www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه پرسش: 12171
12 ژانویه 2021
|
پرسش 296: مالِ خیر یعنی چه؟ و چرا قرآن از مال، تعبیر به خیر می‌کند؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ،

شناسه مطلب: 11997
زمان انتشار: 7 اکتبر 2020
| |
همنشینی با افراد با فضیلت، دل را زنده می‌کند

قلب، جلسه 54، 1390/12/13

همنشینی با افراد با فضیلت، دل را زنده می‌کند

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید:« مُعاشَرَةُ ذَوِى الْفَضائِلِ حَياةُ الْقُلُوبِ[1]= همنشينى با ارباب فضيلت، مايه حيات دلها است.»

صاحب فضیلت چه کسانی هستند؟ صاحب فضیلت یعنی آنهایی که قدرت‌ها و برتری‌های انسانی دارند. از کمالات الهی جذب بیشتری دارند. مثلاً در این حوزه­ های علمیه هیچ وقت یک آیت الله نمی‌آید به سطح پایینی ها صرف و نحو یاد بدهد. یک استاد سال سوم یا چهارمی می‌آید صرف و نحو را به پایینی‌ها یاد می‌دهد. خودش هم محصل است و دارد درس می‌خواند. یا در اکثر دانشگاه‌ها، طرف کارشناسی ارشد خوانده، فوق لیسانس است، می‌آید به کارشناس‌ها هم درس می‌دهد. یک کسی دکترا گرفته، او هم درس می‌دهد. پس وقتی می‌گوییم صاحب فضائل، یعنی از اسم های خدا یک کسی می‌بینی یکی را دارد، دیگری دوتا را دارد، آن یکی سه­ تا را دارد، چهارتا را دارد، پنج ­تا دارد، ده ­تا دارد، این می‌تواند برود تدریس کند. یک کسی کریم است، یکی دیگر جواد است، آن یکی غفور است، رحیم است، یک کسی شاد است، دیگری مهربان است. انسان وقتی می‌خواهد درس یاد بگیرد مهم این است که با یک صاحب فضیلت رفت و آمد داشته باشد و دوست‌هایش را از کسانی انتخاب کند که کوچک نمانده و در حد کمالات جمادی، نباتی، یا حیوانی نباشند. با اطرافیان مان که با فضیلت نیستند، چگونه رفتار کنیم؟ درست است که همنشینی با فضلا مایه حیات قلب است، اما اکثر افرادی که در اطراف ما هستند مثل افراد خانواده و بستگان، همسایگان، ممکن است همه جزو افراد بافضیلت نباشند و کمبودهایی داشته باشند و یا در سطح جمادی، گیاهی، عقلی مانده باشند. ما مجبوریم که با اینها زندگی کنیم؛ حالا این می‌خواهد در سطح کمالات جمادی مانده باشد یا کمالات نباتی یا کمالات حیوانی یا کمالات نهایتا فرشته­ ای و عقلانی مانده باشد، چاره ­ای نداریم. مثلاً همسر ما اینطوری است، مادر ما، پدر ما، خواهر یا برادر ما. زیرا ما اینها را انتخاب نکرده ایم. پس بعضی از افراد هستند که مجبوریم با آنها زندگی کنیم مثل، دایی، عمو، عمه. این صله ارحام است. اما یک سلسله ارتباطات دست خود ما است. ما خودمان می‌توانیم انتخاب کنیم که با چه افرادی رفاقت داشته باشیم. علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: اگر یک نفر یک کمال خوب و مطمئن داشته باشد، من تحملش می‌کنم. حالا اگر چیزهای دیگر هم نداشته باشد، عیبی ندارد. اما دو گروه را هرگز تحمل نمی‌کنم، یکی آدم کم عقل و آدم احمق و دیگری آدم‌های بی­ دین. علت را هم بیان می‌کند، می‌گوید، آدم های بی ­دین آدم‌های آرامی نیستند. دین امنیت می‌آورد. کسی که دین ندارد، امنیت هم ندارد. زندگی با آدمی که دین ندارد، پر از تشنج و اضطراب و نگرانی و ناراحتی است و زندگی با ناامنی، به آدم خوش نمی‌گذرد. آدم‌های بی ­عقل هم اصلا مرده هستند و آدم با مرده ­ها هم نباید زندگی کند. اما آدم‌های صاحب فضیلت و صاحب کمال اینگونه نیستند. هر چقدر آنهایی که ما با آنها ارتباط برقرار می‌کنیم به خدا نزدیکتر باشند، برای دل ما سازنده­ تر هستند و حیات بیشتری می‌آورند. این خیلی مهم است که انسان قیمت خودش را داشته باشد. یک طبیعت­گرا، وقتی می‌خواهد خانه‌ یا اتومبیلی بخرد، حتی بخواهد زن هم بگیرد، می‌گوید، از یک جایی زن بگیرم که به کلاس طبیعت­ گرایی من بخورد. در نظام فطری هم اگر یک نفر بخواهد انتخابی داشته باشد، همینطور است و سراغ بهترین‌ها می‌رود. مثل دانشجویی که می‌خواهد خوابگاه بگیرد، می‌گوید، بهتر است با هم‌رشته‌ای خودم خوابگاه بگیرم که بتوانیم به همدیگر کمک بکنیم. وقتی یک نفر قرار است بخش انسانی­، بخش بهشتی­ و جاودانه ­اش را فعال کند، اصلا نمی‌تواند با آدم‌های جهنمی ارتباط داشته باشد. اگر هم زمانی مجبور باشد با یک آدم جهنمی ارتباط داشته باشد، یک ارتباط طبیبانه برقرار می‌کند، مثل طبیب با مریض. برای حرکت های بهشتی، انتخاب ها باید دقیق باشند وقتی که انسان می‌خواهد حرکت‌های بهشتی و بالاتر از بهشت انجام دهد، باید انتخاب‌هایش انتخاب‌های دقیقی باشد. اگر یک فکر پست و توهمی سراغ این آدم بیاید، نمی‌تواند از زمین بِکَند تا به بهشت برسد. چه برسد به آن‌طرف بهشت. بوعلی سینا را خدا رحمتش کند. می‌گوید، من اصلا اهل لطیفه و داستان و ماجراجویی نیستم. او اهل این است که عقل و اطلاعاتش را زیاد کند. اهل تدبر است. کسی که اهل خاله زنک بازی و چرت و پرت گویی است، نمی‌تواند تمرکزهای عالی و پروازهای عالی داشته باشد. چون سطح اصطکاکش با زمین خیلی زیاد است. بوعلی برای اینکه بتواند آن همه تولیدات عالی داشته باشد، باید اصطکاک ذهنش را با چیزهای پست کم کند. کسی که بخواهد اسم جذب بکند، یعنی شبیه الله شود و تخلق به خدا پیدا بکند و با بهشتی‌ها و بالاتر از بهشتی‌ها بپرد، باید سطح ارتباط‌ها، انتخاب‌ها، افکار و رفتارهایش را با آدم‌های بهشتی و قدرتمند مطابق کند. از حضرت عیسی (علیه‌السلام) سؤال کردند: «یا روح الله مَن نُجالس= با چه کسی مجالست داشته باشیم؟» فرمود: «مَن یُذَکِرَکُمُ الله رُؤیتُک= کسی که وقتی نگاهش می‌کنید، یاد خدا بیفتید». کسی که وقتی حرف می‌زند، علم شما زیاد شود و شما را به آخرت مشتاق کند. آدم باید بگردد برای خودش از این نوع دوست‌ها، محیط‌ها، کلاس‌ها، رفیق‌ها و همسفرهای خوب پیدا کند. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: شما از یک شهر می‌خواهید سفر کنید، دو نفری بهتر از یک نفری است، زیرا درد و رنج سفر کم می‌شود. بعد فرمود: ۳ نفر بهتر از ۲ نفر و ۴ نفر بهتر از سه نفر است. در سفرهای آخرتی و جاودانه و در سفرهای بهشتی و در سفرهایی که انسان بخواهد به بهشت و بالاتر از بهشت برود، هر چه می‌تواند رفیق و دوست بیشتری بگیرید. چون روح جمعی به آدم کمک می‌کند. در روایت داریم که عاجز، کسی است که نمی‌تواند رفیق انتخاب بکند و از آن عاجزتر کسی است که رفیق انتخاب می‌کند و از دست می‌دهد. اهمیت مسئله معاشرت، به دلیل تاثیر روح جمعی بر قلب است به قدری مسئله معاشرت مهم است که قرآن می‌فرماید: خیلی از جهنمی‌ها می‌گویند: ای کاش ما با فلان کس رفیق نمی‌شدیم.[2] «یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً[3]= اى كاش با پیامبر راهى برمى‏ گرفتم». برای همین هم شرکت در نماز جماعت، مسجد، نماز جمعه، تاکید شده است. با شرکت در نماز جماعت، معنویتی که جذب روح می‌شود، غیر از زمانی است که نماز را فرادی می‌خوانید. آدمِ تنها، منزوی و گوشه­ گیر، نمی‌تواند رشد زیادی بکند. در روایت داریم، وقتی انسان خودش را از جمع جدا می‌کند، شیطان به او حمله می‌کند. حمله شیاطین مثل حمله گرگ‌ها می‌ماند که سعی می‌کنند اول یک گوسفند را از گله جدا کنند و بعد بریزند تکه­ تکه ­اش بکنند. ضمن اینکه انسان باید مواظب باشد از معاشرت‌های غفلت زا کم کند. اگر صله رحمی هست، فقط در حد ضرورت باشد که تاثیرپذیری نداشته باشد. گاهی یک نفر، دو نفر، یک مهمانی، آدم را بدبخت و بیچاره می‌کند و از سعادت آخرتی می‌اندازد. پس ببینید با آدم‌هایی که برخورد می‌کنید، چه چیزی را در شما تحریک می‌کنند؟ کدام بخش شما را تحریک می‌کنند. قرآن بهار دل است چیز دیگری که خیلی برای قلب اهمیت دارد، قرآن است. علی (علیه‌السلام) در این باره فرمود:« إنّ اللّه َسبحانَهُ لم یَعِظْ أحَدا بِمِثلِ هذا القرآنِ، فإنَّهُ حَبلُ اللّه ِالمَتینُ و سَبَبُهُ الأمینُ، و فیهِ رَبیعُ القَلبِ، و یَنابیعُ العِلمِ، و ما للقَلبِ جَلاءٌ غَیرُه [4]= خداوند سبحان، هیچ كس را به چیزى مانند این قرآن اندرز نداده است؛ زیرا قرآن ریسمان محكم خدا و دستاویز مطمئن اوست. در این قرآن بهار دل است و چشمه هاى دانش و براى صیقل دادن دل، چیزى جز آن وجود ندارد.» یکی از تعابیری که حضرت دارد، این است که قرآن بهار دل است. موسیقی قرآن، نگاه کردن به آن، در دست گرفتن و بغل کردن و بوسیدنش و با آن دوست شدن، دل را زنده می‌کند. قرآن نامه خداست. انسان وقتی یک نفر را دوست دارد، نامه ­ی او هم برایش عزیز است. گاهی نامه را صدبار می‌خواند و باز هم سیر نمی‌شود. جالب است انسان وقتی نامه کسی را که دوست دارد می‌خواند، هیچ وقت آن را با صدای خودش نمی‌خواند. بلکه با صدای همان طرف مقابل می‌خواند. بهتر است آدم تمرین کند و قرآن را با صدای خدا بخواند و متوجه باشد که کمال مطلق، الله رب العالمین دارد با او حرف می‌زند. اما آن چیزی که مورد توجه ماست و علی (علیه‌السلام) می‌فرماید:«رَبیعُ القَلب= بهار دل» است. این زمانی اتفاق می‌افتد که شما بفهمید چه می‌گویید. مثلا یک نفر برای شما سخنرانی کند، اگر صحبت‌هایش را از اول عربی شروع کند، شما نمی‌فهمید. انگلیسی هم حرف بزند، ممکن است خیلی حرف‌های قشنگی هم باشد، اما به درد شما نمی‌خورد، زبان شما فارسی است. حتی اگر فارسی پهلوی هم صحبت بکند، باز متوجه نمی‌شوید. خدا برای اینکه ما را به عالیترین مقام بکشاند، عالیترین زبان را انتخاب کرده است. همه زبان‌ها زبان خداست. فکر نکنید که خدا عربی صحبت کرده، مگر زبان دیگری بلد نیست؟ در قرآن می‌گوید: « عَلَّمَهُ الْبَیانَ[5] = به او بیان آموخت». خود خداوند زبان‌های مختلف برای ما قرار داده است. زبان روسی، انگلیسی، فرانسوی، ترکی، اسپانیایی، فارسی و ...همه اینها زبان خداست. خدا تعلیم زبان کرده، حرف زدن را خدا یاد داده، لهجه ­ها و گویش‌ها را خدا به ما یاد می‌دهد. اما خدا از بین اینها یک زبان و گویشی را برای ما انتخاب کرده که جامعتر و کاملتر و قدرتمندتر باشد. برای اینکه بشود تمام حس‌ها را با آن بیان کرد. چون رابطه، رابطه عاشقانه است. در رابطه عاشقانه، زبان عشق خیلی مهم است و زبان باید زبانی باشد که بشود در آن، معادل‌های عاطفی و معاد‌ل‌های معنوی و روحی زیادی پیدا کرد. مثلاً «بسم الله الرحمن الرحیم» را ترجمه می‌کنند: «به نام خداوند بخشنده مهربان». در حالی که اصلا این نیست. نه رحمان بخشنده است و نه رحیم مهربان است. خیلی این دوتا با هم فرق دارند. ترجمه­ ها هر چند دقیق باشند، از اصل معنا خیلی فاصله دارند. مثلا کلمه «الهی» را فقط خدایا یا همان الهی ترجمه می‌کنند. در حالی که «الهی» یعنی «محبوب من، عزیز من». کسی که عاشق بالاست، عاشق الله و کمال مطلق است، ابدیت را می‌خواهد، بهشت را می‌خواهد و بالاتر از بهشت را می خواهد، برای همین وقت می‌گذارد و زبان بهشتی یعنی زبان عربی را یاد می‌گیرد.  کل قرآن کمتر از 900 تا کلمه دارد. این 900 تا کلمه را شما به یک کاسکو یا به یک طوطی بگویی، حفظ می‌کند. طرف ۵ یا ۱۰ هزار تا واژه انگلیسی یا آلمانی بلد است، اما واژه عربی که می‌خواهد با معشوق خودش حرف بزند، بلد نیست و حس ندارد که وقت بگذارد و یاد بگیرد. صرف و نحو یاد بگیرد. لغت یاد بگیرید. معانی بیان یاد بگیرد. من در سفری که به ژنو داشتم و زبان آنجا فرانسه است، هیچ جا به مشکل بر نخوردم. چون همه عربی بلد بودند. از راننده تاکسی تا مغازه ­دار عربی بلد بود. همه به عشق دین شان ماشاءالله عربی را فصیح صحبت می‌کردند. یا یکی با زبان غلیظ بوسنیایی، وقت گذاشته عربی را فصیح یاد گرفته. به بعضی‌ها می‌گفتم شما چطوری عربی یاد گرفتید؟ می‌گفتند: ما آنقدر عاشق قرآن بودیم که سه چهار سال بلند شدیم حجاز رفتیم، سوریه رفتیم، مصر رفتیم، زبان را یاد گرفتیم. عربی یاد گرفتند تا از قرآن لذت ببرند. با فراگیری زبان عربی، به عمق قرآن پی می‌بریم پس حرف‌های من چه زمانی روی شما اثر می‌گذارد، وقتی که من فارسی صحبت کنم. همه چیز قرآن نور است و اثر دارد، نگاه کردن به آن، روخوانی آن، حتی بخوانی و معنایش را هم نفهمی، باز اثر دارد؛ اما اثرات اینطوری را نمی‌خواهیم که فقط یک ذره دلمان آرام شود؛ بلکه ما می‌خواهیم اتفاقات بزرگ بیفتد و ما به رشد انسانی برسیم. بعدا شما خواهید فهمید که هیچ کس مثل کسی که ادبیات عرب را بلد است، از نماز و قرآن و زیارت کردن لذت نمی‌برد. امام صادق (علیه‌السلام) خیلی به شیعیانش تاکید می‌کند که بروید عربی را یاد بگیرید. همین کلمه «لا اله الا الله» را شما در تمام ترجمه­ ها نگاه کنید. هیچ کدام هیچ حسی به آدم منتقل نمی‌کند. اما وقتی آدم می‌فهمد که یعنی ای آدم! تو هیچ دلبر و معشوقی جز کمال مطلق نداری، خیلی معارف دستگیر آدم می‌شود. یک دفعه یک تکانی به آدم می‌دهد. این گزاره برای بخش انسانی ماست. ولی حالا یک عمر بگو، هیچ معبودی جز خدا نیست، آن حس، اصلا منتقل نمی‌شود. کسی که می‌خواهد قدرت بگیرد و اسم جذب کند، باید بتواند با عمقِ لفظ رابطه برقرار کند. مثلا می‌گوید:«غفور، عفو». غفران با عفو فرق دارد. هر دوی آنها را در فارسی «بخشنده» ترجمه می‌کنند؛ اما لطافت‌هایش چه می‌شود؟ فرق عفو با غفران چیست؟ کریم با جواد؟ وهاب هم بخشنده است. فرق شان چیست؟ «احد با واحد» چه فرقی دارد؟ ما می‌نویسیم، «یگانه یکتا». اما وقتی خود واژه را یاد می‌گیری، آن وقت اثر دیگری دارد. علم قرآن، پایانی ندارد «وَ یَنابیعُ العِلم» یعنی چشمه ­های علم است. علم قرآن تمام شدنی نیست. چرا؟ چون خدایی قرآن را فرستاده که اتم‌ها و الکترون‌های این عالم را هم او خلق کرده، تمام مخلوقات عالم را او خلق کرده، طراحی و ساخت همه مخلوقات با خداست. حال این قرآن کتابی است که در تمام زمینه ­های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، عرفانی، معنوی، فردی، فرمول و قاعده دارد. بشری که هنوز بعد از هزاران سال نتوانسته یک اتم را بشناسد، یک الکترون را کامل نشناخته، در مورد هر موجودی هنوز هزاران سؤال دارد. حال این قرآن چقدر می‌تواند برای انسان حامل علم باشد. آنقدر علم قرآن زیاد است که می شود هزاران سال از آن برداشت کرد. در روایت هم داریم، تازه در روز قیامت قرآن دست نخورده می‌آید. یعنی خیلی کار دارد. چون خدا همه علم خودش را در آن ریخته است. اگر نگوییم همه علم خود را، اما همه آن تخصص‌های هفت ­گانه ­ای[6] که قبلا توضیح دادیم را در قرآن برای ما ریخته است. هر بار می‌خوانی، یک چیز جدید و تازه در آن هست. نقش مؤثر تفکر در حیات قلب «التَّفْکِرَ حَیَاةُ الْقَلْبِ‏ الْبَصِیرِ[7] = تفکر حیات و زندگی قلب بصیر است». به این سوال توجه کنیم: دل هم مگر می‌بیند؟ بله اصلا دل است که می‌بیند. تفکر حیات دل بصیر و بیناست. هیچ چیز مثل تفکر قدرت ندارد که انسان را وادار به حرکت و سرعت کند. رشد انسان از فکر شروع می‌شود. انسان باید تمرکز بگیرد تا این دلش راه بیفتد. فکر در همه مراحل به داد آدم می‌رسد. فکر مثل هُل دادن یک اتومبیل سرد است که موتورش روشن نمی‌شود و وقتی هُلش می‌دهی گرم می‌شود و راه می‌افتد. در حرکت هم باز به این قدرت احتیاج دارید. مشکل اساسی ما این است که زیاد فکر نمی‌کنیم. قرآن از زبان اهل جهنم می‌فرماید:«لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ [8]= اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقل كرده بودیم، در [میان] دوزخیان نبودیم». مشکل اساسی اکثر جهنمی‌ها این بوده که فکر نکردند. ما برای فکر کم وقت می‌گذاریم. خوشبختی انسان با فکر ایجاد می‌شود. در اهمیت فکر گفته شده که یک ساعت فکر از عبادت 70 سال در نزد خدا بالاتر است. اینکه انسان فکر کند که «من کی هستم؟ از کجا آمده‌ام؟ کجا هستم؟ برای چه آمده‌ام و چگونه باید به اصل خودم برگردم؟». این فکرها خیلی برای انسان مبارک است. قبلا در بحث فکر گفتیم، فکر کردن بدون محتوا امکان پذیر نیست. مثل کارخانه ­ای است که مواد اولیه ندارد. در این صورت دستگاه‌ها با چه چیزی کار بکنند. یکی از محتواهایی که می‌شود راجع به آن فکر کرد، زمانی است که به قبرستان می‌روید پیش عزیزترین کسانت، بنشین فکر کن. ممکن بود تو زودتر از اینها از دنیا بروی. آدم فکر کند که اینها رفتند، ما هم چند وقت دیگر خواهیم رفت. محتوای دیگر می‌تواند تفکر در عالم ملکوت باشد. گفتیم عالم ملکوت، عالمی است که محیط بر اینجاست و میلیاردها برابر زیباتر جامع‌تر، شیرین‌تر، کامل‌تر و پیشرفته ­تر از اینجاست. بسیار شیرین، جذاب، کامل، دوست داشتنی و آرام‌بخش است. خدا کند آدم موقع رفتن به آنجا آماده باشد. هر کس می‌خواهد بداند قبر و برزخش چگونه است، باید اول فکر کند ببیند روحش چطوری است؟ قبر ما روح ماست. هر کس روحش آرامش، شادی و انبساط دارد، نسبت به انسان‌ها محبت دارد، کینه ­ای از کسی در دلش نیست، ترس و دلشوره ­ای ندارد، قبرش هم همین شکل است. کسانی که زودرنجی، حساسیت، عصبانیت، حسادت، پرخاشگری، دعوا و فحش و کینه دارند، قبرهای‌شان هم قبرهای بدی خواهد بود. انسان روی همین قاعده فکر کند و بگوید قبر من الان چگونه است و من باید مار و عقرب‌های قبرم را چطور از بین ببرم؟ شما هر چقدر روحت را بهشتی بکنی، بهشتت هم قشنگتر می‌شود. هر چقدر پاکتر می‌شوی، به خدا و به تقوا و به دستورات الهی نزدیکتر می‌شوی و بهشتت هم پاکتر می‌شود. فکر را برای چه می‌خواهیم؟ برای همین می‌خواهیم که بنشینیم و فکر کنیم که من الان باید چگونه مار و عقرب‌هایم را از درونم پاک کنم و این خانه را تمیز بکنم. به خدا قسم اگر ما 5 دقیقه دیگر در برزخ برویم، حسرت می‌خوریم. من بارها گفته‌ام، آنهایی که در بهشت هستند، الان حسرت 5 دقیقه وقت دنیاییِ من و شما را می‌خورند. جهنمی‌هایش دیگر بماند. الان خوشبختی‌ای که ما داریم و همه بهشتی‌ها دارند حسرتش را می‌خورند، این است که ما هنوز در رحم دنیا هستیم و هنوز متولد نشده‌ایم و فرصتِ «شدن» داریم. می‌توانیم توبه کنیم، می‌توانیم با خدا آشتی کنیم، می‌توانیم با آسمان آشتی کنیم، می‌توانیم با خانواده آسمانی­ مان آشتی کنیم. می‌توانیم شروع کنیم به بازسازی خودمان، می‌توانیم بهشت را در روح‌مان بیاوریم. می‌توانیم همه جهنم‌هایمان را خاموش کنیم. تفکر همین است. راجع به همین ها بنشینم و فکر کنیم. اگر در دنیا به کسی 50 متر زمین بدهند، از شوق آبادکردن آن، خوابش نمی‌برد. می‌بینید 30 سال عمرش را برای تزئین آن زمین می‌گذارد. حالا به ما می‌گویند: یک بهشتی دارید به اندازه همه آسمان‌ها و زمین و خدا هم به اسم شما سند زده است، خدایی که مالک ماست، خالق ماست و دروغ نمی‌گوید. اما می بینیم که شوقی برای آباد کردن آن نداریم. چند روز دیگر هم بیشتر وقت نداریم و می‌خواهیم منتقل شویم. ما با این خانواده زمینی، خیلی نخواهیم ماند. همین چند روز با خانواده زمینی‌مان هستیم و بعدا می‌خواهیم برویم سراغ خانواده آسمانی‌مان و قرار است با آنها زندگی کنیم. پس زودتر شروع کنیم به ساختن، وقت بگذاریم و تلاش کنیم و بسازیم. پی نوشت: [1] . غرر الحكم : 9769. [2] . « یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا= اى واى كاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم»(سوره فرقان/28). [3] . سوره فرقان/27. [4] . نهج البلاغة: الخطبة 176. [5] . سوره رحمن/4. [6]  . تخصص هفتگانه: (1. از کجا آمده ام؛ 2. به کجا می روم؛ 3. شناخت جسم؛ 4. شناخت روح؛ 5. شناخت روابط جسم و روح؛ 6. شناخت طیبعت؛ 7. شناخت روابط بین جسم و روح و طبیعت) [7] . شرح الكافی ، المازندرانی، الملا صالح؛ جلد11 ؛ صفحه 12. [8] . سوره ملک /10. ع ل 344

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11609
زمان انتشار: 16 آوریل 2020
| |
آیاتی که مومنین را برای کمک به محرومین تشویق می کند

آیاتی که مومنین را برای کمک به محرومین تشویق می کند

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 11411
17 دسامبر 2019
| |
پرسش 254:چهار ویژگی مدیر از نظر قرآن چیست؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

شناسه پرسش: 11410
14 دسامبر 2019
|
پرسش 253:قرآن چه نشانه هایی برای اهل ایمان معرفی می کند؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

شناسه مطلب: 11284
زمان انتشار: 9 اکتبر 2019
| |
برای رفع همّ و غم این دعای پیامبر (ص) را بخوانید

شادی؛ جلسه31؛ 1398/07/06

برای رفع همّ و غم این دعای پیامبر (ص) را بخوانید

بهتر است انسان با خدا خودمانی حرف بزند. همان طور که پیامبر صلی الله علیه و آله حرف می زد. پس هرگاه بنده ای به غصه و اندوه گرفتار شد، دعای پیامبر را بخواند تا خداوند حزن و غصه را از دل او زدوده و به جای آن مسرّت و شادی به وی عطا نماید.

یکی از عوامل معنوی، «انس با کلام الله» است. من برای تیمن و تبرک دعایی را از وجود مقدس آقا رسول الله صلی الله علیه و آله خدمت شما عرض می‌کنم [1]. حضرت فرمودند: «هیچ بنده ی گرفتار و اندوهگینی نیست، مگر اینکه به خداوند اینگونه عرض می­ کند: «خدایا من بنده تو و فرزند بنده و کنیز تو هستم». این دعا خیلی مجرب است. خیلی‌ها این را تجربه کرده اند و اثر آن را دیده اند که زود جواب می‌گیرند. بهتر است هر کس هم با زبان خودش با خدا صحبت کند و خدا هم این را خیلی دوست دارد که بندگانش با او خودمانی صحبت کنند. «اختیارم به دست توست». این بسیار مهم است که انسان توجه داشته باشد که همه چیزش به دست خداست: «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم». «حکم تو در حق من قطعی است»، یعنی تو هر حکمی کنی همان می‌شود. «قضا و تصمیمت درباره من عادلانه است». هر چه تصمیم بگیری عادلانه است. «و از تو می‌خواهم به هر نامی که خود را به آن خوانده‌ای یا در کتابت نازل کرده‌ای و به هر کدام از بندگانت قرار داده‌ای و در علم غیب نزد خود گذاشته‌ای». در اینجا حضرت خدا را به اسمائش قسم می‌دهد. چون در قرآن فرمودند: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها[2]= خدا را نام های نیکوتر است؛ او را بدانها بخوانید.» خدا را به آن اسم های زیبا بخوانید. گاهی یک مشکلی یا ضعف شدید برایتان پیش می ­آید یا افرادی در حق شما ظلم می‌کنند و احساس تنهایی و ناتوانی به شما دست می‌دهد. در اینجا از اسماء «یا ناصر» به این معنی که خدایا تو یاریم کن، یا «یامعین» خدایا تو معین هستی، استفاده کنید. اینها اسماء خاص هستند. همچنین انسان قبل از اینکه دعا کند، ذکر «یاغفور» بگوید تا کاملاً تخلیه شود و برای اجابت آماده ‌شود. بعد 55 مرتبه «یا مجیب» بگوید.«یا مجیب» یعنی خدایا تو اجابت کن من را. حالا بعد دعایت را بگو با آن آداب خودش. پیامبر صلی الله علیه و آله به ما یاد می­دهد که خدا را به اسمهایش قسم بدهیم. در ادامه، حضرت دعا می­ کند: « قرآن را بهار دلم، نور سینه‌ام، زداینده اندوهم و از بین برنده غمم بگردانی». این نشان می‌دهد که ما باید با قرآن که شراب مؤمن است و انسان را شاد می‌کند، ارتباط داشته باشیم؛ اما ارتباط مؤثر، یعنی وقت بگذاریم تا ادبیات قرآن را خوب یاد بگیریم. اگر هم نمی‌خواهیم وقت بگذاریم ، لااقل از یک کتاب معتبر ترجمه و تفسیرش را که روان است را بخوانیم تا بدانیم چه می‌گوییم یا چه می‌فهمیم. این مسئله بسیار مهم است. قرآن همه چیزش اثرگذار است. یعنی حضورش در جیب، اتومبیل، خانه و حتی لفظش مؤثر است. صوتش که پخش بشود مؤثر است، خواندنش مؤثر است، فهمیدنش بسیار مؤثر است. اگر انسان این را بفهمد خیلی شاد و آرام می­ شود. چگونه دعا کنیم؟ خیلی خودمانی به خدا بگو: خدایا غمگینم، شادم کن، خدا این را خیلی بهتر می‌پسندد. انبیاء اینطور بودند. مثلاً گرسنه‌ای بود، می‌گفت: خدایا گرسنه‌ام. همینطوری به همین سادگی مثل این آیه: «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ[3]= خدایا! بی تردید من به خیری که تو بر من فرو می فرستی نیازمند». با خدا باید مثل یک بچه که با مادرش حرف می‌زند، حرف بزنیم. در روایت داریم که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله دستش را بالا می‌برد، مثل بچه‌ای بود که به پدر و مادرش التماس می‌کند. اینطور دعا می کرد. ما عادت نکرده ایم با خدا اینطوری حرف بزنیم. متأسفانه هم خودشیفته هستیم و هم متکبر. بلد نیستیم خوب دعا کنیم. خدا این حالت خودمانی بودن و زار زدن را خیلی دوست دارد. چون وقتی زار می‌زنی، در واقع، حقیقت خودت که عین فقر مطلق است را به خدا نشان می‌دهی. علت این که دعا اجابت نمی‌شود، این است که چیزی را پیش خدا می‌بریم. مثلا دیپلم داشتن، دکترا داشتن، مهندس بودن، مقامات، دارایی و توانایی­ها را با خود می بریم، بعد هم به خدا می‌گوییم: حالا یک کمکی به من کن. پیامبران و ائمه اصلا اینطور نبودند. وقتی می‌رفتند نزد خدا، هیچ چیزی نمی‌بردند و کاملاً با دست خالی دعا می کردند. فقر مطلق خود را اظهار می کردند. در تعقیب نماز عصر داریم: «لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا= خدایا من هیچ چیزی ندارم، نه عرضه دارم نفعی به خودم برسانم، نه عرضه دارم ضرری را دفع کنم، نه می‌توانم جلوی مرگم را بگیرم، نه اختیار زندگی‌ام را دارم، هیچ چیزی دست خودم نیست. وقتی آدم اینطوری به درگاه خدا می‌رود، اینجاست که در به رویش باز می‌شود و غیب به کمک انسان می‌آید. آنهایی که گره دارند، هر نوع گره‌ای اعم از جمادی و اقتصادی، گیاهی، حیوانی، مسائل علمی و عقلی و چه مسائل معنوی، علتش این است که تذلل در دعا ندارند. دعا باید با تذلل باشد. بعد ببینید که چقدر زود جواب می‌گیرید. بعضی­ها دائماً منفی‌باف هستند، یعنی فکر می‌کنند که باید دائماً غصه بخورند و در زندگی‌شان مشکلات داشته باشند. همیشه نفوس بد می‌زنند. درحالی که اگر کسی شادی، چشم‌روشنی‌ها، موفقیت ها و پیروزی ها را لایق خودش بداند و اینها را محکم از خدا بخواهد، خدا برایش سعادت و موفقیت می‌آورد. اعتقاد به شانس و اقبال، خلاف سنن و قوانین الهی است ما چیزی به اسم شانس و بخت نداریم. بخت یک خرافه است. افراد خرافی و مشرک قائل به این هستند که یک چیزی ورای اراده و قدرت الهی در زندگی هست. این دروغ است. چنین چیزی اصلاً وجود ندارد. ما اصلاً چنین چیزی نداریم که بگوییم یک کسی بدبخت یا بدشانس یا خوشبخت است. تنها خداست که منشأ همه خیرات و برکات است. بنابراین، بی‌سلیقگی نکنیم و همیشه بهترین ها را از خدا بخواهیم. انسان باید شاکر و صابر باشد به بلای الهی. چون بلای الهی همیشه به نفع انسان داده می‌شود. اگر سرطان، مریضی، طلاق، مرگ‌ومیر و هر چه هست، انسان باید آن بخش نورش را بگیرد. چون بلا هم کفاره گناهان است و هم درجات آخرتی دارد. پس هیچ چیزی به ضرر ما داده نمی‌شود. بلکه همه به نفع ماست. این ما هستیم که فکر می­ کنیم همیشه باید چیزهای سخت را دریافت کنیم. باید از خدا چیزهای خوب بخواهیم. در دعاها نگاه کنید: اهل بیت علیهم السلام می‌گویند: خدایا سختیها و بلاها را از ما برگردان و طول عمر، نشاط، شادی، مال کثیر، دل خوش، چشم‌روشنی و فرزند خوب بده. دائم چیزهای خوب می‌خواهند. این خودش در جذب نعمتها و موفقیتها خیلی به انسان کمک می‌کند. از دیگران شکایت نکن، خودت را تغییر بده در جذب شادی و جذب موفقیت ها این قانون وجود دارد که لازم نیست شما با بیرون از خودت بجنگی. مثلاً بعضیها مشکلات اقتصادی دارند، مشکلات خانوادگی دارند، مشکلات بیرونی دارند، دائم تلاش می کنند که با خود آن مشکل درگیر شوند. در حالی که این ساختار شخصیتی و شاکله انسان است که بیرون را با تو تنظیم می‌کند. پس اگر می‌خواهید بیرون به نفع تو تغییر کند، لازم نیست با بیرون درگیر بشوی و بیرون را عوض کنی. باید خودت را عوض کنی. این مسئله به کرات اتفاق افتاده که مثلا زن می‌گوید: شوهرم خیلی بد است، بداخلاق است، مشروب می‌خورد، می‌زند، معتاد است. می‌گویم: حالا این شوهر تو حاضر است مشاوره بیاید؟ می گوید: نه. اصلاً کسی را قبول ندارد. اصلاً حرف گوش نمی‌کند. پس الان مشکل چطور حل می‌شود؟ با تغییر تو حل می‌شود. گاهی آدم با تغییرات خودش قدرت ایجاد تغییرات روحی فوق‌العاده بی‌نظیری را نسبت به اطرافیان شان پیدا می‌کند. بنابراین، دائم تلاش نکن روی مخ بچه و شوهرت بروی تا آنها یکدفعه عوض شوند. دائم بروی تلفنش را کنترل کنی و جیبش را بگردی یا سوال کنی: کجا بودی؟ کجا رفتی؟ با چه کسی بودی و با چه کسی رفتی؟ اینها مشکلی را حل نمی‌کند. بلکه تنفر طرف را از تو بیشتر می‌کند. تو هر چه مراقبت بیشتری بکنی، منفورتر می‌شوی. باید با تغییر در ساختار خودت، در او تغییر ایجاد کنی. دقت کنید قانون چطوری است. ما باید برای اصلاح دیگران، خودمان را تغییر بدهیم. تو خودت را تغییر بده. بعد می‌بینی که بدون اینکه کاری کرده باشی و حرفی به طرف مقابل زده باشی، این تغییر اتفاق می‌افتد. در مورد جلب رحمت الهی هم همینطور است. این که خدا با تو چطور رفتار می‌کند؟ غیب و ملائکه با تو چطور رفتار می‌کنند؟ ائمه با تو چطور رفتار می‌کنند؟ اینها همه تابع این است که تو چطور روی ساختار شخصیتی خودت کار می‌کنی. اگر تأثیری داشته باشد برای این است که وجود تو تأثیرپذیر است که آن تأثیر را دارد؛ وگرنه هیچ جادوگر، ساحر و دعانویسی نمی‌تواند روی انسان تأثیر بگذارد. اگر خود انسان ساختارش ضدضربه بشود از جایی تاثیری نمی پذیرد. ساختار ضدضربه یعنی تو باید ارتباطت را با غیب بیشتر کنی. کسی که اهل خواندن آیت الکرسی و چهار قل است، او اصلاً آسیب نمی‌بیند. اگر صد تا ساحر هم جمع بشوند. بنابراین، بهترین کار این است که ساختار روحت را عوض کنی. ساختارت را بهشتی و معنوی کنی. اگر ساختارت با غیب و مرکز قدرت عالم هماهنگ بشود، خدا سرباز توست. خودش جنود تو می‌شود. خود خدا یار و جنود توست. ملائکه جنود و سرباز تو می‌شوند. همه چیز در اختیار تو است. معصومین کمک و یار تو می‌شوند. اگر کسی غیب را داشته باشد، یا ساختار شخصیتی‌اش ساختار قدرتمندی باشد، مگر کسی می‌تواند بیاید انسان را غمگین کند؟ یا بیاید آبروی انسان را ببرد؟ یا اینکه بخواهد کسی را سحر کند؟ اینها فقط برای شخصیتهای ضعیف است. در مورد دعا هم همینطور است. در دعایی از امام سجاد علیه السلام آمده که حضرت می فرماید: «و أَقِرَّ عَیْنِی وَ فَرِّحْ قَلْبِی= و چشمم را روشن فرما و دلم را شادى بخش». یکی از اسماء مهم خدا، «رفیق» است. این اسم را زیاد به کار ببرید تا با خدا رفیق شوید و دوست خدا بشوید. این تلاش ماست در راه انس با خداوند و غیب و خانواده آسمانی‌مان که می‌تواند ما را قدرتمند کند. از آن طرف همیشه عشق و محبت بی­نهایت و ثابت به نفع ماست. مشکل چیست که بین ما و خدا، ملائکه و اهل بیت شکرآب می‌شود؟ از کجا شکرآب می‌شود؟ از اینجاست که طرف ما قهر صورت می‌گیرد. هیچ وقت قهر از طرف آنها صورت نمی‌گیرد. ما قهر می‌کنیم. ما بی‌میل می‌شویم، ما بی‌اشتها می‌شویم. دیدنیها، شنیدنی ها، افکار و خیالات و خوردنی های حرام، اینها را می‌خوریم و سیستم به هم می‌ریزد. یعنی سیستم شعوری دارد که آن را از دست می‌دهد. یعنی به جای اینکه با غیب ارتباط بگیرد و بتواند کمک بگیرد و بگوید: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ= تنها تو را می­ پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم»، سیستم بی‌شعور می‌شود و سراغ آدم ها و چیزهای خرافی و سحر و جادو می‌رود. در حالی که اینها کمکی به او نمی‌کند و عمرش را تلف می‌کند. قرآن می فرماید: «فَزادُوهُمْ رَهَقاً=[4] و جنّیان بر غرور و جهل آنها سخت می‌افزایند». یک تعدادی از آدمها به جنها پناه می‌برند و احمقی خودشان بیشتر می‌شود. چون پناه می‌برند به جایی که نبایند ببرند. بهمین د لیل، حماقت خودشان بیشتر می‌شود. اینکه دعا می کنیم: خدایا دلم را شاد کن، یا امام رضا علیه السلام دلم را شاد کن، یا امام زمان علیه السلام الان غمگینم، به دادم برس و شادم کن. وقتی که موانع شنیدن صدایت را در وجود خودت از بین بردی که صدایت شنیده بشود، آنها هم صدایت را می‌شنوند. حالا کمک می‌خواهی، کمکت می‌کنند. پس عوامل معنوی شادی خیلی مهم است. به شرطی که ما آن روحیات و معنویات را در خودمان تقویت کنیم که زندگی‌مان پر از شادی بشود. قا/217 شادی/ شادی معنوی/ قرآن و دعا [1]. دعای پیامبر اسلام (ص) برای رفع اندوه و غم در زندگی اللَّهُمَّ إِنِّی عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ نَاصِیَتِی بِیَدِكَ مَاضٍ فِیَّ حُكْمُكَ عَدْلٌ فِیَّ قَضَاؤُكَ أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَكَ أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِی كِتَابِكَ أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَكَ أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِیعَ قَلْبِی وَ نُورَ صَدْرِی وَ جَلَاءَ حُزْنِی وَ ذَهَابَ هَمِّی  خداوندا من بنده و فرزند بنده تو و فرزند كنیز توام، سرنوشتم بدست تست، فرمانت را مجرى میدارى، و در قضا و قدرت عادلى، ترا قسم بهمه اسماء خودت كه خود را بدانها نامیده‏اى یا آنها را در كتابت نازل كرده یا به یكى از خلق خود تعلیم داده‏اى یا در علم غیب خود مكنون داشته‏اى قرآن را روشنى دل و نور سینه و وسیله بر طرف شدن حزن و از بین رفتن اندوه من قرار ده. [2] . سوره اعراف/ آیه 180. [3] . سوره قصص/ آیه 24. [4] . سوره جن/ آیه 6.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11217
زمان انتشار: 15 سپتامبر 2019
| |
معصوم ع: ما ریشه همه خوبی ها هستیم و هر نیکی ثمره شاخه های ماست

ماه محرم؛ جلسه دوم؛ 1398/06/14 

معصوم ع: ما ریشه همه خوبی ها هستیم و هر نیکی ثمره شاخه های ماست

معصوم علیه‌السلام می‌فرماید: هر خیری که در عالم است ما اهل بیت اصل و ریشه آن هستیم و خیر به سبب ما تعریف می‌شود و همه نیکی‌ها از فروع ما سرچشمه می‌­گیرند. ما اصل و ریشه هر خوبى هستيم و هر نيكى از ما جوانه مي‌­زند. اصل هر شری دشمنان ما هستند و همه قبایح از فروع آنان است.

بحثمان به مناسبت ماه محرم به یک موضوع بسیار مهم اختصاص داشت که فهم آن کلید بسیاری از معارف است. در عاشورا هیچ صفت قشنگی نیست که شما دست روی آن بگذارید و یک جلوه و ظهور ندارد و از آن طرف هم هیچ جنایت و بدی نیست که آن طرف نداشته باشد. کاملترین نمایشگاه خوبی‌ها عاشوراست و کاملترین نمایشگاه بدی‌ها هم عاشوراست. این را خوب دقت کنید. روایتی را از امام کاظم (علیه‌السّلام) گفتیم که فوق‌العاده تعیین‌کننده و کم‌نظیر است. کسانی که می‌خواهند فعالیت­‌های روانشناسی یا جامعه‌شناسی یا اجتماعی ـ سیاسی خیلی قدرتمندی کنند، این فرمول به آنها خیلی کمک می‌کند. چون انسان در این علوم، با معضلات، مشکلات، گرفتاری‌ها، مفاسد، بیماری‌ها و با خیلی چیزها روبه‌روست. همچنین در نقطه مقابل، با یک سلسله کمالات روبروست. در مورد این آیه «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ[1]= بگو: خداوند، تنها اعمال زشت را حرام کرده است؛ چه آشکار باشد و چه پنهان» از حضرت سؤال کردند: این یعنی چه که خدا فحشاها را حرام کرده، چه ظاهری و چه باطنی؟ این نشان می‌دهد که فحشاها هم ظاهر دارند و هم باطن. خدا چه چیزهایی را حرام می‌کند؟ هر چیزی که مزاحم رسیدن تو به حیات جاودانه و حیات طیبه باشد. هر چیزی که نگذارد تو به مقام اهل بیت برسی و هر چیزی که نگذارد تو به مقام خلیفه اللهی برسی. پس یک موقع نگوییم خدا این را برای چی حرام کرده! باید بدانیم که حرام یعنی مزاحم تو است و برای تو ضرر دارد. چون خدا تو را با آن عشق جاودانه نگاه می‌کند؛ تو با یک عشق کوتاه دنیایی خودت را نگاه می‌کنی و این منطق را نمی‌فهمی و دائما به خود می‌گویی: یعنی چه خدا این را برای من حرام کرده، خدا می‌خواهد من را اذیت کند. امام موسی کاظم علیه‌السلام در پاسخ این سوال، فرمودند: «اِنَّ‌ لِلقُرآنِ‌ ظَهراً‌ وَ‌ بَطنًا فَجَمِیعُ مَا حَرَّمَ اَللَّهُ فِی اَلْقُرْآنِ هُو اَلظَّاهِرُ وَ اَلْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ اَلْجَوْرِ= براى قرآن، ظاهرى است و باطنى، همه آنچه را خدا در قرآن حرام كرده، ظاهر قرآن است و باطن آن پیشوایان جورند». حضرت می‌فرماید: امور حرام، میوه‌های تلخ، جهنمی و آتشین یک ریشه هستند. باطن همه‌ی بدیها و فحشها چیست؟ امامان جور، طاغوت‌ها، ائمه طاغوتی و حاکمان جور، ریشه همه مفاسد در همه کره‌ی زمین هستند. اگر کسی می‌خواهد تاریخ را بفهمد و درست تحلیل کند، باید ریشه‌ای و عمیق بفهمد. ریشه‌ی همه‌ی بدبختی‌های بشر روی کره‌ی  زمین "ائمه کفر" هستند. مثلاً اگر طلاقی هست، اگر دعوای خانوادگی هست، اگر غمی هست، اگر غصه­‌ای هست، اگر عده‌ای نمی‌توانند ازدواج کنند، اگر مردم انواع مشکلات دارند، اگر گرانی هست، اگر فقر هست، اگر کم‌درآمدی هست، اگر بیکاری هست، اگر مرگ و میر زیاد است، اگر تصادف زیاد هست، همه؛ به خاطر همان میوه‌ای از حاکمیت طاغوتهاست که الان در زندگی ما اینطور ظهور کرده است. «ظاهر قرآن» حلال های آن، و باطن آن امام حق است حضرت فرمود: «وَ جَمِیعُ مَا أَحَلَّ اَللَّهُ تَعَالَى فِی اَلْكِتَابِ هُوَ اَلظَّاهِرُ وَ اَلْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ اَلْحَقّ = و هر چه خدا در قرآن حلال کرده، تمامش ظاهر قرآن است و باطن آن پیشوایان حق هستند». یعنی هر چیزی که شیرین و خوب است، این در ظاهر است. اما ریشه‌ی همه قشنگی‌ها، خوبی‌ها، امنیت‌ها، صلاح‌ها، عدالت‌ها، آسایش‌ها و آرامش‌ها، امام حق است. بنابراین، اگر امام حق یک جا حاکم باشد، آنجا بهشت است. امام زمان علیه‌السّلام وقتی بیاید، دیگر نه فقری وجود دارد، نه مریضی، نه دعوا و نه درگیری و طلاق و مشکل ازدواج. یعنی دیگر مشکل خانوادگی، عقده‌ها، کمبودها، دعواها وجود ندارد. همه جا همه راحت، شیرین و جذاب می‌شوند. دیگر چشم‌ و هم‌چشمی و رقابت و عقده و مقایسه نیست. ریشه همه فسادها «علم نا مهذب» است نقل است که تا ظهور حضرت، فقط دو پله از علم طی می‌شود. چون بشر ظرفیت بیشتر از دو پله از علم را ندارد و در همین مقدار از علم هم، این همه فساد می‌کند. شما این همه مریضی‌ها، جنگ‌ها، خشونت‌ها، گرانی‌ها، فسادها و بیماریها را که میبینید، همه به خاطر پیشرفت علم است. اینها ناشی از پیشرفت بدون تعقل، پیشرفت بدون حاکمیت جنبه عقلانی و الهی در علم و علم افسارگسیخته است. برای همین خدا اجازه نمی‌دهد که بشر، بیشتر از دو پله به سمت علم برود. چون نمی‌تواند و ظرفیت ندارد. برای همین است که در قرآن فرمود: «وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا= از علم، جز قلیلی به شما ندادیم». با ظهور حضرت انسان به رشدی که لیاقتش را دارد می رسد امام زمان علیه‌السلام که بیاید، ببینید آن موقع چه می‌­شود و بشر به کجا می‌رسد؟ وقتی که امام می‌آید، هر کدام از انسانها از اولیاء خدا می‌شوند و راه غیب و ارتباط با ملکوت، به روی همه آنها باز می‌شود. هر انسانی چنان نورانیت و معنویتی پیدا می‌کند که به راحتی با غیب ارتباط می‌گیرد. مردم مزه‌‌ی عشق به خدا و اهل بیت را می‌فهمند. مزه‌ی عرفان را می‌فهمند. لذت معنویت در وجود همه انسانها می‌آید. امام زمان علیه‌السلام برای این کار می‌آید که انسان­ها را شبیه خودش ‌کند. درس مهم عاشورا این است که اگر امام زمانت را یاری نکنی، در لشگر یزید هستی حواست باشد، آن چیزی که باید از عاشورا بفهمی، این است که وقتی تو با طاغوت کنار می‌آیی، در تمام مفاسد طاغوت شریک هستی. چون طبق فرمایش حضرت، طاغوت ریشه‌ی همه مفاسد است و زمانی در این جرم، شریک نیستی که دلدادگی و عشقت حاکمیت معصوم باشد و برایش تلاش کنی. یعنی در برآورد زندگیت معلوم باشد که تو چقدر در جنبه مالی برای برطرف کردن موانع ظهور حضرت تلاش و سرمایه‌گذاری کردی؟ چقدر وقت گذاشتی؟ چقدر آبرو گذاشتی؟ چقدر از دانشت برای برطرف کردن موانع ظهور حضرت استفاده کردی؟ چقدر در معنویات و دعاهایت، در شبها و گریه‌ها و التماسهایت، از خدا خواستی که موانع ظهور را بردارد؟ و گرنه اینکه تو مصرف‌کننده کمالات و فضائل و زحمات دیگران باشی، اما خودت هیچ خاصیتی برای حضرت نداشته باشی، درست نیست. اینطوری، تو هم در لشکر یزید هستی. این فهم، خیلی مهم است که تو یک حسینی داری که زنده است، ولی آوار و تنها و غریب است. یک حسینی است که آن حسین عاشق این است. پس تکلیفت را در زندگیت روشن کن. به حسین زمانت لبیک می‌گویی یا نمی‌گویی؟ می‌خواهی حضرت در روند زندگیت باشد یا نباشد؟ نباید فقط درگیر کار اقتصادی و اجتماعی، غذا و خوراک، شوهرداری، زن‌داری، بچه‌داری و این که دکترا بگیرم، ارشد بگیرم، لیسانس بگیرم و شغل و ... باشی. خیلی از افراد، وقتیحضرت صدایشان می‌کند، می‌­گویند: وقت نداریم. می‌گویند آقا ما محرم می‌آییم برای جدّت گریه می‌کنیم، مشکی می‌پوشیم و سینه می‌زنیم؛ اما اینکه شمشیر بزنیم و کنارت بایستیم و مشارکت در نهضتت کنیم، اصلاً وقتش را نداریم. این حسین هنوز غریب است و مثل جد غریبش ندای «هل من ناصر ینصرنی»سر می‌­دهد. هیچ کس فکر نمی‌کند امام زمان علیه‌السلام در این زمان از من چه می‌خواهد؟ من الان چه وظیفه‌ای نسبت به حضرت دارم؟ جهان پر از فساد و ظلم است و اگر آقا بیاید، همه آنها برطرف می‌شود. پس بروید او را بیاورید. اینجاست که قرآن می فرماید: «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ= بروید و جستجو کنید و یوسف و برادرش را بیاورید». آیت الله صدیقی در مورد این آیه فرمود: برادرش آمده، (اشاره به ولی فقیه) حالا باید یوسف را بیاوریم». الان فضای اربعین بهترین فضا و موقعیت برای برطرف کردن موانع ظهور حضرت است، اما همه دوست دارند فقط شام و ناهار بدهند، آشپزی کنند، آب و نان بدهند. اما چه کسی برای فکر، اندیشه و معرفت تلاش می‌کند؟، چه کسی برای اینها جان می‌کند؟. هیچ کس غصه برای آقا غصه نمی‌خورد. بروید به دلتان مراجعه کنید و ببینید چقدر دغدغه‌ها و غصه‌هایتان برای این آقاست؟! کسی که می خواهد به توحید دست یابد، باید از باب امام وارد شود جالب است که وقتی حضرت می‌خواهد خوبیها را بشمارد، از توحید شروع می‌کند. می‌فرماید: هر کس می‌خواهد به خدا برسد، باید از طریق ما برسد. محال است کسی بدون معصوم، بتواند به خدای حقیقی معرفت پیدا کند. هر معرفتی بدون امام معصوم، معرفت قلابی از خداست و هر توحیدی بدون معصوم، شرک است و توحید حقیقی نیست. معصوم، کاملترین مظهر خداست که تو می‌توانی با او خدا را بشناسی. با مظاهر جزئی و محدود، کسی نمی‌تواند خدا را بشناسد. این خدایی که شما نمی‌توانی با او شاد و امیدوار و آرام باشی و به دادت هم نمی‌رسد و هر چه هم او را صدا می‌کنی هیچ کاری از او برنمی‌آید، خدای مخلوق خود توست نه خدای حقیقی. فقط در سایه ارتباط با معارف معصوم است که تو می‌توانی الله حقیقی را بشناسی و او را در زندگی‌ات بیاوری و بتوانی با آن همراه باشی تا معشوق‌ات بشود. تا گفتی: «لا اله الا الله» دلت برود و دلت هم تصدیق کند که واقعاً من اله‌ام الله است. «اله» یعنی کس یا چیزی که ما به سوی او می رویم. می فرماید: «وَ اَلصَّلاَةُ وَ اَلصِّیَامُ وَ كَظْمُ اَلْغَیْظ = توحید و نماز و روزه و کظم غیظ» یعنی آن توحیدی که بدون امامت و ولایت است، توحید حقیقی نیست. هر کس توحید حقیقی را می‌خواهد، باید از معصوم بگیرد. یکی از قشنگی‌های ارتباط با معصوم این است. کسی که معصوم را می‌شناسد و با امام اتصال دارد، نمی‌تواند عصبی و پرخاشگر باشد و دست بزن داشته باشد. نمی‌تواند به کسی حرف تند و زشت بزند. نمی‌تواند زن و بچه‌اش را تحقیر کند یا خدای نکرده آنها را بترساند. آدمی که منیّت دارد، یا آدمی که خودشیفتگی و خودخواهی و خودبرتربینی دارد، نمی‌تواند بر قلب هیچ کس حاکم بشود.  بعد می‌فرماید: «وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِیءِ= و عفو از گناهکار». عفو از آدم بدکار، از فروع ارتباط با اهل بیت است. حضرت می‌گوید هر کس ما اهل بیت را داشته باشد، بی‌خیال آدمهای بدکار می‌شود. عقده و کینه نمی‌کند. کسی که معصوم را دارد، اصلاً خودش را با هیچ کس مقایسه نمی‌کند. لعنت خدا بر دزدهای میلیاردی از جیب مردم خدا لعنت کند آنهایی که در این مملکت میلیاردی می‌دزدند و می‌خورند و اصلاً حواسشان نیست که اطرافشان چه خبر است. اینها در قیامت می‌خواهند چه جوابی به خدا بدهند؟ قرآن می‌گوید: سخت‌ترین عذابها را من برای اینها ذخیره کردم. امام معصوم علیه‌السلام می‌فرماید: «وَ رَحْمَةُ اَلْفَقِیرِ= و رحمت به فقرا». باید ببینیم که آیا ما عاشق فقرا هستیم، یا از فقیر می‌ترسیم و فرار می‌کنیم؟ آیا مثل امام معصوم، به فقرا رحمت داریم یا نه؟ همانطور که قرآن می‌گوید: «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ/  لِلسَّائِلِ وَ الْمحْرُومِ= و آنان که در مال و دارایی خود، حقّی معیّن و معلوم تعیین می‌کنند تا به فقیران سائل و فقیران آبرومند محروم برسانند». اگر پولی به دستت می‌آید، باید بگویی صدقه‌هایش را کنار بگذارم، باید برای فقرا پول کنار بگذارم؟ اطراف ما این همه گرسنه و گرفتار و مشکل‌دار هست و ما چطوری زندگی می‌کنیم؟ حقوق همسایه  حضرت در مورد رعایت حق همسایه می فرماید: «وَ تَعَهُّدُ اَلْجَارِ= و تعهد داشتن نسبت به همسایه». یعنی من باید مقید کنم خودم را به رعایت حقوق همسایه‌ام. همسایه یعنی کسی که احترامش فوق‌العاده واجب است. امام مجتبی (علیه‌السّلام) گفت مادرم فاطمه زهرا تا صبح دعا کرد برای همسایه‌ها، آن هم همسایه‌هایی که حضرت داشت و آن همه اذیتش می‌کردند. گفتم: مادر تو برای خودت دعا نکردی؟ فرمود: «الجار ثم الدار= اول همسایه بعد خانه خودم». تعهد در این فقره، خیلی کلمه سنگینی است. اگر آدم تعهد به همسایه‌اش داشته باشد و اگر همسایه‌ها هوای همدیگر را داشته باشند، خیلی مشکلات حل می‌شود. اقرار به فضل دیگران، ما را به فهم فضیلت های عظیم امام می رساند این که حضرت می فرماید: «وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ= و اقرار به فضل اهل فضل»، یعنی این باید در زندگی انسان، یک قاعده باشد که اگر کسی یک خوبی دارد، اقرار کند که او خوب است. این اقرار، تمرینی می‌شود برای انسان تا به خوبی های عظیم امام معصوم علیه‌السلام پی ببرد و قدر آن خوبی ها را بداند. یک تمرین این است که مثلاً به زنت بگویی که تو این همه خوبی داری. چرا خوبی‌های زنت را پنهان می‌کنی و از او ایراد می‌گیری؟ چرا یک عالم خوبی‌های شوهرت را نمی‌بینی و از او تعریف نمی‌کنی؟ چرا از بچه‌ات تعریف نمی‌کنی و فقط ضعفها را می بینی؟ قا/203 [1] . سوره اعراف/ آیه 33.   

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 11125
4 اوت 2019
|
پرسش 241:رمز آیه «همه چیز را برای شما خلق کردم» چیست؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

شناسه مطلب: 11086
زمان انتشار: 18 ژولیه 2019
| |
الگوی فرهنگی باید برگرفته از شیوه قرآن و معصومین باشد

مهندسی فرهنگی، جلسه 3، 92/08/01

الگوی فرهنگی باید برگرفته از شیوه قرآن و معصومین باشد

اگر الگوی فرهنگی مبتنی بر قرآن و معصومین باشد، منجر به بیداری فطرت و انگیزه‌های درونی انسان‌ها خواهد شد. لذا بیشترین تأثیرگذاری را خواهد داشت. الگو فرهنگی‌ای دقیق و محکم است که مبتنی بر تعالیم قرآن و آموزه‌­های معصومین (علیهم‌السلام) باشد. این الگو در واقع روش انبیاء است که انبیاء از دارایی‌های شخصی افراد استفاده می‌کردند. یعنی از درون افراد برای رساندن آنها به هدف بهره می­‌گرفتند. چون موجود متحرک و زنده باید یک انگیزه درونی داشته باشد که خودش بتواند خودش را تأمین کند و تا آخر ببرد از بیرون کشیدن، زور گفتن فایده ای ندارد. در بسیاری از فعالیت‌های فرهنگی یا مراکز فرهنگی، مربی‌ها افراد را می‌کشانند. اثاره نمی‌کنند؛ یعنی آنها را به ذوق و شوق درآوردن، فعال کردن و از قدرت درونی آنها استفاده کردن. برخی می‌­گوید من باید به زور اینها را دور هم جمع کنم و دین یاد بدهم، یا به زور باید حجابشان را رعایت کنند، به زور باید نمازشان را بخوانند؛ همهاش به زور است. ولی کار پیغمبر این گونه نیست. معجزه پیغمبر این است که در چند روز در کمترین زمان امت را می­‌سازد. کسانی که به قول علی (علیه‌السلام) بدترین غذاها و خشن­ترین اخلاق را داشتند در یک زمان کوتاه به وجودهای شهادت­‌طلب، عاشق خدا و قدرتمند تبدیل‌ شدند که نور آن تا به امروز هم ادامه دارد. لذا انبیاء از انرژی درونی استفاده می‌کردند و کمکهای بیرونی‌شان اندک بود. همان طور یک مادر یا یک پدر می‌داند فرزند توان راه رفتن را دارد توان ایستادن روی پا را هم دارد توان دویدن را هم دارد فقط با صبر و حوصله شرائط را فراهم می‌کند تا این خودش بتواند روی پای خودش بایستد بعد از آن دیگر کاری با آن ندارد می‌تواند روی پای خودش بایستد و حرکت بکند. لذا این کاری است که یک برنامه فرهنگی دقیق علمی و محکم باید داشته باشد. طرح های فرهنگی بدون درونی کردن معارف دین نتیجه معکوس خواهند داشت در کار فرهنگی وقتی بی­‌موقع سراغ مردم بروید و به خیلی از کارها وادارشان کنید بدون اینکه محتوا درونی شده باشد و آن پختگی و بلوغ حاصل شده باشد، فایده‌ای ندارد. یعنی وقتی حالت درونی در افراد اتفاق نیفتد و فطرت‌شان فعال نشود و برای مردم به صورت فطری جا نیندازی نمی‌شود به آنها دستور داد. یک شخص می‌خواهد با خودش شروع کند اصلاً نباید تعارف کند. بگو ببین تو خیلی از مسائل برایت حل نشده است پدرت وادارت کرد، مادرت وادارت کرد، محیط اجتماعی وادارت کرد، رفتی از یک خانواده‌­ای زن گرفتی که مجبور شدی خیلی چیزها را رعایت کنی به یک خانواده‌­ای شوهر کردی که مجبور شدی حجاب را رعایت کنی ولی خودت که اینها را قبول نداری. حالا باید چه کار کنی. بگو بگذار ببینم یکبار می‌توانم کافر شوم از اول مؤمن شوم یا نه بگذار ببینم یکبار می‌توانم شک کنم از اول درست بالا بیایم یا نه. بروم پیش یک استاد یا نه. اینکه خودم خودبه­‌خود اقدام کنم، نمی‌شود. باید بروم پیش متخصص ببینم می­‌تواند یکبار من را خالی و پر کند یا نه. حضرت علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: دختری که به بلوغ نرسیده و زود شوهرش می‌دهند، نمی‌تواند عاشق شوهرش باشد الفت­‌گیر نیست. ممکن است بلوغ جنسی پیدا کرده اما هنوز عشق و دلدادگی را نمی‌داند چیست. بعداً هم که این دختر به بلوغ می‌رسد دیگر تا آخر عمر نمی‌تواند با شوهر ارتباط بگیرد. چون از اول ارتباط نگرفته و عاشقش نبوده است. مثل میوه‌­ای است که بی­‌موقع چیده شود. حالا چطوری می‌خواهی آن را برسانی! دیگر نمی‌رسد و یا اگر بخواهد برسد مشکل پیدا می‌شود نه اینکه نرسد خیلی سختی‌ها دارد تا بخواهد برسانیش. باید مودت داشته باشند. مودت، یعنی فداکاری عاشقانه برای طرف مقابلت حاضر باشی جانت را پای همسرت بریزی حاضر باشی، به خاطرش درد بکشی، به خاطرش رنج بکشی، فداکاری کنی. در ازدواج دختر یا پسر باید رشیده باشد یعنی پسر بداند ازدواج یعنی چی، همسر یعنی چی، آن سه مهارتهای؛ اقتصادی، عاطفی و مهارتهای معنوی را هم بداند چیست. رشد عقلی خیلی مهم است. در فقه از شرائط ازدواج رشید بودن عنوان شده است. نه فقط بالغ باشد چون بالغ شد الان نُه سالش است برویم شوهرش بدهیم این الان نمی‌داند شوهر چیست. دخترها ازدواج کردند هفده سال شانزده سال بالغ نبوده و در خانه هم شرائطش فراهم نبوده بعد شوهرش دادند. الان با شوهر سر مزه، سر لباس، سر مهمانی ... با هم دعوا دارند یک کسی هم هفده سالش است کاملاً می‌تواند شوهرداری خوب کند؛ رشد جنسی، رشد عاطفی، رشد عقلی و رشد معنوی دارد، خودش را رسانده است. و این بسته به تغذیه است. تغذیه را هر چقدر زودتر انجام بدهید بلوغ زودتر اتفاق می‌افتد. منظور از تغذیه، تغذیه مادی و معنوی است. کشف رابطه وجودی و مودتی با امام معصوم منجر به برقراری شناخت ارتباط با مردم است بعد از ارتباط با معصوم، سه نوع نگاه در رابطه با مردم در وجود انسان کشف می­‌شود: 1. اولین نوع نگاه به مردم این است که «هُوَ أنت = او خود تو هستی». یعنی همه همجنس من هستند؛ نه از نظر جنسی و بدنی بلکه از نظر نفسی همه خواهر برادرهای من هستند.  2. دومین نگاه، در برخورد با مردم، «هُوَ رسول الله = او رسول الله» است. 3. سومین نگاه این است که در برخورد با مردم «هُوَ الله = او خداست». لذا همه را باید با این حرمت نگاه کنید. «هو انت، هو رسول الله، هو الله) وقتی یک نفر را نگاه می‌کنی با یک نفر داری حرف می‌زنی باید حواست باشد حرمتش حرمت الله است که «اَلمُؤمِنُ اَعظَمُ حُرمَۀً مِنَ الکَعبَه» هر کاری با او بکنی با پیغمبر کردی خوب یا بد و هر کاری با او بکنی با خودت کردی. هر کاری با بنده خدا کنی با خود خدا کردی، اگر خنداندی خدا را خنداندی و اگر گریاندیش خدا را گریاندی اگر به او احترام گذاشتی به خدا احترام گذاشتی و اگر تحقیرش کردی ضایعش کردی به خدا توهین کردی. بعد از رابطه وجودی، رابطه مودتی است. در رابطه مودتی دیگر نمی‌توان با مردم اینطوری رفتار کرد. بلکه؛ 1. باید دوستشان داشته باشی و عین خودت دوستشان داشته باشی. 2. مثل رسول الله دوستشان داشته باشی. 3. به حرمت الله مردم را دوست داشته باشی. لذا فرمود: «اَلتَودُدُ اِلَی النّاس نِصفُ العَقل» دوستی مردم نصف عقل است. اینکه انسان بتواند مردم را دوست داشته باشد، اینکه دل بریزد پای مردم، اینکه بدی‌های مردم را نبیند، قشنگی‌ها کمالات الهیت‌شان را ببیند و خدمت بکند به مردم. مردم برای خدا عزیز هستند که عزیزترین کسش پیغمبر را می‌فرستد، می‌گوید حتی اگر خواستند تو را بکشند، بگذار این کار را بکنند. چقدر پیغمبر فرستاد، عزیزترین کسانش را فرستاد و کشته شدند و خدا می‌گوید می‌ارزید وقتی تو این را می‌فهمی دیگر از کار کردن برای مردم ناراحت نیستی مردم را هم تحقیر نمی‌کنی و خودت را هم بهتر از مردم نمی‌دانی و خیلی اتفاقات قشنگ دیگر می‌افتد. و مرحله سوم این است که مردم همان تو هستند و در هدف خلقت با تو مشترکند همه مردم حق دارند به آرمان عظیم خلقت‌شان برسند. همه مردم قیمتی هستند و به بلندای ابدیت مثل تو قیمت دارند. خودشناسی مهمترین مبنای طرح فرهنگی است روز عرفه که بزرگترین رحم زمانی است. در روایت آمده که خدا می‌گوید قبل از اینکه من به زائران خانه خودم نگاه بکنم به زائران امام حسین نگاه می‌کنم. دلیلش این است که اگر الله بدون ولی و انسان کامل شناخته شود، حج دیگر حج نمی‌شود. برای همین حضرت فرمود: «تَمامُ الحَج لِقاءُ الاِمام» حاجی که بعد از زیارت خانه خدا به محضر معصوم نرسد حجش به درد نمی خورد. لذا مدینه دومی‌ها یک حالی دیگر دارند بعد از خدا خدمت معصوم، خدمت پیغمبر، ائمه بقیع می‌آیند تا نیایند پیش امام حج شان مقبول نیست. که حتی در زمان حیات امامان معصوم هم همینطور بود. می‌فرمودند: حاجی که بعدش نیاید با ما بیعت بکند حجش دیگر به درد نمی‌خورد. چون آن حج می‌طلبد بعد از اینکه با خدا ارتباط داشتی حالا که می‌خواهی اوج بگیری باید خدمت معصوم بیایی. از این رو خدا اولین امام و معصوم را در خانه خود متولد می‌کند. خلیفۀ الله را، نه رسول را که کارش نازکشی و کارش تبلیغ است. امام را خانه خودش متولد می‌کند که بگوید باطن کعبه و باطن توحید ولایت است. بدون انسان کامل کعبه فایده ندارد و بدون انسان کامل الله موهوم است. چون خدا مطلق است و تا مطلق ظهور نکند ارتباط با تو برایش امکان­پذیر نیست. مثل اینکه بگوئیم انرژی، انرژی مطلق است چه کسی می‌تواند بگوید من تا به حال با انرژی رابطه داشتم انرژی را دیدم؟ هیچ کس. می‌گوید آب در این سد دارد حرکت می‌کند می‌گوییم انرژی حرکتی دارد. یا می‌گوییم این انرژی به گرما تبدیل شده؛  تا ظهور نکند شما نمی‌توانید با انرژی ارتباط برقرار کنید. انرژی یک امر مطلق است چه کسی می‌تواند بگوید من تا به حال صوت را شنیدم. صوت مطلق است دیگر صوت را تولید کردم نمی‌توانی. صوت اول باید در قالب فرکانس برود تا شنیده شود. تا فرکانس نگیرد شنیده نمی‌شود. ما با مطلق بدون ظهور نمی‌توانیم ارتباط برقرار کنیم. ظهور مقدر اینجاست که شما به تقدیر و قدر احتیاج پیدا می‌کنید. «كُلُّ شَیْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ» «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً» شب قدر می‌گذارد برایت که تو در قدر از ملائکه که می‌آیند خودتان را به امام زمان برسانید. لذا یک کسی که ادعای توحید می‌کند و آرمان مهدوی ندارد شوخی می‌کند. اصلاً خودش را نشناخته یک کسی که ادعای دین کند و برای ظهور امام زمان جهاد نکند تلاش نکند این فقط دارد شوخی می‌کند اصلاً خودش را نشناخته. یک کسی بگوید(إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ) و فعال در مهدویت نباشد فعال در آرمان امام زمان نباشد برای برطرف کردن موانع امام زمان جهاد نکند، تلاش نکند، وقت نگذارد، هزینه نکند، دروغ می‌گوید. اگر نگوییم دروغ می‌گوید یعنی خودش را نشناخته است. این یک مرحله، نصف طرح است. بزرگترین رسالت در برقراری حکومت امام زمان (علیه‌السلام)، کار فرهنگی است بزرگترین رسالت‌ ما برای رسیدن به امام زمان و برای برقراری حکومت امام زمان، کار فرهنگی است؛ تبلیغ و کار فرهنگی در داخل و در خارج. چون همه باید با یک محتوا خودشان را به آنجا برسانند. همه باید اول خود و مردم را به خودشان بشناسانند تا به امام زمان علیه‌السلام برسند. کتاب «مهندسی فرهنگی‌» از سری کتاب های بیان

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11004
زمان انتشار: 23 ژوئن 2019
| |
شناخت ائمه(ع)، آثار مهم و اساسی در حرکت انسان به سمت ابدیت دارد

شرح زیارت عاشورا، جلسه 22، 80/11/13

شناخت ائمه(ع)، آثار مهم و اساسی در حرکت انسان به سمت ابدیت دارد

از جنبه های مختلف، شناخت ائمه (علیهم السلام) واجب و لازم است و بدون این شناخت، هیچ حرکت موفقی صورت نمی‌گیرد. به عنوان مثال، وقتی که ما ائمه(علیهم السلام) را بشناسیم و به گزارشی که خودشان از خودشان به ما می‌دهند، به عنوان مبنا توجه کنیم، بسیاری از برداشت های غلط و انحرافی که ممکن است در مورد معصومین (علیهم السلام)، وجود داشته باشد یا عرضه بشود، از بین می رود.

این شناخت را در مثال های مختلف می‌توان دید. مثلا وقتی ما شخصی را می‌شناسیم، اگر کسی در مورد آن شخص گزارشی به ما بدهد، ما با توجه به شناختی که داریم، می‌توانیم متوجه شویم که این گزارش، صحت دارد یا نه. یا این که گاهی به مراجع یا علما می‌گویند: ما فلان امام را در خواب دیدیم. در خواب به ما گفته شما باید این کار را انجام بدهید. این مرجع با شناختی که از امام دارد، می تواند تشخیص بدهد که این پیامی که این آقا ادعا می کند، از طرف معصوم به او رسیده، صحت دارد یا صحت ندارد. بعضی از بزرگان وقتی برایشان از معصومین(علیهم السلام) پیام می‌آوردند، می‌گفتند: از این به بعد اگر به شما پیغام دادند، بگویید، بیاید به خودم بگوید. واسطه قبول نمی کنم. چون می فهمد، این پیام قُلابی است. اصلاً نمی شود که امام، معصوم باشد و امر به حرام کند. امکان ندارد کسی از معصوم پیامی بگیرد که با ظاهر شرع و رساله تطبیق نداشته باشد. محال است. معصومین که دین خدا را مسخره نمی‌کنند. بیایند زحمت بکشند، فقه پویا را بیاورند، احکام شرعی استخراج بشود، بعد بیایند، همه را وتو کنند و بگویند که حالا مثلاً فلان کار را تو می توانی انجام بدهی. وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به خواب علامه آمدند و فرمودند: چرا تو دیوانه را از مسجد بیرون می‌اندازی؟ گناه دارد، او را از مسجد بیرون نینداز! بگذار همین جا باشد! خیلی برای حرف حضرت، اهمیت قائل نمی شود. فردا می رود، می‌بیند دیوانه در مسجد است و او را بیرون می‌اندازد. شب دوم دوباره حضرت به او می‌گوید. ولی باز فردا می‌رود، می‌بیند دیوانه در مسجد است و او را بیرون می اندازد. شب سوم در خواب، به او تشر می زند که مگر من به تو دستور ندادم که این کار را نکنی؟ این کار درست نیست و گناه دارد! علامه به حضرت می گوید: آقا اگر هزار بار دیگر هم بگویید؛ من او را بیرون می‌اندازم. شما الآن در خواب با من حرف می‌زنید، ولی در بیداری ما از شما مدرک و سند داریم که دیوانه نباید در مسجد باشد. آنوقت حضرت به علامه می‌خندند و می‌گویند: «اَنتَ العَلامَه = تو حقیقتاً علامه هستی!  شناخت ائمه(علیهم السلام)، ما را ازحملات شیطان محفوظ نگه می دارد ما از جهات مختلف احتیاج داریم که معصوم(علیهم‌السلام) را بشناسیم. این شناخت باعث می شود که فکر ما قَوی بشود و از حمله خیال و  واهمه در امان بماند. همچنین شیطان نتواند از نوع اعتقاد و نگرش ما به معصوم(علیهم السلام)، سوء استفاده کند و به ما کلک بزند. چون باب مهمی از فریب شیطان، فریب از طریق صور مقدس است. یعنی با استفاده از عقائد خود شخص و مقبولات دینی او، او را منحرف می‌کند و به ته جهنم می‌برد. اما وقتی شناخت عمیق شد و معقول بود و برهان و حکمت آن را پشتیبانی کرد، دیگر مبنا در دست است. هر وقت بخواهد فریبی بدهد، من می فهمم که این یک خیال است. شیطان دارد از باور من، بر علیه من استفاده می‌کند. پس باید دانست که ارزش انسان، به اندازه ارزش دانش و معلومات او نسبت به امام است. سرمایه‌گذاری کردن روی شناخت معصومین(علیهم‌السلام)، خیلی ارزش دارد. هر چقدر سرمایه گذاری بکنید، در واقع رتبه خودتان بالا می‌رود. کسی که روی شناخت تجلی کامل خدا و انسان های کامل، سرمایه گذاری می‌کند، خودش هم ارزش زیادی پیدا می کند و در روحش بزرگی و نورانیت ایجاد می شود. ائمه (علیهم السلام)؛ ارکان زمین هستند حضرت امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی [1]، گزارش می دهند که آنچه که برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) فضیلت است؛ برای ائمه بعد از ایشان نیز هست. همچنین خلقت به خاطر ائمه (علیهم السلام) است و اگر آنها نباشند، خلقت معنادار نیست. ایشان فرمودند: «آنچه علی (علیه‌السلام) آورده، انجام می دهم و از آنچه نهی فرموده، باز می ایستم. برای او همان فضیلت آمده که برای محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) آمده و محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) را بر تمام مخلوق خدای عز و جل، فضیلت است. خرده گیر بر حکمی که علی(علیه السلام) آورده، مانند خرده‌گیر بر خدا و رسولش باشد. کسی که در موضوعی کوچک یا بزرگ، علی را رد کند، در مرز شرک به خداست. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باب منحصر به فرد خدا شناسی است و راه به سوی خداست. هر که جز آن پوید، هلاک شود و این امتیازات همچنین برای ائمه هدی، یکی پس از دیگری جاری شده است. خدا ایشان را ارکان زمین قرار داده تا اهلش را نجنباند». مترجم محترم در مورد اینکه تا اهلش را نجنباند، توضیحی مرقوم فرمودند که اختلال نظام و سرگردانی عمومی پیش نیاید. یعنی قوام زمین و خاصیت خلقت آن، به این است که در آن حجت باشد. اگر در زمین و روی زمین حجت نباشد، خلقتش فایده‌ای ندارد. برای اینکه خداوند منزه است از اینکه خلقی را بیافریند و یک رهبر معصوم در بین آنها قرار ندهد. هیچ عقلی قبول نمی‌کند. تمام عقول، هر چند ناقص ترین عقل ها، خدا را به چنین قصور و تقصیری متهم می‌کند. خداوند می‌فرماید: برای اینکه محکوم نشوم و حجتی علیه من نباشد، ائمه (علیهم‌السلام) را قرار دادم. در ادامه حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند: «و حجت رسای خویش ساخت، برای مردم روی زمین و زیر خاک. در پرانتز مرقوم فرمودند مردگان یا ساکنان آن روی زمین». چون مردگان هم براساس نوع و میزان نزدیکی شان به ائمه (علیهم السلام) مورد بازخواست قرار خواهند گرفت. فضایل حضرت علی(علیه السلام)  در روایتی [2] از امام صادق(علیه السلام) داریم؛ امیر المؤمنین(علیه‌السلام) بسیار می‌فرمود: «اَنَا قَسِیمُ الجَنَّةِ وَ النّار= من از طرف خدا، قسمت کننده بهشت و دوزخم». یعنی من مبنا در مورد بهشتی ها و جهنمی ها هستم. همچنین می‌فرمودند: «اَنَا فارُوقُ الاَکبَر = من بزرگترین فرق گذارم». فاروق یعنی فرق گذارنده بین حق و باطل. ایشان در بین بهشت و جهنم می‌ایستد و دوستان خودش را دعوت می‌کند، می‌گوید: «هذا لِی؛ این مال من است، بیا»! و بعضی ها را به جهنم پرت می‌کند. می فرماید: «هذا لَک؛ این مال توست». همچنین ایشان فرمودند: «من صاحب عصا و میسم هستم». شارحین گفته اند: منظور از عصا، همان عصایی است که همه انبیاء داشتند و نسل به نسل به دست پیامبر بعدی می‌رسید. مثل همان عصای حضرت موسی (علیه‌السلام) که به دست پیغمبر(صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله‌و‌سلم) رسید و یا منظور از عصا، قدرت و نصرت است. میسم هم به معنای علامت گذارنده است. به اصطلاح، داغ‌هایی است که جهت علامت روی گاو و گوسفند می‌گذارند. صاحب عصا و میسم هستم، یعنی من مؤمن را از غیر مؤمن جدا می‌کنم با علامت گذاری. در قیامت هم داریم که حضرت بین دو ابروی اهل حق، علامت حق بودن آنها را می‌گذارد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می فرمایند: «تمام ملائکه و روح القدس و پیامبران به فضیلت من اقرار نموده اند. چنان که به فضیلت محمد (صلّی‌اللهعلیه و‌آله‌و‌سلّم) اقرار کرده اند. مرا بر مَسندی مانند مَسند او نشانیده اند و آن مَسند، در پرانتز مرقوم فرموده اند؛ هدایت و خلافت خدایی است. مرکوب من در قیامت همان مرکوب پیغمبر (صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله‌و‌سلم) و از جانب خداست. رسول خدا در قیامت خوانده شود و جامه در بر شود. من هم خوانده شوم و جامه در بر شوم. او بازپرسی شود، من هم بازپرسی شوم و طبق گفته او سخن گویم. پس به من خصلت‌هایی عطا شده که هیچکس نسبت به آن ها بر من پیشی نگرفته است. مرگ مردم و بلاها و نژادها و فصل الخطاب (فصل الخطاب یعنی حرف نهایی در تشخیص حق و باطل) را می‌دانم. آنچه پیش از من بوده، از دستم نرفته و آنچه نزد من حاضر نیست (یعنی امور آینده که هنوز نیامده) بر من پوشیده نیست». در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «لَو کُشِفَ الغِطاء ما اَزدَدتُ یَقِیناً = اگر تمام پرده ها و حجاب ها کنار برود، چیزی به علم و یقین من اضافه نمی‌شود». آنچه که گذشته است و آنچه که قرار است باشد را می دانم. قبلاً در بحث معاد توضیح داده ام که یک انسان چطور می تواند آنچه که در گذشته بوده و آنچه که در آینده قرار است، اتفاق بیفتد را بفهمد. همچنین ایشان می‌فرمایند: «به اجازه خدا بشارت می‌دهم و از جانب او ادای وظیفه می‌کنم. همه این ها از طرف خداست که او به علم خود، مرا نسبت به آن ها توانا ساخته است». علت اینکه تأکید می‌کنند، همه این ها از ناحیه خداست، می‌خواهند بگویند؛ من و پیغمبر، ذاتاً دارای علمی نیستیم. هرچه داریم، به صورت کلی و یک جا، از طرف خداوند و به اذن الله داریم. حضرت علی (علیه‌السلام) بزرگ ترین مبنای تشخیص حق و باطل است پیغمبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) در مورد حضرت علی(علیه السلام)  فرمودند: « عَلِیُ مَعَ الحَق وَ الحَقُّ مَعَ عَلِی[3] = علی با حق است، حق هم با علی است». بعد دعا کردند: «اَللّهُمَّ اَدِرِ الحَقَّ حَیثُ ما دارَ [4]= خدایا حق را ببر، هر جا که علی هست». یعنی حق را تابع علی قرار بده. ببینید نمی‌گوید علی را تابع حق قرار بده؛ بلکه می گوید حق را تابع علی قرار بده. این برای آن است که اگر زمانی من به یقینی از حق رسیدم، اما دیدم آنچه که من یقین دارم با علی (علیه السلام) فاصله دارد، باید حقی را که خودم می‌فهمم، متهم کنم، نه علی را. این در زمان اصحاب او اتفاق افتاد. بعضی‌ها آمدند و گفتند؛ ما نمی‌توانیم حق و باطل را تشخیص بدهیم، نمی دانیم حق با تو است یا با معاویه و ابوموسی! اگر آنها این را متوجه بودند، باید می گفتند: ما کاری نداریم، موضوع چه هست؟ علی آنجاست، ما هم آنجا می رویم. ولی فقیه، حجت ائمه است ما را با ولایت، راحت کرده‌اند. مبنا ولایت فقیه است. در مسائل سیاسی روز هم، همینطور است. ممکن است خودم به نتیجه برسم که این کار اشتباه و غلط است. اما وقتی می بینم ولی فقیه یک عَلم بلند کرده است، زیر همان عَلم می‌ایستم. حداقل در قیامت، پیش خدا مسئول نیستم. ائمه (علیهم‌السلام) فرمودند: ولایت فقیه از طرف ما بر شما حجت است. وقتی ائمه (علیهم السلام) ولایت فقیه را بر ما حجت قرار دادند، دیگر خیال ما راحت است. حتی اگر به یقین و ادارک ما، موضع گیری ولی فقیه درست نباشد. کامل شدن دین پیامبر و بیان احتیاجات مردم در قرآن حضرت رضا (علیه‌السلام) [5]، از همان اول یک مبنای کامل، به دست جناب عبدالعزیز بن مسلم می دهند که با آن، دیگر خیال انسان راحت می‌شود. ما این مبنا را در مباحث ولایت، شرح حدیث عنوان و شرح زیارت عاشورا توضیح داده ایم. عبدالعزیز بن مسلم گوید: ما در ایام حضرت رضا(علیه‌السلام) در مرو بودیم. در آغاز ورود، روز جمعه در مسجد جامع انجمن کردیم (جمع شدیم). حضار مسجد، موضوع امامت را مورد بحث قرار داده و اختلاف بسیار مردمان را در آن زمینه، بازگو می کردند. من خدمت آقایم رفتم و گفتگوی مردم را در بحث امامت به عرضش رسانیدم. گفتم: آقا مردم دارند در مورد اینکه امام چه کسی هست و چه کسی می‌تواند امام باشد، با هم بحث می‌کنند و تعیین می‌کنند این امام هست و آن امام نیست. حضرت (علیه‌السلام) لبخندی زدند و فرمودند: «ای عبدالعزیز! «جَهِلَ القَوم وَ خُدِعُوا عَن آرائِهِم = این مردم نفهمیده اند و دچار فریب شده اند و از آراء صحیح خود فریب خورده و غافل گشته اند. همانا خدای عز و جل، پیغمبر خویش را قبض روح نفرمود، تا دین را برایش کامل کرد و قرآن را بر او نازل فرمود و بیان هر چیز، در اوست. حلال و حرام و حدود و احکام و تمام احتیاجات مردم را در قرآن بیان کرده و بعد حضرت، آیه 38، سوره انعام را خواندند: ما فَرَّطنا فِی الکِتابِ مِن شَیء» = چیزی نیست که ما در قرآن نگفته باشیم». کسی نمی‌تواند ادعا کند ما از قرآن، حلال و حرام خدا را درست نمی فهمیم و روشن نیست. می‌فرماید: چنین کسی، هم جاهل است و هم فریب خورده. قرآن بسیار روشن است و تمام احتیاجات مردم در آن هست.  همچنین فرمودند: «در حجة الوداع، که سال آخر عمر پیغمبر بود؛ آیه3، سوره مائده را نازل شد: اَلیَوم اَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دِینا = من دینتان را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم. و موضوع امامت از کمال دین است». وقتی که در غدیر پیغمبر(صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله‌و‌سلم)، علی (علیه السلام) را از طرف خدا به امامت منصوب کرد، خداوند فرمود: امروز که علی به جانشینی منصوب شد، دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و امروز راضی شدم که اسلام برای شما دین باشد. دین بدون امام کامل نیست. اتمام نعمت، هم به امامت است و رضایت خدا نسبت به دین شخص، به این است که او معتقد به امام باشد. دینی که در آن امام نیست، مثل این است که شما با هزینه گزاف بیمارستان بسازید، تخت و تجهیزات پزشکی هم در آن بگذارید، پرستار هم بیاید، ولی یک پزشک در آن نباشد. کسی که حرف آخر را می زند، حتماً باید باشد. شبهه اینکه ما دین را نمی فهمیم و ما یک برداشت دقیق و مقدس نمی توانیم بکنیم و هر کس برای خودش می تواند یک برداشتی بکند؛ به قول حضرت رضا (علیه السلام) جز فریب، چیز دیگری نیست که این فریب تا الآن هم ادامه داشته است. نقد معصوم، در کلام امام رضا (علیه السلام) حضرت رضا (علیه السلام) به عبدالعزیزبن مسلم می‌فرمایند [6]: «و پیغمبر از دنیا نرفت تا آنکه نشانه های دین را برای امتش بیان کرد و راه ایشان را روشن ساخت و آن ها را بر شاهراه حق واداشت و علی را به عنوان پیشوا و امام منصوب کرد و همه احتیاجات امت را بیان کرد. پس هر که گمان کند خدای عزوجل دینش را کامل نکرده، قرآن را رد کرده و هر که قرآن را رد کند، به آن کافر است». کسی که جرأت پیدا کند، به معصوم نقد بزند، یعنی او را قبول ندارم و کافر شده. حتی اگر در قالب کلمات مقدس باشد. گاهی ما یکدفعه ذهنمان گیر می کند که خدا چرا شفاف حرف نزده، چرا پیغمبر همه چیز را شفاف نگفته که آنقدر بین خودشان اختلاف نشود. ما اگر به متن و آنچه که اتفاق افتاده مراجعه و کمی تعمق کنیم، می‌بینیم که خداوند و پیغمبر(صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله‌و‌سلم)، شفاف شفاف صحبت کرده و اصلاً ابهام ندارند. پس اگر در دلمان به پیغمبر و خدا ایراد بگیریم و بگوییم خداوند جایی کم گذاشته؛ اگر ما به جای خدا و پیغمبر (صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله‌و‌سلم) بودیم، این کار را می کردیم؛ می فرماید: کافر شدید. یک مؤمن هیچ وقت نمی‌گوید: من اگر جای خدا بودم این کار را می‌کردم. چون هیچ وقت علم ما بیشتر از علم خداوند نیست و نمی‌توانیم مثل خدا و امام تشخیص مصلحت بدهیم. مردم فاقد تخصص، در انتخاب مستقیم رهبرند  این چه حماقتی است که شما به مردم تحمیل می‌کنید؟ چه مردم فریبی است که مردم بیایند، رهبر را تعیین کنند؟ مگر امکان دارد؟ مردم نمی‌توانند. این کار تخصصی است. رهبر باید مجتهد باشد. فقاهت داشته باشد. عدالت داشته باشد. باید تخصص های دیگر داشته باشد. متخصص باید اینها را تشخیص بدهد. اعضای خبرگان نیز که می‌خواهند به رهبر رأی بدهند و او را ارزیابی کنند، همه مجتهد هستند و  باید امتحان بدهند تا معلوم شود که خودشان متخصص هستند یا نه. کسانی که در روزنامه به عنوان مردم سالاری و دفاع از حقوق مردم می نویسند: چرا باید خبرگان، رهبری را تعیین کنند؟ مردم حق انتخاب دارند، باید خودشان بگویند چه کسی رهبرشان باشد، هم توهین به مردم کرده اند؛ هم مردم را فریب داده اند. وقتی به مردم می‌گوییم هر کسی که شما میل کردید، او رهبر است، اصلا شما درست تشخیص می دهید. خود مردم می فهمند که شما دارید آنها را احمق، تلقی می کنید. مثل اینکه به مردم بگوییم شما بیایید رأی بدهید، به اینکه کدام یک از این جراح ها، برتر هستند؟ یا وقتی می خواهند به یک دکتر مجوز مطب بدهند، مردم باید انتخاب کنند که چه کسی تخصص دارد. هر کس رأی بیشتری آورد، گواهی صادر می کنیم که او متخصص است.آن وقت شما به متخصصی که از این طریق رأی آورده، اعتماد می کنید یا پزشکی که حتماً جامعه پزشکی از او امتحان گرفته باشد و تخصص او را تأیید کرده باشد؟ همان هایی که ادعای دموکراسی و مردم سالاری می کنند، همین آمریکایی که خیلی از خودی ها، ذلیلانه سر به آستانش می گذارند، این اشتباهی را که ما الآن می‌کنیم، نمی‌کنند. می‌گویند: بزرگان ما، رهبران احزاب می‌نشینند و تصمیم می‌گیرند که چه کسی را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کنند. فیلترهای آنها بیشتر از فیلترهای ماست. در مورد نماینده های مجلس شان، پزشکان، مهندسان، خلبانان نیز فیلتر دارند. نظر امام رضا (علیه السلام)، در مورد مقام امامت و انتخاب ایشان امام رضا (علیه‌السلام) خطاب به عبدالعزیز بن مسلم می فرمایند[7]: «مگر مردم مقام و منزلت امامت را در میان امت می دانند تا روا باشد که به اختیار و انتخاب ایشان واگذار شود؟ همانا امامت، قدرش والاتر و شأنش بزرگ تر و منزلش عالی تر و مکانش منیع تر و عمقش گودتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا به آراءشان، آن را دریابند و یا به انتخاب خود امامی منصوب کنند». کسی می تواند امام را تشخیص بدهد که تخصص داشته باشد و بتواند او را ارزیابی کند. تا به حال، کجای دنیا سابقه داشته که برای انتخاب متخصصین، رأی گیری انجام دهند ؟ مگر مسئله امامت شوخی است که مردم بیایند و تعیین کنند چه کسی امام باشد و چه کسی امام نباشد؟ این قضیه به میل مردم که نیست. ۷ مورد تخصص می خواهد که قبلاً خدمتتان توضیح داده ام و بشر عاجزتر از این است که بخواهد بگوید: من یکی از این ۷ تخصص را کاملا دارم. یک انسان در عرف و قاموس قرآن، معادل همه انسان ها ارزش دارد. برای یک موجود پیچیده که تا خلیفة اللّهی می تواند پیش برود، فقط خدا می تواند تصمیم بگیرد. من اصلاً قبول ندارم غیر از خدا، کسی در زندگی برای من تصمیم گیری کند و امام تعیین کند و متخصص بفرستد. مگر شما پزشکی که غیر از مرکز وزارت بهداشت تأیید شده باشد را قبول می کنید؟ وقتی کالایی می خواهیم بخریم، باید حتماً مهر استاندارد داشته باشد. آن وقت ابدیت شوخی است، قیمت آن مفت است که من بدون استاندارد، خودم را به کسی بسپارم؟ مردم، استاندارد و معیار و مبنا، دستشان نیست که تشخیص بدهند ولی فقیه و امام کیست. مثل احمق هایی که گفتند؛ بعد از امام علی بن الحسین (علیه السلام)، زید بن علی امام است. ما می خواهیم او را امام کنیم. بعضی ها هم سراغ محمدبن حنفیه رفتند( فرقه کِیسانیه). بعضی ها نیز گفتند بعد از امام جعفر صادق (علیه السلام)، اسماعیل پسر او، امام است که به آنها اسماعیلیه می گویند. بعضی آنقدر حماقت کردند و به قول حضرت، فریب خوردند که گفتند اصلاً خودمان خلیفه و رسول خدا هستیم. شما ببینید تا الآن چقدر از افراد، ادعای نبوت یا ادعای امام زمانی کرده اند. محور همه علوم، معرفت نفس است چون انسان ابدیت دارد، باید حواسش جمع باشد که خودش را دست چه کسی می سپارد و چه کسی می خواهد برای او تصمیم گیری کند. اگر کسی قیمت خودش را بداند، اشتباه نمی کند. اگر من به معرفت نفس رسیدم، می‌فهمم با یک نظام پیچیده و یک ابدیت روبرو هستم. دیگر از حرف های مزخرف و بی حساب شنیدن و باطل پذیری پرهیز می کنم. زیر بار زور نمی روم. زیر بار حرف های چرت و پرت دیگران نمی روم. خودم هم دیگر، چرت و پرت نمی گویم. ولی وقتی خودم را نشناسم، خودم را مفت می فروشم. به من می گویند این گاو را می بینی، این خدای تو است. به این گاو سجده هم می کنیم. این ماه را می بینی، این خداست. قبول می کنم. الآن در زمان خودمان، مکاتبی هستند که نجاسات را می‌پرستند. انسان وقتی خودش را نمی‌شناسد، از هزار و یک جور نکبت سر درمی آورد. امامت فرزندان حضرت ابراهیم در روایتی از امام رضا ع حضرت ابراهیم (علیه السلام) اول نبی و پیامبر شد، بعد امتحان داد و به مقام خلیل اللّهی و مقام دوستی خدا رسید. در مرحله سوم، امتحان های سختی داد و به مقام امامت که بالاتر از پیامبری است، رسید. امام رضا (علیه السلام) فرمودند[8]: «همانا امامت مقامی است که خدای عزوجل، بعد از رتبه نبوت و خلت در مرحله سوم به ابراهیم خلیل (علیه السلام) اختصاص داد و به آن فضیلت، مشرفش ساخته و نامش را بلند و استوار نمود. در آیه 124 سوره بقره فرموده:  َقالَ اِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماما = خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزیدم. حضرت ابراهیم از نهایت شادیش، عرض کرد: قالَ وَ مِن ذُرِیَّتِی = به فرزندان من چه؟ قالَ الله تَبارَکَ وَ تَعالی لا یَنالُ عَهدِی الظّالِمِین = خداوند تبارک و تعالی فرمود: (اگر شایسته باشند می‌دهم، زیرا) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید». بعد حضرت خیلی زیبا می فرمایند: «فَأَبطَلَت هذِهِ الآیَةُ اِمامَةَ کُلِّ ظالِمٍ اِلی یَومِ القِیامَة» = پس این آیه، امامت را برای ستمگران تا روز قیامت باطل ساخت و در میان برگزیدگان گذاشت. سپس خدای تعالی ابراهیم را شرافت داد و امامت را در فرزندان برگزیده و پاکش قرار داد. درآیه 72 سوره انبیاء  فرمود: وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ نَافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحِینَ = و اسحاق و یعقوب را به عنوان عطیه به او بخشیدیم و همه را شایسته قرار دادیم. ایشان را امام و پیشوا قرار دادیم، تا به فرمان ما رهبری کنند و انجام کارهای نیک و گزاردن نماز و دادن زکات را به ایشان وحی نمودیم، آن ها پرستندگان ما بودند». امامت، حتماً باید به اذن خدا و به فرمان خدا باشد و تأکید می کند امام کسی است که خدا او را امام قرار می دهد و هیچکس دیگر نمی تواند کسی را امام قرار بدهد. ظالم؛ در کلام امام صادق (علیه السلام) امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: ظالم یعنی کسی که یک بار گناه کرده باشد. بعد در جایی دیگر ایشان آیه 124  سوره بقره را می خوانند و می فرمایند: امکان نداشت اولین و دومین و سومین خلیفه، رسول خدا و امام باشند؛ چرا که قرآن فرموده: «لا یَنالُ عَهدِیَ الظُالِمِین».     [1] الکافی (ط - الإسلامیة) / ج 1 / ص 196 [2] الکافی (ط - الإسلامیة) / ج 1 / ص 196 [3] دائرة المعارف فقه مقارن/  مكارم شیرازى، ناصر /  جلد1 / صفحه 678 [4] فرائد السمطین  / الحمویی الجوینی، ابراهیم  / جلد1  / صفحه 176 [5] اصول کافی، ج1، کتاب الحجة، ص 283 [6] همان [7] همان [8] همان

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed