www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 11353
زمان انتشار: 21 نوامبر 2019
|
مباحث استاد شجاعی با موضوع «شادی»

مباحث استاد شجاعی با موضوع «شادی»

سلسله مباحث استاد شجاعی با عنوان «شادی» و با موضوع «مهارت های شاد زیستن» شنبه 98/09/09 ساعت 16:00 برگزار می‌گردد.

نشانی: بلوار مرزداران، خیابان ایثار، سالن اجتماعات فرهنگی مذهبی مسجد جامع حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11347
زمان انتشار: 14 نوامبر 2019
|
سلسله جلساتِ «شادی» کرج

سلسله جلساتِ «شادی» کرج

سلسله جلساتِ «عوامل شادی در سبک زندگی الهی» با سخنرانی استاد محمد شجاعی شنبه ۲۵ آبان، ساعت ۱۶ برگزار می گردد.  نشانی: کرج، خیابان بهشتی، بعداز سه‌راه گوهردشت، نرسیده به میدان سپاه، کانون فرهنگی شهید سبحانی، سالن شهدا و جلسه بعدی در همین روز بعد از نماز مغرب و عشاء در نظرآباد برگزار می گردد.  نشانی: کرج؛ نظرآباد خیابان انقلاب میدان لاله خیابان مطهری مسجد غدیریه جنب داروخانه بوعلی سینا

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11284
زمان انتشار: 9 اکتبر 2019
| |
برای رفع همّ و غم این دعای پیامبر (ص) را بخوانید

شادی؛ جلسه31؛ 1398/07/06

برای رفع همّ و غم این دعای پیامبر (ص) را بخوانید

بهتر است انسان با خدا خودمانی حرف بزند. همان طور که پیامبر صلی الله علیه و آله حرف می زد. پس هرگاه بنده ای به غصه و اندوه گرفتار شد، دعای پیامبر را بخواند تا خداوند حزن و غصه را از دل او زدوده و به جای آن مسرّت و شادی به وی عطا نماید.

یکی از عوامل معنوی، «انس با کلام الله» است. من برای تیمن و تبرک دعایی را از وجود مقدس آقا رسول الله صلی الله علیه و آله خدمت شما عرض می‌کنم [1]. حضرت فرمودند: «هیچ بنده ی گرفتار و اندوهگینی نیست، مگر اینکه به خداوند اینگونه عرض می­ کند: «خدایا من بنده تو و فرزند بنده و کنیز تو هستم». این دعا خیلی مجرب است. خیلی‌ها این را تجربه کرده اند و اثر آن را دیده اند که زود جواب می‌گیرند. بهتر است هر کس هم با زبان خودش با خدا صحبت کند و خدا هم این را خیلی دوست دارد که بندگانش با او خودمانی صحبت کنند. «اختیارم به دست توست». این بسیار مهم است که انسان توجه داشته باشد که همه چیزش به دست خداست: «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم». «حکم تو در حق من قطعی است»، یعنی تو هر حکمی کنی همان می‌شود. «قضا و تصمیمت درباره من عادلانه است». هر چه تصمیم بگیری عادلانه است. «و از تو می‌خواهم به هر نامی که خود را به آن خوانده‌ای یا در کتابت نازل کرده‌ای و به هر کدام از بندگانت قرار داده‌ای و در علم غیب نزد خود گذاشته‌ای». در اینجا حضرت خدا را به اسمائش قسم می‌دهد. چون در قرآن فرمودند: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها[2]= خدا را نام های نیکوتر است؛ او را بدانها بخوانید.» خدا را به آن اسم های زیبا بخوانید. گاهی یک مشکلی یا ضعف شدید برایتان پیش می ­آید یا افرادی در حق شما ظلم می‌کنند و احساس تنهایی و ناتوانی به شما دست می‌دهد. در اینجا از اسماء «یا ناصر» به این معنی که خدایا تو یاریم کن، یا «یامعین» خدایا تو معین هستی، استفاده کنید. اینها اسماء خاص هستند. همچنین انسان قبل از اینکه دعا کند، ذکر «یاغفور» بگوید تا کاملاً تخلیه شود و برای اجابت آماده ‌شود. بعد 55 مرتبه «یا مجیب» بگوید.«یا مجیب» یعنی خدایا تو اجابت کن من را. حالا بعد دعایت را بگو با آن آداب خودش. پیامبر صلی الله علیه و آله به ما یاد می­دهد که خدا را به اسمهایش قسم بدهیم. در ادامه، حضرت دعا می­ کند: « قرآن را بهار دلم، نور سینه‌ام، زداینده اندوهم و از بین برنده غمم بگردانی». این نشان می‌دهد که ما باید با قرآن که شراب مؤمن است و انسان را شاد می‌کند، ارتباط داشته باشیم؛ اما ارتباط مؤثر، یعنی وقت بگذاریم تا ادبیات قرآن را خوب یاد بگیریم. اگر هم نمی‌خواهیم وقت بگذاریم ، لااقل از یک کتاب معتبر ترجمه و تفسیرش را که روان است را بخوانیم تا بدانیم چه می‌گوییم یا چه می‌فهمیم. این مسئله بسیار مهم است. قرآن همه چیزش اثرگذار است. یعنی حضورش در جیب، اتومبیل، خانه و حتی لفظش مؤثر است. صوتش که پخش بشود مؤثر است، خواندنش مؤثر است، فهمیدنش بسیار مؤثر است. اگر انسان این را بفهمد خیلی شاد و آرام می­ شود. چگونه دعا کنیم؟ خیلی خودمانی به خدا بگو: خدایا غمگینم، شادم کن، خدا این را خیلی بهتر می‌پسندد. انبیاء اینطور بودند. مثلاً گرسنه‌ای بود، می‌گفت: خدایا گرسنه‌ام. همینطوری به همین سادگی مثل این آیه: «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ[3]= خدایا! بی تردید من به خیری که تو بر من فرو می فرستی نیازمند». با خدا باید مثل یک بچه که با مادرش حرف می‌زند، حرف بزنیم. در روایت داریم که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله دستش را بالا می‌برد، مثل بچه‌ای بود که به پدر و مادرش التماس می‌کند. اینطور دعا می کرد. ما عادت نکرده ایم با خدا اینطوری حرف بزنیم. متأسفانه هم خودشیفته هستیم و هم متکبر. بلد نیستیم خوب دعا کنیم. خدا این حالت خودمانی بودن و زار زدن را خیلی دوست دارد. چون وقتی زار می‌زنی، در واقع، حقیقت خودت که عین فقر مطلق است را به خدا نشان می‌دهی. علت این که دعا اجابت نمی‌شود، این است که چیزی را پیش خدا می‌بریم. مثلا دیپلم داشتن، دکترا داشتن، مهندس بودن، مقامات، دارایی و توانایی­ها را با خود می بریم، بعد هم به خدا می‌گوییم: حالا یک کمکی به من کن. پیامبران و ائمه اصلا اینطور نبودند. وقتی می‌رفتند نزد خدا، هیچ چیزی نمی‌بردند و کاملاً با دست خالی دعا می کردند. فقر مطلق خود را اظهار می کردند. در تعقیب نماز عصر داریم: «لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا= خدایا من هیچ چیزی ندارم، نه عرضه دارم نفعی به خودم برسانم، نه عرضه دارم ضرری را دفع کنم، نه می‌توانم جلوی مرگم را بگیرم، نه اختیار زندگی‌ام را دارم، هیچ چیزی دست خودم نیست. وقتی آدم اینطوری به درگاه خدا می‌رود، اینجاست که در به رویش باز می‌شود و غیب به کمک انسان می‌آید. آنهایی که گره دارند، هر نوع گره‌ای اعم از جمادی و اقتصادی، گیاهی، حیوانی، مسائل علمی و عقلی و چه مسائل معنوی، علتش این است که تذلل در دعا ندارند. دعا باید با تذلل باشد. بعد ببینید که چقدر زود جواب می‌گیرید. بعضی­ها دائماً منفی‌باف هستند، یعنی فکر می‌کنند که باید دائماً غصه بخورند و در زندگی‌شان مشکلات داشته باشند. همیشه نفوس بد می‌زنند. درحالی که اگر کسی شادی، چشم‌روشنی‌ها، موفقیت ها و پیروزی ها را لایق خودش بداند و اینها را محکم از خدا بخواهد، خدا برایش سعادت و موفقیت می‌آورد. اعتقاد به شانس و اقبال، خلاف سنن و قوانین الهی است ما چیزی به اسم شانس و بخت نداریم. بخت یک خرافه است. افراد خرافی و مشرک قائل به این هستند که یک چیزی ورای اراده و قدرت الهی در زندگی هست. این دروغ است. چنین چیزی اصلاً وجود ندارد. ما اصلاً چنین چیزی نداریم که بگوییم یک کسی بدبخت یا بدشانس یا خوشبخت است. تنها خداست که منشأ همه خیرات و برکات است. بنابراین، بی‌سلیقگی نکنیم و همیشه بهترین ها را از خدا بخواهیم. انسان باید شاکر و صابر باشد به بلای الهی. چون بلای الهی همیشه به نفع انسان داده می‌شود. اگر سرطان، مریضی، طلاق، مرگ‌ومیر و هر چه هست، انسان باید آن بخش نورش را بگیرد. چون بلا هم کفاره گناهان است و هم درجات آخرتی دارد. پس هیچ چیزی به ضرر ما داده نمی‌شود. بلکه همه به نفع ماست. این ما هستیم که فکر می­ کنیم همیشه باید چیزهای سخت را دریافت کنیم. باید از خدا چیزهای خوب بخواهیم. در دعاها نگاه کنید: اهل بیت علیهم السلام می‌گویند: خدایا سختیها و بلاها را از ما برگردان و طول عمر، نشاط، شادی، مال کثیر، دل خوش، چشم‌روشنی و فرزند خوب بده. دائم چیزهای خوب می‌خواهند. این خودش در جذب نعمتها و موفقیتها خیلی به انسان کمک می‌کند. از دیگران شکایت نکن، خودت را تغییر بده در جذب شادی و جذب موفقیت ها این قانون وجود دارد که لازم نیست شما با بیرون از خودت بجنگی. مثلاً بعضیها مشکلات اقتصادی دارند، مشکلات خانوادگی دارند، مشکلات بیرونی دارند، دائم تلاش می کنند که با خود آن مشکل درگیر شوند. در حالی که این ساختار شخصیتی و شاکله انسان است که بیرون را با تو تنظیم می‌کند. پس اگر می‌خواهید بیرون به نفع تو تغییر کند، لازم نیست با بیرون درگیر بشوی و بیرون را عوض کنی. باید خودت را عوض کنی. این مسئله به کرات اتفاق افتاده که مثلا زن می‌گوید: شوهرم خیلی بد است، بداخلاق است، مشروب می‌خورد، می‌زند، معتاد است. می‌گویم: حالا این شوهر تو حاضر است مشاوره بیاید؟ می گوید: نه. اصلاً کسی را قبول ندارد. اصلاً حرف گوش نمی‌کند. پس الان مشکل چطور حل می‌شود؟ با تغییر تو حل می‌شود. گاهی آدم با تغییرات خودش قدرت ایجاد تغییرات روحی فوق‌العاده بی‌نظیری را نسبت به اطرافیان شان پیدا می‌کند. بنابراین، دائم تلاش نکن روی مخ بچه و شوهرت بروی تا آنها یکدفعه عوض شوند. دائم بروی تلفنش را کنترل کنی و جیبش را بگردی یا سوال کنی: کجا بودی؟ کجا رفتی؟ با چه کسی بودی و با چه کسی رفتی؟ اینها مشکلی را حل نمی‌کند. بلکه تنفر طرف را از تو بیشتر می‌کند. تو هر چه مراقبت بیشتری بکنی، منفورتر می‌شوی. باید با تغییر در ساختار خودت، در او تغییر ایجاد کنی. دقت کنید قانون چطوری است. ما باید برای اصلاح دیگران، خودمان را تغییر بدهیم. تو خودت را تغییر بده. بعد می‌بینی که بدون اینکه کاری کرده باشی و حرفی به طرف مقابل زده باشی، این تغییر اتفاق می‌افتد. در مورد جلب رحمت الهی هم همینطور است. این که خدا با تو چطور رفتار می‌کند؟ غیب و ملائکه با تو چطور رفتار می‌کنند؟ ائمه با تو چطور رفتار می‌کنند؟ اینها همه تابع این است که تو چطور روی ساختار شخصیتی خودت کار می‌کنی. اگر تأثیری داشته باشد برای این است که وجود تو تأثیرپذیر است که آن تأثیر را دارد؛ وگرنه هیچ جادوگر، ساحر و دعانویسی نمی‌تواند روی انسان تأثیر بگذارد. اگر خود انسان ساختارش ضدضربه بشود از جایی تاثیری نمی پذیرد. ساختار ضدضربه یعنی تو باید ارتباطت را با غیب بیشتر کنی. کسی که اهل خواندن آیت الکرسی و چهار قل است، او اصلاً آسیب نمی‌بیند. اگر صد تا ساحر هم جمع بشوند. بنابراین، بهترین کار این است که ساختار روحت را عوض کنی. ساختارت را بهشتی و معنوی کنی. اگر ساختارت با غیب و مرکز قدرت عالم هماهنگ بشود، خدا سرباز توست. خودش جنود تو می‌شود. خود خدا یار و جنود توست. ملائکه جنود و سرباز تو می‌شوند. همه چیز در اختیار تو است. معصومین کمک و یار تو می‌شوند. اگر کسی غیب را داشته باشد، یا ساختار شخصیتی‌اش ساختار قدرتمندی باشد، مگر کسی می‌تواند بیاید انسان را غمگین کند؟ یا بیاید آبروی انسان را ببرد؟ یا اینکه بخواهد کسی را سحر کند؟ اینها فقط برای شخصیتهای ضعیف است. در مورد دعا هم همینطور است. در دعایی از امام سجاد علیه السلام آمده که حضرت می فرماید: «و أَقِرَّ عَیْنِی وَ فَرِّحْ قَلْبِی= و چشمم را روشن فرما و دلم را شادى بخش». یکی از اسماء مهم خدا، «رفیق» است. این اسم را زیاد به کار ببرید تا با خدا رفیق شوید و دوست خدا بشوید. این تلاش ماست در راه انس با خداوند و غیب و خانواده آسمانی‌مان که می‌تواند ما را قدرتمند کند. از آن طرف همیشه عشق و محبت بی­نهایت و ثابت به نفع ماست. مشکل چیست که بین ما و خدا، ملائکه و اهل بیت شکرآب می‌شود؟ از کجا شکرآب می‌شود؟ از اینجاست که طرف ما قهر صورت می‌گیرد. هیچ وقت قهر از طرف آنها صورت نمی‌گیرد. ما قهر می‌کنیم. ما بی‌میل می‌شویم، ما بی‌اشتها می‌شویم. دیدنیها، شنیدنی ها، افکار و خیالات و خوردنی های حرام، اینها را می‌خوریم و سیستم به هم می‌ریزد. یعنی سیستم شعوری دارد که آن را از دست می‌دهد. یعنی به جای اینکه با غیب ارتباط بگیرد و بتواند کمک بگیرد و بگوید: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ= تنها تو را می­ پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم»، سیستم بی‌شعور می‌شود و سراغ آدم ها و چیزهای خرافی و سحر و جادو می‌رود. در حالی که اینها کمکی به او نمی‌کند و عمرش را تلف می‌کند. قرآن می فرماید: «فَزادُوهُمْ رَهَقاً=[4] و جنّیان بر غرور و جهل آنها سخت می‌افزایند». یک تعدادی از آدمها به جنها پناه می‌برند و احمقی خودشان بیشتر می‌شود. چون پناه می‌برند به جایی که نبایند ببرند. بهمین د لیل، حماقت خودشان بیشتر می‌شود. اینکه دعا می کنیم: خدایا دلم را شاد کن، یا امام رضا علیه السلام دلم را شاد کن، یا امام زمان علیه السلام الان غمگینم، به دادم برس و شادم کن. وقتی که موانع شنیدن صدایت را در وجود خودت از بین بردی که صدایت شنیده بشود، آنها هم صدایت را می‌شنوند. حالا کمک می‌خواهی، کمکت می‌کنند. پس عوامل معنوی شادی خیلی مهم است. به شرطی که ما آن روحیات و معنویات را در خودمان تقویت کنیم که زندگی‌مان پر از شادی بشود. قا/217 شادی/ شادی معنوی/ قرآن و دعا [1]. دعای پیامبر اسلام (ص) برای رفع اندوه و غم در زندگی اللَّهُمَّ إِنِّی عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ نَاصِیَتِی بِیَدِكَ مَاضٍ فِیَّ حُكْمُكَ عَدْلٌ فِیَّ قَضَاؤُكَ أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَكَ أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِی كِتَابِكَ أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَكَ أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِیعَ قَلْبِی وَ نُورَ صَدْرِی وَ جَلَاءَ حُزْنِی وَ ذَهَابَ هَمِّی  خداوندا من بنده و فرزند بنده تو و فرزند كنیز توام، سرنوشتم بدست تست، فرمانت را مجرى میدارى، و در قضا و قدرت عادلى، ترا قسم بهمه اسماء خودت كه خود را بدانها نامیده‏اى یا آنها را در كتابت نازل كرده یا به یكى از خلق خود تعلیم داده‏اى یا در علم غیب خود مكنون داشته‏اى قرآن را روشنى دل و نور سینه و وسیله بر طرف شدن حزن و از بین رفتن اندوه من قرار ده. [2] . سوره اعراف/ آیه 180. [3] . سوره قصص/ آیه 24. [4] . سوره جن/ آیه 6.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11239
زمان انتشار: 25 سپتامبر 2019
|
سلسله مباحث «شادی» در کرج

سلسله مباحث «شادی» در کرج

سلسله مباحث استاد محمد شجاعی با عنوان «شادی» موضوع «اربعین مقدمه ظهور» شنبه 98/07/6 ساعت 17:00- 18:00 برگزار می گردد.  نشانی: کرج، خیابان شهید بهشتی، بین میدان سپه و سه راه گوهر دشت، کانون فرهنگی شهید سبحانی، سالن شهدا.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11163
زمان انتشار: 14 اوت 2019
| |
«دنیادوستی» دشمن شادی و نشاط است

شادی (مرزداران)؛ جلسه 10؛ 98/5/12                                                    

«دنیادوستی» دشمن شادی و نشاط است

حبّ دنیا می‌تواند به ما خیلی کمک کند که هم شاد باشیم و هم آرام؛ اما این منوط به درست نگاه کردن ما به دنیاست. درست نگاه کردن ما به دنیا هم تابع خودشناسی است. یعنی به خودم چطور نگاه ‌کنم؟ چون وقتی خودت را درست ببینی، دنیا را هم درست می‌بینی و ارتباط قشنگی با آن برقرار می کنی.

بحثمان دربارۀ موانع شادی به این موضوع رسید که چه چیزهایی نمی‌گذارد ما شاد باشیم. امروز یکی دیگر از عوامل فوق‌العاده مهم را که شاید از موانع اصلی و مادر باشد، مطرح می‌­کنیم و آن «دنیادوستی» یا حبّ دنیاست. اول باید مشخص شود حبّ دنیا کجاها خوب است و به شادی و آرامش ما کمک می‌کند، و کجاها خوب نیست و در ما اضطراب و غم ایجاد می‌کند. قبلاً توضیح دادیم رابطه دنیا با حیات آخرتی ما، مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. ما الان در رحم دنیا قرار داریم که رحم دوم ماست و دنیا مادر ماست و ما را پرورش می‌دهد. با وفات، انتقال به عالم برزخ یا عالم قبر پیدا می‌‌کنیم که بی­نهایت از اینجا زیباتر، کامل­تر، پیشرفته‌تر، جذاب‌تر، شیرین‌تر و بزرگتر است. پس دنیای ما یک دنیای کوچکی است. امّا روح­مان بی‌نهایت بزرگتر از فضای زمین است و دوست داریم در یک فضایی زندگی کند که خیلی آزادی داشته باشیم تا بتوانیم خیلی از کارها را انجام بدهیم. ولی الان برای ما امکان‌پذیر نیست. اما با وفات به عالم ملکوت و عالم برزخ که از اینجا بی­نهایت زیباتر، کامل­تر، بزرگتر و جذاب‌تر است، این امکان برای ما فراهم می­‌شود. در حرکت از دنیا به سمت آخرت، این خود ما هستیم که تصمیم می‌گیریم سبک زندگی‌مان، ورودی‌هایمان، افکارمان، اخلاق‌مان، اعتقادات‌مان و اعمال‌مان چگونه باشد. چون اینها مجموعه چیزهایی هستند که یک نفر برای شرایط زیستی آخرت آماده می‌کند. حالا چه خوب، چه بد. پس وقتی آنجا قانون دارد، شما با یک سبک زندگی خاص، هم می‌توانی در دنیا شاد و آرام باشی، و هم در آخرت. البته این مخصوص کسانی است که سبک زندگی سالمی دارند و قواعد سلامت را می­‌شناسند. در نتیجه تولدشان عالی است. وقتی هم به آنجا می‌رود، بی‌نهایت بهره‌برداری می‌کند. ولی کسانی که سبک زندگی غلطی را انتخاب می‌کنند، اینها به هیچ‌­وجه آمادگی بهره‌برداری از بهشت را ندارند. یعنی همه چیزهای بهشت را دارند، اما نمی‌‌توانند از آنها استفاده کنند. مثل بچه‌ای که کور و کر یا فلج متولد می‌شود. در فضای خوب دنیا قرار می‌گیرد، اما قادر به استفاده از آن نیست و این زجرش می‌دهد و دنیا برایش جهنم می‌شود. جهنم مثل درد می‌ماند. خدا درد را در دنیا نمی‌آفریند و فقط سلامت را می‌آفریند. درد از بلایی که پدر و مادر یا محیط سر بچه می‌آورد، نشات می­گیرد. درد و مریضی، وقتی با دنیا تطبیق نکند، انسان را می‌کشد. جهنم هم همین­طور است. جهنم یک امر ذاتی نیست، یک امر عرضی است. خداوند یک بهشت آفریده و می‌گوید خود را با این بهشت تطبیق دهید. اگر کسی خودش با اختیار نخواست که به بهشت برود و خودش را با بهشت تطبیق نکرد و یک سبک زندگی غلطی را انتخاب کرد، باید خودش را مؤاخذه کند که جهنم را انتخاب کرده است. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: خدا هیچ کس را به جهنم نمی‌برد؛ مگر اینکه خودش بخواهد به جهنم برود، یعنی خودش سبک زندگی جهنمی را انتخاب کند، محیط غلط برای زندگیش انتخاب کند، آدم‌­های غلطی را برای معاشرت انتخاب کند. آدم‌­های غلط، دیدنی­‌های غلط، شنیدنی­‌های غلط، خوردنی‌­های غلط، رفقای غلط، افکار غلط را خودش انتخاب می‌کند. درحالی که آدم مجبور نیست هیچ­کدام از این موارد غلط را انتخاب کند. ولی بعضی­ها دوست دارند این غلط را انتخاب کنند. یعنی خودش انتخاب می‌کند، خودش هم پایش می‌ایستد. و گرنه خدا که کسی را جهنم نمی‌برد. افراد خودشان جهنم را می‌سازند و با خودشان می‌برند و دوست دارند که به جهنم بروند. و گرنه فضای جهنمی و بهشتی، سبک زندگی جهنمی و بهشتی کاملاً روشن است. همه هم این را می‌فهمند. ولی بعضیها با اختیاری که خدا به آن­ها داده، جهنم را انتخاب می‌کنند. مثلاً وقتی مسواک نمی‌زنی، دندان درد می‌­گیری و زیبایی‌های دندانت از بین می‌رود و هزینه‌های زیادی گردنت می‌گذارد. یا مثلاً وقتی غذای سالم نمی‌خوری، معده درد، روده درد و... می گیری. اینها همه انتخاب خودت است. دنیا، هم خوب است و هم بد دنیا چه چیزش خوب است؟ همان که بتواند مثل یک رحم پاک، سازندگی ایجاد کند و ما را به برزخ منتقل کند. یعنی می‌توان گفت: حبّ دنیا در جایی که حواست باشد، خوب است. چون دنیا یک محیط فوق‌العاده دوست‌داشتنی و شیرین است. اگر تو با آن ارتباط قشنگی برقرار کنی، آن بهشت را در همین دنیا هم می‌توانی بیاوری و از آن لذت ببری. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت لذت ببری. دنیا در جایی بد است که به آن به طور مستقل و نا پیوسته با ابدیت نگاه کنی. دنیا بد است اگر به آن عنوان یک ابزار نگاه نکنی؛ بلکه به عنوان یک هدف آن را انتخاب و به آن نگاه کنی. پس در سبک آرزوهایت و سبک چینش‌های فکریت، دنیا را به عنوان یک محل گذر انتخاب کن نه جایی که به طور مستقل همانجا بمانی. باید دلت در دنیا هم گره بخورد به ابدیت. باید نوع برنامه‌ریزی‌ها و سبک زندگیت براساس همین تولد تا مرگ باشد. اصلاً باید به فکر بعد از مرگ باشم و ببینم سبک زندگیم در واردات و صادراتم در نظام برزخی چه تأثیری دارد. آدم کسی است که می‌فهمد و جاودانگی دارد. اگر گفتی من کسی هستم که فقط حیات دنیایی دارم؛ دیگر آدم نیستی. با این نگاه، می‌شوی فقط یک خانم یا یک آقا. یعنی فقط جنبه بدنی و جنسی‌ات را می‌بینی و به عنوان یک زن یا یک مرد به خودت نگاه می‌کنی که تنها کاربرد دنیایی دارد. یعنی درست این است که کسی بگوید من زن نیستم، مرد نیستم، یک انسان هستم که جنبه زنانگی یا جنبه مردانگی هم دارم. حالا باید از این دنیا نهایت استفاده را برای شادی و آرامش خود و اطرافیانم ببریم. پس باید رابطه قلبی‌ام را با دنیا تنظیم کنیم. دنیا واقعاً جای شیرین و جذابی برای کسانی است که می‌توانند خودشان را برای یک فضای بی‌نهایت مهیا کنند. اما اگر کسی نتواند خودش را با فضای بی نهایت و ابدیت سازگار کند، همین دنیا می‌تواند برایش خطرساز باشد. این نگاه مثل یک پرواز قشنگ است. وقتی شما پرواز می‌‌کنید، لذت اوج گرفتن از زمین و به آسمان رفتن و پرواز را می‌برید. اما اگر شرایط پرواز را رعایت نکنید، به همان اندازه که اوج می گیرید، خطر سقوط را دارید. یعنی همین دنیایی که می‌تواند تو را به پرواز در آورد، می‌تواند تو را در خودش دفن کند و قبر تو بشود. الان خیلی از آدم‌­ها قبل از اینکه بمیرند و وارد برزخ شوند، دنیا آنها را کشته است. چون دلمرده هستند و هیچ دلی برای بهشت و بالاتر از بهشت ندارند. نوع آرزوهایی که در اینها می‌بینیم، همه برای این طرف و همین جا است. آرزوهای آن طرفی دیگر ندارند، سبک زندگی درستی ندارند، امید ندارند، عاشق خودشان به بلندای ابدیت نیستند. او ابدیش را اصلاً نمی‌بیند و در حقیقت مرده هستند. پس یکی از چیزهایی که می‌تواند شادی‌های آدم را از بین ببرد، از دست دادن حیثیت جاودانگی­‌اش است. یعنی این که به دنیا به شکل مستقل نگاه کند و فقط خود دنیا برایش مهم باشد و عاشق کمالات دنیایی بشود و از آخرت و ابدیت صرف نظر کند. هر چقدر از دنیا داشته باشی، از سهم آخرتت کمتر می‌شود چند آیه و روایت در این زمینه بخوانم که خیلی مهم هستند. اولین آیه از سورۀ حجر است که می­‌فرماید:  «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنین= دیدگان خویش را به آن چیزهایی که نصیب دسته هایی از ایشان کردیم میفکن و بخاطر آنچه آنها دارند، غم مخور و با مؤمنان نرم خویی کن». بعضی از زنان و مردان نعمت‌های خاصی در زندگی و دنیا دارند و وضع مادی شان خوب است. خوشگلند، باسوادند، دنیای خوبی دارند، مقام و ریاستی دارند، همسران خاصی دارند، بچه های خاصی دارند. ولی خدا می‌گوید: تو هرگز به نعمت­های که به دیگران دادیم چشم ندوز: «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ». یعنی چشم‌ دلت را نبرد که بگویی خوش به حال اینها! چه خانه‌ای، چه ماشینی، چه بچه‌ای، چه ثروتی، چه موقعیتی! بلکه نگاه کن و رد شو. تمرکز روی دارایی های دیگران نگیر و هوس داراییهای دیگران را نکن و خودت را با هیچ کس مقایسه نکن. بعد تاکید می‌کند که اندوهگین آنها مباش: «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ= و بخاطر آنچه آنها دارند غم مخور». به این معنا که غصه نخور که فلانی دارد، ما نداریم. شما هر چه در دنیا نداشته باشی، معادل آخرتی داری و هر چه دنیا داشته باشی، سهم آخرتت کم می‌شود. هیچ آدم عاقلی حاضر نیست در دنیا همه جور بهره‌مندی داشته باشد و آن طرف گدا باشد. چون انسان حیات جاودانه دارد. این حیات محدود دنیاست و قدر و قیمتش به اندازه خودش است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌‌فرماید: «مَنْ‏ لَمْ‏ یَتَعَزَّ بِعَزَاءِ اللهِ تَقَطَّعَتْ نَفَسُهُ عَلَى الدُّنْیَا حَسَرَاتٍ، وَ مَنْ رَمَى بِنَظَرِهِ إِلَى مَا فِی یَدِ غَیْرِهِ كَثُرَ هَمُّهُ وَ لَمْ یُشْفَ غَیْظُه‏ = هر كس با تسلیت و دلجوئى خداوند تسلى نجوید (و در مقابل ناملایمات بردبارى نكند) نفسش از حسرت­هاى پى در پى پاره شود، و هر كس چشم به دنبال آنچه در دست مردمان دیگر است بیاندازد، اندوهش فراوان گردد، و سوز دلش درمان نپذیرد». کسی که به دلداری دادن خدا آرامش نگیرد، یعنی خدا به او می‌گوید: عزیزم! بدان که من تو را به بلندای ابدیت دوست دارم. بدان که من تو را فقط یک زن یا یک مرد نمی‌دانم. از من هم نخواه که فقط تو را یک زن یا مرد ببینم و فقط خواسته‌های زنانه و مردانه از من بخواهی. بدان که من تو را از جنس خودم می‌‌بینم و تو را آفریدم برای اینکه همجنس من باشی. تو را آفریدم برای اینکه شبیه من باشی. تو در نظام آخرتی‌­ات یک کسی مثل من خواهی بود که هر چه اراده کنی همان می‌شود. پس خودت را کوچک نگاه نکن. چون تو را به بلندای ابدیت آفریدم، به بلندای ابدیت هم دوستت دارم. اگر سختی داری برای این است که مثل من بشوی، اگر در زندگیت امتحان هست، عبادت هست، احکام هست، شرعیات هست، اخلاقیات هست، برای این است که شبیه من بشوی. حتی اگر خودت اشتباه کردی و مقصر شدی، من آن مشکل را برای تو کفاره قرار می‌دهم. دیگر از این بهتر شما می‌خواهید؟ چه کسی از این مهربانانه‌تر با ما رفتار می‌کند؟ به این «عزاء الله» می‌گویند. خدا ما را دلداری می‌دهد. حالا اگر کسی دنبال مخلوقات و بندگان خدا برود. حضرت می‌فرماید: «تَقَطَّعَتْ نَفَسُهُ عَلَى الدُّنْیَا حَسَرَاتٍ= نفسش از حسرت‌هاى پى در پى بند آید». دائماً به دنیا حسرت می‌خورد. یعنی این آدم یکسره به فکر این است که من این را ندارم، من این کار را نکردم، هنوز به آرزوهایم نرسیده ام، او دائماً در حسرت دنیا داغون است. اینجا را نرفتم، آنجا را نرفتم، این کار را نکردم، این را نخوردم، همیشه حسرت دارد به چیزهایی که ندارد.  اگر کسی دائماً چشمش به دنبال چیزهایی باشد که بقیه دارند، چه اتفاقی می‌افتد؟ دغدغه‌ها، ناراحتی‌ها و اندوهش زیاد می‌شود: «كَثُرَ هَمُّهُ وَ لَمْ یُشْفَ غَیْظُه‏» یعنی همت خود را در امور متعدد صرف می‌کند و هیچ وقت خشم دلش آرام نمی‌شود. دائماً خمشگین و عصبانی است. اصلاً نمی‌تواند از زندگیش لذت ببرد. نه از پدرش، نه از مادرش، نه از همسرش، نه از فرزندش، نه از آن چیزی که دارد. مدام حسرت چیزی را که ندارد می‌خورد. چنین آدمی بدبخت است. اگر در اوج ثروت هم  باشد، گداست. چون دلش در جهنم گیر است. اصلاً نمی‌تواند آن طرف برود. از خدا، غیب و از خودش و از داده‌های الهی نمی‌تواند لذت ببرد. چون نگاهش نگاه غلط است. هر چه نعمت به او بدهند، نمی‌تواند ببیند؛ بلکه فقط آنچه در دست مردم است را می‌بیند و حسرت داشته های دیگران را می‌خورد. از این رو پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: حرفهای خدا را گوش کن و دلت را شاد کن. اگر کسی ای کاش در زندگی­‌اش آمد، کاملاً بندۀ شیطان می‌شود: «فإِنَ‏ اللَّوَّ یَفْتَحُ عَمَلَ الشَّیطان‏» تا بگویی کاش! شیطان سوارت می‌شود. حالا تو مگر با یک چیزی آرام می‌شوی؟ کلاً از ابدیت، آخرت، آماده کردن خودت برای بهشت، برطرف کردن نقاط ضعف خودت که جهنم‌ساز هستند، کلاً بی‌خیال می‌شوی و فقط و فقط حسرت اشیاء و کمالات گیاهی و حیوانی را می‌خوری. از صبح تا شب، دغدغه خودت و همسرت و بچه‌هایت می‌شود حسرت دنیا را خوردن. برای آدم دیگر چه می‌ماند؟ در اوج داشتن، او غمگین و ناراحت است. خیلی­ها در دنیا آرزو دارند جای او باشند. این خودش از زندگی­اش هیچ لذتی نمی‌برد، چون مدام حسرت دارد. نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌­فرماید: «مَنْ‏ نَظَرَ إِلَى‏ مَا فِی‏ أَیْدِی النَّاسِ طَالَ حُزْنُهُ، وَ دَامَ أَسَفُهُ= کسی که به آنچه که در دست مردم است چشم بدوزد، حزنش زیاد و افسوسش ماندگار می‌شود». آدمی که این در دلش بیاید، چه لذتی می‌‌تواند از دنیا ببرد؟ این هم شادی دنیا را از دست می‌دهد و هم شادی آخرت را. همه خیرها در سایه خودشناسی به دست می‌آید. آدمی که خودش را درست بشناسد، به بلندای ابدیت می‌فهمد که حیف است که خودش را بفروشد. حیف است که غصه چیزی را بخورد که لیاقتش را ندارد. غصه خوردن برای هر چیز، لیاقتت را نشان می دهد این یک قاعده است که «غصه هر چیزی را می‌خوری، لیاقتت هم همان است». پس یک غصه‌ای بخور که لیاقتش را داشته باشی. این غصه لایق تو باشد.  گفتیم ما ۷ نوع غم داریم که وقتی این غم را داشته باشیم، شاد می‌شویم و با این غم‌ها بزرگ می‌شویم. پس غم‌های باکلاس انتخاب کنید. غم‌های بی‌کلاس انتخاب نکنید. غم‌های بی‌کلاس، دنیا و آخرتتان را هم خراب می‌کند.  باز هم از نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌­فرماید: «الرَّغْبَةُ فِی‏ الدُّنْیَا تُكْثِرُ الْهَمَّ وَ الْحُزْن‏= رغبت و دلدادگی به دنیا، همّ و حزن را زیاد می‌کند».  فرق همّ و حزن چیست؟ «همّ» دغدغه است. اگر در کنار زیاد شدن دغدغه‌ها، غم هم کنارش بیاید ببین چه نکبتی می‌شود! هم گرفتاری ذهنی دارد، همّ غم دارد. بعضی‌ها گرفتاری ذهنی دارند، امّا در گرفتاری ذهنی‌شان هم شاد هستند. مثلاً سرطان دارد، ولی شاد است. بچه‌اش مریض است، اما آدم شاد و آرامی است. بدهکاری دارد، ولی شخصیتش اصلاً به او اجازۀ غصه خوردن نمی‌دهد. چون غصه آدم را بی‌شخصیت  و کثیف می‌کند. غصه و غم آدم را له می‌کند و خیلی بد است. از این رو می‌فرماید آدمی که رغبت و معشوقش دنیا می‌شود، دغدغه‌هایش زیاد است و حزن و غصه دارد. یعنی یک عالم مشکلات ذهنی و فکری و عملی دارد. این چه لذتی از دنیا می‌برد؟ یک احمق به تمام معنا می‌شود. یک سبک زندگی احمقانه‌ای را انتخاب کرده که دیگران حسرتش را می‌خورند؛ ولی خودش در آنجا می‌سوزد. «وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا یُرِیحُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَن‏=زهد در دنیا، قلب و بدن را راحت می کند». زهد یعنی یک حالتی که می‌گوید خدایا دادی شکرت، ندادی هم شکرت. به کسی پُز نمی‌دهی. به کسی فخرفروشی نمی‌کنی. خودت را بهتر از کسی نمی‌دانی. اگر داشتی لذتش را می‌بری، نداشتی شکر می‌کنی و برای آخرتت ذخیره می‌شود. این حالتی می‌شود که قلب انسان تکان نمی‌خورد. آدمی که این حالت را دارد، قلبش آرام و راحت است، بدنش هم راحت است. عمر طولانی می‌کند. پوستش راحت است. مویش راحت است. چشمش راحت است. معده و اعصابش راحت است. سعادت یعنی همین. قلب راحت، بدن راحت. زندگی راحت. اینها برای این است که آدم زاهد، با داشته‌هایش شنگولی نمی‌کند. فخرفروشی نمی‌کند. به کسی پُز نمی‌دهد. نمی‌خواهد با داشته‌هایش دل کسی را بسوزاند. اصلاً با آدمها کاری ندارد. نداشته‌هایش هم که به نفعش هست، این، آدم آرامی است. قرآن می­‌فرماید: «لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ= تا برای چیزی که از دست می‌دهی ناراحت نشوی و برای چیزی هم که به تو داده می‌شود، فرحناک نشوی». یعنی اگر یک چیزی از شما گرفته شد، غصه نخورید. چیزی هم به شما داده شد، لوس نشوید و سرمستی نکنید. یعنی برای هر دو طرف، ظرفیت داشته باشید. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «لو تَعْلَمونَ ما ذُخِرَ لكم، ما حَزِنْتُم على ما زوِى عنكم= اگر شما می‌دانستید چه چیزی برایتان ذخیره شده، هیچ وقت به خاطر چیزهایی که به شما داده نشده، غصه نمی‌خوردید». چون جاودانه‌اش به شما داده می‌شود، آن موقع که خیلی‌­ها ندارند و هر چه داشتند در دنیا مصرف کردند، شما ثروتمند هستید. بنابراین، دیگر غصه ندارد. همچنین حضرت می‌­فرماید: «أَنَا زَعِیمٌ‏ بِثَلَاثٍ‏ لِمَنْ أَكَبَّ عَلَى الدُّنْیَا بِفَقْرٍ لَا غَنَاءَ لَهُ وَ بِشُغُلِ لَا فَرَاغَ لَهُ وَ بِهَمٍّ وَ حُزْنٍ لَا انْقِطَاعَ لَهُ= من سه چیز را برای کسی که دلبسته به دنیاست، تضمین می­‌کنم: فقرى كه بى‌نیازى ندارد، گرفتارى كه پایان ندارد، غم و اندوهى كه دنباله‌اش بریده نشود و پایدار باشد». «بِفَقْرٍلَاغَنَاءَ لَهُ»، آدم فقیری است که هیچ وقت احساس سیری و غنا نمی‌کند. یعنی گدایی روحی دائم دارد. اما اگر کسی شیفتۀ خودش شد، نه خود جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی، بلکه خودی که از جنس خداست، همیشه غنا دارد. یعنی بی‌نیازی دارد که حدّ ندارد. این عاشق شوهرش یا فرزندش است. امّا به هیچ وجه نمی‌خواهد از کسی دریافت کند. گدای عاطفه هیچ کس نیست. اصلاً بی‌شخصیت نیست. به همه می‌تواند بدهد. اما نیازی ندارد از کسی دریافت کند. ولی وقتی شما شیفتۀ خود اصلیت نشدی، مادرت مهربان است، پدرت مهربان است، همسرت مهربان است، خانواده همسرت، مهربانند. اما باز گدا هستی. چون شخصیتت کوچک است. آدمی که عاشق خودش است. چون به معشوق خودش وصل است، هیچ وقت احساس کوچکی و حقارت نمی­‌کند. بنابراین، وقتی کسی شیفتۀ دنیا می‌شود، عشقش را از دست می‌دهد و همیشه دچار یک فقری است که غنا ندارد، بیشترین ثروت را هم داشته باشد، فقیر است. «وَ بِشُغُلِ لَا فَرَاغَ لَهُ= با مشغله‌هایی درگیر است که فراغت و راحتی ندارد. این آدم شب تا صبح و صبح تا شب دوندگی دارد. هیچ وقت هم کارهایش تمام نمی‌شود و فراغتی ندارد. این لب دریا هم می‌خواهد برود، یک مسافرت هم می‌خواهد برود، در آن هزار و یک جور بدبختی و نکبت است. این آدم، شبها هم که می‌خوابد، خواب‌هایش همه کار است و کار. هنگامی که فرشته‌ها می‌آیند به او سری بزنند هم وقت ندارد. امام زمان علیه‌السلام می‌خواهد به خوابش بیاید، اینقدر شلوغ است که اصلاً حضرت را نمی‌بیند. اهل بیت علیهم‌السلام می‌خواهند بیایند، اصلاً نمی‌تواند ببیند. چون آنقدر مشغول است که اصلاً نمی‌بیند. پس فقری که غنا ندارد، مشغله‌ای که راحتی ندارد، دل‌مشغولی که رهایی پیدا نمی‌کند، یعنی این. بعد می فرماید: «وَ بِهَمٍّ وَ حُزْنٍ لَا انْقِطَاعَ لَهُ= هم دغدغه دارد و هم غصه‌هایی دارد که قطع نمی‌شود. بنابراین، یک دل شیفته ی دنیا، یک دل بدبخت و اسیر است. دلی که شیفته دنیاست، یک دل بی‌شخصیت است. یک دل فاحشه است که خودش را به پست‌ترین چیز دنیا فروخته و هرزه است. خودش را می‌فروشد و حالا انواع دغدغه‌هایش را هم باید بکشد. بنابراین، انسان باید برای خودش معشوق با شخصیت انتخاب کند. یک معشوق باکلاس انتخاب کند. یک معشوقی که در سطح خودش باشد. این معشوق آرامش و شادی می‌دهد، قدرت می‌دهد، نشاط می‌دهد، دنیا می‌دهد، آخرت می‌دهد. پس حواسمان باشد که یک موقع بی‌شخصیتی نکنیم و به دنیا از این حبّ های غلط را نداشته باشیم. امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می­‌فرماید: «مَنْ‏ كَانَتِ‏ الدُّنْیَا هَمَّهُ‏ طَالَ فِی یَوْمِ الْقِیَامَةِ شَقَاؤُهُ وَ غَمُّهُ= کسی که عزم و  اراده او دنیاست، بدبختی و اندوهش در روز قیامت طولانی می­‌گردد». هر کس در دنیا همتش دنیا باشد، روز قیامت بدبختی‌ها و غمش طولانی است. چون او به جای اینکه در رحم فقط به فکر تربیت خود برای تولد باشد، فقط به فکر رحم‌گذرانی بوده. یعنی می‌گوید: من فقط در اینجا خوش باشم. حواسش برای آمادگی برای وفات نیست. این­گونه آدمها وقتی اسم مرگ و وفات و آخرت و ابدیت می‌آید، اصلاً حالشان خراب می‌شود. چون خودشان را نمی‌شناسند. برای همین حضرت می‌‌گوید رغبت و همّ و غم‌تان را اینطور چیزها قرار ندهید که سطح شقاوت و بدبختی و سطح غصه‌هایتان زیاد می‌شود. هم در دنیا و هم در آخرت. قا/184 موانع شادی/ حب دنیا

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11113
زمان انتشار: 29 ژولیه 2019
|
مباحث استاد شجاعی با موضوع «شادی»

مباحث استاد شجاعی با موضوع «شادی»

سلسله مباحث استاد شجاعی با عنوان «شادی» و با موضوع «مهارت های شاد زیستن» شنبه 98/05/12 ساعت 17:00 الی 18:00 برگزار می‌گردد.

نشانی: بلوار مرزداران، خیابان ایثار، سالن اجتماعات فرهنگی مذهبی مسجد جامع حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آرشیو مباحث «شادی» آرشیو خلاصه مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب 

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11112
زمان انتشار: 29 ژولیه 2019
| |
«هم سخن شدن با خدا» از عوامل شادی معنوی است

شادی؛ جلسه 31؛ 98/4/29

«هم سخن شدن با خدا» از عوامل شادی معنوی است

قرآن زبان محبت و مهربانی خداوند است و غذای بخش انسانی اوست. موسیقی و کلمات و نوع تخاطبش برای انسان طراحی شده. پس کسی که قرآن را زیاد و درست بخواند، به این محبت و رحمت خدا دست خواهد یافت.

امروز می‌خواهیم یکی از عوامل شادی معنوی را با هم بخوانیم و آن، هم‌سخن شدن با خداست. یعنی انس با کلام خدا. وقتی انسان به کسی علاقمند می­‌شود، همیشه دوست دارد با او حرف بزند. یعنی از مکالمه و هم‌سخن شدن با معشوقش لذت می‌برد. حقیقت ما از مثل اعلی و از فوق جبروت است که به زمین آمده ایم. یک بدن زنانه و مردانه به ما داده اند؛ اما زنانگی و مردانگی انسانیت ما نیست. یعنی انسان نه زن است و نه مرد. خانه و وطن ما آنجاست. خانواده آسمانی ما برای آنجا هستند و همه ما بدون استثناء شیعه و سنّی و یهودی و مسیحی و بودایی و صائبی و... همه بچه‌های اهل بیت هستیم. یعنی روح مقدس همه اهل بیت در ما وجود دارد. پس اولاً؛ ما یک خانواده داریم که اهل­بیت هستند. ثانیاً؛ دوستان زیادی داریم که به شدت عاشق ما هستند. مثل شهداء، انبیاء، صدیقین و صالحین یا فرشته‌ها که فوق‌العاده ما را دوست دارند و زمینه زیادی هم وجود دارد که از اینجا با آنها رفت و آمد و رفاقت برقرار کنیم. در خیلی جاها می‌توانند به ما کمک کنند. چون فرشته‌ها مظهر قدرت خدا در همه جای عالم هستند. مفصل آن را در بحث فرشته بیان کرده ایم. ثالثاً؛ ارتباط با کسانی که در زمین رنگ و بوی خانواده و وطن‌مان را می‌دهند و آدم­هایی که شبیه خانواده آسمانی ما هستند، آدمهایی که از نظر سبک زندگی هم‌وطن ما هستند، وقتی با اینها رفت و آمد دارید، شیرین، شاد و آرامید و لذت می‌برید. پس ما یک سلسله شادی های این­گونه در زمین داریم. شادی دیگری هم داریم که انسان بسیار از آن لذت می‌برد و آن خواندن قرآن است. یعنی خدا با قرآن خواندن انسان، با او حرف می‌زند. در این حرف زدن، صدای خدا را می‌شنود. هیچ وقت قرآن را با صدای خودتان یا قاری نخوانید. سعی کنید قرآن را با صدای خدا بخوانید. از این رو،‌ در روایت داریم که خدا در خطاب به انسان می‌فرماید: هر وقت دلت تنگ شد و خواستی من برایت حرف بزنم، قرآن بخوان. هر وقت تو دلت تنگ شد و خواستی تو حرف بزنی نماز بخوان. این یک قاعده است. به شرطی که انسان زبان معشوقش را یاد بگیرد. بالأخره وقتی آدم عاشق کسی می‌شود، می‌رود زبانش را هم یاد می‌گیرد تا بتواند با یک ادبیات مشترک، تبادل عشق کلامی کند. قرآن غذای بخش انسانی ماست. یعنی برای انسان آفریده شده. موسیقی و کلمات و نوع تخاطبش برای انسان طراحی شده است. برای همین کسی که باطنش شبیه باطن انسان­ها نیست، فقط می‌تواند به قرآن احترام بگذارد و آن را مقدس بداند. ولی نمی‌تواند آن را بخورد. چون هنوز خوراکش نشده. یعنی کسانی که فعالیت فوق عقلی ندارند و بلوغ پیدا نکرده اند، مثل بچه‌ای هستند که تا به بلوغ نرسد، لذت جنس مخالف را نمی‌فهمد. آدمی که بلوغ انسانی ندارد، غذاها و شادی‌های انسانی اصلاً شادش نمی‌کند، ولی ممکن است قبولش کند و به آن احترام بگذارد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مُتَلَذِّذِینَ‏ بِذِكْرِكَ‏؛ فَرِحِینَ‏ بِكِتَابِك= خدایا قرار بده ما را که از ذکر تو لذت ببریم و با کتابت شاد شویم‏». این ادبیات، ادبیات انسانی است. چون حضرت ما را به شکل آدم می‌بیند و می‌خواهد ما هم مثل خودش بشویم، ادبیاتی که با ما صحبت کرده، ادبیات انسانی است، نه ادبیات گیاهی و حیوانی. «اجعلنا» شرافت انسانی و درجه است. در این از خدا می‌خواهیم که ما را به درجه‌ای برساند که از او لذت ببریم و کاری کند که ما این شرافت را پیدا کنیم تا با او هم‌کلام بشویم، نه به عنوان اینکه او خالق و روزی‌دهنده ماست؛ بلکه از این جهت که او تنها عشق ماست. ببینید امام سجاد(علیه‌السلام) چطور دعا می‌کند: «یا جَنَّتی وَ نَعیمی، یا دُنیایَ وَ آخِرَتی= ای بهشت من و نعمت من، ای دنیای من و آخرت من». او اصلاً از خدا چیزی نمی‌خواهد؛ بلکه با خود خدا و شخص خدا کار دارد. بعضی­ها اینقدر بدبخت­‌ اند که خدا بارها آنها را به خلوت و عشق بازی دعوت می‌کند؛ اما خدا را پس می‌زنند. چون سلیقه ندارند و به بلوغ انسانی نرسیده و رشد انسانی نکرده‌اند. مثل این است که به یک بچه 5 ساله بگوییم بلند بشو برو سر کلاس فلان دانشمند فیزیک بنشین. او خوشش نمی‌آید. چون با چنین چیزی سنخیت ندارد. «فَرِحِینَ بِكِتَابِكَ»؛ «فرح» غیر از «سرور» است. انسان در هر جائی شاد باشد، قشنگ است و عبادت محسوب می‌شود؛ اما شادی یک علامت رشد انسانی دارد و به معنی بزرگ شدن یک آدم است. برخلاف غم که علامت سقوط و بی‌ارزشی یک آدم است. ذوق‌زدگی و سرمستی خیلی زیاد را «فرح» می‌گویند. در هر جایی فرح خوب نیست. اما وقتی به خدا می‌رسید، داستان فرق می‌کند. برای همین است که حضرت می‌گوید: «فَرِحِینَ بِكِتَابِكَ= من با کتاب تو سرمست بشوم». صرف خواندن متن عربی قرآن هم فایده ندارد. باید بفهمیم معشوقمان چه چیزی می‌گوید. آن موقع است که این لذت می‌آید. خیلی‌­ها با مطالعه قرآن مسلمان شدند، شیعه شدند، عاشق شدند. ولی ما متأسفانه هزار جور کتاب می‌خوانیم، رمان می‌خوانیم، روزنامه می‌خوانیم، مجله می‌خوانیم، در این شبکه‌های مجازی هر آشغالی را در جسم و روح خودمان می‌ریزیم. اما برای قرآن خواندن وقت نمی‌گذاریم تا ببینیم چه می‌گوید. خیلی بد است که ما این لذت ها را نبریم و بمیریم. اصلاً شرم‌آور است که انسان این لذت‌ها را نبرد و هیچ چیزی نفهمد. یعنی حیوان بیاید و حیوان هم برود. قرآن زبان محبت و مهربانی خداوند است پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) یک دعای دیگری هم دارد که به امیرالمؤمنین یاد می‌دهد: «اللَّهُمَ‏ نَوِّرْ بِكِتَابِكَ‏ بَصَرِی وَ اشْرَحْ بِهِ صَدْرِی وَ فَرِّحْ بِهِ قَلْبِی[1] = خدایا دیده‌ام را با کتابت نورانی کن و به وسیله قرآن سینۀ مرا بگشا و دلم را شاد كن». با نور قرآن هیچ وقت انسان احساس غم نمی کند. امام سجاد (علیه‌السلام) دعای زیبائی دارند که می‌فرمایند: «سَیِدی إِنْ تَلَوْنَا مِنْ‏ كِتَابِكَ‏ سَعَةَ رَحْمَتِكَ‏ أَشْفَقْنَا مِنْ مُخَالَفَتِكَ وَ فَرِحْنَا بِبَذْلِ رَحْمَتِك= آقای من! هنگامی که کتابت را می‌خوانیم، گستره‌ی رحمتت ما را از مخالفت کردن با تو می‌ترساند و با بذل رحمتت شاد و مسرور می شویم». سرور من! آن موقعی که از کتاب تو وسعت رحمت تو را می‌خوانیم و می‌فهیم که تو چقدر مهربان هستی و می‌بینیم که یک آدم با 60 سال گناه می‌آید و به تو می‌گوید سلام، رویت را از او برنمی‌گردانی. اصلاً اگر کسی با این خدا ناامید باشد یا بترسد، خیلی آدم بدبخت و احمقی است. وقتی آدم عاشق خدا می‌شود، یعنی انسان می‌شود. از این رو یکی از مشغله‌هایی که پیدا می‌کند، این است که من چطور به او خدمت کنم! چطور در حزب او باشم! چطور رفیق او باشم! چطور سرباز او باشم! در دعای سه‌شنبه می­‌خوانیم: «اللَّهُمَ‏ اجْعَلْنِی‏ مِنْ‏ جُنْدِك‏= خدایا مرا سرباز خودت بکن». «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ حِزْبِكَ= خدایا من هم حزبی تو بشوم». «وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَوْلِیَائِك= من دوستت بشوم». هر جا شما بروی، هیچ کس جز خدا تو را جاودانه نمی‌خرد. هیچ کس جز خدا کار تو را ابدی پاداش نمی‌دهد. نه همسر و نه پدر و مادر، اگر خدا نخواهد،‌ نمی‌توانند برایت کاری بکنند. بخواهند هم نمی‌توانند کاری بکنند. خداست که برای هر کارت، یک پاداش جاودانه می‌سازد. آدم با این خدا چه کار کند؟ عاشقش می‌شود و دوست دارد خادمش باشد. دوست دارد به رنگ او در بیاید، دوست دارد اخلاقش شبیه او بشود. دوست دارد ببیند او برایش چه سبک زندگی را طراحی کرده است. خود خدا در قرآن می‌گوید: «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَة= چه کسی رنگش از رنگ خدا قشنگ­تر است؟». شما یک عالم رنگ در طبیعت می‌بینید. این رنگها را چه کسی آفریده؟ خدا. پس رنگ خدا از همه قشنگ­تر است. خدایا وقتی گستره رحمت تو را می‌خوانیم، در دلمان یک ترس و حیا از مخالفت با تو می‌افتد. وقتی تو اینقدر مهربان هستی، می‌ترسیم که با تو مخالفت کنیم. آدمی که بزرگ می‌شود، به جایی می‌رسد که رابطه‌اش با خدا آنقدر دوستانه و عاشقانه می‌شود که از شدت خوبی، از خدا ترس دارد. یک کسی در حق شما محبت زیادی ‌کند، در غیابش هم نمی‌توانی علیه او فکر بدی بکنی. حتی در غیابش هم نمی‌توانی به او خیانت یا ظلمی بکنی. یعنی کاری کنی که بگویی الان که او نیست، حتی مُرده و رفته؛ بلکه می‌گویی نه، نمی‌توانم از او بدی را بگویم یا بشنوم. هرگز خودم را آلوده نمی‌کنم، حیای مؤدبانه انسانی یعنی این. «وَ فَرِحْنَا بِبَذْلِ رَحْمَتِك= با بذل رحمتت شاد می‌شویم». از شدت مهربانی تو ما سرمست می‌شویم. چنین آدمی هیچ وقت گدایی عاطفه کسی را نمی‌کند. اگر شوهرش به او محل گذاشت گذاشت، می‌تواند به او صد برابر عاطفه بدهد. اگر محل نگذاشت هیچ برایش اهمیتی ندارد. می‌تواند زنش، پدر و مادرش و اصلاً میلیونها آدم را دوست داشته باشد؛ ولی هرگز وابستگی عاطفی به هیچ کس ندارد. چون از خدا پر است. «از مهرت ای خورشید جان، چون ذره‌ام هر سو روان/ مجذوب حسن دیگران، ای ماه خوبان نیستم» ارزش انسان رسیدن به مطلق بی­نهایت است ارزش انسان در میان ۵ شأن او، به این است که کمال خود را در شأن پنجم قرار دهد که همان رسیدن به مطلق بی نهایت است. گفتیم انسان در وجودش پنج بخش دارد: «بخش جمادی که کشش به سمت کمالات جمادی دارد و عاشق اشیاء می‌شود. با پول و منزل و اتومبیل و مبل و تلفن همراه و خانه و اشیاء دیگر قیمت پیدا می‌کند و تصورش این است که هر چه از این کمالات را بیشتر داشته باشد، قیمت و عزتش بیشتر می‌شود. بعضی­ها بخش گیاهی‌شان فعال‌تر است. در بخش گیاهی، انسان توجه‌اش به کمالات گیاهی مثل لذت غذا، مزه، هیکل، زیبایی اندام، بچه‌دار شدن، قدرت بدنی، ورزش و ...  است. اینها کمال هستند و چیز بدی هم نیستند. ولی از نظر ساختار ریاضی قیمت بعضی افراد در همین حد است. بعضی­ آدم‌ها قیمت‌شان در حد حیوانیت است. مثلاً کشش به جنس مخالف، ازدواج، تشکیل خانواده، احساسات، عواطف، مسئولیت‌های خانوادگی، فعالیت‌های اجتماعی، سیاسی، قدرت، مقام، ریاست، حاکمیت و... در بخش چهارم که بخش عقلی است، انسانها کشش به سمت کمالات علمی، دانشگاه رفتن، درس خواندن، دکتر و مهندس شدن، اختراع کردن، اکتشاف داشتن. در این بخش هر چقدر سوادشان بیشتر باشد، شرافتشان هم بیشتر است. این چهار بخش، بخش­‌های مقدماتی هستند که هیچ­کدام با انسانیت ما کاری ندارد. چون جزء کمالات انسانی نیستند و اکثر مردم عاشق همین کمالات هستند که اساساً به انسانیت آن­ها ربطی ندارد، یعنی انسانی نیست. در بخش پنجم، انسان ظرفیت رشد و پیشرفت بی­نهایت دارد که اسمش فوق عقلی یا فوق تجرد است. گفتیم در این بخش، انسان عاشق کمال بی­نهایت می‌شود و این عشق باعث می‌شود که انسان شبیه بی­نهایت بشود. یعنی به توان بی­نهایت برسد. به این کمال مطلق و بی­نهایت، وجود مطلق یا الله تبارک و تعالی می‌گویند، یعنی وجودی که همه چیز را به صورت بی­نهایت دارد: زیبایی، علم، قدرت، حیات و خوبی مطلق و مظاهرش را هم ما در طبیعت می‌بینیم. شما این همه گلها و میوه‌ها و برگهای قشنگ و حیوانات زیبا و انسانها به این خوبی و ستاره‌ها و کیهانها و کهکشانها می‌بینید. همه جلوه‌های این یک فرد هستند. همه ظهورات یک وجود هستند. این یک نفر است که خودش را به چهره‌های مختلف نشان می‌دهد. «با صدهزار جلوه برون آمدی که من/ با صدهزار دیده تماشا کنم تو را». پس انسان در بخش فوق عقلانی، عاشق یک وجود مطلق و بی­نهایت است که اسمش الله است و دوست دارد شبیه او بشود. مومن در غم و شادی انسانی، همیشه شاد و آرام است ما پنج نوع غم و شادی داریم. شادی‌­های جمادی، مثل این که یکدفعه بگویند یک مبلغی پول به شما رسیده، در اینجا خوشحال می‌شوید. یا اگر پولی گم کرده باشید، غمگین می‌شوید. این غم و شادی‌ مربوط به بخش جمادی است. غم و شادی‌ انسانی نیست. ما آدم­هایی داریم که از نظر موقعیت، خیلی بزرگ هستند؛ اما گرفتار شکم اند. یعنی کمال گیاهی بیچاره‌شان کرده و به غم و شادی‌هایی که مربوط به جنبه حیوانی و جنسی است مشغول اند. مثلا ازدواج می‌کند، خوشحال می‌شود. بعد از ازدواج صد برابر پشیمان می‌شود و می‌افتد به غم و اندوه و بیشتر غصه می‌خورد. یک غم و شادی هم داریم که حقیقی و مربوط به رشد حقیقی انسان است. وقتی انسان رشد حقیقی می‌کند و به کمالی که برایش آفریده، نزدیک می‌شود، شادی دارد و اگر از آن کمال محروم بشود، ناراحت است و اعصابش خرد است. همه کمالات را همه که داشته باشد، باز می‌بینید که غصه می‌خورد و ناراحت است. چون به حقیقت انسانی و آن چیزی که آن را حقیقت خودش می‌داند، نمی‌رسد. کمالات دیگر هیچ وقت ارضایش نمی‌کند. خیلی از مردم دنیا دوست دارند شبیه دیگران بشوند. مثلاً «رابین ویلیامز» که یک بازیگر به آن مهمی در هالیوود، فیلم‌­هایش چقدر فیلم‌­های عالی هستند، ولی خودکشی می‌کند. «جیم‌کری» را شما ببینید که فیلم­‌هایش را هنوز هم تلویزیون نشان می‌دهد. همه هم لذت می‌برند و می‌خندند. ولی به خاطر افسردگی تا الان سه بار دست به خودکشی زده. چون اینها رشد حقیقی نکرده اند. خیلی‌ها می‌گویند خوش به حال این و آن. ای کاش ما جای آنها باشیم. تلاش هم می‌کنند که شبیه اینها بشوند. اما نمی دانند که در درون آنها چه می گذرد. لذت­ها و شادی­‌های بخش انسانی حقیقی­‌اند. غم‌­هایش هم غم‌­های قشنگ و حقیقی است. ولی آدمی که غصه این چهار بخش (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) را می‌خورد، خودش بی‌قیمت و جهنمی می‌شود. همانطور که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «مَنْ بَكَى عَلَى اَلدُّنْیَا دَخَلَ اَلنَّارَ= هر کس برای دنیا بگرید، داخل جهنم می­‌شود». هر بار که غصه خوردن برای یکی از این امور پیش بیاید، فشار قبر انسان را زیاد می‌کند و اخلاق انسان را خراب می‌کند. دنیا و آخرت انسان را خراب می‌کند. اینها که قیمتی ندارند؛ بلکه غم­های ارزش دارِ انسانی‌­اند. چون تولید شادی می‌کنند. شادی­‌هایش هم شادی می‌آورد. یعنی انسان هر دو را دارد: هم در بخش غم­ها شاد است و هم در بخش شادی­‌هایش شاد است. برای همین هم مؤمن همیشه شاد است. این است رمز فرمایش حضرت زینب س که فرمود: «و ما رایت الا جمیل= چیزی جز زیبایی ندیدم» و خیلی ها هنوز آن را درک نکرده اند. پس علامت مؤمن بودن، به نماز خواندن و روزه گرفتن و حرم رفتن نیست. اینها خوبند و باید باشد؛ اما از کجا می‌توانیم بفهمیم که چه کسی مؤمن است؟ از شاد و آرام بودنش. قا/170 شادی معنوی/ قرآن خواندن [1] . شیخ کلینی، الکافی، ج 2، ص 577.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11068
زمان انتشار: 15 ژولیه 2019
|
سلسله مباحث «شادی» در کرج

سلسله مباحث «شادی» در کرج

سلسله مباحث استاد محمد شجاعی با عنوان «شادی» موضوع «عوامل شادی در سبک زندگی الهی» شنبه 89/04/29 ساعت 17:00 برگزار می گردد. جلسه بعدی سخنرانی استاد محمد شجاعی با موضوع «همایش انتظار» شنبه 98/04/29 ساعت 19 الی 20:30 در شهرستان نظرآباد استان البرز برگزار می‌گردد.  نشانی: کرج، خیابان شهید بهشتی، بعد از سه راه گوهر دشت، نرسیده به میدان سپاه، کانون فرهنگی شهید سبحانی، سالن شهدا. نشانی: استان البرز، شهرستان نظرآباد، مسجد جامع شهر 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11002
زمان انتشار: 22 ژوئن 2019
| |
«بی­تابی» یکی از موانع شادی است

شادی (مرزداران) جلسه 9؛ 98/03/25

«بی­تابی» یکی از موانع شادی است

«بی‌تابی» یعنی انسان هیچ سختی‌ای را تحمل نمی‌کند و در مقابلش صبر ندارد و در مقابل مشکلات و حوادث روزگار، زود عکس‌العمل نشان می‌دهد. حالا این عکس‌العمل یا به صورت «داد و فریاد و جیغ» است یا «گریه و ناله و نفرین» یا «حرکت‌های بی‌تابانه» است و انواع عکس‌العمل‌ها. اینها همه نشانه ی بی‌تابی است و ناشی از ضعف انسان است و استحکام شخصیتی ندارد و هر حادثه‌ای می‌تواند تأثیر منفی در جسم و روح او ایجاد کند. بنابراین، تا زمانی که انسان یاد نگیرد چگونه بر اضطراب و بی­‌تابی‌­اش غلبه کند، نه شاد خواهد بود و نه موفق.

گاهی چیزهایی هستند که انسان را ناراحت و غمگین می­‌کنند. مثل یک امر مادی و جمادی. مثلاً برای شکسته شدن یک ظرف یا سوختن یک غذا یا گم شدن یک شیئی، برخی از افراد به شدت از خودشان عکس‌العمل نشان می‌دهند و این با استحکام شخصیتی و شخصیت انسانی سازگاری ندارد. چون انسان شخصیتی است که خداوند می‌فرماید هر چه که روی زمین هست را برای او خلق کردم: «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً». این شما هستید که به خلقت، قیمت و ارزش می‌دهید. پس قیمت‌تان بالاتر از اشیاء و دنیاست. انسان به هیچ وجه نباید برای چیزی که به خاطر آن آفریده شده، عکس‌العمل‌های منفی نشان بدهد. اگر شخصیتش را تقویت کند، یعنی بداند قیمت‌های هر چیزی چیست، مثلاً قیمت‌های جمادی را بشناسد؛ قیمت‌های گیاهی را بشناسد؛ قیمت‌های حیوانی را بشناسد؛ قیمت‌های عقلی را بداند؛ قیمت‌های انسانی را هم بداند. اگر اینها را شناخت، برای چیزی که پایین‌تر از خودش هست، عکس‌العمل منفی نشان نمی­‌دهد. از طرفی انسان باید برای از دست دادن چیزی ناراحت بشود که چون غایت و هدفش است. نه یک چیزی که پایین‌تر از خودش است و قابل جبران هم هست. همچنین «جزع» به خاطر خودنشناسی است. وقتی انسان خودش را نشناخت و شخصیتش ضعیف بود، دائماً بی‌تاب است. برای همین یواش یواش در خانه به یک آدم عصبی، پرخاشگر، غصه‌خور و مضطرب تبدیل می‌شود. او وقتی که ندارد دردش این است که چرا ندارد؟ وقتی هم که دارد، اضطراب دارد که نکند از بین برود؛ نکند طوریش بشود. با این داشتن ها هم به آرامش نمی‌رسد. پس اگر کسی ثبات شخصیتی خودش را حفظ نکند و خودش را تقویت نکند، با داشتن هم آرامش پیدا نمی‌کند و به شادی نمی‌رسد. مثلاً اضطراب دارد که چرا همسر ندارد؟ الان هم که ازدواج کرده، با همین همسر نمی‌تواند یکسال کنار بیاید. می‌بینی دعوایشان می‌شود و درگیری پیدا می‌کنند. گرفتاری و مشکلات دارند. یا کنکور تا حالا قبول نشده هزار و یک جور خودش و اطرافیانش را جهنمی می‌کند تا کنکور قبول بشود. حالا که کنکور قبول شد، دوباره داستان بیقراری‌ها، بی‌تابی‌ها و اضطراب‌هایش شروع می‌شود. به هر حال در هیچ حالتی این آدم نمی‌تواند قرار و آرامش داشته باشد. وقتی انسان قیمت خودش را دانست و به شرافت انسانی خودش پی برد، متوجه می‌شود که چه چیزهایی ارزش غصه خوردن و ناراحتی دارند و چه چیزهایی ارزش غصه خوردن ندارند. چیزهایی که شما برایش غصه بخوری، قیمتت پایین می‌آید و نه تنها مشکلت حل نمی‌شود؛ بلکه آسیب روحی و روانی هم به خود و اطرافیانت می‌زنی. به هر حال کسی که شخصیت انسانی خودش را می‌شناسد، به یک ارزیابی و قیمت‌یابی خوبی از همه امور می‌رسد و نسبت به همه مسائل اطراف خودش آگاهی پیدا می­کند. کسی که به شناخت خود می­‌رسد، وقتی می‌خواهد برای چیزی غصه بخورد، برای شرافت خودش غصه می‌خورد. می‌گوید: آیا اصلاً فلان چیز، شایستگی غصه خوردن را دارد؟ اگر من برای این عصبانی بشوم، به شرافتم لطمه می‌خورد یا نمی‌خورد؟ ولی اگر کسی قیمت خودش را نشناخت، تبدیل به یک آدم بی‌شخصیت می‌شود. برای هر چیزی ناراحت است و برای هر چیزی غصه می‌‌خورد. در خانواده برای هر چیزی اعصاب خود و خانواده‌­اش را خرد می‌کند، و از اینکه اینقدر بی‌شخصیت است حیا نمی‌کند، یعنی ناراحت نمی‌شود و به او برنمی‌خورد که چرا من برای فلان چیز غصه خوردم، گریه کردم؟ ناراحت هم نمی‌شود. تازه این را ابراز هم می‌کند و باید چند نفر بیایند او را دلداری بدهند. این خیلی بد است. آدمی که بی‌تاب است، اطرافیان از او متنفر می‌شوند. یک زن با یک عالم جذابیت‌های زنانگی که دل مردش را با آنها می‌برد و اصلاً مرد عاشق اوست، ولی چون غرغروست، به مرور زمان مرد از او متنفر می‌شود. مرد هم همین­طور. چون بی‌تاب است، سر هر چیزی به هم می‌ریزد، بعد یواش یواش شخصیتش پیش زنش بی‌اعتبار می‌شود. اصلاً نمی‌تواند دوستش داشته باشد. حالا بدتر از جزع و فزع، مرد فحش بدهد و حرف‌های رکیک بزند و تحقیر کند، تهدید کند، کتک بزند. اینها که دیگر خیلی وحشتناک هستند. پس اگر می‌خواهید کارهای زندگی‌تان خوب جلو برود و روزی‌تان زیاد بشود، "جزع و فزع" را کنار بگذارید. چون جزع و فزع روزی را خراب می‌کند و نزد دیگران منفور می‌شوید و امیدهایتان را از دست می‌دهید و فرصت‌های سازندگی از دست­تان می‌رود. فرصت‌های جبران کار از دست می‌رود. اینها می‌تواند خیلی خطرناک باشند. بنابراین، یکی از آثار بی‌تابی و جزع و فزع این است که انسان هم پیش خودش بی‌شخصیت، ضعیف و بی‌عرضه می‌شود پیش اطرافیان. از بی تابی بپرهیز که امید را قطع می کند از وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیه‌­السّلام) نقل است که فرمودند: «إِیَّاكَ‏ وَ الْجَزَعَ‏ فَإِنَّهُ یَقْطَعُ الْأَمَلَ= بپرهیز از بی‌تابی کردن، چون آرزویت را قطع می‌کند»، یعنی هم در خودت ناامیدی ایجاد می‌کند، هم در اطرافیانت. گاهی یک پدر نسبت به نمرات بچه‌اش به قدری حساسیت نشان می‌دهد که این بچه مشکل روانی پیدا می‌‌کند. یا نسبت به قبولی فرزندش در کنکور به قدری حساسیت نشان می‌دهد که می‌گوید اگر پدرم بفهمد چه می‌شود؟ اصلاً این بچه کلاً اعتماد به نفس و امیدش را از دست می‌دهد و ترجیح می‌دهد که اصلاً نباشد که این وضع را ببیند. پس بی‌تابی کردن، هم برای خودمان آسیب‌هایی دارد و هم برای دیگران. یک موقع یک مادری بچه‌اش یک لغزشی پیدا کرده، یک پدری اطرافیانش یک لغزشی پیدا کردند، خیلی معقول و منطقی با آن برخورد می‌کند و حلش می‌کند. در مقابل اگر کسی یک مشکل یا لغزشی پیدا می‌کند و ما با او برخورد وحشتناکی کنیم، شیطان بر او غلبه می‌‌کند و او برای همیشه اعتماد به نفس، آرزو و امیدهای سازندگی‌­اش را از دست می‌دهد. گاهی برای خود آدم اتفاق این چنینی می‌افتد. آدم باید زود به مغفرت و عفو الهی پناه ببرد و توبه کند و امیدوار باشد. در مورد دیگران هم همین­طور است. به ­خصوص در مورد دیگران باید حواسمان باشد که اگر حادثه‌ای برایش اتفاق افتاد و نزدیک ما بیاید، ما باید مثل یک آب یخی باشیم روی آتش تا کاملاً او را آرام ‌کنیم، نه اینکه عمق فاجعه را زیادتر و عمیق تر کنیم. «بی­تابی»، موجب سستی در کار می‌­شود در ادامه حضرت می­‌فرماید: بی­تابی کارهایتان را سست می‌کند: «وَ یُضَعِّفُ الْعَمَلَ»، یعنی بی‌تابی انگیز‌ه‌ی کار را از شما می‌گیرد. مثلاً شخص می‌خواهد یک کاری انجام بدهد، شکست می‌خورد. یکبار، دو بار، سه بار، اگر راه دارد اینقدر ادامه بده تا قوی بشوی. «اَلدَرسُ حَرف وَ التِکرارُ اَلف= درس یکبار است و تکرارش هزار بار. ناامیدی ندارد. چقدر آدم­های بیکار در خانه نشستند، برای اینکه اصلاً اعتماد به نفس نداشتند کاری را انجام بدهند. چون آدم بی‌تابی بودند، با یک شکست می‌بُریدند. چنین کسی می‌گوید من کلاً به درد این کار نمی‌خورم. از این رو عملش سست و ضعیف می‌شود. مثلاً می‌خواهد بافتنی ببافد، یا آشپزی کند، دو سه بار آشپزی می‌کند، غذا خوب درنمی‌آید یا چهار تا آدم بی‌ظرفیت انتقاد می­‌کنند که شفته درست کردی، این چی بود درست کردی؟ شل بود، سفت بود، او هم چون اعتماد به نفس ندارد، کار را ادامه نمی‌دهد. نمی‌گوید: من تلاشم این بوده، خواستید بخورید، نخواستید نخورید. مگر تمام کسانی که آشپزهای حرفه‌ای هستند، از روز اول خوب غذا درست می‌کردند! آنها هم خرابکاری زیادی داشتند. بنّاها، هنرمندان، نقاش‌ها، رانندگان، چقدر تلاش کردند تا توانستند در حرفه­‌شان موفق باشند. من پزشکی را می‌شناسم که هوشش خیلی خوب است، مدرک پزشکی هم گرفته، ولی هیچ کاری نکرده. چون می‌گوید عذاب وجدان دارم می‌خواهم که یک مریض را ببینم و خوب کار نکنم. او حتی نمی‌تواند یک آمپول بزند. یک توهم وحشتناکی که در ما افتاده این کلمه است که "من استعداد این کار را ندارم". این غلط است. چون انسان مظهر خداست. برای هر کاری استعداد دارد. یعنی اصلاً هیچ کاری نیست که کسی بگوید من بلد نیستم. گاهی انسان به حرفه­‌ای علاقه ندارد، چون کار نکرده. اگر در آن کار علاقه بگذارد، قوی می‌شود. بعضی‌ها بی‌علاقه کار را انجام می‌دهند، ولی حرفه‌ای هستند. اصلاً ما چیزی نداریم که بگوییم: من به ریاضیات علاقه ندارم، از ریاضیات متنفر هستم. در روایت هم داریم: «النَّاسُ‏ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا» مردم نسبت به چیزی که بلد نیستند، دشمن آن می‌شوند، بدشان می‌آید، متنفر می‌شوند. پس اگر شکست خوردیم،‌نباید از پا بنشینیم. بلکه باید ادامه بدهیم. مربی‌مان را عوض می‌کنیم. مدرسه‌مان را عوض می‌کنیم. آموزشگاه‌مان را عوض می‌‌کنیم. از نو شروع ‌کنیم. اندوه از عواقب بی­تابی است «وَ یُورِثُ الْهَمَّ»، انسان با بی تابی اندوه و دغدغه‌های ذهنی پیدا می‌کند و برایش یک فاجعه و عقده و مشغله وحشتناکی می‌شود که مدام او را اذیت می‌کند. برای همین راهش این نیست که شما بگویی فلان چیز روی مخ است، اگر یک چیزی روی مخ است، برو آن را حل کن. گاهی یک چیزی روی مخ است و باید هم روی مخ باشد. پس نسبت به آن تغافل و تجاهل بکن، نگذار تو را داغون کند. نصف عاقل تحمل است، نصفش بی‌خیالی. پس نسبت به آن بی‌خیال باش، هنر بی‌خیالی یک هنر بزرگ است. وقتی که من الان نمی‌توانم یک چیزی را تغییر بدهم، باید تغافل کنم. در ادامه روایت، حضرت امیر علیه‌السلام دو راهکار می دهد برای اینکه بتوانیم مشکلات را حل کنیم. ایشان می‌فرمایند: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمَخْرَجَ فِی أَمْرَیْن‏= بدان که نجات تو در یکی از این دو کار است». یعنی اگر می‌خواهی از یک کاری نجات پیدا بکنی، یکی از این دو راه را انتخاب کن: «فَمَا كَانَتْ لَهُ حِیلَةٌ فَالاحْتِیَالُ‏= اگر می‌توانی یک راه برایش پیدا کن». مثلا بچه لکنت زبان دارد، می‌شود حلش کرد یا فلان مریضی را دارد. حوصله کن تا یواش یواش درست بشود. «وَ مَا لَمْ یَكُنْ لَهُ حِیلَةٌ فَالاصْطِبَار= اما اگر راه ندارد ،دیگر صبر کن». حتی اگر خودت یک مشکلی را ایجاد کردی، مثلاً پدر و مادرت گفتند با این شخص ازدواج نکن، این به صلاح نیست، ولی تو رفتی با اوازدواج کردی و دیدی واقعاً هم به صلاح نبود و حالا مایه عذابت شده. بدان که بالاخره راه حل دارد.  برای دوست داشتن یک راه‌هایی وجود دارد که اگر از کسی متنفر هستید او را دوست داشته باشید. چون نمی‌خواهی که از او جدا بشوی، یا به خاطر فرزندانت نمی‌خواهی از او جدا بشوی یا نمی‌توانی جدا بشوی، پس الان برو یک کاری بکن که او را دوست داشته باشی. برای چی می‌خواهی با تنفر زندگی‌ات را ادامه بدهی؟  ببینید امیرالمؤمنین چقدر قشنگ ما را راهنمایی می‌کند. می‌گوید: اگر کارت راه حل دارد، می‌توانی این مشکل را حل بکنی، برو حلش کن. اگر واقعاً همه راهها را رفتی و نشده، باید صبر کنی. «فَالاصْطِبَار». یعنی تحملش کن. این را کفاره گناهانت بگذار که برایت درجات آخرتی می‌شود. اینطوری با آنها راه بیا. از این به بعد دوستت می‌شود. پس جزع و فزع فایده‌ای ندارد. قا/186 موانع شادی/ بی تابی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10978
زمان انتشار: 15 ژوئن 2019
| |
ترس، مانع شادی است

شادی (مرزداران)، جلسه 8، 98/01/31

ترس، مانع شادی است

ترس است که ما را در زندگی از حرکت کردن به جلو و شاد بودن باز می‌دارد. برای اینکه بر ترس‌هایمان غلبه کنیم، اول طبع سنجی کنیم، سپس به ورزش بپردازیم و خودشناسی داشته باشیم.

آخرین مانعی که از موانع شادی خواندیم، بحث آرزوها بود. گفتیم اگر کسی مدیریت هوس‌ها، دغدغه‌ها و آرزوهایش را نداشته باشد، همیشه غمگین است. حتی اگر به کامیابی‌های زیادی دست پیدا کند و نسبت به همۀ مردم جهان از امکانات بالایی برخوردار باشد، باز غمگین خواهد بود. بنابراین، باید خواسته‌ها و آرزوهایش را مدیریت کند. در بحث «مهندسی آرزوها» به طور مفصل در این خصوص صحبت کردیم. وقتی که انسان نوع «روابط، انتخاب­ها، ارتباطات» و چینش‌های فکری­‌اش به گونه­‌ای است که نمی­‌تواند امنیت داشته باشد، چنین کسی نمی­‌تواند از زندگی­‌اش لذت ببرد و خوشحال باشد. این ناامنی می‌­تواند در روابط زناشویی یا محیط کار یا امنیت اجتماعی و سایر امنیت‌ها باشد. وقتی امنیت نباشد، نمی­‌توانیم شادی خود را به دست بیاوریم یا آن را حفظ کنیم. در این خصوص، به احادیثی اشاره خواهیم کرد که تأئید مطلب فوق است. اولین فرمایش از امیرالمومنین علی علیه‌السلام است که می‌فرماید: «كُلُّ سُرُورٍ یَحْتَاجُ إِلَى أَمْنٍ= هر شادی نیازمند به امنیت است». گاهی برای پز دادن یا فخرفروشی مکانی را برای زندگی انتخاب می‌کنیم که اصلاً امنیت ندارد، و می‌خواهیم ادا در بیاوریم که ما اینجا خیلی خوشبخت هستیم، ولی در حقیقت نیستم. چون همیشه ترس از این داریم که نکند حقوق یا جانمان آسیب ببیند. معلوم است که نمی­‌توان در چنین شرایطی راحت زندگی کرد و لذت برد. بنابراین، انتخاب مسیرها و مکان‌های غلط، می‌تواند در ناامنی ما تأثیر بگذارد و شادی ما را از بین ببرد. ترس هم چند شکل دارد. یکی ترس معقول است که از آن به "خوف" تعبیر می‌کنند. یکی هم ترس غیر معقول است که بطور غیر منطقی در وجود انسان وارد می‌شود و به آن "جُبن" می‌گویند. ترس‌های معقول، از نوع خوف مثل این است که کسی احتیاط می‌کند و دندانش را مسواک می‌زند و بهداشت را رعایت می‌کند؛ یا برای رفت و آمد کمربندش را می‌بندد؛ یا وقتی می‌خواهد به سفر برود، احتیاطات لازم را دارد. اینها ترسهای خوبی هستند که به ما امنیت و آرامش می‌دهند و ما را از بلاها حفظ می‌کنند و در خوشبختی و سعادت انسان تاثیرگذارند. در مباحث معنوی ترس­‌های معقول، مثل ترس از آخرت، ترس از بدمردن، ترس از گناه، ترس از خودمان در رابطه با خدا، ترس از انتخابات غلط، ترس از ارتباطات غلط است. اینها همه ترس‌­هائی هستند که لازم و خوب هستند.   در مقابل ترس‌های معقول، ترس‌­های بد و نامعقول اند که ضد شادی هستند. مثل ترس از سوسک یا موش یا ترس از سایه و تاریکی یا اضطراب­‌های بی‌جا و... چنین ترس­‌هائی آرامش را از انسان می­‌گیرند و انسان نمی‌تواند از خود و زندگی‌­اش لذت ببرد. چگونه بر ترس غلبه کنیم! برای اینکه بتوانیم بر ترس­‌هایی که نمی‌گذارند انسان شاد باشد، غلبه کنیم، اولین کار این است که انسان خودش و توکلش را تقویت کند که این بخش از این مسئله مربوط به طبع می­‌شود و متأسفانه خیلی‌ از افراد تا یک مقدار روحیه ترس بر آنها غلبه می­‌کند، پیش روانپزشک یا روانشناس می‌روند. در حالی که اگر طبعشان را کنترل کنند، یعنی اول پیش یک طبیبی بروند که در طب تخصص دارد، کارشان زودتر راه می‌افتد. می‌گویم طبیب و نه پزشک. کسی که طب سنتی یا طب اسلامی کار کرده را طبیب می‌گوییم. او می‌تواند با کنترل طبع­ افراد، مسئله را حل کند. در کنار طبع سنجی، ورزش کردن تاثیر بسزایی در روحیه و سعادت دنیایی و آخرتی انسان دارد. ورزش کردن هم در مسائل جسمی، هم در مسائل روانی و هم در مسائل معنوی و روحی، و حتی مسائل الهی انسان، نقش مثبتی دارد که نباید از آن غفلت کرد. بعد از اینکه شخص طبع سنجی کرد، اگر مشکل ترسش حل نشد، حالا باید سراغ روانشناس یا مربی برود تا منشأ ترس‌های او را پیدا کند. این دیگر مربوط به بخش‌های شخصیتی و انسان‌شناسی است. یعنی اگر کسی خودش را خوب بشناسد و نظام شخصیتی خودش را تقویت کند، او باید یک آدم شجاعی باشد. ما افراد زیادی داشته‌ایم که می‌ترسیدند، ولی وقتی به شخصیت خودشان پی بردند و توکل پیدا کردند و به توحید رسیدند، دیگر اصلاً از چیزی نمی‌ترسیدند. انسان هر چقدر توحیدش قوی تر بشود، راحت است و از چیزی نمی‌­ترسد اگر از آزار و اذیت کسی یا از حادثه‌ای می‌ترسی، به رب العالمین پناه ببر. چون همه چیز دست اوست: «بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیْ‏ءٍ= ملکوت و اصل هر چیزی در دست اوست». با وجود خدا و با معنویتی که دارید، از چه چیزی می‌ترسید؟ وقتی انسان خدا را ببیند، همیشه امنیت دارد. پس برخورد با ترس، مراحل مختلفی دارد. یعنی اول باید وضعیت طبع‌مان را باید بسنجیم. طبیب طبع‌سنج اگر دارویی را تجویز کرد،‌ باید مصرف کنیم. سپس ورزش و بعد خودشناسی و معنویت است که انسان را قوی می‌کند. بعد از اینها دیگر اضطراب و ترس ندارد. تفکر تو در بلایی بر سرت می‌آید، نقش دارد یک اصل بسیار مهمی در قرآن وجود دارد که تفکرات تو، در مقابل بلاهایی که سرت می‌آید، نقش دارد. ما چون به خدا باور نداریم، می­‌ترسیم. می‌‌ترسیم از اینکه با خدا معامله کنیم. اگر گذشته خودتان را مرور کنید، می­‌بینید خدا چقدر بلاها را از ما دور کرده. قرآن می‌‌فرماید ما از جلوی شما و پشت سر شما، فرشته‌هایی را گذاشته ایم تا شما را حفظ ‌کنند. «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ». آدم با این فرشته ها باید رابطه برقرار کند، و با وجود اینها اطمینان داشته باشد. حالا اگر بعد از این یک خطری پیش آمد، آن دیگر هدیه است، مقام است، کفاره گناهان است، درجات است. بدانیم که خدا بهترین رفیق ماست و دوستمان دارد. پس به او اعتماد و تکیه کنیم. با این خدا ترس و اضطراب معنایی ندارد. اما بدون خدا، هر چقدر هم موفقیت داشته باشیم، باز هم احساس خوشبختی نداریم. بنابراین، انتخاب­ها و افکارمان را به گونه‌­ای تنظیم کنیم تا اضطراب و ترس به سراغ مان نیاید. آدم ترسو زندگی ندارد حضرت امیر علی علیه‌السلام همچنین می­‌فرمایند: «اَلْخَائِفُ لاَ عَیْشَ لَهُ= آدم ترسو نمی­‌تواند زندگی کند». چرا نمی‌تواند زندگی کند؟ چون آدم ترسو آرامش ندارد. یک سلسله چیزهایی هست که در انسان ترس ایجاد می‌کند؛ پس باید از آنها نترسید و وارد آنها شد. مثلاً شخص می‌خواهد سخنرانی یا کنفرانس بدهد، اما می‌ترسد خراب کند و نمی‌تواند. امیرالمؤمنین می‌فرماید از چیزی که می‌ترسید خودتان را در آن بینداز. چون بعداً می‌بینی آنکه از آن می ترسیدی، توهم یا شیطان بود. اینکه امام می‌فرماید انسان بدون تلقین به هیچ چیزی نمی‌رسد، واقعاً همینطور است. چنین کسی «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ» می‌شود. یعنی هم دنیایش را از دست می‌دهد، و هم آخرتش را. پس آدم باید خودش را مدیریت کند و اراده‌اش را قوی کند. یعنی خودش را هُل بدهد تا ترس‌های غیر معقول از بین برود. موانع شادی/ ترس قا/180

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed