www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 8898
زمان انتشار: 4 مارس 2018
| |
«بلاها و مصائب» گناهان را پاک می کنند

کفارات گناه، جلسه 3، 96/6/28

«بلاها و مصائب» گناهان را پاک می کنند

اولین چیزی که گناهان انسان را می‌پوشاند، عقوبت ها، بلاها و مصائبی است که انسان در دنیا به آنها مبتلا می‌گردد.

عقوبت ها و بلاها دو دسته اند، دسته اول بلاهایی هستند که انسان در ایجاد و انتخاب آنها هیچ دخالتی ندارد؛  قطعاً با تحمل آنها گناهان انسان پاک می‌شود. دسته دوم بلاها و خطاهایی هستند که انسان به دست خود آنها را ایجاد می‌کند. خداوند تبارک و تعالی به فضل و کرم خود، این بلاهای خودساخته انسان را نیز کفاره گناهان او قرار می دهد. قرآن می فرماید:«فَیَوْمَئِذٍ لَا یُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ[1]= در آن روز هیچ انس و جنى از گناهش پرسیده نشود». برای این آیه تفسیرهای مختلفی بیان شده است که هر کدام به نوبه خود بخشی از حقیقت را بیان می‌کنند. امام رضا(علیه السلام) در تفسیر این آیه می‌فرماید:«اِنَّ مَن اِعتَقَدَ الحَق ثُمَّ اَذنَبَ وَ لَم یَتُوب فِی الدُنیا عُذِّبَ عَلَیهِ فِی البَرزَخ وَ یَخرُجُ یَومَ القیامَۀِ وَ لَیسَ لَهُ ذَنبٌ یُسئَلُ عَنه = کسی که به حق اعتقاد داشته باشد و گناهی کرده باشد که بدون توبه از دنیا برود، در قبر عذاب می‌شود تا گناهی برایش نمی ماند که روز قیامت از او سؤال کنند». گاهی گناهانی انسان انجام می دهد که آثارِ آنها دامنگیرش شده و او را پاک می‌کند، یا توبه می‌کند و از گناه پاک می‌شود. اما بعضی گناهان آثاری دارند که به راحتی برطرف نمی‌شوند. مثلاً شما آبروی یک نفر را بردید و از او معذرت­ خواهی می‌کنید، او هم شما را می‌بخشد. ولی این آبرو بردن تبعاتی دارد که به راحتی جمع نمی‌شود و گرفتاری ایجاد می‌کند. بخصوص که حق الناس است. آثار گناهِ که حق الناس است تا بعد از مرگ شخص باقی می‌ماند. شما توبه هم می‌کنی، ولی یک سلسله آثار دارد که نمی‌توانی جبرانش کنی. مثلاً از یک نفر به خاطر غیبتی که از او کردی یا تهمتی که به او زدی، معذرت­‌خواهی کردی، او هم حلال کرد. او دارد سهم خودش را حلال می‌کند. اما چه بسا با این غیبت و تهمت ارتباط عده زیادی را با این شخص قطع کرده‌ای؛ یا یک عده را نسبت به این شخص بدبین کرده‌ای؛ این را چگونه می‌شود جبران کرد؟ این قابل جبران نیست. ما باید از خدا بخواهیم که خدایا هیچ گناهی را برای ما باقی نگذار. هر طوری است ما در همین دنیا کفاره گناهانمان را بپردازیم. گاهی گناهانی است که شخص آنها را اصلاً گناه نمی‌داند. یعنی خدا گناه می‌داند، قرآن گناه می‌داند، روایت گناه می‌داند، اما این شخص اصلاً اعتقادی به این که این گناه است، ندارد. پس توبه هم نمی‌کند. این خیلی خطرناک است. از این خطرناک‌تر گناهی نیست که انسان آن را گناه نداند و بگوید: این که چیزی نیست. با این توضیحات متوجه می شویم که گاهی بعضی از گناهان و یا آثار بعضی از گناهان برای انسان باقی می ماند و برای پاک شدن از این گناهان و آثار آنها، امام رضا (علیه‌السلام) حدیث مذکور را بیان فرمودند، برای این که بنده از این گناهان پاک شود در قبر عذاب می‌شود تا دیگر گناهی برایش نماند تا در قیامت از آن سوال شود. پس یک تفسیر آیه «فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ» طبق فرموده‌ی امام رضا علیه‌السلام این است که اینها معتقد به حق بودند و کافر نبودند. اما گناهی کردند و توبه نکردند. در قبر عذابش را دیدند و قبل از قیامت هم پاک شدند. پس گناهی نمانده که از آنها سؤال بشود. البته عرض کردم، این آیه تفاسیر دیگری هم دارد که موضوع بحث ما نیست. بلا در جان و مالِ مؤمن، کفاره گناهان اوست نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«لا یَزالُ البَلاءُ فی المؤمنِ والمؤمنةِ فی جَسَدِهِ ومالِهِ وولدِهِ حَتّى یَلقَى اللّه َ وما علَیهِ مِن خطیئةٍ[2] = زن و مـرد مـؤمن پـیوسته در جـان و مـال و فرزندشان گرفتار بلا مى شوند تا آن كه بدون گناه، خدا را دیدار كنند». زن مؤمن و مرد مؤمن همیشه یک جایی چه در بدن و مال یا فرزند درگیری دارد. مثلاً آسیب و مریضی بدنی دارد. بعضی‌ها معلولیت دارند؛ بعضی‌ها یک بیماری ارثی دارند؛ یا گرفتاری‌های مالی دارند، مثلاً یک جا کم می‌آورد، بدهکار است، یک جا مالش را می‌برند، جایی ورشکسته می شود. یا اگر گرفتاری در بدن و مالش نباشد در فرزند گرفتاری دارد، فرزندش مریض می‌شود، یا اذیتش می‌کند، یا آسیبی می‌بیند که مؤمن دچار گرفتاری و غصه می‌شود. غیر از این سه مسئله، باز هم مسائلی هست که مؤمن به آن دچار می‌شود؛ مثل غم‌های بدون علت، یعنی یک دفعه بدون این که بداند چه اتفاقی افتاده، دلش می‌گیرد. حضرت می‌فرماید، این درگیری‌ها برای مؤمن آثاری دارد، یعنی آنها در قیامت خیلی ثروتمندند. «حَتی یَلقَ الله وَ ما عَلَیهِ مِن خَطیئَۀ» یعنی این مصائب باعث می‌شود تا خدا را زیارت ‌کند در حالی که گناهی هم بر او نیست. پس یکی از خیرهای تعلقات بخش حیوانی برای انسان همین است که اذیت شدن در این بخش ها برای ما کفاره گناه به حساب میآید. چون سه مورد بدن، فرزند و مال یا موردهایی مثل طلاق، شکست‌های عاطفی و عشقی در عشق‌های زمینی، غم های بدون علت، درگیری با ظلمه و پادشاهان و کفار، مشرکین و منافقین همه مربوط به بخش پایینی و حیوانی ماست. بیماری ها کفاره ی گناهان است ما نباید همیشه تفسیر منفی از بیماریها داشته باشیم. ضمن این که اسلام همیشه سفارش کرده که بهداشت را رعایت کنیم و به بدن مان آسیب نزنیم. حتی در روایت داریم کسی که شب بیدار می ماند تا پول در بیاورد و به خاطر این مسئله چشمش اذیت می‌شود، لقمه‌­اش حرام است. چون روز می‌توانسته کار بکند، اما به خاطر حرص زیاد در شب از بدنش کار کشیده. البته کسانی که مجبورند شب کار باشند، استثناء هستند. مثلاً کارگر روز خوابیده و شب کار می‌کند. یا پلیس و پزشک یا افراد دیگری که شب کار هستند، عیبی ندارد. ولی روز باید استراحت بکنند. نباید به خاطر حریص بودن و قانع نبودن بیش از حد، به بدن فشار آورد. سیدالشهدا(علیه السلام) فرمود:« در تمام مدت عمرتان با بدنتان پیشگیرانه برخورد کنید». پیشگیرانه یعنی اجازه ندهید که مریض بشوید. اگر واکسن قرار است بزنید، کوتاهی نکنید. کسی که در زدن واکسن برای خودش و دیگران کوتاهی می‌کند، گناه می‌کند. ورزش کنید، قبل از اینکه درگیر بشوید. مسواک بزن قبل از اینکه دندانت عفونت کند یا خراب شود. استحمام به موقع باشد، لباس ها را باید زود به زود عوض کرد و تمیز نگه داشت. حال علی رغم همه این رعایت‌ها، اگر انسان مریض شد، به فرموده امام رضا علیه‌السلام «اَلْمَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهِیرٌ وَ رَحْمَةٌ وَ لِلْكَافِرِ تَعْذِیبٌ وَ لَعْنَةٌ وَ إِنَّ اَلْمَرَضَ لاَ یَزَالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتَّى لاَ یَكُونَ عَلَیْهِ ذَنْبٌ= امام رضا علیه السلام فرمود: بیماری برای مومن پاك شدن و رحمت، و برای كافر عذاب و لعنت است. همانا بیماری از مومن زدوده نشود تا آنگاه كه همه گناهانش پاك شود و گناهی بر او باقی نماند». حضرت فرمود:«مَلعونٌ مَلعونٌ کُلُ بدَنٍ لا یُصابُ فی کُلِ اَربَعینَ یَوما= لعنت بر آن بدن لعنت بر آن بدنی که هر چهل روز یکبار آسیب نمی‌بیند». خداوند کریمتر جوادتر و مهربانتر از آن است که اجازه بدهد چهل روز یک مؤمن با آلودگی بماند. هرطوری هست پاکش می‌کند. این رحمت الهی است که خداوند تبارک و تعالی نمی‌گذارد ما تولد مریض به برزخ داشته باشیم. خوب است که انسان خیلی دقت بکند که باقیات سیئات نداشته باشد، باقیات صالحات داشته باشد. نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«اَلسُقمُ یَمحُ الذُنوب= بیماری گناهان را محو می‌کند». امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمود:«اِذِ ابتَلا الله عَبداً اَسقَطَ عَنهُ مِنَ الذُنوبِ بِقَدر عِلَتِه[3]= هرگاه خداوند بنده اى را دردمند کند، به اندازه بیماریش گناهان او را مى زداید». پس این مژده بزرگی است. کسی غصه ­دار نشود که فلانی کوتاهی کرد، من مریض شدم. نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«ساعاتُ الوَجَعِ، یُذهِبنَ ساعاتِ الخَطایا [4]= لحظه‌هاى درد، [آثار ] لحظه‌هاى گناه را از میان می‌برد». بنابراین از کارهای خوب این است که در هنگام درد کشیدن زیاد استغفار کنیم. مگر من چقدر گناه کرده ام که این همه بیمار می شوم؟ حال که با توجه به روایات و احادیث فهمیدیم، ابتلا به مرض و بیماری کفاره گناهان است، افراد کم طاقت این سؤال را مطرح می‌کنند که مگر من چقدر گناه کرده‌ام که این همه بیمار می‌شوم؟ پاسخ این است که گاهی افراد در فهم گناه با مشکل روبرو هستند. می‌گوید، مگر من چقدر گناه دارم که این همه درد دارم. این همه مریضی دارم. این فکر خیلی خطرناک است. اول اینکه گناهان همیشه همین فحشاهای ظاهری نیستند. مثلاً می‌گوید: من که دزدی نکرده ام؛ هیزی هم که نکرده ام؛ حق کسی را هم نخورده ام. گناهان باطنی هم هستند، مثل تکبر، خودبرتربینی، حسادت، علوّ، فخرفروشی، مسخره کردن دیگران، حساسیت، زودرنجی و عصبانیت که خیلی خطرناکند. در روایت داریم، اگر مریضی اخلاقی و اخلاق بد در کسی باشد و انسان با آن از دنیا برود، در قیامت چند قرن از قرن های آخرتی باید در جهنم باشد تا این بیماری اخلاقی او برطرف شود. شیوه ی درمان گناهان در دنیا و آخرت شیوه درمان رحمی و دنیایی، درمان بهداری است. اما وقتی به آخرت بکشد؛ درمان، بیمارستانی می شود. یعنی بیماری که در بهداری درمان می‌شود، سرپایی است و با درد کمتر و سریعتر. گاهی ممکن است تزریق یک واکسن باشد برای پیشگیری از بیماری. شیوه اسلام شیوه بهداری است. اصلاً اسلام با شیوه‌­های بیمارستانی موافق نیست. چون بیمارستان هم پردرد است و هم پرهزینه. وقت انسان در بیمارستان  زیاد گرفته می‌شود. پیامبر رحمت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:«یک شب تب، کفاره ی یک سال گناه است». البته کفاره‌ی گناهی که انسان اصرار بر آن ندارد. یعنی لجبازی نمی‌کند. یا بگوید: من یکسال گناه می‌کنم با یک شب تب از بین می‌رود. این بی­‌ادبی و جسارت است. حال این سؤال مطرح می‌شود که چگونه یک شب، معادل یک سال عمل می کند؟ همانگونه که علی(علیه السلام) می فرماید: «یک گناه توبه نکرده، در آخرت صد سال عذاب دارد». اما در اینجا فرماید: یکسال گناه در دنیا، یک شب عذاب دارد. چون دنیا خاصیت رحمی دارد. روش جالب امام سجاد (علیه السلام) در عیادت مریض «كان[علیُّ بنُ الحسینِ علیهما السلام] إذا رَأى المریضَ قد بَرِئَ قالَ لَهُ: لِیَهنِئْكَ الطُّهرُ ـ أی مِنَ الذُّنوبِ ـ فَاستَأْنِفِ العَمَلَ[5] = على بن الحسین علیه السلام هر گاه بیمارى را مى دید كه بهبود یافته است، به او مى فرمود: پاكى از گناهان مباركت باد! عمل [شایسته] را از نو آغاز كن». ما هر وقت مریضی را می‌بینیم که شفا می‌یابد، می‌گوییم:«خدا را شکر که شفا گرفتید. الحمدلله که بهترین». کلمه الحمدلله هم که به زبان می‌آید، خودش عبادت است. کسی که کلمه الحمدلله را به زبان می‌آورد، برایش ثواب نوشته می‌شود. علاوه بر آن، خداوند برای کسی که حال بیمار را پرسیده و باعث شده او کلمه الحمدلله را به زبان بیاورد نیز ثواب می نویسد. امام سجاد (علیه‌السلام) به بیماری که شفا پیدا کرده به خاطر پاک شدن از گناهانش تبریک می‌گفتند. سپس حضرت می فرماید، عمل را از سر بگیر. یعنی تو الان مثل فرزندی که از مادر متولد شده، پاک شده ای. از نو شروع کن. این باعث می‌شود که شیطان نتواند، ما را خیلی اذیت کند و گناهان‌مان را به رُخ مان بکشد و فکر کنیم که ما خیلی آلوده ایم، معصیت کاریم و ناامید شویم و به سوی خدا حرکت نکنیم. یا بگوییم:«من نمی‌توانم کارهای بزرگ بکنم؛ من نمی‌توانم یار امام زمان باشم؛ من نمی‌توانم با فاطمه زهرا محشور بشوم» اینها دروغ هایی است که شیطان به خاطر گناهان ما به ما تحمیل می‌کند. گریه کردن و بیمار شدن کودکان، کفاره گناهان والدین است والدین با گریه و بیمار شدن کودکان شان سختی زیادی می کشند که همین باعث پاک شدن آنها از گناه می گردد. وجود مقدس امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:«فِی الْمَرَضِ یُصِیبُ الصَّبِیَّ فَقَالَ كَفَّارَةٌ لِوَالِدَیْه[6] = بیمار شدن كودكان، باعث پاكی پدر و مادر از گناهان می شود». بچه آدم باید بچگی کند. بچه باید گریه بکند. در روایت فرمودند: گریه بچه در 12 ماه اول، توحید، شهادت به نبوت و استغفار برای والدین است. پس از گریه بچه ملول نشویم. گریه برای سلامتی بچه لازم است. ما فکر می‌کنیم اگر کودک گریه کرد باید زود برویم و هر طور شده او را ساکت کنیم. حضرت فرمود، اذیتی که انسان به خاطر مریضی فرزندش تحمل می کند، کفاره گناهانش است. یا ممکن است انسان پدر و مادر پیر و مریضی داشته باشد، حرف‌های تلخی هم به آدم بزنند، یا حتی بعضی‌ها در اثر کهولت سن فراموشکار می شوند و حرف‌هایی به آدم بگویند که قلب آدم به درد بیاید. اما همه اینها قیمت دارند. حرف‌های تلخی که دیگران به انسان می گویند، شفای بیماری‌های انسان است. پدرت مریض است و به خاطر مریضی اش، کلافه است، عصبی است، حرف‌های تلخی می‌زند. تا ساعت چهار تو را بیدار نگه داشته، مرتب گفته این کار را بکن آن کار را بکن! درست است که اینها به نفس سخت می‌گذرد، اما تو را به حق تعالی نزدیک می‌‌کند. به تو درجات می‌دهند و داری پاک می‌شوی. بعضی‌ها خیلی زیرکند، خودشان به استقبال مریضداری می‌روند، با وجودی که وظیفه‌­اش نیست. مثلاً دختر عمو، عمو، خاله­، دایی­ است، خودش با مهربانی به مراقبت و پرستاری از آنها می‌رود و حتی شب بیدار می‌ماند. بعضی‌ها هم از مسئولیت‌های زندگی شانه خالی می‌کنند. از تعهداتی که به همسر و فرزندشان دارند، فرار می‌کنند. پیامبر فرمود:«مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَیِعَ مَن یَعول= ملعون است ملعون است کسی که خانواده خودش را ضایع می‌کند». گاهی افراد آگاهانه می‌دانند، همسرشان در سختی است و نیاز به کمک دارد و به کمک آنها نمی روند.   استاد ما می‌فرمود سخت‌ترین کارها در زندگی زن‌­داری و شوهرداری است. فرمود، مؤمن وقتی می‌خواهد نماز بخواند، زن آدم نباید سین بسم الله­‌اش را بشنود، یعنی برای همسرت نباید مزاحمت درست کنی. بعضی‌ها برای پدر مادر، همسر و فرزندشان کلاس می‌گذارند که اینها الان در شأن ما نیستند، فکر می‌کنند که  خیلی رشد کرده اند، به همین دلیل آنها را طرد می کنند. شخصی به حضرت صادق (علیه‌السلام) گفت: مگر می‌شود، این حس بالاخره در ما ایجاد می‌شود که من مؤمنم، او فاسق است. چطور خودم را بهتر از او ندانم. من مؤمنم و عبادت می‌کنم، طهارت دارم، گناه نمی‌کنم، اما فلانی فاسق و غرق گناه است. حضرت فرمود:«هَیهات هَیهات» اینطوری فکر نکن، تو از کجا می‌دانی، ممکن است خدا تو را به گناهانت عذاب ‌کند و او را ببخشد. سپس حضرت داستان ساحران فرعون را بیان می‌کند که در مردم انحراف ایجاد کرده بودند و جزء پایه‌­ها و ستون‌های حکومت فرعون بودند. ولی وقتی فهمیدند، موسی حق است، توبه کردند و پایش ایستادند. شکنجه هم شدند ولی مؤمن ایستادند و مؤمن و شهید از دنیا رفتند. همین که فکر می‌کنم از کسی بهترم خودش یک اخلاق زشت است. علاوه بر بیماری، اشک و خضوع نیز گناهان را می پوشاند نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در پاسخ به سئوال مردی فرمود:«لما سأله رجل: ماالذی یمحو عن الخطایا؟: الدموع و الخضوع و الأمراض؛ حضرت در پاسخ مردی که پرسید: چه چیز گناهان مرا پاک می کند؟ فرمودند: اشک ها، خضوع و بیماریها». شما هر چقدر پیش پدر، مادرت، کسی که ذوالحقوق است، پیش همنوعان خودت، آدم مؤدب و با تواضعی باشی و خودت را کوچک کنی، به همان مقدار که کوچک می‌شوی، پیش خدا بالا می‌روی و گناهانت هم آمرزیده می‌شود. انسان باید کوچکی و فروتنی داشته باشد، خودبرتربین نباشد و با نخوت برخورد نکند. گریه‌­هایی که انسان دارد. بالاخره در جاهایی، کارهایی یا حادثه ای، دردسر و مشکلی یا مرگ کسی انسان اشک می‌ریزد که این اشک ها کفاره و پاک کننده گناهان است. مریضی ها هم همینطور. «غم» از کفارات گناه است یکی از کفارات غم است. اساساً غم شایسته‌ی مؤمن نیست. هر گاه مؤمن غمگین می‌شود، برایش خیرات و برکات به همراه دارد. قرآن علامت مؤمن را شادی و آرامش معرفی می‌کند. میزان ایمان هر کس به اندازه‌ی شادی و آرامشش بستگی دارد. مؤمن وقتی دچار غمی می‌شود، این غم پیام دوست است. پیام خداست. غم می‌آید که انسان را پاک کند. بنابراین مؤمن در چنبره غم گرفتار نمی شود تا موجب افسردگی او گردد.   امام کاظم(علیه‌السلام) حضرت می‌فرماید: «مَن اِغتَمَ کانَ لِلغَمِ اَهلا = کسی که غمگین می‌شود، لیاقتش همین است». غم برای مؤمن مثل لجن می‌ماند. در لجن افتادن هیچ اشکالی ندارد، اما در لجن ماندن خیلی اشکال دارد. مؤمن در چنبره غم نمی‌افتد. عده‌ای از افراد غم‌­پرورند. دائماً دوست دارند غمگین باشند، همیشه غصه بخورند، خوششان می‌آید همیشه یک موضوعی برای نگرانی داشته باشند. مثل وسواسی‌هایی که دوست دارند واسواس‌شان را حفظ کنند. هر چه قواعد هم برای شان آموزش بدهید، هیچ فایده ای ندارد. برای کسی که می فهمد غم قرار است برایش چه خواصی داشته باشد و این تلخی چقدر شیرینی دارد، غم را جدی نمی‌‌گیرد. غم برای او مثل داروی تلخی می ماند که تلخی آن را به خاطر شیرینی که در پی دارد، با خوشحالی تحمل می کند. مثلاً پدر یا مادرش فوت شده؛ یا عزیزانش تصادف کرده اند؛ یا طلاقی اتفاق افتاده؛ گرفتاری ایجاد شده، تلخی اینها هست، ولی در درون آرامش دارد. مثل اقیانوس است. تمام موج ها روی اقیانوس است، ولی زیر کاملاً آرام است و کاملاً انبساط و شادی و قرار دارد. راضی است و خدا را شکر می کند. کفارات گناه/بلا/غم   [1] - سوره الرحمن/ 39. [2] - البحار : 67 / 236 / 54 . [3] - دعائم الإسلام ، جلد 1 ، صفحه 218 ، بحارالأنوار ، جلد 81 ، صفحه 176 ، حدیث 13 . [4] - بحار الأنوار ، جلد 67 ، صفحه 244 ، حدیث 83، دانش نامه احادیث پزشكی : 1 / 140. [5] - بحار الأنوار : 81/186/41 . [6] - کافی ج 6 ص 52.

فیلم

1 - «بلاها و مصائب» گناهان را پاک می کنند
2 - «بلاها و مصائب» گناهان را پاک می کنند
3 - «بلاها و مصائب» گناهان را پاک می کنند
4 - «بلاها و مصائب» گناهان را پاک می کنند

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8847
زمان انتشار: 11 فوریه 2018
| |
آرزوها باید بر مبنای «خود حقیقی» انتخاب شوند

دشمن شناسی، جلسه 30

آرزوها باید بر مبنای «خود حقیقی» انتخاب شوند

اگر انسان آرزوها را بر اساس قیمت های اصلی خود قیمت شخصیت حقیقی خودش بچیند به آرزوهای دنیایی­ اش هم بهتر می‌رسد. این یک قاعده است یعنی هر کس می‌خواهد به آرزوهای دنیایی­ اش بهتر برسد و از دنیایش بیشتر لذت ببرد و کمتر غم و اضطراب داشته باشد، اول از «خود حقیقی» شروع کند.

اگر در مجرای حرکت به سمت آرزوهای اصلی خودش قرار بگیرد از کمالات و آرزوهای جمادی و حیوانی و گیاهی بیشتر لذت می‌برد. اما اگر تکلیف خودش را روشن نکرده باشد، دائماً دلش در انتخابهای مختلف گرفتار می‌شود. چقدر ما آدم داریم در رشته ­های پزشکی، مهندسی و سایر رشته­ ها که اینها قبول هم شدند، ولی الان از رشته خودشان بیزارند. یعنی رشته تحصیلی را درست در راستای جریان نشاط و شادی و آرامش خود انتخاب نکرده اند و فقط به یک آرزو به نام دانشجو شدن فکر کردند که آرزوی غلطی است. مثل خانم هایی که رشته هایی را انتخاب می کنند که هیچ سنخیتی با ظرافت و روح زنانگی شان ندارد. گاهی واحدگیری های نادرست کار را خراب می‌کند، به دلیل این که مهندسی آرزو ندارند. یکدفعه 18 واحد، 20 واحد، 22 واحد، 24 واحد بعضی جاها می‌گیرند و تمام وقت شان را پر می‌کنند که حتماً باید چهارساله لیسانس بگیرند. ولی به بقیه آرزوهایشان فکر نمی‌کنند، به این که یک زن یا یک مرد هستند، در آینده می خواهد مادر یا پدر شود و احتیاج به بدن قوی و بانشاط و روح آرام دارد برای این که فرزند سالم تربیت کند. اکثر قریب به اتفاق این دانشجویان فطرت پاکی دارند و از یک شهود قشنگی نسبت به خودشان برخوردار هستند. خودش متوجه می شود و وقتی برای مشاوره می آیند می‌گوید: من می‌دانم در بعضی بخش های روحی ام کم می گذارم. می گویم: تو که می دانی داری کم می گذاری چرا روی آن بخشهایت کار نمی‌کنی؟ می گوید: نمی رسم، وقت ندارم. می گویم: برای چه؟ چون کلاس زبان، کلاس کامپیوتر، واحدهای درسی زیاد دارم، کلاس موسیقی هم باید بروم. یک مقدار آهسته‌­تر. تو داری خودت را در این رشته ها دفن می کنی. فارغ­‌التحصیل هم می‌شوی، ولی با روان ناآرام و بدن ضربه خورده و مریض. در انتخاب همسر هم همینطور. کسی که خودش را می‌شناسد که کیست و چه کار می خواهد بکند، در انتخاب همسر دقت می‌کند. من قیمت دارم، هر کسی و هر پیشنهادی را قبول نمی کنم. آن کسی که من می‌خواهم با او ازدواج کنم، باید با آرزوهای اصلی من منافات نداشته باشد. دختران و پسران بانشاط زیادی داریم که ازدواج می کنند و بعد از آن دچار افسردگی می شوند، چون خوب تنظیم نکرده. کسی را که انتخاب کرده با تمام آرزوهای اصلی و ارزش های او سازگاری ندارد. از اول تنظیم نکردی. خودت را پیدا نکردی. براساس ناخودت ازدواج کردی. یعنی در عملیات ازدواج ناخودت تصمیم­ گیرنده بوده در انتخاب رشته، دوست، شغل، خودت دخالت نداشتی. پس برای این که دچار خودفراموشی نشویم، باید همیشه اصلی­ ترین آرزو و بزرگترین معشوق مان را در نظر بگیریم بر اساس ارتباط مان با آن، سایر انتخابها را انجام بدهیم. اول باید رابطه ام را با خدا تنظیم کنم ما باید دقت کنیم که برای چه خلق شده ایم و چه کسی هستیم. اول خودمان را با معشوق مان با آن کسی که اجازه ما دست اوست و مال او هستیم:«إِنَّا لِلَّهِ = ما از خدا هستیم» تطبیق بدهیم و با خدا به توافق برسیم. بقیه توافقات خود به خود درست می شوند. بنابراین در حدیث داریم، اگر کسی با خدا به صلح برسد در درون خودش رابطه ­اش را با خدا تنظیم بکند، خدا رابطه ­اش را با همه چیز تنظیم می کند. این قاعده مهم یادمان نرود که ما اول باید رابطه ­مان را با خدا تنظیم کنیم. اگر کسی رابطه ­اش را با خدا تنظیم نکرده باشد در روابط عاشقانه­ اش با همسر، پدر و مادر، دوست، استاد، شاگردش و با هر کس دیگری شکست می‌خورد. پس مواظب باشیم که اگر خواستیم تصمیم بگیریم، تصمیم های قلابی و غلط نگیریم، بعضی از تصمیمات و آرزوها واقعاً دشمن ما هستند، همانطور که خیلی از آرزوها هم واقعاً دوست ما هستند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید:«إنّی مُحارِبٌ أمَلی وَ مُنتَظِرٌ أجَلی= من دشمن آرزوهایم هستم و منتظر اجلم هستم». آیا باید دشمن همه آرزوها باشیم؟ خیر. فقط آرزوهای قلابی غلط و فریبنده دشمن ما هستند. منتظر اجلم هستم، یعنی به لحظه باشکوه وفات فکر می کنم، چون زندگی ما اینجا نیست. دوران رحمی جزء عمر انسان محسوب نمی شود. ما هنوز زندگی­مان را شروع نکرده‌ایم. ما الان فقط مثل یک جنین در رحم دنیا هستیم. شما وقتی تاریخ تولد می نویسید، 9 ماه قبل از تولد را جزء عمرتان حساب نمی کنید. الان هم که ما در رحم دوم یعنی در دنیا هستیم، این عمر جزء زندگی اصلی ما نیست. این زندگی هم فقط از لحظه باشکوه وفات شروع می شود که تو پادشاه می شوی و دستور می دهی و همه انجام می دهند. زندگی ما زمانی شروع می شود که هر چه بخواهیم بدون معطلی آماده باشد. پس کسی که آرزو دارد اینجا پادشاهی بکند، خیلی اشتباه می‌کند، چون اینجا جزء عمر ما نیست. آرزوهای طولانی انسان را قسی القلب می کنند خداوند تبارک و تعالی به موسی(علیه‌السلام) فرمود:« یا موسى، لا تُطَوِّل فِی الدُّنیا أملَكَ فَیَقسُوَ قَلبُكَ، وَالقاسِی القَلبِ مِنّی بَعیدٌ[1] = اى موسى! در دنیا، آرزوىِ دراز در سر مپروران، كه دلت سخت مى شود و سخت دل، از من دور است». با آرزوی دراز نسبت به خود حقیقی­ات و معشوقت قسی القلب می شوی و آن را فراموش می کنی. معشوقی که منتظر تولد سالم توست و دوستت دارد و همیشه هم قرار است با او زندگی بکنی. وقتی من قرار است با یک نفر برای ابدیت زندگی کنم از الان برنامه­ام را تنظیم می کنم که با او زندگی کنم. نمی شود من یک عمر با او قهر باشم، وقتی آنطرف می روم بخواهم با او زندگی کنم. آن لحظه اصلاً ملاقات خوبی نخواهد بود، زیرا تو یک عمر از او فرار کردی. برای همین در یکی از حدیثها فرمود:« هر چقدر قرار است با من زندگی بکنی با من از الان رابطه داشته باش و دوست باش». خداوند فرمود: قرار است چقدر با من باشی، هر چقدر قرار است با من باشی و با هم تنها باشیم برنامه ­ریزی کن. ما یکسره با معشوق های دیگر زندگی می کنیم، لحظه وفات که می رسد، قرار است با حق تعالی پیوند برقرار کنیم، این پیوند برای مان تلخ می شود. اصل رفاقت ها و دوستی‌های ما و زندگی ما و همه چیز ما آنطرف است. ما از اول تنظیم نمی‌کنیم، آنها را کنار می‌گذاریم، «فیقسُوَ قَلبُک» قلبتقسی می‌شود. یادت می رود چه کسی هستی. این را قساوت قلب می‌گویند. قساوت قلب، یعنی بی­رحمی نسبت به خود حقیقی‌­ات، خودفراموشی. وقتی تو به معشوقت پشت بکنی و هر دفعه با یک کسی باشی، خودفروشی بکنی و هر جایی و هرزه بشوی از معشوق اصلی­‌ات دور می‌شوی، «وَ القاسِ القَلب مِنّی بَعیدٌ» خداوند می‌فرماید، کسی که قلبش تیره است و قساوت قلب دارد از من دور می شود. گاهی وقتها به عزیزان می‌گویم نماز می‌خوانی؟ می گوید: نه نماز نمی‌خوانم. می‌گویم: خدا را دوست داری؟ می‌گوید: بله دوستش دارم. این چطور دوست داشتنی است. مگر خودش دستور نداده که با او از طریق نماز رابطه برقرار کنید. می گوید: سرم شلوغ است. بدم هم نمی آید ولی تنبلی می‌کنم. سراغ هر کاری می روید، رفاقت با خدا را به هم نزنید. تنها رفیقی است که تا ابدیت با ماست. سیدالشهدا در دعای عرفه به خداوند تبارک و تعالی عرض می‌کند: «خدایا چه پیدا می‌کند کسی که تو را نداشته باشد». حالا همه هم سراغ ما آمدند، وقتی که تو با خدا قهر هستی به چه دردی می‌خورد. حمله شیطان از پشت سر به چه معناست؟ حمله شیطان از پشت سر، حمله از گذشته است. همانطور که شیطان از جلو یعنی آینده حمله می ‌کند که سرعت ما را کم یا ما را متوقف بکند و یا در ما عقبگرد ایجاد کند. در حمله از عقب یا گذشته ما نیز همان اهداف را دنبال می کند. یعنی در ما تولید غم، ترس و ناامیدی می کند. شیطان اصولاً با شادی ما موافق نیست و کسی را که اسیر غم می کند در واقع بنده ی خود کرده است. غم بسیار خطرناک است. هدف شیطان از ایجاد ترس و دلهره و ناامیدی و غم، کم کردن سرعت ماست. شیطان می بیند که شما داری به سمت هدف اصلی ات در حرکت هستی و پیشرفت می کنی؛ تلاش می کند تا سرعتت را کم کند. قبلاً گفتیم که حمله شیطان روی صراط مستقیم است نه روی جهنم. یعنی شما به محض این که تصمیم می‌گیرید حرف‌های خوب بزنید و کارهای خوب بکنید، شیطان به شما حمله می‌کند. حمله روی صراط است، در جهنم که همه جهنمی هستند. شیطان خیلی با اینجور آدمها کاری ندارد. دستگیره های شیطان برای حمله از عقب باید حواسمان باشد که در حمله از عقب یعنی گذشته، شیطان چند دستگیره در وجود ما دارد که با گرفتن آنها ما را از حرکت باز می‌دارد. یعنی اگر در حمله از جلو و آینده موفق نشد و ما از دستش فرار کردیم، نهایتاً دست می‌اندازد و از دستگیره هایی که در عقب جا گذاشتیم و آن‌ها را از بین نبرده ایم، با آن دستگیره‌ها ما را متوقف کرده یا سرعت ما را کم می‌کند و یا به حرکت به سمت عقب می کشاند و به هلاکت می رساند. بنابراین باید دقت کنیم که اگر در گذشته ما دستاویز باشد، خداوند به ما قدرت داده که همه را پاک کنیم. یکی از دستگیره های شیطان برای حمله از عقب «گناهان» است  یکی از آن دستاویزها گناهان ماست، انسان فطرتاً با گناه سازگاری ندارد، اساس فطرت انسان براساس خوبی تشخیص خوبی‌ها و پاکی آفریده شده:«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها= خداوند اساساً به انسان خوبی و بدی هم یاد داده». بچه کوچک از بچگی می‌فهمد خوب و بد چیست. فطرتاً همه به تشخیص خوبی و بدی مسلح هستند. ما وقتی کار خوب انجام می دهیم، خیلی راضی و شاد و آرام هستیم. وقتی کار بد انجام می‌دهیم در درون مان احساس ضربه خوردن، عقب ماندن، شکست خوردن و آلودگی می کنیم. گناه ترس، اضطراب و غم می آورد. حتی گناهانی که در ذات شان بیشترین لذات و خنده و تفریح است بعد از انجام آن غم سراغ انسان می آید. شیطان دائماً با گناهان احساس بی‌­آبرویی، آلوده بودن، قهر با خدا را در ما ایجاد می‌کند. می گوید:« تو خیلی بد هستی؛ تو می‌دانی تا به حال چه کار کردی؛ گذشته‌­ات را نگاه کن؛ چقدر آلوده بوده؛ چقدر گناه کردی؛ چقدر فساد و فحشا و منکرات، خجالت نمی‌کشی پیش خدا آمدی؛ رویت می‌شود؟  تو کجا و مسجد کجا؛ تو کجا و حرم و امام زمان، خدا، آرزوهای خوب کجا؛ همه­‌اش دروغ است». دیدید وقتی یکی از اراذل و اوباش توبه می‌کند، دیگران برای اینکه او را از توبه‌­اش پشیمان کنند و دوباره به سمت خودشان برگردانند، او را مسخره می‌‌کنند که نگذارند درست شود، چون دیدنِ اینکه یک نفر از آنها درست شده و توبه کرده، برای آنها خیلی حقارت‌­آمیز است و زشتی کار آنها را بیشتر نمایان می کند. اما حماقت این است که من بدانم اشتباه کرده‌ام و ادامه بدهم. حال که فهمیدم بعد از 20-30 سال راهم اشتباه بوده، باید برگردم و جبران کنم. شیطان گناهان ما را خیلی بزرگ جلوه می‌دهد که این باعث می شود ما خدا را بزرگ نبینیم و این فکر شیطانی را در ما ایجاد می کند که بگویم: «من نمی توانم گذشته ام را جبران کنم». این که ما گناهان مان را فراموش کنیم و از آنها نترسیم و نسبت به گناه شجاع باشیم هم کار درستی نیست. «شرک» و «ناامیدی» دو گناه بزرگ در طبقه­ بندی گناهان، گناه شماره یک و بزرگترین گناه شرک به خداست و گناه شماره دو، ناامیدی از خداست. فرمود:« بعد از شرک به خدا هیچ گناهی بزرگتر از بدبینی نسبت به خدا و ناامیدی از خدا وجود ندارد». حتی اگر انسان مرتکب قتل هم شده باشد نباید از عفو و ببخشش خدا ناامید گردد. در روایت است که شخصی به امام(علیه‌السلام) عرض کرد: در ماه رمضان خانه یکی از سرداران مأمون رفتم، دیدم غذا می خورد. گفتم: تو مگر مسلمان نیستی، روزه نمی‌گیری؟ گفت: مسلمانم، ولی چه روزه­ای بگیرم، مأمون به من دستور داد و من 60 نفر از سادات و شیعیان از زن و مرد و پیر و جوان را سر بریدم و در چاه انداختم. 60 نفر را کشتم. روزه‌ی من چه فایده ای دارد؟ حضرت فرمود: «به او بگو گناه ناامیدی تو از گناه کشتن آن 60 نفر خیلی بدتر است». چون ناامیدی دروغ است. یعنی من گناهی کردم که از خدا و عفو او بزرگتر است و خدا نمی تواند من را ببخشد. پس چون نمی تواند، من را ببخشد به جهنم می برد که این یک دروغ بزرگ است. در تعقیب نماز می خوانیم:« اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ ذَنْبِی عِنْدَكَ عَظِیماً فَعَفْوُكَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِی اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلاً أَنْ أَبْلُغَ رَحْمَتَكَ فَرَحْمَتُكَ أَهْلٌ أَنْ تَبْلُغَنِی وَ تَسَعَنِی‏ = خدایا اگر چه گناه من نزد تو بزرگ است، اما عفو و بخشش تو بزرگتر از گناه من است، خدایا اگر من لایق آن نیستم كه رحمتت به من برسد رحمت و لطف تو لایق است كه به من رسا باشد و مرا فراگیرد». این یک دروغ بزرگ عقیدتی است که کسی با یک عمر فحشا و فساد از خدا ناامید بشود. دروغ است چون او خدایش را نشناخته و کوچک و ضعیف و خودش را بزرگتر از خدا دیده، برای همین ناامید می شود. بنابراین حواسمان باشد که شیطان در حمله از عقب گناهان ما را به رخ مان نکشد. ما هم نباید این خصوصیت را نسبت به کسی داشته باشیم و اشتباهات او را به رخش بکشیم. این خیلی بد است. اگر ما قصد اصلاح و امر به معروف یا نهی از منکر داریم که بحث تربیتی است و اشکالی ندارد. اما اگر بخواهیم کسی را سرزنش کنیم، اینجا باز مورد حمله شیطان هستیم، با این کار شیطان ما را در خیال مان بزرگ و او را در نظر ما کوچک می‌کند. در روایت داریم: اگر کسی، دیگری را سرزنش بکند، نمی‌میرد مگر اینکه خودش به همان گناه دچار بشود. آیا برای جبرانِ گذشته راهی است؟ آیا می‌شود گذشته را جبران کرد؟ بله می شود، قاعده و راه دارد. خداوند برای ما راهکارهای ریاضی و فنی و طب روحانی گذاشته است. شما اگر مریض باشید، فرض کنید که سرطان گرفته باشید، بخواهید خوددرمانی کنید، درست نیست، سرطان شما را از بین خواهد برد. اما اگر خودت را بسپاری به دست پزشک متبحر، درمان می شوی. اگر30 سال هم اشتباه رفتی، می توانی جبران کنی. اگر شیطان گذشته ما را به رخ مان کشید، توجه نکنیم. آغوش خداوند همیشه باز است. این یادتان باشد که هیچ وقت در خانه خدا بسته نمی شود. خداوند فرمود: «اگر گناهکاران می دانستند که من چگونه به انتظار آشتی­‌شان نشستم از شوق من می مردند». قرآن می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ= خدا توبه­‌کنندگان را دوست دارد». یکی از زیبایی های عمر دنیا همین است که انسان می تواند همه گذشته‌­اش را جبران کند و همه ابدیت را به دست بیاورد. در شرح حدیث عنوان بصری در بحث عمر مفصل توضیح داده ایم و فرمول های جبران گذشته را گفته ایم. خود خدا این فرمولها را در اختیار ما گذاشته است. ما نمونه­ هایی مثل حر را داریم. در کربلا حر یک شب وقت داشت، بعضی از افراد لشکر همین یک شب را هم وقت نداشتند، لحظه‌­ای که سیدالشهداء گفت:«هل من ناصر ینصرنی»، همان جا امام را که دیدند، گفتند: این امام است؛ پسر فاطمه زهراست. از صبح تا غروب با امام حسین جنگیده بودند، ولی در آخرین لحظات به لشکر امام پیوستند. یزید که امام حسین را به شهادت رساند به امام سجاد گفت: می شود جبران کنم؟ امام جواب مثبت داد. قدرت و ارزش عمر در جبران گذشته بالاتر از هر ثروتی است کسانی که انسان را نشناختند، خیلی فکر کردند و به خود فشار آوردند و در نهایت گفتند:«وقت طلاست». این اندیشه‌ی افراد کوتاه بین است که می‌گویند: «وقت طلاست». وقت را با یک کمال جمادی به نام طلا مقایسه می‌کنند. طلا در مقابل وقت هیچ چیز نیست. وقت چیزی است که تو می توانی بینهایت خوشبختی را با آن به دست بیاوری. علی(علیه‌السلام) فرمود:« بَقیَۀُ العُمر لا قیمَۀَ لَها قَد یُدرَکُ بِها ما فات و یُحیی بِها ما مات=برای بقیه عمر نمی شود قیمت گذاشت تمام آنچه که از دست یک انسان رفته و هر چیزی که مرده را می شود با آن زنده کرد و به دست آورد». امیرالمؤمنین علی (علیه‌‌السلام) که انسان شناس واقعی است می‌فرماید بقیه عمر اصلا قیمت ندارد، هر چه که خرابکاری کردی، می توانی با آن درست بکنی و هر چیز مرده را می شود با آن  زنده کرد. می ‌توان با آن یک رابطه زیبایی که مرده، عشقی که مرده، دوستی و صمیمیتی که مرده است را زنده کرد. این حرف شیطان است که می‌گوید: ما به تنفر رسیده ایم، نمی توانیم عاشق هم باشیم. این کارِ آدم های عُقده‌­ای و کینه‌­ای و مریض و بی‌­ظرفیت است. آدمی که قرار است، مثل خدا بزرگ بشود و اسم‌های خدا را جذب کند، مثلغفور، غفار، جواد، کریم، بن­‌بستی در زندگی این شخص در رابطه با هیچ کس وجود ندارد. اصلاً کسی که قرار است درست حرکت بکند و مسیر خدایی شدن را برود.مطلقاً در زندگی ­اش بن ­بست وجود ندارد. سه حالت در انجام گناه وجود دارد در انجام گناه سه حالت وجود دارد، ممکن است ما به دیگران یا به خودمان یا به خدا ظلم کنیم. برای جبران این سه حالت هم راهکار وجود دارد. اگر گناه از نوع ظلم به خدا یعنی حق الله است، مثلاً نماز نخوانده، روزه نگرفته، فساد و فحشا روابط نامشروع داشته، مشروب خورده و ... این گناهان بین تو و خداست. اولاً اینها را برای کسی تعریف نکنید. خیلی بد است انسان سفره دلش را پیش هر کس باز کند. گاهی از نظر روانی برای انسان عُقده می شود و دوست دارد خود را یک مقدار ضایع کند تا سبک شود. نباید این کار را بکنید، باید فقط با خود خدا بگویید. گفتن گناهِ خودت برای دیگران، اشاعه فساد و فحشاست. فقط با خدا در میان بگذار، آغوش خدا همیشه باز است و لبخند می زند هیچ وقت هم اخم ندارد و قهر نمی کند. رویش را بر نمی گرداند. هر چقدر هم گناهت سنگین باشد، دیگر بدتر از یزید که نمی شود. اولین مرحله هم پشیمانی حقیقی است که انسان قلباً پشیمان شود و تصمیم به آشتی بگیرد، نه این که خدا را مسخره کند. اما اگر تصمیم به آشتی نداری، ولی حرم و مسجد و احیاء می روی و نمی خواهی دست از گناهان و انحرافاتت برداری، این مسخره کردن خداست؛ مسخره کردن معصوم است. باید اول واقعاً تصمیم بگیریم که می خواهی آشتی کنی. [1] - الكافی : ج 2 ص 329 ح 1 ، تحف العقول : ص 490.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8737
زمان انتشار: 12 ژولیه 2018
| |
​زهد، تضمین کننده شادی و آرامش انسان است

زهد؛ جلسه 10 ؛ 96/09/04

​زهد، تضمین کننده شادی و آرامش انسان است

ما به علت دلبستگی های «جمادی، گیاهی و حیوانی» که داریم، از بحث زهد، خیلی خوشمان نمی‌آید. درحالی که زهد، تضمین کننده شادی و آرامش انسان است. ضمن این که راه انسان را به سوی غیب و آسمان باز می‌کند.

در حدیث معراج توصیه هایی که خداوند تبارک و تعالی به نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند، این بود: «یا أحْمَدُ! إنْ أحْبَبْتَ أنْ تَكُونَ أوْرَعَ النّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیا= اى احمد! اگر دوست دارى كه پارساترین مردمان باشى، نسبت به دنیا زهد پیشه كن». زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است: «متاسف نشوید برآن چه که از شما فوت می‌‏شود و شاد نگردید بر آن چه که خدا به شما می‌دهد». یعنی اگر نعمتی به شما رسید، مست نعمت نشوید و به خاطر نعمتی که به دست آوردید، از دستورات الهی غفلت نکنید. اگر چیزی هم از دست می‌دهید، غصه نخورید. امام صادق علیه‌السلام از قول نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «مَنْ لَمْ یَتَعَزَّ بِعَزَاءِ اللَّهِ تَقَطَّعَتْ نَفْسُهُ حَسَرَاتٍ عَلَى الدُّنْیَا وَ مَنْ أَتْبَعَ بَصَرَهُ مَا فِى أَیْدِى النَّاسِ كَثُرَ هَمُّهُ وَلَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ وَ مَنْ لَمْ یَرَ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِ نِعْمَةً إِلَّا فِى مَطْعَمٍ أَوْ مَشْرَبٍ أَوْ مَلْبَسٍ فَقَدْ قَصَرَ عَمَلُهُ وَ دَنَا عَذَابُهُ= هر كس با تسلیت و دلجوئى خداوند تسلى نجوید، نفسش از حسرت‌هاى پى در پى بند می‌آید؛ و هر كس چشم به دنبال آنچه در دست مردمان دیگر است بیاندازد، اندوهش فراوان گردد و سوز دلش درمان نپذیرد و هر كس جز در خوردن و یا نوشیدن یا پوشیدن لباس براى خداى عزوجل در خودش نعمتى نبیند، به تحقیق، كردارش كم و كوتاه و عذابش نزدیك است». این روایت ما را به عالمی بسیار نورانی، دوست داشتنی و شیرین دعوت می‌کند. کلمه «عزی» یعنی کاری انجام دهیم که موجب تسکین ما در برابر مصیبت‌های دنیایی شود. اما هر کس که به دلداری خدا آرامش پیدا نکند، اندوه فراوان به سراغش می‌آید. تسلی دادن و دل آرام کردن خدا در مصائب، زهد در دنیاست انسان با یک سلسله از دوست داشتن‌ها و هم با یک سلسله از تنفرها اوج می‌گیرد و در نقطه مقابل با یک سلسله از دوست داشتن ها و با یک سلسله از تنفرها سقوط می‌کند. همچنین با یک سلسله از شادی‌ها اوج می‌گیرد. لازم نیست عملی انجام بدهد. اگر عملش هم کم باشد، قلب خوب کار می‌کند و با یک سلسله از غصه‌ها اوج می‌گیرد و جلو می افتد. انسان در این دنیا که زندگی می‌کند، به خاطر خودسازی، بزرگ‌شدن شخصیتش و خیلی چیزهای دیگر مورد امتحان الهی قرار می‌گیرد. چیزهایی به او داده می‌شود و چیزهایی هم داده نمی‌شود. گاهی هم چیزهایی از او گرفته میشود. حتی چیزهای خوبی هم که داده می‌شود، می‌تواند برای او دردسرساز باشد. مثل همسر، فرزند، پول و ثروت. این روند دنیاست. تنها برای مسلمین هم نیست. خداوند برای اینکه ما را آرام کند، می‌گوید هر مشکلی که برایتان پیش می‌آید، برای کفار هم پیش آمده. اگر جنگ و اسارت بوده، آن‌ها هم داشته اند. این‌طور نیست که فقط ما مسلمان‌ها داشته باشیم. برای همه انسان‌ها وجود دارد. ولی اگر صبر کنید و غر و نق نزنید، دو اتفاق برایتان می‌افتد: اول این که زندگی دنیای‌تان شیرین می‌شود و دوم این که کفاره گناهانتان می‌شود و اجر آخرتی دارید. این تعزی و دلداری خداست. در واقع این موعظه‌ای است که خدا به ما می‌کند. پس اگر کسی به آنچه که خدا دلداریش می‌دهد، آرام نشود، موجب دوری او از خدا می‌شود. درحالی که مصائب، آدمی را که از کوره در نرود و درمسیر خدا بماند را شبیه خدا می‌کند و موجب قرب و محبوبیت نزد او می‌شوید. این هم چیز کمی نیست. آفت‌شناسی‌اش را دقت کنید. حضرت فرمودند: «مَنْ لَمْ یَتَعَزَّ بِعَزَاءِ اَللَّهِ تَقَطَّعَتْ نَفْسُهُ عَلَى اَلدُّنْیَا حَسَرَاتٍ= هر كس به وعده‌های خدا تسلی پیدا نكند، دلش از حسرت های دنیا پاره پاره می‌شود»، یعنی او هر روز در حال جان کندن است. هر روز افسرده است. با یک فشاری تا دم مرگ می‌رود. حسرت‌ها هر روز او را می‌کشد. حتی نوع خواب‌هایش هم حسرت است. از نوع غصه‌هایش مشخص است که حسرت چه چیزهای را دارد. در ادامه روایت حضرت فرمودند: «وَ مَنْ أَتْبَعَ بَصَرَهُ مَا فِى أَیْدِى النَّاسِ كَثُرَ هَمُّهُ وَلَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ وَ مَنْ لَمْ یَرَ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِ نِعْمَةً إِلَّا فِى مَطْعَمٍ أَوْ مَشْرَبٍ أَوْ مَلْبَسٍ فَقَدْ قَصَرَ عَمَلُهُ وَ دَنَا عَذَابُهُ= هر كس با تسلیت و دلجوئى خداوند تسلى نجوید (و در مقابل ناملایمات بردبارى نكند) نفسش از حسرت‌هاى پى در پى بند آید، و هر كس چشم بدنبال آنچه در دست مردمان دیگر است بیاندازد، اندوهش فراوان گردد، و سوز دلش درمان نپذیرد. و هر كس جز در خوردن و یا نوشیدن یا جامه پوشیدن براى خداى عز و جل در خودش نعمتى نبیند، به تحقیق (چنین كسى) كردارش كم و كوتاه، و عذابش نزدیك است». وقتی می‌فرماید آدمی که چشمش به دنبال داشته‌های مردم است؛ این داشته‌ها می‌تواند اموال، فرزندان، قدرت، شهرت، محبوبیت، حکمت، معنویت و هر چیز دیگری باشد. چنین آدمی، از قاعده «هو انت» فاصله گرفته است. همین که فاصله گرفت، سقوط کرده است و شیطان بر او ولایت می‌کند. همچنین «كَثُرَ هَمُّهُ» غصه هایش زیاد می‌شود. مردم اگر خودشان باشند، خیلی غصه ندارند. آن چیزی که آن‌ها را به حرص و جوش و چشم و هم چشمی می‌کشاند و به خاطر آن دائما غصه می‌خورند، چیزهایی است که دیگران دارند. داشته های دیگران بیشتر آن‌ها را اذیت می کند. « وَلَمْ یَشْفِ غَیْظَهُ» آن خشم درونی  که دارد، دیگر شفا پیدا نمی‌کند و آرام نمی شود. این خیلی بدتر است. حالا اگر این آتش آمد، دیگر نمی‌گذارد او در دنیا راحت باشد. سپس موجب خراب شدن دنیای او می‌شود. اما چون دنیا حالت رحمی برای انسان دارد، انسانی که دردنیا غصه‌خور است و غیض دارد، مثل مادری که باردار است و دائما عصبانی می‌شود، حرص و جوش دارد. فرزن او وقتی به دنیا می‌آید، آرامش ندارد. از طرفی هم فشار قبر برای خود ذخیره می‌کند. این نکته که من هزار بار هم تکرار کردم که ما با هر دفع «زودرنجی، حساسیت و عصبانیت» حجم زیادی فشار قبر برای خودمان ذخیره می‌کنیم. آتش آخرت، هم دنیا را می سوزاند و هم آخرت را. «وَ مَنْ لَمْ یَرَ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِ نِعْمَةً» کسی که نعمت‌های خدا را فقط در خوردنی و نوشیدنی‌ها می‌داند، و نعمت‌های انسانی و فوق عقلانی را نعمت نمی‌داند و با آن‌ها شادی نمی‌کند، احساس رضایت نمی‌کند، این خطری است که ما را تهدید می‌کند. حالا حضرت می‌فرماید اگر کسی نعمت خدا را فقط در همین چیزها بداند، «فَقَدْ قَصَرَ عَمَلُهُ وَ دَنَا عَذَابُهُ» این شخص چون نگاهش محدود است، عملش هم کم است. چون نسبت به نعمتی که از خدا دارد، عبودیت و اطاعت ندارد، دیگر نمی‌تواند اندیشه های بزرگ و افکار و آرمان بزرگ داشته باشد. چون کل نعمت را در همین چیزهای سطح پایین می‌بیند. زندگی اش هم فقط در حد زندگی حیوانات است. غصه‌ی انسان برای این است که می داند انسان است و لیاقت و ظرفیت بیشتری دارد؛ و گرنه حیوانات که اینها را دارند و نمازشان را هم به موقع می خوانند. حضرت می‌گوید اگر نعمت را کوچک و محدود دیدی، عملت هم کم می‌شود. خودت کوچک می‌شوی و فشار پیدا می‌کنی و از حیات ابدیت و نعمت‌های ابدی می‌افتی. چون خودت را در حد همین نعمت ها دیده ای. «وَ دَنَا عَذَابُهُ» این عذاب خیلی دردناک است. او به خاطر داشتن ظرفیت حیوانات، عذابش نزدیک است. در دنیا که عذاب می‌کشد. چون دنیایش کوچک است. آخرتش را هم که خراب می‌کند. عبارت «وَ دَنَی عَذَابُهُ» خیلی لطیف است. نمی‌گوید عذاب می‌شود یا به جهنم می‌رود. بلکه می‌فرماید غصه دائما به او نزدیک است. چون منطقه امن ندارد. کسی منطقه امن دارد که اگر دنیا را از او بگیرند، ناراحت نیست و به نعمت‌های آخرت و ابدیت دلخوش است. پس این خیلی مهم است که اگر می‌خواهی به آرامش برسی، خودت را در یک منطقه امن بگذار. همین که نعمت را کوچک دیدی، آسیب شروع می‌شود. ولی اگر آدم سراغ نعمت‌هایی برود که وقتی می‌آید، ماندگار هستند و از انسان جدا هم نمی‌شوند. دل آدم این جوری می‌رود سراغ امنیت که وقتی در معرض امور بیرونی قرار گرفت و وقتی آسیبی پیش آمد، برای قلبش اتفاقی نیفتد. کسانی که خودکشی می‌کنند، یا به طلاق می‌رسند، یا به قهر می‌رسند، یا به قطع رحم می‌رسند، یا به بن بست می‌رسند، برای این است که یک حد بسیار محدودی از کمالات را در خودش سراغ دارد و حالا که بر اثر آسیبهایی که به بخش های سطح پایین و شان های پایینی وجودش وارد آمده، طاقش طاق شده و تحملش تمام شده، می گوید دیگر زندگی فایده ای ندارد. چنین آدمی خودش را کم و کوچک دیده که دست به خودکشی می زند. پیغمبر ما را به یک جای بزرگ دعوت می‌کند. می‌گوید بابا دایره نگاه تان نسبت به نعمت ها را افزایش بدهید، تا از شما غصه خوردن، قهر کردن، ناراحتی، عصبانیت و عذاب از حریم شما دور شود. وقتی تو نعمت‌ها را محدود کردی این را بدان در معرض عذاب هستی. این عذاب‌ها زودرنجی، حساسیت، ناراحتی است که به انسان آسیب می‌رساند. غصه انسان را به اوج یا سقوط می رساند خدا می‌گوید هر کس به قضای من راضی نیست، «فلیتخذ رب سوای» برود یک خدای دیگر پیدا کند. این خیلی بد است که خدا این چنین به انسان بگوید که اگر من را نمی‌خواهی، برو سراغ کس دیگری. پس غصه نخور. چون نوع غصه‌ها قیمت انسان را مشخص می‌کند. اگر این غصه‌ها برای دنیا و نیازهای دنیایی‌ات باشد، قیمتت هم به همان قدر پائین می‌آید. پس برای چیزی غصه بخور که قیمتت را بالا ببرد. در واقع نوع غصه‌های آدم است که برای او درجه یا سقوط ایجاد می‌کند. دقت کنید. مسئله، مسئله فوق العاده مهمی است. مسئله این نیست که چه اعمال صالحی انجام دهید که بالا بروید؛ یا اگر گناه زشتی کردید سقوط می‌کنید. بلکه خیلی فراتر از این است. خداوند می‌گوید اگر چه کار نکنید بالا می‌روید! بحث را خوب دقت کنید. شما با غصه نخوردن، ارتقا پیدا می‌کنید. لازم نیست کار دیگری انجام بدهید. فقط غصه نخور. بعضی‌ها این گونه هستند که می‌گویند من می‌خواهم نماز شب بخوانم، روزه بگیرم، صدقه بدهم تا قرب پیدا کنم. درحالی که این غصه نخوردن است که تو را بالا می‌برد. یا غصه‌های خوب داشتن است که تو را بالا می برد. غصه های خوب بد چیست؟ ما چند نوع غصه‌ی خوب داریم. اگر انسان از این نوع غصه‌ها داشته باشد، بالا می‌رود. مثل غم خدا، غم امام زمان عج، غم دین، غم مستضعفان عالم. این گونه غصه‌ها نه تنها آدم را کوچک، حقیر و پست نمی‌کند؛ بلکه به انسان بزرگی و قدرت هم می‌دهد. چه خوب گفت آن مرد بزرگ که بزرگی انسان به اندازه ی بزرگی غم هایی است که دارد. غصه نخوردن برای دنیا سلوک است؛ رشد است؛ سرعت است؛ قدرت است. ولی از جنس عمل نیست. از جنس صبر، سکوت و پرهیز است. پس غم‌هایتان را تنظیم کنید. شادی هایتان را هم همین طور. گاهی انسان با شادی سلوک پیدا می کند و گاهی با غم. امام جواد (علیه السلام) می‌فرماید: «القَصدُ إلَى اللّه ِ تعالى بالقُلوبِ أبلَغُ مِن إتعابِ الجَوارحِ بالأعمالِ= ره سپردن به سوى خداوند متعال با دلها، از به رنج افكندن اعضاى بدن با اعمال، رساننده تر [به سر منزل مقصود] است». یعنی قلب عمل نمی‌کند. قلب فقط غم و شادی و حب و بغض دارد. انسان با یک سلسله از غم‌ها عروج می‌کند و با یک سلسله از غم‌ها سقوط می کند ولی زمانی عروج پیدا می‌کند، که فقط با عمل خیر همراه باشد. چون قلب از مقوله نور است و انسان را زودتر می‌رساند. انسان با یک سلسله از دوست داشتن‌ها و با یک سلسله از تنفرها هم اوج می‌گیرد و در نقطه مقابل، با یک سلسله از دوست داشتنها و با یک سلسله از تنفرها سقوط می‌کند. همچنین با یک سلسله از شادی‌ها اوج می‌گیرد. لازم نیست عملی انجام بدهد. اگر عملش هم کم باشد، قلب خوب کار می‌کند و با یک سلسله از غصه‌ها اوج می‌گیرد و جلو می افتد. همچنین با یک سلسله از شادی ها سقوط می کند و با یک سلسله از غم ها سقوط می کند. کلام امام علیه‌السلام درب بزرگی از حکمت، عرفان، معنویت و معرفت را به روی ما باز کرده است. پس برای این که زودتر رشد کنید، چهارچیز را در دلتان ایجاد کنید: محبت‌ها، بغض‌ها، شادی و غم‌های که بالا می‌برد. شما فکر می‌کنید بسیجیان چگونه توانستند راه صد ساله را یک شبه طی کنند؟ با عمل رفتند؟ درس خواندند؟ نماز شب زیاد داشتند؟ نه؛ بلکه همه اتفاقات در قلب‌شان افتاد که توانستند همه راه ها را طی کنند. آن کسانی که تا غروب عاشورا با امام حسین ع جنگیدند، چگونه توانستند با یک «هل ناصر من ینصرنی» به چادر امام حسین برگردند؟ مگر اینها چکار کردند؟ چقدر فرصت داشتند؟ رمز این حرکت قلبشان بود که توانستند از ته جهنم تا قرب الی الله خودشان را بالا بکشند. قا/36 آرشیو مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب   

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8666
زمان انتشار: 16 دسامبر 2017
|
سلسله مباحث «شادی»

سلسله مباحث «شادی»

سلسله مباحث استاد محمد شجاعی با موضوع «شادی» روز شنبه 25 آذر 96  ساعت 16:00 برگزار می گردد. آدرس: شهر کرج، میدان شهید فهمیده، انتهای خیابان والفجر (آسیاب برجی) کوچه نسترن 3، ساختمان شماره 14   سایر جلسات مبحث «شادی»

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8633
زمان انتشار: 3 دسامبر 2017
| |
انسان ها یا در «حزب الله» و یا در « حزب شیطان» قرار می‌گیرند

بحث «دشمن شناسی» جلسه 17

انسان ها یا در «حزب الله» و یا در « حزب شیطان» قرار می‌گیرند

انسانها به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ دسته اول کسانی هستند که در حزب خدا قرار دارند و ولایت و سرپرستی خودشان را با اختیار به خدا می‌سپارند؛ دسته دوم در حزب شیطان، یعنی در حزب دشمن خدا قرار می‌گیرند و ولایت و سرپرستی خودشان را به شیطان می‌سپارند.

گاهی انسانها برای خودشان دسته­‌بندی‌ها و گروه‌بندی‌ها، جامعه‌­های فرضی، حزب و جناح درست می‌کنند و طبق فرموده خداوند «كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ= هر دسته و گروهی به آن چیزی که خودشان دارند دلشاد هستند». بسیاری از این تقسیم­‌بند‌ی‌ها موهومند و حقیقتاً ارزشی ندارند. اما خداوند به عنوان خالق انسانها و جهان، با یک روش حقیقی انسانها را گروه بندی می‌کند. چون ما در مسیر دنیا به سمت پروردگارمان در حرکت هستیم. «أَنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهى[1] = و اینكه پایان [كار] به سوى پروردگار توست»؛ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ[2] = ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‌گردیم»، پس به سمت آخرت و ابدیت پیش می‌رویم و در این حرکت، با یک تضاد درونی بین قوایی که ما را به سمت زمین و ارزش‌های زمینی و حیوانی می‌کشاند، از یک سو؛ و از سوی دیگر، قوایی که ما را به سمت هدف خلقت‌مان و اصل آسمانی و الهی ما می‌کشاند، روبرو هستیم. غیر از این هم امکان ندارد ما به رشد و سعادت برسیم. چون انسان موجودی مختار است، پس با اختیار باید حرکت به سمتِ هدفِ خلقتش را انتخاب کند. یعنی باید بین خوبی‌ها و بدی‌ها، بین وسوسه­‌ها و الهامات، بین کفر و ایمان مختار باشد و خودش آگاهانه انتخاب کند. قرآن می‌فرماید:«إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً[3]= ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاكر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس ». به دلیل این که ما با اختیار این مسیر را طی می‌کنیم، بین دو راهی همیشه قرار خواهیم گرفت. همیشه پیشنهادهای مختلفی به ما می‌شود و ما باید از بین این پیشنهادها آنهایی را بپذیریم که با حیثیت انسانی ما و ضرورت تحصیل قلب سلیم در حرکت به سمت آخرت و ابدیت سازگاری داشته باشد. آدمها وقتی به درون خودشان مراجعه می‌کنند، با خصوصیاتی که از هر دو دسته می‌دانند، متوجه می‌شوند که الان در حزب شیطان قرار دارند یا در حزب خدا؛ از دوستان خدا هستند یا از دوستان شیطان؟ هر کدام از این دو دسته و دو حزب، مسیرشان مشخص است. آنهایی که خودشان را به خدا می‌سپارند و خود را تحت مجموعه ولایتی الله قرار می‌دهند، اینها از سختی و تاریکی به سوی آسایش و نور و به سمت هدف خلقت شان در حرکت هستند:«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ». اما کسانی که دوستان شیطان هستند و در حزب شیطان هستند و از شیطان تبعیت می‌کنند:«وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» از آن نور اولیه و نور فطرتی که دارند کم کم خارج می‌شوند و باطن انسانی‌شان را از دست می‌دهند و تبدیل به حیوان و در زمره شیاطین محشور می‌شوند. این تقسیم‌­بندی حقیقی است و واقعاً همه انسانها در یکی از این دو حزب قرار دارند. در دعای روز سه­‌شنبه می‌خوانیم:«اللهم اجعلنی من جندک؛ اللهم اجعلنی من حزبک؛ اللهم اجعلنی من اولیائک = خدایا من را از سربازان خودت از حزب خودت و از دوستان خودت قرار بده». کسانی که عضو مجموعه ولایتی الله هستند، در این مجموعه ثبت‌ ­نام می‌کنند و به ارزش‌های این حزب حقیقی پای‌بند هستند و مسیرشان به سمت کمال آرامش، شادی و رشد است. مثل دانش­ آموزان خوبی که از اول تصمیم می‌گیرند به حرف معلم گوش بکنند و از استاد اطاعت بکنند تا بالا بروند. ولی دانش ­آموزانی هم وجود دارند که اساساً تصمیم به درس خواندن ندارند. مسیر اینها به سمت دور شدن و جهل و انحراف و بزهکاری و اخراج از مدرسه و آینده تیره و تاریک است. هر دو هم با اختیار این مسیر را انتخاب می‌کنند. عضویت در هر کدام از این دو مجموعه، احساسات، حالات، قابلیت‌ها و توانایی‌های ویژه­ای را برای اعضای آن به ارمغان می‌آورد. در مجموعه ولایتی الله، حرکت از محدودیت و ضعف به سمت روشنایی، نور، قدرت، آرامش و شادی است. در حزب شیطان حرکت رو به ضعف و ترس و دلهره و ناامیدی و اضطراب است. همیشه اینها دو مسیر متضاد دارند. خداوند و فرشته‌­ها دائماً به ما امید، نشاط، شادابی، آرامش، قدرت، ارزشهای انسانی را تلقین و الهام می‌کنند. شیطان هم در مقابل خدا و فرشته­‌ها به ما ترس، ناامیدی، غم و اضطراب را تلقین می‌کنند. کسانی که تصمیم ندارند آدم باشند؛ آدم‌هایی که تصمیم ندارند مسیر انسانیت را طی بکنند؛ مسیر هدف خلقت شان را طی بکنند؛ اصلاً کاری با هدف خلقت شان برای اینکه چرا به دنیا آمده اند و هدف از خلقت آنها چه بوده‌ ندارند. اینها مقصد و هدف و اله‌شان را نشناختند؛ اینها اساساً خودشان ذاتاً خود به ­خود عضو حزب شیطان قرار می‌گیرند و شیطان از اینها استفاده می‌کند و خیلی راحت اینها را فریب می‌دهد. اما انسان‌هایی که خیال دارند واقعاً انسان باشند؛ می‌خواهند مسیر خدا را طی بکنند؛ می‌خواهند به سمت ابدیت و معشوق خودشان حرکت بکنند، مورد حمله شیطان قرار می‌گیرند. همین که تصمیم می‌گیری آدم خوبی باشی، حملات شیطان شروع می‌شود مورد حمله شیطان قرار گرفتن، فقط مخصوص آدم‌های بد نیست. خود خدا در قرآن می‌فرماید، شیطان روی صراط مستقیم به شما حمله می‌کند. یعنی زمانی که تصمیم می‌گیری، آدم خوبی باشی، انواع وسوسه‌­ها شروع می‌شود. خیلی‌ها وقتی به ما مراجعه می‌کنند و می‌گویند که ما قبل از اینکه توبه کنیم، خیلی گناه می‌کردیم؛ گناهان مختلفی انجام می‌دادیم. آن موقع اینقدر دغدغه فکری نداشتیم. اما از وقتی که تصمیم گرفتیم آدم خوبی باشیم و راه خدا را برویم؛ وسوسه‌­ها و دلشوره­‌های ما بیشتر شده است. این آغاز راه است و درست هم است، یعنی ما در صراط مستقیم مورد حملات چهارگانه شیطان قرار می‌گیریم. چرا؟ چون به این حمله­‌ها احتیاج داریم. چون خداوند که کمال مطلق و علم مطلق، حیات مطلق، اراده مطلق، قدرت مطلق و بهجت و سرور مطلق است، ما را آفریده و می‌خواهد مثلِ خود او شویم و در این مسیری که می‌خواهیم مَثَل او شویم، دوره‌ای دارد. آن دوره این است که شیطان در این مسیر قرار گرفته و از هر طرف به ما حمله ور می‌شود. منظور از حملات چهارگانه شیطان چیست؟ قبلاً گفتیم که شیطان چهار حمله (حمله از جلو، عقب، راست و چپ) دارد که در این حملات چیزهایی را به ما تحمیل و آفت هایی را به ما منتقل می کند. «حمله از جلو» یعنی حمله از آینده، چون جلوی ما آینده ماست، آنچه که قرار است بیاید و اتفاق بیفتد، جلوی ما قرار دارد. «حمله از عقب»، حمله از گذشته ماست. گذشته پشت ما قرار دارد و ما آن را پشت سر گذاشته ایم. این حمله از عقب می‌شود آنچه که مربوط به گذشته است. «حمله چپ» گناهان است. پیشنهاد می‌کند که به سوی آلودگی‌ها، انحرافات، کج­ فکری‌ها و گناهان برویم. حمله شیطان از این سمت  شروع می‌شود. رعایت نکردن اندازه‌ها و حدودی که خداوند به ما می‌گوید، مقاومت در مقابل حق و ناسازگاری با حق، از حملات سمت چپ شیطان است. زمانی که شیطان می‌بیند ما مقاومت می‌کنیم و واقعاً می‌خواهیم به سمت خداوند تبارک و تعالی برویم و نمی‌تواند با پیشنهاد گناهان حریف ما بشود، اینجاست که لباس مقدس می‌پوشد. یعنی دیگر از دریچه مخالفت برنمی‌آید و تو را آرام می‌گذارد. سپس لباسی که تو می‌خواهی و علاقمندش هستی، می‌پوشد و فکرهایی که دوست داری به تو می‌گوید و یک جریان موازی با ذهن و دل شما ایجاد می‌کند در واقع در مسیری مقدس از طریق دین و مقدسات به ما ضربه می‌زند. وقتی شما دشمنت را بشناسی، می‌توانی رابطه­‌ات را با او تنظیم کنی. یعنی بگویی من با این شخص ارتباط ندارم و اگر بخواهد با من بجنگد با او می‌جنگم. اما اگر کسی آمد گفت: من دوست شما هستم و رابطه دوستی با شما برقرار کرد و شما اعتمادت به او جلب شد. کاملاً حریم خودت را باز می‌گذاری و او راحت­‌تر می‌تواند به شما ضربه بزند. چون همرنگ خود شما شده است. در حمله از سمت راست شیطان همیشه حمله‌­هایش با صورت‌های مقدس است. با صورت‌های پسندیده و موجه و مقدس به انسان حمله می‌کند. در طول تاریخ اسلام اگر دقت کرده باشید، بیشترین ضربه‌­ها را به اسلام پیغمبر و معصومین، کسانی زدند که با لباس کفر و دشمنی جلو نیامدند، بلکه با لباس‌های مقدس و با حرف‌های قشنگ و با عنوانی قشنگ جلو آمدند. در تاریخ صدر اسلام، بعد از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) ما سه تا جنگ داریم، کسانی که با امیرالمؤمنین می‌جنگند، کسانی نیستند که ادعا کنند، ما کافر و دشمن پیغمبر و دشمن دین خدا هستیم. در جنگ جمل یاران پیغمبر هستند که در مقابل امام معصوم صف‌­آرایی کردند. در جنگ صفین معاویه با حیله‌ی قرآن سر نیزه کردن، یعنی با صورت مقدس به جنگ امیرالمؤمنین می‌آید. اینجاست که افراد ابله و جاهل فریب می‌خورند و باعث شکست امیرالمؤمنین می‌شوند. در جنگ سوم یعنی جنگ نهروان، تمام کسانی که در مقابل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) قرار دارند، کسانی هستند که روزها روزه هستند و شبها به نماز شب می‌ایستند. همه صورت‌های مقدس، ولی در هر سه جنگ، چهره مقدس ولی باطل هستند. شیطان وقتی دید که نمی ‌تواند از حمله سمت چپ و با چهره گناه و فساد و کفر به جنگ امیرالمؤمنین بیاید، چون شکست می‌خورد، حمله سمت راست را انتخاب کرد. «آینده ی مشکوک و احتمالی» و «آینده ی قطعی» چیست؟ انسان در مسیر زندگی اش دو آینده دارد. آینده ی «مشکوک و احتمالی» و آینده ی «قطعی». آینده مشکوک و احتمالی، عبارت است از عمر دنیا. یعنی ما از این لحظه‌­ای که اینجا هستیم، احتمالاً و شاید چند ثانیه، چند دقیقه، چند ساعت، چند روز، چند هفته و چند ماه و چند سال زنده باشیم. نمی‌دانیم چقدر است. اما همه جور احتمالی هست. اگر به این فرمایش نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) توجه کنیم که فرمود متوسط عمر امت من 60 سال است، در این صورت بسیاری از ما یک سوم، دو سوم و بلکه بیشتر عمرمان را طی کرده‌ایم و کمی از آن مانده، ساعت‌ها و روزها و سال‌های محدودی باقیمانده. این آینده را آینده مشکوک می‌گویند. آینده‌ی دیگر ما، «آینده قطعی» که مشکوک نبوده و یک آینده مسلم و قطعی است. این آینده از وفات ما شروع می‌شود. حتماً وفات سراغ مان می‌آید. «أَیْنَما تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ[4]= هر كجا باشید شما را مرگ درمى‌یابد». یقیناً شکی هم در آن نیست. هیچ انسانی نیست که در آن مقوله شک بکند. هر جا باشید این تولد به سراغ شما خواهد آمد. چون ماهیت ما ماهیت جنینی است. ما در رحم دنیا قرار داریم. مثل هر جنینی که در رحم مادر هست و یک زمانی از رحم مادر متولد می‌شود؛ ما هم همینطور، زمانی از رحم دنیا خارج می‌شویم که با وفات شروع می ‌شود و وارد عالم برزخ می شویم. مدتی را در برزخ هستیم تا قیامت 50 هزار ساله. بعد از قیامت هم که دوران حیات ابدی ما شروع می شود و تا وقتی که خدا خدایی بکند، ما زنده هستیم و به عنوان وجه خدا و به عنوان نفخه خدا زندگی خواهیم کرد. مرگی هم برای هیچ کس وجود ندارد. این آینده قطعی است. عامل مهم و حیاتی در آینده قطعی، یعنی زندگی آخرتی ما، شادی و آرامش است. دل مضطرب و ناآرام نه می‌تواند دنیای خوب و نه آخرت خوبی بسازد. با افسردگی، پژمردگی، غم، غصه و دلمردگی، آدم انگیزه‌­ای برای ساختن دنیای خوب ندارد. در نظام برزخی و ملکوتی هم گرفتار عذاب قبر و گرفتاری‌های آنجا می‌شود. به خاطر این که به آنجا بد متولد شده، چون گفتیم ما در بهشت و نظام برزخی، به قلب سالم احتیاج داریم. قلبی که مضطرب و همیشه غمگین است، سالم نیست. این نکته خیلی خیلی مهم است و اتفاقاً میزان شادی و آرامش و نشاط و قدرت ما در بهره‌­برداری از بهشت و بالاتر از بهشت دقیقاً بسته به این است که در دنیا چقدر شادی و نشاط داریم. آدمی که اینجا عصبی، پرخاشگر، بددهان، حسود، بداخلاق و بدجنس است، نمی ‌تواند تولد سالم به بهشت داشته باشد. عامل مشترک تمام حمله های ۴ گانه شیطان «غم» است عوامل و ابزار اصلی، حیاتی و کلیدی حرکت ما به سوی ابدیت، نشاط، امید و آرامش است. عامل مشترک در حملات چهارگانه ی شیطان، ایجاد اندوه و غم در انسان است تا بدین وسیله او را از پیمودن مسیر ابدیت منحرف سازد. هر وقت فکری به سراغ ما آمد، باید مؤلفه‌­های شیطانی بودن یا الهی بودن آن را بشناسیم. در تمام ارتباط‌ها، انتخاب‌ها و چینش‌های فکر و برنامه‌ریزی‌ها برای آینده، اگر فکری آمد که مؤلفه‌های غم، ترس، ناامیدی و احساس ضعف و ناتوانی را داشت، این افکار هیچ کدام مال ما نیست، بلکه حمله‌­ای است از طرف شیطان. شیطان در این مسابقه، لشکریانش را که غم، ترس، ناامیدی، ناتوانی است می‌آورد و در مقابل شما قرار می‌دهد. اگر شما توانستید در مقابل این لشکر ایستادگی کنید و درست نقطه مقابل غم را انتخاب کنید و بروید سراغ شادی، قدرت، امید و نشاط، جنگ را می‌برید و روزبه ­روز رشد می‌کنید. اما افرادی که دلهای غم پرور دارند، یعنی افرادی که شخصیتاً علاقه به غم خوردن و غصه خوردن دارند و اصلاً با غم انس دارند؛ همیشه دوست دارند بترسند؛ همیشه دوست دارند یک چیزی را زیر سؤال ببرند؛ همیشه دوست دارند شک و تردید داشته باشند. به شیطان پاسخ مثبت می‌‌دهند و در نتیجه، آینده مشکوک و آینده قطعی خودشان را خراب می‌کنند. اما اگر با سلاح امید، یقین و بینش عمیق، به جنگ با حملات شیطان برویم، پیروز می‌شویم. شیطان این موضوع را خوب می‌داند و اساساً علت اینکه از جلو، عقب، راست و چپ حمله می‌کند، این است که بتواند در حرکت ‌مان به سمت زندگی دنیایی و آخرتی زیبا، شک، تردید و دودلی، تزلزل، ناامیدی، غم، افسردگی و ترس ایجاد کند و با این کار قدم ما را سست کند. او در درون شما این فکر را تولید می‌کند که نتوانید قدم بردارید. برای ساخت آخرت هم اگر بخواهیم تردید بکنیم، شک داشته باشیم و ناامید باشیم، نمی ‌توانیم آینده­ را بسازیم. شیطان/ حملات چهارگانه [1] - نجم/ 42. [2] - بقره/156. [3] - انسان/3. [4] - نساء/78.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7938
زمان انتشار: 9 دسامبر 2017
|
کلاس «راه های مبارزه با غم»

کلاس «راه های مبارزه با غم»

سلسله مباحث استاد محمد شجاعی با موضوع «راه های مبارزه با غم» روز شنبه 96/9/18 ساعت 16:00 در سعادت آباد برگزار می گردد.   آدرس: تهران، سعادت آباد (شهرک غرب)، بلوار شهید پاک نژاد، نرسیده به میدان سرو، 18 متری شهید مطهری پلاک 3 آرشیو مباحث «راه های مبارزه با غم» برنامه سایر کلاس های استاد شجاعی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7916
زمان انتشار: 14 نوامبر 2017
| |
(25)«نماز» سفینه‌ی است که تو را به شادی و آرامش می رساند

مباحث شادی؛ جلسه 25؛ 96/7/22

(25)«نماز» سفینه‌ی است که تو را به شادی و آرامش می رساند

از نظر قرآن، مؤمن شادترین انسان است. این نشاط در زندگی ناشی از آرامش روانی اوست که با «نماز» حاصل می‌شود. نتیجه این یاد خدا رهایی از غم ها و مشکلاتی دنیایی و آخرتی است.

این مؤمن، همیشه شاد و آرام است. و این نشاط و آرامش خود را از معنویت بدست می‌آورد. یکی از عوامل تاثیرگذار معنوی در مؤمن، شنیدن «صدای اذان» است. اذان برای مؤمن یک مژده و وصالی است که تمام غم‌های او را از دلش می‌برد. هر فرازی از اذان خبر و مژده‌ای برای مؤمن است. مثلا «حی علی الفلاح» یعنی بدوید به خوشبختی، شادی و آرامش. کسی این معنا را درک می‌کند و احساس خوشبختی، حیات، رشد، نشاط و طراوت می‌کند که به بلوغ انسانی رسیده باشد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در تفسیر اذان در «حی علی الفلاح» می‌فرماید: «أقبِلوا إلى سُرورٍ لاحُزنَ مَعَهُ وإلى بَهجَةٍ لاَ انقِطاعَ لَها وَاعجَلوا إلى سُرورِ الدُّنیا وَالعُقبى ونَجاةِ الآخِرَةِ وَالاُولى= رو کنید به شادی که غصه همراش نیست و سروری که انقطاع ندارد و عجله کنید برای شادی دنیا و آخرت و نجات از آخرت و دنیا». اهل طبیعت دریایی هم که غصه داشته باشند وقتی چشم‌شان به سفره و غذا می‌افتاد، دیگر به غم و غصه‌هایشان توجهی نمی‌کنند و می‌خواهند از خوردن لذت ببرند یا در ارتباطات دوستانه‌ای که افراد با هم خیلی صمیمی هستند، دیده می‌شود که دائما هوس همدیگر را می‌کنند. چون لذت می‌برند. نماز هم برای مؤمن خلوتی است که توأم با لذت و شادی دنیایی و آخرتی است. این شادی گرفته شدنی نیست و استمرار دارد. علاوه بر این نشاط، او را از مشکلات و سختی های دنیا و آخرت نجات می‌دهد.      آنهایی که نماز نمی‌خوانند و در خواندنش تنبل و بی‌حوصله هستند، خودشان می‌فهمند که چقدر مشکلات و گرفتاری دارد، یعنی این‌طور نیست که از نماز نخواندن لذتی ببرد، اما وقتی تصمیم می‌گیرد نماز بخواند، آن موقع است که شیاطین شروع به حمله می‌کنند تا او را از نماز خواندن بازدارند. نماز مثل سفینه‌ی فضایی است که اگر با آن انس بگیری، تو را به اوج می‌رساند. به شرط آنکه وقت بگذاری و خلوت داشته باشی. نماز مثل غذاست که با خوردن و حفظ آن روح به رشد، انرژی و قدرت می‌رسد؛ از عزت و ذلت های خیالی آزاد می‌شود؛ شخص احساس کوچکی و ضعف شخصیتی هم نمی‌کند. لذت بردن برای همه انسان ها یکسان نیست نفس انسان متشکل از مراتب حسی و جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی یا انسانی است. در هر کدام از این مراتب، نفس معشوق‌ها، آرمان‌ها، کمالات و لذاتی از جنس خود دارد. مثلا عشق به پول، لباس، اتومبیل، مسکن و ... که مربوط به کمال حسی و جمادی است و شخص از آن لذت می‌برد. گاهی فرد از کمالات گیاهی لذت می‌برد و از آن احساس شادی و آرامش و لذت می‌کند. مثل انواع غذاها و نوشیدنی‌ها. در بعد حیوانی هم انسان از کمالات حیوانی مثل لذات جنسی، عشق‌های زمینی، لذات وهمی، مقام، ریاست، برتری و... لذت می‌برد. در بعد عقلی از مطالعه، تحقیق، کسب علم لذت می‌برد. در بخش فوق‌عقلانی و انسانی، چون اله انسان الله است، با ارتباط با خدا و خانواده آسمانی و اهل غیب به آرامش و شادی حقیقی می‌رسد و از آن لذت می‌برد. در هیچ یک از مراحل (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) به ما یاد نمی‌دهند از معشوق‌هایتان لذت ببرید. مثلا از پول، غذا، زیبایی‌های ظاهری، ازدواج کردن، تفریح، معاشرت، هم‌زیستی با خانواده، مقام و ریاست، تحصیل علم و آموزش، مطالعه و شنیدن... . چون این بخش‌ها به طور ناخوآگاه در انسان فعال هستند. وقتی معشوقی در هریک از این کمالات پیدا می‌کند، از آن لذت می‌برد. قرآن انسان‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کند: مؤمن و فاسق. فاسق‌ها پنج گروه هستند: جماد و کمتر از جماد، حیوان و کمتر از حیوان و شیطان. فقط یک گروه از انسان‌ها به معنای واقعی انسان هستند. چون به بلوغ انسانی و فوق عقلی رسیدند. آنها کسانی هستند که به فرموده قرآن « وَالْعَصْرِ/ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ/ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ= سوگند به عصر/ كه واقعا انسان دستخوش زیان است/ مگر كسانى كه گرویده و كارهاى شایسته كرده و همدیگر را به حق سفارش و به شكیبایى توصیه كرده‌اند». ایمان آوردند و عمل صالح انجام می‌دهد، اهل توصیه به حق و صبر هستند. میزان بلوغ هر انسانی هم با یکدیگر متفاوت است، یعنی نحوه‌ی ارتباط و کیفیت، لذت بردن، فهم و تحمل هر شخص با خدا و عالم غیب مختلف است. قا/19 قوه شهویه/شادی/اذان/

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7530
زمان انتشار: 14 اکتبر 2017
|
سلسله مباحث «شادی»

سلسله مباحث «شادی»

سلسله مباحث استاد محمد شجاعی با موضوع «شادی» روز شنبه 22 مهر 96  ساعت 16:00 برگزار می گردد. آدرس: شهر کرج، میدان شهید فهمیده، انتهای خیابان والفجر (آسیاب برجی) کوچه نسترن 3، ساختمان شماره 14   سایر جلسات مبحث «شادی»

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7504
زمان انتشار: 14 اکتبر 2017
| |
(24)«وفای به عهد» شادی آور است

مباحث شادی،؛ جلسه 24: 1396/7/1

(24)«وفای به عهد» شادی آور است

«وفای به عهد» یکی از اصول ارزش های انسانی است که ریشه فطری در نهاد انسان دارد. این عهد گاهی نسبت به خدا‏، گاهی نسبت به مردم و در مواردی هم نسبت به خودمان است. در هر سه مورد باید پیمان شکنی نکنیم که عواقب و آسیب های فردی و اجتماعی به بار می آورد. اما درمقابل، پایبند بودن به عهد و پیمان، موجب شادی و آرامش انسان می شود.

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «السُّرورُ فی ثلاثِ خِلالٍ: فی الوَفاءِ و رِعایَةِ الحُقوقِ و النُّهُوضِ فی النَّوائبِ= شادى در سه چیز است: وفادارى و رعایت حقوق و ایستادگى در برابر سختیهاى زمانه»، یعنی اگر کسی می‌خواهد شاد و با نشاط باشد، باید سه خصلت را در خودش پیاده کند:  1. وفاداری یعنی پایبندی به عهد و قولی که انسان داده  2. رعایت حقوقی که بر عهده انسان است. مثل حق الله، حق الناس و حق النفس  3. ایستادگى در برابر سختی­هاى زمانه عهد خدا با انسان، در عالم ذر بسته شد «وفای به عهد» یعنی انسان به پیمانی که می‌بندد تعهد داشته باشد و به آن عمل کند. احترام به این پیمان و لزوم عمل به آن، از ارزش های فطری هر انسانی است و در حقیقت ریشه در سرشت ما دارد. این عهد در عالم ذر از انسان گرفته شد. عهد و پیمان دارای اقسامی است: پیمان گاهی با خدا بسته می‌شود. قبل از این که انسان به دنیا بیاید، در نهاد و فطرت از او پیمان گرفته شده. مانند «عهد الست» یا همان پیمانی که در عالم ذر از انسان گرفته شده است. در این خصوص قرآن می‌فرماید: «اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ[1]= آیا من پروردگار شما نیستم». این پیمان فطری و عقلی است. یعنی انسان با خدا میثاق و پیمان بسته که او را به یکتایی و یگانگی بشناسد و فقط در برابر او عبادت کند و از او پیروی نماید و شیطان را اطاعت نکند. ‌قرآن کریم می فرماید:‌ «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ= اى فرزندان آدم! مگر با شما عهد نكرده بودم كه شیطان را مپرستید؟ زیرا وى دشمن آشكار شماست». شیطان دشمن ماست. هر عقل و فطرتی می‌گوید انسان با دشمنش باید مقابله کند. مثل واکسن زدن در مقابل بیماری که نوعی مقابله است. «نذر کردن» یکی از پیمانهای الهی است انسان بعضی پیمانها را  آگاهانه و از روی اختیار با خدا می‌بندد. مثلا به خدا می‌گوید: خدایا اگر فلان کارم حل شود، یا فلان چیز را به من بدهی، من هم این کارها را می کنم. این عهد در قالب نذر است. در صیغه نذر می‌خوانیم: خدا بر من این حق را دارد که اگر دعایم را اجابت کرد، من این کارها را انجام بدهم. مثلا روزی یک جزء قرآن بخوانم، به فقیر کمک کنم. در این صورت انسان موظف می‌شود پس از اجابت دعا به عهدش عمل کند. گاهی هم انسان نذر می‌کند و می‌گوید: خدایا اگر این مسئله ام حل شود، فلان معصیت را ترک می کنم. در اینجا وفای به عهد در ترک معصیت است. بنابران، نسبت به تعهداتی که با خدا داریم، باید پای‌بند باشیم و به آنها عمل کنیم. چون این تعهدها، تعهدهای عقلی و فطری است. اما اگر کسی وفای به عهد نکرد و خیانت کرد، گرفتاری های دنیایی و آخرتی برای او در پی دارد. نسبت به عهدی که با مردم می بندیم، وفادار باشیم بسیاری از مردم تعهداتی را به عهده می‌گیرند، اما در عرصه عمل، به هیچ کدام وفا نمی‌کنند. یعنی با هم  قول و قرارهایی می گذارند که عمل کردن به آن، جزء واجبات است، ولی از آن سر باز می زنند. خداوند متعال در قرآن چندین بار بر لزوم پایبندی به عهد و پیمان و پاس داشتن قول و قرارها تاکید کرده است. از جمله در آیه که وفاداری به هر پیمانی را از مؤمنان می‌خواهد و می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ= ای کسانی که ایمان آورده اید! به پیمان ها وفا کنید». یا در این آیه که تاکید بر وفا کردن هر عهدی می‌دهد: « وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ[2]= و به عهد خود وفا کنید». وفا کردن به عهد با مردم خیلی مهم و در عین حال خطرناک است. مثلا تاجری که جنسش را سر موعد به مشتری نمی‌رساند، یا کسی که وام می‌گیرد، ولی قسطش را پرداخت نمی‌کند، اینها همه از مصداق‌های بی‌وفائی است که ممکن است آسیب‌هایی به انسان بزند که جبران ناپذیر باشد. حتی گاهی زندگی افراد متلاشی می‌شود. پس اگر انسان می‌داند که نمی‌تواند به عهدش عمل کند، نباید پیمان ببندد. گاهی انسان به صورت غیرمستقیم عهد می‌بندد که به وظایفش عمل کرده و شرایط یک رابطه‌ای مثل ازدواج را رعایت کند. اما آنچه در جامعه امروزی می‌بینیم، بی وفائی و عدم تعهد به این وظائف است. وقتی دو نفر قرار می‌گذارند با هم ازدواج کنند، شرعا و عقلا سه چیز را باید در مورد یکدیگر رعایت کنند: 1ـ تامین اقتصادی 2ـ تامین اخلاق  3- عاطفه که چهار مرحله است: ترک ظلم، ترک بی ادبی، رعایت ادب و عشق ورزی.  این شرط نیست که تو از همسرت خوشت بیاید، بلکه طبق وفای به عهد، باید حقوقش را رعایت کنی؛ چه خوشت بیاید چه نیاید. این یک تکلیف و وظیفه است. امانتی است که باید درست انجام بدهی. رعایت «حقوق همسایه» از دیگر موارد عهد و پیمان است. همسایه باید احترام همسایه را داشته باشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «جبرئیل آنقدر به من سفارش همسایه را کرد که من فکر کردم همسایه از همسایه ارث هم می برد. اینها یعنی همسایه مهمتر از خود ماست. باید نسبت به حقوق او مصمم بود. «رانندگی» از دیگر موارد عهد و پیمان است. وقتی شما گواهی نامه گرفتید، در حقیقت نسبت به جان مردم عهد بسته اید.  این گونه نیست که بگوئید: هر جور دلم خواست رانندگی می‌کنم. باید به قوانین راهنمائی و رانندگی احترام بگذارید. چون جان مردم در میان است. علت این که مردم در این تصادفات کشته می شوند، این است که برخی افراد به عهدشان در رانندگی وفادار نیستند و هر جور دلشان خواست عمل می‌کنند. از دیگر مصادیق عهد و پیمان، «تربیت فرزند» است. فرزند بر گردن والدین حقی دارد. مثل تهیه غذا،‏ لباس‏، تحصیل، ابراز عاطفه، محبت و نوازش کردن‏ و ... این که من وقت ندارم به بچه ام برسم، نوعی ظلم به اوست. حتی اگر قولی به فرزندانتان می دهید حتما به آن عمل کنید. این هم نوعی عهد به اوست. تعهد به «خانواده همسر» یعنی وقتی انسان عروس یا داماده خانواده‌ای می‌شود، عهدش این است که پدر شوهر و مادر شوهر را در حکم پدر و مادر خود بداند و آنها را دوست بدارد. پس زندگی کردن یک حقوق، نظم، قاعده و قوانینی دارد که اگر رعایتش کنید، شاد خواهید بود. ولی اگر رعایت نکنید، غصه و مریضی های روحی روانی، دیوانگی و ناراحتی اعصاب در پی داشته و نیز به سکته و سرطان دچار می شوید.      به تعهدات خودتان پایبند باشید یکی دیگر از موارد عهد و پبمان، عهدهایی است که با خود می‌بندیم. حتی در این مورد هم انسان نباید بدقول باشد. باید به عهدش عمل کند. اگر قولی به خودت دادی، حرمت خودت را نگه دار و به آن وفا کن. هر پنچ شان انسان (جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی) حرمت ویژه‌ی خود را دارند. مثلا در بخش گیاهی، بدن به سلامت نیاز دارد. وفای به عهد بدن این است که باید ورزش کنی تا بدنت سالم بماند. در سایر بخش ها نیز این چنین است. در بخش «فوق عقل» ما، این حریم بیشتر است. نماز نخواندن، زیارت نرفتن، ذکر نگفتن، خلوت نداشتن، انس نداشتن با معنویت، انس نداشتن با خانواده آسمانی، همه مصداق بی وفائی است. خانواده آسمانی ما محمد و آل محمد (علیهم‌السلام) هستند. پس باید به امامت وفادار باشی. این ها همه تعهدهائی است که ما نسبت به آن ها تکلیف داریم. «ذکر گفتن» به عنوان غذای روح است. «مُداوَمَةُ الذِكرِ قُوتُ الأرواحِ= مداومت بر یاد خدا، غذای جانهاست». دعا خواندن، مناجات کردن، نماز خواندن، توسل کردن، حرم رفتن، این ها همه، نیازهای شخصی توست. اگر به آنها توجه نکنی، کودک عزیز روانت لعنتت می‌کند و مثلا موجب می‌شود در کارهای اقتصادی‌ات به بن بست و شکست برسی. در مسائل خانوادگی به بن بست برسی. در کارهای علمی معطلی‌هایت زیاد بشود. مثلا قرار بود ۴ ساله لیسانس بگیری، پنج سال طول می‌کشد. چون خیانت و ظلم کردی. در مطالعات علمی و دینی نیز، کار به همین منوال است. وفای به عهد، تنها در روابط با مسلمانان خلاصه نمی‌شود، بلکه ما موظفیم در برابر دشمنان نیز، به تعهدات خود پای بند باشیم. پس این که خدا می فرماید: «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً[3]= به عهد خود وفا کنید که از عهدها سؤال می شود» قیامت ۵۰ هزار سال است. خدا از تک تک ما راجع به همه‌ی قول و قرارها، تعهدات و مسئولیت های ما سؤال می‌کند. تعهد نسبت به خدا، نسبت به مردم، دین، پیامبر، امامت، امام زمان (علیه‌السلام)، همسر و فرزندت، همسایه‌ها و از خود. پس مراقبت باشیم به عهدی که می‌بندیم عمل کنیم. سختی لازمه رشد است انسان به طور طبیعی و طبق سنت الهی در مسیر تکاملی خویش برای رسیدن به شادی و آرامش پایدار، موفقیت و سعادت در دنیا و آخرت با مشکلاتی رو به رو می‌شود. این مشکلات یا جمادی اند، مثل مشکلات اقتصادی و بیماری؛ یا گیاهی اند، مثل بچه دار نشدن؛ یا حیوانی اند، مثل درگیرهای خانوادگی، اجتماعی- سیاسی؛ یا علمی اند، مثل سختی هایی که در راه تحصیل باید کسب کرد؛ یا فوق عقلانی اند، مثل نجات دادن انسان از زندان های چهارگانه دنیا تا بتواند به سمت ملکوت انس بگیرد و با خداوند، اهل بیت و غیب ارتباط بگیرد و این کار هر کسی نیست؛ انسان باید زحمت بکشد. این ها همه طبیعی است که انسان دارد و باید هم داشته باشد و کسی هم بدون مشکل رشدی نمی کند. پس کسی می تواند شاد باشد که بتواند در مقابل مشکلات پایداری و مقاومت کند. قا/ش8 اخلاق/ قوه شهویه/شادی/وفای به عهد/ نذر/ شان های ۵ گانه   [1] . سوره اعراف/آیه 172. [2] . سوره اسراء/آیه 43. [3] . سوره اسراء/آیه 34.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7498
زمان انتشار: 5 اکتبر 2017
|
کلاس «راه های مبارزه با غم»

کلاس «راه های مبارزه با غم»

کلاس «راه های مبارزه با غم» روز شنبه 15 مهر 96 ساعت 16:00 در سعادت آباد برگزار می گردد.   آدرس: تهران، سعادت آباد (شهرک غرب)، بلوار شهید پاک نژاد، نرسیده به میدان سرو، 18 متری شهید مطهری پلاک 3 آرشیو مباحث «راه های مبارزه با غم» برنامه سایر کلاس های استاد شجاعی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed