www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 1702
زمان انتشار: 22 ژانویه 2015
| |
 ولایت ، جلسه 97

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

ولایت ، جلسه 97

عاشورا یک صحنه کامل از حذف طبیعت است. امام حسین«علیه‌السلام» روابط عاطفی را در روز عاشورا له می‌کند. حرکت انسان از طبیعت به فطرت یک حرکت قلبی است. به گزارش منتظران منجی «عج»، در جلسه نود و هفت «ولایت»، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که شرح آن در زیر می آید: 1. حرکت انسان از طبیعت به فطرت یک حرکت قلبی است. 2. قرآن توصیه می‌کند اگر کسی حاضر نیست عضو مجموعه ولایتی شما شود به آن‌ها مهر بورزید و عدالت را در حق آن‌ها رعایت کنید. 3. زمانی ما به جهاد می‌پردازیم که طبیعت‌گراها به فطرت گراها متعرض شوند. 4. مسلمان باید کافر را از صمیم قلب دوست و به بلندای فطرتی که خلق شده دوست داشته باشد تا بتواند او را هدایت کند. 5. پیامبر بعد از همه اذیت‌هایی که می‌شد از خدا طلب استغفار برای مردم می‌کرد. 6. بعضی‌ها حاضر نیستند به جهت انتقام‌گیری خود دیگری را جهنمی کند. 7. انسانی که تابع خداست حق ندارد حتی احساساتش را مطرح کند. 8. امام حسین«علیه‌السلام» روابط عاطفی را در روز عاشورا له می‌کند. 9. عاشورا یک صحنه کامل از حذف طبیعت است. 10. هدف از خلقت ما، طبیعت فدای فطرت شود. 11. جهاد کینه نیست خالی کردن قوه غضب شخصی نیست غضب باید غضب الهی باشد. 12. جهاد در اسلام جنگ بین انسان با انسان نیست جنگ بین انسان و حیوان است. 13. کینه‌ای جائز است که فقط الهی باشد و الا مطلقاً حرام است. 14. ما حق نداریم احساساتمان و حتی اخلاق نکوهیده را در آنجایی که با فطرت سازگاری ندارد بگذاریم ظهور کند. 15. محبّت فطرت گرایان، محبّت ابدی است. 16. ما باید علوم انسانیمان را هم براساس فطرت مداری تنظیم کنیم. 17. تعلیم وتربیت و تعلم ما هم باید فطرت مدارانه باشد. 18. فرق انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب‌ها در این است که مردم در انقلاب اسلامی جلوی ابرقدرت‌ها ایستادند و روی قرآن اصرار داشتند. 19. اگر ما خودمان را بسازیم مطمئن باشیم که دشمن آسیب می‌بیند

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1684
زمان انتشار: 21 ژانویه 2015
| |
عظمت و فضیلت قرآن مجید از دیدگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

عظمت و فضیلت قرآن مجید از دیدگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

درک عظمت قرآن کریم، منوط به معرفت قرآن در تمامی ابعاد است. یعنی شناخت حقایق و معارف غیبی، اسرار و حکم، شرایع و احکام، قصص و امثال، محکم و متشابه، تأویل و تنزیل و ظاهر و باطن آن، که هر کدام بُعدی از ابعاد و جلوه ای از جلوه های قرآن کریم است . قرآن کریم در برگیرنده عالی ترین معارف الهی در زمینه شناخت خداوند متعال، اسما و صفات الهی، اسرار توحید، ویژگیهای سفیران و پیامبران الهی، اسرار جهان غیب، سنتهای حاکم بر جامعه های بشری، شناخت انسان و فرجام کار او، اخبار غیبی مربوط به گذشتگان و آیندگان است و همچنین حاوی نظام های اجتماعی، حقوقی، اقتصادی و سیاسی است که بشر برای سعادت و خوشبختی جاودانه خود به آن نیاز دارد. قرآن کریم نشانگر راهی است که پیمودن آن انسان را از یوغ بردگی ستمگران نجات می دهد و از اسارت در زنجیر جهل، خرافه و هواهای شیطانی می رهاند و او را در مسیر سلامت قلب، پاکی ظاهر و باطن و پیشرفت مطلوب انسانی و معنوی قرار می دهد. قرآن حاوی معیارهای جاودانه برای شناخت حق از باطل و سره از ناسره است. با شناخت این ویژگیها و خصوصیات است که درک عظمت و رفعت ذاتی قرآن کریم و برتری آن بر دیگر انوار الهی روشن می شود. علاوه بر همه این ویژگیها، اتصال قرآن به معدن عظمت الهی، عظمت و رفعتی فراتر از اندیشه های عادی به آن بخشیده، و این کتاب را دارای برکات و آثار خاصی در جسم و روح انسان ـ بلکه در تمام جهان هستی ـ قرار داده است. از آنجا که شناخت و استفاده از این کتاب الهی به فراخور استعداد انسانها متفاوت است، درک عظمت قرآن نیز متناسب با این درک متفاوت خواهد بود. شناخت حقیقت قرآن کریم و احاطه کامل بر همه ابعاد آن جز برای کسانی که قلب مطهر آنها وعاء تجلی نور قرآن بوده، میسر نیست. از این رو، برای شناخت ابعاد گوناگون عظمت وفضیلت قرآن، ناگزیر باید به حاملان علوم الهی و آگاهان به اسرار این کتاب عظیم که همانا پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ هستند، مراجعه کرد و در سایه آموزه های آنها به فهم تعالیم قرآن نایل آمد و عظمت آن را درک کرد. به عبارت دیگر، رابطه مستحکم بین قرآن کریم و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به گونه ای است که شناخت یکی از آنها، تنها با شناخت آن دیگری، و استعانت از آن میسر است؛ چون از یکسو قرآن کریم عهده دار ارائه تصویری کامل از چهره نورانی حجت های الهی در روی زمین و بیان رسالت آسمانی آنها است و از سوی دیگر، حجت های الهی مسئولیت حفظ، حراست، نشر معارف و تبیین حقایق باطنی قرآن راـ برای مردم ـ به عهده دارند. پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ از یک سو با آشنا کردن مردم با معارف قرآن سعی کردند که زمینه درک عظمت قرآن را در خود مردم فراهم آورند و از سوی دیگر، به عنوان گواهان راستگو، فضیلت و عظمت قرآن را بازگو کردند تا مردم را جهت استفاه بیشتر از قرآن ترغیب کنند. در حقیقت، بازگویی عظمت و فضیلت قرآن کریم توسط اهل بیت ـ علیهم السلام ـ مقدمه ای است برای ایجاد زمینه فکری و روحی در مردم در جهت توجه شایسته به قرآن کریم و استفاده از معارف حیات بخش آن. در این نوشتار بر آن هستیم که بخش هایی از سخنان پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام را راجع به عظمت قرآن نقل و بررسی کنیم. قرآن کریم، خورشید هدایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره جایگاه و نقش قرآن کریم در زندگی انسان فرموده اند: «ای مردم! شما در منزل آرامش و صلح هستید و شما در حال سفرید، شما را به شتاب می برند. شاهدید که (گذر) شب و روز، هر نوی را کهنه می کند و هر دوری را نزدیک می گرداند و هر وعده ای را به سر می آورد. پس، برای میدان مسابقه دور و درازی که در پیش دارید، آماده کوشش شوید.» مقداد عرض کرد: ای پیامبر خدا! آرامش و صلح یعنی چه؟ پیامبر فرمود: «دنیا» سرای تلاش و سپری شدن است، پس، هر گاه فتنه ها همچون پاره های شب تار شما را فرا گرفت به قرآن روی آورید، که آن شفیعی است که شفاعتش پذیرفته است و شاکی و خصمی است که شکایتش قبول می شود. هر که آن را پیش روی خود قرار دهد، او را به سوی بهشت راهنمایی کند و هر که آن را پشت سر خود قرارش دهد، او را به دوزخ کشاند. قرآن راهنمایی به سوی بهترین راه است. آن کتابی است که در آن تفصیل، روشنگری و تحصیل(حقایق) است، و جدا کننده (میان حق و باطل)است و شوخی نیست. ظاهری دارد و باطنی، ظاهرش حکم و دستور است و باطنش دانش. ظاهرش زیبا و باطنش ژرف و عمیق است. ستارگانی دارند، و ستارگانش نیز ستارگانی دارند ستارگانی که شگفتیهایش بی شمار است، و عجایب و غرایبش کهنه و تمام نمی شود. در قرآن چراغهای هدایت و پرتوگاه حکمت است، برای کسی که صفت (حق) را بشناسد راهنمای معرفت است. پس، باید آدمی دقت نظر کند و صفت(حق)را پیش چشمش آرد، تا از هلاکت رهایی یابد و از تنگنا به در آید؛ زیرا که اندیشیدن، مایه حیات دل شخص بینا و با بصیرت است، همچنان که آدمی به نور چراغ در تاریکیها راه می پیماید. پس بر شما است که نیکو برهید و کم (در شبهات و تاریکیها) منتظر بمانید.» پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ در این بیان، به جهت های مهمی از عظمت قرآن کریم اشاره فرموده اند. جمله «هر گاه فتنه ها همچون پاره های شب تار شما را فرا گرفت، به قرآن روی آورید» به مهمترین رسالت قرآن کریم که هدایت و راهنمایی انسانهاست، اشاره دارد. قرآن کریم این رسالت را در همه شرایط و دوره های زندگی بشر حتی سخت ترین شرایط ظلمانی به عهده دارد. در شرایطی که انسان هیچ روزنه نوری در جامعه پیدا نمی کند و هیچ راهنمای امینی را نمی شناسد، این قرآن است که می تواند او را به سوی سعادت و کمال هدایت کند، و چون چراغی روشن در دست وی، راه سعادت را به او نشان دهد. از این روی فرموده است: «هر که آن را پیش روی خود قرار دهد، او را به سوی بهشت راهنمایی کند و هر که پشت سر خود قرارش دهد، او را به دوزخ کشاند. قرآن راهنما به سوی بهترین راه است که در آن است تفصیل، روشنگری و تحصیل (حقایق).» همچنین فرموده است: «چراغ های هدایت و پرتوگاه حکمت در آن است، برای کسی که بشناسد صفت (حق) را راهنمای معرفت است پس باید آدمی دقت نظر کند و صفت (حق) را پیش چشمش آرد، تا از هلاکت رهایی یابد و از تنگنا به در آید...» پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در این حدیث با اشاره به عظمت علمی قرآن کریم فرمودند: «(قرآن) ظاهری دارد و باطنی. ظاهرش حکم و دستور است و باطنش دانش، ظاهرش زیبا و باطنش ژرف و عمیق است.» این بخش از حدیث به این نکته اشاره دارد که همان گونه که انسان موجودی است دارای ظاهر و باطن، قرآن هم که برای راهنمایی انسان است بر همین منوال نازل شده است تا هم تأمین کننده نیازهای ظاهری و هم تأمین کننده نیازهای باطنی او باشد. ظاهر قرآن همان احکام و شرایع خدا است که نسخه اصلاح رفتار و ظاهر انسانها است و باطن آن معارف الهی است که نیازهای درونی و فکری او را تأمین کند. حضرت در جایی دیگر درباره قرآن فرموده اند: «فضل القرآن علی سائر الکلام کفضل الله علی خلقه.» «برتری قرآن بر دیگر سخنان، چون برتری خدا بر مخلوقاتش است.» آری! قرآن بر همه کتاب های آسمانی و همچنین تمام معارف بشری برتری دارد. یعنی هیچ شاهکار ادبی در بلاغت و شیوایی، و هیچ سخنی حکیمانه در حکمت و استواری و هیچ کتاب علمی در تبیین حقایق عالم هستی به پایه این کتاب نمی رسد. پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ در سخنی دیگر درباره عظمت قرآن چنین فرموده است: «من أعطاه الله القرآن فرأی أن رجلا أعطی أفضل مما أعطی فقد صغر عظیما و عظم صغیرا.» «اگر خدا قرآن را به هر کس عطا کند و او گمان کند که به دیگران نعمتی بزرگتر از این نعمت داده شده است، بی گمان چیز کوچکی را بزرگ شمرده و بزرگی را کوچک شمرده است.» اعطا قرآن که بر اساس این حدیث برترین نعمتی است که خداوند به انسانها داده است، مراتب گوناگونی دارد که مرتبه کامل آن یعنی اعطا قرآن با تمام معارف باطنی آن، مخصوص پیامبر و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ است ولی به قرینه این که این حدیث در مقام بیان فضیلت قرآن است معلوم می شود که مراد از آن تنها مرتبه بالای اعطا نیست، بلکه معنای گسترده آن است که شامل قرائت و حفظ قرآن هم می شود. این برداشت مطابق با حدیثی است که به همین مضمون در مجمع البیان نقل شده است. بنابر این، هر کسی که جهت فراگیری قرائت یا حفظ قرآن کریم، امکان تشرف به محضر آن را پیدا کند، باید بداند که خداوند بالاترین نعمت را در اختیار او قرار داده است، چرا که قرائت قرآن مقدمه ای برای استفاده از قرآن و نیل به معارف آن است؛ پس باید در جهت استفاده کاملتر از آن و رسیدن به مقام فهم معارف عالی آن تلاش کند. پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به گسترش تعلیم قرآن کریم اهتمام خاصی داشتند. حضرت پیامبرـ صلی الله علیه و آله ـ اهمیت آموزش قرآن را با ذکر مثالی قابل فهم برای مردم چنین بیان فرموده اند: «أیکم یحب أن یغدو الی العقیق أو الی بطحاء مکة، فیؤتی بناقتین کوماوین حسنتین، فیدعی بهما الی أهله من غیر مأثم و لاقطیعة رحم؟ قالوا: کلنا نحب ذلک یا رسول الله!.. قال: لأن یأتی أحدکم المسجد فیتعلم آیة، خیر له من ناقة، و أیتین خیر له من ناقتین، و ثلاث خیر له من ثلاث.» «کدام یک از شما دوست دارد که صبحگاهان به سرزمین عقیق یا بطحا در مکه برود، و دو شتر بزرگ کوهان به او بدهند، و او آن دو شتر را به میان اهلش بیاورد بدون آن که گناه و یا قطع رحمی مرتکب شده باشد؟ مردم پاسخ گفتند: ای رسول خدا! همه ما چنین چیزی را دوست می داریم، حضرت فرمود: اگر یکی از شما به مسجد بیاید و آیه ای را فرا گیرد، برایش بهتر از یک شتر است و اگر دو آیه فرا گیرد بهتر از دو شتر است و اگر سه آیه فرا گیرد بهتر از سه شتر است.» شتر کوهان بلند در عربستان از ارزش زیادی برخوردار بود، به طوری که هر کس برای به دست آوردن چنین ثروتی رنج رفتن به وادی عقیق و یا بطحای مکه را بر خود هموار می کرد. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: همان گونه که برای به دست آوردن نعمتهای مادی زودگذر و ناپایدار که نگه داری آن با رنجهای فراوانی همراه است با کمال میل تلاش می کنید، باید برای به دست آوردن نعمتهای پایدار معنوی که همواره به آن نیاز دارید و همیشه شما را همراهی می کند، بیشتر تلاش کنید. حضرت علی ـ علیه السلام ـ از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ چنین نقل کرده اند: «خیارکم من تعلم القرآن و علمه.» «بهترین شما آن کسانی اند که قرآن را فرا گیرند و به دیگران آموزش دهند.» در توضیح این حدیث باید گفت که برترین و والاترین دست آورد زندگی انسان علم و معرفت است و در میان علوم و معارف، قرآن کریم برترین علوم است. بنابر این، تلاش برای تعلم و تعلیم آن بهترین تلاش است، و صاحبان این تلاش برگزیده ترین و بهترین انسانها هستند؛ چرا که سعی خود را در کاری به کار می برند که هیچ تلاشی به پایه آن بازده معنوی برای انسان ندارد، اما آموختن علوم دیگر غیر از قرآن هر چند هم خوب باشند به علت وجود برخی ناخالصی ها در آنها به این حد بازدهی ندارند. به بیان دیگر، هر کسی که برای برداشت محصولات فکری از غیر قرآن، تلاش کند در قیامت گرفتار نتایج کار خود خواهد بود؛ چرا که حق خالص در غیر قرآن کریم وجود ندارد. از این روی، محصولات فکری که از آن برداشت می کند و تأثیر هایی که در اثر ممارست با آن در روح ایجاد می شود، نمی تواند کاملا عاری از شوب جهل بوده باشد. پس به مقتضای آیه (کل نفس بما کسبت رهینة) در آخرت مسؤل و گرفتار اندوخته های خود خواهد بود. اما قرآن کریم نوری است که در آن ظلمت راه ندارد. از این رو، اگر کسی به گرفتن معارف قرآن همت گمارد و در این راه از شیوه ای شایسته، یعنی شیوه ای که خود قرآن کریم و آورنده آن یعنی حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و اوصیای معصوم ـ علیهم السلام ـ مقرر کرده اند، استفاده بکند، این تلاش او هیچ گونه اثر منفی در روحش ـ که موجب گرفتاری وی در عالم آخرت باشد ـ نخواهد داشت. بر این اساس است که علی ـ علیه السلام ـ فرمودند: «در روز قیامت گوینده ای صدا می زند: آگاه باشید امروز هر کشت کاری گرفتار کشت خود و گرفتار سرنوشت کاری است که انجام داده، جز حارثان قرآن [آنان که به فراگیری و مطالعه قرآن و بذر افشانی آن مشغول بودند] پس شما از فراگیران و بذر افشانان قرآن و پیروان آن باشید! با قرآن خدا را بشناسید و خویشتن را با آن اندرز دهید. هر گاه(نظر شما بر خلاف قرآن بود) خود را متهم کنید، و خواسته های خویشتن را در برابر قرآن نادرست بشمارید.» البته این ویژگی که در مورد قرآن کریم ذکر شده است شامل مطالعه وتحقیق در سخنان پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نیز می شود؛ زیرا اصولا سخنان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به منزله تفسیر و تبیین حقایق و معارف قرآن کریم است و چیزی مستقل از قرآن نیست. از این رو است که تحقیق و تدبر در قرآن، بدون مراجعه و بررسی سخنان و احادیث اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نمی تواند انسان را به حقیقت و عمق معنای قرآن برساند. یکی از ابعاد عظمت قرآن کریم فراگیر بودن آن بر تمام معارفی است که بر پیامبران قبلی در کتاب های الهی نازل شده است، چون قرآن وجه نهایی و کامل آن کتاب ها است و به هیچ وجه محتوای این کتاب الهی گسسته از آن کتاب ها نیست، قرآن بر محتوای آنها احاطه و نظارت دارد، چه در مواردی که احکام آنها را نسخ کرده و چه در مواردی که ابقا کرده است. این ویژگی باعث می شود که پذیرش معارف قرآن برای پیروان حقیقی ادیان الهی آسان باشد. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در اشاره به این معنی فرمودند: «اعطیت السور الطوال مکان التوراة و اعطیت المئین مکان الانجیل و اعطیت المثانی مکان الزبور و فضلت بالمفصل ثمان و ستون سورة و هو مهیمن علی سائر الکتب و التوراة لموسی و الانجیل لعیسی و الزبور لداود.» «سوره های بلند به جای تورات به من داده شد، و سوره های صدگانی به جای انجیل، و سوره های "مثانی" به جای زبور و سوره های مفصل نیز مایه برتری من است، و قرآن خود گواه کتابهای آسمانی است و مشرف بر آنها.» همچنین نقل شده است که فرمود: «و أعطیت جوامع الکلم.» «سخنان جامع به من داده شده است.» عطاء از امام باقر ـ علیه السلام ـ پرسید: منظور از «جوامع الکلم» چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «مراد از جوامع الکلم، «قرآن» است.» قرآن شامل سخنان فراگیر و پرمحتوی است ؛ چرا که قرآن در هر موضوعی از موضوع های مربوط به هدایت انسان در بردارنده کلیات و ضوابط مربوط به آن موضوع است که از آن می توان مطالب زیادی را استخراج کرد و احتمال دارد که منظور از جوامع الکلم بودن قرآن، جامعیت قرآن برای همه طبقات انسانها از صاحبان دانش و مردم عادی باشد. یعنی هر کسی به حسب کمال و ضعف ادراک خود و درجه ای که از علم دارد می تواند از آن استفاده بکند. بنابراین، یکی از ابعاد عظمت و رفعت قرآن این است که معارف الهی را با روشهای متفاوت و در سطوح گوناگونی تبیین کرده است، تا هم ژرف اندیشان خود را از آن بی نیاز نپندارند، و هم ساده اندیشان به بهانه پیچیدگی مطالب آن، خود را از آن محروم نبینند. قرآن سفره گسترده الهی است که همه اصناف مردم، در هر سطح علمی که باشند، می توانند به فرا خور همت و استعداد خود از آن بهره ببرند. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده است : «القرآن مأدبة الله، فتعلموا من مأدبة الله ما استطعتم، انه النور المبین و الشفاء النافع، تعلموه؟ فان الله شرفکم بتعلمه.» «قرآن سفره خداست، پس تا می توانید از میهمانی او فرا گیرید، آن نور روشن و درمان سودمند است، آن را فرا گیرید؛ چرا که خدا با آموختن آن به شما شرافت می بخشد.» در توضیح این حدیث شریف باید گفت: روح انسان در حرکت تکاملی خود نیازمند غذای روحانی است که نیاز انسان به معارف حیات بخش و هدایتگر را پاسخ گوید استعدادهای فطری او را شکوفا سازد و حتی ظرفیت و قابلیتهای جدیدی در او ایجاد می کند، قرآن کریم چنین تغذیه ای را برای همه انسانها فراهم می کند، قرآن سفره گسترده الهی است که در اختیار انسان قرار داده شده است و هر کس به فراخور حال خود به بهره برداری از آن دعوت شده است، و قرآن نور و شفاست، تاریکیهای جهل و دردهای ناشی از جاهلیت را از بین می برد. بنابراین، رسیدن به کرامت و شرف انسانی در گرو فراگیری آن است. برای فهم عمیق تر عظمت قرآن کریم، به بررسی دو صفت از صفت های قرآن کریم که در این حدیث به آنها اشاره شده است می پردازیم: 1 ـ مأدبة الله «مأدبة الله» به سفره میهمانی گفته می شود: همچنین ممکن است به معنای جای فراگیری ادب نیز به کار رود. بنا بر معنای اول، اطلاق وصف «مأدبة الله» بر قرآن کریم به لحاظ این است که معارف و علوم قرآن کریم تأمین کننده غذای روح است، روح انسان به لحاظ فطری نیازمند معارف و علوم راستین است، به خصوص علوم و معارفی که مربوط به شناخت مبدأ و معاد و سیر حرکت او به سوی جهان ابدی است و قرآن به عنوان منبع این معارف با عرضه غذای سالم و مطمئن نیاز روح را رفع می کند، اگر بشر نیازمند معارف، سر این سفره ننشیند و غذای مورد نیاز خود را از آن اخذ نکند، برای رفع نیاز خود به غذاهای آلوده روی می آورد و روح خود را با آن مسموم می کند. اما برمعنای دوم، به قرآن کریم به این لحاظ «مأدبة الله» است که جایگاه ادب آموزی انسان است که از سوی خداوند متعال برای انسان مهیا شده است. سید مرتضی، از بزرگان شیعه در قرن چهار هجری در بیان این صفت و وجه اطلاق آن بر قرآن کریم سه بیان را ذکر کرده اند: «مأدبة به ضم دال یا به فتح آن از ریشه ادب به ضم عین گرفته شده و به غذایی گفته می شود که انسان برای کسی که دعوت کرده آماده کند. بنابراین، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فایده ای را که انسان از قرائت و حفظ قرآن کسب می کند به انتفاع شخص دعوت شده از غذایی که برایش آماده می کند، تشبیه فرموده است. ممکن است وجه تشبیه این باشد که خواسته شده به گرد قرآن فراهم آیند، چنان که دعوت شدگان بر سر سفره جمع می شوند و ممکن است که هر دو وجه مراد باشد. اگر مأدبة به فتح دال از ریشه ادب به ضم عین گرفته شده باشد پس معنای جمله " قرآن، مأدبة خداست " این خواهد بود که قرآن برای نگه داشت ادب خلق نازل شده است.» برخی از این اوصاف به شفا بودن قرآن دلالت دارد. توضیح این که قلب ـ که تعبیری است از روح و شخصیت واقعی انسان ـ اگر سالم باشد، می تواند حقایق جهان هستی، به خصوص حقایق مربوط به خود را درک کند، و به مبدا و معاد ایمان بیاورد، و به خوبیها میل پیدا کند، و از هر چیزی که مانع رسیدن او به کمال است، به خصوص کفر و شرک دوری بجوید، اما اگر در اثر کردار بد، قلب انسان مریض شود، نمی تواند حق را بشناسد و اگر هم بشناسد، نمی تواند به آن گزارش پیدا کند و پایبند آن شود، بلکه همواره به کارهای باطل میل پیدا می کند، تا جایی که تمام استعدادهای الهی خود را برای کمال از دست می دهد و برای ابد گرفتار بدبختیهایی می شود که به دست خود برای خود ساخته است. امراض روح، چون امراض جسم انواع و اقسامی دارد که هر کدام نیاز به درمان خاص خود دارد، برخی از این امراض چنان سخت است که هر طبیبی نمی تواند آن را مداوا کند، و هر درمانی در آن مؤثر واقع نمی شود. 2 ـ الشفاء النافع قرآن کریم جامع ترین و موثرترین نسخه امراض روحی است. از این رو، قرآن به «دواء لیس بعده دواء»، «دارویی که بالاتر از آن دارویی نیست»، توصیف شده است. پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «ان القلوب تصدا کما یصدأ الحدید قیل: یا رسول الله: و ما جلاؤها؟ قال: قراءة القرآن و ذکر الموت.» «دل ها چون آهن زنگ می زند. سؤال شد: ای رسول خدا! جلای دل ها چیست؟ حضرت فرمود: خواندن قرآن و یاد مرگ.» قرآن کریم نه تنها مرضهای روحی را شفا می دهد بلکه حتی قلب مرده را زنده می کند. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به انس فرمود: «یا بن أم سلیم! لاتغفل عن قراءة القرآن صباحا و مساء، فان القرآن یحیی القلب المیت، و ینهی عن الفحشاء و المنکر.» «ای پسر ام سلیم! از خواندن و تلاوت قرآن در صبح و شام غافل مباش! چرا که قرآن دل مرده را زنده می کند، و از کار زشت و ناپسند باز می دارد.» مقام پیامبر صلی الله علیه و آله و عظمت معنوی قرآن کریم قرآن کریم کتابی عادی چون کتابهای دیگر نیست که ابتدا و انتهای آن در اختیار ما باشد، بلکه کتابی است که از ساحت قدس اللّه ، با جلال و شکوه خاصی نازل شده است و در عوالم قبل از نزول و حین نزول و پس از آن تجلیات خاصی داشته است. از این رو، غیر از جنبه های شناخته شده آن، اتصالش به معدن عظمت الهی، عظمتی فراتر از اندیشه های عادی بشری به آن بخشیده است. برای درک عظمت معنوی قرآن کریم بررسی عظمت متکلم و پدید آورنده آن، عظمت حامل و مرسل الیه آن، عظمت حافظ و نگهبان آن، عظمت شارح و مبین آن، عظمت وقت ارسال و کیفیت ارسال آن، عظمت مطالب و محتویات آن، عظمت رسالت آن و عظمت جایگاه آن در روز قیامت لازم است، برخی از این امور ذاتا و برخی عرضا در عظمت معنوی دخیل قرآن بوده و برخی کاشف از عظمت آن است. قرآن کریم از همه این ابعاد، بالاترین رتبه عظمت را داراست؛ چون گوینده آن: خداوند متعال، و حامل آن: ملک مقرب، جبرئیل است، گیرنده و مخاطب آن اشرف مخلوقات، خاتم پیامبران، حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و حافظ و نگهبان آن خداوند متعال است، و شارح، مفسر و معلم آن، اهل بیت اطهار ـ علیهم السلام ـ هستند، و زمان ارسال آن، شب قدر است، پس همه جهت هایی که در عظمت قرآن دخیل است، خود از بعد عظمت بی نظیرند. در احادیث اهل بیت ـ علیهم السلام ـ جهت هایی که در عظمت معنوی قرآن کریم دخیل بوده و یا بیانگر آن است به مناسبتهای مختلف تبیین شده است. این احادیث را می توان در چند دسته زیر مورد بررسی قرار داد: 1 ـ روایاتی که راجع به کیفیت نزول قرآن کریم و برخی سوره های آن آمده است؛ 2 ـ احادیثی که راجع به عظمت محتوی قرآن وارد شده است؛ 3 ـ احادیثی که بر تمثل قرآن کریم در روز قیامت دلالت دارد؛ 4 ـ روایاتی که از وجود آثار خاصی برای برخی از سوره ها و آیه های قرآن کریم خبر می دهد؛ 5 ـ احادیثی که از حاوی بودن قرآن کریم بر اسم اعظم الهی حکایت می کند. اسم اعظم حقیقتی که است تمام مخلوقات خدا مسخر آن هستند و کسی که علم مربوط به اسم اعظم خدا به او داده شود، هر کاری را به اذن خداوند متعال می تواند انجام دهد. ما در بخش قبلی به احادیثی که بیانگر قرآن کریم در بعد محتوا و رسالت بود، اشاره کردیم و در این جا تنها به ذکر چند نمونه از سخنان ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ در باره عظمت مخاطب قرآن، یعنی حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ اکتفا می کنیم: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «خداوند چون خلق را آفرید آن را دو دسته کرد و برگزیده خویش را در میان یکی از دو دسته قرار داد و آن گاه آنان را سه دسته کرد و برگزیده خویش را در میان یکی از سه دسته قرار داد آن گاه همچنان برگزید، تا آن که عبد مناف را انتخاب کرد و از عبد مناف هاشم را آن گاه از هاشم، عبدالمطلب و از عبدالمطلب عبدالله و از عبدالله، محمد رسول خدا را برگزید، در نتیجه پیامبر ولادتی پاکتر و پاکیزه تر از همه مردم دارد، خداوند او را نسبت به حق بشارت داد وبیم دهنده برانگیخت و کتاب را بر وی فرو فرستاد و هر چه که باشد در کتاب تبیین شده است.» از امام هادی ـ علیه السلام ـ درباره عظمت آورنده قرآن کریم، یعنی خاتم الانبیاء ـ صلی الله علیه و آله ـ چنین نقل شده است : «چون پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ چهل سالش تکمیل شد، خداوند عزوجل به قلب او نگریست و دید که قلب پیامبر از همه دلها برتر، والاتر، مطیع تر، خاشع تر، و خاضع تر است، به درهای آسمان اجازه داد، آنها گشوده شدند و محمد به آسمانها نگریست، خداوند به فرشتگان اجازه داد، آنان فرود آمدند و محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ آنان را می دید، و خداوند به رحمت دستور داد و رحمت از ساق عرش تا سر محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ فرود آمد و او را فرا گرفت، وی به جبرئیل روح الامین ـ که گردنبندی از نور دارد و طاووس فرشتگان است و به سوی او فرود آمده بود ـ نگاه کرد، جبرئیل شست پیامبر را گرفت و تکان داد و گفت: ای محمد! بخوان وی گفت: چه بخوانم؟ گفت: ای محمد! "بخوان به اسم پروردگارت که آفریده است، انسان را از علق آفریده، بخوان به نام پروردگار گرامی ات، هم او که با قلم، به انسان آنچه را که نمی دانست یاد داد." آن گاه آنچه را که خداوند به وی گفته بود به پیامبر وحی کرد و سپس به بالا صعود کرد. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از کوه پایین آمد و عظمت جلال خدا او را فرا گرفت و از بزرگی مقام الهی که به دل او راه یافته بود، تب و لرز بر او عارض گردید. ترس از تکذیب قریش و اتهام جنون و اتهام به این که شیطان بر او مسلط شده است بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ سخت و گران آمد.پیامبری که از روزهای نخستین زندگی اش عاقل ترین خلق خدا و گرامی ترین، بزرگوارترین آفریده او بود هم او که شیطان و کارهای دیوانگان و گفتارشان نزد وی از هر چیزی مبغوض تر بود. پس خدا خواست تا سینه پیامبر را فراخی دهد و دل وی را قوی سازد و در این راستا کوه ها و صخره ها و سنگ ریزه ها را به سخن واداشت و پیامبر به هر چه از اینها که می رسید ندایش می دادند: درود بر تو ای محمد! درود بر تو ای ولی خدا! درود بر تو ای رسول خدا! بشارت باد تو را، چرا که خداوند عز و جل تو را بر فراز خلائق از اولین و آخرین برتری داده، زینت کرده و گرامی داشته است.» در این دو حدیث با اشاره به برخی از مقامات معنوی حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ این نکته بیان شده که نزول قرآن کریم به وی به این جهت بوده که وی برگزیده ترین و پاکترین و والاترین انسان روی زمین بوده است. فضیلت پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در مقایسه با قرآن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام برای تعلیم راه دینداری به مردم موظف به احترام به کعبه و قرآن کریم بودند و حتی برای حفظ آنها حاضر به گذشتن از جان خود بودند، ولی این به معنای بالاتر بودن مقام آن دو از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نیست بلکه چنان که از احادیث خلقت نور حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و علی ـ علیه السلام ـ قبل از خلقت همه عالم ـ فهمیده می شود که مقام حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ از همه مخلوقات عالم حتی از قرآن کریم و کعبه معظمه نیز بالاتر است. مرحوم کاشف الغطاء که از علمای بزرگ شیعه است و در این باره آورده است: «قرآن از همه کتابهای آسمانی و از سخنان انبیا و اصفیا برتر است، ولی از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و جانشینانش ـ علیه السلام ـ برتر نیست، هر چند احترام و با بزرگداشت آن، بر آنان واجب باشد، چرا که بر مملوکان ـ هر چند به سلطان هم نزدیک باشند ـ لازم است که سخنان و خاندان و فرزندان و خانه و لباس سلطان را احترام کنند؛ چرا که این در حقیقت بزرگداشت سلطان است. بنابر این، تعظیم ایشان به حجر الاسود و ارکان کعبه و قرآن و نوشته های آن از قبیل اسمها و صفات از همین حیث است، نه این که منجر به زیادت شرافت آنها شود.» البته این مطلب نسبت به نمود ظاهری و کتبی قرآن کریم است اما مراتب بالای قرآن کریم به حکم آیه کریمه «بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم» با نور وجود حضرت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ متحد است و از یکدیگر جدایی ندارند. نویسنده : مرتضی ترابی پایگاه حوزه

کلیدواژه ها: ، ،

Top
شناسه مطلب: 1500
زمان انتشار: 11 ژانویه 2015
| |
طبق آيه «...تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» آيا مي توان تمام علوم را در قرآن يافت؟

طبق آيه «...تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» آيا مي توان تمام علوم را در قرآن يافت؟

در این مورد سه دیدگاه عمده مطرح است:1. دیدگاه حداكثری: طبق این دیدگاه تمام علوم در قرآن وجود دارد. این گروه به چند آیه استناد می كنند؛ از جمله آیه 89 سوره نحل «وَ نَزَّلْنا عَلَیْكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ» این كتاب را كه روشنگر هر چیزى است بر تو نازل كردیم و آیه 59 سوره انعام «...َ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ كِتابٍ مُبینٍ»؛ هیچ تر و خشكى نیست مگر اینكه در كتابى روشن ثبت‏ است. در این صورت همه می توانند متناسب با رشته تخصصی خود، حتی دانش های مختلف فیزیك و شیمی و زیست شناسی را از قرآن استخراج كنند. مفسرانی كه به تفسیر علمی از قرآن روی می آورند معمولا این عقیده را دارند. ابو حامد غزالی در كتاب «جواهر القرآن» برای اولین بار این اندیشه را مطرح كرد كه تمامی علوم در قرآن وجود دارد. ملا محسن فیض كاشانی در تفسیر صافی نیز تا حدودی این دیدگاه را می پذیرد. در عصر جدید هم با پیشرفت علوم این دیدگاه تقویت شد و كسانی مثل طنطاوی جوهری در كتاب «الجواهر فی تفسیر القرآن» سعی كرد تا بسیاری از علوم را به قرآن نسبت دهد. اما ظاهر این آیات قابل استناد نیست؛ چرا كه: اولا. ظاهر این آیات بر خلاف بداهت است چون بسیارى از فرمول‏هاى شیمى و فیزیك در قرآن كریم نیست. علاوه بر اینكه عقل انسان نیز حكم می كند كه كتابی كه برای هدایت بشر آمده است لازم نیست تمام علوم تجربی را در خود داشته باشد. ثانیا. ظاهر این آیات مورد انكار صریح برخى از مفسران قرار گرفته است و گفته‏اند كه منظور وجود چیزهایى است كه در مورد هدایت انسان لازم است و اینها در قرآن وجود دارد. یعنی منظور آیه از همه چیز، تمام امور مربوط به هدایت بشر است. ثالثا. لفظ «كتاب» در آیه 89 سوره نحل ممكن است به چند معنا باشد: «قرآن كریم، لوح محفوظ، اجل، علم خدا، امام مبین».  پس نمى‏توان گفت كه حتما مراد قرآن است و همه چیز در آن است. رابعا. آیاتى از قرآن كه اشاراتى به علوم طبیعى دارد هدف آنها كشف فرمولهاى هندسه و شیمى و ... نیست بلكه این اشارات را بطور استطرادى و حاشیه‏اى مطرح كرده است. یعنى صرفا ذكر مثال (البته حق و واقعى) است و هدف آن آموزش علوم نیست. 2. دیدگاه حداقلی: این گروه معتقدند قرآن فقط كتاب هدایت است و برای بیان مسائل علوم تجربی نیامده است. طبرسی در «مجمع البیان» و زمخشری در «كشاف» متمایل به این دیدگاه هستند و می نویسند: «منظور از بیان همه چیز در قرآن، مسائل مربوط به هدایت و دین است.» درست است كه قرآن به منظور بیان مسائل علوم نیامده اما می توان در آیاتی از قرآن موضوعات نجوم و زمین شناسی و برخی موضوعات دیگر را یافت. 3. دیدگاه اعتدالی: یعنى از طرفى همه علوم بشرى در ظواهر قرآن وجود ندارد و هدف اصلى قرآن نیز هدایت‏گرى بشر به سوى خداست. و از طرفى دیگر قرآن كریم دعوت به تفكر و علم مى‏كند و برخى از مثال‏ها و مطالب علمى صحیح و حق را بیان مى‏كند كه بیانگر اعجاز علمى قرآن است. در واقع آیات مربوط به جهان و كیهان در هیچ زمینه، هیچ‏گاه به بحث‏هاى تفصیلى، در مورد موجودات نپرداخته است؛ بلكه به همان اندازه‏هائى كه هدف قرآن در هدایت مردم تأمین مى‏شده، بسنده كرده است‏. علامه طباطبایی، شهید مطهری، آیه الله مكارم شیرازی، آیه الله مصباح و اكثر دانشمندان و قرآن پژوهان متمایل به این دیدگاه هستند. بنا بر آنچه بیان كردیم به این نتیجه مى‏رسیم كه ظاهر آیات قرآن، بر تمام علوم بشرى (با تمام فرمول‏ها و جزئیات آن) دلالت ندارد. اما در برخی موارد قرآن برای نیل به هدف خود كه هدایت بشر است اشاراتی به علوم تجربی داشته است كه نمی توان آنها را نادیده گرفت و نیز نمی توان با استناد به آنها جزئیات علوم را استخراج نمود. بنابراین تمامی علوم در قرآن وجود ندارد، اما در قرآن اشاراتی به برخی مسائل علوم تجربی شده است. پی نوشت: 1. رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، انتشارات كتاب مبین، ص 35-39 2. مستشاری، علیرضا، تفسیر آیات برگزیده(پرسش ها و پاسخ های قرآنی)، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، ص169-174

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1119
زمان انتشار: 9 دسامبر 2014
| |
عوامل رشد وتکامل انسان از ديدگاه قرآن کريم

عوامل رشد وتکامل انسان از ديدگاه قرآن کريم

 قرآن کریم عناصر و عواملی را برای رشد و تعالی انسان مطرح می کند که عبارتند از: 1- علم وتفکر 2- ایمان 3- عمل صالح انسان بوسیله علم و ایمان و عمل صالح می تواند رشد پیدا کرده ، و به قرب ربوبی نائل گردد. از دیدگاه قرآن کریم این عوامل موجب کنار رفتن طبیعت منفی انسان و بروز فطریات مثبت انسان می شود . یعنی انسان با استمداد از عوامل رشد    می تواند استعدادهای وجودی مثبت خود را به فعلیت رسانده و استعدادهای منفی را که در نهاد اوست کنار بگذارد . در واقع بروز استعدادهای انسانی یعنی فطریات مثبتی که در نهاد وضمیر انسان قرار گرفته نیازمند به یک سلسله عواملی است که از آنها تعبیر به عوامل رشد می کنیم .ایمان و عمل صالح از جمله عواملی هستند که در قرآن همراه با یکدیگر ذکر شده اند، یعنی انسان آن هنگام می تواند به سوی مبداء وجود سیر کند که گام به سوی خدا برداشته و در پرتو ایمان به او دست به انتخاب و عمل صالح بزند.(( والعصر انّ الانسان لفی خسرٍ الاّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقِّ و تواصوا بالصّبر)) سوگند به عصر همانا انسان در زیانکاری است ، مگر آنانکه ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و یکدیگر را به حق و شکیبایی سفارش نمودند (عصر 1-2) سوره فوق به صراحت می گوید که اگر انسان از ایمان و عمل صالح خودداری کند در خسران خواهد بود.منظور از خسران نیز این است که انسان اصل سرمایه خود را از دست بدهد ، نه آنکه مقداری از منافع خویش را تباه سازد. به راستی هم که اگر انسان ایمان نداشته باشد و از عمل صالح نیز خود داری کند ، اصل وجود خود را به زوال خواهد کشاند. یعنی سرمایه وجودی خود را از دست خواهد داد . انسانی که به خدا ایمان ندارد و از عمل صالح نیز تهی است ، استعدادهای وجودی خود را یا به فراموشی خواهد سپرد و یا آنها به انحراف خواهد کشاند . از همین جاست که خداوند می گوید همه افراد بشر در خسرانند ، نمی گوید افراد بشر زیانکارند ، چراکه می خواهد بگوید اگر انسان از ایمان و عمل صالح سر باز زند غرق در خسران و زیانکاری خواهد شد . در حالیکه اگر ایمان به خداوند آورده و عمل صالح انجام دهد رشد و تکامل پیدا خواهد کرد (( من آمن بالله و الیوم الاخر عمل صالحاً فلهم اجرهمعند ربهم)) کسیکه به خدا و روز جزا ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد ، پس برای آنها نزد پروردگارشان اجری است(بقره 62) علم و دانش نیز یکی از عناصری است که موجب تکامل انسان می شود . ((یرفع الله الذین آمنوا منکم و الّذین اُتوا العلم درجاتِ)) خداوند درجات کسانی از شما را که ایمان اورده و کسانیکه دانش به آنها داده شده است بالا می برد.(مجادله11) ((هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون))آیا کسانیکه می دانند با کسانیکه نمی دانند برابر هستند؟(زمر9) از دیدگاه قرآن کریم اگر چه هر یک ازین سه عامل (علم، ایمان و عمل صالح) دارای ارزش است و هر یک موجب می شود تا انسان در مرنبه ای از رشد قرار بگیرد ، ولی آن هنگام انسان می تواند از مراتب بالای کمال برخوردار شود و شایسته عنوان خلیفه الله گردد که هر سه آنها در وجودش جمع آیند در این جا ما به بحث پیرامون هر یک از این عوامل پرداخته ، ویژگیهای آنها را از دیدگاه قرآن مورد بررسی قرار    می دهیم: 1-        علم وتفکر علم ودانش ، تفکر و تعقل یکی از عوامل سازنده انسان به شمار می رود . قرآن کریم برای علم و آگاهی ارزش بسیاری قائل است . در ارزش علم و دانش همین بس که نخستین آباتی که بر پیامبر (ص) نازل شده است سخن از علم به میان آورده است.((اقرء باسم ربک الّذی خلق خَلَقَ الانسان من علقٍ اقرء و ربّکَ الاکرم الّذی علّمَ بالقَلَم)) بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد ، خلق کرد انسان را از خون بسته ، بخوان و پروردگارت از همه کریمان کریمتر است . او کسی است که نوشتن با قلم را یاد داد. (علق1-2) آیات فوق از خدا سخن می گوید و به پیامبر دستور می دهد که بنام خدایش بخواند : خدای خالق خدایی که انسان را از خونی بسته خلق نموده است . خدایی که به بشر علم آموخته است و او را بر آنچه که نمی دانست آگاه نموده است. همانطور که ملاحظه می شود قرآن در ابتدا سخن از خدا به میان آورده ، و پس از آن سخن از انسان و سرانجام سخن از علم و دانش .و این نشان دهنده ارزش قرآن است که در نخستین آیاتی که بر مهبط وحی یعنی قلب نازنین پیامبر (ص) نازل شده است ، از خدا و انسان و علم سخن به میان می آورد. اگر کسی علم و آگاهی نداشته باشد . نمی تواند تکالیف الهی را بشناسد تا به اطاعت صحیح از آنها تن در دهد . کسی که از دانش تهی باشد ، از کجا می تواند به هدف حیات خویش دست یابد تا در آن مسیر گام بردارد . خود قرآن علت سقوط بسیاری از تبه کاران را عدم تعقل می داند.(( و قالوا لو کنّا نسمع او نعقل ما کنّا فی اصحاب السّعیر)) و گفتند اگر ما به سخن آنان گوش می دادیم یا تعقل می کردیم هر گز از یاران دوزخ نبودیم.(ملک10) آیه فوق از زبان دوزخیان نقل می کند که اینان در پاسخ به فرشتگان می گویند اگر ما در دنیا دعوت رسولان را گوش داده بودیم و به آنها عمل می کردیم و یا پیامها و فرامینها و حق بودن خود رسولان را درست تعقل می کردیم ، هر گز از زمره گمراهان و دوزخیان نبودیم. پلیدی و زشتی را خداوند مربوط به عدم تعقل و اندیشه می داند . و افرادی را که نمی اندیشند قرآن پلید می داند. ))ویجعل الرّجس علی الّذین لایعقلون)) و پلیدی را برای کسانی که تعقل نمی کنند قرار میدهد(یونس100) قرآن کسانیرا که عقل و اندیشه خود را بکار نمی برند جزو حیوانات به حساب می آورد ((انّ شرّالدّوّابّ عندالله الصّمُّ البکمُ الّذین لایعقلون))بدترین جانوران در نزد خداوند کرها و لالهایی هستند که تعقل نمی کنند(انفال22) در بررسی آیات مربوط به تفکر و تعقل و علم و آگاهی این نکته قابل توجه است که هدف تنها آگاهی سطحی نیست ، چراکه بسیاری از آگاهیها ی دانشها و شناخت های انسانی نه تنها منشأ اثری در حیات بشر نیست که چه بسا ضرر و زیانهای فراوانی نیز برای انسانها ایجاد می کند. انگیزه قرآن برای دعوت انسان به مطالعه و تفکر در آیات الهی این است که انسان هدفداری خلقت را در یابد . در یابد که جهان بیهوده خلق نشده است در یابد که جهان دارای خالقی است خدا نام که انسان را بوجود آورده است و ناظر بر همه رفتار و اعمال او می باشد . بنابرین قرآن کریم برای آن نوع علم و آگاهی ارزش و اصالت قائل است که موجب تعالی و تکامل انسان شود. علمی که سازنده باشد ، نه ویرانگر ، علمی که راهگشا بااشد نه راهزن ، علمی که انسان را صعود دهد نه سقوط، علمی که موقعیت انسان را در هستی روشن سازد، انسان را به سوی خدا کشاند ، رابطه انسان را با خود و خدا و دیگران مطرح سازد ، علمی که انسان به مدد آن آیه بودن جهان هستی را درک کند، هدفداری عالم هستی را در پرتو آن در یابد . از همین جاست که قرآن به انسانها گوشزد می کند که اگر به جهان هستی و شگفتیهای آن بنگرید ، جلوه حق بودن آن را درک خواهید کرد.((الم تر انَّ الله خَلَقَ السّمواتِ والارضَ بالحقِّ)) آیا نمی بینی که خداوند آسمانها و زمین را بر حق آفریده است (ابراهیم19) قرآن به انسانها گوشزد می کند که هم درعالم درون (انفس) و هم در عالم برون (آفاق) به تفکر و تعقل بپردازیدتا هدفداری جهان هستی را در یابند و از آنجا به بازگشتشان بسوی خدا پی ببرند(( اَوَلم یتفکّروا فی انفسهم ما خلقَ الله السّموات و الرضَوَما بینَهماالّا بالحقِّ وَ اَجلٍِ مسمیً و انَّ کثیراً من النّاس بلقاءِ ربّهم لکافرون))آیا در درون خود اندیشیده اید که آسمانها و زمین و آنچه را که ما بین آنهاست جز بر مبنای حق و برای مدت معینی نیافریده است ، و عده ای از مردم به دیدار خدایشان کافر هستند (روم8) از دیدگاه قرآن درجه و مقام افرادی را که دارای علم و دانش هستند بسیار بالاست و این افراد از دیدگاه قرآن افضل بر افراد ناآگاه و بیسواد هستند(یرفع الله الّذین آمنوا منکم و الّذین اوتو العلم درجاتٍ)) خداوند درجات کسانی از شما را که ایمان اورده و کسانیکه دارای علم و دانش هستند با لا می برد.(مجادله11) قرآن اگرچه برای علم ارزش قائل است ، ولی آن را بدون عمل نمی پذیرد ، یعنی انسان باید بر اساس علم و آگاهی خود دست به اتخاب و عمل صالح بزند. انسانی که فقط بر فراورده های علمی خود بیفزاید ، بدون آنکه در اندیشه رهایی دیگران از جهل و نادانی باشد رشد حقیقی پیدا نکرده است.(( مثل الّذین حمّلوا التّورات ثمَّ لم یحملوها کمثلِ الحمارِ یَحملُ اَسفاراَ بِئسَ مثلُ القومِ الّذینَ کذّبوا بآیات الله وَ الله لا یهدیِ القَومَ الظّالمینَ)) وصف کسانیکه به تورات علم داشتند،   ولی به آن عمل نکردند ، مانند چهار پایانی است که بار کتاب را حمل می کنند (واز آن هیچ نمی فهمند ). آری چه گروه بدی هستند کسانیکه آیات الهی را تکذیب کردند و خداوند ستمکاران را هدایت نمی کند.(جمعه5) آیه فوق مرز میان انسان و حیوان عمل بر طبق علم می داند ، یعنی اگر انسان به آنچه می داند عمل نکند مانند الاغی است که بار کتاب را بر پشت خود حمل می کند .و به راستی که چه فرقی است میان حیوانی که باری از کتاب را حمل میکند با انسانی که محفوظاتی رادر ذهن خود جمع نموده ، اما به آنها عمل نمی کند. 2- ایمان: دومین عامل تکامل انسان ایمان است. و منظور از ایمان نیز عبارتست از اعتقاد قلبی به خدا و فرامین او همراه با تسلیم به آنها. ایمان به غیر از علم است ، چرا که قرآن از کافرانی سخن می گوید که با وجود علم و آگاهی به سوی کفر گرایش داشتند . از جمله باید از شیطان نام برد که خدا را می شناخت ، به معاد نیز اعتقاد داشت و می دانست که انبیاء از سوی خدا مبعوث شده اند ولی با این وجود قرآن او را کافر می داند ((ابی واستکبر وَ کان َ من الکافرینَ)) اباکرد و کفر ورزید و از کافران بود (بقره 34) یا فرعون و اطرافیان وی علم به وجود خدا و علم به رسالت حضرت موسی(ع) داشتند  ولی در برابر آن حضرت موضعگیری خصمانه  می کردند حضرت موسی (ع) در خطاب به فرعون می گوید : تو می دانستی آنچه که بر من نازل شده از سوی خدای آسمان و زمین است (( لقد علمت ما انزلَ هولاء الّا ربُّ السّموات و الارضِ)) (اسراء 102)آری فرعون می دانست که آیاتی که موسی (ع) ارائه می دهد از جانب خدا بر وی نازل شده است ولی ایمان نداشت ، چراکه علم او به رسالت موسی (ع) در دل و جان وی نفوذ نکرده بود تا تسلیم شود. قرآن در بسیاری از آیات خود از کسانی یاد می کند که راه حق را شناخته بودند و می دانستند که کدامین راه ، راه و مسیرهدایت است و کدامین راه، راه باطل ،ولی با این وجود قدم به بیراهه ها و گمراهیها نهاده بودند.((انّ الّذین کفروا وصدّوا عن سبیل الله و شاقّوا الرّسول من بعدِ ما تبیّن َ لَهُمُ الهدی لَن یضُرُّ وا الله شیئاً و سیحبطُ اَعمالهم)) همانا کسانیکه کافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند ، وبعد از آنکه راه خدا بر آنها آشکار شد با پیامبر مخالفت کردند (باید بدانند) که هرگز به خدا ضرر نمی رسانند و به زودی اعمالشان نابود می شود (محمد 32) ((یجادلونکَ فی الحقِّ بعد ماتبیّنَ کأنّما یساقون َ الی الموت وَ هم ینظُرونَ)) در باره حق پس از آنکه آشکار شد با تو مجادله میکنند گویی به طرف مرگ رانده میشوند، در حالیکه می نگرند.(انفال 6) از دیدگاه قرآن ایمان به غیر از علم است و ممکن است فردی علم به چیزی داشته باشد ،ولی به آن ایمان نداشته باشد . مثلاً فردی اگاهی به وجود خدا و ضرورت وجود پیامبر داشته باشد ، ولی به خدا و پیامبر ایمان نداشته باشد و در برابر آن موضعگیری کند و به انکار آنها بپردازد. اگر کسی علم به چیزی داشته باشد و آن علم در اعماق قلبش نفوذ پیداکرده و خود را ملزم بداند که بر طبق علمی که دارد عمل کند و یا در رفتار و کردار وی اثری از آن پیدا شده باشد گوییم آن فرد ایمان دارد. و در اعمال و رفتار فرد مومن متجلی می شود. به طور مثال اگر فردی اعتقاد به خدا داشته باشد ، یک وقت است که این اعتقاد صرف علم و آگاهی است و این فرد می داند که خدایی وجود دارد ، و یک وقت هم است این اعتقاد مبدل به ایمان شده است ، یعنی اعتقاد فرد بر زبانش جاری میشود و یا در اعمال و رفتارش اثر آن مشاهده می گرددوحتی به عبودیت خدا پرداخته ، به فکر و ذکر او مشغول  می گردد. خلاصه آنکه ایمان آن چیزی است که آثار آن در وجود فرد آشکار و هویداست و هرچه ایمان قویتر باشد ظهور و بروز آن در ابعاد بیشتری از وجود انسان تجلی پیدا میکند . کسی که از ایمان ضعیفی نسبت به خدا برخوردار باشداین ایمان ممکن است فقط در زبان وی تجلی پیدا کند ، اما آنکه ایمان وی در درجه بالاتری است نه تنها در زبان ملتزم به خداست که در اعمالش نیز اعتقاد خود را به خدا نشان می دهد و آنکه از درجه بالاتری از ایمان برخوردار است اثر این ایمان آنچنان است که همواره حضور خدارادرک کند و خدا را ناظر براعمال و رفتارخود می داند و اگر کوچکترین خطایی مرتکب شود خود را در پیشگاه ربوبی شرمنده و شرمسار می بیند.بنابرین از این نظر قرآن دومین بال تکامل انسان را ایمان می داند که ایمان ز دل و جان وی ریشه میگیرد. از قلب انسان اعتقاد بر می خیزد . و شکی نیست که تا علم و اعتقادی در قلب انسان نفوذ پیدا نکند آن علم منشاء اثر نخواهد بود آیا همه آنهایی که مشروبات الکلی می نوشند به ضرر وزیانهای الکل واقف نیستند؟ پس چرا با وجود علم به ضرر و زیانهای آن بسیاری دست از مشروب خواری خود برنمیدارند ؟ پاسخ آسان است چون این افراد ایمان ندارند. علم آنها به مضار الکل در قلب آنها نفوذ نکرده است .آیا همه آنهایی که دست به آدمکشی و جنایت و استعمار و استثمار میزنند از زشتی کار خود غافلند؟ آیا نمی دانند که نباید با حیات انسانها بازی کرد ؟ آیا  نمی دانند که به فقر و فلاکت کشاندن انسانهای بیگناه کار درستی نیست؟ پس چرا این گونه افراد هر روز بر تعداد کارهای ضد انسانی خود می افزایند ؟ پاسخ ساده است چون ایمان ندارند یعنی علم به کار های زشتشان بر اثر علل و عواملی در دل و جانشان نفوذ نکرده است. قرآن کریم می خواهد انسان را به گونه ای بسازد که اولاً ازعلم و آگاهی صحیح برخوردار باشد و ثانیاً علم و آگاهی وی در قلبش رسوخ پیدا کند تا از درون به سوی اعمال مثبت کشانده شود. قرآن نمی خواهد که فقط با مغزها سروکار داشته باشد و افراد را تنها از یک سلسله فرامین اگاه سازد ، بلکه می خواهد که قلبها را نیز دگرگون سازد. علم و آگاهی را در دل و جان انسان نفوذ دهد و فرد را بر آن دارد تا با یک محرک و نیروی درونی به سوی انتخاب و عمل کشانده شود. قرآن می خواهد که شور و حال در دلها و قلبها ایجاد کند ، تا انسان با برخورداری از آن شور وحال دشواریهای راه را ازمیان برده و به مسیر خود که غایت آن خداست ادامه دهد.آری در علم سروکار انسان با عقل و اندیشه است و در ایمان سر وکار انسان با دل وجان . و به راستی کیست که بتواند نقش دل و جان را در تکامل انسان نادیده بگیرد و بیشترین بها را در پرواز روح انسان به بلندترین قله های کمال به عقل و خرد ندهد؟ آیا همه پیشرفتهایی که بشر در طول تاریخ کرده است بوسیله عقل بوده است ودر این میان ایمان نقشی نداشته است ؟ آیا انسان بوسیله عقل توانسته همه سنگلاخهایی را که بر سر راهش قرار داشته از میان برد یا عشق و ایثار نیز سهم عمده ای داشته است؟ آیا همه فداکاریها را میتوان باعقل توجیه کرد یا انکه بیشترین آنها را فقط باید به وسیله عشق و ایمان توجیه نمود؟ کدام ایمان: گفتیم که ایمان در دل و جان انسان نفوذ دارد و می تواند انسان را به جنبش و حرکت در آورد.حال این سوال مطرح است که کدام ایمان قابل پذیرش است؟ ایا هر نوع ایمانی را می توان پذیرفت یا نه؟ از دیدگاه قرآن فقط ایمان به خدا و فرامین او قابل پذیرش است و هر چه غیر از آن باشد کفر است و غیرقابل پذیرش.قرآن کریم برای ایمان دو ویژگی قائل شده است . یکی اینکه ایمان مربوط به دل و جان است و به بیان دیگر نوعی عشق است نه درک عقلانی و دیگر اینکه امری فطری است . یعنی هر انسانی به طور فطری ایمان و تقوا را دوست داسته و از کفر و گناه بیزار است.(( ولکنَّ الله حبَّب الیکمُ الایمانَ وَ زیَّنهُ فی قلوبکم وَ کرَّهَ الیکم ُ الکفرَ والفُسوُق))خدا ایمان را محبوب شماقرار داده و آنها را در دلهایتان زینت بخشیده است.و(در حالیکه)کفر و فسق را منفور شما قرار داده است(حجرات6) ایمان به خدا که منشاء هستی و کمال مطلق است در تار وپود انسان آنچنان جاذبه و نفوذی ایجاد میکند که با هیچ نیرویی قابل مقایسه نیست.ایمان به خدایی که آفریننده آسمانها و زمین است ، خدایی که هیچ چیز از دایره نظارت او خارج نیست و اعمال انسان اگر به اندازه ذره ای یا دانه خردلی باشد در نزد او حضور دارد ، میتواند آدمی را از درون بسوی آرمانها و ایده های خود سوق دهد. ایمان به خدا موجب می شود تا انسان به جای آنکه در برابر مشکلات زندگی از خود ناتوانی نشان دهدو فریاد اعتراض برآورد و گاه اززندگی قهر کند ، رنجها و مشکلات آن را وسیله ای برای تکامل و تعالی خود بداند . انسانی که ایمان به خدا دارد اگر پا به مراحل بالای ایمان نهد نه تنها مشکلات و مصائب زندگی او را مأیوس و ناامید نخواهد کرد و به اضطراب و نگرانی مبتلا نخواهد شد ، بلکه از آرامش و صفای درونی خاص نیز برخوردار خواهد شد. نشاط روحی و انبساط خاطری که از ارتباط انسان با خدا ایجاد می شود با هیچ چیز قابل سنجش نیست . آن روحانیت و لذت معنوی که از ارتباط با خدا و ایمان به اودر انسان به وجود می اید قابل توصیف نیست . تنها کسانیکه در این مسیر قرار دارند میتوانند چنین شور وحالی را دریایند. ایمان به خدا موجب میشود تا انسان از وادیهای کفرو ظلالت به سوی نور وروشنایی کشانده شود.((الله ولیُّ الَّذینَ آمنوا یخرجهم من الظُّلُماتِ الی النُّور)) خدا سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند . آنها را از تاریکیها به سوی نور خارج میسازد.(بقره257)کسیکه به خدا ایمان دارد ، خدا را بعنوان ولی و سرپرست خود انتخاب کرده است ، اما آن ایمان به خدا ندارد به ناگزیر ولایت طاغوت و طاغوتیان را پذیرفته است . مسیر ایمان، چون مسیر واحدی است ، خداوند آن را نور می داند ، اما کفر چون مسیر ها و راههای گوناگون دارد قرآن از آن تعبیر به ظلمات می کند. ایمان به خدا موجب میشود تا انسان در سیر خود به سوی هدف اعلای حیات از هیچ کس و هیچ چیز نترسد ، خوفی به دل راه ندهد ، اندوه های ناپایدار لحظات گرانبهای حیات اورا نابود نسازد ،و غم و اندوه حیات او را به تیرگی نکشاند  (( فمن آمن و اصلح فلاخوفٌ عَلَیهم ولاهم یحزنون )) کسانیکه ایمان آورده و خود را اصلاح کرده اند، ترسی برآنها نیست و اندوهی هم ندارند  (انعام48) ایمان به خدا موجب میشود که دردل و جان انسان محبت ایجاد شود ، انسان به خود محبت بورزد ، به دیگران گرایش عمیق داشته باشد به هستی از دیدگاه محبت بنگرد ، عالم را سراسر عشق و محبت ببیند . آنهم محبتی؟ محبتی که             می خواهد همه انسانها را بسوی نور بکشاند ، محبتی که می خواهد همه انسانها را از کفر به ایمان رهنمون سازد ،محبتی که می خواهد همه افراد انسانی بسوی مقصد نهایی حیاتشان در حرکت باشند، محبتی که میخواهد دستگیری کند تا خودی و بیگانه ، غریبه و آشناهمه دست در دست یکدیگر داده و چونان کاروانی به سوی معبود حقیقی خویش در حرکت باشند ((انّ الذینَ آمنوا و عملوا الصّالحات سیجعلُ لهُمُ الرّحمنُ ودّاًّ)) همانا کسانیکه ایمان اورده اند و عمل صالح انجام داده اندخداوند برای انها محبت ایجاد خواهد کرد.(مریم96) در طول تاریخ حیات انسانها سخن از عشق ومحبت بسیار به میان آمده است . اما هیچ یک از منادیان آن نتوانسته اند محبت را درست معنا کنند محبت به کی؟ محبت برای چه؟ محبت در کدام جهت ؟ و محبت برای کدامین مقصد و مقصود؟ تنها با پذیرش خدا و ایمان به اوست که محبت درست تفسیر می شود چرا که در اینجا مقصد و مقصود محبت که مهمترین مسئله است به خوبی آشکار است . دراینجا محبت برای رسیدن به خدا و در جهت خدا و به انگیزه ایمان به خداست ، نه محبت برای خود ، آنهم خودی که ریشه در نفس اماره آدمی و هوا و هوسها دارد . تنها در اینجاست که انسان باید در ابتدا به خود محبت بورزد تا پس از آن بتواند ادعای محبت ورزیدن به دیگران را بکند.بنابرین ایمان به خدا موجب میشود تا فاعل همراه با عمل خود ساخته شود ، فاعل عروج و تکامل پیداکند ، نه آنکه سقوط کند و به اسفل السافلین کشانده شود. فاعلی که برای رضای خداو به انگیزه خدا دست به انتخاب میزند در خود حرکت ایجاد میکند و باعمل خود رذایل روحی و مفاسد درونی را از میان میبرد. گذشته از اینها کسیکه خدا را هدف قرار میدهد برای بقا و تداوم عمل خود به نیروی بی نهایتی به نام خدا متکی است و تنها بر او توکل میکند و هر قدرهم راه را برای رسیدن به هدف خویش دشوار ببیند ، از آنجا که قدرتی مافوق همه قدرتها را یاور خویش می بیند هرگز دچار شکست نخواهد شد و اگر هم به فرض دچار شکست ظاهری شود از آنجا که گام در مسیر خدا نهاده و مراحلی را به سوی او طی کرده ،باز هم به پیروزی نائل آمده است از همین جاست که قرآن میگوید :    (( مَن اعرضَ عَن ذکری فانَّ لَهُ معیشهً ضنکاً و نَحشرهُ یوم القیامه اَعمی))کسی که از یاد من اعراض کند ، زندگی برای او تنگ و تیره خواهد بود و ما روز قیامت اورا کور محشور خواهیم کرد.(طه124) آری کسی که به خدا ایمان ندارد عمل او آمیخته با شرک و ریاست . اینچنین فردی همواره در اضطراب است که مبادا قدر و ارزش عمل او نادیده گرفته شود . مبادا حادثه یا اتفاقی پیش آید وو اورا از مسیرش دور سازد. 3- عمل سومین عاملی که موجب رشد  تکامل انسان میشود عمل است. در زندگی عوامل و عناصر متضاد و متخالفی وجود دارد که همواره انسان را به مبارزه و عمل میکشاند و و نه تنها انسان ، که در پیامون محیط حیوان نیز موانع و عوامل گوناگونی در کارند که او را به مبارزه و انتخاب  می کشانند.  انسان همواره در تلاش است تا در گیر و دار زندگی به گونه ای خود را به سرمنزل مقصود کشاند ، و چون موجودی آگاه و صاحب اختیار است همواره بر سرچند راهیهای انتخاب قرار میگیرد ، و به ناگزیر میبایست راه و مسیر مشخصی را برای خود انتخاب کرده و بر اساس آن دست به عمل بزند. انسان موجودی از پیش ساخته شده نیست که راه زندگی او را دیگری تعیین کرده باشد . وی موجودی است که باید با انتخاب و عمل خویش خود را بسازد . او در میان تمام پدیده های آفرینش تنها موجودی است که امکانها و راههای بسیار برایش وجود دارد و تا در برابر آنها موضعگیری نکند و دست به عمل نزند ، رشد پیدا نمیکند. توجه به علم و اصالت آن در زندگی و لزوم آن برای انسان از جمله مسائلی است که در اکثر مکتبهای عقیدتی و سیستمهای فکری به ان توجه دقیق شده است برای نمونه می توان از مکتب مارکسیسم نام برد. مارکسیسم کار و عمل را یکی از ابعاد مهم فعالیتهای نوع انسان میداند، چراکه در میان همه موجودات جهان تنها انسان است که با طبیعت رابطه برقرار کرده ، با عمل و کار خویش به دگرگونی آن می پردازد ، ودر این میان خود نیز دگرگون می شود به عبارت دیگر کار و عمل ، انسان را ساخته و به وجود او شکلی متناسب با ابزار تولید و روابط اجتماعی حاکم بر جامعه می بخشد . از نظر مارکس انسان به وسیله کار و آن هم بارهایی از کار تخصصی میتواند با جامعه و محیط ارتباط    بر قرارکرده ، خود را تام و تمام سازد .البته انسان زمانی می تواند بوسیله کار ، خود را کامل سازد که در فرایند کار خویش ، با آگاهی و توجه به کار عمل کند ، نه آنکه همچون نظام سرمایه داری بوسیله کار ناآگاهانه خود را تباه کرده و مسخ نماید. این نکته در اندیشه مارکس قابل تأکید است که انسان باید در جهت شرایط حاکم بر تاریخ دست به انتخاب و عمل بزند. آدمی باید شرایط تاریخی را بشناسد و در مسیر ان عمل کند ، اما اینکه چگونه میتوان مسیر تاریخ را شناخت ، به گمان مارکس آنهم از راه عمل میسر است ، یعنی باید ار برج عاج خویش به در آمد و به کوچه و بازار رفت تا در میان مردم حقیقت را پیدا نمود. خلاصه اینکه در این مکتب انسان باید بوسیله کار و عمل خود در مسیر تاریخ خویشتن را بسازد مکتب اگزیستانسیالیزم، بویژه طرفداران سارتر نیز انتخاب و عمل را عنصر اصلی سازندگی انسان میدانند.به بیان دیگر این مکتب انسان را چیزی جز انتخاب و عمل نمی داند . در این مکتب بشر همان است که از خود میسازد . و انسان نه تنها مسئولیت خود را به دوش دارد که با انتخاب و عمل خود مسئولیت کلی انسانها را به نیز برعهده میگیرد.، انسان با انتخاب راه خود ، راه همه آدمیان را تعیین میکند . بدین معنا که هر فرد باید با خود بیندیشد که آیا راضی است انتخاب او به عنوان ملاک برای رفتاردیگران باشدبه گونه ای که به عنوان یک قاعده و اصل اخلاقی درآید یا نه؟ همانگونه که اشاره کردیم عمل از نظر قرآن از آنچنان اهمیتی برخوردار است که موجب رشد و تکامل انسان شناخته شده است . به عبارت دیگر عمل سازنده شخصیت انسان است.((لکلٍّ درجاتٌ ممّا عملوا)) برای هر کس بر اساس آنچه کرده است درجاتی است(انعام 132) آیه فوق مراتب و درجات کمال انسانی را در رابطه با عمل مطرح می نماید. در واقع اعمال انسان موجب شکوفایی استعدادهای نهفته در روح و روان انسان میشود اعمال مثبت موجب رشد استعدادهای مثبت میشود و اعمال منفی نیز موجب به فعلیت رسیدن استعدادهای منفی انسان میشود. به بیان دیگر اعمال مومن موجب میشود تا در حد غرایز و ((خود طبیعی)) باقی بماند. ویژگیهای عمل در قرآن برای اینکه فرق بین عمل از دیدگاه قرآن و مکاتب بشری آشکار گردد به ویژگیهای عمل در قرآن می پردازیم: از نظر قرآن کریم عملی قابل قبول است که نسان را به سوی شاه راه هدایت کشاند یعنی فقط عمل صالح در قرآن قابل قبول است . عملی که همواره با ایمان باشد و انسان را بسوی نور بکشاند و از ظلمت کفر نجات دهد.(( انّ الذّین آمنوا وَعملواالصّالحات یهدیهم ربُّهم بایمانهم)) همانا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پروردگارشان آنان را با ایمانی که دارند هدایت می نماید.(یونس9) این ویژگی عمل درست مخالف طرز تفکر مکاتبی چون مارکسیسم و اگزیستانسیالیزم است، چراکه در این مکاتب اطلاً عمل صالح مطرح نمی شود ،یعنی عمل هدایتگرانه مورد نظر آنها نیست.آری در اسلام عمل و انتخاب مطرح است ، اما نه هر عمل و انتخابی . اسلام مانند اگزیستانسیالیزم نیست که به انسان بگوید بر طبق خواسته ات عمل کن و هر عملی را که به نظر تو صحیح بود را انجام بده ، بدون آنکه ملاکی را برای درستی یا نادرستی عمل ارائه دهد. در قرآن برای اعمال ورفتار انسان ملاک و معیار وجود دارد ، قرآن هر عمل و امهات را نمی پذیرد ، بلکه آن عملی را میپذیرد و موجب تکامل انسان میداند که صالح باشد نه غیر صالح. یکی دیگر از ویژگیهای عمل که قبلاً  نیز به ان اشاره شد این است که عمل انسان مورد نظارت خداوندی است.(( انَّالله بما تعملونَ بصیرٌ))خداوند به آنچه شما انجام می دهید آگاه است (بقره110) آیات گوناگونی ازقرآن روی این مسئله تأکید دارد که هر حرکت و فعالیتی که از انسان سر بزند مورد نظارت خداوند است . و به راستی که نظارت الهی یکی از مهمترین عوامل برای رشد و تکامل است . انسان از دیدگاه قرآن کریم به خود رها شده نیست تا هر گونه که خواست دست به انتخاب و عمل بزند و هیچ کس مراقب او نباشد . یکی دیگر از ویژگیهای عمل در قرآن اینست که قرآن به کیفیت عمل توجه دارد ،نه کثرت آن.(( الّذینَ یلمزونَ المطوِّعینَ منَ المؤمنینَ فیالصّدقاتِ والّذینَ لایجدونَ الّا جُهدهم فَیسرونَ منهمسخرَاللهُ منهموَلهم عَذابُ الیمٌ)) کسانیکه از صدقات مؤمنان مطیع عیبجویی می کنند و آنهایی را که جز به مقدار تواناییشان ندارند مسخره می کنند ، خدا آنها را مسخره می کند و برای آنها عذاب دردناکی است.(توبه 79) هنگامیکه پیامبر میخواست نیروهای خود را برای مبارزه با دشمنن اسلام در جنگ تبوک آماده سازد ، نیاز به کمک مالی مردم داشت . پیامبر از مردم خواست تا هر کس به اندازه تواناییش مقداری پول یا کالا به ارتش اسلام کمک کندو در میان افرادی که کمک کردند فردی به نام ابو عقیل انصاری بود که با کار اضافی در شب دو من خرما تهیه کرد و یک من آن را خدمت پیامبر آورد و تقدیم کرد در این هنگام منافقان ، ابوعقیل و افرادی را که در حد توانایی خود به مقدار ناچیزی کمک کرده بودند به باد مسخره گرفتند در همین حال آیات فوق نازل شد و آنها را شدیداً تهدید به غذاب کرد و به آنها فهماند که صدقه ای کوچک همراه با اخلاص در نزد خداوند باارزشتراست از صدقه ای که کمیت آن بسیار ،اما از اخلاص تهی است.(( وادعوهُ مخلصینَ لَهُ الدّینَ)) و او(خدا) را از سر اخلاص بخوانید (اعراف29) ((قل انّی اُمرتُ ان اعبدَ اللهَ مخلصینَ لهُ الدین و َلو کِرهَ الکافرونَ)) (ای پیامبر) بگو من مامورم که خدا را پرستش کنم و دین را برای او خالص گردانم(زمر 13) اسلام به کیفیت کار اهمیت می دهد نه کمیت آن ، چه بسا افرادی که عمل بسیار زیادی انجام می دهند اما چون عمل آنها از اخلاص تهی است فاقد ارزش است (( الّذی خلق الموت َ وَ الحیوه لیبلوکم ایّکم اَحسنُ عملاً و هو عزیز الغفور ُ))خدایی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان دارای بهترین عمل هستید و او عزیز و آمرزنده است (ملک2) آیه فوق نیز روی این نکته تأکید دارد که ارزش در احسن بودن ان است ، نه اکثر بودن آن ، یعنی عملی با ارزش است که از نظر کیفیت خوب ابشد نه از نظر کمیت ، چراکه آیه می گوید احسن عملاً نه اکثر عملاً از دیگر ویژگیهای عمل در قرآن اینست که عمل خوب پاداش دارد (( من جاءَ بالحسنه فله عشرُ اَمثالها وَمن جاءَ بالسّیّئهِ فلا یجزی الّا مثلها وَهم لایظلمونَ)) هر کس کار نیکی بیاورد ده برابر آن پاداش خواهد یافت و کسیکه کار بدی بیاورد جز به مقدار آن کیفر نخواهد دید و ظلم وستمی بر آنها نخواهد شد(انعام 160) بنابر آیه فوق عمل صالح انسان ده برابر پاداش خواهد داشت یعنی کسیکه به عمل مثبت دست بزند ده برابر پاداش بدست خواهد آورد ، و کسیکه عمل منفی انجام دهد جز به همان اندازه مجازات نخواهد شد.  این آیه حداقل پاداش عمل را ذکر می کند ، به این معنا که اگر کسی عمل خوبی انجام دهد حداقل ده برابر پاداش خواهد گرفت. در صورتیکه  اعمالی مانند انفاق از نظر قرآن دارای هفتصد برابر پاداش است.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 784
زمان انتشار: 9 نوامبر 2014
| |
باسابقه ترین بیماری در تاریخ

باسابقه ترین بیماری در تاریخ

تلاش برای بدست آوردن کمالات غبطه و ارزش است، ولی تلاش برای نابود کردن کمالات دیگران حسادت است. حسادت نشانه کم ظرفیّتی و تنگ نظری است. اولین قتلی که در زمین واقع شد به خاطر حسادت میان فرزندان آدم بود و اولین گناهی که در آسمان واقع شد، حسادت ابلیس به آدم بود. در حدیث می‌خوانیم: حسادت ایمان را می‌خورد آن گونه که آتش هیزم را.   آنچه بر سر اهل بیت پیامبرعلیهم السلام آمد که آنان را کنار زدند، ناشی از حسادت بود و قرآن در آیه 54 سوره نساء می‌فرماید: چرا به خاطر الطاف و تفضّل خداوند، بر افراد لایق حسادت می‌ورزند، مگر نمی‌دانند ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت و ملک عظیم دادیم.   برجسته‌ترین بدی‌ها کدام است ؟ حسادت در میان تمام شرور، برجسته‌ترین شرّ است. زیرا حسود نقشه‌ها می‌کشد و حیله‌ها می‌کند و مرتکب انواع شرور می‌شود تا به هدف برسد. دامنه حسادت تنها نسبت به نعمت‌های مادی نیست، بلکه گاهی نسبت به ایمان افراد حسادت می‌شود و می‌خواهند آنان را به کفر برگردانند. «یردّونکم من بعد ایمانکم کفّاراً حسداً»   حضرت علی‌علیه السلام می‌فرماید: «الحسد داء عیاء لایزال الا بهلک الحاسد او به موت المحسود ؛ حسادت مرض خطرناکی است که جز با مرگ محسود یا هلاکت حسود از بین نمی‌رود.»   حسود در واقع به خدا اعتراض دارد و در برابر اراده و حکمت او جهت می‌گیرد که چرا به او عطا کرده و به من نداده است. حسود هرگز خیرخواهی و نصیحت نمی‌کند و به خاطر خوی حسادت، از خیر خودش به دیگران جلوگیری می‌کند.   قرآن، ریشه بسیاری از گناهان را « بغیاً» به معنای حسادت دانسته است و امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «انّ الکفر اصله الحسد»؛ریشه کفر حسادت است. چنانکه در برابر پیامبران می‌گفتند: «أبشر یهدوننا» ؛ آیا انسانی مثل ما پیامبر شود و ما را هدایت کند؟   حسود، اهل تواضع و تشکر نیست و هرگز به کمالات دیگران گواهی نمی‌دهد و قهراً مرتکب گناه کتمان حق می‌شود.   حسود معمولاً منافق است. حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: «الحاسد یظهر وُدّه فی اقواله و یخفی بُغضه فی افعاله»؛ در ظاهر اظهار علاقه می‌کند ولی در باطن کینه و بغض دارد. منشأ حسادت چیست؟ گاهی تبعیض نابجا میان افراد، حسادت آنان را بر می‌انگیزد.   گاهی مردم توجیه نیستند و شرایط را یکسان می‌پندارند و همینکه یک برتری و امتیازی دیدند حسادت می‌ورزند. در حالی که اگر حکمت و دلیل تفاوت‌ها را بدانند آرام می‌شوند.   حسادت در خاندان نبوت نیز پیدا می‌شود، همان گونه که در خانه حضرت یعقوب، حسادت فرزندان، آنان را به چاه افکندن برادر وادار کرد.   دامنه حسادت تنها نسبت به نعمت‌های مادی نیست، بلکه گاهی نسبت به ایمان افراد حسادت می‌شود و می‌خواهند آنان را به کفر برگردانند. «یردّونکم من بعد ایمانکم کفّاراً حسداً»روشن است که حسادت، آرزوی نابودی نعمت دیگران است، وگرنه درخواست نعمت از خداوند، حسادت نیست. چنانکه سلیمان از خداوند حکومتی بی نظیر خواست: «ملکاً لا ینبغی لاحد» و حضرت علی علیه السلام در دعای کمیل از خداوند می‌خواهد که نصیب او بیشتر باشد و قربتاو به خداوند نیز بیشتر باشد. «واجعلنی من احسن عبیدک نصیبا عندک و اقربهم منزلة منک...» حسود معمولاً منافق است. حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: «الحاسد یظهر وُدّه فی اقواله و یخفی بُغضه فی افعاله»؛ در ظاهر اظهار علاقه می‌کند ولی در باطن کینه و بغض دارد   سابقه حسادت در طول تاریخ حضرت یعقوب بچه‌هایش گفتند: «إِذْ قَالُوا لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَی أَبِینَا مِنَّا» یوسف/8، گفتند یوسف و برادرش پهلوی بابا محبوب‌تر از ما هستند. پس چه کنیم؟ گفتند که «اقْتُلُوا یُوسُفَ» یوسف/9 بکشیم یوسف را. «أَوْ اطْرَحُوهُ أَرْضًا» یا این را پرتابش کنیم به یک زمینی که «یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ» یعنی صورت پدر خالی شود برای ما یعنی دیگر یوسفی نباشد تمام فکرش به ما باشد حسادت. خیلی حسادت مهم است حسادت انسان را تا برادر کشی پیش می‌برد حسادت آدم را به توطئه وادار می‌کند.   توطئه اینکه حضرت یوسف را به چاه بیاندازند از حلقوم حسود در آمد، خب حسادت تاریخی دارد به آدم و ابلیس. خداوند به ابلیس گفت چرا به آدم سجده نمی‌کنی؟ گفت آخر من به او سجده کنم ؟! من که «خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» الأعراف/12. من نژادم آتش است او نژادش گل است. من به او سجده کنم؟ تحمل نکرد نتوانست ببیند و مقام آدم برایش سنگین بود . کلفتی کرد بعد هم عذر خواهی نکرد ابلیس شد.     سخنی با اهالی حسادت قرآن به حسودها می‌گوید : «مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ» آل عمران/119 یعنی از غیظ بمیرید.   حسادت کافران نسبت به اهل ایمان قرآن می‌فرماید : اینهایی که دوست دارند که «یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا» البقرة/109 دوست دارند که بعد از ایمان شما کافر بشوید روی حسادت است.   راه درمان حسادت، توجه به حکمت و نعمت‌های خدا اینکه بدانیم خدا حکیم است. اگر خدا یک چیزی به او داد حسادت نکن عوضش به تو هم یک چیزهایی داده. او در کنکور قبول شد تو ذوق شعر داری تو خطاطی بلدی تو هم یک کمالاتی داری، هر کسی را خدا یک چیزی بهش داده به یکی نداده. خدا نعمت‌ها را تقسیم کرده. خانه آن کاه گلی است در روستا است جاده و برق و رفاهیات شهر را ندارد اما یک اعصاب راحتی دارد آرامشی دارد. هوای سالم می‌خورد. در شهر امکاناتی دارد اما خانه‌اش تنگ است هوایش دودی است یعنی خداوند یک جوری کرده است که همه یک جور نباشند.   دوم، بدانیم حسادت ما نعمت‌ها را از بین نمی‌برد، حسادت ما اثری ندارد. خدا به او داده حالا او خوشگل است حالا هرچه هم حسود شوی خدا او را زشتش نمی‌کند بی خود خودت را اذیت نکن . بدانیم ما هم چیزهایی داریم.   سوم بدانیم ما نیز نعمت‌هایی داریم که او ندارد .   چهار بدانیم نعمت‌ها عارضی است. بدانیم موقت است حالا او رای آورد رئیس شد رئیس جمهور شد ما نشدیم او وکیل مجلس شد ما نشدیم سفیر شد ما نشدیم حالا مثلا دوره سفارت چقدر است سه سال بیشتر نیست. رای اعتماد آورد این وزیر، آن وزیر را رای اعتماد به او ندادند.   بدانیم که حسادت ما بی‌نتیجه است و خداوند به خاطر اینکه بنده‌ی چشم دیدن نعمتی را ندارد، لطف خود را قطع نمی‌کند و فقط خودمان را رنج می‌دهیم.   آقایی که رای آورد فردا استیضاحش می‌کنند یعنی بدان نعمت‌ها می‌گذرد. پنجم : هر کس یک نعمتی دارد مسئولیتش هم بیشتر است تو اگر پولی داری فقط مسئول شکم خودت هستی اگر پول زیاد داشته باشی گرسنه‌ای که گرسنگی بخورد گناهش گردن تو است ششم بدانیم ضرر حسادت به خود حسود است ؛ «وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ» آل عمران/54 قرآن می‌فرماید: «وَلَا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ» فاطر/43. ضرر حیله به خود آدم بر می‌گردد ، اگر پزشکی در بیمارستان به بیمار گفت شما از این شربت دو ساعت به دو ساعت یک قاشق بخور من فردا می‌آیم، بیمار هم شربت را نخورد تا فردا صبح نزدیک آمدن دکتر، برمی دارد یک خورده شربت را دور می‌ریزد که وقتی دکتر می‌آید ببینید این سرش خالی است بعد هم می‌گوید دیدی کلک زدم به دکتر این فکر می‌کند به دکتر کلک زد ولی به خودش کلک زده.   (من حفر بئرا لاخیه وقع فیه) داریم هر که چاهی بکند برای دیگران خودش تو چاه می‌افتد.   برای درمان حسادت باید اینگونه فکر کرد:   دنیا، کوتاه و کوچک است و غصه برای آن ارزشی ندارد.   ما نیز نعمت‌هایی داریم که دیگران ندارند.   نعمت‌ها بر اساس حکمت تقسیم شده است، گرچه ما حکمت آن را ندانیم.   آنکه نعمتش بیشتر است، مسئولیّتش بیشتر است.   بدانیم که حسادت ما بی‌نتیجه است و خداوند به خاطر اینکه بنده‌ی چشم دیدن نعمتی را ندارد، لطف خود را قطع نمی‌کند و فقط خودمان را رنج می‌دهیم.     تبیان منبع : بیانات حجت الاسلام قرائتی سایت غدیر برای مطالعه ی دیگر مباحث اخلاقی اینجا را کلیک کنید.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 760
زمان انتشار: 5 نوامبر 2014
| |
سبک زندگی در قرآن

سبک زندگی در قرآن

سبک زندگی (به انگلیسی: Life Style) برای توصیف شرایط زندگی انسان استفاده می‌شود. این عبارت ابتدا توسط آلفرد آدلر در سال 1929 ابداع شد. سبكهای زندگی مجموعه‌ای از طرز تلقی‌ها، ارزش‌ها، شیوه‌های رفتار، حالت‌ها و سلیقه‌ها در هر چیزی را در برمی‏گیرد. در بیشتر مواقع مجموعه عناصر سبک زندگی در یک‌جا جمع می‌شوند و افراد در یک سبک زندگی مشترک می‌شوند. به نوعی گروه‌های اجتماعی اغلب مالک یک نوع سبک زندگی شده و یک سبک خاص را تشکیل می دهند. سبکی شدن زندگی با شکل گیری فرهنگ مردم رابطه نزدیک دارد. مثلا می‌توان شناخت لازم از افراد جامعه را از سبک زندگی افراد آن جامعه بدست آورد.(1) روان‎شناسان و پزشکان، سبک زندگی را در سطح فردی یا اصطلاحا در سطح «تکنیکی» بررسی می‎کنند. جامعه‎شناسان، سبک زندگی را در سطح «تاکتیکی» مطالعه می‎کنند. اما سبک زندگی فرد در «جامعه» از حیث «آن‎چه که باید»، در سطح «استراتژیک» مطالعه می‎شود.(2) « سبک زندگی »چنانکه گذشت مفهومی وام‏ گرفته از دنیای غرب است. غربی‏ها بر اساس مبانی، رهیافت‏ها و نظام‏های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خودشان به مفهوم‏سازی "سبک زندگی "پرداخته‏اند. لذا تجویز نسخه های وارداتی غرب، جز تشبه به غرب، فایده و عایدتی نخواهد داشت. از این رو در تبیین سبک زندگی ایمانی می بایست بر اساس آموزه‏های رفتار ساز و حیات‏بخش اسلام نسخه پیچید. در قرآن کریم در مورد عدم پیروی از غیر مسلمین در امور زندگی آمده است: ولا تتبع اهوائهم و احذرهم ان یفتنوک عن بعض ما انزل الله الیک; و از هوس های آنان پیروی مکن و از آنها برحذر باش، مبادا تو را ازبعض احکامی که خدا بر تو نازل کرده، منحرف سازند.( مائده،49) همچنین اشاره می شود: ولو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السموات و الارض و من فیهن بل اتیناهم بذکرهم فهم عن ذکرهم معرضون; اگر حق تابع هوای نفس آنان شود، همانا آسمانها و زمین وهر چه در آنهاست فاسد خواهد شد ولی، قرآنی به آنها دادیم که مایه یاد آوری آنهاست اما آنها از (آنچه مایه) یاد آوریشان (است) روی می گردانند.( مومنون،71).(3) در این  نوشتار خواهیم کوشید تا سبک زندگی ایمانی را بر اساس آموزه‌های اصیل قرآن حکیم تببین کنیم. 1. تجاوز به حریم خصوص افراد ممنوع! "زندگی خانوادگی هرکس مخصوص خود اوست و هر کسی نسبت به افراد دیگر برای داخل زندگی خود حالت رو در بایستی دارد؛ از این رو اگر کسی سرزده داخل زندگی فردی شود، حالت دستپاچگی پیدا می کند. زیرا انسان دارای دو بعد است، بعد فردی و بعد اجتماعی و به همین دلیل نیز دارای دو نوع زندگی است، زندگی خصوصی و عمومی که هر یک برای خود ویژگی ها و آداب و مقرراتی دارد. به عنوان مثال انسان ناچار است در محیط اجتماع قیود زیادی را از نظر لباس و طرز حرکت و رفت و آمد رعایت کند، اما در محیط خصوصی از این قید و بندها رهاست. او می خواهد در چنین فضایی استراحت کند و با خانواده و فرزندان خود به گفت و گوهای خصوصی بنشیند و تا آن جا که ممکن است از این آزادی بهره گیرد، به همین دلیل به خانه خود پناه می برد و با بستن درها به روی دیگران، زندگی اش را به طور موقت از جامعه جدا می کند و همراه آن از انبوه قیودی که ناچار بود در محیط اجتماع رعایت کند، آزاد می شود. حال طبیعی است که این محیط خصوصی که اعضای خانواده فرد در آن زندگی می کنند، باید از امنیت کافی برخوردار باشد و اگر بنا باشد هرکس سر زده وارد این محیط شود و به حریم امن آن تجاوز کند، دیگر آن آزادی و استراحت و آرامش وجود نخواهد داشت. در این میان هر جامعه ای متناسب با ارزش های خود تعریفی برای محیط خصوصی ارائه می دهد و بر حفظ و رعایت حدود آن اهتمام می ورزد. در اسلام که سبک زندگی خاصی را دنبال می کند و برای استحکام خانواده و حفظ عفت و حیثیت افراد جایگاه بالایی قائل است، درباره ورود افراد به حریم خصوصی و زندگی خانوادگی دیگران، آداب و مقرراتی وضع شده و حتی در معاشرت به رعایت آن سفارش کرده است. خداوند در آیات 27 و 28 و 29 سوره مبارکه نور به این آداب اشاره می کند و می فرماید: «یَاأیهَاالَّذینَ آمَنوُا لاتَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکم حَتی تَستَأنِسوا وَ تُسلِّمُوا عَلی أهلِهَا ذَلِکُم خَیرٌ لَّکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ (27) فَاِن لَّم تجِدُوا فِیهَا أحَداً فَلا تَدخُلُوهَا حَتی یُۆذَنَ لَکم وَ اِن قِیلَ لَکُمُ ارجِعُوا فَارجِعُوا هُوَ أزکی لَکُم وَ الله ُ بِمَا تَعمَلُونَ عَلِیمٌ (28) لَّیس عَلَیکم جُنَاحٌ أن تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ مَسکُونَهٍ فِیهَا مَتَعٌ لَّکم وَ الله ُ یَعلَمُ مَا تُبدُونَ وَ مَا تَکتُمُونَ (29):27 - ای کسانی که ایمان آورده اید در خانه هایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید، این برای شما بهتر است، شاید متذکر شوید. 28 - و اگر کسی در آن نیافتید داخل آن نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شود بازگردید، بازگردید، که برای شما پاکیزه تر است و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است. 29 - گناهی بر شما نیست که وارد خانه های غیرمسکونی بشوید که در آنجا متاعی متعلق به شما وجود دارد و خدا آنچه را آشکار می کنید یا پنهان می دارید، می داند.» در این آیات بخشی از آداب معاشرت و دستورهای اجتماعی اسلام که ارتباط نزدیکی با مسائل مربوط به حفظ عفت عمومی دارد، بیان شده است و آن طرز ورود به خانه های مردم و چگونگی اجازه ورود گرفتن است. این دستورها در جامعه ای بیان می شد که معمول نبود درهای خانه ها را ببندند و حتی اجازه گرفتن را کسرشان می دانستند. در چنین فضایی اسلام به مسلمانان تازه جدا شده از محیط جاهلی، آداب معاشرت را تعلیم داد و به آن ها دستور داد که حریم خانواده را پاس دارند و بدون اجازه و سرزده به آن مکان وارد نشوند. «استیناس» که در آیه شریفه آمده است امری فراتر از استیذان و اذن گرفتن است و به معنای انس و الفت و آرامش اهل آن خانه را جلب کردن است؛ تفسیر نمونه در این باره می نویسد: «این جا جمله تستانسوا به کار رفته است نه تستاذنوا زیرا جمله دوم فقط اجازه گرفتن را بیان می کند، در حالی که جمله اول که از ماده انس گرفته شده اجازه ای توأم با محبت و لطف و آشنایی و صداقت را می رساند و نشان می دهد که حتی اجازه گرفتن باید کاملاً مودبانه و دوستانه و خالی از هرگونه خشونت باشد. بنابراین هرگاه این جمله را بشکافیم بسیاری از آداب مربوط به این بحث، در آن خلاصه شده است، مفهومش این است فریاد نکشید، در را محکم نکوبید با عبارات خشک و زننده اجازه نگیرید و به هنگامی که اجازه داده شد بدون سلام وارد نشوید، سلامی که نشانه صلح و صفا و پیام آور محبت و دوستی است.» علامه طباطبایی نیز در تحلیل «تستانسوا» می نویسد: از این جا معلوم می شود که مصلحت این حکم پوشاندن عورات مردم و حفظ احترام آنان است، پس وقتی شخص داخل شونده هنگام دخولش به خانه غیر، استیناس کند و صاحب خانه را به استیناس خود آگاه کند و بعد داخل شود و سلام کند در حقیقت او را در پوشاندن آنچه باید بپوشاند کمک کرده و نسبت به خود ایمنی اش داده است و معلوم است که استمرار این شیوه پسندیده، مایه استحکام اخوت و الفت و تعاون عمومی بر اظهار جمیل و ستر قبیح است و جمله ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون هم اشاره به همین فواید است.» در سیره پیامبراکرم(ص) هم نقل شده است، هنگامی که می خواستند وارد خانه دختر بزرگوارشان حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) شوند، نخست بر در خانه می آمدند و دست به روی در می گذاشتند و در را کمی عقب می زدند و سپس می فرمودند: السلام علیکم؛ حضرت فاطمه(علیها السلام) پاسخ سلام پدر را می دادند، بعد پیامبر(ص) می فرمودند: اجازه دارم وارد شوم؟ سپس وارد می شدند. این حدیث به خوبی نشان می دهد که تا چه اندازه پیامبر اکرم(ص) که یک الگو و سرمشق برای عموم مسلمانان هستند این نکات را دقیقاً رعایت می فرمودند. حتی در بعضی از روایات می خوانیم باید سه بار اجازه گرفت، اجازه اول را بشنوند و به هنگام اجازه دوم خود را آماده کنند و به هنگام اجازه سوم اگر خواستند اجازه دهند و اگر نخواستند اجازه ندهند. حتی بعضی لازم دانسته اند که در میان این سه اجازه، فاصله ای باشد زیرا گاه لباس مناسبی بر تن صاحب خانه نیست و گاه در حالی است که نمی خواهد کسی او را در آن حال ببیند، گاه وضع اتاق به هم ریخته است و گاه اسراری در میان است که نمی خواهد دیگری بر اسرار درون خانه اش واقف شود و باید به او فرصتی داد تا خود را جمع و جور کند و اگر اجازه نداد بدون کمترین احساس ناراحتی باید از ورود به خانه صرف نظر کرد."(4)  

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 718
زمان انتشار: 1 نوامبر 2014
| |
تکنیک‌های قرآن برای اصلاح سبک زندگی

تکنیک‌های قرآن برای اصلاح سبک زندگی

یکی از اهداف قرآن مجید با دستورات سازنده و مفید خود این است که به ما قانون زندگی را بیاموزد قانونی که با عمل کردن به آن می توانیم به قله سعادت و خوشبختی دست پیدا کنیم چرا که زندگی ما آدم ها نیز مانند بسیاری از کارهای دیگر برای خودش قوانینی دارد که اگر آنها را اجرا نکنیم مجبور هستیم که روزی زانوی شکست را بر زمین بگذاریم و یک عمر را در حسرت رسیدن به خوشبختی و موفقیت سپری کنیم. یکی از آیاتی که امروز مورد بررسی قرار می دهیم آیه 77 از سوره مبارکه قصص است تا با چهار تکنیک موفقیت و به عبارتی دیگر سبک زندگی در این آیه آشنا شویم : (وَ ابْتَغِ فیما آتاک اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَک مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْک وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ : و با آنچه خدایت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنیا فراموش مکن، و همچنانکه خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و در زمین فساد مجوى که خدا فسادگران را دوست نمى‏دارد.( القصص : 77) تکنیک اول : باید به فکر آینده باشیم (وَ ابْتَغِ فیما آتاک اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ) آیات الهی همه انسان ها را توصیه می کنند تا علاوه بر اینکه از زندگی در حال نهایت استفاده را می برند ،به فکر آینده خود نیز باشند و توشه ای مناسب برای آینده مهیا کنند. این آینده نگری هم می تواند نسبت به سرای آخرت باشد که این قسمت از آیه به آن اشاره دارد و هم میتواند نسبت به دنیایی که در آن زندگی می کنیم باشد بدین صورت که ما از هم اکنون برای زندگی خود برنامه ریزی کنیم و اهدافی را که قرار است به آنها برسیم تعیین کنیم و در مرحله بعد برای رسیدن به آن اهداف نهایت سعی و تلاش خود را بکار ببندیم.   نعمت ها و امکاناتی را که در اختیار دارید همیشه در راه درست و صحیح استفاده کنید که این امر سبب می شود تا به امکانات بیشتری در زندگی دست پیدا کنید   تکنیک دوم: زیبایی های دنیا را از دست نده(وَ لا تَنْسَ نَصیبَک مِنَ الدُّنْیا: و سهم خود را از دنیا فراموش مکن) تا می توانیم از لذت های مشروع دنیا استفاده کنیم و خود را محروم از آنها نکنیم چرا که خداوند متعال در آیه 32 سوره اعراف می فرماید: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کذلِک نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُون:[اى پیامبر] بگو: «زیورهایى را که خدا براى بندگانش پدید آورده، و [نیز ] روزیهاى پاکیزه را چه کسى حرام گردانیده؟» بگو: «این [نعمتها] در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده‏اند و روز قیامت [نیز] خاصّ آنان مى‏باشد.» این گونه آیات [خود] را براى گروهى که مى‏دانند به روشنى بیان مى‏کنیم.)( الأعراف : 32)   تکنیک سوم: بیا و خوبی کن (وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللّه إِلَیْکَ: و همچنان که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن) همانطور که دوست دارید در مواقع نیاز کسی به فریاد شما برسد و دست شما را بگیرد شما نیز نسبت به دیگران این گونه عمل کنید.همانطور که دوست دارید دیگران نسبت به شما رفتار خوبی داشته باشند،شما نیز نسبت به دیگران همان رفتار را از خود بروز دهید .   آیات الهی همه انسان ها را توصیه می کنند تا علاوه بر اینکه از زندگی در حال نهایت استفاده را می برند ،به فکر آینده خود نیز باشند و توشه ای مناسب برای آینده مهیا کنند تکنیک چهارم: نمک بخور نمکدان نشکن (وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ: إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ: و در زمین فساد مجوى که خدا فسادگران را دوست نمى‏دارد.) و آخرین قانون اینکه نعمت ها و امکاناتی را که در اختیار دارید همیشه در راه درست و صحیح استفاده کنید که این امر سبب می شود تا به امکانات بیشتری در زندگی دست پیدا کنید. خلاصه کلام آنکه آیات الهی به بهترین نحو سبک زندگی را برای ما معرفی کرده اند سبکی که اگر آن را در زندگی خود پیاده کنیم موفقیت در دنیا و آخرت برای ما تضمین شده است. منبع : تبیان

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 391
زمان انتشار: 19 آوریل 2014
| |
(جلسه 30) قرآن را با صدای خدا بخوانیم

خانواده آسمانی (جلسه 30 ) 90/2/1

(جلسه 30) قرآن را با صدای خدا بخوانیم

بحثمان درخانواده‌ی آسمانی به لزوم عشق دردینداری رسید. این‌که اگر عشق حقیقی که لایق دل ماست را پیدا نکنیم، درزندگی دنیا و آخرت شکست خورده‌ایم زیرا اسیر عشق‌های محدود می‌شویم که لیاقت دل بی‌نهایت انسان را ندارند. بعضی‌ها از قرآن فقط استفاده‌ی دنیایی کرده و برای نیل به اهداف جمادی، نباتی و حیوانی آن را می‌خوانند و گاهی هم افراد برای ارتقاء سطح علوم و اطلاعات دینی خود قرآن را مورد مطا لعه قرار می‌دهند. برخی روی لفظ کار می‌کنند وبرخی روی تفاسیر مختلف تحقیق و مطالعه می‌کنند وتفسیری هم می‌نویسند. اما موضوع بحث ما کسانی هستند که با دل با قرآن ارتباط برقرار می‌کنند و آن را مطالعه می‌کنند و تفسیری هم می‌نویسند. موضوع بحث ما کسانی هستند که با دل با قرآن ارتباط برقرار می‌کنند و آن را به عنوان نامه‌ی دوست عزیزی قرائت، و از آن لذت می‌برند این‌ها نیازی به تمرکز برای فهم آن ندارند بلکه قرآن به جانشان رسوخ کرده و مست عشق‌بازی می‌شوند. زبان عربی قدرت بسیار زیادی در پرواز انسان دارد ضمن اینکه همه‌ی زبان‌ها از طرف خداوند هستند ولی زبان عربی از حیث این‌که قدرت خاصی در پرورش شأن فوق عقلانی و انسانی دارد از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و این بسیار بی‌ربط است که برخی تعصب نشان داده و اصرار دارند حتماً به زبان فارسی با خدا صحبت کنند این نشانه‌ی بی‌معرفتی است. کسی که قرآن را نفهمد در آخرت نقص بسیار بزرگی خواهند داشت. کسانی که روی قرآن صرفاً کار عملی انجام می‌دهند با قرآن خواندن شاد و سرمست نمی‌شوند. و چه بسا کسانی که حافظ کل قرآن بوده ولی بهره‌ای از باطن قرآن ندارند. ما باید سعی کنیم قرآن را با صدای خدا بشنویم. درباره‌ی همه‌ی امور شرعی این مطلب صادق است که اگر تقلیدی صرفاً عقلانی باشد تزلزل در آن راه می‌یابد. ممکن است این‌گونه افراد تحت شرایطی نماز، روزه، حجاب، حج و... رارعایت کنند اما با تغییر وضعیتیا ‌ترک کنند یا این‌که شیرینی و لذتی نصیبشان نشود، زیرا به حکم وظیفه انجام داده‌اند. و اگر کسی را دوست داشته باشیم برای دیدارش لحظه شماری می‌کنیم و اگر بخش انسانی ما فعال شده باشد برای رسیدن به لحظه‌ی نماز اشتیاق داشته و آن را لحظه‌ی لقاء می‌دانیم انسان باید از دیدن افراد نیازمند شاد شده و با ذوق و علاقه نیازشان را مرتفع کند. فرق است بین این‌که انسان با عشق هزینه کند یا به امید وعده‌های خداوند در ازدیاد دارایی و جبران خداوند. «مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» اگر عقلانی هم در نظر بگیریم باید جایی سرمایه‌گذاری کنیم که بیشترین بهره‌برداری را نماییم. شخصی سالیانهیک میلیارد تومان در راه خدا انفاق می‌کرد وقتی از او علت این همه سخاوت را پرسیدند، پاسخ داد که من با خدا عهد کرده‌ام که هر مقدار درآمد داشتم نصف آن را در راه خدا انفاق کنم و هر قدر دارایی بدست آوردم نصف آن را انفاق کردم در حال حاضر سالیانه دومیلیارد تومان درآمدم می‌باشد که نصف آن را صرف نیازمندان می‌نمایم. اما برخی افراد بدون درنظر گرفتن آثار مادی آن و صرفا به عشق خدا و اهل بیت «علیهم‌السلام» مالشان را بذل می‌کنند و فقط رضای ایشان و عنایتشان برایشان مهم است چنین شخصی برایش مهم نیست که دیگران چه قضاوتی می‌کنند. ایشان کسانی هستند که خداوند در وصفشان می‌فرماید: «یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المؤمنین اعزه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله ولا یخافون لومه لائم ذلک فضل الله» سوره مبارکه مائده آیه 54. مبنا این است که اساساً عشق از آن طرف آغاز شده است: «لیلی از مجنون بسی مجنون‌تر است» و«ولکنه اول من المذکور و ثان من الذاکر» اول این‌که معشوق است که راه باز می‌کند تا عاشق به خودش اجازه بدهد تا به چنان ساحت مقدس و با عظمتی ابراز عشق کند. فرموده‌اند که هیچ کس در وصف ما شعری نگفته مگر به یاری روح القدس. اصلاً وقتی هوس‌های انسانی می‌کنیم از آن طرف به ما توفیق داده شده است. و البته شخص کاری کرده که مورد توجه خاص قرار گرفته است. و آنجا که می‌فرمایند: «اذله علی المؤمنین»یعنی با مردم از حیث انتساب به خداوند، مهربان و متواضع است. مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم / هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم کسی که با اقبال دنیا پشت به خانواده آسمانی کرده، انسان سستی است که خودش را به هر قیمتی می‌فروشد. بسیاری از طلبه‌هایی که از اروپا و امریکا به قم آمده‌اند، اظهار می‌دارند که عاشق حضرت معصومه «سلام‌الله علیها»هستند آن‌ها فهمیده‌اند که به چه چیز دست یافته‌اند. در صورتی که تمام امکانات طبیعی در کشورش مهیا بوده است. ولی چه کسانی هستند که درکشور خودمان با ماهواره و سایت‌های مختلف در پی پرورش طبیعتشان هستند. معمولاً کسی که برای خانواده‌ی زمینی خود سرمایه‌گذاری کرده و مراقب تأمین نیازهای ایشان است از احترام دیگران بر خوردار است و امام حسن مجتبی «علیه‌السلام» در حدیثی مفصل که اوایل بحث خانواده‌ی آسمانی مطرح شد، فرموده‌اند که ما باید به خانواده‌ی آسمانیمان اهمیتبیشتری بدهیم. «لایخافون لومه لائم» ما چه کار داریم که دیگران چه قضاوتی می‌کنند مهم خداست که باید راضی باشد. همان‌گونه که اصحاب امام حسین «علیه‌السلام» بدون چون و چرا به دنبال حضرت رفتند و زمانی امام «علیه‌السلام» اجازه رفتن و جدا شدن از کاروان را به همه دادند. فقط کسانی ایشان را ترک کردند که عاشق نبودند پس نتیجه می‌گیریم که اصل معرفت است و حرکت با دل.

صوت

1 - (جلسه 30) قرآن را با صدای خدا بخوانیم

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 363
زمان انتشار: 12 اکتبر 2014
| |
تنبلی و بی حوصلگی ، جلسه 24

تنبلی و بی حوصلگی ، جلسه 24

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی عرض کردیم: یکی از آثار تنبلی، کوتاهی و تفریط است که سبب ضعف در امور دنیایی و آخرتی می‌شود. انسان تنبل حوصله خودش را از دست داده و کارهای در حال انجام را هم رها می‌کند و باعث تضییع حقوق خود و دیگران در بُعد انسانی می‌گردد. انسان در حس، خیال و وهم با حیوانات و در عقل با فرشتگان مشترک است و ضمناً بخش بالاتری در انسان به نام فوق عقل وجود دارد که انسانیت انسان به آن وابسته است. شخص تنبل و بی حوصله، هم به بخش حیوانی‌اش، با عدم رعایت بهداشت بدن و عدم رعایت ایمنی لطمه وارد می‌نماید و هم به سایر ابعاد وجودی‌اش. مثلاً وسیله نقلیه‌اش نیاز به رسیدگی دارد. تنبلی می‌کند و در اثر حادثه‌های رانندگی دچار صدمات مالی و جسمی فراوان می‌گردد. تنبلی در بخش عقلانی هم آسیب‌های خاص خودش را دارد مثل اینکه مهارت‌ها را نمی‌آموزد و در انتخاب همسر، مهارت‌های کلامی، عاطفی، اقتصادی و ... اشتباه می‌کند. در فرزنددار شدن تقویت ژن، مراقبت‌های دوران بارداری، تربیت دوره‌های هفت ساله فرزند و ... را مراعات نکرده لذا نتیجه لازم را نمی‌گیرند. بیماری فرزند سالاری که در کشور ما بسیار شایع است، باعث وظیفه نشناسی و بی مسئولیت بار آمدن فرزندان شده و این مشکل در اثر بی اطلاعاتی والدین است. شخص تنبل به فوق عقلش رسیدگی نکرده، اموراتش منحصر به بخشهای زمینی‌اش است فلذا پشتیبانی آسمانی را ندارد فلذا تبدیل به یک موجود بی اراده، مضطرب و ناآرام شده که با کوچک‌ترین حادثه ای دست به خودکشی می زند. چنین شخصی گدایی‌های عشقی و عاطفی زیادی دارد. «اللهِ» این شخص بسیار ناتوان است و به قول امام صادق «علیه‌السلام» «اللهِ خودساخته (ساخته خودش)» است که به او آرامش نمی‌دهد و نمی‌تواند از غیب استمداد بگیرد و کافی است که دچار کوچک‌ترین مشکلی شود در آن صورت غصه خورده و به پوچی می‌رسد و یک مشکل اقتصادی، خانوادگی و ... می‌تواند او را از پا درآورد. اسلام، انسان را به گونه ای تربیت می‌کند که در تلاطم زندگی شاد و آرام باشد و سلامتی و بیماری، فقر و دارایی برای او یکسان است. اما بعضی‌ها با داشتن سلامتی، امکانات و خانواده، کمی آرامش دارند ولی به محض سلب این‌ها خودشان را می‌بازند. تعبیر قرآن در مورد این‌ها چنین است: «... و من النّاس من یعبد الله علی حرف...» عبادت برای این افراد تفنّنی و در حاشیه است و لذا شخصیت این افراد بسیار ضعیف است و وقتی می‌خواهند تولید نسل کنند از ویژگی‌های پنجگانه سلامت و زیبایی، هوش، عقل، دین و اخلاق، فقط به دو ویژگی سلامت و زیبایی، و هوش اهمیت می‌دهند. این مر از مصادیق تضییع حقوق دیگران است. نفس ما هم نیاز به شادی و آرامش حقیقی دارد و با محروم کردن آن در حقش ظلم می‌کنیم. در عوض به تقویت بخشهای حس و خیال و وهم پرداخته و دچار کثرت شده که اضطراب آور است. در تضییع حقوق، اولین کسی که حقش ضایع می‌شود حقیقت انسانی و جاودانه ماست. یکی دیگر از آسیبهای تنبلی این است: انسان همین که متوجه اشتباهاتش شد و حق را شناخت، صبر بر حق نکرده لذا قدرت جبران هم نخواهد داشت. اینگونه افراد بخشهای حیوانی شان خیلی رشد کرده و بخش انسانی مظلوم واقع شده لذا به راحتی قدرت غلبه ندارد و نیاز به تغذیه جدی و قوی دارد که شخص تنبل معمولاً چنین توانی ندارد. چه اموری که ارزش فکر کردن و غصه خوردن را نداشته ولی دائماً فکر شخص را مشغول کرده و حتی سر نماز و هنگام خواب هم انسان را رها نمی‌کند. تنبلی در آموزش و کسب مهارت‌ها باعث می‌شوند انسان در طول روز گرفتار حمله‌های چهارگانه شیطان شود و هر روز عقب تر بیفتد و غصه دنیایی‌اش زیاد، و در نتیجه جهنمی شود: «من بکی علی الدنیا دخل النّار» کسی که برای دنیا غصه می‌خورد یعنی دارایی‌های برتر را ندارد. قیمت انسان به دغدغه‌ها و آرمان‌هایش است. امام کاظم «علیه‌السلام» فرموده‌اند: «من اغتمّ کان للغمّ اهلا» کسی که غم می‌خورد اهل غم است (لیاقتش غصه خوردن است.) کسی که بُعد انسانی‌اش غذا نخورده آنقدر بزرگ نشده که با سختی‌های بخشهای پایینی آرامشش حفظ شود و آن‌ها را ذخیره بداند؛ «الذین اذا اصابتهم مصیبه؛ قالوا انّا لله و انّا الیه راجعون» یعنی تعلق داشتن به خدا آرام شان می‌کند و به قول آیت الله مجتهدی می گویند: «این نیز بگذرد» فقدان‌ها سرمایه‌های آخرتی است فلذا انسان در سختی‌ها چیزی از دست نداده است. کسی که خودشناسی و خودسازی نکرده است جایی که باید غصه نخورد و شاد باشد دچار غم و افسردگی می‌شود. روز قیامت وقتی مؤمن آثار محرومیت‌هایش را دیده و جبران الهی را مشاهده می‌کند آرزو می‌کند ای کاش همه چیزش را در دنیا از دست داده و دعاهایش اجابت نمی‌شد و به قول امام صادق «علیه‌السلام» کاش در دنیا بدن ما را با قیچی تکه‌تکه می‌کردند. یکی از عوامل حسرت آخرتی خوش گذشتن‌های دنیایی است. کسی که اصالت را به بخش طبیعی و حیوانی‌اش بدهد در انتخاب‌ها، ارتباطات، افکار و رفتارش شکست می‌خورد مطلبی که از نظرتان گذشت پنجمین اثر تنبلی است. ششمین اثر، تأخیر در انجام کارهاست. اگر از بعضی‌ها بپرسیم: فرض کنید امروز آخرین روز عمرتان باشد چه می‌کنید، می گویند: از دیگران حلالیت خواسته و حقوقی که از دیگران بر ذمّه مان است را جبران می‌کنیم و... . در صورتی که در این امر اصلاً نباید تأخیر کرد چرا که هر روز و هر لحظه ممکن است آخرین روز و لحظه زندگی انسان باشد ولی معمولاً توهم بر عقل انسان‌ها غلبه کرده و فرد تصور می‌کند به این زودی قرار نیست بمیرد فلذا وظایفش را نادیده گرفته و به تأخیر می‌اندازد. نقل شده حضرت عزرائیل «علیه‌السلام» به کسی گفت: آماده رفتن شود، او گفت: اجازه بده کارهای عقب افتاده‌ام را جبران کنم عزرائیل «علیه‌السلام» گفت: اگر به تو فرصت دهم حجم این کارها بیشتر می‌شود چون باز هم کوتاهی خواهی کرد پس بهتر است با این مقدار بدهکاری از دنیا بروی. قرآن خواب را تقریباً با از دنیا رفتن یکی دانسته و بیان می‌دارد با بیدارشدن به حیات بازگشته‌ایم برای همین در آموزه‌های دینی داریم باید وقتی از خواب برخاستیم شکر کنیم؛ سر به سجده گذاشته و بگوییم: «الحمدلله الذی احیانی بعدان اماتنی» خدا را شکر که مرا بعد از اینکه میراند، زنده کرد. چه بسا کسانی که از بنده برنامه می‌گیرند برای شش ماه. ولی بعد از یکسال اظهار می‌دارند هنوز برنامه شش ماهه شان پایان نیافته است. در این بین چه بسا افراد دارای رتبه‌های عالی علمی و اجتماعی هستند. به بعضی‌ها توصیه می‌کنیم: برای رسیدن به خود، شش ماه مرخصی تحصیلی بگیرند ولی اصلاً زیر بار نمی‌روند. از بعضی‌ها می‌خواهم مدتی بارداری شان را به تأخیر بیندازند تا اطلاعاتشان بیشتر و به تقویت ژن‌ها بپردازند اما حاضر به چنین کاری نمی‌شوند. چه اشکالی دارد که انسان مجرد هم اقدام به تقویت ژن‌هایش بکند؟ انسان باید دارایی داشته باشد که به فرزندش منتقل کند چون فاقد شئ معطی شئ نیست. انسان باید برای هر موقعیتی و لو رهبری جامعه آماده باشد. یکی از سؤالات قیامت این است که انسان مدت جوانی‌اش را در چه راهی صرف کرده است؟ در قرآن آمده: آیا ما به شما عمر ندادیم که متذکر شوید؟ حضرت می‌فرمایند: این آیه توبیخ جوان هیجده ساله ای است که هنوز با وظایفش آشنایی ندارد. اگر کسی ژن‌هایش را تقویت کرده باشد و سپس صاحب فرزند شود، تربیت فرزندش کار دشواری نیست چون ژن‌های فرزند قوی هستند. در دوران بارداری هم هنوز دیر نشده و جنین و ژن‌هایش تأثیرپذیر هستند. بعد از تولد هر قدر سن بالاتر رود مقاومت هم بیشتر می‌شود. حضرت رسول «صلی الله علیه و آله» فرمودند: سه دوره هفت سال اول، دوم و سوم را تربیت کرده و سپس فرزندانتان را رها کنید. ولی ما برعکس بیست سال آن‌ها را رها می‌کنیم و بعد کاری از دستمان بر نمی‌آید. مگر اینکه خودش تصمیم گرفته و اقدام به خودسازی نماید. اثر ششم تنبلی که آن را توضیح دادیم در واقع همان تسویف است که بیشتر نامه اهل جهنم از آن است. این‌ها اشخاص بد و معاندی نبودند فقط همین امروز و فردا کردن، کار دستشان داده است. «ایّاک و التسویف فانّه بحر یُغرق فیه الهلکی» از امروز و فردا کردن بپرهیزید زیرا دریایی است که اهل هلاکت در آن غرق شدند. باید از بچگی فرزندان را به گونه ای تربیت کنیم که تنبلی ننمایند. تا هفت سال همه در خدمتشان بودند و آن‌ها فرمانروایی می‌کردند باید بعد از هفت سال فرمانبردار بوده و محدودیت‌های تربیتی را بپذیرند. مرد باید مسئولیت پذیر باشد و در انجام وظایفش در خانه کوتاهی نکند نهایتاً خستگی‌اش را برطرف کرده و چیزی هم میل کند ولی بعد از آن باید به طور جدی به خانواده و نیازهایشان رسیدگی کند. هرکس در بخشهای پایینی کسل باشد در بخشهای بالایی تنبل تر است. پیامبر «صلی الله علیه و اله» خطاب به ابوذر می‌فرمایند: «یا اباذر! ایاک و التسویف بعملک فانّک بیومک و لست بما به عده، ...؛ ای ابوذر! از تسویف در عملت بپرهیز که تو متعلق به امروز هستی نه به بعد از آن...» بعضی‌ها در سن هفتاد سالگی به یاد وصیتنامه نوشتن می افتند. آیا واقعاً این‌ها از اول می‌دانستند که قرار است اینقدر عمر کنند؟ در سنین پایین باید این کار را انجام می‌دادند هم آرامش بیشتری داشتند و هم به طول عمرشان می‌افزود. برخی دیگر در سنین کهولت تازه به فکر محاسبه خمس مالشان و آمادگی برای حج می افتند. با توجه به بحث نسبت، ما مانند جنین در رحم دنیا هستیم و چنانچه جنین امکانات بهره برداری از دنیا را تحصیل نکرده باشد بیچاره می‌شود، وای به حال ما اگر در رحم دنیا تجهیزات آخرتی را کسب نکرده باشیم. جنین باید برای ما درس آموز باشد. او، دنیا را جدی گرفته ولی ما ابدیت را به بازی گرفته‌ایم. همه اقشار اعم از مدیران، زن‌ها، شوهرها و ... باید پرهیز از تسویف را رعایت کنند. اگر کسی امروز تصمیم بگیرد و فردا بمیرد باز هم حرفی در پیشگاه خداوند برای دفاع از خودش دارد. اگر فردا هم از آنِ تو شد (فردا زنده ماندی) فردا هم مثل امروز باش. ما نمی‌دانیم فردا هستیم یا نه؛ و ما سیئاتیک فأین؟ آن که قرار است بیاید کجاست؟ ادامه حدیث: «فان لم یکن غد لک لم تندم علی ما فرّطت فی الیوم» پس اگر هم نبودی به خاطر کوتاهی‌های امروزت پشیمان نیستی. «طولُ التّسویف حیره» کار امروز را به فردا انداختن سبب تحیر می‌شود. چه بسا کسانی را دیده‌ام که همه کارهایشان را برای سفر خارجی از قبیل حج و عتبات انجام داده‌اند ولی لحظه خروج به آن‌ها گفته‌اند که ممنوع الخروج هستید آن هم برای دلایل واهی. پاسپورت انسان باید همیشه آماده باشد و قبل از انقضاء اعتبار باید آن را تمدید کرد. زمانی اعلام کردند: اساتید دانشگاه از این امتیاز برخوردارند که بدون نوبت، هفته  آینده به سوریه سفر کنند عده ای که پاسپورت خود یا خانواده‌شان آماده نبود از این سفر محروم شدند. بعضی‌ها از جنوب کشور مسافت زیادی را برای سفر به شمال طی می‌کنند وقتی به آنجا می‌رسند اتومبیل آن‌ها فاقد زنجیر چرخ است و امکان ادامه ندارد. این‌ها از مصادیق تحیرهای دنیایی هستند. تحیر آخرتی اصلاً قابل جبران نیست. «ربّ ارجعون لعلّی اعمل صالحاً فیما ترکت، کلاً انّها کلمه هو قائل‌ها...» پروردگارا! مرا بازگردان بلکه در آنچه که ترک کردم عمل صالحی انجام دهم. (قرآن پاسخ می‌دهد) هرگز! این‌همه عمر خداوند در اختیار انسان قرار داد. خیلی وضعیت بدی است انسان نه امکان بازگشت دارد نه یارای رفتن به پیش، زیرا پیش روی او جهنمی سوزان است. در یکی از سفرهای خارجی، مسئول تهیه بلیط، بلیط یکی از مراحل سفر را چِک نکرده بود در فرودگاه به ما اجازه پرواز نمی‌دادند و از طرفی امکان بازگشت به ایران هم نداشتیم حیرت عجیبی بود، حیرت برزخ که خیلی بدتر است پنجاه سؤال قیامت از آن جا آغاز می‌گردد و ما می‌بینیم که درباره حقوق همسر، فرزند، والدین، همسایگان و ... مشکل داریم. حق‌الناس را هم کاری نمی‌توان کرد. حیرت و شوک آن خیلی وحشتناک است و به قول امام صادق «علیه‌السلام» از تسویف نشأت می‌گیرد. خانمی در دوران عقد کردگی اظهار کرد از همسرش نفرت دارد؛ من تمرین‌ها و اطلاعات مربوط به مهرورزی را به او دادم که اگر امکان دارد احساسش عوض شده و نسبت به او علاقه‌مند گردد و اگر نتیجه نداد از او طلاق بگیرد و او را نیز بدبخت نکند. او نه تنها علاقه‌مند نشد و نفرتش تداوم یافت، بلکه حاضر به طلاق هم نشد چون در فامیلشان مرسوم نبود. نتیجه این شد که بعد از گذشت چندین سال با داشتن فرزندی سه چهار ساله اقدام به طلاق کرد و سرنوشت سه نفر را درگیر کرد. باید به قدرها و حدود و اندازه‌های الهی احترام بگذاریم قوانین طبیعی اصلاً شوخی بردار نیستند. اگر نظام حاکم بر بدن را جدی نگیریم با درد به ما هشدار می‌دهد. در جلسه بعد بیشتر درباره تسویف و دیگر آثار تنبلی صحبت خواهیم کرد.   والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 96
زمان انتشار: 7 ژوئن 2014
| |
29 آیه اخلاقی قرآن

29 آیه اخلاقی قرآن

هر كس تقوای الهی پیشه كند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌كند و او از جایی كه گمان ندارد، روزی می‌دهد. 1. توكل: « وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً » (طلاق / 3) و هر كس بر خدا توكل كند، كفایت امرش را می‌كند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای ه رچیزی اندازه‌ای قرار داده است. 2. تقوا: « مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ » (طلاق / 2و3) هر كس تقوای الهی پیشه كند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌كند و او از جایی كه گمان ندارد، روزی می‌دهد. 3. شكر نعمت، كفر نعمت: « لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ » (ابراهیم / 7) اگر شكرگزاری كنید، (نعمت خود را)بر شما خواهم افزود، و اگر ناسپاسی كنید، مجازاتم شدید است. 4. صبر: « وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (انفال / 46) وصبر و استقامت كنید كه خداوند با استقامت كنندگان است. 5. توبه: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً عَسی رَبُّكُمْ أَنْ یُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ یُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ » (تحریم / 8) ای كسانی كه ایمان آورده‌اید، بسوی خدا توبه كنید، توبه‌ای خالص، امید است(با این كار)پروردگارتان گناهانتان را ببخشدو شما را در باغهایی از بهشت كه نهرها از زیر درختانش جاری است، وارد كند. 6. اخلاص: « فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ » (غافر / 14) (تنها)خدا را بخوانید و دین خود را برای او خالص كنید، هر چند كافران ناخشنود باشند. آنهایی كه از مۆمنان اطاعت كار، در صداقتشان عیب جویی می‌كنند، و كسانی را كه (برای انفاق در راه خدا)جز به مقدار (ناچیز)توانایی خود دسترسی ندارند، مسخره می‌نمایند، خدا آنها را مسخره می‌كند و برای آنها عذاب دردناكی است 7. رضا: « رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ » (توبه / 72) و خشنودی خدا بزرگتر است. 8. احترام به پدر و مادر: « لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً » (بقره / 83) جز خدا را نپرستید وبه پدر و مادر خود احسان كنید. 9. خوش گفتاری: « وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً » (بقره / 83) و با مردم (به زبان) خوش سخن بگویید. 10. امانت: « إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُكُمْ أَنْ تُۆَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها »(نساء / 58) خداوند به شما فرمان می‌دهد كه امانتها را به صاحبانش بدهید. 11. عدل: « إِذا حَكَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ » (نساء / 58) هنگامی كه میان مردم داوری می‌كنید، به عدالت داوری كنید. 12. امر به معروف و نهی از منكر: « وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (ال عمران / 104) باید از میان شما، جمعی دعوت به نیكی ، و امر به معروف و نهی از منكر كنند و آنها همان رستگارانند. 13. نقض عهد، قطع رحم، فساد: «وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ»(رعد/ 25) آنها كه عهد الهی را پس از محكم كردن می‌شكنند، و پیوندهایی را كه خدا دستور به برقراری آن داده قطع می‌كنند، و در روی زمین فساد می‌كنند، لعنت برای آنهاست. 14. پیروی از احسن: «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ » (زمر / 18) همان كسانی كه سخنان را می‌شنوند و از نیكوترین آنها پیروی می‌كنند، آنان كسانی هستند كه خدا هدایتشان كرده، و آنها خردمندانند. 15. صدق و راستگویی: « اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ » (توبه / 119) از خدا بترسید و با راستگویان باشید. 16. قرض‌الحسنه: « مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِیرَهً وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ » (بقره / 245) كیست كه به خدا قرض‌الحسنه دهد، تا خدا بر آن چند برابر بیفزاید؟خدا تنگدستی دهد و توانگری بخشد. 17. قولنامه: « إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاكْتُبُوهُ » (بقره / 282) چون وامی تا مدتی معین به یكدیگر می‌دهید، آن را بنویسید. 18. تمسخرو استهزاء: « الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُۆْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ » (توبه / 79) آنهایی كه از مۆمنان اطاعت كار، در صداقتشان عیب جویی می‌كنند، و كسانی را كه (برای انفاق در راه خدا)جز به مقدار (ناچیز)توانایی خود دسترسی ندارند، مسخره می‌نمایند، خدا آنها را مسخره می‌كند و برای آنها عذاب دردناكی است. 19. القاب زشت: « وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ » (حجرات / 11) و با القاب زشت و ناپسند یكدیگررا یاد نكنید. 20. دروغ: « وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ الْكَذِبَ» (نحل / 116) به خاطر دروغی كه بر زبانتان جاری می‌شود نگویید این حلال است و آن حرام، تا بر خدا افترا ببندید. 21. بخل: « وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ » (ال عمران / 180) كسانی كه بخل می‌ورزند، و آنچه را خدا از فضل خویش به آنان داده انفاق نمی‌كنند، گمان نكنند این كار به سود آنها است، بلكه برای آنها شر است بزودی در روز قیامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزیدند، همانند طوقی به گردنشان می‌افكنند. 22. غیبت: « وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یَأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ » (حجرات / 12) وهیچ یك از شما دیگری را غیبت نكند، آیا كسی از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟(به یقین)همه شما از این امر كراهت دارید. 23. گمان بد: « اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ » (حجرات / 12) از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا كه بعضی از گمانها گناه است. كسانی كه دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناكی برای آنان در دنیا و آخرت است 24. تجسس: « وَ لا تَجَسَّسُوا » (حجرات / 12) و هرگز(در كار دیگران)تجسس نكنید. 25. حسد: « أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ » (نساء / 54) با اینكه نسبت به مردم و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می‌ورزند؟ 26. ظلم: « وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ » (شعراء / 227) آنها كه ستم كردند به زودی می‌دانند كه بازگشتشان به كجاست. 27. شایع كردن زشتیها (تشیع فاحشه): « إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْ‏آخِرَهِ » (نور / 19) كسانی كه دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناكی برای آنان در دنیا و آخرت است. 28. سخن چینی: « هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ » (قلم / 11) كسی كه بسیار عیبجوست و به سخن چینی آمدو شد می‌كند، (پیروی مكن). 29. عیب‌جویی: « وَیْلٌ لِكُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ » (همزه / 1) وای بر هر بدگوی عیبجویی.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed