www.montazer.ir
چهارشنبه 9 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 11413
زمان انتشار: 15 دسامبر 2019
| | | | |
چرا سطح سردی های عاطفی در خانواده ها رو به افزایش است؟

چرا سطح سردی های عاطفی در خانواده ها رو به افزایش است؟

فیلم

1 - چرا سطح سردی های عاطفی در خانواده ها رو به افزایش است؟

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11286
زمان انتشار: 9 اکتبر 2019
| |
روز جهانی کودک و نظرات استاد شجاعی در خصوص تربیت فرزند

روز جهانی کودک و نظرات استاد شجاعی در خصوص تربیت فرزند

دیروز 16 مهر مصادف بود با روز جهانی کودک. به همین مناسبت سلسله مباحث استاد شجاعی در خصوص تربیت کودک را تقدیم مخاطبان گرامی می کنیم. این مباحث شامل 32 جلسه می شود.

چرا به یادگیری مباحث تربیت کودک نیاز داریم؟ ما گاهی موضوع تربیت کودک را می خواهیم یاد بگیریم برای این که مسلح بشویم تا روی فرزند خودمان اِعمال کنیم. اما گاهی حتی ممکن است خودمان فرزندی نداشته باشیم، اما این فن را یاد می گیریم برای اینکه روی کودکان دیگران اِعمال کنیم. وقتی این فن را یاد گرفتیم در موارد مختلف برای ما کاربرد دارد.  ممکن است به عنوان معلم در سر کلاس ابتدایی، راهنمایی یا دبیرستان می خواهم با یک شخص جوانی یا نوجوانی برخورد کنم و یا روحانی محل باشم و بخواهم برخوردی با یک بچه داشته باشم. به هر حال گاهی از این جهت که ما پدر و مادر هستیم، یک مسئولیت و رسالتی در دنیا و آخرت نسبت به تربیت فرزندان مان داریم و لازم است که ما فنون تربیت را یاد بگیریم. گاهی اصول تربیت را یاد می گیریم، به این عنوان که یک انسان هستیم و در زندگی انسانی و در اجتماع با افراد و بچه­ های مختلفی در سنین مختلف برخورد خواهیم کرد و از آن جهت لازم است که با فنون تربیت آشنا بشویم. به هر حال ما چه صاحب فرزند باشیم، چه نباشیم، آشنایی با فنون تربیت یک امر ضروری است. تربیت یعنی تاثیر گذاشتن بر روی دیگران ما وقتی صحبت از تربیت می کنیم باید ببینیم که تربیت یعنی چه؟ تربیت یعنی اینکه قائل به این هستیم که نوع رفتار یک شخص، در شخص دیگری اثر می گذارد. بخصوص نوع رفتار یک شخص بزرگ، در یک شخص کوچک و حتی در یک نوزاد یا در یک خردسال یا در یک کودک. هر کدام از اینها تعابیرشان فرق دارد. نوزاد غیر از خردسال است و خردسال غیر از کودک است. ما اساساً قائل هستیم به این که نوع رفتار انسان در انسان های دیگر مؤثر است؛ چه کودک، چه بزرگ. این یک امر مسلم است. اما تربیت در کودک، اثرش بیشتر است. این اثر می تواند سازنده و مفید باشد و می تواند مخرب باشد. پس وقتی می گوییم عوامل مؤثر بر رفتار یا عوامل مؤثر بر تربیت، منظورمان این است که ما قبلاً این نکته را قبول کرده ایم که رفتارها تأثیرگذار هستند و اینکه حالا چه کسی با چه رفتاری با اشخاص دیگر عمل و برخورد می کند تابع دو عامل است: اول، احساس ما نسبت به متربی و دوم، پس عوامل مؤثر بر رفتار ما، یا عوامل مؤثر بر تربیتی که نسبت به یک کودک، یک خردسال، یک نوزاد، حتی یک جنین در رحم و حتی قبل از اینکه این جنین شکل نطفه را به خود بگیرد و بعدها در دوران نوجوانی و جوانی او و حتی در بزرگسالی او تابع دو چیز است: نوع رفتار ما و نوع نگاه ما. عاملِ اولِ موثر بر تربیت و نوع رفتار ما، «احساس» ما نسبت به متربی است احساس ما اولین عاملی است که مؤثر بر رفتار ما و تعیین نوع تربیت است. یعنی ما اگر یک چیزی یا کسی را دوست داشته باشیم، با چیزی یا کسی که دوست نداشته باشیم، نوع رفتارمان فرق می کند. اگر از یک چیزی بدمان بیاید و یا خوشمان بیاید، به میزان تنفر و یا به میزان محبتی که نسبت به آن شیء یا شخص داریم، نوع رفتار ما هم تغییر می کند. می دانید که ما وقتی ما به احساس خود به بچه ها برای تربیت نگاه می کنیم، این احساس تابع دو نگاه خاص است. یک بار این است که این بچه، بچه من و فرزند من است. نگاه دیگر هم این است که این فرزند من نیست. در اینجا نگاه ما و احساس ما این است که این یک کودک و یک انسان است و یک امانتی است در دست من و من باید با او یک برخورد خاصی بکنم. اما به هر حال، ما از هر دو نگاه می توانیم بچه ­ها را دوست داشته باشیم. گاهی هم این طور است که چون من بچه دوست دارم و خودم هم ندارم، بروم یک کودکی را از اداره بهزیستی یا هلال احمر بگیرم و بیاورم بزرگش کنم؛ یا بچه دوستم باشد و حالا می خواهم بزرگش کنم؛ یا بچه خواهرم یا برادرم باشد. هر چند آنجا هم پایی و نقشی از منیت وجود دارد؛ اما به هر حال، احساس و محبت ما به بچه، در هیچ یک از این موارد، به شدت اینکه بچه خود انسان باشد نیست. از این موضوع چه نتیجه ­ای می گیریم؟ می خواهم بگویم که نوع احساس یک انسان به یک کسی هم تابع احساس خودش با خودش هست. انسان وقتی خودش را دوست دارد، اشیائی که مربوط به خودش هست را هم دوست دارد. خداوند تبارک و تعالی انسان در وجود انسان یک حسی گذاشته به نام حب ذات. برای همین است که انسان عاشق خودش است و همه اشیاء و امور را برای خودش می خواهد و حتی محبتش و رفتارش با دیگران، تابع نگاه خودش و محبت خودش به خودش است. این را خداوند در وجود انسان گذاشته که انسان دست از سر خودش نمی تواند بردارد و عاشق خودش است و همه چیز را هم برای خودش می خواهد. به خاطر اینکه حب ذات دارد، اشیائی که متعلق به خودش هست هم مشمول این حب قرار میگیرد. یعنی همسر من محبوبیتش غیر از کسان دیگر است در نزد من. به همین ترتیب، فرزند من محبوبیتش غیر از بچه ­های دیگر است. ما ممکن است به بچه­ های دیگر محبت بکنیم و دوستشان داشته باشیم؛ اما هیچ وقت جای فرزند ما را برای ما نمی گیرند و نوع سرمایه ­گذاری که ما در مورد بچه­ هایمان می کنیم، با نوع سرمایه­ گذاری که در مورد بچه های دیگر ممکن است بکنیم، در خیلی از موارد فرق دارد. فداکاری، صبر و تحمل، تحمل اذیتها که پدر و مادر در مورد بچه ­شان انجام می دهند، در مورد بچه دیگری ممکن است چنین حوصله ­ای را نداشته باشند. حتی شما یک مادربزرگ را که نگاه می کنید، می­ بینید که باز هم یک مقدار تفاوت در نوع رفتارش با فرزند خودش و نوه ­اش دارد. حتی ممکن است بگوید نه این طور نیست و این نوه من است و بچه من است. اما بالآخره تفاوت رفتاری وجود دارد. اما باز هم علاقه ای که به فرزند خودش دارد، متفاوت است. مثلاً وقتی دختری بخواهد از شوهرش جدا بشود، مادری که به دخترش علاقه دارد، بعد از اینکه بفهمد که این جدایی قطعی است و صلاح هم همین است یا چاره ­ای از آن نیست، به دخترش می گوید: «بچه ­ات را پیش پدرش بگذار و خودت بیا». یعنی به احساس دخترش که حالا یک مادر است، توجه نمی کند و احساس خودش نسبت به فرزندش مهم است. توجه نمی کند که این دختر او، خودش الان مادر شده و نمی تواند از بچه خودش به راحتی بگذرد. از اینطور موارد مشخص می شود که یک نگاه خالص، آنطور که به فرزند داریم به نوه نیست. یا یک مادر در همه شرائط می خواهد به بچه­ اش شیر بدهد، ولی یک مادربزرگ به دخترش یا یک پدر به دخترش می گوید اگر شیر دادن به این اذیتت می کند یا مریضت می کند، شیردادن را قطع کن و نده. اما مادر چون مادر است، نمی تواند شیر ندهد. چون دلش نمیاید ندهد. اما پدربزرگ یا مادربزرگ فکر بچه خودشان هستند و می گویند شما شیر نده. اینها را مثال زدم که بدانید انسان ها فرق دارند. پس انسان، اول از این عاشق خودش است و حب ذات به خودش دارد و ثانیاً از آن جهت که حب ذات دارد و بچه خودش هست، به او یک علاقه خاصی دارد. این را هم خداوند تبارک و تعالی در وجود انسان گذاشته. این برای این است که نظم یک اجتماع و نظم جامعه بشری، یک نظم خاصی باید باشد که اگر این نباشد، انسانها بزرگ نمی شوند. اگر مهر مادری و مهر پدری نباشد، هیچ فرزندی بزرگ نمی شود. این شدت از علاقه و مهر باید باشد تا پدر و مادر حوصله کنند که در کوران مشکلات هم بچه­ هایشان را بزرگ کنند. و این علاقه به قدری شدید است که گاهی پدر و مادر برای بچه­ شان فداکاری می کنند و از سلامتی خودشان و از آبروی خودشان و حتی از زندگی خودشان می گذرند به خاطر فرزندشان. پس آن اصل مسلم این است که ما فرزندانمان را دوست داریم و خالصانه ­ترین محبت ها را هم به فرزندانمان داریم و حاضریم خودمان را برای فرزندانمان فدا کنیم. حالا هر چقدر این محبت شدت پیدا بکند، نوع رفتار ما با بچه خودمان یا بچه دیگران فرق می کند و تأثیر می گذارد. عاملِ دومِ موثر بر تربیت و رفتار ما، جهان بینی ونوع نگاه ماست جهان بینی و نوع نگاه ما، یعنی آن منظری که ما از آنجا خودمان یا اشخاص دیگر یا اشیاء دیگر را ارزیابی می کنیم. این هم در نوع رفتار ما مؤثر است. پس منظور از نگاه، ارزیابی میزان بقای خود، اشخاص یا اشیاء است. یک دختر و پسری را در نظر بگیرید که خیلی همدیگر را دوست دارند و اول می روند آزمایش می دهند. یک مشاوره ژنتیک می کنند و در مشاوره ژنتیک این نتیجه به دست میاید که یکی از آنها بیماری تالاسمی دارد یا یکی از آنها شیمیایی شده است و ازدواج با او ممکن است خطرناک باشد. یا یکی از آنها یک ناراحتی عصبی خاصی دارد که ممکن است روی نطفه اش تأثیر بگذارد و یا بیماری دیگری دارد و یا از نظر ژنتیکی به طور کلی جواب بیاید که ازدواج شما صلاح نیست. حالا چند نفر حاضرند چنین ازدواجی را قبول کنند؟ به ندرت. این کار کار تأیید شده­ ای نیست. حتی اگر علاقه حقیقی هم بن طرفین باشد، گاهی وقتها علاقه کاذب و دروغین و علاقه آمیخته با حماقت است. یا بعضی از احساسات حیوانی هست؛ اما اگر یک علاقه درستی باشد و عاقلانه و حقیقی هم باشد، هیچ دختر و پسری حاضر نیستند با طرف مقابل ازدواج کنند. گاهی حتی من دخترانی را می شناسم الان 35 ـ 36 سالشان است و هنوز ازدواج نکرده اند، چون میدانند یک بیماری دارند که اگر ازدواج کنند، بچه­اش برای همیشه بیماری قند و هپاتیت یا بیماری دیگری می گیرد. بنابراین ازدواج نمی کند و می گویند من یک بچه دیگر را چرا بدبخت بکنم و کس دیگری را به دنیا بیاورم. درست است که بچه خودم است، اما بدبخت و بیچاره می شود. دیگری می گوید چرا یک مرد را بدبخت بکنم که یک بچه اینطوری برایش به دنیا بیاورم. پس ازدواج نمی کند. چرا یک دختر و پسر درست در همینجا ترمز می کنند و برای ازدواج، توقف می کنند؟ دختر و پسر هنوز ازدواجشان با هم مشکلی ندارد. اینکه یک دختر تالاسمی با یک مردی ازدواج بکند، هیچ مشکلی پیش نمیاید و برای خودشان مشکلی ندارد. مشکل روی بچه اجرا می شود. از این رو می ­بینی یک دختر مجرد 17 ـ 18 ساله یا یک پسر مجرد 17 ـ 18 ساله که می خواهد زن بگیرد، قبل از اینکه مادر یا پدر بشوند، احساس مادر و پدری را دارند و می گویند نه ما این ازدواج را قبول نمی کنیم. از ازدواج با این شخصی که دوستش هم داریم صرف­نظر می کنیم، به خاطر اینکه بچه ما ناقص و مریض می شود. باز این احساس وجود دارد و می گوید بچه من، این ضمیر اضافه را در نظر بگیرید. می گویند: فرزندمان و بچه ما مریض می شود. احساس این دختر و پسر نسبت به همدیگر چه هست؟ علاقه است و همدیگر را به شدت دوست دارند. اما آنچه که میاید این علاقه را تنظیم می کند و به آن حد میدهد، یک نگاه خاص است و آن نگاه خاص آینده است.یعنی با اینکه علاقه و احساس هست، نوع نگاه و ارزیابی میاید جلوی آن احساس را می گیرد و آن احساس را برمی دارد و می گوید من با این شخص ازدواج نمی کنم و می روم با کس دیگری ازدواج می کنم که زندگی بچه ­ام اینطوری نشود. پس آن چیزی که تأثیر روی رفتار می گذارد، عبارت است از دو عامل «احساس و نگاه». اما همیشه احساس تابع نگاه حقیقی است. یعنی اگر نگاه حقیقی بگوید که من با این شخص می خواهم ازدواج کنم و بعداً با مشکل روبه­ رو می شوم، پا روی احساسم می گذارم و آن احساس را حذف می کنم. پس می بینیم که نگاه آمد و احساس را تنظیم کرد و به آن حد داد. بعد یک خواستگار برای این دختر میاید و می گویند با این اقا ازدواج می کنی؟ می گوید باید او را بشناسم، می گوییم مرد است، جنس مذکر است، با او ازدواج کن. می گوید نه، من باید او را بشناسم. یعنی می داند با هر کسی ازدواج کند به طور طبیعی به او علاقه ­مند خواهد شد. این را خدا در قرآن فرموده: «وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً= و خدا بین شما زن و مرد، مودت و رحمت قرار داد». پس حتماً علاقه میاید. احساس سر جای خودش هست. اما او فقط این برایش کافی نیست. او می گوید من باید مرد خودم را بشناسم و ببینم چه کسی می خواهد با من ازدواج بکند؟ چه شخصیتی هست؟ با ما جور در میاید یا نه؟ یک تناسب هایی باید با ما داشته باشد پدر خوبی برای فرزند من می تواند باشد؟ آدم حسابی هست؟ به دردبخور هست؟ پس ما ارزیابی می کنیم. یعنی می خواهیم نگاه کنیم. زیرا غیر از احساس، احتیاج به نگاه هم داریم. نگاه که کردیم، آن وقت یک دختر نگاه می کند می گوید این پسر متناسب است برای ازدواج من. پس با او ازدواج می کنم. یعنی این دختر دارد خودش را نگاه می کند زندگی آینده را نگاه می کند آینده را می­ بیند. بعد می گوید با توجه به نگاهی که من برای آینده دارم این شخص مناسب است. بعد به دختر بگوییم شما چطوری این را ارزیابی کردی؟ می گوید پول که داشت. کار هم که می کرد. وضع مالی­ اش خوب بود. پس مناسب است. این چقدر از آینده را یک دختر دارد می­ بیند؟ یعنی از زندگی چه دارد می­ بیند؟ از ارزیابی که از شوهر دارد می کند یک امر مادی است. یعنی پولدار بودن. ارزیابی اش این است که از پسِ زندگی بربیاید. اما هیچ وقت توجه ندارد که آیا این شخص بلوغ عاطفی هم دارد؟ آیا فردا می تواند به عنوان همسر نقش عاطفی خودش را بازی بکند که خیلی برای یک زن مهمتر از مسائل مادی است؛ یا می تواند نقش معنوی خودش را بازی بکند که خیلی مهمتر از همه مسائل دیگر است یا نه؟ نه این دختر توجه ندارد و می گوید پول دارد، خانه دارد، ماشین دارد، شغلش هم خوب است. پس کافی است. یا چون زیباست کفایت می کند. به هر حال، هر چند ما نظر این دختر را قبول نداریم؛ اما از این جهت که دارد نگاه می کند و احساسش را می خواهد تابع نگاهش قرار بدهد، به او حق می دهیم که دارد با یک نگاه خاصی نگاه می کند و بعد همسرش را انتخاب می کند. به سلامتی ازدواج می کنند. بعد از اینکه ازدواج کردند، نامزد می شوند و با هم مَحرم می شوند و در مَحرمیت می­ نشینند و با هم راجع به آینده ­شان حرف می زنند که شغل تو چه هست؟ چه کار باید بکنیم؟ پول ها را چطوری باید نگه داریم؟ چه بخریم؟ عروسی و عقدمان چطوری باشد؟ هزینه­ ها چطوری باشد؟ خانه کجا بگیریم؟ اینها همه حاکی از «نگاه» است. یک نگاهی به آینده دارند و براساس آن نگاه، می ­نشینند و با هم تبادل نظر می کنند بعد که این مسائل حل شد، عروسی می کنند. حالا می خواهند بچه ­دار بشوند. خانم می گوید که حالا بچه­ دار بشویم در یک شرائطی، فرق نمی کند چه موقع باشد. آمیزش ها صورت می گیرد و روز، شب، عصر، غروب، صبح، در ایام هفته در حالتهای مختلف، فرقی هم نمی کند. بعد هم متوجه می شوند که خانم باردار شده و می گویند حالا دکتر برویم و به پزشک مراجعه کنیم، برای چه به پزشک مراجعه می کنند؟ قبل از اینکه حتی بچه­ دار بشود و احساس مادری دارد.هم پدر هم مادر بچه را دوست دارند، اما حالا برای چه دکتر می روند؟ برای اینکه یک نگاه خاص دارند و می گویند این بچه بعداً قرار است متولد بشود و چون مراقبت های پزشکی دوران بارداری مؤثر است در نوع تولد، من می روم تحت نظر پزشک قرار می گیرم. یا من همسرم را می برم تحت نظر پزشک قرار می دهم. برای اینکه می خواهیم آن بچه خوب از کار در بیاید مبادا یک موقع آفتی او را تهدید بکند. مهمترین نگاه، توجه به نوع تولد بچه است پس ما یک نگاه داریم و آن نگاه به تولد است و بعد از تولد. می گوییم چون اینطوری است، ما باید برویم و مراقبت بکنیم. همه افراد بچه­ شان را دوست دارند؛ اما وقتی نگاه به بعد از تولد هست و چون ما به بعد از تولد فکر می کنیم، همین موضوع برایمان مهم می شود. اساساً ما بارداری را برای بعد از تولد می خواهیم؛ و گرنه خود بارداری برای ما اهمیتی ندارد. بارداری صرفاً مقدمه است و مهم بعد از تولد است. و چون اینطور نگاه می کنیم، می رویم تحت نظر پزشک قرار می گیریم. این احساس محبت کِش آمده. یعنی از زمان قبل از ازدواج کِش آمده و رفته تا بعد از تولد، بعد که بچه متولد شد، نوع دیگری از رفتار را در پیش می گیریم. مثلاً لباس خاصی برایش تهیه کنیم. برای یک سالگی یک جور، برای دو سالگی یک جور. اتاق خواب برایش تنظیم می کنیم و... باز این نوع احساس و رفتار ما تابع نگاهی است که به بچه داریم. چون می دانیم که این بچه می خواهد بزرگ بشود، برایش یک تمهیداتی رافراهم می آوریم. می­ بینیم که بچه هنوز نوزاد است و پدر رفته برایش یک عروسک خریده. عروسک را قرار است دو سالگی به بعد استفاده کند؛ یا ماشین کوکی را دو سالگی به بعد قرار است استفاده بکند؛ ولی ما رفته ایم برایش اینها را خریده ایم. چرا؟ چون فکر می کنیم دو سال دیگر زنده است و به خاطر اینکه به او علاقه هم داریم، احساس ما آمیخته شده با نوع نگاه ما. نگاه ما یک نگاه دو ساله است. رفتیم برایش ماشین خریده ایم برای اینکه دو سال بعد استفاده کند. عروسک خریده ایم برای اینکه دو سال بعد استفاده کند. بعد که این بچه ما یک مقدار بزرگتر می شود، او را می بریم کودکستان یا مهد و آمادگی می گذاریم برای اینکه می گوییم این بچه یک آینده­ای دارد و باید در این اجتماع باسواد باشد. بنابراین بهتر است که این بچه خوب تربیت بشود، سواد یاد بگیرد، هوشش خوب باشد، درس ها را خوب یاد بگیرد و خوب تربیت بشود. به همین خاطراو را کودکستان می بریم یا میاییم در کلاسهای تربیت کودک شرکت می کنیم و می گوییم بچه ما آینده ­ای دارد و ما در آینده با این بچه ارتباطی داریم و باید با او رفتار درستی داشته باشیم. پس حالا باید تربیت کردنش را یاد بگیریم و با فنون تربیت آشنا بشویم. ما بچه ­ها را بعد از کودکستان چرا به مدرسه میگذاریم؟ آیا ما مطمئن هستیم که بچه ما بعد از تحصیلاتش زنده خواهد ماند یا نه؟ نه، مطمئن نیستیم؛ اما این آینده احتمالی باعث میشود نوع احساس ما براساس این آینده احتمالی که برای فرزندمان در نظر داریم تنظیم بشود. حتی زمانی که ازدواج می کردیم و جواب منفی دادیم به فلان شخص برای ازدواجمان، به این دلیل که ممکن است ازدواج با این شخص برای ما بچه مریضی به وجود بیاورد. آن موقع هم مطمئن نبودیم که ما اساساً صاحب بچه می شویم یا نمی شویم. گاهی وقتها ما با یک نفر مورد علاقه ­مان هم ازدواج نمی کنیم؛ اما بعداً معلوم می شود که ما اصلاً بچه ­دار هم نمی شویم. اما عقل می گوید شما احتمال را در نظر بگیر و ازدواج کن. وقتی یک زن و شوهر توجه به پزشک دارند در دوران بارداری، مراقبت های دوران بارداری چه در منزل و چه در نزد پزشکی که به او مراجعه می کنند، آیا مطمئن هستند بچه زنده متولد می شود یا نه؟ خیر، مطمئن نیستند؛ ولی می روند و مراقبت ها را انجام می دهند. موقعی که بچه به دنیا میاید، باز ما مطمئن نیستیم که بچه زنده می ماند یا نه؛ ولی باز این کارها را انجام می دهیم. موقعی که او را مدرسه می گذاریم، مطمئن نیستیم که بچه ما زنده می ماند که از این درس استفاده کند. ولی این آینده احتمالی که ما می­بینیم، باعث می شود که احساس ما کِش بیاید برای آینده. اینجا احساس ما تابع نگاه مان است. میاید و می گوید یک آینده ­ای هست و چون تو بچه­ ات را دوست داری و بچه­ ات باید خوشبخت بشود و خوشبختی ­اش به این است که درس بخواند، او را به مدرسه می بری. نمونه ای از شعار دروغ دموکراسی و آزادی خواهی شما بچه را به مدرسه می گذاری و درس می خواند و خیلی هم مراقبت میکنی. در دوران تحصیل آیا شما اگر بچه بگوید من درس نمی خوانم و دوست ندارم درس بخوانم و مدرسه را دوست ندارم و از معلم خوشم نمیاید و دوست ندارم مشق بنویسم و تمرین حل کنم، آیا شما به صرف اینکه بچه دوست ندارد، تسلیم می شوید یا نه؟ به هر ترتیبی شده، درس را به او تحمیل می کنید و می گویید نه من یک آینده­ ای سراغ دارم که به میل تو نیست. حالا بگوییم احترام به کودک، دموکراسی، نظر بچه، از این حرفها بزنیم که انسان آزاد است و باید احترام به انسانیت بگذارید. بچه خودش نمی خواهد مدرسه برود. اورا آزاد بگذارید. آیا کسی این را قبول می کند یا نه؟ نه. همه می گویند باید به مدرسه برود. اگر ایرادی هم هست، می روم ایراد را رفع می کنم و یک کاری می کنم که بچه به مدرسه و درس علاقه­ مند شود. چون ما آینده را می ­بینیم و براساس نوع نگاه مان، این تحصیل را تحمیل به بچه می کنیم؛ و گرنه کدام یک از ما اگر در زمان مدرسه به ما می گفتند اگر دوست داشتید مدرسه بروید، دوست نداشتید هم نروید، کدام مان می رفتیم؟ خیلی از ما نمی رفتیم. کدام یک از ما اگر در مدرسه معلم به ما می گفت اگر دوست داشتید مشق بنویسید و اگر دوست نداشتید ننویسید، چند نفر می­نوشتیم؟ یک نفر هم نمی نوشت. ما خودمان که شاگرد زرنگ بودیم، کلی از مشقمان را نمی­ نوشتیم. یک موقع هایی تکراری هم می نوشتیم یا جا می گذاشتیم. حال و حوصله نداشتیم و می گفتیم پنج خط هم جا بگذاریم. برویم بازی کنیم. یک طوری سر معلم را کلاه می گذاشتیم. یک موقع هایی که تنبل می شدیم، یعنی حال و حوصله نداشتیم مدرسه برویم، بهانه ای را می گرفتیم که همه بچه­ ها میگیرند. می گفتیم آی دلم درد می کند. مادرمان هم می گفت بچه­ ام دلش درد می کند پس مدرسه نرود. ما هم از عواطف مادری سوء­استفاده می کردیم و به مدرسه نمی رفتیم. مادرمان بیچاره را می فرستادیم مدرسه می رفت میگفت این دلش درد می کند و در خانه است. بعد ما می رفتیم  و بازی می کردیم. ولی حال مدرسه را نداشتیم. اما زور بالای سرمان بود که درس خواندیم. زور پدر و مادر، جو جامعه، مدرسه و.... بچه دوره ی ابتدایی­ اش تمام می شود، او را به دوره راهنمایی می گذاریم. با اینکه هنوز مطمئن نیستیم که بچه زنده می ماند یانه. برای آینده این درس به دردش می خورد یا نه؟ اما آینده احتمالی نوع نگاه ما و احساس ما را هم که سر جای خودش هست و دوستی نسبت به فرزند باعث می شود که ما به خاطر این دوستی بچه را بفرستیم به مدرسه که بعد به دبیرستان و دانشگاه برود. یا اگر پسر باشد، سربازی برود و بیاید دوباره فکر این هستیم که پسر من سربازی رفته حالا می خواهد بیاید زن می خواهد و من باید دنبال این باشم که یک شغلی برایش پیدا کنم. یک هزینه­ ای برای ازدواجش کنار بگذارم. چون یکی از وظائف پدر و مادر این است که هزینه ازدواج فرزندشان را تهیه کنند. باید کمک کنند در امر ازدواج فرزندشان. چه دختر و چه پسر. دختر هنوز ده سالش است، مادر برایش جهیزیه کنار می گذارد. اصلاً معلوم نیست این دختر زنده بماند و ازدواجی بکند؛ ولی جهیزیه برایش کنار میگذارند. این نوع رفتار تابع نوع نگاه است.  یعنی همه این رفتارها تابع نگاه است. اما نگاهی که تا الان خواندیم یک نگاه احتمالی است. اما احتمال هم که باشد، عقل می گوید نگاه احتمالی را باید در نظر گرفت و برایش کار کرد و زحمت کشید. تمام این برخوردهایی را که گفتم برخوردهای معقول و پسندیده­ ای هم هست با اینکه ما فقط با احتمال روبه­ رو هستیم. اخوی من 21 سالش بود. پدر و مادرم برای او خیلی زحمت کشیدند. درسش را خواند، حوزه رفت، زبان خواند، خود من چقدر ساعتها برایش وقت گذاشتم و برای تربیتش زحمت کشیدم. خودش برای خودش خیلی زحمت کشید و آینده خیلی بزرگی را برای خودش می دید که من می خواهم یکی از سربازان قوی امام زمان باشم و باید خودم را تربیت کنم؛ اما همه چیز تمام شد و 21 سالش بود که از دنیا رفت. اما هیچ وقت نه من و نه پدر و مادرم از اینکه این سرمایه ­گذاری را کردیم، پشیمان نیستیم. چون جزء وظائف مان بود و اگر نمی کردیم معصیت کرده بودیم. بعد از اینکه ما دخترمان شوهر کرد و پسرمان زن گرفت، حالا این پسر دانشگاه رفت بعد به ما می گویند: شما آیا نسبت به بچه­ هایتان وظائف تان را انجام دادید؟ می گوییم بله ما پدر و مادر موفقی بودیم. دخترمان را به سلامتی شوهر دادیم و پسرمان زن گرفت و به دانشگاه رفته و تحصیلات داشته و مهندس و دکتر شده، یا کارمند و کارگر شده. به هر حال، الآن شغل و زن و بچه دارد و زندگی­اش روی روال است. ما وظائفمان را انجام دادیم. بجز نگاه احتمالی در تربیت، نگاه قطعی ابدی را نیز، باید داشته باشیم تا اینجا آن چه گفتیم، مربوط بود به «نگاه احتمالی» به آینده. ولی قرآن کریم به ما میگوید ما به غیر از این آینده احتمالی، یک آینده قطعی هم داریم. آینده قطعی یعنی شما یک مرگی دارید که قطعی و مسلم است و یک حیات پس از مرگ دارید و عالم برزخ را دارید و بعد یک قیامتی دارید که نوع زندگی شما پس از مرگ، دقیقاً وابسته و مشروط است به نوع زندگی شما در قبل از مرگ. می بینید که نگاه ما یکدفعه خیلی وسیع میشود. بعد می بینیم که قرآن میگوید: بعد از مردن، تا قیامت زنده هستید و مرگی ندارید. «خُلِقتُم لِلبَقاء لا لِلفَناء= شما برای ابدیت و جاودانگی و بقا خلق شده اید، نه برای فانی شدن». یعنی شما یک موجود جاودانه هستید. قرآن حدود 80 بار مسأله جاودانگی انسان را در قرآن به انسان تذکر می دهد. حالا وقتی که من قرار است که آینده را اینطوری ببینم، احساسم و حب ذاتم نسبت به این آینده ­ای که دارم می­ بینم کِش میاید. چون قبلا گفتم که «احساس تابع نگاه ما است». اگر من نگاهم از تولد تا مرگ باشد، احساسم هم از تولد تا مرگ است. یعنی همین قدر به همدیگر خدمت می کنیم و همین قدر برای همدیگر سرمایه ­گذاری می کنیم. اما اگر نگاه مان، هم تولد داشته باشد و مرگ را هم فرا بگیرد، این نگاه، قیامت و ابدیت را هم فرا می گیرد. یعنی نوع احساسمان هم اینطوری می شود. یعنی این احساس کِش میاید و این علاقه­ ای که به همدیگر یا به خودمان داریم، کِش میاید و دیگر من خودم را به اندازه تولد تا مرگ دوست ندارم؛ بلکه به اندازه تولد تا بینهایت دوست دارم. یعنی از تولد عاشق خودم هستم. مرگ خودم را دوست دارم. حیات پس از مرگ هم در خودم هست و برزخ نیز در خودم است. یعنی آن را هم دوست دارم. به قیامت خودم علاقه دارم و به بعد از قیامت خودم هم علاقه دارم. بنابراین، نوع نگاه و عقیده که میاید و ارزیابی از خودم که آمد احساس من را هم تنظیم می کند و دیگر رفتارهایی که من با خودم دارم، براساس نوع نگاه ابدی است که به خودم پیدا می کنم. رفتاری که با همسرم یا با فرزندم هم دارم دیگر تابع نوع این نگاه است. بنابراین وقتی از شخصیت یک دختری که نگاهش ابدی است شروع می کنیم او وقتی که می خواهد با یک پسر ازدواج بکند، اولین چیزی که در نظر می گیرد باید این باشد که آیا اصلاً این کسی که برای خواستگاری من آمده،  با نگاه ابدی من سازگاری دارد یا ندارد؟ این اصلاً می تواند تا ابدیت من را خوشبخت بکند یا نه؟ «وقتی به او می گویند این پسر را برای ازدواج انتخاب می کنی یا نه؟»، باید بگوید باید ببینم که به درد زندگی ابدی من می خورد یا نه؟ می گوید حالا باید او را ببینم، حالا شخصیت اول را دیدید که چطوری انتخاب کرد شخصیت دوم میاید می ­بیند که این پسر پول دارد، ماشین دارد، تحصیلات عالیه دارد، خانه دارد، زیبایی دارد؛ اما بی­دین است یا دینش ضعیف است. مثلا کاهل نماز است و موسیقی حرام گوش می کند یا اهل فسق و فجور است. دختر عاقل به این می گوید نه. آن دختر دیگر می گوید تو خیلی نادانی، از این پسر چه می خواهی، همه چیز دارد، چرا با او ازدواج نمی کنی؟ این دختر می گوید نه؛ تو نادان هستی. تو همه آنچه که در مورد انسان باید بدانی، نمی دانی و نگاهت نگاه ضعیف و محدودی است. تو تولد تا مرگ را می ­بینی. اما من قائل هستم به مرگ و حیات پس از مرگ که اصل زندگی من است. بنابراین من نمی توانم با چنین شخصی ازدواج کنم. می ­بینید که نوع نگاه انسان، در نوع تصمیم ­گیری در مورد ازدواج تأثیر می گذارد. قبول نمی کند با هر کسی ازدواج کند. یک پسری میاید ضعیف است و وضع مالی­ اش خوب نیست و کم می تواند از نظر اقتصادی خانواده اش را تأمین بکند؛ ولی از نظر ایمانی خیلی قوی است و می تواند به زندگی ابدی دختر کمک خوبی باشد. اگر کمک هم نمی تواند باشد، مانع هم نیست. به هر حال دختر باید با یکی از این دو نفر ازدواج کند. یا یک کسی که کمکش هست برای ازدواج یا حداقل مانع نباشد. دختر عاقل می گوید همین خوب است. خداوند بعداً به ما برکت می دهد. بعدا می­ بینیم که اینجور افراد زندگی­ های خیلی خوبی هم دارند. کسی که برای ازدواجش ابدیت را در نظر می گیرد، شخصیت ابدی طرف مقابل را در نظر میگیرد، بعد با او ازدواج میکند. حالا این دیگر مثل دختران دیگر نیست که اگر خواست بچه­ دار شود، در هر شرایطی بچه ­دار شود و در هر شرائطی آمیزش داشته باشد؛ بلکه نگاهش به این مقوله هم از همان نوع نگاه ابدی است و می گوید آمیزش در بعضی از شرائط، باعث آسیب به بچه می شود. در هر شرائطی حاضر نیست که آمیزشی که منجر به بچه­ داری می شود بکند. در هر زمانی این کار را انجام نمی دهد. در هر حالتی انجام نمی دهد. هر غذایی را قبل از آمیزش نمی خورد. این مراقبت های قبل از بارداری، برای همین است که ما می خواهیم یک بچه خوب داشته باشیم. بنابراین دقت می کنیم در دوران بارداری فقط خودش را نمی ­سپرد به پزشک برای مراقبت های دوران بارداری؛ بلکه خودش را به یک پزشک روحانی هم می سپارد و دستورات معنوی هم می گیرد. اصولی را یاد می گیرد که در دوران بارداری که می خواهد بچه خوبی از کار در بیاید به آنها عمل کند. والدین در ۵ ژن فرزندشان موثر هستند وقتی که دانستیم والدین در ۵ چیز در فرزندشان مؤثر هستند، باید برای کسب آنها کوشش کنیم. شما الآن آمده اید سر کلاس تربیت مذهبی کودک. چون قائل به این هستید که بچه یک ابدیتی هم دارد و شما در نوع ابدیت او مؤثر هستید. بنابراین، سرمایه­ گذاری می کنید و برای این کار وقت می گذارید. این ۵ ژن شامل این موارد است: ۱- سلامت بچه) این که بچه سلامت باشد و به سه نوع اول تولد (ناقص الخلقه- بیمار- ضعیف) متولد نشود، خیلی مهم است. ۲- زیبایی بچه) همه دوست دارند که بچه ی زیبایی داشته باشند. این شانسی و اتفاقی نیست؛ بلکه به عواملی بستگی دارد که باید آنها را دانست. ۳- هوش بچه) هوش یعنی ضریب کارآیی مغز. یعنی چه کنیم تا بچه بعداً بتواند سریعتر با اشیاء ارتباط برقرار کند و با همه چیز آشنا بشود و خوب درس بخواند. ۴- اخلاق) باید دانست که چه چیزهایی در شکل گیری خلق بچه مؤثر هستند. اگر بچه حسود باشد یا بداخلاق و بی­قرار باشد، یا خوش اخلاق و کریم باشد، اینها یکی نیستند. اخلاق هم در دین و هم در آخرت بچه مؤثر است. ۵- عقل) عقل در وجود انسان به قدری مهم است که اگر هر چهار مورد قبلی هم باشد؛ ولی عقل نباشد، چنین بچه ای برای والدینش چشم روشنی نخواهد بود. عقل غیر از هوش است. هوش مربوط به ارتباطی است که در دنیا ما برقرار می کنیم. معصوم ع فرمود: «العقل ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمن وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان= عقل آن چیزی است که خداوند به وسیله آن عبادت میشود و بهشت به دست میاید». ما خیلی از بچه ها را دیده ایم که باهوش بوده اند و درسشان خیلی خوب بوده و در بزرگی تحصیلات عالیه داشته اند، اما آدمهای عاقلی نبوده اند. پزشکی که درس خوانده و پزشک ماهری هم شده و باهوش است؛ اما از این مهارت خودش در راه خلاف و غیرقانونی استفاده میکند؛ یا یک مهندسی که از کار ساختمان می دزدد، پُلی میسازد که یک ماه بعدش خراب میشود، این هوش داشته، اما عقل نداشته است.  معاویه آدم زیرک و باهوشی بود؛ ولی آدم عاقلی نبود. آن که مهم است عقل است. پدر و مادر در این ۵ عامل در مورد بچه مؤثر هستند و شدیداً تأثیرگذارند. به خاطر این نوع تأثیرگذاری که رسالت و وظیفه دارند که در مورد تربیت بچه­ شان اهمال و کوتاهی نکنند و با فنون تربیت آشنا شوند. روایات بسیار زیاد و آیات متعددی داریم که مسئولیت والدین را نسبت به تربیت فرزندان به آنها گوشزد می کند و می گوید که شما در آخرت نسبت به نوع تربیتی که نسبت به فرزندتان اِعمال کردید مسئول هستید. از شما سؤال می شود که چرا این فرزند اینطوری شد؟ نوع رفتار شما مؤثر بوده که بچه شما اینطور شده. داریم که یک مادر خوب و متدین و محجوب در قیامت او را به جهنم می برند. این نوع مادران خوب می گویند چرا؟ در جواب می گویند چون دخترت بدحجاب و بی­حیا بوده. چرا او را عفیف تربیت نکردی و فقط به فکر دین و حجاب و حیایی خودت بودی و فقط خودت اینها را رعایت می کردی؟ مثل خیلی از مادرهای چادری الان داریم که محجوب هستند؛ اما دخترشان با ظاهر بدی که می ­بینی موی سردخترشان تا فرق، معلوم است و این مادرها به جایی شان برنمی خورد. دست های دخترشان تا آرنج بالا می رود و برای این مادرها هیچ اشکالی ندارد. جوراب نازک، شلوار ناجور، آرایش کرده بیرون می روند و برای مادر مومنش مهم نیست.  پدر و مادر مسلمان، دختر بی­حیا و بی­ عفت. در قیامت به این جور مادران می گویند: شما فقط حواستان به خودتان بود؛ ولی هیچ وقت یک تربیت صحیح نسبت به بچه ­تان اِعمال نکردید. پدر نمازخوان و متدین است؛ ولی به خاطر بچه ­اش که بی­ نماز بار آمده و این تلاشی نداشته برای اینکه بچه­ اش بانماز و متدین بشود به جهنم می رود. در قیامت خود بچه هم شکایت ها دارد از دست پدر و مادرش. بنابراین ما موظف هستیم که به بچه­ مان نگاه درستی داشته باشیم و این نگاه درست، بوجود نمیاید، مگر اینکه اول نگاه به خودمان درست باشد. یعنی اگر ما به خودمان نگاه درستی داشته باشیم، بچه­ مان را هم همانطوری تربیت می کنیم. یک پدری که معصیت کار است و می رود پای منقل می­ نشیند و مشروب میخورد و کارهای خلاف انجام میدهد و لقمه حرام به خانه می برد و از کارش می دزدد یا از بیت­ المال می دزدد، این آدم نه محبت ابدی به خودش دارد و نه به فرزندش و نه به همسرش. چون می داند که دارد آخرت خودش را تباه و خراب می کند. چون دارد لقمه حرام به همسرش می دهد. لقمه حرام مؤثر است. چون بچه با این لقمه حرام درست بار نمیاید. با آلودگی و فعل حرام که بچه درست بار نمیاید. پس ما اول باید عاشق خودمان باشیم. یعنی یک پدر و مادری که عاشق ابدیت خودشان و عاشق خودشان می شوند، اینها در تربیت، بسیار آدم های قوی و موفقی خواهند بود. پس اول  باید خودمان را اصلاح کنیم. چون گفتیم نوع رفتار ما و نگاه مان به دیگران، تابع نوع نگاه مان به خودمان و احساسمان به خودمان است. اگر نگاه مان به خودمان دقیق بشود، یعنی به صورت ابدیت این احساس کِش بیاید، یعنی احساس ابدی و محبت ابدی به خودمان پیدا کنیم، بچه ما هم تابع همین انتخاب و عمل ما می شود. بعد با هر کس هم که می خواهیم رفتار بکنیم، رفتارمان تابع همین احساس و نگاهی است که به خودمان داریم و بعد دیگر خیانتی در کار نیست. دیگر در تربیت موفق عمل می کنیم.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11095
زمان انتشار: 24 ژولیه 2019
| | |
برای هر گناه توبه‌ای است، مگر بداخلاقی

برای هر گناه توبه‌ای است، مگر بداخلاقی

فیلم

1 - برای هر گناه توبه‌ای است، مگر بداخلاقی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11034
زمان انتشار: 6 ژولیه 2019
| | |
زنان، عاشقِ چه تیپِ شخصیتی، از مردان هستند؟

زنان، عاشقِ چه تیپِ شخصیتی، از مردان هستند؟

و چرا جایِ واکنش ها و رفتار زنان و مردان، در جامعه ی امروز، باهم عوض شده؟ مباحث مرتبط: همسران جوان میثاق مقدس (برادران) میثاق مقدس (خواهران) رسالت خانواده  

فیلم

1 - زنان، عاشقِ چه تیپِ شخصیتی، از مردان هستند؟

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10098
زمان انتشار: 4 مارس 2019
| | |
سه خصلتی که باید فرزندان مان را با آن تربیت کنیم

سه خصلتی که باید فرزندان مان را با آن تربیت کنیم

آرشیو مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب t.me/ostadshojaefilms

فیلم

1 - سه خصلتی که باید فرزندان مان را با آن تربیت کنیم

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10018
زمان انتشار: 3 فوریه 2019
|
سخنرانی استاد محمد شجاعی در مشهد مقدس

سخنرانی استاد محمد شجاعی در مشهد مقدس

سخنرانی استاد محمد شجاعی در مشهد مقدس سه شنبه ۱۶ بهمن، ساعت ۱۶ الی 18:30  در شهر مقدس مشهد برگزار می گردد.

نشانی: مشهد، خیابان فدائیان اسلام، فدائیان اسلام 14 مجتمع فرهنگی امیرالمؤمنین علیه‌السلام

آرشیو مباحث استاد شجاعی

فروشگاه آنلاین با محصولات ناب 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10015
زمان انتشار: 19 فوریه 2019
|
فقط تا 30 بهمن ماه فرصت دارید

فقط تا 30 بهمن ماه فرصت دارید

به مناسبت ایام الله دهه فجر فروشگاه مؤسسه منتظران منجی کلیه آثار مکتوب و دیجیتال استاد محمد شجاعی را تا 50 درصد تخفیف به صورت آنلاین عرضه می‌کند. مهلت خرید آثار از 12 الی 30 بهمن ماه 97  برای خرید، روی لینک زیر کلیک کنید.  https://www.montazerstore.ir 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9947
زمان انتشار: 9 ژانویه 2019
| |
چه زمانی نعمت ها تبدیل به نقمت می شوند؟

احسان، جلسه 3، 91/05/19

چه زمانی نعمت ها تبدیل به نقمت می شوند؟

ما باید از دارایی ها و نعمت هایی که خدا به ما ارزانی کرده، خروجی داشته باشیم. زیرا هر یک از دارایی های انسان هم می تواند درد سر باشد و هم می تواند نعمت باشد. دارایی ها اگر انسان را به حق تعالی شبیه و نزدیک کنند، نعمت اند. اگر دارایی ها، کارهای خیر، سوابق و کمالاتی که داریم، انسان را به خودش مشغول کند، حتی اگر چیز خوبی هم باشد، مثل نماز، عبادات، قرآن، ذکر و ... آنقدر ما را به خودش مشغول کند که از صاحب نعمت غافل شویم، این نعمت دیگر نقمت و عامل غفلت است. یعنی انسان بعدا می گوید کاش نبود و اینها را نداشتم. بسیاری از افراد که وارد قبر و برزخ و قیامت می شوند، می گویند، ای کاش خیلی از نعمت ها را خدا به ما نمی داد. ای کاش توفیق خیلی از عبادتها را پیدا نمی کردیم. زیرا همان عبادت ها ما را بدبخت و خودخواه و خودپسند کرد و نسبت به مردم متکبر بار آورد. بنابراین، معلوم نیست که اینها بلا می شود یا نعمت. این مهم است که ما فقط میزانش را بشناسیم. میزانش هم این است که اگر بلایی انسان را به خدا نزدیک کرد، می شود نعمت؛ و اگر نعمتی انسان را از خدا دور کرد می شود بلا.

نعمت ها و نقمت ها نباید ما را غافل کنند این یک قاعده است که نباید دارایی ها و نعمت ما را غافل کند. یکی از راه هایی که کمک می کند تا دارایی ها ما را غافل نکند، این است که خروجی داشته باشیم. یعنی بدی ها و بلاها هم نباید ما را از خدا غافل کند. علی علیه السلام می فرماید: «رب مرحوم من بلاء هو دواءٌ =چه بسا افرادی که بلایی سرشان آمده و دلتان خیلی برایشان می سوزد، اما همان بلا باعث رشد او می شود.» همان بلا داروست و شخص را به خدا نزدیک می‌کند. چه بسیار افرادی که می گوییم، خوش به حالشان؛ کاش من جای او بودم؛ در حالی که همان چیزی که تو نسبت به آن راغب هستی، همان چیز، آن شخص را بدبخت می کند و از خدا دور می کند. برای رفتن به محضر خدا، تخلیه از شأن و منیت، الزامی است نباید «شأن و من و منیت» برای خودمان درست کنیم. هیچ چیز نباید در ما بماند. ما وقتی به محضر خدا می رویم، باید با تخلیه کامل برویم تا چیزی در ظرف ما بریزند. اما وقتی این ظرف پر باشد، جایی ندارد که چیزی در آن بریزند. انسان زیرک، کسی است که وقتی پیش خدا می رود، هم خوبی ها و هم بدی ها را تخلیه می کند و خدا هم به  نسبت بدی ها و خوبی هایی که تخلیه کرده، خوبی های بهتر و بیشتری در ظرفش می ریزد. انسان اگر به محضر یک استاد، عارف یا مربی هم می رود، باید خالی برود. اگر پر برود، چیزی دریافت نمی کند. کسانی هستند که پای درس و جلسات اساتید می نشینند، در حالی که قبل از رفتن، تخلیه نکرده اند و فقط برای انتقاد و غلط گیری می روند. اینها چیزی گیرشان نمی آید. بزرگان و اولیا و علمای بزرگ، حتی اگر به یک جنگل می رفتند، حتی اگر پای روضه یک آدم معمولی می رفتند، اول تخلیه می کردند؛ انگار هیچ چیز نمی دانند. برای همین بود که روضه به دلشان می چسبید. زیرا از هر چه مطرح می شد، عبرت می گرفتند. حتی از شاگردهای درجه چندم خودشان هم درس می گرفتند. به قول یکی از مراجع، آدم حتی از یک الاغ هم می تواند درس و پیام بگیرد. از یک مورچه هم می تواند درس و پیام بگیرد. اما یک نفر وقتی خودش را عالم، با سواد و با معلومات و کمال دانست، چون این همیشه پر است، پس چیزی گیرش نمی آید و آن آشغالهایی که جمع کرده، همان ها او را به خودش مشغول می کند. به فرموده قرآن فکر می کند:« وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا[1] = و خود مى ‏پندارند كه كار خوب انجام مى‏ دهند». به فرمایش امام صادق ع، 4 چیز، زکات 4 چیز است امام صادق علیه‌السلام فرمود: « اَلْمَعْرُوفُ زَكَاةُ اَلنِّعَمِ وَ اَلشَّفَاعَةُ زَكَاةُ اَلْجَاهِ وَ اَلْعِلَلُ زَكَاةُ اَلْأَبْدَانِ وَ اَلْعَفْوُ زَكَاةُ اَلظَّفَرِ وَ مَا أَدَّیْتَ زَكَاتَهُ فَهُوَ مَأْمُونُ اَلسَّلَبِ[2] = احسان، زكات نعمت هاست؛ و شفاعت، زكات مقام؛ و بیماری ها زكات بدن؛ و گذشت، زكات پیروزی است؛ و هر آنچه كه زكاتش پرداخت شود، از دست رفتنش آسودگی باشد.»  کار خیر و احسان به دیگران، زکات نعمت است. اگر نعمتی نصیب شما شد، اولین چیزی که انسان باید به آن فکر کند، این است که چقدر از آن، سهم دیگران است. اگر شرف، عزت، آبرو، معلومات، سواد، معنویت و پول و هر چه که هست و هر چه که نصیب انسان می شود، باید ببینیم چقدر از آن باید خارج شود و به دیگران برسد. مثل آدم بدهکاری که تا پول دستش می آید می گوید، چقدر از آن را باید قسط بدهم. کسی که با روح زکات آشناست، می داند که اگر هر چه دارد را نگه دارد و همه چیزش را خودش مصرف کند، می بازد. آن چیزی که به دیگران می دهیم، ماندنی است و آنچه که نزد ما می ماند از بین می رود: «مَا عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاق ٍ[3]= آنچه پیش شماست، تمام مى ‏شود و آنچه پیش خداست پایدار می ماند». دریافت دو اسم، در ازای عطا و بخشش به دیگران اگر در میان اسم های الهی به «جود» و «کرم» دقت کنیم، می بینیم که هر چه انسان جود و کرم بیشتری داشته باشد، نه تنها چیزی از او کم نمی شود، بلکه بر این صفت افزوده می شود. نمونه اش خود خداست. وقتی در دعای افتتاح می خوانیم: «وَ لا تَزِیدُهُ [یَزِیدُهُ‏] کَثْرَةُ الْعَطَاءِ إِلا جُودا وَ کَرَما= و بخشش بسیارش، جز جود و كرم بر او نیفزاید»، یعنی دارد به دست ما این قاعده را می دهد که تو هم می توانی در جود و کرم، شبیه خدا شوی. یعنی هر چقدر که از تو خارج شود و به دیگران برسد، هر چیز مادی یا معنوی فرقی نمی کند، وقتی تو می توانی از آن بگذری و به دیگران عطا کنی، در عوض آن، به تو، دو اسم اضافه می شود. دو راه به سوی خدا برایت باز می شود و دو صفت از صفات خدا نصیبت می شود. یکی جود و دیگری کرم. مثل سوخت بنزین می ماند که شما هرچقدر پایت را بیشتر روی پدال گاز فشار می دهی، سرعتت بیشتر می شود و بنزین مصرفش بیشتر می شود و هر چقدر بنزین بیشتری مصرف کنی، زودتر می رسی. احسان و کار خیر را باید از خانواده شروع کنیم انسان باید اول در خانه و خانواده برای دیگران مفید باشد. پیامبر فرمود: «خیرکم خیرکم لاهله = بهترین شما کسی است که بهترین کس برای خانواده اش باشد.» باید طوری عمل کنیم که اگر به هر یک از اعضای خانواده شخص گفتند: فلانی چطور آدمی است؟ آنها او را قبول داشته باشند. پس عطاها، دهش و مهربانی و احسان را اول در حیطه خانواده خودتان انجام دهید. این کار به ما تمرین می دهد تا برای بیرون از خانواده نیز،  بتوانیم مفید باشیم. چون محیط خانواده، یک محیط باشگاهی است. من باید در خانواده اسم الله را جذب کنم و به حق تعالی نزدیک شوم. بنابر این، هر کس باید سعی کند تا برای پدر و مادر و خانواده اش، بهترین باشد. اگر موقعی در منزل نبود دل اعضای خانواده برایش تنگ شود. طوری نباشد که بگویند خدا را شکر که نیست. وقتی نیست، اعصاب ما راحت است. بهترین شما کسی است که برای خانواده، فامیل و رحم خود بهترین فرد باشد. برای محله و شهر و کشور خود از بهترین ها باشد. هر چقدر شما بیشتر خروجی داشته باشید، به حق تعالی شبیه تر می شوید و تقرب تان بیشتر می شود. احسان راهی میانبر، برای تقرب به الله ما با احسان می توانیم به خدا نزدیک شویم. گاهی افراد قدرتمند خیلی خوب می توانند از نماز و عبادات استفاده کنند؛ ولی برای امثال ما که افراد ضعیفی هستیم، راه های دیگری هم هست که بتوانیم یک جوری خودمان را به مقصد برسانیم و بالاخره با یک اسم، دو اسم یا سه اسم، خود را به خدا نزدیک کنیم. احسان کردن، نه خرج مادی دارد و نه خرج معنوی. تقرب الی الله را اشتباهی فهمیده ایم، می گوییم قربة الی الله، اما عمل نمی کنیم. مثلاً می گوییم: دو رکعت نماز می خوانیم قربة الی الله. قربت یعنی نزدیکی، نزدیکی یعنی شباهت، چون تا شباهت وجودی نداشته باشید، نزدیک نمی‌شوید. چون دو امر معنوی هستند. در میان رفقای شما کی ها به شما نزدیکترند؟ آنهایی که به شما شبیه ترند. هر چه شبیه تر باشند، نزدیکتر می‌شوند و گرنه، اگر خصوصیات اخلاقی تان به هم نخورد که از هم دورید. بسیاری از زن و شوهرها که با طلاق از هم جدا می‌شوند، جسماً به هم نزدیک هستند، اما روحاً دورند. پس شباهت است که نزدیکی و تقرب می آورد. تقرب یعنی سنخیت. یعنی مَثَل شدن و مثل هم شدن. با این حالت است که همه چیز قربة الی الله می شود. شما وقتی احسان می کنی، خدا چک سفید داده و در قرآن می فرماید: اگر شما از مالت دادی، منِ خدا تضمین می کنم که یک تا ۷۰۰ برابر به تو برگردانم. پس چیزی از مالت کم نمی شود، بلکه اضافه هم می شود. آنهایی که سال خمسی دارند و خمس و زکات را از مالشان خارج می کنند، خداوند تضمین کرده که به آنها چندبرابر برگرداند و درست نقطه مقابل آنهایی که نمی توانند خارج کنند، به آنها ضرر مالی می خورد. نکبت و عفونت در مالشان ایجاد می شود. این مثل چربی اضافه است که بعداً درد سر درست می کند. این طور نیست که اگر کسی چربی اضافه، نمک اضافه و قند اضافه خورد، خوش به حالش است. بعداً باید کلی هزینه بدهد، یا محرومیت بکشد تا همین مقدار اضافه وزن را کم کند و گرنه اینها برایش سکته می آورد؛ یا سکته قلبی یا مغزی. پس یادمان باشد که ما در عطا و بخشش ضرر نمی کنیم. این یک راه کاملاً بی ضرر است. چیزی از ما کم نمی شود، بلکه هم نظر مالی و هم  از نظر روحی به ما اضافه می شود. شما از علم، هر چقدر بدهی، علم بیشتری جایش می آید. از معنویت هرچقدر بتوانی در اختیار دیگران قرار بدهی، معنویت بالاتری نصیب خودت می شود. هر چقدر خیر و برکت و خوبی و مهربانی بیشتری به دیگران بکنی، رحمت بیشتری از خدا نصیبت می شود. مال هر چقدر خارج کنی، مال بالاتر و بیشتری سراغت می آید. برای جذب اسم احسان، از چیزهای ساده باید شروع کرد احسان از اسم های کلیدی است. هر کس یک سال یا دو سال روی اسم محسن یا روی اسم احسان تمرکز بگیرد و تمرین کند که همیشه خوب باشد و خروجی داشته باشد، حاصل آن را خواهد دید. مثلاً تصمیم بگیرد همین حالا در خانواده، هنگام خواب، در خدمات، اجتماع و ...  در هر جا که هست، برای دیگران خیری داشته باشد. گاهی دیده اید که یک نفر سر سفره می نشیند و تک خور است. می رود در گوشه ای و غذایش را به تنهایی می خورد. برعکس این گونه افراد بعضی ها هستند که در وسط سفره می نشینند، یعنی جایی که به همه طرف احاطه دارد. دیگ را می‌گذارد جلویش و برای همه غذا می‌کشد. این خیرات دارد. این نشسته که هر کس آش می خواهد، آب می خواهد، نمک می خواهد، سالاد می خواهد، به دستش برساند. وقت جمع کردن سفره یا انداختن سفره بلند می شود کمک می کند. این گونه آدمها برای دیگران خیر دارند. شخصیتاً آدمی هستند که اگر سفره جمع شود اینها جمع می کنند، اگر قرار است ظرفی شسته شود، ظرفها را می شویند. اگر یک مهمانی جمعی تمام شد، اینها آنجا را جارو می کنند. واقعاً در روح اینها خدمت وجود دارد. ممکن است از نظر بدنی نتوانند و یا دیگران نگذارند که اینها کمک بکنند، ولی روح خدمت در وجودشان هست. روح تکبر و مهمان بودن و مصرف گرایی در آنان نیست. جذب اسم احسان در هیئت ها اهل بیت به اندازه ای شما را از خودشان می دانند که شما آنها را از خودتان بدانید. ولی کسی که با اهل بیت غریبه است نباید توقع داشته باشد به راحتی راه برایش باز شود. کسی که روح خدمت در وجودش هست، هیئت که می رود، این طور نیست که مهمان باشد و یک گوشه ای بنشیند. اول می رود ببیند آشپز خانه کاری دارند یا نه. دم در کاری هست یا نه. می رود ببیند پرچمی باید زده شود یا نه. می رود ببیند سیب زمینی یا پیازی باید پوست کنده شود، یا غذایی باید آماده سازی شود. این دغدغه ها را دارد، چون مهمانی پدر و مادر خودش است. عزاداری ها و شادی هایی که برای اهل بیت داریم، مال خانواده آسمانی ما است. او اصلاً خجالت می کشد به عنوان یک مهمان برود در مجلس خانواده آسمانی اش شرکت کند. این طور نیست که باید به او بگویی، تو را به خدا برای مجلس امام حسین کمک کنید. این خودش عارش می آید که به او بگویند. این وقتی می فهمد که جایی مجلس امام حسین یا مجلس امام زمان است، جلوتر می رود تا کمک کند. چون مجلس پدرش است. احسان به همسایه، یعنی همیشه از حال او با خبر باشی خدا رحمت کند مرحوم بحرالعلوم رحمة الله تعالی علیه را که مکرر هر وقت که می شد، خدمت امام زمان علیه السلام می رسید. به قول مرحوم علامه طباطبائی سه نفر هستند که از کُمَل اولیای الهی هستند. مرحوم بحرالعلوم، مرحوم ابن طاووس و مرحوم ابن فهد حلّی صاحب «عدّة الداعی». یکی از شاگردان مرحوم بحرالعلوم که از علما بوده، می گوید: شب استادم من را صدا کرد. رفتم، دیدم استادم خیلی هم غضبناک نشسته، یک ظرف غذا هم جلویش گذاشته بود. پرسیدم: چی شده؟ گفت: این غذا را ببر به همسایه تان بده. مدتهاست اینها غذا ندارند بخورند. تو چرا نباید از همسایه ات خبر نداشته باشی؟ گفتم: من واقعاً خبر نداشتم، نمی دانستم. گفت: من هم سوالم از تو همین است که چرا نمی دانستی؟ اگر می دانستی و کمک نکردی که این کفر است. آدم بداند که دوست، همسایه و همکارش نیاز دارد و به روی خودش نیاورد، این خیلی خطرناک است. انسانِ محسن، در نیکی کردن پیشقدم است در روایت داریم، آدم محسن اصلاً نمی گذارد که سراغش بیایند. خودش جلوتر از آن که کسی به آنها بگوید، می رود تا کمک کند. بعضی ها منتظر می شوند که دیگران از آنها التماس و درخواست کمک کنند؛ یا پدر و مادر، بارها و بارها التماس شان کند تا یک کاری برای آنها انجام دهند. اگر کسی عمداً بگذارد، پدر و مادر از او درخواستی کنند، این غضب خدا را در پی می آورد. اگر کسی عمداً بگذارد تا خواهر و برادر و کسان دیگر از او کاری بخواهند، این خیلی گرفتاری می آورد.  آدم سخی و محسن کسی است که خودش به سراغ مردم می رود. مثل خداست که سراغ بندگان می آید. کریم یعنی دادنِ بدون درخواست. حضرت می فرماید: آدم پست، از خوردن لذت می برد و آدم کریم از خوراندن لذت می برد. آدم سخی اصلاً کیفش این است که غذایی برایش نرسد و به جای او دیگری بخورد. مصادیق مختلف احسان در خانواده و اجتماع گاهی با خانواده و زن و بچه زیارت امام رضا علیه السلام می روید، بچه گریه می کند. چه کسی به امام رضا نزدیکتر است؟ آن که می گوید، من بچه را نگه می دارم، شما بروید زیارت کنید. آن کسی که با یک پیرزن و یا یک پیرمرد بیشتر می ماند و آنها را نگهداری می کند. آن کسی که ویلچر می گیرد و می آورد و به زائر خدمت می کند و کمتر هم فرصت می کند که به سمت ضریح برود. این آدم به امام رضا خیلی نزدیکتر است. در یک اردوی تفریحی، کسی که به زن و بچه خودش بیشتر می رسد و کاری می کند که فشار بیشتری به خودش بیاید، تا دیگران در آسایش بیشتری باشند. این سرور است و پیش خدا سیادت و برتری دارد. این ذاتاً بزرگ است. چون خروجی دارد، بیشتر شبیه خداست و مفید است. هر چقدر شما مفیدتر هستی، آقاتر هستی و به خدا شبیه تر هستی. آن کسی که فقط مصرف کننده است و دیگران کارهایش را انجام می دهند و از همه توقع دارد، این کار را بکن، آن کار را بکن، این پست تر است. چون خروجی ندارد و از خدا دور است.  یک هیئت یا گروهی مثلا به مشهد می روند. آن که بیشتر از همه به این گروه خدمت می کند و اتفاقا کمتر هم حرم نصیبش می شود، او به امام رضا خیلی نزدیکتر است. امام رضا توجه ویژه به او دارد. ما به خیال خودمان داریم زیرکی می کنیم که آن بنده خدا را سر کار می گذاریم، بعد فکر کنیم ما خیلی عزیز هستیم که بیشتر کنار امام رضا رفتیم. پس کسی نباید بگوید: همه اش من دارم کار می کنم و زحمت می کشم. فرمود وقتی می روی بیرون برای زن و بچه ات کار می کنی، این جهاد است: «کالمجاهد فی سبیل الله». اگر در این راه کشته شوی شهید هستی. نفهمیدن اینکه من دارم چه کار می کنم، خیلی بد است. زن باید از کارهایش لذت ببرد. چون کارش خروجی اوست. مرد هم باید از زحماتی که در بیرون از منزل می کشد،‌ باید لذت ببرد. چون خروجی او محسوب می شود و با همین خروجی ها عبادت می کند. کسی که در هوای گرم نشسته، بدون کولر، دارد مسافر کشی می کند. دارد عبادت می کند. این از نماز شب برایش بیشتر تقرب می آورد. چند روایت درباره احسان از امیرالمؤمنین علیه السلام امیرالمومنین علیه السلام فرمود:«اَلمَعرُوفُ سِیَادَهٌ = کار خوب موجب آقایی است». (غرر الحكم: ٣٢ و ٨٠) پیغمبر فرمود:«سید القوم خادمهم = آقای هر قومی، خادم آن قوم است». یعنی کسی که در قومی بیشتر به بقیه خدمت می کند، آن کس نیست که می رود یک گوشه ای می نشیند و منتظر است که برایش کار انجام دهند، بلکه کسی است که بیشتر از همه می دود. او سرور این قوم است. امام علی علیه‌السلام فرمود: «المعروف حَسَب= خوبی کردن یک افتخار است».(غرر الحكم: ٣٢ و ٨٠) خوبی کردن شرافت است. مثلاً پسری آمده خواستگاری دخترت، پدر و مادر که ندارد، فوت کرده اند یا نیستند یا پیر هستند. نگاه کن شخصیتش چطور آدمی است، اگر یک شخصیت خیر و بزرگوار و مهربانی دارد؛ خود این از پدر و مادر مهربانتر است؛ خود این یک حسب است. باز می فرماید:«المعروف اشرف سیادة = خوبی، با شرافت ترین سیادت است».(غرر الحكم: ٨٥٧، ٦٥٨٥، ٩٨٩٠) اول گفت کار خیر آقایی و سروری است. بالاتر از آن فرمود، کار خیر با شرافت ترین سیادت است. بالاترین شخصیت، اهل نیکی و اهل معروف بودن است.   باز از حضرت نقل شده:«فِعْلُ المَعْرُوفِ، وَ إغاثَهُ المَلْهُوفِ، وَ إقْراءُ الضُّیُوفِ آلَهُ السّیادَهِ = انجام کار خیر و دستگیری ستمدیده و مهمان نوازی، وسیله آقایی هستند». (مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل , ج 16 , ص 241) «ابذل معروفك للنّاس كافّة فإنّ فضیلة] فعل[ المعروف لا یعدلها عند اللّه سبحانه شئ = به همه مردم خدمت کنید، زیرا در نزد خدای تعالی، هیچ چیز به اندازه فعل خوب ارزش ندارد.» (المصدر نفسه، 1932) حضرت می فرماید به همه مردم خدمت کنید، خوب و بد ندارد. بعداً می رسیم به این که آیا ما فقط به خوبها خدمت کنیم؟ اگر شخص کافر و فاجری آمد و کمک خواست به او کمک نکنیم؟ حضرت می فرماید، چه به بد و چه خوب، خوبی و خدمت کن. خوبی به شخصِ بد، نه این که باعث تقویت بدی او شود، بلکه اگر نیاز معقولی دارد، برطرفش بکن. نباید بگذاریم، رسم های خوبِ جوانمردی، در جامعه ما بمیرند چه رسم های خوبی مردم ما دارند! چقدر در آنها آقایی و سروری هست! اصلاً نمی توانند از کنار مشکل یک نفر به راحتی رد شوند. اگر ببینید یک نفر مشکل دارد، سریع کمک می کنند. من در خارج از کشور زیاد بوده ام. اصلاً از این خبرها نیست. آن سالی که سویس بودم، همسر یکی از دوستانم می گفت: من زایمان کرده بودم و با نوزاد از بیمارستان می آمدم و تصادف کردم و با بچه نوزادم در خیابان افتادم. می گفت: هیچ کس نیامد ما را بلند کند. هیچ کس به ما کاری نداشت. اما در ایران اگر یک نفر چپ به ناموس مردم نگاه کند، صدتا مرد غیور هستند که نمی گذارند.  یادم هست با فرمانده مان داشتیم می آمدیم، یک دفعه گفت: بزنید کنار، گفتیم: چه شده؟ گفت: این جا اتومبیل یک خانم پنچر شده. خانم محجوبی بود و بلد نبود پنچری بگیرد. جک هم نداشت. موقع پنچرگیری سه نفر ما شدند جک. یک نفر تند تند چرخ را باز کرد در عرض 4 دقیقه لاستیک را جا انداختند. در ایران این طوری است. یک جا مریض هست، تصادفی می شود، همه می ریزند کمک می کنند. چقدر این روح ها بزرگند. نباید بگذاریم این رسم های جوانمردی در جامعه ما بمیرد. این رسم ها باید تقویت شود. «این مشکل توست» یک رسمِ ناجوانمردانه و طبیعت گرای غربی است هر جا که می توانیم کاری کنیم، بریزیم کمک کنیم؛ مشکل همه مشکل ماست. در نظام طبیعت گرای غربی می‌گویند:«This is your problem = این مشکل توست». مشکل من نیست. ولی در فلسفه و اخلاق اسلامی، مشکل دیگران، مشکل من هم هست. حتی اگر خودش هم کوتاهی کرده باشد، ما باید به یک نحوی کمکش کنیم. خداوند کافر با سخاوت را بیشتر از عابد خسیس دوست دارد حاتم طائی کافر بود. اما چون آدم سخاوتمندی بود، خداوند همه عذاب ها را از او برداشت. یعنی خدا حیا می کند از این که آدمی که خوب است را عذاب کند. بهشت نمی رود چون مومن نیست. اما عذابش نمی کند. اگر کافری اهل خیر باشد، خدا دوستش دارد.  در روایت داریم خداوند یک جوان کافر ولی با سخاوت را بیشتر از یک پیر عابد، ولی خسیس دوست دارد. چون معروف، احسان و محسن اسم مادر است. پس هیچ چیز در نزد خدا به این اندازه که یک نفر اهل معروف و اهل کار خوب باشد، ارزش ندارد. آرشیو مباحث استاد شجاعی فروشگاه آنلاین با محصولات ناب  ع ل 145 [1] . کهف/104. [2] . تحف العقول عن آل الرسول صلی ال، ج 2، ص 381 [3] . سوره نحل/96.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9922
زمان انتشار: 2 ژانویه 2019
|
سلسله مباحث استاد شجاعی در رشت

سلسله مباحث استاد شجاعی در رشت

سلسله مباحث استاد محمد شجاعی با موضوعات «انسان، حوادث روزگار و شتاب در تربیت فرزند» یکشنبه 97/10/16 از ساعت 14:00 الی 15:00 برگزار می گردد.

نشانی: سالن همایش مؤسسه پزشکی مهر، بلوار شهید انصاری، خیابان ارشاد

 

آرشیو مباحث استاد شجاعی

فروشگاه آنلاین با محصولات ناب 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9921
زمان انتشار: 2 ژانویه 2019
|
مباحث استاد شجاعی با موضوع «شادی»

مباحث استاد شجاعی با موضوع «شادی»

سلسله مباحث استاد شجاعی با عنوان «شادی» و با موضوع «مهارت های شاد زیستن» شنبه 97/10/15 ساعت 16 برگزار می گردد.

نشانی: بلوار مرزداران، خیابان ایثار، سالن اجتماعات فرهنگی مذهبی مسجد جامع حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

آرشیو مباحث «شادی»

آرشیو خلاصه مباحث استاد شجاعی

فروشگاه آنلاین با محصولات ناب 

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed