www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 9582
زمان انتشار: 8 سپتامبر 2018
| |
حسادت چیست!

شادی؛ مرزداران؛ جلسه 5؛ 1397/6/10

حسادت چیست!

چه چیزهایی نمی‌گذارند ما شاد باشیم؟ قبلاً گفته شد که میزان آرامش و شادی ما در آخرت، بسته به میزان آرامش و شادی ما در دنیا. کسانی که می‌توانند با وجود مشکلات زندگی،  شاد و آرام زندگی کنند، درجه شادی و آرامش شان در آخرت، فوق‌العاده زیاد است.

«مانع شادی»، یعنی یک چیزی وجود دارد که هم شادی دنیا را از ما می‌گیرد و هم عذاب آخرتی می‌آورد و انسان را از شادی در آخرت و بهشت محروم می‌کند. حسادت یکی از موانع شادی است. حسادت یعنی انسان از داشتن نعمتی در دیگران «چه جمادی، چه گیاهی، یا حیوانی، یا عقلی یا فوق عقلی» بدش بیاید و ناراحت بشود و در فشار قرار بگیرد. نعمت های جمادی مثل این که کسی وضع مالی‌اش بهتر از ما باشد. نعمت های گیاهی مثل بارداری، داشتن فرزند و... نعمت های حیوانی مثل ازدواج کردن، موقعیت اجتماعی خوبی داشتن، داشتن شغل مناسب و ... نعمت های علمی مثل مدرک تحصیلی بالا، استاد و دکتر بودن و... و نعمت های فوق عقلی که حال خوب داشتن، ارتباط خوب و قوی با خدا و اهل بیت و معنویات و... . بنابراین، ما پنج نوع حسادت در نعمتها داریم و از این که ببینیم کسی یکی از این پنج نوع نعمت را دارد و ما نداریم یا ما عقب‌تر از او هستیم یا حتی خودمان هم داریم، ولی چشم دیدن آن را برای دیگران نداریم؛ و اذیت می‌شویم از این که ببینیم دیگران آن نعمت را دارند، به این نوع احساس و رفتارها، حسادت گفته می شود که ناشی از یک توهم و نشناختن خود حقیقی ما است. چند روایت در مورد عواقب حسادت در کلام امیر المومنین(علیه السلام) ۱- «لَا یُوجَدُ الْحَسُودُ مَسْرُوراً= حسود هیچ وقت خوشحال دیده نمى‌شود». شما هیچ وقت نمی‌توانید یک آدم حسود را شاد ببینید. یک آدم حسود، تا وقتی که درگیر حسادت است، غصه دارد. حالا کیفیت غصه‌هایش را هم خود حضرت توضیح می‌دهند. ۲- «مَا رَأَیْتُ ظَالِماً أَشْبَهَ بِمَظْلُومٍ مِنَ الْحَاسِدِ: نَفَسٌ دائمٌ و قَلبٌ هائمٌ و حُزنٌ لازمٌ= من ظالمى را از حسود، شبیه‌تر به مظلوم ندیدم: حسود روح و روانی سرگردان و دلى بیقرار و اندوهى پیوسته دارد». حسودها خیلی مظلوم‌نمائی می‌کنند، یعنی آدم حسود این گونه جملات را به زبان می آورد: «فلانی به من محل نگذاشت»، «فلانی من را دوست ندارد»، «فلانی به فلان کس بیشتر از من احترام می گذارد»، «من قربانی شده ام»، «حقم رعایت نشده است». یعنی شخص حسود فکر می‌کند کسی از او حقی را خورده و الان او فلان موقعیت را ندارد و فلان جایگاه از او گرفته شده است. حسود واقعاً ظالم است؛ هم ظلم به خودش می‌کند و هم ظلم به آن کسی که مورد حسادت قرار گرفته است. در آخر هم در آتش حسادت خودش می‌سوزد.   ۳- «نَفسٌ دَائِمٌ= نفس سرگردانی دارد»، یعنی حسود پر از حسرت و خستگی است؛ یعنی خودش را به زحمت می‌اندازد که از طرف مقابل، جلو بزند و خودش را به او برساند؛ یا نفس نفس می‌زند تا محسود خود را از آن موقعیتی که در آن قرار دارد، بیاندازد. ۴- «وَ قَلْبٌ هَائِمٌ= قلب سرگردانی دارد». هیچ مشکلی برای انسان وحشتناک‌تر از سرگردانی نیست؛ سرگردانی یعنی بی قراری و بلا تکلیفی؛ شخص مبتلا به بیماریی‌های روحی – روانی، خصوصا حسادت، نمی‌داند کیست یا چیست؟ این گونه سرگردانی، یکی از عوامل خودکشی است. آدم حسود انگار که یک نیزه یا شمشیر در قلبش هست که نمی‌گذارد آرام باشد: از همسرش، فرزندش، پدر و مادرش، غذایش، امنیتش، سلامتی‌اش... از هیچ چیز لذت نمی‌برد. ۵ - «وَ حُزْنٌ لَازِمٌ‏= غم همراه». یعنی آدم حسود یک غم همیشگی و پیوسته دارد که همیشه به او آویزان است و از او جدا نمی‌شود. یک کس دیگری لذت می‌برد، یک کس دیگری نعمت دارد، اما نکبت و جهنم و بدبختی و حرص و جوش و غصه و تحقیر و بی‌قراری‌اش برای شخص حسود است. حسادت باعث می‌شود انسان حتی جدای از خودزنی باطنی، خودزنی جسمی هم بکند و خودش را نابود کند. ۶-  «اَلْحَسُودُ مَغْمُومٌ=  حسود همیشه غمگین و مغموم است». ۷- «أَسْوَءُ النَّاسِ عَیْشاً الْحَسُودُ = بدترین آدمها در زندگی حسود است»، یعنی شخص حسود، هم دنیا و هم در آخرت کارش خراب است: «خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَة = دنیا و آخرتش در خسران است»، با حسادت دیگر تو نمی‌توانی شاد باشی. میزان آدمیت و ایمان ما به میزان شادی ما بستگی دارد؛ یعنی وقتی شاد نیستی، بنده خوبی هم نیستی؛ در نتیجه، بهشتی هم نیستی. می بینی که حسادت، ضد شادی و آرامش است ۸- «مَنْ كَثُرَ حَسَدُهُ طَالَ كَمَدُه= كسى كه حسدش زیاد شد، غم جانكاهش نیز طولانى مى‌شود». حسادت، گرفتگی و گرفتاری آدم را بیشتر می‌کند؛ هر کس حسودی اش طولانی شود، گرفتاری‌هایش هم بیشتر است. حسادت از کجا و چگونه شکل می گیرد؟ نقطه ی انحراف روحی انسان و بروز مشکل حسادت، از تعریف «من» است که قبلاً  در بحث «خودشیفتگی» توضیح دادیم. یعنی وقتی انسان من اصلی‌اش که از جنس خداست را نبیند و به رسمیت نشناسد و آن را بالاتر و مهمتر از چهار من دیگرش نبیند، غم‌ها، غصه‌ها، شکست‌ها، چشم و هم‌چشمی‌ها، رقابت‌ها، افسردگی‌ها و پوچی‌هایش شروع می‌شود و حسادت، یکی از این بیماریهاست. وقتی انسان خود اصلی‌اش را نمی بیند و با خود اصلی‌اش آشنا و دوست و مأنوس نیست و با چهار خود فرعی و گاهی قلابی اش زندگی می‌کند و با خود اصلی اش که بخش «بی نهایت طلب» او است، بی گانه است، طبیعتا به انواع گرفتاری ها مبتلا می شود. میل «بی نهایت» طلب، فقط با «بی‌نهایت» که خدا است، ارضا می‌شود.  چهار خود فرعی، در واقع خودهای مقدماتی هستند، برای رسیدن به خود اصلی. هیچ یک از خودهای فرعی، شانشان بی نهایت نیست. برای همین وقتی شما خود اصلی‌ات را گم می‌کنی، اگر هر چقدر هم در چهار خود قلابی موفق باشی، محدودیت های آنها آزارتان می‌دهد. چون آخرش آن خود اصلی‌ات با زوج و معشوق خودش به کام نرسیده، یعنی با بی نهایت ارتباط ندارید. مثلاً از این که الان دکتر هستی، خوشحال نیستی. از اینکه یک نفر فوق دکترا است، غصه می‌خوری.... و هر چقدر در این چهار بخش (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) موفقیت داشته باشی، موفقیتهایت را نمی‌بینی. یک موجود ناسپاس، نمک‌نشناس و کور نسبت به خودت و داشته‌هایت هستی. چرا؟ چون خود اصلی را نداری. وقتی خود اصلی‌ات یعنی خود آسمانی‌ات را پیدا کردی، متوجه می‌شوی که اتصال به بی نهایت، موجب رشد و پیشرفت تو شده است. در این اتصال، اگر رشد همه آدم‌هایی که سر راهت هستند را دیدی و به آنها حسادت نکردی، به خیر، آرامش و شادی می‌رسی و خداوند خیلی از اثرات کارهای آنها را هم به تو می‌دهد، یعنی انگار که یک پرونده و حساب دیگری برایت باز شده و برایت دائماً پاداش می‌آید. ممکن است خود شخص از آن نعمت خوب استفاده نکند؛ ولی چون تو داشتن آن نعمت را قشنگ می‌بینی، خیرات و برکاتش نصیب تو هم می شود. به عنوان مثال، تو ازدواج نکردی، ولی خواهر یا برادر کوچکترت ازدواج کرده اند. اگر حسادت نکردی و ناراحت نشدی، ثواب و خیرهایی که از زندگی او در این نظام وجود دارد، به تو هم داده می‌شود؛ اما اگر حسادت کردی، مصائب مختلف دنیایی و آخرتی برای تو اتفاق می‌افتد. با آدم‌ حسود، چطور برخورد کنیم؟ امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: «یَكْفِیكَ مِنَ الْحَاسِدِ أَنَّهُ یَغْتَمُّ فِی وَقْتِ سُرُورِكَ= برای تو در مورد یک شخص حسود که این حسادتش آزاردهنده است، همین بس که آن موقع که تو خوش هستی، او ناخوش است». بنابراین، دیگر نیازی نیست که تو اقدام و کار دیگری علیه او بکنی. اگر شما به جای این که در مقابل حسادت کسی، مقابله ی منفی بکنید، سعی کنید که به او محبت بکنید و یک محبت جدید را پرورش بدهید تا اتفاقات عجیبی در زندگیتان بیافتد. گاهی افرادی در زندگی ما هستند که با حسادت شان ما را اذیت می‌کنند؛ یعنی گرفتار آدمهای حسودی می شویم مثل: مادرشوهر حسود، مادر زن حسود، پدرزن حسود، پدرشوهر حسود، جاری حسود، باجناق حسود. در اینجا حضرت امیر توصیه می کند که مواظب رفتارت باش؛ چون تو با حسودی های دیگران امتحان می‌شوی. اگر کسی حسودی‌ات را کرد و تو هم به افسردگی و غم افتادی، در حقیقت امتحان بدی داده ای و باخته ای. پس باید در چنین وضعی، مواظب باشی و غصه نخوری یا کینه به دل نگیری و برعکس، به او محبت کنی. کسی که نسبت به شما حسادت می‌کند، همین که در جهنم است، برای او کافی است. پس دیگر تو او را اذیت نکن. چون او زنده زنده دارد می‌سوزد. هم دنیایش را از دست می‌دهد و هم آخرتش را. دیگر شما کاری با او نداشته باش. به جای کینه به دل گرفتن از حسود، باید دلت برایش  بسوزد. یعنی سعی کنی درمانش کنی. سعی کن در آن نعمتی که داری، اگر امکانش هست، شریکش کنی. سعی کن به او محبت کنی. برایش دعا و استغفار کنی. به او هدیه بدهی. چون آدمی که به کینه و حسادت می‌افتد، انگار طلسم و سِحر می‌شود. پس تو بیا و این سِحر را بشکن. اگر این کار را بکنی، می‌بینی که پشتش زیبایی است؛ پس برو به سمت این سِحرشکنی و نگو که از او بدم می‌آید و دیگر نمی‌خواهم او را ببینم و از او متنفرم. قرآن می‌گوید به آن کسی که به شما بدی کرده خوبی کن تا معجزه‌اش را ببینی. این هنر یک انسان مومن است که بتواند به آن کسی که به او حسادت کرده و آن کسی که از او بدش می‌آید و آن کسی که برای او دردسر درست ‌کرده، دعایش کند و برایش هدیه بخرد و او را به خانه‌اش دعوت کند. با او به مسافرت برود. با او درددل کند و به او بگوید دعایم کن. از او مشورت بگیرد. اگر می‌بینی که همه طلسمهای ناشی از بیماری حسادت، شکسته می‌شود. این کجا و آن کجا که بخواهی حسادت های او را با کینه و بدی پاسخ بدهی. کینه کار احمقانه‌ای است. کینه یک کار خشن است. یک کار غلط توهمی است. باید با قاعده «هو انت» به طرف نگاه کنی. با هر کسی که طرف هستی، او را خودت بدانی؛ «او تو هست». اگر بخواهی کینه کنی، مثل این است که جلوی آینه بایستی و به خودت فحش بدهی، هیچ عاقلی این کار را نمی‌کند. در حقیقت، با کینه، حسادت،  عصبانیت یا سرزنش کردن دیگران، خودت را نابود می‌کنی، قبل از اینکه به دیگران ضربه بزنی، به خودت ضربه می‌زنی.   موانع شادی/حسادت

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9529
زمان انتشار: 26 اوت 2018
|
مباحث استاد شجاعی با موضوع «شادی»

مباحث استاد شجاعی با موضوع «شادی»

سلسله مباحث استاد شجاعی با عنوان «شادی» و با موضوع «مهارت های شاد زیستن» شنبه 97/06/10 ساعت 18 الی 19 برگزار می گردد.  نشانی: بلوار مرزداران، خیابان ایثار، سالن اجتماعات فرهنگی مذهبی مسجد جامع حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)   آرشیو مباحث «شادی» 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9520
زمان انتشار: 1 سپتامبر 2018
|
مباحث «شادی»

مباحث «شادی»

سلسله مباحث استاد محمد شجاعی با عنوان «شادی» و موضوع «عوامل شادی در سبک زندگی الهی» شنبه 97/06/17 ساعت 17:00 برگزار می گردد.  نشانی: کرج، خیابان شهید بهشتی، بعد از سه راه گوهردشت، نرسیده به میدان سپاه، کانون فرهنگی شهید سبحانی، سالن شهدا. آرشیو مباحث «شادی» 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9517
زمان انتشار: 21 اوت 2018
| |
نگرانی های زندگی به خاطر تعلقات دنیایی است

زهد؛ جلسه 12؛ 97/04/23

نگرانی های زندگی به خاطر تعلقات دنیایی است

زهد یعنی هیچ چیزی برای من جذابیتی ندارد که من بخواهم چنان به آن بپردازم که از اصل وظائفم بمانم. انسانی که زاهد است، به همه کارهایش می‌رسد و نامتعادل و شکست‌خورده نیست. چون به هیچ چیز بطور مستقل نگاه نمی‌کند که تعادلش را به هم بزند. در هر کاری از دنیا که به آن مشغول باشد، آسیبی به او نمی رسد.

زهد شاه‌کلید بسیار مهمی برای شادی و آرامش انسان است. افرادی که در چهار مرحلۀ «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی» تعلقاتی دارند، علاوه بر تعلق به آسمان، هیچ وقت به باطن انسانی راه پیدا نمی‌کنند، مگر اینکه آن تعلقات را کنار بگذارند. تمام اشتباهات، انحرافات و گناهان، برای این است که ما اضافه‌‌تر از آنچه که باید در چهار مرحله جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی داشته باشیم، وابسته می‌شویم و این معشوقها به جای اینکه برای ما وسیله باشند، غایت می‌شوند و چون غایت می‌شوند یک جاهایی با مصالح بخش انسانی و ایمانی مان تعارض پیدا می‌کنند. اینجاست که انسان دچار یک تضاد درونی می‌شود. انگار از درون او را می‌کشند. چون خواسته‌هایش مربوط به بخش‌های دنیایی است که با مصلحت بخش انسانی اش جور در نمی‌آید. اینجاست که انسان از وحدت در می‌آید و دچار تشتت و اضطراب می‌شود. پس اصالت در وجود آدمی با بخش فوق‌عقلانی است، هر چقدر هم با این اصالت به بخشهای پایینی‌ بپردازید، مثلا کار تجارت یا کار علمی ‌کنید یا فعالیت‌های اجتماعی ـ سیاسی داشته باشید؛ آن هم در سطح بسیار تخصصی و کلان،  اصلاً دچار تضاد و تعارض نمی‌شوید و یک فرد بسیار آرام، شاد و موحد خواهید بود. آدم حریص دچار تضاد و اضطراب و عدم تعادل می شود در جلسه گذشته فرمول بسیار مهمی از امام صادق علیه‌السلام نقل کردیم که فرمودند: «خداوند هیچ بابی از امر دنیا را به روی بنده‌اش باز نمی‌کند، مگر اینکه یک بابی از حرص را به رویش باز می‌کند». این امر دنیا در هر مرحله ای از شئونات جمادی، گیاهی، حیوانی یا عقلی می تواند، انسان را حریص کند. انسان حریص، چون حد خودش را نمی‌شناسد، دچار تضاد، تناقض و اضطراب می‌شود.  حرص ورزیدن به دنیا از موانع زهدورزی است. بر همین اساس، حرص به شدت مورد نکوهش قرار گرفته و آثار زیان‌باری در ابعاد مختلف برای آن بیان شده است. مهم‌ترین ویژگی انسان حریص، عدم تعادل شخصیتی اوست. کسی که زهد ندارد، چون شخصیت درونی اش نامتعادل است، به هم‌ریختگی دارد، زیبایی و توازن ندارد. در عبادتها هم کوتاهی می کند. مثلا به نماز اول وقتش نمی‌رسد. در حالی که کسی که به نماز اول وقتش نمی‌رسد، به انحراف رفته، یعنی یک جای کار را خراب کرده. معلوم است یکی از چهار معشوق دنیایی، جای آخرت را برایش گرفته. اما انسانی که زاهد است، به همه کارهایش می‌رسد. نامتعادل و شکست‌خورده نیست؛ آدم زاهد، به هیچ چیز مستقل نگاه نمی‌کند که تعادلش را به هم بزند. در هر کاری از دنیا مشغول باشد، آسیبی به او نمی رسد. پس زهد یعنی هیچ چیزی برای من جذابیتی ندارد که من بخواهم آنقدر به آن بپردازم که از اصل وظائفم بمانم. ما چقدر آدمهای خوب، زحمت‌کش، مؤثر برای کشور و مردم و نظام داریم که آنقدر سر خودشان را شلوغ کردند که ناموس و فرزندان شان را از دست دادند. اصلاً این قضیه توجیهی ندارد. نکته: مشغله های اضافی که نمی‌گذارند وظائفمان را درست انجام بدهیم و به واجباتمان برسیم، حرام و فسق هستند. تنها چیزی که می‌تواند مانع حرص‌های انسانی شود و جلوی «وقت ندارم» و «نمی‌رسم‌ که برای خدا و امام زمان کار کنم»را بگیرد، زهد است.  زهد یعنی تضمین انسانیت زهد یعنی برای چهار جنبه «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی»ات استقلال قائل نشوی. فقط یک جنبه تو استقلال دارد و اصیل است؛ عاشقی تو با خدا، شبیه شدن تو با معصوم و آدم شدن. هر فعالیت اجتماعی، سیاسی، زناشوئی و... حتی اگر مقدس‌ترین فعالیت باشد، مانع ارتباط تو با خدا شود، یک جهنم است و باید آن را کنار بگذاری. پس اینکه ما برای خود اصلی‌مان وقت نداریم، چون من استاد دانشگاه هستم، چون مبلغ هستم، چون تدریس دارم، چون مؤسسه دارم، چون استاندارم، چون رئیس‌جمهورم، چون وزیرم... همه اشتباه و بی‌خود و نشان از فسق است. اینها نشان از نداشتن باطن انسانی است. هر چند ظاهرش این است که کار بدی نکردی، وقت گذاشتی دکتر و مهندس و... شدی، ولی برای خودت کاری نکردی. تو اگر می‌خواهی دکتر و مهندس بشوی، اول باید تضمین کنی آدم خوبی هستی، بعد دکتر و مهندس بشوی. این خیلی مهم است. بنابراین، هم قرآن کریم در این زمینه سنگ تمام گذاشته و هم معصومین (علیهم السّلام) که هر ارتباطی می‌خواهید با دنیا در چهار بخش «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی» بگیرید، در مظاهر مختلفش با احتیاط سراغ آن بروید. آموزه‌های دینی نمی‌گوید از دنیا استفاده نکن؛ بلکه می‌گوید از دنیا هر چه هم می‌خواهی استفاده کن و لذت ببر ولی با حفظ شادی و آرامش. زهد باعث می‌شود انسان در بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی بیشترین لذت را ببرد؛ ولی با آرامش. مثلاً لذت بردن از همسر و فرزندش، راضی بودن از زندگی و سطح درآمدش ... ولی یک کسی همه چیز دارد و نتواند از آن لذت ببرد. خدا اصلاً در فسق آرامش و شادی قرار نداده. امکان ندارد انسان بی‌تعادلی کند و در همین دنیا به شادی و آرامش برسد. چگونه به زهد برسیم؟ در ادامه حدیث معراج، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از خداوند تبارک و تعالی سؤال مى‌كند: خداوندا؛ چه راهى را بپیمایم تا به زهد دست یابم؟ خداى سبحان در جواب مى‌فرماید: «فَقالَ: خُذْ مِنَ الدُّنْیا کَفافاً= در اندکی از دنیا بهره بگیر»، یعنی هر چه اندازه‌ات و شأن توست، از دنیا بگیر.  اندازه برای همه یکی نیست. مثل غذا می‌ماند. برای یک نفر یک پرس و نیم بخورد، اندازه‌اش است. یک نفرهم  یک پرس برایش زیادی است. باید نیم‌پرس بخورد. آدم ها با هم فرق دارند. لباس برای هر کس یک طور نیست، هر کس باید شأن خودش را در نظر بگیرد. حق نداریم که خودمان را با کسی مقایسه کنیم. چون از کفاف در می‌آییم و به شهوت، چشم‌ و هم‌چشمی و رقابت می‌افتیم. آدمی که در زندگی اش گرفتار رقابت و مقایسه با دیگران است، بدبخت است «خسر الدنیا و الاخرة=دنیا و آخرت را از دست می دهد»؛ و از آن بدتر آدمی است که در زندگی اش حسادت وجود دارد. او خیلی شقی است. چون  از شکست، لغزش، محرومیت و زمین خوردن دیگران خوشحال است و خیر را برای کسی نمی‌خواهد. از امام صادق (علیه السّلام) نقل است: «یَا حَفْصُ مَا أَنْزَلْتُ اَلدُّنْیَا مِنْ نَفْسِی إِلاَّ بِمَنْزِلَةِ اَلْمَیْتَةِ إِذَا اُضْطُرِرْتُ إِلَیْهَا أَكَلْتُ مِنْهَا= ای حفص! من دنیا را نازل نکردم در نفس خودم مگر به اندازه مردار كه هرگاه ناچار شدم، از آن مى خورم». یعنی حضرت می‌گوید من کلاً به دنیا به شکل اضطراری نگاه کرده ام، یعنی تا واجب برایم نشود، تا برایم ضروری نشود، از آن بهره‌برداری نمی‌کنم. مثلا اگر یک پراید یا ماشین ایرانی مشکلت را حل می کند، بالاتر نرو. چون ممکن است هم دنیا را از دست بدهی هم آخرتت را. از طرفی حرص های جدیدی پیدا می‌کنی. اگر ماشین پژو را تبدیل به ماشین خارجی کردی، یک حرصهای دیگری داری. خانه‌ات از یک مکان به جای دیگری رفت، یک داستان دیگر پیدا می‌کنی. امام صادق (علیه السّلام) این را به ما تذکر می دهد که من به اندازه اضطرار از دنیا بهره می‌برم. البته کلام حضرت به این معنا نیست که کار نکنیم. بلکه کار و پول را  برای دنیا مصرف نکنیم و برای آخرت خرج کنیم. بالاخره این بهشت بی‌نهایتی که به اندازه همه آسمان‌ها و زمین است را باید پر کنیم. زمینش خالی است. مثل یک زمین کنار دریاست که هیچ چیزی در آن نیست. زمین بهشت تو هم خالی است. تجارت  بکن، هر چقدر بهتر، ولی برای آخرتت بفرست، مدام دنیایت را آباد نکن. در ادامه حدیث معراج خدا یک قاعده به حضرت می‌دهد که ریاضی است. «دُمْ عَلی ذِکری= و بر ذکر من مداومت نما». در یاد خدا مداومت داشته باش که اگر قطع بشود، فایده ندارد. چون یاد خدا به انسان قدرت، انرژی و نشاط می دهد. بنابراین، اگر می‌خواهی جان داشته باشی، ذکر بگو؛ خلوت و سحر داشته باش؛ تسبیح دستت باشد و ذکر بگو. زهد/ آثار زهدورزی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9484
زمان انتشار: 11 اوت 2018
| |
توهم‌زده کیست!

شادی مرزداران ؛ جلسه 4 ؛ 97/05/06

توهم‌زده کیست!

بحث توهّم و حقیقت بحثی بود که جلسه گذشته در موردش سخن گفتیم. تا وقتی باور نکنیم یک انسان هستیم و فقط از بُعد حیوانیت به خودمان نگاه می‌کنیم، دچار توهم هستیم، اما اگر یاد گرفتیم یک انسان هستیم و به بلندای انسانیت عاشق خود شدیم و خود را فرزند محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله دیدیم؛ آنگاه شادی و آرامش‌ نیز بیشتر می‌شود.

توهّم چیست؟ اینکه انسان یک تفسیر و یک نگاه غلط نسبت به خودش داشته باشد. شما تا وقتی که خودت را یک زن یا یک مرد می‌بینی دچار توهّم هستی و تا زمانی هم انتخاباتت، ارتباطاتت، رفتارها و چینش‌های فکریت براساس بخش زنانگی یا مردانگیت است، دچار توهّم هستی. زمانی از توهّم در میایی و به شادی می‌رسی که باور کنی یک انسان هستی، اما تا وقتی که به عنوان یک زن یا یک مرد زندگی می‌کنی، اهداف، آرزوها، هوس‌ها، گریه‌ها، غم‌ها، شادی‌ها، غصه‌هایت همه براساس بخش حیوانیت خواهد بود. درنتیجه نمی‌توانی روی شادی و آرامش را به صورت مستمر ببینی. بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی همه محترم هستند و باید تغذیه بشوند، اما اینها ابزار هستند. ما به این دنیا آمدیم برای بخش اصلی مان. همانطور که هدف از لقاح یک اسپرم و تخمک در رحم مادر تشکیل نطفه است تا موجودی به دنیا بیاید که شبیه پدر و مادر بشود. هدف از آمدن ما در رحم دنیا این است که انسان باشیم و انسان زندگی کنیم تا تشبه به خدا پیدا کنیم.  پس تا وقتی که باور نکنیم یک انسان هستیم و فقط از بُعد یک حیوانیت به خودمان نگاه می‌کنیم درگیر دغدغه‌های حیوانی هستیم. لذا عقده‌هاتان، خوشی‌هایتان، شادی‌هایتان دائماً لگدکوب می‌شود. روح دائماً آسیب می‌بینید، اما اگر یاد گرفتید یک انسان هستی، به بلندای انسانیت عاشق خودت شدی و خودت را فرزند محمد و آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله دیدی؛ شادی، آرامش‌ و پیشرفت‌هایت نیز بیشتر می‌شود. رشد و برکت اقتصادی پیدا می کنی، رشد و برکت سلامتی داری، هم رشد و برکت حیوانی دارد، رشد و برکت ازدواج و خانواده داری، رشد و برکت علمی داری، و از همه مهمتر رشد و برکت معنوی خواهی داشت. ما انسان هستیم نه حیوان هر چه بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی  بزرگتر می‌شود، آسیب‌پذیری ما همبیشتر خواهد بود. اگر این اتفاق بیفتد که شخص باور کند یک انسان است، نه یک زن یا مرد، دیگر تمام فشارها از روی او برداشته می‌شود. اگر دیپلم هستی، آدم شادتری هستی ولی لیسانس یا ارشد یا دکتری بگیری، سطح اضطرابهایت بالا می‌رود. گاهی هم بی‌اخلاق‌تر، آسیب‌پذیرتر، ناراحت‌تر، نگران‌تر، زودرنج‌تر و حساس‌تر هستی. پس هر چه این چهار بخش جمادی، گیاهی، حیوانی را بزرگش می‌کنی، بدون منِ حقیقی‌ات، هیچ وقت روی آرامش را نمی‌بینی، دلت همیشه پر از عقده و کینه است، گذشت می‌تواند له‌ات کند. شیطان دائماً از طریق گذشته اذیت می‌کند. فقط با یک من می‌توانی خوشبخت، شاد و آرام بشوی و آن منِ انسانیت است. هر چقدر آن را بزرگ‌تر کنی، شاد و آرامتر می‌شوی و خوبی قضیه این است که بزرگ کردن این «من» بودجه و وقت کمتری هم می‌طلبد ولی به شرط اینکه برایش وقت بگذاری. یکی از دروغهای بزرگ ما این است که اگر از ما پرسیدند: تو کیستی؟ ما بگویم فرزند این خانم و آقا هستم. در حالیکه ما فقط یک ژنی از این خانم و آقا گرفتیم. آن جنبه روحی، انسانی و جاودانگی مان، همه مربوط به خانواده آسمانی مان است.  یکی دیگر از دروغها و توهمات ما این است که ما ژن ضعیف از پدر و مادر گرفتیم. پس من دیگر همیشه همین طوری هستم. این نگاه هم غلط است. چون ما ژنهای انسانی قدرتمندی داریم که می توانیم تمام اسماء خدا را به شکل ژنتیکی از خانواده آسمانی مان دریافت کردیم و اسماء خدا همیشه قوی تر از آن ژنهای است که از پدر و مادر به ارث می‌بریم. متاسفانه ما  خصوصیت‌های قدرتمند بزرگی که از خانواده آسمانی مان به ارث گرفتیم تمرین نمی‌کنیم. مدام درگیر این هستیم که پدر من چه ژنی به من داد، مادر من چه ژنی به من داد، همین طور گرفتار هستیم. تا آخر عمر هم این داستان ادامه پیدا می‌کند، یعنی 60 سالش درگیر تفکرات گذشته است، هنوز در اتهام زدن است، هنوز درگیر قضاوت‌های بد در مورد آدمهاست. درآخر زندگی اش تمام می‌شود.  وقتی وارد برزخ شود، به شکل بدی همراه با انواع زشتی و پلیدیها ظاهر می شود. لذا نمی تواند به بهشت راه پیدا کند و گرفتار جهنم می‌شود. سیستم بهشت مثل سیستم دنیاست. سیستم دنیا ذاتاً آدم مریض را نمی‌پذیرد. چون با سیستم دنیا تنظیم نیست. هر کس بدنش با سیستم دنیا تنظیم شد، شاد، آرام و بانشاط است، اما به محض اینکه در یکی از ابعاد جسمی تان به هم بریزید، درد و مریضی و بی‌تعادلی سراغتان می‌آید. بهشت هم همین طور است. ما فقط بهشت داریم، جهنمی نیست. جهنم یعنی وقتی وارد بهشت ‌شدی، نمی‌توانی تناسبی با آن داشته باشی. لذا زجر می‌کشی. مثل بچه‌ای که با دنیا تناسبی ندارد. همیشه درد می‌کشد. برای همین قرآن می‌گوید: بهشت و جهنم یک حقیقت است و یک ظاهر و باطن دارد. عواقب خودشیفتگی مذهبی ما اگر بخواهیم موانع شادی را مثل خودشیفتگی بردایم، اول باید دقت کنیم که منظور کدام خودشیفتگی است. همان طور که چهار نوع خود داریم، چهار نوع خودشیفتگی هم داریم. وقتی می گوییم خود، کدام خود مدنظر است؟ خودی که اندام زیبائی دارد، خودی مدیرکل شده، خودی که وزیر شده، خودی که نماینده مجلس شده یا خودی که مدرک علمی گرفته! اینها همه خودهای قلابی است که اگر انسان حواسش نباشد، اسیر آنها می شود. بعضی ها تا دانشگاه رفته، زبان خوانده، کامپیوتر خوانده، چند کشور خارجی رفته، مدرک از این طرف و آن طرف گرفته، عبد ذلیل و اسیر آنها می شود. چنین فردی دیگر شخصیت ندارد و یک اسیر و عبد ذلیل است. از چنین آدم ذلیل و خواری هم نباید انتظار شادی و آرامش داشته باشید. کسی که روحش زندانی است، نمی توان توقعی داشت که بتواند شاد و آرام باشد. چون همه غایتش را در این چهار بخش (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) می بیند. امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) می‌فرماید در کوچه به من فحش می‌دهند، می‌گویم با یک علی دیگر هستند. با من نیستند. حضرت اصلاً اذیت نمی‌شوند. چون آن شخصیتش خیلی بزرگ است. با فحش کسی کوچک نمی‌شود. خودشیفتگی باعث می‌شود انسان همیشه تنها باشد؛ حتی خودشیفتگی مذهبی. اینکه من فکر کنم من از بقیه پاکترم یا فلانی گناه می‌کند یا من نماز می‌خوانم فلانی نمی‌خواند یا من حجاب را رعایت می‌کنم او نمی‌کند،.... فکر غلط و توهمی بیش نیست. چون نمی‌توان گفت چه کسی آبرویش نزد خدا بیشتر است. خطری که خودشیفتگی مذهبی دارد، یکی صدمه ‌زدن و دیگری درگیری با خداست. مثل شیطان. شیطان یک معصیت ظاهری نداشت. پاک بود. ولی خودشیفتگی اش موجب شد  با خدا درگیر بشود. لذا از درگاه خدا هم رانده شد. پس خودشیفتگی و خودبرتربینی هیچ چیزش خوب نیست. شما به محض اینکه قید این را زدی، آرام و شاد هستی. دیگر نه به کسی حسادت می‌کنی، نه داشتن نعمتهای کسی می‌تواند تو را اذیت کن. گر من فقیرم هر شبی، دارم ز یا رب یا ربی         جشنی، نوایی، مطربی، کمتر ز سلطان نیستم عاشق خود الهی باش تا به ساحل آرامش برسی مشکل ما این است که عاشق خود اصلی مان که از جنس اهل بیت است، نیستیم. اگر عاشق خود اصلی ات باشی، شادی و آرامش را احساس می کنی، اما اگر فقط خود (جمادی، گیاهی، حیوانی وعقلی ات) را دوست داشته باشی یعنی از تولد تا مرگ، به درد نمی‌خورد. تو باید خودت را به بلندای جاودانگی و ابدیتت دوست داشته باشی و عاشق خودت به اندازه‌ای که خدا به تو عمر داده باشی.  گفتیم عمر هر انسانی به اندازه عمر خداست، پس ما انتها نداریم. با این نگاه به پای خودت عشق بریز و خودت را دوست داشته باش. آن وقت می‌بینی که دنیا چقدر زیبا می‌شود، دنیا چقدر آسان می‌شود، دنیا چقدر برای تو شاد می‌شود. حتی دشمنانت هم اندک می‌شوند. وقتی آدمها  کنار یک آدم آرام قرار می گیرند، خودبه‌خود آرام و شاد می‌شوند. لذا چون تو آرام هستی، نیش نداری. بقیه هم خوششان می‌آید و کنار تو آرام هستند. دشمنانت هم کم می‌شوند و از نیکی مردم شادمان می‌گردی، یعنی وقتی تو یک آدم خوبی هستی دیگران عاشق این هستند که با تو باشند، خدمت کنند، تنهایت نگذارند. لذا همیشه محبت مردم در وجود تو سرریز می‌شود. اگر بقیه از تو فرار می‌کنند، تنهایت می‌گذارند، از تو متنفر هستند، ببین کجای کار خراب کردی. یک کاری کردی که دوست‌داشتنی نیستی. به آدم ها هم نمی توان گفت آقا من را تحویل بگیر، با من باش، من را رها نکن، من را دوست داشته باشد. اصلاً دوست داشتن زوری ارزش ندارد. قاعده خلقت است. همان‌طور که خدا قوانین فیزیک را در عالم طبیعت قرار داده این را هم قرار داده که اگر شما می‌خواهی محبوب بشوی، قاعده محبوبیت این است که به کانون عشق و عاطفه وصل بشوی.  قاعده‌اش را بخوانم که «اِنَّ» هم دارد، یعنی قانون خیلی محکمی است. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا[1]= آنهایی که اهل ایمان هستند و عمل صالح انجام می دهند، خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب می‌گرداند». نه اینکه دشمن ندارد، دشمن هم دارد، اما دشمنان هم می‌دانند که او آدم خوبی است. دین اسلام دینی مهربانی و رحیمیت است خدا علامه طباطبایی را رحمت کند. یک کسی آمد به او گفت: آقا بگو دین چیست؟ من وقت ندارم مطالعه و کلاس برم. همین الان سرپایی بگو دین چیست. علامه خند‌ه‌اش ‌گرفت از این آدمی که می‌خواهد سرپایی و در دو کلمه دین را یاد بگیرد. ایشان فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم، دین یعنی با همه مردم دنیا رحمان باش و با مؤمنین و خوب‌ها رحیم باش. ما باید هنر دوستی و مهرورزی و هنر عشق‌ورزی را به انسان‌ها یاد بگیریم. نه فقط انسانها، بلکه به تمام حیوانات، گیاهان، اشیاء. چون قرار است شبیه خدا بشویم. هر کس می‌خواهد بهشتش زیباتر و بزرگتر باشد باید مهرورزی اش را با اطرافیان بیشتر کند، ولو اطرافیانش به او ظلم کرده باشند و آدم های بدی باشند. تمام دین، تمام انسانیت و تمام هدف خلقت انسان همین است. سایر خصوصیات و اسماء الهی و اخلاقیات با این دو صفت به دست می‌آید. «أَحْسِنْ اِلی مَنْ اَساءَ اِلَیْک= به آدمی که به تو بدی می‌کند تو به او خوبی کن» این حدیث روی دسته شمشیر پیغمبر نوشته شده، یعنی من این شمشیر را هیچ وقت از روی عصبانیت و کینه و نسبت به کسی بیرون نمی‌کشم. این شمشیر فقط برای دشمنان انسانیت به کار برده می‌شود. تمام شخصیت آدم نیز همین جاست که بتواند گذشته خودش و گذشته دیگران را فراموش کند. نه از خودش عقده به دل داشته باشد، نه از دیگران کینه به دل بگیرد. این همان رمز شادی است. کسی که عاشق خود انسانی اش است، عاشق خودی که از جنس خدا و اهل بیت است و با این شخصیت در دنیا زندگی کند، در همه صحنه‌ها آدمی بسیار خوب، شاد، آرام و با برکتی خواهد بود، اما به محض اینکه شخصیت اصلی اش را گم کند، آسیب می‌بینی و شخصیتش را از دست می دهد. در ادامه، به روایت هفته قبل امام سجاد علیه السلام می پردازیم. گرامی ترین و عزیزترین آدم ها چه کسانی اند! امام زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام  در کلام نورانی شان می‌فرماید که مردم دو گروه را بیشتر دوست دارند. «وَ اِعْلَمْ أَنَّ أَكْرَمَ اَلنَّاسِ عَلَى اَلنَّاسِ مَنْ كَانَ خَیْرُهُ عَلَیْهِمْ فَائِضاً وَ كَانَ عَنْهُمْ مُسْتَغْنِیاً مُتَعَفِّفاً وَ أَكْرَمُ اَلنَّاسِ بَعْدَهُ عَلَیْهِمْ مَنْ كَانَ عَنْهُمْ مُتَعَفِّفاً وَ إِنْ كَانَ إِلَیْهِمْ مُحْتَاجاً= این را بدان گرامی‌ترین مردم نزد آنان کسی است که خیرش به آنان برسد و خود از آنان بی نیاز باشد و از درخواست چیزی خودداری کند. پس از او گرامی‌ترینِ مردم نزدشان  کسی است که از درخواست کردن خودداری کند. گرچه بدانها نیازمند باشد». امام در این عبارت به ما می‌آموزد اگر می‌خواهیم نزد مردم مكرّم باشید و دیگران شما را تحویل بگیرند باید خیر شما بر آنان جاری شود، و منتظر خیررسانی آنها نباشید. تا می‌توانید به اطرافیانتان محبت کنید. در عین حال نباید نسبت به مردم احساس نیاز كنیم. «‌مُسْتَغْنِیاً» و درخواستی از آنها نکنید «مُتَعَفِّفاً»‌. هم ظاهر زندگیمان به گونه‌ای باشد كه مردم دریابند از آنها مستغنی هستیم، هم خود را محتاج خلق ندانیم. به آنها بدهی اما چیزی از آنها درخواست نکنید، طمعی نسبت به آنها نداشته باشی، خواسته‌هایت به آنها نگویی. این محبوب‌ترین آدم نزد مردم است. هر چقدر شخصیت شما قوی تر باشد، غنا و بی‌نیازی در شما بیشتر است: بی‌نیازی‌های جنسی، عاطفی، بی‌نیازی‌های اقتصادی و... . حالا حضرت یک قاعده در جامعه‌شناسی و روانشناسی می‌گوید. اینها را دیگر شما نمی‌توانید در هیچ دانشگاهی به دست بیاورید: «فَإِنَّمَا أَهْلُ الدُّنْیَا یَعْتَقِبُونَ الْأَمْوَالَ فَمَنْ لَمْ یَزْدَحِمْهُمْ فِیمَا یَعْتَقِبُونَهُ كَرُمَ عَلَیْهِمْ وَ مَنْ‏ لَمْ یُزَاحِمْهُمْ فِیهَا وَ مَكَّنَهُمْ مِنْ بَعْضِهَا كَانَ أَعَزَّ وَ أَكْرَمَ= اهل دنیا اموال خود را به شدّت حفظ می کنند و هرکه مزاحم آنچه نگهش می دارند، نشود، نزدشان گرامی است و اگر مزاحم اموالشان نشود و حتّی بدانان چیزی از اموالش ببخشد، عزیزتر و گرامی تر خواهد بود». اموال که می‌گوید نه فقط مال تجاری، بلکه هر 4بخش جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی را شامل می شود. حضرت بیان می کند که هر کس مزاحم مال و معشوقهای مردم نشود، نسبت به آنها طمعی نداشته باشد، دائم درخواستی نکند، نخواهد چیزی از آنها بگیرد؛ در این صوت در نظر مردم خیلی بزرگ می‌شود. تجربه هم ثابت کرده آنهایی که دارایی بیشتری دارند، دلبستگی و خساست‌شان هم بیشتر است، مگر اینکه بخش انسانی شان فعال شده باشد، یعنی شخصیت‌ انسانی شان حاکم بر مال باشد که در این صورت به راحتی می‌تواند در راه انسانها و معشوق‌های اصلی خودش بذل و بخشش کند. شادی/موانع شادی/خودشیفتگی [1] . سوره مریم/آیه 96.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9474
زمان انتشار: 7 اوت 2018
| |
همه از یک حقیقت واحدیم که در بدن‌های مختلف ظهور کردیم

شادی (مرزداران)؛ جلسه 3 ؛ 97/04/2

همه از یک حقیقت واحدیم که در بدن‌های مختلف ظهور کردیم

بحثمان درباره یک راهکار خیلی خوب از امام سجاد علیه السلام بود. قبل از شرح سخن حضرت، لازم است در ابتدا نکته‌ای را توضیح بدهم. ما معمولاً در ارتباط با مردم دچار توهم هستیم و این توهم ناشی از این است که ارتباطات‌مان را بجای اینکه براساس بخش انسانی طراحی کنیم، براساس بخش‌های جمادی، گیاهی و حیوانی قرار دادیم. لذا انتظاراتی را از طرف مقابل می‌خواهیم، یعنی افراد بجای اینکه خود را انسان بدانند یا حداقل یک فرشته بدانند، خودشان را زن یا مرد (حیوان) تعریف می‌کنند. در حالیکه نباید این نگاه مبنای تعریف از خود باشید. چون همه ما یک روح و یک حقیقت واحد داریم و آن حقیقت همان روح خدا و نور محمد و آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله است. بنابراین، اگر قرار است براساس یک پیوند با انسان‌ها روابطمان را تنظیم کنیم، بهتر است براساس رابطه آسمانی باشد. یعنی قبول کنیم که از یک خانواده هستیم و یک حقیقت داریم. حتی با مسیحیان، یهودیان و...

دیگران را از خود بدانیم فرمولی که امام سجادعلیه‌السلام به دوست‌شان فرمودند این بود که «چه اشكالى دارد كه مسلمانان را چون خانواده ات بشمارى». حضرت این فرمول را در اختیار ما قرار می‌دهد تا بجای اینکه با معیارهای جمادی، گیاهی و حیوانی نگاه کنیم، براساس معیارهای آسمانی با همدیگر رابطه و پیوند برقرار کنیم و همدیگر را فرزند اهل‌بیت بدانیم. وقتی این نگاه حاکم شد دیگر همه را خواهر و برادر دینی خود تلقی می‌کنیم. اگر ما این توهم را از خود دور کنیم که ما با بدن‌ و قالب‌گیری تفکیک نمی‌شویم. همه یک نفر هستیم، آن وقت می‌توانیم همدیگر را دوست بداریم. این باعث می‌شود خودخواهی‌ها،  محدودیت‌ها، حسادت و رقابت‌ها از بین برود و این همان قاعده (هو انت؛ او تو هستی) است. پس به تعبیر حضرت دیگران را از خود و خانواده خود بدانیم. در این صورت شادی داریم و غصه‌ای نخواهد بود. تمام کینه‌ها، بدبختی‌ها و دوری از اهل‌بیت صلی‌الله‌علیه‌وآله زمانی است که ما آدم‌ها را از همدیگر جدا کردیم. وقتی همه از تو شد، آنگاه همه پشتیبانت می‌شوند. در ادامه حضرت می‌فرماید: «و بزرگشان را به منزلت پدر بدانى و كوچكشان را به منزلت فرزندت و همسالت را به منزلت برادرت». بزرگ جامعه هر کس باشد را مثل پدر و مادر خودت حساب کن. در این صورت نوع احساس‌ها هم فرق می‌کند و حتی از نگاه شهروندی هم بالاتر است. دیگران خواهر و برادر ما هستند. پس نمی‌توان مشکل دیگران را از خود نبینیم. حتی بچه‌ها را هم مثل فرزندان خود تلقی کنیم و با آن‌ها درست برخورد کنیم. این همان تربیت اسلامی است. ?نکته: اگر چنین نیتی (او تو هستی) را در برخورد با هر کسی داشته باشیم، خدا به پایمان حساب می‌کند. کمترین اثر این نیت، شادی و آرامش زندگی است. پس به میزانی که انسان دست از بخش‌های جمادی، گیاهی و حیوانی برمی‌دارد، انبساط روحی پیدا می‌کند؛ سرعت پرواز بیشتر می‌شود و خواب‌های زیبا می‌بیند؛ بزرگ می‌شود و تشبه به خدا و اهل‌بیت پیدا می‌کند. چرا ظلم می‌کنیم! در ادامه سیدالساجدین امام زین العابدین علیه‌السلام می‌فرماید: «فَأَیُّ هؤُلاءِ تُحِبُّ أن تَظلِمَ؛ حال به هر کدام از اینان دوست داری ظلم کنی»؟ دوست داری سر کی کلاه بگذاری یا به چه کسی جنس گران بفروشی یا کالای قاچاق بدی؟ اصلا با این نگاه می‌توان این کار را کرد؟ هرگز. چون همه خود تو هستند. نمی‌توانی خودخواه باشی. مثل بعضی افراد که برای بدست آوردن سود و پول بیشتر حاضرند هر کاری بکنند. اگر به دیگران خیانت کنی درواقع به خودت کردی. (هو انت) همه چیز در عالم ریاضی است. وقتی دیگران را مثل خانواده خودت دیدی، به راحتی ظلم نمی‌کنی. حتی به گیاهان، حیوانات و اشیاء هم نمی‌توانی ظلم کنی. چون همه چیز حرمت و شعور و احساس دارند. بنابراین، وقتی یک انسان نگاهش توحیدی شد، نمی‌تواند به کس ظلم کند یا دروغ بگوید. شیطنت‌ها و تیزهای نفسش هم از بین می‌رود. در ادامه روایت، «و أیُّ هؤُلاءِ تُحِبُّ أن تَدعُوَ عَلَیهِ؟! وأیُّ هؤُلاءِ تُحِبُّ أن تَهتِكَ سِترَهُ؟؛ كدام یك از اینان را دوست دارى نفرین كنى؟ آبروى كدام یك از اینان را دوست دارى بریزى؟» آبرو دست خداست و فقط اوست که آبرو را نگه می دارد. کسی که فکر می‌کند با غیبت کردن و سخن‌چینی می‌تواند آبرو دیگران را ببرد، سخت در اشتباه است. چون آبروی خودش نزد خدا و ملائکه می رود و روسیاه می‌شود. درمان فکری خودبرتربینی ممکن است شیطان در ما این وسوسه را کند که تو از دیگران برتر و بهتری. ما حتی نباید خود را از فرد زناکار هم بهتر بدانیم؛ چه برسد به دیگران. اینکه انسان خودش را بهتر از پدر و مادر یا خواهر و برادر یا همسر می داند، فقط یک توهم و فریب شیطانی است. حالا حضرت سجاد علیه‌السلام یک راهکار می‌دهد که اگر شیطان تو را فریب داد که تو از دیگران بهتری چگونه خودت را نجات دهی: «اگر هم ابلیس ـ كه نفرین خدا بر او باد ـ در تو این پندار را پدید آورد كه تو بر یكى از اهل قبله برترى دارى، [اندكى درنگ كن و] بنگر اگر آن شخص بزرگ تر از تو بود، [با خودت] بگو: پیش از من ایمان آورده و به عمل صالح پرداخته است. پس بهتر از من است. اگر كوچك تر از تو بود، بگو: من پیش از او به گناهان و معصیت‌ها روى آوردم. پس او بهتر از من است و اگر همسالت بود، بگو: من نسبت به گناه خود، یقین دارم و درباره او تنها شك دارم. پس چرا یقینم را بر اثر شك خود رها كنم». پس هر وقت شیطان تو را فریب دادکه بهتر از دیگران هستی این گونه به خود خطاب کن که من می دانم گناه دارم. شاید گناهان او بخشیده شده باشد. شاید او توبه کرده باشد و او بهتر از من باشد و گناهان من بخشیده نشده باشد. پس او بهتر از من است. پُز دادن و رقابت موجب برهم ریختگی باطن انسان در ادامه حضرت سجاد علیه‌السلام می‌فرمایند: «اگر دیدى مسلمانان به تو حرمت مى نهند، بزرگت مى شمارند و گرامى‌ات مى‌دارند، بگو: این فضیلتى است كه آنان به چنگ آورده‌اند و اگر از آنان درشتى و رویگردانى از خودت را دیدى، بگو: این به سبب گناهى است كه از من سر زده است». اگر بخاطر خوبی‌هایت مورد احترام و اکرام دیگران قرار گرفتی، بگو یک لطفی است که خدا شامل حال آنها کرده. بگو: «الحمدلله». بگو: من از خود چیزی ندارم، همه را خدا داده. «الحمدلله» سپهری است برای جلوگیری از غرور و خودخواهی، پز دادن، رقابت و چشم و هم چشمی. هستی ما از خداست. روح، عقل، هوش، توان جسمی و ... همه را خدا داده. پس پز دادن معنای ندارد. پز دادن باعث برهم ریختن و زشت شدن باطن انسانی می‌شود. چرا بخواهیم با نعمت‌های که خدا داده به دیگران پز بدهیم. همه این رقابت‌ها توهم است. اگر هم از کسی درشتی، اذیتی، فحشی و... دیدی بگو این هم به سبب گناهی است که از من سر زده. این هم کفاره گناهانت یا درجه برای آخرت حساب می‌شود. بدانید که مومن در دنیا مورد اذیت و ناسپاسی سختی قرار می‌گیرد، اما چون قرار است شبیه خدا شود در دنیا مورد کفران دیگران قرار می‌گیرد. یادتان باشید همه آدم حسابی‌ها مورد بی‌مهری و قدرنشناسی قرار می‌گیرند.  فقط خداست که قدر انسان را می‌داند. از هیچ کس انتظار نداشته نباشیم که قدر ما را بداند. پژمردگی و افسردگی برای کسی است که خدا را نمی‌بینند. همین که خدا قدر ما را بداند، بس است

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9468
زمان انتشار: 6 اوت 2018
| |
«گوش» اولین عضوی است که در ارتباط با دیگران به کار می آید

شادی، جلسه 2؛ 97/02/29 

«گوش» اولین عضوی است که در ارتباط با دیگران به کار می آید

زبان و مهارت های کلامی و همچنین چشم، از جمله اعضایی هستند که در ارتباطات با مردم، به کار می آیند؛ اما برخلاف تصور عمومی، اینها اولین اثر را ندارند؛ بلکه این «گوش» است که بیشترین اثر را دارد و ساختار شخصیتی هر فرد هم با گوش او ساخته می‌شود.

جانور فربه شود از راه نوش                                    آدمی فربه شود از راه گوش

زبانت را نگه دار تا برادرانت را حفظ کنی این فرمول خیلی قدرتمند را امام زین‌العابدین علیه السلام در توصیه‌ به یکی از صحابی‌شان فرمودند: «احفَظْ علَیكَ لسانَكَ تَمْلِكْ بهِ إخوانَكَ= زبانت را نگه دار تا مالك برادرانت شوى». گاهی فرد در ارتباطی که با دیگران دارد، مثل همسر، خانواده همسر، جنس مخالف، مشتری یا ارتباطی که با چیزهای دیگر برقرار می‌کند، موقعیت‌ و شرائطش نسبت به دیگران خیلی ضعیف‌تر است؛ اما یک مهارت، جای همه ضعف‌هایش را پر می‌کند و آن ارتباط کلامی است. قرآن کریم نیز می‌فرماید: «قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ[1]= به بندگانم بگو که همیشه سخن بهتر را بر زبان آورند». انتخاب بهترین کلمات، خیلی مهم است. گاهی انتخاب و به کارگیری این نوع کلمات برای آدم‌های تنبل و خودشیفته و خودخواه کار سختی است. اصلاً نمی‌توانند نسبت به همسر، پدر و مادر و حتی فرزندشانشان کلمات خوبی به کار ببرند. در همین وضعیت است است که شیطان نیز وارد کار می شود. اینجاست که قرآن می فرماید:« إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ= محققا شیطان اراده کرده است که بین شما دشمنی و بغض و کینه واقع شود». این شیطنت ها در خودخواهی نهفته است. شیفتگی‌ها و درگیری‌ها و «من»‌های دروغی که یک نفر با خودش دارد، باعث می‌شود که نتواند آنطور که لازم است با طرف مقابلش قشنگ و خوب عمل کند. فاجعه‌ای که ما الان در کشور خودمان داریم، این است که از هر ۵ ازدواج ۴ مورد آن شکست می‌خورد. اینها برای این است که واقعاً افراد ارتباطات کلامی‌شان بسیار ضعیف است و نمی‌دانند باید با هم چطور حرف بزنند و چه کلماتی را به کار ببرند. همین ندانستن، باعث می‌شود یک چیز بی اهمیت را بهانه کنند و بلوا راه بیندازند. مثل گم شدن یا سوختن یا شکستن یک چیز. درحالی که اگر کلمات درست انتخاب شود، خیلی از حوادث و طوفان‌ها هم نمی‌تواند این رابطه را خراب کند. خیلی وقت‌ها دیده ایم پدر و مادرها که حق دارند و حرف‌هایشان هم درست است، چون بلد نیستند چطور گفته‌هایشان را به فرزندان منتقل کنند، می‌بینیم که فرزندان از آنان متنفر می‌شوند. گاهی همسر می‌خواهد همسرش را متحول کند و از بدی‌ها نجاتش بدهد، ولی چون بلد نیست با او درست حرف بزند، مشکل ایجاد می شود. ما غالباً فکر می کنیم که مشکلی نداریم و خوب هستیم. ولی رسیدن به یک مهارت کلامی واقعاً کار راحتی نیست و کار می‌برد و مثل هر مهارت دیگری تمرین می‌خواهد. راه نگهداشتن زبان این است که روی خودت پا بگذاری کسی که بخواهد زبانش را نگه دارد و کلمات نامناسب را به کار نبرد، باید پا روی خودش بگذارد. در اینجا ممکن است احساس ‌کند که تحقیر یا کوچک می‌شود؛ اما این درست نقطه اشتباهی است که اکثر ما می‌شویم. مثلاً می‌گوییم اگر من بخواهم در مقابل همسرم یا بچه‌ام، این کلمات را به کار ببرم، ممکن است کوچک بشوم یا او سوءاستفاده کند. در حالی که کاملاً در اشتباه است. چون شما به میزانی که «من»‌ات را در مقابل دیگران حفظ می‌کنی، از شادی دور می‌شوی. حتی در ارتباط با خدا، وقتی شیطان منیتش را حفظ کرد، از درگاه الهی رانده و حذف شد. در انتخاب کلمات، حس خوبی را به دیگران منتقل کنید  در ادامه روایت، این شخص به حضرت سجاد علیه السلام گفت که من زبانم خوب است و مشکلی ندارم. اما حضرت در پاسخ فرمودند: «هَیهاتَ إِیَّاكَ وَ أَنْ تَعْجَبَ مِنْ نَفْسِكَ بِذَلِكَ وَ إِیَّاكَ أَنْ تَتَكَلَّمَ بِمَا یَسْبِقُ إِلَى الْقُلُوبِ إِنْكَارُهُ و إن كانَ عِندَكَ اعتِذارُهُ= هیهات! مبادا براى این كار، دچار خودبینى شوى. مبادا چیزى بر زبان آورى كه نادرستىِ آن زودتر بر دل‌ها نشیند، گرچه عذر (توجیه) آن را داشته باشى».  حضرت هشدار می‌دهد کلماتی انتخاب ‌کنید که وقتی شخصی می‌شنود، بدش نیاید و شما را انکار نکند. چون بعداً هم اگر عذر بتراشی و بخواهی کلمات نادرستت را توجیه کنی، باز به راحتی به آن حالت اولیه برنمی‌گردد. سپس تذکری که حضرت می‌دهد، این است که وقتی صحبت می‌کنید، باید در کلام‌تان آن «حس درستی و صداقت و قشنگی و صلاح» را به طرف مقابلتان برسانید تا جهات منفی احتمالی کلام، بی اثر شود. چون «فَلَیسَ كُلُّ مَن تُسمِعُهُ نُكرا یُمكِنُكَ أن توسِعَهُ عُذرا= زیرا هر آن كس كه سخن نادُرستى را به او مى‌شنوانى، چنین نیست كه بتوانى عذرت را به او بقبولانى». اگر حرف زشت و غلطی زدی و بعدا بخواهی عذرت را به همه مخاطبانت برسانی، معلوم نیست که باور کنند. پس از اول چیزی را نگو که بعداً دنبالش بدوی و بخواهی آن را اصلاح کنی و توضیح بدهی و توجیه کنی که من منظورم این نبود یا شوخی کردم یا قصدی نداشتم و...  البته برای اینکه ما به این مهارت برسیم باید تمرین کنیم.   حالا حضرت در ادامه گفته‌هایشان یک خروجی به ما می‌دهد که خیلی مهم است. هركس عقلش كامل‌ترین صفتش نباشد، زودتر به نابودی می‌رسد نحوه پوشش شما زمانی که در خانه هستید، با بیرون از خانه یکجور نیست و کاملاً فرق می‌کند. ممکن است در خانه خیلی آزاد باشید؛ ولی وقتی که بیرون می روید، پوششی دارید که این پوشش باید پذیرفتنی و مقبول باشد. ما در قوانین شرعی هم آداب بیرون آمدن از خانه را داریم. مثلاً مستحب است انسان حتماً به آینه نگاه کند. لباسش مرتب باشد، به احترام دیگران حتماً تجمل داشته باشد و عطر بزند. اینها ویترین خروجی ظاهر ماست؛ اما وقتی که می‌خواهید از نظر منش و شخصیت با دیگران ارتباط برقرار کنید، امام سجاد علیه السلام به ما یک قاعده و فرمول می‌دهد. ایشان می‌فرماید: «مَن لَم یَكُن عَقلُهُ مِن أكمَلِ ما فیهِ كانَ هَلاكُهُ مِن أیسَرِ ما فیهِ= هركس عقلش كامل‌ترین صفتش نباشد، تباه شدنش آسان‌ترین ویژگى‌اش خواهد بود»؛ یعنی کسی که عقلش کامل‌ترین خصوصیتش نباشد، زودتر به شکست و نابودی می‌رسد. به عنوان مثال، دو نفر با هم ازدواج می‌کنند. یک نفرشان خیلی معقول و مؤدب و متین است، یک نفر هم خیلی شرّ و بی‌قاعده است. بعد از مدتی می‌بینید از هم جدا شدند. امروزه، یک سوم طلاق‌های کشور مربوط به سال اول زندگی است. برای اینکه هر کدام از طرفین نوعی از رفتار را به طرف مقابل نشان می‌دهند که خروجی دلچسبی نیست. افسردگی، پژمردگی، زودرنجی، حسادت، مقایسه، چشم و هم‌چشمی حاصل همین رفتارها است. شخص وقتی اینها را می‌بیند، حالش به هم می‌خورد. حتی اگر هزار هزار درجه دوستت داشته باشد، اگر حسود باشی یا بدبینی و خسیسی داشته باشی یا بدکلام یا زودرنج و حساس باشی و... از تو متنفر می‌شود. دقت کنید در اینجا ما اصلاً بحث مذهبی و معنوی نمی‌کنیم. باید بدانیم که هیچ کس نمی‌تواند با آدم نامتوازن کنار بیاید. همان‌طور که اگر آدم خیلی خوبی هم باشید، با یک ظاهر نامتوازن، کسی همزیستی را نمی‌پذیرد. مثل مدهایی که در کشور در نحوه لباس پوشیدن، آرایش کردن، غذا خوردن و... دیده می شودکه همگی نوعی بی‌بندوباری و بی‌نظمی است و این نشان می‌دهد که عقلانیتی پشت آن نیست. هر کس در برخورد با شما باید بفهمد که یک عقلانیت و تدبیری بر رفتار شما حاکم است مثلاً در یک کشوری مثل آمریکا که ادعای ابرقدرتی و حاکمیت بر جهان دارد، رئیس جمهورهایی که درگذشته داشتند با وجود اینکه جنایت و ظلم می‌کردند، اما در برخوردهای اجتماعی، سیاسی یک عقلانیتی بر آن‌ها حاکم بود، اما امروز یک دلقکی مثل ترامپ آمده و هیچ قاعده‌ای را رعایت نمی‌کند. به راحتی هر حرفی می‌زند، دیده می شود که هیچ عقلانیتی بر او حاکم نیست. می‌خواهم بگویم این عقلانیت و توازن، مختص مؤمن و غیرمؤمن نیست، چون اساسا اینها بحث مذهبی نیست؛ بلکه یک بحث اخلاقی است و قاعده ریاضی دارد. ما روایت داریم که می فرمایند به دشمن عاقلت بیشتر اعتماد کن تا به دوست جاهل‌ات. گاهی انسان یک دوستی دارد که نامتوازن است. نمی‌شود به او اعتماد کرد. چون آسیب و صدمه می‌زند. ولی یک دشمنی داری که عاقل است. اصولی بر اخلاق و کلام و رفتارش حاکم است که با آن می‌شود کار کرد. «عقل»در برگیرنده ی همه قشنگی‌ها و مادر همه زیبایی‌ها است. نقل است خداوند عقل و جهل را آفرید. عقل لشکری دارد و جهل هم لشکری دارد. بعد برای عقل ۷۵ لشکر می‌شمارد که بعضا شامل اینهاست: نظم، ادب، حرمت به حقوق دیگران، آداب مهمانی، آداب حرف زدن، آداب کلامی، آداب ارتباط با همسر و... جهل هم ۷۵ لشگر دارد که شامل اینهاست: حسادت، زودرنجی، توقع بی‌حد، خودشیفتگی، خودبرتربینی، خود را ترجیح دادن به دیگران، شکم‌بارگی، بی‌نظمی، بی‌قاعدگی و.. اینها همه‌ از خصوصیات جهل است. خودت را نبین تا شاد بمانی امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنان گهربارشان فرمودند: «أما علَیكَ أن تَجعَلَ المُسلمینَ مِنكَ بمَنزِلَةِ أهلِ بَیتِكَ= چه می‌شود تو به همه مردم، به چشم خانواده خودت نگاه کنی». ظاهرش خیلی ساده است؛ ولی اگر کسی بخواهد در برخورد با آدم‌ها این سه قاعده را رعایت کند که «هو أنت، هو رسول الله، هو الله»؛ باید پا روی خودش بگذارد. در محبت با دیگران، اگر می‌خواهی محبت کنی محبتت را بکن. کاری نداشته باش طرف مقابل لایقش باشد یا نباشد. این لایق نبودن، غیر از سوءاستفاده کردن است. شما هر قدر خروجی قشنگ و زیباتری داشته باشید، مثلاً بچه‌ات را بغل می‌کنی و می‌بوسی. این خدا است که این بوسه‌ها را دریافت می‌کند. حتی مهرورزی و مهربانی نسبت به حیوان‌ها را هم خدا دریافت می‌کند. فقط به این شرط که پای خودت را در این وسط حذف کنی. آن وقت است که شادی به سراغت می‌آید. همه ماجرا همین است. نگو این مادر زن یا پدرزنم است، می‌توانم این‌طور به او نگاه کنم. بیا یک بار تمرین کن به مادرزن‌ یا پدرزنت هم عشق بورزی برای خدا. پای خودت را از وسط حذف کن. آن وقت می بینی که زندگی چقدر زیبا خواهد بود. [1] . سوره اسراء/آیه 53.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9467
زمان انتشار: 5 اوت 2018
| |
آسیب‌شناسی مقدم بر اقدام است

شادی؛ جلسه اول ؛ 97/01/18

آسیب‌شناسی مقدم بر اقدام است

در آموزه‌های اسلامی قبل از اینکه شما یک بنا را بخواهید بسازید، اول باید آسیب‌شناسی کنید. مثلاً بعضی از جوانان فکر می‌کنند که مسئله مهم‌شان ازدواج است، بعد که ازدواج می‌کنند، برخی شکست می‌خورند. مسئله این است که ازدواج و تشکیل خانواده 10% یک پیوند است و 90%آن حفظ آن پیوند است.

یعنی یک دختر و پسر باید به این فکر کنند که مهم‌تر از اینکه بخواهند ازدواج کنند، باید به این فکر کنند که یک ازدواج پایدار داشته باشند. برای حفظ این مسئله باید آسیب‌شناسی یا آفت‌شناسی‌شناسی کنیم. در سلوک به سمت خداوند تبارک و تعالی، قاعده‌ای که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به ما می‌دهد، این است: «اجْتِنَابُ السَّیِّئَاتِ أَوْلَى مِنِ اكْتِسَابِ الْحَسَنَاتِ= دوری از گناهان برتر است از اكتساب حسنات». اینکه انسان گناه نکند و از روی صراط نیفتد، مهمتر از این است که کار خیر انجام بدهد. چون بعضی‌ها 10 یا 20 یا 30 سال کار خیر انجام می‌دهند، ولی آسیب‌شناسی نمی‌کنند، یک دفعه بعد از 40 سال کار خیرشان نابود می‌شود و سقوط می‌کنند، این خیلی خطرناک است. بنابراین، وقتی کسی آسیب‌شناسی می‌کند، حتی اگر یک عمل کم هم داشته باشد، نجات پیدا می‌کند و رستگار می‌شود. شادی و آرامش در مهارت‌های شادی چه چیزهایی نمی‌گذارند ما شاد باشیم یا چه چیزهایی مشکل اساسی شادی ما هستند؟ همه انسان‌ها دوست دارند شاد و آرام باشند. قرآن کریم هم علامت مؤمن را دو چیز می‌داند: شادی و آرامش؛ یعنی درجاتش به این نیست که چقدر نماز و روزه دارد،؛ چقدر حج می‌رود؛ کربلا می‌رود؛ اینها شاخص نیستند. شاخص این است که شخص می‌تواند در سایه آرامش، آدم شادی باشد یا نه. اگر این بود معلوم است که ایمانش هم ایمان حقیقی است. همه این را دوست دارند و عاشق شادی و آرامش هستند. ما اگر بخواهیم به یک شادی ثابت و پایدار برسیم، باید به وجود خودمان پی ببریم. در جلسات گذشته گفته شد انسان کمالات وجودی «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی یا فرشته‌ای و فوق عقلی یا انسانی» دارد. در همه این پنج بخش، پنج نوع غم و شادی و نیز پنج نوع معشوق و اله داریم. مثلاً نگرانی جمادی، نگرانی پول و اقتصاد است. کسی که اضطراب یا غصه‌های اقتصادی دارد، اگر بخواهد به یک آرامش در بخش اقتصادی برسد، ممکن است خودش را به راه‌هایی وصل کند که از نظر اقتصادی بتواند نیازهای اقتصادی‌اش را تأمین کند تا آرامش به سراغش بیاید. در بخش گیاهی، حیوانی و عقلی نیز این گونه است. حتی در مسئله فوق عقلی، بخش انسانی ما نیز این‌گونه است. چون شادی و غم به معنای واقعی مربوط به این بخش است. شما در چهار بخش «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی» هر چقدر موفق‌تر باشید، اگر در بخش فوق عقلانی شکست بخورید، اصلاً بوی آرامش و شادی را استشمام نخواهید کرد. خلقت انسان به گونه‌ای است که تا وقتی که بخش فوق عقلانی‌اش را با معشوق اصلی‌اش پیوند ندهد، به هیچ وجه به شادی و آرامش نمی‌رسد. شاید وضع مالی خوب داشته باشید یا موفقیت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داشته باشید، اما آرامش نخواهید داشت. مهارت‌های شادی از زبان امام سجاد (علیه‌السلام) بعضی از افراد دارای شخصیت‌ کوچکی هستند؛ چه در بُعد جمادی و چه در بعد گیاهی، حیوانی، علمی و فوق عقلانی. به همین خاطر آسیب‌پذیرند. برای همین است که دائماً مضطرب، نگران و غمگین‌اند و هیچ وقت تضمینی برای آنچه که به دست می‌آورند، وجود ندارد. اگر بخواهیم هیچ‌کدام از این غصه‌ها را نخوریم، امّام سجاد (علیه‌السّلام) یک راهکار فوق‌العاده عالی به ما یاد داده که می فرماید: «اگر می‌خواهید خوشبخت باشید و شاد باشید و اضطراب‌هایتان از بین برود، این چند فرمول را رعایت کنید: «زهری» درحالی كه حزین و مغموم بود، خدمت امام رسید.‌ حضرت از او پرسیدند: چرا غمگینی؟ و در ادامه كلامشان برای غصه زدایی او راهكارهایی در اختیارش گذاشتند که متن روایت به این شکل است: «دَخَلَ مُحَمَّدُ بنِ الشَّهابِ الزُهری علی علی بن الحسین وَ هُوَ کَهیبٌ حَزین؛ مُحَمَّدُ بنِ الشَّهابِ الزُهری فَقالَ لَهُ زَینُ الْعابِدین ما بالُكَ مَغمُوماً؟ قالَ: یَا ابْنَ رَسُولِ الله غُمُومٌ وَ هُمُومٌ تَتَوالى عَلىَّ؛ مِن جِهَةِ حُسَّادِ نِعَمى وَ الطّامِعینَ فىَّ وَ مِمَّن أَرْجُوهُ وَ مِمَّن اَحْسَنْتُ اِلَیه فَیَخْلِفُ ظَنّى= «محمّد بن مسلم بن شهاب زهرى» با حالى افسرده و غمگین خدمت على‌بن الحسین (علیهماالسلام) آمد. امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) به او فرمود: چرا غمگینى؟ عرض كرد: غم‌ها و اندوه‌ها، پیاپى بر من وارد مى‌شوند؛ زیرا از آنان‌كه به نعمت‌هاى من حسادت مى‌ورزند و چشم طمع به مال من دوخته‌اند و كسانى كه به آنان امید دارم و نومیدم مى‌سازند و كسانى كه به آنان خوبى مى‌كنم و با من بدى مى‌كنند، رنج مى‌برم». گفتیم «غم» در لغت به معنای انقباض و گرفتگی است؛ امّا در اصطلاح، حالتی است که دل آدم ابری می‌شود؛ یعنی حالت گریه دارد، «همّ» نیز به دغدغه‌ها و مشکلاتی گفته می‌شود که ذهن آدم را به خودش مشغول می‌کند. کسانی که حسادت می‌کنند؛ اصلاً چشم ندارند خوبی‌ها و نعمت‌های دیگران را ببینند یا کسانی که مدام به مال دیگران طمع دارند، مدام در زندگی افراد دست‌اندازی می‌کنند، اینها همه امتحان‌های الهی است. امتحان‌های الهی قرار است انسان را شبیه خداوند کند. یعنی انسان برای مقام خلیفة اللهی آفریده شده است. آدم‌ها شرافتشان به تعداد اسمهایی است که از الله دارند؛ یعنی هر چقدر اخلاق الهی در یک نفر باشد، آن شخص شبیه‌تر به خدا و نزدیکتر به خدا می شود. بنابراین، شرافت یک انسان، به هیچ کدام از این چهار بخش پایینی نیست، اینها کارآیی ندارد. بلکه به این است که چقدر خصوصیات معنوی و روحی‌اش شبیه الله است. رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر است با دنیا. جنین در رحم مادر مصرف‌کننده است؛ مصرفش هم خیلی محدود است، اما بیشتر غذایی که جنین می‌خورد، صرف اندام‌هایی می‌شود که در رحم به آن‌ها نیازی ندارد. بلکه همه را برای دنیا ذخیره می‌کند. یک مؤمن وقتی در روابط اقتصادی، گیاهی، اجتماعی، حیوانی و جنسی، علمی می افتد یک مقدار از ذهن و قلبش را برای این بخش می‌گذارد. اصل شخصیتش برای ارتباط با خانواده آسمانی و ابدیت و آخرتش است. حفظ زبان و شادی امام (علیه‌السّلام) اولین فرمولی که به ما می دهد، این است که می ‌فرماید: «احْفَظْ علَیكَ لِسانَكَ تَمْلِكْ بهِ إخْوانَكَ= زبانت را نگه دار تا برادرانت را از دست ندهى». وقتی یک نفر می‌تواند با زبانش در قالب شوخی یا جدی یا طعنه یا سرزنش به کسی نیش بزند، باید منتظر غصه خوردن باشد. یعنی محال است که تو به دیگران نیش بزنی، اما خودت نیش نخوری. ممکن است شخص الان سکوت کند و چیزی نگوید. ولی روزی فرا می رسد که کسی تو را تحقیر می‌کند و به تو غصه می‌دهد و حالت را ‌بگیرد و سرزنشت ‌کند. پس هیچ کس را تحقیر و سرزنش نکن؛ کاری نکن که دیگران از تو حساب ببرند و از تو بترسند. حساب بردن فقط با زبان و نیش نیست. تو باید شخصیتت آنقدر عزیز و دوست داشتنی باشد که به خاطر خودت به تو احترام بگذارند. در غیر این صورت، هیچ وقت روی خوش و آرامش را نمی‌بینی. عزیزان در بحث شادی دقت کنند؛ ما در آخرت به میزانی شاد هستیم که در دنیا شاد باشیم. آدمی که عرضه ندارد در دنیا شاد و آرام باشد، مردنش تلخ است؛ بعد از مردنش نیز این تلخی ادامه می یابد و فشار قبر و اضطراب و جهنم زیادی دارد. هر چقدر می‌خواهید تلخی‌های قبر و قیامت و آن تاریکی‌هایش را کمتر کنید، در دنیا بیشتر شاد و آرام باشید. پس ما باید جهنم را همین جا خاموش بکنیم. دنیا صحنه تمرین برای خاموش کردن جهنم‌های ابدی مان است.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9366
زمان انتشار: 4 ژولیه 2018
| |
باورهای غلط مانع شادی و آرامش اند

شادی، جلسه 28، 97/04/09

باورهای غلط مانع شادی و آرامش اند

یکی از عوامل معنوی شادی و نشاط در زندگی، «یاد و انس خداوند تبارک و تعالی» است. اگر این نکته برای ما روشن شود، و دست از باورهای غلط برداریم، یک زندگی بسیار شیرین، شاد و آرامی را تجربه می کنیم. هر چند که ممکن است مشکلات زیادی هم انسان داشته باشد، اما همیشه شاد و آرام خواهیم بود.

بعضی از افراد باورهایی دارند که باعث تصمیم‌های آزاردهنده می‌شوند. مثل نحس بودن عدد 13. مثلاً شخص می‌خواهد خانه بخرد. می‌گوید چون پلاکش 13 است، نمی خرم، حتی اگر خانه خیلی خوبی هم باشد؛ یا برخی از قوم ها افکار منفی نسبت به دختر، عروس، داماد، باجناق دارند که منشأ خیلی از اشتباهات و غم‌ها و غصه‌ها می‌شود. یکی از باورهای غلط مشهور این است که ما خود را یک مرد یا یک زن معنا می کنیم، نه یک انسان. درحالی که ما اصلاً جنس نداریم. ما از روح خدا آفریده شدیم. خدا هم که خالق همه اشیاء است، یعنی همان خدایی که تمام ذرات عالم را خلق کرده، الکترونها، نوترونها، پروتونها، جمادات، گیاهان، حیوانات و... را خلق کرده و همه دانشمندان و دانشجویان در سراسر دنیا در دانشگاه ها مشغول مطالعات خدا هستند، انسان را هم آفریده و این انسان را از روح خودش آفریده، یعنی جنس و حقیقت انسان، از روح خداست. به این موضوع خوب دقت کنید. پس من چه کسی هستم! ما تا ما نفهمیم چه کسی هستیم، به شادی نمی‌رسیم. تا وقتی که دچار خرافات هستیم و نگاه اشتباه به خودمان داریم، نمی‌توانیم به کانون آرامش و شادی راه پیدا کنیم. به همین دلیل، دائما غصه‌هایمان زیاد می‌شود. دنیای مدرن انبوهی از غم و غصه است امروزه دنیا در بدترین وضعیت از نظر آرامش و شادی قرار دارد. در هیچ برهه ای از زمان، مردم گرفتار مریضی سرطانی، پارکینسون، آلزایمر یا قتل و طلاق و خودکشی و مصرف مواد مخدر و مواد ضد افسردگی و جنگ و سقط جنین نبودند. روز به روز هم بیشتر می‌شود. چون نگاهشان به انسان غلط است و چون نگاه غلط است، قضاوت هایشان هم غلط خواهد بود و نوع برخوردی هم که با خود دارند، با اینکه خودشان را دوست دارند و عاشق خودشان هستند، اما افسرده هستند. ما به عنوان آقا یا خانم روی کره زمین زندگی می‌کنیم و انتخاب‌ها، ارتباطات، رفتارها و چینش‌های فکری‌مان براساس این نگاه حیوانی است. یعنی باور نکردیم که ما برای کره زمین نیستیم. اصلاً اینجا محل زندگی ما نیست. ما وطنمان اینجا نیست. ما از جایی به این کره آمده ایم آن هم موقت. «وَ لَكُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ[1]= و شما را در زمین تا روز مرگ قرارگاه و بهره خواهد بود»، یعنی شما یک مدتی در زمین استقرار و بهره‌مندی دارید. بعد هم به جایگاه اصلی تان برمی‌گردید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ= همانا ما از خدائیم و به سوی او بازمی گردیم». با اینکه میلیاردها آدم در طول تاریخ دیدیم که آمدند و رفتند. باز حواسمان نیست که ما هم می‌رویم. ما باید باور کنیم که برای اینجا نیستیم. یک زندگی دیگری داریم. در اینجا فقط یک دوران جنینی را در رحم دنیا می‌گذرانیم. و خود را برای حیات ابدی و جاودانه آماده کنیم. این دائم از ذهن ما می‌پرد. هر چه هم تذکر می‌دهند در این قلب ما نمی‌رود. می‌شنویم اما در قلبمان نمی‌رود. عشق حقیقی کجاست! روح خدا یعنی روح و نور محمد و آل محمد (علیهم السّلام) است. همه انسانها بدون استثناء حامل این روح هستند. ما در بخش غیرانسانی‌مان چهار معشوق داریم: معشوق‌های «جمادی و گیاهی که مربوط به بدن و ظاهر و لباس و حجاب و اندام و غذا و تولیدمثل و اینطور چیزهاست که برای خیلی‌ها معشوق مهمی است. تا آخر عمر هم صرف همین‌ چیزها می‌شوند. معشوق‌های «حیوانی» مثل ازدواج کردن، بچه‌دار شدن، عشق‌های زمینی. معشوق های عقلی مثل مدرک تحصیلی، کار آزمایشگاهی و... باور نکردیم که انسان هستیم و همه معشوق‌مان یک شخص است. ما فقط با یک نفر می‌توانیم عشق به معنای واقعی و حقیقی داشته باشیم، آن هم عشق در بخش اصلی تو یعنی بخش انسانی تو که همان بی‌نهایت شدن است. به این کمال بی‌نهایت که معشوق و اله همه انسانها است، «الله» می‌گویند و ما در بخش انسانی عاشق الله هستیم. پس وطنمان هم رسیدن به الله است. «انا لله» برای الله هستیم. او هم برای ماست. معشوق اصلی ما همان است و غیر از او هم معشوقی نداریم.. هیچ یک از کمالات چهارگانه معشوق اصلی ما نیستند. همه معشوقهای فرعی هستند. این که به ما می گویند: «أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له». من شهادت می‌دهم که معشوقی جز خدا ندارم. چون تنها او اله و معشوق من است و شریکی هم ندارد. اله یعنی آن که تو را شیدا و سرگردان خودش می‌کند و دنبال خودش می‌کشاند. در نماز هم تأکید ‌شده: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ= تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم». من فقط عبد یک نفر هستم که برای من افتخار است. چون این عبودیت باعث می‌شود من شبیه خودش بشوم و به او قرب پیدا کنم. یعنی فقط یک جا عبد بودن به درد می‌خورد و برای انسان شرافت و مقام و درجه دارد، آن هم در جایی است که تو عبد معشوقت هستی که کمال مطلق و بی نهایت است. ولی اگر عبد درس و علم و عشق‌های زمینی شدی یا عبد کمالات گیاهی یا اقتصادی شدی؛ بی‌شخصیت می‌شوی. غصه‌ها، اضطراب‌ها، خودکشی‌ها، سکته‌ها، سرطان‌ها، دردها، له شدنها، گدایی‌های عاطفی و عشقی، خوار شدن، رسوا شدن، تحقیر شدن‌ها برای بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی است.  شما با معشوق اصلی‌ات این مشکلات را نداری. چرا عشق های زمینی به شکست می رسد؟ هر معشوقی غیر از خدا انتخاب کنی، شکست خوردی؛ آن هم شکست انسانیت، شرافت، عزت، احترام و شادی و آرامش و محبت. شکست‌های عشقی زمانی است که تو دچار خودفروشی می‌شوی. تا وقتی که از خدا فرار می‌کنی و خودت را در آغوش معشوق‌های دیگر می‌اندازی، آن‌ها هم بعد از یک مدت تو را طرد می‌کنند و هیچ کدام با تو نمی‌مانند. تنها کسی تا آخر با تو می‌ماند، خداست. گناهکار یا مؤمن باشی، او دوستت دارد. تنها کسی که شما را در همه حالت‌ها دوست دارد، خداست و بعد خانواده آسمانی‌ات، یعنی اهل بیت (علیهم‌السّلام).  اینها بی‌شرط تو را دوست دارند. تنها کسی که بی‌نوبت تو را می‌پذیرد، یعنی معطل نیستی تا با او حرف بزنی و و درد دل کنی، فقط خداست. کسی را سراغ دارید که اینطور ما را دوست داشته باشد بی‌شرط و بی‌نیاز؟ در روابط عاشقانه مهم این است که یک نفر بدون اینکه به ما احتیاج داشته باشد، ما را برای خودمان دوست داشته باشد و چیزی از ما نخواهد. ما برایش محبوب و دوست‌داشتنی باشیم. چه کسی غیر از خدا و اهل بیت اینطور هستند. پس ما شادی بزرگتر از شناخت این موجود و عشق بازی با او در این عالم نداریم. حضرت علی (علیه السّلام) می‌گوید: «من اصلاً دوست نداشتم بچه بودم و می‌مردم و به بهشت می‌رفتم». دوست داشتم بمانم و خدا را بشناسم. لذتی بالاتر از معرفت خدا، دوستی با خدا، ارتباط و زندگی با خدا نیست. سبک زندگی براساس شرافت خانوادگی شما همه،‌ بچه‌های حضرت زهرا (سلام الله علیها)و اهل بیت علیهم‌السلام هستید. حواست به شرافت خانوادگی‌ات باشد. براساس قیمت و شرافت خانوادگی‌ات سبک زندگی‌ات را تعریف و طراحی کن. نه اینکه الگوی زندگی‌ات را از آدم‌هایی بگیری که جز حیوان تعریفی از خودشان ندارند. بیشترین کشورهایی که دانشجوی دکترای اقتصاد، مدیریت، سیاست، تعلیم و تربیت، تعلیم و تعلم، هنر بیرون می‌دهند بیشترین مشکلات انسانی را خودشان دارند. چون علوم انسانی در تمام دانشگاه های جهان یک علوم انسانی حیوان‌گراست، یعنی یک تعریف غلطی از انسان دارند. این نگاه غلط به انسان، منشأ همه فساد و گرفتاری‌های عالم شده. ما باید به خودمان درست نگاه کنیم و با خودمان درست رفتار کنیم؛ یعنی سبک زندگی مان را براساس معشوق اصلی‌مان تنظیم کنیم. حال اگر کسی خدا را از دست بدهد، زمین را هم از دست می دهد و اگر عشق به خدا برتر باشد، از همه عشق‌های دیگر کینه، دعوا، اختلاف زناشویی، اختلاف خانوادگی نیست. کسی به کسی ظلم نمی‌کند. کسی سر کسی کلاه نمی‌گذارد. وقتی این نوع نگاه حاکم باشد، زندگی شیرین می‌شود. این رمز شادی است. در راه عشق باید هزینه کرد شرط برقراری رابطه عاشقانه با خدا، «هزینه کردن» است. هزینه یعنی عاشق برای عاشقی‌اش باید وقت بگذارد. باید برایش هدیه بخری و دلش را به دست بیاوری. آن هم از چیزی که خودش به تو داده. باید پای خدا بریزیم از پول، وقت، اعتبار و آبرو، سواد و علم‌مان. او هم قبول می‌کند و می‌گوید: اگر به من هدیه دادید، یک تا ۷۰۰ برابر به تو پس می‌دهم. مثلا اگر بدون چشمداشت به کسی علمی یاد دادی، خدا به علمت برکت می‌دهد. علمی به تو می‌دهد که دیگر در کتابها، دانشگاهها و جاهای دیگر چنین علمی وجود ندارد. پای همسرت، خانواده ات، مردم، حتی حیوانات و گیاهان هم اگر به عشق خدا عشق بریزی، خدا آن را به تو پس می‌دهد. اسلام مظهر رحمانیت و رحمیت الهی است خدا علامه طباطبائی را رحمت کند. یک کسی خدمت علامه رفته بود. گفت: آقا من وقت ندارم بنشینم و حرف گوش کنم و بخوانم. سرپایی به من بگو اسلام یعنی چی؟ مرحوم علامه لبخندی زدند و گفتند: اسلام یعنی رحمانیت و رحیمیت. با همه مهربان باش. با بندگان خوب خدا و مؤمنین رحیم باشد با همه رحمان. کل اسلام یعنی این.  تمام قوانین اسلام براساس رحمانیت و رحیمیت تنظیم شده. شما حکمی از اسلام ندارید که در آن رحمانیت و رحیمیت نباشد. احمق‌های مریض و بددلی که اسلام را مسخره می‌کنند، شبهه می کنند که چرا در اسلام قصاص داریم! قصاص خیلی خشن است،. در حالی که قرآن می‌گوید: «وَ لَكُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ[2]= و برای شما در قصاص ، حیات و زندگی است ، ای صاحبان خِرد! شاید شما تقوا پیشه کنید». پس قصاص برای این است که اگر  کسی از روی شهوت و غضب مثلا چشم کسی را در آورد، دیگر جرأت نکند به دیگران چنین کاری را تکرار کند. با قصاص امنیت اجتماع بالا می‌رود. هیچ حکمی از اسلام خشن اصلاً نیست. اسلام حتی جنگ هم ندارد. برای کشورگشایی یا مسائل اقتصادی، اصلا حمله و جنگی نمی کند. بلکه جهاد داریم. جهاد هم آنجایی می‌گویند که اگر به شما تجاوز کردند یا جایی ظلم بود، مقابله کنید.   اخلاق//شهویه/شادی/یاد خدا [1] . سوره بقره/آیه 36. [2] . سوره بقره/آیه 179.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9335
زمان انتشار: 25 ژوئن 2018
|
سلسله مباحث «شادی»

سلسله مباحث «شادی»

سلسله مباحث استاد محمد شجاعی با عنوان «شادی» و موضوع «عوامل شادی در سبک زندگی الهی» شنبه 97/04/9 ساعت 17:00 برگزار می گردد.  نشانی: کرج، خیابان شهید بهشتی، بعد از سه راه گوهردشت، نرسیده به میدان سپاه، کانون فرهنگی شهید سبحانی، سالن شهدا. آرشیو مباحث «شادی» 

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed