www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 8798
زمان انتشار: 25 ژانویه 2018
| |
ایمان به غیب، شرط هدایت است

تصویر باطن انسانی از نگاه آسمان، جلسه 6، 96/10/17

ایمان به غیب، شرط هدایت است

نسبت دنیا و آخرت مثل نسبت رحم مادر با دنیاست. دنیا از خودش چیزی (اسپرم و تخمک) را به رحم می‌فرستد که مقدمه تشکیل انسان است و بعد از مدتی، انسان از رحم به دنیا برمی‌گردد. این رابطه‌ی تقدم و تاخر در مورد آخرت و دنیا وجود دارد، یعنی اول آخرت است، از آخرت چیزی به دنیا می آید که نفخه ی الهی است که در کالبد انسان دمیده شده و دوباره انسان بعد از سیر تکاملی اش به آخرت برمی گردد. این همان معاد است، یعنی بازگشت.

قرآن‌کریم شرط هدایت‌گری انسان‌ها را در ایمان به غیب می‌داند.«ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا‌رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ/ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ[1]= این است كتابى كه در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است/ آنان كه به غیب ایمان مى‌آورند». غیب در مقابل شهود است، یعنی آنچه که ما با حواس ظاهری ادراکش نمی‌کنیم. در حقیقت غیب مجموعه‌ای از عوالم وجود که شامل ملکوت، عالم اسماء و بالاتر، فرشتگان الهی و سایر عوالم است، یعنی اگر کسی بخواهد از هدایت‌های قرآن کریم برای رسیدن به هدف خلقتش استفاده کند، شرط آن، باور به غیب است. با حذف باور به باطن این عالم و غیب، از قرآن نمی‌شود به معنای واقعی بهره برد.  کسانی که ارتباط صحیحی با غیب ندارند یا باور درستی به عالم غیب ندارند، قرآن را مادی ترجمه و تفسیر می‌کنند و برداشت و ترجمه و تفسیر آنها از قرآن یک برداشت سکولار است. این برداشت مفاسد زیادی داشته. قرآن صریحاً ایمان به غیب را اصل می‌داند. شما در صدها آیه می‌بینید که مملو از تذکر به غیب. ملائکه الله، بهشت، جهنم، برزخ، قیامت و بعد از قیامت است. عالم فرشتگان پر از این مفاهیم است و بدون ایمان به اینها نگاه به انسان، جهان، وحی، نبوت و الله یک نگاه غلط است. مسلم است در بین انسان‌ها کسانی رشد بیشتری می‌کنند و سرعت بیشتری دارند که باورشان به غیب بیشتر باشد. این که قرآن می‌فرماید: «وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ[2]= و بشتابید به سوی مغفرت پروردگار خود و به سوی بهشتی که پهنای آن همه آسمانها و زمین را فرا گرفته»، همچنین در آیه دیگر امر به سبقت می‌کند. «سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ[3]= به سوی آمرزش پروردگارتان بشتابید». کسانی می توانند سرعت و سبقت بگیرند که از ایمان بالاتری به غیب برخوردار باشند. تعلیم قرآن، مقدم بر خلقت انسان است خداوند در سوره رحمن می‌فرماید: «عَلَّمَ الْقُرْآنَ= قرآن را یاد داد». این مربوط به قبل از خلقت انسان است. در واقع بعد از تعلیم قرآن نوبت به خلق انسان می‌رسد که می‌فرماید: «خَلَقَ الْإِنْسَانَ= انسان را آفرید». پس خداوند در نظم خلقت قبل از اینکه انسان‌ها را بیافریند، الگو و امام شان را مجهز به قرآن می‌کند تا هیچ انسانی بعد از آمدن به زمین بلاتکلیف نباشد. اگر دنیا را یک گذر زمانیِ خطی تفسیر کنیم و بگوییم، از آن عبور می‌کنیم و بعد وارد عالمی به اسم قیامت می‌شویم. این تفسیر، تفسیر غلطی است. چون اساساً نظام خلقت یک نظام ریاضی است که از غیب شروع می‌شود و به شهود یعنی دنیا می رسد. آخرین مرحله نظام خلقت، یعنی عالم دنیا نشات گرفته از عالم شهود است. در قرآن نیز چنین نظمی وجود دارد: « الرَّحْمَنُ= [خداى] رحمان». بعد از الله عام ترین نام خداوند، اسم رحمان است. به قدری این اسم عظمت دارد که در قرآن کریم به جای اسم «الله» قرار گرفته است. مثلا در این آیه که می فرماید: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى[4] = بگو خدا را بخوانید یا رحمان را، هر کدام را بخوانید نامهای نیکو از اوست». خدای رحمن در اولین جلوه اش انوار طیبه‌ی اهل بیت (علیهم‌السلام) را خلق می‌کند که رسول خدا(صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ نُورى= اولین چیزى كه خدا آفرید نور من بود». پس اولین جلوه‌ی خداوند نور مقدس محمد و آل محمد (علیهم‌السلام) است. بعد حقیقت قرآن به این انوار طیبه تعلیم می‌شود. در سوره رحمن می‌فرماید: « عَلَّمَ الْقُرْآنَ= قرآن را یاد داد». این مربوط به قبل از خلقت انسان است. بعد از تعلیم قرآن نوبت به خلقت انسان می‌رسد و می‌فرماید: «خَلَقَ الْإِنْسَانَ= انسان را آفرید». پس خداوند در نظم خلقت قبل از اینکه انسان‌ها را بیافریند، الگو و امام شان و قرآن را می‌آفریند تا هیچ انسانی بعد از آمدن به زمین بلاتکلیف نباشد. خداوند منزه است از این که موجودی را خلق کند بعد در آن دچار شک و تردید شود و بعد از گذر زمان به بینش جدیدی برسد و بگوید: حال که انسانی روی زمین خلق کرده‌ام، پس بهتر است برایش معلم و امامی بیافرینم. اصلا این گونه نیست. بلکه اول انسان‌های کامل مجهز به علم الهی و حقیقت قرآن «لایمسه الا المطهرون» می‌شوند. بعد خلقت انسان صورت می‌گیرد. نتیجه این است که اول ابدیت و آخرت داریم، بعد دنیا از دل آخرت بیرون می‌آید. نه این که ما دنیا را داریم و آخرت بعداً به وجود بیاید. آخرت مقدم بر دنیاست پیشوای ما امیرالمومنین علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «الدُّنیا فِی الآخِرَةِ= دنیا در آخرت است». برای درک این مطلب باید رابطه‌ی دنیا و آخرت را فهمید که مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. دنیا از خودش چیزی (تخمک و اسپرم) را به رحم می‌فرستد، بعد از مدتی، نوزاد که همان انسان است از رحم به دنیا برمی‌گردد. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) می‌فرماید: «الدُّنیا فِی الآخِرَةِ وَالآخِرَةُ مُحیطَةٌ بِالدُّنیا= دنیا همراه آخرت است و آخرت محیط بر دنیاست». یعنی دنیا در آخرت است و اساساً دنیا به وسیله آخرت اداره می‌شود. چون دنیا عالم ماده است و در ماده امکان هیچ تصرفی وجود ندارد، مگر به وسیله‌ی نیروی خارج از خود ماده. حرکت الکترون، نوترون، پروتون ها، کیفیت گیاهان و رشد جنین در رحم مادر را چه کسی انجام می‌دهد؟ دنیا که نمی‌تواند انجام بدهد. همه آنها به نص صریح قرآن توسط عالم غیب اداره می‌شوند. عالمی که محیط بر ماده است و ماده را احاطه می‌کند. پس غیب همیشه همراه ماست. امورات دنیا به دست ملائکه عالم غیب اداره می شود ایمان به غیب یعنی شما ایمان بیاورید که هر لحظه در تحت تصرف غیب هستید. با ملائکه الله محشور هستید. تک تک کارهای این عالم را ملائکه انجام می‌دهند. حتی رشد مو در بدن یا پلک زدن و ... توسط عالم ملک که ملائکه حضور دارند، صورت می‌گیرد. شما در نماز هم که می‌گویید: «بحول الله و قوته اقوم و اقعد» یا «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» یعنی غیب دائماً و آن به آن به شما حول و قوه می‌دهد. اینطور نیست که خداوند انسانی را خلق کند که بریده از الله باشد. رسیدن نور و فیض الهی دائمی است. همچنین این طور نیست که بگوییم عالم ماده عالمی جدای از غیب و ملکوت است. ملکوت و برزخ همین الان و همین جا با ما هستند و عالم ماده ظهور و جلوه‌ای از خود ملکوت است. فرشته‌ها همین جا هستند. پس وقتی می‌گوییم، عالِمِ به غیب و ایمانِ به غیب دقت کنید که معنای درستی از غیب داشته باشیم. غیب یعنی ما آن به آن و لحظه به لحظه توسط مدیریت ملکوتی زندگی می‌کنیم. حتی در کوچکترین کارهایمان. ایمان به غیب، رمز موفقیت و قدرت انسان است حالا اگر کسی غیب را باور کرد، نتیجه آن می‌شود که در حرکت به سمت کمال خلقتش زودتر، سریعتر و بیشتر از دیگران رشد می‌کند. هر چقدر ایمان به غیب بیشتر باشد، سرعت و  قدرت شخص بیشتر است. اولیای الهی که آن همه سرعت و سبقت داشتند، به دلیل باورشان نسبت به غیب بود. پس در بین انسانها ایمان به الله، ایمان به غیب، ایمان به کتاب الله، ایمان به قوانین و دستورات الهی ملاک بزرگی شخصیت یک انسان است. قبلا گفته شد که قرآن در تقسیم بندی انسان‌ها، فقط کسانی را انسان می‌داند که ایمان داشته باشند:«وَالْعَصْرِ/ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ/ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ= سوگند به عصر/ كه واقعا انسان دستخوش زیان است/ مگر كسانى كه گرویده و كارهاى شایسته كرده». مؤمن با غیب، آرامش و امنیت پیدا می کند. اضطراب‌ها، سختی‌ها، بلا و مصائبش را به وسیله غیب آرام می‌کند. هر چقدر هم ایمانش بیشتر باشد، امنیت، شادی و آرامشش در دنیا بیشتر است. پس ایمان به غیب خودش یک ملاک مهم قرآنی است. در بین آدم ها کسانی دنیای بهتر، شاد و آرامی دارند و موفقترند که باورشان به غیب بیشتر است و آن باور را در سیره زندگی شان پیاده می کنند؛ در شوهرداری، زن داری، تربیت فرزند، کار اقتصادی، کار اجتماعی، کار سیاسی، کار هنری و... همه جا براساس ایمان به غیب عمل کنند. اگر می خواهید معامله و تجارت کنید، حواستان باشد خدا و اهل غیب شما را می‌بینند. وقتی این را ملاک قرار دادید، عملکردهایتان هم دقیق تر و درست تر خواهد شد. بالاترین مردم از نظر یقین، ایرانیان هستند یکی از اقوامی که قرآن کریم آنها را ستوده و ده ها روایت درباره آنها به خاطر یقین شان ذکر شده، ایرانی‌ها هستند. علت ستوده شدن ایرانی ها ایمان به غیب و نقش تاریخی آنهاست.  در آیه 54 سوره مائده خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ = ای گروهی که ایمان آورده‌اید، هر که از شما از دین خود مُرتَد شود به زودی خدا قومی را که بسیار دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند (به نصرت اسلام) برانگیزد که در راه خدا جهاد کنند و (در راه دین) از نکوهش و ملامت احدی باک ندارند. این است فضل خدا، به هر که خواهد عطا کند و خدا را رحمت وسیع بی‌منتهاست و (به احوال همه) دانا است». اولین خصوصیت این قوم که مهمتر از عملکردشان است و خداوند آن را بیان می کند این است که می فرماید: آنها قومی هستند که خدا دوست شان دارد. آنها هم خدا را دوست دارند. در کره زمین جائی سراغ ندارید که مردمی به اندازه ایرانی ها عاشق الله و پیغمبر و اهل بیتش باشند. ویژگی های چنین قومی که خداوند در این آیه ذکر می کند عبارت اند از: 1) « أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» اینها کسانی هستند که وقتی در مقابل مؤمنین قرار می گیرند، متواضع و ذلول هستند. مؤمنین در هر چهره و ملیتی باشند، همدیگر را دوست دارند. هیچ قومی به اندازه ایرانی‌ها این مسئله را ثابت نکرده اند که همدیگر را در هر ملیتی دوست بدارند. آفریقایی، عرب، افغانی، ژاپنی یا اروپایی باشد، فرقی نمی‌کند. عشق ایمانی و انسانی‌شان نسبت به یکدیگر و سایر مؤمنین بالاتر از سایر ارتباطات شان است. 2) «أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِینَ= در مقابل کفار نفوذناپذیرند»، یعنی در مقابل مستکبرین و کافران محکمند، استحکام شخصیتی دارند، باج نمیدهند، مقاومت شان در مقابل کفار فوق‌العاده بالاست. این حاکی از ایمان و یقین شان است که اینطور هستند. 3) « یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ = در راه خدا می‌جنگند و از ملامت هیچ ملامت کننده‌ای هم نمی ترسند». شما کجای دنیا سراغ دارید که به اندازه ایرانی‌ها موفق شده باشند و ابرقدرتها و مستکبرین دنیا را به خاک مذلت بکشاند. بگذریم از بعضی از مسئولین ما که آدم های بزدل و فاسقی هستند. از دنیا و قضاوت های بین المللی و اینها می ترسند. جالب است در این فتنه‌ها می‌بینیم که باز همین مردم 9 دی را می‌آفرینند و امسال 13- 14- 15 دی هنوز هم نهضت مردم ادامه دارد. این ایمان مردم است. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «تمنوالفتنه= آرزوی فتنه داشته باشید که منافقین شما را از بین می برد». این فتنه برای ما خیلی خوب است. اگر مسئولین قدر اینها را می‌دانستند اوضاع خیلی بهتر بود. اگر مسئولین قدر این مردم را می دانستند امام زمان یقیناً ظهور کرده بود. ولی مسئولین قدر ندانستند. «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ = این فضل الهی است که خدا به هر کس بخواهد می دهد که خدا واسع و علیم است». لازم است اینجا دو سه روایت در مورد ایمان ایرانی ها بخوانیم. رسولُ اللّه ِ (صلى‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرماید: «لیسَ إیمانُ مَن رآنی بعَجَبٍ و لكنّ العَجبَ كلَّ العَجبِ لِقومٍ رأَوا أوْراقا فیها سَوادٌ فآمَنوا بهِ أوّلِهِ و آخِرهِ= ایمان آوردن كسى كه مرا دیده شگفت آور نیست بلكه شگفتى بسیار از مردمانى است كه [تنها ]برگه هایى نوشته شده دیدند و از ابتدا تا انتها به آن، ایمان آوردند». ایمان کسانی که من را دیدند تعجب ندارد. عجب و تمام تعجب از ایمان کسانی است که من را ندیده‌اند، اینها فقط نوشته‌هایی را در کتاب‌هایی می‌بینند. آنها اوراقی را می‌بینند که رویشان نوشته‌هایی است. از اول تا آخرش را ایمان می‌آورند. نه من را دیدند، نه هیچ کدام از اوصیای من را دیدند ولی همین که می‌گویند این کتاب الله است اول تا آخرش را می‌پذیرند. این ایمان خیلی ساده نیست. چون ما در ایران زندگی می‌کنیم. متوجه این نیستیم که چقدر عجیب است. در زمان پیغمبر شخص می‌ایستاد و به حضرت می‌گفت:«تو اگر پیغمبری دستور بده که آن درخت اینجا بیاید». پیامبر دستور می‌دادند و درخت می‌آمد، اما باز آنها ایمان نمی آوردند. یا می گفتند که اگر راست می گویی این ماه را نصف کن. پیامبر اشاره می کند ماه نصف می‌شود. می‌گفتند: نه تو سحر کردی که چشم‌های ما اینطور ببیند، باید بایستیم و که کسی از بیرون بیاید، ببینیم او هم اینطور دیده یا نه. کسی می‌آید و می‌گوید: «بله ما هم دیدیم که ماه نصف شد». گفتند: «هذا سحر مستمر= یک سحر مستمر است». یعنی او کاری کرده که همه بتوانند اینطور نگاه کنند. تا این حد لجبازی و عناد داشتند. حال شما این را کنار ایمان ملت ایران بگذارید. ایمان ملت ایران بی نظیر است. دوبار عشق ورزی پیامبر به ایرانی‌ها را دقت کنید که می‌فرمایند: «متى ألْقى إخْوانی؟! قالوا: أ لَسْنا إخْوانَكَ؟ قالَ: بلْ أنتُم أصْحابی و إخْوانی الّذینَ آمَنوا بِی و لَم یَرَونی، أنا إلَیهِم بالأشْواقِ= كى برادران خود را را دیدار مى كنم؟! عرض كردند: مگر ما برادران شما نیستیم؟ فرمود: شما همراهان من هستید؛ برادران من كسانى اند كه نادیده به من ایمان آوردند. من به [دیدار ]آنان شوق بسیار دارم». کاش این شوق در دل ما هم بیفتد. یکی از نعمت‌هایی که بالاتر از خودِ بهشت است از قشنگی‌های مرگ برای یک مؤمن همین است که انسان بعد از رفتنش به لقاء رسول الله برسد. مهم این است که این ملاقات صورت بگیرد و حضرت از ما راضی باشد و خندان به استقبال ما بیاید. این از خود بهشت بالاتر است. انسان اگر واقعاً دلتنگ پیغمبر نشود، دلش مرده است. دلتنگ اهل بیت دلتنگ حضرت زهرا (علیهم‌السلام) مادر آسمانی مان نشود. اصلاً چرا زنده است! پیغمبر چه اعلام عشقی به این مردم می کند. شگفت آورترین ایمان، کدام است؟ در روایت دیگری می فرماید: «أیُّ الخَلْقِ أعْجَبُ إلیكُم إیمانا؟ قالوا: الملائكةُ، قالَ: و ما لَهم لا یُؤمنونَ و هُم عندَ ربِّهِم؟! قالوا: فالنّبیّونَ قالَ: و ما لَهُم لا یُؤمنونَ و الوَحیُ یَنْزِلُ علَیهِم؟! قالوا: فنحنُ قالَ: و ما لَكُم لا تُؤمنونَ و أنا بینَ أظْهُرِكُم؟! إنّ أعْجَبَ الخَلْقِ إلَیَّ إیمانا لَقَومٌ یكونونَ بَعْدَكُم یَجِدونَ صُحُفا فیها كِتابٌ یُؤمنونَ بما فیها= پیامبر خدا (صلى‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمود: براى شما ایمان كدامینِ آفریدگان شگفت‌آورتر است؟ عرض كردند: فرشتگان. فرمود: آنها كه نزد پروردگارشان هستند، چرا نباید ایمان بیاورند؟! عرض كردند: پس، پیامبران. فرمود: آنان چرا نباید ایمان بیاوردند، با آن كه وحى بر ایشان نازل مى‌شود؟! عرض كردند: پس، ما. فرمود: شما چرا نباید ایمان بیاورید، در صورتى كه من میان شما هستم؟! [بدانید] شگفت آورترین ایمان به نظر من، ایمان مردمانى است كه بعد از شما مىآیند و میان كتاب ها[ى آسمانى] كتابى را مى‌یابند و به نوشته‌هاى آن ایمان مى‌آورند». در روایت دیگری راجع به ایرانی ها فرمود: نه من و نه هیچ یک از اوصیای من را دیدند، اما به نوشته ی سیاه روی کاغذ سفید ایمان می‌آورند. اینها هستند که ایمان شان بالاتر است. چه کسانی بیشترین سهم را از اسلام و ایمان دارند؟ کسانی که نزدیک ظهور هستند و به ظهور امام زمان (علیه‌السلام) نزدیک می‌شوند، طبق فرمایش نبی‌اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بالاترین مردم از نظر یقین هستند: « افضل الناس ایماناً اهل الفارس» بالاترین مردم از نظر ایمان ایرانی ها هستند. در یک روایت دیگر فرمود:« افضل الناس یقیناً اهل الفارسِ» بالاترین مردم از نظر یقین ایرانی‌ها هستند. و نکته‌ی خیلی مهمی که فرمود این است «أعظَمُ الناسِ نَصیبا فی الإسلامِ أهلُ فارِسَ= بیشترین مردم از نظر سهم و بهره در اسلام ایرانی‌ها هستند». شما نگاه کنید علوم اسلامی تفسیر، فلسفه، کلام، فقه، اصول، عرفان هر چه بگویید سرآمد شان و بیشترین سهم و بیشترین کتابها نوشته‌ی ایرانی هاست. آنقدر که ایرانی‌ها دین و اهل بیت را جدی گرفته اند، هیچ جای دنیا جدی نگرفته‌اند. حتی ائمه‌ی اهل سنت هم ایرانی هستند. این چهار امام اهل سنت هیچ کدام عرب نیستند. همه شان ایرانی هستند. این ایمان مردم ایران است. مردم ایران هستند که خداوند، ماموریتِ مقدمه سازی برای ظهور و هم تشکیل حکومت جهانی امام زمان را به آنها سپرده. لذا در روایت داریم همه‌ی اصحاب امام زمان عجم هستند. آنها فرمانده‌ها و یاران اصلی حضرت هستند.   [1] - سوره بقره/1-2. [2] . سوره آل عمران/133. [3] . سوره حدید/21. [4] . سوره اسرا/آیه 110.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8743
زمان انتشار: 6 ژانویه 2018
| |
برترین مؤمنین کسانی هستند که بتوانند در راه خدا از جان، مال و خانواده هزینه کنند

تصویر باطن انسانی از نگاه آسمان؛ جلسه 5 ؛96/10/10

برترین مؤمنین کسانی هستند که بتوانند در راه خدا از جان، مال و خانواده هزینه کنند

خداوند انسان‌ها را به دو گروه فاسق و مؤمن تقسیم می‌کند. علامت مؤمن حاکمیت سه عشق برتر یعنی «الله، اهل بیت و جهاد در راه خدا» بر عشق‌های زمینی‌اش است. اما در میان مؤمنین کسانی هستند که از سایرین افضل‌ هستند.

«افضل»یعنی از همه مؤمنین بالاتر و شبیه‌تر به حق تعالی یا خانواده آسمانی‌شان هستند. در این خصوص، حضرت على(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «أَفْضَلَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَفْضَلُهُمْ تَقْدِمَةً مِنْ نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ= برترین مؤمنان كسى است كه از جان و  مال خانواده خود [در راه خدا] بیشتر مایه بگذارد». مصداق بارز این فداکاری خود اهل‌بیت هستند که بیشتر از هر کس دیگری از جان، مال و خانواده ‌شان در راه خدا مایه گذشتند. گذشتن از جان، مال و خانواده، ممکن است با انگیزه‌های مختلف صورت بگیرد. برخی مؤمنین از مال می‌گذرند، چون قانون خلقت را می‌دانند، و می‌گویند چون به خدا اعتماد داریم، از مال در راه خدا می‌گذریم. این دسته از مؤمنین چون ایمان به خداوند تبارک و تعالی دارند، می‌دانند که خدا از یک تا ۷۰۰ برابر جبران می‌کند. پس برای خدا هزینه می‌کنند. اما گاهی انگیزه‌ی کسی در فداکردن‌ها، انتظار بازگشت نیست، بلکه ناشی از عشق به خداوند تبارک و تعالی است. خداوند هم از همه امتحان می‌گیرد و درجه ایمان و عشق هر کس را با عمل او می‌سنجد. زیرا همه باید در ایمان و عشق امتحان بدهند. لازمه عشق ورزی، فدا شدن است در عشق خصوصیتی وجود دارد و آن ماجرای «فدا شدن» است. اگر انسان کسی را دوست بدارد، واقعاَ برایش هزینه می‌کند. مثل عشق انسان به جنس مخالف که وقتی بخواهد با او ازدواج کند، برایش هزینه می‌کند. این سوال مطرح است که این چه نیازی است که انسان می‌خواهد برای معشوقش فدا بشود. هر نوع جان نثاری مثل جان دادن، آبرو دادن، مال خرج کردن و... . حالا وقتی این معشوق کسی مثل خدا یا اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بود، داستان بی‌نهایت می‌شود. در ادعیه با عبارت «بنفسی انت= جانم به قربانت» یا «روحی فداک= روح به فدایت» یا «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ اُسْرَتى= پدر و مادر و خودم و خانواده و مال و تبارم فدایتان باد» با خدا گفتگو می‌کنیم. این مسئله چند جنبه دارد. یک جنبه‌اش همان بُعد عاطفی است. در جنبه عاطفی ما نیاز داریم که فدا کنیم، هدیه بدهیم و خرج کنیم. یک مؤمن حقیقی به هیچ وجه از خرج کردن و خرج شدن نمی‌ترسد. اگر ترسید، نشانه این است که محبت ندارد. زیرا انسان در ذات خودش دوست دارد چیزهایی را از خودش بکَند و به معشوقش بدهد و یا برای او خرج کند. در عشق اساساً اگر فدا شدن و از خود گذشتگی نباشد، عشق پا نمی‌گیرد. این ذات عشق است که عاشق در راه معشوقش از همه کمالاتش بگذرد. نتیجه‌ی کار این می‌شود که به خاطر  آنچه که فدا می‌کنید، بیمه می‌شوید و این فدا کردن‌ها شما را به تکامل درونی می‌رساند. اصلاً انسان دوست دارد که فدا بشود تا به مقام عاشقی برسد. البته باید دید که هرکس عاشق چه کسی یا چه چیزی می‌شود. اگر انسان صدق داشته باشد و عاشقانه بتواند خود را فدای معشوق کند و در مسیر عشق توقف نکند و دستش نلرزد و ترسی برای از دست دادن‌ها نداشته باشد، خدا به او همه چیز می‌دهد. ادعای ایمان و انسانیت مستلزم هزینه کردن عاشقانه در هر بعدی از کمالات جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی است. ثواب و برکت این هزینه کردن ها را هم خدا می‌دهد. پس بالاترین مؤمنین کسانی‌ هستند که در فداکاری‌ در ابعاد مختلف، اهل سبقت باشند. هر چه فداکاری کنند و خود را سبک‌تر کنند، سرعت‌ سیر الی الله آنان بیشتر است. اما ذات دنیا این است که هر چه برایش هزینه کنی، بیشتر بی‌وفایی می‌بینی و بیشتر له می‌شوی. اگر کسی بخواهد رشد کند و سیر و سلوکی داشته باشد، باید فکر کند که من کجاها می‌توانم فداکاری کنم و وقت بگذارم؛ از نفس و جانم و آبرویم بگذرم. یعنی هر کس باید ببینید که چطور می‌تواند به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کمک کند.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8710
زمان انتشار: 24 دسامبر 2017
| |
رفتار مؤمن مطابق با رنگ خداست

تصویر باطن انسانی از نگاه آسمان، جلسه3، 96/9/26

رفتار مؤمن مطابق با رنگ خداست

مؤمن کسی است که علاقه و کارهایش را با میل خدا تنظیم می‌کند. دشمنان خدا و فرهنگ‌شان را هم دوست ندارد.

امام صادق (علیه‌السلام) از قول نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرماید: حضرت از اصحابش پرسید: «أیُّ عُرَى الإِیمانِ أوثَقُ؟ فَقالوا: اللّه ُو رَسولُهُ أعلَمُ وقالَ بَعضُهُم: الصَّلاةُ وقالَ بَعضُهُم: الزَّكاةُ وقالَ بَعضُهُم: الصِّیامُ، وقالَ بَعضُهُم: الحَجُّ وَالعُمرَةُ وقالَ بَعضُهُم: الجِهادُ فَقالَ رَسولُ اللّه ِصلى‌الله‌علیه‌و‌آله: لِكُلِّ ما قُلتُم فَضلٌ ولَیسَ بِهِ ولكِن أوثَقُ عُرَى الإِیمانِ الحُبُّ فِی اللّه ِ وَالبُغضُ فِی اللّه ِ وتَوالی أولِیاءِ اللّه ِ وَالتَّبَرّی مِن أعداءِ اللّه= كدامیك از پیوندهاى ایمانی مستحكم‌تر است؟ ایشان گفتند: خداوند و پیامبرش بهتر مى‌دانند. برخى گفتند: نماز، برخى دیگر گفتند: زكات و برخى دیگر روزه و برخى دیگر حج و عمره و دیگران جهاد را محكمترین پیوند ایمان پنداشتند. سپس پیامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌اله به ایشان فرمودند: یك‌یك آنچه گفتید خوب بود؛ ولى منظور من نیست. مستحكم‌ترین پیوند ایمان، دوستى كردن براى خدا و كینه‌ورزى براى خدا و پیروى و دنباله روى از اولیاء خدا و تبرّى و دورى جستن از دشمنان خداوند عزّوجلّ مى‌باشد.» محکمترین حلقه‌ی ایمان از نظر نبی اکرم (صلی الله‌وعلیه‌و‌آله‌وسلم) «حب فی الله» و «بغض فی الله» است. «حب فی الله» و «بغض فی الله» به این معناست که شغل‌ها و مکان‌ها و کارهایی را دوست داشته باشید که بوی خدا بدهند و شما را از الله دور نکنند. مؤمن، کسی  است که پول و کار را با خدا دوست دارد، اما اگر پول و محیط کار و....برای خدا نباشد، از همه آنها به راحتی می‌گذرد. مؤمن تلاش می‌کند تا لقمه‌ی حلالی به دست آورد. اما از سوی دیگر، برخی افراد ادعای ایمان دارند، اما وقتی پیشنهاد شغلی یا مکانی به آنها می‌شود که با اهداف الهی سازگاری ندارد، باطن‌شان معلوم می‌شود. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «فِی تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ= در تغییر روزگار، جوهره ی انسان‌ها نشان داده می شود». یا «و الایام توذه لک سرائر الکامنَ= گذر زمان، آن باطن‌های مخفی افراد را به شما ها نشان می‌دهد». حب و بغض در راه خدا یعنی همه محبت‌های 5گانه‌تان (شان جمادی، گیاهی، حیوانی، انسانی و فوق انسانی) را با خدا تنظیم کنید. یعنی انسان از شهوت‌های خودش آزاد شود. در روایت داریم که «اَلمُؤمِنُ یَأكُلُ بِشَهوَةِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ یَأكُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ = مؤمن به میل و رغبت خانواده‌اش غذا مى‌خورد ولى منافق میل و رغبت خود را به خانواده‌اش تحمیل مى‌كند». مؤمن همیشه با میل خانواده‌اش می‌خورد. فقط خوردن هم نیست. کلیه‌ی امور مباحش را با خانواده تنظیم می‌کند. چون اسیر خودش نیست. این طور نیست که اعضاء خانواده را تابع خودش کند. هرچه خواست بقیه هم باید بخورند. نمونه‌ی دیگر دراین خصوص این است که موسی (علیه‌السلام) وقتی از خداوند سوال کرد که من رضای تو را می‌خواهم، خداوند فرمود: « ان رضائی فی کرهک= رضایت من در کراهت توست». یعنی اموری که مرا راضی می‌کند، تو را ناراحت می‌کند. «حب فی الله» و «بغض فی الله» یعنی این که فرزندت را به رنگ خدا تربیت کنی. نه این که مطابق زمان و هر چه زمانه به ما دستور می‌دهد؛ یا هر چه مد است. این دیگر تربیت اسلامی نیست. «حب فی الله» و «بغض فی الله» باعث نجات انسان از تمام جهنم های رقابتی و چشم و هم چشمی ها می شود. مؤمن کسی را دوست دارد که خدا دوست دارد. علاقه و کارهایش را با رضای خدا انجام می‌دهد. به خودش سخت می‌گیرد و به دیگران آسان می‌گیرد. چشم و همچشمی ندارد. تیزی ندارد. تولی و تبری از نشانه های ایمان است در ادامه روایت حضرت می‌فرمایند: « وتَوالی أولِیاءِ اللّه ِ وَالتَّبَرّی مِن أعداءِ اللّه= و دنباله روى از اولیاء خدا و تبرّى و دورى جستن از دشمنان خداوند». مؤمن ولایت و مودت دوستان خدا را دارد و از دشمنان خدا برائت می‌جوید. مؤمن دوست داشتنش براساس رنگ خداست. تولی و تبری دو روی یک سکه هستند. هیچ سکه‌ی یک رویی اعتبار ندارد. شما به هر میزانی که محبت به «الله، اهل بیت و جهاد» که سه معشوق اصلی مؤمن هستند، دارید؛ باید تنفر و بغض نسبت به چیزهایی که شما را از خدا و اهل بیت و جهاد دور می‌کند، داشته باشید. متاسفانه این مسئله تبری از دشمنان، سال‌هاست در کشور ما بخصوص در خواص و مسئولین کمتر دیده شده است. یعنی افرادی اعم از روحانیون و مبلغین بگیرید تا مسئولین و دولت مردان سیاسی که ادعا دارند فقط حرف‌های مثبت و خوب بزنید، اما راجع به اسرائیل و آمریکا، زشتی‌ها، دزدی‌ها، اختلاس‌ها، بی‌عدالتی و فساد و فقر صحبت نکنید. چون خیلی ها دوست ندارند. قرآن می‌فرماید: «لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ[1]= هرگز مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‌اند چنین نخواهی یافت که دوستی با دشمنان خدا و رسول او کنند».  شما نمی‌توانید کسی را پیدا کنید که واقعاً ایمان به خدا و قیامت داشته باشد، ولی دشمنان خدا و فرهنگ‌شان را هم دوست داشته باشد.  ما هر چقدر به زمان ظهور نزدیک‌تر شویم، ریزش‌ها بیشتر می‌شود، نفاق‌ها علنی‌تر می‌شود. برای همین نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: «لا تَكرِهُوا الفِتنَهَ فِی آخِرالزَّمانِ فَاِنَّها تُبیرُ المُنافِقِین= از فتنه و آزمایش در آخرالزمان نگران نباشید چرا كه موجب نابودی منافقان خواهد شد». بنابراین، از فتنه‌ها ناراحت نشوید .چون فتنه‌ها منافقین شما را رسوا و نابود می‌کند. اگر فتنه‌ها نباشند، شما چطور می‌توانید شخصی که سرتا پا غربی است، ولی لباس روحانیت هم دارد و متعلق به جبهه‌ی فسق و کفر است را بشناسید. امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «تَمَنَّوُا الفِتنَةَ ففیها هَلاكُ الجَبابِرَةِ  و طَهارَةُ الأرضِ مِن الفَسَقَةِ= آرزومند فتنه باشید؛ زیرا فتنه موجب نابودى ستمگران و پاك شدن زمین از [لوث وجود] فاسقان است». فتنه‌ها باطن یک جامعه را بیرون می‌ریزد. منافقین را رسوا می‌کند. پس فتنه‌ بد نیست و نباید از آن ترسید. آینده از آن حزب اللهی‌هاست خداوند می‌فرماید: «وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ  أُولَئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ  وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ= هر چند آن دشمنان، پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند. این مردم پایدارند که خدا بر دلهاشان (نور) ایمان نگاشته و به روح خود، آنها را مؤید و منصور گردانیده و آن‌ها را به بهشتی داخل کند که نهرها زیر درختانش جاری است و جاودان در آنجا متنعّمند. خدا از آن‌ها خشنود و آن‌ها هم از خدا خشنودند، اینان به حقیقت حزب خدا هستند، الا (ای اهل ایمان) بدانید که حزب خدا رستگاران عالمند». امکان ندارد کسی که ایمان به خدا و رسول دارد، دشمن دین و خدا باشد؛ حتی اگر پدر یا فرزندش باشد. امروزه چقدر آقازاده‌هایی که فساد می‌کنند، ولی سیاستمداران چشم پوشی می‌کنند. چون پسر یا دختر یا همسر یا برادر یا هم حزبی هایشان است. اما مؤمن و کسی که حق گراست، خداوند او را با روح خودش یاری می‌کند و داخل بهشت‌هایی می‌کند که در آن جاودان هستند. حزب اللهی یعنی کسی که حب و بغض‌هایش براساس خداوند است. نه این که ادای حزب اللهی‌ها را دربیاورد، ولی در خانه مثل شمر باشد. به خاطر اخلاق بدش و تندی زبانش همسر و فرزند از او می‌ترسند. حزب اللهی مثل عسل شیرین است. وقتی به او نزدیک می‌شوی، آرامش و شادی می‌گیری. در کنار او احساس خوشحالی و رضایت می‌کنی. مؤمن این گونه است. قرآن برای ما نشانه‌ها و شخصیت حزب اللهی را مشخص می‌کند. حزب اللهی حقیقی تمام حب و بغض‌هایش به خاطر خداست. تعلق به هیچ باندی و جناحی و حزبی ندارد. فقط دنبال پیاده شدن احکام ناب اسلام است. « أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ= الا (ای اهل ایمان) بدانید که حزب خدا رستگاران عالمند». حزب الله رستگار است. همانطور که مقام معظم رهبری مژده‌اش را هم دادند که فرمودند: آینده از آنِ حزب اللهی‌ها است. واقعا هم این‌گونه است. علی رغم این همه بالا و پایین شدن‌ها آینده از آن حزب اللهی هاست. تولی و تبری [1] . سوره مجادله/آیه 22.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8661
زمان انتشار: 12 دسامبر 2017
| |
بالا ترین ایمان را کسی دارد که حب و بغضش در راه خدا باشد

تصویر باطن انسانی از نگاه آسمان، جلسه 2، 96/9/19

بالا ترین ایمان را کسی دارد که حب و بغضش در راه خدا باشد

نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: «أفضَلُ الإِيمانِ أن تُحِبَّ للّهِ وتُبغِضَ فِي اللّهِ= بالاترین ایمان این است كه دوستى و دشمنى‌ات براى خدا باشد». یعنی علاقه‌هایت برای خدا باشد و برای خدا چیزی را دوست یا دشمن بداری.

ارزش هر انسان به گرایشات قلبی اوست. خداوند به ظاهر افراد نگاه نمى‌كند كه چه مى‌گویند و چه ادعایى دارند. به اینكه كسى بر اثر سجده بر پیشانى‌اش پینه بسته باشد و یا لباسش چنین و چنان باشد نگاه نمى‌كند، بلكه به دل افراد مى‌نگرد. اگر خدا برایت محبوب ترین است، باید محبت ها و تنفرهایت در سبک زندگی‌ات رنگ الهی داشته باشد. از نظر قرآن، مؤمن کسی است که سه معشوق در رأس همه‌ی عشق‌ها، دغدغه‌ها و آرمان‌های او باشد: «الله، اهل بیت و جهاد در راه خدا». اگر هیچ کدام از این شاخصه‌ها در کسی نباشد، او فاسق است. این همان مطلبی است که خداوند در قرآن می‌فرماید: «أَحَبَّ إِلَیْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ = (اگر محبوب شما چیزی است که نزد شما) محبوبتر است از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا، پس منتظر باشید تا خدا امر خود را بر شما جاری نماید؛ و خدا قوم فاسق را هدایت نمی‌کند». پس از نظر قرآن، مؤمن خصوصیت‌های ریاضی و مشخصی دارد که با آن سنجیده می‌شود. سنجش شخصیت انسانی و ایمانی مؤمن، با قلب اوست. وقتی که کسی سه معشوق «الله، اهل بیت و جهاد» را در رأس همه معشوق هایش قرار داد، یعنی دلدادگی های او بیشتر به این سه معشوق است. امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) فرمود: «ما با آبا و اجداد مان به خاطر خدا می‌جنگیدیم». پس ملاک در قرب به خداوند تبارک و تعالی و داشتن نشانه‌های الهی، این است که ببینیم دوستی و دشمنی ما آیا برای خدا است یا نه. اگر کسی نشانه‌های الهی را در قلب دارد، این نشانه‌ی آن است که خدا را دوست دارد. اما اگر کسی این نشانه‌ها را دوست نداشت و گفت از مذهبی‌ها خیری ندیده‌ام، هر چقدر هم ادعای دوستی خدا را بکند، در ادعایش صادق نیست. برای همین است که قرآن کریم می‌فرماید: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ= وکسی که شعائر الهی را احترام می‌گذارد، این از صفت دلهای باتقواست». «شعائر» جمع شعیره و به معنى علامت و نشانه است. یعنی هر چیزی که نشانه خدا باشد، اگر از آن خوشت بیاید، ایمان داری و رنگ و بوئی از خدا داری. همان که خداوند در قرآن از آن با عنوان«صبغت الله=رنگ خدایی» یاد کرده‌است. بنابراین، دوست داشتن روحانی‌ها، مساجد، حسینیه‌ها، حرم‌ها و زیارت‌گاه‌ها، تسبیح، حجاب و....نشانه‌ی دوستی خداست. اما بعضی‌ها این گونه نیستند، یعنی در محبت‌هایشان هر جا در چیزی بوی دین را حس کنند، آن را طرد می‌کنند. مثلاً می‌خواهد برای فرزندش اسم انتخاب کند. از نام‌های «جمادی یا گیاهی یا حیوانی» استفاده می‌کند. از اسمی که انسانی یا الهی باشد، دوری می‌کند. مثل اسامی حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) که بیش از 40 نام مبارک دارند. این نشان می‌دهد که قلب چنین کسی با شعائر الهی تنظیم نیست. این گونه افراد، وقتی با چیزی برخورد کنند که رنگ خدا و معصومین را دارد، قلبشان می‌گیرد. گاهی بعضی از این گونه افراد، اسم‌های خارجی را ترجیح می‌دهند، یعنی میل یا سبک زندگی‌شان به اسم  و سبک خارجی‌ها می‌کشد. اینها قلبشان به جای خدا پر است از محبت غیر خدا. انسان باید در سبک زندگی‌اش آن چیزهایی که رنگ و بوی خدایی را دارد، ترجیح دهد تا بشود بگوییم مؤمن هستند؛ ولی اگر چیز دیگری را ترجیح دادند، این نشان می‌دهد که ایمان حقیقی ندارد. در هر زمینه‌ای باشد؛ ازدواج، تعیین مهریه، مراسم عروسی و مراسم‌های دیگر. بعضی از خواص و کسانی که ادعای ایمان دارند، با دشمنان دین سازش می‌کنند؛ یا اعلام برائتی ندارند و در مقابل حرفها و نظرات غیر دینی آنان سکوت می‌کنند. از همه احمقانه‌تر این است که هر چه طرف موضع‌گیری سیاسی- اجتماعی نداشته باشد و ساکت باشد، انگار پاکتر و مؤمن‌تر تلقی می‌شود. برخی قائلند به این که ما مرجعی می‌خواهیم که تقوا داشته باشد؛ دین داشته باشد؛ ولی در مسائل اجتماعی و سیاسی دخالت نکند. اگر کسی دین داشته باشد، باید در مسائل اجتماعی و سیاسی دخالت کند. این نص قرآن است. این‌طور نیست که انقلابی نباشد، درگیری با دشمنان خدا نداشته باشد، اعلام برائت نداشته باشد، پیروان و مقلدین خودش را به سمت دشمنی با دشمنان امام زمان علیه‌السلام و موانع ظهور حضرت تهییج نکند؛ بعد خود را تابع امام زمان علیه‌السلام هم بداند. این خلاف ایمان است. ملاک ایمان یک نفر این است که در گرایش‌های پنجگانه اش رضای خدا را در نظر بگیرد. ببیند خدا چه چیزی را دوست دارد. کسی که می‌گوید: من این حکم از رساله یا قرآن را دوست ندارم، این حکم خدا را دوست ندارم، این حکم قرآن را دوست ندارم، چون از زنان یا از مردان طرفداری کرده. او اصلا ایمان ندارد. اگر تو به خدا و اهل بیت ایمان داری و برایت محبوبترین هستند، باید حکم خدا و سیره‌ی اهل‌بیت برایت دوست داشتنی باشد؛ اما اگر با طلاق یا ورشکستگی یا مشکلی از مشکلات زندگی، خدا و دین زیر سوال رفت و همه چیز برایت نامفهوم شد، یعنی تعلقاتی بالاتر از الله و اهل بیت و جهاد داری، این نشانه ی نبود ایمان است. امام حسین علیه‌السلام فرمودند: «إنَّ الناسَ عَبیدُ الدُّنیا و الدِّینُ لَعقٌ على ألسِنَتِهِم یَحوطُونَهُ ما دَرَّت مَعائشُهُم فإذا مُحِّصُوا بالبلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ= همانا مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبان آن‌هاست و هر جا منافعشان [به وسیله دین] بیشتر تأمین شود زبان مى‌چرخانند و چون به بلا آزموده شوند، آنگاه دین داران اندكند». مردم بنده‌ی دنیا هستند و با دین همراه هستند تا آنجا که امورات دنیایی شان خوب بگذرد؛ اما آزمایش که می‌شوند، بعضی با این آزمایش همه مقدسات را زیر سوال می‌برند. در حالی که این سنت لایتغیر الهی است که خدا انسان را می‌آزماید: « وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ[1]= و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى‌‏آزماییم». یعنی حتماً حتماً حتماً شماها را آزمایش می‌کنیم؛ با مرگ و میر یا با مشکل اقتصادی؛ با ترس، با بمباران، با حمله دشمن، با خیلی چیزهای دیگر. این طور نیست که رهایتان کنیم. وقتی ادعای ایمان کردید، خدا شما را آزمایش می کند. «دوستی و دشمنی برای خدا» محکم‌ترین حلقه ایمان است در میان نماز و روزه و خمس و زکات و ..... فقط «دوستی و دشمنی برای خدا» است که محکم‌ترین حلقه‌ی ایمان محسوب می‌شود. امام صادق علیه‌السلام از قول نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌فرماید: حضرت از اصحابش پرسید: «أیُّ عُرَى الإِیمانِ أوثَقُ ؟ فَقالوا: اللّه ُو رَسولُهُ أعلَمُ وقالَ بَعضُهُم: الصَّلاةُ وقالَ بَعضُهُم: الزَّكاةُ وقالَ بَعضُهُم: الصِّیامُ، وقالَ بَعضُهُم: الحَجُّ وَالعُمرَةُ وقالَ بَعضُهُم: الجِهادُ فَقالَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله: لِكُلِّ ما قُلتُم فَضلٌ ولَیسَ بِهِ ولكِن أوثَقُ عُرَى الإِیمانِ الحُبُّ فِی اللّه ِ وَالبُغضُ فِی اللّه ِ وتَوالی أولِیاءِ اللّه ِ وَالتَّبَرّی مِن أعداءِ اللّه= كدامیك از پیوندهاى ایمان مستحكمتر است؟ ایشان گفتند: خداوند و پیامبرش بهتر مى‌دانند، برخى نیز گفتند: نماز، برخى دیگر گفتند: زكات و برخى دیگر روزه و برخى دیگر حج و عمره و دیگران جهاد را محكمترین پیوند ایمان پنداشتند. سپس پیامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌اله به ایشان فرمودند: یك‌یك آنچه گفتید خوب بود، ولى منظور من نیست. مستحكم‌ترین پیوند ایمان دوستى كردن براى خدا و كینه‌ورزى براى خدا و پیروى و دنباله روى از اولیاء خدا و تبرّى و دورى جستن از دشمنان خداوند عزّوجلّ مى‌باشد.» محکم‌ترین حلقه ایمان از نظر حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌و‌آله این است که انسان محبت و بغضش با خدا تنظیم شود، یعنی رنگ خدایی داشته باشد. قرآن می‌فرماید: «وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً= چه کس و چه چیز بهتر از رنگ خدایی است؟». پیامبر در اینجا اشاره به دل می‌کند. یعنی بحثی از عمل ندارند. عمل اگر مهم باشد، شیطان 6 هزار سال عبادت داشت؛ اما خدا به عشق‌ها، آرمان‌ها، دغدغه‌ها، آرزوها و هوس‌های دل‌ها نگاه می‌کند. چنان‌که رسول‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: «یَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ= (خدا) به دلهایتان نگاه می کند». کسانی داریم که 30، 40، 50 سال عمر کردند و اهل عمل هم بودند، ظواهر اسلامی را هم رعایت کردند، اما قلباً به آن چیزهایی که رعایتش می‌کردند، علاقمند نبودند. با عشق و علاقه عمل نمی‌کردند. برای همین بود که به جایی نرسیدند. این مهمترین نتیجه‌ی این بحث است. در حدیث معراج، خدا برای پیغمبر شرط می‌کند که تو باید محبت‌ها و بغض‌هایت را برای رضای من تنظیم کنی. اما امروزه اکثر آدم‌ها محور حب و بغض‌هایشان خودشان هستند. یعنی حساب می‌کنند که چه کسی با من خوب است؛ چقدر با من هماهنگ است، چقدر به من احترام می‌گذارد. نمی‌گوید چقدر آدم متدینی است، مجاهد است، مبارز است، فرزند اهل‌بیت است، بسیجی است. کاری با اینها ندارد. کافی است خواسته‌ی او را اجابت نکند. دیگر قبولش نمی‌کند. این ملاک حب و بغض آدم‌هاست. پس دقت کنیم که گرایش‌های دل ما به ما نشان می‌دهد که در کجا هستیم. نمی‌توانیم خودمان را زیر صورت‌های مقدس پنهان کنیم. با مقدس‌ترین صورت‌ها هم خودت را پنهان کنی، دلت خبر می‌دهد. پس می‌توان آدم‌ها را از روی گرایشات، هوس‌ها و دغدغه‌هایشان شناخت. [1] . سوره بقره/آیه 155.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8655
زمان انتشار: 11 دسامبر 2017
| |
کم و زیاد دنیا مؤمن را متأثر نمی کند

«زهد» جلسه 3؛ 91/12/7

کم و زیاد دنیا مؤمن را متأثر نمی کند

مؤمن دلبسته­‌ی ابدیت است و کم و زیاد دنیا او را متأثر نمی­‌کند و در هر حالی خدا را شکر می‌­کند. اگر زیاد باشد خدا را شکر می‌­کند که داراست و اگر هم کم باشد شکر می­‌کند که برای آخرتش ذخیره شده‌­است.

آخرین فراز حدیث را که توضیح دادیم این بود که اگر می­ خواهی پارساترین مردم باشی نسبت به دنیا زاهد باش. (فازهد فی الدنیا) یعنی کمیت و کیفیت دنیا انسان را به گریه نیندازد. توصیه­ ی دیگر جهت پارسایی «رغبت داشتن به آخرت» است (وارغب فی الاخره) «زهد» پشت کردن به نعمتهای دنیایی نیست> بلکه دلبستگی نداشتن است که منشأ همه‌­ی فسادها و غم و غصه‌­ها می­‌باشد. مؤمن دلبسته­‌ی ابدیت است و کم و زیاد دنیا او را متأثر نمی­‌کند و در هر حالی خدا را شکر می‌­کند. اگر زیاد باشد خدا را شکر می‌­کند که داراست و اگر هم کم باشد شکر می­‌کند که برای آخرتش ذخیره شده‌­است. غصه، مربوط به چهاربخش پایینی است و غصه‌­ی بخش پنجم برای دلتنگی خداست و دردآور نیست و عین آرامش و شادی است. غصه‌­هایمان را بررسی کنیم، اگر مربوط به بخش‌های پایینی باشد که عین خودخواهی است ولی اگر مربوط به انسانیت انسان باشد مبارک بوده و شادی‌­آور است ضمناً درجه هم دارد. قیمت انسان هم به موضوع غم و شادی‌­اش است. «زهد» یعنی مراقب باشیم که دغدغه­‌هایمان مربوط به چهاربخش پایینی نباشد. «لِكَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ= تا بر آنچه از دست‏ شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است‏ شادمانى نكنید»(حدید/23). مؤمن در هر حالی شاکر است. بلال حبشی وقتی به خواستگاری دختری می­‌رود می­‌گوید که اگر او را به ازدواج من درآورید که خدا را شکر، و اگر هم اینطور نشود خدا بزرگ است. ما باید در کسب مال تلاش کنیم ولی مراقب باشیم که با از دست دادن آن غصه نخوریم. «غصه» اگر فراهم فوق عقل شود، تعلق است. کسی که تعلق ندارد ممکن است در مصائب دنیا متأثر شده و گریه کند، ولی از شادی­‌های فوق عقل او کم نمی‌­شود. شادی حقیقی در گرو دلبسته نشدن است. حواسمان باشد که غصه­‌ی دنیا فشار قبر برای ما ذخیره می­‌کند. کسی که برای دنیا می‌­گرید در آسمان بی‌­آبرو شده و خیلی کوچک است و با فرهنگ آخرت انس ندارد. ملاک، صورت‌های عبادی ما نیست بلکه میزان دلخوشی ما نسبت به غیب است. «المؤمن کالجبل الراسخ لا تحرّکه العواصف = مؤمن مانند کوه استوار است و بادها نمی­‌توانند او را تکان دهند». ما فرزندان حضرت زهرا و حضرت زینب و امیرالمومنین (علیهم‌السلام) هستیم که دنیا هرگز آنها را به گریه نینداخت. حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) بعد از آن همه مصیبت فرمودند: «و ما رأیت الا جمیلا». اساساً خیلی ناپسند است که انسان نتواند با خانواده‌­ی آسمانی­‌اش کنار نیاید. کسی که حسود است در واقع به فرزندان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) حسادت کرده به کسانی که خواهر و برادر دینی او هستند. بخیل و حسود هم دنیای‌شان را خراب می‌­کنند هم آخرت‌شان را و این حماقت بزرگی است. بزرگان قائلند کسی که تحمل سخن و رفتار دیگران را ندارد، قابلیت سیر و سلوک ندارد. اولین وظیفه­‌ی استاد در زمینه‌­ی حکمت عملی همین است که ببیند شاگرد تحمل پرخاش و تندی را دارد یا نه؟ و برخورد محترمانه و غیر محترمانه برای او فرق می‌­کند یا نه؟ اگر برایش مهم بود یعنی به درد باشگاه انسانی نمی‌­خورد. بالغ کسی است احساس حقارت، عقب افتادن از دیگران و چشم و همچشمی و ... نداشته‌­باشد، و الا مانند کودکی می­‌ماند که سر خوراکی غصه می­‌خورد. اگر سر «منِ» اضطراب آفرین را نبریم، هم دنیای‌مان خراب می­‌شود و هم آخرت‌مان. رمز اینجاست که مؤمن تحت هیچ شرایطی چیزی را از دست نمی­‌دهد و در هر حالی آرامش دارد. انفاق در راه خدا انسان را تطهیر می­‌کند. چنانچه به یکی از انفاق‌های مالی «زکوه» می‌­گویند. هم پاکی در آن است و هم رشد. کسی که مال را نگه­داشته و نمی‌­بخشد هم کوچک می‌شود و هم نکبت به سراغش می‌­آید. هرقدر زهدمان نسبت به دنیا بیشتر و رغبت‌مان به آخرت افزایش یابد، قدرت‌مان افزایش پیدا می‌­کند. انسان زمانی که به دریا می­‌رود، اگر نهنگ و کوسه را ببیند و منقلب شود یعنی در اثر ترس دمای بدنش افزایش یابد حتماً به او حمله می­‌کنند ولی خوب است که تعادلش را حفظ کرده و خونسرد باشد. عصبانیت و حسادت هم همینطور است اگر کسی بتواند آرامش خودش را حفظ کند از شر آنها نجات می‌­یابد ولی اگر حساسیت نشان بدهد، ذخیره‌­ی قبر و باعث فشار قبر می­‌گردد. «تجاهل» و «تغافل» و نقش آن در زهد انسان انسان باید اهل تجاهل و تغافل باشد و این در گرو اصالت دادن به آخرت است. بهشتی در انتظار ماست که به تعبیر قرآن عرض آن به اندازه­‌ی آسمانها و زمین است و حضرت فرمودند: فاصله­‌ی بین درجات آن به اندازه‌­ی زمین تا آسمان است. ما با توجه داشته‌­باشیم که با عصبانیت و حسادت و ... چنین بهشتی از کف‌مان می­‌رود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرمایند: «من بکی علی الجنّه دخل الجنّه و من بکی علی الدنیا دخل النّار» کسی که برای بهشت بگرید وارد بهشت می‌شود و کسی که برای دنیا گریه کند داخل آتش می­‌شود. و در حدیث دیگر می‌­فرمایند: در قیامت مؤمن وقتی در بهشت به رویش گشوده می­‌شود، اگر ملائک او را یاری نکنند (از هیجان) در جا می­‌میرد. وقتی به چیزی تعلق پیدا می‌­کنیم، کوچک شده‌­ایم و قیمت­‌مان از آن کمتر است. هر چیزی که بتواند دل ما را تسخیر کند قدرتش از ما بیشتر است. دل همه‌­ی هستی انسان است و خداوند برای دل او لفظ اله را برگزیده‌­است. اله یعنی دلبر. هیچ چیز قابل نیست که دل انسان را ببرد. هیچ فحشایی بالاتر از غصه خوردن برای دنیا نیست. چه فاحشه­‌هایی که بی­‌رغبت از ما نسبت به دنیا هستند. همه­‌ی بحث ما درباره‌­ی غرور انسانی است که ما باید داشته‌­باشیم. چرا به ما احساس غرور، حسادت، رقابت و تکبر و ... دست می‌­دهد. «انّ الله حرّم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن» چه فحشایی بالاتر از اینکه ما غصه­‌ی دنیا را بخوریم. تعلق به بخش‌های پایینی اینطور ما را بدبخت و ذلیل کرده‌­است. ما باید دندان طمع‌­مان را از طبیعت بکَنیم. کسی که هنوز حس حقارت داشته یا حسود و تندخوست یعنی «من طبیعی» او زنده است که می­‌توان او را متأثر کرد. اگر این «مَن» را از بین ببریم نتیجه‌­اش تغافل است که نیمی از شخصیت عاقل را تشکیل می‌­دهد. به علی (علیه السلام) فحش می‌­دادند، حضرت می­‌گفت که با علی دیگری هستند. شرایط قرب به «ولی الله» شبیه او شدن است. حضرت از موضع عذرخواهی هم خارج شده و اساساً تغافل می‌­کند. به ما توصیه شده که عذر دیگران و لو به دروغ را بپذیریم. کسی که عرضه­‌ی نادیده گرفتن گناهان و خطاهای خودش و دیگران را ندارد خیلی ضعیف است و از پرواز باز می­‌ماند. امیرالمومنین (علیه‌السلام) می­­‌فرمایند: «كلُّ شیءٍ مِن الدُّنیا سَماعُهُ أعظمُ مِن عِیانهِ، وكلُّ شیءٍ مِن الآخرةِ عِیانُهُ أعظَمُ مِن سَماعِهِ، فَلْیَكْفِكُم مِن العِیانِ السَّماعُ، ومِن الغَیبِ الخَبَرُ = هر چیز دنیا، شنیدن آن بزرگتر از دیدن آن است؛ و هر چیز آخرت، دیدن آن بزرگتر از شنیدن آن است. پس، به جای دیدن آخرت و مشاهده آنچه از دیدگان شما پنهان و در پس پرده غیب است، به همان شنیدن و خبر یافتن [توسط پیامبران ]اكتفا كنید». هر کدام از نعمت‌های دنیا را که در نظر بگیریم چنین ماهیتی دارد و انسان تا زمانی که درباره‌­ی آن می‌­شنود و رویای رسیدن به آن را می‌­پروراند خیلی در نظرش بزرگ است ولی وقتی به آن دست می­‌یابد متوجه می­‌شود که آن قدرها هم که او تصور کرده مهم نیست و این به دلیل غلبه‌­ی توهم بر عقل است. مثل اینکه عقل به ما می‌­گوید که مرده با ما کاری ندارد و وهم باعث ترس از مرده می­‌شود و کسی که می‌­ترسد، واهمه‌اش بر عقل او غلبه کرده‌­است. کسی که مباحث دشمن­ شناسی، حلم، غضب و مهرورزی و ... را گوش کرده و باز هم اظهار می­‌دارد که عصبانی و پرخاشگر است دچار توهم است و با عقلش به دریافت مباحث نپرداخته‌­است. خانمی به من مراجعه کرده و از بابت استفاده‌­اش از کتاب «درّ و صدف» جهت ارائه پایان­‌نامه تشکر کرد در صورتی که خودش حجاب نداشت. این شخص باید خیلی شرمنده­‌ی بی­‌حجابی‌­اش باشد زیرا اطلاعات لازم را دارد. «... و کلّ شی من الاخره عیانه اعظم من سماعه» و هر چیزی از آخرت دیدنش از شنیدنش بزرگتر است. هرقدر از نعمت‌های آخرت، قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) و ... به ما بگویند اصل آن برای ما قابل فهم کامل نیست. و خداوند در قرآن می‌­فرمایند: «و ما تعلم نفس ما اخفی لهم من قرّه اعین» هیچ کس نمی­‌داند که چه چیزی از نور چشم «چشم روشنی» برای ایشان پنهان کرده‌­ایم. نعمت‌های دنیا و آخرت فقط یک شباهت اسمی با هم دارند و اصلاً قابل مقایسه نیستند. با مثال‌هایی از دنیا این مسئله ملموس می‌­گردد، شما اسلحه را در زمان‌های قدیم در نظر بگیرید و در حال حاضر سلاح‌هایی وجود دارند که با فشار دادن یک دکمه در اقصی نقاط جهان انفجار و نابودی صورت می­‌گیرد. ممکن است ده‌ها سال دیگر سلاح‌هایی اختراع شوند که خیلی پیشرفته هم باشند. ضمن اینکه به همه‌­ی آنها لفظ اسلحه و سلاح اطلاق می‌گردد: «... فیکفیکم من العیان السّماع و من الغیب الخبر» برای شما شنیدن از دیدنی­‌های آخرت و خبر از غیب کافی است. علی (علیه السلام) در واقع به ما می‌­فرمایند همین خبری که به شما می‌­دهم، برایتان کافی است. با این اوصاف نباید افراد به جان هم بیفتند که حضرت امام رضا (علیه السلام) تهدید به نفرین کرده‌­اند درباره­‌ی کسانی که کینه به دل دارند. «المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه» مسلمان، کسی است که مسلمانان از دست و زبانش در سلم و سلامتی هستند. کسانی که اهل کنایه زدن هستند هارند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) می­‌فرمایند: «من بکی الجنّه دخل الجنّه و من بکی علی الدنیا دخل النّار» کسی که رای بهشت بگرید، داخل بهشت شده و کسی که بر دنیا گریه کند داخل آتش می­‌شود. ما باید رفتن به بهشت و جهنمی نشدن برای‌مان موضوعیت داشته‌­باشد. چه کسانی که برای آینده‌­ای موهوم در دنیا حاضرند کلی زحمت و حتی خسارت متحمل شوند. ولی حاضر نیستند برای آینده‌­ی قطعی که خدا وعده داده هیچ سرمایه‌گذاری کنند. اگر انسان حرف معشوقش را باور نکند این چه عشقی است؟ علی (علیه‌السلام) فرموده­‌اند: «شَوِّقوا أنفُسَكُم الى نَعیمِ الجَنَّةِ تُحِبّوا المَوتَ و تَمقُتوا الحَیاةَ= جانهاى خود را مشتاقِ نعمت‌هاى بهشت گردانید، تا مرگ [و رسیدن به بهشت] را دوست بدارید و زندگى [در این دنیا] را دشمن». انسان با معشوق‌های هر پنج بخشش خیال‌پردازی و عشق‌بازی دارد. اعم از معشوق‌های حسی، خیالی، وهمی، عقلی و فوق عقلی. متخصص مغز و اعصابی نقل می­‌کرد که در دوران محصلی‌­اش پایین نوشته­‌هایش با عنوان «متخصص مغز و اعصاب» امضاء می­‌کرده‌­است. این همه داستان، پیامک و متن­‌های مختلف زاییده‌­ی خیال هستند. ما از خانواده­‌هایمان، وسایل و تفریحات و ... بدون اینکه به ما توصیه شود لذت می‌­بریم چطور باید از ما بخواهند که از خدا لذت ببریم و با امام زمان‌مان رابطه برقرار کنیم؟ ما در هزینه کردن و اشتیاق به امام زمان­‌مان خیلی ضعیف عمل می­‌کنیم. سعی کنید حداقل روزانه یک روز با خانواده­‌ی آسمانی­‌تان خیال‌پردازی عاشقانه داشته‌­باشید که اگر نتوانید اصلاً عاشق ایشان نیستید. «... و ارغب فی الاخره» دستور نیست راه و روش است. اگر در خیال عشق‌بازی نکنید در واقعیت راه نخواهید یافت. اگر جنینی سقط گردد و یا کودکی از دنیا برود پدر و مادر دائماً با خیال با او رابطه دارند در صورتی که آنها در جایی خیلی بهتر بوده، و لیاقت‌شان فوق این والدین بوده‌­است. حضرت صادق (علیه السلام):« همانا اطفال شیعه مورد تربیت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هستند. با خانواده­‌ی آسمانی خلوت‌های عاشقانه داشته­‌باشیم که والله آنها شنیده و پاسخ می‌­دهند. انسان به هر چیزی که می‌خواهد برسد اول شوق آن را پیدا کرده و با آن خیال‌های عاشقانه می­‌کند تا از خود بیخود شده و به آن نایل می­‌شود که در غیر اینصورت انسان به هیچ معشوقی نمی‌­رسد. برای خیال­‌پردازی باید وقت بگذاریم. تعقیبات نماز ما پنج دقیقه خیال‌های مقدس با معصومین (علیهم‌السلام) باشد. باید در عشق‌بازی حریص شویم به حدی خداوند در اطراف ما معشوق‌های مقدس قرار داده که اگر خیال‌پردازی­‌های مقدس در ما احیاء گردد نمی­‌دانیم که با کدامیک انس داشته و خلوت نماییم. انسان بدون خلوت به هیچ جا نمی‌­رسد. اگر مدتی این روش را ادامه دهیم امکان ندارد که به سراغمان نیایند؛ عشق معشوقان بسی افزون­تر است                       لیلی از مجنون بسی مجنون­تر است

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7924
زمان انتشار: 18 نوامبر 2017
| |
«نیت الهی» ضامن بقای اعمال انسان

انسان و ایمان (قم)؛ (جلسه 26)؛ 96/8/23

«نیت الهی» ضامن بقای اعمال انسان

ارزش عمل به «نیت» انسان بستگی دارد. «حرکت و عمل» ما می‌تواند به طرف خدا، یا به طرف شيطان باشد. اما اين نيت و توجه ماست که تعيين کننده‌ی حاصل آن است. اگر انسان وابستگی‌ها را از پايش باز کند و دلش را با صدق نیت متوجه خدا کند، حرکتش الهی خواهد بود و برای هر قدمی که بر می‌دارد، برایش عبادت می‌نویسند.

نبی اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: « إنّ اللّه َ تعالى لا یَنظُرُ إلى أجسامِكُم ولا إلى أحسابِكُم ولا إلى أموالِكُم ولكن یَنظُرُ إلى قُلوبِكُم فمَن كانَ لَهُ قَلبٌ صالِحٌ تَحَنَّنَ اللّه ُ علَیهِ= خداوند تعالى به بدن‌ها و حسب‌ها و دارایى‌هاى شما نمى‌نگرد؛ بلكه به دل‌هاى شما مى‌نگرد. پس اگر كسى داراى دلى صالح بود، خداوند بر او ترحّم مى‌كند». حضرت در این روایت اشاره به «اصالت نیت» دارد. خداوند تبارک و تعالی به جسم‌ها و نسب و اموال شما نگاه نمی‌کند. آنچه اصالت دارد قلب‌های شماست و خداوند به آنها نظر می‌کند. اگر کسی قلب صالح داشته باشد، خدا با او با مهربانی رفتار می‌کند. در واقع این هنر انسان است که قلبش را پاک کند. اگر کسی قلب صالح داشته باشد، سایر نعمت‌هایی که در وجود اوست، رنگ خدایی پیدا می‌کند. فرق مؤمن با فاسق همین است. مؤمن یعنی کسی که همیشه قلبش در تصرف سه عشق «خدا، اهل بیت و جهاد» است و با این سه عشق حرکت می‌کند تا به معشوقش برسد. او در همه ابعاد «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلانی» اش رنگ و بوی خدایی دارد و هر کاری که در این ابعاد انجام دهد، برایش عبادت محسوب می‌شود. چون اصل شخصیت این فرد در حال حرکت به سمت خداست. مؤمنی که تلاش می‌کند برای زن و بچه‌اش پولی دربیاورد تا زندگی‌اش را اداره کند، مجاهد در راه خداست. چنانکه نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرمایند: «الْكَادُّ عَلَى عِیَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ = كسى كه براى تأمین زندگى عیال خود زحمت می‌كشد، مانند مجاهد در راه خداست». چون نیت اصلی‌اش او را به سمت «الله، اهل بیت و جهاد» می‌کشاند. برای مؤمن اساسا نه ازدواج اصالت دارد، نه کار اصالت دارد، نه موقعیت اجتماعی، نه شغل و نه هیچ چیز دیگر؛ تنها چیزی که برای مؤمن اصالت دارد، رسیدن به همان سه معشوق یعنی«الله، اهل بیت و جهاد» است. اگر به امور مربوط به شأن های پایینی هم می پردازد، به خاطر این است که آنها را در استخدام سه معشوق اصلی اش درآورد. بنابراین، همه کارهایش در راه خدا خواهد بود. «یَنظُرُ إلى قُلوبِكُم فمَن كانَ لَهُ قَلبٌ صالِحٌ تَحَنَّنَ اللّه ُ علَیهِ= اگر كسى داراى دلى صالح باشد، خداوند بر او ترحّم مى‌كند». اگر کسی قلب صالح و خیرخواه داشته باشد و نیت‌هایش همیشه پاک باشد، خداوند به او با مهربانی نگاه می‌کند. گاهی آدم‌های بزرگی را می‌بینید که بعد از سال‌ها خدمت و زحمت ضایع می‌شوند. این سوال مطرح است که «او زحمت زیادی برای دین و اسلام کشید». چرا آخرش آن طور شد؟ جوابش این است: «برای این که او از ابتدا نیتش صالح نبوده است». ممکن است کسی در چشم مردم آدم بزرگی باشد، ولی «نیت بد» کارش را خراب کند و باعث  شود تا از چشم همه بیفتد و خوار شود. مجاهد در راه خدا چه کسی است؟ یک مرد قدرتمند و با نشاطی از کنار پیغمبر رد شد. مردم گفتند که ای کاش این آدم این نشاط و قدرت بدنی اش در راه خدا باشد. رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلم) در پاسخ فرمود: «إن كانَ خَرَجَ یَسعى على وُلدِهِ صِغارا فهُو فی سَبیلِ اللّه ِو إن كانَ خَرَجَ یَسعى على أبوَینِ شَیخَینِ كَبیرَینِ فهُو فی سَبیلِ اللّه ِ و إن كانَ خَرَجَ یَسعى على نَفسِهِ یُعِفُّها فهُو فی سبیلِ اللّه ِو إن كانَ خَرَجَ یَسعى رِیاءً و مُفاخَرَةً فهُو فی سَبیلِ الشَّیطانِ= اگر براى تأمین كودكان خرد سال خود بیرون آمده باشد، او در راه خداست؛ اگر براى تأمین پدر و مادر پیر و فرتوتش بیرون آمده باشد، در راه خداست؛ اگر براى تأمین خودش و براى اینكه نگذارد محتاج كسى شود بیرون آمده باشد، در راه خداست؛ اما اگر براى خودنمایى و فخر فروشى بیرون آمده باشد، در راه شیطان است». وقتی مؤمن حتی برای نوزادش یک شیر خشک یا پوشکی بخرد، یا غذایی تهیه کند، سعی او فی سبیل الله است. این نیت است که به کارهای عقلی، حیوانی، گیاهی و جمادی، ضریب الهی می‌دهد و همه کارهای شخص عبادت محسوب می‌شود. «نیت بد» عبادت و تقوای انسان را فاسد می کند نیت افراد است که به کارهای دنیایی ضریب می‌زند. از طرفی نیت بد عبادت را فاسد می‌کند. حتی ممکن است تقوای انسان را فاسد کند.  فرض کنید دو نفر در یک شرکت یا سازمانی کار می‌کنند و هر دو حقوق می‌گیرند. یکی به این نیت که در راه درست مصرف کند، اما دیگری کار می‌کند تا سطح زندگی‌اش را بالا ببرد به این نیت که با اطرافیانش رقابت و چشم و همچشمی کند. با باجناق، جاری و دیگران. مثلا تلاش می‌کند تا ماشینی بخرد و به دیگران پز بدهد. فرد اولی در راه خداست و دومی در راه شیطان است. در دعای عالیة المضامین شش چیز را از خداوند می‌خواهیم: «ارْزُقْنِی عَقْلاً كَامِلاً وَ لُبّاً رَاجِحاً وَ عِزّاً بَاقِیاً وَ قَلْباً زَكِیّاً...= روزی کن خدایا مرا عقلى كامل، تصمیمى نافذ، خردى برتر، دلى پاك ...» و درآخر می‌گوییم: «وَ اجْعَلْ ذَلِكَ كُلَّهُ لِی وَ لاَ تَجْعَلْهُ عَلَیَّ= تمام این نعمتها را به نفع من قرار ده، نه بر زیانم». ممکن است کسی با توبه از گناهانش مشمول «ان الله یحب التوابین= خدا توابین را دوست دارد» قرار گیرد. ولی انسانی با تقوایش منفور خدا بشود. چون این پرهیز و ملاحظه کردن، برای کلاس کارش و عوام فریبی بوده است. چنین شخصی مثل شیطان دچار هدف وهمی است. شیطان 6 هزار سال عبادت کرد. از نظر  صورت عبادت بود، اما قرآن می‌گوید در ۶ هزار سال عبادتش «کان من الکافرین= از کافران بود». یعنی کفر درونی‌اش را همیشه با خود داشت. شیطان در مورد خیلی از کسانی که نمی‌تواند به گناه ظاهری آلوده‌شان کند از راه تقوا و عبادت، سابقه خدمت و  کمالات شان استفاده می‌کند و آنها را بدبخت و بیچاره می‌کند. پس این ۶ هزار سال عبادت، به نفع شیطان تمام نشد. ۶ هزار سال سابقه شد برای این که بتواند جلوی خدا بایستد و سجده نکند. قیمت هر کسی در گرو همت اوست امیرالمومنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: «قَدْرُ الرَّجُلِ قَدْرِ هِمَّتِهِ و عَمَلُهُ على قَدرِ نِیَّتِهِ= قیمت هر آدمی به همت او بستگی دارد و عملش به قدر نیّت او». «هم» یعنی دغدغه پیدا کردن؛ یعنی ذهن دائماً مشغول درگیری با یک چیزی است. مثلاً مستاجری می‌خواهد صاحب خانه شود. یک مدتی گرفتاری دارد؛ یا بچه ندارد می‌خواهد بچه دار شود؛ حالا بچه‌اش هم نشد، حالا روحش و ذهنش با این مسئله درگیر است و خیلی مثال های دیگر. حضرت می‌گوید نوع دغدغه‌های یک آدم، قیمت او را مشخص می‌کند. این که تو الان دغدغه‌ات چیست و بزرگترین نگرانی زندگی ات چیست، این قیمت تو را مشخص می‌کند. پس نوع غم‌های یک آدم، به او قیمت می‌دهد. از صبح که از خواب بیدار می‌شوی، چه نوع غم‌هایی داری؟ اینها همه به آدم قیمت می‌دهد. اگر غم‌های تو تعلق به سه معشوق «الله و اهل بیت و جهاد در راه خدا» داشته باشد، انسان را رشد می‌دهد. حدیث داریم که خداوند همیشه بندگانی دارد که به دنبال حوائج مردم هستند. کسی که به دنبال حوائج الناس باشد، گرفتار حوائج النفس نمی شود. دنبال کار و توسعه خودش نیست، بلکه دغدغه اش رسیدگی به حوائج دیگران است، بدون چشم‌داشتی. در دعای فرج می‌خوانیم: «حتی تسکنه ارضک طوعا= تا او را ساکن زمین بگردانی». اینطور می‌شود که آدم مهدوی به کمتر از آمدن امام زمان علیه‌السلام راضی نیست. شعار و فکر و فعالیتش این است که کل زمین در اختیار امام زمان قرار بگیرد. یعنی به دنبال برطرف کردن موانع ظهور حضرت است. آن هم نه در یک فاز کوچک، بلکه در کل زمین. بنابراین، از صبح تا شب دائما فعالیت می‌کند. ارزش عمل به نیت انسان بستگی دارد نیت برای انسان عمل ساز است «و عَمَلُهُ على قَدرِ نِیَّتِهِ=عملش به اندازه‌ی نیتش است»، اما شرط نیت، صداقت است. اگر کسی صدق داشته باشد، نیتش هم عمل ساز خواهد بود. الان شما نیت می‌کنی که  کار بزرگی برای خدا انجام بدهی. اما موفق به عمل نمی‌شوی. روز قیامت خدا آن را به تو می‌دهد و در نامه عملت می‌نویسد. به شرطی که در مقیاس پایین تر و آنجا که دستت می‌رسد، به آن نیت عمل کنی. مثلا نیت می‌کنی که من اگر پولدار بودم، چنین و چنان می‌کردم. سوال این است که «همین مقدار کمی که داری، چقدرش را واقعا در راه خدا مصرف می‌کنی؟» پس لازم نیست پولدار باشی و ده میلیارد تومان داشته باشی تا اسمت جزء کسانی که در راه خدا کار کردند نوشته شود. ببین که شما با همین یک میلیون تومانی که داری، چقدرش را در راه خدا مصرف می‌کنی؟ وقتی کسی آرزوهای کوچکش را انجام نمی‌دهد و تنبلی و تن پروری می‌کند، قطعا اگر پولدار هم بشود، باز هم همان کارها را نمی‌کند که درزمان کم پولی می‌کرد. آدمی که هنگام تنگدستی انفاق می‌کند، نشان می‌دهد که اگر دستش باز  باشد، انفاق می‌کند. برای همین است که نیت این آدم برایش عمل ساز می‌شود. ولی کسی که نمی‌تواند در فقر و تنگدستی بگذرد، مسلما در داشتن هم نمی‌تواند بگذرد. وابستگی‌اش خیلی بیشتر وحریص تر خواهد بود. پس نمی‌تواند عملی برای خودش بسازد. نیت برای کسی عمل خوب می‌سازد که در حداقل‌ها صدق را رعایت کند. اگر صدق را رعایت کرد، خدا بیشتر به او می‌دهد.   نیت

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7914
زمان انتشار: 14 نوامبر 2017
| |
«ایمان و توکل» عامل نجات از شر شیطان است

بحث «دشمن شناسی» جلسه 16

«ایمان و توکل» عامل نجات از شر شیطان است

«ایمان» و «توکل» دو ابزار مهم برای نجات از شر شیطان است. یعنی مؤمنین و کسانی که بر خدا به معنای واقعی توکل می‌کنند از وساوس شیطان در امانند.

قرآن در این باره می‌فرماید:«إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ[1] = شیطان تسلطی ندارد به کسانی که ایمان بیاورند و به پروردگارشان توکل کنند». پس تسلط شیطان بر مؤمنین نیست. سپس می‌فرماید:«إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ[2]= تسلط او فقط بر كسانى است كه ولایت او را می‌پذیرند و بر كسانى كه به [=خدا] شرك مى‌‏ورزند». تسلط شیطان بر کسانی است که خودشان ولایت شیطان را می‌­پذیرند و راه را برای تسلط او باز می‌گذارند. در فرمایشات معصومین(علیهم‌السلام) آمده که شیطان سگ دست‌­آموز خداست و با کسانی که با خدا دوست هستند، کاری ندارد. طبق همین آیه­‌ی«الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ»، شیطان فقط با دشمنان خدا کار دارد؛ مثل سگ دست‌آموز. برای همین هم در فرمایشات امام صادق(علیه‌السلام) داریم:« فكن معه كالغریب مع كلب الراعی یفزع إلى صاحبه فی صرفه عنه، وكذلك إذا أتاك الشیطان موسوسا لیصدك عن سبیل الحق ، وینسك ذكر الله فاستعذ بربك وربه منه، فانه یؤید الحق على الباطل، وینصر المظلوم= با شیطان مثل غریبه‌ای باش که با سگ گله می‌خواهد برخورد بکند. وقتی که آمد و می‌خواهد با وسوسه تو را از راه حق باز دارد و ذکر خدا را از یاد تو ببرد، پناه ببر به پروردگار که هم پروردگار توست و هم پروردگار این سگ است. او حتماً حق را علیه باطل تأئید می‌کند و تو را یاری می‌کند». حضرت می‌فرمایند: وقتی شیطان می‌آید، همان کاری که تو در برابر سگ آن چوپان می‌کنی که وقتی صاحب سگ می‌گوید بایست! اگر حرکت بکنی پایت را گرفته است. سگ گله با کسانی که آشنا هستند، کاری ندارد و فقط سراغ غریبه‌­ها می‌رود. بنابراین، شیطان هم فقط با دشمنان خدا کار دارد؛ با کسانی که با خدا قهر هستند کار دارد. نه با کسانی که دوست خدا هستند و با خداوند ارتباط خوب و نزدیکی دارند. نقش شیطان در خلقت چیست؟ شیطان در نظام خلقت به عنوان ابزاری برای رشد و پیشرفت ماست. شیطان با وسوسه انسان در بین تضادها، میزانی برای سنجش سلامت قلب انسان است. شیطان یکی از آن ابزارهایی است که همیشه به ما کمک می‌کند تا ما میزان سلامت قلب‌مان را بشناسیم. شیطان انواع و اقسام وسوسه‌­ها و حمله‌­ها را دارد. شیطان دائماً از جاهای مختلف وارد قلب می‌شود و اساساً نمی‌تواند به قلب سلیم لطمه‌­ای وارد بکند. شیطان وسیله‌­ای است برای سنجش خودمان. یعنی به ما کمک می‌کند تا ما بتوانیم بسنجیم که کجای قلب ما مشکل دارد. در چه قسمت‌هایی آسیب­پ‌ذیر هستیم تا بتوانیم در آن زمینه‌­ها به اصلاح و بازسازی وضعیت قلبی خودمان بپردازیم. در جلسات گذشته گفتیم که انسان حرکتی دارد به آخرت و ابدیت و به سمت جاودانگی. این حرکت را با بیان نسبتِ رابطه دنیا با آخرت مثل رابطه رحم مادر با دنیاست، توضیح دادیم. ما مثل جنینی در رحم دوم مان که دنیاست به سمت آخرت در حال حرکت و صیرورت و شدن هستیم. در این حرکت آنچه که مهم است، تولد سالم به آخرت و برزخ است. یعنی وفات ما باید وفات سالم باشد. همانطور که برای جنین هم چیزی جز بدن سالم به درد نمی‌خورد، مأموریت اصلی انسان در دنیا سالم‌­سازی و ساخت و نگه داشتن یک قلب سالم برای زندگی در نظام ابدی است. عمری که به ما داده شده، خیلی مهم است، همانگونه که دوران جنینی ما مهم بوده است. اگر دوران جنینی نباشد، زندگی دنیایی هم وجود ندارد. همانطوری که اگر عمر دنیا نباشد، زندگی آخرتی و ابدی هم برای ما معنا ندارد. حیات حقیقی و حیات شایسته انسان بعد از وفات است. قلب سالم مثل بدن سالم یک امر حقیقی است، نه یک امر خیالی و موهوم. روح سالم باید با ساختار ریاضی برزخ و آخرت تناسب داشته و بتواند از شرائط زیستی آنجا بهره‌­برداری کند. بدن سالم هم بدنیست که با ساختار ریاضی دنیا سازگاری دارد و می‌تواند از نعمت‌ها و امکانات دنیا بهره‌­برداری کند. ما در طول مسیر حیات دنیایی‌مان مثل دوران جنینی، نیاز به ابزاری داریم که بتوانیم همیشه میزان سلامتی‌مان را بسنجیم. امروزه با سونوگرافی و معاینه‌­هایی که پزشکان انجام می‌دهند، دائماً جنین را تحت مراقبت دارند که با مشکلی روبه‌­رو نشود. چون ما می‌خواهیم قلب سلیم بسازیم که تعریف حقیقی دارد و نه موهوم، باید ابزاری داشته باشیم تا بتوانیم در نظام دنیا میزان سلامت قلب مان را بسنجیم. نظام ناسوتیِ دنیا، عالمِ تضاد فطرت و طبیعت است جریان حرکت انسان در دنیا با تضاد همراه است. اساساً در نظام دنیا و نظام ناسوتی، همیشه تضاد وجود دارد. این اصل در همه موجودات و هم در انسان وجود دارد. یعنی شما همیشه دو قوه در وجودتان هست: یکی قوه زمینی، حیوانی و شیطانی و دوم، قوه آسمانی و الهی و انسانی، بین این دو قوه همیشه تضاد و تقابل وجود دارد. یک نیرو ما را به سمت کمالات زمینی و حیوانی می‌کشاند، و نیروی دیگر ما را به سمت هدف خلقت‌مان و کمالات الهی و انسانی می‌کشاند. اگر انسان در این تضاد و تعارض، زمانی که با حمله­‌های شیطان و وسوسه‌­های طبیعی روبه­‌رو می‌شود، بتواند بر نفس خودش مسلط بشود، در نتیجه رشد فطری پیدا می‌کند. یعنی بین فطرت و طبیعت، این رابطه وجود دارد که شما هر چقدر طبیعت را کنترل می‌کنید، فطرت اوج می‌گیرد و هر جا طبیعت را آزاد می‌گذارید، فطرت ضعیف می‌شود. بین تغذیه این دو، یک سلسله فرمول‌ها وجود دارد. اسلام نمی‌گوید که ما باید طبیعت را حذف بکنیم و یا ریاضت بکشیم که خیلی‌ها این برداشت اشتباه را از اسلام دارند. حقیقت این است که بین تغذیه‌ی این دو نیرو تضاد وجود دارد. هر چقدر بُعد حیوانی تغذیه و تقویت بشود، بُعد فطری و انسانی ضعیف و زمین‌گیر می‌شود و هر چقدر بُعد فطری تغذیه بشود، بُعد حیوانی متعادل‌­تر می‌شود و در استخدام بُعد انسانی قرار می‌گیرد. ساختن قلب سالم مثل ساختن بدن سالم است. بدن ورزشکاری و سالم، در اثر «تضاد» به دست می‌آید. یک ورزشکار در تضاد بین تنبلی و بدنسازی، بدنسازی را انتخاب می‌کند. واقعاً ریاضت می‌کشد. ریاضت به عربی یعنی ورزش. به درس ریاضی هم به خاطر سختی و مشقتی که در آن و در حل کردن تمرین‌هاست، درس ریاضی می‌گویند. ما کمالی به اسم «بدن سالم» را در اثر تمرینات سخت به دست می‌آوریم. شیطان هم برای ما مثل یک مربی عمل می‌کند. مثل یک باشگاه ورزشی عمل می‌کند. برای ما دائماً صحنه‌­ها و وسوسه­‌هایی را ایجاد و میدان‌هایی را با امتیازها و نمره‌­های مختلف ایجاد می‌کند. ما باید بتوانیم در این میدان‌ها با برخورد مناسب در مقابل پیشنهادهای شیطان مقاومت بکنیم و هر بار که مقاومت می‌کنیم، قدرت‌مان بیشتر و قلبمان سالم­تر می‌شود. از دل حمله­‌های شیطان، «انسان» بیرون می‌آید یک ورزشکار خوب در ورزش‌های رزمی، به کسی می‌گویند که وقتی از چهار طرف به او حمله می‌کنند، بتواند از خودش دفاع بکند و حریف‌ها را زمین‌گیر بکند. شیطان با حمله‌های چهارگانه ی خود، زمینه و میدان مسابقه برای ما ایجاد می‌کند. ما هم با برخورد مناسب با حملات او «درجه انسانی» می‌گیریم. مثلاً شما وقتی که یک کیف پول را پیدا می‌کنید، بین دو نیروی متضاد می‌مانید. نیروی انسانی از یک طرف و نیروی حیوانی از طرف دیگر شما را دعوت می کند. بخش انسانی به شما می‌گوید: این پول مال شما نیست و نباید از این پول استفاده بکنید. در طرف دیگر هم شما نفسی دارید که می‌گوید: حالا این پول گیر تو آمده، برو لذت ببر، برو مشکلاتت را حل کن. این پول را برای خودت بردار. در همه مکاتب و در بین همه انسان ها چه کافر و چه مسلمان، فرقی نمی‌کند، همه یک قضاوت واحد دارند که هر کس بر این وسوسه‌اش غلبه کند، انسان قابل تقدیر و قابل ستایشی است. اما اگر کسی پول را برای خودش برداشت و به صاحبش برنگرداند، انسان شکست خورده و ذلیلی است و مورد مذمت قرار می‌گیرد. جالب است که وقتی انسان بر وسوسه شیطان غلبه می‌کند، این احساس پیروزی و قهرمانی و بزرگی، در درون خودِ انسان هم به وجود می‌آید. یعنی شما وقتی که به جنبه حیوانی و شیطانی خود و حمله‌­های شیطان و وسوسه‌های شیطان غلبه می‌کنید، بعد از غلبه احساس قدرت، رشد، کمال، سلامت و شادی به شما دست می‌دهد. اما هر وقت به سمت لذت و معصیت و بهره‌­برداری‌های غیر مجاز طبیعی و حیوانی می‌روید، با این‌که لذت بردید، اما در درون خودتان احساس شکست می‌کنید. یعنی شکست در این میدان مسابقه، تلخکامی هم دارد. در میدان‌های ورزشی نیز، یک طرف که شکست می‌خورد، ناراحت و طرفی که پیروز می‌شود، خوشحال است. پس اگر وسوسه‌­ای نباشد، انسانیتی هم وجود ندارد و اگر شیطانی وجود نداشته باشد، بهشتی هم وجود ندارد. به فرموده بزرگان دین ما، هر کس به هر مقامی از مقامات انسانی و آخرتی می‌رسد، به برکت پیروزی و غلبه بر شیطان می‌رسد. زمانی به یک نفر می گویند«مؤمن»، که در وسوسه‌ی کفر باشد و سپس بر کفر غلبه کند. اینجاست که معنای ایمان تجلی پیدا می‌کند. اما اگر زمینه بدی و انحراف نباشد؛ اگر وسوسه‌ای وجود نداشته باشد، خوب و بد شناخته نمی‌شوند و انسان از حیوان شناخته نمی‌شود. بدون وجود زمینه‌­های انحراف و کجی، به هیچ وجه نمی‌توانیم، شاهد به وجود آمدن انسان  مؤمن در جامعه باشیم. همه آدم‌های خوب، زمانی معنای خوب و تعریف خوب را می‌گیرند که در مقابل‌شان بد و بدی وجود داشته باشد. ما باید همیشه خودمان را بسنجیم که در کدام یک از این دو طرف قرار داریم. پس نگوییم، چرا گناه وجود دارد؟ چرا زمینه گناه وجود دارد؟ چرا زمینه انحراف وجود دارد؟ چرا وسوسه وجود دارد؟ چرا هوای نفس وجود دارد؟ بدون هوای نفس و بدون وسوسه، هیچ انسانی انسان نمی‌شود. بزرگان دین می‌فرمودند: «اگر شهوت و میل نباشد، انسان به خدا نمی‌رسد، اگر غضبی نباشد، انسان به جهاد و شهادت نمی‌رسد». انسانهای خوب و مثبت کسانی هستند که شهوت‌شان را متوجه خدا می‌کنند و به جای توجه به جنبه‌­های حیوانی و میل‌های شهوانی، میل‌شان را به مقامات عالی متوجه کردند و حب‌شان را به سمت جنبه­‌های فطری و انسانی خودشان کشاندند. اگر خواهش و خواستنی هم هست، خواستن‌ها و خواهش‌های فوق حیوانی است. برای همین هم در دعا داریم: «خدایا شهوت من و هوای من را در خودت قرار بده». «شیطان و هوای نفس» جزء لا ینفک نظام خلقت است. هر کدام از ما که اینجا نشسته‌ایم و در خودمان احساس انسانیت، ایمان، نزدیکی به خدا، نزدیکی به ماوراء طبیعت، پیشرفت در هدف خلقت، پاکی و دوری از گناه می‌کنیم، به این برکت است که همیشه بر سر راه ما گناهانی وجود داشته و وسوسه‌هایی وجود داشته و ما بر این وسوسه­‌ها و گناهان غلبه کرده‌ایم و الان احساسی داریم به نام احساس پاکی، یک وجدان شاد و آرام، یک روح شاد و انسانی. همه می‌دانیم که اگر در مقابل ما وسوسه‌­هایی وجود نداشت، ما الان نمی‌توانستیم خودمان را به عنوان یک انسان شاد و آرام و پاک ارزیابی کنیم. ایمان/توکل/ تضاد فطرت و طبیعت                      [1] - نحل/ 99. [2] - نحل/100.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7908
زمان انتشار: 11 نوامبر 2017
| |
هویت و اسامی شیطان چیست؟

بحث «دشمن شناسی» جلسه 14

هویت و اسامی شیطان چیست؟

در این بحث، ابتدا به «هویت» شیطان می پردازیم که از جنس فرشته‌­ها نبود؛ و سپس اسم های او را توضیح می دهیم.

هویت شیطان) ممکن است برای برخی این سوال پیش بیاید که وقتی خداوند به فرشتگان دستور سجده به انسان داد، مگر فرشته­‌ها معصوم نیستند که شیطان از امر خدا سر باز زد؟ پاسخ این است که بله. قرآن هم می‌فرماید: «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ[1]= (فرشتگان) هرگز مخالفت فرمان خدا را نمی‏‌كنند و دستورات خدا را دقیقا اجرا می‌‏نمایند». اما قرآن در سوره کهف آیه 50 توضیح می‌دهد که شیطان از جن بود و نه از فرشتگان:«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ [2]= [یاد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتیم، آدم را سجده كنید، پس [همه] سجده كردند، به جز ابلیس که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید». پس شیطان از فرشته‌­ها نبود، ولی به خاطر عبادت زیادی که داشت، در مقام فرشتگان قرار گرفته بود، اما بعد با امتحانی که شد، از آن مقام بلند که جایگاه فرشتگان بود، سقوط کرد. خداوند هویت و جنس او را در سوره رحمن از آتش معرفی می‌کند:« وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَار[3] = و جن را از تشعشعى از آتش خلق كرد». نام های شیطان شیطان اسم‌های متفاوتی دارد. در حدیثی داریم از حضرت رضا (علیه‌السلام) که نام شیطان «حرث» بوده و بعد از این‌که نافرمانی کرد و از رحمت خدا هم ناامید شد و توبه نکرد، «ابلیس» نامیده شد. ابلیس از «بَلَس» است، به معنای «مأیوس شدن» و خود ابلیس یعنی مأیوس؛ یعنی موجودی که از رحمت خدا مأیوس و ناامید است. این اسم حدود 15 مرتبه در قرآن آمده، اسم دیگرش هم شیطان است که بیش از 70 بار در قرآن آمده و اهمیت این موجود را نشان می‌دهد که چقدر در زندگی ما حضور جدی دارد. شیطان به معنای «فاصله گیرنده و دورشونده» است. در روایت داریم، وقتی که انسان یاد خداست و یاد هدف خودش است و مسیر را درست می‌رود، شیطان بر او هیچ غلبه‌­ای ندارد؛ اما به محض این‌که غفلت می‌کند، او به سراغ انسان می‌آید. وقتی انسان به یاد خدا می‌افتد، شیطان از او دور می‌شود و کاری به او ندارد. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هم فرمودند:«ذِکرُ الله مَطرَدَۀُ الشَّیطان[4] = یاد خدا طردکننده شیطان است». اسم دیگر شیطان «وسواس خناس» است که در سوره ناس آمده و از ماده «خنس» است که به معنای «پنهان شونده» می‌باشد و از حالت تهاجم و حضور و ظهور جمع می‌شود و خود را مخفی می‌کند. وقتی که انسان از یاد خداوند تبارک و تعالی غفلت دارد، شیطان به سراغ او می‌آید و وقتی که یاد خداوند را می‌کند، شیطان جمع می‌شود و پنهان می‌شود. در حدیث داریم از امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید:« ابلیس به قلب انسان وارد می‌شود و چون کسی خدا را یاد کند، عقب‌نشینی می‌کند و از قلب او بیرون می‌رود. به همین سبب به او خناس گفته می‌شود. خدا فقط تا روز ظهور امام زمان عج به شیطان فرصت داده است بعد از آن ‌که شیطان سجده نکرد و از بهشت رانده شد و از رحمت خدا هم ناامید شد، از خداوند خواست که خداوند به او تا روز قیامت فرصت بدهد. اما خداوند فقط تا روز ظهور امام زمان عج این فرصت را به او داد و بعد از ظهور حضرت، دیگر دست شیطان برای فریب انسان بسته می‌شود. «قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ[5] = گفت: خدایا به من تا روز قیامت فرصت بده». خداوند هم فرمود:« قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ؛ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ[6] = فرمود در حقیقت تو از مهلت‏ یافتگانى؛ (اما) تا روز معین و معلوم». این یعنی نه تا قیامت. در روایاتی آمده که آیه شریفه «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» روز ظهور امام زمان(علیه‌السلام) است و بعد از آن شیطان دیگر نمی‌تواند وسوسه‌­ای بکند. خدا را قبول داشتن کافی نیست، عمل صالح نیز، لازم است از آیه «رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» فهمیده می‌شود که شیطان هم خداوند و توحید و قیامت را قبول دارد. حتی شیطان به اسم خدا قسم می‌خورد و می‌گوید: «فَوَعِزَّتِكَ»، «فَبِعِزَّتِكَ». یعنی به عزت خداوند قسم می‌خورد. پس اصول دین شیطان کامل است. بنابراین اینطور نیست که اگر کسی معتقد به خدا و معاد بود و پیامبر و صفات الهی را قبول داشت، مورد وسوسه قرار نخواهد گرفت. بلکه انسان علاوه بر این اعتقاد، باید عمل صالح و ارتباط‌های متناسب با این اعتقادها را نیز، داشته باشد. یعنی الَّذِینَ آمَنُوا» کافی نیست، بلکه «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» نیز لازم است. پس آن عمل صالح است که این ایمان را تأیید می‌کند و گرنه اگر ایمان، در عمل انسان ظهوری نداشته باشد، معلوم است که ایمان نیست. برای عمل صالح، انسان نباید ارتباط خود را با منبع تغذیه­‌ای خودش قطع بکند. قلبِ خالی از «یاد خدا» مأمن شیطان است. اگر به هر یک از این دو لفظ، چه شیطان و چه خناس توجه کنیم، نوع این نامگذاری نشان می‌دهد که شیطان زمانی به قلب انسان نزدیک می‌شود که ارتباطش با خداوند تبارک و تعالی ضعیف شده باشد. در برنامه­‌ریزی‌ها و انتخاب‌ها و ارتباط‌ها در طول شبانه‌­روز، آدم باید به گونه­‌ای «عمل» کند که از یاد خدا غافل نشود. اگر مسافرت می‌خواهد برود، اگر رشته­‌ای را می‌خواهد انتخاب بکند، اگر با کسی می‌خواهد ازدواج بکند، اگر شغلی را می‌خواهد انتخاب بکند، باید این انتخاب‌ها و ارتباط‌ها به گونه‌­ای باشند که در ارتباط گرم و صمیمی انسان با خداوند تاثیر منفی نگذارند. انتخابی که انسان را غافل می‌کند، کار و اشتغالی که یاد خداوند را در انسان ضعیف می‌کند و عملاً دست و پای انسان را می­‌بندد، این انتخاب و ارتباط نامبارک است و زمینه را برای نفوذ شیطان باز می‌کند. گاهی ممکن است یک تصمیم و انتخاب و ارتباط اشتباه، زمینه را برای غافل شدن من از یاد خدا فراهم بکند و کم کم نیرو و قدرت و سرعت من در حرکت به سمت هدف خلقتم کم بشود و قلبم آمادگی نفوذ شیطان را پیدا بکند. اگر دقت کرده باشید، زمانی که ارتباط شما با خداوند گرم و صمیمی است، بدون این‌که بخواهید فشاری به خودتان بیاورید، دلتان نورانی و پاک است. مثلاً مواقعی که به حسینیه، مسجد و حرم‌های مطهر می‌روید، یا ایام خاص یا مکان‌های خاص یا زمان‌های خاص، مثلاً ماه مبارک رمضان، محرم و صفر، می‌­بینید که در ایام خاص، قلب‌تان پاک­تر و آماده‌­تر است. این به خاطر آن است ‌که توجه‌­تان به هدف‌تان بیشتر است. آیا نفوذ شیطان اجباری است یا با انتخاب انسان؟ آیا واقعاً به شیطان فرصت داده شده که ما را به اجبار به سمت جهنم بکشاند؟ آیا او بر ما تسلط دارد؟ نص قرآن این است که شیطان هیچ نوع سلطه‌­ای بر انسان‌ها ندارد. یعنی به هیچ وجه هیچ اجباری را نمی‌تواند برای انسانها ایجاد بکند. در حقیقت طبق کلام خداوند که در قرآن کریم آمده، شیطان هیچ تسلطی روی انسان ندارد: « وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ مَا كَانَ لِیَ عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ[7] = و شیطان هنگامی كه كار تمام می‏‌شود می‌‏گوید خداوند به شما وعده حق داد و من هم به شما وعده (باطل) دادم و خلف وعده كردم. من بر شما تسلطی نداشتم جز اینكه دعوت‌تان كردم و شما پذیرفتید، بنابراین مرا سرزنش نكنید؛ خود را سرزنش كنید؛ نه من فریادرس شما هستم، و نه شما فریادرس من؛ امروز من نسبت به شرك شما درباره خود كه از قبل داشتید (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و كافرم، مسلما ستمكاران عذاب دردناكی دارند». درباره این آیه دو تفسیر وجود دارد، یکی این است که گاهی «سلطان» را «برهان» معنا کرده‌اند. یعنی وقتی من وعده دروغ می‌دادم و شما را از قیامت آگاه می‌کردم، هیچ برهانی برای شما نمی‌آوردم. در آیات دیگری هم در قرآن داریم:«إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ[8] = اینان جز از گمان پیروى نمى كنند و جز گمان نمى ‏برند». پیروان شیطان فقط ظن و گمان، اوهام و خیالات خودشان را پیروی می‌کردند. آنهایی که می‌گویند: «قیامت نیست؛ خدا نیست و آخرت نیست»، هیچ کدام برهان و دلیل نمی‌­آورند، بلکه از روی هوا و هوس خودشان سؤال می‌کنند که قیامت کجاست؟ چه موقع قیامت است؟ در سوره قیامت همین موضوع را بیان می‌فرماید:«بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ؛ یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ[9] = انسان شك در معاد ندارد، بلكه او مى‌خواهد آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت در تمام عمر گناه كند». انسان برای ادامه به فسق و فجور قیامت را انکار می‌کند و دلیلی هم نمی‌آورد و با این انکار خود را راحت می‌کند. تفسیر دوم این است که گاهی «سلطان» را «سلطه» معنی کرده‌اند. «وَ ما كانَ لِی عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ = من تسلطی بر شما ندارم و نداشتم». «إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی= من فقط شما را دعوت می‌کردم». فقط وسوسه‌­ای می‌کردم و چیزی به ذهن شما می­‌انداختم، شما هم دوست داشتید که دنبال من بیایید. «فَاسْتَجَبْتُمْ لِی» شما دعوت مرا اجابت می‌کردید؛ و گرنه در مقابل دعوت من، دعوت‌های دیگری هم بود. دعوت خدا، انبیاء، عقل، فطرت. پس در مقابل وسوسه شیطان، ما نیروهای دیگری هم داریم که به ما الهام می‌کنند. این نیروها عبارتند از فرشتگان و خود خداوند تبارک و تعالی که حضور دارند و به قلب ما چیزهای خوبی را وارد می‌کنند. شیطان می‌گوید:«فَلا تَلُومُونِی= من را ملامت نکنید»، «وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ = خودتان را ملامت بکنید». اگر من توانستم شما را فریب بدهم، برای این بود که شما هم از این فریب خوشتان می‌آمد و دوست داشتید به این سمت بروید و خودتان زمینه را فراهم کردید. شیطان می‌گوید: کار من حمله اولیه و ایجاد فکر در ذهن شما بود. شما خودتان به دنبال این فکر می‌رفتید.  برای همین هم در حدیث داریم که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمود:«وقتی فکر گناه به سراغ شما می‌آید، فکرتان را دنبال نکنید و اگر کسی زیاد در چیزی فکر بکند، به آن آلوده می‌شود». مثلاً ظن و گمان بدی نسبت به کسی داریم و در موردش فکر می‌کنیم، کم کم این ظن تبدیل به سوءظن می‌شود، یعنی گمان تبدیل به گمان بد می‌شود. بعد نتیجه­‌گیری می‌کنیم و بعد هم بر اساس آن نتیجه عمل می‌کنیم. برای همین است که از ابتدا خدا به ما دستور می‌دهد که اجتنبوا کثیرا من الظن؛ ان بعدالظن اثم=از بسیاری از ظن ها بپرهیزید که بعضی از ظن ها (خود) گناه است». برای شیطان در وجودت دستگیره ایجاد نکن شیطان تسلطی بر انسان ندارد و فقط در ذهن انسان تولید فکر می‌کند و این تولید فکر و وسوسه زمانی اتفاق می‌‌افتد که خود انسان زمینه و دستگیره‌ای برای شیطان را در وجود خودش ایجاد کرده‌باشد. جاهایی که عقلانیت حاکم است، نمی‌تواند در ما نسبت به احکام و عقائد تردید ایجاد کند. میلیاردها انسان در کره زمین هستند که به خدا معتقدند و خدا را قبول دارند، آیا شیطان دوست دارد که انسانها به خدا معتقد باشند یا نه؟ دوست ندارد. صدها میلیون انسان موحد هستند که نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند، حج انجام می‌دهند، شیطان دوست ندارد که آنها این عبادات را به جا بیاورند. ما صدها هزار شهید داشتیم که در راه خداوند و به عشق خداوند خودشان را فدا کردند. شیطان دوست داشت که اینها شهید بشوند یا دوست نداشت؟ بطور مسلم دوست نداشت که اینها به مقام شهادت برسند. خیلی از گناهان دیگر هم هست که شیطان دوست دارد ما انجام بدهیم. او دوست دارد که (نعوذ بالله) ما قمار بکنیم، قتل بکنیم، مشروب بخوریم و کارهای زشت دیگر بکنیم. آیا موفق شده یا نشده؟ در خیلی از موارد موفق نشده. اصلاً فکر این گناهان هم به سر ما نمی‌زند. شیطان دوست دارد، مردم این گناه ها را انجام دهند، اما هنوز نسبت به خیلی از مردم جهان موفق نبوده، چون تسلطی بر آنان ندارد. وقتی ده‌ها میلیون نفر در سراسر کشور عزاداری می‌کنند؛ نماز جماعت برپا می‌کنند؛ شیطان اینها را دوست ندارد، ولی کاری هم نمی‌تواند بکند. واقعاً زورش نمی‌رسد و تسلطی ندارد که جلوی انسان‌ها را بگیرد. نمی‌تواند وسوسه بکند. چون در وجود این انسانها دستگیره‌­ای در آن بخش‌هایی که شیطان دوست دارد، وجود ندارد. برخی از گناهان را که ما مرتکب می‌شویم، آنجایی است که خودمان دستگیره‌اش را فراهم کرده‌ایم. کافی است ما آن دستگیره را از بین ببریم، دیگر وسوسه‌­ای هم وجود ندارد. مثلاً من می‌خواهم با دست خودم میز را بگیرم، وقتی می‌خواهم میز را بگیرم، دست من با کف صاف میز هیچ تناسبی ندارد، پس نمی‌توانم میز را بگیرم و تکان بدهم. اما اگر بخواهم از این‌طرف بگیرم، می­بینم که ساختار دست من با کنار میز تناسب دارد، پس آن را می‌گیرم و حرکت می‌دهم و به آن ضربه می‌زنم. بنابراین شیطان در جاهایی که دستگیره ندارد، سرمایه‌گذاری نمی‌کند. شیطان خیلی دوست دارد خیلی‌ها نماز نخوانند؛ خیلی از بانوان حجاب را رعایت نکنند. ولی می­‌بیند که ده‌ها میلیون بانو در اینجا و در خارج از کشور هستند که حجاب اسلامی دارند. چرا شیطان نمی‌تواند در اینها وسوسه ایجاد کند، برای این‌که دستگیره در وجود این بانوان ندارد. آن بانوان هم حتی به خیالشان نمی‌آید که یک روز بخواهند حجاب را کنار بگذارند. حرف شیطان هم همین است که من آنجاهایی توانستم شما را وسوسه بکنم که خودتان با آن گناه سنخیت برقرار کرده بودید. زمینه و دستگیره‌ها را خودتان ایجاد کرده بودید. پس اگر شیطان تسلط داشت، الان می‌توانست ما را به هر جایی که می‌خواست ببرد و هر کاری بکند، ولی نمی‌تواند این کار را بکند. برای همین می‌گوید: «وَ ما كانَ لِی عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ= من تسلطی بر شما نداشتم». شیطان یک موجود خارجی است. ولی عملش درونی است. یعنی در فکر ما وسوسه می‌کند. ما در درون مان نفسی داریم به نام «نفس اماره» که غیر از شیطان است، از شئون خود ماست و عملش هم درونی است. پس اگر من این نفس اماره که به بدی‌ها امر می‌کند را کنترل کنم و دستگیره‌های گناه را از بین ببرم، وسوسه خارجی شیطان هیچ تأثیری در من ندارد. سپس شیطان می‌گوید:‌«إِنِّی كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ[10]= من به آنچه پیش از این مرا [در كار خدا] شریك مى‌دانستید كافرم». من کفر می‌­ورزم و قبول ندارم که شما من را شریک خودتان می‌گیرید. یعنی عامل گناه و معصیت شما من نیستم. من در حد یک وسوسه بودم، شما عقل و فطرت و شعور داشتید. خدا و پیغمبر و خیلی چیزهای دیگر بود. چرا به حرف آنها گوش نکردید؟ شما چند برابر من نیرو داشتید؟ اگر من یک وسوسه داشتم، از آن طرف آن همه فرشته‌­ها هم به شما الهام می‌کردند. برای همین حضرت می‌فرماید: خداوند در جان و دل انسان دو گوش قرار داده، یک گوش برای وسوسه شیطان و یک گوش برای الهام فرشتگان. شما چرا به الهام فرشتگان توجه نکردید؟ بارها در درون انسان تضاد ایجاد می‌شود که این کار بد است و آن کار خوب نیست؛ خدا خوشش نمی‌آید. چون قرآن می‌فرماید:«وَ نَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا؛ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها[11]= سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد؛ سپس پلیدكارى و پرهیزگارى‏‌اش را به آن الهام كرد». یعنی انسان در نفس خودش می‌داند. فجور و تقوا، خوب و بد ذاتی است. در واقع به قول بزرگان «حُسن و قبح ذاتی» است. یعنی همه این را می‌فهمند و همه این را درک می‌کنند. نگویید که تو آمدی ما را وسوسه کردی و به اینجا کشاندی. زیرا فرشته‌­ها هم در مقابل هستند. هیچ وقت ما به سمت کار بد دعوت نمی‌شویم، مگر اینکه حتماً در درون خودمان تضاد داریم. اینطور نیست که بگوییم این کار را انجام بدهیم و خودمان هم آگاه نباشیم که این کار بد است. مگر می‌شود؟! همه می‌دانند که این کاری را که دارند انجام می‌دهند، خدا دوست دارد یا ندارد. هویت شیطان/ اسامی شیطان/یاد خدا/   [1] - تحریم /6. [2] - کهف/50. [3] - رحمان/15. [4] - میزان الحکمۀ، ج4، ص1852، ح6427. [5] - ص/ 79. [6] - ص/ 80، 81. [7] - ابراهیم/22. [8] - یونس/66. [9] - قیامه/5-6. [10] - ابراهیم/22. [11] - شمس/8، 9.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7779
زمان انتشار: 30 اکتبر 2017
| |
عامل جاودانگی در بهشت و دوزخ، «نیت» انسان است

انسان و ایمان (قم)؛ (جلسه 24)؛ 96/8/2

عامل جاودانگی در بهشت و دوزخ، «نیت» انسان است

علت این که دوزخیان همیشه در جهنم هستند، این است که اگر آنها در دنیا هم باشند، نیت‌شان معصیت خداست. علت جاودانگی بهشتیان هم این است که اگر هرچقدر هم در دنیا باشند، نیت شان طاعت خداست.

 شخصیت اصلی انسان، دل اوست. به فرموده قرآن کریم حاکمیت سه معشوق اصلی یعنی «الله، اهل بیت و جهاد» در وجود انسان، حکایت از سالم بودن دل او می‌کند. اگر این سه بخش حاکم نبود، انسان فاسق خواهد بود. اعمال انسان براساس نیاتش شکل می‌گیرد و باطن انسان تابع یک حقیقت معنوی به نام «نیت» است‏. بنابراین، انسان باید با نیات، کشش‌ها و معشوق‌های دلش محشور می‌شود. قلب انسان به هر معشوقی گرایش داشته باشد و هر آرزو و دغدغه‌ای داشته باشد، جایگاه ایمانی یا فسق او معین می‌شود. پس نیات هستند که شاکله ما را می‌سازند. همان شاکله‌ای که قرآن فرمود: «وکل یعمل علی شاکلته= هرکس برطبق شاکله‌اش عمل می‌کند». امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام نیز می‌فرماید: «النِّیَّةُ أَساسُ الْعَمَلِ= نیّت، بنیان و پایه عمل است». پس بنگرید که وضعیت دلتان چگونه است. چون خداوند به ظاهر افراد نظر نمی‌کند، بلکه به دل‌ها توجه دارد: «ان الله لا ینظر الی صورکم وَلیكِنْ یَنْظُرُ إِلى قُلُوبِكُمْ= خدا به صورت اعمالتان نگاه نمی‌کند، بلكه به دلها و اعمال شما مى‌نگرد ». این یعنی انسان بر اساس قلبش محاسبه و محشور می‌شود. دارایی، شرافت و بزرگی انسان به این است که شایستگی رسیدن به «احسن النیات» را پیدا کند. نیت به قدری مهم است که امام سجاد علیه‌السلام در دعای بیستم مکارم‌الاخلاق صحیفه سجادیه می‌فرماید: «وَانتَهِ بِنیَّتى إِلى أَحسِنِ النِّیّاتِ= خدایا! نیّتم را به بهترین نیّت‌ها و عملم را به بهترین اعمال برسان». در اهمیت نیت همین بس که امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «إنّما خُلِّدَ أهلُ النّارِ فی النّارِ لأنّ نِیّاتِهِم كانَت فی الدُّنیا أن لَو خُلِّدوا فیها أن یَعصُوا اللّه َ أبدا وإنّما خُلِّدَ أهلُ الجَنّةِ فی الجَنّةِ لأنّ نِیّاتِهِم كانَت فی الدُّنیا أن لَو بَقُوا فیها أن یُطِیعوا اللّه َ أبَدا فبِالنِّیّاتِ خُلِّدَ هؤلاءِ وهؤلاءِ ثُمّ تَلا قولَهُ تعالى: «قُلْ كُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ» قالَ: على نِیَّتِهِ= دوزخیان در حقیقت بـدان سـبب در آتش جاویدان مى شوند كه نیّت آنها در دنیا این بوده كه اگر در آن جاویدان باشند براى همیشه خدا را نافرمانى می كنند و بهشتیان در حقیقت بدان سبب در بهشت جاویدان مى مانند كه نیّت آنها در دنیا این بوده كه اگر در آن باقى بمانند، تا ابد خدا را اطاعت كنند. پس جاودانگى هر دو گروه به سبب نیّت هاست. حضرت سپس آیه «قل كلّ یعمل على شاكلته» را تلاوت كرد و فرمود: یعنى بر پایه نیّت خود». گاهی ممکن است ظاهر عمل کسی خوب باشد، ولی نیت بدی باشد. مثل کسی که طلبه می‌شود، اما نیتش این است که با طلبگی‌اش جاه‌طلبی کند. علت این که دوزخیان در جهنم همیشگی هستند، این است که در دنیا هر چقدر هم بمانند، نیت شان معصیت خداست. مثل صدام ملعون که وقتی دستگیرش کردند، از آمریکا اجازه خواست که باشد تا آن طور که می‌خواهد شیعیان را نابود کند. میلیون‌ها انسان را کشته، ولی باز سیری نداشت. پس خداوند او را براساس همان نیتش محشور می‌کند. چون اگر آمریکائی‌ها فرصت بیشتری  به او می‌دادند، جنایت بیشتری می‌کرد. همچنین علت جاودانگی بهشتیان هم این است که اگر هر قدر در دنیا باشند، نیت‌شان اطاعت خداست. مؤمن صدسالش هم باشد، اهل مسجد و حسینیه و اهل تقوا و ایمان است و برای اسلام تبلیغ می کند. لذتش هم در دنیا همین است. حتی لحظه وفات هم حسرت می‌خورد که ای کاش بیشتر می‌ماندم تا بیشتر عبادت و خدمت به خدا می‌کردم و بیشتر ابدیتم را می‌ساختم. پس نیات یک فرد، ابدیت او را می‌سازد، یعنی براساس نیتش در قیامت محشور می‌شود. چون نیت یک امر درونی و سری است و از باطن انسان‌ها برمی‌خیزد، با صرف ادعا خدا با کسی کاری ندارد. حضرت در ادامه روایت، شاکله را به معنای نیت می‌گیرد و به دلیل قرآنی آن اشاره می‌کند. این دلیل قرآنی منطبق با اصول «انسان شناسی» است که می‌فرماید: «قُلْ كُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ= بگو همه انسانها براساس شاکله‌شان عمل می‌کنند». پس شکل‌گیری شخصیت انسان، یعنی مجموعه ورودی های «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی» او که همه به دل و قلب او سرریز می‌شود.  کسی که لقمه حرام می‌خورد، بی‌عاطفه، بی‌وفا، تند خو و خشن می‌شود؛ تا جایی که حتی می‌تواند امام معصوم را بکشد. چون ورودی‌هایش به گونه‌ای بوده که شاکله‌اش را به این شکل ساخته است. کسی که پای ماهواره می‌نشیند و در شبکه‌های مجازی دائما آلودگی و دیدنی‌ها و شنیدنی‌های حرام جذب می‌کند، نمی‌تواند نیت خوبی داشته باشد و شاکله خوبی هم تشکیل دهد. مثل این که ما غذای آلوده بخوریم و انتظار بدن سالم داشته باشیم. این نوعی مسخره کردن خود است. داشتن نیت خوب، یک هنر، مهارت، سعادت و لیاقت است. اگر انسان بخواهد نیت‌های خوبی داشته باشد، باید ورودی‌هایش را کنترل کند، یعنی نظام حسی، خیالی، وهمی، عقلی و فوق عقلی خودش را کاملا کنترل کند تا بتواند به نیت عالی برسد. ولی کسی که بی‌مبالات است و ورودی‌های خیالی، وهمی و عقلانی‌اش هرزه است. با این ورودی‌های آلوده، نمی‌تواند نیت های خوب و بزرگ داشته باشد و تصمیم‌های خوب و قوی بگیرد. امام رضا علیه‌السلام درباره نیت و آثار آن می‌فرماید: «إذا كانَ یَومُ القِیامَةِ أوقَفَ المُؤمنَ بَینَ یَدَیهِ فَیكونُ هُو الّذی یَتَولّى حِسابَهُ فَیعرِضُ علَیهِ عَمَلَهُ فَیَنظُرُ فی صَحیفَتِهِ فأوَّلُ ما یَرى سَیّئاتِهِ فیَتَغیَّرُ لذلكَ لَونُهُ و تَرتَعِشُ فَرائصُهُ و تَفزَعُ نَفسُهُ ثُمّ یَرى حَسَناتِهِ فتَقَرُّ عَینُهُ و تُسَرُّ نَفسُهُ،و تَفرَحُ رُوحُهُ ثُمّ یَنظُرُ إلى ما أعطاهُ اللّه ُ مِن الثَّوابِ فیَشتَدُّ فَرَحُهُ ثُمّ یقولُ اللّه ُ للمَلائكةِ: هَلِمُّوا الصُّحُفَ الّتی فیها الأعمالُ الّتی لَم یَعمَلوها! قالَ: فیَقرؤونَها ثُمّ یَقولونَ: و عِزَّتِكَ، إنّكَ لَتَعلَمُ أنّا لَم نَعمَلْ مِنها شَیئا! فیقولُ: صَدَقتُم نَوَیتُموها فكَتَبناها لَكُم ثُمّ یُثابُونَ علَیها= چون روز قیامت شود، مؤمن در پیشگاه خداوند بایستد و كار حسابرسى او را خداوند خود به عهده بگیرد و اعمالش را به او نشان بدهد. مؤمن در كارنامه خود مى نگرد و اولین چیزى كه مى بیند، گناهان خود است. با مشاهده آنها رنگش بر مى گردد و بدنش به لرزه مى افتد و در جانش وحشت مى نشیند. سپس خوبى هایش را مى بیند و از مشاهده آنها چشمش روشن و جانش مسرور و روحش شاد مى‌شود و آنگاه به ثوابى كه خداوند ارزانیش فرموده مى نگرد و شادیش افزون مى شود. سپس خداوند به فرشتگان مى‌فرماید: كار نامه اى را بیاورید كه در آن اعمال نا كرده آنها است! حضرت فرمود: مؤمنان آن كارنامه را مى‌خوانند و آنگاه مى‌گویند: به عزّتت سوگند كه تو خود مى‌دانى ما هیچ یك از این كارها را انجام نداده ایم! خداوند می فرماید: راست مى‌گویید، اما شما نیّت انجام آنها را داشتید و ما آن كارها را برایتان نوشتیم. آنگاه پاداش آن اعمال به ایشان داده مى شود». «صدق در نیت» منجر به تصمیمات بزرگ می‌شود «نیت صادق» به قدری قوی و اثر گذار است که گناهان گذشته و حال انسان را می‌پوشاند. حتی گناهان آینده‌اش را هم پاک می کند. چون دیگر قصد گناه ندارد. ولی ممکن است پایش هم بلغزد. شاکله آدم اهل خیر گناه‌پذیر نیست. چون متنفر از گناه است. هر چند ممکن است در راه، گناه و لغزشی هم داشته باشد. مثل یک فرد سالم و ورزشکاری که قدرتمند است، ولی بیمار هم می شود. پس «صدق نیت» خیلی مهم است. مثلا امام باقر علیه‌السلام فرمود: «مَن سَألَ اللّه َ الشهادَةَ بصِدقٍ بَلَّغَهُ اللّه ُ مَنازِلَ الشُّهَداءِ وإن ماتَ على فِراشِهِ= هر كی صادقانه از خداوند شهادت را مسئلت كند، خداوندْ او را به جایگاه‌هاى شهیدان مى‌رساند، هر چند در بستر خود بمیرد». وقتی به امام حسین علیه‌السلام در زیارت عاشورا می‌گویی: «اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ= من در صلحم با كسی كه با شما صلح كرد، و در جنگم با كسی كه با شما جنگید»؛ این سلم باید در سبک زندگی تو مشخص شود. مثلا آدم حسود، کینه‌ای، بدبین، زودرنج و عصبی، بی‌عاطفه است و نمی‌تواند نیت‌های بزرگی داشته باشد. اگر به آرزوهایش هم توجه کنید، در هر درجه‌ی علمی که باشد، باز نیت‌هایش کوچک و پست است. نیت بزرگ داشتن یعنی خیرخواهی، مثل این دعا که در ماه رمضان می‌خوانیم:‌ «اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ= اى خدا تو بر اهل قبور نشاط و سرور عطا كن». در روایت داریم اگر کسی این دعا را با دقت و نیت بخواند، خداوند همه گناهان گذشته و حال و آینده اش را می‌بخشد. دعا نشان‌دهنده شخصیت است و قیمت هر انسانی در گرو دعاهای اوست. اگر کسی بنشیند و برای آشنایانی که اذیتش کرده‌اند، دعا کند و بگوید خدایا عاقبت بخیرشان کن و آن‌ها را ببخش؛ این حکایت از بزرگی روح او دارد. مثل پیامبر,  که از مردم کتک می‌خورد و بعد بلند می‌شد و دستش را بالا می‌برد و می‌گفت: «اللهم اغفر قومی فانهم لایعلمون= خدایا اینها را ببخش اینها نمی‌دانند». قرآن می‌فرماید:‌ «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ= و آن‌ها كه وقتی مرتكب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم كنند و به یاد خدا می‏‌افتند، برای گناهان خود طلب آمرزش می‌‏كنند». مؤمن شخصیت عزیزی است و تنها کسی که روی کره زمین باطن انسانی دارد و میوه‌ی عالم است، مؤمن است. ای کاش مؤمنین قدر خودشان را بدانند، و هوس، آرمان و آرزوهای غیرمؤمنانه نداشته باشند. نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرماید: همین که مؤمن بهشت را ببیند، آنقدر ذوق زده می‌شود و خوشحالی به او غلبه می‌کند که اگر فرشته‌‌ها به دادش نرسند، از شدت خوشحالی می‌میرد. لازمه محشور شدن با روح بزرگ، «خودسازی» است با روح کوچک نمی‌شود نیت‌های بزرگ کرد. برای این که بتوانیم در قیامت، با روح بزرگی محشور شویم، اول باید خودسازی کنیم تا پاک و صادق باشیم. باید خروجی‌های «جمادی، گیاهی، حیوانی، اجتماعی- سیاسی، علمی و معنوی» صادقانه‌ای داشته باشیم. قشنگ‌ترین موضوعی که انسان می‌تواند خود و مالش را فدایش کند، وجود مقدس امام زمان علیه‌السلام است. ما هیچ نیتی بالاتر از این نداریم که بتوانیم جزء برطرف‌کنندگان موانع ظهور حضرت باشم. غفلت از حضرت، با وجود انجام کارهای خیر، خودش نوعی ظلم و خیانت است. کسی که دغدغه‌ی تنهایی و آوارگی امام زمان علیه‌السلام را ندارد، یعنی نیت صادقانه‌ای برای امامش ندارد. ما همان‌طور که برای بچه گم شده‌مان بی‌تابی و بی‌قراری می‌کنیم، برای حضرت هم باید این چنین باشیم. بخش مهمی از وقت‌مان را باید برای خدمت به امام زمان علیه‌السلام و برطرف کردن موانع ظهور آزاد کنیم. مؤمن باید تمام تلاش‌های اجتماعی- سیاسی- هنری خودش را برای برطرف کردن موانع ظهور حضرت بگذارد. پس دقت کنید که نیت، صرف دوست داشتن نیست. بلکه در کنار دوست داشتن، باید پشتوانه عملی نیز داشت. چون نیت خیلی مهم و سازنده است. قا/ش17 نیت/

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7510
زمان انتشار: 8 اکتبر 2017
| |
علت افسردگی و اعصاب خردی و....این است که از «یاد خدا» کم گذاشته‌ایم

استاد محمد شجاعی

علت افسردگی و اعصاب خردی و....این است که از «یاد خدا» کم گذاشته‌ایم

هر وقت دیدی کم آوردی، افسردگی داری، اعصابت خرد است، ببین کجا از «ذکر و یاد خدا» کم گذاشته‌ای. سند این حرف آیه ۱۱۴ از سوره طه است که می‌فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكًا= هرکس از یاد من غافل شود، زندگی‌اش در تنگنا قرار می‌گیرد». فرشتگان غذا و شرابی ندارند و فقط با «ذکر» به حیات می‌رسند. یعنی وقتی ذکر می‌گویند، قدرت دارند. حیات‌شان به تقدیس بستگی دارد. همان‌طور که حیات ما به هوا و غذا بستگی دارد، این دسته از فرشته‌ها هم حیات شان به تقدیس خداست. جالب این است که انسان هم می‌تواند چنین شود. امام سجاد علیه‌السلام به خداوند عرضه می‌دارد: «وَ أَغْنَیتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِتَقْدِیسِک = و به وسیله تقدیس خود، ایشان را از خوردنی و آشامیدنی بی‌نیاز نموده‌ای». شرح این که می‌گوییم آدم‌ها هم می‌توانند مثل ملائکه بدون غذا حیات داشته باشند،  این است که بعضی از آدم‌ها قدرت‌شان، سر پا بودن‌شان و نشاط‌شان با یاد و ذکر حق تعالی است. یعنی اگر ذکر نگویند، قرآن نخوانند، مسجد نبینند، تسبیح نداشته باشند، نماز نخوانند، انرژی شان به شدت کم می‌شود. وقتی خسته می‌شوند، یا مشکلات زیادی به آنها هجوم می‌آورد، انرژی شان را از «ذکر» و یاد خدا می‌گیرند. بوده اند انسان‌هایی که گاهی ساعت‌ها و روزها‌ به خوردن غذا و آب نیازی نداشتند. اینها اگر ذکر بگویند و یاد خدا کنند، سرپا هستند. خدا همه این توان و نیرو را به همه ما هم داده است. برای همین است که فرمودند: «الذکر قوت الارواح= ذکر غذای روح است». روح اگر قوی بشود‏، جسم ناتوان نیست. پس هر وقت دیدی کم آوردی، افسردگی داری، اعصابت خرد است، ببین کجا از ذکر و یاد خدا کم گذاشته ای. خوش به حال کسی که قدرت و نشاطش را از قرآن، از مجالس ذکر، از معرفت، از مسجد، حسینیه و سجّاده می گیرد.  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed