www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 7925
زمان انتشار: 18 نوامبر 2017
| |
سجده، یعنی چشم پوشیدن از غیر خدا

استاد محمد شجاعی

سجده، یعنی چشم پوشیدن از غیر خدا

حضرت در ابتدا نکته‌ی تهدیدآمیزی را می‌فرماید که هر کس ادب خدا را رعایت نکند، هرگز به او قرب پیدا نمی‌کند. بعضی افراد رکوع و سجده‌هایشان مثل کلاغ می‌ماند. فقط نوک می‌زنند و سربلند می‌کنند. با عجله و تند تند نمازی می‌خوانند بدون تعقیبات و نمی‌فهمند که این بی ادبی است. علت این که سجده قطع ارتباط با اطراف خودت و چشم پوشیدن از هر چیزی است که چشم می‌بیند، این است که وقتی انسان به سجده می‌رود، دیگر چیزی نمی‌بیند. همان زمین است. اشیا اطرافش را نمی‌بیند. پس تو هم در باطن وقتی به سجده می‌روی، واقعا چشم از غیر خداوند بپوش. مثل دو معشوق زمینی که وقتی با هم خلوت می‌کنند حواسشان به جای دیگری نیست و این نیاز به تمرین دارد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7923
زمان انتشار: 18 نوامبر 2017
| |
بی ادبی در نماز، انسان را از خدا دور می کند

احیاء، جایگاه سجده در سلوک انسانی، جلسه 4؛ 96/7/28

بی ادبی در نماز، انسان را از خدا دور می کند

سجده حقیقی همراه با علو و قرب به خداوند است. کسی که در به جای آوردن سجده، قلبش به جای دیگری تعلق داشته باشد، از خدا دور می شود.

در ادامه روایت، امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «و لا قَرُبَ إلَیهِ أبدا مَن أساءَ أدَبَهُ و ضَیَّعَ حُرمَتَهُ و یَتَعَلَّقُ قَلبَهُ بِسِواهُ فی حالِ سُجُودِهِ، فَاسجُدْ سُجودَ مُتَواضِعٍ ذَلیلٍ عَلِمَ أنّهُ خُلِقَ مِن تُرابٍ یَطؤهُ الخَلقُ و أنّهُ رُكِّبَ مِن نُطفَةٍ یَستَقذِرُها كُلُّ أحَدٍ، و كُوِّنَ و لَم یَكُنْ و قد جَعَلَ اللّه ُ مَعنَى السُّجودِ سَبَبَ التَّقَرُّبِ إلَیهِ بالقَلبِ و السِّرِّ و الرُّوحِ فَمَن قَرُبَ مِنهُ بَعُدَ مِن غَیرِهِ أ لاَ یَرى فی الظاهِرِ أنّهُ لا یَستَوِی حالُ السُّجودِ إلاّ بالتَّوارِی عن جَمیعِ الأشیاءِ و الاحتِجابِ عن كُلِّ ما تَراهُ العُیونُ؟! كذلك أرادَ اللّه ُ تعالى الأمرَ الباطِنَ » حضرت در ابتدا نکته‌ی تهدیدآمیزی را می‌فرماید که هر کس ادب خدا را رعایت نکند، هرگز به او قرب پیدا نمی‌کند. بعضی افراد رکوع و سجده‌هایشان مثل کلاغ می‌ماند. فقط نوک می‌زنند و سربلند می‌کنند. با عجله و تند تند نمازی می‌خوانند بدون تعقیبات و نمی‌فهمند که این بی ادبی است. ما از نماز خواندن باید هدف داشته باشیم. نماز باید به کرسی و مقصد بنشیند تا به قرب برسد. به خاطر همین، حضرت بر ادب در نماز تاکید دارند و می‌فرمایند فرد بی‌ادبی هرگز به خدا نزدیک نمی‌شود. با وجود این که نماز جماعت اهمیت دارد و تاکید زیادی بر آن شده، اما کسی که می‌خواهد کارهای قربی انجام بدهد؛ با مستحبات و نوافل را انجام دهد، می‌تواند به جای نماز جماعت، این کارها را انجام بدهد. حضرت در ادامه روایت، کیفیت سجده را بیان می‌کند که چگونه باید باشد. «فَاسجُدْ سُجودَ مُتَواضِعٍ ذَلیلٍ= پس سجده کن؛ سجده ی آدم متواضع و ذلیل». تواضع و ذلت در سجده به این است که انسان در برابر خدا همراه با خاکساری و ذلت، خودش را روی پای خدا می اندازد. حواست باشد که جنست از خاک است و باید در مقابل خدا بزرگی نکنی. ما که هیچ چیز از خود نداریم. وجودمان را هم خدا داده. پس به چه چیزمان بنازیم و فخر بفروشیم و و برتری جویی کنیم.    سجده مربوط به بخش بدن است. وقتی سجده می‌کنید حقیقت انسانی علو و قرب پیدا می‌کند. کسی فکر نکند که با سجده شخصیتش له می‌شود؛ هرگز. «و قد جَعَلَ اللّه ُ مَعنَى السُّجودِ سَبَبَ التَّقَرُّبِ إلَیهِ بالقَلبِ و السِّرِّ و الرُّوحِ= محققا خداوند سجده را عامل تقرب به سوی خودش قرار داده که با قلب و سر و روح به سوی خدا تقرب می یابید». یعنی دلت، باطنت و روحت را خداوند تبارک و تعالی تقرب می‌دهد. این حرف خیلی بزرگ است. سِر آنجایی است که دسترسی به آن نیست. وجود انسان هم سِری است که به راحتی به آن دسترسی نیست، سجده باعث می‌شود آن حاق و ذات انسان تقرب پیدا کند و قوی شود. نزدیکی به خدا، باعث دوری از غیر خدا می شود «فَمَن قَرُبَ مِنهُ بَعُدَ مِن غَیرِهِ= هر کس که به خدا نزدیک شود، از غیر خدا دور می شود». نزدیکی به خدا باعث دور شدن چسبندگی‌ها می‌شود. نه این که کار و درس و زندگی را رها کنیم؛ بلکه مومن مثل سایرین زندگی می‌کند، کار می‌کند، تفریح می‌کند، کار علمی می‌کند؛ ولی چسبندگی به آنها ندارد. عشقش همان سه معشوق «الله، اهل بیت و جهاد» است و به خاطر این عشق، کار دنیایی اش را با نشاط انجام می‌دهد، اما وابسته و اسیر آنها نیست. حالا از کجا می‌فهمیم وابستگی داریم یا نداریم؟ یکی از راه هایش این است که اگر یکی از کمالات دنیایی را از ما گرفتند، ناراحت نشویم؛ با خدا درگیر نشویم؛ یا اگر در جائی نیاز بود که به خاطر عشق به الله و اهل بیت و جهاد، به راحتی دست از امور دنیایی برداریم. نگوییم: من  دکتر یا مهندس یا استاد دانشگاهم، حیف است به جبهه بروم. اگر این را گفتیم، یعنی باخته‌ایم و این نشان از آن دارد که مقام و موقعیت های اجتماعی برایمان مهمتر از رسیدن به «الله، اهل بیت و جهاد» است. چون وابسته به آنها هستیم. درسی که از سجده می‌گیریم این است. «أ لاَ یَرى فی الظاهِرِ أنّهُ لا یَستَوِی حالُ السُّجودِ إلاّ بالتَّوارِی عن جَمیعِ الأشیاءِ و الاحتِجابِ عن كُلِّ ما تَراهُ العُیونُ؟! كذلك أرادَ اللّه ُ تعالى الأمرَ الباطِنَ = مگر نمی‌بینی که در ظاهر سجده هم حالت سجده جز با کنار گذاشتن همه چیز و چشم پوشی از هر چه که بتوان آن را دید، میسر نیست؟ خدا امر باطن انسان را چنین اراده کرده است»، یعنی سجده جز با کنار گذاشتن همه چیز و چشم پوشیدن از هر آنچه که دیدگان می بیند تحقق نمی‌پذیرد. علت این که سجده قطع ارتباط با اطراف خودت و چشم پوشیدن از هر چیزی است که چشم می‌بیند، این است که وقتی انسان به سجده می‌رود، دیگر چیزی نمی‌بیند. همان زمین است. اشیا اطرافش را نمی‌بیند. پس تو هم در باطن وقتی به سجده می‌روی، واقعا چشم از غیر خداوند بپوش. مثل دو معشوق زمینی که وقتی با هم خلوت می‌کنند حواسشان به جای دیگری نیست و این نیاز به تمرین دارد. امام امت (ره) می‌فرماید: «انسان بی‌تلقین به هیچ جا نمی‌رسد». تمرین کنید که در سجده، قلبتان همراه شما باشد تا یواش یواش این قلب، در سجده با حق تعالی انس بگیرد. بعد از مدتی رها کن. می‌بینی که  بدون این که تلقین کنی قلبت در نماز حضور دارد. «خشوع قلب» و «اخلاص نیت» دو شرط سجده جسمانی است امیرالمومنین در تفسیر سجده می‌فرماید‎: سجده ظاهر و باطنی دارد. «خشوع قلب» و «اخلاص نیت». «السُّجودُ الجِسمانِیُّ هُو وَضعُ عَتائقِ الوُجُوهِ على التُّرابِ و استِقبالُ الأرضِ بِالرّاحَتَینِ و الكَفَّینِ و أطرافِ القَدَمَینِ مَع خُشوعِ القَلبِ و إخلاصِ النِّیَّةِ و السُّجودُ النَّفسانیُّ فَراغُ القَلبِ مِن الفانِیاتِ و الإقبالُ بكُنْهِ الهِمَّةِ على الباقِیاتِ و خَلعُ الكِبْرِ و الحَمِیَّةِ و قَطعُ العَلائقِ الدُّنیویَّةِ و التَّحَلِّی بالخلائقِ النَّبَوِیَّةِ = سجود جسمانى، عبارت است از گذاشتن قسمت‌هاى شریف صورت بر خاك و نهادن كف دست‌ها و نوك پاها به زمین، با خشوعِ قلب و نیّتِ خالص؛ و سجود روحانى، خالى كردن دل است از امور فانى و روى آوردن با تمام وجود به آنچه ماندنى و جاویدان است و بركندن لباس كبر و غرور و بریدن علایق و تعلّقات دنیوى و آراسته شدن به خُلق و خوهاى نبوى». سجود جسمانی همان سجده بدنی است که انسان قسمت های مهم و شریف بدنش، مثل پیشانی را به خاک می‌گذارد و همچنین دو کف دست و نوک پاها را. اما قیدی که حضرت می‌آورد: «مَع خُشوعِ القَلبِ و إخلاصِ النِّیَّةِ= با خشوعِ قلب و نیّتِ خالص» یعنی همراه این سجده‌ی جسمانی، خشوع قلب و اخلاص نیت نیز داشته باشد، یعنی سجده را با خضوع قلب و خالصانه برای خدا انجام دهد. اما سجده نفسانی چیست؟ خالی بودن دل هست از امور فانی. «فَراغُ القَلبِ مِن الفانِیاتِ و الإقبالُ بكُنْهِ الهِمَّةِ على الباقِیاتِ = خالى كردن دل است از امور فانى و روى آوردن با تمام وجود به آنچه ماندنى و جاویدان است ». منظور از فارغ کردن دل، فراغت از هر معشوق به غیر از سه معشوق اصلی یعنی «الله، اهل بیت و جهاد» است. این سه معشوق، معشوق‌های واقعی هستند. بقیه معشوق‌ها فانی و از بین رفتنی هستند. پس دلت را از این معشوق‌ها خالی کن. این وظیفه‌ای است که انسان باید انجام بدهد و به استخدامش هم بگیرد. ولی دلبستگی به آن نداشته باشد. چطور انسان با یک معشوق زمینی که خلوت می‌کند، یا یک فیلم مورد علاقه‌اش را که نگاه می‌کند، تمام غصه و دغدغه هایش را در آن موقع از یاد می برد؟ الان دو ساعت دیگر صاحب خانه قرار است بیاید کرایه خانه را بگیرد. اصلا حواسش به این نیست یا همه مسائلش را خیلی فراموش می‌کند. فقط الان همه دلش در این سریال است.  یعنی انسان باید در سجده، با تمام وجودش به آنچه که ماندگار و جاودانه است، یعنی به الله، ابدیت و آخرت رو کند. « و خَلعُ الكِبْرِ و الحَمِیَّةِ و قَطعُ العَلائقِ الدُّنیویَّةِ = و بركندن لباس كبر و غرور و بریدن علایق و تعلّقات دنیوى». انسان باید خیلی دقت کند که  احساس بزرگی و تکبر نسبت به بندگان خدا، اولیای الهی و خود خداوند نداشته باشد. بعضی افراد تا کمی در مسیر بندگی می‌افتند ادعای بزرگی می‌کنند. خدا استاد ما حضرت آیت الله مجتهدی را رحمت کند که می‌فرمود: طلبه‌ها سالهای اول ادعای خدایی دارند. بعد یک مقدار که علم شان زیادتر می‌شود، در حد پیغمبر و ائمه می‌آیند. وقتی که خیلی علم پیدا می‌کنند، تازه متواضع تر می‌شوند. وقتی که خیلی علم شان زیادتر شد تازه می‌فهمند چیزی نمی‌دانند. سجده قلبی، آراسته شدن به اخلاق نبوی است «و التَّحَلِّی بالخلائقِ النَّبَوِیَّةِ= و آراسته شدن به خُلق و خوهاى نبوى» این که انسان آراسته به خلق و خوی‌های پیغمبر بشود؛ خلق و خو‌های نیکو را یاد بگیرد؛ اسما الهی را یاد بگیرد؛ هر چقدر انسان متخلق تر باشد، حضور قلبش هم بیشتر است و عبادتش با کیفیت‌تر صورت می‌گیرد. اما اگر دائما در فضولی و تجاوز به حریم مردم باشد، عصبانی و زودرنج و خودشیفته می‌شود. همه اینها رذائلی است که نمی گذارد آن ارتباط خوب برقرار شود. چون آفت و آسیب های خطرناکی است که آلودگی تولید می کند. «خلق بد» یعنی با خودت یک نجاست می‌بری. به خاطر همین حضرت می‌گوید آن سجده‌ی واقعی، یعنی تو تخلق به اخلاق نبویه داشته باشی، آدم خوب، بزرگوار و خوش اخلاقی باشی مثل پیامبر. تجاوز به حریم کسی نداشته باشی و دیگران از دست و نگاه و زبان و کارهای تو در امان باشند. اخلاق نبوی یعنی از کسی مچ نگیریم، راز کسی را افشا نکنیم، کسی را رسوا نکنیم، غیبت کسی را نکنیم. اخلاق نبوی یعنی تو هرچقدر هم اهل فهم و علم و معنویت باشی، دیگران از دست و زبان تو در امان باشند. ائمه با وجود این که باطن همه را می‌دیدند، ولی به گونه ای رفتار می‌کردند که انگار هیچ خبری از طرف ندارند.  آدمی که متجاوز به حریم دیگران است، دائما ایراد از این و آن می‌گیرد و دائما می‌خواهد همه را قلع و قمع کند، او  هیچ وقت نمی‌تواند رکوع و سجده خوبی به جای بیاورد. چون دائما دلش مشغول آلودگی‌هاست. آدم باید دلش به خودش مشغول باشد، نه به مردم.   سجده

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7920
زمان انتشار: 16 نوامبر 2017
| |
​حقیقت سجده چیست؟

جایگاه سجده در سلوک انسانی، جلسه سوم؛ 96/7/27

​حقیقت سجده چیست؟

«سجده» بزرگترين مراتب خضوع و نيكوترين درجات خشوع است. سجده‌ای که درست به جای آورده شود، خوشی دنیا و آسایش آخرت را به همراه دارد و شخص هیچ وقت از خدا دور نمی‌شود.

همه ما نماز می‌خوانیم و سجده می‌کنیم، ولی آیا سجده‌های حقیقی به جا می‌آوریم؟ امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «ما خَسِرَ و اللّه ِ مَن أتى بحَقیقَةِ السُّجودِ و لَو كانَ فی العُمُرِ مَرَّةً واحِدَةً و ما أفلَحَ مَن خَلا بِرَبِّهِ فی مِثلِ ذلكَ الحالِ شَبِیها بِمُخادِعٍ لِنَفسِهِ غافِلٍ لاهٍ عمّا أعَدَّ اللّه ُ للسّاجِدینَ ، مِنَ اُنسِ العاجِلِ و راحَةِ الآجِلِ. و لا بَعُدَ أبدا عنِ اللّه ِ مَن أحسَنَ تَقَرُّبَهُ فی السُّجودِ= به خدا قسم زیانكار نباشد هركس حتى در تمام عمر یك بار حقیقت سجده را به جاى آورد؛ و رستگار نباشد هركس در چنین حالتى (سجده) با پروردگارش خلوت كند، اما چونان كسى باشد كه خود را مى فریبد و از خوشى دنیا و آسایش آخرت كه خداوند براى سجده كنندگان آماده كرده غافل و بى خبر است. كسى كه در سجود به خدا خوب تقرّب جست، هرگز از او دور نشد». عبادت معراج مؤمن است و مثل نماز کسی که در این معراج قرار می‌گیرد، سوار شدن هواپیمائی است که او را به اوج می‌رساند. به شرط این که بلد باشد از آن استفاده کند؛ اما آنهائی که فقط نماز می‌خوانند و نمی‌دانند چه می‌گویند، مثل کسانی هستند که در هواپیما بنشینند و ادای خلبان‌ها را دربیاورند. خیلی از افراد با نماز، ذکر و سجده این گونه هستند، فقط ادا در می‌آورند. چون فکر می‌کنند فقط خواندن مهم است و «شدن» مهم نیست. این که چه می‌گویند و آیا می‌فهمند یا نه برایشان اهمیتی ندارد. در حالی که اگر کسی یکبار در عمرش سجده ی درست بجا بیاورد، زیانکار نخواهد بود و اهل نجات است. سجده حقیقی خوشی و لذت دنیایی را به ارمغان می آورد سجده‌ای که درست و حقیقی باشد، خوشی دنیایی، لذات و حظ های روحی می‌آورد. قلب انسان به منبع قدرت الهی وصل می‌شود، اما کسی که خودش را فریب می‌دهد و ادای سجده کنندگان را درمی‌آورد. از خوشی دنیا و آسایش آخرت دور خواهد ماند. درحالی که سجده‌ی درست، بیماری های قلبی، روحی و معنوی را از انسان می‌گیرد، تعلقات آلوده را از انسان جدا می کند، وابستگی های جهنمی را از انسان می‌گیرد. البته این هم نیاز به تلقین و تمرین دارد و این تلقین خیلی مهم است. انسان در تلقین سعی می کند فکر و دلش را متمرکز کند و در محضر خدا حضور داشته باشد که اصطلاحا آن را حضور قلب می گویند. به عنوان مثال، ‌یکی از راه‌های تلقین، قرار دادن گوشه‌ای از فضای خانه برای عبادت و سجده کردن است. این کار خیلی خوبی است که ما همیشه در یک جایی معبدی برای عبادتگاه داشته باشیم و سجاده‌ای پهن کنیم. این پهن بودن سجاده آثار خیلی خوبی دارد. یکی از آثار زیبای این عمل آن است که انسان در لحظات خوشحالی و دریافت نعمتی بر سر سجاده قرار بگیرد و شکری بجای بیاورد. اگر عادت کنیم تمرین سجده داشته باشیم، آن وقت سجده شما حقیقت پیدا می کند. حتی اگر یادتان برود فرشته ها حتماً به داد قلب تان می‌رسند. خدا فرشتگان عالم را برای این گذاشته که به ما کمک کنند. جاهایی هم که انسان غفلت کند، فرشته نگه‌اش می‌دارد و به یادش می اندازند. با سجده طولانی از لذات حرام دوری کنید سجده مثل سر گذاشتن روی پای کسی که عزیزترین و دوست داشتنی ترین فرد زندگی انسان است،  لذت دنیایی خیلی زیادی دارد و آنقدر زیاد است که دل کندن از آن سخت است. مضاف بر این که انسان لذت های دیگر را تحقیر و کوچک می‌بیند. کسانی که نمی‌توانند از بعضی از حرام‌ها یا لذت ها یا عادت های نادرست نجات پیدا کنند، می‌توانند به وسیله‌ی سجده های قشنگ، آنها را ناچیز و دور کنند. «ذکر» مثل دوست و رفیق خوب، انسان را می‌سازد. چون در همنشینی ها و رفت و آمد با خوبان انسان اثر می‌گیرد. کسی که ذکر می گوید بزرگی و عظمت خدا و صفات رحمانیت خدا ذره ذره در قلبش سرریز می شود. چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:‌ «ذِكرُ اللّه ِ قوتُ النُّفوسِ= یاد خدا نیروى جان هاست». این طور نیست که شما فقط بنشینی و با زبان بگویی سبحان الله یا الحمدلله یا صلوات بفرستی، بلکه آن ارتباطی که بین تو و حق تعالی برقرار می‌شود، خصوصیت خدا را در قلبت می‌ریزد. پس «ذکر» دریایی از معرفت است. همه چیز را در قلب انسان می‌ریزد. اگر انسان از عبادت و ذکرها لذت و حظ روحی نبرد یا ضعیف باشد؛ با مسائل اقتصادی یا بیماری یا ازدواج یا مدرک تحصیلی به هم می‌ریزد و چیزی از او نمی ماند، اما اگر کسی لذت انسانی برده باشد، این گونه نخواهد بود که هر کس بیاید پیشنهادی به او بدهد، او گول بخورد. بعضی‌ها وقتی نعمت های مادی یا گیاهی یا حیوانی یا علمی  به دست می آورند، این نعمتها را راحت به پای خدا، امام زمان و دین می‌ریزند. کسی که عاشقانه برای خدا هزینه می کند، می داند که چگونه عشق به پای امام زمان بریزد. این همان حظی است که شما هر چقدر آن را بالا ببرید، شادی بشارت و لذت دنیایی خواهید داشت. در حقیقت، خوشی و لذت های دنیایی را از خلوت و عبادت با خدا می برد و حیف است آدمی خودش را از این لذات محروم کند. هر چقدر این لذات بیشتر می شود، مقاومت انسان هم در مقابل کشش های حسی، گیاهی، حیوانی و عقلی بیشتر می شود. وقتی مقاومت هم بیشتر شد، عقل هم کنترل می‌شود و در خدمت شان «فوق عقل» انسان قرار می‌گیرد. اگر می‌خواهیم از طبیعت دنیا دربیائیم و وارد برزخ شویم و به غیب برسیم، باید تمرین کنیم و وقت زنده بگذاریم. این که بگوییم: عجله دارم، کار دارم و با بی‌ادبی نماز بخوانیم، این نوعی گستاخی است و چنین کسی هیچ وقت پرواز نخواهد کرد. یکی از حسرت‌های بزرگ روز قیامت این است که ما در آنجا می‌فهمیم نماز چه بوده؛ اما ما نتوانستیم از آن استفاده کنیم. پس باید دائما تضرع و گریه به درگاه خدا و اهل بیت داشته باشیم تا نماز درست و صحیحی داشته باشیم. یعنی باید بدانیم که سجده خوشی دنیا و راحتی آخرت و آسایش ابدیت را به همراه دارد و هر کس توانست در سجده به خدا تقرب پیدا کند، هرگز از خدا دور نمی شود. قا/20 سجده

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7917
زمان انتشار: 14 نوامبر 2017
| |
«اذان» برای مؤمن مژده وصال است

استاد محمد شجاعی

«اذان» برای مؤمن مژده وصال است

اذان برای مؤمن مژده و وصالی است که تمام غم‌های او را از دلش می‌برد. هر فرازی از اذان، خبر و مژده‌ای برای مؤمن است. مثلا «حی علی الفلاح» یعنی بدوید به سوی خوشبختی، شادی و آرامش. اما کسی این معنا را درک می‌کند و احساس خوشبختی، حیات، رشد، نشاط و طراوت می‌کند که به بلوغ انسانی رسیده باشد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7916
زمان انتشار: 14 نوامبر 2017
| |
(25)«نماز» سفینه‌ی است که تو را به شادی و آرامش می رساند

مباحث شادی؛ جلسه 25؛ 96/7/22

(25)«نماز» سفینه‌ی است که تو را به شادی و آرامش می رساند

از نظر قرآن، مؤمن شادترین انسان است. این نشاط در زندگی ناشی از آرامش روانی اوست که با «نماز» حاصل می‌شود. نتیجه این یاد خدا رهایی از غم ها و مشکلاتی دنیایی و آخرتی است.

این مؤمن، همیشه شاد و آرام است. و این نشاط و آرامش خود را از معنویت بدست می‌آورد. یکی از عوامل تاثیرگذار معنوی در مؤمن، شنیدن «صدای اذان» است. اذان برای مؤمن یک مژده و وصالی است که تمام غم‌های او را از دلش می‌برد. هر فرازی از اذان خبر و مژده‌ای برای مؤمن است. مثلا «حی علی الفلاح» یعنی بدوید به خوشبختی، شادی و آرامش. کسی این معنا را درک می‌کند و احساس خوشبختی، حیات، رشد، نشاط و طراوت می‌کند که به بلوغ انسانی رسیده باشد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در تفسیر اذان در «حی علی الفلاح» می‌فرماید: «أقبِلوا إلى سُرورٍ لاحُزنَ مَعَهُ وإلى بَهجَةٍ لاَ انقِطاعَ لَها وَاعجَلوا إلى سُرورِ الدُّنیا وَالعُقبى ونَجاةِ الآخِرَةِ وَالاُولى= رو کنید به شادی که غصه همراش نیست و سروری که انقطاع ندارد و عجله کنید برای شادی دنیا و آخرت و نجات از آخرت و دنیا». اهل طبیعت دریایی هم که غصه داشته باشند وقتی چشم‌شان به سفره و غذا می‌افتاد، دیگر به غم و غصه‌هایشان توجهی نمی‌کنند و می‌خواهند از خوردن لذت ببرند یا در ارتباطات دوستانه‌ای که افراد با هم خیلی صمیمی هستند، دیده می‌شود که دائما هوس همدیگر را می‌کنند. چون لذت می‌برند. نماز هم برای مؤمن خلوتی است که توأم با لذت و شادی دنیایی و آخرتی است. این شادی گرفته شدنی نیست و استمرار دارد. علاوه بر این نشاط، او را از مشکلات و سختی های دنیا و آخرت نجات می‌دهد.      آنهایی که نماز نمی‌خوانند و در خواندنش تنبل و بی‌حوصله هستند، خودشان می‌فهمند که چقدر مشکلات و گرفتاری دارد، یعنی این‌طور نیست که از نماز نخواندن لذتی ببرد، اما وقتی تصمیم می‌گیرد نماز بخواند، آن موقع است که شیاطین شروع به حمله می‌کنند تا او را از نماز خواندن بازدارند. نماز مثل سفینه‌ی فضایی است که اگر با آن انس بگیری، تو را به اوج می‌رساند. به شرط آنکه وقت بگذاری و خلوت داشته باشی. نماز مثل غذاست که با خوردن و حفظ آن روح به رشد، انرژی و قدرت می‌رسد؛ از عزت و ذلت های خیالی آزاد می‌شود؛ شخص احساس کوچکی و ضعف شخصیتی هم نمی‌کند. لذت بردن برای همه انسان ها یکسان نیست نفس انسان متشکل از مراتب حسی و جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی یا انسانی است. در هر کدام از این مراتب، نفس معشوق‌ها، آرمان‌ها، کمالات و لذاتی از جنس خود دارد. مثلا عشق به پول، لباس، اتومبیل، مسکن و ... که مربوط به کمال حسی و جمادی است و شخص از آن لذت می‌برد. گاهی فرد از کمالات گیاهی لذت می‌برد و از آن احساس شادی و آرامش و لذت می‌کند. مثل انواع غذاها و نوشیدنی‌ها. در بعد حیوانی هم انسان از کمالات حیوانی مثل لذات جنسی، عشق‌های زمینی، لذات وهمی، مقام، ریاست، برتری و... لذت می‌برد. در بعد عقلی از مطالعه، تحقیق، کسب علم لذت می‌برد. در بخش فوق‌عقلانی و انسانی، چون اله انسان الله است، با ارتباط با خدا و خانواده آسمانی و اهل غیب به آرامش و شادی حقیقی می‌رسد و از آن لذت می‌برد. در هیچ یک از مراحل (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) به ما یاد نمی‌دهند از معشوق‌هایتان لذت ببرید. مثلا از پول، غذا، زیبایی‌های ظاهری، ازدواج کردن، تفریح، معاشرت، هم‌زیستی با خانواده، مقام و ریاست، تحصیل علم و آموزش، مطالعه و شنیدن... . چون این بخش‌ها به طور ناخوآگاه در انسان فعال هستند. وقتی معشوقی در هریک از این کمالات پیدا می‌کند، از آن لذت می‌برد. قرآن انسان‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کند: مؤمن و فاسق. فاسق‌ها پنج گروه هستند: جماد و کمتر از جماد، حیوان و کمتر از حیوان و شیطان. فقط یک گروه از انسان‌ها به معنای واقعی انسان هستند. چون به بلوغ انسانی و فوق عقلی رسیدند. آنها کسانی هستند که به فرموده قرآن « وَالْعَصْرِ/ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ/ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ= سوگند به عصر/ كه واقعا انسان دستخوش زیان است/ مگر كسانى كه گرویده و كارهاى شایسته كرده و همدیگر را به حق سفارش و به شكیبایى توصیه كرده‌اند». ایمان آوردند و عمل صالح انجام می‌دهد، اهل توصیه به حق و صبر هستند. میزان بلوغ هر انسانی هم با یکدیگر متفاوت است، یعنی نحوه‌ی ارتباط و کیفیت، لذت بردن، فهم و تحمل هر شخص با خدا و عالم غیب مختلف است. قا/19 قوه شهویه/شادی/اذان/

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7794
زمان انتشار: 7 نوامبر 2017
| |
لقمان «حکیم» بود، نه پیامبر

سلسله مباحث استاد نیکنام، جلسه 4، مورخ 96/8/11

لقمان «حکیم» بود، نه پیامبر

بعضی‌ها گمان‌شان بر این است که حضرت لقمان یکی از پیامبران الهی بوده، ولی پیامبر گرامی اسلام فرمودند: لقمان پیغمبر نبود و یکی از بندگان شایسته‌ی خدا بود که خداوند تعالی یکی از سوره‌های قرآن را به اسم او قرار داده و سخنانی را که او با فرزند کوچکش مطرح کرده، در قرآن کریم بیان کرده‌است. خداوند در قرآن فرمود: «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ[1] = و به راستى لقمان را حكمت داديم».

لقمان غلام کسی بود. اربابش روزی به او گفت: برو یک گوسفند ذبح کن و بهترین عضو گوسفند را برای من بیاور. لقمان گوسفند را ذبح کرد و زبانش را آورد. گفت: حالا برو یک گوسفند دیگر ذبح کن و بدترین عضوش را بیاور. لقمان آن گوسفند را هم قربانی کرد و دوباره زبانش را آورد. ارباب گفت: چطور شد که زبان هم بهترین عضو و هم بدترین عضو است؟ لقمان پاسخ قشنگی داد که موجب آزادی‌اش شد. صاحبش او را آزاد کرد و گفت: حیف است تو با این فهم و اندیشه بنده باشی. پاسخ لقمان این بود: اگر این زبان در جهت خواست خدا بگردد، بهترین عضو و اگر در جهت خواست شیطان بگردد بدترین عضو است. مثلا با این زبان صداقت داشته باشی، بهترین عضو است. دروغ بگویی بدترین عضو است. صداقت تو را بهشتی می‌کند. غیبت نکنی، تهمت نزنی بهشتی می‌‌شوی. ولی دروغ تو را جهنمی می‌کند. با این زبان دشنام بدهی و حرف زشت بزنی، این بدترین عضوت می‌شود که تو را جهنمی می‌کند. رکوع و سجده های طولانی،  با«امانت داری و صدق در گفتار» ارزش می‌یابد ممکن است کسی رکوع‌ها و سجده‌های طولانی داشته‌باشد. این نباید شما را بفریبد؛ بلکه باید به امانت‌داری و صدق گفتار فرد توجه کنید. از لقمان پرسیدند چه شد که تو به حکمت دست پیدا کردی؟ گفت: من کلام دروغ نگفتم و در امانت خیانت نکردم. همین دو چیز، یعنی صداقت در گفتار و حفظ امانت، باعث دریافت حکمت شد. امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند:«لا تنظروا الی طول ركوع الرجل و سجوده، فان ذلك شیء اعتاده، فلو تركه استوحش لذلك، ولكن انظروا الی صدق الحدیث و اداء امانته[2] = به طول دادن ركوع و سجود شخص ننگرید، زیرا به آن عادت كرده است و اگرآن را ترك كند، دچار وحشت می‌شود، ولی به راستی گفتار و ادای امانتش بنگرید». بنابراین، اگر می‌خواهی ببینی این خانم یا آقا چقدر آدم خوبی است، فقط به رکوع و سجده‌های طولانی‌اش نگاه نکن؛ شاید او عادت کرده به این رکوع و سجده‌های طولانی. ببین همین که سجده و رکوع طولانی دارد در حفظ امانات می‌کوشد یا خدای ناخواسته خیانت در امانت می‌کند. اگر امانت‌دار است، صدق در گفتار هم دارد، آن وقت آن سجده و رکوع طولانی برایش ارزش ویژه می‌شود. «شرک» ظلم است قرآن بعضی از سخنان لقمان با فرزندش را اینطور بیان کرده است: « وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ[3] = و [یاد كن] هنگامى را كه لقمان به پسر خویش در حالى كه وى او را اندرز مى‌داد گفت: اى پسرك من! به خدا شرك میاور كه به راستى شرك ستمى بزرگ است». شرک ظلم است. ظالم هم مشرک است. مظلوم هم، همان خود ظالم است. چون به خدا که نمی‌شود ظلم کرد. ظالم با شرک به خدا، درِ عنایت خدا را به روی خودش می‌بندد. خودش را از اوج عزت و کرامت انسانی، به حضیض ذلت و پست تر از حیوانیت گرفتار می‌کند. قرآن می‌گوید: « لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[4] = دلهایى دارند كه با آن [حقایق را] دریافت نمى‌كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى‌‏بینند و گوش‌هایى دارند كه با آنها نمى‌شنوند. آنان همانند چهارپایان بلكه گمراه‏ ترند [آرى] آنها همان غافل‏ ماندگانند».  چندین چراغ دارد و بیراهه می رود                   بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش چهار نکته ی مهم در سخن لقمان بعضی از سخنان لقمان هم که در قرآن نیامده، معصومین نقل کرده‌اند. امام صادق علیه‌السلام سخنی از لقمان نقل کردند که خیلی ارزشمند است. این سخن در کتاب شریف «تحف العقول» و هم در کتاب شریف «المواعظ العددیه» که به زبان پارسی ترجمه شده به عنوان «نصایح» نام گذاری شده آمده است. نصایح چهار نکته مهم را بیان می‌کند. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: لقمان که با فرزندش صحبت می کرد و او را نصیحت می‌کرد، گفت:«یا بنی، اذا کنت فی الصلاه فاحفظ قلبک= ای فرزندم، موقعی که در نماز قرار داری قلبت را حفظ کن». یعنی نماز بدون حضور قلب نخوان. نمازی که حضور قلب در آن باشد به انسان اوج می‌دهد و او را نورانی می‌کند این نماز است که ظلمت فکر گناه و اندیشه انجام گناه را از وجود انسان بیرون می‌برد. وقتی نماز را با خشوع خواندی،‌ این نماز، دروغ را از کلام می‌برد؛ هرزگی را از چشم می‌برد؛ کینه را از دل می‌برد؛ خیانت را از دست می‌برد؛ مهر و محبت و تواضع می‌آورد؛ کبر را می‌برد؛ صداقت می‌آورد؛ نمامی را می‌برد. دگرخواهی و دگردوستی می‌آورد، تمام زشتی‌ها را می‌برد و تمام خوبی‌ها را می‌آورد. نمازهایی که ما می‌خوانیم، غالباً نمازی است که خضوع دارد، اما خشوع ندارد. دلمان در نماز نیست. دلمان یک جای دیگر برای خودش سیر می‌کند. اصلا دلمان را جای دیگر جا گذاشته‌ایم. مرحوم میرزای ملکی تبریزی فرمودند: اگر دل کسی یک بار در عمرش بگوید: «الله اکبر»، این نه تنها خدا را به چیزی نمی‌فروشد، بلکه اگر تمام عالم هستی را به او بدهند، پای عشق خدا قربانی می‌کند. من شمردم در 17 رکعت نمازی که ما می‌خوانیم در شبانه روز، 154 بار می‌گوییم الله اکبر، اما چند تایش را از عمق دل و جان می‌گوییم؟ آقا میرزا جواد آقا نکته تاثرآوری را اینگونه می‌گوید: متاسفانه بعضی‌ها در زمان ما به جای «تکبیر»، «تحقیر» می‌گویند. اگر بگویم خدا بزرگتر است، خدا را که به چیز کوچکتر نمی‌فروشم. پس بسیاری از افراد تحقیر می‌گویند. بعد نکته ی دوم) لقمان گفت: «و اذا کنت علی المائده فحفظ حلقک= موقعی که سر سفره نشستی، مواظب حلقت باشد». مواظب باش چی در حلقت می‌ریزی. آتش می‌ریزی یا پلو و خورشت می‌ریزی. آیا این از پول خودت تهیه شده، یا پول دیگری است‌؟ تو حق داری در این غذا یا نه؟ آیا از مال حلال تهیه شده؟ از مواد پاک تهیه شده؛ چیز آلوده، حرام و شبهه‌ناک در آن نیست؟ قرآن می‌گوید: «إِنَّمَا یَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا[5] = كه آتشى در شكم خود فرو مى ‏برند». مال خمس نداده،‌ آتش است. مال از راه شبهه به دست آوردن، آتش است. مالِ کلاه سر دیگری گذاشتن، آتش است. نکته‌ی سوم) فرمودند: «و اذا کنت فی بیت الغیر فاحفظ عینک = موقعی که در خانه ی غیر قرار داری، چشمت را حفظ کن». نباید بگویی من باید سر از راز و اسرار مردم دربیاورم. نباید بگویی این نامه که فلانی دارد می‌خواند چیست؟ حالا باید طوری از بالا نگاه کنم تا سر در بیاورم. این خیلی بد است. طرف دارد تلفنی صحبت می‌کند من یواشکی بروم گوشی را بردارم، ببینم چی می‌گویند. این خیلی بد است. گفت: از دل گله کردم که چرا خانه ی خصمی/ دل ناله برآورد که آه از دیده دل شد اسیر دشمن، چون دیده خواب می کرد /او گرم خواب و دشمن دل را کباب می کرد بنابراین، اگر بخواهم دلم اسیر نشود، باید چشمم را مواظبت بکنم. برای همین شاعر گفت: «نگهبان دل تو دیده ی توست/ دو چشمت حافظ گنجینه ی توست چو خواب آید به چشم دیده بانان/ نشان تیر شیطان سینه ی توست معصوم علیه‌السلام نیز فرمود:« النَّظَرُ سَهمٌ مِن سِهامِ إبلیسَ مَسمومٌ= نگاه، تیرى زهرآگین، از تیرهاى شیطان است». این تیر به مرکز فرماندهی و به دل می‌خورد. گفت که خدا یک خانه ای در وجود ما دارد و آن دل ماست. دو تا نگهبان هم گمارده، که دشمن وارد نشود. این دوتا نگهبان چشمند. نگاه با گناه حروفش یکی است. هر دو گاف دارند، ن دارند و الف دارند و ه دارند. یک مقدار حروف پس و پیش می‌شود،  نگاه، می شود گناه. معصوم علیه‌السلام فرمودند: اگر کسی چشمش را از گناه نگه دارد، خداوند حلاوتی در دلش قرار می‌دهد که با تمام دنیا حاضر نیست عوض کند. نکته‌ی چهارم) فرمودند: «و اذا کنت بین الناس فاحفظ لسانک = موقعی که در بین مردم هستی، زبانت را حفظ کن». چیزی که دوستی‌ها را از بین می‌برد و مبدل به دشمنی می‌کند؛ محبت را می‌برد و مبدل به کینه می‌کند؛ صفا را می‌برد و مبدل به دشمنی می‌کند؛ زبانی است که به جهت خواست خدا نگردد. زبان دو به هم زن، زبان غیبت کننده، زبانی که نیش دارد، زبانی که مسخره می‌کند، زبانی که آبرو می‌برد. با این زبانی که می‌شود دل رمیده‌ی دو نفر را با هم گره زد، چرا آتش کینه را بین دو نفر زیاد کنیم. با این زبانی که می‌توانم امر به معروف و نهی از منکر کنم، چرا نهی از معروف کنم و امر به منکر کنم. این زبان باید در جهت خواست خدا بگردد. همین زبان می‌تواند من را، بهشتی کند. لقمان حکیم/ نماز/ نگاه/ حفظ زبان ع ل15 [1] - لقمان/12. [2] - الکافی، ج 2، ص 105؛ وسائل الشیعه، ج 13، ص 219. [3] - لقمان/13. [4] - اعراف/179. [5] - نساء/10.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7789
زمان انتشار: 7 نوامبر 2017
| |
گناه چیست؟

بحث «دشمن شناسی» جلسه 12

گناه چیست؟

گناه عبارت است از هر نوع مقاومت در برابر اطلاعات تخصصی، زیر بار نرفتن و نپذیرفتن قواعد تخصصی و  دستوراتی که از طرف خداوند و به وسیله قرآن و معصومین به انسان‌ها ابلاغ شده است.

ما 7 دسته اطلاعات تخصصی داریم: مرحله اول «قبل از دنیا»؛ مرحله دوم «زندگی در دنیا» که دارای 5 مرحله «شناخت روح؛ شناخت جسم؛ شناخت رابطه روح و جسم؛ شناخت عالم طبیعت؛ شناخت رابطه جسم و روح با طبیعت» و مرحله سوم که «حیات ابدی» است و روی هم 7 دسته اطلاعات تخصصی را تشکیل می‌دهند. ما به این 7 دسته اطلاعات تخصصی نیاز داریم تا بتوانیم یک حکم، باید و نباید و کیفیت دستورات اسلام را اعلام کنیم. غیر از خداوند هیچ کس این 7 دسته اطلاعات تخصصی را در دست ندارد و خداوند هم این اطلاعات تخصصی را فقط در اختیار معصومین قرار داده که به ما ابلاغ بکنند. گناه یک امر اعتباری نیست که فکر کنیم خدا آنجا نشسته و هر طور که دلش خواسته گفته نماز بخوانید و روزه بگیرید و اگر گوش کردید به بهشت می روید و گوش نکردید به جهنم می روید؛ بلکه براساس حب بی نهایت خداوند به ما و برای اینکه ما در نهایت به کمال مطلق و بی نهایت برسیم، این سلسله قواعد و قوانین تحت عنوان دین به ما عرضه شده است. شما اگر یک ساختار را رعایت کردید، «شدن» تان شدنِ آخرتی و ابدی و بهشتی است. اگر رعایت نکردید به میزان تخلفی که دارید، از «شدن» باز می مانید. مثل دانه سیب است. مثل جنین است، جنین به میزانی که از قواعد یک تولد سالم تخلف می کند، گناه می کند. ولی گناه او گناه اختیاری نیست، ولی روی جنین اثر می گذارد.  یعنی اگر شما دیدید جنینی شش انگشتی به دنیا آمد، یا دو سر یا دو چهره داشت، یا بیماری های دیگر داشت، معلوم است از قوانین دقیق تولد سالم تبعیت نکرده است. این را گناه می گویند. پس گناه یک امر حقیقی است. امر اعتباری نیست. یعنی بعد از آن که قانون خدا به شما عرضه می شود، اگر شما در مقابل آن مقاومت و از آن تخلف کنید، در نوع «شدن» و نوع تولد شما به آخرت اثر می گذارد. این گناه و «فسق» و خروج از حد طبیعی است. پس در یک جمله، گناه یعنی تخلف از قواعد ریاضی حرکت انسان به سمت ابدیت. شیطان برای رشد ما بسیار مفید است، اگر راه برخورد با او را بدانیم در حرکت به سوی ابدیت، ما با دشمنی رو به رو هستیم، به نام شیطان. او ساختار وجودی ما را خوب می شناسد و می داند چگونه باید ما را فریب دهد، پس ما هم باید او و ساختار وجودیش را بشناسیم تا نه تنها فریبش را نخوریم،‌ بلکه از وجود او برای رشد و سرعت حرکتمان به سوی ابدیت استفاده کنیم. مثل سیل و برق و آتش و چیزهای دیگری که اگر راه صحیح برخورد با آنها را بدانیم، نعمت هستند و گرنه بلا و گرفتاری می شوند. شیطان براساس ساختار ریاضی و وجودی ما بر سر راه ما قرار می گیرد. اما چرا با ما دشمنی می کند؟ اصلا شیطان کی هست؟ ما اگر شیطان و روابطی که با ما برقرار می کند را خوب بشناسیم، می توانیم با او ارتباط سازنده ای برقرار کنیم که به نفع ما تمام شود. مثل ارتباط سازنده با بسیاری از عناصر خلقت، که اگر شما بلد باشید با آنها ارتباط سازنده برقرار کنید، به نفع شما تمام می شود. مثلاً سیل زمانی مخرب است که انسان نمی داند با آن چه کار کند. اما زمانی که راهکار برخورد صحیح با آن را یاد می‌گیرد، سیل می شود نعمت. زمانی که می دانیم از سیل چه استفاده هایی بکنیم و چگونه آن را مهار کنیم، اینجاست که از آن برق تولید می‌کنیم. سدسازی می‌کنیم و آب و سیل را به وسیله سد کنترل می‌کنیم. برق هم می تواند خطرساز باشد و هم می تواند نعمت باشد. بسته به این که بلد باشید چگونه آن را به خدمت بگیرید. آتش هم یک نعمت است و مخلوق خداست، وقتی شما بلد باشید از آن درست استفاده کنید، نعمت است. اما اگر بلد نباشید سوزاننده است. شیطان هم همین گونه است، اگر او را نشناسیم و نحوه ارتباط مان با او غلط باشد، منجر به گمراه شدن و فریب ما می‌شود. ما باید بتوانیم با شیطان درست ارتباط برقرار کنیم، یعنی نحوه ورودش به خودمان و نحوه تولید فکر و قواعد مهندسی فکر را بشناسیم و بدانیم الان که من به فلان موضوع فکر می‌کنم، منشأ آن شیطان است یا فرشته. چون ما غیر از شیطان، فرشته هم داریم. در این باره بعداً توضیح خواهم داد. همان طور که شیطان در ما تولید فکر می کند، فرشته‌ها هم تولید فکر می کنند. من باید دقیقا بدانم که الان چه کسی در من ایجاد فکر کرده است. این مبارزه‌ی حقیقی و فوق العاده زیباست. حالا وقتی جلوتر می رویم و با ترفندها که آشنا می شویم می بینیم که چقدر این داستان، داستان هیجان انگیزی است که ما صبح که از خواب بلند می شویم، در این میدان حقیقی مبارزه قرار می‌گیریم. در حالی که شب قبل هم در خواب در یک میدان حقیقی بودیم. زیرا شیطان حمله در خواب هم دارد. اینها را بعدا توضیح می دهیم. اما باید بدانیم که ما دائما در یک میدان حقیقی مبارزه هستیم و اگر با قواعد مبارزه آشنا باشیم، از این مبارزه نهایت لذت و استفاده را می بریم و دائما رشد می کنیم. خطبه «قاصعه» امیرالمؤمنین علیه‌السلام در معرفی شیطان اگر بخواهیم توضیح خوب و کاملی در مورد شیطان بدهیم، بهتر است از فرمایش خود معصومین علیهم‌السلام در این زمینه استفاده کنیم. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در قسمتی از خطبه 192، معروف به خطبه «قاصعه» شیطان را معرفی می‌کند. حضرت در ابتدای خطبه قاصعه می‌فرماید: دو تا صفت هست که خداوند تبارک و تعالی برای خودش برگزیده. هیچ بنده‌ای حق ندارد در این دو صفت ادای خداوند را دربیارود. این دو صفت ویژه ی خداست. می‌فرماید:«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیَاءَ، وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ = ستایش خداوندی را که کسوت عزت و بزرگی پوشید و آن دو را خاص خود گردانید، نه آفریدگانش». بنابراین، این دو صفت «عزت» و «بزرگی» را خدا برای خودش انتخاب کرد. چون تنها عزیز و تنها بزرگ خداوند است. ما نمی‌توانیم ادعای عزت و بزرگی کنیم. یعنی اساساً این لباس شایسته‌ی ما نیست. اگر قرار باشد کسی عزت و بزرگی جذب کند؛ عزت و بزرگی را خدا می‌دهد. به خصوص بزرگی و عزتی که در مقابل خدا باشد. یعنی خدا به من بگوید: این کار را بکن تا به مقصد و رشد برسی، من بگویم: نمی‌خواهم. دقیقا مثل این است که شما با یک طبیب بسیار حاذق رو به رو باشید، طبیب به شما بگوید اگر می‌خواهید خوب بشوید، باید این کارها را انجام دهید، مثلاً این آمپول را بزنید، این دارو را بخورید، ولی ما زیر بار حرف دکتر نرویم و بگوییم: من این آمپول را نمی زنم، این دارو را نمی‌خورم. معنای سرپیچی از دستورات یک طبیب حاذق معصیت است. یعنی دستوری که او می دهد، حتما برای من لازم و مفید است. اما من مقاومت می کنم و به خودم خیانت می کنم. ظلم از همین جا ناشی می شود و تجاوز، فسق، فجور و گناه همین است. بزرگی کردن، تکبر، این زیر بار دستور پزشک نرفتن است، با اینکه می دانی حق با او است. امیرالمومنین علیه السلام در خطبه قاصعه می‌فرماید: خداوند این صفت ها را مختص خودش کرد و نه برای بندگان خودش. ذاتا خدا عزیز و کبیر است. وقتی خداوند بندگانش را دوست دارد و آنها را برای این آفریده که آنها هم مثالی از خدا بشوند و به بی نهایت برسند، هیچ بنده‌ای نباید جلوی خدا مقاومت کند و بگوید من تا نفهمم برای چی فلان دستور آمده، قبول نمی‌کنم. مگر شما به یک متخصص که 15 سال درس خوانده می‌توانید این حرف را بزنید؟ آن وقت به خدائی که رب‌العالمین و خالق کل شی است، انسان بگوید من دستور تو را اجرا نمی‌کنم. این از حماقت و جهالت است. ما در دنیا خیلی چیزهاست که نمی فهمیم، ولی عمل می کنیم. مگر ما ساختار هندسی یک دانشگاه را می فهمیم؟ ما فقط مهندسینی را می‌بینیم که آن را ساخته‌اند و قبول می‌کنیم و می‌پذیریم و سرمایه و زمین در اختیارشان قرار می‌دهیم و می‌گوییم شما فقط بسازید و در کارشان فضولی نمی‌کنیم، می‌گوییم هر چه شما بگویید. در برخورد با یک پزشک هم همین طور هستیم. سپس خداوند بر هر بنده‌ای که در این دو صفت با او ستیز ‌نماید، لعنت فرستاده و می‌فرماید: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیَاءَ، وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُمَا حِمیً وَ حَرَماً عَلَی غَیْرِهِ، وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلاَلِهِ، وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَی مَنْ نَازَعَهُ فِیهِمَا مِنْ عِبَادِهِ = ستایش خداوندی را که کسوت عزت و بزرگی پوشید و آن دو را خاص خود گردانید، نه آفریدگانش و آن دو را بر دیگران ممنوع و حرام نمود. عزت و بزرگی را تنها برای جلالت شأن خویش برگزید و لعنت را نصیب کسی از بندگانش نمود که در عزت و بزرگی با او به منازعه برخاست. سپس فرشتگان مقرب خویش را با این دو صفت آزمود». «لعنت» یعنی دور باد. ما چه زمانی از پزشک دور و چه زمانی به او نزدیک می‌شویم؟ زمانی که به دستورات یک پزشک عمل می‌کنیم به پزشک نزدیک و زمانی که از آن تخلف می‌کنیم، از او دور می‌شویم. هرگاه از فرمایش یک استاد، مربی یا کسی که می‌دانیم حرفش حق است، تخلف می‌کنیم، دوری اتفاق می‌افتد. این حالت را «لعنت = دورباد» می‌گویند. یعنی خدا می‌گوید کسی که قوانین ریاضی من را تبعیت نمی‌کند، از من دور می‌شود. فکر نکنید لعنت خداوند هم مانند لعنتی است که ما مثل یک فحش به کسی می‌گوییم که «خدا لعنتش کند»، خیر. بلکه لعنتی که خداوند می‌فرستد یک حقیقت است. بعضی از شخصیت‌ها ملعون هستند. یعنی دور هستند. یعنی با استاندارد سازگاری ندارند. مثلا شما به پزشک مراجعه می‌کنید و پزشک از شما می‌خواهد که عکس و آزمایش یا سونوگرافی از بدن‌تان برایش ببرید. در عکس یا آزمایش یا سونوگرافی شما نشان داده می‌شود که به دلیل فلان بیماری، شما از استاندارد سلامت خیلی فاصله دارید. این همان حالت ملعون بودن است. یعنی دور بودن از استاندارد ریاضی و حقیقی. ملائک و فرشته ها در بوته‌ی امتحان خداوند با صفت های عزت و بزرگی اش که فقط مختص خود اوست، به امتحان و آزمایش ملائکه پرداخت که در ادامه خطبه حضرت می‌فرماید: «ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِکَ مَلاَئِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ، لِیَمِیزَ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرِینَ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُیُوب:« إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ، فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ، فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِیسَ» اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَی آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَیْهِ لِأَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِینَ، الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیَّةِ، وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیَّةِ، وَادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ = سپس ملائکه مقرب خود را بیاموزد تا متواضع‌شان را از متکبران‌شان تمیز دهد. آنگاه خدای سبحان که از راز درون دلها آگاه است و آنچه را در پرده نهان است می‌داند، گفت: «من بشری را از گل می‌آفرینم؛ چون تمامش کردم و در آن از روح خود دمیدم، همه سجده‌اش کنید. همه فرشتگان سجده کردند، مگر ابلیس. ابلیس بر آدم رشک برد و به آفرینش خود بر او بالید و به اصل خود نازیدن گرفت.» قرآن هم در سوره ص/71-74 این مطلب را بیان می‌کند. ابلیس دشمن خدا و پیشوای متعصبان و پیشرو مستکبران و گردنکشان است، او با فرشتگان زندگی می‌کرد (اما فرشته نبود طبق فرموده قرآن، سوره کهف آیه50). او بود که عصبیت را پایه نهاد و با خدای تعالی بر سر کسوت عزت و جبروت به نزاع پرداخت و خود چنان کسوتی پوشید و جامه خواری و مذلت از تن به در نمود. با اینکه خدا می‌داند و «به حقائق غیبی پوشیده از نظرها داناست»، حال می‌خواهد فرشته‌ها را امتحان کند. به فرشتگان فرمود: «من بشری از گل می‌آفرینم، هرگاه خلقت او را به پایان بردم و از روح خود در او دمیدم، سجده‌اش کنید». پس تمامی فرشتگان به جز ابلیس سجده کردند. از این جا کبر و خودپسندی به ابلیس روی آورد. این لحظه‌ای است که خیلی وقت‌ها سراغ ما هم می‌آید. یعنی خدا به ما می‌گوید که منِ خدا وقتی به تو می‌گویم در مقابل فلان آدم، مهم نیست کی باشد، تواضع داشته باش، او را اطاعت کن، با او مهربان باش، تو هم بپذیر. خدا دستور می دهد. خدایی که بی‌نهایت، علیم و خالق کل شی است و همه را آفریده و شیطان هم این را می‌داند. شیطان 6 هزار سال خدا را عبادت کرد، خدا را قبول دارد که خالقش هست. می داند خدا هم او را خلق کرده و هم انسان را . بعد این خالق به شیطان و فرشته‌ها می‌گوید بر این انسان سجده کنید. همه سجده می‌کنند به جز شیطان. شیطان می‌گوید برای چه سجده کنم؟ من برتر از او هستم. مگر می‌شود یک برتر به یک موجود پست‌تر سجده کند؟ تو من را از آتش خلق کردی. آتش از گِل بالاتر است. اما شیطان به جنبه ظاهری خلقت توجه می‌کند و به جنبه حقیقی خلقت، یعنی روحی که در انسان دمیده شده توجه نکرد. فقط از نظر جسم و ساختار ظاهری خود را با آدم مقایسه کرد. کاری با محتوا نداشت. اما ملائکه به محتوا توجه کردند و کوتاه آمدند. دیدند آن محتوا بر آنها برتری دارد. این موقعیت سراغ ما هم می‌آید که بعدا خدمت‌تان توضیح خواهم داد.  «تعصب» تولید شیطان است «تعصب» یعنی حساسیت‌های بیجا، مقاومت‌های احمقانه و بدون منطق. طرفداری کردن، پشتیبانی کردن از چیزی که واقعا قابلیت طرفداری و پشتیبانی ندارد. ابلیس به خاطر ریشه خود که آتش بود، بر آدم تعصب ورزید. هر جا تعصب هست، ساخته‌ی شیطان است. شیطان پیشوای متعصبان و رهبر مستکبران است. او پایه عصبیت را یعنی تعصب را بنیاد نهاد. یعنی من با این که می‌دانم طرف مقابل، برتری‌هائی دارد، زیربارش نمی‌روم و در مقابلش مقاومت می‌کنم؛ به حرفش گوش نمی‌دهم. چقدر شاگرد داریم در مقابل استادشان همین‌گونه هستند. می‌دانند حق با استاد است و او برتر از این است و حرفش هم درست است، ولی زیر بار نمی‌رود. چقدر فرزند داریم که در مقابل پدر و مادر تعصب و تکبر دارند. زیر بار حرف پدر و مادر نمی روند. همسر در مقابل همسر، خواهر و برادر در مقابل همدیگر. دوستان در مقابل همدیگر. این صفت، صفت خیلی خطرناکی است. یعنی هر جا باشد، پای شیطان در میان است. شیطان بر سر لباس کبریائی با خداوند به ستیز برخاست و آن لباس عزت را به تن کرد و جامه فروتنی را درآورد. عقل می‌گوید جائی که تو تخصص نداری در مقابل متخصص باید فروتن باشی و به او گوش کنی. در همه تخصص‌ها طبق اصل اصالت تخصص ما باید همینطور رفتار کنیم. «أَلاَ تَرَوْنَ کَیْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیَا مَدْحُوراً، وَ أَعَدَّ لَهُ فِی الْآخِرَةِ سَعِیراً؟!= آیا نمی‌بینید که خداوند چگونه او را به سبب تکبرش حقیر ساخت و به سبب بلند پروازیش پست و بی‌قدر نمود و در دنیا مطرودش ساخت و در آخرت هم به عذاب آتش گرفتار خواهد نمود؟». این سرنوشت در انتظار همه کسانی است که در مقابل خداوند تکبر می‌کنند. شیطان به سبب تکبر و غروری که در مقابل خالقِ عزیز و بزرگ انجام داد، خود را مستحق آتش جهنم کرد. آتش از چیست و از کجا ایجاد می شود؟ آتش جهنم از عدم تطبیق با بهشت ایجاد می شود. خدا فقط یک بهشت خلق کرده است. جهنم ذاتی و خلق کردنی نیست، بلکه ایجاد شدنی است. مثلا خداوند فقط یک دنیا خلق کرده است. چشم درد، پادرد، کمردرد و ... مخلوق خدا نیست. خدا یک ساختار ریاضی ثابت، به نام دنیا خلق کرده و اگر جنین با آن تطبیق داشت، لذت می برد، و اگر تطبیق نداشت، درد ایجاد می‌شود. انسان از عدم تطبیق با اوضاع دنیا درد می کشد. پس درد خلق کردنی نیست. درد جنبه عارضی دارد. جهنم هم همین طور است. جهنم در متن بهشت است و در باطن بهشت، جهنم قرار گرفته است. شما اگر نتوانید از بهشت لذت ببرید، همان بهشت برای شما جهنم می شود. قرآن در این باره می‌فرماید: « بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ[1]= باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد». یک حقیقت واحد است که شما وقتی با آمادگی وارد آن حقیقت می‌شوید و در آن فضا قرار می‌گیرید، لذت می‌برید و برای شما بهشت است. اما وقتی آمادگی ندارید جهنم می شود. این بحث های فرعی است که فوق العاده مهم است و ما باید اینها را بدانیم. پس آتش جهنم، مال این است که ما خودمان با بهشت تطبیق پیدا نمی کنیم. پس نتیجه تکبر چیست؟ این است که ما تکبر کنیم و زیر بار فرمول‌های حقیقی نرویم. نتیجه‌اش به خودمان می گردد. بنده مسواک نمی‌زنم، دندان درد می‌گیرم. این درد را خودم بر اثر عدم رعایت این اصل ایجاد کرده‌ام. دکتر می‌گوید: مسواک بزن و از نخ دندان اینطور استفاده کن! من استفاده نمی‌کنم و تکبر می‌کنم و تنبلی و بی‌حوصلگی می‌کنم و زیر بار ‌نمی روم؛ پس نتیجه اش هم به خودم برمی گردد. بصورت یک درد فوق العاده شدید و در خیلی از موارد غیر قابل جبران.   محصولِ «تکبر» جهنم است شیطان در مقابل خدای عزیز تکبر ورزید و برای خودش جهنم درست کرد. پس جهنم ساخته ی تکبر است. برای همین است که در روز قیامت، افراد متکبر مثل مورچه می‌شوند. چرا مثل مورچه می‌شوند؟ چون در مقابل خداوند بزرگ و عزیز، بزرگی کردند و در دنیا خیلی خودشان را بزرگ می‌دیدند. خداوند هم آنها را ریز می کند. این فرمول مهم یادمان باشد. هر بزرگی کاذب، ذلت صادق دارد. یادتان نرود. اینجا به دروغ جلوی خدا ایستاد. در مقابل دستورات خدا تکبر کرد و گفت: اجرا نمی‌کنم و نتیجه اش، آن ریز شدنش شد. روز قیامت به اندازه مورچه ریزشان می‌کند. تحویلشان هم نمی گیرد که بگوید اقلا بیائید به جهنم بروید. می فرماید: تمام 50 هزار سال قیامت کسی با اینها حرف نمی‌زند. اینها فقط زیر دست و پا هستند. آنجا مرگی هم برایشان وجود ندارد: « ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى[2] = آنگاه نه در آن مى‌میرد و نه زندگانى مى‌یابد ».50 هزارسال فقط زیر دست و پا له می‌شوند، ولی نمی‌میرند. یکی از مصادیق تکبر «بی نمازی» است تکبر تولید جهنم می‌کند و یکی از مصادیق تکبر، بی نمازی و اهمیت ندادن به نماز است و کسانی که نماز نمی‌خوانند جزو متکبران هستند. کسانی که نماز نمی‌خوانند، یا واجبات الهی را رعایت نمی‌کنند، اینها متکبر الهی هستند. دستور به او رسیده، ولی مقاومت می‌کند. اینها جزء متکبرین هستند. برای همین یکی از دردآورترین و دردناک‌ترین عاقبت‌ها در قرآن، مربوط به بی‌نمازها و متکبرین است. کسانی که حکم واجب نماز به آنها رسیده، ولی به خودشان احترام نگذاشتند و آن را اجرا نکردند. نماز خوراک اصلی نفس انسان، برای حرکت به سمت ابدیت است. خوراک اصلی را به خودش نداده. جنین اگر غذای اصلی‌اش را نخورد، چه اتفاقی برایش می‌افتد؟ موقع تولد ناقص متولد می‌شود. گناه/ نسبت/آفرینش انسان/سجده/شیطان/ کبر/نماز ع ل15   [1] - حدید/13. [2] - اعلی/13.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7777
زمان انتشار: 30 اکتبر 2017
| |
«اذان گفتن» ذکری است که غم و اندوه را می برد

راه های مبارزه با غم؛ جلسه 77؛ 96/07/15

«اذان گفتن» ذکری است که غم و اندوه را می برد

بعضی درمانگرهای معنوی هستند که به درمان غم و افسردگی کمک می‌کنند؛ مثل خواندان اذان در گوش. بعضی از درمانگر های مادی نیز، خاصیت غم زدایی دارد و شادی و نشاط آور می آورد؛ مثل خوردن انگور.

یکی از درمانگرهای معنوی برای درمان غم، خواندن اذان در گوش است. این اذان محتوای فوق‌العاده زیبا و دوست داشتنی است و شنیدن آن تاثیر غم زدایی در روح دارد. البته میزان تاثیر آن، نیاز به معرفت بیشتر دارد. دو سه جا آدم می‌فهمد که اذان چقدر اهمیت دارد. یکی در جائی که اصلا اذان پخش نمی‌شود. کسانی که به مکه یا مدینه می‌روند، اذان ولایی را نمی‌شنوند و دلگیری زیادی دارند؛ یا موقعی که انسان به خارج از کشور می‌رود و مدتی در آنجا می‌ماند، از صدای اذان محروم می‌شود. یکی هم آنجایی که انسان معرفت پیدا کند. متاسفانه ما به خاطر حجاب عادت، لذتی از شنیدن اذان نمی‌بریم. کعبه از اسم مکعب و از چهار بخش تشکیل شده. انسان که می‌خواهد طواف را از حجرالاسود شروع کند یک ضلع این کعبه سبحان الله است، ضلع دیگرش الحمدالله، ضلع دیگرش لااله الاالله و ضلع آخر الله اکبر است. در واقع این اذکار، طواف دور خداوند تبارک و تعالی است. انسان با معرفت وقتی در نماز ذکرهای «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» را می‌گوید آن حس دور خدا گشتن و لذت بردن از یک رابطه‌ی عاشقانه با خداوند تبارک و تعالی در نفسش ظهور می‌کند. حالا وقتی شما در اذان چهار مرتبه الله اکبر می‌گویید، اگر همراه با معارفی که معصومین (علیه‌السلام) در مورد اذان گفتند، باشد؛ به خصوص، آن درک های شهودی و فلسفی، فوق‌العاده از آن لذت می‌برید. شخصی خدمت امام صادق (علیه‌السلام) رسید و گفت: الله اکبر. حضرت فرمودند: خداوند از چه چیزی بزرگ‌تر است؟ شخص پاسخ داد: از همه چیز. حضرت فرمودند: در این صورت تو خداوند را محدود کردی. مرد پرسید: پس چطور بگویم؟ حضرت فرمود:‌ «قُلْ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَف‏= بگو خدا بزرگتر از آن است که بتوان آن را وصف کرد». تمام لذت زندگی به همین است که آدم بفهمد، ببیند و شهود کند و بعد بمیرد. این که انسان بداند و شهادت بدهد که غیر از خدا معشوقی ندارد، از هرزه‌گی دل، دل مشغولی، حواس پرتی، وقت تلف کردن، افکار بیهوده، خواب‌های پریشان و از فسق در می‌آید. مهم این است که وقتی «اشهدان لا اله الا الله» می‌گوید، خدا این شهادت را تصدیق کند. بعد از شهادت هم باید در الگوگیری و سبک زندگی‌تان به سراغ حجت خدا که همان متخصص معصوم است، بروید. صرف گفتن «اشهد ان محمد رسول الله»، «اشهد ان امیرالمومنین علیا ولی الله»، مهم نیست، بلکه شهودی کردن اینها مهم است، یعنی ولایت را شهادت بدهد. مثل این که بگوییم من شهادت می‌دهم این گل این جاست. یعنی شهودش کردم. «حی» یعنی بشتاب و بیا به خلوت و هم آغوشی زیبا با معشوقت. نماز با حالت‌های عالی که دارد‎؛ مثل قیام، رکوع، سجده و قنوت، همه هم آغوشی فوق‌العاده کامل و اشباع کننده با حق تعالی است. «حی علی الصلاۀ» یکی از چیزهایی است که ما خیلی از آن غفلت می‌کنیم و خدا کند بزودی آن را بفهمیم. چون شادی می‌آورد. خوش به حال کسی که آن را بفهمد و بد به حال کسی که نفهمیده بمیرد. «حی علی الفلاح» یعنی بیا به سوی رستگار. اما ما چون این را درک نمی‌کنیم، وقت‌مان را در جای دیگر تلف می‌کنیم، اما به نماز که می‌رسیم، آن را با لذت نمی‌خوانیم. کسی که با شکسته شدن نماز چهار رکعتی‌اش خوشحال می‌شود، اگر بگوید «حی علی الفلاح» دروغ گفته. چون معنی فلاح را نمی‌داند‏، یعنی به بلوغ فوق عقلانی نرسیده. وقتی هم بلوغ انسانی ندارد از اسم نماز، ذکر و عبادت کراهت دارد تا وقتی که این کراهت در درونش وجود دارد، هنوز بالغ و آدم نشده، هنوز به حیات انسانی نرسیده. هر چند ممکن است به بلوغ عقلانی یا جنسی یا بلوغ گیاهی یا نهایتا بلوغ اقتصادی رسیده باشد. اما اینها برایش فایده‌ای ندارد. «حی علی الفلاح» ترانه‌ی زیبائی است که انسان را به شوق می‌آورد. یعنی تو همان‌طور که از بودن با جنس مخالف که عاشق کسی هستی، لذت می‌بری، باید از بودن در مسجد، حسینیه، حرم و قرآن خواندن هم لذت ببری. این بلوغ انسانی است و شخص با معشوق اصلی خودش ارتباط برقرار می‌کند. این‌ها راه‌هائی است که خدا سر راه ما گذاشته تا ما بتوانیم ارتباطات شخصی و حضوری لذت بخشی برقرار کنیم. هم در بیداری و هم در خواب. پس وقتی انسان می‌تواند این کار را  بکند، چرا وقت نگذارد، چرا تمرکز نگیرد، چرا به سمت رفاقت با خدا نرود! این ارتباطات می‌تواند انسان را از گدایی، ذلت، خفت و خواری و احساس تنهایی نجات بدهد. «حی علی خیرالعمل» یعنی بشتابید به سوی بهترین کار. بهترین کار چیست؟ آیا کاری قشنگ‌تر از لذت بردن از خدا، سر گذاشتن رو پای خدا وجود دارد؟ شما نگاه کنید انسان کسی را که دوستش دارد، می‌خواهد هر چه بیشتر پیش او باشد و احساس اتلاف وقت هم نمی‌کند. شخصی که ازدواج می‌کند، هر کاری برای خانواده‌اش انجام بدهد‎، احساس تلف شدن نمی‌کند؛ یا کسی که بلوغ عقلانی دارد، در کتاب و درس و مطالعه و ارتباط با استاد، احساس وقت تلف کردن نمی‌کند. وقتی انسان بلوغ انسانی پیدا کرد هیچ وقت از این که با قرآن باشد، نماز بخواند، شب زنده‌داری کند، احساس اتلاف وقت نمی‌کند. حتی ترس هم ندارد. گاهی شیطان در دل انسان ترس‌های ایجاد می‌کند که مثلا به امتحانم نمی‌رسم، به کارم نمی‌رسم، به مغازه‌ام نمی‌رسم، به دانشگاه‌ام  نمی‌رسم... همه به خاطر این است که او بلوغ ندارد. اهل معنویت نیست. وقتی ما بلوغ نداشته باشیم همیشه بهانه می‌گیریم. «اذان» قشنگ ترین ترانه‌ی خلقت است و نیز لذت بخش‌ترین ترانه‌ای که متناسب با بخش انسانی است، اما به خاطر ضعیف بودن بخش انسانی لذت‌های دنیایی ما را بیشتر جذب می‌کند و این خوب نیست. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به علی (علیه‌السلام) فرمود: وقتی غمگین می‌شوید به خانواده‌ات بگو در گوشت اذان بخوانند. این مستحب و هم خوب است که افراد به خصوص مردها اذان را  بلند بگویند. خوش به حال کسی که صدای اذان را می‌شنود و به نشاط می‌رسد. کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه خداست و کسی که با شنیدن صدای اذان، می‌تواند حس شارژ شدن داشته باشد، به بلوغ انسانی رسیده. وقتی انسان بلوغ انسانی پیدا کرد، به آرامش، قدرت، نشاط و فلسفه‌ی زندگی می‌رسد، یعنی از پوچی و سردرگمی‌ها در می‌آید. جسمتان را قوی کنید تا روحی قوی داشته باشید در علم النفس ثابت شده که بدن، جدای از نفس نیست؛ بلکه شأنی از نفس است. نفس در بخش فوق عقلانی با الله و غیب ارتباط می‌گیرد و عاشق الله تبارک و تعالی است. در بخش عقلانی، با جبروت و عالم مجردات ارتباط برقرار می‌کند، قوانین و فرمول‌های عالم را می‌شناسد. در بخش وهمی نیز، احساس عشق، تنفر، افتخار و عزت می‌کند. در بخش خیالی، با درک صورت‌ها می‌تواند با عالم مثال ارتباط بگیرد. در بخش حسی با محسوسات عالم ارتباط‌گیری می‌کند. ارتباط‌های حسی، یک امر مادی نیستند بلکه مجردند. پس همه از مراتب نفس هستند، یعنی همه مربوط به یک «من» است. آن کس که حس می‌کند، همان است که خیال می‌کند. همان است که عاشق می‌شود. پس بدن، بخشی از نفس است، اما مرتبه‌ی نازله‌ی آن. اگر این بدن ضعیف یا قوی باشد، نفس هم متاثر از آن، ضعیف یا قوی خواهد بود، حتی اگر بخواهید خیال قوی، توهم قوی، تعقل قوی و فعالیت فوق عقلانی- انسانی داشته‌باشید، باید جسم قوی داشته‌باشید. جسم باید خیلی قوی باشد تا بتواند خواب‌های قشنگ ببیند. چون خواب بر بدن اثر می‌گذارد. وقتی بدن قوی شد این چهار بخش هم قوی می‌شود و این حکایت از ارتباط متقابل روح و جسم دارد. بنابراین، اگر کسی بخواهد احوالات خوش و روابط عاطفی قشنگی داشته‌باشد؛ حتی در روابط زمینی‌اش با دیگران موفق باشد؛ یا فعالیت عقلانی خوبی داشته‌باشد؛ یا حافظه‌ای قوی داشته باشد؛ یا بخواهد کار فوق عقلانی و عبادی انجام بدهد، باید جسمش را قوی کند. بنابراین، آنجایی که شما در مسایل روحی ضعیف هستید، اگر بخواهید ضعف‌تان را برطرف کنید و قدرتمند شوید، باید جسم را قوی کنید. کسی که اخلاق تند یا ترس دارد یا زود رنجی و حساسیت‌های بیجا دارد و از طرفی هم دوست ندارد این گونه باشد، معلوم است که در بخش جسم ضعیف است. تنها به سراغ روانشناس و روانپزشک رفتن کار غلطی است. اول باید سراغ بدن بروید. زیرا گاهی ممکن است فردی مشکل روحی و روانی نداشته باشد؛ بلکه کم خونی یا تیروئید یا مشکل کبدی یا صفراوی یا سودائی داشته باشد. اول باید بررسی کرد که مشکل از کجاست. شاید با خوردن چند میوه یا با عوض کردن عطر یا لباسش مشکل حل شود. اصلا لازم نیست هزینه اضافی برای درمان بپردازد. برای سلامتی بدن، اول باید چکاب بدن داشته باشید تا از وضعیت بدن اطلاع پیدا کنید که آیا صفرایی یا بلغمی یا سودایی هستید. اینها همه از آزمایش به دست می‌آید. در روح هم باید حواسمان باشد که بیهوده خودمان را زیر دست روانپزشک و روانشناس ندهیم. شما پیش بهترین متخصص، بهترین استاد هم بروید، وقتی چکاب جسمانی نکرده باشید، فایده‌ای ندارد. بنابراین، اگر به خودتان یا فرزند، یا دوست و همسرتان این حس‌ها دست داد، شدید هم باشد، اول باید جسم را بررسی کرد. اگر منشا جسمی نداشت، آن وقت به روح بپردازید. مشکلات جسمی می تواند مشکلات روانی درست کند. «انگور» میوه‌ای که اندوه را از بین می‌برد انگور یکی از مهمترین میوه‌هایی است که در درمان غم خیلی موثر است. دانشمندان ثابت کردند که انگور به خاطر ماده‌ای که در آن وجود دارد، هم نشاط‌آور است و خاصیت ضد اضطراب و غم دارد. امام صادق (علیه‌السلام) در فرمایشات مختلف‌شان در مورد خواص انگور چنین می‌فرمایند: «شَكا نَبىٌّ مِنَ الاَنبیاءِ اِلَى اللّه‏ عَزَّوَجَلَّ اَ لْغَمَّ فَاَمَرَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِاَكْلِ الْعِنَبِ؛= پیامبرى از پیامبران به درگاه خداوند عزوجل از غم و اندوه شكایت نمود. خداوند عزوجل او را به خوردن انگور، امر فرمود». «إِنَّ نُوحاً (ع) شَكَا إِلَى اللَّهِ الْغَمَّ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنْ كُلِ الْعِنَبَ فَإِنَّهُ یَذْهَبُ بِالْغَمِّ= حضرت نوح از اندوه خود به خداوند شکایت کرد، خداوند به او وحی کرد که انگور سیاه بخور که اندوه را از بین می‌برد». نوح بعد از آن ماجرای طوفان و کشته شدن خیلی از افراد خیلی غصه دار بود. به خدا شکایت کرد و خدا هم گفت انگور بخور، «قَالَ لَمَّا حَسَرَ الْمَاءُ عَنْ عِظَامِ الْمَوْتَى فَرَأَى ذَلِكَ نُوحٌ (ع) جَزِعَ جَزَعاً شَدِیداً وَ اغْتَمَّ لِذَلِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنْ كُلِ الْعِنَبَ الْأَسْوَدَ لِیَذْهَبَ غَمُّكَ= زمانی که استخوان های مردگان غرق شده پر و مملو از آب شد و آنگاه که نوح (علیه السلام) آن را نگریست، بسی ناراحت شد و جزع کرد. پس خداوند به او این گونه وحی کرد: انگور سیاه بخور تا غم و غصه‌ات را از بین ببرد». انگور سیاه نسبت به سایر انگورها خاصیت غم زدایی بیشتری دارد. حالا مزاج‌ها ممکن است مختلف باشد، اما انگور سیاه نیازهایی را در مغز و بدن تامین می‌کند که در آرامش، شاد بودن و نشاط شخص موثر است. ‌ حالا ممکن است کسی سوال کند که خوراک به روح چه ربطی دارد؟ مگر قرص‌های روان‌گردان در روح انسان توهم ایجاد نمی‌کند؟ پس خوراکی‌ها بر روح هم تاثیر دارند. مثلا کسی که با قرص‌های روانگردان متوهم شده، روی ساختمان ۳۰ طبقه ایستاده و فکر می‌کند که روی پله ایستاده و تا پایش را جلو می‌گذارد، سقوط می‌کند. این قرص چه چیز را تغییر می‌دهد؟ ذهن و روح انسان را عوض می‌کند. مواد دارای چنین تاثیرهایی بر روح هستند. تازه این مواد بیشترش از گیاهان است. ده‌ها نوع گیاه هست که همان خواص را دارند. مانند انواع تنباکوها، توتون‌ها. بنابراین، این یک چیز ثابت شده است که وقتی شما چیزی را می‌خورید، بر روان‌تان اثر می‌گذارد. پس به دو چیز در این مسئله دقت کنیم؛ یکی این که ما  یاد بگیریم که چه چیزهایی را بخوریم تا غم‌هایمان برطرف شود. دیگر این که ممکن است غمگین نباشیم، اما چه چیزی بخوریم تا نشاط بیشتری پیدا کنیم و چه چیزی نخوریم که مبادا غمگین شویم. این هم خیلی مهم است. چون خوردن بعضی از میوه‌ها در انسان افسردگی و بی‌تابی ایجاد می‌کند.   قا/14 اذان/ کعبه/ شهویه/درمان غم/تاثیرات متقابل روح و جسم/ شان های ۵ گانه

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7472
زمان انتشار: 24 سپتامبر 2017
| |
بهترین عمل برای دوری از شیطان «سجده» است

احیا(جایگاه سجده در سلوک انسانی)، جلسه دوم؛ 96/6/23

بهترین عمل برای دوری از شیطان «سجده» است

«سجده» قوی‌ترین و آشکارترین حالت عبادت و نشانه‌ی نهایت خضوع و تذلل است که شیطان به خاطر حسادت و تکبرش از سجده بر بنی آدم ابا کرد. پس با سجده های طولانی شیطان را مصیبت زده کنید تا از حمله های او در امان بمانید.

یکی از مسائل مهم در سجده که خیلی نعمت ها نصیب آدم می شود، همت و شجاعت طول دادن سجده است. سجده یعنی سرت را از روی پای خدا زود بلند نکن. باید عادت و تمرین کنیم که سجده هایمان را طولانی کنیم. حالا گاهی انسان در نماز جماعت است که باید تابع جماعت باشد. علتش هم این است که امام جماعت باید ضعیف ترین مردم را در نظر بگیرد. پس در نماز جماعت یا در مکان های عمومی نمی‌توان این عمل را بجا آورد. دلیل دیگرش هم این است که ممکن است گرفتار ریاکاری شوید. ولی در نمازهایی که تنها هستیم و فردی نماز می‌خوانیم، تمرین کنیم که سجده‌های طولانی داشته باشیم. تمرین‌هایی مثل حوصله داشتن، گفتن ذکرهای سجده، صلوات فرستادن یا دعاهایی که در سجده خوانده می شود. این عمل باعث می شود که فرد احساس سبکی، نورانیت و قدرت کند و نیز طمانینه و آرامش داشته باشد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در باب طولانی کردن سجده فرمودند: «أطِیلُوا السُّجودَ فما مِن عَمَلٍ أشَدَّ على إبلیسَ مِن أن یَرَى ابنَ آدَمَ ساجِدا لأنّهُ اُمِرَ بالسُّجودِ فَعَصى= سجده را طولانی کنید. چون هیچ عملی برای ابلیس سخت‌تر از این نیست که ببیند فرزند آدم سجده می‌کند. چرا كه به او فرمان سجده كردن داده شد، اما سرپیچى كرد». شیطان با سجده انسان احساس حقارت می کند  یکی از چیزهایی که باعث می شود شیطان به یاد آن تخلف، سقوط و حقارتش بیفتد، سجده بنی آدم است. شیطان بر سر ما خیلی بلا آورده و کسی نمی تواند بگوید من تا به حال فریب شیطان را نخورده ام. در زندگی ما شیطان صبح تا شب حمله‌های مختلف از جلو، عقب، راست و چپ به ما دارد. یکسره به ما ضربه می زند و انواع ناامیدی ها، ترس  آینده، خاطرات گذشته، کدورت ها، شکست ها و حتی گناهان را به رخ ما می‌کشد تا تحقیرمان کند. در حالی که گاهی با یاد گناه باید با خدا آشتی کنیم. اما شیطان از این حربه استفاده می‌کند و آن را به رخ انسان می‌کشد تا او را در نزد خودش بی آبرو و کوچک کند تا او شجاعت توبه را نداشته باشد و همیشه احساس بدبختی و بیچارگی کند. قرآن تذکر می‌دهد که شما ۴۰ سال گناه هم که داشته باشید، می‌توانید همه را به ثواب تبدیل کنید و این لطف خداست. پس هدف شیطان ضربه زدن به انسان است. تلاش می‌کند اضطراب، ترس، کدورت و کینه ایجاد کند، گذشته را تیره و تار می‌کند تا سرعت مان را به سوی خدا کم کند. شیطان می‌خواهد انسان از سعادت باز بماند تا به بهشت نرسد.  اینها خیانت و ظلم‌هائی است که شیطان به انسان می‌کند. به این خاطر است که قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[1]= در حقیقت‏ شیطان دشمن شماست‏ شما [نیز] او را دشمن گیرید». شما هم شیطان را دشمن بگیرید، یعنی شما هم ضربه بزنید، با عملکرد و افکارتان تحقیرش کنید و با او بجنگید. اما یکی از روش‌هائی که می‌توانیم از شیطان انتقام بگیریم و حیطه نفوذش را در وجودمان کم کنیم، این است که سجده هایمان را طولانی کنیم. این خیلی مهم است. چون سجده او را کاملا به هم می‌ریزد و ضعیفش می کند. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «إنّ العَبدَ إذا أطالَ السُّجودَ حیثُ لایَراهُ أحَدٌ قالَ الشیطانُ: وا وَیلاه! أطاعُوا و عَصَیتُ و سَجَدُوا و أبَیتُ= هرگاه بنده در جایى كه كسى او را نمى بیند سجده را طول دهد، شیطان گوید: واویلا! آنان فرمان بردند و من نافرمانى كردم و سجده كردند و من نكردم.» در این روایت حضرت قید می‌کند سجده طولانی در جائی که انسان تنها است، نه در جمع. یعنی آنجائی که هیچ کس شما را نمی‌بیند، حتی خانواده‌ات. در فضای کاملا ساکت و خلوت که لرزش دل برای ریاکاری و خودنمائی وجود ندارد، سجده طولانی داشته باشد. در این صورت شیطان که می‌بیند انسان سجده می‌کند، می‌گوید واویلا.  «واویلا» را کسی به کار می برد که مصیبتی بر او وارد بشود. شما با سجده های طولانی شیطان را مصیبت زده می‌کنید، او هم واویلا می‌گوید از این که می‌بیند همه اطاعت خدا را می‌کنند و غصه می‌خورد که چرا من ابا کردم. پس یکی از چیزهائی که شیطان را خیلی عصبانی و ناراحت می کند، حقارت رانده شدن شیطان است. شیطان یک شخص حقیقی است. ۶ هزار سال عبادت کرده و زحمت کشیده تا به مقام فرشته‌ها رسیده و تقربی برای خودش پیدا کرده است. حضرت علی علیه‌السلام در نهج البلاغه می‌فرماید معلوم نیست ۶ هزار سال دنیائی است یا آخرتی. حالا بعد از۶ هزار سال عبادت، گرفتار عجب و خودبینی شده و به جائی رسیده که وقتی خدا می‌گوید به آدم سجده کن! می‌گوید من به این که تازه از گرد راه رسیده، سجده نمی‌کنم. حسادت و تکبر این گونه آدم را بدبخت می‌کند. خدا هم در جواب شیطان می‌گوید: « قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِیمٌ[2]= فرمود پس از آن [مقام] بیرون شو كه تو رانده‏ شده اى». رجیم از ریشه رجم است. یعنی با حقارت و تحقیر بیرون برو. بعضی افراد مثل شیطان روحیه تکبر و حسادت دارند. تا تغییر مقام و منصب می دهند، احساس حقارت و توهین می‌کنند و از بس ناراحت می شوند، تا مرز خودکشی هم پیش می روند. تکبر و حسادت آفتی است که شما در هر مقام و منصبی باشید و هر چقدر هم زحمت کشیده باشید، هدر می‌رود. مثل خود شیطان که قرآن فرمود: «اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرینَ= تکبّر ورزید و او از کافران بود»، یعنی در این مدت ۶ هزار سال کافر بوده و کفر را به صورت درونی و نهفته با خود داشته و ظهور نمی داده. خدا هم کاری نداشت. این کفر هم ناشی از خودشیفتگی، خودخواهی و خودپسندی است. چرا خودشیفتگی کفر است؟ چرا خودپسندی منشا کفر است؟ کفر به چه معناست؟ کفر یعنی پوشاندن. آن هم پوشاندن خودپسندی که پرده بر حقیقت خودت و خدا انداختن است. یعنی هم خدا را از تو می‌پوشاند و هم خود حقیقی ات را از خودت می‌پوشاند. وقتی انسان خودشیفته شد، حقیقت باطنش که عین فقر و ذلت است را می‌پوشاند و فکر می‌کند برای خودش کسی است. دائماً شوهر یا زنش را اذیت می‌کند، تحقیر می‌کند. چون می‌خواهد یکسره دیده بشود. با زن سالاری یا مردسالاری یا فرزند سالاری می خواهد خودش را بزرگ کند. نتیجه آن می‌شود که این کارها اول خود حقیقی‌ات را می‌پوشاند و بعد خدا را از تو می‌پوشاند. چون تا وقتی خودت را می‌بینی، خدا را نمی‌بینی. بنابراین، چنین کسی زیر بار دستورات الهی هم نمی‌رود و همه چیز را انکار می‌کند، حتی خود خدا را. چنین انسانی بی حیا، جسور و گستاخ می شود و اینها همه از عواقب خودشیفتگی است.  شیطان هم به خاطر همین خودشیفتگی اش گستاخ شد. خدا گفت: سجده کن! گفت: من سجده نمی کنم. دلیلش این بود که «من باطل» و من توهمی اش را دیده بود، حالا در محض خدا می ایستد و می گوید: من سجده نمی کنم. «سجده طولانی» شرط ضمانت پیامبر برای بهشت است وقتی که به پیامبر گفتند بهشت را برایمان تضمین کن! فرمود: شرطش این است که با سجده های طولانی مرا برای این کار یاری کنید. «امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «إنّ قَوما أتَوا رسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله فقالوا: یا رسولَ اللِّه، اضمَن لَنا على رَبِّكَ الجَنَّةَ»= گروهى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و عرض كردند: اى رسول خدا! در برابر پروردگارت بهشت را براى ما ضمانت كن». حضرت در پاسخ فرمود: «على أن تُعِینُونِی بِطُولِ السُّجودِ= به شرط آن كه با سجده هاى طولانى مرا یارى دهید». تضمین بهشت در گرو سجده‌های طولانی است. این رمزی است که پیغمبر به آن اشاره کرده و چقدر لذت بخش است که خدا انسان را در این حالت ببیند. در روایت بعدی نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) یک پیشنهاد می‌دهد که مژده‌ای بزرگی است. حضرت می‌فرماید: «إذا أرَدتَ أن یَحشُرَكَ اللّه ُ مَعی فَأطِلِ السُّجودَ بینَ یَدَی اللّه ِ الواحِدِ القَهّارِ= اگر مى‌خواهى خداوند تو را با من محشور فرماید، در پیشگاه خداى واحد قهّار سجده طولانى كن». اگر دوست داری بعد از مرگ در زمانی که از قبر خارج می شوی، با رسول الله محشور شوی، سجده ات را طولانی کن. آیا نعمتی بالاتر از این هست که با پیامبر محشور شویم؟ لذت و مقامی بالاتر از این هست؟ پس اگر می خواهی با او محشور باشی، سجده ات را در مقابل خدای واحد قهار طول بده. شرطی که حضرت فرمودند: «سجده ات را در مقابل خدای واحد قهار طول بده»، یعنی انسان باید به معرفت درستی از وحدانیت، احدیت و قهاریت خدا برسد. چون آن چه باعث می شود انسان به سجده بیفتد، درک درستی از خداست. یعنی هر چقدر این معرفت الله بیشتر شود، عشق به سجده، تمایل به سجده، درونی و وجودی تر می شود. دیگر لازم نیست با تصور و زور گفتن خودمان را وادار به سجده کنیم، بلکه با تمام وجود، به سجده علاقه پیدا می‌کنیم. وقتی به معرفت برسید، حتی زمانی هم که سرپا هستید یا در ماشین نشسته اید، در سجده هستید. چون وجود چنین کسی ساجد شده است. روایت بعدی از امام صادق (علیه‌السلام) است. «كانَ علیُّ بنُ الحسینِ علیه السلام إذا سَجَدَ لَم یَرفَعْ رَأسَهُ حتّى یَرْفَضَّ عَرَقا= على بن الحسین علیه السلام هرگاه به سجده مى رفت سر بر نمى داشت چندان كه عرق از بدنش سرازیر مى شد». این رفتار امام برای ما یک ملاک است. این که چقدر سجده کنیم؟ هر چقدر زیاد باشد بهتر است. در هر جائی که هستی سجده کن. چون سجده کردن، یعنی شکر گزاری؛ یعنی تو باید برای هر چیزی سجده شکر بجا بیاوری. گاهی ممکن است در خانه تنها باشی. بهترین عمل این است که سجده کنی. آن هم سجده‌های عاشقانه و طولانی. اینها یعنی بغل کردن خدا. مثل این که انسان کسی را دوست دارد، مثل پدر و مادر، فرزند، همسر که وقتی تنها می‌شود او را بغلش می‌کند و می‌بوسد. سجده یعنی هوس انسانی که در اوج تنهائی، با ذلت و خضوع در پیشگاه الهی سر به خاک می‌گذارد. البته هر کسی چنین هوسی به سراغش نمی‌آید. خیلی از افراد از این نوع هوس‌ها دورند. اوج  در خلوت بودن‌شان این است که به دنبال هوس‌هایی مثل تلفن زدن، خوردن، بازی کردن، روزنامه خواندن، تلویزیون دیدن و.... هستند، اما انسانی که خودش را می‌شناسد، در تنهائی و خلوت به دنبال انس گرفتن با خداست که بهترین حالتش را در سجده می بیند. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: امام سجاد علیه‌السلام طوری بود که وقتی سجده می‌کرد دیگر سرش را بلند نمی‌کرد تا عرق از سراسر بدنش سرازیر می شد. از خود بپرسیم تا به حال چنین سجده هایی داشته ایم؟ چند بار برای خدا چنین وقت هائی را گذاشته ایم؟ قا/ش6 فروع دین/نماز/سجده [1] . سوره فاطر/آیه 6. [2] . سوره ص /آیه 77.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7467
زمان انتشار: 22 سپتامبر 2017
| |
چرا به عبادت نیاز داریم؟

احیا(جایگاه سجده در سلوک انسانی)؛ جلسه اول؛ 96/06/23

چرا به عبادت نیاز داریم؟

عبادت خوراک و نردبان انسان در حرکت انسانی خود است. چون غایت انسان قدرت و تشبه به خداوند و رسیدن به مثل اعلی است. پس‌ انسان نیاز به عبادت دارد.

کسی که دیدنش انسان را به یاد خداوند می اندازد، خوراک و قدرتش را از عبادت به دست آورده است. یعنی سجاده،‌ مسجد، محراب، زیارتگاه و همه ی اعمال عبادی، باشگاه او هستند که منجر به قوی شدن او می شود. ضعف هایی که ما در بخش های «جمادی، گیاهی، حیوانی یا در شئون عقلانی» داریم و دچار اشتباهات فاحش می‌شویم، به خاطر این است که ضعف خوراک در بخش انسانی داریم. هر چقدر بخش انسانی ما قوی‌تر شود، عصمت انسان بیشتر می‌شود و دارای مصونیت بیشتر و در امان تر می‌ماند. در این راستا، امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «فَضیلَةُ السّادَةِ حُسْنُ الْعِبادَةِ= برتری سروران، به نیکو عبادت کردن است».  «السّادَةِ» یعنی سادات، یعنی بزرگان دین و اولیای الهی، انبیا، صدیقین، شهدا، صالحین که برتری شان به سایر انسان ها به خاطر کیفیت عبادت شان بوده است. خلوت ها، ذکرها، تمرکزهایی که همراه با معرفت و شناخت بوده است. عبادت برای ما به عنوان غذای حقیقی و مثل اکسیژن می ماند. همان طور که در زندگی مادی مان اگر هوا و اکسیژن نداشته باشیم، زنده نمی مانیم. عبادت هم هوا و غذای بخش انسانی ماست که بدون آن سقط می شویم. خطاب قرآن در مسئله عبادت به مومن، یعنی کسی است که حیات انسانی دارد. قرآن کریم می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[1]= اى کسانى که ایمان آورده اید، رکوع و سجده کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خیر انجام دهید، باشد که نیکبخت شوید».  چه کسی ایمان می آورد؟ کسی که بتواند سه معشوق را بر سایر معشوق های زندگی اش در اولویت قرار بدهد. انسان به طور طبیعی معشوق های جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی دارد و اشکالی هم ندارد. اما آنچه مهم است این است که معشوق های انسانی یعنی «الله، اهل بیت و جهاد» بر سایر معشوق ها اولویت داشته باشد و این علامت باطن انسانی است. مثلا یک کرم ابریشم که برای تبدیل شدن به پروانه باید مراحلی را طی کند. انسان هم زمانی از کرم حیوان بودن در می آید که «الله، اهل بیت و جهاد» را در راس همه معشوق هایش قرار بگیرد. به محض این که این اتفاق در قلب کسی افتاد، انسان یک دفعه پروانه می شود. پر می زند و اوج می گیرد و باطن انسانی پیدا می کند. در این صورت انسان مورد خطاب قرآن قرار می گیرد. خطاب هایی که در این آیه شده، خیلی تکان دهنده و مهم است. اگر انسان حواسش باشد که مورد مخاطب قرآن است و وحی به خود او نازل می شود، آن موقع است که قرآن  به گونه ای دیگر در جان او اثر می گذارد. قرآن شراب او می شود و همه غم و غصه هایش را فراموش می کند. پس باید خودش را لایق این آیات بداند. یعنی بفهمد که این کلمات برای او نازل شده است. «سجده» اوج عبادت و بندگی بنی آدم و راه تقرب به خداست سجده از مهمترین بخشهای نماز بوده و به عنوان یکی از ارکان نماز محسوب می شود و نشانه ی اوج بندگی انسان و از بهترین راه های تقرب به خدا است. امام صادق علیه السلام می فرماید: «السُّجُودُ مُنْتَهَى الْعِبَادَةِ مِنْ بَنِی آدَمَ=سجده آن اوج عبادت بنی آدم است»، یعنی بهترین حالت عبادت که انسان می تواند با آن پرواز کند، سجده است. با این که هر کدام از ارکان نماز خواص خاص خود را دارند ولی قویترین وسیله برای حرکت در عبادت سجده است که انسان همه وجودش را پای خدا می ریزد. همه طبیعتش را به خاک می کشاند تا فطرتش اوج بگیرد و بالا بیاید. در سجده انسان سرش روی پای خداست. قشنگ تر از این حالت  هم وجود ندارد. اگر به این مسئله توجه کنید آن وقت سجاده هایتان به شما لذت می دهد. دیگر دوست ندارید به راحتی سر از سجاده بردارید.  این که حضرت فرمود سجده اوج عبادت است، به این دلیل است که شان گیاهی و حیوانی ما به تزلزل و خواری کشیده می شود. در مقابل این عمل ما، خداوند تبارک و تعالی به انسان اوج می دهد. اکثر آدم ها وقتی عبادت می کنند، مثل بچه ای هستند که پشت یک ماشین خیلی شیک، پر قدرت و پر سرعت می نشیند و ادای رانندگی در می آورد. درحالی که انسان در عبادت باید دست از بچگی و افکار کودکانه اش بردارد، باید با رکوع و سجاده انس بگیرد. چون رکوع بسیار قدرتمند است و قرب می آورد و بسیاری از موانع را از سر راه انسان بر می دارد. آتش ها، گناهان، گذشته های بد و صدمه هایی که انسان خورده، همه با رکوع و سجده برطرف می شود. به همین دلیل است که اولیای خدا دستور داده اند که خداوند در هر روز حد اقل یک سجده ی طولانی از بنده اش می خواهد. سجده بهترین راه نزدیکی به خداست امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: «لایُقَرِّبُ مِنَ اللّه ِ سُبحانَهُ اِلاّ كَثرَةُ السُّجُودِ وَ الرُّكُوعِ= چیزی ما را نزدیک نمی کند به خدای سبحان، مگر کثرت سجده و رکوع». یعنی هر چقدر سجده انسان بیشتر می شود، قرب انسان هم بیشتر می شود. این قرب، یک قرب الهی، انسانی و شباهتی است. یعنی حقیقت تو شباهت بیشتر به حق تعالی پیدا می کند. مثل شاگردی که هر چقدر به استادش نزدیک تر می شود، به خدا شبیه تر هم می شود. پس کسی به خدا نزدیک تر است که سجده بیشتری دارد. کثرت سجده به چه معناست که حضرت می فرماید. سجده بهترین حالت در بین عبادات و نزدیکی انسان به خداوند است؟ بعضی ها وقتی می خواهند با خدا حرفی بزنند یا دعایی بکنند، یا ذکری بگویند، ترجیح می دهند در سجده باشند. علت اینکه بعضی از اساتید، بزرگان و اولیای الهی برای سیر و سلوک، به شاگردانشان دستور می دادند که مثلا این ذکر را در سجده بگو، این است که آن ذکر که در سجده می گویی، با زمانی که در حالت عادی و غیر سجده می گویی، خیلی متفاوت است. سجده هم یک فضیلت است و هم یک سعادت.  آنهائی که لیاقت سجده بجا آوردن را دارند، خدا نعمت عظیمی نصیب شان کرده است. هر چه از دنیا و آخرت می خواهی درسجده بخواه هر چیز دنیائی و آخرتی که خواستی، قبل از این که به فکرت برسد و کاری انجام بدهی، اول دعا کن. فراموش نکن که اگر خداوند اراده کند، با توانی هم که داری، باز هم نمی توانی ساده ترین کارهای دنیایی را انجام بدهی. حتی در حد یک پلک زدن، آب خوردن، نفس کشیدن، لمس کردن و ... در داستان حضرت موسی علیه السلام که عظمت و مقام ایشان کم نظیر است. چون کلیم الله است. در بین انبیا بیشترین آیات قرآن به این شخص اختصاص داده شده. شخصی که به قدری لطافت، ظرافت و تزلزل در درگاه خدا دارد و به قدری بی «من» بوده که خدا او را برای کلام خودش انتخاب می کند. مستقیم با او حرف می زند. این آدم با این عظمتش در مورد ساده ترین اموراتش دعا می کرد. «  بعد از فرار از دست فرعون، وقتی تنها می شود و گرسنگی بر او غلبه می کند، دست به دعا برمی دارد و می گوید:  رَ‌بِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ‌ فَقِیرٌ[2]= «پروردگارا! هر خیر و نیکى بر من بفرستى، به آن نیازمندم». کسی می تواند به مقام کلیم اللهی برسد که همیشه فقرش یادش باشد. یعنی به محض اینکه گفتی: من باهوشم پس می توانم؛ من پولدارم، من مدیرم، من خوشگلم،پس همه کاری می توانم انجام بدهم؛ من صدایم این جوری است؛ من قیافه ام این جوری است؛ من شهرت دارم، قدرت دارم، محبوبیت دارم، توان دارم، همین که «من» گفتی، از خدا دور می شوی. پس به فرمایش امام صادق علیه السلام برای ابتدائی ترین نیازهایتان دعا کنید و همه چیز را از خدا بخواهید. دعا خیلی مهم است. چون انسان را می سازد. چه برای دنیا و چه برای آخرت. علت اینکه انسان را می سازد، این است که فقر و حقیقت تو را به خودت نشان می دهد. یعنی فقر مطلق در مقابل غنای مطلق. کسی بیشتر ثروتمند می شود که فقر بیشتری نزد خدا ببرد، اما وقتی با حالت پر و بی نیازی رفتی، چیزی نمی دهند. این فقر و غنایی که گفتیم، فرق نمی کند که در کدام یک از شان های «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی» انسان باشد. « قُلْ مَا یَعْبَوُ بِكُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ = بگو اگر دعای شما نبود، خدا هم توجهی به شما نمی کرد». پس اگر می خواهی خدا توجهی به تو کند، برو بگو من فقیرم و چیزی ندارم. اینها را هم تو به من دادی. بگو من وجودم عاریتی است. هیچ چیزی از خود ندارم. ما همه شیران ولی شیر علم                                              حمله شان از باد باشد دم به دم ما مثل شیر روی پرچم هستیم. لحظه به لحظه همان طور که باد می خورد، شیر تکان می خورد، ما هر تکان خوردن مان از خداست. دائما این نفخه الهی در ما دمیده می شود تا ما زنده باشیم و حرکتی کنیم. بنابراین، احمقانه ترین کار در دنیا، خودپسندی و خودشیفتگی و دیدن خود است.  این صفت، دروغ بسیار بزرگی است. هیچ کس نمی تواند ادعا کند که از خود چیزی دارد. در روایت داریم تاریک ترین حالت انسان، زمانی است که گول می خورد و سراب را آب می بیند. ما وجودمان یک وجود ظلی و سایه ای است. می گوییم: من دکترم، من استادم، من مهندسم، من باهوشم، من خوشگلم. درحالی که  اینها همه دروغ هایی بیش نیستند. حمله‌شان پیداست و ناپیداست باد                                            آنک ناپیداست هرگز گم مباد حمله ما مشخص است. اما آن بادی که دمیده می شود و موجب حرکت ما می شود ناپیداست. این که می گوئیم: «من زنده ام، قدم بر می دارم، راه می روم»، انسان باید توجه کند که همه وجود و حرکتش را لحظه به لحظه از خدا دریافت می کند. اگر به این درک رسیدیم، آن وقت  شاد و آرام می شویم. دیگر نه حسادتی، نه منیتی و نه ناراحتی سراغ ما نمی آید. همه حسادت ها، بداخلاقی ها، بدبینی ها، بددهنی ها، غیبت کردن ها، کینه ها، دل چرکینی ها برای این است که ما «من» را می بینیم. وقتی می بینم آن وقت خوار و پست و بدبخت می شویم. این «من» خیالی، انسان را از لذت دنیا و آخرت و از قرب به خدا و اهل بیت دور می کند و ما را از هدف خلقت باز می دارد. دعا کردن در رکوع بهتر است یا سجده؟ امام صادق علیه السلام در پاسخ سوال «سعید بن یسار» که پرسید:‌ « أدعُ و أنا راكِعٌ أو ساجِدٌ= در حال ركوع دعا كنم یا در سجود؟» حضرت فرمودند: «نَعَم اُدْعُ و أنتَ ساجِدٌ فإنَّ أقرَبَ ما یَكونُ العَبدُ إلى اللّه ِو هُو ساجِدٌ اُدْعُ اللّه َ عزّ و جلّ لِدُنیاكَ و آخِرَتِكَ= آری! دعا کن در حالی که در سجده هستی. زیرا نزدیكترین حالت بنده به خداوند، زمانى است كه در سجده است. [در آن حال] براى دنیا و آخرتت به درگاه خداوند عزّ و جلّ دعا كن». حضرت هر دو حالت را تائید می کند، ولی توصیه اش به سجده است. عبادت/ نماز/ سجده/     [1] . سوره حج/آیه 77. [2] . سوره قصص/آیه 24.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed