www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 7508
زمان انتشار: 9 اکتبر 2017
|
کلاس انسان شناسی

کلاس انسان شناسی

سلسله مباحث  انسان شناسی  (انسان و ایمان) روزسه شنبه 18 مهر برگزار نمی گردد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7040
زمان انتشار: 24 می 2017
| | | |
دانایی و دارایی چیست؟

دانایی و دارایی چیست؟

دانایی و دارایی چیست؟ برگرفته از سخنان استاد در برنامه پرسمان مورخ 10 اردیبهشت در شبکه قرآن سیما پاسخ را در فایل صوتی زیر بشنوید. https://telegram.me/porsemantv8

صوت

1 - دانایی و دارایی چیست؟

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6965
زمان انتشار: 3 ژوئن 2017
| | |
ایمان درمانی و ترک خودارضائی

مدیریت غریزه جنسی جلسه 19

ایمان درمانی و ترک خودارضائی

یاد خدا و تقویت ایمان از دیگر عوامل موثر در ترک خودارضائی است. حتی سایر بیماری های نفس هم با ایمان درمان می شود. شخص می تواند با یاد خدا و اراده محکم کلید موفقیت را به دست بگیرد. ادامه مطلب را در فایل صوتی زیر بشنوید. آرشیو مباحث استاد

صوت

1 - ایمان درمانی و ترک خودارضائی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6881
زمان انتشار: 2 اکتبر 2017
| |
سخت کوشی و پرحوصلگی از ویژگی های مؤمن است

انسان و ایمان (قم)؛ (جلسه22)؛ 96/1/29

سخت کوشی و پرحوصلگی از ویژگی های مؤمن است

مؤمن در کارهایی که توانایی انجام آنها را دارد، سخت کوش و پر حوصله است و آرزو می کند که بتواند کارهایی را که توانایی انجام آنها را ندارد نیز انجام دهد.

نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «تَجِدُ الْمُؤْمِنَ مُجْتَهِدًا فِیمَا یُطِیقُ مُتَلَهِّفًا عَلَى مَا لا یُطِیقُ= مؤمن را در آنچه مى تواند، كوشا و در آنچه که نمی تواند، آرزومند می یابی». امام رضا (علیه السلام) فرمود: «مَن سَألَ اللّه َ التَّوفیقَ و لَم یَجْتَهِدْ فَقدِ اسْتَهْزأ بنَفْسِه= هر کس از خدا توفیق خواهد، ولی سخت کوشی ندارد، خود را مسخره کرده است». افراد زودرنج، مضطرب و بی حوصله کسانی هستند که تن به سخت کوشی نمی دهند. اگر کاری را هم شروع کنند، زود دلسرد می شوند و آن را رها می کنند، چون توقع زیادی از خود دارند و برخلاف توقع شان آن عمل خوب نتیجه نمی دهد. مثلاً با چند بار شکست خوردن، کار را رها می کنند، زیرا شیطان به راحتی آنها را فریب داده و ناامید می کند. به عنوان مثال، زندان های کشور مملو از آدم های تنبلی است که می خواستند بدون زحمت ثروتمند شوند. یا آدم های افسرده ای که با هوش و استعداد هستند، اما به خاطر خودشیفتگی و بی حوصله بودن، دچار افسردگی های شدیدی شدند. طبق آمار جهانی دانشمندانی که بیشترین سهم را در تولید علم دارند، نوابع نیستند. بلکه آدم هایی هستند که عقل و هوش معمولی دارند، اما سخت کوشند.  پروفسور «یچارد آندرسون» می گوید: من 20 سال از عمرم را گذاشتم تا بتوانم آرایش 4000 اتم را در یک مولکول کشف کنم. کسی که می خواهد درس بخواند و به جایی برسد، نباید زود ناامید شود یا کسی که می خواهد شرایط زندگی اش را بهبود ببخشد، نباید دلسرد و بی حوصله باشد. تکرار، تمرین و سخت کوشی یک اصل است. شما نگاه کنید، چقدر آیات قرآن تکراری هستند. این تکرارها برای فهم انسان است. اگر انسان می خواهد به یک مقامی برسد، حتی مقام های دنیایی، باید تلاش کند. یکی از راه هایی کسب روحیه سخت کوشی، مطالعه زندگی افراد موفق است. با دقت در زندگی آنها پی می بریم که مهمترین رمز موفقیت آنها، «سخت کوشی» بوده است. بنابراین، یکی از صفات خوب مؤمن، سخت کوشی است. او زود خسته نمی شود. به عمل خودش بدبین است. اما از خدا کمک می گیرد. خدا هم به قدرت و توانش خیر و برکت می دهد.  در روایت داریم بعضی ها که ذهن ضعیفی دارند و به سختی قرآن یا معارف اسلامی را یاد می گیرند و مجبورند تکرار و تمرین بیشتری داشته باشند، ثواب شان دو برابر است. اما در مقابل، فردی که دچار سرماخوردگی می شود و داروهایش را که باید مثلا ۲۱ روز مدام مصرف کند، استفاده نمی کند. بعد می گوید نمی دانم چرا دردهایم خوب نشد. پس «شدن» یک امر تدریجی است. باید در مسیری که درست است محکم ایستاد و ثبات قدم برداشت. کسی که می خواهد به حضور قلب برسد، باید تمرین هایش را انجام داد. اگر حوصله انجام عملی را ندارید، توقع بیجا از خودتان نداشته باشید. حتی با اعمال دیگر هم جبران نمی شود. «استقامت» رمز موفقیت انسان خداوند در آیه 16 سوره جن می فرماید: «وَأَن لَوِ استَقاموا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقًا= و این که اگر جن و انس بر راه رشد استقامت بورزند، ما ایشان را آبی گوارا و زیاد می چشانیم». یا در آیه 30 سوره فصلت می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا...= در حقیقت کسانی که گفتند پروردگار ما خداست. سپس ایستادگی کردند...».  کسی می خواهد کار انقلابی یا سیاسی یا فرهنگی یا تربیت نیرو کند، به استقامت نیاز دارد. شما گذشته ی انقلاب اسلامی را نگاه کنید. بزرگان، مراجع، مجاهدین و مبارزین بدون آن که ناامید شوند، با استقامت ادامه دادند و انقلاب را نگه داشتند. یکی از حمله های شیطان، حمله سمت راست است. شیطان در حمله سمت راست، از عبادت ها و نقاط مثبت یک شخص استفاده می کند و او را زمین می زند تا نابودش کند. آدم های خوش توان و خوش فکر از جمله افرادی هستند که در معرض حمله ی سمت راست شیطان قرار می گیرند. ما چقدر آدم هایی داشتیم که قبل از این که وارد کلاس شوند، آن درس را خوب بلد بودند. بنابراین، خوب گوش ندادند و شکست خوردند. چون خودشیفته بودند. علت این که بیش از 90 درصد خودکشی و افسردگی ها در طبقات تحصیلکرده وجود دارد، این است که حمله راست شیطان بر آنها زیاد دارد.   اما مؤمن وقتی یک کاری را می تواند انجام دهد، سخت کوشی دارد و زود رهایش نمی کند. (مُتَلَهِّفًا عَلَى مَا لا یُطِیقُ) مؤمن اینجور نیست که بگوید من الان طاقت کاری را ندارم و نمی توانم انجام دهم یا در شأن و توان من نیست. مؤمن آرزوی انجام کارهای بزرگی را که نمی تواند انجام دهد را  در دل نگه می دارد. یعنی مؤمن اگر نتواند کاری را انجام بدهد، محبت آن کار را در دل نگه می دارد و در گوشه ای از ذهنش این وابستگی را دارد تا زمانی که راهش باز شود، آن را انجام دهد. خیلی از آدم ها بودند که کارهای بسیار مهمی انجام دادند، اما باورشان نمی شد که می توانند آن کارها را انجام دهند. مؤمن سراغ کارهای پست نمی رود. اگر هم مجبور شود کار پستی را انجام دهد، آن را پست نمی بیند، بلکه به عنوان یک عمل واجب انجام می دهد. مثلا اگر قرار است کارگری کند، آن را پست نمی داند، بلکه بنا به ضرورت انجام می دهد. او همتش متعالی است. این معارف ارزنده در مکتب ما وجود  دارد، اما برخی از غربی ها از همین معارف ما که بیان شد، با عنوان «اینترپرایز[1]» یاد می کنند. یعنی مبادرت کردن به کارهای بزرگ. کسانی که با معارف دین آشنا نیستند، وقتی با واژه هایی مثل اینترپراز مواجه می شوند دلباخته غربی ها می شوند و آنان را می ستایند. این در حالی است که امام معصوم ما بیش از هزار سال قبل، برتر از آن چه آنها می گویند را بیان نموده اند. اما شیعیان آنان کمتر به اوامر آنان عمل می کنند. ارزش اعمال انسان به نیت او بستگی دارد مؤمن می داند که شدن ها و ثواب کارهایش، به این است که نیت های خالص و بزرگ داشته باشد. اصلاً «نیت» خودش یک عمل و توان است. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: «إِنَّمَا الْأَعْمَال بِالنِّیَّاتِ= به درستی که اعمال انسان به نیت ها وابسته است». پس اگر کسی نیت انجام کارهای بزرگ را داشته باشد، در نامه عمل او همان را می نویسند. امام سجاد (علیه السلام) در فرازی از دعای مکارم الاخلاق از خدا می خواهد که خدایا! نیت مرا به بهترین و برترین نیت ها برسان: « وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیَّاتِ». بنابراین، کسانی که می خواهند برنامه ریزی های تربیتی، اجتماعی و اقتصادی کنند، نیت های جهانی داشته باشند، نه محدود. آدرس فایل: ویژگی های مؤمن/ سخت کوشی Enterprise سایر جلساتِ مباحثِ «شخصیت شناسی مؤمن» [1] . Enterprise

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6842
زمان انتشار: 30 آوریل 2017
| |
(جلسه 5) سختی ها و مشکلات، آزمایش الهی و سازنده انسان است

بهترین دعا برای خود و دوستان (جلسه 5)؛ 88/9/28

(جلسه 5) سختی ها و مشکلات، آزمایش الهی و سازنده انسان است

خداوند انسان را آفریده و او را در معرض امتحانات بسیاری قرار داده تا میزان بندگی انسان و حدی که این انسان ضعیف می تواند در مقابل فریب و اغوای شیطان بایستد و از این طریق به مقام انسانیت نزدیک شود را بسنجد. پس انسان باید از فرصت های سختی ها و مشکلات، برای قرب بیشتر به خداوند استفاده کند و در این مسیر از خداوند منان استمداد بطلبد.

امام سجاد (علیه السلام) می فرماید :«اللهم صل علی محمد و اله ، و اکفنا حد نوائب الزمان ، و شر مصائد الشیطان ، و مرارة صولة السلطان = خدایا بر محمد و آل محمد درود بفرست و ما را از شدائد و سختی های زمان و شر دامهای شیطان و تلخی غضب و ظلم سلطان حفظ کن». این دعا در فراز پنچم دعای صحیفه ی سجادیه آمده است. عالم دنیا عالم تزاحم، تضاد ها و برخوردهاست. ما در رویدادهای زندگی و حوادث طبیعی، با یک سلسله مصائب و گرفتاری ها مثل تصادفات، بیماری ها، تلخی ها، برخوردها و سختی ها مواجه هستیم که هر یک امتحانی است که ما به خدا می دهیم. یعنی رشد انسان بدون تحمل سختی ها ممکن نیست. خداوند می فرماید:« یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِیهِ= ااى انسان حقا كه تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد» (انشقاق/6). یعنی مسیر انسان به سوی خدا، یک مسیر پر تضاد و پر دردسر و توأم با سختی است. بنابراین، مؤمن برای رشد خود نیاز دارد به درگیر شدن با آدمهای منفی و قلدر و بد، حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله، آتش سوزی، بیماری و تصادف و زمین خوردن و شکست خوردن و.... ممکن است کسی سوال کند که این چه دنیایی است که خدا درست کرده که پر از مشکلات است و چرا انسان هر چقدر ایمانش بالاتر می رود، فقر و غصه و گرفتاریها و سختی هایش هم بیشتر می شود؟ علتش این است که فرمود: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ= قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شكیبایان را» (بقره/155). یعنی مَنِ خدا حتماً حتماً شما را با این چیزها آزمایش می کنم. پس این صحنه ها صحنه هایی است که در زندگی انسان پیش می آید و انسان برای این که قوای انسانی اش فعال شود و بر وجودش حاکمیت پیدا کند، به این چیز ها احتیاج دارد. سختی ها و گرفتاری ها در جنبه های حیوانی، وهمی و خیالی ما، پیش می آید. اما اگر انسان بتواند با آنها درست برخورد کند، جنبه های عقلی و فوق عقلی او فعال می شود. مثلا اگر کسی نباشد که ما را اذیت کند یا مخالف نظر ما نباشد، اسمهای خدا مثل حلیم و غفور و...چگونه در ما تجلی کند. ما می گوییم کمال انسان قرب به خداست. قرب به خدا یعنی انسان شبیه به خدا شود. اگر قرار است انسان مثل و شبیه خدا بشود، باید صفات الهی در او تجلی کند. خدا همه صفات خودش را به صورت استعداد به انسان داده است. ولی اگر «استعداد» بخواهد شکوفا شود، احتیاج به محیط و زمینه دارد و کره زمین بهترین و مناسبترین جا برای شکوفایی استعداد های انسان است. تاریکی ها، ظلمتهای گوناگونی که در زمین هست، برای شکوفایی استعداد های اوست. چون سختی ها نیاز ماست، خداوند آنها را قرار داده تا با آنها استعدادها، ظهور کند و انسان به بزرگی برسد. یعنی مثل ورزشکاری که در جام جهانی برنده می شود. او بیش از همه ورزشکارها توانسته موانع را از بین ببرد. اما کسی که نتوانسته در جام جهانی برنده شود، در مقابل مشکلات کم آورده، چه کسی قهرمان جهان می شود؟ کسی که بار و سختی بیشتری را حمل کند، قهرمانی و بزرگی منوط به تحمل سختی هاست. اگر شبیه خدا شدن را گنج بدانیم، رنچ آن بر ماهموار می شود.  نابرده رنج گنج میسر نمی شود. معرفت انسان به خدا موجب می شود که انسان در امتحانات الهی از خداوند یاری بطلبد خوب حالا وظیفه ما این است ضمن این که می دانیم بطور طبیعی اینها بر سر راه ما قرار می گیرد. اینها اصلاً قانون خلقت است، بدانیم که این هست وقتی دانستیم می گوییم خدایا حالا که این سختی ها هست تو تنها کسی هستی که یاور مایی. « انت المستعان=تو کمک کاری». تو تنها کسی هستی که می شود به تو پناه برد و از تو کمک گرفت. برای همین زیاد بگوییم: « لا حول و لا قوته الا بالله». حتی در زمان معصیت بگوییم: «الَهِی لَمْ یَكُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِكَ إِلا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی= خدایا برایم نیرویى نیست كه خود را بوسیله آن از عرصه نافرمانی ات بیرون برم، مگر آنگاه كه به محبّتت بیدارم سازى» خدایا من نمی توانم جلو گناه کردنم را بگیرم. تو به من کمک کن. وقتی تو مرا با محبت خودت زنده می کنی، من به عشق تو می توانم از گناه دوری کنم. به محبت و رفاقت و صمیمیت با تو می توانم از گناه دوری کنم. تو به من قدرت بده. اگر شیطان به من حمله می کند، تو به من کمک کن. در درگیری با منافق و کافر تو به ما کمک کن. «ربّنا ثبّت اقدامنا= خدایا قدم های ما را ثابت بدار». «لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه=خدایا گرایش با باطل در قلب ما مگذار»، «ربنا افرغ علینا صبراً و ثبّت اقدامنا وانصُرنا علی القوم الکافرین=خدایا برما صبر را فرو بریز و ما را ثابت قدم کن و ما را یاری کن و در برخورد با کافران ما را یاری کن». اینها یعنی توحید در استعانت. همین معرفت به خدا باعث می شود که انسان در تمام این صحنه ها به خداوند تبارک و تعالی پناه ببرد. برخی افراد برای این که یک چِک آنها برگشت نخورد، به بندگان خدا التماس می کند. برای حل یک مشکل نزد بندگان خدا هزار جور التماس و گریه می کند. خوب انسان باید واقعاً بترسد و پناه به خدا ببرد. یعنی از صمیم قلب گریه بکند و با ذلت از خدا بخواهد خدایا من ناتوانم و هیچ ادعا و قدرتی ندارم. منم منم نمی کنم. حضرت یوسف سلام الله علیه می گوید: « و ما اُبَرّءٌ نفسی= خدایا من اصلاً نفسم را تبرئه نمی کنم که من گناه نمی کنم و آلوده نمی شوم». «انّ النفس الاماره بالسُّوء الاّ ما رحم ربّی=نفس من به بدی امر می کند، مگر خدا به من رحم کند». این پیغمبر خدا چقدر معرفت و ترس دارد.  زیرا خدا به او یاد داده که: «قُل ربّی اعوذ بک من همزات الشیاطین=   بگو پروردگارا من به تو پناه می برم از حمله های شیطان» این پیغمبر خداست. قویترین انسانها التماس شان به خدا بیشتر بود. ترس شان بیشتر بود. ما ها، نه. ما نرفتیم تا به حال در خانه خدا التماس بکنیم که خدایا من از تو خواهش می کنم کمکم کن. یا قوی! یا عزیز! به عزتت، به قدرتت نگذار من بیافتم. عایشه می گوید من دیدم پیغمبر در رخت خواب نیست، تعقیبش کردم دیدم یک گوشه ای سرش را به سجده گذاشته، رسول خدا، اشرف مخلوقات، با چه سختی و چه حالتی گریه می کرد و می گفت: خدایا مرا به خودم وا مگذار. اما ما اصلاً ترسی نداریم. ما یک شب نشده در خواب، از شدت ترس بلند شویم برویم در خانه خدا وضو بگیریم و دو رکعت نماز بخوانیم. سر مان را به سجده بگذاریم و بگوییم خدایا من واقعاً از شر خودم و از دست خودم می ترسم و از خودم بیزارم؛ من خطرناکم؛ من بی عرضه و ضعیفم. خدایا به دادم برس از شر شیطان و از شر وسوسه ها، از شر خواهش های نفس، از شر نفس اماره، از شر منافقین، از شر حسود ها. خدایا پناهم بده. تو کمکم کن؛ سختی های زمانه را تو کاهش بده؛ تو مشکلات من را حل کن. آبروداران را وسیله ببریم در خانه خدا و بگوییم خدایا به حق این شخص به من رحم کن. ما خیلی خیال مان راحت است، خیلی مغروریم. چرا ترس نداریم؟ چون ما معرفت نداریم گناه را آسیب نمی دانیم. وقتی که علی علیه السلام می فرماید به خاطر یک گناه انسان در جهنم ۱۰۰ سال گرفتار می شود، انسان باید تکان بخورد. یک اخلاق بد، زودرنجی، حساسیت، تکبر، بی منطقی، بی عاطفگی، می تواند به اندازه قرن ها، انسان را در جهنم نگه دارد. پس هنر ما باید پناهندگی به حق تعالی باشد. مؤمن برای رشد و شکوفایی استعدادهایش در معرض ۵ نوع شداید قرار داده شده است نبی اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم می فرماید: «المؤمن بین خمس شداید= مؤمن با 5 نوع شدت درگیر است». این ۵ نوع شدت و سختی، برای رشد و خدا گونه شدن انسان بسیار مفید است.  ۱- «مؤمن یحسده= گرفتار مومن حسود می شود». مومن های درجات پایین، حسود و کم ظرفیت هستند. از طرفی مومن اند و از طرفی درک درستی ندارند. بدبینی، حسادت، نیت های بد آنها باعث می شود که برای انسان دردسر درست بشود. آدمهای بدی نیستند. اما به علت ضعفهایی که دارند، می توانند برای انسان دردسر بسازند. ۲- «کافر یُقاتِلُه= کافری که باید با او مبارزه کند». گاهی مؤمن گرفتار کافر می شود که با او باید بجنگد. کفار برای مؤمنین همیشه در طول تاریخ دردسر ساز بوده اند و هیچ وقت فشار ها، توطئه ها و مشکلات فراوانی که کفار برای مؤمنین ایجاد کرده اند، قطع نشده است. کفار به پیغمبر خدا هم حمله و او را اذیت می کردند. امیرالمومنین هم همین طور. آقا امام زمان علیه السلام هم بیاید با کفار درگیری دارد تا ان شاءالله پیروزی نهایی حق بر باطل، این فشار کفار و توطئه های شان همیشه وجود دارد. کشور ما را نگاه کنید الان آماج هزاران توطئه از سوی کفار است، نظام استکباری، صهیونیسم جهانی این همه گرفتاری ها برای ما درست می کنند. ۳- « منافق یبغض= منافقی که به مؤمن غضب می کند». ما گرفتار منافق هم می شویم. نفاق یک بیماری همیشگی است. همیشه در جامعه اسلامی آدمهای منافقی وجود داشته اند که نفع شان در نفاق بوده و تظاهر به ایمان می کردند، اما در درون بی اعتقاد بودند. این هم یک بیماری بسیار خطرناکی است که مثل خوره به جان جامعه اسلامی و به جان مؤمنین می افتد. مؤمن با آدمهای اهل سالوس و ریا مواجه است که در ظاهر به مؤمنین خیلی ابراز علاقه و محبت می کنند، ولی در باطن کینه و نفرت و حسادت و بدبینی دارند. ۴- «و شیطانٍ یُضّلُهُ= شیطانی که او را گمراه می کند». مؤمن گرفتار شیطان و حمله های شیطان هم هست. حمله شیطان از جلو و عقب. قرآن می فرماید: شیطان در صراط مستقیم، وقتی انسان تصمیم می گیرد آدم خوبی باشد به او حمله می کند. حمله از جلو، حمله از عقب، حمله از راست، حمله از چپ. چهار جهت که قرآن فرموده اینهاست: «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِینَ=گفت پس به سبب آنكه مرا به بیراهه افكندى من هم براى [فریفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست، آنگاه از پیش رو و از پشت‏ سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‏ تازم و بیشترشان را شكرگزار نخواهى یافت» (اعراف/۱۶و 17).  یعنی مؤمن گرفتار افکار شیطانی می شود و افکار شیطانی به مؤمن حمله می کند. حمله هایی که انواع و اقسام حالتهای منفی و بد در انسان ایجاد می کند. دلسردی، ناامیدی، احساس پوچی و بی هدفی و بی غایتی، ترس، اضطراب، غم و غصه. همه جور حمله ای شیطان می کند تا روی روح انسان اثر بگذارد.  ۵- « و نفس ینازعه= و نفسی که با او منازعه می کند». یعنی نفسی هست که دائماً با خود انسان درگیر است. شیطان او را تا سخت ترین درجات جهنم می برد. اگر بتواند یک بار ما را عصبانی کند، مدتها جشن می گیرد. چون جبران یک بار عصبانیت، یک حرف بی ربط زدن، یک حرف خلاف محبت زدن، یک حرف تلخ زدن، خیلی سخت است. وقتی خطا می کنی، باید از دل طرف دربیاوری؛ باید شجاعت معذرت خواهی داشته باشی؛ اما فرمودند مؤمن نباید کاری کند که محتاج معذرت خواهی باشد. این برای مؤمن سخت است. این آتشش می ماند برای انسان. اگر شیطان بتواند و کافر و منافق و نفس انسان بتوانند به مؤمن ضربه بزنند و او را آلوده کنند، به راحتی جبران نمی شود کرد. انسان با خودش هم درگیر است. نفسش اذیتش می کند. با نفس قرار هایی می گذارد. نفس فشار هایی می آورد و خواهشها و تمناهایی دارد؛ بهانه هایی دارد. مؤمن دائماً با نفس خودش درگیر است. اما آدمهای بی حال، بی انگیزه، سست، آدمهای تنبل، آدمهای اهمال کار، آدمهایی که شدن را جدی نمی گیرند. تشبه به حق تعالی و تخلق به اخلاق الهی را جدی نمی گیرند. اینها آدمهایی هستند که اهل مسامحه هستند و خیلی زود در هر صحنه ای به شیطان می بازند. از این رو، یک آدم هشیار، عاقل و با معرفت، دائماً از موارد ۵ گانه یادشده ترس دارد. حتی از مسائل طبیعی هم ترس دارد و می گوید: خدایا این لقمه را می خورم، در گلویم گیر نکند و خفه ام کند. دارم الان راه می افتم بروم، خدایا تصادف نکنم. اینقدر این مسئله مهم است که خدا چنین پیامی را فرستاده که بگو:«اعوذ بربّ الناس= بگو پناه می برم به رب مردم. مَلِک النّاس=پادشاه مردم. اله النّاس= معبود و معشوق مردم و پناه می برم به اینها. من شرّالوسواس الخنّاس=از شروسوسه کننده ی خناس به او پناه می برم». «الذی یوسوس فی صدرالناس= از شر شیطانی که وسوسه می کند». شیطان نه، وسواس و خنّاس انسانی هم داریم. من الجنة و الناس= از شر آدمهای وسوسه گر پناه می برم به خدا». مؤمن مرتب می گوید: خدایا اطراف مرا آدمهای وسوسه گر و ضعیف نگیرند، آدمهایی که دائماً هی تو گوش من چیز هایی می خوانند که مرا ضعیف و بی ایمان کنند. اینها مرا از مراکز قدرت الهی دور می کنند.  از مراکز علمی، از مراکز معنویت دورم می کنند. ما چقدر آدمهای خوب داشتیم که با وسوسه این و آن گذاشتند و رفتند خارج از کشور و بدبخت شدند. چقدر آدمها داشتیم شرایط کاری حلال را رها کردند و رفتند دنبال شغل و لقمه حرام. آدمهای زیادی بدون آگاهی وارد آلودگی های شغلی شدند. «قل اعوذ برب الفلق= بگو پناه م یبرم به پروردگار فلق»، «من شر ماخلق= از شر هر چیزی که خدا آفریده به خود خدا پناه می برم». اینها را خدا برای کی گفته؟ باید پناه ببری به خدا. اگر بخوانیم، پناهندگی و فرار نداریم، پناهندگی یعنی فرار، یعنی تنظیم رابطه، یعنی تصمیم، ما از نعمت پناهندگی استفاده نمی کنیم. برگرفته از مباحث «شرح صحیفه سجادیه» 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6715
زمان انتشار: 15 آوریل 2017
| |
The relation between faith and kindness

Muhammad Shojaee

The relation between faith and kindness

The more grows your faith the kinder you become

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6448
زمان انتشار: 22 مارس 2019
| | | | |
نوروز مجموعه ی کم نظیری از فضایل است

استاد محمد شجاعی

نوروز مجموعه ی کم نظیری از فضایل است

محتوایی که در نوروز است و قبل از نوروز محتوای زیبایی است که از اسفندماه شروع می شود. تمیزی و خانه تکانی و نظافت و نو شدن و تنوع همراه با تنوع طبیعت. بزرگان فرمودند، که همراه با تنوع طبیعت خودتان هم متنوع و جدید شوید و ثابت نباشید.

فیلم

1 - نوروز مجموعه ی کم نظیری از فضایل است

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6232
زمان انتشار: 15 مارس 2017
| | | |
سعادت و شقاوت در کلام اهل‌بیت (علیهم السلام)

بحث سعادت و شقاوت، جلسه 26 و آخرین جلسه؛ 73/11/17

سعادت و شقاوت در کلام اهل‌بیت (علیهم السلام)

مولا ‌علی‌(علیه السلام) در کتاب شریف «غرر‌الحکم» در مورد شخصیت فرد سعادتمند می‌فرمایند: «اَلسَّعيدُ مَنْ خافَ العِقابَ فَامنَ وَ رَجَا الثَّوابَ فَأحْسَنَ = سعادتمند‌کسی است که از عقاب الهی می‌ترسد، پس ایمن می‌ماند؛ و امید ثواب دارد، پس نیکو عمل می‌کند». (غررالحکم،ج2،ص159).

سعادتمند بودن شخص و ایمن بودن او از عذاب الهی، مبتنی بر دیدگاه خاصی است که اسلام معرفی می‌کند. انسان یک نقطه آغاز به نام تولد و یک مسیر حرکت بی‌نهایت به سمت خداوند دارد. یعنی حدی برای این حرکت وجود ندارد. این مسیرِ حرکت، دارای چند مرحله است. مرحله‌ی «تولد تا مرگ» که مهمترین قسمت است. به این علت که در این قسمت از مسیر، انسان حکم جنین در رحم را دارد. قسمت بعدی، مرحله‌ی «مرگ تا برزخ» و مرحله بعدی، «برزخ تا قیامت» و مرحله آخر «قیامت به بعد» می‌باشد. انسان در همه‌ی این مراحل بی‌نهایت حرکت دارد. پس انسان یک نقطه آغاز دارد و نقطه پایانی ندارد. یعنی انسان مساوی است با بی‌نهایت. ما باید به انسان با دیدگاه بی‌‌نهایت نگاه کنیم و خوشبختی و شقاوت او را با معیار ابدی بسنجیم. باید انسان را در طول حیاتش یعنی از تولد تا بعد از قیامت ببینیم، نه فقط در حیات دنیوی. طبق فرموده ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) انسان سعادتمند چون خود را از تولد تا بی‌نهایت می‌بیند، نیکو عمل می‌کند و به همین علت از عقاب الهی در امان می‌ماند و این یعنی سعادت. در روایت بعدی که می‌توانیم آن را به عنوان شرح روایت اول در نظر بگیریم، علی(علیه‌السلام) می‌فرماید:«عِندَ العَرضِ عَلَى اللّه ِسبحانَهُ تَتَحَقَّقُ السَّعادَةُ مِنَ الشَّقاءِ= در هنگام عرضه اعمال بر خداى سبحان است كه خوشبختى حقیقى از بدبختى حقیقى باز شناخته مى شود».(غرر الحكم : 6223 ) هنگام عرضه شدن به خدای سبحان، یعنی روز قیامت که تعیین کننده و سرنوشت ساز است، زمان تحقق سعادت حقیقی است و مشخص می شود چه کسی سعادتمند است و چه کسی شقاوتمند. اگر می خواهید افراد را از نظر سعادت و شقاوت ارزیابی کنید، باید با معیار درست ارزیابی کنید. فردی که زندگی دنیا را از زندگی آخرت جدا کرده، باید در مورد تک تک اعمال و رفتار و خلقیاتش جوابگو باشد، اگر درست عمل نکرده باشد، عقاب و عذابی دردناک خواهد داشت. حضرت علی (علیه السلام) در مورد اعمال خیری که عقاب در پی دارند، فرمود: «ما خَیرٌ بِخَیرٍ بَعدَهُ النارُ و ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّةُ = آن خوبى كه در پى آن آتش باشد، خوب نیست و آن بدى كه به دنبالش بهشت باشد، بد نیست» (نهج البلاغة : الخطبة 387). خیری که منجر به تولد سالم شود، خیر است. بزرگترین امتیاز انسان، داشتن «عقل» و «ایمان» است امیرالمومنین (علیه‌السلام) فرمود: «أسعَدُ الناسِ العاقِلُ المؤمنُ = خوش بخت ترین مردم، خردمندِ مؤمن است»((1)غرر الحكم: 2990). اگر بخواهید انسان ها را ارزیابی کنید و درجه بدهید، بزرگترین امتیاز را «عقل و ایمان» در شخصیت انسان دارد، یعنی انسان عاقلی که مؤمن هم باشد. عاقل یعنی کسی که خودش را با دیدگاه درست نگاه کند. در بحث سعادت گفتیم که ایمان یکی از عوامل پایدار سعادت است. روایت بعدی که ایشان می فرمایند:«أسعَدُ الناسِ مَن تَرَكَ لَذَّةً فانِیَةً لِلَذَّةٍ باقِیَةٍ= خوشبخت‌ترین مردم، كسى است كه لذّت گذرا را به خاطر لذّت ماندگار ترك كند».(غررالحكم: 3218). ترک لذت موقت برای لذت پایدار، همان «عقل» است. در رابطه لذت با سعادت، نتیجه گرفتیم که هر لذتی سعادت نیست. بهشت لذت ماندگار و آرزوی رسیدن به آن، یعنی نیل به سعادت از لذات ماندگار بهشت است که خداوند در قرآن آن را توصیف می‌کند. امام سجاد (علیه السلام) نیز در یکی از دعاهایشان این گونه می فرمایند، خدایا تو بهشت را وصف کردی و گفتی: من در این بهشت، نعمت های زیادی برای شما به طور ابدی آماده کرده‌ام». خداوند بهشت‌ها و نعمت‌ها را می‌شمارد. مثلاً، بهشت‌هایی که کاخ‌های آن چنانی دارد. همسران آنچنانی دارد. در آنجا نهری از شراب، نهری از عسل، نهری از آب، نهری از شیر و انواع میوه‌ها، انواع گوشت‌ها، انواع دوستان خوب، مهمانی‌های بهشتی، مهمان پیغمبر بودن، مهمان ابراهیم و عیسی (علیهم‌السلام) بودن، مهمان خداوند بودن و ... مهمتر از همه جاودانه بودن در بهشت، همه را می شمارد. خداوند متعال بعد از توصیف بهشت در قرآن، آیه‌ای می‌فرماید که بالاتر از همه این لذت‌ها و نعمت‌هاست. می‌فرماید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ = هیچ‌كس نمى‌داند چه چیز از آنچه روشنى‏ بخش دیدگان است به [پاداش] آنچه انجام مى‏ دادند براى آنان پنهان كرده‏ ام» (سجده/17). دنیا ظرفیت این همه نعمتهای بهشتی را ندارد، یعنی اگر کسی در دنیا بوی عطر بهشتی را استشمام کند، می‌میرد. علاوه بر این، همه نعمت‌های بهشتی با این عظمت، خداوند یک چشم روشنیِ مخفی قرار داده که هیچ کس نمی داند، آن چیست. یعنی اگر خداوند هم بیان کند، ما متوجه نمی‌شویم. چون فراتر از فهم و درک ماست. اگر از زیبایی حوری‏ و نوشیدنی ها و خوراکی ها بگوید، متوجه می شویم. ولی این نعمتی را که بالاتر از همه نعمتها در بهشت است، متوجه نمی شویم. برای همین می فرماید، عاقل‌ترین مردم کسی است که لذت فانی را به خاطر لذت واقعی ترک کند. عقل چنین حکم می‌کند که اگر ملاک انسان لذت است، باید «باقی» را بچسبد نه «فانی» را. «ملتزمِ» به حق، عاقبت به سعادت می رسد در روایت بعدی می فرمایند:«فی لزوم الحق، تکنوا سعادته= در التزام به حق، سعادت موجود است». انسان برای این که سعادتمند شود، باید تمام عوامل سه‌گانه (عوامل روحی، بدنی و خارجی) سعادت را شناخته باشد و برای تأمین عوامل سه‌گانه، احتیاج به آیین زندگی دارد. بنا بر این، انسان احتیاج به خداوند دارد که آفریننده ی این آیین است و هم انسان و روح او را و هم عوامل خارجی را خلق کرده است. عقل حکم می کند که کاملترین آیین، آیینی است که از طرف خداوند آمده؛ خداوندی که حکیم است؛ ظلم نمی‌کند؛ بندگانش را دوست دارد و عالم است و بشر را برای سعادت خلق کرده و خیر بنده‌اش را می‌خواهد. حضرت می‌فرماید، التزام به حق داشته باشید و همین حق است که شما را سعادتمند می‌کند. چون این حقوق الهی با فطرت شما منطبق است. انحراف از آن، یعنی انحراف از فطرت و انحراف از خوشبختی. مثلاً می‌بینیم یک نفر در جهت موسیقی آدم قوی است و یک موسیقی دانی بزرگی است. این موسیقی دان بزرگ در مورد رفتار با همسر یا تربیت فرزند هم اگرنظریه‌ای بدهد. ممکن است اشتباه باشد. اگر فکر کنیم، چون این شخص در موسیقی آدم موفقی بوده، پس این حق را دارد که در مورد مسایل انسانی نظر دهد. یا مثلاً، ادیسون که مخترع برق است، در مورد انسان با همه ابعاد بی نهایتش نظر دهد. حال ممکن است نظریه هم بدهد و نظریه اش منطقی بالحق هم باشد، اشکالی ندارد، اما الگوی ما نیست. در قیامت معلوم می شود که این مخترع، دانشمند، پزشک معروف، پروفسور، محقق و این نویسنده چه کاره بوده، آیا التزام به حق داشته یاخیر؟ ما راجع به مسایل انسانی و روحی از هر کسی فرمول نمی‌گیریم. اسوه ی کامل شما یک شخصیت کامل است. شخصیتی که علم کامل داشته ‌باشد، عصمت داشته‌باشد و اشتباه نکند و آنها رسول خدا و معصومین (علیهم السلام) هستند. بحث دیگری هم در مورد شقاوت و معرفی بدبختی هست که در ادامه همین بحث التزام به حق می فرماید: «لَن یُدرِكَ النَّجاةَ مَن لَم یَعمَلْ بالحَقِّ = كسى كه به حق عمل نكند، هرگز نجات نمى یابد»(غررالحكم: 7430). کسی که به حق عمل نکند و به روش های بی ریشه و اساس عمل کند، راه نجاتی ندارد. سعدی در یکی از ابیاتش اصطلاحی دارد: «گفتم آهن دلی کنم چندی/ ندهم دل به هیچ دلبندی». «آهن دلی»، یعنی دل مثل آهن سخت و سفت باشد. انسان در مقام عمل و الگوگیری باید آهن‌دل باشد. یعنی به هیچ وجه نگذارد، احساسات، عواطف و روابط بر روحیه اش تأثیر بگذارد. ما اجازه نداریم به خودمان توهین کنیم. ارزش مان را پایین بیاوریم. مقام انسانیت مقامی نیست که بگذاریم به بطالت بگذرد. برای همین حضرت فرمود: «لا یَسعَدُ أحَدٌ إلاّ بِإقامَةِ حُدودِ اللّهِ وَ لا یَشقى أحَدٌ إلاّ بِإِضاعَتِها = هیچ‌كس جز با اجراى حدود و احكام‌ خدا خوشبخت نمى‌‏شود و جز با ضایع كردن آن بدبخت نمى‏‌گردد»(تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص167، ح3294). هر کس با حدود و معیار الهی زندگی کرد، خوشبخت شد. هر کس دین خدا را کنار گذاشت و سراغ چیز پایین‌تر رفت، شقی و بدبخت شد. در حقیقت کسی که التزام به حق ندارد، حدود و احکام الهی را ضایع می کند. قرآن در مورد ضایع کردن احکام خدا می فرماید:«أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ= آیا به جاى چیز بهتر، خواهان چیز پست‏ ترید»(بقره/67). یعنی ما برای شما پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) را که عالم ترین مردم هستند، فرستادیم. قرآن را برای شما فرستادیم. اما شما خدا و الگوهای او را رها کردید، دنبال چی رفتید؟ « فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ= پس به كجا مى ‏روید؟ »(تکویر/26). در قیامت خداوند آنها را با کسانی که از آنان پیروی می کردند، محشور می کند. صحبت‌هایی که بین این افراد در قیامت گفته می شود، جالب است. آنها با هم درگیر می شوند و اظهار پشیمانی می کنند و می گویند کاش از آن رهبران باطل پیروی نمی کردیم.   پیروی از رهبران باطل، مصداق بارز «شقاوت» است در سوره مبارکه بقره در مورد تابع (پیرو رهبران و الگوهای باطل) و متبوع (رهبران و الگوهای باطل) این آیات را می‌خوانیم: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ = و برخى از مردم در برابر خدا همانندهایى [براى او] برمى‏‌گزینند و آنها را چون دوستى خدا دوست مى‌دارند. ولى كسانى كه ایمان آورده‏‌اند، به خدا محبت بیشترى دارند، كسانى كه [با برگزیدن بتها به خود]ستم نموده‏‌اند اگر مى‏‌دانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند، تمام نیرو[ها] از آن خداست و خدا سخت‏ كیفر است» (بقره/165). بعضی از مردم کسانی هستند که غیر از خدا به دنبال شریک هایی برای خدا می گردند. «شریک» یعنی، نه این که ما فکر کنیم، کسی بگوید این آدم یا این شیء شریک خدا است، خیر؛ بلکه خدا را قبول دارد، می‌داند که انسان بنده خدا است. ولی الگوهای مختلف برقلب او حاکم هستند. در روایت داریم کسی که دیگران را الگو قرار دهد، آنها را عبادت می کند. «یُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ» یعنی همانند خدا به آنها عشق می‌ورزند. همان‌گونه که خدا را دوست دارند و می‌پرستند، الگوها و مربی‌هایشان را هم دوست دارند و می‌پرستند. اما مؤمنین این گونه نیستند. در قسمت آخر آیه شریفه می فرماید، در آن موقع این افراد ظالم عذاب را می بینند و قوت و نیروی خداوند را که مختص اوست و خداوند شدید العذاب است. در آیه بعد (166) می فرماید:«إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ= آنگاه كه پیشوایان از پیروان بیزارى جویند و عذاب را مشاهده كنند و میانشان پیوندها بریده گردد». آن گاه خود را ملامت می کنند و می گویند، کاش از اینان پیروی نمی کردم و ای کاش من با رسول راهی داشتم. «وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ» این جمله خیلی عجیب است، یعنی همه اسباب شان قطع شده و هیچ کاری نمی‌توانند بکنند و در آیه بعد می‌گویند: «وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذَلِكَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ = و پیروان مى‏‌گویند كاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه كه [آنان] از ما بیزارى جستند [ما نیز] از آنان بیزارى مى‌‏جستیم این گونه خداوند كارهایشان را كه بر آنان مایه حسرتهاست به ایشان مى ‏نمایاند و از آتش بیرون‏ آمدنى نیستند» (بقره/167). آنهایی که تابع بودند، از متبوع شان بیزاری می‌جویند و می‌گویند: اگر برای ما بازگشتی بود و می‌توانستیم به دنیا برگردیم، حتماً آنها را لعنت می‌کردیم و از آنها برائت می‌جستیم. همان‌گونه که امروز آنها از ما برائت می‌جویند. این‌گونه، خداوند همه اعمال‌شان را مایه حسرت شان می‌کند و آنها هرگز از آتش خارج نمی‌شوند. این وضعیت کسانی است که دنبال الگوهایی غیر از الگوهای کامل الهی بوده اند. «شقاوت» یعنی فروختن دین خود به دنیای دیگران روایت بعدی هم از ابوتراب (علیه السلام) در غررالحکم است که فرمود:«اشقی الناس من باع دینه بدنیا غیره = بدبخت‏ترین مردم کسی است که دینش را به خاطر دنیای شخص دیگری بفروشد». یعنی به خاطر دنیا، چنان با دیگران زندگی کند که دین و آخرتش را از دست بدهد. مثل بعضی ها که مزدور افراد دیگر می شوند و به دستور آنها قاچاق می کنند، آدم می کشند، دزدی می کنند. به این ترتیب دین شان را می فروشند. این خیلی بدبختی و جهالت است، که کسی به خاطر دنیای دیگران، مثلاً برای این که به دیگران برنخورد، آخرت خودشان را بفروشند.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6197
زمان انتشار: 8 مارس 2017
| | | | |
آیت الله حائری شیرازی به سؤالات زیر پاسخ داد:

درس اخلاق و خودسازی جلسه 15؛ 95/12/16

آیت الله حائری شیرازی به سؤالات زیر پاسخ داد:

در این جلسه از درس اخلاق و خودسازی، به این موضوعها پاسخ داده شد: رهایی از ظلمتِ «من»، چگونه انسان را به سوی نور می برد؟ چرا بزرگترین بلا و گرفتاری ما، غیبت امام زمان (علیه السلام) است؟ چرا محبت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بزرگترین امانت است؟ چرا وقتی دعا می کنیم، باید به اجابت آن ایمان داشته باشیم؟ چرا «نماز» تنزیه انسان از «تکبر» است؟ چطور از مِلکِ خدا برای رضای خدا استفاده کنیم؟ چرا رمزِ «نشاط دائمی» مؤمن، «عمل» به علمش است؟ چرا حسن ظن به کسانی که به خدا حسن ظن دارند، نشانه ی عقل است؟

سؤال اول: رهایی از ظلمتِ «من»، چگونه انسان را به سوی نور می برد؟ اولین سؤال با این مضمون مطرح شد: در آیه شریفه «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ= آنان را از تاریكی ها به سوى روشنایى به در مى ‏برد» (بقره/257). آیا خارج شدن از خود، هم همان حرکت به سوی نور است؟ یعنی رهایی از ظلمتِ «من» انسان را به سوی نور می برد؟ پاسخ: «نور» یعنی این‌که انسان عالم را همان‌گونه که هست، ببیند. «ظلمت» یعنی این‌که عالم را عوضی ببیند. حالا عالم را عوضی دیدن یعنی چی؟ عالم یک کارخانه است، برای این‌که بالقوه مخلوقی به نام انسان در این کارخانه به فعلیت و کمال برسند. انسان عالم را کارخانه انسان سازی ببیند و بداند که این حوادث برای ساختن انسان است. چون خدا رحمان و رحیم است. خدا محبت دارد و می‌خواهد بین او و بنده اش دوستی دائم برقرار شود. اگر انسان عالم را این گونه ببیند، روشن می بیند. یعنی این عالم صاحب دارد.  ذرات عالم همه مال اویند و به فرمان او کار می کنند. وقتی انسان این عالم را محل تربیت و آموزش دید، این نور است. هر چقدر اعتماد و ظن انسان به خدا بیشتر باشد، بیشتر می تواند از ظلمت به سوی نور برود. اما اگرهرچه به خودش اهمیت بدهد و مغرور شود، ظلماتش بیشتر است. مهم این است که انسان بداند ظلمت چیست. دشمنی با دشمنان خدا نور است. دوستی با دشمنان خدا ظلمت است. دوستی با دوستان خدا نور است. شکرگذاری و راست گویی نور است. «قرض دادن» نور است و ربا ظلمت است. سؤال دوم: بزرگترین بلا و گرفتاری ما، غیبت امام زمان (علیه السلام) است در دعای ندبه می خوانیم:«فأغث یا غیاث المستغیثین عبیدک المبتلا». آیا منظور از گرفتاری و ابتلایی که انسان باید از آن به خدا پناه ببرد و از خدا کمک بگیرد، مشکلات و مسائل دنیایی است؟ یا همان دوری و رنجِ فراق امام زمان (علیه السلام) است؟ یعنی به همین دلیل است که بلافاصله می گوید: «فاره سیده یا شدید القوی»؟ پاسخ: «عُبَید» مصغر«عَبد» است. پاسخِ‌ این سؤال، قسمت دوم می باشد. بله، ما به این غیبت مبتلا شده‌ایم ‏و خدا ما را از این بلا نجات دهد. سؤال سوم: چرا محبت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بزرگترین امانت است؟ در زیارت امین الله آمده:«السلام علیک یا امین الله فی ارضه». ما چه کنیم که بتوانیم، همراه امیرالمومنین(علیه السلام) امین سِر خدا بر روی زمین باشیم؟ پاسخ: «امین الله فی ارضه» که می‌گویند، شأن خاص حضرت است و سایر ائمه اطهار هم «امین الله» هستند. یعنی خدا زمین و اهل زمین را به اینها امانت داده است. یعنی این قدرت ها بر تمام امانت های الهی امین الله هستند. علم وسیعی که به علی (علیه السلام) دادند، قدرت و تأثیری که دادند، «امین الله فی الارض» است. به همین دلیل است که برای امام رضا «علیه السلام» هم می شود زیارت امین الله خواند. ما باید در تبعیت از ایشان، الگوی متقین باشیم. این انسان اگر امانتِ عقلش را درست ادا کند، امانتِ امیرالمومنین (سِر خدا) را هم به او می دهند. چون ایشان حجت الله ظاهره هستند و عقل انسان حجت الله باطنه است. اگر انسان در حجت باطنه امانت دار باشد، خدا امانت ظاهره را هم به او می دهد. محبت امیرالمومنین بزرگترین امانت است. اما شرطش این است که انسان درمورد نعمت های نقدی که دارد، امانت داری کند. وقتی امین شد، اقتدا کننده به امیرالمومنین می شود. مثلا چشم و دست پا و بدن ما امانت خداست. نباید دراین امانتها خیانت کنیم. سؤال چهارم: چرا وقتی دعا می کنیم، باید به اجابت آن ایمان داشته باشیم؟ آیا اگر با این باور دعا کنیم که دعای ما حتما مستجاب می شود، این نوعی شرک محسوب نمی شود؟ اگر پاسخ این باشد که دعا از ماست و استجابت از خدا، پس باز هم بنده نقش دارد؟ پاسخ: ابداً، این گونه نیست. طوری دعا کن، مثل این که حاجتت را دم در گذاشته اند و می‌خواهند بدهند. هر چه اطمینانت به این که اجابتت می کنند، بیشتر باشد، دعایت مستجاب‌تر می‌شود. مثال: ‌شهرداری یک جا که بلوار می کشد، اول هزینه بلوار را از مردم می گیرد، یعنی مردم خودیاری می دهند. رطوبت، باران می آورد. اما در کویر که رطوبت ندارد، باران هم نمی بارد. دعا هم همین گونه است که اگر انسان باور داشته باشد که خدا دعایش را اجابت می‌کند. ایمانی که انسان دارد، موجب مستجاب شدن دعا می شود. کسی در جنگ دستش قطع شد. دستش را گرفته بود و علی (علیه السلام) گفت، بیار و دستش را سرجایش گذاشت و چیزی خواند و دست وصل شد. این شخص به حضرت گفت: چی خواندی؟ حضرت فرمود: «حمد» خواندم. او گفت: حمد. تا گفت، حمد. دستش کنده شد. او باورش این بود که دست را وصل کرده بود. با باور بروید، حاجت بخواهید که دست پر برمی گردید. سوال کننده پرسید: اساسا این ذهنیت که چگونه دعا کنیم و چه بگوییم که دعا مستجاب شود، باورِ نقشِ من و دیدنِ خود در فرایند استجابت است. پس می توان نتیجه گرفت، بهترین حالت دعا این است که دعا کنیم در حالی که از دعای خود قطع امید کنیم. پاسخ: عکسِ تمام حرف هایی که گفتید، درست است. باید انسان به نتیجه دعا مؤمن باشد تا دعا مستجاب شود. به همین دلیل، انسانی که مضطر است و از خودش قطع امید کرده و از روی دل دعا می کند. شدت اضطرار در انسان، ایمانِ به غیب ایجاد می کند که نتیجه اش استجابت دعاست. سؤال پنجم: چرا «نماز» تنزیه انسان از «تکبر» است؟ آیا می توان گفت، شکرگزاری در نعمت، یعنی نعمت را از خود ندیدن و از خدا دیدن‏؟  بله. شکرگذاری، یعنی انسان خوبی ها و نعمت ها را از خدا ببیند. هنگامِ روز زمین روشن است و در شب تاریک است. تاریکی زمین مال خودش است. زمین در سایه خودش قرار می گیرد. نور زمین از خورشید و تاریکی زمین از خودش است. هر حسنه که از ما سر بزند از خداست و هر بدی که از ما سر بزند از خود ماست. اگر کسی نماز شب بخواند و به عیوب خودش مطلع تر شود، توفیق نماز شب از او گرفته نمی شود. اما اگر نماز شب خواند و فکر کرد، آدم خوبی شده، توفیق از او گرفته می شود. کسانی که احساس می کنند، برای نماز شب بیدار نمی شوند باید بروند اصلش را درست کنند. هر چه انسان نماز شب خواند و خودش را بدهکارتر دید، توفیقش بیشتر می شود. اما اگر خودش را طلبکار دید توفیق از او گرفته می شود. نماز تنزیه انسان از تکبر است. تو با نماز تکبر خودت را برطرف می کنی. تکبر مثل میخ کفشت می ماند. یک «میخ کش» از پینه دوز عاریه می گیری و میخ کفشت را در می آوری. تو به پینه دوز بدهکار می شوی. نمی توانی به پینه دوز بگویی، مزد دست مرا بده. او می گوید مال الاجاره ی ابزار من را بده. تکبر میخ است و ما را اذیت می کند. ما با این دست و پا و زبان نماز می خوانیم. اینها میخ کش های خدا هستند. با ابزار و وسایل خدا، مصائب خودمان را حل می کنیم، پس بدهکاریم. سؤال ششم: چگونه از مِلکِ خدا برای رضای خدا استفاده کنیم؟ در برخی جلسات توضیح دادید که انسان، مالکِ خودش نیست و در اصل، انسان مِلکِ خدا و در اختیار خداست. آیا می توان از همین نگاه برای ترک گناه کمک گرفت؟ حالا که مالک گوش و چشم و زبان نیست، پس باید آنها را باید طوری که مالک دستور داده استفاده کند ؟ پاسخ: کاملاً درست است، ملک خدا را باید در امتداد رضای خدا خرج کرد. انسان نباید چیزی را مال خودش بداند؛ باید بگوید همه چیز مال خداست. این دست هم مال اوست، امانت است. با آن کاری کنم که مالکش راضی باشد. سؤال هفتم: آیا رمزِ «نشاط دائمی» مؤمن، «عمل» به علمش است؟ آیا به دلیل حسن ظنی که مؤمن به پروردگار متعال دارد، خوف و بخل و حرص و نگرانی از او دور می شود و از این روست که می فرماید، مؤمن دائم النشاط است؟ یا این که این نشاط پایدار الزامات دیگری هم دارد؟ وقتی انسان احساس کند، مِلک خداست و در راه خدا خرج می شود و بندگان خدا دارند از نعمت خدا استفاده می کنند، نشاط پیدا می کند. الزامات دیگری هم دارد و آن این است که می‌گوید من مالکی دارم که هیچ کس چنین مالکی ندارد. دوستی دارم که هیچ کس چنین دوستی ندارد. گشته ام در جهان و آخر کار        دلبری برگزیده ام که مپرس اگر انسان احساس کند، من خدا دارم و خدای من عالم است. مهربان است. وقتی احساس می‌کند که در راه اوست، نشاط دائم پیدا می‌کند. زمانی مؤمن احساس می کند کاری از او سر زده که نباید سر می‌زد، غمناک می شود. علی (علیه السلام) می فرماید: اگر گناهی پیش آید و من فرصت پیدا کنم و دو رکعت نماز بخوانم، راحت می شوم. می دانم، نماز باعث آمرزش می شود. پس اگر انسان به علمش عمل کند، نشاط دائم پیدا می کند. سؤال هشتم: حسن ظن به کسانی که به خدا حسن ظن دارند، نشانه ی عقل است می توان حسن ظن پیدا کردن به خالق را با حسن ظن داشتن به مخلوقات و مردم تمرین کرد؟ و آیا حسن ظن داشتن به مردم نیز، از نتایج و برکات حسن ظن به پروردگار مهربان عالم است؟  پاسخ: بله. حسن ظن به بندگان خوبِ خدا داشته باشیم؛ نه به دشمنان خدا. در روایت داریم، وقتی عالَم بد می شود، عاقل آن است که حسن ظن نداشته باشد. وقتی عالَم خوب می شود، عاقل آن است که حسن ظن داشته باشد. میان کسانی که زندگی می کنید، نگاه کنید که چه کسانی به خدا حسن ظن دارند. شما هم به آنها حسن ظن داشته باشید. «الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ = در آن روز، بعضی‏ از دوستان، دشمن بعضى دیگرند، بجز متقین» (زخرف/67). «متقین» وقتی اظهار دوستی می کنند، واقعا دوست هستند. زلیخا متقی نبود و به یوسف اظهار دوستی می کرد. چون متقی نبود، پس دشمن یوسف بود. دلیلش هم این بود که او را به زندان انداخت. دشمنِ دینِ یوسف بود. دشمن ارتباط یوسف با خدا بود. می خواست این ارتباط را قطع کند. پس به مردمی که به خدا حسن ظن دارند، حسن ظن داشته باشید.

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6153
زمان انتشار: 22 فوریه 2017
| |
شرح خطبه فدکیه

شرح خطبه فدکیه

عناوین جلسات جلسه اول: «ایمان» پاک کننده‌ی شرک است جلسه دوم: «شرک» مانع ارتباط عاشقانه با الله  است جلسه سوم: «ایمان» یعنی باور کنیم که فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستیم جلسه چهارم: «خرافات» نوعی شرک است جلسه پنجم: «ذلت های دنیایی» را قربانی کن تا به «عزت الهی» دست پیدا کنی جلسه هشتم: عزت اسلام حاصل جان فشانی های حضرت زهرا (سلام الله علیها) است

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed