www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 10018
زمان انتشار: 3 فوریه 2019
|
سخنرانی استاد محمد شجاعی در مشهد مقدس

سخنرانی استاد محمد شجاعی در مشهد مقدس

سخنرانی استاد محمد شجاعی در مشهد مقدس سه شنبه ۱۶ بهمن، ساعت ۱۶ الی 18:30  در شهر مقدس مشهد برگزار می گردد.

نشانی: مشهد، خیابان فدائیان اسلام، فدائیان اسلام 14 مجتمع فرهنگی امیرالمؤمنین علیه‌السلام

آرشیو مباحث استاد شجاعی

فروشگاه آنلاین با محصولات ناب 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10017
زمان انتشار: 2 فوریه 2019
| |
یکی از موانع شادی، آرزو و تمناهای نادرست انسان است

شادی (مرزداران)؛ جلسه 7؛ 97/10/15

یکی از موانع شادی، آرزو و تمناهای نادرست انسان است

آرزو داشتن، خوب است؛ به شرطی که متناسب با ساختار «فوق عقلانی» انسان تنظیم شده باشد. آدم هوس‌بازی که دائم آرزوهای غیر منطقی دارد، نمی‌تواند شادی‌هایش را درست تنظیم کند، هیچ کس و هیچ روانپزشکی نمی‌تواند به او کمک کند.

گفتیم ساختار وجودی انسان، دارای ۵ بخش «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی یا فوق تجرد» است و بخش فوق عقلی ما، بی‌نهایت‌طلب است. به این معنا که انسان در برخورد با هر کمالی، بعد از مدتی زده می‌شود. یعنی یک چیز بهتر، بالاتر و قوی‌تر را می‌خواهد و حد یقف ندارد. علت آن این است که بخش فوق عقلانی انسان بی‌نهایت‌طلب است. پس فقط عاشق کمال مطلق و بی‌نهایت الله تبارک و تعالی است. اگر روحش را با الله که کمال مطلق و بی‌نهایت است، پیوند بدهد، همیشه آرام است و نه تنها بخش‌های پایینی مزاحمش نمی­‌شوند؛ بلکه کمکش می‌کنند و از این بخش‌ها لذت می‌برد و تجدید نیرو می‌کند برای شکوفا کردن استعدادهای بخش فوق عقلی. مثلاً همه لذتهایی که از پولدار بودن، لذت‌های خوراکی، لذت‌های گیاهی، لذت‌های جنسی، لذت‌های حیوانی، لذت‌های اجتماعی و لذت‌های علمی و عقلی می‌برد، نیرو می‌گیرد برای هدف اصلی که پربار کردن و تقویت کردن بخش فوق عقلی است. ولی اگر نتواند با خود، یعنی «فوق عقل» و معشوق اصلی­‌اش رابطه برقرار کند، آن بی‌نهایت‌طلبی در بخش‌های پایینی قرار می­‌گیرد و انسان از اول تا آخر عمرش، یکسره دچار آرزو و هوس باقی می‌ماند و همیشه احساس حقارت و کمبود می‌کند و این کمبودها یکسره آزارش می‌دهند و هر چه هم که به چیزهای بالاتر برسد، هیچ وقت او را آرام نمی‌کند. یعنی هیچ وقت فکر نمی‌کند چقدر خوشبخت‌‌تر از دیگران است و نمی‌تواند این را ببیند. دائماً روحش احساس گدایی می‌کند، چون اساساً قرار بوده با بی‌نهایت پیوند برقرار کند؛ اما با بی‌نهایت پیوند برقرار نکرده و ناراضی است و این نارضایتی دائماً او را اذیت می‌کند. پس اگر کسی ارزش خودش را شناخت و فهمید که انسان یعنی چه و فهمید که خانم یا آقا یا حیوان نیست، بلکه اینها بخشی از وجود اوست، آرزوهایش فراتر از جنسیت می‌رود. اگر فراتر از جنسیت رفت و چینش آرزوها و معشوق‌هایش را درست انجام داد، در این صورت از جنسیتش هم خیلی لذت می‌برد. بنابراین، اگر ازدواج کند یا نکند، بچه‌دار باشد یا نباشد، کمالات پایینی اش در هر سطحی باشد، او انسانی کاملاً آرام و شاد است. امّا اگر نتواند از اول، آن عشق حقیقی را پیدا کند و آرزوهایش را درست و منطقی چینش و مهندسی کند، از هیچ کدام از کمالات پایینی‌اش هم لذت نمی‌برد. مثلا اگر در بخش کمالات «انسانی و عقلی» به درجه دکترا هم رسیده باشد، نمی‌تواند از آن، لذت ببرد.یا این که خیلی از افراد آرزوی قبولی کنکور را دارند تا بتوانند درس بخوانند و دانشگاه بروند. می‌بینیم که به این آرزویش هم رسیده؛ ولی نه تنها خوشبخت و آرام و شاد نیست؛ بلکه از نظر فکری داغون است. ازدواج هم که می‌کند همین طور است. پس در مباحث انسان‌شناسی یک بحث مفصلی داریم در بحث تنظیم آرزوها و تمناها که اگر انسان روحش را تربیت نکند، روحش هرزه می‌شود، یعنی چنین آدمی هر چه دارد، باز هم گدا و فقیر است. بنابراین، انسان اول باید آرزوهایش را تنظیم کند و این‌ هم در سایه خودشناسی به دست می‌آید. «آرزوهای دور و غیر منطقی»غم آور بوده و عقل را ضایع می­‌کند با توجه به مقدمه فوق، به سراغ اصل فرمول‌هایمان برویم. اولین فرمول از امیرالمؤمنین علیه‌السلام است که فرمودند: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَاللهَ إنَّ الأملَ یُذْهِبُ العقلَ= بدانید ای بندگان خدا! آرزوها عقل شما را از بین می‌‌برد». آدمی که دائماً درگیر آرزو است، عقلش خوب کار نمی‌کند. چون نسبت به آن موردی که آرزو دارد، شیفتگی پیدا می‌کند و به منطقی بودن و نبودنش توجه نمی‌کند. علاقه و شیفتگی انسان به یک چیز، او را کر و کور می‌کند، یعنی فقط می‌گوید من می‌خواهم به این چیز برسم. می‌گوید من این گوشی را می‌خواهم؛ این اتوموبیل را می‌خواهم؛ این خانه را می‌خواهم؛ این لوستر را می‌خواهم؛ این مبل را می‌خواهم؛ این فرش را می‌خواهم؛ فلان کس را می خواهم. این خواستن ها موجب می شود که انسان قدرت تفکر و تعقلش را از دست بدهد و نتواند خوب فکر کند که آیا واقعاً این مصلحتش هست و به سودش هست یا ضررش.  ببینید عشق نمک زندگی است و خوب است؛ ولی عشق هم باید عقلانی باشد. اگر عشق را عقلانی نکنید، نمی‌ماند. برای همین 80% عاشقان نسبت به معشوقشان به تنفر می‌رسند. چون با آن ریاضی برخورد نکرده‌اند. یعنی حواسشان نبوده که عشق یک موجود زنده است. مثل گُل، ماهی، یک حیوان، عشق یک موجود زنده است و ریاضیات و قاعده و فرمول دارد. اگر نفهمی که این چطوری می‌ماند و چه رفتاری باید با آن داشته باشی، از دست می‌رود و به تنفر می‌انجامد. پس باید کنترل شده سراغ آرزو بروید. برای مطالعه بحث مرتبط و مکمل با این بخش، بحث جذاب «مهندسی آرزوها» را مطالعه بفرمایید.   آرزوها، وعده دروغ می دهند «وَ یُكَذِّبُ الْوَعْد= وعده دروغ مى‌­دهد». آرزوهای غیر منطقی، هم دروغ زیاد به تو می‌گویند و هم دروغگویت می‌کنند. وقتی شما آرزو داری به چیزی برسی، مجبوری برای رسیدن به آن، خیلی به خودت دروغ بگویی. عاشق چیزهایی می‌شوی که دست نیافتنی هستند. چیزهایی را می‌خواهی که هرگز به آن نمی‌رسی و اصلاً مصلحت تو در آن نیست؛ ولی هوسش را می‌کنی. یکی از خصوصیت‌های شخصیت جاهل این است: «رَغْبَتُکَ فِی الْمُسْتَحیل مِن اَعظَمِ الْجَهل= آدم جاهل، عاشق چیزهایی می‌شود که به آن نمی‌رسد». یعنی هوس چیز‌هایی را می‌کند که دست‌یافتنی نیستند، رغبت می‌کند به چیزهایی که امکان به دست آوردنش را ندارد؛ ولی این کار را می‌کند. انسان با آرزوها خیلی سروکار دارد. یعنی یکسره به بقیه دروغ می‌گوید. چون می‌خواهد به آرزویش برسد. مثلاً می‌خواهد با کسی ازدواج کند، مجبور است در موردش دروغ بگوید که طرف مقابل قبول کند که با او ازدواج کند. با وجود اینکه می‌داند طرف مقابل، کسی نیست که بشود عشق پایدار با او داشت. ولی به خودش دروغ می‌گوید. پس آرزوها به تو وعده می‌دهند. اما عمل و وفا نمی‌‌کنند و خود آدم هم یواش یواش همینطور می‌شود. یعنی به آدم‌های دیگر، وعده می‌دهد و عمل نمی‌کند و دیگران را هم سر کار می گذارد. زنش، فرزندش، شوهرش، خواهر و برادر و دوستان خودش و همه را درگیر هوس‌های خودش می‌کند. آرزو، عامل غفلت و گمراهی انسان است «وَ یَحُثُّ عَلَى الْغَفْلَ= غفلت بسیار به بار مى‌آورد» آرزو انسان را به غفلت از خود حقیقی‌اش، غفلت از ابدیتش، غفلت از فلسفۀ زندگی‌اش، غفلت از بخش‌های حتی دنیایی­‌اش تشویق می‌کند. ما چقدر مردانی در این جامعه داریم که به خاطر هوس‌های مختلفی که دارند، زندگی‌شان از هم می‌پاشد. چون یکسره هوس و آرزوهای دست‌نیافتنی برای خودشان بافته اند و می‌خواهند به آنها برسند. با تداوم این وضع، به جایی می‌رسند که یک موقع می‌بینی ناموسش را از دست داده، یا بچه‌اش از دست رفته‌است. حتی از خودش هم غافل می‌شود. وقتی به خودش نرسد، چطور می‌تواند شادی و آرامش داشته باشد. گفتیم در خصوصیات دنیایی دو چیز شرط اصلی هستند: "شادی و آرامش". آدمی که نمی‌تواند شاد و آرام باشد، یعنی مریض است. او هم دنیایش را از دست می‌دهد، هم آخرتش را. چون در دین آمده که برای هر دفعه غمی که شما می‌خورید، معصیتی به پای شما نوشته می‌شود. فقط زنا و شراب و قمار و دزدی که گناه نیست. یکی از گناهان، مقایسه ی وضع خود با دیگران و چشم و هم‌چشمی و در نتیجه، غصه خوردن و احساس حقارت کردن است. اینها همه معصیت هستند. مثل بقیه معصیت‌ها، جرم این معصیت‌ها هم بدتر از زنا و شراب و قمار و چیزهای دیگر است. زندگی باید شاد باشد. اما او تحت عنوان این آرزوها یکسره شادی خودش و خانواده‌اش را نابود می‌کند. خیلی موقعیت‌ها دارد، ولی نمی‌تواند از آنها استفاده کند. آرزوها، حسرت آور و فریبنده هستند «وَ یُورِثُ الْحَسْرَة= و حسرت بر جاى مى‌گذارد». یکی از آفت‌های این جور آرزوها این است که دائماً حسرت و حقارت و کمبود دارد. دائم می‌گوید این را ندارم، آن را ندارم. این آدم به خیلی از آرزوهایش هم نمی‌رسد. «فَاكْذِبُوا الْأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرُور= پس، آرزو را دروغ بشمارید كه آرزو فریبنده است». آرزوهایتان را تکذیب کنید. اگر هوس‌های مختلف سراغ شما آمد، آنها را کنار بگذارید و تکذیبش کنید، چون فریبنده هستند. شوهر می‌‌گوید تو قشنگ هستی، من از تو خوشم می‌آید، قیافه‌ات خوب است. من از تو راضی هستم؛ اما زن می‌گوید: «نه؛ من باید بروم عمل کنم». آرزومند، گناهكار بوده و یکسره در غم است «وَ إِنَّ صَاحِبَهُ مَأْزُورٌ= و آرزومند، گناهكار است». آدم آرزومند گناهکار است و وزر و وبال زیادی دارد. چون مثل یک آدم بی‌جنبه و گدای بی‌شخصیت، یکسره هوس‌های طبیعی دارد. یک سره، هوس های «جمادی، یا گیاهی، یا حیوانی، یا علمی» دارد. این اگر از اول، خودش را با یک بی‌نهایت وصل می‌کرد، با همۀ قشنگی‌ها، زیبایی‌ها و کمالات، اصلاً یک شخصیت قدرتمند و ثابتی پیدا می‌کرد که هرزه‌دل نمی‌شد. یعنی اینطور نمی‌شد که هر چیزی بتواند بر او غلبه کند. نمی‌گفت که این را می‌خواهم، آن را می‌خواهم، این را بخرم، آن را بخرم.بعضی از این افراد، یکسره در اینترنت و جاهای دیگر می‌گردند، ببینند کجا چی هست تا برود آن را تهیه کند. حاصل آرزوها، افسوس و نابودی است امیرالمومنین علیه‌السلام نیز می‌فرمایند: «حَاصِلُ اَلْأَمَانِیِّ اَلْأَسَف= حاصل آرزوها، افسوس است »، نتیجۀ آرزوهای باطل افسوس است. ما آرزوهای خوب و معقولی داریم که انسان می‌تواند به آنها برسد؛ اما باید دقت کند که اینها یک وسیله هستند برای ارتباط با بی‌نهایت، ارتباط با خود اصلی‌. برای شادی و آرامش کودک عزیز روانت، و من اصلی‌ات. یعنی اگر حواست نباشد، خود اینها هدف می‌شود و خطرناک خواهند بود. آرزو هدف نیست، ولی کسی که به آن، به صورت هدف نگاه می‌کند، گیر است و همیشه تأسف‌ها و حسرت‌های مختلف دارد. «وَ ثَمَرَتُهُ اَلتَّلَف» ثمره‌ آرزوها این است که انسان نابود می‌شود. یعنی سرمایۀ جاودانی و حیات ابدیش را از دست می‌دهد برای این که مثلاً دو تا خانه داشته باشد، یک باغ داشته باشد و...... اگر قرار است آدم آرزویی بکند، باید بهشتی را آرزو کند که واقعیت داشته باشد و جاودانه و ماندگار باشد و حسرت نداشته باشد. ممکن است موقع مردن، خیلی چیزها داشته باشد؛ ولی نمی‌تواند هیچ کدام را با خودش ببرد. پس انسان باید آرزوها را مدیریت کند. از موانع شکر، دنبال کردن آرزوهای غیر منطقی است امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «تَجَنَّبُوا الْمُنَى فَإِنَّهَا تُذْهِبُ‏ بَهْجَةَ مَا خُوِّلْتُمْ= از آرزوها بپرهیزید که شادی نعمتهایی را که داده شده‌اید را از بین می‌برند». آرزوها لذت و جلوۀ نعمت‌هایی که خدا به شما داده را از بین می‌برند. یعنی گاهی افراد، چیزهای خوبی دارند که می‌توانند از آنها لذت ببرند؛ مثلاً امنیت دارند، یا کسی الان سر خانه و زندگی­‌اش است، بچه دارد، شکمش سیر است، وقت دارد، استعداد دارد، خیلی چیزهاست که می‌تواند از آن لذت ببرد؛ ولی چون درگیر آرزوها و هوس‌های زیاد است، همان چیزهایی که خدا به او داده را هم قدر نمی‌داند و اصلاً شکرش را به جا نمی‌آورد و از آنها لذتی نمی‌برد. شکر، نعمتی است که اگر سراغ کسی آمد، به هیچ وجه آرامش ذهنی و شادی و متانتش را از دست نمی‌دهد. شکر، انسان را خیلی قوی می‌کند. شکر، یک جور واکسینه کردن است. وقتی شکر را به خودت تزریق کردی، شیطان دیگر نمی‌تواند به سراغت بیاید و خاطرات گذشته، به هیچ وجه اذیتت نمی‌کند. علت این که بعضی افراد، خاطرات گذشته پرحسرت‌ آنها را می‌کشد یا دلشوره‌هایی برای آینده دارند، این است که ناشکر هستند. خداوند اینقدر نعمت به کسی می‌دهد که با گذشته ی خیلی بد یا آینده‌ای که شاید نمی‌داند چیست، بتواند همیشه آرام و شاد باشد. اما وقتی تو شکرت را از دست دادی، حتی از همسر خوبت نمی‌توانی لذت ببری، دائم از او ایراد می‌گیری و خوبی‌هایش را نمی‌بینی و فوائد وجودیش را نمی‌بینی، فقط بدی‌هایش را می‌بینی. این نکته خیلی مهم است و در ذهن‌تان باشد که هوس‌بازی‌ها نمی‌گذارد انسان از آنچه که دارد، راضی باشد. مثلاً پدر و مادرها یکسره هوس‌های خودشان را به فرزندشان تحمیل می‌کنند و می‌گویند تو باید درس بخوانی؛ تو باید دکتر بشوی؛ تو باید مهندس بشوی؛ تو باید نمره‌ات 20 باشد. این بچه 19 هم که می‌گیرد، از ترس پدر و مادر، دائما غصه می‌خورد که الان من چطوری بروم خانه بگویم 19 شدم؟ چطوری بروم به پدرم بگویم 18 شدم؟ این پدر نادان فرزندش را خُل می‌کند. خود پدر و مادر هم باعث می شوند، یک عالم هوس‌هایشان را به خانواده‌ تحمیل ‌کنند. به زنش، فرزندش، شوهرش. با چنین وضعی، اصلاً نمی‌تواند از آن وضعیتی که دارد، لذت ببرد. می‌فرماید: «وَ تَسْتَصْغِرُونَ بِهَا مَوَاهِبَ اللهِ تَعَالَى عِنْدَكُم‏= و به خاطر آن آرزوها، موهبتهای خداوند به خودتان را کوچک می­‌شمارید». یعنی خدا به شما نعمت‌های عظیمی می‌دهد، مثل نعمت‌های ابدی، جاودانه، انسانی و ماندگار؛ اما قدرش را نمی‌دانید و آنها را کوچک می‌شمارید؛ چون درگیر کمالهای جمادی یا گیاهی هستید. در روایت داریم هیچ حسرتی در روز قیامت بالاتر از این نیست که انسان می‌توانست در دنیا شب و روز با خود خدا رابطۀ شخصی داشته باشد. اما چون دردنیا با خدا این رابطه را نداشته، در آنجا هم خدا با او یک کلمه حرف نمی‌زند. این همان است که قرآن می فرماید:« وَلَا یُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ= و خدا با آنها در روز قیامت، صحبتی نمی‌کند و حتی به آنها نگاه هم نمی‌کند». یعنی هر چه صدا می‌کند، هیچ کس نمی‌شنود. همچنین یکی از بدترین شکنجه‌ها این است که ما آن طرف با کری محشور می‌شویم. هیچ کس صدای ما را نمی‌شنود. چون در دنیا کر بودیم. همانطور که آیه قرآن است: «أَتَتْكَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ كَذلِكَ الْیَوْمَ تُنْسى[1]‏= بدین گونه آیات ما برای تو آمد و همه را به فراموشی سپردی، و امروز هم تو فراموش (و بی‌بهره) خواهی شد». می‌فرماید این همه نعمت به پایت ریختم، این همه عشق پایت ریختم و بهترین بندگانم را برای تو فرستادم؛ اما کشته شدند و خونشان ریخته شد به خاطر تو. اما تو من را فراموش کردی، امروز هم من تو را فراموش می‌کنم. باید بدانی که خدا تو را برای (لا اله الا الله) آفرید، یعنی رسیدن به بی‌نهایت، یعنی شبیه خودش شدن، یعنی مثل خودش بشوی که هر چه را اراده کنی خودت آن را بیافرینی، بفهم برای چه به این دنیا آمده ای. فرمولش این است که شما باید آرزوهای چهارگانه را براساس آرزوی اصلی‌ات تنظیم کنی. یعنی اگر چیزی تو را از رسیدن به آن مقام انسانی باز می‌دارد، هوس‌ات را کنار بگذار. اگر هوس‌هایت کمک می‌کنند که تو در بخش عشق، قوی‌تر بشوی، خوب است؛ ولی اگر قرار است تو را از خانواده‌ات دور کنند، نه. ما باید خودمان را بشناسیم و آرزوهایمان را به قیمت خودمان انتخاب کنیم. آرزوهای هر آدمی قیمت یک آدم را مشخص می‌کند. نوع هوس‌ها، دغدغه‌ها و آرزوهای هر انسانی می‌فهماند که او الان در مرحله جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی یا انسانی است. پس آرزوهایت را بشمار. قرآن سه آرزو را در رأس همۀ آرزوها قرار داده و می‌گوید اگر اینها در رأس همۀ آرزوهایت بود، آرزوهای  پایینی‌ات هم مبارک و قشنگ و ماندگار خواهند بود. آرزوهای جمادی، گیاهی و حیوانی. آنها هم خیلی خوب هستند. ولی این سه تا را بگذار در رأس آن آرزوهایت که همه مبارک باشد. اگر می خواهی با کار اقتصادی جهنم نروی، اگر می خواهی داغون و تحقیر نشوی، این سه عشق انسانی را در رأس همه عشق‌هایت بگذار: اولین عشق) اولین عشق، «الله» است. یعنی «لا اله الا الله» را جدی بگو. وقتی می‌گویی «لا اله الا الله» یعنی من دلبر و معشوقی غیر از خدا ندارم. وقتی می‌گویی: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له» راست بگو که شهادت می‌دهم که من دلبر و معشوقی غیر از خدا ندارم. معشوق یکتایی است که حریف ندارد. دومین عشق) دومین عشق، «اهل بیت» هستند. نگذار رابطه‌ات با آنها خراب بشود. چون تو هم در دنیا و هم در نظام جاودانه، به زندگی با خانواده اصلیت احتیاج داری.. سومین عشق) «جهاد در راه خدا»، یعنی تلاش‌هایت را به خدا بفروش. تلاش کن که حیات انسانی پیدا کنی، تلاش که جاودانه باشی. «فِیمَا وَهَّمْتُمْ بِهِ أَنْفُسَكُم‏= و با خیالپردازی درباره آرزوها حسرتها, به دنبال شما می‌آیند». در قول‌هایی که به خودتان دادید و توهّم کردید، در خیالبافی‌هایی که کردید و به خودتان قول دادید، وقتی که ببینید نتیجه‌ای ندارد، دچار حسرت می‌شوید. پس اگر نتوانید آرزوهایتان را کنترل کنید، یکسره به خودتان و به دیگران، قول‌های غلط یا دروغ و وعده‌های خیالی زیادی می‌دهید. از لذت‌هایی که دیگران ندارند و تو داری، نمی‌توانی لذت ببری؛ از نعمت‌هایی که دیگران ندارند، تو نمی‌توانی لذت ببری. آدم هوس‌باز و آدمی که دائما آرزو دارد، آدمی که نمی تواند شادی‌هایش را تنظیم کند، هیچ کس و هیچ روانپزشکی نمی‌تواند به او کمک کند. قا/130 موانع شادی/ آرزو و تمناها/شکر آرشیو مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب  [1] . سوره طه/ آیه 126.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10015
زمان انتشار: 19 فوریه 2019
|
فقط تا 30 بهمن ماه فرصت دارید

فقط تا 30 بهمن ماه فرصت دارید

به مناسبت ایام الله دهه فجر فروشگاه مؤسسه منتظران منجی کلیه آثار مکتوب و دیجیتال استاد محمد شجاعی را تا 50 درصد تخفیف به صورت آنلاین عرضه می‌کند. مهلت خرید آثار از 12 الی 30 بهمن ماه 97  برای خرید، روی لینک زیر کلیک کنید.  https://www.montazerstore.ir 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10014
زمان انتشار: 12 فوریه 2020
| | |
موضوعیت «منجی آخرالزمان» در غرب

موضوعیت «منجی آخرالزمان» در غرب

از جمله چیزهایی که به طور شگفت‌انگیزی بعد از انقلاب اسلامی مطرح شد، مسئله «منجی آخرالزمان» است که همان مسئله امام زمان (علیه‌السلام) است. دشمنان ما هم این مسئله را مطرح کردند. مثلا در سال 1979 که انقلاب صورت گرفت، سال بعد 1980 فیلم «مردی که آینده را دید»، توسط آمریکا ساخته شد.

موضوع فیلم پیشگویی‌های یک فیلسوف، کشیش و پزشک مسیحی به نام «نوستراداموس» است که ایشان از 400 سال پیش، حوادث جهان را پیش‌بینی کرده و تمام دنیا شخصیتهای سیاسی، نظامی به پیشگویی‌های او توجه داشتند. در نسخه اصل این کتاب، داموس چند پیشگویی کرده. یکی این که در ایران شاهی می‌آید و آن را معرفی می‌کند. بعد از ذکر تاریخ می‌گوید که شخصی به نام «ایمان بزرگ» می‌آید و با این شخص مبارزه و انقلاب ایجاد می‌کند. در حالی که باور به انقلاب ایران برای خود آمریکایی‌ها و دشمنان مردم ایران هم امکان پذیر نبود. چون می‌گفتند: ایران دست ماست و امکان ندارد کسی بتواند از ما بگیرد. ولی از طرفی ترس هم داشتند. چون بیشتر پیشگوئی های این شخص درست از آب در آمده بود.  نکته مهم دیگر این که داموس می‌گوید: بعد از آمدن ایمان بزرگ، پسر پیغمبر اسلام از مکه ظهور می‌کند. تصریح این قضیه خیلی مهم است. از اینجا شد که به این مسئله به صورت جدی توجه شد. دهها فیلم سینمایی آخرالزمانی با یک هجمه و اجماع جهانی علیه انقلاب اسلامی که مقدمه آمدن پسر پیغمبر اسلام هست، ایجاد کردند و در سراسر دنیا پخش کردند. اینها در نابودی امام زمان (علیه السلام) جدی هستند. خودشان هم اعلام کرده اند که حمله به افغانستان و عراق یک بهانه‌ای بود برای جلوگیری از ظهور و نابودی پسر پیغمبر اسلام. انقلاب اسلامی آنها را تکان داد که آن افکار خبیثی که در نهادشان داشتند را زودتر رو کنند، ولی جدای از این قضیه، مسئله منجی‌گرایی، توجه به موعود جهان، آینده‌نگری و به وجود آمدن یک رشته از علوم در دانشگاه‌ها به نام «آینده‌پژوهی» خودش یک داستانی شد به وسیله انقلاب اسلامی که الان در دنیا معروف است. پس جدا از رشد اسلام و تشیع در جهان، مسئله وجود مقدس امام زمان (علیه السّلام)، منجی عالم در دنیا به شدت مطرح شد و دنیا به این سمت رفت. این معجزه انقلاب اسلامی است. چون مأموریت انقلاب اسلامی تغییر تاریخ و مقدمه‌سازی ظهور است. پس این انقلاب اگر قرار باشد پیروز بشود و محصول بدهد، باید توجه به امام زمان (علیه السّلام) و منجی عالم را در دنیا رواج بدهد و نیز به خسته شدن مردم از مکاتب مختلف و سیاستهای جهانی توجه بدهد. دیگر دوران مکاتب ماتریالیستی، صهیونیستی، سوسیالیستی، کاپیتالیستی، امپریالیستی تمام شده. بنابراین، آن موج ایجاد شده در کل عالم نسبت به مقوله معرفت، دین، اسلام، خدا، قرآن، تشیع و امام زمان (علیه السّلام)، یک مقوله رو به رشد با سرعت غیرقابل کنترل است. یک سرعت فوق‌العاده زیاد که موجهای زیادی هم داشت. نمونه‌اش بیداری اسلامی است که چه حجم زیادی تحول در جهان ایجاد کرد. هر چند استکبار و غربیها سعی کردند آن را کنترل کنند. آن صحنه‌ای از فساد، تباهی و غفلتی که شما در دنیا و حتی در کشور خودمان می‌بینید، یک باطن نورانی و معنوی دارد و شما به زودی زود، شاهد یک تحول بزرگ جهانی در این رویه پر از فساد خواهید بود که در یک لحظه خدا از آن پرده‌ برمی دارد و شما خواهی دید  که دنیا همه‌شان نورانی و معنوی بود. اربعین حسینی ماکتی زیبا از تحول جهانی برای ظهور است بحث اصلی من این است که ما به این سمت حرکت می کنیم و دنیا برای مسئله ظهور امام زمان (علیه السّلام) آماده می‌شود. نمونه کوچک این قضیه که در واقع اصلی‌ترین نمونه هم است، یک ماکت کوچی به نام «اربعین حسینی» است. حالا نشانه‌هایش چیست؟ اربعین، یک حقیقت قابل انکار نیست. مردمی که به این سمت می‌آیند، اجبار و زوری ندارند. همه حول محور یک امام معصوم به زیارت و راهپیمایی می روند.  حماسه بزرگ اربعین یک انقلاب بدون خونریزی و یک انقلاب جهانی است. انقلاب کشوری نیست که بگوییم در یک کشور انقلاب شده، بلکه نزدیک به 30 میلیون از مردم با زبان های مختلف حضور دارند. این گردهمائی و تجمع  را چگونه می توان تحلیل کرد؟ برگرفته از مباحث «مقام عرشی حضرت زهرا س» جلسه 14 آرشیو مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10012
زمان انتشار: 30 ژانویه 2019
| |
عبادتی که به عبودیت منجر نشود، ارزشی ندارد

شرح زیارت عاشورا، جلسه 16، 80/10/08

عبادتی که به عبودیت منجر نشود، ارزشی ندارد

بین عبادت و عبودیت تفاوت وجود دارد. خدا از ما عبادتی را قبول می کند که به عبودیت منجر شود؛ و گرنه شیطان هم حاضر به عبادت خدا شده بود؛ اما خدا از او عبودیت می خواست. گاهی ما عبادتهایی را انجام می دهیم که خودمان دوست داریم،  اما اینها عبادتهایی نیست که خداوند تبارک و تعالی می خواهد.

زمانی که خداوند تبارک و تعالی حضرت آدم را خلق کرد، فرشته‌ها به خاطر محدودیت درک شان، این سوال برایشان پیش آمد که خدایا! آیا کسی را می آفرینی که خون بریزد و فساد کند؟ خداوند فرمود: من چیزی می دانم که شما نمی دانید. بعد که خداوند آدم را معرفی کرد، آنها فهمیدند و همگی سجده کردند. قرآن می فرماید: «فَسَجدَ الملائکة کُلُّهُم اَجمَعَون»[1] = همه فرشتگان سجده کردند». «اِلاّ اِبلیسَ اَبی اَن یَکوُنَ مَعَ الساجِدین»[2] = مگر شیطان که از همراهی با سجده کنندگان امتناع ورزید».  قرآن بلافاصله در سوره ی کهف توضیح می دهد که چرا شیطان سجده نکرد؟ «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ ۚ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا [3] = و (یاد آر) وقتی که به فرشتگان فرمان دادیم که بر آدم همه سجده کنید، و آنها تمام سر به سجده فرود آوردند جز شیطان که از جنس جن (دیو) بود. بدین جهت از طاعت خدای خود سرپیچید، پس آیا (شما فرزندان آدم) مرا فراموش کرده و شیطان و فرزندانش را دوست خود می‌گیرید؛ در صورتی که آنها شما را سخت دشمنند؟ ظالمان را (که به جای خدا شیطان را به طاعت برگزیدند) بسیار بد بدلی است». جنس شیطان از جن بوده که تخلف کرد، از فرشته‌ها نبود. چون فرشته ها به هیچ وجه تخلف نمی کنند. وقتی که شیطان دید خداوند اصلاً کوتاه نمی آید و سجده را باید انجام دهد. هم میخواست موقعیتش را پیش خدا حفظ کند و هم چون به مرحله قربی رسیده بود و با فرشته‌ها رفت و آمد می کرد، برایش سخت بود که بخواهد به آدم سجده کند. برای همین به خداوند تبارک و تعالی یک پیشنهاد می‌دهد و می‌گوید: خدایا! بیا با هم یک معامله کنیم؛ تو به من نگو که به آدم سجده کنم و من را معاف کن؛ من هم قول می‌دهم طوری تو را عبادت کنم که هیچ کس تا به حال، این طور تو را عبادت نکرده باشد؛ یعنی  می‌خواهد به خدا رشوه بدهد. خدا هم که احتیاجی به عبادت ندارد، می فرماید: نه؛ همین که گفتم. یا سجده کن، یا از بهشت بیرون برو! شیطان می گوید: سجده که نمی کنم. بعد خدا فرمود: «انّک رَجیم=تو رانده شده ای». او رانده شد و بیرونش کردند. در حدیث داریم، ۴۰سال قبل از خلقت آدم که خداوند تبارک و تعالی مجسمه آدم را ساخته بود، شیطان هر وقت مجسمه ای را می دید، می‌گفت: اگر خدا روزی به من بگوید سجده کن، من نمی‌کنم. برای همین قرآن می‌فرماید: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِینَ» [4]= و چون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنید، همه سجده کردند مگر شیطان که ابا و تکبّر ورزید و از فرقه کافران گردید.» یعنی از قبل هم کافر شده بود و نمی خواست در مقابل خدا سر تعظیم فرود بیاورد. بعضی افراد، می‌خواهند عبادت خدا را بکنند، اما خدا عبودیت می‌خواهد نه عبادت برخی از افراد، چون عبودیت ندارند که هر چه خدا گفت عمل کنند، بسیاری از دستورات خداوند تبارک و تعالی را زیر پا می‌گذارند؛ اما برای اینکه وجدان خودشان را راحت کنند، یک سلسله عبادت‌هایی را انجام می‌دهند که به دلشان بچسبد و خوششان بیاید و با نفس شان سازگاری داشته باشد. مثلاً خانم‌هایی که حقوق شوهرشان را رعایت نمی کنند، حجاب را رعایت نمی‌کنند، فیلمهای مبتذل در خانه شان هست، خودشان بدحجاب بیرون می‌ر‌وند. بعد، برای اینکه وجدان شان را راضی کرده باشند، نماز هم می خوانند و یک سفره ی حضرت ابوالفضل هم می اندازند و نذری حضرت رقیه هم می دهند. اما اینها هم سفره است و باز طبیعت در آن اجرا می شود. یعنی نوعی از عبادت را انتخاب می کنند که باز طبیعت در آن چاق و چله می شود؛ ولی به اسم عبادت، خودشان را ارضا می کنند. بنده به عنوان یک صاحب کار، حقوق مشتری را باید رعایت کنم. باید خمس و زکاتم را بدهم؛ اینها را نمی دهم و خون مشتری را در شیشه می کنم، بعد هم برای اینکه خودم را ارضا کنم، به مجلس امام حسین ۵۰۰ هزار تومان کمک می کنم. یا این که حقوق زن و بچه را رعایت نمی کنم؛ ولی نماز شب می خوانم و در سحر گریه می کنم و هیئت می روم. چون به قول شیخ انصاری رحمت الله علیه، بسیاری از عزاداری ها و گریه ها برای این است که ما خودمان را تخلیه کنیم و اعصابمان راحت شود و مشکل روانی مان حل شود. گاهی با یک تسبیح، دعا، روضه و ... خودمان را تخلیه می‌کنیم. خانمی هفت قلم آرایش می‌کند و در خیابان با این همه فسق و فجور به راه می افتد. بعد هم حرم امامزاده صالح در تجریش یا حضرت عبدالعظیم میرود. چادر سر می کند، زیارت می‌کند و بر می‌گردد. شخصی می‌گفت: من خانه ای را نقاشی می‌کردم. صاحب خانه، بساط فسق و فجور آورده بود. یکی از این دوستان شان دیر رسید. به او گفتند: آقا زود باش بیا! الان از دهن می‌افتد. گفت: بگذار من نماز عصرم را بخوانم، الان می‌آیم. یعنی به خدا می‌گوید، ای خدا! این چهار رکعت را بگیر و با آن عشق کن؛ اما بگذار به کارخودمان برسیم. برای جلوگیری از تحریک نفس لوامه وآرامش، آن چهار رکعت نماز می‌خوانیم و دو قطره اشک می‌ریزیم و صلوات می‌فرستیم و صدقه میدهیم. این عمل، شکل عبادت را از نظر ظاهری دارد؛ ولی عبودیت نیست. یعنی بندگی خدا نیست. یک مسکِن هایی است که خودمان به خودمان می زنیم و سر خودمان را کلاه می گذاریم. شیطان، در عبادات دخل و تصرف می کند شیطان وقتی می‌بیند که تو نمیتوانی دست از سر خدا و دینت برداری و اهل حرام و بدی هم نیستی و دائماً می‌خواهی با صور مقدس سر و کار داشته باشی؛ یک سلسله عبادتهای کلیدی را از تو می گیرد و به عبادتهای مستحب و سطحی مشغولت می کند. مثلاً تا ساعت ۲ نصف شب دعای کمیل می خوانی و نماز صبحت قضا می‌شود. نماز جمعه هم که واجب است، نمی روی. چون پیامبر(صلی‌الله‌وعلیه‌وآله‌وسلم) میفرماید: اگر کسی حتی بعد از من هم بدون عذر نرود، نفرینش کرده ام. بعد می بینی که حاضریم تا ساعت ده صبح، دعای ندبه بخوانیم و سر قبور شهدا در بهشت زهرا هم برویم. یعنی شیطان کار را خراب کرده وخودش به دستور خودش برای ما عبادت تنظیم می‌کند. می‌گوید: خوب! حالا اگر می خواهی، عبادت انجام دهی، این هم عبادت؛ برو این کار را انجام بده! شهوت یکی از این کارها را در دل ما می‌اندازد و همان کار و دیگر خیلی چیزها درست نیست. طرف خانه اش ۲۰ سال است هیئت می اندازد، اما جنس می خواهد به مردم بفروشد، دروغ می گوید و کلک می زند. خداوند، سر هیچ واجب و حرامی معامله نمی کند خداوند تبارک و تعالی این امتحان را از ما می‌گیرد و می‌گوید واجبات را رعایت کنید و محرمات را ترک کنید. این در درجه اول است. این چیزی است که از ما می خواهد و حقوقش را هم مشخص کرده و کوتاه هم نمی آید. ولی شیطان آرام بخش به آدم می زند که دیگر عذاب وجدان نداشته باشد. یعنی متوجه درگیر شدنش با خدا نشود و ننگ مخالفت با خدا، و رسوایی مخالفت با خدا او را نگیرد. مثلاً ما مجالس آن چنانی شرکت کنیم که در آن فسق و فجور انجام می‌شود و دل امام زمان خون می‌شود. حتی اگرخود ما، امام زمان (علیه السلام) را تصور کنیم، شرم مان می آید که در آن مجالس حاضر شویم. بعد شب می‌آییم، دو جزء قرآن برای امام زمان میخوانیم و نماز امام زمان می‌خوانیم و خودمان را این طوری تخلیه می‌کنیم. همینطور شیطان نمی‌گذارد که انسان از گناهان و مخالفت‌هایی که در گذشته با خداوند داشته، توبه صدیق و واقعی کند. باید وجوهات شرعی را پرداخت نمود شیطان همان کاری را که با خدا می خواست بکند، سر ما پیاده می‌کند. خمس واجب شرعی است. امام زمان (علیه‌السلام) می‌فرماید: خدا لعنت کند کسی را که درهم و دیناری از پول ما در دستش بماند. کسی خمس ندهد، هزار و یک جور گرفتاری و مشکل برایش پیش می آید. مالش را دزد می برد، خودش تصادف می کند وپشت سر هم ضرر می کند. بعد هم سفره ی  حضرت ابوالفضل(علیه السلام) می اندازد. مبلغی به خانه سالمندان، یا به فقرا کمک می کند. ارفاقات این طوری انجام می دهد، تا خودش را تخلیه کند. انسان نباید روی گناه، اصرار داشته باشد و با خدا درگیر شود حضرت می‌فرماید: به خدا قسم، وقتی شما اصرار روی یک گناه دارید، هیچ یک از عباداتتان پذیرفته نیست. انسان باید در حالت تعادل به جایی برسد که ببیند که روی هیچ گناهی اصرار ندارد. ما همه گناه می‌کنیم؛ حتی قرآن وقتی متقین را توصیف می‌کند، می‌فرماید: «اذا فعلوا فاحشة، اَو ظَلموا انفسهم»[5] = متقین ممکن است کار ناشایست مرتکب شوند و ظلم به نفس کنند، اما بلافاصله استغفار و جبران می‌کنند». ما نباید گناه را با خودمان نگه داریم و حفظش کنیم. نباید فسق و فجور و همه کارمان را انجام دهیم، بعد هم خودمان را ارضا کنیم؛ این توجیه بردار نیست. مثلاً بگوییم؛ حالا بگذار این کانال ماهواره را ببینم. اینترنت بروم و فلان چیز را ببینم. توجیه می‌کند که اینترنت برای علم آموزی خوب است و امروزه باید با مسائل روز آشنا شویم و هزار توجیه دیگر که می‌کنیم. بعد هم بلند می‌شویم، یک استغفرالله می‌گوییم و وضو می‌گیریم و تسبیح حضرت زهرا می‌گوییم و می‌خوابیم. صبح هم با یک اعصاب راحت و وجدانی که با عبادت شیطانی راضی اش کردهایم، بلند می شویم و سر کار می‌رویم. اصل قضیه این است که نباید درگیری بین ما و خدا وجود داشته باشد. اگر شهوتی بر ما غلبه کند و انسان گناهی مرتکب شود، باید سریع توبه کند. قرآن میفرماید: اگر انسان ندانسته گناهی کرد، باید توبه کند. اما نباید  برنامه ریزی کند و بگوید: خدایا من این قسمت از واجبات را انجام نمی دهم، همین چهار رکعت نماز را هم که می خوانم، باید خیلی ممنون باشی. مکانیزم روح مثل بدن است. الان هم که به عنوان روح در دنیا هستیم، اگر فساد و بیماری از یک جا وارد شود، همه چیز را خراب می‌کند. بنابراین، انسان باید همیشه تلاش کند که روابطش با خداوند تبارک و تعالی به حالت تعادل برسد. یعنی نسبت به هیچ واجبی کوتاهی نکند و به هیچ محرمی هم سهل انگاری نکند.  انجام فسق و فجور با داشتن ولایت در دل، هماهنگی ندارد ائمه به سخنرانان و علما و خطبا می‌گویند: «وَلا تَغُرّوهُم بنا» = مردم را به ما مغرور نکنید». مبادا لوس شوند و فکر کنند، هر کاری دلشان خواست می‌توانند بکنند، بعد ما هم به دادشان می‌رسیم.  حضرت امام صادق(علیه السلام) فرمود: برزخ تان پای خودتان است. اگر قیامت دست شما به دست ما رسید، ما کاری برای شما می‌کنیم.[6] شما زمانی می‌توانید آرامش اعصاب داشته باشید که وقتی در سابقه‌ات بگردی، گناهی پیدا نکنی. البته بعضی از گناهان یواشکی خودشان را غالب می‌کنند و آدم بعد از پنج شش سال تازه می‌فهمد که کارهایش چقدر گناه بوده و بعد از آنها، استغفار می‌کند. خود انسان باید به یک تعادل برسد که همین الان و در وضع کنونی با خدا درگیر نباشد. اگر چیزی حرام است، تمامش کند و بگوید؛ حرام است و انجام ندهد. از هیچ کس جز خدا هم حساب نبرد. وقتی هم گفت که چیزی واجب است، واجب است دیگر، اینقدر گرفتاری و درد سر و معطلی ندارد، باید انجامش بدهد. پس دقت کنید. ما خودمان برای خودمان عبادت می‌بافیم. می نشینیم برنامه عبادی می‌ریزیم و عبادتهایی می‌کنیم که با نفس چرانی مان مشکلی نداشته باشد و برخوردی نکند.  نباید کارهای واجب و خیر را با وسوسه شیطان ترک کرد  شیطان گاهی همه چیز را گَند می زند، بعد می گوید: برو خجالت بکش! این چه نمازی است که می خوانی! این که نشد. تو اینقدر غرق گناهی و معصیت می کنی! چه نمازی؟ چه روزه ای؟ این نماز و روزه به درد نمی خورد! ول کن! تا فکرِ ترک کردنِ امورِ واجب آمد، باید بدانیم که این همان چیزی است که شیطان می خواهد. در حمله از عقب، شیطان چنان گذشته و گناهان ما را به رخ ما می‌کشد، که ما خجالت بکشیم و با خدا آشتی نکنیم. البته ما باید بگوییم به تو هیچ مربوط نیست. منم و خدا. «اَللهُمَ اِن کانَ ذَنبی عِندکَ عَظیما فَعفوُکَ اَعظَمُ مِن ذَنبی»[7] = خدایا اگر چه گناه من نزد تو بزرگ است؛ اما عفو و بخشش تو بزرگتر از گناه من است». با خدا کنار می‌آییم و در دهان شیطان میزنیم. یکبار هم یک سلسله از واجبات را از ما می‌گیرد و یک سلسله محرمات را به ما تحمیل میکند و با یک سلسله از عبادات ما را تخلیه میکند. این پیام که فلان کار از واجبات و کارهای خیر را ترک کن، مال خدا و فرشته‌ها نیست، حتماً مال شیطان است. حتی اگر در غالب حرف های مقدس تحمیل شود. یعنی شما فکر های مقدس میکنی و میگویی: ما که آدم حسابی نیستیم و این کار را انجام می‌دهیم. سر خودمان را کلاه می‌گذاریم، کار ما از بیخ خراب است. فلان حرام را دارم انجام می‌دهم. بگذار با خدا ریا کاری نکنیم. ما که نمی توانیم آدم حسابی بشویم، پس این چهار رکعت نماز را ول کن. این همان چیزی است که شیطان می خواهد. همیشه و در هر حال،  باید دستورات خداوند را انجام داد هر وقت به یک جایی می‌رسی که می دانی وظیفه ات این است که کاری را انجام دهی، به خدا نگو؛ خدایا بی خیال شو! حالا این کار را انجام می‌دهم. فقط دنبال بهانه هستیم که نفسانیت خودمان را انجام دهیم. شما نگاه کنید، شب نیمه شعبان، بعضی ها ترانه های مبتذل می گذارند و می‌گویند، تولد امام زمان است. یعنی خودش را به اسم تولد امام زمان ارضا می کند و به شهوتش می‌رسد. خیلی وقتها به خدا می‌گوییم: خدایا از ما چه می‌خواهی؟ حجاب می خواهی؟ روضه می خواهی؟ برای امام حسین گریه می کنیم. حج می خواهی؟ می‌رویم. دیگر از جان ما چه می خواهی؟ ساعتهایی مال خودمان است. بگذار هر کاری دلمان خواست بکنیم. روزه می خواهی؟ برایت می‌گیریم. سحر تا افطار هیچی نمی خوریم؛ اما با پول زکات و خمس نداده افطار می‌کنیم. از افطار هم هر غلطی دلمان خواست می کنیم. به خدا می گوییم: خدایا تا این ساعت گفتی نخور، نخوردیم، دیگر ولمان کن! جبهه هم پیش آمد که رفتیم، دیگر ولمان کن! امام فرمود: اینکه کسی بگوید؛ خدایا من جنگ هم رفتم، وظیفه ام را انجام دادم، هر کاری الان بخواهم می کنم؛ نمی شود. «انّما یَتَقبّلُ الله من المُتَّقین»[8] = خدا فقط از اهل تقوی قبول می کند. از هر کس نمی پذیرد. ما باید تا پایان خط سالم بمانیم، تا پایان خط با خدا هیچ جا درگیر نشویم. با خداوند و فرشته‌ها و ائمه دوست باشیم. مگر دوستان ما نیستند؟ مگر دوستشان نداریم؟ مگر نمی خواهیم با آنها محشور شویم؟ کسی نمی تواند به پدر و مادرش بگوید، شما از من خواستید فلان چیزها را رعایت کنم و رعایت کردم. از این به بعد بگذارید دیگر رعایت نکنم. شما هر وقت رعایت نکنی، باز بی ادبی است، فرقی نمی کند. انسان باید همه ی ساعتها با والدینش مؤدب باشد. اگر بگوید من پنج روز مؤدب بودم، دو روز هم بگذارید بی ادب باشم؛ نمی شود. همان دو روز کار را خراب می کند.  رعایت حقوق خلق، واجب تر از  رعایت حقوق خداوند است خداوند می فرماید: اگر کسی می خواهد حقوق مرا رعایت کند، اول حقوق خلقم را رعایت کند. امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «اعظم حُرمهً مِنَ الکَعبه» [9]= حرمت مؤمن از کعبه هم بالاتر است. ولی ما به عرش خدا می چسبیم وهر کاری که دلمان خواست می کنیم. آقا می بیند که خانمش مریض است و خانواده الان به او احتیاج دارند؛ ولی به نماز جماعت می رود یا فلان کار خیر را انجام می دهد.  البته می رود که خودش را تخلیه کند. حضرت نماز می خواند، دیدند که یک دفعه نمازش را تند کرد. گفتند: آقا چه شده. حضرت فرمود: مگر صدای گریه بچه را نشنیدید. حالا ما می نشینیم  و کاری نداریم که بچه گریه می کند. از سجده بلند نمی شویم. این موارد  باعث می شود که شیطان بتواند خیلی از ما کولی بگیرد. یعنی دیگر نمی گوید؛ کار حرام انجام بده، با همین عبادتها، ما را از انجام وظایف مان می اندازد و دیگر ما به  امر شیطان عبادت می کنیم. خانم جلسه‌ای داریم که هر روز هم جلسه می‌رود؛ ولی  با مادر شوهر نمی‌تواند کنار بیاید. خانم به دفعات جلسه، کربلا و حج رفته؛ ولی پنج دقیقه با عروسش نمی تواند درست رفتار کند. خودش را با یک سفره و یک گریه ارضا می کند، بعد می آید در خانه شوهرش را اذیت می کند، به بچه اش نمی رسد و او را تربیت نمی‌کند. آقا نماز جماعت می رود و نماز جعفر طیار می‌خواند. دو ساعت بعد از اذان، به خانه می آید. همه منتظر او هستند و می‌خواهند غذا بخورند. خدا اصلاً چنین عبادتی را قبول ندارد. عبادت باید مختصر و مفید باشد و دیگران را معطل نکند. با هم قرار می گذارند، نیم ساعته حرم امام رضا بروند. آقا سر ۳۵ دقیقه، تازه می نشیند. حالا همه رفقا در بیرون، گرما و سرما اذیت می شوند، ولی آقا مشغول است و با اهل بیت حال می کند. تکرار اعمال، باعث ابطال اعمال می شود وقتی می گوییم به دلم نچسبید؛ این دلم، شیطان است. من باید یکبار دیگر نمازم را از اول بخوانم. من بار ها گفته ام که اگر اعمال تان را تکرار کنید، باطل می شود. خدا می گوید؛ من به شما گفتم دوبار آب بریز! دفعه اول که آب ریختی، واجب است. دفعه دوم جایز و دفعه سوم حرام است. حالا من به دلم نمی چسبد. شش دفعه دیگر آب باید بریزم. شیطان می گوید، خوب نبود، احتیاطاً آب بریز تا وضویت کامل شود. بالاخره حرف خدا باید زمین بماند. همه اش اسراف و گناه کبیره است و نافرمانی خداست ولی به انگیزه ی خداست. شیطان ازحیای خوب، حیای احمقانه و شیطانی می‌سازد کاری که شرعاً درست است و وظیفه ماست و باید انجام دهیم را حیا می کنیم و انجام نمی دهیم که این حیا را اصطلاحاً حیای حماقت می گویند. خیلی جاها داریم انسان باید حیا را کنار بگذارد ولی همان جا شیطان الگو سازی می کند و از حیای خوب، یک نمونه شیطانی درست می کند. می گوید اینجا هم حیا به خرج بده و با حیا باش! اگر دکتر گفت: روزه برایت ضرر ندارد، ولی خودت می دانی ضرر دارد؛ نباید بگیری. بعد می گویی که همه دارند می گیرند، من نگیرم؟ رویم نمی شود. به خدا چه بگویم؟ خیلی جاها حیا باطل است و گناه می کنی چون نسبت به بدنت در قیامت مسئول هستی. در اجرای احکام الهی جایی برای رأفت و مهربانی نیست اخلاقیات، ظاهراً خوب است ولی اگر به امر خدا نباشد، همه اش فاسد است. در زنای محصنه باید شخص سنگسار شود و رأفتی در کار نیست. ولی شیطان می‌گوید: مگر رحم نداری، تو چه موجود خشن و سنگدلی هستی! میآیی تماشا می‌کنی! خودت سنگ هم می زنی! خدا می فرماید؛ حق اینکه رأفت به خرج بدهی نداری، باید سنگ بزنی! من به خدا می گویم؛ نه، این کار خشن و خلاف رأفت است. حالا عاطفه، عقل را خدا داده و من همانجا علیه خود خدا استفاده می‌کنم. قرآن می‌فرماید: مسلمانها علیه مسلمان‌های دیگر، اول نصیحت کنند، اگر گوش نکردند و زیر بار نرفتند با آنها بجنگند. ولی من می گویم؛ نه من نمی توانم خون مسلمانان بریزم و دست روی مومن بلند کنم. زمان حضرت علی هم همین طور شد، تا قرآن سر نیزه کردند، گفتند: اینها مسلمانند، ما چطور شمشیر بزنیم و مسلمان را بکشیم. اینها برادر ها و فامیل‌های ما هستند و جلو حضرت ایستادند. در جنگ نهروان در مقابل خوارج کسی جرأت نکرد بایستد، چون همه پیشانی ها کَبَره بسته، نماز شب خوان، روزه بگیر بودند. به حضرت امیرالمومنین (علیه‌السلام) می‌گفتند: ما برویم با اینها بجنگیم! و همین ها باعث خانه نشینی ائمه شد. به حضرت علی علیه السلام گفت: آقا در این جنگ دو طرف مسلمان هستند، به دلم نمی چسبد، هر طور فکر می کنم نمی توانم. مرا یک جا بفرست عبادت کنم! آقا گفت: بفرما شما برو عبادت کن، حضرت علی را بگذار بجنگد و کار های خشن انجام دهد. خیلی ها زمان جنگ، امام امت را یک آدم خونریز مستبد، مستکبر و بی رحم می دانستند. خودشان گوشه حوزه ی علمیه می نشستند، عبادت می کردند و می گفتند: آقا او دارد جوانهای مردم را به کشتن می دهد. عراقی ها شیعه هستند، این طرف هم شیعه هستند. اینها حرفهای قشنگی است ولی همه شیطانی است. نباید خوبی ها را علیه فطرت و خدا به کار برد شیطان همه ی چیز های خوب را بر می گرداند وعلیه خدا استفاده می کند. حیاء مان، عقلمان، عدالت طلبی و آزادی خواهی ما علیه خداست. خود خدا به ما عقل، عاطفه داده و حس عدالت طلبی داده، بعد من به خدا گیر می‌دهم، خدایا این سیاه پوست ها چکار کردند، تو سیاه شان کردی. اینجای کارت گیر دارد، من اگر جای تو بودم این کار را نمی‌کردم. یعنی همان که خدا داده را علیه خود خدا استفاده می کنم. خدا می‌گوید: تو که دلت برای اینها می‌سوزد، این رأفت را کی به تو داده! یعنی رأفتت نسبت به بندگان، از من بیشتر است و بیشتر از من دوستشان داری؟ عبودیت یعنی در کار خدا و ائمه دخالت نکنیم زمان پیغمبر (صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم)، دو دسته یهودی را در فاصله زمانی اندک گرفتند. یک دسته را حضرت فرمود؛ همه را بکشید، زنهای شان اسیر کنید، اموال شان را هم بردارید. یک دسته دیگر را گفت؛ ببخشید. ولایت و عبودیت یعنی همین! «الحَسَن و الحُسین امامان قاموا و قَعَدوا» = حسن و حسین امام هستند چه بنشینند، چه قیام کنند. من باید بگویم این امام است، به من گفته بنشین! باید بنشینم. نبایدکاری داشته باشم، ولی می‌گویم؛ دم امام حسین گرم که کوتاه نیامد و صلح را کنار گذاشت و رفت جنگید. در صورتی که امام حسین اگر جای امام حسن بود صلح می کرد، کما اینکه ده سال صلح کرد و به صلح برادرش با معاویه احترام گذاشت. در واقع جنگ نیز از طرف یزید شروع شد. مردم به امام حسن (علیه السلام) می گفتند: السلام علیک یا مُذلَ المومنین = سلام بر تو ای ذلیل کننده ی مومنان. تو همه را جلو معاویه ذلیل کردی. امام خمینی (سلام‌الله‌علیها) 8سال فرمود: جنگ، جنگ تا رفع کل فتنه. یک دفعه گفت: توقف و قطعنامه را پذیرفت. ما نباید بگوییم؛ پس هشت سال بیخود خون مان ریخته شد. این همه شعار دادیم که کربلا می رویم. اگر شما می خواستید صلح کنید، همان موقع در فتح خرمشهر که صدام آمد و گفت؛ صلح کنید، همان موقع صلح می‌کردید، چرا الان صلح کردید؟ اینجاست که معلوم می‌شود شخص واقعاً عابد خداست یا عابد خودش. عبودیت یعنی ظرفیت طبیعت را به نفع فطرت کاهش دهیم در عبادتهایی که برای خودمان فقط سلیقه‌ای می‌چینیم، هیچ وقت فطرت ما رشد نمی‌کند. فقط طبیعت گردن کلفت تر می‌شود. چون فقط برای خودم سابقه مذهبی تهیه می کنم؛ نماز شب می خوانم، روضه می روم،  زیارت می‌روم. کربلا و عمره می روم و از این بازی ها برای خودمان درست می کنیم. باید بیشتر حواسمان را جمع کنیم و ببینیم خدا از ما چه می خواهد، همان را که خواسته انجام دهیم. پدر و مادرم راضی نیستند، من با شهوت به مشهد می‌روم. حضرت اولین کاری که می‌کند، می‌گوید: جمع کن، برگرد و برو پیش پدر و مادرت، این مشهد به درد تو نمی خورد. سفر حرام است چون والدینت راضی نیستند. وقتی پدر و مادر، حتی مقصر هستند انسان باید کوتاه بیاید. نه اینکه بگوید: حرف زور است و مقابلشان بایستد. در دین آمده که زن بدون اجازه شوهر نمیتواند از منزل خارج شود، شوهر باید راضی باشد. خانم می گوید: خدا زور گفته. خدایا حجاب می خواهی؟ نگه می داریم، نماز می خوانیم، روزه می گیریم، شوهر را ول کن. خدا می گوید؛ اصلاً ول کردنی نیست. همین یک مورد را هم باید تمام کنی. بنابراین فرمود: وقتی روی چیزی اصرار کنی، بقیه را هم باطل می کنی. وظایف زن و شوهر و فرزندان همه مشخص شده، روش‌های تربیتی را برای ما گفتند. وظایف نسبت به خانواده همسر، دوست، همسایه، شاگرد، استاد و ... همه مشخص شده. ولی اینها را کنار می گذاریم و می رویم سراغ بازی هایی که خودمان دوست داریم درآوریم و سر خودمان را کلاه می گذاریم واصل کار زمین می ماند. پس باید خوب دقت کنیم، که خدای نکرده عمرمان را تلف نکنیم. پیونشت: [1] قرآن کریم / سوره حجر/ آیه 30 [2] قرآن کریم / سوره حجر/ آیه 31 [3] قرآن کریم / سوره کهف/ آیه 50 [4] قرآن کریم / سوره بقره / آیه 34 [5] قرآن کریم / سوره آل عمران / آیه 135 [6] منبعی یافت نشد. [7] مفاتیح الجنان / تعقیبات نماز [8] قرآن کریم / سوره مائده / آیه 27  [9] الخصال / جلد 1 / صفحه 27 آرشیو مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10011
زمان انتشار: 30 ژانویه 2019
| |
انسانیت انسان، بستگی به میزانِ جلبِ محبتِ خداوند دارد

شرح زیارت عاشورا، جلسه 15، 80/10/01

انسانیت انسان، بستگی به میزانِ جلبِ محبتِ خداوند دارد

انسان زمانی می‌تواند بگوید که من به عنوان انسان زندگی کرده ام که مزه محبت خداوند را چشیده باشد و محب و محبوب خدا شده باشد. میزان انسانیت یک انسان بسته به میزان حبی است که بین او و خداوند وجود دارد. هر چه این حب قوی تر باشد و از نظر زمانی بیشتر طول بکشد، حیات انسانی  نیز بیشتر خواهد بود.

خداوند مهربان نسبت به همه بندگانش «محبت عام» دارد. باید سعی انسان بر این باشد که چقدر از محبت خاص خداوند را به سوی خودش جلب می کند و آن مقدار از عمرِ انسان، عمر انسانی و حقیقی است که در رفت و آمد با خدا و ارتباط با خدا گذشته باشد. اسکندر در یکی از شهرهایی که فتح می‌کند می‌بیند سنگ قبرهای آنجا تاریخ های کوتاه مدت دارند. روی سنگ ها دو سال، سه سال، پنج سال و ده سال نوشته‌اند. از وزیرش سؤال می‌کند که چرا این گونه است؟ او هم نمی تواند جواب دهد. از یکی از اهالی آن شهر سؤال می‌کند؛ او جواب میدهد که ما تاریخ عمر افراد را به میزانی نوشته ایم که انسان زندگی کرده اند؛ کار نیک کرده اند؛ خوب بودند و زندگی حقیقی داشته‌اند. کسانی که عمر حقیقی دارند و انسان زندگی می‌کنند، اکثر فعالیت‌هایشان فعالیت‌های انسانی است. فعالیت انسانی نه به این معنایی که امروز در سازمان ملل و در جهان، از آن به عنوان فعالیت های بشردوستانه تعریف می‌کنند. اینها فعالیت های حیوانی است. فعالیتها و کمک به دیگران باید در راستای جلب محبت خداوند باشد. امروزه حتی کمکهای ما به دیگران هم برای آرامش دل خودمان است. مثلاً شخص در تلویزیون می‌بیند که مردم افغانستان بدبخت هستند و سردشان است. دلش می سوزد و 50 هزار تومان به آن ها کمک می‌کند. این عاطفه را حیوانات هم دارند. اما همین کار را می توان برای خدا و خشنودی او انجام داد. محبوبیت و رضایت آسمانی ها، به کنترل نفس کمک می‌کند توجه به محبوبیت و رضایت آسمانی ها در کنترل نفس اثر دارد و در مهار اخلاق رذیله به انسان کمک می کند. مثلاً همین که خواستید عصبانی شوید، ببینید نزد آسمانیها شکلت چقدر کثیف می‌شود؟ فرشته ها تو را به صورت چه حیوانی می‌بینند؟ آدم خودش خجالت می کشد. محبوبیت در آسمان بسیار مهم است. ما احتیاج به محبوبیت آسمانی داریم. اهل آسمان باید ما را دوست داشته باشند. متاسفانه ما به علت کفری که داریم به این موضوع فکر هم نمیکنیم. ما به محبوبیت بین مردم اهمیت بیشتری می‌دهیم. مثلاً اگر فلان کار را بکنیم، مردم چه می‌گویند، آبرویم می‌رود. انسان بعداَ می‌فهمد که از دست دادن دوستان آسمانی با همه مقامات شان، یعنی چه؟ شما زمانی که آنها را از دست می‌دهید، یعنی از همه مقامات آنها محرومید. رضایت مادرم، حضرت زهرا(سلام الله علیها) از همه چیز دنیا برایم بالاتر است. اخم او می تواند برای من خیلی خسارت به بار بیاورد. همین که او یک ذره دلش بشکند، در زندگیم اثر وضعی می گذارد و زندگیم گره می خورد و به فساد کشیده می شود. امام زمان باید از من راضی باشد. چه کسی بهتر از امام زمان (علیه‌السلام)که دلش برای من تنگ شود. وقتی که آسمانیها شما را دوست دارند و زمان مرگ تان نزدیک میشود، آن ها خوشحال هستند و به استقبال میآیند. هنوز روح، بدن را رها نکرده، یک دفعه آنها را می بینید. همه منتظر شما هستند. در صف ایستاده اند، با چه تشریفات و چه مهربانی آمده اند.   مستحب است شب ها این صلوات را سه مرتبه بخوانیم و عزیزان خودمان را یاد کنیم؛ «اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع انبیائک و المرسلین». یعنی من با همه آنها رفیق هستم و همه آنها را دوست دارم. دوستان من هستند. یکسره سر نماز گفته ام «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم» انبیاء، شهدا، صدیقین، صالحین رفیق های من هستند و من بعداَ یک ابدیت می خواهم با آنها رفت و آمد داشته باشم و نشست و برخاست کنم. گاهی اوقات آن قدر دلم تنگ آنها می شود و چنان از ندیدن‌شان کم می آورم که زمانی فقط می‌نشینیم و آنها را یاد می‌کنم و یکسره درود می‌فرستم. درودهای من به آنها می‌رسد و می‌گویند فلانی دارد برای ما هدیه‌های ابدی و بهشتی می‌فرستد. حضرت نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌فرمایند: وقتی بهجتی وارد قلبشان میشود، به آنها می‌گویند: این بهجت را فلانی از زمین، برای شما فرستاده است.[5] ما زمانی مؤمن هستیم که آبروی آخرتی برای ما موضوعیت داشته باشد. تا وقتی که آبروی آخرتی برای ما دغدغه نشود، کار ما درست نمی شود. اگر کسی شرافت و عزت آسمانی برایش مطرح باشد، خیلی خوب می تواند خودش را کنترل کند. همین که «خداوند دوست ندارد»، باید برای ما کافی باشد خداوند با چه زبان قشنگی در قرآن با ما صحبت می‌کند. میفرماید: «ان الله لا یحب الفاسقین[6]، ان الله لا یحب الظالمین[7]، ان الله لا یحب الخائنین[8]». «ان الله لا یحب = خداوند دوست ندارد»، خوشش نمی‌آید؛ تمام است. چه دلیلی مهم تر از این که خداوند خوشش نمی‌آید؟ کسی که با خدا رفیق است «لایحب» دلش را می‌لرزاند و می‌ترسد که محبوبیت آسمانی اش و شرافت و عزتش، لکه دار شود.  این را خود تو هم می‌توانی بفهمی. امام زمان درون ماست، با ما حرف می زند. صادقانه جوابمان را می دهد. می توانید سؤال کنید؛ آقا شما دوست دارید من در این مجلس بروم؟ دوست دارید این موسیقی را  گوش کنم؟ دوست دارید این معامله را انجام بدهم؟ دوست دارید این سفر را بروم؟ با زن و فرزندم این گونه رفتار کنم؟ معلوم است که خیلی راحت و قشنگ در دلمان به ما جواب می دهند. برای کفار که حیوانیت برای شان ملاک است و نه فطرت، با زبان دیگری صحبت می‌کند و می‌گوید: «اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون»[10] چون قرآن می فرماید: «بل هم اضل»[11] = از حیوان هم بدترند. برای کسانی که پست تر از حیوانات هستند، خداوند می فرماید: زقوم داریم، جحیم داریم، سقر داریم. همه عذاب های جهنم را می‌گوید، که شاید یک ذره تکان بخورند. ولی با دوستانش که این گونه حرف نمیزند. با رفقایش میفرماید: دوست ندارم. به نوجوانی گفتم در مجالس آن چنانی نرو! گفت: از کجا بفهمم که خداوند دوست ندارد بروم؟ گفتم: هر وقت خواستی بروی از خودت سؤال کن؛ امام زمان دوست دارد یا نه؟ همان جا امام زمان (علیه السلام) به تو جواب می هد که در این مجلس برو یا نرو. فکر کن، اگر امام زمان تو را در حال انجام آن کار ببیند، خجالت زده می شوی یا نه؟ رابطه حجاب و جلب محبت خداوند خانمی که چادر سرش می کند، می گوید آیات سوره احزاب را خوانده ام، خداوند این گونه مرا دوست دارد.  پیامبر فرمودند: من در معراج زن هایی را دیدم که آنها را با موی خودشان در جهنم آویزان کرده بودند و تازیانه های آتشین می زدند و صدای سگ از آنها در می آمد. به جبرئیل گفتم این ها که هستند؟ گفت زنهایی هستند که موهای آن ها را نامحرم دیده است. اما کسی است که با خدا رفاقت دارد، می گوید من نمی خواهم جهنم بروم و چنین وضعیتی پیدا کنم. دختری عاشق پسری می‌شود. پسر می‌گوید: اگر می خواهی با من زندگی کنی حجاب اسلامی داشته باش. دختر می گوید: چشم؛ هر طور بخواهی من همان طور می‌گردم و یک روزه محجبه می شود. کسی که با فشار، زور، منطق، کتاب و هیچ چیزی نمی شد او را چادری و با حجاب کرد، با یک کلام عشق و محبت نامزدش، محجوب شد. اصلا برای این که پسر را شکار کند؛ چادر و مقنعه به سر می کند و می گوید: بگذار این گونه بروم که از من خوشش بیاید. ما نیز اگر خدا را دوست داشته باشیم و بخواهیم خدا را شکار کنیم، این گونه باید عمل کنیم. رابطه مستحبات و جلب محبت خداوند مستحب، عملی است که حب و محبت را جلب می کند. شخص می گوید: این کار را مستحبی انجام می دهم؛ یعنی طلب عشق و محبت خدا می کنم. می خواهم خدا را شکار کنم. نماز های مستحب و نمازهای واجب را خواندم، می نشینم تعقیبات می خوانم. با او انس می گیرم. کسی که خدا را دوست دارد، می نشیند با خدا حرف می زند. خداوند خوشش می آید. شخص وضو می‌گیرد، انگشتر عقیق دستش می کند. این گونه به خود آرایش اسلامی می‌گیرد. می گوید: خداوند مرا این گونه و در این لباس دوست دارد. گفته؛ صورتت این گونه باشد. موهایت این گونه باشد. عطر این گونه بزن! لباس های دشمنان مرا نپوش! غذای دشمنان مرا نخور! خودت را به شکل دشمنان من در نیاور! «من بدم می آید.» کسی که خدا را دوست داشته باشد و بو ببرد خدا اینگونه رفتار را نمی خواهد؛ او نیز انجام نمی دهد. او در وادی محبت خدا، همیشه پیشتاز است. رضایت خداوند، در مخالفت با نفس است موسی کلیم‌الله به خدا عرض کرد: خدایا من دنبال رضایت تو می‌گردم. چگونه از من راضی می‌گردی؟ خیلی حرف بزرگی است. فرمود:«رضای فی کرهک» = رضای من، در کراهت طبیعت توست. خیلی مبنای عالی است. این باعث محبوبیت ما در آسمان می‌شود. مرحوم خواجه می‌گوید: وقتی می خواهی دو کار را انجام دهی؛ استخاره کن ببین کدامیک بیشتر روی طبیعتت فشار می‌آورد، خداوند بیشتر از آن خوشش می آید؛ همان را انجام بده. ما می‌گوییم همه کارهای مستحبی و عبادات خوب و دوست داشتنی هستند و خدا دوست دارد. شیطان از همین جا وارد می‌شود و نقشه می‌ریزد، چون می‌بیند این مسئله که عبادات و مستحبات مورد پسند خداوند هستند در ذهن تو جا افتاده، و تو را با کارهای حرام نمی‌تواند گمراه کند. پس طبیعت و نفس را در عبادات تو دخالت می دهد. به کارهای عبادی و معنوی ات رنگ طبیعت میزند.  شیطان می‌گوید؛ حالا که کار حرام انجام نمی دهی، زنا نمی‌کنی و فحشا نداری، منکرات را نمی خواهی و اهل صورت های حرام نیستی، می خواهی سراغ واجبات و مستحبات و کارهای مقدس بروی، کاری می کنم که تو حس کنی داری عبادت می کنی، مستحبات انجام می دهی، ولی در حقیقت عبادت نمی کنی و متوجه خرابکاری شیطان نمی شوی، چون او را نمی‌بینی. قرآن می‌فرماید: او از جایی سراغ شما می آید که نمی‌بینید. حواست باشد محبت خدا را باید آن گونه که خود خدا دوست دارد، جلب کنی! نه آن گونه که خودت دوست داری! شیطان در لباس دین، سر ما کلاه می‌گذارد و میگوید: مگر نمی‌خواهید خدا را راضی کنید، به این کار بچسبید. خیلی می‌ارزد. یک کار مقدس کف دستت میگذارد، کمکت هم می‌کند. بیست سال روی آن وقت می‌گذاری و این کار را انجام می‌دهی. در آخر می‌بینی که پیروی از شیطان بوده. اگر می خواهی کاری را انتخاب کنی که جلب رضای محبوب شود؛ باید محبوبت را بشناسی و بدانی از چه کارهایی خوشش می آید و از تو چه کاری را می خواهد. این سؤال را همه انبیاء از خدا پرسیده اند که خدایا من می خواهم دوستم داشته باشی، چگونه دوستم داری و چگونه از من راضی می شوی؟ کاری را انجام دهم که خدا را راضی کند، این خیلی مهم است. رضایت خداوند در عمل به تکلیف است، حتی اگر جنگیدن باشد  امام خمینی (سلام‌الله‌علیها)  در پیامی که به مناسبت پذیرش قطعنامه 598 صادر کردند، فرمودند: «همه کسانی که جبهه نرفتند و خود و خانواده شان را دور نگه داشتند، باید خود را برای جواب روز واپسین آماده کنند.» همه این طلبه‌هایی که در حوزه های علمیه نشستند و برای خودشان و خدا درس خواندند؛ شیطان به آنها گفته: بمانید در حوزه درس بخوانید. حیف است جهان اسلام می خواهد از شما استفاده کند. اگر شما جبهه بروید، بعداَ چه می شود؛ آخوند نداریم، در این مملکت فقیه نداریم و جبهه نرفتند. هر چند درصد شهدای روحانیت، نسبت به جمعیت شان، از شهدای سپاهی و بسیجی و ارتشی بالاتر است. صورتهای مقدس، نباید جوان را از اصل زندگی غافل کنند شیطان هوس و شهوت کار مقدس را در دل می اندازد و انسان را خراب می کند. باید حواس خیلی جمع باشد. محبت خداوند این است که جوان  بنشیند و درسش را بخواند. دیپلم بگیرد و دانشگاه برود، چون  باید سواد هم داشته باشد. زندگی حقوق هم می خواهد چون فردا می خواهد، تشکیل زندگی بدهد. می‌بینید که جوان در خیابان ها وقتش را تلف می‌کند و درسش را نمی‌خواند. صبح جمعه فلان جا دعای ندبه می رود. نزدیک ظهر، نماز جمعه می رود. بعد از نماز جمعه راهپیمایی و تجمع است، می رود و شعار می‌دهد. شب قبل تا نیمه، دعای کمیل بوده، چهل روز روضه فلان حاجی می رود. سه شنبه ها دعای توسل می خواند. مرتب جمکران می رود. ولی صبحها  خواب آلود سر کلاس و سرکار حاضر می شود یا اصلا  نمی رود. آقا شاگرد اول مدرسه بوده ولی از وقتی بسیج رفته، تجدید می آورد. این به حق نیست. بسیجی شده و درس نخوانده. بیست و پنج سال بعد، جایی به او کار نمی دهند، از این جا به بعد برعکس می شود؛ آن وقت می نشیند به اهل بیت و امام فحش می دهد. چون آن زمان احتیاج به ازدواج نداشت و زندگی را نمی فهمید و عمرش را تلف کرد. حالا که بالغ شده، می خواهد زن بگیرد. خواستگاری می رود. می گویند: چقدر سواد داری؟ سرش را پایین می اندازد و رویش نمی شود چیزی بگوید. وقتی به او دختر نمی دهند، به خانواده دختر، نسبت ضد اسلام و ضد ولایت فقیه می دهد. کسی او را تحویل نمی گیرد و مجبور است، با کسی که با شرایط وحشتناکش می سازد ازدواج کند. بعدا از او هم بدش می آید و هزار تا گرفتاری دیگر به وجود می آید. شهوت کار مقدس، نباید در دلمان بیاید اگر می خواهید با خداوند رفاقت کنید، رفاقت را باید خداوند قبول کند و بپذیرد. یعنی کاری که واقعا خداوند خوشش بیاید؛ نه این که ظاهرا جزء کارهایی باشد که خداوند مستجب و عبادی دانسته است. برای انجام هر کار باید خدا اجازه دهد و خداوند از من بخواهد. وقتی هم خدا گفت نه؛ تمام. خدا گفت؛ کار سیاسی کن! چشم. خداوند گفت در این مسئولیت باش! چشم. خداوند گفت الان دیگر نباش! موقعیتش نیست، چشم. نه این که بگوییم؛ حق من است مرجع شوم. حق من است رهبر شوم. چرا او رهبر شود؛ من نشوم و جنجال در مملکت راه بیندازم. خوب تو مگر نمی خواهی رهبر شوی و برای اسلام خدمت کنی، این رهبری تو الان فتنه است. مرجع تقلید می گوید: من برای اسلام زحمت کشیده ام، من چنین و چنان کردم. این که آقای مرجع تقلید توطئه کشتن امام و انفجار جماران و کشتن چند هزار نفر را می کشد که می خواهد به ریاست برسد، این یک شهوت است. تو که می گویی من شیعه امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستم، ولی ایشان به خاطر مصالح اسلام صبر کردند و از خودشان گذشتند که اختلاف در جامعه ایجاد نشود، تو چطور این قدر فتنه علیه رهبر و علیه نظام بپا می کنی و مردم را به جان هم می اندازی؟  این برای اسلام است ؟ ببینید چگونه شیطان، مراجع تقلید را تا آدم کشی هم جلو می برد. در ریاست جمهوری کسی که می خواهد رئیس جمهور شود، چند میلیارد از بیت المال می دزدد که رأی بیاورد، می خواهد نماینده مجلس شود، می خواهد شورای شهر برود چقدر غارت بیت المال می کند، او  برای اسلام نمی خواهد بیاید. نادانی آمده به امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرض می کند؛ آقا من به این جنگ هایی که شما می کنید شک دارم که حق است یا باطل، مرا بفرست که گوشه ای عبادت کنم. او می خواهد امام زمان و ولی امرش را رها کند و گوشه حجره عبادت کند.  شب عملیات به طرف می گویند؛ الان عملیات است، می گوید؛ فلان جا دعای کمیل دارد، دعا عشق است. وظیفه انقلابی و دینی ماست که در صحنه باشیم و برای اسلام مبارزه کنیم. اگر میخواهیم برای خدا کار کنیم، باید خدا اجازه دهد. هرکاری که خدا گفت، انجام بدهیم، نه این که با شهوت خودمان، کاری را شروع کنیم. باید حتماً خدا و امام زمان پای کار را امضا کنند تا عمر و جوانیمان را پایش بگذاریم و الا قیامت باید جواب دهیم. صبر و سکوت حضرت علی (علیه السلام) زمانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک نفر بود و دوازده هزار نفر به او حمله کردند. از هیچ کس نمی ترسد. ولی وقتی همسرش را جلوی چشمان او می زنند و می کشند، او هیچ چیز نمی گوید و می فرماید: در اسلام اختلاف می افتد. یک یهودی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) را آنجا دید، ایمان آورد و گفت: این کارش آسمانی است. من او را در جنگ دیده ام، می دانم چگونه بوده است. می دانم او برای خدا صبر کرده است. خلافت حضرت علی (علیه‌السلام) را از او گرفتند. خلافتی که قرآن از قول پیغمبر(صلی‌الله‌و‌علیه‌وآله‌وسلم) می فرماید: حدود صد هزارو خرده ای نفر با او در غدیر خم بیعت کرده بودند و حق مسلم او بود. «صبرت فی العین قوی و فی الحلق شجعی»[12] بیست و پنج سال صبرکرد و برای اسلام هیچ نگفت؛ مانند کسی که خوار در چشم و استخوان در گلو دارد. رهایش که نکردند دنبال او می فرستادند و می گفتند باید بیایید وزیر ما باشید. بیست و پنج سال وزارت کرد. حتی وقتی بعد از مرگ عثمان او را وزیر کردند، فرمود: من وزیر نباشم بهتر است، رهایم کنید. من مشاور باشم بهتر است تا امیر شما باشم، شما تحمل امارت مرا ندارید. کار مقدسی که حب خدا را در پی ندارد کاری که صورتاَ خوب است یا حتی صورت مقدس دارد، معلوم نیست وظیفه ما باشد و معلوم هم نیست اگر ما سر وقتش برویم، حب خدا را برای ما برانگیزد و در پی داشته باشد. کاری را ده سال، بیست سال انجام می‌دهید، می بینید نتیجه ندارد. چون وقتی قرار باشد که کار برای خدا باشد مستحبی است. مستحبی یعنی طلب حب کردن، پس چرا بعد از چند سال هنوز، رفاقتی بین تو و خدا برقرار نیست؟ چون برای شهوت خودت داشتی این کار را می کردی. فقط صورتش مقدس بوده. اینجاست که داشتن استاد می‌تواند انسان را نجات دهد. خود انسان بنشیند و تصمیم بگیرد نمیشود. مثل تب کردن است که طبیب باید تشخیص دهد و خود درمانی فایده ندارد. خود درمانی چه در مسائل جسمی و بدنی چه در مسائل معنوی هر دو به ضلالت می انجامد. خودت تشخیص دادی، فایده ای ندارد، باید دید خدا چه می خواهد. آنطور که خدا دوست دارد، باید محبتش را جلب کنیم توجه داشته باشید محبت خدا را باید از داده هایی که خداوند دوست دارد و از راهی که خودش می خواهد، جذب و جلب کنیم. موسی (علی‌نبینا‌و‌آله‌و‌سلم) یک نفر را دید که مشغول عبادت است. به حال گریه های آن چنانی او حسرت خورد. رفت کارش را انجام داد و برگشت. دید او هنوز در آن حال است و گریه می کند. گفت: خدایا اگر من جای تو بودم تا الان خواسته او را داده بودم. خداوند فرمودند: اگر آن قدر گریه کند که چشمانش کور شوند، بند بند بدنش جدا شود، به او هیچ توجهی ندارم. چون او با گریه دارد از من چیزی می خواهد و آن طور که خودش می خواهد و دوست دارد مرا عبادت می کند. نه طوری که من دوست دارم. ما همیشه به مراقبت خداوند، نیاز داریم     خیلی وقت ها که تازه اول رفاقت ما با خداست، به خدا می‌گوییم؛ خدایا ما مخلص تو هستیم، ما رفیقت هستیم. بگذار ما کارهایمان را خودمان بکنیم. برای ما تعیین تکلیف نکن. خداوند هم می‌فرماید: «رضای فی کرهک» آنچه که دوست داری، تو دوست داری. وقتی گفتی«اشهد ان محمد رسول الله، اشهد ان علیا ولی الله» فکر می‌کنی شیطان در تو ازبین رفته. وقتی تصمیم گرفتی و در حزب الله ثبت نام کردی، به عنوان یک بچه حزب اللهی، یک آدم مؤمن دست از فسق و فجور برداشتی، فکر کردی شیطان دیگر سراغت نمی آید. نه بدتر شد، چون شیطان رفت و در لباس های مقدس که راحت نمی‌توانید تشخیص دهید و خیلی خطرناک است؛ آمد. ازالان بیشتر به مراقبت احتیاج دارید. برای همین من باید به تو بگویم که چه کار کنی. اگر بخواهی خودت تصمیم بگیری، شیطان برای تو تصمیم می گیرد. چون آلودگی قلب برایش مهم است. بعضی از نماز شب ها از صد تا مشروب خوردن و زنا و لواط و ربا بدتر است. برای قلب انسان فسادش خیلی بیشتر است. شیطان همان را جلوی انسان می گذارد که استفاده کند. او هم کیف می کند، انسان هم نمی فهمد. باید حواس را جمع کرد که خداوند چه کاری را از انسان می خواهد. [1] قرآن کریم / سوره نبأ / آیه 19 [2] زیارت امین الله [3] مفاتیح الجنان [4] قرآن کریم / سوره آل عمران / آیه 170 [5] منبعی یافت نشد. [6] منبعی یافت نشد. [7] قرآن کریم / سوره آل عمران/ آیه 57 و 140 [8] قرآن کریم / سوره انفال / آیه 58 [9] قرآن کریم / سوره ق / آیه 16 [10] قرآن کریم / سوره بقره / آیه 39 [11] قرآن کریم / سوره اعراف/ آیه 179 [12] خطبه شقشقیه حضرت علی (علیه السلام)  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10009
زمان انتشار: 29 ژانویه 2019
| |
«ساسة العباد»، یعنی سیاست‌گذاران بندگان خدا

شرح زیارت جامعه کبیره؛ جلسه 87؛ 97/11/04

«ساسة العباد»، یعنی سیاست‌گذاران بندگان خدا

«ساسة العباد»، یک بحث کاملاً سیاسی است و ما تلاش می کنیم در این بحث، یک دوره مبانی سیاسی اسلام را توضیح دهیم.

اهلبیت علیهم‌السلام تنها کسانی هستند که شایستگی زمامداری و سیاست را دارند و خدا پادشاه مردم و سیاست‌گذار مردم است. ظهور سیاست و پادشاهی خداوند تبارک و تعالی، در مدیریت و امامت سیاسی و اجتماعی اهلبیت علیهم‌السلام است. اسلام نمی‌تواند با حاکمیت و حکومت کار نداشته باشد. چون انسانها برای هدف والایی خلق شده اند که آن هم تشبه به حق تعالی و تخلق به اخلاق الهی است. این تشبه، چه در جامعه فردی و چه در جامعه جهانی، جز با حکومت الهی امکانپذیر نیست. اگر کسی تحت حاکمیت خدا قرار نگرفت، باید در زیر لوای طاغوت زندگی کند. این همان معنای خارج شدن از نور به سمت ظلمت است. کلمه «ساسة» جمع سائس، از مصدر سیاست است. سیاست در لغت، به معنای تدبیر کردن و مدیریت کردن بوده که در بخش حکمت عملی است. حکمت را در قدیم به دو قسمت نظری و عملی تقسیم می‌کردند. حکمت عملی شامل تدبیر منزل، سیاست مدن و اخلاق است. «ساسة العباد» یعنی سیاست‌مداران بندگان، سیاست‌گذاران بندگان خدا. پس معلوم است منظور از تدبیر، تدبیر اجتماعی یا مدیریت اجتماعی است. به همان معنای مدیریت سیاسی. این جنبه از تدبیر به صفت مَلِک بودن خداوند تبارک و تعالی برمی‌گردد: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ* مَلِكِ النَّاسِ». مَلِک غیر از مَلَک است. مَلَک یعنی فرشته و مَلِک یعنی پادشاه. یکی از اسمهای الهی هم "مَلِک" است. یعنی خدا پادشاه مردم و سیاست‌گذار مردم است و مردم در تحت حاکمیت خدا زندگی می‌کنند. این قضیه جنبه سیاسی دارد و ظهور سیاست و پادشاهی خداوند تبارک و تعالی، مدیریت و امامت سیاسی و اجتماعی اهل بیت (علیهمالسّلام) است. در واقع اهلبیت مظهر اسم "مَلِک بودن" خداوند در روی زمین هستند. اگر خدا ریاست رییس هر حکومتی را امضا نکند، او سلطان ظالم است تمام پادشاهان و رؤسای جمهوری که خدا ریاست جمهوری‌شان را امضا نمی‌کند، پادشاه ظالم هستند. یعنی در حکومتی که خدا پادشاه ناس است: «مَلِكِ النَّاسِ»، حاکمیت سیاسی هم فقط به دستور خداست. یعنی کسی نمی‌تواند بدون اجازهی خدا، خود را در حیطه حکومت بر مردم قرار دهد. در هر سرزمینی باشد فرقی نمی‌کند: ایران باشد یا آمریکا؛ عراق باشد یا افغانستان؛ اروپا باشد یا آفریقا. هیچکس نمی‌تواند بگوید من رئیس جمهور و پادشاه شما مردم هستم. تمام پادشاهان و رؤسای جمهوری که خدا ریاست جمهوری‌شان را امضا نمی‌کند، پادشاه ظلم هستند و از طرف خدا نیستند و خداوند به ریاست و پادشاهی آنها راضی نیست. چون در حکومت خدا، حاکم کسی است که قرار است رئیس مردم باشد. شرط رئیس بودن، این است که باید از طریق یک قانون الهی ریاست او تأیید شده باشد؛ و گرنه ریاستش ظلم است. این یک قانون خیلی مهمی است که باید آن را بدانیم. برای همین بود که امام خمینی ره فرمود: بر هر مسلمانی واجب است که با حاکم جور مبارزه کند. یعنی با هر حاکمی که غیر از حکومت الهی عمل می کند باید مبارزه کرد. اکنون، تنها جایی که روی کره زمین، حاکمش از این طریق انتخاب می‌شود، یعنی باذن الله است، ایران است. جای دیگری حاکمی نیست که از طریق شرع مقدس انتخاب شود. مردم باید با امام جامعه بیعت کنند. اگر بیعت کردند، بقیه مدیریت‌های زیرمجموعه امامت، با قانون‌گذاری که قانون اساسی‌اش را مجتهدین و خبرگان نوشته اند، اداره می‌شود. اینکه در اجرا بعضی چیزها غلط از آب در می‌آید، مربوط به ضعف جامعه است. این که میبینیم التقاط وجود دارد و یک مقدار از قانون، شرعی است و یک مقدار غیر شرعی است و همه قوانین دین رعایت نمی‌­شود، این مربوط به ضعف جامعه است. فرق حکومت امامزمان علیه‌السلام با حکومت ولیفقیه یا حکومت‌های دیگر، این است که وقتی حضرت ظهور می‌کند، تمام سیاست‌ گذاری‌ها را خودشان بطور کامل اجرا می‌کنند و می‌گویند من تحت حاکمیت هیچ یک از قانون‌های جهان نیستم. تحت ولایت هیچ طاغوتی نیستم. درحالی که الان سیاست طاغوتها در کشورمان اثر دارند. جامعه جهانی و قوانین بین‌المللی اجازه نمی‌دهند قانون اسلام را کامل اجرا کنیم. ما فقط بخش کوچکی از قانون اسلام را رعایت می‌کنیم و بخش مهمش را نمی‌گذارند اجرا کنیم. یعنی قوانین بین‌المللی چنین اجازه‌ای را به ما نمی‌دهند که ما بخواهیم این کار را انجام بدهیم. بنابراین، منظور از «وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ» یعنی تمام بندگان خدا احتیاج به سیاستمدار و پادشاه دارند و اهل بیت علیهم‌السلام تنها کسانی هستند که شایستگی حکومت و حاکمیت بر مردم را دارند. ولی فقیه کیست؟ در عصر غیبت اهل بیت، ولیفقیه می‌تواند با قانونی که اهلبیت گفتهاند، حاکم باشد. اگر ما الان ولایت فقیه داریم، تنها برهه ای است که بعد از پیغمبر ولایت فقیه غیر معصوم حاکم است. البته این نوع ولایت فقیه در زمان خود ائمه هم بوده. یعنی یک فقیه از بین چند تن از فقهای شیعه به انتخاب خاص یا عام، به کشورهای مختلف اعزام می‌شدند و به جای معصوم علیه‌السلام فرمانروایی می‌کردند. حکمشان هم حکم معصوم بود. هیچ فرقی هم نمی‌کرد. ائمه از طرف خودشان، کسانی را به عنوان ولیفقیه به جاهای مختلف میفرستادند. مثلاً امیرالمؤمنین سلمان را به مدائن فرستاد. حضرت، «محمد بن ابی بکر» و مالک اشتر را به مصر فرستاد و .... پس حاکمی که فقه می‌داند، یعنی قوانین شرعی را خوب می‌داند و از طرف معصوم حاکمیت دارد، چنین کسی را ولی فقیه می‌گویند. اینها یاد آور جملهی امام خمینی ره است که فرمود: ولایت فقیه، همان ولایت رسول الله است. امام حسن عسکری علیه‌السلام به نصب عام، فقها را جانشین خودش اعلام کرد و گفت: اگر فقیهی که این شرائط را داشته باشد: «فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ» مردم همه باید تابع او باشند. امام صادق علیه‌السلام نیز همین حدیث را فرمودند: و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا علی هواه، مطیعا لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه= و اما هر یک از فقهاء که خوددار و حافظ دین خود و مخالف هوای نفس و مطیع فرمان مولای خود باشد، عوام باید از او تقلید کنند». امام زمان علیه‌السلام نیز فرمودند: «فإنه حجتی علیکم[1]»  او حجت من بر شماست و من هم حجت خدا بر شما هستم. عبد، تسلیمی است که از روی عشق و اختیار انجام می شود در فقرهی «ساسة العباد»، عباد یعنی بندگان خدا. همه ما بندگان خدا هستیم. کلمه "عبد" زمانی به کار برده می‌شود که نهایت تزلل، فروتنی و تسلیم در مقابل کسی اتفاق بیافتد. ما ذاتاً عبد خدا هستیم و چون خدا به ما اختیار داده، می‌توانیم عبد باشیم و می‌توانیم نباشیم؛ ولی از نظر باطنی، همه وجودمان و همه چیزمان در اختیار خداست. هستی و حیات و زندگی و نفس کشیدن مان و حتی یک پلک زدن ما دست خداست. ما همه فقیر به درگاه خدا هستیم: «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّه[2]= شما به خدا نیازمندید». ما آن به آن، به عنایت خدا احتیاج داریم. این زمین و آسمان هم که در قرآن آمده که عبد خدا هستند، به این معناست که تحت تسخیر خداوند هستند. این عبدی که ما برایش آفریده شده ایم و به ما هم می‌گویند عبد خدا باشید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ= جن و انس را نیافریدم مگر برای عبادت»، تسلیمی است که از روی عشق و اختیار انجام می‌شود. مثل اینکه انسان وقتی در کلاس زبان یا کامپیوتر یا هنری شرکت میکند، عاشقانه و از روی اختیار، خودش را تسلیم استاد می‌کند تا آن فن و اسم و مهارت را یاد بگیرد. خداوند ما را آفریده که با اختیار و عشق، خودمان را در اختیار او قرار بدهیم تا شبیه او بشویم، تا تمام اسم­ها و توانش را به ما بدهد. پس اگر می‌خواهید شبیه به الله شوید، باید عبد باشید. عبد بودن یعنی همه دستورها و فرمول‌هایی که خدا می‌گوید را رعایت کن. یعنی انسان در تمام اعمال، اخلاق، بصیرت­ و اعتقاداتش شبیه مولای خودش باشد. یعنی هر چه را که خدا می‌بیند، او هم می‌بیند. یعنی نظرش با نظر خدا یکی است. هدف خلقت انسان چیست و چرا ما به سیاست‌مدار و حکومت احتیاج داریم؟ در اسلام سیاست و حکومت به چه معنا است؟ منظور از حکومت سیاسی چیست؟ آیا اسلام با سیاست کار دارد یا دین فردی است که هر کس برای خودش عبادتی بکند و با سیاست کاری نداشته باشد؟ اگر اسلام توجهی به سیاست نداشته باشد، دینش دیگر دین نیست. اسلام نمی‌تواند با حاکمیت و حکومت کار نداشته باشد. حاکمیت و حکومت در اسلام، مسأله خیلی مهمی است. چون انسانها برای هدف والایی خلق شده اند. آن هدف تشبه به حق تعالی و تخلق به اخلاق الهی است و این چه در جامعه فردی و چه در جامعه جهانی، جز با حکومت امکان­پذیر نیست. باید شرائطش فراهم بشود. اگر جایی حکومت الهی نبود و دین در سیاست دخالت نکرد و سیاست تابع دین نبود، حاکمیت طاغوتی خواهد بود و در حاکمیت ظالمین و طاغوتها مردم به فساد و غفلت و گمراهی کشیده می‌شوند. اسلام برای عموم مردم برنامه دارد تا همه بتوانند تحت حاکمیت سیاسی، آزادی فوق عقلانی پیدا کنند. ما هم عدالت داریم و هم آزادی. عدالت در همه امور مثل امور «جمادی، مالی، اقتصادی، گیاهی، غذایی، حیوانی یا اجتماعی سیاسی و عدالت علمی و عدالت معنوی» را داریم. در عدالت معنوی همه مردم باید در کشورشان حق و توان داشته باشند که خودشان را به غیب و اهل بیت برسانند و مانعی سر راهشان نباشد. در هر پنج بخش «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی» عدالت و آزادی باید رعایت بشود. حکومت و زمینی که نمی‌گذارد مردم به خانواده آسمانی‌شان ملحق بشوند، آنجا حاکمیت با طاغوت است. هر جایی که جلوی آزادی معنوی یا آزادی انسانی و فوق عقلانی انسانها گرفته می­‌شود، حاکمیتش طاغوت است؛ حتی اگر یک آخوند باشد، فرقی نمی‌کند. پس حاکمیت سیاسی در اسلام به چه درد می‌خورد؟ به این درد میخورد که مردم بتوانند به آزادی و عدالت «جمادی، گیاهی، حیوانی و و انسانی و علمی» برسند تا زمینه فراهم بشود برای آزادی «فوق انسانی و فوق عقلی» که همان ماموریت اصلی پیامبران و ائمه معصومین علیهم‌السلام بوده است. باید ثروت و استاد و کتاب و جلسات و دانشکده‌ها و حوزه‌های علمی کافی وجود داشته باشد تا مردم بتوانند در این مراکز، خودشان را به غیب و خانواده آسمانی‌شان برسانند و رشد انسانی پیدا کنند. پس حاصل کلام اینکه طاغوت به معنای طغیان‌گر و طغیان کرده و کسی که حاکمیت را از بخش «فوق عقلانی و فطری» گرفته. از طرفی چون انسانها برای آن هدف والا خلق شده اند و همه برای شبیه شدن به الله و رسیدن به اهل بیت و رسیدن به مقام اهل بیت مساوی هستند، اسلام در سیاست دخالت می‌کند تا زمینه‌ای فراهم بشود که در اجتماع جلوی آزادیهای انسانی و معنوی گرفته نشود و همه بتوانند به انسانیت و هدف خلقتشان برسند. حکومت طاغوت حکومت به بند کشیدن انسان هاست در قرآن کریم این تعبیر که ما به الله برسیم را رسیدن به نور تعبیر کردهاست. مرحله حرکت از حالت جمادی که ماده است، یعنی ظلمانی‌ترین اشیاء شروع میشود و بعد به گیاه می‌رسد. گیاه نورانی‌تر از جماد است، چون در آن حیات و رشد وجود دارد و شعورش خیلی بیشتر است. سپس مرحله حیوانی است که حیوان نورانی‌تر از آن دو است. چون در حیوان احساسات و درک فوق‌العاده زیادی وجود دارد، عواطف و وجدان و حیات و غیرت و خدمت به هم‌نوع و مهربانی و رأفت وجود دارد. مرحله بعد، انسان است که عقل و جنبه فرشته‌ای دارد که خیلی نورانیتر از مراتب قبلی می‌شود. در آخر به مقام فوق انسانی می‌رسیم که نورش بیشتر از مراحل قبلی است. این همان است که جنسش از جنس محمد و آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله است.  انسان وقتی متصل به الله می‌شود، آنجا نور و قدرتش بیشتر است. پس در واقع حرکت انسان از تاریکی و ظلمت به سوی نور است: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ[3]= خداوند ولی كسانى است كه ایمان آورده‏ اند. آنان را از تاریكی‌ها به سوى روشنایى به در مى ­برد و كسانى كه كفر ورزیده‏ اند، ولی شان طاغوتند كه آنان را از روشنایى به سوى تاریكیها به در مى‏برند». پس خدا ولیّ کسانی است که تحت حاکمیت او هستند، و آنها را به سمت نور میبرد و کسانی که کفر ورزیده اند، ولیّ آنها طاغوت است. هر جا حاکمیت با آدم‌های بی‌دین باشد، مردم را مادی‌تر می‌کنند، یعنی در یک سیر قهقرایی و عقبگرد، انسان را حیوان‌تر یا گیاه‌تر یا جمادتر میکنند. هر جا حاکمیت طاغوت باشد، محصولش تاریکی است. محصولش این است که انسانها اسیر می‌شوند در قید کمالات حیوانی، گیاهی یا جمادی. «یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ[4]= خداوند به برکت آن، کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند، به راه های سلامت هدایت می کند و به فرمان خود، از تاریکی­ها به سوی روشنایی می­برد و آنها را به سوی راه راست رهبری می نماید». این آیه اشاره می­‌کند به این که هر کس واقعاً بخواهد به یک رابطه رضایت‌آمیز و خوبی با الله برسد، خدا راه‌های سلامتی را به آنها معرفی می‌کند. گفتیم رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. زندگی سعادتمند، آن زندگی است که سالم باشد و شخص با قلب سالم بتواند وارد برزخ بشود. کسی می‌تواند با روح سالم وارد بهشت بشود که انسان، بهشت و جهنم را بشناسد و بر همه فرمولها و قوانین حاکم باشد. مثل آن قدرت فوق‌العاده و بی‌نظیری که یک جنین را در رحم مادر نگه می دارد. جنین به گونه‌ای خودش را مدیریت می‌کند که سالم به دنیا بیاید. آنجایی که جنین سالم به دنیا نمی‌آید، مادر یا محیط، یک جایی خلاف آن فرمول­های بارداری عمل می‌کند. یعنی آسیبی می‌بیند یا انحرافی در آن ایجاد می‌شود که دیگر سالم به دنیا نمی‌آید. و گرنه یک شعوری بر رحم مادر حاکم است و همان شعور، با فرمولهایی که دارد، بچه را هدایت می‌کند. پس هر کس دنبال رابطه رضایت‌آمیز با خداست، می‌خواهد هم در دنیا راضی باشد و هم در آخرت، خدا به او راه‌های سلامتی را یاد می‌دهد. در ادامه آیه میفرماید که خارج میکند مردم را به سوی نور. پس ما آفریده شدهایم برای اینکه به نور برسیم. اگر قرار باشد انسان نورانی شود، اسلام حاکمیت را به دست می‌گیرد تا در سایه حاکم اسلامی مثل ولی فقیه یا امام زمان علیه‌السلام، افراد فرصت داشته باشند رشد معنوی کنند. معجزه جمهوری اسلامی، تولید ثروت انسانی است بعضی افراد سوال میکنند که جمهوری اسلامی برای ما چه کرده؟ اول این که جمهوری اسلامی در هر چهار بخش «جمادی، گیاهی، حیوانی و علمی» بیشتر از دوران‌های تاریخی گذشته، به مردم خیر رسانده. شما وضعیت دانشگاه‌های قبل از انقلاب را ببینید، وضع الان را هم ببینید. کشوری که در فقر مطلق بود و هیچ صنعتی نداشت، الان ببینید چگونه است؟ رشد به سوی عدالت در همه روستاها و شهرستانها در حال حرکت است. اگر مسئولین بی‌توجهی می‌کنند و ظلم می‌کنند که می‌کنند، باز پخش است؛ عدالتش همه جانبه است، ظلمش هم همه جانبه است، کاری با این نداریم. یعنی هر گاه مسوولان انقلابی برسر کار بودند، ما رشد داشته ایم و بالعکس. مهمترین کاری که جمهوری اسلامی کرده این بوده که «انسان» تربیت کرده. این کار، در طول تاریخ بی‌نظیر بوده و هیچ وقت، نه در زمان ائمه نه در قبل از ائمه، حتی در زمان انبیاء، هیچ وقت به اندازه این 40 سال انسان تربیت نشده، یعنی اینقدر ثروت انسانی برای ارتباط با غیب تولید نشده است. شما کجای عالم چنین چیزی را سراغ دارید؟ هیچ وقت در روی زمین به این میزان، انسان‌های خوب تربیت نشده اند. انسان‌هایی که بتوانند تا بهشت و بالاتر از بهشت بروند. این معجزه انقلاب و جمهوری اسلامی و ولی فقیه است. ولی فقیه اگر نباشد، انسانها بزرگترین فلسفه خلقتشان را از دست می‌دهند. شما تحت حاکمیت ولایت فقیه، آزادی فطری پیدا می‌کنید و بدون دردسر و بدون مشکلات می‌توانید راه غیب را طی کنید. اگر ولی فقیه را بردارید، دوباره طاغوتها حاکم می‌شوند، بعد مگر کسی می‌تواند به راحتی، آزادی معنوی و فکری و انسانی داشته باشد. وقتی کسی با الله ارتباط نداشت، رحمانیت ندارد. وقتی رحمانیت نداشت، خودخواه می‌شود. وقتی خودخواه شد، حزب و گروه و خانواده و فامیل خودش را می‌بیند. مثلاً نماینده مجلس قوانین فاسد وضع می‌کند و به نفع پولدارها قدم برمیدارد یا استاندار و فرماندار و رئیس جمهور و وزیر، قوانین طاغوتی را دنبال می‌کند. ان‌شاءالله جلسه بعد یک مقدار عمیق‌تر وارد فلسفه سیاسی اسلام و اینکه چرا اسلام با سیاست و حکومت کار دارد خواهیم شد. چون اسلام دین سیاست و حکومت است و اساساً اسلام بدون سیاست و حکومت به نتیجه نمی‌رسد. اگر قرار باشد همه مردم آزادی و امکانات و ثروت و رشد پنجگانه را داشته باشند، باید تحت حاکمیت و حکومت اسلامی و دولت اسلامی باشند، نه فقط حکومت اسلامی. ما الان در وقت حکومت اسلامی هستیم دولت اسلامی هنوز نداریم. تحت حکومت اسلامی و دولت اسلامی این رشد برای همه فراهم می­‌شود. چقدر در زندگی به سمت نورانیت حرکت می کنیم؟ در قرآن میخوانیم: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور[5]= کتابی است که ما نازل کردیم برای تو، تا مردم را از تاریکی‌ها به سوی نور خارج کنی». الله آن نور مطلق است. مردم آمده اند نورانی بشوند و به نور برسند. قرآن آمده که ما را نورانی کند. حالا چه بگویم از کسانی که خودشان را آنقدر به تاریکی­‌ها مشغول کرده اند که فرصت نمی‌کنند روزی 50 آیه قرآن بخوانند. حضرت فرمود: 50 آیه قرآن خواندن هر روز برای هر مسلمانی واجب است. محال است کسی بگوید من نمی‌رسم 50 آیه بخوانم. در این شبکه‌های مجازی چه کار می‌کنی؟! چقدر وقتت در این شبکه های بیخود و هرز گرفته می‌شود؟ پای تلویزیون چکار می‌کنی؟ چقدر کتاب و روزنامه می‌خوانی؟ پس اینکه می‌گوید نمی‌رسم، دروغ است. وقتی با قرآن فاصله داریم، یعنی آنقدر خودمان را مشغول طبیعت و دنیا کردهایم که نمی‌توانیم قرآن بخوانیم، یعنی به سمت نورانیت نمی‌خواهیم حرکت کنیم. قرآن روز قیامت، بعضی افراد را لعنت و نفرین می‌کند که خدایا این بنده تو من را ضایع کرد، چون هر روز می‌توانست با من ارتباط داشته باشد و نداشت. تو هم ضایعش کن. قرآن شافع مشفع است، یعنی وقتی شفاعت کند، شفاعتش قبول است. نفرین هم بکند، نفرین‌اش قبول است. در در سبک زندگی‌مان از صبح که بلند می‌شویم تا شب، آیا به سمت نور حرکت می‌کنیم یا نه؟ چقدر برای قرآن وقت میگذاریم و با آن انس داریم؟ از آن بالاتر، ما چقدر در طول روز برای خدا و امام زمان علیه‌السلام هستیم؟ درحالی که علامت نورانیت این است که انسان روز به روز روشن‌تر و نورانی‌تر بشود. قا/128 شرح زیارت جامعه کبیره/وساسه العباد آرشیو مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب  [1] . وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ‌ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ= اما وقایعی که رخ خواهد داد به روایان احادیث رجوع کنید ما پس همانا آنها حجت بر شما هستند و من خدا بر آنها هستم». [2] . سوره فاطر/ آیه 15. [3] . سوره بقره/ آیه 257. [4] . سوره مائده/ آیه 16. [5] . سوره ابراهیم/ آیه 1.

صوت

1 - «ساسة العباد»، یعنی سیاست‌گذاران بندگان خدا

پیوست

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10005
زمان انتشار: 28 ژانویه 2019
| |
آثار آخرتی «معروف» چیست؟

احسان، جلسه 7، 91/05/25

آثار آخرتی «معروف» چیست؟

آثار آخرتی «معروف»، از مباحث بسیار مهم است. «معروف»، تاثیرات قابل توجهی بر آخرت و سعادت ابدی انسان می گذارد.

قبل از اینکه به آثار آخرتی معروف بپردازیم، باید این را بدانید که سهم هر انسانی از آخرت، همانطور که قرآن فرمود، بهشتی است که به اندازه همه ی آسمان ها و زمین است. در واقع، سیر در فضای به آن بزرگی را انسان باید با تلاش خود در دنیا بسازد. مثلاً، وقتی به شما بگویند، دولت هزار متر زمین در فلان جا به شما داده و این زمین خالیست و به درد نمی خورد. زمانی برای شما مفید است که بتوانید این زمین را به بهترین وجه بسازید و قابل استفاده کنید. سرزمین آنجا نیز، همینطور است. انسان باید خودش، آخرت خودش را آباد کند. انسان باید در دنیا مار و عقرب و آتش فشان ها و عذاب ها و جهنم هایش را خاموش کند. شما هرچقدر در دنیا تلاش کنید، دارید فضایی را به بزرگی همه آسمان ها و زمین برای خودتان آماده می کنید. برای زندگی آخرتی تان ان شاءالله وارد همانجا خواهید شد و از بهشت برزخی و بهشت بعد از برزخ، بهره مند خواهید شد. بنابراین، تلاش های انسان، تلاش های توهمی و اعتباری نیست؛ بلکه تلاش های حقیقی است. واقعاً خداوند همانطور که در قرآن می فرماید، سند این زمین و این بهشت را به اسم شما زده است. آدم اگر به خدا اعتماد نکند، پس به کی می‌خواهد اعتماد کند؟ فرمایش خالق ماست و با فریاد بلند این را چندبار در قرآن اعلام کرده و تشویق کرده که زودتر خودتان را به این بهشت برسانید:« وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ[1]= و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى كه پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است.» در اینجا می فرماید: سرعت بگیرید. در جای دیگر می فرماید: سبقت هم بگیرید. یعنی روح سبقت در انجام کارهای خیر را داشته باشید. چون هرچقدر شما سبقت بگیرید، به نفع خودتان است و بهتر و زودتر به مقصد می رسید. «احسان و معروف» پرثمرترین زراعت و بهترین گنج هاست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می فرماید:« إنَّما المَعروفُ زَرعٌ مِن أنمَى الزَّرعِ ، و كَنزٌ مِن أفضَلِ الكُنوزِ ، فلا یُزَهِّدَنَّكَ فی المَعروفِ كُفرُ مَن كَفَرَهُ ، و لا جُحودُ مَن جَحَدَهُ؛ فإنَّهُ قَد یَشكُرُكَ عَلَیهِ مَن یَسمَعُ مِنكَ فیهِ [2]= معروف و خوبى كردن، زراعتى از بالنده ترین زراعت ها و گنجى از برترین گنجهاست. پس، ناسپاسىِ نا سپاسان و نمك نشناسىِ نمك نشناسان، نباید تو را به خوبى كردن، بى رغبت سازد؛ زیرا آن كسى كه خوبىِ تو درباره آنان را مى شنود [یعنى خداوند] پاداش كار تو را مى دهد.» به طور مثال، به شما می‌گویند، در بین این لجن ها چندتا الماس قیمتی وجود دارد. اگر آنها را بیرون بیاوری، تا آخر عمر، برای خودت و خانواده ات کافی است. اگر شما دستت را در لجن فرو کنی تا الماس ها را بیرون بیاوری، دردی ندارد. حال اگر یکی شما را ببیند که در لجن فرو رفتهاید، نمیداند که شما دارید چه گنجی را بیرون میآورید، ابراز انزجار میکند. اما وقتی که شما میدانید، دارید گنج با ارزشی را به دست میآورید، از ابراز انزجار دیگران ناراحت نمیشوید. معروف هم اینگونه است و گنجی از بهترین گنج هاست. وقتی کسی دارد گنجی را از جای کثیف بیرون میآورد، اگر کسی با ابراز انزجار گفت «این دارد چه کار کثیفی میکند!»، باید بگوید اشکالی ندارد. چون من دارم از اینجا  الماس در میآورم. دارم از این لجن، هزینه یک قصر بهشتی را در می آورم. این کار، مثل کسی است که شغلش بازیافت است. هرچقدر آشغال جمع کند، به نفعش است. دیگران هرچقدر هم ابراز انزجار کنند، این می گوید: شما هرچه دلتان می خواهد بگویید، من این آشغال ها را پول می کنم. سختی کار های معروف، مثل آشغال جمع کردن است. قدر نشناختن دیگران، به هیچ وجه نباید در روحیه ما اثر بگذارد. اما وقتی که دیدیم در روحیه ما اثر می گذارد، باید بفهمیم که ما برای کارمان، حساب دیگری غیر از الله باز کرده ایم. یعنی باید برایم اصلاً مهم نباشد که حالا که قدرم دانسته نشده است. نیاز به «دیده شدن»، از کمین گاه های شیطان در انجام عمل خیر است گاهی ما کارهای خوب و معروف زیادی می کنیم، اما کسی آنها را نمی بیند و تشکر نمی کند. ناسپاسی کردن در مقابل کار خیر، نادیده گرفتن و پوشاندن کار خیر و انکار کار خیر، نباید انسان را از انجام معروف و کار خیر، باز بدارد. معصوم علیه‌السلام می فرماید: «مواظب باش ناسپاسی کسی که در حقش خوبی کرده ای، شما را بی رغبت در کار خیر نکند». این قسمت، یکی از بزنگاه ها و کمین گاه های شیطان است که اگر انسان کار خیری انجام داد و کسی قدرش را ندانست، او را نسبت به انجام کار خیر، بی رغبت می کند. خیلی شنیده ایم که می گویند:« بشکند این دست که نمک ندارد؛ ما شانس نداریم. آمدیم ثواب کنیم، کباب شدیم. اگر دست عسلی مان را دهن هرکس بکنیم گاز می گیرد». اما در مقابل و با توجه به فرموده حضرت، هرچقدر گاز بگیرند به نفع شماست؛ زیرا گنج شما بزرگتر می شود. برای آخرت انسان، آن گنجی بهتر می ماند و پرسودتر است که دیگران قدرش را ندانند. مثلا زحمت کشیدی، ولی مادرت هنوز دو قورت و نیمش باقی است و غر می زند. بابایت غر می زند؛ برادر و خواهرت از تو تشکر نمی کنند. هرچقدر انسان بتواند، خودش را از «شرک توقع و تشکر» جدا کند، بیشتر به نفعش است. چرا می فرماید « كُفرُ مَن كَفَرَهُ »؛ زیرا کافر کسی است که روی خدا و حقایق را میپوشاند. پس کسی که محبت شما را نادیده می گیرد و آن را می پوشاند، نباید شما را در انجام کار خیر، بی رغبت کند. از کمین گاه های دیگر شیطان این است که گاهی، شاید کار خیر شما را به اسم خودش هم تمام کند. شما زحمتی کشیده ای، او می گوید این کارها را ما کردیم. گاهی در یک مجموعه، عده ای زحمت می کشند و اصل کار را می کنند و عده ای دیگر کمتر کار می کنند و بهره بیشتری می برند. حضرت می فرماید اگر کسی کار شما را پوشاند و قدر ندانست، اصلاً نباید تو را در انجام کار خوب بی رغبت کند. چون این یک گنج برای تو است و اتفاقا اگر دیده نشوی، برای اخلاص و برای آخرتت بهتر است. کسی که برایش درد دارد و همیشه دوست دارد دیده شود، چیزی برای شب اول قبر به بعدش باقی نمی ماند. کاری می کند، زحمتی می کشد و بعد همه ی آن را در دنیا مصرف می کند. شایسته است، انسان این کفر و پوشانندگی را بتواند تحمل کند و طاقت بیاورد. این نادیده گرفته شدن، از جانب  هر کس که می خواهد باشد، به نفع شماست. مثلا برای همسرت زحمت می کشی و او قدر نمی داند. برای بچه ها  کار می کنی و آنها زحماتت را نمی بینند. نباید با بچه ها درگیر شوی و اخلاقت را خراب کنی و یا از کار نیک کردن برایشان، پشیمان شوی و احساس سردی و ناامیدی به شما دست بدهد. نباید بگویی انگیزهام از بین رفت. این همه سال زحمت کشیدم، هیچ کس ندید. خدا حساب همه را دارد و آمار همه چیز در دست خداست. قرآن چند بار میگوید این را بدانید، هرکاری بکنید خدا می بیند. و فقط هم مهم است که آن کسی که قرار است پاداش بدهد، ببیند. بقیه دیدند یا ندیدند، مهم نیست و بهتر هم هست که نبینند. قرآن می فرماید:« الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَةً[3] = كسانى كه اموال خود را شب و روز، و نهان و آشكارا، انفاق مى كنند». این یعنی مستحب است که انسان وقتی کار خیر انجام میدهد، هم علنی و هم بیشترش را مخفیانه انجام دهد. علت آشکارا بودنش این است که بتواند فرهنگ سازی کند و در دیگران امید و شادی ایجاد کند. اما آن مقدار که مخفی است، از دست شیطان در امان می ماند. از کمینگاه های دیگر شیطان این است که حضرت میفرماید: « و لا جُحودُ مَن جَحَدَهُ = انکار کسی که انکار می کند». یعنی شما کار خیری انجام داده اید و دیگران می گویند: «تو اصلاً کاری نکردی؛ چه کار کردی؟ حالا کار مهمی نکرده ای!». حضرت می‌فرماید، این حرفها نباید شما را در انجام کار خیر، بی رغبت کند. شیطان در این مواقع، به انسان فشار می آورد که قدر تو را ندانستند؛ برو قهر کن؛ دعوا کن. در حالی که قهر و دعوا کار آدم های بی ظرفیت است. برای اینکه دوست دارند، دیده شوند و اگر دیده نشوند به این آدم ها برمی خورد. این آدم ها بی عرضه اند، چرا بی عرضه؟ چون نمی‌دانند که «فإنَّهُ قَد یَشكُرُكَ عَلَیهِ مَن یَسمَعُ مِنكَ فیهِ= زیرا آن كسى كه خوبىِ تو درباره آنان را مى شنود [یعنى خداوند] پاداش كار تو را مى دهد». آیا نمی دانند که خدا می بیند؟ خدا دارد زحمات تو را می بیند. نیازی نیست کس دیگری ببیند. نباید دیدن دیگران، برایت اهمیتی داشته باشد. کسی که از ندیده شدن اذیت می شود، نشانه این است که کارش هنوز صد در صد خالص نیست؛ و یا اگر هم خالص باشد، ظرفیتش کم است و فکر می کند کارش هدر رفته است. این «شرک» را ما باید از وجودمان بیرون کنیم. هیچ کاری هدر نمی رود.  کار هیچ زنی که شوهرش ناسپاس و انکار کننده است، هدر نمی رود؛ برای اینکه خدا کارش را می بیند. حیف است که پدری برای بچه اش کار کند، و پاداشش را از بچه ای بخواهد که هیچ وقت نمی تواند جزای کار پدرش را بدهد. گفت: مادرم را کول کردم و به مکه آوردم. گفت: اگر 39 بار دیگر هم این کار را بکنی، که بشود 40 بار، معادل یک شب که تو را حمل کرده نیست. بنابراین، پدر و مادر باید حواسشان باشد که کارشان را به بچه ها نفروشند و منتی سر بچه ها نگذارند. هیچ شوهری نمی تواند زحمات زنش را جبران کند و تشکر کند؛ هرچند که وظیفه اش است. با زبان و احساسات و بیان عواطف و دادن هدیه، خوب است به طرف مقابل فهمانده شود که چقدر در زندگی من مفیدی. چقدر در این زندگی حضورت قشنگ است. ولی اگر اینها هم نبود، زحمات هیچ زنی هدر نرفته و هیچ مردی اساساً نمی تواند برای همه چیز، تشکر کند و نقطه مقابل هم همینطور است. هیچ فرزندی نمی تواند زحمات پدر و مادرش را جبران کند و کار خیر، اساساً چون مال خداست و فروخته شده به خدا، اصلاً نباید جای دیگری هزینه شود. بنابراین، انسان باید سعی کند، تا می تواند اکثر کارها را مخفی انجام بدهد و مهم نباشد که دیگران می بینند یا نمی بینند. مثلاً پسری می گوید من بیشتر از دیگر برادرانم به پدر و مادرم خدمت می کنم. اما والدینم کارهای مرا نمی بینند. در حالی که اگر پدر و مادر نمی بینند، خودشان مقصر هستند. کفر پدر و مادر برای خودشان مشکل ساز می شود که زحمات بچه ها و تلاش های بچه ها را نبینند. اما به هیچ وجه این کفر و جهود، یعنی پوشاندن و انکار، نباید در روحیه ما برای انجام کار خیر تاثیر بگذارد. انکار معروف بدتر از کتمان آن است باید گفت که انکار از کتمان بدتر است. کتمان یعنی نمی گذارند، بالا بیاید. انکار یعنی تو هیچ کاری نکردی. این صفت خیلی بدی است. یعنی ندیدن زحمات پدر و مادر، همسر، مربی و استاد و اولیاء الهی را اگر کسی نبیند، اگر نعمت ذوی الحقوق و الله را نبیند و ناسپاس باشد و از الله طلبکار باشد، این خیلی بد است. دو نوع معروف ماندگار از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه‌السلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام می فرماید:« أفضَلُ الكُنوزِ مَعروفٌ یودَعُ الأحرارُ، و عِلمٌ یَتَدارَسُهُ الأخیارُ[4] = برترین گنج ها، احسانى است كه به مردمان آزاده بشود و دانشى است كه نیكان بیاموزند.» حضرت دو نوع از معروفهای خیلی ماندگار را معرفی میکند. میفرماید: بهترین اندوخته ها احسانی است که به مردمان آزاده می کنید. یعنی اگر می خواهید انفاق کنید، به شخصیت های باآبرو انفاق کنید. قرآن می فرماید، آدم هایی که آگاهی ندارند، فکر میکنند این ها واقعاً آدم های ثروتمندی هستند. چون این ها آنقدر صورتشان را با سیلی سرخ نگه داشته اند که همه فکر میکنند این ها هیچ مشکلی ندارند. به قول قرآن:«یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُأَغْنِیَاءَمِنَ التَّعَفُّفِ= از فرط عفتورزی اینان، جاهل فکر میکند که اینان ثروتمندند». پس برای کار خیر و معروف، بگردید و آبرومندترین آدم ها، احرار و آدم حسابی ها را انتخاب کنید. آدم هایی که قیمتی هستند و ارزش دارند. مومنین و کسانی که بیشترین آثار وجودی را دارند و نیازشان نیاز حقیقی است.  بعد میفرماید، دانشی که نیکان بیاموزند. خود دانش آموختن، یک کار معروف است. اینکه انسان علمی را یاد بگیرد و با دینش آشنا شود. خود شنیدن و مطالعه کردن، معروفی است که ذخیره بزرگی برای آخرت است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید:«المعروف ذخیرة الابد= کار خیر ذخیره جاودانگی است». دقت کنید معنای معروف چقدر وسیع است! این معروف در حق خودت است. یک جا احرار و آدم های خوب را دریاب و به آنان کمک کن. آدم هایی که تاثیرگذار در اجتماع هستند و هرکدامشان یک لشکر هستند. «نیکوکاری» بهترین توشه برای معاد است علی علیه‌السلام فرمود:« عَلَیْكُمْ بِصَنایِـعِ المَعْرُوفِ فَإنَّها نِعْمَ الزَّادُ إلَى المَعادِ[5]= بر شما باد به نیکوکارى، زیرا نیکوکارى، توشه اى نیک است براى روز بازگشت.» یعنی وقتی میخواهید به جهان آخرت برگردید، از نیکوکاریهای خودتان بهره برداری میکنید. راوی میگوید: من میدیدم، علی زحمت میکشید، عرق ریزان چاه و قنات میکَند، و وقتی به آب می رسید، هنوز از چاه بیرون نیامده؛ می گفت: قلم و کاغذ بدهید تا وقف نامه اش را بنویسم. چقدر ذوق داشته حضرت برای هدیه کردن. در روایت داریم، هزاران درخت را برای فقرا داد. چندین قنات و آبادانی های زیادی با دسترنج خودش ایجاد و همه را برای محرومان و فقرا هدیه کرد. بنابراین، ما برای برگشت به نزد خدا، به کار نیک احتیاج داریم. ما در مسیر آمدن به این جهان، جهنم نداشتیم، نفخه الهی در ما دمیده شد و بی درد سر آمدیم به دنیا. اما در راه برگشت جهنم وجود دارد. آخرت 50 هزار سال است که در روایت داریم، کل این 50 هزارسال آتش است. غیر از کسانی که با خود سایبان و خنکی از قبر آورده باشند، دیگران آنجا دردسر دارند. بعد از قیامت هم عذاب ها شروع می شود. مسیر برگشت ما مسیری خطرناک است؛ مثل مسیری که آمدیم نیست که همه اش سعادت و آسایش بود. هیچ معلوم هم نیست که ما کی می خواهیم برویم، هر لحظه ممکن است برویم. چه مقدار کار خیر برای برداشت در معاد لازم است؟ چه مقدار برای آخرت ذخیره کنیم؟ به اندازه ای که معاد از ما می خواهد. مسیر آخرت، یک مسیر طولانی است. همان مقدار که امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود:« آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِیقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ[6] = واى از كمبود توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت جایى كه وارد مى شویم!». کسانی که هزار سال پیش مرده اند، هزار سال است در برزخ هستند. معلوم نیست چقدر دیگر باید بایستند تا به قیامت برسند و آنجا هم همین مشکلات هست. به خدا قسم همان چیزهایی که ما در دنیا به آنها احتیاج داریم، آنجا هم احتیاج داریم. مثل، خانه، خوراکی، مرکب، همسر، مهمان، فضای آموزشی. آنجا آموزش هم هست، چون کسی که می خواهد در علم، شبیه خدا بشود، باید بتواند در بهترین کلاس های آنجا ثبت نام کند. حال اگر بگویند تو اصلاً ثبت نامی نیستی، باید با مار و عقرب ها بجنگی و چندسال گرفتار هستی، این برای آدم خیلی سخت تمام می شود و این اصلاً قابل مقایسه نیست با وقتی که وارد برزخ می شوی، 5 تن با مهربانی سراغت بیایند و در آغوشت بگیرند. فرشته ها بشارت و مژده ورود بدهند و از تو استقبال کنند که تو از دنیا صحیح و سالم به برزخ متولد شده ای؛ دارا و ثروتمند، با روح پاک و قوی و ذخیره زیاد آمده ای. نسبت به آخرت، زاهد نباشیم انسان باید زاهد نسبت به آخرت نباشد و برای آنجا، از هیچ کاری فروگذار نکرده و به هیچ وجه نباید کاری را کوچک نگاه کند. همین که وارد مسجد، حسینیه و مهمانی می شود، در خانه خودش یا پدر و مادرش می رود، نباید تنبل باشد. نباید در این مهمانی، برود بنشیند گوشه ای که بقیه به او برسند. این آدم، زاهد به آخرت است. آدمی بی رغبت است. ببین چه کاری در این هیئت می توانی انجام دهی. لیوان می توانی جمع کنی؟ کفش ها را جفت کنی؟ در آشپزخانه کار کنی؛ می توانی پول بدهی، پول بده؛ غذا بکش در آشپزخانه. می توانی بعد از مهمانی و بعد از مراسم کمکی کنی، کمکی بکن. در خانه خودت هم همینطور. بعضی ها سر سفره می نشینند، غذا را که خوردند، کنار می نشینند. انسانی که اهل معروف است، شخصیت معروف دارد. چون حریص بر آخرت است. دائماً کار می کند. آدم مفت خورِ تنبل نیست. بارش را روی دوش دیگران نمی اندازد. با دسترنج خود، زندگی اش را اداره می کند. گاهی بعضی جوان ها می آیند که بدن های قوی دارند. می گوید: می خواهم از زنم جدا شوم. برای اینکه من بیکارم، کار گیرم نمی آید. می بینم، این یک کار خیلی زرورقی می خواهد. بله واقعاً چنین کاری گیر نمی آید. شما برو در این بازار، چندتا مغازه می بینی که نوشته اند، کارگر ساده می خواهیم. بالاخره از یک جایی شروع کن. علی علیه السلام کارگری می کرده، مزد می گرفته، خلیفة الله است. امیرمؤمنان است. شوخی نیست. شخصیت اول هستی است. این همه زحمت می کشد و کار می کند. تنبلی، بی حوصلگی، بی رغبتی، باعث می شود، هم دنیا و هم آخرت انسان خراب شود. در روایت داریم کلید همه بدبختی های انسان در دنیا و آخرت دو چیز است تنبلی و بی حوصلگی. اگر شیطان می آید و تسلط پیدا می یابد، برای این است که شخص را تنبل می بیند. اگر کسی تنبل و بی حوصله نباشد، نه نفس اماره می تواند او را به کار بگیرد و نه شیطان. آدمی نیست که بتوانند رویش نفوذ کنند. آدمی است که اگر گناه هم بکند، چون آدم زیرک و زرنگی است، زود جبران می کند. نمی گذارد آسیب ببیند. چون زرنگ است و تنبل و وازده نیست. آدم بی حسی نیست. بعضی ها واقعاً بی حس هستند. می گویند:«حسش را ندارم؛ حالش را ندارم؛ انگیزه اش را ندارم؛ هروقت می خواهم بروم سراغ کتاب، نمی توانم بخوانم و خوابم می برد. سی دی گوش کنم چرتم می گیرد. نماز بخوانم، یک جور دیگر می شوم. می خواهم مسجد بروم، نمی توانم. کلاس بروم، حسش را ندارم». یعنی مد شده بگویند حسش را ندارم. بعدا می بینی این آدم سر از جهنم در می آورد. در زندگی دنیا هم همینطور است، بعضی ها هستند استعدادهای خیلی خوبی دارند، اما اصلاً استفاده نمی کنند. آدم های بزرگ و برجسته، همه با همت های بلند به جایی رسیده اند. همت بلند دار که مردان روزگار، از همت بلند به جایی رسیده اند. زمستان سردی بود و من در خیابان، یک پسربچه ای دیدم، 7 یا 8 سال داشت. نشسته بود و دست و پایش هم یخ کرده بود. یک وزنه گذاشته بود که مردم بیایند خودشان را وزن کنند. دستش را گرم می کرد، یک ذره مشق می نوشت. آدم باید این ها را تشویق کند. اگر یک موقعی دیدید، جوانانی هستند که به جای کارهای خلاف، دارند زحمتی می کشند و میوه می فروشند یا سر چهارراه دستمال کاغذی می فروشند و یک کار مثبت انجام می دهند، از آنها خرید کنید. هیچ وقت این پول ها برای شما پول نمی شود. نگو جوراب اضافه دارم، جوراب را بخر و به چند نفر هدیه بده، این اسراف هم نمی شود. چهار پنج تا جوراب از او بخر. دستمال کاغذی از او بخر و بعداً توزیع کن و مثلا ببر در مسجد بگذار. اگر به آنها کمک کنیم، در آن ها انگیزه ایجاد می شود. وقتی دیدید مثلا خانمی زحمت می کشد و کار می کند، از او چیزی بخرید؛ نگویید نیاز ندارم. به این قصد که این تولید ایجاد کند. شما نیاز هم نداری، آن را به کسی می دهی که نیاز دارد. این خیلی بهتر از آدمی است که منتظر است کسی بیاید برایش کار کند. اگر کسی یک بار آخرت را ببیند، جهنم را ببیند، یا این حرف امیرالمؤمنین علیه السلام را باور کند که دیده و دارد به ما خبر می دهد، زندگی کردنش طور دیگری می شود. شما نهج البلاغه را بخوانید؛ ببینید، حضرت علی چقدر نگران ماست. اعلام خطر می کند که من نگران شما هستم و می ترسم برای شما که مبادا آن طرف کم بیاورید. مثلاً کسی می خواهد کوه برود. شما که کوه رفته ای به او می گویی این کفش هایی که پوشیده ای به درد کوه نمی خورد. با این لباس آنجا یخ می زنی. ابزاری که برداشته ای به کارت نمی آید. چیزهای بهتر بردار. علی (علیه السلام) دارد این همه به ما هشدار می دهد. باید باورش کنیم. دارد می گوید تلاش کنید، زیاد کار خیر بکنید. نتیجه کار خیر، اول در دنیا به انسان بر می گردد معصوم علیه‌السلام می فرماید:« هر خیری که به هر کسی برسانی، قبل از اینکه در آخرت به دستت برسد، در دنیا چند برابرش به دستت می رسد، مادی یا معنوی». پس بخل نکن.  بعضی ها می گویند، آخر من خودم پدر و مادر نداشتم و به من محبت نکرده اند. خانواده ما یک خانواده سرد و یخ بودند و من هم الآن با خانمم نمی توانم گرم بگیرم. بچه ای به خاطر کمبود محبت، آلوده شده، به پدر می گوییم، بچه ات را جمع کن، به او محبت کن، می گوید نمی توانم. این عقده است، نباید بگذاریم عقده ها اذیتمان کنند. نگو من خودم ندارم به کی بدهم؟ این دروغ است. اگر هیچ کس در حق تو محبت نکرده باشد، کانون محبت در قلبت هست. تو شروع کن؛ بعد می بینی که چشمه جوشش می کند و از خزانه غیب در دلت ایجاد می شود. پس معطل کسی نشویم، الله دارد به ما محبت می کند. با الله هم به محبت کسی نیاز نداریم. یک پرنده را ناز کن؛ یک گوسفندی را ناز کن؛ به یک جوجه، محبت کن؛ بچه یتیمی را نوازش کن؛ از خودت شروع کن. بعد می بینی تو به هیچ وجه نیاز نداشتی که کسی به تو محبت کند. این یک توهم طبیعت گرایانه است. وقتی فطرت و ابدیت و آخرت را حذف کنیم، این عقده ها درست می شود. می گوید، من مهربانی ندیدم خشن و جنایتکار بار آمدم، ولی وقتی فطرت را کنار طبیعت می گذاریم، می بینیم شما نیاز نداشتی، کسی به تو محبت کند. من خودم شبیه خدا هستم، اسم های خدا در من است، اسم هایی که خدا داده به من، رحمان، رحیم، کریم را داده، رئوف و عطوف را داده، ستار را داده، هیچ انسانی نیست که این اسم ها را نداشته باشد، وحشی ترین انسان ها را که نگاه کنید، ظاهرشان وحشی است، ولی وقتی می روی و با او رفاقت می کنی، می بینی، چه مایه هایی از محبت داشته. ولی برای کس دیگری خرج نمی کند و برای تو خرج می کند. چون تو عرضه داشتی که اسم مهربان و عطوف را در درون آن حیوان وحشی بالنده و شکوفا کنی. ما در وحشی ترین حالت خودمان، نامانوس ترین حالت مان در غریبانه ترین حالت خودمان هم یک عالم ثروت داریم. نگوییم کسی به من محبت نکرده من هم نمی توانم.  ع ل 149 آرشیو مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب  [1] . آل عمران/133. [2] . مستدرك الوسائل : 12 / 340 / 14229؛ الجعفریّات : 235 . [3] . بقره/274. [4] . غرر الحكم : 3281. [5] . غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 503 [6] . نهج البلاغة : الحكمة 77

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10004
زمان انتشار: 28 ژانویه 2019
| | |
خدا به اندازه ظرف وجودی ما، به ما عطا می‌کند

خدا به اندازه ظرف وجودی ما، به ما عطا می‌کند

فیلم

1 - خدا به اندازه ظرف وجودی ما، به ما عطا می‌کند

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9999
زمان انتشار: 26 ژانویه 2019
| |
و بر ماست اطاعت از الله و رسولش و اولوا الامر

بسم الله النور

و بر ماست اطاعت از الله و رسولش و اولوا الامر

مطلب زیر نوشته‌ی یکی از اعضای هیئت مدیره موسسه منتظران منجی، استاد شعر و قلم، «حاج اسماعیل براری» می‌باشد. که در خصوص نایبان «اولوالامری» امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌باشد.

آن گاه که آدمی دانست اِکمال دین و اتمام نعمت، بدان است که پا، جایِ پایِ برشدگانِ بیامبرِ امی بگذارد و تابع ثابت قدمترین جانشینانِ او باشد، چنان کرد.

و حال، ما از پس آنان که اولین اند؛ در حصنِ حصینی پناه جسته ایم و خالقِ دادار آسمان و زمین را دانای کل و رهگشای و رهنمای بشر دانسته و آخرین ذخیره ی هستی را ره می پوییم و زادِ راه، از بلدِ راه گرفته ایم و مهر او را زیب و زینتِ دل خویش بسته ایم و از ژرفای دل، سالک راهیم و  سائل  شارع دین احمدیم.

و در این راه، از صابرانی چون علی و فاطمه آموخته ایم که تنها صبور و صابر ظفرمندانند؛ نه آنان که راه راست بر روی خویش بسته اند و به ظلمت گرویده اند و از طاغیانِ بر لشکر نورند و از طایفه ی شیطان و شیاطین جن و انس اند. و این را نیز دانسته ایم، مادام که به عالمان علّام و آمرانِ به معروف و ناهیانِ از منکر و غازیانِ کمر بسته به فنای فناپذیرانِ معاند اقتدا میکنیم، در پناه قرآنیم و هماره کار آمدیم و کارساز. و بر دامان کریمان آل الله دست تمنا گرفته و تمسک جسته ایم و در راه وصال دوست گام می زنیم. و در مقابل گردن کشانِ عالم که بر اقلیم و مرزهای اعتقادی ما تاخته اند، قد برافراشته و سینه سپر کرده ایم و هیچ گاه در مقابل خصم دون، گردن خم نکرده ایم و بدین سبب، لیاقت آن را داریم تا در خیل موالیان مولاعلی عالی اعلا باشیم. و همین بس که نشان ولایی خویش، این گرانبهاترین هدیه پدران و مادران را حک شده بر جان داریم؛ و چونان همیشه، هدایتگران خویش را یاد آوریم و یادآور و یار و یاوریم؛ چرا که طاعی امر خدا و مطیع رسول الله باید امربرِ اولوا الامر برگزیده آنان باشد و بر امرشان گردن نهد و در این راه، پایدار بوده و در پاسخگویی به ندای مهدی منتظَر، پا در رکاب انتظار فرج باشد و در پیِ نواب خاص باشد که عبارتند از «1- عثمان ابن سعید عمروی2- محمد ابن عثمان ابن سعید عمروی3-ابوالقاسم حسین ابن روح نوبختی 4- ابوالحسن علی ابن محمد ثمری» که قریب 74 سال در قرب یاوری مهدی یار بودند و امت اسلام را رهنمای. حال، در تونل زمان، به زمانه ی آنان که اولوالامرند، سفر می کنیم و به سرسلسله ی نیک مردان مرد می رسیم: و چه بهجت برانگیز است و شوق آفرین که باید از قم، برای رسیدن بدین مقصود، قیام کنیم و دست بوس اولین امریه دار مولایمان آیت الله «ابن قولویه» شویم که 39 سال عهده دار این امر خطیر بود. از آنجا به دارالامان «ری» که ملک سرمدی است، باز می گردیم و «شیخ صدوق» را زیارت می کنیم. آن که فقاهت خویش را از منبع الهی دریافت، نه در محضر استادان؛ و با «من لا یحضره الفقیه» اش شهره شد و 13 سال بر مسند نیابت امام زمان عج جلوس داشت. از پس وی، «شیخ مفید» در بغداد 32 سال و «سید مرتضی» 23 سال که مفید به حالِ آل الله و رهنمای عباد الله بودند و راضی به رضای حق، دست بوس می شویم. و در پی این دو، اگر در آسمان ستارگان دنباله دار، نیابت عامه را رصد کنیم، نشان کسی را بر زمین میبینیم که 24 سال گردش خورشید، به گرد خویش را در بغداد و نجف، رصد کرد و او «شیخ طوسی» است. و این بار در طرابلس «ابن براج» را دست بوس می شویم؛ آن که 21 سال در این مقام و منزلت درخشید. و زان پس، چشم های حقیقت بین ما به دیدار «شیخ مفید ثانی» روشن می شود که در «نجف» و زیر سایه ی «مولی الموحدین» 34 سال ولایتمداری کرد و امت خدا جوی را رهبری نمود. این بار، در پی‌َ یافتن یاوران یار غایب از نظر، طی زمان می کنیم و به دیار «قریب الغربا» میل کرده، «مشهد الرضا» را در دل زیارت می کنیم و در مییابیم «شیخ طبرسی» را که از پس 23 سال به عهده داشتن ولایت امر مسلمین در مشهد و سبزوار، اینک در جوار خورشید عالم تاب، آرام گرفته است. و باز هم 25 سال، نور ولایت امری در شیعه خانه ی مهدی ایران سربلند، از «راوند» کاشان، به چشم و دل منتظران قائم آل محمد ص ضیاء می بخشد و «ضیاء الدین راوندی» و «قطب راوندی» در کاشان، رایت هدایت شیعیان را به دوش می گیرند. و از پس این دو، 17 کوکب رخشان به علم و سلم، 3 قرن از شهر «حله» چو زهره، نور بخش دل خدا جویان و شیعیان امیرالمومنین می گردند که عبارتند از:  1- «ابن زهره» 12 سال. 2-«ابن ادریس» 13 سال. 3- «شمس الدین موسوی» 32 سال. 4- «ابن نماء» 15 سال. 5- «محقق حلی» 22 سال. 6- «ابن سعید حلی» 14 سال. 7- «علامه حلی» 36 سال در حله و قزوین. 8- «عمیدی» 28 سال. 9- «فخرالمحققین» 17 سال. 10-«شهید اول» 15 سال. 11- «ابن خازن حائری». 12- «ابن شهید اول». 13- «فاضل میسوری» 16 سال. 14- «ابن فهد حلی» 15 سال. 15- «ابن رشید قطیفی». 16- «اسدی حلی». 17-«ابن هلال جزایری». و حال، چندی در اصفهان، «محقق ثانی» را نظاره گریم که چندی بعد، به حلب باز می گردد و در مجموع، ۲۴ سال این وظیفه خطیر را به عهده می گیرد. و حکم حکیم علیم قادر متعال، بر این تعلق می گیرد که ۲۴ سال در جبع شام، شهید ثانی ۲۴ سال این علم را بر دوش گیرد و از آنجا این طائر قدسی در جبع شام و هرات، برای ۱۸ سال بر دوش «حارثی» می نشیند تا او برزگر دشت فقاهت گردد و رییس شیعیان باشد. و از پی او مقدس اردبیلی ۹ سال زمامدار امور می گردد. و بار دیگر این طائر قدسی در جبع شام، موسوی عاملی را ۱۶ سال در فقه جعفری نشاندار می کند و نشان زعامت می بخشد. باز هم در اصفهان، این نشان، بر سینه ی ۱۱ فقیه جامع الشرایط، بدین ترتیب جلوه می کند: ۱- ملاعبد الله شوشتری ۱۲ سال. ۲- شیخ بهایی ۹ سال. ۳- میرداماد ۹ سال. ۴- علامه مجلسی اول ۲۹ سال. ۵- آیت الله مازندرانی ۱۰ سال. ۶- محقق خراسانی ۱۸ سال. ۷- علامه مجلسی دوم ۱۲ سال. ۸- جمال خوانساری ۱۵ سال. ۹-فاضل هندی۱۲ سال. ۱۰-احمد جزایری ۱۳ سال. ۱۱-سید عبدالله جزایری ۲۳ سال. حال، از پس اینان در نجف باید سیر کنیم و دریابیم که ۱۳۷ سال زمام امور شیعیان در دست با کفایت چه کسانی بوده است؟ و چنین می یابیم: ۱- اول آنان، زاده ی شهر گلهای نرگس، «وحید بهبهانی»است با ۳۵ سال ولایتمداری است. ۲- «بحرالعلوم» ۴ سال. ۳- «اکبر کاشف الغطاء» ۲۰ سال. ۴- «موسی کاشف الغطاء» ۱۳ سال. ۵- «علی کاشف الغطاء«۱۳ سال. در این میان، «علامه شفتی» نیز در اصفهان زمام امور شیعه را در دست داشت. ۶- «صاحب جواهر» ۶ سال. ۷- «شیخ انصاری» ۱۵ سال. ۸- «میرزای شیرازی» در سامراء ۳۱ سال ۹- آخوند خراسانی در نجف ۱۷ سال. ۱۰- «محمد کاظم یزدی» ۸ سال. ۱۱- میرزای دوم یکسال. ۱۲- «شیخ الشریعه اصفهانی یکسال. ۱۳- «شیخ عبدالکریم حائری یزدی» در قم قریب به ۱۶ سال. ۱۴- «سید ابوالحسن اصفهانی» ۱۰ سال. ۱۵- آیت الله بروجردی ۱۵ سال. و حال، قبل از خروج از تونل زمان، به خروش و قیام اسلام خواهی مردم ایران که «لاشرقیه ولاغربیه» بود، بر می خوریم. پرچمدار این نهضت، پیر خمین،‌«روح الله الموسوی الخمینی» است. او شصتمین نایب برحق مهدی منتظر که از قم تا نجف و تهران، بیرق اسلام ناب محمدی را بر پا داشت و ابتدا خود، از مال و بنون گذشت، با آن که به گفته ی خود، مصطفایش امید آینده اسلام و خان ومانش و میراث پدری بود. از پس سه دهه (خرداد ۴۲ تا خرداد ۶۸) این لوای حق خواهی را به دست با کفایت آیت حق امام خامنه ای سپردند و حال که به سی امین سال پرچمداری جانباز سرفراز زعیم عالی قدر رسیده ایم، امید آن داریم تا این پرچم را به دست با کفایت آن که مهر بندگی خدا بر بدن مقدسش نقش بسته و دل به مهر او داده، او که صاحب اصلی این انقلاب و نظام است، قائم آل محمد مهدی فاطمه بسپاریم. و ما سر آن داریم تا سر نهیم به فرمان شصت و یکمین ولی امر مسلمین جهان و سر باز نتابیم تا سرفراز گردیم برفراز دار عشق. ان شاالله. لیست 61 نائب عام(زعیم) امام زمان(عج) 1. ابن قولویه- 39 سال - شهر قم 2. شیخ صدوق -13 سال - شهر ری 3. شیخ مفید 32بغداد 4. سید مرتضی 23 بغداد 5. شیخ طوسی 24 بغداد و نجف 6. ابن براج 21 طرابلس 7. شیخ مفید ثانی 34 نجف 8. طبرسی 23 مشهد و سبزوار 9. ضیاء الدین راوندی 12 کاشان 10. قطب الدین راوندی 13 کاشان 11. ابن زهره 12 حله 12. ابن ادریس 13 حله 13. شمس الدین موسوی 32 حله 14. ابن نماء 15 حله 15. محقق حلی 22 حله 16. ابن سعید حلی 14 حله 17. علامه حلی 36 حله و قزوین 18. عمیدی 28 حله 19. فخر المحققین 17 حله 20. شهید اول 15 حله 21. ابن خازن حائری حله 22. ابن شهید اول حله 23. فاضل میسوری 16 حله 24. ابن فهد حلی 15 حله 25. ابن رشید قطیفی حله 26. اسدی حلی حله 27. ابن هلال جزایری حله 28. محقق ثانی 24 اصفهان حلب 29. شهید ثانی 24 جبع شام 30. حارثی 18 جبل عامل و هرات 31. مقدس اردبیلی 9 نجف 32. موسوی عاملی 16 جبع شام 33. ملا عبد الله شوشتری 12 اصفهان 34. شیخ بهائی 9 اصفهان 35. میرداماد 9 اصفهان 36. علامه مجلسی اول 29 اصفهان 37. مازندرانی 10 اصفهان 38. محقق خوانساری 18 اصفهان 39. علامه مجلسی دوم 12 اصفهان 40. جمال خوانساری 15 اصفهان 41. فاضل هندی 12 اصفهان 42. احمد جزایری 13 اصفهان 43. سید عبدالله جزایری 23 اصفهان 44. وحید بهبهانی 35 نجف 45. بحر العلوم 4 نجف 46. اکبر کاشف الغطاء 20 نجف 47. موسی کاشف الغطاء 13 نجف 48. علی کاشف الغطاء 13 نجف 49. علامه شفتی4 اصفهان 50. صاحب جواهر 6 نجف 51. شیخ انصاری 15 نجف 52. میرزای شیرازی 31 سامراء 53. آخوند خراسانی 17 نجف 54. محمد کاظم یزدی 8 نجف 55. میرازی دوم 1 نجف 56. شیخ الشریعه اصفهانی 1 نجف 57. شیخ عبد الکریم حائری یزدی 16 قم 58. سید ابوالحسن اصفهانی 10 نجف 59. آیت الله بروجردی 15 نجف 60. آیت الله امام خمینی 30 قم ، نجف و تهران 61. آیت الله امام خامنه ای تا کنون 2۴ سال تهران آرشیو مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed