www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 2093
زمان انتشار: 28 فوریه 2015
| |
اگر اضطراب داری بخوان!

اضطراب به معنای پریشان حالی، حالتى همراه با احساس بیم و نگرانى است.

اگر اضطراب داری بخوان!

اضطراب به معنای پریشان حالی، حالتى همراه با احساس بیم و نگرانى است. نشانه‌هاى آن در احوال جسمانى شخص نیز نمودار می شود و بیش ترین فشار ابتدایی را نخست به دستگاه عصبى و معده و سپس قلب وارد می سازد و نوعی هیجانی و شدید آن موجب مرگ می شود.   خداوند در آیات ۲۳ تا ۲۵ سوره مریم به این نکته توجه می دهد که انسان در حالت اضطراب شدید چنان اختیار خود را از دست می دهد که آرزوی مرگ می کند. براساس آیات ۱۰ و ۱۱ سوره احزاب، این وحشت شدید ناشی از اضطراب چنان شخص را در بر می گیرد که دیگر اراده و اختیاری ندارد؛ به گونه ای که به سادگی رازهای مگوی خود را برای دیگران برملا می کند. دیده شده که اضطراب موجب سقط جنین شده و انسان را از تعادل بیرون برده و برای فرار از خود به هر سوی می گریزد و توان نشستن و قرار گرفتن از او سلب می شود. این مطلب را نیز می توان از آیات قرآنی چون آیات ۱ و ۲ سوره حج و ۵۶ و ۵۷ سوره توبه به دست آورد.   عوامل ایجاد اضطراب عوامل اصلی اضطراب در آدمی را می بایست در بینش و نگرش های او جست و جو کرد؛ چرا که این هستی شناسی و جهان بینی انسان است که رفتارهای او را می سازد و هر انسانی رفتارش برخاسته از شخصیتی است که هویت او را می سازد. کسانی که مثلاً به قسمت و تقدیر الهی باور ندارند،‌ نسبت به هرگونه تغییر احتمالی در زندگی مادی خود دچار نگرانی و اضطراب شده و واکنش های عصبی و نا امیدوارانه ای از خود بروز می دهند. از این روست که با هر تغییر کوچک و بزرگ در وضعیت اقتصادی، استرس و نگرانی به سراغ آنان می رود و آرامش و آسایش را از ایشان سلب می کند. اگر بپذیریم که قسمت هر کسی از روزی به دیگری نمی رسد، این اندازه حرص و طمع و نگرانی و ترس و اندوه نخواهیم داشت و به یک آرامشی می رسیم که در جایی دیگر نمی توان آن را یافت.   دل هایی که به ایمان روشن است و باور دارند که خداوند روزی رسان است هرگز گرفتار تلاطم و نگرانی نخواهند شد. پس اگر کسی مدعی ایمان و چنین شناختی نسبت به خداوند باشد و در همان حال دچار اضطراب و نگرانی باشد می بایست در شناخت و ایمان او شک و تردید روا داشت. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: دانستم روزی مرا دیگری نمی خورد، پس آرام شدم. در حقیقت عامل آرامش و دوری از اضطراب را می بایست در پروردگاری خداوند و علم و قدرت او دانست؛‌ چون وقتی باور داشته باشیم که خداوند پروردگاری است که به همه چیز علم و آگاهی دارد و بر اساس قدرت و توان خود هر کسی را در مسیر کمالی قرار می دهد و چیزی از او کم نمی گذارد تا به کمال برسد، در این صورت دیگر دلهره،‌نگرانی و اضطرابی ندارد که کسی دیگر رزق و روزی او را تصاحب کند. هر آنچه نصیب و بهره کسی می شود، همان قسمت اوست که بیرون از مشیت الهی نیست. به سخن دیگر، ‌مهم ترین عامل اضطراب را در انسان ها می بایست در فقدان توحید محض آنان جست و جو کرد؛ چرا که وقتی انسان باور داشته باشد که خداوند مالک و مدبر و مقدر هر امری است و چیزی بیرون از دایره اقتدار و حکومت او اتفاق نمی افتد دیگر اضطراب از او بر داشته می شود.   از این روست که در آیات قرآنی آمده که خوف نسبت به آینده و حزن نسبت به گذشته از مومن واقعی برداشته شده است؛ چرا که مومن واقعی می داند که خداوند پروردگاری است که با بصیرت و علم و قدرت تمام هر آن چه که شایسته و بایسته اوست فراهم می آورد و در اختیار او می گذارد.   آرامش بخشی آیات قرآنی کلام وحی اگر با تدبر خوانده شود در کاهش اضطراب و یا از میان بردن آن تاثیر به سزایی دارد؛ زیرا آیات قرآنی این مفاهیم توحید را به خواننده انتقال می دهد و او را نسبت به مشیت و تقدیر الهی آگاه می سازد. از این رو خواندن با تدبر قرآن موجب آرامش دانسته شده است؛ چرا که انسان را با مفاهیمی چون توکل و تسلیم و مانند آن آشنا می کند. همچنین چون قرآن ذکر الهی است تاثیر خود را در آرامش بخشی بشر به جا خواهد گذاشت؛ چرا که خداوند می‌فرماید: با یاد خدا دل ها آرامش می گیرد: الابذکر الله تطمئن القلوب ؛‌و شکی نیست که یکی از مهمترین ذکرهای الهی قرائت قرآن است. از این رو خداوند در آیاتی قرآن را به عنوان ذکر حکیم معرفی کرده است. ‌در جهان امروز که انسان خود را گرفتار دنیا و زخارف بی پایه و بنیاد آن کرده است، اضطراب و دلهره و نگرانی موج می زند و اگر انسان بخواهد از آن رهایی یابد می بایست به ایمان تمسک جوید و خود را به توحید محض مسلح سازد و بداند که خداوند است که مدیر و مدبر جان و جهان است. *‌مهم ترین عامل اضطراب در انسان ها، فقدان توحید محض آنان است؛ چرا که وقتی انسان باور داشته باشد که خداوند مالک و مدبر و مقدر هر امری است و چیزی بیرون از دایره اقتدار و حکومت او اتفاق نمی افتد دیگر اضطراب از او برداشته می شود.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1359
زمان انتشار: 3 ژانویه 2015
| | |
شرح خطبه توحیدی امام رضا(ع) (۳) - فراز بیست و یکم

سومین کارگاه آموزشی توحید - اردوی نسیم حیات (۳)

شرح خطبه توحیدی امام رضا(ع) (۳) - فراز بیست و یکم

انسانی که در مرحله ی فوق عقلانی به زوج خود رسیده و در کنار اله حقیقی اش (الله) آرام گرفته است، قطعاً شکست در هر کدام از چهار مرحله بعد، نمی تواند او را به اضطراب و تلاطم بکشاند. چرا که تمام قوه ی دیگر، انرژی و جهت گیری خود را از قوه ی فوق عقل دریافت می کنند. به گزارش منتظران منجی «عج»، در جلسه چهارم «شرح خطبه امام رضاع (۳)»، استاد محمد شجاعی به  ادامه بحث پرداختند که شرح آن در زیر می آید:   فراز بیست و یکم: دَالَّةً بِتَفْرِیقِهَا عَلَى مُفَرِّقِهَا وَ بِتَأْلِیفِهَا عَلَى مُؤَلِّفِهَا ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ مِنْ كُلِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ تا این‌که با جدا کردن آن‌ها بر جداکننده دلالت نماید و با تألیف (و پیوند) آن‌ها بر تألیف‌دهنده دلالت نماید. این همان فرمایش خدای تعالی است که: «از هر چیزی دو زوج آفریدیم شاید متذکّر شوند.»   زوج زوج، تنها به معنای همسر نیست، زوج به هر دو چیزی اطلاق می شود که در مقابل هم قرار دارند. مثل شب و روز، تری و خشکی، دنیا و آخرت و ... به طور کلی می توان گفت که هر کدام از اجزاء یک زوج، دارای خصوصیاتی است که عضو دوم فاقد آن می باشد. به همین دلیل در کنار آن به تکامل رسیده و آرامش می یابد. هیچ پدیده ای در عالم خلقت، از قاعده ی زوجیت مستثنی نیست. و من کل شیء خلقنا زوجین لعلّکم تذکّرون (سوره ذاریات، آیه 49)   قاعده ی زوجیت برخلاف اقتضای ذاتی مخلوقات، مخالفان به یکدیگر نزدیک شده و نزدیکان و هم ردیفان از هم دور می شوند. پس، از این دور شدن ها و نزدیک شدن ها، در می یابیم که نیرویی برای این نزدیک کردن ها و دور نمودن ها وجود دارد. البته قاعده ی زوجیت، نفی کننده ی الفت میان هم جنس ها نیست، بلکه این قاعده راهی است برای کشف و شناخت نیرویی که می تواند اضداد را در کنار هم جمع نماید. چرا که امیرالمومنین علیه السلام می فرماید؛ هر چیزی در کنار چیز دیگری به آرامش می رسد، مؤمنان نیز در کنار مؤمنان دیگر به آرامش می رسند. و این سنخیت انسان ها از لحاظ ایمانی را می رساند.   قاعده ی زوجیت در قوای پنجگانه ی انسان گفتیم که هیچ مرتبه ای در عالم طبیعت نیست که از قاعده ی زوجیت مستثنی باشد. حتی در قوای پنجگانه ی انسان می بینیم که زوج قوه ی حس محسوسات، زوج قوه ی خیال مخیلات، زوج قوه ی وهم موهومات، زوج قوه ی عقل معقولات، و زوج بخش فوق عقل انسان، الله عزوجل می باشد. یعنی هر کدام از این قوه ها در کنار زوج خویش به تکامل و آرامش می رسند. لذا هرگاه هر کدام از قوای انسان در کنار ازواجِ حقیقیِ خویش قرار نگیرند، قطعاً به آرامش نخواهند رسید و انسان دچار اضطراب، سردرگمی و ناآرامی خواهد شد. به مثال زیر توجه کنید: شیطان، حقیقت خداوند را به خوبی می شناخت و شش هزار سال عبادت، او را تا مقام فرشته ها بالا برده بود، اما درست در زمانِ امتحان، قوه ی وهم بر قوه ی عقلش غلبه یافته و توهمات ناصحیح او از خودش، او را دچار خودبینی و خودخواهی نمود. و همین امر او را از مقام والایش ساقط کرد. پس می توان در عبارتی کلی تر اینگونه گفت که عقلِ شیطان به زوج حقیقی و مخصوص خودش که همان معقولاتِ شفاف و صحیح و قدرتمند بود، نرسیده بود، لذا یک توهمِ اشتباه توانست بر قوه ی عقل او سایه افکنده و قدرتش را سلب نماید. بنابراین با اندکی تأمل می توان دریافت، کسانی که قوه ی فوق عقلانی و در مرحله ی نازل تر قوه ی عقل آنها در کنارِ ازواج حقیقی شان به آرامش نرسیده و از قدرت کافی برخوردار نیستند، قطعاً تفکر معقولی نداشته و در نتیجه قلبِ سالمی هم نخواهند داشت. پس به یقین در مراحل بعد قوای پنجگانه که همان وهم و خیال و حس می باشند دچار شکست شده و جهت گیری های صحیحی نخواهند داشت. به همین دلیل، اهل بیت «علیهم السلام» پایه و اساسِ یک قلبِ سالم را اشتغالِ مدام به یاد خدا ذکر می کنند. اصل اصلاح القلب، اشتغاله بذکرالله انسانی که در مرحله ی فوق عقلانی به زوج خود رسیده و در کنار اله حقیقی اش (الله) آرام گرفته است، قطعاً شکست در هر کدام از چهار مرحله بعد، نمی تواند او را به اضطراب و تلاطم بکشاند. چرا که تمام قوه ی دیگر، انرژی و جهت گیری خود را از قوه ی فوق عقل دریافت می کنند. بنابراین، نوعِ تعریف ما از خودمان به عنوان موجودی که ریشه اش از الله بوده و باید به سوی او باز گردد، چیدمانِ اولویت در تغذیه ی قوای پنج گانه ی ما را مشخص می کند. قوه ی فوق عقل قدرتمند در انسان، تشکیل دهنده ی عقلی قوی، سپس وهمی صحیح و جهت گیری شده، خیالی سازنده و حسی که منشأ گرفته از همه ی چهار قوه ی قبل است، خواهد بود. (ارتباطات و رفتارها) حس -----------  خیال ------------ وهم  ------------ عقل --------------  فوق عقل حال این نمودار را با نموداری که قبلاً آموختیم مقایسه می کنیم: (ارتباطات و رفتارها) اعضاء  ---------------   حس  ---------------  دل  --------------  فکر  --------------   عقل ---------------  یاد خدا العقول ائمة الافکار... آیا این دو نمودار جز یک هدف را دنبال می کنند:   نتیجه ی کلی: ذکر «مداوم» خداوند، عقلی قدرتمند را می سازد که این عقل، سازنده ی تمام ارتباطات و رفتارهای صادر شده از انسان می باشد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 817
زمان انتشار: 18 سپتامبر 2018
| |
«قدم صدق» یعنی «صداقت داشتن» با امام حسین (علیه السلام) و اصحابش

قدم صدق ، جلسه 1؛ 88/08/14

«قدم صدق» یعنی «صداقت داشتن» با امام حسین (علیه السلام) و اصحابش

موضوع «قدم صدق» بحث کلیدی و حساسی است و رمز همه ی آرزوها و همه عشق ها و درخواست های ما از خداوند و اهل بیت (علیه السلام) م باشد؛ به همین دلیل، در مورد این فراز زیارت عاشورا توضیحاتی را تقدیم مخاطبان گرامی می کنیم. «قدم صدق» همان است که در سجده آخر زیارت عاشورا می خوانیم: «اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود؛ و ثبت لی قدم صدق ٍعندک مع الحسین واصحاب الحسین؛ الذین بذلوا مهجهم دون الحسین (علیه السلام)= خدایا! روزیم کن شفاعت امام حسین ع را در روزی که بر تو وارد می شوم؛ و قدم صدق را نزد خودت برایم تثبیت کن؛ با حسین و اصحاب حسین؛ همان کسانی که خون قلب خود را بذل کردند در کنار حسین ع». عبارت «قدم صدق» در آخر زیارت عاشورا، دومین بار است که بیان می شود. قبل از این آمده بود: «و اسئله ان یثبت لی قدم صدق= از خدا می خواهم که قدم صدق را برایم تثبیت کند».  اما به خاطر اهمیتی که «قدم صدق» دارد، لازم است مقداری در مورد آن توضیح دهیم. باید برداشت های توهمی از خود و دیگران و خدا و اهل بیت ع را اصلاح کنیم انسان برداشت های مختلفی در طول زمان، از خودش دارد. گاهی شناخت هایی دارد که مطابق واقع نیست. یعنی در مورد خودش و دیگران و اهل بیت ع برداشت هایی دارد که درست نیست و صرفاً توهم است. انسان ها در این چیزها پشیمانی شان خیلی زیاد است: شناخت از خود: شناخت از دیگران؛ شناخت از خدا و اهل بیت ع. توهم انسان در مورد دیگران) انسانها در مورد شناخت و نظری که از دیگران دارند و بعد از یک مدت دچار پشیمانی می شوند و می گویند: اگر ما به گذشته برمی گشتیم، با فلان کس رفیق نمی شدیم و به او اعتماد نمی کردیم و روی او سرمایه گذاری نمی کردیم. چرا؟ چون بعد از گذر زمان، روشن می شود که این پیوند و دوستی خوب نبوده، این شخص آن آدمی که ما فکر می کردیم نبوده؛ اصلاً خودمان می گوییم: «خیال می کردیم». از این رو، دراین امر، پشیمانی زیاد است. توهم انسان درمورد خودش) درباره ی خودمان نیز، پشیمانی زیاد داریم. یعنی اگر به گذشته مان برگردیم، یا از ما سؤال کنند که شما اگر به گذشته برگردید، مثلاً چند سال پیش، آیا همین انتخاب ها، ارتباطات، رفتارها و افکار را داشتید؟ اکثر انسان ها می گویند نه؛ و نسبت به گذشته خودشان پشیمانی دارند. این پشیمانی مثل یک امر شایع، تقریباً دامن همه را می گیرد. این پشیمانی نشان می دهد که انسان ها در شناخت خود و دیگران بسیار دچار توهم می شوند؛ در تصمیم ها دچار توهم و خیال می شوند؛ جو زدگی، خیال زدگی، ندیدن جوانب یک کار، هوا و هوس، تعصب، حب و بغضهای بی جا؛ همه ی این ها باعث می شود که انسان شناختی که از خود یا دیگران دارد، یک شناخت غلط از آب در بیاید؛ برای همین هم دچار اشتباه می شود و بعد از مدتی پشیمان می شود که چرا این تصمیم را گرفتم؟ چرا این انتخاب را کردم؟ چرا این رفتار را انجام دادم؟ چرا این افکار را داشتم؟ توهم در باره خدا و اهل بیت ع) درباره ی رابطه ما با خدا و معصومین (علیه السلام) وضع به همین منوال است. یعنی در نهاد خودمان یک عشق فطری به خداوند تبارک و تعالی و معصومین (علیه السلام) داریم؛ رابطه ما با خداوند و معصومین یک رابطه ی وجودی است، نه صرفاً یک رابطه ی قراردادی و مذهبی. یعنی یک رابطه ی حقیقی و وجودی است. چرا در بسیاری از موارد، در باره رابطه ی خودمان با معصوم و خداوند دچار توهم می شویم؟ چون ظرفیت ها کم است و در کمترین زمان، با کمترین رفتار، توهمات عجیب و غریب سراغ ما می آید، شیطان هم در این وسط در تولید فکرهای توهمی ما نقش دارد. حمله های چهار گانه شیطان را نباید فراموش کرد یکی از مسائل بسیار مهمی که انسان باید همیشه در قضاوت هایش، در تصمیم گیری هایش، در انتخاب ها و ارتباطاتش در نظر بگیرد، این است که من همیشه کسی را همراهم دارم که در من تولید فکر و احساس توهمی و غیر حقیقی می کند. این فکرهای توهمی همان است که شیطان گفته: «لأَ قعدنّ لهم صراطک المستقیم ثم لآتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم= حتما می نشینم برسر راه مستقیم آنها؛ سپس از پشت سر و جلو و راست و چپ آنان خواهم آمد». خدا از صراط مستقیم گزارش می دهد و می فرماید روی صراط مستقیم، موانعی وجود دارد که انسان باید با این موانع درگیر شود و اصلاً لازمه ی حرکت در صراط مستقیم، درگیری با این موانع است. چیزی مثل ۷ خان رستم است. خان هایی هست که شما بدون درگیر شدن با این خان ها و بدون عبور از این خان ها، از صراط مستقیم به بهشت نخواهید رسید. یکی از گزارش هایی که خداوند به ما می دهد، این است که به نقل از شیطان می فرماید: «لأقعدنّ لهم صراطک المستقیم» من حتماً در صراط مستقیم تو می نشینم و در کمین بندگانت می نشینم. «ثم لأیتنهم من بین ایدیهم» سپس از جلو و عقب و راست و چپ به این ها حمله می کنم. بنابراین، امکان ندارد یک نفر تصمیم ایمانی بگیرد و تصمیم بگیرد که آدم خوبی باشد؛ یا توبه کند؛ یا بخواهد آشتی کند و رفیق خدا و امام حسین (علیه السلام) شود یا از اولیای الهی شود و شیطان با او کاری نداشته باشد. چون ما دعا می کنیم ومی گوییم: «اللهم اجعلنی من جندک، اللهم اجعلنی من حزبک، اللهم اجعلنی من اولیائک= خدای می خواهم ازسربازانت، از حزبت و از دوستان تو باشم و مرا اینطوری قرار بده». امکان ندارد کسی تصمیم اینطوری بگیرد، مگر اینکه حتماً در صراط مستقیم با شیطان روبرو نشود. صراط مستقیم چند تا خان دارد. یکی از آن خان ها خان شیطان است که می گوید: از جلو و عقب و راست . چپ حمله می کنم. یعنی اگر کسی در صراط مستقیم نتواند بر حمله هایی که از جلو وعقب و راست و چپ به او می شود، غلبه کند و تمرین لازم برای این کار را نکند، این شخص در همان حمله های نخستین، چنان درگیر می شود که از صراط سقوط می کند. چون صراط در دنیا و بر روی جهنم است. انسان از همان صراط توی جهنم سقوط می کند. مومن باید هنر و مهارت برخورد با حمله های شیطان را یاد بگیرد یکی از هنرهای مؤمن و مهارت هایی که یک مؤمن باید یاد بگیرد، همین است که چگونه بتواند خود را از حمله های شیطان در امان بدارد. مثل یک باشگاه ورزشی که شما می روید، ابتدا به شما یاد می دهند که یک مدت چطوری بدن سازی کنید تا استحکامات لازم و بدن قدرتمندی داشته باشید؛ بعد بحث حمله و مبارزه شروع می شود که چگونه مشت بزنید. چون در باشگاه های ورزشی تا مدت ها فقط با دشمنی روبرو هستید که از جلو با او درگیرید. یعنی مشت زدن، حمله کردن همه از جلو است. بعد از یک مدت، حرکت دست ها و چرخش بدن به سمت راست و چپ و عقب هم است. به شما یاد می دهند که اگر دو نفر به شما حمله کردند یا 3ـ4 نفر حمله کردند، چگونه بتوانی از خودت دفاع کنی. ما در حرکت به سمت ابدیت در صراط مستقیم، باشگاهی نداریم که ما را تربیت کند. یعنی نه می رویم دنبال استادی که بتواند ما را تربیت کند؛ نه اصلاً خودمان را می شناسیم که به همچین چیزی نیاز داریم. اگر استادی هم پیدا کنیم، به او دل نمی دهیم و بطور مرتب در کلاسش شرکت نمی کنیم. باشگاه هم که برویم، خیلی حاضر به انجام تمرین ها نیستیم. اینطوری زمین خوردنمان مسلم است. ما باید همه ی مراحل را طی بکنیم. خود را به استاد سپرده و دستورات را اجرا کنیم تا توان مقابله در برابر حمله های چهار گانه شیطان را داشته باشیم. خیلی از آدم ها چون شناختی از خودشان ندارند، نیازی به مقابله با شیطان و افکار تولیدی او در صراط مستقیم ندارند. شیطان با ما که رابطه ی فیزیکی ندارد که بخواهد به ما حمله کند. او فقط تولید فکر می کند ازجلو که همان «افکار آینده» است. تولید فکر از عقب که همان افکارعقب و گذشته ما است. انسان چگونه می تواند خود را از شر آینده و گذشته نجات دهد و در حال بماند و دل و ذهنش به آینده کشیده نشود و  هزار و یک جور دل شوره و اضطراب و ترس سراغش نیاید و دل و ذهنش به گذشته کشیده نشود تا کینه و نفرت و ماجراهای دیگر برایش اتفاق نیفتد و ناامیدی برایش اتفاق نیفتد؟ انسان چه کند که یک موقع توانایی ها و نقاط قوت و قابلیت هایش او را به زمین نزند؟ انسان چه کند تا آنقدر روی صراط مستقیم سنگینی کند که سقوط نکند؟ (این حمله راست شیطان است). انسان چه کند تا گناه ها و آلودگی ها به او صدمه نزند؟ (این حمله ی چپ است). شیطان این چهار حمله را دارد. یعنی تولید فکر می کند، تولید اشتباه و توهم و خیال زدگی در انسان می کند. انسان در این چهار مرحله ی «انتخاب و ارتباط و رفتار و تنظیم افکارش» دچار اشتباه و توهم می شود و بعد از یک مدت، می فهمد اشتباه کرده و پشیمان می شود. درباره ی خدا و معصومین هم همین طور است. باید احساس نیاز به تمرین و تقویت روح کنیم خیلی ها اصلاً احساس ضرورت نمی کنند که بروند باشگاه و مهارت های لازم برای برخوردهای چهارگانه شیطان را یاد بگیرند؛ اینها اصلاً شاگرد نیستند. اینها وقتی هم که می روند به باشگاه برای تقویت روح، مثل تماشاچی شرکت می کنند؛ یا می روند یک تفریحی، یک نرمشی هم می کنند و می آیند. اما هیچ وقت دل به مبارزه نمی دهند. به مرتب رفتن و زحمت کشیدن و وارد مبارزه شدن، دل نمی دهند؛ زیرا دغدغه و شجاعت ورود به میدان برخورد با شیطان را ندارند و جدی نیستند. یک نفر می گفت: من تعجب می کنم که چند سال است دارم این کلاس ها را می آیم؛ اما در مقابل یک حادثه، این جوری زمین خورم. گفتم: برای اینکه برای شما کلاس آمدن، کافی نیست. شما چقدر وارد عمل شدید؟ چقدر در عمل درگیر شدید؟ چقدر صحنه ی حمله ها را توانستی بگذرانی؟ چقدر تمرین داشتی؟ این ها مهم است. ۱۰ سال یا 50 سال برو کلاس، اما وقتی حاضر نیستی بروی توی گود، مثل کسی هستی که همیشه کنار استخر همان لب آب می نشینند و آب بازی می کنند. اما هیچ وقت حاضر نیست دستش را از لبه ی استخر رها کند و برود توی آب و ببیند چه کار می تواند بکند. مثل کسی است که 40 سال است کنار دست راننده می نشیند و دیگران برایش رانندگی می کنند؛ اما او حاضر نیست رانندگی را یاد بگیرد؛ با چنین وضعی، او هرگز راننده نمی شود. کلاس آئین نامه را هم گذرانده، ولی همیشه نشسته کنار راننده و دیده دیگران چطوری رانندگی می کنند. اما اینکه برود پشت فرمان بنشیند و ترس را از خودش دور کند و جرأت اینکه در جاده رانندگی کند را نداشته است. «قدم صدق» آن است که در لحظه ی عمل، فرار نکنی گاهی انسان سال ها آرزوی شهادت می کند؛ اما لحظه ی شهادت که پیش می آید، فرار می کند. بنده ی خدایی نقل می کند: من دائماً دعا می کردم «یا لیتی کنت معکم فأفوز فوزاً عظیما = ای امام حسین! کاش من با شما بودم و به فیض شهادت می رسیدم». می گفت: خیلی این حرف ها را می زدم. یک شب خواب دیدم عاشورا است و امام حسین (علیه السلام) به من گفت: بایست جلو و از من دفاع کن تا من نماز بخوانم. گفت: خیلی سختم بود؛ چون از جلو تیر می زدند. در اینجا هر کسی سعید نمی شود که بایستد جلوی امام و چندین تیر به او بزنند و او آنقدر مقاومت کند تا سیدالشهداء نمازش تمام شود. همه عمار نیستند. او با دل و جان ایستاده بود؛ اما ما تو رودربایستی می ایستیم. می گفت: حضرت نماز را شروع کرد و دشمنان آمدند و تیر زدند؛ اما ما جا خالی می دادیم و تیرها می خورد به امام حسین ع. بعد از خواب بلند شدم و دیدم بابا این همه سال ما به امام حسین (علیه السلام) دروغ می گفتیم. ما حاضر نیستیم از خود بگذریم. وقت از خودگذشتن که می شود، همه صادق نیستند و «قدم صدق» ندارند. چند هزار نفر با امام حسین بودند. امام حسین در طول  مسیر مدینه تا کربلا، یک لشگر برای خود داشت. ده ها برابر این چیزی که در عاشورا بودند؛ ولی وقتی که حضرت آب پاکی را روی دست همه می ریزند و می فرماید: ما هیچکدام قرار نیست زنده بمانیم؛ اینجا همه کشته می شوند؛ خیلی ها رفتند. یک نفر به امام حسین (علیه السلام) گفت: برای شما چه فرقی می کند من باشم یا بروم؟ اگر کشته شوم، برای شما چه فایده ای دارد؟ خیلی ها آمدند و رفتند. «قدم صدق» این است که به «هل من ناصر» امروز امام، پاسخ مثبت بدهیم ما در زیارت عاشورا به امام حسین می گوییم که می خواهیم با تو باشیم و به مقام تو و درجه ی تو در روز قیامت برسیم. «و اسئله أن یثبت لی عندکم قدم صدق و یبلغنی المقام المحمود= از خدا می خواهم که قدم صدق نزد شما را برایم تثبیت کند؛ و مرا به مقام محمود شما برساند». این خیلی حرف بزرگی است. همچنین می خوانیم: «أن یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخرة= از خدا می خواهم که در دنیا و آخرت با شما باشم» امام حسین می گوید: اگر می خواهید با ما باشید، خودمان  به شما گفتیم زیارت عاشورا بخوانید. خودمان گفتیم که از ما بخواهید تا با ما باشید. حالا بسم الله الرحمن الرحیم می خواهی با ما باشی یا نه؟ خودمان برایت کارت دعوت فرستادیم. آیا واقعاً ما فکر می کنیم امام حسین (علیه السلام) سال 61 ﻫ. رفته توی بیابان هایی که داشته از مکه به کوفه می آمده و مثلاً رفته سراغ «زبیر» یا «بریر» یا «جعفر جوفی» یا کسان دیگر و بعضی آمدند و بعضی ها نیامدند و حالا همه چیز تمام شده؟ نه؛ امام حسین هنوز هم دارد می رود سراغ افراد. هنوز هم حضرت «هل من ناصر ینصرونی» می گوید. امام حسین ع امروز دارد  از زبان امام زمان (علیه السلام) هل من ناصر می گوید. خودش فرموده در هر شبانه روز یکبار«هل من ناصر ینصرونی» می گویم. این یعنی امام حسین سراغ ما هم می آید. اگر کسی نمی آمد که زیارت عاشورا را به دست ما نمی دادند. این که زیارت عاشورا را دادند به دست ما یعنی چه؟ یعنی می گوید بسم الله الرحمن الرحیم؛ ببینم می توانی انتقام من را بگیری یا نه؟ وقتی می خوانیم «ان یرزقنی طلب ثارک= از خدا می خواهم روزیم کند که خونخواه تو باشم». یعنی هنوز انتقام خون حضرت گرفته نشده است. وقتثی می خوانیم: «ان یرزقنی طلب ثاری»؛ «ان یجعلنی معکم فی الدنیا والاخرة»؛ «ان یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله »؛ « اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد». ما این حرفها را در زیارت عاشورا با حضرت زدیم. پس امام حسین همین الآن هم دارد در خانه ی تک تک ما می آید. همانطور که امام زمان در خانه تک تک ما می آید . برای «قدم صدق» و حرف هایی که در زیارت عاشورا می زنیم، امتحان می شویم ما داریم توهم می کنیم که آقا ما این کار را می کنیم. ما حاضریم فداکاری کنیم و شهید شویم. ما مثل اصحابتان، مثل شهدا و بچه های دوران دفاع مقدس راست می گوییم. امتحان می گیرند و امتحانشان هم خیلی خوب است. در آغاز، از چیزهای آسان امتحان می گیرند، مثلاً یک دفعه نمی گویند برو به میدان مین؛ برو جلوی تیر و تیر بار و این چیزها. می گویند ازهمین چیزهای کوچک شروع کنید تا ببینیم شما چه جوری هستید؟ «قدم صدق» یعنی آقا من حاضرم در راه شما از خیلی چیزها بگذرم و حاضرم امتحان بدهم. بنابراین، اگر اجالتاً آمدید برای عزاداری؛ شام یا ته دیگ یا نوشابه یا چای به شما نرسید، از اینجا شروع می کنیم به امتحان تا امتحان های سطح بالا. مثلا کفشتان را می دزدند؛ می روم حرم یک اتفاقی می افتد؛ در خانه مراسم دارید و خورشت می ریزد روی فرش ها یا کولرتان می سوزد. دیوارها یک ذره خراش بر می دارد؛ می بینند که رفتار شما چگونه است؟ همین طور ذره ذره بیا تا بالا. انفاق ها، صدقه ها. تا ببینیم اصلاً تو راست می گویی؟ سیدالشهداء می فرماید: «الناس عبید الدنیا= مردم بنده ی دنیا هستند. «و الدین لعب علی السنتهم= دین مثل آب دهان است بر زبان مردم». می گویند دین داریم و اهل دین هستیم. «فإذا مُحّسوا بالبلاء قلت دیانون= آن موقعی که دچار امتحان می شوند و می خواهند پاک شوند و در کوره ی بلا می روند، دیندار خیلی کم است». « قلت دیّان» یعنی آدم خیلی باید صادق باشد که بگوید ما تا آخر هستیم. یک نفر هی ادعا کند، ولی خیلی خود نشناس باشد. آنکه یوسف است می فرماید: «و ما اُبرءُ نفسی= من اصلاً خودم را تبرئه نمی کنم». «ان النفسی لامارة بالسوء الا ما رحم ربی= نفس انسان حتما به بدی امر می کند؛ مگر این که پروردگارم رحم کند». یعنی در برابر هیچ یک از کشش های نفسانی مصون نیستم؛ نه در برابر کشش جنسی و شهوانی و کشش و جاذبه ی زلیخا. کشش لباس، مدرک تحصیلی، مقام، محبوبیت، شهرت، امور وهمی و خیالی و خیلی چیزهای دیگر، اصلا مصون نیستم. این ها انواع شهوات است. شما به سالهای دوران دفاع مقدس تا حالا نگاه کنید. ببینید چه کسانی بریدند. ببینید چه کسانی از گذشته خود پشیمان شدند؟ چه کسانی تمام آن شعارهای اصیل اسلامی و انقلابی و آرمان های امام را رها کردند. ما اصلاً نباید این ها را تحقیر کنیم و کوچک بپنداریم و بگوییم این ها آدم های پست و ضعیفی بودند. این ها امتحان دادند؛ چه بسا ما هم اگر جای آن ها بودیم، خیلی بدتر از آن ها می کردیم. اینکه یک نفرتا آخر بایستد و چرب و شیرین دنیا نتواند خرابش کند و محکم بماند تا آخر، این یک کار الهی و قدم صدق است. از این رو، خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «برای اینکه میزان صدق شما برای خودتان و دیگران روشن شود، شما را حتماً مورد امتحان قرار می دهیم». صدق نظری و عملی چیست؟ «صدق نظری و فکری» این است که به خدا و قیامت و فرشتگان و  قرآن و پیامبر ص ایمان بیاوریم. اما «صدق عملی» این است که انسان مال خود را در راه خدا بدهد. در سوره ی بقره آیه 177 « لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب= حقیقت نیکی این نیست که روی خود را به سوی شرق و غرب کنید» شرق و غرب گرایی را قبلاً توضیح داده ایم. این ها نیکی نیست. «ولکن البر من آمن بالله والیوم الآخر والملائکة والکتاب والنبیین = نیکی این است که ایمان بیاورید به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب خدا و پیامبران». آدم صادق باید به این ها ایمان بیاورد. این بخش نظری مان، صدق نظری این ها است. بخش فکری و نظری و شخصیتی یک آدم صادق، اینهاست. حالا برویم بخش عملی آن را ببینیم که چیست. می فرماید: «وآت المال علی حبه ذوالقربی والیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب=و مالش را به رغم این که خودش آن را دوست دارد، در راه محبت خدا می دهد به نزدیکان و یتیمان و مساکین و در راه ماندگان و سائلان و کسانی که در بند هستند». چون صدق یعنی دوست دارم با تو باشم. «ان یجعلنی معکم فی الدنیا والاخرة» «ان یبلغنی المقام». چون دوست داشتن در کار است، تحمیلی نیست. نمی خواهم برای پول خرج کردن، به خودم زور بگویم در راه خدا؛ بلکه با دل و جان، مالم را می دهم. همان طور که در مورد پنچ تن آل عبا و فضه علیهم السلام در قرآن فرمود: «و یطعمون الطعام علی حبه=طعام را دادند در راه خدا، با وجودی که خودشان به آن نیاز داشتند». به رغم محبتی که به مال داشتند، آن را انفاق کردند. ولی بالاتر از آن علی حبه را به خدا برگردانیم. «قدم صدق» یعنی همان طور که انسان برای محبوب زمینی خود، با جان و دل پول خرج می کند، بتواند برای محبوب آسمانی اش هم با لذت پول خرج کند؛ نه با اجبار و با غلبه برخود و زور گفتن به خودش و با ۱۰۰ بار بالا و پایین رفتن  و چرتکه انداختن که آیا این پول را خرج کنم یا نه؟ باید هزینه جدی بکند، نه این طور که ما الآن داریم هزینه می کنیم. اینطور که داریم پول ها را برای مصارف دنیایی هزینه می کنیم. آخر کار هم یک مبلغ را که هیچ جایگاهی در هزینه های ما ندارد را می گذاریم برای آخرت. من می روم حرم دست می کنم ببینم پول خرد و کمترین مقدار پول چقدر است؟ این را بیندازم توی ضریح. وقتی که فقیر یا نیازمندی را می بینم یا می خواهم برای امام زمان (عج) هزینه کنم، یک پول کم که اصلاً به هیچ جا بر نمی خورد را می خواهم هزینه کنم. نه! جهاد مالی یعنی اینکه انسان برای محبوب آسمانی خودش و برای خانواده خودش و برای اینکه  خود را به محبوب آسمانی اش برساند، هزینه کند. یک نفر که می خواهد ازدواج کند، چقدر پول هزینه می کند تا به جنس مخالف برسد؟ برای ازدواج و امر خیرهم هست؛ اما برای پیوند با خدا و امام زمان، ما چقدر حاضریم این کار را بکنیم؟ تا حالا شده یک نفر بگوید رفتم برای امام زمان وام گرفتم و حالا می خواهم آن را هزینه کنم و قسطش را بدهم؟ برای اتومبیل و لباس و عروسی این کار را می کنیم. آیا شده که برای امام زمان بروم وام بگیرم و قسط بدهم و بگویم فدای سر امام زمانم. اصلاً این چیزهایی که ما الآن می گوییم بیبشتر لطیفه است. اینکه شما بگویید امام معصوم ( علیه السلام) زحمت کشیدند و پول در آوردند. ائمه آدم هایی نبودند که از آسمان پول برایشان بیاید. همه آن ها با زحمت پول در می آوردند؛ یا با کارگری یا با تجارت؛ ولی با سختی بود. اما یک دفعه نصف اموالشان را اکثر قریب به اتفاق در راه خدا می بخشیدند. امام حسن ع سه بار همه اموالش را نصف کرد و در راه خدا داد. کسی که بی حساب، مالش را در راه خدا می دهد، با «قدم صدق» و بی حساب وارد بهشت میشود خدا به کسانی که مال خود را بی حساب در راه خدا می دهند، «قدم صدق» می دهد و در زمان حساب و کتاب از همه مردم، آنان را نزد خود می برد و بی حساب و کتاب وارد بهشت می کند. «قدم صدق» یعنی تو بتوانی از همه چیزت هزینه کنی تا به آن جایگاه بزرگ برسی، کجا است آن جایگاه بزرگ؟ اصلاً اسمش هم هست؛ اسمش خیلی جالب در این آیه شریفه آمده است: « فی مقعد صدقٍ=درنشیمنگاه صدق». در این آیه باز هم کلمه ی صدق آمده، اینجا می گوید قدم صدق، آنجا می گوید: «ان المتقین فی جنات و النهر فی مقعد صدق». نشیمنگاه صدق، یعنی آن ها وقتی می رسند به آنجا با صداقت و دوستی و رفاقت واقعی «عند ملیک مقتدر= نزد پادشاه مقتدر» هستند. اگر کسی با امام حسین ( علیه السلام) یا با خدا وارد رابطه ی صمیمی شد، دیگر از مسیر حساب و کتاب در قیامت در آمده است. می گوید خدایا من با تو که این حرف ها را نداشتم. دو نفر را دیده اید که خیلی شیفته ی هم می شوند. در عشق های خانوادگی زیاد هست؛ یک پدر برای بچه اش، یک مادر برای بچه اش، خواهر و برادر، زن و شوهر برای هم هزینه می کنند و هیچ وقت هم به روی هم نمی آورند. اصلاً این حرف ها بین آنها نیست و مال من و تو ندارند و همه چیزشان را فدای هم می کنند. وقتی این کار را کردند، این دیگر از رابطه حساب و کتاب در می آید. وقتی کسی با خدا یا اهل بیت ع چنین رابطه ای ایجاد کرد، اصلاً خدا خودش حیا می کند که با او حساب و کتاب کند. خدا خودش این را غلط می داند و می فرماید: این بنده من اصلاً از دریچه محاسبات با ما وارد عمل نشده؛ این بنده من با من در دنیا رفاقت بی حساب و کتاب کرده، حالا من هم با او همین رابطه را برقرار می کنم. رفقا را که پای میز محاکمه نمی آورند تا بپرسند «تو بگو ببینم چه کار کردی؟ چی هزینه کردی؟» اصلاً این کار خیلی بد است. برای همین است که این طور آدم ها را خدا در روز قیامت ازصحنه حساب می کشد کنار و اینها را پیش خودش می برد. «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» به این معنی است. اینها تمام مدت قیامت و تا زمانی که قیامت قائله اش تمام می شود، می روند در مکان های خودشان نزد خدا، بطوری که انگار اینها اصلاً نیستند؛ عده ای دنبال اینها می گردند و آنها را نمی یابند؛ انگار اصلاً در صحنه ی قیامت  نیستند. بعد از یک مدت، سر و کله شان پیدا می شود. جهنمی ها می گویند اینجا که نبودند. بهشتی ها می گویند در بهشت هم ما آنها را نمی بینیم . از اینها می پرسند پس این مدت کجا بودید؟ می گویند: ما پیش  خود خدا بودیم. «فی مقعد صدق عند ملیک المقتدر». مثل شهدا که خداوند درمورد آنها می فرماید: «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتٌ بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون= و حساب نکنید کسانی که در راه خدا کشته شدند، مرده هستند؛ آنها زنده اند و نزد خدا روزی می خورند». در کجا روزی می خورند؟ در بهشت؟ نه! «عند ربهم= پیش خود خدا». گاهی کسی که می خواهد در این دنیا مدیر کل یا رئیس و وکیل و نماینده مجلس بشود، اینقدر خودش را کوچک می گیرد که با همین چیزها خودش رابدبخت می کند. کل آزمایش او همین است. اما مومنین آنقدر با خدا رفیق هستند که اصلاً ازخدا می خواهند یک موقع چنین چیزهایی سراغشان نیاید. به خدا می گویند خدایا من می خواهم سرباز خودت شوم؛ «اللهم اجعلنی من جندک؛ اللهم اجعلنی من حزبک؛ اللهم اجعلنی من اولیائک». فقط می خواهم رفیقت شوم. کسی به مقام «قدم صدق» نمی رسد، مگر این که شرایط صداقت را رعایت کند «شرایط صداقت» در آیه شریفه اینطور بیان شده است. بعد از آن که خدا شرایط اهل صداقت را معرفی می کند، می فرماید: «اولئک الذین صدقوا = اینها کسانی هستند که راست می گویند. با همین تعبیر و لحنی که می گویم اینها صادقند. یعنی خداوند برای صدق مراحلی قائل شده و مراتب و درجاتی دارد که در آیه شریفه ۸ مرحله را ذکر فرموده است. در آخر آیه همین مراحل ۸ گانه را شرط تقوا معرفی می فرماید: «اولئک هم المتقون= اینها آدمهای باتقوائی هستند».  می فرماید: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ= نیكوكارى آن نیست كه روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید؛ بلكه نیكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‏ماندگان و گدایان و در [راه آزاد كردن] بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زكات را بدهد و آنان كه چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختى و زیان و به هنگام جنگ شكیبایانند آنانند كسانى كه راست گفته‏ اند و آنان همان پرهیزگارانند (بقره ۱۷۷). ۱- روی نیاوردن به شرق و غرب. لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ) یعنی آن مسوولی که برای حل مسایل کشور و ملت، به شرق یا غرب روی بیاورد، اهل صداقت نیست. ۲- ایمان آوردن به خدا و قیامت و ملائکه و قرآن و پیامبران. مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ) ایمان داشتن به این ها دومین شرط صداقت این است. ۳- دادن مال در راه خدا. وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ) کسی اهل صداقت است که مالش را در راه خدا بدهد. ۴- اقامه ی نماز کند. وَأَقَامَ الصَّلَاةَ) مسلما اقامه ی نماز کردن، با نماز خواندن فرق دارد. یعنی کسی که نماز را اقدامه می کند، اهل صداقت است، نه کسی که فقط نماز می خواند. ۵- زکات مالش را می دهد. وَآتَى الزَّكَاةَ) این یعنی جهاد مالی، اما کسی که خمس و زکات مالش را نمی پردازد اهل صداقت نیست؛ چه رسد به این که بتواند جهاد مالی کند. ۶- هنگامی که عهدی می بندد، به عهد خود عمل می کند. وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا) وفای به عهد و پیمان نیز از نشانه های صداقت فرد می باشد. ۷- کسانی که در سختى و زیان و دوره سخت اقتصادی صبورند. وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ) یعنی آنهایی که در تنگدستی و دوران سخت اقتصادی صابر هستند. یعنی به خاطر وضعیت سخت محاصره اقتصادی و تحریم، از دین خود نمی برند. ۸- به هنگام جنگ شكیبایانند. وَالصَّابِرِینَ حینَ الْبَأْسِ) کسانی که در زمان مبارزه و جنگ، آدمهایی صابری باشند. یعنی جگر ایستادن جلوی ابرقدرتها و دشمنان و تهدیدها را داشته باشند و نلرزند و صبر هم بکنند، نه تا یک تهدیدشان کردند که موشک می زنیم؛ بمب اتم می زنیم؛ مثل خیلی از این مسئولین گذشته که باج دادند بر سرقضیه انرژی هسته ای و مصالح مردم را معامله کردند. چون خودشان آدم های ترسوئی بودند، ترسشان را به ملت منتقل می کردند. تا دشمن می گفت حمله می کنیم، یا تا دو تا کشتی و ناو جنگی می آمد به خلیج فارس، اینها جا می زدند. اهل صداقت کسانی هستند که وقتی وضع مالی شان خراب می شود، از دین نمی برند. کسی که اهل صدق شد، دعوت می شود به خواندن زیارت عاشورا   چقدر این صحنه باشکوه است که یک نفر آنقدرعزیز می شود و آنقدر دوست داشتنی می شود که امام حسین دعوتش می کند به ملاقات و می گوید بیا فرزندم و با خواندن زیارت عاشورا من را زیارت کن. زیارت عاشورا خواندن خیلی شرافت دارد. مقام چنین کسی خیلی مقام بلندی است که به زیارت عاشورا خواندن نائل می شود. بعد هم چقدر به این آدم دارند فرصت می دهند که به او می گویند سرت را به سجده بگذار و به خدا بگو «و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین واصحاب الحسین=خدایا! مرا ثابت قدم بدار نزد خودت با حسین و اصحاب حسین». «اهل صدق بودن» آنقدر با عظمت است که در دعاهای ماه رجب امام کاظم (علیه السلام) بعد از نماز شبش به خدا عرض می کند و مواردی را می خواهد بعد می گوید: «اعطنا الصدقاک= خدایا راستی با خودت را به من بده». خدایا یک کاری بکن که وقتی من با تو هستم راست بگویم. این مقام که آدم با خدا به یک جایی برسد که راست بگوید، گرفتنی است. موانع رسیدن به مقام «اهل صدق بودن» چیست؟ می دانی چرا نمی توانی به خدا راست بگویی و اهل صدق باشی؟ برای این که موقع خمس دادنت که می شود، زورت می آید حق واجب الاهی را بپردازی و نمی پردازی. وقتی که تو نمی توانی عاشقانه مالت را برای خدا هزینه کنی؛ یا حق واجب خدا که خمس است را نمی دهی، به مقام صدق هم نمی رسی. خیلی ها سال خمسی ندارند. دهها سال است که دارند کار می کنند و شاغل هستند؛ اما سال خمسی ندارند. این افراد چطور می توانند  بگویند: من صادقم؟ اینها نشانه ی آن است که زیارت عاشورایی که می خوانده اند، بی توجه و یا بی اعتقاد خوانده اند. در مقابل همین قرآن عظیم که در محضرش هستیم، سوگند یاد می کنم که اگرکسی بتواند یک بار صادقانه زیارت عاشورا بخواند، وقتی که رو به رو می شود با سیدالشهداء از اول تا آخر، هر چیزی می گوید از دل خودش بگوید و نگوید اینجا این را نوشته من هم همین را می گویم. بگوید نه؛ هرچی هست من راستش را میگویم. ای امام حسین من واقعاً ازصمیم دلم دارم این حرف ها را می گویم. اگر یک دور کامل زیارت عاشورا خواند، این آدم حتماً با سیدالشهداء و امیرالمؤمنین محشور خواهد شد. حتماً دعایش مستجاب شده است و حتماً دعای «أن یجعلنی معکم و أن یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله» او مستجاب شده است. تمام رمزهایی که در زیارت عاشورا هست، برای این است که تمرین «قدم صدق» کند و راستگو شود تا مشمول آیه ی «اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون» بشوند. «إنما المؤمنون الذین امنوا بالله و رسوله» مؤمنین کسانی اند که به خدا ایمان بیاورند و به رسولش «ثم لم یرتابوا» بعد در آنها تردید نکنند. اینجاست که ما دربحث هایی که در اسماءالله داریم، به این خیلی احتیاج داریم. اگرکسی بخواهد تردید نکند و ترمز و توقف و عقب گرد نکند، باید توحیدش را قوی کند. توحید به معنای حقیقی در اینجا به درد انسان می خورد. این که می فرماید:«إنما المؤمنون» یعنی إنما آورده، یعنی فقط اینها و نه کسان دیگر. مؤمنین کسانی هستند که ایمان بیاورند به خدا «الذین یؤمنون بالله و رسوله ثم لم یرتابوا» سپس تردیدهم نکنند؛ شل نشوند و تزلزل سراغشان نیاید. بعد شرط مهمتر را می آورد و می فرماید: «و جاهدوا به اموالهم وانفسهم = جهاد کنند با مال هایشان و جان هایشان». می بینید که مال دادن را مقدم بر جان دادن آورده است. «فی سبیل الله» یعنی مطلق در راه خدا. اهل جهاد با اموالشان و جان هایشان باشند در راه خدا. یعنی واقعاً درمسیر زندگی، چیزهایی که دائماً دارد از این ها کم می شود، مالی است که در راه خدا صرف می کنند. خود خدا هم البته تضمین کرده که جایش را در همین دنیا پر می کند و بهتر از آن را به آنان برمی گرداند. یکسره اینها خروجی دارند. این جریان داشتنش مهم است. یعنی یکسره وقت و انرژی و جان ومالشان را در راه خدا می گذارند. می فرماید: «اولئک هم الصادقون= اینها راست می گویند». نه اینکه ما هر وقت خدا و امام زمان آمدند سراغمان بگوئیم وقت نداریم و کار داریم و گرفتاریهای زندگی هست و نمی رسیم. «وثبت لی قدم صدق»، خواستنی است. یعنی بگویی خدایا! تو به ما قدرت بده؛ تو به ما این قدرت و همت را بده که صداقت داشته باشیم. حالا این رمزش کجاست؟ رمزش در همین است که در بحث اسماءالله داریم می گوئیم. یعنی تا توحید ما قوی نشود، صدق به سراغ ما نمی آید و صدق در ما شکوفا نمی شود. این مسئله آنقدرمهم است که آن را اول آورده و فرموده: «إنماالمؤمنون الذین آمنوا بالله» ایمان به خدا یعنی دلشان به خدا آرام گرفته و اضطراب و ترس ندارند. علامت ایمان به خدا همین است. «الذین امنوا وعملوا الصالحات » «إن الذین امنوا بالله والیوم الآخر وعمل صالحاً» «الذین آمنوا بالله والیوم الآخرعمل صالحاً فلا خوف علیهم ولاهم یحزنون» این آدم ها اصلاً ترس و اضطراب ندارند. در زندگیشان غم هم ندارند. اینها نه آدم های ترسوئی هستند و نه غم دیده و محزون. اینکه پیغمبر می فرماید:«المؤمن دائم النشاط= مؤمن نشاطش دائمی است»، یعنی چه؟ چطور می شود آدم مؤمن باشد وهمیشه با نشاط باشد؟ مگر نگفتند که «الدنیا سجن المؤمن= دنیا زندان مؤمن است»؟ مگر در زندان آدم شاد می شود؟ بروید خاطرات آزادگان ما را بخوانید و ببینید آنها درزندان های عراق چطور شاد بودند و آرامش داشتند. در جبهه و عملیات ها چطوری بوده؟ شب عاشورا همه با هم شوخی می کردند. چگونه در شب عملیات، سربازهای ما آنقدر سرمت بودند و ما نمی توانیم مثل آنها باشیم؟ این چطوری است؟ اصلاً خدا رمز پیچیده ای برای ما مطرح نکرده. «إن الذین امنوا بالله والیوم الآخر و عمل صالحاً» یعنی اهل عمل صالح باشند. « ولا خوف علیهم ولاهم یحزنون» یعنی ایمان شادی می آورد. اگر ما شاد نیستیم و عصبی و غصه داریم، باید در ایمانمان شک کنیم. ایمان هنوز نیامده در دل ما.  قرآن می گوید: «قولوا اسلمنا » بگوئید اسلام آوردیم، چون هنوز ایمان داخل قلب هایتان نشده، ایمان که بیاید، چون ایمان از امن است، یعنی امنیت خاطر و امنیت روان و فکر و آرامش. کلمه مؤمن یعنی چه؟ یعنی کسی که به امنیت رسیده. اسم فاعل است. یعنی مومن امنیت و آرامش دارد. ما تا توحیدمان را قوی نکنیم و روی توحیدمان کار نکنیم و عملاً با مسائل درگیر نشویم که امتحان توحید بدهیم امنیت هم پیدا نمی کنیم. در نتیجه، صادق هم نخواهیم بود و به صدق هم نمی رسیم.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 790
زمان انتشار: 9 نوامبر 2014
| |
دعوا با همسر گرامی = چاقی

محققان متوجه شدند زوج هایی که گفتگوی تنش آلودی داشته اند در هر ساعت 31 کالری کمتری از بقیه سوزانده اند و میزان انسولین این افراد بعد از اولین وعده ی غذایی حدود 12 درصد بالاتر بوده است.

دعوا با همسر گرامی = چاقی

اگر همیشه مراقب خورد و خوراکتان هستید و دلتان نمی‌خواهد چاق شوید اما با تمام این حرف‌ها متوجه شده اید که این اتفاق ناخوش آیند در حال وقوع است بهتر است بیشتر حواستان به جو خانه باشد. می پرسید از چه نظر؟ از این نظر که ببینید حال و هوای دل خودتان و همسرتان چگونه است؟ در صلح و صفایید؟ یا آرامش رخت بر بسته و خانه را به محل جنگ و جدال تبدیل کرده اید. شاید نتایج این پژوهش بتواند کاری کند تا برخی از زوج ها دست از تنش های بی مورد و دعواهای بی منطق بردارند. اگر خانه را به محل جنگ تبدیل کرده اید بهتر است بدانید که تنایج یک پژوهش آمریکایی نشان می‌دهد جنگ و دعوای بین زوج ها می تواند باعث چاقی افرادی شود که به طور ارثی دچار مشکلاتی نظیر افسردگی هستند. در مصاحبه ای که با دیلی میل انجام شده است محققان دانشگاه اوهایو ایالات متحده ی آمریکا به این نتیجه رسیده اند افرادی که سابقه ی خانوادگی افسردگی دارند و با همسر خود مشاجره می کنند در مقایسه با افرادی که زندگی زناشویی موفقی دارند بیشتر در معرض چاقی قرار می گیرند. به عقیده ی این محققان این زوج‌ها هر سال به طور متوسط بیش از 5 کیلوگرم چاق می‌شوند. محققان روی 43 زوج بین 24 تا 61 سال که در این سه سال اخیر ازدواج کرده اند بررسی‌هایی انجام دادند. داوطلب‌ها به سوالات مختلفی در خصوص روابط زناشویی و همچنین وجود یا عدم وجود علائم افسردگی پاسخ دادند. محققان به وعده ی غذایی این افراد 930 کالری شامل 60 گرم چربی تزریق کردند. دو ساعت بعد از این افراد خواسته شد که با همسرانشان در خصوص مسائل حساسی ماند پول یا خانواده ی طرف مقابل بحث کنند. از مکالمه و گفتگوی این زوج‌ها فیلم تهیه شد. سپس محققان میزان کالری هایی که این افراد در طول 7 ساعت بعد از مصرف غذا سوزاندند را یادداشت کرده و میزان قند، انسولین و تری گلیسیرید خون آن‌ها را نیز بررسی کردند. محققان متوجه شدند زوج هایی که گفتگوی تنش آلودی داشته اند در هر ساعت 31 کالری کمتری از بقیه سوزانده اند و میزان انسولین این افراد بعد از اولین وعده ی غذایی حدود 12 درصد بالاتر بوده است. باید بدانید که این هورمون باعث ذخیره سازی چربی‌ها شده و تری گلیسیرید خون را بالا می برد. به عقیده ی این متخصصان یکی از عوامل جلوگیری از چاقی کنترل مشکلات رفتاری مانند افسردگی و تنش هاست. این متخصصان توصیه می کنند که زوج ها علاوه بر داشتن تغذیه ی سالم از نظر روحی و روانی همدیگر را حمایت کنند و از ایجاد تنش و درگیری خانوادگی بپرهیزند. نتایج پژوهش های گذشته نیز نشان داده است که خانم‌ها در مواجهه با دعوا و مشاجرات زناشویی بیشتر دچار استرس می‌شوند و در نتیجه متابولپسم یا همان سوخت و ساز بدن آن‌ها کند می شود. به عقیده ی محققان خانم‌هایی که با همسران خود دعوا می‌کنند و استرس بیشتری دارند هر روز به طور متوسط 100 کیلوکالری کمتر از بقیه ی خانم‌ها می سوزانند. بدون شک انباشته شدن این کالری‌ها باعث چاقی و اضافه وزن خواهد شد. این پژوهش جدید به طور کامل نتایج پژوهش‌های قبلی را تایید می‌کند. ناگفته نماند که محققان تاکید دارند مشاجرات و دعواهای زناشویی نه تنها تناسب اندام زوج ها را به هم می‌ریزد بلکه برای سلامت قلب آن‌ها نیز دردسرساز است. نتایج پژوهشی که در دانشگاه اوتاه Utah آمریکا انجام شده است نشان می دهد که درگیری‌های خانوادگی باعث بروز بیماری های قلبی عروقی می شود. در نتیجه توصیه می کنیم از همین امشب دعواها و گله گذاری ها را کمتر کنید. تصور نکنید چاقی صرفا از عدم تحرک و پرخوری ناشی می شود. شاخ و شانه کشیدن برای کسی که نزدیک ترین فرد زندگی تان است نیز چندین کیلو اضافه وزن روی دستتان می‌گذارد به خصوص اگر مشکل افسردگی داشته باشید. زندگی را با عشق و صبوری پیش ببرید و از دعوا و تنش بپرهیزید تا هم روح تان آرام بگیرد و هم از نظر جسمی، زیبا و متناسب باشید. ترجمه: فاطمه مهدی پور

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 636
زمان انتشار: 26 اکتبر 2014
| |
خانواده آسمانی، جلسه 110، 91/02/07

خانواده آسمانی، جلسه 110، 91/02/07

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی بحث درباره‌ی ذکر خدا به عنوان مانع بزرگ بر سر راه وسوسه‌های شیطان بود. و به قدرت آفرینی ذکر پرداختیم. ابعاد دیگر ذکر را در مباحث یاد خدا و شب‌های احیاء مطرح کرده‌ایم. امام صادق «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «الصاعقه تصیب المؤمن و الکافر و لا تصیب ذاکراً» صاعقه به مؤمن و کافر می­رسد ولی به ذاکر اصابت نمی‌کند. یعنی مؤمن اهل ذکر سپر داشته و صاعقه به او آسیب نمی‌رساند. بهترین پناهگاه ذکر خداوند تبارک و تعالی است، و همه‌ی تردیدها و ضعف‌ها را در وجود ما برطرف می‌کند. در روایات بسیار داریم که برای رفتن به جایی فلان ذکر و دعا را بخوانید و خیال­تان راحت باشد. شخص تعریف می‌کرد که سوار بر هواپیما شده بود و اعلام حالت اضطراری کردند و همه به هم ریخته بودند و روحانی‌ای با کمال آرامش نشسته بود و در پاسخ تعجب دیگران گفته بود که آیه الکرسی خوانده است و خیالش راحت است پس دعاها که سفارش شده‌اند تأثیر دارد. عصبانیت‌ها، پرخاشگری‌ها، احساس پوچی و حساسیت‌ها زمانی به سراغ انسان می‌آیند که شخص دچار غفلت از یاد خدا شده باشد. در روایت داریم که هیچ پرنده‌ای شکار نمی‌شود مگر آنکه در آن لحظه از یاد خدا غافل شده باشد. اگر به آسیب‌های خودمان توجه کنیم چه جسمی، چه خیالی و چه روحی و ... زمانی بوده که ما از یاد خدا غفلت داشته‌ایم. بخصوص حوادثی که در نفس انسان اتفاق می‌افتد. و قرآن از این‌ها به مصیبت‌های نفس انسان یاد می‌کند. پریشانی و اضطراب محصول غفلت هستند. اینکه حضرت می‌فرمایند صاعقه به ذاکر اصابت نمی‌کند برای این است که ذاکر سپر و حفاظ دارد. انسان اگر دقت کند می‌بیند که وقتی در خیال و واهمه حتی عقل دچار مشکل می‌شود حتماً غفلت کرده است. بوعلی سینا می‌گوید که وقتی در حل مسئله‌ای علمی در می‌ماندم به مسجد جامع رفته و دو رکعت نماز می‌خواندم. به حق تعالی التجاء کرده و کمک می‌طلبیدم و آن مسئله حل می‌شد. کسانی که مشغله‌های علمی و فکری دارند از یاد خدا خیلی می‌توانند بهره ببرند. حتی برای اختراع و اکتشاف ما اذکار خاصی داریم. برای کسانی که می‌خواهند خوب مدیریت کنند ذکر «یا حسیب» بسیار مؤثر است. با این ذکر محاسبه‌گری قوی و هیچ چیز از یاد آن‌ها مخفی نمی‌ماند. اسماء هر کدام اسلحه‌ای هستند که می‌توانیم از آن‌ها کمک بگیریم: «فللّه اسماء الحسنی فادعوهُ بها» خداوند اسمای زیبایی دارد که او را با آن‌ها بخوانید. خداوند که نیازی به یادِ ما ندارد بلکه برای خودمان لازم است و کامل‌ترین بیان در نماز است: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» استعانت هم فقط در مسائل مادی نیست. در امور مادی حتی کفار هم از ذکری کمک بگیرند برایشان مؤثر است. به هر حال اسم خدا دارای نورانیت است. حتی وجود لفظی و کتبی هم مؤثر است. مثلاً کسی قرآن یا بعضی اسماء الهی همراهش باشد. تابلویی که در منزل می‌گذاریم هم اثر خاص خودش را دارد مثلاً در روایت داریم که تصویر یک سگ در منزل مانع حضور فرشتگان می‌شود. تصویر و مجسمه‌ی سگ اثر حقیقی خارجی دارد که مانع ورود فرشتگان می‌شود. تابلوهای اسامی خداوند و اهل بیت «علیهم‌السلام» هم اثر خاص خودش را دارد. در نمایشگاه‌ها هم کفار به تابلوهایی که اسماء مقدس روی آن‌هاست توجه خاص دارند، و توجه به اثر آن‌ها داشته حتی اگر معنای آن را ندانند. انسان باید در خانه‌ی قلبش این اسماء را حفظ کند تا قدرت بگیرد. امام (رضوان الله) به همراه شخصی به دیدار مرحوم نخودکی رفته بودند. (مرحوم نخودکی ید طولایی در ذکر و طلسمات داشته و صاحب قدرت در این زمینه‌ها بودند.) و به ایشان فرموده بودند که آمده‌ایم علم کیمیا بیاموزیم. ایشان گفته بودند که من اول به زیارت بروم بعد. (البته زیارتشان هم خیلی طولانی بوده و اساساً یکی از امتحان‌ها استاد نسبت به شاگرد معطل کردن‌های زیاد است تا ببیند که آیا شاگرد حوصله دارد یا نه؟) بعد از اینکه از زیارت بازگشتند گفتند که کیمیا علم سنگینی است. علمی است که اگر به هر فلزی بزنید طلا می‌شود. پس شرط آن این است که از آن برای نفع شخصی‌تان استفاده نکنید. امام و شخص همراه ایشان گفتند که ما نمی‌توانیم چنین تضمینی بدهیم شاید درباره‌ی الآن بتوانیم ولی برای آینده تضمینی نیست. مرحوم نخودکی صداقت ایشان را تحسین کرده و فرمودند که چیزی به شما می‌آموزم که از کیمیا بالاتر است و بعد از هر نماز بخوانید. امام فرمودند که من همه‌ی موفقیت‌هایم را از این ذکر گرفتم. ذکرها آثار و قدرت‌های مختلف و نیز زمان ماندگاری مختلف دارند. ما این‌ها را دست کم گرفته‌ایم. یکی از کتاب‌هایی که همه داریم ولی توجه چندانی به آن نداریم «مفاتیح‌الجنان» است: «یار میان خانه و ما گرد جهان می‌گردیم» با این همه دعا و ذکر ما نباید این همه گرفتار باشیم. اگر این‌طور است ما از معنویت و ذکر فاصله گرفته و ضعیف شده‌ایم. مانند کسی که دائماً مریض می‌شود، وقتی به پزشک مراجعه می‌کند معلوم می‌شود که بدن او بسیاری از موادی را که باید داشته باشد را ندارد. کسی که دائماً تغذیه‌ی مناسب دارد که به راحتی بیمار نمی‌شود. اینکه تأکید شده حتماً هر صبح دعای روز و زیارت روز که رابطه با خانواده‌ی آسمانی است خوانده شود برای همین است. هر روزی تعلق به معصوم یا معصومین «علیهم‌السلام» دارد که ما باید به ایشان پناهنده شویم. زمانی که می‌بینیم آسیب‌های مختلف ما را محاصره کرده‌اند علتش این است که آسیب پذیر شده‌ایم. البته آسیب‌ها کاملاً طبیعی است ولی ما باید خودمان را تقویت کرده ایم. لذا وقتی خدمت بزرگان می‌رویم ابتدا توصیه می‌کنند که تجدید نظری در سبک زندگی و دعاها و ... دئاشته ایم. ما استعانت و دعا نداریم که ضعیف می‌شویم. مانند اینکه ما به مشکل برخورده‌ایم و از اطرافیان کمک می‌گیریم. انسان‌ها با همین کمک‌ها زندگی می‌کند. ولی خدا می‌فرماید که راحت به هر کسی مراجعه نکنید. قرآن می‌فرماید: «قل ما یعبؤا بکم ربّی لو لا دعائکم» بگو خدای اصلاً به شما توجهی نمی‌کند اگر دعای شما نباشد. البته گاهی هم در خانه‌ی خدا رفته‌ایم خدا هم پاسخ داده ولی همه‌ی نکات مورد نظر خدا را رعایت نکرده‌ایم لذا آسیب دیده‌ایم. کسی که دعا ندارد رهاست و حفاظ و سپر ندارد باید منتظر بلا باشد که به سرش می‌آید. امام صادق «علیه السلام» در حدیث دیگر می‌فرمایند: «انّ الصاعقه لا تصیب ذاکر الله عزّ وجلّ» صاعقه به ذاکر خدای عز و جلّ اصابت نمی‌کند. ذکر خدا چنان حفاظی ایجاد می‌کند که هیچ چیز نمی‌تواند به انسان آسیب بزند. اگر ما مجهز به ذکر باشیم حداقل این است که اگر حادثه‌ای اتفاق بیفتد شرّ در آن نیست. بلکه خیر آن به ما می‌رسد. امام صادق «علیه‌السلام» می‌فرمایند: مؤمن به هر مرگی ممکن است بمیرد، غرق می‌شود، زیر آوار می‌ماند، طعمه‌ی درندگان می‌شود، صاعقه زده می‌شود ولی مؤثر نیست. شیطان حمله‌های چهارگانه و وسوسه برای مؤمن هم دارد ولی بر مؤمن اثر ندارد زیرا بر آن‌ها با ذکر غلبه می‌کند. ما بارها این مورد را تجربه کرده‌ایم. نماز به حدی قدرتمند است که وقتی انسان وارد می‌شود، نماز آن را ترمیم می‌کند: «الصلوه کفاره عمّا قبل‌ها» نماز هر آنچه که ما قبلش اتفاق افتاده را می‌پوشاند. هر قدر حضور قلب در نماز بیشتر می‌شود. قدرت پوشانندگی آن هم بیشتر می‌شود به قول حضرت، نمازهای افراد درجات مختلفی از اثرگذاری را دارد. و نیز می‌فرمایند هر کس یاد خداست همیشه در نماز است. زیرا اصل نماز همان یاد خداست: «اقم الصلوه لذکری» نماز ترکیب خاصی از رکوع، سجود، ذکر و قرائت و ... است که اگر کسی بتواند از این ترکیب بهره ببرد از هر ذکری برایش قوی‌تر است. ولی فرموده‌اند «و انّها لکبیره الا علی الخاشعین» بنابراین امام سجاد «علیه‌السلام» فرموده‌اند که شما هر قدر هنگام تعقیبات حضور قلب داشته باشید جبران کم توجهی نماز را می‌کند. «الذینهم علی صلاتهم دائمون» کسانی که در نماز مداومت دارند. (خوشا آنانکه دائم در نمازند) دو نکته در نماز است: 1- علی صلاتهم یحافظون 2- علی صلاتهم دائمون دائماً در نماز هستند نه به این معنا که دائم نماز می‌خوانند. امام صادق «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «لا یزال المؤمن فی صلوه ماکان فی ذکر الله قائماً کان او جالساً او، انّ الله تعالی تقول: «الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم...» مؤمن همیشه در نماز است چه ایستاده، چه نشسته و چه در حال خوابیده، که خداوند می‌فرمایند کسانی که یاد خدا هستند چه ایستاده و چه در حال نشسته و چه در حال خوابیده به پهلو. پیامبر «صلی الله علیه و آله» می‌فرمایند: «لا تزال مصلّیاً قانتاً ما ذکرتَ الله قائماً و قائداً او فی سوقک او فی نادیک او حینما کنت» مادامی که به یاد خدا هستی ایستاده یا نشسته، حتی در بازار یا در مجلسی هر جا که باشی در حال نماز هستی. موسی «علیه‌السلام» به خداوند عرض کرد که من گاهی در حالت‌هایی هستم که خجالت می‌کشم که یاد تو کنم. خداوند فرمودند: که «ذکری علی کلّ حال حسن» ذکر من در هر حالی نیکوست. ما باید حتماً قبل از خواب استغفار کنیم و گر نه خواب‌ها و خیال‌های نامناسب به سراغ ما می‌آیند. به هر حال در طول روز خیلی چیزها دیده و شنیده­ایم و ممکن است لقمه‌هایی شبهه ناک خورده باشیم و ... باید از آن‌ها استحمام کنیم. حتی از نظر جسمی هم باید آلودگی­ها را تخلیه کنیم و با بول و غائط نباید به رختخواب برویم. حضرت می‌فرمایند که کسی که ایمان به خدا و قیامت دارد وقتی بول و غائط دارد به سراغ نماز نمی‌رود. کسانی که دچار یبوست هستند بدن‌های چابک ندارند و بدنشان آلوده است و این آلودگی بر روی وهم، عقل و خیال انسان اثر می‌گذارد. باید با استفاده از داروها حتماً این مشکل برطرف شود. زیرا بر نرمی دل اثر می‌گذارد. در سلسله مباحث قلب تحت عنوان نرمی دل به طور کامل به این موضوع پرداخته‌ایم. و حضرت برای نرمی دل دستورالعمل‌هایی داده‌اند. برای ورزش کردن اول باید نرمش کرد. روح هم اول باید نرمش کند بعد ورزش کند. اینکه ما تأکید می‌کنیم که برنامه داشته باشید به این دلیل است که ابتدا با یک شیب ملایم آغاز کنید. کسانی که از اول کلاس‌های بالا نشسته و کتاب‌های سطح بالا خوانده‌اند قلب‌هایشان به شدت آسیب می‌بیند. ورزشکارها هم از تمرین‌های سبک آغاز می‌کنند. ورزشکارانی که قدشان کوتاه است به این علت است که در کوچکی ورزش سنگین انجام داده‌اند قدشان رشد نکرده است. بعضی‌ها هم با ذکر و استاد سنگین آغاز می‌کنند و خودشان را می‌سوزانند. بعضی‌ها که کاملاً دیوانه می‌شوند. صدقه روی قلب اثر فوق العاده­ای دارد هم صدقه‌ی روز را رعایت کنیم و هم صدقه‌ی شب را که هر کدام اثر ویژه‌ای دارند. بعضی‌ها اعتراض می‌کنند که این تعداد استغفار زیاد است، کسانی که این‌گونه احساس فشار دارند نمی‌توانند رشد کنند. ولی بعضی‌ها مصداق: «الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم» هستند. این‌ها همواره با خدا هستند. و در رختخواب فقط به فکر این نیستند که ذکری گفته باشند بلکه می‌خواهند با خدا به خواب بروند. این‌ها یا خواب خدا را می‌بینند، یا خواب دوستان خدا را. اما اگر وجودمان تخلیه نشده باشد و بخوابیم بعد از چند ساعت برایمان خیلی سخت است که برای نماز بیدار شویم. اینکه ما وقتی می‌خواهیم بخوابیم فکر و خیال‌های پریشان به سراغمان می‌آیند و نمی‌توانیم با خدا بخوابیم، سؤال مهمی است. بعضی بزرگسالان در تاریکی و تنهایی و با سکوت نمی‌توانند بخوابند. کسی که با خداست نه از تنهایی می‌ترسد و نه از تاریکی. چرا بعضی‌ها این ذکرها به نظرشان زیاد است؟ چطور اگر قرآن و ذکر و دعا نداشته باشید خیال‌های بد را راحت به فکرمان راه می‌دهیم؟ و چرا اصلاً حوصله‌ی خدا را نداریم؟ چرا وقتی سوار اتومبیل می‌شویم با خدا خلوت نمی‌کنیم؟ والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 278
زمان انتشار: 7 اکتبر 2014
| |
ارتباط غذا با خواب و بیداری در طب سنتی

ارتباط غذا با خواب و بیداری در طب سنتی

به افراد با مزاج سرد و تر توصیه می‌شود زیاد نخوابند، زیرا با خوابیدن زیاد، رطوبت بیشتر می‌شود. خوابیدن، معادل سکون بدنی- روانی و بیداری، معادل فعالیت بدنی- روانی است، بنابراین انسان هرچه بیشتر بیدار باشد، بدن او بیشتر به سمت گرمی و خشکی میل پیدا می‌کند و رطوبت بدن کاهش می‌یابد. برعکس، هرچه فرد بیشتر بخوابد، رطوبت‌های بدن و همچنین رطوبت مغز بیشتر می‌شود و بدن به سمت سردی گرایش پیدا می‌کند. اگر به دلایلی، خواب شخص کم شده و بیشتر بیدار باشد (مثلاً به دلیل درگیر شدن در پروژه‌های سنگین کاری یا امتحانات سخت و مهم مانند کنکور و یا به دلیل استرس‌های روحی روانی)، به دلیل متمایل شدن بدن و مغز به سمت گرمی و خشکی در این شرایط، باید: * غذاهای با مزاج گرم و خشک را مصرف نکنند و یا با احتیاط مصرف نمایند. این غذاها عبارت‌اند از:  غذاهای تند با ادویه زیاد (مانند فلفل، زنجفیل و دارچین)، سرخ کردنی‌ها، شوری‌جات، مغزهای پرانرژی (مانند فندق و بادام‌زمینی)، گوشت‌ها و مخصوصاً گوشت پرندگانی چون بلدرچین و سایر مواد گرم و خشک. * از طرف دیگر این افراد باید خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های با مزاج تا حدودی سرد و رطوبتی مصرف کنند. مثلاً نوشیدن چای دارچین یا چای زعفران برای آن‌ها مناسب نیست. * کاهو برای این افراد مفید است (سرد و تر و خواب‌آور است). مصرف آب و میوه‌جات و سبزیجات حاوی رطوبت بیشتر (مانند هلو، شلیل، آلو، هندوانه، خیارهای بزرگ با رطوبت بیشتر)، طعم‌های ترش و ملس مانند آلبالو و همچنین لبنیات مانند ماست و دوغ برای این افراد مفید است، زیرا ضمن جلوگیری از گرمی و خشکی بیشتر، باعث القای خواب هم می‌شوند و اثر دوجانبه دارند. بهتر است انسان وقتی به بستر می‌رود، چند دقیقه روی پهلوی راست بخوابد تا اگر مواد غذایی در معده وجود دارد به سمت قعر معده جابجا شود و یا وارد روده‌ها گردد و پس از این چند دقیقه، به پهلوی چپ بگردد و در همان حال به خواب برود. این امر باعث می‌شود کبد که یک عضو پرخون و گرم است، مثل پتویی روی معده و روده‌های کوچک را بپوشاند و با حرارت خود به عملیات هضم و جذب کمک کند همچنین به افراد با مزاج سرد و تر توصیه می‌شود زیاد نخوابند، زیرا با خوابیدن زیاد، رطوبت بیشتر می‌شود. این افراد باید از غذاهای سرد و تر به میزان کمتر استفاده کنند تا خوابشان کمتر شده و راحت‌تر از خواب بیدار شوند. ارتباط زمان غذا و خواب اکثر موارد ذکرشده در مورد رابطه زمان غذا خوردن با ورزش در اینجا نیز صادق است و بهتر است غذا تقریباً از معده رد شده باشد و بعد شخص بخوابد؛ خوابیدن روی غذا اصلاً توصیه نشده و بسیار مضر است. حداقل 3-2 ساعت باید بین شام و خواب فاصله باشد. خوابیدن طی روز نیز در طب سنتی کلاً توصیه نشده است، مگر برای مزاج‌های گرم، به صورت چرت زدن (خواب کوتاه مدت) و با فاصله زمانی از نهار. پس توصیه می‌شود انسان نه با شکم خالی و گرسنگی بخوابد و نه با شکم پر، زیرا خوابیدن در حالت گرسنگی و با شکم خالی منجر به ضعف و لاغری می‌شود، چون در هنگام خواب، قوای بدن و خون، جهت انجام عملیات هضم و جذب به سمت سیستم گوارش جلب می‌شوند و اگر غذایی در سیستم گوارشی یافت نشود، مواد طبیعی، مخاط و خود سلول‌های بدن و سیستم گوارش به عنوان غذا مصرف می‌شوند. با شکم پر خوابیدن هم باعث انسداد عروق، دیدن خواب بد و کابوس، احساس بختک افتادن روی قفسه سینه، خروپف، سنگینی پس از خواب، خلط ته حلق به هنگام صبح و بوی بد دهان می‌شود. خوابیدن طی روز نیز در طب سنتی کلاً توصیه نشده است، مگر برای مزاج‌های گرم، به صورت چرت زدن (خواب کوتاه مدت) و با فاصله زمانی از نهار بهتر است انسان وقتی به بستر می‌رود، چند دقیقه روی پهلوی راست بخوابد تا اگر مواد غذایی در معده وجود دارد به سمت قعر معده جابجا شود و یا وارد روده‌ها گردد و پس از این چند دقیقه، به پهلوی چپ بگردد و در همان حال به خواب برود. این امر باعث می‌شود کبد که یک عضو پرخون و گرم است، مثل پتویی روی معده و روده‌های کوچک را بپوشاند و با حرارت خود به عملیات هضم و جذب کمک کند. در زمان برخاستن از خواب نیز بهتر است به سمت راست بچرخد، چند دقیقه‌ای در همان وضعیت بماند تا حرکت مواد روده به سمت انتها خوب انجام شود و سپس از بستر بلند شود. یکی از کارهایی که بهتر است انسان در هنگام خواب رعایت کند، این است که به وسیله رواندازی (پتو یا ملحفه)، روی منطقه بالای شکم (معده) را بپوشاند؛ خوابیدن بدون روانداز کلاً خوب نیست، زیرا منطقه شکم در هنگام خواب باید گرم نگه داشته شود تا عملیات هضم به خوبی صورت گیرد. رفع بی‌خوابی شیر بادام موجب افزایش رطوبت مغز می‌شود و برای رفع بی‌خوابی مفید است. برای رفع بی‌خوابی باید مزاج افراد شناسایی شود: * افرادی هستند که سردی و تری در بدنشان غلبه پیدا کرده است که باید با مواد غذایی مانند چای دارچین، اسطوخودوس، گل‌گاوزبان و بادرنجبویه سردی و تری را از بدن خارج کنند. * افرادی هستند که گرمی و خشکی در بدنشان غلبه پیدا کرده است که این افراد باید مواد غذایی مرطوب مانند کاهو، مغزهای گیاهی مانند بادام یا گیاهان دارویی مانند گل بنفشه و گل پنیرک را استفاده کنند که موجب کاهش خشکی بدن می‌شود. این گیاهان طبیعت سرد و تر دارند و خشکی را از مغز خارج می‌کنند. شیر بادام نیز موجب افزایش رطوبت مغز می‌شود و برای رفع بی‌خوابی مفید است؛ زمانی که افراد دچار بی‌خوابی شدند، شب‌هنگام می‌توانند یکی از این مواد رطوبت‌دار را مصرف کنند که موجب آرامش مغز می‌شود و بی‌خوابی برطرف خواهد شد. در طب سنتی استفاده از شیرهای گیاهی بسیار اهمیت دارد و مصرف این‌گونه شیرها می‌تواند موجب تقویت بدن شود. شیربادام از مخلوط 21 عدد بادام با 2 تا 3 قاشق غذاخوری عسل و یک لیوان آب در مخلوط‌کن تهیه می‌شود. بادام‌ها باید به خوبی با عسل میکس شود و پس از آن یک تا دو لیوان آب به آن اضافه شود و افراد این مخلوط را در طول یک روز مصرف کنند. مریم مرادیان نیری - تبیان

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 261
زمان انتشار: 7 اکتبر 2014
| |
همسران جوان جلسه 1

همسران جوان جلسه 1

اختلافات و سوء تفاهم  هیچ اختلافی برای انسان مشکل تر از اختلاف با همسر نیست. زن مرد هر دو مایلند زندگی آرامی داشته باشند. انسان دارای دو بعد مادی و الهی است. اگر رشد بعد حیوانی باعث توقف رشد الهی شود، حیوان منشی ایجاد گشته و اختلافات بروز می یابند. اگر انسان درک کند که هم سنخ خداست، صفات خدایی نیز در وجودش تجلی یافته و هرگونه طنشی را براحتی رد میکند. ریشه اختلافات ۱-عدم درک خود: متابعت از هوای نفس مانع رشد خود الهی و دیدن حقایق می گردد.در صورت غلبه هوای نفس، انسان خود محور شده و نظرات دیگران را نمی پذیرد. ۲-عدم درک طرف مقابل: زن و مرد دو موجود با سلایق مختلف هستند. زوجین باید اخلاقیات خود را شناخته و در جهت رفع عیب های خود تلاش کنند. «طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس –خوش به حال کسی که به پرداختن به عیوبش او را از دیدن عیوب دیگران بازمی دارد». شناخت فرد از خود و همسرش، باعث درک شخصیت وجودی او و طرف مقابل، و از بین رفتن انتظار و توقع بی جا می گردد. ۳-عدم آگاهی و رشد انسانی: باعث وابستگی انسان به اشیای پوشالی می گردد. دنیا نعمت است و انسان باید در حد شخصیّتش از امکانات آن استفاده کند؛ امّا نباید دچار مادی گرایی گردد، چرا که نه تنها لذّت را به دنبال ندارد بلکه باعث رنج و سختی می شود. خوشبختی با مادی گرایی متناقض است. ۴-تزلزل و نبود ایمان و تقوا: آرامش، عفاف، وفا و عشق همه در پرتو ایمان است. نبود ایمان باعث ایجاد سوء ظن و بروز اختلاف می گردد. زن و شوهر با تقوا، یکدیگر را مایه آرامش می دانند. ۵-نبود بینش و ادراک صحیح از وظایف اسلامی: نماز خواندن و عبادت کافی نیست بلکه زوجین باید وظایف همسری را همانگونه که خداوند دستور داده ایفا کنند. ۶-عدم انجام وظیفه: انجام وظیفه عبادت است . زوجین باید در انجام وظایف خود اخلاص داشته باشند. لزوم حفظ وحدت در خانواده ریشه اجرای صحیح همهً احکام، در وحدت است. خانواده، کانونی برای آرامش و آسایش است، و وحدت تاًمین کننده آرامش. خصومت و اختلاف از خصوصیّات اهل جهنم، و وحدت از از خصائص اهل بهشت است. خداوند در قرآن، اختلاف را عملی شیطانی معرفی نموده و در سوره ، آیه ،میفرمایند: «ان الشیطان ینزع بینهم -شیطان افراد را به درگیری می اندازد.» شیطان از طریق تکبّر، سوء ظن و عجب انسان را وسوسه کرده و در نهایت او را به درگیری میکشاند. پس سرسختانه مراقب مراقب روح خود باشیم و در برخورد با چنین افکاری هوشمندانه عمل کنیم. چرا که خداوند گناه فتنه را بزرگ دانسته و انسان را به پرهیز از آن سفارش نموده است. دستوراتی جهت جلوگیری از اختلاف ۱-جلوگیری از ایجاد زمینه ها و ریشه های اختلاف ۲-ایجاد وحدت و دوستی بین یکدیگر ۳-عدم سوء ظن به یکدیگر پیامبر(ص) می فرماید: از مراء و بحث دوری کنید، حتّی اگر حق با شماست. زیرا مراء موجب محرومیت از شفاعت معصومین می گردد. بحث و جدل اساساً زشت و نامبارک است، و پیروزی در آن نیز به همان میزان منفور می باشد. امام علی (ع) میفرمایند: «نصف العاقل الاحتمال و نصفه تغافل-نصف شخصیت عاقل، تحمل و نصف دیگرش به غفلت و نادانی زدن است.» شخص عاقل، چون گرایش به جهنم ندارد وارد بحث نمی شود. فراموش نکنیم با کسی که در موقعیت حرف شنوی نیست، نباید بحث کرد . چرا که گاهی فقر فرهنگی، و گاهی وجود فاصله فکری، مانع درک صحبت های طرفین می شود. حضرت میفرمایند: «رب الکلام جوابه سکوت-چه بسیار کلامی که جواب آن سکوت است». چرا که در هنگام عصبانیّت، فرد نمی تواند عدالت را رعایت کند و این خود فتنه ساز است. اانسان عاقل به خاطرشناخت ارزش روحش، خود را متوجه محدودیت های دنیا نمیکند، زیرا در اینصورت بی نهایت را از دست می دهد. برای افزایش تحمّل و یافتن روحیّهً تغافل باید ماهیّت دنیا و بی ارزش بودن آن را بشناسیم. ارزش های خود را حفظ کنیم و چیزهایی را محترم بدانیم که خدا بر آنها ارزش می نهد. جایگاه هایی را که خدا مشخص نموده رعایت کنیم. تطابق یا تفاهم روح زوجین از منابع مختلف تغذیه می شود، لذا نباید به دنبال تطابق کامل بود. به جای تطابق، تفاهم لازم است. طلب تطابق، یعنی خود محوری که باعث از بین رفتن آرامش و ایجاد جهنم است. نکته آخر یاد بگیریم که از یکدیگر عیب جویی نکنیم و به جای دیدن امور منفی، زیبایی های هم را ببینیم. برای دنیا عصبانی نشویم، چون همسر ما یک انسان با ارزشهای انسانی است. لازمه آن پر کردن دل از معنویت و یاد خداست. اگر معنویت نباشد انسان به پوچی می رسد.هر قدر معنویت، اخلاق و عشق ورزی بیشتر باشد اختلاف کمتر است.

کلیدواژه ها: ، ،

Top
شناسه مطلب: 259
زمان انتشار: 6 اکتبر 2014
| |
میثاق برادران ، جلسه 4

میثاق برادران ، جلسه 4

هدف و فواید ازدواج (1) استاد: محمد شجاعی 1. انسان، برای هدف ویژه‌ای خلق شده و آن، رسیدن به كمالات فوق حیوانی است. پس تمام كارها و فعالیت‌های او نیز باید در جهت همین هدف والا و ارزشمند باشد. 2. هدف از ازدواج، رسیدن به یك زندگی انسانی و شكوفایی استعدادهای ویژه انسان است. درواقع انسان به واسطه ازدواج یك ارتقاء و تعالی از سطح زندگی حیوانی به انسانی پیدا می‌كند. 3. تفاوت هدف و فواید ازدواج در این است كه فواید ازدواج از جمله: ارضاء غریزه جنسی، تكثیر نسل، كار و فعالیت اجتماعی و... همگی باید در جهت كسب هدف آن به استخدام درآیند. 4. فواید ازدواج به دو دسته فردی و اجتماعی تقسیم می‌شوند و هر كدام از این‌ها نیز به دو بخش مادی و معنوی منقسم می‌گردند. 5. اولین فایده فردی معنوی ازدواج، كسب آرامش است. 6. شرط اساسی انجام هر عملی، داشتن آرامش است و از طرف دیگر هدف از انجام عمل نیز كسب آرامش می‌باشد. 7. مسیر انسان به این‌گونه است كه در ابتدا یك آرامش برای خویش كسب می‌كند و سپس سعی می‌كند این آرامش را بیشتر كرده و به یك پایگاه ثابت برساند و این را به‌صورت خودآگاه یا ناخودآگاه، اساسی‌ترین اصل قرار می‌دهد. 8. در سایه ازدواج، انسان از تنهایی نجات پیدا كرده و احساس تعلق پیدا می‌كند و می‌داند كه بین او و خانواده یك احساس عشق و علاقه و دوستی به‌وجود آمده است. 9. نكته مهم در كسب آرامش در ازدواج این است كه انسان با همسر خویش سنخیت داشته باشد یعنی هر دو، هم‌كفو یكدیگر باشند چرا كه عدم سنخیت، آرامش را سلب می‌كند. 10. فایده دیگر فردی معنوی ازدواج،‌ ایجاد مودت و رحمت بین زوجین است. 11. اشتباهی كه بسیاری از جوان‌ها می‌كنند این است كه انتظار دارند در دوران نامزدی یا عقد، تمام مودت، رحمت و عشق، ظهور پیدا كند در حالی‌كه به فرمایش قرآن كریم، مودت و رحمت پس از ازدواج كسب می‌شود. 12. مودت، عبارت است از محبتی كه جنبه و ظهور عملی دارد یعنی صرف عشق و علاقه نیست بلكه در كنار آن شخص متحمل زحمت نیز می‌شود. 13. رحمت، عبارت از رحیم بودن نسبت به هم و ایجاد رأفت و الفت در دل نسبت به یكدیگراست. 14. آمار نشان می‌دهد كه منشأ بسیاری از مفاسد و بزهكاری‌ها در اجتماع، بی‌محبتی در خانواده‌هاست كه افرادی با آلودگی‌های روحی را تربیت و تحویل اجتماع می‌دهد. 15. امام صادق «علیه‌السلام» فرمودند: افزایش ایمان در شخص با افزایش علاقه نسبت به همسر، ارتباط مستقیم دارد. 16. سردی، بی‌مهری و كدورت در فرد، نشانه بی‌ایمانی یا كم‌رنگ بودن ایمان در شخص است. 17. خداوند متعال معدن دوستی، محبت و رحمت نسبت به بندگانش است لذا كسی كه ایمان را در خود تقویت می‌كند و شبیه به خداوند می‌شود، نمی‌تواند در این صفت به خدای رحمان شبیه نباشد. 18. ارزش زندگی به این است كه بین زوجین، صفا، صمیمیت، مودت و محبت حكم‌فرما باشد چرا كه عدم وجود آن هم به زوجین و هم به فرزندان آسیب می رساند. 19. كودك باید در رفتار و عملكرد والدین، محبت را احساس كند حتی اگر تنبیهی از جانب آن‌ها صورت می‌گیرد باید نشان دهد كه جنبه مهر و محبت دارد. 20. آرامش در خانواده جنبه‌های گوناگون دارد؛ یك جنبه آن مهرورزی زوجین نسبت به یكدیگر است و جنبه دیگر آن مهرورزی آن‌ها نسبت به فرزند می‌باشد. 21. انسان ربوبیت را دوست دارد و می‌خواهد مانند خداوند، كسی را روزی داده و تربیت كند و ازدواج، زمینه آن را فراهم می‌كند. 22. فایده دیگر فردی معنوی ازدواج، ایجاد روح تعاون، همكاری و فداكاری بین زوجین است كه به واسطه محبت و مودت بین آن‌ها ایجاد می‌شود. 23. فایده دیگر ازدواج، ایجاد روحیه تعهد و مسئولیت‌پذیری است و آن به خاطر مودت و محبتی كه بین آنها ایجاد می‌شود و این مسئله در تربیت فرزندان بسیار مهم است تا در جامعه این روحیه را حفظ كنند. 24. فایده دیگر ازدواج، ایجاد روحیه تحرك و نشاط است یعنی از آن جهت كه ازدواج، كانون عاطفه و محبت است. منشأیی برای تحرك و نشاط روحی است. 25. نكته مهم در ایجاد روحیه تحرك و نشاط این است كه انسان بتواند پیش از ازدواج این روحیه را ایجاد كرده و كنترل كند چرا كه جهت ندادن به آن ممكن است باعث محدود شدن فعالیت‌های اعضای خانواده در حیطه زندگی دنیایی شده و دیدگاه آخرتی را از آن‌ها بگیرد. 26. تحرك و نشاط در زندگی باید در سه جهت تقسیم شود:      الف ـ تأمین نیازهای مادی      ب ـ تأمین نیازهای عاطفی و اخلاقی؛3 ـ تأمین نیازهای معنوی 27. یكی دیگر از فواید معنوی ازدواج، پیروی از دستور الهی و سنت پیامبر اكرم «صلی‌الله علیه و آله و سلم» است چرا كه حكمت بالغه الهی بر این نهاده شده كه انسانی كه خلق شده نسلش حفظ شده و باقی بماند. پس كسی كه قبول ازدواج می‌كند خود را با نظام حكمت الهی هماهنگ كرده و این باعث جلب ثواب و رحمت الهی است. 28. مودت عبارت از رحیم بودن نسبت به هم و ایجاد رأفت و الفت در دل، نسبت به یكدیگر است. 29. آمار نشان می‌دهد كه منشأ بسیاری از مفاسد و بزهكاری‌ها در اجتماع بی‌محبتی در خانواده‌هاست كه افرادی با آلودگی‌های روحی را تربیت و تحویل اجتماع می‌دهد. 30. بنا بر روایتی از حضرت امام صادق علیه‌السلام: افزایش ایمان در شخص با افزایش علاقه نسبت به همسر، ارتباط مستقیم دارد. 31. در روایت است كه هیچ چیز در نزد خداوند محبوب‌تر از خانه‌ای كه به‌وسیله ازدواج آباد می‌شود، نیست. 32. تمامی فواید ازدواج، تأثیر بسیار زیادی در ایجاد روح جمعی و تبدیل شدن من به ما دارند. 33. یكی از تأثیرات مهم ازدواج این است كه در طی آن، انسان با عقاید، آراء و عملكردهای مختلفی مواجه می‌شود و این امر باعث از بین رفتن خودخواهی‌ها (كه مانع واقعی رشد انسان است) می‌باشد و سعه صدر انسان را زیاد می‌كند. 34. یكی دیگر از فواید ازدواج دوری از آلودگی و گناه است كه شامل چند جهت است:      الف ـ كنترل غریزه جنسی و روش مشروع دفع آن؛ ب ـ ازدواج به‌خاطر فوایدی كه دارد، نوعی سازندگی را در انسان ایجاد می‌كند كه به سمت گناه و خطا نرود. 35. مبنا در یك انتخاب خوب این است كه از كمالات انسانی شروع شده و به كمالات گیاهی ختم شود. 36. پیامبر اكرم «صلی‌الله علیه و آله و سلم» فرمودند: هركس می‌خواهد خداوند متعال را پاك و مطهر ملاقات كند پس به‌وسیله همسرش عفت پیشه كند. 37. نبی اكرم «صلی‌الله علیه و آله و سلم» فرمودند: هر كس ازدواج كند نصف دینش را حفظ كرده پس باید از خداوند متعال به‌خاطر نصف دیگرش بترسد. 38. نبی اكرم «صلی‌الله علیه و آله و سلم» فرمودند: بیشترین ساكنان جهنم، عذب‌ها هستند.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 231
زمان انتشار: 29 سپتامبر 2019
| |
تمثل و تجسم برزخی اخلاق و اوصاف در عالم برزخ

غضب، جلسه اول، 1375/12/19

تمثل و تجسم برزخی اخلاق و اوصاف در عالم برزخ

آیت الله مرحوم استاد محمد شجاعی در کتاب معادشان می فرمایند: در عالم برزخ، «اعمال، اخلاق و افکار، عقاید و همه روابط و ارتباطاطی که داریم و همه اوصاف درونی ما» تمثل و تجسم پیدا خواهد کرد. مسئله اصلی، همان «تمثل» یعنی «صورت پیدا کردن» و «ظهور پیدا کردن» است. هر یک از اینها به عنوان جزیی از عالم درون ما ظاهر می شوند.

اخلاق و اوصاف ما واقعیات عینی در روح ما هستند که هریک منشاء اثری هستند اگر ما در همین زندگی دنیوی به بررسی درون خود بپردازیم، خواهیم دید که اخلاق و اوصاف ما یک سلسله واقعیت‌ها هستند که در درون و در روح ما وجود دارند و در حقیقت یک سلسله خصوصیات واقعی و عینی موجود در روح ما می‌باشند. یعنی یک امر اعتباری و خیالی نیست. واقعاً هر خُلقی، یک وجودی در روح ما دارد و منشأ اثری است. خیلی وقتها که ما از دست خودمان ناراحت هستیم، به طبیب روحانی، روانپزشک و روانشناس مراجعه می‌کنیم. اگر واقعاً این، یک موجود در روح انسان نباشد و وجود نداشته باشد، پس چرا ما  پیش پزشک می‌رویم و می‌خواهیم آن را برطرف کنیم؟ اخلاق و اوصاف، واقعیت های عینی هستند که در روح ما وجود دارند و روح ما هم یک واقعیت عینی است مانند هر واقعیت عینی دیگر و از یک سلسله خصوصیات عینی برخوردار است که از آن جمله است اخلاق و اوصاف. به بیان دیگر، هر خُلق و هر صفت، یک چگونگی و کیفیت خاص در روح ما به شمار می‌رود و بر این اساس، هر یک از اخلاق و اوصاف و خصوصیات عینی، روحی است که ارواح را از یکدیگر متمایز و جدا می‌کند. «خُلق» چیست؟ صفتی که در روح ثابت می‌شود به آن خُلق می‌گویند. ما وقتی که با محیط ارتباط برقرار می‌کنیم، کم‌کم بزرگ می‌شویم و صفت‌ها را به مرور زمان، تحت تأثیر وراثت و محیط و... با اختیاری که داریم در روح خودمان تثبیت می‌کنیم. درست است که روح نفخه‌ی الهی است و در وجود همه بطور یکسان وجود دارد؛ اما تمایز افراد، ناشی از این است که این نفخه الهی را چطور به کار می گیرند؟ وجه تمایز افراد، در این است که وقتی هر کس رشد می کند و تشکیل اخلاق می‌دهد، چگونه از این نفخه الهی استفاده می کند؟ مثلا کسی که یک بار کار خیر انجام می دهد، به او آدم خیّر نمی‌گویند. حالا تصادفی یا تحت تاثیر احساسات یا هر عامل دیگری قرار گرفته و کار خیری انجام داده، به او خیّر نمی‌گویند؛ چون کار خیر، در وجود او هنوز به عنوان یک خلق در نیامده است؛ اما کسی که دائم کار خیر می‌کند، به این آدم می‌گویند آدم خیّر و خیرخواه. زیرا خیرخواهی به صورت یک خُلق در وجود او ثابت شده است. وقتی تثبیت شد، از آن به بعد، دیگر آن که چیزی که روح من را از روح شما جدا می‌کند، همین کیفیت اخلاقی ملکه شده است. یعنی وضعیت و چگونگی خُلق‌های ملکه شده ی افراد است که آنها را از همدیگر جدا می‌کند. یکی پرحوصله است، دیگری کم‌حوصله است. یکی متین و با وقار است، دیگری فاقد اینها است. یکی فحاش است، دیگری مؤدب است. همین‌هاست که افراد را از همدیگر جدا می‌کند. یعنی هر کسی یک فکر خاص و عقیدۀ خاص و عادات خاص، اوصاف و اخلاق خاصی دارد. مجموع این خاص‌ها یک شخصیت ویژه را می‌سازد که با شخصیت فرد دیگر فرق می‌کند. یعنی شاکله‌ها با همدیگر تفاوت دارند. هر شاکله‌ای تشکیل شده از اخلاق و اوصاف، افکار و عقائد، اعمال و عادات منحصر به خود است. عمل هر یک نیز، براساس همان شاکله انجام می شود. قرآن نیز از همین شاکله ها سخن می گوید:«قلکلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ= بگو که هر کس براساس شاکله ای عمل می کند که خودش آن را ساخته است» روابط پیچیده ای بین اخلاق و اوصاف ما با عقاید ما وجود دارد بین اخلاق و اوصاف ما روابط خاصی برقرار است. چه با یکدیگر، چه با خود ما، چه با عقائد و افکار ما، و چه با اعمال ما. در این بررسی به روابط بسیار پیچیده‌ای برخورد می‌کنیم که با گفتن و نوشتن تمام نمی‌شود و حتی گاهی به گفته و نوشته در نمی‌آید. واقعاً کسی که بتواند و بخواهد این قواعد و روابط را بیاورد روی کاغذ، اگر نگوییم کار محالی است، می توان گفت کار بسیار مشکلی است. «ما در سیر تربیتی و در سیر زندگی خودمان با ارتباطات مختلفی که با دیگران برقرار می‌کنیم، با رفتارهایی که بروز می‌دهیم، با خوراک‌های مختلفی که می‌خوریم، از نظر روحی در درون خودمان یک سلسله موجود، به وجود می‌آوریم که اینها واقعا در وجود ما موجود و مستقر هستند. علامت موجود بودن آنها هم این است که هر یک از آنها در روح ما منشأ اثر هستند. از طرف دیگر در بررسی درون خود، به این واقعیت عینی درونی نیز می‌رسیم که اخلاق و اوصاف ما از روابط و ارتباطات خاصی برخوردار است». روابط بین اخلاق و اوصاف و عقاید و افکار را با مثالی روشن‌تر می‌کنم. فرض بفرمایید شما جایی قرار گرفته اید که می‌توانید سوءاستفاده مالی بکنید، اما نمی کنید. چون از عاقبت آن می‌ترسید. ترس از آخرت و حیای از خداوند باعث می‌شود که عمل صالح انجام دهید. شما وقتی عقیده‌ی سالمی داشته باشید، همین عقیده‌ی سالم، عمل سالم می‌دهد. به جای این که عمل مفسد انجام دهی، عمل صالح انجام می‌دهی. عمل صالح شاکله‌سازی می‌کند، شاکله که ساخت، انجام اعمال صالح بعدی برای شما راحت‌تر می‌شود.  یا مثلاً شما خُلق ناراحتی مثل عصبانیت شدید دارید که زود جوش می آورید، این عصبانیت یک خُلق است. در اثر این زود جوش آمدن، زدی یک نفر را ناقص کردی، این شد یک عمل. آنجا خُلق وابسته می‌شد به عمل. بعد، از این طرف، ترس تو را تحریک کرد. ترسیدی گفتی حالا من این را زدم کشتم. بعد برای اینکه فرار بکنی مجبور می‌شوی که دروغ بگویی که من نزدم؛ یا تقصیر خودش بود؛ یا برای اینکه از زیر این مشکل فرار کنی، چند مشکل دیگر اضافه می‌کنی به مشکلاتت. چهار نفر دیگر را هم می‌زنی تا از صحنه فرار کنی، می‌بینید چقدر تبعات دارد! بعد نتایج اینها هم اثرات دیگری در خُلق و صفات شما می‌گذارد. اینها همه با همدیگر مرتبط هستند. شما وقتی که عادت می‌کنی به کاری، نمی‌توانی به عادتت غلبه بکنی و به خاطر این عادت، می‌خواهی کاری انجام بدهی که به صلاح تو نیست. بعد می‌بینی که یک سلسله روابط جدید با آثار جدید پیش می‌آید. ما واقعاً لازم است که روی اینها تعمق کنیم. چون با آن سروکار داریم و عاقبتمان هم به همین‌ها بستگی دارد. تعارض بین اخلاق، اوصاف، عقاید و افکار «خواهید دید اخلاق و اوصاف شما چه کلاً و چه بعضاً گاهی با عقائد و افکار اصولی شما در تضاد بوده و با آنها نمی‌سازند و گاهی هم با آنها موافق و سازگار هستند». یعنی گاهی شما اخلاقی دارید که با آن افکار و عقائدی که دارید، جور در نمی‌آید. افکار و عقائدت تو را به یک سمت عالی می‌کشانند. برای تو ایده‌آلی را ترسیم می‌کنند که می‌خواهی به آن برسی. حالا چه در مسائل دنیایی باشد، چه در مسائل اخروی. این افکار و عقائد، افکار و عقائد پاکی هستند. اما خُلقاً این افکار و عقائد توسط خُلق و صفت پشتیبانی نمی‌شوند. یعنی مطابق آن افکار و عقائد نمی‌توانی حرکت بکنی، چرا که عقیده‌ات یک چیز دیگری است. اما روحت هم تو را به یک جای دیگری می‌کشاند. صفت هم تو را به یک جای دیگری می‌کشاند و این تعارض پیش می آید. می‌گوید من چرا اینطوری هستم؟ من باید یک طور دیگری باشم. اینجا در درون شخص تعارضی ایجاد می‌شود که فرد را مشغول می‌کند. گاهی این تعارض‌ها خوب هستند و انسان در همین تعارض‌ها رشد می‌کند. زمانی هم این تعارضها بی‌معنی اند و نباید پیش بیایند. گاهی یک خلق بد ما، مانع اجرای عقاید خوبمان می شود، چون اخلاق منشاء اثر است علت این امر این است که عقاید، بتنهایی منشاء اثر نیست؛ بلکه این خلق است که منشاء اثر است. گاهی یک خلق بدی که در وجود یک نفر ملکه شده است، نمی گذارد او به بهشتی که جزء عقاید اوست، برسد. چون این اخلاق است که منشاء اثر است؛ نه فقط عقاید. بنابر این، ما باید بعد از کسب عقاید، آنها را به خلق و صفت تبدیل کنیم که منشاء اثر هستند. مثلا کسی که عقایدش به بهشت و جهنم کاملا درست و خوب است و از نظر عقیدتی قائل به قیامت و معاد است؛ اما یک خلق بدی دارد که نتوانسته آن را اصلاح کند. همین خلق بد، مانع رسیدن او به بهشت می شود و معلوم نیست که چند سال باید در عالم برزخ و ایستگاه های ۵۰ گانه زندانی بماند. استاد شجاعی در اینجا تاکید می کند: درست است که عقائد و افکارت یک چیز را می گوید؛ اما اخلاقت چیز دیگری می‌گوید و تو را وادار به رفتار دیگری می کند که با آن عقاید جور در نمی آید. یعنی در اینجا، این خُلق است که منشأ اثر است؛ چون وجود دارد. به این مسأله خیلی توجه کنید که من می خواهم به یک مسأله خیلی مهمتری برسم. اگر به اینها توجه نکنید، بعداً نمی توانید آن را آنطور که باید بفهمید. خلقیات چون وجود دارند، اثر می‌گذارند. مثلاً می‌دانید که نزول حرام است. ولی در عمل آن را انجام می‌دهید و در عمل نمی‌توانید جلوی خودتان را بگیرید و  صفت کار خودش را می‌کند. شما می توانید صدها مثال در این راستا بیان کنید. اما مناسب است که هرکس بنا بر وضعیت خودش و اوضاع اخلاقی خودش مثالهایی را به ذهن بیاورد. مثلا تو از نظر عقیدتی، قائل به این هستی که اولین قطره‌ی خون شهید که بریزد، گناهانش آمرزیده می‌شود و شهادت بالاترین فوز است. قائل هستی به این که جهاد بابی از بابهای بهشت است که به روی دوستان خاص خدا باز می‌شود. اما وقتی می‌خواهی به جبهه بروی و از خانواده ات جدا شوی‌، می‌بینی که یک خُلق و صفت و عادتی که داری، نمی‌گذارد به طرف جبهه حرکت کنی. برای آن خلق دلتنگ می‌شوی و بهانه می‌آوری که از رفتن به جبهه فرار کنی و شب عملیات که می‌شود دست و پایت می‌لرزد. مگر خود شخص، چیزی غیر از افکار و عقائدش است؟ با توضیحی داده شد، ظرافت این موضوع به چشم می‌خورد و این ظرافت باعث این پرسش می‌شود. این تعارض بین اوصاف و افکار و عقاید و تعارض اوصاف با خود شخص، وجود دارد. گاهی، شما از اخلاق و اوصاف خویش ناراضی بوده و با اینکه آنها را دارید و وجود آنها زجر هم می‌کشید و برعکس. ببینید تعارض اوصاف با افکار و عقائد و تعارض اوصاف با خود شخص، چقدر مسئله ظریفی است. به طور مثال، یک موقع شما خودت دقیقاً می‌دانی، الان داری خلاف امر رساله عمل می‌کنی. اطلاعات و آگاهی شما، علم شما، عقیدۀ شما، همین رساله است؛ اما می بینی که داری خلافش عمل می‌کنی و ناراحت هم نمی‌شوی و به تو هم بر نمی‌خورد و حیا هم نمی‌کنی و هیچ ترسی هم تو را برنمی‌دارد. پس معلوم است، تعارض بین این تخلفت و آن عقیده‌ات و تعارض بین عمل و عقیده‌ات تو را اصلاً ناراحت نکرده است. خیلی راحت این را پذیرفته ای. مثل کسانی که از یک طرف خیلی راحت نزول می‌خورند و از طرف دیگر در صف اول نماز جماعت هم می‌نشینند. برای اباعبدالله عزاداری هم می‌کنند و خرج هم می‌دهند؛ اما اصلاً از کارهای بدشان ناراحت نیستند. پس معلوم است این تعارض را راحت پذیرفته اند. به این ظرافت دقت کنید. زمانی تو یک صفت و اخلاقی داری که خودت هم از داشتن آن، ناراحت و ناراضی هستی. اضطراب و ترس داری و حیا می‌کنی. نمی‌خواهی آن را بپذیری و با این که آن را داری، از آن زجر می‌کشی و گویی با شما سر جنگ دارد؛ اما گاهی شما از اخلاق و اوصاف خویش راضی بوده و با آنها توافق دارید و خوشحالید. مرحوم آیت الله شجاعی تاکید می کند: «از همه اینها عجیب‌تر این که خواهید دید، گاهی اخلاق و اوصاف شما با یکدیگر نیز در تضاد هستند و گاهی در تضاد نیستند و همینطور گاهی با اعمال شما تضاد دارند و گاهی ندارند. از طرفی هم در بررسی درون خود به این واقعیت عینی درونی پی می‌بریم که اخلاق و اوصاف ما در اعمال ما جلوه می‌کنند و در آنها به ظهور می‌رسند و اعمال ما از اخلاق و اوصاف ما آب می‌خورند و از آنها نشأت می‌گیرند و به آنها می‌رسند». یعنی هر کس خُلقش هر طوری هست، همانطوری عمل می‌کند. یکی خُلقش کریم است، هر وقت از او کمک می خواهی، اگر هم نداشته باشد، ماشین و خانه اش را می‌فروشد تا کمک کند. خودش ندارد؛ ولی از یک جا قرض می‌گیرد تا مشکل شما را حل می‌کند. اما یکی دیگر، خُلقش بُخل است. به او می‌گویی کمک کن. دارد؛ ولی هزار تا بهانه می‌آورد که ندهد. شروع می‌کند به عجز و لابه که ندارم، بدبختی دارم، چقدر قرض دارم، چک‌هایم برگشته و... اخلاق و اوصاف در برزخ با صور برزخی خود ظاهر می‌گردند مرحوم آیت الله محمد شجاعی می فرماید: «همۀ این اخلاق و اوصاف، با همۀ این روابط و خصوصیات که به آنها اشاره شد و با همۀ روابط و خصوصیاتی که دارند و نمی‌شود ریزه‌کاری‌های آنها را شمرد، در عالم برزخ که روز به ظهور رسیدن درون و عالم درونی ماست، با صور برزخی خود متمثل می‌شوند و ظاهر می‌گردند. تمثل اخلاق و اوصاف در برزخ در قالب عبارات نمی‌آید». یعنی روابطی که بین اخلاق و اوصاف است، روابطی که بین اخلاق و اوصاف و عقاید است، روابطی بین اینها با اعمال ما وجود دارد و همچنین روابطی که همه اینها با خود ما هست، همه در عالم برزخ به ظهور می‌رسند و متمثل می‌شوند. بنابراین، مسلماً با وضع عجیب و به عبارتی با عالم عجیبی که درونِ تجسم یافته خودِ ماست، مواجه خواهیم شد. یعنی هر کدام از اخلاق، اوصاف، عقاید، اعمال و روابط بین آنها یک صورت برزخی دارند و روابطی هم که با هم دارند نیز، صورت برزخی دارند. شما فکر کنید وقتی یک نفر اخلاق در آنجا تجسم پیدا می‌کند، چقدر عجیب می‌شود. وضع عجیب و عالم عجیبی که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است و نه با عبارات و الفاظ می‌توان به تصویر آن پرداخت. «هم تمثل خود هر یک از اخلاق و اوصاف تمثل عجیبی است، و هم تمثل رابطه‌های هر یک از آنها تمثل عجیب و تحیرآوری است. کما این که تمثل هر یک از عقائد و اعمال نیز، عجیب و تحیرافزا است. طبعاً انسان در عالمی قرار می‌گیرد که همه‌اش تعجب‌آور و ناشناخته است و احیاناً خیلی دردآور و یا احیاناً خیلی ابتهاج‌آور؛ و از اینجاست که انسان برزخی بسیار آرزو می‌کند که ای کاش می‌شد آنچه را که در آن افتاده، به زنده‌ها می‌گفت و به آنها ارائه می‌کرد.»  قرآن در مورد مؤمن آل یاسین[1] می‌گوید: وقتی مؤمن آل یاسین به شهادت رسید، گفت:‌« قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُكْرَمِینَ[2] = [سرانجام به جرم ایمان كشته شد و بدو] گفته شد به بهشت درآى گفت اى كاش قوم من مى‏ دانستند كه پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمره عزیزانم قرار داد.» این آیه قرآن در مورد شهدا است:« فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ[3]= به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است‏ شادمانند و براى كسانى كه از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته‏ اند شادى مى كنند كه نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مى ‏شوند». وقتی شهدا به برزخ منتقل می‌شوند، آن پذیرایی و آن فضای ابتهاج‌آور در آن طرف را ادراک می‌کنند و بشارت می‌دهند به برادرانی که هنوز نیامده‌اند، به برادرانی که در نوبت هستند. قرآن می‌گوید هر کس که وارد برزخ می‌شود، چه اهل نجات باشد یا اهل عذاب، می‌گوید، ای کاش مردم بدانند که اینجا چه خبر است. مردم نمی‌فهمند و نمی‌دانند اینجا چه خبر است. به قول مرحوم شجاعی: «از باب مثال، انسان با صورت یا با موجود نفرت‌انگیزی که دارای قیافه و خصوصیات پلید و نفرت‌آوری است، مواجه می‌گردد و می‌بیند با این که از آن بدش می‌آید و سعی می‌کند از دست آن خلاص بشود و به انحاء مختلف می‌خواهد آن را از خود دور بکند، نمی‌تواند خود را از آن و اذیت آن نجات بدهد. خود را به هر طرف می‌زند و به هر جا فرار می‌کند بالاخره نمی‌تواند.» یعنی فرار از خود است. فرار از خود هم که معنا ندارد. انسان نمی‌تواند از خودش فرار کند. در دنیا هر مشکلی برای انسان پیش بیاید، انسان راه فرار دارد. یعنی اینجا در دنیا چیزی به نام بن‌بست وجود ندارد. ولی در آنجا نمی‌شود. آنجا با یک اژدهای بدقیافه‌ی، بدبو و خشن و موذی روبرو هستید که یکسره اذیت می‌کند و می‌خواهید از دست او فرار کنید که اصلاً ممکن نیست. چگونه از دست خُلق بد فرار می‌کنید؟ خلق بد وجود دارد و کار خودش را می‌کند. مهم نیست که تو از او بیزار هستی یا نه. مهم نیست که تو نمی‌خواهی این سگ با این شکل و قیافه‌اش در قبرت باشد یا نباشد. مهم این است که این سگ، خودت و خُلق‌ات است. مهم این است که چطور از آن فرار بکنی. حالا تو بگو من بدم می‌آید، اصل قضیه همین جاست. اصل این است که ما در دنیا خُلق‌هایی داریم که هم دیگران از آنها بدشان می‌آید و هم خودمان ناراحت هستیم از اینکه چرا این خُلق ها را داریم. ای عزیز! ناراحت بودن از اینکه نمی‌خواهی اینطوری باشی، ناراحت بودن از اینکه این خُلق را داری و اینکه اینطوری هستی و نمی‌خواهی اینطوری باشی، کافی نیست. یعنی صرف تعارض و ناراضی بودن تو به این خُلق، مشکل تو را حل نمی‌کند. این یک طرف قضیه است و فقط 50 درصد کار است که تو نخواهی این خُلق ها را داشته باشی. طرف دیگر این است که کارهای دیگری هم بکنی. گریه، عجز، لابه، توسل و التماس به خدا، برای این که خدایا این خلق های بد را از ما دور کن و این را از ما بکَن، نقش خیلی زیادی دارد. یعنی باید برای کنده شدنش تلاش عملی بکنیم. چون اینها موجود هستند و واقعیت عینی روح ما هستند. مثل این است که بگویی: من نمی‌خواهم سرطان داشته باشم، نمی‌خواهم این غده یسرطانی، مرا اذیت کند. نمی‌شود کاریش کرد، غده است و در بدنت وجود دارد و منشأ اثر است و جزء واقعیت بدنی شما است. چه تو بخواهی و چه نخواهی درد می‌کند. تو باید آن غده را از آنجا برداری. نمی‌شود بگویی آن غده آنجا باشد، من عمل جراحی هم نکنم، هزینه هم ندهم، وقت هم نگذارم، از کارهای دیگرم هم نزنم، در بیمارستان بستری نشوم، دوران نقاهت را طی نکنم، بعد خوب هم بشوم، درد هم نداشته باشم. با تمنّا و خواستن و التماس و حتی دعای تنها هم مشکل حل نمی‌شود. دعا خیلی عالی است، کمک هم می کند؛ ولی صِرفِ دعا کفایت نمی‌کند؛ بلکه ما باید تن بدهیم به عمل جراحی. باید جلوی خودت بایستی! هیچ راهی به جز درگیر شدن با خودت را نداری. باید جلوی خودت بایستی. می‌دانی این صفت ها را داری، دورویی، دو زبانی و .... بین عمل و کردارت اختلاف است. دهان هرزه، چشم هرزه، کسالت در عبادت، سهل‌انگاری در واجبات، جرأت در محرمات و سایر بیماری ها را داری. باید جلوی اینها بایستی و مسأله را حل کنی. این که بگویی خدایا ما نیت‌مان بد نبود، نیت‌ ما خیر است، ما که نمی‌خواستیم اینطور بشود، ما دوست داریم خوب باشیم، ما می‌خواهیم مداوا شویم، اینها کافی نیست. مهم این است که قبل از آن که به آن طرف منتقل بشوی، آن صفت زشت را برداری. اگر همراهِ آن منتقل شوی، در آنجا ظهور می کند و تمثل خواهد داشت و منشأ اثر است با آثاری که خواهد داشت. کار دیگری نمی‌شود کرد. به قول آیت الله شجاعی، «انسان در آنجا خود را به هر طرف می‌زند و به هر جا فرار می‌کند، بالاخره نمی‌تواند کاری بکند و این نیست، مگر تمثل خُلقی از اخلاق بد، یا صفتی از صفات بد که با عقائد و افکار اصولی انسان و با خود او براساس عقائدش ناسازگار است؛ ولی انسان دارای آن خُلق و صفت است و در زندگی دنیوی نیز به لحاظ عقائدش از آن ناراضی بود و زجر می‌کشید و در حال فرار از آن بود؛ اما به لحاظ ضعف اراده و غلبۀ هوای نفس نمی‌توانست آن را از خود دور کند. از باب مثال انسان می‌بیند با اضطراب و پراکندگی حرکت مخصوصی می‌کند و به سرعت به این وضع ادامه می‌دهد و خود را به اینطرف و آنطرف می‌زند و توقفی نمی‌کند تا جایی که خود را به آتش می‌رساند و این عمل را تکرار می‌کند». استاد شجاعی تاکید می کند که نویسنده محترم دارد از یک صحنۀ برزخی پرده برمی‌دارد. می‌گوید حالت کسی که در خُلقش تعارضی هست و نمی‌خواهد آن را داشته باشد، مانند کسی است که می‌خواهد مدام از آن فرار کند؛ ولی نمی‌تواند. خُلق منشأ اثر است. می‌دود که از آن فرار بکند؛ اما یک دفعه در آتش می‌افتد. چه روزگار بدی است؛ چه تنهایی غم‌انگیزی است؛ چه اضطراب وحشتناکیست. آیت الله شجاعی یاد آور می شود: «و این نیست، جز تمثل برزخی غضب و خشم در صورت غلبه و ریشه‌دار شدن در وجود انسان. وقتی عصبانیت، خشم و غضب ریشه‌دار می‌شود در وجود شخص، شخص این حالت را دارد، نمی‌خواهد آنطوری باشد. بعد عصبانی می‌شود، عصبانی که شد، کار را آنقدر ادامه می‌دهد تا کار به اوج برسد و شخص هم خودش و هم دیگران را بسوزاند.» ع ل 179 غضب/ ظهور اخلاق و اصاف [1] . حبیب نجّار، شخصیتی مسیحی که در منابع اسلامی به مؤمن آل‌یس ملقب است. نام حبیب نجّار صریحاً در قرآن نیامده، اما در منابع اسلامی ، ضمن نقل ماجرای اصحاب‌القریة به نام وی تصریح شده است. بنابر این آیات ، پس از این‌که اصحاب قریه دو رسولی را که برای دعوت آنان به توحید آمده بودند، تکذیب می‌کنند، مردی شتابان از دور دست شهر می‌آید و مردم را به پیروی از رسولان فرا می‌خواند و ایمان خود را به پروردگار آشکار می‌سازد. پس از مرگ وی، قوم او با صیحه‌ای هلاک می‌گردند. در منابع اسلامی، این مرد مؤمن حبیب نجّار دانسته شده است. [2] . سوره یاسین/26-27. [3] . سوره آل عمران/170. مطالب بیشتر: مجموعه سخنرانی های استاد شجاعی مجموعه کتاب های استاد محمد شجاعی پای درس استاد مباحث غضب در قالب سی و دی و کتاب کار

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed