www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 7471
زمان انتشار: 25 مارس 2019
| |
ذکرهایی که ما را از ترس، غم، توطئه مصون نگه داشته و به شادی می‌رسانند

راه های مبارزه با غم، جلسه 76، 96/6/27

ذکرهایی که ما را از ترس، غم، توطئه مصون نگه داشته و به شادی می‌رسانند

«ترس»، «غم»، «مکر» و «دسیسه دیگران» و «حوائج دنیائی» ۴ موردی هستند که گاه ناله­‌مان را بلند می‌­کند و دنبال راه نجات می‌گردیم. اما امام صادق (علیه السلام) برای این ۴ مورد، چهار ذکر از قرآن کریم به ما می‌­آموزند تا بتوانیم به شادی و آرامش برسیم.

بحثمان درباره‌ی برطرف کردن غم به بحث استعانت از خداوند تبارک و تعالی رسید. فرمایشی از امام صادق علیه‌السلام بود که فرمودند: من  تعجب می کنم کسی که از ۴ چیز ناله و غصه دارد و چگونه به ۴ چیز  آرامش بخش پناه نمی برد. در اولین مورد می‌فرماید:«عَجِبْتُ لِمَنْ فَزَعَ مِن أرْبَعٍ كَیْفَ لا یَفْزَعُ إلى أرْبَعٍ: عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَیْفَ لا یَفْزَعُ إلى قَولِه حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِیلُ ». می‌فرماید تعجب می‌کنم از کسانی که ترس و اضطراب در زندگیشان دارند به خصوص ترس‌هایی که نسبت به آینده دارند و همیشه دلشوره دارند که نکند این طور بشود، نکند آن طور شود... حضرت می‌فرماید برای چنین ترس هائی به ذکر  (خدا ما را بس است و بهترین وکیل است) متوسل شوید». وکیل گرفتن خدا یعنی به جای این که اضطراب، ترس، دلخوری و کینه ها را در وجود خودت بریزی، کارها را به خدا بسپار و دلت را پاک  و آرام نگهدار و بگو خدایا! تو وکیل من هستی. هر طور که خودت می دانی این مشکل من را حل کن. پس خودتان را ناآرام نکنید و اضطراب به خودتان راه ندهید. چون معنای اضطراب این است که ما در کنار خدا مضطربیم. در حالی که این خیلی بد است که انسان در کنار خدا نا آرام باشد. در ادامه می‌فرماید: «فإنّی سَمِعْتُ اللَّهَ یَقُولُ بِعَقَبِها: فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ= پس آن گروه از مؤمنان به نعمت و فضل خدا روی آوردند و بر آنان هیچ الم و رنجی پیش نیامد». این فرمول، فرمول فوق العاده مهمی است. قبلا گفته شد ذکرها مثل فرمول های فیزیکی هستند. مسائل متافیزیکی دقیقاً مثل فیزیک هستند. چون قوانین متافیزیک را همان کسی که قوانین فیزیک را خلق کرده، قرار داده است. اگر ترس و اضطراب دارید، این ذکری که حضرت می‌فرماید را انجام بدهید تا ترس شما از بین برود. علاوه بر این که مشکلتان حل می‌شود، نعمت بیشتری هم نصیب تان می‌شود. اما برای این که این نعمت نصیب تان بشود، نیاز به باور و اعتقاد درست دارید. ذکر مثل سفینه‌ی فضایی می‌ماند که شما را بالا می‌برد و به مقصدتان می‌رساند. ولی باید بلد باشید از آن استفاده کنید. مثلا مهارت های ذکر گفتن را خوب بدانید. انس بگیرید و بفهمید که چه می گوئید. برای رهایی از غم، ذکر «لا إلهَ إلاّ أنتَ سُبحانَكَ إنّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» را بگوئید امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «و عَجِبتُ لِمَنِ اغتَمَّ كیفَ لا یَفزَعُ إلى قولِهِ عَزَّ و جلَّ: «لا إلهَ إلاّ أنتَ سُبحانَكَ إنّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»؟! فإنّی سَمِعتُ اللّه َ عَزَّ و جلَّ یقولُ بِعَقِبِها: «فاسْتَجَبْنا لَهُ و نَجَّیناهُ مِنَ الغَمِّ و كَذلكَ نُنْجِی المُؤْمِنینَ= من تعجب می‌کنم از كسى كه اندوهگین مى‌شود و به این سخن خداوند عزّ و جلّ پناه نمى‌برد: «معبودى جز تو نیست، منزّهى تو، راستى كه من از ستمكاران بودم»؟ زیرا شنیدم كه خداوند عزّ و جلّ به دنبال آن مى فرماید: «پس [دعاى] او را برآورده كردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را این چنین نجات مى دهیم». این ذکر برای حضرت یونس است که در دل ماهی خواند: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین». «لا اله الا انت سبحانک»، یعنی خدایا! من گرفتار عمل خودم هستم، ما بنده‌ایم، ما معصوم نیستیم، ظلم کردیم، اشتباه کردیم، خطایی کردیم. برای پاک شدن  و نجات از گرفتاریها این ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین»  را زیاد بخوانیم. کلمه  «کذلک» هر وقت در قرآن ذکر می شود، یعنی فرمول و قاعده‌ی خلقتی می‌خواهد بگوید و آن این است که این ذکر فقط برای حضرت یونس علیه السلام نبود. «و کذلک» یعنی همین طور شما مومنین که اهل ایمان هستید را هم نجات می دهیم. پس به جای اینکه بنشینیم و به خدا اعتراض کنیم‏، این ذکر را بگوئیم. خدا حلش می کند. حتی آنجائی که خودت هم مقصر بودی و خراب کاری کردی، باز هم از خدا کمک بخواه. پس خدا قاعده به دست ما می‌دهد. همان طور که برای درمان بیماری پیش دکتر می‌رویم و دارو مصرف می‌کنیم. برای درمان غم هم خدا دستور می‌دهد که دارویش این ذکر است: «لا اله الا انت  سبحانک انی کنت من الظالمین فستجبنا له ونجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین». برای دفع مکر و حیله دیگران به ذکر «وَ أُفَوِّضُ أمرِی إلَى اللّه ِ إنَّ اللّه َ بَصیرٌ بالعِبادِ» پناه ببرید حضرت می‌فرماید: «و عَجِبتُ لمَن مُكِرَ بهِ كیفَ لا یَفزَعُ إلى قولِهِ: «وَ أُفَوِّضُ أمرِی إلَى اللّه ِ إنَّ اللّه َ بَصیرٌ بالعِبادِ»؟! فإنّی سَمِعتُ اللّه َ جلَّ و تَقَدَّسَ یقولُ بِعَقِبِها: «فَوَقاهُ اللّه ُ سَیِّئاتِ ما مَكَرُوا= و درشگفتم از كسى كه به او نیرنگ زده مى شود، چرا به این سخن خداوند پناه نمى برد:«و كارم را به خدا مى سپارم، همانا خداوند به [حال ]بندگان بیناست»؟ زیرا شنیدم كه خداوند جلّ و تَقَدَّسَ به دنبال آن مى‌فرماید: «پس، خداوند او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ مى كردند، حفظ نمود». در زندگی هر انسانی، افرادی قرار می‌گیرند که به آدم کلک می‌زنند، صادق نیستند و این  امر طبیعی است. باید هم باشد. چون انسان در مسیری که به سمت هدف خلقتش حرکت می‌کند، نیاز به بلا و سختی و دشمن دارد تا بتواند به آن مقامی که برایش در نظر گرفته شده‏، برسد. پس ما به طور طبیعی، به سختی و کسانی نیاز داریم که ما را اذیت کنند تا روحمان قوی بشود و بتوانیم اسماء الهی مثل «عفو» خدا را جذب کنیم و شبیه او شویم. شرافت هر انسانی هم به تعداد اسم هائی است که از خدا دارد و هر چقدر اسم از خدا دریافت کنید، درجه، مقام و قربتان بیشتر می شود. به طور طبیعی کسانی سر راه ما پیدا می‌شوند که به ما مکر می‌کنند، کلک می زنند، دروغ می گویند، نفاق دارند، حالا چطور می توانیم این مکری که او به ما کرده را دفع کنیم؟ امام صادق علیه السلام این طور پاسخ می‌دهد که به ذکر «وَ أُفَوِّضُ أمرِی إلَى اللّه ِ إنَّ اللّه َ بَصیرٌ بالعِبادِ» پناه ببرید. چون حضرت می فرماید: «فإنّی سَمِعتُ اللّهَ جلَّ و تَقَدَّسَ یقولُ بِعَقِبِها : «فَوَقاهُ اللّه ُ سَیِّئاتِ ما مَكَرُوا» این داستان مربوط به کسی است که مورد اذیت و آزار و مکر قرار گرفته و کارهایش را به خدا می سپارد: «وَ أُفَوِّضُ أمرِی إلَى اللّه ِ إنَّ اللّه َ بَصیرٌ بالعِبادِ» نتیجه این شد که خداوند او را از نقشه های سوء آنها نگه داشت. پس اگر کسی دنبال مکر و توطئه به شماست، با ذکر «وَ أُفَوِّضُ أمرِی إلَى اللّه ِ إنَّ اللّه َ بَصیرٌ بالعِبادِ» کارهایت را به خدا واگذار کن. در آخرین مورد حضرت می فرماید: «و عَجِبتُ لِمَن أرادَ الدنیا و زینَتَها كیفَ لا یَفزَعُ إلى قولِهِ تباركَ و تعالى: «ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إلاّ باللّهِ»؟! فإنّی سَمِعتُ اللّه َ عزَّ اسمُهُ یقولُ بعَقِبِها: «إنْ تَرَنِ أنا أقلَّ مِنكَ مالاً وَ وَلَدا / فعَسَى رَبِّی أنْ یُؤْتِیَنِ خَیرا مِن جَنَّتِكَ» و عسى مُوجِبَةٌ= و در شگفتم از كسى كه خواهان دنیا و زیب و زیور آن است، چرا به این سخن خداوند تبارك و تعالى پناه نمى برد: «آنچه خدا خواهد، نیرویى جز به [قدرت] خدا نیست»؟ زیرا شنیدم كه خداوند عزّ اسمه به دنبال آن مى فرماید: «اگر مرا از حیث مال و فرزند كمتر از خود مى بینى، امید است كه پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرماید». بعضی ها  طالب دنیا هستند. در هر کمالی دوست دارند بهترینش را داشته باشند. مثلا خانه اش کوچک است و دوست دارد بزرگ تر از آن را داشته باشد. حضرت می فرماید: تعجب می کنم از کسی که دنیا و زینت دنیایی می خواهد، ولی به این قول خداوند تبارک و تعالی « ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إلاّ باللّهِ= هیچ قوتی نیست مگر از جانب خدا» پناه نمی برد. باید انسان به این یقین برسد که خدایا به من تا حالا هرچی دادی لیاقتش را نداشتم و تو به من دادی. «ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إلاّ باللّهِ» یعنی هیچ توانی نیست مگر از جانب خدا. ولی وقتی گفتی: من دکترم، من مهندس، من تاجرم، من مغز اقتصادم و دعا و ذکر را فراموش کردی از خدا دور می شوی. «ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إلاّ باللّهِ» یعنی من هیچ کاره ام، هر چی خدا بخواهد. دستور قرآن هم است که می فرماید هر وقت خواستید کاری انجام بدهید، بگوئید: «ان شاء الله».  دنیا مال خداست. اسباب و علل دست خداست. خودش سبب سازی می کند، یعنی  از جایی که فکرش را نمی کنید مشکلاتتان حل می شود. قا/شماره 3 درمان غم

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7364
زمان انتشار: 28 سپتامبر 2017
| |
«قدرت روح»  لازمه بهره مندی از نعمت های برزخی است

قدرت و بزرگی روح جلسه دوم؛ 96/5/6

«قدرت روح» لازمه بهره مندی از نعمت های برزخی است

انسان موجودی است که از روح خدا آفریده شده و با داشتن قوه «فوق عقل» ظرفیت بی نهایت در تشبه به خدا را دارد، یعنی توانائی جذب تمام اسماء و صفات حق تعالی را دارد، اما برای به دست آوردن چنین کمالی نیاز به «قدرت و توانائی روح» دارد و بدون آن نمی‌تواند ظرفیت بی نهایت طلبی اش را پر کند.

رابطه دنیا با حیات ملکوتی و برزخی مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. جنینی که در رحم مادر شکل می‌گیرد، بعد از 9 ماه وقتی که به دنیا می‌آید، تحت یکی از این ۵ تولد تقسیم‌بندی می‌شود: ۱- تولد «ناقص یا معلول» ۲- تولد سالم ۳- تولد بیمار ۴- تولد ضعیف ۵- تولد سالم قوی. انسان در لحظه ورود به برزخ نیز یکی از این ۵ نوع تولد را خواهد داشت. در درک عظمت و بزرگی برزخ باید گفت، همان طور که دنیا خیلی بزرگتر از رحم مادر است، نظام برزخی هم چنین وسعتی نسبت به دنیا دارد. یعنی نظام برزخی انتها ندارد. آنقدر قدرتمند و وسیع است که اگر انسان خودش را برای آن نظام آماده نکند، تولدش، تولد دردناکی خواهد بود. چنانچه اگر جنینی خودش را در رحم مادر برای دنیا آماده نکرده باشد، ناقص یا معلول متولد می شود و باید در دنیا زجر بکشد؛ یا اگر بیمار متولد شود، باید رنج درمان را تحمل کند؛ یا اگر ضعیف باشد، باید معطلی و رنج تقویت را تحمل کند. به همین ترتیب اگر انسان در نظام دنیایی، خودش را خوب نسازد و آماده و قوی نکند تا تولد سالم یا سالم قوی داشته باشد، ورودش به نظام ملکوتی و برزخی همراه زجر، گرفتاری و معطلی خواهد بود. بعضی از آدم ها فقط زندگی می‌کنند. یعنی فقط درگیر کمالات جمادی یا گیاهی یا علمی هستند، ولی به هیچ وجه روحشان شباهت و سازگاری به بهشت ندارد. اینها وقتی از دنیا می‌روند، نمی‌توانند از هیچ یک امکانات برزخ که فضای بی‌نهایت زیباتر و کاملتر از دنیاست، استفاده کنند. در نتیجه کل نظام برزخ را تا قیامت در حال زجر کشیدن خواهند بود. برزخ یک سیستم فوق‌العاده ریاضی و دقیق است. انسان باید به وزان حیات دنیایی اش بتواند خودش را به گونه‌ای بسازد که هم اذیت نشود و هم شاد و آرام باشد و از زندگی‌اش لذت ببرد و بتواند در این شادی و آرامش روحش را بقدری قوی سازد که وقتی می‌خواهد از این جا برود، به وسعت آنجا زندگی کند و هم تجهیزات با خودش ببرد. بچه در رحم مادر زندگی ساده‌ای دارد. نیاز به خیلی از تجهیزات ندارد. یک غذای معمولی می‌خورد که آن هم فقط خون است که از طریق بندناف دریافت می‌کند. همان برایش بس است. اما در حال اندام زایی است و همه چیز را برای دنیا تهیه می‌کند. چون می‌خواهد وارد سیستمی شود که بی‌نهایت پیچیده‌تر از رحم مادر است. روح انسان هم در دنیا باید آنقدر قوی باشد که بتواند از خوراکی‌های برزخ که هزار جور مزه دارد‎، یا از دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه که آنجا برپا می‌شود، یا مهمانی‌های باشکوه که برگزار می‌شود، بتواند استفاده کند. کسی که می‌خواهد به اندازه خدا عمر کند و مثل خود خدا باشد و در بهشت دست به آفرینش بزند، احتیاج به قدرت و بزرگی روح دارد. آدم‌های کم ظرفیت، ضعیف، حساس، زودرنج، عصبی، پرخاشگر، بدبین، خودکم بین و آدم‌هائی که اعتماد به نفس ندارند، با مرگِ بد از دنیا می‌روند. اینها نه تنها نمی‌توانند از بهشت استفاده کنند، بلکه عذاب و گرفتاری دارند. آن هم به خاطر مشکلاتی که خودشان برای خودشان ایجاد کرده اند. اغلب اینها هم می‌گویند دست خودم نبود. حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِیقِ= آه از کمی توشه و طولانی بودن مسیر». انسان برای مسیر طولانی، نیاز به توشه دارد و این توشه در نفس تهیه می‌شود. مثل جنین که در رحم مادر است. توشه‌ی این جنین در خودش است. روح شما هم که باید آماده شود تا بدن برزخی تان شاد و آرام باشد، باید توشه داشته باشد. توشه اش همان روح قوی است. پس ما اگر بخواهیم در دنیا زندگی شاد و آرامی داشته باشیم، احتیاج به قدرت و بزرگی روح داریم و اگر هم بخواهیم در برزخ و آخرت زندگی توأم با شادی و آرامش داشته باشیم، نیاز به قدرت روح دارد.  برای آرامش روح تان در برزخ، نیاز به قدرت روح در پنج بخش قوای وجودی تان دارید ما در ساختار وجودی انسان پنج بخش داریم: حس، خیال، وهم، عقل، فوق عقل. اکنون هریک را توضیح می دهیم. اول) حس که همواره مقارن با محسوسات است. مثل ارتباط با یک انگشتر که از راه حس لامسه صورت می‌گیرد. این ارتباط از راه «ماده، شکل، صورت و اندازه» است. دوم) خیال است که با حذف ماده صورت می‌گیرد، ولی صورت و شکل آن ماده در ذهن انسان جا می‌گیرد. مثل تصویری که از حرم امام رضا علیه‌السلام در ذهن خود می‌سازیم. سوم) «وهم» که یک حقیقت جزئی است که وابسته به شخص است، اما نه ویژگی ماده را دارد، و نه ویژگی صورت و شکل و اندازه؛ ولی واقعیت خارجی دارد و منشأ اثر است. مثل عشق، دوست داشتن پدر و مادر، حب وطن، عشق های زمینی، افتخار، ذلت، عزت، آبرو، بی آبروی، کینه و ... چهارم) «عقل» که وجود کلی است و قابل صدق بر افراد بی شمار. مثلاً دو به اضافه دو می شود چهار؛ یا مجموع زوایای داخلی مثلث 180 درجه است؛ یا رادیکال 16، می شود ۴ و هزاران قواعد دیگر که انسان در رشته های مختلف علوم دانشگاهی می خواند. پس عقل یک امری است که واقعیت خارجی دارد و اصطلاحاً به آن «علم» گفته می شود. پنجم) «فوق عقل» که کمال بی نهایت و نامحدود است که به آن «الله» تبارک و تعالی می‌گویند. یعنی وجود نامحدود و بی نهایت با کمالات بی نهایت. این وجود نامحدود، نه با حس، نه با خیال، نه با وهم و نه با عقل درک می شود، بلکه فقط با بخش فوق تجرد قابل درک و شهود است. اگر انسان بخواهد در زندگی دنیایی اش قوی باشد، باید 5 قوه‌ی حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقلش را قوی کند. این را قدرت روح می‌نامند. نتیجه‌ی این قدرت روح، تولید شادی و آرامش هم در دنیاست و هم در هنگام وفات و زمانی که وارد برزخ می‌شود. کوتاهی و آلودگی در هر یک از این پنج قوه، روح انسان را فلج می‌کند. پس ما باید دقت کنیم حس، خیال، وهم و عقل پاک و سالمی داشته باشیم تا به رشد بی نهایتِ ما لطمه‌ای وارد نشود و نیز بتوانیم سیستم قدرتمند روحی بسازیم تا هم در دنیا شاد و آرام باشیم و هم در نظام برزخی، قیامتی و بعد از قیامت و لازمه این کار این است که انسان باید نظام تغذیه ای و واردات و صادرات نفسش را کنترل کند. «سبک زندگی غلط» علت افزایش سرطان و بیماری های قلبی است   بیماری‌های سبک زندگی، نشان‌دهنده مسائل اشتباهی است که در شیوه‌های زندگی امروزی ما وجود دارند. مردم امروز از بس بد زندگی می‌کنند، دائما پر از اضطراب و استرس و فشار روحی و خیالات و افکار بد هستند. بنابراین، آمار سکته، سرطان، ام اس، آلزایمر و صدها بیماری دیگر بالا رفته، یعنی کشتار زیادی از ما در حال اتفاق افتادن است و همه به خاطر سبک زندگی غلطی است که ما داریم. ما در ۸ سال جنگ دفاع مقدس ۳۰۰ هزار شهید داشتیم ولی امروزه با سبک زندگی غلط چند میلیون آدم با انواع بیماری های سرطان، ام اس، بیماری های قلبی و عروقی از بین می‌روند. سقط جنین به طور وحشتناکی بالا رفته، اکثر زایمان ها خراب شده، در حالی که قبلا به طور استثنا یک خانمی سزارین می‌کرد. اما امروزه بیش از 50 درصد خانم ها زایمان‌های سزارین دارند و این حاکی از این است که سبک زندگی غلط انسان ها را رو به فساد و تباهی می‌برد.  آمار کشتار و مرگ و میر در جامعه روز به روز بیشتر و بالاتر می رود و از طرفی آمار تولدهای ما کم می شود. همه اینها برای این است که ورودی ها و خروجی هایمان کنترل نمی شود. شادی و آرامش در دنیا و آخرت در گرو قدرت و بزرگی روح است تقسیم بندی دیگری از قوا وجود دارد که عبارت اند از: جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی.  آدمی که بدنش قوی نیست، هم مشکلات دنیائی پیدا می‌کند و هم مشکلات آخرتی. این که مقام معظم رهبری می‌فرماید: «ورزش مثل نماز واجب است»، یعنی ورزش یک عبادت، وظیفه و تکلیف است. انسان نباید در ورزش کوتاهی و سهل‌انگاری کند. جنبه گیاهی انسان مربوط به جنبه‌های تغذیه، رشد، تولید مثل، سلامت و زیبائی او می‌شود. بخش حیوانی هم به نظام خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و ... مربوط می‌شود. جنبه عقلی هم مربوط به تحصیل علم و دانش است و بخش فوق عقلی. در همه قوای انسان باید قدرت روح کسب کند. به ویژه در فوق عقل که شخص باید بتواند با غیب، الله، ائمه، فرشتگان، آخرت ارتباطش را قوی کند. چون زندگی آخرتی را در پیش رو دارد. بچه‌ای که ارتباطش را در رحم مادر با دنیا قطع می‌کند، می‌میرد. کسی هم که در زندگی معنویت ندارد و فقط دنبال این است که دکتر و مهندس بشود، یا پول جمع کند، در حقیقت حیات انسانی ندارد. هر چه انسان ها در بخش‌های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی موفق‌تر می‌شوند؛ سطح اضطراب، طلاق ها، خودکشی ها، افسردگی، دعواها، جنگ‌ها و اختلافات بیشتر می‌شود. مگر این که این حرکت ها و تلاشها در تحت حاکمیت نیروی «فوق عقل» آنها باشد. یعنی فقط در این حالت است که آن تلاشها مبارک خواهد بود. از نظر آمار هم بیشترین طلاق‌ها، خودکشی‌ها، افسردگی‌ها در این دو گروه است: کسانی که از نظر مال و تحصیل آدم‌های موفقی هستند. این دو گروه پر آسیب‌ترین آدم‌های یک جامعه هستند. چون به بیراهه رفته‌اند، توان شاد کردن و آرام کردنِ خود را ندارند. بنابراین، هرچقدر شخص بدون بخش «فوق عقلانی»اش موفق شود، شکست ها نیز بیشتر می‌شود و هر چقدر قوی‌تر می‌شود، در واقع مریض تر و آسیب پذیرتر است. پس دقت کنید که ملاک قدرت حقیقی مربوط به کدام بخش است. این خیلی مهم است. «شیطان» کسی است که مردم را از خدا و معنویت اسلامی دور کند قرآن کریم انسان ها را به ۶ دسته تقسیم می کند: بعضی جمادی هستند: « ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِیَ كَالْحِجَارَةِ[1]». برخی پست تر از سنگ اند «أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» دسته سوم کسانی که مثل حیوان هستند؛ « أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ[2] » و دسته چهارم پست تر از حیوانات هستند؛ «بَلْ هُمْ أَضَلُّ [3]». حیوانات به بهشت می روند ولی خیلی از انسان ها بهشت نمی روند. حیوانات عبادت و نماز، غیرت ناموسی و حیا دارند، وفادار و امانت دار هستند، ولی خیلی از انسان ها این گونه نیستند.  دسته پنجم فرمود: «شَیاطینَ الإِنسِ وَالجِنِّ[4]= شیطانهای انس و جنی». بعضی انسان ها شیطان‌اند. شیطان هر کس و هر چیزی می‌تواند باشد. آن کس که مردم را از خدا و خانواده آسمانی و ابدیت غافل کند، شیطان است. مثل معلم و استاد دانشگاهی که چون خودش فاسد است و حرکت به سمت ابدیت ندارد، شاگردانش را هم آلوده کرده و از دین و آخرت غافل می‌کند. پس هر کسی می تواند برای دیگران شیطان باشد. قرآن کریم فقط یک دسته از انسان‌ها را به معنای واقعی برخوردار از باطن انسانی معرفی می‌کند که وقتی هم از دنیا می‌روند با همان باطن انسانی به آخرت متولد می‌شوند. آن‌ها کسانی هستند که: «الا الذین آمنوا عموا الصالحات و تواصوا بالحق وتواصوا بالصبر= مگر کسانی که اهل ایمان باشند و عمل صالح انجام بدهند/ توصیه به حق می‌کنند و توصیه به صبر». همه انسان‌ها سرمایه جاودانه‌شان را از دست می‌دهند، مگر کسانی که واقعا مؤمن باشند و عمل صالح انجام بدهند، همدیگر را راهنمائی و کمک کنند، به همدیگر قدرت و انرژی مثبت و خوب می‌دهند. این استثناء است. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند: «الْمُؤمِنُ الْقَوِیُّ خَیْرٌ وَأَحَبُّ إِلَى اللهِ مِنَ الْمْؤْمِنِ الضَّعِیفِ= یک مؤمن قوی بهتر و محبوب تر از یک مؤمن ضعیف در نزد خداوند است». مؤمن قدرتمند است. انسان ها از نظر قرآن و براساس معشوق  و محبوب هایشان به شش دسته تقسیم می شوند: در این روایت، پیغمبر صلوات الله علیه مؤمن را آدم قوی می‌داند که توانسته از این پنج دسته‌بندی اولیه نجات دهد، یعنی انسان شود. در بین مؤمنین هم مؤمن قوی بهتر و محبوب تر از مؤمن ضعیف است. حال اگر از پیغمبر بپرسیم: یا رسول الله مؤمن در چه جهت قوی باشد؟ می فرماید: مؤمنی که در هر پنج بخش؛ حسی، خیالی، وهمی، عقلی و فوق عقل قوی باشد یا در کمالات جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلانی و فوق عقلانی‌اش. خداوند مؤمن قوی را دوست دارد و چرا نزد خدا محبوب تر است؟ چون به خدا شبیه تر و مقرب تر است. همان طور که در بین شاگردان، آن کس نزد استاد محبوب تر است که شبیه تر به استاد باشد. پس رمز محبوبیت در شباهت است. هر چقدر شاگرد به استاد شبیه تر باشد، محبوب تر است. ما هم هر چه اسماء الهی را جذب کنیم، به خدا نزدیک تر و محبوب تر هستیم. یکی از مهم ترین ذکرها، ذکر «یا قوی» است که بعد از نماز صبح 116 مرتبه گفته می‌شود. یعنی باید در هر پنج قوه وجود‌تان از خداوند قدرت بخواهید. فرمانده هر سازمانی باید توانائی مدیریتی و علمی داشته باشد در داستان طالوت و جالوت ثروتمندهای قوم آمدند و به پیغمبر گفتند: برای ما یک فرمانده بگذار تا ما بتوانیم با همراهی او با دشمنانمان بجنگیم. چون به ما تجاوز می‌کنند و هر دفعه که حمله می‌کنند عده‌ای از ما را می‌کشند. ما هم می خواهیم جهاد کنیم و در مقابلشان بایستیم. پیغمبر هم از طرف خدا طالوت را انتخاب کرد. طالوت هم آدم غریبه‌ای بود که پول هم نداشت. مردم قوم به حضرت اعتراض کردند که چرا چنین شخصی را برای ما پادشاه قرار دادی؟ او که پول و امکانات ندارد، چطور می‌تواند پادشاه ما باشد. خدا در این آیه شریفه ملاک فرماندار و پادشاه را چنین معرفی می‌کند: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ[5]= بی تردید خدا او را بر شما برگزیده و او را در دانش و نیروی بدنی فزونی بخشیده». پس اولین ویژگی فرمانده این است که از همه قوی تر و شجاع تر باشد. در آن زمان قدرت بدنی مهم بود و امروزه مدیریت مهم است. فرمانده باید قدرت مدیریتی داشته باشد تا بتواند فرمانروایی و حاکمیت کند. آدم ضعیف، زودرنج، عصبی، پرخاشگر و دنیاگرائی که توانائی مدیریت نفسش را ندارد، چطور می‌تواند دیگران را مدیریت کند. ویژگی دوم در کنار توان مدیریتی، تخصص است، یعنی علمش از دیگران بیشتر باشد. پس یک مدیر از نظر قرآن دو خصوصیت مهم دارد: مدیریت و تخصص. علت این که طلاق در کشور ما زیاد شده، این است که دختر و پسرهای ما قوی نیستند و به عنوان یک مدیر بزرگ نمی‌شوند. مردها اخلاق‌های زنانه پیدا کرده‌اند و زن‌های ما اخلاق‌های مردانه پیدا کرده اند. بنابراین، از همدیگر نمی توانند لذت ببرند. بعضی مردها زود قهر و گریه می‌کنند، از خانه فرار می‌کنند، زود عصبی و پرخاشگری می‌کنند. معلوم است که زن نمی‌تواند چنین مردی را دوست داشته باشد. زن، مرد قوی را دوست دارد. نه فقط در جسم و هیکل، بلکه از نظر اخلاقی و قدرت مدیریتی. ممکن است کسی جانباز باشد و از نظر جسمی ضعیف باشد، ولی روح خیلی قوی داشته باشد. زن‌ها هم باید مواظب باشند. نباید لطافت‌های زنانه‌شان را از دست بدهند. نباید تیزی و تندی داشته باشند. گاهی یک زن می‌خواهد زن سالاری کند، فکر می‌کند که کار خوبی می‌کند که می‌تواند بر مردش غلبه کند و فقط دستور، دستور او باشد. زنی که چنین روحیه‌ای دارد، هر چند بر بدن مرد تسلط دارد، اما قلب او را از دست می‌دهد. زن هائی که مردشان از آنها حساب می‌برند، هیچ وقت محبوب همسرانشان نیستند. در حالی که زن باید ضعف‌های مردش را تقویت کند. دائماً به او قدرت، امید، نشاط و انرژی بدهد. مردی هم که نسبت به خانمش عاطفه ندارد و محبت و عشق ورزی نمی‌کند و همه‌اش می‌خواهد مردسالاری کند، می‌تواند محبوب همسرش باشد. مردسالاری و زن سالاری هر دو بد است و انسان را جهنمی می‌کند. پیغمبر صلوات الله علیه فرمود: «خَیْرُكُمْ خَیْرُكُمْ لِأَهْلِهِ؛ وَأَنَا خَیْرُكُمْ لِأَهْلِی= بهترین شما خوش رفتارین شما با خانواده اش است و من، بهترینِ شما با خانواده ام هستم». اگر پرسیدند: بهترین عضو خانواده چه کسی است؟ همه باید شما را نام ببرند. هر کسی باید سعی کند درخانه بهترین باشد، زن و مرد و فرزندان باید دائماً تلاش کنند که در خانواده از یکدیگر گوی سبقت در خوبی و صبوری و گذشت و عفو و ندید گرفتن، محبت، عشق ، بزرگواری، خدمت به هم و تواضع بربایند. این خانواده بهشتی می‌شود، و گرنه  با مرگ بد و فشار قبر روبرو خواهید شد. قدرت روح/ نسبت/ مدیریت اسلامی/خانواده [1] . سوره بقره/آیه 74. [2] . سوره اعراف/آیه 179. [3] . همان. [4] . سوره انعام/آیه 112. [5] . سوره بقره/آیه 248.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7354
زمان انتشار: 8 اوت 2017
| |
(23) «رازداری» یکی از عوامل شادی است

شادی، جلسه 23، ۹۶/۵/۱۴

(23) «رازداری» یکی از عوامل شادی است

«رازداری» یكی از ویژگی‌های مثبت اخلاقی است و یک وظیفه است. هر کس علاوه بر این که باید رازهای خود را در درون صندوقچه اسرار وجودیش حفظ نماید، وظیفه دارد اسرار دیگران که به هر نحوی از آنها مطلع شده را نیز فاش نگرداند. این اسرار می تواند درد و بیماری، عبادت ها، خواب های بد و خوب و اسرار محل کار، عیوب و لغزش های دیگران باشد. پس با حفظ رازهای خود و دیگران، شادی را در وجودتان به ارمغان ببرید. وقتی صحبت از عوامل شادی می شود، نخست باید منظور از «عوامل» را دانست. در تعریف عامل دو رابطه وجود دارد: عمل کننده و پذیرنده عمل که به نام های مختلفی یاد می‌شود: عامل  و معمول؛ عمل و عکس العمل؛ علت و معلول و قضا و قدر که همه ساختار ریاضی دارند. انسان در زندگش اش هر قدری را انتخاب کند، قضای مناسب با آن قدر نیز، بر سر راهش قرار می گیرد. چون سیستم دنیا یک سیستم ریاضی است. مثل آب که در صد درجه به جوش می آید. هر جا قدر (اندازه) صد درجه ایجاد کنید، قضای جوش آمدنش فراهم می شود. غم و شادی نیز این گونه هستند. اکنون با ذکر حدیثی از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) برآنیم که یکی از عوامل شادی و غم های یک زندگی را مورد بررسی قرار دهیم. حضرت می فرماید: «مَن أسَرَّ ما یُرضِی اللّه َ عز و جل أظهَرَ اللّه ُ لَهُ ما یَسُرُّهُ= هر کسی پنهان کند آن چیزی را که خدای عزوجل را راضی می کند، خدا نیز برایش چیزی را ظاهر می کند که شادش کند». یعنی اگر به دنبال شادی هستید، باید ببینید خدا در کجا و چگونه از شما راضی می شود. یکی از آن جاها این است که عیبی را بپوشانی. حال باید دید پوشاندن چه عیب هایی موجب رضایت خدا از شما می شود. برخی می‌گویند: «بهت می‌گم اما به کسی نگی ها». این جمله را بارها استفاده کرده‌ایم. طرف مقابل هم همیشه قول داده است که به کسی نگوید. اما چطور انتظار داریم رازی را كه خودمان نگه نمی‌داریم، دیگری برایمان نگه دارد؟ محافظت از اسرار خود و دیگران وظیفه ماست. پس اولین چیزی را که باید بپوشانید، «اسرار خودتان» است. هیچ وقت اسرارتان را با  کسی در میان نگذارید. این روش غلط است که من فکر کنم احتیاج به کسی دارم و باید حرف هایم را به او بگویم که اصطلاحاً به آن «درددل» می گویند. چون باید پیش کسی درددل کنید که متخصص یا مشاور باشد. به عنوان مثال، نباید به غیر از این که اسرار زندگی تان را به کسی بگوئید، اسرار همسر و فرزندتان را هم بازگو کنید. اگر فرزند کوچکی 2 یا3 یا 5 ساله دارید، حق ندارید پیش کسی بگوئید که این بچه ام این رفتارهای بد را دارد یا خیلی شلوغ می کند و... اینها غیبت است و معصیت دارد و حرام است. امام امیرالمؤمنین على (علیه‌السلام) فرمودند: «سِرُّكَ أسِیرُك فإذا أفْشَیْتَهُ صِرْتَ أسِیرَهُ= سرّ تو اسیر توست؛ اگر آن را افشا كنى تو اسیر او مى‌شوى». اسیر شدن، یعنی الان فلانی فهمید، حالا من چکار کنم؟  این اشتباه بزرگی است که بیشتر خانم‌ها هم مرتکب می شوند. بعضی خانم ها تا به کسی اعتماد می‌کنند، دردل هایشان شروع می‌شود: از پدر و مادر، شوهر، بچه، عروس، جاری و... این ها خیلی خطرناک است. این قاعده خلقت است که وقتی چیزی را که نباید بگوئید، وقتی برملا می کنید،‏ غم و غصه به سراغتان می آید. فقط در صورتی اذن گفتن دارید که طرف مقابلتان کارشناس مشاوره باشد و انتظار برود که مشکلتان را حل کند. در اینجا حتی جواز غیبت را هم داده اند. در غیر این صورت، شما بخواهید پیش خواهرت، مادرت، دوستانت یا هر کس دیگری حرفی از خودت و مسائل زندگیت بزنی، معصیت کرده ای و اینها برایتان تولید غم می شود.  پس ما مفهومی به نام «درددل» نداریم. «درد دل» را پیش کسی بگو که شما را دوست داشته باشد و موثر باشد، مثلا باید به خدا گفت. چون اوست که ما را به معنای حقیقی دوست دارد، می شنود و محیط بر ماست، پس مشکلاتتان را به خدا و اهل بیت بگوئید. با این هدف که من هیچ کس را به جز خدا و اهل بیت ندارم. ما حتی فرشتگان و شهدا را داریم که می توانیم با برقراری ارتباط خوب با آنها درد دل کنیم. از دیگر مواردی که باید مخفی نگه داشت، «اسرار محل کارتان» است. مثلاً در کارخانه پروژه ای دارید که اسرار آن به دست شماست، حق ندارید آن را برای افراد سایر کارخانه ها یا شرکت ها بازگو کنید. این راز، امانتی است که به دست شما سپرده اند. یا اگر در جائی مشغول به کار هستید که اسرار مردم در دست شماست؛ مثلا دفتردار مشاوره هستید. حق ندارید برای کسی یا جائی این اسرار را بیان کنید. از این بالاتر اسرار یک کشور به دست شما باشد. مثل پروژه هایی که در صنایع نظامی‏ یا وزارت اطلاعات یا انرژی هسته ای به کار می روند. حق بازگو کردن این اسرار را هم ندارید. پس هر چه بیشتر حرف بزنید، بدبخت تر می شوید و آثار بد این رفتارها به خودتان برمی گردد و رسواتر می‌شوید و آبرویتان می‌رود. یکی از چیزهائی که انسان نباید به کسی بگوید، «درد و بیماری» است. یعنی تا آنجائی که می توانید، بیماری و دردهایتان را مخفی نگه دارید. مگر جائی که ضرورت داشته باشد. برای همین فرمودند: «یک راه رهایی از بیماری ها، پنهان داشتن آنهاست». همچنین در روایت داریم که وقتی انسان دردش را بپوشاند، خداوند اجر سال ها عبادت را به او می دهد. پس اگر سردرد دارید، به کسی نگوئید. خودت تحمل کن و حال کسی را هم نگیر. عبادت ها و خواب های قشنگی که می بینید را به کسی نگوئید. حتی علاقه های حرامی که دارید. مثلا به کسی علاقه پیدا کرده اید که نباید به او بگوئید. چون امکان رسیدن به او در عالم خارج وجود ندارد. پس آن را در درون خودت حفظ کن و به کسی هم این علاقه را بازگو نکن. زیرا خدا دوست ندارد این برملا شود. در ادامه حضرت می فرمایند: «و مَن أسَرَّ ما یُسخِطُ اللّه َ تعالى أظهَرَ اللّه ُ ما یُخزِیهِ = و هر كس چیزى را نهان بدارد كه خداوند متعال را به خشم مى‌آورد، خداوند كارى را برایش آشكار مى‌سازد كه او را سرافكنده سازد». پس اگر بخواهیم مورد خشم و غضب خدا قرار نگیریم، باید تمام حرام های ظاهری و باطنی دیگران را بپوشانیم. اگر قبول نکنید و بخواهید آزاد باشید و هر کاری دلتان خواست، انجام دهید، خواری و غصه به سراغتان می آید و اصلاً نمی‌فهمید از کجا این غصه آمد با اینکه همه شرایط قشنگ زندگیتان هم فراهم است، اما با داشتن همه چیز، باز نمی توانید شاد و خوشبخت باشید. این را هم بدانید خداوند به راحتی به خشم نمی‌آید و خشنود هم نمی‌شود. آن چیزی که با آن خدا خشنود می‌شود، برای انسان مفید است و آن چیزی که خدا را خشمگین می‌کند، مضر است. یعنی خوش آمدن و خوش نیامدن خدا خودخواهانه نیست، بلکه تابع عشق و مصلحت ماست. گناهت را پیش کسی بازگو نکن مگر برای خدا یکی دیگر از اسراری که نباید به کسی بگوئیم، گناهان خودمان یا دیگران است. اگر ۲۰ یا ۳۰ سال فحشا و منکرات انجام دادی، برای کسی درد دل نکن. چون کسی حق ندارد پیش کسی گناهانش را اعتراف کند. اعتراف به گناه فقط باید پیش خدا باشد. گاهی ممکن است مرتکب گناهی شده باشید که به دنبال راه توبه هستید. در این صورت بهتر است با یک کارشناسی که متخصص این کار است، صحبت کنید تا شما را از آن گناه دور کند. غیر از استاد و کارشناس حق اعتراف پیش کسی را ندارید. کسی هم حق ندارد از کسی گناهش را بپرسد. بعضی سوالها حرام است و موجب غم و غصه می شود گاهی دو دوست یا زن و شوهر سوالات بیجائی از هم می پرسند. مثلا کسی از همسرش می پرسد: «تو قبل از این که با من ازدواج کنی‏، کسی را دوست داشتی‏ یا با کسی بودی؟» این ها سوالات احمقانه ای هستند که هم برای خودمان و هم برای طرف مقابل تولید غم، غصه، افسردگی و پژمردگی می‌کند. چون این ها تجاوز به حریم آدم هاست. این آیه شریفه در همین خصوص است که می فرماید«لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ = از چیزهایى كه اگر براى شما آشكار گردد شما را اندوهناك مى ‏كند، مپرسید»(مائده/101). متاسفانه سهم زیادی از آسیب های زندگی انسان، به خاطر تجاوزهای او به حقوق دیگران است. به ویژه در خانواده که شکستن حریم‌ها زیاد دیده می‌شود. زن و شوهر گاهی از همدیگر سوالاتی می‌کنند که بوی تجاوز به هم و وارد شدن به حریم یکدیگر را دارد. مثلا با کی حرف می‌زدی؟ با کی بیرون رفتی؟ برای چی رفتی؟ فلانی به تو چی گفت؟ حتی اگر موبایل همسرت را نگاه کنی، موبایل خواهر و برادرت را  کنترل کنی. اینها کارهای خوبی نیستند. بنابراین، به همین میزان که می‌خواهیم یک حقیقت پنهانی را از کسی آشکار کنیم، معصیت و گناه کرده ایم. بعضی ها حس فضولی شان زیاد است. می‌گویند ما فضول نیستیم، بلکه کنجکاویم. می‌گوید از روی کنجکاوی سوال می‌کنم. اما نمی‌داند که اینها فضولی است، نه کنجکاوی. این حس تجاوز و فضولی برای انسان غصه می‌آورد و همه این اعمال در ذهن و خیال انسان جمع می‌شود و نفس را سنگین می‌کند و انسان به راحتی نمی‌تواند پروازهای معنوی و عرفانی خوبی داشته باشد. پس حق ندارید دنبال اسرار دیگران باشید؛ حتی در ذهنتان. چون قرار است در قیامت از صراط رد شویم. صراطی که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است و از داخل جهنم باید رد شویم. حالا کسی که بخواهد در این مسیر به دیگران کار داشته باشد و از زندگی مردم سر دربیاورد، به راحتی از صراط سقوط می‌کند و داخل جهنم می‌شود. گاهی پیش می‌آید انسان به صورت تصادفی اسرار کسی را ببیند یا بشنود. آن وقت باید چه کار کرد؟ بهترین راه این است که همانجا فراموش کنید و ندید بگیرید. علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «نصف شخصیت عاقل تجاهل است». تجاهل یعنی انسان خودش را به نفهمی بزند. یعنی اگر حرفی را شنید و خبردار شد، باید ندید بگیرد. این ویژگی سبب می‌شود که نشاط و پروازهای روحی داشته باشید. ولی وقتی با شهوت دنبال مردم رفتید تا ببینید  چه خبر است، نوعی تجاوز کرده اید و وارد حریم دیگران شده اید. باید دانست که این کارها به انسان آسیب می رساند. برملا کردن عیوب مردم تولید غم می کند بعضی آنقدر روحیه‌ی تجاوز دارند که صدای دیگران را ضبط می‌کنند برای سوء‌استفاده و یا عکس می‌گیرند و در فضای مجازی پخش می‌کنند. اینها همه غصه و غم می آورد و انسان را از بسته های شادی آفرین خدا محروم می کند. عالمی بود در حوزه علمیه مروی که خدا رحمتش کند، می فرمود: به من خبر دادند یک قاچاقی وارد حوزه شده و سر کلاس ها شرکت می‌کند. به اسم این که می‌خواهم طلبه شوم، در درس ها شرکت می‌کند. نماز هم نمی خواند و مشروب هم با خودش می‌آورد و پشت کتاب هایش پنهان می‌کند. این عالم که رئیس حوزه هم بود و نمی‌توانست صبر کند کسی این نقش را بدزد، تصمیم می گیرد که هر شب به حجره طلبه ها سر بزند و از احوال شخصی و درسی شان جویا شود. تا این که یک شب نوبت این آقا می شود. وارد حجره اش می‌شود و شروع به گفتگو و صحبت با او می‌کند. چی کار می‌کنی، چی می‌خوانی؟ بعد سراغ کتاب هایش می‌رود و از آنها سوال می‌کند. تا این که به کتابی می‌رسد که پشت آن مشروبش را پنهان کرده بود. این عالم سوال می‌کند این چیست؟ او در جواب می گوید: « این ستار العیوب است». او هم دیگر دست به آن نمی‌زند. همین عمل این عالم باعث می شود، چنین فردی تحول پیدا کند و اصلاح شود. آدم با شرافت این چنین است. شیفته این نیست که لغزش‏، عیب و راز کسی را برملا کند. چون هم از آن لذت نمی‌برد و هم این که همه را با قاعده «هو انت= او خود تو هستی» می بیند، پس وقتی که شما از لغزش، اشتباه و از آلودگی یک نفر خوشحال می‌شوید، مطمئن باشید برایتان غصه و فشار قبر زیادی خواهد آورد. خصوصاً اگر او یک آدم مؤمنی باشد. در این خصوص خداوند می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ = كسانى كه دوست دارند كه زشتكارى در میان آنان كه ایمان آورده‏ اند شیوع پیدا كند براى آنان در دنیا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خدا[ست كه] مى‌داند و شما نمی‌دانید».(نور/19). «خبرچینی» تولید غم و غصه می کند یکی دیگر از مواردی که باید از آن پرهیز کنیم، «خبرچینی» است. گاهی کسی اسرار دیگران را به ما می‌گوید و یا ما به نحوی خبردار می‌شویم، فاش کردن این گونه مسائل هم خیلی خطرناک است. چون اسرار مردم امانت است. چنانکه نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «المَجالِسُ بالأمانةِ = مجلس‌ها امانت هستند». وقتی در مجلسی حضور داری که دو یا سه یا پنج نفر هستند و با هم حرف می‌زنند، هر چه در آن مجلس گفته می شود، «امانت» است و حق بازگو کردن آنها را ندارید. مثلاً کسی می‌گوید: دیشب عروسی رفتیم. عروسی شان افتضاح بود، غذایشان بد بود‏، فضله موش داشت، عروس چنین و چنان بود و... اینها همه معصیت و گناه است. هر اتفاق و لغزشی که در آن  مجلس برای صاحبخانه افتاد، حق بازگو کردنش را ندارید. یکی از گناهانی که عذابش به هیچ وجه کاهش پیدا نمی‌کند و ملائکه با انسان به تندی برخود می‌کنند و حتی انسان در دنیا هم خیر نمی‌بیند، خبرچینی است. یعنی اسرار دیگران را به افراد و در جاهای مختلف بازگو کنید. این‌ها همه هاری نفس هستند.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7322
زمان انتشار: 3 ژولیه 2017
| |
آثار و برکات جهاد مالی در زندگی انسان

انفاق و صدقه، جلسه 8 ؛ 86/2/27

آثار و برکات جهاد مالی در زندگی انسان

جهاد مالی که صدقه و انفاق از مصادیق آن است، آثار زیادی دارد، مثل پاکی باطن و ظاهر انسان که متعاقب آن انسان به آرامش می‌رسد. با صدقه دادن، دست انسان به دست خدا می‌رسد، یعنی خود خداوند مستقیماً صدقات را دریافت می کند. همچنین صدقه باعث افزایش رزق و بزرگی انسان می شود.

قرآن می فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ[1] = از اموال آنان صدقه‏ اى بگیر تا به وسیله آن پاك و پاكیزه‏ شان سازى و برایشان دعا كن. زیرا دعاى تو براى آنان موجب آرامش آنان است و خدا شنواى داناست». از این آیه مبارکه در می‌یابیم که با دادن صدقه ظاهر و باطن انسان پاک می‌شود و تنها چیزی که برای انسان می‌ماند، پاکی و شبیه شدن به خداست. صدقه وقتی از مال حلال باشد و انسان آن را با اخلاص از خودش جدا کند، در واقع طبیعت را از خودش جدا می‌کند و به فطرت او اضافه می‌شود. پس این قاعده را در نظر بگیریم که انسان وقتی صدقه می‌دهد چه مادی و چه معنوی، پاک و نورانی می‌شود. یکی از وظایف انسان در طول شبانه‌روز باید پرداخت صدقه باشد، چه صدقات مادی و چه صدقات معنوی. آیه بعدی خیلی تکان دهنده است. در آیه 104 توبه می‌فرماید:« أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ = آیا نمی‌‏دانند كه تنها خداوند توبه را از بندگانش می‏پذیرد و صدقات را می‏گیرد و خداوند توبه پذیر و مهربان است؟». آیه‌ی فوق با کلمه‌ی «أَلَمْ یَعْلَمُوا = آیا نمی‌دانند» شروع شده که نشاندهنده‌ی اهمیت موضوع است. بعضی جاها خداوند می‌فرماید:‌ «إعلموا= بدانید» و در بعضی جاها مثل این آیه می‌فرماید آیا نمی دانند. یعنی باید خیلی به این موضوع توجه کنیم. باید بدانیم بزرگترین گناه بعد از شرک، ناامیدی از رحمت خداوند است. شیطان در حمله از پشت سر گناهان انسان را به رخ او کشیده و به انسان القا می‌کند که ناپاکی و گناه او بیشتر از مغفرت خداوند است. این یک عقیده‌ی ناسالم و خلاف حقیقت است و مساوی با کفر می‌باشد. شیطان با به رخ کشیدن گناهان، انسان را خوار و ذلیل می‌کند و فریب می‌دهد تا هوس آشتی با اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و کارهای بزرگ به سرش نزند. چرا صدقه به دست خداوند می‌رسد و فقط او صدقات را دریافت می‌کند؟ در آیه 104 سوره توبه[2] خداوند صریحاً اعلام می‌دارد که فقط خودش صدقات را دریافت می‌کند. یک مبنای محکم پشت این قضیه هست که با بیان چند روایت این مسئله روشن خواهد شد. امام صادق (علیه‌السلام): «إنّ اللّه َتبارَكَ و تعالى یقولُ: ما مِن شَیءٍ إلاّ و قد وَكَّلتُ مَن یَقبِضُهُ غَیرِی، إلاّ الصَّدَقةَ؛ فإنّی أتَلَقَّفُها بِیَدِی تَلَقُّـفا [3]= خداوند تبارك و تعالى مى‌فرماید: هیچ چیزى نیست مگر این كه كسى را مأمور گرفتن آن كرده‌ام، به جزء صدقه كه آن را با دست خودم به سرعت آن را میقاپم». حضرت، خلیفه خداست و از زبان خداوند سخن می‌گوید. نمی‌فرماید:«قال»، می‌فرماید:«یقول» کلمه «یقول» «استمرار» را می‌رساند. این که خداوند می‌فرماید وقتی بنده من صدقه می‌دهد، من خودم آن را می‌قاپم به این معنی نیست که خداوند دستی داشته باشد و آن را بقاپد. بلکه به این معنی است که صدقه دادن یک جهش و سرعت زیادی دارد به سمت خدایی شدن. خداوند صدقه را می‌قاپد، یعنی فطرتی که از جنس خودش است، یعنی تو را می‌قاپد و به خود نزدیک می‌کند. خداوند می‌فرماید: «می‌قاپم»، و این فرهنگی است که هنوز در کشور ما جا نیفتاده و ما به صورت فرهنگ سنتی صدقه می‌دهیم. اگر یک زمانی، گدایی گیر ما بیاید، نه تنها او را نمی قاپیم، بلکه فکر می‌کنیم که آیا بدهیم یا ندهیم و اگر بدهیم با هزار و صد توجیه، پولی را که اصلاً هیچ سازندگی برای ما ندارد، از خود می‌کَنیم و صدقه می‌دهیم. صدقه دادن روشی است برای جا کردن خود در دل معشوق. فردی که عاشق کسی می‌شود، از نظر شخصیتی معشوق خود را بررسی می‌کند که او چه می خواهد و چه چیز را دوست دارد. این کار از قاعده های عشق است. یعنی عاشق می‌سنجد که معشوق بیشتر از چه چیزی خوشش می‌آید. مثلاً یک خانم زیرک کاملاً به سلیقه‌های همسرش آشناست و دائماً از همسرش سوال می‌کند که چه چیزی را بیشتر می‌پسندد. مثلا نوع غذا، و نوشیدنی ها و پوشیدنی‌ها و....یعنی خود را آماده‌ی خدمت به همسرش می‌کند. یک عاشق دقت می‌کند که معشوقش چه چیزی را دوست دارد و آنجا به خودش فشار می‌آورد تا خود را بیشتر در دل معشوق جا بیندازد. معنی «تَلَقُّـفا» این است که خدا صدقه را می قاپد. یعنی خدا می گوید اگر کسی می‌خواهد به من نزدیک شود، باید کار مستحبی انجام دهد. هر کار خیر و مستحبی او را به من نزدیک می‌کند. «مستحب» یعنی عملی که به واسطه آن، «طلب حب» خداوند را می کنیم. یعنی طلب حب کردن وسیله ای برای رسیدن به محبت خداوند است. همه چیز محبت خداوند را جذب می کند، ولی هیچ چیزی مانند صدقه نیست که انسان به وسیله‌ی آن خود را در دل خداوند جا کند. با فهمیدن این موضوع پی می‌بریم که چرا در زندگی اهل‌بیت (علیهم‌السلام) ریزش و دهش زیادی وجود داشته و در زندگی این بزرگواران رسیدگی به مستمندان، فقیران، نیازمندان، چه رسیدگی‌های مادی و چه معنوی اهمیت داشته است. در روایات می‌فرمایند زن و فرزند خود را طوری تربیت کن که حتی نیمه شب به فکر فقیر باشند. خیلی عجیب است. یعنی وقتی دارند لذت می‌برند، یاد کسانی بیفتند که از این نعمت برخوردار نیستند، تک‌خوری خیلی بد است. چه در معنویات و چه در مادیات. انسان باید واقعاً برادران و خواهرانش را در آن چه که دارد، سهیم کند. این یعنی انسان در حقیقت دارد نقش خداوند را بازی می کند و خلیفه خداوند می شود. یعنی مسئول رزق بندگان خدا بشود و خدا عیال خود را به ما بسپارد. فرمود: «الخلقُ عیالی = خلق عیال من است». محبوب ترین شما در نزد منِ خدا کسی است که بیشتر به عیال من خدمت کند. یعنی دهش و فایده‌اش به بندگان خدا بیشتر باشد. صدقه مصداق های مختلفی دارد و فقط منظور پول دادن نیست. چرا دغدغه‌ی ما قاپیدن خداوند و 14 معصوم نیست؟ چرا ما این غصه را نداریم؟ چون که از معشوق خودمان بریده ایم. آن پیرزنی که از دنیا رفت و کسی او را در خواب دید و پرسید در چه وضعیتی هستی؟ گفت: تا از این دنیا رفتم. خانم فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) آمد و گفت: تو بیا برویم پیش من. نه نکیری و منکری؛ نه حساب و کتابی؛ نه بشیر و مبشری. بشیر و مبشرش فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) است. این همان قاپیدن است و چه قاپیدن عظیمی است. چقدر این قاپیدن قشنگ است. از اینجا معلوم می شود که ما از این چیزها لذت نمی بریم که اگر لذت می بردیم، برایش کار می کردیم. در دعای روز یکشنبه می‌گویم: خدایا مرا در بین عشیره و قومم عزیز کن. خدا می فرماید که باید عزت را از خود من بگیرید. یعنی با خود خداوند رفیق شدن، تو را محبوب می کند. در زیارت امین الله می‌خوانیم: خدایا مرا در آسمان و زمینت محبوب کن. پس اگر می‌خواهی در آسمان و زمین محبوب شوی، باید پیش خدا محبوب باشی. برای محبوب شدن، امکان ندارد بتوانی تبلیغات کنی تا دلی را به خود جذب کنی. دل ها دست خداست. مقلب القلوب خداست.  برای همین است که خداوند فرمود: «لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ = اگر همه چیز روی زمین را یکجا انفاق کنی، نمی توانی بین قلوب آنها الفت و محبت ایجاد کنی. اما خدا بین دلهایشان الفت ایجاد کرد. محققا خدا عزیز و حکیم است».(انفال ۶۳). در روایت بعدی حضرت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) می‌فرمایند: «خَلَّتانِ لا اُحِبُّ أن یُشارِكَنی فیهِما أحَدٌ: وُضُوئی فإنّهُ مِن صَلاتِی، و صَدَقَتی فإنّها مِن یَدِی إلى یَدِالسائلِ؛ فإنّها تَقَعُ فی یَدِالرحمنِ[4]= دو چیز است كه دوست ندارم كسى در آنها با من شریك شود: وضویم، زیرا جزء نماز من است و صدقه ام، كه باید از دست من به دست سائل برسد؛ زیرا صدقه در دست خداى رحمان قرار مى گیرد». گاهی شخصی کسی را دوست دارد و خدماتی به او ارائه می‌کند. جاهایی هست که بعضی از خدمات خیلی ویژه هستند. مثلاً فرد هدیه‌ و کادویی خریده است. نمی‌گوید: فلانی، بیا این هدیه را به دوستم بده؛ بلکه دوست دارد با دست خودش به او بدهد. این قاعده عشق و محبت است. صدقه انواع دارد: صدقه جمعی‏، صدقه فردی‏، صدقه مخفی و صدقه علنی. گاهی من قصد تربیت کسی را دارم، مثلا پول به فرزندم می‌دهم تا ببرد و صدقه بدهد. ولی گاهی شرایطی هست که باید خود انسان با دست خود صدقه بدهد و اینجاست که حضرت رسول می‌فرمایند صدقه از دست من می‌رود و در دست خدا قرار می‌گیرد. در روایت هست که وقتی صدقه می‌دهید، دست تان را ببوسید زیرا دست شما به دست خدا رسیده است. صدقه دادن شما را سبک می‌کند. قاعده این است که هر کس بخواهد به مقام محمود نزدیکتر شود، باید وزنش را سبک کند و بارش را روی زمین بگذارد. پس بهتر است آن چیزی را که مربوط به دنیاست زمین بگذارد، نه آن چیزی که مربوط به خداست و مال بهشت است. پس باید هر چیزی را که رنگ و بوی بهشت را دارد، با خود ببریم و هر چیزی که رنگ و بوی دنیا دارد را زمین بگذاریم. انسان در هر صورت دو حالت دارد: یا باید وزن مادی را کم کند و یا وزن فطری را. میزان در قیامت، حق است. ما برای سنجش هر چیزی از یک وسیله‌ی اندازه‌گیری که مخصوص آن شیء است، استفاده می‌کنیم، مثلاً برای سنجش دما از دماسنج استفاده می‌کنیم. وسیله‌ی سنجش انسان در قیامت، معیارهای معنوی روحش است. کسی که میزان و معیار معنویتش سنگین باشد در «عیش راضیه» یعنی زندگی کاملاً رضایت بخش به سر می برد. اما کسی که میزانش سبک باشد، جایگاهش در قیامت آتش خواهد بود، چون هم سنخ آتش است. علی علیه‌السلام فرمودند: «استنزلوا الرزق بالصدقه[5]= به وسیله صدقه، طلب نزول روزی کنید!» یعنی اگر می‌خواهید رزق برایتان نازل شود، چه مادی چه معنوی، صدقه بیشتر بدهید. جای رزق را باز کنید و مادیات را نگه ندارید و خودتان را گرفتار نکنید. ذخیره‌سازی نکنید؛ بخل نورزید؛ هر کاری می‌توانید، برای بندگان خدا انجام دهید و با این کار، نقش خدا را بازی کنید. امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:«اِنّی لاُملقَ اِحیاناً فاُتاجِرالله بِالصَدقة= گاهی اوقات من تنگدست می‌شوم. ولی به وسیله ی صدقه با خدا تجارت می کنم». امام صادق (علیه‌السلام) به فرزندش محمّد فرمود: چقدر از خرجى اضافه آمده؟ گفت: ۴۰ دینار، فرمود: آن را بیرون بیاور و صدقه بده، عرض كرد: آقا دیگر چیزى برایمان باقی نمی‌ماند، فرمود: صدقه بده، خداوند عوض آن را می‌دهد. مگر نمی‌دانى که هر چیزى كلیدى دارد و كلید رزق و روزى صدقه است؟ پس صدقه بده. او به دستور امام عمل كرد، ۱۰ روز بیشتر نگذشت كه از جایی ۴ هزار دینار رسید. فرمود: پسرم، در راه خدا ۴۰ دینار دادیم و خداوند ۴ هزار دینار در عوض آن به ما عطا کرد[6]. بنابراین، کلید رزق این است که انسان از دارایی هایش خروجی داشته باشد، نه این که ذخیره و پس انداز کند و فقط برای خودش نگه دارد. در روایت دیگر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمودند:« انّ الصدقه تزیدُ و صاحبها کثیراً و تصدیقٌ یرحم کم الله = صدقه صاحبش را زیاد می‌کند. صدقه بدهید که خدا به شما رحم کند.». اگر می‌خواهی بزرگ و زیاد شوی، باید مثل بزرگ ها عمل کنی، یعنی مثل خداوند بزرگ شویم. بخشیدن و چشم پوشی از رفتار بد دیگران نوعی صدقه است صدقه و انفاق فقط مالی نیست، بلکه در رفتار و اخلاق نیز صدقه وجود دارد. مثل گذشت و بخشیدن بدرفتاری دیگران. کسی که نمی تواند دیگران را ببخشد، بزرگ نیست. معصوم علیه السلام می فرماید: هر کس کینه مؤمنی را در دل داشته باشد، هرگز به بهشت راه پیدا نمی کند. چون مضحک و مسخره است که به خدا بگوییم تو کینه نداشته باش و از گناه های ما بگذر، ولی خودمان به بندگانت کینه داشته باشیم. ما معصیت خدا را می کنیم و اصرار بر معصیت هم داریم. اما از خدا می خواهیم که گناهان ما را عفو کند. «عفو» غیر از بخشش است. عفو کن، یعنی مرا مجازات مکن. اما در بخشش می گوییم: خدایا با من قهر نکن، مرا ببخش و گناهانم را هم از بین ببر. ما زمانی می توانیم درست «استغفرالله ربی و اتوب الیه» بگوییم، که خودمان آدم باگذشتی باشیم و هیچ کس در وجود ما با گناهانش نتواند کدورتی ایجاد کند. ما واقعاً احتیاجی به جریمه کردن دیگران و نبخشیدن آنان نداریم، ما به صمیمیت و رفاقت احتیاج داریم. ما در دعاها از خدا می خواهیم که خدایا رویت را از ما بر نگردان! ما نباید این را که «او با من چه کار کرد» سر لوحه زندگی خودمان قرار دهیم. اصلاً خدا این افراد را می‌گذارد که غیبت تو را بکنند و تهمت بزنند و تو با مغفرتت شبیه خداوند شوی. اگر در زندگی ما کسی نباشد که با ما مخالفت بکند، ما رشد نمی کنیم و در جا می زنیم. در فضای زندگی اذیت همسر‏، فرزند و دیگران در حق ما باعث می شود تا ما بیشتر شبیه خداوند و ائمه علیهم السلام شویم. این روزیِ ماست، روزیِ فطرت است، چون فطرت است که می تواند شبیه خداوند شود و اسم «غفار» و «رحیم» خداوند را تمرین کند. گاهی خدا پول و ثروت زیاد می دهد تا ما تمرین کنیم، ولی پول زیاد باعث طغیان‌مان می‌شود و این نعمت را به شیطان می سپاریم و اینجاست که پول در آوردن، ازدواج کردن، رفاه و... باعث دور شدن از خدا می شود. امام‌رضا‌(علیه‌السلام) فرمودند: «پست کسی است که چیزی داشته باشد و آن چیز او را از خدا دور کند». امام صادق علیه‌السلام فرمود:« صدقه باعث رفع بدهکاری می شود و برکت می آورد». انسان موقعی که در گرفتاری و تنگناست، خوب است به دیگران کمک کند. درست است که خودت در فشار هستی، اما به دیگران لبخند بزن. پس صدقه علامت صداقت و خروج از خود است و این منحصر به بحث مادی نمی شود. در قم پیرمردی است که مغازه پینه‌دوزی دارد و از اولیای خداست. روزی خدمت ایشان رسیده بودم، فرمود: من آدم خیلی خوشبختی هستم و فکر نمی‌کنم کسی خوشبخت‌تر از من باشد. دلیلش را پرسیدم، فرمود: ما در این جا خدمت به خلق خدا می کنیم. اشاره اش به مغازه کوچکش بود که 1500 نفر خانواده ها را تحت پوشش داشت. چه خوب است انسان فضایی از زندگی اش را وقف خدمت به مردم بکند تا برایش صدقه جاریه شود. البته زن باید در این مسائل دقت کند، زیرا رضایت همسر شرط است. اگر می‌تواند در داخل خانه از اعتبارات استفاده کند و کمک کند. این کار یعنی از خود خارج شدن، یعنی بهترین موقع از خوشی های مان را وقف کمک به مردم کنیم. یک راه رفع غم و کسب آرامش، صدقه دادن است اگر می‌خواهی ناراحتی‌هایت از بین برود و همیشه آرامش داشته باشی، باید گره‌ها را باز کنی. یعنی باید هیچ چیز را عقده و گره نکنی. یعنی باید گره در وجودت ایجاد نکنی. پس اگر از دارایی های مادی و معنوی ات صدقه ندهی، در زندگیت گره ایجاد می شود. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود: «زیاد صدقه بدهید تا روزی‌تان زیاد شود». یکی از مهمترین رزق ها آرامش است. وقتی که صدقه می دهی مشمول دعای پیامبر می شود و به آرامش دست می یابی. این همان است که قرآن می فرماید انسان اینطوری پاک می شود. «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ = از اموال آنان صدقه‏ اى بگیر تا به وسیله آن پاك و پاكیزه‏ شان سازى و برایشان دعا كن. زیرا دعاى تو براى آنان موجب آرامش آنان است و خدا شنواى داناست». در صدقه دادن، قاعده‌ این است که طوری صدقه بدهیم که دردمان بیاید، اگر دردمان نیامد، انگار که صدقه نداده ایم. این درد، باید طوری باشد که حس کنی چیزی از وجودت کنده شد. بنابراین، برای یک آدم ثروتمند صدقه دادنی که دردش بیاید، این است که آن طور که یک آدم کم درآمد صدقه می دهد او اینطور صدقه ندهد. چون آدم ثروتمند با صدقه ی کم، اصلا دردش نمی گیرد. [1] توبه/103. [2] - آیه 104 توبه:« أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ = آیا نمی‏دانند كه تنها خداوند توبه را از بندگانش می‏پذیرد و صدقات را می‏گیرد و خداوند توبه پذیر و مهربان است. » [3] - بحار الأنوار : ۹۶/۱۳۴/۶۸ [4] - بحار الأنوار : ۸۰/۳۲۹/۲ [5] - غررالحکم، ص ۳۹۵، ح .۹۱۳۶. [6] - کافی ج 4ص 9.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7288
زمان انتشار: 19 ژولیه 2017
| |
(22) خوشبختی و شادی قاعده ریاضی دارد

مباحث شادی، جلسه 22، 96/4/24

(22) خوشبختی و شادی قاعده ریاضی دارد

شادی از جمله مسائلی است که قواعد خاص ریاضی دارد، بطوری که نمی توان از راه دیگری کسب نمود. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) سه عامل مهم را موجب شادی مؤمن معرفی می کند: ملاقات برادر مؤمن، افطاری دادن به روزه دار و شب زنده داری.

گفتیم که عالم فیزیک عالم ریاضی و اندازه هاست. اکنون می‌گوییم عالم متافیزیک نیز از این قاعده مستثنی نیست. به گونه ای که انسان با رعایت احکام الهی به جایی می رسد که می تواند مثل خداوند بیافریند. یعنی می تواند هر چیزی را که دلش خواست، خلق کند. آن هم نه در یک بهشت محدود، بلکه بهشتی که به اندازه ی همه ی آسمان ها و زمین است. این گزارشی است که خالق دنیا و آخرت در قرآن به ما می‌دهد و راه رسیدن به خوشبختی را رعایت احکام ریاضی خلقت معرفی می‌کند. راه دیگری هم وجود ندارد که به آن برسید. برزخ بر سر راه ما به سوی بهشت است و ما با وفات، وارد عالم برزخ می‌شویم که بی نهایت دقیق تر، پیچیده تر، کامل تر، پیشرفته تر و دارای فرمول های ریاضی تر از اینجاست. بنابراین، اگر بی دقتی در این مسیر بشود، اصلا نمی‌توانیم سالم وارد آن عالم بشویم. آدم بی دقت مثل خانم بارداری است که دوران بارداری‌اش را با بی‌دقتی و بی‌توجهی طی می‌کند و بچه ای ناقص به دنیا می‌آورد. این طور نیست که هر چه دلم خواست، بخورم؛ هر چه دلم خواست، بپوشم؛ هر جور دلم خواست، رفتار کنم؛ هر جور دلم خواست، بشنوم؛ هر لقمه‌ای خواستم، بخورم؛ هر جا خواستم، بروم؛ با هر کس خواستم، رفیق شوم؛ بعد انتظار داشته باشم خوشبخت و سعادتمند شوم. سیستم و نظام وجودی انسان کاملاً دقیق تعریف شده است که اگر کسی قوانین و فرمول های سبک زندگی‌اش را رعایت نکند، به شادی و آرامش نخواهد رسید. پس هر گونه ترس و اضطراب و نگرانی و ......ناشی از عدم رعایت فرمول های سبک زندگی است که خدا برای انسان تعریف کرده است.  شادی، فرمول و قواعد ویژه‌ای دارد. لطفی که خدا در حق ما کرده، این است که لازم نیست ما به دنبال شادی برویم، بلکه کافیست که فرمولهای الهی را رعایت کنیم. همه فرمولها را خودش در قرآن برای‌مان قرار داده و در کنار قرآن، احادیث معصومین نیز هستند که فرمول‌های شادی را برای ما بیان کرده‌اند. اما متاسفانه بعضی از افراد نادان مدعی اند که ما باید تک تک این رمزهای الهی را خودمان در نظام خلقت کشف کنیم. می خواهند خودشان این فرمولها را به آزمایشگاه ببرند و تجربه کنند تا باورشان بشود که این امر خدا صحت دارد. این امکان پذیر نیست. بشر مگر چقدر عمر دارد که بخواهد همه فرمولها را کشف کند؟ یکی از این قاعده ها این است که مثلاً وقتی می گویند: «اگر حسود یا بدبین یا زودرنج یا عصبی باشید، شادی تان از بین می رود». این فرمول یکی از قواعد ریاضی است که خدای منان که نظام روحی انسان را می شناسد برای ما تجویز کرده است. پس باید بدانیم موانع و عوامل شادی چه چیزهایی هستند. یعنی همانطور که اگر بهداشت دندانتان را رعایت کنید، سالم می ماند و وقتی که بهداشت آن رعایت نشود، معلوم است خراب می شود و در نهایت باید به دندان پزشکی مراجعه کنی. بعدا کسی هم سوال نمی کند که چرا باید به دندان پزشکی بروم؟ چون خودش می فهمد که بهداشت را رعایت نکرده است. روح هم همین طور است. اگر طبق قواعد ریاضی برخورد نکنید، هر کاری که دلت خواست انجام دادی، هر شغلی خواستی انتخاب کنی، با هر کسی رفت و آمد کنی، در فضای مجازی و اینترنت و تلگرام هر فیلم و تصویری دیدید، نباید انتظار شادی داشته باشید.            سه چیز عامل شادی مؤمن در دنیاست همه اوامر الهی طبق فرمول و قواعد ریاضی صادر شده است. ممکن است عناصر تشکیل دهنده ی امر خدا را نفهمیم، اما وقتی که عمل کنیم، به نتیجه دلخواه می رسیم. خیلی از چیز ها را ما نمی فهمیم.   مثلاً وقتی که پزشک می‌گوید این قرص را بخور. شما میگویی: این دارو چه فایده ای دارد؟ او هم می‌گوید: مثلا سردرد تو را خوب می‌کند. اما آیا شما می‌دانید این چطوری سردرد را خوب میکند یا نه؟ نه. ما سیستم و عناصر تشکیل دهنده ی آن را نمی دانیم. حتی یک پزشک هم ضرورتاً نمی داند، بلکه فقط داروساز است که می داند. کسی که آشناست با سیستم مغز و اعصاب و این دارو را ساخته می داند که عناصر تشکیل دهنده ی آن دارو چیست. به پزشک هم فقط می گویند این دارو برای فلان درد مفید است و می توانید به مردم تجویز کنید. قبلاً گفته شد قرآن فقط ۶ گروه از آدم ها را انسان معرفی می کند و می‌فرماید باطن انسانی دارند. پنج گروه دیگر باطن انسانی ندارند و تولدشان به برزخ به شکل حیوان است. یعنی وقتی می میرند، به شکل حیوان وارد برزخ می شوند. فقط یک گروه هستند که وقتی از دنیا می روند، هم در دنیا خیلی شاد و آرام هستند و هم با روح و شکل انسانی از دنیا خارج می شوند. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «یا عَلیُّ ثَلاثٌ فَرَحاتٌ لِلمُؤمِنِ فی الدُّنیا= اى على! مؤمن در دنیا سه خوش حالى دارد». بحث اصلی بر سر ایمان است. 1. «لِقاءُ الإِخوانِ= دوستانش را ملاقات کند». یعنی هر چه دوستان انسان مومن تر باشند، شادی او بیشتر است. بنابراین، دید و بازدیدها، ملاقات ها و مهمانی ها به عنوان یک ذخیره و غنیمت زندگی هستند. بعضی آدم های هستند که وقتی شما آنها را می بینید، متوجه می شوید که با آرامش، شادی زیادی به سراغتان می آیند. می بینید که شما از ملاقات با آنان نیرو می گیرید و غم هایتان فراموش می شود. این آدم ها را باید شناسایی کنیم با آنها دوست بشویم و رفت و آمد کنیم تا در کنارشان آرامش پیدا کنیم. این یکی از چیزهایی است که آدم را شاد می کند. دوست شاد و خوب، انسان را شاد می‌کند. 2. «وَ تَفطیرُ الصَّائِمِ=  افطار روزه» یکی دیگر از عواملی که باعث شادی و آرامش انسان می شود، افطاری دادن به فرد روزه دار است. نه فقط به یک انسان، بلکه به حیوان هم اگر احساس گرسنگی کرد، غذا بدهید. گاهی می‌بینید یکی از لذت‌های بچه‌ها و افراد بزرگی که مثلاً به باغ وحش می روند، غذا دادن به حیوانات است. این حس، حس قشنگی است. چون انسان شبیه خالق می شود. شبیه اسم رازق می شود. در انسان احساس بزرگی و قدرت به وجود می آید. اما برخلاف آدم‌های خوب، آدم بخیل و خسیس هم هست که نمی تواند به راحتی خرج کند. به همین دلیل به خودش، خانواده و اطرافیانش سخت می گیرد.  3. «وَالمُتَهَجِّدُ مِن آخِرِ اللَّیل= شب زنده داری در آخر شب». در اهمیت شب زنده داری پیغمبر داستانی تعریف می کند: «لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ فرایت الجنه اما ابواب الجنه فعلی الاول منهم مَكْتُوبٌ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ‏ = شبی که من را به آسمان بردند، به معراج رفتم. درهای بهشت را دیدم که روی درِ اولی نوشته بود: لا اله الا الله، شهادت به نبوت پیغمبر و ولایت امیرالمؤمنین»،‌ یعنی ورودی بهشت اینهاست. این روایت یعنی کسی که در دنیا اینها را ندارد، امکان ورود به بهشت را ندارد.   بهشت، خانه‌ی شادی است، یعنی در آنجا غصه‌ای وجود ندارد؛ اضطراب و ترس و غمی نیست؛ دلشوره‌ای نیست. فقط شادی، آرامش و لذت است. این روش و منش کسانی است که به خانه شادی می روند. سپس حضرت می فرماید: «لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ حِیلَةٌ وَ حِیلَةُ الصِّحَّةِ فِی الدُّنْیَا أَرْبَعُ خِصَالٍ= هر كاری را چاره ای است و چاره تندرستی در دنیا چهار چیز است»، یعنی اگر می خواهید زندگی خوش و خوبی داشته باشید، چهار خصلت لازم است که داشته باشید. 1. قناعت «القناعة» اولین شرط چاره برای زندگی شاد است. یعنی انسان حرص هایش را کنار بگذارد. چشم و هم چشمی و رقابتش را با افراد کنار بگذارد. شما اگر تریلیاردر هم باشی، وقتی روحت گداست، با دیدن دارائی دیگران، اعصابت به هم می ریزد. اینکه باجناقم از من دو متر زمین اضافه تر دارد؛ یا جاری ام از من چهارتا دستبند اضافه تر دارد؛ یا مبلشان بهتر از من است و... وقتی زندگی تان را با این سیستم رقابت با دیگران در دنیا طراحی کردید، امکان ندارد به آرامش و شادی برسید. یعنی همیشه احسای نیازمندی و فقر می کنید. در روایت داریم: «اشد البلاء فقر النفس= بدترین بلا این است که روح آدم فقیر باشد». یعنی چنین کسی در خودش اصلاً ثروتی ندارد. خودش شخصیتا آدم با شخصیت و ثروتمندی نیست. خیال می‌کند چیزهایی مثل لباس، قیافه، پوست، مو و...به او قیمت می‌دهند، اما چون هیچ کدام در روح او وجود ندارند احساس فقر می‌کند. چون روح بی نهایت طلب است، رقابت هم همیشه بالاست. از این رو، او همیشه گداست و افسردگی و اضطراب دارد و خواب خوش ندارد. 2. دور انداختن کینه «نَبذ الْحِقْدِ». «نبذ» به معنای پرت کردن، دور انداختن است. وقتی برای درد بدنت دکتر می روی، برایت آزمایش می نویسند. در آزمایش می گویند یک غده در بدنت هست که این منشأ دردت شده. اولین چیزی که به ذهن می رسد این است که یا باید دارو بخوری تا غده از بین برود، یا اگر نشد، باید جراحی بشود. بعضی از خصوصیت های اخلاقی هست که اگر در کسی باشد، اجازه ی آرامش و شادی به او نمی دهد. یکی از آنها «کینه» است. کینه یک مریضی است که اگر آن را در دلت نگه داری، اولین کسی را که می کشد و نابود می کند، خودت هستی. این بیماری راه شما را به غیب و آرامش می بندد. نه می توانی نماز بخوانی، نه می توانی عبادت کنی. در وجودت مثل ویروس است. همان‌طور که ویروس می تواند بدن را فلج کند، کینه هم شادی و آرامش انسان را در دنیا و آخرت می گیرد. چون کینه صفتی است که دقیقاً در نقطه مقابل شخصیت انسان است. چون به خاطر بخش فوق عقلانی، انسان دوست دارد شبیه خدا بشود. پس اگر بخواهی شبیه خدا بشوی، باید نقطه مقابل کینه، یعنی اسم «غفور» و «عفو» را داشته باشی. با کینه از خدا فاصله می گیری، یعنی از منشأ خیر و شادی و آرامش فاصله می گیری. کسی که توانائی بخشیدن دیگران را دارد، خدا هم گناهان او را می بخشد و نمی گذارد با این گناه افسرده شود. چون به همراه گناه، افسردگی هست. از چیزهایی هم که انسان را افسرده و عصبی می کند و سردرد می آورد، چشم درد دارد، ستون فقرات و به خصوص کمردرد دارد، استخوان درد های شدید می آورد، گناه است. ولی آدم خوش دل که می تواند گناه دیگران را در حق خودش ندید بگیرد، اگر خودش گناه و معصیتی بکند، خدا اثرش را از روحش پاک می کند و نجات پیدا می کند. پس این عامل خیلی خطرناک است. پس وقتی کینه به دل مان آمد، باید یاد بگیریم پرتابش کنیم بیرون و نگذاریم در دل مان بماند. چون خیلی خطرناک است. مثل این می ماند که شخص نیزه یا تیری بردارد و به سینه ات بزند. باید جاخالی بدهی. 3. ترک حسادت «وَ تَرْكُ الحَسَد»، یعنی به کسی حسادت نکن. چون حسادت نابودت می کند. اگر یک کسی در اطراف من یک نعمتی از نعمت های جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی یا فوق عقلی داشت، ما لذت ببریم و خوشحال شویم به جای این که حسادت کنیم و احساس حقارت به ما دست بدهد. حالا کسی خواست تحریکم کند، من برای درمان حسادت چه کار کنم؟ بر فرض بچه ندارم، یک کسی بچه دارد یا ازدواج نکردم ولی خواهرم ازدواج کرد، کینه و حسادت در جریان نفس خلل ایجاد می کنند و نمی گذارد با منشأ خیر ارتباط برقرار کند و نور دریافت کند. 4. مجالست با آدم های خیر «مُجَالَسَةُ أَهْلِ الْخَیْرِ»، یعنی رفیق های خوبی داشته باشد. آدم های اهل خیر یعنی آدم هایی که تنگ نظری، کینه و حسادت ندارند، نیش نمی زند، پشت سرت غیبت می کند. اهل خیر به خاطر خوب بودنش انس با خدا، اهل بیت و بهشت دارد. هیچ وقت در کنار آدم های بد، راهش را گم نمی کند. اهل خیر کسی است که وقتی ازدواج کرد اگر زنش اذیتش کرد و شر رساند، نمی گوید من هم مقابله به مثل کنم. پدرزنم این کار را کرده، مادرزنم این کار را کرده، برادرزن و خواهر زنم این کار را کرده، من هم تلافی کنم. پس با چنین افرادی مجالست کنید. آن وقت خداوند لذتی بالاتر از لذت اهل بهشت را در همین دنیا به آدم عطا می کند. عالم خلقت، عالم ریاضی است خداوند تبارک و تعالی هستی مطلق و بی نهایتی است که در تمام ظهوراتش براساس اندازه و ریاضی برای بندگانش جلوه می کند. سیر نزولی ظهور الهی از عالم هاهوت به لاهوت بعد جبروت سپس ملکوت و در آخر ناسوت است که ظهور تمام این عوالم با مقدار و اندازه است، یعنی عوالم خلقت مرحله به مرحله اش با ساختار کاملا ریاضی خلق شده است. هیچ چیز در این عوالم نیست که ساختار ریاضی نداشته باشد. حتی یک دانه کوچک هم از این قاعده مستثنی نیست. قبلا تصور این طور تصور می شد که پروتون‌ها و نوترون‌ها ذرات بنیادی هستند و انسان فکر می کرد ذرات دیگر قابل تقسیم نیستند، اما پس از مدتی فهمیدند که پروتونها و نوترونها خود از ذرات کوچکتری ساخته شده‌اند که کوارک نامیده می‌شود. باز هم در آینده به یافته های جدیدی می رسند که از کوارکها هم ریزتر خواهد بود. این ها همه حکایت از ریاضی بودن عالم هستی است. حتی یک تار موی شما هم ساختار ریاضی و هندسی دارد. اینکه فرمود: خدا برای هر چیزی اندازه ای قرار داد «قَد جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیءٍ قَدرًا[1]» یا هر چیزی پیش ما به مقدار و اندازه ریاضی است «إِنَّا كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ[2]» این ریاضی است. مادی و معنوی هم ندارد. یک اندازه مربوط به خود عالم فیزیک یعنی عالم دنیاست که به آن عالم ناسوت و عالم ملک هم می‌گویند که یک ترکیب و ساختار صددرصد ریاضی است که از عالم قبل یعنی عالم ملکوت آفریده شده که آن هم از یک عالم قبل خودش یعنی جبروت با یک نسبت کاملا ریاضی خلق شده. بنابراین، هیچ چیز غیر ریاضی در این عالم وجود ندارد. از آنجائی که بشر دائما در حال کشف فرمول و قواعد است، هر چقدر در پدیده های این عالم کار علمی و مطالعاتی کند، به عدد و اندازه می رسد. مثلا تلفن همراه، تلویزیون، ماهواره و اینترنت و... که فرمول هایش از قدیم بوده، امروزه در اثر مطالعه بیشتر به این کشفیات رسیدند، و گرنه امکان استفاده از تلفن همراه هزار سال پیش هم وجود داشت. علی (علیه السلام) فرمودند: اگر شما به من کمک می کردید و نافرمانی نمی کردید، من از آب خانه های شما را روشن می کردم. همه‌ی فرمول‌ها دست علی علیه‌السلام است. او خلیفه الله و مثل اعلی است است. هیچ علمی نیست که امیرالمؤمنین بلد نباشد و همه علوم از ایشان ساطع می شود. چون و عوالم خلقت همگی از این نور خلق می شوند. از این رو، می توانست این اتفاق بیفتد. خداوند در قرآن می فرماید: «كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً[3]= آنها با آنکه بسیار از اینان قوی‌تر و آثار وجودیشان در روی زمین بیشتر بود». در بعضی از کشورها معماری هایی می‌بینید که خیلی تعجب آور هستند. مثلا در سفری که به کشور یمن داشتم ساختمان های در شهر صنعا دیدم که با قدمت دو هزار ساله و چند طبقه که بدون ستون هم بودند. یعنی به صورت آپارتمان های امروزی. بشر الان فکر می کند که آپارتمان سازی کار مدرن و جدیدی است. در حالی که دو هزار سال پیش این ساختمان ها وجود داشتند یا قصرها و کاخ هایی که یک تکه سنگش دویست تن بودند. پس در نظام خلقت همیشه این فرمول ها وجود دارد. این محدودیت علم بشر است که نمی تواند آن را کشف و استخدام کند. بشر به چه اکتشافاتی در آینده می رسد؟ من به شما خواهم گفت که بشر به جایی می رسد که آدم را به هر نقطه ای از دنیا بخواهد، ارسال می کند. یعنی شخص اراده می کند با تکنولوژی یا حتی غیر تکنولوژی مثلا به آمریکا یا اروپا برود، چند ثانیه بعد آنجاست و این برایش عادی می شود. همان طور که امروزه پیامک و ارسال تصویر برای همه عادی است، در آینده هم ارسال انسان یا هر چیزی طبیعی می شود. این چیزهایی که دارم می گویم خیلی چیزهای پیش پاافتاده‌ای است. بشر به خیلی جاهای مهمتر از اینها خواهد رسید. حتی بشر به جایی می رسد که با تصرف در سلول های بنیادین، شکل های مختلفی از انسان یا حیوانات تولید می‌کند. مثلا به یک کارخانه مرکز سلول، رجوع می کنی و می گویی من پنج بچه می خواهم که یکی سیاه پوست باشد، یکی زردپوست باشد، یکی سرخ پوست باشد، یکی سفیدپوست باشد. قد هر یک فلان اندازه باشد؛ رنگ چشم هایشان اینطور باشد؛ مدل قیافه اش به این شکل باشد؛ موهایش صاف باشد. کارخانه هم می سازد و در اختیار شما قرار می دهد. مثل کارخانه هایی که الآن اتومبیل می سازند. چون همه چیز عالم ریاضی است. فرمول و ساختار دارد، انسان هم می تواند به این اکتشافات برسد.   شادی/ کینه/ حسادت/ ریاضیات عالم/ [1] . سوره طلاق/آیه 3. [2] . سوره قمر/آیه 49. [3] . سوره غافر/آیه 21.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7286
زمان انتشار: 19 ژولیه 2017
| |
سه شادی مؤمن در دنیا

سه شادی مؤمن در دنیا

کلیدواژه ها: ، ،

Top
شناسه مطلب: 7276
زمان انتشار: 29 ژولیه 2017
|
کلاس «راه های مبارزه با غم» برگزار می گردد

کلاس «راه های مبارزه با غم» برگزار می گردد

به اطلاع می رساند: کلاس «راه های مبارزه با غم» روز شنبه 7 مرداد 96 در سعادت آباد برگزار می گردد.   آدرس: تهران، سعادت آباد (شهرک غرب)، بلوار شهید پاک نژاد، نرسیده به میدان سرو، 18 متری شهید مطهری پلاک 3 آرشیو جلسات گذشته مباحث «راه های مبارزه با غم»

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7238
زمان انتشار: 9 ژولیه 2017
| |
(5) حسادت بیماری خطرناکی است که مضرات فراوانی دارد

بحث حسادت؛ جلسه پنجم

(5) حسادت بیماری خطرناکی است که مضرات فراوانی دارد

برای مطالعه جلسات گذشته بحث حسادت کلیک کنید.

حسود به اخلاص نمی رسد و اولین قربانی حسادت، خود حسود است که عملا با خدا درگیر شده و از خدا شاکی و طلبکار است. یعنی در حقیقت حسود مشکل اعتقادی دارد و نسبت به بدبختی و غصه خوردن ولع دارد.

پس می توان گفت حسادت مرکب رنج است و زاینده ی گناهان دیگر و پیش از همه، صاحب خودش را می کشد و ثمره اش، رنج و بدبختی در دنیا و آخرت است. انکار اسم «احد و واحد» و وجود « دوبینی و چند بینی» در انسان، یکی از موانع بزرگ برای رسیدن به اخلاص بوده و منشأ بروز حسادت است. شخص حسود در حقیقت با خدا مشکل دارد و دائم خدا را به خاطر نعمت هایی که به دیگران داده زیر سئوال می برد. وجود حسود پر است از «اعتراض» و نمی تواند شاکر نعمت های خدادادیش باشد و این ناشکری او را به کفر می کشاند. به همین دلیل، حسود در دنیا غمگین و ناآرام است و در آخرت هم بدبخت و جهنمی می باشد. تنها راه رهایی از مرض حسادت، این است که به دو عنصر «شادی» و «آرامش» وصل باشیم. و این فقط از طریقِ پیوند با خدا امکان پذیر است. یعنی قبل از انجام هر کاری رضای خدا را در نظر داشته باشیم. چون اگر خود را با هر کس دیگری غیر از خدا پیوند دهیم، نابود می شویم و خدا ما را به خودمان وامی گذارد و از امداد فرشتگان هم بی بهره می مانیم. اگر خدا را کنار گذاشتیم، مجبوریم با هزاران نفر دیگر درگیر شویم و دل خیلی ها را به دست بیاوریم و چون ظرفیتمان محدود است و قادر به این کار نیستیم، دچار مشکل و سردرگمی می‌شویم. اولین قربانی حسادت، خودِ حسود است. چه بسیار هستند کسانی که بخاطر حسادت بیمار می شوند و جان خود را از دست می دهند. حسود ظالمی است که علاوه بر ظلمِ به دیگران، به خودش هم ظلم می کند. زیرا نفس اَماره اش همواره او را وادار به گناه می کند و دائماً غصه دار و غمگین است.  نسخه بی نظیر و عالی دیگری که برای تضمین شادی و آرامش وجود دارد، این است که ملاک دوستی و دشمنی مان بر اساس دین و رضایت خدا باشد. اگر خدا را کنار گذاشتیم و گفتیم"دل خودمان"، قطعاً در دنیا و آخرت ذلیل می شویم. گاهی «نقاط قوت و سابقه‌ی خوب» از عواملی هستند که انسان را به حسادت می‌اندازند. آن‌هایی که یک مقدار از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، دینی، معنوی، علمی و انقلابی بالاتر از دیگران هستند، آسیب پذیرترند و حسادت در مورد این افراد بیشترین برش را دارد. مگر این که در کنار رشدهایی که دارند، تزکیه نفس هم داشته باشند. هر چه قدر انسان ساده تر باشد، آرامش و آسایشش هم بیشتر است و در هنگام مرگ راحت تر جان می دهد و در برزخ هم خوشبخت تر است. مؤمن سهل گیر است و اصلاً دردسر ندارد. حسادت فقط یک گناه نیست، بلکه گناهان زیادی را با خود به همراه دارد. وقتی انسان در دام حسادت می اُفتد، راه انواع تبهکاری ها برایش باز می شود. در اصل آدم حسود می خواهد جایگاه خودش را با پایین کشیدن، حذف کردن و ریختن آبروی دیگران تثبیت کند. اگر انسان بداند که برای حیات ابدی خلق شده است و همه انسان ها، برادرها و خواهرهای او هستند، به جای حسادت و غصه خوردن، همیشه شاد و آرام است. به محض این که حسادت نکردی و اشخاص را با کمالات شان قبول کردی و به موفقیت و نعمتی که خدا به آنها داده راضی شدی، خدا هر چه را که به آنها داده به تو هم می‌دهد و پیش خدا اوج می‌گیری. در اصل خداوند دارد در قالب میلیون ها نفر به تو ربوبیّت می‌دهد. کسی که اسم احد و واحد را انکار می کند، در حقیقت احدیّت خدا و اعتقاد به این که خداوند تبارک و تعالی منشأ همه خیرات و برکات است را انکار نموده است و درگیر مرض حسادت می شود. انسان حسود از خدا شاکی است و منشأیی غیر از خدا را در قضا و قدر و تغییر آن مؤثر می داند. برای همین می خواهد، جلوی قضا و قدر الهی را بگیرد و ناخودآگاه منکر حکمت خداوند باری تعالی و بسیاری از سنّت های الهی می شود. این خود، شرک است و شرک به خدا، منشأ بیماری های زیادی در وجود انسان می شود. گناه حسادت غیر از گناهانی چون قماربازی، زنا، قتل و... است. زیرا آن گناهان تحت تأثیر غضب و شهوت، از انسان سر می زند؛ در حالی که مرض حسادت، ناشی از یک مشکل عقیدتی در شخص حسود است. شخص حسود در درجه اول با خدا مشکل دارد، نه با کس دیگر. آدم حسود چون از قیمت خودش و فلسفه‌ی آفرینشش غافل است، با خداوند به مشکل بر می‌خورد و ناخودآگاه در دلش اعتراضات و دشمنی هایی نسبت به خداوند دارد. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در این باره می فرماید[1]:«إذَا أَمْطَرَ التَّحَاسُدِ أَنْبَتَ التفاسد= هرگاه باران حسادت فرو ریزد، از آن فساد می روید». یعنی حسادت خودش زاینده ی گناهان دیگر است. درست مثل یک غده سرطانی که انواع گرفتاری ها را برای شخص تولید می‌کند. حسادت فقط یک گناه نیست، بلکه گناهان زیادی را با خود به همراه دارد. وقتی انسان در دام حسادت می‌افتد، راه انواعِ تبهکاری ها،کفرها، شرک ها و جنایت ها برایش باز می شود. اگر انسان نتواند حسادت را از خودش دور کند، هرگز نمی تواند به اخلاص برسد و حرکت روحش به سمت نظام برزخی توأم با آلودگی خواهد بود. در حالی که انسان برای خوشبختی در آن نظام، نیاز به اخلاص دارد. اخلاص یعنی هماهنگی کامل نفس با نظام برزخی. یعنی این که فشار قبر نداشته باشی؛ در برزخ دردسر نداشته باشی؛ هنگام حشر و قیامت معطل و سرگردان نشوی و جهنمی نباشی. در آنجا انسانِ ناب و خالص را می خواهند. بنابراین نمی توانی بدون دور کردن حسادت از خودت که منشأ کفر و شرک است و دوبینی و چندبینی برایت می آورد، یک نفس واحد با خود به آنجا ببری. این اخلاص درباره بدن جنینی که از رحم مادر بیرون می آید نیز دیده می شود. به این صورت که تمام ابعاد وجودی این جنین در نظام دنیا بررسی می شود و اگر ذره ای ضعف، مریضی و ناخالصی داشته باشد، کاملاً نشان داده می شود. برای همین است که اگر کسی می خواهد در توحید قوی شود، ابتدا باید از خودسازی شروع کند و خودش را متناسب با بهشت کند. این تناسب، هم خواص دنیایی دارد و هم خواص آخرتی. یعنی در دنیا برای انسان، شادی و آرامش و در آخرت هم خوشبختی و درجات عالی می آورد.علامتش هم مشخص است، اگر ما به بیماری حسادت مبتلا نباشیم، شاد و آرام هستیم، در غیر این صورت غمگین و بی قراریم و باید این بیماری را درمان کنیم. امام علی علیه‌السّلام می‌فرماید[2]: «لِلَّهِ دَرُّ الحَسَدِ ما أَعْدَلَهُ! بَدَأ بِصَاحِبِه فَقَتلَهُ= آفرین بر حسادت که چه عدالت پیشه است! پیش از همه صاحب خود را می کشد». اسلام درباره هیچ یک از گناهان کبیره، حتی شراب که خبیث ترینِ خباثت هاست، یا قتل، زنا و گناهان دیگر چنین تعابیر تندی که در مورد حسادت گفته است را به کار نبرده است. زیرا حسادت تنها گناهی است که اخلاص را از انسان می گیرد. یعنی انسان را کاملاً از نظر عملی و نظری با خدا و دستورات خدا درگیر می‌کند. اولین کسی که قربانی حسادت می‌شود، خودِ حسود است. یعنی نفسش، روحش، عقلش، هوسش، دینش و اخلاقش فاسد و تباه می شود. در حقیقت شخص حسود فکر می کند که می تواند جلوی پیشرفت شخص دیگری را بگیرد، یا ضربه ای به او بزند. اما در حقیقت دارد خودش را نابود می کند. امیرالمؤمنین علیه‌السّلام در جایی دیگر به نکته‌ی ظریفی اشاره کرده و می‌فرماید[3]:«یَکْفِیکَ مِنَ الْحَاسِدِ أنَّهُ یَغتَمُّ فی وَقْتِ سُروُرِکَ!= ضرر آدم حسود برای تو همین بس که در وقت سرور و خوشحالی تو، او غمگین و غصه دار است!»              توصیه ای که منابع دینی و تمام روانشناسان غربی و شرقی به شخص حسود می کنند این است که حسود با حسادت و دشمنی نسبت به دیگری، در واقع دارد با خودش دشمنی می کند و خودش را نابود می سازد. شخصی که مورد حسادت تو قرار می گیرد، یا دشمنِ تو است که در این صورت با دیدن غصه و ناراحتی تو که ناشی از حسادتت به اوست، خوشحال می شود؛ یا شخص مظلومی است و اصلاً تقصیری ندارد. خدا در آیه 54 سوره نساء می فرماید:«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی ما آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ= آیا به مردم برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده حسد می ورزند». آن شخصی که مورد حسد قرار می گیرد، می تواند پیامبر، ولی خدا، معصوم، استاد، هنرمند یا هر آدم موفقِ محبوب و معروفی باشد. در واقع ما با حسادت به او، خود را نابود می کنیم. زیرا وجود ما پر از«اعتراض» و« چرا» می شود و فکر می کنیم که "چرا فلان نعمت را به او دادی و به من نه؟" امام علی علیه السّلام می فرماید[4]:«الحَسَدُ مَطِیَّةُ التَّعب= حسادت، مرکب رنج است». یعنی عاقبت آدمی که اسب یا گاو وحشی سوار می شود، این است که بعد از کلی اذیت شدن، به طرز وحشتناکی به زمین می خورد. مرکب حسادت هم این گونه است که وقتی سوارش می شوی چیزی جز زجر و بدبختی برایت ندارد.    حسد مثل خوره ایمان، اخلاق، خوشبختی و هزاران هزار نعمتِ خدا را می خورد. اگر کسی «شاکر» نباشد، یعنی از خدا شاکی شده است و حتماً به کفر می اُفتد. امام صادق علیه السلام می فرماید:" وجه تمایز انسان با حیوان در «شکرگزاری» است. امام علی علیه السّلام نیز در این باره می فرماید[5]: « مَنْ لَمْ یَشکُرِ الإنعامَ فَلیُعَدَّ مِنَ الاَنعامِ= کسی که نعمت ها را سپاسگزاری نمی کند، باید او را همدوش و هم ردیف حیوانات به حساب آورد!».     حسادت یک بیماری سرطانی بسیار قدرتمند است که دنیا و آخرت انسان را نابود می کند. سوار شدن بر این مرکب، خوشبختی، سعادت و همه چیز را از انسان می گیرد و باعث می شود تا نعمتهای بیکرانی را که خداوند به او داده کفران کند و یکی یکی آنها را از دست بدهد. علاوه بر آن، انسان خیلی چیزها را هم در دنیا از دست می دهد. بارها پیش آمده که افراد جانشان را به خاطر حسادت از دست داده اند. یعنی از شدت حسادت مریض شده اند، ناراحتی های قلبی و بیماری های روحی و روانی گرفته اند و در نهایت هم مرده اند. از آن طرف هم به محض ورود به آخرت، گرفتار بدبختی، جهنم و غصه های طولانی می شوند. بنابراین بهتر است انسان از همان ابتدا سوار بر این مرکب نشود. بعضی ها نسبت به حسادت وَلع دارند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند[6]:«مَنْ وَلِعَ بِالْحَسَدِ وَلِعَ بِهِالشُّؤْمُ= هر کس شیفته حسادت باشد، نحسی و شوربختی شیفته او می گردد». این افراد نسبت به بدبختی، شومی و غصه خوردن حریص هستند. یعنی آماده هستند که نعمت ها را از دست بدهند و به جهنم بروند. امیرالمؤمنین در این باره می فرماید[7]:«ثَمَرَةُ الحَسَدِ شَقاءُ الدُّنیا و الآخِرَةِ= ثمره حسادت، رنج و بدبختی در دنیا و آخرت است». اگر درست فکر کنیم، می بینیم که حسادت نوعی دیوانگی است. برای رهایی از این مرض، انسان باید خودش را به دو ستون «شادی» و «آرامش» پیوند بدهد و از هر چیزی که شادی و آرامش او را بر هم می زند دوری کند. این در صورتی ممکن است که انسان فقط با خدا باشد. انسان هایی که سعادتشان را به انسان های دیگر پیوند می زنند، خیر دنیا و آخرت را نمی بینند. رابطه ی «دنیا» با «آخرت» مثل رابطه «رحم مادر» است با «دنیا». بر فرض اگر در یک رحم جنین پنج قلو وجود داشته باشد، رابطه این جنین ها تنها در همان زمان محدودی است که در رحم هستند و بعد از تولد و ورود به دنیا، هر کدام باید به تنهایی و به طور جداگانه مسیر دنیا را طی کنند.                                             همه ما در حرکت از دنیا به سمت قبر و قیامت، بهشت را می خواهیم و نمی خواهیم در وقت مُردن و در قبر به عذاب بیفتیم و به جهنم برویم. برای همین باید در زندگی، خود را فقط و فقط به یک نفر وصل کنیم و با یک نفر بده بستان داشته باشیم و نتیجه و پاداش کار و خوشبختی مان را فقط با یک نفر که حقّش است تنظیم کنیم و آن یک نفر «خدا»ست. معنی ذکر «احد» که می گوییم همین است، یعنی  فقط یک نفر ارزش دارد که به خاطرش ازدواج کنیم، پدری کنیم، مادری کنیم، کار کنیم و همه زندگی مان را با او تنظیم کنیم. چون اگر با هر کس دیگری غیر از خدا، خود را پیوند دهیم، لِه می شویم. حتی نباید به بچه، همسر، پدر و مادر، شاگرد و استادمان هم دل خوش باشیم. چون ممکن است این ها هم روزی به ما بی وفایی کنند، دِلمان را بشکنند و در نهایت رابطه ما با آنها خراب شود؛ در این حالت راهی جز غصه خوردن نداریم و وقتی آرامشمان را از دست بدهیم، ایمانمان را هم از دست خواهیم داد. از طرفی هم خودباوریمان را از دست می دهیم. چون مجبوریم همیشه خودمان را از دید دیگران ببینیم و قیمت خود را از نگاه همسر و فرزند و همسایه و دوستان و خانواده ببینیم. یعنی دائماً به دنبال این باشیم که همه را از خود راضی و خشنود نگه داریم و چون نمی توانیم، غصه دار می شویم. خداوند در آیه 185 سوره بقره می فرماید:«یُرِیدُ الله ُبِکُمُ الْیُسْرَ وَ لَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ= خداوند آسانی و راحتی شما را می خواهد، نه دشواری و مشقت شما را». خداوند نمی خواهد که شما در دنیا گرفتاری و عذاب بکشید. برای همین یک فرمول می دهد و می گوید: اگر می خواهی همیشه شاد و آرام باشی و اصلاً غصه نخوری ،«قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ[8]= بگو: مسلماً نماز و عبادتم و زندگی کردن و مرگم برای خدا، پروردگار جهانیان است».  اگر انسان فقط با یک نفر (خدا) معامله کند، دیگر غصه هیچ چیزی را نمی خورد و همیشه مملو از شادی و آرامش است چون تمام شادی ها و غصه هایش را با یک نفر و در یک جا سرمایه گذاری کرده است و تمام غصه هایش هم برمی گردد به رابطه اش با خدا و نه جایی در دنیا. در این مورد قرآن می فرماید:«أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ= آیا ارباب متفرق و گوناگون بهتر است، یا یک خدای واحد و قهار؟».(یوسف/39). آدمی که معبودش فقط خداست، تمام دلشوره و غصه اش این است که نکند معشوق اصلی اش را از دست بدهد، نکند خدا او را در یک حالتی ببیند که دوست ندارد ببیند. اما وقتی « إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» را کنار گذاشتیم، با هزاران نفر دیگر درگیر می شویم. چون برای آدم ها نفس می کشیم و زندگی می کنیم، مجبوریم برای هر کس یک جور نقش بازی کنیم و این آدم را دیوانه می کند. یعنی حتی درس خواندنمان هم برای آدم ها می شود، می گویند:" درس بخوان برای این که در جامعه کاره ای بشوی، پولدار شوی و به مقام و منصب برسی". این شرکی است که به نام «جامعه» در ذهن ما کرده اند. هیچ وقت به ما نمی گویند، این کار را انجام بده، چون خدا می خواهد. انگار که ما در مقابل خدا مسئول نیستیم!  انگار که قرار نیست قبر و قیامت و سؤال و جوابی داشته باشیم! انگار که فقط به مردم بدهکار هستیم! برای همه چیز زندگی می گوییم مردم چه می گویند؟؛ مردم چه فکر می کنند؟ یعنی مهم این است که فقط مردم خوششان بیاید و نه خدا و ولّی خدا!. در این صورت خداوند هم انسان را به همان مردم واگذار می کند. شخص حسود، پشتیبانی خدا را ندارد. فرشته ها هم به او کمکی نمی کنند، فقط کارش را ثبت می کنند. برای همین است که امام علی علیه السلام فرمودند:«مَا رَأَیْتُ ظَالِماً أَشْبَهَ بِمَظلُومٍ مِنَ الْحاسِدِ نَفسٌ دَائِمٌ وَ قَلْبٌ هَائِمٌ وحُزْنٌ لَازِمٌ= ظالمی را از حسود، شبیه تر به مظلوم ندیدم( چرا که خود از جهاتی مظلوم است) زیرا نفس اماره همیشه همراه اوست و او را وادار به گناه می کند و قلبی خراب و غصه ای همیشگی دارد». چنین است که حسادت، سعادت دنیا و آخرت را از انسان می گیرد و تا ابد انسان را بیچاره می کند. اگر به این فکر کنم که یک خدای عزیز و مهربانی دارم که مرا بیشتر از خودم دوست دارد و برای جاودانگی و خدا گونه شدن خلقم کرده و برایم یک حیاط ابدی قرار داده، همیشه شاد و آرام هستم. این خدا، در کنار من است، در مقابلم نیست که  بخواهم با او درگیر شوم. او بزرگترین حامی و پشتیبان من است. این خدای مهربان، بقیه ی اعضای جامعه انسانی را هم دارد. آن ها چه کسانی هستند؟ آن ها خواهرها و برادرهای ما هستند و بلکه بالاتر، آنها «خودِ من» هستند. در اصل خدا دارد در قالب میلیون ها نفر به من ربوبیّت می دهد. یک «من» را در قالب میلیون ها نفر تکثیر کرده و به آن ها هم نعمت داده. پس من در یک قالب امام حسین(علیه السلام) هستم، در یک قالب حضرت زهرا(سلام‌الله علیها)، در یک قالب ابوالفضل(علیه السلام)، در یک قالب زینب کبری(سلام الله علیها)، در یک قالب مرجع تقلید، شاعر، استاد، وزیر، رییس جمهور هستم. خداوند می گوید، "اگر تو به همه قالب هایی که من داده ام، غیر از قالب منّیتِ خودت، راضی باشی و حسادت نکنی، تو را هم به همه آن خیرات می رسانم و هر چه به همه آن ها تنها داده ام، به تو یک جا می دهم". حالا بعضی ها احمق هستند و می گویند:" چرا خدا به جای ائمه، ما را برای امامت انتخاب نکرده؟"!  یعنی به بابای خودش (امام حسین علیه‌السلام)، حسادت می‌کند. به مادر خودش (فاطمه زهرا)، حسادت می کند. علت این حسادت این است که خودش را نشناخته و قیمت خودش را نمی داند. خدا می گوید، تو یک زیارت عاشورا بخوان و به امام حسین(علیه السلام) بگو من می خواهم در مقام تو باشم «وَ أسْألُهُ أنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ»، من هم مقام امام حسین(علیه السلام) را به تو می‌دهم. تو فقط به فلان شخص حسادت نکن، هر چه را که به او داده ام به تو هم می دهم. برای مثال خانم خانه داری را در نظر بگیرید که پای تلویزیون نشسته و مشغول سبزی پاک کردن است. در تلویزیون عالمی را می بیند، با خودش می گوید:"خوشا به حال این آقا، چه اطلاعات خوبی دارد"، شبکه دیگر را می زند، برنامه راجع به یکی از شهداست. می گوید:"خوشا به حال این شهید، کاش من هم شهید می شدم". شبکه دیگر مصاحبه با یک خانم موفق و کارآفرین است. به جای زیر سؤال بردن و حسادت به او می گوید:" خدا را شکر به خاطر موفقیتی که کسب کرده". به محض این که به موفقیت و نعمتی که خدا به آن ها داده راضی می شود، خدا هر چه را که به آنها داده به او نیز می دهد. مثلا حسادتِ بچه بزرگتر نسبت به بچه کوچکتر یا بالعکس است که در اغلب خانواده ها دیده می شود. این حسادت کانون گرم خانواده را به آتش می کشد. زیرا فرزند حسود دائم مادر خود را زیر سؤال می برد که "چرا بین من و خواهر یا برادر کوچکترم فرق می گذاری؟" در صورتی که اشتباه می کند. مادر کانون عاطفه است و از این حرف ناراحت می شود. حالا ببینید اگر آدم در محضر خدا، حسادت به خرج بدهد و رو در روی خدا بایستد و خدا را زیر سؤال ببرد، چقدر پیش خدا ساقط می شود. «شیطان» ساقط شد چون تحمل دیدن کمالات «آدم» را نداشت. اگر به جای حسادت، به دستور خدا بر انسان سجده می کرد و می گفت "بارک الله، عجب مخلوقی را خلق کرده"، اوج می گرفت. اگر ضد حسادت عمل کنید، خدا شما را در آغوش می گیرد. اما گاهی هم هست که بچه بزرگتر به جای حسادت به خواهر یا برادر کوچکترش با آن ها به مهربانی و محبّت رفتار می کند، مسلماً چنین بچه ای به خاطر درک و فهم بالایی که دارد، بیشتر مورد توجه و دوست داشتن  پدر و مادرش قرار می گیرد و از جایگاه ویژه ای نزد پدر و مادر خود برخوردار است. به محض این که حسادت نکردی و اشخاص را با کمالاتشان قبول کردی، پیش خدا اوج می گیری. اما اگر نپذیرفتی، پیش خدا اُفت می کنی؛ هم از چشم خدا میافتی و هم از چشم همان کسانی که می خواهی پیششان عزیز باشی. به عنوان مثال ما در این مملکت مرجعی را داشتیم که همواره در کنار امام (خمینی(ره)) بود و وجهه ی خیلی خوبی نزد مردم داشت، طوری که مردم دوستش داشتند و همواره دعایش می کردند، اما از یک جایی به بعد، او نتوانست امام را تحمل کند. نسبت به امام حسادت کرد. می خواست مردم او را عزیزتر از امام بدانند و همین امر باعث متنفر شدن مردم از او شد. حسادت ظالمانه ترین، مشرکانه ترین و احمقانه ترین کار است. آدم حسود در اصل می خواهد جایگاه خودش را با پایین کشیدن، حذف و ریختن آبروی شخصی دیگر تثبیت کند. حسادت در چه آدم هایی بیشتر است؟ کسانی که دارای نقاط قوت هستند، بیشتر در معرض حسادت قرار می گیرند. بنابراین، گاهی چیزی که انسان را بدبخت و جهنمی می کند، نقاط قوت انسان است که عبارتند از: قدرت، تقوا، سیادت، شهرت، علم، محبوبیت، صدای خوش، زیبایی، مقام و مرتبه و... است.         داریم آدم های بی حجاب یا اهل فحشا و شرابخوار را که به خاطر ظاهر بَدشان منفورند. در حالی که در روز قیامت می بینیم همین آدم ها از آن هایی که این کاره نبوده اند، خیلی جلو ترند. اما برعکس چنین افرادی، کسانی را داریم که در فتنه‌ی انتخابات سال 88  نقش داشتند و آب در آسیاب دشمن ریختند. کسانی بودند که سابقه دار انقلابی، مجاهد، زندان رفته، شکنجه دیده، یار امام، خانواده امام و... بودند. آدم‌هایی که به ظاهر خوب بودند. نه اهل فحشا و منکرات بودند و نه اهل بی حجابی و بدحجابی. در زمان امام حسین علیه السّلام و ائمه دیگر هم همین طور بوده است. بیشترین عاملی که باعث شده تا به امروز، امام زمان ظهور نکند و در غربت، آوارگی، تنهایی و مظلومیت باشد از جانب همین خواص به ظاهر خوب و موجّه است، نه گناه عوام. طبق آمار جهانی، بیشتر خودکشی‌ها و طلاق‌ها در دنیا مربوط به طبقات دانشگاهی است. یعنی هر جا که موقعیت انسان از نظر تحصیلی، مالی، اجتماعی و سیاسی بالاتر رفته است بیشتر صدمه دیده است، مگر کسانی که همراه با این افزایش، تزکیه نفس هم کرده‌اند. در دعای بیستم صحیفه سجادیه که معروف به «مکارم الاخلاق» است، می خوانیم:«...وَلَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إلَّا أحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً باطِنَةً عِنْدَ نَفْسِ بِقَدَرِهَا...= هیچ درجه ای از من را بین مردم بالا مبر، جز آن که مرا معادل آن منزلت و مزیّت در نزد خودم پست گردانی». یعنی خدایا برای من هیچ عزّت ظاهری در مقابل چشم مردم ایجاد نکن. هیچ محبوبیت و عزّتی و هیچ موفّقیت و رتبه ای به من نده، مگر این که به همان اندازه مرا پیش خودم پایین بیاوری. بدبختی ها و گرفتاری های انسان زمانی شروع می شود که خدای نکرده انسان در چشم دیگران بزرگ شود، اما در چشم خودش متواضع نباشد. این به آن دلیل است که در میدان رقابت و حسادت می افتد. «سابقه ی خوب» انسان را به حسادت می اندازد. در خانواده ها نیز علت حسادت بچه بزرگتر به بچه کوچکتر، همین «سابقه» است. می گوید:«من سابقه ام بیشتر است، پس باید از جایگاه ویژه ای برخوردار باشم».شیطان را هم همین سابقه اش بدبخت کرد. شیطان گفت:«من ۶ هزار سال پیش اینجا بودم، حالا بیایم به کسی که تازه از گرد راه رسیده سجده کنم؟ اصلاً این کار را نمی کنم.» برای همین پیش خدا منفور شد. پس انسان موقع بالا رفتن کمالاتش، باید خیلی حواسش را جمع کند. این کمالات می تواند ثروت، قدرت، زیبایی، موقعیت اجتماعی و خانوادگی، هوش سرشار، بابای آنچنانی داشتن، قهرمان جهان بودن و یا هر چیز دیگری باشد. اگر این ها به سراغت آمد، بدان که آسیب پذیر هستی. بیشترِ حرص و جوش ها، غصه ها و بیماری های اعصاب و روان مربوط به همین گروه است. هر چه انسان ساده تر باشد، آرامش و آسایشش هم بیشتراست. در هنگام مرگ هم، راحت تر جان می دهد و در برزخ هم خوشبخت تر است. برای همین در روایت داریم که اکثر بهشتی ها از بین آدم های ساده هستند. آن هایی که زندگی را آسان می گیرند، به معنای واقعی مؤمن هستند و اصلاً دردسر ندارند. در آیه ی 23 سوره حدید خداوند می فرماید:«لِّکَیْلَا تأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَآ ءَاتَاکُمْ وَ اللهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ= این به خاطر آن است که برای آن چه از شما فوت شده، تأسف نخورید و به آن چه به شما داده شده است، دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبرِ فخرفروشی را دوست ندارد». این همان راهکاری است که با عمل به آن، همیشه دل ما آرام است. اگر تمام عشق و دلخوشی انسان، خدا باشد، هیچ اتفاقی در بیرون او نمی تواند او را ناراحت کند. امام صادق علیه السلام چون عشقش خداست، وقتی بچه اش می میرد، می گوید:«الحَمدُلله». می فرماید:«سُبحَانَ مَن یَقتُلُ اولادِنا و لا تَزدادُ لَهُ اِلّا حُبّاً= بچه اش می میرد، علاقه اش به خداوند بیشتر می شود). از آن طرف هم کسی را داریم که با یک شکست عشقی از خدا متنفر می شود. برای اینکه خودش را به عشق زمینی پیوند داده است نه به خدا. از خدا طلبکار است، انگار خدا موظف است که به او خدمات بدهد. این بنده اصلاً با خدا کاری ندارد، برای همین، غصه هایش در زمین پخش شده است و یکسره غصه می خورد. غصه ی قیافه، لباس، مدل خانه، وسایل خانه، اتومبیل، مقام، رتبه، تحصیلات و پول و... چرا حضرت زینب(سلام الله علیها) بعد از واقعه ی عظیم و جانسوز عاشورا می فرماید:«وَ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمیلَا=چیزی جز زیبایی ندیدم»؟ چون همه عشقش را با خدا پیوند داده بود. در دعای بیست و دوم صحیفه سجادیه داریم:«وَاجْعَلْ هَوَایَ عِنْدَکَ، وَ رِضایَ فیما یَرِدُعَلَیَّ مِنْکَ= و رغبتم به آنچه پیش تواست و خشنودیم را در آنچه نزد تواست قرار بده». یعنی تمام هوا و میل مرا در خودت قرار بده. اگر انسان غصه ها و شادی هایش را با خدا تنظیم کند، دیگر آسیب نمی بیند. اگر قرار است از چیزی متنفر باشی قبلش ببین آیا خدا هم از آن چیز متنفر است؟ اگر نیست، تو هم متنفر نباش. حتی اگر به مزاجت خوش نیاید و اگر از چیزی خُوشَت می آید، ببین خدا هم آن چیز را دوست دارد یا نه؟ یک شاه کلید قدرتمند که انسان را خیلی شاد و آرام می کند و بال پرواز خوبی به او می دهد در این حدیث از امام صادق علیه السلام است که می فرماید[9]:«کُلُّ مَنْ لَمْ یُحِبُّ عَلَی الدِّینِ وَ لَمْ یُبْغِضْ عَلَی الِّدینِ فَلَا دِینَ لَهُ= کسی که ملاک دوستی و دشمنی اش بر اساس دین نباشد، دین ندارد». اگر قرار است از چیزی خُوشت بیاید یا بَدت بیاید، دین باید تعیین کند. اولِ شقاوت دنیا و آخرت انسان این است که نعوذ باالله از چیزی که مورد رضا و خشنودی خداست بَدش بیاید.                                                باید محبّت ها را با دین تنظیم کنیم. اگر خدا را در انتخاب ها، ارتباط ها، رفتارها و افکارمان حذف کنیم، لِه می شویم. گذشته از این ها، تصور کن که در برزخ، با دلی با خدا روبرو شوی که این دل برای خدا و دین خدا و ملاک های خدا هیچ ارزشی قائل نبوده است. در مقابل این خدا چه کارمی کنی؟ خداوند در آیه 88و89 سوره شعراء می فرماید:«یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَیِ اللهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ= روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمی دهد، مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا بیاورد». خدا می فرماید:"من که گفتم اینجا جز دل سالم، هیچ چیز دیگری به درد نمی خورد، یک عمر با من درگیر شدی. چرا این کار را کردی؟". در تمام انتخاب های زندگی ات خدا را در نظر داشته باش. اگر می خواهی همسر انتخاب کنی، اول ببین خدا راضی است؟ چون اگر رضای خدا را کنار گذاشتی و گفتی "مهم این است که من خوشم بیاید"، خدا هم تو را به خودت واگذار می کند و نهایتاً بعد از شش ماه یا یکسال، نتیجه ی انتخاب اشتباه خود را می بینی. وقتی خدا را به همین راحتی از زندگیت حذف کردی، مطمئن باش که در دنیا و آخرت ذلیل می شوی. اصلاً چطور می خواهی در برزخ با یک قیافه ی وحشتناک و قلب حیوان صفت، در قالب خوک، سگ و میمون، بر خدا، انبیاء، ملائکه، صدیقین و شهدا وارد شوی؟ بعضی از افراد هم از این که دیگران راجع به آن ها بد فکر می کنند، غصه می خورند. برای این که به خدا وصل نیستند و نظر دیگران برایشان اهمیّت دارد. برای رهایی از غصه، این شخص باید از خودش بپرسد،"آیا خدا هم درباره من همین فکر را می کند؟" اگر جوابش مثبت است، پس باید خودش را اصلاح کند و اگر از سمت خدا زیر سؤال نیست، دلیلی ندارد که بخاطر حرف مردم و برداشت غلط آن ها ناراحت شود و غصه بخورد. وقتی عشق و تنفر ما با خدا تنظیم نباشد، برایِمان دردسر ایجاد می کند. در مثالی دیگر، می توان به سخت گیری هایی که امروزه بر سر ازدواج جوان ها باب شده است، اشاره کرد: سخت گیری بر سر مهریه، خرج عروسی، مکان عروسی و...که خداوند به هیچ یک از آنها راضی نیست و فقط باعث عذاب و دردسر ما در دنیا و آخرت است. اگر کسی حبّ و بغضش را با خدا تنظیم کند، امکان ندارد دچار حسادت و غصه شود و همیشه شاد و آرام است. چنین شخصی از همه تهدیدها، به عنوان یک فرصت استفاده می کند. هر چیزی که ظاهراً بر ضدش است، برایش نعمت می شود و چون با خدا معامله می کند، خدا همه چیز را برایش جبران می کند. وقتی که انسان حسادت نمی کند، تکبر نمی ورزد، زود رنجی و حساسیت و عصبانیت به خرج نمی دهد، همان چیزی را که فکر می کند برایش ضرر دارد، تبدیل می شود به یک نعمت و کانون شادی. به شرطی که حواسش جمع باشد و با خدا معامله کند. برای خرید سی دی حسادت اینجا کلیک کنید. غررالحکم، ص300 .[1] نهج البلاغه،حکمت 225،ج1 ص316 .[2] بحار، ج73، ص253    .[3] بحارالانوار ج78،ص13.[4] فهرست غرر،ص80.[5] بحارالانوار ج78،ص12.[6] غررالحکم،4632  .[7] سوره انعام، آیه 162.[8] الکافی ج،2،ص127و بحارالانوار،ج66،ص250.[9]

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7229
زمان انتشار: 8 ژولیه 2017
|
کلاس «راه های مبارزه با غم» برگزار می گردد

کلاس «راه های مبارزه با غم» برگزار می گردد

به اطلاع می رساند:‌ کلاس «راه های مبارزه با غم» روز شنبه  17 تیر 96 از ساعت 17:00 الی 18:00 در سعادت آباد برگزار می گردد. آدرس: تهران، سعادت آباد (شهرک غرب)، بلوار شهید پاک نژاد، نرسیده به میدان سرو، 18 متری شهید مطهری پلاک 3

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7217
زمان انتشار: 3 ژولیه 2017
| | |
راه های مبارزه با غم

راه های مبارزه با غم

غم، بزرگترین دشمن انسان است که هم دنیای انسان را خراب می کند و هم آخرت را از انسان می‌گیرد. برای رهایی از «غم و اندوه»، یقین و رضا، ذکر، صدقه، نماز، پناه بردن به خدا و... از مهمترین عوامل مؤثر محسوب می شود. برای خرید این سی دی از فروشگاه آنلاین مؤسسه منتظران منجی (عج) کلیک کنید.  عناوین برگزیده بحث: غم چیست عوامل برطرف کننده غم غم دشمن روان انسان جایگاه غم و شادی از منظر روایت غم و خسارت ابدیت غم ممدوح و غم پسندیده علاقه مندان به تهیه این لوح فشرده می توانند آن را از فروشگاه اصلی مؤسسه، فروشگاه منتظران منجی http://montazerstore.ir به صورت آنلاین، محل برگزاری جلسات، نمایشگاه های عرضه محصولات فرهنگی مؤسسه و سفارش پستی تهیه نمایند.  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed