www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 12206
زمان انتشار: 2 فوریه 2021
| | |
معرفی کتاب «عشق مراقبت می خواهد»

معرفی کتاب «عشق مراقبت می خواهد»

ریتم قلب مرد با تن صدای همسرش ارتباط مستقیم دارد. وقتی که نزد همسرتان هستید ملایم صحبت کنید. تن صدایتان طوری تنظیم کنید که همسرتان از صحبت کردن شما آرامش بگیرد. از کلمات وزین و عبارات محبت‌آمیز استفاده کنید. لحن آرام و استفاده از واژه‌های محبت‌آمیز مثل عزیزم، عشقم و... معجزه خواهد کرد. در یک کلام؛ همه چیز به لحن شما بستگی دارد.

چه جمعیت هشدارآمیزی را تشکیل می‌دهند زنانی که بعد از طلاق، تازه به این فکر می افتند که چرا همسرم را درک نکردم و به وظایفم عمل نکردم تا زندگی‌ام به اینجا نکشد. بدیهی است که هم مردها باید حقوق همسرشان را رعایت کنند و هم زنها باید حقوق همسرشان را رعایت کنند. اما در این میان، باید گفت قدرت و توانایی ها و امکاناتی که خدا به زن برای حفظ زندگی‌اش و دلبسته کردن همسرش به زندگی داده است، قابل مقایسه با توانایی های مرد نیست. برای همین است که گفته اند: اکثر زندگی ها با هنر زن است که دوام می‌یابد.  زن و مرد از نظر سرشت انسانی مساوی هستند، امّا وجود برخی تفاوت‌ها میان زن و مرد آشکار و روشن است. این تفاوت‌های ظریف و شگرف، هرگز سبب برتری یکی بر دیگری نمی‌شود؛ به دست خالق توانا در وجود زن و مرد نهاده شده است تا نقش هر یک، مکمل نقش دیگری باشد. زن ویژگی‌هایی دارد که او را از مرد متمایز می‌سازد، مرد نیز به سبب خصوصیاتی، از زن متمایز می‌شود. آشنایی هر یک از دو طرف، با خصوصیات طرف مقابل، برای برقراری روابطی سالم و همراه با تفاهم، لازم و ضروری است.  زن مظهر جمال و زیبایی و مهر و عطوفت خداست و مرد مظهر جلال خداست. «ازدواج» با جاذبه های همین مظهر مهربانی خدا یعنی زن صورت می گیرد؛ اما «طلاق» معمولا با مظهر جلال یعنی مرد است که شکل می گیرد. اما اگر زن از نیروهای خدا داده اش استفاده کند، حتی در مقابل فرعونی ترین مرد هم می تواند زندگیش را حفظ کند. این توانایی های زن که در بعضی کتابها از آن با عنوان «هنر زن بودن» یاد شده، اگر به کار گرفته شود، زندگی برای همسران شیرین می شود. از جمله ی این توانایی ها می توان به تکنیک هایی اشاره کرد که هر زنی بسته به میزان فهمش از این قدرت خداداده می تواند بهره بگیرد.  نجمه سادات مشهدی که بیش از 20 سال است که در موضوعات مختلف مربوط به خانواده در حال یادگیری و یاددهی و تحقیق علمی است، کتابی را با همین موضوع منتشر کرده است. این کتاب با عنوان «عشق مراقبت می خواهد» حاوی تکنیک های چگونگی تامین نیازهای اساسی مرد است که خواندن آن برای هر زنی اعم از این که زندگی را تازه آغاز کرده یا حتی سال هاست که ازدواج کرده و هنوز نتوانسته است همسرش را دلبسته ی خانواده کند، واجب است. مؤلف محترم در مقدمه کتاب  هدف اصلی خود را از نگارش کتاب، این گونه می نویسند:«مدت‌ها درصدد بودم تا کتابی بنویسم که در آن مهارت‌های ارتباطی و عاطفی صحیح را بین همسران شرح دهم و چنانچه موفق می‌شدم که تجارب مشاوره‌ای چند ساله خود را با مطالب سودمند علمی که توسط متخصصین امر نگاشته شده و روایات حضرات معصومین (علیهم السلام) که بزرگ مشاوران و روان‌شناسان انسان هستند را تلفیق کنم؛ به یقین مورد استقبال خوانندگان خوش سلیقه و مراجعان فرزانه ما قرار می‌گرفت. بنابراین، به بازخوانی مقالات و کتب روانشناسی و کتب روایی و جمع‌آوری تجارب مشاوره‌ای خود اقدام نمودم تا روش نوینی حاصل شود که امیدوارم مؤثر واقع گردد. البته ادّعا نمی‌کنم که می‌خواهم چیزی را یاد دهم یا موعظه کنم یا خود را مبرا از آسیب‌ها بدانم. فقط حاصل سال‌ها مشاوره و تجارب خویش را به همه همسران کشورمان صمیمانه در میان گذاشته‌ام».

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11945
زمان انتشار: 26 دسامبر 2020
| |
گدایی عشق، توبیخ آدم هایی است که معشوق حقیقی را فراموش کرده اند

گدایی عشق، توبیخ آدم هایی است که معشوق حقیقی را فراموش کرده اند

راجع به عشق می‌گویند، چه می‌شود که یک دفعه آدم عاشق می‌شود و گرفتار و بدبختِ همان عشق می‌شود و معشوق هم تحویلش نمی‌گیرد؟ عاشق مدام می‌رود و ناز می‌کشد و التماس می‌کند و اظهار محبت می‌کند؛ اما از سوی معشوق محبتی نمی بیند. عشق، توبیخ آدم‌هایی است که معشوق حقیقی شان را فراموش می‌کنند. به همین دلیل، گدای عشق دیگران می‌شوند. این جزای آن است که خدا را فراموش کرده است. وقتی که تو معشوق اصلی را فراموش می‌کنی، به یک نفر مثل خودت مبتلا می‌شوی، به یک آدم بدبخت و ضعیف مثل خودت که مدام تو را بدواند و له ­ات بکند و تحویلت نگیرد. مثلا ۶ ماه یا یک سال با تو باشد، بعد بگوید: پشیمان شدم، ببخشید. من دیگر نمی‌توانم با تو باشم. گاهی مبتلای فرزند می شوی، ۲۰ سال جان بکنی و بزرگش بکنی، بعد برود خارج از کشور و آنجا ازدواج کند و به تو خبر هم ندهد. گاهی به یک شوهر نمک ­نشناس، به یک زن نمک­ نشناس، به یک پدر نمک ­نشناس، به یک مادر نمک­ نشناس مبتلا می گردی. گاهی به آدم هایی مبتلا می شوی که له ­ات می‌کنند.  پس عشق زمینی بد است؟ نه؛ خیلی هم خوب است. گفتیم، حضرت فرمود: کسی آدم­تر است که نسبت به همسر و فرزندانش عاشق­تر است. پس اینها چطوری با هم جمع می‌شود؟ می‌گوید، تو عاشق هستی، اما گدا نیستی. مهر می‌توانی بورزی و به شدت هم دوستشان داشته باشی؛ ولی اصلاً گدا نیستی. یک شب رباب و سکینه کنار امام حسین علیه‌السلام نبودند، حضرت می‌گوید: چه شب درازی است امشب که رباب و سکینه پیش من نیستند. انگار که این شب هرگز نمی‌خواهد صبح شود، این همه عاطفه دارد، ولی اصلاً گدا نیست. چون از یک کانون دیگر دارد جذب عشق می‌کند. کسی که فطرت گراست و از عشق به خدا برخوردار است هرگز گدای عاطفه و عشق دیگران نمی شود در عین حال که به همه عشق می ورزد و عاطفه می دهد، خودش از بی محلی و بی محبتی دیگران له نمی شود. زیرا عشق و محبت واقعی و حقیقی را از منبع آن یعنی خدای متعال کسب می کند.    برگرفته از مباحث «قلب» جلسه 13

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11899
زمان انتشار: 25 اوت 2020
| |
سرّ عشق به امام حسین (ع)، عشق به جمال معشوق است

مباحث محرم، 1399/05/30

سرّ عشق به امام حسین (ع)، عشق به جمال معشوق است

همه اصحاب عاشورا آمده بودند که ثابت کنند برای آنها هیچ کس جز خدا، اِله نیست. آن‌ها هدفی غیر از خدا نداشتند. روز عاشورا تفسیر «لا اله الا الله» است. این یعنی امام حسین (علیه السلام) به عشق خداوند تبارک و تعالی این حرکت را انجام داد.

اگر بخواهیم یک تحلیل درستی از واقعه عاشورا داشته باشیم، همانطور که بسیاری از بزرگان دین فرمودند: عاشورا تفسیر یک جمله است. آن هم ذکر «لا اله الا الله» است. یعنی برای انسان معشوقی و دلبری جز کمال مطلق، هستی مطلق، زیبایی مطلق، علم مطلق، مهربانی مطلق، «الله» وجود ندارد. این سنگ بنای حرکت و بعثت همه انبیا است. همه انبیاء آمدند تا به انسان بگویند که تو از روح خدا دمیده شده‌‌ای. تو یک موجود زمینی نیستی. تو فقط یک زن یا مرد نیستی. زنانگی و مردانگی ات و جنبه‌‌های زمینی برای همین زمین است که به تو داده شده است. تو یک سابقه قبل از زمین و قبل از عالم ماده داری و یک حقیقت جاودانه از روح خدا هستی. آنچه که شایسته و سزاوار توست، فقط یک موجود است و آن خداوند تبارک و تعالی است. تو الهی غیر از الله نداری. دلبر و معشوق و آرمان و هدفی برای تو وجود ندارد، جز کمال مطلق. آرمان‌های دیگری که در زمین به دنبال آنها هستی. مثل خانواده، ریاست، مقام، ثروت، علم، مسائل دیگر، اینها مربوط به زمین و جنبه‌‌های غیرانسانی تو است. خاندان امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا آمدند تا در این عشقبازی، بسیار بسیار قدرتمند باشند. از آن بچه ۶ ماهه‌‌ تا پیر 80 ساله‌‌شان همه عشقباز، دلداده و صاحبدل بودند. صاحبدلی کار هر کسی نیست. انسان باید از قلبش مراقبت کند که جز الله به عنوان معشوق اصلی اش که مرکز و منشأ شادی، آرامش، قدرت و حرکت است، کسی غیر از او در دلش نیاید. کسانی که در عاشورا بودند، همه صاحبدل بودند. دل برایشان بسیار محترم بود. این درک که انسان جز الله، معشوق و دلداری ندارد و هر چیز غیر از آن دل بدهد باخته و ضرر و خسران کرده، خیلی مهم است. این، بعدها برایش مایه غم و غصه و حسرت می‌‌شود. این همان فهم اصلی است که هر انسانی باید آن را پیدا کند. یعنی باید انسان به این باور و  بینش برسد که کم کم در طول مسیر عمرش، بتواند این مالکیت را به دست بیاورد. بنابراین، در عاشورا آن چیزی که بیش از هر چیز دیگری ظهور دارد، عشق به الله است. همه اصحاب عاشورا آمده بودند که ثابت کنند و نشان بدهند که برای آنها هیچ کس جز خدا، اِله نیست. آن‌ها هدفی غیر از خدا ندارند. این یک عشق است که در عاشورا ظهور می‌‌کند. گاهی انسان دنبال گمشده‌‌ای می‌‌گردد تا بداند که اساساً ماجرای اهمیت محرم و صفر و اربعین از کجا ناشی می‌‌شود؟ این عظمتی که تمام عالم را گرفته، حتی غیرمسلمانان را توانسته تسخیر کند، از کجا آمده که ماندگار شده است؟ چطور یهودیان، مسیحیان، صابئی ها، بودایی‌‌ها، عاشق امام حسین (علیه السلام) هستند و برای امام حسین (علیه السلام) عزاداری می‌‌کنند و برای اربعینش آن مسیر را طی می‌‌کنند؟ امام حسین (علیه السلام) عشق انسانی را به ظهور گذاشت تا همه عاشق او شدند. این هم قاعده است. «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا[1]= قطعاً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، به زودی [خدای] رحمان برای آنان [در دل ها] محبتی قرار خواهد داد» او همه چیزش را در راه خدا داد. خدا همه دنیا را عاشق او کرد. عشق‌‌های دیگری هم در عاشورا ظهور داشت. حرکت امام حسین (علیه السلام)، فرهنگ عشق به انسانیت است دومین عشقی که در عاشورا ظهور داشت و ما باید از آن درس بزرگی بگیریم، عشق به انسانیت است. امام حسین (علیه السلام) درست است برای خدا می‌‌آید، اما وقتی می‌‌خواهد هدفش را بیان کند، می‌‌گوید که من آمدم مردم را نجات بدهم. من آمدم مردم را هدایت بکنم. «أُرِیدُ أَنْ‏ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ‏ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ= مى‏ خواهم امر به‏ معروف‏ و نهى از منكر كنم»، این عشق به مردم، عشق جاودانه، عشق ابدی، عشق پاک، عشق حقیقی به مردم فوق‌‌العاده مهم است. خاندان امام حسین (علیه السلام) که از مدینه راه می‌‌افتند و آن همه مصیبت می‌‌کشند در بین راه تا کربلا و از کربلا آن همه مصائب بی‌‌سابقه کمرشکن، که این مصیبت در تاریخ بی‌‌نظیر است، ولی آنها آن را تحمل می‌‌کنند، آمدند که محصول کارشان نجات و هدایت انسانها باشد. اگر مجالس امام حسین (علیه السلام) نبود، دینی باقی نمی‌‌ماند که بخواهد هدایتی برقرار بشود. از این رو، این عشق ابدی به انسانها را عشق بی‌‌منت، عشق بی‌‌شکایت را ما باید برای هدایت همه انسان‌‌ها پیدا کنیم. ما باید برای هدایت انسانها سرمایه‌‌گذاری کنیم. متاسفانه ما برای فرزندان مان حاضر نیستیم به خاطر اینکه یک موقعی فرزندان مان منحرف نشوند و در دام شیطان قرار نگیرند، از حقوق خودمان بگذریم. درس بزرگی که باید از عاشورا و از حرکت امام حسین (علیه السّلام) بگیریم، دریافت عشق‌‌های بسیار پاک است. اما اینکه حواسمان نباشد که امام حسین (علیه السلام) برای چی آمد؟ هدفش چه بود؟ عشق به الله را نبینیم. عشق به انسانها را نبینیم. عشق به دین را نبینیم و فقط برویم بنشینیم گریه کنیم، فایده ای ندارد. عزای امام حسین (علیه السلام) از وسیله بودن به هدف تبدیل شد. یعنی ما باید هیئت داشته باشیم، باید هیئت بزنیم، باید شام و ناهار بدهیم، باید دسته راه بیندازیم، باید این کارها را بکنیم. اینها خودش یک هدف شدند. درحالی که اینها هدف نیستند. بلکه اقامه عزا یک وسیله برای اهداف امام حسین (علیه السلام) و برای ترویج «لا اله الا الله» است. نه اینکه امام حسین (علیه السلام) بیاید جای خدا را برای ما بگیرد. برای خیلی ها امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت از خدا مهمتر است. عشق و معرفت شان به اهل بیت از عشق و معرفت شان به خدا بیشتر می‌‌شود. برای همین عزاداری برایشان اصالت پیدا می‌‌کند و دیگر وسیله نیست. از این رو، در عزاداری انواع معصیت‌‌ها و بداخلاقی ها را می‌‌کنند، بی‌‌ادبی می‌‌کنند، چشم و هم‌‌چشمی می‌‌کنند، رقابت های بیجا می‌‌کنند، حسادت می‌‌کنند، دعوا راه می‌‌اندازند، این چه عزاداری است؟ مهمترین پیام امام حسین (علیه السلام)، عشق به خداست مهمترین عمل در روز عاشورا این است که تو بنشینی و هزار بار سوره توحید را بخوانی. زیرا توحید، بالاترین ذکر روز عاشورا بود که همان «لا اله الا الله» است. اگر این کار را بکنی، یعنی تو پیام امام حسین (علیه السلام) را گرفته ای. اگر کسی اقامه عزا کرد و در اقامه عزا بیشتر عاشق الله شد و به توحید بیشتری رسید و عاشق مردم شد و مردم را طور دیگری و نه به خاطر خودش دوست داشت، بلکه به خاطر الله دوست داشت، این یعنی پیام امام حسین (علیه السلام) را گرفته است. آدمی که عاشق انسانهاست، مثل خاندان امام حسین (علیه السلام) از خودش می‌‌گذرد تا محیط خانواده محیط گرم و شادی باشد. چون عشق به انسان ها دارد. خودشیفتگی و خودخواهی ندارد. با هیچ کس مشکلی ندارد، با هیچ کس دعوایی ندارد، این عشق‌‌ها یادمان نرود. عشق به خودمان، یعنی حرمت آن روحی که خدا به تو داده را داشته باشی، قیمت خودت را داشته باشی، حواست باشد که تو چقدر عزیز هستی، چقدر مهم هستی. حواست باشد که حیف است برای دنیا غصه بخوری. حیف است که برای دنیا عصبانی بشوی. حیف است که برای دنیا پژمرده بشوی. انسان وقتی به قیمت خودش پی برد و عاشق خودش شد، دیگر حیا می‌‌کند از اینکه بخواهد زودرنج و حساس و عصبی باشد و بر سر مسائل دنیایی با کسی دعوا بکند. عشق به خود، باعث می‌‌شود انسان از خودش مراقبت کند. بگوید من اگر برای فلان مورد غصه بخورم و ناراحت بشوم و دلخوری ایجاد کنم و وحدت را بهم بزنم و حیثیت خودم را از بین بردم، خودم از رشد و سعادت می‌‌‌‌افتم. عشق به خود، یعنی خود الهی. یعنی خود آسمانی ات، خود بهشتی ات را بیشتر از خود زمینی‌‌ات، خود زنانه‌‌ات، خود مردانه‌‌ات، خود جنسی‌‌ات، در نظر بگیری. سیدالشهداء هر چه شأن غیرالهی داشت، همه را در عاشورا گذاشت. به تمام آن شأن‌‌ها توهین شد. ولی به خاطر اسلام و به خاطر خدا، همه را داد. پس ما این عشق های بزرگ را باید از محرم و صفر برای خودمان ایجاد کنیم: «عشق به الله، عشق به اهل بیت و دین، عشق به انسانها» تمام محرم و صفر عشقبازی است. ظاهرش غم و مشکی پوشیدن است، اما باطنش سرور و شادی مؤمنین است. امامت/ امام حسین (علیه السلام) پی نوشت: [1] . سوره مریم، آیه 96. قا/220

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11573
زمان انتشار: 12 مارس 2020
| |
عشق، توبیخ آدمهایی است که معشوق حقیقی را فراموش کرده اند

عشق، توبیخ آدمهایی است که معشوق حقیقی را فراموش کرده اند

راجع به عشق می‌گویند، چه می‌شود که یک دفعه آدم عاشق می‌شود و گرفتار و بدبخت همان عشق می‌شود و معشوق هم تحویلش نمی‌گیرد؟ عاشق مدام می‌رود و ناز می‌کشد و التماس می‌کند و اظهار محبت می‌کند؛ اما از سوی معشوق محبتی نمی بیند.

خدا می‌گوید: عشق، توبیخ آدم‌هایی است که معشوق حقیقی شان را فراموش می‌کنند. به همین دلیل، گدای عشق دیگران می‌شوند. این جزای آن است که خدا را فراموش کرده است. وقتی که تو معشوق اصلی را فراموش می‌کنی، خدا به یک نفر مثل خودت مبتلایت می‌کند. به یک آدم بدبخت و ضعیف مثل خودت که مدام تو را بدواند و له­ ات بکند و تحویلت نگیرد. مثلا ۶ ماه یا یک سال با تو باشد، بعد بگوید: پشیمان شدم، ببخشید. من دیگر نمی‌توانم با تو باشم. گاهی خدا تو را به فرزندت مبتلا می‌کند. ۲۰ سال جان بکنی و بزرگش بکنی، بعد برود خارج از کشور و آنجا ازدواج کند و به تو خبر هم ندهد. گاهی به یک شوهر نمک ­نشناس، به یک زن نمک­ نشناس، به یک پدر نمک ­نشناس، به یک مادر نمک ­نشناس مبتلایت می‌کند. گاهی به آدم هایی مبتلایت می کند که له ­ات می‌کنند. پس عشق زمینی بد است؟ نه؛ خیلی هم خوب است. گفتیم، حضرت فرمود: کسی آدم­تر است که نسبت به همسر و فرزندانش عاشق­تر است. پس اینها چطوری با هم جمع می‌شود؟ می‌گوید، تو عاشق هستی، اما گدا نیستی. مهر می‌توانی بورزی و به شدت هم دوستشان داشته باشی؛ ولی اصلاً گدا نیستی. یک شب رباب و سکینه کنار امام حسین علیه‌السلام نبودند، حضرت می‌گوید: چه شب درازی است امشب که رباب و سکینه پیش من نیستند. انگار که این شب هرگز نمی‌خواهد صبح شود، این همه عاطفه دارد، ولی اصلاً گدا نیست. چون از یک کانون دیگر دارد جذب عشق می‌کند.   برگرفته از مباحث استاد شجاعی با عنوان «قلب»

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11468
زمان انتشار: 7 ژانویه 2020
| |
مردم به سه صورت خدا را می‌پرستند

خانواده آسمانی، جلسه 523، 98/10/05

مردم به سه صورت خدا را می‌پرستند

امام صادق (علیه السّلام) می‌فرمایند: «إِنَّ اَلنَّاسَ يَعْبُدُونَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى ثَلاَثَةِ أَوْجُهٍ فَطَبَقَةٌ يَعْبُدُونَهُ رَغْبَةً فِي ثَوَابِهِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ اَلْحُرَصَاءِ وَ هُوَ اَلطَّمَعُ وَ آخَرُونَ يَعْبُدُونَهُ فَرَقاً مِنَ اَلنَّارِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ اَلْعَبِيدِ وَ هِيَ اَلرَّهْبَةُ وَ لَكِنِّي أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَتِلْكَ عِبَادَةُ اَلْكِرَامِ وَ هُوَ اَلْأَمْنُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ وَ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اَللّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ فَمَنْ أَحَبَّ اَللَّهَ أَحَبَّهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَانَ مِنَ اَلْآمِنِينَ= مردم خداى را به سه وجه مى‌پرستند:گروهى براى دريافت پاداش خدا را مى‌پرستند. اين بندگى آزمندان است و اين آزمنديست، و گروهى ديگر از بيم دوزخ وي را مى‌پرستند اين بندگى بردگان است، اين بيم است. اما من چون او را دوست دارم مى‌پرستم، اين پرستش آزاد مردان است و آن آرامش است. زيرا خداى بزرگ گفته:«ايشان از لرزش آن روز بيمناك و در آسايش هستند» و نيز گفته:«هر گاه شما خداى را دوست داشته باشيد مرا پيروى كنيد تا خداى شما را دوست داشته باشد و گناهان شما را بيامرزاد». هر كه خداى را دوست داشته باشد، خدا او را دوست داشته و آنكه خداى را دوست داشته از امان يافتگان است.»

مردم عبادت خدا را به سه صورت انجام می‌دهند، طبقه‌ای هستند که خدا را عبادت می‌کنند برای ثواب که این عبادت افراد حریص است و این عبارت است از طمع، یعنی طمع بهشت و ثواب و پاداشش را دارند و این را انجام می‌دهند. نه اینکه این بد است، خوب است که انسان برای ثواب و پاداش، عبادت الهی را انجام بدهد، این خیلی هم عالی و خوب است. بعضی از افراد خدا را از بیم آتش می‌پرستند که به آتش قهر و عذاب الهی دچار نشوند که این هم پرستش بندگان است. حضرت فرمود که این همان عبادت از روی ترس است. هر دو صفت رغبت و رهبت خوب است و همین دوتا است که مقدمه‌ای را فراهم می‌کند تا انسان عبادت خدا را برای یک چیزی بالاتر انجام دهد. با این دوتا قلب انسان آماده می شود تا انسان خدا را به عشق خود خدا و از روی محبت و صفا عبادت بکند و از خدا لذت ببرد. انسان باید در لذت با خداوند تبارک و تعالی بیافتد، یعنی دلتنگی برای خود خدا، لذت بردن از سخن گفتن با خود خدا، مناجات کردن با خود خدا، هم‌نفس شدن و خلوت کردن با خدا، دمی و ساعاتی را مأنوس بودن با خداوند و با خدا گذراندن. اینجاست که عبادت انسان به مرحله سوم می‌رسد، یعنی عبادت کسانی که خدا را دوست دارند و عبادت می کنند. یعنی ارتباط انسان با الله به گونه ای می‌شود که وقتی قرآن می‌خواند هول نیست، یا وقتی نماز می‌خواند، نمی‌گوید: دیرم شد، الان کار دارم، باید زود تمامش کنم. این نشان می‌دهد که این آدم به لذت انس با خدا و به عشق و محبت رسیده، اما اگر اینطور نیستیم یا طمعکاریم یا ترسو هستیم. «کرام» چه کسانی هستند و چگونه خدا را عبادت می‌کنند؟ امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: من او را عبادت می‌کنم، چون او را دوست دارم و این عبادت کرام است. کرام یعنی بزرگان، افراد با قیمت، گرامی و عزیز. یعنی آدم باشخصیت و با ارزش و آدم حسابی. اصلاً کسی که خدا را از روی محبت عبادت می‌کند و عشق خدا در دلش می‌افتد، قیمتی می‌شود. چون مربوط به بخش اصلی‌ و بخش پنجم اوست. انسان با میزان جماداتش، فعالیتهای گیاهی، حیوانی یا علمی‌اش عزیز و قیمتی نمی‌شود؛ بلکه به میزانی که خداخواه و عاشق خداوند است قیمتی می‌شود. عبادت خدا از روی محبت، آرامش می‌آورد وقتی انسان، خدا را از روی دلتنگی و عشق و انس عبادت می‌کند، عاشق خدا می‌شود و محبت خدا در دلش می‌افتد، در نتیجه به امن و آرامش می‌رسد، همانطور که حضرت می‌فرماید: «وَ هُوَ اَلْأَمْنُ = و آن آرامش است». امام صادق علیه السلام در این حدیث دارد یکی از اصول روانشناسی را بیان می‌فرماید. در تمام مکاتب روانشناسی جهان و در هیچ جا به شما نمی‌گویند که قیمت یک روان و قیمت یک انسان، آن موقعی است که عاشق الله می‌شود. این معصوم است که روی قله خلقت نشسته و از آنجا دارد به تو قیمت می‌دهد و می‌گوید قیمت تو زمانی است که عاشق خدایی. می‌گوید:«وَ هُوَ اَلْأَمْنُ». آیا امنیت روانی در دنیا می‌خواهی؟ می‌خواهی دیگر قرص اعصاب نخوری؟ می خواهی خوابت خوب باشد و به راحتی و زود بخوابی؟ هر وقت خواستی بخوابی؟ هر وقت خواستی بیدار شوی؟ می‌خواهی ضدضربه شوی؟ می‌خواهی زودرنجی و عصبانیت و حساسیت و حسادت و بدبینی‌هایت کنار برود؟ اگر کسی بخواهد همه جهنم هایش را یکجا آب کند و تمام صفتهای بدش را یکجا خوب کند، و اگر کسی بخواهد ره ۱۰۰ ساله را یک شبه طی کند، بخواهد یکدفعه از جهنم در بیاید و برود به درجات عالی بهشتی برسد. فقط یک کار باید بکند و آن این است که عاشق خدا بشود و محبت خدا در دلش بیافتد. اما برای این کار احتیاج دارد که انسان اول عاشق خودش بشود، عاشقِ خود فوق عقلی. اگر این شخصیت‌تان را دوست داشته باشید و عاشقش باشید، مریضی های روحی ـ روانی، اضطراب‌ها، ناراحتی‌ها، غصه خوردن‌ها، تشنج‌ها، بدشخصیتی‌ها، بی‌شخصیتی‌ها همه از بین می‌رود. عمر مفید یک انسان چقدر است؟ همین یک اکسیر، یعنی اکسیرِ دوستی با خدا کافیست. این واقعیت قضیه است. عمر مفید یک انسان آن مقداری است که با الله، غیب، خانواده آسمانی‌، اهل بیت (علیهم السّلام)، فرشتگان و شهدا انس دارد. اگر این اتفاق نیفتد، پس اصلاً انسان زندگی نکرده است. حاصل عمر همان بود که با دوست گذشت            باقی همه بی‌حاصلی و بوالهوسی بود حضرت با گفتن این یک جمله «وَ هُوَ اَلْأَمْنُ» غوغا کرده، یعنی داروسازی است و دارد به شما فرمول یاد می‌دهد. آیا می‌خواهید آرامش پیدا کنید و شاد بشوید؟ آیا می‌خواهید هر مشکلی در زندگی‌ شما اتفاق افتاد، بگویید:«ما رأیت الا جمیلا= جز زیبایی چیزی ندیدم»؟ آیا می‌خواهی ترسها و اضطرابهای وجودت از بین برود؟ جواب، یک کلمه است: «عاشق شو». «عاشق شو، ورنه روزی کار جهان سر آید» دیر می‌شود. عاشق نشده باشی اصلاً زندگی نکرده ای. آفتی نبود بتر از ناشناخت           تو برِ یار و ندانی عشق باخت انسان در آغوش خداست. ولی بلد نیست عشقبازی کند. این مشکل ماست. فردی را در نظر بگیرید که 20 سال 30 سال است که قرص اعصاب می‌خورد و همه چیز را می‌شکند، عصبانی است، کتک می‌زند، عربده می‌کشد و به سختی می شود او را نگه داشت. اما یک دفعه معجزه‌ای اتفاق می افتد که به او می‌گویند این بیماری تو خوب شدنی است. شرطش این است که عاشق شوی. او عاشق می شود و بیماری هایش علاج می شود. عشق عجب اکسیری است! «عشق خدا» اکسیری است که روی دیگر شأن های انسان اثر می‌گذارد عشق به خدا وقتی می‌آید، همه وجود انسان و ذات انسان را عوض می‌کند. این عشق روی همه شان های وجودی انسان مثل تلاشهای «جمادی، گیاهی، حیوانی، علمی و معنوی» انسان اثر دارد. گفت: یا رسول الله! من کافر که بودم، جای 40 نفر غذا می‌خوردم. الان از وقتی که به شما ایمان آوردم، یک وعده غذا برای من کافی است و سیر می‌شوم. چه شده است؟ حضرت فرمود: آن موقع با معده ی کفر می‌خوردی. اما الان با معده ایمان داری غذا می‌خوری. آدمی که عاشق است، اصلاً حسادت ندارد. چون خودش همه چیز، یعنی الله را دارد. همه قیمت انسان به این است که چه کسی و چه چیزی دلش را ببرد. این یک آینه است که ما خود را در آن ببینیم. ببینیم ما برای چه چیزهایی غصه می‌خوریم و ناراحت و عصبانی می‌شویم و استرس و اضطراب می گیریم. چرا عبادت امنیت و آرامش به همراه دارد؟ همه امنیت انسان ناشی از عبادت است؛ عبادتی که عاشقانه و از روی دلتنگی باشد. وقتی که دلت برای خدا تنگ شد، امنیت سراغت می‌آید. چون در این حالت، معشوق انسان همیشه کنارش هست و آن هم یک معشوق بینهایتی که آدم از او سیر نمی‌شود. این رمز شادی و آرامش و محبت و سعادت در دنیا و آخرت است. امام صادق (علیه‌السلام) سند می‌آورد:«وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ[1]= آنها از فزع، فزع قیامت در امان هستند.» چه کسانی از ترس قیامت و فزع روز قیامت در امنیت هستند؟ کسانی که در دنیا از غصه در امنیت بودند. از عصبانیت، زودرنجی، حساسیت، قاطی کردن و بریدن در امنیت بودند.  آدمی که استحکام شخصیتی دارد ،جلز و ولز ندارد. چون این آدم امنیت روانی دارد و معشوقش کنارش هست. در کنار معشوقش همه سختیها را می‌گذراند و هیچ چیز تکانش نمی‌دهد. وقتی عشق خدا در دل انسان بیافتد، برای دنیا غصه نمی‌خورد. در کنار خدا غصه خوردن، یعنی جهنم. پیر خردپیشه نورانی‌ام                         برد ز من رنگ پریشانی‌ام گفت که در زندگی آزاد باش                 هان گذران است جهان شاد باش این آیه را دقت کنید:«وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ= در روز قیامت اینها در امنیت هستند». دارالأمن بودن یعنی همین. چون این آدم همیشه در دنیا امنیت داشته و هر چه بلا سرش آمده، عُقده نکرده و گفته: «می‌گذارم به حساب خدا، خدایا طلب من». ائمه علیهم‌السلام هم اینگونه صبور بودند، «صابراً محتسباً» اینها صبور و محتسب بودند. محتسب یعنی حساب کننده. به حساب خدا می گذاشتند. مثلاً شخصی به یک مغازه دار می‌گوید: پسر من را به شاگردی قبول کن. بگذار بیاید کار کند، اگر یک موقعی هم چیزی را شکست و خرابکاری کرد به حساب من بگذار. در این حالت، صاحبکار امنیت دارد. زیرا استفاده‌اش را از پسر می‌کند و او را به کار می‌گیرد و اگر یک چیزی را هم ضربه زد و شکست، می‌گوید صورتحسابش را برای پدرش می‌فرستم. بنا براین، وقتی چیزی از دنیای شما دارد کَنده می‌شود، به حساب خدا بگذار. اینطوری آرامش داری. از اهل بیت ع یاد بگیریم که «صابراً محتسبا» باشیم و به حساب خدا بگذاریم. آیا عرضه این کار را داری که کار بندگان خدا را به حساب خدا بگذاری؟ بنده‌اش اذیتت کرده، تو بگو: خدایا! بنده تو بوده من را اذیت کرده، صاحبش تو هستی؟خدا هم می‌گوید باشد، هر بنده‌ای از بنده‌های من، تو را اذیت کرده باشد، من خودم برایت جبران می‌کنم. عشق به خدا، با تبعیت از پیامبر ص، از مرحله ی رحمانیت به رحیمیت می رسد حضرت بعد از آن آیه، آیاتی را می‌فرمایند که پر از شراب است. آدم دوست دارد بنشیند هزار بار این یک آیه را بخواند:«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اَللّهُ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ= بگو اگر خدا را دوست دارید، از من تبعیت کنید.» پس تبعیت از دین و احکام دین، به چه عشقی صورت می‌گیرد؟ نه برای بهشت و ترس از جهنم؛ بلکه بالاتر از آن، یعنی به عشق خود خدا. ببینید خدا چقدر قشنگ دعوتمان می‌کند. نمی‌گوید اگر می‌خواهید بهشت بروید و اگر می‌خواهید جهنم نروید، از پیامبرص تبعیت کنید. اصلاً خدا اینطوری حرف نمی‌زند. می‌فرماید اگر دوستم دارید، این کار را بکنید. ببینید چقدر ادبیاتش عاشقانه است و چقدر آدم بالا رفته. می فرماید اگر دوستم دارید دنبال من و پیغمبر راه بیافتید. آن وقت چه نتیجه‌ای می‌دهد؟ می‌گوید اگر تو عاشق خدایی دنبالم بیا. بعد از آن که دنبالم آمدی، خدا هم تو را دوست می دارد. یعنی خیلی کار اوج می‌گیرد. یعنی رحمانیت خدا که پیغمبر را با اسم رحمانِ خود، دنبال تو فرستاده بود که تو را دعوت کند پیش او بروی، به رحیمیت تبدیل می‌شود. یعنی دیگر خدا با اسم رحمان با تو برخورد نمی‌کند، با اسم رحیم برخورد می‌کند. برای همین هر وقت که دعا می‌کنید و دل تان می‌شکند و اشک تان می‌آید و با خدا حرف می‌زنید، بگویید: خدایا! یک نگاه رحیمانه به من بکن. «انظر الی نظرة الرحیمه». «انظر الی نظرة الرحیمه» یعنی خدایا می خوام «یکی یه دونه» ی تو باشم. خدایا یک بار اینطوری به من نگاه کن. یک جا در دعا می‌گوید: خدایا یک لحظه رحیمی به من بده. آدم وقتی خودش را نشناسد، خیلی از چیزها را از دست می‌دهد. گفتم به کام وصلت، خواهم رسید روزی               گفتا که نیک بنگر، شاید رسیده باشی مغفرت، نتیجه‌ی خدادوستی و عشق به خداست اگر عاشق خدا بودی و تبعیت کردی، خدا هم شما را دوست دارد و گناهان تان را می بخشد: «إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اَللّهُ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» این آیه ی آشتی‌کنان است. وقتی خدا دوستتان داشت، می گوید:«یَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» هر چه گناه داری همه را از بین می‌برد. اطاعت اینطوری است. در روایت آمده:«الصلاة كفارة لما قبلها = نماز کفاره است برای گناهانی که انسان قبلاً انجام داده». زیرا کسی که به عشق الهی نماز می‌خواند و تسلیم اراده خداست. وقتی نمازش تمام می‌شود، هرچه که قبلاً انجام داده بود، همه را از بین می‌برد. کسی که عاشق خداست، سختی یا آسانی زندگی برایش فرقی ندارد می فرماید: «فَمَنْ أَحَبَّ اَللَّهَ أَحَبَّهُ اَللَّهُ= هر کس خدا را دوست داشته باشد، خدا هم دوستش دارد.» حال دقت کنید: «وَ مَنْ أَحَبَّهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَانَ مِنَ اَلْآمِنِینَ= هر کس را  که خدا دوستش داشته باشد، جزء آمنین است.» جزو کسانی است که خدا به آنها امنیت داده. آمن یعنی آسوده‌خاطر. اگر خدا کسی را دوست داشته باشد، دیگر خیالش راحت است. در این چهار شأن «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی» بلاهایش بیشتر می‌شود، اما امنیتش بالاتر است. چون می‌خواهد درجات بالاتر را بگیرد. «البلاء للولاء= بلا مال اهل ولایت خداست». بلا دارد، ولی این آدم امنیت دارد. می‌گوید خدایا هر کاری می‌خواهی بکنی بکن. «فَهُوَ لا یُبَالِی عَلَی مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَی عُسْرٍ أَمْ عَلَی یُسْرٍ= پس باکی ندارد که زندگی دنیایش به سختی می گذرد یا به آسانی.» زیرا این آدم امنیت روانی دارد. ضرر و مشکلاتش را به حساب خود خدا می‌گذارد. خود خدا را هم از دست نمی‌دهد. پس معنای دارالأمن بودن بهشت را بفهمیم. چرا بهشت امنیت دارد؟ چون بهشتیان در دنیا آدمهایی بودند که آسوده‌خاطر بودند. آسوده‌خاطر، یعنی ترسو نیست و دلشوره ای ندارد. آسوده‌خاطر یعنی شیطان دائم آینده را به ما تحمیل نکند که چی می‌شود و دائم بنشینی غصه‌ بخوری. گذشته را هم هر چه گفت، بگو ریختم به حساب خدا، کاری ندارم. امنیت یعنی این. دارالامن/ بهشت/ محبت خدا/آرامش ع ل 342 [1] .سوره نمل/89.

صوت

1 - مردم به سه صورت خدا را می‌پرستند

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 11448
8 ژانویه 2020
|
پرسش 257:تنظیم نظام محبتی با خدا چگونه است؟
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

شناسه مطلب: 10884
زمان انتشار: 30 آوریل 2019
| | | | |
راز داستان حضرت یوسف ع، عشق زلیخا به یوسف نیست...

راز داستان حضرت یوسف ع، عشق زلیخا به یوسف نیست...

این کلیپ تصویری را ببینید، نظر شما در این باره چیست؟ آیا می توانیم معشوق امام زمان مان باشیم یا خیر؟ لطفاً نظر خود را در قسمت پایین صفحه بنویسید. آرشیو مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب

فیلم

1 - راز داستان حضرت یوسف ع، عشق زلیخا به یوسف نیست...

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10047
زمان انتشار: 16 فوریه 2019
| |
در آغوشِ خدا

در آغوشِ خدا

با صمیمیت سراغ خدا برو و سرت را روی پای خدا بگذار و در آغوش خدا آرام بگیر.  برگرفته مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9738
زمان انتشار: 20 ژانویه 2020
| | | | | |
ظهورات اربعین و نتایج این حادثه‌ی بی نظیر

جلسه اول سخنرانی استاد در کربلا، اربعین 97

ظهورات اربعین و نتایج این حادثه‌ی بی نظیر

پارسال بحث ما درباره زمینه‌ سازی و مقدمه سازی های اربعین بود. امسال می خواهیم یک مقدار در مورد ظهورات اربعین و نتایج بزرگ و شگفت انگیزی که این حادثه بی نظیر دارد، مطالبی را خدمت تان عرض کنیم.

رسیدن به هدف، ابزاری رساننده می‌خواهد! می‌دانیم که «لا اله الا الله» حقیقتی ذاتی و درونی است و بدان معناست که؛ انسان، در بخش الهی خویش، تنها یک معشوق دارد، به نام الله... و انسان همواره به دنبال نزدیک شدن به این معشوق به و هست. به طوری که کششی ذاتی، خواه یا ناخواه او را به سمت بی نهایت مطلق می‌کشاند. اما فاصله‌ی میان انسان تا معشوقش (الله)، باید بوسیله‌ی امدادِ کسی که این فاصله در درونش طی شده است و از سوی خداوند، برای این امر مأمور است، صورت پذیرد. تنها عاملی که سبب زانو زدنِ انسان در برابر این مأموران الهی شده و انسان را به پیروی و الگوگیری از آنان وا می‌دارد؛ اکسیری است به نام عشق... پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمایند: «عاهدنی ربی أن لا یقبل ایمان عبد الا بمحبه اهل بیتی= پروردگارم با من عهد بسته، که ایمان بنده‌ای را نپذیرد مگر به محبت اهل بیت». نمی‌شود کسی ادعای ایمان و عشق به الله داشته باشد؛ اما در نهاد خویش از راه‌ها و وسایل رسیدن به معشوقش، بیزار باشد. اساساً نمی توان عاشق کسی یا چیزی بود، اما اسباب رساننده‌ی انسان به محبوبش را نخواست. فراموش نکنیم که ایمان، بدون محبت اهل بیت، دروغی بی‌اساس، بوده و در یک جمله می‌توان اینگونه گفت که؛ چنین ایمانی، اساساً وجود خارجی و حقیقی ندارد. عشق، اکسیری برای تطهیر روح پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: «حبّنا اهل البیت، نظام الدین = محبت اهل بیت، ساختار و چهارچوب دین را تشکیل می‌دهد». شریعت، اساس و نظام دین، نیست بلکه آنچه به دین، ساختار محکم و چهارچوبی دقیق می‌بخشد، محبت است. ممکن است کسی در نظام شریعتی خویش، دچار ضعف یا کمبودهایی باشد، ام اگر با دو شرط زیر به زیارت وارد شود؛ خداوند تمام گناهانش را می‌آمرزد، 1. با عشق و اخلاص به زیارت بیاید. 2. با معرفت به زیارت بیاید. عشق، اکسیری است که وقتی به گناهان کسی می‌رسد، تمام حجم آن را ذوب می‌کند، و این اعجاز منحصر به فرد عشق می‌باشد که اگر از هر حرکت و عملی حذف شود، دیگر اعتباری برای آن باقی نمی‌ماند. دینداری با رعایت شریعت، اما بدون حضور عشق، هرگز انسان را به سرمنزل مقصود نمی‌رساند، حتی اگر نقص یا ضعفی در بخش شریعت فرد مسلمان، وجود نداشته باشد. با این حساب، می‌توان نتیجه گرفت؛ عشق بزرگترین میراثی است که ما از اجداد و نیاکان مان به ارث برده‌ایم، میراثی که قرن‌ها، پرونده‌ی اعمال نیک مان را باز نگه می‌دارد. «لا اله الا الله» شعار توحید است و توحید از جنس عاشقی... پس پای عشق که به میان می‌آید، یقیناً توحید در وجود انسان، استحکام یافته و قدرت می‌گیرد. این اربعین، فرق می‌کند! اربعین حاضر، با تمام اربعین‌های گذشته‌، متفاوت است، چرا که به کنگره‌ی بین المللی با بزگریک نماد حیات انسانی تبدیل شده است. حال و هوای اربعین حاضر، به شدت آخرالزمانی است و اگر کسی بتواند بر حجاب عادت غلبه کند، این فضا را ادراک نموده و به شهود می‌رسد. استکبار، به علت عدم درگیری در پرده‌ی حجاب عادت، ارزش جهانی این اجتماع را فهمیده و از آن به وحشت افتاده است. این که رهبر یک مذهب، بعد از 1400 سال قادر است، انسانها را از کشورها و مذاهب مختلف، اینچنین دور هم جمع کند، اتحادی را به نمایش می‌گذارد، که برای استکبار کمرشکن است. اربعین، دیگر یک راهپیمایی ساده، با اهداف مذهبی نیست، بلکه اجتماعی نمادین است برای اعتراض و نقد دنیای پرفساد کنونی که هیچ گاه، در هیچ کجای زمین، تکرار نشده و نخواهد شد. کمی التماسِ تفکر! دعوت شدی! تا به اینجا، با تمام موانعش، کنار آمدی و بالاخره به سرزمین عشق و حماسه، داخل شدی. این روزها زمان بزرگترین عبادت است،... یعنی:‌ «تفکر». گوشه‌ای از این اقیانوس خروشان، آرام بگیر و بنشین و با خودت فکر کن. هدف اهل بیت از تشکیل این اجتماع، چه بوده است؟ اهل بیت، از من چه انتظاری داشته اند که مرا به چنین همایش عظیمی دعوت کرده اند؟ این حرکت بی‌نظیر جهانی، قرار است به چه نتیجه‌ای ختم شود؟ اربعین دیگر نه حرکتی دینی (اسلامی) است و نه حرکتی شیعی... بلکه حرکتی است که انسان‌های زمین را به مطالبه‌گری دعوت می‌کند. مطالبه‌ی مقام انسانی و الهی شان. مطالبه‌ی هدف خلقت شان. مطالبه‌ی معیت با انسان کامل و الگوی سالم انسانی در دنیا و آخرت. اربعین، در حال تغییر تاریخ زمین است... کمی، عمیق تر به اربعین فکر کنیم.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9405
زمان انتشار: 10 ژولیه 2018
| |
«حیات انسانی» در مقابل حیات حیوانی است

سلسله جلسات جامعه پزشکی مهدوی، 36؛ 97/04/08

«حیات انسانی» در مقابل حیات حیوانی است

اگر بخواهیم برای انواع حیات ارزش‌گذاری کنیم، در میان آن‌ها «حیات معنوی و طیب» برترین و اصیل ترین حیات‌هاست و انسان باید تمام تلاش خود را بکند تا به این حیات دست یابد. این حیات، همان معرفت به حقیقت «لااله الا الله» است که اگر این را از انسان بگیرند، انسان در مدار فسق قرار می گیرد که به آن «حیات حیوانی» می گویند.

 

استاد شجاعی در ادامه شرح دعای ندبه گفت: خداوند با اولیاء الهی‌اش زهد نسبت به کالاهای دنیا را شرط می‌کند.برای همین در دعای ندبه می خوانیم: «أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا= بعد از آنكه زهد در مقامات و لذات و زیب و زیور دنیاى دون را بر آنها شرط فرمودى». ذات و حقیقت انسان «لا اله الا الله» است و اگر این را از انسان بگیرید، چیزی به اسم انسان باقی نمی ماند. برای همین پیغمبر فرمودند: خیلی‌ها در قیامت به صورت حیوان محشور می‌شوند. چون اساساً اینها در زندگی دنیایی‌شان از حیات انسانی خارج شدند. قرآن این خروج از حیات انسانی را «فِسق» می‌گوید. انسان به محض اینکه اله و معشوقش را از دست بدهد، دیگر خود را فقط یک خانم یا یک آقا می بیند. دیگر انسان نیست و حیات انسانی ندارد و حیاتش فاسقانه می‌شود. اما اگر در فرصت حیات دنیایی، یک موقعی دوباره به اله‌اش وصل بشود، احیاء می‌شود. در غیر این صورت مرده است و باطن حیوانی دارد و چنین کسی در نظام برزخی هم حیوان محشور می شود و آخرش هم به جهنم کشیده می شود. پس «لا اله الا الله» را باید خیلی جدی بگیریم. باید تمرین کنیم تا این را بفهمیم که «لا اله الا الله» اصل و ریشه ما است. اگر هر چیزی در چهار شان «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی»، ارتباط صمیمی و عاشقانه من با الله را از من بگیرد، من نابود شده ام و اصلاً فلسفه وجودی دیگری ندارم. این دو  کلمه را توجه کنید: «صمیمی و عاشقانه». «عشق» هم که مشخص است. خداوند تجربه‌های عشق‌های جمادی، گیاهی، و حیوانی و عقلی را برای ما می‌گذارد تا بفهمیم وقتی می‌گوییم «عاشق»، یعنی چه؟ بدانیم که انس با خدا یعنی چه؟ انس با اهل بیت و خانواده آسمانی یعنی چه؟ تا بعد نگوییم ما نمی‌دانستیم. بعضیها عشقشان جمادی است. اگر این را از آنها بگیرید، خودکشی می‌کنند؛ یعنی اصلاً مهم نیست که زن و بچه وسایر مسوولیت ها را دارد، همین که ورشکسته شد، با ورشکستی افسرده می‌شود. گاهی هم خودکشی می کند. بعضیها عشقشان گیاهی است. یعنی کافی است قیافه‌اش یک ذره به هم بریزد و مثلا یک ذره مریض بشود؛ یا تصادف کند؛ یا نتواند ورزش کند یا راه برود، او دیگر حیاتی ندارد و افسرده و نابود می‌شود. بعضی ها عشقهای حیوانی زمینی دارند؛ یعنی اگر زنده هستند، با شوهرشان زنده هستند و بچه‌هایشان، اگر اینها را از آنان بگیرند، هیچ عشق دیگری ندارند که بخواهند براساس آن حیات دنیا را دوست داشته باشند و از آن لذت ببرند و زنده باشند. شکند اگر سر من، به فدای چشم مستت             سر خُمّ می سلامت، شکند اگر سبویی این یک داستان واقعی است که اگر کسی سر اینطور مسائل به غصه و اضطراب بیفتد، این جهنم است. چون انسان در این وضعیت نابود شده و حیات انسانی ندارد. کسی که با بچه‌اش، با شوهرش، با همسرش، با شغل و این گونه امور سرپا است، فاسق است؛ اما کسی که با خدا سرپاست، دنیا و زندگی برایش قشنگ است. چنین کسی به همسر و فرزند و کار اجتماعی و سیاسی و همه چیز نوع دیگری توجه دارد؛ زیرا آن عامل شوق و حرکتش یک عامل مافوق عقلی و یک انگیزه و شور و عشق پایان‌ناپذیر معنوی است. یعنی به واسطه همان انگیزه ی اصلی، چیزهای دیگر دنیایی را هم دوست دارد و به آنها توجه می‌کند. اما اگر آن انگیزه اصلی نباشد، دچار فسق هستیم و باید تلاش کنیم تا از این فسق در بیاییم و تکلیف خودمان را روشن کنیم. این یک حقیقت بسیار مهم است. خیلی فرق می‌کند که انسان، عشقش الله و اهل بیت باشد و براساس آن عشق اصلی، به چیزهای پایینی هم توجه کند و برایشان وقت بگذارد و یک عنایتی به آنها بکند یا حتی عاشق کمالات پایینی هم بشود. اما برخی افراد برعکس این هستند؛ یعنی درست است که از خدا و اهل بیت خوشش می‌آید؛ ولی عامل اصلی حیات و انگیزه‌ و شور و نشاط و امیدش، از صبح که از خواب بلند می‌شود، تا شب همین دنیاست. این دو گروه، با همدیگر خیلی فرق می‌کنند. چون شما جامعه پزشکی مهدوی هستید، اگر این را ندانید، حضورتان حضور قلابی می‌شود؛ یعنی یک حضور حقیقی نیست. تمام ماجرای کشته شدن 13 معصوم، همه سر همین فسق مردم است. هر چند مردم اهل بیت را دوست داشتند؛ ولی فاسقانه دوست داشتند، نه انسانی. ریشه ی داستان 1180 سال غیبت امام زمان علیه‌السلام هم همین علاقه فاسقانه ما به اهل بیت است. یعنی ما را به عنوان مسلمان و متدین سرپا نگه می‌دارد و ما این توهم را داریم که مؤمن هستیم؛ ولی او همچنان آواره، طرد شده و تنها و غریب و مظلوم است و ما درگیر معشوق های زمینی خود هستیم، ضمن اینکه اهل بیت را هم خیلی دوست داریم و برایشان هم فداکاری می‌کنیم و زحمت می‌کشیم و هزینه هم می‌کنیم، اما این کارها را در تابع دنیایمان انجام می‌دهیم، در تابع دنیا به آنها یک ارادتی داریم. یعنی اصل را به دنیای خودمان گذاشته ایم. این باعث می‌شود که او آواره باشد و آن لشکر لازم را برای هدایت روی کره زمین هیچ وقت نداشته باشد. چون هیچ کس حاضر نیست در آن لشکر برود. ما حاضر هستیم پول بدهیم، اعتبار و پول بگذاریم و خرج کنیم؛ اما می گوییم حضرت با خود من کاری نداشته باشد. چون من دکتر هستم، مهندس هستم، رئیس‌جمهور هستم، استاد دانشگاه هستم، نویسنده هستم، مداح هستم، نظامی هستم، خانه‌دار هستم، من زن و بچه دارم و در مورد همه اینها مسوولیت دارم. دعای ندبه؛ گمشده مؤمن دعای ندبه برای ما آینه است. با «أین» ها شروع می‌شود و با «یابن» ها اوج می‌گیرد و با «اللهم» به نتیجه می‌رساند. اما ما اصلاً اینها را در زندگی نداریم. ما «أین» نداریم، «أین» یعنی گمگشتگی. وقتی انسان یک عشق داشته باشد مثل مال و آن را گم کند، به اضطراب می‌افتد یا مریض می‌شود. چطوری به (أین أین) می‌افتد، چطوری یک دفعه سرگشته می‌شود، این را پیدایش کند و تا پیدایش نکند، دیوانه می‌شود. امام دائم تلاش می‌کند که ما را به این مرحله برساند که به «أین أین» بیفتیم؛ ولی ما به «أین أین» نمی‌افتیم و روند عادی زندگیمان را داریم و خیلی معمولی جلو می‌رویم. ضمناً اگر کاری هم از دستمان بر بیاید، آن را در حاشیه زندگی دنیایی مان انجام می‌دهیم. این همان جهنم است. داستان غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) این است که ما قائل به «لا اله الا الله» نیستیم. اهل جهاد برای امام زمان(اروحنا فداه)  هستی یا نه؟ قرآن می‌گوید: «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِیرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها، أَحَبَّ إِلَیْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ = بگو که اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خویشاوندان و اموالی که جمع آورده‌اید و مال‌التجاره‌ای که از کسادی آن بیمناکید؛ و منازلی را که به آن دل خوش داشته‌اید را بیش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست می‌دارید، منتظر باشید تا خدا امر خود را جاری سازد و خدا فسّاق را هدایت نخواهد کرد». دقت کنید که خداوند نمی‌گوید که فاسق بودن شما به این دلیل است که «الله و اهل بیت و جهاد» را دوست نداشته اید، نه. می فرماید آنها را هم دوست داری؛ ولی اگر آنها را در رتبه‌های بعدی زندگیت قرار بدهی، فاسق هستی. علامتش هم این است که تو غصه نخوری و یک آدم شاد و قوی باشی. بنابر این باید برای «عشق به خدا و اهل بیت» ملاک داشته باشید؛ زیرا بدون ملاک، نه خودت می‌فهمی که بالاخره آیا من واقعاً عاشق خدا و اهل بیت علیهم‌السلام هستم یا نیستم؟ آیا واقعا من انسان هستم یا باطنم حیوانی است. جهاد یک شاخص عملی می‌طلبد. اگر دیدی که اهل جهاد و انقلاب و مبارزه با دشمنان امام زمان(ارواحنا فداه) هستی، تو در راه برطرف کردن موانع ظهور حضرت هم هستی و از دشمنان حضرت هم متنفر می‌شوی. این تنفر خیلی مهم است. اگر از هر چیزی که به فرهنگ این خانواده نمی‌خورد، تنفر داری، نشانه ی این است که جهاد کرده ا ی. دیندار واقعی کیست؟! وقتی با اعتقاد می خوانی: «بِأَبِی‏ أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی=پدر و مادر و خانواده و مال و همه چیزم فدای شما» معلوم می شود اهل فدا کردن هستی؛ اهل خرج شدن و خرج کردن هستی. البته وقتی در دعا به این قسمت می‌رسیم، می بینیم که دیندار حقیقی کم است. کلمه دیندار شوخی نیست، دیندار یعنی دین را در وجودش دارد، یعنی مالکش هست. دارایی چیزی است که از کسی کَنده نمی‌شود؛ چون دینداری در ذاتش رفته و دین از او کَنده نمی‌شود. آیا الله، اهل بیت (علیهم‌السلام) و امام زمان (علیه‌السلام) جزء دارایی‌هایت هستند یا نه؟ این «داشتن» خیلی مهم است. داشتن یعنی اگر در هر بخشی از شان های «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی» غصه یا آسیب دیدی، به رغم وجود آن غصه ها، آرام و شاد باشی. «داشتن» اهل بیت (علیهم‌السلام) نمی‌گذارد تو را اضطراب بگیرد یا غمگین بشوی و به گناه بیفتی. وقتی انقلابی نیستی، جهاد نداری. قرآن چقدر صریح می‌گوید: «ما لَكُمْ إِذا قِیلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا= شما را چه شده که وقتی می‌گویم جهاد بروید، روی زمین سنگین شدید؟ آیا راضی شدید به این حیات دنیا؟». «رضایت به حیات دنیا» یعنی معشوقهای پایینی وجودت را اصل قرار داده ای و دین و خدا و اهل بیت فرع هستند. نتیجه آن می‌شود که سیزده معصوم کشته می‌شود و چهاردهمین نفر هم 1180 سال آواره می‌شود. در تاریخ آمده که مسلمانها همه دیندار بودند؛ ولی اینطور نبوده است. اگر ایمان داشتند که این همه اتفاق ناگوار و به شهادت رساندن معصومین صورت نمی گرفت. تنها در برهه‌ای از تاریخ که مردم حاضر شدند آتش را در دست نگه دارند، انقلاب اسلامی بود. یعنی امام خمینی و پیروانش گفتند ما هستیم و نگه می‌داریم و نگه هم داشتند. معجزه انقلاب اسلامی این بوده که دهها و صدها میلیون آدم وسط میدان بیایند. ما اگر درک درستی از جامعه خودمان و حرکت جهانی اربعینمان نداشته باشیم، این هم یک سرگرمی برای دلخوشی خودمان می‌شود. در حالی که ما باید بفهمیم در این برهه‌ از زمان چه کار می‌خواهیم بکنیم و چه مراحلی را باید طی کنیم؟ عشق به دنیا، فسق به همراه دارد برای این که اول حب و عشق ملاک است؛ نبی اکرم ] فرمودند: «حُبُّ الدُّنیا رَأسِ کُلِّ خَطیئَةِ= دنیادوستى ریشه هر خطا و كلید هر گناهی است». یعنی محبت دنیا شروع هر انحرافی است و همه خطاها از اینجا آغاز می‌شود که انسان این عشق را از دست بدهد و سراغ عشق دیگری برود. «دنیا» عشق با واسطه و محبوب با واسطه است. ما به واسطه الله باید دنیا را دوست داشته باشیم. به محض اینکه زن، شوهر، خانواده، شغل، تحصیلات، مقام، رتبه، فعالیت اجتماعی و سیاسی محبوب مستقیم و بی‌واسطه ی ما شد، فسق اتفاق می‌افتد؛ زیرا حب دنیا در خلق و خوی آدم اثر می‌گذارد. وقتی که فعالیت‌های مذهبی هم  محبوب بی‌واسطه ما شد، روی خلق و خو اثر می‌گذارد.  علت اینکه ما نمی‌‌توانیم شبیه اهل بیت بشویم و به شادی و آرامش و قدرت برسیم و از طرفی نمی‌توانیم تندخویی، حساسیت، زودرنجی و غم و غصه را کنار بگذاریم، حتی گاهی دیده می شود کسی روحانی یا پیش‌نماز هم هست، اما چنین تشابهی با اهل بیت (علیهمالسلام)در او دیده نمی شود، این است که روحانی و آخوند بودن، برایش محبوب بی‌واسطه بوده، اما اگر کسی اله‌اش الله شد، دیگر اخلاقش بد نمی‌شود، تندخویی و حسادت و عصبانیت و پرخاشگری و اینها را ندارد؛ بلکه شاد و آرام است. مثلا امروز اینجا هستی، فردا می گویند نمی‌خواهد در این مقام باشی یا اصلاً نمی‌خواهد مقام داشته باشی، نباید برایش فرقی بکند. چون ریاست و مقام و پست اصلاً برایش محبوب نیست. پس اگر کسی «الله»، اله‌اش شد، اساساً محبوبی در این پایینی‌ها ندارد که دلبسته آن باشد. چون می داند محبت مستقل کار دست آدم می‌دهد. محبت مستقل باعث می‌شود انسان به دروغگویی و بی‌صداقتی بیفتد و نتواند خودش یا فرزندانش را درست تربیت کند. اگر انسان به این معرفت برسد که در میان شخصیت‌های زمینی، اهل بیت بالاترین محبوب‌هایش هستند، یعنی خدا معشوق اصلی اش باشد و اهل بیت مهمتر از خانواده زمینی اش باشند، حیات انسانی دارد. ائمه آدم های خودشیفته‌ای نبودند. در زیارت عاشورا که حدیث قدسی است، خدا می‌گوید وقتی با امام حسین (علیه‌السلام) حرف می‌زنی بگو: «بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی». این «بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی»، تو را متعادل می‌کند، اگر بطور جدی بگویی پدر و مادرم فدای تو، فرزند و همه چیزم فدای تو، همین تو را متعادل می کند. اگر کسی چهارده معصوم را داشته باشد، این داشتن، فقط داشتن برای آخرت نیست؛ فقط مال شب اول قبر به بعد نیست، مال همی دنیاهم هست. گاهی دلت می گیرد یا غصه‌ای داری، در این هنگام چه کار می کنی؟ یاد چه کسی می کنی؟هر وقت مونس‌هایت چهارده معصوم بودند و حرم بود و نماز بود، معلوم می شود که خیلی ثروتمند شده ای و دارا هستی. تو ببین در طول روز برای شوهر و زنت چند بار دلت تنگ می‌شود؟ برای فرزندت چند بار دلت تنگ می‌شود؟ چند بار می‌خواهی پیامک بزنی یا زنگ بزنی تاصدایشان را بشنوی؟ اگر تو از آل محمد هستی، دیگر غصه‌های دنیوی، اضطراب، عصبانیت، تندخویی، وابستگی و چسبندگی را نداری. اما اگر با داشتن آل محمد] غصه می‌خورید، خیلی زشت است و واقعاً قباحت دارد. مثل اینکه یک کسی پدر و مادرش ثروتمند باشند، بعد برود و یک تخم‌مرغ یا گوجه‌فرنگی بدزدد. پس امکان ندارد اهل بیت دارایی ما باشند، ولی آنان را حس نکنیم. اگر آنها دارایی بشوند همه جا و در هر شرایطی متوسل به آنها می شویم.  ملاک عشق به خدا و اهل بیت، فدا شدن است ما باید تلاش کنیم از فسق دست برداریم و از آن بیرون بیاییم. یعنی باید برسیم به جایی که آنها را داشته باشیم. حیف است که آنها را نداشته باشیم و بمیریم. چون اگر نداشته باشیم و بمیریم ، دیگر به دست مان نمی‌آیند. خیلی فرق است بین کسی که خدا و اهل بیت را دارد، با کسی که ندارد. طلاق، خودکشی، افسردگی و مصرف مواد ضد افسردگی، همه به خاطر فسق باطنی ما است. یعنی اگر کسی اهل بیت را داشته باشد، به راحتی کارش به طلاق نمی‌کشد.  پس «لا اله الا الله» را باید جدی بگیریم. ملاک داشتن «لا اله الا الله» و ملاک اهل بیت چیست؟ جهاد، شهادت‌طلبی، فداکاری، ریختن چهاربخش جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی به پای معصوم، پای خانواده آسمانی ات. اگر اینطوری پای آنها ریختی، به تو می‌دهند.اما تا نریزی، خبری نیست. اگر می‌خواهی آنها را بخری، باید بهایش را بپردازی. بهایش فدا کردن چهار بخش جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی هستند. این یک تجارت است. اگر می‌‌ارزد وارد این تجارت بشو و بگو: «بِأَبِی‏ أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی= پدر و مادرم و اهل و مال و طایفه ام فدای شما». ترس‌هایت، تردیدهایت، دلشوره‌هایت را بردار و با احتیاط با امام زمان علیه‌السلام رابطه برقرار نکن. با چرتکه انداختن با امام زمان علیه‌السلام رابطه برقرار نکن.   دعای ندبه/زهد/حیات طیبه

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed