www.montazer.ir
شنبه 12 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 4564
زمان انتشار: 9 ژانویه 2016
| |
تعریف سبک زندگی

تعریف سبک زندگی

هر فرد برای زندگی کردن در دنیای مادّی، دانسته یا ندانسته، به اجبار یا از روی اختیار، از قوانینی پیروی می‌کند. در هر منطقه و کشوری و در هر دوره زمانی، این قوانین تغییر کرده و به شکل‌های مختلفی ظهور می‌کنند؛ امّا چیزی که قطعی است، وجود چنین قوانینی است. شاید کسی با خود بگوید که «من آزادی دارم و هر کاری که بخواهم می‌کنم و زیر بار هیچ قانونی نمی‌روم»؛ امّا متوجّه این موضوع نیست که در آزادی خود نیز به واسطه آنکه دارای احساسات و عقل است، از نگرشی خاص در زندگی روزمرّه بهره می‌گیرد. درست است که او دارای آزادی عمل است؛ امّا او دارای حسّ تنفّر است؛ پس خیلی کارها را نمی‌کند، او دارای حسّ محبّت است؛ پس خیلی کارها و رفتارها را انجام می‌دهد. هر فردی که در حال زندگی کردن زندگی است، از مجموعه‌ای دستورالعمل‌ها پیروی می‌کند که می‌توان آنها را سبک زندگی نامید. پس بنابراین نگرش شما به زندگی، سبک زندگی شما است. صحبت در مورد تقابل سنّت و مدرنیته، وقتی روی سخن با میانسالان باشد یا همان سنّتی‌ها در جامعه امروز «ایران»، به دلیل اینکه موضوع برای آنها تجربه شده است، بسیار ساده‌تر می‌باشد تا توضیح آن برای جوانان. در جامعه ما نوع نگرش افراد جامعه به موضوع سنّت‌ و مدرنیته، نوعی تقابل و جنگ است؛ امّا این دو موضوع خلط شده‌اند. در واقع، زمانی بین دو موضوع تقابل و رقابت پیش می‌آید که آنها در یک زمان و مکان واحد باشند؛ در حالی‌که سنّت و تجدّد در یک برهه زمانی قرار ندارند که بتوانند با یکدیگر رقابت کنند. برای فهم این موضوع، به تبیین این دو کلمه و جایگاه هر کدام می‌پردازیم. سنّت همان تجدّد دیروز است. پدیده‌های مختلف در برهه‌هایی زمانی مختلف، شاخص شده و به اصطلاح عامّه مُد می‌شوند و با گذشت زمان، با شاخص شدن پدیده‌ای جدیدتر، آنها از مُد می‌افتند. فرایند صعود و سقوط پدیده‌های اجتماعی به چهار بخش تقسیم می‌شوند: سه بخش ابتدایی صعود و بخش چهارم سقوط می‌باشد. این چهار بخش به ترتیب 1. نواندیشی؛ 2. نوگرایی؛ 3. نوسازی؛ و 4. سنّت می باشند. برای آشنایی با نحوه کارکرد این چهار بخش، به بیان یک مصداق می‌پردازیم: مانتو. ابتدا یک شخص یا یک گروه حرفه‌ای این چنین می‌اندیشند که در فصل تابستان، هوا بسیار گرم است و باید مانتو را طوری طرّاحی کرد که کمترین میزان گرما را تولید کند و اجازه رسیدن هوای تازه به بدن را نیز بدهد. پس به این اندیشه می‌رسند که مانتوها به جای دکمه یک کمربند داشته باشند تا علاوه بر آزادی عمل بیشتر، باعث تولید گرمای کمتر شود. برای اینکه این نو‌اندیشی دارای بازار اقتصادی مناسبی باشد، لازم است تا در مرحله دوم نوگرایی صورت پذیرد؛ یعنی با روش‌های مختلف در مردم، ایجاد علاقه برای خرید محصول جدید را ایجاد کنیم و پس از تقاضای بازار برای طرح جدید مانتو، دست به نوسازی بزنیم و مدل‌های قبلی را با تولید انبوه مدل‌های جدید از رده خارج کنیم؛ امّا به دلیل اینکه ذهن انسان در هر لحظه، در حال نواندیشی است، مرحله چهارم به وجود می‌آید؛ یعنی از مُد افتادن کالایی که قبلاً شاخص شده بود. مرحله چهارم باید اتّفاق بیفتد تا مرحله بعدی که همان مرحله نواندیشی است، بتواند به نوگرایی برسد. در واقع، این چهار مرحله یک حرکت سینوسی دارند که در سه مرحله صعود و در مرحله چهارم برای ایجاد صعودی جدید، سقوط می‌کند. این حرکت تکراری سینوسی نه به دلیل بهتر پاسخ‌گویی به نیاز بشر، بلکه بیشتر برای کارکردهای اقتصادی و فرهنگی است که به وجود آمده است. باید توجّه داشت که عامل اصلی پا برجا ماندن این حرکت، دامن زدن به حسّ تنوّع طلبی بشر می‌باشد. هر کشور و دولتی بر اساس اعتقادات اکثر افراد جامعه خود، اقدام به قانون‌گذاری و تعریف مناسبات اجتماعی می‌کند و در کنار آن، خود افراد جامعه نیز به واسطه بافت اجتماعی و فرهنگ کشور خود، از یک سری الگوهای خاصّ آن جامعه پیروی می‌کنند. پر واضح است که این نگرش‌ها، یا به زبان دقیق‌تر سبک زندگی‌ها آن‌قدر نمایان است که احتیاجی به اثبات این صفات در هر جامعه‌ای وجود ندارد. برای ایجاد سبک زندگی مطلوب و مناسب در جامعه توسط حکومت‌ها و مسئولان کشور، که توسط اکثریت مردم انتخاب شده‌اند، دو الگوی شناخته شده در جهان وجود دارد: الگوی اروپایی و الگوی آمریکایی که به اختصار، شیوه عملکرد آنها را با ذکر مثال توضیح می‌دهیم: در الگوی معروف به اروپایی، برای ایجاد سبک زندگی یا به زبان ساده‌تر برای ایجاد نگرشی خاص به پدیده‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی در جامعه، حکومت به اصطلاح، از بالا سبک زندگی را ایجاد می‌کند؛ به طور مثال، اگر در کشور خود معتقد به این باشیم که واردات ماشین‌های لوکس خارجی هرچند بسیار محدود، باعث عیان شدن بیش از پیش فاصله طبقاتی موجود در جامعه می‌شود و ایجاد نارضایتی در اقشار پایین جامعه از زندگی می‌کند. اگر بخواهیم از طریق اروپایی، اقدام به فرهنگ‌سازی در عدم استفاده از ماشین‌های گران قیمت کنیم، به این شکل عمل می‌کنیم که با وضع قوانین گمرکی، اجازه ورود این ماشین‌ها را نمی دهیم. در واقع، در این روش، با اعمال قانون و از بالا، مردم را عادت به ماشین‌های داخلی می‌دهیم. امّا اگر به دنبال این باشیم که با مدل آمریکایی، مردم را از خرید ماشین‌های لوکس به دور کنیم، باید از پایین بر روی تفکّر مردم تأثیر بگذاریم. با استفاده از ابزار رسانه‌ای، آمریکایی‌ها امروز به راحتی توان آن دارند که در داخل کشور یا خارج از آن، مردم را به کالا یا انجام رفتاری خاص متمایل کنند. یک بار با سینما، سریال، انیمیشن و یک بار به کمک افراد و اشخاص سرشناس و تبلیغات هدفمند. یک بار با استفاده از یک خواننده، مدل موی خاصّی را در جامعه باب می‌کنند و یک بار با برند سازی حرفه‌ای در رسانه‌ها کاری می‌کنند که مردم یک کشور از گوشی تلفن همراهی استفاده کنند که شرکت سازنده، آن کشور را تحریم کرده است. بدیهی است که روش اروپایی بسیار ساده‌تر از روش آمریکایی است و ابزار کمتری نیز احتیاج دارد. امّا الگوی سوم نیز وجود دارد که 1400 سال است متفکّران مسلمان از آن غافل بوده‌اند. با اینکه به آنها گفته شده است که برنامه زندگی شما تا روز جزا در اختیارتان قرار گرفته و تمام نیازهای شما را پاسخگو است، امّا مسلمانان از غافلند. ادیان الهی، هدفی جز بیان روش درست زندگی برای رسیدن به سعادت و کمال در دنیا و آخرت نداشته‌اند. چهار کتاب آسمانی (سبک زندگی) اوّل برای دوره زمانی خاص بوده است؛ امّا کتاب پنجم، نه برای زمانی خاص و نه برای مکانی خاص نازل شده است. سه ویژگی در «قرآن» وجود دارد که آن را از وابستگی به بُعد زمان و مکان بی‌نیاز می‌کند. این سه ویژگی، به گفته خود این کتاب به این قرار است: 1. تأثیر نپذیرفتن از فرهنگ‌های مختلف؛ 2. منسوخ نشدن دستورات آن با گذشت زمان؛ 3. اعلام خاتم بودن پیامبر(ص). پس مسلمانان بالقوّه دارای کامل‌ترین سبک زندگی هستند و مشکل این است که این توانایی توسط متفکّران خود، تبدیل به قدرتی بالفعل نشده است. متأسّفانه تا به امروز، تلاشی جدّی برای استخراج سبک زندگی قرآنی توسط مسلمانان صورت نگرفته و اگر هم تلاش‌هایی شده است، به سیستمی جاری در زندگی مردم تبدیل نشده است؛ به طور مثال شهید مطهّری در کتاب خود این معضل را مورد بررسی قرار داده و این چنین می‌گوید که: انسان غربی خیلی از صفات پسندیده خود را از دو روش عادت و مجازات یاد گرفته است که این روش‌ها مورد قبول اسلام نیست. اسلام می‌گوید: با دلیل و منطق، به مردم بفهمانید که راه درست چیست...؟ نیاز به افرادی که تفکّرات اسلامی این‌چنینی را تبدیل به یک برنامه در روزمرّه جامعه کنند، در امروز جامعه ما بسیار احساس می‌شود.

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4194
زمان انتشار: 22 دسامبر 2015
| |
توجه به جایگاه و شأن رفیع امام عصر (عجل ا... تعالی فرجه الشریف)

توجه به جایگاه و شأن رفیع امام عصر (عجل ا... تعالی فرجه الشریف)

امام مهدی(علیه السلام) عصاره خلقت، خاتم اوصیا و وارث همه انبیا و اولیای پیشین است. چنان که در یکی از زیارات حضرت صاحب الامر(علیه السلام) خطاب به ایشان عرض می کنیم: السَّلامُ عَلی وارِثِ الانبیاءِ وَ خَاتَمِ الاوصیاءِ.. المُنتَهَی اِلَیهِ مَواریثُ الانبیاءِ وَ لَدَیهِ مَوجُودٌ اثارُ الاصفِیاءِ. (1) سلام بر وارث پیامبران و خاتم اوصیا... آن که میراث تمام پیامبران بدو رسیده و آثار همه برگزیدگان در نزد او موجود است. آن حضرت چنان مقامی در نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) دارند که خطاب به ایشان از تعبیر «پدر و مادرم به فدای او» استفاده کرده اند. از جمله در روایات زیر که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و امام علی(ع) نقل شده،آمده است: بِاَبی وَ اُمِّی سَمِیّی وَ شَبیهی وَ شَبیهُ مُوسَی بنِ عِمرانِ، عَلَیهِ جُیوبُ (جَلابیبُ) النُّورِ یَتَوَقَّدُ مِن شُعاعِ القُدسِ. (2) پدر و مادرم به فدای او که همنام من، شبیه من و شبیه موسی پسر عمران است، بر او جامه هایی از نور است که از پرتو قدس روشنایی می گیرد. بِاَبِی اِبنِ خِیَرَهِ الاِماءِ ... . (3) پدرم به فدای فرزند بهترین کنیزان ... . امام راحل نیز در بیان جایگاه و شأن بی مانند امام مهدی(علیه السلام) در عالم هستی می فرماید: من نمی توان اسم رهبر روی ایشان بگذارم، بزرگتر از این است. نمی توانم بگویم که شخص اول است، برای اینکه دومی در کار نیست. ایشان را نمی توانیم با هیچ تعبیری تعبیر کنیم، الّا همین که مهدی موعود(علیه السلام) است. آنی است که خدا ذخیره کرده است برای بشر. (4) با توجه به همین مقام و مرتبت رفیع امام عصر(علیه السلام) است که در روایات سفارش شده برای عرض سلام و ارادت به پیشگاه آن حضرت از کلمات و عبارت های خاصی استفاده کنیم. از جمله در روایتی که از امام محمد باقر(علیه اللسلام) نقل شده، می خوانیم: مَن ادرَکَ مِنکُم قائِمَنا فَلیَقُل حینَ یَراهُ «السَّلاُم عَلَیکُم یا اهلَ بَیتِ النُّبُوَّهِ وَ مَعدِنَ العِلمِ وَ مَوضِعَ الرُّسالَهِ». (5) هر کس از شما که قائم ما(علیه السلام) را دریابد، پس باید به هنگام دیدار با او بگوید: «سلام بر شما ای خاندان نبوت و معدن علم و جایگاه رسالت». در روایت دیگری کیفیت سلام دادن مردم به آن حضرت در زمان ظهور چنین بیان شده است. لا یُسَلَّمُ عَلَیهِ مُسَلَّمُ الّا قالَ: «السَّلاُم عَلَیک یا بَقیَّهَ اللهِ فِی ارضِهِ.» (6) هیچ سلام دهنده ای بر آن حضرت سلام نمی دهد، مگر این که می گوید: «سلام بر تو ای باقی مانده خدا در زمین». مطالعه سیره و اقوال علما و بزرگان نیز نشان می دهد که آن ها نهایت ادب و احترام را نسبت به حضرت صاحب الامر(علیه السلام) رعایت و از هر سخن و عملی که در آن اندک شائبه بی توجهی به جایگاه و شأن آن حضرت وجود داشت، پرهیز می کردند. در این باره حکایت زیر که از مرجع عالی قدر حضرت آیه الله العظمی الصافی گلپایگانی در زمینه ادب و احترام حضرت آیه الله العظمی بروجردی نسبت به امام عصر(علیه السلام) نقل شده، بسیار خواندنی است: یک روز در منزل شان مجلسی بود، در آن مجلس شخصی با صدای بلند گفت: برای سلامتی امام زمان و آیه الله بروجردی، صلوات! در همان حال، ایشان که در حیاط قدم می زد، با شتاب و ناراحتی به طرف در بیرونی آمد و با عصا محکم به در زد، به طوریکه آقایانی که در بیرون بودند، ترسیدند که نکند اتفاقی افتاده باشد. چندین نفر به طرف در اندرونی رفتند که ببینند چه خبر است. آیت الله بروجردی گفتند: «این که بود که اسم مرا در کنار نام مبارک امام زمان(علیه السلام) آورد؟ این مرد را بیرون کنید و به خانه راهش ندهید.» (7) بر اساس آنچه گفته شد، بر همه مبلغان فرهنگ مهدوی، اعم از نویسندگان، سخنرانان، شاعران، مدیحه سرایان و ... لازم است که در نوشته ها، گفته ها ، سرودها و به تعبیر عام تر در کلیه فعالیت های تبلیغی و ترویجی خود، نکات زیر را مورد توجه جدی قرار دهند. 1. خودداری از به کار بردن کلمات و تعابیری که شایسته جایگاه و شأن رفیع امام عصر(علیه السلام) نیست؛ 2. رعایت نهایت ادب و احترام به هنگام بر زبان راندن نام آن حضرت و یاد کردن از ایشان؛ 3. ذکر سلام و صلوات پس از نام بردن از آن حضرت و برخاستن به هنگام بیان نام خاص ایشان؛ 4. رعایت ساحت قدسی آن امام و پرهیز از تعمیم اوصاف و ویژگی های خاص ایشان به دیگران. پی نوشت ها : 1. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر به نقل از سیدبن طاوس. 2. محمد باقر المجلسی، مرأة العقول، ج 36، ص 337، ح 200. 3. همان، ج 51، ص 121. 4. صحیفه نور (مجموعه رهنمودهای امام خمینی، قدس ره)، ج 12، ص 208. 5. محمد باقر المجلسی، مرأة العقول، ج 52، ص 331، ح 5. 6. همان، ج 24، ص 212. 7. روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه بزرگداشت آیه الله بروجردی و شیخ شلتوت. منبع: شفیعی سروستانی، ابراهیم،(1343)، انتظار باید و نبایدها، تهران: موعود عصر(عج)، چاپ ششم، 1386.  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4187
زمان انتشار: 21 دسامبر 2015
| |
بِسمِ ربِّ العِشق و مِهر و ماه و نور -  در شبِ یلدا خوشا شعر ظُهور

بِسمِ ربِّ العِشق و مِهر و ماه و نور - در شبِ یلدا خوشا شعر ظُهور

در شبِ یلدا و شعر و شور و عشق - دل هوس دارد کِشَد پَر تا دمشق  پیکرِ تب‌دارِ سردارانِ نور - گشته رقصان  بر سَرِ دارِ ظُهور  مانده جا بر صورتِ آیینه‌ها - جایِ زخمِ پنجۀِ گُرگینه ها خون خضاب آورده گیسویِ دمشق -  کرده آشفته جهان را شورِ عشق یاد ِیاران در شب یلدای سرد - کرده در شهر فراقم کوچه‌گرد با خیالِ جِلوۀ ِصبحِ ظُهور - در شبِ یلدایِ عشق و شعر و شور   می‌نگارم لحظه‌هایِ ناب را - در غمِ یار، اشکِ چشمِ آب را  در شبِ دور و درازِ هجرِ یار - می‌کُند گُل، شعرِ سبزِ انتظار  دفتر و دست و قلم مَسحورِ نور - می‌تَراوَد شعر سرسبزِ ظُهور خط به خط دفتر به تَسخیرِ وَلا - غم نگارِ داغِ سُرخِ کربلا  در شبِ طولانیِ یلدایِ داغ - می‌سُرایم شعرِ جان‌سوزِ فراق  در میانِ مقتلِ دیدارها - غرقه در خون پیکرِ سردارها  دل تمنا می‌کند آغوش را - شاهدِ جامِ شهادت نوش را  خون‌جگر از ظلم اسکندر،ولی - دل‌خوشِ عماریِّ سَیّد علی  بی‌کَس و آواره از شهر و دیار - می‌نویسم عاشقی را با تو یار  کهِ‌ی امام لاله‌ها یا بنَ الحَسَن - ای اُویسِ رانده ما را از  قَرَن ای جهان گُم در خَمِ ابروی تو - تا کجا ما را فراقِ رویِ تو ؟؟  در شبِ یلدایِ هجرانت، سَحَر - می‌زَند با مُشتِ تنهایی به دَر مست و شیدایِ غمت مرغ چمن - گشته مدهوشِ شَمیمَت نَستَرَن   لاله لاله، سینه سینه، پُر زِ داغ - با غمِ تو در شبِ یلدایِ باغ  ای فراقت بُرده از دل‌ها قرار - غم کشیده ، عاشقانت را به دار  بیرقِ هجرانِ تو تا کِی عَلَم ؟ - تا کجا از داغِ تو گِریَد قَلَم ؟ کو سَحَرگاهی بر این یلدایِ تار؟ –  وعدۀِ دیدارِ ما کِی با تو  یار ؟ تا کجا تا کِی شبِ یلدای غم؟ –  تا کجا حِرمان تو را، ماهِ حرم؟   کِی کجا یلدایِ هجرانِ تو یار؟  -   می‌رسد پایان به صُبحی زَرنگار   ای که زُلفت بویِ نرگس می‌دهد - با تو ما را عاشقی حِس می‌دهد کُشت ما را ظُلم اسکندر بیا - ای وَلا را وارثِ حیدر بیا  شد نمک غرقابه در فسق و  فساد - گشته ویران کاخِ عدل و قسط و داد  ای سفرکرده، فراقَت کُشتِمان - کرده خَم این بارِ دوری پُشتِمان   ای غمت آورده جان‌ها را به لَب - بی تو تا کِی ما اسیرِ ظُلمِ شب    بر شبِ یلدایِ دوری کو سَحَر؟ - در فراقت تا کجا خون، چشم تر ؟ تا کجا تا کِی تو را در انتظار - یوسفِ گُم‌گشتۀ زهرا تبار بی تو ما را تا کجا این فصلِ سرد؟ - نوبهارا ؛ دشتِ دل را دَرنَوَرد  ای نگاهت بی‌قرارِ آمدن - یوسف گُم گشتۀی دور از وطن  نورِ چشمانِ غریبِ بی مَزار - تا کُجا داغِ تو بر دل‌هایِ زار  ای دلت از جورِ یاران غرقِ درد - در میانِ شهر غم‌ها کوچه‌گرد ای وجودت بی‌قرارِ آمدن - یوسفا کِی می‌کنی قصد وطن ؟ یوسفِ زهرا ظُهورت دیر شد - در فراقت رهبرِ ما پیر شد موسفید و قد خمید و تن تَکید  - بی‌وفایی‌ها ز یاران بَس که دید کرده یارانِ قدیمش او رَها - در حصار آورده او را فتنه‌ها   غم نشسته در نگاهَش پیرِ ما - با دلِ خون می‌کُند تدبیرِ ما  بُغض باران بر گلویش بَسته راه - هم‌نشین و مَحرَمِ او ، اشک و آه  لشکر غم بسته راهش بر نگاه - درد و داغ و غُصّه می‌گوید به چاه     در شبِ یلدایِ تنهاییِ خویش - یادِ یاران می‌کند با قلبِ ریش  سیدِ خوبان، امیرِ شهرِ عشق - قتلگاهِ قومِ یارانَت دمشق  اندکی دیگر تحمُّل بایدت - تا صدایِ خندۀِ گُل آیدت  از یمن آید خبر از آمدن - بویِ نرگس می‌دهد زُلفِ قَرَن خونِ جاری از سر و رویِ دمشق - مرگِ سردارانِ سَربَردارِ عشق  این‌همه باشد نشانِ وَصلِ یار - مژدۀِ مرگِ زمستان در بهار  این شب دِیجور غم سَر می‌شود - نوبتِ دیدارِ دلبر می‌شود   بویِ مهدی کرده پُر آفاقِ عشق - شاخِ نرگس کَرده گُل در باغِ عشق  زین تغزّل‌ها که بلبل می‌کند - اندکی دیگر سَحَر گُل می‌کند این شب دور و درازِ انتظار - می‌نشیند در سحرگاهی به بار  اندک‌اندک می‌رسد صُبح ظهو - می‌رسد آخَر به پایان راهِ دور  از فَلَق سَر عشقِ سَرمَد می‌زند - بر شبِ دوری ، سَحَر حَد می‌زند     کامِ دل را وَه چه شَهدی می‌رسد - مژده یاران، بویِ مهدی می‌رسد    به امید ظهور حضرت یار .... 29 آذرماه 1394 منصور نظری 

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4185
زمان انتشار: 21 دسامبر 2015
| |
هشدار! بدترین زمان ها فرا رسید

هشدار! بدترین زمان ها فرا رسید

«آرامش»، به نظر می آید که برخی از واژه ها در گذر زمان دیگر باید به فراموشی سپرده شوند. گاهی با خودم فکر می کنم که دیگر ما آدم های این دوره و زمانه باید با زندگی آرام و بی دغدغه و امنیت و ... خداحافظی کنیم. با مروری کوتاه بر اخبار هر روز جهان و آمار جنگ و خونریزی و مفاسد اجتماعی و ... به راحتی متوجه خواهید شد که در سراسر جهان، دیگر اوضاع عوض شده است. برای مثال هزینه ی نظامی جهان امروز 900 میلیارد تا یک ترلیون دلار در سال است و هزینه ی جنگ در جهان 2 میلیون دلار در دقیقه است که اگر 18 روز جنگ متوقف شود، سوء تغذیه از کل جهان رفع می‌شود(1) و یا هر دو دقیقه یک نفر در امریکا مورد تجاوز جنسی واقع می شود. (2) علاوه بر این ها حوادث طبیعی نیز تغییرات چشم گیری داشته است و مثلاً بین سال‌های 1950 تا 1991، 93 زلزله بزرگ در جهان به وقوع پیوست؛ تقریباً سه برابر و نیم قرن گذشته. این زلزله‌ها موجب مرگ 3/1 میلیون نفر انسان در سراسر کره ی خاکی شد.(3) به نظر می رسد که دیگر وقت این شده که به سراغ سخنان بزرگان دین مان برویم و وصف این روزگار سخت را از زبان آنان بشنویم تا دریابیم که حقیقتی که امروز بدان می‌نگریم، وقایعی است که صدها سال پیش، پیش بینی شده و درباره ی آنها هشدار داده شده بود. دنیایی پر از ظلم و جور آخر الزمان که در کلام رسول خدا (ص) از آن با عنوان «پایـان زمـان و زمان آشـکار شدن فتنه‌ها»(4) یاد شده، زمانه ای است که جهان پر از ظلم را در آن خواهیم دید و آن بدترین زمان ها است. پیامبر (ص) در این باره به امام علی (ع) می فرمایند: «آیا تو را بـشارت نـدهم؟‌ آیا‌ تو‌ را خبر ندهم؟ ایشان عرض کرد: بله یا‌ رسول‌اللّه‌.‌ پس آن حضرت (ص) فرمودند: هم ایـنک جـبرئیل نـزد من بود و مرا خبر‌ داد‌ که آن قائمی که در‌ آخرالزمان‌ ظهور می‌کند‌ و زمین‌ را پر از عدل و داد‌ می‌نماید،‌ همانگونه کـه از ظـلم و جور آکنده شده باشد، هر آینه از‌ ذریه‌ تو و از فرزندان حسین (ع) است.»(5) صدای پای شر الازمنه عموماً واژه ی «شر» با موجی از انرژی منفی همراه است و حسی شبیه ترس را به انسان منتقل می کند. در سختی روزگار آخرالزمان همین بس که حضرت امیر المومنین، امام علی (ع) از این دوره با واژه ی «شر الازمنه» به معنی «بدترین زمان ها» یاد کرده اند و برای آن ویژگی هایی را برشمرده اند. « در آخرالزمان و نزدیک شدن زمان موعود که شرترین زمانهاست زنانی ظاهر می‏شوند بی‏ حجاب و عریان بیرون آمده، خودنمائی می‏کنند، از دین خارج می‏شوند. در فتنه ‏ها داخل می‏شوند و به شهوترانی روی می ‏آورند و به لذت جوئی ها شتابانند. حرامهای الهی را حلال می‏کنند و در جهنم همیشه خواهند ماند.»(6) امان از فتنه ها فتنه ها مسئله ای ست که پدر مهربان امت، رسول خدا (ص) در مورد آن نگران امتشان بوده اند(7) ایشان در مورد فتنه ها می فرمایند: «چگونه خواهید بود زمانی که فتنه ای شما را در برگیرد که در آن کودکان بیش از آن به نظر رسند که هستند [سن و سالشان بیشتر به نظر می رسد]، و جوانان به پیری رسند. مردم به کژراهه می روند و آن (انحراف) را مانند سنّت خویش می گزینند و هرگاه بخشی از آن به روش درست تبدیل گردد، گفته می شود سنّت دگرگون شده است. این در نظر مردم کاری زشت آید و در پی آن، بلایا شدّت یابند و نسل به اسارت برده شود. سپس فتنه و آشوب آنان را بکوبد، چنان که آتش، هیزم را می کوبد و آسیاب طعمة خود را. آنها دین می آموزند اما نه برای خدا و دانش می جویند امّا نه برای عمل و به وسیله ی کار آخرت، دنیا را می طلبند»(8) شدت این فتنه را از آنجا می توان دریافت که پیامبر(ص) می فرمایند:ز«اگر کسی را با ده طناب در جبهه حق بسته باشند، باز او را به باطل می کشانند و به عکس.»(9) هم چنین ایشان می فرمایند: «زمانی بر مردم می آید که دل مؤمن در نهادش آب می شود، همان طور که سُرب در آتش آب می شود، و سبب آن نیست مگر اینکه فتنه ها و بدعت هایی را که در دین آنها ظاهر گشته مشاهده می کنند و توانایی تغییر و بر طرف ساختن آنها را ندارند.»(10) عدم تشخیص حق از باطل البته عاملی که باعث گمراهی مردم در زمان این فتنه ها می شود عدم تشخیص حق از باطل است. امام علی(ع) در این زمینه می فرمایند: «اگر حقّ خالص در میان بود، اختلاف به چشم نمی خورد، و اگر باطل محض در میان بود، بر هیچ خردمندی پوشیده نمی ماند، لیکن مشتی از حق و مشتی از باطل گرفته شده و با هم آمیخته گردیده است. اینجاست که شیطان بر دوستداران خود چیره می گردد، و کسانی رهایی می یابند که از طرف خداوند عاقبت نیکی برای آنها رقم خورده باشد.»(11) نشانه هایی از زمان فتنه حضرت مولی الموحدین علی (ع) در روایتی به برخی از نشانه های این دوره می پردازند: «به درستی که نشانه ی آن هنگامی است که مـردم نماز‌ را‌ بمیرانند،‌ امانت را ضایع گردانند، دروغ را جایز شمارند،‌ رباخواری‌ کنند، رشوه بـگیرند، بـناها را مـحکم و مرتفع بسازند و دین را به دنیا بفروشند، سفیهان را به کار‌ گیرند،‌ قطع‌ رَحِم نمایند، از هوای نفس پیروی کـنند،‌ ‌خـون‌ها را سبک‌ بشمارند، شهادت‌های دروغ آشکار شود، فحشاء معمول گردد و بهتان و گناه و مرزشکنی رایج گردد.»(12) پی نوشت: 1.    ttp://www.rainn.org/get-information/statistics/frequency-of-sexual-assault 2. he Universal Almanac, Kansas City, 1993 3. ttp://mastoor.ir/content/view/1441/2/ 4.الاربلی، ابوالحسن، کشف الغمه فی معرفة الائمّة، دارالاضواء، ج3، ص260، ح24. 5.ابن ابـی زیـنب، غیبت نعمانی، کتابخانه صدوق، 1366، چاپ اول، ص357،‌ ح1. 6.من لا یحضره الفقیه، ج3، ص390 7.السنن الوارده، ص37. 8.روضه کافی، ص58. 9.فتن ابن حماد، ص34. 10.امالی طوسی، ج2، ص132 11. روضه کافی، ص58. 12.شیخ‌ صدوق،‌ کمال الدین، دارالکتب الاسلامیه، 1359، قم، ج2، صـ525، ح47. منابع: مقاله فتنه های بحران ساز آخرالزمان ، ماهنامه موعود شماره 139 و 140 آخرالزمان در فرهنگ مهدویت، خدامراد سلیمانیان، مجله مبلغان، اسفند 1381 - شماره 38 اریحا

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4089
زمان انتشار: 6 دسامبر 2015
| |
نگاهی به موضوع امام مهدی در كلام اهل بيت (ع)

نگاهی به موضوع امام مهدی در كلام اهل بيت (ع)

اندیشه مهدویت و ظهور، یكى از اصیل ترین اندیشه هاى اسلامى است و بنیانگذار آن پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله است. آن حضرت، خود عقیده به ظهور حضرت مهدى (عج) را در جدول عقاید اسلامى قرار داد، به همین جهت، این موضوع به طور یكسان در منابع شیعه و سنى منعكس گردیده است. اهل بیت پیامبر علیهم السلام نیز این اندیشه و اعتقاد را در جامعه اسلامى تبلیغ كرده اند. مى توان ادعا كرد كه هیچ مسأله اسلامى همانند عقیده مهدویت و ظهور، از قطعیت و سابقه تاریخى برخوردار نیست. حضرت مهدى (عج) به عنوان دوازدهمین جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله در روایات شیعه و سنى مطرح و معرفى شده است. این معرفى چنان دقیق و مشخص است كه قابل انطباق بر فرد دیگرى جز شخص آن حضرت نیست كه از فرزندان فاطمه علیها السلام و امام حسین علیه السلام و نام پدرش امام حسن عسكرى علیه السلام مى باشد. او آخرین حجت الهى از سلسله انبیا و اوصیاست كه با ظهورش جهان  را پر از عدل و داد مى سازد. او هم اكنون به عنوان یك امام زنده، ولى غایب، در روى زمین زندگى مى كند و در زمان پدرش و بعد از او در غیبت صغرى و كبرى مشاهده شده است. گفتار اهل بیت علیهم السلام درباره امامت مهدى (عج) 1- امیر مؤمنان علیه السلام - كمیل بن زیاد مى گوید: حضرت على علیه السلام دستم را گرفت و به سوى قبرستان كوفه برد. هنگامى كه به صحرا رسیدیم، آهى كشید و فرمود: ... آرى، هرگز زمین از كسى كه به حجت الهى قیام كند خالى نمى شود؛ خواه ظاهر باشد و آشكار یا ترسان و پنهان! تا دلایل و نشانه هاى روشن خداوند باطل نگردد، ولى آن ها چند نفرند و كجا هستند؟! سوگند به خدا، تعداد آنان كم و ارزش و مقامشان نزد خدا بسیار است ... آنان جانشینان خدا در روى زمین و دعوت كنندگان به دین او هستند. كلام امیر مؤمنان على علیه السلام در مورد «حجتِ ترسان و پنهان خدا» اشاره به امام غایب (عج) است. - عبدالعظیم حسنى از امام جواد علیه السلام و او از پدران گرامى اش از امیر مؤمنان علیه السلام این گونه نقل كرده است: قائم ما غیبتى طولانى خواهد داشت، شیعیانِ زمان غیبتش را همانند گله اى مى بینم كه دنبال چراگاه است، ولى آن را نمى یابد. آگاه باشید هر كدام از آنان بر دینش ثابت و استوار بماند و به خاطر طول غیبت قائم (ع) دلش سخت نگردد، روز قیامت با من و هم پایه من خواهد بود .... . 2- حضرت زهرا علیه السلام جابر بن عبدالله مى گوید: براى تبریك ولادت امام حسن علیه السلام نزد سرورم حضرت فاطمه علیها السلام رفتم، در دستش صحیفه اى از دُرّ سفید دیدم. عرض كردم: اى بهترین زنان عالم! این صحیفه چیست؟ فرمود: در این صحیفه نام امامان و پیشوایان از فرزندان من نوشته شده است. عرض كردم: ممكن است آن را به من دهید تا نگاه كنم؟ فرمود: اى جابر! اگر اشكال نداشت مى دادم، امّا جز پیامبر صلى الله علیه و آله یا وصى یا اهل بیت نبىّ نمى تواند به این لوح دست بزند. به تو اجازه مى دهم كه فقط به آن نگاه كنى. جابر مى گوید: نگاه كردم دیدم نام پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان و نام پدر و مادر هر كدام در آن نوشته شده است. مشخصات آخرین امام، عبارت بود از: ابوالقاسم م ح م د بن حسن، حجت خدا برآفریدگانش، مادرش كنیزى به نام نرجس است. 3- امام حسن علیه السلام ابو سعید مى گوید: امام حسن علیه السلام خطاب به مردم مى فرمود: ... آیا نمى دانید كه هر یك از ما بیعت طاغوت زمانش را بر گردن دارد جز قائم،  همان كسى كه روح خدا عیسى بن مریم پشت سرش به نماز مى ایستد. از این رو، خداوند ولادتش را پنهان خواهد كرد و شخص او از دیده ها غایب خواهد بود تا این كه قبل از خروج، بیعت كسى را بر گردن نداشته باشد. او نهمین از فرزندان حسین و فرزند سرور كنیزان است، خداوند عمرش را طولانى مى كند، سپس به قدرتش او را در سیماى جوان زیر چهل سال ظاهر مى كند تا همه بدانند خداوند بر هر كارى تواناست. 4- امام حسین علیه السلام عبدالرحمان بن ثابت مى گوید: امام حسین علیه السلام فرمود: دوازده نفر (امام و پیشوا) از ما اهل بیت است، نخستین آن ها امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام و آخرین شان نهمین از فرزندان من و قائم به حق است. خداوند زمین را بعد از مرگش   توسط او زنده مى كند و دین حق را به وسیله او بر تمام دین ها چیره مى گرداند، گرچه براى مشركان ناپسند باشد. او غیبتى خواهد داشت كه در آن گروهى از دینشان (از عقیده به امامت آن حضرت) برمى گردند و عده اى بر دینشان ثابت و استوار مى مانند؛ این گروه (توسط مخالفان) آزار مى شوند و به آنان گفته مى شود: اگر راست مى گویید، این وعده (ظهور مهدى) كى خواهد بود؟ آگاه باشید، آن ها كه در زمان غیبتش در برابر اذیت و آزار (مخالفان) صبر پیشه كنند (و از عقیده به امامت مهدى (عج) دست برندارند)، همانند كسانى اند كه در كنار رسول خدا صلى الله علیه و آله با شمشیر جهاد مى كردند. 5- امام سجاد علیه السلام سعید بن جبیر مى گوید: امام زین العابدین علیه السلام فرمود: ولادت قائم ما از مردم پوشیده مى ماند، به گونه اى كه تعدادى از مردم مى گویند: هنوز متولّد نشده است و آن (غیبت قائم و پوشیده بودن ولادتش) براى این است كه وقتى ظهوركرد، بیعت هیچ طاغوتى را بر گردن نداشته باشد. 6- امام محمد باقر علیه السلام محمد بن مسلم مى گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم كه فرمود: قائم ما (عج) با (ایجاد) بیم و هراس (در دل دشمنانش) یارى مى شود، به پیروزى تأیید مى گردد ... شعاع سطلنت و حكومتش به شرق و غرب زمین مى رسد، خداوند به وسیله او دینش را بر تمام دین ها پیروز مى كند، گرچه براى مشركان ناپسند باشد، خرابى ها از روى زمین برچیده شده و همه جا آباد شود، روح خدا عیسى بن مریم علیه السلام فرود آمده و پشت سرش نماز مى گزارد .... 7- امام صادق علیه السلام مَسْعَده مى گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم كه پیرمرد قد خمیده اى با عصا وارد شد و به آن حضرت سلام كرد. سپس دستش را بوسید و گریه كرد. امام صادق علیه السلام فرمود: پیرمرد چرا گریه مى كنى؟ او عرض كرد: فدایت شوم اى پسر رسول خدا صلى الله علیه و آله! صد سال است كه در انتظار قائم شما هستم؛ با خودم مى گویم این ماه ظهور مى كند، امسال مى آید، امّا سنّم بالا رفته و اجلم نزدیك شده و مى بینم براى شما اهل بیت حوادث ناخوشایندى رخ مى دهد، یا كشته مى شوید یا تبعید و آواره مى گردید، ولى دشمنانتان غالب و پیروزند؛ بنابراین چرا گریه نكنم. مسعده مى گوید: با شنیدن سخنان او چشمان امام صادق علیه السلام پر از اشك شد و فرمود: اى پیرمرد! اگر خداوند به تو عمرى دهد كه قائم ما را ببینى، در بهشت برین با ما خواهى بود و اگر قبل از آن مرگت رسید، روز قیامت با خاندان محمد صلى الله علیه و آله محشور خواهى شد ... اى پیرمرد! قائم ما، فرزند حسن بن على بن محمد بن على بن موسى است و موسى فرزند من است، ما دوازده نفر همه پاك و معصومیم ... اى پیرمرد! سوگند به خدا، اگر از دنیا فقط یك روز مانده باشد، خداوند آن را طولانى مى كند تا قائم ما اهل بیت خروج نماید .... 8- امام موسى كاظم علیه السلام یونس بن عبدالرحمان مى گوید: نزد امام موسى كاظم علیه السلام رفتم و عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! آیا قائم به حق تو هستى؟ فرمود: من قائم به حقم، اما آن قائمى كه زمین را از لوث وجود دشمنان خدا پاك مى كند و آن را از عدل و داد پر مى نماید، آن سان كه از ظلم و جور پر شده است، پنجمین از فرزندان من است كه غیبتى طولانى خواهد داشت .... 9- امام رضا علیه السلام رَیَّان بن صَلْت مى گوید: به امام رضا علیه السلام عرض كردم: آیا صاحب این امر تو هستى؟ فرمود: من صاحب امر هستم، امّا آن كس نیستم كه زمین را از عدل و داد پر مى كند، آن گونه كه از ستم پر شده است؛ چگونه من هم او باشم با ضعفى كه در اندامم مشاهده مى كنى، در حالى كه وقتى قائم خروج كند، در سن پیرمردان و در سیماى جوانان است، بدنى نیرومند دارد، به گونه اى كه قوى ترین درخت را مى تواند با دست از زمین بركند ... او چهارمین از فرزندان من است، خداوند او را از دیده ها مى پوشاند تا روزى كه آشكار شده، زمین را از عدل و داد پر كند، همان گونه كه از ظلم و جور پر شده است. 10- امام جواد علیه السلام عبدالعظیم حسنى گوید: به امام جواد علیه السلام عرض كردم: امیدوارم قائم خاندان محمد صلى الله علیه و آله شما باشى، همان كسى كه زمین را از عدل و داد پر مى كند، آن سان كه از ظلم و جور پر شده است. فرمود: اى ابوالقاسم! همه ما (امامان) قائم به امر خدا و هدایتگر مردم به سوى دینش هستیم، اما آن قائمى كه خداوند توسط او زمین را از لوث وجود كافران پاك مى گرداند و از عدل و داد پر مى نماید، كسى است كه ولادتش از مردم پوشیده مى ماند و شخص او از دیده ها پنهان مى شود و بر مردم حرام است نام (مخصوص) او را ببرند، او همنام و هم كنیه رسول خداست .... 11- امام هادى علیه السلام ابى  دُلْف مى گوید؛ از امام على النقى علیه السلام شنیدم كه فرمود: امام و پیشواى بعد از من فرزندم حسن است و بعد از او فرزندش قائم (عج) است، همان كسى كه زمین را از عدل و داد پر مى كند آن گونه كه از ظلم و جور پر شده است. 12- امام عسكرى علیه السلام موسى بغدادى مى گوید: از امام حسن عسكرى علیه السلام شنیدم كه فرمود: گویا شما را مى بینم كه در مورد جانشین بعد از من اختلاف دارید. آگاه باشید هر كه به امامان بعد از رسول خدا عقیده مند باشد، ولى امامت فرزندم را انكار نماید، همانند این است كه به نبوت تمام پیامبران و رسولان اقرار كند و منكر نبوت رسول خدا باشد (چنین فردى در حقیقت منكر همه پیامبران است)؛ زیرا پیروى از آخرین امام، مانند پیروى از اولین امام است و آن كه آخرین امام را انكار نماید، همانند این است كه اولین امام را منكر شده است. آگاه باشید، فرزندم غیبتى خواهد داشت كه مردم در آن (نسبت به امامتش) به شك مى افتند، جز آن ها كه خداوند حفظشان كند. گفتنى است كه روایات اهل بیت علیهم السلام در زمینه امامت حضرت مهدى (عج) فراوان و بیش از حد شمارش است؛ آنچه ذكر شد، نمونه اى مختصر، گویا و روشن است و تأمل در آن ها این مطلب را اثبات مى كند كه امامان علیهم السلام عنایت خاصى داشتند كه امامت حضرت مهدى (عج) در جامعه مطرح شود تا خاتمیت وصایت را اعلام كنند، آنان هم چنین از فتنه هایى كه ممكن است دامنگیر مردم زمان غیبت شود، خبر داده اند تا آنان هشیار گردند و فریب شیاطین جن و انس را نخورده و در امامت امام غایب (عج) تشكیك ننمایند. از این رو، هر بار كه شیعه اى به امام زمان خویش مراجعه و از ظهور حضرت مهدى (عج) سؤال مى كرد، آن امام با دلدارى او و بیان مطالبى در مورد آن حضرت موجب آرامش وى مى گردید و روحیه امید و انتظار را در وجود او تقویت مى كرد و با عبارات گوناگون، بر حتمیت و قطعیت ظهور حضرت حجت (عج) تأكید مى ورزید. تمام سؤال و جواب ها حكایت از این دارد كه شیعه همواره در انتظار ظهور روزشمارى مى كرده و این خود قطعیت مسأله مهدویت و ظهور را در فرهنگ و اندیشه مردم نشان مى دهد. در بیشتر روایات مربوط به حضرت مهدى (عج) بر این مطلب تأكید شده كه گسترش عدل و داد در روى زمین، پس از ظهور آن حضرت است؛ همان چیزى كه جامعه بشرى همیشه تشنه آن بوده و تبهكاران و ستمكاران، تنها شعار آن را سر داده اند. امامان علیهم السلام با تأكید بر این كه عدل و داد توسط حضرت مهدى (عج) در پهنه گیتى مستقر خواهد شد، به ما گوشزد كرده اند كه استقرار عدل و داد درتمام گیتى از كسى غیراز امام عصر (عج) ساخته نیست و توانایى هاى روحى اى كه خداوند در وجود آن حضرت نهاده، در حدّى است كه مى تواند رهبرى جهان را به دست گرفته، عدالت را در تمام گیتى گسترش دهد و چه بسا مردم جهان نیز طى قرن ها تجربه به این مطلب برسند كه تحقق عدالت واقعى جز از یك رهبر الهى بر نمى آید كه این خود موجب سرخوردگى آنان از رهبران فاسدشان گردیده، از روى اضطرار و بیچارگى دست به سوى آسمان دراز كنند و از خداوند مدد جویند و این خود گامى دیگر در تحقق شرایط ظهور باشد. پی نوشت: على نورى، على رضا، شناخت حضرت مهدى (عج)، 1جلد، زمزم هدایت - قم، چاپ: سوم، 1385. نهج البلاغه، فیض الاسلام، حكمت 139. بحارالانوار، ج 51، ص 109. على نورى، على رضا، شناخت حضرت مهدى (عج)، 1جلد، زمزم هدایت - قم، چاپ: سوم، 1385. كمال الدین و تمام النعمه، ج 2- 1، ص 307. هر یك از امامان ما، در عصر خود در شرایطى زندگى مى كردند كه طاغوتى رهبرى جامعه رابه دست داشت، امّا وقتى امام غایب علیه السلام ظهور كند، تمام رهبران فاسد را نابود مى كند و خود زمام رهبرى جهان را به دست مى گیرد؛ از این رو، بیعت هیچ فرمانروایى بر گردن آن حضرت نیست. بحارالانوار، ج 51، ص 132. 8در گمراهى مردم مرگ و در هدایتشان حیات و زندگى است. منتخب الاثر، ص 205. بحارالانوار، ج 51، ص 135. منتخب الاثر، ص 292. منتخب الاثر، ص 254. بحارالانوار، ج 51، ص 151. منتخب الاثر، ص 221. منتخب الاثر، ص 286. همان، ص 225. منتخب الاثر، ص 226.   گرداوری:صدراله زین العبادی-كارشناس ارشدتاریخ تشیع

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4074
زمان انتشار: 3 دسامبر 2015
| |
شرافت زندگی ما در چیست؟

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

شرافت زندگی ما در چیست؟

خدمت در راه امام زمان ، زيباترين قالب برای زیستن است که حيات طيبه ی انساني و جاودانگی در عالیترین مراتب بهشت را با خود به دنبال دارد.مسیر کسب شرافت انساني جز با برقراری پیوندی عمیق با امام زمان طی نخواهد شد.

یقین بدانیم که هیچ شرافتی بالاتر از آن نیست كه دستان بشریت را به امام زمان شان رسانده و به این ترتیب راه رسیدن به سعادتی ابدی را برایشان هموار نماییم.این دغدغه ها و تلاشها به تمام زحمات و خدمات دیگری که برای گذران زندگی مادی مان نیز انجام می دهیم، شرافت بخشیده و به آنها رنگ خدایی می زند. خدمت در راه امام زمان ، زیباترین قالب برای زیستن است که حیات طیبه ی انسانی و جاودانگی در عالیترین مراتب بهشت را با خود به دنبال دارد.مسیر کسب شرافت انسانی جز با برقراری پیوندی عمیق با امام زمان طی نخواهد شد. افتخار عظیمی است كه خداوند به انسانی عطا کرده و به او توفیق خدمتگزاری به حجتش را در زمین تا قبل از رسیدن زمان ظهور عنایت می نماید. چقدر زیبا و هیجان انگیز است كه هنگام ظهور، نگاه ایشان به ما،نگاه به یك سرباز پردغدغه و پرتلاشی باشد که لبخند رضایت امامش را در روزهایی خریده است که همگان تنهابه فكر رفاه خود و خانواده شان بوده و کسی حتی سراغی از او نمی گرفت. آیا جای افسوس نیست كه سالهای بسیاری از عمرمان را بدون همراهی با او تلف نموده و روزهای پرانرژی جوانی را با غفلت از او گذراندیم. همنشینی با کسی را از دست دادیم که تجلی تمام مهربانی و رافت خداوند است. کاش ثانیه ها، روزها و سالهای آینده را دریابیم.   لینکهای مرتبط: کتاب آشتی با امام زمان پای درس استاد

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 3942
زمان انتشار: 8 نوامبر 2015
| |
اخلاق از دیدگاه حضرت مهدی (عج ا... تعالی فرجه الشریف) (2)

اخلاق مهدوی در پرتو قیام حسینی

اخلاق از دیدگاه حضرت مهدی (عج ا... تعالی فرجه الشریف) (2)

44- تلاشگر تا حد توان از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که درباره‌ی امام حسین (علیه السلام) فرمود: «اشهد انک... کنت... باذلاً للمجهود» (1)؛ «گواهی می‌دهم که تو... تلاشگر تا در حدّ توان بودی». انسان وظیفه دارد تا در حدّ توان خود در راستای پیاده کردن اهداف اسلام تلاش کرده و کوشا باشد؛ زیرا ما مأمور به انجام وظیفه هستیم نه نتیجه، و نتیجه به دست خداست تا چه صلاح بداند، همان‌گونه که امام حسین (علیه السلام) هرچه توان داشت در راه پیاده کردن اهداف بلند اسلام دریغ نکرده و از آن فروگذار ننمود. 45- زهد در دنیا و میل به آخرت از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که درباره‌ی امام حسین (علیه السلام) فرمود: «اشهد انک... کنت... زاهداً فی الدنیا زهد الراحل عنها، ناظراً الیها بعین المستوحشین منها، آمالک عنها مکفوفة، و همّتک عن زینتها مصروفة، و ألحاظک عن بهجتها مطروفة، و رغبتک فی الآخرة معروفة...» (2)؛ «گواهی می‌دهم که تو... زاهد در دنیا همچون شخص کوچ کننده از آن، نگرنده‌ی به آن به دیده‌ی ترسندگان از آن بودی که آرزوهایش از آن بازداشته شده و همتش از زینت‌هایش برگرفته شده است. تو که نگرنده‌ی زرق و برق‌هایش با گوشه‌ی چشم بوده و رغبت و میلت به آخرت شناخته شده بود...». سعی کنیم که نسبت به دنیا دلبستگی نداشته باشیم و به مانند کسی زندگی کنیم که هر لحظه آماده‌ی کوچ کردن از آن است و با چشم ترسناک به او بنگریم که مبادا ما را در آن غوطه‌ور سازد، و آرزوهای طول و دراز در دنیا نداشته باشیم تا ما را از فکر در آخرت بازدارد، و عمده‌ی میل و رغبت خود را به آخرت و امر آن مصروف داریم، همان‌گونه که امام حسین (علیه السلام) چنین بود. 46- نهی از منکر به قلب و زبان به مقدار ممکن از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود: «... تُنْکِرُ المنکر بقلبک و لسانک، علی حَسَب طاقتک و امکانک» (3)؛ «... با قلب و زبانت به مقدار توانت زشتی را زشت می‌شمردی». مرحله‌ی اول نهی از منکر، تنفّر و انزجار قلبی از انجام منکر در جامعه است و در مرحله‌ی دوم باید با زبان نهی از منکر کرد و به مردم گفت، و در مرحله‌ی سوم به حسب امکان و طاقت خود باید دست به اقدام عملی زد با در نظر گرفتن شرایط آن، همان‌گونه که امام حسین (علیه السلام) این چنین نمود. 47- قیام، هنگام فراهم شدن شرایط از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که درباره‌ی امام حسین (علیه السلام) خطاب به او فرمود: «ثم اقتضاک العلم للإنکار، و لزمک ان تجاهد الفجّار» (4)؛ «آنگاه که موقعیت مقتضی گردید پرچم مخالفت برداشته و با مخالفان کارزار کردی». گاهی منکر به حدّی در جامعه شیوع می‌یابد که با سخن گفتن و نهی کردن برچیده نمی‌شود و احتیاج به یک تحول و دگرگونی کلّی است و این احتیاج به یک عملی بزرگ دارد گرچه به شهادت خود و اهل بیت و اصحاب باوفایش منجر شود، همان‌گونه که امام حسین (علیه السلام) این چنین کرد. 48- دعوت به سوی خدا با برهان و خطابه از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که درباره‌ی امام حسین (علیه السلام) فرمود: «... و دعوت الی الله بالحکمة و الموعظة الحسنة» (5)؛ «... و مردم را به سوی خدا با حکمت [برهان] و موعظه‌ی حسنه [خطابه] دعوت نمودی». امام حسین (علیه السلام) در قیام خود از هر راهی برای ارشاد و بیداری مردم استفاده کرد؛ هم اقامه‌ی برهان نمود و هم مردم را موعظه کرد و در آخر هم که حجت بر آن‌ها تمام شد و آن‌که بنا بود حق را بپذیرد پذیرفت و بدکاران نیز باطن و طینت خود را رو کردند، با آنان به مقابله پرداخت. ما نیز باید از آن حضرت درس بگیریم. 49- مساوات در قضاوت از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود: «اشهد انک... تُساوی فی الحکم بین القویّ و الضعیف» (6)؛ «گواهی می‌دهم که تو... بین قویّ و ضعیف در قضاوت به مساوات رفتار کردی». امام حسین (علیه السلام) کسی بود که قوی و ضعیف را به یک چشم می‌دید و هیچ‌گاه قوت قوی باعث نمی‌شد که نگاه خاص و فوق‌العاده به او داشته باشد و در مقابل به ضعیف با دید حقارت نگاه کند، و این امری است که با مراجعه به سیره‌ی عملی امام حسین (علیه السلام) استفاده می‌شود، همان‌گونه که در کلام فوق نیز به آن اشاره شده است. ما نیز باید در این امر از امام حسین (علیه السلام) الگو بگیریم. 50- تکفل ایتام از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود: «اشهد انک... کنتَ ربیع الایتام» (7)؛ «گواهی می‌دهم که تو... پرورنده و متکفّل یتیمان بودی». امام حسین (علیه السلام) بسیار یتیم نواز بود و امور آنان را شخصاً تکفّل می‌نمود و همانند پدرش امام علی (علیه السلام) امور آنان را سرپرستی می‌نمود، و لذا برای یتیمان همانند رویش تازه‌ی بهار بود. ما نیز باید امام حسین (علیه السلام) را الگوی خود قرار داده و از او درس بگیریم و با یتیم نوازی خشم خدا را فرو نشانیم. 51- پناه مردم بودن از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود: «اشهد انک... کنت... عصمة الأنام» (8)؛ «گواهی می‌دهم که تو... ملجأ و پناه مردم بودی». امام حسین (علیه السلام) در شداید و گرفتاری‌ها ملجأ و پناه مردم بود و لذا هر کس حاجتی داشت به او مراجعه می‌کرد و او نیز با گشاده‌رویی در صورت امکان حاجاتش را برآورده می‌نمود، ما نیز باید از امام حسین (علیه السلام) درس گرفته و او را در این امر الگوی خود قرار دهیم. 52- عزت اسلام بودن از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود: «اشهد انک... کنت... عزَّ الاسلام» (9)؛ «گواهی می‌دهم که تو... مایه‌ی عزت اسلام بودی». سعی کنیم همان‌گونه که امام حسین (علیه السلام) با کاری که کرد و باعث عزت و آبروی اسلام شد ما نیز در راستای عزت بخشیدن به اسلام کوشا باشیم و کاری نکنیم که آبروی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسلام ریخته شود و اسلام زیر سؤال برود. 53- جلوگیری از بازیچه شمردن دین از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود: «اشهد انک... تکفّ العابث و تزجره» (10)؛ «گواهی می‌دهم که تو... بازیچه شمرنده‌ی دین را از کارش بازداشته و او را منع نمودی». یزید بن معاویه کسی بود که به طور علنی دین را به مسخره و بازیچه گرفته و با آن به مبارزه پرداخت، و کاری که امام حسین (علیه السلام) کرد یزید و یزیدیان را از کارشان بازداشته و آن‌ها را از اهدافش بازداشت. ما نیز باید همچون امام حسین (علیه السلام) با کسانی که دین را بازیچه گرفته‌اند به مقابله پردازیم. 54- لزوم اطاعت از خدا در پنهان و آشکار از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «السلام علی من اطاع الله فی سرّه و علانیته» (11)؛ «سلام بر کسی که - امام حسین (علیه السلام) - در نهان و آشکار خداوند را اطاعت نمود». خداوند متعال همه جا بوده و هست و از اسرار و نهان باخبر می‌باشد، و لذا نمی‌توان در مکان‌های مخفی او را نافرمانی نمود. 55- افتخار اولیا به شهادت از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «السلام علی یحیی الذی ازلفه الله بشهادته» (12)؛ «سلام بر یحیی که خداوند او را به شهادت مفتخر ساخت». مرگ بر چند نوع است؛ یکی مرگ طبیعی که عنوانی بر آن منطبق نیست تا موجب افتخار و شرف او گردد، و دیگری مرگ در راه خدا که شهادت نامیده می‌شود، این مرگ از آن جهت که باعث حیات خود و دیگران است افتخار و شرف است، و لذا بزرگان و افراد فهمیده آرزوی چنین مرگی را داشته و به آن افتخار می‌کردند. 56- امکان مصلحت در تأخیر اجابت از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش تعلیم می‌دهد که چنین خداوند متعال را خطاب کنند و از او اجابت بخواهند: «... فانّ أبطأ عنّی عتبت بجهلی علیک و لعلّ الذی ابطأ عنّی هو خیر لی؛ لعلمک بعاقبة الامور» (13)؛ «... پس اگر به تأخیر انداختی [اجابت را] از من، به جهت جهالتم بر تو سرزنش نمایم، در حالی که شاید آنچه را که از من تأخیر انداختی خیر برایم باشد؛ زیرا تو به عاقبت امور آگاهی داری». برخی چون دعایشان دیر به اجابت می‌رسد جهالت کرده و خدا را سرزنش می‌کنند در حالی‌که نمی‌دانند شاید خیر برای او در تأخیر اجابت باشد؛ زیرا خداوند عالم و دانا به عواقب امور است. 57- صبر خداوند بر پستی بندگان از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور می‌دهد تا به خداوند متعال عرضه بدارند: «... فلم أرِ مولیً کریماً اصبر علی عبد لئیم منک علیّ یا ربّ، انّک تدعونی فأولّی عنک، و تتحبب الیّ فأتبغّض الیک، و تتودّد الیّ فلا اقبل منک، کأنّ لی التطول علیک، فلم یمنعک ذلک من الرحمة لی و الاحسان الیّ و التفضّل علیّ بجودک و کرمک» (14)؛ «... من مولای کریمی را صبورتر بر بنده‌ی پست از تو بر خودم سراغ ندارم، ‌ای پروردگار من! تو مرا می‌خوانی ولی من از تو روی برگردانم، تو به من محبت می‌کنی ولی من با تو دشمنی می‌ورزم، تو به من طرح دوستی می‌دهی ولی من از تو قبول نمی‌نمایم، گویا که منت از من بر توست، ولی [در عین حال] این امور تو را مانع از رحمت و احسان و تفضّل به جود و کرمت بر من نشده است». بسیاری از مردم هستند که صبر و تحملشان در برابر پستی افراد شرور کم است و لذا زود غضب کرده و عکس‌العمل نشان می‌دهند، ولی خداوند در این باره صبر زیادی دارد و به زودی افراد شرور را مجازات نمی‌کند، ولی هرگاه کار زشت افراد شرور به نهایت رسید و غضب خدا برانگیخته شد چنان عذاب بر او وارد می‌شود که او را ریشه‌کن می‌سازد. 58- نهراسیدن از ملامت ملامت‌گران از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که درباره‌ی امام علی (علیه السلام) فرمود: «و لا تأخذه فی الله لومة لائم» (15)؛ «و در راه خدا ملامت هیچ ملامت کننده‌ای در او اثر نداشت». مطابق روایتی که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده حضرت علی (علیه السلام) در راه خدا هیچ ملاحظه‌ای نداشت و با مخالفان شدیداً برخورد می‌نمود، و همان‌گونه که در عبارت فوق آمده از ملامت هیچ ملامت‌گری نمی‌هراسید؛ زیرا خود را در حال انجام وظیفه می‌دید. 59- خداوند، بهترین تکیه گاه از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه می‌دارد: «الهی! لا رکن لی اشدّ منک، فآوی الی رکن شدید» (16)؛ «بارخدایا! تکیه‌گاهی برای من محکم‌تر از تو نیست، پس به تکیه‌گاه محکمی پناه می‌برم». بهترین پناه و مدافع و حافظ و نگهبان انسان خداوند متعال است که باید به او پناه برد و اگر ما به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) متوسل می‌شویم بدین جهت است که ما را به این پناه و رکن محکم رهنمون می‌کنند. 60- انسان، و غریزه‌های خدایی از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه می‌دارد: «الهی! فحفظاً حفظاً لغرائز غرسها و شربها بید الرحمن» (17)؛ «بارالها! حفظ کن آن غریزه‌ها و امیالی را که ایجاد و بقاء آن به دست رحمن [توست]». خداوند متعال در وجود انسان امیال و غرایزی را به مقتضای رحمانیّتش کاشته و آن را آب یاری کرده است که در راستای حفظ نوع او و تکاملش مؤثر بوده است، و لذا باید از خداوند متعال بخواهیم تا آن غرایز را برای ما محفوظ بدارد. 61- لزوم محافظت از غرایز درونی از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه می‌دارد: «الهی! فحفظاً حفظاً لغرائز غَرْسها و شُرْبها بید الرحمن... ان تکون بید الشیطان تُحَزُّ و بفأسه تُقْطَع و تُجَزُّ» (18)؛ «بارالها! اغراض و امیالی که ایجاد و بقای آن به دست رحمانیت توست...‌ آن را از دسترسی شیطان که آن را حرکت دهد، و با وسیله‌اش آن را قطع کرده و ببرد، حفظ نما». گاهی غرایز و امیال انسان که می‌تواند در راستای کمال ما قرار گیرد به دست شیطان می‌افتد و او آن‌ها را به حرکت درآورده و با ابزارهایی که دارد قطع کرده و می‌برد، و لذا باید از خداوند بخواهیم که امیال و غرائزمان را حفظ کرده و در راه مستقیم و صحیح قرار دهد. 62- پناه به خدا از دلبستگان به دنیا از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش فرمود تا از خداوند متعال این گونه درخواست حاجت کنند: «... و تحفظنی فی هذه الدنیا الدنیة من شرّ سلاطینها و فجّارها و شرارها و محبّیها، و العاملین لها فیها» (19)؛ «... و مرا در این دنیای پست از شرّ سلاطین و فجّار و اشرار و دوستداران دنیا و عمل‌کنندگان در دنیا برای دنیا، حفظ فرما». اگر به دنیا به دید استقلالی نگریسته شود و مزرعه بودن آن برای آخرت ملاحظه نگردد به طور حتم پست خواهد بود و انسان را به اوج ذلت خواهد کشانید؛ و لذا کسی که دوستدار دنیاست و در آن فقط برای دنیا کار می‌کند شرور خواهد بود و باید از شرّ او به خداوند پناه برد. 63- گمان نیک به خدا داشتن از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که می‌فرماید: «... و ان یقول العبد بنیّة صادقة و لسان صادق: (یا رب)، فتکون عند ظنّ عبدک بک» (20)؛ «... و این که بنده با نیت راستین و زبان پاک بگوید: (‌ای پروردگار من!)، و تو نزد گمان بنده‌ات به تو می‌باشی». بنده هرگاه به درگاه الهی روی آورد باید با نیتی پاک و زبانی راستگو، خدا را صدا زند و از او حاجت خود را بخواهد، و گمان نیک به او داشته باشد که در هر حال خیرخواه و مصلحت‌اندیش اوست و هرگز بر او بدی را نمی‌خواهد، و بداند که اگر مصلحت باشد خواسته‌اش برآورده می‌گردد یا حداقل عنایتی به او خواهد شد و او را دست خالی بازنمی‌گرداند. 64- ناامید نشدن مظلوم از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به خداوند متعال فرمود: «انت الذی... تَرُدُّ المغلوبَ غالباً، و المطلوب طالباً، و المقهور قاهراً، و المقدور قادر؛» (21)؛ «تو کسی هستی که... ستم کشیده را مسلط، و طلب شده را طلب کننده، و مظلوم را زورمند، و کسی که در معرض تعرّض باشد را قادر می‌گردانی». انسان در هیچ حال نباید از رحمت الهی مأیوس باشد گرچه مغلوب و مقهور و مظلوم واقع شده است؛ و اگر در رفع غلبه و ظلم از خود کوشا باشد بداند که خداوند نیز او را یاری کرده و روزی فرامی‌رسد که ورق برگشته و او غالب شده و ظالم در دستانش گرفتار خواهد شد، و این یک سنت همیشگی خداوند است. 65- امید در ناامیدی از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی به خداوند متعال این چنین عرضه می‌دارد: «یا من اذا ولج العبد فی لیلٍ من حیرته بهیم، و لم یجد له صریخاً یصرخه من ولیّ حمیم، وجد من معونتک صریخاً مغیثاً» (22)؛ «‌ای آن‌که هرگاه بنده در تاریکی شب متحیّرانه تو را بخواند و دوست مهربانی برای یاری و پناه نداشته باشد، از یاری تو پناه و دادرسی می‌یابد...». برخی مواقع می‌شود که انسان گرفتار شده و به حدّی این گرفتاری شدید می‌شود که مأیوس می‌گردد و هرکه را صدا می‌زند کسی به فریادش نمی‌رسد، در آنجاست که خداوند متعال به فریاد او رسیده و او را نصرت می‌دهد؛ چرا که اوست که هرگز بنده‌اش را رها نخواهد کرد گرچه گاهی مصلحت در تأدیب او باشد. 66- امکان زیاد شدن مال از حلال از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور می‌دهد تا از خداوند متعال این‌‌گونه بخواهند: «... و اکثر من الحلال مالی» (23)؛ «... از [راه] حلال مالم را زیاد گردان». برخی می‌گویند: ممکن نیست که مال انسان از راه حلال زیاد گردد، ولی می‌توان گفت که اگر خداوند عنایت و لطف نماید انسان می‌تواند مال حلال خود را زیاد کند، و در غیر این صورت مال‌های فراوانی که انسان جمع می‌کند در کنارش حقوق مستضعفان است که او ضایع کرده است. 67- راضی به رضای الهی بودن از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور می‌دهد تا از خداوند متعال این‌گونه بخواهند: «... و خِر لی فی جمیع اموری و افعالی، و رضّنی بها» (24)؛ «... و برای من در تمام امور و کردارم تو اختیار بنما، و مرا به آن راضی گردان». انسان باید در عین این‌که مشغول انجام وظایف خود است امورش را به خداوند واگذارد و از آنچه بر او مقدّر می‌شود راضی باشد، و همه‌ی این‌ها را از خدا بخواهد تا به او لطف و عنایت نماید. 68- استحقاق ثواب و بهشت با نیکی به والدین از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور می‌دهد تا از خداوند متعال این‌گونه بخواهند: «و الهمنی من برّهما مااستحق به ثوابک و الجنة» (25)؛ «و مرا از نیکی به پدر و مادرم نوعی را الهام نما که با آن مستحق ثواب و بهشت تو گردم». برخی از کارهای نیک است که اگر انسان در حق پدر و مادر انجام دهد مستحق ثواب خداوند و بهشت او می‌گردد، و در این راستا باید از خداوند بخواهیم آن کارهای نیک را به ما الهام کرده و توفیق آن‌ها را به ما بدهد تا با انجام آن مستحق این دو پاداش عظیم از جانب خداوند شویم. 69- زنده شدن دل به یاد خدا از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور می‌دهد تا از خداوند متعال این‌گونه بخواهند: «... و تحییَ فؤادی بذکرک» (26)؛ «... و دلم را به یاد خود زنده کنی». مطابق آیات قرآن کریم، زنده شدن دل به یاد خداست که از راه نماز حاصل می‌شود؛ زیرا خداوند متعال می‌فرماید: (وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِی) (27)؛ «و نماز را برای یاد من بپادار». و نیز می‌فرماید: (أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (28)؛ «آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش می‌یابد». و لذا باید از خداوند متعال بخواهیم تا ما را در رسیدن به این حال یاری فرماید. 70- مأیوس شدن از مال مردم از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به شیعیانش دستور می‌دهد تا از خداوند متعال این‌گونه بخواهند: «... راجین لما عندک، آیسین مما عند غیرک» (29)؛ «... امید به آن چیزی دارم که نزد توست، و از آنچه نزد غیر توست مأیوسیم». انسان غیرتمند نباید چشم طمع به مال دیگران داشته باشد و تنها باید امیدش به خدا و نعمت‌هایی که از ناحیه‌ی او به ما می‌رسد، باید ولی هرگز نباید دست از کوشش و تلاش بردارد و در عین تلاش به خدا نیز امیدوار باشد. 71- مطلوبیت وسعت روزی از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال عرضه می‌دارد: «و ان توسّع علیّ رزقی» (30)؛ «و این‌که روزیم را بر من گسترش دهی». وسعت روزی فی حدّ نفسه مذموم و ناپسند نیست و انسان باید از نعمت‌های الهی استفاده نماید. خداوند متعال می‌فرماید: (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ) (31)؛ «بگو: «چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟!». این وسعت روزی نباید او را از وظایفش غافل کرده و نسبت به مستمندان بی‌تفاوت باشد و با وسعت روزی از زاد و توشه‌ی آخرت غافل گردد. 72- مقام رضا بالاتر از عفو از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی به ما چنین تعلیم داده تا از خداوند بخواهیم: «... و ان تغفرلی خطیئتی و ترضی عنّی، فان لک ترض عنی، فانّی مسییء ظالم خاطیء عاصٍ، و قد یعفو السید علی عبده و لیس براض عنه» (32)؛ «... و این که لغزشم را بپوشانی و از من راضی گردی، و اگر از من راضی نگشتی پس مرا عفو نمایی، چرا که من بدکار، ظالم، خطاکار، گناه کارم، و گاهی مولی از بنده‌اش عقو می‌کند در حالی‌که از او راضی نیست». از جملات بالا استفاده می‌شود که انسان باید سعی کند که با توبه و انجام اعمال صالح خدا را از خود راضی کرده و اگر هم نتوانست لااقل کاری کند که خداوند از او بگذرد. 73- عادت دادن زبان به صواب و حکمت از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه می‌دارد: «و سدد السنتنا بالصواب و الحکمة» (33)؛ «و زبان ما را به صواب و حکمت تأیید و تثبیت فرما». گاهی باید با کارهای خوب و عادت دادن زبان با آن از کارها و حرف‌های ناشایست جلوگیری کرد، و با سدّسازی از حرف‌های خوب به مقابله‌ی با حرف‌های ناشایست رفت. از آن‌جا که گناهان زبان بسیار است لذا حضرت (علیه السلام) موارد آن را به طور خصوص ذکر نکرده و به اطلاق آن واگذاشته است، و تنها به وسیله‌ی سدّ سازی در برابر گناهان زبان اشاره کرده است. و نیز ممکن است که مقصود از این جمله این باشد که خدایا! ما را توفیق ده تا همیشه زبانمان گویای صواب و حکمت باشد. 74- زهد و خیرخواهی، دو وظیفه‌ی دانشمندان از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه می‌دارد: «و تفضل علی علمائنا بالزهد و النصیحة» (34)؛ «و به دانشمندان ما زهد و بی‌رغبتی به دنیا و نصیحت و خیرخواهی عنایت فرما». از جمله وظایف دانشمندان و علما، زهد و خیرخواهی و نصیحت است که یکی وظیفه‌ی شخصی و دیگری وظیفه‌ای است که مربوط به ارتباط علما با دیگران است. علما از آن جهت که الگوی مردم هستند لذا باید کاری نکنند که مردم از آن‌ها زده شده و حرف‌هایشان را نپذیرند، و نیز از آن جهت که هدایت‌گر مردم به خیر و سعادت‌اند باید همچون پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خیرخواه مردم باشند. 75- عنایات غیر واجب برخی از عنایات الهی از باب وجوب لطف، بر خداوند واجب است، مثل ارسال رسل و انزال کتب و... ولی برخی عنایات است که بر خداوند واجب نیست و اگر خداوند بر بنده‌ای انجام می‌دهد از روی تفضل است و لذا از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه می‌دارد: «و تفضل علی علماؤنا بالزهد و النصیحة، و علی المتعلّمین بالجهد و الرغبة و...» (35)؛ «و به دانشمندان ما زهد و بی‌رغبتی به دنیا و نصیحت و خیرخواهی، و به دانش‌پژوهان ما جدیّت و شوق و رغبت عنایت فرما و...». 76- کوشش و شوق، دو امر لازم برای دانش پژوه از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه می‌دارد: «و تفضل... علی المتعلمین بالجهد و الرغبة» (36)؛ «و دانش پژوهان کوشش و شوق عنایت فرما». دانشجو و طالب علم اگر می‌خواهد که به سر حدّ کمال برسد دو وظیفه‌ی اساسی دارد؛ یکی از آن دو کوشش است و دیگری عشق و شور و شوق نسبت به علم و رشته‌ای که انتخاب کرده است، وگرنه هرگز به کمال مطلوب خود نمی‌رسد. 77- پندپذیری و پیروی، دو وظیفه‌ی مستمع از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی به خداوند متعال این چنین عرضه می‌دارد: «و تفضل... علی المستمعین بالاتباع و الموعظة...» (37)؛ «و بر شنوندگان، پیروی و پندپذیری عنایت فرما...». مستمعین نیز دو وظیفه‌ی مهم و اساسی دارند که باید انجام دهند؛ یکی از آن دو پندپذیری از سخنان و نصیحت‌های علماست، و دیگری پیروی از پندهایی است که از آنان شنیده‌اند. 78- وقار و متانت دو وظیفه‌ی پیرمردان از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه می‌دارد: «و تفضل... علی مشایخنا بالوقار و السکینة» (38)؛ «و به پیرمردان ما وقار و متانت عنایت فرما». از آن جا که بر پیرمردان سِنّی گذشته و از طرف دیگر الگوی کوچک‌ترها هستند لذا باید دو وظیفه را در نظر داشته باشند؛ یکی وقار و متانت، و دیگری آرامش و سکینه است، که زیور و زینت آنان به حساب می‌آید. 79- ضرورت توبه در جوانی از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی برای جوانان این چنین عرضه می‌دارد: «و تفضل... علی الشباب بالإنابة و التوبة» (39)؛ «و به جوانان بازگشت به سوی تو و توبه عنایت فرما». توبه گرچه در پیری هم مورد پذیرش خداوند متعال است، ولی در جوانی توبه کردن چیز دیگری است، و چه خوش گفت شاعر پارسی گوی: در جوانی پاک بودن شیوه‌ی پیغمبری *** ورنه هر گبری به پیری می‌شود پرهیزکار   80- حیا و عفت، دو وظیفه‌ی زنان از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه می‌دارد: «و تفضل... علی النساء بالحیاء و العفة» (40)؛ «و به زنان حیا و عفت عنایت کن». دو صفت است که زنان باید خود را به آن زیبنده نمایند، یکی حیا و دیگری عفت است، و اگر این دو صفت و حالت را که خداوند در وجود زنان قرار داده از بین برود جامعه به فساد کشیده می‌شود، و لذا دشمنان درصدد برآمده که وسایل بی‌عفتی و بی‌حیا کردن زنان را در جامعه منتشر کرده تا از این راه جامعه را به فساد کشیده و ایمان را از مردم بگیرند. 81- تواضع و سعه‌ی صدر، دو وظیفه‌ی ثروتمندان از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه می‌دارد: «و تفضل... علی الأغنیاء بالتواضع و السعة» (41)؛ «و به ثروتمندان تواضع و سعه‌ی صدر عنایت فرما». اغنیا و بی‌نیازان جامعه نیز دو وظیفه‌ی اساسی دارند؛ یکی تواضع نسبت به زیردستان خود و دیگری سعه‌ی صدر در برابر درخواست و حاجات مردم است. بسیاری از ثروتمندان هستند که چون به مال و منالی می‌رسند بر دیگران تکبّر کرده و همه را ذلیل و خوار می‌پندارند، و لذا اغنیاء باید از خدا بخواهند که هرگز به این حالت مبتلا نشوند. 82- صبر و قناعت، دو وظیفه‌ی تهیدستان از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که در دعایی این چنین عرضه می‌دارد: «و تفضل... علی الفقراء بالصبر و القناعة» (42)؛ «و به تهیدستان صبر و قناعت عطا فرما». فقیران و تهیدستان نیز دو وظیفه‌ی اساسی دارند که همیشه باید در نظر داشته باشند؛ یکی صبر پیشه کردن در برابر مشکلات زندگی و دیگری قناعت داشتن نسبت به آنچه از روزی به دست آورده‌اند، تا زندگی برایشان طاقت‌فرسا و تلخ نگردد. 83- لزوم پرهیز از شبهه‌ناک از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه می‌دارد: «و طهر بطوننا من الحرام و الشبهة» (43)؛ «و شکم ما را از طعام حرام و شبهه‌ناک پاک گردان». ما وظیفه داریم همان‌گونه که باید از حرام شکم‌های خود را پاک کنیم آن را نیز از اموال شبهه‌ناک پاک گردانیم؛ زیرا اموال و غذاهای حرام و شبهه‌ناک در روح و روان انسان تأثیر به سزایی دارد و می‌تواند مانع رسیدن انسان به کمال معنوی او گردد. 84- انسان، قاضی بر خود از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که درباره‌ی فرعون به خداوند متعال این چنین عرضه می‌دارد: «... فجزیته بما حکم به علی نفسه» (44)؛ «... پس به آنچه بر خودش حکم کرده جزایش دهی». انسان می‌داند و یا باید بداند که هرچه بر سر او می‌آید از ناحیه‌ی خود اوست و این عمل اوست که منشأ آثار است چه خیر باشد و چه شرع و لذا خودش بر نفسش حکم کرده و قضاوت نماید. 85- تسلیم نفس در برابر خدا از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه می‌دارد: «اللهم انی استخیرک خیار من... أسلم الیک نفسه» (45)؛ «بارخدایا! همانا از تو طلب خیر می‌کنم، خیرخواهی کسی که خودش را تسلیم تو نموده است.» از آن جا که انسان معصوم نیست و هر آن ممکن است که در گناه و یا خطا و لغزشی بیفتد و نفس سرکش و امارّه‌اش او را به کارهای ناپسند وادارد لذا جا دارد در عین این که با نفس اماره‌ی به سوء مبارزه می‌کند خود را به خداوند متعال بسپارد. 86- توکل بر خدا در کارها از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه می‌دارد: «اللهم انی استخیرک خیار من... توکل علیک فی امره» (46)؛ «بارخدایا! همانا من از تو طلب خیر می‌کنم، خیرخواهی کسی که... در امرش بر تو توکل کرده است». ما وظیفه داریم که در عین عمل به وظایف خود بر خدا توکل کرده و از او درخواست کنیم تا اسباب خیر را برای ما فراهم سازد. 87- لزوم حسن ظن به خداوند از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه می‌دارد: «... استشیرک بحسن ظنّی بک فی المأمول و المحذور» (47)؛ «... با تو به جهت حسن ظنی که به تو در امیدها و محذورات دارم مشورت می‌کنم». هرچه که از جانب خداوند به انسان می‌رسد از آن جا که سبب و علت دارد و آن به اختیار و اراده‌ی خود انسان است، لذا باید به خداوند متعال حسن ظن داشته باشیم. 88- تفویض امر خود به خداوند از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که به خداوند متعال این چنین عرضه می‌دارد: «اللهم انی استخیرک خیار من فوّض الیک امره» (48)؛ «بارخدایا! همانا از تو خیر طلب می‌کنم، همانند خیرخواهی کسی که امرش را به تو تفویض نموده است». از آن‌جا که خداوند متعال عالم به حقایق و عواقب امور بوده و برای بندگانش غیر از خیر و خوبی نمی‌خواهد لذا جا دارد که امور خود را به او واگذار کرده و از او خیر بخواهیم، و این به معنای دست کشیدن از کار و تلاش نیست، بلکه باید در عین انجام وظیفه، خود را نیز به خدا بسپاریم. 89- ضرورت صبر در انجام کارهای بزرگ از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که خطاب به خداوند متعال این چنین عرضه می‌دارد: «... واجمع لی اصحابی و صبّرهم» (49)؛ «اصحابم را برای من جمع کن و آنان را صبور گردان». کارهای بزرگ در جهان نیاز به صبر و بردباری و آرامش خاطر دارد و از آن جا که امام زمان (علیه السلام) با یارانش در آخرالزمان در صدد پیاده کردن نظام اصیل اسلامی و عدالت در سطح کره‌ی زمین خواهند بود لذا اصحاب حضرت احتیاج به صبر و بردباری دارند که حضرت مهدی (علیه السلام) برای آنان دعا به صبر می‌نماید. پی‌نوشت‌ها: 1. بحارالانوار، ج 101، ص 328. 2. همان. 3. بحارالانوار، ج 101، ص 328. 4. مزارکبیر، ص 165. 5. مزارکبیر، ص 165. 6. بحارالانوار، ج 101، ص 328. 7 . بحارالانوار، ج 101، ص 328. 8. بحارالانوار، ج 101، ص 328. 9. بحارالانوار، ج 101، ص 328. 10. بحارالانوار، ج 101، ص 328. 11. همان. 12. بحارالانوار، ج 101، ص 328. 13. زادالمعاد، ص 110. 14. مصباح، کفعمی، ص 770. 15. اقبال الاعمال، ص 290. 16. بحارالانوار، ج 53، ص 222. 17. مهج الدعوات، ص 329. 18. مهج الدعوات، ص 329. 19. بحارالانوار، ج 51، ص 307. 20. بحارالانوار، ج 51، ص 307. 21. بلد الامین، ص 333. 22. بلد الامین، ص 333. 23. مهج الدعوات، ص 28. 24. مهج الدعوات، ص 28. 25. همان. 26. البلد الامین، ص 393. 27. طه، آیه 14. 28. رعد، آیه 28. 29. البلد الامین، ص 393. 30. همان. 31. اعراف، آیه 32. 32. بحارالانوار، ج 95، ص 266. 33. البلد الامین، ص 349. 34 . البلد الامین، ص 349. 35. البلد الامین، ص 349. 36. البلد الامین، ص 349. 37 . المصباح، کفعمی، ص 208. 38. المصباح، کفعمی، ص 208. 39. المصباح، کفعمی، ص 208. 40. همان. 41. المصباح، کفعمی، ص 208. 42. همان. 43. المصباح، کفعمی، ص 208. 44. مهج الدعوات، ص 281. 45. بحارالانوار، ج 91، ص 239. 46. بحارالانوار، ج 91، ص 239. 47. همان. 48. بحارالانوار، ج 91، ص 239. 49. بحارالانوار، ج 85، ص 233. منبع مقاله : رضوانی، علی اصغر؛ (1388)، دین‌شناسی از دیدگاه حضرت مهدی (ع)، قم: انتشارات دلیل ما، چاپ اول  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 3940
زمان انتشار: 8 نوامبر 2015
| |
مصلح بزرگ و جهانی

علی (علیه السلام) در مواردی از نهج البلاغه به این موضوع اشاره فرموده و از جمله در جلد اول می‌فرماید: «...فلیفرجنّ الله الفتنة برجل منّا أهل البیت» «سرانجام فتنه و فساد عالم را خداوند توسط مردی از ما اهل بیت، از میان می‌برد.»

مصلح بزرگ و جهانی

فوتوریسم ، یعنی اعتقاد به دوره‌ی آخرالزمان و انتظار ظهور منجی غیبی و مصلح جهانی و بزرگ، از جمله مسائلی است که در اصول عقاید ما، جای مهمی را اشغال کرده است. فوتوریسم عقیده‌ای است که در کیش‌های آسمانی: زوراستریانیسیم (مذهب زردشت) و جودائیسم (مذهب یهود) و سه مذهب عمده‌ی مسیحیت: کاتولیک، پروتستان، ارتودوکس و به طور کلی در میان مدعیان نبوت، به مثابه یک اصل مسلم قبول شده و همگی بالاتفاق بشارت ظهور همچو مصلحی را داده‌اند.. در این راستا، دو مذهب عمده اسلام – تشیّع و تسنّن – هم در ظهور یک «مهدی» در دوران واپسین زمان، اتفاق نظر دارند. متأسفانه در دوران توسعه تسلط و نفوذ استعمار و در طول تاریخ استثمار ملل مسلمان از جانب توسعه طلبان بین المللی، مسأله‌ی «مهدویت» با اشکال مختلفه‌ای، مورد سوء استفاده قرار گرفته و دشمنان ما تحت همین عنوان، ضربه‌های سختی بر پیکر اصول عقاید و در نتیجه به استقلال سیاسی و اقتصادی ما، وارد آورده‌اند. اگر در قرون گذشته مدعیان قلابی مهدویت برای ارضای شهوت جاه طلبی، دنیاپرستی و شهرت خواهی قیام می‌کرده‌اند، سازندگان نواهای مهدویت و بابیت در قرون ما، که سرانجام از «نبوت جدید» سردرآورده‌اند، در مرحله اول از «ماوراء بحار» و از پشت مرزها الهام گرفته‌اند، و شاهد صدق ما این است که این نواها بیشتر در سرزمین‌هایی برخاسته که «تحت قیمومیت» دیگران بوده است. اگر مسلمانان به طور کلی (اعم از شیعه و سنی) و مذاهب آسمانی دیگر، معتقد به آمدن یک مصلح خدایی و بزرگ هستند، سازمانهای منحط ایدآلیسم، کمونیسم، کاپیتالیسم هم خواسته‌اند از فرصت ‌سوء استفاده نموده و در ارسال «مهدی موعود»! تشریک مساعی به عمل آورند! در واقع استعمارگران بدین وسیله کوشش کرده‌اند علاوه بر اینکه نگذارند ملل بی‌اطلاع آنها از حقایق یک عقیده جهانی و نجات بخش آگاه شوند، ملل بی‌اطلاع آنها از حقایق یک عقیده جهانی و نجات بخش آگاه شوند، مللی را هم که شایسته رهبری فکری و اجتماعی جوامع انسانی بوده و دارای ذخیره‌های فکری عمیق و جامع الاطرافی هستند، از منابع فلاح و رستگاری خود دور کرده و به منظور بدست آوردن منابع ملی آنها و بازارهای اقتصادی برای خود، و با ایجاد تزلزلهای عقیده‌ای در بین مردم، و همچنین تجزیه و تفرقه در بین یک واحد جهانی به نام «امت اسلام» به مقاصد سوء و ضدبشری خود دست یابند. ولی ما که مسلمان هستیم و خود را صاحب طرز فکری می‌دانیم که حتی می‌تواند صلح بین المللی را با تشکیل اردوگاه سوم، بلوک میانه و جبهه متحد مسلمین (پان اسلامیزم) و با ایجاد تعادل سیاسی جبری، در بین دو قطب متجاوز شرق و غرب – به وجود آورده و تأمین کند، بایستی از این گونه مسائل که با عقیده و طرز فکر ما بستگی تام دارد، شدیداً دفاع کنیم و به روشنگری مردم بپردازیم. برای همین منظور، و به جهت تصادف انتشار اولین شماره از دوره جدید مجله (2) با نیمه شعبان، روز تولد پیشوای جهانی ما، روزی که برای همه مسلمانان و بالخصوص شیعیان، یک روز تاریخی و بسیار بزرگی است، روزی که پیشوای ما برای گسترش دادن به رسالت تاریخی اسلام، و برای بسط عدل و داد، و اجرای عدالت اجتماعی در سراسر روی زمین، و برای پیروزی قطعی و همه جانبه‌ی دین حق، به دنیا آمد ... این بحث اجمالی را شروع کردیم، و امیدواریم که این مقاله مختصر، مورد توجه و دقت کسانی واقع گردد که پای بند هوی و هوس نیستند، و موجب شود که جوانان ما تحقیقات بیشتری در عقاید خود بنمایند، و با درک حقایق ایدئولوژی خلل ناپذیر ما، فریب تبلیغات مدعیان دروغین مهدویت را نخورند. و البته آنچه که ما فعلاً در این باره می‌نویسیم، به مثابه یک مقدمه کوتاه و مختصر است، و امیدواریم که در آینده بتوانیم این مبحث را از تمامی جهات، به طور کامل و مشروح مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم. نظر کلی و اجمالی به تاریخ فوتوریسم فوتوریسم یکی از مسائلی است که در بحث‌های تئولوژیک تمام مذاهب آسمانی (رشته تئولوژی بیبلیکال) درباره آن بحث و گفتگو شده است. «دارمستتر» در طی کنفرانس‌هایی که به مناسبت ظهور «مهدی متمهدی» در سودان در فوریه سال 1885میلادی (مطابق جمادی الاولی 1302 هجری) در حضور عده کثیری برگزار گردید و سپس گفتارهای او به شکل کتابی مستقل چاپ شد، می‌گوید: «می‌دانید که محمد (صلی الله علیه و آله) چگونه شریعت خود را بنیان نهاد؟ وقتی که او ظهور کرد، در عربستان علاوه بر شرک ملی باستانی! سه دیانت بیگانه موجود بود: آئین یهود، دیانت عیسوی، کیش زردتشت...نکته مشترکی که در این سه دیانت یافت می‌شد عبارت از اعتقاد به یک وجود فوق الطبیعه بود که بایستی در آخرالزمان ظهور کند و نظم و عدالت رفته را به جهان بازآورد و مقدمه‌ی خلود و سعادت دائم انسان را فراهم سازد. شما همگی در کتاب زندگی یسوع بحثی را که مربوط به این موضوع است خوانده‌اید: مطابق تعالیم این سه دیانت پیش از ظهور منجی باید نیروی بد بر جهان حکمفرما شود.» (3) البته بشاراتی که در این باره در کتب آسمانی مقدسه و کتب مدعیان نبوت وارد شده، بیشمار است که از کتب غیراسلامی: زبور، زند، حکی، صفیناه، اشعیاء، شاکمونی (هند) انجیل متی، دید و پاتکیل (هند) جاماسب، انجیل یوحنا، دانیال را به عنوان نمونه، می‌توان نام برد و ما در اینجا فقط چند آیه از آنها را برای نمونه نقل می‌کنیم: (4) در مزمور (37) زبور داود (علیه السلام) می‌گوید: (9) شریران منقطع می‌شوند، اما متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد... (11) متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتی متلذذ خواهند شد (14) شریران شمشیر را کشیدند، تا آنکه مظلوم و مسکین را بیندازند، کمانهای ایشان شکسته خواهد شد (2) متبرکان خداوند وارث زمین خواهند شد اما ملعونان وی منقطع خواهند شد (38) عاصیان عاقبت مستأصل و عاقبت شریران منقطع خواهند شد.» در کتاب زند کتاب مذهبی زردشتیان در این باره آمده است: «لشگر اهریمنان با ایزدان دائم در روی خاکدان محاربه و کشمکش دارند و غالباً پیروزی با اهریمنان باشد... آنگاه فیروزی بزرگ از طرف ایزدان می‌شود و اهریمنان را منقرض می‌سازند ....و بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان، به سعادت اصلی خود رسیده بنی آدم بر تخت نیکبختی خواهند نشست. در کتاب جاماسب نامه شاگرد زردشت می‌گوید: «مردی بیرون آید از زمین تازیان از فرزندان هاشم، مردی بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق، و به دین خویش بود. و زمین را پر داد کند.» (5) در کتاب صفینای نبی، فصل 3 در آیه 6 و 7 می‌گوید: «به منظور گرد آوردن طوایف بشر بر یک دین حق، سلاطین دول مختلفه را نابود کنم. آنوقت برگردانیم به قومها لب پاکیزه برای خواندن همه به نام خدای و عبادت کردن ایشان به یک. روش.» «شاکمونی» پیغمبر هندوها در کتاب مذهبی خود می‌گوید: «پادشاهی دولت دنیا به فرزند سید خلایق دو جهان «کشن» بزرگوار تمام شود و او کسی باشد که بر کوههای مشرق و مغرب دنیا حکم براند و بر ابرها سوار شود، و دین خدا یک دین شود و دین خدا زنده گردد.» در انجیل متی فصل 24 آیه 27 و 30 آمده است: «...چون برق که از مشرق بیرون می‌آید و تا مغرب ظاهر می‌گردد، آمدن فرزند انسان نیز چنین خواهد بود... خواهند دید فرزند انسان را بر ابرهای آسمان، که می‌آید با قدرت و جلال عظیم...» باز در انجیل متی فصل 25 آیه 21 گوید: «و چون فرزند انسان در جلال خود خواهد آمد با جمع ملائکه مقدسه بر کرسی بزرگی قرار خواهد گرفت.» در یکی از اناجیل مورد قبول مسیحیان پروتستان ضمن وصایای مسیح (علیه السلام) به شمعون پطرس این طور می‌گوید: «ای شمعون خدای به من فرمود: ترا وصیت می‌کنم به سید انبیاء که بزرگ فرزندان آدم و پیمبر امی عربی است. و بیاید ساعتی که فرج قوی گردد و نبوت بسیار شود و مانند سیل جهان را پر کند» (6) بشارت فوق به ما نشان می‌دهد که در زمان رستاخیز جهانی پیشوای ما، هدف انبیاء یک مرتبه در سراسر روی زمین به مرحله اجرا درمی‌آید، و انقلاب روحانی به اندازه‌ای قوی و نیرومند می‌شود که جهان را «همانند سیل» پر می‌کند. این بود اجمالی از شهادات و بشارات انبیاء الهی یا مدعیان نبوت که برای نمونه نقل شد، و البته همه‌ی ادیان، مصلح جهانی را به نام «مهدی» ننامیده‌اند و هر مذهب و کیشی او را به نام مورد پذیرش همان کیش معرفی کرده است (7) ولی از قرائن و آیات قبلی و بعدی همان کتب، بخوبی می‌توان فهمید که مقصود همه‌ی آنها همان «مهدی» از دودمان رسالت اسلامی است . فوتوریسم از نظر اسلام اسلام که آخرین و کاملترین کیش آسمانی است، این موضوع را بیشتر و کاملتر تشریح کرده است. آیاتی که در قرآن شریف آمده و به این موضوع تفسیر شده است زیاد است، و ما تنها به نقل بعضی از آنها اکتفا کرده و تفصیل و کیفیت دلالت آنها را به کتب تفاسیر حواله می‌دهیم: 1- «وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» (8) «ما در کتاب زبور (داود) بعد از تورات (ذکر) نوشته‌ایم که وراثت و حکومت جهانی از آن بندگان برگزیده و صالح خواهد بود.» 2- «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» (9) «اوست آن خدایی که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا سرانجام دین خود را بر هر دینی برتری دهد، ولو اینکه کفار کراهت داشته باشند.» 3- «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (10) «‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید کسی که از شما از دینش برگردد (خدا از او بی‌نیاز است) و بزودی جمعیتی را که روی کار می‌آورد که هم خدا آنها را دوست می‌دارد و هم آنها خدا را، در مقابل مؤمنان خاضع و در برابر کافران سربلندند، در راه خدا مجاهد می‌کنند و از سرزنش سرزنش کنندگان نمی‌ترسند این فضل خداست که به هرکس بخواهد می‌دهد. خدا واسع و داناست.» (11) 4- «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِكُونَ بِی شَیْئاً» (12) «خداوند به آنهایی که از شما ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند وعده می‌دهد که به آنها خلافت روی زمین دهد، همچنانکه به کسانی که قبل از آنها بوده‌اند داده است و دین آنها را به امنیت مبدل می‌سازد، آن روز مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نمی‌سازند.» و اما احادیث اخبار و احادیثی که در کتب سنی و شیعه در موضوع ظهور مصلح جهانی ما، با تمام خصوصیات آن وارد شده به اندازه‌ای است که بایستی گفت بیشمار است. در متجاوز از 150 کتاب معتبر عامه و خاصه، اخبار مربوطه مندرج است که از کتب اهل سنت: صحیح بخاری (ج2، ص 158)، ابوداود (ج 4، ص 89)، ترمذی (ج2، ص270)، تاریخ ابن اثیر (ج7، ص90)، مروج الذهب مسعودی (ج3، ص199) و مقدمه ابن خلدون (ص 311)... و از کتب شیعه: نهج البلاغه، خصال صدوق، من لایحضره الفقیه، بحار الانوار، قرب الاسناد، کافی، ارشادالقلوب، تفسر علی بن ابراهیم و ... را می‌توان به عنوان نمونه ذکر کرد. علی (علیه السلام) در مواردی از نهج البلاغه به این موضوع اشاره فرموده و از جمله در جلد اول می‌فرماید: «...فلیفرجنّ الله الفتنة برجل منّا أهل البیت» «سرانجام فتنه و فساد عالم را خداوند توسط مردی از ما اهل بیت، از میان می‌برد.» اخبار مربوطه را می‌توانید در کتب فریقین به تفصیل، مطالعه نمایید، در این مقال به علت مراعات اختصار از نقل آنها خودداری می‌شود. مسأله‌ی اجماعی و اتفاقی با اینکه روشن است که همه‌ی مسلمانان در این عقیده متحدند، ولی به عنوان شاهد، دو نمونه از اقوال بزرگترین علمای اهل سنت را در این زمینه ذکر می‌کنیم: «ابن ابی الحدید» شارح نهج البلاغه در این باره می‌گوید: «موضوع آمدن مهدی موعود منتظر، قبل از انقضاء عالم متفق علیه مسلمانان است.» (13) و همچنین ابن خلدون عالم بزرگ جامعه شناسی در مقدمه خود می‌گوید که در میان مسلمانان در تمام قرون معروف بوده که مردی از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با نام مهدی ظهور خواهد کرد و عدل و داد را در دنیا آشکار خواهد ساخت. (14) «فان فلوتن» مستشرق شهیر آلمانی در کتاب تاریخ شیعه و علل سقوط بنی امیه در این باره می‌گوید: «مسلماً اعتقاد به ظهور مهدی و انتظار او در بدو امر مختص به آل بیت نبوده. فکر مهدی منتظر، چنان در بین اهالی سنت شیوع یافت که یادبود مهدیهای دیگر را مانند سفیانی و قحطانی و دیگران به کلی از لوح خاطر آنها زدود. بدون شک پیشگویی راجع به اینها و انتظار ظهور ایشان از نفوس مسلمانان بیرون نرفته است. (15)» (این مستشرق بعد درباره «عقیده مندی به مهدی و تأثیر آن در سقوط دولت اموی» بحث می‌کند که برای احتراز از تفصیل، به نقل آن نمی‌پردازیم.) پس با این شواهد اجمالاً معلوم شد که مسأله‌ی مورد بحث ما، از نقطه نظر دینی به اندازه‌ای ثابت و قطعی است که هیچگونه جای شک و شبهه نیست. اخبار و احادیث وارده (از طرق شیعه و سنی) درباره این مسأله‌ی مهم، به حدی است که می‌توان ادعا کرد که در هیچیک از مسائل دینی ما، این اندازه روایت وارد نشده است و به طوریکه از تحقیق (غیر استقصایی) یکی از بزرگان کنونی حوزه علمیه قم به دست می‌آید، مجموعاً متجاوز از 3 هزار روایت و حدیث در این باره از پیغمبر اسلام و پیشوایان دیگر ما، وارد شده است (16) که با توجه به اصول و قواعد علم حدیث، نمی‌توان در صحت آنها تردید کرد. مسأله سنّ یا مظهری از قدرت بی‌انتهای خدا افراد مسن در طول تاریخ، خصوصاً در دورانهای سابق و قرون گذشته، بسیار دیده شده است، مثلاً قرآن مجید عمر «نوح» را تا قبل از «طوفان» 950 سال گفته و می فرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً» «ما نوح را بر قوم خود فرستادیم و او در میان آنها هزار سال، به استثنای 50 سال به سر برد.» تورات عمر «دوالقرنین» را بالغ بر سه هزار سال می‌شمرد و اما تاریخ اسلامی آن را 1200 سال می‌داند. از این شواهد در گوشه و کنار تاریخ، حتی در دنیای امروز هم پیدا می‌شود ولی قبل از همه شواهد و مثالها، بایستی توجه داشته باشیم: قدرتی که در پروتوپلاسم (17) ماده حیاتی ایجاد می‌کند، قدرتی که از اسپرماتوزوئید و اوول، بشر متفکر خلق می‌کند و می‌خواهد او را عالم به کنه و حقیقت اشیاء نموده و پرده از رازهای آفرینش و طبیعت برداشته و حتی او را بر جهان وجود مسلط کند... و یا نظم حیرت انگیز جهان هستی را به وجود آورد و آن را اداره نماید و یا بتواند با یک جهش دورانهای مختلف زمین شناسی را زیر و زبر نموده و مانند «پشم زده شده» بنماید، (کالعهن المنفوش) و از همه بالاتر، از عدم، هستی به وجود آورد... این قدرت صاحب همان نیرویی هم هست که بتواند انسان برجسته‌ای را هم، برای اجرای اصول انسانی و عدالت اجتماعی، در وقتی که بشریت از همه مرامها، مکتب‌ها و حکومتها مأیوس شد، و دست نیاز به سوی خدا دراز کرد، حفظ نماید. کسانی که در این مسأله شک و تردید داشته باشند، به نظر ما هنوز ایمان یقینی به خداوند و قدرت مطلقه او نیاورده‌اند، زیرا یکی از مسلمیات و بدیهیات این است که خدا بر هر چیزی قادر است و تنها با اراده محض، می‌تواند آن را به مرحله عمل، و تحقق خارجی درآورد چرا که: «او بر همه چیز احاطه دارد و بر انجام هر کاری تواناست» «انه بکلشیء محیط و أنّه علی کلّشی قدیر» علم و عقل چه می‌گوید؟! اکنون که بحث ما برخلاف تصمیم مفصل شد، اجازه بدهید که این بحث را به طور خیلی اجمالی از نقطه نظر علمی و عقلی نیز بررسی کنیم: پیشرفت روزافزون علوم کارهایی را که قبلاً محال و ممتنع به نظر می‌آمد، ممکن الوقوع ساخته و حتی در موارد زیادی به آنها تحقق خارجی و عینی هم بخشیده است. و همین امر اخباری را که درباره کیفیات مربوطه به قیام و ظهور پیشوای جهانی وارد شده‌اند، برای مردم مادی هم تا حدی قابل فهم و قبول نموده است؛ مثلاً سرعت جتها و موشکهایی که اخیراً ساخته‌اند، و از جمله سرعت موشک «رویا» شاهد خوبی برای امکان حرکتهای غیرعادی و سرعتهای نوری می‌تواند باشد... حتی یک قرن پیش اصلاً قابل تصور نبود که آهن و آلومینیوم چند صد تنی، با صدها مسافر، در هوا پرواز کند و روی آب حرکت کند. دو قرن پیش باور کردنی نبود که صدای کسی را که در غرب صحبت می‌کند، در شرق بتوان شنید و یا قابل قبول نبود که حتی خود گوینده هم با تمام حرکات ژستهایش دیده شود! و از همه بالاتر، انتقال عکسها و نوشتجات از مسافرتهای بسیار دور، به واسطه دستگاههای خاصی که تهیه کرده‌اند، بر ما ثابت می‌کند که سرعت حرکت امام زمان و یارانش، دیده شدن مشرق از مغرب، و بالعکس و ... امری کاملاً ممکن خواهد بود و علم خودش شاهد این امر است و دستگاه بظاهر ساده تلفن و تلویزیون نمونه عملی آن ... اگر ما می‌گوییم صدای پیشوای ما را اهل هر زبانی، به زبان خود خواهد شنید، چیز گزافی نگفته‌ایم، زیرا هم اکنون در جلسات بین المللی گوشی‌ها و دستگاههایی مورد استفاده قرار می‌گیرد که بیانات ناطقین را به همان زبانی تحویل مستمع می‌دهد که خواهان آن است... و اکنون، کامپیوتر خود مسأله‌ی ترجمه را بدون دخالت مستقیم انسان می‌خواهد انجام دهد و چیزهای تازه دیگری که در عالم علم و صنعت هر روز شاهد تحقق آنها هستیم. البته اینها نمونه‌هایی است از پیشرفت علوم، و واقعیت‌هایی است که عملی شده و قابل انکار نیست و ما تنها برای تقریب ذهن خوانندگان محترم به آنها اشاره کردیم. از سوی دیگر، کوشش‌هایی که علم برای ازدیاد عمر بشر می‌کند و با پیشرفتهایی که در این زمینه به دست آمده است مسأله‌ی «امتناع طول عمر» را منتفی ساخته است. علمای بیولوژی طی آزمایشهایی که در روی برخی از اعضای زنده حیوانات انجام دادند، فهمیدند که می‌توان آنها را به وسیله داروها و مواد لازم، بیش از حد معمولی زنده نگه داشت: و وقتی که علم ناقص بشری تا این حد بتواند پیشروی کند، آیا عقلانی است که ما معتقد به یک سلسله امور غیر عادی و خدایی نشویم؟ اصولاً با توسعه علوم به اصطلاح غریبه، اسپیریتوالیسم، اسپیریتیسم، مانیتیزم، هیپنوتیزم و ...که امروز در سراسر جهان کاملاً رایج و معمولی شده و مورد استفاده قرار گرفته و دانشمندان این علوم بدین وسیله ارواح را برای انجام کارهای مهم و غیرعادی استخدام می‌کنند، برای مردم مادی هم ثابت شده که انجام دادن امور غیرعادی محال نیست، به طوری که چندی پیش، یک مرتاض هندی چندین روز در زیر آب بسر برد و دیگری چندین هفته خود را در زیر خاکها مدفون ساخت و پس از آن، هردو زنده از زیر آب و خاک بیرون آمدند، درحالی که می‌دانیم ادامه حیات انسان، بدون اکسیژن، و در زیر آب یا خاک، از لحاظ علمی مقدور و معقول نیست... علم دیروز و امروز قرآن می‌فرماید: «وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» بشر با همه پیشرفتهایی که در علوم کرده هنوز نتوانسته خیلی از مسائل را کشف و حل کند زیرا هنوز هم علم بشری ناقص است. «موریس مترلینگ» می‌گوید: ـ...خیال کرده‌ایم که به اسرار ذره‌های کوچک و اتم پی برده‌ایم، هنوز اسرار ذرّات برق و الکترون بر ما مجهول است ما نمی‌دانیم که یک ذره برق یا الکترون از چه ساخته شده و دارای چه ترکیباتی است؟ زیرا الکترون به قدری کوچک است و طوری فرار می‌کند و چنان با سرعت به اطراف پراکنده می‌شود که ما هنوز نتوانسته‌ایم آن را به تنهایی دستگیر کنیم! و به تنهایی مورد معاینه و تحقیق قرار بدهیم و همچنین نمی‌دانیم که یک ذره نور که به زبان لاتینی «فوتون» نام دارد دارای چه ترکیباتی است؟ ما هنوز عاجزیم که یک ذرّه کوچک از امواج صدا یا فوتون را به تنهایی مورد تجزیه و تحقیق قرار دهیم.» (18) «انشتاین» می‌گوید: «افسانه راز بزرگ هنوز لاینحل است... آنچه تا کنون از کتاب طبیعت خوانده‌ایم بسیار چیزها به ما آموخته است و ما با اصول زبان طبیعت آشنا شده‌ایم...ولی با اینهمه می‌دانیم که در مقابل مجلداتی که خوانده و فهمیده شده هنوز از حل و کشف کامل مطالب خیلی دوریم.» (19) «فلاماریون» می‌گوید: «...ما «فکر» می‌کنیم، اما همین فکر چیست؟ و راه می‌رویم ولی این عمل عضلات ما چیست؟ هیچکس آن را نمی‌داند.» (20) «ویلیام جمس» می‌گوید: «علم ما همچون قطره‌ای است ولی جهل ما یک دریای عظیم!» «شارل ریشه» که یکی از اساتید دانکشده پزشکی فرانسه است، در مقدمه کتاب رد پدیده‌های روحی می‌نویسد: «...علوم امروز هر قدر توسعه و صحت پیدا کند، باز همواره نقصانی آشکار دارد (وی سپس مثالهای متعددی از نقاط تاریک علوم امروز را ذکر کرده) و می‌افزاید: اگر از یک مرد بربری یا یک دهقان مصری سؤالی درباره معلومات او از جهان طبیعت بکنیم، یک دهم مطالبی را هم که در کتابهای ابتدایی می‌نویسند، نمی‌داند، و من می‌دانم که روزگاری بیاید که علمای عصر ما در مقابل آن دوران، مانند دهاتی بربر باشند در مقابل اساتید دانشگاه فرانسه!» هدف ما از نقل این سخنان آن است که بگوییم: اگر علم امروز و اکتشافات بشری عصر ما نتوانسته است ماده‌ای را کشف کند که موجود زنده‌ای را مثلاً هزار سال نگه دارد، این دلیل نمی‌شود که اصلاً چنین امری غیرممکن، غیرمنطقی و غیرعملی است و به قول معروف: «عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود»، زیرا معتقدات علمی دانشمندان قرون گذشته در عصر ما به اندازه‌ای سست و بی‌ارزش شده که امروز می‌توان از آنها تنها به عنوان یک تئوری باطل، غلط و بی‌اساس نام برد: اصول پذیرفته شده علم هیأت قدیم – بطلمیوسی- از خنده دارترین اصول علوم پیشین است. علم تا دیروز «اتم» را جزء تجزیه ناپذیر معرفی کرده بود و در تعریف آن می‌گفت: «کوچکترین جزء یک عنصر که قابل تقسیم نباشد» ولی ما دیدیم که دانشمندان قرن ما «اتم» را شکافتند ...و دیدند که: «آفتابی در یکی ذره نهان!» (21) است و از کجا که فردا شگفتی‌های دیگری را کشف نکند؟ علم سابقاً نمی‌توانست قمر مصنوعی و موشک کیهان پیما بسازد و حتی تصورش هم خنده آور بود، اما امروز علم می‌کوشد که پای بشر، این موجود دو پا و نشناخته را حتی به کرات آسمانی باز کند؟... و به طور کلی اگر در قرون گذشته یکی از اکتشافات و اختراعات علمی امروز را ولو به صورت یک تئوری و فرضیه برای مردم بیان می‌کردند، دستگاه انگیزیسیونی پاپ او را تکفیر کرده و داغ «آته ئیستی» - الحاد- بر پیشانی او زده می‌شد، و مردم هم علاوه بر بیزاری و کناره جویی از او، او را یک فرد مالیخولیایی و دیوانه می‌دانستند. گالیله، کانت، ولتر، کپرنیک، کپلر را روی همین عنوان کشتند، ولو اینکه گالیله در دم مرگ هم دومرتبه نوشت: «بازهم زمین می‌چرخد» اما او دیگر نمی‌توانست منشأ اثری باشد. و البته ما شواهد زیادی از نوع گالیله و کانت ....داریم که می‌توانیم آنها را در صفحات تاریک تاریخ قرون وسطی و تاریخ محاکمات دستگاه انگیزیسیونی پاپ و دربار مذهبی واتیکان، پیدا کنیم. پس به طور کلی معلوم شد که علم امتناع تحقق این امور را نفی می‌کند و شاید در آینده با پیشرفتهای بیشتری در زمینه‌های مختلف امکان وقوع آن را، برای مردم مادی هم ثابت کند... آری ما یقین داریم که موفقیت‌های روزافزون علم روزی تمام حقایق ایدئولوژی ما را – که روزگاری برای گروهی موهومات و خرافات جلوه داده شده بود – روشن خواهد ساخت و اسلام با همان چهره‌ی بی‌آلایش و «دین فطری» بودن خویش، تجلی خواهد کرد. از لحاظ عقلی؟ شاید بعضی‌ها که نمی‌خواهند زیر بار حق و حقیقت بروند و می‌بینند که پیروی از احکام الهی سدهای فراوانی در راه امیال نفسانی آنها ایجاد می‌کند، می‌گویند: عقل، این مسائل را درک نمی‌کند! و نمی‌تواند آنها را قبول نماید. ما برای آنکه چگونگی و علت اساسی این حرفها را پیدا کنیم ناچاریم که مقدمه کوتاهی برای تبیین مسأله بیاوریم: قبلاً باید توجه داشت که مراد از درک «عقل» چیست؟ و کدام عقلی این مسأله و به طور کلی مسائل مربوط به سورناتورالیست – ماوراءالطبیعه – را نمی‌تواند قبول کند؟ اگر مقصود از درک عقل، درک و احساس یک سلسله افکار و خیالاتی است که در مخیله انسان خطور می‌کند، و طبق میل نفسی بعضی را قبول و بعضی را رد می‌کند، و در واقع می‌خواهد از هر چیزی که برای خواهشهای شهوی و حیوانی او حدودی قائل شود، آزاد شود، و به اصطلاح امروزی: از پیروان ارگیاستیک (تمایل به عیاشی، میگساری، هرزه درایی) و فلسفه «باید خوش بود» اگزیستانسیالیسم است، ما آن عقل را اصولاً عقل نمی‌دانیم و درک و عدم درک، قبول و عدم قبول آنهم به هیچوجه نمی‌تواند مدرکیت و حجیت برای اثبات و نفی مسأله‌ای داشته باشد. به نظر ما، عقل که یک نیروی باطنی و غیرمادی است – و شاید همین نیرو تنها وجه تمایز انسان و حیوان باشد – اگر آزاد و بی‌قید، و تابع جنبه حیوانی انسان گردد، صفات اصلی و حقیقی خود را که از جمله دیدن و درک حقیقت است، از دست می‌دهد، و علاوه بر اینکه نمی‌تواند امام زمان را قبول کند، خدا را هم قبول ندارد. و به تعبیر قرآن چشم و گوش و قلب آنها مهر خورده است و یا بیماری درونی آنها درمان پذیر نیست: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ...» و «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا كَانُوا یَكْذِبُونَ» آری در این هنگام است که نور عقل خاموش می‌شود، قلب تاریک می‌گردد، و دیگر نور حقیقت و معرفت را درک نمی‌کند و «...هُم لا یَفْقَهُونَ». عقل کذائی، می‌گوید فلسفه اتومیسم (22) یک مشرب فلسفی صحیحی است و تا وقتی که خدا در زیر آلات و ابزار و دستگاههای آزمایشی لابراتوارها دیده نشود! او را هم قبول ندارد و مسلم همچو عقلی «فوتوریسم» را هم قبول نخواهد داشت. اما اگر مقصود از عقل، و درک آن، عقلی باشد که تحت شرایط تربیتی خاصی تربیت و تکامل یافته است، این عقل بسیاری از مسائل را قبول دارد که عقل بی‌قید و عقل مادی آزاد، آن را باور نمی‌کند. عقل انسانی ما علاوه بر اینکه خدای ندیده را باور دارد و به آن صمیمانه و صادقانه ایمان آورده است، برای آن خدای ازلی و ابدی قدرتی نیز قائل است که می تواند مخلوقی را بیافریند که حتی میلیونها سال هم بتواند تحت شرایط خاصی، زنده بماند. آیا یک نیروی ازلی و ابدی، یک قدرت بی‌انتها و بی‌همتا، نمی‌تواند موجود زنده ابدی خلق کند؟ عقل ما به این مسأله جواب مثبت می‌دهد و می‌گوید کسی که ماده حیاتی را در پرتوپلاسم دمیده است، می‌تواند آن را ابدی هم بنماید و انسان را هزاران سال زنده نگه دارد. و از طرفی عقل ما با دقت در موقعیت‌های علوم و با توجه به اندک بودن معلومات و ادراکات بشری، چنانچه قرآن هم به آن تصریح می‌کند- بخوبی درمی‌یابد که این امر- اعتقاد به امور غیبی، اعجاز، فوتوریسم و مسائل غیرعادی متعلق بر آنها- هرگز اشکالی ندارد، و بر فرض هم اگر دیگران چگونگی آن را درک نکردند، او باور دارد که این موضوع هم کاملاً واقعیت دارد و مانند مسائل زیاد دیگری است که پشت پرده عالم وجود هست ولی برای بشر، هنوز چگونگی آن مخفی است. این «ایمان» وقتی تقویت شده و به مرحله «ایقان» می‌رسد که می‌بیند مخبرین این امر، پیغمبران و اولیاء و کسانی بوده‌اند که با عالم ماوراءالطبیعه، با هستی بخش عالم هستی ارتباط ویژه داشتند و می‌بیند بسیاری از مسائلی را که آنها گفته بودند و مردم ظاهربین باور نمی‌کردند، امروز کم کم صحت آنها بر همه روشن می‌شود. برای یک «انسان کامل» تربیت شده مکتب تربیتی و انسان سازی اسلام، که بازهم تحت شرایط تربیتی خاصی، از تمام صفات و اخلاق ضدانسانی، و از تمامی رذائل اخلاقی پاک شود، این موضوع به اندازه‌ای مسلم و بدیهی است که از زنده بودن خودش برای او بدیهی‌تر است. به عبارت دیگر: برای یک فرد کامل، برای یک مؤمن واقعی، علم به این مسأله از مرحله «یقین» هم گذشته و به مرحله «شهود» می‌رسد. و البته ارتقاء به آن مقام «کار هر بی‌سروپایی نیست»، پس به طور اجمال دانسته شد، آنچه که خدا و امام زمان را نمی‌تواند قبول کند، عقل نیست بلکه آنچه که واقعاً «عقل» است درک و قبولش هم عقلایی و قطعی و حتمی بودن موضوعی را که مخبرین صادق، به حد تواتر، در هزار سال یا هزاران سال پیش از آن خبر داده‌اند، تصدیق می‌کند، خصوصاً وقتی که آثار و علائم پیشین را – که باز همان مخبرین گزارش داده‌اند – به رأی العین می‌بیند، دیگر نمی‌تواند باور کند که منکرین این امر، عقل سلیمی داشته باشند...و آیه‌ای از قرآن مجید را متذکر می‌شود که می‌فرماید:« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» فوتوریسم و تقویت روحیه ما گذشته از واقعیت و حقیقت این امر، باید توجه داشته باشیم که اعتقاد به وجود مصلح جهانی و امام زمانَ، ما را همیشه و در همه مبارزات اجتماعی حمایت خواهد نمود، زیرا اگر ما واقعاً معتقد به امام زمان باشیم، خواهیم دید که همیشه یک پشتیبان نیرومندی داریم که ما را در کارهای اجتماعی، اگر برای خدا باشد، یاری می‌کند. و بی‌شک نتیجه اعتقاد به امام زمان این نیست که ما از تمامی کوشش‌های اجتماعی دست برداریم و در گوشه‌ای نشسته و انجام همه کارها را حواله به ظهور امام زمان کنیم و اصولاً امام زمان از افراد عاطل و باطلی که صبح می‌کنند و به امور مسلمین اهتمام نمی‌ورزند بیزار است و یک فرد مسلمان معتقد، همیشه در کوشش و فعالیت است و برای خدا کار می‌کند و به زندگی خوشبین و امیدوار است و همیشه منتظر تعمیم عدالت و امنیت، بسط عدل و داد، آزادی و برادری، و توسعه اساس دین توحید، در جامعه بشری است. یک مسلمان معتقد می‌داند که تمام تحولات اجتماعی دنیا به صورت ظاهر برای برقراری و ایجاد صلح و عدالت است، اما یقین دارد که این آرمان مقدس جز در سایه قانون قرآن و حکومت اسلام عملی نخواهد شد، و هر قانون بشری، مفاسدش بیشتر از مصالح احتمالی آن خواهد بود. یک مسلمان باور قطعی دارد که تنها سیستم اجتماعی عادلانه توأم با تمام خواستهای مشروع بشری و تنها قانونی که منصفانه‌ترین قوانین برای انسانها آماده کرده است، رژیم حکومتی اسلام و قانون الهی قرآن است و به همین دلیل، مسلمان معتقد می‌داند که مجری قوانین توسعه دهنده عدالت اجتماعی، یعنی مصلح جهانی و پیشوای بزرگ ما مطلوب تمام بشریت خواهد بود و طرز فکر ما تنها طرز فکر جهانی خواهد شد... گفتار مستشرق آلمانی اشاره کردیم که اعتقاد به امام زمان تأثیر زیادی در تقویت روحیه‌ی ما دارد اینک گفتار فیلسوف و مستشرق معروف آلمانی «ماربین» را در این باره بخوانید: ماربین در آخر کتاب خود درباره فوتوریسم شیعه می‌گوید: «از جمله مسائل اجتماعی بسیار مهم که همیشه موجب امیدواری و رستگاری شیعه تواند گردید، همانا اعتقاد به وجود حجت عصر و انتظار به ظهور اوست. چون معتقدات مذهبی در ملل شرق زمین تا دو قرن دیگر کاملاً اثرات خود را خواهد بخشید و می‌توان گفت که در این مدت و با اینهمه جمعیت و اسباب طبیعی شیعه پیشرفت محیرالعقولی نموده و از حیث عده و نیرو و قدرت مقام اول را حائز خواهد شد. و حتی اگر آثار معتقدات مذهبی از بین برود، شیعه دارای آن سرمایه‌ای خواهد بود که ماورای قوای طبیعه و عارضیه، مذهب شوکت و اقتدار و قوت و حکومت خود را در عالم نگه دارند.» (23) خاتمه و تذکر استعمارگران برای اجرای نقشه‌ها و توطئه‌های ضد انسانی خود از هیچ جنایتی خودداری نمی‌کنند و برای ایجاد تفرقه و انشعاب بین مسلمین همواره کوشیده‌اند که از این مسأله هم سوء استفاده کنند، از طرفی «مهدی موعود!» فرستاده‌اند و از طرف دیگر «احمد امین مصری» و «احمد کسروی تبریزی» را مأمور ساخته‌اند که اصول عقاید شیعه را موهوم و بی‌اساس قلمداد کنند (و بعد خود برانگیخته شوند!) استعمار برای ملل مسلمان ما در پاکستان «غلام احمد قادیانی» - قادیانیگری- و در ایران «محمدعلی شیرازی» و «حسینعلی مازندرانی» - بابیگری بهائیگری – و در بلاد دیگر، کسان دیگری را تراشیده‌اند تا در راستای اهداف آنان کار کنند و البته درست است که اینها و تمامی مدعیان دروغین مهدویت رسوا و مفتضح شده‌اند، اما باید ما بیدار باشیم و گول نیرنگها را نخوریم و نگذاریم که جوانان ما به دام بیفتند و توجه داشته باشیم که قرار نیست هر روز یک مهدی! برای اصلاح ظهور کند و از نظر اسلام، مهدی موعود (علیه السلام) که از دودمان رسالت است هنوز ظهور نکرده است و تمام مدعیان از صدر اسلام تا به امروز، دروغگویی بیش نبوده‌اند. زیرا 1- مهدی موعود یکی است و تاکنون دهها نفر مدعی مهدویت پیدا شده‌اند: 2- اگر یکی را بپذیریم و دیگری را قبول نکنیم «ترجیح بلامرجح» لازم خواهد بود و اگر همه را قبول کنیم نقض غرض خواهد شد؛ 3- برای هر کشور و شهری یک مهدی ظهور نخواهد کرد؛ 4- مهدی اسلام وقتی ظهور کند، پیروز خواهد شد و این مدعیان همگی شکست خورده‌اند؛ 5- مهدی اسلام (علیه السلام) موجب صلح بین المللی و عدالت جهانی خواهد شد، ولی همه اینها باعث آشفتگی اوضاع مردم شده‌اند؛ 6- مهدی اسلام برای ترویج دین اسلام قیام خواهد کرد و ادعای نبوت نخواهد نمود. اما اغلب مدعیان، اول «باب» بوده‌اند و بعد «مهدی» شده‌اند و سپس «نبی جدید» و همین تناقضات، موجب بی‌بهاء بودن همه شان گردیده است و ... به هر صورت ما از خداوند بزرگ و توانا خواهانیم که علوم را در اجتماع ما توسعه دهد و در سایه تفکر منطقی، ما را به حقایق عالیترین و ارجدارترین مکتب ارشادی موجود جهان آشنا سازد و بخصوص مولود همایون ارزنده‌ترین انسان هستی را برای اثبات عقیده پاک خود بر جهان بحران زده و پراضطراب و متشنج ما، مبارک گرداند و ما را تأیید فرماید که شایستگی برخورداری از افکار آن یکتای وجود را داشته باشیم. «سلام و احترام بر مصلح بزرگ جهانی.» «سلام و احترام بر مظهر کمال انسانیت، جلوه عقل و نور الهی، ذخیره دودمان رسالت اسلامی.» قم: حوزه علمیه- نیمه شعبان 1378هـ سیدهادی خسروشاهی (24)   پی‌نوشت‌ها: 1- Futurism 2- مجله ماهانه مجموعه حکمت چاپ قم، منتشره به تاریخ 15 شعبان 1378 هجری اسفندماه 1337 شمسی. 3- مهدی در 13 قرن، تألیف «دارمستتر» ص 5 و 6 (مبادی مهدویت)، ترجمه محسن جهانسوز، چاپ تهران. 4- بیشتر این بشارات در کتاب بشارات عهدین ص 232 (بشارت سی دوم) تا ص 286 (بشارت پنجاهم) به تفصیل نقل شده است، رجوع شود. 5- صادق هدایت این بشارتها را از روی متن اصلی آن به زبان پهلوی که در سال 1919 م توسط آقای بهرام گورانکلسر در بمبئی چاپ شده است ترجمه نموده که تحت عنوان: زند و هومن یسن به سال 1323 در تهران چاپ شده است. ترجمه بشارتهای «جاماسب» نیز ضمیمه همان کتاب، به ترجمه صادق هدایت آمده است. این بشارتها در سال 1342، با اضافاتی از آقای حسن قائمیان – دوست و همکار هدایت – در کتابی به نام علائم ظهور نقل شده است. البته هر دو کتاب خواندنی است. 6- رجوع شود به ج2 کتاب انیس الاعلام ص199، تألیف «فخرالاسلام» که نخست از علمای محقق مسیحی بود و بعداً مسلمان شد و این کتاب را در رد مسیحیت تحریف شده تألیف نمود. 7- رجوع شود به کتاب مهدی در 13 قرن، تألیف مستشرق فرانسوی دارمستتر. 8- قرآن مجید، سوره انبیاء، آیه 105. 9- قرآن مجید، سوره صف، آیه 9. 10- سوره مائده، آیه 54. 11- برای فهم چگونگی دلالت این آیه بر موضوع ما و مطالعه مختصری از احادث وارده درباره اوضاع آخرالزمان که همه‌ی ما آنها را امروز به چشم می‌بینیم، رجوع شود به تفسیر بزرگ المیزان ج5 ص428 به بعد. 12- قرآن مجید. 13- شرح نهج البلاغه، ج2، ص535. 14- مقدمه ابن خلدون، چاپ مصر (عربی) ص311 و ترجمه فارسی پروین گنابادی، ص 652، چاپ تهران (اول فصل 52، اخبار و اقوال مربوط به امام زمان (علیه السلام)). 15- تاریخ شیعه تألیف «فان فلوتن» آلمانی ترجمه: سیدمرتضی هاشمی حائری ص 150، چاپ تهران. 16- رجوع شود به مجله ماهانه درسهائی از مکتب اسلام، سال اول، شماره سوم، مقاله آیت الله صافی گلپایگانی. 17-Protoplasm 18-روح به کجا می‌رود؟ چاپ تهران ص14. 19- نظریه انشتاین، چاپ تهران، ص11 و 12. 20- علی اطلال المذهب المادی، چاپ مصر، ص 128. 21- دل هر ذرّه را که بشکافی *** آفتابیش در میان بینی 22-Atomisme: سیستم فلسفی که به موجب آن، جهان و کل عالم هستی، در نتیجه ترکیب تصادفی اتم‌ها بوجود آمده است و ذیمیقراط فیلسوف یونانی قرن 5 قبل از میلاد، بانی این مشرب فلسفی است و مادیگرایان عصر ما هم در واقع پیروان این مشرب هستند... 23- ترجمه کتاب ماربین، مستشرق معروف آلمانی، در سال 1328 هجری قمری در تبریز، تحت عنوان: رولیسیون بزرگ یا سیاست الحسینیه چاپ شده است. مطلب فوق در فصل 7 کتاب، صفحه 49 و 50 تحت عنوان :«فلسفه مذهب شیعه» آمده است. این قسمت زیر عنوان «سیاست اسلامی» در شماره 28 سال 17 روزنامه حبل المتین چاپ کلکته هم آمده است. 24- ماهنامه «مجموعه حکمت» چاپ قم سال سوم، شماره 1، اسفندماه 1337 و شماره 2 فروردین ماه 1338. منبع مقاله : خسروشاهی، سید هادی؛ (1393)، مصلح جهانی و مهدی موعود از دیدگاه اهل سنت، تهران: اطلاعات، چاپ چهارم

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 3712
زمان انتشار: 5 اوت 2020
| |
باورداشت مهدویت در خطبه غدیر

باورداشت مهدویت در خطبه غدیر

درباره ی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) روایاتی از پیامبر بزرگوار اسلام و ائمه ی اطهار (علیه السّلام) وارد شده که اهمیت و ضرورت بحث مهدویت را از همان سال های نخستین ظهور اسلام می رساند. یکی از اخبار مهمی که از جانب نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست ما رسیده است، بیان صفات و ویژگی های امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در خطبه غدیر است؛ آن هم با عباراتی زیبا و در زمانی حساس که بحث انتساب امیرالمؤمنین (علیه السّلام) مطرح بود. مقدمه در خطبه ی شریف غدیر به امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) توجه خاصی شده است و سه فراز خطابه، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به وجود مبارک آن حضرت اشاره فرموده اند. در فراز اول می فرمایند: « مَعَاشِرَ النَّاسِ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی اُنزِلَ مَعَهُ مِن قَبلِ أن نَطمِسَ وُجُوهاً فَنَّرُدُّها عَلی أدبارِها ... مَعاشِرَ النّاسِ، النُّورُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَسلوکٌ فِی ثُمَّ فی عَلیِّ بنِ أبی طالِبٍ، ثُمَّ فِی النَّسلِ مِنهُ إِلَی القائِمِ المَهدِیِّ، الَّذِی یَأخُذُ بِحَقِّ اللهِ وَ بَکُلِّ حَقِّ هُوَ لَنَا.»(1) در این قسمت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به صراحت جریان نور را علاوه بر خود، در امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و امامان از نسل ایشان تا مهدی موعود (عج الله تعالی فرجه الشریف) جاری و ساری می دانند و آن بزرگوار را گیرنده ی تمام حق الله و حق اهل بیت (علیه السّلام)  که به آن ها ظلم شده است  معرفی می کنند. فراز دوم از گفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)  که اصل نگارش ما را در بر می گیرد  به صورت مستقل به امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و بیان ویژگی های آن حضرت اختصاص دارد. حساسیت این قسمت از سخن را از آن جا می توان دریافت که حضرتش هجده بار مردم را با تکرار لفظ هشدار دهنده «ألا» (= هان، آگاه باشید!) به دقت در کلام خود فرا می خواند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز این بخش، بار دیگر روند پیوسته ی نبوت و امامت را مطرح نموده و یادآور می شوند که سررشته ی این نظم، در دست علی (علیه السّلام) است و پایان بخش این روند، حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود: «مَعاشِرَ النّاسِ، ألا وَ إنّی رَسولٌّ وَ عَلِیٌّ الإِمامُ وَ الوَصِیُّ مِن بَعدی،... ألا إنَّ خاتَمَ الإَئِمَةِ مِنَّا القائِمَ المَهدِی»(2) پس از آن، بیست و یک ویژگی اساسی و مهم آن امام را ترسیم می نمایند که به آن ها خواهیم پرداخت. سومین فراز، اواخر خطابه و هنگام بیعت گرفتن از مردم است که می فرمایند: «فَأمِرتُ أن آخُذَ البَیعَةَ مِنکُم وَ الصَّفقَةَ لَکُم بِقَبُولِ ماجِئتُ بِهِ عَن اللهِ عَزَّوَجَلَّ فی عَلِیٍّ أمیرِ المُؤمِنینَ وَ الأوصِیاءِ مِن بَعدِهِ الَّذینَ هُم مِنِّی وَ مِنهُ إمامَةٌ فیهِم قائِمَةٌ، خاتِمُها المَهدیُّ إِلی یَومِ یلقَی اللهَ الَّذی یُقَدِرُ وَ یَقضی»(3) « مأمورم که از شما پیمان بگیرم تا دست در دست من نهید، در پذیرش آن چه از سوی خداوند درباره ی علی امیر المؤمنین (علیه السّلام) آورده ام و درباره ی اوصیای پس از او که از من و اویند، این امامت در میان آنان پایدار است و خاتم آنان مهدی (علیه السّلام) است و پیشوایی استوار است تا روزی که با خداوند قدر و قضا دیدار کند (قیامت)». نقطه اوج خطبه ی غدیر  که از افتخارات شیعه به شمار می آید  این است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آینده ی جهان را به صورت تابلوی بسیار دقیق و زیبایی طراحی کرده اند (همین فراز دوم). البته در سه جای دیگر هم (دو بار در قسمت ششم و یک بار در قسمت دهم خطابه) درباره ی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) مطالبی را گفته اند؛ ولی قسمتی که دارای حساسیت است  و اگر کنار هم چیده شود، حکومت، شخصیت، علم، عصمت و ولایت تکوینی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) روشن می شود  همین قسمت هشتم خطابه ی غدیر است. ما نیز در این نوشتار برآنیم تا ویژگی های امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را در خطبه ی غدیر ذیل همین فراز دوم درباره ایشان شرح دهیم تا ظرافت های بیانی آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی امام زمان بیش از پیش آشکار گردد. شرح عبارات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی ویژگی های امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) عبارت اول: «أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الأَئِمَةِ مِنِّا القَائِمُ المَهدِی» « آگاه باشید که القائم المهدی از ماست.» در ابتدا نکاتی را درباره ی اعراب جمله ی فوق بیان می کنیم و آن این که ممکن است اعراب فوق درست باشد؛ یعنی «القائم المهدی»، خبر «انّ» و مرفوع باشد؛ اما قول صحیح تر آن است که بگوییم: «خاتم الائمة»، اسم «انّ» و «منّا» خبر آن باشد و «القائم المهدی» صفت برای «خاتم الائمة» باشد؛ یعنی منصوب بخوانیم. در این صورت ترجمه ی عبارت فوق به این شکل می شود: « آگاه باشید که خاتم الائمه ای که قیام کننده و هدایت شده (یا هدایت کننده به امر پنهان) است از ماست». با این ترکیب، عبارت فوق، بار معنایی دیگری خواهد داشت و آن این که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با بیان جمله به این شکل (یعنی با نصب «القائم المهدی» ) می خواهد فخر و مباهات کند که آن وجود مبارک از خاندان ایشان است. نکته ای را درباره ی نحوه ی اسم گذاری اعراب بیان می کنیم به این ترتیب که اَعراب روی شخص سه نوع اسم می گذارند: اسمی که در بدو تولد بر روی او می گذارند، لقب و کنیه. کنیه معمولاً با توجه به ویژگی های خاصی که آن شخص دارد یا با توجه اسم فرزند ارشد او انتخاب می شود؛ مثلاً وقتی در مورد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) می گوید «ابوصالح» به این معناست که آن بزرگوار در صالح بودن سرآمد است. اما لقب به معنای صفتی است که خود شخص دارد؛ مثلاً برخی از القاب امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) عبارتند از: طاهر، زکی، رضی، مهدی، هادی، قائم، مُؤَمَّل (یعنی کسی که مورد آرزوست)و... . نکته قابل توجه در فرق بین لقب و کنیه این است که وقتی کسی را با کنیه اش می خوانند، احترام و ارزشی والاتر برای آن شخص قائل شده اند که این بار معنایی در القاب کمتر است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این عبارت، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را با القاب «القائم» و «المهدی» خطاب کرده و ایشان و مشخصاتش را با این القاب برای مردم معرفی نموده است. این در حالی است که اسم و کنیه حضرت (علیه السّلام) همان اسم و کنیه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. در روایتی آمده است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: « المَهدیُّ مِن وُلدِی اسمُهُ اسمِی وَ کُنیَتُهُ کُنیَتِی»(4) « اسمش اسم من است (یعنی همان اسم خاص) و کنیه اش هم، کنیه من است (یعنی ابوالقاسم).» نکته دیگر این که غیر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، سایر ائمه (علیه السّلام) نیز به تبعیت از آن حضرت، هرگز حضرت حجت (عج الله تعالی فرجه الشریف) را با نام اصلی خود نخوانده اند و پیوسته ایشان را با القاب و کنیه ها یاد کرده اند. در روایات گوناگونی از نام بردن آن حضرت نهی شده و دلیل خاصی برای این دستور بیان نشده است؛ مثلاً: «عَن أَبِی جَعفَرٍ (علیه السّلام) قَالَ: سَأَلَ عُمَرُ أَمِیرَ المُؤمِنِینَ (علیه السّلام) عَن المَهدِیِّ. قَالَ یَا ابنَ أبِی طَالِبٍ أَخبِرنٍی عَنِ المَهدِیِّ مَا اسمُهُ؟ قَالَ أَمَّا اسمُهُ فَلَا، إِنَّ حَبِیبِی وَ خَلِیلِی عَهدِ إِلَیَّ أن لَا أُحَدِّثَ بِاسمِهِ حتَّی یَبعَثَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ».(5) یا این عبارت از امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) که در یکی از توقیعات آمده است: «مَلعُونٌ مَلعُونُ مَن سَمَّانِی فِی مَحفِلٍ مِنَ النَّاس». (6) البته از برخی روایات به طور غیر مستقیم می توان فهمید مراد از این عمل ائمه (علیه السّلام) که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را با القاب و کنیه ها خطاب می کردند  چه بوده است. مثلاً وقتی او را «قائم» می خوانند، ویژگی حضرت در قیام و زنده کردن دین از یاد رفته ی اسلام  پس از غیبت طولانی  به ذهن متبادر می شود؛ قیامی که در آن از قاتلین کربلا و از همه ظالمان عالم انتقام خواهد گرفت: « عَنِ الثُّمَالیِّ قَالَ: سَأَلتُ البَاقِرَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ یَا ابنَ رَسُولِ اللهِ أَ لَستُم کُلُّکُم قَائِمِینَ بِالحَقِّ؟ قَالَ: بَلَی. قُلتُ: فَلِمَ سُمِّیَ القَائِمُ قَائِماً؟ قَالَ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ الحُسَینُ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ ضَجَّتِ المَلَائِکَةُ إِلَی اللهِ عَزَّ وَجَلَّ بِالبُکَاءِ وَ النَّحیبِ وَ قَالُوا: إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا أَتَغفَلُ عَمَّن قَتَلَ صَفوَتَکَ وَ ابنَ صَفوَتِکَ وَ خِیَرَتَکَ مِن خَلقِکَ؟ فَأَوحَی اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَیهِم: قَرِّوا مَلَائِکَتِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَنتَقِمَنَّ مِنهُم وَ لَو بَعدَ حِینٍ ثُمَّ کَشَفَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنِ الأَئِمَةِ مِن وُلدِ الحُسَینِ (علیه السّلام) لِلمَلَائِکَةِ فَسّرَّتِ المَلَائِکَةُ بِذَلِکَ فَإِذَا أَحَدُهُم قَائِمٌ یُصَلَّی فَقَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِذَلِکَ القَائِمِ: أََنتقِمُ مَنهُم». « (ابوحمزه) ثمالی می گوید از امام باقر (علیه السّلام) پرسیدم: مگر همه شما قیام به حق نمی کنید؟ کار شما مگر حق نیست؟ مگر برای به اصطلاح اثاره حق و ترویج حق به پا نمی خیزید؟ پس چرا به قائم گفتند قائم؟ حضرت فرمودند: موقعی که جدم حسین   که درود خدا بر او باد  کشته شد، فرشتگان در درگاه خدا به شیون و زاری گریه کردند و گفتند: ای پروردگار و مولای ما! رها می کنی کسانی را که برگزیده تو از میان خلقت را کشتند؟ پس خداوند به فرشتگان وحی کرد که: ای فرشتگان در جای خود آرام گیرید. قسم به عزت و جلال خودم، از تمام آنها انتقام خواهم گرفت ولو بعد از مدتی باشد. عجله نکنید. سپس خدا پرده را برداشت و ائمه از نسل امام حسین (علیه السّلام) را نشان داد. فرشتگان خوشحال شدند و فرزندان امام حسین (علیه السّلام) را دیدند، که نُه نفر بودند (همه نشسته بودند ولی) یک نفر ایستاده و مشغول نماز بود. خداوند فرمود: به وسیله آن کسی که در حال قیام و مشغول نماز است، از آن ها انتقام خواهم گرفت».(7) دلیل این که آن حضرت به «مهدی» ملقب شده اند، این است که ایشان از جانب پروردگار هدایت شده و در دامان و ساحت قدس ربوی تربیت و هدایت یافته است. البته معنای دیگری نیز دارد که آن عبارت است از هدایت کننده ی به امر پنهان. به همین شکل است سایر القاب و کنیه های ایشان که شرح و بسط هر کدام در مورد وجود مقدس آن بزرگوار در این جا برای ما مقدور نیست. اما در مورد عبارت بیان شده توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر باید گفت که در آن روز گویی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواست بفرماید: آگاه باشید ای مردم! من امروز اتمام حجت کردم و ائمه راستین و حقیقی شما را که علی و اهل بیتش (علیه السّلام) هستند، به شما معرفی کردم و نام آن ها را برای شما بردم. حال اگر بنابر هر دلیلی از صراط اهل بیت (علیهم السّلام) من منحرف شدید و تن به ولایت کس دیگری دادید و مسیر اسلام را منحرف کردید، بدانید که در نهایت مردی از اهل بیت (علیه السّلام) من خواهد آمد که از جانب خدای تعالی هدایت شده است و هیچ اشکال و نقصی در او نیست و قیام می کند تا دین و سنت حقیقی اسلام را زنده نماید. عبارت دوم: «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی الدِّین» « بدانید که اوست غلبه کننده بر همه ادیان.» در تشریح این جمله باید نکاتی را در ابتدا بیان کنیم؛ اولاً فرق است بین دین و دینداری؛ دین یک ارزش است و دینداری ارزشمند. مانند رابطه ی بین ایمان و مؤمن که ایمان ارزش است و مؤمن ارزشمند. در مورد ائمه (علیه السّلام) بحثی وجود دارد که ائمه (علیه السّلام) ارزش هستند یا ارزشمند؟ ایمان هستند یا مؤمن؟ عدل اند یا عادل؟ علم اند یا عالم؟ انتقام اند یا منتقم؟ رأفت اند یا رئوف؟ در این باره باید بگوییم که انسان ها غیر از ارزش ها هستند. انسان ها باید ارزش ها را کسب کنند تا دارای آن ارزش ها بشوند. لذا اگر در مورد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بپرسند که ایشان دین است یا دیندار؟ عدل است یا عادل؟ پاسخ این است که ایشان دیندار و عادل است و در نهایت می گوییم ایشان ارزشمند است. در اصطلاح ادبیات می گویند: «ذات ثبت له صفة»؛ یعنی ذاتی که صفت و ارزشی برایش ثابت شده است که در این صورت عبارت «ألَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی الدِّین» این گونه معنا می شود: « الا ان دینه ظاهر علی الدین»؛ یعنی دین او یا دین به سبب او بر همه ادیان غالب است. نکته دیگر درباره این عبارت این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: « شخص امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بر ادیان غالب است». در بیان معنای آن یک توجیه این است که بگوییم او غالب بر ادیان است؛ یعنی او دین را غلبه می دهد بر تمام ادیان. در مورد ائمه طاهرین (علیه السّلام) هر دو تعبیر (یکی این که بگوییم آن بزرگواران دین هستند و دیگر این که بگوییم دیندار هستند) وجود دارد؛ یعنی وقتی قرآن می فرماید: ( إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ )(8) ((آری) حقیقت چنین است؛ از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می ترسند.) می گویند منظور از «العلماء» یعنی ائمه (علیه السّلام)؛ یعنی این ها دانشمند هستند. از طرفی در زیارت آل یاسین می خوانیم: « سلام بر تو ای دانش ریخته شده از آبشار توحید و خدا شناسی.» پس اطلاق علم، بر امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) شده است. همچنین می گوییم: « السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب» «اللَّهُمَ وَ صَلِّ عَلَی وَلِیِّ أَمرِکَ القَائِمِ المُؤَمِّلِ وَ العَدلِ المُنتَظَرِ احفُفهُ بِمَلَائِکَتِکَ المُقَرَّبِینَ وَ أَیَدَهُ بِرُوحِ القُدُسِ یَا رَبَّ العَالَمِینَ»(9) « خداوندا درود فرست بر ولی امر خودت که قائم و آرزو و عدلِ مورد انتظار است (پس ایشان را) با ملائکه مقربین (درگاهت) بپوشان و با روح القدس یاری اش کن ای پروردگار جهانیان». پس به امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) گفته می شود عدل؛ نه عادل. در ادبیات عرب هم به این گونه استعمال، مبالغه از باب «زیدُ عدلُ» می گویند، یعنی کسی که یک صفتی را زیاد دارد، دیگر نمی گویند «زیدُ عادلٌ» (یعنی مشتق را بر اسم ذات حمل نمی کنند؛ بلکه خود مصدر را بر آن حمل می کنند) در نتیجه می گویند: « زیدٌ عدلٌ، زیدٌ رحمةُ، زیدٌ علمٌ». لذا در این جا که گفته «انه الظاهر علی الدین»؛ یعنی خودِ امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بر ادیان چیره است؛ وقتی هم خودِ امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) دین باشد پس جدّ ایشان  یعنی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)  نیز دین خواهد بود. لذا در این جا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)می خواهد بگوید: آگاه باشید که خود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) دین و آیین من است و شخصِ اوست که غالب بر ادیان است و یا این که می خواهد بگوید که دین امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بر همه ادیات غالب است. پس آگاه باشید که اگر از راه ولایت اهل بیت (علیه السّلام) بیرون رفتید در نهایت او خواهد آمد، مؤاخذه خواهید شد و به ناچار باید به دین او بگروید. معنای دیگری که می توان برای این عبارت در نظر گرفت، این است که بگوییم « الدین» یعنی دین اسلام. «أَلَا إِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین» یعنی او راهنمای دین است. ایشان راهنمای کلِ دینِ اسلام و غالب بر دین هستند. اگر بخواهیم دین را تعریف کنیم باید بگوییم که دین چتری دارد که بالای آن وجود مقدس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) قرار دارد. یعنی دین در اینجا به معنای ادیان نبوده و به معنای دین اسلام است. یعنی او غالب و حاکم و چیره بر کل دین اسلام است. این که می گوییم دین اسلام نقطه بلندش وجود مقدس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است، یعنی او ولی الله است و اتصال و پیوند بلاواسطه با الله دارد. چون معنای ولی و ولایت، قرب بدون حجاب است. حجاب ممکن است گناه، غفلت و یا حتی نور باشد که بین انبیا و خداوند حجب نوری نیز وجود دارد. در نتیجه « أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی الدِّینِ» یعنی کل دین، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است و در رأس مخروطِ دین قرار دارد و اگر اور ا نگاه کنیم، همه دین را داریم، لذا در روایات وارد شده است که اگر کسی ولایت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را قبول کند و بپذیرد، همه چیز را قبول کرده، و وقتی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را قبول نکند، همه چیز را منکر شده است. این امر بدان سبب است که کل دین عبارتست از وجود مقدس ائمه طاهرین (علیهم السّلام). « عن أبی حمزة الثمالی، قال قال لنا علی بن الحسین زین العابدین علیهما السلام أی البقاع أفضل. فقلت الله و رسوله و ابن رسوله أعلم. فقال إن أفضل البقاع ما بین الرکن و المقام، و لو أن رجلا عمر ما عمر نوح فی قومه ألف سنة إلا خمسین عاما، یصوم النهار و یقوم اللیل فی ذلک الموضع، ثم لقی الله بغیر ولایتنا، لم ینفعه ذلک شیئا».(10) پس « أَلَا إِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین» نقطه اوج آن «ألَا إِنَّ خَاتَمَ الأِئِمَةِ مِنَّا القَائِمُ المَهدِی» است؛ یعنی در سه واژه تمام مختصات امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و حکومت جهانی او که همه انبیا به آن وعده داده اند، آمده که « خاتم الائمه»: یعنی وارث کل انبیاء است. «القائم» یعنی قیام کننده ی خالص؛ یعنی برای همه چیز قیام می کند: وضع دینی، اجتماعی، اقتصادی و ... که تمام این معانی در القائم مندرج هست. «المهدی» هم یعنی هدایت شده از جانب خدا. به نظر می رسد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) احتمالاً در ذکر یه عنوان: « خاتم الائمه»، «قائم» و «مهدی» نکته «الأَهَم فالأَهَم» را رعایت نموده است. یعنی به این صورت که اول مهم ترین بعد مهم تر و بعد مهم، به تدریج پایین می آید و ادامه می دهد. روش نگارش کتب حدیثی هم توسط بزرگانی همچون کلینی در کافی و علامه مجلسی در بحار به همین صورت بوده است. آیات مربوط به بحث در قرآن کریم سه آیه در تأیید جمله « الا انه الظاهر علی الدین» آمده است که عبارتند از: ( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)(11) در تفاسیر متعددی آمده است که آیه ی فوق درباره ی قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است.(12) ( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بّاللهِ شَهیداً؛)(13) البته غیر از این آیات و روایت ذیل آن ها، روایات گوناگونی از جانب ائمه اطهار (علیه السّلام) صادر شده اند که مضمون و معنای عبارت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را در روز غدیر معنا و تأیید می کنند. عبارات سوم و چهارم: «ألَا إِنَّهُ المُنتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِینَ» « آگاه باشید که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) انتقام گیرنده از ستمکاران است». «ألَا إِنَّهُ فَاتِحُ الحُصُونِ وَ هَادِمُهَا» «آگاه باشید که او فاتح دژها و منهدم کننده ی آنهاست.» این فراز از ویژگی های آن حضرت، نشان دهنده ی آن است که دنیای قبل از ظهور ایشان، دارای ویژگی های خاصی است که سبب شده است تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن بزرگوار را این گونه و با این صفاتِ با اقتدار و هول انگیز معرفی نمایند. البته همه این ها درست است؛ زیرا اخبار فراوانی از عامه و خاصه به ما رسیده است که نمایانگر این است که دنیای قبل از ظهور ایشان، جولانگاه ظالمان، مشرکین و بی دینان است؛ کسانی که با در دست داشتن قدرت، پیوسته در حال ظلم و خیره سری در دنیا هستند. لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن بزرگوار را این گونه معرفی نکرده است و به دلیل صلابت و بزرگی در وجود ایشان است که سبب شده تا توجه بسیاری از پیروان سایر ادیان را به خود جلب کند. از طرف دیگر، خود، دلگرمی است به شیعیان آن حضرت و مردمی که مورد ظلم و ستم واقع شده اند و به آن ها روح امید و زندگی را تزریق می کند؛ لذا اعتقاد به چنین منجی ای، سرآغاز حیاتی امیدبخش در جامعه اسلامی و حتی سایر جوامع است که این روند رو به افزایش ظلم و ستم در جهان، بالاخره در نقطه ای متوقف خواهد شد و آن منجی با در هم کوفتن صلابت ظالمین و مشرکین و بی دینان، آرامش و عدل و داد جهانی را به ارمغان خواهد آورد. البته فراموش نشود که روایات گوناگونی وجود دارد که نشان می دهند وقتی آن حضرت ظهور می کنند، آن چنان با صلابت و هیبت هستند که در دل مردم ایجاد رعب و وحشت می کنند. از جمله این روایت: « عن محمد بن مسلم الثقفی قال سمعت أبا جعفر محمد بن علی الباقر (علیه السّلام) یقول القائم منا منصور بالرعب مؤید بالنصر تطوی له الأرض و تظهر له الکنوز یبلغ سلطانه المشرق و المغرب و یظهر الله عزوجل به دینه علی الدین کله و لو کره المشرکون...»(14) عبارت پنجم: « أَلَا إِنَّهُ غالب کُلِّ قَبِیلَةٍ مِن أَهلِ الشِّرک و هادیها» « آگاه باشید که او غلبه کننده بر تمامی قبیله های اهل شرک و هدایت کننده ی آنهاست.» در این عبارت دو نکته، مهم و قابل توجه به نظر می رسند: یکی این که در این عبارت دو ویژگی متناقض را در امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) معرفی می کند که یکی از آن غالب بودن و دیگری هادی بودن برای دسته مغلوب است. باید توجه داشت که بسیاری از افراد غالب و پیروز، ویژگی هادی بودن را ندارند؛ یعنی خیلی از افراد نمی توانند همه صفات متضاد و متناقض را با هم و در آنِ واحد در وجودشان داشته باشند، ولی ائمه (علیهم السّلام) دارای این نوع ویژگی ها هستند. مثلاً امام علی (علیه السّلام) هم یک جنگ جوی شجاعِ به تمام معناست و هم وقتی بچه یتیمی را می بیند، تمام پشتش به لرزه درمی آید و گریه می کند. امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم جامع این دو صفت متضاد است؛ یکی «غالب کَلِّ قَبِیلَة»، و دیگری «هادیها» است. یعنی ضمن این که غلبه دارد، ولی با قهر و غلبه آن ها را از بین نمی برد؛ بلکه هدایت می کند. از همین جمله فهمیده می شود که وقتی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) ظهور می کند، تمام وجودش زور و غضب نیست. لذا در برخی از روایات داریم که حضرت در زمان ظهورش جنگ و خون ریزی زیادی خواهد داشت.(15) اما از طرف دیگر روایت هایی داریم که حضرت ابتدا اتمام حجت می کنند؛ مثل آن روایاتی که می گویند امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در لحظه ی آغازین ظهور از جانب کعبه ندا می دهد که مردم به سوی حق بیایند که محتمل همین مضمون هستند.(16) در زیارت آل یاسین می خوانیم: « السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب و الغوث و الرحمة الواسعه» که صفت « واسعه» در مورد ائمه دیگر نیست؛ ولی در مورد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) به کار رفته است و این یعنی رحمتشان فراگیر است و معلوم می شود چیزی که غلبه دارد، رحمت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است تا انتقام و از بین بردن مشرکان؛ چون ائمه مُظِهر و مَظهَر تمام نمای صفات جمال و جلال خداوند هستند و یکی از صفات جمال خداوند این است: « یا من سبقت رحمتُه غضبَه»؛ یعنی ای کسی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. با این بیان که در مورد خداوند اصل بر این است که رحمت کند ولی به خاطر دوام امواج خروشان رحمت، غضب نیز می کند. غضب خداوند به خاطر این است که مزاحمین رحمت را کنار بزند، تا رحمت ادامه پیدا کند. لذا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم می آید تا موانع انتشار رحمتش را برچیند و این موانع چیزی جز مشرکان و ملحدان نیستند. نکته بعدی در مورد این عبارت این است که اهل شرک در مقابل اهل توحید قرار گرفته است. توحید و شرک نیز با هم متناقض هستند؛ یعنی انسان ها یا مشرک اند یا موحد. البته قابل توجه است که توجه به توحید و خداپرستی و یگانه پرستی در فطرت مردم است و مردم از آن موقع که آفریده شده اند، به دنبال تحقق کامل این فطرت در عالم بیرون هستند. این موضوع در عالم بشریت فقط به وسیله موعود امم و ادیان، حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) انجام شود و این را قرآن نیز وعده داده است: ( وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأَرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دینَهُمُ الَّذِی ارتَضی لَهُم وَ لَیُبّدِّلَنَّهُم مَن بَعدِ خَوفِهِم أمناً یَعبُدَونَنی لا یُشرِکُونَ بی شَیئاً وَ مَن کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الفاسِقُون.)(17) و اساساً این مسئله، هدفِ آمدنِ امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. در روایات داریم که وقتی ایشان ظهور می کنند، در تمام نقاط زمین ندای پذیرش اسلام بلند خواهد شد. به عنوان نمونه در روایتی امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: «( وَلَهُ أسلَمَ مَن فِی السَّماواتِ وَ الإَرضِ طَوعاً وَ کَرهاً) قَالَ: إِذَا قَامَ القَائِمُ لَا یَبقَی أرضٌ إلَّا نُودِیَ فِیهَا شَهَادَُةُ أن لَا إلَهَ إلَّا اللهِ وَ أنَّ مَحَمَّداً رَسُولُ اللهِ»(18) و در آیه دیگری از قرآن داریم که زمین را بندگان صالح خداوند به ارث می برند و صاحب می شوند: ( وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ)(19) و عباد صالح کسانی هستند که موحد و پرچمدار توحید هستند. از طرفی مهم ترین ویژگی اصحاب امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) موحد بودن ایشان است. لذا به این نکته مهم می رسیم که عبارت « الا انه غالب کل قبیلة من اهل الشرک» در واقع برگردان و ترجمه آیه ی (وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُو الصَّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأَرضِ...)(20) یا آیه ی(وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ)(21) است. نکته مهم دیگری که از این مقدمات به دست می آید این است که دغدغه ی اصلی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) این است که مردم، موحد و یکتاپرست شوند؛ زیرا اصل و اساس رکن جامعه جهانی، توحید است و تا این مهم تحقق نیابد، نمی توان جامعه اسلامی جهانی را تشکیل داد. لذا ایشان در حین این که غالب و پیروز است، مشرکین را نیز به راه راست و یکتاپرستی دعوت می کند. عبارت ششم: « ألَا إِنَّهُ مُدرِکٌ بِکُلِّ ثَارٍ لِأَولِیَاءِ الله» « آگاه باشید او، به دست آورنده خون همه ی دوستان خداست.» «مدرک» در لغت به معنای درک کننده است؛ ولی در این عبارت بهتر است به معنای «خون خواه» بگیریم و خون خواه یعنی «ولی دم»؛ این عبارت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را ولی دم اولیای الاهی معرفی می کند. واژه «ثار» چند معنا دارد؛ یکی به معنای انقلاب و برانگیختن است که اصل معنای لغتی آن نیز همین است. معنای دوم «خون» است؛ چون خون برانگیخته می شود و بر می انگیزاند در زیارت عاشورا داریم که: « السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره». این جا هم هر دو معنا هست که یک معنای آن، این است که تو خون خدا هستی. یعنی آنقدر خونت در راه خدا ریخته شده که اگر قرار بود خدا، خون داشته باشد، خون تو (امام حسین (علیه السّلام)) خون خدا بود و یا آن قدر خون تو به خون خدا پیوند خورده است که ثار الله هستی. معنای دیگرش این است که تو کسی هستی که خدا خون خواه و ولی دم تو است. اما در عبارت « ألَا إِنَّهُ مُدرِکٌ بِکُلِّ ثَارٍ لِأَولِیَاءِ الله»، ثار به معنای خون است نه خون خواه؛ چون قبل از ثار «کُل» آمده است؛ یعنی او ولی دم همه ی خون های اولیا و دوستان خداست. از طرفی به کار رفتن کلمه «کل» نشان دهنده ی این است که ایشان خون خواه خون های تمام اولیای الاهی از ابتدای تاریخ تا انتهای آن است. اما در این جا این سؤال مطرح است که ایشان از چه کسی می خواهد خون خواهی کند؟ مگر نه این است که تمام آن قاتلان از دنیا رفته اند؟ در پاسخ به این سؤال می گوییم که در برخی از روایات داریم که ایشان وقتی ظهور می کنند بعضی از قاتلان انبیاء و ائمه (علیه السّلام) را زنده می کنند و انتقام خون آنها را خواهد گرفت.(22) از طرف دیگر در قرآن آیه ای وجود دارد که نشان می دهد خداوند به ولی دم و خون خواه، قدرت و اختیاراتی را داده است: ( وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلْطَانًا فَلَا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا)(23) سلطنت و قدرت ولی دم می تواند یا با قصاص باشد یا با دیه باشد و یا اصلاً ببخشد و از آن جایی که اصل قصاص فطری است (یعنی ولی دم تا خون خواهی از قاتل نکرده باشد آرام و قرار ندارد) در تمام اقوام  از قرون کهن تا به حال  وجود داشته است. در حکومت حقه امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) که موعود و منتظَر همه ادیان الهی است، مسائل فطری به عنوان مکمل مسائل حکومتی هستند. لذا در زمان امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) همه ی ادیان و همه ی گروه ها  حتی گروههای ماتریالیستی و لائیک بر اساس ویژگی ها و فطرت انسانی شان  منتظر حکومت عادله یا مدینه فاضله هستند و در این حکومت همه چیز باید سر جای خودش باشد؛ زیرا عدل یعنی (وضع کل شی فی موضعه) یا ( اعطاء کل شی حقه)، عدل یعنی هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد و یا این که به هر صاحب حقی حقش را بدهیم. در روایت داریم که «انه کان منصورا» امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است(24) و یکی از القاب آن حضرت است. منصور به این دلیل از القاب آن حضرت است که در خون خواهی از قاتلان اولیاء الله،(25) از طرف فرشتگان یاری شده و تأیید می شود. لذا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) دارای این اختیار است که در مقابل قاتلین اولیای الاهی قانون قصاص، دیه، یا عفو و بخشش را جاری سازد. عبارت هفتم: «أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللهِ» «آگاه باشید که او یاور دین خداست.» این عبارت در واقع تکمیل کننده ی عبارت «أَلَا إِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین» است. در این عبارت مراد از دین خدا «اسلام» است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در همین خطبه غدیر به این موضوع اشاره کرده است: ( إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ)(26) ما می دانیم که تمام انبیاء و ائمه (علیهم السّلام)، یار دین خدا و یاری دهنده آن هستند ولی معلوم می شود ذکر این خصوصیت برای امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) به گونه ای است که با دیگران فرق دارد و فرقش این است که نصرت واقعی دین خدا وقتی است که کلیه آثار شرک از دنیا برداشته شده و دین خدا بر تمامی زمین گسترده شود و آیات خدا تحقق یابد: ( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ )(27) و روایات متعددی داریم که مصداق این آیات، قائم آل محمد، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. با توجه به عبارت «أَلَا إِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین»، عبارت «أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللهِ» به این معناست که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) تمام اسلام را در جهان پیاده می کند و دین خدا را در تمامی گستره ی زمین با ابلاغ و اجرا یاری می کند؛ لذا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم وظیفه ی ابلاغ و هم وظیفه ی اجرا دارند. یکی از ویژگی های قابل ذکر یاران امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) این است که آنان باید در دوران غیبت، دین خدا را هم قولاً و هم عملاً یاری کنند و تمام تلاش خود را به کار بندند تا با یاری دین خدا زمینه ظهور آن حضرت را فراهم آورند. عبارت هشتم: «أَلَا إِنَّهُ الغَرَّافُ من بَحرٍ عَمِیق» « بدانید او از دریایی عمیق بهره می گیرد.» «بحر عمیق» یعنی دریای ژرف و «غرقه» پیمانه. اتاق را هم غرقه می گویند؛ زیرا به معنای جایی محدود است. «غراف» صیغه مبالغه است؛ یعنی بسیار پیمانه بر می دارد؛ به این معنا که متصل به دریای ژرف است. در اصطلاح روایات و ادبیات عرب و غیر عرب، دریا به معنی دانش است. البته دریا را بعد از دانش به رحمت و عطوفت نیز تشبیه می کنند؛ مثلاً می گویند: دریای عطوفت، دریای رحمت، دریا فضل، دریای جود، دریای عدل و ... . ولی اصل دریا که آب زلال است به معنای علم و دانش به کار رفته است. در قرآن هم به این معنا اشاره شده است که آب را به معنای علم و دانش ائمه (علیهم السّلام) گرفته اند:(28) (فَمَنْ یأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ)(29)؛ یعنی چه کسی آب گوارا برایتان خواهد آورد؟ لذا «أَلَا إِنَّهُ الغَرَّافُ من بَحرٍ عَمِیق» یعنی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در کنار دریای رحمت، دریای دانش و دریای رأفت و عطوفت الهی قرار گرفته است و همه ی این ها پایان ناپذیر است؛ زیرا به دریای لایزال الهی متصل است. از طرفی وظیفه ی ما نیز این است که به آن دریا و سرچشمه متصل باشیم. در قرآن کریم خداوند می فرماید: ( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)(30) امام باقر (علیه السّلام) در ذیل این آیه می فرمایند: « و رابطوا إمامکم المنتظر».(31) این یعنی ارتباط ما با امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) باید یک ارتباط دوطرفه باشد و از خداوند بخواهیم که رفاقت و ارتباط ما را با آن حضرت از طریق ترک گناهان بیشتر نماید و در ارتباط بیشتر با ایشان است که انسان مسلمان زندگی می کند، می میرد و محشور می شود. این که گفته اند روح همه ی عبادات و اعمال، وجود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است، یا « بالإمام تمام الصلاة و الزکاة و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفیء و الصدقات و إمضاء الحدود و الأحکام ...»،(32) به خاطر این است که اگر این ارتباط نباشد روح عبادت در انسان از بین می رود. لذا «أَلَا إِنَّهُ الغَرَّافُ من بَحرٍ عَمِیق» یعنی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) از بحر عمیق غرفه بر می دارد و پیمانه پیمانه از آن استفاده می کند. همان طور که گفتیم غراف، صیغه مبالغه است؛ به این معنا که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) وقتی حکومت جهانی را تشکیل می دهد، یک دستش در دریای عمیق و یک دستش در اجرای قوانین در جهان است و این نشان می دهد که آن حضرت به دریای ژرف نامتناهی وصل است. دارایی و سرمایه وسیع دنیوی و اخروی را در اختیار دارد. البته به این معنا نیست که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) علمش از پیغمبر بیشتر است؛ بلکه یعنی پیغمبر علومی داشته که نمی توانسته است در آن زمان ابراز کند و امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) آن ها را ابراز می کند. در تأیید این مطلب روایتی از امام صادق (علیه السّلام) وجود دارد که می فرمایند: « العِلمُ سَبعَةٌ وَ عِشرُونَ حَرفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَت بِهِ الرُّسُلُ حَرفَانِ فَلَم یَعرِفِ النَّاسُ حَتَّی الیَومِ غَیرَ الحَرفَینِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أخرِجَ الخَمسَةَ وَ العِشرِینَ حَرفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ إلَیهَا الحَرفَینِ حَتَّی یَبُثَّهَا سَبعَهً وَ عِشرِینَ حَرفاً»(33) « همه علم و دانش بیست و هفت حرف (باب) است پس همه آن هایی که از آدم تا خاتم و از خاتم، تا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) آورده اند دو حرف است که وقتی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) ظهور می کند، آن بیست و پنج حرف دیگر را خارج می کند و با ضمیمه کردن آن دو حرف  که تا قبل از ظهور خارج شده بود  آن بیست و هفت حرف از را در بین مردم منتشر می کند.» البته این علوم غیر از علوم ظاهری است که منظور اصلی از علم، علم خداشناسی و توجه به خدا و مبادی و مبدأ و معاد جهان است. عبارت نهم: «أَلَا إِنَّهُ یَسِمُ کَلَّ ذی فَضلٍ بِفَضلِهِ وَ کُلَّ ذی جَهلٍ بِجَهلِهِ» «آگاه باشید! که او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.» در برخی از نسخه ها به جای «یسم»، واژه ی «قسیم» (34) آمده است. واژه ی «یسم» از ریشه (وسم  یسم  وسماً) است و به معنای علامت و نشانه گذاری است. از طرف دیگر ضمیر «هاء» در « بفضله» و «بجهله» به همان افراد «ذی فضل» و «ذی جهل» بر می گردد و امام زمان است که به هر دو قسم از گروه های فاضل و جاهل اعطا می کند. در بیان معنای این عبارت در ابتدا به شرح واژه های «قسیم» در یک نسخه و «یسم» در نسخه دیگر می پردازیم. به این ترتیب که درست است که این دو واژه با هم به لحاظ ظاهری و حتی معنای اصلی با هم فرق می کنند، ولی طبق قاعده اشتقاق در زبان عربی که می گوید: «اگر در دو واژه دو حرف از حروف اصلی آن ها مثل هم باشند، آن دو کلمه قطعاً دارای اشتراک معنایی هستند.» در مورد این دو کلمه هم این قاعده جاری می شود؛ یعنی چون در حروف «سین» و «میم» با هم مشترک اند، قطعاً دارای معنای مشترکی در باطن معنایشان با هم هستند و آن معنا «قطع و بریدگی» است. لذا در هر صورت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در زمان ظهور خود، به انسان های فاضل، به اندازه ارزش آن ها و به انسان های جاهل به قدر خود آن ها اعطاء می کند. در بیان عبارت «یَسِمُ کُلَّ ذی فَضلٍ بفَضلِهِ»؛ باید گفت که این عبارت خیلی شبیه به این آیه از قرآن است که می فرماید: ( وَیؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ )(35) (به هر صاحب فضلیتی، به مقدار فضیلتش ببخشد.) از این جا می توان دریافت که مراد از افراد «ذی فضل» و در مقابل آنها «ذی جهل» چه کسانی هستند. علامه طباطبایی (ره) در این قسمت نکات قابل توجهی را بیان می کند که خلاصه اش به قرار زیر است: «مراد از «ذی فضل» در این آیه شریفه کسانی هستند که صفات و اعمالی بهتر و بیشتر از دیگران دارند. ... نکته دیگر اعتناء به فضل هر صاحب فضل است. ... و خلاصه کلام این است که هر کسی را در جایی که لایق آن است قرار می دهد، نه اینکه فاضل و مفضول در دینداری را، به یک چوب براند، و خصوصیات افراد را نادیده بگیرد و بر روی درجات و منازلی که اعمال و مساعی اجتماع دارند، خط بطلان بکشد، و چنان نیست که در آن سرای، حال افراد زحمتکشِ با نشاط و افراد تنبل و کسل یکسان باشد.»(36) لذا با توجه به این توضیحات بیان می داریم که در روایات فراوانی در ذیل این آیه داریم که آن کسی که فضل هر صاحب فضلی را اعطا می کند، علی بن ابی طالب (علیه السّلام) است؛ مثل این روایت: «عَن أبِی جَعفَرٍ (علیه السّلام): وَ یُؤتِ کُلَّ ذِی فَضلٍ فَضلَهُ هُوَ عَلِیُّ بنُ أَبَیطَالِبٍ (علیه السّلام)»(37) لذا اگر امام علی (علیه السّلام) اعطا کننده فضل است، پس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این گونه معرفی کرده، اعطا کننده فضل خواهد بود و این فضل را با توجه به درجه اتصاف افراد به صفات حسنه اعطا می کند و آنها را در جایگاه مخصوص خود که در شأنشان است، قرار می دهد و نیز به افرادی که در درجه پایین تری از فضائل اخلاقی و علوم دینی باشند  و خطاب به جهال شده اند  به اندازه خودشان اعطا می کند. نکته دیگر این که شاید طبق قرینه لفظیه کلام، احتمالاً آن اعطا شده، همان علومی باشد که در زمان ظهور ایشان به اتمام و اکمال می رسد. اما سؤال این است که چرا به همه به طور یکسان اعطا نمی شود؟ که در جواب باید گفت: درک و فهم افراد با هم گوناگون است و لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) افراد با درک و فهم پایین را خطاب به جاهل نموده است و افراد با درک و فهم بالا را با عنوان فضلاء یاد کرده است و این ها هستند که اهل علم اند؛ زیرا علم است که مایه فضلیت می باشد؛ لذا «ذی فضل» یعنی «ذی علم» و در روایات گوناگونی علم و فضیلت را کنار هم و در ردیف همدیگر قرار داده اند مثل آنچه که از امام علی (علیه السّلام) آمده است: «غایة الفضائل العلم» و «رأس الفضائل العلم»(38)، که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) قطعاً از علومی که در دست اوست و مالک اصلی آنهاست، به طالبان آن بیشتر اعطا خواهد نمود. عبارت دهم: «أَلَا إِنَّهُ خِیَرَةُ اللهِ وَ مُختَارُه» «بدانید او خیرة الله است، مختار الله است.» خیرة (مصدر یا صفت مشبه) و مختار (اسم مفعول) هر دو از یک لغت هستند و دارای معنای نزدیک به هم می باشند. لغت «خیر» یعنی بهتر و برتر، و «خیر»، «أخیَر» بوده است که بر اثر، کثرت استعمال الف آن افتاده و تبدیل به «خیر» شده است که به معنای «بافضلیت» هم بکار می رود. لذا «أَلَا إِنَّهُ خِیَرَةُ اللهِ وَ مُختَارُه» یعنی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) توسط خدا انتخاب شده و بهترین است. پیشینه خلقتی انسان به سه عالم باز می گردد. عالم نور، عالم روح، عالم جسم؛ یعنی ما دارای سه بعد در طول هم هستیم: بعد جسمانی، بعد روحانی و بعد نورانی که این سه در طول هم هستند؛ نه در عرض هم. خداوند متعال وجود مقدس ائمه طاهرین (علیه السّلام) و امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را از همه جهات انتخاب کرده و برگزیده و برتر قرار داده است. امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) خِیَرَةُ الله است؛ یعنی از جمیع جهات از جانب خدا برگزیده شده است و این یعنی جسم و روح و نور او برگزیده است. در این باره روایتی نیز وارد شده است: صَفوَةُ اللهِ مِن خَلقِه؛(39) البته باید توجه داشت که بسیاری از این فضیلت ها در وجود ائمه (علیه السّلام) اکتسابی هستند یعنی خداوند ائمه (علیه السّلام) را در یک مرحله ای قرار داده است و درجات بالاتر را خودشان کسب کرده اند. نکته بعدی که قابل توجه می باشد، این است که آیا این ائمه (علیهم السّلام) که برگزیده شده اند، قابل اقتدا هستند یا نه؟ در پاسخ این سؤال می گوییم که: یکی از وجوه امامت ائمه (علیهم السّلام) این است که قابل اقتدا، الگو و پیشوا هستند و به همین دلیل خداوند متعال پیغمبران و امامان را از بشر آفریده است. اما چرا از بشر آفریده است؟ به این دلیل که بتواند برای افراد دیگر الگو باشند. بنابراین، ائمه طاهرین (علیه السّلام) و از جمله امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) خیرة الله هستند تا دیگران در حد وسع و توان خود با تأسی به آنان  هم در فضیلت های خدادادی و هم در فضایل اکتسابی  ضمن کسب فضایل، زندگی ایشان رنگ و بوی آن بزرگواران را بگیرد؛ زیرا آنان «صراط الله المستقیم» و آگاه به راه و راهنماهای خوبی برای تمام بشریت هستند. تا آن جا که پبامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «أنَّا صِرَاطُ اللهِ المُستَقِیمُ الَّذِی أمَرَکُم بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِیٌّ مِن بَعدِی ثُمَّ وُلدِی مِن صُلبِهِ أئِمَّةٌ یَهدُونَ إلَی الحَقِّ وَ بِهِ یَعدِلُون»(40) جهت دیگری که ائمه (علیه السّلام) خیرة الله و مختار الله هستند این است که ایشان تأمین کننده غرض آفرینش اند. به این دلیل که غرض آفرینش عبادت و بندگی خداست: ( وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ)(41). این ها چون برترین بندگان خدا هستند، پس تحقق بخش و تأمین کننده ی بندگی خدا هستند. اگر آن بزرگواران نبودند، بندگی خدا کامل نمی شد؛ زیرا در بندگی خدا سرآمدِ تمام خلق از آدم تا خاتم هستند. نکته ی دیگر این که وقتی کسی «خیرة الله و مختاره» بود، در این صورت باید «تضمین شده» باشد که مردم بتوانند آن ها را الگو قرا دهند؛ پس از «خیرة الله و مختاره» استفاده می شود که ایشان معصوم هستند و از هرگناه و اشتباه و سهو و ترک اولایی مصون هستند؛ از سویی دیگر اگر معصوم اند پس دارای علم الهی نیز هستند؛ چون عصمت و علم الهی لازم و ملزوم یکدیگر و تفکیک ناپذیر هستند. اگر کسی بخواهد معصوم باشد، باید علم الهی نیز داشته باشد؛ یعنی خدا یک آگاهی به او داده باشد که در اثر آن آگاهی، اختیاراً از گناه پرهیز کند. بنابراین از «خیرة الله و مختاره» عصمت و از عصمت هم علم بر می آید. این در حالی است که علم و عصمت بالاترین کمالات هستند. دیگر این که علم با قدرت مساوق و نزدیک است. مساوق یعنی هم سیاق؛ نه این که علم با قدرت مساوی است؛ بلکه نزدیک به یکدیگرند. کسانی که دارای علم الهی هستند، حتماً دارای قدرت الهی نیز هستند. در حالی که علم های بشری قدرت آور نیستند. پس از «خیره الله و مختاره» بر می آید که این ها دارای کمالات الهی هستند و از جمله کمالات الهی عصمت است؛ لذا وقتی که عصمت باشد باید علم هم باشد. علم هم که باشد باید در کنارش قدرت باشد و برترین نعمت هایی که خداوند متعال برای برگزیدگان خود قرار داده، همین علم و قدرت است. علم و قدرت جزو ابزارهای برتر انبیا و ائمه (علیهم السّلام) است. لذا آن بزرگواران از تمام جهات برگزیده و برتر هستند و می توانند الگو و شاخص تمام عیاری برای خلق و هدایت آن ها باشند. عبارت یازدهم: «ألَا إنَّهِ وَارِثُ کُلَّ عِلمٍ وَ المُحِیط بکل فهم». « بدانید او وارث تمامی علم است و به تمامی فهم و ادراک احاطه دارد.» اگر کسی بخواهد مدیر گروهی باشد، می بایست امتیازاتی را داشته باشد. اولین امتیازها بعد از حیات و زندگی، دو امتیازِ علم و قدرت است که از فضایل و کمالات انسانی می باشند. بشر از ابتدای آفرینش تاکنون هیچ دقت در علم و قدرت به صورت اجتماعی، ایستایی نداشته است و همیشه در حال پویایی بود تا علم و قدرتش را بیشتر کند. اکتساب علم و قدرت برای انسان فطری است، یعنی انسان به طور فطری به دنبال علم و قدرت است. پیامبران و ائمه (علیهم السّلام) که انسان های برتر هستند؛ علم و قدرت جزء برترین فضائلشان است، به طوری که به این دو صفت بیشتر از صفات دیگرشان اهمیت داده اند.پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبه ی غدیر راجع به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می فرمایند: « وَ مَا مِن عِلمٍ إِلَا وَ قَد عَلَّمتُهُ عَلِیَّاً»(42) هیچ علمی وجود ندارد مگر آن که آن را به علی یاد داده ام. یا می فرمایند: «النُّورُ مِنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فِیَّ مَسلُوکٌ ثُمَّ فِی عَلِی»(43) یا در ابتدای قسمت ششم می فرمایند: «آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أُنزِلَ مَعَهُ»(44) خداوند متعال نیز می فرماید: (وَ کُلَّ شَیءٍ أَحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ)(45) ( و هر چیزی که ما داشتیم در امام مبین احصا کردیم) ( که امام مبین را حضرت علی (علیه السّلام) می دانند). تعبیر نور، علم، فکر، عقل و تعبیرات دیگر در قرآن کریم جزو پرکاربردترین الفاظ در قرآن است. خداوند در قرآن می فرماید: (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمًا)(46) (خداوند آن کسی است که هفت آسمان را آفرید و مانند آن آسمان ها، زمین را خلق فرمود و امر نافذ خود را بین هفت آسمان و زمین نازل کرد تا بدانید که خدا به هر چیز توانا و به احاطه علمی بر همه ی امور آگاهست.) یعنی هدف آفرینش «دانستن» است. در هر مکتبی از مکاتب علمی، دانشگاهی، سیاسی و مکاتب دینی، غیر از اسلام، به علم اهمیت نداده است. در عبارت «لتعلموا» لام، لام نتیجه است؛ یعنی هفت آسمان را خلق کرده برای این که بدانید. این عبارت از شاهکارهای قرآن کریم است که هدف از آفرینش را علم معرفی کرده است و در آیه 56 سوره ذاریات فرموده: ( وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ) ( ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای این که من را عبادت کنند.) یعنی هدف آفرینش عبادت است. می دانیم که در قرآن پارادوکس و تناقض نیست، پس بایستی یک نسبتی بین عبودیت و علم باشد؛ زیرا در یک آیه هدف خلقت، علم آمده و جای دیگر عبودیت. لذا می بایست تناسب و اتحادی بین علم و عبودیت باشد. در آیه 282 بقره می فرماید: (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکُمُ اللَّهُ ) (تقوا پیشه کنید، خدا شما را آمرزش می دهد.) یعنی تقوی مقدمه ی علم است. یا در روایات است که: « العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء»(47) علم نوری است که خداوند در قلب عده ای از بندگان قرار می دهد. در این جا علم و عبودیت بر هم منطبق می شوند؛ زیرا مصداق آن، بندگان کامل هستند. بندگان کامل ضمن این که عبد هستند، عالم نیز می باشند. لذا در آیه 28 سوره فاطر می فرماید: ( إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ) ( از میان بندگان، علماء از خدا می ترسند.) پس از میان بندگان کسانی که دارای دانش هستند، خدا ترس بوده و خداترسی از ویژگی های بندگی است. پس نسبتی میان بندگی و علم وجود دارد. نکته ی دیگر اینکه دانش بشری که در اصطلاح فلسفه، دانش حصولی به آن می گویند، دانش عکس برداری از دنیای بیرون است. در دانش الهی پیامبران، علم و قدرت با هم مساوق اند (یعنی هم سیاق اند) و نمی گویم مساوی هستند؛ یعنی در مورد انبیاء و اوصیاء باید گفت جایی که علم باشد، حتماً قدرت نیز هست و جایی که قدرت باشد، حتماً علم نیز هست. مثل داستان آصف ابن برخیا که توانست تخت ملکه سبا را از دور دست ها بیاورد در حالی که هنوز سلیمان پلک نزده بود، و این قدرت نتیجه ی قسمتی از علم بود. اما ائمه معصومین ما (علیهم السّلام) که علم تمام کتاب را می دانند قطعاً قدرتشان برتر از آصف ابن برخیا می باشد.(48) حال به عبارت «أَلَا إِنَّهُ وَارِثُ کُلِّ عِلم» بر می گردیم که یعنی امام زمان (علیه السّلام) وارث تمامی دانش های آفرینش، شامل علم آدم ابوالبشر (علیه السّلام) تا خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) و علم امیرالمؤمنین (علیه السّلام) تا امام حسن عسکری (علیه السّلام) و تمامی علم علما و دانشمندان هستند. در طول تاریخ هر کسی هر دانشی دارد، آن دانش نزد امام زمان (علیه السّلام) است. لذا در روایات آمده که مواریث انبیا مثل عصای حضرت موسی (علیه السّلام) در نزد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است.(49) پس این که مواریث همه ی انبیاء در نزد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است، تجسم و تبلور این مسأله است که تمام علوم و دانش های انبیاء و گذشتگان نزد آن حضرت است. «و المحیط بکل فهم» یعنی هر چه ما می فهمیم و درک می کنیم، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم آن را می فهمد و درک می کند. در مورد خداوند داریم: ( لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ)(50) (دیدگان او را درک نمی کنند در حالی که اوست که دیدگان را درک می کند.) و امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) نیز مسلط بر دیدن ها و شنیدن ها و همه حواس ما می باشد. لذا حضرت می توانند با تسلطی که بر ادراکات دارند، ادراکات ما را کنترل کنند، از کار بیندازند و یا تقویت کنند. لذا اگر اراده ی ایشان تعلق بگیرد، ادراکات ما قوی تر می شود. عبارت دوازدهم: « أَلَا إِنَّهُ المُخبِرُ عَن رَبِّهِ عَزَّ وَجَل و المشید لامر آیاته» «بدانید او از جانب خدایش خبر می دهد و محکم کننده آیات او است.» «تشیید» یعنی محکم کردن و عبارت فوق یعنی کار آیات خدا را محکم می کند. با این بیان که، آیات خدا دو نوع است: آیات تکوینی و آیات تدوینی. آیات تدوینی یعنی نوشتاری مثل قرآن و حدیث و آیات تکوینی؛ یعنی موجودات عینی که خداوند متعال در آفرینش خلق کرده است. آیات تکوینی  نسبت به انسان  نیز مستقیم می شود به: آیات انفسی و آیات آفاقی، یعنی به آیات درونی و بیرونی. خداوند در قرآن می فرماید: (سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ)(51) ( نشان می دهیم به آن ها، آیات خود را در افق ها و در نفس هایشان (یا درون و جانشان)) و این یعنی اینکه ما در افق ها و جان هایشان آیاتی داریم. لذا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)، هم محکم کننده ی آیات تدوینی و هم محکم کننده ی آیات تکوینی هستند. شاهد ما برای محکم کنندگی آیات تدوینی ایشان آن است که در زیارت آل یاسین می خوانیم: « السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه»؛ « سلام بر تو ای تلاوت کننده کتاب خدا و ترجمه کننده ی آن». یعنی تو ترجمه و تفسیر کننده ی کتاب خدا هستی. مترجم بودن امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) برای آیات خدا به دو مقوله ی ترجمه ی قولی و فعلی تقسیم می شود؛ یعنی امام آیات قرآن را قولاً و فعلاً ترجمه می کند. قولاً، مانند پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در خطابه ی غدیر، 100 آیه را ترجمه و تفسیر فرمودند (که حدود 80 آیه از جملات آیات و حدود 20 آیه را در حد اشاره تفسیر نمودند). از طرف دیگر امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)، مفسر و مؤَوَّل آیات بوده و عملاً نیز مترجم آیات هستند؛ مثل آیاتی که راجع به تقوی، صلاح، دانش، بینش و توحید است، همه را در نفس و اعمال خود پیاده می فرمایند. از طرفی این عبارت از زیارت آل یاسین به حدیث ثقلین نیز اشاره دارد آنجا که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».(52) عترت مقوِّم قرآن است. در خطابه ی غدیر نیز آمده است: « فَکُلُّ وَاحِدٍ مُنبِئٌ عَن صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ لَه»(53) «هر کدام از این ها (قرآن و عترت) از همراه خود خبر می دهد و موافق با اوست». پس « والمشید لامر آیاته» یعنی حقانیت آیات را با ترجمه ی قولی و فعلی تثبیت می کند. لذا وجود و سکون و زندگی و فریاد و قیام و قعود و گفتارشان ترجمه قرآن است. یکی از شاهکارهای زیارت آل یاسین این قسمت است: اگر ما به زمان های نماز و قنوت و حمد و استغفار و الله اکبر و گفتن لا اله الا الله و قیام و قهود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) سلام می کنیم معنایش این است که تمام این لحظات، لحظات ارزشمندی هستند. به خاطر ارزش دو چیز، یکی خود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و یکی کاری که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) انجام می دهند. اگر این کار حضرت، عین حق و حقانیت نباشد، سلام به آن بی معنا خواهد بود؛ ولی چون سلام می کنیم معنایش این است که فعل حضرت عصمت داشته و از هر خطا و اشتباه و ترک اولایی مبرا است و همه آن اعمال زیر نظر خداوند و با تأیید ایشان انجام می شود. در بیان محکم کنندگی آیات الاهی توسط امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) باید گفت که مثلاً وقتی ما دو قطعه چوب را کنار هم می گذاریم؛ آنها محکم و تشیید می شود و این چنین است وجود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) که وقتی کنار آیات قرآن قرار می گیرند. به آنها معنا و استحکام می بخشد و اسرار نهان آن را آشکار خواهد نمود. به عبارت دیگر کتاب تدوین مشتمل بر امام ناطق (ائمه معصومین (علیهم السّلام) از امام علی (علیه السّلام) تا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)) و امام صامت (قرآن کریم) است. از طرف دیگر حق  که خود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است  قرآن می باشد و قرآن نیز با حق است؛ لذا وقتی این دو حق با هم آمیختند، آنگاه محکم می شوند. لذا وقتی می گوییم «والمشید لامر آیاته» یعنی یک یک آیات قرآن را امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) محکم و حقانیتش را بیان می کند و چون امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در قول و عمل خود آیات کریمه ی قرآن را تشیید می فرمایند. لذا ما با دیدن هر آیه ای از قرآن وجود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را درخواهیم یافت و او را تجسم می کنیم؛ زیرا که ایشان (عج الله تعالی فرجه الشریف) مصداق اتم و اکمل قولی و عملی آیات قرآن می باشند. همچنین طبق این آیه در قرآن کریم: ( لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ)(54) که مماس حقیقی قرآن کریم، پاک شدگانند، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) از جمله پاک شدگان است؛ یعنی این که حقیقت قرآن با حقیقت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) با هم مماس هستند. عبارت سیزدهم: « السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقعد، السلام علیک حین تقرا و تبین، السلام علیک حین تصلی و تقنت» « ألَا إِنَّهِ الرَّشِیدُ السَّدِیدُ» «بدانید او رشد یافته و استوار است.» «رشید»، صفت مشبه از ریشه «رشد» به معین اسم مفعول یعنی «رشد کرده» است و «رشد» یعنی روشن، پیشرفته و بالیده. رشد در مقابل «غی» است. در قرآن هم آمده که: (قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی)(55)؛ (راه روشن از گمراهی روشن و بیان و واضح شد.) واژه «سدید» هم به معنی استوار است. وقتی می فرماید: «ألَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ» یعنی آگاه باشید که حتماً امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) رشد یافته و راه هدایتش را پیدا کرده است و در صراط مستقیم است. نکته دیگر اینکه «ألَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ» عبارت دیگری است از: «أنَّا صِرَاطُ اللهِ المُستَقِیمُ الَّذِی أمَرَکُم بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِیٌّ مِن بَعدِی ثُمَّ وُلدِی مِن صُلبِهِ أئِمَّةُ یَهدُونَ إلَی الحَقّ وَ بِهِ یَعدِلُون».(56) این عبارت از طرف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)عصمت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و روشنی راه ایشان را تضمین می کند. اما همه ی امامان (علیهم السّلام) معصوم اند؛ ولی به چه دلیلی درباره این امام بیشتر تأکید فرمودند؟ در جواب می گوییم که این تأکید به خاطر این است که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) مسئولیت مهم و بسیار بزرگی دارد که آن تشکیل حکومت جهانی و تأیید و تثبیت آن است. لذا کار هر قدر بزرگ تر باشد، احتمال خطای آن نیز بیشتر است و چون برنامه آن حضرت یک برنامه ی استثنایی است که هیچ کدام از پیامبران الهی (علیهم السّلام) و حتی معصومین (علیهم السّلام) برای اجرای آن برنامه مکلف نشده اند لذا پیامبر می فرمایند: « ألَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ» تا احتمال وارد شدن هرگونه نقصی در کار آن بزرگوار منتفی شود. از لغت رشید دو مطلب دیگر نیز استباط می شود. یکی صحیح بودن و دیگری در حال رشد بودن. لذا «الرشید» یعنی اینکه امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) غیر از این که در حال رشد و تکامل می باشد، در راه مستقیم نیز قرار دارد. اما درباره واژه «سدید» باید گفت که: « ألَا إِنَّهُ السَّدِیدُ» یعنی در کار خودش محکم است، کوتاه نمی آید، سست نیست و تحت تأثیر ملامت کسی قرار نمی گیرد. یکی از صفاتی که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) دارند این است که ترجمان آن، همان جمله ای است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) راجع به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فرمودند: « وَ لَا تَأخَذَهُ فِی اللهِ لَومَةُ لَائِم»؛(57) « او کسی است که ملامتِ ملامت کننده ای در راه خدا دستخوش تغییرش نمی کند» و این مسئله مهم به خاطر این است که آن حضرت هم تکامل دارد و هم محکم است. آیه (إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ)(58) نشان می دهد که راه دین و تدین راه استقامت است و سران دین که پیامبران اند همیشه در ناراحتی و اذیت و آزار بودند؛ ولی پیوسته در مقابل آن سختیها مقاومت می کردند. عبارت چهاردهم: «ألَا إِنَّهُ المُفَوِّضُ إِلَیه» « آگاه باشید! او کسی است که امور به او تفویض شده است.» تفویض کارها دو معنا دارند: یک معنا این است که خدا کاری را واگذار کند و خودش دستش بسته شود که این با تفکر توحیدی اسلام سازگاری ندارد؛ زیرا طبق تفکر توحیدی، این خداوند است که جهان، انسان و موجودات را اداره می کند. ارتباط خدا با این جهان ارتباط حکیمانه و تدبیر دائمی و پیوسته با جهان است. باید توجه داشت که معنای غلط تفویض این است که بگوییم: خدا خلق کرده است و دیگر هیچ کاری با جهان ندارد  که این عقیده یهود و مفوضه است ؛ در حالی که معنای صحیح تفویض این است که خودش در اختیار گذاشته و خودش مالک است. مثلاً شما برای فرزندتان دوچرخه می خرید، پول هم می دهید، آزاد هم هست؛ ولی شما املک هستید و مالک تر بودن خود به فرزندتان را حفظ می کنید. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبه ی غدیر در مورد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) آن را بیشتر نمایان کرده است، به این دلیل است که در این جا تفویض یکی از اصول اولیه ی شخص امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است؛ یعنی امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف)  که تنها مجری به تمام معنا و همه جانبه ی اسلام و قرآن است  باید مفوض الیه باشد؛ یعنی خداوند باید امر دین را به او تفویض کند تا بتواند دین را در گستره ی زمین نشر بدهد. مرحوم کلینی در این مورد ده روایت در کتاب کافی آورده است که یک نمونه را ذکر می کنیم: « عَن أبی إسحَاقَ النَّحوِیِّ قَالَ دَخَلتُ عَلَی أبِی عَبدِ اللهِ (علیه السّلام) فَسَمِعتُهُ یَقُولُ إنَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَبَ نَبِیَّهُ عَلَی مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمِ. ثُمَّ فَوَّضَ إلَیهِ فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا وَ قَالَ عَزَّ وَجَلَّ مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أطاعَ اللهَ قَالَ ثَمَّ قَالَ وَ إنَّ نَبِیَّ اللهِ فَوَّضَ إِلَی عَلِیٍّ وَ ائتَمَنَهُ فَسَلَّمتُم وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللهِ لَنُحِبُّکُم أن تَقُولُوا إِذَا قَلنَا وَ أن تَصمُتُوا إذَا صَمَتنَا وَ نَحنُ فِیمَا بَینَکُم وَ بَینَ اللهِ عَزَّوَ جَلَّ مَا جَعَلَ اللهُ لِأَحَدٍ خَیراً فِی خِلَافِ أمرِنَا»(59) « ابی اسحاق نحوی گوید: وارد شدم بر امام صادق (علیه السّلام) شنیدم که حضرت فرمود: خداوند متعال با روش محبت، پیامبرش را تربیت کرده بود. و آنگاه فرموده است: « تو دارای خلق، اخلاق و آداب بزرگی هستی. سپس به او تفویض نمود (یعنی زمینه تفویض محبت است) سپس گفته است: آنچه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای شما می آورد بگیرید و آنچه نهی می کند از آن باز دارید. سپس حضرت صادق (علیه السّلام) فرمودند: پیغمبر خدا امور دین را به علی (علیه السّلام) واگذار کرد و او را امین دانست. آنگاه به ابی اسحاق نحوی می گوید: شما شیعیان، تسلیم شدید و مردم، علی را منکر شدند. به خدا قسم ما دوست داریم، بگوئید؛ موقعی که ما گفتیم و ساکت بشوید؛ موقعی که ما ساکت شدیم و ما واسطه بی شما و خدا هستیم و خدا قرار نداده برای کسی چیزی را برخلاف امر و فرمان و راه ما. [ یعنی کسی که خیر می خواهد، خیرش در این است که راه ما را طی کند.]» عبارت پانزدهم: «ألَا إِنَّهُ قَد بُشِّرَ بِهِ مَن سَلَفُ بَینَ یَدَیه» « بدانید او کسی است که گذشتگان قرون پیش به او بشارت داده اند.» اعتقاد به مهدویت و وجود مصلح کل، اعتقاد همه ی ادیان، و تمامی سیستم های فکری، حتی نظام های فکری غیر دینی (که اغلب سیستم های فکری سیاسی هستند) می باشد. همان طور که می دانیم برخی از نظام های فکری بشر، دینی هستند  که در رأس مخروط اندیشه ی آن ها خدا قرار دارد  و تعدادی هم غیر دینی هستند؛ مثل سیستم فکری ماتریالیسم؛ چون بشر به طور طبیعی و فطری انتظارِ حکومت و دنیا

کلیدواژه ها: ، ،

Top
شناسه مطلب: 3708
زمان انتشار: 30 سپتامبر 2015
| |
فرهنگ مهدويت وانتظاروعدالت درعصرظهور

فرهنگ مهدويت وانتظاروعدالت درعصرظهور

فرهنگ انتظار و مهدویت اقیانوس بی کرانی است که هر معتقد به امام قائم (عج) در حد بینش و دانش و تحقیقی که کرده از آن برداشت می کند؛ نگرشی درست به ظهور منجی موعود از سلاله پاک پیامبر اسلام (ص) و درک صحیح از معیار ها، ارزش ها و مسئولیت ها و احیای امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح خود و جامعه است؛ رابطه ای قوی و پایدار بر اساس رابطه ولایی، بین انسان و امام عصر(عج) ایجاد می کند. فرهنگ انتظار، حرکت آفرین، امیدبخش، تلاش آور و نشاط آور است و تمام ناهنجاری های فردی و اجتماعی، یأس و نومیدی و خستگی و پوچ گرایی را از بین می برد؛ فرهنگ حرکت و تلاش در جهت زمینه سازی ظهور منجی موعود است؛ فرهنگ رویش و پویش و دریچه ای به جهان آینده و راه نجات فردی و اجتماعی از بن بست ها و گرفتاری های جسمی و روحی به شمار می آید؛ مولد تلاش و حرکت به سوی آینده روشن و بهتر است. فرهنگ مهدویت زیربنای ایجاد نظم عادلانه جهانی در پرتو انسان کامل و رهبری معصوم به شمار می آید و انسان ها و جامعه را در برابر تمام بیماری های فکری و روحی بیمه می کند؛ فرهنگ مهدویت در پیش گیری بنیادی از تهاجم فرهنگی نقش اساسی دارد و تمام کمبود ها را جبران می کند و تمام موانع را برمی دارد و سکوی پرواز به جهانی آزاد و بهتر است. این فرهنگ انسان و جامعه را برای تحقق جامعه مهدوی آماده می سازد و فرهنگ اصلاح خود و جامعه، آمادگی برای ایثار و تسلیم فرمان مولای خود شدن است؛ فرهنگ اندیشه، طرح و عمل، تزکیه، عشق، حرکت، جهاد و شهادت به شمار می آید. منتظر، انسان مسلمان متعهدی است که هر لحظه انفجار قطعی نظام های ضدانسانی را انتظار می کشد و همواره خود را برای شرکت در چنین انقلاب جهانی و بدر دومی آماده می کند که با شمشیر علی(ع) و زره پیغمبر (ص) و به دست فرزند این دو برپا می شود. فرهنگ انتظار و مهدویت، فرهنگ تلاش مستمر، بابرنامه و خستگی ناپذیر و حرکت در مسیری هدف مند است و به طور منظم برای شناخت ارزش ها و باورها و مشخص کردن اهداف، سیاست گذاری ها، برنامه ریزی ها و اجرای آنها هم راه با نظارت و کنترل تلاش می کند و زمینه های ظهور منجی عالم و رشد و تکامل پایدار انسان و جامعه را فراهم می سازد. انقلاب مهدی(عج) تحوّلی عظیم در تاریخ بشر است. درخصوص تحوّلات تاریخی، دو نوع بینش وجود دارد كه بر اساس هر یك، انتظار، معنای خاصّی می‌یابد. یك دیدگاه این است كه تحوّلات تاریخی ضابطه‌مند نیست یا اگر ضابطه‌مند است، اراده انسانی درآن نقشی ندارد و بر روند تاریخ، جبری حاكم است. كسی كه معتقد باشد تحوّلات تاریخی ضابطه‌مند نیست، باید قائل شود به این‌كه این تحولات قابل شناختن نیستند؛ پس قیام مهدی(عج) را هم نمی‌توان تحلیل كرد؛ آن‌گاه انتظار، یعنی منتظر یك حادثه عجیب و غریب ماندن و كاری نكردن تا بلكه دستی از غیب برون آید و كاری بكند. این‌جا است كه باب تأویلات نادرست در خصوص احادیث ظهور، باز می‌شود و حتّی برخی خواهند گفت: چون جهان باید پر از ستم شود تا مهدی بیاید، پس ما هم به رواج ظلم كمك كنیم. كسی هم كه قائل باشد تحوّلات، ضابطه‌مندند، امّا ارادة انسانی در آن‌ها نقشی ندارد نیز چاره‌ای ندارد جز این‌كه بگوید: كاری نمی‌توان كرد و یگانه كار، حركت در همین سیر جبری است و باز هم در این منطق، اصلاحات مردود است. بر اساس هر دو رویكرد این دیدگاه، قیام مهدی صرفاً ماهیت انفجاری دارد و فقط و فقط از گسترش و اشاعة ستم‌ها و تبعیض‌ها ناشی می‌شود؛ آن‌گاه كه صلاح به نقطة صفر برسد، حقّ و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد و باطل یكّه‌تاز میدان شود، این انفجار رخ می‌دهد و دست غیب برای نجات حقیقت (نه اهل حقیقت، زیرا حقیقت طرفداری ندارد) از آستین بیرون می‌آید (مطهری، 1371: ص 56 ـ 64). قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفة تاریخ، تهران، صدرا، دوازدهم، 1371) معنای عدالت در دوران ظهور برخی فكر كرده اند كه حضرت كه می آید كار او تقسیم نان و روغن و مسكن بین مردم است. امام می گوید بعضی به ظاهر متدین با توجیهات مذهبی در برابر ایشان می ایستند و به خاطر منافع و خودخواهی حتی ایشان را طبق برخی از احادیث تكفیر می كنند. البته در زمان ایشان ظلم ها و خطاهای شخصی به طور كامل منتفی نمی گردد یعنی انسان معصوم نمی گردد و انسان ها مختار و مسئول می مانند اما برای عدالت واقعی جهانی كه سابقه در تاریخ نداشته هیچ كس حتی انبیاء پیشین این نقش را كه ایشان دارند نداشته است ایشان ذخیره خداوند است برای این واقعه درست عدالت هم به معنای رفاه مادی و اقتصادی كه مردم عادی فقط همین را می فهمند فقط برای این نیست بالاتر از این حرف هاست، عدالت در تمام مراحل انسانیتش ظلم روحی و معنوی هم باید هلاك شود، انحرافات روحی وعلمی هم اصلاح می گردد. صحبت از اصلاح و تربیت بشر است تمام بشرند یك ملت خاص، صحبت از اعتدال جهانی و بشری است و قانون اسلام و اخلاق اسلام در همه جا حاكم می شود و ریشه فریب و دروغ را می زنند كه غایب بعثت همه انبیاء بود و موانع توفیق كامل اولیاء می شود. ایشان عقاید را اخلاق را هم اصلاح می كنند . غیر از توزیع قدرت و ثروت كه می كنند اخلاق و عقاید را اصلاح می كنند تمام نفوسی كه امروز هستند انحرافاتی دارند حتی اشخاص كامل هم انحراف دارند ایشان همه ما را اصلاح می كنند . خودمان را مهیا كنیم نمی توانیم بگوئیم او شخص اول است چون دومی در كار نیست یا بگوئیم رهبر است بزرگتر از این كلمات است. بحث از مهدویت وانتظار یک سری مؤلفه های فرهنگی به دنبال دارد که از جمله آنها : وحدت، ایمان به پیروزی نهائی یا حقانیت دین، آرمان گرائی، تولید معنویت های دینی، تحقق ایده آلهای اجتماعی، فقرزدایی عمومی و...می باشد. گرداوری:صدراله زین العبادی بازدیدها: 278 مرتبه مجموعه مربوطه وظایف منتظران

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed