www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 4731
زمان انتشار: 16 فوریه 2016
| | | |
با تقوای الهی به خدا نزدیک شوید

راه های مبارزه با غم، جلسه 57؛ 94/11/10

با تقوای الهی به خدا نزدیک شوید

تقوا یعنی خویشتن داری از هر گناهی که مانع رشد بی نهایت ما می شود. خداوند، مهربان مطلق است و بندگانش را بی نهایت دوست دارد. اینکه باید تقوای الهی داشته باشیم یعنی مراقب باشیم که از خدا فاصله نگیریم. پس در واقع تقوا ترس از خدا نیست بلکه خویشتن داری که نتیجه آن آرامش و شادی انسان است.

ماهیت تقوا اولین قدم از درمان‌های عملی غم که قرآن، از آن بعنوان عامل اصلی و مهم در دفع غم نام می‌برد، تقواست. ابتدا باید مفهوم تقوا را بشناسیم؛ خداوند در اولین تجلّی از ذات خودش، مَثَل اعلی (نور محمد) را خلق کرده است. و در مراحل بعد عوالم دیگر و مخلوقات دیگر را خلق نموده تا به آخرین تجلی‌اش که عالم ماده (ناسوت) است، رسیده است. آنچه که مهم است، این نکته است؛ حقیقتی که در تمام این مخلوقات و عوالم مشترک است، و بصورت‌های گوناگون تجلی یافته است، همان الله است که در تمام مخلوقات به چهره‌های گوناگون تجلی نموده است. دنیا (عالم ماده) پایین‌ترین مرحله‌ی عالم خلقت است. امّا همین پایین‌ترین مرحله، به قدری پیچیدگی دارد که میلیون‌ها دانشمند که از ابتدای خلقت دنیا تاکنون مشغول اکتشاف پیچیدگی‌های آن هستند، هنوز نتوانسته‌اند حتی یکی از مخلوقاتِ خداوند را بطور کامل بشناسند. بطوری‌که هر چه دانشِ انسان، نسبت به یک مخلوق بیشتر می‌شود، مجهولاتش نیز نسبت به آن، افزایش می‌یابد.  خداوند در قرآن، بارها به صراحت اعلام کرده است که؛ دنیا، با همه‌ی تشریفاتش، به افتخار انسان، و برای او خلق نموده است. همه‌ی این تشریفات، به این خاطر است که انسان بتواند به مقام خلیفه‌اللهی برسد. انسان،‌ دارای پنج بخش (جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلانی و انسانی) است؛ تا قادر به استفاده از تمام مراحل خلقت باشد. لذا به انسان، تعبیر «هستی جامع»، اطلاق می‌شود. اما انسان، فقط بواسطه‌ی داشتن بخش فوق عقلانی، قادر است. تربیت شده و کمالاتِ الله را جذب و دریافت نماید، بطوری‌که به مثلِ‌خداوند یا خلیفه‌ی خداوند در زمین تبدیل گردد. مسیر انسان تا الله، مسیری صددرصد ریاضی و مشتمل بر قوانین و فرمول‌های کاملاً تخصصی و قانون‌مند است. زیرا اساساً از الله تا ماده، تمامِ آنچه که خلق شده است، اندازه‌دار و قانون‌مند بوده است، لذا مسیرِ بازگشتِ ماده به الله نیز،‌ طبیعتاً مسیری ریاضی و قانون‌مند خواهد بود. طیّ این مسیر، مستلزمِ رعایت حدودی خاص، و بایدها و نبایدهایی است که توسط خالق این مسیر،‌ در اختیار انسان قرار داده شده است. اگر انسان حقیقتاً‌به دنبال تولدی سالم به آخرت است، و قصد دارد به هدفِ ‌نهایی خلقتش، نائل شود، لازم است در چهارچوب قوانینِ ریاضی‌ِ این مسیر، حرکت کرده و پیش رود. اینجاست که انسان براحتی مفهوم تقوا را در‌می‌یابد؛ تقوا؛ یعنی خودداری از هر چیزی که مانع رسیدن انسان به هدف نهایی خلقتش می‌گردد. انسان باید ساختار نفس خودش را شناخته و بداند که چه چیزهایی در مسیر حرکت او به سمت الله، آسیب‌زا و خطرآفرین می‌باشند. لذا از نزدیک شدن به آن خودداری می‌کند. پس تقوا، به معنای ترس از خداوند نیست زیرا خداوند، مهربانی و رأفت مطلق است. تقوا، به معنای مواظبت و مراقبت از نفس است، به گونه‌ای که فاصله‌اش با خدا زیاد نشود! به عنوان مثال ‌برای کسی که قصد دارد ورزشکار موفقی شود، یک سلسله مراقبت‌ها در تغذیه و حرکاتِ‌ بدنی، لازم است. که در اصطلاح به این مراقبت‌ها در حیطه‌ی هدفِ‌این انسان تقوا گفته می‌شود. بنابراین، تقوا به معنای خویشتن‌داری از هر چیزی است که انسان را از کمال مطلوب باز می‌دارد. تقوا؛ عامل شادی و آرامش انسان حالت متعادل و ایده‌آل یک انسان، آن است که؛ شاد و آرام باشد. اگر اکنون، من، انسانِ عصبی، غمگین، ناآرام، حساس و پرخاشگری هستم و نمی‌توانم از لحظات زندگی‌ام لذت ببرم، نشانه‌ای است از آسیبی که به روحِ من وارد شده است. این شرح حال از روح، در حقیقت، حاکی از عدم رعایت تقوا در یک یا چند زمینه از موارد مراقبت‌های روح بوده است. زیرا اگر من، همه‌ی حدودِ تقوا را رعایت کرده بودم، الان باید روحی شاد و آرام می‌داشتم. لازم به ذکر است که؛ تنها کسی که می‌تواند محدوده‌ی بایدها و نبایدهای مسیرِ‌انسان تا الله را مشخص کند؛ کسی است که انسان را آفریده و به تمامِ‌طول این مسیر، آگاهی کامل دارد. فراموش نکنیم، اموری که از سوی خداوند حرام معرفی شده‌اند؛ اموری هستند که در طور مسیرِ حرکت‌مان برای رسیدن به کمالِ‌ بی‌نهایت،‌ به روح ما، آسیب جدی وارد می‌کنند. حال اگر ما در این مواردِ حرام، خوشتن‌داری نکرده و به آنها تن دادیم؛ باید آماده‌ی پذیرش تبعات و آسیب‌های متعاقب آن نیز باشیم! امور واجب نیز، امور لازم و ضروری برای حرکت در این مسیر هستند که عملاً بدون آنها، قدم برداشتن، و رسیدن، محال است. امور مکروه، نیز اموری آسیب زا هستند؛ اما آسیب‌شان به اندازه‌ی امور حرام نیست. امور مستحب و مباح نیز به سرعتِ حرکت انسان در این مسیر، می‌افزایند. عدم پذیرش هر کدام از بایدها و نبایدهای این مسیر، در حقیقت عدم پذیرش چهارچوب‌های مسیر حرکت است، آن هم، چهارچوب‌هایی که بوسیله‌ی خالقِ خود او، و خالق همین مسیر،‌ وضع شده است. به این حالت، اصطلاحِ‌کفر (لجبازی در پذیرش) اطلاق می‌شود. از این مرحله بدتر، کسانی هستند که چهارچوب‌های حلال و حرام خداوند را بسته به اوضاع جامعه و شرایط جامعه و ... تغییر می‌دهند. لجبازی و عناد در برابر خداوند، بی‌ادبی و بی‌حیایی در حضور اوست. بی‌ادبی در حضور کسی که همه‌ی نظام خلقت را به عشقِ‌ما خلق کرده و می‌خواهد ما را به بزرگی خودش تربیت کند. چگونه الطاف بی‌نهایتش را ندیده می‌گیریم و با بی‌حیایی کامل، روبروی او ایستاده و گناه می‌کنیم. سیستم نفسِ‌انسان،‌ به قدری ریاضی و دقیق است: که هر برخوردی، در آن تأثیراتِ‌خود را باقی می‌گذارد. این ظرافت و دقت نیاز به مراقبت‌های ظریف و موشکافانه دارد. اینگونه نیست که انسان بتواند، هر طور که خواست زندگی کند، با هر که تمایل داشت ازدواج کرده و یا ارتباط برقرار کند، هر گونه که دوست دارد حرف بزند، لباس بپوشد و ... . همه‌ی ارتباطاتِ‌ما، حتی افکار ما،‌ بر روی نفس ما،‌ تأثیر گذاشته و تبعاتِ خودش را در پی دارد. تقوا، پرهیز انسان از چیزهایی است که تبعاتِ منفی بر نفس، ‌بر جای می‌گذارند. ‌تقوا، عامل اصلیِ، حفظِ عشقِ‌ انسان به الله است، به طوری که ارتباط او را با خداوند، از صدماتِ خارجی و درونی حفظ می‌کند. تقوا؛ یعنی پرهیز از هر چیزی که مانع تولد سالمِ ما به آخرت می‌گردد. آثار تقوا؛ از نگاه خداوند و معصومین (علیهم‌السلام) 1- « وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ خداوند کسانی را که تقواپیشه می‌کند، با خوشبختی نجات‌شان می‌دهد. هیچ بدی به آن‌ها نمی‌رسد، و هرگز غمگین نمی‌شوند». (سوره زمر، آیه 61) قبلاً آموخته بودیم که هر چه انسان، مؤمن‌تر باشد، شادتر و آرام‌تر است. اساساً میزان ایمان هر انسان، با مقدار شادی و آرامشش سنجیده می‌شود، نه با مقدار عبادات و اعمال صالحش. اگر عباداتِ‌ انسان، حقیقتاً جذبِ‌ نفس او شوند؛ قطعاً در او، تولیدِ شادی و آرامش خواهند کرد. تقوا، سبب می‌شود، عبادات انسان جذب نفس او شده و همواره شاد و آرام زندگی کند. 2- «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا...؛ هر که تقوا پیشه کند،‌ خداوند همواره برایش راهگشائی می‌کند». (سوره طلاق/ آیه 3) این آیه، امداد خداوند را به متّقین، به تصویر می‌کشد. بطوری‌که بر طبق این آیه درمی‌یابیم که؛ عموماً، تقوا، عامل گشایش راه و باز شدن مسیر، برای انسان است. برای متقین، بن‌‌بست وجود ندارد، زیرا اهل آسمان، در جهت تحقق اهداف‌شان، یاری‌شان خواهند نمود. 3-«فَمَنِ اتَّقی‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ هر کس تقوا پیشه کرده و نفس خود را اصلاح کند،‌نه ترسی به او می‌رسد، و نه غمگین می‌شود». (سوره اعراف، آیه35) اصلاحِ نفس،‌ جبران گناهان گذشته است. به هر مقدار که انسان به وسیله‌ی رعایت تقوا، به سمت اصلاحِ خرابی‌های نفس خود،‌ پیش می‌رود. به همان مقدار، حجم آرامش و شادی‌ِ لازم را دریافت می‌کند. آیا می‌توان با داشتن چنین خدایی شاد نبود؟ 4- امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مَنِ اتَّقى اللّه َ سبحانَهُ جَعَلَ لَهُ مِن كُلِّ هَمٍّ فَرَجا، و مِن كُلِّ ضِیقٍ مَخرَجا؛ هر کس تقوا پیشه کند،‌ خداوند سبحان حتماً برای هر مشکلی،‌ برایش گشایش ایجاد کرده و برای هر تنگی، راه نجاتی باز می‌کند. » فراموش نکنیم که محال است، کسی جانب تقوا را در زندگی رعایت کند، اما در امور زندگی‌اش، گشایش و نجات ایجاد نشود. این اثرِ وضعی تقوا، در زندگی است. اما مهم طیّ‌ مرحله‌ی اول، یعنی همان تقوا ورزیدن است. یعنی باید بر طبق آموزه‌های قرآن و معصومین، پیش رفته و نظام نفس خودمان را براساس نگاه الله، سازمان‌دهی کنیم. 5- امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «اِتَّقِ اللّهَ حَیْثُ كُنْتَ فَاِنَّكَ لا تَسْتَوْحِشُ؛ هر جا هستی، تقوا را رعایت کن، که هرگز وحشت‌زده نخواهی شد». یادمان باشد، جنس فطرت ما از خداست. و اگر در مسیری که هماهنگ با فطرت‌مان نیست، گام برداریم، وحشت‌زده خواهیم شد. معصیت، گام برداشتن در مسیر ناهماهنگ با فطرت‌مان است. به همین دلیل، همه‌ی انسان‌ها بعد از انجام معصیت، مضطرب و وحشت‌زده می‌شوند. تقوا، سپرِ انسان در برابر معصیت است؛ در نتیجه، سپر انسان در برابر وحشت‌زدگی خواهد بود. گناه، رنگِ خداوند را از وجود انسان حذف می‌کند؛ در نتیجه محبوبیت انسان نیز، در قلب دیگران بواسطه‌ی گناهان کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود. متقین همواره در قلب دیگران محبوبند، چون در مسیری هماهنگ با فطرتِ همه‌ی انسان‌ها در حرکت اند؛ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» اگر از مظاهر الله، و آنچه که رنگ و بوی خدا را دارد، خوشمان‌ نمی‌آید، این نشانه‌ی بیماری در نفس‌مان است. باید به دنبال راه درمان بگردیم.   «والحمدلله رب العالمین»   مطالب بیشتر: مجموعه سخنرانی های استاد شجاعی مجموعه کتاب های استاد محمد شجاعی پای درس استاد

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4730
زمان انتشار: 16 فوریه 2016
| | | |
با حسن ظن، از غم رها شوید

راه های مبارزه با غم، جلسه 56؛ 94/10/26

با حسن ظن، از غم رها شوید

حسن‌ظن یکی دیگر از عواملی است که باعث ایجاد شادی و زندگی آرام می‌شود. سفارش اسلام، خوش‌بيني و خوش‌گماني است تا افراد از بدگويي، مراء، درگيري و اختلاف درامان بماند و دچار تنش نشوند. انسان بدگمان در ذهن خود همیشه با مردم درگیر است و براساس چیزی که می‌شنود یا می‌بیند، قضاوت و تصمیم می‌گیرد. پیشوای متقیان امام علی (علیه‌السلام) گمان نیک را منشأ آرامش دل می­­‌داند. و هم‌چنین از ایشان نقل شده است که «خوش گمانی از اندوه می‌کاهد و از به گردن انداختن افسار گناه، رهایی می‌بخشد».

حسن ظنّ (خوش گمانی) روایاتِ ما، بر مبحث حسن ظن، سرمایه‌گذاری فراوانی نموده‌اند و قواعد و راهکارهای مؤثر و کلیدی بسیاری را برایمان ارائه داده اند. یکی از این قاعده‌ها، این است که انسان، باید ظنّ خود را تابع زمانه‌اش بگرداند؛ بطوری که اگر در زمانه‌ای زندگی می‌کند که مردم رو به تقوا و اصلاح نفس پیش می‌روند، خوش‌گمانی، برای او یک اصل ضروری است. امّا اگر در زمانه‌ای زندگی می‌کند که مردم رو به بی‌تقوایی، تباهی و فساد حرکت می‌کنند، دیگر خوش‌گمانی بعنوان یک اصل ضروری برای انسان، محسوب نمی‌شود؛ بلکه باید طرف مقابل را آزمایش نموده تا بتواند به او اعتماد نماید، لذا در بیشتر برخوردها باید جنبه‌ی احتیاط را رعایت نماید. اما بطور کلی، خوش‌گمان بودن به معنای عدم بدبینی و تفسیر بد نکردن از حرکات و رفتارهای دیگران، تأثیر بسیار مهمی در رفع غم‌های انسان دارد. گاهی اوقات در افراد، زمینه‌هایی بصورت ارثی و ژنتیکی، برای زودرنجی، بدبینی، حساسیت و ... وجود دارد، که این دسته از افراد باید این ضعف را در درون خود باور کرده و به سمت رفع آن تلاش کنند. امّا بسیار اتفاق می‌افتد که انسانی بصورت عادی و اخلاقی، انسان بدبین، زودرنج و حساسی نیست؛ امّا در ارتباطش با دیگران، عواملی پیش می‌آید که شک برانگیز بوده و او را به بدبینی دچار می‌کند. در هر صورت، کسی که قصد دارد، با قاعده الهی رفتار نماید؛ در هر دو حالت باید روی خود پا گذاشته، و به گمانِ خود، عمل نکند. توجه داشته باشیم که؛ اکثر گمان‌های انسان، آلوده به منیّت و خودشیفتگی‌های باطنی ما بوده، و حقیقی و صادقانه نیست، و نگه داشتن این گمان‌های باطل، آثار بسیار منفی و سوئی در حرکت ما به سمت آخرت ایجاد می‌کند. لذا باید سعی کنیم، تا در نفس خود قدرت ایجاد کرده و اساساً‌ این گمان را در ذهن خود نگه نداریم. این مهارت نیز، به راحتی بدست نمی‌آید. چون انسان باید درست در جهت مخالفِ‌ ظنِ قلب خود حرکت نماید. لازم به ذکر است که؛ ظنّ قوی‌تر از شک است. و در زمانی اتفاق می‌افتد که انسان چیزی را می‌بیند و یا می‌شنود، و حسی منفی بر او غلبه می‌کند. با این حس منفی، گناهی بر گُرده‌ی انسان، مترتّب نمی‌گردد. امّا اگر همین ظنّ به سوء ظنّ تبدیل شود؛ یعنی شخص بخواهد به واسطه‌ی گمان خود، در مورد طرف مقابل قضاوت کند و تصمیم بگیرد، بسیار خطرناک است، زیرا منشأ اثر خواهد بود. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «حُسْنُ الظَّنِّ یُخَفِّفُ الْهَمَّ وَ یُنْجى‌ مِنْ تَقَلُّدِ الْاثْمِ؛ حسن ظن، دل مشغولی‌های انسان را کم می‌کند. و انسان را از به گردن گرفتن گناه، نجات می‌دهد». اینکه انسان، دائماً نسبت به دیگران بدگمان بوده و از آنان احساس خطر می کند، قلبش خالی و رها نخواهد بود، بلکه همواره مشغول حفظ کردن خودش از آسیب‌های احتمالی توسط دیگران است. انسان خوش‌گمان، عموماً از دل مشغولی‌های بی‌فایده و خطرناک رهاست. زیرا عموماً به دیگران با نگاه مثبت نگریسته و به آنان اعتماد می‌کند. به عنوان مثال؛ دیدنِ یک خطا از سوی فرزندمان، نمی‌تواند ما را نسبت به او بدگمان کرده و احساساتمان را نسبت به او منفی گرداند. خطاهای فرزند ما، مثل بیماری‌های زودگذری هستند که باید مهربانانه و طبیبانه، درمانشان کرده و از این ورطه نجاتشان دهیم. انتقال احساساتِ منفی که در وجود ما تولید شده، به فرزندمان، سبب عدم اعتماد به نفس او خواهد شد. بطوری که خود را یک انسان گناهکار و منفی دیده، و توان بازگشت و ادامه‌ی مسیر از او سلب خواهد شد. در ابتدا باید سعی کنیم این مشکل را بصورت غیر مستقیم حلّ و فصل نموده و او را در جریان مستقیم قرار ندهیم. امّا اگر امکانِ حل و فصل موضوع، به روش غیر مستقیم وجود نداشته و حتماً باید او را در جریان قرار دهیم، باید کاملاً لطیف و مهربان، با او وارد تعامل شده و اعلام کنیم که خطای او را یک صفت تلقی نمی‌کنیم؛ بلکه آن را بعنوان یک بیماری کوچک دانسته و به تو در رفع آن، کمک خواهیم کرد. بنابراین؛ باید مراقب باشیم هرگز خطاها و گناهان دیگران، ما را به بدگمانی، سرزنش، عقاب و قهر وا ندارد. زیرا سرزنش‌ها و عقاب‌های ما، گناهی عظیم‌تر از گناهی است که آنان مرتکب شده اند. از سوئی چنین عکس‌العمل‌هائی،‌ نه تنها تأثیری در ختمِ این خطاها ندارند، بلکه ممکن است آثار سوء و خطرناک‌تری را از خود بر جای گذارند. فراموش نکنیم که؛ ما هیچ گاه از محاصره‌ی شیطان خالی نبوده‌ایم، حتی در معنوی‌ترین و پاک‌ترین مکان‌ها، شیطان دائماً در حالِ تولید فکر، برای انسان بوده تا او را به اضطراب و تخریب عملکرد بکشاند. انسان زیرک کسی است که هرگز، افکار منفی تولید شده توسط شیطان را به خود انتساب نمی‌دهد. بلکه فقط و فقط آن را جمله‌ای از سوی شیطان دانسته و به دنبال ضدّ حمله‌ای، برای دفع آن می‌گردد. پذیرفتن این افکار و انتسابِ آن به خودمان، سبب تثبیت آن در نفس شده و در عملکرد و رفتارهای ما موثر خواهد بود. باید تمرین کنیم که افکار منفی‌مان نسبت به دیگران را سریعاً به خوش‌گمانی تبدیل کنیم، همیشه در غالب موارد، این امکان وجود دارد که ما بتوانیم نسبت به دیگران خوش گمان باشیم. اما در زمانی که این امر، بر ما مسجلّ بود و خطایش بر ما ثابت شد؛ اولین قدم؛ زیر سوال بردن خودمان است؛ آیا من در ایجاد این گناه و خطای او، سهمی نداشته‌ام؟ آیا کوتاهی من، منجر به تولیدِ این خطا نشده است؟ باید سهم خودمان را در خطاهای دیگران بپذیریم و برای جبران آن، اول از خودمان، شروع کنیم. سپس، مهربانانه برای نجات او و ختم خطاهایش، یاری‌اش کنیم. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «حُسْنُ الظَّنِّ راحَةُ الْقَلْبِ وَ سَلامَةُ الدّینِ؛ خوش‌گمانی، مایه‌ی آرامش قلب، و سلامت دین انسان است». گاهی اوقات انسان‌های خوش‌گمان، که البته انسان‌های قدرتمندی از نگاه الله هستند؛ در نظر انسان‌های دیگر، انسان‌های ساده و ... انگاشته می‌شوند. امّا مهم نیست که دیگران در مورد انسان چه می‌اندیشند! مهم نگاهی است که الله بر او می‌افکند. اینکه انسان بخواهد به گونه‌ای زندگی کند که همه‌ی انسان‌ها او را تأیید کرده و  فقط در مورد او افکار و احساساتِ مثبت داشته باشند، ریشه در خودشیفتگی او داشته و یک شرک عظیم و مخفی در نفس او محسوب می‌شود. فراموش نکنیم که اگر من پاک باشم؛ بدگویی‌های دیگران، آسیبی به عزت و شخصیت ما نمی‌زند. مهم آن است که ما در تنظیم رفتارها و افکارمان، حریمِ الهی را رعایت کنیم. نه مورد تأیید دیگران بودن، هدفِ‌مورد نظر ما باشد. این زیرکی یک مؤمن است که خیلی اوقات، طوری عمل کند که دیگران تصور کنند او متوجه منظورشان نشده است. او آنقدر مشغول ضعف‌ها و عیب‌های خودش هست، که اساساً فرصتِ مشغول بودن در رفتارهای دیگران را ندارد. لذا به راحتی افکار منفی‌ِ هجوم آورده به قلبش را فراموش کرده و مشغولِ اصلاح نفس خودش می‌شود. او هر انسانی را نماینده‌ی خدا در زمین می‌داند، سعی می‌کند کمالاتشان را دیده و از همراهی و هم‌قدمی با آنان حتی در زمانی کوتاه لذت ببرد. خوش‌گمانی انسان نسبت به دیگران، در آنها احساس اعتماد به نفس را زنده کرده و انرژی مثبت او را دریافت خواهند کرد. لذا عموماً چنین انسان‌هایی،‌ راحت با دیگران ارتباط برقرار می‌کنند، حتی با کسانی که ارتباط موفقی با دیگر انسان‌ها ندارند. یادمان باشد که؛ خوش‌بینی، دنیا و آخرت انسان را در نهایتِ آرامش بیمه می‌کند. اگر در این میان، آسیبی هم از خوش‌گمانی به انسانِ خاصی بر ما رسید، بازهم در نهایتاً ذخیره‌ی آخرت ما خواهد بود. حداقل، ارتباط ما با غیب، با زنجیرهای بدگمانیِ نسبت به دیگران، لجن مال نخواهد شد. خوش‌گمانی، انسان را از ابتلا به بسیاری از گناهان مثل غیبت، مراء، بحث و جدل، اختلاف و درگیری، عصبانیت، زودرنجی و ... حفظ می‌کند. لذا مؤمن، بواسطه‌ی صفت خوش‌گمانی‌اش، دینش را حفظ کرده و با سلامتِ باطن به برزخ متولد خواهد شد.   مطالب بیشتر: مجموعه سخنرانی های استاد شجاعی مجموعه کتاب های استاد محمد شجاعی پای درس استاد

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4704
زمان انتشار: 14 فوریه 2016
| | | |
(8) تأثیر روانی معرفت الله در شادی انسان

بحث شادی (8)، ۹۴/11/10؛ از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

(8) تأثیر روانی معرفت الله در شادی انسان

شناخت خدا مبتنی بر باور صحیح از اوست و تأمین زندگی شاد، به معنی واقعی آن، مستلزم هزینه‌هایی چون چشم فروبستن از برخی شادی‌ها و لذت‌های دنیوی و بدست آوردن لذت های معنوی است. بنابراین هر چه میزان معرفت انسان نسبت به اسماء و صفات الهی بیشتر باشد، به همان اندازه می‌تواند شادی و شادکامی بیشتری درک کند و شادی‌های ماندگار و عمیق معنوی هم با افزایش سطح شناخت خدا بدست می‌آید.

به گزارش منتظران منجی «عج»، در جلسه 8 «بحث شادی» مورخ ۹۴/11/10، استاد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که شرح آن را در زیر می خوانید:   آثار معرفت الله در شادی انسان شاد باش؛ در آغوش خدا ... در جلسه‌ی گذشته، تفاوتِ علم و معرفت را آموختیم. ‌دانستیم که اگر اطلاعات ما از مرحله‌ی علم به مرحله‌ی تجربه‌ی شخصی برسد، به معرفت تبدیل می‌گردد. به عنوان مثال ما می‌دانیم که فلان دارو، فلان تأثیر را در بدن انسان بر جای می‌گذارد. امّا اگر همین دارو را مصرف کنیم، اثرات آن را با پوست و خون‌مان لمس می‌کنیم، و علم ما در مورد فواید این دارو، از مرحله‌ی دانایی گذشته و به تجربه می‌رسد. لذا به این مرحله از علم، معرفت گفته می‌شود؛ یعنی علمی که توسط تجربه، در شخص به اثبات رسیده است. همه‌ی ما بواسطه‌ی کسب علوم الهی آموخته‌ایم، که تنها نیروی مؤثر در عالم، الله بوده و هیچ نیرویی بدون اتصال به آن قادر به ایجادِ اثر در عالم نخواهد بود. امّا گاه انسان از این مرحله از دانایی فراتر رفته و خود به درک این نیروی عظیم در عالم نائل می‌شود. معرفت به الله، یعنی باور و یقین به این نکته که الله، تنها نیروی مؤثر در عالم است، همواره و در هر لحظه با من و همراه من است. رسیدن به شهود، نیاز به تمرین‌های مداوم و مکرر دارد. وقتی انسان به این شهود برسد، دیگر صحنه‌ی همراهی خدا، هرگز از جلوی قلب و ذهن او کنار نمی‌رود. لذا محال است احساس تنهایی و بی‌پناهی نماید. او دائماً، بی‌نهایتی را در آغوش خود، به همراه دارد که سرچشمه‌ی همه‌ی قدرت‌ها و کمالات است. او هرگز گدای عاطفه‌ی کسی نخواهد بود. زیرا لحظه به لحظه از منبعِ حقیقی عاطفه و محبت، تغذیه می‌شود، و قادر است دیگران را از سرچشمه محبت خویش سیراب نماید. ثروت حقیقی او، همان اتصالِ دائمی‌اش به منبعِ آرامش و شادی است. لذا هیچ کمالی در زمین، قادر به جدا کردن او از ثروت حقیقی‌اش نخواهد بود. چنین انسانی، در سخت‌ترین شرایط، آرام و شاد خواهد بود. او در زمین، با هدف، با برنامه و تحت ربوبیت ربّ العالمین، زندگی می‌کند. او نیاز به الگوگیری از هیچ کسی جز راهنمایان مورد تأیید الله ندارد. او اساساً نیاز به نگاهِ تأییدآمیز کسی جز خداوند و اهل آسمان ندارد. لذا براساس الگوهای الله و برای جلب نظر او حرکت و زندگی می‌کند و محتاج هیچ نیرویی در عالم نخواهد بود. خدایی دارد که هرگز رهایش نمی‌کند و یقین دارد که هرگز در هیچ صورتی از چشم خدا نخواهد افتاد. او با داشتن خدا، هرگز چشم به اموالِ کسی نمی‌دوزد، و اساساً ثروت‌های دنیا برایش، قابل چشم دوختن نیست. زیرا او دارایی حقیقی را در قلب خود، جمع کرده است، و نیاز به دارایی‌های بیرونی ندارد. او محال است، وارد رقابت‌ها و چشم و هم‌چشمی‌های دنیایی شود. محال است به حسادت بیفتد، محال است با یک اتومبیل، یک لباس جدید، یک منزل بهتر، احساس تشخّص به او دست دهد، زیرا به همه‌ی اشیاء، درست نگریسته و آنان را به عنوان ابزاری برای رسیدن به معشوقش نگاه می‌کند. او اساساً همه‌ی کمالات را در همه‌ی انسان‌ها، از خداوند می‌بیند؛ الحمدلله ذکر همیشگی اوست، لذا از دارایی‌های همه‌ی انسان‌ها لذت می‌برد؛ زیرا منبع کمالاتِ همه‌ی انسان‌ها را «معشوق خود» می‌داند. او همیشه بواسطه‌ی معرفتش به الله، در نعمتِ آرامش، و لذت بردن از دنیای پیرامون خود و انسان‌های دیگر، غرق است. او چنان با رفاقت با اهل آسمان، سرمست است که هیچ شرافتی را به این شرافت عظیم ترجیح نمی‌دهد. بخش اصلی وجود او که صاحب شرافت و اصالت است، بخش انسانی‌اش است. بطوری که رفت و آمدها، خلوت‌ها و مهمانی‌های بخشِ انسانی‌اش را با هیچ مهمانی یا خلوت دیگری عوض نمی‌کند. او اساساً ارتباطاتِ بخش‌های پایینی‌اش را نیز، حولِ محور عشق انسانی‌اش، تنظیم می‌کند. او زحمت می‌کشد، برای درک یک نماز  اوج‌دهنده، و تمام مراقبت‌هایش را به کار می‌گیرد تا وقتی در مقابل خداوند به نماز ایستاده، قلبش به هم‌آغوشیِ بی‌پرده‌ی با الله، نائل شود. آرام و شاد؛ مثل اصحاب عاشورا... در وقایع روز عاشورا نقل شده است که؛ بُریر و عبدالرحمان کنار یک خیمه ایستاده بودند. بُریر دائماً شوخی می‌کرد و می‌خندید، عبدالرحمان رو به او می‌گوید: الان وقت شوخی است؟ بُریر پاسخ می‌دهد: به خدا قسم، من هیچ گاه بیهودگی و شوخی‌های باطل را دوست نداشته‌ام. اما امروز از سر شادمانی شوخی می‌کنم. شادمانی برای آنچه که دارم به آن نزدیک می‌شوم. من تا دقایق دیگر، در بهشت، در کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هستم. این شادی بُریر، حالتِ طبیعی یک قلب سالم است که به مهندسی صحیح معشوق موفق شده است. قلبی که الله، خانواده آسمانی، و جهاد در رأس معشوق‌های آن قرار دارد. نه فقط در بهبوهه‌ی روز عاشورا و مژده‌ی وصال محبوب، که در همین زندگی روزمره این عصر نیز، شاد و آرام بوده و هر لحظه منتظر تولدش به برزخ و در آغوش کشیدن محبوب‌هایش است. مهم نیست انسان حتماً شهید شود، اگر نفس خود به مقام شهادت رسیده و صادقانه طلب شهادت نماید، اگر در بستر هم بمیرد، شهید محشور خواهد شد. چنین کسی، در ساده‌ترین فعالیت‌های زندگی‌اش، چونان کسی که در عرصه‌ی جهاد، شمشیر می‌زند، اجر می‌برد و رشد می‌کند. او به عشق الله، همسرداری می‌کند، فرزندداری می‌کند، فعالیت‌های اقتصادی‌اش را به عشق الله، انجام می‌دهد ... او هر لحظه در حال عشق بازی با الله است. هر لحظه، هر لحظه ... باید عاشقی را بیاموزیم ... تا دیر نشده، تا وارد برزخ نشده‌ایم... تا زمان را از دست نداده‌ایم ... .     مطالب بیشتر: پای درس استاد مجموعه سخنرانی های استاد محمد شجاعی مجموعه کتابهای استاد محمد شجاعی   «والحمدلله رب العالمین»  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4702
زمان انتشار: 14 فوریه 2016
| | | |
(7) نقش معرفت خدا در شادی

بحث شادی (7)، ۹۴/10/19؛ از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

(7) نقش معرفت خدا در شادی

یکی از عوامل تأثیرگذار بر باورهای عقیدتی، شناخت خداوند است. شناخت خدا یعنی بدانی هر جا که تو هستی، خدا با توست، حضور دارد و غایب نیست. لذا اگر به معرفت خداوند رسیدی هیچ وقت به بهره‌مندی های دیگران دل نمی بندی. کسانی که در دنیا به شناخت خدا رسیدند، لذتشان از بهشتیان بیشتر می شود. و هیچ نوع اضطراب و ترسی ندارند.

به گزارش منتظران منجی «عج»، در جلسه 7 «بحث شادی» مورخ ۹۴/10/19، استاد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که شرح آن را در زیر می خوانید:   نقش باورهای اعتقادی در شادی انسان چگونه معرفت الله، به انسان شادی می‌بخشد؟ امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «لَو یَعلَمُ النّاسُ ما فی فَضلِ مَعرِفةِ اللّه عز و جل ما مَدُّوا أعیُنَهُم إلى ما مَتَّعَ اللّه ُ بهِ الأعداءَ مِن زَهرَةِ الحَیاةِ الدّنیا ونَعیمِها، وكانَت دُنیاهُم أقَلَّ عِندَهُم مِمّا یَطَؤونَهُ بِأرجُلِهِم ، ولَنَعِموا بِمَعرِفةِ اللّه جَلَّ وعزَّ ، وتَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم یَزَلْ فی رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ أولِیاءِ اللّه. إنَّ مَعرِفةَ اللّه عز و جل اُنسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ ، وصاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ ، ونُورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ، وقُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ؛ اگر مردم می‌دانستند؛ فضیلت شناخت خدا را هیچ‌گاه به آنچه که خداوند از نعمت‌های دنیا، دشمنان آنان را بهره‌مند نموده است؛ چشم نمی‌دوختند. ارزش دنیای کسانی که خداوند را ندارد و نمی‌شناسند، در نظر کسانی که الله را دارند، مانند خاکی است که روی آن پا گذاشته و رد می‌شوند. نعمتی که آنان از معرفت الله دریافت می‌کنند و به لذّت می‌رسند؛ مانند لذّت کسی است که دائماً در بهشت با اولیای خدا محشور است. همانا معرفت خداوند، مونس انسان در هر ترسی است و همدم او در هر تنهایی و نورش در هر تاریکی، و توانش در هر ضعفی است». کلمه‌ی «اگر»، در ابتدای فرمایش امام صادق (علیه‌السلام)، نشان می‌دهد که مردم غالباً از این درک و شناخت محرومند؛ (اگر مردم می‌دانستند...) یعنی؛ عموماً، اینکه نکته را نمی‌دانند که کمترین اثر شناخت خداوند در زندگی انسان، شاد زیستن و آرام بودن در همین دنیا می‌باشد. کسی که تأثیر معرفت الله را در قلب خود و روند زندگی‌اش بداند، هرگز به نعمت‌های دنیایی که دشمنان خداوند، از آن بهره‌مند هستند، حسرت نمی‌خورد. تمام آرزوی دشمنان خدا، در همین دنیا خلاصه می‌شود، و آنان به سبب نداشتن ایمان و عدم مهارت‌آموزی در استفاده‌ی صحیح و رشددهنده از نعمت‌های خدا، با حضور چنین نعمت‌هایی در زندگی‌شان، باز هم شاد و آرام زندگی نخواهند کرد. لذا نعمت‌های خداوند برای آنان، از دریچه‌ی خیر و رحمتِ الهی نیست، زیرا، برایشان تقرّبی حاصل نمی‌کند. برای این گروه از افراد، آسایش بیشتر، آرامشِ کمتری را بدنبال دارد. زیرا شادی و آرامش، محصولِ فعالیتِ بخش فوق عقلانی انسان است. اگر این بخش به بلوغ نرسیده و شروع به تغذیه و رشد ننماید، محصولی به نام شادی و آرامش نیز تولید نخواهد کرد. لذا هیچ نعمت و ثروتی، این فرد را به تأمینِ روانی و آرامش روحی نخواهد رساند. کسانی که به بلوغ بخش فوق عقلانی رسیده و در مسیر عاشقی با الله قرار گرفته اند، به علت اغنای این بخش، در هر شرایطی شاد و آرام اند، و هرگز چشم به ثروت و سرمایه‌ی دشمنان خدا و کسانی که با آسمان فاصله دارند، نمی‌دوزند. زیرا اساساً، هیچ خیری در چنین ثروت‌هایی نمی‌بینند. لذا هرگز در حسرتِ ثروتِ کسی نخواهد ماند. توجه داشته باشیم که معرفت الله با علوم الهی، کاملاً متفاوت است. علم را انسان بواسطه‌ی حضور در خدمت یک استاد، مطالعه‌ی یک کتاب، گوش فرادادن به یک سخنرانی و ... فرا می‌گیرد، امّا معرفت، لمسِ همان علم توسط شخص است. چیزی که شخص با همه‌ی وجودش از الله، ادراک می‌کند. بنابراین این معرفت، هرگز قابل تردید نیست. کسی که به الله معرفت پیدا کرده، و او را لحظه به لحظه در کنار خود می‌بیند (حتی نزدیک‌تر از خودش)، قطعاً شاد و آرام خواهد بود، زیرا اِله حقیقی‌اش را همواره در آغوش خود داشته و لحظه‌ای از او دور نخواهد بود. او خوب می‌داند که برای شبیه شدن به الله، به زمین آماده است، برای تبدیل شدن به کمال بی‌نهایت... او خوب می‌داند که این هدف، جز در اتصال دائم به الله، به دست نمی‌آید. لذا سعی می‌کند با اتصال دائم به دلبر حقیقی‌اش، روز به روز به این کمال بی‌نهایت نزدیک‌تر شده، و با باطنی انسانی و زیبا به برزخ متولد گردد. داشتنِ الله برای چنین کسی، تنها سرمایه‌ی ارزشمندی است که او را از هر ثروت دیگری بی‌نیاز می‌کند. او تمام نعمت‌های بخش‌های پایین را در جهت بدست آوردنِ نگاه ویژه‌ی دلبرش، و درخشیدن در نگاه اهل آسمان به مصرف می‌رساند. لذا هیچ نعمت و هیچ کمالی، بدون الله، برای او ارزشِ مستقلی ندارد. از همین رو هرگز به داشته‌های دیگران، چشم ندوخته و حسادت نمی‌کند. فاجعه‌ی حقیقی در زندگی یک انسان، زمانی اتفاق می‌افتد که؛ به دنیا بیاید، امّا نتواند الله را به عنوان یک معشوق پیدا کرده و در جهت شبیه شدن به او حرکت ننماید. او تا آخرین لحظه‌ی زندگی‌اش در دنیا، در کمالات بخش‌های پایینی غوطه‌ور بوده و آنان را به عنوان هدف بر می‌گزیند. لذا کمالاتِ پایینی، برای او، مستقلاً صاحب ارزش اند. و اگر آن‌ها را در انسان‌های دیگری ببیند، ممکن است به حسرت و حسادت دچار شود. چون خود را از دیگران عقب‌تر دیده و احساس جا ماندن، آرازش خواهد داد. هرگز فراموش نکنیم که؛ دین؛ مجموعه‌ای از بایدها و نبایدها، حلال‌ها و حرام‌ها نیست؛ بلکه دین، یک مسیرِ توام با عشق است. برای همین است که متدینین، از دینداریِ خود به نهایت لذت و عشق می‌رسند. به همین دلیل، کسانی که در دنیا به معرفت الله می‌رسند، در همین دنیا، به لذتی، بی‌نهایت عظیم‌تر از بسیاری از بهشتیان که به این معرفت در دنیا نرسیده اند، دست می‌یابند. یک انسان عاشق، از هیچ حادثه‌ای به ترس و اضطراب نمی‌افتد. زیرا تمام اهل آسمان را در کنارش دارد. او آنقدر با خدا و رفاقت با غیب، سرشار است، که هرگز احساس تنهایی، حقارت، بی‌کسی و .... نمی‌کند. او همه‌ی ضعف‌هایش را در چهاربخش پایینی، براحتی تحمل می‌کند، زیرا ثروتی عظیم‌تر، او را احاطه کرده است. خداوند، تمام نداشته‌های او را به سمت تقرب او، هدایت کرده و در تمام امورش، امدادش خواهد کرد. باید تا دیر نشده عاشق شویم... عاقل‌ترین انسان‌ها کسانی هستند که در دنیا، با الله، رفاقت کرده و عمرشان را به عشق‌بازی می‌گذرانند. آنان می‌فهمند چرا به دنیا آمده‌اند، و باید به کدام سو حرکت کنند. امّا نادان‌ترین انسان‌ها، کسانی هستند که سرگرم زندگی دنیا شده و اساساً به فکر عاشقی با اهل آسمان، نمی‌افتند و زمانی حقیقت زندگی را می‌فهمند که دیگر برای جبران، زمانی باقی مانده است... .     مطالب بیشتر: پای درس استاد مجموعه سخنرانی های استاد محمد شجاعی مجموعه کتابهای استاد محمد شجاعی   «والحمدلله رب العالمین»  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4647
زمان انتشار: 31 ژانویه 2016
| | | |
آثار قناعت در درمان غم

راه های مبارزه با غم، جلسه 55؛ 94/10/12

آثار قناعت در درمان غم

قناعت به معنای قانع بودن به مقدار نیاز، ضرورت و کفاف است. آدم قانع همواره احساس بی­نیازی می کند. چون هر چه سطح تعلقات به ماده بیشتر باشد سطح تعلقات نفس هم بیشتر خواهد شد. یعنی هر چه سطح آسایش بیشتر باشد، اضطراب و دلشوره و نگرانی هم بیشتر می شود و انسان فرصتی برای فوق عقل و بخش های الهی خود ندارد. لذا با قناعت است که جلوی نفس را می گیرد و می توانیم آرامش و شادی بیشتری کسب کنیم. 

به گزارش منتظران منجی «عج»، در جلسه 55 «بحث غم» مورخ 94/10/12، استاد محمد شجاعی در مورد درمان های اخلاقی غم به بحث قناعت پرداختند که شرح آن در زیر می آید:   روح قناعت؛ محرک انسان برای حرکت به سوی الله... می‌دانیم که رابطه‌ی دنیا با آخرت، مثل رابطه‌ی رحم مادر با دنیاست. و نفسِ ما، مانند همان جنینی است که در حال آماده شدن برای تولد عظیم به آخرت است. «بدن» ما در این عالم، درست مانند همان جفتی که ارتباط میان جنین و رحم مادر را برقرار می‌کند. میان نفس ما و دنیا، رابطه ایجاد می‌نماید. تولد سالم و با تولد سالم و قوی؛ محصول تلاشِ نفس است که تمام طول عمر خود را صرف آماده شدن و کسب کمالات لازم برای شرایط زیستیِ آخرت است. اگر کسی به دنبال تولدی با شکوه و استقبال ملائک و سلاطینِ آخرت در لحظه‌ی تولدش به آخرت می‌باشد. باید از شرایط رحمی دنیا، استفاده‌ی صحیح کرده و کمالاتِ لازم را برای سعادتِ ابدی‌اش، کسب نماید. چنین کسی، قسمتِ اعظمِ عمر خود را صرف خودسازی (آماده کردنِ خودِ حقیقی برای تولد سالم) می‌نماید. فراموش نکنیم که ما واقعاً تا تولدمان به برزخ فاصله‌ای نداریم!!! فرصت چندانی برای تجهیز نفس‌مان برای یک تولد سالم به برزخ نداریم... و مهم‌تر اینکه اساساً زمان تولدمان را نمی‌دانیم... حال با این فرصتِ کم، آیا سرگرمی‌ها و مشغولیات بخش‌های پایینی، توجیه پذیر است؟ خوب است بدانیم که بخش‌های پایینی وجود ما دائماً در حال درخواست‌های پی در پی از ما هستند؛ و اگر قرار باشد ما دائماً‌به همه‌ی خواسته‌های این بخش‌ها، پاسخ مثبت داده و در پی اجابت همه‌ی سفارشات‌شان باشیم، ناگاه به خودمان آمده و می‌بینیم سال‌های طولانی از عمرمان گذشته و ما هنوز سرگرم بازی‌های دنیایی بوده‌ایم و اساساً هیچ‌گونه آمادگی را برای تولدمان به برزخ و استفاده از شرایط زیستی آخرت کسب نکرده‌ایم! اینجاست که انسان خود را بازنده‌ی میدان زندگی دیده و دچار خسارت و حسرت می‌گردد. و البته بسیاری از انسانها، تا لحظه‌ی تولدشان به برزخ، متوجه چنین باختی نشده و به محض تولد به برزخ، تازه حقیقت داستان زندگی خود را کشف کرده و دچار شوکی عظیم می‌گردند. و این... آغاز حسرت و عذابی ابدی برای آنان خواهد بود. بنابراین، تنها روح قناعت است که انسان را از سرگرم شدن در بخش‌های پایینی، حفظ کرده و به تلاش برای ساخته شدن نفس جهت یک زندگی ابدی وامی‌دارد. می‌دانیم که آسایش و آرامش، با هم نسبت عکس دارند. هر چه سطح آسایش انسان بیشتر می‌شود، میزان دلبستگی او نیز به دارایی‌های بخش‌های پایینی بیشتر شده و دائماً ذهن و قلبشان درگیر حفظ و ارتقاء این کمالات می‌باشد. به گونه‌ای که در قلبشان، فرصتی برای پرداختن به هدف خلقت و «رشد انسانی» باقی نمی‌ماند. بدین ترتیب وقتی قلبِ کسی، با مبداء آرامش، پیوند نداشته و به سوی او در حرکت نباشد، قطعاً رویِ آرامش را به خود نخواهد دید. کمالاتِ مادی، زمانی به آرامش انسان، لطمه نمی‌زنند، که در جهت آخرت‌سازی مورد استفاده قرار گرفته باشند. اگر انسان مدیریتِ دارایی‌های خود را در جهت خودسازی و آماده کردن نفس، نیاموخته باشد، مَحال است با ثروت بیشتر، به آرامش برسد. روح قناعت، به انسان کمک می‌کند که زمام نفس خود را در دست گرفته و به راحتی بتواند، نیازهای آن را، با تدبیر و مدیریت صحیح، رفع کند. قناعت، یعنی انسان تا اندازه‌ای به نیازهای بخش‌های پایینی‌اش پاسخ مثبت می‌دهد که مانع تغذیه‌ی بخش فوق عقلانی او نشده و حرکت او را به سوی الله، کُند و یا متوقف نکند. آمار بالای اضطراب‌ها، طلاق‌ها، جرم‌ها، افسردگی‌ها و ... نشانه‌ی عدم حضور روح قناعت در مردم جامعه‌ی ماست. انواع چشم و همچشمی‌ها و رقابت‌ها، که فشارهای روانی زیادی را به زوجین تحمیل می‌کند نیز، نمونه‌ای از عدم حضور روح قناعت در همسران است. روح قناعت؛ سپری عظیم در برابر غمهای کودکانه‌ی دنیا امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مَن قَنِعَ لم یَغتَمَّ ؛ هر کس قانع باشد، غصه نمی‌خورد». کسی که روح قناعت در او نفوذ کرده است، نهایتِ تلاش خود را برای رفاه خود و خانواده‌اش بکار می‌گیرد، اما با مدیریت صحیح و راضی به روزیِ مقدّر خداوند، مَحال است به میادینِ رقابت‌های کودکانه‌ی دنیایی وارد شود، از همین رو هرگز غصه‌دار و افسرده نمی‌گردد. کسی که به بخش فوق‌عقلانی خود اخترام گذاشته و بقیه‌ی فعالیت‌ها و روابطش را به گونه‌ای تنظیم می‌کند، که بخش انسانی‌اش از رشد و تغذیه باز نماند، قطعاً از جانب خداوند با امدادی به نام برکت مواجه می‌شود. « وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ؛ و اگر اهل شهرها ایمان آورده و تقوا پیشه مى‏كردند، بركاتى از آسمان و زمین به رویشان مى‏گشودیم...» (سوره اعراف/آیه96) طبق این آیه به روی اهل ایمان و تقوا، درهای برکاتِ‌ خداوند از زمین و آسمان باز شده و از حمایت خاص الله، بهره‌مند خواهند شد. نکته‌ی قابل توجه آن است که مراقب باشیم صفت بخل را با صفت قناعت اشتباه نگیریم. بُخل پلیدترین صفت از نگاه الله است که بسیار با قناعت متفاوت است. بُخل؛ ترس از خرج کردن و آسان‌ گرفتن برای دیگران است. اما قناعت، تدبیر در هزینه کردن است بطوری که اهل اخانواده در رفاه بوده اما از هزینه‌های اضافی خودداری می‌شود. قلبی راحت و روحی آرام؛ با قناعت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «إنَّ أصلَ العَقلِ العَفافُ، وثَمَرَتَهُ البَراءَةُ مِنَ الآثامِ؛ همانا اصل عقل، عفت است و ثمره‌ی این عفت، دوری از گناهان است». عقل، قوه‌ی نگهدارنده‌ی وجود انسان است. انسان‌های عفیف، انسانهایی هستند که عقل قدرتمندی دارند. و این افراد، به سبب عفت‌شان از گناه در امان می‌مانند امّا پایه‌های عفت، بر قناعت استوار است. یعنی کسانی قادرند در تمام شئونات‌شان، عفت بورزند که روح قناعت در وجودشان نفوذ کرده باشد. و انسانهای قانع شاد و آرام اند و از غم‌ها بدور... . امام صادق (علیه‌السلام) نیز در همین مورد می‌فرمایند: «إن قَنِعَ بِالمَقسومِ استَراحَ مِنَ الهَمِّ وَالكَربِ وَالتَّعَبِ؛ هر که به روزی مقسوم خودش قناعت کند. قلبش از همت‌های بیهوده، سختی و غصه راحت می‌شود». کنترل هوس‌های بخش‌های چهارگانه‌ی پایینی، تا مرز آسیب‌پذیری بخش فوق عقلانی، قلب را از اضطرابات و فشارهای بیهوده، رها و آزاد نگه می‌‌دارد. باید میانه‌روی را در همه‌ی بخش‌ها آموخته و مهارتش را در خود نهادینه کنیم.   مطالب بیشتر: مجموعه سخنرانی های استاد شجاعی مجموعه کتاب های استاد محمد شجاعی پای درس استاد «والحمدلله رب العالمین »

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4643
زمان انتشار: 28 ژانویه 2016
| | | |
درمان اخلاقی غم؛ رضایت الهی (2)

راه های مبارزه با غم، جلسه 54؛ 94/9/28

درمان اخلاقی غم؛ رضایت الهی (2)

بزرگترین خسارت در زندگی انسان، از دست دادن اموال و یا از دست دادن عزیزانش نیست... بلکه بزرگترین خسارت در زندگی هر انسان که در حقیقت بزرگترین افتضاح و نکبت در زندگی او محسوب می‌شود، خراب شدن رابطه‌ی او با الله است. در چنین حالتی بخش انسانی او ساقط شده و او از زندگی انسانی باز می‌ماند.

تلاش برای آخرت، همراه با تلاش برای دنیا امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «إِنَّ مَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِالْمَفْرُوضِ عَلَیْهِ عَنِ الْمَضْمُونِ لَهُ وَ رَضِیَ بِالْمَقُدورِ عَلَیْهِ وَ لَهُ کَانَ أَکْثَرَ النَّاسِ سَلَامَةً فِی عَافِیَةٍ وَ رِبْحاً فِی غِبْطَةٍ وَ غَنِیمَةً فِی مَسَرَّةٍ؛ هر کس خود را به انجام وظایفش برای طلب روزی مشغول سازد و به انجام واجباتش بپردازد و به روزی مقدر خود راضی باشد، به سلامت و عافیت نزدیک‌تر است و سودی می‌برد که دیگران غبطه‌‌ی او را می‌خورند، و زندگی او سرشار از غنیمت‌های شادمانه است». برای همه‌ی ما یک روزی مضمون (ضمانت شده) وجود دارد. چه این روزی را بطلبیم، و چه آن را درخواست نکنیم، و چه برایش تلاش کنیم، یا نکنیم، این روزی ضمانت شده، از سوی خدا به ما می‌رسد. امّا این روزی تضمین شده، یک عمل واجب هم لازم دارد، یعنی انسان باید به اندازه وسعش برای آن، تلاش کند. چیزی که در این میان مهم است، این نکته می‌باشد که انسان باید کاملاً مراقب باشد که تلاش او برای رسیدن به روزی مضمونش، مانع انجام واجبات نگردد. نمی‌توان نشست و منتظر رسیدن روزی تضمین شده بود، بلکه باید به اندازه وسع، برایش حرکت کرد. اما نتیجه‌ی روزی را به خدا سپرد. گاهی تلاش‌های انسان برای کسب روزه، حج، و ... می‌گردد. چنین کسی حتماً بدعاقبت بوده و به سعادت نخواهد رسید. حتی اگر اشتغال ما، مانع نماز اول وقتمان باشد، برایمان خیری نخواهد داشت. پس، روزی مضمون، درگروی عمل مفروض (تلاش واجب) است. امّا زیرک و هوشیار کسی است که نمی‌گذارد عمل مفروض او، مانع تغذیه‌ی بخش فوق عقلانی‌اش شده و او را از حرکت به سوی الله باز دارد. او خوب می‌داند که باید بخش عظیمی از زندگی‌اش را برای شناخت حقیقت دین (احکام، عقاید، اخلاقیات) و کسب معارف لازم برای سعادت ابدی‌اش، اختصاص دهد. لذا به گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌کند که تلاش‌های روزمره او برای روزی مضمونش، او را از ارتباط با غیب و رفاقت با اهل آسمان باز ندارد. وظیفه‌ی واجب ما در دنیا، آماده شدن برای تولد سالم به ابدیت است. بهشت محصول آمادگی انسان برای این لحظه است و جهنم، محصول عدم آمادگی انسان برای تولد ابدی ... پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زمین بهشت را، زمین همواری بدون هیچ عمارت و سرسبزی معرفی می‌کند، آنچه که بهشت را به «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ...» تبدیل می‌کند، همان اعمال، افکار، ارتباطات، و اخلاقیاتِ ماست که در دنیا، سبب آرامش و شادی نفس خودمان و دیگران شده است. از سوئی جهنم نیز، محصول همان سبکی است که در دنیا بر طبق آن زیسته‌ایم، حسادت‌ها، کینه‌ها، بدخلقی‌ها، تنبلی‌ها، بی‌حوصلگی‌ها، زورگفتن‌ها، حق‌الناس‌ها و ... همه و همه همان اژدها و آتش‌ها و سرب مذاب و ... را در جهنم انسان رقم می‌زنند. اهل بهشت، کسانی هستند که در عین تلاش برای گذران زندگی، تمام تلاش و استعداد خود را برای رشد بخش فوق عقلانی به کار گرفته و به سرعت به سمت آماده شدن برای یک تولد سالم به پیش می‌روند. و اما اهل دوزخ، کسانی هستند که بخش انسانی خود را رها کرده و کاملاً غافل از آخرت، تمام تلاش خود را معطوف رشد و ارتقاء دنیائی و کسب کمالات آن نموده دائماً سرگرم چشم و هم‌چشمی‌ها و مسابقات دنیایی هستند. چنین کسانی محال است طعم آرامش حقیقی را در دنیا و آخرت چشیده و رنگ بهشت را ببینند. اهل بهشت، هم دنیای آرام و پر برکتی دارند و هم ابدیت آرام و سعادتمندی ... چرا که رفاقت با غیب، امداد غیب را نیز برایشان به همراه می‌آورد. ملائکه قطعاً چنین انسان را در اداره امور یاری خواهند کرد. چنین انسان‌هایی در تمام ارتباطات خود موفق‌تر از دیگران‌اند، چون از آسمان انرژی دریافت کرده و با پشتوانه‌ی خدا وارد ارتباط با دیگران می‌شوند. عشق و عاطفه یک انسان باتقوا، همیشه محکم‌تر و ریشه‌دارتر از انسان‌ها‌ی بی‌تقواست. بیشتر شکست‌ها، طلاق‌ها، افسردگی‌ها، خودکشی‌ها، .... در کسانی دیده می‌شود که ارتباطی با غیب ندارند. آنان علیرغم اینکه از زندگی مرفه و آسایش بیشتری برخوردارند، از آرامشِ کمتری بهره می‌برند. رضایت به از دست دادن‌ها ... کسی خدمت امام باقر (علیه‌السلام) رسید، ایشان را به سبب بیماری فرزندش، نگران و غمگین دید. ناگاه صدای شیون اهل خانه را شنید و فهمید که فرزند ایشان فوت کرده است. امام باقر (علیه‌السلام) به سوی فرزندش رفت و با آرامش، بازگشت. این فرد، از دیدن این صحنه متعجب شد و دلیل را از امام پرسید ایشان فرمودند: «إِنَّا لَنُحِبُّ أَنْ نُعَافى فِیمَنْ نُحِبُّ، فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللهِ، سَلَّمْنَا فِیمَا أَحَبَّ؛ ما دوست داریم، کسی را که به او علاقه‌مندیم همیشه در عافیت باشد، اما اگر قضای خدا (هر چه که باشد) رسید؛ تسلیم چیزی می‌شویم که خدا دوست دارد». حیات و هستی ما از آن خودمان نیست. همه نفس‌های ما نیز در اختیار خداوند است و یقیناً صلاح خداوند، بسیار مقدم‌تر و ارجح‌تر بر صلاح ماست. سهم ریشه‌های آسمانی در وجود ما، بسیار عظیم‌تر از سهم ریشه‌های زمینی ماست. بنابراین انتقال عزیزانِ ما به آسمان، بازگشت آنان به سوی ریشه‌های حقیقی شان است. باید بیاموزیم به بازگشت عزیزانمان به سوی بی‌نهایتی عظیم، راضی و تسلیم باشیم. شبیه این روایت در مورد امام صادق (علیه‌السلام) نیز نقل شده است. امام صادق (علیه‌السلام) در سوگ از دست دادن فرزندش چنین می‌فرماید: «خداوندا! اگر چیزی را از ما بگیری، خودت آن را داده بودی ... و اگر ما را به چیزی مبتلا می‌کنی، عافیت آن نیز در دستان توست». همچنین در زمان تدفین فرزندشان فرمودند: « سُبحانَ مَن یَقتُلُ اولادنا ولا نزداد له الاّ حبّا...؛ منزه است پروردگاری که فرزند ما را می‌گیرد، و بر ما جز محبت او افزوده نمی‌گردد». و بعد از تدفیق برای فرزندش، اینگونه دعا می‌کند؛ «ای پسرم، خداوند خانه‌ی تو را گشایش دهد و تو را با پیغمبرت جمع کند» سپس امام صادق (علیه‌السلام) درسی به شیعیان داده و می‌فرمایند: «إنّا قَومٌ نَسأَلُ اللّه َما نُحِبُّ فیمَن نُحِبُّ ، فَیُعطینا ، فَإِذا أحَبَّ ما نَكرَهُ فیمَن نُحِبُّ رَضینا؛ ما قومی هستیم که آنچه را دوست داریم برای عزیزانمان می‌طلبیم و خداوند عطا می‌کند، اما اگر صلاح خداوند در آن چیزی بود که ما دوست نمی‌داریم، راضی خواهیم بود». خلایق، هر چه لایق! امام کاظم (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مُن اغتم كانَ لِلغَمِّ أهلا، فینبغی للمؤمن أن یكون بالله و بما صنع راضیا؛ هر که غصه می‌خورد، لیاقتش نیز همان است. شایسته است که مؤمن به هر کاری که خدا با او می‌کند راضی باشد». عدم رضایت به افعال خداوند، در حقیقت درافتادن با معشوق است. در چنین حالتی، حرکت انسان به سوی الله متوقف می‌گردد. بزرگترین خسارت در زندگی انسان، از دست دادن اموال و یا از دست دادن عزیزانش نیست... بلکه بزرگترین خسارت در زندگی هر انسان که در حقیقت بزرگترین افتضاح و نکبت در زندگی او محسوب می‌شود، خراب شدن رابطه‌ی او با الله است. در چنین حالتی بخش انسانی او ساقط شده و او از زندگی انسانی باز می‌ماند. جدایی انسان از الله، در حقیقت طلاق میان او از اله حقیقی‌اش است و این عظیم‌ترین و بزرگترین خسارت در زندگی یک انسان است. چنین کسی، حتی در حین نماز هم، قدرت ادراک آغوش الله و ملاقات دو نفره‌ی با او را ندارد. به خدا پناه ببریم، نکند ما نیز ... !   مطالب بیشتر: مجموعه سخنرانی های استاد شجاعی مجموعه کتاب های استاد محمد شجاعی پای درس استاد «والحمدلله رب العامین» 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4640
زمان انتشار: 28 ژانویه 2016
| | | |
درمان اخلاقی غم؛ رضایت الهی (1)

راه های مبارزه با غم، جلسه 53؛ 94/8/30

درمان اخلاقی غم؛ رضایت الهی (1)

خدا ما را برای شادی آفریده است نه برای غم.  وقتی چیزی از دنیایتان کنده می شود فکر نکنید آن را از دست دادید چون به آخرت فرستاده می‌شود و این انسان نادان است که غم و غصه دارد امّا کسی که راضی به آن‌چه که خدا به او داده، باشد همیشه خوشحال است و به هیچ وجه به داشتن های دیگران توجهی ندارد؛ چرا که می داند شاید همان دلخوشی ها به نفعشان نباشد. وقتی قرار نیست به بهشت برسیم تمام موفقیت‌ها و دلخوشی‌های دنیا برای انسان جهنم می‌شود. 

خودشناسی؛ مقدمه‌ی رسیدن به مقام رضا می‌دانیم که خداوند ربّ ماست، و ما را برای رسیدن به هدف نهایی خلقت مان ربوبیت می‌کند. او ما را آفریده تا در نظام جاودانه و ابدی، به همه‌ی آرزوها و خواسته‌هایمان برسیم، بطوری که به مقام خودش رسیده و هر آنچه که اراده می‌کنیم، تحقق پیدا کند. اگر انسان خودش را نشناسد، در فهمِ نحوه‌ی ربوبیت خدا با خودش دچار مشکل می‌شود. فردی را تصور کنید که در یک باشگاه رزمی ثبت نام می‌کند تا یک ورزش رزمی را بیاموزد. مربی او در این باشگاه، به او خواهد آموخت که چگونه در برابر حملاتِ دیگران دفاع کرده و یا چگونه به آنان حمله کند. این فرد برای آموختنِ فن رزم، مجبور است خستگی‌ها و ضربه‌های تمرین‌ها را تحمل کرده و از آن برای رسیدن به موفقیت استفاده کند. ما نیز تا حقیقتاً درنیابیم که خداوند برای چه ما را آفریده است و در این دنیا چه وظیفه‌ای بر دوش ماست، محال است بتوانیم به سختی‌ها و مشکلات دنیا، از دریچه‌ی نگاه الله، بنگریم. ما تا ماهیت باشگاهی دنیا را نشناسیم و به الله به عنوان، یک مربی یگانه برای رسیدن به کمال انسانی نگاه نکنیم، محال است بتوانیم درک صحیحی از نحوه‌ی ربوبیت الله پیدا کنیم. عدم معرفت صحیح ما نسبت به ماهیت دنیا، تصویری غلط ازخودمان و شرایط زیستی دنیا در ذهن و قلب‌مان می‌آفریند، به گونه‌ای که خودمان را در حدّ یک زن و یا یک مرد تعریف کرده و کمالاتی جز کمالات مربوط به دنیا در رأس فعالیت‌هایمان جای نخواهد گرفت. این سبک زندگی در نهایتِ خوش‌بینی، از ما یک دانشمند بزرگ خواهد ساخت، حال آنکه تنها ابزار لازم و کارآمد برای خوشبختی و سعادت ابدی ما، بعد از تولدمان به برزخ، یک روح انسانیِ کامل (قلب سالم) است. و این امر محقق نمی‌شود، مگر با رشد و تغذیه نفس در دنیا. بنابراین استفاده صحیح از شرایط گوناگون زندگی ما در دنیا (خوشی‌ها و ناخوشی‌ها) این امکان را به ما می‌دهد که در باشگاه قدرتمند دنیا، نفسِ ضعیف خویش را پرورانده و به قدرت و وسعت لازم برسانیم. ما اگر حقیقت انسانی خود را که از جنس خداست باور نکنیم و جنسیت‌مان را تنها ابزاری برای رشد بخش انسانی‌مان ندانیم، تمام زندگی‌مان را برای به دست آوردن کمالات حیوانی، تباه خواهیم کرد. تنها هدف ما در زندگی، آماده شدن برای یک تولد سالم به آخرت است. ما حقیقتی از جنس خداییم و باید به سوی او بازگردیم «انا لله و انا إلیه راجعون» و چگونگی بازگشت ماست که سعادت ابدی ما را تعیین می‌کند. حال آیا بازگشت ما به سوی الله، بدون کمک یک راهنما راه بلد، و چهارچوب‌هایی که مسیر صحیح حرکت را به ما نشان دهد، ممکن است؟ خداوند، دین و قوانین دین را، به عنوان قوانین مسیر حرکت انسان، نازل کرده است و خود، مربی‌گری انسان را در این مسیر طولانی به عهده گرفته است. او که حتی لحظه‌ای تنهایمان نگذاشته و ما را به سوی هدف نهایی‌مان، ربوبیت می‌کند.  بنابراین حضور ما در باشگاه دنیا، نشانه‌ی حرکت ما به سوی الله است. علاوه بر این خداوند، کارشناسانِ راه بلدی را که تجلی کامل او هستند، در اختیار ما قرار داده و ما را از ریشه‌های آنان خلق نموده است. آنان تمام مسیر دنیا تا الله را کامل می‌شناسند و با رحمتی، عین رحمت الله، ما را به سوی او راهنمایی می‌کنند. علاوه بر این آنان علاوه بر اینکه امامان ما هستند، پدران حقیقی ما هستند، و رابطه‌ای فراتراز امام و مأموم با ما دارند. شخص راضی، از آینده مضطرب نمی‌شود کسی که ربوبیت الله را پذیرفته و به مدد کارشناسان معصوم عالم، به سوی الله در حرکت است، در باشگاه دنیا، هیچ اضطرابی از آینده نخواهد داشت. زیرا خود را در کنف حمایتِ الله و اهل آسمان دیده و دائماً از ارتباط با آنان آرامش و شادی جذب می‌کند. او کاملاً می‌فهمد، که تنها چیزی که ممکن است در عالم به او ضربه بزند، قدرت اختیارش می‌باشد. خداوند انسان را مختار آفریده و راه را نشانش داده است؛ اما او می‌تواند این راه را انتخاب کند، یا نه؛ از انتخابش سر بازبزند. «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (سوره احزاب/آیه 72) یعنی خداوند این مسیر هدایت را حتی بر آسمانها و زمین و کوهها هم عرضه کرد، اما آنها از پذیرشش ترسیده و سر باززدند. اما انسان آن را پذیرفت. اما بعد از آن نسبت به آن اعتراض کرده و نق می‌زند». گاه انسان گولِ اختیارش را خورده، جلوی خدا می‌ایستد و علناً از پذیرش احکام دین، تفره می‌رود. در این‌صورت خودش را از تنها برنامه‌ی اصلی و حقیقی زندگی دور و محروم کرده و تمام سعادت دنیا و آخرتش را برهم می‌زند. می‌دانیم که انسان، برای تأمین سعادت خودش، اختیار دارد، اما تخصصِ لازم را ندارد. لذا مختار است که از متخصصان معصوم، کمک بگیرد یا نگیرد. بنابراین، انسان زیرک، خودش را با اختیار به دست متخصصان انسان‌ساز که تمام ساختار انسان تا الله را می‌شناسند، می‌سپارد. لذا خیالش راحت است و آرام ... چرا که مربیان و راهنمایان او، سلاطین دنیا و آخرت‌اند و هیچ امر خیری نیست مگر آنکه از دریچه‌ی وجود آن‌ها بر انسان نازل می‌شود. کسی که ربوبیت الله و اهل آسمان را پذیرفته، یقین دارد که هم خوشی‌ها و هم ناخوشی‌ها برایش به انتهای خیر منتهی  خواهند شد، و خداوند با مهندسی دقیق، تمام آنچه را که برای ربوبیتش لازم است در مسیر زندگی او قرار خواهد داد. حال این مسیر، گاه با نعمت‌ها و لذت‌ها همراه است، گاه با سختی‌ها و مصائب. لذا قرآن می‌فرماید: «وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ ؛ وچه بسیار آنچه را که شما ناخوش می‌دارید، اما برای شما خوب است». (سوره بقره/آیه 216) رضا؛ یعنی اینکه انسان، اضطراب نداشته باشد از آنچه که قراراست بر وی نازل گردد. زیرا یقین دارد که هر چه از دوست رسد، نیکوست.... رضا بعد از تسلیم، برای انسان حاصل می‌شود. وقتی انسان، در برابر الله تسلیم شده و روابط بخش‌های پنج‌گانه وجودی‌اش را براساس دستورات الله تنظیم می‌کند؛ آرام آرام به مقام رضا می‌رسد. مقام رضا؛ درست همان لحظه‌ای است که انسان عاشقانه، به ربوبیت الله تن داده و همه‌ی آنچه که بر او وارد می‌شود را با دلی آرام و نفسی مطمئن می‌پذیرد. شادی، علامت رضایت است نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): «مَن رَضِیَ بِما رَزَقَهُ اللّه ُ قَرَّت عَینُهُ؛ هر کس به آنچه که خداوند قسمتش کرده راضی شود، خوشحال می‌گردند». «قره عینه» به معنای روشن شدن دیدگان انسان است. اشکی که از روی شادی ریخته می‌شود، خنک است و این به معنای اشکی است که از شادی از چشمان شخص راضی می‌ریزد. و این است راز شادی زینب در جریان عظیم عاشورا... غم خوردن، نهایت اشتباه و حماقت انسان است. چون کسی جریانات زندگی ما را اداره می‌کند که ازخودمان به ما مهربان‌تر و خیرخواه‌‌تر است. وحتی خداوند، تمام اموری را که ما در انتخاب آنها دخیل نبوده‌ایم، را به بهترین نحو در قیامت جبران کرده و پاداش می‌دهد. بعنوان مثال، جبران خداوند در آخرت در مقابل فقری که فقرا در دنیا، تحمل کرده‌اند، ثروتمندان را چنان به حسرت می‌اندازد که آرزو می‌کنند کاش هرگز در دنیا در نعمت و رفاه نمی‌بودند. شخص راضی؛ حسود نیست. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) : «مَن رَضِیَ بِما قَسَمَ اللّه ُ لَهُ، لَم یَحزَن عَلى ما فی یَدِ غَیرِه؛ هرکه راضی باشد به آنچه که خداوند قسمتش کرده، برای آنچه که در دست دیگران است، غصه نمی‌خورد». شخص راضی، برای پیشرفت تلاش می‌کند، اما اهل رقابت و چشم و همچشمی نیست. و اساساً به داشته‌های دیگران خوشحال و راضی است. او هرگز حسود نیست. کسی که حسود نیست، آرام زندگی می‌کند و از دارایی‌های دیگران لذت می‌برد. علت بسیاری از ناآرامی‌ها، تصمیمات اشتباه، رقابت‌های گوناگون،... عدم رضایت انسان به قسمتهایی است که خداوند برایش در نظر گرفته است. این دسته از انسانها اساساً میدان زندگی را تنها با کمالات حیوانی می‌سنجند و از هیچ تلاشی برای عقب نماندن از دیگران، کوتاهی نمی‌کنند. و درست در زمانی که به لحظه‌ی تولدشان به برزخ می‌رسند؛ هیچ ثروتی برای زندگی آنجا ندارند، دست خالی و فقیر ... با ابدیتی پیش رو ! غصه نمی‌خورد؛ کسی که به مقام رضا رسیده است امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمودند: «مَن رَضِیَ بِقِسمِ اللّه، لَم یَحزَن عَلى ما فاتَهُ؛ هرکس به رزق خدا راضی باشد، برای آنچه که از دست می‌دهد غصه نمی‌خورد». کسی که ثروت عظیمی، چون الله در آغوش دارد، و یقین دارد که الله همه‌ی امور را به نفع او خاتمه می‌دهد، هرگز برای آنچه که از دست می‌دهد غصه‌دار نمی‌شود، چون تمام از دست دادن‌هایش را، پس انداز عظیمی برای آخرت خود می‌داند. دقیقاً خداوند، چیزی را از مسیر انسان برمی‌دارد، که مانع حرکت او به سوی الله بوده است و قطعاً به رشد ما کمک خواهد نمود. این مقدار از معرفت انسان را در برابر از دست دادن‌هایش، آرام و شاد نگه می‌دارد. تمام حوادث دنیا، می‌گذرند، مهم آن است که ما در مسیر حرکتمان به سوی الله حرکت کرده و دچار توقف و یا عقب‌گرد نشویم. راحت و آسوده؛ در پناه مقام رضا نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «مَن حَمَلَ الأمرَ عَلَى القَضاءِ استَراحَ؛ هر کس امور را به قضای الهی نسبت دهد، آسوده است». قضا، نتیجه‌ی قطعی انتخابات ما در عالم است. هر انتخابی، نتیجه‌ای دارد. وقتی اموری را که در پیرامون ما اتفاق می‌افتد، به قضایی که الله در جریان امور عالم نهادینه کرده است نسبت بدهیم، دیگر غم و اضطراب قلبمان را نخواهد فشرد. انتخاب‌های غلط ما، قطعاً به قضاهای نامطلوب می‌انجامد که کفاره‌ای است برای گناهان و اشتباهات ما. در این‌صورت حتماً امور به وقوع پیوسته را به نفع خود خواهیم دانست و از غم‌ها و افسردگی‌ها رها خواهیم بود. «والحمدلله رب العالمین»   مطالب بیشتر: مجموعه سخنرانی های استاد شجاعی مجموعه کتاب های استاد محمد شجاعی پای درس استاد

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4596
زمان انتشار: 28 ژانویه 2016
| | | |
(6) صفات اخلاقی و شخصیتی مؤمن

بحث شادی (6)، ۹۴/10/5؛ از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

(6) صفات اخلاقی و شخصیتی مؤمن

زیرکی و هوشمندی، یکی از صفات اخلاقی مومن است که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بدان اشاره می کند. اما دلیل اینکه چرا مومن زیرک و هوشمند است، چون نسبت به عقائدش تردید و شکی ندارد و تغییرات محیطی براحتی در او تأثیری نمی گذارد. هم سیستم دنیا را به خوبی می شناسد و هم سیستم آخرت و برای همه مسیر دنیا تا قیامت برنامه دارد.

به گزارش منتظران منجی «عج»، در جلسه 6 «بحث شادی» مورخ ۹۴/10/5، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که شرح آن را در زیر می خوانید:   چهره‌ی مؤمن درکلام امیر .... امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: « اَلمُؤمِنُ بَشرُهُ فی وَجِهِهِ وَحُزنُهُ فی قَلبِهِ ، هشاشٌ و بشاشٌ، لا بِعَبّاس و لا بجسّاس، صلیب، كظّامّ بسّام تَراهُ بَعیدا كَسَلُهُ ، دائِما نَشاطُهُ؛ مؤمن شادی‌اش در چهره‌اش نمایان است و غمش در قلب او پنهان، گشاده چهره و خوشروست، عبوس و گرفته نیست و جستجوگر و فضول نیست. با صلابت و محکم است، خشمش را فرو می‌خورد، تبسمی دائمی دارد. بعید است او را کسل ببینی، اما نشاطش دائمی است». واژه‌ی «مؤمن» به چه معناست؟ این تعبیر امیرمؤمنان، چونان آیینه‌ی روشن است که به ما فرصت محک زدن خود حقیقی‌مان را داده و تصویر روشنی از حقیقت درونی‌ و دارایی‌های نفس‌مان را برایمان ترسیم می‌کند. حضرت علی (علیه‌السلام) مؤمن را زیرک و هوشمند می‌خواند، استفاده از کلمه‌ی مؤمن، نشان می‌دهد که منظور ایشان، فردی مسلمانی که اسلام را بواسطه‌ی مسلمان بودن خانواده‌اش پذیرفته و به صورت قومی، به تشیع ورود پیدا کرده است، نمی‌باشد. منظور از مؤمن در روایات، کسی است که دلش، در سایه‌ی اعتقاداتش به امنیت رسیده باشد. او در سایه‌ی باورهای قلبی خود به چنان استحکامی رسیده است که حضورش در هیچ مکان و زمانی، او را در انجام وظایف دینی و ابراز عشق قلبی به اهل آسمان، باز نمی‌دارد!!! شک و تردید در قلب مؤمن راه ندارد، و تغییر محیط یا تغییر شرایط، باورهای او را تغییر نمی‌دهد.... او کسی است که ایمان در قلب او رسوخ کرده ودلش را به امنیت رسانیده است. اساس کلمه‌ی مؤمن، از ریشه‌ی «امن» به همین معنا می‌باشد. اما کسی که ایمان در قلبش نفوذ نکرده و در باورهای خود به استحکام نرسیده است، در نتیجه‌ی تغییرهای مکانی و یا زمانی، در عقاید خود دچار تزلزل شده و قلبش با هر حادثه‌ای، دچار سقوط‌های شدید و قطع ارتباط با غیب می‌گردد. به چنین کسی واژه‌ی مؤمن اطلاق نمی‌گردد، زیرا قلبش در پناه اعتقاداتش به امنیت نرسیده است. او مسلمانی است که اسلام را پذیرفته و ظاهراً به احکامِ آن تن می‌دهد. ویژگی‌های مؤمن، از نگاه امیرمؤمنان تنها مؤمن از نگاه اهل آسمان، انسانِ حقیقی است. هر انسان دیگری غیر از مؤمن، انسانی مجازی است، یعنی ظاهراً انسان است، اما باطنش، باطن انسانی نیست. 1- چرا مؤمن زیرک و هوشمند است!! زیرا مؤمن به هر دو سیستم عالم دنیا و آخرت آشناست. او دنیا را خوب می‌شناسد و هم آخرت را. و این شناخت، به او این امکان را می‌دهد که برای هر سیستم، به اندازه‌ی قدر و قیمتش وقت گذاشته و سرمایه‌گذاری کند. یک مؤمن زیرک است؛ چون خودش را موجودی جاودانه دیده و بیشترین تلاش و سرمایه‌گذاری خود را در مدت زمان عمر دنیایی‌اش، معطوف زندگی ابدی‌اش، می‌نماید. هوشمندی او سبب می‌شود که برای یک عمر بی‌نهایت، برنامه‌ریزی کرده و زندگی‌اش را صرف ساختن یک زندگی سعادتمندِ ابدی می‌کند. او دائماً در حال برنامه‌ریزی برای لحظه‌ی باشکوه تولدش به برزخ است و همواره با یاد این لحظه شاد و امیدوار زندگی می‌کند. او اساساً زندگی دنیا را جدی نمی‌گیرد؛ بلکه آن را فقط یک زمان رحمی برای آماده شدن جهت زندگی آخرتی‌اش می‌داند. لذا با شکست‌ها و فقدان‌ها و مصائب آن، هیچ تزلزی درحرکتش به سمت آخرت رخ نمی‌دهد. 2- چرا شادی‌های مؤمن در چهره‌اش نمایان و غمش در قلبش نهان است !! زیرا غم‌های مؤمن، از جنس غم‌های الهی (فوق عقلانی) است. اساساً او در تمام غمها و مصائبش با الله معامله می‌کند، لذا آنچه که میان او و خداست را جار نمی‌زند. 3- مؤمن گشاده چهره و خوشروست و همچنین مؤمن عبوس و تجسس گر نیست. چرا؟ زیرا او آنقدر سرگرم زندگی ابدی‌اش، و آماده شدن برای لحظه‌ی تولدش هست، که اساساً زمانِ ریز شدن در زندگی دیگران را ندارد. او آنقدر مشغول رفع ضعف‌ها و عیوب خودش هست، که اساساً عیوب دیگران را نمی‌بیند، بلکه خوبی‌ها و کمالات‌شان را دیده و از آن‌ها لذت می‌برد. ارتباط او با اهل آسمان دائماً به قلب او انبساط و آرامش وارد کرده، و هرگونه انقباض و گرفتگی را از چهره‌اش می‌زداید. 4- منظور از اینکه مؤمن باصلابت و محکم است، چیست!! او با اعتماد به الله، شخصیت قدرتمند و محکمی دارد، و از نظر عاطفی به هیچکس وابسته نیست. 5- چگونه مؤمن براحتی عصبانی نمی‌شود!! او در عین صلابت و استحکامش، کاملاً بر خود مسلط است، بگونه‌ای که کمتر چیزی می‌تواند، عصبانی‌اش کند. 6- ویژگی‌های دیگر مؤمن همچون تبسم دائمی، کسل نبودن و در عین حال نشاط دائمی را انشاءالله جلسه آینده، با روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) پیرامون معرفت الله در شادی انسان، آشنا خواهیم شد.   «والحمدلله رب العالمین»   مطالب بیشتر: پای درس استاد مجموعه سخنرانی های استاد محمد شجاعی مجموعه کتابهای استاد محمد شجاعی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4595
زمان انتشار: 28 ژانویه 2016
| | | |
(5) عقل و ایمان؛ منشأ شادی حقیقی

بحث شادی (5)، ۹۴/۸/23؛ از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

(5) عقل و ایمان؛ منشأ شادی حقیقی

عناوین مورد بحث در این جلسه: ایمانی شادی آور است که بر پایه عقل باشد. وقتی گفته می شود ایمان شادی می آورد یعنی... نمی گذارد گدای عاطفه همسر، پدر و مادر و دیگران بشوی.... اگر دنیا به تو قهر کرد کمبود پیدا نمی کنی... زندگی دنیایی زیبا و قشنگ برایت جلوه پیدا می کند اختلافات و بدخواهی همدیگر را از بین می برد.... دعوت به لذت های آرامش بخش می کند.... به گزارش منتظران منجی «عج»، در جلسه 5 از بحث «شادی» مورخ ۹۴/8/23 ، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که شرح آن در زیر می آید: عقل عامل شادی در جلسه قبل برای بحث عوامل شادی، احادیثی بیان شد که با کلام مولا امیرمؤمنان علیه السلام بحث را ادامه می‌دهیم. حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند: «رَزانَهُ العَقلِ تُختَبَرُ فِی الفَرَحِ وَ الحُزنِ؛ وزن عقل هرانسان در غم و شادی او مشخص می‌گردد». خداوند تبارک و تعالی برای تمام مراتب انسان، غم و شادی قرار داده و قیمت هر انسان به مرتبه غم و شادی اوست. برخی از انسان‌ها برای مراتب جمادی، شاد و یا غمگین می‌شوند، برخی دیگر مراتب گیاهی، برخی مراتب حیوانی، که قیمت اوست. شادی شدن برای مراتب پایینی در صورتی که در خدمت فوق عقل باشد بسیار پسندیده است. قیمت حقیقی انسان، انسانیت اوست. در نظام انسانی تنها چیزی ارزش غصه‌دار شدن دارد که به ابدیت و جاودانگی انسان لطمه وارد نماید. همان‌طور که مهمترین موضوع در مورد جنین تولد سالم به دنیاست، انسان نیز باید عمر خود را صرف تولد سالم به آخرت نماید. نسبت دنیا به آخرت مانند نسبت رحم مادر به دنیاست. لذا عقل، غم و شادی انسان را طوری تنظیم می‌نماید تا به کودک عزیز روان ضربه‌ای وارد نشود. عقل قیمت هر چیز را مشخص می‌نماید و انسان عاقل سلامت روحش را برای دنیا و مسائل دنیا به خطر نمی‌اندازد. دنیا و هر چه در آن است برای انسان آفریده شده و در خدمت انسان می‌باشد. بنابراین با غصه خوردن برای دنیا خود را خوار نکنیم. در بعد دیگر عقل انسان را از شادی که باعث تخریب روح شود، منع می‌نماید. با مثالی ساده در مورد جسم می‌توانیم موضوع را به روح تعمیم دهیم. مصرف غذاهای چرب و فست فودها شاید بسیار لذیذ باشد ولی مصرف مرتب آن باعث بیماری می‌شود. در بعد دیگر ممکن است مواد مخدر برای زمانی کوتاه به انسان آرامش دهد ولی در طولانی مدت، مرگ آور است. همان‌طور که انسان برای لذت جسم به هر قیمتی تن نمی‌دهد برای شادی نیز می‌بایست مراقبت کرده و برای ساعاتی خوشی روح خود را به لج نکشد. ایمان عامل شادی ایمان غذای بخش فوق عقلانی انسان بوده و برای درک آخرت نیاز به ایمان دارد. عقل حقیقی، شرط دینداری است. در روایت داریم «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ؛ عقل چیزی است که خدا با آن عبادت می‌شود و بهشت به دست می‌آید». کسی که مشتاق بهشت نیست، عاقل نیست. عقل پایه دین است و به انسان بصیرت می‌دهد که بیهوده آفریده نشده‌ای و همه عالم برای توست. دنیا برای آسایش تو آفریده شده و قیمت تو بالاتر از آن است. دین اسلام براساس عقل بنا شده و منطبق بر ریاضیات خلقت است و از هر گونه خرافه دور می‌باشد. «لا اله الا الله» یعنی من معشوقی به جز الله ندارم، ایمان درجات غم و شادی را مشخص می‌کند تا به قیمت شادی کنی و به قیمت غم بخوری. پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله می‌فرمایند: هر چقدر ایمان یک نفر افزایش پیدا می‌کند عشق به همسر و خانواده‌اش بیشتر می‌شود. ایمان، قدر و منزلت انسان را مشخص کرده و انسان مؤمن برای دنیا با کسی به اختلاف نمی‌خورد و ناکامی دنیا او را تحقیر نمی‌کند. ایمان انسان را به لذت بردن از دنیا دعوت می‌کند. ایمان هست که وقتی مصیبتی پیش آمد کند می‌گوید: «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ ؛ من مال خدا هستم و به کنار خدا بر می‌گردم. ایمان انسان را از پستی دنیا به عالم قدس می‌برد». (سوره بقره/آیه 156) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: «انَ‌ اللهَ‌ بِحِكمَتِهِ‌ وَ‌ فَضلِهِ‌ جَعَلَ‌ الرَوحَ‌ وَ‌الفَرَحَ‌ فِی‌ الیَقینِ‌ وَ‌الرِضا وَ‌ جَعَلَ‌ الهَمَ‌ وَ‌ الحَزَنَ‌ فِی‌ الشَكِ‌ وَ‌ السَخَطِ؛ خداوند به حکمت و فضلش آسایش و شادی را در یقین و رضا قرار داده و غم و غصه را در شک و تردید». برای توضیحات بیشتر حدیث به مباحث "علم و یقین" و "مقام رضا" مراجعه فرمایید.   مطالب بیشتر: پای درس استاد مجموعه سخنرانی های استاد محمد شجاعی مجموعه کتابهای استاد محمد شجاعی

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4594
زمان انتشار: 26 ژانویه 2016
| | | |
(4) عقل منشأ شادی های پایدار

بحث شادی (4)، ۹۴/8/9؛ از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

(4) عقل منشأ شادی های پایدار

به فرمایش امام صادق (علیه السلام) شادی از جنود عقل و کسالت از جنود جهل است. بنابراین یکی از عوامل مهم شادی وجود و بکارگیری عقل است. انسان عاقل فرمول­های شادی آور را فقط از متخصصین یعنی خدا یا معصومین (علیهم السلام) کسب می کند. در مقابل شادی، غم که هم جرم است و هم بیماری و هم گناه است و هم مریضی. به هیچ وجه دلیلی برای غمگین بودن نداریم؛ چون همه مربوط به بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی است و فقط غم انسانی است که تولید شادی و نشاط می کند.

به گزارش منتظران منجی «عج»، در چهارمین جلسه از بحث «شادی» مورخ ۹۴/8/9 ، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که شرح آن را در زیر می خوانید: عقلانیت عامل شادی یکی دیگر از عوامل شادی، عقلانیت است. هوش ضریب کارایی مغز و فهم چیستی هاست و با کمک آن علم می آموزیم. برخی هوش را عقل می دانند در صورتی که لازم به ذکر است هوش، عقل نظری است و آنچه عامل شادی است، عقل عملی می‌باشد. عقل عملی، درک درست مسائل و تشخیص رفتار صحیح می‌باشد. طبقات تحصیل‌کرده از هوش بالائی بهره‌مند می‌باشند امّا متاسفانه آمار طلاق در طبقات تحصیلکرده بیشتر است. با اینکه از عقل نظری برخوردارند ولی به دلیل نداشتن عقل عملی، انسان‌های شادی نبوده و در تشکیل و پایداری نظام خانواده موفق نمی‌باشند. تنها راه موفقیت انسان، شناخت خویش است؛ همان‌طور که پزشک با دانسته‌هایش می‌تواند از بروز بیماری‌های جسمی پیشگیری و یا در صورت بروز آن، درمان کند؛ انسان نیز می‌تواند با شناخت روح خود از بیمار شدن آن جلوگیری کرده و یا آن را درمان کند. در جلسات قبل دانستیم غم بیماری و درمان آن شادی است و مولد شادی، عقلانیت است. چون عقل انسان منشأ خیرات است. همان‌طور که برای داشتن ساختمانی مستحکم نیاز به مصالح مرغوب داریم، ساختار شخصیتی ما نیز برای رشد سالم نیاز به مصالح و معماری سالم دارد. انسانی که در چهار بعد اصلی رفتار، افکار، انتخاب و ارتباط خویش بی‌دقتی می‌کند، شخصیتش دوام تحمل زلزله های زندگی را نداشته، فرو می ریزد. در بحث قضا و قدر توضیح دادیم که ریاضیات دنیا براساس انتخاب قدرهاست و هر قدر، قضای خاص خود دارد. بنابراین با انتخاب بهترین قدرها، بهترین قضاها را بدست خواهیم آورد. برای انتخاب بهترین قدرها باید نسبت به سازنده معرفت پیدا کرده و در مسیر ربّ العالمین قدم بگذاریم. انسان برای رسیدن به مهارت‌های جسمی خود را در اختیار مربی متخصص می‌گذارد تا با مربی متخصص جسم خود را ورزیده نماید؛ و نتیجه زمانی مورد تأئید است که بیشترین شباهت به مربی حاصل شده باشد. ساختار روح نیز از این قاعده مستثنی نیست. به هر میزان با داده‌های مهندس خلقت هماهنگ‌تر باشید، شخصیت قوی تر است. برای شناخت ساختار انسان و اظهارنظر در مورد آن هفت تخصص لازم است: شناخت جسم، شناخت روح، شناخت ارتباط روح و جسم، شناخت عالم طبیعت، شناخت رابطه عالم و روح و جسم، از کجا آمده‌ایم و به کجا می‌رویم. مدعی که آشنا به هفت دسته اطلاعات تخصصی نیست تنها می تواند سلیقه شخصی خودش را به دیگران به عنوان سبک زندگی ارائه دهد. تنها مرکز تخصصی اطلاعات، "الله» و«معصوم» (علیهم‌السلام) است و هر علمی غیر از این دو منبع تاریخ مصرف دارد و توسط کاشف و یا دیگران از دور خارج خواهد شد. به عنوان مثال در علم شیمی در دوره های مختلف زمانی، داروهای بیماری های مختلف را غیر استاندارد معرفی می کنند. علوم دیگر نیز از این قاعده مستثنی نیستند و بهترین نمونه علم روانشناسی است.   توصیه به عقل از کلام معصومین علیه السلام امام صادق علیه السلام می فرمایند: «اَلْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ وَ اُكْتُسِبَ بِهِ اَلْجِنَانُ؛ عقل آن چیزی است که خداپرستان خدا را با آن (می شناسند) و می پرستند و صالحان راه رسیدن به بهشت را با راهنمایی آن می پیمایند». قرآن کریم نیز همان استدلال را دارد و می فرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛ ای مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید». (سوره بقره/آیه 21) این استدلال عقلی است. عقل می گوید: برای خوشبخت شدن باید از کسی همه چیز را آفریده تبعیت کنم. خداوند تبارک و تعالی در قیامت سؤال می فرمایند: چطور اموال فانی دنیا را به غیرمتخصص نمی سپردید اما برای روح خود ارزشی قائل نبودید و هر خوراکی را به آن تحمیل کردید؟! برای رسیدن به خوشبختی و آرامش، نظام زندگی را براساس داده های تخصصی بگذارید که خالق شماست.   امام صادق علیه السلام فرمودند: «الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا؛ عقل و سربازهایش و جهل و و لشکریانش را بشناسید تا هدایت شوید». عقل هفتاد و پنج لشکر و جهل نیز هفتاد و پنج لشکر دارد. با شناخت لشکریان عقل و جهل انسان خود می تواند سبک زندگی اش را ارزیابی کند. خوب بودن در شرایط و محیطی که همه خوب هستند، آسان است؛ هنر آن است که در شرایطی که همه بدی می کنند انسان بتواند بر نفسش مسلط شود و نه تنها همرنگ جماعت نشده برای همرنگ نشدن رسوای هم شود: خواهی نشوی همرنگ رسوای جماعت شو. این مثل معروف باید اینگونه باشد تا عاقلانه باشد. انسانی ثابت قدم است که از مسخره شدن توسط انسان های بی دین ناراحت نشده و طبق سفارش خداوند از کمی انسان‌ها در مسیر مستقیم وحشت او را فرا نگیرد. خداوند برای مومن شرایطی را فراهمی می آورد تا میزان ایمان او را بسنجد و با اطرافیان نا اهل خالصی بنده اش را می آزماید. خداوند جهل را در تضاد عقل آورده نه علم؛ تحصیلات آکادمیک نشانه علم است  ولی انسان عالم از جهل مبرا نیست. انسان عاقل کسی که تشخیص باید و نباید را به الله و معصوم سپرده و تنها طبق دستور و تشخیص این دو منبع تخصصی عمل می کند. بنابراین دانستن، ملاک عقل نیست و عمل انسان مشخص می کند که عاقل است یا جاهل. انسان بدجنس، بدبین، حسود، وسواسی، غمگین و ناامید جاهل است. همچنین تنبلی نیز روش انسان های کم عقل است. مهمترین نشانه جهل، غم است، غم هر گناه محسوب می شود و هم بیماری. مراتب نفس را در مقدمه شرح دادیم و گفتیم که غم ها مربوط به مراتب نفس می شود. مرتبه جمادی، گیاهی، حیوانی، عقل و فوق عقلی هر کدام غم مخصوص خود را دارد. غمی مورد نکوهش قرار دارد که مربوط به چهار بخش پایینی باشد که هم گناه محسوب می شود و موجبات بیماری روح و جسم را فراهم می نماید. غمی سازنده و شادی آور است که مربوط به فوق عقل انسان است.  در بحث غم گفتیم ده نوع غم وجود دارد که حاصل آن شادی است و مهمترین آن غم برای ائمه اطهار به خصوص سیدالشهداء علیه السلام می باشد. غم خوردن برای مراتب پایینی نفس، بسیار احمقانه است چرا که اگر تلخی در زندگی انسان رخ دهد از دو حالت خارج نیست یا انسان خود در اثر اشتباهات و سهل انگاری هایش آن را ایجاد کرده و یا خداوند اینگونه مقدر فرموده که نتیجه آن مستقل از علت بروز آن است؛ چرا که در هر صورت تحمل بر سختی و مصیبت کفاره گناهان و کسب درجات آخرتی است. بلا در دنیا، سرمایه قبر و قیامت است. بنابراین غم برای بخش های پایینی از انسان عاقل بعید است چرا که انسان عاقل اسم مبدّل خداوند را در خود فعال کرده و تمام کمبودهای مراتب پایینی را تبدیل به نور برای فوق عقل خویش می نماید. در بحث رشد و قدرت، نحوه فعال کردن این نام خداوند مفصل شرح داده شده است که به آن مراجعه فرمایید. در آخر توجه به این نکته بسیار حائز اهمیت است: میزان سنجش را ابدیت قرار دهید تا تحمل سختی‌های عمر کوتاه دنیا، سهل گردد.    مطالب بیشتر: پای درس استاد مجموعه سخنرانی های استاد محمد شجاعی مجموعه کتابهای استاد محمد شجاعی

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed