www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 11782
زمان انتشار: 9 ژولیه 2020
| |
نداشتن تجافی از دنیا، به حجم غصه‌ها و اضطراب‌ها می‌افزاید

قلب، جلسه 38، 90/04/04

نداشتن تجافی از دنیا، به حجم غصه‌ها و اضطراب‌ها می‌افزاید

در جلسات گذشته گفتیم که وجود مقدس پیامبر اسلام برای گشادگی قلب، چند علامت را ذکر کردندکه  یکی از آنها «تجافی از دار غرور» بود. یعنی تنظیم نحوه ارتباط با دنیا که به گونه­ای باید باشد که چسبندگی به دنیا ایجاد نکند. چون چسبندگی چند عارضه دارد و یکی از آنها این است که حجم غصه ­ها و ناآرامی‌های انسان را بیشتر می‌کند.

اساساً ساختار نفس انسان به گونه ­ای خلق شده که هر چقدر تعلقاتش بیشتر باشد، غصه­ ها و اضطراب‌هایش هم بیشتر می‌شود. چون تعلق گرفتن، خودش مشغله­ زاست. یعنی وقتی شما تعداد بیشتری در دلت معشوق داری: اول، درگیر نگهداری آن معشوق‌ها هستی؛ دوم، درگیر تنظیم رابطه با آنها هستی؛ و سوم، نگران هستی که مبادا یکی‌شان را از دست بدهی. هر کدامش از دستت برود فشار روانی، غصه و ناآرامی زیادی برای تو خواهد داشت. اگر فکر کنید که با بیشتر شدن تعلقات تان شما به خوشی و آرامش و سعادت می‌رسید، سخت در اشتباهید. غلام همت آنم که زیر چرخ کبود             از آن چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است طبق آمار جهانی بیشترین غصه‌ها و اضطراب‌ها، ترس‌ها و بیماری‌های روانی و حتی بیماری‌های جسمی در دو طبقه بیشتر به چشم می‌خورد. یکی طبقه‌ای که رفاه بیشتر دارد و دوم در طبقة تحصیل کرده‌. این دو طبقه هرچقدر سطح دارایی‌های مادی شان و تحصیلات شان بالا می‌رود، سطح آرامش شان پایین می‌آید. چرا؟ چون تعلقات‌شان بیشتر می‌شود و تعلقات هم اضطراب­زا هستند. انسان نباید به کمالات شأن‌های پایینی، بیش از حد مجاز بها دهد کمالات «جمادی، نباتی، حیوانی و عقلی» برای روح لازم و آرام بخش است، اما اگر از حد مجاز بیشتر شود، اضطراب زا می‌شود. یعنی این کمالات مثل چربی و قند و نمک می‌ماند. اگر مقدار نمک، چربی و قند در خون از حد لازم بیشتر شود، واقعاً خطرساز و کشنده است. به همین ترتیب، پرداختن به کمالات جمادی، نباتی، حیوانی و عقلی منهای کمال فوق عقلی خطرساز می‌باشد. مثلاً تحصیلات خوب است، مطالعه و مدرک تحصیلی و پول خوب است، اما همین پول وقتی که با یک روح مریض و به فرموده‌ی علی(علیه‌السلام) با یک قلب محجوب و یک عقل مغلوب و یک نفس معیوب روبه ­رو می‌شود، می‌تواند آسیب زا و کشنده باشد. خداوند بخش سلامت و آرامش را در شأن پنجم یعنی فوق عقل گذاشته است، نه در شأن‌های دیگر. یعنی تعیین کننده سعادت، سلامت، آرامش، خوشبختی شأن پنجم ما و دل ما است. دل اصلی‌ترین بخش وجود ما و شخصیت ما است. دارایی حقیقی هر انسانی دل اوست. روز قیامت هر شخصی نان­خور دل خود است. این که من در هنگام سکرات موت چه وضعیتی خواهم داشت، به دلم مربوط است. اما اینکه چقدر مدرک تحصیلی داشته باشم، هیچ تأثیری در آنجا ندارد. این که چقدر دانشمند هستم و چقدر اطلاعات و سواد دارم، هیچ تأثیری ندارد. عشق به الله، تاریخ مصرف ندارد با هر یک از تجلیات الله که پیوند برقرار کنی، به تو قدرت و شادی و آرامش می‌دهد. بسته به میزانی که خدا در آن تجلی کرده باشد. مثلاً انبیاء، چهارده معصوم (علیهم‌السلام)، شهدا و ... جلوه‌های خدایند. شهدا درجات مختلفی از شادی و آرامش را به انسان می‌دهند. عالم، عارف، ولی خدا، امامزاده‌ها نیز، دارای مقامات مختلفی هستند. پس ببین به دلت چه داده‌ای؟ این خیلی مهم است. دل ما دائماً بهانه خدا را می‌گیرد و از ما به کمتر از خدا هم راضی نمی‌شود. چون شما هر چه به او بدهی، بعد از یک مدت خسته می‌شود و می‌گوید این را نمی‌خواهم و از این بدم می‌آید. کمالاتش هر چه بوده، من بیرون کشیده‌ام. دیگر به درد من نمی‌خوردو  تاریخ مصرفش تمام شده است. تنها چیزی که تاریخ مصرف ندارد، فقط الله است. چون از روز اول، دل را با آن عشق سرشته‌اند. حال اگر کسی به دل خود محبوبی غیر از محبوب خودش را داد، این دل دیگر سالم نیست. مثل کسی که بخواهد به چشمش نور نامناسب بدهد، یا به گوشش فرکانس نامناسب بدهد، یا به معده ­اش غذای نامناسب بدهد. دل فقط با یک دلبر آرام می‌شود و آن هم کمال مطلق است. اگر دل را که بی نهایت­ طلب است، با کمال مطلق و معشوق بینهایت آرام کردی، هم دنیایت قشنگ می شود و هم آخرتت. دل هیچ وقت نمی‌تواند بدون «اله» باشد تنظیم رابطه دل با دنیا، فقط به این شرط است که تو حتماً آن مطلوب حقیقی دلت را به او داده باشی. در غیر این صورت، کسی نمی‌تواند ادعا کند که من بدون اینکه محبوب حقیقی را به دلم داده باشم، خیلی عُرضه دارم و می‌توانم رابطه‌ی دلم را با دنیا تنظیم کنم، بدون اینکه آسیب ببینم. وقتی قبل از اینکه معشوق حقیقی را به دلت بدهی، با دنیا ارتباط برقرار کنی، دائماً در اضطراب هستی. بنابراین، تا تکلیف دلت را با الله روشن نکنی، نفی اله ­ها بیهوده است. این درست است که شما اول می‌گویی: «لا اله» و بعد می‌گویی: «الا الله» و نفی اله می‌کنی، ولی اگر الله در دلت نباشد، چطور می‌توانی بگویی، «لا اله» چون این یادتان باشد، دل هیچ وقت نمی‌تواند بدون اله باشد. دل همیشه یک معشوق می‌خواهد، اصلاً دل بدون عشق زنده نیست. اگر الله را که کمال مطلق و جاودان است، به دلت بدهی، بعداً می‌توانی اله‌های دیگر را نفی کنی. آن وقت همه چیزهایی که نفی شان می‌کنی، برایت لذت­ بخش و جذاب می‌شوند. می‌بینی که حتی نوشیدن یک لیوان شیر یا چای برایت لذت‌بخش می‌شود. مدرک تحصیلی‌ات، همسرت و همه دنیا، برایت  لذت‌بخش‌ می‌شود و از مقام خیلی خوب، می‌توانی لذت ببری و استفاده کنی. علت اینکه می‌فرماید: ایمان هر چه بالاتر می‌رود، عشق انسان به همسرش بیشتر می‌شود، برای این است که اول تکلیف دلش را روشن کرده، دلش را با الله اشباع کرده و دل دیگر بهانه نمی‌گیرد. تمام بهانه‌گیری‌ها، دعواها، اختلافات و طلاق‌ها برای این است که شخص قبلاً دلش را با الله آرام نکرده است. اما کسی که تمام عزتش را و تمام عشق و عاطفه ­اش را دارد از آسمان می‌گیرد، این پایین اصلاً نیاز به احترام و اکرام ندارد که اگر کسی به او توهین کرد کم بیاورد. ولی کسانی که از آسمان می‌بُرّند، یعنی آن معشوق اصلی دل را به دلشان نمی‌دهند، اینها در پایین، خیلی گدا می‌شوند. به طور مثال، بچه‌ای گم شده و یک نفر می‌داند، مادر این بچه کیست، اما به بچه نمی‌گوید. یا می‌داند مادر دنبال بچه‌اش می‌گردد، ولی جای بچه را به مادر نمی‌گوید. یا یک پدری بی‌تاب بچه ‌است و بچه را از پدر پنهان می‌کند. نمی‌گذارد اینها به هم برسند. این جنایت و ظلم است. ما این را ظلم و جنایت می‌دانیم و جهنم هم در پی دارد. از همه این جنایت‌ها بدتر، این است که آدم می‌داند دلش الله می‌خواهد، اما هی به او خیانت می‌کند. می‌گوید: نه؛ با یک ماشین راضیت می‌کنم، با ازدواج راضیت می‌کنم، با پنج هکتار زمین راضیت می‌کنم، تو آن را از من نخواه. این خیلی جنایت است. خیلی ظلم بزرگی است. آدم خودش به خودش خیانت می‌کند. آیا از این بدتر جنایت هم وجود دارد؟ تو که می‌فهمی دلت الله را می‌خواهد، تو که می‌دانی با غیر الله راضی نمی‌شوی، چرا اینقدر داری امروز و فردا می‌کنی؟ پیغمبر فرمود: بیشتر جهنمیان آدم‌هایی هستند که هی امروز و فردا کردند. در دادن معشوق حقیقی به دل، تنبلی و بی­حوصلگی کردند. اینها آدم‌های خوبی بودند، قصد بدی نداشتند، ولی به خاطر تنبلی و «سَوفَ» کردن و تسویف به جهنم افتادند. وای به حال کسی که یکی هایش از ده تایی ها بیشتر شود توجه کن به این  که خدای مهربان و دوست ­داشتنی که دوستت دارد و برایت چه تدارکات عظیمی دیده. اگر تو یک کار خیر بکنی، او ده برابر به تو پاداش می‌دهد. یک ماه رجب گذاشته که سه روز از روزه های آن، 900 سال عبادت است. یعنی 9 برابر عمر طبیعی. در روایت داریم: وای به حال کسی که روز قیامت یکی‌هایش بیشتر از ده‌تاهایش شود. یعنی می‌گوید تو یک گناه کردی، من یکبار برایت نوشتم. یک ثواب کردی، ده تا نوشتم. با این حال این چه وضع زندگی است که گناهانت از ثواب‌هایت بیشتر شده است. این خدا تا این حد مهربان و مشتاق است و با هر بهانه ­ای گناهانت را می‌ریزد. با اذیت شوهرت، با اذیت زنت، با گریه بچه، مریضی بچه، با حرص و جوش خوردن، با یک خبر بد، با یک حادثه منفی، با یک مریضی و ... تو را پاک پاک می‌کند. از طرف دیگر، برای بعضی از رفتارهای انسان، دائماً و شب و روز برایش گناه می‌نویسند. حتی در خواب هم باشد، برایش معصیت می‌نویسند. بعضی از خصوصیات هست که دائماً برای انسان خیرات می‌نویسند. انسان باید چراغ قرمزها و حریم‌ها را بشناسد و وارد آنها نشود. ممکن است انسان گهگاهی آلوده به گناهی شود. حتی پرسیدند که آیا مؤمن ممکن است فحشا بکند؟ حضرت فرمود: بله. اما وقتی به گناه می‌افتد، بعدش بلند می‌شود و توبه می کند. اما بعضی‌ها هستند، دائماً گناه تولید می‌کنند. یکی از آن کسانی که دائماً گناه تولید می‌کنند، کسانی هستند که گناهان‌شان را کوچک می‌شمارند. اینها خیلی آدم‌های خطرناکی هستند. می‌گویند: این که چیزی نیست. این شخص همیشه برایش گناه نوشته می‌شود، چون همیشه در حال مخالفت با خدا است. بعضی از بزرگان گفته‌اند: شما همیشه یک کار خیر بکنید که اگر گناهی هم می‌کنی، گناهت ریزش بکند. ما اصلاً به فکر سرمایه‌گذاری برای خانه جاودانگی‌مان نیستیم امام سجاد (علیه‌السلام) شب27 ماه رمضان از سر شب تا سحر همین دعا را خواند. یک امام معصوم تا صبح به خدا می‌گوید:«‌اَللّهُمَّ اَرزُقنِی التَجافی عَن دارِ الغُرور وَ الاِنابَۀَ اِلی دارِ الخُلود وَ الاِستِعدادَ لِلمَوت قَبلَ حُلولِ الفَوت» ما چگونه می‌خواهیم آدم شویم، در حالی که اصلاً سرمایه­ گذاری خصوصی نداریم. خلوت نداریم. خیلی جاها نباید سرمایه ­گذاری کنیم. عمرمان را نباید جاهای دیگر تلف کنیم. از همین الان باید به برنامه ­ریزی شروع کنیم و برنامه عملی داشته باشیم. اگر عُرضه نداری و می‌بینی که خدا برایت خیلی بزرگ است و فهم و شناخت و نزدیک شدن به او سخت است، از واسطه ­ها استفاده کن. از اساتید، اولیاء خدا، شهدا استفاده کن و خودت را برسان به آن مقصدی که باید برسانی و برو جلو و معطل نکن. جمع‌های خوب پیدا کن. جمع‌های فطری و رفیق‌هایی که باطن آدمی دارند. پاتوق های فطری پیدا کن، نه پاتوق های طبیعی. پاتوق‌های طبیعی آدم را جهنمی می‌کنند. تا می‌توانید رفیق‌های خوب انتخاب کنید. در این ارتباط‌ها است که عملیات دلدادگی به خدا باید شروع شود؛ و گرنه، در سر کلاس، کسی با کلاس و استاد به جایی نمی‌رسد. استاد فقط می‌تواند به ما سرخط بدهد و چینش فکرمان را درست کند و مهندسی فکر به ما بدهد. روح ما را استاد تقویت کند، اما تو باید بروی تمرین بکنی. تمرین‌ها باید به دور از عوامل اضطراب انجام شوند تا ثمربخش باشند اگر نتیجه کار و تمرین، درست از آب درنمی‌آید و تو مدام خواب‌های مزخرف می‌بینی، خواب‌های غصه­ دار و ترسناک می‌بینی، برای این است که سر کلاس تمرین نداشتی. یا بعد از کلاس تمرین نداشتی و یا برعکس و واژگونه تمرین کرده‌ای. یعنی با چیزهایی که به تو آرامش می‌دهد، خلوت نکرده‌ای، بلکه با چیزهایی خلوت کرده‌ای که به تو اضطراب می‌دهد. به نوع خواب‌هایت که نگاه بکنی، می‌بینی خواب‌هایت پریشان است و تفسیر و تعبیر ندارد. اینها را «اضغاث احلام» می گویند. یعنی چیزهای مزخرف و بی ­معنی. این برای آن است که خلوت‌ها و تمریناتت همراه با عوامل اضطراب بوده. دیده‌اید بعضی‌ها کتاب‌های پلیسی و جنایی می‌خوانند، فیلم‌های سینمایی نگاه می‌کنند، اصلاً این جور آدمها نمی‌توانند به آرامش برسند. چون دائماً دلشان درگیر موضوعات هیجانی است. کسی که دائماً سرش در سریال و در کارتون و فیلم است  یا دنبال  این است که چه کسی با چه کسی ازدواج کرد؛ چه کسی چه کسی را طلاق داد؛ دائم ذهنش آلوده است. این چگونه می‌تواند با خدا خلوت کند؟ خدا رحمت کند امام خمینی (رحمه‌الله‌علیه) را که ماه رجب که می‌شد، نصف برنامه­ هایش را تعطیل می‌کرد. ماه شعبان که می‌شد، 75% کارهایش تعطیل بود. ماه رمضان که می‌شد 100% تعطیل می‌کرد و درصد کوچکی نگه می‌داشت. آدم اگر خلوت نداشته باشد، اگر ملاقات نداشته باشد، اگر تمرین نداشته باشد، کارش درست نمی‌شود. اگر بطور مرتب مدرسه برویم و درس بخوانیم، مرتب کلاس برویم، مرتب استاد به ما یک چیزی بگوید و یا نوار گوش بدهیم و کتاب بخوانیم، ولی اصلاً تمرین نداشته باشیم، فایده‌ای ندارد. فردا کلاس است، صبح کلاس است، در خوابت کلاس است، همه وقت و همه جا کلاس می‌روی، اما بدون تمرین چه فایدهای دارد؟ همیشه برای تولدت به آخرت آماده باش! «اِستِعدادِ لِلمَوت» یعنی تو آماده باشی که تا به تو گفتند: تمام است؛ شاد شوی. الان وقت تولد من است و من دیگر از این طویله ی دنیا می‌خواهم بیرون بروم. پیغمبر منتظر من است و چقدر شهدا انتظار من را می‌کشند. چقدر ائمه منتظر من هستند. با ملائکۀ الله که یک عمر سلام و علیک و صفا و رفاقت داشتم، می‌خواهم پیش شان بروم. می‌خواهم بروم نزد حضرت معصومه­ (سلام‌الله‌علیها) که در دنیا انس زیادی داشتم. مهمانی‌هایی که با حضرت زینب، علی اکبر، علی اصغر و با امام حسین و با مادرم فاطمه زهرا (علیهم‌السلام) داشتم. می‌بینی این شخص چقدر ماشاء الله با خودش کار کرده و رفیق داشته، چقدر برنامه داشته، چقدر تدارکات قشنگ برای موت و ابدیتش دیده. در کلمات «الاِستِعدادَ لِلمَوت قَبلَ حُلولِ الفَوت» به کلمه استعداد دقت کنید. این از مقوله اطلاعات نیست، بلکه از مقوله عمل و مهارت است. پس ما باید کار بکنیم. باید شروع کنیم و عملیاتی شویم و برای این خلوت ها وقت بگذاریم و تمرین کنیم. به خیلی چیزها بگوییم نه و برویم ببینیم می‌توانیم تمرین کنیم یا نه. اگر نمی‌توانید تمرین را از سجاده شروع کنید، علتش این است که سجاده سنگین است. برای همین بود که خداوند فرمود: «إِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ[1]= به راستى این [كار] گران است مگر بر فروتنان». یعنی هرکسی با نماز نمی‌تواند اوج بگیرد. پس نمازهای‌تان را خوب بخوانید، تمرینات نماز را انجام بدهید و مهارت‌هایش را بیاموزید؛ ولی با چیزهای دیگر شروع کنید. با تعقیبات، قرآن، دعا، شنیدن و با حرف زدن با رفیق‌هایتان. ممکن است دلت اصلاً با نماز نرود، ولی اگر یک رفیق خوب داشته باشی که با هم ده دقیقه یا نیم ساعت حرف‌های معنوی بزنید و دل‌های همدیگر را هُل بدهید، می‌بینی او دل تو را دارد جلا می‌دهد و تو دل او را داری جلا می‌دهی. بعد می‌بینی چه بزمی می‌شود. پس طبق فرمایش نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای گشادگی قلب، تجافی از دنیا، رو آوردن به سمت آخرت و آمادگی برای تولد به خانه ابدی، موثرترین عواملی هستند که طی این چند جلسه درباره آن بحث شد. قلب/ تجافی/ تمرین/ آمادگی برای مرگ پی نوشت: [1] . سوره بقره/45. ع ل 388

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11163
زمان انتشار: 14 اوت 2019
| |
«دنیادوستی» دشمن شادی و نشاط است

شادی (مرزداران)؛ جلسه 10؛ 98/5/12                                                    

«دنیادوستی» دشمن شادی و نشاط است

حبّ دنیا می‌تواند به ما خیلی کمک کند که هم شاد باشیم و هم آرام؛ اما این منوط به درست نگاه کردن ما به دنیاست. درست نگاه کردن ما به دنیا هم تابع خودشناسی است. یعنی به خودم چطور نگاه ‌کنم؟ چون وقتی خودت را درست ببینی، دنیا را هم درست می‌بینی و ارتباط قشنگی با آن برقرار می کنی.

بحثمان دربارۀ موانع شادی به این موضوع رسید که چه چیزهایی نمی‌گذارد ما شاد باشیم. امروز یکی دیگر از عوامل فوق‌العاده مهم را که شاید از موانع اصلی و مادر باشد، مطرح می‌­کنیم و آن «دنیادوستی» یا حبّ دنیاست. اول باید مشخص شود حبّ دنیا کجاها خوب است و به شادی و آرامش ما کمک می‌کند، و کجاها خوب نیست و در ما اضطراب و غم ایجاد می‌کند. قبلاً توضیح دادیم رابطه دنیا با حیات آخرتی ما، مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. ما الان در رحم دنیا قرار داریم که رحم دوم ماست و دنیا مادر ماست و ما را پرورش می‌دهد. با وفات، انتقال به عالم برزخ یا عالم قبر پیدا می‌‌کنیم که بی­نهایت از اینجا زیباتر، کامل­تر، پیشرفته‌تر، جذاب‌تر، شیرین‌تر و بزرگتر است. پس دنیای ما یک دنیای کوچکی است. امّا روح­مان بی‌نهایت بزرگتر از فضای زمین است و دوست داریم در یک فضایی زندگی کند که خیلی آزادی داشته باشیم تا بتوانیم خیلی از کارها را انجام بدهیم. ولی الان برای ما امکان‌پذیر نیست. اما با وفات به عالم ملکوت و عالم برزخ که از اینجا بی­نهایت زیباتر، کامل­تر، بزرگتر و جذاب‌تر است، این امکان برای ما فراهم می­‌شود. در حرکت از دنیا به سمت آخرت، این خود ما هستیم که تصمیم می‌گیریم سبک زندگی‌مان، ورودی‌هایمان، افکارمان، اخلاق‌مان، اعتقادات‌مان و اعمال‌مان چگونه باشد. چون اینها مجموعه چیزهایی هستند که یک نفر برای شرایط زیستی آخرت آماده می‌کند. حالا چه خوب، چه بد. پس وقتی آنجا قانون دارد، شما با یک سبک زندگی خاص، هم می‌توانی در دنیا شاد و آرام باشی، و هم در آخرت. البته این مخصوص کسانی است که سبک زندگی سالمی دارند و قواعد سلامت را می­‌شناسند. در نتیجه تولدشان عالی است. وقتی هم به آنجا می‌رود، بی‌نهایت بهره‌برداری می‌کند. ولی کسانی که سبک زندگی غلطی را انتخاب می‌کنند، اینها به هیچ‌­وجه آمادگی بهره‌برداری از بهشت را ندارند. یعنی همه چیزهای بهشت را دارند، اما نمی‌‌توانند از آنها استفاده کنند. مثل بچه‌ای که کور و کر یا فلج متولد می‌شود. در فضای خوب دنیا قرار می‌گیرد، اما قادر به استفاده از آن نیست و این زجرش می‌دهد و دنیا برایش جهنم می‌شود. جهنم مثل درد می‌ماند. خدا درد را در دنیا نمی‌آفریند و فقط سلامت را می‌آفریند. درد از بلایی که پدر و مادر یا محیط سر بچه می‌آورد، نشات می­گیرد. درد و مریضی، وقتی با دنیا تطبیق نکند، انسان را می‌کشد. جهنم هم همین­طور است. جهنم یک امر ذاتی نیست، یک امر عرضی است. خداوند یک بهشت آفریده و می‌گوید خود را با این بهشت تطبیق دهید. اگر کسی خودش با اختیار نخواست که به بهشت برود و خودش را با بهشت تطبیق نکرد و یک سبک زندگی غلطی را انتخاب کرد، باید خودش را مؤاخذه کند که جهنم را انتخاب کرده است. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: خدا هیچ کس را به جهنم نمی‌برد؛ مگر اینکه خودش بخواهد به جهنم برود، یعنی خودش سبک زندگی جهنمی را انتخاب کند، محیط غلط برای زندگیش انتخاب کند، آدم‌­های غلطی را برای معاشرت انتخاب کند. آدم‌­های غلط، دیدنی­‌های غلط، شنیدنی­‌های غلط، خوردنی‌­های غلط، رفقای غلط، افکار غلط را خودش انتخاب می‌کند. درحالی که آدم مجبور نیست هیچ­کدام از این موارد غلط را انتخاب کند. ولی بعضی­ها دوست دارند این غلط را انتخاب کنند. یعنی خودش انتخاب می‌کند، خودش هم پایش می‌ایستد. و گرنه خدا که کسی را جهنم نمی‌برد. افراد خودشان جهنم را می‌سازند و با خودشان می‌برند و دوست دارند که به جهنم بروند. و گرنه فضای جهنمی و بهشتی، سبک زندگی جهنمی و بهشتی کاملاً روشن است. همه هم این را می‌فهمند. ولی بعضیها با اختیاری که خدا به آن­ها داده، جهنم را انتخاب می‌کنند. مثلاً وقتی مسواک نمی‌زنی، دندان درد می‌­گیری و زیبایی‌های دندانت از بین می‌رود و هزینه‌های زیادی گردنت می‌گذارد. یا مثلاً وقتی غذای سالم نمی‌خوری، معده درد، روده درد و... می گیری. اینها همه انتخاب خودت است. دنیا، هم خوب است و هم بد دنیا چه چیزش خوب است؟ همان که بتواند مثل یک رحم پاک، سازندگی ایجاد کند و ما را به برزخ منتقل کند. یعنی می‌توان گفت: حبّ دنیا در جایی که حواست باشد، خوب است. چون دنیا یک محیط فوق‌العاده دوست‌داشتنی و شیرین است. اگر تو با آن ارتباط قشنگی برقرار کنی، آن بهشت را در همین دنیا هم می‌توانی بیاوری و از آن لذت ببری. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت لذت ببری. دنیا در جایی بد است که به آن به طور مستقل و نا پیوسته با ابدیت نگاه کنی. دنیا بد است اگر به آن عنوان یک ابزار نگاه نکنی؛ بلکه به عنوان یک هدف آن را انتخاب و به آن نگاه کنی. پس در سبک آرزوهایت و سبک چینش‌های فکریت، دنیا را به عنوان یک محل گذر انتخاب کن نه جایی که به طور مستقل همانجا بمانی. باید دلت در دنیا هم گره بخورد به ابدیت. باید نوع برنامه‌ریزی‌ها و سبک زندگیت براساس همین تولد تا مرگ باشد. اصلاً باید به فکر بعد از مرگ باشم و ببینم سبک زندگیم در واردات و صادراتم در نظام برزخی چه تأثیری دارد. آدم کسی است که می‌فهمد و جاودانگی دارد. اگر گفتی من کسی هستم که فقط حیات دنیایی دارم؛ دیگر آدم نیستی. با این نگاه، می‌شوی فقط یک خانم یا یک آقا. یعنی فقط جنبه بدنی و جنسی‌ات را می‌بینی و به عنوان یک زن یا یک مرد به خودت نگاه می‌کنی که تنها کاربرد دنیایی دارد. یعنی درست این است که کسی بگوید من زن نیستم، مرد نیستم، یک انسان هستم که جنبه زنانگی یا جنبه مردانگی هم دارم. حالا باید از این دنیا نهایت استفاده را برای شادی و آرامش خود و اطرافیانم ببریم. پس باید رابطه قلبی‌ام را با دنیا تنظیم کنیم. دنیا واقعاً جای شیرین و جذابی برای کسانی است که می‌توانند خودشان را برای یک فضای بی‌نهایت مهیا کنند. اما اگر کسی نتواند خودش را با فضای بی نهایت و ابدیت سازگار کند، همین دنیا می‌تواند برایش خطرساز باشد. این نگاه مثل یک پرواز قشنگ است. وقتی شما پرواز می‌‌کنید، لذت اوج گرفتن از زمین و به آسمان رفتن و پرواز را می‌برید. اما اگر شرایط پرواز را رعایت نکنید، به همان اندازه که اوج می گیرید، خطر سقوط را دارید. یعنی همین دنیایی که می‌تواند تو را به پرواز در آورد، می‌تواند تو را در خودش دفن کند و قبر تو بشود. الان خیلی از آدم‌­ها قبل از اینکه بمیرند و وارد برزخ شوند، دنیا آنها را کشته است. چون دلمرده هستند و هیچ دلی برای بهشت و بالاتر از بهشت ندارند. نوع آرزوهایی که در اینها می‌بینیم، همه برای این طرف و همین جا است. آرزوهای آن طرفی دیگر ندارند، سبک زندگی درستی ندارند، امید ندارند، عاشق خودشان به بلندای ابدیت نیستند. او ابدیش را اصلاً نمی‌بیند و در حقیقت مرده هستند. پس یکی از چیزهایی که می‌تواند شادی‌های آدم را از بین ببرد، از دست دادن حیثیت جاودانگی­‌اش است. یعنی این که به دنیا به شکل مستقل نگاه کند و فقط خود دنیا برایش مهم باشد و عاشق کمالات دنیایی بشود و از آخرت و ابدیت صرف نظر کند. هر چقدر از دنیا داشته باشی، از سهم آخرتت کمتر می‌شود چند آیه و روایت در این زمینه بخوانم که خیلی مهم هستند. اولین آیه از سورۀ حجر است که می­‌فرماید:  «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنین= دیدگان خویش را به آن چیزهایی که نصیب دسته هایی از ایشان کردیم میفکن و بخاطر آنچه آنها دارند، غم مخور و با مؤمنان نرم خویی کن». بعضی از زنان و مردان نعمت‌های خاصی در زندگی و دنیا دارند و وضع مادی شان خوب است. خوشگلند، باسوادند، دنیای خوبی دارند، مقام و ریاستی دارند، همسران خاصی دارند، بچه های خاصی دارند. ولی خدا می‌گوید: تو هرگز به نعمت­های که به دیگران دادیم چشم ندوز: «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ». یعنی چشم‌ دلت را نبرد که بگویی خوش به حال اینها! چه خانه‌ای، چه ماشینی، چه بچه‌ای، چه ثروتی، چه موقعیتی! بلکه نگاه کن و رد شو. تمرکز روی دارایی های دیگران نگیر و هوس داراییهای دیگران را نکن و خودت را با هیچ کس مقایسه نکن. بعد تاکید می‌کند که اندوهگین آنها مباش: «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ= و بخاطر آنچه آنها دارند غم مخور». به این معنا که غصه نخور که فلانی دارد، ما نداریم. شما هر چه در دنیا نداشته باشی، معادل آخرتی داری و هر چه دنیا داشته باشی، سهم آخرتت کم می‌شود. هیچ آدم عاقلی حاضر نیست در دنیا همه جور بهره‌مندی داشته باشد و آن طرف گدا باشد. چون انسان حیات جاودانه دارد. این حیات محدود دنیاست و قدر و قیمتش به اندازه خودش است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌‌فرماید: «مَنْ‏ لَمْ‏ یَتَعَزَّ بِعَزَاءِ اللهِ تَقَطَّعَتْ نَفَسُهُ عَلَى الدُّنْیَا حَسَرَاتٍ، وَ مَنْ رَمَى بِنَظَرِهِ إِلَى مَا فِی یَدِ غَیْرِهِ كَثُرَ هَمُّهُ وَ لَمْ یُشْفَ غَیْظُه‏ = هر كس با تسلیت و دلجوئى خداوند تسلى نجوید (و در مقابل ناملایمات بردبارى نكند) نفسش از حسرت­هاى پى در پى پاره شود، و هر كس چشم به دنبال آنچه در دست مردمان دیگر است بیاندازد، اندوهش فراوان گردد، و سوز دلش درمان نپذیرد». کسی که به دلداری دادن خدا آرامش نگیرد، یعنی خدا به او می‌گوید: عزیزم! بدان که من تو را به بلندای ابدیت دوست دارم. بدان که من تو را فقط یک زن یا یک مرد نمی‌دانم. از من هم نخواه که فقط تو را یک زن یا مرد ببینم و فقط خواسته‌های زنانه و مردانه از من بخواهی. بدان که من تو را از جنس خودم می‌‌بینم و تو را آفریدم برای اینکه همجنس من باشی. تو را آفریدم برای اینکه شبیه من باشی. تو در نظام آخرتی‌­ات یک کسی مثل من خواهی بود که هر چه اراده کنی همان می‌شود. پس خودت را کوچک نگاه نکن. چون تو را به بلندای ابدیت آفریدم، به بلندای ابدیت هم دوستت دارم. اگر سختی داری برای این است که مثل من بشوی، اگر در زندگیت امتحان هست، عبادت هست، احکام هست، شرعیات هست، اخلاقیات هست، برای این است که شبیه من بشوی. حتی اگر خودت اشتباه کردی و مقصر شدی، من آن مشکل را برای تو کفاره قرار می‌دهم. دیگر از این بهتر شما می‌خواهید؟ چه کسی از این مهربانانه‌تر با ما رفتار می‌کند؟ به این «عزاء الله» می‌گویند. خدا ما را دلداری می‌دهد. حالا اگر کسی دنبال مخلوقات و بندگان خدا برود. حضرت می‌فرماید: «تَقَطَّعَتْ نَفَسُهُ عَلَى الدُّنْیَا حَسَرَاتٍ= نفسش از حسرت‌هاى پى در پى بند آید». دائماً به دنیا حسرت می‌خورد. یعنی این آدم یکسره به فکر این است که من این را ندارم، من این کار را نکردم، هنوز به آرزوهایم نرسیده ام، او دائماً در حسرت دنیا داغون است. اینجا را نرفتم، آنجا را نرفتم، این کار را نکردم، این را نخوردم، همیشه حسرت دارد به چیزهایی که ندارد.  اگر کسی دائماً چشمش به دنبال چیزهایی باشد که بقیه دارند، چه اتفاقی می‌افتد؟ دغدغه‌ها، ناراحتی‌ها و اندوهش زیاد می‌شود: «كَثُرَ هَمُّهُ وَ لَمْ یُشْفَ غَیْظُه‏» یعنی همت خود را در امور متعدد صرف می‌کند و هیچ وقت خشم دلش آرام نمی‌شود. دائماً خمشگین و عصبانی است. اصلاً نمی‌تواند از زندگیش لذت ببرد. نه از پدرش، نه از مادرش، نه از همسرش، نه از فرزندش، نه از آن چیزی که دارد. مدام حسرت چیزی را که ندارد می‌خورد. چنین آدمی بدبخت است. اگر در اوج ثروت هم  باشد، گداست. چون دلش در جهنم گیر است. اصلاً نمی‌تواند آن طرف برود. از خدا، غیب و از خودش و از داده‌های الهی نمی‌تواند لذت ببرد. چون نگاهش نگاه غلط است. هر چه نعمت به او بدهند، نمی‌تواند ببیند؛ بلکه فقط آنچه در دست مردم است را می‌بیند و حسرت داشته های دیگران را می‌خورد. از این رو پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: حرفهای خدا را گوش کن و دلت را شاد کن. اگر کسی ای کاش در زندگی­‌اش آمد، کاملاً بندۀ شیطان می‌شود: «فإِنَ‏ اللَّوَّ یَفْتَحُ عَمَلَ الشَّیطان‏» تا بگویی کاش! شیطان سوارت می‌شود. حالا تو مگر با یک چیزی آرام می‌شوی؟ کلاً از ابدیت، آخرت، آماده کردن خودت برای بهشت، برطرف کردن نقاط ضعف خودت که جهنم‌ساز هستند، کلاً بی‌خیال می‌شوی و فقط و فقط حسرت اشیاء و کمالات گیاهی و حیوانی را می‌خوری. از صبح تا شب، دغدغه خودت و همسرت و بچه‌هایت می‌شود حسرت دنیا را خوردن. برای آدم دیگر چه می‌ماند؟ در اوج داشتن، او غمگین و ناراحت است. خیلی­ها در دنیا آرزو دارند جای او باشند. این خودش از زندگی­اش هیچ لذتی نمی‌برد، چون مدام حسرت دارد. نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌­فرماید: «مَنْ‏ نَظَرَ إِلَى‏ مَا فِی‏ أَیْدِی النَّاسِ طَالَ حُزْنُهُ، وَ دَامَ أَسَفُهُ= کسی که به آنچه که در دست مردم است چشم بدوزد، حزنش زیاد و افسوسش ماندگار می‌شود». آدمی که این در دلش بیاید، چه لذتی می‌‌تواند از دنیا ببرد؟ این هم شادی دنیا را از دست می‌دهد و هم شادی آخرت را. همه خیرها در سایه خودشناسی به دست می‌آید. آدمی که خودش را درست بشناسد، به بلندای ابدیت می‌فهمد که حیف است که خودش را بفروشد. حیف است که غصه چیزی را بخورد که لیاقتش را ندارد. غصه خوردن برای هر چیز، لیاقتت را نشان می دهد این یک قاعده است که «غصه هر چیزی را می‌خوری، لیاقتت هم همان است». پس یک غصه‌ای بخور که لیاقتش را داشته باشی. این غصه لایق تو باشد.  گفتیم ما ۷ نوع غم داریم که وقتی این غم را داشته باشیم، شاد می‌شویم و با این غم‌ها بزرگ می‌شویم. پس غم‌های باکلاس انتخاب کنید. غم‌های بی‌کلاس انتخاب نکنید. غم‌های بی‌کلاس، دنیا و آخرتتان را هم خراب می‌کند.  باز هم از نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌­فرماید: «الرَّغْبَةُ فِی‏ الدُّنْیَا تُكْثِرُ الْهَمَّ وَ الْحُزْن‏= رغبت و دلدادگی به دنیا، همّ و حزن را زیاد می‌کند».  فرق همّ و حزن چیست؟ «همّ» دغدغه است. اگر در کنار زیاد شدن دغدغه‌ها، غم هم کنارش بیاید ببین چه نکبتی می‌شود! هم گرفتاری ذهنی دارد، همّ غم دارد. بعضی‌ها گرفتاری ذهنی دارند، امّا در گرفتاری ذهنی‌شان هم شاد هستند. مثلاً سرطان دارد، ولی شاد است. بچه‌اش مریض است، اما آدم شاد و آرامی است. بدهکاری دارد، ولی شخصیتش اصلاً به او اجازۀ غصه خوردن نمی‌دهد. چون غصه آدم را بی‌شخصیت  و کثیف می‌کند. غصه و غم آدم را له می‌کند و خیلی بد است. از این رو می‌فرماید آدمی که رغبت و معشوقش دنیا می‌شود، دغدغه‌هایش زیاد است و حزن و غصه دارد. یعنی یک عالم مشکلات ذهنی و فکری و عملی دارد. این چه لذتی از دنیا می‌برد؟ یک احمق به تمام معنا می‌شود. یک سبک زندگی احمقانه‌ای را انتخاب کرده که دیگران حسرتش را می‌خورند؛ ولی خودش در آنجا می‌سوزد. «وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا یُرِیحُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَن‏=زهد در دنیا، قلب و بدن را راحت می کند». زهد یعنی یک حالتی که می‌گوید خدایا دادی شکرت، ندادی هم شکرت. به کسی پُز نمی‌دهی. به کسی فخرفروشی نمی‌کنی. خودت را بهتر از کسی نمی‌دانی. اگر داشتی لذتش را می‌بری، نداشتی شکر می‌کنی و برای آخرتت ذخیره می‌شود. این حالتی می‌شود که قلب انسان تکان نمی‌خورد. آدمی که این حالت را دارد، قلبش آرام و راحت است، بدنش هم راحت است. عمر طولانی می‌کند. پوستش راحت است. مویش راحت است. چشمش راحت است. معده و اعصابش راحت است. سعادت یعنی همین. قلب راحت، بدن راحت. زندگی راحت. اینها برای این است که آدم زاهد، با داشته‌هایش شنگولی نمی‌کند. فخرفروشی نمی‌کند. به کسی پُز نمی‌دهد. نمی‌خواهد با داشته‌هایش دل کسی را بسوزاند. اصلاً با آدمها کاری ندارد. نداشته‌هایش هم که به نفعش هست، این، آدم آرامی است. قرآن می­‌فرماید: «لِكَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ= تا برای چیزی که از دست می‌دهی ناراحت نشوی و برای چیزی هم که به تو داده می‌شود، فرحناک نشوی». یعنی اگر یک چیزی از شما گرفته شد، غصه نخورید. چیزی هم به شما داده شد، لوس نشوید و سرمستی نکنید. یعنی برای هر دو طرف، ظرفیت داشته باشید. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «لو تَعْلَمونَ ما ذُخِرَ لكم، ما حَزِنْتُم على ما زوِى عنكم= اگر شما می‌دانستید چه چیزی برایتان ذخیره شده، هیچ وقت به خاطر چیزهایی که به شما داده نشده، غصه نمی‌خوردید». چون جاودانه‌اش به شما داده می‌شود، آن موقع که خیلی‌­ها ندارند و هر چه داشتند در دنیا مصرف کردند، شما ثروتمند هستید. بنابراین، دیگر غصه ندارد. همچنین حضرت می‌­فرماید: «أَنَا زَعِیمٌ‏ بِثَلَاثٍ‏ لِمَنْ أَكَبَّ عَلَى الدُّنْیَا بِفَقْرٍ لَا غَنَاءَ لَهُ وَ بِشُغُلِ لَا فَرَاغَ لَهُ وَ بِهَمٍّ وَ حُزْنٍ لَا انْقِطَاعَ لَهُ= من سه چیز را برای کسی که دلبسته به دنیاست، تضمین می­‌کنم: فقرى كه بى‌نیازى ندارد، گرفتارى كه پایان ندارد، غم و اندوهى كه دنباله‌اش بریده نشود و پایدار باشد». «بِفَقْرٍلَاغَنَاءَ لَهُ»، آدم فقیری است که هیچ وقت احساس سیری و غنا نمی‌کند. یعنی گدایی روحی دائم دارد. اما اگر کسی شیفتۀ خودش شد، نه خود جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی، بلکه خودی که از جنس خداست، همیشه غنا دارد. یعنی بی‌نیازی دارد که حدّ ندارد. این عاشق شوهرش یا فرزندش است. امّا به هیچ وجه نمی‌خواهد از کسی دریافت کند. گدای عاطفه هیچ کس نیست. اصلاً بی‌شخصیت نیست. به همه می‌تواند بدهد. اما نیازی ندارد از کسی دریافت کند. ولی وقتی شما شیفتۀ خود اصلیت نشدی، مادرت مهربان است، پدرت مهربان است، همسرت مهربان است، خانواده همسرت، مهربانند. اما باز گدا هستی. چون شخصیتت کوچک است. آدمی که عاشق خودش است. چون به معشوق خودش وصل است، هیچ وقت احساس کوچکی و حقارت نمی­‌کند. بنابراین، وقتی کسی شیفتۀ دنیا می‌شود، عشقش را از دست می‌دهد و همیشه دچار یک فقری است که غنا ندارد، بیشترین ثروت را هم داشته باشد، فقیر است. «وَ بِشُغُلِ لَا فَرَاغَ لَهُ= با مشغله‌هایی درگیر است که فراغت و راحتی ندارد. این آدم شب تا صبح و صبح تا شب دوندگی دارد. هیچ وقت هم کارهایش تمام نمی‌شود و فراغتی ندارد. این لب دریا هم می‌خواهد برود، یک مسافرت هم می‌خواهد برود، در آن هزار و یک جور بدبختی و نکبت است. این آدم، شبها هم که می‌خوابد، خواب‌هایش همه کار است و کار. هنگامی که فرشته‌ها می‌آیند به او سری بزنند هم وقت ندارد. امام زمان علیه‌السلام می‌خواهد به خوابش بیاید، اینقدر شلوغ است که اصلاً حضرت را نمی‌بیند. اهل بیت علیهم‌السلام می‌خواهند بیایند، اصلاً نمی‌تواند ببیند. چون آنقدر مشغول است که اصلاً نمی‌بیند. پس فقری که غنا ندارد، مشغله‌ای که راحتی ندارد، دل‌مشغولی که رهایی پیدا نمی‌کند، یعنی این. بعد می فرماید: «وَ بِهَمٍّ وَ حُزْنٍ لَا انْقِطَاعَ لَهُ= هم دغدغه دارد و هم غصه‌هایی دارد که قطع نمی‌شود. بنابراین، یک دل شیفته ی دنیا، یک دل بدبخت و اسیر است. دلی که شیفته دنیاست، یک دل بی‌شخصیت است. یک دل فاحشه است که خودش را به پست‌ترین چیز دنیا فروخته و هرزه است. خودش را می‌فروشد و حالا انواع دغدغه‌هایش را هم باید بکشد. بنابراین، انسان باید برای خودش معشوق با شخصیت انتخاب کند. یک معشوق باکلاس انتخاب کند. یک معشوقی که در سطح خودش باشد. این معشوق آرامش و شادی می‌دهد، قدرت می‌دهد، نشاط می‌دهد، دنیا می‌دهد، آخرت می‌دهد. پس حواسمان باشد که یک موقع بی‌شخصیتی نکنیم و به دنیا از این حبّ های غلط را نداشته باشیم. امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می­‌فرماید: «مَنْ‏ كَانَتِ‏ الدُّنْیَا هَمَّهُ‏ طَالَ فِی یَوْمِ الْقِیَامَةِ شَقَاؤُهُ وَ غَمُّهُ= کسی که عزم و  اراده او دنیاست، بدبختی و اندوهش در روز قیامت طولانی می­‌گردد». هر کس در دنیا همتش دنیا باشد، روز قیامت بدبختی‌ها و غمش طولانی است. چون او به جای اینکه در رحم فقط به فکر تربیت خود برای تولد باشد، فقط به فکر رحم‌گذرانی بوده. یعنی می‌گوید: من فقط در اینجا خوش باشم. حواسش برای آمادگی برای وفات نیست. این­گونه آدمها وقتی اسم مرگ و وفات و آخرت و ابدیت می‌آید، اصلاً حالشان خراب می‌شود. چون خودشان را نمی‌شناسند. برای همین حضرت می‌‌گوید رغبت و همّ و غم‌تان را اینطور چیزها قرار ندهید که سطح شقاوت و بدبختی و سطح غصه‌هایتان زیاد می‌شود. هم در دنیا و هم در آخرت. قا/184 موانع شادی/ حب دنیا

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11002
زمان انتشار: 22 ژوئن 2019
| |
«بی­تابی» یکی از موانع شادی است

شادی (مرزداران) جلسه 9؛ 98/03/25

«بی­تابی» یکی از موانع شادی است

«بی‌تابی» یعنی انسان هیچ سختی‌ای را تحمل نمی‌کند و در مقابلش صبر ندارد و در مقابل مشکلات و حوادث روزگار، زود عکس‌العمل نشان می‌دهد. حالا این عکس‌العمل یا به صورت «داد و فریاد و جیغ» است یا «گریه و ناله و نفرین» یا «حرکت‌های بی‌تابانه» است و انواع عکس‌العمل‌ها. اینها همه نشانه ی بی‌تابی است و ناشی از ضعف انسان است و استحکام شخصیتی ندارد و هر حادثه‌ای می‌تواند تأثیر منفی در جسم و روح او ایجاد کند. بنابراین، تا زمانی که انسان یاد نگیرد چگونه بر اضطراب و بی­‌تابی‌­اش غلبه کند، نه شاد خواهد بود و نه موفق.

گاهی چیزهایی هستند که انسان را ناراحت و غمگین می­‌کنند. مثل یک امر مادی و جمادی. مثلاً برای شکسته شدن یک ظرف یا سوختن یک غذا یا گم شدن یک شیئی، برخی از افراد به شدت از خودشان عکس‌العمل نشان می‌دهند و این با استحکام شخصیتی و شخصیت انسانی سازگاری ندارد. چون انسان شخصیتی است که خداوند می‌فرماید هر چه که روی زمین هست را برای او خلق کردم: «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً». این شما هستید که به خلقت، قیمت و ارزش می‌دهید. پس قیمت‌تان بالاتر از اشیاء و دنیاست. انسان به هیچ وجه نباید برای چیزی که به خاطر آن آفریده شده، عکس‌العمل‌های منفی نشان بدهد. اگر شخصیتش را تقویت کند، یعنی بداند قیمت‌های هر چیزی چیست، مثلاً قیمت‌های جمادی را بشناسد؛ قیمت‌های گیاهی را بشناسد؛ قیمت‌های حیوانی را بشناسد؛ قیمت‌های عقلی را بداند؛ قیمت‌های انسانی را هم بداند. اگر اینها را شناخت، برای چیزی که پایین‌تر از خودش هست، عکس‌العمل منفی نشان نمی­‌دهد. از طرفی انسان باید برای از دست دادن چیزی ناراحت بشود که چون غایت و هدفش است. نه یک چیزی که پایین‌تر از خودش است و قابل جبران هم هست. همچنین «جزع» به خاطر خودنشناسی است. وقتی انسان خودش را نشناخت و شخصیتش ضعیف بود، دائماً بی‌تاب است. برای همین یواش یواش در خانه به یک آدم عصبی، پرخاشگر، غصه‌خور و مضطرب تبدیل می‌شود. او وقتی که ندارد دردش این است که چرا ندارد؟ وقتی هم که دارد، اضطراب دارد که نکند از بین برود؛ نکند طوریش بشود. با این داشتن ها هم به آرامش نمی‌رسد. پس اگر کسی ثبات شخصیتی خودش را حفظ نکند و خودش را تقویت نکند، با داشتن هم آرامش پیدا نمی‌کند و به شادی نمی‌رسد. مثلاً اضطراب دارد که چرا همسر ندارد؟ الان هم که ازدواج کرده، با همین همسر نمی‌تواند یکسال کنار بیاید. می‌بینی دعوایشان می‌شود و درگیری پیدا می‌کنند. گرفتاری و مشکلات دارند. یا کنکور تا حالا قبول نشده هزار و یک جور خودش و اطرافیانش را جهنمی می‌کند تا کنکور قبول بشود. حالا که کنکور قبول شد، دوباره داستان بیقراری‌ها، بی‌تابی‌ها و اضطراب‌هایش شروع می‌شود. به هر حال در هیچ حالتی این آدم نمی‌تواند قرار و آرامش داشته باشد. وقتی انسان قیمت خودش را دانست و به شرافت انسانی خودش پی برد، متوجه می‌شود که چه چیزهایی ارزش غصه خوردن و ناراحتی دارند و چه چیزهایی ارزش غصه خوردن ندارند. چیزهایی که شما برایش غصه بخوری، قیمتت پایین می‌آید و نه تنها مشکلت حل نمی‌شود؛ بلکه آسیب روحی و روانی هم به خود و اطرافیانت می‌زنی. به هر حال کسی که شخصیت انسانی خودش را می‌شناسد، به یک ارزیابی و قیمت‌یابی خوبی از همه امور می‌رسد و نسبت به همه مسائل اطراف خودش آگاهی پیدا می­کند. کسی که به شناخت خود می­‌رسد، وقتی می‌خواهد برای چیزی غصه بخورد، برای شرافت خودش غصه می‌خورد. می‌گوید: آیا اصلاً فلان چیز، شایستگی غصه خوردن را دارد؟ اگر من برای این عصبانی بشوم، به شرافتم لطمه می‌خورد یا نمی‌خورد؟ ولی اگر کسی قیمت خودش را نشناخت، تبدیل به یک آدم بی‌شخصیت می‌شود. برای هر چیزی ناراحت است و برای هر چیزی غصه می‌‌خورد. در خانواده برای هر چیزی اعصاب خود و خانواده‌­اش را خرد می‌کند، و از اینکه اینقدر بی‌شخصیت است حیا نمی‌کند، یعنی ناراحت نمی‌شود و به او برنمی‌خورد که چرا من برای فلان چیز غصه خوردم، گریه کردم؟ ناراحت هم نمی‌شود. تازه این را ابراز هم می‌کند و باید چند نفر بیایند او را دلداری بدهند. این خیلی بد است. آدمی که بی‌تاب است، اطرافیان از او متنفر می‌شوند. یک زن با یک عالم جذابیت‌های زنانگی که دل مردش را با آنها می‌برد و اصلاً مرد عاشق اوست، ولی چون غرغروست، به مرور زمان مرد از او متنفر می‌شود. مرد هم همین­طور. چون بی‌تاب است، سر هر چیزی به هم می‌ریزد، بعد یواش یواش شخصیتش پیش زنش بی‌اعتبار می‌شود. اصلاً نمی‌تواند دوستش داشته باشد. حالا بدتر از جزع و فزع، مرد فحش بدهد و حرف‌های رکیک بزند و تحقیر کند، تهدید کند، کتک بزند. اینها که دیگر خیلی وحشتناک هستند. پس اگر می‌خواهید کارهای زندگی‌تان خوب جلو برود و روزی‌تان زیاد بشود، "جزع و فزع" را کنار بگذارید. چون جزع و فزع روزی را خراب می‌کند و نزد دیگران منفور می‌شوید و امیدهایتان را از دست می‌دهید و فرصت‌های سازندگی از دست­تان می‌رود. فرصت‌های جبران کار از دست می‌رود. اینها می‌تواند خیلی خطرناک باشند. بنابراین، یکی از آثار بی‌تابی و جزع و فزع این است که انسان هم پیش خودش بی‌شخصیت، ضعیف و بی‌عرضه می‌شود پیش اطرافیان. از بی تابی بپرهیز که امید را قطع می کند از وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیه‌­السّلام) نقل است که فرمودند: «إِیَّاكَ‏ وَ الْجَزَعَ‏ فَإِنَّهُ یَقْطَعُ الْأَمَلَ= بپرهیز از بی‌تابی کردن، چون آرزویت را قطع می‌کند»، یعنی هم در خودت ناامیدی ایجاد می‌کند، هم در اطرافیانت. گاهی یک پدر نسبت به نمرات بچه‌اش به قدری حساسیت نشان می‌دهد که این بچه مشکل روانی پیدا می‌‌کند. یا نسبت به قبولی فرزندش در کنکور به قدری حساسیت نشان می‌دهد که می‌گوید اگر پدرم بفهمد چه می‌شود؟ اصلاً این بچه کلاً اعتماد به نفس و امیدش را از دست می‌دهد و ترجیح می‌دهد که اصلاً نباشد که این وضع را ببیند. پس بی‌تابی کردن، هم برای خودمان آسیب‌هایی دارد و هم برای دیگران. یک موقع یک مادری بچه‌اش یک لغزشی پیدا کرده، یک پدری اطرافیانش یک لغزشی پیدا کردند، خیلی معقول و منطقی با آن برخورد می‌کند و حلش می‌کند. در مقابل اگر کسی یک مشکل یا لغزشی پیدا می‌کند و ما با او برخورد وحشتناکی کنیم، شیطان بر او غلبه می‌‌کند و او برای همیشه اعتماد به نفس، آرزو و امیدهای سازندگی‌­اش را از دست می‌دهد. گاهی برای خود آدم اتفاق این چنینی می‌افتد. آدم باید زود به مغفرت و عفو الهی پناه ببرد و توبه کند و امیدوار باشد. در مورد دیگران هم همین­طور است. به ­خصوص در مورد دیگران باید حواسمان باشد که اگر حادثه‌ای برایش اتفاق افتاد و نزدیک ما بیاید، ما باید مثل یک آب یخی باشیم روی آتش تا کاملاً او را آرام ‌کنیم، نه اینکه عمق فاجعه را زیادتر و عمیق تر کنیم. «بی­تابی»، موجب سستی در کار می‌­شود در ادامه حضرت می­‌فرماید: بی­تابی کارهایتان را سست می‌کند: «وَ یُضَعِّفُ الْعَمَلَ»، یعنی بی‌تابی انگیز‌ه‌ی کار را از شما می‌گیرد. مثلاً شخص می‌خواهد یک کاری انجام بدهد، شکست می‌خورد. یکبار، دو بار، سه بار، اگر راه دارد اینقدر ادامه بده تا قوی بشوی. «اَلدَرسُ حَرف وَ التِکرارُ اَلف= درس یکبار است و تکرارش هزار بار. ناامیدی ندارد. چقدر آدم­های بیکار در خانه نشستند، برای اینکه اصلاً اعتماد به نفس نداشتند کاری را انجام بدهند. چون آدم بی‌تابی بودند، با یک شکست می‌بُریدند. چنین کسی می‌گوید من کلاً به درد این کار نمی‌خورم. از این رو عملش سست و ضعیف می‌شود. مثلاً می‌خواهد بافتنی ببافد، یا آشپزی کند، دو سه بار آشپزی می‌کند، غذا خوب درنمی‌آید یا چهار تا آدم بی‌ظرفیت انتقاد می­‌کنند که شفته درست کردی، این چی بود درست کردی؟ شل بود، سفت بود، او هم چون اعتماد به نفس ندارد، کار را ادامه نمی‌دهد. نمی‌گوید: من تلاشم این بوده، خواستید بخورید، نخواستید نخورید. مگر تمام کسانی که آشپزهای حرفه‌ای هستند، از روز اول خوب غذا درست می‌کردند! آنها هم خرابکاری زیادی داشتند. بنّاها، هنرمندان، نقاش‌ها، رانندگان، چقدر تلاش کردند تا توانستند در حرفه­‌شان موفق باشند. من پزشکی را می‌شناسم که هوشش خیلی خوب است، مدرک پزشکی هم گرفته، ولی هیچ کاری نکرده. چون می‌گوید عذاب وجدان دارم می‌خواهم که یک مریض را ببینم و خوب کار نکنم. او حتی نمی‌تواند یک آمپول بزند. یک توهم وحشتناکی که در ما افتاده این کلمه است که "من استعداد این کار را ندارم". این غلط است. چون انسان مظهر خداست. برای هر کاری استعداد دارد. یعنی اصلاً هیچ کاری نیست که کسی بگوید من بلد نیستم. گاهی انسان به حرفه­‌ای علاقه ندارد، چون کار نکرده. اگر در آن کار علاقه بگذارد، قوی می‌شود. بعضی‌ها بی‌علاقه کار را انجام می‌دهند، ولی حرفه‌ای هستند. اصلاً ما چیزی نداریم که بگوییم: من به ریاضیات علاقه ندارم، از ریاضیات متنفر هستم. در روایت هم داریم: «النَّاسُ‏ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا» مردم نسبت به چیزی که بلد نیستند، دشمن آن می‌شوند، بدشان می‌آید، متنفر می‌شوند. پس اگر شکست خوردیم،‌نباید از پا بنشینیم. بلکه باید ادامه بدهیم. مربی‌مان را عوض می‌کنیم. مدرسه‌مان را عوض می‌کنیم. آموزشگاه‌مان را عوض می‌‌کنیم. از نو شروع ‌کنیم. اندوه از عواقب بی­تابی است «وَ یُورِثُ الْهَمَّ»، انسان با بی تابی اندوه و دغدغه‌های ذهنی پیدا می‌کند و برایش یک فاجعه و عقده و مشغله وحشتناکی می‌شود که مدام او را اذیت می‌کند. برای همین راهش این نیست که شما بگویی فلان چیز روی مخ است، اگر یک چیزی روی مخ است، برو آن را حل کن. گاهی یک چیزی روی مخ است و باید هم روی مخ باشد. پس نسبت به آن تغافل و تجاهل بکن، نگذار تو را داغون کند. نصف عاقل تحمل است، نصفش بی‌خیالی. پس نسبت به آن بی‌خیال باش، هنر بی‌خیالی یک هنر بزرگ است. وقتی که من الان نمی‌توانم یک چیزی را تغییر بدهم، باید تغافل کنم. در ادامه روایت، حضرت امیر علیه‌السلام دو راهکار می دهد برای اینکه بتوانیم مشکلات را حل کنیم. ایشان می‌فرمایند: «وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمَخْرَجَ فِی أَمْرَیْن‏= بدان که نجات تو در یکی از این دو کار است». یعنی اگر می‌خواهی از یک کاری نجات پیدا بکنی، یکی از این دو راه را انتخاب کن: «فَمَا كَانَتْ لَهُ حِیلَةٌ فَالاحْتِیَالُ‏= اگر می‌توانی یک راه برایش پیدا کن». مثلا بچه لکنت زبان دارد، می‌شود حلش کرد یا فلان مریضی را دارد. حوصله کن تا یواش یواش درست بشود. «وَ مَا لَمْ یَكُنْ لَهُ حِیلَةٌ فَالاصْطِبَار= اما اگر راه ندارد ،دیگر صبر کن». حتی اگر خودت یک مشکلی را ایجاد کردی، مثلاً پدر و مادرت گفتند با این شخص ازدواج نکن، این به صلاح نیست، ولی تو رفتی با اوازدواج کردی و دیدی واقعاً هم به صلاح نبود و حالا مایه عذابت شده. بدان که بالاخره راه حل دارد.  برای دوست داشتن یک راه‌هایی وجود دارد که اگر از کسی متنفر هستید او را دوست داشته باشید. چون نمی‌خواهی که از او جدا بشوی، یا به خاطر فرزندانت نمی‌خواهی از او جدا بشوی یا نمی‌توانی جدا بشوی، پس الان برو یک کاری بکن که او را دوست داشته باشی. برای چی می‌خواهی با تنفر زندگی‌ات را ادامه بدهی؟  ببینید امیرالمؤمنین چقدر قشنگ ما را راهنمایی می‌کند. می‌گوید: اگر کارت راه حل دارد، می‌توانی این مشکل را حل بکنی، برو حلش کن. اگر واقعاً همه راهها را رفتی و نشده، باید صبر کنی. «فَالاصْطِبَار». یعنی تحملش کن. این را کفاره گناهانت بگذار که برایت درجات آخرتی می‌شود. اینطوری با آنها راه بیا. از این به بعد دوستت می‌شود. پس جزع و فزع فایده‌ای ندارد. قا/186 موانع شادی/ بی تابی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10978
زمان انتشار: 15 ژوئن 2019
| |
ترس، مانع شادی است

شادی (مرزداران)، جلسه 8، 98/01/31

ترس، مانع شادی است

ترس است که ما را در زندگی از حرکت کردن به جلو و شاد بودن باز می‌دارد. برای اینکه بر ترس‌هایمان غلبه کنیم، اول طبع سنجی کنیم، سپس به ورزش بپردازیم و خودشناسی داشته باشیم.

آخرین مانعی که از موانع شادی خواندیم، بحث آرزوها بود. گفتیم اگر کسی مدیریت هوس‌ها، دغدغه‌ها و آرزوهایش را نداشته باشد، همیشه غمگین است. حتی اگر به کامیابی‌های زیادی دست پیدا کند و نسبت به همۀ مردم جهان از امکانات بالایی برخوردار باشد، باز غمگین خواهد بود. بنابراین، باید خواسته‌ها و آرزوهایش را مدیریت کند. در بحث «مهندسی آرزوها» به طور مفصل در این خصوص صحبت کردیم. وقتی که انسان نوع «روابط، انتخاب­ها، ارتباطات» و چینش‌های فکری­‌اش به گونه­‌ای است که نمی­‌تواند امنیت داشته باشد، چنین کسی نمی­‌تواند از زندگی­‌اش لذت ببرد و خوشحال باشد. این ناامنی می‌­تواند در روابط زناشویی یا محیط کار یا امنیت اجتماعی و سایر امنیت‌ها باشد. وقتی امنیت نباشد، نمی­‌توانیم شادی خود را به دست بیاوریم یا آن را حفظ کنیم. در این خصوص، به احادیثی اشاره خواهیم کرد که تأئید مطلب فوق است. اولین فرمایش از امیرالمومنین علی علیه‌السلام است که می‌فرماید: «كُلُّ سُرُورٍ یَحْتَاجُ إِلَى أَمْنٍ= هر شادی نیازمند به امنیت است». گاهی برای پز دادن یا فخرفروشی مکانی را برای زندگی انتخاب می‌کنیم که اصلاً امنیت ندارد، و می‌خواهیم ادا در بیاوریم که ما اینجا خیلی خوشبخت هستیم، ولی در حقیقت نیستم. چون همیشه ترس از این داریم که نکند حقوق یا جانمان آسیب ببیند. معلوم است که نمی­‌توان در چنین شرایطی راحت زندگی کرد و لذت برد. بنابراین، انتخاب مسیرها و مکان‌های غلط، می‌تواند در ناامنی ما تأثیر بگذارد و شادی ما را از بین ببرد. ترس هم چند شکل دارد. یکی ترس معقول است که از آن به "خوف" تعبیر می‌کنند. یکی هم ترس غیر معقول است که بطور غیر منطقی در وجود انسان وارد می‌شود و به آن "جُبن" می‌گویند. ترس‌های معقول، از نوع خوف مثل این است که کسی احتیاط می‌کند و دندانش را مسواک می‌زند و بهداشت را رعایت می‌کند؛ یا برای رفت و آمد کمربندش را می‌بندد؛ یا وقتی می‌خواهد به سفر برود، احتیاطات لازم را دارد. اینها ترسهای خوبی هستند که به ما امنیت و آرامش می‌دهند و ما را از بلاها حفظ می‌کنند و در خوشبختی و سعادت انسان تاثیرگذارند. در مباحث معنوی ترس­‌های معقول، مثل ترس از آخرت، ترس از بدمردن، ترس از گناه، ترس از خودمان در رابطه با خدا، ترس از انتخابات غلط، ترس از ارتباطات غلط است. اینها همه ترس‌­هائی هستند که لازم و خوب هستند.   در مقابل ترس‌های معقول، ترس‌­های بد و نامعقول اند که ضد شادی هستند. مثل ترس از سوسک یا موش یا ترس از سایه و تاریکی یا اضطراب­‌های بی‌جا و... چنین ترس­‌هائی آرامش را از انسان می­‌گیرند و انسان نمی‌تواند از خود و زندگی‌­اش لذت ببرد. چگونه بر ترس غلبه کنیم! برای اینکه بتوانیم بر ترس­‌هایی که نمی‌گذارند انسان شاد باشد، غلبه کنیم، اولین کار این است که انسان خودش و توکلش را تقویت کند که این بخش از این مسئله مربوط به طبع می­‌شود و متأسفانه خیلی‌ از افراد تا یک مقدار روحیه ترس بر آنها غلبه می­‌کند، پیش روانپزشک یا روانشناس می‌روند. در حالی که اگر طبعشان را کنترل کنند، یعنی اول پیش یک طبیبی بروند که در طب تخصص دارد، کارشان زودتر راه می‌افتد. می‌گویم طبیب و نه پزشک. کسی که طب سنتی یا طب اسلامی کار کرده را طبیب می‌گوییم. او می‌تواند با کنترل طبع­ افراد، مسئله را حل کند. در کنار طبع سنجی، ورزش کردن تاثیر بسزایی در روحیه و سعادت دنیایی و آخرتی انسان دارد. ورزش کردن هم در مسائل جسمی، هم در مسائل روانی و هم در مسائل معنوی و روحی، و حتی مسائل الهی انسان، نقش مثبتی دارد که نباید از آن غفلت کرد. بعد از اینکه شخص طبع سنجی کرد، اگر مشکل ترسش حل نشد، حالا باید سراغ روانشناس یا مربی برود تا منشأ ترس‌های او را پیدا کند. این دیگر مربوط به بخش‌های شخصیتی و انسان‌شناسی است. یعنی اگر کسی خودش را خوب بشناسد و نظام شخصیتی خودش را تقویت کند، او باید یک آدم شجاعی باشد. ما افراد زیادی داشته‌ایم که می‌ترسیدند، ولی وقتی به شخصیت خودشان پی بردند و توکل پیدا کردند و به توحید رسیدند، دیگر اصلاً از چیزی نمی‌ترسیدند. انسان هر چقدر توحیدش قوی تر بشود، راحت است و از چیزی نمی‌­ترسد اگر از آزار و اذیت کسی یا از حادثه‌ای می‌ترسی، به رب العالمین پناه ببر. چون همه چیز دست اوست: «بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیْ‏ءٍ= ملکوت و اصل هر چیزی در دست اوست». با وجود خدا و با معنویتی که دارید، از چه چیزی می‌ترسید؟ وقتی انسان خدا را ببیند، همیشه امنیت دارد. پس برخورد با ترس، مراحل مختلفی دارد. یعنی اول باید وضعیت طبع‌مان را باید بسنجیم. طبیب طبع‌سنج اگر دارویی را تجویز کرد،‌ باید مصرف کنیم. سپس ورزش و بعد خودشناسی و معنویت است که انسان را قوی می‌کند. بعد از اینها دیگر اضطراب و ترس ندارد. تفکر تو در بلایی بر سرت می‌آید، نقش دارد یک اصل بسیار مهمی در قرآن وجود دارد که تفکرات تو، در مقابل بلاهایی که سرت می‌آید، نقش دارد. ما چون به خدا باور نداریم، می­‌ترسیم. می‌‌ترسیم از اینکه با خدا معامله کنیم. اگر گذشته خودتان را مرور کنید، می­‌بینید خدا چقدر بلاها را از ما دور کرده. قرآن می‌‌فرماید ما از جلوی شما و پشت سر شما، فرشته‌هایی را گذاشته ایم تا شما را حفظ ‌کنند. «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ». آدم با این فرشته ها باید رابطه برقرار کند، و با وجود اینها اطمینان داشته باشد. حالا اگر بعد از این یک خطری پیش آمد، آن دیگر هدیه است، مقام است، کفاره گناهان است، درجات است. بدانیم که خدا بهترین رفیق ماست و دوستمان دارد. پس به او اعتماد و تکیه کنیم. با این خدا ترس و اضطراب معنایی ندارد. اما بدون خدا، هر چقدر هم موفقیت داشته باشیم، باز هم احساس خوشبختی نداریم. بنابراین، انتخاب­ها و افکارمان را به گونه‌­ای تنظیم کنیم تا اضطراب و ترس به سراغ مان نیاید. آدم ترسو زندگی ندارد حضرت امیر علی علیه‌السلام همچنین می­‌فرمایند: «اَلْخَائِفُ لاَ عَیْشَ لَهُ= آدم ترسو نمی­‌تواند زندگی کند». چرا نمی‌تواند زندگی کند؟ چون آدم ترسو آرامش ندارد. یک سلسله چیزهایی هست که در انسان ترس ایجاد می‌کند؛ پس باید از آنها نترسید و وارد آنها شد. مثلاً شخص می‌خواهد سخنرانی یا کنفرانس بدهد، اما می‌ترسد خراب کند و نمی‌تواند. امیرالمؤمنین می‌فرماید از چیزی که می‌ترسید خودتان را در آن بینداز. چون بعداً می‌بینی آنکه از آن می ترسیدی، توهم یا شیطان بود. اینکه امام می‌فرماید انسان بدون تلقین به هیچ چیزی نمی‌رسد، واقعاً همینطور است. چنین کسی «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ» می‌شود. یعنی هم دنیایش را از دست می‌دهد، و هم آخرتش را. پس آدم باید خودش را مدیریت کند و اراده‌اش را قوی کند. یعنی خودش را هُل بدهد تا ترس‌های غیر معقول از بین برود. موانع شادی/ ترس قا/180

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9521
زمان انتشار: 23 اوت 2018
|
سلسله مباحث استاد شجاعی در مشهد مقدس

سلسله مباحث استاد شجاعی در مشهد مقدس

سلسله مباحث استاد محمد شجاعی در شهر مقدس مشهد یکشنبه 97/06/04 از ساعت 1700 الی 20:00 برگزار می گردد. نشانی: مشهد مقدس، رضا شهر، بلوار رضوی، نبش رضوی 4، مسجد المهدی (عج) مهد برای کودکان دایر است.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9467
زمان انتشار: 5 اوت 2018
| |
آسیب‌شناسی مقدم بر اقدام است

شادی؛ جلسه اول ؛ 97/01/18

آسیب‌شناسی مقدم بر اقدام است

در آموزه‌های اسلامی قبل از اینکه شما یک بنا را بخواهید بسازید، اول باید آسیب‌شناسی کنید. مثلاً بعضی از جوانان فکر می‌کنند که مسئله مهم‌شان ازدواج است، بعد که ازدواج می‌کنند، برخی شکست می‌خورند. مسئله این است که ازدواج و تشکیل خانواده 10% یک پیوند است و 90%آن حفظ آن پیوند است.

یعنی یک دختر و پسر باید به این فکر کنند که مهم‌تر از اینکه بخواهند ازدواج کنند، باید به این فکر کنند که یک ازدواج پایدار داشته باشند. برای حفظ این مسئله باید آسیب‌شناسی یا آفت‌شناسی‌شناسی کنیم. در سلوک به سمت خداوند تبارک و تعالی، قاعده‌ای که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به ما می‌دهد، این است: «اجْتِنَابُ السَّیِّئَاتِ أَوْلَى مِنِ اكْتِسَابِ الْحَسَنَاتِ= دوری از گناهان برتر است از اكتساب حسنات». اینکه انسان گناه نکند و از روی صراط نیفتد، مهمتر از این است که کار خیر انجام بدهد. چون بعضی‌ها 10 یا 20 یا 30 سال کار خیر انجام می‌دهند، ولی آسیب‌شناسی نمی‌کنند، یک دفعه بعد از 40 سال کار خیرشان نابود می‌شود و سقوط می‌کنند، این خیلی خطرناک است. بنابراین، وقتی کسی آسیب‌شناسی می‌کند، حتی اگر یک عمل کم هم داشته باشد، نجات پیدا می‌کند و رستگار می‌شود. شادی و آرامش در مهارت‌های شادی چه چیزهایی نمی‌گذارند ما شاد باشیم یا چه چیزهایی مشکل اساسی شادی ما هستند؟ همه انسان‌ها دوست دارند شاد و آرام باشند. قرآن کریم هم علامت مؤمن را دو چیز می‌داند: شادی و آرامش؛ یعنی درجاتش به این نیست که چقدر نماز و روزه دارد،؛ چقدر حج می‌رود؛ کربلا می‌رود؛ اینها شاخص نیستند. شاخص این است که شخص می‌تواند در سایه آرامش، آدم شادی باشد یا نه. اگر این بود معلوم است که ایمانش هم ایمان حقیقی است. همه این را دوست دارند و عاشق شادی و آرامش هستند. ما اگر بخواهیم به یک شادی ثابت و پایدار برسیم، باید به وجود خودمان پی ببریم. در جلسات گذشته گفته شد انسان کمالات وجودی «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی یا فرشته‌ای و فوق عقلی یا انسانی» دارد. در همه این پنج بخش، پنج نوع غم و شادی و نیز پنج نوع معشوق و اله داریم. مثلاً نگرانی جمادی، نگرانی پول و اقتصاد است. کسی که اضطراب یا غصه‌های اقتصادی دارد، اگر بخواهد به یک آرامش در بخش اقتصادی برسد، ممکن است خودش را به راه‌هایی وصل کند که از نظر اقتصادی بتواند نیازهای اقتصادی‌اش را تأمین کند تا آرامش به سراغش بیاید. در بخش گیاهی، حیوانی و عقلی نیز این گونه است. حتی در مسئله فوق عقلی، بخش انسانی ما نیز این‌گونه است. چون شادی و غم به معنای واقعی مربوط به این بخش است. شما در چهار بخش «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی» هر چقدر موفق‌تر باشید، اگر در بخش فوق عقلانی شکست بخورید، اصلاً بوی آرامش و شادی را استشمام نخواهید کرد. خلقت انسان به گونه‌ای است که تا وقتی که بخش فوق عقلانی‌اش را با معشوق اصلی‌اش پیوند ندهد، به هیچ وجه به شادی و آرامش نمی‌رسد. شاید وضع مالی خوب داشته باشید یا موفقیت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داشته باشید، اما آرامش نخواهید داشت. مهارت‌های شادی از زبان امام سجاد (علیه‌السلام) بعضی از افراد دارای شخصیت‌ کوچکی هستند؛ چه در بُعد جمادی و چه در بعد گیاهی، حیوانی، علمی و فوق عقلانی. به همین خاطر آسیب‌پذیرند. برای همین است که دائماً مضطرب، نگران و غمگین‌اند و هیچ وقت تضمینی برای آنچه که به دست می‌آورند، وجود ندارد. اگر بخواهیم هیچ‌کدام از این غصه‌ها را نخوریم، امّام سجاد (علیه‌السّلام) یک راهکار فوق‌العاده عالی به ما یاد داده که می فرماید: «اگر می‌خواهید خوشبخت باشید و شاد باشید و اضطراب‌هایتان از بین برود، این چند فرمول را رعایت کنید: «زهری» درحالی كه حزین و مغموم بود، خدمت امام رسید.‌ حضرت از او پرسیدند: چرا غمگینی؟ و در ادامه كلامشان برای غصه زدایی او راهكارهایی در اختیارش گذاشتند که متن روایت به این شکل است: «دَخَلَ مُحَمَّدُ بنِ الشَّهابِ الزُهری علی علی بن الحسین وَ هُوَ کَهیبٌ حَزین؛ مُحَمَّدُ بنِ الشَّهابِ الزُهری فَقالَ لَهُ زَینُ الْعابِدین ما بالُكَ مَغمُوماً؟ قالَ: یَا ابْنَ رَسُولِ الله غُمُومٌ وَ هُمُومٌ تَتَوالى عَلىَّ؛ مِن جِهَةِ حُسَّادِ نِعَمى وَ الطّامِعینَ فىَّ وَ مِمَّن أَرْجُوهُ وَ مِمَّن اَحْسَنْتُ اِلَیه فَیَخْلِفُ ظَنّى= «محمّد بن مسلم بن شهاب زهرى» با حالى افسرده و غمگین خدمت على‌بن الحسین (علیهماالسلام) آمد. امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) به او فرمود: چرا غمگینى؟ عرض كرد: غم‌ها و اندوه‌ها، پیاپى بر من وارد مى‌شوند؛ زیرا از آنان‌كه به نعمت‌هاى من حسادت مى‌ورزند و چشم طمع به مال من دوخته‌اند و كسانى كه به آنان امید دارم و نومیدم مى‌سازند و كسانى كه به آنان خوبى مى‌كنم و با من بدى مى‌كنند، رنج مى‌برم». گفتیم «غم» در لغت به معنای انقباض و گرفتگی است؛ امّا در اصطلاح، حالتی است که دل آدم ابری می‌شود؛ یعنی حالت گریه دارد، «همّ» نیز به دغدغه‌ها و مشکلاتی گفته می‌شود که ذهن آدم را به خودش مشغول می‌کند. کسانی که حسادت می‌کنند؛ اصلاً چشم ندارند خوبی‌ها و نعمت‌های دیگران را ببینند یا کسانی که مدام به مال دیگران طمع دارند، مدام در زندگی افراد دست‌اندازی می‌کنند، اینها همه امتحان‌های الهی است. امتحان‌های الهی قرار است انسان را شبیه خداوند کند. یعنی انسان برای مقام خلیفة اللهی آفریده شده است. آدم‌ها شرافتشان به تعداد اسمهایی است که از الله دارند؛ یعنی هر چقدر اخلاق الهی در یک نفر باشد، آن شخص شبیه‌تر به خدا و نزدیکتر به خدا می شود. بنابراین، شرافت یک انسان، به هیچ کدام از این چهار بخش پایینی نیست، اینها کارآیی ندارد. بلکه به این است که چقدر خصوصیات معنوی و روحی‌اش شبیه الله است. رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر است با دنیا. جنین در رحم مادر مصرف‌کننده است؛ مصرفش هم خیلی محدود است، اما بیشتر غذایی که جنین می‌خورد، صرف اندام‌هایی می‌شود که در رحم به آن‌ها نیازی ندارد. بلکه همه را برای دنیا ذخیره می‌کند. یک مؤمن وقتی در روابط اقتصادی، گیاهی، اجتماعی، حیوانی و جنسی، علمی می افتد یک مقدار از ذهن و قلبش را برای این بخش می‌گذارد. اصل شخصیتش برای ارتباط با خانواده آسمانی و ابدیت و آخرتش است. حفظ زبان و شادی امام (علیه‌السّلام) اولین فرمولی که به ما می دهد، این است که می ‌فرماید: «احْفَظْ علَیكَ لِسانَكَ تَمْلِكْ بهِ إخْوانَكَ= زبانت را نگه دار تا برادرانت را از دست ندهى». وقتی یک نفر می‌تواند با زبانش در قالب شوخی یا جدی یا طعنه یا سرزنش به کسی نیش بزند، باید منتظر غصه خوردن باشد. یعنی محال است که تو به دیگران نیش بزنی، اما خودت نیش نخوری. ممکن است شخص الان سکوت کند و چیزی نگوید. ولی روزی فرا می رسد که کسی تو را تحقیر می‌کند و به تو غصه می‌دهد و حالت را ‌بگیرد و سرزنشت ‌کند. پس هیچ کس را تحقیر و سرزنش نکن؛ کاری نکن که دیگران از تو حساب ببرند و از تو بترسند. حساب بردن فقط با زبان و نیش نیست. تو باید شخصیتت آنقدر عزیز و دوست داشتنی باشد که به خاطر خودت به تو احترام بگذارند. در غیر این صورت، هیچ وقت روی خوش و آرامش را نمی‌بینی. عزیزان در بحث شادی دقت کنند؛ ما در آخرت به میزانی شاد هستیم که در دنیا شاد باشیم. آدمی که عرضه ندارد در دنیا شاد و آرام باشد، مردنش تلخ است؛ بعد از مردنش نیز این تلخی ادامه می یابد و فشار قبر و اضطراب و جهنم زیادی دارد. هر چقدر می‌خواهید تلخی‌های قبر و قیامت و آن تاریکی‌هایش را کمتر کنید، در دنیا بیشتر شاد و آرام باشید. پس ما باید جهنم را همین جا خاموش بکنیم. دنیا صحنه تمرین برای خاموش کردن جهنم‌های ابدی مان است.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9438
زمان انتشار: 22 ژولیه 2018
| |
یکی از عوامل ترس انسان، رفاه زدگی است

اضطراب و بی‌تابی؛ جلسه 18؛ 97/02/07

یکی از عوامل ترس انسان، رفاه زدگی است

علاوه بر عوامل روانی، برخی عوامل اقتصادی مثل مسکن، شغل و درآمد برای کسب رفاه بیشتر نیز، ایجاد ترس در انسان می کنند. آدم‌های ترسو چون می‌ترسند که روزی محدودیت، گرسنگی یا فشاری سراغشان بیاید، از شدت این ترس سعی می‌کنند از بخش‌های اخلاقی، عقلانی و معنوی‌شان بزنند.

مثلاً شخص پول بیشتری جمع می‌کند که رفاه بیشتری داشته باشد تا مبادا سطح زندگی‌اش اُفت پیدا کند یا در رقابت با دیگران کم بیاورد. چنین آدمی، بارکشی می‌شود که از صبح تا شب کار می‌کند و زحمت می‌کشد و یکسره پول جمع می‌کند، هزینه می‌کند، تجهیزات مختلف می‌خرد تا رفاه بیشتری داشته باشد. نتیجه این می‌شود که دیگر حس و حال پرواز ندارد. چون سنگین ‌شده است. زیرا فقط کسانی می‌توانند از زمین پرواز کنند که سبک باشند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید«تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا= سبک باشید تا ملحق شوید». آدمی که دلش در طول روز، در میان ابزار و وسایل خانه‌اش گیر است، نمی‌تواند پرواز خوبی داشته باشد. نمی‌تواند با آرامش زندگی کند. چون همیشه ترس دارد. بعضی‌ها آنقدر ترس دارند که نکند یک روزی خودشان یا بچه‌هایشان فقیر شوند، دو سه شیفت کار می کنند. تمام عمر برخی افراد، در ساخت و ساز و پول در آوردن و تعمیرات مسکن و بساز بفروش و ...تلف می‌شود. انیها لذتی از زندگی نمی‌برند و به شادی و آرامش نمی‌رسند، آخرتشان را هم خراب می‌کنند. چون همه چیز را در اینجا مصرف کرده اند و دیگر سبک نیستند که بتوانند پروازی بکنند. یکی از نمونه هایی که امروز در کشور ما بسیار دیده می شود، ترس های تحصیلی است که در مقاطع مختلف و برای کنکوری ها ایجاد کرده اند و باعث بروز ناآرامی، اضطراب، مشکلات خانوادگی در  افراد شده‌اند. این همه ترس و نگرانی در حالی است که ما دوست داریم در دنیا شاد و آرام زندگی کنیم؛ پس همه ابعاد وجودی انسان باید با همدیگر رشد کند، نه فقط یک بُعد خاص. ازاین رو می‌بینیم ترس هم بر انسان غلبه می‌کند و شیطان هم یکسره ما را می‌ترساند. آن وقت نمی‌توانیم از نماز، قرآن خواندن، حرم رفتن و سایر عبادت‌ها لذت ببریم. ترس؛ مانع پرواز انسان آدم ترسو نمی‌تواند نماز خوبی بخواند. چون در حال نماز، به یاد تمام دلشوره‌ها و نگرانی‌هایش می‌افتد. حتی حرم هم که برود، نگرانی دارد و نمی‌تواند با امام ارتباطی برقرار کند. یکسره دلشوره‌ و ترس‌های «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی»دارد.  ترس موجب نادانی و حماقت انسان می‌شود. امام حسن مجتبی علیه‌السلام می‌فرماید: من هیچ کس را ندیدم که در رابطه‌اش با خدا احمقانه عمل کند، جز آدم ترسو. در حالی که همه کارۀ زندگی ‌ما خداست: باید بگوییم:« لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ »، «لا مؤثر فی الوجود الا الله=هیچ موثری در عالم وجود، جز خدا نیست». فقط خدا می‌تواند به ما کمک کند. پس باید از او کمک بخواهیم: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ». اما اگر عجله داری یا نمی‌رسی که از او کمک بخواهی، خدا هم تو را به دیگران واگذار می کند. بعضی افراد آنقدر ترس دارند که اصلاً نمی‌توانند شب وضو ‌بگیرند و ده دقیقه، نماز شب 11 رکعتی را بخوانند یا بر سر سجاده ذکری بگویند و درد دلی با خدا بکنند یا تعقیباتی بعد از نماز بخوانند. در روایت داریم خداوند به فرشته‌ها می‌گوید: ای فرشته‌ها! نگاه کنید که این بنده من، بعد از نمازش به کجا می‌رود. مگر غیر از من کسی قرار است به او کمک کند، غیر از من کسی حلال مشکلات او هست؟ بر سر سجاده ی نماز، پیش خدا نمی‌نشیند؛ بعد می بینی برای حل شدن مشکلی که در یک زمان کوتاهی قابل حل شدن است، دو سال باید از این اداره، به آن اداره و از این سازمان به آن سازمان بدود؛ چون نمی‌داند باید از کجا کمک بگیرد. شیطان دائما در انسان ترس ایجاد می‌کند. حمله های از عقب و گذشته، جلو و آینده، راست و چپ به انسان می کند. اینها باعث می شود انسان تعادلش را از دست بدهد. چنین آدمی، حتی می‌خواهد و دوست دارد که با خدا عشق‌بازی کند، اما نمی‌تواند؛ می‌خواهد دل به آسمان بدهد، نمی‌تواند؛ می‌خواهد خودش را به غیب بسپارد و بالا برود، اما نمی تواند. زیرا دائماً اضطراب دارد. چگونه بر ترس غلبه کنیم! ترس خیلی به انسان صدمه می‌زند و باید بر آن غلبه کرد. خدا امام امت را رحمت کند که فرمود: «انسان بدون تلقین به هیچ جا نمی‌رسد». باید به خودت تلقین کنی، باید به نفست بگویی که نباید بترسی! باید خودت را در آن مُهره بیاندازی. حضرت علی علیه السلام فرمود: «از هر چیز ترسیدی، زودتر به سمت آن حمله کن». چون می‌فهمید هیچ چیز مهمی نیست. مثلا شخص می‌خواهد با یکی از اقوامش یا عزیزانش یا همسرش آشتی کند، اما می‌ترسد و می‌گوید: الان اگر زنگ بزنم چه می‌شود؟ الان اگر یک پیامک آشتی بدهم چه می‌شود؟ الان حرف بزنم چه می‌شود؟ درحالی که اگر شجاعت داشته باشد و حرف بزند، می‌بیند که هیچ این خبرها هم نبود؛ بی‌جهت می‌ترسید. انسان نباید شخصیت ترسو بودن را دوست داشته باشد. چرا باید از چیزی بترسد؟ همین که انسان این شجاعت را پیدا کرد که نترسد، کارش روی روال می‌افتد.  ترس در «نه گفتن»، این خودش یک داستانی است که باید راجع به آن صحبت کنیم. یک جاهایی ما باید «نه» بگوییم. مثلا شخص می‌گوید: من الان نمی‌توانم به او نه بگویم، نمی‌توانم رد کنم و بخاطر رودربایستی یک چیزهایی را قبول می‌کند. بعضیها با رودربایستی ازدواج می‌کنند، بعد می‌بینند نمی‌توانند زندگی کنند و تقاضای طلاق می‌دهند. بهتر است از اول شجاع باشی و زیر بار این ازدواج نروی. در معاملات اقتصادی نیز بعضی بارو دربایستی برخورد می کنند و بعدا پشیمان می شوند.  اگر حواسمان نباشد ترس، ما را از غیب، ابدیت و رشد می‌اندازد. باید بدانیم که ترس دروغ است. چون وقتی می‌خواهی قرآن بخوانی تو را می‌ترساند و شیطان القا می کند که اگر قرآن بخوانی، به درست نمی‌رسی، به کنکور نمی‌رسی، کارهایت زمین می‌ماند. شیطان به‌راحتی آدم را می‌ترساند. برای غلبه بر این ترس، بگو خدایا من پیش تو می‌نشینم و قرآن می خوانم، هر کاری هم می خواهد بشود، بشود. خدا هم برکت می‌دهد و کارت را زودتر راه می‌اندازد. دقت کنید: وقتی که آرامش دارید، قدرت می‌گیرید و انرژی‌های مثبت دریافت می‌کنید. آن وقت می بینید که دست به هر کاری بزنید، خیر و برکت برایتان می‌آید. همه چیز این گونه است. پس به خدا اعتماد کنید.  ما هنوز همه مفاسد را نگفتیم تا برسیم به سراغ اینکه ما با این ترس چگونه مقابله کنیم و از این ترس چگونه استفاده کنیم.     واهمه. ترس

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9367
زمان انتشار: 5 ژولیه 2018
| |
ریشه انواع ترس

استاد محمد شجاعی

ریشه انواع ترس

این فوق العاده مهم است که دقت کنیم که شما از چه جنسی هستید. اگر ما این را درک نکنیم، دینداری ما در بخش‌های حیوانی می‌نشیند و به همان مرحله محدود می شود. یعنی شما خود فقط یک زن یا مرد مسلمان باقی خواهید ماند. چون در این صورت خوراک دین، فقط جذبِ شان جنسیتی شما شده‌است. علت این که اکثر افراد مثلا ۶۰ سال از عمرشان می گذرد و به ظاهر متدین هم هستند، اما به درجات ایمانی والا نرسیده اند، این است که دین، جذب «شان انسانی و فوق انسانی» وجودشان نشده است. چون وقتی با مقوله‌ی دین برخورد می‌کنند از نگاه زنانه و مردانه به دنیا نگاه می‌کنند و این خود، آغاز منشأ انواع ترس می‌شود. ترس این گونه ریشه‌یابی می شود. در حقیقت، ریشه انواع ترس، از اینجا ناشی می شود که ما درست به قضایایی که برایمان مطرح می شود، نگاه نمی‌کنم. حتی به خودمان هم نگاه غلط داریم. برای همین است که به امور جمادی، گیاهی و حیوانی دلبستگی‌های ذاتی پیدا می‌کنیم و گاه تا آخر عمر گرفتار همین امور می شویم. در حالی‌که باید بدانیم که اینها ذات ما نیستند. بنابراین، از خودِ اصلی‌مان که ابدی و جاودانه است و از جنس اهل‌بیت علیهم السلام است، فاصله می‌گیریم. نتیجه این فاصله گرفتن‌ها «ترس» است.   برگرفته از مباحث «اضطراب» جلسه 12 ترس از مرگ

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9023
زمان انتشار: 24 آوریل 2018
| |
ترس آفت است

‌اضطراب و بی تابی؛ (جلسه 16):96/12/11

ترس آفت است

امیرالمومنین علیه السلام فرمود:« الجبن آفتة = ترس آفت است». شما وقتی می گویید، محصولی آفت زده، یعنی دارد نابود می شود، یعنی این محصول صدمه دیده است.

آفت جان انسان، ترس است. ترس حمله از جلوی شیطان است. چون گفتیم حمله از جلو، یعنی آینده ما، جلوی ما آینده است. این که انسان همیشه از آینده بترسد که چه خواهد شد. ترس از آینده در بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی است. مثلا فکر می کند آیا من موفق می شوم؟ و ... . شیطان یک سره در انسان ترس ایجاد می کند تا او نتواند جلو برود و مایوس شود. شیطان با نجوا انسان را غمگین می کند و همانطور که غم یک آفت بزرگ است برای ایمان انسان. ترس هم یکی از آن وسیله هایی است که انسان را غمگین می کند. اضطراب برای انسان به بار می آورد که انسان شجاعت حرکت را از دست بدهد. مثلاً دیده اید، وقتی پدر و مادر پایین می ایستند و به بچه می گویند بپر. بچه اول یک ذره ترس دارد و نمی پرد، همین که پرید و این کار را کرد، آن ترس می ریزد و آن ترس تبدیل می شود به یک لذت و تفریح. مثل ترس شنا کردن است. آنهایی که می ترسند، هیچ وقت شنا را یاد نمی گیرند. ولی وقتی خود را به مربی می سپارند و تمرین می کنند دیگر نمی ترسند. همین ول کردن و رها کردن خودت، تو را به کمال می رسد. جایی که باید خودت را برای خدا رها کنی نباید امساک کنی. امساک، محدودیت، نگهداشتن برای روح انسان عفونت می آورد. هر چه بترسی،‌ برای بدنت بترسی، برای مالت بترسی، برای علمت بترسی ... همه اینها عفونت می آورد. انسان باید خودش را رها کند. نگذارد این آفت سراغش بیاید. انسان وقتی در هر بخشی خودش را رها می کند و نمی ترسد. آن وقت به توانایی و مهارت و قدرت می رسد. مثل پرواز می ماند که اگر کسی بترسد از هواپیما، هیچ وقت نمی تواند پرواز کند. ترس، منشأ شرک است سرمنشأ شرک، ترس است. برای همین است که خداوند هم می فرماید: ان الشیطان یخوف اولیائه= شیطان دوستان خود را می ترساند». ترس یعنی شما خدا را در کنارت نمی بینی. یعنی فکر می کنی که خودت هستی و خودت. اما ذکر هایی مثل «لا حول و لا قوه الا بالله» و «الحمدلله» باعث می شود ترس انسان بریزد. چون همه توان ها و قشنگی ها مال خداست. تو فکر می کنی فقط خودت هستی، وابسته به خودت هستی، محافظی نداری، پس می ترسی. مثل بچه ها که اعتماد شان به پدر و مادر است و نمی ترسند و خودشان را همینطوری ول می کنند و می روند. چون بچه می داند که پدر و مادرش هست. گاهی از این که بچه هیچ ترسی ندارد، پدر و مادر نگران می شوند. انسان نیز نباید نترسد و به خدا اعتماد داشته باشد. خدا می گوید، بنده هر اندازه ای که من را کنارش می بیند، من هم کنارش هستم. به هر اندازه ای که در هر کاری روی من حساب می کند، من با او هستم. ترس آفت اقتصادی است. ترس آفت بدنی، عمر، حرکت های بزرگ سیاسی و اجتماعی است. آنهایی که با توکل به خدا شروع کردند، معجزه انقلاب اسلامی را رقم زدند. آنهایی که خودشان را به یک جریانی برای خدمت به امام زمان می رسانند به زودی به حضرت می رسند. پس در هیچ بخشی نباید بترسیم؛ حتی در بخش فوق عقلی. بعضی ها آن قدر نماز شب برایشان ترسناک می شود که می ترسند بروند روی سجاده. شیطان هم گناهانش را به رخش می کشد و او را بیشتر می ترساند تا شجاعت رفتن رو سجاده را نداشته باشد. پس از نماز و ذکر و تسبیح و  قرآن نترس. در قدم اول، یک مقدار نیاز به هُل دادن است، یک ذره که تلاش کردید و هل دادید و موتور حرکت به سوی خدا روشن شد، یعنی انس گرفتید، دیگر خودش تو را می برد. تلقین برای رفع ترس برای رفع ترس، تلقین خیلی مهم است. تلقین اولیه در شروع هر کاری باعث کاهش ترس می شود. یک قاعده خیلی مهم این است که هر چه سطح نیتت را بالا ببری، همانقدر به تو توفیقات الهی داده می‌شود: «الا قدر نیه تکون من الله عطیه= به اندازه نیت تان، خدا به شما توفیق می‌دهد». نیتت را که بالا می‌بری، همانقدر روزی به تو می‌رسد. برای این که وسعت نیت پیدا کنی و نیتت را ببری بالاتر، باید به خدا توکل کنی و این بسته به این است که تو کدام خدا را می پرستی. آن خدایی که تو می خواهی به او توکل کنی، چقدر بزرگ است. اینجاست که به اهمیت معرفت الله پی می بریم. اگر شما خدا را درست بشناسی، می بینی مثل بچه ای است که اعتماد می کند به پدر و مادرش و در نتیجه ،به آنها تکیه می کند. کسی که به خدا توکل می کند، می رسد به جایی که به خدا می گوید، من در زمین با هیچ کس کاری ندارم، امیدم به هیچ کس نیست. «ایاک نعبد و ایاک نستعین». عدم معرفت و ضعف در یقین، ترس می آورد  ترس به علت عدم معرفت و ضعف یقین و جهالت ایجاد می شود. امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند:«شِدّةُ الجُبنِ مِن عَجْزِ النَّفْسِ و ضَعفِ الیقینِ[1]؛ رسویى زیاد، از ناتوانى نفس و سستى یقین است». مثل بدنی که غذا نخورده و ضعیف است. روح هم همین طور است. آدم هایی که زود به افسردگی می افتند، به خاطر عجز نفس شان است. یقین شان به خدا کم است. خدایی را که می پرستند ، خدای واقعی نیست، مخلوق خودشان است. پس هر چقدر شما سطح معرفت و سطح یقین تان را بالا می برید، می بینید که شجاعت و اعتماد به نفسی که اتکال به خدا (نه اعتماد به نفس مستقل، چون اعتماد به نفسِ مستقل شرک است) داشته باشد، در تو زیاد می شود. چون خدا هست، من قوی هستم. من چهل سال گناه هم داشته باشم خدا گناهم را پاک می کند. وقتی ترس آمد، یک مریضی ضعیف آدم را از بین می‌برد. اما وقتی شجاعت آمد، انسان بدترین سرطان هم بگیرد، چون روح قوی است، بدن مقاومت می کند. در روایت داریم، آنجایی که روح قوی باشد، بدن ناتوانی نشان نمی دهد. هر چقدر سطح یقین بالا می رود، مشکلات کوچکتر می شود و رشد شما در هر 5 شأن (جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و فوق عقلی) بیشتر می شود. پس روی یقین و معرفت کار کنیم. ترس،‌ ذلت و خواری می آورد یکی از آفت های ترس، این است که وقتی انسان ترسو شد، دائماً ذلیل و خوار است. حاضر می شود همه جور ذلت و خواری را تحمل می کند. زندگیش هم تلخ می شود، چون ترس دائماً تزلزل به بار آورده و شخص دیگر آرامش ندارد. همه اش احتمالات بد می دهد. حوادث بد در زندگی اش پیش می آید. ترس برای انسان تنبلی و بی حوصلگی می آورد. انسان دست روی دست می گذارد و کاری نمی کند. «عنوان بصری» وقتی نزد امام صادق می رود، امام به او دستورالعمل می‌دهد. نمی‌گوید، دیر است. می گوید، شروع کن. کسی که امید دارد در 90 سالگی هم شروع کند، از هزاران جوان بی انگیزه جلو می زند. ترس باعث طمع دشمنان می شود مسئول ترسو و فاسق، و مسئولی که از پارس کردن دشمن می ترسد و می خواهد باج بدهد، مملکت را به باد می دهد. آدمی که ترسو است، دیگران به مال و جان و دارایی اش طمع می کنند. چون می بینند با یک تهدید می ترسد. دشمنانش از بیرون همینطور به مالش و به کشورش و به استعدادهایش طمع می کنند. به محض این که دشمن تهدید کرد و ترسیدید، دشمن طمع می کند. اما آنجایی که می ایستی و کشته می دهی و نمی ترسی، موفقی. مثل جریان حزب الله لبنان، قبل از تشکیل حزب الله لبنان، پست ترین کارها مال شیعیان بود. اما وقتی خودشان را باور کردند و نترسیدند، الان صاحب مملکتند و عزت و بزرگی پیدا کرده اند و دیگران به اینها تکیه می کنند. چون حاضر شدند نترسند و خون بدهند. کافر و مؤمن هم ندارد، کافر هم نترسد همین وضع را دارد. این اثر وضعی است که خداوند در طبیعت گذاشته است. همانطور که در روایت داریم؛ اگر خانواده ی کافر با هم همدل و مهربان باشند و به یکدیگر محبت داشته باشند، برکت می بینند. هر جا محبت است برکت است. اینها چون با هم رحمت دارند و همدیگر را دوست دارند، خداوند به آنها خیر و برکت می دهد. اما یک خانواده مسلمان است؛ اما از همدیگر خوش شان نمی آید، با هم دعوا دارند،‌ مهرورزی ندارند، برکت هم از میان آنها می رود. همه ی موفقیت ها در ترس از آدم گرفته می شود. وقتی می ترسی، موفقیت در 5 شأن از تو گرفته می شود. از دیگر آثار ترس این است که آدمی که ترسو است، مفتضح و رسوا می شود. تحقیر می شود. وقتی تزلزل دارد، کسی برای او حرمت و احترام قائل نیست. شخصیتش حفظ نمی شود. کسی روی او حساب نمی کند. از دیگر آفات ترس این است که انسان ثبات تصمیم ندارد. در ازدواج؛ در شغل یا شروع کار علمی و ... می ترسد و نمی تواند تصمیم بگیرد. آدم های ترسو به جامعه شان هم ظلم می کنند. خسارت می زنند. بخصوص اگر مسئولیتی داشته باشند. یک مدیر شجاع برای زیرمجموعه اش برکت می آورد. آدم ترسو سازشکار است. تا کسی با او مخالفت کند، زود سازش می کند. امروز بیماری بزرگی در خانواده ها هست به نام «فرزند سالاری» که والدین می ترسند از بچه و به بچه ها باج می دهند و بچه ها هم روز به روز فاسدتر و ذلیل تر می شوند. از دیگر آثار ترس، این است که آدم ترسو نمی تواند مهندسی آرزوها بکند. کسی که باطن انسانی داشته باشد، باید چینش آرزوها بکند و سه تا معشوق را در رأس قرار دهد. اما آدم ترسو نمی تواند این کار را بکند و از جهاد می ترسد. روح جهاد ندارد. کشور و دین و حیثیتش را می دهد به دشمن. ذلت جهاد نکردن برایش می ماند. پیامبر فرمود: آدمی که نجنگیده باشد با دشمن؛ به شعبه ای از نفاق مرده است. یکی از آفت های ترس، این است که انسان رفاه زده می شود. چون روح جهاد نداشته، رفاه طلب شده و این نمی تواند با شرافت به ملاقات خدا برود. هیچ کاری در عمرش نکرده در راه خدا؛ نه سیلی خورده نه مالی از دست داده و نه وقتی گذاشته. هنر عاشق همین فدا شدن در راه معشوق است. در راه معشوق نباید از هیچ چیز ترسید معصوم می داند چی شما را به عزت می رساند. امام هادی علیه‌السلام می فرماید، وقتی دارید با ما صحبت می کنید، اگر می خواهید به مقام ما برسید، باید به عشق ما از این بخش هایتان سرمایه گذاری کنید. شما تا می آیید حرف عاشقانه بزنید و کمی گرم شوید، می بینید که می گوید: «بابی انت امی و نفسی و اهلی و مالی و اسرتی= پدر مادرم و خودم و اهل خانواده ام و مالم و ....فدای تو باد». مرحله فدا مرحله ای است که شخص اوج می گیرد. سوخت مصرف می کند تا پرواز کند. از بخش های پایینی سرمایه گذاری می کند؛ یعنی می گوید پدرم و مادرم و ... فدای شما. اما کسی که دهش ندارد و جانش به کمالات پایینی وصل است، این اوج را نمی گیرد. آدم ترسو کارهای بزرگ نمی تواند انجام دهد. مالش هم نکبت است؛ مال می تواند جمع کند؛ ولی مالش برکت ندارد. جانش و عمرش و هنرش و وقتش و روح و ذهنش و عبادتش برکت ندارد. ترس ننگ و نقص است علی علیه السلام فرمود: « احْذَروا الجُبنَ؛ فإنَّهُ عارٌ و مَنْقَصة[2] = از ترسوبودن دورى كنید كه آن ننگ و كاستى است». یعنی آبروی تان می روید، وقتی می ترسید. یک کسی در محضر خدا و ائمه از دنیا بترسد؛ یا از مشکلات زندگی اش بترسد. و جا بزند و اراده اش سست شود. اینها عار و ننگ است و نقص است. این را باید برطرف کنید. برای همین است که معصوم علیه‌السلام می‌فرماید: «لا تُشرِكَنَّ فی رأیكَ جَبانا یُضَعِّفُكَ عنِ الأمرِ، و یُعظِّمُ علَیكَ ما لَیسَ بعَظیمٍ[3]= با آدم ترسو رایزنى و مشورت مكن كه او تو را در تصمیم و اراده ات سست مى گرداند و آنچه را بزرگ نیست در نظر تو بزرگ نشان مى دهد». مشورت با آدم ترسو نکنید. شیطان هم وسوسه می کند. اینها خودشان شیاطین الانس هستند. اگر می خواهید کار اقتصادی بکنید، با کسانی که موفقیت دارند مشورت کنید. آدم های ترسو، ماوراءالطبیعه را از تو می گیرند، قدرت های الهی را از تو می گیرند و تو را سست می کنند؛پس با اینها مشورت نکنید.   [1] - غرر الحكم : 5773. [2] - غرر الحكم : 2582. [3] - غرر الحكم : 10349.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9022
زمان انتشار: 24 آوریل 2018
|
راه رهایی از اضطراب و ترس‌های زندگی، توکل بر خداست

‌اضطراب و بی تابی؛ (جلسه 17 )، 97/01/24

راه رهایی از اضطراب و ترس‌های زندگی، توکل بر خداست

توکل بر خدا و وسعت نفس، باعث می شود که انسان اضطراب‌هایش از بین ‌برود. آدم‌های کوچکند که می‌ترسند و اضطراب دارند، ولی وقتی انسان یاد می‌گیرد که با خدا و اهل بیت اتصال پیدا کند، دیگر ترس و اضطرابی ندارد.

بحث‌مان در ترس و اضطراب، به مبارزه با ترس و اضطراب‌ها و راههایی  رسید که می‌توانیم مبارزه کنیم و در نتیجه مقاوم باشیم. در مباحث گذشته گفته شد؛ شیطان چهار نوع حمله دارد: راست، چپ، عقب و جلو. یکی از برکات الهی در نظام خلقت انسان، شیطان است که خداوند آن را برای پرورش انسان‌هایی که می‌خواهند به قرب الهی برسند، قرار داده است. بنابراین، فلسفه وجودی شیطان، این است که مسئول تمرین دادن آدم‌هاست. یکی از حمله‌هایی که شیطان، حمله از جلو است. خداوند از زبان شیطان فرمود: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِیمَ/ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ...= حتما بر سر راه راست آنان به سوی تو خواهم نشست/ آنگاه از پیش روی آنها در خواهم آمد». حمله از جلو، همان اضطراب‌ها و ترس‌هایی هستند که شیاطین نسبت به آینده در ما ایجاد می‌کنند. این ترس و این حمله چه فایده‌ای برای ما دارد. فایده‌اش این است که ما با توکل به خداوند و دیدن خدا می‌توانیم آن حمله‌ها را دفع کنیم و قدرت، معرفت الله و استعانت از حق تعالی به سراغ ما می‌آید. اگر کسی نسبت به آینده، دچار ترس و تردید می شود، علتش این است که توکل ندارد. توکل یعنی خدایا تو را می‌بینم، مطمئنم که کمکم می‌کنی؛ بیشتر از خودم دوستم داری؛ من به عشق تو و در کنار تو هیچ اضطرابی نسبت به آینده‌ام ندارم؛ تو هیچ وقت من را رها نکردی، از این به بعد هم رها نمی‌کنی. بنابراین، هر وقت شیطان دلشوره‌هایی نسبت به آینده (از دست دادن ماشین، فرزند و ...) در تو ایجاد می‌کند، خدا را ‌ببین. چون با خدا دیدن، قدرتمند می‌شوی و به مرور، حمله‌ها و اضطراب‌ها و ترسهای بعدی در تو از بین می‌رود و آهسته آهسته شبیه خداوند می‌شوی و استحکام پیدا می‌کنی. برای اینکه انسان ترسش بریزد، خدا فرمولی در اختیار ما قرار داده داده که به شما آرامش و امنیت می دهد. در آیه 155 سوره بقره می فرماید: « لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ= و البته شما را به پاره‌ای از سختی‌ها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم». هیچ آدمی نیست، مگر اینکه باید امتحان شود. مثل کلاس درس است، ما برای این که در کلاس درس انسانیت شبیه خدا بشویم، باید دائماً امتحان پس بدهیم. اگر کسی خواست حقیقتش شبیه خدا بشود و مَثَل خدا بشود، لازمه‌اش توانایی روحی است. پس نیاز به تمرین داریم تا بتوانیم خود را به او برسانیم. برای همین خداوند با سه تأکید می‌گوید: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ= حتماً حتماً حتماً شما را آزمایش می‌کنیم. حال موارد امتحان چه چیزهایی هستند؟ «بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ= به چیزی از ترس»، «وَ الْجُوعِ= گرسنگی»، «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ= آسیب‌های مالی»، «وَ الْأَنْفُسِ= آسیب‌های جانی»، «وَ الَّثمَراتِ= محصولات». اینها مصادیقی هستند که خدا ما را با آن می آزماید. در آخر می‌فرماید: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ= بشارت بده به اهل صبر». اهل صبر چه کسانی هستند؟ در پاسخ این سوال، آیه بعدی سوره فوق می‌گوید: «الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِله وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ = موقعی که به آن‌ها مصیبتی می‌رسد، می گویند ما از خداییم و به سوی خدا باز می گردیم». مالک حقیقی، خداست در آیه «إِنَّا لِله وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»، خدا مسئله مالکیت را مطرح می‌کنند. ما دو قسم مالکیت داریم: اعتباری و حقیقی. نوع اول؛ مالکیت اعتباری. مانند مالکیت انسان نسبت به ماشین، لباس و خانه خودش. در واقع می‌توان گفت همه اموال دنیایی از قسم مالکیت‌های اعتباری هستند. نوع دوم؛ مالکیت حقیقی است که اصل وجود مملوک، متعلق به مالکش است و چیزی از خود ندارد. مثل تصورات ذهنی مان که متعلق به خودمان است. در مالکیت حقیقی، مملوک، هستی‌ و صفاتش را از مالک می‌گیرد. رابطه ما با خداوند نیز مثل رابطه ما با وجود ذهنی مان است؛ یعنی خداوند تبارک و تعالی هستی اش را به ما داده، آن به آن به ما وجود می‌دهد. خداوند خلقت مکانیکی ندارد، بلکه لحظه به لحظه، باتوجه و با عنایت، موجوداتش را نگه می‌دارد. اگر یک لحظه عنایتش را رها کند، آن موجود نابود می‌شود. پس ما وجود مستقلی نداریم. بلکه موجودی هستیم که قائم به الله هستیم و خداوند قائم به خود است. همه موجودات از هستی مطلق ظهور می‌کنند، همه عین ربط هستند. در اینجاست که مالکیت حقیقی معنا پیدا می‌کند. پس «إِنَّا لِله» یعنی ما از خداییم و هستی‌مان هم از خداست. وقتی مؤمن به فهم درستی از مالکیت و رابطه‌اش با الله دست پیدا کند، اضطراب‌هایش از بین می‌رود. هر مصیبتی هم به او برسد، با ذکر «إِنَّا لِله وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ=» آرامش پیدا می‌کند. چون می‌داند هر مصیبتی برای او به نفعش است و خدا بالاتر از آن را به او می‌دهد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «لَوْ تَعْلَمُونَ مَا ذُخِرَ لَكُمْ مَا حَزِنْتُمْ عَلَى مَا زُوِیَ عَنْكُمْ= اگر آنچه را براى شما ذخیره شد، مى‌شناختید، بر آنچه از شما گرفته شده غمگین نمى‌شدید». پس نباید درگیری با خدا پیدا کنیم؛ درگیری و اضطراب از این‌که چرا خدا مالم را گرفت؟ چرا بچه ام مرد؟ چرا و چرا..... مؤمن با دو ویژگی آرامش دنیایی و اجر آخرتی راحت زندگی می‌کند. یکی از شیرین‌ترین، جذاب‌ترین، و شادی‌آفرین‌ترین آیات قرآن همین است:«إِنَّا لِله وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ». اصلاً آدم راحت می‌شود. چون مال خدا هستم. دنیایم مال خداست و همه چیزم مال خداست. هر وقت هم بخواهد بگیرد من آماده هستم؛ وقتی هم می‌گیرد، بد نمی‌گیرد. چون یک جای پایدارتر می‌برد. یکی از ترس‌هایی انسان، ترس از مرگ است. ترس از این که اگر من بمیرم چه می‌شود؟ درحالی‌که ما از یک فضای یک درصد رحمت، وارد فضای 99% رحمت الهی می‌شویم؛ یعنی بی‌نهایت. پس چرا اضطراب و ترس‌ داشته باشیم! دقت کنید که ریشه این ترس‌ها، نادانی و شرکی است که در ذات ما نهفته است. وقتی می‌فهمیم «إِنَّا لِله وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» یعنی پیش خودش برمی‌گردیم و مال خودش هستیم؛پس دیگر همه چیز عالی است؛ دنیا از آن بی‌ثباتی و ترسناک بودن در می‌آید. با این نگاه، دنیا، دنیای قشنگی است. ، در مملکت خدا به هیچ کس ظلم نمی‌شود و کسی ضرر نمی‌کند. از فردیت کناره بگیر تا بزرگ شوی یک نکته دیگر که خیلی مهم است و کمک می‌کند تا ترس‌های آدم بریزد، این است که امام سجاد (علیه السّلام) می‌فرماید: خودت را شخصیتاً قوی کن؛ از فردیت دست بردار و وسعت روح پیدا کن. چون وسعت نفس به انسان قدرت می‌دهد. اگر کسی وسعت نفس پیدا کرد، اضطراب‌هایش از بین می‌رود. آدم‌های کوچکند که می‌ترسند و اضطراب دارند و خواب‌های بد می‌بینند؛ ولی وقتی انسان یاد می‌گیرد که به غیب اتصال پیدا کند، دیگر ترس و اضطرابی ندارد. پس برای اینکه ما قوی بشویم، باید چکار کنیم؟ باید دست از خود برداریم، یعنی باید از یک نفر بودن خارج بشوی و بی‌نهایت آدم بشوی. اگر تو بی‌نهایت شدی، اضطراب و ترس هم نداری. آدم‌هایی که یکسره خودشان را می‌بینند، اینها آسیب‌های بسیاری می‌بینند؛ اما آدم‌هایی که با قاعده‌ (هو أنت) زندگی می‌کنند، به بزرگی نیتشان، بزرگ می‌شوند و دیگر ترسی ندارند. مثلاً وقتی در بخش جمادی خیر  تولید می‌کنی یا در بخش گیاهی وقتت را برای اهل غیب و امام زمان (علیه‌السلام)  می‌گذاری، بزرگ می‌شوی یا وقتی در بخش حیوانی آبرو، اعتبار و موقعیت اجتماعی ات را فدای خانواده آسمانی ات می‌کنی، به همان اندازه تو بزرگ می‌شوی؛ یا زمانی که در بخش عقلی؛ علم و دانش و تخصص‌ات را صرف جاودانه ات می‌کنی و به پای امام زمان (علیه‌السلام) و خانواده آسمانی ات می ریزی، وسعت پیدا می‌کنی و  اضطراب و ترس‌هایت از بین می‌رود. قرآن می‌فرماید: «ما عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ الله باقٍ[1]= آنچه نزد شماست، همه نابود خواهد شد و آنچه نزد خداست، باقی خواهد بود». هر چیزی که پیش خودتان نگه دارید، از بین می‌رود و هر چیزی که به خدا می‌دهید آن می‌ماند. پس اگر ما بخواهیم به غیب برسیم و به بزرگی الله تربیت بشویم، باید دست از خودی، منیت‌ها و فردیت‌ها برداریم. چون همه اینها موانعی هستند بین تو و خودت. ما خدائی داریم که پشتیبانمان و صاحبمان است. خدا جاودانه و ابدی است. تو هم جاودانه هستی و عمرت به اندازه عمر خداست، پایان و انتهایی نداری. پس چرا اضطراب داری؟ «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى= آخرت بهتر و باقی‌تر است». پس دیگر هیچ نگرانی و ناراحتی نداشته باش. به یاد داشته باشید؛ ثروت انسانی و دارایی‌های حقیقی یک آدم، مشکلات و سختی‌های زندگی اوست. پس هر چه سختی‌ها بیشتر باشد، دارایی‌ها نیز بیشتر است و ارزش و اعتبار انسان نیز بیشتر است. وهمیه/ترس/راه درمان ترس   [1] . سوره نحل/آیه 16.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed