www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 9853
زمان انتشار: 12 دسامبر 2018
| |
«شب بیداری» فرصتی برای سعادتمندان است

شادی؛ جلسه 30؛ 97/09/17

«شب بیداری» فرصتی برای سعادتمندان است

اگر بخشی از شب را به سخن گفتن و انس با خدا بگذرانید؛ هم فرصتی است برای سعادت؛ و هم تفریحی است، همراه با شادی‌ و آرامش. اما فقط کسانی این را می‌فهمند که به بلوغ انسانی رسیده باشند.

بحثمان درباره عوامل شادی بود که به یاد و انس با خداوند رسیدیم. اصل مسائل مربوط به یاد خدا و کیفیت تأثیرگذاری یاد خدا در شادی و آرامش را توضیح دادیم. امیرالمؤمنین علیه‌السلام ‌فرمودند:«سَهَرُ الْعُیُونِ بِذِكْرِ اللَّهِ فُرْصَةُ السُّعَدَاءِ وَنُزْهَةُ الْأَوْلِیَاءِ= بیداری چشم‌ها در شب به یاد خدا، فرصت دوستان و خوی پرهیزکاران است». اینکه انسان بخشی از شب را بیدار باشد تا با محبوب و معشوق اصلی‌اش یعنی خداوند تبارک و تعالی سخن بگوید، فرصتی است برای افراد سعادتمند.                           در قاعده جذب، قبلاً بیان شد که هر چقدر سطح کیفیت رابطه‌تان با خدا بالاتر برود، چون خدا مسبب الاسباب است، در بخش­های پایینی یعنی منِ جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی، خوشبخت تر می‌شوید و حاجت‌روا. در بخش انسانی، منِ ما فقط یکی است و از جنس خداست. عمرمان هم به اندازه عمر خداست. اگر می‌توانیم به بهشت برویم یا بالاتر از بهشت، به خاطر داشتن بخش انسانی‌مان است. هر چقدر شما این بخش را با حقیقت خودش رو در رو ‌کنید و انس بیشتری پیدا ‌کنید و رفاقت و صمیمیت بیشتری با حقیقت و اله خودتان برقرار کنید، بخش­های پایینی روزی‌شان بیشتر می­‌شود. یعنی روزی‌های معرفتی و علمی ما نیز بیشتر می‌شود. روزی‌های بخش زمینی و زندگی طبیعی­ مان نیز بهتر می‌شود. روزی بخش گیاهی‌مان، یعنی سلامت جسم و روحمان بهتر می‌شود. حضرت در این کلام می‌فرماید که شب بیداری برای افراد سعادتمند، یک فرصت است و برای اولیاء و دوستان خدا هم یک تفریح. این گزارشی است که امیرالمؤمنین از نظام خلقت می‌دهد. مثلاً یک فیزیکدان می‌گوید فلان قانون فیزیکی اینطور است؛ یا ریاضیدان می‌گوید رادیکال 16 مساوی 4 است؛ یا مجموع زوایای داخلی مثلث 180 درجه است؛ یا آب در صد درجه به جوش می‌آید. این هم یک گزارشی از نظام خلقت است. این قاعده هم در خلقت وجود دارد که شما هر چقدر با بخش فوق عقلانی‌تان، یعنی خود حقیقی تان آشتی کنید و به آن نزدیکتر شوید، جهان با شما در آشتی قرار می‌گیرد و همه چیز با تو در صلح خواهد بود. اگر هرکس بخشی از شب را به سخن گفتن با انس با خدا یا سخن گفتن که نماز می‌شود یا شنیدن سخنان خدا که قرآن خواندن است، بگذراند؛ این هم یک فرصت سعادت است و هم یک تفریح که همراه با شادی‌ و آرامش است. منتها آدمهایی این را می‌فهمند که بلوغ انسانی دارند. کسانی که از نماز و قرآن بدشان می‌آید یا انس ندارند، نمی‌توانند از آنها لذت ببرند. اینها مثل یک دختر بچه پنج ساله هستند که به او بگویند می‌خواهیم شوهرت بدهیم، او اصلاً لذتی نمی‌برد، تازه متنفر هم می‌شود. چون او هنوز بالغ نشده. اما وقتی بالغ شد، به طور طبیعی این لذت را خودش می‌طلبد. انس و لذت برای شخصی است که به بلوغ رسیده. در همه بخش­ها این مسئله صادق است. در بخش اقتصادی اگر کسی بلوغ عقلی ندارد، نمی‌فهمد که پول چیست یا طلا و الماس و جواهرات چیست. در بخش گیاهی شما اگر چلوکباب، مرغ و .... جلوی بچه شش ماهه بگذارید، نمی‌تواند آن را بخورد. پس هیچ جذابیتی هم برایش ندارد و تحریک هم نمی‌شود. همان سینه مادرش را به همه چیز ترجیح می‌دهد. چون بلوغ گیاهی ندارد. در بخشهای عقلی، کسانی می‌توانند از مطالعه و علم لذت ببرند که ذهن تشکیل داده باشند. اگر کسی منگول باشد، حتی اگر 30 سالش هم بشود، وقتی به او بگویی کتاب، مطالعه، دانشمند، اصلاً نمی‌فهمد. چون او بلوغ لازم را ندارد. در بخش فوق عقلی هم همین­طور است، یعنی کسی که اساساً بخش انسانی‌­اش بلوغ ندارد وقتی به او بگویید یاد خدا، مسجد، حسینیه، حرم، شب، نماز شب، چون بخش فوق تجرد یا فوق عقلانی‌اش هنوز رشد نکرده، مسخره هم می‌کند و اصلاً می‌گوید: یعنی چی وضو بگیریم یا مسجد نماز بخوانم، حرم بروم؟! البته بعضی­ها هم هستند که بلوغ آن چنانی ندارند؛ ولی یک لذتهایی می‌برند و آرامش‌هایی دارند یا حداقل برای نیازهای بخش­های پایینی‌شان پناهنده به آسمان می‌شوند؛ حتی اگر لذت ‌نبرند. قیمت هر انسانی به اندازه بلوغ انسانی اوست آدم یعنی کسی که بخش انسانی‌اش شکل گرفته و به عنوان یک انسان، قیمت و جاودانگی خودش را می‌شناسد؛ خانواده آسمانی‌­ا‌ش را می‌شناسد و می‌داند که فرزند اهل بیت است. بنابراین، اساساً در دنیا هم براساس اصل و نسب حقیقی و انسانی‌اش، نه اصل و نسب حیوانی‌اش، زندگی می کند. وقتی این را می‌فهمد، آن موقع است که به بلوغ رسیده. حالا که به بلوغ رسیده، یکی از لذتهای مهمش ارتباط با غیب است. یعنی دنبال یک فرصت می‌گردد که از بقیه فرار کند تا با معشوق حقیقی اش خلوت و معاشقه کند. بعضیها بلد نیستند از شب استفاده کنند. عشقبازی با خدا مثل عشقبازی با آدمهای دیگر است؛ چه از جنس موافق چه از جنس مخالف. عشق بازی زمانی به درد می خورد که انسان حالش را دارد. مثل زمانی که انسان قبلا غذا خورده و الان میل به خوردن آن ندارد. پس ذکر و عبادت را هم زمانی بگوئید که می‌توانید رابطه عاشقانه برقرار کنید و حوصله و تمرکزش را دارید و حسش با تو است. اما باید دنبال یک فرصت باشید که با ماوراءطبیعت ارتباط برقرار کنید. یعنی با همه حقیقت و اصل و نسب و خانواده و ریشه خودت و کسانی که بیش از زمینی‌­ها عاشق تو هستند. بیش از زمینیها دوستشان داری و اصل تو هستند. بنابراین، شب را نباید از دست بدهیم، باید دلت را راه بیاندازی. بعضیها آدمهای خوبی هستند، فقط موتور قلبشان یک ذره سرد است. مثل ماشینی که سرد است و باید هولش بدهی تا راه بیافتد. برای همین قلب‌تان را برای این کار هول بدهید. یعنی خودتان را در رابطه عاشقانه بیاندازید. همانطور که در برخورد با دوستان صمیمی خودتان یا معشوقهای زمینی خودتان، بقیه را قال می‌گذارید یا ساعتهایی خلوت می‌کنید و به بقیه «نه» می‌گویید، چون می‌خواهید با او خلوت کنید، در معنویت هم انسان باید خلوت کند. یعنی به غیب بگوید من دوستت دارم و به خاطر اینکه تو را دوست دارم، بقیه را قال می‌گذارم. حتی اگر 15 دقیقه، 20 دقیقه یا نیم ساعت باشد، قشنگ است. یک فرصت است و باعث بروز و ظهور خیلی خبرها، ارتباطها و پروازها می‌شود. پس بهتر است که انسان عاشقانه و عامدانه به سمت این کار برود. مثل نماز واجب. با خدا شاد باش و لذت ببر نقل است که خداوند خطاب به حضرت داود می گوید: «یَا دَاوُدُ! بِی فَافْرَحْ وَ بِذِكْرِی‏ فَتَلَذَّذ= ای داود! با من شاد باش و از من لذت ببر». کسی این را می‌فهمد که بلوغ انسانی پیدا کرده باشد و می‌تواند از بودن با طرف مقابل، شاد باشد و از او لذت ببرد، یعنی یک سنخیت می‌خواهد. یکی از اسم‌ها خدا «مرتاح= شاد» است. نمی‌شود به خدا نزدیک شوی و شاد نشوی. برای همین هم پیغمبر فرمود: «مَنْ‏ بَكَى‏ عَلَى‏ الدُّنْیَا دَخَلَ النَّار=کسی که برای دنیا گریه کند، داخل جهنم می­‌شود». کسانی که به خاطر دنیا یعنی چهار بخش (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) غصه می‌خورند، جهنمی هستند. چون یک شادی بالاتر دارند. این نیاز به بلوغ دارد. می‌ارزد آدمی این بخش خودش را فعال کند، یعنی دائم غذای معنوی بخورد تا بالغ بشود. آدم بالغ که شد و به عشق افتاد، دنیا برایش قشنگ می­شود و همه چیزش لذت‌بخش، زیبا و دوست‌داشتنی می­‌شود. اساس دین، عشق و محبت است خدا دینش را با عشق شروع کرده. «لا اله الا الله» یعنی شهادت می‌دهم که هیچ دلبری و هیچ معشوقی جز خدا نیست. اگر برای رابطۀ عاشقانه کلمه‌ای قشنگ‌تر از این بود، خدا آن را می‌گذاشت. ولی این را چه کسی می‌فهمد؟ کسی که سرش روی پای خدا برود. این سعنی سجده. اگر سرت را روی پای خدا گذاشتی و بلند بکنی این حرف‌ها را می‌زنی. خدائی که هیچ نیازی به تو ندارد، اما به تو مهرورزی می‌کند. این خیلی قشنگ است. چون خالص است. این مسئله خوب و بد هم ندارد. خدا خوب‌ها را که یک طور دیگر دوست دارد. در مورد بدها هم که گناه می‌کنند نقل است که اگر گناهکاران که با من قهر کرده اند، می‌دانستند من چقدر به شوق آشتی آنها نشسته ام از شوق من می‌مردند. این خدای ماست. قرآن فرمود: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ= خدا بدی هایتان را به حسنات تبدیل می کند». خدا همه را دوست دارد. بعد تازه می‌گوید که با من هم شاد باشید و از یاد من لذت ببرید. این خیلی مهم است. یعنی شما باید یک ذائقۀ مناسب با معشوق داشته باشید که وقتی می‌گویید «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ*‏ الْحَمْدُ لِله رَبِّ الْعالَمین‏ یا سبحان الله* لا اله الا الله» کام شما به لذت برسد و آن حس قشنگ به شما دست بدهد. این یک اثر طبیعی است. یعنی آدم وقتی کسی را دوست دارد، نمی‌خواهد همیشه یک چیزی از او بگیرد. می‌گوید من بالاخره می‌خواهم پنج دقیقه با او تلفنی صحبت کنم. می‌خواهم ده دقیقه او را ببینم. خود این دیدن و حرف زدن، مقصود است. قرار نیست بده و بستانی باشد، خود حرف زدن مورد نظر است. بنابراین، کارهایت را هم به خدا بفروش. بدبختی آدم‌ها این است که وقتی آن طرف می‌روند، می‌فهمند که چقدر می‌توانستند با این خدا، انبیاء، صدیقین، شهدا و صالحین شاد و خوشبخت باشند، ولی بعدا می بینند که یک عمر با اینها قهر بودند. یعنی از عزیزترین، باحال‌ترین، پر عشق و محبت‌ترین افراد، می‌ترسیدند. این از بی‌معرفتی است. فرزندان آخرت از یاد خدا سیر نمی‌شوند در ادامه روایت آمده است: «فَعَنْ قَلِیلٍ أُخَلِّی الدَّارَ عَنِ الْفَاسِقِینَ وَ أَجْعَلُ لَعْنَتِی عَلَى الظَّالِمِینَ= زیرا به زودى خانه را از گنهكاران خالى كنم و لعنتم را بر ستمگران قرار دهم». این به این معنا است که فاسقان و ظالمان را به من بسپار؛ اذیت‌کن‌ها و شرها را به من بسپار؛ تو فقط پیش من باش و با من لذت ببر. دائم از این طرف و آن طرف ابراز کینه نکن، از مشکلات روزگار کینه نکن. من این مشکلات روزگار را برای تو جبران می‌کنم. حتی اگر خودت مقصر باشی، من جبران می‌کنم. پس این را دقت کنیم که انس با حق تعالی، بهترین وسیله شادی ماست. شادی حقیقی و ماندگاری که در آن پر از آرامش است. امام باقر علیه‌السلام در بیان اوصاف آخرت گرایان می فرماید: «لَا یَمَلُّونَ‏ مِنْ‏ ذِكْرِ الله = از یاد خدا خسته و ملول نمى­‌شوند». فرزندان آخرت و بهشت، از یاد خدا سیر و خسته و ملول نیستند. چطور آدم با معشوق‌های دنیایی اش خسته نمی‌شود؟ معشوق اصلی آسمانی و جاودانه هم همین­طور است. آن­هایی که انسانیت‌شان شکوفا شده، به هیچ وجه از یاد خدا خسته نمی‌شوند. قا/117 عوامل شادی/ یاد آخرت

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9650
زمان انتشار: 2 اکتبر 2018
| |
"اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ" معیاری برای دوستی و مخالفت است

استاد محمد شجاعی

"اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ" معیاری برای دوستی و مخالفت است

اگر بخواهیم از حجاب عادت دور شویم، باید به هر مطلبی که نگاه می کنیم، با نگاه نو و تازه نگاه کنیم؛ نه نگاه از روی عادت. ما باید مثل دانشجوی پزشکی عمل کنیم که وقتی می‌خواهد سراغ بدن برود یا سر کلاس بنشیند، یقین دارد که با یک امر تخصصی و بسیار بسیار پیچیده که ۸ هزار سال بشر به خاطر آن وقت می گذارد و تحقیق می کند، روبه‌رو است.

«حجاب عادت» در گفتن اذکار و نماز موجب تباهی انسان می‌شود سخت ترین مانع برای رشد انسان در مقوله‌های معرفتی و قلبی، «حجاب عادت» است. این حجاب باعث می‌شود انسان از درک درست معارف محروم شود. امروز دو نکته از زیارت عاشورا را خدمت عزیزان عرض می‌کنم. ما دو نوع درک داریم: یک درک با عقل‌مان داریم که به آن «علم» می‌گویند. مثلاً وقتی شخص با عقلش یک چیزی را می‌فهمد، در واقع اطلاعات جدیدی را به دست می‌آورد. به این اطلاعات جدید علم گفته می شود، اما وقتی این فهم و فقه با قلب انجام شود، معرفت گفته می شود. پس «علم»، کار عقل است و «معرفت» کار دل؛ یعنی دل باور می‌کند و درگیر می‌شود. در هر دو مقوله حجاب عادت بسیار خطرناک است. چون این حجاب نمی‌گذارد انسان از آن ادراکی که شایسته اوست، بهره‌مند شود. به عنوان مثال، ما همیشه اذکار «سبحان الله و الحمدلله و لا إله إلا الله و الله اکبر» را از  روی عادت می گوییم؛ اما به محض اینکه انسان به این چهار ذکر، بطور غیرعادی نگاه کند، تمام زندگی‌اش پر از آرامش و شاآهادی می‌شود. گریه‌ها، غصه‌ها، مشکلات روحی و روانی از زندگی‌اش بیرون می‌رود. این چهار ذکر تمام زندگی انسان را می‌سازد. انسان را از آسیب‌های راهی که تا الله می‌خواهد طی کند، یعنی به هدف خلقتش برسد و وارد برزخ شود؛ نه فقط سالم، بلکه قدرتمند، بیمه می‌کند و به انسان فوق‌العاده نشاط و قدرت می‌دهد. «تسبیحات اربعه» یک زندگی فوق‌العاده شاد و آرام و پیشرو به انسان می‌دهد. ولی ما چون با حجاب عادت با آن برخورد می‌کنیم، اصلاً آن را نمی‌فهمیم. صرفاً در مرحله لفظ با آن ارتباط می‌گیریم. در نتیجه انرژی‌اش را به ما نمی‌دهد. از دیگر مصادیقی که به آن عادت داریم و اصلاً نمی‌توانیم از آن استفاده کنیم، خود نماز است. در حالی که نماز معراج مومن است؛ یعنی یک ملاقات و عروجی در نماز اتفاق می‌افتد که تازه و جدید است. مثل غذایی که خیلی دوست دارید و می‌خورید. هیچ وقت در عمرتان حالت تکراری بودن، به شما دست نمی‌دهد. هر دفعه که می‌خورید، یک لذت تازه برای شما دارد و شما با آن یک سیر جدیدی دارید. تکرار معنا ندارد. سال ها برای شناخت یک اتم، الکترون، دارو، میکروب یا جنبه‌های گیاهی، وقت و سرمایه‌گذاری می‌کنیم، اما به غذاهای مورد نیازمان برای سلوک توجهی نداریم. برای همین است که نه کار مطالعاتی و علمی دقیقی داریم و نه درگیری قلبی، یعنی شهود و معرفت؛ اصلاً راه نیفتاده ایم و در رحم قرار نگرفته ایم که بخواهیم حالا حرکتی بکنیم. با چنین وضعی، خیلی‌ها بیرون رحم می‌مانند و همانجا می‌پوسند و از بین می‌روند. چگونه حجاب عادت را از خود دور کنیم؟ اگر بخواهیم از حجاب عادت دور شویم، باید به هر مطلبی که نگاه می کنیم، با نگاه نو و تازه نگاه کنیم؛ نه نگاه از روی عادت. ما باید مثل دانشجوی پزشکی عمل کنیم که وقتی می‌خواهد سراغ بدن برود یا سر کلاس بنشیند، یقین دارد که با یک امر تخصصی و بسیار بسیار پیچیده که ۸ هزار سال بشر به خاطر آن وقت می گذارد و تحقیق می کند، روبه‌رو است. اگر به این مسئله دقت کنیم که زیارت عاشورا را کسی فرستاده که اتم‌ها و الکترون‌ها را هم او خلق کرده؛ زیارت عاشورا را کسی فرستاده که گیاهان را هم او خلق کرده؛ زیارت عاشورا را کسی فرستاده که حیوانات و ستاره‌ها و کیهان‌ها و کهکشان‌ها را هم او خلق کرده؛ زیارت عاشورا را کسی طراحی و تدوینش کرده که انسان را آفریده؛ بهشت و جهنم و آخرت و ابدیت را آفریده؛ دیگر دل مرده و بی مبالات، خواندن زیارت عاشورا را آغاز نمی کنیم اما وقتی ما با قرآن و اذکار و زیارت عاشورا روبرو می‌شویم که خدا تنظیمش کرده، اینطور نگاه دقیق نمی کنیم. چون متوجه نیستیم و سطح فکرمان هنوز پایین است. چون از نگاه یک خانم یا آقا بودن خودمان، به مقوله‌های دینی نگاه می‌کنیم. یک زن و مردی که عقل هم دارد. به همین دلایل است که می گوییم: «حجاب عادت باید دریده شود. انسان تا به این یقین نرسد که من یک انسان هستم و بخش زمینی من، یک بخش امانتی و رحمی هست و بعد از مدتی ترکش می‌کنم، می‌بازد. همان گونه که شما در تاریخ خوانده اید، چه بسیار انسان هایی وحشتناکی بوده اند که در عین حال که زیر نظر ائمه و انبیاء بودند، تربیت نشدند. چرا؟ چون دل و عقل به معارف آنان ندادند. پس حجاب عادت بسیار بسیار خطرناک است و راه دفعش این است که در نظام معرفتی باور کنید که زن و مرد نیستید. وقتی می‌خواهید نماز بخوانید یا ذکر بگوئید، با آن جنبه‌ای ذکر بگوئید که از جنس خدا و اهل بیت است. با آن حس است که می توانی با خانواده آسمانی ات ارتباط برقرار کنی. مرغ باغ ملکوتم، نی‌ام از عالم خاک              چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم *** من طائر قدوسی‌ام، مرغ گلستان نیستم       مست می لاهوتی‌ام، زین می‌پرستان نیستم اهل بیت به ما گفتند، ولی ما باورمان نمی‌شود و تا باور نکنیم، در دنیا دفن می‌شویم؛ یعنی حرکتی صورت نمی‌گیرد. این حجاب عادت اذیتمان خواهد کرد و باعث می‌شود که حتی اگر بهترین مرکبها را هم داشته باشیم، نتوانیم از آن استفاده کنیم و بالا برویم. چون هنوز بلوغ انسانی نداریم. پس زیارت عاشورا، دعای ندبه، نماز، اذکار و.. اینها بسیار بسیار بسیار ریاضی طراحی شده اند. من اگر فهمیدم زیارت عاشورا را آن کسی تنظیم کرده که شیرین‌کاریهای دنیا در جمادات، گیاهان، حیوانات، ستاره‌ها، کهکشانها دارد، آن موقع است که ذهنم با آن درگیر می‌شود. حالا قلب بماند. حداقل ذهنم با آن درگیر می‌شود که این چیست. داستان زیارت عاشورا چیست. چون این زیارت عاشورا تنظیم شده برای اینکه تو را تا خدا ببرد؛ یا زیارت جامعه کبیره تنظیم شده برای اینکه تو را تا «مقام محمود» و «مثل اعلی» بالا ببرد. "اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ" معیاری برای دوستی و مخالفت است  در زیارت عاشورا دو کلمه وجود دارد که کلید حل همه مشکلات بشریت هستند. شما با خلیفة الله و انسان کامل، یعنی امام حسین (علیه السّلام) روبرو هستید. خود روبرو شدن یک داستان است که ما با ایشان حرفی بزنیم. اما چون ما حجاب عادت داریم، خواندن زیارت عاشورا را زیاد نمی‌فهمیم که واقعاً زیارت حضرت است. یعنی حضرت جلوی ما نشسته و ما را می‌بیند و حرفهای ما را می‌شنود. اگر این حجاب عادت را برداریم، ما هم می‌بینیم. در زیارت عاشورا می خوانیم: «إنی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیمة= من تسلیمم و در صلحم با کسی که با شما در صلح است و در جنگم با هر کس که با شما در جنگ است تا روز قیامت». آن ارتباطی که باید بین تو و خانواده آسمانی‌ات بیفتد، «سلم و حرب» است، یعنی دو روی زندگی یک انسان «سلم لمن سالمکم= با هر کس که با شما در سلامت است من در سلم هستم». کینه‌ای، نفرتی، جنگی، اختلافی با هر کسی که با شما در سلم باشد، من هم در سلم هستم. نقل است معصوم به اصحابش پول می‌دهد و می‌گوید: این پول دستتان باشد تا هر جا دو شیعه با هم اختلاف کردند حلش کنید. چون هیچ سمّی برای انسان خطرناک‌تر از درگیر شدن با بندگان خدا در حرکت و سلوک نیست. شما به محض اینکه یک جا قلبت با کسی درگیر بشود، دیگر نمی‌توانی سلوک کنی. حالا دائم گریه کن و نماز شب بخوان و دعا کن؛ فایده ندارد و حرکتی به سوی الله نمی‌کنی. کسی که با اهل بیت در سلم است، آنها هم با او در سلم هستند. الان پدر و فرزند، مادر و فرزند، زن و شوهر، خواهر و برادر با هم در سلم نیستند. چون موضوع دعواها، دنیاست. این وحشی‌بازیهایی که شما الان در اجتماع می‌بینید، سر مسائل اقتصادی است که افراد جامعه با هم در صلح و سلم نیستند. «سلم لمن سالمکم» یعنی مبنای سلم مهرورزی و عشق‌ورزی «من» نیستم. مبنایش کس دیگری است. وقتی مبنا خودم باشم، این بخش حیوانی است و خیلی ارزشی ندارد. زنانگی و مردانگی و اینطور چیزهاست. «و حرب لمن حاربکم» ما این موضوع را در زندگی کم داریم. حرب و جنگ است. دقت کنید کسی که در یک آزمایشگاه کار می‌کند یا یک پزشکی که در مطب درگیر است؛ یا یک مشاوری که مشکلات مردم را حل می‌کند، هر جا هستند در محراب اند. محراب یعنی محل جنگ، یعنی تو درگیر این مسئله هستی. چرا به محراب، محراب می‌گویند؟ برای اینکه ما در محراب باید حرب و جنگ بکنیم، اما ما وقتی سر سجاده می‌رویم صلح داریم. با کسی جنگ و دعوا نداریم و چون جنگ نداریم، سلوک و حرکت هم نداریم. چون سلوک در جنگ و در تقابل اتفاق می‌افتد. قرآن می‌گوید ما برای هر پیغمبری دشمن گذاشته ایم: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ= و اینچنین ما هر پیغمبری را از شیطانهای انس و جن دشمنی در مقابل برانگیختیم». چون پیغمبر در سلوکش تا رسیدن به خدا به دشمن احتیاج دارد. خدا شیطان را برای  این آفریده که باید با ما دشمنی کند. ما بدون دشمنی نمی‌توانیم رشد کنیم. شیطان ما را تمرین می‌دهد. این را باید اول بفهمیم. چون حیات ما به این تعارضهاست. حالا وقتی من فهمیدم که حیات من به این تعارضهاست، دیگر نمی‌گویم من ازدواج نمی‌کنم؛ چون حوصله مردها را ندارم؛ یا بگوییم چه کسی حوصله زنها را دارد؟  چرا بچه‌داری کنم؟ چنین کسی از «شدن» فرار می‌کند. او اصلاً نمی‌فهمد چرا به این دنیا آمده. بچه ها چالش‌های پدر و مادر هستند؛ برای اینکه انسان اوج بگیرد. فقط باید بلد باشند از آن استفاده کنند. پس دقت کنید که ما برای اثبات عشق‌مان، برای شدن‌مان به این حرب‌ها نیاز داریم. ولی چون تنبلی و بی‌حوصلگی داریم، از حرب فرار می‌کنیم. در قرآن هم در جائی دیگر می فرماید: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا= او دشمن شماست؛ شما هم او را دشمن بگیرید». اما ما او را دشمن نمی‌گیریم؛ بلکه با او رفیق هستیم. یعنی همه وسوسه‌های او را می‌پذیریم؛ حمله جلو، عقب، راست و چپ، همه را قبول داریم. چون حوصله درگیر شدن را نداریم. شیطان هم ما را با کسانی درگیر می‌کند که در سلم باید باشیم. نمی‌گذارد با خودش درگیر باشیم؛ یعنی به جای اینکه حواس مان به سمت شیطان برود، ما را درگیر پدر و مادر، شوهر، همسر، خاله‌، دخترخاله، باجناق، جاری، دوستان و... می کند تا به ما بخندد. در حالی که قاعده های زیادی برای مقابله با شیطان به ما داده اند. ولی نمی‌توانیم خودمان را کنترل کنیم. چون اهل حرب با خودمان یا شیطان نیستیم. بلکه اهل حرب با مردم هستیم.  «حرب لمن حاربکم»، یعنی دشمنی و مخالفت با هر چیزی که با شما در تضاد است. بعضی افراد در معامله در شوهرداری، در زن‌داری، در بچه‌داری، در لباس پوشیدن، در حجاب، در تربیت بچه، در امور اقتصادی، اجتماعی، سیاسی می‌دانند. اهل بیت چنین رفتارهایی را دوست ندارند ولی مردم انجام می‌دهند. در «حرب لمن حاربکم»، این حرب باید در تمام جنبه‌های مثبت و منفی در زندگی ما بیاید. خسته‌مان هم می‌کند. انصافاً واقعاً حوصله می‌خواهد، اما عروج همین است. یک جنین در رحم مادر، از روز اول تا آخر حرب دارد تا به دنیا بیاید. پس شما باید به جورچین زیارت عاشورا مثل جورچین بدن نگاه کنید. باید با آن درست برخورد کنیم و از حجاب عادت فرار کنیم.   برگرفته از مباحث جامعه پزشکی مهدوی ؛ 97/6/16 زیارت عاشورا/سلم و حرب

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9527
زمان انتشار: 25 اوت 2018
| | | | | |
کسی که می خواهد به مقام اهل بیت علیهم السلام برسد، باید حلم داشته باشد

شرح زیارت جامعه کبیره؛ جلسه 69؛ 1397/05/25

کسی که می خواهد به مقام اهل بیت علیهم السلام برسد، باید حلم داشته باشد

یک دلیل این که باید روی موضوع حلم کار کنیم و حلم خود را افزایش دهیم، این است که حلم یکی از صفات مهم خانواده آسمانی ما است. بنابراین، اگر کسی صادق باشد و شوق رسیدن به مقام اهل بیت را داشته باشد، باید حلم را در وجودش پیاده کند. چون هر چقدر شما در تعداد صفات، شبیه معصومین باشید، نقطه اتصالتان به آنها بیشتر می‌شود.

 

حلم آدمی را بهشتی می‌کند. وقتی کنار شخص حلیم هستید، احساس امنیت و آرامش دارید. یعنی دیگران از شر او در امان هستند. از سوءظن‌ها، پرخاشگری‌ها، زودرنجی‌ها، عصبانیت‌ها و دلخوری‌ها به دور هستند. چون آدم حلیم، شخصیت محکم و قدرتمندی دارد، به راحتی چیزی به او برنمی‌خورد. به همین دلیل است که می گویند آدم حلیم بوی بهشت را می‌دهد.  گاهی ممکن است انسان در فراز و نشیب‌های زندگی، چند خصوصیت‌ اخلاقی خود را نابود کند، اما وقتی تعداد زیادی از صفتهای خوب را داشته باشد، مثل چتربازی است که چترش دهها طناب دارد و اگر چند طناب هم در آسمان پاره شود، حتی با دو سه طناب می تواند خودش را به سلامت به زمین می‌رساند. اما اگر ما عوامل شباهت به معصومین را کم داشته باشیم، در فراز و نشیب زندگی ممکن است آنها را هم از دست بدهیم و دیگر نقطه اتصالی به معصومین نداشته باشیم. در برزخ هم نمی‌توانیم بهره‌ای از آنها ببریم. پس این فقط خانواده آسمانی ما نیستند که باید حلیم باشند. بلکه ما هم باید حلیم باشیم. این بسیار مهم است. حلم و خویشتنداری در مقابل هیجانات، زودرنجی ها، عصبانیتها، و حساسیت ها آن قدر مهم است که اگر کسی این صفت را نداشته باشد، اصلاً هیچ حرکتی به سمت خانواده آسمانی‌اش ندارد. اگر حلیم نباشی، نه همسر خوبی هستی؛ و نه برای پدر و مادرت فرزند خوبی هستی؛ نه برای مدیر بالا دستت، زیردست خوبی هستی؛ و نه برای خدا بنده خوبی هستی. وقتی هم که به حج می‌روی، همه‌ اعمالت باطل می‌شود، نماز می‌خوانی همه‌اش باطل می‌شود. حتی وقتی به زیات امام رضا علیه السلام می روی، اگر حلم نداشته باشی، به جای اینکه حضرت تحویلت بگیرد، لعنتت می‌کند. خود امام رضاعلیه السلام فرمود: «اگر یک شیعه‌ای دریده است، من نفرین‌اش می‌کنم». وقتی کسی این طور منفور امام باشد، چطور می‌تواند با این خانواده محشور شود. از این رو، ما چاره‌ای نداریم جز اینکه حلم را به زندگی خودمان وارد کرده و بر شخصیت خود غلبه دهیم. شرط حفظ عبادت، حلم و بردباری است  امام رضا علیه السلام می فرماید: « لَا یَكُونُ الرَّجُلُ عَابِداً حَتّى یَكُونَ حَلِیماً= انسان از زمره عابدان محسوب نمى‌شود تا این‌كه حلیم و بردبار باشد». اگر کسی می‌خواهد اهل عبادت باشد و عبادت و ذکرش بماند، زیارتش بماند، حجش بماند، کربلایش بماند، و نمازش تأثیر داشته باشد، باید حلیم باشد؛ یعنی باید بردبار باشد و بتواند جلوی حمله احساساتش را بگیرد. این یک شرط مهم است. در روایت داریم که برای بنده هیچ عملی نمی‌ماند، مگر اینکه سه خصلت را داشته باشد. یکی از آن‌ها این است که  بتواند از کنار جهل افراد جاهل عبور کند: «و حِلمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهلَ الجاهِلِ= و بردبارى اى كه با آن گستاخى نادان را دفع سازد». این، یکی از سه پایه اصلی است که اگر کسی نداشته باشد، تمام اعمال و زحماتش از بین می‌رود. مثل یک بچه شش ماهه می‌ماند که در شکم مادرش سقط می‌شود. بدون حلم و خویشتن‌داری نمی‌توانیم هنگام وفات، سالم وارد برزخ شویم.   حلم، مثل سپر ضدضربه ای است که وقتی چیزی به آن می‌خورد، برمی‌گردد. مثلاً خانمت، پدر و مادرت، همسرت، خانواده همسرت یا کسی یک رفتار تندی کرد، وقتی به تو می‌خورد، باید آن را برگردانی. اما اگر به تو خورد و تکانت داد، یعنی سقوط کردی. حتی اگر بردبار نیستی، خود را بردبار نشان بده  حلم هم آموزشی است و به تمرین نیاز دارد. حضرت امیر علی علیه السلام می فرماید: «إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ= اگر حلیم نیستی خودت را به حلیم بودن بزن»، یعنی ادای آدمهای حلیم را در بیاور. در روایت داریم «کسی که خودش را شبیه هر گروهی می‌کند، نزدیک است که از آن‌ها باشد»؛ و نیز نقل شده معصوم علیه السلام می فرماید لباس دشمنان من را نپوشید و غذای دشمنان من را نخورید. چون کسی که خودش را به شکل دشمنان اهل بیت در می‌آورد، هممین، او را از آنها می‌کند. این طرز لباس پوشیدن، چینش و دکوراسیون خانه، طرز مهمانی رفتن، طرز غذا خوردن، کم کم تو را از آنها می‌کند. نقطه برعکسش هم وجود دارد. اگر شما خودتان را شبیه انبیا و ائمه در بیاورید. در لباس پوشیدن، حرف زدن، راه رفتن، سلام و علیک کردن، مهمانی و در هر چیزی خود را شبیه آنها کنی، کم کم می‌بینی که اینها جزء خلقیات تو شد؛ یعنی بی‌زحمت این اتفاق می‌افتد. شباهت ظاهری یک سلسله قدرت و سپر برای انسان می‌آورد. حال وقتی انسان تمرین می‌کند که حلیم باشد، ممکن است اگر  کسی در حقش ظلم کند یا بچه‌اش شیطانی کند، بلند شود برخوردهای خیلی بدی هم بکند، ولی جلوی دیگران خجالت می‌کشد و برخورد بد یا تند نمی کند. اینکه حضرت می فرماید: «خودش را به حلم بزند»، یعنی همین تمرینها را انجام بدهد. مضافاً اینکه کسی که توحیدش قوی است، اگر بخواهد عصبانی شود یا پرخاشگری کند، حواسش هست که خدا، فرشته ها، اهل بیت و امام زمان دارند نگاهش می‌کنند. همین حس و توجه داشتن، باعث می شود که هر برخوردی نکند. انحراف‌های اعتقادی و اخلاقی ریشه در ضعف توحیدی دارد نگاه توحیدی، آدم را می‌سازد. انسان هر چقدر توحیدش را قوی‌تر کند، توانایی و قدرتش برای متصف شدن به صفات الهی قوی‌تر می‌شود و اسماء الهی را بهتر جذب می‌کند. مثلاً اگر می خواهی وسواس و عصبانیت را از خودت دور کنی، توحیدت را قوی کن. به جای اینکه دائماً بخواهی با دیگران بجنگی توحیدت را قوی کن. زیرا اگر غیر این عمل کنی، یک جائی نیرو و توان مقابله‌ات تمام می‌شود. پس بهتر است ریشه را حل کنی و توحیدت را قوی کنی تا  دیگر نه افکار منفی داشته باشی، نه وسوسه ای به سراغت می‌آید. آدمی که تمرین می‌کند تا توحید و اعتقاداتش را قوی کند، دیگر حسادت یا عصبانیت ندارد. اگر هم به او دست بدهد، از هزاران فحشای ظاهری برایش خجالت‌آورتر و ننگ‌آورتر است. برای همین اصلاً به سمتش نمی‌رود. به راحتی از صحنه‌هایی که می‌تواند جهنمی‌اش کند، فرار می‌کند و از آدم‌هایی هم که بوی جهنم می‌دهند، فرار می‌کند؛ یا اگر کنارش هستند و مجبور است با آنها زندگی کند، یک سپر دارد. ما اگر اعتقاداتمان و به‌خصوص توحیدمان قوی نشود، سایر اعتقادات‌مان هم قوی نمی‌شود. باید بلد باشیم که چگونه توحیدمان را قوی کنیم. نه مثل اکثر کتابهای توحیدی که چیزی به دست مخاطب نمی‌دهند.  توحید یعنی تو بتوانی خدا را ببینی و شهود کنی، بتوانی لا إله إلا الله بگویی و همان شهادتی که خدا می‌خواهد را بگویی. پس اگر توحیدمان قوی شود، هم در طریقت قوی می‌شویم و هم در شریعت و هم در اخلاق. با تمرین بردباری، بردبار می شویم امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: «مَن لا یَتَحلَّمُ لا یَحْلُمُ= كسى كه خود را به بردبارى وادار نكند، بردبار نشود». اگر تمرین حلم نکنی، حلیم نمی‌شوی. پس تمرین کن. همان‌طور که کسی بدون تمرین رانندگی، راننده نمی‌شود؛ یا کسی بدون تمرین خطاطی، خطاط نمی‌شود، در صفات اخلاقی هم شما باید تمرین آن صفت را داشته باشید. بعد می‌بینید که چقدر به آن صفت مزین شده اید.  حجاب، نماز و روزه را به بچه هایتان قبل از رسیدن به سن تکلیف یاد بدهید و با آنها تمرین کنید، بعد می‌بینید بچه‌ها بعد از سن تکلیفشان راحت تر قبول می‌کنند. اگر در مسائل اخلاقی عصبانی نشدن، پاکی و پاکدامنی، چشم پاکی و... تمرین می‌خواهد. اینطور نیست کسی که چشم هرز دارد، یا فکر آلوده دارد، یکدفعه خوب بشود. آهسته آهسته و با تمرین این هرزی و آلودگی ذهنی از او دور می‌شود. مثل بیماری که یک دفعه از بدن خارج نمی شود. آهسته و با تمرین کَنده می‌شود. حالا ببینید حضرت امیر چگونه تمرین را به ما یاد می‌دهد: «قد یَتَزَیّى بالحِلمِ غَیرُ الحَلیمِ= گاهی انسانِ غیر بردبار، به صفت بردباری مزین می‌شود»، یعنی آدمی که بردبار نیست، گاهی یک جاهایی از خودش یک چیزهای قشنگی نشان می‌دهد. مثلاً مادر می‌گوید من اصلاً از فرزندم انتظار نداشتم در آن صحنه خاص خیلی خودش را قشنگ نشان داد. جالب است بدانید شما باید درست در همان صحنه خاص که این بچه توانست آن کار را بکند، تشویق و تکریمش کنید تا توانایی‌های او بالا برود. همچنین حضرت فرمودند: «مِن أحسَنِ أفْعالِ القادِرِ أن یَغضَبَ فیَحلُمَ= از بهترین کارهای انسان قدرتمند این است که در حال عصبانیت، حلم بورزد».  آدم قوی کسی است که می‌تواند در حال عصبانیت خودش را نگه دارد و عصبانتش را بروز ندهد. قدرت دارد، اما بروز نمی دهد. این گونه انسان شبیه خدا می‌شود. شما هر باری که حلم می‌ورزی، بخش زیادی از جهنم را خاموش می‌کنی تا جایی که  همه جهنمت خاموش می‌شود و سکونت پیدا می‌کند. امیرالمؤمنین علیه السّلام در معرفی شخصیت حلیم می‌فرمایند: «لَیْسَ‏ الْحَلِیمُ‏ مَنْ عَجَزَ فَهَجَمَ وَ إِذَا قَدَرَ انْتَقَمَ، إِنَّمَا الْحَلِیمُ مَنْ إِذَا قَدَرَ عَفَا وَ کَانَ الْحِلْمُ غَالِباً عَلَى أَمْرِهِ= بردبار نیست كسى كه چون ناتوان شود، هجوم برد و چون قدرت یابد انتقام بكشد، بلكه بردبار كسى است كه قدرت [انتقام] داشته باشد، اما گذشت كند و بردبارى بر تمامى امور او غالب باشد». آدم حلیم، کسی نیست که وقتی در اثر فشارهای زندگی به عجز ‌رسید، شروع ‌کند به حمله کردن و هجوم بردن؛ مثل غیبت کردن، فحش دادن، ‌زدن، ‌شکستن، پرده‌دری، سخن‌چینی یا آن موقعی که توانایی پیدا کرد، انتقام بگیرد. اصلاً شخص حلیم کینه‌ای نیست. کسی که کینه در دلش هست، یک جهنم با خودش حمل می کند. آدم بهشتی کسی است که وقتی می‌تواند انتقام بگیرد، انتقام نگیرد. کار بد مردم را جبران نکند و حتی به خوبی رفتار کند. این یک انسانیت و مقام حقیقی است. این شباهت پیدا کردن حقیقی به خداست. کسی که این تمرینها را نکند، باب غیب به رویش باز نمی‌شود. نه خوابهای خوب می‌تواند ببیند، نه انس خوب می‌تواند پیدا کند، نه نماز خوبی می‌تواند بخواند. حضرت در ادامه حلیم را اینگونه تعریف می کند که فقط حلیم است که وقتی قدرت پیدا می‌کند، می‌بخشد و در همه کارهایش حلم دارد. حالا یک موقعی هم پایش می‌لغزد. آن بخشیدنی است، اما اگر از خانواده و اطرافیان سؤال کنی  که او چگونه آدمی است، بگویند: او آدم صبوری و خویشتندار و خوش اخلاق و مهربانی است. هر چند ممکن است در جاهائی هم حلم نورزد.   جامعه کبیره/ حلم اهل بیت/ معرفی شخصیت حلیم

صوت

1 - کسی که می خواهد به مقام اهل بیت علیهم السلام برسد، باید حلم داشته باشد

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9517
زمان انتشار: 21 اوت 2018
| |
نگرانی های زندگی به خاطر تعلقات دنیایی است

زهد؛ جلسه 12؛ 97/04/23

نگرانی های زندگی به خاطر تعلقات دنیایی است

زهد یعنی هیچ چیزی برای من جذابیتی ندارد که من بخواهم چنان به آن بپردازم که از اصل وظائفم بمانم. انسانی که زاهد است، به همه کارهایش می‌رسد و نامتعادل و شکست‌خورده نیست. چون به هیچ چیز بطور مستقل نگاه نمی‌کند که تعادلش را به هم بزند. در هر کاری از دنیا که به آن مشغول باشد، آسیبی به او نمی رسد.

زهد شاه‌کلید بسیار مهمی برای شادی و آرامش انسان است. افرادی که در چهار مرحلۀ «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی» تعلقاتی دارند، علاوه بر تعلق به آسمان، هیچ وقت به باطن انسانی راه پیدا نمی‌کنند، مگر اینکه آن تعلقات را کنار بگذارند. تمام اشتباهات، انحرافات و گناهان، برای این است که ما اضافه‌‌تر از آنچه که باید در چهار مرحله جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی داشته باشیم، وابسته می‌شویم و این معشوقها به جای اینکه برای ما وسیله باشند، غایت می‌شوند و چون غایت می‌شوند یک جاهایی با مصالح بخش انسانی و ایمانی مان تعارض پیدا می‌کنند. اینجاست که انسان دچار یک تضاد درونی می‌شود. انگار از درون او را می‌کشند. چون خواسته‌هایش مربوط به بخش‌های دنیایی است که با مصلحت بخش انسانی اش جور در نمی‌آید. اینجاست که انسان از وحدت در می‌آید و دچار تشتت و اضطراب می‌شود. پس اصالت در وجود آدمی با بخش فوق‌عقلانی است، هر چقدر هم با این اصالت به بخشهای پایینی‌ بپردازید، مثلا کار تجارت یا کار علمی ‌کنید یا فعالیت‌های اجتماعی ـ سیاسی داشته باشید؛ آن هم در سطح بسیار تخصصی و کلان،  اصلاً دچار تضاد و تعارض نمی‌شوید و یک فرد بسیار آرام، شاد و موحد خواهید بود. آدم حریص دچار تضاد و اضطراب و عدم تعادل می شود در جلسه گذشته فرمول بسیار مهمی از امام صادق علیه‌السلام نقل کردیم که فرمودند: «خداوند هیچ بابی از امر دنیا را به روی بنده‌اش باز نمی‌کند، مگر اینکه یک بابی از حرص را به رویش باز می‌کند». این امر دنیا در هر مرحله ای از شئونات جمادی، گیاهی، حیوانی یا عقلی می تواند، انسان را حریص کند. انسان حریص، چون حد خودش را نمی‌شناسد، دچار تضاد، تناقض و اضطراب می‌شود.  حرص ورزیدن به دنیا از موانع زهدورزی است. بر همین اساس، حرص به شدت مورد نکوهش قرار گرفته و آثار زیان‌باری در ابعاد مختلف برای آن بیان شده است. مهم‌ترین ویژگی انسان حریص، عدم تعادل شخصیتی اوست. کسی که زهد ندارد، چون شخصیت درونی اش نامتعادل است، به هم‌ریختگی دارد، زیبایی و توازن ندارد. در عبادتها هم کوتاهی می کند. مثلا به نماز اول وقتش نمی‌رسد. در حالی که کسی که به نماز اول وقتش نمی‌رسد، به انحراف رفته، یعنی یک جای کار را خراب کرده. معلوم است یکی از چهار معشوق دنیایی، جای آخرت را برایش گرفته. اما انسانی که زاهد است، به همه کارهایش می‌رسد. نامتعادل و شکست‌خورده نیست؛ آدم زاهد، به هیچ چیز مستقل نگاه نمی‌کند که تعادلش را به هم بزند. در هر کاری از دنیا مشغول باشد، آسیبی به او نمی رسد. پس زهد یعنی هیچ چیزی برای من جذابیتی ندارد که من بخواهم آنقدر به آن بپردازم که از اصل وظائفم بمانم. ما چقدر آدمهای خوب، زحمت‌کش، مؤثر برای کشور و مردم و نظام داریم که آنقدر سر خودشان را شلوغ کردند که ناموس و فرزندان شان را از دست دادند. اصلاً این قضیه توجیهی ندارد. نکته: مشغله های اضافی که نمی‌گذارند وظائفمان را درست انجام بدهیم و به واجباتمان برسیم، حرام و فسق هستند. تنها چیزی که می‌تواند مانع حرص‌های انسانی شود و جلوی «وقت ندارم» و «نمی‌رسم‌ که برای خدا و امام زمان کار کنم»را بگیرد، زهد است.  زهد یعنی تضمین انسانیت زهد یعنی برای چهار جنبه «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی»ات استقلال قائل نشوی. فقط یک جنبه تو استقلال دارد و اصیل است؛ عاشقی تو با خدا، شبیه شدن تو با معصوم و آدم شدن. هر فعالیت اجتماعی، سیاسی، زناشوئی و... حتی اگر مقدس‌ترین فعالیت باشد، مانع ارتباط تو با خدا شود، یک جهنم است و باید آن را کنار بگذاری. پس اینکه ما برای خود اصلی‌مان وقت نداریم، چون من استاد دانشگاه هستم، چون مبلغ هستم، چون تدریس دارم، چون مؤسسه دارم، چون استاندارم، چون رئیس‌جمهورم، چون وزیرم... همه اشتباه و بی‌خود و نشان از فسق است. اینها نشان از نداشتن باطن انسانی است. هر چند ظاهرش این است که کار بدی نکردی، وقت گذاشتی دکتر و مهندس و... شدی، ولی برای خودت کاری نکردی. تو اگر می‌خواهی دکتر و مهندس بشوی، اول باید تضمین کنی آدم خوبی هستی، بعد دکتر و مهندس بشوی. این خیلی مهم است. بنابراین، هم قرآن کریم در این زمینه سنگ تمام گذاشته و هم معصومین (علیهم السّلام) که هر ارتباطی می‌خواهید با دنیا در چهار بخش «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی» بگیرید، در مظاهر مختلفش با احتیاط سراغ آن بروید. آموزه‌های دینی نمی‌گوید از دنیا استفاده نکن؛ بلکه می‌گوید از دنیا هر چه هم می‌خواهی استفاده کن و لذت ببر ولی با حفظ شادی و آرامش. زهد باعث می‌شود انسان در بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی بیشترین لذت را ببرد؛ ولی با آرامش. مثلاً لذت بردن از همسر و فرزندش، راضی بودن از زندگی و سطح درآمدش ... ولی یک کسی همه چیز دارد و نتواند از آن لذت ببرد. خدا اصلاً در فسق آرامش و شادی قرار نداده. امکان ندارد انسان بی‌تعادلی کند و در همین دنیا به شادی و آرامش برسد. چگونه به زهد برسیم؟ در ادامه حدیث معراج، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از خداوند تبارک و تعالی سؤال مى‌كند: خداوندا؛ چه راهى را بپیمایم تا به زهد دست یابم؟ خداى سبحان در جواب مى‌فرماید: «فَقالَ: خُذْ مِنَ الدُّنْیا کَفافاً= در اندکی از دنیا بهره بگیر»، یعنی هر چه اندازه‌ات و شأن توست، از دنیا بگیر.  اندازه برای همه یکی نیست. مثل غذا می‌ماند. برای یک نفر یک پرس و نیم بخورد، اندازه‌اش است. یک نفرهم  یک پرس برایش زیادی است. باید نیم‌پرس بخورد. آدم ها با هم فرق دارند. لباس برای هر کس یک طور نیست، هر کس باید شأن خودش را در نظر بگیرد. حق نداریم که خودمان را با کسی مقایسه کنیم. چون از کفاف در می‌آییم و به شهوت، چشم‌ و هم‌چشمی و رقابت می‌افتیم. آدمی که در زندگی اش گرفتار رقابت و مقایسه با دیگران است، بدبخت است «خسر الدنیا و الاخرة=دنیا و آخرت را از دست می دهد»؛ و از آن بدتر آدمی است که در زندگی اش حسادت وجود دارد. او خیلی شقی است. چون  از شکست، لغزش، محرومیت و زمین خوردن دیگران خوشحال است و خیر را برای کسی نمی‌خواهد. از امام صادق (علیه السّلام) نقل است: «یَا حَفْصُ مَا أَنْزَلْتُ اَلدُّنْیَا مِنْ نَفْسِی إِلاَّ بِمَنْزِلَةِ اَلْمَیْتَةِ إِذَا اُضْطُرِرْتُ إِلَیْهَا أَكَلْتُ مِنْهَا= ای حفص! من دنیا را نازل نکردم در نفس خودم مگر به اندازه مردار كه هرگاه ناچار شدم، از آن مى خورم». یعنی حضرت می‌گوید من کلاً به دنیا به شکل اضطراری نگاه کرده ام، یعنی تا واجب برایم نشود، تا برایم ضروری نشود، از آن بهره‌برداری نمی‌کنم. مثلا اگر یک پراید یا ماشین ایرانی مشکلت را حل می کند، بالاتر نرو. چون ممکن است هم دنیا را از دست بدهی هم آخرتت را. از طرفی حرص های جدیدی پیدا می‌کنی. اگر ماشین پژو را تبدیل به ماشین خارجی کردی، یک حرصهای دیگری داری. خانه‌ات از یک مکان به جای دیگری رفت، یک داستان دیگر پیدا می‌کنی. امام صادق (علیه السّلام) این را به ما تذکر می دهد که من به اندازه اضطرار از دنیا بهره می‌برم. البته کلام حضرت به این معنا نیست که کار نکنیم. بلکه کار و پول را  برای دنیا مصرف نکنیم و برای آخرت خرج کنیم. بالاخره این بهشت بی‌نهایتی که به اندازه همه آسمان‌ها و زمین است را باید پر کنیم. زمینش خالی است. مثل یک زمین کنار دریاست که هیچ چیزی در آن نیست. زمین بهشت تو هم خالی است. تجارت  بکن، هر چقدر بهتر، ولی برای آخرتت بفرست، مدام دنیایت را آباد نکن. در ادامه حدیث معراج خدا یک قاعده به حضرت می‌دهد که ریاضی است. «دُمْ عَلی ذِکری= و بر ذکر من مداومت نما». در یاد خدا مداومت داشته باش که اگر قطع بشود، فایده ندارد. چون یاد خدا به انسان قدرت، انرژی و نشاط می دهد. بنابراین، اگر می‌خواهی جان داشته باشی، ذکر بگو؛ خلوت و سحر داشته باش؛ تسبیح دستت باشد و ذکر بگو. زهد/ آثار زهدورزی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9484
زمان انتشار: 11 اوت 2018
| |
توهم‌زده کیست!

شادی مرزداران ؛ جلسه 4 ؛ 97/05/06

توهم‌زده کیست!

بحث توهّم و حقیقت بحثی بود که جلسه گذشته در موردش سخن گفتیم. تا وقتی باور نکنیم یک انسان هستیم و فقط از بُعد حیوانیت به خودمان نگاه می‌کنیم، دچار توهم هستیم، اما اگر یاد گرفتیم یک انسان هستیم و به بلندای انسانیت عاشق خود شدیم و خود را فرزند محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله دیدیم؛ آنگاه شادی و آرامش‌ نیز بیشتر می‌شود.

توهّم چیست؟ اینکه انسان یک تفسیر و یک نگاه غلط نسبت به خودش داشته باشد. شما تا وقتی که خودت را یک زن یا یک مرد می‌بینی دچار توهّم هستی و تا زمانی هم انتخاباتت، ارتباطاتت، رفتارها و چینش‌های فکریت براساس بخش زنانگی یا مردانگیت است، دچار توهّم هستی. زمانی از توهّم در میایی و به شادی می‌رسی که باور کنی یک انسان هستی، اما تا وقتی که به عنوان یک زن یا یک مرد زندگی می‌کنی، اهداف، آرزوها، هوس‌ها، گریه‌ها، غم‌ها، شادی‌ها، غصه‌هایت همه براساس بخش حیوانیت خواهد بود. درنتیجه نمی‌توانی روی شادی و آرامش را به صورت مستمر ببینی. بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی همه محترم هستند و باید تغذیه بشوند، اما اینها ابزار هستند. ما به این دنیا آمدیم برای بخش اصلی مان. همانطور که هدف از لقاح یک اسپرم و تخمک در رحم مادر تشکیل نطفه است تا موجودی به دنیا بیاید که شبیه پدر و مادر بشود. هدف از آمدن ما در رحم دنیا این است که انسان باشیم و انسان زندگی کنیم تا تشبه به خدا پیدا کنیم.  پس تا وقتی که باور نکنیم یک انسان هستیم و فقط از بُعد یک حیوانیت به خودمان نگاه می‌کنیم درگیر دغدغه‌های حیوانی هستیم. لذا عقده‌هاتان، خوشی‌هایتان، شادی‌هایتان دائماً لگدکوب می‌شود. روح دائماً آسیب می‌بینید، اما اگر یاد گرفتید یک انسان هستی، به بلندای انسانیت عاشق خودت شدی و خودت را فرزند محمد و آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله دیدی؛ شادی، آرامش‌ و پیشرفت‌هایت نیز بیشتر می‌شود. رشد و برکت اقتصادی پیدا می کنی، رشد و برکت سلامتی داری، هم رشد و برکت حیوانی دارد، رشد و برکت ازدواج و خانواده داری، رشد و برکت علمی داری، و از همه مهمتر رشد و برکت معنوی خواهی داشت. ما انسان هستیم نه حیوان هر چه بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی  بزرگتر می‌شود، آسیب‌پذیری ما همبیشتر خواهد بود. اگر این اتفاق بیفتد که شخص باور کند یک انسان است، نه یک زن یا مرد، دیگر تمام فشارها از روی او برداشته می‌شود. اگر دیپلم هستی، آدم شادتری هستی ولی لیسانس یا ارشد یا دکتری بگیری، سطح اضطرابهایت بالا می‌رود. گاهی هم بی‌اخلاق‌تر، آسیب‌پذیرتر، ناراحت‌تر، نگران‌تر، زودرنج‌تر و حساس‌تر هستی. پس هر چه این چهار بخش جمادی، گیاهی، حیوانی را بزرگش می‌کنی، بدون منِ حقیقی‌ات، هیچ وقت روی آرامش را نمی‌بینی، دلت همیشه پر از عقده و کینه است، گذشت می‌تواند له‌ات کند. شیطان دائماً از طریق گذشته اذیت می‌کند. فقط با یک من می‌توانی خوشبخت، شاد و آرام بشوی و آن منِ انسانیت است. هر چقدر آن را بزرگ‌تر کنی، شاد و آرامتر می‌شوی و خوبی قضیه این است که بزرگ کردن این «من» بودجه و وقت کمتری هم می‌طلبد ولی به شرط اینکه برایش وقت بگذاری. یکی از دروغهای بزرگ ما این است که اگر از ما پرسیدند: تو کیستی؟ ما بگویم فرزند این خانم و آقا هستم. در حالیکه ما فقط یک ژنی از این خانم و آقا گرفتیم. آن جنبه روحی، انسانی و جاودانگی مان، همه مربوط به خانواده آسمانی مان است.  یکی دیگر از دروغها و توهمات ما این است که ما ژن ضعیف از پدر و مادر گرفتیم. پس من دیگر همیشه همین طوری هستم. این نگاه هم غلط است. چون ما ژنهای انسانی قدرتمندی داریم که می توانیم تمام اسماء خدا را به شکل ژنتیکی از خانواده آسمانی مان دریافت کردیم و اسماء خدا همیشه قوی تر از آن ژنهای است که از پدر و مادر به ارث می‌بریم. متاسفانه ما  خصوصیت‌های قدرتمند بزرگی که از خانواده آسمانی مان به ارث گرفتیم تمرین نمی‌کنیم. مدام درگیر این هستیم که پدر من چه ژنی به من داد، مادر من چه ژنی به من داد، همین طور گرفتار هستیم. تا آخر عمر هم این داستان ادامه پیدا می‌کند، یعنی 60 سالش درگیر تفکرات گذشته است، هنوز در اتهام زدن است، هنوز درگیر قضاوت‌های بد در مورد آدمهاست. درآخر زندگی اش تمام می‌شود.  وقتی وارد برزخ شود، به شکل بدی همراه با انواع زشتی و پلیدیها ظاهر می شود. لذا نمی تواند به بهشت راه پیدا کند و گرفتار جهنم می‌شود. سیستم بهشت مثل سیستم دنیاست. سیستم دنیا ذاتاً آدم مریض را نمی‌پذیرد. چون با سیستم دنیا تنظیم نیست. هر کس بدنش با سیستم دنیا تنظیم شد، شاد، آرام و بانشاط است، اما به محض اینکه در یکی از ابعاد جسمی تان به هم بریزید، درد و مریضی و بی‌تعادلی سراغتان می‌آید. بهشت هم همین طور است. ما فقط بهشت داریم، جهنمی نیست. جهنم یعنی وقتی وارد بهشت ‌شدی، نمی‌توانی تناسبی با آن داشته باشی. لذا زجر می‌کشی. مثل بچه‌ای که با دنیا تناسبی ندارد. همیشه درد می‌کشد. برای همین قرآن می‌گوید: بهشت و جهنم یک حقیقت است و یک ظاهر و باطن دارد. عواقب خودشیفتگی مذهبی ما اگر بخواهیم موانع شادی را مثل خودشیفتگی بردایم، اول باید دقت کنیم که منظور کدام خودشیفتگی است. همان طور که چهار نوع خود داریم، چهار نوع خودشیفتگی هم داریم. وقتی می گوییم خود، کدام خود مدنظر است؟ خودی که اندام زیبائی دارد، خودی مدیرکل شده، خودی که وزیر شده، خودی که نماینده مجلس شده یا خودی که مدرک علمی گرفته! اینها همه خودهای قلابی است که اگر انسان حواسش نباشد، اسیر آنها می شود. بعضی ها تا دانشگاه رفته، زبان خوانده، کامپیوتر خوانده، چند کشور خارجی رفته، مدرک از این طرف و آن طرف گرفته، عبد ذلیل و اسیر آنها می شود. چنین فردی دیگر شخصیت ندارد و یک اسیر و عبد ذلیل است. از چنین آدم ذلیل و خواری هم نباید انتظار شادی و آرامش داشته باشید. کسی که روحش زندانی است، نمی توان توقعی داشت که بتواند شاد و آرام باشد. چون همه غایتش را در این چهار بخش (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) می بیند. امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) می‌فرماید در کوچه به من فحش می‌دهند، می‌گویم با یک علی دیگر هستند. با من نیستند. حضرت اصلاً اذیت نمی‌شوند. چون آن شخصیتش خیلی بزرگ است. با فحش کسی کوچک نمی‌شود. خودشیفتگی باعث می‌شود انسان همیشه تنها باشد؛ حتی خودشیفتگی مذهبی. اینکه من فکر کنم من از بقیه پاکترم یا فلانی گناه می‌کند یا من نماز می‌خوانم فلانی نمی‌خواند یا من حجاب را رعایت می‌کنم او نمی‌کند،.... فکر غلط و توهمی بیش نیست. چون نمی‌توان گفت چه کسی آبرویش نزد خدا بیشتر است. خطری که خودشیفتگی مذهبی دارد، یکی صدمه ‌زدن و دیگری درگیری با خداست. مثل شیطان. شیطان یک معصیت ظاهری نداشت. پاک بود. ولی خودشیفتگی اش موجب شد  با خدا درگیر بشود. لذا از درگاه خدا هم رانده شد. پس خودشیفتگی و خودبرتربینی هیچ چیزش خوب نیست. شما به محض اینکه قید این را زدی، آرام و شاد هستی. دیگر نه به کسی حسادت می‌کنی، نه داشتن نعمتهای کسی می‌تواند تو را اذیت کن. گر من فقیرم هر شبی، دارم ز یا رب یا ربی         جشنی، نوایی، مطربی، کمتر ز سلطان نیستم عاشق خود الهی باش تا به ساحل آرامش برسی مشکل ما این است که عاشق خود اصلی مان که از جنس اهل بیت است، نیستیم. اگر عاشق خود اصلی ات باشی، شادی و آرامش را احساس می کنی، اما اگر فقط خود (جمادی، گیاهی، حیوانی وعقلی ات) را دوست داشته باشی یعنی از تولد تا مرگ، به درد نمی‌خورد. تو باید خودت را به بلندای جاودانگی و ابدیتت دوست داشته باشی و عاشق خودت به اندازه‌ای که خدا به تو عمر داده باشی.  گفتیم عمر هر انسانی به اندازه عمر خداست، پس ما انتها نداریم. با این نگاه به پای خودت عشق بریز و خودت را دوست داشته باش. آن وقت می‌بینی که دنیا چقدر زیبا می‌شود، دنیا چقدر آسان می‌شود، دنیا چقدر برای تو شاد می‌شود. حتی دشمنانت هم اندک می‌شوند. وقتی آدمها  کنار یک آدم آرام قرار می گیرند، خودبه‌خود آرام و شاد می‌شوند. لذا چون تو آرام هستی، نیش نداری. بقیه هم خوششان می‌آید و کنار تو آرام هستند. دشمنانت هم کم می‌شوند و از نیکی مردم شادمان می‌گردی، یعنی وقتی تو یک آدم خوبی هستی دیگران عاشق این هستند که با تو باشند، خدمت کنند، تنهایت نگذارند. لذا همیشه محبت مردم در وجود تو سرریز می‌شود. اگر بقیه از تو فرار می‌کنند، تنهایت می‌گذارند، از تو متنفر هستند، ببین کجای کار خراب کردی. یک کاری کردی که دوست‌داشتنی نیستی. به آدم ها هم نمی توان گفت آقا من را تحویل بگیر، با من باش، من را رها نکن، من را دوست داشته باشد. اصلاً دوست داشتن زوری ارزش ندارد. قاعده خلقت است. همان‌طور که خدا قوانین فیزیک را در عالم طبیعت قرار داده این را هم قرار داده که اگر شما می‌خواهی محبوب بشوی، قاعده محبوبیت این است که به کانون عشق و عاطفه وصل بشوی.  قاعده‌اش را بخوانم که «اِنَّ» هم دارد، یعنی قانون خیلی محکمی است. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا[1]= آنهایی که اهل ایمان هستند و عمل صالح انجام می دهند، خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب می‌گرداند». نه اینکه دشمن ندارد، دشمن هم دارد، اما دشمنان هم می‌دانند که او آدم خوبی است. دین اسلام دینی مهربانی و رحیمیت است خدا علامه طباطبایی را رحمت کند. یک کسی آمد به او گفت: آقا بگو دین چیست؟ من وقت ندارم مطالعه و کلاس برم. همین الان سرپایی بگو دین چیست. علامه خند‌ه‌اش ‌گرفت از این آدمی که می‌خواهد سرپایی و در دو کلمه دین را یاد بگیرد. ایشان فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم، دین یعنی با همه مردم دنیا رحمان باش و با مؤمنین و خوب‌ها رحیم باش. ما باید هنر دوستی و مهرورزی و هنر عشق‌ورزی را به انسان‌ها یاد بگیریم. نه فقط انسانها، بلکه به تمام حیوانات، گیاهان، اشیاء. چون قرار است شبیه خدا بشویم. هر کس می‌خواهد بهشتش زیباتر و بزرگتر باشد باید مهرورزی اش را با اطرافیان بیشتر کند، ولو اطرافیانش به او ظلم کرده باشند و آدم های بدی باشند. تمام دین، تمام انسانیت و تمام هدف خلقت انسان همین است. سایر خصوصیات و اسماء الهی و اخلاقیات با این دو صفت به دست می‌آید. «أَحْسِنْ اِلی مَنْ اَساءَ اِلَیْک= به آدمی که به تو بدی می‌کند تو به او خوبی کن» این حدیث روی دسته شمشیر پیغمبر نوشته شده، یعنی من این شمشیر را هیچ وقت از روی عصبانیت و کینه و نسبت به کسی بیرون نمی‌کشم. این شمشیر فقط برای دشمنان انسانیت به کار برده می‌شود. تمام شخصیت آدم نیز همین جاست که بتواند گذشته خودش و گذشته دیگران را فراموش کند. نه از خودش عقده به دل داشته باشد، نه از دیگران کینه به دل بگیرد. این همان رمز شادی است. کسی که عاشق خود انسانی اش است، عاشق خودی که از جنس خدا و اهل بیت است و با این شخصیت در دنیا زندگی کند، در همه صحنه‌ها آدمی بسیار خوب، شاد، آرام و با برکتی خواهد بود، اما به محض اینکه شخصیت اصلی اش را گم کند، آسیب می‌بینی و شخصیتش را از دست می دهد. در ادامه، به روایت هفته قبل امام سجاد علیه السلام می پردازیم. گرامی ترین و عزیزترین آدم ها چه کسانی اند! امام زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام  در کلام نورانی شان می‌فرماید که مردم دو گروه را بیشتر دوست دارند. «وَ اِعْلَمْ أَنَّ أَكْرَمَ اَلنَّاسِ عَلَى اَلنَّاسِ مَنْ كَانَ خَیْرُهُ عَلَیْهِمْ فَائِضاً وَ كَانَ عَنْهُمْ مُسْتَغْنِیاً مُتَعَفِّفاً وَ أَكْرَمُ اَلنَّاسِ بَعْدَهُ عَلَیْهِمْ مَنْ كَانَ عَنْهُمْ مُتَعَفِّفاً وَ إِنْ كَانَ إِلَیْهِمْ مُحْتَاجاً= این را بدان گرامی‌ترین مردم نزد آنان کسی است که خیرش به آنان برسد و خود از آنان بی نیاز باشد و از درخواست چیزی خودداری کند. پس از او گرامی‌ترینِ مردم نزدشان  کسی است که از درخواست کردن خودداری کند. گرچه بدانها نیازمند باشد». امام در این عبارت به ما می‌آموزد اگر می‌خواهیم نزد مردم مكرّم باشید و دیگران شما را تحویل بگیرند باید خیر شما بر آنان جاری شود، و منتظر خیررسانی آنها نباشید. تا می‌توانید به اطرافیانتان محبت کنید. در عین حال نباید نسبت به مردم احساس نیاز كنیم. «‌مُسْتَغْنِیاً» و درخواستی از آنها نکنید «مُتَعَفِّفاً»‌. هم ظاهر زندگیمان به گونه‌ای باشد كه مردم دریابند از آنها مستغنی هستیم، هم خود را محتاج خلق ندانیم. به آنها بدهی اما چیزی از آنها درخواست نکنید، طمعی نسبت به آنها نداشته باشی، خواسته‌هایت به آنها نگویی. این محبوب‌ترین آدم نزد مردم است. هر چقدر شخصیت شما قوی تر باشد، غنا و بی‌نیازی در شما بیشتر است: بی‌نیازی‌های جنسی، عاطفی، بی‌نیازی‌های اقتصادی و... . حالا حضرت یک قاعده در جامعه‌شناسی و روانشناسی می‌گوید. اینها را دیگر شما نمی‌توانید در هیچ دانشگاهی به دست بیاورید: «فَإِنَّمَا أَهْلُ الدُّنْیَا یَعْتَقِبُونَ الْأَمْوَالَ فَمَنْ لَمْ یَزْدَحِمْهُمْ فِیمَا یَعْتَقِبُونَهُ كَرُمَ عَلَیْهِمْ وَ مَنْ‏ لَمْ یُزَاحِمْهُمْ فِیهَا وَ مَكَّنَهُمْ مِنْ بَعْضِهَا كَانَ أَعَزَّ وَ أَكْرَمَ= اهل دنیا اموال خود را به شدّت حفظ می کنند و هرکه مزاحم آنچه نگهش می دارند، نشود، نزدشان گرامی است و اگر مزاحم اموالشان نشود و حتّی بدانان چیزی از اموالش ببخشد، عزیزتر و گرامی تر خواهد بود». اموال که می‌گوید نه فقط مال تجاری، بلکه هر 4بخش جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی را شامل می شود. حضرت بیان می کند که هر کس مزاحم مال و معشوقهای مردم نشود، نسبت به آنها طمعی نداشته باشد، دائم درخواستی نکند، نخواهد چیزی از آنها بگیرد؛ در این صوت در نظر مردم خیلی بزرگ می‌شود. تجربه هم ثابت کرده آنهایی که دارایی بیشتری دارند، دلبستگی و خساست‌شان هم بیشتر است، مگر اینکه بخش انسانی شان فعال شده باشد، یعنی شخصیت‌ انسانی شان حاکم بر مال باشد که در این صورت به راحتی می‌تواند در راه انسانها و معشوق‌های اصلی خودش بذل و بخشش کند. شادی/موانع شادی/خودشیفتگی [1] . سوره مریم/آیه 96.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9468
زمان انتشار: 6 اوت 2018
| |
«گوش» اولین عضوی است که در ارتباط با دیگران به کار می آید

شادی، جلسه 2؛ 97/02/29 

«گوش» اولین عضوی است که در ارتباط با دیگران به کار می آید

زبان و مهارت های کلامی و همچنین چشم، از جمله اعضایی هستند که در ارتباطات با مردم، به کار می آیند؛ اما برخلاف تصور عمومی، اینها اولین اثر را ندارند؛ بلکه این «گوش» است که بیشترین اثر را دارد و ساختار شخصیتی هر فرد هم با گوش او ساخته می‌شود.

جانور فربه شود از راه نوش                                    آدمی فربه شود از راه گوش

زبانت را نگه دار تا برادرانت را حفظ کنی این فرمول خیلی قدرتمند را امام زین‌العابدین علیه السلام در توصیه‌ به یکی از صحابی‌شان فرمودند: «احفَظْ علَیكَ لسانَكَ تَمْلِكْ بهِ إخوانَكَ= زبانت را نگه دار تا مالك برادرانت شوى». گاهی فرد در ارتباطی که با دیگران دارد، مثل همسر، خانواده همسر، جنس مخالف، مشتری یا ارتباطی که با چیزهای دیگر برقرار می‌کند، موقعیت‌ و شرائطش نسبت به دیگران خیلی ضعیف‌تر است؛ اما یک مهارت، جای همه ضعف‌هایش را پر می‌کند و آن ارتباط کلامی است. قرآن کریم نیز می‌فرماید: «قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ[1]= به بندگانم بگو که همیشه سخن بهتر را بر زبان آورند». انتخاب بهترین کلمات، خیلی مهم است. گاهی انتخاب و به کارگیری این نوع کلمات برای آدم‌های تنبل و خودشیفته و خودخواه کار سختی است. اصلاً نمی‌توانند نسبت به همسر، پدر و مادر و حتی فرزندشانشان کلمات خوبی به کار ببرند. در همین وضعیت است است که شیطان نیز وارد کار می شود. اینجاست که قرآن می فرماید:« إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ= محققا شیطان اراده کرده است که بین شما دشمنی و بغض و کینه واقع شود». این شیطنت ها در خودخواهی نهفته است. شیفتگی‌ها و درگیری‌ها و «من»‌های دروغی که یک نفر با خودش دارد، باعث می‌شود که نتواند آنطور که لازم است با طرف مقابلش قشنگ و خوب عمل کند. فاجعه‌ای که ما الان در کشور خودمان داریم، این است که از هر ۵ ازدواج ۴ مورد آن شکست می‌خورد. اینها برای این است که واقعاً افراد ارتباطات کلامی‌شان بسیار ضعیف است و نمی‌دانند باید با هم چطور حرف بزنند و چه کلماتی را به کار ببرند. همین ندانستن، باعث می‌شود یک چیز بی اهمیت را بهانه کنند و بلوا راه بیندازند. مثل گم شدن یا سوختن یا شکستن یک چیز. درحالی که اگر کلمات درست انتخاب شود، خیلی از حوادث و طوفان‌ها هم نمی‌تواند این رابطه را خراب کند. خیلی وقت‌ها دیده ایم پدر و مادرها که حق دارند و حرف‌هایشان هم درست است، چون بلد نیستند چطور گفته‌هایشان را به فرزندان منتقل کنند، می‌بینیم که فرزندان از آنان متنفر می‌شوند. گاهی همسر می‌خواهد همسرش را متحول کند و از بدی‌ها نجاتش بدهد، ولی چون بلد نیست با او درست حرف بزند، مشکل ایجاد می شود. ما غالباً فکر می کنیم که مشکلی نداریم و خوب هستیم. ولی رسیدن به یک مهارت کلامی واقعاً کار راحتی نیست و کار می‌برد و مثل هر مهارت دیگری تمرین می‌خواهد. راه نگهداشتن زبان این است که روی خودت پا بگذاری کسی که بخواهد زبانش را نگه دارد و کلمات نامناسب را به کار نبرد، باید پا روی خودش بگذارد. در اینجا ممکن است احساس ‌کند که تحقیر یا کوچک می‌شود؛ اما این درست نقطه اشتباهی است که اکثر ما می‌شویم. مثلاً می‌گوییم اگر من بخواهم در مقابل همسرم یا بچه‌ام، این کلمات را به کار ببرم، ممکن است کوچک بشوم یا او سوءاستفاده کند. در حالی که کاملاً در اشتباه است. چون شما به میزانی که «من»‌ات را در مقابل دیگران حفظ می‌کنی، از شادی دور می‌شوی. حتی در ارتباط با خدا، وقتی شیطان منیتش را حفظ کرد، از درگاه الهی رانده و حذف شد. در انتخاب کلمات، حس خوبی را به دیگران منتقل کنید  در ادامه روایت، این شخص به حضرت سجاد علیه السلام گفت که من زبانم خوب است و مشکلی ندارم. اما حضرت در پاسخ فرمودند: «هَیهاتَ إِیَّاكَ وَ أَنْ تَعْجَبَ مِنْ نَفْسِكَ بِذَلِكَ وَ إِیَّاكَ أَنْ تَتَكَلَّمَ بِمَا یَسْبِقُ إِلَى الْقُلُوبِ إِنْكَارُهُ و إن كانَ عِندَكَ اعتِذارُهُ= هیهات! مبادا براى این كار، دچار خودبینى شوى. مبادا چیزى بر زبان آورى كه نادرستىِ آن زودتر بر دل‌ها نشیند، گرچه عذر (توجیه) آن را داشته باشى».  حضرت هشدار می‌دهد کلماتی انتخاب ‌کنید که وقتی شخصی می‌شنود، بدش نیاید و شما را انکار نکند. چون بعداً هم اگر عذر بتراشی و بخواهی کلمات نادرستت را توجیه کنی، باز به راحتی به آن حالت اولیه برنمی‌گردد. سپس تذکری که حضرت می‌دهد، این است که وقتی صحبت می‌کنید، باید در کلام‌تان آن «حس درستی و صداقت و قشنگی و صلاح» را به طرف مقابلتان برسانید تا جهات منفی احتمالی کلام، بی اثر شود. چون «فَلَیسَ كُلُّ مَن تُسمِعُهُ نُكرا یُمكِنُكَ أن توسِعَهُ عُذرا= زیرا هر آن كس كه سخن نادُرستى را به او مى‌شنوانى، چنین نیست كه بتوانى عذرت را به او بقبولانى». اگر حرف زشت و غلطی زدی و بعدا بخواهی عذرت را به همه مخاطبانت برسانی، معلوم نیست که باور کنند. پس از اول چیزی را نگو که بعداً دنبالش بدوی و بخواهی آن را اصلاح کنی و توضیح بدهی و توجیه کنی که من منظورم این نبود یا شوخی کردم یا قصدی نداشتم و...  البته برای اینکه ما به این مهارت برسیم باید تمرین کنیم.   حالا حضرت در ادامه گفته‌هایشان یک خروجی به ما می‌دهد که خیلی مهم است. هركس عقلش كامل‌ترین صفتش نباشد، زودتر به نابودی می‌رسد نحوه پوشش شما زمانی که در خانه هستید، با بیرون از خانه یکجور نیست و کاملاً فرق می‌کند. ممکن است در خانه خیلی آزاد باشید؛ ولی وقتی که بیرون می روید، پوششی دارید که این پوشش باید پذیرفتنی و مقبول باشد. ما در قوانین شرعی هم آداب بیرون آمدن از خانه را داریم. مثلاً مستحب است انسان حتماً به آینه نگاه کند. لباسش مرتب باشد، به احترام دیگران حتماً تجمل داشته باشد و عطر بزند. اینها ویترین خروجی ظاهر ماست؛ اما وقتی که می‌خواهید از نظر منش و شخصیت با دیگران ارتباط برقرار کنید، امام سجاد علیه السلام به ما یک قاعده و فرمول می‌دهد. ایشان می‌فرماید: «مَن لَم یَكُن عَقلُهُ مِن أكمَلِ ما فیهِ كانَ هَلاكُهُ مِن أیسَرِ ما فیهِ= هركس عقلش كامل‌ترین صفتش نباشد، تباه شدنش آسان‌ترین ویژگى‌اش خواهد بود»؛ یعنی کسی که عقلش کامل‌ترین خصوصیتش نباشد، زودتر به شکست و نابودی می‌رسد. به عنوان مثال، دو نفر با هم ازدواج می‌کنند. یک نفرشان خیلی معقول و مؤدب و متین است، یک نفر هم خیلی شرّ و بی‌قاعده است. بعد از مدتی می‌بینید از هم جدا شدند. امروزه، یک سوم طلاق‌های کشور مربوط به سال اول زندگی است. برای اینکه هر کدام از طرفین نوعی از رفتار را به طرف مقابل نشان می‌دهند که خروجی دلچسبی نیست. افسردگی، پژمردگی، زودرنجی، حسادت، مقایسه، چشم و هم‌چشمی حاصل همین رفتارها است. شخص وقتی اینها را می‌بیند، حالش به هم می‌خورد. حتی اگر هزار هزار درجه دوستت داشته باشد، اگر حسود باشی یا بدبینی و خسیسی داشته باشی یا بدکلام یا زودرنج و حساس باشی و... از تو متنفر می‌شود. دقت کنید در اینجا ما اصلاً بحث مذهبی و معنوی نمی‌کنیم. باید بدانیم که هیچ کس نمی‌تواند با آدم نامتوازن کنار بیاید. همان‌طور که اگر آدم خیلی خوبی هم باشید، با یک ظاهر نامتوازن، کسی همزیستی را نمی‌پذیرد. مثل مدهایی که در کشور در نحوه لباس پوشیدن، آرایش کردن، غذا خوردن و... دیده می شودکه همگی نوعی بی‌بندوباری و بی‌نظمی است و این نشان می‌دهد که عقلانیتی پشت آن نیست. هر کس در برخورد با شما باید بفهمد که یک عقلانیت و تدبیری بر رفتار شما حاکم است مثلاً در یک کشوری مثل آمریکا که ادعای ابرقدرتی و حاکمیت بر جهان دارد، رئیس جمهورهایی که درگذشته داشتند با وجود اینکه جنایت و ظلم می‌کردند، اما در برخوردهای اجتماعی، سیاسی یک عقلانیتی بر آن‌ها حاکم بود، اما امروز یک دلقکی مثل ترامپ آمده و هیچ قاعده‌ای را رعایت نمی‌کند. به راحتی هر حرفی می‌زند، دیده می شود که هیچ عقلانیتی بر او حاکم نیست. می‌خواهم بگویم این عقلانیت و توازن، مختص مؤمن و غیرمؤمن نیست، چون اساسا اینها بحث مذهبی نیست؛ بلکه یک بحث اخلاقی است و قاعده ریاضی دارد. ما روایت داریم که می فرمایند به دشمن عاقلت بیشتر اعتماد کن تا به دوست جاهل‌ات. گاهی انسان یک دوستی دارد که نامتوازن است. نمی‌شود به او اعتماد کرد. چون آسیب و صدمه می‌زند. ولی یک دشمنی داری که عاقل است. اصولی بر اخلاق و کلام و رفتارش حاکم است که با آن می‌شود کار کرد. «عقل»در برگیرنده ی همه قشنگی‌ها و مادر همه زیبایی‌ها است. نقل است خداوند عقل و جهل را آفرید. عقل لشکری دارد و جهل هم لشکری دارد. بعد برای عقل ۷۵ لشکر می‌شمارد که بعضا شامل اینهاست: نظم، ادب، حرمت به حقوق دیگران، آداب مهمانی، آداب حرف زدن، آداب کلامی، آداب ارتباط با همسر و... جهل هم ۷۵ لشگر دارد که شامل اینهاست: حسادت، زودرنجی، توقع بی‌حد، خودشیفتگی، خودبرتربینی، خود را ترجیح دادن به دیگران، شکم‌بارگی، بی‌نظمی، بی‌قاعدگی و.. اینها همه‌ از خصوصیات جهل است. خودت را نبین تا شاد بمانی امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنان گهربارشان فرمودند: «أما علَیكَ أن تَجعَلَ المُسلمینَ مِنكَ بمَنزِلَةِ أهلِ بَیتِكَ= چه می‌شود تو به همه مردم، به چشم خانواده خودت نگاه کنی». ظاهرش خیلی ساده است؛ ولی اگر کسی بخواهد در برخورد با آدم‌ها این سه قاعده را رعایت کند که «هو أنت، هو رسول الله، هو الله»؛ باید پا روی خودش بگذارد. در محبت با دیگران، اگر می‌خواهی محبت کنی محبتت را بکن. کاری نداشته باش طرف مقابل لایقش باشد یا نباشد. این لایق نبودن، غیر از سوءاستفاده کردن است. شما هر قدر خروجی قشنگ و زیباتری داشته باشید، مثلاً بچه‌ات را بغل می‌کنی و می‌بوسی. این خدا است که این بوسه‌ها را دریافت می‌کند. حتی مهرورزی و مهربانی نسبت به حیوان‌ها را هم خدا دریافت می‌کند. فقط به این شرط که پای خودت را در این وسط حذف کنی. آن وقت است که شادی به سراغت می‌آید. همه ماجرا همین است. نگو این مادر زن یا پدرزنم است، می‌توانم این‌طور به او نگاه کنم. بیا یک بار تمرین کن به مادرزن‌ یا پدرزنت هم عشق بورزی برای خدا. پای خودت را از وسط حذف کن. آن وقت می بینی که زندگی چقدر زیبا خواهد بود. [1] . سوره اسراء/آیه 53.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9467
زمان انتشار: 5 اوت 2018
| |
آسیب‌شناسی مقدم بر اقدام است

شادی؛ جلسه اول ؛ 97/01/18

آسیب‌شناسی مقدم بر اقدام است

در آموزه‌های اسلامی قبل از اینکه شما یک بنا را بخواهید بسازید، اول باید آسیب‌شناسی کنید. مثلاً بعضی از جوانان فکر می‌کنند که مسئله مهم‌شان ازدواج است، بعد که ازدواج می‌کنند، برخی شکست می‌خورند. مسئله این است که ازدواج و تشکیل خانواده 10% یک پیوند است و 90%آن حفظ آن پیوند است.

یعنی یک دختر و پسر باید به این فکر کنند که مهم‌تر از اینکه بخواهند ازدواج کنند، باید به این فکر کنند که یک ازدواج پایدار داشته باشند. برای حفظ این مسئله باید آسیب‌شناسی یا آفت‌شناسی‌شناسی کنیم. در سلوک به سمت خداوند تبارک و تعالی، قاعده‌ای که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به ما می‌دهد، این است: «اجْتِنَابُ السَّیِّئَاتِ أَوْلَى مِنِ اكْتِسَابِ الْحَسَنَاتِ= دوری از گناهان برتر است از اكتساب حسنات». اینکه انسان گناه نکند و از روی صراط نیفتد، مهمتر از این است که کار خیر انجام بدهد. چون بعضی‌ها 10 یا 20 یا 30 سال کار خیر انجام می‌دهند، ولی آسیب‌شناسی نمی‌کنند، یک دفعه بعد از 40 سال کار خیرشان نابود می‌شود و سقوط می‌کنند، این خیلی خطرناک است. بنابراین، وقتی کسی آسیب‌شناسی می‌کند، حتی اگر یک عمل کم هم داشته باشد، نجات پیدا می‌کند و رستگار می‌شود. شادی و آرامش در مهارت‌های شادی چه چیزهایی نمی‌گذارند ما شاد باشیم یا چه چیزهایی مشکل اساسی شادی ما هستند؟ همه انسان‌ها دوست دارند شاد و آرام باشند. قرآن کریم هم علامت مؤمن را دو چیز می‌داند: شادی و آرامش؛ یعنی درجاتش به این نیست که چقدر نماز و روزه دارد،؛ چقدر حج می‌رود؛ کربلا می‌رود؛ اینها شاخص نیستند. شاخص این است که شخص می‌تواند در سایه آرامش، آدم شادی باشد یا نه. اگر این بود معلوم است که ایمانش هم ایمان حقیقی است. همه این را دوست دارند و عاشق شادی و آرامش هستند. ما اگر بخواهیم به یک شادی ثابت و پایدار برسیم، باید به وجود خودمان پی ببریم. در جلسات گذشته گفته شد انسان کمالات وجودی «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی یا فرشته‌ای و فوق عقلی یا انسانی» دارد. در همه این پنج بخش، پنج نوع غم و شادی و نیز پنج نوع معشوق و اله داریم. مثلاً نگرانی جمادی، نگرانی پول و اقتصاد است. کسی که اضطراب یا غصه‌های اقتصادی دارد، اگر بخواهد به یک آرامش در بخش اقتصادی برسد، ممکن است خودش را به راه‌هایی وصل کند که از نظر اقتصادی بتواند نیازهای اقتصادی‌اش را تأمین کند تا آرامش به سراغش بیاید. در بخش گیاهی، حیوانی و عقلی نیز این گونه است. حتی در مسئله فوق عقلی، بخش انسانی ما نیز این‌گونه است. چون شادی و غم به معنای واقعی مربوط به این بخش است. شما در چهار بخش «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی» هر چقدر موفق‌تر باشید، اگر در بخش فوق عقلانی شکست بخورید، اصلاً بوی آرامش و شادی را استشمام نخواهید کرد. خلقت انسان به گونه‌ای است که تا وقتی که بخش فوق عقلانی‌اش را با معشوق اصلی‌اش پیوند ندهد، به هیچ وجه به شادی و آرامش نمی‌رسد. شاید وضع مالی خوب داشته باشید یا موفقیت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داشته باشید، اما آرامش نخواهید داشت. مهارت‌های شادی از زبان امام سجاد (علیه‌السلام) بعضی از افراد دارای شخصیت‌ کوچکی هستند؛ چه در بُعد جمادی و چه در بعد گیاهی، حیوانی، علمی و فوق عقلانی. به همین خاطر آسیب‌پذیرند. برای همین است که دائماً مضطرب، نگران و غمگین‌اند و هیچ وقت تضمینی برای آنچه که به دست می‌آورند، وجود ندارد. اگر بخواهیم هیچ‌کدام از این غصه‌ها را نخوریم، امّام سجاد (علیه‌السّلام) یک راهکار فوق‌العاده عالی به ما یاد داده که می فرماید: «اگر می‌خواهید خوشبخت باشید و شاد باشید و اضطراب‌هایتان از بین برود، این چند فرمول را رعایت کنید: «زهری» درحالی كه حزین و مغموم بود، خدمت امام رسید.‌ حضرت از او پرسیدند: چرا غمگینی؟ و در ادامه كلامشان برای غصه زدایی او راهكارهایی در اختیارش گذاشتند که متن روایت به این شکل است: «دَخَلَ مُحَمَّدُ بنِ الشَّهابِ الزُهری علی علی بن الحسین وَ هُوَ کَهیبٌ حَزین؛ مُحَمَّدُ بنِ الشَّهابِ الزُهری فَقالَ لَهُ زَینُ الْعابِدین ما بالُكَ مَغمُوماً؟ قالَ: یَا ابْنَ رَسُولِ الله غُمُومٌ وَ هُمُومٌ تَتَوالى عَلىَّ؛ مِن جِهَةِ حُسَّادِ نِعَمى وَ الطّامِعینَ فىَّ وَ مِمَّن أَرْجُوهُ وَ مِمَّن اَحْسَنْتُ اِلَیه فَیَخْلِفُ ظَنّى= «محمّد بن مسلم بن شهاب زهرى» با حالى افسرده و غمگین خدمت على‌بن الحسین (علیهماالسلام) آمد. امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) به او فرمود: چرا غمگینى؟ عرض كرد: غم‌ها و اندوه‌ها، پیاپى بر من وارد مى‌شوند؛ زیرا از آنان‌كه به نعمت‌هاى من حسادت مى‌ورزند و چشم طمع به مال من دوخته‌اند و كسانى كه به آنان امید دارم و نومیدم مى‌سازند و كسانى كه به آنان خوبى مى‌كنم و با من بدى مى‌كنند، رنج مى‌برم». گفتیم «غم» در لغت به معنای انقباض و گرفتگی است؛ امّا در اصطلاح، حالتی است که دل آدم ابری می‌شود؛ یعنی حالت گریه دارد، «همّ» نیز به دغدغه‌ها و مشکلاتی گفته می‌شود که ذهن آدم را به خودش مشغول می‌کند. کسانی که حسادت می‌کنند؛ اصلاً چشم ندارند خوبی‌ها و نعمت‌های دیگران را ببینند یا کسانی که مدام به مال دیگران طمع دارند، مدام در زندگی افراد دست‌اندازی می‌کنند، اینها همه امتحان‌های الهی است. امتحان‌های الهی قرار است انسان را شبیه خداوند کند. یعنی انسان برای مقام خلیفة اللهی آفریده شده است. آدم‌ها شرافتشان به تعداد اسمهایی است که از الله دارند؛ یعنی هر چقدر اخلاق الهی در یک نفر باشد، آن شخص شبیه‌تر به خدا و نزدیکتر به خدا می شود. بنابراین، شرافت یک انسان، به هیچ کدام از این چهار بخش پایینی نیست، اینها کارآیی ندارد. بلکه به این است که چقدر خصوصیات معنوی و روحی‌اش شبیه الله است. رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر است با دنیا. جنین در رحم مادر مصرف‌کننده است؛ مصرفش هم خیلی محدود است، اما بیشتر غذایی که جنین می‌خورد، صرف اندام‌هایی می‌شود که در رحم به آن‌ها نیازی ندارد. بلکه همه را برای دنیا ذخیره می‌کند. یک مؤمن وقتی در روابط اقتصادی، گیاهی، اجتماعی، حیوانی و جنسی، علمی می افتد یک مقدار از ذهن و قلبش را برای این بخش می‌گذارد. اصل شخصیتش برای ارتباط با خانواده آسمانی و ابدیت و آخرتش است. حفظ زبان و شادی امام (علیه‌السّلام) اولین فرمولی که به ما می دهد، این است که می ‌فرماید: «احْفَظْ علَیكَ لِسانَكَ تَمْلِكْ بهِ إخْوانَكَ= زبانت را نگه دار تا برادرانت را از دست ندهى». وقتی یک نفر می‌تواند با زبانش در قالب شوخی یا جدی یا طعنه یا سرزنش به کسی نیش بزند، باید منتظر غصه خوردن باشد. یعنی محال است که تو به دیگران نیش بزنی، اما خودت نیش نخوری. ممکن است شخص الان سکوت کند و چیزی نگوید. ولی روزی فرا می رسد که کسی تو را تحقیر می‌کند و به تو غصه می‌دهد و حالت را ‌بگیرد و سرزنشت ‌کند. پس هیچ کس را تحقیر و سرزنش نکن؛ کاری نکن که دیگران از تو حساب ببرند و از تو بترسند. حساب بردن فقط با زبان و نیش نیست. تو باید شخصیتت آنقدر عزیز و دوست داشتنی باشد که به خاطر خودت به تو احترام بگذارند. در غیر این صورت، هیچ وقت روی خوش و آرامش را نمی‌بینی. عزیزان در بحث شادی دقت کنند؛ ما در آخرت به میزانی شاد هستیم که در دنیا شاد باشیم. آدمی که عرضه ندارد در دنیا شاد و آرام باشد، مردنش تلخ است؛ بعد از مردنش نیز این تلخی ادامه می یابد و فشار قبر و اضطراب و جهنم زیادی دارد. هر چقدر می‌خواهید تلخی‌های قبر و قیامت و آن تاریکی‌هایش را کمتر کنید، در دنیا بیشتر شاد و آرام باشید. پس ما باید جهنم را همین جا خاموش بکنیم. دنیا صحنه تمرین برای خاموش کردن جهنم‌های ابدی مان است.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9366
زمان انتشار: 4 ژولیه 2018
| |
باورهای غلط مانع شادی و آرامش اند

شادی، جلسه 28، 97/04/09

باورهای غلط مانع شادی و آرامش اند

یکی از عوامل معنوی شادی و نشاط در زندگی، «یاد و انس خداوند تبارک و تعالی» است. اگر این نکته برای ما روشن شود، و دست از باورهای غلط برداریم، یک زندگی بسیار شیرین، شاد و آرامی را تجربه می کنیم. هر چند که ممکن است مشکلات زیادی هم انسان داشته باشد، اما همیشه شاد و آرام خواهیم بود.

بعضی از افراد باورهایی دارند که باعث تصمیم‌های آزاردهنده می‌شوند. مثل نحس بودن عدد 13. مثلاً شخص می‌خواهد خانه بخرد. می‌گوید چون پلاکش 13 است، نمی خرم، حتی اگر خانه خیلی خوبی هم باشد؛ یا برخی از قوم ها افکار منفی نسبت به دختر، عروس، داماد، باجناق دارند که منشأ خیلی از اشتباهات و غم‌ها و غصه‌ها می‌شود. یکی از باورهای غلط مشهور این است که ما خود را یک مرد یا یک زن معنا می کنیم، نه یک انسان. درحالی که ما اصلاً جنس نداریم. ما از روح خدا آفریده شدیم. خدا هم که خالق همه اشیاء است، یعنی همان خدایی که تمام ذرات عالم را خلق کرده، الکترونها، نوترونها، پروتونها، جمادات، گیاهان، حیوانات و... را خلق کرده و همه دانشمندان و دانشجویان در سراسر دنیا در دانشگاه ها مشغول مطالعات خدا هستند، انسان را هم آفریده و این انسان را از روح خودش آفریده، یعنی جنس و حقیقت انسان، از روح خداست. به این موضوع خوب دقت کنید. پس من چه کسی هستم! ما تا ما نفهمیم چه کسی هستیم، به شادی نمی‌رسیم. تا وقتی که دچار خرافات هستیم و نگاه اشتباه به خودمان داریم، نمی‌توانیم به کانون آرامش و شادی راه پیدا کنیم. به همین دلیل، دائما غصه‌هایمان زیاد می‌شود. دنیای مدرن انبوهی از غم و غصه است امروزه دنیا در بدترین وضعیت از نظر آرامش و شادی قرار دارد. در هیچ برهه ای از زمان، مردم گرفتار مریضی سرطانی، پارکینسون، آلزایمر یا قتل و طلاق و خودکشی و مصرف مواد مخدر و مواد ضد افسردگی و جنگ و سقط جنین نبودند. روز به روز هم بیشتر می‌شود. چون نگاهشان به انسان غلط است و چون نگاه غلط است، قضاوت هایشان هم غلط خواهد بود و نوع برخوردی هم که با خود دارند، با اینکه خودشان را دوست دارند و عاشق خودشان هستند، اما افسرده هستند. ما به عنوان آقا یا خانم روی کره زمین زندگی می‌کنیم و انتخاب‌ها، ارتباطات، رفتارها و چینش‌های فکری‌مان براساس این نگاه حیوانی است. یعنی باور نکردیم که ما برای کره زمین نیستیم. اصلاً اینجا محل زندگی ما نیست. ما وطنمان اینجا نیست. ما از جایی به این کره آمده ایم آن هم موقت. «وَ لَكُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ[1]= و شما را در زمین تا روز مرگ قرارگاه و بهره خواهد بود»، یعنی شما یک مدتی در زمین استقرار و بهره‌مندی دارید. بعد هم به جایگاه اصلی تان برمی‌گردید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ= همانا ما از خدائیم و به سوی او بازمی گردیم». با اینکه میلیاردها آدم در طول تاریخ دیدیم که آمدند و رفتند. باز حواسمان نیست که ما هم می‌رویم. ما باید باور کنیم که برای اینجا نیستیم. یک زندگی دیگری داریم. در اینجا فقط یک دوران جنینی را در رحم دنیا می‌گذرانیم. و خود را برای حیات ابدی و جاودانه آماده کنیم. این دائم از ذهن ما می‌پرد. هر چه هم تذکر می‌دهند در این قلب ما نمی‌رود. می‌شنویم اما در قلبمان نمی‌رود. عشق حقیقی کجاست! روح خدا یعنی روح و نور محمد و آل محمد (علیهم السّلام) است. همه انسانها بدون استثناء حامل این روح هستند. ما در بخش غیرانسانی‌مان چهار معشوق داریم: معشوق‌های «جمادی و گیاهی که مربوط به بدن و ظاهر و لباس و حجاب و اندام و غذا و تولیدمثل و اینطور چیزهاست که برای خیلی‌ها معشوق مهمی است. تا آخر عمر هم صرف همین‌ چیزها می‌شوند. معشوق‌های «حیوانی» مثل ازدواج کردن، بچه‌دار شدن، عشق‌های زمینی. معشوق های عقلی مثل مدرک تحصیلی، کار آزمایشگاهی و... باور نکردیم که انسان هستیم و همه معشوق‌مان یک شخص است. ما فقط با یک نفر می‌توانیم عشق به معنای واقعی و حقیقی داشته باشیم، آن هم عشق در بخش اصلی تو یعنی بخش انسانی تو که همان بی‌نهایت شدن است. به این کمال بی‌نهایت که معشوق و اله همه انسانها است، «الله» می‌گویند و ما در بخش انسانی عاشق الله هستیم. پس وطنمان هم رسیدن به الله است. «انا لله» برای الله هستیم. او هم برای ماست. معشوق اصلی ما همان است و غیر از او هم معشوقی نداریم.. هیچ یک از کمالات چهارگانه معشوق اصلی ما نیستند. همه معشوقهای فرعی هستند. این که به ما می گویند: «أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له». من شهادت می‌دهم که معشوقی جز خدا ندارم. چون تنها او اله و معشوق من است و شریکی هم ندارد. اله یعنی آن که تو را شیدا و سرگردان خودش می‌کند و دنبال خودش می‌کشاند. در نماز هم تأکید ‌شده: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ= تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم». من فقط عبد یک نفر هستم که برای من افتخار است. چون این عبودیت باعث می‌شود من شبیه خودش بشوم و به او قرب پیدا کنم. یعنی فقط یک جا عبد بودن به درد می‌خورد و برای انسان شرافت و مقام و درجه دارد، آن هم در جایی است که تو عبد معشوقت هستی که کمال مطلق و بی نهایت است. ولی اگر عبد درس و علم و عشق‌های زمینی شدی یا عبد کمالات گیاهی یا اقتصادی شدی؛ بی‌شخصیت می‌شوی. غصه‌ها، اضطراب‌ها، خودکشی‌ها، سکته‌ها، سرطان‌ها، دردها، له شدنها، گدایی‌های عاطفی و عشقی، خوار شدن، رسوا شدن، تحقیر شدن‌ها برای بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی است.  شما با معشوق اصلی‌ات این مشکلات را نداری. چرا عشق های زمینی به شکست می رسد؟ هر معشوقی غیر از خدا انتخاب کنی، شکست خوردی؛ آن هم شکست انسانیت، شرافت، عزت، احترام و شادی و آرامش و محبت. شکست‌های عشقی زمانی است که تو دچار خودفروشی می‌شوی. تا وقتی که از خدا فرار می‌کنی و خودت را در آغوش معشوق‌های دیگر می‌اندازی، آن‌ها هم بعد از یک مدت تو را طرد می‌کنند و هیچ کدام با تو نمی‌مانند. تنها کسی تا آخر با تو می‌ماند، خداست. گناهکار یا مؤمن باشی، او دوستت دارد. تنها کسی که شما را در همه حالت‌ها دوست دارد، خداست و بعد خانواده آسمانی‌ات، یعنی اهل بیت (علیهم‌السّلام).  اینها بی‌شرط تو را دوست دارند. تنها کسی که بی‌نوبت تو را می‌پذیرد، یعنی معطل نیستی تا با او حرف بزنی و و درد دل کنی، فقط خداست. کسی را سراغ دارید که اینطور ما را دوست داشته باشد بی‌شرط و بی‌نیاز؟ در روابط عاشقانه مهم این است که یک نفر بدون اینکه به ما احتیاج داشته باشد، ما را برای خودمان دوست داشته باشد و چیزی از ما نخواهد. ما برایش محبوب و دوست‌داشتنی باشیم. چه کسی غیر از خدا و اهل بیت اینطور هستند. پس ما شادی بزرگتر از شناخت این موجود و عشق بازی با او در این عالم نداریم. حضرت علی (علیه السّلام) می‌گوید: «من اصلاً دوست نداشتم بچه بودم و می‌مردم و به بهشت می‌رفتم». دوست داشتم بمانم و خدا را بشناسم. لذتی بالاتر از معرفت خدا، دوستی با خدا، ارتباط و زندگی با خدا نیست. سبک زندگی براساس شرافت خانوادگی شما همه،‌ بچه‌های حضرت زهرا (سلام الله علیها)و اهل بیت علیهم‌السلام هستید. حواست به شرافت خانوادگی‌ات باشد. براساس قیمت و شرافت خانوادگی‌ات سبک زندگی‌ات را تعریف و طراحی کن. نه اینکه الگوی زندگی‌ات را از آدم‌هایی بگیری که جز حیوان تعریفی از خودشان ندارند. بیشترین کشورهایی که دانشجوی دکترای اقتصاد، مدیریت، سیاست، تعلیم و تربیت، تعلیم و تعلم، هنر بیرون می‌دهند بیشترین مشکلات انسانی را خودشان دارند. چون علوم انسانی در تمام دانشگاه های جهان یک علوم انسانی حیوان‌گراست، یعنی یک تعریف غلطی از انسان دارند. این نگاه غلط به انسان، منشأ همه فساد و گرفتاری‌های عالم شده. ما باید به خودمان درست نگاه کنیم و با خودمان درست رفتار کنیم؛ یعنی سبک زندگی مان را براساس معشوق اصلی‌مان تنظیم کنیم. حال اگر کسی خدا را از دست بدهد، زمین را هم از دست می دهد و اگر عشق به خدا برتر باشد، از همه عشق‌های دیگر کینه، دعوا، اختلاف زناشویی، اختلاف خانوادگی نیست. کسی به کسی ظلم نمی‌کند. کسی سر کسی کلاه نمی‌گذارد. وقتی این نوع نگاه حاکم باشد، زندگی شیرین می‌شود. این رمز شادی است. در راه عشق باید هزینه کرد شرط برقراری رابطه عاشقانه با خدا، «هزینه کردن» است. هزینه یعنی عاشق برای عاشقی‌اش باید وقت بگذارد. باید برایش هدیه بخری و دلش را به دست بیاوری. آن هم از چیزی که خودش به تو داده. باید پای خدا بریزیم از پول، وقت، اعتبار و آبرو، سواد و علم‌مان. او هم قبول می‌کند و می‌گوید: اگر به من هدیه دادید، یک تا ۷۰۰ برابر به تو پس می‌دهم. مثلا اگر بدون چشمداشت به کسی علمی یاد دادی، خدا به علمت برکت می‌دهد. علمی به تو می‌دهد که دیگر در کتابها، دانشگاهها و جاهای دیگر چنین علمی وجود ندارد. پای همسرت، خانواده ات، مردم، حتی حیوانات و گیاهان هم اگر به عشق خدا عشق بریزی، خدا آن را به تو پس می‌دهد. اسلام مظهر رحمانیت و رحمیت الهی است خدا علامه طباطبائی را رحمت کند. یک کسی خدمت علامه رفته بود. گفت: آقا من وقت ندارم بنشینم و حرف گوش کنم و بخوانم. سرپایی به من بگو اسلام یعنی چی؟ مرحوم علامه لبخندی زدند و گفتند: اسلام یعنی رحمانیت و رحیمیت. با همه مهربان باش. با بندگان خوب خدا و مؤمنین رحیم باشد با همه رحمان. کل اسلام یعنی این.  تمام قوانین اسلام براساس رحمانیت و رحیمیت تنظیم شده. شما حکمی از اسلام ندارید که در آن رحمانیت و رحیمیت نباشد. احمق‌های مریض و بددلی که اسلام را مسخره می‌کنند، شبهه می کنند که چرا در اسلام قصاص داریم! قصاص خیلی خشن است،. در حالی که قرآن می‌گوید: «وَ لَكُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ[2]= و برای شما در قصاص ، حیات و زندگی است ، ای صاحبان خِرد! شاید شما تقوا پیشه کنید». پس قصاص برای این است که اگر  کسی از روی شهوت و غضب مثلا چشم کسی را در آورد، دیگر جرأت نکند به دیگران چنین کاری را تکرار کند. با قصاص امنیت اجتماع بالا می‌رود. هیچ حکمی از اسلام خشن اصلاً نیست. اسلام حتی جنگ هم ندارد. برای کشورگشایی یا مسائل اقتصادی، اصلا حمله و جنگی نمی کند. بلکه جهاد داریم. جهاد هم آنجایی می‌گویند که اگر به شما تجاوز کردند یا جایی ظلم بود، مقابله کنید.   اخلاق//شهویه/شادی/یاد خدا [1] . سوره بقره/آیه 36. [2] . سوره بقره/آیه 179.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9276
زمان انتشار: 21 ژوئن 2018
| |
27) رمز شادی و آرامش در بخشیدن است

شادی؛ جلسه 27، 97/02/01

27) رمز شادی و آرامش در بخشیدن است

شما هر چقدر در بخش های «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی، و فوق عقلی» برای بندگان خدا یا برای خود خدا بخشش داشته باشید و عطا ‌کنید؛ نشاط، آرامش و قدرتت بیشتری به دست می‌آورید. هر جا خساست کنید، بخل داشته باشید، غصه‌، فشار روحی و روانی‌تان هم بیشتر است.

 

 انسان قبل از اینکه به دنیا بیاید و بدن بگیرد، پیش خدا بوده. آنجا همه یک روح بودیم. پس همه آدم‌ها این تجربه را داشتند که یک زمانی نزدیک‌ترین و شبیه‌ترین موجود به خداوند بودند. این نزدیکترین و شبیه‌ترین حالت، یعنی اوج لذت و قدرت. چون مَثَل اعلی و خلیفة الله است. هر کاری بخواهد و اراده کند، همان کار را انجام می‌دهد. هدف از خلقت انسان و آمدن او به زمین نیز همین است که تحت حاکمیت و ربوبیت خداوند و رهبرانی که همه مَثَل اعلی هستند، یعنی معصومین علیهم‌السلام تربیت بشود و آمادگی رسیدن به این مقام را پیدا کند و در بازگشت نیز این مقام را داشته باشد. قبلاً گفته شد که معاد یعنی ما قبلاً یک جایی بودیم که از آنجا آمدیم و حالا برمی‌گردیم به همانجا. این معنا ندارد که بگوییم معاد داریم، اما رفتن را نبینیم. وقتی به عالم طبیعت و مُلک رسیدیم، ابتدا در رحم مادر گرفتار بدن هستیم. بعد از طی دوران رحمی، وارد دنیا می‌شویم و حس‌های حیوانی پیدا می‌کنیم. بعد از مدتی که رشد کردیم، جنبه عقلانیت‌مان رشد می‌کند. در آخر اگر فهمیدیم معشوق اصلی‌مان الله است و اصل‌مان از کجا بوده و غایت‌مان چیست، آن گاه حقیقت انسانی و باطن انسانی پیدا می‌کنیم. در این صورت به عنوان یک انسان روی زمین زندگی کرده و حرکت می‌کنیم. در کره زمین، انسان به خاطر داشتن نیازهای جمادی، گیاهی، حیوانی و علمی مجبور است یک سلسله درگیری‌ها، رفتارها، روابط، انتخابها و نظایر آن را داشته باشد. مثل انتخاب شغل، همسر، بچه‌داری، خانه‌داری، کارهای اجتماعی، سیاسی و خیلی چیزهای دیگر که مربوط به جنبه انسانی ما نیست. انسان همان انسان است، در لایه آن درگیری‌ها یک روحی از خدا دارد که سر جای خودش هست و پاک است. اربعین؛ یادآور وحدت روح انسان‌ها است اگر شما می‌بینید در اربعین حدود 30 میلیون آدم از 90 کشور دنیا می‌آیند؛ آن هم با ترکیب شیعه، سنی، مسیحی، یهودی، صائبی، زرتشتی، لائیک، بخاطر داشتن یک روح واحد است. اگر قرار باشد اینها بنابر اختلافاتشان بیایند، هیچ وقت در آنجا جمع نمی‌شوند. اما همه بنابر اشتراکات شان می‌آیند، اشتراک این همه آدم که یکجا جمع می‌شوند، عشق به انسان کامل و مَثَل اعلی می باشد که اصل و ریشه خودشان است. آنها فقط به اسم امام حسین علیه‌السلام که نمی‌آیند تا بگویند این امام ماست، بلکه به خاطر عشق به ریشه معنویشان که یک انسان کامل و مجسمه همه خوبیهاست، گرد هم می‌آیند. ظهور همه زیبایی‌ها که قبلاً همه را در عالم قبل از دنیا دیده اند، آن‌ها را به کربلا می‌کشاند و می‌‌آورد. چون عشق به خودشان است و حقیقت خود را نیز در آنجا می‌بینند. برای همین وقتی زیارت عاشورا می‌خوانیم از خدا می‌خواهیم: «أَنْ یُبَلِّغَنیِ الْمَقامَ الْمَحْمُود لَکُمْ عِنْدَاللّهِ= مرا به مقام محمود که شما اهل بیت نزد خدا دارید، برساند». وقتی می‌گوید من می‌خواهم مثل امام حسین علیه‌السلام بشوم، یعنی مقام من آنجاست. پس روح من آنجا را می‌طلبد. حالا روح این مسیحی‌ها، یهودی‌ها، هندوها، بودایی‌ها، لائیک‌ها، صائبی‌ها، زرتشتی‌ها، همین گونه است. چون همه می‌خواهند برگردند و عاشق آن وطن‌شان هستند. ازاین رو، به طور ناخودآگاه سر قبر آدمی که حقیقت خودشان است، می‌آیند. یعنی هیچ کس اینها را نه وادار می‌کند، نه مجبور می‌کند که به این راهپیمایی بیایند. هر سال هم بیشتر می‌آیند. پس همه ما آن حقیقت را داریم. مشغله های دنیا و افزایش حجم غصه‌ها وقتی انسان در زندگی‌اش فقط به جنبه‌های جمادی، گیاهی، حیوانی یا حتی عقلی بیشتر توجه ‌کند، حجم غصه‌ها، گرفتاری‌ و افسردگی‌هایش بیشتر می‌شود.  در جهان دو گروه هستند که بیشترین خودکشی‌ها، افسردگی‌ها، پژمردگی‌ها، و بیماری‌های جسمی و روحی را دارند: اول کسانی که یا از آسایش بیشتری برخوردارند، یعنی رفاه بیشتر که هر چقدر سطح آسایش بالا می‌رود، سطح آرامش کم می‌شود؛ دوم کسانی که از تحصیلات بالاتری برخوردارند. در کشور ما بالای 90% خودکشی‌هایمان متعلق به تحصیلکرده‌ها است. همه جای دنیا همین است. آن طرف دنیا بدتر از اینجاست. بنابراین، هر چیزی که ذهن‌ ما را در یکی از این شئون (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) درگیر می‌کند، یا کارهای می‌کنیم که طبق اصل و ریشه خودمان نیست؛ حسودی، بدبینی، بداخلاقی، زودرنجی، حساسیت، گدایی عاطفی از این و آن و...  اینها همه موجب بالا رفتن سطح اضطراب‌ها و غصه‌هایمان می‌شود و فراموش می‌کنیم که در عالی‌ترین درجات بوده ایم و اصلاً نیازی به گدایی محبت کسی نداشتیم. به جای اینکه احساس خوشبختی کنیم، احساس ناراحتی و عصبانیت‌مان بیشتر می‌شود. هر وقت از بخش حیوانیتت فرار می‌کنی، شادی به سراغت می‌آید روزه؛ اوج آزادی فطرت انسان. وقتی شما روزه می‌گیری، درست است که با بخش‌های حیوانی‌ات مبارزه می‌کنی، ولی بخش انسانیت قدرت پیدا می‌کند. چون از طبیعتت نجات پیدا می‌کنی و آزاد می‌شوی. کلیه احکام دین اسلام نیز برای آزادی انسان آمده است. چنانکه قرآن کریم می‌فرماید: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی كانَتْ عَلَیْهِمْ[1]= و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، ( از دوش و گردنشان) برمی دارد». یعنی دین اسلام آمده که بارهای سنگین را از روح شما بردارد. از این رو، شما حتی یک حکم دینی در اسلام ندارید که آدمی را محدود یا اذیت کند؛ اگر هم احساس محدودیت می‌کنیم، همه برای بخش‌های حیوانی‌مان است. چون هدف اسلام این است با محدودیت طبیعت، بخش انسانی ما را آزاد کند. پس وقتی روزه می‌گیری، احساس شادی، آرامش، قدرت، نشاط و اراده، در شما بیشتر می‌شود. روزه شما را از ذلت در می‌آورد. چون توانسته ای 16ـ 17 ـ 18 ساعت طبیعتت را نگه داری. نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «كُلُّ عَمَلِ اِبْنِ آدَمَ هُوَ لَهُ غَیْرَ اَلصِّیَامَ فَهُوَ لِی وَ أَنَا أَجْزِی بِهِ= هر كارِ آدمى براى خود اوست، مگر روزه‌دارى كه براى من است و من خودم پاداش آن را مى‌دهم». هر کار خیری که آدم انجام می‌دهد، برای خودش است، غیر از روزه. چون شما در روزه شبیه‌ترین حالت را دارید. از حالت گیاهی، جمادی، حیوانی جدا می‌شوید و حالت فرشته‌ای پیدا می‌کنید و اگر این حالت فرشته‌ای همراه با قرآن خواندن و مناجات باشد، ارتباط انسانی هم برقرار می‌شود. شادی قلب مؤمن روزه‎دار هنگام افطار و ملاقات خدا حضرت در فرمایش دیگری می‌فرمایند که روزه‌دار همیشه دو شادی دارد: «حِینَ یُفْطِرُ فَیَطْعَمُ وَ یَشْرَبُ وَ حِینَ یَلْقَانِی و حینَ یَلقانی فَاُدخِلُهُ الجَنَّةَ= هنگامى كه افطار مى‌كند و مى‌خورد و مى‌نوشد و آنگاه كه مرا دیدار مى‌كند. پس او را وارد بهشت مى‌كنم». همه روزه‌دارها هنگام افطار را دوست دارند؛ چه روزه مستحبی، چه روزه واجب. این شادی، نه آن شادی است که الان می‌خواهم بخورم. یک شادی کاملاً انسانی و فطری است. یک موفقیتی است که انسان به آن رسیده است. یک جای دیگر هم که روزه‌دار خیلی خوشحال می‌شود، آنجائی است که خدا را ببیند. آن‌هایی که روزه گرفتند بخصوص روزه‌های مستحبی، خیلی قدرت و شباهت به الله پیدا می‌کنند. این قضیه اختصاص به روزه ندارد. این سیستم و نظام، در همه بحث‌های عبادی وجود دارد. آدم‌هایی که می‌خواهند بالا برگردند و درِ غیب به رویشان باز بشود یا می‌خواهند به رؤیت، مکاشفه، عشق و لذت برسند، داوطلبانه خودشان را محدود می‌کنند تا روحشان آزاد و باز شود. اینکه بعضی‌ها می‌گویند اسلام دست و پای ما را می‌بندد؛ یا ما را محدود می‌کند، منظورشان از این «ما»، «ما» طبیعی و حیوانی است. چون خودش را به عنوان یک خانم یا آقا می‌بیند. درحالی‌که اگر کسی از دریچه انسانی‌ به دستورات الهی نگاه کند، می‌بیند که اسلام همیشه ما را از محدودیت‌ها نجات می‌دهد.  مثلاً وقتی می‌گوید خمس بده، برای این است که این کار، تو را از محدودیت، تنگ‌نظری، بی‌رحمی، بی‌عاطفگی در می‌آورد. وقتی شما خمس را می‌پردازی، در واقع یک تعلق را از خودتان دور می‌کنید. انفاق کنیم تا شاد زندگی کنیم رمز شادی و آرامش در بخشیدن است. شما هر چقدر در بخش جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی، و فوق عقلی برای بندگان خدا یا برای خود خدا بخشش داشته باشید یا عطا ‌کنید؛ نشاط، آرامش و قدرت بیشتری به دست می‌آورید. اما هر جا خساست کنید و بخل داشته باشید، غصه‌، فشار روحی و روانی‌تان هم بیشتر است. بنابراین، هر وقت غصه‌دار شدید، یک جا خروجی داشته باشید. مثلاً به گربه‌ای غذا بدید یا به فقیری کمک کنید یا در ساختن یک مسجد کمک کنید یا یک نفر را ببخشید یا اگر از کسی بدت می‌آید، برایش دعا کن. آن وقت می‌بینی که حالت خوب می‌شود. غمت تبدیل به شادی می‌شود. آدم‌های خودشیفته، زودرنج‌ترین آدم‌ها هستند. وقتی به سیدالشهداء گفتند آقا ادب چیست؟ فرمود: وقتی از خانه‌ خارج می‌شوی چشمت به هر کس افتاد، بگویی او از من بهتر است. پس خودت را از هیچ کس بهتر ندان. همین که آدم خودش را بهتر از دیگران دید، از باطن آدمیت دور می‌شود. به محض اینکه احساس کردی از همسرت، خانواده همسرت، همسایگان یا از بقیه بهتر هستی، شیطان به سراغت می‌آید و  افسردگی، تاریکی و غصه تو را می‌گیرد. ولی اگر دیگران را بهتر از خودت دانستی، عشق‌ورزی‌ها، مهرورزی‌ها، دلدادگی‌ها و حس‌هایت همه زیبا و قشنگ می شوند. روحت آزاد آزاد می‌شود. دیگر محال است به کسی حسادت کنی یا بدبین باشی یا از کسی کینه به دل بگیری. وقتی از خودت بیرون می‌روی، از منیت‌هایت خارج می‌شوی و مال دیگران می‌شوی؛ آن وقت انبساط، آرامش و شادی داری و همه خوبی‌ها در زندگی به سراغت می‌آید.     اخلاق/ شهویه/شادی/بخشیدن   [1] . سوره اعراف/آیه 157. 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 9012
22 آوریل 2018
|
پرسش. 193
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed