www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 2760
زمان انتشار: 16 ژوئن 2015
| | | |
آغوش گرمت را برای من نگه دار

آغوش گرمت را برای من نگه دار

خیانت تنها به معنی ارتباط جسمی با جنس مخالف نیست .برخی رفتارهایی که به مرور زمان عادی شده اند هم به نوعی خیانت است....   خیانت تلخ است چه از طرف خانم خانه باشد و چه از طرف آقای خانه .خانه ای که هر کدام از طرفین دلشان جای دیگری مشغول شود، نمی تواند جای گرمی برای تربیت فرزند و رسیدن به آرامش محسوب گردد . در گذشته آمار خیانت زنان نسبت به همسرانشان بسیار ناچیز بود و دلیل آن را می توان پایبندی بیشتر زنان به اصول مذهبی و حضور کمتر آنها در اجتماع و پایین بودن سطح ارتباطات زن و مرد در جامعه دانست، ولی در دهه های اخیر با پیشرفت هایی که زنان در زمینه شغلی و تحصیلی داشته اند و افزایش ارتباطات بیرون از چارچوب خانواده ، به وجود آمدن فضاهای مجازی و دسترسی آسان به اینترنت ، همچنین اشاعه و گسترش فساد و فحشا و شکستن قبح خیانت در رسانه های خارجی (ماهواره ) همه و همه زمینه را جهت خیانت در روابط زناشویی آماده ساخته است. در منابع علمی موجود می توان خیانت را بر روی یک طیف در نظر گرفت طیفی  که یک سر آن بی وفایی های عاطفی قرار دارد و در سر دیگر آن خیانت های جنسی. خیانت و بی وفایی را می توان به 3 دسته تقسیم کرد که عبارتند از : 1) خیانت های عاطفی: در این نوع از بی وفایی های عاطفی یکی از زوجین به دلایلی مسائل عاطفی خود را با فردی که خارج از خانواده است در میان میگذارد و فرد غریبه ای تکیه گاه عاطفی همسر پیمان شکن می شود ، بی وفایی عاطفی اشکال فرعی دارد مانند ارتباط از طریق فضای مجازی، ارتباط در محیط کار یا ارتباطات تلفنی. 2) خیانت های جنسی : خیانت جنسی به معنای روابط جنسی مرد یا زنی دارای همسر با جنس مخالف است .این خیانت در همه فرهنگها  ودر تمام اعصار امری ناپسند تلقی شده است. 3) خیانت های مرکب: در این نوع از خیانت فرد در آغاز درگیر مسائل عاطفی شده و در نهایت به مسائل جنسی کشیده می شود.(1) متاسفانه با افزایش استفاده از ماهواره و پخش فیلم ها و سریالهایی که در آنها برقراری رابطه با شخص دیگری به جز همسر کاملاً عادی و طبیعی است ، به مروردر ذهن افرادی که مخاطبان این رسانه ها هستند این مسئله عادی شده و قبح آن از بین می رود و زمینه ایجاد انحراف آماده می گردد.   دلایل بسیاری در سوق دادن زنان به سمت خیانت به همسرانشان وجود دارد که اگر این مسائل به وجود نمی آمد شاید خیانتی هم اتفاق نمی افتاد، این دلایل عبارتند از : 1) عدم پایبندی به اصول دینی و اخلاقی: هیچ دین و مذهبی خیانت به همسر را نمی پذیرد . اصول اخلاقی نیز وفاداری به همسر را مورد اهتمام قرار داده است به همبن دلیل دیده می شود در میان زوج های مذهبی علی الخصوص زنان مذهبی خیانت به ندرت اتفاق می افتد. 2) برآورده نشدن نیازهای جنسی: بسیاری از مردان توجه لازم را جهت تامین نیازهای جنسی همسرانشان ندارند و به راحتی از این مسئله می گذرند در حالیکه همین بی توجهی می تواند مشکلات بسیاری را از لحاظ روحی و جسمی برای زنان ایجاد نماید و زمینه ساز بروز خیانت در آنها گردد. 3) مقابله به مثل : زنان که از جانب همسرانشان مورد خیانت قرار گرفته اند ممکن است در صدد انتقام گرفتن برآیند و با شوهرانشان مقابله به مثل نمایند. 4) سرد شدن روابط عاطفی: در صورتیکه روابط عاطفی زن و شوهر به سردی گراییده باشد و هیچ مهر و محبتی در میان آنها نباشد زمینه برای بروز خیانت آماده می شود ، زنان نیاز دارند که از همسرانشان محبت ببینند و اگر این مورد در خانه به دست نیاید ممکن است به جستجوی آن به بیرون ازچارچوب خانواده  بروند. 5) عادی سازی روابط خارج از خانواده : متاسفانه با افزایش استفاده از ماهواره و پخش فیلم ها و سریالهایی که در آنها برقراری رابطه با شخص دیگری به جز همسر کاملاً عادی و طبیعی است ، به مروردر ذهن افرادی که مخاطبان این رسانه ها هستند این مسئله عادی شده و قبح آن از بین می رود و زمینه ایجاد انحراف آماده می گردد. 6) ازدواج های اجباری: زنی که بر خلاف میلش و به دلیل اصرار های خانواده تن به ازدواج می دهد احتمال بیشتری دارد که نسبت به همسرش خیانت کند. 7) مشکلات اقتصادی : برخی از زنان ممکن است به دلیل وضعیت نامناسب همسرشان از لحاظ مالی و اینکه او نمی تواند نیازهای اولیه همسرش را تامین نماید به سوی افرادی کشیده  شوند که از لحاظ مالی دارای تمکن هستند. 8) آزار و اذیت های جسمی: زنانی که مورد خشونت های فیزیکی همسرانشان قرار میگرند به دلیل ایجاد تنفر از همسرشان به دنبال پناهگاهی میگردندو به آغوش دیگری پناه می برند. البته ممکن است بسیاری از این خیانت ها یه مرحله خیانت جنسی نرسند و این زنان که مورد غفلت همسرانشان قرار گرفته اند با توجه بیشتر همسرانشان از سقوط در ورطه خیانت نجات یابند. ولی در نهایت می توان گفت خیانت به هر صورتی که باشد منفور و ناپسند است و هیچ زنی به هیچ دلیلی نباید این اجازه را به خود بدهد که دامان پاکش را جولانگاه حضور دیگران سازد.   پی نوشت : 1) کتاب دیدگاههای نظری خیانت زناشویی و بهبود روابط نوشته دکتر مهرانگیز شعاع کاظمی و مهر آور مومنی جاوید   مطالب مرتبط: تربیت فرزند رسالت خانواده حقوق والدین

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 2242
زمان انتشار: 10 آوریل 2015
| | | |
خانواده آسمانی، جلسه 350، ۹۳/۱۲/14

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

خانواده آسمانی، جلسه 350، ۹۳/۱۲/14

عناوین مورد بحث در این جلسه:   *رفتار انسان با خانواده زمینی‌اش باید بر اساس ارتباط با خانواده آسمانی‌اش باشد. *شرکت در مجالس اهل‌بیت «علیهم السلام» بهترین مکان برای ساختن شخصیت عاطفی و عشقی انسان است. *حضور در مجالس ائمه «علیهم السلام» بهترین راه درمان مشکلات روانی می‌باشد. *حضرت زهرا «سلام الله علیها» تمام حیثیت زمینی خود را فراموش کردند تا برای امام زمانشان کاری کرده باشند. *اگر کسی بخواهد به شادی و آرامش دست یابد، باید در دلش چینش‌های معشوق‌های آسمانی را درست کند. *هر انتخاب، ارتباط و رفتاری که با آخرت انسان سازگار نیست، باید کنار گذاشته شود. *اگر انسان بخواهد میلش به دنیا کم شود باید ارتباطش با معشوق‌های آسمانی زیاد شود. اگر انسان بخواهد بدون میل به آسمان خود را از دنیا جدا کند، به خودکشی و افسردگی‌های دنیا می‌رسد. *یکی از راه‌های پیدا کردن رفقای خوب و الهی، توجه به پاتوق‌هایی مثل مجالس اهل‌بیت «علیهم السلام» است.   بدون موفقیّت در مهندسی معشوق، اساساً رسیدن به تعادل و قدرت روحی ممکن نیست، و سعادت برای چنین فردی، امری محال است. فقط چینش صحیح معشوق‌ها قبل از هر انتخاب و ارتباطی است که می‌تواند انسان را به موفقیت برساند.   به گزارش منتظران منجی «عج»، در جلسه 350 «خانواده آسمانی» كه در مورخ ۹۳/۱۲/14 برگزار شد، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که شرح آن در زیر می آید:   مهندسی معشوق؛ معیار اصلی سعادت ابدی امیرالمؤمنین «علیه‌السلام»: «لَوْ صُمْتَ الدَّهْرَ كُلَّهُ وَ قُمْتَ اللَّیْلَ كُلَّهُ ثُمَّ قُتِلتَ بَیْنَ الرُّكْنِ وَ المَقَامِ لَمَا بَعَثَكَ اللهُ إِلا مَعَ هَوَاكَ بَالِغاً مَا بَلَغَ إِنْ فِی جَنَّةٍ فَفِی جَنَّةٍ وَ إِنْ فِی نَارٍ فَفِی نَارٍ... اگر تمام روزگار را روزه بگیری و همه شب‌ها به عبادت بایستی و بین رکن و مقام شهید شوی، خدا تو را با آرزویت و میلت مبعوث می‌کند، هر چه که می‌خواهد باشد. اگر آرزویت بهشت است در بهشتی اگر جهنم، در جهنمی و ...» امام مؤمنان، پدر آسمان، علی «علیه‌السلام»، در این روایت نقش دلدادگی‌ها، هوس­ها و دغدغه‌های انسان را در نوع زندگی ابدی‌اش به تصویر می‌کشد.   به راستی کدام نوع از کمالات، دغدغه حقیقی زندگی ما را تشکیل می‌دهد؟ دلدادگی‌های نفس ما، از چه گروهی هستند؟ ما با پاسخ همین دو سؤال، محشور و همراه خواهیم بود. چه بسا انسان‌های متدینی که سبک زندگی خود را از دشمنان دین دریافت می‌کنند و چه بسا انسان‌های عابدی که عبادت را تحمیل می‌دانند.   بدون موفقیّت در مهندسی معشوق، اساساً رسیدن به تعادل و قدرت روحی ممکن نیست، و سعادت برای چنین فردی، امری محال است. فقط چینش صحیح معشوق‌ها قبل از هر انتخاب و ارتباطی است که می‌تواند انسان را به موفقیت برساند. عبادت نیز بدون مهندسی معشوق، تنها به رشد بخش حیوانی انسان منجر می‌گردد و قلبِ او همچنان گرفتارِ بیماری‌های قلبی باقی خواهد ماند. با یک مهندسی معشوق صحیح، هیچ حادثه‌ای قادر به سلب آرامش و شادی از وجود انسان نخواهد بود.   به روایت زیر، در ترسیم نقش مهندسی معشوق در سعادت ابدی دقت کنید؛ امام باقر «علیه‌السلام»: «إذا أرَدتَ أن تَعلَمَ أنَّ فیكَ خَیرا فَانظُر إلى قَلبِكَ؛ فَإِن كانَ یُحِبُّ أهلَ طاعَةِ اللّه ِو یُبغِضُ أهلَ مَعصِیَتِهِ فَفیكَ خَیرٌ وَاللّهُ یُحِبُّكَ، و إن كانَ یُبغِضُ أهلَ طاعَةِ اللّهِ و یُحِبُّ أهلَ مَعصِیَتِهِ فَلَیسَ فیكَ خَیرٌ وَاللّه ُ یُبغِضُكَ، وَالمَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ» اگر می‌خواهی بدانی انسان خوبی هستی یا نه؛ به قلب خودت نگاه کن. اگر قلباً اهل طاعت خداوند را دوست داری و از اهل معصیت بیزاری، در تو خیر هست و خداوند دوستت دارد. امّا اگر اهل طاعت خدا را دوست نداری و اهل معصیت خداوند محبوب تو هستند، در تو خیری نیست و خدا هم تو را مبغوض می‌دارد؛ چرا که انسان با کسی محشور می‌شود که دوستش دارد.   عشق؛ لازمه ی سعادت ابدی امام جواد «علیه‌السلام»: «أمّا هذِهِ الدُّنیا فَإِنّا فیها مُغتَرِفونَ، ولكِن مَن كانَ هَواهُ هَوى صاحِبِهِ ودانَ بِدینِهِ فَهُوَ مَعَهُ حَیثُ كانَ، والآخِرَةُ هِیَ دارُ القَرار» . امّا این دنیا؛ ما از نعمت‌های آن بهره می‌گیریم. لیکن هر که آرزوی قلبش، آرزوی دوستانش باشد و به آیین او دینداری کند، هر جا که باشد با او خواهد بود، حال آنکه آخرت، خانه ماندگاری است. و ... آخرت! خانه ماندگاری است و در این سرای ابدی، ما با محبوب‌های قلبمان زندگی خواهیم کرد. آیا محبوب‌های ما آنقدر قدرت دارند که بتوانند ما را به سعادت ابدی برسانند؟ فراموش نکنیم که اگر الله محور تمام تصمیم‌گیری‌های ما نیست، به یقین ما مؤمن محشور نخواهیم شد. عشق حقیقی به الله و مظاهر الله است که می‌تواند انسان را در "دار قرار" به آرامش و شادی برساند.   چرا بعضی از متدینین نیز از سبک زندگی گناه‌آلود لذت می‌برند؟ اگر تغذیه بخش‌های پائینی، بیشتر از بخش فوق عقلانی باشد، حاکمیت وجود انسان، به دست بخش‌های پایینی افتاده و قدرتمندی این بخش‌ها، او را به سمت ارتباطات غیر الهی سوق می‌دهد. چنین کسی به دلیل ایمان به خداوند و التزام به دین، دچار عذاب وجدان شده و توبه می‌کند، امّا به علت عدم تغذیه ی بخش فوق عقلانی قدرت انتخابات و ارتباطات صحیح الهی را به دست نخواهد آورد.   برای تغییر مبدأ میل انسان، باید بخش فوق عقلانی را خوب تغذیه نمود تا به سطح قدرت بالایی رسیده و حاکمیت وجود انسان را به دست بگیرد. هر چه میل انسان به الله و مظاهر الله بیشتر شود، میل او به گناه و مظاهر گناه نیز کمتر می‌شود. بدون تغذیه صحیح بخش فوق عقلانی و انس و رفاقت با غیب، فاصله گرفتن از سبک زندگی آلوده، اساساً ممکن نخواهد بود. برای این منظور باید کمی صبور بود، تا آرام آرام به رفاقت به غیب رسید.   والحمدلله رب العالمین  

صوت

1 - خانواده آسمانی، جلسه 350، ۹۳/۱۲/14

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 2241
زمان انتشار: 10 آوریل 2015
| | | |
خانواده آسمانی، جلسه 349، ۹۳/۱۲/14

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

خانواده آسمانی، جلسه 349، ۹۳/۱۲/14

عناوین مورد بحث در این جلسه: *رفتار انسان با خانواده زمینی‌اش باید بر اساس ارتباط با خانواده آسمانی‌اش باشد. *شرکت در مجالس اهل‌بیت «علیهم السلام» بهترین مکان برای ساختن شخصیت عاطفی و عشقی انسان است. *حضور در مجالس ائمه «علیهم السلام» بهترین راه درمان مشکلات روانی می‌باشد. *حضرت زهرا «سلام الله علیها» تمام حیثیت زمینی خود را فراموش کردند تا برای امام زمانشان کاری کرده باشند. *اگر کسی بخواهد به شادی و آرامش دست یابد، باید در دلش چینش‌های معشوق‌های آسمانی را درست کند. *هر انتخاب، ارتباط و رفتاری که با آخرت انسان سازگار نیست، باید کنار گذاشته شود. *اگر انسان بخواهد میلش به دنیا کم شود باید ارتباطش با معشوق‌های آسمانی زیاد شود. اگر انسان بخواهد بدون میل به آسمان خود را از دنیا جدا کند، به خودکشی و افسردگی‌های دنیا می‌رسد. *یکی از راه‌های پیدا کردن رفقای خوب و الهی، توجه به پاتوق‌هایی مثل مجالس اهل‌بیت «علیهم السلام» است.   عجز حقیقی انسان، درست در لحظه‌ای است که انسان از میان چهار گروه از اشراف آخرت (انبیاء، صدیقین، شهدا و صالحین) که قرآن آنان را بهترین رفقای دنیا و آخرت می‌داند، هیچ رفیقی نداشته باشد.   به گزارش منتظران منجی «عج»، در جلسه 349 «خانواده آسمانی» كه در مورخ ۹۳/۱۲/14 برگزار شد، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که شرح آن در زیر می آید:   رفاقت با اهل بهشت، بهشتی‌ات خواهد کرد... آموختیم که قیمت هر انسان به نوع محبوب‌ها و کشش‌های قلبی اوست. انسان‌ها در زندگی دنیائی خود، با هر کس و یا هر چیزی که محشور باشند، در آخرت نیز با همان کس یا همان چیز محشور خواهند شد. شخصی به خدمت رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» رسید و عرض کرد: «الرَّجُلُ یُحِبُّ الرَّجُلَ ولا یَستَطیعُ أن یَعمَلَ كَعَمَلِهِ...» یک نفر کسی را دوست دارد، امّا نمی‌تواند مانند او عمل کند (به اندازه او خوب باشد) پیامبر پاسخ دادند: «المَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ» انسان با کسی خواهد بود که دوستش دارد.   این جمله معجزه‌آسای پیامبر هم یک بشارت عظیم است و هم یک اعلام خطر بزرگ!!! وای به روزی که انسان کسی را مبغوض بدارد که محبوب خداست. یَابنَ مَسعودٍ ، أحِبَّ الصّالِحینَ؛ فَإِنَّ المَرءَ مَعَ مَن أحَبَّ، فَإِن لَم تَقدِر عَلى أعمالِ البِرِّ فَأحِبَّ العُلَماءَ، فَإِنَّهُ یَقولُ "وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَـئِكَ رَفِیقًا". یابن مسعود، صالحان را دوست بدار، پس هر کس همراه کسی خواهد بود که دوستش دارد، و اگر قادر به بسیاری از اعمال خیر نیستی، علماء را دوست بدار. زیرا خداوند می‌فرماید: هر که از خدا و رسول اطاعت کند، با کسانی خواهد بود که خداوند به آنها نعمت داده است؛ انبیا، صدیقین، شهداء و صالحین و ... که چه نیکوئی رفقائی هستند. پیامبر رحمت، در این روایت، آینده انسانی را که در مهندسی معشوق موفق بوده است، ترسیم می‌کند.   مسئله رفیق در زندگی هر انسان، یکی از مهم­ترین مسائل است. و عدم توانایی در یافتن رفقای خوب و الهی، نشانه ضعف شخصیتی انسان است. اگر سبک زندگی انسان به گونه‌ای باشد که او را از به دست آوردن رفقای خوب دور کند، سبک صحیح و رساننده‌ای نخواهد بود. مسئله رفاقت به قدری مهم و کلیدی است که خداوند از آن به عنوان دست‌آویزی برای تحریک و تشویق مؤمنان در تنظیم مهندسی معشوق استفاده می‌کند.   عجز حقیقی انسان، درست در لحظه‌ای است که انسان از میان چهار گروه از اشراف آخرت (انبیاء، صدیقین، شهدا و صالحین) که قرآن آنان را بهترین رفقای دنیا و آخرت می‌داند، هیچ رفیقی نداشته باشد، عدم رفاقت با دوستان بهشتی، حقاً انسان را از حرکت باز خواهد داشت.   یکی از راه­های مؤثر در جذب رفقای الهی، توجه به پاتوق‌های معنوی است. روابط اجتماعی در اسلام به گونه‌ای تنظیم شده است، که انسان‌ها فرصت رفت و آمد در پاتوق‌های معنوی (مجالس اهل‌بیت، محافل ذکر، جلسات معرفتی و ...) و همنشینی و رفاقت با انسان­های قدرتمند و معنوی را پیدا می‌کند. چنین رفقائی، ثروت‌های معنوی و مادی یک انسان بوده و گاه از اعضای خانواده او نیز نزدیک‌تر و یاری‌کننده‌تر خواهند بود.   برای قیامتت عشق آماده کرده‌ای؟ اَنَس یکی از اصحاب پیامبر می‌گوید: من و پیامبر در حال خارج شدن از مسجد بودیم که مردی در کنار مسجد ما را دید و گفت: ای رسول خدا، قیامت کی خواهد بود؟ پیامبر فرمود: برای قیامت چه آماده کرده‌ای؟ پیرمرد فرو ریخت و گفت: نه نماز زیادی، نه روزه و نه صدقه بسیاری ... امّا من واقعاً خداوند و رسول او را دوست دارم. پیامبر فرمود: «أنت مَعَ من أحبَبتَ»؛ تو با کسی هستی که دوستش داری.   نکته بسیار ظریف این روایت آن است که شخص سؤال کننده، اساساً سؤال خوبی نپرسیده و کسی که خوب پرسیدن را نیاموخته، نباید انتظار پاسخ خوب را نیز داشته باشد.   فراموش نکنیم آنان که در دنیا، خود را برای پاسخ به تمام سؤالات آخرت آماده نموده و تمام عمر خود را در حال دویدن برای آماده کردن لحظه تولدشان می‌باشند، در قیامت نیز به اندازه چشم برهم‌زدنی وارد بهشت خواهند شد.   از بزرگترین و کلیدی‌تری سؤالات قیامت، نحوه ارتباط انسان با امام زمانش می‌باشد. کسی که در روزگار زندگی خود با نام امام زمانش و یاد او نفس کشیده، برای او دویده، خسته شده، بی‌خواب شده، هزینه نموده و ... قطعاً در قیامت، معطلی نخواهد داشت. یک ارتباط خوب با امام زمان، ضعف‌های دیگر انسان را جبران خواهد کرد، امّا ضعف در کیفیت ارتباط انسان با امام زمان، با هیچ قوتِ دیگری قابل جبران نخواهد بود.   کمی با خود فکر کنیم... آیا خانواده آسمانیِ ما، سهمی در زندگی ما دارند؟ آیا نحوه رفتارها و ارتباطات ما با خانواده زمینی‌مان، براساس روابط­مان با خانواده آسمانی‌مان تنظیم می‌شود؟ ...   حضرت زهرا «سلام الله علیها» مادر آسمانی ما، درست در لحظه‌ای که امام زمان خود را در خطر دید، تمام حیثیت خود را از خاطر برد؛ تنهایی خود را، بارداری خود را، چشم به راهی فرزندانش را، علی را به عنوان شوهرش و ... او تنها یک چیز را می‌دید و آن، امام زمانش بود، از همین رو تمام حقیقتِ خود را به پای امام خود سر بُرید. این همه قاطعیّت، شجاعت و صلابتی که حضرت زهرا به نمایش گذاشت تنها یک هدف را دنبال می‌کرد؛ "مردم، از امام زمانشان محروم نشوند...."   آیا ما که در عزای زهرا جامه سیاه به تن کرده و اشک می‌ریزیم، برای چنین هدفی، قدمی برداشته‌ایم؟ یک آسمان تفاوت است میان دو انسان که با دو نگاه مختلف زندگی می‌کنند؛ کسی که با زمین، بر اساس آسمان، ارتباط برقرار می‌کند و یا کسی که آسمان را فدایِ روابطِ زمینی‌اش می‌نماید!!!   محبت؛ عاملی مؤثّر در اشتداد نفس امام باقر «علیه‌السلام» می‌فرمایند: کسی نزد پیامبر اکرم رسید و گفت: یا رسول الله، من نمازگزاران را دوست دارم، امّا خودم نماز خوبی نمی‌خوانم، روزه‌داران را دوست دارم، امّا روزه‌ام، آن­چنان خوب نیست. پیامبر فرمود: تو با کسی خواهی بود که دوستش داری و نفس تو، به اندازه عمل تو بزرگ می‌شود.   موارد بسیار زیادی وجود دارد که علاقه به یک انسان خوب، سبب رشد انسانی و وسعت نفس انسان شده است. و این هنر یک انسان است که بتواند به واسطه خوبی‌هایش، دیگران را به سمت خوبی، سوق دهد. پدر و مادر یک خانواده، باید پایه‌های خانواده را بر عاطفه و محبّت بنا نهاده و خروجی‌های عاطفیِ بسیاری داشته باشند تا بتوانند فرزندان را در پذیرش سبک زندگی الهی، مطیع خود سازند. تندی‌ها و خشونت‌های والدین، مانع بزرگی در پذیرش سبک زندگیِ والدین از سوی فرزندان می‌باشد.   فرصت‌های عاشقی را جدی بگیریم ... عاشق خواهیم شد! امام صادق «علیه‌السلام»: «حقُّ عَلَی الله عَزّوجل، أن تصیروا مَعَ من عِشتُم معه فی الدنیاه» خداوند این حق را بر خود قرار داده که شما را در آخرت همراه کسانی قرار دهد که در دنیا با آنان زندگی کرده‌اید. منظور از همراهیِ دنیائی، نوع دلدادگی‌های یک انسان است. به چه عشقی زندگی کرده است؟ به چه دغدغه‌ای سبک زندگی‌اش را تنظیم نموده است؟ معشوق حقیقی‌‌اش کیست؟...   آسیه در خانه فرعون زندگی می‌کند، امّا معشوقش الله است. و به دنبال خانه‌ای که در کنار معشوقش در بهشت باشد، می‌گردد. برای عاشق شدن، برای دلداده شدن، شرکت در مجالس عاشقانه اهل‌بیت را جدّی بگیریم. فرصت‌های عاشقی زمانی است که انسان برای معشوق خود به شادی و یا غم مبتلا شود. آنان که به دنبال دلِ عاشق می‌گردند، فرصت‌های عاشقی را جدّی بگیرند... .   "والحمدلله رب العالمین"

صوت

1 - خانواده آسمانی، جلسه 349، ۹۳/۱۲/14

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1847
زمان انتشار: 4 فوریه 2015
| |
عشق میراث آدم و حواست

عشق میراث آدم و حواست

چه بگویم؟ نگفته هم پیداست غم این دل مگر یکی و دو تاست؟ به همم ریخته ست گیسویی به همم ریخته ست مدتهاست هم به هم ریخته ست هم موزون اختیارات شاعری خداست در کش و قوس بوسه و پرهیز کارمان کار ساحل و دریاست نیست مستور آن که بد مست است چشم تو این میانه استثناست خاطرت جمع من پریشانم من حواسم هنوز پرت هواست از پریشانی اش پشیمان نیست دل شیدای ما از آن دلهاست! هر کجا میروی دلم با توست هر کجا میروم غمت آنجاست عشق سوغات باغهای بهشت عشق میراث آدم و حواست

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1577
زمان انتشار: 14 ژانویه 2015
| |
بیا با هم شنا کنیم ؛ نگاهی به روابط همسران

زوج های خوشبخت آنهایی هستند که خوب بلند باهم و در کنار هم شنا کنند ، نفس کم نمی آورند وتسلیم موج ها نمی شوند....

بیا با هم شنا کنیم ؛ نگاهی به روابط همسران

زندگی مشترک مانند دریاییست که گاهی آرام و گاهی پر تلاطم است. زوج های موفق، آنهایی هستند که می توانند شناگران ماهری باشند و از پس موج های گاه و بیگاه بر بیایند. یکی از مسائلی که همه ی همسران به خصوص در سال های اول زندگی باید آن را خوب درک کنند ، شباهت زندگی مشترک به دریاست.اگر بخواهیم یک زندگی همیشه آرام و بدون هیچ گونه تلاطم داشته باشیم ، در حقیقت ازدواج مان مانند برکه و مردابی می شود که ساکن است و خیلی زود بو می گیرد. این تفکر اشتباه که برخی از زوج های جوان را درگیر می کند ، از آن جایی ناشی می شود که وقتی بزرگ تر ها برای شان دعا می کنند ، می گویند: الهی خوشبخت شوی! وقتی قرار است برای دختری خواستگار بیاید و یا پسری به خواستگاری برود ، والدینش دعا می کنند : الهی کسی باشد که خوشبختت کند! اینها جملات زیبایی است که بدرقه ی زندگی همه ی ما بوده است اما واقعیت این است که باید کمی آنها را در باورمان تغییر دهیم. شاید بهتر است دعای مان برای کسی که در آستانه ی ازدواج است، این باشد که خدا کمک کند تا بتوانی یک انسان خوب و مناسب پیدا کنی و تمام تلاشت را داشته باشی تاخوشبختش کنی! اینکه منتظر باشیم کسی بیاید و مارا خوشبخت کند و یا جز برنامه کاری مان بدانیم که دیگری را خوشبخت کنیم ، تفاوت زیادی در نوع نگاه مان و عملکردمان ایجاد خواهد کرد.کسی که در انتظار شاهزاده با اسب سفید و یا دختر شاه پریان است که با ورودش به زندگی او ، همه چیز را تغییر دهد و خوشبختی از آسمان به دامن شان بیافتد ، خیلی زود می فهمد که :             چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود ندانستم که این دریا چه موج بی کران دارد! همه ی ما نه تنها باید در زندگی مان تلاش کنیم تا شناگر ماهری باشیم بلکه گاهی حتی نجات غریق هم شویم و شریک زندگی مان را نفسی دوباره بدهیم اگر در میانه ی راه کم آورد و موج های دریا به او غلبه کرد. البته طبق اعتقاد ما خوشبختی از آسمان به دامن مان می افتد اما حفظ و نگهداری آن کار سختی است که باید نگاه درستی به زندگی مشترک داشته باشیم تا موفق شویم. وقتی صیغه ی عقد ، بین دختر و پسر خوانده می شود و آن ها زن و شوهر می شوند ،محبت اولیه را خداوند در دلشان می اندازد اما چون سرمایه ای که پدری در اختیار فرزند قرار می دهد و می تواند از بین برود یا چند برابر شود ، این محبت هم می تواند با ندانم کاری ها سوخت شود و اثری از آن نماند یا در طول زمان بر کمیت و کیفیتش اضافه شود. باید قصه های دوران کودکی را فراموش کنیم که در آنها دو دلداده بعد از مشکلات زیاد به هم می رسیدند و جمله ی آخر این بود که آنها به خوبی و خوشی سال های سال با هم زندگی کردند. به جای این قصه ها ، قصه هایی را بخوانیم از زندگی واقعی، ازاطرافیانمان. همان ها که سال های سال باهم زندگی کرده اند ، سال هایی که اتفاقا همیشه خوبی و خوشی نبوده است. همه ی ما نه تنها باید در زندگی مان تلاش کنیم تا شناگر ماهری باشیم بلکه گاهی حتی نجات غریق هم شویم و شریک زندگی مان را نفسی دوباره بدهیم اگر در میانه ی راه کم آورد و موج های دریا به او غلبه کرد.زندگی زناشویی نیاز به شناگران ماهری دارد که برای استخراج گنج تفاهم ، می توانند سال ها در کنار هم شنا کنند و از پس حوادث آن بر بیایند. آنها که برای آفتاب گرفتن در ساحل خود راآماده کرده اند، با اولین موجی که به سر و صورتشان بخورد،جا خالی می دهند و در خواست طلاق می کنند. این تفکر باید بین زوج ها نهادینه شود که قرار نیست همیشه گل و بلبل در کار باشد . و از طرفی باید به فرزندان هم آموزش داد که زندگی مشترک و به طور کلی زندگی دو رو دارد. باید به آنها یاد بدهیم همانطور که نمی توان دنیایی بدون شب و روز را تصور کرد ، در طول زندگی و حتی زمانی که تشکیل خانواده می دهند ، گاهی شب است و گاهی روز! یکی از دلایلی که آمار طلاق نسبت به گذشته بالا رفته است ، ازدواج افرادی است که تا قبل از آن ، اصطلاحا آب در دلشان تکان نخورده است و جز مدرسه و کلاس کنکور و نیمکت دانشگاه ، کار دیگری انجام نداده اند. آنها با حمایت والدین خود به سر زندگی شان می روند و از فردای مراسم پاتختی که نمایش قدرت دو خانواده تمام می شود ، آنها می مانند و زندگی که باید [زن و شوهر] آن را بسازند و تحمل مشکلاتی که ندارند و داستان تکراری اختلافاتی بر سر موضوعات پیش پا افتاده! همه ی ما نه تنها باید در زندگی مان تلاش کنیم تا شناگر ماهری باشیم بلکه گاهی حتی نجات غریق هم شویم و شریک زندگی مان را نفسی دوباره بدهیم اگر در میانه ی راه کم آورد و موج های دریا به او غلبه کرد. موردهای زیادی از همسران افراد معتاد هستند که بجای ترک خانه ، می مانند و همسرشان را ترک می دهند و زندگی شان را سر و سامانی دوباره می بخشند. اینها همان شناگران ماهری هستند که چون نجات غریق هم عمل کرده اند. شاید اگر تعریفمان از زندگی تغییر کند ، تعریفمان از زندگی مشترک هم اصلاح شود.   زندگی بودن نیست،    زندگی بودن و آسودن نیست،             زندگی چون دریاست، سرکشی عاصی و بی سامان است،      زندگی زورق سرگردانیست که در آن باید زیست جنگلی انبوه است که پر از شاخه،پر از ساقه،پر از برگ و پر است ودر آن حیوان ها،همه وحشی همه خوناشامند،همه تشنه همه بی آرامند زندگی بودن نیست،      زندگی بودن وآسودن نیست ،         زندگی گذریست ،             گذر از دریاها،گذر از طوفانها،گذر از جنگل پر ابهام است و ستیز است و گریز                    زندگی مزرعه است که در آن باید کاشت،دانه عشق و محبت و عطوفت و وفا                                 زندگی باغ گلی است که در آن باید چید عشق را عاطفه را،و به گلدان دل خویش نهاد                                             زندگی زیستن است،عشق ورزیدن است.....

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1568
زمان انتشار: 13 ژانویه 2015
| |
 ولایت ‌‌، جلسه ۶۲

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

ولایت ‌‌، جلسه ۶۲

متمرکز شدن در خدا، ایجاد کرامات، تصرف در طبیعت، قدرتمند شدن این‌ها همه مال عشق و ذوب شدن در خداوند است چون عشق با قدرت است لذا کارهای با قدرت و قدرتمند می‌دهد. اثر عشق در روح که به معشوقش رسیده عمران و آبادی است و بر بدن گداختن و ضعیف شدن یعنی رابطه معکوس. به گزارش منتظران منجی «عج»، جلسه شصت و دوم «ولایت»، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که عناوین آن در زیر می آید: 1. عشق الهام‌بخش و قهرمان‌ساز برای همه. 2. اگر عشقِ جهت دار و سالم به چیزی پیدا شد، همین عشق موجب ابتکار و خلاقیت فرد می‌شود و بدون عشق زندگی سالم نیست و معنایی ندارد. 3. خداوند انسان را عاشق عشق آفرید و در انسان حس جفت‌طلبی، محبوب خواهی و نیاز به تکمیل است و انسان با عشق احساس کمال می‌کند. 4. نفس انسان بدون عشق کارآیی ندارد. 5. انسان‌هایی که در نفسشان عشقی وجود ندارد ناموفق اند حتی نسبت به افرادی که عشق غیرحقیقی دارند. (غیرخدایی) 6. ورود عشق در دل با خروج استعدادات و ابتکارات در نفس همراه است. 7. عشق همت و بالا و ضعف و تنبلی را برطرف می‌کند. 8. عشق در انسان ایجاد انگیزه و نیّت می‌کند (امام صادق«علیه‌السلام»: ما ضَعُفَ بدنٌ امّا قَویت علیه النیّه) 9. انسان بی عشق و آثار ناشی از آن: زدگی از زندگی، تنبل، دلسرد، همیشه در خواب، بی ابتکار، بی خلاقیت. 10. عشق و تمرکز در خدا موجب تساعد در عالم علوی می‌شود. 11. متمرکز شدن در خدا، ایجاد کرامات، تصرف در طبیعت، قدرتمند شدن این‌ها همه مال عشق و ذوب شدن در خداوند است چون عشق با قدرت است لذا کارهای با قدرت و قدرتمند می‌دهد. 12. عشق موجب از بین رفتن ناخالصی‌ها (خودخواهی، بخل، جبن، تنبلی، تکبّر) می‌گردد. 13. معنی حقیقی عشق وقتی است که معشوق را برای خودش و فی نفسه بخواهی نه برای خودیّت و منیّت خود مثل ارتباط (مادر و بچّه) 14. وقتی عشق در دل عاشق آمد، عاشق همه زحمت‌ها و از خودمایه‌گی‌ها را نمی‌بیند چون در قبال این‌ها چیز با ارزش‌تری هست، معشوق است. دوندگی و زحمت برای رسیدن و برای داشتن معشوق. 15. اگر عشق مطرح نباشد بین افراد معامله می‌شود حتی بنده با خدا. وقتی عشقی بینِ بنده و خدا نباشد بنده فکر می‌کند با خدایش معامله دارد. 16. وقتی بنده عاشق خدا هست همیشه در شُکر است. عبادت می‌کند شاکر است چون می‌داند لا مؤثّر فی الوجود اِلّا ا... همه چیز حتی شکر جلوه اوست. 17. فرد عاشق به هیچ وجه منیت در خود نمی‌بیند و شاکر است که برای معشوق کار می‌کند و همه‌ی ظلم‌ها را از خود می‌بیند و همه‌ی کمالات را از خدا. (ما أابکم من میبةٍ فمن أنفسکم و ما أابکم من حسنةٍ فمن الله) 18. انسان در صورت نرسیدن به معشوق و محرومیت در عشق عقده‌ای شده و دست به کینه می‌زند. 19. اثر عشق در روح که به معشوقش رسیده عمران و آبادی است و بر بدن گداختن و ضعیف شدن یعنی رابطه معکوس. 20. ضعف بدن در اثر عشق به خاطر ندیدن شهوات است برای رسیدن به معشوق. (لذت‌های مادی، و... را نمی‌خواهد) 21. انسان باید در عشق دقیق باشد و بشناسد دنبال چه عشقی است و دنبال معشوق‌های قلّابی نباشد. 22. معشوق‌های قلابی خیانتکار هستند و ایجاد عقده و کینه و مریضی در نفس می‌کنند. 23. از نظر روحی و فردی تکوینی است زیرا تولید قوّه، رقت، صفا و... می‌کند و کدورت و تفرق را می‌زداید. 24. محبوب‌های غیرحقیقی در نفس ایجاد ترس می‌کنند قد خاب من دسّیها یعنی آلوده می‌کند نفس را و چنین انسانی در خسران است. 25. وِلاء در دین واجب است امّا نه هر ولاء و محبتی توصیه و امر به ولایت اهل بیت علیهم السلام شده. 26. عامل نگهداری روحانیون و علماء در شکنجه‌های 20 و 30 ساله فقط عشق به اهل بیت‌علیهم السلام. 27. در فرهنگ عشق صبر معنا ندارد. 28. در راه عشق به‌خاطر معشوق، کتک، اسارت، شکنجه، زندان را تحمل می‌کند: أصبر علی عذابک فکیف أصبر علی فراقک. 29. حصار شکنی یعنی انسان از حصار خودش خارج شود. 30. محبوب دارای صفاتی از قبیل دلیری، دلاوری، هنرمندی، علم،... این‌ها انسان را از خودی و خودپرستی دور می‌کند و از حصارش دور می‌سازد. 31. انسانِ از خود بیرون نرفته، ضعیف، ترسو، بخیل، کم‌صبر، متکبر و... این‌ها همه حصار است و موجب کم‌نشاطی و لعان روح می‌شود. 32. در عاشورا حسارشکنی در شخصیت‌های حُر، زُبیر، بُریر و بقیه‌ی اصحاب به چشم می‌خورد حصار را شکسته و وارد در جاذبه‌ی سیدالشهداء شده و چه کارهایی که برای محبوب نکرده‌اند. 33. عشق وقتی چنین آثاری دارد باید عاشق شد. 34. جنین به تعداد بیماری‌هایی که با خود به دنیا می‌آورد درمان و رنج می‌بیند انسان در آخرت به مقدار بیماری عذاب می‌بیند (به‌خاطر یک گناه صد سال عذاب می‌بیند) 35. توصیه‌ی علماء اخلاق اینکه ضدّ رذیله را ببین و با آن مبارزه کن ولی زیرکان درمان یک جا را در عشق به خدا می‌بینند. 36. عاشق خدا شدن، دست برداشتن از رذایل، کم بودن زمان بر تصفیه و تزکیه و عدم درگیری فقط 20 سال مبارزه با حسادت مگر چه‌قدر می‌خواهی عمر کنی. 37. هر عشقی این خصوصیت را دارد که دغدغه نداری با نفس 38. المؤمنُ بین خمس شدائد 1- حسادت 2 - شیطان 3- کافر 4- منافق 5- نفس 39. در عشق به خاطر معشوق از ناخودت می‌گذری نه از خود. 40. دین محدودیت برای ناخود (طبیعت) می‌آورد تا موجب ارتقاء و آزادی خود (فطرت) شود 41. ذبح اسماعیل توسط ابراهیم و عاشورا، یعنی محدودیت و زندانی طبیعت (فرزند، زن، بچه و...) 42. وقتی به محضر خدا روی در بارگاه قدسش ورود طبیعت ممنوع است چون او تو را می‌خواهد ببیند که متعلقات و ناخودت را. 43. برای رسیدن به عشق ناخود فشار می‌بیند، خود (فطرت) ارضا می‌شود باید انسان خودش را بخواهد و بشناسد که به آن تعبیر حب ذات شده آن وقت ارتقاء حاصل می‌شود. 44. چه حرفی است که قید همسر و فرزند و... باید زد این‌ها طبیعت‌اند. خیر به این‌ها وقتی رنگ فطری داده می‌شود خوب‌اند (پیامبر فرمودند: أحب من دنیاکم ثلاث: زن و عطر و قرة عین فی الصلاة) 45. اصلاح انسان در کاستی دادن به او نیست در تکمیل و اضافه شدن است.

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 820
زمان انتشار: 30 سپتامبر 2018
| |
کسی که برای موفقیتش تلاش نکند، خود را مسخره کرده است

قدم صدق، جلسه 2، 88/8/21

کسی که برای موفقیتش تلاش نکند، خود را مسخره کرده است

امام رضا (علیه‌السلام) درباره‌ی کسی که فقط آرزو دارد، اما حاضر نیست که متناسب با آرزویش تلاش کند، تعبیر عجیب و تکان دهنده ای دارد؛ می فرماید:«من سئل الله التوفیقه وَ لم یَجتهِد فَقَدِ استهزء بنفسهِ= کسی که از خدا موفقیت را می خواهد، اما حاضر نیست سخت کوشی و تلاش بکند، خودش را مسخره کرده است». در جلسه گذشته، درباره قدم صدق گفتیم که اگر ما ادعایی می کنیم، باید قلب ما آن را تأیید کند. اگر در زیارت عاشورا درخواست می کنیم که خداوند انتقام سیدالشهدا را روزی ما کند، اگر می خواهیم در دنیا و آخرت با حضرت باشیم و به مقام آنها برسیم، باید در گفتارمان صادق باشیم. برای اثبات ادعای مان باید معونه آن را بپردازیم و برای آن تلاش کنیم؛ در غیر این صورت در ادعای خود صادق نیستیم. حضرت کلمه «سعی» را بیان نمی کنند، نمی گویند:« وَلَم یسعی»؛ بلکه می فرماید:«وَلَم یَجتهدِ» یعنی سعی نه، اجتهاد لازم است؛ پس برای رسیدن به هدف، سعی کافی نیست، بلکه سخت کوشی لازم است. یعنی تلاش فراوان و مناسب با هدف. قرآن می فرماید: « وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْیُهُمْ مَشْكُورًا[1] = و هر كس خواهان آخرت است و نهایت كوشش را براى آن بكند و مؤمن باشد، آنانند كه تلاش آنها مورد حق‏ شناسى واقع خواهد شد». «سَعْیَهَا» یعنی آن سعی که تناسب با آخرت دارد. سعی چنین افرادی مشکور است. اگر بگوییم من آخرت را می خواهم؛ اما سعی هم بکنم و سعی ام مناسب آخرت نباشد، فایده ای ندارد. مثل کسی که می خواهد در کنکور قبول شود، سعی هم می کند، اما قبول نمی شود؛ زیرا سعی او متناسب با قبول شدن در کنکور و در رشته مورد نظر نبوده. سعی کرده، وقت گذاشته، کلاس رفته، از مغزش کار کشیده، شب بی خوابی کشیده، اما چون سعیش مناسب نبوده، تناسبی با هدف نداشته، این سعی ها به نتیجه نرسیده است. اگر ما بخواهیم مقام انسانی را طی کنیم و بخواهیم به آخرت و به اهل بیت برسیم (بالاتر از آخرت، اهل بیت هستند)، باید به تناسب این اردوگاه و به تناسب این حزب و به تناسب اهل بیت اهل تلاش باشیم. وگرنه مشمول همان فرمایش امام رضا(علیه السلام) می شویم، که فرمودند: کسی که موفقیت را از خدا می خواهد، اما سخت کوشی نمی کند، خودش را مسخره کرده است. پس وقتی زیارت عاشورا می خوانیم و با خداوند و امام حسین صحبت می کنیم، ادعاهایی داریم، اگر در آنها صادق نباشیم، باطناً داریم خودمان را مسخره می کنیم و نعوذبالله ممکن است خدا یا امام حسین را مسخره کنیم. پس باید صادق باشیم و صدق داشته باشیم. «صدق» آنقدر مهم است که فرمودند: مومن اگر دروغ بگوید مومن نیست ما بحثی در اخلاق داریم، که خیلی مهم است، جزء مسائل پایه ای است و آن نفی دروغگویی است. دروغ از گناهان کبیره شمرده است. فرمودند: کلید همه بدی ها دروغ است. دروغ مفسده دارد؛ مضر و جزء گناهان کبیره است. اگر در کتاب ها و در احادیث، نگاه کنید، در مورد دروغ گفته شده که از گناهان کبیره است و از زنا و شراب بالاتر است. پرسیدند: مؤمن ممکن است شراب بخورد؟ حضرت فرمود: بله. سوال شد ممکن است، زنا کند؟ فرمود: بله. پرسید: ممکن است دروغ بگوید؟ فرمود:«لا، لا والله لا».  حضرت قسم خورد که امکان ندارد مؤمن دروغ بگوید. حضرت می فرماید: آن موقعی که دارد دروغ می گوید، دیگر مؤمن نیست. مسئله صدق خیلی مهم است. این همه تأکید برای دروغ نگفتن و این که انسان دروغگو نباشد و صداقت داشته باشد، همه در رابطه با بندگان خداست. حال سؤال این است: دروغ گفتن به خدا بدتر است یا به بندگان خدا؟ دروغ گفتن به امام حسین علیه السلام بدتر است یا به بندگان خدا؟ واضح است دروغ گفتن به خدا و امام حسین بدتر است. آدم به امام حسین علیه السلام، امام زمان علیه السلام، حق تعالی و به ائمه دروغ بگوید، خیلی زشت تر است. از همه بدتر این که ما در حالی دروغ می گوییم که آنها شاهد و ناظر بر قلب ما هستند، ما هیچ چیز مخفی از آن ها نمی توانیم داشته باشیم. به همین خاطر در زیارت عاشورا دوبار مسئله صدق آمده، «ان یثبت لی قدم صدق » در سجده می خوانیم «و ثبت لی قدم صدق». یعنی من راست می گویم و واقعاً دارم این ها را درخواست می کنم. چون راستگویی هم یک کار سختی است؛ کار هرکسی نیست که وقتی دارد با امام حسین حرف می زند و این ادعاها را می‌کند، راست بگوید؛ پس باید از خدا توفیق راستگویی بخواهیم. اینجاست که توحید به داد آدم می رسد:«لاحول ولا قوة الاباالله»،«ایاک نعبد و ایاک نستعین» از خودت کمک می خواهیم، خدایا خودت به ما صدق بده و قدم ما را راست بگردان. امتحان صادق بودن یکی از رزمندگان که به صادق بودن خود شک داشت، تا وقتی که امتحان صادق بودنش را نداده بود، در حزن و اندوه بود. در گردان ما یکی از رزمنده ها که 18 سال داشت و تخریب چی بود و همیشه حزن و غمی در چهره اش بود. در عملیات های زیادی هم شرکت کرده بود و انصافاً هم در عملیات های قبلی خیلی شجاعانه و دلیرانه در میدان بود. یعنی من اصلاً از این جوان هیچ ضعفی ندیدم. ولی او در دلش یک حزنی داشت. ما هم نمی توانستیم سؤال کنیم که علت این غصه اش چیست. عملیات رمضان تمام شد و ما رفتیم غرب، سومار، برای عملیات مسلم بن عقیل. او در شناسایی ها هم می آمد و رشادت به خرج می داد؛ ولی باز در دلش حزن بود. عملیات که تمام شد و شهر سومار الحمدلله آزاد شد، از عملیات که برگشتیم، دیدم خیلی انبساط و آرامش دارد و این تغییر حالت محسوس بود. از او پرسیدم: چه شده که الآن انبساط داری؟ مشکلت برطرف شد؟ به ظرافت کاری این جوان دقت کنید! جواب داد: من این همه عملیات رفتم، شناسایی رفتم، ولی به خودم شک داشتم که من صادق هستم یا خیر. او را خوب می شناختم؛ ده ها عملیات سخت را انجام داده بود. عملیات هایی که 3- 4- 5-  6 نفر می شدیم و 50 کیلومتر 60 کیلومتر، حتی گاهی 90 کیلومتر نه در خاک خودمان، بلکه در داخل خاک دشمن و در داخل پادگان های دشمن، پیاده می رفتیم. این عملیات های سخت را رفته بود و خیلی چیزها از خودش نشان داده بود. با این حال می گفت: من به خودم شک داشتم که آیا من صادق هستم یا خیر. یعنی آیا برای خدا از همه چیزم گذشته ام یا نگذشته ام؟ گفتم: چه شد؟ آیا قضیه برایت حل شد؟ گفت: بله، دیشب، آنجا که هیچ کس حاضر نبود برود و دشمن هم پشت سر هم آتش می ریخت، من دیدم که این بچه ها نمی توانند وارد آن صحنه شوند، من توانستم «یا مهدی» بگویم و تنها بروم و هیچ کس هم با من نیامد. وقتی رفتم؛ دیدم که چقدر قلب من آرام شد. دیدم چقدر راحتم که با این همه دشمن تنها هستم. گفت: به خاطر این که من این کار را کردم، دیگر رزمنده ها هم کنده شدند و آمدند. خیلی خوشحالم که به خودم لااقل ثابت شد که من در این راه صادق هستم و در سختی نمی بُرم. این رزمنده با این که سختی های زیادی را پشت سر گذاشته بود و امتحان های خوبی داده بود؛ ولی از خودش حساب می کشید که واقعاً من صادق هستم یا صادق نیستم؟ راست می گویم یا راست نمی گویم؟ ما کسانی را داشتیم که به جبهه می آمدند، اما بعد معذرت خواهی می کردند که ما خیلی دوست داریم به اسلام و مسلیمن خدمت کنیم، اما این را در خود نمی بینیم که جلو بیاییم. ما در پشت خط می مانیم و هرکاری داشته باشید انجام می دهیم. در بیمارستان و آشپزخانه، خدمت می کنیم، آب می آوریم، خدمات دیگر انجام می دهیم. اینها خیلی هم صادق بودند. درود بر آنها. آدم نباید هیچ کس را به خاطر ترس مذمت کند. ما از صداقت شان لذت می بردیم. گاهی خدا شاهد است ما می دیدیم، همین افراد که می گفتند ما در خط جلو بیاییم، درعملیات می دیدم که سر و کله شان پیدا می شد، می گفتیم: چی شد که آمدید؟ می گفتند: به ما گفتند نیرو نیست ما هم اصلاً نتوانستیم بمانیم و آمدیم و گفتیم اینجا جای ترسیدن نیست. نیاز هست که در خط جلو باشیم و آمدیم؛ شکر خدا همه ترس هایمان هم ریخت. صدق در باطن انسان ریشه دارد سیر انسان، یک سیر تدریجی است. خدا به ما گفته که در حقیقت باطن و ناخودگاهت صدق وجود دارد و صادق است. یعنی تو واقعاً من را می خواهی. امام فرمود: رئیس جمهور آمریکا هم عاشق خداست. معاویه هم عاشق خداست. این همان ضمیر ناخودگاه است که همه خدا را می خواهیم. پس اگرمعاویه بگوید «لا إله إلاالله» نسبت به ضمیر ناخودآگاهش راست گفته یا دروغ؟ راست گفته. ولی نسبت به معرفت شخصی و جنبه اختیاری خودش دارد دروغ می گوید. چون او در دنیا به دنبال بی نهایت می گردد. خدا می گوید که آن باطن شما راست می گوید و واقعاً هم غیر از من کسی نمی تواند شما را خوشبخت بکند. در ضمیر خودآگاه تان اگر دروغ می گویید، باید برای رفع این دروغ تلاش کنید. انسان باید سعی کند کم کم دروغ هایش تبدیل به راست شود. پس خود انسان باید خجالت بکشد و حیا کند از اینکه یک عمر به اهل بیت و خدا دروغ بگوید. دروغ ها باید به صدق و راستی تبدیل شوند اینکه انسان اصلاً تلاش نکند که راستگو شود و تلاش نکند که به صدق برسد، خیلی بد است. بله ما بسیاری از قسمت هایی که در زیارت عاشورا می خوانیم را راست نمی گوییم. عیبی ندارد؛ راست نگوییم. دروغش را بگوییم. به دروغ ادعا هم بکنیم. اما تلاش کنیم آن دروغها را به صدق تبدیل کنیم. مردم سال ها قبل از انقلاب، نوحه هایی که می خواندند و عزادارای می کردند، به خصوص جوان ها و مداح ها وجودهای بسیار گران قیمتی هستند. یک مداح وجود ارزشمندی دارد و خدا می داند این مدح ها چقدر نقش دارند در بقا و تثبیت دین خدا. گاهی وقت ها یک مداح کاری می کند که یک عالِم شاید سال ها نتواند انجام دهد. شعرهای عاشقانه برای اهل بیت تنظیم می کند. خودش هم دروغ می گوید. اما این دروغ ها راست می شود. مردم سال ها به امام حسین گفتند:« جوانی من به فدایت حسین جان/ کی می رسیم به کربلایت حسین جان». یک دفعه دیدی، هیچ وقت این همه جوان که در طول تاریخ، جوانی شان را فدای امام حسین نکردند، همه اش راست درآمد. یعنی آنهایی که زمانی در کوچه ها بچه کوچولوهایی بودند که ما یادمان است سینه می زدند و عزادارای می کردند و زنجیر می زدند و این شعرها را می خواندند. کم کم بزرگ شدند، به این شعرها دقت کردند و معنی اش را فهمیدند. قضیه جدی نبود، ولی یک لحظه به خودشان آمدند، دیدند جنگی شده و دفاع مقدسی هست؛ انقلابی هست و کشت و کشتاری هست و حالا باید همه آن نوحه هایی که خوانده بودند و عزاداریهای که کرده بودند و حرفی که زده بودند، همه باید راست در می آمد.  دیدیم که چقدر خوب این مردم امتحانشان را پس دادند و راست هم گفتند. ماجرا از یک مجاز شروع می شود، اما به یک حقیقت ختم می شود. این خوب است. ما هم باید همین جور باشیم. یعنی حالا هم می گوییم:«لاإله إلا الله= خدایا من دلبری جز تو ندارم»؛ معشوقی جز تو ندارم؛ معبودی جز تو ندارم. اگر یک مدت آدم دروغ می گوید، بگوید. ولی زشت است که تا آخر عمر دروغ بگوید. یعنی باید تلاش بکند و روز به روز این سطح دروغ هایش را کم بکند. سطح معشوق های وهمی، معشوق های حسی، معشوق های خیالی را پایین تر بیاورد و یک روز اینها را از دلش بیرون بکند. روز به روز به ارزش های انسانی و الهی بیشتر فکر کند و اینها برایش مهم باشند. کسی دم از خدا و پیغمبر بزند، اما موقع عروسی و خواستگاری می گوید مهریه چهارصدتا، پانصدتا، هفتصدتا، هزارتا سکه؛ این اصلاً راست نمی گوید. دروغ می گوید و او شکست خورده است. کسی که این طوری است در این بخش شکست خورده. بچه اش متولد می شود و موقع اسم گذاری؛ می بینی شکست می خورد. نمی تواند اسم های مقدس و آسمانی انتخاب کند. در رفتار با همسر می بینی باز شکست می خورد. دروغ دارد می گوید. با مبنای خدا و مبنای اهل بیت و مبنای آسمانی با همسرش رفتار نمی کند. بر مبنای زمین، با مبنای حیوانیت، مسابقه، رقابت، چشم و هم چشمی، خودخواهی و خودمحوری با همسرش برخورد می کند. باز هم می بینی که شکست خورده است. از خداوند، طلب صدق کنیم در بخش الحاقی دعای عرفه جمله ای داریم: « و أقِمنی بِصِدقِ العُبودِیَّةِ بَینَ یَدَیكَ = و من را در مقام عبودیت خودت به صدق پایدار کن». یکی از چیزهای خوبی که در عرفه کی خوانیم؛ هم در شب عرفه و هم روز عرفه «صداقت» است. همین قدم صدق است. خدایا من را در مقام عبودیت خودت به صدق پایدار کن. یعنی عبودیت تو را صادقانه انجام بدهم. دروغ نگویم. «أقِمنی» من را تثبیت کن. من را اینجا مقیم کن. در طاعت تو صادقانه مقیم شوم. در بخشی از دعای کمیل می خوانیم:« یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ! أسْئَلُک بِحَقِّک وَ قُدْسِک وَ أعْظَمِ صِفاتِک وَ أسْمائِک أنْ تَجْعَلَ أوْقاتی مِنَ اللَّیلِ وَ النَّهارِ بِذِکرِک مَعْمورَةً وَ بِخِدْمَتِک مَوْصولَةً وَ أعْمالی عِنْدَک مَقْبولَةً حَتّی تَکونَ أَعْمالی وَأوْرادی کلُّها وِرْدآ واحِدآ و حالی فی خدمتک سرمداً= خدایا از تو مسئلت می‌کنم به عزتت و قدّوسیتت و به عظیم‌ترین صفات و اسمائت که تمام اوقات مرا با یاد خودت آبادان کنی و اینکه علی‌الاتصال، در خدمت تو باشم و اعمال من مقبول درگاه تو باشد [تا اینکه] تمام اعمال من و وردهای من یک چیز بشود و حالم در خدمت تو پاینده گردد». ظرافت را نگاه کنید، حضرت سراغ اسم «رب» رفته، یعنی خدایا! تو مربی من هستی و چون تو مربی من هستی، تو من را اینگونه کن. من برای اینکه صادق باشم و نسبت به تو (خدا) و نسبت به اهل بیت دروغگو نباشم، آدم راستگویی در عبودیت باشم، به کمک خودتان احتیاج دارم. به کمک خودت که رب من هستی، احتیاج دارم.  بعد از اسم یا رب چه چیزهایی حضرت خواسته؟ «وبخدمتک موصولة = تمام شب و روز من درخدمت تو باشم». من خدمتگزار تو باشم. ای خدا اعمالم نزد تو مقبول باشد تا اینکه تمام اعمال و اوراد من واحد شود و یک پارچه برای تو باشد. اعمالم، اوردام همه متمرکز به تو متوجه به تو و احوالات من دائماً در خدمت تو باشد. این می شود آدم صادق. کسی که وقتی می خواهد با امام زمان حرف بزند، عجله صادقانه داشته باشد. این خیلی مهم است. این را در قلبتان یا روی کاغذ یک جا یادداشت کنید. همین دو تا کلمه که گفتم، بزنید روی آینه در منزل تان، روی شیشه اتومبیلتان یا روی میزتان «عجله صادقانه». آیا ما برای آمدن امام زمان عجله داریم؟ عجله ای که برای رسیدن به یک محبوب زمینی داریم؛ هرچه که می خواهد باشد؛ خرید یک اتومبیل باشد یا یک مسکن؛ خرید یک لباس باشد یا سفریا رسیدن به یک معشوق زمینی و انسانی باشد. آیا مثل همین عجله را برای امام زمان داریم یا نداریم؟ در دل ما این دلشوره های عجولانه وجود دارد یا نه؟ تا وارد عمل نشویم، صادق نیستیم ما حتی در نحوه دعا کردن مان هم صادق نیستیم. اگر عزیزترین کسِ شما سرطان داشته باشد و داری او را از دست می دهی، خیلی هم به او وابسته هستی، فرزندت، همسرت، بچه ات، دوستت، خواهر و برادرت هست و دارد از دنیا می رود؛ چطوری برایش دعا می کنی؟ ما برای امام زمان یک بار این طوری دعا کرده ایم؟  خدا می داند اگر مردم به اینجا برسند که اینطوری دعا کنند، یقیناً موانع ظهور امام زمان برطرف می شود. ما اصلاً در حال مان هم صادق نیستیم. در فرزندی صادق نیستیم. در شیعه بودن مان صادق نیستیم. دعای کمیل که شب جمعه می خوانیم:«حَتّی تَکونَ أَعْمالی وَأوْرادی کلُّها وِرْدآ واحِدآ و حالی فی خدمتک سرمداً» یعنی من وقف تو بشوم. یعنی من برای امام زمان جوشش داشته باشم؛ نه اینکه دائماً من را هُل بدهند و تلقین کنند و مرتب به من بگویند و تکرار کنند. البته باز اینها هم بد نیست، خوب است. همین دروغگویی ها یک موقعی کم کم شاید راست شود. مثل زغال است، دائماً آن را باد می زنند؛ می رود و می آید تا کم کم بگیرد و یکپارچه برای امام زمان آتش شود. اگر وارد نشود، اگر زغال در منقل نیاید و بخواهد همیشه در گونی بماند، نمی گیرد. باید بیاید و در منقل باید آتشش بزنند و شروع شود. انسان خودش راه بیندازد. خدا رحمت کند امام را (سلام الله علیه) فرمود: انسان بدون تلقین به هیچ جا نمی رسد. باید بیایید در گود. باید بیایید درکار. باید خودش را به دروغ به خدمت به امام زمان بزند؛ به وقف کردن بزند؛ باید ذره ذره دست کند جیبش پول خرج کرد. تا برسد به آنجایی که همانطوری که برای زن و بچه و پدر و مادرش خرج می کند؛ برای امام زمان هم خرج کند. بدون توقف و بدون چشمداشت خرج کند. فقط به خاطر عشقش خرج کند. هیچ چیز از طرف مقابل نخواهد. صادق باشد، راست بگوید. واقعاً این را ما نباید ساده از کنارش رد بشویم. یعنی تمام حرف ها و قول و قرار هایی که با امام حسین در زیارت عاشورا گذاشتیم؛ اینکه من می خواهم منتقم تو باشم و انتقام تو را بگیرم؛ اینکه در دنیا و آخرت می خواهم با تو باشم. اینکه خدا زندگی و مرگ مرا، زندگی و مرگ شما قرار دهد. اینکه مقام شما را دوست دارم و می خواهم در روز قیامت در مقام شما باشم. آخرش امام حسین می گوید من همه حرف های تو را قبول دارم. می خواهی بیایی و به مقام من برسی، راه بیفت. ولی برنامه ریزی ات کو، برنامه ریزی روزانه ات اصلاً نشان نمی دهد که تو می خواهی این مسیر را طی کنی. تو این قدر برای خودت مشغله درست کرده ای و اینقدر برنامه ریزی در زندگی ات داری که اصلاً چیزی از آن به امام زمان نمی رسد. چیزی به آخرت و ابدیت نمی رسد. تو اصلاً وقتی نداری؛ تو فقط آمده ای و می گویی من می خواهم؛ بدون اینکه اصلاً بخواهی برای آن وقتی بگذاری. بدون اینکه بخواهی از معشوق های دیگرت بگذری. تلاشهایت کجاست؟ دلدادگی هایت، سوز دلت کجاست؟ میزانِ سوزِ دل و شوق ما، نشان‌دهنده صدق ماست آنچه که ما را مقبول اهل بیت و خدا می کند، میزانِ سوزِ دل ما و میزان شوق ماست. چقدر ما سوز دل داشته باشیم؟ هرچقدر شوق داشته باشیم، صدق ما از همان سوز دل معلوم می شود. آدم صادق، سوز و شوق دارد. در دعای مناجات شعبانیه می خوانیم:« إِلهِی هَبْ لِی قَلْبا یُدْنِیهِ مِنْكَ شَوْقُهُ وَلِسانا یُرْفَعُ إِلَیْكَ صِدْقُهُ = خدایا، قلبى به من عنایت كن، كه اشتیاقش او را به تو نزدیك كند، و زبانى كه صدقش به جانب تو بالا برده شود». باز باید این دل را از خدا بخواهیم؛ باز هم گریه کنیم و به خدا بگوییم، خدایا! من یک دل این طوری می خواهم. دلی به من بده که اشتیاق داشته باشد. کراهت و هل دادن در آن نباشد. مثل رزمنده های ما که هیچ کدام با فکر جبهه نرفتند. معرفت داشتند و با شوق رفتند. ما چقدر شهید داشتیم که شناسنامه هایشان را دستکاری کرده بودند. «وَلِسانا یُرْفَعُ إِلَیْكَ صِدْقُهُ= و زبانی به من بده که این زبان من راستی و صدقش پیش تو بالا بیایید». یعنی وقتی من حرف می زنم و می گویم:«اللهم ارزقنی الشهادة فی سبیلک...؛ اللهم اجعل محیای محیای ...= خدایا! زندگی مرا زندگی پیامبر و آل قرار بده؛ مرگ مرا مرگ پیامبر و آل قرار بده». من دارم حرف می زنم، نباید بوی گندش ملائکه را اذیت نکند. باید طوری حرف بزنم که واقعاً فرشته ها بگویند دارد راست میگوید. بوی عطرِ صدق از این کلام بالا برود. بگویند مورد تأیید است؛ واقعاً این بنده ما دارد راست می گوید. خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) حرف های ما را می شنود. احاطه کامل به ما دارد. بگوید بچه من دارد راست می گوید. بچه ام صادق است. وقتی شما فقط روی عمل سرمایه گذاری می کنید، بدون سرمایه گذاری روی قلب، چندین مرتبه حج و کربلا و سوریه می روید، در حالی که قلب راه نمی افتد و به سوز و شوق نمی رسد، فایده اش چیست؟ به جای اینکه بدن را به زحمت بیندازیم. دل را باید حرکت دربیاوریم. پیش نیازِ صدق، ترک لقمه حرام است دل انسان، با معرفت حرکت می کند. پیش نیاز آن هم ترک گناه است؛ به خصوص ترک لقمه حرام؛ چون  لقمه حرام نقش اساسی دارد و ده سال زحمت آدم را هدر می دهد و آدم با لقمه حرام در روز عاشورا سر از امام کشی در می آورد. می نشیند روی سینه امام حسین و سرش را می برد. حضرت زینب (سلام الله علیها) می پرسد: مگر اینها نمی دانند که تو پسر پیغمبر و بچه فاطمه زهرا و امام هستی؟ امام می فرماید: بله همه شان می دانند. می پرسد پس چطور حاضر می شوند جلوی تو بایستند؟ شکم هایشان پر ازحرام است. این یعنی حتی برای قدم صدق، اول باید لقمه ات را مراقبت کنی. یعنی تا لقمه ات را مراقبت نکنی و به حلال نرسی، داری دروغ می گویی؛ پس در آرزوهایت موفق هم نمی شوی و تلاش هایت هدر می رود. پس لقمه ات را خیلی مراقبت کن. لقمه حرام آدم را شقی می کند. کاملاً زمین گیر می کند. می خواهی قدم صدق داشته باشی، اول از ظاهر شروع کن. تا وقتی که لباس و خوراک و اینها را اصلاح نکنی، تلاشهایت اصلاً فایده ندارد. اول اینها را اصلاح کن، بعد سراغ معرفت برو.  بچه بسیجی های ما که شهید شدند و تا شهادت یعنی مقام عندالهی رفتند، کار بزرگی کردند. یک عارف در حوزه های علمیه 50 سال جان می کند، بعد یک بچه بسیجی چهار روزه از او جلو می زند. به قول امام یک شبه ره صد ساله را می رود. چرا؟ برای اینکه اینها غالباً از خانواده های حلال خور بودند. لقمه های کارگری و زحمت کشی می خوردند. تقیدات خاصی داشتند. یک مدت هم لقمه‌ی جبهه را خوردند که حلال حلال است و آدم را پاک می کند. اگر آدم 40 روز در جبهه غذا بخورد، خیلی برایش تأثیر دارد. طوری که می دیدند آن راهی که 50 سال یک نفر زحمت می کشید تا چیزی بگیرد را یک بسیجی یک شبه می گرفت. اگر لقمه مشکل داشته باشد، هر چقدر هم زحمت بکشی، درس بخوانی، دانشگاه و حوزه و ...بروی و تلاش کنی، هیچ فایده ای ندارد. اصلاً نه اشک راه می افتد، نه قلب راه می افتد، نه شوق ایجاد می شود، نه حالی وجود دارد، نه نمازی، نه لذتی، نه سحری، نه شب جمعه‌ای... من یک نمونه عرض کردم، برای این که صادق باشیم باید دغدغه صادقانه داشته باشیم. یعنی اگر کسی الان دروغ می گوید، عیبی ندارد، ولی وقتی که راه افتاد، از آن به بعد تلاش کند و دروغ هایش را کم کند. صدق، یعنی اینکه وقتی خدا را دارم، هر چی را نداشته باشم، آرامش دارم. وقتی خدا را دارم، من باید به او نزدیک شوم. وقتی ما اول متولد می شویم، جمادیم، بعد در رحم مادر نبات می شویم، وقتی به دنیا می آییم، حیوان می شویم. چند سال که می گذرد، صفت های شیطانی سراغ ما می آید و با خودشناسی و تکلیف خود را بالا می کشیم. می بینیم خیلی از چیزهایی که قبل از آن اذیتم می کرد، دیگر اذیت و عصبانی ام نمی کند. پس تو از نوع رنجش ها و عصبانیت ها و سوزش دلت بفهم که کجایی هستی، بزرگ شده ای یا هنوز بچه هستی؟ وقتی هر اتفاقی می افتد، به هم نمی ریزی و محکم هستی مثل کوه راسخ که فرمودند:«کالجبل الراسخ لا تحرکه العواقب= مثل کوه راسخ و محکمی که بادهای تند نمی تواند تکانش بدهد»،یعنی وقتی به رغم سختی ها آرامش داری، معلوم است داری بزرگ می شوی؛ معلوم است داری صدق پیدا می کنی. آن وقت است که اگر بگویی «لاإله إلا الله»، داری راست می گویی. پس بدانیم روی چه چیزی باید سرمایه گذاری کنیم. «و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین= خدایا یک قدم صدقی به من بده  همراه امام حسین و یارانش که من هم مثل آنها باشم». بطوری که اگر امام حسین و یارانش ما را دیدند، بگویند اینها از ما هستند و راست می گویند. چقدر مبارک است، اگر ما را این طوری بپذیرند. قدم صدق / لقمه حلال [1] . سوره اسراء/19.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 691
زمان انتشار: 29 اکتبر 2014
| |
رابطه‌ی همسری و اخلاق‌مداری در اسلام

رابطه‌ی همسری و اخلاق‌مداری در اسلام

در مکاتب متفاوت حقوقی، بررسی رابطه‌ی حقوق و اخلاق و دادوستدهای میان آن دو، مطلبی اساسی و پُردامنه است و توجه بسیاری از اندیشمندان و صاحب‌نظران را به خود معطوف داشته است. در علم حقوق، هنگام سؤال از پیوست و ملازمه‌ی حقوق و اخلاق با یکدیگر، سه رویکرد متفاوت مطرح مشاهده می‌شود. برخی، حقوق و اخلاق را دو مقوله‌ی متباین از یکدیگر می‌دانند، برای هر یک قلمرو خاصی قائل‌اند و هیچ رابطه‌ی منطقی بین آن‌ها متصور نیستند. این دسته از حقوق‌دانان سخت تلاش کرده‌اند که علم حقوق را از سایر علوم، به ویژه علم اخلاق، پالایش کنند. در دو رویکرد دیگر، بر پیوند وثیق بین قواعد حقوقی و اخلاقی تأکید شده است؛ با این تفاوت که در نظر گروهی، حقوق و اخلاق با یکدیگر اتحاد دارد و حقوق، جزئی از اخلاق تلقی می‌شود که هویتی مستقل ندارد. اما در نظر گروه دیگری از این حقوق‌دانان، هر یک از حقوق و اخلاق، دارای هویتی مستقل هستند، ولی با یکدیگر در تعامل‌اند و بر هم اثر می‌گذارند. این دیدگاه، هر نظام حقوقی را نیازمند یک نظام اخلاقی می‌داند که همگام با آن حرکت می‌کند. حقوق و اخلاق در اسلام، علی‌رغم آنکه دو نظام مستقل هستند، ارتباط عمیقی با هم دارند. به طوری که در دیدگاه اسلام، در بسیاری از موارد، استیفای حق تنها با مراعات شروطی اخلاقی جایز شمرده می‌شود و در حقیقت، بر ملاحظات اخلاقی متوقف است. در حوزه‌ی حقوق و تکالیف خانوادگی، به دلیل اهمیت و جایگاه خاص خانواده در دیدگاه اسلام، برای استیفا و انجام هر نوع حق و تکلیفی، دستورات اخلاقی وارد شده است. این رویکرد، نقطه‌ی قوت و امتیاز تعریف خانواده در دیدگاه اسلام نسبت به رویکردهای دیگر است. در واقع خانواده در این دیدگاه با هدف محبت‌ورزی و رسیدن به آرامش تشکیل می‌شود و راه تحقق این هدف، به طور قطع، در حکومت، اخلاق‌مداری در گستره‌ی روابط خانوادگی است. «اخلاق» را می‌توان در رویکردهای متفاوتی تعریف و تحدید نمود. بر این اساس، در آرای گوناگون، میزان شمول «اخلاق‌مداری» در عرصه‌های مختلف حیات بشر، اعم از اجتماعی، اقتصادی، خانوادگی و فردی، متفاوت است. در رویکرد اسلامی، «اخلاق‌مداری» از مفاهیم بنیادین و ضروریِ زندگی انسان به شمار می‌رود و تمامی تعاملات اجتماعی و حالات فردیِ وی را شامل می‌شود. به طور کلی، می‌توان اذعان داشت یکی از ارکان و اهداف مهم دین، اخلاق است. مقصود از تمام معارف دینی و انجام مناسک و شعائر، ایجاد تحول اخلاقی در انسان است. هنگامی که به آموزه‌های دین مبین اسلام نظر می‌افکنیم، درمی‌یابیم که تأکیدات قرآن کریم، انبیای الهی و ائمه‌ی اطهار (علیه السلام) بر غایات و ثمرات اخلاقی؛ بیانگر ارزش بی‌همتای عنصر اخلاق در میان دیگر عناصر دینی است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در تأکید بر اهمیت عنصر اخلاق در تمامی دستورات دین اسلام فرمود: «اِنّی بُعِثْتُ ِلاُتَمِمَ مَکارِمَ الاَخْلاق،[1]همانا من برای کامل کردن کرامت‌های اخلاقی مبعوث شده‌ام.» همچنین منظور از «تکالیف زوجین در خانواده» مجموعه‌ای از اوامر و فرامین الهی است که بر عهده‌ی زن و مرد در درون نهاد خانواده و در تعامل با یکدیگر و فرزندان گذاشته شده است. این تکالیف در دیدگاه اسلام با طبیعت و تکوین جسمانی زن و مرد پیوند دارد. این اصل را می‌توان از وجود کارکردهای اجتماعی و خانوادگی متفاوت زن و مرد در آموزه‌های اسلامی دریافت نمود. در واقع «جنسیت»، به عنوان یکی از مهم‌ترین ممیّزات طبیعی انسان‌ها، در زمره‌ی ارکان تعیین‌کننده‌ی حقوق و تکالیف زوجین به شمار می‌رود و اساساً دلیل طبیعی و بنیادین تشکیل نهادی به نام خانواده را می‌توان تمایز جنسی انسان‌ها دانست. این تمایز سبب می‌شود، با تقسیم کاری مبتنی بر جنسیت میان زوجین، اولاً وحدت را در خانواده محقق نمود، ثانیاً از هر یک از اعضای خانواده متناسب با مهارت و طبیعت وی انتظار انجام تکلیف داشت و این گونه تکلیف ملایطاق را از عهده‌ی افراد برداشت و ثالثاً با استفاده‌ی درست و بهینه از قدرت و اندیشه از زن و مرد، اهداف خانواده را جامه‌ی عمل پوشانید. این حقیقت که «در یک مجموعه‌ی هماهنگ، هیچ‌گاه همه‌ی اعضا نمی‌توانند مسئولیتی همانند و مشابه یکدیگر داشته باشند» مورد تأیید هر انسان اندیشمندی است. بنابراین دین اسلام، بر مبنای همین اصل ساده و در عین حال اساسی و بنیادین، روابط زن و مرد را در خانواده تنظیم نموده است و در کنار آن از هر یک از آن دو، در جهت زیبایی و تداوم روابط زناشویی، خواستار التزام به اصول اخلاقی در حین انجام تکالیف شده است. در تعالیم اسلامی، در تمامی مراحل تشکیل خانواده، از مرحله‌ی انتخاب همسر تا انجام مراسم خواستگاری و پس از آن در طول زندگی مشترک زوجین و حتی اقدام به انحلال خانواده، توصیه‌های اخلاقی متعددی وجود دارد. از بنیادی‌ترین و مهم‌ترین اصول اخلاقی دین اسلام در خانواده و اجتماع، که در آیه‌ی 19 سوره‌ی مبارکه‌ی نساء بیان شده، اصل «معاشرت به معروف» است. این اصل، که بر رفتار حقوقی و اخلاقی شوهر در خانواده حکومت دارد، یک انقلاب معرفتی پیرامون جایگاه زن در اجتماعِ صدر اسلام به شمار می‌رود. آیه‌ی مذکور از دو جهت به حمایت جدی از گروه زنان در جامعه و خانواده اقدام نموده است. از یک سو، جنبه‌ی سلبی دارد و برای زدودن دو سنت جاهلی عرب در مورد زن مطرح شده است و از سوی دیگر، با لحنی آمرانه و ایجابی، توصیه‌ی اخلاقی «حسن معاشرت» را بیان کرده و در صدد نهادینه کردن رفتار مناسب و انسانی با زن در خانواده و جامعه است. در این آیه، خداوند به مردان، که دارای حق طلاق هستند، توصیه می‌کند تا حد امکان، معاشرت به معروف و رفتار شایسته را ترک نکنید و نیز در شرایط ناخوشایند، فوراً تصمیم به جدایی یا بدرفتاری نگیرید و تا آنجا که قدرت دارید، مدارا کنید. همچنین توصیه‌های دیگری مبنی بر اخلاق‌مداری در خانواده در روایات بسیاری از معصومین (علیهم السلام) به صور مختلف به زنان و مردان صورت گرفته است. برای مثال، سفارشات فراوانی مبنی بر اکرام و بزرگداشت همسر،[2] بسیار مهربانی کردن و سازش و الفت با همسر،[3] عذرپذیری و عذرخواهی در هنگام بروز خطاها و چشم‌پوشی در برابر خطاهای همسر،[4] عدم آزار زبانی یکدیگر در خانواده،[5] نهی از نگاه غضب‌آلود به همسر[6] و... به هر یک از زن و مرد مطرح شده است و حتی در مرحله‌ای بالاتر از توصیه به مهربانی کردن و خوش‌خلقی زوجین با یکدیگر، دین اسلام هر یک از زن و مرد را به صبر در برابر بدخلقیِ دیگری دعوت می‌نماید و برای صابرینِ در برابر همسر بداخلاق، اجر و پاداش بسیار زیادی را وعده می‌دهد.[7] علاوه بر توصیه به این اصول کلی اخلاقی، مصادیقی از اخلاق‌مداری در خانواده به طور خاص در رابطه با انجام برخی تکالیف و مناسبات زوجین مانند نفقه، مهریه، اجرت شیردهی، روابط جنسی و انحلال ازدواج در منابع اسلامی وارد شده است. در قرآن کریم، ریاست خانواده به مرد واگذار شده است. این واگذاری در آیه‌ی 34 سوره‌ی نساء با تکلیف پرداخت نفقه یا «تأمین نیازهای متعارف خانواده» توسط مرد و توانایی بیشتر او در این حوزه پیوند داده شده است. انجام این تکلیف در روایات اسلامی با التزام به اخلاقیاتی همراه شده است، مانند آنکه نفقه باید با شأن زن و نیازهای وی متناسب باشد؛[8] به این معنا که زن در منزل شوهر احساس محرومیت و سرخوردگی نداشته باشد و با سرزندگی، نشاط و آرامش خاطر به مدیریت داخلی منزل اقدام کند. همچنین در آیاتی از قرآن کریم، به مردان تصریح می‌شود که با رعایت «اصل معروف» یعنی به شایستگی و نیکویی به تأمین خوراک و پوشاک زنان اقدام کنند (مانند آیه‌ی 233 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره). در واقع، رعایت این اصل کنایه از پرداخت نفقه همراه با رعایت خوش‌اخلاقی، خوش‌زبانی، گشاده‌دستی و بدون منت از سوی مرد است. اما موضوع نفقه به همین جا ختم نمی‌شود؛ اسلام در حوزه‌ی دریافت نفقه توسط زن نیز توصیه به رعایت اخلاق می‌کند. در روایات اسلامی، سپاس‌گزاری از همسر در هنگام وفور نعمت و رضایت‌مندی و سازش با همسر در هنگام تنگ‌دستیِ وی از ارزش‌های مورد تأکید برای زنان در خانواده به شمار می‌روند. امام صادق (علیه السلام) در این باره می‌فرماید: «از بهترین زنان شما کسی است که هنگامی که نعمتی به او می‌رسد شکرگزار باشد و هنگامی که نعمتی از او سلب می‌شود، راضی باشد.» در روایات متعدد دیگری نیز زنان از نهادن مسئولیت‌های خارج از توان بر دوش مرد و نیز شکایت از همسر در غیاب او نهی شده[9] و به این شیوه دعوت به رعایت حسن اخلاق شده‌اند. بنابراین می‌توان اذعان داشت در حالی که مرد در پرداخت نفقه‌ی همسر خویش دعوت به تلاش هرچه بیشتر و رسیدگی شایسته به امور خانواده شده، زن نیز به صبر و سازش با وی در هنگام تنگ‌دستی و شرایط سخت زندگی زناشویی و التزام به میانه‌روی و قناعت توصیه شده است و این گونه، بر همکاری و وحدت هرچه بیشتر زوجین تأکید شده است. یکی از مهم‌ترین مصادیق اخلاق در خانواده، که رعایت آن به زنان توصیه شده است و با موقعیت اشتغال و تحصیل زنان در عصر حاضر نیز کاملاً همخوانی دارد، توصیه به زنانی است که در اقتصاد خانواده ایفای نقش می‌نمایند. در روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، زن از منت گذاشتن بر همسر در امور مالی نهی شده است. ایشان می‌فرمایند: «اگر زنى همه‌ی زر و سیم زمین را به خانه‌ی شوهر برد و روزى بر او منت نهد... اعمال خیرش نابود شود، مگر آنکه توبه کند و از شوهر عذر بخواهد» و نیز در این باره فرموده‌اند: «زنى که از روى منت گذاشتن به شوهرش بگوید: تو از مال من مى‏خورى، اگر همه‌ی مالش را در راه خدا صدقه دهد، از او پذیرفته نگردد تا وقتى که شوهرش از او راضى گردد.»[10] در این فرمایشات، زن به اجتناب از منت گذاشتن بر همسر، که نوعی آزار زبانی به شمار می‌رود، ملزم شده است. زن در رابطه با تأمین اقتصادی خانواده و حتی کمک به شوهر در این باره وظیفه‌ای بر دوش ندارد؛ اما اگر زنی به دلیل شرایط زندگی مشترکش یا با تمایل خود به این عرصه وارد شد، بنا بر توصیه‌ی اسلام، می‌بایست از تخریب شخصیت مرد و شکست عزت نفس وی به طور جدی اجتناب کند. در حقیقت، ارزشمندی کمک مالی زن به خانواده صرفاً در گرو رعایت چنین ملاحظات اخلاقی است. علاوه بر پرداخت نفقه، که از مهم‌ترین تکالیف مرد در خانواده به شمار می‌رود، وظیفه‌ی پرداخت‌های مالی دیگری چون مهریه، اجرت شیردهی و اجرت‌المثل کارهای منزل نیز بر عهده‌ی مرد قرار داده شده است. در واقع، مهم‌ترین تکالیف مرد در خانواده از دیدگاه اسلام را می‌توان حمایت‌های مالی وی از زوجه دانست. تجویز چنین تکالیفی ارتباط مستقیمی با تکالیف زن دارد؛ بدین معنا که در رویکرد اسلامی به خانواده، حمایت‌های مالی از زن در راستای تکالیفی است که طبیعت وی بر دوش او قرار داده است. تکالیفی چون بارداری، زایش، شیردهی، تربیت نسل و ایجاد سکون و آرامش در فضای خانواده که امکان فعالیت‌های اقتصادی را برای زن به طور مؤثری کاهش می‌دهند. تکالیف زن در خانواده عمدتاً در دو مفهوم «همسری» و «مادری»، که مجموعه‌ای از ویژگی‌ها و وظایف را شامل می‌شوند، ظهور و بروز می‌یابند و به واقع، بقا و سلامت خانواده را در گرو خویش دارند. پرداخت پسندیده‌ی مهریه توسط زوج نیز مورد تأکید کلام وحی است. این ملازمات اخلاقی را می‌توان با تأمل در مفهوم واژگان قرآنیِ معادل مهریه، که «نِحله» و «صَدُقات» هستند، دریافت نمود. آیه‌ی 4 سوره‌ی مبارکه‌ی نساء می‌فرماید: «وَ آتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَه‌ی و مهریه‌ی زنان را به عنوان هدیه‌ای از روی طیب خاطر به ایشان بدهید.» این دو واژه معانی «پرداخت داوطلبانه»، «بخشش بلاعوض و با طیب خاطر» و «صداقت در پرداخت» را در بر دارند[11] که همگی، بر خلاف آنچه هم‌اکنون در جوامع اسلام به ویژه جامعه‌ی ایرانی جریان دارد، مبیّن نوعی دعوت به اخلاق‌مداری در پرداخت مهریه هستند. دعوت مردان به پرداخت مهریه با رضایت خاطر البته منوط به نگرش و خواسته‌های دختران در این باره است. هنگامی که مردی در قبول میزان سنگین و غیر متعارف مهریه تحت فشار قرار گیرد، انتظار رعایت اخلاق در پرداخت آن امری نامعقول است. در دیدگاه اسلام، که اصل مهریه را قرار داده است، این بحث روان‌شناختی کاملاً لحاظ شده است؛ چرا که به زنان دعوت می‌کند برای ارزشمندی و عزت نفس بیشتر، میزان کافی و معقولی برای مهریه پیشنهاد دهند و حتی در روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است که «هر زنى که مهریه‌اش را به شوهرش ببخشد، به هر مثقالى از طلا که بخشیده ثواب آزاد کردن یک بنده است در راه خدا» و ایشان همچنین، این گروه از زنان را در زمره‌ی کسانی دانسته‌اند که عذاب قبر از آنان برداشته می‌شود.[12] البته در نظر گرفتن اقتضائات زمانی و مکانی در برداشت از احکام از ویژگی‌های فقه پویای شیعه است و باید مفاسد و مصالح هر توصیه را در نظر گرفت. اگر مفاسد بخشش مهریه از نظر تأثیری که بر زندگی و آینده‌ی خانم دارد بیش از منافع آن باشد، توصیه به بخشش نمی‌شود. در حقیقت، این روایات و امثال آن در راستای خروج تأسیس حقوقی مهریه، که به عنوان حمایتی جدی از زن قرار داده شده است، از حالتی معامله‌گرانه و غیراخلاقی است. همچنین، آیه‌ی 6 سوره‌ی مبارکه‌ی طلاق به بحث شیردهی طفل و دعوت به رعایت اصل مشورت و تأکید بر اخلاق‌مداری اشاره دارد و این گونه اقدام به تسهیل روابط زوجین در این باره نموده است. دعوت به رعایت الزامات اخلاقی در دیدگاه اسلام منحصر به روابط مالی زوجین در خانواده نیست، بلکه تمامی روابط اساسی در خانواده را مورد نظر دارد. یکی از کارکردهای خانواده ارضای مشروع نیاز جنسی زوجین است و در تمتع جنسی، که حق مشترک زن و شوهر است، هر دو در برابر دیگری مسئولیت دارند. در دیدگاه اسلام، به دلیل آنکه رابطه‌ی جنسی زن و شوهر بر میزان استحکام نهاد خانواده و گسترش عفت جنسی در جامعه تأثیری انکارناپذیر دارد، علاوه بر تأکید بر حق جنسی زوجین، آموزه‌هایی با محوریت اصول اخلاقی وارد شده است تا تمامی ظرفیت‌های این موضوع چه از حیث مادی و جسمی و چه از حیث روحی و عاطفی بارور گردد؛ چرا که تنها با رعایت این اصول است که رابطه‌ی جنسی زوجین می‌تواند نقش بی‌بدیل خویش در استحکام بنیاد خانواده را به تمام معنا تحقق بخشد. چنین رابطه‌ای تأثیرات شگرفی در طهارت جسم و روح افراد جامعه خواهد داشت و می‌تواند در کنار التزام به ارزش‌هایی همچون حفظ حجاب و حدود شرعی روابط زن و مرد در اجتماع، به سلامت جنسی و اخلاقی جامعه بینجامد. توجه دین مبین اسلام به مسئله‌ی روابط جنسی زوجین تا بدانجاست که در امر ازدواج، که ابهام و نقص در امور مالی همچون عدم تعیین مهریه یا ناتوانی مالی مرد در اداره‌ی امور زندگی از موجبات فسخ نکاح قلمداد نمی‌شود، ناتوانی هر یک از زوجین در برقراری رابطه‌ی جنسی، در برخی موارد می‌تواند حق فسخ نکاح را برای طرف مقابل به دنبال داشته باشد.[13] بر این اساس، قانون‌گذار کشور ما با تبعیت از احکام شرعی، در ضمن مواد 1122 تا 1132 قانون مدنی، ابعاد حقوقی این موضوع را به تفصیل بیان نموده است. مصادیق اخلاق‌مداری در رابطه‌ی جنسی زوجین، با توجه به نیازهای متفاوت زن و مرد در این حوزه، در روایات اسلامی بیان گردیده است و نیز در این بیانات، به وضوح بر تأثیر کیفیت این رابطه بر حفظ عفت و دوری از فساد جنسی تأکید شده است.[14] نقطه‌ی اوج تعالیم اسلام در موضوع حکومت اخلاق‌مداری بر روابط خانوادگی را می‌توان در توصیه‌های مکرر قرآن کریم در بحث انحلال خانواده دانست، جایی که زن و شوهر اغلب به حد انزجار و نفرت از یکدیگر رسیده‌اند و مسیر جدایی از یکدیگر را دنبال می‌کنند نیز به توصیه‌ی دین اسلام باید احترام به شخصیت و اعاده‌ی حقوق حقه‌ی یکدیگر را مورد نظر قرار دهند و با رعایت اصل معروف جدا شوند. قرآن کریم، در بحث طلاق؛ دو توصیه‌ی بنیادین ارائه داده است (آیات 229 و 231 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره)؛ می‌فرماید یا «زندگی با شایستگی و همراه با ادای حقوق» یا «طلاق با احسان و نیکی». پس بحثی با عنوان «سوختن و ساختن» مورد تأیید دین اخلاق‌محور اسلام نیست. هرچند همان گونه که گفته شد، برای هر یک از زن و مردی که صبر بر مصائب را (به اختیار و آگاهی) پیشه‌ی خود سازند، اجر و پاداش بسیار زیادی وعده داده شده است. علاوه بر آن، در دیدگاه اسلام، شخصیت انسان‌ها دارای حرمت ذاتی است و این احترام نباید حتی در زمان بروز اختلافات و جدایی نیز شکسته شود. نتیجه آنکه دین اسلام در راستای هدف والایی که برای تشکیل خانواده نهاده است، هر یک از زوجین را به فراخور تکالیفی که در قبال یکدیگر بر عهده دارند، دعوت به رعایت ادب، اخلاق و مهرورزی نموده است و این توصیه‌ها از آیات قرآن کریم و روایات ائمه‌ی اطهار قابل دریافت است.   پی نوشت ها : [1]. مجلسی،‏ بحار الأنوار، ج 67، ص 372. [2]. همان، ص 354 و ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه‏، ج 5، ص 621. [3]. ابن أبی جمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیه، ج 1، ص 183 و ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ترجمه‌ی غفاری و بلاغی، ج 5، ص 19. [4]. ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه ، ج 3، ص 391. [5]. همان، ج 4، ص 14. [6]. نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 14، ص 240. [7]. همان، ص 245 و طبرسی‏، مکارم الأخلاق، ص 213. [8]. نجفی، جواهرالکلام، ج 31، ص 330 و خوئی، منهاج الصالحین، ج 2، ص 279. [9]. نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 14، ص 161 و ص 162 و 242. [10]. طبرسی، مکارم الأخلاق، ترجمه‌ی میرباقرى، ج 1، ص 385 و 202. [11]. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 478. [12]. الحرّالعاملی، وسائل الشیعه، ج 21، ص 284 و 391. [13]. ر.ک: نجفی، جواهرالکلام، ج 30، ص 318 تا 320. [14]. ر.ک: ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 389 و کلینی، الکافی، ج 5، ص 508 و 324 و 326 و الحرّالعاملی، وسائل الشیعه، ج20، ص 164. . منبع: سایت برهان

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 639
زمان انتشار: 26 اکتبر 2014
|
خانواده آسمانی، جلسه 111، 91/02/07

خانواده آسمانی، جلسه 111، 91/02/07

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی عرض کردیم که یاد خدا عامل خنثی شدن موانعی هستند که در ارتباط بین ما و خدا مشکل ایجاد می‌کنند. خانواده‌ی آسمانی با ما هستند همان‌طور که خدا با ماست: «هو معکم اینما کنتم» باید دید چرا ما ضمن اینکه همیشه با خداییم نمی‌توانیم لذت ببریم. اگر به شعرهایی که در مورد معشوق‌های زمینی سروده شده توجه کنیم می‌بینیم که سختی فقط همان جایی است که بین عاشق و معشوق فاصله افتاده است. اگر کسی معشوقش در کنارش باشد اساساً متوجه سختی نمی‌شود. نه اینکه سختی نداشته باشد و چه بسا مشکلاتش بیشتر هم باشد: «کذالک و جعلنا لکل نبیّ عدوّاً شیاطین الانس و الجنّ» خداوند برای انبیاء از شیاطین انسی و جنّی دشمنانی قرار داده است. اساساً نفس نیاز به حملات مختلف از جانب ایشان  دارد زیرا در غیر این صورت عشق به «الله» ثابت نمی‌شود. و این حملات صرفاً تحریک‌های شهوانی و جنسی نیستند بلکه تحریک برای حسادت، زودرنجی، عصبانیت و تکبر و ... است. فقط عشق به معشوق حقیقی است که به ما قدرت می‌دهد که در برابر این حمله‌ها مقاوم باشیم. همین که توجه داشته باشیم خدا دوست ندارد ما حسود و متکبر و ... باشیم. زبان قرآن هم همین است. «انّ الله لا یحبّ» کسی که بعد انسانی­اش فعال شده کافی است که خدا بگوید: «من دوست ندارم» درکِ کنار معشوق بودن خیلی به انسان قدرت می‌بخشد. امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» در کلیه مصائب به‌ویژه شهادت حضرت زهرا «سلام الله علیها» و سیدالشهدا «علیه‌السلام» در روز عاشورا به عشق اینکه معشوق آن‌ها را می‌بیند تحمل می‌کردند. علی «علیه‌السلام» به فاطمه زهرا «سلام الله علیها» می‌فرمایند که من این مصیبت را از آن جهت که در راه خداست تحمل می‌کنم. اصحاب عاشورا هم این‌گونه هستند. «لم یجدوا الم الحدید....» یعنی اصلاً درد نیزه­ها را احساس نمی‌کردند زیرا در محضر معشوق بودند. رزمندگان دفاع مقدس هم این‌گونه بودند. انسان اگر محضر معشوق را درک کند همه کار برایش آسان می‌شود. مشکل ما این است که خودمان را تنها می‌بینیم. آسیه در پیش چشمان خدا در برابر فرعون مقاومت می‌کند تا به رفاقت با خدا می‌رسد. انبیاء، اولیاء، و مؤمنین اینگونه اند: «... و بشّرالصابرین، الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون» مؤمن حقیقی در فقر و شکست مالی، بیماری و گرسنگی، و ... خودش را در آغوش خدا می‌داند. لذا گفته‌اند که «آه» از اسماء الهی است؛ وقتی کسی می‌گوید: «آه» در واقع خدا را صدا کرده است. وقتی بدانیم که گریه بچه در چهار ماه اول شهادت به «لا اله الا الله» و چهار ماه دوم شهادت به رسالت و چهارماه سوم شهادت به ولایت است. دیگر عصبانی نمی‌شویم. اهانت‌ها و اذیت‌های دیگران «به‌عین الله» به گونه‌ای است و خود را تنها و بی‌پناه دیدن هم به گونه‌ی دیگری. خدا ما را رها نکرده است در همه جا همراه ماست: «فأینما تولوّا فثمّ وجه الله» با همین امر است انسان احساس قدرت و نشاط می‌کند. موسی «علیه‌السلام» می‌فرماید: «انّ معی ربّی» ربّ من با من است. افراد ضعیف نماز برایشان سنگین است. «وانّها لکبیره الا علی الخاشعین» ولی توان ذکر و تعقیبات نماز را دارند. ولی افراد قدرتمند از نماز بیش از هر چیز دیگر لذت می‌برند. علت هم این است که یاد خدا غذای بخش فوق عقلانی انسان است و این بخش اگر به اندازه‌ی کافی قدرتمند نشده باشد این غذا را پس می‌زند یا خیلی ضعیف دریافت می‌کند. «ذکر» شیرین‌ترین لذتی است که خداوند خلق کرده است. انسان با داشتن حسّ، خیال، و وهم، حیوان است و با داشتن عقل فرشته و فقط با داشتن فوق عقل انسان است. کسی که دائماً مشغول لذت‌های عقلی (درس خواندن و مطالعه...) وهمی (رئیس شدن و مقام گرفتن و علوّ و...) و خیالی است اجازه نمی‌دهد که فوق عقلش فعال شود. (بیشتر عمر ما به همین لذت‌های وهمی می‌گذرد که با دیگران مسابقه بدهیم و از همه برتر و بالاتر شویم.) تنها بخش انسانی ما هم فوق عقل ماست: «نفخت فیه من روحی» و فقط با «الله» آرامش می‌یابد. اینکه می‌فرماید: «الا بذکرالله تطمئن القلوب» یعنی بخش فوق عقل است که با یاد خدا آرام می‌گیرد، لذا کسی که این بخش وجودش فعال نیست از صدای قرآن حوصله‌اش سر می‌رود و موسیقی را ترجیح می‌دهد زیرا با وهمش سازگار است و فقط وهم او لذت می‌برد. مگر کسانی که می‌توانند از این وسیله برای فعال کردن فوق عقل استفاده کنند. مانند بسیاری از کلیپ‌هایی که  از صدا و سیما پخش می‌شود که انسان را به فوق عقل منتقل می‌کند. علیرغم اینکه هم خواننده می‌خواند و هم دستگاه‌های مختلف می‌نوازد ولی چنان هنرمندانه است که انسان را مثلاً به حرم امام رضا «علیه‌السلام» یا جمکران و .... می‌برد. کسانی که موسیقی را مطلقاً حرام می‌دانند اصلاً انسان را نمی‌شناسند. ما برای تمام بخش‌های وجودی انسان اعم از حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقل موسیقی داریم. بستگی دارد که کدام بخش آمادگی فعال شدن و تحریک را داشته باشد. شخصی از حضرت سؤال کرد که می‌خواهد کنیزی بخرد که از آن جهت که خواننده هم هست قیمتش گران‌تر است، حضرت پاسخ می‌دهد که اگر بخواند و تو را به یاد خدا و بهشت بیندازد اشکالی ندارد. کسی که حوصله‌ی نماز و قرآن را ندارد و از شکسته شدن نمازش در سفر خوشحال می‌شود این شخص فاسق است. چنین کسی نا خودش (خود طبیعی) به جای خودش (خود فطری) نشسته است و با بخش حیوانی می‌خواهد نماز بخواند که سختش است، یا حداکثر با بخش عقلانی‌اش به نماز می‌ایستد. کسانی که فوق عقلشان فعال است شکسته شدن نماز را با ذکر و تعقیبات جبران می‌کند و خانمی که در ایام خاص که نماز نمی‌خواند اگر فوق عقلش فعال شده باشد حتماً هنگام نماز سر سجاده نشسته و ذکر می‌گوید. اگر کسی غیر از این باشد عادی نیست. امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «لا اله الا الله» مربوط به بخش فوق عقل است و عقل فقط آن را تأیید می‌کند زیرا گزاره‌ی انسان است و غذای عقل فقط علم است. تنها بخشی که می‌تواند با کمال مطلق رابطه‌ی عاشقانه داشته باشد فوق عقل است. زیرا فقط این بخش بین‌هایت طلب است. از بین این همه مسلمان تعداد اندکی با قرآن مست می‌شوند و از نماز و مسجد و حرم لذت می‌برند. کسی که فوق عقلش رشد نکرده است دائماً گرفتار قضاوت دیگران یعنی وهمی‌ات است. اما خداوند فقط قضاوت خودش را اصل می‌داند: «ان الله یحبّ...»، «انّ الله لا یحبّ...» کسی که مثلاً گرفتار سیگار (بخش حس) است وقتی سیگار به او نمی‌رسد زن و بچه‌اش را هم نمی‌شناسد، کلافه و پریشان است تا به سیگار می‌رسد آرام می‌شود. کسانی هم که بخش فوق عقلانی‌شان فعال شده است نسبت به یاد خدا این‌گونه هستند اصلاً نمی‌توانند نماز نخوانند. و اساساً در هیچ یک از احکام دین تعجب نمی‌کنند ولی کسانی که فوق عقلشان فعال نشده دائماً تمام احکام دین برایشان سؤال است. چرا حجاب؟ چرا نماز؟ چرا محدودیت روابط زن و مرد؟ چرا طلا برای مرد حرام است؟ و ... مثل کسی که رفته سربازی ولی از آموزش نظامی بدش می‌آید. ولی وقتی در میدان جنگ قرار می‌گیرد قدر آن آموزش را می‌داند. کسی که جایگاه ابدی انسان را می‌شناسد برای او تمرین‌های زیادی قرار می‌دهد هر چند بخش‌های پایینی ناراحت و بی تاب شوند. کسانی که می‌گویند به ما چه ربطی دارد که حجاب داشته باشیم تا مردها تحریک نشوند نمی‌دانند که حجاب قبل از این اثر، آثار بسیار زیادی برای خود زن دارد. کسی که فوق عقلش حاکم باشد حجاب برایش خیلی طبیعی است. یک خانم آمریکایی که مسلمان شده می‌گفت که برای ما در آمریکا پذیرفتن حجاب خیلی راحت است در صورتی که در ایران خانم‌ها خیلی سختشان است. به این دلیل است که آن‌ها با فوق عقلشان دین را پذیرفته‌اند ولی زنان ایرانی دینشان تقلیدی است. این افراد دچار انحراف مزاج شده‌اند و غذای روحشان را پس می‌زنند. من خودم در دوران شیمی درمانی 99 درصد غذاها را پس می‌زدم، این حالت بیماری است و انسان از حالت طبیعی خارج شده است. کسی که رغبت به نماز و سجاده ندارد و نیمه شب ندارد در صورتی که قرآن می‌فرماید: «قم اللیل الاّ قلیلاً» این دستور برای فطرت گراهاست. در جاهایی که طبیعت‌گرایی به اوج رسیده است شب‌هایشان بدون عیاشی و پارتی نمی‌گذرد. ما اصلاً فوق عقلمان رشد نکرده و آماده‌ی عبادت و ذکر و هم آغوشی با معشوق نشده‌ایم نه با کمیل انس داریم نه با نماز و رکوع و سجود و ... و کلاس‌ها، اساتید، مطالعه کردن‌ها و ... را فقط عقل دریافت می‌کند و فوق عقل بهره‌ای نمی‌برد و رشدی نمی‌کند. و این افراد نماز جذب وجودشان نمی‌شود و فقط ظاهر آن را انجام می‌دهند زیرا نماز حقیقی نیاز به فعال شدن فوق عقل دارد و این کار هر کس نیست: «انها لکبیره الا علی الخاشعین» افراد ضعیف سال‌ها طول می‌کشد تا بتوانند قرآن، نماز، مفاتیح و سجاده و نهج البلاغه و ... را بخورند (جذب کنند) کتاب‌های معصومین «علیهم السلام» هنوز کتاب درسی نشده‌اند زیرا بسیاری می‌توانند صرف و نحو، معانی بیان، منطق و فلسفه و ... را جذب کنند ولی درباره‌ی قرآن و مفاتیح و ... اندکی چنین توانایی دارند. رشد و بزرگی به سن نیست. دختر بچه‌ی 8-7 سال‌های را دیدم که حافظ قرآن بود و کلی نورانیت داشت و از خیلی از بزرگسالان بیشتر می‌فهمید. بعضی بزرگسالان هنوز سر غذا، لباس و اتومبیل و ... با هم دعوا دارند. این‌ها به مسجد هم که می‌روند حتی مکه هم که بروند فقط بازی می‌کنند. بعضی‌ها از حرم فقط بزرگی گنبد و زیبایی آینه‌کاری و بزرگی رواق‌ها و ... را می‌فهمند. کسی که از نماز و یاد خدا لذت نمی‌برد فوق عقلش فعال نیست و به تعبیر قرآن فاسق است یعنی انحراف مزاج دارد. البته کسی که به شدت خسته است و نیمه شب برای نماز بیدار شده ولی سر نماز خوابش می‌برد خدا به ملائکه می‌فرماید که بنده‌ی مرا ببینید که به عشق من بیدار شده است.... ولی بعضی‌ها حال هیچ یک از نمازها را ندارند، شب جمعه و سحر و حرم و مسجد و ... ندارند، اصلاً شراب و می و مطرب ندارد: من و انکار شراب؟ این چه حکایت باشد؟                     غالباً این‌قدر هم عقل و درایت باشد نه طبیعت‌گرا و نه فطرت گرا هیچ‌کدام شراب را انکار نمی‌کنند. مادرمان حضرت زهرا «سلام الله علیها» (که انسان باید از مادرش ارث ببرد.) فرمودند: «از دنیای شما سه چیز برای من لذت‌بخش است: 1- نگاه به چهره‌ی پیامبر «صلی الله علیه و آله» (پیامبر به شدت نمکین و دوست داشتنی است). یکی از زیبایی‌های نماز همین ذکر نام حضرت است. پیامبری که امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» عاشقش هستند و امام زمان «عجل الله تعالی فرجه» می‌فرمایند: «لا حبیب الا هو و اهله» خیلی قبیح است که ما در تمام عمرمان پنج دقیقه عشق‌بازی با ایشان نداشته‌ایم. اگر کسی این پیامبر را بشناسد محال است دلش جای دیگر برود. اگر کسی کاری کند که مورد توجه حضرت قرار بگیرد فقط خدا می‌داند که چه می‌شود. یکی راه‌های شکار شدن توسط ایشان صلوات با معرفت فرستادن است. ما باید از غذاهای معنوی مانند مفاتیح و صحیفه‌ی ائمه «علیهم‌السلام» استفاده کنیم. امام سجاد «علیه‌السلام» هفت صحیفه دارند. ما صحیفه‌ی حضرت زهرا «سلام الله علیها» داریم. صحیفه‌ی امام حسن، امام حسین «علیهماالسلام» و ... . حضرت مهدی «عجل الله تعالی فرجه» هم صحیفه دارند. مردم این‌قدر که به فکر آموزش انواع غذاها، دسرها، و ... هستند به فکر تنوع در دعاها و صحیفه‌ها و ... نیستند، و خودشان را سرگرم نماینده مجلس شدن و پست و مقام و بازی‌های ورزشی مثل فوتبال و ... می‌کنند. وقتی به آخرت متولد می‌شوند معلوم می‌شود که چه کار کرده‌اند. جنین وقتی متولد می‌شود معلوم می‌شود که دوران جنینی را چگونه گذرانده است. الان که اسم وفات می‌آید هر کس متناسب با نحوه‌ی حیاتش در دنیا با آن برخورد می‌کند. مادرمان حضرت زهرا «سلام الله علیها» وقتی پیامبر «صلی الله علیه و آله» به ایشان می‌فرمایند که به زودی به من ملحق می‌شوی تمام غصه‌هایش پایان می‌پذیرد. و علی «علیه‌السلام» وقتی فرقشان شکافته می‌شود می‌فرمایند: «فُزتُ و ربّ الکعبه» در جبهه‌ها شاهد بودیم که تخریبچی بدنش پر از تیر است و جان ضعیفی دارد می‌گوید: حسین جان، حسین جان ... کسی که فوق عقلش فعال است محال است که اگر بفهمد سرطان دارد مضطرب شود بلکه خوشحال می‌شود که از این زندان خلاص می‌شود: زان شبی که وعده کردی روز وصل               روز و شب را می‌شمارم روز و شب ولی بعضی‌ها شصت هفتاد سال عمر کرده‌اند تا می‌فهمند سرطان دارند وحشت می‌کنند معلوم نیست که چقدر می‌خواستند عمر کنند. در انسان شناسی محال است که از این بالاتر کلامی را بشنویم: «ذکر الله قوت النفوس...» این حدیث آینه‌ی ماست باید دید که آیا از آیات و کلام معصوم «علیه‌السلام» و نماز لذت می‌بریم یا نه. اگر چنین است که گوارایمان. باید بررسی کنیم که با چه انگیزه‌ای به کلاس می‌آییم. اگر برای غذا خوردن می‌آییم که گوارای وجودمان و بر ما مبارک باشد. در زیارت امام رضا «علیه‌السلام» در هر قدمی صدهزار حج می‌نویسند. پس اگر محل اقامتمان به حرم دور بود ناراحتی ندارد به نفع ماست. وقتی انسان قصد آمدن به کلاس می‌کند هر قدر راهش دورتر باشد برایش مفیدتر است. ممکن است انسان وقتی می‌رسد خسته باشد و خوابش بگیرد اگر بخواهد چیزی گیرش می‌آید. میرزا می‌فرمود که اگر در حرم امام رضا «علیه‌السلام» خوابت رفت ناراحت نشو! امام می‌خواهد خستگی‌ات در برود. دوست دارد یار این آشفتگی      کوشش بیهوده به از خفتگی والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

کلیدواژه ها: ، ،

Top
شناسه مطلب: 583
زمان انتشار: 21 اکتبر 2014
| |
خانواده آسمانی ؛ جلسه 104 ؛ 91/01/17

خانواده آسمانی ؛ جلسه 104 ؛ 91/01/17

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی بحثمان درباره ی یکی از بزرگ‌ترین دشمنان ما در برقراری ارتباط با خانواده ی آسمانی و هدف خلقت مان یعنی شیطان بود، در جلسات گذشته در مورد گستره‌ی فعالیت‌های شیطان توضیح دادیم و گفتیم هیچ صحنه ای از صحنه‌های زندگی انسان خالی از حضور شیطان نیست و او با تولید افکار و وسوسه‌هایی که دارد باعث آزار و اذیت انسان‌ها می‌شود. از این جلسه راه‌های مقابله با کیدها، وسوسه‌ها و خطوات شیطان را بیان می‌کنیم و از چند منبع، فرمول‌ها و راهکارهای مقابله با وسوسه‌های شیطان را در می‌یابیم. اولین منبع خداوند تبارک و تعالی است که بنابر حکمت خود و برای رشد انسان‌ها شیطان را خلق کرد. دومین منبع معصومین «علیهم‌السلام» هستند که متخصصین الهی به شمار می‌روند. سومین منبع شیطان است که به دفعات متعدد راهکارهای گوناگونی را برای مقابله با خود خدمت انبیاء و اولیاء الهی بیان داشته است. شیطان نقش بسیار بزرگی در غصه‌دار کردن انسان‌ها دارد و اساساً نجواهای شیطان برای غمگین کردن انسان‌ها تولید می‌شود. قرآن در این باره می‌فرماید: «انّما النجوی من الشیطان لیحزن الذین آمنوا» با این حساب اگر کسی بتواند حمله‌های شیطان را خوب بشناسد و با وسوسه‌ها و کیدهایش مقابله کند، برای خود سهم زیادی از شادی و آرامش می‌خرد. شیطان هر روز، در صحنه‌های زندگی ما تولید افکار ناراحت کننده و منفی می‌کند اما موفق‌ترین انسان‌ها در حرکت به سمت هدف خلقت و خانواده‌ی آسمانی کسانی هستند که بر این افکار غلبه کنند و روز به روز بر حجم شادی و آرامششان بی افزایند و مسیر را با قدرت و نشاط و یقین و باور طی کنند. سوره‌ی مجادله آیه‌ی 19: «و لا تکونوا کالذین نسوالله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ و شما (مؤمنان) مانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند، خدا هم نفوس آن‌ها را از یادشان برد، آنان به حقیقت بدکاران عالم‌اند.» نکته بسیار مهم این است که انسان الله را به چه عنوان نگاه کند و به چه عنوان یاد کند و هنگام پناهنده شدن به خدا به چه عنوان به او پناهنده شود و یا شیطان به چه عنوان الله را از یاد انسان ببرد که همه‌ی این‌ها بستگی به نوع معرفت انسان دارد. زمانی که انسان الله را به عنوان آفریننده و خالق جهان یاد می‌کند بسیار متفاوت با زمانی است که او را به عنوان اله خود می‌بیند و یاد می‌کند. بیشترین ضعف انسان‌ها در ارتباط با خدا با وجود انجام کارهای معنوی برای این است که آن‌ها به این نکته توجه نمی‌کنند که به الله به چه عنوان نگاه کنند و به چه عنوان با او تنظیم رابطه نمایند. متأسفانه عموماً نگاه انسان‌ها به خداوند این‌گونه است که الله را به عنوان خالق جهان و کسی که حسابگر است و خوبی‌ها را پاداش می‌دهد و بدی‌ها را کیفر می‌دهد می‌نگرند و اصلاً او را به عنوان اله و محبوب و معشوق خود یاد نمی‌کنند. اما افراد زیرک و با معرفت، الله را به همان عنوانی که او خودش را معرفی کرده یعنی اله می‌نگرند و یاد می‌کنند. خداوند شعار اسلام را «لا اله الا الله قرار داده و محور را بر روی دل و محبت گذاشته است. «لا اله الا الله» یعنی هیچ محبوب و معشوقی جز الله نیست، نمی‌فرماید هیچ خدایی جز الله نیست، درست است که هیچ خدایی جز الله نیست اما اسلام تمرکز خود را روی رابطه‌ی عاشقانه انسان با خداوند به عنوان معشوق و مقصود خود قرار داده است. «اللهم انت کما اُحب فجعلنی کما تحب» خدایا تو آن‌طور که من دوست دارم هستی، من را آن‌طور که تو دوست داری قرار بده. اگر ما الله را به عنوان مقصد و غایت خودمان در نظر بگیریم و او را معشوقی بدانیم که قرار است به وصال او برسیم یک دیدگاه است و اثر مخصوص به خود را دارد و با دیدگاه کسی که الله را به عنوان خالق و حسابگر و قرار دهنده‌ی دین و قیامت و جزا دهنده و پاداش نگاه می‌کند بسیار متفاوت است. لذا در قاعده‌ی پناهندگی به خداوند وقتی انسان می‌خواهد از تمام وسوسه‌ها و افکار منفی نجات پیدا کند. قرآن اشاره به سه اسم رب، ملک و اله دارد که البته اله کمال آن دو اسم دیگر است. قل اعوذ به رب الناس، ملک الناس، اله الناس، رب و ملک بودن خداوند درست است اما کمال آن در اله بودن اوست. اگر انسان می‌خواهد در برابر وسوسه‌های شیاطین جنی و انسی به قدرت برسد و نجات یابد باید به سه اسم رب، ملک و اله توجه نماید که اوج و کمال آن در اله بودن خداوند خلاصه می‌شود. اما اگر انسان الله را به عنوان معشوق و اله خود قبول نداشته باشد و هر چقدر هم کارهای معنوی انجام دهد در تمام صحنه‌های زندگی دچار ضعف و شکست می‌شود و رشد و قدرتی پیدا نخواهد کرد. تا انسان به خداوند به چشم اله و معشوق خود نگاه نکند با او غریبه و نامحرم است و هیچ هم آغوشی و محرمیت و رفاقتی حاصل نخواهد شد و در این صورت دیگر نمی‌تواند خداوند را با اسماء رفیق، حبیب، طبیب، و یا انیس بخواند و تنها به خداوند با دیدگاه اسماء جلالی مانند الله، رب، ملک (پادشاه) نگاه می‌کند، اما غافل است از اینکه ملک و پادشاه او همان معشوق و الهش است. و الله کسی است که خودش را محب ما و ما را محبوب خود قرار داده است. «یُحبُّهم و یحبّون» و این رابطه دو طرفه است اما اگر انسان به این رابطه توجه نکند حتی اگر استاد هم باشد به هیچ وجه نمی‌تواند در برابر شیطان مقابله کند و به پیروزی برسد. عشق و محبت به انسان قدرت می‌دهد تا در برابر تمام وسوسه‌های شیاطین و غم‌ها بایستد و مسیر خود را با موفقیت ادامه دهد. کسی که نمی‌تواند با خداوند رابطه‌ی عاشقانه برقرار کند و با او رفاقت و صمیمیت داشته باشد و تنها به او به چشم خالق و رب و ملک نگاه می‌کند اصلاً قدرت و نیروی لازم برای مقاومت در برابر وسوسه‌های شیطان را نخواهد داشت. یک سؤال: انسان چگونه می‌تواند به الله به عنوان اله خود نگاه کند و با او رابطه‌ی عاشقانه برقرار کند؟ جواب: انسان تنها با خودشناسی می‌تواند به چنین دیدگاهی دست یابد، تا انسان خود حقیقی‌اش را نشناسد و آن را از خود طبیعی و جنسی‌اش تفکیک نکند نمی‌تواند عاشق خدا شود و به آرامش و قدرت و شادی برسد. انسان دارای 5 بعد شخصیتی است که عبارت‌اند از حس، خیال، وهم، عقل، و فوق عقل. و تا زمانی که انسان دغدغه‌هایش در بعدهای پایین شخصیت خلاصه شده باشد و به فوق عقل نرسیده باشد نمی‌تواند اوج بگیرد و پرواز کند. و در واقع فوق عقل تنها با الله اشباع و راضی می‌شود و تا وقتی که انسان این بعد بالای شخصیت یا خود حقیقی‌اش را نشناسد و با آن انس نگیرد نمی‌تواند به الله به عنوان اله خود نگاه کند. چرا که خود حقیقی به شدت با خدا سنخیت دارد و شناخت او مساوی با شناخت خدا و یاد او مساوی با یاد خدا و فراموش کردن او برابر با فراموش کردن خداست. «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» و یا «و لا تکونوا کالذین نسوالله فانساهم أنفسهم....» اما خودهای دیگر این‌گونه نیستند و درست برعکس خود حقیقی عمل می‌کنند یعنی وقتی آن‌ها را یاد می‌کنیم از خدا غافل می‌شویم و وقتی آن‌ها را فراموش می‌کنیم یاد خدا می‌افتیم. از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرسیدند یا رسول الله ما می‌خواهیم یاد خدا کنیم چگونه باید این کار را کرد؟ حضرت فرمود: «نسیان نفس» خودتان را فراموش کنید. انسان تا زمانی که خود طبیعی‌اش را فراموش نکند نمی‌تواند یاد خدا کند. گاهی حتی خود عقلانی نیز باید کنار گذاشته شود تا انسان بتواند به خود حقیقی‌اش برسد. برای مثال: عده‌ای از کسانی که امام حسین «علیه‌السلام» را در کربلا همراهی نکردند افرادی جاه طلب و شهوت‌رانی نبودند، اما فوق‌العاده حسابگر بودند و تنها به شأن عقلانی خود اهمیت می‌دادند و همین باعث سقوطشان شد، در حالی که امام حسین «علیه‌السلام» با من حقیقی‌اش تصمیم گرفته بود. و یا حضرت زهرا «سلام الله علیها» در هنگام وفات پیامبر «صلی الله علیه و آله» او را دلداری دادند و فرمودند بعد از من تو اولین نفری هستی که به من ملحق می‌شوی و حضرت با شنیدن این خبر بسیار خوشحال شد و با این که می‌دانست بعد از شهادتش باید علی و فرزندانش را تنها بگذارد اما وقتی صحبت از ملاقات خدا به میان آمد همه چیز را فراموش کرد و خندید. و یا عایشه می‌گفت: حضرت رسول «صلی الله علیه و آله» با همه رفتاری گرم و صمیمی داشت اما وقتی هنگام اذان و نماز می‌شد با همه غریبه می‌شد و هیچ کس را نمی‌شناخت. «استحوذ علیهم شیطان و انساهم ذکرالله؛ .... شیطان خدا را از یاد آن‌ها می‌برد.» وقتی خدا از یاد انسان برود، انسان دچار خود فراموشی می‌شود. انسان آن‌قدر بزرگ و محترم است که فراموش کردن خود حقیقی‌اش مساوی با فراموش کردن خداست بنابراین انسان باید همیشه به خود حقیقی‌اش احترام بگذارد و آن را بزرگ بداند و تا جایی که ممکن است به فکر تغذیه و قدرتمند کردن آن باشد. خود حقیقی در واقع همان خود الهی است، خودی که از خداست. «انا لله» و چقدر زیبا و قشنگ است که انسان احساس کند مال خداست و به خدا تعلق دارد. این احساس تعلق، انسان را مست می‌کند و حس غریبه‌گی از خدا را از انسان می‌گیرد و احساس قرابت و نزدیکی در او به وجود می‌آورد. انسان به محض اینکه خدا را یاد کند، در واقع به خودش خیر می‌رساند و خود حقیقی‌اش را زنده می‌کند. اما انسانی که یاد خدا را فراموش می‌کند دیگر مال خدا نیست و در حزب شیطان قرار می‌گیرد. اگر انسان بخواهد در جنبه‌های پایین شخصیت (حس، خیال و وهم و عقل) رشد کند و بزرگ شود، شیطان استقبال می‌کند چرا که او بیشترین ضربه‌های خود را از طریق دانشمندان و علما به انسان‌ها وارد می‌کند مثلاً فساد و جنایت‌هایی که در دنیا اتفاق می‌افتد توسط آن‌ها پایه‌گذاری می‌شود. شیطان تمام تلاش خود را به کار می‌برد تا انسان را از خود حقیقی‌اش غافل کند و بخش فوق عقل او را که الهش الله است، از یادش ببرد. وقتی خود حقیقی فعال و زنده شود و به یاد اله و معشوقش بیفتد، دیگر شیطان هیچ کاری از دستش بر نمی‌آید. مثلاً در دوران دفاع مقدس عاشق‌ها بودند که معجزه‌ی تاریخ را ایجاد کردند و روی دنیا را کم کردند، عاشقی‌هایی که با عشق به سمت خدا می‌رفتند و نه با غلبه بر نفس چرا که آن‌ها دیگر هیچ چیز دنیا را نمی‌دیدند و سبک‌بال به سوی معشوقشان می‌پریدند. شیطان در چهارچوب‌ها، اوهام و اطلاعات می‌تواند خیلی کارها کند اما وقتی فوق عقل فعال می‌شود و انسان عاشق می‌شود و کادرها و چهارچوب‌ها شکسته می‌شود، دیگر کاری از دست شیطان بر نمی‌آید. (برای همین به بسیجی‌های زمان جنگ بی‌ترمز می‌گفتند.) وقتی پای عشق به میان می‌آید، تمام قواعد و محاسبات به هم می‌ریزد. در عشق‌های زمینی انسان با بیرون آمدن از محاسبات، شکست می‌خورد اما در عشق‌های حقیقی و آسمانی با بیرون از چهارچوب‌ها روز به روز قدرت می‌گیرد و پیروز می‌شود. سوره‌ی زخرف آیه 36: «و من یعشُ عن ذکر الرحمن نقَیّض له شیطاناً فهو له قرین؛ و هر که از یاد اله رحمان رخ بتابد شیطان را برانگیزیم تا یار و هم‌نشین دائمی وی باشد.» زمانی که انسان، الله و معیارهای الهی و جاودانه را فراموش می‌کند به یاد معیارها و ملاک‌های طبیعی و جنسی و حیوانی می‌افتد. جنس انگیزه‌های الهی شادی و آرامش و قدرت است اما جنس انگیزه‌های شیطانی، دل‌شوره و غم و تردید و بدبینی و حسادت و ... است. اگر انسان به نوع افکار خود در طول روز نگاه کند می‌بیند که بعضی از افکار در وجود او، قدرت و امید و شادی و آرامش به وجود می‌آورد  و بعضی افکار باعث اضطراب و بدبینی و ترس و ناامنی و احساس پوچی در او می‌شود. در جاهایی که دسته اول افکار است انسان با خدا و خانواده‌ی آسمانی‌اش هم نشین است اما در دسته دوم افکار، خدا را فراموش کرده و قرین شیطان شده است. انسان با نوع تفکر و انگیزه و دغدغه‌هایش می‌تواند بفهمد که با چه کسی قرین و هم نشین است. آیا با الله هم نشین است یا با شیطان؟ امام صادق «علیه‌السلام» می‌فرماید: «قال ابلیس: خمسه لیس لی فیهنه حیله و سائر ناس فی غبضتی؛ 5 چیز است که من (شیطان) زورم به آن‌ها نمی‌رسد (و دیگر نمی‌توانم کاری انجام دهم). 1- من اعتصم بالله عن نیته صادقه... 1- صادقانه پناه بردن به خدا و یا اعتصام صادقانه به خداوند داشتن. یکی از اولیاء خدا می‌فرمود شیطان سگ خداست، هر که با خدا آشنا باشد شیطان کاری به او ندارد. شیطان فقط کسانی را می‌گزد که با خداوند غریبه هستند. .... واتّکل علیه فی جمیع الامور. و در تمام کارهایش، خدا را ببیند و به او تکیه کند. 2- و کن کثُر تسبیحه فی لیله و نهار. 2- کسی که شب و روز یاد خدا می‌کند. (انسانی که دائماً یاد اله و معشوق خود و خانواده‌ی آسمانی‌اش است. شیطان بر او تسلطی ندارد.) و در واقع انجام مستحبات، دعا و ذکر دائمی باعث می‌شود انسان صدمه نبیند و به غم و اضطراب و پوچی نیفتد. 3- و من رضی لأخیه المومن به ما یرضاه لنفسه. 3- مساوات داشتن، یعنی انسان هر چه برای خود می‌پسندد، برای دیگران هم بپسندد و هر چه برای خود دوست دارد برای دیگران هم دوست داشته باشد. 4- و لم من یجزع علی المصیبه حین تصیبه. 4- کسی که وقتی به او مصیبتی می‌رسد به جزع و داد و فریاد نیفتد. اگر مصیبت و سختی در دنیا به انسان برسد چه خودش عامل آن باشد و چه دیگران، خداوند به واسطه‌ی آن سختی‌ها گناهانش را می‌بخشد و درجات آخرتی‌اش را بالا می‌برد. شهید چمران (ره) می‌فرمود: ارزش هر انسان به میزان سختی است که در راه خدا تحمل کرده است. در هنگام مرگ انسان نمی‌تواند دلش را به نمازهای پر عیب و نقص و بدون حضور قلبش خوش کند، اما چیزی که می‌تواند مایه‌ی دلخوشی‌اش باشد، اذیت‌هایی است که انسان در دنیا به خاطر خدا تحمل کرده است. «اوذوا فی سبیلی» مثلاً مریض شدن، زخم زبان شنیدن، آسیب‌های مالی و جانی و یا محروم بودن از هر نعمتی در دنیا، می‌تواند اجر و پاداش و ذخیره‌ی آخرتی برای انسان به ارمغان آورد و کفاره‌ی گناهان او محسوب شود (خداوند به هیچ کس ظلم نمی‌کند.) در روز قیامت ثروتمندترین افراد کسانی هستند که بیشترین آزار و اذیت را در راه خدا تحمل کرده باشند. (مثلاً در روایت داریم فرد نابینا بی‌حساب وارد بهشت می‌شود.) حضرت علی «علیه‌السلام» می‌فرماید: «ربّ مرحوم من بلاء هو دواء» چه بسیار آدم‌هایی که ما دلمان برای آن‌ها می‌سوزد، در حالی که همان بلا برای او دارو به حساب می‌آید. ساده لوح ترین آدم‌ها کسانی هستند که بسیار خوشحال‌اند از اینکه در دنیا غرق در نعمت‌اند و زیاد سختی نمی‌کشند اما آن‌ها غافل‌اند از اینکه در واقع مصرف کننده‌ی سهم آخرتی‌شان در دنیا هستند و خداوند به همه سهم یکسان داده است. انسان مصیبت زده‌ای که بی قراری و جزع و فزع می‌کند، در دست شیطان اسیر می‌شود و به جایی کشیده می‌شود که ذخائر آخرتی‌اش را از دست می‌دهد. لذا می‌فرماید به هنگام مصیبت آرامش خود را حفظ کنید. «الذین إذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون؛ و هنگامی که مصیبتی به آن‌ها می‌رسد می‌گویند من مال خدا هستم و پیش خدا می‌روم. در روز قیامت خداوند از فقرا معذرت خواهی می‌کند و می‌فرماید شما در مملکت من خیلی سختی کشیده‌اید و حال من هم می‌خواهم برایتان جبران کنم، و یا دعاهایی را که در دنیا برای مؤمن به اجابت نرسیده خداوند در آخرت به بهترین وجه جبران می‌کند، طوری که مؤمن می‌گوید ای کاش هیچ کدام از دعاهایم در دنیا به اجابت نمی‌رسید و یا به قول فرمایش امام صادق «علیه‌السلام»: زمانی که وقت جبران محرومیت‌ها در دنیا می‌رسد. مؤمن می‌گوید ای کاش در دنیا با قیچی تکه تکه می‌شدم. چرا که پای حیات جاودانه در میان است. قرآن می‌فرماید: «هم فی مااشتهت انفسهم خالدون» در آن چیزی که خوششان می‌آید جاودانه‌اند. 5- ومن رضی به ما قسم الله له و لم یحتمل رزق. کسی که به هر چه خدا نصیبش کرده راضی است و غصه روزی نمی‌خورد، او هر چند برای به دست آوردن روزی تلاش خود را می‌کند اما اصلاً به خاطر آن به چون و چرا و شکایت و مقایسه و یا حسادت و چشم و هم‌چشمی نمی‌افتد، چون می‌داند اگر بیشتر از آن چیزی که لازم است نصیبش شود، از سهم جاودانه‌اش کم می‌شود. پیغمبر «صلی الله علیه و آله» و حضرت علی «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «قراره دنیا حلاوه الاخره» هر چه تلخی در دنیا است. در آخرت تبدیل به شیرینی می­شود. پس خوشا به حال کسی که در دنیا تلخی بیشتری ذخیره می‌کند. در روایت داریم که از قسمت خودش در دنیا راضی نباشد، در واقع از خدا خشمگین است. بنابراین انسان در سایه‌ی 5 چیز که عبارت‌اند از: 1- اعتصام و توکل به الله 2- یاد الله در شب و روز، 3- مساوات، 4- صبر در مصائب و عدم جزع، 6- راضی بودن به قسمت الهی، به رشد و سازندگی و لذت و شادی می‌رسد و از وسوسه‌های شیطان در امان می‌ماند. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed