www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 7448
زمان انتشار: 11 سپتامبر 2017
| |
با شناختنِ انسان، خدا شناخته می‌شود

بحث «دشمن شناسی» جلسه 3

با شناختنِ انسان، خدا شناخته می‌شود

کاملترین تجلی خداوند انسان است. ما اگر خودمان را نشناسیم، خدا را هم نمی‌توانیم بشناسیم. خداوند نشانه­ و مظهری بزرگتر از انسان خلق نکرده است.

دانشمندان و بزرگان ما می‌گویند: انسان کون جامع (یعنی هستی جامع) است. تمام مراحل خلقت از ماده تا خدا در انسان هست. انسان تا خودش را نشناسد به شناخت حق هم نائل نمی‌شود. بعضیها برای شناخت خداوند از راه طبیعت می‌روند. مثلاً از طریق علم فیزیک، شیمی، ریاضیات، کیهان‌شناسی، کهکشان­‌شناسی، گیاه­‌شناسی؛ این راه‌ها هم خوب هستند؛ نور هستند. اما تجلی‌ای که خداوند در انسان کرده، در هیچ مخلوقی نکرده، حتی در فرشته­‌ها. کاملترین تجلی خداوند در انسان است. معصوم علیه‌السلام می‌فرماید:«إنَّ اللهَ خَلَقَ آدَمَ عَلی صُورَۀٍ[1] = خداوند انسان را به صورت خودش خلق کرده‌است.» برای همین در فرمایشات معصومین(علیهم‌السلام) داریم که تا انسان خودش را نشناسد، خدا را هم نمی­‌شناسد. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید:«عَجِبتُ لِمَن یَجهَلُ نَفسَهُ کَیفَ یَعرِفُ رَبَّهُ[2]= در شگفتم از کسى که خود را نمى‌شناسد، چگونه پروردگارش را مى‌شناسد؟!». بنابراین، خداشناسی، عبادت درست انجام دادن، معنویت و دم از عرفان زدن، بدون خودشناسی باطل است. دیده‌اید به بعضی‌ها حس معنوی قشنگی دست می‌دهد؛ آن جنبه الهی در وجودشان آنها را به سمت عرفان و معنویت می‌کشاند؛ بعد می‌گردند دنبال این که کجا بروند؟ پیش چه کسی بروند؟ چه کاری بکنند؟ اما متأسفانه بزرگترین آیه خدا، خود یعنی انسان را فراموش می‌کنند. بعد سر کلاس عرفان می‌نشینند که عرفان یاد بگیرند. چقدر از مردم ما عبادت می‌کنند، ولی بی­‌اثر. امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: بعضی از شما 60 سال نماز می‌خوانید، یک رکعتش هم پذیرفته نمی‌شود. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمود:«رُبَّ تالَ القرآن و القرآنُ یَلعنُه = چه بسیار قرآن خوان هایی که قرآن آنها را لعنت می‌کند». در نهج‌­البلاغه فرمود:«رُبَّ صائِمٍ لَیسَ لَهُ مِن صِیامِهِ إلاّ الجُوعِ وَ العَطَش= چه بسیار روزه‌­داری که بهره‌­ای از روزه­‌اش نمی‌تواند ببرد جز گرسنگی و تشنگی». آدمها وقتی که خودشان را نمی­‌شناسند، از نماز، روزه و قرائت قرآن لذت نمی برند. معصوم علیه‌السلام فرمود: قرآن شراب مؤمن است. یعنی باید بتواند مستی بیاورد و انسان را شاد بکند. چرا قرآن این کار را با ما نمی‌کند؟ برای اینکه ما خودمان را نمی‌شناسیم. حج می‌رویم و می‌آییم به تعبیر امام زمان(علیه‌السلام) کور و کر می‌رویم و برمی‌گردیم. نه عمره‌­مان به درد می‌خورد و نه تمتع‌مان ونه اذکار و احیاها هیچ یک به دردمان نمی‌خورد. چون بدون شناختِ حقیقتِ خودمان به سراغ این معانی می‌رویم. امروز جوان‌های ما علاقه‌­های مختلفی دارند، وقتی می‌خواهند انتخاب رشته یا استاد یا کلاس یا کتاب بکنند، سراغ رشته‌ها، استادان، کتاب‌ها و کلاس‌های مختلف می‌روند؛ اما در میان آنها چند نفر علاقه‌­مند می‌شوند که خودشان را بشناسند؟ عاشق خودشان شوند و بفهمند که خدا قشنگ­تر و زیباتر و کاملتر از آنها خلق نکرده‌است؟ بنابراین، این که ما عاشق خود حقیقی‌­مان باشیم و به شناخت خودمان اهمیت بدهیم، فوق‌­العاده مهم است. کسانی که مثلاَ دیپلم دارند، آرزویشان این است که می‌گویند: زمانی لیسانس و فوق لیسانس بگیرم، دکترا داشته باشم. اما فکر نمی‌کنند آن کسی که فوق لیسانس و دکترا و ... دارد، آیا از رشته­، شغل، زندگی، ازدواج، بچه‌هایش و از روابطی که با همسر و فرزندانش و با دیگران دارد، از روابطی که با اشیاء و عالم دارد، راضی است؟ خودش از خودش می‌تواند لذت ببرد؟ می‌تواند خودش را شاد نگه دارد یا نه؟ آیا تمام این موفقیت‌هایی که از نظر علمی به دست آورده، به دادش می‌رسد؟ تاکنون صدها نفر از همین افراد تحصیل کرده و فارغ‌التحصیلان عالی دانشگاه، فوق لیسانس و دکترا و متخصصین رشته‌های مختلف، با افسردگی به من مراجعه کرده‌اند. خوش به حال کسی که قبل از این که عاشق کسی بشود، عاشق «خود»ش بشود. به جای وقت گذاشتن روی چیزهای دیگر، وقت برای خودش بگذارد. سری به خودش بزند. هر وقت به او بگویند، برو فلان داستان، فلان رمان، فلان کتاب را بخوان، بگوید: من خودم خیلی مهمتر و واجب­تر از دیگران هستم، عمر من مهم تر از آن است که بخواهم دیگران را قبل از خودم بشناسم. ما خیلی بیکاریم که می‌­نشینیم داستان‌های خیالی مطالعه می‌کنیم؛ داستان‌هایی که دروغ و افسانه است. روی کتاب یا فیلم نوشته اند که افسانه است. ولی برای اینها وقت داریم‌، اینها را پی‌گیری می‌کنیم؛ با آنها گریه می‌کنیم و می‌خندیم، در حوادث تلخش اوقاتمان تلخ می‌شود. می‌دانید چقدر این کارها به ما صدمه می‌زند؟ در حوادث شیرینش هم می‌­خندیم که همه‌­اش خیال است. شکوه‌های خیالی، غم‌های خیالی. ما آنقدر بیکاریم که با کارتون جلو می‌رویم؛ با کارتون زندگی می‌کنیم؛ وقت می‌گذاریم برای چیزهایی که اصلاً به ما ربطی ندارند و دانستن و ندانستن‌شان هیچ فایده‌­ای برای ما ندارد؛ بلکه ضرر هم دارد، روی آنها سرمایه­‌گذاری می‌کنیم که آنها را بشناسیم. ولی برای «خود»مان که عزیزترین و محترم­ترین موجود و گل سر سبد خلقت هستیم، وقت نمی‌گذاریم؛ هیچ علاقه­‌ای به شناخت خودمان نداریم. «شیطان شناسی» نشانه ی علاقه به «خود»حقیقی ماست ما به میزانی که از شیطان آگاهی و اطلاع داریم، به خودمان هم علاقه داریم. یعنی هرقدر شیطان را نشناسیم، نشانه این است که به خودمان علاقه نداریم. چند نفر از ما وقتی قرآن می‌گوید:«إِنَّ الشَّیْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[3] = شیطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن بگیرید»، او را دشمن می‌گیریم؟ چه درکی از شیطان داریم؟ چقدر این دشمن آشکار را می شناسیم. این امر الهی رب العالمین و بدیع السماوات و الأرض است که می‌گوید: یک شیطان داری! تو هم او را دشمن بگیر و از او استفاده کن که قوی و شاد بشوی و بالا بیایی. چند نفر او را خوب می­‌شناسند و می‌توانند بگویند: «از صبح که از خواب بلند شدیم تا غروب، چند درگیری با شیطان داشتیم». آیا می توانیم بفهمیم شیطان چند تا صحنه‌ی دشمنی بین من و همسرم، بین من و نامزدم، بین من و استادم، بین من و شاگردم، بین من و دوستم، بین من و پدر و مادرم ایجاد کرد و من با پاسخ مناسب توانستم شیطان را برانم و عشق خوبی را تولید کنم. وقتی که شیطان می‌آید بین شما و هر کس دیگری که شما دوستش دارید، دشمنی ایجاد کند، شما باید بلد باشید با او دشمنی کنید. در روابط‌تان با دیگران به محض این‌که شیطان را دشمن می‌گیرید، علاقه­ شما به طرف مقابل بیشتر می‌شود و طرف مقابل هم علاقه‌­اش به تو بیشتر می‌شود. ولی ما نه، وقتی شیطان وسط می‌آید، چون مهارت نداریم، فریب می‌خوریم و رابطه‌­مان با طرف مقابل خراب می‌شود. زبان «عشق و عرفان» قرآن چگونه است؟ قرآن با زبان عشق سخن می‌گوید. زبان قرآن، زبان عشق و عرفان است. خدا هر وقت بخواهد به ما بگوید کارهای قشنگی بکنید، می‌گوید: «معشوق شما دوست دارد» که شما این کار را بکنید. (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ). وقتی می‌گوید، فلان کار را نکن و این کار بد است؛ به عشق‌مان صدمه می‌زند؛ به رابطه­‌مان صدمه می‌زند. بین تو و اله‌ ­تو، بین تو و معشوقت جدایی می‌افتد، می‌گوید:«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ= خدا دوست ندارد». در زبان عشق و عرفان قرآن، صحبت از تنبیه و می‌زنم و می‌کشم و جهنم نیست. اصلا تنبیه و جهنم برای آدمها نیست؛ برای کسانی است که از اول تا آخر، باطنشان را حیوانی نگه داشته‌اند. خدا با انسانها اصلاً تهدیدآمیز صحبت نکرده، همه‌­اش تشویق و محبت است. دیگر نهایت حرفی که زده و خیلی تند گفته این است  که می گوید:«دوست ندارم». محبوبم دوست ندارد. موجه‌تر از این دلیل، دلیلی هست؟ ما باید بگوییم «چون معشوقم دوست ندارد، این کار را نمی کنم». نه از ترس جهنم و شوق بهشت. این خیلی بد است، در شأن انسان نیست. پس من وقتی خودم را به قیمت بشناسم، می‌توانم با معشوقم ارتباط برقرار کنم. قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ[4] = و هرگز با خدای یکتا دیگری را به خدایی مخوان». جز او عاشق هر چیزی بشوی، چند وقت دیگر دلت را می‌زند و ممکن است از او متنفر بشوی. به تعبیر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) :«لا یَبقی لَک وَ لا تَبقی لَه = نه او معشوق تو می‌ماند و نه تو برای او می‌مانی».   انسان شناسی/دشمن شناسی/شیطان/ زبان عرفانی قرآن ع ل2 [1] - مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة، ص 28- 42 و 54- 56. [2] - غرر الحکم : 6270. [3] - فاطر/6. [4] - قصص/88.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7338
زمان انتشار: 1 اوت 2017
| | |
چرا خداوند عربی را به عنوان زبان قرآن انتخاب کرد؟

چرا خداوند عربی را به عنوان زبان قرآن انتخاب کرد؟

ما در برخورد با حق تعالی و برخورد با قرآن کریم ضعیف هستیم، به این خاطر است که ما در لفظ گیر کردیم. بعضی ها لفظ را هم بلد نیستند. یعنی زبان و ادبیات عرب بلد نیستند. وقت نگذاشتند تا زبان معشوق شان را یاد بگیرند...

فیلم

1 - چرا خداوند عربی را به عنوان زبان قرآن انتخاب کرد؟

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7068
زمان انتشار: 28 می 2017
| |
«غذاهای معنوی» در ماه ضیافت الهی قرآن، دعاها، ذکر و انس با خدا هستند

استاد محمد شجاعی

«غذاهای معنوی» در ماه ضیافت الهی قرآن، دعاها، ذکر و انس با خدا هستند

این ماه هم بهار قرآن است و هم ماه نزول آن. «ماه نزول قرآن» یعنی قرآن باید به ما هم نازل بشود. یعنی ما هم باید طوری قرآن را بخوانیم و با آن انس بگیریم که احساس کنیم که این آیات دارد به ما هم نازل می شود. باید واقعا احساس «مخاطب قرآن بودن» را بکنیم. وقتی خود را واقعا مخاطب قرآن قرار دادیم، پیامهای آسمانی را  خوب دریافت می کنیم.

مطالعه ظاهری قرآن، یعنی «قرائت» نباید ترک شود. مثلاً خیلی ها روزی یک جز از قرآن را قرائت می کنند که تا آخر ماه، یک دور قرآن را ختم کرده باشند. رسیدن نغمه و موسیقی قرآن به گوش انسان نیز، اثر خاص خودش را خواهد داشت و انسان نباید گوش و قلب خودش را از این نغمه الهی محروم کند. اما مهم این است که گذشته از الفاظ، باید با باطن قرآن و مفاهیم آن آشنا شویم. بنابراین سعی کنیم با مراجعه به تفسیر، در عمق قرآن تفکر کنیم. انسان باید از این پوسته در بیاید و داخل هسته و بطن قرآن شود. برای وارد شدن به بطن قرآن باید با ادبیات و زبان قرآن آشنا شویم. شما اگر به عشق قرآن وقتی را برای خواندن درس عربی (صرف، نحو) بگذارید، برای این که قرآن را خوب بفهمید، لحظه به لحظه ای که دارید آن درس را می خوانید، دارید عبادت می کنید. اصلا حیف است که ما زبان و فرمول غذای خودمان را و چیزی که به ما امکان می دهد، از این غذا بهره ببریم، بلد نباشیم. روزها و شبهای ماه رمضان فرصت دعا و مناجات با الله است از غذاهای دیگر در این ماه، دعاست. دعاها را با میل و رغبت و نه با بی میلی بخوانید. دعاهایی که در این ماه وارد شده، بیش از میزان دعاهایی است که در ماه های دیگر وارد شده است. بسیاری از دعاهای شیرین وارد شده که غذاهای عالی محسوب می شود. اما چون ما زبان عربی بلد نیستیم، مثل این است که معده مناسب با این غذا را نداریم. وقتی هم این غذا ها را دریافت می کنیم، معده ما پس می زند و نمی تواند آن را دریافت و هضم کند. چرا؟ چون نمی فهمد. نمی تواند آن را درک کند. خیلی از مناجات ها، دعاهای بسیار عالی هست در این ماه مبارک که ما چون فقط زبان آن را بلد نیستیم، نمی توانیم درک بکنیم. توصیه می کنم به دوستان که شب ها ترجمه این دعای افتتاح را بخوانند. حداقل دعای افتتاح و دو سه تا دعای کوچک  بعد از آن است که مجموع آنها شاید ۴ یا۵ صفحه بشود. فارسی آن ، شاید نزدیک ده دقیقه طول بکشد. اما فارسی آن را هر شب یک وقتی بگذارید و بخوانید و مستقل و خصوصی. با خدا حرف بزنید. با شلوغی ها و اینها هم کاری نداشته باشید. دعاهایی که بعد از نماز است «یا عَلِیُّ یا عَظِیم» را حتما ترک نکنید. آن دعای «اَللّهُمَّ اَدخِل عَلی اَهلِ القُبُورِ السُّرور» به خصوص آن را حتما بخوانید. دعاهای دیگر، دو تا دعای دیگر هم با اینها هست، اینها را فراموش نکنید. دعای روز اول، دعای روز دوم، دعای روز سوم که همه آنها کوتاه است؛ در حدیک یا دوخط.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7065
زمان انتشار: 28 می 2017
| |
در«ضیافت الله» سخن از مهماندار، مهمان، وسیله و محل پذیرایی است

استاد محمد شجاعی

در«ضیافت الله» سخن از مهماندار، مهمان، وسیله و محل پذیرایی است

وقتی پیامبر صلی الله علیه و‌ آله  می فرماید: «دعیتم الی ضیافت الله= به مهمانی خدا دعوت شده اید.» ما باید ارکان این ضیافت را که ۱- مهماندار۲- مهمان ۳- وسیله و محل پذیرایی است را بشناسیم.

انسان دارای سه شأن است: شان حیوانی که با حیوانات در آن مشترک است؛ شأن ملکی که با فرشتگان در آن مشترک است؛ و شأن انسانی که خاص خود انسان است. یعنی همین شان سوم است که انسان را از فرشتگان بالاتر می برد.

غذای این مهمانی نه تنها مادی و حیوانی نیست، بلکه از آداب آن حذف غذای حیوانی در روز است تا بتوانیم از غذای معنوی بهتر استفاده کنیم. وقتی که از غذاهای مادی دست کشیدیم، راه برای خوردن غذاهای معنوی باز می شود. این دهان بستی دهانی باز شد           کو خورنده ی لقمه های راز شد غذای فرشتگان هم نیست، بلکه فقط غذای معنوی انسان ها است. بنابر این، فقط انسان ها را به این مهمانی معنوی راه می دهند. از این رو، خیال ما هم باید روزه باشد.  قرآن، دعاها، ذکر و انس با خدا، از غذاهای معنوی هستند  بهترین غذا قرآن است. این ماه هم بهار قرآن و ماه نزول آن است. «ماه نزول قرآن» یعنی قرآن باید به ما هم نازل بشود. یعنی ما هم باید طوری قرآن را بخوانیم و با آن انس بگیریم که احساس کنیم که این آیات دارد به ما هم نازل می شود و واقعا احساس «مخاطب قرآن بودن» را بکنیم. وقتی خود را واقعا مخاطب قرآن قراردادیم، پیامهای آسمانی را خوب دریافت می کنیم. «دعا» غذای بعدی ماست. میزان و نوع دعاهایی که در ماه رمضان  وارد شده، در هیج ماه دیگری وارد نشده است. محل ضیافت،«شأن انسانی» ماست این مهمانی در «شان انسانی» ما برگزار می شود. انسان دارای سه شان است: «شان حیوانی » که با حیوانات در آن مشترک است؛ «شان ملکی»که با فرشتگان در آن مشترک است؛ و «شان انسانی» که خاص خود انسان است. یعنی همین شان سوم است که انسان را از فرشتگان بالاتر می برد. این همان شانی است که بسیاری از افراد از آن بی خبرند.   مباحث مراقبات ماه رمضان جلسه اول

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7031
زمان انتشار: 24 می 2017
| | | |
پسر بچه 5ماهه دارم  چه چیزهایی از دین به او بیاموزم؟

پسر بچه 5ماهه دارم چه چیزهایی از دین به او بیاموزم؟

من پسربچه ی 5 ماهه ای دارم راهنمایی کنید که چه چیزهایی خوب است که به او یاد بدهم؟ برگرفته از سخنان استاد در برنامه پرسمان مورخ 27 فروردین 96در شبکه قرآن سیما پاسخ را در فایل صوتی زیر بشنوید. https://telegram.me/porsemantv8

صوت

1 - پسر بچه 5ماهه دارم چه چیزهایی از دین به او بیاموزم؟

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6609
زمان انتشار: 9 آوریل 2017
| |
(2) تنها راه دور ماندن از مرض حسادت، پیوند با بینهایتِ واقعی است

بحث «حسادت» جلسه دوم

(2) تنها راه دور ماندن از مرض حسادت، پیوند با بینهایتِ واقعی است

اگر نفس بینهایت طلب انسان، با بینهایت واقعی یعنی خداوند تبارک و تعالی پیوند بخورد، بی نیاز می شود؛ در آن صورت خلائی ندارد که بخواهد به خاطر آن با دیگران درگیر شود. علت این که حسود حسرتهایش زیاد است و بیماریش خوب نمی شود، این است که در محدودها به دنبال بینهایت می گردد و چون به آن نمی رسد، همیشه کمبود دارد؛ این کمبود به صورتِ بیماریِ حسادت، زود رنجی، عصبانیت، سوءظن و... بروز می کند.

در روایات امر شده که انسان خود را برای خلوتِ با حق تعالی فارغ کند؛ زیرا کسی که یک شرایط معنوی خوب و لذت بخش دارد، به دلیل این که فطرتش با معشوقِ حقیقی اش ارضاء شده، آرام است و به راحتی تحریک نمی شود. حسود نه لذت و راحتی دارد و نه سیادت و سروری. هم زود خشم می گیرد و هم دیر کینه از دلش بیرون می رود. خشم حسود در واقع اعتراض به حکمت الهی است و نوعی کفر و شرک خفی به شمار می رود. حسود بی ظرفیت و بسیار آسیب زننده است. از راه هایی که به ما کمک می کند تا کمتر مورد حسادت حسود قرار بگیریم، یکی محبّت حقیقی به اوست و دیگری پنهان کردن چیزهایی که حسادت او را بر می انگیزد. یعنی کارهای مهم و برجسته ی ما نباید برای او نِمود داشته باشد. انسان دو جنبه دارد: جنبه ی طبیعی که همان بدن یا بعد حیوانی اوست و جنبه ی الهی، یعنی همان روحی که از خدا در انسان دمیده شده و یک امر بینهایت است. این روح وقتی به نطفه تعلق می گیرد، یک شباهت به حق تعالی پیدا کرده و جنبه ی فطری را در انسان ایجاد می کند. انبیاء آمده اند تا انسانها را پرورش دهند تا بتوانند جنبه ی الهی را بر جنبه ی حیوانی خودشان حاکم کنند. یعنی از جنبه ی حیوانی خود، به نفع جنبه ی الهی شان بهره بگیرند تا خوشبخت شوند. یعنی از غضب، شهوت، خوردن و خوابیدن، ازدواج، دوستی ها و تفریحایشان استفاده کنند تا به کمال برسند. قبلاً گفته بودیم که انسان 5 ازدواج دارد و هر ازدواج مربوط به یکی از شئونات او می شود. ازدواج بدن و تن، ازدواج خیال، ازدواج قوه ی واهمه، ازدواج قوه عاقله و ازدواج فوق عقل. ازدواج فوق عقل، ازدواج با خداست و بالاترین مرتبه ی نفس می باشد. اگر این ازدواج درست صورت بگیرد، یعنی انسان با زوج خودش که خداست رفیق شود، دیگر هیچ خلأ و مشکلی نخواهد داشت. درغیر این صورت، در بقیه ی ازدواجها نیز ناموفق خواهد بود. چون «تناسب»، شرط آرامش و استمرار رابطه است. وقتی تناسب نبود همه چیز به هم می ریزد. یعنی هرچقدر هم همسران قوه های عاقله، واهمه، خیال و بدنمان خوب باشند، باز هم افسرده و غمگینیم و احساس خوشبختی نمی کنیم. طوری می شود که مشکلمان با هیچ مشاور، روانپزشک، قرص، موسیقی و کلاس یوگا و چیز دیگری حل نمی شود. نفس ما یک زوج بیشتر ندارد و آن خداست. انسان، زمانی از بیماری حسادت و انواع بیماری ها بر کنار است که بخش فوق عقل وجودش اشباع شود؛ در این صورت، بدون این که محتاج کسی شود، قوی و قدرتمند است. انسان اگر می خواهد از زندگی، همسر، اطرافیان وهمه کس خود لذت ببرد و رابطه اش با آنها خوب باشد، باید حتماَ با زوج اصلیش سرمست و شاد باشد. امام صادق علیه السلام می فرمایند[1]: " کسی که ایمانش بیشتر است، همسر طبیعی اش را هم بیشتر دوست دارد " .  مسلماً زن و شوهری که از نظر ایمانی قوی ترند، علاقه ی بینشان شدیدتر است. پدری که از نظر ایمانی بالاتر است، بچه اش را خیلی بیشتر دوست دارد و همینطور خواهر و برادری که مؤمن تر هستند، روابط عاطفی قوی تری دارند. نفس ما بینهایت طلب است[2]، اگر بینهایت واقعی (خداوند) را به او ندهیم، ناگزیر در محدودها به دنبالش می گردد و چون به آن نمی رسد، دچار خلاء می شود. برای همین است که دائماً هوس داریم و از نداشتن چیزهای مختلف احساس کوچکی و تنگی می کنیم. حسادت، همیشه به خاطر نداشته هایمان نیست. گاهی خودمان از یک نعمتی برخورداریم، اما با دیدن نوعی دیگر از همان نعمت در دیگری، بازهم احساس کمبود می کنیم. به عنوان مثال: یک ماشین خریدم. اما از این که دیگری ماشین دیگری خریده، به او حسادت می کنم. یا یک همسر خوب دارم، ولی از این که یک نفر دیگر یک همسر خوب گیرش آمده، به او حسادت می کنم. وقتی انسان تماماً خود را در کنار معشوقش (خداوند تبارک و تعالی) می بیند، اساساً بی نیاز شده و خلائی ندارد که بخواهد به خاطر آن با دیگران درگیر شود. چنین کسی مطلقاً بیماری زود رنجی، عصبانیت، سوء ظن، حسادت، تکبر و عجب به سراغش نمی آید. چون بینهایت را با خودش دارد. اگر کسی به او اهانتی کند یا حرف نیشداری بزند، اساساً روی او تاثیری نمی گذارد. به خاطر این که شخصیتاً آدم بزرگی است. این آدم های بی ظرفیت و کوچک هستند که با کوچکترین چیزی، زود به آن ها بر می خورد و دچار تنش می شوند و احساس کوچکی و حقارت می کنند؛ یا با دیدن یک مصیبت، حس می کنند دنیا به آخر رسیده است. پس اگر آن بخش بینهایت طلب نفسمان را با جفت خودش یعنی بینهایت حقیقی پیوند دادیم، دائما آرام هستیم و بخش های پایین تر وجودمان قانع هستند و چیزی از ما نمی خواهند. مادرمان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) این طوری بودند که خیلی راحت توانستند در شب عروسی لباس عروسی شان را ببخشند و لذت هم ببرند. در مقابل، افرادی هم هستند که بر سر نوع لباس عروسی شان با پسری که خیلی به او علاقه مندند، دعوایشان می شود و کارشان به بحث و جدایی می کشد. علت اساسی دعواها، درگیری ها و گرفتاری های ما این است که با متاع محدود دنیا می خواهیم بینهایت طلبی مان را ارضاء کنیم. وقتی ارضاء نمی شود، آن وقت گرفتار می شویم و دعوایمان می شود. مثل دعوایی که کفتارها بر سر یک تکه گوشت مانده با هم دارند. گاهی بر سر خوردن یک ظرف آب دعواست. اما در جایی که دریایی از آب وجود دارد، هر کس هرچقدرهم که بخورد، دیگر مشکلی پیش نمی آید. ما بر سر نامحدود با هم دعوا نداریم؛ برای همین طلاق هایی که به خاطر ارزش های انسانی و حقیقی باشد، خیلی کم است .یعنی غالب طلاق ها به خاطر دنیاست. چون زن و مرد، هیچ کدام با زوج حقیقی خود، به آرامش نرسیده اند، به مشکل بر می خورند. علت این که شخص حسود، حسرت هایش زیاد است و این بیماری خوب نمی شود، این است که با بینهایت خودش ازدواج نکرده است. آن وقت می خواهد از طریق زوج های محدود پایین، بینهایت طلبیش را ارضاء کند. بعد از آن که می بیند بینهایت طلبی با زوج های پایین نمی خواند، افسردگی می گیرد. مثل این است که به شخص تشنه، به جای نوشیدنی انواع غذاها داده شود. تشنگی اش ارضاء نمی شود. چون همسر مناسب معده اش به او داده نشده است. اما اگر یک لیوان آب به او بدهند، آن وقت همه ی آن غذاها برایش لذت بخش می شود. علت این که انسان از همه کس و همه چیز خسته و دلزده می شود، این است که معشوق اصلی را به خودش نداده است. در نتیجه رابطه اش با هیچ چیز خوب نیست.  امیرالمؤمنین در این باره می فرمایند[3]: " مَن أَصلَحَ فیما بَینَهُ وَبَینَ اللهِ أَصلَحَ اللهُ فیما بَینهُ و بَینَ النّاس= هر کس رابطه ی بین خودش را با خدا اصلاح کند، خداوند رابطه ی او را با مردم اصلاح خواهد نمود. پس به راحتی می تواند دیگران را با هر عیب و نقصی بپذیرد و دوست داشته باشد و از همه چیز لذت ببرد. گاهی انسان از یک نان و دوغ، همان لذتی را می برد که بعضی ها از بهترین غذاها می برند. تجملات ما را از بودن با معشوقمان غافل می کند، این «سادگی و ساده زیستی است که فراغت با محبوب بودن را به ما می دهد. حضرت سلیمان فرمودند: من هر دو زندگی (زندگی اشرافی و ساده زیستی) را امتحان کردم، اما شیرینی را در سادگی دیدم. امام علی علیه السلام می فرمایند[4]: « ذِکرُاللهِ مَطرَدَةٌ لِلشَّیطانِ = یاد خدا، طرد کننده هر شیطانی است». کسی که یک شرایط معنوی خوب و لذت بخشی دارد، خیلی نیازها را ندارد؛ آرام است و به راحتی تحریک نمی شود؛ چون فطرتش که حقیقت وجود اوست، با معشوق خودش ارضاء شده و با وجود آن، به چیز دیگری نیاز ندارد. اما اگر کسی نتواند فطرتش را با معشوق خودش اشباع کند، دائماً دچار خلآء و کمبود است و از این بایت رنج می برد. به دلیل این که یک بار با حقیقت خودش روبه رو نشده و با خدای خود خلوت نکرده است. هستند افرادی که خلأهای وحشتناکی در زندگی داشتند، اما این خلأ ها با اشباع شدن فطرتشان، از طریق ریاضت و خلوت با خدا، از بین رفته. برای نمونه می توان به داستان واقعی جوان کارگر و گوهرشاد خاتون اشاره کرد. مرحومه گوهرشاد هم از نظر معنوی صاحب کمالات بودند و هم از نظر زیبایی ظاهری. ایشان زنی با حجاب و مذهبی بودند و همیشه نقاب به صورت داشتند. قرار بود به دستورشان در کنار حرم امام رضا علیه السلام مسجدی بنا شود. گوهرشاد هر روز برای سرکشی از کارگران به مسجد می رفت. روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفته بود، در اثر باد، مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوان چهره او را دید . جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود، تا آنجا که  بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت، گوهر شاد حال او را جویا شد. به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت. چند روز گذشت و روز به روز، حال جوان بدتر می شد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید، تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند؛ و گفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست، چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتىِ یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ و به مادرش گفت، برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم . ولى قبل از آن، باید دو کار صورت بگیرد. یکى این که مهر من ۴۰  روز اعتکاف تو است در این مسجد تازه ساز. اگر قبول دارى به مسجد برو و تا ۴۰ روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو، من باید از شوهرم طلاق بگیرم؛ حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن. جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت ۴۰ روز که چیزى نیست، اگر ۴۰  سال هم بگویی، حاضرم. جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد، به امید این که پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا به نام گوهرشاد باشد. روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد که از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است، او هم آماده طلاق باشد. قاصد، به جوان گفت: " فردا ۴۰ روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد ". جوانِ عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از ۴۰ روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود، جواب داد: " به گوهر شاد خانم بگویید اولاً، از شما ممنونم و دوم این که، من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت: " منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟ جوان گفت: " آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرده بود، هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى طپد و جز او معشوقى نمى خواهم، من با خدا مانوس شده ام و فقط با او آرام می گیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم.  آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز آیت اله شیخ محمد صادق همدانی. آدم، وقتی که با خدا رفیق می شود، می فهمد اگر هم عاشق کسی یا چیزی است، به خاطر این است که آن چیز یا کس، رنگ و بوی خدا دارد و گرنه هیچ چیز مستقلاً نمی تواند آدم را اشباع کند. اگر انسان فطرتش را با حق تعالی رفیق کند و به خلوت با او انس بگیرد، واقعاً قدرتمند می شود؛ یکی از دستورالعمل هایی که در این زمینه وجود دارد، ۴۰ روز عبادت با حضور قلب است. خواندن ادعیه به صورت فارسی نیز اثر عجیبی روی انسان دارد. در روایات امر شده که انسان باید خود را برای عبادت فارغ کند؛ مشکل این جاست که ما برای لذت های دنیوی به دنبال فراغت و خلوت هستیم که کسی مزاحممان نشود، اما وقتی می خواهیم با خدا برویم، هیچ خلوتی در کار نیست و همه چیز و همه کس مان را در ذهنمان با خود می بریم. اصلاً با خدا روبرو نمی شویم. شاید در تمام عمرمان ده دقیقه به صورت خصوصی و صمیمانه، بدون این که کسی مزاحم ما بشود، با خدا حرف نزده باشیم. بالاخره دو نفر که می خواهند با هم انس بگیرند، باید یک مدت با هم خلوت کنند و حرف بزنند تا از همدیگر لذت ببرند. اصلاً این نماز و دعای سَرسَری که می خوانیم، نماز و دعا نیست. پس چه انتظاری داریم که لذتش را ببریم. خلوت یعنی همه چیز را کنار بگذاریم؛ به همه بگوییم نه، به او بگوییم بله. روبرو شدن با خدا، یعنی روبرو شدن با حقیقت خود؛ وقتی این حقیقت را خوب جلا داده باشیم، خلوت با حق تعالی ساعت ها و روزها برایمان لذت بخش خواهد بود. ولی این کار نمی کنیم و حاضر نیستیم کارهای دیگرمان را برای گذراندن یک دوره ی عبادی، محدود کنیم. گاهی فکر می کنیم اگر ساعت هایی را به عبادت مشغول شویم، وقتمان تلف می شود و از انجام کارهایمان باز می مانیم، در حالی که انجام همه کارها به دست خداست.  خداوند چون دوستمان دارد، گاهی همه درها را به رویمان می بندد تا با او خلوت کنیم، اما باز ما از او فرار می کنیم، وقتی ما از خلوت با حق تعالی لذت نمی بریم، نمی توانیم حسود نباشیم. چون اصلِ روحِ بینهایت طلب را، با جفت خودش ارضاء نکرده ایم. شأن انسانیِ ما همسر می خواهد، وقتی به دلِمان ظلم می کنیم و به معشوق نمی رسانیمش و هر وقت هوسش را می کنیم، سرش را به چیزهای دیگر گرم می کنیم؛ وقتی که خلوت پیش می آید فرار می کنیم؛ آنوقت است که فطرتمان همه چیز را به هم می ریزد. چون آرام نیست. فطرت ما زوج خودش را می خواهد و با هیچ معشوق دیگری آرام نمی شود . وقتی تشنه هستیم با غذا سیراب نمی شویم. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند[5]: " الحَسُودُ غَضبانُ علی القَدَرِ= حسود از تقدیر خدا غضبناک است. چون خدا هرچه به هر کس قسمت کند، حسود طمع آن را دارد. به دلیل این که روح خود را با زوج  بینهایتش آرام نکرده است. بنابراین، اگر هم به خواسته ی خودش برسد، باز هم در حسرت است. امام صادق علیه السلام می فرمایند: " لَیست لبَخیلٍ راحَةٌ و لا لحَسودٍ لَذَّةٌ "[6]، بخیل را آسایشی نیست و حسود را لذتی. حسود همیشه ناقص العیش است و دائماَ درونش مثل خوره او را می خورد که چرا فلانی دارد و من ندارم. چرا چیزی که من دارم، او هم دارد. این روحیه ی خطرناکی است. در نهایت، هم زندگی خودش را خراب می کند، هم زندگی دیگران را. " لا راحَةَ لحَسودٍ "[7]شخص حسود، هرگز آسایش ندارد. " لا یَطمَعِنَّ الحَسودُ فی راحةِ القَلبِ "[8]، شخص حسود نباید طمعی در آسودگی دل داشته باشد. آسایش و آرامش بر قلب حسود حرام است و راحت قلب ندارد. امیرالمؤمنین می فرمایند[9]: " الحَسودُ سَریعُ الوَثبَةِ بَطیءُ العَطفَةِ = حسود زود خشم می گیرد و کینه از دلش دیر بیرون می رود. شخص حسود، در روابط عاطفی هم شکست خورده است. اگر کسی را بالاتر از خود ببیند، به شدت احساس خردی و حقارت می کند و به هم می ریزد. امام صادق علیه السلام فرمودند[10]: " لیس لحَسودٍ غِنیً = حسود هیچ وقت بی نیاز نمی شود. چون می خواهد بینهایت طلبی اش را در مصادیق محدود ارضاء کند. بعضی ها دائما کفش و لباسشان را عوض می کنند؛ یا زود به زود تغییر دکوراسیون می دهند. اینها می خواهند آرامششان را از طریق این تنوع طلبی ها به دست آورند. اما نمی شود و همیشه فقیر هستند. می بینیم که از خانه ی گلی حضرت زهرا (سلام الله علیها)، با آن همه امکانات محدود، شخصیت های بزرگی چون سید الشهدا، حضرت مجتبی و حضرت زینب (سلام الله علیها) بیرون می آیند. آنها غنی بودند، چون دائماَ با معشوقشان درارتباط بودند. بنابراین، اگر بخواهیم خلاء هایمان از بین برود و مشکلاتمان حل شود و همیشه شاد باشیم، باید با معشوق اصلی پیوند برقرار کنیم. بهره مندی انسان از طبیعت، به مانند آب شور دریاست. هر چه بیشتر بهرمند می شود، تشنگی اش هم بیشتر می شود و بیشتر احساس فقر و نیاز می کند. امام علی علیه السلام می فرماید[11]: " بِئسَ الرَّفیقُ الحَسودُ = بد رفیقی است حسود. از آدم بی ظرفیت و حسود دوری کنید، چون حتما به شما آسیب می زند؛ رفتارش منجر به غیبت کردن و بدگویی و در آخر به کینه، دشمنی، کارشکنی و اقدام عملی می انجامد. پس باید رابطه مان با حسود را طوری تنظیم کنیم که در معرض اثر گذاری او نباشیم. خصوصاَ زمانی که مجبوریم با حسود زندگی کنیم. گاهی از طرف نزدیکان خود نظیر همسر، پدر، مادر، دوست، شاگرد و ... مورد حسادت قرار می گیریم. برای این که میزان حسادتِ حسودان به ما کم شود، یا لااقل از حسادتش شری به ما نرسد، راه حل هایی وجود دارد. راه حل اول این است که به او محبت کنیم، وقتی محبت حقیقی بین افراد برقرار می شود، حسادت از بین می رود. برای مثال اگر عروس به مادر شوهرِخود محبت کند و به او احترام بگذارد و از او مشورت بگیرد، مطمئناً رابطه ی مادر شوهر با او بهتر می شود و خیلی از مسائل آزار دهنده پیش نمی آید. راه حل دوم، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند[12]: " استَعینو علی قَضاءِ حَوائجِکُم بالکِتمانِ، فإنَّ کُلَّ ذی نِعمَةٍ مَحسودٌ= برای رسیدن به آرزوها و رفع حوائج تان از پنهانکاری کمک بگیرید، زیرا هر صاحب نعمتی، مورد حسد واقع می شود. بنابراین، سعی کنیم نقشه هایمان را لو ندهیم. چون فتنه و دو بهم زنی زیاد می شود. مثلا اگر قرار است یک ماشین بخریم، از همین الان این هدف را آشکار نکنیم. زیرا حسود زیاد هست. اینقدر سوسه می آیند تا کار خراب شود. افراد حسود برای ضربه زدن به کسی که مورد حسدشان است، سعی در افشای اسرار او دارند؛ تا از این طریق، در افکار عمومی بی اعتبار شود یا منافع اش به خطر بیفتد. از دارایی هایمان به کسی چیزی نگوییم. بعضی ها واقعاً ندارند و دلشان می سوزد و به هم می ریزند. این نوعی مرض و کمبود است که انسان با دارایی هایش، خودش را به دیگران نشان بدهد. قبلا بیان کردیم که فاش کردن اسرار، از خصوصیات جاهل است. " کفی بالمرء جَهلاَ ان یتکلم بکل ما یعلم = برای نفهمی یک ادم، همین بس که هر چه در دلش هست بیرون بریزد. بنابراین، ایرادی ندارد اگریک موقع برای اصلاحِ ذاتِ بین، خلاف گفته شود؛ چون جلوی فتنه را می گیرد. در قرآن کریم میخوانیم که[13]: " وَالفِتنَةُ اَشَدُّ مِنَ القَتلِ = فتنه از قتل هم بدتر است. و راه حل سوم این است که، در مقابل شخص حسود، نباید خیلی نمود داشته باشیم. گاهی باید عمداً یک مقدار نق هم بزنیم و از نداری و گرفتاریمان  بگوییم، آنوقت است که به جای حسادت، دلش هم برایمان می سوزد، چون حسود ظرفیت ندارد و اگر همه چیز را بگوییم خطرناک است. اما برای کسی که ظرفیت دارد، نعمتهای خود را بیان کنید، " وَأَمَّا بِنِعمَةَ رَبِّکَ فَحَدِّث "[14]،= و نعمات پروردگارت را با رفتار یا گفتارت بازگو کن و آنها را پنهان نکن، چون این عمل شکر نعمت است. برای مثال، اگر سالم هستیم، نگوییم بیچاره و مریضیم. اگر وضع مالی خوبی داریم، نگوییم بدبختیم و نداریم. این گناه است و خدا مبتلایمان می کند. [1] - مکارم الاخلاق، ترجمه میرباقری ج1 ص376 [2] - در مباحث قبلی بحث کردیم که از نظر ریاضی و عقلی،یک بینهایت داریم. [3] . بحارالأنوار،ج 71 ص366 ح12 [4] . همان، حرف ذال،شماره4 [5] . همان و غررالحکم،ح6837 [6] . همان و الخصال،ج1 ص271 ح10 [7] . همان،ص252 و بحارالانوار،ج73 ص252 [8] . همان و بحار الانوار، ج70 ص252/میزان الحکمه ص425 [9] . همان، ص257 و میزان الحکمه ج2 ص230 [10] . [11] . غرر الحکم،ح 6607 [12] . شرح نهج البلاغه، ج1 ص316 [13]. سوره بقره/ آیه 191. [14] . سوره ضحی/آیه11.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 6606
8 آوریل 2017
| |
پرسش 141.
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

شناسه پرسش: 6603
8 آوریل 2017
| |
پرسش 138.
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

شناسه مطلب: 6500
زمان انتشار: 27 فوریه 2020
| | | | |
توصیه های عملی استاد محمد شجاعی در ماه رجب

توصیه های عملی استاد محمد شجاعی در ماه رجب

ماه رجب اولین ماه از بهار معنوی است. همان طور که در بهار مادی فصل نو شدن طبیعت است، برای روح ما هم فصلی وجود دارد که بهار روح ماست و این فصل با ماه رجب آغاز می شود.

در اولین روز ماه بابرکت و عظیم رجب، کم‌ترین خواهش من این است که اعمالی که در مفاتیح برای ماه رجب بیان شده را ببینید و برای خودتان یک فهرست بنویسید. از جمله:  دعاهای فوق‌العاده زیبا و خاصی در ماه رجب هست که هر روزه وارد شده است. این دعاها، خیلی خاص هستند، با دعاهای ماه‌های دیگر کاملاً تفاوت دارند. به معانی دعاها دقت کنید. ببینید که در این ماه باید از خدا چه بخواهیم. باید خیر و برکت دنیا و آخرت را بخواهیم. این ها چیزهای فوق‌العاده عظیمی هستند. این‌ها را از دست ندهید. شاید در مجموع نیم‌ساعت، 40 دقیقه بیشتر وقت ما را نگیرد، اما حتماً هر روز برای خواندن این دعاها وقت جدی بگذارید. بخصوص دعایی که همیشه بین نمازها می‌خوانیم: «یا مَنْ أرجوهُ لِکُلِّ خَیر...» این فوق‌العاده مهم است. قرآن می‌فرماید: «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ =بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگارم اصلاً به شما اعتنایی نمی کند»(سوره فرقان،‌ آیه 77).  بنده‌ای که در روحیه‌ و زندگی اش دعا نیست، نشانه آن است که مَنیت دارد. یعنی نیازی در وجود خود به دعا احساس نمی‌کند. چنین آدمی دچار توهم در خودشناسی است. یعنی آن فقرِ ذاتیِ خودش را در مقابل حق تعالی نمی‌بیند تا بفهمد وجود ما وابسته‌ به حق تعالی است. بنابراین، خیلی با حوصله مفاتیح را باز بفرمایید و کسانی که عربی بلد نیستند، ترجمه‌ها را بخوانند، نه این‌که عربی بخوانید و نفهمید چه می‌گویید. پس بهتر است که ترجمه فارسی را بخوانید تا بفهمید از خداوند تبارک و تعالی چه می‌خواهید. توصیه‌ی من این است که یک فهرست مطابق با برنامه‌ها، سلیقه‌، ذوق، توان، وقت از اعمال ماه رجب بردارید که إن‌شاءالله به قول امروزی‌ها اینها می شود، منوی غذایی شما. ویژه نامه ماه رجب

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 6117
12 فوریه 2017
| | |
پرسش 126.
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ،

برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed