www.montazer.ir
چهارشنبه 9 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 9893
زمان انتشار: 25 دسامبر 2018
| |
سوء استفاده ترانه سازان و خواننده ها از کمبود عاطفی مردم

استاد محمد شجاعی

سوء استفاده ترانه سازان و خواننده ها از کمبود عاطفی مردم

کمبودهای عاطفی به قدری خطرناکند و گدایی عاطفه به قدری آزاردهنده است که در ترانه­‌های روز و عشق و عاشقی که الان تولید می شود، محتوای شعرها طوری است که به جای این که مردم را شاد کند، غم­ و غصه ایجاد می‌کند.

ما حتی در بخش موسیقی هم عُرضه نداریم شادی ایجاد کنیم. شعرهایی که برخی خواننده­‌ها می‌خوانند، بطور عمده با ایجاد نیاز کاذب، عقده ایجاد می‌کند. عقده­‌های یک آدم که نمی‌تواند با بینهایت و با کمال‌های بزرگ، خودش را ارضاء کند و محتاج آدمها و گداهایی مثل خودش شده، حالا آن گدا ناز کرده و او را تحویل نگرفته و او یکدفعه احساس شکست و خلأ می‌کند. موسیقی ها و ترانه هایمان مشکل اساسی دارند؛ کسی که شعر را می نویسد؛ کسی که می خواند؛ کسی که گوش می‌کند؛ و کسی که می‌پذیرد؛ همه در بیراهه هستند. آدم باید خیلی کوچک باشد که گدایی عاطفه کند. خیلی ریز باید باشد که این چیزها در زندگی او منشأ اثر باشد. خدا ما را برای گدایی نیافریده است. خدایی که معشوق من است، صمد است. می‌گوید: تو هم باید مثل من صمد شوی و به هیچ کس باج ندهی. باید بگویی معشوقم اوست و من هم باید مثل معشوقم شوم. اصلاً عشق یعنی شباهت دو عاشق و معشوق به همدیگر. شما باید به معشوق خودت شبیه بشوی تا بتوانی تکمیل شوی. بلال که سیاه­پوست بود، با اعتماد به نفس، خواستگاری دختری زیبا رفت و گفت: «إن تُزَوِجُونا الحَمدُ لله وَ إن لَم تُزَوِّجُونا فَاللهُ أکبر» = اگر دخترتان را به ما بدهید، خدا را شکر می‌کنیم و اگر نمی‌دهید خدا بزرگ است». در مقابل این تفکر، آدم های کوچک و ریز هستند که از خودشان چیزی ندارند و می خواهند از کسی چیزی بگیرند. اینها می گویند: اگر من با فلانی ازدواج نکنم، خودم را می کشم. اگر با کسی که قرار است ازدواج کنم و عاشقم نباشد، به چه درد می خورد؟ این ذلت است. برخی خانمها و آقایان جوان برای من نامه می نویسند که این دختر یا این پسر دیگر تحویلم نمی گیرد؛ چه کار کنم؟ جواب اینها را حضرت علی(علیه السلام) اینطور داده است: «ما رَأیتُ ذُلً مِثلَ إشتِغالِ قَلبی بِفارِقِ القَلبِ مِنّی»[10]= هیچ ذلتی را مثل این ندیدم که دلم به کسی مشغول باشد که دلش به من مشغول نیست».  ضرب ­المثل خوبی است که می گوید: برای کسی بمیر که برایت تب می کند. اگر قرار است او عاشق من نباشد، من برای چه عاشق او باشم؟  برای این عشق های یکطرفه در دختر و پسرهای ما اتفاق می افتد که ما سراغ منبع عشق نرفته ایم. قرآن می گوید: سراغ منبع بیا تا دیگر به هیچ کس احتیاج پیدا نکنی.   برگرفته از مباحث استاد شجاعی، دروس «دشمن شناسی» جلسه 40 آرشیو مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه پرسش: 8774
17 ژانویه 2018
| |
پرسش.182
پاسخ:

منبع:

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

شناسه مطلب: 7716
زمان انتشار: 24 اکتبر 2017
| |
همسر و فرزندی که تو را از یاد خدا غافل کند، دشمن توهستند

استاد محمد شجاعی

همسر و فرزندی که تو را از یاد خدا غافل کند، دشمن توهستند

اگر دیدیم که همسر و فرزندمان ما را از یاد خدا غافل می‌کند، بدانیم که آنها دشمن ما هستند. قرآن می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ؛ ای کسانی که ایمان آوردید، بعضی از همسران و فرزندان تان دشمن شما هستند، برحذر باشید».

«برحذر باشید» یعنی مواظب باشید که به گونه‌ای با همسر، فرزندان و اموالتان ارتباط نداشته باشید که آخرتتان را به خطر بیندازند. در تقسیم‌بندی قرآن، انسان یا مومن است یا فاسق. فاسق‌ها هم به پنج دسته تقسیم می‌شوند: جماد، کمتر از جماد، ‌حیوان، کمتر از حیوان و شیطان. هر انسانی که باعث غفلت ابدیت ما شود، فرقی نمی‌کند؛ همسر، فرزند، پدر و مادر، هر کسی باشد، شیطان است. چقدر مردها که نسبت به همسرانشان شیطان هستند و چقدر زن ها که نسبت به شوهران شان شیطان اند. «إن من ازواجکم و اولادکم» می‌‌فرماید بعضی از همسران و نه همه و نیز بعضی از فرزندان‌تان دشمن شما هستند، پس «فاحذروهم» یعنی به خاطر آنها جهنم نروید. در خانه اگر بخواهد معصیت یا حرامی صورت بگیرد، اجازه ندهید. مثل لقمه حرام، شنیدنی های حرام، به ویژه ماهواره. یکی از بزرگان می‌گفت: شما سم بده به بچه‌ات بخورد و بمیرد بهتر از این است که ماهواره در خانه‌‌ات بیاوری. کسی که پای ماهواره می‌نشیند مگر می‌تواند روح سالم داشته باشد. امکان هم ندارد بتواند سالم به برزخ متولد شود. هر توجیهی هم داشته باشد، احمقانه است و بگوید در من اثر ندارد دروغ گفته و علمی نیست. مگر می‌شود اثر نگذارد؟ هر فیلمی که نگاه کنید بخشی از نفس شما می‌شود و می‌ماند. مگر می‌شود جنین در رحم مادر چیزی بخورد و جزء او نشود. اگر مادر سیگار بکشد روی جنین اثر می‌گذارد. اگر مادر داروی بد مصرف کند، بر جنین اثر می‌گذارد. همه ادراکات انسان اعم از حس، بو، لمس، دیدنی و شنیدنی در نفس تاثیر گذارند. آن وقت کسی بگوید من ماهواره نگاه می‌کنم ولی در من اثر ندارد، امکان ندارد. این دشمن توست. وقتی پدر و مادر در مقابل خواسته نادرست فرزندش کوتاه می‌آیند و باج می‌دهند، در حقیقت به اسارت بچه‌اش در می‌آید. بی‌موقع تلفن همراه خریدن،‌ بی‌موقع تبلت خریدن، بی‌موقع اینترنت گرفتن باعث بدبختی پدر و مادر می‌شود. «ان من ازواجکم» یعنی همسر را به گونه‌ای دوست داشته باش که به خاطر او مجبور نشوی در مقابل خدا، قوانین ‌و احکام الهی بایستی. این که همسرم گفته من دوست ندارم تو این طور لباس بپوشی. این درست نیست. همسر نمی‌تواند بگوید لباسی بپوش که از نظر خدا و شرع مورد تائید نباشد. لباس پوشیدن در شرع مقدس شرایط خاصی دارد. البته اگر در محیط خانه است هر طور همسرت می‌خواهد باشی، باش، اما در محیط بیرونی و اجتماع، محیط دل‌بخواه فرد نیست که بگوییم هر لباسی دلم خواست می‌پوشم. این حق الناس است. «عدو» یعنی کسی که به حریم انسانی تو تجاوز می‌کند. متجاوز است. بهشت، آخرت و ابدیتت تو را نابود می‌کند. این که ما بیاییم به خاطر پدر و مادر یا خواهر و برادر یا فرزند یا همسرمان مال حرام کسب کنیم، اصلا چنین اجازه‌ای نداریم. همه ایمان، شرافت و عشق یک شخص به این است که حاضر باشد به خاطر معشوقش دیگران از او ناراحت شوند. عشق همیشه در دارایی‌ها نیست، بسیاری از موارد عشق بازی در نداشتن‌ها و از دست دادن‌هاست. همه‌ی کسانی که می‌خواهند عشق‌شان را به معشوق‌شان ثابت کنند، در نداشتن‌ها، محرومیت‌ها و در فداکاری‌ها ثابت می‌کنند. این که دیگران چطور فکر می‌کنند، خیلی خطرناک است. انسان اگر چینش معشوق‌هایش را درست انجام داده باشد دیگر آنجایی که وظیفه شرعی است با مردم کاری ندارد. ممکن است مردم خیلی حرف‌ها بزنند، ولی عزت و احترام و آبرو دست خداست. خدا در مورد اموال و فرزندان از شما امتحان می‌گیرد هیچ انسانی نیست که خداوند او را برای رشد دادن، امتحان نکند. یکی از امتحان‌ها اموال و فرزندان هستند. قرآن می‌فرماید:« أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ؛ اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش شما هستند و اجر عظیم نزد خداست». یکی از مصادیق فتنه دیدن خوبی‌ها و کمالات است. اگر کسی به خاطر ایمان، تقوا، علم و تلاش‌هایش، خود را برتر از دیگران دید، باخته است، چون گرفتار «علو» و برتری‌طلبی شده است. مثلا معصیت کاری را می‌بیند که ظاهرش هم پر از آلودگی است، به ذهنش بیاید که من از او بهترم. فتنه یعنی انسان کمالی گیرش بیاید که با آن کمال به دیگران پز بدهد. اگر با کمالات احساس برتری کنی، دل کسی را بشکنی، باخته‌ای. آن نعمت برایت نار می‌شود و دیگر نمی‌توانی از آن نور دریافت کنی. علو و خودبرتربینی در هر چیزی خطرناک است. خودشیفتگی، به خصوص خودشیفتگی‌های مذهبی خطرناک است. اگر فکر کنی «من چون جبهه رفته‌‌ام، نماز شب می‌خوانم، توفیق کارهای عبادی و معنوی و خدمت به اسلام را داشته‌ام یا کسی که دچار خودشیفتگی علمی شود و مثلا فکر کند «من دکترم، مهندسم، پروفسورم، استادم، مجتهدم، علامه هستم» اگر با اینها فخرفروشی کنی، همین‌ها تو را جهنمی می‌کنند. در روایت داریم انسان با بند کفشش هم با دیگری پز بدهد به بهشت راه ندارد. چون اسیر آنها شده. یعنی دلش آزاد نیست. برای همین هم وقتی از او گرفته می‌شود؛ افسرده شده و غصه می خورد. اینها فتنه می‌شود.   مهندسی معشوق های دل جلسه 2

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7428
زمان انتشار: 13 سپتامبر 2017
| |
اهمیتِ داشتنِ امید در زندگی به فرمایش علی (علیه‌السلام)

مهندسی آرزوها، جلسه 8

اهمیتِ داشتنِ امید در زندگی به فرمایش علی (علیه‌السلام)

حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: «الأمل رفیقٌ مونس[1]= آرزو رفیقِ مونسی است». هیچ دلی بدون آرزو بقا و نشاط ندارد و اگر امید و آرزو در دلی نباشد، آن دل می‌میرد و دلمردگی منشأ بسیاری از بیماری‌ها و مفاسد می‌شود. بنابراین ما به آرزو نیاز داریم، چون ساختار وجودی انسان بی‌نهایت خلق شده و آرزوی رسیدن به کمالات بی‌نهایت را دارد.

در تعریف انسان در بخش «فوق عقل و فوق تجرد» گفتیم که فرق ما با فرشته‌ها و حیوانات در داشتنِ ظرفیت بی‌نهایت است. یعنی انسان قابلیت جذب کمالات بی‌نهایت را دارد و با همین آرزو به سمت بی‌نهایت حرکت می‌کند. اگر آرزو نباشد انسان به سمت غذا خوردن، بهداشت، تحصیلات، ازدواج، تشکیل خانواده، سازندگی و آبادانی زمین حرکت نمی‌کند. اگر آرزو نباشد، انسان به سمت آخرت و ابدیت و به سمت برقراری رفاقت با خداوند و به سمت بهشت و بالاتر از بهشت حرکت نمی‌کند. پس آرزو برای ما یک رفیق و مونس بوده و همیشه همراه ما است. حال که آرزو رفیقِ مونس و دلیلی بر داشتن انگیزه و حرکت ماست، علت این که گاهی انسان دچار ناامیدی و پژمردگی می‌شود چیست؟ علت این که ناگهان همه چیز برایش بی‌‌معنی می‌شود و از زنده بودن و از دنیا خوشش نمی‌آید، چیست؟ گاهی این حالتها به قدری شدت می‌گیرند که انسان آرزوی مرگ می‌کند و گاهی شدت به قدری است که دست به خودکشی می‌زند. در تحلیل این موضوع باید گفت، کسی که خودکشی می‌کند، به جای رسیده که نقطه‌ی صفر است؛ به جایی رسیده که هیچ چیز برایش فرق نمی‌کند و اهمیتی ندارد؛ دل مرده شده‌است؛ اصلاً دنیا، همسر، خانه، زندگی، همه چیز برایش بی‌معنی می‌شود و احساس می‌کند که از همه چیز بریده و دچار یک حالت خلاء ‌شده است. یک حالت معلق دارد که‌ نمی‌داند باید چه کار کند؛ فقط دارای حیات گیاهی است و تنفس می‌کند؛ غذای می‌خورد و دفع و تکثیری هم ممکن است داشته باشد. کدام نگاه، انسان را به خودکشی می رساند؟ راهکارهای برون رفت از آن چیست؟ علت رسیدن به نقطه‌ی خودکشی، این است که نوع ارتباط‌ها، انتخاب‌ها، رفتار و افکار شخص درست صورت نگرفته و باعث شده که انسان حس کند محصول 10، 20، 30، 50 سال زندگی‌اش را دارد از دست می دهد و همه چیز برایش بی‌معنی می شود. آیا این حالت، یک حالت حقیقی است، یعنی آیا انسان حقیقتاً صفر می‌شود و حقیقتاً همه انگیزه‌هایش را از دست می‌دهد؟ واقعاً آرزویی، عملی و امیدی وجود ندارد؟ یا این که این یک حالت توهمی است؟ مسلماً این حالت حقیقی نیست؛ بلکه یک حالت توهمی است که از انتخاب‌های غلط، ارتباط‌ها، رفتارها و افکار غلط ناشی می‌شود. هر کس که به این حالت ناشی از توهم برسد و خودکشی کند، در توهم خودکشی کرده‌است. دلسردی و ناامیدی بن بستِ توهمی است. در حالی که ما اصلاً چیزی به اسم بن بست نداریم، زیرا اگر کسی بخواهد این توهم را بپذیرد، به این معناست که ذات انسان تغییر کرده، در صورتی که ذات انسان هیچ وقت تغییر کردنی نیست. یعنی انسان بطور بالقوه، همه کمالات مطلق و مطلق کمالات را دارد. علم، قدرت، لذت بی‌نهایت، زیبایی مطلق، کمالات بی‌نهایت را می‌خواهد؛ یعنی انسان خواسته‌ و تمنای ذاتی خودش را از دست نمی‌دهد. وقتی ذات، ثابت است؛ انسان پس از مدتی که استراحت کند و ارتباطش را با موجبات توهمی ضعیف بکند، می‌بینیم که دوباره به همان حالت نشاط و امید برمی‌گردد. این مثل زکام می‌ماند که یک حالت ثابت نیست و ما می‌دانیم که این حالت یک بیماری است که بروز کرده و بعد از مدتی برطرف می‌شود. زکام حقیقتاً جزء خود و ذاتِ این آدم نیست. گاهی وقت ها انسان در مریضی حالت‌های غیرحقیقی پیدا می‌کند. مثل خانم‌ها که در دوران بارداری دچار یکسری حالت‌ها می‌شوند؛ بعضی از افراد در انفجار، حالتی مثل موج انفجار پیدا می‌کنند؛ گاهی انسان از هیچ نوع غذایی لذت نمی‌برد، از بوی عطر، بوی غذا و ... متنفر می‌شود. اما همه این حالتها غیرحقیقی و توهمی هستند. اگر مدت زمانی بگذرد و انسان صبر کند، این حالتها برطرف شده و انسان دوباره به حالت طبیعی برمی‌گردد. در ناامیدی هم همین حالتها به انسان دست می‌دهد. یعنی هیچ چیز برایش مهم نیست. از همسر و فرزندش خوشش نمی‌آید؛ از هیچ کس و هیچ چیز لذتی نمی‌برد؛ حتی بهترین چیزهایی که قبلاً او را آرام می‌کرد، دیگر او را آرام نمی‌کنند؛ هیچ ملجا و پناهگاهی ندارد؛ واقعاً احساس می‌کند در یک خلاء و بن بست کامل به سر می‌برد. حس می‌کند که اصلاً نمی‌تواند تکان بخورد. این حالت، حالت توهمی و نوعی بیماری است که موقتاً سراغ انسان می‌آید. چون از نظر درونی، ذاتِ بی‌نهایت طلبِ انسان از بین نرفته؛ بلکه انسان در یک آرزو و شهوت خاص که با آن ارتباط داشته به سر می برد. در یک جایی به بن بست رسیده و چیزی را از دست داده، دچار خسران شده و ضربه‌ای خورده که این ضربه مدتی او را منگ کرده است. مثل وقتی که انسان تصادف می‌کند یا زمین می‌خورد یا بیهوش می‌شود یا به کما می‌رود. برای مدتی همه فعالیت‌هایش متوقف می‌شوند. ولی وقتی به هوش می‌آید، فعالیت‌ها را از سر می‌گیرد. چطور ضربه روحی می خوریم و چطور از وقوع آن پیشگیری کنیم؟ اکنون این مساله را مورد بررسی قرار می‌دهیم که اساسا انسان چطور ضربه روحی می‌خورد و چگونه می‌توان از وقوع این ضربه ها که گاهی به خودکشی نیز می‌رسد، پیشگیری کرد. ضربه‌ای که انسان در اثر انتخابِ غلط آرزوها و آمال به روحش می‌خورد، برای این است که خیلی بیش از حد به یک آرزو دل می‌بندد و روی یک محبوب و معشوق بیش از حد سرمایه‌گذاری می‌کند. بعد از مدتی که یک دفعه آن محبوب را از دست می‌دهد، دچار حالت یخ زدگی کامل و یک ضربه روحی می‌شود و می‌گوید: من دچار «شوک» شدم. در حالی که این شوک طبیعی نیست. یعنی ساختار درونی ما مشکلی ندارد و ما از نظر درونی مشکلی نداریم، بلکه فعلاً یک حالت یا تصادفی بطور موقت برای ما اتفاق افتاده است. این در حالی است که بیرون از وجود ما، مطلوب‌ها و چیزهای قشنگی که ما دوستشان داریم و تمنا و کمال ما محسوب می‌شوند، وجود دارند. بی‌نهایت کمالاتِ از دست نرفتنی و جاودانه وجود دارد که باید آنها را انتحاب کنیم. زیرا مسیر ما مسیری به سمت بی‌نهایت است. اشتباه در نوعِ نگاه ماست. نگاه غلط ما باعث برداشت غلط و پیوندهای غلط ‌شده است. وقتی نگاه ما اشتباه باشد، انتخاب‌ها و ارتباطات و افکار هم اشتباه می‌شوند و به بن بست ظاهری می‌رسیم. راه پیشگیری این است: اگر بخواهیم دچار این ضربه‌های شدید، شوک‌ها و خلاءهای روحی نشویم، یک اسم اعظم وجود دارد و آن اسم اعظم همان است که مرحوم آیت الله مجتهدی استاد گرانقدر ما می‌فرمودند: «این نیز بگذرد!». این اسم اعظم دل آدم را شاد می‌کند. یعنی این گونه نیست که اگر انتخاب و پیوند نادرستی برقرار شد و به یک چیزی رسیدید یا غصه‌ای داشتید و گرفتار شدید، قرار نیست که همیشه با شما بماند. نه غصه و نه گرفتاری قرار نیست همیشه بماند. حتی آن چیز خوبی که به دست می‌آورید، برای شما همیشگی نیست. به هر چیزی و هر کسی می‌رسید، از همان ابتدا درست نگاهش کنید و بدانید که این موقتی است و ماندنی نیست. آن چیزهائی که قرار است بطور دائمی با آنها باشیم و از آنها لذت ببریم و هیچ وقت از ما جدا نمی‌شوند، عبارت اند از عملِ من، خدا و معصومین علیهم‌السلام. یعنی کودک عزیز روان و خود الهی و خود ابدی و عملِ بنده از یکسو و از سوی دیگر خدا و اهل بیت علیهم‌السلام. پس اگر عملم زیبا باشد، از آن لذت می‌برم و اگر زشت باشد، دائم آزارم می‌دهد. علاوه بر خودم و عملم، دیگری خداوند تبارک و تعالی است و معصومین علیهم‌السلام، انبیاء، اولیاء و بهشت. اینها ماندنی اند. بنابراین در چینش آرزوها نباید دچار بن بست و خلاء شد و اگر شدیم، بدانیم که این حالت، موقتی است و فقط راه را اشتباه رفته ایم. اگر کسی به جای اینکه دل به ثابت‌ها و ماندنی ها ببندد، به چیزهایی که ثابت و جاودانه نیستند و در حال لرزش هستند، دل بست، همیشه دلش می‌لرزد. مثلاً روی جائی سرمایه گذاری کردید که آنجا لرزان است. مثلِ کسی که در مسیر رودخانه و جایی که محل جاری شدن سیل است خانه می‌سازد؛ یا کسی که زیر کوه آتشفشان و یا منطقه زلزله خیز خانه می‌سازد، اینها هیچ وقت آرامش ندارند. چون نگاهشان در انتخاب محل زندگی غلط بوده، اشتباه دیده‌اند. دل به این و آن مده ای بوالهوس//  دل به آن ده کان دلت داده‌ است و بس یعنی شما باید دلتان را به جایی بدهید که دائماً در آن استقرار، عزت و رشد و شوکت است و دائماً بهجت و سرور در آن هست. آنجا همیشه آرام هستی. به همین دلیل پیغمبر برای این که ما هیچ وقت دچار اضطراب نشویم، از روز اول یک جای ثابت را مشخص کرده و فرموده: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا= بگویید، هیچ دلبری جز خدا نیست، تا رستگار شوید». همه بدبختی‌های ما و بالا و پائین شدن ها، احساس شکست های دروغین در زندگی، احساس باختن ها برای این است که ما از اول به «لا اله الا الله» اعتقاد نداشتیم. آدم می‌تواند با چیزهایی که ماندنی نیستند، دوست باشد، شدیدترین عشق و علاقه را داشته باشد، اما با از دست دادن آنها نبرّد؛ احساس بن بست و خلاء نکند. این بسته نوع نگاه درست ما است. این تربیت اسلامی و تربیتی است که در عاشورا به ما یاد داده اند. اصلاً خداوند از اول برای این‌که بنده‌هایش احساس بدبختی نکنند و همیشه شاد و آرام باشند، فرمود: ای پیغمبر! برو به آنها بگو که همه‌ شهادت بدهند: «لا اله الا الله»، «الله لا اله الا هو الحی القیوم» او معشوقی است که همیشه زنده و پایدار است. پس به همین دلایل که بیان شد، حضرت امیر علیه السلام می‌فرمایند: آرزو رفیق و مونس ابدی است. آرزو رفیق مونس انسان برای رسیدن به ملکوت است زمانی که ما پیش خداوند بودیم، ما بودیم و خدا و هیچ کس دیگر نبود. همه هم در قالب یک روح بودیم. وقتی از جبروت و ملکوت به ناسوت پایین آمدیم. ناسوت را طی کردیم و روح حقیقی تکثیر شد و به تعداد نطفه‌ها، انسان ساخته شد. ما آمدیم و نظام آرزوهایمان را در اینجا برنامه‌ریزی کردیم؛ در این «فراموش‌خانه» یا «ناسوت» که همین دنیاست. وقتی به دنیا آمدیم، فکر کردیم، همه عالم و همه چیز همین رحم کوچک است و ملکوتی که میلیاردها برابر بزرگتر از اینجاست را فراموش کردیم و یادمان رفت که قرار است با وفات به آنجا برگردیم. این مسیرِ برگشت تا خدا و بی‌نهایت و ابدیت را ندیدیم.  در حالی که حضرت علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «إنَّكُم إنَّما خُلِقتُم لِلآخِرَةِ لا لِلدُّنیا، ولِلبَقاءِ لا لِلفَناء[2] = همانا شما براى آخرت آفریده شده‌اید، نه براى دنیا؛ براى ماندگارى آفریده شده‌اید، نه براى نابودى». پس ما مرگی نداریم. تا خدا هست ما هم هستیم. خداوند مرکز حیات ماست. حیات یعنی او و او خودش حیات است. وقتی تا خدا هست، من می‌توانم زندگی کنم، پس از چی ناامید شوم؟ چرا آرزوهای خوبم را از دست بدهم؟ اینجاست که مونسی به نام آرزو و امید در جان ما زنده می‌شود و ما را به یاد ملکوت و وطن اصلی‌مان می‌اندازد. آن گاه درمی یابیم که: مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک// چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم وقتی تا خدا زنده است ما زنده هم هستیم، پس عزیزان من، ما هنوز زندگی‌مان را شروع نکرده‌ایم. چون ما هنوز در رحم هستیم. هرگز دیده‌اید، وقتی یک جنین متولد می‌شود، از او بپرسند چه سال است که متولد شده ای؟ 9 ماه جنینی‌اش را حساب کند؟ ما هنوز به اصل حیات نرسیده‌ایم. قرآن می‌فرماید:«وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ[3]= این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است». این یعنی آخرت، شروع زندگی شماست. حیات اصلی شما آنجاست. پس به کسی که ناامید است و هیچ چیز برایش معنایی ندارد باید گفت: با این تفاسیر تو چگونه به بن‌بست رسیده‌ای و ناامید شده‌ای؟ مثلاً جنینی در رحم مادر با مادر حرف بزند و بگوید من دیگر بریده‌ام، می‌خواهم خودم را بکشم. مادر خواهد گفت: «عزیزم! من و پدرت خیلی زحمت کشیده‌ایم، کمی تحمل کن، دیگر چیزی نمانده، یک ماه دیگر یا دو ماه دیگر؛ اگر کمی صبر کنی، خواهی دید که این طرف خیلی خبرهاست». حال جنین بگوید: «نمی‌خواهم، جایم خیلی تنگ است، همه‌اش خون می‌خورم، این وضع را دوست ندارم». مادر بگوید: «اصلاً زندگی این طرف است. صبر کن، بن بستی وجود ندارد،‌ یک ماه دیگر به اینجا می‌رسی». ما خیلی وقت‌ها در دنیا به خدا می‌گوییم: «خدایا من بریدم؛ من دیگر خسته شدم؛ به خیلی از آرزوهایم نرسیدم و ... این همه وقت و این همه جوانی گذاشتم»، خدا می‌گوید:«وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ» حیات هنوز شروع نشده، حیات حقیقی آنجاست. این که کسی بگوید: من بریده‌ام، به همان اندازه مسخره است که یک جنین به مادرش بگوید من بریده‌ام. این سخن کاملاً بچه‌گانه و مسخره است. ما رفیق و مونس داریم. آن هم آرزوهای قشنگی است که تا خدا امتداد دارند. اصلا آن چیزهایی که ما الان دنبال‌شان می‌دویم و می‌خواهیم نیست. این جیجی پیجی‌هایی که برایش غصه می‌خوریم و بالا و پائین می‌شویم، بچگانه است. وقتی اینها را در مقیاس‌های ابدی و بالاتر می‌برید، می‌فهمید که چقدر کوچک زندگی می‌کنید. آرزو رفیق و مونس است، ولی با کدام مقیاس؟ با مقیاس دنیا؟ خیر. با مقیاس ابدیت. پس خیلی خوب است که آرزو داشته باشید، اما آرزوهای بزرگ. ما در دنیا کمتر آرزوی بزرگ داریم. زیارت عاشورا فهرستی از آرزوهای بزرگ و ماندنی است فرازهایی از زیارت عاشورا معرف آرزوهای پایدار و بزرگ است. مثلِ «اسئل الله أن یجعلنی معکم فی‌الدنیا و الاخره»، «و أسئله أن یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله»، «اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورود» و ... . خوب است اگر انسان آرزویی می‌کند، به اندازه ابعاد وجودی خود اصلی‌اش آرزو کند، نه خودهای فرعی. ابعاد وجودی انسان تا خدا ادامه دارد. تا خدا خدایی می‌کند منِ انسان امتداد دارم. پس باید آرزوهایم نیز همان مقدار باشند. تصور کنید، شما زیارت عاشورا می‌خوانید و وجود مقدس سیدالشهدا علیه‌السلام یا وجود مقدس آقا امام زمان، رسول الله، فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیهم اجمعین اینجا باشند و به شما بگویند: تو با من چه کار داری؟ از من چه می‌خواهی؟ بگو تا به تو بدهم؟ یک آدم واقعی چه جوابی می‌دهد؟ یک آدم می‌گوید: «من را هم با خودتان ببرید؛ هر جا می‌روید می‌خواهم با شما باشم؛ من را اینجا جا نگذارید». شما در فرازهای زیارت عاشورا دقت کنید و هوس‌ها را ببینید: «اسئل‌الله ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخره». زیارت عاشورا را برای آدم‌ها تنظیم کرده‌اند. برای همین وقتی ما با روح حیوانی زیارت عاشورا می‌خوانیم، برای حل مشکلاتمان می‌خوانیم. مثلاً چهل تا زیارت عاشورا می‌خوانم که مشکل خانه‌ام‌، ازدواجم، مریضی‌ام و ... حل شود که باز این خواسته‌ها مربوط به تن است. زیارت عاشورا را بخوان و بگو، من می‌خواهم زیارت عاشورا را بخوانم و درست و صادقانه بخوانم. چون در زیارت عاشورا «قدم صدق» بیان شده‌است. خوش به حال کسی که یکبار در زندگی‌اش زیارت عاشورا را راست و درست بخواند. و به امام حسین و به خدا راست بگوید. به این هوس نگاه کنید:«اسئل الله ان یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله= من از خدا می‌خواهم خدا من را به مقامی که شما در آن هستید برساند». شما نگاه کنید هر چقدر آرزوهای دنیائی داشته باشید، شما را ریز و کوچک می‌کند و نمی‌گذارد شما هوسِ آرزوهای بزرگ بکنید. یادمان نرود، آرزوهای کوچک مانع آرزوهای بزرگ می‌شوند. آرزوهای حیوانی مانع آرزوهای والای انسانی می‌شوند. بنابراین، آرزو بهترین رفیق انسان است. امید و آرزو بهترین مونس است. به شرطی که - به فرموده‌ی امام سجاد که در جلسه اول بیان کردیم- مناسب و موافق باشند. برای خرید سی دی این بحث اینجا کلیک کنید. روز جهانی پیشگیری از خودکشی  بر اساس آمار سازمانهای جهانی هر ساله بر تعداد افرادی که از مشکلات روحی رنج می برند، افزوده می شود و این بحث در کشور ما نیز صادق است. به این معنی که گاهی خبر های خودکشی در صدر اخبار حوادث روز خروجی خبرگزاری‌ها و تیتر یک روزنامه‌ها قرار می گیرد . شناسایی و توجه به بیماری روحی و روانی بیماران موضوع مهمی است اما متاسفانه در کشور ما به دلیل نوع نگاه مردم به این بیماری این بیماری پنهان می ماند و کمتر به راهکارهایی که برای حل این معضل وجود دارد توجه می شود. اگر سری به بخش مسمومیت های دارویی بیمارستانها بزنیم، با زنان و دختران جوانی روبرو می‌شویم که به دلایل مختلف که اکثر آنها ریشه روحی و روانی دارند، اقدام به خودکشی کرده اند. روانشناسان و روانپزشکان در این خصوص راهکارهایی ارائه داده اند، اما اکثر مبتلایان به این راهکارها توجه نمی‌کنند. به همین مناسبت از دیدگاه استاد شجاعی در این خصوص بهره می بریم. سالیان درازی است که مساله «خودکشی» در همه دانشگاه‌های جهان مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته و آمار خودکشی نه تنها کاهش نیافته، بلکه افزایش نیز یافته است. هر یک از کارشناسان و متخصصان، این موضوع را از نگاه خود و جنبه علم روز که مدام در حال تغییر و دگرگونی است، مورد بررسی قرار داده اند. اما کمتر از نگاه دین به این مساله نگاه شده و مورد بررسی قرار گرفته است. مطلب بالا که در بحث «مهندسی آرزوها» مطرح شده است، شاهد نگاه استاد شجاعی به بحث «خودکشی» هستیم.   [1] - غررالحکم، ج 1، ص 261. [2] - غرر الحكم: ح 3843، عیون الحكم والمواعظ: ص 174 ح 3629. [3] - سوره عنکبوت/64. کتاب «مهندسی آرزوها» از مجموعه کتاب‌های بیان کتاب «مهندسی آرزوها»، از مجموعه کتاب‌های کار

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7390
زمان انتشار: 22 اوت 2017
| | |
انسان با ازدواج به خدا نزدیک می شود

انسان با ازدواج به خدا نزدیک می شود

مرحوم فیض می گوید: یکی از دلایلی که انسان به واسطه ازدواج به خدا نزدیک می شود این است که ازدواج کار خوبی است. به عفت عمومی کمک می کند به رفع فقر کمک می کند، خیر و برکت می آورد به هدف خدا از خلقت انسان کمک می کند، تکثیر نسل می آورد...

فیلم

1 - انسان با ازدواج به خدا نزدیک می شود

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7385
زمان انتشار: 24 اوت 2017
| |
آرزوها باید معقول باشند

مهندسی آرزوها، جلسه 5؛

آرزوها باید معقول باشند

ما وقتی آرزویی داریم و از چیزی خوشمان می‌آید و برایش وقت می‌گذاریم، باید در 4 مرحله‌ی «انتخاب‌ها، ارتباطات، رفتارها و کنترل فکر و اندیشه» به گونه‌ای باشد که دست نیافتنی و ناشدنی یا جزء آرزوهای بد نباشند.

در این باره امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند:«الأَمانیُّ شیمَهُ الحَمقى[1]=آرزوهاى ناشدنى، کار مردمان احمق است». مردمان احمق کسانی اند که دچار آرزوهای بد هستند. گفتیم که ما هم آرزوهای خوب داریم و هم آرزوهای بد. آدم احمق دلش هوسباز است و دائماً خواهان چیزهایی است که نمی‌تواند او را نسبت به وضعیت موجود راضی نگه دارد. چون وقتی دل آدم درگیر آرزوهای متعدد است، پشت سر هم آرزو می‌کند و دیگر فرصتی برای آنچه که باید بشود ندارد. برای حماقت کسی کافیست که در وصیت نامه اش چیزی برای آخرت نگذارد گاهی احمق بودن یک شخص به قدری نمایان است که به جای استفاده کردن از نعمت‌هایی که خدا به او داده، این نعمت‌ها را ذخیره می‌کند و فرصت نمی‌کند تا آخر عمر از آنها لذت ببرد. حتی حاضر نیست چیزی برای آخرت خود بگذارد. شخصی را می‌شناختم که دیروز فوت کرد و 90 سالش بود،‌ یک نزول‌خور حرفه‌ای بود. وقتی مُرد، شاید میلیاردها تومان سرمایه برای وراث گذاشت. اما وارثانش حتی یک مجلس ختم هم برایش نگرفتند. جنازه‌اش را آن قدر معطل کردند تا او را در یکی از قبرهای مجانی دفن کنند. حال بعد از مرگش باید برای ریال به ریال نزولها جواب پس بدهد. این یعنی حماقت. برای یک بنده خدایی داشتم وصیت نامه می نوشتم. گفتم وصیت نامه را طوری تنظیم می‌کنم که مقداری برای آخرت تان باشد. دختران و پسرانت که ازدواج کرده اند و نانخور دیگری نداری، این ثروت هم برای آخرتت بماند. مثلاً نوشتم رد مظالم حتماً بده، مبلغی را اگر خمس نداده‌ای بپرداز، مبلغی را بگذار برای کارهای خیر. ناراحت شد و گفت: نه نه نه نه! مرتب از من می خواست که برای آخرتش کمتر بنویسم. الان چند سال است فوت کرده و هفته ای نیست که به خواب یکی از اقوامش نیاید، در حالی که می‌گوید من اینجا گرسنه ام، تشنه ام. این حماقت، حماقتی است که خیلی شبیه عقلانیت است. پول جمع کردن و مصرف نکردن، خیلی شبیه عقلانیت است. ولی حضرت می‌فرماید: این روش آدم های احمق است. تمرکز آرامش می آورد و تشتت اضطراب هر چقدر انسان بتواند تمرکز کند، از آرامش بیشتر و هر چقدر افکارش متشتت باشد، بیشتر در اضطراب است. جوانی بود چند سال پیش ازدواج کرد و در کارهای اقتصادی افتاده بود. دیدم همیشه در این فکر است که خانه‌اش چطوری باشد. بهترین ماشین، بهترین لباس، بهترین تلفن همراه و بهترین وسایل خانه را داشته باشد. به او گفتم: این مسیری که شما می‌روی، خیلی خطرناک است. آرامش را از تو می‌گیرد. هر چقدر سطح تعلقات و متعلقات شما در دنیا بیشتر شود، میزان آرامش شما کمتر می‌شود. این قاعده ریاضی است. چون تمرکز کمتر می‌شود. افرادی که تمرکز می‌گیرند و مدیتیشن می‌کنند، برای این است که می‌خواهند از کثرت جدا شوند و به یک جایی متمرکز شوند و به آرامش برسند. سطح آرامش کسی که 3 تا ماشین دارد، با کسی که یک ماشین دارد زمین تا آسمان فرق می کند. هر چقدر انسان در طبیعت بیشتر غرق می‌شود، ناآرامتر می‌شود. چند وقت پیش خانمی پیش من آمده بود. خانم جوانی که استعداد زیادی داشت، ولی خیلی خسته و پریشان بود. وقتی مسائلش را گوش کردم، متوجه شدم مشکل کجاست. به شوهرش گفتم: منزل‌تان را عوض کنید. گفت: خانه به این خوبی. را چرا عوض کنیم؟ گفتم: بله، همین شما را بدبخت کرده. گفتم: او را ببر به جایی که فضایش نصف این فضا باشد. شوهرش یک منزل کوچکتر گرفت و مقداری هم از ابزار و وسایل خانه را کم کردند. دیدیم که بعد از مدتی این خانم آرام شد. گفت: خدا پدرت را بیامرزد، من آرام شدم، راحت شدم. الان وقت می‌کنم که مطالعه کنم، درس بخوانم و به عبادتم برسم. آدم وقتی در طبیعت غرق می‌شود، فکر می‌کند کار عاقلانه‌ای کرده، در صورتی که حجم متعلقاتش را بیشتر می‌کند و سطح آرامش، تمرکز و کیفیت معنویت و اخلاقش را پایین می‌آورد. این شیوه، شیوه آدم های احمق است. فریبندگی آرزوها گاهی آرزوها با سرگرم کردن انسان، او را فریب می‌دهند. فریب آرزوها را خوردن، از حماقت است. علی (علیه‌السلام) فرمود: «الآمالُ غُرورُ الحَمقى[2]= آرزوها، فریب دهنده مردمان احمق هستند». مثلاً آدمی که دائماً هوسباز است، دلش یکسره این را و آن را می‌خواهد. یک تلفن همراه که می تواند برای 5 -6- 10 سال او بس باشد، سالی یکبار تلفنش را عوض می‌کند. اتومبیل، فرش، ظروف و ... را دائماً عوض می‌کند. این آدم اصلاً آرامش ندارد. همیشه در ذهنش هزاران لیست خرید وجود دارد، باید این را بخرم، هفته‌ی بعد آن را بخرم، ماه بعد این را بخرم. پس خودت چی؟ آخرتت، قبرت، تولد سالمت چی می‌شود؟ این آدم برای خودش اصلاً وقت نگذاشته است. اصلاً خودی برایش وجود ندارد. تمام آرزوها به جای روح روی تن متمرکز شده است. ترسم این تن که حائل است به جانم                     سقط کند کودک عزیز روانم خیلی از انسان‌ها در انتخاب آرزوها کودک عزیز روان‌شان را کشته‌اند و بخش آدمیت‌شان زنده و فعال نیست. همیشه در حسرت نداشتن ها، حسرت مقایسه با دیگران مانده‌اند. کوتاه کردن آرزوها، آرامش به همراه دارد آرزوهای طولانی و زیاد انسان را درگیر طبیعت کرده و آرامش را از او می‌گیرد. معصوم (علیه‌السلام) می‌فرماید: «الْکَیِّسُ مَنْ قَصَّرَ آمَالَهُ[3] = زیرك، كسى است كه آرزوهایش كوتاه باشد». یعنی آدم زیرک کسی است که آرزوهایش را کوتاه کند.   شخصی که خیلی ناآرام بود، پیش من آمد، گفتم: فهرستی از وسایل خانه و دارایی هایت را بیاور. فهرست را آورد با هم نشستیم و محاسبه کردیم، گفتم: آیا این وسیله‌ای که خریدی، احتیاج قطعی به آن داری؟ گفت:‌ نه. گفتم:‌ پس برای چی خریدی؟ گفت:‌ بازار رفته بودم، خوشم آمد. مثلاً یک صندلی ماساژور خریده بود. پرسیدم: مریض هستی، فلج هستی یا استخوان درد داری؟ یا پیر هستی؟ گفت:‌ نه. گفتم:‌ تو خودت می‌توانی ورزش کنی و بدوی. شب ها برو بیرون، بدو. قبلاً گفتیم که ورزش مثل نماز برای ما واجب است. مقام معظم رهبری می‌فرماید:  ورزش برای جوانها لازم و برای بزرگسال‌ها واجب است. ماساژ برای کسی خوب است که شکستگی داشته باشد، قدرت بدنی خیلی ضعیفی داشته باشد و نتواند عضلاتش را قوی کند. ما به جنبه‌ی درمانی و پزشکی ماساژ کاری نداریم. ماساژ جزو درمانهایی است که در اسلام هم بیان شده است. من اگر ببینم کسی بدنش سالم باشد و ورزش نکند، می‌گویم تو داری گناه می‌کنی، کفران نعمت می‌کنی. سه چهارم از وسایل این شخص اضافی و غیرضروری بود. گفتم:‌ این‌ها را بفروش و کار بعدی این است که دوندگی‌هایت را کم کنی. وقتی شما نیاز و آرزویت را کم کنی، دویدنت هم کمتر می شود. گفت:‌ بعد از آن چه کار کنم؟ گفتم: مگر عاشق علم و هنر نیستی؟ برو سراغ علم و هنر. گفت:‌ آقای شجاعی آن زمان ها شما به من هشدار می دادید، ولی من توجه نمی‌کردم. من آن موقع عبادتهای خوبی داشتم، نماز شب داشتم، ریاضت، لذت و سحرهای قشنگی داشتم. ولی الان حوصله نماز واجب خود را هم ندارم، قرآن که اصلاً نمی‌خوانم. کسی که قرآن نمی خواند ساقط می شود انسان در مسیر زندگی در رحم دنیا در حال رشد است، اما اگر قرآن نخواند در همین رحم سقط می شود. معصوم (علیه‌السلام) فرمود: حداقل روزی 50 آیه واجب است که یک آدم مؤمن بخواند. ما راجع به قرآن بارها گفته‌ایم که قرآن را خداوند نازل کرده برای این‌که ما در آن تدبر کنیم و به باطن قرآن راه پیدا کنیم. اما بدون این‌که ما با ظاهر قرآن ارتباط برقرار کنیم به باطن نمی‌رسیم. اگر کسی بخواهد به باطن برسد، باید از ظاهر، یعنی روخوانی، روان خوانی شروع کند، بعداً کم کم وارد معانی شود. نگاه کردن به قرآن هم ثواب دارد چه برسد به خواندنش، حتی اگر معنی آن را هم نفهمید و فقط از رو بخوانید، باز هم ثواب دارد و عبادت است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: «ألا لا خَیرَ فی قِراءةٍ لیسَ فیها تَدَبُّرٌ[4] = بدانید! در قرآن خواندنى كه با تدبّر همراه نباشد، خیرى نیست». اینجا منظور، اثر عمیقی است که بدون تدبر به دست نمی‌آید. اما شما اگر قرآن را در دستت بگیری و نگاهش کنی هم ثواب دارد. روخوانی هر قدر انجام شود، حتی بدون توجه به معنی، کم کم برای ما انس و حفظ می‌آورد و بعد از انس و حفظ، انسان می‌تواند خیلی خوب به معانی قرآن بپردازد و به باطن آن راه یابد. این نکته‌ای بود که لازم دیدم عرض کنم و حال به ادامه بحث‌مان بر می‌گردیم. شیوه‌ی ائمه (علیهم‌السلام) در هنگام داشتن ثروت و تولید اقتصادی شیوه امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) و همه اهل‌بیت این بود که هر وقت به یک موقعیت مادی خوب می‌رسیدند، به حداقل آن اکتفا می‌کردند. می‌گفتند: حیف است که این چیزها در دنیا مصرف شود، باید به آخرت برود. در دنیا با حداقل هم می‌شود، ساخت. آن ثروت و موقعیت مادی را وقف می‌کردند.   ولی ما اینجا بیشتر مصرف می‌کنیم، اما نسبت به آن طرف زاهدیم، خیلی بی‌رغبتیم. اما فرهنگ اهل‌بیت (علیهم‌السلام) این بوده که اگر ثروتی تولید می‌کردند، بلافاصله آن را وقف می‌کردند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از نظر تولید اقتصادی، مرد شماره‌ یک زمان خودش بوده، چقدر قنات و نخلستان آباد کردند و چقدر زمین را بین فقرا تقسیم کردند و به مستمندان دادند. راوی می‌گوید: من دیدم امیرالمومنین (علیه‌السلام) از داخل قناتی که کنده بود، بالا آمد و هنوز از داخل آن بیرون نیامده بود که فرمود: قلم و کاغذ بیاورید تا این قنات را برای فقرا وقف کنم. حتی فرصت نمی‌دهد، بیاید بیرون و بنویسد، انسانِ زیرک این است. شیطان با سلاح آرزو بر قلب غافلین حمله می‌کند شیطان ۴ نوع حمله دارد، «حمله راست، چپ، پشت سر و جلو». هر کدام از این حملات را با حربه‌هایی انجام می‌دهد. یکی از این حربه‌ها آرزوست، شیطان آرزوهای فراوان را به انسان القا می‌کند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود:«الأملُ سُلطانُ الشَّیاطِینِ على قُلُوبِ الغافِلِینَ[5] = آرزو، مایه چیرگى شیطانها بر دلِ غافلان است». یا مایه‌ی سلطنت و تسلط شیاطین بر قلوب غافلین است». شیطان در حمله‌ی راست، دائماً با چندتا صورت مقدس سرِ آدم را گرم می‌کند و انسان فکر می‌کند، خیلی آدم خوبی شده است. شیطان در این حمله، اصلاً به انسان پیشنهاد گناه نمی‌دهد، بلکه هر وقت آدم خودش را ارزیابی می‌کند، می‌گوید: من آدم بدجنسی نیستم؛ حسود نیستم؛ هیز و دزد نیستم. شیطان سفارش کارهای کثیف و خراب را نمی‌دهد، اما آرزوهای انسان را زیاد می‌کند. فکر نکنیم، فقط زنا، شراب خوردن، بی حیایی کردن، دزدی کردن و ... گناه هستند. از همه اینها بدتر، این است که آدم یکسره هوس و آرزو داشته باشد. زیرا این هوس‌ها و آرزوها خود، راه را برای گناهان دیگر باز می‌کنند. آرزوهایی که به معضلات اجتماع، خانواده و ازدواج دامن می‌زنند فهرستی از آرزوهای دست نیافتنی وجود دارد که خودِ ما انسانها آنها را به وجود آورده‌ایم و همین ها رفته‌رفته به مشکلات اجتماعی، خانوادگی و ... ما می‌افزایند. اینها هوس‌هایی است که خواسته و ناخواسته سر راه ازدواج جوانان مان ایجاد کرده‌ایم. چشم و همچشمی ها و تجملاتی که باعث شده دیگر از کنار هم بودن لذت نبریم و آرزوهایی از این قبیل که پایان ناپذیرند و بر قلب های ما حکومت می‌کنند. پسران و دختران جوان ما نیاز به مونس و همدم دارند، اما والدین دائماً اشتباه فکر می‌کنند و ادامه تحصیل و دانشگاه و سربازی و آماده نبودنِ جهیزیه و ... را مانع ازدواج آنها قرار می‌دهند. مثلاً می‌گویند: باید حتماً فرزند ما لیسانس بگیرد و بعد ازدواج کند. این جوان 18- 19- 20 ساله است، وقتی نیاز دارد، واجب است ازدواج کند. پدر و مادر باید کمکش کنند تا ازدواج کند، پس از آن می‌تواند، سربازی برود و یا ادامه تحصیل هم بدهد. دختر و پسرهای ما هم باور کرده‌اند، در گناه دارند می‌سوزند، در انواع خیالات کثیف گیر کرده‌اند و وقتی‌ می‌گویی ازدواج. می‌گوید: نه. من باید بیست میلیون جهیزیه داشته باشم. رفت و آمد و صله ارحام ما نیز با وجود این آمال و آرزوها دیگر گرمی و صمیمیت ندارد. ما زندگی کردن، سفره انداختن، مهمانی و دید و بازدید را خیلی سخت کرده‌ایم. هیچ لذتی برای آدم ها بهتر از ملاقات و دیدن همدیگر و مهمانی رفتن و انس گرفتن با هم نیست. امروزه صله ارحام‌ چقدر دشوار شده‌است. برای این که ما می‌گوییم: اگر فلانی خانه‌ی ما بیاید، باید خانه، پرده‌ها، مبلمان، فرش و ظروف ما آنچنانی باشند. مسئله دیگر، موضوع غذاست. بعضی‌ها می‌گویند: باید سفره‌ای بیندازیم که شاه هم از این سفره‌ها نداشته. با این امیال و آرزوها مهمانی ها 2 -3 ماه عقب می‌افتند. دلهای افراد فامیل، دوتا خواهر، برادر، باجناق، دخترخاله، پسرخاله برای دیدن هم لک زده‏، دلتنگ هم هستند، می‌خواهند همدیگر را ببینند و دور هم بنشینند و از دور هم بودن لذت ببرند. اما به خاطر آرزوها و هوس های بی‌جا نمی‌توانند. در حالی که دور هم نشستن برکت، مهربانی و خیر می‌آورد و کدورت ها را از بین می‌برد. قدیمی‌ها چقدر خوب بودند. تا می‌گفتند:‌ فلانی می‌خواهد بیاید. می‌گفتند: بیاید، آب آبگوشت را زیادتر می‌کنیم. مهمانی را با یک تخم مرغ و نان و پنیر و یک برنج ساده برگزار می‌کردند. بیایید خرق عادت کنیم و این شرایط را بشکنیم. فتیله هوس ها را پایین بکشیم. با این کار چقدر خیر و برکت زیاد می‌شود و عمرها طولانی می‌شود. سطح آرامش و شادی ما بیشتر می‌شود. سخت گیری نکردن، قناعت، چشم و همچشمی نکردن، مقایسه نکردن، خودمان با دیگران، خیلی زیباست. بیان جالبی از حضرت سلیمان (علیه‌السلام) هست که می فرماید: من هر دو زندگی را تجربه کرده ام. زندگی حضرت سلیمان به گونه‌ای بوده که هیچ کس زندگی‌ای مثل او نداشته و تا قیامت نخواهد داشت. نوع رفاهیات ایشان هنوز هم موجود نیست. امکاناتی که ایشان در زندگی داشتند، هنوز برای هیچ رئیس جمهور یا پادشاهی فراهم نشده است. هر چه که اراده می کرد، برایش مهیا می‌شد. همه‌ی قوای عالم تحت تسلطش بودند. با این زندگی و رفاه حضرت سلیمان می‌گوید: من هر دو زندگی را تجربه کرده‌ام، اما شیرینی را فقط در «سادگی» دیدم. این فرمایش حضرت سلیمان (علیه‌السلام) حجت است که هر چه شیرینی می‌خواهی، ساده‌تر بگیر. هر قدر که می خواهی آرامش داشته باشی و زندگی‌ات زیبا باشد، زندگی را ساده تر کن، با هیچ کس مسابقه نگذار. هر چی می‌خواهی آرامش داشته باشی و زندگی قشنگتری داشته باشی، باید ساده‌ تر زندگی کنی و با هیچ کس مسابقه نگذاری. پس چشم و همچشمی نکن و به خاطر این که دیگران در دنیا از تو جلو می‌روند و چیزهایی دارند که تو نداری خودت را حقیر و پست نبین. [1] - غرر الحكم/ ح 435، عیون الحكم والمواعظ/ ص 39 ح 849. [2] - غرر الحكم / ح 631. [3] - غرر الحكم : ح 733 ، عیون الحكم والمواعظ : ص 24 ح 226. [4] - بحار الأنوار: 4/211/92. [5] - غرر الحكم : ۱۸۲۸. کتاب «مهندسی آرزوها» از مجموعه کتاب‌های بیان کتاب «مهندسی آرزوها»، از مجموعه کتاب‌های کار

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7364
زمان انتشار: 28 سپتامبر 2017
| |
«قدرت روح»  لازمه بهره مندی از نعمت های برزخی است

قدرت و بزرگی روح جلسه دوم؛ 96/5/6

«قدرت روح» لازمه بهره مندی از نعمت های برزخی است

انسان موجودی است که از روح خدا آفریده شده و با داشتن قوه «فوق عقل» ظرفیت بی نهایت در تشبه به خدا را دارد، یعنی توانائی جذب تمام اسماء و صفات حق تعالی را دارد، اما برای به دست آوردن چنین کمالی نیاز به «قدرت و توانائی روح» دارد و بدون آن نمی‌تواند ظرفیت بی نهایت طلبی اش را پر کند.

رابطه دنیا با حیات ملکوتی و برزخی مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. جنینی که در رحم مادر شکل می‌گیرد، بعد از 9 ماه وقتی که به دنیا می‌آید، تحت یکی از این ۵ تولد تقسیم‌بندی می‌شود: ۱- تولد «ناقص یا معلول» ۲- تولد سالم ۳- تولد بیمار ۴- تولد ضعیف ۵- تولد سالم قوی. انسان در لحظه ورود به برزخ نیز یکی از این ۵ نوع تولد را خواهد داشت. در درک عظمت و بزرگی برزخ باید گفت، همان طور که دنیا خیلی بزرگتر از رحم مادر است، نظام برزخی هم چنین وسعتی نسبت به دنیا دارد. یعنی نظام برزخی انتها ندارد. آنقدر قدرتمند و وسیع است که اگر انسان خودش را برای آن نظام آماده نکند، تولدش، تولد دردناکی خواهد بود. چنانچه اگر جنینی خودش را در رحم مادر برای دنیا آماده نکرده باشد، ناقص یا معلول متولد می شود و باید در دنیا زجر بکشد؛ یا اگر بیمار متولد شود، باید رنج درمان را تحمل کند؛ یا اگر ضعیف باشد، باید معطلی و رنج تقویت را تحمل کند. به همین ترتیب اگر انسان در نظام دنیایی، خودش را خوب نسازد و آماده و قوی نکند تا تولد سالم یا سالم قوی داشته باشد، ورودش به نظام ملکوتی و برزخی همراه زجر، گرفتاری و معطلی خواهد بود. بعضی از آدم ها فقط زندگی می‌کنند. یعنی فقط درگیر کمالات جمادی یا گیاهی یا علمی هستند، ولی به هیچ وجه روحشان شباهت و سازگاری به بهشت ندارد. اینها وقتی از دنیا می‌روند، نمی‌توانند از هیچ یک امکانات برزخ که فضای بی‌نهایت زیباتر و کاملتر از دنیاست، استفاده کنند. در نتیجه کل نظام برزخ را تا قیامت در حال زجر کشیدن خواهند بود. برزخ یک سیستم فوق‌العاده ریاضی و دقیق است. انسان باید به وزان حیات دنیایی اش بتواند خودش را به گونه‌ای بسازد که هم اذیت نشود و هم شاد و آرام باشد و از زندگی‌اش لذت ببرد و بتواند در این شادی و آرامش روحش را بقدری قوی سازد که وقتی می‌خواهد از این جا برود، به وسعت آنجا زندگی کند و هم تجهیزات با خودش ببرد. بچه در رحم مادر زندگی ساده‌ای دارد. نیاز به خیلی از تجهیزات ندارد. یک غذای معمولی می‌خورد که آن هم فقط خون است که از طریق بندناف دریافت می‌کند. همان برایش بس است. اما در حال اندام زایی است و همه چیز را برای دنیا تهیه می‌کند. چون می‌خواهد وارد سیستمی شود که بی‌نهایت پیچیده‌تر از رحم مادر است. روح انسان هم در دنیا باید آنقدر قوی باشد که بتواند از خوراکی‌های برزخ که هزار جور مزه دارد‎، یا از دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه که آنجا برپا می‌شود، یا مهمانی‌های باشکوه که برگزار می‌شود، بتواند استفاده کند. کسی که می‌خواهد به اندازه خدا عمر کند و مثل خود خدا باشد و در بهشت دست به آفرینش بزند، احتیاج به قدرت و بزرگی روح دارد. آدم‌های کم ظرفیت، ضعیف، حساس، زودرنج، عصبی، پرخاشگر، بدبین، خودکم بین و آدم‌هائی که اعتماد به نفس ندارند، با مرگِ بد از دنیا می‌روند. اینها نه تنها نمی‌توانند از بهشت استفاده کنند، بلکه عذاب و گرفتاری دارند. آن هم به خاطر مشکلاتی که خودشان برای خودشان ایجاد کرده اند. اغلب اینها هم می‌گویند دست خودم نبود. حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِیقِ= آه از کمی توشه و طولانی بودن مسیر». انسان برای مسیر طولانی، نیاز به توشه دارد و این توشه در نفس تهیه می‌شود. مثل جنین که در رحم مادر است. توشه‌ی این جنین در خودش است. روح شما هم که باید آماده شود تا بدن برزخی تان شاد و آرام باشد، باید توشه داشته باشد. توشه اش همان روح قوی است. پس ما اگر بخواهیم در دنیا زندگی شاد و آرامی داشته باشیم، احتیاج به قدرت و بزرگی روح داریم و اگر هم بخواهیم در برزخ و آخرت زندگی توأم با شادی و آرامش داشته باشیم، نیاز به قدرت روح دارد.  برای آرامش روح تان در برزخ، نیاز به قدرت روح در پنج بخش قوای وجودی تان دارید ما در ساختار وجودی انسان پنج بخش داریم: حس، خیال، وهم، عقل، فوق عقل. اکنون هریک را توضیح می دهیم. اول) حس که همواره مقارن با محسوسات است. مثل ارتباط با یک انگشتر که از راه حس لامسه صورت می‌گیرد. این ارتباط از راه «ماده، شکل، صورت و اندازه» است. دوم) خیال است که با حذف ماده صورت می‌گیرد، ولی صورت و شکل آن ماده در ذهن انسان جا می‌گیرد. مثل تصویری که از حرم امام رضا علیه‌السلام در ذهن خود می‌سازیم. سوم) «وهم» که یک حقیقت جزئی است که وابسته به شخص است، اما نه ویژگی ماده را دارد، و نه ویژگی صورت و شکل و اندازه؛ ولی واقعیت خارجی دارد و منشأ اثر است. مثل عشق، دوست داشتن پدر و مادر، حب وطن، عشق های زمینی، افتخار، ذلت، عزت، آبرو، بی آبروی، کینه و ... چهارم) «عقل» که وجود کلی است و قابل صدق بر افراد بی شمار. مثلاً دو به اضافه دو می شود چهار؛ یا مجموع زوایای داخلی مثلث 180 درجه است؛ یا رادیکال 16، می شود ۴ و هزاران قواعد دیگر که انسان در رشته های مختلف علوم دانشگاهی می خواند. پس عقل یک امری است که واقعیت خارجی دارد و اصطلاحاً به آن «علم» گفته می شود. پنجم) «فوق عقل» که کمال بی نهایت و نامحدود است که به آن «الله» تبارک و تعالی می‌گویند. یعنی وجود نامحدود و بی نهایت با کمالات بی نهایت. این وجود نامحدود، نه با حس، نه با خیال، نه با وهم و نه با عقل درک می شود، بلکه فقط با بخش فوق تجرد قابل درک و شهود است. اگر انسان بخواهد در زندگی دنیایی اش قوی باشد، باید 5 قوه‌ی حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقلش را قوی کند. این را قدرت روح می‌نامند. نتیجه‌ی این قدرت روح، تولید شادی و آرامش هم در دنیاست و هم در هنگام وفات و زمانی که وارد برزخ می‌شود. کوتاهی و آلودگی در هر یک از این پنج قوه، روح انسان را فلج می‌کند. پس ما باید دقت کنیم حس، خیال، وهم و عقل پاک و سالمی داشته باشیم تا به رشد بی نهایتِ ما لطمه‌ای وارد نشود و نیز بتوانیم سیستم قدرتمند روحی بسازیم تا هم در دنیا شاد و آرام باشیم و هم در نظام برزخی، قیامتی و بعد از قیامت و لازمه این کار این است که انسان باید نظام تغذیه ای و واردات و صادرات نفسش را کنترل کند. «سبک زندگی غلط» علت افزایش سرطان و بیماری های قلبی است   بیماری‌های سبک زندگی، نشان‌دهنده مسائل اشتباهی است که در شیوه‌های زندگی امروزی ما وجود دارند. مردم امروز از بس بد زندگی می‌کنند، دائما پر از اضطراب و استرس و فشار روحی و خیالات و افکار بد هستند. بنابراین، آمار سکته، سرطان، ام اس، آلزایمر و صدها بیماری دیگر بالا رفته، یعنی کشتار زیادی از ما در حال اتفاق افتادن است و همه به خاطر سبک زندگی غلطی است که ما داریم. ما در ۸ سال جنگ دفاع مقدس ۳۰۰ هزار شهید داشتیم ولی امروزه با سبک زندگی غلط چند میلیون آدم با انواع بیماری های سرطان، ام اس، بیماری های قلبی و عروقی از بین می‌روند. سقط جنین به طور وحشتناکی بالا رفته، اکثر زایمان ها خراب شده، در حالی که قبلا به طور استثنا یک خانمی سزارین می‌کرد. اما امروزه بیش از 50 درصد خانم ها زایمان‌های سزارین دارند و این حاکی از این است که سبک زندگی غلط انسان ها را رو به فساد و تباهی می‌برد.  آمار کشتار و مرگ و میر در جامعه روز به روز بیشتر و بالاتر می رود و از طرفی آمار تولدهای ما کم می شود. همه اینها برای این است که ورودی ها و خروجی هایمان کنترل نمی شود. شادی و آرامش در دنیا و آخرت در گرو قدرت و بزرگی روح است تقسیم بندی دیگری از قوا وجود دارد که عبارت اند از: جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی.  آدمی که بدنش قوی نیست، هم مشکلات دنیائی پیدا می‌کند و هم مشکلات آخرتی. این که مقام معظم رهبری می‌فرماید: «ورزش مثل نماز واجب است»، یعنی ورزش یک عبادت، وظیفه و تکلیف است. انسان نباید در ورزش کوتاهی و سهل‌انگاری کند. جنبه گیاهی انسان مربوط به جنبه‌های تغذیه، رشد، تولید مثل، سلامت و زیبائی او می‌شود. بخش حیوانی هم به نظام خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و ... مربوط می‌شود. جنبه عقلی هم مربوط به تحصیل علم و دانش است و بخش فوق عقلی. در همه قوای انسان باید قدرت روح کسب کند. به ویژه در فوق عقل که شخص باید بتواند با غیب، الله، ائمه، فرشتگان، آخرت ارتباطش را قوی کند. چون زندگی آخرتی را در پیش رو دارد. بچه‌ای که ارتباطش را در رحم مادر با دنیا قطع می‌کند، می‌میرد. کسی هم که در زندگی معنویت ندارد و فقط دنبال این است که دکتر و مهندس بشود، یا پول جمع کند، در حقیقت حیات انسانی ندارد. هر چه انسان ها در بخش‌های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی موفق‌تر می‌شوند؛ سطح اضطراب، طلاق ها، خودکشی ها، افسردگی، دعواها، جنگ‌ها و اختلافات بیشتر می‌شود. مگر این که این حرکت ها و تلاشها در تحت حاکمیت نیروی «فوق عقل» آنها باشد. یعنی فقط در این حالت است که آن تلاشها مبارک خواهد بود. از نظر آمار هم بیشترین طلاق‌ها، خودکشی‌ها، افسردگی‌ها در این دو گروه است: کسانی که از نظر مال و تحصیل آدم‌های موفقی هستند. این دو گروه پر آسیب‌ترین آدم‌های یک جامعه هستند. چون به بیراهه رفته‌اند، توان شاد کردن و آرام کردنِ خود را ندارند. بنابراین، هرچقدر شخص بدون بخش «فوق عقلانی»اش موفق شود، شکست ها نیز بیشتر می‌شود و هر چقدر قوی‌تر می‌شود، در واقع مریض تر و آسیب پذیرتر است. پس دقت کنید که ملاک قدرت حقیقی مربوط به کدام بخش است. این خیلی مهم است. «شیطان» کسی است که مردم را از خدا و معنویت اسلامی دور کند قرآن کریم انسان ها را به ۶ دسته تقسیم می کند: بعضی جمادی هستند: « ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِیَ كَالْحِجَارَةِ[1]». برخی پست تر از سنگ اند «أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» دسته سوم کسانی که مثل حیوان هستند؛ « أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ[2] » و دسته چهارم پست تر از حیوانات هستند؛ «بَلْ هُمْ أَضَلُّ [3]». حیوانات به بهشت می روند ولی خیلی از انسان ها بهشت نمی روند. حیوانات عبادت و نماز، غیرت ناموسی و حیا دارند، وفادار و امانت دار هستند، ولی خیلی از انسان ها این گونه نیستند.  دسته پنجم فرمود: «شَیاطینَ الإِنسِ وَالجِنِّ[4]= شیطانهای انس و جنی». بعضی انسان ها شیطان‌اند. شیطان هر کس و هر چیزی می‌تواند باشد. آن کس که مردم را از خدا و خانواده آسمانی و ابدیت غافل کند، شیطان است. مثل معلم و استاد دانشگاهی که چون خودش فاسد است و حرکت به سمت ابدیت ندارد، شاگردانش را هم آلوده کرده و از دین و آخرت غافل می‌کند. پس هر کسی می تواند برای دیگران شیطان باشد. قرآن کریم فقط یک دسته از انسان‌ها را به معنای واقعی برخوردار از باطن انسانی معرفی می‌کند که وقتی هم از دنیا می‌روند با همان باطن انسانی به آخرت متولد می‌شوند. آن‌ها کسانی هستند که: «الا الذین آمنوا عموا الصالحات و تواصوا بالحق وتواصوا بالصبر= مگر کسانی که اهل ایمان باشند و عمل صالح انجام بدهند/ توصیه به حق می‌کنند و توصیه به صبر». همه انسان‌ها سرمایه جاودانه‌شان را از دست می‌دهند، مگر کسانی که واقعا مؤمن باشند و عمل صالح انجام بدهند، همدیگر را راهنمائی و کمک کنند، به همدیگر قدرت و انرژی مثبت و خوب می‌دهند. این استثناء است. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند: «الْمُؤمِنُ الْقَوِیُّ خَیْرٌ وَأَحَبُّ إِلَى اللهِ مِنَ الْمْؤْمِنِ الضَّعِیفِ= یک مؤمن قوی بهتر و محبوب تر از یک مؤمن ضعیف در نزد خداوند است». مؤمن قدرتمند است. انسان ها از نظر قرآن و براساس معشوق  و محبوب هایشان به شش دسته تقسیم می شوند: در این روایت، پیغمبر صلوات الله علیه مؤمن را آدم قوی می‌داند که توانسته از این پنج دسته‌بندی اولیه نجات دهد، یعنی انسان شود. در بین مؤمنین هم مؤمن قوی بهتر و محبوب تر از مؤمن ضعیف است. حال اگر از پیغمبر بپرسیم: یا رسول الله مؤمن در چه جهت قوی باشد؟ می فرماید: مؤمنی که در هر پنج بخش؛ حسی، خیالی، وهمی، عقلی و فوق عقل قوی باشد یا در کمالات جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلانی و فوق عقلانی‌اش. خداوند مؤمن قوی را دوست دارد و چرا نزد خدا محبوب تر است؟ چون به خدا شبیه تر و مقرب تر است. همان طور که در بین شاگردان، آن کس نزد استاد محبوب تر است که شبیه تر به استاد باشد. پس رمز محبوبیت در شباهت است. هر چقدر شاگرد به استاد شبیه تر باشد، محبوب تر است. ما هم هر چه اسماء الهی را جذب کنیم، به خدا نزدیک تر و محبوب تر هستیم. یکی از مهم ترین ذکرها، ذکر «یا قوی» است که بعد از نماز صبح 116 مرتبه گفته می‌شود. یعنی باید در هر پنج قوه وجود‌تان از خداوند قدرت بخواهید. فرمانده هر سازمانی باید توانائی مدیریتی و علمی داشته باشد در داستان طالوت و جالوت ثروتمندهای قوم آمدند و به پیغمبر گفتند: برای ما یک فرمانده بگذار تا ما بتوانیم با همراهی او با دشمنانمان بجنگیم. چون به ما تجاوز می‌کنند و هر دفعه که حمله می‌کنند عده‌ای از ما را می‌کشند. ما هم می خواهیم جهاد کنیم و در مقابلشان بایستیم. پیغمبر هم از طرف خدا طالوت را انتخاب کرد. طالوت هم آدم غریبه‌ای بود که پول هم نداشت. مردم قوم به حضرت اعتراض کردند که چرا چنین شخصی را برای ما پادشاه قرار دادی؟ او که پول و امکانات ندارد، چطور می‌تواند پادشاه ما باشد. خدا در این آیه شریفه ملاک فرماندار و پادشاه را چنین معرفی می‌کند: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ[5]= بی تردید خدا او را بر شما برگزیده و او را در دانش و نیروی بدنی فزونی بخشیده». پس اولین ویژگی فرمانده این است که از همه قوی تر و شجاع تر باشد. در آن زمان قدرت بدنی مهم بود و امروزه مدیریت مهم است. فرمانده باید قدرت مدیریتی داشته باشد تا بتواند فرمانروایی و حاکمیت کند. آدم ضعیف، زودرنج، عصبی، پرخاشگر و دنیاگرائی که توانائی مدیریت نفسش را ندارد، چطور می‌تواند دیگران را مدیریت کند. ویژگی دوم در کنار توان مدیریتی، تخصص است، یعنی علمش از دیگران بیشتر باشد. پس یک مدیر از نظر قرآن دو خصوصیت مهم دارد: مدیریت و تخصص. علت این که طلاق در کشور ما زیاد شده، این است که دختر و پسرهای ما قوی نیستند و به عنوان یک مدیر بزرگ نمی‌شوند. مردها اخلاق‌های زنانه پیدا کرده‌اند و زن‌های ما اخلاق‌های مردانه پیدا کرده اند. بنابراین، از همدیگر نمی توانند لذت ببرند. بعضی مردها زود قهر و گریه می‌کنند، از خانه فرار می‌کنند، زود عصبی و پرخاشگری می‌کنند. معلوم است که زن نمی‌تواند چنین مردی را دوست داشته باشد. زن، مرد قوی را دوست دارد. نه فقط در جسم و هیکل، بلکه از نظر اخلاقی و قدرت مدیریتی. ممکن است کسی جانباز باشد و از نظر جسمی ضعیف باشد، ولی روح خیلی قوی داشته باشد. زن‌ها هم باید مواظب باشند. نباید لطافت‌های زنانه‌شان را از دست بدهند. نباید تیزی و تندی داشته باشند. گاهی یک زن می‌خواهد زن سالاری کند، فکر می‌کند که کار خوبی می‌کند که می‌تواند بر مردش غلبه کند و فقط دستور، دستور او باشد. زنی که چنین روحیه‌ای دارد، هر چند بر بدن مرد تسلط دارد، اما قلب او را از دست می‌دهد. زن هائی که مردشان از آنها حساب می‌برند، هیچ وقت محبوب همسرانشان نیستند. در حالی که زن باید ضعف‌های مردش را تقویت کند. دائماً به او قدرت، امید، نشاط و انرژی بدهد. مردی هم که نسبت به خانمش عاطفه ندارد و محبت و عشق ورزی نمی‌کند و همه‌اش می‌خواهد مردسالاری کند، می‌تواند محبوب همسرش باشد. مردسالاری و زن سالاری هر دو بد است و انسان را جهنمی می‌کند. پیغمبر صلوات الله علیه فرمود: «خَیْرُكُمْ خَیْرُكُمْ لِأَهْلِهِ؛ وَأَنَا خَیْرُكُمْ لِأَهْلِی= بهترین شما خوش رفتارین شما با خانواده اش است و من، بهترینِ شما با خانواده ام هستم». اگر پرسیدند: بهترین عضو خانواده چه کسی است؟ همه باید شما را نام ببرند. هر کسی باید سعی کند درخانه بهترین باشد، زن و مرد و فرزندان باید دائماً تلاش کنند که در خانواده از یکدیگر گوی سبقت در خوبی و صبوری و گذشت و عفو و ندید گرفتن، محبت، عشق ، بزرگواری، خدمت به هم و تواضع بربایند. این خانواده بهشتی می‌شود، و گرنه  با مرگ بد و فشار قبر روبرو خواهید شد. قدرت روح/ نسبت/ مدیریت اسلامی/خانواده [1] . سوره بقره/آیه 74. [2] . سوره اعراف/آیه 179. [3] . همان. [4] . سوره انعام/آیه 112. [5] . سوره بقره/آیه 248.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7275
زمان انتشار: 18 ژولیه 2017
| | | |
اگر رابطه خود را با خدا اصلاح کنیم، رابطه ما هم با دیگران  اصلاح می‌شود؟

اگر رابطه خود را با خدا اصلاح کنیم، رابطه ما هم با دیگران اصلاح می‌شود؟

اینکه در حدیث داریم که اگر کسی رابطه بین خود و خدا را اصلاح کند، خدا رابطه ی بین او و خلق را اصلاح می کند، توضیح دهید؟ مثلاَ اگر کسی با فردی از خانواده اش مشکلی داشته باشد و کدورتی به دلش باشد یک طرفه باشد و آن طرف مقابل نتواند این را حل کند، چطور می شود با این حدیث مشکل را حل کرد؟ پاسخ را در فایل صوتی زیر بشنوید. https://telegram.me/porsemantv8 کانال پرسمان

صوت

1 - اگر رابطه خود را با خدا اصلاح کنیم، رابطه ما هم با دیگران اصلاح می‌شود؟

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7272
زمان انتشار: 18 ژولیه 2017
| | | |
برای رفع زودرنجی چه کار کنیم؟

برای رفع زودرنجی چه کار کنیم؟

زودرنجی ریشه های مختلفی دارد. مثل عصبانیت، گاهی منشأ آن جسمی است یعنی ... ادامه پاسخ را در فایل صوتی زیر بشنوید. https://telegram.me/porsemantv8 کانال پرسمان

صوت

1 - برای رفع زودرنجی چه کار کنیم؟

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7263
زمان انتشار: 26 ژولیه 2017
| | | |
برنامه پرسمان

برنامه پرسمان

برنامه پرسمان (تربیتی و خانواده) مورخ 11 تیر 96 برنامه پرسمان (تربیتی و خانواده) مورخ 18 تیر 96 برنامه پرسمان (مهدویت و ظهور) مورخ 20 تیر 96 برنامه پرسمان (تربیتی و خانواده) مورخ 25 تیر 96 برنامه پرسمان (مهدویت و ظهور) مورخ 27 تیر 96 برنامه پرسمان (مهدویت و ظهور) مورخ 4 مرداد 96 برنامه پرسمان (مهدویت و ظهور) مورخ 11 مرداد 96

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed