www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 8799
زمان انتشار: 25 ژانویه 2018
| | |
(فیلم) هر مقدار خودشناسی بیشتر باشد، به امام زمان(علیه‌السلام) نزدیکتریم

استاد محمد شجاعی

(فیلم) هر مقدار خودشناسی بیشتر باشد، به امام زمان(علیه‌السلام) نزدیکتریم

حال که می خواهی خودت را به حضرت مهدی (علیه السلام) برسانی، طرح و برنامه داری که من چطوری خودم را به چادر حضرت مهدی برسانم، چگونه همه شئوناتم را تنظیم بکنم که برسم به چادر حضرت و اگر نرسم بدبخت و بیچاره ام، اگر نشناسم او را، چون معرفت برای پیوند و اتصال است:« من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتته جاهلیه» اگر من متصل نشوم مرگ جاهلیت داریم مرگ جاهلیت یعنی کفر، نفاق، ضلال....

فیلم

1 - هر مقدار خودشناسی بیشتر باشد، به امام زمان(علیه‌السلام) نزدیکتریم

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8779
زمان انتشار: 20 ژانویه 2018
|
سلسله مباحث «انسان و ایمان» در شهر مقدس قم

سلسله مباحث «انسان و ایمان» در شهر مقدس قم

سلسله مباحث انسان شناسی استاد محمد شجاعی با عنوان «انسان و ایمان» روز سه شنبه 96/11/03 تعطیل می باشد. آدرس: قم، بلوار شهید صدوقی، زنبیل آباد، سی متری قائم حسینیه و مسجد امام رضا (علیه السلام) سلسله مباحث انسان و ایمان (قم)

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7789
زمان انتشار: 7 نوامبر 2017
| |
گناه چیست؟

بحث «دشمن شناسی» جلسه 12

گناه چیست؟

گناه عبارت است از هر نوع مقاومت در برابر اطلاعات تخصصی، زیر بار نرفتن و نپذیرفتن قواعد تخصصی و  دستوراتی که از طرف خداوند و به وسیله قرآن و معصومین به انسان‌ها ابلاغ شده است.

ما 7 دسته اطلاعات تخصصی داریم: مرحله اول «قبل از دنیا»؛ مرحله دوم «زندگی در دنیا» که دارای 5 مرحله «شناخت روح؛ شناخت جسم؛ شناخت رابطه روح و جسم؛ شناخت عالم طبیعت؛ شناخت رابطه جسم و روح با طبیعت» و مرحله سوم که «حیات ابدی» است و روی هم 7 دسته اطلاعات تخصصی را تشکیل می‌دهند. ما به این 7 دسته اطلاعات تخصصی نیاز داریم تا بتوانیم یک حکم، باید و نباید و کیفیت دستورات اسلام را اعلام کنیم. غیر از خداوند هیچ کس این 7 دسته اطلاعات تخصصی را در دست ندارد و خداوند هم این اطلاعات تخصصی را فقط در اختیار معصومین قرار داده که به ما ابلاغ بکنند. گناه یک امر اعتباری نیست که فکر کنیم خدا آنجا نشسته و هر طور که دلش خواسته گفته نماز بخوانید و روزه بگیرید و اگر گوش کردید به بهشت می روید و گوش نکردید به جهنم می روید؛ بلکه براساس حب بی نهایت خداوند به ما و برای اینکه ما در نهایت به کمال مطلق و بی نهایت برسیم، این سلسله قواعد و قوانین تحت عنوان دین به ما عرضه شده است. شما اگر یک ساختار را رعایت کردید، «شدن» تان شدنِ آخرتی و ابدی و بهشتی است. اگر رعایت نکردید به میزان تخلفی که دارید، از «شدن» باز می مانید. مثل دانه سیب است. مثل جنین است، جنین به میزانی که از قواعد یک تولد سالم تخلف می کند، گناه می کند. ولی گناه او گناه اختیاری نیست، ولی روی جنین اثر می گذارد.  یعنی اگر شما دیدید جنینی شش انگشتی به دنیا آمد، یا دو سر یا دو چهره داشت، یا بیماری های دیگر داشت، معلوم است از قوانین دقیق تولد سالم تبعیت نکرده است. این را گناه می گویند. پس گناه یک امر حقیقی است. امر اعتباری نیست. یعنی بعد از آن که قانون خدا به شما عرضه می شود، اگر شما در مقابل آن مقاومت و از آن تخلف کنید، در نوع «شدن» و نوع تولد شما به آخرت اثر می گذارد. این گناه و «فسق» و خروج از حد طبیعی است. پس در یک جمله، گناه یعنی تخلف از قواعد ریاضی حرکت انسان به سمت ابدیت. شیطان برای رشد ما بسیار مفید است، اگر راه برخورد با او را بدانیم در حرکت به سوی ابدیت، ما با دشمنی رو به رو هستیم، به نام شیطان. او ساختار وجودی ما را خوب می شناسد و می داند چگونه باید ما را فریب دهد، پس ما هم باید او و ساختار وجودیش را بشناسیم تا نه تنها فریبش را نخوریم،‌ بلکه از وجود او برای رشد و سرعت حرکتمان به سوی ابدیت استفاده کنیم. مثل سیل و برق و آتش و چیزهای دیگری که اگر راه صحیح برخورد با آنها را بدانیم، نعمت هستند و گرنه بلا و گرفتاری می شوند. شیطان براساس ساختار ریاضی و وجودی ما بر سر راه ما قرار می گیرد. اما چرا با ما دشمنی می کند؟ اصلا شیطان کی هست؟ ما اگر شیطان و روابطی که با ما برقرار می کند را خوب بشناسیم، می توانیم با او ارتباط سازنده ای برقرار کنیم که به نفع ما تمام شود. مثل ارتباط سازنده با بسیاری از عناصر خلقت، که اگر شما بلد باشید با آنها ارتباط سازنده برقرار کنید، به نفع شما تمام می شود. مثلاً سیل زمانی مخرب است که انسان نمی داند با آن چه کار کند. اما زمانی که راهکار برخورد صحیح با آن را یاد می‌گیرد، سیل می شود نعمت. زمانی که می دانیم از سیل چه استفاده هایی بکنیم و چگونه آن را مهار کنیم، اینجاست که از آن برق تولید می‌کنیم. سدسازی می‌کنیم و آب و سیل را به وسیله سد کنترل می‌کنیم. برق هم می تواند خطرساز باشد و هم می تواند نعمت باشد. بسته به این که بلد باشید چگونه آن را به خدمت بگیرید. آتش هم یک نعمت است و مخلوق خداست، وقتی شما بلد باشید از آن درست استفاده کنید، نعمت است. اما اگر بلد نباشید سوزاننده است. شیطان هم همین گونه است، اگر او را نشناسیم و نحوه ارتباط مان با او غلط باشد، منجر به گمراه شدن و فریب ما می‌شود. ما باید بتوانیم با شیطان درست ارتباط برقرار کنیم، یعنی نحوه ورودش به خودمان و نحوه تولید فکر و قواعد مهندسی فکر را بشناسیم و بدانیم الان که من به فلان موضوع فکر می‌کنم، منشأ آن شیطان است یا فرشته. چون ما غیر از شیطان، فرشته هم داریم. در این باره بعداً توضیح خواهم داد. همان طور که شیطان در ما تولید فکر می کند، فرشته‌ها هم تولید فکر می کنند. من باید دقیقا بدانم که الان چه کسی در من ایجاد فکر کرده است. این مبارزه‌ی حقیقی و فوق العاده زیباست. حالا وقتی جلوتر می رویم و با ترفندها که آشنا می شویم می بینیم که چقدر این داستان، داستان هیجان انگیزی است که ما صبح که از خواب بلند می شویم، در این میدان حقیقی مبارزه قرار می‌گیریم. در حالی که شب قبل هم در خواب در یک میدان حقیقی بودیم. زیرا شیطان حمله در خواب هم دارد. اینها را بعدا توضیح می دهیم. اما باید بدانیم که ما دائما در یک میدان حقیقی مبارزه هستیم و اگر با قواعد مبارزه آشنا باشیم، از این مبارزه نهایت لذت و استفاده را می بریم و دائما رشد می کنیم. خطبه «قاصعه» امیرالمؤمنین علیه‌السلام در معرفی شیطان اگر بخواهیم توضیح خوب و کاملی در مورد شیطان بدهیم، بهتر است از فرمایش خود معصومین علیهم‌السلام در این زمینه استفاده کنیم. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در قسمتی از خطبه 192، معروف به خطبه «قاصعه» شیطان را معرفی می‌کند. حضرت در ابتدای خطبه قاصعه می‌فرماید: دو تا صفت هست که خداوند تبارک و تعالی برای خودش برگزیده. هیچ بنده‌ای حق ندارد در این دو صفت ادای خداوند را دربیارود. این دو صفت ویژه ی خداست. می‌فرماید:«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیَاءَ، وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ = ستایش خداوندی را که کسوت عزت و بزرگی پوشید و آن دو را خاص خود گردانید، نه آفریدگانش». بنابراین، این دو صفت «عزت» و «بزرگی» را خدا برای خودش انتخاب کرد. چون تنها عزیز و تنها بزرگ خداوند است. ما نمی‌توانیم ادعای عزت و بزرگی کنیم. یعنی اساساً این لباس شایسته‌ی ما نیست. اگر قرار باشد کسی عزت و بزرگی جذب کند؛ عزت و بزرگی را خدا می‌دهد. به خصوص بزرگی و عزتی که در مقابل خدا باشد. یعنی خدا به من بگوید: این کار را بکن تا به مقصد و رشد برسی، من بگویم: نمی‌خواهم. دقیقا مثل این است که شما با یک طبیب بسیار حاذق رو به رو باشید، طبیب به شما بگوید اگر می‌خواهید خوب بشوید، باید این کارها را انجام دهید، مثلاً این آمپول را بزنید، این دارو را بخورید، ولی ما زیر بار حرف دکتر نرویم و بگوییم: من این آمپول را نمی زنم، این دارو را نمی‌خورم. معنای سرپیچی از دستورات یک طبیب حاذق معصیت است. یعنی دستوری که او می دهد، حتما برای من لازم و مفید است. اما من مقاومت می کنم و به خودم خیانت می کنم. ظلم از همین جا ناشی می شود و تجاوز، فسق، فجور و گناه همین است. بزرگی کردن، تکبر، این زیر بار دستور پزشک نرفتن است، با اینکه می دانی حق با او است. امیرالمومنین علیه السلام در خطبه قاصعه می‌فرماید: خداوند این صفت ها را مختص خودش کرد و نه برای بندگان خودش. ذاتا خدا عزیز و کبیر است. وقتی خداوند بندگانش را دوست دارد و آنها را برای این آفریده که آنها هم مثالی از خدا بشوند و به بی نهایت برسند، هیچ بنده‌ای نباید جلوی خدا مقاومت کند و بگوید من تا نفهمم برای چی فلان دستور آمده، قبول نمی‌کنم. مگر شما به یک متخصص که 15 سال درس خوانده می‌توانید این حرف را بزنید؟ آن وقت به خدائی که رب‌العالمین و خالق کل شی است، انسان بگوید من دستور تو را اجرا نمی‌کنم. این از حماقت و جهالت است. ما در دنیا خیلی چیزهاست که نمی فهمیم، ولی عمل می کنیم. مگر ما ساختار هندسی یک دانشگاه را می فهمیم؟ ما فقط مهندسینی را می‌بینیم که آن را ساخته‌اند و قبول می‌کنیم و می‌پذیریم و سرمایه و زمین در اختیارشان قرار می‌دهیم و می‌گوییم شما فقط بسازید و در کارشان فضولی نمی‌کنیم، می‌گوییم هر چه شما بگویید. در برخورد با یک پزشک هم همین طور هستیم. سپس خداوند بر هر بنده‌ای که در این دو صفت با او ستیز ‌نماید، لعنت فرستاده و می‌فرماید: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیَاءَ، وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُمَا حِمیً وَ حَرَماً عَلَی غَیْرِهِ، وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلاَلِهِ، وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَی مَنْ نَازَعَهُ فِیهِمَا مِنْ عِبَادِهِ = ستایش خداوندی را که کسوت عزت و بزرگی پوشید و آن دو را خاص خود گردانید، نه آفریدگانش و آن دو را بر دیگران ممنوع و حرام نمود. عزت و بزرگی را تنها برای جلالت شأن خویش برگزید و لعنت را نصیب کسی از بندگانش نمود که در عزت و بزرگی با او به منازعه برخاست. سپس فرشتگان مقرب خویش را با این دو صفت آزمود». «لعنت» یعنی دور باد. ما چه زمانی از پزشک دور و چه زمانی به او نزدیک می‌شویم؟ زمانی که به دستورات یک پزشک عمل می‌کنیم به پزشک نزدیک و زمانی که از آن تخلف می‌کنیم، از او دور می‌شویم. هرگاه از فرمایش یک استاد، مربی یا کسی که می‌دانیم حرفش حق است، تخلف می‌کنیم، دوری اتفاق می‌افتد. این حالت را «لعنت = دورباد» می‌گویند. یعنی خدا می‌گوید کسی که قوانین ریاضی من را تبعیت نمی‌کند، از من دور می‌شود. فکر نکنید لعنت خداوند هم مانند لعنتی است که ما مثل یک فحش به کسی می‌گوییم که «خدا لعنتش کند»، خیر. بلکه لعنتی که خداوند می‌فرستد یک حقیقت است. بعضی از شخصیت‌ها ملعون هستند. یعنی دور هستند. یعنی با استاندارد سازگاری ندارند. مثلا شما به پزشک مراجعه می‌کنید و پزشک از شما می‌خواهد که عکس و آزمایش یا سونوگرافی از بدن‌تان برایش ببرید. در عکس یا آزمایش یا سونوگرافی شما نشان داده می‌شود که به دلیل فلان بیماری، شما از استاندارد سلامت خیلی فاصله دارید. این همان حالت ملعون بودن است. یعنی دور بودن از استاندارد ریاضی و حقیقی. ملائک و فرشته ها در بوته‌ی امتحان خداوند با صفت های عزت و بزرگی اش که فقط مختص خود اوست، به امتحان و آزمایش ملائکه پرداخت که در ادامه خطبه حضرت می‌فرماید: «ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِکَ مَلاَئِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ، لِیَمِیزَ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرِینَ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُیُوب:« إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ، فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ، فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِیسَ» اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَی آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَیْهِ لِأَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِینَ، الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیَّةِ، وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیَّةِ، وَادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ = سپس ملائکه مقرب خود را بیاموزد تا متواضع‌شان را از متکبران‌شان تمیز دهد. آنگاه خدای سبحان که از راز درون دلها آگاه است و آنچه را در پرده نهان است می‌داند، گفت: «من بشری را از گل می‌آفرینم؛ چون تمامش کردم و در آن از روح خود دمیدم، همه سجده‌اش کنید. همه فرشتگان سجده کردند، مگر ابلیس. ابلیس بر آدم رشک برد و به آفرینش خود بر او بالید و به اصل خود نازیدن گرفت.» قرآن هم در سوره ص/71-74 این مطلب را بیان می‌کند. ابلیس دشمن خدا و پیشوای متعصبان و پیشرو مستکبران و گردنکشان است، او با فرشتگان زندگی می‌کرد (اما فرشته نبود طبق فرموده قرآن، سوره کهف آیه50). او بود که عصبیت را پایه نهاد و با خدای تعالی بر سر کسوت عزت و جبروت به نزاع پرداخت و خود چنان کسوتی پوشید و جامه خواری و مذلت از تن به در نمود. با اینکه خدا می‌داند و «به حقائق غیبی پوشیده از نظرها داناست»، حال می‌خواهد فرشته‌ها را امتحان کند. به فرشتگان فرمود: «من بشری از گل می‌آفرینم، هرگاه خلقت او را به پایان بردم و از روح خود در او دمیدم، سجده‌اش کنید». پس تمامی فرشتگان به جز ابلیس سجده کردند. از این جا کبر و خودپسندی به ابلیس روی آورد. این لحظه‌ای است که خیلی وقت‌ها سراغ ما هم می‌آید. یعنی خدا به ما می‌گوید که منِ خدا وقتی به تو می‌گویم در مقابل فلان آدم، مهم نیست کی باشد، تواضع داشته باش، او را اطاعت کن، با او مهربان باش، تو هم بپذیر. خدا دستور می دهد. خدایی که بی‌نهایت، علیم و خالق کل شی است و همه را آفریده و شیطان هم این را می‌داند. شیطان 6 هزار سال خدا را عبادت کرد، خدا را قبول دارد که خالقش هست. می داند خدا هم او را خلق کرده و هم انسان را . بعد این خالق به شیطان و فرشته‌ها می‌گوید بر این انسان سجده کنید. همه سجده می‌کنند به جز شیطان. شیطان می‌گوید برای چه سجده کنم؟ من برتر از او هستم. مگر می‌شود یک برتر به یک موجود پست‌تر سجده کند؟ تو من را از آتش خلق کردی. آتش از گِل بالاتر است. اما شیطان به جنبه ظاهری خلقت توجه می‌کند و به جنبه حقیقی خلقت، یعنی روحی که در انسان دمیده شده توجه نکرد. فقط از نظر جسم و ساختار ظاهری خود را با آدم مقایسه کرد. کاری با محتوا نداشت. اما ملائکه به محتوا توجه کردند و کوتاه آمدند. دیدند آن محتوا بر آنها برتری دارد. این موقعیت سراغ ما هم می‌آید که بعدا خدمت‌تان توضیح خواهم داد.  «تعصب» تولید شیطان است «تعصب» یعنی حساسیت‌های بیجا، مقاومت‌های احمقانه و بدون منطق. طرفداری کردن، پشتیبانی کردن از چیزی که واقعا قابلیت طرفداری و پشتیبانی ندارد. ابلیس به خاطر ریشه خود که آتش بود، بر آدم تعصب ورزید. هر جا تعصب هست، ساخته‌ی شیطان است. شیطان پیشوای متعصبان و رهبر مستکبران است. او پایه عصبیت را یعنی تعصب را بنیاد نهاد. یعنی من با این که می‌دانم طرف مقابل، برتری‌هائی دارد، زیربارش نمی‌روم و در مقابلش مقاومت می‌کنم؛ به حرفش گوش نمی‌دهم. چقدر شاگرد داریم در مقابل استادشان همین‌گونه هستند. می‌دانند حق با استاد است و او برتر از این است و حرفش هم درست است، ولی زیر بار نمی‌رود. چقدر فرزند داریم که در مقابل پدر و مادر تعصب و تکبر دارند. زیر بار حرف پدر و مادر نمی روند. همسر در مقابل همسر، خواهر و برادر در مقابل همدیگر. دوستان در مقابل همدیگر. این صفت، صفت خیلی خطرناکی است. یعنی هر جا باشد، پای شیطان در میان است. شیطان بر سر لباس کبریائی با خداوند به ستیز برخاست و آن لباس عزت را به تن کرد و جامه فروتنی را درآورد. عقل می‌گوید جائی که تو تخصص نداری در مقابل متخصص باید فروتن باشی و به او گوش کنی. در همه تخصص‌ها طبق اصل اصالت تخصص ما باید همینطور رفتار کنیم. «أَلاَ تَرَوْنَ کَیْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیَا مَدْحُوراً، وَ أَعَدَّ لَهُ فِی الْآخِرَةِ سَعِیراً؟!= آیا نمی‌بینید که خداوند چگونه او را به سبب تکبرش حقیر ساخت و به سبب بلند پروازیش پست و بی‌قدر نمود و در دنیا مطرودش ساخت و در آخرت هم به عذاب آتش گرفتار خواهد نمود؟». این سرنوشت در انتظار همه کسانی است که در مقابل خداوند تکبر می‌کنند. شیطان به سبب تکبر و غروری که در مقابل خالقِ عزیز و بزرگ انجام داد، خود را مستحق آتش جهنم کرد. آتش از چیست و از کجا ایجاد می شود؟ آتش جهنم از عدم تطبیق با بهشت ایجاد می شود. خدا فقط یک بهشت خلق کرده است. جهنم ذاتی و خلق کردنی نیست، بلکه ایجاد شدنی است. مثلا خداوند فقط یک دنیا خلق کرده است. چشم درد، پادرد، کمردرد و ... مخلوق خدا نیست. خدا یک ساختار ریاضی ثابت، به نام دنیا خلق کرده و اگر جنین با آن تطبیق داشت، لذت می برد، و اگر تطبیق نداشت، درد ایجاد می‌شود. انسان از عدم تطبیق با اوضاع دنیا درد می کشد. پس درد خلق کردنی نیست. درد جنبه عارضی دارد. جهنم هم همین طور است. جهنم در متن بهشت است و در باطن بهشت، جهنم قرار گرفته است. شما اگر نتوانید از بهشت لذت ببرید، همان بهشت برای شما جهنم می شود. قرآن در این باره می‌فرماید: « بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ[1]= باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد». یک حقیقت واحد است که شما وقتی با آمادگی وارد آن حقیقت می‌شوید و در آن فضا قرار می‌گیرید، لذت می‌برید و برای شما بهشت است. اما وقتی آمادگی ندارید جهنم می شود. این بحث های فرعی است که فوق العاده مهم است و ما باید اینها را بدانیم. پس آتش جهنم، مال این است که ما خودمان با بهشت تطبیق پیدا نمی کنیم. پس نتیجه تکبر چیست؟ این است که ما تکبر کنیم و زیر بار فرمول‌های حقیقی نرویم. نتیجه‌اش به خودمان می گردد. بنده مسواک نمی‌زنم، دندان درد می‌گیرم. این درد را خودم بر اثر عدم رعایت این اصل ایجاد کرده‌ام. دکتر می‌گوید: مسواک بزن و از نخ دندان اینطور استفاده کن! من استفاده نمی‌کنم و تکبر می‌کنم و تنبلی و بی‌حوصلگی می‌کنم و زیر بار ‌نمی روم؛ پس نتیجه اش هم به خودم برمی گردد. بصورت یک درد فوق العاده شدید و در خیلی از موارد غیر قابل جبران.   محصولِ «تکبر» جهنم است شیطان در مقابل خدای عزیز تکبر ورزید و برای خودش جهنم درست کرد. پس جهنم ساخته ی تکبر است. برای همین است که در روز قیامت، افراد متکبر مثل مورچه می‌شوند. چرا مثل مورچه می‌شوند؟ چون در مقابل خداوند بزرگ و عزیز، بزرگی کردند و در دنیا خیلی خودشان را بزرگ می‌دیدند. خداوند هم آنها را ریز می کند. این فرمول مهم یادمان باشد. هر بزرگی کاذب، ذلت صادق دارد. یادتان نرود. اینجا به دروغ جلوی خدا ایستاد. در مقابل دستورات خدا تکبر کرد و گفت: اجرا نمی‌کنم و نتیجه اش، آن ریز شدنش شد. روز قیامت به اندازه مورچه ریزشان می‌کند. تحویلشان هم نمی گیرد که بگوید اقلا بیائید به جهنم بروید. می فرماید: تمام 50 هزار سال قیامت کسی با اینها حرف نمی‌زند. اینها فقط زیر دست و پا هستند. آنجا مرگی هم برایشان وجود ندارد: « ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى[2] = آنگاه نه در آن مى‌میرد و نه زندگانى مى‌یابد ».50 هزارسال فقط زیر دست و پا له می‌شوند، ولی نمی‌میرند. یکی از مصادیق تکبر «بی نمازی» است تکبر تولید جهنم می‌کند و یکی از مصادیق تکبر، بی نمازی و اهمیت ندادن به نماز است و کسانی که نماز نمی‌خوانند جزو متکبران هستند. کسانی که نماز نمی‌خوانند، یا واجبات الهی را رعایت نمی‌کنند، اینها متکبر الهی هستند. دستور به او رسیده، ولی مقاومت می‌کند. اینها جزء متکبرین هستند. برای همین یکی از دردآورترین و دردناک‌ترین عاقبت‌ها در قرآن، مربوط به بی‌نمازها و متکبرین است. کسانی که حکم واجب نماز به آنها رسیده، ولی به خودشان احترام نگذاشتند و آن را اجرا نکردند. نماز خوراک اصلی نفس انسان، برای حرکت به سمت ابدیت است. خوراک اصلی را به خودش نداده. جنین اگر غذای اصلی‌اش را نخورد، چه اتفاقی برایش می‌افتد؟ موقع تولد ناقص متولد می‌شود. گناه/ نسبت/آفرینش انسان/سجده/شیطان/ کبر/نماز ع ل15   [1] - حدید/13. [2] - اعلی/13.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7544
زمان انتشار: 15 اکتبر 2017
| |
سلسله مراتبِ عوالمِ مختلفِ آفرینش از نور اهل بیت علیهم‌السلام خلق شده اند

بحث «دشمن شناسی» جلسه 9

سلسله مراتبِ عوالمِ مختلفِ آفرینش از نور اهل بیت علیهم‌السلام خلق شده اند

با استفاده از آیات و روایات گفتیم که خداوند تبارک و تعالی در اولین تجلی خود، حقیقتی را خلق کرد که مظهر و خلیفه خداست و آن نور اهل بیت علیهم‌السلام است. به تعبیر امام زمان علیه‌السلام در زیارت رجبیه:«لا فَرقَ بَینَکَ وَ بَینَمها إلاّ أنَّهُ عِبادُک = بین تو و آنها فرقی نیست، مگر اینکه آنان بندگان و آفریدگان تواند». خداوند از این نور، سایر عوالم و موجودات را خلق می‌کند، مثل عالم جبروت که عالم عقل است. عالم مجردات، عالم ملکوت، عالم برزخ و عالم ناسوت.

کسانی که رشته­‌شان ریاضی است به این نکته توجه کنند که این عوالم با یک نسبت‌های خاص و از روی همدیگر خلق شده‌اند. فرمولش به این صورت است که امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:« إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلّ خَلَقَ مُلکَهُ عَلی مِثالِ مَلَکُوتِه، وَ أسَسَّ مَلَکُوتَهُ عَلی مِثالِ جَبَرُوتِه لیستدلّ بمُلكِهِ عَلى مَلَكوتِه و بِمَلَكوتِه عَلى جَبَروتِه[1]= همانا خداوند عزّ وجلّ عالم ملک خویش را به سان ملکوتش آفرید؛ و ملکوتش را به سان جبروتش تأسیس نمود تا با ملکش به ملکوتش استدلال کند و با ملکوتش بر جبروتش». این یعنی عصاره‌ای از عالم ملکوت گرفته‌اند، مثلاً عصاره چند ده میلیاردم از آن گرفته شده تا طبیعت و کل این نظام مادی به وجود آمده است. این نظام مادی، همان «مُلک، ناسوت یا دنیا» است. «وَ أسَسَّ مَلَکُوتَهُ عَلی مِثالِ جَبَرُوتِه= ملکوتش را از روی جبروت بنا کرد»، یعنی جبروت و ملکوت و ناسوت، مدارج و مراتب یک حقیقت هستند. فکر نکنید در نظام خلقت، ما یک جایی داریم به نام جبروت، بعد طی می‌شود و می‌آید به یک جایی می‌رسد و تمام می‌شود و از آنجا به بعد ملکوت شروع می‌شود و ملکوت هم می‌آید یک جایی تمام می‌شود و بعد از آن ناسوت شروع می‌شود. بلکه، همه‌‌ی این عوالم، مراحل یک حقیقت هستند. یک مرحله جبروت، یک مرحله ملکوت و یک مرحله طبیعت است که با هم «تودرتو» وجود دارند. بعضی از بزرگان فرموده‌اند: عالم ناسوت یا نسیان، عالم فراموشی است. یعنی ما وقتی به این عالم می‌آییم، یادمان می‌رود که قبلاً کجا بودیم. باید کسی بیاید و یان را یادمان بیاندازد. کار پیامبران همین است. اما وقتی کسی یادش آمد که از کجا آمده، می گوید: مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/// چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم همه عطشان از دنیا می روند، مگر ذاکر خدا خداوند در قرآن به روش‌های مختلف به ما تذکر داده که ماهیت شما ماهیت «ِإنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» است. یعنی ما از خدا آمدیم و به سوی خدا برمی‌گردیم. کسی که این حقیقت را بداند و دائم به یاد خدا و ذاکر خدا باشد به فرموده‌ی پیغمبر صلی‌الله‌علیه و آله و سلم:«کُلُّ أحَدٍ یَمُوتُ عَطشان إلاّ ذاکِرَ الله = هر کسی تشنه و ناکام از دنیا می‌رود، مگر ذاکر خدا». یعنی فقط ذاکر است که تشنه از دنیا نمی‌رود.   خصوصیت ذاکر خدا این است که چون به معشوق رسیده، آرامش پیدا کرده است و شده مصداق «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». فقط کسی که با خدا دوست شده و توانسته یک رابطه صمیمی و محبت‌­آمیز از روی بینش و بصیرت با خدا برقرار کند، فقط او ناکام از دنیا نمی‌رود. این درست نیست که اگر جوانی ازدواج نکرد، ما روی سنگ قبرش یا روی اعلامیه­‌اش بنویسیم «جوان ناکام». این ناکام، ناکام حیوانی است. اما ناکام به معنای حقیقی و انسانی، کسی است که به معشوق و اله خود یعنی الله نرسد. اکثر انسانها ناکام از دنیا می‌روند و به جفت و زوج و اله خودشان نمی‌رسند. مگر کسی که با خدا و حقیقت خود، یعنی خداوند تبارک و تعالی پیوند خورده باشد. درباره‌ی رابطه عاشق و معشوقی و محب و محبوبی با خدا در قرآن آیات زیادی داریم و همچنین بسیاری از روایات به این بخش اختصاص داده شده است. می‌فرماید:«یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ = خدا دوستشان دارد؛ آنها هم خدا را دوست دارند». فقط کسانی که این رابطه عاشقانه با خدا را دارند، سیراب و کامیاب از دنیا می‌روند. بزرگترین هدیه‌­ای که پیامبر و بقیه انبیاء برای انسانها آورده‌اند «لا إله إلا الله» است. از این مهمتر هم نداریم. برای همین هم در اذکار اسلامی هیچ ذکری به اندازه «لا إله إلا الله» ارزش و ثواب و قدرت ندارد تا انسان بتواند بگوید: «من الهی، معشوقی، دلبری، زوجی جز خدا ندارم». حرکت انسان به سمت ابدیت سه مرحله دارد مسیر خلقت و شدن سه مرحله دارد، 1) از خدا تا دنیا، 2) کل دنیا، 3) از دنیا تا خدا. اگر انسان این سه مرحله را نشناسد، اساساً نمی‌تواند به خوشبختی دائمی و ابدی و حقیقی نائل بشود. برای همین هم امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید:«رحم الله إمرا عَلِمَ مِن أین و فی أین و الی أین [2]= خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده، در کجا هست و به کجا می‌رود». عبارت «خدا رحمت کند»، دعا نیست، خبر است. گاهی بعضی از الفاظ معصومین در قالب دعا بوده، اما خبر است. خیلی از دعاهایی که شما در صحیفه سجادیه و در مفاتیح در جاهای دیگر می‌­بینید، ظاهراً دعاست. مثلاً می‌گوید: «خدا بیامرزد؛ یا خدا رحمت کند»، می‌بینیم که قالب، قالب دعاست، اما از یک حقیقت خبر می‌دهد. یعنی یک خبر دارد. بنابراین، اگر کسی می‌خواهد به «رحمت، خوشبختی، آرامش و هدف خلقت» برسد، باید بفهمد که از کجا آمده، در کجا هست و به کجا خواهد رفت. یعنی اگر این را نداند، خودش را فقط در قالب دنیا معنا می‌کند و هیچ وقت نمی‌تواند به هدف خلقتش نائل شود. در نتیجه به قول پیغمبر «ناکام و عطشان و تشنه از دنیا می‌رود» و این بد مردنی است. اگر انسان بخواهد مرگ خوبی داشته باشد، باید زندگی خوبی داشته باشد. پس ما یک مرحله قبل از دنیا داریم. بعد از این مرحله روح واحد الهی، یعنی همان «نفخه‌ی الهی» به نطفه‌­های مختلف تعلق می‌گیرد. ما با بدن جدیدی که حامل آن روح هستیم، با تولد به دنیا به «مرحله دوم» می‌آییم. بعد از تولد، مسیر تولد را در دنیا طی می‌کنیم. مرحله سوم که بعد از دنیاست، مرحله وفات و انتقال است. معنای حقیقی وفات، انتقال کامل یک شیء است و در واقع باز به معنای تولد می‌باشد. قرآن می‌فرماید: « قُلْ یَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِی وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ[3] = بگو فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده، جانتان را می‌ستاند. آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانیده مى‌‏شوید». مرحله سوم زندگی، وفات و انتقال به ملکوت مرحله سوم زندگی ما با وفات و انتقال به برزخ یا ملکوت آغاز می‌شود. به عالم برزخ یا ملکوت، عالم «قبر» هم می‌گویند. قبر ممکن است باغی از باغ‌های بهشت یا چاهی از چاه‌های جهنم باشد. منظور از قبر، گور خاکی نیست که بدن را در آن می‌گذارند. اصطلاحاً به گور خاکی هم قبر می‌گویند، ولی ما بدن نیستیم، ما یک حقیقت الهی و مجرد هستیم و بدن ظرفی است که این حقیقت مجرد یا روح به آن تعلق می‌گیرد تا بتواند روی زمین زندگی کند. یکی از نشانه‌هایی که می‌توانیم بفهمیم که ما همین بدن و جسم مادی نیستیم، «خواب» است. وقتی می‌خوابیم، این بدن را رها می‌کنیم و با بدن برزخی این طرف و آن طرف می‌رویم، می‌بینیم، می‌شنویم، می‌خوریم و ... در واقع خواب می‌بینیم. وقتی از خواب بیدار می‌شویم، از چیزهایی که درخواب دیده‌ایم، ذخیره‌هایی داریم. خواب آیه و نشانه‌ای است که خداوند برای شما قرار داده تا به وسیله آن بفهمی که فقط بدن نیستی. موقعی که خوابیدی، این بدن دیگر با تو نیست. ولی تو می‌توانی بدون این بدن با بدن دیگری که قالب مثالی است، بروی و همه جا سیر کنی. در قبر خاکی بدن مادی را می‌گذارند، در واقع برای بدن مادی انتقالی وجود ندارد. بدن مادی در همین دنیا و در گور خاکی می‌ماند و به جایی منتقل نمی‌شود. مثلاً بهشت زهرا که قبرستان است و جنازه‌­ها را آنجا دفن می‌کنند، همین عالم ناسوت و طبیعت است. ولی قبری که بعد از مردن، وارد آن می‌شویم، همان عالمی است که میلیاردها برابر زیباتر، جذابتر، کاملتر، پیشرفته‌­تر، بزرگتر از دنیا است. این‌که می‌گوییم میلیاردها برابر برای این است که بدانیم آن عالم، عالم باعظمتی است وگرنه از نظر بزرگی و پیشرفت، اصلا با دنیا قابل مقایسه نیست. پس ما با وفات به برزخ منتقل می‌شویم، ولی نه با بدن مادی مان. بعد از وفات، وارد زندگی آخرتی می‌شویم مقطع سوم حیات انسان با وفات شروع می‌شود. این مقطع از زندگی انسان دارای چهار مرحله است: 1) وفات، 2) زندگی برزخی، 3) قیامت، 4) حیات ابدی بعد از قیامت. این چهار مرحله از حیات را آخرت یا نظام ابدی می‌گویند که به تعبیر قرآن: «كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ[4] = روزى كه مقدارش ۵۰ هزار سال است». قیامت ۵۰ هزار سال است. کل این مجموعه را «انسان» می‌نامند؛ پس انسان یک نقطه آغاز دارد که از خدا شروع شده و تا بی‌نهایت ادامه دارد. اگر بخواهیم به معنای بدن بگوییم، انسان یعنی من و نفس ناطقه دنیایی خودم را در نظر بگیرم، می‌گویم انسان عبارت است از موجودی ممتد از تولد تا دنیا. اما اگر بخواهیم حقیقت اولیه خودمان را در نظر بگیریم، می‌گوییم انسان موجودی ممتد از خدا تا خدا و بینهایت است. خداوند در قرآن حدود 80 مرتبه مسأله جاودانگی ما را به ما گوشزد می‌کند. اساساً چیزی به اسم مرگ برای انسان وجود ندارد، چون انسان جلوه و روح خداست و روح خدا هم که نابودشدنی نیست:«كُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ؛ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ[5]= هر چه بر [زمین] است فانی‏شونده است؛ و ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند ». بحث «نسبت» فرمول مهمی برای درک مراحل حیات انسان است برای درک و فهم مراحل مختلف حیات انسان، بهترین فرمول بحث «نسبت» است. بحث نسبت می‌گوید: «رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر است با دنیا». اگر کسی این فرمول را بفهمد، بسیاری از حقایق مربوط به روابط دنیا و آخرت را درک خواهد کرد. در دنیا دو سلول اسپرم و تخمک در رحم مادر قرار می‌گیرد که از پیوند آن دو سلول و تقسیمات متوالی آن، جنین تشکیل شده و از این حقیقت واحد، به مرور زمان یک بدن کامل ساخته می‌شود. تا اینجا قوس نزول از دنیا به رحم اتفاق می‌افتد. بعد از سپری شدن یک دوره 9 ماهه، قوس صعود از رحم به دنیا شروع می‌شود و جنین با تولد وارد دنیا می‌گردد. یعنی رحم این جنین را بیرون می‌فرستد به عالمی که قبلاً از آنجا به رحم آمده بود. اما به صورت کاملتر و متناسب با شرایط زیستی دنیا. دنیا با ابدیت و آخرت هم همین رابطه را دارد. نفخه خدا از آخرت به دنیا آمده و بعد از زندگی در این دنیا تربیت شده که باید و حتماً متناسب با شرایط زیستی آخرت و ابدیت تربیت شود. این مرحله قوس نزول ما از آخرت به دنیاست. دنیا رحم دوم ماست. قوس صعود ما با انتقال ما از دنیا به برزخ شروع می‌شود. رحم مادر و دنیا با هم و یکجا هستند. اگر به جنین گفته شود که بیرون از رحم عالمی بینهایت بزرگتر و پیشرفته‌تر به نام دنیا وجود دارد که با تولد به آن عالم منتقل می‌شوی، آیا می‌تواند بفهمد و باور کند؟ نه. نمی‌تواند بفهمد. اگر بپرسد این عالم کجاست؟ می‌گوییم: همین جاست. پیش تو است و الان آن عالم دارد تو را اداره می‌کند. تمام حیات تو در این عالم دنیا تأمین می‌شود. در واقع دنیا جلوتر از رحم است و دنیاست که رحم را ایجاد می‌کند. پس دنیا محیط بر رحم است. عین فرمول نسبت را پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:« إنَّ مَعَ الدُّنیا آخِرَۀٌ وَ الآخِرَۀُ مُحیطَۀٌ بِالدُّنیا = همراه دنیا آخرت است و آخرت احاطه دارد بر دنیا». دنیا قائم به ابدیت است و انرژی دنیا از آنجا می‌آید و همانطور که اگر دنیا نباشد رحمی هم وجود ندارد،‌ اگر آخرت هم نباشد دنیایی وجود ندارد. برای همین هم قرآن به ما بینش می‌دهد و می‌گوید آنچه که در این نظام دارد اتفاق می‌افتد، ما داریم انجام می‌دهیم. فرشته‌­ها در کار هستند و کارها را انجام می‌دهند. وقتی یک گل رویش می‌کند، دست فرشته‌­ها در کار است. «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ = تخمی که شما می‌کارید، آیا شما آن را رویش می‌دهید یا ما آن را رویش می‌دهیم؟». خدا می‌گوید: «َحْنُ الزَّارِعُونَ= ما زارع هستیم» یعنی ما داریم این کار را انجام می‌دهیم. اینکه در روایت داریم فرشته­‌ها با مادر همراه هستند و بچه را شکل می‌دهند، یعنی لحظه به لحظه دارند نقاشی و طراحی می‌کنند. «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُكُمْ فِی الْأَرْحامِ = او کسی است که شما را در رحم‌ها تصویرگری می‌کند». اگر کسی بخواهد واقعاً به خوشبختی برسد، باید خودش را در هر سه مرحله ببیند: بداند کجا بوده، بداند الان کجا هست و بداند که قرار است به کجا برود. امام صادق علیه‌السلام فرمود: قیامت دارای 50 هزار سال است و هر هزار سال یک سؤال از شما می‌کنند، یعنی50 ایستگاه و سؤال دارد. 50 سؤال از شیوه‌­های زندگی شما و از مجموعه انتخابها، ارتباط‌ها، رفتارها و افکار و عقائد شما پرسیده می‌شود. پس در واقع همانطور که دنیا از جنین می‌خواهد که متناسب با شرائط زیستی دنیا تربیت بشود؛ ما هم وقتی در رحم دنیا و رحم دوم مان به سر می‌بریم، متناسب با شرائط زیستی آخرت و ابدیت باید تربیت بشویم. مبادا ناقص یا مریض متولد بشویم و باید با قلب و روح سالم متولد شویم. روح سالم یعنی چه؟ اینجاست که ما احتیاج به متخصص پیدا می‌کنیم. سازنده که خداست و رب العالمین و الرحمن الرحیم است و متخصص معصوم که بگوید: فرمول‌های سلامت روح چیست. ما برای دست‌یابی به مقیاس سلامت در بدن، به ده‌ها پزشک در رشته‌های مختلف مراجعه می‌کنیم؛ در مورد سلامت روح، باید به خود خداوند یا معصومین مراجعه کنیم که مبنا و میزان سلامت را به ما بگویند. ما در سلامت احتیاج به مبنا داریم.   عوالم خلقت/ وفات/ ملکوت/ زندگی آخرتی/ مقام ذاکر/نسبت   [1] - منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح ، مقدمه‏2 ،ص26. [2] - بحار.ج.58 ص99. [3] - سجده/11. [4] - معارج/4. [5] - الرحمن/26و 27.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7527
زمان انتشار: 10 اکتبر 2017
| |
«شیطان» خلق شد تا وسیله رشد انسان باشد

بحث «دشمن شناسی» جلسه 8

«شیطان» خلق شد تا وسیله رشد انسان باشد

محور خلقت، انسان است و آنچه که در آسمانها و زمین وجود دارد، برای انسان خلق شده و در تسخیر او قرار داده شده است. خداوند تبارک و تعالی شیطان را هم برای انسان خلق کرده تا وسیله ای باشد برای رشد انسان.

اما باید ببینیم، شیطان که به تعبیر قرآن دشمن ماست و از جلو و عقب و راست و چپ به ما حمله می‌کند، چگونه می‌تواند عامل رشد ما باشد. اساساً فلسفه خلقت شیطان چیست؟ نحوه­ حمله او چگونه است؟ تولیداتش چیست و چگونه می‌توانیم با او مقابله بکنیم؟ برای رسیدن به پاسخ این سوالات، می‌رویم به سراغ خداوند تبارک و تعالی. چون او سازنده ماست و از کتاب تخصصی خداوند یعنی قرآن که کاتالوگ حقیقی و معتبر انسان و جهان است. همچنین از فرمایشات معصومین علیهم‌السلام استفاده می‌کنیم. مضاف بر این که این سیر به صورت عقلانی هم تا حدودی برای انسان میسر است و انسان می‌تواند با فکر و عقل مسیر خلقت را که خداوند تبارک و تعالی برای او معرفی کرده در وجود و نهاد خودش کشف کند و ببیند. داستان خلقت: غیر از خدا هیچ کس نبود داستان را از روز اول خلقت شروع می‌کنیم، به قول قدیمی‌ها یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. کلمه روز اول و روز آغاز خلقت به تناسب فهم ما بیان می‌شود وگرنه خداوند تبارک و تعالی دائم الفضل و دائم الجود و دائم الخلق است. یعنی تا خدا بوده، خلق هم وجود داشته است. وقتی بحث از روز اول می‌کنیم به این معنا نیست که خداوند زمانی بیکار بوده و بعد یک دفعه به ذهنش رسیده و تصمیم گرفته انسان را خلق بکند. بلکه منظور از آغاز همان تجلی خداوند و کیفیت جریان خلقت از سوی خداوند تبارک و تعالی است. خداوند در اولین تجلیات خود حقیقتی را خلق می‌کند که در آیات قرآن و روایات اسامی مختلفی دارد، اما حقیقت شان یک حقیقت واحد است و به خاطر جنبه‌­ها و کارکردهای مختلف، اسامی مختلف به خود گرفته است. در قرآن به اسامی مختلفی از قبیل «روح»، «مَثَل اعلی»، «لوح»، «قلم» یاد شده و در روایات هم اسم‌های دیگری مثل «عقل»، «درّۀٌ بیضاء» و «نور محمد صلی الله علیه و آله» بیان شده، در حدیث هم اگر به کلماتی مثل « اَوَّلُ ما خَلَقَ الله اَلعَقل؛ اَوَّلُ ما خَلَقَ الله اَلقَلَم؛ اَوَّلُ ما خَلَقَ الله اَللُوح؛ اَوَّلُ ما خَلَقَ الله دُرَّۀٌ بَیضاء ؛ اَوَّلُ ما خَلَقَ الله نوری» برخوردید، بدانید که همه اینها یک حقیقت هستند. اولین چیزی که خداوند خلق کرد، یک حقیقت بود که به دلیل کاربردهای مختلف این اسامی را به خود گرفته است. مثلاً وقتی به آن «قلم» می‌گویند، یعنی سایر مخلوقات به وسیله قلم نوشته می‌شوند. در قرآن همه موجودات را «کلمه» نامیده‌اند که برای نوشتن کلمه، نیاز به قلم هست و با قلم روی لوح نوشته می‌شود؛ یا به علت این که تدبیر همه موجودات با این موجود است، به آن عقل می‌گویند. چون تدبیر کار عقل است؛ یا از آن جهت که مثل خود خداوند، آینه تمام‌­نمای خداست، کاملترین موجود مثلِ خداوند است، به آن مثل اعلی می‌گویند. مثل اعلی از عالیترین ظهورات خداوند تبارک و تعالی است که بقیه موجودات یعنی بقیه عوالمِ خلقت، مثل عالم جبروت، عالم ملکوت و عالم ناسوت که همان طبیعت یا دنیاست، از این موجود خلق می‌شود و داستان خلقت از خدا تا ماده و دنیا را «قوس نزول عالم»  و داستان بازگشت انسان و موجودات به مبدأ خودشان، یعنی معاد را «قوس صعود عالم» می‌گویند. پس جریان یک جریان رفت و برگشت است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»، از خدا به خدا. انسان دارای دو منشأ وجودی است خداوند تبارک و تعالی در قرآن برای انسان دو منشأ ذکر می‌کند. یک منشأ عبارت است از آب، خاک، گِل و نطفه و منشأ دوم، «حقیقت ماورای طبیعی» وجود انسان است. این چهار جنبه آب، خاک، گِل و نطفه در این منحنی خلقت عالم در قسمت «ناسوت» قرار می‌گیرد. منشأ دوم یعنی همان حقیقت ماورای طبیعی و بُعد دیگری غیر از این بُعد بدنی و دنیایی است که قرآن از آن به نفخه و دمش الهی یاد می‌کند. همانطور که فرمود:«نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی= از روح خودم در انسان دمیدم». پس در منحنی خلقت، جای «روح» بعد از خداوند است، یعنی اولین مخلوق بعد از خداوند که مثل اعلی است. وقتی در رحم مادرمان قرار داریم، روح در ما دمیده می‌شود و ما حامل یک روح بینهایت می‌شویم. با دمش این روح، انسان دارای استعداد بی‌نهایت می‌شود که می‌تواند به وسیله این استعداد بی‌نهایت مسیر تکاملی بی‌نهایت را طی کند و از فرشته‌­ها هم بالاتر برود و مثل خداوند تبارک و تعالی خلیفه خدا بشود. زیرا خداوند در قرآن انسان را خلیفه و مظهر خود نامیده، خلیفه یعنی کسی که تمام صفات مستخلفٌ عنه را دارد و می‌تواند تمام اسماء و صفات الهی را داشته باشد و آیینه تمام‌­نمای خداوند تبارک و تعالی باشد. پس حقیقت ما و چهره حقیقی ما همین حقیقت واحد است. این حقیقت واحد به نطفه‌­های مختلف تعلق گرفته و همه نطفه‌­های انسانها، یعنی همه نفوس ناطقه‌­ای که در روی زمین وجود دارند، از این حقیقت برخوردارند. ضمن این که یک جنبه مادی، طبیعی و بدنی هم دارند. ما در اصول دین و در قوس صعود، اصلی داریم به نام معاد. معاد یعنی بازگشت. بازگشت منطقاً زمانی درست است که شما قبلاً در جایی بودید. یعنی اگر از شما بپرسند، چه موقع به منزلتان برمی‌گردید، شما بگویید مثلاً ساعت 5 به منزلمان برمی‌گردیم. سؤال منطقی است و جواب هم دارد. اگر سؤال کنم، شما چه موقع به مشهد برمی‌گردید یا کربلا بر می‌گردید؟ سؤال غلط است. چون شما می‌گویید: ما از آنجا نیامدیم که برگردیم.  بنابراین کسی می‌تواند به اصل معاد اعتقاد داشته باشد که بپذیرد زمانی پیش خدا بوده، زندگی را در کنار خدا لمس و تجربه کرده است. معاد یا بازگشت منطقاً زمانی درست است که «رفت» صورت گرفته باشد. ما در عالیترین چهره و نزدیکترین حالت به خداوند تبارک و تعالی بودیم و حالا اینجا آمدیم و درست نقطه مقابلِ عالیترین وجه قرار گرفتیم. علی علیه‌السلام می‌فرماید:«اِنَّما سُمِیَّتِ الدُنیا دُنیا لِاَنَّها اَدنی مِن کُلِّ شَیء= دنیا دنیا نامیده شد، چون از هر چیزی پست­تر است». ما در دار دنیا، به دار ماده آمده ایم و در خانه محدودیت قرار گرفته ایم. جایی که اسمش ارض است و آن وضعیت اولیه ما و فرهنگی که ما با آن خلق شدیم را ندارد، برای همین، هیچ انسانی نمی‌تواند با فرهنگ زمین کنار بیاید، تمام انسانها بدون استثناء عاشق فرهنگ اولیه خودشان هستند. یعنی عاشق بینهایت و جاودانه بودن، عاشق وضعیتی که بالاترین کمالات را داشتند. آمدن این روح در ما باعث می‌شود که ما نتوانیم زندگی دنیا را تحمل کنیم و هیچ چیز برای ما کافی نباشد و همیشه کمال‌های زیادی را بخواهیم؛ از علم، قدرت، ثروت، لذت و میل به جاودانگی. همه اینها به خاطر این است که چیزی در نهادمان وجود دارد که با فرهنگ دنیا سازگاری ندارد. برای همین وقتی قرآن انسان را معرفی می‌کند، می‌گوید انسان موجودی است که معشوق، معبود، اله و دلبری جز خدا ندارد. یعنی جز خدا که بینهایت است کسی و چیزی نمی‌تواند انسان را ارضا و آرام بکند. حقیقت انسان و اصلاً داستان خلقت داستان عشق است. خدا از روی محبت و از روی حبّ آدم را خلق کرده و همه موجودات هم که خلق شدند، عاشق حقیقت و اصل و وطن خودشان هستند. ما هم همینطور؛ عاشق وضعیت اولیه خودمان و عاشقِ معشوق خودمان هستیم. برای همین هم پیامبر فرمود:« ما قلت و لا قال القائلون قبلی مثل لا اله الا الله= نه من و نه کسانی قبل از من، سخنی مانند (لا اله الا الله) نگفته است». در «لا اله الا الله»، اله یعنی همان دلبر، معشوق و معبود، آن که انسان را واله، شیدا و سرگشته خودش می‌کند. چون انسان با روح بی‌نهایت‌­طلب آمده به این دنیای محدود و جز بی‌نهایت هم چیزی او را ارضا و اشباع نمی‌کند. اگر می‌خواهید خوشبخت شوید و به آرامش برسید. باید با معشوق خودتان پیوند برقرار بکنید. برای همین در در قرآن کریم اینگونه تذکر می‌دهد: « أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». (أَلا) یعنی حواستان جمع باشد، آهای! آگاه باشید ودقت کنید! قلبهای شما با یاد بی‌نهایت و یاد الله آرام می‌گیرد. قلب، حقیقت انسان و همه چیز انسان است. نمی‌گوید، (أَلا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ بِذِكْرِ اللَّهِ) بلکه می‌گوید:«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». یادتان باشد شما فقط با خدا آرامش پیدا می‌کنید. «الله» کیست؟ الله کسی است که تمام تجلیات کمال را در مراتب وجود جلوه‌­گر شده و هر چیزی که شما از کمالات می‌بینید، تجلیات او هستند. آینه‌­هایی هستند که او را نشان می‌دهند. کمال مطلق، زیبایی مطلق، علم مطلق، قدرت مطلق الله است. همه انسان‌ها از طاغوت‌ها گرفته مثل معاویه، شمر، فرعون، نمرود، شداد، رییس جمهور آمریکا و ... تا بهترین انسان ها مثل رسول الله، امیرالمؤمنین، سیدالشهدا و ... بی‌نهایت طلب هستند. طاغوت‌ها چون حقیقت خودشان را نمی‌شناسند، فکر می‌کنند این روح بی‌نهایت را باید در همین دنیا که محدود است، ارضا کنند. لذا دنبال معشوق شان در طبیعت می‌گردند و دست به جنگ، حمله، غارت، استثمار و استعمار می‌زنند. ولی مردان خدا و انبیاء در سایه شناختی که خداوند تبارک و تعالی به آنها داده و آنها تبعیت کرده‌اند و حقیقت خود را شناختند، شاد و آرام و مطمئن هستند. برای همین مسیر زندگی‌شان را طوری تنظیم کردند که روزبه‌­روز به اله حقیقی‌شان و آن زوج حقیقی‌ و معشوق حقیقی‌شان نزدیک بشوند. قرآن می‌فرماید:«لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُو = همراه خدا دنبال معشوق و دلبر دیگری نباشید»(قصص/88). (لا إِلهَ إِلاَّ هُو) اله دیگری جز او اصلاً وجود ندارد؛ اصلاً کسی وچیزی نیست که شما بخواهید خودتان را با او آرام کنید. همه چیز برای خدا نزدیک است:«لا یَخْفى‏ عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ= هیچ چیزی در آسمان و زمین از خدا خالی نیست». خدا فاصله زمانی و مکانی با اشیاء ندارد. این طور نیست که جبروت به خدا نزدیکتر از ملکوت یا دنیا باشد. همه آنها تجلیات یک نفر و یک خدا هستند. «هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ ما كُنْتُمْ = او با شماست هر جا که باشید». بنابراین ما می‌توانیم همین جا با معشوق خودمان پیوند برقرار بکنیم و خوشبخت و آرام شویم. قاعده «زوجیت» خداوند قاعده‌­ای در قرآن دارد به نام «قاعده زوجیت». هر چیز با زوج خودش آرام می‌گیرد. چشم، با طول موج است. یعنی زوج چشم و معشوق چشم، طول موج است. معشوق گوش، فرکانس است. فرکانس مناسب که زوج گوش است، وقتی به آن برسد، آرامش پیدا می‌کند. من دارای روحی هستم که از جنس خداست. کلمه جنس غلط است. ما داریم تشبیه می‌کنیم که فهم آن آسان شود. روحی دارم که از خداست. حقیقت الهی است. آنقدر نزدیک به خداست که خدا از او تعبیر به «روحی= روح خودم» کرده است. بنابراین حقیقت انسان عبارت است از عشق به حق تعالی. پس ما جلوه او و کاملترین تجلی از خداوند تبارک و تعالی هستیم. باید طبق همان فرمول‌هایی که خودش می‌دهد حرکت کنیم تا به وطن اصلی‌مان برسیم، جایی که برای همیشه و ابد خوشبخت باشیم و به بلندای جاودانگی و ابدیت در کنار خداوند تبارک و تعالی زندگی کنیم. شیطان/ داستان خلقت/ معاد/ قاعده زوجیت/روح ع ل 8

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7511
زمان انتشار: 8 اکتبر 2017
| |
اصل «اصالت تخصص» و قرآن کریم

بحث «دشمن شناسی» جلسه 7

اصل «اصالت تخصص» و قرآن کریم

خالق و سازنده عالم در قرآن که منبع عظیم علمی است، تجلی لفظی کرده و با مخلوقش حرف زده است. اگر تمام این 6 هزار و چند صد آیه قرآن را مثل دانه‌­های تسبیح در نظر بگیرید، نخی که این دانه‌­ها را به هم وصل می‌کند، اصل اصالت تخصص است. یعنی اگر کسی توجه به اصل اصالت تخصص نداشته باشد، فهم درستی از قرآن ندارد.

خدا با زبان انسان برای انسان سخن گفته است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه می‌فرماید:« فَتَجَلی لِخَلقِه مِن غَیرِ اَن یکوُن یری = خداوند در کتاب خودش تجلی کرد. بدون اینکه مردم او را ببینند». شما وقتی که فرمایشات و آثار یک نویسنده را می‌خوانید، مثل این است که با او ارتباط دارید، حتی اگر خودش را هم نبینید، تمام تجلی او در کتابش هست. قرآن هم تجلی لفظی خداوند است و همانند نوری است که از طرف پروردگار برای ما فرستاده شده است. «جائَکُم نُورٌ مِن رَبِّکُم= نوری از ربتان بسوی شما آمد» که با آن حقایق را ببینیم. قرآن از اول تا آخر این اصل را صدها بار به ما تذکر می‌دهد؛ کسی حق دارد حرف بزند که علم و تخصص داشته باشد. بدون علم و تخصص کسی حق حرف زدن و راهنمایی ندارد. کسی حق ندارد برای مردم دکان باز کند و بگوید من می‌خواهم شما را راهنمایی کنم. قرآن: «قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏= بگو فقط هدایت خدا، هدایت حقیقی است». اطلاعات تخصصی فقط در اختیار خداست. خدا خودش را معرفی می‌کند، برای اینکه تو خیالت راحت باشد و با طیب خاطر قرآن را بخوانی و عمل بکنی. انسان‌های معصوم (علیهم السلام) خلیفه، مظهر و تجلی دیگر خدای تبارک و تعالی و تبیین کننده‌ی قرآن کریم هستند. یعنی خداوند علاوه بر کتاب آسمانی، انسان‌های کاملی فرستاده که بر تمام علوم او آگاهی دارند. برای همین هم در روایت داریم که وقتی امام زمان(علیه‌السلام) ظهور بکند،  از 27 پایه‌ی علم، که فقط دو پله آن طی شده و 25 پله علم را در تمام رشته‌­ها امام زمان که علمش را از خدا گرفته و از طرف خدا نمایندگی مجاز دارد، طی خواهد کرد. شناخت سازنده و خالق هستی از زبان قرآن خداوند که خالق و سازنده‌ی همه جهانیان است، در بسیاری از آیات قرآن کریم خود را معرفی می‌کند. تعدادی از این آیات را که به معرفی پروردگار عالم می‌پردازند، می‌خوانیم:«اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَیْ‏ء[1]= خدا خالق همه چیز است». میلیون‌ها دانشمند و نخبه در دانشگاه‌های مختلف جهان در طول هزاران سال، مشغول مطالعات مخلوقات خداوند هستند. حال اگر بپرسیم که آیا بعد از هزاران سال تحقیق و مطالعه، علم شما کامل شده؟ هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که علم و شناختش کامل شده است. جمله‌ی (اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَیْ‏ءٍ) را با خودتان تمرین کنید و به عنوان ذکر بگویید، خیلی ارزش دارد و خیلی سازنده است. هیچ چیز در عالم نیست که مخلوق خدا نباشد. جالب این است که قرآن می‌فرماید: خدا هم خالق شماست و هم خالق مصنوعات شماست. ما هوش، عقل، حافظه، ریاضیات و فرمول‌ها را به شما دادیم که شما بتوانید بسازید. وقتی در مقابل چنین خدایی می‌ایستی، باید بگویی: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» یعنی تمام قشنگی‌ها، حمدها، ستایش‌ها مال خدایی است که خالق کل شیء و رب العالمین است و تمام عوالم وجود را اداره می‌کند. حیات و وابستگی همه به اوست. این خدا را باید حمد کرد. در مقابلش ایستاد و با گفتن «الله اکبر» اعتراف کرد که توصیف او در توان ما نیست و او بزرگتر از آن است که در وصف آید؛ خدایی که رحمان و رحیم است. هر کس هر زیبایی و کمالی دارد همه تجلیات خداوند است و هیچ کس از خود چیزی ندارد. بعد می‌گوییم: (الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ)، وقتی اینها را در این مجموعه دیدیم و وقتی فهمیدیم او رب العالمین است، سپس نظام ابدی را یاد کرده و می‌گوییم: (مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ)، او صاحب ابدیت و قیامت ماست. از اینجا به بعد، از غیبت به حضور می‌آییم و رو در روی خدا تازه می‌خواهیم با او حرف بزنیم و بگوییم: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ=  ما تنها تو را می‌پرستیم و چیزهای دیگر را نمی‌­پرستیم». اما متأسفانه می‌­پرستیم؛ واقعاً ما هم بت می‌­پرستیم، بت‌هایی مثلِ آدمهای دیگر، شکم، شهوت و ... را می‌­پرستیم. عبادت یعنی عبودیت. یعنی هر چه تو بگویی درست است. غیر از تو هر کس هر چه بگوید، نمی‌پذیرم. خدایا! تو که خالق کل شی هستی، تو من را راهنمایی کن و دست من را بگیر؛ زیرا فقط تو می‌توانی من را هدایت کنی. برای همین در سوره بقره آیه 120 می‌فرماید:«قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ = بگو فقط هدایت خدا هدایت حقیقی است». چرا؟ چون فقط هدایت خدا، به معنای واقعی هدایت تخصصی و علمی است. غیر از خدا هر کس حرف بزند، باید از او سؤال کرد که تو سازنده‌­ای یا متخصص؟ ولی متأسفانه امروز در دنیا ولایت امور و رهبری انسان ها را کسانی بر عهده گرفته‌اند که هیچ تخصصی ندارند و می خواهند برای کل کشورهای دنیا برنامه­‌ریزی کنند. خدایی که مالک و مدبر همه ماست خداوند تبارک و تعالی خیلی زیبا با ما حرف می‌زند. در سوره انعام آیه 102 می‌فرماید: «ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ = این خداست که مالک مدبر شماست». رب یعنی مالک و مدبر. (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ) اله شما، معشوق و محبوب شماست. خدایی که من را آفریده، می‌خواهد مثل خودش بی‌نهایت بشوم. برای همین، روح بی‌نهایت خودش را در من دمیده‌است. پس می‌ارزد با او دلدادگی داشته باشم. غیر از او معشوقی نمی‌تواند از من دلبری کند. این خدا خالق کل شی است. (فَاعبُدُوه) حالا این خدا را عبادت و اطاعت کنید. آیه‌ی بعدی آیه 3 سوره فاطر است:« یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ= اى مردم! نعمت‌هاى خدا را که به شما ارزانى داشته شده است به خاطر آورید؛ آیا آفریدگارى جز خدا از آسمان و زمین به شما روزى مى‌دهد؟ پس معبودى سزاوار پرستش جز او نیست. شما تا کى از حقّ بازداشته مى‌شوید و به شرک روى مى‌آورید؟». اینها سؤال هایی است که ما روز قیامت باید جواب بدهیم. خوش به حال کسی که این سؤال را همین الان جواب بدهد. خداوند به پیامبر می‌فرماید: به آنها بگو: «قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ[2] = بگو: پس اى بى‌خردان، آیا با وجود این که پرستش تنها شایسته اوست، از من مى خواهید غیر خدا را بپرستم؟». رفتن سراغ غیر خدا جاهلانه و سفیهانه است. «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ[3] = و چه کس از آیین پاک ابراهیم روی بر می گرداند به جز مردم بیخرد؟!» «أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ[4]= پس آیا حکم دوران جاهلیت را مى‌جویند که احکام الهى را نمى‌پذیرند؟ براى مردمى که به آیات خدا یقین دارند حکم چه کسى از حکم خدا نیکوتر است؟». آیا شما دنبال احکام و دستورات و فرمول‌های جاهلیت می‌گردید؟ یعنی دوست دارید از آدم‌های جاهل حرف بشنوید؟ از آدم‌هایی که نه سازنده هستند و نه متخصص. در این آیه دارد سؤال می‌کند، شما خودتان جواب بدهید، از خدا بهتر چه کسی می‌تواند به ما دستور بدهد؟ چه کسی برای ما آیین زندگی تعیین می‌کند؟ بهتر از خدا چه کسی فرمول می‌دهد؟ به این سؤال باید پاسخ بدهیم، چون روز قیامت از ما می‌پرسند. براساس همین فرمول‌ها ما را محاکمه می‌کنند. «أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ[5] = آیا شما غیر از دین خدا را می‌خواهید؟». دین یعنی مجموعه اطلاعات تخصصی که از ناحیه خداوند تبارک و تعالی توسط یک انسان معصوم که مظهر خداست، آورده شده. برای اینکه سعادت دنیا و ابدیت انسان را تأمین بکند و انسان را به هدف خلقتش برساند. «إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ[6] = زیرا پروردگار تو همان آفریننده داناست». «خَلاَّق» یعنی (كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ) یعنی لحظه به لحظه و آن به آن دارد خلق می‌کند. او خلاقی است که تخصص هم دارد. علیم است. اصل اصالت تخصص اصلی است که تمام آیات قرآن را به هم متصل می‌کند. چند بار خدا از خودش اینطوری تعبیر کرده علیم، (إِنَّهُ بِكُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ)، (خالِقُ كُلِّ شَیْ‏ءٍ)، (عَلى‏ كُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ) (بِكُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ)، (عَلى‏ كُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکیل). خداوند در قرآن می‌فرماید: شما وقتی دچار خطر می‌شوید، من را خوب می­بینید. این خداست، همه جا با ما هست. کنار هر شیئی هست.« إِنَّ اللَّهَ لَا یَخْفَى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ[7] = در حقیقت هیچ چیز [نه] در زمین و نه در آسمان بر خدا پوشیده نمى‌ماند». هیچ چیزی از خدا مخفی نیست، چون تجلیات و ظهورات خود خدا هستند. این آیات با دل آدم چه کار می‌کند. سوره فرقان آیه 59 :«الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما = آن که آسمان و زمین و هر چه که بین آسمان و زمین است را خلق کرده». موضوعات دانش بشر چیست؟ یا چیزی است که روی زمین است یا چیزی است که در آسمانهاست. می‌گوید هر چه را که دارید مطالعه می‌کنید، دارید من و تجلیات من را مطالعه می‌کنید. علی علیه‌السلام فرمود:«ما رَأیتُ شَیئَاً إلاّ رَأیتُ الله قَبلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعدَه= هیچ چیز را ندیدیم مگر اینکه قبلش، همراهش، و بعدش خدا را دیدم». گفتند: می‌شود خدا را ببینیم؟ حضرت فرمود: من اصلاً خدایی را که نبینم عبادت نمی‌کنم. برو در دریا از آنجا شروع کن به دیدن خداوند، از برگ برو به عمق دریا، از پلانکتون ها شروع کن از چند هزار سال که اینها می‌مانند و نفت تولید می‌شود و سپس این نفت را استخراج کرده و در صنعت پتروشیمی از آن مواد مختلف تولید می‌کنند. آیا آدم باشعور و عاقل می‌تواند یکی از اینها را انکار بکند؟ نمی‌توانیم انکار بکنیم. این خداست. همه کسانی که دارند طبیعت را مطالعه می‌کنند و با مخلوقات خدا سروکار دارند، خدا را می­‌بینند.   دشمن شناسی/ توحید/ خدای خالق و مدبر/ قرآن/ اصل اصالت تخصص ع ل 7 [1] - سوره زمر/62. [2] - زمر/64. [3] - بقره/130. [4] - مائده/50. [5] - آل عمران/83. [6] - حجر/86. [7] - آل عمران/ 5.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7508
زمان انتشار: 9 اکتبر 2017
|
کلاس انسان شناسی

کلاس انسان شناسی

سلسله مباحث  انسان شناسی  (انسان و ایمان) روزسه شنبه 18 مهر برگزار نمی گردد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7494
زمان انتشار: 2 اکتبر 2017
| |
اطلاعات عملیاتِ شیطان برای حمله به انسان دقیق است

بحث «دشمن شناسی» جلسه 6

اطلاعات عملیاتِ شیطان برای حمله به انسان دقیق است

در حمله­‌های نظامیِ معمولی و متعارف، زمانی تصمیم به حمله گرفته می‌شود که مسوول «اطلاعات عملیات» برای شناسایی برود و دشمن و وضعیت او را شناسایی کند و سپس تأیید کند که این عملیات به نفع ما تمام می‌شود یا نه، بعداز آن است که تصمیم اتخاذ می‌شود که عملیات حمله انجام بشود یا نشود. شیطان با شناخت از ساختار نفس ما، می‌داند که به چه کسی چه نوع حمله‌ای انجام دهد. شیطان می‌داند که حمله از جلو را برای چه کسی و حمله از راست را چه موقع و حمله از چپ را کی باید انجام دهد.

علت این که ما به کَرّات فریب شیطان را می‌خوریم، این است که ما از او شناخت درستی نداریم، اما او ما را می‌شناسد. در همه حیطه‌های زندگی ما خودمان را نمی‌شناسیم و متوجه نیستیم که وقتی پیامی برای ما تولید می‌شود، واقعاً این پیام متعلق به ماست یا مال شیطان است. موقعی که خواب می‌بینیم، زمانی که خیالپردازی می‌کنیم، وقتی با کسی حرف می‌زنیم یا بحث می‌کنیم، اصلاً متوجه نیستیم که شیطان دارد این فکرها را تولید می‌کند. اگر من خودم و ورودی‌هایم را بشناسم، متوجه می‌شوم، افکاری که آشناست، افکار خودی است و با افکاری که نا آشنا و غریب است فرق می‌کند و با من سازگار نیست. فرضیه و نظریه های طراحی شده به دست بشر، معیار انسان شناسی نیستند ما در تمام حیطه‌های زندگیِ پیچیده‌­ترین و ریاضی­‌ترین موجودِ عالم یعنی «انسان» می‌خواهیم با فرضیه و نظریه جلو برویم. در اقتصاد، مدیریت، سیاست، تعلیم و تعلم و تربیت و... فرضیه و نظریه می‌دهیم و اکثر آنها نادرست از آب در می‌آید و اینها اشتباه بزرگی است. ما با این کار قیمت آدم‌ها را به اندازه یک موش آزمایشگاهی پایین می‌آوریم تا تاوان نظریه‌ها و فرضیه­‌های غلط دانشمندان را بدهند. در حالی که ساختار همه موجودات عالم ریاضی و محاسبه شده است. اگر دارویی اشتباهی به بدن وارد شود، بدن عکس العمل نشان می‌دهد. ما در برابر چنین خدایی که سازنده ی عالم است، تکبر داریم. منِ انسان که مخلوق او هستم و با نمره 10- 11- 12- 13- 14- 15 دیپلمی گرفته‌ام و با یک رتبه ای در کنکور قبول شده و به دانشگاه رفته‌ام و به اصطلاح دانشمند شده‌ام و مثلاً چند سالی روی یک چیزی مطالعه کرده‌ام به من می‌گویند، استاد و حرف من حجت می‌شود. اما فکر می‌کنیم خدایی که همه این سیستم‌های پیچیده‌ی عالم را خلق کرده، اطلاعات ندارد و چیزی نمی‌داند. تکبر ما چنین اجازه‌­ای نمی‌دهد که بگوییم: «من نمی‌فهمم و امام صادق می‌فهمد؛ رسول الله می‌فهمد؛ امیرالمؤمنین می‌فهمد...». اگر این را بگویم، آن وقت چه کسی دنبال من خواهد آمد؟ چه کسی به من استاد بگوید؟ چه کسی دست من را ببوسد؟ چه کسی پای درس من بنشیند؟ در این صورت ما سراغ تولید کننده علم و منشأ علم که خداست نمی‌رویم، سراغ متخصصینی که از طرف خداوند نمایندگی مجاز دارند، نمی‌رویم و خیلی دوست داریم این دو منبع را حذف کنیم و بعد بگوییم: حالا خودمان می‌خواهیم این کار را انجام بدهیم. فرضیه و نظریه های طراحی شده به دست بشر، مثل این می‌ماند که ما یک کاتالوگ داشته باشیم از یک تلفن همراه، بعد بگویند این را بخوان و با تلفن کار کن. ما بگوییم: این روش روش خوبی نیست که ما کاتالوگ شرکت سازنده را مطالعه کنیم. کاتالوگ را کنار بگذاریم و حالا دور هم جمع بشویم و نظریه بدهیم که این دستگاه چیست؟ این دستگاه به نظر شما چطوری روشن می‌شود؟ هر کس هم یک نظریه‌ی بدهد و بعد از آن مرتب دستکاری‌اش بکنیم تا بفهمیم چگونه کار می‌کند. هر کس نظریات و تجارب خود را یادداشت کند و اسمش را علم بگذاریم و برای تعمیرات بعد از خرابی بگوییم، هزار عدد از این دستگاه را بخرید و به دست افراد مختلف بدهید که با آن کار کنند و وقتی دانه دانه خراب شد، آن وقت برای تعمیر آن تصمیم بگیریم. حال تجارب‌مان را بنویسیم و به عالم صادر بکنیم و بگوییم این همه کار علمی شده؛ آزمایشگاه داشتیم؛ کار علمی کردیم و تحقیقات و پروژه داشتیم. ما مخالف کار علمی نیستیم. اما ما اینجا کتاب مرجع داریم که کتاب تخصصی و علمی است؛ واقعاً علمی است از طرف سازنده آمده، به وسیله‌ی بزرگترین انسان تاریخ و نزدیکترین فرد از جانب خدا به دست ما رسیده است. قانون مدوّن و راهنمایِ انسان شناسی مظهر اسم اعظم خدا و صادر نخستین، خاتم پیامبران موقعی که دارند از دنیا می‌روند، مردم را جمع کرده و می‌گوید: «اِنّی تارِکُم فیکُمُ الثِقلَین کِتابَ الله وَ عِترَتی= من‌ حقّاً در میان‌ شما باقی‌ گذارندۀ دو چیز نفیس‌ و پرقیمت‌ می‌باشم‌، كتاب‌ خدا و عترت‌ من‌ كه‌ اهل‌ بیت‌ من هستند». شما بیشتر از دو چیز مهم و سنگین احتیاج ندارید، کتاب خدا و عترت من؛ یعنی متخصص معصوم که باید حتماً معصوم باشد. تا وقتی که به اینها تمسک می‌کنید، هرگز گمراه نمی‌شوید. معصومینِ متخصص علم خود را مستقیم از خود خدا گرفته‌اند. نرفتند در دانشگاه‌ها درس بخوانند، علمشان زمینی نیست. به خاطر حل مشکلات ما و رفع نیازهای ما علم مستقیم از خدا به آنها داده شده است. برای اینکه حق و طلبِ ماست که آنها علم و عصمت داشته باشند. ما می‌طلبیم که آنها معصوم باشند. ما نمی‌توانیم به غیر معصوم اعتماد بکنیم. هیچ شعوری این را نمی‌پذیرد که بیایند یک نظریه را در جامعه اعمال بکنند، مثل کمونیسم که بعد از 70 سال که ده ها و صدها میلیون آدم برایش مردند؛ آخرین رهبرش بگوید: ما 70 سال پیش اشتباه کردیم. مارکسیسم از اول اشتباه بود. این ده‌ها میلیون نفری که مردند، بیخود تلف شدند و مثل پشه و مگس مردند. ما اشتباه کردیم، همین! وقتی که بشر به اینجا برسد که بگوید قرآن هیچ، معصومین هم حرف نزنند تا خودمان آزمایش ‌کنیم، نتیجه همین می‌شود. بشر می‌گوید: علم چیست؟ علم یعنی چیزی که قابل انکار و رد باشد. هر چیزی که قابل انکار نباشد و جزمی باشد، مثلِ «دو دوتا چهارتا» ما نمی‌پذیریم. بعد آنقدر علم و تعریف آن را دستکاری کردند که گفته شد، اصلاً چیزی علمی است که قابل ابطال باشد. پوپر می‌گوید: «هر چقدر یک نظریه بیشتر قابلیت ابطال داشته باشد، علمی­‌تر است». با این نظریه غلط، مردم با چه چیزی زندگی بکنند؟ با توجه به این نظریه، مثلاً در پزشکی اگر کسی این اصل را قبول کند، یعنی هر دارویی می‌خوری بی‌فایده است. حرف هیچ پزشکی قابل اعتماد نیست. اگر پزشک گفت، تو حتماً باید عمل بکنی، نمی‌شود به آن اعتماد کنی. اگر گفت: نباید عمل بکنی، نمی‌شود به آن اعتماد بکنی. اگر گفت این دارو را بخور، نمی‌شود به او اعتماد بکنی؛ اگر گفت نخور، نمی‌شود به او اعتماد کرد. در چیزهای دیگر مثل نظریه راجع به اقتصاد، سیاست و مدیریت هم همینطور است. چه چیزی را بپذیریم؟ کدام درست است و کدام غلط؟ بالاخره کسی باید جوابگو باشد و به ما بگوید که این قوانینی که شما برای ما فرستادید درست هستند یا غلط؟ بالاخره علم هستند یا نیستند؟ منطبق با حقیقت هستند یا اوهامند؟ شخص رفته کتابی نوشته با موضوع هوش و حافظه و یادگیری، کتاب سال هم شده. هزاران نسخه از آن هم به فروش رفته، چند دوره تجدید چاپ شده، بعد استاد می‌نویسد: 50% مطالب این کتاب باطل شده است. ما می‌خواهیم بگوییم که این «کارل مارکس»، «دیوید هیوم» و «جورج فلان» نیستند که باید از ما و «علم انسان شناسی» به ما گزارش بدهند، بلکه الله تبارک و تعالی که مرکز علم است باید راجع به من گزارش بدهد. خدواند نوشته من شما را با این سیستم خلق کرده ام مراکز ورودی ذهن شما این است. شیطان این است. در هیچ کلاس روان شناسی مطرح نمی‌کنند که اگر شما افسردگی دارید و ناراحت هستید، علتش این است که یک دفعه به شما حمله می‌شود. فقط می‌گویند بیا قرص بخور و بخواب. یعنی صورت مسئله را پاک می‌کنند. شیطان در خلوت ترین و تنهاترین حالتهای انسان با انسان حضور دارد و تولید فکر می‌کند. دشمن شناسی/ قرآن و عترت/انسان شناسی ع ل 6

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7474
زمان انتشار: 24 سپتامبر 2017
| |
بزرگترین نادانی و گمراهی، جهالتِ نفس است

بحث «دشمن شناسی» جلسه 5

بزرگترین نادانی و گمراهی، جهالتِ نفس است

همان گونه که معرفت نفس مزایا و برکات زیادی دارد و هدف نهایی آن شناخت الله است، جهلِ بر نفس نیز، اثرات سوئی دارد که بزرگترین آنها «نادانی و گمراهی» و در نتیجه دور شدن از خداست.

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید:« مَن لَم یَعرِفْ نَفسَهُ بَعُدَ عَن سَبیلِ النَّجاةِ، و خَبَطَ فی الضَّلالِ و الجَهالاتِ[1] = هر کس خود را نشناخت، از راه نجات دور افتاد و در وادى گمراهى و نادانی‌ها قدم نهاد». معصوم علیه‌السلام که علمش از ناحیه خداوند و مظهر علم خداست به ما خبر می‌دهد که نشناختنِ «خود»، افتادن در گمراهی و نادانی است. یعنی چیزهایی که تصمیم­‌گیری درباره آنها بسیار آسان است، برای کسی که خودش را نمی­‌شناسد، فوق‌العاده سخت است. یعنی در انتخابها نمی‌داند باید چه کار بکند؛ در ارتباطها غالباً شکست می‌خورد و ناموفق و متحیر است و چیزی از مهندسی فکر نمی‌داند. برای همین است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «أعظَمُ الجَهلِ جَهلُ الإنسانِ أمرَ نَفسِهِ[2] = بزرگترین نادانى، نادانى انسان نسبت به کارِ خویشتن است». بنابراین، بهتر است به جای پز دادن برای دانستن فلان چیز و یا داشتن فلان مدرک، برویم به دنبال خودشناسی تا بتوانیم با قاطعیت بگوییم که من بعد از مثلا 20 سال توانستم به خودشناسی برسم. اگر بتوانی این را بگویی، معنایش این است که به «فوز و فلاح اکبر» رسیده‌ای! این رسیدن به وادی امن است؛ یعنی یک امنیت خوب در دنیا؛ همان که قرآن فرمود:«لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ=هیچ خوف و حزنی ندارند»؛ یعنی یک امنیت برای همه مراحل حیاتمان. ما الان داریم برای شناخت‌هایی پز می‌دهیم و از خودمان راضی هستیم و فکر می‌کنیم عمر و جوانی­مان را درست صرف کرده‌ایم که هیچ کدام قیمت «معرفت نفس» را ندارند. بسیاری از آنها اگر حواس ما را از خودمان پرت نکنند، کمکی هم به ما نمی‌کنند. در حقیقت «علم لا ینفع = علمی که نفعی برایمان ندارد» هستند که باید از آن به خدا پناه برد. ممکن است در زندگی حیوانی کمکی بکنند و منبع درآمدی بشوند؛ اما به درد ابدیت ما نمی خورند. یعنی باید فکر کنیم که آیا ما برای همین به دنیا آمده‌ایم؟ برای همین خلق شده‌ایم؟ انسان یعنی همین؟ هر کدام از ما وقتی این را فهمیدیم، باید چنین وضعی را برای خود ننگ بدانیم و بگوییم: ما نمی‌خواهیم از عظیمترین جاهلان باشیم. امام رضا(علیه‌السلام) می‌فرماید: «مَن سَئَلَ اللهَ التَوفیق وَ لَم یَجتَهِد فَقَد إستَهزَءَ بِنَفسِه = هر کس موفقیت را می‌خواهد، اما سختکوش نیست، خودش را مسخره کرده است». نه این که تلاش نکند؛ بلکه تلاشش کافی نیست، سختکوشی ندارد. یعنی برای موفقیت نه تنها باید تلاش کرد، بلکه باید سختکوش بود. امام على علیه السلام: «مَن شَغَلَ نَفسَهُ بِغَیرِ نَفسِهِ تَحَیَّرَ فی الظُّلُماتِ، و ارتَبَکَ فی الهَلَکاتِ[3] = هر کس نفْس خود را به غیر نفْس خود مشغول بدارد، در تاریکی‌ها سرگردان می شود و در ورطه هلاکت‌ها گرفتار می آید». یعنی نداشتن معرفت به «خود»، انسان را متحیر می‌کند. انسان در تاریکی حیران می‌شود. در همه مراحل زندگی حیران، افسرده و پژمرده است و نمی‌داند بالأخره می‌خواهد چه کار کند. بعد از سالها زحمت، کار، درس خواندن، تلاش، ازدواج و بچه­‌دار شدن، آخرش می‌گوید: «حالا که چی؟». «وَ ارتَکَبَ فِی الهَلَکات= در انواع اشتباهات و مهلکه‌­ها می‌افتد». چون خودش را به غیر خودش مشغول کرده است. برای خودشناسی از کجا باید شروع کرد؟ ما برای یادگیری هر حرفه و هنری، به مرکز آموزش تخصصی آن حرفه و هنر مراجعه می‌کنیم. حال این سؤال مطرح می‌شود که با پی بردن به اهمیت و ضرورت خودشناسی، از کجا باید شروع کرد؟ مثلاً می‌گویند شما باید زبان خارجی بلد باشید. می‌گوییم، کجا باید زبان یاد بگیریم؟ می‌گویند: 5 تا مؤسسه عالی و درجه یک هست؛ 15 تا مؤسسه درجه دو و 40 تا مرکز درجه سه هست. هر کدام را خواستی بسته به پولت، توانت و وقتت انتخاب کن و در یکی از این مراکز زبان یاد بگیر. همین طور اگر بخواهیم گلدوزی، تایپ، رانندگی، فیلمبرداری و... یاد بگیریم، می‌رویم سراغ مرکز آموزش تخصصی این هنرها. با این تفاسیر برای شناختنِ «خود» از کجا شروع کنیم؟ یعنی بزرگترین، مهمترین، تخصصی­‌ترین، علمی‌­ترین مرکز تخصصی برای شناخت خودم کیست و کجاست؟ داشتن یک منبع تخصصی برای خودشناسی خیلی مهم است. ما باید در این باره مبنا داشته باشیم و حق نداریم سراغ هر منبعی برویم. باید مثل تمام رشته‌­ها فقط سراغ تخصصی­‌ترین و علمی­‌ترین منبع رفت تا خیالمان راحت باشد که اشتباه در آن راه ندارد. غیر از آن سراغ هر منبع دیگری برویم، خودمان مقصر هستیم. اگر بد راهنمایی شدیم و به نتایج بدی رسیدیم و شکست خوردیم، خودمان را باید مقصر بدانیم و ملامت کنیم. مرکز تخصصی خودشناسی، دانستنِ اصل «اصالت تخصص» است ما برای خودشناسی باید مبنای محکمی داشته باشیم و به مرکز تخصصی آن برویم. برای این کار یک اصل وجود دارد به نام «اصل اصالت علم و تخصص». این اصل برای هر موجود و سیستم نظام‌مند صدق می کند. سیستم نظام‌مند از اجزایی تشکیل شده که آن اجزا با هم روابط منطقی دارند و هدف واحدی را دنبال می‌کنند. طبق اصل اصالت تخصص، در برخورد با هر سیستمی چهار مرحله وجود دارد: 1)تعریف، 2)راه اندازی، 3) بهره‌برداری یا بهره‌وری و 4) اصلاح و تعمیر بعد از خرابی. در مرحله تعریف، راجع به تعیین حدود منطقی یک شیء صحبت می‌شود. مثلاً انواع و اقسام تلفن همراه وجود دارد که هر کدام دارای یک قابلیت به خصوصی هستند که ممکن است دیگری فاقد آن باشد. در این مرحله تعریف می‌شود که این مدل از تلفن همراه چه کارکردها و کاربردهایی دارد. برای راه‌اندازی آن چه اقداماتی باید انجام داد و برای بهره‌برداری و بهترین نحوه استفاده از آن چه کار باید کرد. اگر با مشکلی روبه‌­رو شدیم، چگونه آن را اصلاح و تعمیر کنیم در هر سیستمی، ما در درجه اول به راهنمایی سازنده‌ی سیستم احتیاج داریم و بعد از آن به یک متخصص که از طرف سازنده تأیید شده باشد و دارای نمایندگی مجاز باشد نیاز داریم. اصل اصالت تخصص، اصلی فطری و عقلی است و در نهاد هر انسانی وجود دارد. اصل اصالت تخصص می‌گوید: ما در برخورد با هر سیستمی در چهار مرحله تعریف، راه­‌اندازی، بهره‌­برداری و اصلاح و تعمیر بعد از خرابی در درجه اول به راهنمایی سازنده‌ی سیستم و اگر دسترسی به راهنما نداشتیم به متخصصی که از طرف سازنده، نمایندگی مجاز داشته باشد، احتیاج داریم. ما اصل اصالت تخصص را در زندگی روزمره خودمان رعایت می کنیم، مثلاً شما وقتی چشم درد دارید، هیچ وقت پیش پروفسور و متخصص مغز و اعصاب نمی‌روید. وقتی دندانتان درد می‌کند، پیش متخصص گوش و حلق و بینی نمی‌روید. این را همه می‌فهمند که باید به متخصص مراجعه کنند. مثلاً اتومبیل شرکت ایران خودرو را برای تعمیر به نمایندگی سایپا نمی‌برید. این یک اصل عقلی است. بدون استثناء در همه جای دنیا هم رعایت می‌شود. این اصل در همه سیستم‌ها از ساده­‌ترین آن ها گرفته تا پیچیده‌­ترین سیستمها مثل انواع تلفن همراه، انواع رایانه‌ها و بدن که از هر سیستمی پیچیده‌­تر است، رعایت می شود. مثلاً حتی برای هر قسمت از چشم انسان مثل عنبیه، عدسی، قرنیه، شبکیه و ... متخصص جداگانه وجود دارد. دائماً تخصص‌ها بالا می‌روند، ریزتر و دقیقتر می‌شوند. ما همه اینها را قبول داریم. مشکلی که وجود دارد و عامل شکست همه انسانها در طول تاریخ شده، این است که انسان این اصل را در مورد همه چیز قبول دارد، به جز خودش که پیچیده‌­ترین موجود و مخلوق خداست. خودِ انسان هم اذعان دارد که پیچیده‌­ترین موجود است. این علم را سابقه‌ی 8هزارساله‌ی پزشکی به ما می‌گوید. یعنی بیش از 8 هزار سال است که نخبه­‌های دنیا، میلیون‌ها دانشمند در هزاران دانشگاه مشغول مطالعه این بدنی هستند که خداوند طراحی کرده و ساخته، اما حالا به کجا رسیده‌اند؟ آیا یک دانشگاه در دنیا، یک دانشمند، یک گروه از دانشمندان پیدا می‌شوند که بگویند ما یک قسمت از این بدن را کامل شناختیم؟ مثلا بگویند دیگر سؤالی در مورد گوش نداریم. در مورد چشم هیچ مجهولی نیست. در مورد قلب و مغز و استخوان مجهولی نداریم. آیا تا به حال شده؟ می دانیم که نشده است. از طرفی این فقط جسم انسان است؛ روح و نفس انسان چیست، این که به مراتب پیچیده‌­تر از جسم است. ریاضیاتش به مراتب دقیق­تر از ریاضیات جسم است. محاسباتی که در آن به کار رفته، ریزه‌­کاری‌هایی که در آن شده، خیلی محیرالعقول تر از جسم است. سابقه علم گذشته­‌ها برای آینده‌­ها می‌ماند. ما  سر سفره گذشته‌­ها می­‌نشینیم و استفاده می‌کنیم. خودمان هم تحقیقات، مطالعات، تجربیات و کشفیاتی داریم. همه این تاریخ 8 هزار سال، یا 10 هزار سال و 12 هزار ساله از زمان حضرت آدم تا الان جمع شده و مطالعه می‌شود، برای انسان فقط حیرت می‌آورد و سؤالها تمام نمی‌شود. یکی از بزرگترین دانشمندان دنیا می‌گوید: «مجهولات ما در مقابل معلومات ما مثل محیط دایره است، نسبت به قطرش». هر چقدر قطر یعنی معلومات بزرگتر می‌شود، محیط که مجهولات است، بیشتر می‌شود. به اندازه‌ای که الان برای دانشمندان در مورد فضا سؤال های زیادی مطرح است که 50 سال پیش مطرح نبوده‌است. هر چقدر دانش بیشتر شده، سؤال و مجهولات و به تبع آن حیرت هم بیشتر شده است. این فقط در رابطه با جسم است. پیچیدگی روح هم هزاران برابر بیشتر از جسم است. ولی متأسفانه بشر این اصل را در مورد نفس خود و حقیقت خود رعایت نمی کند.   در اول انقلاب من کاریکاتوری در روزنامه دیدم که نشان می‌داد یک نفر پشتش را به خورشید کرده بود و سایه‌­اش جلویش افتاده‌ بود. بعد چراغ قوه انداخته بود و در سایه‌ی خود دنبال گمشده‌­اش می‌گشت. کافی بود که چراغ قوه را خاموش کند، خودش از جلو نور کنار بیاید، در این صورت پیدا می‌شد. بشر در طول تاریخ چنین حماقتی را مرتکب شده‌است و امروز هم دارد به آن ادامه می‌دهد. یعنی پشت کرده به متخصص اصلی و منبع اصلی نور و خودش می‌خواهد در تاریکی‌های خود، دنبال گمشده­‌اش بگردد. خودشناسی/ جهالت نفس/اصل اصالت تخصص ع ل 4   [1] - غرر الحکم : 9034. [2] - غرر الحکم : 2936 . [3] - غرر الحکم : 9033.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7448
زمان انتشار: 11 سپتامبر 2017
| |
با شناختنِ انسان، خدا شناخته می‌شود

بحث «دشمن شناسی» جلسه 3

با شناختنِ انسان، خدا شناخته می‌شود

کاملترین تجلی خداوند انسان است. ما اگر خودمان را نشناسیم، خدا را هم نمی‌توانیم بشناسیم. خداوند نشانه­ و مظهری بزرگتر از انسان خلق نکرده است.

دانشمندان و بزرگان ما می‌گویند: انسان کون جامع (یعنی هستی جامع) است. تمام مراحل خلقت از ماده تا خدا در انسان هست. انسان تا خودش را نشناسد به شناخت حق هم نائل نمی‌شود. بعضیها برای شناخت خداوند از راه طبیعت می‌روند. مثلاً از طریق علم فیزیک، شیمی، ریاضیات، کیهان‌شناسی، کهکشان­‌شناسی، گیاه­‌شناسی؛ این راه‌ها هم خوب هستند؛ نور هستند. اما تجلی‌ای که خداوند در انسان کرده، در هیچ مخلوقی نکرده، حتی در فرشته­‌ها. کاملترین تجلی خداوند در انسان است. معصوم علیه‌السلام می‌فرماید:«إنَّ اللهَ خَلَقَ آدَمَ عَلی صُورَۀٍ[1] = خداوند انسان را به صورت خودش خلق کرده‌است.» برای همین در فرمایشات معصومین(علیهم‌السلام) داریم که تا انسان خودش را نشناسد، خدا را هم نمی­‌شناسد. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید:«عَجِبتُ لِمَن یَجهَلُ نَفسَهُ کَیفَ یَعرِفُ رَبَّهُ[2]= در شگفتم از کسى که خود را نمى‌شناسد، چگونه پروردگارش را مى‌شناسد؟!». بنابراین، خداشناسی، عبادت درست انجام دادن، معنویت و دم از عرفان زدن، بدون خودشناسی باطل است. دیده‌اید به بعضی‌ها حس معنوی قشنگی دست می‌دهد؛ آن جنبه الهی در وجودشان آنها را به سمت عرفان و معنویت می‌کشاند؛ بعد می‌گردند دنبال این که کجا بروند؟ پیش چه کسی بروند؟ چه کاری بکنند؟ اما متأسفانه بزرگترین آیه خدا، خود یعنی انسان را فراموش می‌کنند. بعد سر کلاس عرفان می‌نشینند که عرفان یاد بگیرند. چقدر از مردم ما عبادت می‌کنند، ولی بی­‌اثر. امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: بعضی از شما 60 سال نماز می‌خوانید، یک رکعتش هم پذیرفته نمی‌شود. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمود:«رُبَّ تالَ القرآن و القرآنُ یَلعنُه = چه بسیار قرآن خوان هایی که قرآن آنها را لعنت می‌کند». در نهج‌­البلاغه فرمود:«رُبَّ صائِمٍ لَیسَ لَهُ مِن صِیامِهِ إلاّ الجُوعِ وَ العَطَش= چه بسیار روزه‌­داری که بهره‌­ای از روزه­‌اش نمی‌تواند ببرد جز گرسنگی و تشنگی». آدمها وقتی که خودشان را نمی­‌شناسند، از نماز، روزه و قرائت قرآن لذت نمی برند. معصوم علیه‌السلام فرمود: قرآن شراب مؤمن است. یعنی باید بتواند مستی بیاورد و انسان را شاد بکند. چرا قرآن این کار را با ما نمی‌کند؟ برای اینکه ما خودمان را نمی‌شناسیم. حج می‌رویم و می‌آییم به تعبیر امام زمان(علیه‌السلام) کور و کر می‌رویم و برمی‌گردیم. نه عمره‌­مان به درد می‌خورد و نه تمتع‌مان ونه اذکار و احیاها هیچ یک به دردمان نمی‌خورد. چون بدون شناختِ حقیقتِ خودمان به سراغ این معانی می‌رویم. امروز جوان‌های ما علاقه‌­های مختلفی دارند، وقتی می‌خواهند انتخاب رشته یا استاد یا کلاس یا کتاب بکنند، سراغ رشته‌ها، استادان، کتاب‌ها و کلاس‌های مختلف می‌روند؛ اما در میان آنها چند نفر علاقه‌­مند می‌شوند که خودشان را بشناسند؟ عاشق خودشان شوند و بفهمند که خدا قشنگ­تر و زیباتر و کاملتر از آنها خلق نکرده‌است؟ بنابراین، این که ما عاشق خود حقیقی‌­مان باشیم و به شناخت خودمان اهمیت بدهیم، فوق‌­العاده مهم است. کسانی که مثلاَ دیپلم دارند، آرزویشان این است که می‌گویند: زمانی لیسانس و فوق لیسانس بگیرم، دکترا داشته باشم. اما فکر نمی‌کنند آن کسی که فوق لیسانس و دکترا و ... دارد، آیا از رشته­، شغل، زندگی، ازدواج، بچه‌هایش و از روابطی که با همسر و فرزندانش و با دیگران دارد، از روابطی که با اشیاء و عالم دارد، راضی است؟ خودش از خودش می‌تواند لذت ببرد؟ می‌تواند خودش را شاد نگه دارد یا نه؟ آیا تمام این موفقیت‌هایی که از نظر علمی به دست آورده، به دادش می‌رسد؟ تاکنون صدها نفر از همین افراد تحصیل کرده و فارغ‌التحصیلان عالی دانشگاه، فوق لیسانس و دکترا و متخصصین رشته‌های مختلف، با افسردگی به من مراجعه کرده‌اند. خوش به حال کسی که قبل از این که عاشق کسی بشود، عاشق «خود»ش بشود. به جای وقت گذاشتن روی چیزهای دیگر، وقت برای خودش بگذارد. سری به خودش بزند. هر وقت به او بگویند، برو فلان داستان، فلان رمان، فلان کتاب را بخوان، بگوید: من خودم خیلی مهمتر و واجب­تر از دیگران هستم، عمر من مهم تر از آن است که بخواهم دیگران را قبل از خودم بشناسم. ما خیلی بیکاریم که می‌­نشینیم داستان‌های خیالی مطالعه می‌کنیم؛ داستان‌هایی که دروغ و افسانه است. روی کتاب یا فیلم نوشته اند که افسانه است. ولی برای اینها وقت داریم‌، اینها را پی‌گیری می‌کنیم؛ با آنها گریه می‌کنیم و می‌خندیم، در حوادث تلخش اوقاتمان تلخ می‌شود. می‌دانید چقدر این کارها به ما صدمه می‌زند؟ در حوادث شیرینش هم می‌­خندیم که همه‌­اش خیال است. شکوه‌های خیالی، غم‌های خیالی. ما آنقدر بیکاریم که با کارتون جلو می‌رویم؛ با کارتون زندگی می‌کنیم؛ وقت می‌گذاریم برای چیزهایی که اصلاً به ما ربطی ندارند و دانستن و ندانستن‌شان هیچ فایده‌­ای برای ما ندارد؛ بلکه ضرر هم دارد، روی آنها سرمایه­‌گذاری می‌کنیم که آنها را بشناسیم. ولی برای «خود»مان که عزیزترین و محترم­ترین موجود و گل سر سبد خلقت هستیم، وقت نمی‌گذاریم؛ هیچ علاقه­‌ای به شناخت خودمان نداریم. «شیطان شناسی» نشانه ی علاقه به «خود»حقیقی ماست ما به میزانی که از شیطان آگاهی و اطلاع داریم، به خودمان هم علاقه داریم. یعنی هرقدر شیطان را نشناسیم، نشانه این است که به خودمان علاقه نداریم. چند نفر از ما وقتی قرآن می‌گوید:«إِنَّ الشَّیْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[3] = شیطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن بگیرید»، او را دشمن می‌گیریم؟ چه درکی از شیطان داریم؟ چقدر این دشمن آشکار را می شناسیم. این امر الهی رب العالمین و بدیع السماوات و الأرض است که می‌گوید: یک شیطان داری! تو هم او را دشمن بگیر و از او استفاده کن که قوی و شاد بشوی و بالا بیایی. چند نفر او را خوب می­‌شناسند و می‌توانند بگویند: «از صبح که از خواب بلند شدیم تا غروب، چند درگیری با شیطان داشتیم». آیا می توانیم بفهمیم شیطان چند تا صحنه‌ی دشمنی بین من و همسرم، بین من و نامزدم، بین من و استادم، بین من و شاگردم، بین من و دوستم، بین من و پدر و مادرم ایجاد کرد و من با پاسخ مناسب توانستم شیطان را برانم و عشق خوبی را تولید کنم. وقتی که شیطان می‌آید بین شما و هر کس دیگری که شما دوستش دارید، دشمنی ایجاد کند، شما باید بلد باشید با او دشمنی کنید. در روابط‌تان با دیگران به محض این‌که شیطان را دشمن می‌گیرید، علاقه­ شما به طرف مقابل بیشتر می‌شود و طرف مقابل هم علاقه‌­اش به تو بیشتر می‌شود. ولی ما نه، وقتی شیطان وسط می‌آید، چون مهارت نداریم، فریب می‌خوریم و رابطه‌­مان با طرف مقابل خراب می‌شود. زبان «عشق و عرفان» قرآن چگونه است؟ قرآن با زبان عشق سخن می‌گوید. زبان قرآن، زبان عشق و عرفان است. خدا هر وقت بخواهد به ما بگوید کارهای قشنگی بکنید، می‌گوید: «معشوق شما دوست دارد» که شما این کار را بکنید. (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ). وقتی می‌گوید، فلان کار را نکن و این کار بد است؛ به عشق‌مان صدمه می‌زند؛ به رابطه­‌مان صدمه می‌زند. بین تو و اله‌ ­تو، بین تو و معشوقت جدایی می‌افتد، می‌گوید:«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ= خدا دوست ندارد». در زبان عشق و عرفان قرآن، صحبت از تنبیه و می‌زنم و می‌کشم و جهنم نیست. اصلا تنبیه و جهنم برای آدمها نیست؛ برای کسانی است که از اول تا آخر، باطنشان را حیوانی نگه داشته‌اند. خدا با انسانها اصلاً تهدیدآمیز صحبت نکرده، همه‌­اش تشویق و محبت است. دیگر نهایت حرفی که زده و خیلی تند گفته این است  که می گوید:«دوست ندارم». محبوبم دوست ندارد. موجه‌تر از این دلیل، دلیلی هست؟ ما باید بگوییم «چون معشوقم دوست ندارد، این کار را نمی کنم». نه از ترس جهنم و شوق بهشت. این خیلی بد است، در شأن انسان نیست. پس من وقتی خودم را به قیمت بشناسم، می‌توانم با معشوقم ارتباط برقرار کنم. قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ[4] = و هرگز با خدای یکتا دیگری را به خدایی مخوان». جز او عاشق هر چیزی بشوی، چند وقت دیگر دلت را می‌زند و ممکن است از او متنفر بشوی. به تعبیر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) :«لا یَبقی لَک وَ لا تَبقی لَه = نه او معشوق تو می‌ماند و نه تو برای او می‌مانی».   انسان شناسی/دشمن شناسی/شیطان/ زبان عرفانی قرآن ع ل2 [1] - مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة، ص 28- 42 و 54- 56. [2] - غرر الحکم : 6270. [3] - فاطر/6. [4] - قصص/88.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed