www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 6520
زمان انتشار: 30 مارس 2017
| |
تکیه و توکل به خدا و ندیدن اسباب و علل مادی، نتیجه ی خداباوری است

استاد محمد شجاعی

تکیه و توکل به خدا و ندیدن اسباب و علل مادی، نتیجه ی خداباوری است

خیلی فرق است بین کسی که فکر کند در زندگی باید به تنهایی بار مسائل را بکشد، و کسی که مسبب الاسباب و قادر مطلق متعال را در کنار خودش ببیند.

گاهی اعتقادات شرک آلودی در ما رسوخ می کند. یعنی دل مان را به  اسباب و علل مادی و به بعضی افراد و چیزها خوش می‌کنیم. مثلاً یک زن به شوهرش دل خوش می شود؛ یک آقایی به خاندان و فامیل و دوستان یا حتی رئیس خودش تکیه می کند؛ بعضی ها به مال وثروتشان و بعضی ها به مقام شان تکیه می کنند. دل شان خوش است که اینها را دارند و در کنار آنها به شکل کاذب احساس آرامش می کنند. اما دلخوشی مومنین فقط خداست. یعنی مسبب الاسباب تکیه گاه آنها است. حالا ببینید کدام یک از اینها بیشتر آرامش دارند؟ انسان های زیادی از اول تاریخ تا الان وجود داشته اند که به یک سلسله از امور موهوم تکیه داشتند و فکر می کردند که اینها روزی دهنده ی آنها هستند. خداوند تبارک و تعالی میلیاردها بار به آدم ها فهمانده است، آنچه را که شما تکیه‌گاه خود می دانید، تکیه‌گاه شما نیستند،  بلکه تنها ابزار و وسیله هستند. یعنی با نبودن آنها انسان به بن بست نمی رسد. چقدر سراغ داریم یتیمانی را که با نداشتن پدر و مادر یا با نداشتن یکی از آنها، بزرگ شده اند. میلیونها خانم هستند که بدون همسر، دارند خوب و سالم و متعادل و پاک زندگی می کنند. اصلا گاهی خداوند برای این که به ما بفهماند که ابزار و وسایل تکیه گاه ما نیستند، آنها را از ما می گیرد. مثلا برای این که پیغمبر موحد بار بیاید، خدا پدر و مادرش را در کودکی از او می گیرد.  بزرگان علما، غالبا از داشتن ابتدایی ترین اسباب و علل محروم بوده اند. به هر حال، این مسئله در نشاط و آرامش انسان نقش اساسی دارد، کسی می تواند در دنیا شاد و آرام باشد که تکیه گاهش همیشگی و شکست ناپذیر باشد. اما کسی که تکیه گاهش ممکن است هر لحظه بمیرد؛ تصادف کند؛ مریض شود؛ بیکار شود؛ ورشکسته شود و خصوصیات منفعت رسانی را از دست بدهد، دائما در اضطراب به سر می برد. خود خداوند فرموده: «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ= خدا [نسبت] به مردم دلسوز و مهربان است»(بقره/143). «انّ» و «لام تأکید» آمده، یعنی حتما حتما منِ خدا هم رئوف هستم و هم مهربان. «رحیم» یعنی خداوند تبارک و تعالی توجه ویژه ای به انسان دارد. بعد هم فرمود، شما هر طوری روی من حساب کنید، من هم همان طور با شما رفتار می کنم. اگر واقعا به من تکیه دارید، من هرگز پشت شما را خالی نمی کنم. هر چه که شما بیشتر به خدا تکیه کنید و کمتر اسباب و علل مادی را ببینید، قدرت و عزت تان بیشتر می شود. در مباحث قبل گفتیم که انسان به محض توجه به خود و خارج از خود، به انبوهی از نیاز های درونی و بیرونی برمی‌خورد که چاره ای جز برآوردن آنها ندارد. در نتیجه پیوسته به دنبال مددی است که در حل این مشکلات او را یاری کند. با توجه به این که آدمی هرگز از نیازها خالی نیست و با انبوه احتیاجات به جانب خدا متوجه می‌گردد، اگر انسان خدا را بهترین مددکار دانست، پیوسته رو به درگاه او کرده و با تضرع و انابه حل مشکلات را از درگاه او می طلبد. ، بنابراین، پیوستگی دائمی او به خداوند تبارک و تعالی باید در همه وقت و همه حال باشد.   برگرفته از جلسه سوم آثار دعا

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6119
زمان انتشار: 13 فوریه 2017
| |
(19) تغافل رمز شاد زیستن است

شادی جلسه 19؛ 95/11/23

(19) تغافل رمز شاد زیستن است

اگر یکسره ذهن و دلتان درگیر مصائب و مشکلات بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی زندگی تان باشد، دیگر فرصتی برای خلوت با معشوق حقیقی و انس با او نخواهید داشت. با این وضع، در چنبره غصه های دنیایی می افتید و هیچ وقت آماده حرکت به سوی بهشت نخواهید شد. پس باید درمورد چهار بخش پایینی وجودمان تغافل داشته باشیم.

«غم» از نگاه اسلام، نشانه نوعی بیماری است، اما شادی نشانه سلامت و آرامش روح می باشد. مومن همیشه شاد و آرام است. نبی اکرم (صلی الله علیه  آله) فرمودند: «المومن دائم النشاط= نشاط مؤمن  دائمی است». بنابراین، اگر می خواهید شاد باشید، بهترین راه این است که اول در مورد مشکلات و رفتارهای دیگران، بی خیال باشید و  دوم این که توسط بخش فوق عقلانی، با آنها پیوند برقرار کنید. برای مقابله با مشکلات، حضرت علی (علیه السلام) یک فرمول اساسی به ما یاد دادند و فرمودند: «نِصفُ العاقِلِ احتِمالٌ و نِصفُهُ تَغافُلٌ= نیمی از شخصیت عاقل، تحمل و نیمه دیگرش تغافل است». «تغافل» و «تحمل» برای عاقل یک اصل است. تغافل یعنی خودت را به غفلت بزنی و بتوانی در مقابل افرادی که شما را تحقیر و آزار می دهند، سکوت کنی. تحمل یعنی آنچه که در دل دارید، بیرون نمی ریزید و چیزی هم نمی گویید. یعنی هر وقت چیزی ذهن تان را مشغول کرد و به غصه کشاند، بگوئید: «این نیز بگذرد». اجازه ندهید چیزی شخصیت شما را له کند. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مَن بَكى عَلَى الدُّنیا دَخَلَ النّارَ= هر كه براى دنیا بگرید ، وارد آتش مى شود». اگر بخواهیم غصه نخوریم، «این نیز بگذرد» را یاد بگیریم؛ چون کسانی که خیلی غصه می خورند یا به هر چیز کم اهمیتی گیر می دهند، نه شاد هستند و نه آرام. شادی و آرامش واقعی زمانی به دست می آید که «تغافل و تحمل» را در خودت بالا ببری؛ چون هر چه میزان تغافل و تحمل انسان بیشتر باشد، شادتر و آرام تر خواهد بود. در طوفان های زندگی، مشکل از هر جا که باشد، چه از خودمان، و چه از اطرافیان و چه از شرایط زندگی، تقدیر و.... غصه خوردن و مصیبت نامه گفتن به دیگران، هیچ فایده ای ندارد و تنها و تنها بار غم هایمان را بیشتر می کند. پس بهتر است که با گفتن جمله ی «این نیز بگذرد.» لحظات عمر را به شادی و آرامش تبدیل کنید. اگر طلاقی اتفاق افتاد، یا مریضی پیدا کردیم، یا ورشکستگی مالی پیش آمد، با اسم شریف «مبدل» می توانیم  همه غصه ها را به شادی و آرامش تبدیل کنیم. انسانیت و قشنگی شخصیت یک انسان، این است که به کسی که به ما بدی کرده ، خوبی کنیم.  او مثل طبیبی است که وقتی با یک مریض رو به رو می شود، هیچ وقت به او نمی گوید «چرا مریض شدی؟»؛ یا توهین نمی کند. برعکس هر چه مریضی اش حاد باشد، دلسوزی دکتر نیز بیشتر خواهد بود. بنابراین، برای این که سرعت شما در حرکت به سمت ابدیت کم نشود و بتوانید گذشته خود را جبران کنید، در مورد امور مربوط به بخش های پایینی وجودتان (جمادی،گیاهی، حیوانی، انسانی) تغافل داشته باشید. از بدی های دیگران «چشم پوشی» کنید تا شاد زندگی کنید زندگى انسان‌ها خالى از امورى كه برخلاف توقّع شان باشد، نیست. اگر انسان جزئیات زندگى دیگران را با كنجكاوى و دقّت زیر ذره بین قرار دهد و آنها را بازخواست کند، زندگى هم برای خودش تلخ می شود و هم اطرافیانش از او دوری می کنند. پس به بدی های دیگران زیاد توجه نکنید. همان طور که خداوند، بسیاری از ضعف های ما را می پوشاند و ندید می گیرد، ما هم باید با دیگران با تغافل برخورد کنیم. امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «مَنْ لَمْ یَتَغافَلْ وَلایَغُضَّ عَنْ كَثیر مِنَ الأُمُورِ تَنَغَّصَتْ عیشَتُهُ= كسى كه‌ تغافل و چشم‌پوشى از بسیارى امور نكند، زندگى براى او ناگوار خواهد شد». قرآن می فرماید بسیاری از بدی هایی که به ما می رسد، ناشی از کارهای خودمان است: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ كَثِیرٍ= و آنچه از مصیبت به شما می رسد، به خاطر دست آورد خودتان است و خدا از بسیارى از (گناهانتان) در مى‌گذرد». (سوره شوری/آیه 30) در داستان فتح مکه، در حالی که همه مخالفان، به خاطر ترس، از پیامبر اسلام (صلوت الله علیه) فرار می کردند، حضرت اعلام کرد که هر کس به خانه ابوسفیان پناه ببرد، در امان است. این سیره نبوی است که نشان می دهد باید از خطاها گذشت و به دیگران فرصت جبران داد. «تغافل و چشم پوشی» گاهی درمورد دیگران است و گاهی هم در مورد خودمان. تغافل در مورد دیگران این است که از بدی های آنها بگذریم. مثلا کسی که خطا و اشتباه می کند، نباید همه اشتباهات را دید و آبرویش را برد. اما تغافل درمورد خودمان اینطور است که باید مواظب باشیم شیطان به خاطر گناهان و اشتباهات گذشته ما، آینده را برایمان تیره و تار نکند. این از شگردهای شیطان است. اگر اعتماد به نفس نداشته باشی و خودت را هم قبول نداشته باشی، دیگران هم برای تو ارزشی قائل نمی شوند و بیشتر تحقیرت می کنند. بنا بر این، حواست باشد که از اشتباهات و لغزش های نزدیکانت چشم پوشی کنی. در غیر این صورت، عمر و وقتت تلف می شود و از شادی، آرامش و شبیه شدن به حق تعالی باز می مانی. پس بهتر است که انسان درعین حالی که برای برطرف کردن ضعف های خود تلاش می کند، در مورد آنها تغافل و تجاهل نیز داشته باشد؛ چون این تغافل زندگی را شیرین می کند.   تغافل و تجاهل باعث می شود که روحیه انسان برای پروازهای عالی و تشبه به اسماء الهی آماده شود. کسی که چنین روحیه ای نداشته باشد، روزبه روز به جهنم نزدیک تر شده و به اهل جهنم شبیه تر می شود. اگر یکسره ذهن و دلتان درگیر مصائب و مشکلات بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی زندگی تان باشد، دیگر فرصتی برای خلوت با معشوق حقیقی و انس با او نخواهید داشت. با این وضع، در چنبره غصه های دنیایی می افتید و هیچ وقت آماده حرکت به سوی بهشت نخواهید شد.

فیلم

1 - (19) تغافل رمز شاد زیستن است
2 - (19) تغافل رمز شاد زیستن است

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6087
زمان انتشار: 6 فوریه 2017
| |
خداوند اجازه نمی دهد برخی افراد از عذاب غم و اندوه رهایی یابند

خداوند اجازه نمی دهد برخی افراد از عذاب غم و اندوه رهایی یابند

غم و اندوه یکی از عذابهای الهی است. هنگامی که اهل جهنم می خواهند از شدت غم و اندوه از آن خارج شوند، دوباره آنها را به جهنم باز می گردانند. كُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ= هر بار بخواهند از [شدت] غم از آن بیرون روند، در آن باز گردانیده مى ‏شوند [كه هان] بچشید عذاب آتش سوزان را (۲۲حج)  

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6034
زمان انتشار: 23 ژانویه 2017
| | | |
اگر لذت های حسی و وهمی در استخدام لذت های فوق عقلی نباشد، انسانیت رخت بربسته است

بحث سعادت و شقاوت، جلسه 5؛ 73/5/17

اگر لذت های حسی و وهمی در استخدام لذت های فوق عقلی نباشد، انسانیت رخت بربسته است

لذت های حسی، وهمی و خیالی، نسبت به لذت های فوق عقلی در درجه پایین تری قرار دارند و اگر در استخدام فوق عقل نباشند، انسان زندگی انسانی نداشته و انسانیتش رخت بربسته است. زیرا این امیال و لذت ها وجه اشتراک بین انسان و حیوان هستند.

چه زمانی انسان از حیوانیت خارج مى ‏شود؟ زمانى كه محور كارهایش از محدوده لذات حیوانى كه همان لذات حسی، خیالى و وهمی است فراتر برود. قرآن درباره این افراد که در اجتماع به پست و مقامی مى‏ رسند، چهار خصوصیت ذكر مى‏ كند. اگر این چهار خصوصیت را نداشته باشند، مشخص می شود که آن پست و مقام برای خدا احراز نشده است. می فرماید: « الَّذِینَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ= همان كسانى كه چون در زمین به آنان توانایى دهیم نماز برپا مى دارند و زكات مى‏ دهند و به كارهاى پسندیده وامى دارند و از كارهاى ناپسند باز مى دارند و فرجام همه كارها از آن خداست» (حج/41). کسانی که در اجتماع به قدرت و تمکنی می رسند، اقامه نماز می کنند؛ یعنی با استفاده از تمکن و قدرت شان  نماز را به پا می دارند و یاد خدا و معنویت را در حیطه مسئولیت خود دیگران ترویج می کنند، نه اینکه با احراز مقام، معنویت خود را هم از یاد ببرند. «اقام الصلاه» یعنی نماز و معنویت را در جامعه بسط می دهند. آنها «زكات» مى‏ پردازند؛ حقوق الهى و حقوق مردم را رعایت مى‏ كنند؛ به فكر مستمندان و ضعیفان هستند. «امر به معروف» و تبلیغ دین مى‏ كنند؛ هرگز موقعیت‏ ها و كمالات وهمى و خیالى، آنها را به وادى حیوانیت سقوط نمى ‏دهد؛ بلكه آنها هستند كه بر موقعیت ‏هاى وهمى و خیالى سوارند و به فراتر از وهم و خیال پرواز مى‏ كنند. آیا سعادت و شقاوت با «شادی» و «غم» برابرند؟ سعادت و شقاوت با لذت و رنج برابر نیستند. هر لذتی سعادت نیست، ولی هر جا سعادت باشد، لذت هم هست. بحث دیگرى كه در «سعادت و شقاوت» مطرح است، این است كه خوشبختى و سعادت مساوى است با «سرور و شادى». انسان هر وقت شاد و خوشحال بود و نشاط داشت و غم به سراغش نیامد، سعادتمند است. زندگى كه با غم و غصه‏ هاى مختلف آمیخته است، از سعادت به دور است. اصل، شاد بودن است. برای توضیح بهتر لازم است به این دو سؤال پاسخ داده شود: 1. چه زمانی شادى و سرور سراغ انسان مى‏ آید؟ و 2. چه زمانی غم سراغ انسان می آید؟ با پاسخ به این دو سؤال، به تعریف شادی و غم می رسیم و در آخر نتیجه می گیریم که آیا سعادت و شقاوت، با شادی و غم برابرند یا خیر؟ در پاسخ سؤال اول باید بگوییم، زمانى انسان شاد و مسرور می شود که به یكى از اهداف خود رسیده باشد. چیزى را كه برایش اهمیت داشته و با ارزش بوده احراز كرده باشد. در مقابلِ شادی، غم است. 2. چه زمانی غم سراغ انسان مى ‏آید؟ زمانی كه انسان یكى از چیزهای مورد علاقه اش را از دست بدهد یا به آرزویى که دارد نرسد. اما هر وقت انسان تصور کرد که به یکی از امیالش رسیده شاد است؛ اما اگر تصور کرد که به یکی از امیالش نرسیده پس غمگین می شود. با تعریفى كه كردیم، غم و شادى یك نسبت خاصى با لذت و درد پیدا مى‏ كند. در لذت و درد هم انسان این حالت را دارد. اما فرق لذت و درد، با غم و شادی این است كه در لذت و درد، انسان با شى خارجى در تماس است. مثلاً انسان وقتى غذاى خوشمزه بخورد یا نوشیدنى بنوشد، یا لذت حسی ببرد که مطبوعش است، شاد می شود. یا اگر صدمه ‏اى ببیند، مثلاً دستش ببرد، یا دست و یا پایش بشكند، یا هر آسیب جانى یا مالى ببیند، غمگین و ناراحت مى‏ شود. پس رنج و درد، بیشتر از شادی و غم عمومیت دارد و در حقیقت بین شان رابطه «عموم و خصوص مطلق» برقرار است. یعنى شما در رنج می توانید با یک شیء خارجی هم تماس داشته باشید؛ اما در غم این گونه نیست. براى این كه کسی را رنج بدهید، چه كار مى‏ كنید؟ مثلاً او را کتک مى ‏زنید یا از نظر مادی به او آسیب می رسانید و صدمه ‏اى به او وارد مى ‏كنید. اما در غم احتیاج به شىء خارجى ندارید. مثلاً خبری به شخصی بدهند که منزل شما را سیل برد، یا موتورت را دزد برد، یا در امتحان قبول نشدید، و ...در این موارد کسی با بدن ما كارى ندارد، صدمه ای به بدن ما وارد نمی کند؛ فقط با شنیدن این خبر که امر معنوی است، ما ناراحت می شویم. در شادى هم همین گونه است. مثلاً به شما بگویند به فلان خواسته‏ تان  رسیدید، در امتحان قبول شدید، یا با فلان پیشنهاد تان موافقت شد. انسان خوشحال مى‏ شود. ولى در لذت اینگونه نیست. گفتیم که یک بخش از لذات حسی هستند و حس باید در تماس با یک شیء خارجی ایجاد شود. یك نتیجه اخلاقى مهم از این قسمت می گیریم، هر چند که مربوط به بحث ما نمی شود، ولى بد نیست گفته شود و آن این است كه در غم‏ها و مشكلات، كنترل فكر خیلى مهم است. مثلاً به ما مى‏ گویند پدرت فوت كرد. اگر خوب دقت کنیم و فکرمان را کنترل کنیم، می بینیم که اصلِ خبر که یک واقعیت خارجی است، انسان را زیاد ناراحت نمی کند. اما تصوری که ما از این خبر داریم، باعث ناراحتی و غم ما می شود. حال اگر بگویند پدر شما نمرده و اشتباه شده، یا تشابه اسمی بوده، می بینیم که واقعیت خارجی که مرگ پدر بوده اتفاق نیفتاده، یعنی پدر نمرده است، ولی همین که انتقالِ یک امر معنوی صورت می گیرد و من تصوری از آن وارد ذهنم می کنم، خودِ این تصور ناراحت کننده است. یعنی تصوری که ما از غم ها، غصه ها و مشکلات به عنوان یک شیء خارجی یا واقعیت خارجی داریم، بیشتر از خودِ آن واقعیت خارجی دردآور و ناراحت کننده است. پس اگر کسی بخواهد مقاومت کند و دچار لغزشها و اشتباهات نشود، كافى است كه بر فكر خود کنترل داشته باشد. پس همانطور كه لذت و درد كه كلى‏ تر بودند برابر با سعادت نیستند، به طریق اولى خوشى و سرور هم مساوى با سعادت نیست. یعنی همان  رابطه ای را كه درباره سعادت و لذت گفتیم، درباره سعادت و رابطه آن با خوشى هم مى ‏توانیم بگوییم. یعنى هرجا لذت بود، سعادت و خوشبختى نیست. اما هر جا سعادت و خوشبختى بود لذت هم هست. همچنین هر جا شادى بود، معلوم نیست که شخص آدم خوشبختى هم باشد و زندگى شاد و خوشى داشته باشد. اما هر جا سعادت بود، شادى و باطن و روح شادى هم هست. ما خیلى خسارت مى ‏دهیم در زندگى‏ مان به خاطر غصه ‏هایى كه مى‏ خوریم. چون غصه ‏ها و غم ها دو نوع هستند: 1. غم هایی که انسان در به وجود آوردن آن دخالت داشته است و 2. غم هایی که انسان در ایجاد آنها هیچ دخالتی نداشته است.  نوع دوم سرمایه عظیمى براى آخرت انسان می شود. در واقع این غصه ‏ها هدیه الهی هستند. راجع به شادی باید گفته شود که انسان تا می تواند شادی های حرام را باید کنار بگذارد. مؤمن از شادی ها و لذت های حرام به دور است. پس هر مقدار که ایمان انسان قوی تر می شود، بهجت و سرور روحی اش بیشتر و ماندنی تر است. «الخیر فی ما وقع= هرچه پیش آید خیر است» مخصوص مؤمن است بسیارى از بلاهایى كه مؤمن به آن مبتلا می شود، اعم از مشكلاتى كه به او تحمیل مى ‏شود و خودش آن را به وجود نیاورده و یا آسیب های جسمى، مالى، روحى و آسیب به خویشان و نزدیكان، همه برای مؤمن خیر است. معصوم (علیه السلام) می فرماید: هر سختى كه مؤمن بكشد، حداقل منفعتش این است كه گناهانش آمرزیده مى‏ شود. در روایت داریم: تبى که یک شب مؤمن به آن مبتلا می شود، سهمى است كه از آتش جهنم مى‏ برد. یعنى آن آتشى كه قرار است او را بسوزاند، خداوند براى مؤمن رقیق مى‏ کند و به صورت تب در همین دنیا عارضش مى ‏شود و کفاره گناهانش است. اثرات دیگری هم دارد، می فرماید: مؤمن به خاطر سختى ‏ها و بلاهایى كه مى‏ كشد، درجاتش در بهشت بالا مى‏ رود. همیشه فكرِ مصیبت، سختى و شكست، تلخ‏تر از خودِ مصیبت است. چون واقعیت خارجى یك امر ملموس و محسوس است، اما فكر، یك امر وهمى است و یك درجه از حس بالاتر بوده و بر آن غلبه دارد. اینها تا وقتی برای مؤمن هدیه الهی است که ناشکری نکند و عملی خلاف آموزه های دینی انجام ندهد. مثلا اگر در مصیبت ها زدی روی پایت و ابراز ناراحتی و شکایت کردی، ثوابت را از دست می دهی. معلوم می شود نمی دانی که خدا از روی محبتش به تو هدیه فرستاده است. در روایت داریم که خداوند چون مؤمن را دوست دارد، برایش هدیه مى ‏فرستد، هدیه‏ هایى كه گناهان ما را ذوب مى‏ كند؛ فشار قبر و عذاب قبر ما را كم مى‏ كند و یا از بین مى‏ برد؛ آتش جهنم را خاموش مى‏ كند؛ درجات ما را در قیامت بالا مى‏ برد. اما خیلى وقت‏ها ما سختى‏ ها و غم‏ هایمان را به دیگران می گوییم و آنها را هم ناراحت مى‏ كنیم. غصه مان را به همسر و فرزندان یا به همكارمان، پدر و مادرمان و دوستانمان منتقل مى‏ كنیم و با این کار، هم روحیه آنها را خراب مى ‏كنیم و آرامش شان را به هم مى‏ زنیم و هم ثوابی که هدیه الهی است را از دست می دهیم. این گونه امور را ما وقتی خوب می فهمیم که پیوند بخوریم به آخرت.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6024
زمان انتشار: 13 فوریه 2017
| | | |
(18) یکی از راه های شاد کردن دیگران، «مزاح و شوخی کردن» است

بحث شادی جلسه 18؛ 95/10/25

(18) یکی از راه های شاد کردن دیگران، «مزاح و شوخی کردن» است

از ویژگی های مؤمن، «شوخی کردن» است. در این خصوص نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: «المُؤمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ وَالمُنافِقُ قَطِبٌ غَضِبٌ= مؤمن، شوخ طبع و اهل بازی، و منافق، عبوس و خشمناک است».

چرا مؤمن همیشه شاد است «المومن دائم النشاط= نشاط مؤمن دائمی است». چرا مؤمن نشاط، شادی و آرامش دارد ؟ چون دغدغه اصلی و دلدادگی اش، «الله» است. او در مسیری قرار دارد که می خواهد شبیه خانواده آسمانی اش شود. برای مؤمن دغدغه های اقتصادی، بدنی‌، گیاهی،‌ ‌‌‌ اجتماعی، سیاسی و علمی، فقط حکم ابزار کار را دارد، نه هدف. هدف مؤمن فقط اینها نیست؛ بنابراین، برای اینها غصه ای ندارد و مسلط بر آنهاست. اما نوع غصه های مؤمن، از نوع غصه های انسانی است، نه از غصه های دنیایی؛ چون روحش آزاد است. اگر در  چهار بخش (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) کمبودی داشته باشد؛ یا آنها را از دست بدهد، چون اینها را برای خود امتیاز محسوب نمی کند، غصه ای هم نمی خورد.نه تنها غصه نمی خورد، بلکه فقدان هر یک از آنها را  ذخیره برای آخرتش می بیند. همان گونه که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «لَو تَعلَمونَ ما ذُخِرَ لَكُم ما حَزِنتُم عَلى ما زُوِیَ عَنكُم= اگر شما می دانستید برای شما چه چیزی ذخیره شده، هرگز برای چیزهایی که از آنها محروم شده اید، غصه نمی خوردید». بنابراین، مومن محرومیت ها را خوب و نعمت می داند و شکر خدا را می کند. مؤمن چون شخصیتش در دنیا با خانواده آسمانی اش پیوند دارد، هیچ وقت خود را تنها نمی بیند که بودن یا نبودن کسی در زندگی، برایش معنا یا بی معنا شود. او خود را  بی کس و کار نمی داند و بی هدف و بی برنامه نیست. چون با خانواده آسمانی اش زندگی می کند.  غصه و اضطراب زمانی سراغ آدمی می آید که یادش برود چه کسی است و فکر کند فقط یک خانم یا یک آقاست و فقط دلبستگی به بخش جنسیتی و زمینی اش داشته باشد. مثلا غصه ی مال یا بدن و زیبایی اندام یا تجملات یا مسائل طبیعی، حیوانی، یا مسائل فکری را بخورد. اما هیچ کدام از اینها مؤمن را اذیت نمی کند.  اگر مؤمن دلبستگی اصلی خودش را حفظ کند. به تعبیر پیامبر اکرم روز به روز به شادی و آرامشش اضافه می شود. اینجاست که حضرت می فرماید: «مؤمن همیشه اهل شوخی و بازی است». شوخی در سیره پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام خود پیغمبر در مسابقات مختلف و ورزشی سالم مثل تیراندازی، اسب سواری و شتر سواری، شرکت می کردند. برد و باخت هم داشتند. در اسلام برد و باخت در همین سه چیز اشکال ندارد:  شنا، اسب سواری که حالا اسمش را رانندگی گذاشته اند و دیگری تیراندازی. در کافی داریم که معمر بن خلال به امام کاظم (علیه السلام) عرض می کند که فدایت شوم عده ای دور همدیگر می نشینند و شوخی می کنند. اشکالی دارد؟ حضرت فرمود: نه هیچ اشکالی ندارد. بعد حضرت فرمود:  اگر در آن باطل و فحش و آزار و تحقیر و مسخره کردن کسی نباشد، شوخی، عیبی ندارد.» راه تقرب و محبوب شدن نزد خدا، فقط عبادت نیست. شما اگر بتوانید انسان ها را بخندانید یک نوع عبادت است که مایه قرب انسان به خدا می شود. چنانکه امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «خداوند کسی را که در میان جمع، بدون ناسزاگویی شوخی کند، دوست دارد». «شوخی کردن» هنر است. در روایت داریم «در بهشت خانه ای به نام شادی است. در آنجا کسی را راه نمی دهند مگر این که بتواند بچه ها را شاد کند». این یک عبادت است که انسان به آن توجه نموده و قصد آن را کند.  امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «ما مِنْ مُؤْمِنٍ الَّا وَ فِیهِ دُعابَةٌ، قُلْتُ وَ مَا الدُّعابَةُ؟ قالَ الْمَزاحُ= هیچ مؤمنى نیست مگر این كه در او دعابه وجود دارد. راوى مى‌گوید: سؤال كردم دعابه چیست؟ فرمود: مزاح است». از این تعبیر استفاده مى‌شود که هیچ مؤمنی نیست که سهمی از شوخ طبعی در او نباشد. آنهایی که شوخ طبع نیستند، یعنی هنوز اتصال به خدا پیدا نکرده اند. ایمان شان ضعیف است که خندان، شاد و شوخ نیستند. امام صادق (علیه السلام) از یکی اصحاب شان سؤال می کند: «كَیْفَ مُدَاعَبَةُ بَعْضِكُمْ بَعْضاً؟ قُلْتُ: قَلِیلٌ، قَالَ: فَلَا تَفْعَلُوا و لقد كانَ رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله یُداعِبُ الرّجُلَ یُریدُ أن یَسُرَّهُ = با یكدیگر شوخى مى كنید؟ عرض كردم: كم. فرمود: این گونه نباشید؛ زیرا شوخى از خوش خویى است و تو بدان وسیله، برادرت را شاد مى سازى. پیغمبر هر وقت می خواست کسی را شاد کند، با او شوخی می کرد». بنابراین، «شوخی» یک عبادت خیلی مهم و بزرگ در زندگی است. حال اگر کسی به خانه شما آمد یا بر آدم مریضی وارد شدید؛ اگر غمگین باشد، در آن لحظه باید شادش کنید. بهترین راه شادی این است که شوخی کنید. خدا مؤمن عبوس را دوست ندارد و از آدمی که همیشه جدی است، خوشش نمی آید.  کارهای چنین آدمی بیشتر گره می خورد. آدم باید فضایی برای شوخی و خنده داشته باشد. شوخی و مزاح جزء نیازهای ضروری انسان است. روح که آزاد می شود، انبساط می آورد. افرادی که راضی هستند و شکر دارند، اینها همیشه آدم های شادی هستند. هم دنیای شان قشنگی دارد و هم آخرت زیبایی دارند. کسانی که دائما نگرانی دارند و سختگیری می کنند، آنها همیشه گرفتارند که نه دنیای شان خوب خواهد بود نه آخرت شان.  نمونه هایی از مزاح های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پیرزنی آمد نزد پیامبر و گفت یا رسول الل! دعا کن من بروم بهشت. پیامبر فرمود پیرزنها بهشت نمی روند. پیرزن ناراحت شد و غصه خورد. حضرت فرمود: یعنی جوان می شوند و به بهشت می روند. زید بن اسلم می گوید: زنی با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مورد شوهرش سخن گفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درخصوص نشانی شوهر آن زن فرمود: «همانی كه در چشمش سفیدی هست؟ زن گفت نه، در چشمش هیچ سفیدی نیست. سپس برای شوهرش گفته پیامبر را نقل كرد. شوهرش گفت: مگر نمی بینی سفیدی چشم من بیشتر از سیاهی آن است. فردی آمد پیش پیامبر و گفت: یک مرکب بده من سوارش شوم. حضرت فرمود: خوب یک بچه شتر می دهم سوار شو. گفت: بچه شتر را چه کنم؟ چطوری سوارش شوم. حضرت فرمود: مگر بچه شتر را غیر از مادرش می زاید، یعنی من به تو شتر می دهم بچه اش هم مال تو.

فیلم

1 - مناسب نمایش در موبایل
2 - مناسب نمایش در موبایل

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 5995
زمان انتشار: 4 دسامبر 2014
| |
غصه های فوق عقلانی

راه های مبارزه با غم (جلسه 22)؛ 92/12/10

غصه های فوق عقلانی

هر بخش وجودی انسانها‏، تغذیه ی خاص، مربی ویژه و سبک خاصی را برای رشد می طلبد. همه ی انسان ها در بخش گیاهی وجودشان که مربوط به رشد‏، تغذیه، تولید مثل و زیبایی است به دنبال الگوهای خاصی می گردند. در بخش حیوانی نیز، عموم مردم به محض آنکه خود را به عنوان یک جنس (زن یا مرد) باور کردند، به دنبال تأمین نیازهای بخش جنسی خود خواهند رفت. به عنوان مثال، نیاز به زندگی اجتماعی و حضور در جامعه، نیاز به شغل و درآمد، نیاز به تفریح، نیاز به مسکن گزینی و ازدواج، نیاز به عشق های زمینی (پدر و مادر، خواهر و برادر، همسر، فرزند و دوستان ...) که انسان ها را به تکاپو و تلاش برای رسیدن به آنها وا می دارد. در این بخش، ملاک موفقیت و شکست آن است که ما توانسته ایم چند درصد از نیازها و خواسته هایمان را تأمین کنیم.

دغدغه های قوای وجودی انسان در بخش عقلانی نیز، همه ی انسانها به دنبال کسب علم، اطلاعات و مهارت خاصی هستند، بدون آنکه توجهی به بخش حیوانی (جنسی) خویش داشته باشند. به این معنا که این دو بخش (عقلانی و حیوانی) مجزا از یکدیگر بوده و نیازهایشان به یکدیگر مرتبط نمی باشد. گاهی اتفاق می افتد که کسی از نظر بخش های گیاهی و حیوانی، بهترین شرایط را می گذارند و تقریباً تمام نیازهایش به صورت ایده آل تأمین شده اند، اما او به دلیل نداشتن معرفت و علم کافی در رسته ای که احساس نیاز می کند، غصه دار بوده و تمایل با تلاش برای کسب علم مورد نظرش را دارد. در بخش فوق عقلانی که تمایلات بی نهایت طلبی و رفاقت صمیمانه با الله در انسان بیدار می شود. همه ی انسانها بعد از فعال شدن این قوه از وجودشان به دنبال ارضا این تمایلات و در نتیجه رسیدن به شادی و آرامش در دنیا و ابدیت می باشند. اما مسئله مهم اینجاست که این قوه در گروهی از مردم حتی تا آخرین دقایق عمرشان نیز بیدار و فعال نمی گردد. نکته ی قابل توجه در تقسیم بندی بخش های وجودی انسان ها‏، آن است که وقتی غصه های انسان ها در هر بخشی از وجودشان اصالت می یابد، شخصیت او نیز در آن بخش تثبیت می شود. بنابراین با نظر به اینکه کدام دسته از غصه ها و شادی ها، غصه و شادی قالب یک فرد را تشکیل می دهد، می توان دریافت که او در کدام بخش وجودی خویش تثبیت شده است و با توجه به چنین دریافتی‏، می توان قیمت هر انسانی را مشخص نمود. باطن انسانی در گروی دغدغه های فوق عقلانی در بحث های قبلی گفتیم که خداوند در قرآن انسان ها را به شش گروه زیر تقسیم بندی می کند: 1. سنگ 2. کمتر از سنگ 3. حیوان 4. کمتر از حیوان 5. شیطان 6. انسان این تقسیم بندی خداوند براساس اهداف و آرمان های انسان ها انجام شده است. بنابراین می توان دریافت که نوع دغدغه ها و تلاطم هایی که انسان ها را براساس این اهداف متحمل می شوند و غصه ها و شادی هایی که از نرسیدن ها و رسیدن ها به این آرمان ها بر آنها وارد می شوند، تعیین کننده های نهایی قیمت و ارزش وجودی آنها می باشد. زمانی که دغدغه های یک شخص، از جنس بخش فوق عقلانی او باشد، نشان دهنده این نکته است که او در بخش فوق عقلانی تثبیت شده است. در چنین مرحله ای، غصه های این فرد بسیار ارزشمند خواهند بود. چرا که غصه های بخش فوق عقلانی، تنها غصه هایی هستند که خود تولید کنندگان شادی می باشند. وقتی انسانی گرفتار غصه های بخش فوق عقلانی گشت، دیگر از غصه های بخش های پایینی تر رها شده و مشکلات آن بخش ها او را به تلاطم وا نمی دارد، به گونه ای که نه شکست های آن بخش ها آزارش می دهد، و نه پیروزی هایشان برایش هیجان انگیز خواهد بود. زمانی که نوع دغدغه ها و آرمان هایی یک فرد به بخش فوق عقلانی اش تعلق یافت، همان زمانیست که می توان، نام انسان را بر او نهاد. چرا که باطن انسانی در او شکل گرفته است و اگر در این وضعیت به برزخ متولد گردد، با باطن انسانی تولد خواهد یافت. عدم وجود دغدغه های فوق عقلانی (آرمان های انسانی) در یک فرد، نشان دهنده ی آن است که در او اساساً باطن انسانی شکل نگرفته است و با این شرایط، با باطن انسانی به برزخ متولد نمی گردد. قلب انسانی با قلب حیوانی متفاوت است. قلب حیوانی مأمن عشق های زمینی است، اما همه ی ما بواسطه ی قلب انسانی است که عاشق غیب (الله، خانواده آسمانی، ملائک و ...) می شویم و سعی در برقراری ارتباط با آنها می نماییم. قلب انسانی است که مقام خانواده حقیقی ما را درک می کند و در آن طلب رسیدن به آن مقام در قیامت‏، بوجود می آید. وقتی کسی به این مرحله از ادراک رسید، باید برای شناخت خانواده ی حقیقی خود تلاش نموده و قرار گرفتن در کنار آنها را به عنوان یک هدف اصلی در نظر بگیرد. باید فاصله ی میان خود و آنها را طی نموده و خودش را به خانواده اش برساند. وقتی دغدغه ی کسی بر این تعلق گرفت که من باید به بلندای بزرگی خانواده ام، بزرگ و ثروتمند شدم. دیگر نوع شادی ها و غصه های او متفاوت خواهد شد. او دیگر با کمبودها‏ مشکلات‏، شکست ها، بی حرمتی ها و ... رنجیده خاطر و عصبی نخواهد شد. بلکه افکارش را به سمت ارتباط با غیب متمرکز خواهد نمود. انسانی که پیامبرش را نه به عنوان یک نبی واجب الاطاعه، بلکه به عنوان یک پدر دلسوز و مهربان، می یابد و یا طعم داشتن اهل بیت را به عنوان پدران حقیقی اش می چشد، دیگر آرام آرام شروع به ارتباط و ملاقات با آنها نموده و از کثرت این ارتباط ها به لذت و آرامش می رسد. هدف او از برقراری اینگونه ارتباطات، تأمین نیازهای بخش های پایین تر نیست، بلکه ارتباط او تنها به منزله ی ارتباط یک فرزند با خانواده اش می باشد. وقتی این ارتباط ها برقرار شد، لذت، انس، آرامش، قدرت، عزت، شرافت، سکون، متانت و استحکام شخصیتی نیز بدنبال این ارتباط ها برای فرد حاصل می گردد. از این پس دیگر این انسان از کم شدن محبت کسی، به غصه نمی افتد و یا از خیانت کسی احساس بدبختی نمی کند. چرا که او عشق را از کانون اصلی عاطفه دریافت نموده و دیگر محتاج محبت انسان های دیگر نخواهد بود. البته این انسان در روابط عاطفی زمینی خود بسیار موفق است اما در این روابط محتاج و وابسته ی عاطفه ی کسی نیست، اساساً عشق های زمین او نیز رنگ آسمان می یابد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: افزایش ایمان، عشق به همسر و فرزند را زیاد می کند. البته افزایش ایمان به معنای افزایش تشبه انسان و به الله و تجلی اسماء بیشتر خداوند در او و رسیدن به شادی و قدرت و آرامش بیشتر است. بنابراین اگر انسان از بخش فوق عقلانی به عنوان بخش اصالت یافته ی وجودی اش، به سراغ بخش های پایین تر رفته و در آن بخش ها، شروع به برقراری ارتباط نماید. تمام ارتباطات گیاهی، حیوانی و ... نیز برای او زیباتر شده و از ساده ترین ارتباطات زندگی اش لذت بسیاری خواهد برد. محال است لذتی که یک مؤمن از خوردن یک پرتقال، دیدن یک گل، لمس قطرات باران و ... درک می کند را کسانی که فوق عقل فعالی ندارند، درک نمایند. فراموش نکنیم که حجم لذات طبیعی یک مؤمن همیشه از دیگران بیشتر است، اما با این تفاوت که او برای تمام لذاتش برنامه ریزی دارد. ارتباط با غیب‎، شادی بخش انسانی نوع غصه های یک شخص با باطن انسانی، با یک دانشمند و یا یک انسان با باطن حیوانی بسیار متفاوت است. آنچه که برای یک باطن انسانی، شادی آور است، خود ارتباطات او با غیب است. در بخش فوق عقلانی نفس ارتباطات فوق عقلانی است. که موضوعیت دارد و هرگز این ارتباطات، به سبب رسیدن به خواسته و با حاجتی صورت نمی پذیرد. ارتباط با ملائکه الله، با 14 معصوم، انبیاء، شهدا، اولیاءالله و امامزادگان و ... است که به خودی خود برای یک باطن انسانی ارزشمند می باشد و اگر روزی راه این ارتباطات برای او بسته شده و راهی به غیب برایش گشوده نگردد، غصه دارترین فرد عالم بوده و گویی مرگ او فرا می رسد، در آخر زیارت امامزاده ها یکی از غصه های اهل ایمان را مشاهد می کنیم‎، فلا تسلب منی ما أنا فیه. وقتی انسان طعم بهشت را چشید تنها دغدغه اش آن است که از بهشت خارج نگردد. اما این نکته را از یاد نبریم که بدون مهندسی آرزوها نمی توان به پروازهای فوق عقلانی دست یافت. کسب معرفت صحیح انسان را به مهندسی معشوق ها موفق می کند و آن وقت است که دغدغه ها و غصه های انسان متعالی می گردد. کمی به جای پرداختن به اعمال عبادی، باید فکر کرد و به کسب معرفت پرداخت.

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 5893
زمان انتشار: 21 دسامبر 2016
| |
با چه كساني دوست شويم؟

استاد محمد شجاعی؛ شادی: جلسه 17

با چه كساني دوست شويم؟

همان‌طور که در دنیا برای زندگی‌مان جنس‌های خوب انتخاب می‌کنیم، برای آخرت هم جنس‌های خوبی از دوستان انتخاب کنیم.

وقتی ما در نمازهای پنج‌گانه از خداوند صراط مستقیم را درخواست می‌کنیم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ* صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ= ما را به راه مستقیم هدایت کن* راه کسانی که به آنان نعمت دادی». در واقع این آیه راه مستقیم را، راه كسانى معرّفى مى‏ كند كه مورد نعمت الهى واقع شده ‏اند که عبارتند از: انبیا، صدّیقین، شهدا و صالحین. آدم‌های صالح کسانی‌اند که خوب، شاد، آرام و مهربان هستند. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «المُؤمِنُ آنِسُ الاُنسِ، جَیِّدُ الجِنسِ، مِن طینَتِنا أهلَ البَیتِ = مومن خونگرم و خوش‌جنس است و از جنس ما اهل بیت است». به تعبیری مؤمن بی‌عاطفه نیست. در خانواده به گونه‌ای رفتار می کند که مورد علاقه همه قرار می‌گیرد. او حتی اگر کسی را دوست نداشته باشد ولی آنقدر از عشقش او را اشباع می‌کند، که فرد سرشار از عاطفه و عشق می‌شود. در این خصوص روایتی از امیرالمؤمنان علی (علیه‌السلام) نقل است که فرمودند: «الْمُؤمِنُ مَأْلوُفٌ وَ لاخَیْرَ فیمَنْ لایَأْلِفُ وَ لایُؤْلَفُ= مؤمن، انس‌پذیر است و آن كه نه انس مى‌گیرد و نه مأنوس مى‌شود، خیرى در او نیست». آدم‌های که اهل الفت‌گیری نیستند، خیری هم ندارند. مؤمن آنقدر مهربان و نرم است که هیچ وقت خودش را بهتر از گناهکاران نمی‌بیند حتی التماس دعا هم به آن‌ها می‌گوید و مهربان‌تر از همه خداست. به گونه‌ای است که وقتی با او دوست می‌شوی، جنست عوض می‌شود. مثل کیمیاست. همه جهنم‌ها خاموش می‌شود. همچنین چه افتخاری که جنس ما از اهل بیت (علیهم السلام) است. پس قیمتمان را هیچ وقت از یاد نبریم. اگر این را فهمیدیم هیچ وقت گدای محبت دیگران نمی‌شویم و احساس بی‌ارزشی نمی‌کنیم. اگر کسی خودش را شناخت؛ استغنا پیدا می‌کند و قوی می‌شود. پس شاد و خوب زندگی کنیم چون از جنس بهشت هستیم.   برگرفته از بحث شادی جلسه 17

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 5892
زمان انتشار: 21 دسامبر 2016
| |
قیمت آدم‌ها در گروه دوستان اوست

استاد محمد شجاعی؛ شادی: جلسه 17

قیمت آدم‌ها در گروه دوستان اوست

قیمت هر کسی از معاشرت با دوستانش بدست می‌آید. امام سجاد (علیه‌السلام) به خداوند چنین عرض می‌کند: «انس با خودت و دوستانت و فرمان بردارانت را به من ارزانی دار و مرا زیربار منت و وامدار هیچ گناهکار و کافری قرار مده و هرگز به آنان نیازمند مگردان». به تعبیری از خدا بخواهیم که ما را با خودش، خانواده آسمانی و آدم‌های بهشتی انس دهد.

بعضی از آدم‌ها ده رمان خیالی یا افسانه‌ای را مطالعه می‌کنند اما در مورد مادرشان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و خانواده آسمانی‌شان که قرار است بعد از وفات به آن‌ها ملحق شود، چیزی نمی‌داند. حضرت در دعای خویش از خدا می‌خواهد که کاری نکند که محبت یک کافر یا گناهکار به او باعث شود زیر دین او باشد. چون همین مقدار ارتباط تأثیرگذار است. در ادامه می فرمایند: «بَلِ اجْعَلْ سُكُونَ قَلْبِی وَ أُنْسَ نَفْسِی وَ اسْتِغْنَائِی وَ كِفَایَتِی بِكَ وَ بِخِیَارِ خَلْقِكَ= خدایا آرامش دلم آسایش جانم و بی‌نیازیم و کفایتم را به خودت و بندگان خوبت قرار بده». انسان‌ها با معشوق‌شان آرامش و انس می‌گیرند و انسان بهشتی باید قیمتش در دستش باشد و زمینه انتخاب، ارتباط و معاشرت را به گونه‌ای فراهم نکند تا مجبور شود با افراد بدی سروکار داشته باشد که طلبکار به آن‌ها شود و مشکلاتی را برای ما فراهم نکنند که باعث تاریکی او شود.   برگرفته از بحث شادی جلسه 17

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 5890
زمان انتشار: 21 دسامبر 2016
| |
کلید شادی چیست؟

کلید شادی چیست؟

خوشبخت‌ترین مردم کسی است که با مردمان بزرگوار معاشرت داشته باشد.

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 5889
زمان انتشار: 21 دسامبر 2016
| | | |
(17) «معاشرت با خوبان» کلید شادی است

شادی جلسه 17 ؛ 95/9/20

(17) «معاشرت با خوبان» کلید شادی است

انسان موجودی اجتماعی است و بخشی از نیازهایش، در معاشرت با دیگران معنا پیدا می‌کند. همان‌طور که مسائل معنوی بر اجسام و اشیاء به‌صورت مستقیم اثر می گذارند، «معاشرت و انس با خوبان» نیز، در شادی انسان تأثیرگذار است.

تأثیر معنویت بر اجسام و اشیاء عالم درباره درک و شعور و همچنین تأثیرپذیری اشیا و اجسام در آیات قرآنی اشاراتی شده است که به یک نمونه از آن پرداخته می‌شود: قرآن کریم در دسته‌بندی انسان‌ها یک گروه را نام می‌برد که قیمت‌شان مثل سنگ است و گروه دیگر پست‌تر از سنگ‌اند: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِیَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً= سپس دل‌هاى شما بعد از این [واقعه] سخت گردید؛ همانند سنگ یا سخت‏‌تر از آن» در پاسخ به اینکه چرا بعضی از آدم‌ها از سنگ پست‌ترند، سه دلیل می‌آورد: - « وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ= و از برخى از سنگ‌ها نهرهایی بیرون مى‏‌زند» چون سنگ‌ها آنقدر نرمی دارند که در مقابل نهرها شکافته می‌شود و از دل‌شان نهر جاری می‌شود ولی آدم‌ها دلشان از سنگ هم سخت‌تر است. -«وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ= و پاره‏‌اى از آن‌ها مى ‌شكافد و آب از آن خارج مى‌‏شود» یعنی بالاخره از دل سنگ شکافی برداشته می‌شود و از دلش آبی بیرون می‌ریزد. - «وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ= و برخى از آن‌ها از بیم خدا فرو مى ‌ریزد» بعضی از سنگ‌ها از خشیت خدا فرو می‌ریزند اما بعضی از آدم‌ها از نام خدا تحولی پیدا نمی‌کنند. تحقیقات پرفسور ماسارو ایموتو بر ملکول‌های آب نشان می‌دهد که مسائل معنوی به صورت مستقیم بر اشیاء و اجسام تأثیر می‌گذارد که در این تحقیقات، ایشان با فیلم و عکس نشان داده اگر مولکول‌های آب نام الله یا صدای قرآن شنیده شود، اشکال زیبایی پیدا می‌کند اما هنگامی که نام شیطان یا موسیقی بد گذاشته می‌شود، اشکال زشتی به خود می‌گیرد. پس انسان از همه چیز تأثیر می‌گیرد، به ویژه خیال انسان که خیلی حساس است. اشیاء هم ظهورات خداوند هستند و خداوند ظهور بی‌شعور ندارد. بخاطر همین در روایت آمده که زمین در روز قیامت می‌تواند بر علیه انسان شهادت دهد. حتی لباس تنمان هم برایش فرق می‌کند که گناه کنیم یا عبادت کنیم یا ابزارهای که استفاده می‌کنیم فرق می‌کند که از آن‌ها درست استفاده کنیم یا نه! خوشبخت ترین مردم چه کسی است رابطه دنیا با آخرت مثل رابطه جنین با رحم دنیاست. مادر برای حفظ جنین لازم است به باید و نبایدهایی عمل کند؛ چون هر چه بشنود، بخورد، خیال کند، حتی غم و شادی‌هایش همه در جنین او اثرگذار هستند. ورودی‌های ما هم در رحم دنیا بر باطن ما تأثیر می‌گذارد. کسی نمی‌تواند بگوید در تلگرام و اینترنت هستم، اما تأثیری بر من نمی‌گذارد. این طور نیست. حضور در این فضاهای مجازی اثرات بدی در روح انسان می‌گذارد. یکی از ضروریات زندگی این است که آدم های خوب را شناسائی و با آن‌ها معاشرت داشته باشیم. در روایت نقل است آدم بی‌عرضه کسی است که دوست خوب نداشته باشد و از آن بی‌عرضه‌تر کسی است که دوست خوب داشته باشد، ولی از او نتواند استفاده کند، یا او را از دست بدهد. در معاشرت دقت کنیدکه با کسانی دوست شویم که انسان‌های شاد و خوب و خوش‌طینتی باشند. یعنی از دوستی با آن‌ها نورانیت و آرامش بگیرید و از دوستی با آدم‌های عصبی و پرخاشگر بپرهیزید؛ چون در روح آدمی تأثیر بد دارند. در این خصوص نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند: «أسعَدُ الناسِ مَن خالَطَ كِرامَ الناسِ= خوشبخت‌ترین مردم کسی است که با مردمان بزرگوار معاشرت داشته باشد». گاهی وقت‌ها انسان با دیدن کسی کراهت پیدا می‌کند. اما بعضی آدم‌ها در برخوردشان، نورانیت و انرژی و آرامش به انسان می‌دهند. روح به تخلیه و استغفار احتیاج دارد. اگر انسان خروجی نداشته باشد، روحش عفونت می‌گیرد. همان‌طور که اگر بدن به حمام نرود، آلودگی و عفونت می گیرد. روح برای برطرف کردنش آلودگی‌هایش نیاز به حمام دارد که آن حمام «استغفار» است. آدم‌های که به عنوان دوست انتخاب می‌کنید حتما باید شاد و بانشاط باشند و در پیدا کردن آن باید گشت. همان‌طور که طبیعت‌گراها پاتوق دارند، فطرت‌گرایان هم پاتوق دارند که با شرکت در آن پاتوق‌ها باید دوست خوب پیدا کرد.

فیلم

1 - (17) «معاشرت با خوبان» کلید شادی است

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed