www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه پرسش: 9248
6 ژوئن 2018
|
پرسش شماره 110
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ،

شناسه مطلب: 9026
زمان انتشار: 25 آوریل 2018
| |
راهکارهای دفع فشار قبر

منازل الاخره جلسه 27؛ 89/06/14

راهکارهای دفع فشار قبر

در جلسات قبل، برای دفع فشار قبر عواملی را ذکر کردیم که عبارتند از:

1) انس با حق تعالی 

2) انس با اهل بیت علیهم السلام

3) انس با نماز

4) کارهایی که بازماندگان میت برایش انجام می دهند، مثل خواندن نماز لیلة الدفن، دعا و خیرات و ...

5) خوش اخلاقی

6) انس با قرآن

7) صلوات

8) حج

9) وفات بین ظهر پنج­شنبه تا ظهر جمعه

10) گذاشتن جریدتین (دو قطعه چوب خیس) همراه میت در قبر

11) آب ریختن روی قبر

12) صدقه

13) ساختن مسجد و کوشیدن در ساختن و حفظ مسجد

14) خواندن نماز شب و 70 مرتبه استغفار در قنوت نماز وتر

اثر بعضی از آیات قرآن در دفع فشار قبر یکی از عوامل دفع فشار قبر، انس با قرآن بود. روایات زیادی در این رابطه وجود دارد، از جمله خواندن سوره های زخرف، تکاثر، احقاف، نساء می باشد. امام باقر(علیه السلام) فرمود:« هر کس سوره زخرف را بخواند، خداوند او را در قبرش از خزندگان و فشار قبر حفظ می کند». یعنی همان مار و عقرب هایی که در آن عالم هستند و متناسب با شرائط آن عالم هستند. در این مورد توضیحی بدهم: تصور کنید در رحم مادر، یک حیوانی یا جانوری بخواهد جنین را اذیت کند. چقدر می تواند بزرگ باشد. یعنی به میزان فضای آنجا می تواند بزرگ باشد. در دنیا  می بینید که حیواناتی، صدها برابر انسان وجود دارند. مثلاً یک وال یا نهنگ را ببینید؛ خیلی بزرگتر از انسان است. فکر کنید این به جان آدم بیفتد؛ یا مارهای بسیار بزرگی که بیش از ده متر طول دارند؛ مارهایی که یک شیر  یا گاو را به راحتی می بلعند. یا در بعضی از روایات داریم در آخرت عقرب هایی هستند که به اندازه شتر هستند. خیلی تعجب­ انگیز نیست که یک حیوان به اندازه شتر باشد. ما خیلی بزرگتر از شتر هم داریم. چون آن عالم هر چقدر بزرگتر باشد، نسبت به این عالم کمالات، دردها، عذابها، لذتها، سرورها و بهجت هایش هم حسابی ­تر است. تنگی ها و تاریکی های رحم کجا و سختی های دنیا کجا؛ خوشی های رحم کجا، خوشی های دنیا کجا؛ اینها  خیلی با هم فرق می کنند. کمالات و عذاب ها و کلاً همه چیز در آخرت و در قبر متفاوت است. وقتی حضرت می گوید خداوند از خزندگان آنجا انسان را نجات بدهد. برای این است که خزندگان آنجا چیزهایی هستند که نگاه کردن به آنها انسان را تا مرز مرگ می برد. ولی چون در آنجا مرگی وجود ندارد، مردنی هم در کار نیست؛ بنابراین وحشت روی انسان می افتد؛ قیافه آن خزنده­ ها و قیافه آن حیوانات می تواند بسیار وحشتناک باشد. شما دایناسورهایی که چند میلیون سال پیش مردند؛ اگر به اسکلت و فسیل آنها که به جا مانده نگاه کنید، خیلی ها را انسان نمی تواند در چشمشان نگاه بکند. حالا اگر مار و عقربی در قبر باشد، آن هم به خاطر عذاب و ترساندن و شکنجه انسان باشد، چقدر خطرناک است. اینکه می گوید سوره زخرف انسان را نجات می دهد از خزندگان قبر و از فشار قبر این نعمت بسیار بزرگی است که خداوند نصیب انسان  می کند که در دنیا با این سوره ­ها انس بگیرد. سوره نساء) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:« هر کس در هر روز جمعه سوره نساء را بخواند، از فشار قبر ایمن شود». راهکارها را خودشان چقدر زیبا به ما دادند. سوره تکاثر) نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)فرمود:« هر کس سوره تکاثر را در وقت خواب بخواند، از عذاب قبر نگاه داشته می شود». مگر سوره تکاثر چقدر است؟ فکر کنم خواندنش بیشتر از یک دقیقه طول نکشد. ولی توجه به معنی­ اش داشته باشید؛ باید در قلب انسان برود. سوره ن) امام صادق(علیه السلام) فرمود:« هر کس سوره(ن) را در نماز واجب یا مستحب بخواند خداوند او را از فشار قبر نگاه می دارد». پس ببینید چقدر انس با قرآن مؤثر است در دفع فشار قبر. سوره احقاف) همچنین حضرت فرمود:« هر کس شب یا روز جمعه سوره احقاف را بخواند، در دنیا به او ترسی نرسد و از فزع و ترس روز قیامت ایمن باشد». چون موضوع سوره احقاف، مسأله آخرت است. ساختن، حفاظت مسجد و اهل مسجد بودن و دفع فشار قبر رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌واله) فرمودند: شبی که مرا به معراج بردند، بالای درب ششم بهشت دیدم که نوشته بود:«لا إله إلا الله؛ محمد رسول الله؛ علی ولی الله» و در ادامه نوشته بود که هر کس می خواهد قبرش وسیع گردد،  مسجد بسازد و هر کس می خواهد جانوران او را در دل خاک نخورند، در مسجد ساکن شود؛ یعنی حضور مرتب و فراوان در مسجد داشته باشد، اهل مسجد باشد. هر کس می خواهد بدنش تازه باشد و نپوسد، پس مساجد را تمیز بکند. چه نسبتی هست بین بدن و مسجد که می گوید شما مسجد را تمیز نگه دارید و به فکر نظافت مسجد باشید، یعنی اهل نظافت و تمیز کردن مسجد باشید. چه عبادتهای زیبایی هست که رسم خوبی الان چند سالی در کشور ما وجود دارد، غبارروبی از مسجد سالی یکی دو بار این کار را انجام می دهند و خیلی فرصت خوبی است تا انسان سرمایه­گذاری کند برای این نوع فضاها، عبادتگاه ها و غبارروبی کند. هر جای مقدسی اثر دارد؛ فرق نمی کند مسجد باشد یا حرم. هر کس می خواهد جایگاه خود را در بهشت ببیند، یعنی قبل از مردنش، پس فرش مساجد را تهیه بکند. اهمیت نماز شب در دفع فشار قبر نماز هم باعث از بین رفتن فشار قبر می شود. نماز را چه دیگران برای انسان هدیه کنند، چه خود انسان اهل نماز باشد؛ به خصوص نمازهای نوافل و مستحبی دفع فشار و عذاب قبر می کند. اگر هم انسان عذابی نداشته باشد، نمازهایش درجات او را بالا می برد. در بین نمازها نماز شب اهمیت ویژه ­ای دارد. چون یک عشق و حال ویژه ­ای دارد. دلیلی است بر محبت ویژه انسان به خداوند تبارک و تعالی، یعنی نشان می دهد که این شخص صادق است که شب با محبوبش دوست دارد بیدار باشد و خوابش نمی برد. استدلال خدا هم این است که هر کس دوست دارد شب با محبوبش باشد؛ نماز شب بخواند. بنابراین اگر من محبوب شما هستم، شما حتماً باید شب را بتوانید با من بگذرانید. کسی که شب حوصله خدا را ندارد، معلوم است که خدا محبوبش به معنای واقعی نیست و اگر خدا محبوب یک نفر باشد و شب به عشق خدا به عبادت بپردازد این دیگر چه عذاب و چه فشاری می خواهد داشته باشد؛ چنین کسی که رفیق خداست. امام رضا(علیه السلام) فرمود: بر شما باد به نماز شب، هیچ بنده ­ای نیست که برخیزد در آخر شب و به جا آورد هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت وتر» و پاداش الهی دریافت نکند. می دانید که نماز شب یازده رکعت است؛ چهارتا دو رکعتش به نیت نماز شب است و یک دو رکعت به نیت نماز شفع است، «شفع» یعنی جفت، و یک رکعت هم وتر است، «وتر» یعنی فرد. بعد حضرت فرمود: و مستحب است در قنوت وتر 70 مرتبه استغفار کند. قنوت با دست چپ است؛ چون دست راست را معمولاً تسبیح می گیرند که بتوانند آن ذکرها را بگویند. فرمود: هر کس این کار را بکند، از عذاب قبر و از عذاب جهنم پناه داده شود و عمرش طولانی شود و معیشتش توسعه یابد.  خدا رحمت کند مرحوم قاضی را؛ به مرحوم علامه طباطبایی فرمود: پسرم دنیا می خواهی نماز شب، آخرت هم می خواهی نماز شب، هر چه می خواهی در نماز شب به تو داده می شود. نماز دیگری هست از مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی در کتاب «المراقبات» نقل شده ایشان می فرماید: هر کس دو رکعت نماز در روز چهارشنبه بخواند در هر رکعت بعد از حمد یک مرتبه سوره زلزال و سه مرتبه سوره توحید را بخواند رکعت دوم هم همینطور، خداوند از او تاریکی قبر را تا روز قیامت برمی دارد.   فشار قبر/ عوامل دفع فشار قبر

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9009
زمان انتشار: 21 آوریل 2018
| |
احکام وقت نماز

سخنرانی استاد نیکنام، 97/01/30

احکام وقت نماز

از منبع جود، گوهری پاک آمد               خورشید دوعالم به سوی خاک آمد

این نغمه ی خوش ز اوج افلاک آمد         «لو لاک لما خلقت الافلاک» آمد

عید سعید بعثت خاتم النبیین و ولادت با سعادت آقا امام حسین علیه السلام امام سجاد علیه السلام و حضرت ابالفضل العباس علیه السلام را تبریک و تهنیت عرض می کنم.

ممکن است کسی بگوید غفلت کردم و یک دفعه متوجه شدم که نه نماز ظهر را خواندم و نه نماز عصر را. دو دقیقه مانده آفتاب غروب کند؛ حالا تکلیفم چیست؟ تکلیفم این است که اول نماز عصر را بخوانم. نماز ظهر قضا شد. باید نماز عصر را ادا بکنم. بعد نماز ظهر را قضا بخوانم. چون می دانید موقعی که ظهر شرعی شد، به اندازه چهار رکعت نماز خواندن وقت ویژه نماز ظهر است. به اندازه چهار رکعت مانده تا آفتاب غروب کند، وقت ویژه نماز عصر است. نه نماز عصر را می شود در وقت ویژه ظهر خواند و نه نماز ظهر را در وقت ویژه نماز عصر می شود خواند. آن وقت حد فاصل بین وقت ویژه نماز ظهر و وقت ویژه نماز عصر، وقت مشترک نماز ظهر و عصر است. در نماز مغرب و عشا هم همینطور است. اگر از نیمه شب دو دقیقه مانده و خدای ناخواسته نماز مغرب و عشا را نخوانده ام؛ اول باید عشا را ادا بخوانم و بعد مغرب را قضا به جا بیاوریم. چرا اینطوری می شود؟ برای این است که هر کاری را به نماز ترجیح می دهم و هر کاری را جلو می اندازم. می گویم حالا تا نماز بخوانم وقت است. این خوب نیست. علی بن موسی الرضا فرمودند: افضل الاعمال الصلاه لوقتها= برترین اعمال، نماز خواندن در وقت خودش است. اول الوقت رضوان الله، و آخرالوقت غفران الله. نمازی که آخر وقت خوانده می شود، با بخشایش خدا پذیرفته می شود. اما نماز اول وقت، رضوان و خشنودی الهی را موجب می شود. علامه طباطبائی فرمودند یکی از جلوه های یاد خدا، نماز خواندن با خشوع و حضور قلب، در اول وقت و با حواس جمع است. نکند حواسم همه جا هست بجز خدا! آن نماز نیست که به هرچه فکر می کنم جز این که به نماز فکر کنم. به همه چیز اهمیت قائلم جز نماز. مثلاً مسائل نماز را ما چقدر می دانیم. مکان نمازگزار، لباس نمازگزار، قرائت نمازگزار، آشنایی نمازگزار به مسائل نماز این که فرمودند: «ان قبلت قبل ما سواها=اگر نماز قبول شود، هر چیز دیگر هم قبول می شود؛ اگر در روز قیامت نماز کسی پذیرفته شد، یعنی اعمال دیگرش را هم نگاه می کنند، اگر پذیرفته نشد، هر چه هم عمل خوب هم داشته باشد، ورود به بهشت و رضوان الهی نمی کند. پس به نماز خیلی اهمیت بدهید. بعثت پیامبر گرامی را داشتیم. آن همه مناسبت در این روزها اینقدر زیادند و نزدیک همند که حق هیچ کدام را آن طور که شاید و باید در طرح و بحث و گفتگو ادا نمی شود.  آقای جواهر لعل نهرو نخست وزیر فقید هند، سالها در زندان استعمارگر بود. دختر کوچکی در خانه داشت و برای این که فراق پدر دختر را اذیتش نکند؛ هر روز یک قصه برای این دخترش می نوشت و می فرستاد. دخترش هم «ایندیرا» نام داشت که به نخست وزیری هند هم رسید. «ایندیرا گاندی». آن وقت ایندیرا هم زرنگی کرد نامه هایی که از پدرش می آمد، همه را جمع کرد. پدرش آمد موقعی که این نامه ها را دید، گفت چه خوب است که این ها را منتشر کنیم. منتشر کردند کتابی شده به نام نگاهی به تاریخ جهان. به خاطر این که پدرش داستان واقعی تاریخ را برای دخترش می گفت و قصه پردازی نمی کرد رویا و خواب نبوده، بلکه واقعیات تاریخ را به صورت قصه به دخترش می گفت، این دختر می گوید؛ یک روز نامه پدرم را باز کردم دیدم پدرم نوشته ایندیرای عزیز! دخترم یکی از شگفتی های بزرگ عالم موفقیت پیامبر خاتم است. بعد می گوید پیامبر خاتم در یک جامعه ای مبعوث به رسالت شد که زشتی از در و دیوار می بارید؛ ظلم و ستم و آدم کشی و حق کشی، رذالت و پستی و دختر زنده به گور کردن و بت پرستی، انواع و اقسام رذالت ها، جنگ، آتش زدن اموال یکدیگر، هتک نوامیس همدیگر، پیغمبر در چنین جامعه ای مبعوث به رسالت شد. بعد توانست از یک جامعه متعفن و آلوده و تیره و تار یک، یک مدینه فاضله بسازد. بعد می گوید دخترم! می دانی چی باعث شد پیامبر در این امر موفق بشود؟ لبهای خندان و متبسم بودن پیامبر. چهره گشاده ی او و آغوش باز داشتن او. اخلاق خوش او و به خصوص لبخند لبان او مردم را به جانب اسلام جلب کرد. ببینید جواهر لعل نهرو مسلمان که نبوده و اصلا موحد نبوده به حسب ظاهر، اما آدم محققی بوده و حتماً روی قرآن مطالعه کرده و حتما این آیه قرآن را دیده که «لو کنت فظا غلیظ القلب انفضوا من حولک= اگر تو متبسم نبوده و اخلاق خوش نمی داشتی و رئوف و عطوف نبودی و اظهار عشق و مهر و محبت نسبت به بندگان خدا نمی کردی، کی گرد محور اسلام جمع می شد؟ این اخلاق خوش تو مردم را جمع کرد. پیغمبر موقعی که مبعوث به رسالت شدند و این بار سنگین را به دوش گرفتند؛ نگفتند خدایا! یک امت جدیدی بیافرین و یک مخلوقات جدیدی که صفر کیلومتر باشند تا من با اینها کار بکنم. نه؛ با همین افراد جامعه کار می کرد؛ این طور نبود که پیامبر یک آیه الکرسی بخوانند و یک دعایی بخوانند و فوت کنند و از آن ابوذر و مقداد در بیاید و سلمان در بیاید و ... نه. آمد در وسط گود و گفت اینطور زندگی کنید؛ این طور حرف بزنید؛ این طور همسرداری کنید؛ این طور فرزنداری کنید؛ این طور بخرید؛ این طور بفروشید؛ این طور عبادت کنید؛ این طور حکومت داری کنید. در مورد نماز گفتند «صلوا کما رأیتمونی اصلی=همان طور که می بینید من نماز می خوانم نماز بخوانید». این طور نبود که پیامبر بایستند کنار و فرمان بدهند که شما عمل بکنید. نه؛ خودشان اسوه و الگو بودند. قرآن می گوید: لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه= به راستس که در رسول خدا برای شما اسوه نمونه نیکویی هست». ببینید این مربی که کنار زمین می ایستد و سوت می زند که ورزشکارها بدوید؛ ورزشکارها هیچ کاره ای نمی شوند؛ موقعی اینها رشد می کنند که خود مربی هم دنبال شان بدود. عملا دویدن را یادشان می دهد؛ با حرف زدن نمی شود. جواهر لعل نهرو دیده بود این آیه را که می فرماید: لو کنت فضا غلیظ القلب لانفضوا من حولک». پیامبر اگر تو لبان متبسم نداشتی؛ آغوش باز نداشتی؛ مهر و محبت نداشتی؛ عشق نمی ورزیدی به بندگان خدا؛ کسی گرد محور اسلام جمع نمی شد.  اگر تو سعه صدر نمی داشتی؛ کارت پیش نمی رفت. در سوره انشراح داریم: «الم نشرح لک صدرک؟=ای پیغمبر! آیا ما به تو سینه فراخ ندادیم؟» یک باری را به دوش گرفته بودی که چیز نمانده بود، کمرت بشکند. اما چی تو را بلند آوازه کرد؟ «و رفعنا لک ذکرک»، اخلاق خوش تو این کار را کرد. تبسم درلبان پیغمبر. گفت: تبسم کن تبسم کن تبسم/ تبسم می کند گل را تجسم. هیچ چیز این گشاده رویی پیامبر را از او نمی گرفت. سعه صدر و دریادلی او، خستگی ناپذیری او. پیامبر گرامی رفتند به طائف برای دعوت مردم به جانب اسلام. برگشتند یاران پرسیدند که سفر چطور بود؟ گفتند: خیلی با برکت بود. گفتند همه ایمان آوردند. فرمود:‌نه یک نفر هم ایمان نیاورد. گفتند: چطور با برکت بود؟ گفت: من رفتم دیدم مردم شهر آمدند دم دروازه شهر. گفتم حتماً از من می خواهند استقبال کنند. استقبال هم کردند؛ ولی با چوب و سنگ و آب دهان و بر سر من ریختند و من را کتک زدند و زخمی کردند و من خون آلوده شده بودم. تکیه به دیواری دادم تا یک نفسی تازه کنم و به شهر برگردم. یک دفعه دیدم در آن خانه ای که من به دیوارش تکیه داده بودم باز شد صاحب خانه یک نگاهی به من کرد و در را کوبید به هم و رفت. گفتند یا رسول الله ما نفهمیدیم برکت این سفر در کجا بود؟ گفتند در همین جا. آن طرف موقعی که در را باز کرد و سرش را بیرون کرد و من را دید؛ من در عمق دیدگانش یک رقت قلبی یک دلسوزی نسبت به خودم احساس کردم؛ این رقت قلب در آینده برای اسلام کار می کند. ببینید چقدر انسان باید همت داشته باشد و خستگی ناپذیر باشد که از کوره در نرود. این نشانه همان «الم نشرح لک صدرک» است.  چقدر اخلاق خوش داشت حضرت. طبعاً معصومین همین اخلاق را از ما هم انتظار دارند. در کلام شان هم گفتند: «کونوا لنا زینا= برای ما زینت باشید». زینت ما باشید یعنی مثل ما باشید. خود ما هم اصرار می کنیم که مثل شما باشیم. در زیارت عاشورا می خوانیم: اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد. این یعنی چی؟ یعنی خاندان پیامبر چطوری زندگی می کردند؟ در خانه چطوری بودند؟ در بیرون چطور بودند؟ با مردم چطور بودند؟ در مسجد چطور بودند؟ من هم بایداین طوری بشوم. حیات و ممات من حیات و ممات معصومین علیهم السلام باشد. اگر این طور شد، چطور پیامبر جذب کرد؟ اگر ما هم خلق پیغمبر را داشته باشیم، همانطور که قرآن انتظار دارد لقد کان فی رسول الله اسوه حس؛ اگر پیغمبر الگوی ما باشد و در زندگی او را نصب العین خودمان قرار دهیم؛ دلهای دیگران را جذب می کنیم. یک عالم بزرگواری هستند در ایالت ویرجینیای آمریکا که ایرانی هستند. به نام آقای «مصباح زاده» یک مرکز فرهنگی اهل بیت دارند خیلی نورانی. من توفیق داشتم و رفتم ایشان را در محل فرهنگی شان دیدار کردم؛ با هم صحبت می کردیم. ایشان فرمودند روز های سه شنبه من با همین لباس روحانی می روم بیمارستان های شهر و به بیماران سر می زنم و از آنان عیادت می کنم و برای بیمارها عیدی می برم، گفتند یک روزی رفتم در یک بیمارستانی کنار تخت یک خانم بیماری، هدیه خواستم بدهم، نگرفت. گفت از قیافه شما می فهمم که شما هم کیش من نیستید. من مسیحی هستم و شما مسلمان هستید؛ پس من از شما هدیه قبول نمی کنم. حالا هنر را ببینید: می گوید به او گفتم خانم بگیر! ما آئین مقدس اسلام را یادگاری از پیامبر شما داریم. پیغمبر شما حضرت عیسی علیه السلام فرمود که بعد از من پیغمبری می آید به نام نامی و اسم گرامی احمد. می گوید این را که گفتم کادو را از من پذیرفت و گفت برای سلامتی من دعا کنید. می گوید من قرآن جیبم بود؛ گرفتم بالا و گفتم خدایا به آبروی این قرآن این خانم را شفا بدهید. می گوید من آمدم و یک ماهی گذشت از بیمارستان با من تماس گرفتند که آن بیماری که شما کنار تختش آمدید و برایش کادو آوردید و برای سلامتی اش دعا کردید، خوب شده؛ ولی ترخیص نمی شود و می گوید من تا آن آقا را نبینم، از بیمارستان نمی روم. شما می شود بیایید بیمارستان؟ می گوید من با عجله رفتم بیمارستان و آن خانم گفت که آقا به برکت آن دعایی که شما برای من کردید و خدا را به برکت کتاب آسمانی قسم دادید، من حالم خوب شده. من شنیدم که شما یک مرکز فرهنگی دارید؛ آیا من می توانم به مرکز فرهنگی شما کمک کنم؟ گفتم بله می توانید. گفت پسرش را صدا کرد یک چک کشید داد به ما صد هزار دلار. گفت اتفاقاً ما هم صدهزار دلار نیاز داشتیم؛ چون یک زمینی را می خواستیم ملحق به موسسه فرهنگی مان کنیم. گفت که من یک روز می خواهم بیایم تشکیلات شما را ببینم. روز چهارشنبه ای قرار گذاشتیم و آمدند سالن کتابخانه و سالن اجتماعات و ... گفت من نیامدم اینها را ببینم. گفتم: برای چی آمدید؟ گفت: آمدم ایمان بیاورم و مسلمان شوم. این چه دین خوبی است که عالم دین کنار تخت یک بیماری که هم کیشش نیست می آید و هدیه می آورد و محبت می کند و خدا را به قرآن خودشان قسم می دهد برای شفای یک کسی که هم کیش او نیست. این دین پرستیدنی است. ببینید اخلاق خوش چه تاثیری دارد. تمام اینهایی که من گفتم سعدی بزرگوار در دو بیت شعر آورده. چقدر هنرمندی کرده است: بلغ الاولی بکماله؛ کشف الدجی بجماله                حسنت جمیع خصاله؛ صلوا علیه و آله می گوید کسی که با اخلاق خوشش اینقدر والا شد و اوج گرفت و کسی که با نور جمالش تیرگی را از جامعه برد؛ کسی که تمام خرده یاد و خصایصش نیکو و برجسته و والا و خدا پسند بود. بر این کس و اهل بیتش صلوات بفرستید. پس چی باعث شد که پیغمبر این بار سنگین را به سرمنزل مقصود برساند؟ یک: این که خوش اخلاق بود و چهره درهم نداشت و چکشی با مردم برخورد نمی کرد؛ حرف زشت نمی زد؛ محبت آمیز سخن می گفت و با رأفت و عطوفت سخن می گفت. یک سخنی داریم که معصوم علیه السلام فرمودند: اکملکم ایماناً احسنک اخلاقا= کاملترین شما در ایمان، خوش اخلاق ترین شماست». نکته ی دوم این که دریادل بود، سعه صدر داشت حوصله اش سر نمی رفت از یک کلمه. زود برآشفته نمی شد. در کتاب شریف سنن النبی دیدم که علامه طباطبائی براساس روایتی می گوید که پیامبر گرامی در مسجد نشسته بودند یکی آمد گفت پیغمبر کدام شما هستید؟ پیامبر فرمودند: من هستم. آمد نشست مقابل پیغمبر این عبای پیغمبر را گرفت محکم به طرف خودش کشید. این تیزی لبه عبا خراشی به گردن پیغمبر ایجاد کرد. مسلمان ها آمدند این آدم بی ادب را از پیغمبر دورش کنند؛ پیغمبر فرمود چه کارش دارید؟ این کار را با من کرد؛ خودم با این سخن می گویم. گفتند جوان چرا این کار را کردی؟ تو که من را نمی شناختی؛ آمدی گفتی که پیغمبر کیست؟ به تعبیر بنده من که سوء سابقه ای نزد تو نداشتم. نگذاشتند خجالت بکشد، گفت آها فهمیدم تو مشکل داری. هشتت گرو نه ات است و گره به کارت افتاده؛ من پیغمبر چه کار می توانم برایت بکنم؟ در روایت دارد که اینجا بود که جبرئیل نازل شد یک مدال به سینه پیغمبر گرامی زد که تا آن روز به سینه احدی نزده بود وتا قیامت هم به سینه احدی نخواهد زد. آن این آیه کریمه بود« انک لعلی خلق عظیم= تو دارای خلق عظیم هستی». پیغمبر تو چه خلقی داری که از کوره در نمی روی؟ خدا به زمین و آسمانها نگاه می کند و می گوید متاع قلیل است. پیغمبر چه خلقی دارد که خدا به او می گوید عظیم است. انک لعلی خلق عظیم. چقدر خستگی ناپذیری. پیامبری مثل من اذیت نشد پیامبر یک سخنی دارند که فرمودند: «ما اوذی نبی مثل ما اوذیت= هیچ پیغمبری در امر رسالت به اندازه من ناراحتی نکشید». یک پیغمبر ما داریم حضرت نوح علیه السلام که 950 سال دوران رسالت شان بوده. پیغمبر ما23 سال. 23 سال کجا 950 سال کجا. چه کردند با پیغمبر که می فرماید که هیچ پیغمبری اندازه من، در امر رسالت اذیت نشد. حضرت ابراهیم، نوح، شعیب، یعقوب، موسی، عیسی ... پیغمبر می گوید این پیامبران چقدر زجر کشیدند؟ من بیشتر زجر کشیدم. یک علتش این است که بناست پیغمبر در یک دوران خیلی کوتاه، یک کار خیلی بزرگ را انجام بدهند. در ظرف 23 سال مردم را از حضیض ذلت، تا اوج عزت بالا بیاورند و کرد پیغمبر این کار را. آقای ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن می گوید که یک بار کسی می دوید برای یک لقمه غذا، نفر بعدی آمد او را کشت که او لقمه را تصاحب کند، نفر سوم آمد دومی را کشت، نفر چهارمی آمد سومی را کشت، پنجمی آمد چهارمی را کشت، ششمین آمد پنجمی را کشت تا آن لقمه را تصاحب کرد، لقمه چی بود؟ ته چین مرغ نبود. یک موش صحرایی بود. ویل دورانت میگوید نه این که در جزیره العرب چیزی برای خوردن نیست، هست ولی هر کس زورش بیشتر است، زورگوتر است؛ قلدرتر است؛ پرتوان تراست؛ از نعمت های جامعه بیشتر بهره می برد. انسان های ضعیف زیر پا له می شوند. حالا پیامبر برای این کسی که آدم می کشد برای گرفتن یک موش باید درس مکارم بدهد. موقعی که پیامبر گرامی از مکه به مدینه رفتند، میوه های شیرین رسالت را از درخت اسلام چیدند؛ همین آدم آدم کش موش خور که هشت نفر شان تیر خوردند و خون ریزی داشتند؛ عطش بر اینها غلبه کرده در میدان جنگ و آخرین لحظات عمرشان را دارند طی می کنند، حاضر نمی شوند مقدم بر یکدیگر آب بخورند. این کار پیغمبر است. پیغمبر این درس را داد، من دیشب می خواندم در احوالات پیامبر گرامی، یکی از انصار از افراد مدینه آمد خدمت پیامبر گرامی و یک کاسه ای جلوی پیامبر گذاشت که داخلش برنج بود. گفت یا رسول الله این برنج را من هدیه آوردم برای شما. ابوذر آنجا بود؛ مقداد آنجا بود؛ سلمان هم بود. پیامبر به سلمان و مقداد و ابوذر فرمودند فردا بیایید خانه ی من این برنج را بپزیم با هم بخوریم. نمی گفتنمد که حالا برای من آورده اند؛ نه دیگران را هم شریک می کردند. فردا شد و آمدند پیامبر گرامی زودتر از همه شروع کرده بود به خوردن، گفتند میزبان باید زودتر شروع کند تا مهمان ها دست دست نکنند. گرسنه شان است میزبان نشسته کنار. نه شما زودتر شروع کن. بعد دیرتر از مهمان ها هم شما دست بکش. ما را یک جا دعوت کرده بودند چند نفر بودیم و بعد می گفتیم حاج آقا ناهار! بعد دیدیم روزه است. روزه مستحبی گرفته. یکی از دوستان ما خیلی رک گو بود؛ گفت غلط کردی روزه گرفتی و مهمان دعوت کردی. آیا ما می توانیم چیزی بخوریم با این وضع که تو نشستی کنار؟ یا روزه نمی گرفتی؛ یا ما را دعوت نمی کردی. میزبان نشسته کنار که من مثلا رژیم دارم. خوب مهمان دلش نمی آید که بخورد. شده بازی بازی بکنی و نان و پنیر بخوری و سالاد بخوری که مهمان بگوید صاحب خانه هم دارد می خورد، این کار را بکن. بعد پیغمبر آنجا این سخن را گفتند، چقدر جالب است عمل می کردند و بعد سخنش را هم می گفتند. فرمودند: «کلوا جمیعا ولا تفرقوا= با هم غذا بخورید و متفرق نشوید». چه بسا غذای یک نفر دو تا سه نفر را سیر می کند. شما امتحان کرده اید؟ من امتحان کرده ام. دارم غذا می خورم،  یکی از دوستان می رسد؛ تعارف می کنم او هم محبت می کند می نشیند. هر روز من تمام آن ظرف را می خوردم سیر می شدم، حالا نصفش را می خورم باز هم سیر می شوم. کی خاصیت سیرکنندگی را به غذا می دهد؟ کی خاصیت سیرآب کنندگی را به آب می دهد؟ خدا می دهد. بعد فرمودند که غذای دو نفر می تواند غذای سه تا چهار نفر را سیر کند. یکی از چیزهایی که باعث می شود پیامبر بیشتر از همه زجر بکشند، این است که فهم و عقل و احساسات شان و رقت قلب و عواطف شان بالاست. از نارسایی ها رنج می برند. شما الان صدنفررا جلوی یک آدم دیوانه سر ببرید؛ انگار نه انگار. اما دیدید بعضی ها را طاقت دیدن سر بریدن یک مرغ را هم ندارند. عواطف که بالا می شود اینطور می شود. پیغمبر درد می کشید از مصائب و مشکلات جامعه. زجر می کشید و تمام این کار را هم در دوران 23 سال کرد. حال اگر حضرت نوح می فرمودند که صد سال اول نشد؛ حالا صد سال دوم یا سوم یا صد سال چهارم و صدسال نهم 50 سال دیگر هم بعد از صد سال نهم وقت داریم؛ ولی پیغمبر 23 سال. آن وقت هر پیغمبری بعدش یک پیغمبر دیگری می آمد می گفت خوب اگر من نتوانستم کامل این بار را به سرمنزل مقصود ببرم، پیغمبر بعدی می آید؛ ابراهیم می آید، نوح می آید، شعیب می آید، موسی می آید، عیسی می آید ... پیغمبر ما آخرین پیغمبر بود. بعد موقعی که بررسی می کنیم جامعه پیامبر را، تمام زشتی ها و رذائل را در اوج خودش می بینیم. در بعضی پیغمبران که زندگی شان را مطالعه می کنیم، بعضی از سوء خلق ها بوده. این هم یک مسئله است که پیغمبر یک تنه با تمام رذائل و پستی ها باید بجنگد. نکته ی دیگر این است که بعد از پیغمبر پیغمبر دیگری نمی آید و پیغمبر باید همه کار را انجام بدهد و لذا دین اسلام دین کامل است و  آموزه های پیغمبر گرامی و معصومین آموزه های کامل است و برای همین است که اگر کسی با اسلام مانوس شود، هیچ نقطه ی سوالی برایش نمی ماند، مگر این که جوابی در معارف دینی وجود دارد و لازمه اش این است که ما برویم تحقیق کنیم زندگی معصومین را تا جواب را به دست بیاوریم.  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8958
زمان انتشار: 4 آوریل 2018
| |
(26) نماز نور چشم من است

شادی؛ جلسه 26 ؛ 96/09/25

(26) نماز نور چشم من است

 پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عنوان انسان کامل فرمود: خداوند، نور چشم مرا نماز قرار داده است، یعنی ذوق زدگی من را در نماز قرار داده است.  

پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می فرمایند: «جعَلَ اللهُ جَلَّ ثَنائه قُرَّةَ عَینی فِی الصَّلاةِ= خداوند، نور چشم مرا در نماز قرار داده است». قرة عینی یعنی خنکی چشم. در فارسی چشم خنکی یا خنکی چشم نداریم؛ بلکه می‌گوییم: «چشم روشنی» یا «روشنی دل». وقتی دلتان شاد می‌شود، می‌گویید: «دلم خنک شد». در واقع خنکی، همان شادی است. هربار که اشکی که ناشی از غمی (غم‌های چهارگانه‌ جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) ‌است، جاری می‌شود، اشک گرمی خواهد بود. گاهی هم انسان از خوشحالی گریه می‌کند، این اشکی که از خوشحالی می‌ریزد، خنک است. پس «قرة عینی» یعنی انسان از شدت خوشحالی گریه‌اش می‌گیرد. در روایت هم داریم وقتی مومن بهشت را می‌بیند، به قدری ذوق زده می‌شود که اگر فرشته‌ها به دادش نرسند، از شدت خوشحالی می‌میرد. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عنوان انسان کامل می‌فرماید: خداوند خنکی دل من را، یعنی ذوق زدگی من را در نماز قرار داده. این چگونه قابل فهم است که نماز برای انسان شادی می‌آورد؟ گفتیم انسان‌ها در یکی از این پنج وطن (جمادی یا گیاهی یا حیوانی یا عقلی یا فوق عقلی) هستند. هر بخش انسان معشوق، آرزو و هدف ویژه خودش را دارد که عبارتند از آرمان‌های اقتصادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی. بنابراین، انسان بسته به اینکه شخصیتش چه شکلی باشد؛ یعنی چه باطن شخصیتی داشته باشد و از نظر شخصیتی جزء کدام دسته از این پنج شان قرار می‌گیرند، تقسیم بندی می‌شوند. خداوند در قرآن انسان‌ها را براساس معشوق‌هایشان به دو دسته تقسیم کرده: «مؤمن و فاسق». مؤمن از نظر قرآن کسی است که فقط سه معشوق «الله، اهل بیت و جهاد» در راس همه عشق‌هایش باشد. فاسق هم یعنی کسی که باطن انسانی ندارد. چون معشوق‌هایش یکی از چهار دسته معشوق فوق هستند. البته به این معنا نیست که آنهایی که معشوق شان غیر از این چهار مورد فوق هستند، خدا یا اهل‌بیت را دوست ندارند. این طور نیست. بلکه معشوق اصلی‌شان یکی از این چهار دسته است. به چنین کسی فاسق می‌گویند. بنابراین، شما زمانی حالت عادی دارید که معشوق‌های بی‌نهایت و معشوق‌های جاودانه را بخواهید. وقتی بی‌نهایت شدن، خانواده‌ی آسمانی، بهشت و بالاتر از بهشت را رها می‌کنید، دیگر طبیعی نیستید. چون باطن‌تان به خاطر داشتن بخش فوق عقلانی و فوق تجردت بی‌نهایت طلب است. مثل کسی که به غذا نیاز دارد اما اشتها ندارد. این طبیعی نیست. انسانی که با الله، اهل بیت و جهاد، بهشت و معنویت هم سنخ نیست، او هنوز طبیعی نیست. چون رشد کافی ندارد. پس چنین کسی خنکی دلش در این جور چیزها می‌شود. یعنی در امورات مربوط به حیوانی و جنبه‌ی جنسی یا جنبه‌ی حیوانی از قبیل نوع جنسی نیست، نوع وهمی است. مثل مقام، ریاست شرکت، کارخانه و... . پس نوع گرایش هر کس نشان می‌دهد که در کدام یک از این پنج شان است.  نماز؛ فرصت خلوت با خدا است چه اتفاقی در نماز برای انسان می‌افتد؟ در نماز شما فرصت خلوت کردن با الله که معشوقت هست را داری. گاهی شخص می‌گوید: من تمام روز خستگی دارم؛ ولی آن ساعتی که با معشوقم حرف می‌زنم، پیامک میدم، تلفنی صحبت می‌کنم؛ همه‌ی خستگی‌هایم به در می‌رود. این معشوق هر چیزی می‌تواند باشد؛ خانواده؛ همسر، دوست و... در نماز، شخص با اله حقیقی خودش، یعنی الله رو به رو است. الله یعنی زیبایی مطلق، لذت مطلق، قدرت مطلق، علم مطلق، حیات مطلق، مهربانی مطلق. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می فرماید وقتی خداوند می‌خواست آسمان و زمین را بیافریند، همه چیز را از ۱۰۰ رحمت خلق کرد؛ یعنی از صد درجه مهربانی خلق کرد. یک درجه اش را برای حیات انسان‌ها گذاشت. با همین یک درجه رحمت خداست که میلیاردها انسان عاشق هم می‌شوند و به هم محبت می‌کنند. مثل محبت پدر و مادر، همسر، دوستی‌ها و محبت‌های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی. حتی محبت‌های فوق عقلانی. حضرت می‌فرمایند: «۹۹ درصد رحمتش را برای آخرت گذاشته است». چون آنجا زندگی جاودانه است. پس شما هر کسی را که دوستش دارید و به او محبت می‌کنید، در واقع از رحمت خدا دریافت می‌کنید. در خودشناسی گفتیم محبت یک امر حقیقی است. نیاز به منبع دارد که از کجا آمده! ما وجودمان از خودمان نیست. وجود ما از خداست. حالا وقتی شما می‌خواهی سر نماز بایستی در واقع در مقابل خدا ‌ایستاده ای. آنهایی که نماز نمی‌خوانند، بعدا می‌فهمند که چه جنایت و ظلمی در حق خودشان کرده اند. از چه لذتی، عشقی و از چه شادی خودشان را محروم کردند. وقتی آدم خودش را نمی‌شناسد، از لذت‌های حقیقی هم غافل است.         آفتی نبود بدتر از ناشناخت            تو بر یار و ندانی عشق باخت           برای همین هم انسانی که آدم نشده، چهل سالش هم که باشد، زوری و با کراهت نماز می‌خواند. این یعنی هنوز نمی‌تواند با خدا لذت ببرد، اما انسانی که آدم شده، یعنی بخش انسانی‌اش فعال است، دلش برای نماز لک می‌زند، دلتنگ خدا می‌شود، دلتنگ غیب می شود، دلتنگ حرم می‌شود. وقتی آدم بخش انسانی‌اش فعال بشود، پنج وعده نماز برایش کم است. پس خدا احکام را براساس بخش انسانی انسان قرار داده. چون همه‌ی آرامش‌های حقیقی انسان مربوط به بخش انسانی اوست. اگر بخش اصلی شخصیت ما غذا نخورد، با هیچ چیز دیگر نمی‌تواند آرامش پیدا کند. دنیا بدون خدا معنا ندارد دنیا بدون خدا، بدون مسجد، حسینیه، حرم، سجاده، غیب و خانواده آسمانی واقعا جهنم و تاریک است. آن چیزی که باعث می‌شود دنیا را تحمل کنیم، این است که خدا خودش هم با ما به دنیا آمده، یعنی رهایمان نکرده. علاوه بر خودش هم اهل بیت را فرستاده و ما می‌توانیم با آنها ارتباط بگیریم. ولی اگر نتوانستید این ارتباط را برقرار کنید، لحظه مردن انسان خیلی داغون می‌شود. اجازه‌ی ذکر را از آدم می‌گیرند. رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «جعَلَ اللهُ جَلَّ ثَناء قُرَّةَ عَینی فِی الصَّلاةِ= خداوند متعال شادی دل من را در نماز قرار داده است». تکبیرة الاحرام نماز یعنی حرام کردن، یعنی انسان وقتی با معشوقش تنها می‌شود، دوست ندارد کسی حتی مادرش هم مزاحمش بشود. به خلوتی که انسان دوست دارد هیچ کس با او نباشد، تکبیره الاحرام می‌گویند. یعنی وقتی می‌گوئی: «الله اکبر» یعنی هیچ کسی غیر خدا در دلت نیاید. من می‌خواهم الان با خدا حرف بزنم، من الان عاشق خدا هستم، دوست دارم سرم رو رو پای خدا بگذارم و قربان صدقه برم، دوست دارم بغلش کنم، دوست دارم ببوسمش. این احرام است. ولی کسی که بخش مردانگی و زنانگی اش مسلمان شده و هنوز فوق عقلش فعال نشده و فقط به عنوان یک مرد یا زن نماز را قبول کرده، آن هم تکلیفی قبول کرده، هیچ لذتی از آن نمی‌برد. چون با بخش انسانی ارتباط برقرار نکرده. گفتم ما متاسفانه بیشتر در تربیت‌های دینی‌مان خانم و آقای مسلمان داریم؛ یعنی حیوان مسلمان تربیت می‌کنیم. انسان مسلمان تربیت نمی‌کنیم. چون انسان هم نیست، لذت هم نمی‌فهمد چیست. پس دین را به چشم تکلیف و از سر زور می‌بیند. «لااله الاالله» را درک نمی‌کند. او عشق انسانی را نمی‌فهمد. چون یا عشق عقلی دارد یا حیوانی یا گیاهی یا جمادی. من از نماز سیر نمى‌شوم حالا دقت کنید ببینید پیغمبر چقدر قشنگ عشق را تعریف می‌کند. می فرماید: «وَحَبَّبَ إِلیَّ الصَّلاةَ كَما حَبَّبَ إِلى الجائِعِ الطَّعامَ وإِلى الظَّمآنِ الماءَ= نماز را محبوب من قرار داده، همچنان كه غذا را محبوب گرسنه و آب را محبوب تشنه قرار داده است. [با این تفاوت كه]گرسنه هرگاه غذا بخورد سیر مى‌شود و تشنه هرگاه آب بنوشد سیراب مى شود، اما من از نماز سیر نمى شوم».(مكارم الأخلاق : 2 / 366 .) انسان گرسنه وقتی غذا بخورد، سیر می‌شود؛ یا آدم تشنه وقتی آب بخورد، سیراب می‌شود. اما پیامبر از نماز سیر نمی‌شد. برای همین خدا برای آدم حسابی‌ها (کسی که خدا و خانواده‌ی آسمانی‌اش را می‌شناسد)، لطف کرده به غیر از نمازهای یومیه واجب، نوافل هم گذاشته تا هر چه قدر که دلش خواست با او درد دل و خلوت کنند. حتی خدا می‌گوید: اگر گناهکاری پیش من بیاید تا سلام کند، من همه‌ی گذشته‌اش را ندید می‌گیرم و بجای گناهانش ثواب می‌نویسم: «یبدل الله سیئاتهم حسنات=خدا بدی ها را تبدیل به خوبی می کند». خدا گناهاش را به کار خیر تبدیل می‌کند. پس اگر کسی عاشق چنین خدایی نشده، در واقع دل ندارد، آدمی هست که انسانیت ندارد. عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید    ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی   خدا در این کارگاه هستی همه چیز را برای این که تو انسان باشی آفریده. در حدیث قدسی نیز فرموده: «خَلَقْتُ الْأَشْیآءَ لِأَجْلِک، وَ خَلَقْتُک لِأَجْلی= من همه چیز را برای تو آفریدم، ولی تو را برای خودم آفریدم»، یعنی من نیازی به تو ندارم بلکه شأنی در تو گذاشتم که جز خلوت با من این شأن اشباع نمی‌شود. قرآن هم می‌فرماید: «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ دل‌هایشان به یاد خدا آرام می‌‌گیرد». انسان فقط یا یاد معشوق حقیقی آرامش پیدا می‌کند. لذا خدا این نیاز ما را می‌دانست و نماز و عبادت را برای ما واجب کرد.   فروع دین/نماز/سجده

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8944
زمان انتشار: 29 مارس 2018
| |
صدقات و آثار آن در دفع عذاب و فشار قبر

منازل الاخره، جلسه 15، 88/6/28

صدقات و آثار آن در دفع عذاب و فشار قبر

صدقات، عامل دیگری برای آسان شدن عذاب و فشار قبر است. نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«بر میّت هیچ ساعتی سخت­ تر از شب اول قبر نیست، پس رحم نمایید به مردگان خود».

 صدقات در هر زمانی کمک ­حال اموات است و بخصوص در شب اول قبر. منظور حضرت نیز شب اول قبر است که باید در این شب برای اموات مقداری صدقه، خیرات هدیه کرد که ثوابش روشنی ­بخش چشم او و شادکننده دل او باشد. ولی کلاً به طور کلی صدقات در تمام زمان ها راهگشا و شادی­ آورست. صدقات هم مختلف است، گاهی اطعام و خوراک است، مثلاً مبلغی را برای تهیه خوراک به مستحق و فقرای حقیقی باید هدیه کرد که بسیار ارزشمند است. بهتر از این، صدقات عام المنفعه و ماندگار است که برای عموم می شود انجام داد و جزء باقیات الصالحات به شمار می رود. بعضی صدقات مثل کمک غذایی به فقرا یا تهیه لباس ارزش زیادی دارد و کمک زیادی به اموات می کند اما ماندگاری کمتری دارد در مقابل، صدقات معنوی وجود دارد که دائمی بوده و ماندگارند. صدقات ماندگار یعنی هزینه برای ساخت مسجد، کمک به حرم ها، ریختن پول در حرم ها که به منزله ی سهام داری و سرمایه گذاری ابدی است. چون وقتی که شما به مسجد، حرم، حسینیه یا برای یک فعالیت فرهنگی کمک می کنید، در این مکان ها انسان­‌سازی صورت می گیرد و انسانهای زیادی از قِبَل آن هدایت می شوند که نتیجه ­اش را جز خداوند تبارک و تعالی کسی نمی تواند حساب کند. مثلاً در مسجد نسل در نسل عبادت برگزار می شود، انسان هایی هدایت می شوند، نسل در نسل کار خیر انجام می شود، حرم های معصومین و امام زادگان همینطور.  کمک به انجام چنین کارهای خیری فقط مختص به اموات نبوده و زندگان نیز باید در این امر بکوشند. یکی از زیرکی­ های مؤمن این است که همیشه در کارهای ماندگار سرمایه ­گذاری می کند و سهام می خرد، در واقع مثل یک شرکت سهامی است که حالا حالاها سهامش ماندگار است. گاهی افراد علاوه بر این که مبلغی را از طرف میت شان در کارهای خیر سرمایه گذاری می کنند، بلکه برای خود نیز باقیات الصالحاتی پیش می فرستند. مثلاً شما حرم امام رضا(علیه السلام) می روید یا مبلغی را به نیت پدر و مادرتان که از دنیا رفته اند، کمک می کنید، می توانید برای همه اموات چه بدوارثان و بی وارثان نیت کنید. یعنی بگویید، خدایا برای هر کس که خودت صلاح می دانی، برای هر کس که تو دوست داری، برای هر کسی که تو می­ پسندی، من سرمایه­ گذاری می کنم. چون با این نیت، انسان از پوسته خودخواهی بیرون می آید؛ زیرا ثواب، یک امر مجرّد است و به همه می رسد. همانطور که در دعای ماه مبارک رمضان می خوانیم: «اللّهمَّ أَدخِل عَلی أَهلِ القُبُورِ السُّرور= خدایا همه اموات را شاد کن». انسان باید یاد بگیرد که از پوسته خودش و تعلقات شخصی خودش دربیاید. مثلاً وقتی پولی را در حرم امام رضا می ریزید تا این حرم هست و بیشمار انسان می ­آید و آنجا هدایت می شوند و معنویت کسب می کنند؛ عبادت، آموزش، کسب معرفت و نورانیّت است، ثواب آن دائماً برای انسان ذخیره می شود. اگر برای خودش سرمایه ­­گذاری کرده باشد، برای خودش و اگر برای امواتش سرمایه ­گذاری کرده باشد، برای امواتش ماندگار می شود و کسی هم جز خدا واقعاً نمی تواند آن را حساب بکند. نماز والدین،‌ دفع کننده فشار و عذاب قبر از دیگر عوامل دفع کننده فشار و عذاب قبر، نماز و سایر عبادتهاست. از امام صادق(علیه السلام) سئوال می شود که آیا می توان برای مُرده نماز خواند؟ حضرت می فرماید: «بله گاهی میت در فشار است و بخاطر نمازی که شما به او هدیه می کنید در رفاه قرار می گیرد». یکی از نمازها نماز والدین است. جزء آداب است و ارزش فراوان دارد که انسان نماز مخصوصی به نام نماز والدین بخواند، یا دو رکعت نماز معمولی مثل نماز صبح بخواند و به اموات خود هدیه کند. هدیه کردن صلوات، خواندن قرآن، کارهای خیر، حج و ... برای میت خیلی ارزشمند است. این هم لطف عظیم خداوند تبارک و تعالی است که این راه را برای کمک انسانها به همدیگر باز گذاشته است. با این کار اسم «رحمن» و «رحیم» «غفور» و «عفوّ» خداوند در ما تجلی می یابد، کینه هایمان پاک می شود و از نظر اخلاقی تَخَلُّق به اخلاق خدا پیدا می کنیم. پس این اعمال از چند جهت حائز اهمیت است هم برای خودش شخص و هم برای اموات. نکته مهم در انجام این اعمال این است که اگر می خواهیم نماز، قرآن، کار خیر و ... برای میت هدیه کنیم، آن را با کیفیت انجام دهیم. یعنی اگر یک سوره حمد هم می خواهیم بخوانیم، تمرکز داشته باشیم و با توجه به معنی­اش با عشق و علاقه و با معرفت این کار را بکنیم. صلوات نیز کار ارزشمند دیگری است، بخصوص اگر دسته جمعی باشد که در این صورت جزء خداوند کسی نمی تواند ثواب آن را حساب کند. با دو رکعت نماز ساده، اموات تان را شاد کنید نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از کنار قبری رد می‌شدند که میتی در آن دفن شده بود و خانواده­‌ی آن میت بالای قبر او گریه می‌کردند. حضرت میفرماید:«لَرَکعَتانِ خَفیفَتانِ ممّا تَحتَقِرُونَ أحَبُّ إلى صاحِبِ هذا القَبرِ مِن دُنیاکُم کُلِّها[1]= دو رکعت مختصر و کوتاه در نزد این میت از همه چیز بالاتر است». معنای حدیث خیلی عمیق است. یعنی شما در دنیا که بودید چقدر می خواستید در حق یک آدم لطف بکنید؟ حال اگر می خواهی شادش بکنی، دو رکعت نماز برایش بخوان. بیشتر از آن موقع که در دنیا بود و تو همه دنیا را به او می دادی شاد می شود. دست میت آنجا خیلی خالی است. برای همین حضرت علی (علیه السلام) فرمود:«آه مِن قِلَّۀِ الزّاد وَ طُولِ الطَّریق= آه از کمی توشه و طولانی بودن راه». یک آدم باشعور، یک آدم عاقل که قیامت و قبر را باور کرده، بیشترین سرمایه­‌گذاری­ اقتصادی اش­ برای آخرت است نه برای دنیا. الان اگر خوب دقت کنیم می بینیم که بازار بورس چه خبر است. ولی بازار بورس آخرت با اینکه یک مسیر ابدی را انسانها دارند، کساد است. یعنی چیزی به اسم قبر، تنهایی آنجا، وحشت آنجا، ضیق آنجا، باورشان نشده است. یک اهل دلی بود، می گفت: کسی که از دنیا رفته بود را خواب دیدم که اوضاع خیلی بدی داشت و می گفت: شماها اگر بدانید اینجا چقدر دست خالی بودن و فقر آدم را اذیت می کند، آن استخوانی که جلوی سگ می­انداختید به نیت ما می­انداختید، اینجا خیلی به ما می رسید. ما خیلی مثل اینکه به خودمان مغروریم. فکر می‌کنیم خیلی دستمان پُر است. خیلی آرام نشسته ایم، هیچ هیجانی برای قبر نداریم نه برای اصلاح کردن خودمان و برداشتن این مار و عقرب­ها از روح خودمان، خودسازی، نه برای ذخیره کردن انجام اعمال خیر، اعمال صالح. مرگ، قیامت انسان است حضرت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:«المُوتُ القیامَۀ = موت همان قیامت است». این حدیث پیامبر یعنی چه؟ منزل بعد از برزخ، قیامت است. پس چرا پیغمبر می گوید: هر کس بمیرد قیامتش برپا می شود. یعنی چون در برزخ در نظام آخرت، متولد می‌شویم همه ارزیابی­ ها و محاسبه‌­ها آنجا همه چیز شروع می شود. قیامت که 50 موقف دارد که در هر کدام از مواقف از انسان سؤال می کنند،‌ این سؤالها را در قبر هم دارند. در برزخ و قبر «مَن رَبُّک، مَن نَبِیُّک»، وقتی این سئوالها را که دارند می پرسند، پس قیامت انسان برپا می شود. ما تا قیامت مان چقدر فاصله داریم؟ قرآن می فرماید:«إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً = آخرت را خیلی دور می ­بینند و ما نزدیک می بینیم». قیامت و برزخ چقدر با ما فاصله دارد؟ رابطه دنیا با آخرت مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. همانطور که دنیا هیچ فاصله زمانی و مکانی با جنین ندارد، جز یک تولد. ما هم هیچ فاصله ­ای تا قبرمان نداریم جز یک تولد که همان وفات مان است. بنابراین، آن طرف که سئوال می کنند:«كَمْ لَبِثْتُمْ= چقدر در دنیا بودید؟»، می گویند: ما نصف روز، یک ساعت، دو ساعتی، چند ساعتی در دنیا بودیم. اگر در مقیاس آخرت ببرید، می‌بینید هیچ است هیچ. در روایات تأکید کردند:«حاسِبُوا قَبلَ أَن تُحاسَبُوا= خودتان را محاسبه کنید، قبل از اینکه شما را محاسبه کنند»، «مُوتوا قَبلَ أَن تَمُوتُوا= بمیرید، قبل از اینکه میرانده شوید». فکر کنیم که شب آخرمان است، ببینیم چه تعداد اخلاق بد داریم؛ ببینیم باید با آنها چه کار کنیم. یا بگویند سرطان داری، تا یک سال بیشتر زنده نیستی، می خواهی چکار کنی؟ می خواهی مسئله را حل کنی یا نه؟ ما اصلاً تصمیم جدی نداریم. همه این­ها هم مال ضعف ایمان ماست. اینکه ما مسئله برزخ و آخرت و ابدیت را باور نکرده ایم. بهترین خبرها، خبر تولد به وطن اصلی است یکی از بهترین خبرها که می تواند همیشه آدم را شاد کند، این آیه شریفه است:«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» یعنی من وطن خودم پیش معشوق خودم اصل خودم ریشه خودم برمی گردم. خیلی ها که اینجا خانه می سازند، چقدر شور و اشتیاق دارند. می خواهند 50 متر 100 متر 150 متر 500 متر خانه بسازند، اشتیاق فراوانی دارند، روی آن سرمایه­گذاری می کنند. می خواهند به بهترین وجه در آن زندگی کنند. ما اصلاً هیچ اشتیاقی برای بهشت هم نداریم. می دانید آن شوق اگر در دل آدم بیاید، آدم چقدر می تواند خوش­اخلاق زندگی بکند. چقدر می تواند مارها و عقرب­ها را از خودش دور کند. ما دل­مُرده شده ایم، شوقش را هم نداریم، ترسش بماند و خدا می داند شوق مُردن و شوق تولد چقدر می تواند در شادی دنیای ما اثر بگذارد. اینکه حضرت فرمود:«المُؤمِنُ دائِمُ النَّشاطُ= نشاط مؤمن دائمی است»، برای این است که یکی از دلخوشی های مؤمن این است که من از اینجا می روم. چند روز دیگر به اولیاء خودم ملحق می شوم:«وَ إنّا إِن شاءَ الله بِکُم لاحِقُون». این خبر خوشی است. ولی چون ما شناخت از خودمان و وطن مان نداریم وقتی می گویند:«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» غم دل خیلی ها را می گیرد. مؤمن چون یقینش به برزخ زیاد است و به چیزی وابسته نمی شود. راحت می تواند بگذرد، تَغافُل و تَجاهُل داشته باشد. صبر داشته باشد. راحت می تواند بگوید:«این نیز بگذرد». اگر شوقش بیاید، عمل صالح و دوندگی ­اش خیلی به انسان لذت می دهد و انسان را شاد و آرام می کند. پس ما به هر دویش احتیاج داریم هم به ترس از آنجا و هم به شوق آنجا. ترس از قبر قشنگ و سازنده است. این ترس، غمی است که در نهادش شادی وجود دارد. اشتیاقش هم شادی می آورد. هر چقدر انسان غم ابدیت و غم آخرت در دلش بزرگتر باشد در دنیا غم نمی­بیند. البته خوش به حال آنهایی که غم بالاتر از آخرت دارند. آنهایی که غم خدا را دارند، دلتنگ خود خدا هستند. آنهایی که قشنگ­ترین حرف هایشان «لا إِلهَ إلاّ الله» است. آنها اصلا غم آخرت هم ندارند. ما اگر بخواهیم دنیای شادی داشته باشیم غمهای دنیا جان ما را آزار ندهد، باید غم قبر و قیامت و غم ابدیت را در دلمان بزرگ بکنیم. اولیاء دین راجع به این مسئله سفارش زیادی به ما کرده اند. در خطبه ­های نهج البلاغه، قرآن، در سیره اهل بیت(علیهم السلام)، در سیره اولیاء الهی چقدر تأکید کردند که ما این غم ها را بزرگ بکنیم. عذاب و فشار قبر سفر پرماجرا [1] - مجموعه ورام/ج2/ص225.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8929
زمان انتشار: 10 مارس 2018
| |
قبر کجاست؟

منازل الاخره، جلسه 11، 88/6/25

قبر کجاست؟

وقتی می گوییم قبر غالباً افکار به همان گور خاکی ذهنشان منتقل می شود؛ در حالی که قبر به معنای حقیقی، خودش عالم ملکوت و عالم برزخ است که میلیاردها برابر بزرگتر از اینجا و کامل­تر و پیشرفته­‌تر از اینجاست و عالم دنیا با همه عظمتش یک عصاره بسیار بسیار کوچک از عالم برزخ است.

وقتی می‌گوییم: «قبر». می‌گویند: «آخر ما چه دلخوشی داریم؟ یعنی چه دل ما به آنجا خوش باشد و خوشی دنیا را نکنیم؟» چون منظور شان از قبر، گور خاکی است. از امام صادق(علیه السلام) سوال کردند که برزخ یا قبر چیست؟ فرمود:« البَرْزخُ القَبرُ، و فیه الثَّوابُ و العِقابُ بینَ الدُّنیا و الآخِرَةِ[1] = برزخ، همان گور است و در آن سزاى [انسان] در فاصله میان دنیا و آخرت است». با توجه به فرمایش حضرت صادق (علیه السلام) منظور از قبر قطعاً گور خاکی نیست. چون ارتباط بدن با نفس، بعد از مرگ هم قطع نمی شود، حتی بعد از مرگ هم نفس با بدن خودش این ارتباط را حفظ می کند، یعنی تعلق شان نسبت به هم، صد در صد قطع نمی گردد. مثل حالت خواب، در حالت خواب بدن مادی خود را رها کرده و با بدن برزخی مان که مادی نیست، اینطرف و آنطرف می ‌رویم. در حالی که تعلق صد در صد قطع نیست. نفس با آن بدن مثالی کار می کند، اما بدن مادی را هم از نظر تنفس و هضم غذا و مسائل دیگر اداره می کند. پس نباید تعجب کرد که چطور می‌شود ما از این دنیا برویم و وارد عالم ملکوت و برزخ بشویم و ارتباط نفس ما با قبر و بدن طبیعی و مادی حفظ باشد. این تعلق را ما در طول عمرمان هزاران بار تجربه می کنیم، زمانی که خواب هستیم، با بدن مثالی می بینیم، می شنویم، کار می کنیم، لذت می بریم و همزمان بدن مادی را نیز اداره می کنیم؛ به طوری که وقتی شما بالای سر کسی که خوابیده می آیید و به بدن او دست می زنید و صدایش می کنید، می بیند که نفس کاملاً به این بدن بر می گردد و گرنه زمانی که شخص خواب است، اینجا نیست. آن حالت هایی که در بیداری از او انتظار داریم را ندارد، جای دیگر و با بدن دیگر مشغول است. چون تعلق او با بدن مادی هنوز حفظ است، این بدن را که دست می زنی او متوجه می شود. برای همین ما یک سلسله احکامی راجع به قبر خاکی که بدن در آن قرار می گیرد، داریم. هرگاه بی حرمتی به بدن شود یا مورد احترام قرار گیرد، بدن متوجه می شود. بدن میت را که می شویند، نفس متوجه می شود. سر قبر کسی می روند، متوجه می شود. پس هرگاه صحبت از مسائل عالم قبر می شود، منظور مسائل عالم ملکوت و برزخ است. علت «وحشت قبر» چیست؟ اولین مسئله در عالم ملکوت یا عالم قبر، مسئله «وحشت قبر» است، زیرا ورود به چنین عالمی برای انسان ناشناخته و نامأنوس بوده و نسبت به آن ترس دارد، وجود وحشت قبر به علت تعلق ما به دنیاست. کلی ترین قاعده درباره وحشت قبر این است که هر گاه انس و تعلق ما به طبیعت بیشتر شود، وحشت ما در عالم قبر بیشتر می شود. این بدین معنا نیست که ما اینجا کسی و چیزی را دوست نداشته باشیم و کاری نکنیم. به هر حال دنیا زادگاه جسم و بدن ماست و دوستش داریم و متعلقاتش را هم دوست داریم؛ این عیبی ندارد. اما مسئله «تعلق» فرق می کند. تعلق یعنی دلبستگی و وابستگی به دنیا، طوری بشود که مانع آمادگی برای مرگ و وفات و زندگی در برزخ شود. دوست داشتن دنیا و متعلقات آن مثل همسر، فرزند، وطن و ... و لذت بردن از دنیا هیچ کدام تعلق به حساب نمی آید. «تعلق» زمانی اتفاق می افتد که انسان بقدری به این دنیا می چسبد و برایش وقت می‌گذارد که انگار خودش را در این دنیا ذوب می کند و از آماده شدن برای وفات و مراحل بعدی حیات بازمی ماند. اینجاست که دنیازدگی معنا پیدا می کند. گفتیم: رابطه دنیا و آخرت مثل رابطه رحم مادر است با دنیا. قرار است جنین در رحم مادر برای مدتی زندگی کند، برای همین نسبت به قوانین رحم هم وفادار است. آنجا از یک نوع غذا (خون) استفاده می کند؛ در یک محیط آبی است و تمام مقررات رحم را به رسمیت می‌شناسد؛ زندگی کردن در رحم به هیچ وجه جنین را از اینکه برای دنیا خودش را آماده بکند، باز نمی‌دارد. او ضمن اینکه قوانین رحم را به رسمیت شناخته و دارد آنجا کار خودش را می کند، از لحظه به لحظه‌­اش برای شدن، برای بدنسازی و برای تولد و مراحل بعد از تولد استفاده می‌کند. یعنی جنین هیچ وقت دلبستگی و وابستگی به رحم ندارد، بلکه وابستگی به دنیا دارد و یک لحظه هم این وابستگی را از دست نمی دهد. تمام تلاش های جنین در رحم، برای دنیاست. هنر یک مؤمن هم در دنیا همین است. می گوییم، چون همت مؤمن از همه انسان ها بالاتر است. برای همین حضرت می‌فرماید:« مؤمن هم به امر دنیای خود می پردازد و هم به امر آخرت و هیچ کدام جای دیگری را نمی گیرد». قرآن از پیغمبر دعوت می کند که تو تمام تلاشت را برای آخرتت بگذار:«وَابْتَغِ فِیمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیَا[2]= و با آنچه خدایت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنیا فراموش مكن». اینکه کارهای دنیای مان را به خاطر آخرت رها کنیم، اشتباه است و این که چنان به دنیا بچسبیم که انس ما به قبر و قیامت را از دست بدهیم، این هم اشتباه است. پس مهم این است که دل من وقتی با دنیا است، تعلقش به آخرت باشد. تعلقش به نظام ابدی و قبرش باشد. در این صورت وحشت قبر از بین می رود. دعای امام سجاد برای تجافی از دنیا یکی از دعاهایی که امام سجاد (علیه السلام) در شب 27 ماه رمضان می خواندند این بود:«اَللَّهمَّ الرزُقنِی التَّجافی عَن دارِ الغُرور وَ الإنابَۀَ إِلی دارِ الخُلود وَ الإِستِعدادَ لِلمَوت قَبلَ حُلول الفوت= خدایا دورى از خانه فریب، و بازگشت به خانه جاویدان، و آمادگى براى مرگ پیش از رسیدن آن را روزی ام گردان». «تجافی» در لغت به معنی «دوری کردن، بر جای قرار نگرفتن» است. تجافی حالتی است که وقتی به رکعت دوم نماز جماعت می رسیم، وقتی امام جماعت تشهد می خواند، ما به حالت نیم خیز روی پای خود می نشینیم. تجافی نشستن کامل نیست، چسبیدن به زمین نیست. حالت آمادگی است، نه نشستی و نه چسبیدی. آماده هستی که بلند شوی. مثل آمادگی دونده ها در ابتدای مسابقه. امام سجاد شب بیست و هفتم تا صبح همین دعا را می خوانند، خدایا کاری بکن، من نچسبم به زمین، طبیعت و لوازم دنیا. آماده رفتن و بلند شدن باشم. این همان رمزی است که اگر زمانی ارتباط ها، انتخاب ها، رفتارها و افکارمان طوری شد که از رفتن ترسیدیم و آمادگی برای پریدن را از دست دادیم؛ آن موقع است که ما دنیا زده شده ایم. یعنی یک جای کار را خراب کرده ایم. برای چه تجافی داشته باشیم؟ برای اینکه دنیا اصلاً خانه فریب است و جای ماندن نیست. اگر من فکر کنم این جا قرار است بمانم، همه چیزم را در ابدیت از دست می دهم. «وَ الإنابَۀَ إِلی دار الخُلود»؛ «إنابَۀَ» یعنی چه؟ یعنی اینکه تمام وجودم متوجه «دار الخلود» وخانه جاودانگی باشد. خانه جاودانگی تعبیر عظیمی است. باید دلم از دار غرور به دار جاودانگی برگردد. این آدم سالم و عاقل است. آدم سالم طبیعی و عاقل و بهشتی به کسی می گویند که دلش، به سوی آخرت است. چهار مقوله‌ی انتخاب‌ها، ارتباط‌ها، رفتارها و افکار، دیدنی­‌ها، شنیدنی‌­ها، خوردنی­‌ها و عقایدش را اساسا با آخرت تنظیم می کند. برای همین امام صادق(علیه السلام) در جواب عنوان بصری برای خودسازی  12 دستور­العمل می دهند. حضرت اولین دستور یا اولین قدم را در عبودیت می فرماید، بنده برای خودش تدبیر نمی کند. یعنی برای خودش نقشه­ای در دنیا نمی ریزد که مانع آخرتش بشود. خودش را به خدا می سپارد و می گوید: خدایا من تسلیمم. «الإِسلامُ هُوَ التَّسلیم». قرار است هر چه تو بگویی، من آن کار را بکنم. کسی که از دستور­العمل‌­های رساله بدش می آید؛ با مرجع تقلید رابطه ندارد؛ مرجع تقلید یعنی متخصص تنظیم روابط دنیای تو با آخرتت. کسی که با او رابطه ندارد، پس معلوم است که او برای خودش تدبیرهایی دارد. نه تنها راجع به مرجع تقلید و رساله، بلکه وقتی نوبت اخلاقیات هم می رسد می گوید وقت ندارم. همیشه به آخرت مان و به کودک عزیز روان مان گفتیم: وقت نداریم. کار داریم؛ ما گرفتاریم. به خدا می گوییم: خدایا مگر ما بیکاریم که این همه به ما دستور­العمل داده‌ای؟ «و الإِستِعدادَ لِلمَوت قَبلَ حُلول الفوت = آمادگی برای موت، قبل از اینکه همه چیز از دست برود». ما فقط در یک صورت ترس از قبر و گرفتاری آن طرف نداریم که واقعاً دلمان را به سمت آخرت ببریم و بر اساس نظام عالی­تر، نظام پست­تر را اراده بکنیم. نه این که بر اساس نظام پست دنیا بخواهیم با نظام عالیِ آخرتی برخورد بکنیم.  عوامل آسان شدن وحشت قبر، انس با خدا- ولایت اولین چیزی که وحشت قبر را از بین می برد، همانطور که در عوامل آسان جان دادن هم بیان کردیم، انس با خداوند تبارک و تعالی است. هر چقدر انسان با خداوند انس شخصی پیدا بکند و هر چقدر محبت خدا در دلش بیشتر جا بیفتد و شخصاً با خداوند انس بگیرد، آن طرف وحشت ندارد، چون دارد وارد آن می­شود. دومین عامل، ولایت محبت اهل بیت(علیهم السلام) است. بعد از توحید، مهمترین چیزی که به داد ما می رسد و ما باید به خاطر آن خیلی شاد و شاکر خدا باشیم، ولایت اهل بیت است. حضرت امام صادق (علیه السلام) در جواب شیعه ای که از فقر و وضعیت بد اقتصادی اش گله می کرد، گفت: تو آدم ثروتمندی هستی. آن شخص گفت: من چه ثروتی دارم؟ حضرت فرمودند: تو ولایت ما را داری؛ حاضری این ثروت را با چیزی عوض کنی؟ عرض کرد: نه. اگر کسی با خدا و با محمد و آل محمد(علیهم‌السلام) احساس بدبختی و بیچارگی کرد، حقش است که بدبخت و بیچاره باشد. برای همین آدم‌های پَست و آدم‌هایی که خدا و اهل بیت را می فروشند به دنیا؛ تا یک مشکل دنیایی پیدا می‌کنند، اولین اتفاقی که در روحیه‌­شان به وجود می آید، این است که رابطه‌­شان را با نماز و خدا و اهل بیت به هم می زنند. اینها اول دنیا برایشان اصالت دارد، بعد خدا و اهل بیت. اگر خدا و اهل بیت را هم می خواهند، برای دنیا میخواهند. اگر دعا هم می کنند از خدا دنیا را می خواهند. اگر پرده کعبه را هم می گیرند، همه خواسته‌­هایش طبیعت است. نجات از هفت موقف هولناک نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند:«حُبِّی‌ وَ حُبُ‌ أَهْلِ‌ بَیْتِی‌ نَافِعٌ‌ فِی‌ سَبْعة مَوَاطِنَ أَهْوَالُهُنَّ عَظِیمَه عِنْدَ الْوَفَاه وَ الْقَبْرِ وَ عِنْدَ النُّشُورِ وَ عِنْدَ الْكِتَابِ وَ عِنْدَ الْحِسَابِ وَ عِنْدَ الْمِیزَانِ وَ عِنْدَ الصِّرَاط[3] = رابطة دوستی با اهل بیت من در هفت موقعیّت حسّاسی که هول و هراس آن مواقف خیلی بزرگ است، سودبخش است. 1) هنگام مرگ، 2) در قبر، 3) هنگام نشر، 4) آنگاه که نامه عمل را به دستش می دهند، 5) آنگاه که نامه عمل را بررسی می کنند، 6) هنگام سنجش اعمال، 7) هنگام عبور از صراط». در روایت داریم که هر کدام از نماز، روزه، زکات، حج، ولایت چهره‌ای دارند. در قبر، ولایت به نماز، روزه، حج و زکات می‌‌گوید: بروید صاحبتان را کمک کنید، اگر کم آوردید من هستم. اگر ولایت واقعی و صادقانه باشد، کمبودها را جبران می‌کند. ولایت ما باید اینجا به دادمان برسد. اگر ولایت مان اینجا به دادمان نمی رسد داریم مسخره زندگی می‌کنیم. ضعیف، توسری­خور، با احساس پوچی و بدبختی زندگی می کنیم. وقتی ولایتت در زندگی دنیا به دادت برسد، مسلماً در آخرت بیشتر به دادت می رسد. ولایت هنگام زنده شدن مردگان در قیامت، نیز به داد انسان می‌رسد. زنده شدن پس از مرگ، لحظه‌ی خیلی سختی است که امام سجاد در دعای ابوحمزه می فرماید: من برای آن لحظه گریه می‌کنم. وقتی می خواهید به سمت قیامت و محاسبه 50 ساله با 50 سوال مهم محشور شوید، ولایت در آنجا به دادتان می‌رسد. ولایت هنگام دریافت نامه عمل نیز انسان را یاری می کند. اینها مواقف جزئی قیامت هستند که وقتی از قبر بیرون بیایید، نامه عمل را به دست راست یا به دست چپ می دهند، ولایت اینجا به دادت می رسد. ولایت در هنگام حساب رسی و هنگام سنجیدن اعمال بر ترازوی عدل و قسط الهی نیز عبور از صراط به کمک انسان می آید. قبلاً گفتیم که صراط روی جهنم نیست، بلکه از داخل جهنم عبور می‌کند و همه هم بدون استثناء از روی صراط یعنی داخل جهنم رد شده وارد بهشت می شوند. قرآن فرمود:«وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا[4] = و هیچ كس از شما نیست مگر [اینكه] در آن وارد مى‏ گردد». خدا رحمت کند حضرت امام را (رحمه الله علیه) فرمود: دنیا متن جهنم است. ما الآن همه ­مان در جهنم هستیم و داریم از توی جهنم به سمت صراط مستقیم حرکت می کنیم. این که دائماً سر نماز می گوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»؛ یعنی خدایا ما را روی این صراط نگه دار. هنگام وفات صراط به پایان می‌رسد و ما یا می افتیم در جهنم یا در بهشت. اگر الان با خدا و اهل بیت قهر نیستی، پس روی صراط هستی و آنجا هم ولایت به دادت می رسد. اگر اینجا فقط دم از ولایت بزنی، ولی به کمکت نمی­آید، برای اینکه واقعاً ولایت نداری. تبلور ولایت اهل بیت علیهم‌السلام ولی فقیه است امروز تبلور ارتباط ما با ولایت و امام زمان(علیه‌السلام) ولی فقیه است. اگر با ولی فقیه­ در صلحی و مطیع هستی، در محبت و اطاعت هستی، امام زمان این را از تو می­‌پذیرد. بیشترین توقع و انتظاری که امام زمان(علیه السلام) از ما دارد، این است که ما محبت ولی فقیه و طاعت او را بر خودمان فرض و واجب بدانیم و او را در هیچ صحنه­ ای تنها نگذاریم. چون ولی امر، نائب امام زمان است. ولایت معنایش این نیست که بیاییم روضه بخوانیم برای امام حسین سال 61. روز قیامت ما را بر اساس رابطه­‌مان با امام زمان و عصر خودمان محاکمه می‌کنند:« یَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ[5] = [یاد كن] روزى كه هر گروهى را با پیشوایش فرا مى‏ خوانیم». مظهر اطاعت و ولایت امام زمان، اطاعت از ولی  فقیه است. این ملاک خیلی مهمی است تا در فتنه­‌های جامعه، به سمت جهنم نرویم و حواسمان باشد به کجا پناه می بریم. پشت سر چه کسی قدم برداریم. نماز «وحشت قبر» را از بین می برد بعد از دوستی و انس با خدا و انس با اهل بیت، سومین عامل که وحشت قبر را از ما می‌گیرد نماز است. امام باقر (علیه‌السلام) فرمود:« مَن اَتَمَّ رُکوعَه لَم تَدخُلهُ وَحشَتُ القَبر[6]= هرکس که رکوع [نمازش] را به‌طور کامل انجام دهد، در قبر دچار وحشت نخواهد شد». رکوع یعنی چه؟ رکوع یعنی من خدای بی­نهایت و باعظمت و یک خدای احدِ واحد را در مقابلم می­‌بینم که قدرت محض، حیات محض، اراده محض و خیر محض است و با بینهایت مخلوقات و ظهورات او سروکار دارم که اینها انسان را در مقابل چنین خدایی وادار به تعظیم می‌کنند. اگر کسی در مقابل خدا با شناخت و با عشق قلبی خودش خم بشود و به رکوع و به سجده برود، چقدر عاشقانه است. شخصی که اعتقادی به مسائل دینی نداشت به من گفت: این رکوع یعنی چه؟ این رکوع چیست که شما انجام می‌دهید؟ گفتم: یک استاد برجسته دانشگاه، یک پروفسور صاحب نظر در یک رشته را در نظر بگیرید که دانشجوها و اساتید دیگر در مقابل او تعظیم می کنند. یک انسان مثل خودشان است که زمانی جاهل بوده، ولی حالا اطلاعاتش خیلی زیاد شده و یک مقام بلند پایه علمی به حساب می‌آید. افراد در مقابل علم او تعظیم می‌کنند. رکوع یعنی تعظیم در مقابل حیات مطلق، قدرت مطلق، علم مطلق، زیبایی مطلق، مهربانی مطلق، رأفت مطلق، در مقابل این هزار تا اسمی که شبهای رمضان و شبهای احیا می خوانیم. آدم باید دیوانه باشد که در مقابل چنین کسی تعظیم نکند. گفتم: شما در مقابل انسان تعظیم و تکریم را می‌­پذیرید؟ گفت: بله. گفتم: در مقابل اصل و بینهایتش چه؟ رکوع یعنی یک نفر با همه وجودش خم شود. آنطور که پیغمبر می فرماید: خدایا تمام اجزاء وجودم برای تو سجده می‌کند. سجده یعنی روی پای خدا افتادن. بعضی­‌ها همین رکوع با این عظمت و با این ارزش را ناقص انجام می دهند. فرمود: دزدترین افراد کسی است که از نمازش می دزدد. رکوع را در نماز های واجب به اندازه طبیعی همان مقدار که در نماز های جماعت، امام جماعت انجام می دهد، انسان انجام باید انجام دهد. ولی در نماز های مستحب که عشق در آن است و کسی هم نیست تو را ببیند و کاری با تو ندارد، آنجا می‌ارزد و قشنگ است که انسان در رکوع بیشتر و طولانی تر بماند. بعضی از بزرگان ما وقتی برای عبادت  در حرم حضرت رضا (علیه‌السلام) می‌آمدند، می گفتند: اصلاً امشب شب رکوع است و تا صبح در تعظیم می ماندند. فرشته­ها هم از این کار لذت می برند. می فرماید: بعضی از فرشته از زمانی که خلق شان کردند در این تعظیم مانده­اند. بعضی­ها هم در سجده مانده اند. با رکوع و سجده، چیزی از وحشت قبر باقی نمی ماند. قبر همین سینه خودمان است. سینه‌­ای که رکوع و سجده در آن است و از یک رابطه عاشقانه با خدا لذت می برد. اضطراب و ترس در کجای این سینه و این قلب قرار می گیرد؟ به عنوان یک قاعده عرض کنم، ما هر جا در زندگی ترسیدیم و اضطراب، غم، افسردگی، احساس پوچی به ما دست داده، برای این است که رکوع ها و سجده‌­هایمان درست نبوده. دستور به انجام اعمالی برای کاهش وحشت قبر مقداری از وحشت قبر به وسیله همین کارهایی که میت در دنیا انجام داده بود، از بین می رود. مثل انس با حق تعالی و اهل بیت و نماز و عبادت؛ از قبر به بعد نوبت بازماندگان میت است که برایش کاری بکنند. چون میت دستش از دنیا کوتاه شده و نیاز به کمک ما دارد. اسلام هم دستور داده که برای اموات تان کمک کنید. یکی از کارهایی که سفارش شده، این است که بر بالین شخصی که در حال احتضار است، سوره یس و صافات خوانده شود و یا چیزهایی که او در طول حیاتش به آن ها انس داشته است را کنارش بگذارند. مسئله بعدی خوب دفن کردن است. خوب دفن کردن خیلی در کم کردن وحشت قبر موثر است. موقع شستنِ میت دعا دارد. کفن خوب برایش بگذارند که معمولا روی آن 40 مؤمن امضا می کنند:« اللّهمَّ إِنّا لا نَعلَمُ مِنهُ إِلّا خَیرا = خدایا! ما جز خیر و خوبی از او ندیده‌ایم!» و خدای مهربان به حرمت 40 مؤمن او را می‌بخشد. حتی ممکن است این مؤمنین اشتباه بکنند، ولی خدا می‌پذیرد. بعضی­ها دعای جوشن کبیر را با اعتقاد و با فهم روی کفن­‌هایشان می­‌نویسند، تربت امام حسین را برمی‌دارند که همه­ اینها موثر است. نحوه دفن هم مهم است. در مفاتیح نوشته شده و چقدر خوب است که ما اینها را رعایت کنیم. بعد از غسل دادن میت، نحوه بردن به سمت قبر، اینکه چگونه میت را باید ببرند، دعا دارد و این دعاها خیلی میّت را آرام می کند. گفته شده که میت را یک دفعه داخل قبر نگذارید، چون نفس با اوست و ادراک می­‌کند. هر کاری که با بدن بکنند، نفس ادراک می کند هر خراشی به بدن بیفتد دردش به نفس می رسد. چون نفس متعلق به بدن است و با آن سالها انس داشته است. سفارش می‌کنند که میت را در چند متری تا قبر روی زمین بگذارید، بعد دوباره بلند کنید، سه مرتبه این کار را انجام دهید. سلام و صلوات و «لا إله إلاّ الله اللّه» هم بگویید. بعد از دفعه سوم اگر میت مَرد است، سر او را پایین قبر قرار دهید و وقتی بلند کردید با سر در قبر ببرید و بگذارید. اگر میت زن است بعد از این که سه مرحله را انجام دادید، بدنش را کنار قبله قبر قرار دهید، یعنی به سمت قبله قبر، بعد مرحله چهارم زن را به پهنا یعنی، همانطوری که بلند کردید، داخل قبر بگذارید. اینها دستورات بسیار شگفت‌­انگیزی است که باید از نظر روان­شناسی و انسان­‌شناسی روی آن کار بشود که این نوع رفتار برای زن و مَرد چه فرق دارد. سفر پرماجرا                                   [1] - تفسیر القمّی : 1 / 19 . [2] - سوره قصص/77. [3] - بحار الانوار ج 7 ص248. [4] - سوره مریم/ آیه 71. [5] - سوره اسراء/ 71. [6] - کافی، ج ‏3، ص 321.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8872
زمان انتشار: 18 فوریه 2018
| |
یکی از واجبات رکنی نماز، «نیت» است

سخنرانی استاد نیکنام، جلسه 17، 96/11/26

یکی از واجبات رکنی نماز، «نیت» است

یکی از «واجبات رکنی» چه در نماز و چه در اعمال عبادی و الهی دیگر «نیت» است.

نیت باید از اول عمل تا آخر عمل استمرار داشته باشد. این نمی شود که من بگویم دو رکعت نماز صبح به جا می آورم «قربت الی الله»، اما ریا کنم و نماز را به رخ کسی بکشم. یا هدف دیگری از خواندن نماز داشته باشم. مثلا نماز بخوانم برای اینکه وقت شناس بشوم. نماز بخوانم برای اینکه تمیز شوم. نماز بخوانم برای اینکه یک نوع ورزش به حساب می آید. هر کدام از این ها در نیت من باشد، نماز باطل است. نماز باید با قصد قربت الی الله انجام شود. حج هم همین طور است. هر عمل عبادی دیگر هم باید برای قرب الهی و نزدیک شدن به خدا و جلب رضایت و خشنودی حق انجام شود. نماز 11 واجب دارد، که 5 تا از آنها ارکان هستند. یکی از آن پنج تا نیت بود. حتماً گفتن و به زبان آوردن نیت لازم نیست؛ یا حتی به ذهن آوردن نیت لازم نیست. بلکه نیت آگاهی توام با عمل است. همین که می دانم، دارم چه کار می کنم، این نیت است. یعنی اگر میان نماز از خودم بپرسم چه کار داری می کنی؟ بگویم دارم نماز ظهر می خوانم. نیت روزه هم همینگونه است. وقتی نیمه شب من بلند شده ام و دارم سحری می خورم و معلوم است که می خواهم روزه بگیرم، این نیت است. حال اگر به زبان بیاورم و از ذهنم بگذرانم ایرادی دارد؟ نه؛ خیلی هم خوب است. خود این موجب خشوع می شود موجب توجه بیشتری می شود و عرض کردم نیت تا آخر عمل باید استمرار داشته باشد. مثلاً من می گویم: «الله اکبر» و نمازم را شروع می کنم و نیتم الهی است. اما تا یک نفر وارد می شود، موقعی که به «و لا الضالین» می رسم، مد آن را غلیظ تر می کنم تا نشان دهم قرائتم چقدر خوب است. اینجا نماز همه اش باطل است. نه این که آن قسمتش فقط باطل باشد؛ همه اش باطل است. عین یک سیب کرم خورده ای است که یک ذره اش سوراخ است و کرم وارد آن شده است. ما در هنگام خرید سیب، سیب کرمو را برنمی داریم. اگر میوه فروش بگوید این فقط یک سوراخ ریز است و بقیه ی سیب سالم است، قبول نمی کنیم. همچنان که ما میوه آفت زده را نمی گیریم، خدا هم عمل آفت زده را قبول نمی کند. علی علیه السلام فرمودند:« علیک بالاخلاص فانه سبب قبول الاعمال = ای انسان بر تو باد به اخلاص و خداخواهی، چون که سبب قبولی اعمال است». خدا عمل را به خاطر اخلاص از انسان می پذیرد. دشمنان خدا و اهل بیت علیهم السلام را  نباید دوست بداریم امام هفتم علیه‌السلام از جایی عبور می کردند. دیدند یکی از یاران شان از کسانی که خیلی به حضرت اظهار عشق و ارادت و علاقه می کرد، با یک آدم منحرفی دارد قدم می زند. صدایش کردند و فرمودند: اگر تو رفیق ما و در مسیر ما هستی، باید از او جدا شوی. اگر با او هستی، از ما جدا شو. یعنی بدان تو وقتی با او هستی، از ما جدایی و اگر با او نباشی با مایی. این چطور می شود که تو هم با ما هستی و اظهار عشق و علاقه نسبت به ما می کنی و هم نسبت به او؟ گفت: یابن رسول الله این دایی من است. فرمودند: هر کس می خواهد باشد. اگر انحراف فکری دارد، اظهار دوستی به او نباید بکنی. اما پدر مادر حساب جداگانه ای دارند. باید وظایفم را نسبت به آنها انجام دهم تا زمانی که آن ها مانع اطاعت من از خدا نمی شوند. اما حق بی حرمتی نسبت به پدر مادرم را ندارم؛ حتی اگر کافر باشند. اگر والدین ما دشمن خدا و اهل بیت علیهم‌السلام باشند، در دل نباید آنان را دوست داشت؛ اما احترام را نباید فراموش کرد. این همان آیه شریفه آخر سوره مجادله است که می فرماید: لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ= چنین قومی پیدا نمی شود که به خدا و روز قیامت مومن باشند، (اما) با دشمنان خدا و رسول مودت بورزند؛ حتی اگر پدران یا فرزندان یا برادران یا بستگانشان آنان باشند. شایان ذکر است که مودت نداشتن به افراد ذکر شده،‌ تباینی با حفظ احترام به آنان ندارد. تنها کسانی مجاز به ارتباط با منحرفان هستند که خودسازی کرده باشند من وقتی که این داستان را جایی تعریف کردم، خانمی سوال کرد که مگر ما امر به معروف و نهی از منکر نداریم و در مورد هدایت انسان ها وظیفه نداریم؟ خوب است که من بروم با این آدم منحرف قدم بزنم بلکه بتوانم به راهش بیاورم. در پاسخ گفتم یک پزشک موقعی که می خواهد به محل «وبا زده» برود تا بیماران را درمان کند، اول خودش را باید واکسینه کند. تو که می خواهی بروی با آن آدم منحرف قدم بزنی تا او را به راه راست هدایت کنی، آیا دین خودت را خوب شناخته ای؟ از عهده او بر می آیی؟ می توانی او را قانع کنی؟ می توانی او را به راه بیاوری؟ نکند او تو را به راه خودش ببرد. بعد مثال زدم  و گفتم: کسی که دارد به دره ای سقوط می کند، شما چطور می خواهی او را نجات بدهی؟ آیا دو دستی می گیری؟ اگر دو دستی بگیری که خودت هم با او به ته دره می روی. شما یک دستت را به تنه درختی یا سنگ بزرگی می بندی و با یک دستت او را می کشی. یعنی خیلی مهارت لازم است که هم خودت را حفظ کنی و هم دیگری را نجات بدهی. در شنا در دریا و استخر نیز همین طور است. هر کسی نمی تواند نقش ناجی را ایفا کند. آیا هر کسی می تواند امر به معروف و نهی از منکر کند؟ امر به معروف و نهی از منکر هم کار هر کسی نیست. قرآن می فرماید:« وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[1] = و باید از میان شما گروهى [مردم را] به نیكى دعوت كنند و به كار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند». مگر امر به معروف و نهی از منکر واجب عمومی نیست؟ بله واجب عمومی است. پس چرا در این آیه گفته شده گروهی از میان شما؟ به این خاطر که باید شما بروید و آموزش ببینید. اول ببینید منکر چیست، معروف چیست. منکر ها چه هستند که باید دیگران را نهی کنیم از عمل به آن ها، معروف ها چه هستند که دیگران را باید امر کنیم به انجام آن ها. مثلا طرف دارد مسئله را اینطور بیان می کند: اگر دستتان برید و خون آمد و شما وضو داشتید، وضویتان باطل است. در حالی که این طور نیست. دو لیتر خون هم از انسان برود، وضو باطل نمی شود. مگر با خون رفتن از کسی وضو باطل می شود؟ دستم خون آمد و وضو داشتم؛ وضویم باطل نمی شود. معلوم می شود که او مسئله را نمی داند. یا می گفت: دستم آسیب دیده بود، نمی توانستم مسح پا را بکشم. با دست چپم می کشیدم. کسی گفت: وضویت باطل است، با دست چپ نمی شود. کی گفته این حرف را؟ گاهی مسائل «من در آوردی» از خودمان درست می کنیم، بعد دیگری را نهی می کنیم. پس اول باید معروف ها و منکرها را بشناسیم. راه هدایت را هم بشناسیم. بعدا وارد امر بمعروف شویم. من تا دهن باز می کنم می گویم دختر حجاب داشته باش، می گوید خب حالا چرا پسر ها نباید حجاب داشته باشند؟ فرق دختر و پسر چیست؟ فرق زن و مرد چیست؟ حجاب به ما چه می دهد؟ بی حجابی چه از ما می گیرد؟ فلسفه حجاب چیست اصلا؟ فلسفه نماز چیست؟ فلسفه روزه چیست؟ حالا نماز نخوانم چه می شود؟ شما که نماز خواندی چه شده؟ من باید بتوانم جوابش را بدهم. حالا نماز نخوانم چه می شود؟ نماز نخوانی متزلزل می شوی. نماز نخوانی اتکا به نفست را از دست می دهی. نماز نخوانی یک حادثه کوچک تو را از پا در می آورد. نماز به من امید می دهد که دست من در دست خالق هستی است. این که می گویم: «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، یعنی من تنها نیستم. یک قدرت لایزالی دارم که روزی پنج بار اجازه داده در قالب نماز که با او تماس بگیرم. «اهدنا الصراط المستقیم» کسی هست که مرا به راه راست هدایت می کند. معلوم است که من تنها نیستم، بی کس و یله و رها نیستم. یک کسی حواسش به من است. من فکر می کنم که نماز می خوانم چیزی گیر خدا می آید. نه این درست نیست. تمام 7 میلیارد و نیم جمعیت عالم کافر شوند. سر سوزنی از عظمت و شوکت خدا کم نمی شود. الان همه مردم عالم به سجده بروند روز قیامت سر از سجده بر دارند، چیزی گیر خدا نمی آید. این برای خود من خوب است. دوری از خدا ضررش برای خود من است. دوست تو، تو را از بدی ها باز می دارد علی علیه‌السلام می فرمایند:« من احبک نهاک= کسی که دوستت می دارد بازت می دارد». از چه باز می دارد؟ از حرف زشت، کار زشت، موضع گیری زشت، لباس پوشیدن زشت. از برخوردِ زشت با دیگران تو را باز می دارد. دوست خوب نباید بی تفاوت باشد. باید بگوید آقا خانم خیلی هم دوستت دارم، رفتار و کردارت را می پسندم، اما این حرف شما غلط بود. در یک انجمن ادبی من شرکت کرده بودم. شعرا شعر می خواندند. یکی این شعر را خواند: «درب بهشت گر نگشایند سوی ما     // گوییم یا علی و ز دیوار می رویم». گفتم؛ آقا این حرف غلط است، درست نیست. این جسارت گناه کردن را به مردم می دهد. یا شعر دیگر که می گوید:  «من رشته محبت خود با تو می برم    // شاید گره خورد به تو نزدیک تر شوم». گفتم: این غلط است. شیطان یک لحظه ارتباطش را با خدا قطع کرد، بیچاره شد. یا در دانشگاه دیدیم بچه ها روی در کلاس نوشته اند: «دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ/ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ». گفتم: دنیا هیچ است؟ دنیا مزرعه آخرت است. چرا هیچ است؟ انسان هیچ است؟ انسان اشرف مخلوقات است. گل سرسبد عالم وجود است. خلیفه الله است روی زمین. تمام عرفا، شخصیت ها خود معصومین در همین دنیا با عبادت و بندگی خدا به آن مدارج و مراحل بلند مقام عصمت شان رسیدند. گل بهشت را از مزرعه دنیا می شود چید. اگر من یک حرف ناروایی زدم، شما به من تذکر ندادی که این حرفت نارواست، شما یا دوست من نیستی، یا به دوستی عمل نمی کنی. یا نمی دانی وظایف و تکالیف دوستی چیست. فلانی بدش می آید. بدش بیاید. یک طوری می گوییم  بدش نیاید. چون ما گاهی بد می گوییم طرف بدش می آید. اگر عین آینه عمل کنیم، حرف هایمان جا می افتد. شما تا حالا در دنیا ندیدید یک نفر با آینه قهر باشد. چون آینه خوبی ها را هم می گوید. اما من زیاد دیدم این با آن قهر است. آن با این قهر است. قطع رابطه کردند. می گویم: چرا؟ می گوید: هر وقت به من می رسد به پر و پای من می پیچد. از من ایراد می گیرد. آینه هم همین کار را می کند. منتها او خوب می گوید. زیبا می گوید. آرام می گوید. حرفی که با من زده با دیگری مطرح نمی کند. و ما تا حالا نشنیدیم کسی آینه را زمین زده و شکسته باشد. اگر هم از دستش بیفتد، متاثر می شود. متاثر می شود که این کسی که هر روز عیب مرا می گفت شکست. بهترین دوست و بدترین دوست علی علیه السلام فرمودند:«خیرُ إخوانِكَ مَن دَلَّكَ على هُدى، و أكْسَبَك تُقى، و صَدَّك عنِ اتّباعِ هَوى[2]= بهترین برادران تو آن است كه تو را به هدایت رهنمون شود و به تقوا و پرهیزگارى ات برساند و از پیروى خواهشهاى نفسانى بازت بدارد». با کسی دوست هستم. می گوید: بیا به مسجد برویم. بیا جلسه علمی برویم. بیا یک کتاب مفیدی آمده بازار برویم بخریم. این دوست من است. اگر دوستم گفت: بیا برویم فلان مجلس شب نشینی است. می فهمم عمر تلف کردن است این دوست من نیست. علی علیه السلام فرمودند:« شر اخوانک من ارضاک بالباطل = بدترین دوستان تو آن است که تو را به کارهای بد خرسند بدارد». یا دشمن دانای من است که دارد مرا می برد؛ و یا دوست نادان است. دوست نادان ضررش از دشمن بیشتر است. چون او را دوست می دارم، هر چه می گوید گوش می دهم. بعد آنی را که دشمن می دارم تفکر می کنم. اندیشه می کنم. پس ببینید ملاک دادند دست ما. می گویند: دوستان شما سه نفرند. دوست شما، دوست دوست شما و دشمن دشمن شما. این سه تا می شوند دوست شما. دشمن من یکی دشمن من، یکی دوست دشمن من و یکی دشمن دوست من. این سه مورد را باید آدم بداند تا بفهمد دوستش کیست و دشمنش کیست. قرآن مشخص می کند. روز قیامت بعضی ها فریاد می زنند. از لحن قرآن بر می آید که فریاد می زنند:« یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا[3] = اى واى! كاش فلانى را دوست [خود] نگرفته بودم». یعنی روز قیامت بعضی ها که می فهمند مستحق عذاب و کیفر الهی شدند، فریاد می زنند ای وای بر من. اگر من با فلانی دوست نشده بودم، امروز مستحق عذاب و کیفر الهی نمی شدم. یعنی بعضی دوستی ها سرانجام جهنم برای انسان دارد. بعضی دوستی ها هم آدم را بهشتی می کند. می گوید که دوست خوب مثل یک ظرف طلایی است، نشکند، ور بشکند بازش توانی ساختن. دوست بد مثل یک کاسه سفالی است. بشکند، ور نشکند باید به دور انداختن. طلا هیچ موقع ارزشش را از دست نمی دهد. به چه کسانی «همج الرعاع» می گویند؟ خانم ها آقایان هر چند وقت یکبار باید روی دوستانمان مطالعه کنیم. ببینید امروز دوست من آدم خوبی است. معلوم نیست فردا هم خوب باشد. الان دیدید بعضی ها حالت «همج الرعاع» هستند. به فرموده ی مولای متقیان علی (علیه السلام) همج الرعاع، یعنی کسانی که با مختصر وزش بادی تکان می خورند و از جا به در می روند. کسانی که دیروزشان خوب است، اما امروزشان خراب می شود. سوابق شان خیلی خوب است، الان وضعشان خراب است. گاهی آدم در دوستانش باید دقت کند. جمع دوستانش را بازسازی کند. در مورد دوستانمان باید فکر کنیم. ببینیم آیا این ها هنوز روی همان معیار و ملاکی که ما انتخاب کردیم هستند؟ یا از راه برگشتند؟ آیا هنوز او می خواهد مرا به راه کمال ببرد یا به راه خودش ببرد؟  ای بسا شیطان آدم رو که هست                       پس به هر دستی نباید داد دست  این دستی که جلوی من دراز می شود دست کیست؟ اگر دستم را در دستش بگذارم مرا جهنم می برد یا بهشت می برد؟ علی علیه‌السلام بر سر مزار فاطمه سلام الله علیها چه می گفت؟ ایام شهادت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها است. این شب ها علی علیه السلام بچه های خودشان را می خواباندند. آخرین چراغ مدینه که خاموش می شد، می آمدند سر مزار صدیقه طاهره. یک شب علی علیه السلام طاقتش طاق شد و این عبارات را گفت: فاطمه جان ای کاش جان علی با نفسش از او مفارقت کند. یعنی آرزوی مرگ کرد. فاطمه می دانی چرا این قدر سر مزار تو گریه می کنم؟ برای این که بعد از تو هیچ خیری نیست. تو کوثر بودی. همه خیر ها و خوبی ها به زیر خاک رفت. بعد گفت: می دانی چرا این قدر گریه می کنم؟ گریه ام به خاطر این است که نکند عمر من بعد از تو طولانی بشود. علامه امینی می گوید در همین حال یک دفعه علی علیه السلام سنگینی دو تا دست را این طرف شانه ها احساس کردند. رفتند به فکر. من که بچه هایم را خواباندم. تا مدینه به خواب نرود من این جا نمی آیم. صورتشان را برگرداندند دیدند زینب چهار ساله است. گفتند: زینب چرا امشب دنبال من آمدی؟ عرض کرد: باباجان این کار هر شب من است. چون امشب دیدم سر مزار مادرمان آرزوی مرگ می کنی، جلو آمدم. ببینید زهرای مرضیه را. هم خودش مادری کرد برای پدرش. هم دخترش را این گونه برای علی تربیت کرد.   [1] - سوره آل عمران/104. [2] - غرر الحكم : ۵۰۲۹. [3] - سوره فرقان/آیه 28.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8764
زمان انتشار: 13 ژانویه 2018
| |
از کجا بدانم وقتی امام زمان(علیه‌السلام) می آید، من از یاران ایشان هستم؟

سخنرانی استاد نیکنام، جلسه 12، 96/10/21

از کجا بدانم وقتی امام زمان(علیه‌السلام) می آید، من از یاران ایشان هستم؟

چگونه بفهمیم وقتی که امام زمان(علیه‌السلام) ظهور بفرمایند، ما از یاران حضرت و در کنار ایشان هستیم و در مقابل حضرت قرار نمی‌گیریم.؟ پاسخ این است که اگر الان انصاف دارم، اگر مروت و جوانمردی دارم و اگر دنیا را به من بدهند حاضر نیستم پوست جوی را از دهان موری بگیرم و به یک مورچه ستم بکنم. پس از یاران حضرت هستم.

امام زمان(علیه‌السلام) که بیاید، ریشه ظلم و ستم را می‌کَند. من هم باید ببینم الان چقدر به عدل علاقمند هستم و از ظلم بیزارم. علی (علیه‌السلام) فرمود: «اگر تمام دنیا را به من بدهند، حاضر نیستم پوست جوی را ازدهان موری به زور بستانم». پس باید گرایش به عدالت داشته باشم و نه به کسی ظلم کنم و نه ظلم را بپذیرم. خدا رحمت کند آقای خوشدل تهرانی را که می‌گفت: بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است                   که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است نه ظلم کن به کسی و نی به زیر ظلم برو               که این مرام حسین است و منطق دین است من اگر واقعاً دوستدار امام حسین و امام زمان (علیهم‌السلام) هستم، باید ببینم چقدر در مسیر آن بزرگواران حرکت می‌کنم. کسی که دندان طمعش را نمی‌کشد و زیاده طلب است و کسی که آرزوهای طولانی دارد، حتی اگر از راه حرام و ناروا باشد، معلوم است که این شخص یار واقعی امام زمان نیست. روزی که آقا امام زمان بیایند، بعضی‌ها می‌گویند: امام زمان دین جدید آورده؟ از بس که پیرایه بستیم به دین و راه دین را عوض کردیم، هر کس به میل و سلیقه خودش رفتار کرد. برای همین می‌گویند: آیا آقا دین جدیدی آورده؟ خیر. ما دین را وارونه کرده و تغییرش داده‌ایم. امام زمان همان دین جدشان را تبلیغ می‌کنند. ما امروز راحت خودمان را می‌توانیم بسنجیم که چقدر یار واقعی امام زمان هستیم. چقدر از ظلم بیزاریم؛ چقدر طرفدار حق و عدل و داد هستیم. چرا نماز بازدارنده ی زشتی هاست؟ قرآن در مورد نماز می‌فرماید: «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ [1]= و نماز را برپا دار كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مى دارد و قطعا یاد خدا بالاتر است و خدا مى‏ داند چه مى ‏كنید». چرا؟ برای این که نماز ذکر و یاد خدای بزرگ است.   اگر نماز درست بخوانم و واقعاً نمازم یاد خدا باشد، باید ببینم چقدر از دروغ بدم می‌آید و چقدر از صداقت خوشم می‌آید؟ چقدر از معصیت دوری می‌کنم؟ چقدر شیفته‌ی عمل کردن به دستورات خدا هستم؟ زیرا خاصیت نماز اوج دادن و بالابردن انسان است؛ همانطور که فرمودند:« الصلاة معراج المؤمن = نماز معراج مومن است». یعنی نماز آنقدر قدرت دارد که انسان را از تمام زشتی ها جدا می‌کند. نماز هم انسان را تخلیه می‌کند هم تحلیه (تحلیه = زینت دادن) می‌کند. هم انسان را پاک می کند از زشتی‌ها و هم آراسته می‌کند به خوبی‌ها و زیبایی‌ها. چرا که ذکر خدای بزرگ است. حساب کردم در 17 رکعت نماز 154 بار می‌گوییم «اللهُ اکبر». که تعدادی از آن واجب رکنی، تعدادی واجب غیر رکنی و بقیه‌اش مستحبند. جواد آقای ملکی تبریزی در کتاب «اسرار الصلاه» شان که کتاب خیلی خواندنی است می‌فرمایند:«اگر یک بار دل انسان بگوید: «اللهُ اکبر» نه تنها خدا را به چیزی و کسی نمی‌فروشد، بلکه اگر تمام عالم را به او بدهند، پای عشق خدا قربانی می‌کند». در حالی که ما 154 بار «اللهُ اکبر» می‌گوییم. یعنی تقریباً 90 سال پیش ایشان این مطلب را در کتاب شان بیان می‌کنند و می‌فرمایند: متاسفانه غالب مردم به جای تکبیر تحقیر می‌گویند. العیاذ بالله دارند می گویند: خدا کوچکتر است. اگر خدا بزرگتر است، پس عالم کوچکتر است، میز کوچکتر است، شهوت کوچکتر است، منیت کوچکتر است، ثروت کوچکتر است، دوست و همسر کوچکترند. چه کسی دیده که کسی عقل داشته باشد و چیز گرانتر را بدهد و ارزانتر را بگیرد. همه می‌خواهند چیزی را بدهند و بالاترش را بگیرند. این که علی (علیه‌السلام) فرمود یا دنیا یا دنیا... غری غیری = ای دنیا ای دنیا برو دیگری را فریب بده.»  برو تو حریف علی نمی‌شوی. علی قیمت خودش را فهمیده. اگر آدم قیمت خودش را بفهمد، خودش را به کل دنیا نمی‌فروشد، چه برسد به این که آدم قدر خدا را بشناسد. علی (علیه‌السلام) در نهج البلاغه فرمودند: انسان بهای جسم تو بهشت است، یعنی اگر جسمت را به قیمتی کمتر از بهشت بفروشی، باخته‌ای و تاجر ورشکسته ای. دنیا بازار است، چه کسی در این بازار سود می برد و چه کسی زیان؟ امام هادی(علیه‌السلام) فرمودند: «الدنیا سوقٌ، ربح فیها قومٌ و خَسِرَ آخرُونَ[2]= دنیا بازاری است که جمعی در آن سود برند و گروهی زیان بینند».  اگر انسان بداند که در بازار دنیا چه بخرد و از چه کسی بخرد و به چه کسی بفروشد، برنده است. ولی کسی که بی‌حساب و کتاب خرید و فروش کند، نه خریدش مشخص باشد که از چه کسی بخرد و به چه کسی بفروشد و نه مشخص باشد که چه بفروشد، این شخص به فرموده‌ی قرآن خسران کنندگان است:«ان الانسان لفی خسر[3]=»  انسانها همه در زیانکاری هستند، مگر کسانی که بدانند در این بازار چه بخرند:«ایمان و عمل صالح». کسی که در این بازار پول و ثروت و دنیا را خرج دینش کند، نه این که دین را خرج اینها بکند. بعضی‌ها متاسفانه تاجر ناشی هستند. دین را می‌دهند که به آرزوی شان برسند. بعضی‌ها آرزوهایشان را براساس ملاک دینی طلب میکنند. خیلی‌هایشان به آرزو هم می‌رسند و در همین دنیا عزت و قرب الی الله پیدا کردند. بعضی‌ها هم پای همین دنیا دین، شرف، انسانیت، غیرت و حمیت شان را ریختند. یکی از جاهایی که این داستان را خوب نشان می‌دهد، داستان آقا امام حسین (علیه‌السلام) است. در همین بازار عمر بن سعد جهنمی می‌شود. با این که خون و سرش را هم داده، هستی و آبرویش را هم داده. در همین بازار حر بن یزید ریاحی هم خون و سر و هستی اش را داده است. حر ریاحی به جایی رسید که امام زمان هم می‌روند بالای قبرش به او سلام می‌کند. شما ببینید تاجر ناشی با غیر ناشی چقدر فرق می‌کند. به نماز و شرایط نماز و نمازگزار اهمیت بدهیم یکی از نکاتی که در نماز مهم است، لباس نمازگزار است که نجس نباشد؛ از مال غصبی نباشد؛ از مال حرام نباشد؛ مال کسی نباشد که از او رضایت نگرفته باشیم. نظافت در لباس خیلی مهم است. نظم در لباس نمازگزار مهم است. درست نماز خواندن، یک بحث است و نمازِ مورد قبول خواندن بحث دیگر. خدا رحمت کند شهید مطهری را، موقعی که به شهادت رسیدند، چند شب بعد ما منزل شان رفتیم که تسلیت بگوییم. من از همسر مکرمه ایشان پرسیدم که خاطراتی از اخلاق ایشان در خانه بگویید. گفتند: آقا استحمام می‌کردند و بعد محاسن شان را شانه و معطر می‌کردند. وضو می‌گرفتند. می‌پرسیدیم: قرار ملاقاتی دارید؟ می‌گفتند: بله. می‌گفتیم: با کی؟ می‌گفت: با خدا. این که قرآن می‌فرماید:«خُذُوا زِینَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ[4] = زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید». یک معنی این آیه همین است. یعنی موقعی که می‌خواهید نماز بخوانید، لباس تمیز و نظیف تان را بپوشید. نماز خواندن، مصافحه کردن و نشستن با خداست. معنی دیگر آن مربوط به خود مسجد است. یعنی به مسجد که می‌روید، لباس تمیز بپوشید، معطر باشید. با پای عرق کرده به مسجد نیایید. یا اگر غذایی خورده اید که ممکن است بوی آن مردم را اذیت کند، به مسجد نیایید؛ یا مسواک کنید و بوی بد  را برطرف کنید و بعد به مسجد بروید.   پیامبر گرامی همیشه معطر بودند. به طوری که در تاریکی که چشم، چشم را نمی دید، یک دفعه یکی صدا می‌زند مژده باد بر شما که محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آمد. می‌گفتند: از کجا متوجه شدی؟ می گفت: از بوی خوش پیامبر. سر و صورت و محاسن پیامبر هم همیشه مرتب بود. پیامبر در آب راکد خودشان را نگاه می‌کردند و محاسن شان را مرتب می‌کردند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌فرمودند:« ان الله نظیف یحب النظافه = خدا تمیز است و تمییزی را دوست دارد». نکته دیگر در نماز، دانستن مسائل نماز و سبک نشمردن نماز است. امام صادق فرمودند:« إنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ = کسانى که نماز را سبک مى شمارند، هرگز شفاعت ما به آنان نخواهد رسید». نمی‌گویند: شفاعت من به آنان نمی‌رسد. می‌گویند شفاعت ما به آنان نمی‌رسد. یعنی امام حسین و حضرت زهرا و دیگر معصومین (علیهم‌السلام) هم او را شفاعت نمی کند. من حساب کردم نماز 930 تا مسئله دارد. واجبات نماز چیست؟ واجبات رکنی و غیر رکنی چیست؟ اگر اشکالی پیش آمد، چه کار باید بکنیم؟ واجبات غیر رکنی اگر جابجا شد، چطور است؟ شکیات نماز چگونه است؟ فردی می‌گفت: هر وقت در نماز شک کنم، نماز را می‌شکنم و از اول می‌خوانم. این درست نیست. شکستن نماز حرام است. این را توجه ندارند. نکته دیگر قرائت نماز است. نماز را باید صحیح قرائت کرد. مثلاً بعضی‌ها خیلی ساده می‌گویند: الله اکبر یعنی خدا بزرگ. در حالی که باید کامل گفته شود:«اللهُ اکبر= خدا بزرگتر است». باید بروم نزد کسی حمد و سوره‌ام را درست کنم. یک خرده گونه‌های بچه‌ام زرد میشود فورا می‌روم پیش دکتر. اما نسبت به نماز و آداب دینی بی‌توجه هستیم. چرا او را نمی‌برم پیش معلم دینی و اخلاقی و تربیتی که بگویم بچه‌ام چه اشکالی دارد. به نماز بی توجه است به امور دینی بی‌توجه است. اینها را باید دقت کرد. یک نکته دیگر این که نباید هر وقت دلم خواست و هر وقت شد، نماز بخوانم. نماز باید اول وقت خوانده شود. اول وقت رضوان الله و آخر وقت غفران الله. فرمود: اگر می‌خواهید نمازتان با نماز امام زمان بالا برود، باید اول وقت بخوانید. روایت داریم: کسی که وظایف دینی‌اش را انجام بدهد، خدا به او عنایت می‌کند و به کارهای دیگرش هم می‌رسد. آنهایی که در وقت نمازشان منظمند. وقت کاسبی و استراحت شان هم منظم است. غذاخوردن شان هم منظم است. نماز مثل نفس کشیدن است. کسی که نماز نمی‌خواند یا نامنظم میخواند، مثل کسی است که دستش را در دست خدا می‌گذارد و دوباره می‌کشد، می‌گذارد و می‌کشد. یکی از شرایط نماز که انسان را اوج می‌دهد، خشوع در نماز است. خشوع یعنی حضور قلب یعنی هماهنگی دل با زبان. چون زبان و چشم و دست که نمی‌تواند تعداد رکعات را نگه دارد، قلب نگه می دارد. اگر با رعایت همه شرایط نماز، نماز بخوانیم، این نماز یک گام ما را به خدا نزدیکتر و از کبر و غرور و منیت و دروغ و خیانت به امانت و زشتی‌ها ما را دور کند.   امام زمان علیه السلام/نماز [1] - عنکبوت/45. [2] - تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، ص1064. [3] - سوره مبارکه عصر [4] - اعراف/31.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8754
زمان انتشار: 11 ژانویه 2018
| |
مهمترین واجب بر انسان ذکر و یاد خداست

سلسله مباحث استاد نیکنام

مهمترین واجب بر انسان ذکر و یاد خداست

امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:« مهمترین چیزی که خدا بر بندگانش واجب کرده، ذکر بسیار خودش است». فرمودند ذکر خدا فقط این نیست که بگوییم:«سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر». ذکر خدا این است که الان که می‌خواهیم سخنی بگویم، باید اندیشه کنیم که خدا از این سخن خوشش می‌آید یا نه؟

ذکر زبانی هم خوب است؛ اما گل ذکر صداقت است. میوه‌ی ذکر امانت است. میوه ذکر حیاست. اگر من روزی هزار بار تسبیح بگردانم، اما خدای ناخواسته زبانم آلوده به غیبت باشد، به من ذاکر نمی‌گویند. اگر کاسبم، گران بفروشم. اگر گوینده‌ام، دروغ بگویم یا قول بدون علم و آگاهی بگویم. به من ذاکر نمی‌گویند. یک بچه‌ای که حرمت پدر و مادرش را نگه ندارد، هر چقدر هم سینه بزند و زیر علم و کتل برود، به این ذاکر نمی‌گویند. به خاطر این که ذکر باید نشانه داشته باشد. نشانه‌اش اخلاق نیکو و رفتار پسندیده است. ذاکر کسی است که ببیند آن کسی که یادش می‌کند، یعنی مذکور، از او چه می‌خواهد. همین حالا همه ما که اینجا نشسته‌ایم، ظرف یک لحظه می‌توانیم حساب بکنیم که چقدر کار خدایی کرده‌ایم و خدای ناخواسته چقدر کار غیر خدایی کرده‌ایم. هر کسی خودش را خوب می‌شناسد. خودمان را بررسی کنیم و ببینیم ذاکر هستیم؟ حتماً ذاکریم، اما یکی ذاکر خداست و دیگری ذاکر شیطان است. یکی ذاکر خداست و دیگری ذاکر مدیرکل اداره اش یا ذاکر همسر و بچه‌اش است. اگر کسی بندهی بچه و همسرش باشد، یا بنده‌ی اداره اش باشد، یا بنده‌ی پولش باشد، این غلط است. بندگی فقط شایسته خداست که خدا هر چه می‌گوید بپذیری. دیگران بگویند: بنده مطالعه می‌کنم اگر درست بود قبول می‌کنم اگر نبود نمی‌کنم. نماز انسان را از تمام زشتی‌های نهان و آشکار باز می دارد همه ما نماز می‌خوانیم، اهل مسجد و جماعت هم هستیم. اگر کسی احساس کند که بدش نمی‌آید راجع به زندگی فلانی کنکاشی هم بکند و اطلاعاتی به دست بیاورد، این معلوم می‌شود که نماز جدی نمی‌خواند. اگر جدی نماز خوانده بود، به فرموده‌ی خداوند (لا تجسسوا= تجسس نکنید) عمل می‌کرد و از تجسس در زندگی دیگران پرهیز می‌کرد. اگر کسی نماز می‌خواند، مسجد هم می‌رود و در جماعت هم شرکت می‌کند، اما سر سفره‌ای می‌نشیند بدون این که بداند حق دارد سر این سفره بنشیند یا نه؟ حق دارد این پول را در جیبش بگذارد یا خیر؟ معلوم می‌شود که نمازش، او را اوج نداده است. نماز معراجش نشده است. پیغمبر فرمودند: «الصلاة معراج المؤمن» نه این که نماز ما را به آسمان می‌برد؛ بلکه نماز دل من را به آسمان می‌برد و من را آسمانی می‌کند؛ من را الهی و فرشته گونه می‌کند. تمام زشتی ها را از من جدا می‌کند، زنجیر های گناهی که به پر و بال من بسته شده می‌شکند،‌ و من را آزاد می‌کند و من را در فضای معرفت الهی به پرواز در می آورد. بنابراین، نمازگزار را اگر بکشید، دروغ نمی‌گوید، تهمت نمی‌زند، غیبت نمی‌کند،‌ هرزگی نمی‌کند، کاری که خدا ناراضی است، انجام نمی‌دهد. خشوع و خضوع در نماز یعنی چه؟ چرا نمازهای ما ما را اوج نمی‌دهند؟ برای این که نمازهای ما مثل کبوتری است که یک بال دارد. این نماز دوتا بال می‌خواهد: یک بالش خضوع و دیگری خشوع است. از موقعی که می‌گویم:« الله اکبر» و در آخر می‌گویم:«السلام علیکم و رحمه الله برکاته» یک بعدش خضوعش است. نماز خشوع میخواهد تا من را بالا ببرد. خشوع حضور قلب است. حضور قلب چیست؟ حضور قلب هماهنگی دل با زبان است. موقعی که زبان گفت:« الله اکبر»، دل هم بگوید:« الله اکبر». الله اکبر یعنی خدا بزرگتر است و دنیا کوچکتر است. تمام دنیا را اگر به کسی بدهی تا یک سر سوزن عشق به خدا در دلش کم شود، قبول نمی‌کند. چون خدا را بزرگتر می‌داند. آیا شما حاضرید یک قطعه طلا را به یک کسی بدهید یک بسته شکلات بگیرید؟ نه. می‌گویی قیمتش از زمین تا آسمان فرق می کند. علت عدم خشوع و خضوع در نماز، نبود یقین است مشکل ما درنماز، این است که ما به یقین نرسیده ایم. یعنی خیلی چیزها را می‌دانیم، اما در همان محدوده‌ی دانستن می‌مانیم و به یقین نمی‌رسیم. اگر به یقین برسیم، آتش گناه دیگران هم ما را اذیت می‌کند. حضرت آیت‌الله علامه طباطبایی تعدادی مهمان منزل‌شان بودند. خانم‌هایی بودند که برای درس آمده‌بودند.علامه طباطبایی می‌خواستند جایی بروند، ناچار بودند از اتاقی رد بشوند که خانمها نشسته بودند. همین که وارد اتاق می‌شوند، وحشت زده خودشان را می‌چسبانند به دیوار و به سرعت خود را از اتاق می‌روند بیرون. به او می‌گویند: آقا این چه حالتی بود؟ شما چرا اینطوری کردید؟ ایشان در پاسخ فرمودند: آیا شما نمی‌سوختید؟ آیا شما که اینجا نشسته بودید ناراحت نبودید؟ شما که در این آتش نشسته بودید، آیا این هرم آتش شما را اذیت نمی‌کرد؟ شما آنجا چه کار می‌کردید؟ خانمی گفت: داشتیم راجع به فلانی صحبت می‌کردیم. یعنی غیبت می‌کردیم. یک بدن پاک بهشتی مثل علامه طباطبایی، آتش غیبت را احساس می‌کند. من که در آتش هستم احساس نمی‌کنم. به این می‌گویند: «حق الیقین».

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8751
زمان انتشار: 10 ژانویه 2018
| |
اگر شوق دیدار امام زمان(علیه‌السلام)را داری، مثل این قفل ساز زندگی کن

سخنرانی استاد نیکنام جلسه11؛ 96/10/14

اگر شوق دیدار امام زمان(علیه‌السلام)را داری، مثل این قفل ساز زندگی کن

امام زمان(‌علیه‌السلام) می‌فرماید: چرا برای دیدن ما خودتان را به زحمت می‌اندازید؟ اگر می‌خواهید ما را ببینید، درآمدتان را حلال کنید تا ما به دیدارتان بیاییم.

شخصی بود که خیلی آرزوی دیدار امام زمان (علیه‌السلام) را داشت. به او خبر دادند که فردا آقا وارد بازار آهنگرهای اصفهان می‌شوند. می‌توانی بروی و آقا را زیارت کنی. او می‌گوید: آمدم و از اول، یک یک مغازه ها را نگاه کردم، بالاخره دیدم خورشید وجود آقا در یک مغازه آهنگری کنار پیرمرد آهنگری نشسته اند. سلام کردم و خواستم عرض ادب کنم، اشاره کردند که ساکت باش. من ساکت  ایستادم. پیرزنی وارد مغازه شد. یک قفل کهنه بدون کلید را به آهنگر نشان داد و گفت: این را از من می‌خری؟‌ من 3 تومان پول نیاز دارم و هیچ چیز جز این قفل ندارم که بفروشم. آهنگر قفل را گرفت و گفت: چرا ارزان می‌فروشی؟ پیرزن گفت: آقا من را مسخره می‌کنی؟ گفت: چرا مسخره کنم؟ قفل تو 2 برابر ۳ تومانی که گفتی می‌ارزد. اشکالش این است که کلید ندارد. من یک تومان خرجش کنم و یک کلید برایش بسازم، می‌شود 7 تومان و آن را 8 تومان هم می‌توانم بفروشم. یک تومان هم برای من سود می‌کند. پیرزن گفت: از اول بازار که آمدم تا اینجا، هیچ کس حاضر نشد بیشتر از 2 تومان بخرد. تو 3 برابر قیمت آنها و 2 برابر قیمت پیشنهادی خودم می‌خری؟ گفت: بله، من به دیگران چه کار دارم. قفل تو اینقدر می‌ارزد. گفت: بده، قفل را گرفت و شش تومان داد. پیرزن که رفت. امام زمان رو کردند به این شخص و گفتند: چرا خودتان را اینقدر به زحمت می‌اندازید که بیایید ما را ببینید، اگر شما مثل این آهنگر زندگی کنید، ما می‌آییم شما را می‌بینیم و به شما سر می‌زنیم. فرمود: دیدی که از اول بازار تا این جا، همه می‌خواستند بر سر این پیرزن کلاه بگذارند و قفلش را نصف قیمت هم کمتر بخرند. فرمود: من هفته یک بار می‌آیم در این بازار و فقط هم می‌آیم پیش این پیرمرد که انصاف و مروت دارد و حق کسی را نمی‌خواهد ضایع کند. هنگام فروش چیزی، باید عیبش را به مشتری بگویی خدا رحمت کند حاجی مقدس، یک روحانی با کمالی بود. ایشان به معاملات ملکی مراجعه کرد برای فروش منزلش. گفتند: چرا می‌فروشی؟ گفت: برادرم مشکلی دارد؛ می‌خواهم با فروش منزلم مشکل او را حل کنم.  معاملات ملکی برای فروش خانه مشتری می‌برد، مشتری که وارد خانه می‌شود حاجی مقدس می‌گفت: آقا می‌خواهی خانه را بخری، چشم‌هایت را باز کن، این خانه دوتا اشکال دارد، یکی این که چاه فاضلابش پر شده و دیگر این که اتاق‌هایش نم دارد. طرف تشکر می‌کرد و می‌رفت. نفر بعدی می‌آمد همینطور، نفر بعدی و بعدی... معاملات ملکی گفت: حاج آقا شما که اینطور می‌گویید، کسی خانه را نمی‌خرد. گفت: می‌خواهم نخرد. من می‌خواهم‌ یک نفر را از چاله در بیاورم، باید دیگری را در چاه بیندازم. من می‌خواهم مشکل یکی را حل کنم، یکی دیگر را دچار مشکل کنم؟ من باید عیب مالم را بگویم. مرتب مشتری می‌آمد و او هم این اشکالات را می‌گفت و آنها می‌رفتند. بالاخره یک آذربایجانی با کمالی آمد و گفت: حاجی مقدس خانه ات۱۰۰ تا عیب هم داشته باشد من می‌خرم. چون من شنیدم که تو می‌خواهی مشکل برادرت را حل کنی. من هم می‌خواهم در این کار خیر شریک بشوم. خانه را می‌خرم، پولش را هم می‌دهم. ولی شرطش این است که تا زمانی که جای مطمئنی پیدا نکرده‌ای در این خانه بنشینی. ببینید، به این می‌گویند خلق امام زمانی. یعنی کسی که در مسیر امام زمان حرکت می‌کند. پزشک با صفایی که امام زمانی است، در مطبش برروی تابلویی نوشته: «مبلغ ویزیت به میل و رغبت بیمار. هرچه می‌خواهید بیندازید دراین صندوق». یک صندوق آنجا گذاشته بود که معلوم نشود کی چقدر می‌اندازد. کی کم می‌اندازد. کاسبی که منصفانه جنس می‌فروشد، تقلب نمی‌کند؛ برچسب قیمت را تغییر نمی‌دهد؛ جنس تاریخ گذشته را نمی‌فروشد؛ غش در معامله نمی‌کند؛ اعلام نمی‌کند که برنجش مرغوب است، اما در گونی یک چیز دیگر باشد. این کلکها و حقه بازی‌ها و ظلم و ستم‌ها را ندارد. ذکر و یاد خدا امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند:« مهمترین چیزی که خدا بر بندگانش واجب کرده، ذکر بسیار خودش است». فرمودند ذکر خدا فقط این نیست که بگوییم:«سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر». ذکر خدا این است که الان که می‌خواهیم سخنی بگویم، باید اندیشه کنیم که خدا از این سخن خوشش می‌آید یا نه؟ ذکر زبانی هم خوب است؛ اما گل ذکر صداقت است. میوه‌ی ذکر امانت است. میوه ذکر حیاست. اگر من روزی هزار بار تسبیح بگردانم، اما خدای ناخواسته زبانم آلوده به غیبت باشد، به من ذاکر نمی‌گویند. اگر کاسبم، گران بفروشم. اگر گوینده‌ام، دروغ بگویم یا قول بدون علم و آگاهی بگویم. به من ذاکر نمی‌گویند. یک بچه‌ای که حرمت پدر و مادرش را نگه ندارد، هر چقدر هم سینه بزند و زیر علم و کتل برود، به این ذاکر نمی‌گویند. به خاطر این که ذکر باید نشانه داشته باشد. نشانه‌اش اخلاق نیکو و رفتار پسندیده است. ذاکر کسی است که ببیند آن کسی که یادش می‌کند، یعنی مذکور، از او چه می‌خواهد. همین حالا همه ما که اینجا نشسته‌ایم، ظرف یک لحظه می‌توانیم حساب بکنیم که چقدر کار خدایی کرده‌ایم و خدای ناخواسته چقدر کار غیر خدایی کرده‌ایم. هر کسی خودش را خوب می‌شناسد. خودمان را بررسی کنیم و ببینیم ذاکر هستیم؟ حتماً ذاکریم، اما یکی ذاکر خداست و دیگری ذاکر شیطان است. یکی ذاکر خداست و دیگری ذاکر مدیرکل اداره اش یا ذاکر همسر و بچه‌اش است. اگر کسی بندهی بچه و همسرش باشد، یا بنده‌ی اداره اش باشد، یا بنده‌ی پولش باشد، این غلط است. بندگی فقط شایسته خداست که خدا هر چه می‌گوید بپذیری. دیگران بگویند: بنده مطالعه می‌کنم اگر درست بود قبول می‌کنم اگر نبود نمی‌کنم. نماز انسان را از تمام زشتی‌های نهان و آشکار باز می دارد همه ما نماز می‌خوانیم، اهل مسجد و جماعت هم هستیم. اگر کسی احساس کند که بدش نمی‌آید راجع به زندگی فلانی کنکاشی هم بکند و اطلاعاتی به دست بیاورد، این معلوم می‌شود که نماز جدی نمی‌خواند. اگر جدی نماز خوانده بود، به فرموده‌ی خداوند (لا تجسسوا= تجسس نکنید) عمل می‌کرد و از تجسس در زندگی دیگران پرهیز می‌کرد. اگر کسی نماز می‌خواند، مسجد هم می‌رود و در جماعت هم شرکت می‌کند، اما سر سفره‌ای می‌نشیند بدون این که بداند حق دارد سر این سفره بنشیند یا نه؟ حق دارد این پول را در جیبش بگذارد یا خیر؟ معلوم می‌شود که نمازش، او را اوج نداده است. نماز معراجش نشده است. پیغمبر فرمودند: «الصلاة معراج المؤمن» نه این که نماز ما را به آسمان می‌برد؛ بلکه نماز دل من را به آسمان می‌برد و من را آسمانی می‌کند؛ من را الهی و فرشته گونه می‌کند. تمام زشتی ها را از من جدا می‌کند، زنجیر های گناهی که به پر و بال من بسته شده می‌شکند،‌ و من را آزاد می‌کند و من را در فضای معرفت الهی به پرواز در می آورد. بنابراین، نمازگزار را اگر بکشید، دروغ نمی‌گوید، تهمت نمی‌زند، غیبت نمی‌کند،‌ هرزگی نمی‌کند، کاری که خدا ناراضی است، انجام نمی‌دهد. خشوع و خضوع در نماز یعنی چه؟ چرا نمازهای ما ما را اوج نمی‌دهند؟ برای این که نمازهای ما مثل کبوتری است که یک بال دارد. این نماز دوتا بال می‌خواهد: یک بالش خضوع و دیگری خشوع است. از موقعی که می‌گویم:« الله اکبر» و در آخر می‌گویم:«السلام علیکم و رحمه الله برکاته» یک بعدش خضوعش است. نماز خشوع میخواهد تا من را بالا ببرد. خشوع حضور قلب است. حضور قلب چیست؟ حضور قلب هماهنگی دل با زبان است. موقعی که زبان گفت:« الله اکبر»، دل هم بگوید:« الله اکبر». الله اکبر یعنی خدا بزرگتر است و دنیا کوچکتر است. تمام دنیا را اگر به کسی بدهی تا یک سر سوزن عشق به خدا در دلش کم شود، قبول نمی‌کند. چون خدا را بزرگتر می‌داند. آیا شما حاضرید یک قطعه طلا را به یک کسی بدهید یک بسته شکلات بگیرید؟ نه. می‌گویی قیمتش از زمین تا آسمان فرق می کند. علت عدم خشوع و خضوع در نماز، نبود یقین است مشکل ما درنماز، این است که ما به یقین نرسیده ایم. یعنی خیلی چیزها را می‌دانیم، اما در همان محدوده‌ی دانستن می‌مانیم و به یقین نمی‌رسیم. اگر به یقین برسیم، آتش گناه دیگران هم ما را اذیت می‌کند. حضرت آیت الله علامه طباطبایی تعدادی مهمان منزل شان بودند. خانم هایی بودند که برای درس آمده بودند. علامه طباطبایی می‌خواستند جایی بروند، ناچار بودند از اتاقی رد بشوند که خانمها نشسته بودند. همین که وارد اتاق می‌شوند، وحشت زده خودشان را می‌چسبانند به دیوار و به سرعت خود را از اتاق می‌روند بیرون. به او می‌گویند: آقا این چه حالتی بود؟ شما چرا اینطوری کردید؟ ایشان در پاسخ فرمودند: آیا شما نمی‌سوختید؟ آیا شما که اینجا نشسته بودید ناراحت نبودید؟ شما که در این آتش نشسته بودید، آیا این هرم آتش شما را اذیت نمی‌کرد؟ شما آنجا چه کار می‌کردید؟ خانمی گفت: داشتیم راجع به فلانی صحبت می‌کردیم. یعنی غیبت می‌کردیم. یک بدن پاک بهشتی مثل علامه طباطبایی، آتش غیبت را احساس می‌کند. من که در آتش هستم احساس نمی‌کنم. به این می‌گویند: «حق الیقین».   امام زمان/ ذکر/نماز/یقین آرشیو مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed