرفیت وجودی بیشتری پیدا کند، رحمت بیشتری را نیز جلب می‌کند. خداوند تبارک و تعالی، انسان‌ها را با ظرفیتی نامحدود آفریده و این ظرفت از طریق عبادت و عبودیت به دست می‌آید. خداوند متعال این قوه‌ی محض را به استعداد می‌رساند. هر قدر انسان از طریق عمل، کسب معرفت، عبادت و عبودیت، سعی وجودی بیشتری انجام دهد و ظرفیت خویش را بالا ببرد، رحمت بیشتری را جلب و دریافت خواهد کرد. یکی از چیزهایی که انسان با آن رحمت بیشتری را جلب می‌کند، همین است که به این حقیقت توجه داشته باشد که خداوند رحمت بی‌‌پایان است. خداوند مهربانی و رحمت بی‌انتهاست، چنین خدایی دیگر بخیل نیست. کسی که چنین شناختی از خدا داشته باشد، وقتی می‌خواهد از او مسئلت کند، می‌گوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ رَحْمَتِكَ بِأَوْسَعِهَا وَ كُلُّ رَحْمَتِكَ وَاسِعَةٌ» و یا «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ كُلِّهَا» در ماه رمضان و در دعای سحر ما «کل» را مسئلت می‌کنیم. این خیلی مهم است. در این دعا، ابتدا با مظاهر محدود حرف می‌زنیم، بعد به سراغ نامحدود می‌رویم. دعای سحر، دعایی است که فوق‌العاده به انسان ظرفیت می‌دهد و انسان را از مسیر‌های نامحدود تجلیات گوناگون الهی عبور می‌دهد. البته ما‌ عادت کرده‌ایم دعای سحری خوانده شود و ما هم وسط آن سحری‌مان را بخوریم. کاری نداریم این کلمات چه معانی عمیقی دارند. و یا در تعقیب نمازها در ماه مبارک رمضان این دعا را می‌خوانیم: «اللّهُم أدخِل علی اهلِ القُبور السُّرور» وقتی انسان متوجه رحمت بی‌نهایت حق می‌شود، خواسته‌ها و روحیاتش نیز تغییر می‌کنند. بزرگ و بزرگ‌منش می‌شود و از بخل و تنگ‌نظری و حسادت، از محدودبینی، سخت‌گیری و ریزبینی و قطره‌ای کار کردن دور می‌شود. روحیه انسان، روحیه‌ای بزرگ، قدرتمند، وسیع و امیدوار می‌شود.   «اللّهُم أغن کلَّ فَقیر اللَّهم أشبِع کل جائِع، اللَهُم اکسُ کلَ عُریان=خدایا همه فقرا را غنی کن؛ خدایا همه گرسنه ها را سیر کن؛ خدایا همه بی لباس ها را لباس بپوشان». کسی که متوجه رحمت بی‌پایان خداست، اضطراب، ترس، ناامیدی، بخل و سخت‌گیری سراغ او نمی‌آید. گاهی با نگاه محدودمان، اگر صدقه‌ای هم می‌دهیم آن را به شخص خاص، یا نیت خاص اختصاص می‌دهیم، به جای آنکه بگوییم: خدایا برای هر کس که دوست داری و صلاح می‌دانی برسان. ما نباید برای خدا تعیین تکلیف کنیم. ما صدقه می‌دهیم، حال، خدا به هر کس دوست داشت، ‌می‌رساند. مگر ما از خدا مهربان‌تر هستیم که مشخص ‌کنیم صدقه‌ای که می‌دهیم برای چه کسی باشد؟‌ حمدی که می‌خوانیم به چه کسی برسد؟ صلوات،‌ قرآن و کار خیری که انجام می‌دهیم برای چه کسی باشد؟ تو به هر کسی که مصلحت می‌دانی برسان. همه بدبختی‌های ما ناشی از این محدودیت‌ها و حد زدن‌هاست. ما کوچک هستیم که همه چیز را کوچک می‌بینیم. اما اگر انسان در مقابل عظمت و رحمت خداوند متواضعانه بگوید: «یا مَن لا تَفنَی خَزائِنُ رَحمَتِک= ای آنکه خزانه‌های رحمت تو پایانی ندارد»، این انسان نه تنها دیگر سخت‌گیر، محدود و ریزبین به معنای منفی‌ نیست، بلکه کریم و بزرگوار می‌شود و تبدیل به یک روح پرقدرت و بی‌پایان می‌شود.  این‌ها مکتب تربیتی ماست، حق تعالی که اصل حقیقت ماست، چنین موجودی است و چنین عظمتی دارد. وجودی است که ملکش، عجائب خلقت و عظمتش و خزائن رحمتش تمام نمی‌شود. برای همین است که وقتی انسان جلوی خدا می‌ایستد، هر قدر هم گناه داشته باشد، در تعقیب نماز می‌گوید: «الهی إن کانَ ذَنبی عِندَکَ عَظیماً فَعَفوُکَ عَظیمٌ مِن ذَنبی = خدایا اگر گناه من نزد تو بزرگ است، عفو تو از گناه من خیلی بزرگ‌تر است». کسی که درست تربیت شده باشد، هیچ گاه با ناامیدی، رحمت خدا را محدود نمی‌کند و از رحمت او ناامید نمی‌شود. شادی، قدرت و امیدواری،‌ حاصل باور به بیکرانگی خداست تا الان فهمیدیم که خداوند عظمت، حکومت و رحمت بی‌پایان است. در نظام تربیتی، این موضوع از اهمیت بسیاری برخوردار است. زیرا اگر انسان خود را در کنار چنین خدایی بداند، هر کاری، ممکن می‌شود و هر اتفاق به ظاهر غیر ممکنی ممکن است بیفتد. خداوند تبارک و تعالی، غالباً انبیاء خود را تنها، دست خالی و فقیر به این طرف و آن طرف می‌فرستاد. چرا؟ برای این که از نظر تربیتی همه بفهمند که آدم به خدا احتیاج دارد نه به کسی دیگر. نه به قدرت و پول دیگری احتیاج دارد، نه به کسی غیر از خدا محتاج است. پیغمبران الهی غالباً یتیم بودند. حضرت موسی (علیه السلام) از پدر و مادرش جدا بود. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) یتیم بود. امیرالمؤمین (علیه السلام) یتیم بود. انبیاء الهی غالباً تک و تنها بودند. شما نگاه کنید پدر امام امت (رحمه الله علیه) در کودکی امام،‌ کشته می‌شود. این تربیت کجا و آن تربیت کجا که می‌گویند اگر بچه ‌یتیم شود، بدبخت و عقده ای تربیت می‌شود. این در حالی است که خیلی از بچه‌ها هستند که پدر و مادر ندارند، اما خیلی خوب تربیت می‌شوند. آدم اگر تکیه‌گاهش خدا باشد، خدا همه کس او می‌شود. خدا کس همه‌ی بی‌کسان است.   خداوند تبارک و تعالی در خیلی از مقاطع، اسباب و علل را از انسان می‌گیرد تا آدم بداند که بدون این‌ها هم می‌شود خیلی کارها را انجام داد. وقتی انسان خدا را در کنار خود ببیند، دنبال اسباب و علل است، اما آنها را نمی‌بیند، بلکه تنها خدا را می‌بیند. ««وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمى رما= این شما نبودید که تیر افکنید بلکه خدا بود.»( سوره انفال،‌ آیه 17) خدا به حضرت نوح می فرماید: «و اصنع الفلک باعیننا= کشتی را جلو چشم ما بساز»  باید این را بدانیم و بفهمیم که «لا مُؤَثِّرَ فی الوجود الّا الله= غیر از خدا،‌ هیچ تأثیرگذاری در عالم نیست». جز خدا کسی کاره‌ای نیست. از این رو حضرت موسی (علیه السلام) با آن عظمتش می‌گوید: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی = پروردگارا سینه‏ى مرا گشاده دار. كار مرا بر من آسان گردان. و گره از زبانم بگشا. تا سخنان مرا بفهمند.» (سوره طه ،‌آیه28-25)  برای همین است که خداوند به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: «إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ= مسلّما تو نمی توانی هر کس را که خود دوست بداری هدایت کنی (قلبش را متوجه حق سازی، زیرا وظیفه تو راه نشان دادن است) و لکن خداست که هر کس را بخواهد به ایمان می‌رساند، و او به کسانی که استعداد هدایت را دارند داناتر است»، (سوره قصص، آیه 56) آدمی ‌که با بی‌نهایت روبه روست و با آن تربیت می‌شود، بسیار قدرتمند، شاد و امیدوار است. او آدم ناامید، ضعیف و توسری‌خوری نیست. ببینید حضرت موسی (علیه السلام) زمانی که تنهاست چه می‌فرماید: «أنَّ مَعی ربّی سَیَهدین = همانا پروردگار من با من است و مرا هدایت می‌کند.»(سوره شعراء،‌ آیه 62) رب من، مالک مدبّر، عالم رب‌العالمین کنار من و با من است، او حتماً من را هدایت می‌کند. البته بستگی دارد به این که ما چقدر او را ببینیم و چقدر ظرفیت برای جلب رحمت، خیرات و برکات او باز کنیم. «واجعَل لَنا نَصیباً فی رَحمَتِک = برای من نصیبی از رحمتت قرار بده» این مهم است که انسان وقتی که می‌خواهد رحمت را جلب کند توجه داشته باشد که دست روی کدام خزینه گذاشته است. حقیقت تقرب به خداوند، زنده کردن صفات او در خویش و تقرب به انسان کامل است حضرت در فراز دوم، دقیق‌تر، ظریف‌تر و ریزتر به بیان مسائل می‌پردازند و عرضه می‌دارند: «یَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْیَتِهِ الْأَبْصَارُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَدْنِنَا إِلَى قُرْبِكَ= ای آن كه دیده‌ها همه از دیدنت فرو مانند، بر محمد و خاندانش (علیهم السلام) درود فرست و ما را به آستان قرب خود نزدیك نما.» قرب یعنی نزدیکی. خدا کجاست که ما به او نزدیک شویم؟ آیا ما با خدا فاصله‌ی زمانی و مکانی داریم؟ خداوند که جسم نیست که بخواهیم فاصله مکانی با او را کم کنیم. پس این قرب چیست؟ خدا همه جا حضوری یکسان دارد. «أینَما تُولّوا فَثَمَّ وَجهُ الله = به هر کجا روی گردانید وجه خداست.» (سوره بقره، آیه 115)همه جا خداست. همه جا چهره و جلوه‌ی خداست. این قرب، عبارت است از شباهت و سنخیت اخلاقی انسان به اخلاق خدا. یعنی تخلّق به اخلاق الله. بزرگان حکمت و فلسفه می‌فرمایند: «السّنخیَّهُ العِلَّهُ الإنضِمام= سنخیت علت انضمام دو تا چیزی است که بر اساس شباهت  به هم نزدیک می‌شوند» چرا مؤمنین در مسجد به هم نزدیک می‌شوند و با هم نماز می‌خوانند و همدیگر را دوست دارند؟ این نزدیکی بر اساس چیست؟ آیا بر اساس قیافه یا هیکل است؟ براساس کدام شباهت است؟ بر اساس سنخیت روحی است، روحشان شبیه هم است. ذره ذره کاندرین أرض و سماست           جنس خود را همچون کاه و کهرباست بنابراین، انسان هر چقدر اسم‌های بیشتری از اسماء الله تبارک و تعالی را  در خودش ظهور بدهد، به او شبیه‌تر و مقرب‌تر شده است. پس وقتی می‌گوییم نزدیک‌تر، یعنی نزدیک‌تر به امیرالمؤمنین (علیه ‌السلام)، نزدیک‌تر به امام زمان (عج‌ الله تعالی فرجه الشریف)، نزدیک‌تر به پیامبر (صلی‌ الله علیه و آله و سلّم)، نزدیک‌تر به خدا. یعنی شباهتش به خدا بیشتر باشد. یعنی وقتی می‌خواسته شبیه خداوند شود، از خودش مقاومتی نشان نداده است. موقعی که می‌خواسته حسادت کند، حسادت نورزیده است. حسادت، انسان را از شبیه‌تر شدن به خدا باز می‌دارد. می‌خواسته تکبر بورزد، تکبر نورزیده و فروتنی کرده است. بخل نداشته است، آنجا که باید خرج می‌کرده، خوب و درست خرج کرده، بدون این که دستش بلرزد و در نتیجه کریم شده است. موقعی که می‌خواسته به دیگران انفاق کند، زکات و خمس بدهد، تزلزل، تردید، شک و امروز و فردا کردن نداشته است و در نتیجه به اسم «کریم»، «رحیم» و «وهّاب» نزدیک‌تر شده است. موقعی که‌یک نفر در حقش ظلمی‌ کرده، راحت او را بخشیده و گذشت کرده، برای همین به اسم غفور و توّاب نزدیک شده است. عقده و کینه در دلش نگه نمی‌دارد، از کسی دل چرکین نیست و راحت رد می‌شود. مردم به این طور آدم‌ها می‌گویند پخمه و ساده لوح! همان‌گونه که به پیامبر (صلی‌ الله علیه و آله و سلّم) هم می‌گفتند خیلی آدم ساده لوحی است. خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) هم می‌فرمود: «مؤمن به خاطر ایمانش به سادگی و ساده‌لوحی متهم می‌شود». در حالی‌که این عین زیرکی است. وقتی کسی راحت رد می‌شود و عبور می‌کند، کوچک و ساده‌لوح نیست، وقت‌های آن‌چنانی، سخت‌گیری‌ها، بخل‌ها و حساب‌کشی‌های آن‌چنانی از افراد ندارد، این آدم زود شبیه خدا می‌شود. اما کسی که مدام حساب‌کشی، سوال و ریزبینی می‌کند و مدام به دنبال قصد و غرض در رفتار دیگران است، نمی‌تواند به شکلی جدی به سمت تخلّق به اخلاق الهی حرکت کند. این آدمی است که کوچک می‌ماند، ریز می‌ماند، شبیه هم نمی‌شود، تقربی هم ندارد و نه تنها جزء مقربین  نیست بلکه جزء ملعونین می‌شود؛ یعنی جزء چه کسانی است؟ کسانی است که دور هستند. چشم‌های محدود بین ما از درک وجود بی‌نهایت خداوند عاجز است  ای کسی که چشم از دیدن او باز می‌ماند و چشمها نمی‌توانند او را ببینند. چرا چشم‌ها نمی‌توانند خدا را ببینند؟ زیرا او وجود بی‌پایان است و چشم، قادر به دیدن بی‌نهایت نیست. چشم فقط چیزهای محدود را می‌بیند. آن هم بعضی چیزها را، آن هم از نظر طول موج، موج‌ها و رنگ‌های بین قرمز تا بنفش را. نه مادون قرمز را می‌تواند ببیند و نه ماوراء بنفش را. گوش هم همین طور، بین 20 تا 20 هزار فرکانس را می‌شنود، نه زیر 20 فرکانس را می‌شنود و نه بالای آن را. بشر محدود است. خدایی که با چشم دیده شود، خدا نیست جسم است و جسم محدود است. اگر خدا با چشم دیده شود، این خدا چند عیب دارد؛ ماده است و محدودیت دارد، تجزیه می‌شود و وابسته و محتاج است، و هزار عیب دیگر. زیبایی خداوند به این است که دیده نشود. «یَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْیَتِهِ الْأَبْصَارُ = ای آن كه دیده‌ها همه از دیدنت فرو مانند» ملاک عزت و ذلت،‌ تقوای الهی است « یَا مَنْ تَصْغُرُ عِنْدَ خَطَرِهِ الْأَخْطَارُ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ كَرِّمْنَا عَلَیْكَ = ای آن كه در برابر بزرگیِ تو هر چیز بزرگ دیگری ناچیز است، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را نزد خود گرامی بدار». خطر یعنی بزرگی، اَخطار یعنی بزرگ‌ها. یعنی در کنار تو بزرگی معنا ندارد. ما کوچکیم، اصلاً در کنار خدا چیزی معنا ندارد. یک خدای بی‌نهایت داریم و بقیه هم تجلیات او هستند. حضرت در ادامه دعا از خداوند می‌خواهد که او را عزیز کند و گرامی بدارد. این اوج خوبی است که انسان پیش خدا گرامی شود. گرامی ‌و عزیز کسی است که پیش خدا عزیز و گرامی ‌بشود و گرنه هر کس نزد غیر خدا گرامی ‌باشد، در واقع ذلیل و خوار است و مورد اهانت خداوند قرار می‌گیرد. در دعاهای ماه مبارک رمضان خواندیم که «لا تُهِنِّی بِکَرَامَةِ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ = خدایا من را با بزرگ کردن بنده‌های دیگرت کوچک نکن.» گاهی انسان کارش به جایی می‌رسد که خداوند در کنارش انسان‌های بزرگی قرار می‌دهد که او در کنار آن انسان‌های بزرگ، کوچک و ریز و حقیر می‌شود. می‌گوید: خدایا من طوری با تو درگیر نشوم که وقتی من را کوچک می‌کنی، بقیه را بزرگ کنی، بقیه می‌خواهند بزرگ باشند، باشند. اما من در قبال بزرگی دیگران تحقیر نشوم. گاهی وقت‌ها خداوند تبارک و تعالی در مورد بعضی از انسان‌های متکبری که نسبت به خلق خدا  بزرگی می‌کنند، از آستین غیبش آدم‌هایی را می‌آورد و بزرگشان می‌کند و این بزرگی باعث تحقیر و کوچک شدن آن آدم‌های متکبر می‌شود. به طور مثال خداوند حضرت ابراهیم (علیه السلام) را در مقابل نمرود قرار می‌دهد تا نمرود را له کند؛ یا با بزرگی موسی (علیه‌السلام) فرعون را خوار کند؛ یا با بزرگی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابوسفیان، ابولهب، ابوجهل، منافقین و مشرکین را خوار ‌کند. بنابراین، ما اصولاً دو تا بزرگی داریم: یک بزرگی نزد خداست که حقیقت بزرگی است که اگر انسان نزد خدا عزیز و گرامی ‌بود، این عین بزرگی است، اما اگر نزد دیگران عزیز و نزد خدا ذلیل شد، این عین خواری است.  مبنای عزیز و گرامی ‌بودن، خداست. خاک بر سر کسانی که با معصیت خدا بخواهند نزد دیگران عزیز شوند! آقایی به خواستگاری خانمی رفته، دیده این خانم شرط‌های غیرمشروع می‌گذارد. برای این که دل این خانم را به دست بیاورد و با این خانم ازدواج کند. او معصیت خدا را می‌کند؛ یعنی با ذلت نزد خدا، می‌خواهد در دل این خانم جا باز کند. برای اینکه پیش دایی و عمو و فامیل خانم، عزیز شود، مجلس عروسی می‌گیرد که پر از معصیت خداوند است. خداوند هم کاری می‌کند که نه تنها در دل آن خانم جایی باز نمی‌کند، بلکه منفور او نیز می‌گردد. بعد از مدتی هم زندگی‌شان با معصیت به هم می‌ریزد. این، انسان را خوار و ذلیل می‌کند. یا این که خانمی می‌خواهد پیش آقایی، پیش همسرش، ‌غیر از آن طریقی که خدا می‌خواهد، عزیز شود. اما هیچ وقت عزیز نمی‌شود. چون عزیز کسی است که خدا عزیزش بکند. عزیز کسی است که با معیار‌های خدا عزیز شود. کسی که بخواهد با معصیت و فرار از خدا و با خباثت، با رذیلت ها، بد جنسی، حسادت، تکبر، نخوت، فخر فروشی، چشم و هم‌چشمی، با ثروت و تجملات عزیز شود، باید بداند این‌ها او را عزیز نمی‌کنند. بسیاری از ثروتمندان هستند که دائماً برای اطرافیانشان هزینه می‌کنند، اما همان اطرافیان برای آنها طلب مرگ می‌کنند تا بقیه پول‌هایشان را نیز بالا بکشند. این افراد محبوب و عزیز نیستند. لذا می‌گوییم: «و لِلّهِ العِزَّه و لِلرّسولِه و لِلمُؤمِنین = عزت، تنها برای خدا، رسول خدا و مؤمنین است.» انسان از طریق تقوا و ایمان به عزت، بزرگی، شکوه، عظمت و محبوبیت دست می‌یابد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا = به درستی کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، خدای رحمان برای آنها محبتی قرار خواهد داد.»(سوره مریم، آیه96) خانمی نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد و عرض کرد می‌خواهم شوهرم بیشتر دوستم داشته باشد، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمودند: نماز شب بخوان. خانم‌ها الان برای محبوب شدن نزد همسرانشان چه کار می‌کنند؟ به خاطر نادانی‌شان، کارهایی انجام می‌دهند که روز به روز منفورتر می‌شوند و روز به روز علاقه‌ی شوهر به آن‌ها کمتر می‌شود. اگر انسان مودّت می‌خواهد، باید به کانون مودّت نزدیک شود. اگر محبوبیت و عزت می‌خواهد از طریق قانونی، آن عزت را به دست می‌آورد، از طریق شرعی و درست. «قَد جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیءٍ قَدرًا =خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.» (سوره طلاق،‌ آیه 3) انسان با ظرفیت،‌ مهربانی،‌ گذشت و بزرگواری عزیز می‌شود؛ نه با کوچک کردن، تحقیر کردن، تمسخر، تحدید، زورگویی، حسادت، تنگ نظری و حذف دیگران. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) نفرمود برو آرایش کن، لباس آن‌چنانی بپوش، چنین و چنان کن تا عزیز بشوی. بلکه فرمودند: اگر می‌خواهی پیش شوهرت عزیزتر بشوی، نماز شب بخوان. این خیلی حرف بلند و حکیمانه‌ای است. «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمى رما= این شما نبودید که تیر افکنید بلکه خدا بود.» (سوره انفال،‌ آیه 17)  برای ایجاد محبوبیت در دل دیگران،‌ ما کاره‌ای نیستیم،‌ محبوبیت فقط از آن خداست. در دعای روز شنبه می‌خوانیم «لا تُوحِشَ بِی أَهْلَ أُنْسِی= کسانی را که به من انس‌ گرفته‌اند از من وحشت‌زده نکن» خدایا کاری کن که خانواده من و کسانی که به من انس گرفته‌اند از من وحشت‌زده نشوند و من منفور آن‌ها قرار نگیرم. غیر از خدا کسی نمی‌تواند این کار را بکند. کسی نمی‌تواند خودش برای خودش عزت و محبوبیت ایجاد کند، این کار ما نیست، ما منشأ اثر نیستیم. این یک قاعده فلسفی است: «لا مُؤَثِّرَ فِی الوُجود إلّا الله = در عالم وجود، هیچ تأثیرگذار و فاعلی جز خداوند نیست.» اگر انسان در مسیر خدا حرکت کند، تقوایش را حفظ کند، به دستورات خدا التزام داشته باشد، می‌بیند که خداوند چگونه راضی می‌شود و او را محبوب‌تر، عزیزتر و بزرگ‌تر می‌کند. اما اگر کسی بخواهد بدجنسی کند، کسی را تحقیر کند یا کنار بزند تا خودش عزیزتر بماند، خداوند چنین راهی را قرار نداده. همه عزت و کرامت به دست خداست. اگر کسی نزد خدا عزیز شود، نزد بندگان نیز عزیز می‌شود؛ اما اگر کسی نخواهد این راه را طی کند و توجه نداشت که خدا دوستش داشته باشد، برایش این جزء آرمان‌ها و آمال‌ها و آرزوهایش نبود، برایش مهم نبود که از چشم خدا بیفتد، این فرد، نزد خلق خدا هم خوار و ذلیل می‌شود. انسان باید مراقب باشد که مبادا از چشم خدا بیفتد. در مسیر راه انسان، آزمایش‌ها و امتحان‌های زیادی قرار می‌گیرد. اگر انسان فقط به فکر این باشد که از چشم دیگران نیفتد، عزیز نمی‌شود. اگر شیطان در پاسخ به دستور خداوند، در مقابل انسان سجده کرده‌ بود، پیش خدا عزیز می‌شد یا رانده می‌شد؟ اما او مقاومت کرد، حسادت ورزید و این حسادت او را رانده کرد. انسان‌هایی بودند که حسادت را کنار گذاشتند و نزد خداوند بزرگ شدند. خداوند رحمت کند مرحوم علامه را! می‌فرمودند چرا حضرت عبدالعظیم را عبدالعظیم الحسنی (علیه السلام) می‌گوییم؟ چون جزء اولاد امام حسن (علیه السلام) بودند. یک تعدادی از اولاد امام حسن (علیه السلام) بعد‌ها در نسل‌های بعدی،‌ یعنی فرزندان امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد (علیهم السلام) حسادت می‌کردند. حضرت عبدالعظیم الحسنی (علیه السلام) می‌آید و این حسادت را می‌شکند، خدا امامان را عزیز کرده و امام قرار داده، ما باید برویم نزد ایشان و عرض ارادت کنیم، بگوییم ما را بپذیرید. چرا در مقابل این بزرگان مقاومت می‌کنید؟ حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) نزد امام (علیه السلام) می‌رود و می‌گوید: آقا آمدم عقائدم را به شما عرضه کنم تا شما ایمان من را تأیید کنید، بعد هم می‌گوید من شهادت می‌دهم شما امام من هستید. همین باعث می‌شود که نزد خدا و ائمه (علیه السلام) بزرگ ‌شود. آنقدر بزرگ می‌شود این شخصیت که درباره او آمده است: «مَن زارَ عَبدُالعَظیم کَمَن زارَ الحُسَین بِکَربَلا= هر کس حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) را در ری زیارت کند، مانند این است که حضرت حسین (علیه السلام) را در کربلا زیارت کرده باشد.» چرا؟ چون حسادت را کنار گذاشت.  ما باید دنبال راه باشیم. اگر می‌خواهیم نزد خدا گرامی‌ باشیم، باید به این آیه مبارکه پای‌بند باشیم که: «إنَّ أکرَمَکُم عِندَاللهِ أتقیکُم= همانا گرامی‌ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.»(سوره حجرت، آیه 26) اگر بخواهی خودت را برای خودت درست کنی، با غیبت کردن از دیگران، تهمت زدن، دیگران را دور کردن، دیگران را حذف کردن و نان دیگران را قطع کردن، انسان عزیز نمی‌شود. محال است انسان عزیز بشود، محال، محال، محال است. خداوند برای هر چیز، قدر و اندازه و طریقی قرار داده است. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هر چیزی راهی دارد. آدم برای رسیدن به مقصد، باید راه درست را برود. شیطان اگر عرضه داشت، خودش را پیش خدا عزیز می‌کرد. شیطان دید حضرت آدم (علیه السلام) آمده، ترسید یک تازه وارد جایش را بگیرد. گفت من جلوی این کوتاه نمی‌آیم. می‌خواست عزت و بزرگی‌اش حفظ شود! اما خوار شد. اینکه کسی نمی‌تواند دیگری را تحمل کند، یک فکر شیطانی است. کینه گرفتن از دیگران، حسادت ورزیدن و دل چرکینی، نقشه‌های بد برای آدم‌ها، همه افکار شیطانی هستند و اثر منفی این رذیلت‌های اخلاقی به خود فرد برمی‌گردد. لذا قرآن می‌فرماید: «مکر بد، جز به اهلش برنمی‌گردد، اگر آدم مکر کند، به خودش برمی‌گردد. خودش ذلیل و خوار می‌شود.» خدا کند آبرویمان پیش خدا نرود حضرت سجاد (علیه السلام) در فراز دیگری از این دعا عرضه می‌دارد: «یَا مَنْ تَظْهَرُ عِنْدَهُ بَوَاطِنُ الْأَخْبَارِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَفْضَحْنَا لَدَیْكَ = ای آن كه خبرهای پنهان پیش تو آشكار است، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را نزد خود رسوا مكن» برای خداوند باطن و پوشیدگی معنا ندارد. همه چیز برای خدا ظاهر است. او «بِکلِّ شیْءٍ محِیط» (سوره فصلت،‌ آیه 54) است.   چقدر زیباست این فراز: «خدایا ما را پیش خودت ضایع نکن!» یک موقع انسان می‌گوید: خدایا تو عالم اسرار و نهان و آشکاری! ما را پیش مردم مفتضح نکن، در مناجات شعبانیه می‌گوییم «فَلا تَفضَحنی یَوم القیامَه عَلی رُئُوسِ الأشهاد= خدایا من را در مقابل مردم رسوا نکن.» حرف خیلی بلند است. اینجا می‌گوید: « خدایا تو که باطن و ظاهر من را می‌دانی، هیچ چیز از من نزد تو مخفی نیست، من را پیش خودت مفتضح نکن!» آن‌قدر این خدا مهربان و بزرگ است که امام سجاد (علیه‌السلام) چنین طمعی به او دارد. این‌گونه خدا را شناخته است. حضرت این‌طور به ما می‌آموزد که رسوا نشدن نزد مردم یک درجه از خداشناسی است، اما درجه بالاتر شناخت این است که انسان بفهمد رسوایی و عزت به دست خداست و با این شناخت از او می‌خواهد که او را نزد خودش نیز رسوا و مفتضح نکند. چقدر درجات خداشناسی با هم فرق دارند! هر قدر انسان با این وجود بی‌نهایت سر و کار دارد، نوع خواسته‌هایش هم متنوع و کامل‌تر و بزرگ‌تر است. هر چه شناخت و معرفت و تکیه‌اش به وجود لایتناهی بیشتر می‌شود، منش و شخصیتش نیز بالاتر است. برای همین است که آدم‌ها را می‌شناسند و کنار این خدا شاد و آرام هستند. در کنار خلق، ممکن است بخور بخور و بدزد و ببر باشد اما در کنار خدا این نگرانی‌ها نیست. یکی از دوستان می‌گفت: کنار یک حلیمی ‌ایستاده بودیم، چهار جوان سوار بر ماشین‌شان گفتند که آقا کمی حلیم بده ما بخوریم، آقا هم چهار ظرف حلیم برایشان ریخت،‌ گفتند در ماشین میخوریم، گفت: اشکالی ندارد. گفت حلیم را که خوردند، گاز را گرفتند و رفتند. به او گفتم شماره‌اش را بردارم به پلیس زنگ بزنم، گفت: نه بابا خوردند که خوردند، بالاخره روز قیامت یک چیزی از ما کم می‌شود یا نه؟ ‌یک چیزی هم برای قیامت ما بماند.  ببین آدم چقدر آدم می‌شود. مگر می‌شود از این آدم چیزی دزدید؟ اگر بدزدند به نفع او دزدیده‌اند. اگر کسی غیبتش را می‌کند به نفع اوست. اگر کسی او را مسخره و تحقیر کرد به نفع اوست. آدمی ‌که خدا را کنار خود دارد، هیچ کارش نمی‌توانی بکنی. هر بدی‌ای که به او کنی، در واقع به او خدمت کرده‌ای. هر ضربه‌ای به او بزنی، بزرگش کرده‌ای. آدرم باید مکانیزیم دستگاه خدا را بشناسد که اشتباه عمل نکند. چقدر خوب است آدم چنین خدایی را کنار خود داشته باشد.  چنین خدایی هرگز هیچ آسیبی نمی‌بیند. هیچ چیز از او کم نمی‌شود. هم در دنیا خوب، شاد، عزیز و مطمئن است و هم در آخرت. ندیدن خداوند متعال با چشم و ایمان آوردن به او امری غریب نیست؛ چرا که حقایق بسیاری از هستی را که چاره‌ای از تصدیق آن‌ها نداریم، هرگز با چشم رؤیت نمی‌کنیم. ما در دنیا به بسیاری از چیزها اعتقاد داریم اما با چشم هم آن‌ها را نمی‌بینیم. عقل، شعور، ترس، اضطراب، امید، ناامیدی، عشق، نفرت، حقایق کلی عالم، آیا اینها دیدنی است؟ اینها حقایق کلی هستند که ایمان هم به آن‌ها داریم و چه بسا اگر دقت کنیم قسمت عمده‌ی پایه‌های زندگی انسانی بر واقعیت‌های عقلانی باشد. زندگی انسانی بر اساس سلسله اموری است که این امور هیچ کدام دیدنی نیستند. مردانگی، صداقت، شرافت، اخلاق و بزرگواری،‌ هیچ یک با چشم دیده نمی‌شوند. پس قسمت اعظم زندگی دنیایی ما، بر اساس اموری است که قابل رؤیت و محسوس نیستند. این حس‌گرایی خیلی مهم است که انسان می‌خواهد ملموس و محسوس کند و این چنین نیست که بتوان هر چیزی را بر اساس حواس ظاهری دریافت کند. کتاب‌های جهان همگی با عقل انسان رابطه دارند. با او سخن می‌گویند و هرگز چیزی را به چشم و گوش ارائه نمی‌کنند. کتاب‌ها را می‌خوانید، علم‌تان زیاد می‌شود، اما آیا عملت را نیز که زیاد شده، نشان می‌دهد؟ خیر. ابزار فهم جملگی قواعد علمی، عقل محض‌ است. شناخت اخلاق مردمان و حالات روحی آنان، با عقل خاص قابل فهم‌اند و هرگز با چشم نمی‌توان به آن پی برد. بزرگی و کوچکی، عظمت و حقارت موجودات امری نسبی است. ممکن است بسیاری چیزها که از نظر بعضی مهم و بزرگ است، از نظر ما کوچک و حقیر باشد و هر کس به هر مقدار دارای عظمت و قدرت باشد، در برابر بسیاری از حوادث و واقعیات به عجز و ناتوانی می‌رسد و چاره‌ای جز تسلیم ندارد. بهلول به‌ هارون الرشید گفت: اگر یک قطره بول در مجرای بول تو گیر کند چه کار می‌کنی؟ گفت: نصف مملکتم را حاضرم بدهم که قطره در بیاید، زیرا آدم را می‌کشد. گفت: اگر یک قطره آب در گلویت گیر کند؟ گفت: نصف مملکتم را می‌دهم. گفت: ای ‌هارون یک مملکت که به دو تا قطره‌ی پست و ناچیز بند است، پس چرا اینقدر تکبر و غرور برایت آورده است؟! این حکومت تکبر کردن دارد؟!  آدم هر چقدر بزرگ باشد، خدا با یک چیزهایی خوارش می‌کند. فیل را نگاه کنید با آن عظمت، دشمنش یک مورچه است. خداوند یک مورچه را فرستاد که توانست یک فیل را بکشد. آنقدر سرش را به در و دیوار و این طرف و آن طرف زد تا نابود شد. چنان که نسل انسانی در مقابل دستگاه تکوینی عالم، غیر از اینکه رابطه‌ها را شناخته و خود را بر حسب آنان تطبیق داده، کار دیگری از او ساخته نیست. خدا یک سلسله مقررات تعیین کرده تا ما خود را با آن هماهنگ کنیم، تا بتوانیم زندگی‌مان را بر مبنای آن اداره کنیم و غیر از این هم کاری از ما ساخته نیست.  اما به هر حال و به هر جا که برسد، عاقبت در مقابل ناملایمات، چاره‌ای جز تسلیم خاضعانه نخواهیم داشت. کسانی که در مقابل ناملایمات،‌ خیره‌سری و مقاومت می‌کنند،‌ خودشان له می‌شوند. لذا امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمود: «إذا لَم یَكُنْ ما تُرید فَأَرِدْ مَا یَكُون = اگر اوضاع آن طوری که تو می‌خواهی نیست، پس آنی را بخواه که هست» چون این طور دیگر له نمی‌شوی و فرمود: مؤمن مثل یک گیاه نرم است، وقتی باد می‌آید به هر طرف که باد بیاید او می‌تواند انعطاف نشان بدهد و هرگز نمی‌شکند؛ اما آدم‌های منافق مانند چوب خشک‌ هستند، در مقابل طوفان و باد مقاومت می‌کنند و می‌شکنند.  هیچ بزرگی نیست مگر آنکه در پیشگاه خداوند خرد و ناتوان است و هر مهمی‌ در کنار او ناچیز است.  اگر این خدا بنا را بر این بگذارد که کسی را تحقیر کند و پرده از اسرار او بردارد، برای او هیچ مخفی‌گاهی نیست. خدا نکند که کسی را رسوا کند. خداوند می‌فرماید: من دو جا خنده‌ام می‌گیرد، وقتی که می‌خواهم کسی را عزیز کنم و بقیه تلاش می‌کنند تا او را ذلیل کنند، او را بزرگ می‌‌کنم، دیگر جایی‌که بخواهم کسی را ذلیل کنم و بقیه تلاش ‌کنند او را عزیز کنند. عزت و ذلت دست خداست. انسان به هر کجا بگریزد برای اینکه آبرویش را جمع کند، رسوا می‌شود و نمی‌تواند فرار کند. هیچ مانعی نمی‌تواند او را از این نصیب حتمی کنار بزند؛ زیرا با تقدیر الهی هیچ تدبیری سود نمی‌دهد. تدبیر و قضا و قدر الهی را نمی‌توان با نقشه از بین برد یا خنثی کرد. لذا امام (علیه‌السلام) بعد از آنکه بزرگ‌ترین قدرت‌ها را در مقابل خداوند، کوچک دانست و کوچک و بزرگ را در آن افق، بی‌معنی معرفی کرد، با درود بر پیغمبر (صلی‌ الله علیه و آله و سلّم) از خداوند درخواست نمود که با ما با ستاریت خود معامله کند و پرده اسرار را کنار نزند. خداوند شرم دارد دعای بین دو صلوات را اجابت نکند در مورد صلوات‌هایی که وسط دعا‌ها می‌آید، قبلاً هم عرض کردیم که این صلوات، صلوات اسم اعظم است. در روایت داریم که اگر دعایی بدون صلوات برود، فایده ندارد و اگر دعایی همراه صلوات اول و آخر و وسط دعا باشد، خداوند حیا می‌کند از این که آن دعا را رد کند زیرا می‌فرماید اول و آخرش که صلوات بود را پذیرفتیم، وسط آن را هم می‌پذیریم. برگرفته از مباحث «شرح صحیفه سجادیه» 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6761
زمان انتشار: 18 آوریل 2017
| |
دور نگه داشتن دل از کینه

استاد محمد شجاعی

دور نگه داشتن دل از کینه

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6760
زمان انتشار: 18 آوریل 2017
| |
دارالسلام

استاد محمد شجاعی

دارالسلام

«وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ»، یعنی خودت را در دنیا سالم کن تا دعوتت کنند. وقتی هم از اینجا بروی با استقبال باشکوه ائمه روبرو می شوی. دارالسلام یعنی من به گونه ای در دنیا با سلامت زندگی کنم که از تمام ترس ها و اضطراب های برزخ و قیامت در امان باشم. مثل جنینی که سالم متولد می شود و مشکلی ندارد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6759
زمان انتشار: 18 آوریل 2017
| |
(20) «دوری از کینه توزی» عامل شادی است

مباحث شادی، جلسه 20، 96/1/26

(20) «دوری از کینه توزی» عامل شادی است

وقتی کینه به دل می گیرید، به تاثیرات جسمی و روحی آن فکر کنید. چون باعث بروز بیماری های جسمی می شود و از طرفی عذاب قبر زیادی به همراه خواهد داشت. پس با بخشیدن و ندید گرفتن، کینه را از خود دور کنید و زندگی شاد و آرامی را برای خود به ارمغان بیاورید.

«شادی» یکی از ارکان مهم شخصیت مؤمن است. میزان ایمان هرکسی با دو عامل شادی و آرامش او سنجیده می شود. از دیگر عواملی که به شادی و آرامش انسان کمک می کند، «دور نگه داشتن قلب از دل چرکینی و کینه» است. خدا رب و مربی ماست. مالک و تدبیرکننده ماست. ما را آفریده که شبیه خودش کند. بنابراین، اگر بخواهیم شبیه خدا شویم، به فضا و محیط هایی نیاز داریم که این محیط ها بتوانند آن کمالات را در ما شکوفا کند. یک شاگرد اگر بخواهد شبیه استادش شود، صرف گوش دادن کافی نیست. سکوت و خوب گوش دادن یک مرحله است، اما بعد باید درس استاد را در خودش ظهور دهد. در سطح زندگی دنیا هم تعارض و تنش هایی وجود دارد که شاید خیلی خوشتان نیاید، ولی واقعا به نفع تان است. چنانکه قرآن کریم می فرماید: «عسی أَنْ تَكْرَهُوا شَیْئًا وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا كَثِیرًا[1]= چه  بسا چیزها که شما از آنها بدتان می آید، اما به نفع شماست». ممکن است شما از چیزی بدتان بیاید که خدا خیر بسیار را در آن نهاده باشد. در این تضادها، تمرین کنید تا شبیه الله شوید. آن بخشی از ما که از تضادها خوشش نمی آید، بخش حیوانی است. چون راحت طلب است و می خواهد زیر بار  حق نرود. از این رو، توجیه و مسخره می کند و بهانه می آورد که به عبودیت تن در ندهد. انسان در طول زندگی با افراد مختلفی همچون پدر و مادر، همسر، خواهر و برادر، دوستان، همسایه، زیردستان و افراد جامعه روبرو می شود. این افراد رفتارهایی دارند که گاهی از آنها خوشمان نمی آید. این خوش آمدن یا نیامدن ممکن است حق باشد یا در اثر خودشیفتگی ها و غرض های شخصی باشد. یعنی «خود» را برای قضاوت رفتار دیگران مبنا قرار می دهیم که اگر او کاری کرد و من خوشم نیامد، پس آدم بدی است.  امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: «مَنِ اطَّرَحَ الحِقدَ اسْتَراحَ قَلبُهُ و لُبُّهُ[2]= هركس كینه را دور بریزد، قلب و عقلش آسوده گردد». این که حضرت می فرماید «اطَّرَحَ الحِقدَ» یعنی کینه در دل می افتد. گاهی انسان در معرض بعضی حالت های نفسانی قرار می گیرد و چیزهائی به دلش می افتد که عمدی هم نیست. گاهی می توان دل چرکینی را از خود دور کرد، ولی نمی شود. در این صورت باید خودتان را قوی کنید. یعنی خود را به گونه ای بسازید که دل چرکین نشوید. این گونه نباشد که اگر کسی عمل بد انجام داد، عفونتی در شما ایجاد شود. مثل آب کر باشید که وقتی نجاست در آن افتاد، پاک می شود. نه این که آب کر نجس شود. بعضی وجودشان مثل آب کر است که اگر کسی بخواهد او را به خشم وا دارد، کینه ای در دلش ایجاد نمی شود. چون شخصیتش قوی و بزرگ است. نتیجه آن می شود که دل آرامش پیدا می کند و قوه دراکه اش بنا بر فرمایش حضرت راحت می شود. بنابراین، کسی که در حق شما بدی کرده، دو کار می توانید بکنید: 1. عفو کنید و ببخشید تا خدا شما را ببخشد. در این صورت، شبیه خدا می شوید. با عفو کردن یاد می گیرید چیزی که خلاف میل شماست، ناراحتی ایجاد نکنید و بی ظرفیتی به خرج ندهید. اگر چیزی دلتان را رنجاند، بتوانید آن حادثه منفی را از خود دور کنید. نتیجه آن می شود که نفس تان پاک و شبیه خدا می شود. به عنوان مثال، خدا شرایط اقتصادی را فراهم می کند که بتوانید به دیگران کمک مالی کنید. یعنی از پولی که برایش زحمت کشیدید، به دیگران بدهید تا مظهر اسم جواد، کریم و وهاب خدا باشید. 2. کینه به دل بگیرید. کینه مثل عفونتی است که در بدن ایجاد می شود. وقتی عفونت در بدن ماند، سیستم بدنی را مختل و گاهی نابود می کند. پس اگر حقد و کنیه را بیرون بریزید، آرام و راحت می شوید، پاک و شبیه الله می شوید، زندگی تان شاد می شود و از آن لذت می برید. اما اگر آن را نگه داشتید، مثل عفونت، وجودتان را نابود می کند. ببخشید و ندید بگیرید تا خدا شما را بیامرزد یکی از دستوراتی که در قرآن واجب شده، عفو و گذشت است. «وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ[3]= و باید عفو كنند و گذشت نمایند. مگر دوست ندارید كه خدا بر شما ببخشاید». شما باید اهل عفو باشید و اهل مغفرت باشید، مگر دوست ندارید خدا شما را ببخشد. عفو یعنی از کسی کینه به دل نگیرید، انتقام نگیرید و دنبال تلافی کردن نباشید. اما مغفرت از عفو بالاتر است. «وَلْیَصْفَحُوا= صفح هم داشته باشید» یعنی با طرف مقابل به گونه ای رفتار کنید که انگار چیزی ندیدید. نه اینکه بگوئید بخشیدمت. روح پاک مثل پارچه ی پاک و تمیزی می ماند که لکه را نمی گیرد. بنابراین، چه خوب است آدم خیلی از بدی ها را نببیند. روزی یکی از بستگان امام سجاد (علیه السلام) جلوی اصحاب به حضرت فحش و ناسزار می دهد. حضرت فقط می شنود، بعد که شخص می رود، حضرت عرض می کند می روم تا جوابش را بدهم. اصحاب می خواستند شمشیر بکشند اما امام اجازه نمی دهد. به خانه او می رود و می فرماید: این فحش هایی که به من دادی اگر واقعا در من هست، خدا مرا ببخشد. اگر در من نیست، خدا تو را ببخشد. شخص به دست و پای حضرت می افتد و می گوید آقا ببخشید. همه در خودم هست. اگر کسی را نبخشیدید، دنیا و زندگی تان خراب می شود و در برزخ هم با کینه محشور می شوبد. مثل جنینی که از رحم مادر، مریضی را  با خودش به دنیا می آورد. برایش دردسرساز می شود. کسی هم که با قلب آلوده (بداخلاقی، سوء ظن، عصبانیت، کینه) از رحم دنیا وارد نظام برزخ می شود، برایش دردسرساز می شود و سال های سال باید بدبختی بکشد تا قلبش پاک شود. پس بهتر است انسان از اول خودش را سالم نگه دارد و برخوردهایش را طوری تنظیم کند که نیاز به ایجاد دشمنی و کینه و انتقام نیابد. ادامه آیه می فرماید: «أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ= مگر نمی خواهید خدا مغفرتتان کند». پس چرا این همه دعوا و درگیری و کینه و انتقام دارید!» در روز عاشورا کسانی بودند که با امام حسین (علیه السلام) تا غروب جنگیدند. لحظه آخر که حضرت فرمود: «هل من ناصر ینصرنی» بعضی به لشکر حضرت ملحق شدند و حضرت آنها را پذیرفت. انسان باید الگو داشته باشد. بدون مربی نمی تواند مسیر انسانیت را درست طی کند. فلسفه وجودی امام این است که ما نگاه کنیم و ببینیم آنها چگونه عمل می کردند. چون خلیفة الله اند و الگوی عملی ما در کارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اخلاق و مدیریت و... هستند. آثار کینه توزی در فرمایشات مختلفی از امیرالمؤمنین درباره ماهیت و نتایج بد کینه توزی بیان شده است که عبارت اند از: - «الحِقْدُ اَلْأمُ العُیوبِ[4] = کینه توزی، پست ترین عیب هاست». عیوب درجه بندی دارند. پست ترین آنها، کینه است. کسی می تواند در دلش کینه نگه دارد که انسان بزرگواری نباشد. - «الحِقدُ مَثارُ الغَضَبِ[5]= كینه، خشم برانگیز است». خشم و غضب مثل شوک مغزی می ماند که در هر بار ، عده ای از سلول های مغزی را از بین می برد. هر بار عصبانیت هم روح را آلوده می کند و فشار قبر زیادی برای انسان درست می کند. چون خلق انسان را وحشی می کند. پس وقتی عصبانی می شوید، خودتان را نگه دارید. آن را بیرون نریزید. ولی بهتر آن است که انسان اصلا عصبانی نشود. یعنی زیربنایی در وجودش بسازد که اگر کسی خواست در اثر جهالت، او را به هم بریزد، آسیبی نبیند. خاستگاه و منشا غضب، کینه است. انسان وقتی کینه می گیرد، عصبی می شود. پس راحت باشید و دلتان را خراب نکنید. ما با شادی می توانیم به خدا نزدیک شویم. اگر کسی بخواهد به معنای حقیقی به سمت خداوند سیر و سلوک کند، باید از سلاح های شادی و آرامش استفاده کند. چون مؤمن اگر شاد نباشد، به هیچ وجه نمی تواند رشد کند. یعنی زمین گیر و زندانی می شود. عمر دنیا کوتاه است. ارزش دعوا، درگیری، کینه و دل چرکین شدن را ندارد. «الحِقْد داءٌ دَوِیٌّ و مَرَضٌ مُوبِی[6]= کینه یک بیماری سخت و مرض مسری است». کینه بیماری مسری است. گاهی انسان کینه را از پدر و مادرش یا با رفاقت آدم کینه ای یاد می گیرد. حواسمان باشد با آدم های خشن و تند نباید رفاقت کرد. چون خیلی خطرناک هستند. «الحِقدُ مِن طَبائِعِ الأشْرارِ= کینه توزی از خصلت های اشرار و آدم های بد است». لشکر معاویه بین لشکر امام علی (علیه السلام) و رود فرات قرار گرفتند و اجازه ندادند یاران آن حضرت آب بردارند. حضرت کسی را سوی معاویه فرستاد تا به او بگوید لشکریانش آب را بستند. اما او توجهی نکرد. سرانجام لشکریان امیرالمؤمنین بر لشکریان معاویه حمله کردند و رود را به تصرف درآوردند. آنگاه علی (علیه السلام) دستور داد آب برای همه آزاد باشد و هیچ کس مانع از آن نشود. از آن پس، از هر دو طرف، افراد می‌آمدند و آب برمی‌داشتند. این اخلاقی است که اسلام به ما یاد می دهد که با دشمنت هم جوانمرد باش. - «الدُّنْیَا أَصْغَرُ وَ أَحْقَرُ وَ أَنْزَرُ مِنْ أَنْ تُطَاعَ فِیهَا الْأَحْقَاد[7]= دنیا كوچك تر و حقیرتر و ناچیزتر از آن است كه در آن از كینه ها پیروى شود». دنیا اصلا نمی ارزد که انسان برای آن غصه بخورد و جهنم درست کند.  اگر برای دنیا عصبی شدی، برای خودت جهنم درست می کنی. - «إنَّما اللَّبیبُ مَنِ اسْتَسَلَّ الأحْقادَ[8]= خردمند كسى است كه كینه ها را از دل بیرون كند». آدم کینه ای، عقل ندارد. فقط کسانی خردمندند که کینه را از دلشان بیرون می کنند، خودشان را آزاد می کنند. اگر کینه را از دل تان بیرون کنید، قلب و عقل تان هم راحت می شود. عکس این قضیه، اگر کسی کینه ای باشد، نه دل راحتی دارد و نه عقلش خوب کار می کند. در زندگی نمی تواند تصمیم درستی بگیرد؛ همسر خوب انتخاب کند؛ زن داری یا شوهرداری درستی کند؛ فرزندی سالم و شاد تربیت کند؛ مدیر خوبی باشد؛ معلم خوبی باشد؛ چنین کسی هر جا مسئولیت به او بدهند، کارها را خراب می کند. [1] . سوره نساء/ آیه 19. [2] .  تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، ج1، ص624. [3] . سوره نور/ آیه 22. [4]. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج3، ص136. [5] . تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، ج1، ص37. [6]. همان، ج1، ص80. [7] . همان، ج1، ص97. [8] . همان، ج1، ص272.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed