www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 7507
زمان انتشار: 7 اکتبر 2017
| |
1) بزرگترین درس کربلا دفاع از دین است که ناشی از عشق به خدا است

مهندسی معشوق دل، جلسه اول، 96/7/13

1) بزرگترین درس کربلا دفاع از دین است که ناشی از عشق به خدا است

شاخصه اصلی نهضت امام حسین (علیه‌­السلام) و پیام عاشورا، دفاع از دین است. یعنی همه آمده بودند تا هر چه که دارند، فدای خدا کنند. این فدا شدن، حکایت از رابطه ی عاشقانه با خداوند دارد.

کربلا روز فوران عشق و محبت به حق تعالی است. بدون عشق به خدا کربلا غیرممکن بود و اصلا چیزی جز عشق نمی‌توانست کربلا را به وجود بیاورد. به همین دلیل هر ناراحتی برای امام حسین علیه‌السلام و اصحاب باوفایش قابل تحمل است. نه تنها احساس ناراحتی نمی‌کردند، بلکه احساس شادی و سرور هم می‌کردند. این همان حسی است که زینب سلام الله علیها فرمود: «ما رایت الا جمیلا= چیزی جز زیبایی ندیدم». وقتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام در راه صفین به زمین کربلا رسید، مدتی در آن جا توقف کردند و فرمودند: «این زمین محل کشته شدگان عاشق است». کلمه ای که حضرت درباره ی اصحاب عاشورا به کار برد، واژه «عشاق» است. متاسفانه در بیان حوادث عاشورا کمتر مسئله‌ای که مورد توجه قرار می‌گیرد، «عشق» حضرت و اصحاب اوست. این عشق به قدری بود که امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: «إنَّ أَصْحَابَ جَدِّىَ الْحُسَیِنْ لَمْ یَجِدُوا ألَمَ مَسِّ الْحَدِیْدِ = یاران فداکار جدم حسین علیه‌السلام در زیر ضربات شمشیر و نیزه دشمن احساس درد نمی‌کردند». هیچ کدام درد شمشیری احساس نمی‌کردند. این حقیقت واقعه‌ی کربلاست. این حقیقت نیز در دوران دفاع مقدس هم بسیار دیده می‌شد. در جبهه عزیزانی که زخمی می‌شدند، تیر و ترکش می‌خوردند، دست و‏ پایشان قطع می‌شد، اما هیچ آه و ناله‌ای نداشتند و در مستی خودشان ذکر می‌گفتند. بعضی‌ها آنقدر مست بودند که با همان حالت ذکر گرفتن به شهادت می‌رسیدند. بنابراین، علت این که جانفشانی و فداکاری برای اصحاب عاشورا کار سخت نبود، این است که عاشق بودند. این طور نبوده که بخواهند بر خودشان غلبه کنند و بگویند حالا برای رضای خدا این کار را انجام می‌دهیم. اصلا این طور نبوده. با میل و رغبت آمده بودند تا آنچه را که دارند به خدا اهداء کنند. مادر وهب مسیحی یک نمونه از این دست بود که وقتی سر پسرش را بریدند و جلوی پایش انداختند، خودش با شجاعت سر پسرش را برداشت و جلوی دشمن پرت کرد و گفت «ما چیزی که در راه خدا داده‌ایم، پس نمی‌گیریم». تردید، شک، تزلزل، ترس، دلهره، اضطراب و این که حتی باید بر میل‌های دنیوی خودشان غلبه کنند اصلا وجود نداشت. همه به یقینی رسیده بودند که می‌خواستند با خوشحالی هر چه دارند، فدای دین و امام حسین علیه‌السلام کنند. برای خدا و اهل بیت عاشقانه انفاق کنیم آنچه می‌خواهیم برای خدا هدیه کنیم، باید با شادی و خوش دلی و اطمینان باشد، نه با منت، ترس و تزلزل. یعنی باید عاشقانه انفاق کنیم. اگر بخواهید در راه امام زمان (علیه‌السلام) از مال  و عمرتان بگذرید، باید با عشق باشد. این طور نباشد که بگوئید وقت ندارم‏، کار دارم‏، درس دارم، دیگران هستند. آنها انجام دهند. هرکس باید به وظیفه خود عمل کند. من کسانی را می شناسم که گفتند ما خواب امام زمان را دیدیم که حضرت به ما گفته من تنها هستم. اما باز هم یک ساعت وقت برای برطرف کردن موانع ظهور حضرت نمی گذارند. ما باید از اصحاب سیدالشهداء یاد بگیریم. از زهیر یاد بگیریم که وقتی با امام حسین (علیه‌السلام) ملاقات کرد، همه اموالش را با شادی به نام همسرش کرد و و خداحافظی کرد. همسرش هم به او گفت: من خودم هم هستم و می آیم و آمد. این خیلی مهم است که داستان کربلا داستان فداکاری عاشقانه بود، نه عاقلانه. یعنی من نباید چرتکه بیندازم و بگویم چون امام حسین نوه‌ی پیغمبر و پسر فاطمه‌ی زهرا و امیرالمومنین است حالا مجبورم یاریش کنم. این طور نبود. امام حسین همه کسانی که به او تردید داشتند را شب عاشورا رد کرد و گفت: بیعتم را از شما برداشتم. تنها کسانی در عاشورا ماندند که عاشق بودند، یعنی دوست داشتند فدای خدا و امام حسین شوند. درسی که از عاشورا می‌توان گرفت، این است که مثل اصحاب عاشورا عاشق خدا و امام زمان باشیم و در راه خدا و دفاع از دین و امام زمان علیه‌السلام ثابت قدم بمانیم. متزلزل، ترسو و بزدل نباشیم. مثلا اگر بخواهی کمک مالی بکنی یا از اعتباریات اجتماعی یا از کارهای فکری، علمی و توانایی های تخصصی ات استفاده کنی، از اصحاب عاشورا یاد بگیر و بدون چرتکه انداختن و محاسبات عقلی، عاشقانه خرج کن. خدا اله ماست و ما شهادت می‌دهیم: «لا اله الا الله». یعنی من معشوقی جز الله ندارم. برای این معشوق، گذشتن از چهار بخش (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) باید با عشق باشد. اما بعضی آدم‌ها حتی دو رکعت نمازی که می‌خوانند؛ یا حجابشان را رعایت می‌کنند؛ یا‌ روزه‌ای که می‌گیرند؛‌ با سختی و مشقت و بی‌میلی انجام می‌دهند، نه از روی عشق و محبت به خدا. این که شهادت می‌دهم معشوقی جز الله ندارم «اشهد ان لا اله الا الله» یعنی همه کارهایم و استعدادهایم را به پای خدا می‌ریزم. در این صورت رشد حاصل خواهد شد. قرار نیست همیشه جنگ باشد و جان بدهیم. بلکه قرار است ما هر کاری می‌کنیم به پای خدا بریزیم. اگر به عشق خدا زن‌داری، شوهرداری و بچه‌داری می‌کنیم، کینه‌ای در دل  نمی‌ماند. چون پای عشق در میان است. «خود»ی  وسط نیست که کینه بگیرد و غصه بخورد یا به کشمکش و دعوا بکشاند. خداوند هم در قرآن همیشه عاشقانه سخن می‌گوید. «ان الله لا یحب/ ان الله یحب» دوست ندارم/ دوست دارم. همین اصل برایمان کافی است. وقتی خدا می‌گوید دوست ندارم، یعنی معشوقت این را نمی‌پسندد و این ختم کلام است. «ان الله یحب»، یعنی معشوقت دوست دارد. پس خدا می‌پسندد. توجه کنید که چقدر عاشقانه و زیباست. اما متاسفانه با این که گاهی می‌دانیم خدا چیزی را گفته و واجب هم کرده، باز زیر بار نمی‌رویم. چرا؟ چون عشقی در میان نیست. مؤمن نمی تواند دشمن خدا و رسول را دوست بدارد امکان ندارد کسی ایمان به خداوند و روز قیامت بیاورد، ولی دشمن خدا و رسول را دوست بدارد. حتی این دشمن خدا می تواند پدر، پسر، برادر یا عشیره باشد. امکان ندارد مؤمن چنین کسانی که دشمن خدا هستند را دوست بدارد. «لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ[1]= قومى را نیابى كه به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده‏ اند هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند دوست بدارند در دل اینهاست كه [خدا] ایمان را نوشته». «کَتَبَ» در این آیه، از کتابت و نوشتن نیست، قلمش هم از جنس این قلم‌ها نیست، بلکه به معنی ایجاد است. یعنی در شخصیت چنین آدمی که آیه معرفی می‌کند، «ایمان» خاصی ایجاد می‌شود. عمر هر کدام از ما به اندازه عمر خداست. تا خدا هست، ما هم هستیم یکی از چیزهایی که به انسان خیلی قدرت می‌دهد، حس جاودانگی است. اگر کسی بخواهد سرعت و قدرتش را در حرکت به سمت خانواده آسمانی و غیب بیشتر کند، در چینش معشوق‌ها و ابدیتش باید دائماً به این فکر کند که «من جاودانه هستم». در بهشت جاودانه، انتهایی وجود ندارد. اگر کسی هم می‌خواهد دلش آرام شود و رمز شادی و آرامش را پیدا کند، باید از خدا به شادی و آرامش برسد. حتی اگر روابط زناشویی، خواهر و برادری، پدر و مادر و فرزندی و دوستی بر پای محبت نباشد و افراد یاد نگیرند که فدای هم بشوند و نسبت به هم مودت داشته باشند، رابطه‌ها بادوام و پایدار نمی‌ماند. یعنی علامت عشق‌ورزی برای خدا این است که نگاه ما ابدی باشد، نه موقتی. برخی مؤمنین یا زوج‌های مؤمن به یکدیگر می‌گویند که تو را ابدی دوست دارم.   در ارتباط با خدا که معشوق اصلی ماست، باید دائماً به این فکر کنیم که چگونه به او عشق بورزیم؟ من برای معشوقم چه کاری می‌توانم بکنم؟ یا حتی برای امام حسین چه کاری می‌توانم بکنم؟ برای امام زمانم چگونه می‌توانم هزینه کنم و خودم را هزینه کنم؟ استادمان تعریف می‌کرد یک پیرزنی بود که گیوه می‌دوخت. وضع مالی‌اش هم خوب نبود. سبزی‌هایی که دور می‌ریختند، می‌رفت جمع می‌کرد، می‌شست و می‌کوبید و آبش را می‌گرفت و می‌خورد. از درست کردن گیوه و کفش، پولی ذخیره می‌کرد برای زیارت. اما چون نمی‌توانست به زیارت برود. به کسی پول می‌داد و می‌گفت تو را به خدا به جای من کربلا و امام رضا برو. سپس استاد ما می‌فرمود: ایشان از دنیا رفت و به خواب یکی از بزرگان آمد. به او گفتند: چه خبر؟ گفته بود: من به محض این که از دنیا رفتم، حضرت زهرا با عجله آمد و دستم را گرفت و گفت تو بیا پیش خودم. چه کسی در حزب خداست؟ خداوند حزب الله را این گونه معرفی می‌کند: « أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ =آنان حزب خدا هستند». حزب الله یعنی کسی که برای خدا عاشقانه هزینه می‌کند و هزینه می‌شود. رمز خرج کردن عاشقانه، رسیدن به رضایت است.  وقتی با معصوم رفیق باشی، معصوم هم با تو رفیق می‌شود. ناراحتی و غم و غصه ما باید عدم رضایت خدا و اهل بیت علیهم‌السلام باشد. اما اگر وقتی که مریض شدی، طلاق گرفتی، پولت را بردند، تصادف کردی، ناراحت شدی، نشانه‌ی انس نداشتن است که هنوز عشق آسمانی نداری. «حزب الله» یعنی کسی که وقتی مصیبتی به او می‌رسد، می‌گوید: ما از خداییم. «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ= کسانى که چون مصیبتى بر آنها وارد شود گویند: همانا ما از آن خداییم». اگر ایستادیم و با خدا چون و چرا کردیم که چرا این طور شد؟ چرا این اتفاق افتاد؟ یعنی تو عاشق نیستی. تو اصلا خودت را نشناخته ای تا بتوانی صادقانه بگوئی: «اشهد ان لا اله الا الله= من شهادت می‌دهم که معشوقی جز الله ندارم». تنها حزب الله است که رستگار می شود در پایان آیه خداوند می‌فرماید: «أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ = آگاه باشید همانا حزب خدا رستگارند».  «رستگاری» یعنی ترجیح عشق خدا و خانواده آسمانی به هر چیزی. این دلدادگی است، این وقف شدن است، این هزینه شدن است، این هزینه کردنِ عاشقانه، منجر به رستگاری انسان می‌شود. رمزش را خدا به ما می‌گوید: کسانی رستگارند که عشق شان به خدا بی‌شرط و شروط باشد، آدم‌هایی که نق و غر ندارند، در فراز و نشیب زندگی و حوادثی که برایشان اتفاق می‌افتد، با خدا و اهل بیت درگیر نمی‌شوند و اعتراض نمی‌کنند. به چنین افرادی «حزب الله» می‌گویند و اینها سرانجام رستگار می‌شوند. افراد یا فاسقند که به سمت جهنم می‌روند، یا مؤمن اند. حد وسط دیگر نیست. مؤمن کسی است که سه معشوق را در رأس همه عشق هایش قرار می‌دهد: «الله، اهل بیت و جهاد در راه خدا». ساده از این مباحث رد نشوید. وقتی می‌گویم در خودتان یک نگاهی بیندازید، ببینید داستان معشوق‌های شما چگونه است. به این کلمات عادت نکنید که به سادگی از آن رد شوید. چون بعدا حسرتش را می کشید. «مال و فرزند» شما را از مسیر خدا غافل نکند خداوند می‌فرماید:‌ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لاأَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ[2] = ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند! و کسانی که چنین کنند، زیانکارانند!».  «اموالکم= اموالتان»، یعنی همان شغل، تجارت، خانه و مساکن. و «ولا اولادکم» یعنی بچه‌هایتان شما را از یاد خدا غافل نکند که هر کس چنین کند، خاسر است. اصل سرمایه شان را از دست می‌دهند. بچه‌ات را عاشقانه دوست داشته باش، اشکالی هم ندارد. خداوند عشق‌های دنیایی را انکار نمی‌کند. ولی مواظب باش که اینها تو را  از معشوق اصلی غافل نکند. ما چقدر آدم‌هائی داریم که به خاطر بچه‌هایشان از ابدیت و آخرت شان می‌گذرند. جامعه امروز ما دچار فرزندسالاری‌های جهنمی شده که پدر و مادرها خودشان را درگیر آنها کرده‌اند. در حالی که حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: «لا تَجعَلَنَّ أكثَرَ شُغُلِكَ بأهلِكَ و وَلَدِكَ فإن یَكُن أهلُكَ و وَلَدُكَ أولیاءَ اللّهِ، فإنَّ اللّه َ لا یُضِیعُ أولیاءهُ، و إن یَكُونوا أعداءَ اللّه ِ فما هَمُّكَ و شُغُلُكَ بأعداءِ اللّهِ= بیشتر اوقات خود را صرف زن و فرزند خویش مكن؛ زیرا اگر آنان دوست خدا باشند، خداوند دوستانش را وا نمى‌گذارد و اگر دشمن خدا باشند، چرا باید همّ و غمت رسیدگى به دشمنان خدا باشد». اگر خانواده‌ات می‌خواهند مسیر خدا را نروند، چرا تو آخرت خودت را فدای آنها می‌کنی؟ آدمی که به سمت جهنم‌ می‌رود، تو را هم به سمت جهنم می‌کشاند. پس چرا وقت و عمرت را برای او می‌گذاری. وقتی عاشق باشی، حساب و کتابی در کار نیست وقتی عاشق باشی، حساب و کتابی در کار نیست. برای عاشق‌ها هیچ حساب و کتابی نیست. عاشق کسی است که همه چیزش را به پای خدا می‌ریزد. همه چیزش را انفاق می‌کند و به سود ۷۰۰ برابری که خداوعده داده ایمان دارد. خداوند می‌فرماید: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنی‏ إِلی‏ أَجَلٍ قَریبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحینَ= از آنچه به شما روزی داده‌ایم انفاق کنید، پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرا رسد و بگوید: «پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت کمی به تأخیر نینداختی تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم». ممکن است انفاق شما مال یا وقت یا سلامتی یا اعتبار و آبرو یا علم یا معنویت باشد. پس هر چه که به شما داده اند را به پای خدا بریزید. ‌خدا می‌گوید خودم به شما دادم تا ۷۰۰ برابر جبران کنم. پس چرا ندهیم؟ زمانی که مرگ فرا می‌رسد، به خدا می‌گوییم: «اگر به من فرصت بدهی صدقه می‌دهم و از صالحین خواهم بود». خوب، چرا الان که زنده‌ایم و وقت هم داریم، به پای خدا عاشقانه نریزیم. وقتی که از دنیا رفتیم، دیگر فایده‌ای ندارد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) قنات یا باغ و هرچه که به دست می‌آورد، احیا می‌کرد. راوی می‌گوید علی در همان حال خستگی و عرق ریختن می‌گفت «قلم و کاغذ بیاورید تا من این را برای فقرا وقف کنم». ولی ما این طور نیستیم. انفاق‌های عاشقانه نداریم. باید دائما به نفس‌مان غلبه کنیم. در حالی که خداوند از انفاقی که می‌کنیم، یک تا ۷۰۰ برابر آن را به ما برمی‌گرداند، اما باز ما تزلزل و تردید داریم. چون عاشق نیستیم. عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید/ ناخوانده نقش مقصود، از کارگاه هستی. خوش به حال کسی که وقتی می‌‌‌خواهد بمیرد، به زندگی‌اش که نگاه می‌کند، ببیند که همه کارهایش عاشقانه و برای خدا و اهل بیت بوده است. مرگش هم فرا برسد، خدا اجازه نمی‌دهد که فرشته‌های نکیر و منکر بالای سر او بیایند. می‌گوید این دوست و رفیق ماست. بشیر و مبشر به سراغش بروند و با احترام به بهشت پیش خودم بیاورند.   امامت/امام حسین/عاشورا [1] . سوره مجادله/آیه 22. [2] . سوره منافقون/آیه 9.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7377
زمان انتشار: 17 اوت 2017
| | |
چطور عشق انسان را به شهادت می رساند؟

چطور عشق انسان را به شهادت می رساند؟

شهید شدن یعنی انسان در راه معشوق خودش فانی می‌شود. اراده‌ی خودش را هلاک می‌کند در اراده‌ی محبوب خودش و معشوق خودش. عشق خودخواهی ها منیت‌ها را از بین می برد. اگر محبت به معنای واقعی سراغ دل کسی آمد یعنی گفت: من واقعاَ عاشق مادرم فاطمه زهرا هستیم و من محب ....

فیلم

1 - چطور عشق انسان را به شهادت می رساند؟

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7210
زمان انتشار: 2 ژولیه 2017
| | |
عشق چیست

عشق چیست

به امام صادق علیه السلام گفتند: عشق چیست، یک دفعه می افتد به جان آدم، آدم اسیر آدمی می شود مثل خودش. امام فرمود: کفاره ی ظلمی است که به خودش کرده. یعنی چون با خانواده اش با اله اصلی اش ... شرح زیارت جامعه کبیره جلسه 5 http://montazer.ir/node/5683

فیلم

1 - عشق چیست

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6819
زمان انتشار: 19 می 2017
| | | | |
ندبه یعنی گریه در فراق انسان کامل

شرح دعای ندبه (جلسه 4) ؛ 96/02/15

ندبه یعنی گریه در فراق انسان کامل

ندبه، دعایی است جامع و پرسوز که از فراق عشق به یک انسان کامل، یعنی وجود مقدس آقا امام زمان (علیه السلام) و سایر انسان های کامل (مثل اعلی) که اصل و غایت ما هستند،  بازگو شده است. شکر بر وجود امام، شکر بر انسانی است که تولید شادی و آرامش در انسان می کند.

گریه حالت عشق و دلدادگی است. گریه در فراق انسان کامل برای رسیدن به اوست. بنابراین، ندبه راه رسیدن به هدف خلقت را به انسان یاد می دهد. گریه و اشک خیلی تاثیرگذار هستند. به شرطی که انسان این گریه را از صمیم قلب داشته باشد. گریه بر هر چیزی، نوع آرزو و معشوق های انسان را برملا کرده و معلوم می شود که هر کس چقدر قیمت دارند. گریه بر معشوق های «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی»، انسان را آشفته و مضطرب می کند، چون اینها مظاهر دنیا هستند. اما گریه ای که از دوری و فراق امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، چون مربوط به معشوق فوق عقلی ماست، انسان را صاف، زلال و قوی می کند و بر قیمت انسان می افزاید. این گریه، گریه ی انسان دردمند در فراقِ انسان کامل و همراه با معرفت و خودشناسی است. چون قیمتش را می داند. حضرت 1180 سال تنها و بی کس است، برای این که ندبه خوانی ندارد و کسی نیست که در فراقش گریه کند. اگر هم باشند، آنقدر کم هستند که نمی توانند تغییری در جهان ایجاد کنند. بنابراین، امام زمان دوست دارد ندبه خوان هایش زیاد شوند. اما حضرت کسی را به زور نمی خواهد. گریه برای هر چیز، لیاقت انسان را نشان می دهد. کسی که برای خانواده آسمانی اش ناله می کند، قیمت پیدا می کند و این گریه همراه با دلشکستگی، دلتنگی و بی تابی است. پس کسی می تواند گریه جان سوز داشته باشد که بفهمد خانواده آسمانی اش کیست. از خود بپرسیم: آیا ما عضو این خانواده هستیم؟ آیا در فراق امام مان گریه داریم؟ شکر انسانی، شکر فوق عقلی است در دعای ندبه می خوانیم: «اَلْحَمْدُ لله رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً= ستایش خاص خدا، پروردگار جهانیان است و درود و سلام خدا، سلامى كامل، بر سرور ما محمد، پیامبرش و اهل بیت او». امام سجاد (علیه السلام) فصل (امتیاز) انسان را «حمد» معرفی می کند. از نظر ساختار ریاضی انسان بدون شکر، حیوانی بیش نیست. شکر افراد هم مراتب دارد: گاهی شکر بر نعمت جمادی است. مثل شکر بر پول و ثروت داشتن. گاهی شکر بر نعمت نباتی است. مثل سالم بودن. گاهی شکر بر نعمت حیوانی است. مثل شکر در داشتن همسر، شغل و موقعیت. گاهی شکر بر نعمت عقلی و انسانی مثل فهم مطلب یا مدرک تحصیلی است. اما گاهی شکر بر نعمت فوق عقلی و فوق انسانی است. انسان باید توجه به نوع شکرهایش داشته باشد. شکرهایی که تولید شادی و آرامش در انسان می کند، شکرهای انسانی هستند. هر چه سطح شکرهای انسانی بالا برود، شادی و آرامش نیز بیشتر می شود. حتی لذت از دنیا و نعمت های سایر شئون او نیز بیشتر می شود. «اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلى ما جَرى بِهِ قَضاؤُكَ فى أَوْلِیائِكَ الَّذینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دینِكَ= خدایا تو را ستایش، بر آنچه به آن جارى شد قضاى تو درباره اولیائت، آنان كه تنها براى خودت و دینت برگزیدى». باید فکر کنید نیت تان در چه چیزهای خالص است و عمری که صرف می کنید، وقف چه چیزی است. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «خَیرُ النّاسِ رَجُلٌ حَبَسَ نفْسَهُ فی سبیلِ اللّه= بهترینِ مردم، مردى است كه خود را وقفِ راه خدا كرده است».  شکر بر خالص بودن اولیای خدا نشان از اهداف و آرمان های انسان دارد. اگر قرار است انسان فعالیتی داشته باشد، در عرصه های مختلفی مثل همسرداری، اجتماعی، اقتصادی، پزشکی، مهندسی سیاسی و ... بهتر است در راه خدا باشد. «إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزیلَ ما عِنْدَكَ، مِنَ النَّعیمِ الْمُقیمِ، الَّذى لا زَوالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلالَ = آنگاه كه براى ایشان اختیار كردى، فراوانى نعمت پابرجایى كه نزد توست، نعمتى كه تباهى و نابودى ندارد». یکی از لذت های آخرت در هر مقامی که قرار بگیرید، نبود انتهاست. دنیا این گونه نیست. هر نعمتی داشته باشید، روزی از دست خواهید داد. مال، فرزند، خانه و... وصالش با جدایی همراه است. اما در آخرت، نعمت های بهشتی این گونه نیست. فراق، جدایی و تمام شدنی در کار نیست. ترس و اضطرابی نیست. همیشگی است. چون دارالسلام است و از هر چیزی در سلامت هستید.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6602
زمان انتشار: 29 مارس 2018
| |
در آسمان چه کسی را «اسیرالله» می خوانند؟

استاد محمد شجاعی

در آسمان چه کسی را «اسیرالله» می خوانند؟

عشق پیوند عمیقی است؛ تا آنجا که ملاک ارزش گذاری شخصیت  انسان است. زیرا عشق انسان را همرنگ محبوب می سازد. کسی که دوستدار علی است، در آسمان «اسیر خدا» می نامند. چون دارائی دل، عشق به علی است.

قیمت هر کس به محبوب دلش است. خداوند در آیه 31 سوره آل عمران می فرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ= بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد»، یعنی اگر عاشقش هستید، دنبال من بیایید. اگر دنبالش بروید، نه تنها به معشوق حقیقی می رسید، بلکه محبوب هم می شوید. اگر بخواهید بدانید قیمت تان چقدر است، به عقربه دلتان نگاه کنید که هوس چه چیزی را می کند. شب را به عشق چه چیزی صبح می کنید؛ به چه چیزی می خواهی برسید؛ شما اسیر همان هستید. چون نوع هوس ها، دلدادگی ها، دغدغه ها و دلتنگی ها به انسان می گوید چه کسی هست. حالا کسی که اسیر امیرالمومنین و اهل بیت (علیهم السلام) باشد، دلش قیمت پیدا می کند. اینها آینه های خودشناسی است. شما راحت خودتان را می توانید در این آینه ها بشناسید که چه چیزی در طول روز، دل شما را می برد. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:«أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً سُمِّیَ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَسِیرَ اللَّه= بدانید، هر كس على را دوست بدارد، در آسمانها و زمین، اسیر خدا نامیده می‌شود». یعنی انسان نمی تواند محب خدا باشد، ولی مظاهر تام خداوند را دوست نداشته باشد. از این رو‏ کسی که عاشق علی است، در حقیقت اسیر خداست. این اسارتش قیمتی است. اگر به این محبت و دوستی برسیم، خیلی برد کرده ایم و این دلدادگی هاست که نشان می دهد چقدر انسان دارایی به دست آورده است. زمهر اولیاء الله شانی کرده ام پیدا                                   برای خویش عیشی جاودانی کرده ام پیدا   برگرفته از سلسله مباحث خانواده آسمانی 281

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 6129
15 فوریه 2017
| |
پرسش 129.
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ،

شناسه پرسش: 6128
15 فوریه 2017
| | |
پرسش 128.
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ،

شناسه مطلب: 6080
زمان انتشار: 4 فوریه 2017
| | | |
کثرت آرزو عاملی در ایجاد قساوت قلب است

بحث سعادت و شقاوت جلسه 10، 73/6/21

کثرت آرزو عاملی در ایجاد قساوت قلب است

برای رسیدن به نرمی، لطافت و طهارت دل باید از آرزوها کاست. یعنی طول و عرض آرزو را كم كن و در دنيا آرزويت را طولانى نكن.

على‏ (علیه السلام) از مناجاتهاى موسى با خداوند اینگونه بیان مى‏ كند: «فی ما ناج اللَّه تعالى موسى‏ علیه السلام: «یا موسى لا تَطُلْ فی الدنیا أمَلَك فَیَقْسُوا لِذلك قلبك و قاسى القلب منّى بعیدٌ = اى موسى! آرزویت را در دنیا زیاد نكن یعنى نگذار آرزوها بر تو غلبه كنند و مدام تو و استعداد و جوانیت را این طرف و آن طرف ببرد. چون به محض این که به خود بیایى می بینى که سنى از تو گذشته و مثل سراب به دنبال معشوق هاى مختلف رفتی و عمرت تمام شد و در آخر آنچه را كه می خواستى به دست نیاوردی. یعنی طول و عرض آرزو را كم كن و در دنیا آرزویت را طولانى نكن. چون «فیقسوا قلبك= قلب تو را با قساوت و سخت مى‏ كند». وقتى آرزوهای زیادی داشته باشى، قلبت سنگدل می شود. یعنى مدام طمع و میل دارى و مى ‏خواهى به آن آرزوها برسى؛ پس دیگر آن نرمى و لطافت و طهارت قلبى لازم را نخواهی داشت. کثرت آرزوها انسان را از خدا دور می کند «یا موسى لا تطل فى الدنیا أمل و القاسی القلب منى بعید =یا موسی آرزوهایت را طولانی و مفصل نكن که قلبت را قسى مى‏كند و كسى كه قلبش قسى است از من دور است». كسى كه آرزوهای زیادی داشته باشد، از خدا خوشش نمى ‏آید. زیرا دنبال معشوق های دیگری مى‏ گردد؛ اما وقتى اسم مرگ را می شنود، دست و پایش می لرزد، اگر به او بگویند یك سال دیگر یا ۶ ماه دیگر مى میرى، تمام دنیا جلوى چشمش تاریك مى‏ شود. ممكن است از روی اجبار به مسجد برود و نماز بخواند، اما دنبال كار ومعشوق خویش است نه خدا. یعنى نماز را به عنوان معراج و قُربان مؤمن (نزدیك كننده) نمی خواند. فرمودند: «الصلاة قربان كل تقی= نمازنزدیك كننده هر آدم باتقوا به خدا است». او غیر متقی براى قرب نماز نمى‏ خواند و انسى با خدا ندارد؛ از روی عادت نماز مى‏ خواند. به قول امام صادق ‏(علیه السلام) عادتاً نماز مى‏ خواند؛ اگر نماز نخواند، می ترسد و وحشت پیدا می کند. از نماز این قصد را ندارد كه با خدا دوست شود و با او نزدیكی داشته و ارتباط و انس پیدا كند. قطع وابستگی به دنیا به منزله قطع ارتباط با دنیا نیست معنای قطع وابستگی دنیا این است که میل به آرزوهای دنیوی در دل قطع شود تا خدا در دل جایگزین آنها شود. على (‏علیه السلام) فرمود: «انقطع الى اللَّه سبحانه فانه یقول: و عزتى و جلالى لا قطعن امل كل آمل امل غیرى بالیاءس= به سمت خدا منقطع شو= زیرا به عزت و جلالم قسم كه آرزوى هر آرزومندى كه به غیر من امیدوار باشد را قطع خواهم كرد و در بین مردم لباس خوارى بر تن او خواهم پوشاند ». خود را از همه چیز قطع كن؛ نه این كه ارتباطت با دنیا قطع شود، بلکه علاقه‏ و چسبندگى‏ به دنیا باید قطع شود. البته گفته نشده که دنبال دنیا و مظاهر دنیا نباشید؛ می توانید ارتباط داشته باشید، اما هیچ وقت کسی یا چیزى را با خدا عوض نكنید. اگر عوض كنى، خدا تو را مأیوس مى‏ كند. خلق را با تو بد و بد خو كند                تا تو را یك باره دل آن سو كند چیزى كه از ما خواسته‏ شده این است كه در دل ارتباط قطع شود؛ نه در بیرون. زیرا در بیرون، كار دنیا این است که: باید ازدواج كرد، بچه داشت؛ دوست داشت كانونها را گرم كرد؛ ارتباط با رفقا، صله ارحام و زیارت مؤمنین، رفت و آمدها، چون اینها ثواب دارد و سفارش شده که اجتماع باید وحدت داشته باشد. اما در دل، نباید هیچ كس را به خدا ترجیح دهید. زیرا خداوند مى‏ گوید: به عزت و جلالم قسم هر كس را كه به غیر من امید داشته باشی امیدت را قطع مى‏ كنم. علاقه امامان و پیامبران به دنیا، مانع از عشق به خدا و حفظ ایمانشان نمی شد خدا حضرت عزرائیل‏ (علیه السلام) را فرستاد كه جان حضرت ابراهیم را بگیرد. حضرت ابراهیم گفت: چرا خدا مى‏ خواهد من را از خانواده ‏ام جدا كند؟ نه این كه خدا را دوست نداشته باشد. ابراهیم خلیل اللَّه بود. یعنى دوست خدا بود. اما حضرت به خانواده و فرزندش حضرت اسماعیل (علیه السلام) که یکی از پیغمبران الهی بود علاقه داشت. اینطور نبود كه از خدا بدش بیاید، ولى دوست داشت همنشین خانواده اش باشد. حضرت ابراهیم می فرماید: کدام دوست است که دوستش را از خانواده اش جدا کند؟ عزرائیل صحبت های ابراهیم را به خداوند عرض كرد. خداوند گفت: به ابراهیم بگو كدام دوست است كه از ملاقات دوستش بدش بیاید؟ عزرائیل این را به ابراهیم گفت و حضرت فرمود: هم اکنون جان مرا بگیر. من مشتاق خدا هستم.  علاقه به همنشینى با خانواده بد نیست، فقط نباید انسان را از خدا و از انجام وظایفش باز دارد. دلتنگى بد نیست، گریه كردن براى دلتنگى بد نیست. نبى اكرم‏ (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز گاهى وقتها مى ‏فرمود: «آه چقدر دلم براى دوستانم در بهشت تنگ شده است». پیامبر به دوستانش علاقه داشت. ما نیز دوستان شهیدی داشتیم که دوست داریم به آنها بپیوندیم. سیدالشهدا به پدرشان عرض مىكند: تو مرا دوست دارى؟ حضرت مى‏ فرماید: بله دوستت دارم. عرض مى‏ كند كه خدا را هم دوست داری؟ مى ‏فرماید: بله خدا را هم دوست دارم. سیدالشهدا عرض مى‏ كند چطور دوستى من و خدا را در دلت جاى مى ‏دهى؟ در یك دل جز یك محبوب و معشوق جا نمى‏ گیرد. فرمود من به عنوان شفقت و مهر پدرى تو را دوست دارم، این مهر را خدا گذاشته و گفته باید تو را دوست داشته باشم. خدا پدرى را که نسبت به فرزندش قسی است دوست ندارد؛ كسى را كه نسبت به زن و بچه‏ اش بى‏ رحم است دوست ندارد. سیدالشهدا عرض می کند چگونه بین محبت به من و محبت به خدا فرق مى ‏گذارى؟ حضرت فرمود: عشق اصلى من خداست. اما به تو محبت پدرى دارم؛ تو بچه‏ ام هستى و دوستت دارم. اما من یک معشوق بیشتر ندارم و آن هم خداست. فرمود: این گونه فرق مى‏ گذارم كه اگر بین كشتن تو و حفظ ایمان و معشوقم مجبور شوم که یکی را انتخاب كنم، تو را خواهم كشت تا ایمانم حفظ شود. رابطه اسماعیل و ابراهیم اینگونه بود که خداوند از او خواست تا سر چنین پسر خوبی را ببرد « إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُكَ (صافات102)= من خواب دیده ‏ام كه سر تو را بریده ‏ام» اسماعیل نیز به پدرش ابراهیم دلبستگى‏ ندارد بلکه به خدا دل بسته است، و به پدر پاسخ می دهد :«قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ= به همان چیزی كه امر شدى انجام بده انشاءاللَّه من را از صابرین خواهی دید». هیچ یک به همدیگر دل نبسته ‏اند در حالیکه بین پدر و پسر اوج علاقه است اما معشوق خداست. ابراهیم طوری اسماعیل را می برد كه همسرش متوجه نشده و مانع نشود چون مادر است و عاطفه دارد. اسماعیل مى‏ گوید: پدر چشم مرا ببند كه مهر پدرى باعث نشود چشم تو به چشم من بیفتد که نتوانى مرا بكشى. سر سیدالشهدا را مقابل حضرت زینب و زین العابدین بریدند. سیدالشهدا همه كس را براى خدا داد، اوج انقطاع به سوى خداوند تبارك و تعالى است، على اصغر را مى ‏دهد، پسرهایش را مى‏ دهد اما خم به ابرو نمی آورد، در روایت داریم هر چقدر سیدالشهدا كشته مى‏ داد شادتر و برافروخته‏ تر مى‏شد چون  مى‏ دانست براى چه كسى و براى چه هدفی آنها را می دهد، مى‏ دانست چه معامله ‏اى مى‏ كند، از این كه در این میدان تجارت عالى افتاده شاد بود ، ذكرهاى سیدالشهدا در لحظات آخر روز عاشورا نشانگر این است.« الهى رضاً برضائك= خدایا راضى هستم »، «تسلیماً لامرك، لا معبود سواك یا غیاث المستغیثین اللّهم انت متعالى». حضرت زینب و پسرهایش، برادرهایش، حضرت ابوالفضل و همه منقطع هستند. حضرت زینب‏ این همه مصیبت دیده اما وقتى در كاخ افراد او را اذیت و سرزنش مى‏ كنند، مى‏ گوید: ای یزید تو در نظر من خیلى پست و كوچك هستى! چرا ما را سرزنش مى‏ كنى!؟ «و ما رأیت الا جمیلا= من در روز عاشورا جز زیبایى چیزى ندیدم». این یعنى انقطاع، یعنى آرزو مانع او نشد و از خدا دورش نكرد. از نظر او جز زیبایى و قشنگی چیزی نبود، با خدا صفا مى‏ كرد، او و همراهانش با خدا معامله ‏كردند، برادرش را ‏داد و جوابش را از خدا گرفت، هیچ كس به دیگری دلبستگی شدید نداشت، رباب‏ «علیه السلام» هیچ وقت گله نکرد كه چرا على اصغر مرا بردى که تیر بخورد، چون او مجذوب جذبه الهى است. سیدالشهدا در مورد حضرت سكینه‏ (علیه السلام) فرمود: «مستغرقة فى اللَّه= دخترم غرق در خداست»، بقیه افراد نیز همین گونه بودند. باید اینگونه زندگى كرد آرزوهای زیاد باعث دلبستگی و چسبندگی به دنیا می شود موقع مرگ همه دلبستگى ‏ها به یاد انسان مى ‏آید وقتى مى‏ گویند مى‏ خواهى بمیرى فكر نمى‏ كند كه آن طرف چقدر زیباست یعنى به خداى رحمان و رحیم و غفور، بهشت با آن عظمت، سیدالشهدا، مجلس و مهمانى سیدالشهدا، مجلس امیرالمؤمنین مجلس رسول خدا، تحصیل در آنجا و در محضر آنها، تعلیم آنها، كلاسى كه پاى درس سیدالشهدا شركت می كند، به آن عالمى كه خدا مزیّن كرده، فکر نمی کند. وقتی به او گفته می شود که موقع مرگ است، خانه، مغازه، ماشین، زن، بچه و لیسانسی که چهار سال تحصیل کرده تا به بهره‏ بردارى برسد و اینگونه مسائل دنیایی جلوى چشم او می آید. اما اگر كسى به دنیا پیوند نخورده باشد، دنیا جلوى چشمش نمی آید، راحت ذكر و تشهدش را مى‏ گوید چون به چیزی گیر ندارد. اگر به او بگویند مریض هستى، سرطان دارى، یك ماه یا یك سال دیگر مى ‏میرى، با این موضوع اینگونه برخورد مى‏ کند که ما در آخر خواهیم مرد، من در این دنیا زندگی کردم و بعد به عالم دیگر منتقل مى‏ شوم، در آنجا حیات خواهم داشت، قرار است آنجا نیز زندگى كنم، زندگى آنجا بهتر از زندگى اینجا است، به ملاقات خداوند و معصومین‏(علیهم السلام) و اولیاى خدا نیز خواهم رفت. از اینکه به او بگویى یك سال دیگر، یك ماه دیگر یا یك هفته دیگر خواهی مرد، غمی ندارد چون با خدا انس دارد، در نظر او خدا وحشتناك نیست، چون آماده است، دلش به جایى بند و چسب نخورده، با همه چیز ارتباط برقرار مى‏ كند، زن دارد، بچه دارد، كنكور شركت مى‏ كند، كارهای بزرگى مى‏ كند، كتاب چاپ می كند، مؤسسه می زند، ازدواج مى‏ كند، همه این ارتباطات را دارد اما به هیچ یک بند نیست چون همه اینها را براى خدا و در راه خدا انجام می داد، وظیفه ‏اش بود، حال که خدا می خواهد او را از آرزوها و دنیایش قطع کند، آرزوهاى زیاد خود را نشان مى‏ دهد كه انسان وقتى مى‏ خواهد بمیرد مى ‏بیند که چسب خورده و بلند نمى ‏شود.  اسلام سفارش کرده که درس، دانشگاه، تحصیلات علمى و دینى، زن و بچه و... همه خوب هستند و باید آنها را حفظ كنید، اما وقتى یک طرف قضیه خداست چسبیدن به طرف دیگر، نشانه سنگینی و آرزو است و آرزو اینجا بد مى‏ شود.   زمان پیغمبر که گفته شد جهاد بروید، یك عده به جنگ نمى‏ رفتند. مى‏ گفتند: مى‏ رویم كشته مى‏ شویم. آیه نازل شد كه« اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا = آیا روى زمین سنگین شدید؟ (توبه 38)»« أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا =آیا به این زندگى و به این جیفه و مردار راضى شدید؟»« الدنیا جیفة و طالبها كلاب= دنیا یك مردارى است و طالبش سگ است» شما راضى شدید به این مردار؟ فكر مى‏ كنید زندگى مى‏ كنید؟  در دوران جنگ دفاع مقدس نیز بعضى‏ افراد اصلاً رنگ جبهه را ندیدند و بى‏ خیال زندگى كردند، حواسشان نبود كه جنگی هست، نبرد و جهادى هست، از کنار زن و بچه ‏هایشان تکان نمی خوردند. در حالیکه در این مدت بهترین جوانها جلوى دشمن ایستاده بودند. امام فرمود كسانى كه خود و خانواده ‏شان را از آتش معركه دور نگه داشتند باید در قیامت جواب دهند و خود را براى جواب روز واپسین آماده كنند. هشت سال جنگ بود اما شخص نمی گفت كه این مملكت من است، دینم است، كشورم است، در حالیکه بعضی از کسانیکه دین نداشتند نسبت به آنها فضیلت داشتند و مى‏ گفتند ناموسمان است، مملكت مان است، براى ملیت و ناموسشان به جبهه مى‏ رفتند. رزمندگان و شهدای اسلام مصداق کسانی بودند که به دنیا و آرزوهای دنیایی دل نبسته اند در جبهه زیاد بودند افرادی که سال چهارم بودند، فارغ التحصیل از آلمان یا دانشجو بودند و در عملیات حضور داشتند. در یکی از عملیاتها دانشجویى آمده بود که در آلمان پزشكى مى‏خواند، در تابستان که به او مرخصى می دادند جبهه می آمد. چون منتظر بود تابستان دِینش را به اسلام ادا كند. آمد و چند روزى آموزش دید و شهید شد. افرادی که فهمشان پایین است می گویند اگر او پزشك مى‏شد براى مملكت خوب بود و به درد این مملكت مى‏خورد. حضرت على‏ علیه السلام فرمود كه در همه جنگ‏ها رسول خدا از ما مقدم‏تر بود و نزدیك‏ترین فرد به دشمن بود. هر وقت در جنگ‏ها در خط مقدم به ما فشار مى‏آمد، به رسول اللَّه پناه می بردیم، حال رسول خدا بگوید من پیغمبر هستم و باید در گوشه ‏اى بنشینم؟ رسول اللَّه‏ اینگونه نبود كه در خیمه بنشیند و به بقیه بگوید چه كار كنند. حضرت جلوتر از بقیه زره به تن می کرد و اسلحه به دست جلوتر از همه مى‏ایستاد. در طلبه ها نیز بودند که به درس و گوشه ‏هاى حجره ‏هایشان چسبیدند و جبهه نرفتند، امام گفت كه شما اسیر علم شدید نتوانستید حجاب را برطرف كنید. هر چند روحانیت در این هشت سال جنگ بیشترین شهید را داد، یعنى نسبت به جمعیت خودش هیچ گروهى به اندازه روحانیت شهید ندادند، نه بسیجى‏ها، نه سپاهى‏ها، نه ارتشى‏ها، نه كارگرها، نه دانش ‏آموزها. اما بودند روحانیونی كه در لحظه‏اى كه باید درس را رها مى‏كردند و مى‏رفتند شمشیر مى‏زدند، به درس چسبیدند و امام از آنها انتقاد كرد كه این حجاب است. افرادی که شهید شدند در لحظه آخر فقط به خدا و امام زمان فكر مى‏كردند، هیچ دلبستگى نداشتند، دلبستگی شان خدا بود، عشق‏شان این بود كه خدا راضى باشد و با قشنگ‏ترین حالتها تیر ‏خوردند و صدای یا حسین‏، یا فاطمه زهرا، یا مهدی بلند بود این قدر ‏گفتند تا شهید شدند. به همین ذكرها مشغول بودند تا از دنیا رفتند، پشت پیراهنشان زیارت عاشورا یا متن« می روم تا انتقام سیلى زهرا بگیرم» را نوشته بودند، چون آرمان و انگیزه داشتند، با تاریخ و عمق تشیع پیوند خورده بودند و مى‏دانستند باید چه كار كنند. آنها كه توفیق داشتند بعد از تیر خوردن زود شهید نشوند و چند دقیقه وقت داشتند، بهترین حالت‏هایشان در همان چند دقیقه آخر بود. خیلى‏ها دوست نداشتند بعد از تیر خورن یك دفعه از دنیا بروند دوست داشتند چند دقیقه وقت داشته باشند چون آن چند دقیقه آخر غوغایی دارد. در آن لحظه آخر قرآن را برمى‏ دارد و مى‏ خواند یا مهرش را روى زمین مى‏ گذارد و در حالت سجده شهید مى‏ شود، یا رو به قبله می نشیند و با گفتن السلام علیك یا ابا عبداللَّه شهید می شود. كسى این حالتها را نمی فهمد، فقط کسانی كه همان روحیه ‏ها را دارند مى ‏فهمند. بعضى‏ ها که لوطى بودند لحظه آخر می گفتند ببخشید هیچ كارى نكردیم، حلال كنید ما خیلى اذیت كردیم، كارى از دستمان برنیامد. اگر به کسی كه به دنیا چسبیده، بگویند جبهه و عملیات برو، دست و پایش مى ‏لرزد. بدتر از آنها كسانى هستند كه این مسایل را نمی فهمند، مثلا در فیلمهای جنگی زمانی که قهرمان جنگ شهید می شود، اینطور نشان می دهند که وظیفه قانونى‏، وظیفه ملى و میهنى‏ اش بوده، فكر نمى‏ كنند كه اینها عشق به خدا داشتند. در لحظه آخر یادش مى‏ افتد كه بچه ‏اش را در بغل گرفته و بوس مى‏ كند، با همسرش در پارك قدم مى‏ زند. درحالیکه رزمندگان و بسیجی های ما اینگونه نبودند. مگر تعداد قلیلی که برای انگیزه های دیگر به جنگ رفته بودند. آرزوهای دنیایی انسان را از یاد مرگ غافل می کند على‏(علیه السلام) می فرماید:« اكثر الناس املا اقلهم للموت ذكر = بیشترینِ مردم از نظر آرزو، كمترینِ آنهاست از نظر یاد مرگ». یعنی هر چقدر آرزوهای مردم بیشتر باشد كمتر یاد مرگ مى ‏كنند. اگر انسان توجه به عظمت آنجا داشته باشد مى ‏فهمد كه در چه جیفه‏ اى گیر كرده و چه مردارهایی ذهنش را خراب مى‏ كند! که در این صورت صفاى قلب ایجاد می شود یعنی قاصى نیست بلکه قلبش با خدا انس دارد، دنبال دنیا و تجارت مى ‏رود اما با خدا انس دارد، تجارت، همسر، فرزند، تحصیلات دانشگاهى، وزارت، پست و ... در استخدام دینش است على(علیه السلام) می فرماید:« اكثر الناس املا اقلهم للموت ذكر = بیشترینِ مردم از نظر آرزو، كمترینِ آنهاست از نظر یاد مرگ». یعنی هر چقدر آرزوهای مردم بیشتر باشد كمتر یاد مرگ مى ‏كنند. فكر نمى ‏كند كه شبى ما را مى ‏شویند و داخل قبر مى‏ گذارند. ما خیلى كمتر به این لحظه فكر مى‏ كنیم.البته این لحظه بد و ترسناک نیست اما اگر كسى گناهكار باشد باید بترسد. اگر انسان خراب كرده باشد باید بترسد چون در آنجا تنهاست و چیزهای خطرناکی با او همراه می شود. لحظه مرگ و انتقال به عالم دیگر برای مؤمن لحظه شیرینی است  امام سجاد(علیه السلام) مى ‏فرماید مرگ براى مؤمن مثل عروسى مى‏ ماند «عُرس المؤمن= عروسى مؤمن است» چون همسران بهشتى، به قدرى زیبا هستند كه اگر مردم دنیا یكى از آنها را ببینند نمی توانند تحمل كنند و مى‏ میرند. نمونه ‏اش در دنیا حضرت یوسف بود. زنهایی که به زلیخا می گفتند تو چطور به یك غلام دل بسته ای، با دیدن او به قدری شیفتگى حاصل شد که دست‏هایشان را بریدند درحالیکه متوجه نشدند. عروسی و همسران بهشتى جنبه جنسى ندارد بلکه زن هاى فوق ‏العاده زیبا، مؤدب، كانون محبت، با معرفت و با معنویت هستند که باید آنها را شناخت. در روایت آمده است که نزدیك شدن به این حوری و استفاده از او مثل شرابی كه با خوردن آن انسان را مست مى کند، معرفت و كمال را بالا مى برد. مثل همسر دنیایى نیست كه حالت‏هاى حیوانى را براى انسان ایجاد كند بلکه قرب مى ‏آورد. در لحظه انتقال به عالم دیگر حضرت على‏، رسول خدا و سیدالشهدا بالاى سر انسان می آید تا به عالم با عظمت منتقل شود. پس مواظب خود باش و از خودت بترس از خدا نترس. برزخ و قبر جاى ترسناكى نیست پس باید اسم مرگ مانند عروسی مومن برای ما شیرین باشد تا مثل رزمنده ‏ها و خیلى از مؤمنین که دلبستگى ندارند، قلبمان آرام باشد، راحت باشیم و از مرگ نترسیم. موقعیت انسان و همراهان او در آخرت ساخته نفس و خلق و خوی اوست خلق انسان در این دنیا مصداقى در عالم برزخ پیدا می کند که همراه انسان است.  همراه انسان بد اخلاق و بى ‏رحم، ماری است كه نفس انسان آن را خلق مى‏ كند یعنی مخلوق نفس انسان است. اخلاق ‏ها بروز مى‏ كند و به نمونه برزخى خُلق افراد تبدیل مى‏ شود، هر خُلقى در عالم برزخ یك مصداقى پیدا مى‏ كند یا سگ مى‏ شود و یا خوك و... . اژدهایی از آتش، به انسان بد اخلاق می چسبد بطوریکه  از او جدا شدنى نیست چون آن اژدها، خُلق و اخلاق او است. اخلاق از آدم جدا نمى‏ شود. هرزى چشم، هرزى زبان، هرزى خیال، بد دهنى، عصبانى ‏شدن، غُر زدن، نیش زدن، مسخره کردن، خلق انسان است که در آخرت از او جدا نمی شود. ما باید به امیرالمؤمنین‏(علیه السلام)، به رسول اكرم‏، به على اكبر، به ابوالفضل، به دوستان عالى‏ و به تكامل برزخى فکر کنیم و ازجهنم نترسیم بلکه از آن ماری که خودمان هستیم باید بترسیم. آن طرف همه رحمت خالص و لذت خالص است، اگر خراب مى‏ شود ما خرابش كرده‏ ایم، باید از خود بترسیم، از اخلاقی كه مثل مار دیگران را نیش مى ‏زند بترسیم، خدا با كسى كار ندارد و به بنده ‏اش مى‏ فرماید:« إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ ۚ وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمْ ۗ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ (هود 119) =براى رحمت شما را خلق كردم كه به شما رحم كنم» شما خودتان به خودتان رحم نمى ‏كنید. وقتى اخلاق به برزخ منتقل شود، برای انسان مصیبت ‏بار می شود. مار، جهنم و عذاب هیچ كدام كار خدا نیست بلکه مخلوق خودت است. چون خودت در آنجا جهنم درست مى‏ كنى.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 6057
29 ژانویه 2017
| |
پرسش 123.
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ،

شناسه مطلب: 6046
زمان انتشار: 25 ژانویه 2017
| |
جلسه یازدهم مختص پاسخ به سؤالات

درس اخلاق و خودسازی جلسه 11؛ 95/11/4

جلسه یازدهم مختص پاسخ به سؤالات

جلسه یازدهم درس «اخلاق و ضرورت خودسازی» جلسه ی پاسخ به سؤالات بود. حضرت آیت الله حائری شیرازی به سؤالات شرکت کنندگان پاسخ گفتند.

جایگاه اختیار، تصمیم و عقل در عمل خیر مؤمن چیست؟ آیت الله شیرازی به پاسخ به سوالی درخصوص این مطلب فرمودند: خدا جلو پای کافر و مؤمن خیر می آورد. اما این که مؤمن آن را برمی دارد، تصمیم خود اوست. همین عقل را خدا به همه می دهد، یکی به عقل خودش عمل نمی کند و دیگری عمل می کند. خدا علم را هم به همه می دهد؛ اما یکی عمل می کند و دیگری عمل نمی کند. به زن نوح شوهری به خوبی نوح داد و این خیر بزرگ را جلویش گذاشت،. اما او ناشکری کرد و  اسرار همسرش را فاش کرد. یک نمونه برای مؤمنی مثل زن فرعون این است که فرعون را جلویش قرار داد. بهترین کاخ را برایش ساخته، بهترین جواهرات را به او داده، بهترین فرشها و پرده ها و کنیزها و غلامها را داده ، ولی او هیچ کدام را نمی خواهد و می گوید: خدایا برای من خانه ای پیش خودت درست کن در بهشت و مرا از دست فرعون نجات بده. همه می گفتند فرعون خداست. اما او می گفت، نه. خدای من کس دیگری است. این همان زن است که وقتی آب صندوق حضرت موسی را آورد، زن فرعون گفت، این بچه را نکشید. فرعون پذیرفت و او را به فرزندی قبول کردند. جنود عقل و جهل چیست؟ آیت الله حائری در پاسخ به این سوال گفتند: در بخشی از حدیث معروف امام صادق (علیه السلام) در مورد عقل و جهل آمده است: خدا عقل و جهل را در مقابل هم قرار داد. خدا همه کمالات را به عقل داد و جهل دشمنی او را به دل گرفت. خدا 75 لشگر به عقل داد مثل وفا، صفا، خوش خلقی و امانت و ... . اما جهل گفت خدایا مرا در مقابل عقل قرار دادی و ضد او، من چگونه بدون لشگر با او مقابله کنم؟ خدا 75 لشگر هم به جهل داد. امام صادق (علیه السلام) همه این لشگریان را می شمارد. امام راحل این روایت را اصل مبنای کتابی به نام «جنود عقل و جهل» قرار داده و بیان فرمودند: 75 جند برای عقل و 75 جند برای جهل، برای این است که تعادل برقرار باشد. نه این طرف بچربد، نه آن طرف، تا انسان مختار باشد و مجبور نباشد. آیا امکان دارد جهل که یک نقص است، تمام مراتب وجودی «کامل» را ببیند؟ آیت الله حائری در پاسخ به این سوال فرمودند: می تواند ببیند، ولی این دیدن، دیدنی نیست که به درد جهل بخورد. «فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ = ما پرده‏ ات را [از جلوى چشمانت] برداشتیم و دیده‏ ات امروز تیز است» (ق/22). خدا به انسان می گوید: «من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی= هر کس در این دنیا نابینا باشد، در آخرت نیز نابینا خواهد بود». اما در عین حال می گوید: «فبصرک الیوم حدید». یعنی آن روز نمی دیدی، اما الان می بینی. ما در زیارت جامعه درباره شأن ائمه (علیهم السلام) می گوییم: «حتی لا یبقی ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صدیق و لا شهید و لا عالم و لا جاهل و ... صدق مقاعدکم» زیارت جامعه می گوید: همه مقامات شان را می بینند، اما بهره مند نمی شوند. برایشان مشخص می شود که ائمه (علیهم السلام) چه قربی دارند به خدا، اما جز حسرت نتیجه ای ندارند. آیا خرد زیرمجموعه و یا مرکبه ای از عشق است؟ آیت الله حائری در پاسخ به این سؤال که «با توجه به این بیت حضرت حافظ که می گوید:«خرد هر چند نقد کائنات است/چه سنجد پیش عشق کیمیاکار» جایگاه خرد و عشق را در مقایسه با هم بفرمایید، فرمودند: عشق نور است، خرد هم نور است. خرد نوری است که خدا داده و با عشق حرکت می کند. عشق جاذبه ای است از جانب او و به سوی او کشیده می شوی. پس با عقل به سوی خدا می روی و با عشق به سوی خدا کشیده می شوی. قدرت این کشش بیشتر از قدرت آن رفتن است. عشق و عقل در مقابل هم نیستند. وقتی به عقلت عمل کردی، دوره ی عشق می رسد و با او حرکت می کنی. مثل اینکه با اتوبوس تا فرودگاه می آیید در فرودگاه سوار هواپیما می شوید و می روید. عشق مثل هواپیما است و عقل مثل رفتن با اتوبوس است که با آن تا فرودگاه می روی. بلیط اتوبوس ارزانتر است، بلیط هواپیما گرانتر است. « لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ... = هرگز به نیكوكارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق كنید » (آل عمران/92). آنکه می خواهد با عشق برود، باید خیلی بیشتر انفاق کند به هر اندازه که «مما تحبون» را انفاق کنی، سیرت شدیدتر می شود. نماز و حضور قلب تان را درست کنید و یک عده دوست اهل الله داشته باشید آیت الله حائری در پاسخ به این سؤال که «توصیه ها و دستورالعمل هایی بفرمایید که دنیا ما را از آخرت غافل نکند و سنگینی مسئولیت ها و تکالیف دنیایی، لطافت قلب و نشاط معنوی ما را در سیر و سلوک کم نکند و در عین کثرت، وحدت وجودی مان را حفظ نماییم» فرمودند: نمازتان و حضور قلب تان را درست کنید و یک عده دوست اهل الله داشته باشید. « وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا = و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مى‏ خوانند [و] خشنودى او را مى‏ خواهند شكیبایى پیشه كن و دو دیده‏ ات را از آنان برمگیر كه زیور زندگى دنیا را بخواهى و از آن كس كه قلبش را از یاد خود غافل ساخته‏ ایم و از هوس خود پیروى كرده و [اساس] كارش بر زیاده‏ روى است اطاعت مكن»(کهف/28). این راه تنهایی نمی شود رفت. مثلا یک مجموعه آتش اینجاست، یک مقداری ریگ هم این طرف است. این ریگ ها انسان های دلمرده ی دنیایی هستند. دل زنده هایی که یاد خدا هستند، مثل همین مجموعه آتش هستند. شما اگر از داخل آتش بیرون آمدید و وارد ریگ ها شدید، یک مدت که ماندید، ذغال می شوید، سرد می شوید. چرا گفتند 5 وقت نماز بخوانید؟ برای اینکه می روید در عالم مُلک و ملک زده می شوید و باید بیایید در نماز و در عالم ملکوت. نمازت با حضور قلب باشد. همه «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» هستند اما همه «یُرِیدُونَ وَجْهَهُ» نیستند. وقتی می خواند خدا را، خدا را می خواهد؛ نه که چیزی از خدا می خواهد. اگر با اینها (که مثل آتشند) ضمیمه شدی همه همدیگر را گرم نگه می دارید. اگر همین آتش ها را متفرق کنید، همه سرد می شوند. «یدالله مع الجماعه» این راهش است. چرا باران نمی بارد؟ آیت الله حائری در پاسخ به این سؤال که «در حالی که مطابق با وعده های الهی می دانیم که عمل به دستورات الهی «استغفار»، باران و روزی خوب را به همراه خواهد داشت. چرا باران کم است و در جوامع اسلامی تا این حد مشکلات مادی، اختلاس، بیکاری، طلاق و زندان وجود دارد؟» فرمودند:  مشکلات جامعه ما به خاطر عدم عمل به اسلام است. چرا بانک ها پولشان اسلامی نیست؟ به خاطر این که تورم دارند، بهره می گیرند. این بهره یک ظلم است. باید روی پول بنویسند، یک صدم سکه، یک دهم سکه و همان را بدهند و همان را هم بگیرند. در قرض یک ذره بهره نباید بگیرند و به کسی هم بهره ندهند. شما پولتان را در بانک می گذارید و بانک به شما بهره می دهند. شما هم می خورید و دلتان سیاه می شود. روز عاشورا وقتی حرفهای امام حسین (علیه السلام) اثر نکرد، فرمود: «ملئت بطونکم من الحرام= شکم هایتان از حرام پر شده است». به خاطر این است که دعا مستجاب نمی شود، خشکسالی می شود. این طور نیست که ما نماز باران بخوانیم، باران ببارد. اول باید موانع را از سر راه برداریم. تفاوت معنای بلا، ابتلا، امتحان و مصیبت چیست؟ آیت الله حائری در پاسخ به این سوال که « تفاوت معنای بلا، ابتلا، امتحان و مصیبت چیست؟ کدام یک از مصائب و سختی های دنیا را ابتلای الهی بدانیم و کدام را یک را عقوبت کار ناپسند خویش؟» فرمودند: این بستگی به خود انسان دارد. وقتی انسان کار بدی می کند، می خواهند مجازاتش کنند، این بلا و عقوبت است. وقتی کار بدی نکرده، می خواهند پاک و صافش کنند، این می شود مصیبت. « وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ = و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم و مژده ده شكیبایان را» (بقره/155). « إذا أحَبَّ اللّه ُ عَبدا ابتَلاهُ، فإن صَبَرَ اجتَباهُ، و إن رَضِیَ اصطَفاهُ = هرگاه خدا بنده اى را دوست بدارد، مبتلایش گرداند؛ اگر صبر كرد، او را [براى خود ] بر مى گیرد و اگر خشنود بود، او را بر مى گزیند.» (بحار الأنوار : 82/142/26) خدا بنده اش را امتحان می کند، اگر صبر کرد، زلالش می کند. اگر بالاتر از صبر راضی بود، او را بر می گزیند. مجتبی بالاتر از مصطفی است.   قسمت دوم از جلسه 11 اگر کسی امانت دار علم شد، علم بیشتری به او می دهند

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed