www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 6151
زمان انتشار: 22 فوریه 2017
| |
سعادت انسان در گرو رعایت شرایط و ملزومات ایمان است

سعادت انسان در گرو رعایت شرایط و ملزومات ایمان است

ايمان شرط انسانيت انسان است و انسان بدون ايمان حتی با داشتن همه عوامل سعادت، واقعاً سعادتمند و خوشبخت نيست. ايمان جزء عوامل سعادت است و لوازم و شرايطى دارد كه شخص بايد آنها را رعايت كند. اگر انسان نتواند و ظرفيت نداشته باشد ممكن است باعث عذابش شود.

عُجب از عوامل سقوط ایمان است اگر ایمان به دل راه پیدا کرد، انسان باید بتواند روابطش را با دیگران درست تنظیم كند تا ایمانش باعث عجب و خودبینى او نشود. توقعش این نباشد كه چون نماز شب مى‏ خواند خود را بهتر از دیگران بداند و انتظار داشته باشد دیگران نسبت به او احترام ویژه ای داشته باشند. نباید بر خدا منت بگذارد که هر زمان دعا كردم، باید دعایم مستجاب شود، باید بتوانم طى الارض كنم یا باید بتوانم پشت دیوار را ببینم.  عجب از گناهان كبیره است. آدم باید دچار عجب و خودبرتربینى نسبت به بندگان خدا نشود و در نزد خدا خود را آبرومندتر از دیگران نداند؛ با دیگران برخورد سنگین، متكبرانه و تحقیرآمیز نداشته باشد؛ دیگران در نظر او كوچك و بى‏ارزش به نظرش نیایند. اگر این روحیه در انسان باقی بماند، عذاب هاى سختى در پی خواهد داشت. گاهی عجب و خودبینى درمورد مسایل دینى باعث می شود انسان به خاطر وضعیت دینى و روحیات معنوى‏اش انتظاراتش از دیگران بالا برود. یکی از اصحاب امام رضا (علیه السلام) خدمت ایشان رسید و حضرت او را تحویل گرفت و به خانه دعوت کرد و شام را با حضرت خورد و او از این دعوت بسیار لذت برد. حضرت فرمودند: شب را همین جا بخوابید. و رختخواب مخصوص خود را برای او پهن كرد. این شخص از خوشحالى سجده كرد. چون آنقدر عاقل بود كه بداند این نعمت از جانب خداست. حضرت بالاى سر او  آمد و به او تذكر داد که حواسش را جمع كند و گفت: «مواظب باش به خاطر برخورد امشب من روحیه ‏ات خراب نشود». بعضى‏ افراد این شعور و درک را ندارند. یعنى همه مواهب را از خود مى‏ دانند و تصور می کنند عددى هستند. راهکارهایی که مانع ایجاد عجب می گردد یک راهکار ضد عجب این است كه اگر نعمتی نصیب انسان شد، باید توجه كند که از جانب خودش نیست. انسان باید همه كمالات را از طرف خدا بداند و شكرگذار او باشد. اگر به معنی واقعی به ذکر «الحمداللَّه» توجه شود، این مانع خود بینى انسان مى‏ گردد. زیرا هر قدر از ما ستایش و تعریف شود، می دانیم که حقیقتى به نام «الحمداللَّه» در عالم هست كه همه ستایش ‏ها مخصوص اوست و منشاء همه كمالات خداست، انسان دیگر هیچ چیز را به خود نمی گیرد كه بگوید من بودم که چنین و چنان کردم. باید این ذکر را با توجه و زیاد بگوید که: «لا موثر فی الوجود الا اللَّه = هیچ موثری جز خدا در عالم نیسته». یعنی اگر اذن خدا نباشد هیچ موثری تاثیر نخواهد کرد. کسی که اهل گناه و فسق و معصیت است و ارتباطى با خدا ندارد، بعد از مدتى که احساس سرافكندگى و شرمندگى می كند و به آشتى با خدا و عبادت و نماز می پردازد، نباید فكر كند که از دیگران خیلى جلو زده و بالاتر است. انسان باید همیشه در مقابل خدا احساس «ذلت و خوارى» كند و هیچ وقت خود را نسبت به بندگان خدا بهتر نداند. «عجب نداشتن و فروتنی» با حفظ عزت نفس انسان تباینی ندارد وقتی می خواهیم عجب نداشته باشیم و با دیگران با فروتنی رفتار کنیم، باید حدود آن را رعایت کنیم و «عزت نفس» خود را از بین نبریم. خداوند مى ‏فرماید: عزت خود را حفظ كنید. حرام است که خود را جلوى دیگرى كوچك كنید. درست است که نباید خود را بهتر و بالاتر از دیگران بدانیم، اما باید عزت نفس خود را نیز حفظ کنیم. خداوند احساس خردشدن شخصیت و ذلیل بودن در مقابل دیگران را برای مومن نمى ‏خواهد. خداوند مى ‏فرماید: عزت خود را حفظ كنید. حرام است خود را جلوى دیگرى كوچك كنید. «عزت و شخصیت» غیر از این است كه من در درون خود، خود را برتر بدانم و انتظار داشته باشم به خاطر این كه ایمان دارم و نماز شب می خوانم، یا بچه جبهه ‏اى هستم، باید دیگران برخورد ویژه ای با من داشته باشند.     برگرفته از بحث «سعادت و شقاوت»، جلسه 20؛ 73/9/14

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6136
زمان انتشار: 18 فوریه 2017
| |
هر قدر ایمانت زیاد شود، مهربان تر می شوی

استاد محمد شجاعی

هر قدر ایمانت زیاد شود، مهربان تر می شوی

«عاطفه داشتن» با سلامت روانی انسان و از همه مهمتر با «ایمان» انسان رابطه مستقیم دارد. در اسلام قانون کلی برای داشتن «عاطفه» این است که هر مقدار ایمان و تقوای انسان زیاد می شود، عاطفه او نیز افزایش می یابد و انسان مهربانتر می شود.

برگرفته از مباحث «سعادت و شقاوت» جلسه 16

 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 6128
15 فوریه 2017
| | |
پرسش 128.
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ،

شناسه مطلب: 6009
زمان انتشار: 31 اکتبر 2016
| |
عمل، نگاه به نهایت و استقامت در عمل سه عامل مهم در کسب مقام محمودند

بحث مقام محمود جلسه 4

عمل، نگاه به نهایت و استقامت در عمل سه عامل مهم در کسب مقام محمودند

علم و دانایی با عمل به ثمر می رسد و نگاه به نهایت داشتن و استقامت در عمل و رسیدن به این نهایت انسان را رستگار می کند.

حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه ای تأکید می فرمایند: «العَمَل، العَمَل». یعنی این اصل، به آن چه که می فهمید و یاد می گیرید، عمل کنید، سرمایه گذاری کنید، وقت بگذارید. «ثم نهایتاً نهایة نهایةً نهایه» یعنی آن انتها را نگاه کنید، آن جایی که باید برسید. چشمتان به آن انتها باشد. نهایة النهایه یعنی فرصت خیلی کمی دارید. باید خودت را به آن جا برسانی، به آن چه که برایش خلق شدی، به آن چه که برای تو می پسندند، به آن چه که برای تو در نظر گرفته اند. این فرمول خیلی فرمول جالبی است. «العمل، العمل النهایة النّهایة» اگر کسی می خواهد قدرتش زیاد شود، سرعتش زیاد شود، غم هایش کم شود، اضطرابش از بین برود، شادی هایش زیاد شود به نهایت زیاد فکر کند. «والاستقامة الاستقامة» این رمز خیلی بزرگی است. اگر بخواهید به نهایت برسید؟ استقامت داشته باشید. « وَأَنْ لَوِاسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا = و اگر [مردم] در راه درست پایدارى ورزند قطعا آب گوارایى بدیشان نوشانیم» (جن/16). اگر کسی می‌خواهد به نتیجه برسد، حتماً باید اهل استقامت باشد. بعضی از بزرگان می گویند 40 سال، بعضی ها می فرمودند 80 سال، ما صبر کردیم تا در به رویمان باز شد. آن وقت بعضی از عزیزان با 4 تا کتاب خواندند، با 5 یا 6 ماه یا یک سال – 2 سال کار آن هم کار نصفه کاره و به درد نخور، با هزار تا آفت انتظار دارند به نتیجه برسند بعد هم از خدا و اهل بیت گله می کنند. خدا و اهل بیت از ما انتظار دارند که در عمل کردن باید استقامت داشته باشیم. نگویید چند سال بسیجی ماندیم، نتیجه اش چی شد؟ چند سال در هیئت زحمت کشیدیم، نتیجه اش چیست؟ آقایی بود خیلی سال هم زحمت کشیده بود در هیئت. بچه ای داشت خیلی دعا می کرد این بچه شفا بگیرد. عضو قدیمی هیئت بود و خودش را صاحب حق آب و گل می دانست که این طرز فکر خیلی خطرناک است که انسان مدتی در بسیج، در خدمات مذهبی در حرم یا هیئتی بماند و کم کم فکر کند که حقّی نسبت به اهل بیت پیدا کرده است. نظر صحیح این است که آن ها تو را بیشتر در خانه شان نگه داشته اند، پس آنها به گردن تو حق بیشتری دارند تو چون زمان بیشتری در خانه آن ها مانده ای، در هیئت و بسیج مانده ای، کار بیشتری برای امام زمان انجام داده ای، باید توقعت کمتر شود. امام حسین (علیه السلام) آن قدر بزرگ است که کوچک ترین کاری که برایش می کنید، پاداشش بهشت است، این نوکری درگاه آن ها کم چیزی نیست. فرزند این آقا فوت کرد و او خیلی ناراحت شد و به او برخورد. گفت آخر من 30 سال در این خانه بودم، مگر چه خواستم که بچه ام مرد؟ اهل بیت هم بچه شان مُرد؛ ولی فرمود: «سبحان الذی یَقتُلُ اولادَنا وَ لا نزدادُ لَهِ حُبّا = منزه است خدایی که بچه های ما را می کشد و جز محبت خدا در دل ما اضافه نمی شود». بچه قبل از آن که مال تو باشد مال خداست، تو بیشتر دوستش داری یا خدا؟ دل تو بیشتر برایش می سوزد یا خدا؟ خیلی بد است، آدم طلبکار باشد. آدم باید همیشه احساس دین کند. آنها منّت سر ما گذاشتند که ما را به عنوان نوکر شان در این درگاه قبول کردند. این لباس را تن ما پوشاندند، ذهن ما را به خودشان مشغول کردند. من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم                         لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم امام جماعت مسجد شیخ هادی تعریف می کرد که چند سال پیش آقایی آمده بود این جا که شیعه شود. صبح که همه در هیئت عزاداری داشتند، گریه می کرد، خیلی منقلب شدم، گفتم چه شده؟ گفت من چند روز پیش از جلوی این مسجد رد می شدم، چند بچه به من گفتند که آقا قدّت می رسد، این پرچم را آنجا چند میخ بزن. گفت: من پرچم را میخ زدم و رفتم. شب خواب دیدم، قیامتی است، همه را حساب کشی کردند و به ما هم گفتند جهنمی هستی و من هم داشتم می رفتم سمت جهنم، یک آقای بزرگواری آنجا ایستاده بود، گفت: این آقا را نگه دارید، حقی بر ما دارد و کاری برای ما کرده است. چون امام حسین نمی خواهد به هیچ کس بدهکار بماند. یعنی اگر کسی برایش کوچک ترین کاری کند به بهترین وجه جواب می دهد. خیلی نوکر پروری بلدند، خیلی هوای نوکرانشان را دارند. مکرر این اتفاق برای خیلی ها افتاده. گفتم: آقا من چه حقی گردن شما دارم؟ چه کار کردم؟ گفت: تو یک میخ برای ما زدی. حضرت این را نمی تواند فراموش کند. ما هم این گونه باشیم که اگر کسی کاری کرد قدردان باشیم، نمک نشناس نباشیم، سعی کنیم به بهترین وجه جبران کنیم. از این اتفاق بهتر که یک بار به تو گفتند، این کار را برای ما انجام بده. این نوکری را برای ما انجام بده و تو انجام دادی و آنها به پاس این نوکری که تو انجام دادی و زحمتی که کشیدی، افتخار دادند و یک زحمت بالاتر، مسئولیت قشنگ تر و بهتر به تو دادند که خودشان را بیشتر زیر دین تو کردند. آن ها خودشان را زیر دین احساس می کنند ما نباید خودمان را طلبکار بدانیم. آنها به یک مسیحی که یک میخ به دیوار زده بود احساس دین می کنند، ولی ما باید چرا این قدر بی ادب باشیم. که چون ما در این مسیر بودیم. باید به ما بیشتر از بقیه لذّت بدهی، مشکلات مالی ما نداشته باشیم، مریض نداشته باشیم، مریض نشویم، کسی از ما نمیرد، چرا؟ چون ما خدمتگذار امام زمانیم، این مشکلات که زینت ماست! اتفاقاً چون نوکر امام زمانی این زینت توست، این یک هدیه است که به تو می دهند و طبیعت تو را از تو می گیرند. کمی بلا به تو هدیه می دهند. بیاییم این دندان طمع را بکنیم و دور بیاندازیم، از اهل بیت جز اهل را نخواهیم، از خدا جز خدا را نخواهیم، از خدا جز توفیق بندگی را نخواهیم. از امام زمان جز توفیق این که به عاطفه خوب نسبت به او برسیم، سرباز خدمتگذار باشیم چیز دیگری نخواهیم. «اللهم الجعلنی مِن جُندِک ، اللهم  جعلنی مِن حزبک، اللهم جعَلنی مِن اولیائک»، این ها را بخواهیم:«اللهم جعلنی مِمَّن تَنصِرُ  بِهِ لدینک و لا تستَبدِل بی غَیری= خدایا مرا از کسانی قرار بده که دینت را به وسیله من یاری می کنی و کسی را هم به جای من نگذاری». خدایا مرا بی لیاقت نکنی که از خدمت به دین تو کنار بروم و کس دیگری جای من قرار بگیرد. اگر به کس دیگری مستقلاً می خواهی بدهی، بده. من حسودی نمی کنم. مطلقاً هر کسی بیشتر خدمت کند، من هم بیشتر دوستش دارم. ولی نشود که مرا از خدمت به خودت و خدمت به دینت معاف کنی و به جاهای دیگر بفرستی؛ آن وقت باید خدمتگذار کسانی شوم که لیاقت من خدمت به آن ها نیست. «الاستقامة الاستقامه »، تحمل کنید دنیا را خوب بودن، مؤمن بودن، حزب الهی بودن، رعایت مسائل شرعی، رعایت حجاب، رعایت حیا، رعایت تقوا، هیئتی بودن، بسیجی بودن، عمل کردن، جهاد کردن، دست به شمشیر بردن را تحمل کنید؛ نَبرید، پشیمان نشوید از این که خدمتی برای اسلام کردید، برای خدا کردید، برای امام زمان کردید، هیچ توقعی هم از آن ها نداشته باشید که مقابل این خدمت چیزی به شما بدهند، چون هر چه بدهند باختید. جز همان چیزی که خودشان برای ما می پسندند. مگر ما خودمان را بیشتر از امام زمان دوست داریم؟ امام زمان ما را میلیاردها برابر بیشتر از خودمان دوست دارد. پس بگذاریم کسی که محبت بیشتری دارد، خدمت بیشتری کند. تو می خواهی به خودت خدمت کنی، امام زمان هم می خواهد به تو چیزی برسد. تو می خواهی برای خودت کمال انتخاب کنی، امام زمان هم می خواهد برای تو کمال انتخاب کند. ولی کدام قشنگ تر انتخاب می کنند؟ کدام یک از ما، امام زمان، خدا و اهل بیت قشنگ تر انتخاب می کنیم؟ بگذاریم آن ها برای ما انتخاب کنند. خیلی بی حیایی است که انسان خدمت کند و از این خدمت چیزی غیر از خودشان را بخواهد. «الاستقامة الاستقامة» خدا می گوید: اگر استقامت کنید پرده ها کنار می رود. فرمود: 80 سال استقامت کردم، حتی یک خواب هم ندیدم که دلم خوش باشد. آخر پیری از حرم حضرت معصومه داشتم بیرون می آمدم، امام زمان زد به پشت من و آن موقع وجود مقدس آقا امام زمان (عج) را ملاقات کردم، فرمود: «تا این جا خوب آمدی بارک الله». چیزی نخواهیم فقط استقامت کنیم. قرآن می گوید اگر استقامت کنید در راهتان آن آب حیات به شما نوشانده می شود. هیچ لباسی قشنگ تر از لباس نوکری نیست.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 5967
8 ژانویه 2017
| |
پرسش 115.
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

شناسه مطلب: 5906
زمان انتشار: 25 دسامبر 2016
| |
میوه ی خلقت خدا

از استاد محمد شجاعی

میوه ی خلقت خدا

مؤمنین، میوه‌های باغ خلقت اند؛ کسانی که فهمیده اند برای چه به دنیا آمده‌اند و به هدفِ خلقت‌شان نائل شدند. آنقدر مؤمنان برای خداوند عزیز اند که از نام مبارک «مؤمنِ» خود، برای آن‌ها نامگذاری کرده است. مؤمن، کسی است که از خداوند امان می‌خواهد و خداوند به او امان می‌دهد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 5902
زمان انتشار: 24 دسامبر 2016
| |
(جلسه دوم) مؤمن فقط یک دلشوره دارد؛ ایمانش!

شخصیت شناسی مؤمن 2؛ 94/12/4

(جلسه دوم) مؤمن فقط یک دلشوره دارد؛ ایمانش!

برای یک مؤمنی که از نعمت ایمانش، سرمست است، سختی‌ها و دشواری‌های زندگی، راهی برای رشد و قدرت است. لذا از هیچ گرهی و هیچ مانعی نمی‌هراسد؛ بلکه دست در دست الله، از روی آن پریده و قدرت می‌یابد.

در جلسه‌ی گذشته آموختیم که کسانی که حقیقتِ ایمان، در وجودشان نفوذ کرده و از نظر الله، مؤمن محسوب می‌شوند، بالاترین ارزش را در نظام خلقت دارند. آنان میوه‌ی عالم خلقتند و خداوند تمام نظام خلقت را به افتخار آنان خلق نموده است. گاهی حجاب عادت باعث می‌شود انسان قدر و قیمت این نعمت عظیم (ایمان) را نداند، بطوری‌که با نعمات بسیار کوچکتر، به سطح بالاتری از شادی می‌رسد تا داشتنِ نعمتِ ایمان. برای یک مؤمنی که از نعمت ایمانش، سرمست است، سختی‌ها و دشواری‌های زندگی، راهی برای رشد و قدرت است. لذا از هیچ گرهی و هیچ مانعی نمی‌هراسد؛ بلکه دست در دست الله، از روی آن پریده و قدرت می‌یابد. ایمان او، به قدری در نگاهش قیمتی است، که اساساً تنها ثروتی که دائماً مراقبش بوده و نگران از دست دادن آن است، همان، ایمانش می‌باشد. دلشوره‌ها و اضطراب‌های او منحصر به بخش فوق عقلانی اوست، بطوری که فقط و فقط در تلاطم روزگار و فراز و نشیب‌های روزهای زندگی‌اش، نگران قوت و قدرت ایمانش می‌باشد. او به طرز وسواس گونه‌ای مراقب است تا حوادث و اتفاقاتِ زندگی، نه تنها او را به ضعف ایمان نکشاند، بلکه روز به روز از میادینِ مختلف زندگی برای رشد کردن و قدرت گرفتن در ایمان و عقایدش استفاده می‌کند. شادی‌ها و غم‌های او براساس نظام حبّیِ الله استوار است، بطوری‌که هیچ چیزی به غیر از دائره الله و محبوب‌های الهی،‌ قادر به مشغول کردن قلب او نیستند. اساساً قیمتی را که الله برای مؤمن مشخص کرده و آن را از کعبه بالاتر می‌داند، به احترام مهندسیِ صحیح معشوق در قلب اوست، وگرنه ظاهر ایمانی و مذهبی، نشانه‌ی حقیقتِ ایمان، در وجود انسان نمی‌باشد. اهل آسمان، مؤمنان را خوب می‌شناسند! نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ یُعْرَفُ فِی السَّمَاءِ كَمَا یَعْرِفُ الرَّجُلُ أَهْلَهُ وَ وُلْدَهُ، وَ إِنَّهُ أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ = مؤمن در آسمان شناخته شده است، همانگونه که مرد، برای خانواده‌اش شناخته شده، و او در نزد خداوند، از یک فرشته‌ی مقرّب نیز،‌گرامی‌تر است».(عیون أخبار الرضا : 2 / 33 / 62 ) وقتی اهل آسمان، کسی را می‌شناسند، یعنی او در نزد اهل آسمان صاحبِ قیمت، ارزش و احترام است. مؤمن حقیقی، این اعتبار را هم برای خود، و هم برای برادران مؤمنش ادراک کرده و از آن احساس عزت می‌کند. لذا هرگز احساس بی‌پناهی، تنهایی و بی‌کسی نمی‌کند. هیچ کمبودی، شکستی، فقدانی و ... برای مؤمن احساس حقارت تولید نمی‌کند، زیرا او به منبع قدرت و عزت اتصال دارد، و اساساً هیچ چیزی جز آسمان، در نزد او لذت‌بخش و هیجان انگیز نیست. مؤمن؛ دردانه‌ی خداست... نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در فرمایش دیگری فرمودند: «إنَّ اللّه َجلّ ثَناؤهُ یقولُ: وعِزَّتی و جَلالی، ما خَلَقتُ مِن خَلْقی خَلْقا أحَبَّ إلَیَّ مِن عَبدیَ المؤمنِ = خداوند می‌فرماید: به عزت و جلالم قسم که هیچ خلقی را در نزد مردم، محبوب‌تر از بنده‌ی مؤمن‌ام، نیافریده‌ام».(بحار الأنوار : 71/158/75 ) اگر کسی چنین محبتی را از سوی الله، ادراک کند، به هیچ وجه تحقیرپذیر نیست، زیرا اتکال و اتصالش به آسمان، او را از هر محبت و تعلقِ دیگری بی‌نیاز می‌کند. او به هیچ کدام از شئوناتش در دنیا دلخوش نیست، زیرا اصلِ‌ همه‌ی دارایی‌های عالم (الله) را در آغوش دارد. دلخوشی او الله است و الطاف بی‌کرانی که هر لحظه از اِله حقیقی‌اش بر او نازل می‌گردد ... نه به ثروتش می‌نازد، نه به جاه و پست و مقامش، نه به فرزندانش و ... دلگرم نیست، او تنها به الله دلگرم است و بس... . دلی که خداوند آن را برای پذیرش عشق خود و عشق اهل‌بیت نرم کرده است، آنقدر قیمتی و با ارزش است، که هیچ غصه‌ای آن را از هم نمی‌پاشد. و هیچ نعمتی هم او را به هیجانِ کاذب نمی‌رساند. چنین دلی، به قدری ارزشمند است که خداوند به خاطرش به عزت و جلالش سوگند می‌خورد ... .

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 5901
زمان انتشار: 24 دسامبر 2016
| |
(جلسه اول) انسان حقیقی، از نگاه قرآن

شخصیت شناسی مؤمن‎1؛ 94/11/27

(جلسه اول) انسان حقیقی، از نگاه قرآن

می‌دانیم که خداوند تبارک و تعالی همه‌ی عالم خلقت را با فرمول‌های ریاضی اندازه‌دار آفریده است. در نزد خداوند، عظیم‌ترین و با ارزش‌ترین مخلوق؛ «حقیقتِ وجودی» انسان است که عالی‌ترین و اولین جلوه از الله می‌باشد.

انسان بعد از نزولش به زمین، با دو مسیر در پیش روی خود مواجه می‌گردد؛ 1- مسیر اول؛ مسیر بازگشت سالم و سعادتمند به جایگاه اولیه‌اش در نزد الله می‌باشد. 2- مسیر دوم؛ مسیر شقاوت است. یعنی هر مسیری، غیر از مسیرِ حرکتِ انسان تا الله. خداوند در قرآن انسان‌ها را براساس نظام محبوب‌هایِ قلب‌شان، به 6 گروه زیر تقسیم نموده است؛ 1- مانند سنگ        2- کمتر از سنگ          3- چهارپایان      4- بدتر از چهارپایان      5- شیطان           6- انسان خداوند در قرآن، برای پنج گروه اول؛ از لفظ فاسق، استفاده می‌کند و برای گروه ششم، از لفظ مؤمن. از نگاه قرآن، انسان‌ها یا مؤمن‌اند و در مسیر حقیقی بازگشت به سوی الله در حرکت‌اند، یا اینکه در این مسیر، قرار نداشته و نهایتِ زندگی‌شان، تولد به آغوش الله نخواهد بود. قرآن، تنها مؤمنان را صاحب باطن انسانی می‌داند، و تنها حرکتِ آنان را بعنوان حرکتِ صحیح و حقیقی، به سویِ جایگاه اولیه و ابدی‌اش، می‌پذیرد. و بقیه‌ی انسان‌ها را که در مسیرهایی ناصحیح در حرکت می‌باشند، فاسق (غیر طبیعی) می‌داند. (سوره‌ی توبه، آیه‌ی 24) علامت و نشانه‌ی، حرکت صحیح مؤمنان، در مسیر بازگشت به سوی الله، آن است که؛ آنان روز به روز به اسم رحمان الله نزدیک‌تر شده، و مهربان‌تر و رئوف‌تر می‌شوند. بنابراین در قوس صعود، انسان‌هایی موفق‌تر و جلوتر هستند که رأفت و رحمتِ بیشتری را از خود صادر کرده و نسبت به دیگران مهربان‌تر و رحمان‌تر هستند. آنان هر چه از عمرشان می‌گذرد، شادتر،‌ آرام‌تر و مهربان‌تر می‌گردند. ویژگی‌های انسان‌های حقیقی (مؤمنان) 1- دیگران، از وجود او در امنیت‌اند... نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) می‌فرمایند: «ألا اُنَبِّئُكُم لِمَ سُمِّیَ المُؤمِنَ مُؤمِنا ؟ لِاءِیمانِهِ النّاسَ عَلى أنفُسِهِم وأموالِهِم = آیا می‌خواهید به شما علت آنکه، مؤمن را «مؤمن» می‌نامند خبر دهم؟ به این علت مردم، از آنها نسبت به اموال جان‌هایشان درامان‌اند».(بحار الأنوار: 67/60/3.) اساساً مؤمنان اهل تجاوز نیستند. نه حسادتی به اموال و دارائی‌های کسی دارند و نه چشم داشتی... آنان بعلتِ همراهی لحظه به لحظه، و عشق بازی‌های مداوم با معشوقِ حقیقی‌شان، اساساً رغبتی به داشته‌های دیگران ندارند. کلمه‌ی «ای کاش» در دایره‌ی لغاتِ‌آنان، جائی ندارد، چون همه‌ی آنچه را که برایشان به وقوع می‌پیوندد، لازمه‌ی ربوبیتِ خداوند می‌دانند. آنان، بعلت پیوند با کمال مطلق (الله) و جلوه‌های کامل کمال مطلق (اهل بیت)، و لذت بردن از جهاد در راه آنان، هوسِ دیگری را در سر نمی‌پرورانند. 2- شفاعتشان در حق دیگران مقبول است... امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «إنّما سُمّی المؤمنُ مؤمناً؟ لأنّه یؤمنُ علىَ اللّه فَیجیز اللّه أمانه = از آن جهت مؤمنان را مؤمن می‌نامند که آنان از خداوند امان می‌خواهند و خداوند امانشان می‌دهد».(بحار الأنوار : 78/196/16) مؤمن، میوه‌ی خلقت خداست!!! یعنی خداوند از آفرینش همه‌ی عوالم، یک هدف داشته است و آن رسیدن انسانها به مرحله‌ی ایمان، و تشرّف به نام نامیِ مؤمن است. مؤمنین، میوه‌های باغ خلقت اند؛ کسانی که فهمیده اند برای چه به دنیا آمده‌اند و به هدفِ خلقت‌شان نائل شدند. آنقدر مؤمنان برای خداوند عزیز اند که از نام مبارک «مؤمنِ» خود، برای آن‌ها نامگذاری کرده است. مؤمن، کسی است که از خداوند امان می‌خواهد و خداوند به او امان می‌دهد. حتی اگر برای دیگری هم از خداوند امان بخواهد، خداوند به او امان خواهد داد و شفاعتش را خواهد پذیرفت. امام صادق (علیه‌السلام) در عظمت حرمت مؤمنان می‌فرماید: «المُؤمِنُ أعظَمُ حُرمَةً مِنَ الكَعبَةِ = حرمت مؤمن، از کعبه بالاتر است». (الخصال : 27 / 95) البته حجابِ عادت، باعث می‌شود که ما گاهاً این حرمتِ عظیم را فراموش کرده، و زبان به ناسپاسی و ناشکری می‌گشائیم. نعمتی عظیم‌تر از حضور در میان مؤمنان و رفت و آمد با آنان نیست. ارتباط با کسانی که قلبِ انسان را احیاء کرده و با الله پیوند می‌دهند. حجاب عادت سبب می‌شود انسان در برخورد با ضعف‌های مؤمنان، براحتی این حرمت را فراموش کرده و قادر به بی‌احترامی، تحقیر، پرخاش و ... نسبت به آنان می‌شویم. 3- عزت در دنیا و دین؛ رستگاری در آخرت؛ و شکوه در دل‌های عالمیان امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ اعْطَى الْمُؤْمِنَ ثَلاثَ خِصالٍ؛ الْعِزَّ فِى الدُّنْیا وَ الدّینٍ وَ الْفُلْجَ فِى الْاخِرَةِ وَ الْمَهابَةَ فى‌ صُدُورِ الْعالَمینَ = همانا خداوند بزرگ، سه خصلت برای مؤمن قرار داده است؛ عزت در دین و دنیا، رستگاری در آخرت، و عظمت و شکوه در دلهای عالمیان».(بحار الأنوار : 68 / 16 / 21) 1- عزت، به معنای قدرت، استحکام و نفوذناپذیری در شخصیت مؤمن است. مؤمن اساساً با هیچ چیز تحقیر نمی‌شود، او گدای عاطفه‌ی هیچ انسانی نیست و کسی قادر به لرزاندن پایه‌های ایمان، اعتقاد و شخصیتِ او نمی‌باشد. سروی است که در اتکاء به الله، هرگز خم نمی‌شود، و رودیست که در آغوش رحمتِ‌او هرگز از جریان باز نمی‌ایستد... . 2- شروع آخرت، شروع زمانی بی‌پایان است و رستگاری آخرت؛ یعنی رستگاری و سعادتی که انتها ندارد. مؤمن، صاحبِ‌ سعادتِ ابدی است. 3- خداوند، شکوهی از مؤمنان حقیقی در قلبِ انسان‌های دیگر فرود می‌آورد که نشانه‌ی عظمتِ آنان در نگاه الله است. مراقب باشیم که خودشیفتگی‌های ما، مانع ادراک شکوهِ مؤمنان دیگر در قلبمان نگردد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 5755
زمان انتشار: 6 نوامبر 2016
| |
مسیر و ترتیب مراحل دستیابی به «ایمان» چیست؟

استاد محمد شجاعی

مسیر و ترتیب مراحل دستیابی به «ایمان» چیست؟

تبدیل شدن علم به معرفت و رسیدن به دارایی که حاصل آن «ایمان» است، راهکاری دارد که فرمولش را می گویم تا آن را حفظ کنید و برای همیشه در ذهنتان باشد و در برنامه ریزی هایتان بدانید که می خواهید چه کار کنید. ترتیب کلماتش چنین است: علم- معرفت- دارایی- ایمان.

علی (علیه السلام) فرمود: « ألعلمُ أولُ دلیلٍ وَ المعرفةُ اخرُ نهایةٍ= علم اولین راهنما است، ولی معرفت آخرین آخر و غایت است». یعنی معرفت پایان است. یعنی شما اول علم کسب می کنید، اما معرفت را آخر کسب می کنید. یعنی معرفت یک «شدن» است که در آخر کار، حاصل می شود. این «شدن» چیست؟ علم عبارت است از دانایی، دانستن و دانش، اما معرفت، دارایی است. یعنی شما بعد از این که علم را کسب کردید، معرفت هم برایتان حاصل می شود. معرفت یعنی این که شما به عرفان می رسید. یعنی: شهود می کنید. یعنی: یقین دارید. اگر در مرحله ی «علم» بمانیم، به معرفت دست نمی یابیم، زیرا معرفت یعنی دارایی، یقین و شهود می دانیم که مرده با ما کاری ندارد؛ این علم است؛ راجع به این مقاله هم می نویسند؛ اما به این شهود و معرفت دست نیافته اند که مرده نمی تواند به ما ضرری بزند. مثلاً یک خانمی شدیداً وسواسی بود. شوهرش او را آورده بود و می گفت او وسواسی است. بعد من شروع کردم مسائل شرعی وسواسی را بگویم؛ کمی از دشمن شناسی که به این موضوع مربوط است گفتم و فکر کردم الآن خیلی اثر می گذارد روی او. اما دیدم که گفت: البته من خودم این ها را بلد هستم و پایان نامه ام هم «راه های درمان وسواس» بوده است. روشن شد که این خانم اطلاعات وسواسی بودن و مضرات آن را دارد، یعنی علم را دارد، اما «دارایی» که معرفت است را ندارد. معرفت کِی حاصل می شود؟ زمانی که انسان علاوه بر فهم و درک علمی وسواس، بتواند در عمل هم آلوده به وسواس نشود. نه این که علم داشته باشد، اما در عمل نتواند از آن علم استفاده کند. یعنی معرفت است که ما را به عمل می رساند. معرفت یعنی «دارا شدن». بدنم کی «دارا» است؟ زمانی که پلاکت ها و گلبول های سفیدم به قدر کافی قوی و خوب و زیاد شده باشند که وقتی میکروب وارد بدنم شد، آلوده نشوم؛ اگر واکسن نزده باشم، دارایی ندارم. پس دارایی که حاصلش «ایمان» است، در وجود ما این نقش را دارد که وقتی بیماری بیاید، نمی تواند ما را از کار بیاندازد. دارایی یعنی وقتی که آلودگی آمد، من آلوده نشوم.   مقام محمود جلسه اول

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 5632
زمان انتشار: 26 سپتامبر 2016
| |
انصاف تابلوی ایمان است

خانواده آسمانی، 446، 95/7/01

انصاف تابلوی ایمان است

«انصاف» از زیباترین خصلت‌های اخلاقی و از ویژگی‌های اهل ایمان است و از زیر شاخه های قسط و عدالت است، یعنی خود را نسبت به ديگران صاحب امتياز ندانستن، به خود نسبت به ديگران ويژگی خاص ندادن و سلوکی چون ديگر مردم در پيش گرفتن.

از دیگر وظائف اعضای خانواده آسمانی نسبت به یکدیگر، رعایت انصاف است که دارای انواع و اقسام متعددی است از جمله: انصاف در سخن، انصاف در عمل، انصاف در قضاوت و ...که رعایت آن بسیار سخت و دشوار است. حال برای مزین شدن به این صفت چه باید کرد؟ و در کدام مسیر باید حرکت نمود تا بتوان به سلامت، به اوج انسانیت رسید؟ در قدم نخست، اگر کسی بخواهد موفق به رعایت «انصاف» شود، باید از هر چیزی که خدا متنفر است، دوری کند و هر چیزی را که خدا دوست دارد، دوست داشته باشد؛ یعنی ملاک حب و بغض هایش را الهی کند تا با رضایت الله و خانواده آسمانی اش به "اخلاص" برسد. ما برای ولی خدا شدن، نیازی به چله نشینی و ریاضیت کشیدن نداریم، بلکه با یک شوهرداری و زن داری شرعی و رفتار صحیح با پدر و مادر یا فرزندان، می توان از اولیا الهی شد. پس هر کس در مختصات شخصی خودش درست رفتار کند، هم درجه ی انبیا و معصومین (علیهم السلام) می شود. خداوند متعال در آیه 162 سوره انعام در " اهمیت اخلاص" فرموده: « قُلْ إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ= بگو به درستی که نماز و عبادت و زندگی و مرگ من برای پروردگار جهانیان است». پس کسی که ملاک های حب و بغض هایش را با خدا تنظیم می کند، می تواند فرد منصفی باشد. انصاف یا ایثار کدام بهتر است انصاف آن است که اگـر آدمـى بـا كـسى نزاع مى كند، و خود مقصر است، اعتراف به تقصیر كند و از طرفش عـذرخواهى نماید، اگر حق كسى را خورده یا ضایع کرده، اعتراف كند و حق را برگرداند، اگر قضاوت بى جایى كرده، جبران نماید و معذرت خواهى كند و اگر همسرش حق مى گوید، بپذیرد. از این رو با رعایت انصاف، خیلی از بدی ها برطرف می شود. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: «عامِلْ سائرَ النّاسِ بالإنصافِ وَ عامِلِ المؤمنینَ بِالإیثار= با دیگر مردمان به انصاف رفتار كن و با مؤمنان به ایثار». با مردم منصفانه رفتار کنیم، حتی اگر دشمن ما باشد؛ ولی با مؤمنین با ایثار رفتار باید کرد. چون ایثار در روایت تعبیر به "تاج المکارم" شده؛ یعنی زیبائی و تاج یک انسان که روی سر او قرار می گیرد، «ایثار» است. یعنی ترجیح دیگران بر خود، یعنی در روابط صحبت از من و تو نیست، بلکه نوعی فداکاری کردن برای همدیگر است که در این صورت، انسان را به سرعت متخلق به اخلاقی الهی می کند و از جهنم دنیا خارج می کند و به عالم ملکوت می رساند. پس انصاف داشتن، کار راحتی نیست؛ چون باید «خود» طبیعی مان را حذف کنیم. برای نزدیک شدن به الله، ممکن است صدها صفت خوب داشته باشیم، ولی اگر بخواهیم برای اوج گرفتن، از بین  هزاران صفت الهی، گل سرسبدش را انتخاب کنیم، صفت «انصاف» از همه بهتر است. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: «العَدلُ الإنصافُ= عدل همان انصاف است». از این سخن امیرمومنان علی(علیه السلام) نکته ای دیگر به دست می آید و آن این مطلب است که انصاف به یک معنا از زیرشاخه های عدالت است که اهمیت موضوع را نشان می دهد. اخلاق مومن در کلام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نشانه مؤمن «انصاف» است. انصاف با همگان و عموم مردم، ویژگی بارز اهل ایمان است. حضرت امیر علی (علیه السلام) انصاف را از اخلاق مؤمن بر می شمارد و می فرماید: «المؤمِنُ یُنصِفُ مَن لا یُنصِفُهُ= مؤمن با كسى كـه نسبت به او انصاف به خرج نمى دهد، با انصاف عمل مى­ كند». چون ملاک مومن الله است؛ پس در عملکردش فقط با نگاه الهی رفتار می کند؛ حتی کینه به دل نمی گیرد؛ چشم و هم چشمی با کسی ندارد؛ چون فقط با خدا معامله می کند. این ویژگی پایه های عظیم و اساسی در عرفان اسلامی و ترقی سیر و سلوک ماست. اگر کسی این صفت را ملکه خودش قرار ندهد به حب و بغضی های نفسانی می افتد و در جهنم دنیا سقوط می کند.  

صوت

1 - انصاف تابلوی ایمان است

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed