www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 8943
زمان انتشار: 26 مارس 2018
| |
ارزش انسان به دغدغه های انسانی اوست

مقام عرشی حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها)، جلسه 11؛ 96/12/24

ارزش انسان به دغدغه های انسانی اوست

در فقرات دعای ندبه، بحث رسید به کلمه ی «أین» یعنی کجاست؟ «کجاست»های یک جامعه یا یک شخص، حکایت از شخصیت و قیمت آن شخص یا جامعه می‌کند.

اینکه انسان در زندگی به دنبال چه چیزی باشد و گمشده‌اش چه چیزی و خلأهایش چه چیزی باشد، اینها ساختار و قیمت او را مشخص می‌کند.  همچنین اگر جامعه ای گمشده‌هایش مشخص بشود و معلوم بشود که جامعه به دنبال چه چیزهایی است، سطح قیمت و فرهنگ آن جامعه نیز به دست می‌آید. وقتی مردم جامعه‌ای دغدغه‌های «مادی» دارند و بیشتر به دنبال کمالات جمادی مثل پول و ثروت هستند، این جامعه در همین حد رشد می کند؛ یا اگر دغدغه‌های گیاهی یا حیوانی یا علمی دارند، در همین حد قیمت دارند. اما آدمی که دغدغه‌های انسانی دارد، قطعاً یک انسان مهربان، شاد و آرام است و جامعه با چنین افر‌ادی رستگار است؛ انسان‌های جامعه ای باطن انسانی دارند که اکثر افراد آن جامعه، گمشده‌های انسانی و دغدغه‌های انسانی داشته باشند. پس «أین»هائی که امام صادق(علیه‌السلام) به‌خاطرش ضجه می‌زند و گریه، ناله و شیون می‌کند، خیلی مهم هستند. آیا ما هم برای این چیزها گریه، ناله، شیون و ضجه داریم یا نه؟ آیا ما هم غصه می‌خوریم یا نه؟ در طول روز چقدر به فکر این مسائل هستیم؟ آیا در چینش آرزوها، افکار، شغل ها و انتخاب‌هایم مثل انتخاب همسر، رشته تحصیلی و...براساس «أین» های اهل بیت (علیهم‌السلام) عمل می‌کنم یا خیر؟ اینها ملاک ارزیابی یک شخصیت است که انسان خودش را پیدا کند. اگر کسی تمام انتخاب های زندگی‌اش را براساس این «أین»ها انجام داد، هم حزبی خداست. هدف گذاری درست، موجب آرامش و سعادت است گاهی انسان در زندگی به خاطر مشکلات و گرفتاری ها به بن‌بست‌هائی می‌رسد که سرتا پای وجودش، غصه و ناراحتی، حرص و جوش، اختلاف و ناآرامی است. ریشه اساسی ناراحتی و غصه چنین آدمی؛ ظلم به خود، چینش غلط مهندسی آرزوها و هدف‌گذاری‌های غلط و نیز مسیری نادرست بوده که او انتخاب کرده. نتیجه این می‌شود که به خوشبختی و آرامش نمی‌رسد و همیشه احساس پوچی و شکست می‌کند. همچنین در اجتماع سرخورده شده و به جایی می‌رسد که می بیند آن چیزی که فکر می‌کرده به او آرامش می‌دهد، مثلاً ازدواج، شغل، شئون اجتماعی، مدرک تحصیلی، ثروت و دوستان؛ همه برایش منشأ مصیبت شدند. اما اگر کسی چینش آرزوها و مهندسی فکری  هدف‌گذاری‌هایش درست باشد، در هر راهی که قدم بردارد، هر چقدر هم آن راه مشکلات داشته باشد، باز هم زندگی او را غصه‌دار و مچاله نمی‌کند. چون رویکرد این شخصیت به اهدافی است که درحال رسیدن به آنها است، حتی اگر سختی داشته باشد. چنین آدمی هیچ وقت از شادی، نشاط و مهربانی دور نیست. او همیشه آدمی است که به معنای واقعی احساس کمال و سعادت می‌کند و دلش پر از نور، امید، شادی و نشاط است. این قواعدی که می‌گوییم، قواعد مدیریتی فرد و جامعه است؛ یعنی یک فرد اگر بخواهد خودش را مدیریت کند، باید چینش‌هایش درست باشد. به عنوان مثال، شما در مقام پدر و مادر باید برای بچه‌هایت هدف‌گذاری‌های درستی بکنید. اگر هدف‌های غلطی را به آن‌ها نشان دادید، این بچه ممکن است موفق هم بشود، رشد هم بکند، ولی در نهایت به پوچی می‌رسد. بیش از 90% خودکشی‌هایمان در میان تحصلیکرده‌هاست. تحصیلات اگر قرار بود انسان را نجات بدهد که این مسائل را به وجود نمی‌آورد. پس باید به فرزندان‌مان بفهمانیم که درست هدف‌گذار‌ی کند. هدف گذاری ما همان «أین» گفتن هایمان است. اینها باید با «أین» های معصومین(علیهم‌السلام) هماهنگ باشد. «أین»های حضرت صادق(علیه‌السلام) مثل «أین»های ما نیست، حتی اگر دعای ندبه را حفظ باشیم، اما اگر با معصوم هماهنگ نباشیم راه به جایی نمی بریم. باید ببینیم که آیا دغدغه‌های ما با امام یکی شده یا نه؟ غصه‌های‌مان با حضرت یکی شده یا نه؟ آیا دغدغه‌ها و آرزوهای ما با غصه‌های بزرگان عالم و باشخصیت‌ترین افراد خلقت یکی شده یا نه؟ كجاست آنكه برای راست نمودن انحراف و كجى به انتظار اویند اگر امام زمان (علیه‌السلام) بیاید، جامعه‌ای خواهیم داشت که همه مردمش با هم در صلح خواهند بود. مثل اربعین که همه به عشق امام حسین (علیه‌السلام) جمع می‌شوند و برای همدیگر خدمت گزاری می‌کنند و در صلح و آشتی‌اند و در کمک کردن و خدمت به همدیگر،  از هم سبقت می‌گیرند. نتیجه‌ی این رفتارها این می‌شود که نعمت‌ها فراوان‌تر، عشق‌ها، نورانیت‌ها، مهربانی‌ و فداکاری‌ها بیشتر می‌شود. در فراز دیگر دعای ندبه می‌ خوانیم: «اَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَاْلعِوَجِ= كجاست آنكه برای راست نمودن انحراف و كجى به انتظار اویند». منتظر یعنی کسی که انتظارش را می‌کشیم. می خوانیم: کجاست آن‌که انتظارش را می‌کشیم تا بیاید آن کجی‌ها، ناراستی‌ها و اختلافات را حل کند؟ یعنی تو باید از این اختلافات و کج‌رفتاری‌ها بدت بیاید و منتظر باشی که کسی آنها را اصلاح کند. چون وقتی کج‌رفتاری و اختلاف باشد، افراد خاصیت‌هایشان را از دست می‌دهند. مثل شخص پولدار که وقتی وارد خانه‌اش می‌شوید، انگار وارد جهنم شده اید. چون می بینید که هیچ کدام از اعضای خانواده دلهایشان با هم یکی نیست و همه غصه دارند. اگر امام زمان (علیه‌السلام) بیاید، جامعه‌ای خواهیم داشت که همه مردمش با هم در صلح خواهند بود. مثل اربعین که همه به عشق امام حسین (علیه‌السلام) جمع می‌شوند و برای همدیگر می‌میرند؛ همه با هم در صلح و آشتی‌اند؛ در کمک کردن به همدیگر، فدا شدن و خدمت کردن به هم از یکدیگر سبقت می‌گیرند. نتیجه آن می‌شود که نعمت‌ها فراوان‌تر، عشق‌ها، نورانیت‌ها، مهربانی‌ و فداکاری‌ها بیشتر می‌شود. باید دید که در اربعین مردم مشکلات کدام بخش از وجودشان حل شده که در کنار هم با صلح قرار می‌گیرند. اینکه شیعه کنار سنی، سنی کنار مسیحی، مسیحی کنار یهودی، یهودی کنار هندو، هندو کنار لائیک قرار می‌گیرند؛ علتش این است که وجه اشتراکشان انسان کامل است و همه حول محور او جمع می‌شوند. اربعین همه قشنگی‌اش به این است که حسین (علیه‌السلام) مبدأ میل همه آدم‌ها را عوض می‌کند. وقتی آدم مبدأ میلش عوض شد، زندگی‌اش زیر و رو می‌شود، خوشبختی، شادی و آرامش در سخت‌ترین شرایط به او روی می‌آورد، اما اگر وجه دل جای دیگری رفت، در بهترین حالت‌های زندگی احساس تنگی می‌کند. پس آدم باید نیت و مهندسی قلبش را از ابتدا درست کند. كجاست آن امید از بین بردن ستم و دشمنى «اَیْنَ الْمُرْتَجى لِأِزالَةِ الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ= كجاست آن امید می رود براى از بین بردن ستم و دشمنى»؟  کجاست آن امیدی که وقتی بیاید، جور، ظلم‌های تیز و تند و دشمنی‌ها همه از بین می‌رود. دشمنی خیلی بد است. چون وقتی آدم‌ها به جان هم بیفتند، دیگر از زندگی لذتی نمی‌برند، نه دنیا دارند و نه آخرت. مسلمان و مؤمنی که اهل دشمنی و کینه هستند، علاوه بر اینکه دنیایش خراب است، آخرتش نیز خراب است. در حدیث داریم که خانواده های کافر وقتی با هم در صلح و صفا هستند، خدا به آن‌ها برکت می‌دهد. یکبار از خودمان سؤال کنیم، آیا خدا از ما از این همه کینه که نسبت به آدم‌ها داریم راضی هست یا نه؟ اگر از کسی بدم می‌آید، اگر از کسی متنفر هستم، اگر نمی‌توانم با کسی سازگاری داشته باشم، خدا هم همینطور راضی است؟ خدا هم مثل من فکر می‌کند؟  كجاست آن ذخیره براى تجدید فریضه‌ها و سنّت‌ها «اَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ= كجاست آن ذخیره براى تجدید فریضه‌ها و سنّت‌ها»؟ چه بهشت‌هایی وجود دارد که حضرت در این دعا در قالب گریه به ما داده. یعنی باید عشقت این باشد که امام زمان (علیه‌السلام) بیاید تا تمام واجبات، مستحبات و سنت‌ها احیا ‌شود. اگر واجبات و مستحبات احیا شوند، چه اتفاقی می‌افتد؟ یک بهشت روی زمین می‌شود؛ آدم‌ها همه شبیه خدا و معصومین می‌شوند، دیگر اختلافی نیست، غم و غصه‌ای نیست، فقری نیست، مریضی نیست، کینه‌ای نیست. اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، حضرت می‌خواهد به ما بگوید که اگر در زندگی فردی‌تان گرفتار آدم‌هایی شدید که شما را دوست ندارند و با آنها اختلاف دارید و اگر می‌خواهید شاد و آرام باشید، به واجبات و مستحبات بچسبید و خوب رعایت کنید. ولی وقتی تو اهل واجبات و مستحبات نباشی، بی‌ادبی کنی و امر خدا را کنار بگذاری، وسط کسانی که دوستشان داری و آنها هم تو را دوست دارند، تو غمگین، ناآرام و مضطرب خواهی بود. پس تصمیم بگیریم به واجبات الهی احترام بگذاریم، مستحبات الهی و سنت‌ها را هم تا آنجایی که در توانمان است رعایت کنیم. به هر میزانی که رعایت ‌کنیم، آرامش، شادی، نشاط و مهربانی به سراغ‌مان می‌آید. كجاست آن برگزیده براى بازگرداندن دین و شریعت «أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعَادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّرِیعَةِ= كجاست آن برگزیده براى بازگرداندن دین و شریعت»؟ ملت و شریعت یعنی قوانین حیات‌بخش، اصول زندگی، مهندسی زندگی. وقتی اینها متلاشی ‌شدند، مثل این که ساختمان مهندسی‌اش را از دست می‌دهد یا نظم جامعه‌ یا سازمانی به هم می‌ریزد. کجاست آن‌که بیاید ریاضیات و چینش‌های این عالم را درست ‌کند. چون چینش‌ها که درست شد، دیگر نه فقری وجود دارد، نه مریضی وجود دارد، نه بی‌عدالتی، نه طلاقی، نه اختلافی، نه کینه‌ای، نه جهلی، نه بن‌بستی. امام زمان (علیه‌السلام) که بیاید، ملت و شریعت را تنظیم می‌کند، حالا نبودش چقدر ما را بدبخت کرده و ما چقدر دچار گرفتاری و نکبت‌ شدیم.   دعای ندبه

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8930
زمان انتشار: 11 مارس 2018
| |
چرا انسان فقط با الله به آرامش می رسد؟

تصویر باطن انسانی از نگاه آسمان، (جلسه 8)؛ 96/12/13

چرا انسان فقط با الله به آرامش می رسد؟

انسان دارای کمالات جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی است. در هر شأنی نیز دارای اله‌های مختلف است. اله بُعد جمادی‌، کمالات جمادی، اله بُعد گیاهی‌ کمالات گیاهی، اله بُعد حیوانی‌ کمالات حیوانی، اله بُعد عقلانی‌ کمالات علمی است؛ اما در بُعد انسانی اله انسان فقط یک کس است و آن «الله تباک و تعالی» است. چون خداوند تبارک و تعالی از روح خودش در انسان دمیده، بنابراین، آن دمش که بخش فوق عقلانی انسان را تشکیل می‌دهد، موجب می‌شود که انسان با اله‌های محدود ارضا نشود. فقط یک اله بی‌نهایت و نامحدود است که انسان را آرام می‌کند و آن «الله تبارک و تعالی» است. پس«لا إله إلا الله» یک امر حقیقی است که براساس نظم ریاضی خلقت انسان طراحی شده و خبر از یک حقیقت خارجی می‌دهد که انسان جز با «الله»، به آرامش نمی‌رسد.

«توحید» مهمترین کلمه در اسلام است. همانطور که معصوم(علیه‌السلام) فرمود: «هیچ ذکری بالاتر از لااله الا الله نیست». اینکه امام (ره) می‌گوید: «رئیس جمهور آمریکا هم عاشق خداست»، یعنی او هم یک جنبه فوق عقلانی و «لا إله إلا الله» دارد، اما مصداق کمال حقیقی را گم کرده است.  حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «قولوا لا إله إلا الله تُفْلِحُوا»، یعنی فلاح و سعادت انسان در اعتقاد به این نکته است که من اله، معشوق و دلبری جز الله تبارک و تعالی ندارم. الله، یگانه حقیقت هستی «الله» یعنی کمال مطلق، هستی مطلق و هستی جاری در کل شیء. شما به هر شیئی نظر کنید، آن شیء مملو از هستی و وجود فعال است. در دعای کمیل می‌خوانیم: «وَ بِأَسْمَائِك الَّتِی مَلَأَتْ أَرْكانَ كلِّ شَیءٍ= و به حق نام هایت كه پایه‌های همه چیز را پر کرده است». تمام اشیاء پر از وجود اسماء الله هستند. خدا همه جا حضور دارد. همه جا حقیقت و حضور الله است. بنابراین، من الهی را دوست دارم که حقیقت همه کمالات است و به قول امام علی (علیه‌السلام) که فرمودند: «هُوَ حَیَاةُ كُلِّ شَیْ‏ءٍ= مایه حیات هر چیزی الله است». هر کس هر کمالی دارد، از اوست. این را دقت کنید. چون در مباحث اخلاقی و عرفان عملی این مسئله فوق‌العاده مهم است که ما بفهمیم هیچ چیز از خودش کمالی ندارد. اگر هم کمالی می‌بینیم، این کمال ذاتی و مستقل نیست. اصلاً وجود هیچ موجودی از خودش نیست، وجودش عاریه‌ای است. خداوند تبارک و تعالی به او وجود داده. پس ما در تمام عالم با یک هستی روبرو هستیم که او در قالب موجودات و ظهورات مختلف خودش را به ما نشان می‌دهد. با صد هزار جلوه برون آمدی که من              با صد هزار دیده تماشا کنم تو را بنابراین، ما به هر چیزی که نگاه می‌کنیم، در حقیقت به جلوه‌های الله نگاه می‌کنیم: «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله[1]= پس به هر طرف که رو کنید، همانجا خداست». به هر کمالی که نگاه می‌کنید، آن کمال، زیبایی، قدرت و خاصیتش از اسماء الهی است که در اشیاء ظهور کرده و خود اشیاء چیزی نیستند. اگر کسی «لا إله إلا الله»اش را تنظیم کند، بقیه امور برایش تنظیم می‌شود. اینکه در روایت تأکید می‌کنند که افضل اذکار «لا إله إلا الله» است؛ چون اساسی‌ترین و بنیادی‌ترین ذکر و حقیقت عالم و خبر عالم است. ما دیگر خبری مهمتر، ارزشمندتر و دوست‌داشتنی‌تر از این در دنیا نداریم که ای انسان برای تو معشوقی و دلبری غیر از الله نیست. حقیقتاً تو هر چیزی را که دوست داری یا هر کس را که دوست داری، در واقع به خاطر عشق به الله‌ است، به خاطر اینکه تو کمال مطلق و بی‌نهایت را دوست داری. بنابراین، این ذکر در تربیت، رشد و سرعت انسان فوق‌العاده مهم است. اسرار ذکر «لا إله إلا الله» بزرگان دین فرمودند که هر وقت دلتان به کسی یا چیزی گیر کرد، یعنی اسارت انسان، یعنی ذلت انسان. برای اینکه دلتان از ذلت آزاد شود، بگویید: «أشهد أن لا إله إلا الله»، یعنی شهادت می‌دهم که من دلبر و معشوقی جز الله ندارم. این برای آزادسازی دل ما از اینکه گدای عاطفی کسی نباشیم یا وابستگی به کسی پیدا نکنیم، کارساز است؛ چه در خانواده و چه در بیرون از خانواده، فرقی نمی‌کند.  وقتی انسان «لا إله إلا الله» را داشت، شخصیتی بی‌نیاز، قدرتمند، عزیز، و محکم خواهد شد. این همه احساس حقارت‌ها، احساس بدبختی‌ها، احساس پوچی‌ها، برای این است که ما به «لا إله إلا الله» اهمیت نمی‌دهیم. وفادار به «لا إله إلا الله» نیستیم. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمود: «مَنْ بَکی عَلَی الدُّنیا دَخَلَ النّار= هر کس که بر ای دنیا گریه کند، جهنمی می‌شود»، دنیا را هم معنی کردیم. دنیا یعنی کمالات جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی، اگر کسی اله بُعد فوق عقلانی‌اش را داشت، دیگر از نداشتن اله‌های بخش پایین‌تر احساس حقارت و کوچکی نمی‌کند. برای مؤمن قبیح و زشت است که با داشتن الله، باز احساس حقارت و کوچکی کند. مثلا برای این که وضع مالی‌اش خوب نیست؛ یا در بُعد عقلی تحصیلات و مدرک آن چنانی ندارد. به خاطر همین امور، به بعضی‌ها آنقدر احساس حقارت دست می‌دهد که حاضرند دست از خدا و امر و نهی خدا بردارند تا مثلاً مدرک تحصیلی بگیرند و به مقامی برسند. او با این مدرک احساس آرامش و عزت می‌کند، ولی با الله، نماز، قرآن، مسجد و ... چنین احساسی نمی‌کند. علتش این است که خودش را نمی‌شناسد. لذا قدر آنچه که دارد را نمی‌داند و  به سراغ معشوق‌های قلابی می‌رود و عمر و جوانی‌اش را صرف معشوق‌های قلابی می‌کند. جمع کردن مال دنیا وبال انسان می شود نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «إنّ الله عَهِدَ إلَی أنْ لا یأتینی أحدٌ مِن اُمَّتی بلا إله إلاّ الله لا یخْلِطُ بها شَیئا إلاّ وَجَبتْ لَه الجَنّةُ. قالوا: یا رسولَ الله، و ما الّذی یخْلِطُ بلا إله إلاّ الله؟ قالَ: حِرْصا علی الدُّنیا و جَمْعا لها و مَنْعا لها، یقولونَ قَولَ الأنبیاءِ و یعملونَ عَملَ الجَبابِرَةِ= پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: خداوند به من سفارش کرد که احدی از امت من با «لا إله إلاّ اللّه» نزد من نمی‌آید، مگر آنکه بهشت بر او واجب می‌شود، به شرط آنکه چیزی را با آن نیامیخته باشد. عرض کردند: ای پیامبر خدا! آنچه با لا إله إلاّ اللّه آمیخته می‌شود چیست؟ فرمود: حرص به دنیا و جمع کردن مال دنیا و ندادن آن به دیگران. این گونه افراد، سخنشان سخن پیامبران است و کردارشان، کردار ستمگران». « حِرْصا علی الدُّنیا و جَمْعا لها» یعنی جمع کردن برای دنیا، یعنی یک بیماری که انسان حرص می‌زند که دنیایش را افزایش بدهد. کمالات جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی‌اش را زیادش کند، اما نمی داند که اینها بار و وبالی بیش نیستند. «وَ مَنْعا لَها» مال دنیا را از دیگران منع می‌کند. آنجایی که باید عطا کند، عطا نمی‌کند. این باعث می‌شود که «لا إله إلا الله» ما اثری نداشته باشد. دنیا خیلی قشنگ است و کمالاتش هم خوب، اما به این شرط که در استخدام بخش فوق عقلانی یعنی نزدیک شدن ما به الله از آن استفاده شود. اما اگر مستقلاً معشوق بشوند، ما را از الله دور می‌کنند. پیامبر می‌گوید دنیایت را برای خدا مصرف کن، یعنی اگر دنبال پول هستی، از این پول برای قرب به خداوند تبارک و تعالی استفاده کن. این پول خیلی خوب است. اینجاست که نگاه به مال و نگاه به تمام کمالات چهارگانه، یک نگاه ذاتی نیست، بلکه نگاه وسیله‌ای است. شخص می‌گوید پول و تجارت خیلی خوب است؛ ولی به شرط اینکه به درد ابدیتم بخورد. من می‌خواهم آنجا زندگی کنم. کمش را در دنیا مصرف می‌کنم و بیشترش را به آخرت و ابدیت می‌فرستم. دنیا، دنیای قشنگی است؛ وقتی که ما با الله و اهل بیت زندگی ‌کنیم. آنقدر این دنیا دوست‌داشتنی است که وقتی خوب‌ها از دنیا می‌روند و به بهشت می‌روند حسرت ۵ دقیقه وقت شما را می‌خورند، اما شما اگر الله و اهل‌بیت و میکده‌های فطری و انسانی مثل حرم‌ها، مساجد را حذف کنی، دنیا چه می‌شود؟ دیگر انسان زندگی و حیات انسانی ندارد.  پیغمبر فرمود: با «لا إله إلا الله»، اله دیگری را شریک نکنید. چنانکه آیه قرآن صراحتا می‌گوید: «لا تَدْعُ مَعَ الله إِلهاً آخَرَ= با خدا، دنبال دلبر دیگری نباشید». چون غیر از او دلبری نیست. همه چیز با خدا قیمت دارد. همه چیز با خدا سنجیده می‌شود. همه چیز در عشق یک انسان به خدا و خانواده آسمانی‌اش معنا دارد. انسان اگر می‌خواهد تجارت کند یا کار اجتماعی - سیاسی یا کار هنری یا کار اقتصادی انجام بدهد، نباید عشقش یادش برود. حواسش باشد که اگر من دارم این کار را انجام می‌دهم، برای این است که می‌خواهم به الله و امام زمان(علیه‌السلام) برسم. نه اینکه مثل خیلی از افراد، کار سیاسی برایشان یک شهوت است. اینها به دنبال این نیستند که بگویند ما کار اجتماعی سیاسی و حزبی می‌کنیم؛ یا برای اینکه دین خدا را حفظ کنیم؛ یا برای برطرف کردن موانع ظهور حضرت کار اجتماعی -  سیاسی می‌کنیم. کار سیاسی اگر برای برطرف کردن موانع ظهور امام است، یک عبادت است؛ در غیر این صورت، یک شهوت و معصیت و غفلت است. وقتی کار به اینجا برسد که مردم را از امام زمان(علیه‌السلام) دور کنیم، کار سیاسی و حزبی به چه درد می‌خورد؟ رضای الله و رضای معصوم، در وجود مقدس آقا امام زمان(علیه‌السلام) جلوه می‌کند. اگر تو در برطرف کردن موانع ظهور حضرت، به درد امام زمان(علیه‌السلام) می‌خوری و خاصیتی داری. پس شخصیتت، کارت، علمت، مالت، دانش‌ات، آبرویت مبارک است؛ وگرنه ارزشی ندارد.  یکی از چیزهایی که پیغمبر می‌گوید، این است که حرص به دنیا نداشته باشید؛ دنیا را مستقلاً نگاه نکنید؛ دنبال این نباشید که دائم دنیا را به دست بیاورید. این همه پول برای چه، این همه جمع کردن برای چه؟ انسان باید به ابدیت و آخرت، مستقل نگاه کند؛ و به بقیه امور تبعی نگاه کند. مدرک تحصیلی و سواد و درس خوب است؛ اما به عشق خدا و آخرت، نه اینکه اینها برای انسان یک بت بشود. گاهی ممکن است یک رشته تحصیلی، استعدادهای بی‌نهایت یک انسان را دفن ‌کند. هر کاری می‌کنید، اعم از درس خواندن، کار هنری و... پای خدا و امام زمان(علیه‌السلام) بریزید و گرنه با «لا إله إلا الله» جور در نمی‌آید. پس ذکر «لا إله إلا الله» را جدی بگیرید. می‌خواهیم دو سه جلسه‌ای که خدمتتان هستیم، راجع به خود «لا إله إلا الله» یک مقدار صحبت کنیم که این «لا إله إلا الله» اگر  ان‌شاءالله درست بشود، بقیه چیزها هم درست می‌شود. [1] . سوره بقره/آیه 115.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8898
زمان انتشار: 4 مارس 2018
| |
«بلاها و مصائب» گناهان را پاک می کنند

کفارات گناه، جلسه 3، 96/6/28

«بلاها و مصائب» گناهان را پاک می کنند

اولین چیزی که گناهان انسان را می‌پوشاند، عقوبت ها، بلاها و مصائبی است که انسان در دنیا به آنها مبتلا می‌گردد.

عقوبت ها و بلاها دو دسته اند، دسته اول بلاهایی هستند که انسان در ایجاد و انتخاب آنها هیچ دخالتی ندارد؛  قطعاً با تحمل آنها گناهان انسان پاک می‌شود. دسته دوم بلاها و خطاهایی هستند که انسان به دست خود آنها را ایجاد می‌کند. خداوند تبارک و تعالی به فضل و کرم خود، این بلاهای خودساخته انسان را نیز کفاره گناهان او قرار می دهد. قرآن می فرماید:«فَیَوْمَئِذٍ لَا یُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ[1]= در آن روز هیچ انس و جنى از گناهش پرسیده نشود». برای این آیه تفسیرهای مختلفی بیان شده است که هر کدام به نوبه خود بخشی از حقیقت را بیان می‌کنند. امام رضا(علیه السلام) در تفسیر این آیه می‌فرماید:«اِنَّ مَن اِعتَقَدَ الحَق ثُمَّ اَذنَبَ وَ لَم یَتُوب فِی الدُنیا عُذِّبَ عَلَیهِ فِی البَرزَخ وَ یَخرُجُ یَومَ القیامَۀِ وَ لَیسَ لَهُ ذَنبٌ یُسئَلُ عَنه = کسی که به حق اعتقاد داشته باشد و گناهی کرده باشد که بدون توبه از دنیا برود، در قبر عذاب می‌شود تا گناهی برایش نمی ماند که روز قیامت از او سؤال کنند». گاهی گناهانی انسان انجام می دهد که آثارِ آنها دامنگیرش شده و او را پاک می‌کند، یا توبه می‌کند و از گناه پاک می‌شود. اما بعضی گناهان آثاری دارند که به راحتی برطرف نمی‌شوند. مثلاً شما آبروی یک نفر را بردید و از او معذرت­ خواهی می‌کنید، او هم شما را می‌بخشد. ولی این آبرو بردن تبعاتی دارد که به راحتی جمع نمی‌شود و گرفتاری ایجاد می‌کند. بخصوص که حق الناس است. آثار گناهِ که حق الناس است تا بعد از مرگ شخص باقی می‌ماند. شما توبه هم می‌کنی، ولی یک سلسله آثار دارد که نمی‌توانی جبرانش کنی. مثلاً از یک نفر به خاطر غیبتی که از او کردی یا تهمتی که به او زدی، معذرت­‌خواهی کردی، او هم حلال کرد. او دارد سهم خودش را حلال می‌کند. اما چه بسا با این غیبت و تهمت ارتباط عده زیادی را با این شخص قطع کرده‌ای؛ یا یک عده را نسبت به این شخص بدبین کرده‌ای؛ این را چگونه می‌شود جبران کرد؟ این قابل جبران نیست. ما باید از خدا بخواهیم که خدایا هیچ گناهی را برای ما باقی نگذار. هر طوری است ما در همین دنیا کفاره گناهانمان را بپردازیم. گاهی گناهانی است که شخص آنها را اصلاً گناه نمی‌داند. یعنی خدا گناه می‌داند، قرآن گناه می‌داند، روایت گناه می‌داند، اما این شخص اصلاً اعتقادی به این که این گناه است، ندارد. پس توبه هم نمی‌کند. این خیلی خطرناک است. از این خطرناک‌تر گناهی نیست که انسان آن را گناه نداند و بگوید: این که چیزی نیست. با این توضیحات متوجه می شویم که گاهی بعضی از گناهان و یا آثار بعضی از گناهان برای انسان باقی می ماند و برای پاک شدن از این گناهان و آثار آنها، امام رضا (علیه‌السلام) حدیث مذکور را بیان فرمودند، برای این که بنده از این گناهان پاک شود در قبر عذاب می‌شود تا دیگر گناهی برایش نماند تا در قیامت از آن سوال شود. پس یک تفسیر آیه «فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ» طبق فرموده‌ی امام رضا علیه‌السلام این است که اینها معتقد به حق بودند و کافر نبودند. اما گناهی کردند و توبه نکردند. در قبر عذابش را دیدند و قبل از قیامت هم پاک شدند. پس گناهی نمانده که از آنها سؤال بشود. البته عرض کردم، این آیه تفاسیر دیگری هم دارد که موضوع بحث ما نیست. بلا در جان و مالِ مؤمن، کفاره گناهان اوست نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«لا یَزالُ البَلاءُ فی المؤمنِ والمؤمنةِ فی جَسَدِهِ ومالِهِ وولدِهِ حَتّى یَلقَى اللّه َ وما علَیهِ مِن خطیئةٍ[2] = زن و مـرد مـؤمن پـیوسته در جـان و مـال و فرزندشان گرفتار بلا مى شوند تا آن كه بدون گناه، خدا را دیدار كنند». زن مؤمن و مرد مؤمن همیشه یک جایی چه در بدن و مال یا فرزند درگیری دارد. مثلاً آسیب و مریضی بدنی دارد. بعضی‌ها معلولیت دارند؛ بعضی‌ها یک بیماری ارثی دارند؛ یا گرفتاری‌های مالی دارند، مثلاً یک جا کم می‌آورد، بدهکار است، یک جا مالش را می‌برند، جایی ورشکسته می شود. یا اگر گرفتاری در بدن و مالش نباشد در فرزند گرفتاری دارد، فرزندش مریض می‌شود، یا اذیتش می‌کند، یا آسیبی می‌بیند که مؤمن دچار گرفتاری و غصه می‌شود. غیر از این سه مسئله، باز هم مسائلی هست که مؤمن به آن دچار می‌شود؛ مثل غم‌های بدون علت، یعنی یک دفعه بدون این که بداند چه اتفاقی افتاده، دلش می‌گیرد. حضرت می‌فرماید، این درگیری‌ها برای مؤمن آثاری دارد، یعنی آنها در قیامت خیلی ثروتمندند. «حَتی یَلقَ الله وَ ما عَلَیهِ مِن خَطیئَۀ» یعنی این مصائب باعث می‌شود تا خدا را زیارت ‌کند در حالی که گناهی هم بر او نیست. پس یکی از خیرهای تعلقات بخش حیوانی برای انسان همین است که اذیت شدن در این بخش ها برای ما کفاره گناه به حساب میآید. چون سه مورد بدن، فرزند و مال یا موردهایی مثل طلاق، شکست‌های عاطفی و عشقی در عشق‌های زمینی، غم های بدون علت، درگیری با ظلمه و پادشاهان و کفار، مشرکین و منافقین همه مربوط به بخش پایینی و حیوانی ماست. بیماری ها کفاره ی گناهان است ما نباید همیشه تفسیر منفی از بیماریها داشته باشیم. ضمن این که اسلام همیشه سفارش کرده که بهداشت را رعایت کنیم و به بدن مان آسیب نزنیم. حتی در روایت داریم کسی که شب بیدار می ماند تا پول در بیاورد و به خاطر این مسئله چشمش اذیت می‌شود، لقمه‌­اش حرام است. چون روز می‌توانسته کار بکند، اما به خاطر حرص زیاد در شب از بدنش کار کشیده. البته کسانی که مجبورند شب کار باشند، استثناء هستند. مثلاً کارگر روز خوابیده و شب کار می‌کند. یا پلیس و پزشک یا افراد دیگری که شب کار هستند، عیبی ندارد. ولی روز باید استراحت بکنند. نباید به خاطر حریص بودن و قانع نبودن بیش از حد، به بدن فشار آورد. سیدالشهدا(علیه السلام) فرمود:« در تمام مدت عمرتان با بدنتان پیشگیرانه برخورد کنید». پیشگیرانه یعنی اجازه ندهید که مریض بشوید. اگر واکسن قرار است بزنید، کوتاهی نکنید. کسی که در زدن واکسن برای خودش و دیگران کوتاهی می‌کند، گناه می‌کند. ورزش کنید، قبل از اینکه درگیر بشوید. مسواک بزن قبل از اینکه دندانت عفونت کند یا خراب شود. استحمام به موقع باشد، لباس ها را باید زود به زود عوض کرد و تمیز نگه داشت. حال علی رغم همه این رعایت‌ها، اگر انسان مریض شد، به فرموده امام رضا علیه‌السلام «اَلْمَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهِیرٌ وَ رَحْمَةٌ وَ لِلْكَافِرِ تَعْذِیبٌ وَ لَعْنَةٌ وَ إِنَّ اَلْمَرَضَ لاَ یَزَالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتَّى لاَ یَكُونَ عَلَیْهِ ذَنْبٌ= امام رضا علیه السلام فرمود: بیماری برای مومن پاك شدن و رحمت، و برای كافر عذاب و لعنت است. همانا بیماری از مومن زدوده نشود تا آنگاه كه همه گناهانش پاك شود و گناهی بر او باقی نماند». حضرت فرمود:«مَلعونٌ مَلعونٌ کُلُ بدَنٍ لا یُصابُ فی کُلِ اَربَعینَ یَوما= لعنت بر آن بدن لعنت بر آن بدنی که هر چهل روز یکبار آسیب نمی‌بیند». خداوند کریمتر جوادتر و مهربانتر از آن است که اجازه بدهد چهل روز یک مؤمن با آلودگی بماند. هرطوری هست پاکش می‌کند. این رحمت الهی است که خداوند تبارک و تعالی نمی‌گذارد ما تولد مریض به برزخ داشته باشیم. خوب است که انسان خیلی دقت بکند که باقیات سیئات نداشته باشد، باقیات صالحات داشته باشد. نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«اَلسُقمُ یَمحُ الذُنوب= بیماری گناهان را محو می‌کند». امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمود:«اِذِ ابتَلا الله عَبداً اَسقَطَ عَنهُ مِنَ الذُنوبِ بِقَدر عِلَتِه[3]= هرگاه خداوند بنده اى را دردمند کند، به اندازه بیماریش گناهان او را مى زداید». پس این مژده بزرگی است. کسی غصه ­دار نشود که فلانی کوتاهی کرد، من مریض شدم. نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«ساعاتُ الوَجَعِ، یُذهِبنَ ساعاتِ الخَطایا [4]= لحظه‌هاى درد، [آثار ] لحظه‌هاى گناه را از میان می‌برد». بنابراین از کارهای خوب این است که در هنگام درد کشیدن زیاد استغفار کنیم. مگر من چقدر گناه کرده ام که این همه بیمار می شوم؟ حال که با توجه به روایات و احادیث فهمیدیم، ابتلا به مرض و بیماری کفاره گناهان است، افراد کم طاقت این سؤال را مطرح می‌کنند که مگر من چقدر گناه کرده‌ام که این همه بیمار می‌شوم؟ پاسخ این است که گاهی افراد در فهم گناه با مشکل روبرو هستند. می‌گوید، مگر من چقدر گناه دارم که این همه درد دارم. این همه مریضی دارم. این فکر خیلی خطرناک است. اول اینکه گناهان همیشه همین فحشاهای ظاهری نیستند. مثلاً می‌گوید: من که دزدی نکرده ام؛ هیزی هم که نکرده ام؛ حق کسی را هم نخورده ام. گناهان باطنی هم هستند، مثل تکبر، خودبرتربینی، حسادت، علوّ، فخرفروشی، مسخره کردن دیگران، حساسیت، زودرنجی و عصبانیت که خیلی خطرناکند. در روایت داریم، اگر مریضی اخلاقی و اخلاق بد در کسی باشد و انسان با آن از دنیا برود، در قیامت چند قرن از قرن های آخرتی باید در جهنم باشد تا این بیماری اخلاقی او برطرف شود. شیوه ی درمان گناهان در دنیا و آخرت شیوه درمان رحمی و دنیایی، درمان بهداری است. اما وقتی به آخرت بکشد؛ درمان، بیمارستانی می شود. یعنی بیماری که در بهداری درمان می‌شود، سرپایی است و با درد کمتر و سریعتر. گاهی ممکن است تزریق یک واکسن باشد برای پیشگیری از بیماری. شیوه اسلام شیوه بهداری است. اصلاً اسلام با شیوه‌­های بیمارستانی موافق نیست. چون بیمارستان هم پردرد است و هم پرهزینه. وقت انسان در بیمارستان  زیاد گرفته می‌شود. پیامبر رحمت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:«یک شب تب، کفاره ی یک سال گناه است». البته کفاره‌ی گناهی که انسان اصرار بر آن ندارد. یعنی لجبازی نمی‌کند. یا بگوید: من یکسال گناه می‌کنم با یک شب تب از بین می‌رود. این بی­‌ادبی و جسارت است. حال این سؤال مطرح می‌شود که چگونه یک شب، معادل یک سال عمل می کند؟ همانگونه که علی(علیه السلام) می فرماید: «یک گناه توبه نکرده، در آخرت صد سال عذاب دارد». اما در اینجا فرماید: یکسال گناه در دنیا، یک شب عذاب دارد. چون دنیا خاصیت رحمی دارد. روش جالب امام سجاد (علیه السلام) در عیادت مریض «كان[علیُّ بنُ الحسینِ علیهما السلام] إذا رَأى المریضَ قد بَرِئَ قالَ لَهُ: لِیَهنِئْكَ الطُّهرُ ـ أی مِنَ الذُّنوبِ ـ فَاستَأْنِفِ العَمَلَ[5] = على بن الحسین علیه السلام هر گاه بیمارى را مى دید كه بهبود یافته است، به او مى فرمود: پاكى از گناهان مباركت باد! عمل [شایسته] را از نو آغاز كن». ما هر وقت مریضی را می‌بینیم که شفا می‌یابد، می‌گوییم:«خدا را شکر که شفا گرفتید. الحمدلله که بهترین». کلمه الحمدلله هم که به زبان می‌آید، خودش عبادت است. کسی که کلمه الحمدلله را به زبان می‌آورد، برایش ثواب نوشته می‌شود. علاوه بر آن، خداوند برای کسی که حال بیمار را پرسیده و باعث شده او کلمه الحمدلله را به زبان بیاورد نیز ثواب می نویسد. امام سجاد (علیه‌السلام) به بیماری که شفا پیدا کرده به خاطر پاک شدن از گناهانش تبریک می‌گفتند. سپس حضرت می فرماید، عمل را از سر بگیر. یعنی تو الان مثل فرزندی که از مادر متولد شده، پاک شده ای. از نو شروع کن. این باعث می‌شود که شیطان نتواند، ما را خیلی اذیت کند و گناهان‌مان را به رُخ مان بکشد و فکر کنیم که ما خیلی آلوده ایم، معصیت کاریم و ناامید شویم و به سوی خدا حرکت نکنیم. یا بگوییم:«من نمی‌توانم کارهای بزرگ بکنم؛ من نمی‌توانم یار امام زمان باشم؛ من نمی‌توانم با فاطمه زهرا محشور بشوم» اینها دروغ هایی است که شیطان به خاطر گناهان ما به ما تحمیل می‌کند. گریه کردن و بیمار شدن کودکان، کفاره گناهان والدین است والدین با گریه و بیمار شدن کودکان شان سختی زیادی می کشند که همین باعث پاک شدن آنها از گناه می گردد. وجود مقدس امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:«فِی الْمَرَضِ یُصِیبُ الصَّبِیَّ فَقَالَ كَفَّارَةٌ لِوَالِدَیْه[6] = بیمار شدن كودكان، باعث پاكی پدر و مادر از گناهان می شود». بچه آدم باید بچگی کند. بچه باید گریه بکند. در روایت فرمودند: گریه بچه در 12 ماه اول، توحید، شهادت به نبوت و استغفار برای والدین است. پس از گریه بچه ملول نشویم. گریه برای سلامتی بچه لازم است. ما فکر می‌کنیم اگر کودک گریه کرد باید زود برویم و هر طور شده او را ساکت کنیم. حضرت فرمود، اذیتی که انسان به خاطر مریضی فرزندش تحمل می کند، کفاره گناهانش است. یا ممکن است انسان پدر و مادر پیر و مریضی داشته باشد، حرف‌های تلخی هم به آدم بزنند، یا حتی بعضی‌ها در اثر کهولت سن فراموشکار می شوند و حرف‌هایی به آدم بگویند که قلب آدم به درد بیاید. اما همه اینها قیمت دارند. حرف‌های تلخی که دیگران به انسان می گویند، شفای بیماری‌های انسان است. پدرت مریض است و به خاطر مریضی اش، کلافه است، عصبی است، حرف‌های تلخی می‌زند. تا ساعت چهار تو را بیدار نگه داشته، مرتب گفته این کار را بکن آن کار را بکن! درست است که اینها به نفس سخت می‌گذرد، اما تو را به حق تعالی نزدیک می‌‌کند. به تو درجات می‌دهند و داری پاک می‌شوی. بعضی‌ها خیلی زیرکند، خودشان به استقبال مریضداری می‌روند، با وجودی که وظیفه‌­اش نیست. مثلاً دختر عمو، عمو، خاله­، دایی­ است، خودش با مهربانی به مراقبت و پرستاری از آنها می‌رود و حتی شب بیدار می‌ماند. بعضی‌ها هم از مسئولیت‌های زندگی شانه خالی می‌کنند. از تعهداتی که به همسر و فرزندشان دارند، فرار می‌کنند. پیامبر فرمود:«مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَیِعَ مَن یَعول= ملعون است ملعون است کسی که خانواده خودش را ضایع می‌کند». گاهی افراد آگاهانه می‌دانند، همسرشان در سختی است و نیاز به کمک دارد و به کمک آنها نمی روند.   استاد ما می‌فرمود سخت‌ترین کارها در زندگی زن‌­داری و شوهرداری است. فرمود، مؤمن وقتی می‌خواهد نماز بخواند، زن آدم نباید سین بسم الله­‌اش را بشنود، یعنی برای همسرت نباید مزاحمت درست کنی. بعضی‌ها برای پدر مادر، همسر و فرزندشان کلاس می‌گذارند که اینها الان در شأن ما نیستند، فکر می‌کنند که  خیلی رشد کرده اند، به همین دلیل آنها را طرد می کنند. شخصی به حضرت صادق (علیه‌السلام) گفت: مگر می‌شود، این حس بالاخره در ما ایجاد می‌شود که من مؤمنم، او فاسق است. چطور خودم را بهتر از او ندانم. من مؤمنم و عبادت می‌کنم، طهارت دارم، گناه نمی‌کنم، اما فلانی فاسق و غرق گناه است. حضرت فرمود:«هَیهات هَیهات» اینطوری فکر نکن، تو از کجا می‌دانی، ممکن است خدا تو را به گناهانت عذاب ‌کند و او را ببخشد. سپس حضرت داستان ساحران فرعون را بیان می‌کند که در مردم انحراف ایجاد کرده بودند و جزء پایه‌­ها و ستون‌های حکومت فرعون بودند. ولی وقتی فهمیدند، موسی حق است، توبه کردند و پایش ایستادند. شکنجه هم شدند ولی مؤمن ایستادند و مؤمن و شهید از دنیا رفتند. همین که فکر می‌کنم از کسی بهترم خودش یک اخلاق زشت است. علاوه بر بیماری، اشک و خضوع نیز گناهان را می پوشاند نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در پاسخ به سئوال مردی فرمود:«لما سأله رجل: ماالذی یمحو عن الخطایا؟: الدموع و الخضوع و الأمراض؛ حضرت در پاسخ مردی که پرسید: چه چیز گناهان مرا پاک می کند؟ فرمودند: اشک ها، خضوع و بیماریها». شما هر چقدر پیش پدر، مادرت، کسی که ذوالحقوق است، پیش همنوعان خودت، آدم مؤدب و با تواضعی باشی و خودت را کوچک کنی، به همان مقدار که کوچک می‌شوی، پیش خدا بالا می‌روی و گناهانت هم آمرزیده می‌شود. انسان باید کوچکی و فروتنی داشته باشد، خودبرتربین نباشد و با نخوت برخورد نکند. گریه‌­هایی که انسان دارد. بالاخره در جاهایی، کارهایی یا حادثه ای، دردسر و مشکلی یا مرگ کسی انسان اشک می‌ریزد که این اشک ها کفاره و پاک کننده گناهان است. مریضی ها هم همینطور. «غم» از کفارات گناه است یکی از کفارات غم است. اساساً غم شایسته‌ی مؤمن نیست. هر گاه مؤمن غمگین می‌شود، برایش خیرات و برکات به همراه دارد. قرآن علامت مؤمن را شادی و آرامش معرفی می‌کند. میزان ایمان هر کس به اندازه‌ی شادی و آرامشش بستگی دارد. مؤمن وقتی دچار غمی می‌شود، این غم پیام دوست است. پیام خداست. غم می‌آید که انسان را پاک کند. بنابراین مؤمن در چنبره غم گرفتار نمی شود تا موجب افسردگی او گردد.   امام کاظم(علیه‌السلام) حضرت می‌فرماید: «مَن اِغتَمَ کانَ لِلغَمِ اَهلا = کسی که غمگین می‌شود، لیاقتش همین است». غم برای مؤمن مثل لجن می‌ماند. در لجن افتادن هیچ اشکالی ندارد، اما در لجن ماندن خیلی اشکال دارد. مؤمن در چنبره غم نمی‌افتد. عده‌ای از افراد غم‌­پرورند. دائماً دوست دارند غمگین باشند، همیشه غصه بخورند، خوششان می‌آید همیشه یک موضوعی برای نگرانی داشته باشند. مثل وسواسی‌هایی که دوست دارند واسواس‌شان را حفظ کنند. هر چه قواعد هم برای شان آموزش بدهید، هیچ فایده ای ندارد. برای کسی که می فهمد غم قرار است برایش چه خواصی داشته باشد و این تلخی چقدر شیرینی دارد، غم را جدی نمی‌‌گیرد. غم برای او مثل داروی تلخی می ماند که تلخی آن را به خاطر شیرینی که در پی دارد، با خوشحالی تحمل می کند. مثلاً پدر یا مادرش فوت شده؛ یا عزیزانش تصادف کرده اند؛ یا طلاقی اتفاق افتاده؛ گرفتاری ایجاد شده، تلخی اینها هست، ولی در درون آرامش دارد. مثل اقیانوس است. تمام موج ها روی اقیانوس است، ولی زیر کاملاً آرام است و کاملاً انبساط و شادی و قرار دارد. راضی است و خدا را شکر می کند. کفارات گناه/بلا/غم   [1] - سوره الرحمن/ 39. [2] - البحار : 67 / 236 / 54 . [3] - دعائم الإسلام ، جلد 1 ، صفحه 218 ، بحارالأنوار ، جلد 81 ، صفحه 176 ، حدیث 13 . [4] - بحار الأنوار ، جلد 67 ، صفحه 244 ، حدیث 83، دانش نامه احادیث پزشكی : 1 / 140. [5] - بحار الأنوار : 81/186/41 . [6] - کافی ج 6 ص 52.

فیلم

1 - «بلاها و مصائب» گناهان را پاک می کنند
2 - «بلاها و مصائب» گناهان را پاک می کنند
3 - «بلاها و مصائب» گناهان را پاک می کنند
4 - «بلاها و مصائب» گناهان را پاک می کنند

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8847
زمان انتشار: 11 فوریه 2018
| |
آرزوها باید بر مبنای «خود حقیقی» انتخاب شوند

دشمن شناسی، جلسه 30

آرزوها باید بر مبنای «خود حقیقی» انتخاب شوند

اگر انسان آرزوها را بر اساس قیمت های اصلی خود قیمت شخصیت حقیقی خودش بچیند به آرزوهای دنیایی­ اش هم بهتر می‌رسد. این یک قاعده است یعنی هر کس می‌خواهد به آرزوهای دنیایی­ اش بهتر برسد و از دنیایش بیشتر لذت ببرد و کمتر غم و اضطراب داشته باشد، اول از «خود حقیقی» شروع کند.

اگر در مجرای حرکت به سمت آرزوهای اصلی خودش قرار بگیرد از کمالات و آرزوهای جمادی و حیوانی و گیاهی بیشتر لذت می‌برد. اما اگر تکلیف خودش را روشن نکرده باشد، دائماً دلش در انتخابهای مختلف گرفتار می‌شود. چقدر ما آدم داریم در رشته ­های پزشکی، مهندسی و سایر رشته­ ها که اینها قبول هم شدند، ولی الان از رشته خودشان بیزارند. یعنی رشته تحصیلی را درست در راستای جریان نشاط و شادی و آرامش خود انتخاب نکرده اند و فقط به یک آرزو به نام دانشجو شدن فکر کردند که آرزوی غلطی است. مثل خانم هایی که رشته هایی را انتخاب می کنند که هیچ سنخیتی با ظرافت و روح زنانگی شان ندارد. گاهی واحدگیری های نادرست کار را خراب می‌کند، به دلیل این که مهندسی آرزو ندارند. یکدفعه 18 واحد، 20 واحد، 22 واحد، 24 واحد بعضی جاها می‌گیرند و تمام وقت شان را پر می‌کنند که حتماً باید چهارساله لیسانس بگیرند. ولی به بقیه آرزوهایشان فکر نمی‌کنند، به این که یک زن یا یک مرد هستند، در آینده می خواهد مادر یا پدر شود و احتیاج به بدن قوی و بانشاط و روح آرام دارد برای این که فرزند سالم تربیت کند. اکثر قریب به اتفاق این دانشجویان فطرت پاکی دارند و از یک شهود قشنگی نسبت به خودشان برخوردار هستند. خودش متوجه می شود و وقتی برای مشاوره می آیند می‌گوید: من می‌دانم در بعضی بخش های روحی ام کم می گذارم. می گویم: تو که می دانی داری کم می گذاری چرا روی آن بخشهایت کار نمی‌کنی؟ می گوید: نمی رسم، وقت ندارم. می گویم: برای چه؟ چون کلاس زبان، کلاس کامپیوتر، واحدهای درسی زیاد دارم، کلاس موسیقی هم باید بروم. یک مقدار آهسته‌­تر. تو داری خودت را در این رشته ها دفن می کنی. فارغ­‌التحصیل هم می‌شوی، ولی با روان ناآرام و بدن ضربه خورده و مریض. در انتخاب همسر هم همینطور. کسی که خودش را می‌شناسد که کیست و چه کار می خواهد بکند، در انتخاب همسر دقت می‌کند. من قیمت دارم، هر کسی و هر پیشنهادی را قبول نمی کنم. آن کسی که من می‌خواهم با او ازدواج کنم، باید با آرزوهای اصلی من منافات نداشته باشد. دختران و پسران بانشاط زیادی داریم که ازدواج می کنند و بعد از آن دچار افسردگی می شوند، چون خوب تنظیم نکرده. کسی را که انتخاب کرده با تمام آرزوهای اصلی و ارزش های او سازگاری ندارد. از اول تنظیم نکردی. خودت را پیدا نکردی. براساس ناخودت ازدواج کردی. یعنی در عملیات ازدواج ناخودت تصمیم­ گیرنده بوده در انتخاب رشته، دوست، شغل، خودت دخالت نداشتی. پس برای این که دچار خودفراموشی نشویم، باید همیشه اصلی­ ترین آرزو و بزرگترین معشوق مان را در نظر بگیریم بر اساس ارتباط مان با آن، سایر انتخابها را انجام بدهیم. اول باید رابطه ام را با خدا تنظیم کنم ما باید دقت کنیم که برای چه خلق شده ایم و چه کسی هستیم. اول خودمان را با معشوق مان با آن کسی که اجازه ما دست اوست و مال او هستیم:«إِنَّا لِلَّهِ = ما از خدا هستیم» تطبیق بدهیم و با خدا به توافق برسیم. بقیه توافقات خود به خود درست می شوند. بنابراین در حدیث داریم، اگر کسی با خدا به صلح برسد در درون خودش رابطه ­اش را با خدا تنظیم بکند، خدا رابطه ­اش را با همه چیز تنظیم می کند. این قاعده مهم یادمان نرود که ما اول باید رابطه ­مان را با خدا تنظیم کنیم. اگر کسی رابطه ­اش را با خدا تنظیم نکرده باشد در روابط عاشقانه­ اش با همسر، پدر و مادر، دوست، استاد، شاگردش و با هر کس دیگری شکست می‌خورد. پس مواظب باشیم که اگر خواستیم تصمیم بگیریم، تصمیم های قلابی و غلط نگیریم، بعضی از تصمیمات و آرزوها واقعاً دشمن ما هستند، همانطور که خیلی از آرزوها هم واقعاً دوست ما هستند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید:«إنّی مُحارِبٌ أمَلی وَ مُنتَظِرٌ أجَلی= من دشمن آرزوهایم هستم و منتظر اجلم هستم». آیا باید دشمن همه آرزوها باشیم؟ خیر. فقط آرزوهای قلابی غلط و فریبنده دشمن ما هستند. منتظر اجلم هستم، یعنی به لحظه باشکوه وفات فکر می کنم، چون زندگی ما اینجا نیست. دوران رحمی جزء عمر انسان محسوب نمی شود. ما هنوز زندگی­مان را شروع نکرده‌ایم. ما الان فقط مثل یک جنین در رحم دنیا هستیم. شما وقتی تاریخ تولد می نویسید، 9 ماه قبل از تولد را جزء عمرتان حساب نمی کنید. الان هم که ما در رحم دوم یعنی در دنیا هستیم، این عمر جزء زندگی اصلی ما نیست. این زندگی هم فقط از لحظه باشکوه وفات شروع می شود که تو پادشاه می شوی و دستور می دهی و همه انجام می دهند. زندگی ما زمانی شروع می شود که هر چه بخواهیم بدون معطلی آماده باشد. پس کسی که آرزو دارد اینجا پادشاهی بکند، خیلی اشتباه می‌کند، چون اینجا جزء عمر ما نیست. آرزوهای طولانی انسان را قسی القلب می کنند خداوند تبارک و تعالی به موسی(علیه‌السلام) فرمود:« یا موسى، لا تُطَوِّل فِی الدُّنیا أملَكَ فَیَقسُوَ قَلبُكَ، وَالقاسِی القَلبِ مِنّی بَعیدٌ[1] = اى موسى! در دنیا، آرزوىِ دراز در سر مپروران، كه دلت سخت مى شود و سخت دل، از من دور است». با آرزوی دراز نسبت به خود حقیقی­ات و معشوقت قسی القلب می شوی و آن را فراموش می کنی. معشوقی که منتظر تولد سالم توست و دوستت دارد و همیشه هم قرار است با او زندگی بکنی. وقتی من قرار است با یک نفر برای ابدیت زندگی کنم از الان برنامه­ام را تنظیم می کنم که با او زندگی کنم. نمی شود من یک عمر با او قهر باشم، وقتی آنطرف می روم بخواهم با او زندگی کنم. آن لحظه اصلاً ملاقات خوبی نخواهد بود، زیرا تو یک عمر از او فرار کردی. برای همین در یکی از حدیثها فرمود:« هر چقدر قرار است با من زندگی بکنی با من از الان رابطه داشته باش و دوست باش». خداوند فرمود: قرار است چقدر با من باشی، هر چقدر قرار است با من باشی و با هم تنها باشیم برنامه ­ریزی کن. ما یکسره با معشوق های دیگر زندگی می کنیم، لحظه وفات که می رسد، قرار است با حق تعالی پیوند برقرار کنیم، این پیوند برای مان تلخ می شود. اصل رفاقت ها و دوستی‌های ما و زندگی ما و همه چیز ما آنطرف است. ما از اول تنظیم نمی‌کنیم، آنها را کنار می‌گذاریم، «فیقسُوَ قَلبُک» قلبتقسی می‌شود. یادت می رود چه کسی هستی. این را قساوت قلب می‌گویند. قساوت قلب، یعنی بی­رحمی نسبت به خود حقیقی‌­ات، خودفراموشی. وقتی تو به معشوقت پشت بکنی و هر دفعه با یک کسی باشی، خودفروشی بکنی و هر جایی و هرزه بشوی از معشوق اصلی­‌ات دور می‌شوی، «وَ القاسِ القَلب مِنّی بَعیدٌ» خداوند می‌فرماید، کسی که قلبش تیره است و قساوت قلب دارد از من دور می شود. گاهی وقتها به عزیزان می‌گویم نماز می‌خوانی؟ می گوید: نه نماز نمی‌خوانم. می‌گویم: خدا را دوست داری؟ می‌گوید: بله دوستش دارم. این چطور دوست داشتنی است. مگر خودش دستور نداده که با او از طریق نماز رابطه برقرار کنید. می گوید: سرم شلوغ است. بدم هم نمی آید ولی تنبلی می‌کنم. سراغ هر کاری می روید، رفاقت با خدا را به هم نزنید. تنها رفیقی است که تا ابدیت با ماست. سیدالشهدا در دعای عرفه به خداوند تبارک و تعالی عرض می‌کند: «خدایا چه پیدا می‌کند کسی که تو را نداشته باشد». حالا همه هم سراغ ما آمدند، وقتی که تو با خدا قهر هستی به چه دردی می‌خورد. حمله شیطان از پشت سر به چه معناست؟ حمله شیطان از پشت سر، حمله از گذشته است. همانطور که شیطان از جلو یعنی آینده حمله می ‌کند که سرعت ما را کم یا ما را متوقف بکند و یا در ما عقبگرد ایجاد کند. در حمله از عقب یا گذشته ما نیز همان اهداف را دنبال می کند. یعنی در ما تولید غم، ترس و ناامیدی می کند. شیطان اصولاً با شادی ما موافق نیست و کسی را که اسیر غم می کند در واقع بنده ی خود کرده است. غم بسیار خطرناک است. هدف شیطان از ایجاد ترس و دلهره و ناامیدی و غم، کم کردن سرعت ماست. شیطان می بیند که شما داری به سمت هدف اصلی ات در حرکت هستی و پیشرفت می کنی؛ تلاش می کند تا سرعتت را کم کند. قبلاً گفتیم که حمله شیطان روی صراط مستقیم است نه روی جهنم. یعنی شما به محض این که تصمیم می‌گیرید حرف‌های خوب بزنید و کارهای خوب بکنید، شیطان به شما حمله می‌کند. حمله روی صراط است، در جهنم که همه جهنمی هستند. شیطان خیلی با اینجور آدمها کاری ندارد. دستگیره های شیطان برای حمله از عقب باید حواسمان باشد که در حمله از عقب یعنی گذشته، شیطان چند دستگیره در وجود ما دارد که با گرفتن آنها ما را از حرکت باز می‌دارد. یعنی اگر در حمله از جلو و آینده موفق نشد و ما از دستش فرار کردیم، نهایتاً دست می‌اندازد و از دستگیره هایی که در عقب جا گذاشتیم و آن‌ها را از بین نبرده ایم، با آن دستگیره‌ها ما را متوقف کرده یا سرعت ما را کم می‌کند و یا به حرکت به سمت عقب می کشاند و به هلاکت می رساند. بنابراین باید دقت کنیم که اگر در گذشته ما دستاویز باشد، خداوند به ما قدرت داده که همه را پاک کنیم. یکی از دستگیره های شیطان برای حمله از عقب «گناهان» است  یکی از آن دستاویزها گناهان ماست، انسان فطرتاً با گناه سازگاری ندارد، اساس فطرت انسان براساس خوبی تشخیص خوبی‌ها و پاکی آفریده شده:«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها= خداوند اساساً به انسان خوبی و بدی هم یاد داده». بچه کوچک از بچگی می‌فهمد خوب و بد چیست. فطرتاً همه به تشخیص خوبی و بدی مسلح هستند. ما وقتی کار خوب انجام می دهیم، خیلی راضی و شاد و آرام هستیم. وقتی کار بد انجام می‌دهیم در درون مان احساس ضربه خوردن، عقب ماندن، شکست خوردن و آلودگی می کنیم. گناه ترس، اضطراب و غم می آورد. حتی گناهانی که در ذات شان بیشترین لذات و خنده و تفریح است بعد از انجام آن غم سراغ انسان می آید. شیطان دائماً با گناهان احساس بی‌­آبرویی، آلوده بودن، قهر با خدا را در ما ایجاد می‌کند. می گوید:« تو خیلی بد هستی؛ تو می‌دانی تا به حال چه کار کردی؛ گذشته‌­ات را نگاه کن؛ چقدر آلوده بوده؛ چقدر گناه کردی؛ چقدر فساد و فحشا و منکرات، خجالت نمی‌کشی پیش خدا آمدی؛ رویت می‌شود؟  تو کجا و مسجد کجا؛ تو کجا و حرم و امام زمان، خدا، آرزوهای خوب کجا؛ همه­‌اش دروغ است». دیدید وقتی یکی از اراذل و اوباش توبه می‌کند، دیگران برای اینکه او را از توبه‌­اش پشیمان کنند و دوباره به سمت خودشان برگردانند، او را مسخره می‌‌کنند که نگذارند درست شود، چون دیدنِ اینکه یک نفر از آنها درست شده و توبه کرده، برای آنها خیلی حقارت‌­آمیز است و زشتی کار آنها را بیشتر نمایان می کند. اما حماقت این است که من بدانم اشتباه کرده‌ام و ادامه بدهم. حال که فهمیدم بعد از 20-30 سال راهم اشتباه بوده، باید برگردم و جبران کنم. شیطان گناهان ما را خیلی بزرگ جلوه می‌دهد که این باعث می شود ما خدا را بزرگ نبینیم و این فکر شیطانی را در ما ایجاد می کند که بگویم: «من نمی توانم گذشته ام را جبران کنم». این که ما گناهان مان را فراموش کنیم و از آنها نترسیم و نسبت به گناه شجاع باشیم هم کار درستی نیست. «شرک» و «ناامیدی» دو گناه بزرگ در طبقه­ بندی گناهان، گناه شماره یک و بزرگترین گناه شرک به خداست و گناه شماره دو، ناامیدی از خداست. فرمود:« بعد از شرک به خدا هیچ گناهی بزرگتر از بدبینی نسبت به خدا و ناامیدی از خدا وجود ندارد». حتی اگر انسان مرتکب قتل هم شده باشد نباید از عفو و ببخشش خدا ناامید گردد. در روایت است که شخصی به امام(علیه‌السلام) عرض کرد: در ماه رمضان خانه یکی از سرداران مأمون رفتم، دیدم غذا می خورد. گفتم: تو مگر مسلمان نیستی، روزه نمی‌گیری؟ گفت: مسلمانم، ولی چه روزه­ای بگیرم، مأمون به من دستور داد و من 60 نفر از سادات و شیعیان از زن و مرد و پیر و جوان را سر بریدم و در چاه انداختم. 60 نفر را کشتم. روزه‌ی من چه فایده ای دارد؟ حضرت فرمود: «به او بگو گناه ناامیدی تو از گناه کشتن آن 60 نفر خیلی بدتر است». چون ناامیدی دروغ است. یعنی من گناهی کردم که از خدا و عفو او بزرگتر است و خدا نمی تواند من را ببخشد. پس چون نمی تواند، من را ببخشد به جهنم می برد که این یک دروغ بزرگ است. در تعقیب نماز می خوانیم:« اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ ذَنْبِی عِنْدَكَ عَظِیماً فَعَفْوُكَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِی اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلاً أَنْ أَبْلُغَ رَحْمَتَكَ فَرَحْمَتُكَ أَهْلٌ أَنْ تَبْلُغَنِی وَ تَسَعَنِی‏ = خدایا اگر چه گناه من نزد تو بزرگ است، اما عفو و بخشش تو بزرگتر از گناه من است، خدایا اگر من لایق آن نیستم كه رحمتت به من برسد رحمت و لطف تو لایق است كه به من رسا باشد و مرا فراگیرد». این یک دروغ بزرگ عقیدتی است که کسی با یک عمر فحشا و فساد از خدا ناامید بشود. دروغ است چون او خدایش را نشناخته و کوچک و ضعیف و خودش را بزرگتر از خدا دیده، برای همین ناامید می شود. بنابراین حواسمان باشد که شیطان در حمله از عقب گناهان ما را به رخ مان نکشد. ما هم نباید این خصوصیت را نسبت به کسی داشته باشیم و اشتباهات او را به رخش بکشیم. این خیلی بد است. اگر ما قصد اصلاح و امر به معروف یا نهی از منکر داریم که بحث تربیتی است و اشکالی ندارد. اما اگر بخواهیم کسی را سرزنش کنیم، اینجا باز مورد حمله شیطان هستیم، با این کار شیطان ما را در خیال مان بزرگ و او را در نظر ما کوچک می‌کند. در روایت داریم: اگر کسی، دیگری را سرزنش بکند، نمی‌میرد مگر اینکه خودش به همان گناه دچار بشود. آیا برای جبرانِ گذشته راهی است؟ آیا می‌شود گذشته را جبران کرد؟ بله می شود، قاعده و راه دارد. خداوند برای ما راهکارهای ریاضی و فنی و طب روحانی گذاشته است. شما اگر مریض باشید، فرض کنید که سرطان گرفته باشید، بخواهید خوددرمانی کنید، درست نیست، سرطان شما را از بین خواهد برد. اما اگر خودت را بسپاری به دست پزشک متبحر، درمان می شوی. اگر30 سال هم اشتباه رفتی، می توانی جبران کنی. اگر شیطان گذشته ما را به رخ مان کشید، توجه نکنیم. آغوش خداوند همیشه باز است. این یادتان باشد که هیچ وقت در خانه خدا بسته نمی شود. خداوند فرمود: «اگر گناهکاران می دانستند که من چگونه به انتظار آشتی­‌شان نشستم از شوق من می مردند». قرآن می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ= خدا توبه­‌کنندگان را دوست دارد». یکی از زیبایی های عمر دنیا همین است که انسان می تواند همه گذشته‌­اش را جبران کند و همه ابدیت را به دست بیاورد. در شرح حدیث عنوان بصری در بحث عمر مفصل توضیح داده ایم و فرمول های جبران گذشته را گفته ایم. خود خدا این فرمولها را در اختیار ما گذاشته است. ما نمونه­ هایی مثل حر را داریم. در کربلا حر یک شب وقت داشت، بعضی از افراد لشکر همین یک شب را هم وقت نداشتند، لحظه‌­ای که سیدالشهداء گفت:«هل من ناصر ینصرنی»، همان جا امام را که دیدند، گفتند: این امام است؛ پسر فاطمه زهراست. از صبح تا غروب با امام حسین جنگیده بودند، ولی در آخرین لحظات به لشکر امام پیوستند. یزید که امام حسین را به شهادت رساند به امام سجاد گفت: می شود جبران کنم؟ امام جواب مثبت داد. قدرت و ارزش عمر در جبران گذشته بالاتر از هر ثروتی است کسانی که انسان را نشناختند، خیلی فکر کردند و به خود فشار آوردند و در نهایت گفتند:«وقت طلاست». این اندیشه‌ی افراد کوتاه بین است که می‌گویند: «وقت طلاست». وقت را با یک کمال جمادی به نام طلا مقایسه می‌کنند. طلا در مقابل وقت هیچ چیز نیست. وقت چیزی است که تو می توانی بینهایت خوشبختی را با آن به دست بیاوری. علی(علیه‌السلام) فرمود:« بَقیَۀُ العُمر لا قیمَۀَ لَها قَد یُدرَکُ بِها ما فات و یُحیی بِها ما مات=برای بقیه عمر نمی شود قیمت گذاشت تمام آنچه که از دست یک انسان رفته و هر چیزی که مرده را می شود با آن زنده کرد و به دست آورد». امیرالمؤمنین علی (علیه‌‌السلام) که انسان شناس واقعی است می‌فرماید بقیه عمر اصلا قیمت ندارد، هر چه که خرابکاری کردی، می توانی با آن درست بکنی و هر چیز مرده را می شود با آن  زنده کرد. می ‌توان با آن یک رابطه زیبایی که مرده، عشقی که مرده، دوستی و صمیمیتی که مرده است را زنده کرد. این حرف شیطان است که می‌گوید: ما به تنفر رسیده ایم، نمی توانیم عاشق هم باشیم. این کارِ آدم های عُقده‌­ای و کینه‌­ای و مریض و بی‌­ظرفیت است. آدمی که قرار است، مثل خدا بزرگ بشود و اسم‌های خدا را جذب کند، مثلغفور، غفار، جواد، کریم، بن­‌بستی در زندگی این شخص در رابطه با هیچ کس وجود ندارد. اصلاً کسی که قرار است درست حرکت بکند و مسیر خدایی شدن را برود.مطلقاً در زندگی ­اش بن ­بست وجود ندارد. سه حالت در انجام گناه وجود دارد در انجام گناه سه حالت وجود دارد، ممکن است ما به دیگران یا به خودمان یا به خدا ظلم کنیم. برای جبران این سه حالت هم راهکار وجود دارد. اگر گناه از نوع ظلم به خدا یعنی حق الله است، مثلاً نماز نخوانده، روزه نگرفته، فساد و فحشا روابط نامشروع داشته، مشروب خورده و ... این گناهان بین تو و خداست. اولاً اینها را برای کسی تعریف نکنید. خیلی بد است انسان سفره دلش را پیش هر کس باز کند. گاهی از نظر روانی برای انسان عُقده می شود و دوست دارد خود را یک مقدار ضایع کند تا سبک شود. نباید این کار را بکنید، باید فقط با خود خدا بگویید. گفتن گناهِ خودت برای دیگران، اشاعه فساد و فحشاست. فقط با خدا در میان بگذار، آغوش خدا همیشه باز است و لبخند می زند هیچ وقت هم اخم ندارد و قهر نمی کند. رویش را بر نمی گرداند. هر چقدر هم گناهت سنگین باشد، دیگر بدتر از یزید که نمی شود. اولین مرحله هم پشیمانی حقیقی است که انسان قلباً پشیمان شود و تصمیم به آشتی بگیرد، نه این که خدا را مسخره کند. اما اگر تصمیم به آشتی نداری، ولی حرم و مسجد و احیاء می روی و نمی خواهی دست از گناهان و انحرافاتت برداری، این مسخره کردن خداست؛ مسخره کردن معصوم است. باید اول واقعاً تصمیم بگیریم که می خواهی آشتی کنی. [1] - الكافی : ج 2 ص 329 ح 1 ، تحف العقول : ص 490.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8633
زمان انتشار: 3 دسامبر 2017
| |
انسان ها یا در «حزب الله» و یا در « حزب شیطان» قرار می‌گیرند

بحث «دشمن شناسی» جلسه 17

انسان ها یا در «حزب الله» و یا در « حزب شیطان» قرار می‌گیرند

انسانها به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ دسته اول کسانی هستند که در حزب خدا قرار دارند و ولایت و سرپرستی خودشان را با اختیار به خدا می‌سپارند؛ دسته دوم در حزب شیطان، یعنی در حزب دشمن خدا قرار می‌گیرند و ولایت و سرپرستی خودشان را به شیطان می‌سپارند.

گاهی انسانها برای خودشان دسته­‌بندی‌ها و گروه‌بندی‌ها، جامعه‌­های فرضی، حزب و جناح درست می‌کنند و طبق فرموده خداوند «كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ= هر دسته و گروهی به آن چیزی که خودشان دارند دلشاد هستند». بسیاری از این تقسیم­‌بند‌ی‌ها موهومند و حقیقتاً ارزشی ندارند. اما خداوند به عنوان خالق انسانها و جهان، با یک روش حقیقی انسانها را گروه بندی می‌کند. چون ما در مسیر دنیا به سمت پروردگارمان در حرکت هستیم. «أَنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهى[1] = و اینكه پایان [كار] به سوى پروردگار توست»؛ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ[2] = ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‌گردیم»، پس به سمت آخرت و ابدیت پیش می‌رویم و در این حرکت، با یک تضاد درونی بین قوایی که ما را به سمت زمین و ارزش‌های زمینی و حیوانی می‌کشاند، از یک سو؛ و از سوی دیگر، قوایی که ما را به سمت هدف خلقت‌مان و اصل آسمانی و الهی ما می‌کشاند، روبرو هستیم. غیر از این هم امکان ندارد ما به رشد و سعادت برسیم. چون انسان موجودی مختار است، پس با اختیار باید حرکت به سمتِ هدفِ خلقتش را انتخاب کند. یعنی باید بین خوبی‌ها و بدی‌ها، بین وسوسه­‌ها و الهامات، بین کفر و ایمان مختار باشد و خودش آگاهانه انتخاب کند. قرآن می‌فرماید:«إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً[3]= ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاكر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس ». به دلیل این که ما با اختیار این مسیر را طی می‌کنیم، بین دو راهی همیشه قرار خواهیم گرفت. همیشه پیشنهادهای مختلفی به ما می‌شود و ما باید از بین این پیشنهادها آنهایی را بپذیریم که با حیثیت انسانی ما و ضرورت تحصیل قلب سلیم در حرکت به سمت آخرت و ابدیت سازگاری داشته باشد. آدمها وقتی به درون خودشان مراجعه می‌کنند، با خصوصیاتی که از هر دو دسته می‌دانند، متوجه می‌شوند که الان در حزب شیطان قرار دارند یا در حزب خدا؛ از دوستان خدا هستند یا از دوستان شیطان؟ هر کدام از این دو دسته و دو حزب، مسیرشان مشخص است. آنهایی که خودشان را به خدا می‌سپارند و خود را تحت مجموعه ولایتی الله قرار می‌دهند، اینها از سختی و تاریکی به سوی آسایش و نور و به سمت هدف خلقت شان در حرکت هستند:«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ». اما کسانی که دوستان شیطان هستند و در حزب شیطان هستند و از شیطان تبعیت می‌کنند:«وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» از آن نور اولیه و نور فطرتی که دارند کم کم خارج می‌شوند و باطن انسانی‌شان را از دست می‌دهند و تبدیل به حیوان و در زمره شیاطین محشور می‌شوند. این تقسیم‌­بندی حقیقی است و واقعاً همه انسانها در یکی از این دو حزب قرار دارند. در دعای روز سه­‌شنبه می‌خوانیم:«اللهم اجعلنی من جندک؛ اللهم اجعلنی من حزبک؛ اللهم اجعلنی من اولیائک = خدایا من را از سربازان خودت از حزب خودت و از دوستان خودت قرار بده». کسانی که عضو مجموعه ولایتی الله هستند، در این مجموعه ثبت‌ ­نام می‌کنند و به ارزش‌های این حزب حقیقی پای‌بند هستند و مسیرشان به سمت کمال آرامش، شادی و رشد است. مثل دانش­ آموزان خوبی که از اول تصمیم می‌گیرند به حرف معلم گوش بکنند و از استاد اطاعت بکنند تا بالا بروند. ولی دانش ­آموزانی هم وجود دارند که اساساً تصمیم به درس خواندن ندارند. مسیر اینها به سمت دور شدن و جهل و انحراف و بزهکاری و اخراج از مدرسه و آینده تیره و تاریک است. هر دو هم با اختیار این مسیر را انتخاب می‌کنند. عضویت در هر کدام از این دو مجموعه، احساسات، حالات، قابلیت‌ها و توانایی‌های ویژه­ای را برای اعضای آن به ارمغان می‌آورد. در مجموعه ولایتی الله، حرکت از محدودیت و ضعف به سمت روشنایی، نور، قدرت، آرامش و شادی است. در حزب شیطان حرکت رو به ضعف و ترس و دلهره و ناامیدی و اضطراب است. همیشه اینها دو مسیر متضاد دارند. خداوند و فرشته‌­ها دائماً به ما امید، نشاط، شادابی، آرامش، قدرت، ارزشهای انسانی را تلقین و الهام می‌کنند. شیطان هم در مقابل خدا و فرشته­‌ها به ما ترس، ناامیدی، غم و اضطراب را تلقین می‌کنند. کسانی که تصمیم ندارند آدم باشند؛ آدم‌هایی که تصمیم ندارند مسیر انسانیت را طی بکنند؛ مسیر هدف خلقت شان را طی بکنند؛ اصلاً کاری با هدف خلقت شان برای اینکه چرا به دنیا آمده اند و هدف از خلقت آنها چه بوده‌ ندارند. اینها مقصد و هدف و اله‌شان را نشناختند؛ اینها اساساً خودشان ذاتاً خود به ­خود عضو حزب شیطان قرار می‌گیرند و شیطان از اینها استفاده می‌کند و خیلی راحت اینها را فریب می‌دهد. اما انسان‌هایی که خیال دارند واقعاً انسان باشند؛ می‌خواهند مسیر خدا را طی بکنند؛ می‌خواهند به سمت ابدیت و معشوق خودشان حرکت بکنند، مورد حمله شیطان قرار می‌گیرند. همین که تصمیم می‌گیری آدم خوبی باشی، حملات شیطان شروع می‌شود مورد حمله شیطان قرار گرفتن، فقط مخصوص آدم‌های بد نیست. خود خدا در قرآن می‌فرماید، شیطان روی صراط مستقیم به شما حمله می‌کند. یعنی زمانی که تصمیم می‌گیری، آدم خوبی باشی، انواع وسوسه‌­ها شروع می‌شود. خیلی‌ها وقتی به ما مراجعه می‌کنند و می‌گویند که ما قبل از اینکه توبه کنیم، خیلی گناه می‌کردیم؛ گناهان مختلفی انجام می‌دادیم. آن موقع اینقدر دغدغه فکری نداشتیم. اما از وقتی که تصمیم گرفتیم آدم خوبی باشیم و راه خدا را برویم؛ وسوسه‌­ها و دلشوره­‌های ما بیشتر شده است. این آغاز راه است و درست هم است، یعنی ما در صراط مستقیم مورد حملات چهارگانه شیطان قرار می‌گیریم. چرا؟ چون به این حمله­‌ها احتیاج داریم. چون خداوند که کمال مطلق و علم مطلق، حیات مطلق، اراده مطلق، قدرت مطلق و بهجت و سرور مطلق است، ما را آفریده و می‌خواهد مثلِ خود او شویم و در این مسیری که می‌خواهیم مَثَل او شویم، دوره‌ای دارد. آن دوره این است که شیطان در این مسیر قرار گرفته و از هر طرف به ما حمله ور می‌شود. منظور از حملات چهارگانه شیطان چیست؟ قبلاً گفتیم که شیطان چهار حمله (حمله از جلو، عقب، راست و چپ) دارد که در این حملات چیزهایی را به ما تحمیل و آفت هایی را به ما منتقل می کند. «حمله از جلو» یعنی حمله از آینده، چون جلوی ما آینده ماست، آنچه که قرار است بیاید و اتفاق بیفتد، جلوی ما قرار دارد. «حمله از عقب»، حمله از گذشته ماست. گذشته پشت ما قرار دارد و ما آن را پشت سر گذاشته ایم. این حمله از عقب می‌شود آنچه که مربوط به گذشته است. «حمله چپ» گناهان است. پیشنهاد می‌کند که به سوی آلودگی‌ها، انحرافات، کج­ فکری‌ها و گناهان برویم. حمله شیطان از این سمت  شروع می‌شود. رعایت نکردن اندازه‌ها و حدودی که خداوند به ما می‌گوید، مقاومت در مقابل حق و ناسازگاری با حق، از حملات سمت چپ شیطان است. زمانی که شیطان می‌بیند ما مقاومت می‌کنیم و واقعاً می‌خواهیم به سمت خداوند تبارک و تعالی برویم و نمی‌تواند با پیشنهاد گناهان حریف ما بشود، اینجاست که لباس مقدس می‌پوشد. یعنی دیگر از دریچه مخالفت برنمی‌آید و تو را آرام می‌گذارد. سپس لباسی که تو می‌خواهی و علاقمندش هستی، می‌پوشد و فکرهایی که دوست داری به تو می‌گوید و یک جریان موازی با ذهن و دل شما ایجاد می‌کند در واقع در مسیری مقدس از طریق دین و مقدسات به ما ضربه می‌زند. وقتی شما دشمنت را بشناسی، می‌توانی رابطه­‌ات را با او تنظیم کنی. یعنی بگویی من با این شخص ارتباط ندارم و اگر بخواهد با من بجنگد با او می‌جنگم. اما اگر کسی آمد گفت: من دوست شما هستم و رابطه دوستی با شما برقرار کرد و شما اعتمادت به او جلب شد. کاملاً حریم خودت را باز می‌گذاری و او راحت­‌تر می‌تواند به شما ضربه بزند. چون همرنگ خود شما شده است. در حمله از سمت راست شیطان همیشه حمله‌­هایش با صورت‌های مقدس است. با صورت‌های پسندیده و موجه و مقدس به انسان حمله می‌کند. در طول تاریخ اسلام اگر دقت کرده باشید، بیشترین ضربه‌­ها را به اسلام پیغمبر و معصومین، کسانی زدند که با لباس کفر و دشمنی جلو نیامدند، بلکه با لباس‌های مقدس و با حرف‌های قشنگ و با عنوانی قشنگ جلو آمدند. در تاریخ صدر اسلام، بعد از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) ما سه تا جنگ داریم، کسانی که با امیرالمؤمنین می‌جنگند، کسانی نیستند که ادعا کنند، ما کافر و دشمن پیغمبر و دشمن دین خدا هستیم. در جنگ جمل یاران پیغمبر هستند که در مقابل امام معصوم صف‌­آرایی کردند. در جنگ صفین معاویه با حیله‌ی قرآن سر نیزه کردن، یعنی با صورت مقدس به جنگ امیرالمؤمنین می‌آید. اینجاست که افراد ابله و جاهل فریب می‌خورند و باعث شکست امیرالمؤمنین می‌شوند. در جنگ سوم یعنی جنگ نهروان، تمام کسانی که در مقابل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) قرار دارند، کسانی هستند که روزها روزه هستند و شبها به نماز شب می‌ایستند. همه صورت‌های مقدس، ولی در هر سه جنگ، چهره مقدس ولی باطل هستند. شیطان وقتی دید که نمی ‌تواند از حمله سمت چپ و با چهره گناه و فساد و کفر به جنگ امیرالمؤمنین بیاید، چون شکست می‌خورد، حمله سمت راست را انتخاب کرد. «آینده ی مشکوک و احتمالی» و «آینده ی قطعی» چیست؟ انسان در مسیر زندگی اش دو آینده دارد. آینده ی «مشکوک و احتمالی» و آینده ی «قطعی». آینده مشکوک و احتمالی، عبارت است از عمر دنیا. یعنی ما از این لحظه‌­ای که اینجا هستیم، احتمالاً و شاید چند ثانیه، چند دقیقه، چند ساعت، چند روز، چند هفته و چند ماه و چند سال زنده باشیم. نمی‌دانیم چقدر است. اما همه جور احتمالی هست. اگر به این فرمایش نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) توجه کنیم که فرمود متوسط عمر امت من 60 سال است، در این صورت بسیاری از ما یک سوم، دو سوم و بلکه بیشتر عمرمان را طی کرده‌ایم و کمی از آن مانده، ساعت‌ها و روزها و سال‌های محدودی باقیمانده. این آینده را آینده مشکوک می‌گویند. آینده‌ی دیگر ما، «آینده قطعی» که مشکوک نبوده و یک آینده مسلم و قطعی است. این آینده از وفات ما شروع می‌شود. حتماً وفات سراغ مان می‌آید. «أَیْنَما تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ[4]= هر كجا باشید شما را مرگ درمى‌یابد». یقیناً شکی هم در آن نیست. هیچ انسانی نیست که در آن مقوله شک بکند. هر جا باشید این تولد به سراغ شما خواهد آمد. چون ماهیت ما ماهیت جنینی است. ما در رحم دنیا قرار داریم. مثل هر جنینی که در رحم مادر هست و یک زمانی از رحم مادر متولد می‌شود؛ ما هم همینطور، زمانی از رحم دنیا خارج می‌شویم که با وفات شروع می ‌شود و وارد عالم برزخ می شویم. مدتی را در برزخ هستیم تا قیامت 50 هزار ساله. بعد از قیامت هم که دوران حیات ابدی ما شروع می شود و تا وقتی که خدا خدایی بکند، ما زنده هستیم و به عنوان وجه خدا و به عنوان نفخه خدا زندگی خواهیم کرد. مرگی هم برای هیچ کس وجود ندارد. این آینده قطعی است. عامل مهم و حیاتی در آینده قطعی، یعنی زندگی آخرتی ما، شادی و آرامش است. دل مضطرب و ناآرام نه می‌تواند دنیای خوب و نه آخرت خوبی بسازد. با افسردگی، پژمردگی، غم، غصه و دلمردگی، آدم انگیزه‌­ای برای ساختن دنیای خوب ندارد. در نظام برزخی و ملکوتی هم گرفتار عذاب قبر و گرفتاری‌های آنجا می‌شود. به خاطر این که به آنجا بد متولد شده، چون گفتیم ما در بهشت و نظام برزخی، به قلب سالم احتیاج داریم. قلبی که مضطرب و همیشه غمگین است، سالم نیست. این نکته خیلی خیلی مهم است و اتفاقاً میزان شادی و آرامش و نشاط و قدرت ما در بهره‌­برداری از بهشت و بالاتر از بهشت دقیقاً بسته به این است که در دنیا چقدر شادی و نشاط داریم. آدمی که اینجا عصبی، پرخاشگر، بددهان، حسود، بداخلاق و بدجنس است، نمی ‌تواند تولد سالم به بهشت داشته باشد. عامل مشترک تمام حمله های ۴ گانه شیطان «غم» است عوامل و ابزار اصلی، حیاتی و کلیدی حرکت ما به سوی ابدیت، نشاط، امید و آرامش است. عامل مشترک در حملات چهارگانه ی شیطان، ایجاد اندوه و غم در انسان است تا بدین وسیله او را از پیمودن مسیر ابدیت منحرف سازد. هر وقت فکری به سراغ ما آمد، باید مؤلفه‌­های شیطانی بودن یا الهی بودن آن را بشناسیم. در تمام ارتباط‌ها، انتخاب‌ها و چینش‌های فکر و برنامه‌ریزی‌ها برای آینده، اگر فکری آمد که مؤلفه‌های غم، ترس، ناامیدی و احساس ضعف و ناتوانی را داشت، این افکار هیچ کدام مال ما نیست، بلکه حمله‌­ای است از طرف شیطان. شیطان در این مسابقه، لشکریانش را که غم، ترس، ناامیدی، ناتوانی است می‌آورد و در مقابل شما قرار می‌دهد. اگر شما توانستید در مقابل این لشکر ایستادگی کنید و درست نقطه مقابل غم را انتخاب کنید و بروید سراغ شادی، قدرت، امید و نشاط، جنگ را می‌برید و روزبه ­روز رشد می‌کنید. اما افرادی که دلهای غم پرور دارند، یعنی افرادی که شخصیتاً علاقه به غم خوردن و غصه خوردن دارند و اصلاً با غم انس دارند؛ همیشه دوست دارند بترسند؛ همیشه دوست دارند یک چیزی را زیر سؤال ببرند؛ همیشه دوست دارند شک و تردید داشته باشند. به شیطان پاسخ مثبت می‌‌دهند و در نتیجه، آینده مشکوک و آینده قطعی خودشان را خراب می‌کنند. اما اگر با سلاح امید، یقین و بینش عمیق، به جنگ با حملات شیطان برویم، پیروز می‌شویم. شیطان این موضوع را خوب می‌داند و اساساً علت اینکه از جلو، عقب، راست و چپ حمله می‌کند، این است که بتواند در حرکت ‌مان به سمت زندگی دنیایی و آخرتی زیبا، شک، تردید و دودلی، تزلزل، ناامیدی، غم، افسردگی و ترس ایجاد کند و با این کار قدم ما را سست کند. او در درون شما این فکر را تولید می‌کند که نتوانید قدم بردارید. برای ساخت آخرت هم اگر بخواهیم تردید بکنیم، شک داشته باشیم و ناامید باشیم، نمی ‌توانیم آینده­ را بسازیم. شیطان/ حملات چهارگانه [1] - نجم/ 42. [2] - بقره/156. [3] - انسان/3. [4] - نساء/78.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7916
زمان انتشار: 14 نوامبر 2017
| |
(25)«نماز» سفینه‌ی است که تو را به شادی و آرامش می رساند

مباحث شادی؛ جلسه 25؛ 96/7/22

(25)«نماز» سفینه‌ی است که تو را به شادی و آرامش می رساند

از نظر قرآن، مؤمن شادترین انسان است. این نشاط در زندگی ناشی از آرامش روانی اوست که با «نماز» حاصل می‌شود. نتیجه این یاد خدا رهایی از غم ها و مشکلاتی دنیایی و آخرتی است.

این مؤمن، همیشه شاد و آرام است. و این نشاط و آرامش خود را از معنویت بدست می‌آورد. یکی از عوامل تاثیرگذار معنوی در مؤمن، شنیدن «صدای اذان» است. اذان برای مؤمن یک مژده و وصالی است که تمام غم‌های او را از دلش می‌برد. هر فرازی از اذان خبر و مژده‌ای برای مؤمن است. مثلا «حی علی الفلاح» یعنی بدوید به خوشبختی، شادی و آرامش. کسی این معنا را درک می‌کند و احساس خوشبختی، حیات، رشد، نشاط و طراوت می‌کند که به بلوغ انسانی رسیده باشد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در تفسیر اذان در «حی علی الفلاح» می‌فرماید: «أقبِلوا إلى سُرورٍ لاحُزنَ مَعَهُ وإلى بَهجَةٍ لاَ انقِطاعَ لَها وَاعجَلوا إلى سُرورِ الدُّنیا وَالعُقبى ونَجاةِ الآخِرَةِ وَالاُولى= رو کنید به شادی که غصه همراش نیست و سروری که انقطاع ندارد و عجله کنید برای شادی دنیا و آخرت و نجات از آخرت و دنیا». اهل طبیعت دریایی هم که غصه داشته باشند وقتی چشم‌شان به سفره و غذا می‌افتاد، دیگر به غم و غصه‌هایشان توجهی نمی‌کنند و می‌خواهند از خوردن لذت ببرند یا در ارتباطات دوستانه‌ای که افراد با هم خیلی صمیمی هستند، دیده می‌شود که دائما هوس همدیگر را می‌کنند. چون لذت می‌برند. نماز هم برای مؤمن خلوتی است که توأم با لذت و شادی دنیایی و آخرتی است. این شادی گرفته شدنی نیست و استمرار دارد. علاوه بر این نشاط، او را از مشکلات و سختی های دنیا و آخرت نجات می‌دهد.      آنهایی که نماز نمی‌خوانند و در خواندنش تنبل و بی‌حوصله هستند، خودشان می‌فهمند که چقدر مشکلات و گرفتاری دارد، یعنی این‌طور نیست که از نماز نخواندن لذتی ببرد، اما وقتی تصمیم می‌گیرد نماز بخواند، آن موقع است که شیاطین شروع به حمله می‌کنند تا او را از نماز خواندن بازدارند. نماز مثل سفینه‌ی فضایی است که اگر با آن انس بگیری، تو را به اوج می‌رساند. به شرط آنکه وقت بگذاری و خلوت داشته باشی. نماز مثل غذاست که با خوردن و حفظ آن روح به رشد، انرژی و قدرت می‌رسد؛ از عزت و ذلت های خیالی آزاد می‌شود؛ شخص احساس کوچکی و ضعف شخصیتی هم نمی‌کند. لذت بردن برای همه انسان ها یکسان نیست نفس انسان متشکل از مراتب حسی و جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی یا انسانی است. در هر کدام از این مراتب، نفس معشوق‌ها، آرمان‌ها، کمالات و لذاتی از جنس خود دارد. مثلا عشق به پول، لباس، اتومبیل، مسکن و ... که مربوط به کمال حسی و جمادی است و شخص از آن لذت می‌برد. گاهی فرد از کمالات گیاهی لذت می‌برد و از آن احساس شادی و آرامش و لذت می‌کند. مثل انواع غذاها و نوشیدنی‌ها. در بعد حیوانی هم انسان از کمالات حیوانی مثل لذات جنسی، عشق‌های زمینی، لذات وهمی، مقام، ریاست، برتری و... لذت می‌برد. در بعد عقلی از مطالعه، تحقیق، کسب علم لذت می‌برد. در بخش فوق‌عقلانی و انسانی، چون اله انسان الله است، با ارتباط با خدا و خانواده آسمانی و اهل غیب به آرامش و شادی حقیقی می‌رسد و از آن لذت می‌برد. در هیچ یک از مراحل (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) به ما یاد نمی‌دهند از معشوق‌هایتان لذت ببرید. مثلا از پول، غذا، زیبایی‌های ظاهری، ازدواج کردن، تفریح، معاشرت، هم‌زیستی با خانواده، مقام و ریاست، تحصیل علم و آموزش، مطالعه و شنیدن... . چون این بخش‌ها به طور ناخوآگاه در انسان فعال هستند. وقتی معشوقی در هریک از این کمالات پیدا می‌کند، از آن لذت می‌برد. قرآن انسان‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کند: مؤمن و فاسق. فاسق‌ها پنج گروه هستند: جماد و کمتر از جماد، حیوان و کمتر از حیوان و شیطان. فقط یک گروه از انسان‌ها به معنای واقعی انسان هستند. چون به بلوغ انسانی و فوق عقلی رسیدند. آنها کسانی هستند که به فرموده قرآن « وَالْعَصْرِ/ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ/ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ= سوگند به عصر/ كه واقعا انسان دستخوش زیان است/ مگر كسانى كه گرویده و كارهاى شایسته كرده و همدیگر را به حق سفارش و به شكیبایى توصیه كرده‌اند». ایمان آوردند و عمل صالح انجام می‌دهد، اهل توصیه به حق و صبر هستند. میزان بلوغ هر انسانی هم با یکدیگر متفاوت است، یعنی نحوه‌ی ارتباط و کیفیت، لذت بردن، فهم و تحمل هر شخص با خدا و عالم غیب مختلف است. قا/19 قوه شهویه/شادی/اذان/

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7364
زمان انتشار: 28 سپتامبر 2017
| |
«قدرت روح»  لازمه بهره مندی از نعمت های برزخی است

قدرت و بزرگی روح جلسه دوم؛ 96/5/6

«قدرت روح» لازمه بهره مندی از نعمت های برزخی است

انسان موجودی است که از روح خدا آفریده شده و با داشتن قوه «فوق عقل» ظرفیت بی نهایت در تشبه به خدا را دارد، یعنی توانائی جذب تمام اسماء و صفات حق تعالی را دارد، اما برای به دست آوردن چنین کمالی نیاز به «قدرت و توانائی روح» دارد و بدون آن نمی‌تواند ظرفیت بی نهایت طلبی اش را پر کند.

رابطه دنیا با حیات ملکوتی و برزخی مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. جنینی که در رحم مادر شکل می‌گیرد، بعد از 9 ماه وقتی که به دنیا می‌آید، تحت یکی از این ۵ تولد تقسیم‌بندی می‌شود: ۱- تولد «ناقص یا معلول» ۲- تولد سالم ۳- تولد بیمار ۴- تولد ضعیف ۵- تولد سالم قوی. انسان در لحظه ورود به برزخ نیز یکی از این ۵ نوع تولد را خواهد داشت. در درک عظمت و بزرگی برزخ باید گفت، همان طور که دنیا خیلی بزرگتر از رحم مادر است، نظام برزخی هم چنین وسعتی نسبت به دنیا دارد. یعنی نظام برزخی انتها ندارد. آنقدر قدرتمند و وسیع است که اگر انسان خودش را برای آن نظام آماده نکند، تولدش، تولد دردناکی خواهد بود. چنانچه اگر جنینی خودش را در رحم مادر برای دنیا آماده نکرده باشد، ناقص یا معلول متولد می شود و باید در دنیا زجر بکشد؛ یا اگر بیمار متولد شود، باید رنج درمان را تحمل کند؛ یا اگر ضعیف باشد، باید معطلی و رنج تقویت را تحمل کند. به همین ترتیب اگر انسان در نظام دنیایی، خودش را خوب نسازد و آماده و قوی نکند تا تولد سالم یا سالم قوی داشته باشد، ورودش به نظام ملکوتی و برزخی همراه زجر، گرفتاری و معطلی خواهد بود. بعضی از آدم ها فقط زندگی می‌کنند. یعنی فقط درگیر کمالات جمادی یا گیاهی یا علمی هستند، ولی به هیچ وجه روحشان شباهت و سازگاری به بهشت ندارد. اینها وقتی از دنیا می‌روند، نمی‌توانند از هیچ یک امکانات برزخ که فضای بی‌نهایت زیباتر و کاملتر از دنیاست، استفاده کنند. در نتیجه کل نظام برزخ را تا قیامت در حال زجر کشیدن خواهند بود. برزخ یک سیستم فوق‌العاده ریاضی و دقیق است. انسان باید به وزان حیات دنیایی اش بتواند خودش را به گونه‌ای بسازد که هم اذیت نشود و هم شاد و آرام باشد و از زندگی‌اش لذت ببرد و بتواند در این شادی و آرامش روحش را بقدری قوی سازد که وقتی می‌خواهد از این جا برود، به وسعت آنجا زندگی کند و هم تجهیزات با خودش ببرد. بچه در رحم مادر زندگی ساده‌ای دارد. نیاز به خیلی از تجهیزات ندارد. یک غذای معمولی می‌خورد که آن هم فقط خون است که از طریق بندناف دریافت می‌کند. همان برایش بس است. اما در حال اندام زایی است و همه چیز را برای دنیا تهیه می‌کند. چون می‌خواهد وارد سیستمی شود که بی‌نهایت پیچیده‌تر از رحم مادر است. روح انسان هم در دنیا باید آنقدر قوی باشد که بتواند از خوراکی‌های برزخ که هزار جور مزه دارد‎، یا از دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه که آنجا برپا می‌شود، یا مهمانی‌های باشکوه که برگزار می‌شود، بتواند استفاده کند. کسی که می‌خواهد به اندازه خدا عمر کند و مثل خود خدا باشد و در بهشت دست به آفرینش بزند، احتیاج به قدرت و بزرگی روح دارد. آدم‌های کم ظرفیت، ضعیف، حساس، زودرنج، عصبی، پرخاشگر، بدبین، خودکم بین و آدم‌هائی که اعتماد به نفس ندارند، با مرگِ بد از دنیا می‌روند. اینها نه تنها نمی‌توانند از بهشت استفاده کنند، بلکه عذاب و گرفتاری دارند. آن هم به خاطر مشکلاتی که خودشان برای خودشان ایجاد کرده اند. اغلب اینها هم می‌گویند دست خودم نبود. حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِیقِ= آه از کمی توشه و طولانی بودن مسیر». انسان برای مسیر طولانی، نیاز به توشه دارد و این توشه در نفس تهیه می‌شود. مثل جنین که در رحم مادر است. توشه‌ی این جنین در خودش است. روح شما هم که باید آماده شود تا بدن برزخی تان شاد و آرام باشد، باید توشه داشته باشد. توشه اش همان روح قوی است. پس ما اگر بخواهیم در دنیا زندگی شاد و آرامی داشته باشیم، احتیاج به قدرت و بزرگی روح داریم و اگر هم بخواهیم در برزخ و آخرت زندگی توأم با شادی و آرامش داشته باشیم، نیاز به قدرت روح دارد.  برای آرامش روح تان در برزخ، نیاز به قدرت روح در پنج بخش قوای وجودی تان دارید ما در ساختار وجودی انسان پنج بخش داریم: حس، خیال، وهم، عقل، فوق عقل. اکنون هریک را توضیح می دهیم. اول) حس که همواره مقارن با محسوسات است. مثل ارتباط با یک انگشتر که از راه حس لامسه صورت می‌گیرد. این ارتباط از راه «ماده، شکل، صورت و اندازه» است. دوم) خیال است که با حذف ماده صورت می‌گیرد، ولی صورت و شکل آن ماده در ذهن انسان جا می‌گیرد. مثل تصویری که از حرم امام رضا علیه‌السلام در ذهن خود می‌سازیم. سوم) «وهم» که یک حقیقت جزئی است که وابسته به شخص است، اما نه ویژگی ماده را دارد، و نه ویژگی صورت و شکل و اندازه؛ ولی واقعیت خارجی دارد و منشأ اثر است. مثل عشق، دوست داشتن پدر و مادر، حب وطن، عشق های زمینی، افتخار، ذلت، عزت، آبرو، بی آبروی، کینه و ... چهارم) «عقل» که وجود کلی است و قابل صدق بر افراد بی شمار. مثلاً دو به اضافه دو می شود چهار؛ یا مجموع زوایای داخلی مثلث 180 درجه است؛ یا رادیکال 16، می شود ۴ و هزاران قواعد دیگر که انسان در رشته های مختلف علوم دانشگاهی می خواند. پس عقل یک امری است که واقعیت خارجی دارد و اصطلاحاً به آن «علم» گفته می شود. پنجم) «فوق عقل» که کمال بی نهایت و نامحدود است که به آن «الله» تبارک و تعالی می‌گویند. یعنی وجود نامحدود و بی نهایت با کمالات بی نهایت. این وجود نامحدود، نه با حس، نه با خیال، نه با وهم و نه با عقل درک می شود، بلکه فقط با بخش فوق تجرد قابل درک و شهود است. اگر انسان بخواهد در زندگی دنیایی اش قوی باشد، باید 5 قوه‌ی حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقلش را قوی کند. این را قدرت روح می‌نامند. نتیجه‌ی این قدرت روح، تولید شادی و آرامش هم در دنیاست و هم در هنگام وفات و زمانی که وارد برزخ می‌شود. کوتاهی و آلودگی در هر یک از این پنج قوه، روح انسان را فلج می‌کند. پس ما باید دقت کنیم حس، خیال، وهم و عقل پاک و سالمی داشته باشیم تا به رشد بی نهایتِ ما لطمه‌ای وارد نشود و نیز بتوانیم سیستم قدرتمند روحی بسازیم تا هم در دنیا شاد و آرام باشیم و هم در نظام برزخی، قیامتی و بعد از قیامت و لازمه این کار این است که انسان باید نظام تغذیه ای و واردات و صادرات نفسش را کنترل کند. «سبک زندگی غلط» علت افزایش سرطان و بیماری های قلبی است   بیماری‌های سبک زندگی، نشان‌دهنده مسائل اشتباهی است که در شیوه‌های زندگی امروزی ما وجود دارند. مردم امروز از بس بد زندگی می‌کنند، دائما پر از اضطراب و استرس و فشار روحی و خیالات و افکار بد هستند. بنابراین، آمار سکته، سرطان، ام اس، آلزایمر و صدها بیماری دیگر بالا رفته، یعنی کشتار زیادی از ما در حال اتفاق افتادن است و همه به خاطر سبک زندگی غلطی است که ما داریم. ما در ۸ سال جنگ دفاع مقدس ۳۰۰ هزار شهید داشتیم ولی امروزه با سبک زندگی غلط چند میلیون آدم با انواع بیماری های سرطان، ام اس، بیماری های قلبی و عروقی از بین می‌روند. سقط جنین به طور وحشتناکی بالا رفته، اکثر زایمان ها خراب شده، در حالی که قبلا به طور استثنا یک خانمی سزارین می‌کرد. اما امروزه بیش از 50 درصد خانم ها زایمان‌های سزارین دارند و این حاکی از این است که سبک زندگی غلط انسان ها را رو به فساد و تباهی می‌برد.  آمار کشتار و مرگ و میر در جامعه روز به روز بیشتر و بالاتر می رود و از طرفی آمار تولدهای ما کم می شود. همه اینها برای این است که ورودی ها و خروجی هایمان کنترل نمی شود. شادی و آرامش در دنیا و آخرت در گرو قدرت و بزرگی روح است تقسیم بندی دیگری از قوا وجود دارد که عبارت اند از: جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی.  آدمی که بدنش قوی نیست، هم مشکلات دنیائی پیدا می‌کند و هم مشکلات آخرتی. این که مقام معظم رهبری می‌فرماید: «ورزش مثل نماز واجب است»، یعنی ورزش یک عبادت، وظیفه و تکلیف است. انسان نباید در ورزش کوتاهی و سهل‌انگاری کند. جنبه گیاهی انسان مربوط به جنبه‌های تغذیه، رشد، تولید مثل، سلامت و زیبائی او می‌شود. بخش حیوانی هم به نظام خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و ... مربوط می‌شود. جنبه عقلی هم مربوط به تحصیل علم و دانش است و بخش فوق عقلی. در همه قوای انسان باید قدرت روح کسب کند. به ویژه در فوق عقل که شخص باید بتواند با غیب، الله، ائمه، فرشتگان، آخرت ارتباطش را قوی کند. چون زندگی آخرتی را در پیش رو دارد. بچه‌ای که ارتباطش را در رحم مادر با دنیا قطع می‌کند، می‌میرد. کسی هم که در زندگی معنویت ندارد و فقط دنبال این است که دکتر و مهندس بشود، یا پول جمع کند، در حقیقت حیات انسانی ندارد. هر چه انسان ها در بخش‌های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی موفق‌تر می‌شوند؛ سطح اضطراب، طلاق ها، خودکشی ها، افسردگی، دعواها، جنگ‌ها و اختلافات بیشتر می‌شود. مگر این که این حرکت ها و تلاشها در تحت حاکمیت نیروی «فوق عقل» آنها باشد. یعنی فقط در این حالت است که آن تلاشها مبارک خواهد بود. از نظر آمار هم بیشترین طلاق‌ها، خودکشی‌ها، افسردگی‌ها در این دو گروه است: کسانی که از نظر مال و تحصیل آدم‌های موفقی هستند. این دو گروه پر آسیب‌ترین آدم‌های یک جامعه هستند. چون به بیراهه رفته‌اند، توان شاد کردن و آرام کردنِ خود را ندارند. بنابراین، هرچقدر شخص بدون بخش «فوق عقلانی»اش موفق شود، شکست ها نیز بیشتر می‌شود و هر چقدر قوی‌تر می‌شود، در واقع مریض تر و آسیب پذیرتر است. پس دقت کنید که ملاک قدرت حقیقی مربوط به کدام بخش است. این خیلی مهم است. «شیطان» کسی است که مردم را از خدا و معنویت اسلامی دور کند قرآن کریم انسان ها را به ۶ دسته تقسیم می کند: بعضی جمادی هستند: « ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِیَ كَالْحِجَارَةِ[1]». برخی پست تر از سنگ اند «أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» دسته سوم کسانی که مثل حیوان هستند؛ « أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ[2] » و دسته چهارم پست تر از حیوانات هستند؛ «بَلْ هُمْ أَضَلُّ [3]». حیوانات به بهشت می روند ولی خیلی از انسان ها بهشت نمی روند. حیوانات عبادت و نماز، غیرت ناموسی و حیا دارند، وفادار و امانت دار هستند، ولی خیلی از انسان ها این گونه نیستند.  دسته پنجم فرمود: «شَیاطینَ الإِنسِ وَالجِنِّ[4]= شیطانهای انس و جنی». بعضی انسان ها شیطان‌اند. شیطان هر کس و هر چیزی می‌تواند باشد. آن کس که مردم را از خدا و خانواده آسمانی و ابدیت غافل کند، شیطان است. مثل معلم و استاد دانشگاهی که چون خودش فاسد است و حرکت به سمت ابدیت ندارد، شاگردانش را هم آلوده کرده و از دین و آخرت غافل می‌کند. پس هر کسی می تواند برای دیگران شیطان باشد. قرآن کریم فقط یک دسته از انسان‌ها را به معنای واقعی برخوردار از باطن انسانی معرفی می‌کند که وقتی هم از دنیا می‌روند با همان باطن انسانی به آخرت متولد می‌شوند. آن‌ها کسانی هستند که: «الا الذین آمنوا عموا الصالحات و تواصوا بالحق وتواصوا بالصبر= مگر کسانی که اهل ایمان باشند و عمل صالح انجام بدهند/ توصیه به حق می‌کنند و توصیه به صبر». همه انسان‌ها سرمایه جاودانه‌شان را از دست می‌دهند، مگر کسانی که واقعا مؤمن باشند و عمل صالح انجام بدهند، همدیگر را راهنمائی و کمک کنند، به همدیگر قدرت و انرژی مثبت و خوب می‌دهند. این استثناء است. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند: «الْمُؤمِنُ الْقَوِیُّ خَیْرٌ وَأَحَبُّ إِلَى اللهِ مِنَ الْمْؤْمِنِ الضَّعِیفِ= یک مؤمن قوی بهتر و محبوب تر از یک مؤمن ضعیف در نزد خداوند است». مؤمن قدرتمند است. انسان ها از نظر قرآن و براساس معشوق  و محبوب هایشان به شش دسته تقسیم می شوند: در این روایت، پیغمبر صلوات الله علیه مؤمن را آدم قوی می‌داند که توانسته از این پنج دسته‌بندی اولیه نجات دهد، یعنی انسان شود. در بین مؤمنین هم مؤمن قوی بهتر و محبوب تر از مؤمن ضعیف است. حال اگر از پیغمبر بپرسیم: یا رسول الله مؤمن در چه جهت قوی باشد؟ می فرماید: مؤمنی که در هر پنج بخش؛ حسی، خیالی، وهمی، عقلی و فوق عقل قوی باشد یا در کمالات جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلانی و فوق عقلانی‌اش. خداوند مؤمن قوی را دوست دارد و چرا نزد خدا محبوب تر است؟ چون به خدا شبیه تر و مقرب تر است. همان طور که در بین شاگردان، آن کس نزد استاد محبوب تر است که شبیه تر به استاد باشد. پس رمز محبوبیت در شباهت است. هر چقدر شاگرد به استاد شبیه تر باشد، محبوب تر است. ما هم هر چه اسماء الهی را جذب کنیم، به خدا نزدیک تر و محبوب تر هستیم. یکی از مهم ترین ذکرها، ذکر «یا قوی» است که بعد از نماز صبح 116 مرتبه گفته می‌شود. یعنی باید در هر پنج قوه وجود‌تان از خداوند قدرت بخواهید. فرمانده هر سازمانی باید توانائی مدیریتی و علمی داشته باشد در داستان طالوت و جالوت ثروتمندهای قوم آمدند و به پیغمبر گفتند: برای ما یک فرمانده بگذار تا ما بتوانیم با همراهی او با دشمنانمان بجنگیم. چون به ما تجاوز می‌کنند و هر دفعه که حمله می‌کنند عده‌ای از ما را می‌کشند. ما هم می خواهیم جهاد کنیم و در مقابلشان بایستیم. پیغمبر هم از طرف خدا طالوت را انتخاب کرد. طالوت هم آدم غریبه‌ای بود که پول هم نداشت. مردم قوم به حضرت اعتراض کردند که چرا چنین شخصی را برای ما پادشاه قرار دادی؟ او که پول و امکانات ندارد، چطور می‌تواند پادشاه ما باشد. خدا در این آیه شریفه ملاک فرماندار و پادشاه را چنین معرفی می‌کند: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ[5]= بی تردید خدا او را بر شما برگزیده و او را در دانش و نیروی بدنی فزونی بخشیده». پس اولین ویژگی فرمانده این است که از همه قوی تر و شجاع تر باشد. در آن زمان قدرت بدنی مهم بود و امروزه مدیریت مهم است. فرمانده باید قدرت مدیریتی داشته باشد تا بتواند فرمانروایی و حاکمیت کند. آدم ضعیف، زودرنج، عصبی، پرخاشگر و دنیاگرائی که توانائی مدیریت نفسش را ندارد، چطور می‌تواند دیگران را مدیریت کند. ویژگی دوم در کنار توان مدیریتی، تخصص است، یعنی علمش از دیگران بیشتر باشد. پس یک مدیر از نظر قرآن دو خصوصیت مهم دارد: مدیریت و تخصص. علت این که طلاق در کشور ما زیاد شده، این است که دختر و پسرهای ما قوی نیستند و به عنوان یک مدیر بزرگ نمی‌شوند. مردها اخلاق‌های زنانه پیدا کرده‌اند و زن‌های ما اخلاق‌های مردانه پیدا کرده اند. بنابراین، از همدیگر نمی توانند لذت ببرند. بعضی مردها زود قهر و گریه می‌کنند، از خانه فرار می‌کنند، زود عصبی و پرخاشگری می‌کنند. معلوم است که زن نمی‌تواند چنین مردی را دوست داشته باشد. زن، مرد قوی را دوست دارد. نه فقط در جسم و هیکل، بلکه از نظر اخلاقی و قدرت مدیریتی. ممکن است کسی جانباز باشد و از نظر جسمی ضعیف باشد، ولی روح خیلی قوی داشته باشد. زن‌ها هم باید مواظب باشند. نباید لطافت‌های زنانه‌شان را از دست بدهند. نباید تیزی و تندی داشته باشند. گاهی یک زن می‌خواهد زن سالاری کند، فکر می‌کند که کار خوبی می‌کند که می‌تواند بر مردش غلبه کند و فقط دستور، دستور او باشد. زنی که چنین روحیه‌ای دارد، هر چند بر بدن مرد تسلط دارد، اما قلب او را از دست می‌دهد. زن هائی که مردشان از آنها حساب می‌برند، هیچ وقت محبوب همسرانشان نیستند. در حالی که زن باید ضعف‌های مردش را تقویت کند. دائماً به او قدرت، امید، نشاط و انرژی بدهد. مردی هم که نسبت به خانمش عاطفه ندارد و محبت و عشق ورزی نمی‌کند و همه‌اش می‌خواهد مردسالاری کند، می‌تواند محبوب همسرش باشد. مردسالاری و زن سالاری هر دو بد است و انسان را جهنمی می‌کند. پیغمبر صلوات الله علیه فرمود: «خَیْرُكُمْ خَیْرُكُمْ لِأَهْلِهِ؛ وَأَنَا خَیْرُكُمْ لِأَهْلِی= بهترین شما خوش رفتارین شما با خانواده اش است و من، بهترینِ شما با خانواده ام هستم». اگر پرسیدند: بهترین عضو خانواده چه کسی است؟ همه باید شما را نام ببرند. هر کسی باید سعی کند درخانه بهترین باشد، زن و مرد و فرزندان باید دائماً تلاش کنند که در خانواده از یکدیگر گوی سبقت در خوبی و صبوری و گذشت و عفو و ندید گرفتن، محبت، عشق ، بزرگواری، خدمت به هم و تواضع بربایند. این خانواده بهشتی می‌شود، و گرنه  با مرگ بد و فشار قبر روبرو خواهید شد. قدرت روح/ نسبت/ مدیریت اسلامی/خانواده [1] . سوره بقره/آیه 74. [2] . سوره اعراف/آیه 179. [3] . همان. [4] . سوره انعام/آیه 112. [5] . سوره بقره/آیه 248.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7322
زمان انتشار: 3 ژولیه 2017
| |
آثار و برکات جهاد مالی در زندگی انسان

انفاق و صدقه، جلسه 8 ؛ 86/2/27

آثار و برکات جهاد مالی در زندگی انسان

جهاد مالی که صدقه و انفاق از مصادیق آن است، آثار زیادی دارد، مثل پاکی باطن و ظاهر انسان که متعاقب آن انسان به آرامش می‌رسد. با صدقه دادن، دست انسان به دست خدا می‌رسد، یعنی خود خداوند مستقیماً صدقات را دریافت می کند. همچنین صدقه باعث افزایش رزق و بزرگی انسان می شود.

قرآن می فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ[1] = از اموال آنان صدقه‏ اى بگیر تا به وسیله آن پاك و پاكیزه‏ شان سازى و برایشان دعا كن. زیرا دعاى تو براى آنان موجب آرامش آنان است و خدا شنواى داناست». از این آیه مبارکه در می‌یابیم که با دادن صدقه ظاهر و باطن انسان پاک می‌شود و تنها چیزی که برای انسان می‌ماند، پاکی و شبیه شدن به خداست. صدقه وقتی از مال حلال باشد و انسان آن را با اخلاص از خودش جدا کند، در واقع طبیعت را از خودش جدا می‌کند و به فطرت او اضافه می‌شود. پس این قاعده را در نظر بگیریم که انسان وقتی صدقه می‌دهد چه مادی و چه معنوی، پاک و نورانی می‌شود. یکی از وظایف انسان در طول شبانه‌روز باید پرداخت صدقه باشد، چه صدقات مادی و چه صدقات معنوی. آیه بعدی خیلی تکان دهنده است. در آیه 104 توبه می‌فرماید:« أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ = آیا نمی‌‏دانند كه تنها خداوند توبه را از بندگانش می‏پذیرد و صدقات را می‏گیرد و خداوند توبه پذیر و مهربان است؟». آیه‌ی فوق با کلمه‌ی «أَلَمْ یَعْلَمُوا = آیا نمی‌دانند» شروع شده که نشاندهنده‌ی اهمیت موضوع است. بعضی جاها خداوند می‌فرماید:‌ «إعلموا= بدانید» و در بعضی جاها مثل این آیه می‌فرماید آیا نمی دانند. یعنی باید خیلی به این موضوع توجه کنیم. باید بدانیم بزرگترین گناه بعد از شرک، ناامیدی از رحمت خداوند است. شیطان در حمله از پشت سر گناهان انسان را به رخ او کشیده و به انسان القا می‌کند که ناپاکی و گناه او بیشتر از مغفرت خداوند است. این یک عقیده‌ی ناسالم و خلاف حقیقت است و مساوی با کفر می‌باشد. شیطان با به رخ کشیدن گناهان، انسان را خوار و ذلیل می‌کند و فریب می‌دهد تا هوس آشتی با اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و کارهای بزرگ به سرش نزند. چرا صدقه به دست خداوند می‌رسد و فقط او صدقات را دریافت می‌کند؟ در آیه 104 سوره توبه[2] خداوند صریحاً اعلام می‌دارد که فقط خودش صدقات را دریافت می‌کند. یک مبنای محکم پشت این قضیه هست که با بیان چند روایت این مسئله روشن خواهد شد. امام صادق (علیه‌السلام): «إنّ اللّه َتبارَكَ و تعالى یقولُ: ما مِن شَیءٍ إلاّ و قد وَكَّلتُ مَن یَقبِضُهُ غَیرِی، إلاّ الصَّدَقةَ؛ فإنّی أتَلَقَّفُها بِیَدِی تَلَقُّـفا [3]= خداوند تبارك و تعالى مى‌فرماید: هیچ چیزى نیست مگر این كه كسى را مأمور گرفتن آن كرده‌ام، به جزء صدقه كه آن را با دست خودم به سرعت آن را میقاپم». حضرت، خلیفه خداست و از زبان خداوند سخن می‌گوید. نمی‌فرماید:«قال»، می‌فرماید:«یقول» کلمه «یقول» «استمرار» را می‌رساند. این که خداوند می‌فرماید وقتی بنده من صدقه می‌دهد، من خودم آن را می‌قاپم به این معنی نیست که خداوند دستی داشته باشد و آن را بقاپد. بلکه به این معنی است که صدقه دادن یک جهش و سرعت زیادی دارد به سمت خدایی شدن. خداوند صدقه را می‌قاپد، یعنی فطرتی که از جنس خودش است، یعنی تو را می‌قاپد و به خود نزدیک می‌کند. خداوند می‌فرماید: «می‌قاپم»، و این فرهنگی است که هنوز در کشور ما جا نیفتاده و ما به صورت فرهنگ سنتی صدقه می‌دهیم. اگر یک زمانی، گدایی گیر ما بیاید، نه تنها او را نمی قاپیم، بلکه فکر می‌کنیم که آیا بدهیم یا ندهیم و اگر بدهیم با هزار و صد توجیه، پولی را که اصلاً هیچ سازندگی برای ما ندارد، از خود می‌کَنیم و صدقه می‌دهیم. صدقه دادن روشی است برای جا کردن خود در دل معشوق. فردی که عاشق کسی می‌شود، از نظر شخصیتی معشوق خود را بررسی می‌کند که او چه می خواهد و چه چیز را دوست دارد. این کار از قاعده های عشق است. یعنی عاشق می‌سنجد که معشوق بیشتر از چه چیزی خوشش می‌آید. مثلاً یک خانم زیرک کاملاً به سلیقه‌های همسرش آشناست و دائماً از همسرش سوال می‌کند که چه چیزی را بیشتر می‌پسندد. مثلا نوع غذا، و نوشیدنی ها و پوشیدنی‌ها و....یعنی خود را آماده‌ی خدمت به همسرش می‌کند. یک عاشق دقت می‌کند که معشوقش چه چیزی را دوست دارد و آنجا به خودش فشار می‌آورد تا خود را بیشتر در دل معشوق جا بیندازد. معنی «تَلَقُّـفا» این است که خدا صدقه را می قاپد. یعنی خدا می گوید اگر کسی می‌خواهد به من نزدیک شود، باید کار مستحبی انجام دهد. هر کار خیر و مستحبی او را به من نزدیک می‌کند. «مستحب» یعنی عملی که به واسطه آن، «طلب حب» خداوند را می کنیم. یعنی طلب حب کردن وسیله ای برای رسیدن به محبت خداوند است. همه چیز محبت خداوند را جذب می کند، ولی هیچ چیزی مانند صدقه نیست که انسان به وسیله‌ی آن خود را در دل خداوند جا کند. با فهمیدن این موضوع پی می‌بریم که چرا در زندگی اهل‌بیت (علیهم‌السلام) ریزش و دهش زیادی وجود داشته و در زندگی این بزرگواران رسیدگی به مستمندان، فقیران، نیازمندان، چه رسیدگی‌های مادی و چه معنوی اهمیت داشته است. در روایات می‌فرمایند زن و فرزند خود را طوری تربیت کن که حتی نیمه شب به فکر فقیر باشند. خیلی عجیب است. یعنی وقتی دارند لذت می‌برند، یاد کسانی بیفتند که از این نعمت برخوردار نیستند، تک‌خوری خیلی بد است. چه در معنویات و چه در مادیات. انسان باید واقعاً برادران و خواهرانش را در آن چه که دارد، سهیم کند. این یعنی انسان در حقیقت دارد نقش خداوند را بازی می کند و خلیفه خداوند می شود. یعنی مسئول رزق بندگان خدا بشود و خدا عیال خود را به ما بسپارد. فرمود: «الخلقُ عیالی = خلق عیال من است». محبوب ترین شما در نزد منِ خدا کسی است که بیشتر به عیال من خدمت کند. یعنی دهش و فایده‌اش به بندگان خدا بیشتر باشد. صدقه مصداق های مختلفی دارد و فقط منظور پول دادن نیست. چرا دغدغه‌ی ما قاپیدن خداوند و 14 معصوم نیست؟ چرا ما این غصه را نداریم؟ چون که از معشوق خودمان بریده ایم. آن پیرزنی که از دنیا رفت و کسی او را در خواب دید و پرسید در چه وضعیتی هستی؟ گفت: تا از این دنیا رفتم. خانم فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) آمد و گفت: تو بیا برویم پیش من. نه نکیری و منکری؛ نه حساب و کتابی؛ نه بشیر و مبشری. بشیر و مبشرش فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) است. این همان قاپیدن است و چه قاپیدن عظیمی است. چقدر این قاپیدن قشنگ است. از اینجا معلوم می شود که ما از این چیزها لذت نمی بریم که اگر لذت می بردیم، برایش کار می کردیم. در دعای روز یکشنبه می‌گویم: خدایا مرا در بین عشیره و قومم عزیز کن. خدا می فرماید که باید عزت را از خود من بگیرید. یعنی با خود خداوند رفیق شدن، تو را محبوب می کند. در زیارت امین الله می‌خوانیم: خدایا مرا در آسمان و زمینت محبوب کن. پس اگر می‌خواهی در آسمان و زمین محبوب شوی، باید پیش خدا محبوب باشی. برای محبوب شدن، امکان ندارد بتوانی تبلیغات کنی تا دلی را به خود جذب کنی. دل ها دست خداست. مقلب القلوب خداست.  برای همین است که خداوند فرمود: «لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ = اگر همه چیز روی زمین را یکجا انفاق کنی، نمی توانی بین قلوب آنها الفت و محبت ایجاد کنی. اما خدا بین دلهایشان الفت ایجاد کرد. محققا خدا عزیز و حکیم است».(انفال ۶۳). در روایت بعدی حضرت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) می‌فرمایند: «خَلَّتانِ لا اُحِبُّ أن یُشارِكَنی فیهِما أحَدٌ: وُضُوئی فإنّهُ مِن صَلاتِی، و صَدَقَتی فإنّها مِن یَدِی إلى یَدِالسائلِ؛ فإنّها تَقَعُ فی یَدِالرحمنِ[4]= دو چیز است كه دوست ندارم كسى در آنها با من شریك شود: وضویم، زیرا جزء نماز من است و صدقه ام، كه باید از دست من به دست سائل برسد؛ زیرا صدقه در دست خداى رحمان قرار مى گیرد». گاهی شخصی کسی را دوست دارد و خدماتی به او ارائه می‌کند. جاهایی هست که بعضی از خدمات خیلی ویژه هستند. مثلاً فرد هدیه‌ و کادویی خریده است. نمی‌گوید: فلانی، بیا این هدیه را به دوستم بده؛ بلکه دوست دارد با دست خودش به او بدهد. این قاعده عشق و محبت است. صدقه انواع دارد: صدقه جمعی‏، صدقه فردی‏، صدقه مخفی و صدقه علنی. گاهی من قصد تربیت کسی را دارم، مثلا پول به فرزندم می‌دهم تا ببرد و صدقه بدهد. ولی گاهی شرایطی هست که باید خود انسان با دست خود صدقه بدهد و اینجاست که حضرت رسول می‌فرمایند صدقه از دست من می‌رود و در دست خدا قرار می‌گیرد. در روایت هست که وقتی صدقه می‌دهید، دست تان را ببوسید زیرا دست شما به دست خدا رسیده است. صدقه دادن شما را سبک می‌کند. قاعده این است که هر کس بخواهد به مقام محمود نزدیکتر شود، باید وزنش را سبک کند و بارش را روی زمین بگذارد. پس بهتر است آن چیزی را که مربوط به دنیاست زمین بگذارد، نه آن چیزی که مربوط به خداست و مال بهشت است. پس باید هر چیزی را که رنگ و بوی بهشت را دارد، با خود ببریم و هر چیزی که رنگ و بوی دنیا دارد را زمین بگذاریم. انسان در هر صورت دو حالت دارد: یا باید وزن مادی را کم کند و یا وزن فطری را. میزان در قیامت، حق است. ما برای سنجش هر چیزی از یک وسیله‌ی اندازه‌گیری که مخصوص آن شیء است، استفاده می‌کنیم، مثلاً برای سنجش دما از دماسنج استفاده می‌کنیم. وسیله‌ی سنجش انسان در قیامت، معیارهای معنوی روحش است. کسی که میزان و معیار معنویتش سنگین باشد در «عیش راضیه» یعنی زندگی کاملاً رضایت بخش به سر می برد. اما کسی که میزانش سبک باشد، جایگاهش در قیامت آتش خواهد بود، چون هم سنخ آتش است. علی علیه‌السلام فرمودند: «استنزلوا الرزق بالصدقه[5]= به وسیله صدقه، طلب نزول روزی کنید!» یعنی اگر می‌خواهید رزق برایتان نازل شود، چه مادی چه معنوی، صدقه بیشتر بدهید. جای رزق را باز کنید و مادیات را نگه ندارید و خودتان را گرفتار نکنید. ذخیره‌سازی نکنید؛ بخل نورزید؛ هر کاری می‌توانید، برای بندگان خدا انجام دهید و با این کار، نقش خدا را بازی کنید. امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:«اِنّی لاُملقَ اِحیاناً فاُتاجِرالله بِالصَدقة= گاهی اوقات من تنگدست می‌شوم. ولی به وسیله ی صدقه با خدا تجارت می کنم». امام صادق (علیه‌السلام) به فرزندش محمّد فرمود: چقدر از خرجى اضافه آمده؟ گفت: ۴۰ دینار، فرمود: آن را بیرون بیاور و صدقه بده، عرض كرد: آقا دیگر چیزى برایمان باقی نمی‌ماند، فرمود: صدقه بده، خداوند عوض آن را می‌دهد. مگر نمی‌دانى که هر چیزى كلیدى دارد و كلید رزق و روزى صدقه است؟ پس صدقه بده. او به دستور امام عمل كرد، ۱۰ روز بیشتر نگذشت كه از جایی ۴ هزار دینار رسید. فرمود: پسرم، در راه خدا ۴۰ دینار دادیم و خداوند ۴ هزار دینار در عوض آن به ما عطا کرد[6]. بنابراین، کلید رزق این است که انسان از دارایی هایش خروجی داشته باشد، نه این که ذخیره و پس انداز کند و فقط برای خودش نگه دارد. در روایت دیگر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمودند:« انّ الصدقه تزیدُ و صاحبها کثیراً و تصدیقٌ یرحم کم الله = صدقه صاحبش را زیاد می‌کند. صدقه بدهید که خدا به شما رحم کند.». اگر می‌خواهی بزرگ و زیاد شوی، باید مثل بزرگ ها عمل کنی، یعنی مثل خداوند بزرگ شویم. بخشیدن و چشم پوشی از رفتار بد دیگران نوعی صدقه است صدقه و انفاق فقط مالی نیست، بلکه در رفتار و اخلاق نیز صدقه وجود دارد. مثل گذشت و بخشیدن بدرفتاری دیگران. کسی که نمی تواند دیگران را ببخشد، بزرگ نیست. معصوم علیه السلام می فرماید: هر کس کینه مؤمنی را در دل داشته باشد، هرگز به بهشت راه پیدا نمی کند. چون مضحک و مسخره است که به خدا بگوییم تو کینه نداشته باش و از گناه های ما بگذر، ولی خودمان به بندگانت کینه داشته باشیم. ما معصیت خدا را می کنیم و اصرار بر معصیت هم داریم. اما از خدا می خواهیم که گناهان ما را عفو کند. «عفو» غیر از بخشش است. عفو کن، یعنی مرا مجازات مکن. اما در بخشش می گوییم: خدایا با من قهر نکن، مرا ببخش و گناهانم را هم از بین ببر. ما زمانی می توانیم درست «استغفرالله ربی و اتوب الیه» بگوییم، که خودمان آدم باگذشتی باشیم و هیچ کس در وجود ما با گناهانش نتواند کدورتی ایجاد کند. ما واقعاً احتیاجی به جریمه کردن دیگران و نبخشیدن آنان نداریم، ما به صمیمیت و رفاقت احتیاج داریم. ما در دعاها از خدا می خواهیم که خدایا رویت را از ما بر نگردان! ما نباید این را که «او با من چه کار کرد» سر لوحه زندگی خودمان قرار دهیم. اصلاً خدا این افراد را می‌گذارد که غیبت تو را بکنند و تهمت بزنند و تو با مغفرتت شبیه خداوند شوی. اگر در زندگی ما کسی نباشد که با ما مخالفت بکند، ما رشد نمی کنیم و در جا می زنیم. در فضای زندگی اذیت همسر‏، فرزند و دیگران در حق ما باعث می شود تا ما بیشتر شبیه خداوند و ائمه علیهم السلام شویم. این روزیِ ماست، روزیِ فطرت است، چون فطرت است که می تواند شبیه خداوند شود و اسم «غفار» و «رحیم» خداوند را تمرین کند. گاهی خدا پول و ثروت زیاد می دهد تا ما تمرین کنیم، ولی پول زیاد باعث طغیان‌مان می‌شود و این نعمت را به شیطان می سپاریم و اینجاست که پول در آوردن، ازدواج کردن، رفاه و... باعث دور شدن از خدا می شود. امام‌رضا‌(علیه‌السلام) فرمودند: «پست کسی است که چیزی داشته باشد و آن چیز او را از خدا دور کند». امام صادق علیه‌السلام فرمود:« صدقه باعث رفع بدهکاری می شود و برکت می آورد». انسان موقعی که در گرفتاری و تنگناست، خوب است به دیگران کمک کند. درست است که خودت در فشار هستی، اما به دیگران لبخند بزن. پس صدقه علامت صداقت و خروج از خود است و این منحصر به بحث مادی نمی شود. در قم پیرمردی است که مغازه پینه‌دوزی دارد و از اولیای خداست. روزی خدمت ایشان رسیده بودم، فرمود: من آدم خیلی خوشبختی هستم و فکر نمی‌کنم کسی خوشبخت‌تر از من باشد. دلیلش را پرسیدم، فرمود: ما در این جا خدمت به خلق خدا می کنیم. اشاره اش به مغازه کوچکش بود که 1500 نفر خانواده ها را تحت پوشش داشت. چه خوب است انسان فضایی از زندگی اش را وقف خدمت به مردم بکند تا برایش صدقه جاریه شود. البته زن باید در این مسائل دقت کند، زیرا رضایت همسر شرط است. اگر می‌تواند در داخل خانه از اعتبارات استفاده کند و کمک کند. این کار یعنی از خود خارج شدن، یعنی بهترین موقع از خوشی های مان را وقف کمک به مردم کنیم. یک راه رفع غم و کسب آرامش، صدقه دادن است اگر می‌خواهی ناراحتی‌هایت از بین برود و همیشه آرامش داشته باشی، باید گره‌ها را باز کنی. یعنی باید هیچ چیز را عقده و گره نکنی. یعنی باید گره در وجودت ایجاد نکنی. پس اگر از دارایی های مادی و معنوی ات صدقه ندهی، در زندگیت گره ایجاد می شود. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمود: «زیاد صدقه بدهید تا روزی‌تان زیاد شود». یکی از مهمترین رزق ها آرامش است. وقتی که صدقه می دهی مشمول دعای پیامبر می شود و به آرامش دست می یابی. این همان است که قرآن می فرماید انسان اینطوری پاک می شود. «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ = از اموال آنان صدقه‏ اى بگیر تا به وسیله آن پاك و پاكیزه‏ شان سازى و برایشان دعا كن. زیرا دعاى تو براى آنان موجب آرامش آنان است و خدا شنواى داناست». در صدقه دادن، قاعده‌ این است که طوری صدقه بدهیم که دردمان بیاید، اگر دردمان نیامد، انگار که صدقه نداده ایم. این درد، باید طوری باشد که حس کنی چیزی از وجودت کنده شد. بنابراین، برای یک آدم ثروتمند صدقه دادنی که دردش بیاید، این است که آن طور که یک آدم کم درآمد صدقه می دهد او اینطور صدقه ندهد. چون آدم ثروتمند با صدقه ی کم، اصلا دردش نمی گیرد. [1] توبه/103. [2] - آیه 104 توبه:« أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ = آیا نمی‏دانند كه تنها خداوند توبه را از بندگانش می‏پذیرد و صدقات را می‏گیرد و خداوند توبه پذیر و مهربان است. » [3] - بحار الأنوار : ۹۶/۱۳۴/۶۸ [4] - بحار الأنوار : ۸۰/۳۲۹/۲ [5] - غررالحکم، ص ۳۹۵، ح .۹۱۳۶. [6] - کافی ج 4ص 9.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7288
زمان انتشار: 19 ژولیه 2017
| |
(22) خوشبختی و شادی قاعده ریاضی دارد

مباحث شادی، جلسه 22، 96/4/24

(22) خوشبختی و شادی قاعده ریاضی دارد

شادی از جمله مسائلی است که قواعد خاص ریاضی دارد، بطوری که نمی توان از راه دیگری کسب نمود. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) سه عامل مهم را موجب شادی مؤمن معرفی می کند: ملاقات برادر مؤمن، افطاری دادن به روزه دار و شب زنده داری.

گفتیم که عالم فیزیک عالم ریاضی و اندازه هاست. اکنون می‌گوییم عالم متافیزیک نیز از این قاعده مستثنی نیست. به گونه ای که انسان با رعایت احکام الهی به جایی می رسد که می تواند مثل خداوند بیافریند. یعنی می تواند هر چیزی را که دلش خواست، خلق کند. آن هم نه در یک بهشت محدود، بلکه بهشتی که به اندازه ی همه ی آسمان ها و زمین است. این گزارشی است که خالق دنیا و آخرت در قرآن به ما می‌دهد و راه رسیدن به خوشبختی را رعایت احکام ریاضی خلقت معرفی می‌کند. راه دیگری هم وجود ندارد که به آن برسید. برزخ بر سر راه ما به سوی بهشت است و ما با وفات، وارد عالم برزخ می‌شویم که بی نهایت دقیق تر، پیچیده تر، کامل تر، پیشرفته تر و دارای فرمول های ریاضی تر از اینجاست. بنابراین، اگر بی دقتی در این مسیر بشود، اصلا نمی‌توانیم سالم وارد آن عالم بشویم. آدم بی دقت مثل خانم بارداری است که دوران بارداری‌اش را با بی‌دقتی و بی‌توجهی طی می‌کند و بچه ای ناقص به دنیا می‌آورد. این طور نیست که هر چه دلم خواست، بخورم؛ هر چه دلم خواست، بپوشم؛ هر جور دلم خواست، رفتار کنم؛ هر جور دلم خواست، بشنوم؛ هر لقمه‌ای خواستم، بخورم؛ هر جا خواستم، بروم؛ با هر کس خواستم، رفیق شوم؛ بعد انتظار داشته باشم خوشبخت و سعادتمند شوم. سیستم و نظام وجودی انسان کاملاً دقیق تعریف شده است که اگر کسی قوانین و فرمول های سبک زندگی‌اش را رعایت نکند، به شادی و آرامش نخواهد رسید. پس هر گونه ترس و اضطراب و نگرانی و ......ناشی از عدم رعایت فرمول های سبک زندگی است که خدا برای انسان تعریف کرده است.  شادی، فرمول و قواعد ویژه‌ای دارد. لطفی که خدا در حق ما کرده، این است که لازم نیست ما به دنبال شادی برویم، بلکه کافیست که فرمولهای الهی را رعایت کنیم. همه فرمولها را خودش در قرآن برای‌مان قرار داده و در کنار قرآن، احادیث معصومین نیز هستند که فرمول‌های شادی را برای ما بیان کرده‌اند. اما متاسفانه بعضی از افراد نادان مدعی اند که ما باید تک تک این رمزهای الهی را خودمان در نظام خلقت کشف کنیم. می خواهند خودشان این فرمولها را به آزمایشگاه ببرند و تجربه کنند تا باورشان بشود که این امر خدا صحت دارد. این امکان پذیر نیست. بشر مگر چقدر عمر دارد که بخواهد همه فرمولها را کشف کند؟ یکی از این قاعده ها این است که مثلاً وقتی می گویند: «اگر حسود یا بدبین یا زودرنج یا عصبی باشید، شادی تان از بین می رود». این فرمول یکی از قواعد ریاضی است که خدای منان که نظام روحی انسان را می شناسد برای ما تجویز کرده است. پس باید بدانیم موانع و عوامل شادی چه چیزهایی هستند. یعنی همانطور که اگر بهداشت دندانتان را رعایت کنید، سالم می ماند و وقتی که بهداشت آن رعایت نشود، معلوم است خراب می شود و در نهایت باید به دندان پزشکی مراجعه کنی. بعدا کسی هم سوال نمی کند که چرا باید به دندان پزشکی بروم؟ چون خودش می فهمد که بهداشت را رعایت نکرده است. روح هم همین طور است. اگر طبق قواعد ریاضی برخورد نکنید، هر کاری که دلت خواست انجام دادی، هر شغلی خواستی انتخاب کنی، با هر کسی رفت و آمد کنی، در فضای مجازی و اینترنت و تلگرام هر فیلم و تصویری دیدید، نباید انتظار شادی داشته باشید.            سه چیز عامل شادی مؤمن در دنیاست همه اوامر الهی طبق فرمول و قواعد ریاضی صادر شده است. ممکن است عناصر تشکیل دهنده ی امر خدا را نفهمیم، اما وقتی که عمل کنیم، به نتیجه دلخواه می رسیم. خیلی از چیز ها را ما نمی فهمیم.   مثلاً وقتی که پزشک می‌گوید این قرص را بخور. شما میگویی: این دارو چه فایده ای دارد؟ او هم می‌گوید: مثلا سردرد تو را خوب می‌کند. اما آیا شما می‌دانید این چطوری سردرد را خوب میکند یا نه؟ نه. ما سیستم و عناصر تشکیل دهنده ی آن را نمی دانیم. حتی یک پزشک هم ضرورتاً نمی داند، بلکه فقط داروساز است که می داند. کسی که آشناست با سیستم مغز و اعصاب و این دارو را ساخته می داند که عناصر تشکیل دهنده ی آن دارو چیست. به پزشک هم فقط می گویند این دارو برای فلان درد مفید است و می توانید به مردم تجویز کنید. قبلاً گفته شد قرآن فقط ۶ گروه از آدم ها را انسان معرفی می کند و می‌فرماید باطن انسانی دارند. پنج گروه دیگر باطن انسانی ندارند و تولدشان به برزخ به شکل حیوان است. یعنی وقتی می میرند، به شکل حیوان وارد برزخ می شوند. فقط یک گروه هستند که وقتی از دنیا می روند، هم در دنیا خیلی شاد و آرام هستند و هم با روح و شکل انسانی از دنیا خارج می شوند. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «یا عَلیُّ ثَلاثٌ فَرَحاتٌ لِلمُؤمِنِ فی الدُّنیا= اى على! مؤمن در دنیا سه خوش حالى دارد». بحث اصلی بر سر ایمان است. 1. «لِقاءُ الإِخوانِ= دوستانش را ملاقات کند». یعنی هر چه دوستان انسان مومن تر باشند، شادی او بیشتر است. بنابراین، دید و بازدیدها، ملاقات ها و مهمانی ها به عنوان یک ذخیره و غنیمت زندگی هستند. بعضی آدم های هستند که وقتی شما آنها را می بینید، متوجه می شوید که با آرامش، شادی زیادی به سراغتان می آیند. می بینید که شما از ملاقات با آنان نیرو می گیرید و غم هایتان فراموش می شود. این آدم ها را باید شناسایی کنیم با آنها دوست بشویم و رفت و آمد کنیم تا در کنارشان آرامش پیدا کنیم. این یکی از چیزهایی است که آدم را شاد می کند. دوست شاد و خوب، انسان را شاد می‌کند. 2. «وَ تَفطیرُ الصَّائِمِ=  افطار روزه» یکی دیگر از عواملی که باعث شادی و آرامش انسان می شود، افطاری دادن به فرد روزه دار است. نه فقط به یک انسان، بلکه به حیوان هم اگر احساس گرسنگی کرد، غذا بدهید. گاهی می‌بینید یکی از لذت‌های بچه‌ها و افراد بزرگی که مثلاً به باغ وحش می روند، غذا دادن به حیوانات است. این حس، حس قشنگی است. چون انسان شبیه خالق می شود. شبیه اسم رازق می شود. در انسان احساس بزرگی و قدرت به وجود می آید. اما برخلاف آدم‌های خوب، آدم بخیل و خسیس هم هست که نمی تواند به راحتی خرج کند. به همین دلیل به خودش، خانواده و اطرافیانش سخت می گیرد.  3. «وَالمُتَهَجِّدُ مِن آخِرِ اللَّیل= شب زنده داری در آخر شب». در اهمیت شب زنده داری پیغمبر داستانی تعریف می کند: «لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ فرایت الجنه اما ابواب الجنه فعلی الاول منهم مَكْتُوبٌ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ‏ = شبی که من را به آسمان بردند، به معراج رفتم. درهای بهشت را دیدم که روی درِ اولی نوشته بود: لا اله الا الله، شهادت به نبوت پیغمبر و ولایت امیرالمؤمنین»،‌ یعنی ورودی بهشت اینهاست. این روایت یعنی کسی که در دنیا اینها را ندارد، امکان ورود به بهشت را ندارد.   بهشت، خانه‌ی شادی است، یعنی در آنجا غصه‌ای وجود ندارد؛ اضطراب و ترس و غمی نیست؛ دلشوره‌ای نیست. فقط شادی، آرامش و لذت است. این روش و منش کسانی است که به خانه شادی می روند. سپس حضرت می فرماید: «لِكُلِّ شَیْ‏ءٍ حِیلَةٌ وَ حِیلَةُ الصِّحَّةِ فِی الدُّنْیَا أَرْبَعُ خِصَالٍ= هر كاری را چاره ای است و چاره تندرستی در دنیا چهار چیز است»، یعنی اگر می خواهید زندگی خوش و خوبی داشته باشید، چهار خصلت لازم است که داشته باشید. 1. قناعت «القناعة» اولین شرط چاره برای زندگی شاد است. یعنی انسان حرص هایش را کنار بگذارد. چشم و هم چشمی و رقابتش را با افراد کنار بگذارد. شما اگر تریلیاردر هم باشی، وقتی روحت گداست، با دیدن دارائی دیگران، اعصابت به هم می ریزد. اینکه باجناقم از من دو متر زمین اضافه تر دارد؛ یا جاری ام از من چهارتا دستبند اضافه تر دارد؛ یا مبلشان بهتر از من است و... وقتی زندگی تان را با این سیستم رقابت با دیگران در دنیا طراحی کردید، امکان ندارد به آرامش و شادی برسید. یعنی همیشه احسای نیازمندی و فقر می کنید. در روایت داریم: «اشد البلاء فقر النفس= بدترین بلا این است که روح آدم فقیر باشد». یعنی چنین کسی در خودش اصلاً ثروتی ندارد. خودش شخصیتا آدم با شخصیت و ثروتمندی نیست. خیال می‌کند چیزهایی مثل لباس، قیافه، پوست، مو و...به او قیمت می‌دهند، اما چون هیچ کدام در روح او وجود ندارند احساس فقر می‌کند. چون روح بی نهایت طلب است، رقابت هم همیشه بالاست. از این رو، او همیشه گداست و افسردگی و اضطراب دارد و خواب خوش ندارد. 2. دور انداختن کینه «نَبذ الْحِقْدِ». «نبذ» به معنای پرت کردن، دور انداختن است. وقتی برای درد بدنت دکتر می روی، برایت آزمایش می نویسند. در آزمایش می گویند یک غده در بدنت هست که این منشأ دردت شده. اولین چیزی که به ذهن می رسد این است که یا باید دارو بخوری تا غده از بین برود، یا اگر نشد، باید جراحی بشود. بعضی از خصوصیت های اخلاقی هست که اگر در کسی باشد، اجازه ی آرامش و شادی به او نمی دهد. یکی از آنها «کینه» است. کینه یک مریضی است که اگر آن را در دلت نگه داری، اولین کسی را که می کشد و نابود می کند، خودت هستی. این بیماری راه شما را به غیب و آرامش می بندد. نه می توانی نماز بخوانی، نه می توانی عبادت کنی. در وجودت مثل ویروس است. همان‌طور که ویروس می تواند بدن را فلج کند، کینه هم شادی و آرامش انسان را در دنیا و آخرت می گیرد. چون کینه صفتی است که دقیقاً در نقطه مقابل شخصیت انسان است. چون به خاطر بخش فوق عقلانی، انسان دوست دارد شبیه خدا بشود. پس اگر بخواهی شبیه خدا بشوی، باید نقطه مقابل کینه، یعنی اسم «غفور» و «عفو» را داشته باشی. با کینه از خدا فاصله می گیری، یعنی از منشأ خیر و شادی و آرامش فاصله می گیری. کسی که توانائی بخشیدن دیگران را دارد، خدا هم گناهان او را می بخشد و نمی گذارد با این گناه افسرده شود. چون به همراه گناه، افسردگی هست. از چیزهایی هم که انسان را افسرده و عصبی می کند و سردرد می آورد، چشم درد دارد، ستون فقرات و به خصوص کمردرد دارد، استخوان درد های شدید می آورد، گناه است. ولی آدم خوش دل که می تواند گناه دیگران را در حق خودش ندید بگیرد، اگر خودش گناه و معصیتی بکند، خدا اثرش را از روحش پاک می کند و نجات پیدا می کند. پس این عامل خیلی خطرناک است. پس وقتی کینه به دل مان آمد، باید یاد بگیریم پرتابش کنیم بیرون و نگذاریم در دل مان بماند. چون خیلی خطرناک است. مثل این می ماند که شخص نیزه یا تیری بردارد و به سینه ات بزند. باید جاخالی بدهی. 3. ترک حسادت «وَ تَرْكُ الحَسَد»، یعنی به کسی حسادت نکن. چون حسادت نابودت می کند. اگر یک کسی در اطراف من یک نعمتی از نعمت های جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی یا فوق عقلی داشت، ما لذت ببریم و خوشحال شویم به جای این که حسادت کنیم و احساس حقارت به ما دست بدهد. حالا کسی خواست تحریکم کند، من برای درمان حسادت چه کار کنم؟ بر فرض بچه ندارم، یک کسی بچه دارد یا ازدواج نکردم ولی خواهرم ازدواج کرد، کینه و حسادت در جریان نفس خلل ایجاد می کنند و نمی گذارد با منشأ خیر ارتباط برقرار کند و نور دریافت کند. 4. مجالست با آدم های خیر «مُجَالَسَةُ أَهْلِ الْخَیْرِ»، یعنی رفیق های خوبی داشته باشد. آدم های اهل خیر یعنی آدم هایی که تنگ نظری، کینه و حسادت ندارند، نیش نمی زند، پشت سرت غیبت می کند. اهل خیر به خاطر خوب بودنش انس با خدا، اهل بیت و بهشت دارد. هیچ وقت در کنار آدم های بد، راهش را گم نمی کند. اهل خیر کسی است که وقتی ازدواج کرد اگر زنش اذیتش کرد و شر رساند، نمی گوید من هم مقابله به مثل کنم. پدرزنم این کار را کرده، مادرزنم این کار را کرده، برادرزن و خواهر زنم این کار را کرده، من هم تلافی کنم. پس با چنین افرادی مجالست کنید. آن وقت خداوند لذتی بالاتر از لذت اهل بهشت را در همین دنیا به آدم عطا می کند. عالم خلقت، عالم ریاضی است خداوند تبارک و تعالی هستی مطلق و بی نهایتی است که در تمام ظهوراتش براساس اندازه و ریاضی برای بندگانش جلوه می کند. سیر نزولی ظهور الهی از عالم هاهوت به لاهوت بعد جبروت سپس ملکوت و در آخر ناسوت است که ظهور تمام این عوالم با مقدار و اندازه است، یعنی عوالم خلقت مرحله به مرحله اش با ساختار کاملا ریاضی خلق شده است. هیچ چیز در این عوالم نیست که ساختار ریاضی نداشته باشد. حتی یک دانه کوچک هم از این قاعده مستثنی نیست. قبلا تصور این طور تصور می شد که پروتون‌ها و نوترون‌ها ذرات بنیادی هستند و انسان فکر می کرد ذرات دیگر قابل تقسیم نیستند، اما پس از مدتی فهمیدند که پروتونها و نوترونها خود از ذرات کوچکتری ساخته شده‌اند که کوارک نامیده می‌شود. باز هم در آینده به یافته های جدیدی می رسند که از کوارکها هم ریزتر خواهد بود. این ها همه حکایت از ریاضی بودن عالم هستی است. حتی یک تار موی شما هم ساختار ریاضی و هندسی دارد. اینکه فرمود: خدا برای هر چیزی اندازه ای قرار داد «قَد جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیءٍ قَدرًا[1]» یا هر چیزی پیش ما به مقدار و اندازه ریاضی است «إِنَّا كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ[2]» این ریاضی است. مادی و معنوی هم ندارد. یک اندازه مربوط به خود عالم فیزیک یعنی عالم دنیاست که به آن عالم ناسوت و عالم ملک هم می‌گویند که یک ترکیب و ساختار صددرصد ریاضی است که از عالم قبل یعنی عالم ملکوت آفریده شده که آن هم از یک عالم قبل خودش یعنی جبروت با یک نسبت کاملا ریاضی خلق شده. بنابراین، هیچ چیز غیر ریاضی در این عالم وجود ندارد. از آنجائی که بشر دائما در حال کشف فرمول و قواعد است، هر چقدر در پدیده های این عالم کار علمی و مطالعاتی کند، به عدد و اندازه می رسد. مثلا تلفن همراه، تلویزیون، ماهواره و اینترنت و... که فرمول هایش از قدیم بوده، امروزه در اثر مطالعه بیشتر به این کشفیات رسیدند، و گرنه امکان استفاده از تلفن همراه هزار سال پیش هم وجود داشت. علی (علیه السلام) فرمودند: اگر شما به من کمک می کردید و نافرمانی نمی کردید، من از آب خانه های شما را روشن می کردم. همه‌ی فرمول‌ها دست علی علیه‌السلام است. او خلیفه الله و مثل اعلی است است. هیچ علمی نیست که امیرالمؤمنین بلد نباشد و همه علوم از ایشان ساطع می شود. چون و عوالم خلقت همگی از این نور خلق می شوند. از این رو، می توانست این اتفاق بیفتد. خداوند در قرآن می فرماید: «كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً[3]= آنها با آنکه بسیار از اینان قوی‌تر و آثار وجودیشان در روی زمین بیشتر بود». در بعضی از کشورها معماری هایی می‌بینید که خیلی تعجب آور هستند. مثلا در سفری که به کشور یمن داشتم ساختمان های در شهر صنعا دیدم که با قدمت دو هزار ساله و چند طبقه که بدون ستون هم بودند. یعنی به صورت آپارتمان های امروزی. بشر الان فکر می کند که آپارتمان سازی کار مدرن و جدیدی است. در حالی که دو هزار سال پیش این ساختمان ها وجود داشتند یا قصرها و کاخ هایی که یک تکه سنگش دویست تن بودند. پس در نظام خلقت همیشه این فرمول ها وجود دارد. این محدودیت علم بشر است که نمی تواند آن را کشف و استخدام کند. بشر به چه اکتشافاتی در آینده می رسد؟ من به شما خواهم گفت که بشر به جایی می رسد که آدم را به هر نقطه ای از دنیا بخواهد، ارسال می کند. یعنی شخص اراده می کند با تکنولوژی یا حتی غیر تکنولوژی مثلا به آمریکا یا اروپا برود، چند ثانیه بعد آنجاست و این برایش عادی می شود. همان طور که امروزه پیامک و ارسال تصویر برای همه عادی است، در آینده هم ارسال انسان یا هر چیزی طبیعی می شود. این چیزهایی که دارم می گویم خیلی چیزهای پیش پاافتاده‌ای است. بشر به خیلی جاهای مهمتر از اینها خواهد رسید. حتی بشر به جایی می رسد که با تصرف در سلول های بنیادین، شکل های مختلفی از انسان یا حیوانات تولید می‌کند. مثلا به یک کارخانه مرکز سلول، رجوع می کنی و می گویی من پنج بچه می خواهم که یکی سیاه پوست باشد، یکی زردپوست باشد، یکی سرخ پوست باشد، یکی سفیدپوست باشد. قد هر یک فلان اندازه باشد؛ رنگ چشم هایشان اینطور باشد؛ مدل قیافه اش به این شکل باشد؛ موهایش صاف باشد. کارخانه هم می سازد و در اختیار شما قرار می دهد. مثل کارخانه هایی که الآن اتومبیل می سازند. چون همه چیز عالم ریاضی است. فرمول و ساختار دارد، انسان هم می تواند به این اکتشافات برسد.   شادی/ کینه/ حسادت/ ریاضیات عالم/ [1] . سوره طلاق/آیه 3. [2] . سوره قمر/آیه 49. [3] . سوره غافر/آیه 21.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7238
زمان انتشار: 9 ژولیه 2017
| |
(5) حسادت بیماری خطرناکی است که مضرات فراوانی دارد

بحث حسادت؛ جلسه پنجم

(5) حسادت بیماری خطرناکی است که مضرات فراوانی دارد

برای مطالعه جلسات گذشته بحث حسادت کلیک کنید.

حسود به اخلاص نمی رسد و اولین قربانی حسادت، خود حسود است که عملا با خدا درگیر شده و از خدا شاکی و طلبکار است. یعنی در حقیقت حسود مشکل اعتقادی دارد و نسبت به بدبختی و غصه خوردن ولع دارد.

پس می توان گفت حسادت مرکب رنج است و زاینده ی گناهان دیگر و پیش از همه، صاحب خودش را می کشد و ثمره اش، رنج و بدبختی در دنیا و آخرت است. انکار اسم «احد و واحد» و وجود « دوبینی و چند بینی» در انسان، یکی از موانع بزرگ برای رسیدن به اخلاص بوده و منشأ بروز حسادت است. شخص حسود در حقیقت با خدا مشکل دارد و دائم خدا را به خاطر نعمت هایی که به دیگران داده زیر سئوال می برد. وجود حسود پر است از «اعتراض» و نمی تواند شاکر نعمت های خدادادیش باشد و این ناشکری او را به کفر می کشاند. به همین دلیل، حسود در دنیا غمگین و ناآرام است و در آخرت هم بدبخت و جهنمی می باشد. تنها راه رهایی از مرض حسادت، این است که به دو عنصر «شادی» و «آرامش» وصل باشیم. و این فقط از طریقِ پیوند با خدا امکان پذیر است. یعنی قبل از انجام هر کاری رضای خدا را در نظر داشته باشیم. چون اگر خود را با هر کس دیگری غیر از خدا پیوند دهیم، نابود می شویم و خدا ما را به خودمان وامی گذارد و از امداد فرشتگان هم بی بهره می مانیم. اگر خدا را کنار گذاشتیم، مجبوریم با هزاران نفر دیگر درگیر شویم و دل خیلی ها را به دست بیاوریم و چون ظرفیتمان محدود است و قادر به این کار نیستیم، دچار مشکل و سردرگمی می‌شویم. اولین قربانی حسادت، خودِ حسود است. چه بسیار هستند کسانی که بخاطر حسادت بیمار می شوند و جان خود را از دست می دهند. حسود ظالمی است که علاوه بر ظلمِ به دیگران، به خودش هم ظلم می کند. زیرا نفس اَماره اش همواره او را وادار به گناه می کند و دائماً غصه دار و غمگین است.  نسخه بی نظیر و عالی دیگری که برای تضمین شادی و آرامش وجود دارد، این است که ملاک دوستی و دشمنی مان بر اساس دین و رضایت خدا باشد. اگر خدا را کنار گذاشتیم و گفتیم"دل خودمان"، قطعاً در دنیا و آخرت ذلیل می شویم. گاهی «نقاط قوت و سابقه‌ی خوب» از عواملی هستند که انسان را به حسادت می‌اندازند. آن‌هایی که یک مقدار از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، دینی، معنوی، علمی و انقلابی بالاتر از دیگران هستند، آسیب پذیرترند و حسادت در مورد این افراد بیشترین برش را دارد. مگر این که در کنار رشدهایی که دارند، تزکیه نفس هم داشته باشند. هر چه قدر انسان ساده تر باشد، آرامش و آسایشش هم بیشتر است و در هنگام مرگ راحت تر جان می دهد و در برزخ هم خوشبخت تر است. مؤمن سهل گیر است و اصلاً دردسر ندارد. حسادت فقط یک گناه نیست، بلکه گناهان زیادی را با خود به همراه دارد. وقتی انسان در دام حسادت می اُفتد، راه انواع تبهکاری ها برایش باز می شود. در اصل آدم حسود می خواهد جایگاه خودش را با پایین کشیدن، حذف کردن و ریختن آبروی دیگران تثبیت کند. اگر انسان بداند که برای حیات ابدی خلق شده است و همه انسان ها، برادرها و خواهرهای او هستند، به جای حسادت و غصه خوردن، همیشه شاد و آرام است. به محض این که حسادت نکردی و اشخاص را با کمالات شان قبول کردی و به موفقیت و نعمتی که خدا به آنها داده راضی شدی، خدا هر چه را که به آنها داده به تو هم می‌دهد و پیش خدا اوج می‌گیری. در اصل خداوند دارد در قالب میلیون ها نفر به تو ربوبیّت می‌دهد. کسی که اسم احد و واحد را انکار می کند، در حقیقت احدیّت خدا و اعتقاد به این که خداوند تبارک و تعالی منشأ همه خیرات و برکات است را انکار نموده است و درگیر مرض حسادت می شود. انسان حسود از خدا شاکی است و منشأیی غیر از خدا را در قضا و قدر و تغییر آن مؤثر می داند. برای همین می خواهد، جلوی قضا و قدر الهی را بگیرد و ناخودآگاه منکر حکمت خداوند باری تعالی و بسیاری از سنّت های الهی می شود. این خود، شرک است و شرک به خدا، منشأ بیماری های زیادی در وجود انسان می شود. گناه حسادت غیر از گناهانی چون قماربازی، زنا، قتل و... است. زیرا آن گناهان تحت تأثیر غضب و شهوت، از انسان سر می زند؛ در حالی که مرض حسادت، ناشی از یک مشکل عقیدتی در شخص حسود است. شخص حسود در درجه اول با خدا مشکل دارد، نه با کس دیگر. آدم حسود چون از قیمت خودش و فلسفه‌ی آفرینشش غافل است، با خداوند به مشکل بر می‌خورد و ناخودآگاه در دلش اعتراضات و دشمنی هایی نسبت به خداوند دارد. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در این باره می فرماید[1]:«إذَا أَمْطَرَ التَّحَاسُدِ أَنْبَتَ التفاسد= هرگاه باران حسادت فرو ریزد، از آن فساد می روید». یعنی حسادت خودش زاینده ی گناهان دیگر است. درست مثل یک غده سرطانی که انواع گرفتاری ها را برای شخص تولید می‌کند. حسادت فقط یک گناه نیست، بلکه گناهان زیادی را با خود به همراه دارد. وقتی انسان در دام حسادت می‌افتد، راه انواعِ تبهکاری ها،کفرها، شرک ها و جنایت ها برایش باز می شود. اگر انسان نتواند حسادت را از خودش دور کند، هرگز نمی تواند به اخلاص برسد و حرکت روحش به سمت نظام برزخی توأم با آلودگی خواهد بود. در حالی که انسان برای خوشبختی در آن نظام، نیاز به اخلاص دارد. اخلاص یعنی هماهنگی کامل نفس با نظام برزخی. یعنی این که فشار قبر نداشته باشی؛ در برزخ دردسر نداشته باشی؛ هنگام حشر و قیامت معطل و سرگردان نشوی و جهنمی نباشی. در آنجا انسانِ ناب و خالص را می خواهند. بنابراین نمی توانی بدون دور کردن حسادت از خودت که منشأ کفر و شرک است و دوبینی و چندبینی برایت می آورد، یک نفس واحد با خود به آنجا ببری. این اخلاص درباره بدن جنینی که از رحم مادر بیرون می آید نیز دیده می شود. به این صورت که تمام ابعاد وجودی این جنین در نظام دنیا بررسی می شود و اگر ذره ای ضعف، مریضی و ناخالصی داشته باشد، کاملاً نشان داده می شود. برای همین است که اگر کسی می خواهد در توحید قوی شود، ابتدا باید از خودسازی شروع کند و خودش را متناسب با بهشت کند. این تناسب، هم خواص دنیایی دارد و هم خواص آخرتی. یعنی در دنیا برای انسان، شادی و آرامش و در آخرت هم خوشبختی و درجات عالی می آورد.علامتش هم مشخص است، اگر ما به بیماری حسادت مبتلا نباشیم، شاد و آرام هستیم، در غیر این صورت غمگین و بی قراریم و باید این بیماری را درمان کنیم. امام علی علیه‌السّلام می‌فرماید[2]: «لِلَّهِ دَرُّ الحَسَدِ ما أَعْدَلَهُ! بَدَأ بِصَاحِبِه فَقَتلَهُ= آفرین بر حسادت که چه عدالت پیشه است! پیش از همه صاحب خود را می کشد». اسلام درباره هیچ یک از گناهان کبیره، حتی شراب که خبیث ترینِ خباثت هاست، یا قتل، زنا و گناهان دیگر چنین تعابیر تندی که در مورد حسادت گفته است را به کار نبرده است. زیرا حسادت تنها گناهی است که اخلاص را از انسان می گیرد. یعنی انسان را کاملاً از نظر عملی و نظری با خدا و دستورات خدا درگیر می‌کند. اولین کسی که قربانی حسادت می‌شود، خودِ حسود است. یعنی نفسش، روحش، عقلش، هوسش، دینش و اخلاقش فاسد و تباه می شود. در حقیقت شخص حسود فکر می کند که می تواند جلوی پیشرفت شخص دیگری را بگیرد، یا ضربه ای به او بزند. اما در حقیقت دارد خودش را نابود می کند. امیرالمؤمنین علیه‌السّلام در جایی دیگر به نکته‌ی ظریفی اشاره کرده و می‌فرماید[3]:«یَکْفِیکَ مِنَ الْحَاسِدِ أنَّهُ یَغتَمُّ فی وَقْتِ سُروُرِکَ!= ضرر آدم حسود برای تو همین بس که در وقت سرور و خوشحالی تو، او غمگین و غصه دار است!»              توصیه ای که منابع دینی و تمام روانشناسان غربی و شرقی به شخص حسود می کنند این است که حسود با حسادت و دشمنی نسبت به دیگری، در واقع دارد با خودش دشمنی می کند و خودش را نابود می سازد. شخصی که مورد حسادت تو قرار می گیرد، یا دشمنِ تو است که در این صورت با دیدن غصه و ناراحتی تو که ناشی از حسادتت به اوست، خوشحال می شود؛ یا شخص مظلومی است و اصلاً تقصیری ندارد. خدا در آیه 54 سوره نساء می فرماید:«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی ما آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ= آیا به مردم برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده حسد می ورزند». آن شخصی که مورد حسد قرار می گیرد، می تواند پیامبر، ولی خدا، معصوم، استاد، هنرمند یا هر آدم موفقِ محبوب و معروفی باشد. در واقع ما با حسادت به او، خود را نابود می کنیم. زیرا وجود ما پر از«اعتراض» و« چرا» می شود و فکر می کنیم که "چرا فلان نعمت را به او دادی و به من نه؟" امام علی علیه السّلام می فرماید[4]:«الحَسَدُ مَطِیَّةُ التَّعب= حسادت، مرکب رنج است». یعنی عاقبت آدمی که اسب یا گاو وحشی سوار می شود، این است که بعد از کلی اذیت شدن، به طرز وحشتناکی به زمین می خورد. مرکب حسادت هم این گونه است که وقتی سوارش می شوی چیزی جز زجر و بدبختی برایت ندارد.    حسد مثل خوره ایمان، اخلاق، خوشبختی و هزاران هزار نعمتِ خدا را می خورد. اگر کسی «شاکر» نباشد، یعنی از خدا شاکی شده است و حتماً به کفر می اُفتد. امام صادق علیه السلام می فرماید:" وجه تمایز انسان با حیوان در «شکرگزاری» است. امام علی علیه السّلام نیز در این باره می فرماید[5]: « مَنْ لَمْ یَشکُرِ الإنعامَ فَلیُعَدَّ مِنَ الاَنعامِ= کسی که نعمت ها را سپاسگزاری نمی کند، باید او را همدوش و هم ردیف حیوانات به حساب آورد!».     حسادت یک بیماری سرطانی بسیار قدرتمند است که دنیا و آخرت انسان را نابود می کند. سوار شدن بر این مرکب، خوشبختی، سعادت و همه چیز را از انسان می گیرد و باعث می شود تا نعمتهای بیکرانی را که خداوند به او داده کفران کند و یکی یکی آنها را از دست بدهد. علاوه بر آن، انسان خیلی چیزها را هم در دنیا از دست می دهد. بارها پیش آمده که افراد جانشان را به خاطر حسادت از دست داده اند. یعنی از شدت حسادت مریض شده اند، ناراحتی های قلبی و بیماری های روحی و روانی گرفته اند و در نهایت هم مرده اند. از آن طرف هم به محض ورود به آخرت، گرفتار بدبختی، جهنم و غصه های طولانی می شوند. بنابراین بهتر است انسان از همان ابتدا سوار بر این مرکب نشود. بعضی ها نسبت به حسادت وَلع دارند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند[6]:«مَنْ وَلِعَ بِالْحَسَدِ وَلِعَ بِهِالشُّؤْمُ= هر کس شیفته حسادت باشد، نحسی و شوربختی شیفته او می گردد». این افراد نسبت به بدبختی، شومی و غصه خوردن حریص هستند. یعنی آماده هستند که نعمت ها را از دست بدهند و به جهنم بروند. امیرالمؤمنین در این باره می فرماید[7]:«ثَمَرَةُ الحَسَدِ شَقاءُ الدُّنیا و الآخِرَةِ= ثمره حسادت، رنج و بدبختی در دنیا و آخرت است». اگر درست فکر کنیم، می بینیم که حسادت نوعی دیوانگی است. برای رهایی از این مرض، انسان باید خودش را به دو ستون «شادی» و «آرامش» پیوند بدهد و از هر چیزی که شادی و آرامش او را بر هم می زند دوری کند. این در صورتی ممکن است که انسان فقط با خدا باشد. انسان هایی که سعادتشان را به انسان های دیگر پیوند می زنند، خیر دنیا و آخرت را نمی بینند. رابطه ی «دنیا» با «آخرت» مثل رابطه «رحم مادر» است با «دنیا». بر فرض اگر در یک رحم جنین پنج قلو وجود داشته باشد، رابطه این جنین ها تنها در همان زمان محدودی است که در رحم هستند و بعد از تولد و ورود به دنیا، هر کدام باید به تنهایی و به طور جداگانه مسیر دنیا را طی کنند.                                             همه ما در حرکت از دنیا به سمت قبر و قیامت، بهشت را می خواهیم و نمی خواهیم در وقت مُردن و در قبر به عذاب بیفتیم و به جهنم برویم. برای همین باید در زندگی، خود را فقط و فقط به یک نفر وصل کنیم و با یک نفر بده بستان داشته باشیم و نتیجه و پاداش کار و خوشبختی مان را فقط با یک نفر که حقّش است تنظیم کنیم و آن یک نفر «خدا»ست. معنی ذکر «احد» که می گوییم همین است، یعنی  فقط یک نفر ارزش دارد که به خاطرش ازدواج کنیم، پدری کنیم، مادری کنیم، کار کنیم و همه زندگی مان را با او تنظیم کنیم. چون اگر با هر کس دیگری غیر از خدا، خود را پیوند دهیم، لِه می شویم. حتی نباید به بچه، همسر، پدر و مادر، شاگرد و استادمان هم دل خوش باشیم. چون ممکن است این ها هم روزی به ما بی وفایی کنند، دِلمان را بشکنند و در نهایت رابطه ما با آنها خراب شود؛ در این حالت راهی جز غصه خوردن نداریم و وقتی آرامشمان را از دست بدهیم، ایمانمان را هم از دست خواهیم داد. از طرفی هم خودباوریمان را از دست می دهیم. چون مجبوریم همیشه خودمان را از دید دیگران ببینیم و قیمت خود را از نگاه همسر و فرزند و همسایه و دوستان و خانواده ببینیم. یعنی دائماً به دنبال این باشیم که همه را از خود راضی و خشنود نگه داریم و چون نمی توانیم، غصه دار می شویم. خداوند در آیه 185 سوره بقره می فرماید:«یُرِیدُ الله ُبِکُمُ الْیُسْرَ وَ لَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ= خداوند آسانی و راحتی شما را می خواهد، نه دشواری و مشقت شما را». خداوند نمی خواهد که شما در دنیا گرفتاری و عذاب بکشید. برای همین یک فرمول می دهد و می گوید: اگر می خواهی همیشه شاد و آرام باشی و اصلاً غصه نخوری ،«قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ[8]= بگو: مسلماً نماز و عبادتم و زندگی کردن و مرگم برای خدا، پروردگار جهانیان است».  اگر انسان فقط با یک نفر (خدا) معامله کند، دیگر غصه هیچ چیزی را نمی خورد و همیشه مملو از شادی و آرامش است چون تمام شادی ها و غصه هایش را با یک نفر و در یک جا سرمایه گذاری کرده است و تمام غصه هایش هم برمی گردد به رابطه اش با خدا و نه جایی در دنیا. در این مورد قرآن می فرماید:«أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ= آیا ارباب متفرق و گوناگون بهتر است، یا یک خدای واحد و قهار؟».(یوسف/39). آدمی که معبودش فقط خداست، تمام دلشوره و غصه اش این است که نکند معشوق اصلی اش را از دست بدهد، نکند خدا او را در یک حالتی ببیند که دوست ندارد ببیند. اما وقتی « إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» را کنار گذاشتیم، با هزاران نفر دیگر درگیر می شویم. چون برای آدم ها نفس می کشیم و زندگی می کنیم، مجبوریم برای هر کس یک جور نقش بازی کنیم و این آدم را دیوانه می کند. یعنی حتی درس خواندنمان هم برای آدم ها می شود، می گویند:" درس بخوان برای این که در جامعه کاره ای بشوی، پولدار شوی و به مقام و منصب برسی". این شرکی است که به نام «جامعه» در ذهن ما کرده اند. هیچ وقت به ما نمی گویند، این کار را انجام بده، چون خدا می خواهد. انگار که ما در مقابل خدا مسئول نیستیم!  انگار که قرار نیست قبر و قیامت و سؤال و جوابی داشته باشیم! انگار که فقط به مردم بدهکار هستیم! برای همه چیز زندگی می گوییم مردم چه می گویند؟؛ مردم چه فکر می کنند؟ یعنی مهم این است که فقط مردم خوششان بیاید و نه خدا و ولّی خدا!. در این صورت خداوند هم انسان را به همان مردم واگذار می کند. شخص حسود، پشتیبانی خدا را ندارد. فرشته ها هم به او کمکی نمی کنند، فقط کارش را ثبت می کنند. برای همین است که امام علی علیه السلام فرمودند:«مَا رَأَیْتُ ظَالِماً أَشْبَهَ بِمَظلُومٍ مِنَ الْحاسِدِ نَفسٌ دَائِمٌ وَ قَلْبٌ هَائِمٌ وحُزْنٌ لَازِمٌ= ظالمی را از حسود، شبیه تر به مظلوم ندیدم( چرا که خود از جهاتی مظلوم است) زیرا نفس اماره همیشه همراه اوست و او را وادار به گناه می کند و قلبی خراب و غصه ای همیشگی دارد». چنین است که حسادت، سعادت دنیا و آخرت را از انسان می گیرد و تا ابد انسان را بیچاره می کند. اگر به این فکر کنم که یک خدای عزیز و مهربانی دارم که مرا بیشتر از خودم دوست دارد و برای جاودانگی و خدا گونه شدن خلقم کرده و برایم یک حیاط ابدی قرار داده، همیشه شاد و آرام هستم. این خدا، در کنار من است، در مقابلم نیست که  بخواهم با او درگیر شوم. او بزرگترین حامی و پشتیبان من است. این خدای مهربان، بقیه ی اعضای جامعه انسانی را هم دارد. آن ها چه کسانی هستند؟ آن ها خواهرها و برادرهای ما هستند و بلکه بالاتر، آنها «خودِ من» هستند. در اصل خدا دارد در قالب میلیون ها نفر به من ربوبیّت می دهد. یک «من» را در قالب میلیون ها نفر تکثیر کرده و به آن ها هم نعمت داده. پس من در یک قالب امام حسین(علیه السلام) هستم، در یک قالب حضرت زهرا(سلام‌الله علیها)، در یک قالب ابوالفضل(علیه السلام)، در یک قالب زینب کبری(سلام الله علیها)، در یک قالب مرجع تقلید، شاعر، استاد، وزیر، رییس جمهور هستم. خداوند می گوید، "اگر تو به همه قالب هایی که من داده ام، غیر از قالب منّیتِ خودت، راضی باشی و حسادت نکنی، تو را هم به همه آن خیرات می رسانم و هر چه به همه آن ها تنها داده ام، به تو یک جا می دهم". حالا بعضی ها احمق هستند و می گویند:" چرا خدا به جای ائمه، ما را برای امامت انتخاب نکرده؟"!  یعنی به بابای خودش (امام حسین علیه‌السلام)، حسادت می‌کند. به مادر خودش (فاطمه زهرا)، حسادت می کند. علت این حسادت این است که خودش را نشناخته و قیمت خودش را نمی داند. خدا می گوید، تو یک زیارت عاشورا بخوان و به امام حسین(علیه السلام) بگو من می خواهم در مقام تو باشم «وَ أسْألُهُ أنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ»، من هم مقام امام حسین(علیه السلام) را به تو می‌دهم. تو فقط به فلان شخص حسادت نکن، هر چه را که به او داده ام به تو هم می دهم. برای مثال خانم خانه داری را در نظر بگیرید که پای تلویزیون نشسته و مشغول سبزی پاک کردن است. در تلویزیون عالمی را می بیند، با خودش می گوید:"خوشا به حال این آقا، چه اطلاعات خوبی دارد"، شبکه دیگر را می زند، برنامه راجع به یکی از شهداست. می گوید:"خوشا به حال این شهید، کاش من هم شهید می شدم". شبکه دیگر مصاحبه با یک خانم موفق و کارآفرین است. به جای زیر سؤال بردن و حسادت به او می گوید:" خدا را شکر به خاطر موفقیتی که کسب کرده". به محض این که به موفقیت و نعمتی که خدا به آن ها داده راضی می شود، خدا هر چه را که به آنها داده به او نیز می دهد. مثلا حسادتِ بچه بزرگتر نسبت به بچه کوچکتر یا بالعکس است که در اغلب خانواده ها دیده می شود. این حسادت کانون گرم خانواده را به آتش می کشد. زیرا فرزند حسود دائم مادر خود را زیر سؤال می برد که "چرا بین من و خواهر یا برادر کوچکترم فرق می گذاری؟" در صورتی که اشتباه می کند. مادر کانون عاطفه است و از این حرف ناراحت می شود. حالا ببینید اگر آدم در محضر خدا، حسادت به خرج بدهد و رو در روی خدا بایستد و خدا را زیر سؤال ببرد، چقدر پیش خدا ساقط می شود. «شیطان» ساقط شد چون تحمل دیدن کمالات «آدم» را نداشت. اگر به جای حسادت، به دستور خدا بر انسان سجده می کرد و می گفت "بارک الله، عجب مخلوقی را خلق کرده"، اوج می گرفت. اگر ضد حسادت عمل کنید، خدا شما را در آغوش می گیرد. اما گاهی هم هست که بچه بزرگتر به جای حسادت به خواهر یا برادر کوچکترش با آن ها به مهربانی و محبّت رفتار می کند، مسلماً چنین بچه ای به خاطر درک و فهم بالایی که دارد، بیشتر مورد توجه و دوست داشتن  پدر و مادرش قرار می گیرد و از جایگاه ویژه ای نزد پدر و مادر خود برخوردار است. به محض این که حسادت نکردی و اشخاص را با کمالاتشان قبول کردی، پیش خدا اوج می گیری. اما اگر نپذیرفتی، پیش خدا اُفت می کنی؛ هم از چشم خدا میافتی و هم از چشم همان کسانی که می خواهی پیششان عزیز باشی. به عنوان مثال ما در این مملکت مرجعی را داشتیم که همواره در کنار امام (خمینی(ره)) بود و وجهه ی خیلی خوبی نزد مردم داشت، طوری که مردم دوستش داشتند و همواره دعایش می کردند، اما از یک جایی به بعد، او نتوانست امام را تحمل کند. نسبت به امام حسادت کرد. می خواست مردم او را عزیزتر از امام بدانند و همین امر باعث متنفر شدن مردم از او شد. حسادت ظالمانه ترین، مشرکانه ترین و احمقانه ترین کار است. آدم حسود در اصل می خواهد جایگاه خودش را با پایین کشیدن، حذف و ریختن آبروی شخصی دیگر تثبیت کند. حسادت در چه آدم هایی بیشتر است؟ کسانی که دارای نقاط قوت هستند، بیشتر در معرض حسادت قرار می گیرند. بنابراین، گاهی چیزی که انسان را بدبخت و جهنمی می کند، نقاط قوت انسان است که عبارتند از: قدرت، تقوا، سیادت، شهرت، علم، محبوبیت، صدای خوش، زیبایی، مقام و مرتبه و... است.         داریم آدم های بی حجاب یا اهل فحشا و شرابخوار را که به خاطر ظاهر بَدشان منفورند. در حالی که در روز قیامت می بینیم همین آدم ها از آن هایی که این کاره نبوده اند، خیلی جلو ترند. اما برعکس چنین افرادی، کسانی را داریم که در فتنه‌ی انتخابات سال 88  نقش داشتند و آب در آسیاب دشمن ریختند. کسانی بودند که سابقه دار انقلابی، مجاهد، زندان رفته، شکنجه دیده، یار امام، خانواده امام و... بودند. آدم‌هایی که به ظاهر خوب بودند. نه اهل فحشا و منکرات بودند و نه اهل بی حجابی و بدحجابی. در زمان امام حسین علیه السّلام و ائمه دیگر هم همین طور بوده است. بیشترین عاملی که باعث شده تا به امروز، امام زمان ظهور نکند و در غربت، آوارگی، تنهایی و مظلومیت باشد از جانب همین خواص به ظاهر خوب و موجّه است، نه گناه عوام. طبق آمار جهانی، بیشتر خودکشی‌ها و طلاق‌ها در دنیا مربوط به طبقات دانشگاهی است. یعنی هر جا که موقعیت انسان از نظر تحصیلی، مالی، اجتماعی و سیاسی بالاتر رفته است بیشتر صدمه دیده است، مگر کسانی که همراه با این افزایش، تزکیه نفس هم کرده‌اند. در دعای بیستم صحیفه سجادیه که معروف به «مکارم الاخلاق» است، می خوانیم:«...وَلَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إلَّا أحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً باطِنَةً عِنْدَ نَفْسِ بِقَدَرِهَا...= هیچ درجه ای از من را بین مردم بالا مبر، جز آن که مرا معادل آن منزلت و مزیّت در نزد خودم پست گردانی». یعنی خدایا برای من هیچ عزّت ظاهری در مقابل چشم مردم ایجاد نکن. هیچ محبوبیت و عزّتی و هیچ موفّقیت و رتبه ای به من نده، مگر این که به همان اندازه مرا پیش خودم پایین بیاوری. بدبختی ها و گرفتاری های انسان زمانی شروع می شود که خدای نکرده انسان در چشم دیگران بزرگ شود، اما در چشم خودش متواضع نباشد. این به آن دلیل است که در میدان رقابت و حسادت می افتد. «سابقه ی خوب» انسان را به حسادت می اندازد. در خانواده ها نیز علت حسادت بچه بزرگتر به بچه کوچکتر، همین «سابقه» است. می گوید:«من سابقه ام بیشتر است، پس باید از جایگاه ویژه ای برخوردار باشم».شیطان را هم همین سابقه اش بدبخت کرد. شیطان گفت:«من ۶ هزار سال پیش اینجا بودم، حالا بیایم به کسی که تازه از گرد راه رسیده سجده کنم؟ اصلاً این کار را نمی کنم.» برای همین پیش خدا منفور شد. پس انسان موقع بالا رفتن کمالاتش، باید خیلی حواسش را جمع کند. این کمالات می تواند ثروت، قدرت، زیبایی، موقعیت اجتماعی و خانوادگی، هوش سرشار، بابای آنچنانی داشتن، قهرمان جهان بودن و یا هر چیز دیگری باشد. اگر این ها به سراغت آمد، بدان که آسیب پذیر هستی. بیشترِ حرص و جوش ها، غصه ها و بیماری های اعصاب و روان مربوط به همین گروه است. هر چه انسان ساده تر باشد، آرامش و آسایشش هم بیشتراست. در هنگام مرگ هم، راحت تر جان می دهد و در برزخ هم خوشبخت تر است. برای همین در روایت داریم که اکثر بهشتی ها از بین آدم های ساده هستند. آن هایی که زندگی را آسان می گیرند، به معنای واقعی مؤمن هستند و اصلاً دردسر ندارند. در آیه ی 23 سوره حدید خداوند می فرماید:«لِّکَیْلَا تأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَآ ءَاتَاکُمْ وَ اللهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ= این به خاطر آن است که برای آن چه از شما فوت شده، تأسف نخورید و به آن چه به شما داده شده است، دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبرِ فخرفروشی را دوست ندارد». این همان راهکاری است که با عمل به آن، همیشه دل ما آرام است. اگر تمام عشق و دلخوشی انسان، خدا باشد، هیچ اتفاقی در بیرون او نمی تواند او را ناراحت کند. امام صادق علیه السلام چون عشقش خداست، وقتی بچه اش می میرد، می گوید:«الحَمدُلله». می فرماید:«سُبحَانَ مَن یَقتُلُ اولادِنا و لا تَزدادُ لَهُ اِلّا حُبّاً= بچه اش می میرد، علاقه اش به خداوند بیشتر می شود). از آن طرف هم کسی را داریم که با یک شکست عشقی از خدا متنفر می شود. برای اینکه خودش را به عشق زمینی پیوند داده است نه به خدا. از خدا طلبکار است، انگار خدا موظف است که به او خدمات بدهد. این بنده اصلاً با خدا کاری ندارد، برای همین، غصه هایش در زمین پخش شده است و یکسره غصه می خورد. غصه ی قیافه، لباس، مدل خانه، وسایل خانه، اتومبیل، مقام، رتبه، تحصیلات و پول و... چرا حضرت زینب(سلام الله علیها) بعد از واقعه ی عظیم و جانسوز عاشورا می فرماید:«وَ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمیلَا=چیزی جز زیبایی ندیدم»؟ چون همه عشقش را با خدا پیوند داده بود. در دعای بیست و دوم صحیفه سجادیه داریم:«وَاجْعَلْ هَوَایَ عِنْدَکَ، وَ رِضایَ فیما یَرِدُعَلَیَّ مِنْکَ= و رغبتم به آنچه پیش تواست و خشنودیم را در آنچه نزد تواست قرار بده». یعنی تمام هوا و میل مرا در خودت قرار بده. اگر انسان غصه ها و شادی هایش را با خدا تنظیم کند، دیگر آسیب نمی بیند. اگر قرار است از چیزی متنفر باشی قبلش ببین آیا خدا هم از آن چیز متنفر است؟ اگر نیست، تو هم متنفر نباش. حتی اگر به مزاجت خوش نیاید و اگر از چیزی خُوشَت می آید، ببین خدا هم آن چیز را دوست دارد یا نه؟ یک شاه کلید قدرتمند که انسان را خیلی شاد و آرام می کند و بال پرواز خوبی به او می دهد در این حدیث از امام صادق علیه السلام است که می فرماید[9]:«کُلُّ مَنْ لَمْ یُحِبُّ عَلَی الدِّینِ وَ لَمْ یُبْغِضْ عَلَی الِّدینِ فَلَا دِینَ لَهُ= کسی که ملاک دوستی و دشمنی اش بر اساس دین نباشد، دین ندارد». اگر قرار است از چیزی خُوشت بیاید یا بَدت بیاید، دین باید تعیین کند. اولِ شقاوت دنیا و آخرت انسان این است که نعوذ باالله از چیزی که مورد رضا و خشنودی خداست بَدش بیاید.                                                باید محبّت ها را با دین تنظیم کنیم. اگر خدا را در انتخاب ها، ارتباط ها، رفتارها و افکارمان حذف کنیم، لِه می شویم. گذشته از این ها، تصور کن که در برزخ، با دلی با خدا روبرو شوی که این دل برای خدا و دین خدا و ملاک های خدا هیچ ارزشی قائل نبوده است. در مقابل این خدا چه کارمی کنی؟ خداوند در آیه 88و89 سوره شعراء می فرماید:«یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَیِ اللهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ= روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمی دهد، مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا بیاورد». خدا می فرماید:"من که گفتم اینجا جز دل سالم، هیچ چیز دیگری به درد نمی خورد، یک عمر با من درگیر شدی. چرا این کار را کردی؟". در تمام انتخاب های زندگی ات خدا را در نظر داشته باش. اگر می خواهی همسر انتخاب کنی، اول ببین خدا راضی است؟ چون اگر رضای خدا را کنار گذاشتی و گفتی "مهم این است که من خوشم بیاید"، خدا هم تو را به خودت واگذار می کند و نهایتاً بعد از شش ماه یا یکسال، نتیجه ی انتخاب اشتباه خود را می بینی. وقتی خدا را به همین راحتی از زندگیت حذف کردی، مطمئن باش که در دنیا و آخرت ذلیل می شوی. اصلاً چطور می خواهی در برزخ با یک قیافه ی وحشتناک و قلب حیوان صفت، در قالب خوک، سگ و میمون، بر خدا، انبیاء، ملائکه، صدیقین و شهدا وارد شوی؟ بعضی از افراد هم از این که دیگران راجع به آن ها بد فکر می کنند، غصه می خورند. برای این که به خدا وصل نیستند و نظر دیگران برایشان اهمیّت دارد. برای رهایی از غصه، این شخص باید از خودش بپرسد،"آیا خدا هم درباره من همین فکر را می کند؟" اگر جوابش مثبت است، پس باید خودش را اصلاح کند و اگر از سمت خدا زیر سؤال نیست، دلیلی ندارد که بخاطر حرف مردم و برداشت غلط آن ها ناراحت شود و غصه بخورد. وقتی عشق و تنفر ما با خدا تنظیم نباشد، برایِمان دردسر ایجاد می کند. در مثالی دیگر، می توان به سخت گیری هایی که امروزه بر سر ازدواج جوان ها باب شده است، اشاره کرد: سخت گیری بر سر مهریه، خرج عروسی، مکان عروسی و...که خداوند به هیچ یک از آنها راضی نیست و فقط باعث عذاب و دردسر ما در دنیا و آخرت است. اگر کسی حبّ و بغضش را با خدا تنظیم کند، امکان ندارد دچار حسادت و غصه شود و همیشه شاد و آرام است. چنین شخصی از همه تهدیدها، به عنوان یک فرصت استفاده می کند. هر چیزی که ظاهراً بر ضدش است، برایش نعمت می شود و چون با خدا معامله می کند، خدا همه چیز را برایش جبران می کند. وقتی که انسان حسادت نمی کند، تکبر نمی ورزد، زود رنجی و حساسیت و عصبانیت به خرج نمی دهد، همان چیزی را که فکر می کند برایش ضرر دارد، تبدیل می شود به یک نعمت و کانون شادی. به شرطی که حواسش جمع باشد و با خدا معامله کند. برای خرید سی دی حسادت اینجا کلیک کنید. غررالحکم، ص300 .[1] نهج البلاغه،حکمت 225،ج1 ص316 .[2] بحار، ج73، ص253    .[3] بحارالانوار ج78،ص13.[4] فهرست غرر،ص80.[5] بحارالانوار ج78،ص12.[6] غررالحکم،4632  .[7] سوره انعام، آیه 162.[8] الکافی ج،2،ص127و بحارالانوار،ج66،ص250.[9]

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed