www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 8970
زمان انتشار: 8 آوریل 2018
|
سلسله مباحث «اضطراب و بی تابی»

سلسله مباحث «اضطراب و بی تابی»

سلسله مباحث استاد محمد شجاعی با موضوع «اضطراب و بی تابی» روز جمعه 97/01/24 ساعت 16:30 الی 19:00 در شهر مقدس مشهد برگزار می گردد. نشانی: خیابان فدائیان اسلام، فدائیان اسلام 14، مجتمع فرهنگی امیرالمؤمنین (علیه السلام)

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8897
زمان انتشار: 4 مارس 2018
| |
بلاهای ناشی از غفلت و سهل انگاری، جزء مکفرات نیستند

کفارات گناه، جلسه 2، 92/6/21

بلاهای ناشی از غفلت و سهل انگاری، جزء مکفرات نیستند

در بحث مکفرات گناه گفتیم که سختی ها و بلاها باعث پاک شدن انسان از گناه می شوند. حدیث قدسی را بیان کردیم که اگر خداوند بنده ای را دوست داشته باشد، «فقر و بیماری و ترس» را به سراغ او می فرستد. اما نه ترس ‌ها و بیماری ها و فقرهایی که خودمان ایجاد می کنیم.

گاهی انسان در کسب رزق خودش تنبلی می کند. یعنی می تواند تلاش کند و وضعیت اقتصادی اش را بهتر کند، اما تنبلی می کند و تلاش نمی کند. خداوند رزق و روزی را می دهد، ولی به خاطر اینکه ما بلد نیستیم آن را چگونه مصرف و اداره کنیم و یا چطوری نگه داریم و چطوری به آن برکت بدهیم، ضایعش می‌کنیم. (این مباحث را در بحث رسالت خانواده حدود 20 جلسه بیان کرده ایم). وقت نمی گذاریم تا مهارتهای اقتصادی را یاد بگیریم، مهارت برطرف کردن آسیب مالی را نمی دانیم. راه های برکت و زیادشدن سرمایه را بلد نیستیم. یکی از این راه ها پرداخت خمس و زکات است. شخصی که خمس و زکات نمی دهد و یا کسب حلال ندارد و با دزدی و راه های خلاف پولدار می شود، این خیر و برکت در زندگی اش نیست. این عذابی است که خدا به او می‌دهد، یعنی بوسیله افزایش مال، شکنجه‌­اش می کند، حرص و جوشش را زیاد می کند، ترس و اضطراب هایش را بالا می برد. یا کسی که بهداشت را رعایت نمی‌کند و در اثر سهل انگاری مریض می‌شود. یا جرم هایی را مرتکب می شود، هر کدام از این افراد اضطراب ها و ترس های خاص خودشان را دارند. اینگونه نیست که ما بگوییم هر کس بیمار شد یا هر کس مشکل مالی داشت و یا هر کس که ورشکسته شد، پس او محبوب خداست. ما در دین دستور داریم که همیشه از خدا طول عمر، سلامتی، آسایش و برکت مال بخواهید و خودتان هم برای کسب اینها تلاش کنید. این تلاش هم عبادت محسوب می شود. حال با وجود دعا و تلاش و زحمت، اگر آسیب هایی به شما رسید، مثلاً مریض شدید، مشکل مالی پیدا کردید، ورشکست شدید، کسی حق تان را خورد و شما دچار ترس و اضطراب شدید، اینها بد نیست. هر چند، خدا آنقدر مهربان است که اگر ما از روی جهالت دچار درد سر و آسیبی شویم و بلاهایی سرمان بیاید، خدای مهربان آن را به عنوان کفاره از ما می پذیرد. اسلام طرفدار مرض، ورشکستگی اقتصادی، فقر یا عدم امنیت نیست. ولی اگر هر یک از اینها پیش آمد، خداوند آن را پای انسان حساب می کند. برحذر باش از زمانی که بلایی در زندگی ات نیست کسی که اهل گناه است، اگر همیشه در عافیت باشد، باید از این وضع خود بترسد. زیرا علی (علیه‌السلام) فرمود:«یابنَ آدمَ، إذا رَأیتَ ربَّكَ سبحانَهُ یُتابِعُ علَیكَ نِعمَهُ و أنتَ تَعصیهِ فاحذَرْهُ[1]= اى فرزند آدم! هرگاه دیدى كه گناه مى كنى و با این حال پروردگار پاك نعمت هایش را پیاپى به تو ارزانى مى دارد، از او برحذر باش». اما اگر دیدید هر از گاهی دچار بلایی می شوید، خدا را شکر کنید. زیرا این یعنی خدا شما را رها نکرده و بلاها برای شما ذخیره آخرت هستند. البته فراموش نشود که بعضی از این بلاها خودساخته و در اثر نادانی خودِ انسان برای او  ایجاد می شود که کاری به اینها نداریم. مثلاً کسی که آدم خشمگین و عصبانی است و ناراحتی و غصه دارد، این ناراحتی به خاطر عصبانیت اوست. یا کسی که حسود است، ناراحتی و غصه هایش به خاطر حسادت اوست. فردی که بخیل است و نه خودش استفاده می‌کند و نه به دیگران می‌دهد و به خودش فقر می دهد، سختی که می کشد به خاطر بخل اوست. کسی که ظالم است و به خاطر ظلمش ناراحتی دارد و اعصابش به هم می‌ریزد،  این غصه‌ها برای چنین افرادی کفاره نیستند. علاوه بر این سختی ها و غصه‌هایی که به خود می‌دهند، برای آخرت هم عذاب ذخیره می‌کنند. مثلاً من افکار بیهوده دارم، وسواس و اضطراب دارم، حساس و زودرنجم و تا کسی حرفی می‌زند به من بر می‌خورد، اینها نه تنها اجری ندارند، بلکه عامل عذاب قبر هم هستند. حال اگر کوتاهی کردم و مریض شدم و دردی کشیدم، این درد خوب است، به شرطی که طلبکار از خدا نباشیم و گردن خدا نیندازیم. اما سختی‌ها و مشکلاتی که ما در ایجاد آنها دخالتی نداشته ایم و مقصر نبوده ایم، نعمت هستند.  پس ما باید خوب دقت کنیم تا معنی بلا را درست بفهمیم. ترس ها کفاره گناهانند بعضی از ترس‌ها کفاره گناه هستند. قرآن می‌فرماید:«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ = گاهی با ترس هایی شما را امتحان می‌کنیم». در جلسه قبل روایتی از پیامبر گرامی خواندیم که اگر مؤمن مرتکب گناهی بشود، اول خداوند به فقر دچارش می‌کند و اگر کفاره‌­اش نشود، به مریضی و اگر بیماری کفاره‌­اش نشود، به ترس دچارش می کند.   ترس از دشمن، ترس از حوادث طبیعی و ترس از ظلم بندگان خدا، این ترسها برای انسان کفاره گناهان هستند. مثلاً فردی پدری ظالم؛ شوهر ظالم؛ یا زن بداخلاقی دارد؛ ترسها و اضطراب هایی که از آنها می‌آید، کفاره هستند. اگر اینها کفاره گناهانش نشدند، حضرت فرمود، موقع مردن به او سخت گرفته می‌شود تا همه گناهانش در آن فشار مردن از بین برود. سپس «فَیَأمُروا بِهِ اِلَی الجَنَّۀ= دستور می‌دهد که او را به بهشت ببرند»، خیلی زیباست که خدا دستور میدهد او را به بهشت ببرند. شخص در تمام دنیایش دنیای تلخی داشته، دنیایش سراسر گرفتاری بوده، موقع مردن هم سختی کشیده و حالا همه آنها کفاره گناهانش شده و او پاک پاک به بهشت میرود. مریض داری تو را بهشتی می کند اگر کسی در منزل، یک بیمار یا معلول را نگهداری و پذیرایی کند خدا او را به بهشت می برد. اگر کسی در منزل، مادر زن، مادر شوهر یا پدر زن و پدر شوهر یا پدر و مادر پیری دارد و یا فرزند معلولی دارد، اگر حوصله پذیرایی و مریضداری از او را نداشته باشد، این خیلی بد است. اما کسی که حوصله کند و از این بیمار پذیرایی کند، در حقیقت خود را برای بهشت خداوند آماده می‌کند. یعنی خداوند تبارک و تعالی همین مقدار پذیرایی و زحمتی را که تو در مریضداری و مراقبت از او تحمل می‌کنی، کفاره گناهان تو قرار می‌دهد و چندین برابر آن به تو اجر می‌دهد. زیرا مریضداری نزد خداوند اجر دارد. فرزندت مریض میشود؛ شوهرت، زنت، خواهرت، دوستت مریض می‌شود و تو مریضداری می‌کنی و به او سر می‌زنی و به خاطر مریضی او به غصه و سختی می‌افتی، این کار تو پیش خداوند خیلی عظمت دارد. یک زمان می‌بینی یک بچه معلول یا یک آدم مریض در خانه همه اعضای خانه را با خودش به بهشت می برد. مژده ای که علی (علیه‌السلام) به ما می دهند حضرت علی (علیه‌السلام) مژده خوبی به دوستان اهل بیت و شیعیان اهل بیت دادند. حضرت ضرر مالی و آزار و اذیتی که از جانب فرزند به انسان می رسد را کفاره گناه بیان کردند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) این گونه فرمودند:«ما مِنَ‌ الشِّیعةِ عَبدٌ یُقارِفُ أمراً نَهَینا عَنهُ فیَموتُ حتّى یُبتَلى ببَلِیّةٍ تُمَحَّصُ بها ذنوبُهُ، إمّا فی مالٍ، وإمّا فی ولدٍ، وإمّا فی نفسِهِ، حتّى یَلقَى اللّه َ عز و جل وما لَهُ ذنبٌ ، وإنّه لَیَبقى علَیهِ الشیءُ مِن ذنوبهِ فَیُشَدَّدُ بهِ علَیهِ عِندَ مَوتِه[2] = هریك از شیعیان ما كارى را كه ما نهى كرده ایم مرتكب شود، پیش از آن كه بمیرد، به مال یا فرزند و یا به خودش بلایى می‌رسد كه به سبب آن، گناهانش پاك می‌شود و خداوند عز و جل را بدون گناه دیدار می‌كند. اگر چیزى از گناهانش هنوز باقى مانده باشد، در هنگام مردن بسختى جان می دهد». مثلاً فردی دختر خیلی خوبی دارد و یک داماد بدجنس نصیبش می‌شود که دخترش را اذیت می‌کند. دختران پیامبر از بس ضرب و شتم می‌شدند، بعضا زیر دست دامادهایش کشته شدند. یا کسی پسر خیلی خوبی دارد که گرفتار عروس بدجنسی می شود. بنابراین، هیچ حادثه‌­ای در زندگی نیست، مگر اینکه خیرات و برکاتی برای انسان دارد، خیلی دنبال این نباشیم که ببینیم چرا بعضی‌ها هیچ سختی و مشکل و مریضی ندارند و خیلی خوش به حالشان است. خیلی حسرت زندگی دیگران را نباید خورد. اگر کسی حسرت زندگی دیگری را بخورد، در واقع به خداوند تبارک و تعالی سوء ظن داشته؛ انگار خدای خودش را باور ندارد و از او شاکر و راضی نیست. «وَ اِن ما فی نَفسِه= در مورد خودش با مشکل روبرو می‌شود». مثلاً گرفتار مشکل جسمی یا روحی می‌شود؛ یا گرفتاری های زیادی دارد؛ فشار روحی دارد؛ کسی غیبتش را می‌کند؛ کسی مسخره‌­اش می‌کند؛ کسی توهینی به او می‌کند؛ کسی محلش نمی‌گذارد؛ ظلمی در حقش می‌کند؛ مریض می‌شود؛ حتی در روایت داریم ممکن است خداوند غم بدون علت بفرستد و یکدفعه دل انسان بگیرد، می‌فرماید اینها کفاره گناهان است. با چه خدای خوبی روبرو هستیم. چه زندگی خوبی و چه دنیای با معنی ای داریم که بلاها و سختی‌هایش هم شیرین است. مشکلات و بلاها مال بدن و جنبه حیوانی ماست. مهم، جنبه الهی ماست که باید آسیب نبیند. برای همین است که مومنین می گویند: خدایا! مصیبت ما را در دینمان قرار مده. اما بعضی ها وقتی در بخش حیوانی شان بلا می آید، این بلا را به بخش انسانیت شان سرایت می دهند و انسانیت شان را آلوده می کنند این ظلم است و واقعاً بی­ انصافی در حق خودمان است. عده‌ی دیگر اگر در بخش حیوانیت و دنیایی شان آسیبی می‌بینند، اجازه نمی‌دهند بخش انسانی شان کوچکترین غصه‌­ای بخورد. از این رو شخصیت اصلی این آدم همیشه شاد است و آرامش دارد. خطرناکترین لحظه زندگی انسان، لحظه‌­ای است که انسان از دنیا می‌رود. چون این لحظه چگونگی مراحل و لحظه های بعدی را تعیین می‌کند. چون در لحظه وفات، انسان تحت تولد است. بعد از وفات قبل از این که انسان به برزخ برود، او را پیش خدا می برند. این لحظه، هم خیلی باشکوه است و هم خیلی خطرناک. چون اگر انسان با معصیت و آلودگی و با باطن کثیف و حیوانی پیش خدا برود، این صحنه خیلی تلخ و خطرناک است. یعنی شخص به صورت یک حیوان، سگ، خوک و میمون پیش خدا حاضر می شود، این خیلی شرم آور است. اینجاست که انسان قدر بلاهای زندگی را می داند. هر گناهی که داشته در دنیا به عقوبتش رسیده است. وقتی با این چیزها پاک نشود، حضرت می فرماید: پس هنگام مرگ به او سخت گرفته می شود. «فردوس» کاملترین و زیباترین بهشتِ خداوند، مال چه کسانی است؟ «بهشت فردوس» بالاترین، کاملترین و زیباترین بهشت است. خداوند می فرماید من فردوس را بر همه انبیاء پیغمبران حرام و ممنوع کردم. تا اینکه اول تو ای پیامبر! و علی و شیعیان تان بروید. انسان از انتساب به امیرالمؤمنین سرشار از شادی می شود. نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله عن جَبرئیلَ علیه السلام عنِ اللّه ِ عزّ و جلّ: یا محمّدُ، إنّنی حَظَرتُ الفِردَوسَ على جمیعِ النبیِّینَ حتّى تَدخُلَها أنتَ و علیٌّ وشیعَتُكُما، إلاّ مَنِ اقتَرَفَ مِنهُم كبیرةً، فإنّی أبلُوهُ فی مالِهِ أو بخوفٍ من سُلطانِهِ حَتَّى تَلقاهُ الملائكةُ بالرَّوحِ و الرَّیحانِ و أنا علَیهِ غیرُ غَضبانَ، فیكونَ ذلكَ حِلاًّ لِما كانَ مِنهُ = پیامبر خدا صلى الله علیه و آله از قول جبرئیل علیه‌السلام فرمود: خداوند عزّ و جلّ فرمود: اى محمّد! من ورود به بهشت را بر همه پیامبران ممنوع كرده‌ام، تا تو و على و پیروانتان وارد آن شوید، مگر آن كس از پیروانتان كه گناه كبیره اى مرتكب شود؛ در این صورت او را به بلایى در اموالش یا ترس از سلطان گرفتار می كنم، تا آن كه فرشتگان با بشارت و شادمانى استقبالش كنند و من از او در خشم نباشم و این همه براى رهایى از گناهى باشد كه از او سر زده بود». پس همیشه از خدا بهشت «فردوس» را بخواهید، چون «فردوس» بالاترین، کاملترین و زیباترین بهشت است. خداوند می فرماید من فردوس را بر همه انبیاء پیغمبران حرام و ممنوع کردم. تا اینکه اول تو و علی و شیعیان تان بروید. در اینجا آدم از انتساب به امیرالمؤمنین سرشار از شادی می شود. حضرت فرمود، همه به بهشت می روند، مگر آنهایی که گناه کبیره انجام داده اند. در این صورت «فَاِنّی اَبلُوهُ فی ماله» چون گناه کبیره کرده، پس در مالش برای او گرفتاری ایجاد می کنم تا گناهانش پاک شود. بلا همیشه به بخش حیوانی و حیوانیت انسان فشار می آورد. بلا برای بخش انسانی و حقیقی انسان نیست. اگر با وجود بلا و سختی بازهم گناهی برایشان باقی ماند، پس به ترس از حاکم مبتلا خواهند شد، «اَو بِخَوفٍ مِن سُلطانِهِ» از ظالمین و سلاطین به ترس می افتند. حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام) از ترس سلاطین چند سال مخفی زندگی کرد. هرگاه با عواملی که بیان شد گناهان او پاک شود، فرشتگان با بشارت و شادی به ملاقاتش می آیند و می گویند این همان شخصی بود که گناه کبیره کرده بود. اما اکنون خداوند از آنها خشمگین نیست. ای کاش ما هم اخلاق خدایی پیدا کنیم و هیچ کس را به خاطر گناهش سرزنش نکنیم. بگوییم قابل درمان است و برویم سراغ درمان آدمها نه نفرت از آدمها. برای همین حضرت فرمود:« یَنْبَغی لِلْعاقِلِ أَنْ یُخاطِبَ الْجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبیبِ الْمَریضَ[3]= سزاوار خردمند این است که با نادان همچون طبیب با بیمار سخن بگوید». هر چقدر مریضی یک مریض بیشتر است، دلسوزی و مهربانی طبیب هم بیشتر است و با او بیشتر مدارا می کنند. ای کاش ما یاد بگیریم اگر با کسی روبرو هستیم که او معصیت­ کار و گناه کار است و با خدا قهر است. ما با او قهر نباشیم. برخورد ما باید برخورد طبیبانه باشد. او مریض است، باید مهربان باشیم تا خوب شود. کفارات گناه/ بلا/ترس/بهشت [1] - نهج البلاغة: الحكمة 25 . [2] - الخصال : 635 / 10 . [3] - عیون الحکم و المواعظ،ج1، ص552.

فیلم

1 - بلاهای ناشی از غفلت و سهل انگاری، جزء مکفرات نیستند
2 - بلاهای ناشی از غفلت و سهل انگاری، جزء مکفرات نیستند
3 - بلاهای ناشی از غفلت و سهل انگاری، جزء مکفرات نیستند

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8883
زمان انتشار: 28 فوریه 2018
|
سلسله مباحث «اضطراب و بی تابی»

سلسله مباحث «اضطراب و بی تابی»

سلسله مباحث استاد محمد شجاعی با موضوع «اضطراب و بی تابی» روز جمعه 96/12/11 ساعت 16:00 الی 18:30 در شهر مقدس مشهد برگزار می گردد. نشانی: خیابان فدائیان اسلام، فدائیان اسلام 14، مجتمع فرهنگی امیرالمؤمنین (علیه السلام)

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8868
زمان انتشار: 15 فوریه 2018
| |
خداوند ستارالعیوب است و اجازه ی ذکرکردن گناه را نمی دهد

کفارات گناه، جلسه 1، 92/6/21

خداوند ستارالعیوب است و اجازه ی ذکرکردن گناه را نمی دهد

خداوند تبارک و تعالی پرده‌­های زیادی را روی گناهان انسان می اندازد و به راحتی اجازه نمی‌دهد که گناهان انسان فاش شود. امر کرده که ما هم گناهان خود را نزد کسی جز خدا به زبان نیاوریم.

اساساً یکی از چیزهایی که در اسلام خیلی به آن عنایت شده و کمتر به آن توجه می‌شود، این است که خداوند تبارک و تعالی به هیچ وجه دوست ندارد که پرده کسی کنار برود و این را در احکام و قوانین خودش کاملاً نشان داده است، یعنی به کسی اجازه نداده که از گناهان و سابقه بد خودش بگوید. به کسی اجازه تجسس فضولی و تجاوز در مورد کسی و کشف لغزش‌ها، گناهان و آلودگی‌ها نداده و به کسی اجازه نداده که اگر چیزی از کسی دید یا شنید آن را بیان بکند و حتی در مورد حدود هم خداوند تبارک و تعالی آنقدر سخت گرفته که گناهی معلوم نشود و پرده­ای دریده نشود. آنقدر شرائط اقرار به گناه یا اثبات گناه سخت است که اساساً اسلام دنبال این که گناهی اثبات بشود، نیست. مثلاً حتماً باید چند شاهد وجود داشته باشد. برای شهود آنقدر شرایط را سخت گرفته که کسی نتواند به راحتی گناهی را ثابت بکند. اگر کسی اهل سِتر و پوشش نباشد و بخواهد به هر دلیلی پرده‌­دری و باطن­‌خوانی بکند، در واقع پرده خود را می‌درد و باطن خود را رو می‌کند و این شخص به شدت از رحمت خدا دور می شود. خداوند می‌خواهد اگر کسی هم گناهی کرده، بین خودش و خداوند حل شود و به هیچ وجه به بندگان خدا نرسد. بنابراین، یکی از کارهای بد و زشت اعتراف کردن به گناه است. در روایت فرمودند: خداوند برای بنده مؤمنش سپرها و حجاب های مختلفی قرار داده و روایات زیادی در این مورد هست. در روایات آمده، اگر کسی گناهی انجام بدهد، یکی از آن پرده‌­ها کنار می‌رود، وقتی دوباره گناهی انجام بدهد، یکی دیگر از آن پرده‌­ها کنار می‌رود. ده‌ها پرده خداوند تبارک و تعالی روی انسان می‌اندازد تا انسان سالم و پاک بماند؛ اما انسان با هر گناهی، پرده‌ای را می‌درد. از جمله چیزهایی که می‌تواند همه پرده‌­ها را یک جا کنار بزند، این است که شخص خودش اهل پرده‌­دری باشد و بخواهد پرده کسی را بدرد یا علاقه داشته باشد انحراف و گناهی را که دیده، برای دیگران بازگو کند.  پیغمبر به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: اگر مؤمنی را در حال زنا ببینی چه می‌کنی؟ حضرت فرمود: او را می‌پوشانم. فرمود: اگر برای بار دوم ببینی، چه می‌کنی؟ فرمود: می‌پوشانم. حضرت پرسید: اگر بار سوم ببینی، چه می‌‌کنی؟ فرمود: می‌پوشانم. پیغمبر فرمود:«لافتی الا علی=جوانی نیست مگر علی». هرگز کسی را به خاطر گناهش سرزنش نکنید بدترین کارها سرزنش کردن افراد به گناهشان است. یعنی انسان کسی را به گناهی که مرتکب شده، سرزنش کند. حضرت می‌فرماید:«فإذا عابَ أخاهُ المؤمنَ بشی ءٍ یَعلَمُهُ مِنهُ انکَشَفَتْ تلکَ الجُنَنُ عَنهُ، و یَبقى مَهتوکَ السِّترِفَیَفتَضِحُ فی السماءِ على ألسِنَةِ المَلائکةِ و فی الأرض على ألسِنَةِ الناسِ[1]= پس اگر کسی سرزنش کند برادر مؤمنش را به چیزی که از او می‌داند، همه پرده ها (از روی گناهش) کنار می‌رود، این شخص در آسمان بر زبان فرشته‌­ها و در زمین بر زبان مردم بی آبرو می‌شود». در ابتدای روایت حضرت می‌فرماید که خداوند برای بنده مؤمنش سترهای زیادی قرار داده و هر وقت یک گناه انجام دهد، یکی از آن پرده‌ها برداشته می‌شود و بعد می‌رسد به این قسمت که اگر عیبی از کسی بداند و بخواهد او را سرزنش کند و عیبش را بیان کند. همه پرده هایی که خداوند برایش قرار داده بود، یک دفعه کنار می رود. در آخر می فرماید که این شخص بی آبرو می شود؛ هم در آسمان و هم در زمین. وای به حال کسی که گناهی را به رُخ طرف نکشد و برود پیش دیگران بیان بکند، یعنی غیبت کند. غیبت پرده‌­دری خطرناکی است که فرمودند از زنا بدتر است و در جای دیگر فرمودند از 70 زنا بدتر است. در بعضی از روایات داریم: اگر انسان توبه کند، خداوند پرده­ای که از او برداشته شده را به او برمی‌گرداند. مناجاتی هم از وجود مقدس امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هست که عرضه می دارد: « فَتَعَالَى مِنْ قَوِیٍّ مَا أَكْرَمَهُ وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِیفٍ مَا أَجْرَأَكَ عَلَى مَعْصِیَتِه وَ أَنْتَ فِی كَنَفِ سِتْرِهِ مُقِیمٌ وَ فِی سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ، فَلَمْ یَمْنَعْكَ فَضْلَهُ وَ لَمْ یَهْتِكْ عَنْكَ سِتْرَهُ ِ[2] = بلند و برتر است آن خداى توانایی كه كریم و بزرگوار است و تو اى بنده‌ی بى مقدار و ناتوان، در نافرمانى او چه گستاخى و حال آنكه، در پناه ستر و پوشش او غنوده اى و در فراخناى فضل و بخشایش او مى گردى. خداوند نه فضل و بخشایش خود را از تو دریغ داشت و نه پرده از گناهانت برگرفت». علی(علیهالسلام) فرموده خدای قادر و قدیر و اعلی بردبار است در مقابل گناهانی که در مقابل او انجام می‌شود و ما چقدر پستیم که با وجود این همه ضعفی که داریم، در مقابل این خدا بی­ادبی و گستاخی و نافرمانی می‌کنیم. خیلی عجیب است این ماجرا که موجودی که هیچ چیزش از خودش نیست؛ نه حیاتش، نه وجودش، نه صفاتش، نه رزقش، نه نیرویش؛ هر نیرویی که دارد از خدا می‌گیرد و با همین نیرویی که از خدا گرفته، معصیت خدا را می‌کند. چقدر بی­حیایی است که انسان این قدرت را از الله بگیرد و گستاخی و بی­ادبی بکند. بعد می‌فرماید، حال آنکه در پناه عفو و پرده­‌پوشی او به سر می‌بری و معصیتش را می‌کنی. اما خدا با آن قدرتش و با این ضعف خودت. با این حال روی گناهانت پرده انداخته، باز ما گستاخی داریم. بعد می‌فرماید، در گستره فضل و نعمت او می‌گردی و او فضل خود را از تو دریغ نمی‌کند. با این که داری گناه و معصیت می‌کنی و در عین حال، از نعمتهای او استفاده می‌کنی؛ اما او هرگز نعمتهایش را از تو قطع نمی‌کند و پرده­اش را که بر گناهانت کشیده ندریده و رسوایت نمی‌کند. نکته جالب اینجاست؛ می‌فرماید:«فَما ظَنُّکَ بِهِ لَو اَطَعتَهُ = در مورد خدا چه گمانی داری اگر اطاعتش می‌کردی». یعنی این همه داریم معصیت می‌کنیم و خدا اینگونه پای ما ایستاده و آغوشش را به روی ما نبسته و هیچ وقت اشتیاقش را به برگشتن ما از رها نمی‌کند و لطف و کرم و پرده پوشی‌اش را از ما قطع نمی‌کند. اگر یک جایی هم پرده‌دری می‌‌شود؛ خودمان پرده‌­دری می‌کنیم. حال اگر اطاعت این خدا را بکنی، با تو چه کار خواهد کرد؟:«فَما ظَنُّکَ بِهِ اِن اَطَعتَهُ= گمانت چیست نسبت به خدا اگر او را اطاعت کنی». در یک کلام خداوند گناهکاران را دوست دارد. نه برای این که گناه می کنند؛ برای این که بندگانش هستند دوستشان دارد. حال اگر کسی مطیع باشد، چقدر محبوب و پیش خدا عزیز خواهد بود. مکفرات چیست؟ مکفرات یعنی پاک کننده‌­ها و پوشاننده‌­های گناه. پزشکان ترجیح می‌دهند، بیماری های یک جنین، قبل از اینکه از رحم مادر متولد بشود، در همان جا درمان شود و با بیماری به دنیا نیاید، چون دنیا توانایی برطرف کردن همه بیماریها را ندارد. به همین ترتیب، خداوند هم از روی لطف و کرم و مهربانی اش دوست ندارد که گناهان بندگانش به آخرت کشیده شود و می‌خواهد که در همین جا جبران شود. بیشتر آسیب‌ها و بیماری های مادرزادی که جنین از رحم مادر با خود به دنیا می آورد، دنیا قابلیت درمان آنها را ندارد؛ یا اگر هم درمان شوند، بسیار بسیار سخت، هزینه بردار و زمان بر است. به همین ترتیب خداوند هم دوست دارد هر کس هر گناهی انجام داده این گناه در دنیا پاک بشود. برای همین خداوند به فضل خودش راه هایی را قرار داده تا آنجایی که امکان دارد، کسی کارش به شب اول قبر کشیده نشود و این باید جزء دعاهای ما باشد. بیایید، عهدی با خدا ببندیم  من بارها عرض کرده‌ام برای این که سعادت آخرت مان را تضمین کنیم، بیایید عهدی با خدا بگذاریم. چون خدا دوست خیلی خوب و مهربانی است و وفادار به عهدش است و از آن تخلف نمی کند:«ان الله لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ= خدا خلف وعده نمی کند». با خدا قراری ببندیم و پایش هم بایستیم. بگوییم: خدایا هیچ کدام از گناهان من را برای شب اول قبرم نگذار. حتی هیچ کدام از گناهانم را برای موقع جان دادنم باقی نگذار. من به تو قول می‌دهم که تسلیم تو باشم، تا تو من را پاک کنی و نق و غُر نزنم و از تو راضی باشم؛ شاکی نباشم. من قول می‌دهم که از تو شکایت و گله نکنم؛ ناشکری و ناسپاسی نکنم. خدایا تو هم به من قول بده که هیچ گناهی برای ما در موقع مردن و به بعد از آن نگذاری و ما را پاک کنی و همانطور که اولیائت فرمودند، لحظه رفتن ما، لحظه عروسی و شادی ما باشد.  خداوند مهربان این عهد را از هر بنده‌­ای می پذیرد و از او خشنود می‌شود. چرا انسان ها خدا را فراموش می‌کنند؟ چرا بعضی انسان ها خدا را یاد نمی کنند؛ چرا خدا را فراموش می کنند؟ چرا بعضی‌ها از خدا فرار می کنند؟ چرا هر وقت خدا صدایشان می کند، وقت ندارند؟ جواب همه این چراها این است که این افراد در مقابل خداوند بی ادبی می‌کنند. رفتار انسان ها باعث می شود که خدا انسان را فراموش کند؛ یعنی خدا توجهی به او ندارد. زیرا وظایفی که بر عهده اش بوده را انجام نداده و خودش را به نفهمی زده. انگار نه انگار واجب الهی است و انگار نه انگار این کار حرام است. طوری رفتار کرده که انگار خدایی نیست. این بی­ادبیها باعث می شود که انسان دچار خودفراموشی شود. در واقع خود حقیقی‌اش، آن خودی که از خداست را فراموش کند. در نتیجه، چون خدا را فراموش می کند، خدا هم او را فراموش می کند. خدافراموشی باعثِ خودفراموشی و نهایتاً اضطراب و افسردگی می شود انسان وقتی خودِ اصلی‌اش را فراموش کرد، در واقع خدا را فراموش می‌کند. چون خدا، اله و زوج اصلی بخش انسانیِ ماست. وقتی به خودِ انسانی بی توجهی شد، پس باید منتظر انواع اضطراب‌ها، حسادت‌ها، غم‌ها، تشویش‌ها و تنها شدن‌ها باشیم. قرآن فرمود:«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ[3]= مثل کسانی نباشید که الله را فراموش کردند، و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى كرد». وقتی به خود اصلی‌ات توجه نکنی، روزبه‌­روز دل مرده­تر می‌ شوی. در صورتی که مؤمن همیشه بانشاط است: «اَلمُؤمِنُ دائِمٌ نَشاطُه= نشاط مؤمن دائمی است». مؤمن همیشه مهربان، شاد و با آرامش است. یعنی اگر کسی غیر از این بود باید به ایمانش شک کند و آن را اصلاح کند. بیماری را باید از منشاء آن درمان کرد. انسان زمانی گدای بندگان خدا می‌شود و بندگان خدا هم می‌توانند تحقیرش کرده و آبرویش را ببرند. همه این حقارت‌ها برای این است که الله را فراموش کرده است. چرا زینب سلام‌الله‌علیها با آن همه مصیبت فرمود:«مارایت الا جمیلا»؟ زینب (سلام‌الله‌علیها) در کربلا آن همه مصیبت دید، اما چرا فرمود «ما رایت الا جمیلا= چیزی جز زیبایی ندیدم»؟ علتش این بود که در کربلا دشمن هر چقدر به زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) ظلم و توهین کرد، فقط به بخش طبیعی حضرت توهین کردند؛ اما هیچ وقت دستشان به بخش انسانی حضرت زینب نرسید. برادران و فرزندانش را کشتند. خودش را شلاق زدند و به اسارت بردند، اما حضرت فرمود :«وَ ما رَأَیتُ اِلاّ جَمیلا= چیزی جز زیبایی ندیدم». همه اینها مربوط به بخش طبیعی حضرت بود. اما «خودِ حقیقی» حضرت زینب اصلاً در دسترس یزیدی ها قرار نگرفت. مالک اشتر(ره) سرلشکر حکومت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و نفر دوم جامعه است. با آن بزرگی و جلالت؛ وقتی فرد بی ادبی به او جسارت می ‌کند، آنقدر این شخصیت بزرگ است که اصلاً احساس جسارت نمی کند. علت این که ما خیلی راحت حرف های دیگران را بد تفسیر می‌کنیم و بدبین هستیم و حتی عذرپذیر نیستیم، به خاطر کوچکی ماست. به او می‌گویند: این شخصی که تو به او جسارت کردی، مالک بود. دنبال مالک می دود تاعذر خواهی کند؛ اما می بیند مالک به مسجد رفته و مشغول نماز خواندن است. به دست و پای او می افتد و عذرخواهی می کند. مالک می ‌گوید: آمدم اینجا برای شما دو رکعت نماز خواندم که خدا تو را ببخشد. انسانیت انسان، یعنی وقتی کسی به او بدی کرد، کینه از او به دل نگیرد و بتواند او را دعا کند و حلالش بکند. اگر خدا خیر بنده ای را بخواهد، بنده دچار خودفراموشی نمی شود عبارت «اگر خدا خیر بنده‌­ای را بخواهد»، یعنی آن بنده دیگر دچار خود فراموشی نمی‌شود. برای دریافت خیر از خداوند، باید اول خودمان خیر خود را بخواهیم.   در روایت داریم که خداوند اگر خیر بنده‌­ای را بخواهد «اَلهَمَهُ علم» و «اَلهَمهُ رُشدَه» به او الهام می کند که سراغ علم و آموزش برود و دینش را یاد بگیرد. اگر خدا خیر بنده‌­ای را بخواهد، رشدش را به او الهام می‌کند. خدا چگونه خیر بعضی بنده ها را می خواهد و خیر عده ای دیگر را نمی خواهد؟ امام صادق می فرماید: هر وقت خدا کسی را دوست داشته باشد، خودش را به یاد او می اندازد. هیچ وقت کسی خدا را یاد نمی کند، مگر اینکه خدا اول به یاد او می افتد. بعضی ها گناه نمی‌کنند، اما خدا را فراموش می‌کنند و معنویت ندارند. اینها پست­ترین آدمها هستند؛ ولی بعضیها گناه می‌کنند و در هنگام گناه خجالت می کشند و ترس از خدا دارند، اینها پیش خدا آدمهای عزیزی هستند. این اشخاص خدا را دوست دارند. ممکن است جایی پایش بلغزد، ولی الله واقعاً برایش اولویت اول است. هیچ جنایتی بدتر از این نیست که انسان بخش انسانی و فوق عقلانی خود را فراموش کند و غذای این بخش را به او ندهد. خدا می‌گوید من جنس خودم را به تو دادم. نماینده خودم را برای تو فرستادم. رسول عشق برای تو فرستادم. من کسی از خودم در وجود تو فرستادم تا تو عاشق من بشوی و به مقام من برسی:«اَلعُبودیُۀُ جُوهَرۀً کُنهَهَ الرُبُوبیَه= عبودیت گوهری است که انسان را به مقام ربوبیت می‌رساند». انسان در بهشت مَثَل الله می‌شود. مِثلِ خود خدا خلق می‌کند و مثل خود خدا حاکمیت دارد و به قول قرآن «مُلکِ کبیر» پیدا می کند. خدا می خواهد که انسان به این مقام برسد. انسان با فراموش کردن خدا و خودِ حقیقی‌اش، به سایر شأن های (جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی) خود اولویت می دهد. در صورتی که این شأن‌ها باید در استخدام کودک عزیز روان، یعنی نفخه الهی که از جانب خداوند برای انسان فرستاده شده، باشند تا با پرورش این کودک عزیز روان انسان به مقام الهی خود دست یابد. انسانی که خدا را فراموش می‌کند و در همه‌ی انتخاب های زندگی، مثل انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب همسر و ازدواج، انتخاب شغل، دوست و ... خدا را در آخرین اولویت قرار داده و همه انتخاب هایش را  براساس 4 شأن (جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی) انجام می دهد. وقتی خدا اولویت اول فرد نباشد، او دچار همان فسقی می گردد که خدا در قرآن در سوره توبه آیه 24 می فرماید. طبق این آیه، سه معشوق الله، اهل بیت و جهاد در راه خدا باید بر 8 معشوق دیگر برتری داشته باشند و در رأس باشند. در این صورت انسان و در غیر این صورت فاسق هستیم. وقتی فاسق شدی، دیگر خیر خودت را یعنی خیر بخش انسانی و خیر کودک عزیز روانت را نمی خواهی. پس با خدا هم کاری نداری و خدا هم اینجا با تو کاری نخواهد داشت. چرا خدا به بنده‌ای شر و به دیگری خیر می دهد؟ امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید:«اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبدٍ خَیراً عَجَلَ عُقوبَتَهُ فِی الدُنیا وَ اِذا اَرادَ بِعَبدٍ سُوءً اَمسَکَ عَلَیهِ ذُنُوبَهُ حَتی یُوافیَ بِها یَومَ القیامَۀ[4]= هر گاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد، در همین دنیا كیفرش را می دهد و چون براى بنده اى بد بخواهد گناهانش را نگه می دارد تا در روز قیامت كیفرش را بدهد». این روایت هم خوشحال­‌کننده و هم ناراحت‌­کننده است. هم امنیت و شادی می آورد هم احساس خطر. «اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبدٍ خَیراً عَجَّلَ عُقُوبَتَهُ فِی الدُنیا» این قسمت حدیث جذاب است. وقتی خدا خیر بنده­ای را بخواهد یعنی خدا این بنده خدا را صددرصد رها نکرده و دوستش دارد. اگر این بنده گناهی انجام بدهد، آنقدر نزد خدا عزیز است که خدا در همین دنیا او را عقاب کرده و از گناه پاکش می‌کند. خدا نمی‌خواهد که کار این بنده به قبر و قیامت کشیده شود. چون عذاب در برزخ میلیاردها برابر دردناک‌‌تر، طولانی‌تر و سخت‌تر است. برای همین فرمود: کسی که از گناه توبه نکرده و آن را با خود به قبر می برد، به فرموده ی علی (علیه‌السلام) 100 سال طول می کشد تا اثر این گناه از این آدم برداشته بشود. تازه کمترین مقدارش 100 سال است. چون آنجا فعلیت محض است و قوه ندارد. همانطور که فعلیت دنیا زیاد است و مثل رحم توان ساختن یک بدن کامل را ندارد. قسمت ترسناک روایت اینجاست:«وَ اِذا اَرادَ بِعَبدٍ سُوءً اَمسِکَ عَلَیهِ ذُنوبَهُ حَتی یُوافیَ بِها یَومَ القیامَۀ= هنگامی که خدا بدِ بنده ای را بخواهد، او را در قیامت کیفر می دهد. چگونه خدا بدِ بنده ای را می خواهد؟ آیا خدا یک دفعه از یکی خوشش می‌آید و از کس دیگر بدش می آید؟ خیر. خدا همه بندگانش را دوست دارد. در حقیقت این خودِ بنده است که با «خود فراموشی» و ظلم به خودِ الهی‌اش، در مقابل خداوند بی‌ادبی و جسارت میکند و این باعث می شود که خداوند عقوبت او را به آخرت واگذار کند. بنابراین، در دنیا به او خوشی و آسایش می‌دهد. اینجاست که مؤمنین اشتباه می‌کنند؛ می‌گوید:«من یک عمر است، اطاعت خدا را می‌کنم؛ این همه مشکلات در زندگی‌ام دارم؛ اما فلان آدم گناه و معصیت می‌کند؛ فحشا دارد؛ بی­‌حجابی دارد؛ ماهواره دارند و ... اما خیلی وضع شان خوب است. حق هم همین است، چون آنها آخرتِ خوشی ندارند، پس خدا می‌خواهد در دنیا مشغول به خوشی و خوشگذرانی باشند. از این رو خداوند در قرآن می‌فرماید:«وَلَوْلَا أَنْ یَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ[5]= و اگر نه آن بود كه [همه] مردم [در انكار خدا] امتى واحد می شدند، قطعا براى خانه ‏هاى آنان كه به [خداى] رحمان كفر مى ‏ورزیدند، سقف‌ها و نردبان‌هایى از نقره كه بر آنها بالا روند قرار مى‏‌دادیم». ولی شما طاقت ندارید و تا می‌بینید یکی وضعش خوب است به خدا می گویید: خدایا ما نماز می‌خوانیم و روزه می‌گیریم و حجاب را رعایت می‌کنیم و... آن وقت اینها همه باید خوش بگذرانند و ما باید بدبختی بکشیم؟ کفارات گناه مؤمن در دنیا کفارات گناه مؤمن در دنیا، فقر، بیماری، ترس از قدرت حاکمه ی ظالم و به سختی جان کندن است. نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«إنّ المؤمنَ إذا قارَفَ الذُّنوبَ ابتُلِیَ بها بالفَقرِ فإن كانَ فی ذلكَ كفّارةٌ لِذُنوبِهِ و إلاّ ابتُلِیَ بالمَرضِ، فإن كانَ ذلكَ كفّارةً لِذُنوبِهِ و إلاّ ابتُلِیَ بالخَوفِ مِن السُّلطانِ یَطلُبُهُ، فإن كانَ ذلكَ كفّارةً لِذُنوبِهِ و إلاّ ضُیِّقَ علَیهِ عِندَ خُروجِ نفسِهِ، حتّى یَلقَى اللّه َ حِینَ یَلقاهُ و ما لَهُ مِن ذنبٍ یَدَّعِیهِ علَیهِ فَیَأمُرُ بهِ إلى الجَنَّةِ[6]=هرگاه مؤمن گناه كند، به سبب آن گناهان گرفتار فقر شود، اگر آن فقر، گناهانش را پاك نكرد، به بیمارى مبتلا شود و اگر آن هم گناهانش را نزدود، به ترس از تعقیب قدرت حاكمه گرفتار آید و اگر این نیز گناهانش را پاك نكرد هنگام مردن به سختى جان دهد، تا آن كه سرانجام خدا را بدون گناهى كه به سبب آن بازخواست شود، دیدار كند و دستور رسد كه او را به بهشت برند». پس معلوم شد مؤمن می‌تواند گناه کند. مثلاً بعضی ها می‌گویند از فلانی توقع نداشتیم. درحالی که مؤمن معصوم نیست، ممکن است زمانی گناه بکند. فقط ۱۴ معصوم، معصوم هستند. امام جماعتی که به او اقتدا می کنیم و عادل است و قبولش داریم، حال اگر گناهی از او دیدیم، دلیل نمی‌شود که دیگر پشت سر او نماز نخوانیم. لغزش برای همه اتفاق می افتد. نباید با گناهان ارادت مان را نسبت به اطرافیان از دست بدهیم. پس طبق فرموده‌ی حضرت، مؤمنی که مرتکب گناه شد، خداوند او را به فقر مبتلا می‌کند. ممکن است فقر برای او کافی نباشد و گناهانش خیلی بیشتر از این باشد که با فقر از بین برود، پس او را به بیماری مبتلا می‌کند. مریضی را هم به فقر اضافه می کند تا او پاک پاک بشود. چون خدا آنقدر او را دوست دارد که نمی‌خواهد چیزی از گناهش به شب اول قبر کشیده شود. اگر با فقر و بیماری هم گناهانش پاک نشد، او را به ترس از تعقیب قدرت حاکمه مبتلا می کند. با این ترس هم اگر پاک نشد، هنگام مردن، به سختی جان دهد. خدا هم دوست ندارد کار این بنده به قبر و قیامت بکشد. چون عذاب آنجا خیلی سخت است. در آخر می‌فرماید، خداوند مردن این مؤمن را سخت می‌کند تا خدا را ملاقات کند، بدون گناهی که مجبور باشد بابت آن بازخواست پس بدهد.  وقتی اینطوری نگاه کنی، مریضی‌ هایت هم شیرین است. بنابراین، اگر ما مومنی را ببینیم که مریض شده یا به گرفتاری دیگری مبتلا شده، نباید بگوییم علت این بیماری، گناه او است. زیرا ما نمی دانیم که علت بیماری آیا گناه اوست یا می خواهند به او مقام و درجه بدهند. بنابراین، نباید فکر کنیم هر کس مریض شد و بدهکار یا گرفتار است، پس گناهکار است. ممکن است این مریضی برای او کسب درجه به دنبال داشته باشد. یعنی می خواهند درجاتش را در آخرت بالا ببرند، پس به او مریضی می‌دهند.  ما حق نداریم در مورد گرفتاری کسی علت تعیین کنیم. اما بالاخره هر چه خدا می‌دهد، خیلی شیرین است. اما قسمت تلخ حدیث اینجاست که اگر مریضی سراغت نیاید و مشکل مالی پیدا نکنی و ترس و اضطراب هم سراغت نیاید؛ پس قرار است گناهانت چه موقع پاک شوند؟ اینجاست که آدم باید بترسد که خدایا بناست من کجا عواقب گناهانم را پس بدهم؟ در روایت داریم وقتی که می‌بینید، در زندگی‌تان نعمتها پشت سر هم می‌آیند، بترسید و بگویید خدایا، نکند، با من قهر کرده ای که همه چیز من جور است. نکند خیلی با من کاری نداری که اوضاع من اینقدر خوب است.   کفارات/ گناه/ [1]- میزان الحکمه، ج ۴، ص: ۲۹۲ . [2] نهج البلاغه،خطبه223. [3] - سوره حشر/آیه19. [4] - البحار : 81/177/18. [5] - سوره زخرف/آیه 33. [6] -  بحار الأنوار : 81/199/56 .

فیلم

1 - خداوند ستارالعیوب است و اجازه ی ذکرکردن گناه را نمی دهد
2 - خداوند ستارالعیوب است و اجازه ی ذکرکردن گناه را نمی دهد
3 - خداوند ستارالعیوب است و اجازه ی ذکرکردن گناه را نمی دهد

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8847
زمان انتشار: 11 فوریه 2018
| |
آرزوها باید بر مبنای «خود حقیقی» انتخاب شوند

دشمن شناسی، جلسه 30

آرزوها باید بر مبنای «خود حقیقی» انتخاب شوند

اگر انسان آرزوها را بر اساس قیمت های اصلی خود قیمت شخصیت حقیقی خودش بچیند به آرزوهای دنیایی­ اش هم بهتر می‌رسد. این یک قاعده است یعنی هر کس می‌خواهد به آرزوهای دنیایی­ اش بهتر برسد و از دنیایش بیشتر لذت ببرد و کمتر غم و اضطراب داشته باشد، اول از «خود حقیقی» شروع کند.

اگر در مجرای حرکت به سمت آرزوهای اصلی خودش قرار بگیرد از کمالات و آرزوهای جمادی و حیوانی و گیاهی بیشتر لذت می‌برد. اما اگر تکلیف خودش را روشن نکرده باشد، دائماً دلش در انتخابهای مختلف گرفتار می‌شود. چقدر ما آدم داریم در رشته ­های پزشکی، مهندسی و سایر رشته­ ها که اینها قبول هم شدند، ولی الان از رشته خودشان بیزارند. یعنی رشته تحصیلی را درست در راستای جریان نشاط و شادی و آرامش خود انتخاب نکرده اند و فقط به یک آرزو به نام دانشجو شدن فکر کردند که آرزوی غلطی است. مثل خانم هایی که رشته هایی را انتخاب می کنند که هیچ سنخیتی با ظرافت و روح زنانگی شان ندارد. گاهی واحدگیری های نادرست کار را خراب می‌کند، به دلیل این که مهندسی آرزو ندارند. یکدفعه 18 واحد، 20 واحد، 22 واحد، 24 واحد بعضی جاها می‌گیرند و تمام وقت شان را پر می‌کنند که حتماً باید چهارساله لیسانس بگیرند. ولی به بقیه آرزوهایشان فکر نمی‌کنند، به این که یک زن یا یک مرد هستند، در آینده می خواهد مادر یا پدر شود و احتیاج به بدن قوی و بانشاط و روح آرام دارد برای این که فرزند سالم تربیت کند. اکثر قریب به اتفاق این دانشجویان فطرت پاکی دارند و از یک شهود قشنگی نسبت به خودشان برخوردار هستند. خودش متوجه می شود و وقتی برای مشاوره می آیند می‌گوید: من می‌دانم در بعضی بخش های روحی ام کم می گذارم. می گویم: تو که می دانی داری کم می گذاری چرا روی آن بخشهایت کار نمی‌کنی؟ می گوید: نمی رسم، وقت ندارم. می گویم: برای چه؟ چون کلاس زبان، کلاس کامپیوتر، واحدهای درسی زیاد دارم، کلاس موسیقی هم باید بروم. یک مقدار آهسته‌­تر. تو داری خودت را در این رشته ها دفن می کنی. فارغ­‌التحصیل هم می‌شوی، ولی با روان ناآرام و بدن ضربه خورده و مریض. در انتخاب همسر هم همینطور. کسی که خودش را می‌شناسد که کیست و چه کار می خواهد بکند، در انتخاب همسر دقت می‌کند. من قیمت دارم، هر کسی و هر پیشنهادی را قبول نمی کنم. آن کسی که من می‌خواهم با او ازدواج کنم، باید با آرزوهای اصلی من منافات نداشته باشد. دختران و پسران بانشاط زیادی داریم که ازدواج می کنند و بعد از آن دچار افسردگی می شوند، چون خوب تنظیم نکرده. کسی را که انتخاب کرده با تمام آرزوهای اصلی و ارزش های او سازگاری ندارد. از اول تنظیم نکردی. خودت را پیدا نکردی. براساس ناخودت ازدواج کردی. یعنی در عملیات ازدواج ناخودت تصمیم­ گیرنده بوده در انتخاب رشته، دوست، شغل، خودت دخالت نداشتی. پس برای این که دچار خودفراموشی نشویم، باید همیشه اصلی­ ترین آرزو و بزرگترین معشوق مان را در نظر بگیریم بر اساس ارتباط مان با آن، سایر انتخابها را انجام بدهیم. اول باید رابطه ام را با خدا تنظیم کنم ما باید دقت کنیم که برای چه خلق شده ایم و چه کسی هستیم. اول خودمان را با معشوق مان با آن کسی که اجازه ما دست اوست و مال او هستیم:«إِنَّا لِلَّهِ = ما از خدا هستیم» تطبیق بدهیم و با خدا به توافق برسیم. بقیه توافقات خود به خود درست می شوند. بنابراین در حدیث داریم، اگر کسی با خدا به صلح برسد در درون خودش رابطه ­اش را با خدا تنظیم بکند، خدا رابطه ­اش را با همه چیز تنظیم می کند. این قاعده مهم یادمان نرود که ما اول باید رابطه ­مان را با خدا تنظیم کنیم. اگر کسی رابطه ­اش را با خدا تنظیم نکرده باشد در روابط عاشقانه­ اش با همسر، پدر و مادر، دوست، استاد، شاگردش و با هر کس دیگری شکست می‌خورد. پس مواظب باشیم که اگر خواستیم تصمیم بگیریم، تصمیم های قلابی و غلط نگیریم، بعضی از تصمیمات و آرزوها واقعاً دشمن ما هستند، همانطور که خیلی از آرزوها هم واقعاً دوست ما هستند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید:«إنّی مُحارِبٌ أمَلی وَ مُنتَظِرٌ أجَلی= من دشمن آرزوهایم هستم و منتظر اجلم هستم». آیا باید دشمن همه آرزوها باشیم؟ خیر. فقط آرزوهای قلابی غلط و فریبنده دشمن ما هستند. منتظر اجلم هستم، یعنی به لحظه باشکوه وفات فکر می کنم، چون زندگی ما اینجا نیست. دوران رحمی جزء عمر انسان محسوب نمی شود. ما هنوز زندگی­مان را شروع نکرده‌ایم. ما الان فقط مثل یک جنین در رحم دنیا هستیم. شما وقتی تاریخ تولد می نویسید، 9 ماه قبل از تولد را جزء عمرتان حساب نمی کنید. الان هم که ما در رحم دوم یعنی در دنیا هستیم، این عمر جزء زندگی اصلی ما نیست. این زندگی هم فقط از لحظه باشکوه وفات شروع می شود که تو پادشاه می شوی و دستور می دهی و همه انجام می دهند. زندگی ما زمانی شروع می شود که هر چه بخواهیم بدون معطلی آماده باشد. پس کسی که آرزو دارد اینجا پادشاهی بکند، خیلی اشتباه می‌کند، چون اینجا جزء عمر ما نیست. آرزوهای طولانی انسان را قسی القلب می کنند خداوند تبارک و تعالی به موسی(علیه‌السلام) فرمود:« یا موسى، لا تُطَوِّل فِی الدُّنیا أملَكَ فَیَقسُوَ قَلبُكَ، وَالقاسِی القَلبِ مِنّی بَعیدٌ[1] = اى موسى! در دنیا، آرزوىِ دراز در سر مپروران، كه دلت سخت مى شود و سخت دل، از من دور است». با آرزوی دراز نسبت به خود حقیقی­ات و معشوقت قسی القلب می شوی و آن را فراموش می کنی. معشوقی که منتظر تولد سالم توست و دوستت دارد و همیشه هم قرار است با او زندگی بکنی. وقتی من قرار است با یک نفر برای ابدیت زندگی کنم از الان برنامه­ام را تنظیم می کنم که با او زندگی کنم. نمی شود من یک عمر با او قهر باشم، وقتی آنطرف می روم بخواهم با او زندگی کنم. آن لحظه اصلاً ملاقات خوبی نخواهد بود، زیرا تو یک عمر از او فرار کردی. برای همین در یکی از حدیثها فرمود:« هر چقدر قرار است با من زندگی بکنی با من از الان رابطه داشته باش و دوست باش». خداوند فرمود: قرار است چقدر با من باشی، هر چقدر قرار است با من باشی و با هم تنها باشیم برنامه ­ریزی کن. ما یکسره با معشوق های دیگر زندگی می کنیم، لحظه وفات که می رسد، قرار است با حق تعالی پیوند برقرار کنیم، این پیوند برای مان تلخ می شود. اصل رفاقت ها و دوستی‌های ما و زندگی ما و همه چیز ما آنطرف است. ما از اول تنظیم نمی‌کنیم، آنها را کنار می‌گذاریم، «فیقسُوَ قَلبُک» قلبتقسی می‌شود. یادت می رود چه کسی هستی. این را قساوت قلب می‌گویند. قساوت قلب، یعنی بی­رحمی نسبت به خود حقیقی‌­ات، خودفراموشی. وقتی تو به معشوقت پشت بکنی و هر دفعه با یک کسی باشی، خودفروشی بکنی و هر جایی و هرزه بشوی از معشوق اصلی­‌ات دور می‌شوی، «وَ القاسِ القَلب مِنّی بَعیدٌ» خداوند می‌فرماید، کسی که قلبش تیره است و قساوت قلب دارد از من دور می شود. گاهی وقتها به عزیزان می‌گویم نماز می‌خوانی؟ می گوید: نه نماز نمی‌خوانم. می‌گویم: خدا را دوست داری؟ می‌گوید: بله دوستش دارم. این چطور دوست داشتنی است. مگر خودش دستور نداده که با او از طریق نماز رابطه برقرار کنید. می گوید: سرم شلوغ است. بدم هم نمی آید ولی تنبلی می‌کنم. سراغ هر کاری می روید، رفاقت با خدا را به هم نزنید. تنها رفیقی است که تا ابدیت با ماست. سیدالشهدا در دعای عرفه به خداوند تبارک و تعالی عرض می‌کند: «خدایا چه پیدا می‌کند کسی که تو را نداشته باشد». حالا همه هم سراغ ما آمدند، وقتی که تو با خدا قهر هستی به چه دردی می‌خورد. حمله شیطان از پشت سر به چه معناست؟ حمله شیطان از پشت سر، حمله از گذشته است. همانطور که شیطان از جلو یعنی آینده حمله می ‌کند که سرعت ما را کم یا ما را متوقف بکند و یا در ما عقبگرد ایجاد کند. در حمله از عقب یا گذشته ما نیز همان اهداف را دنبال می کند. یعنی در ما تولید غم، ترس و ناامیدی می کند. شیطان اصولاً با شادی ما موافق نیست و کسی را که اسیر غم می کند در واقع بنده ی خود کرده است. غم بسیار خطرناک است. هدف شیطان از ایجاد ترس و دلهره و ناامیدی و غم، کم کردن سرعت ماست. شیطان می بیند که شما داری به سمت هدف اصلی ات در حرکت هستی و پیشرفت می کنی؛ تلاش می کند تا سرعتت را کم کند. قبلاً گفتیم که حمله شیطان روی صراط مستقیم است نه روی جهنم. یعنی شما به محض این که تصمیم می‌گیرید حرف‌های خوب بزنید و کارهای خوب بکنید، شیطان به شما حمله می‌کند. حمله روی صراط است، در جهنم که همه جهنمی هستند. شیطان خیلی با اینجور آدمها کاری ندارد. دستگیره های شیطان برای حمله از عقب باید حواسمان باشد که در حمله از عقب یعنی گذشته، شیطان چند دستگیره در وجود ما دارد که با گرفتن آنها ما را از حرکت باز می‌دارد. یعنی اگر در حمله از جلو و آینده موفق نشد و ما از دستش فرار کردیم، نهایتاً دست می‌اندازد و از دستگیره هایی که در عقب جا گذاشتیم و آن‌ها را از بین نبرده ایم، با آن دستگیره‌ها ما را متوقف کرده یا سرعت ما را کم می‌کند و یا به حرکت به سمت عقب می کشاند و به هلاکت می رساند. بنابراین باید دقت کنیم که اگر در گذشته ما دستاویز باشد، خداوند به ما قدرت داده که همه را پاک کنیم. یکی از دستگیره های شیطان برای حمله از عقب «گناهان» است  یکی از آن دستاویزها گناهان ماست، انسان فطرتاً با گناه سازگاری ندارد، اساس فطرت انسان براساس خوبی تشخیص خوبی‌ها و پاکی آفریده شده:«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها= خداوند اساساً به انسان خوبی و بدی هم یاد داده». بچه کوچک از بچگی می‌فهمد خوب و بد چیست. فطرتاً همه به تشخیص خوبی و بدی مسلح هستند. ما وقتی کار خوب انجام می دهیم، خیلی راضی و شاد و آرام هستیم. وقتی کار بد انجام می‌دهیم در درون مان احساس ضربه خوردن، عقب ماندن، شکست خوردن و آلودگی می کنیم. گناه ترس، اضطراب و غم می آورد. حتی گناهانی که در ذات شان بیشترین لذات و خنده و تفریح است بعد از انجام آن غم سراغ انسان می آید. شیطان دائماً با گناهان احساس بی‌­آبرویی، آلوده بودن، قهر با خدا را در ما ایجاد می‌کند. می گوید:« تو خیلی بد هستی؛ تو می‌دانی تا به حال چه کار کردی؛ گذشته‌­ات را نگاه کن؛ چقدر آلوده بوده؛ چقدر گناه کردی؛ چقدر فساد و فحشا و منکرات، خجالت نمی‌کشی پیش خدا آمدی؛ رویت می‌شود؟  تو کجا و مسجد کجا؛ تو کجا و حرم و امام زمان، خدا، آرزوهای خوب کجا؛ همه­‌اش دروغ است». دیدید وقتی یکی از اراذل و اوباش توبه می‌کند، دیگران برای اینکه او را از توبه‌­اش پشیمان کنند و دوباره به سمت خودشان برگردانند، او را مسخره می‌‌کنند که نگذارند درست شود، چون دیدنِ اینکه یک نفر از آنها درست شده و توبه کرده، برای آنها خیلی حقارت‌­آمیز است و زشتی کار آنها را بیشتر نمایان می کند. اما حماقت این است که من بدانم اشتباه کرده‌ام و ادامه بدهم. حال که فهمیدم بعد از 20-30 سال راهم اشتباه بوده، باید برگردم و جبران کنم. شیطان گناهان ما را خیلی بزرگ جلوه می‌دهد که این باعث می شود ما خدا را بزرگ نبینیم و این فکر شیطانی را در ما ایجاد می کند که بگویم: «من نمی توانم گذشته ام را جبران کنم». این که ما گناهان مان را فراموش کنیم و از آنها نترسیم و نسبت به گناه شجاع باشیم هم کار درستی نیست. «شرک» و «ناامیدی» دو گناه بزرگ در طبقه­ بندی گناهان، گناه شماره یک و بزرگترین گناه شرک به خداست و گناه شماره دو، ناامیدی از خداست. فرمود:« بعد از شرک به خدا هیچ گناهی بزرگتر از بدبینی نسبت به خدا و ناامیدی از خدا وجود ندارد». حتی اگر انسان مرتکب قتل هم شده باشد نباید از عفو و ببخشش خدا ناامید گردد. در روایت است که شخصی به امام(علیه‌السلام) عرض کرد: در ماه رمضان خانه یکی از سرداران مأمون رفتم، دیدم غذا می خورد. گفتم: تو مگر مسلمان نیستی، روزه نمی‌گیری؟ گفت: مسلمانم، ولی چه روزه­ای بگیرم، مأمون به من دستور داد و من 60 نفر از سادات و شیعیان از زن و مرد و پیر و جوان را سر بریدم و در چاه انداختم. 60 نفر را کشتم. روزه‌ی من چه فایده ای دارد؟ حضرت فرمود: «به او بگو گناه ناامیدی تو از گناه کشتن آن 60 نفر خیلی بدتر است». چون ناامیدی دروغ است. یعنی من گناهی کردم که از خدا و عفو او بزرگتر است و خدا نمی تواند من را ببخشد. پس چون نمی تواند، من را ببخشد به جهنم می برد که این یک دروغ بزرگ است. در تعقیب نماز می خوانیم:« اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ ذَنْبِی عِنْدَكَ عَظِیماً فَعَفْوُكَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِی اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلاً أَنْ أَبْلُغَ رَحْمَتَكَ فَرَحْمَتُكَ أَهْلٌ أَنْ تَبْلُغَنِی وَ تَسَعَنِی‏ = خدایا اگر چه گناه من نزد تو بزرگ است، اما عفو و بخشش تو بزرگتر از گناه من است، خدایا اگر من لایق آن نیستم كه رحمتت به من برسد رحمت و لطف تو لایق است كه به من رسا باشد و مرا فراگیرد». این یک دروغ بزرگ عقیدتی است که کسی با یک عمر فحشا و فساد از خدا ناامید بشود. دروغ است چون او خدایش را نشناخته و کوچک و ضعیف و خودش را بزرگتر از خدا دیده، برای همین ناامید می شود. بنابراین حواسمان باشد که شیطان در حمله از عقب گناهان ما را به رخ مان نکشد. ما هم نباید این خصوصیت را نسبت به کسی داشته باشیم و اشتباهات او را به رخش بکشیم. این خیلی بد است. اگر ما قصد اصلاح و امر به معروف یا نهی از منکر داریم که بحث تربیتی است و اشکالی ندارد. اما اگر بخواهیم کسی را سرزنش کنیم، اینجا باز مورد حمله شیطان هستیم، با این کار شیطان ما را در خیال مان بزرگ و او را در نظر ما کوچک می‌کند. در روایت داریم: اگر کسی، دیگری را سرزنش بکند، نمی‌میرد مگر اینکه خودش به همان گناه دچار بشود. آیا برای جبرانِ گذشته راهی است؟ آیا می‌شود گذشته را جبران کرد؟ بله می شود، قاعده و راه دارد. خداوند برای ما راهکارهای ریاضی و فنی و طب روحانی گذاشته است. شما اگر مریض باشید، فرض کنید که سرطان گرفته باشید، بخواهید خوددرمانی کنید، درست نیست، سرطان شما را از بین خواهد برد. اما اگر خودت را بسپاری به دست پزشک متبحر، درمان می شوی. اگر30 سال هم اشتباه رفتی، می توانی جبران کنی. اگر شیطان گذشته ما را به رخ مان کشید، توجه نکنیم. آغوش خداوند همیشه باز است. این یادتان باشد که هیچ وقت در خانه خدا بسته نمی شود. خداوند فرمود: «اگر گناهکاران می دانستند که من چگونه به انتظار آشتی­‌شان نشستم از شوق من می مردند». قرآن می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ= خدا توبه­‌کنندگان را دوست دارد». یکی از زیبایی های عمر دنیا همین است که انسان می تواند همه گذشته‌­اش را جبران کند و همه ابدیت را به دست بیاورد. در شرح حدیث عنوان بصری در بحث عمر مفصل توضیح داده ایم و فرمول های جبران گذشته را گفته ایم. خود خدا این فرمولها را در اختیار ما گذاشته است. ما نمونه­ هایی مثل حر را داریم. در کربلا حر یک شب وقت داشت، بعضی از افراد لشکر همین یک شب را هم وقت نداشتند، لحظه‌­ای که سیدالشهداء گفت:«هل من ناصر ینصرنی»، همان جا امام را که دیدند، گفتند: این امام است؛ پسر فاطمه زهراست. از صبح تا غروب با امام حسین جنگیده بودند، ولی در آخرین لحظات به لشکر امام پیوستند. یزید که امام حسین را به شهادت رساند به امام سجاد گفت: می شود جبران کنم؟ امام جواب مثبت داد. قدرت و ارزش عمر در جبران گذشته بالاتر از هر ثروتی است کسانی که انسان را نشناختند، خیلی فکر کردند و به خود فشار آوردند و در نهایت گفتند:«وقت طلاست». این اندیشه‌ی افراد کوتاه بین است که می‌گویند: «وقت طلاست». وقت را با یک کمال جمادی به نام طلا مقایسه می‌کنند. طلا در مقابل وقت هیچ چیز نیست. وقت چیزی است که تو می توانی بینهایت خوشبختی را با آن به دست بیاوری. علی(علیه‌السلام) فرمود:« بَقیَۀُ العُمر لا قیمَۀَ لَها قَد یُدرَکُ بِها ما فات و یُحیی بِها ما مات=برای بقیه عمر نمی شود قیمت گذاشت تمام آنچه که از دست یک انسان رفته و هر چیزی که مرده را می شود با آن زنده کرد و به دست آورد». امیرالمؤمنین علی (علیه‌‌السلام) که انسان شناس واقعی است می‌فرماید بقیه عمر اصلا قیمت ندارد، هر چه که خرابکاری کردی، می توانی با آن درست بکنی و هر چیز مرده را می شود با آن  زنده کرد. می ‌توان با آن یک رابطه زیبایی که مرده، عشقی که مرده، دوستی و صمیمیتی که مرده است را زنده کرد. این حرف شیطان است که می‌گوید: ما به تنفر رسیده ایم، نمی توانیم عاشق هم باشیم. این کارِ آدم های عُقده‌­ای و کینه‌­ای و مریض و بی‌­ظرفیت است. آدمی که قرار است، مثل خدا بزرگ بشود و اسم‌های خدا را جذب کند، مثلغفور، غفار، جواد، کریم، بن­‌بستی در زندگی این شخص در رابطه با هیچ کس وجود ندارد. اصلاً کسی که قرار است درست حرکت بکند و مسیر خدایی شدن را برود.مطلقاً در زندگی ­اش بن ­بست وجود ندارد. سه حالت در انجام گناه وجود دارد در انجام گناه سه حالت وجود دارد، ممکن است ما به دیگران یا به خودمان یا به خدا ظلم کنیم. برای جبران این سه حالت هم راهکار وجود دارد. اگر گناه از نوع ظلم به خدا یعنی حق الله است، مثلاً نماز نخوانده، روزه نگرفته، فساد و فحشا روابط نامشروع داشته، مشروب خورده و ... این گناهان بین تو و خداست. اولاً اینها را برای کسی تعریف نکنید. خیلی بد است انسان سفره دلش را پیش هر کس باز کند. گاهی از نظر روانی برای انسان عُقده می شود و دوست دارد خود را یک مقدار ضایع کند تا سبک شود. نباید این کار را بکنید، باید فقط با خود خدا بگویید. گفتن گناهِ خودت برای دیگران، اشاعه فساد و فحشاست. فقط با خدا در میان بگذار، آغوش خدا همیشه باز است و لبخند می زند هیچ وقت هم اخم ندارد و قهر نمی کند. رویش را بر نمی گرداند. هر چقدر هم گناهت سنگین باشد، دیگر بدتر از یزید که نمی شود. اولین مرحله هم پشیمانی حقیقی است که انسان قلباً پشیمان شود و تصمیم به آشتی بگیرد، نه این که خدا را مسخره کند. اما اگر تصمیم به آشتی نداری، ولی حرم و مسجد و احیاء می روی و نمی خواهی دست از گناهان و انحرافاتت برداری، این مسخره کردن خداست؛ مسخره کردن معصوم است. باید اول واقعاً تصمیم بگیریم که می خواهی آشتی کنی. [1] - الكافی : ج 2 ص 329 ح 1 ، تحف العقول : ص 490.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8839
زمان انتشار: 5 فوریه 2018
|
سخنرانی استاد شجاعی با موضوع «حضرت زهرا س» و «دهه‌ی فجر»

سخنرانی استاد شجاعی با موضوع «حضرت زهرا س» و «دهه‌ی فجر»

سلسله مباحث استاد محمد شجاعی با موضوع «اضطراب و بی تابی» در جمعه 96/11/20 در شهر مقدس مشهد برگزار می گردد. طبق نظر و صلاحدید استاد شجاعی در این ماه، ایشان به جای بحث «اضطراب و بی تابی»، درباره «حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها» و «دهه‌ی‌فجر» سخنرانی می‌کنند.  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8820
زمان انتشار: 1 فوریه 2018
| |
چرا می‌ترسیم!

اضطراب و بی تابی ؛ جلسه 14 ؛ 96/10/7

چرا می‌ترسیم!

یکی از عوامل ترس، جدائی از تلخی و «خسارت» است و به تعبیر امام باقر (علیه‌السلام) کلید همه بدبختی‌ها تنبلی و بی حوصلگی است. آدم ترسو به خاطر دوری از خسارت و خطر دچار تنبلی و بی‌حوصلگی است، زیرا  دائماً در تصمیم گیری‌هایش نگران است، مثلا در کار تجاری شخص باید شجاعت داشته باشد و از خطرات آن نترسد و قدرت خطر کردن هم داشته باشد.

این ترس یا به صورت تربیتی یا انتقال وراثتی به فرزند منتقل می‌شود، مثلاً مادری که در دوران بارداری فیلم‌های ترسناک نگاه می‌کند این در روحیه فرزندش تاثیر می‌گذارد. نبی اکرم به فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) سفارش می‌کرد که به میدان جنگ نگاه کند تا فرزندی که در راه دارد، شجاع بار بیاید. هر چیزی که انسان جذب می‌کند از شئون مختلف جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق‌عقلی بخشی از وجود انسان می‌شوند، ترس هم می‌تواند از راه‌های مختلف بخشی از وجود انسان شود. از دیگر عوامل ترس، «رفاه زدگی» است، زیرا آدم‌های ترسو از ترس این که مبادا گرسنگی و محدودیت به سراغشان بیاید یا در زندگی کم بیاورند، سعی می‌کنند از بخش‌های اخلاقی و معنوی‌شان بزنند تا با کار بیشتر پول و رفاه بیشتری داشته باشند. چنین فردی مثل حمالی می‌شود که فقط دنبال پول است. چنین فردی حس پروازهای معنوی ندارد. آدمی که در طول روز دلش درگیر وسایل زندگی است که مبادا آسیبی به آنها برسد یا ترس از دست دادن آنها را دارد، نمی‌تواند حس‌های معنوی خوبی داشته باشد؛ به شادی و آرامش هم نمی‌رسد؛ از زندگی دنیایی‌اش نمی‌تواند لذت ببرد و در آخرت هم گرفتار خواهد بود. آدم ترسو نمی‌تواند نماز خوبی بخواند، زیرا تمام دلشوره‌ها و نگرانی‌های حیوانی‌اش سر نماز به سراغش می‌آید و حتی در حرم معصومین هم نمی‌تواند با امام ارتباط برقرار کند. مثل والدینی که بچه‌ها را وادار به درس خواندن و رفتن به کلاس کنکور می‌کنند و با این کار بسیاری از مشکلات روحی و روانی را در آنها به وجود می‌آورند. والدین چون می‌ترسند از این که نکند فرزندشان در کنکور قبول نشود. یا به خاطر چشم و هم چشمی که با فامیل دارند. ترس به هر شکلی انسان را نابود و احمق می‌کند. امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) می‌فرماید: من ندیدم کسی را که در رابطه‌اش با خدا احمقانه عمل کند. همه کاره زندگی ما خداست. «لاحول و لاقوه الا بالله العلی العطیم». فقط هم خدا می‌تواند به ما کمک کند: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ = فقط تو را می‌پرستیم و فقط از تو کمک می‌خواهیم». آدم ترسو نمی‌تواند از اذکار الهی کمک و استمداد بگیرد. حتی زمانی برای گفتن ذکر، تعقیبات و عشق بازی با خدا نمی‌گذارد، چون ترس او موجب اذیتش می‌شود و یادش رفته که برای چی به این دنیا آمده. شیطان از ترس ـ که حمله شیطان از پشت سر است ـ استفاده می‌کند تا تعادل ما را رو صراط به هم بزند. چون کسی که می‌ترسد به کارهای دنیا چسبیده و نمی‌تواند از آن­ها دل بکند و با خدا و معنویات رابطه‌ای برقرار نمی‌کند. ترس به انسان صدمه زیادی می‌زند، پس باید بر آن غلبه کرد که یکی از راه‌های آن «تلقین» است، یعنی باید به نفس زور گفت و به تعبیر حضرت امیر علی (علیه‌السلام) هر گاه از چیزی می‌ترسی خود را در آن بیفکن. فرد ترسو در پیشقدم بودن برای آشتی با دیگران ابا دارد، چون نگران و دلهره این را دارد که چه می‌شود، در حالی که اگر انسان شجاعت داشته باشد همه کارهایش به روال خواهد بود. از دیگر مواردی که شخص ممکن است بترسد، ترس از «نه گفتن» است. لازم است انسان در جاهای «نه» بگوید. بعضی افراد به خاطر اینکه نمی‌توانند «نه» بگویند پیشنهاداتی را قبول می‌کنند یا حتی ازدواج می‌کنند. بعد پشیمان می‌شوند و نمی‌توانند ادامه بدهند. ترس باعث می‌شود که ما از ابدیت و رشد بیفتیم و نتوانیم مسیر ابدی مان را درست طی کنیم. ترس های دروغین، چه ترس‌هائی هستند! گاهی ترس‌ها دروغند، مثلا شخص می‌ترسد که روزی 50 آیه قرآن بخواند. چون فکر می‌کند زمان زیادی از او می‌گیرد؛ در حالی که همین شخص صد برابر وقت برای کارهای بیهوده می‌گذارد. این ترس دروغ است که باعث از دست رفتن خیر و برکت در عمر و زندگی می‌شود. شیطان به راحتی انسان را می‌ترساند که موجب می‌شود انس با خدا را رها کند و کارش به تاخیر می‌افتد. اگر این انس باشد انسان به آرامش و انرژی زیادی می‌رسد. باعث موفقیت در درس و مطالعات درسی می‌شود.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8727
زمان انتشار: 30 دسامبر 2017
| |
نظر استاد شجاعی در مورد زلزله

استاد محمد شجاعی

نظر استاد شجاعی در مورد زلزله

علت ترس از اموری مثل زلزله این است که مرگ را نابودی می‌پنداریم. وقتی نگاه ما محدود به دنیا و تن و بدن شد و خود را در حد جمادی و گیاهی و حیوانی ببینیم، ترس از اموری مثل زلزله بر وجود ما حاکم می‌شود. یکی از ریشه‌های مهمِ ترس از زلزله، ضعف باور و یقین به «خود» است. یعنی وقتی انسان خودِ حقیقی‌اش را ‌نشناسد، آمادگی پذیرش انواع توهمات نادرست را دارد. امیرالمومنین علی (علیه‌السلام) فرمودند: «شِدَّةُ الْجُبْنِ مِنْ عَجْزِ النَّفْسِ وَ ضَعْفِ الْیَقِینِ؛ شدّت ترس از ناتوانى روحى و ضعف یقین سرچشمه مى‌گیرد». علت ترس از زلزله این است که انسان فکر می‌کند مرگ یعنی نیستی و نابودی. در حالی که مرگ به معنای نوعی تولد است. زیرا وقتی شما وارد عالم برزخ می‌شوید، مثل لحظه‌ای است که از رحمِ مادر، وارد عالمی بی‌نهایت زیباتر و کاملتر و بزرگ تر به نام دنیا می‌شوید. ما موجودی دائمی هستیم و برای ما نابودی وجود ندارد. این که قرآن نزدیک به ۸۰ بار تذکر می‌دهد که شما جاودانه هستید، یعنی تا خدا وجود دارد، شما هم هستید و مرگ به معنی نابودی نیست. اگر این گونه فکر کنیم که مرگ نابودی است، آن وقت زندگی بعد از دنیا را زندگی نمی‌دانیم و نگاه مان محدود به دنیا و تن می‌شود. در حالی که قرآن می‌فرماید: «ان الدار الآخرة لهی الحیوان= محققا زندگی آخرتی زندگی راستین است». برای همین است که وقتی وارد عالم برزخ می‌شویم، اصلاً یادمان نمی‌آید که چقدر در دنیا بودیم. وقتی از افراد در قیامت سوال می‌کنند که چقدر در دنیا بودید؟ می‌گویند: یک روز یا نصف روز در آنجا بودیم: «لَبِسنا یَومً اَو بَعضٍ= یک روز یا بخشی از یک روز». در حقیقت، ریشه انواع ترس، مثلا ترس از زلزله از اینجا ناشی می‌شود که ما درست به قضایایی که برایمان مطرح می‌شود، نگاه نمی‌کنم. حتی به خودمان هم نگاه غلط داریم. برای همین است که به امور جمادی، گیاهی و حیوانی دلبستگی‌ ذاتی پیدا می‌کنیم و گاه تا آخر عمر گرفتار همین امور می شویم. در حالی‌که باید بدانیم که اینها ذات ما نیستند. برای همین است که از خودِ اصلی‌مان که ابدی و جاودانه است و از جنس اهل‌بیت علیهم‌السلام است، فاصله می‌گیریم. نتیجه این فاصله گرفتن‌ها می شود «ترس»، ترس از زلزله ترس از  صدها امر دیگر. بخش اصلی زندگی ما بعد از وفات است. مثل جنین که بخش اصلی زندگی‌اش در دنیاست؛ نه فقط دوران جنینی. آدم متوهم زندگی را فقط در دنیا معنا می‌کند. اصلاً حواسش نیست که یک زندگی بی‌نهایت بزرگ‌تر، زیباتر و کاملتر در آن سوی عالم منتظرش است. هر کسی که از دنیا می‌رود، وارد جدی‌ترین مرحله‌ی حیاتش‌ که حیات برزخی است، می‌شود که تا قیامت ادامه دارد. از طرفی هم نمی‌دانیم قیامت چه زمانی است. بنابراین، ما باید تصورمان درباره‌ی مرگ را درست کنیم. وقتی خودمان را به غلط تعریف می‌کنیم، تعلقات‌مان هم غلط می‌شود و همه‌ی برداشت‌هایمان از مرگ و حیات اشتباه از آب در می‌آید. نتیجه آنکه اولین علت و ریشه‌ی ترس از مرگ،‌ این است که مرگ را نابودی می‌دانیم. در حالی که مرگ نابودی نیست. مرگ شروع یک زندگی بی‌نهایت زیباتر و بزرگ‌تر است:‌ مرگ آغاز راه است؛ نه پایان راه. چه برای خودمان و چه برای دیگران. توضیحات بیشتر در این خصوص را در بحث اضطراب و بی تابی دنبال کنید.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8724
زمان انتشار: 28 دسامبر 2017
| |
چرا از مرگ می‌ترسیم؟

بی تابی و اضطراب (ترس از مرگ2) جلسه 13؛ 96/09/10

چرا از مرگ می‌ترسیم؟

علت‌های مختلفی درباره این که چرا از مرگ می‌ترسیم، وجود دارد. ولی مهمترین علت آن عدم آشنائی و ندانستن حقیقت مرگ است، یعنی جهل نسبت به ماهیت مرگ و این که نمی‌دانیم مرگ چیست و به همین دلیل از آن می‌ترسیم.

گفتیم که بعضی از توهمات باعث ترس از مرگ می‌شود. مهمترین علت این ترس، نشاختن خود حقیقی است. وقتی انسان شناخت درستی از حقیقت خود نداشته باشد و خود را از جنس ابدیت و بالاتر از بهشت نبیند، در دنیا به سبک زندگی جمادی، گیاهی و حیوانی عادت می‌کند و تا آخر عمر به همین سبک زندگی می‌کند. مثل پولدار شدن و فخرفروشی نسبت به دیگران. انسانی که دچار خودشیفتگی است، خودش را به کمالات وهمی مشغول می‌دارد. آدمی که حقیقت خودش را نمی‌شناسد، دائما در دنیا با توهمات زندگی می‌کند. یعنی فکرش محدود به این است که چند تا نوه دارم؟ چندتا پسر دارم؟ چند تا ماشین دارم و... دائماً با اینها سرگرم است. درحالی که همه اینها ابزار زندگی هستند برای دستیابی به اهداف عالی. یعنی قیمت واقعی ما به میزان شباهت‌مان به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و تخلق به اسماء الهی برمی‌گردد. متاسفانه ما نسبت به آخرت و ابدیت و زندگی جاودانه‌مان بی‌توجه هستیم. ما با خود الهی‌مان مثل غریبه‌ رفتار می‌کنیم و در عوض با اصالت دادن به من‌های جمادی، گیاهی و حیوانی، سبک زندگی‌مان را می‌چینیم. کسی که ترس از مرگ دارد فکر می‌کند که هنگام مرگ، از اینها جدا می‌شود و نگرانیش همین جدایی از خانه، کاشانه، مال، ماشین، فرزندانش است. درحالی که اینها همه ابزار هستند و برای هیچ انسانی نمی‌مانند. تنها چیزی که بعد از مرگ به دردمان می‌خورد، به تعبیر حضرت علی(علیه‌السلام) تقوا و دینداری است. پس ترس از مرگ برای این است که ما نمی‌دانیم چه اتفاقی می‌افتد. مرگ ورود به عالمی بی‌نهایت مهربان‌تر از عالم دنیاست. خداوند می‌فرماید: من 99 درصد مهربانی‌ام را برای آن طرف گذاشتم. یعنی همه‌ی عشق و مهربانی‌های عالم دنیا، فقط یک درصد از رحمت و مهربانی خداست. پس ما بی‌جهت از مرگ می‌ترسیم؛ چون آن را نمی‌شناسیم. بعضی افراد برای حیات دنیایی‌شان هزینه زیادی می‌کنند. ولی برای آخرت با خساست خرج می‌کند. مثلاً اگر بگوییم برای زلزله‌زدگان پول بده، می‌بینید که حداقل هزینه را می‌دهد. چون تعلقات بیخودی به آن دارد. برای همین است که ترس از دادن دارد. ما باید به خود حقیقی تعلق داشته باشیم. آدم زیرک عمده ثروتش را برای ابدیت می‌فرستد. اهل‌بیت(علیهم‌السلام) چون نگاه‌شان درست بود، به دنیا هیچ تعلقی نداشتند. توجه کنید که فقر در آخرت، عذاب آور است. اگر دست خالی از دنیا برویم، در آنجا گرفتار خواهیم بود. باید خودمان به فکر خود باشیم و خودمان زندگی آخرت را بسازیم. پس باید از تعلقات دنیا دور شویم. چون این تعلقات، موجب کم شدن آرامش انسان می‌شود. چون ما ماهیت مرگ را نمی‌شناسیم، ترس از آن داریم. درحالی اگر بدانیم که در عالم ابدیت خانواده‌ای خواهیم داشت که بی‌نهایت برتر و بهتر از دنیا هستند. پدر و مادر، همسر، دوست و... دیگر ترسی از مرگ نداریم. ائمه این‌طور نگاه می‌کردند به مرگ. در عین این که گریه بر مصیبت‌ها داشتند، ولی راضی به قضای الهی بودند. برای همین بود که غصه‌ها آنها را از پای در نمی‌آورد. قبل از مرگ به فکر خود باشیم ما در زندگی ظلم‌های زیادی داریم؛ پس تا زنده هستیم، باید این ظلم‌ها را برطرف کنیم. اگر مظلمه‌ای به گردن داریم، آن را در همین دنیا پرداخت کنیم. آدمی که خودش را می‌شناسد، تمام حرصش برای ابدیت و آخرتش است و هر نوع مصییتی هم به او برسد می‌گوید: « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ= ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى‏‌گردیم». ناراحت نیست از این که چیزی را از دست می‌دهد؛ چون خود را مالک و صاحب چیزی نمی‌بیند. وقتی این طور به دنیا نگاه کنیم، خدا هم برایمان زیبا تصمیم می‌گیرد و آرامش دنیایی و آخرتی به ارمغان می‌آورد و خدا هم ما را بیشتر از خودمان دوست دارد. پس پیش خدا آزاد و رها باش. چون هر چه بدهد، خوب است. «زهد» یعنی شخص برایش فرق نمی‌کند که خدا به او چی می‌دهد و این را نوعی بی‌ادبی می‌داند که حساب کند که خدا به او چه بدهد و چه ندهد. انسان باید از مقامات دنیایی بترسد. چون همه چیز مسئولیت‌آور است. آدمی باید ببیند بعد از گذر عمر، آیا شادی و آرامشش بیشتر شده و توانسته برای دنیا غصه نخورد یانه. در این صورت عمر مبارکی خواهد داشت. وقتی واقعیت را نمی‌بینیم و خودشناسی نداریم، دچار توهمات می‌شویم و ترس‌های وهمی به سراغ‌مان می‌آید. اما اگر خود را به خدا بسپاریم و شکر بر دادن‌ها و فقدان‌ها کنیم. آن وقت است که خدا بهتر و زیباتر به ما می‌دهد. هر وقت خدا تصمیم گرفت که عمر ما تمام شود، ما هم باید راضی باشیم. چرا ترس از مردن باید داشته باشیم. خدا زمانی جان انسان را می‌گیرد که به نفع بنده‌اش بداند نه به ضرر آن. در دعای بیستم صحیفه، امام سجاد(علیه‌السلام) به خدا عرض می‌کند: «خدایا اگر عمر من، چراگاه شیطان است، جانم را بگیر، امّا اگر در بندگی توست، آن را طولانی کن». نتیجه آنکه مسئله مرگ را این طور باید با سپردن خود به خدا حل کرد. در کنار این که با صدقه دادن، انجام کار نیک و صله رحم، طول عمر را از خدا بخواهیم؛ ولی خود را به خدا بسپاریم. او در بهترین زمان روح ما را قبض می‌کند و می‌برد. ترس/ مرگ

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8723
زمان انتشار: 28 دسامبر 2017
| |
یکی از ریشه‌های مهمِ ترس، ضعف باور و یقین به «خود» است

بی تابی و اضطراب ( ترس از مرگ 1) ج 12؛ تاریخ: 96/09/10

یکی از ریشه‌های مهمِ ترس، ضعف باور و یقین به «خود» است

وقتی انسان خودِ حقیقی‌اش را ‌نشناسد، آمادگی پذیرش انواع توهمات نادرست را دارد. امیرالمومنین علی (علیه‌السلام) فرمودند: «شِدَّةُ الْجُبْنِ مِنْ عَجْزِ النَّفْسِ وَ ضَعْفِ الْيَقِينِ؛ شدّت ترس از ناتوانى روحى و ضعف يقين سرچشمه مى‌گيرد».

ما یک سلسله ادراکات «حسی، خیالی، وهمی، عقلی و فوق‌عقلی» داریم که هر یک ویژگی هایی دارد به این شرح: ۱- «ادارک حسی» که با محسوسات سر و کار دارد. ۲- «ادراکات خیالی» که در آن با مخیلات سر و کار داریم که صورت و شکل دارند؛ اما خالی از ماده هستند. مثل تصویر پدر و مادر. ۳- «ادراکات وهمی» که جزئی و شخصی اند و برخلاف مخیلات، فارغ از شکل و صورت هستند. مثل عشق‌های زمینی که واقعیت دارند و منشأ اثر هم هستند. اما عشق شکل و صورتی ندارد. ۴- «ادراکات عقلی» که نه شکل و صورت دارند و نه اندازه و ماده؛ اما وابسته به شخص هم نیستند؛ بلکه اموری کلی و حقیقی هستند. مثل علم. ۵- «ادراکات فوق عقلانی» که از جنس «الله» تبارک و تعالی است و انسان بواسطه آن می‌تواند با هستی مطلق و بی‌نهایت انس و ارتباط بگیرد. در تقسیم‌بندی ادراکات انسان، «ترس» مانند وسواس و حسادت، یک امر توهمی است که منشا اثر در زندگی انسان می‌شود. اگر انسان بفهمد که علاوه برجنبه‌های مختلف «حسی، خیالی، وهمی و عقلی» یک جنبه‌ی مهم فوق عقلی نیز دارد که از جنسِ روح خداست؛ آن وقت باور می‌کند که صرفا مرد یا زن نیست. چون این جنبه‌ها، جنبه‌های زمینی و دنیایی ما هستند. اینها ابزاری برای زندگی در رحم دنیا هستند که انسان توسط آنها ابدیت و آخرت را تحصیل می‌کند. انسان در دنیا درست مثل جنینی می‌ماند که در رحم مادر با بندناف وصل به مادر است و این بند ناف باعث زندگی رحمی او و تغذیه‌اش می‌شود. بدن ما هم ابزاری برای زندگی در دنیاست. اگر این بند ناف، یعنی بدن را از ما بگیرند، وفات می‌کنیم و به برزخ متولد می‌شویم. پس این فوق العاده مهم است که دقت کنیم که شما از چه جنسی هستید. اگر ما این را درک نکنیم، دینداری ما در بخش‌های حیوانی می‌نشیند و به همان مرحله محدود می‌شود. یعنی شما خود فقط یک زن یا مرد مسلمان باقی خواهید ماند. چون در این صورت خوراک دین، فقط جذبِ شان جنسیتی شما شده‌است. علت این که اکثر افراد مثلا ۶۰ سال از عمرشان می‌گذرد و به ظاهر متدین هم هستند، اما به درجات ایمانی والا نرسیده‌اند، این است که دین، جذب «شان انسانی و فوق انسانی» وجودشان نشده‌است. چون وقتی با مقوله‌ی دین برخورد می‌کنند از نگاه زنانه و مردانه به دنیا نگاه می‌کنند و این خود، آغاز منشأ انواع ترس می‌شود. ترس این‌گونه ریشه‌یابی می‌شود. در حقیقت، ریشه انواع ترس، از اینجا ناشی می‌شود که ما درست به قضایایی که برای‌مان مطرح می‌شود، نگاه نمی‌کنم. حتی به خودمان هم نگاه غلط داریم. برای همین است که به امور جمادی، گیاهی و حیوانی دلبستگی‌های ذاتی پیدا می‌کنیم و گاه تا آخر عمر گرفتار همین امور می‌شویم. در حالی‌که باید بدانیم که اینها ذات ما نیستند. بنابراین، از خودِ اصلی‌مان که ابدی و جاودانه است و از جنس اهل‌بیت :است، فاصله می‌گیریم. نتیجه این فاصله گرفتن‌ها «ترس» است.  به عنوان مثال، برای دختری خواستگار می‌آید. در ارزیابی پسر؛ یعنی وقتی می‌خواهیم بدانیم که چقدر آدم حسابی است، به «پول‌دار بودن» او اهمیت می‌دهند. پس منشأ همه‌ی توهمات زندگی از اینجا شروع می‌شود. چه کسی تا آخر عمر درگیر ارزش‌های جمادی است و وقت زیادی از سرمایه و عمرش را صرف کمالات جمادی می‌کند؟  کسی که خودش را فقط در این بخش می‌بیند. پس ترس‌ها از نوع ترس جمادی مثل «زلزله» شروع می‌شود. ترس‌های اقتصادی و مالی یا ترس‌های گیاهی یا ترس‌های حیوانی یا ترس‌های عقلی شروع می‌شود. او متوجه نیست که موجودی بالاتر از این‌هاست و از جنس فوق عقلانی و فوق بهشتی است و بهشت منزلگاه اوست. همان طور که امام کاظم(علیه‌السلام)فرمود: «لیس لأبدانكم ثمنٌ إلا الجنة، فلا تبیعوها إلا بها= برای بدن‌های شما قیمتی نیست مگر بهشت، پس خودتان را به کمتر از بهشت نفروشید». بنابراین، منشأ «ترس از مرگ» یک امر وهمی است که به اشتباهِ نگاه انسان به خودش برمی‌گردد. علت ترس از اموری مثل زلزله این است که مرگ را نابودی می‌پنداریم علت ترس از اموری مثل زلزله این است که انسان فکر می‌کند مرگ یعنی نابودی. در حالی که مرگ به معنای وفات و نوعی تولد است. وقتی شما وارد برزخ می‌شوید، مثل لحظه‌ای است که از رحمِ مادر وارد عالمی بی‌نهایت زیباتر و کاملتر و بزرگ تر به نام دنیا می‌شود. در اینجا به انواع توهمات در مورد مرگ و علل ترس از مرگ اشاره می‌کنیم: ما موجود دائمی هستیم و برای ما نابودی وجود ندارد. این که قرآن نزدیک به ۸۰ بار تذکر می‌دهد که شما جاودانه هستید، یعنی تا خدا وجود دارد، شما هم هستید و مرگ به معنی نابودی وجود ندارد. اگر اینگونه فکر کنیم که مرگ نابودی است، آن وقت زندگی بعد از دنیا را زندگی نمی‌دانیم. وقتی هم وارد عالم برزخ می‌شویم، اصلاً یادمان نمی‌آید که چقدر در دنیا بودیم. برای همین است که وقتی از افراد در قیامت سوال می‌کنند که چقدر در دنیا بودید؟ می‌گویند که یک روز یا نصف روز در آنجا بودیم: « لَبِسنا یَومً اَو بَعضٍ= یک روز یا بخشی از یک روز». بخش اصلی زندگی ما بعد از وفات است. مثل جنین که بخش اصلی زندگی‌اش در دنیاست. آدم متوهم زندگی را فقط در دنیا معنا می‌کند. اصلاً حواسش نیست که یک زندگی بی‌نهایت بزرگ‌تر، زیباتر و کاملتر در آن سوی عالم منتظرش است. هر کسی که از دنیا می‌رود، وارد جدی‌ترین مرحله‌ی حیات‌ که حیات برزخی است، می‌شود که عمر آن تا قیامت ادامه دارد. از طرفی هم نمی‌دانیم قیامت چه زمانی است. بنابراین، مسئله‌ی وفات، یک مسئله‌ی جدی است و ما باید تصورمان درباره‌ی مرگ را درست کنیم. وقتی خودمان را به غلط تعریف می‌کنیم، تعلقات‌مان تعلقات ما هم غلط می‌شود و همه‌ی برداشت‌هایمان از مرگ و حیات اشتباه از آب در می‌آید. نتیجه آنکه اولین علت و ریشه‌ی ترس از مرگ،‌ این است که مرگ را نابودی می‌دانیم. در حالی که مرگ نابودی نیست. مرگ شروع یک زندگی بی‌نهایت زیباتر و بزرگ‌تر است:‌ مرگ آغاز راه است؛ نه پایان راه. چه برای خودمان و چه برای دیگران.   وهمیه/ترس/علل ترس  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed