www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 11744
زمان انتشار: 16 ژوئن 2020
| |
امام صادق (ع) و بصیرت آفرینی 

ویژه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام

امام صادق (ع) و بصیرت آفرینی 

جریان شناسی دوران امام صادق (ع)
دوران امام صادق (ع) از یک سو دوران جدالِ گروه های اسلامی در زمینه مباحث قرآنی اعم از قرائت و تفسیر قرآن است؛ ظهور نحله های فقهی و حضور افرادی که با یدک کشیدن عنوان فقیه بر کرسی فتوا تکیه زدند در این دوران به اوج خود می رسد؛ ولی بازار مناظرات کلامی، بسیار داغ تر از بازار مباحث قرآنی و فقهیِ عرضه کننده فرقه های معتزله، اشاعره، مرجئه، خوارج، غلات، صوفیّه، زیدیّه و کیسانیّه، مشبهه، مجسمه و تناسخیه بود.

و از سوی دیگر تفکر دیگری در این دوران رواج داشت که از همه تفکرات پیشین برای مسلمانان خطرناک تر بود. در این دوران، گروهی به نام «زنادقه» وجود داشتند که منکر خدا و پیامبر و ادیان آسمانی بودند. آنها به اصطلاح امروز، روشنفکرانی بودند که با حمایت دستگاه خلافت در همه جا حتی مسجد الحرام و مسجد النبی حاضر می شدند و به ترویج الحاد و مادیگرایی می پرداختند. «ابن مُقَفّع» از سران زنادقه در دستگاه بنی امیّه، سمت کاتب و منشی داشت و پس از انتقال خلافت به عباسیان، از نزدیکان و مشاوران سفّاح و منصور بود. «مطیع بن ایاس» و «ابن ابی العوجاء» دو نفر دیگر از سران این فرقه نیز نزد دولتمردان از موقعیّت بالایی برخوردار بودند. [2] القای شبهات و تشکیک در اصول اعتقادات مسلمانان، جعل احادیث فراوان، ساختن افسانه ها و قصّه های دروغین، ترجمه کتابهای ضالّه به زبان عربی و نشر و پخش آنها در میان مردم از جمله اقدامات آنان بود. [3] ابن ابی العوجاء در پای چوبه دار افتخار می کرد که چهار هزار حدیث جعل کرده که ضمن آنها حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده است. [4] رژیم هزار ماهه بنی امیه نیز در سالهای آغاز امامت امام صادق (ع) پرماجراترین فصول پایانی کتاب خویش را می نگارد؛ و عباسیان هم در حال تدوینِ سرآغاز پر زرق و برق حکومت خویشند. قدرت نمایی‏های نظامی و شورشهای پی در پی در نواحی مختلف و حیف و میلهای افسانه ای هشام [5] و بالاخره قحطی، فقر، طاعون و جنگ در نقاط مختلف، حالت عجیبی به کشور گستردۀ مسلمان نشین داده بود. اغتشاش ها و انقلاب های پیاپی، به ویژه از طرف خونخواهان امام حسین (ع) مانند انقلاب ابوسلمه در کوفه، قیام ابومسلم در خراسان و... از مهم ترین جریانهای سیاسی آن روز به شمار می رود. رجال روحانی، قضات، محدثان و مفسران قرآن که می بایست در فضای پریشان و غم زده آن روز، ملجأ و پناه مردم و یاریگر امام معصوم باشند، گاه خطرناک تر از رجال سیاسی بر مشکلات می افزودند. [6] آنها در حقیقت، مهره هایی در دستگاه خلافت و یا بازیچه هایی در دست فرمانروایان بودند. [7] - حقیقت «عبودیت» از منظر امام صادق (علیه السلام) چیست؟ - معجزات کلام امام صادق علیه السلام و توحید مفضّل - نگاهی به سیره امام صادق علیه السلام - ششمین پیشوا بصیرت آفرینی در سخن و سیره امام صادق (ع) جریان یافتن نحله های فرهنگی و مکاتب فکری از یک سو و وزیدن نسیم رحمت اختلافات سیاسی و کشمکشهای بنی امیه و بنی العباس از دیگر سو، امام صادق (ع) را به عرصه بصیرت آفرینی و مجاهدت در تبیین اسلام ناب دعوت کرد تا مکتب تشیع را از گزند تندباد حوادثِ روزگار نجات دهد؛ مکتبی که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین، آخرین رمقها را می گذراند، و آخرین نفرات خویش را قربانی می دهد و رجال و مردان با ارزش خود را، یا در زرق و برق حکومت غاصب ستمگر، مجذوب و یا در اظهار و ابراز شخصیت، محجوب، می بیند. جابر جعفی یکی از یاران امام است که از طرف آن حضرت برای انجام امری به سوی کوفه رهسپار بود. در بین راه، پیک امام به او رسید و گفت: امام (ع) می فرمایند: خود را به دیوانگی بزن. او با این عمل، حاکم کوفه را که فرمان محرمانه ترور وی را از طرف خلیفه داشت منصرف ساخت و جان خود را نجات داد. [8] امام صادق  (ع) در ظلمت بحرانها و آشوبها، دنیای شیعه را به فروغ بصیرت آفرین خویش روشن کرد. اکنون برای آنکه نقش تاریخ ساز و بصیرت آفرین امام صادق (ع) روشن شود، سه محور اصلی را در سخن و سیرۀ ایشان بررسی می کنیم: تغذیه فکری یاران در آن شرایط حساس که هر یک از مکاتب فکری، سعی در جذب مشتریان خود داشتند و از طرفی بنی امیه به دلیل تزلزل حکومت و مشکلات سیاسی فراوان، فرصت ایجاد فشار و اختناق نسبت به امام و شیعیان را نداشتند، و عباسیان چون پیش از دستیابی به قدرت و حکومت، شعار حمایت از خاندان پیامبر (ص) و انتقام خون آنان را سر می دادند، فشاری از طرف آنان مطرح نبود و آرامش و آزادی نسبی برای امام (ع) و شیعیان فراهم شده بود. امام صادق (ع) کار فکری را که در حقیقت بریدن شاهرگ دستگاه خلافت بود در سرلوحه دفتر بصیرت آفرینی خویش قرار داد و با گستردن سفره دانش الهی خویش در مسجد النبی، دانشگاهی اسلامی را تأسیس کرد که در آن، انواع و اقسام دانشهای طبیعی و ماوراء طبیعیِ مورد نیاز جامعه اسلامی وجود داشت. حضرت در آن دانشگاه، نه تنها دوستان و پیروان خود را تغذیه و آنان را در برابر دشمنان فکری، مسلّح کرد که دیگران را نیز در حدّ ظرفیّت و لیاقتشان بهره مند ساخت. تبیین جایگاه والای امامت، تحریم همکاری با دستگاه خلافت و تبیین بی نصیبی خلفا از دانش دین، از مهم ترین سرفصلهای بصیرت آفرینی امام (ع) به شمار می روند. الف) تبیین جایگاه والای امامت فصل اول از دفتر بصیرت آفرینی امام صادق (ع) با موضوع «تبیین و تبلیغ جایگاه امامت» آغاز می شود. امام با تلاشهای خود، امامت را در باور شیعی از فروع به اصول دین آوردند. امام خویشتن را به عنوان صاحب حق واقعی ولایت و امامت به مردم معرفی می نماید و به طور مستقیم و صریح، حکام زمان را طاغوت به شمار می آورد و آنها را نفی می کند. امام به این بسنده نمی کند که امامت را برای خویش اثبات کند؛ بلکه همراه نام خود، نام سایر امامان و اسلاف پیشین خویش را نیز یاد می کند و در حقیقت، سلسله امامت اهل بیت (علیهم السلام) را متصل و جدایی ناپذیر مطرح می سازد و از کانالی مطمئن و تردیدناپذیر به پیامبر بزرگوار (ص) متصل می کند. روایت عمرو بن ابی المقدام منظره شگفت آوری را در این باره ترسیم می کند: روز نهم ذیحجه، روز عرفه است. محشری از خلایق در عرفات برای ادای مراسم خاص آن روز گرد آمده اند و نمایندگان طبیعی مردم سراسر مناطق مسلمان نشین، از اقصا نقاطِ خراسان تا ساحل مدیترانه، جمع شده اند. یک سخن بجا در آنجا می توانست نقش امام، خود را به این جمع رسانده است و پیامی دارد. راوی می گوید: دیدم امام در میان مردم ایستاد و با صدای هر چه بلندتر - با فریادی که باید در همه جا و در همه گوشها طنین بیفکند و به وسیله شنوندگان به سراسر دنیای اسلام پخش شود- پیام خود را سه مرتبه گفت. روی را به طرف دیگری گرداند و سه مرتبه همان سخن را ادا کرد. باز روی را به سمتی دیگر گرداند و باز همان فریاد و همان پیام. بدین ترتیب امام دوازده مرتبه سخن خود را تکرار کرد. این پیام با این عبارات ادا می شد: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) کَانَ الْإِمَامَ ثُمَّ کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (ع) ثُمَّ الْحَسَنُ (ع) ثُمَّ الْحُسَیْنُ (ع) ثُمَّ علِیُّ بنُ الْحسَیْنِ (ع) ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ (ع) ثُمَّ... ». حدیث دیگر از ابی الصباح کنانی است که در آن، امام صادق (ع) خود و دیگر امامان شیعه را چنین توصیف می کند: «ما کسانی هستیم که خدا اطاعت ما را بر مردم لازم ساخته است. انفال و صفوالمال[9] در اختیار ماست.»[10] البته امام صادق (ع) حاضر نبودند به هر قیمتی حکومت را به دست گیرند. ابو مسلم پس از مرگ «ابراهیم امام» به حضرت صادق (ع) چنین نوشت: «من مردم را به دوستی اهل بیت دعوت می کنم، اگر مایل هستید کسی برای خلافت بهتر از شما نیست.» امام در پاسخ نوشت: «مَا اَنْتَ مِنْ رِجَالِی وَ لَا الزَّمَانُ زَمَانِی؛ [11] نه تو از یاران منی و نه زمانه، زمانه من است.» همچنین وقتی ابوسلمه خلال از امام دعوت می کند تا ایشان قدرت را به دست گیرند، امام صادق (ع) نه تنها از این پیشنهاد و درخواست، استقبال نکردند؛ بلکه نامه ابوسلمه خلال را با آتش شمع سوزاندند. وقتی نامه رسان، جواب نامه را تقاضا کرد، امام فرمودند: «جواب نامه ابوسلمه، همین بود که دیدی.»[12] امام، مصلحت الهی را در این می دیدند که اجازه دهند معرفت و بصیرت مردم به جایگاه والای امامت افزایش یابد تا خود آنها به سوی امام  (ع) روی آورند و رهبریِ وی را مطالبه کنند. این تلاش امام صادق (ع) به شناخت مردم از جایگاه ائمه (علیهم السلام) منجر شد؛ به گونه ای که مردم در زمان امام کاظم (ع) مقام و جایگاه واقعی ائمه (علیهم السلام) را به تدریج درک می کردند؛ ولی وقتی دستگاه جبار خلافت، متوجه این مسأله شد، به شدت احساس خطر کرد؛ به گونه ای که امام کاظم  (ع) را دستگیر و زندانی نمود و امام رضا (ع) را در پوشش ولایتعهدی از مردم جدا کرد؛ و با آوردن امام جواد به دستگاه خلافت و قطع ارتباط ایشان با مردم، حضرت را در عنفوان جوانی به شهادت رساند و امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) را در یک منطقه نظامی کاملا محصور و ارتباط آنها را با مردم به طور کامل قطع کرد. - آیا می توان امام صادق را یک شخصیت سیاسی دانست؟ - سفارشات گهربار امام جعفر صادق علیه‌السلام - اوضاع سیاسی عصر امام جعفر صادق علیه السلام ب) تحریم همکاری با دستگاه خلافت فصل دوم از دفتر بصیرت آفرینی امام صادق (ع)، تحریم همکاری با دستگاه خلافت و سیستمهای وابسته به آن است. امام (ع) همکاری با این گونه سیستم‏ها را به شدّت تحریم می کردند و درآمد حاصل از همکاری با آنان را «سُحت» و حرام شمرده، می فرمودند: «السُّحْتُ أَنْوَاعٌ کَثِیرَۀ مِنْهَا ما أُصیبَ مِنْ أَعمَالِ الْوُلَاة الظلَمَة وَ منْهَا أُجُورُ الْقُضَاة وَ أُجُورُ الْفوَاجِرِ وَ ثَمَنُ الْخَمْرِ وَ النَّبِیذِ الْمُسْکِرِ وَ الرِّبَا بَعْدَ الْبَیِّنَة فَأَمَّا الرِّشَا یَا عَمَّارُ فِی الْأَحْکَامِ فَإِنَّ ذَلِک الْکفْرُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ بِرَسُولِهِ؛ [13] کسب حرام اقسام زیادی دارد، از جمله آنها درآمد حاصل از همکاری با حاکمان ظالم، کارمزد قاضیان (این نظام‏ها) و مزدهای زناکاران و بهای شراب و نبیذ مستی آور و ربا که با شاهد ثابت شود. ای عمار اما رشوه گرفتن در احکام، کفر به خدای بزرگ و پیامبر اوست.» «منْ سوَّدَ اسْمَهُ فِی دِیوَانِ وُلْدِ سَابِعٍ[14] حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَۀ خِنْزِیراً؛ [15] هر کس در دیوان بنی عباس نام نویسی کند خدا او را روز قیامت، خوک محشور خواهد کرد.» «مَنْ سَوَّدَ اسْمَهُ فِی دِیوَانِ بَنِی شَیْصَبَانَ[16] حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَۀ مُسْوَدّاً وَجْهُهُ؛ هر کس در دیوان بنی عباس نام نویسی کند، خدا او را روز قیامت سیاه چهره محشور خواهد کرد.» «مَا أُحِبُّ أَنِّی عَقَدْتُ لَهُمْ عُقْدَةً أَوْ وَکَیْتُ لَهمْ وِکاءً وَ إِنَّ لِی مَا بَیْنَ لَابَتَیْهَا. لَا وَ لَا مَدَّةً بِقَلَمٍ. إِنَّ أَعْوَانَ الظَّلَمَةِ یَوْمَ الْقِیَامَة فِی سُرَادِقَ مِنْ نَارٍ حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَ الْعِبَادِ؛ [17] من دوست ندارم برای بنی عباس گرهی بزنم، یا در مشکی را ببندم. هرچند در برابر آن ثروت زیادی به دستم برسد، نه، حتی دوست ندارم قلمی برای آنها بر صفحه ای بکشم. همانا کمک کنندگان به ستمگران در روز قیامت در سراپرده ای از آتش قرار داده می شوند تا خداوند بین بندگان حکم کند.» «وَ مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَ الظَّالِمِینَ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَی اللَّهُ؛ [18]کسی که دوستدار زنده بودن ستمگران باشد، دوست دارد خداوند متعال نافرمانی شود.» و در اهمیت عدم همکاری با نظامهای طاغوتی به گفتار حضرت به یونس بن یعقوب بسنده می کنیم که فرمودند: «لا تُعِنهُم عَلیَ بِنَاءِ مَسجِدٍ؛ [19] در ساخت مسجدی هم به آنان کمک نکن.» ج) تبیین بی نصیبی خلفا از دانش دین دستگاه خلافت در اسلام، فقط یک تشکیلات سیاسی صرف نیست؛ بلکه یک رهبری سیاسی - مذهبی است. نام «خلیفه» برای حاکم اسلامی، نشان دهنده همین حقیقت است که وی جانشین پیامبر (ص) و علاوه بر رهبری سیاسیِ مردم، متکفل امور دینی و فقهی آنان نیز است. همین حقیقتِ مسلم، باعث شد خلفایی که از آگاهیهای دینی کم نصیب و یا بی بهره بودند، این نقیصه را در دستگاه خلافت خود، به وسیله رجال دینیِ وابسته به خود جبران کنند و با الحاق فقها، مفسران و محدثان مزدور به دستگاه حکومت و به بهانه «مصالح روز» احکام الهی را در پوششی از استنباط و اجتهاد – که برای مردم عادی و عامی قابل تشخیص نیست – تغییر دهند. با این آگاهی، این نکته به خوبی روشن می شود که «فقه جعفری در برابر فقه فقیهان رسمی روزگار امام صادق (ع) فقط یک اختلاف عقیده دینیِ ساده نبود؛ بلکه در عین حال، دو مضمونِ متعرضانه را نیز با خود حمل می کرد: نخست و مهم تر، اثبات بی نصیبی دستگاه حکومت از آگاهی دینی و ناتوانی آن از اداره امور فکری مردم و دیگر، مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رسمی که ناشی از مصلحت اندیشی فقها در بیان احکام فقهی و ملاحظه کاری آنان در برابر تحکم و خواست قدرتهای حاکم است. امام صادق (ع) با گستردن بساط علمی و بیان فقه و معارف اسلامی و تفسیر قرآن به شیوه ای غیر شیوه عالمان وابسته به حکومت، عملاً به معارضه با آن دستگاه برخاسته بود. آن حضرت بدین وسیله، تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را که یک ضلع مهم از حکومت خلفا به شمار می آمد، تخطئه می کرد و دستگاه حکومت را از بُعد مذهبی اش تهی می ساخت.»[20] در تغذیه فکری امام به یاران و نزدیکانش، بهره گیری از عامل «بی نصیبی خلفا از دانش دین» به عنوان دلیلی بر اینکه از نظر اسلام، آنان حق حکومت کردن ندارند، به وضوح مشاهده می شود؛ در حدیثی از آن حضرت چنین نقل شده است: «نَحنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللهُ طَاعَتَنَا وَ اَنْتُمْ تَأتَمُّونَ بِمَنْ لَا یَعذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِهِ؛ [21] ما کسانی هستیم که خداوند، فرمانبری از آنان را فرض و لازم ساخته است و شما از کسی تبعیت می کنید که مردم به علتِ جهالتِ او نزد خدا معذور نیستند.» تشکیلات گسترده پنهانی موضوعِ تشکیلات گسترده و پنهان در زندگی سیاسی امام صادق (ع) که در واقع، برگ زرین دیگری از دفتر بصیرت آفرینی حضرت است، به تعبیر مقام معظم رهبری، یکی از مهم ترین و شورانگیزترین و در عین حال مجهول ترین و ابهام آمیزترین فصول این زندگینامه پرماجراست. برای اثبات وجودِ چنین سازمانی نباید توقع داشت که امام یا یکی از یاران نزدیکشان صراحتاً به چنین تشکیلاتی اعتراف کرده باشند؛ چرا که اولا: خاصیت ذاتی کارِ مخفی، همین است و ثانیا: یاران امام به اصل معتبر و مترقی «تقیه» پایبندی شدیدی داشتند؛ ولی ارتباطات مالی و فکری میان ائمه و شیعیان، ارسال وجوه شرعی از مناطق مختلف به مدینه، پرسشهای متعدد از امام و مکاتبات فراوان با حضرت از شهرهای دور و نزدیک جهان اسلام، محبوبیت بی نظیر اهل بیت (علیهم السلام) در بخشهای مهمی از کشور اسلامی، و خیل انبوه محدثان و راویان خراسانی، سیستانی، کوفی، بصری، یمانی و... با وجود تبلیغات وسیع خلفای بنی امیه علیه اهل بیت (علیهم السلام)، بهترین شاهد بر وجود تشکیلات گسترده تبلیغاتی امام در سراسر کشور اسلامی است. نقشه امام صادق (ع) این بود که یک قیام علنی به راه بیندازد و حکومت بنی امیه را واژگون کند و از خراسان، ری، اصفهان، عراق، حجاز، مصر و همه مناطق مسلمان نشین که در همه این مناطق، شبکه حزبی امام صادق (ع) گسترده بود، به مدینه، نیرو بیاید و امام به شام لشکرکشی کند، حکومت شام را سرنگون سازد و خودش پرچم خلافت را بلند کند و به مدینه بیاید و حکومت پیغمبر  (ص)را به راه بیندازد. [22] شخصی به نمایندگیِ امام به خراسان رفت و مردم را به ولایت پذیری از امام دعوت کرد. جمعی پاسخ مثبت دادند و اطاعت کردند و گروهی سرباز زدند و منکر شدند، و دسته ای به عنوان احتیاط و پرهیز از فتنه! دست نگه داشتند؛ آن گاه به نمایندگی از طرف هر گروه، یک نفر به دیدار امام صادق (ع) رفت. نماینده گروه سوم در جریان این سفر با کنیزکی از همسفران، کار زشتی انجام داد و کسی از آن آگاهی نیافت. هنگامی که این چند نفر به حضور امام رسیدند، همان شخص آغاز سخن کرد و گفت: شخصی از اهل کوفه به منطقه ما آمد و مردم را به اطاعت و ولایت شما دعوت کرد؛ گروهی پذیرفتند، گروهی مخالفت کردند، و گروهی نیز از روی پرهیزگاری و احتیاط، دست نگه داشتند. امام فرمودند: تو از کدام دسته هستی؟ گفت: من از دسته احتیاط کار هستم. امام فرمودند: تو که اهل پرهیزگاری و احتیاط بودی، پس چرا در فلان شب احتیاط نکردی و آن عمل خیانت آمیز را انجام دادی؟![23] در این قضیه، فرستاده امام از اهالی کوفه و منطقه مأموریت او خراسان بوده، در حالی که امام در مدینه اقامت داشته اند و این، وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام را نشان می دهد. [24] نخبه پروری در حوزه درسی امام صادق (ع)، اهتمام ویژه به تربیت متخصصان وجود داشت. امام صادق  (ع) هر یک از شاگردان خود را در رشته ای که با ذوق او سازگار بود، تشویق و تعلیم می نمود؛ مثلاً «حمران بن اعین» در زمینه تفسیر و علوم قرآنی و «ابان بن تغلب» در ادبیات عرب مهارت خاص داشتند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، در رشته کلام متخصص بودند. زراره و محمّد بن مسلم و... در مسائل فقهی تخصّص داشتند و جابر بن حیان متخصّص ریاضیات بود و... . هشام بن حکم می گوید که مردی از اهالی شام، وارد شد و به امام صادق (ع) گفت: می خواهم چند سؤال بکنم، امام فرمودند: در باره چه می خواهی بپرسی؟ گفت: از قرآن، حروف مقطعه، سکون، رفع، نصب و جر. امام فرمودند: ای حمران! تو جواب بده. مرد گفت: می خواهم با خودتان بحث کنم. امام فرمودند: اگر بر او غلبه کردی، بر من پیروز شده ای. مرد شامی آن قدر سؤال کرد و پاسخ صحیح شنید که خسته شد و به امام گفت: حمران مرد توانایی است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آن گاه حمران به اشاره امام سؤالی پرسید که او جوابی نداشت. مرد این بار تقاضا کرد درباره مسائل نحو سؤال کند. امام او را به «ابان» حواله داد و در فقه به «زرارة بن اعین» و در کلام به «مؤمن الطاق» و در توحید به «هشام بن سالم» و در امامت به من معرفی کرد و او در همه مغلوب شد. امام چنان خندید که دندانش ظاهر شد. مرد شامی گفت: گویا می خواستی به من بفهمانی که در میان شیعیان چنین مردمی داری؟ امام فرمود: همین طور است. آن مرد به جرگه شیعیان پیوست. [25] وقتی انسان آثار امام صادق (ع) را بازبینی می کند، گاه می پندارد که در برابر یک دانشمند شیمی قرار دارد و گاه خود را در برابر یک عالم فلکی می انگارد و گاه خویش را در برابر طبیبی حاذق می بیند که بدن انسان را تشریح و امراض و اسقام و علل و طرق معالجه آن را بیان می کند و وقتی به علوم انسانی و معنوی باز می گردد، در برابر خویش، عالمی ربانی و چهره ای ملکوتی مشاهده می کند. [26] نهضت علمی امام به گونه ای بنیان گذاری شده بود که در عین برخورداری از علم، حکمت، منطق و بصیرت، به مقابله جدی و مبارزه علمی با تفکرات انحرافی می پرداخت. حضرت در راستای بصیرت آفرینی نسبت به مبانی ناب تشیع، مناظرات علمی فراوانی انجام دادند که از میان مناظرات متعدد و فراوان آن حضرت، برای نمونه، مناظره آن حضرت را با «ابو حنیفه»، پیشوای فرقه حنفی، مرور می کنیم. [مناظره امام صادق (ع) با «ابو حنیفه»] روزی ابوحنیفه به خانه امام آمد و اجازه ملاقات خواست. امام اجازه نداد. ابوحنیفه می گوید: مقداری پشت در توقف کردم تا اینکه عده ای از مردم کوفه آمدند، و اجازه ملاقات خواستند. امام به آنها اجازه داد. من هم با آنها داخل خانه شدم. وقتی به حضورش رسیدم، گفتم: شایسته است که شما نماینده ای به کوفه بفرستید و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد (ص) نهی کنید، بیش از ده هزار نفر در این شهر به یاران پیامبر (ص) ناسزا می گویند. امام فرمود: مردم از من نمی پذیرند. گفتم: چگونه ممکن است سخن شما را نپذیرند، در صورتی که شما فرزند پیامبر خدا (ع) هستید؟ امام فرمود: تو خود یکی از همانهایی هستی که حرف مرا نمی پذیری؛ مگر بدون اجازه من، داخل خانه نشدی؟ و بدون اینکه بگویم ننشستی؟ و بی اجازه شروع به سخن گفتن ننمودی؟ آن گاه فرمود: شنیده ام که تو بر اساس قیاس فتوا می دهی؟ گفتم: آری. امام فرمود: وای بر تو! اولین کسی که بر این اساس، نظر داد شیطان بود؛ وقتی خداوند به او دستور داد به آدم سجده کند، گفت: «من سجده نمی کنم؛ زیرا مرا از آتش و او را از خاک آفریدی و آتش، گرامی تر از خاک است.» سپس امام فرمود: به نظر تو کشتن کسی به ناحق مهم تر است، یا زنا؟ گفتم: کشتن کسی به ناحق. امام فرمود: پس چرا برای اثبات قتل، دو شاهد کافی است؛ ولی برای ثابت کردن زنا چهار گواه لازم است؟ آیا این قانون اسلام با قیاس، توافق دارد؟ گفتم: نه؛ امام فرمود: بول، کثیف تر است یا منی؟ گفتم: بول؛ امام فرمود: پس چرا خداوند در مورد اول، مردم را به وضو امر کرده؛ ولی در مورد دوم دستور داده غسل کنند؟ آیا این حکم با قیاس توافق دارد؟ گفتم: نه؛ امام فرمود: نماز مهم تر است یا روزه؟ گفتم: نماز؛ امام فرمود: پس چرا بر زن حائض، قضای روزه واجب است؛ ولی قضای نماز، واجب نیست؟ آیا این حکم با قیاس توافق دارد؟ گفتم: نه؛ حضرت فرمود: آیا زن، ضعیف تر است یا مرد؟ گفتم: زن؛ امام فرمود: پس چرا ارث مرد دو برابر زن است؟ آیا این حکم با قیاس سازگار است؟ گفتم: نه؛ سپس فرمود: چرا خداوند دستور داده است که اگر کسی ده درهم سرقت کرد، دستش قطع شود، در صورتی که اگر کسی دست کسی را قطع کند، دیه آن پانصد درهم است؟ آیا این با قیاس سازگار است؟ گفتم: نه؛ امام فرمود: شنیده ام که این آیه را: «در روز قیامت به طور حتم از نعمتهای سؤال می شوید» چنین تفسیر می کنی که خداوند مردم را درباره غذاهای لذیذ و آبهای خنک که در فصل تابستان می خورند، مؤاخذه می کند. گفتم: درست است، من این آیه را این طور معنا کرده ام. امام فرمود: اگر شخصی تو را به خانه اش دعوت کند و با غذای لذیذ و آب خنکی از تو پذیرایی کند، و بعد به خاطر این پذیرایی بر تو منت گذارد، درباره چنین کسی چگونه قضاوت می کنی؟ گفتم: می گویم آدم بخیلی است. امام فرمود: آیا خداوند، بخیل است (تا اینکه روز قیامت درباره غذاهایی که به ما داده، ما را مؤاخذه کند)؟ گفتم: پس مقصود از نعمتهایی که قرآن می گوید انسان درباره آن مؤاخذه می شود، چیست؟ امام فرمود: مقصود، نعمت دوستی ما خاندان رسالت است. [27] نتیجه گیری بصیرت، چشمی است در درون جان آدمی که انسان به کمک آن، امور الهی را درک می کند و تا حدی اوج می گیرد که امور عادی زندگی را الهی می بیند. در ظلمت بحرانها و آشوبهای جامعه جهانی امروز، که مردم را در تاریکی قتلگاه جهالت قربانی می کنند، آشنایی با نقش بصیرت آفرین حضرات معصومین (علیهم السلام) در شرایط مختلف، تنها راه نجات از فتنه ها است. امید است که از چشمه سار زلال و بصیرت آفرین امام صادق (ع) بهره بگیریم و نعمت هدایت را از دست ندهیم. فهرست منابع 1- پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1374 ش. 2- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ق. 3- طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسه عز الدین، چاپ سوم، 1413 ق. 4- جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1372ش. 5- کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه محمد باقر کمره ای، تهران، اسوه، چاپ چهارم، 1379 ش. 6- محدث قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، قم، هجرت، چاپ سیزدهم، 1378ش. 7- بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1394ق. 8- نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، قم، مؤسسۀ آل البیت )، چاپ اول، 1408ق. 9- اسد، حیدر، الامام الصادق والمذاهب الاربعه، تهران، المجمع العالمی لاهل البیت، مرکز الطباعات و النشر، 1425ق. 10- بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی – مبارزاتی ائمه معصومین ( علیهم السلام) ، انسان250 ساله، بی جا، انتشارات مؤسسه جهادی، چاپ سوم، 1390ش. 11- ابن حیون، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمۀ الأطهار ) ، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1409 ق. 12- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب ومعادن الجوهر، بیروت، چاب بیست وششم، ۱۹۸۵م. 13- فیض کاشانی، محسن، المحجۀ البیضاء فی تهذیب الاحیاء، نشر حسنین، چاپ اول، 1426 ق. 14 - آل علی، نور الدین، الامام الصادق کما عرفه علماء الغرب، چاپ اول، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1425ق. 15- صدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، الخصال، قم، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1403ق. 16- محمدی اشتهاردی، محمد، سیره چهارده معصوم ) ، بی جا، نشر مطهر، چاپ چهارم، 1381ش. 17- شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعۀ، مؤسسۀ آل البیت ) ، قم، چاپ اول، 1409 ق. 18- شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دارالمعرفۀ، 1402 ق. 19 - ابن اثیر، الکامل، ترجمه حمید آژیر، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1381 ش. 20- محمد بن سعد، کاتب واقدی، طبقات، ترجمه دکتر محمود دافغانی، نشر نو، تهران، 1365ش. علی بن محمد باقر مبلّغ شهید در خطه اردهال اسماعیل محمدی   پی نوشت [1] قرّاء سبعه که مشهور علما شیعه و سـنّی بـرقرائت‌ آنان‌ اعتماد کرده‌اند در این دوران می‌زیسته‌اند. [2] انساب الاشراف، بلاذری، ج3، ص‌218. [3] الامام الصادق والمذاهب الاربعه‌، اسد‌ حیدر، ج 2، ص‌232. [4] همان، ص233. [5] زن هـشام لبـاسی داشت که تارهای آن‌ از‌ طلا‌ و بر آن نگینهای گرانبها آویخته بود؛ چندان‌که از سنگینی آن، یـارای راه رفـتن نـداشت. قیمت‌گذاران‌ هرگز‌ نتوانستند‌ برای آن بهایی معیین کنند و خود او فرشی داشت به طول صد‌ و عـرض‌ پنـجاه ذراع که از حریر و طلا بود (تاریخ کامل ابن اثیر، ج5، ص‌220). [6] این یک نمونه از هزاران نمونه موضعگیری نـنگین و خـیانت‌آمیز و در عین حال ابلهانه این حـضرات اسـت: حـسن بصری مبارزه بـا حـجاج بن یوسف - آن طغیانگر‌ خـون‌آشام و مـتجاوز و بی نماز - را جایز ندانست و با این کار مخالفت کرد و چنین گفت: رأی من آن است کـه بـا وی مستیزید؛ زیرا اگر وی عقوبتی باشد کـه خـدا بر‌ شـما‌ مـسلط کـرده، شما را قدرت آن نیست کـه عقوبت خدایی را با شمشیر دور سازید؛ و اگر بلایی باشد که نازل شده، صبر کنید تا خـدا خـودش حکم کند؛ که‌ او‌ بهترین حکم‌کنندگان اسـت! (طـبقات ابـن سـعد، ج 1، صـ‌119). [7] انسان 250 ساله، بـیانات مـقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی – مبارزاتی ائمه معصومین(، ص‌255‌. [8] عَنْ‌ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قـَالَ حـَدَّثَنِی أَبُو جَعْفَر :(ع) سَبْعِینَ أَلْفَ حَدِیثٍ لَمْ أُحَدِّثْ بِهَا أَحَداً أَبَداً قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ (ع) جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّکَ حَمَلْتَنِی وِقْراً عَظِیماً بِمَا حَدَّثْتَنِی بِهِ مِنْ سِرِّکُمُ الَّذِی‌ لَا أُحَدِّثُ بِهِ أَحـَداً وَرُبـَّمَا جَاشَ فِی صَدْرِی حَتَّی یَأْخُذَنِی مِنْهُ شَبِیهُ الْجُنُونِ قَالَ یَا جَابِرُ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاخْرُجْ إِلَی الْجَبَّانِ فَاحْفِرْ حَفِیرَةً و َدَلِّ رَأْسَکَ فِیهَا ثُمَّ قُلْ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ‌ بْنُ‌ عَلِیٍّ بِکَذَا وَکَذَا؛ حضرت أبـو جـعفر محمّد بـاقر(ع) هفتاد هزار حدیث به من گفت که به هیچ کس نگفـتم و هرگز نخواهم گفـت . و چون آن جناب از دنـیا رفـت، دل من‌ بسیار‌ تنگ و گردن من به حمل آن احادیث گران شـد، بـه أبـوعبدالله (ع) عرض کردم که چنین حالتی دارم . فرمود : به صحرا رو و حفره‌ای حفر کن و سر خود را در آن‌ بیاویز‌ و بگو مـحمّد ‌ ‌بـن علی الباقر(ع) چنین و چنان به من گفت . (بحارالانوار، ج46، ص340.) [9] صفوالمال، اموالی کـه سـلاطین گردنکش به خود اختصاص داده و هنگامی‌که این اموال مغصوب‌، با‌ پیروزی رزمندگان اسلام از تـصرف سـتمگران خارج می‌شود، مانند دیگر غـنایم تـقسیم نمی‌شود تـا در اخـتیار یـک نفر قرار گیرد و به او حشمتی‌ کـاذب‌ و تـفاخری دروغین ببخشد؛ بلکه به‌ حاکم‌ اسلامی سپرده می‌شود و او از آنها در جهت مصالح عـموم مـسلمانان استفاده می‌کند. [10] انسان 250 ساله، بیانات مـقام معظم رهبری، ص‌256. [11] المـلل و النـحل‌، شهرستانی‌، ص‌154. [12] مروج الذهب‌، مـسعودی‌، ج 3، صـ‌253، به نقل از: سیره چهارده معصوم(، محمد محمدی اشتهاردی،ص 547. [13] الخصال، صدوق، ج1، ص‌330. [14] واژه سابع مقلوب واژه عباس است و این تعبیر به خاطر تقیه در لسان معصومین رایج بوده است. [15] المحجة البیضاء، کاشانی، ج3، ص2. [16] الشـیصبان: اسـم‌ للشیطان‌، و قیل‌: أبو قـبیلة مـن الجن(لسان‌ العرب‌- شصب‌- ج 1، ص‌495)، و این کلمه کنایه از طاغوتیان و والیان جور در آن زمان بوده است. [17] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 12، ص‌‌129‌ . [18] وسائل الشیعه، ج‌17، ص‌‌186‌. [19] المحجة‌ البیضاء، ج3، ص‌2. [20] انسان 250 ساله، ص‌261. [21] اصول کافی، کلینی، ج ۱، صـ‌۱۸۶. [22] انسان 250 ساله، ص‌260. [23] بحارالانوار، ج 47، ص‌72. [24] سـیره پیـشوایان، مـهدی پیـشوایی، صـ‌377. [25] بـحارالانوار، ج 47، صـ‌217. [26] الامام‌ الصادق‌ کما‌ عرفه علماء الغرب، نور الدین آل علی، ص‌43 . [27] بحارالانوار، ج 10، ص‌22 .

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11618
زمان انتشار: 22 آوریل 2020
| |
خوشبختی یعنی شادی و آرامش دل

قلب، جلسه 21، 1389/07/17

خوشبختی یعنی شادی و آرامش دل

همه هستی انسان که با آن، هم در دنیا و هم در آخرت احساس شادی، خوشبختی و رضایت می کند، دل اوست. احساس لذت و شادی، مربوط به ذهن یا عقل ما نیست، اینها امر بدنی، خیالی، ذهنی و عقلانی نیستند. اینکه یک نفر در زندگی شاد باشد و لذت ببرد و آرامش و خوشبختی را حس کند، به ادراک بخش اصلی وجود انسان یعنی دل، مربوط است. دل باید شاد  و خوش باشد و آرامش داشته باشد.

خیلی ها هستند که دیگران حسرت زندگی آنها را می‌خورند، اما خودِ آنها هیچ وقت از زندگی شان راضی نیستند. ما به اشتباه فکر می‌کنیم که اگر چیزهایی که آنها دارند را داشتیم، خیلی خوشبخت بودیم. این فکر اشتباه ما هم به خاطر این است که ما روی دل مان کار نکرده ایم. کسانی در دنیا و آخرت خوشبخت هستند که روی دل شان سرمایه گذاری کنند. اگر نگاهی به زندگینامه بهترین و مشهورترین هنرپیشه‌ها‏، قهرمانان ورزشی و سیاست مداران بیندازیم، درمی‌یابیم که آنها در اواخر عمرشان اعتراف کردند که ما با اینکه همه چیز داشتیم و میلیون‌ها انسان آرزو می‌کردند جای ما باشند، اما خود ما هیچ وقت احساس خوشبختی نکردیم. خیلی از آنها دست به خودکشی زده اند. برای آباد کردن دل، باید روی اندیشه و رفتار تمرکز کنیم برای سرمایه گذاری روی دل و اینکه دل ما آباد شود، باید روی دو بخش فعالیت کنیم. یکی بخش اندیشه و چینش های فکری ماست که در علوم به آن حکمت نظری می‌گویند و دیگری بخش رفتار ماست. قبلاً گفتیم ما الان هر قیمتی که داریم و هر آدمی که هستیم، معلول چهار عاملِ نوع «انتخاب ها، ارتباط ها، رفتارها و افکار» ما است که در گذشته داشته ایم. انتخاب، ارتباط و رفتار به عمل برمی‌گردند. چه انتخاب ها، چه ارتباط ها و چه رفتارهایی خوشبختی و بدبختی می‌آورند. بخش چهارم از موراد چهارگانه، یعنی «افکار و نظرها» بخش اصلی و مهم است. زیرا من باید با افکارم، بهترین های انتخاب، ارتباط و رفتار را شناسایی کنم. با فکرم باید بسنجم و کشف کنم که چه انتخاب هایی، چه ارتباط و چه رفتاری شایسته دل من بوده و آن را شاد می کند. مثل خوردن غذا است. شما وقتی گرسنه­ باشید، می‌گویید من الان چی بخورم؟ اگر فقط سیرشدن شکم و لذت مد نظرت باشد، جایی می‌روی که بتوانی چیزی بخوری و شکمت را پر کنی و لذتی هم ببری. ولی معلوم نیست که این غذا به نفع تو تمام شود. چون می‌خواستی فقط شکمت سیر شود و لذت ببری. به این توجه نکردی که غذایت فست فود است، یا غذای با چربی و نمک زیاد است که ممکن است سلامتی تو را به خطر بیندازد. ولی چون خوشمزه است و سیر می‌کند، انتخاب کردی. حال که این غذا را خوردید و سیر شدید و لذت بردید، آیا برای بدن شما مفید هم بود؟ خیر. گرفتاری مثل چربی، اضافه وزن، سرطان و فشار خون بالا را در پی دارد. پس در این صورت، هدفدار غذا نخورده ایم و به این فکر نکردیم که برای بدن مفید است یا نه. فقط به این فکر کردیم که سیر شویم و لذت ببریم. این یک نظر غلط است که در یک باور غلط سراغ ما می‌آید. وقتی هدف از غذا خوردن، لذت و سیری شد، فکرت غلط است و وقتی فکرت غلط شد، به اندازه یک قاره هم که غذا بخوری باز کمبود داری. هدف از مصرف غذا در درجه اول تأمین نیازهای واقعی بدن است و در درجه دوم لذت. متاسفانه ما بچگانه فکر می کنیم و دنبال این هستیم که فقط به ما خوش بگذرد. در مسائل روحی نیز، همینطور است. اگر بخواهیم دلی سالم، شاد و قوی داشته باشیم، باید از لحاظ نظری بدانیم چه چیزی برای این دل مناسب است و با آن سازگاری دارد. آیا این چیز ارزش انتخاب، ارزش ارتباط، یا خروجی باارزشی دارد؟ خوش آمدن از چیزی، ملاک نیست. مثلاً دلم از این چیز خوشش می‌آید. دوست دارم اینطوری حرف بزنم. دوست دارم اینها را بشنوم. دوست دارم اینها را بخوانم. این دوست داشتن، دقیقاً همان کارهای بچگانه است که بزرگترها انجام می‌دهند. یکسره فست­ فود، پیتزا و غذاهای مختلف می‌خورند، هیچ وقت هم مشکل شان حل نمی شود و انواع مریضی‌ها سراغ شان می‌آید. مدام دکتر هم می‌روند و دکتر هم اصلاً کاری با تغذیه­‌شان ندارد. مرتب دارو تجویز کرده و بدترش می‌کند. مثلاً در انتخاب همسر، طرف می‌داند که اگر با فلان کس ازدواج کند، خوشبخت می‌شود. ولی چون گرفتار شرایط بیرونی است و به خاطر حرف مردم او را انتخاب نمی‌کند. برای همین 75% از ازدواج های ما ریزش دارد. در انتخاب خانه می‌داند، اگر فلان محل را برای خانه انتخاب کند، هم خودش و هم فرزند و نسلش در امنیت هستند. آرامش، شادی و معنویت دارد. اما چون این منطقه پز  و کلاس ندارد، انتخاب نمی‌کند. دنبال یک امر موهوم مثل کلاس و پز می‌رود. چنین کسی نه به شادی می‌رسد و نه به آرامش. پس چرا دل مان شاد نمی‌شود؟ چرا به آرامش نمی‌رسیم؟ برای اینکه انتخاب ها را براساس شادی انجام نمی‌دهیم. همانطور که خوردنی های مان را براساس مصلحت بدن و سلامت بدن انتخاب نمی‌کنیم. دل باید بینا و بصیر شود تا به آرامش برسد اگر بخواهیم به آرامش دل برسیم، دل ما اول باید چشم پیدا کند و بصیرت پیدا کند. اگر بخواهیم واقعاً خوب شویم دل ما باید بیدار شود، و گرنه خیلی ها بصیرت هم دارند که این نوع غذاها و خوردنی ها ضرر دارد، ولی می‌خورند. اولین شرط این است که آدم بخواهد هم در دنیا و هم در آخرت شاد و خوشبخت شود. وقتی خواست، باید حاضر باشد بهایش را هم بپردازد. اما بیشتر اوقات فقط در حد یک آرزوی بچگانه است. می‌گوییم: بله، خوشبختی خوب است، آرامش، شادی و بهشت خیلی خوب است. اگر بگویند حاضری بهایش را بپردازی؟ می‌گوییم: نه. سلامتی خیلی خوب است، نشاط خیلی خوب است، حالا بهایش را حاضر هستی بپردازی؟ بهایش چیست؟ کنترل در خوراک، ورزش. می‌گوید: نه، حاضر نیستم بپردازم. چون بصیرت ندارد. برای داشتن دل سالم احتیاج به بصیرت و اطلاعات و دانش داریم. در همه درس های «انسان شناسی، دشمن شناسی و راه شناسی»، تاکید زیادی روی اطلاعات است. برای این که می‌فرماید: خدا دشمن می‌دارد کسی را که عالم به دنیا و جاهل به آخرت است. چون کسی که آخرت را نمی‌شناسد، امکان ندارد دلی آرام داشته باشد. مثل اینکه کسی بگوید من می‌خواهم بدن سالمی داشته باشم، اما علم تغذیه بلد نباشم. بدون علم تغذیه، بدن سالم امکان ­پذیر نیست. اگر کسی می خواهد روح سالم، شاد و قدرتمند داشته باشد، باید اول اطلاعات مربوط به حیات ابدی خود و ساختار ابدی روح را بشناسد. یعنی باید دانش دینی و دانش معنوی را خوب یاد بگیرد. واقعاً باید برایش وقت بگذارد و نگوید این حرف‌ها مال طلبه­ ها، آخوندها و خانم جلسه ­ای هاست. ما از آن رو که انسان هستیم و ابدی هستیم، به اطلاعات نیاز داریم. «جانور فربه شود از راه نوش                آدمی فربه شود از راه گوش» وقتی خدا اراده خیر به کسی کند، فقیهش می کند کسی که حوصله کلاس، استاد، معلم و شنیدن و خواندن را ندارد، امکان ندارد خوشبخت شود. باید اول یاد بگیرد و بخواهد که قوی شود. برای همین حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید:« إذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَیرا فَقَّهَهُ فی الدِّینِ، و ألهَمَهُ رُشْدَهُ[1] = هرگاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد او را در دین فقیه و آگاه گرداند، و راه صلاح را به او الهام كند.» اینکه من بفهمم باید فرمولها را در بیاورم و دنبال فهم باشم 50 درصد مسئله حل است. مثلاً خانمی که از همسرداری و بچه‌داری چیزی نمی‌داند و اطلاعاتی در این باره ندارد. وقتی ازدواج می‌کند و بچه‌دار می‌شود، از این وضعیت ناراضی است و می‌گوید: بیچاره شدم. این بارداری اذیتم می‌کند. وقتی بچه به دنیا می‌آید، می‌گوید: اعصاب ندارم، بچه دارد اذیت می‌کند. شوهر هم مدام غر می‌زند که سر و صدای بچه را ساکت کن، حوصله ندارم. خود مادر هم حوصله ندارد و ممکن است بچه معصوم را گاهی کتک بزنند. اینها همه بر اثر بی‌اطلاعی اتفاق می‌افتد. در مقابل، مادر و پدری هست که می‌فهمند همسرداری و بچه داری یعنی چه. مادر می‌داند که بارداری یعنی این که خداوند هدیه‌ای به من داده که به منزله‌ی یک زمین تجاری بزرگ آخرتی و بینهایت است. یک بچه، یک ذریه است. برای همین قبل از بارداری دنبال کسب اطلاعات می‌رود و مراقبت‌های آن را یاد می‌گیرد. وقتی هم باردار شد، می‌داند که تمام سختی‌های دوران بارداری، کفاره گناهانش است و مقام آخرتی برایش دارد. از این رو غصه نمی خورد و اعصابش هم خرد نمی‌شود. زمانی هم که این بچه به دنیا آمد، تمام اذیت‌هایش پاک­ کننده مادر است و درجات آخرتی انسان را به صورت غیر قابل تصوری بالا می‌برد. این پدر و مادر از سروصدای بچه لذت می‌برند. این نقش مهم اطلاعات و آگاهی را می‌رساند. کسانی که فهم و آگاهی دارند، در برابر یک موضوع نگران کننده که اعصاب همه را خرد کرده، آرامش دارند. اما کسی که فاقد این آگاهی است، بدبختی  و اضطراب کسب می‌کند. دو چشم در سر و دو چشم در دل خداوند متعال همان گونه که دو چشم در سر قرار داده تا با آن دنیا را ببینیم، دو چشم هم در قلب گذاشته که با آن آخرت و عاقبت خود را ادراک کنیم. انسان با چشمِ دل، خود را به بلندای ابدیت نگاه می‌کند؛ نه فقط از تولد تا مردن. با چشمِ دل درمی‌یابد که ابدی است و تا خدا زنده است، ما هم زنده هستیم. عمر ما به اندازه عمر خداست. درست است از ازل که خدا بوده، ما نبودیم، ولی تا وقتی که خدا هست، ما هم هستیم. قرار است من تا بی نهایت زنده باشم. یعنی ما چیزی به اسم مرگ نداریم. فقط انتقال و وفات است. روایات زیادی درباره چشم دل بیان شده و در اینجا به ذکر چند روایت می‌پردازیم: 1) نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند:« ما مِن عَبدٍ إلاّ و فی وَجهِهِ عَینانِ یُبصِرُ بِهِما أمرَ الدنیا، و عَینانِ فی قَلبِهِ یُبصِرُ بِهِما أمرَ الآخِرَةِ ، فإذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَیرا فَتَحَ عَینَیهِ اللَّتَینِ فی قَلبِهِ ، فأبصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بالغَیبِ ، فآمَنَ بالغَیبِ علَى الغَیب[2]= هیچ بنده اى نیست جز این كه دو چشم در صورت اوست كه با آنها امور دنیا را مى‌بیند و دو چشم در دلش كه با آنها امور آخرت را مشاهده مى‌كند. هر گاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد، دو چشم دل او را مى‌گشاید كه به وسیله آنها وعده‌هاى غیبى او را مى‌بیند و با چشم دل، به وعده‌هاى الهى ایمان مى‌آورد.» کسی که چشمِ دلش باز است، به اندازه ابدیت عاشق خودِ حقیقی‌اش می‌شود، نه به اندازه دنیا و از این به بعد هر تصمیمی می‌گیرد، به اندازه ابدیتش است و امر آخرتش را می‌بیند. برای همین تمام «رفتارها، انتخاب‌ها، ارتباط‌ها و افکارش» را براساس نظام ابدی‌اش تنظیم می‌کند. اگر به کسی که چشمِ دلش بسته است، بگویید: فست فود نخور. این غذای گران را که می‌خری، برای بدنت ضرر دارد، می‌بینید که قبول نمی‌کند. یا اگر بگویید: این ازدواج به نفع تو و به صلاح تو نیست، نمی‌فهمد. این لباس پوشیدن، این نحوه آرایش، این نحوه حجاب، این رابطه و ... اینها همه برای تو ضرر دارد، قبول نمی‌کند و لجبازی می‌کند. اگر بگویید:این دیدنی‌ها، شنیدنی‌ها، رشته تحصیلی به کار تو نمی‌آید. این رشته تحصیلی در تو اضطراب ایجاد می‌کند و تو را پژمرده می‌کند، نمی‌فهمد.  2) امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید:«إنّما شیعَتُنا أصحابُ الأربَعةِ الأعیُنِ: عَینانِ فی الرَّأسِ، و عَینانِ فی القَلبِ، ألا و الخَلائقُ كُلُّهم كذلكَ، ألا إنّ اللّه َعَزَّ و جلَّ فَتَحَ أبصارَكُم و أعمى أبصارَهُم[3] =  شیعیان ما در حقیقت داراى چهار چشمند: دو چشم در سر و دو چشم در دل. البته همه مردمان چنین اند، اما خداوند عزّ و جلّ چشم‌هاى شما را باز كرده و چشم‌هاى آنان را كور كرده است.» چشم دل باز کن که جان بینی چه می‌شود که یک مسیحی یا یهودی شیعه و مسلمان می‌شود؟ علت این است که او تلاش می‌کند تا آن چشم را باز کند. خالصانه دنبال حقیقت می‌گردد و وقتی خواهان حقیقت شد، آن چشم باز می‌شود. خیلی ها هم خودشان این چشم را می‌بندند. چون می‌گویند بها دارد. من اگر بخواهم چشم دلم را باز کنم، باید این غذاها را نخورم. با این آدم‌ها رفیق نشوم، این چیزها را نبینم‌، اینطوری نگردم، برای همین می‌گذارم بسته باشد. اگر باز و بیدار باشد، مدام دلم این و آن را می‌خواهد، آن وقت من باید با دلم و خودم درگیر شوم. برای همین کورش می‌کنم که هیچ وقت نبیند. کوردلی اینگونه به وجود می‌آید. گوش هم همینطور است. دو گوش برای شنیدن دعوت های خدایی یا شیطانی در روایات قبلی گفته شد، انسان علاوه بر دو چشم در سر، دو چشم در دل دارد. روایاتی هم از معصومین (علیهم‌السلام) وجود دارد که می‌گوید، با دل نیز می‌شود شنید. به بیان چند روایت می‌پردازیم: 1) امام صادق (علیه‌السلام) درباره گوش اینگونه می‌فرماید: «إنَّ للقَلبِ اُذنَینِ: رُوحُ الإیمانِ یَسارُّهُ بالخَیرِ، و الشَّیطانُ یَسارُّهُ بالشرِّ، فأیُّهُما ظَهَرَ على صاحِبِهِ غَلَبَهُ[4] = همانا دل داراى دو گوش است: روح ایمان در او نجواى خیر مى كند و شیطان نجواى شر مى كند. پس هر یك از آن دو بر دیگرى پیروز شود، او را مغلوب خود مى كند.» حضرت گوش را به روح تفسیر کردند. روح ایمان در او نجوای خیر می‌کند و شیطان نجوای شر می‌کند. پس ما برای شنیدن حرف و وسوسه شیطان هم در وجودمان گوش داریم. در بحث «دشمن­ شناسی» راجع به این بحث مفصل صحبت کرده ایم. مثلاً شیطان شما را تحریک کند که شراب بخورید، یا موسیقی حرام گوش کنید. می‌بینید اصلاً وسوسه نمی‌شوید. چون این بخش ها در این گوش که وسوسه شیطان را می‌شنود، کر است و تحریک نمی‌شود. آن کسی که این گوشش باز باشد می‌شنود و تحریک می‌شود. مگر شیطان بدش می‌آید که شما آدم بکشید؟ شیطان قتل را خیلی دوست دارد. ولی چرا ما هیچ وقت فکر قتل به سرمان نمی‌زند؟ برای اینکه بخش قتل گوشمان کر است و نمی‌شنود. اصلاً نمی‌تواند تحریک کند. بنابراین، شیطان می‌رود سراغ آن بخش‌هایی که گوشش باز است و آنجا سرمایه گذاری می‌کند. پس معصوم ع دو تا گوش را به روح و شیطان ترجمه کرد. روح ایمان و شیطان. یک گوش ما حرف خدا را خیلی خوب می‌شنود و به سمت خیر می‌رود. گوش دیگر ما حرف شیطان را می‌شنود. از این رو، انسان دائماً با دو گوشش در معرض دعوت‌های مختلف است. هم دعوت‌های خدایی و هم دعوت‌های شیطانی. و سپس می‌فرمایند: هر کدام بر دیگری پیروز شود، آن دیگری را شکست داده و انسان مغلوب آن بخش، یعنی یا مغلوب بخش شیطانی و یا مغلوب بخش الهی خود می‌شود. 2) امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی دیگر می‌فرماید: «ما مِن قَلبٍ إلاّ و لَهُ اُذُنانِ: على إحداهُما مَلَكٌ مُرشِدٌ، و علَى الاُخرى شَیطانٌ مُفَتِّنٌ، هذا یَأمُرُهُ و هذا یَزجُرُهُ، الشَّیطانُ یَأمُرُهُ بالمَعاصی و المَلَكُ یَزجُرُهُ عَنها، و هُو قولُ اللّه ِ عَزَّ و جلّ «: عَنِ الیَمینِ و عَنِ الشِّمالِ قَعیدٌ * ما یَلفِظُ مِن قَولٍ إلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ[5] = هیچ دلى نیست، جز این كه داراى دو گوش است: كنار یكى از آنها فرشته اى راهنما قرار دارد و كنار دیگرى شیطانى اغواگر. این به او فرمان مى دهد و آن او را باز مى دارد. شیطان به گناهان فرمانش مى دهد و فرشته از آنها بازش مى دارد و این است [معناى ]كلام خدا كه مى فرماید: «در جانب راست و چپ نشسته اى است. سخنى بر زبان نیاورد، جز این كه نزدش محافظى مهیّا ایستاده است.» از جانب راست و چپ شما کسی پیش تان نشسته.در سمت راست ما بخش مقدس و ایمانی ما و چپ بخش شیطانی ما بود. یعنی بخش راست مان فرشته نشسته و بخش چپ مان شیطان نشسته است و انسان هیچ سخنی به زبان نمی‌آورد، جز اینکه نزدش محافظی آماده نشسته و این صحبت‌ها را می‌نویسد. مثلاً شما یک صحبت بد و نادرست  از دهانت خارج می‌شود و همسرت را به هم می‌ریزد. شیطانِ همسرت به شیطانِ خودت کمک می‌کند که از روی این یک لفظ، کلی دردسر برای خانواده و خودت درست می کند. 90% طلاقها با لفظ انجام می‌شود. گاهی خانم و آقا مهارت‌های کلامی ندارند و نمی‌دانند چه حرف‌هایی خط قرمز است و نباید به زبان بیاورند. شیطان منتظر است یک لفظ بد به کار ببری و آن را در ذهن طرف مقابل ببرد و صد برابرش ‌کند و در آخر یک فاجعه از همین لفظ بد درست می‌شود. 3) امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند:« ما مِن مُؤمِنٍ إلاّ و لِقَلبِهِ اُذُنانِ فی جَوفِهِ: اُذُنٌ یَنفُثُ فیها الوَسواسُ الخَنَّاسُ، و اُذنٌ یَنفُثُ فیها المَلَكُ، فَیُؤَیِّدُ اللّه ُ المؤمنَ بالمَلَكِ، فذلكَ قولُهُ: «و أیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنهُ[6]» [7]= هیچ مؤمنى نیست، مگر این كه دلش دو گوش درونى دارد: گوشى كه وسواس خنّاس در آن مى‌دمد و گوشى كه فرشته در آن مى‌دمد. پس خداوند، مؤمن را به وسیله فرشته تقویت مى‌كند و این است معناى سخن خداوند كه مى‌فرماید: «آنها را به وسیله روحى از جانب خود تقویت كرد.»» سوره ناس را هر روز هم در موقع خواب و هم در موقع بیداری بخوانید. در سوره ناس گفته می‌شود: « أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ = پناه می‌برم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبود مردم» این سه اسم خداوند خیلی مهم است. خداوند متعال هزار اسم دارد، ولی چرا سه اسم «رب، ملک و اله» در رابطه با مسئله وسواس خنّاس آورده شده؟ برای این است که تناسبی وجود دارد که بحث ما گنجایش شرح آن را ندارد. حضرت فرمود: خنّاس کسی است که می‌آید و یک چیزی می‌گوید و در دل می‌اندازد و سپس می‌رود و پنهان می‌شود. بعد اگر ببیند خوب به او جواب می‌دهی، پررو می‌شود و جلوتر می‌آید. وقتی می‌گویی: نه، استغفرالله، می‌رود. ولی هیچ وقت نابود و گم نمی‌شود. فقط می‌رود یک جا پنهان می‌شود و دوباره می‌آید. گوشی که فرشته در آن می‌دمد، خداوند مؤمن را به وسیله فرشته تقویت می‌کند و این است معنای سخن خداوند که فرمود:«وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ= آنها را به وسیله روحى از جانب خود تقویت كرد.» در تعریف حزب الله فرمود: خداوند افراد حزب الله را با روح خودش یاری می‌کند. یعنی آن فرشته را مأمور می‌کند که دائماً در گوش او چیزهای خوب بگوید و الهامات خوب بکند و راهنمایی‌اش بکند.   پی نوشت: [1] . كنز العمّال : 28690 . [2] . كنز العمّال : 3043. [3] . الكافی : 8/215/260. [4] . قرب الإسناد : 33/108. [5] . الكافی : 2/266/1. [6] . المجادلة : 22  [7] . الكافی : 2/267/3. ع ل 365

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11444
زمان انتشار: 29 دسامبر 2019
| |
بصیرت طلبی در قرآن

به مناسبت روز بصیرت و میثاق امت با ولایت

بصیرت طلبی در قرآن

بصیرت، نیاز اساسی بشر است و بهترین بستر بصیرت طلبی، قرآن می باشد. قرآن از زوایای مختلفی به بررسی بصیرت پرداخته و آن را منشأ توانایی انسان برای درک حقایق و تحلیل درست واقعیت ها می داند؛ همچنان که می فرماید:

(قَدْ جاءَکمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکمْ فَمَنْ أبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِی فَعَلَیها)؛ «به راستی رهنمودهایی از جانب پروردگارتان برای شما آمده است. پس هر کس با دیده بصیرت بنگرد، به سود خود او و هر کس به دیده بصیرت ننگرد، به ضرر خود اوست».[1]

ارزش و اهمیت وجود بصیرت در زندگی انسان ها به اندازه ای است که خداوند سبحان درکتاب خود به عناوین مختلف آن را مورد اشاره قرار داده وکارکردها و ثمرات مترتب بر آن را گوشزد می کند تا از این طریق بر توجه و اهتمام بشر بر این مسئله بیفزاید. مشتقات «بصر» 148 بار و واژه بصیرت دوبار در قرآن تکرار شده است. واژه بصر نیز در متون اسلامی گاه درباره بینایی ظاهری و حسّی و گاه درباره بینایی باطنی و عقلی به کار می رود. به تعبیر دیگر، مردم از نظر بینش به دو دسته تقسیم می شوند: دسته اول: آن هایی که آینده خود و جهان را نمی بینند، ادراکات شان در محسوسات خلاصه می شود و به تعبیر زیبای قرآن: (یعْلَمُونَ ظاهِرًا مِنَ الْحَیاه الدّنْیا وَ هُمْ عَنِ اْلآخِرَه هُمْ غافِلُونَ)[2]؛ «از زندگی دنیایی اطلاعات سطحی و ظاهری دارند، حال آنکه از آخرت غافل اند». این دسته هر چند به ظاهر بینا هستند، ولی در فرهنگ قرآن و حدیث کور محسوب می شوند. امام علی(ع) در این باره در یکی از سخنرانی های خود در مدینه به این نکته مهم این گونه اشاره می کند: «نه هر صاحب قلبی، خردمند است و نه هر دارنده گوشی شنواست، و نه هر دارنده چشمی بیناست». [3] دسته دوم: افرادی که جامع نگر و واقع نگرند؛ هم نزدیک را خوب می بینند و هم دور را، ادراکات آن ها در محسوسات خلاصه نمی شود؛ هم خانه دنیا را می بینند و هم خانه آخرت را. در فرهنگ قرآن و حدیث، این دسته از مردم بینا و بصیر نامیده می شوند. امام علی(ع) این دو دسته از مردم را این گونه معرفی کرده اند: «همانا دنیا، نهایت دیدگاه کوردلان است که آن سوی دنیا را نمی نگرند؛ اما انسان آگاه، نگاهش از دنیا عبور کرده از پس آن سرای جاویدان آخرت را می بیند. پس انسان آگاه [بصیر] به دنیا دل نمی بندد و انسان کوردل، تمام توجه اش دنیاست. فرد بصیر از دنیا زاد و توشه برگیرد و فرد کوردل برای دنیا توشه فراهم می کند».[4] بصیرت همچون علم، حکمت و معرفت دارای خاستگا ه هایی است که می توان آن ها را به خاستگاه درونی و بیرونی بصیرت تقسیم کرد: خاستگاه درونی بصیرت عبارت است از نیروی باطنی ای که بر تشخیص حق و باطل و خیر و شر قادر باشد. خاستگاه بیرونی بصیرت نیز خود دو گونه است: گونه اول، شامل رهنمودها و برنامه هایی که در قرآن و تعالیم انبیا ریشه دارند و موجب شکوفایی فطرت بصیرت می شوند. گونه دوم نیز امدادهای غیبی الهی است که در نتیجه اجرای تعالیم انبیا در زندگی، موجب تقویت نیروی بصیرت می گردند. قرآن، سراسر نور است و در تمام عصرها و مکا ن ها، موجب هدایت انسان می شود. همه فضایل در قرآن ریشه دارند که بصیرت، نمونه ای از آن هاست. بصیرت طلبی در قرآن موجب آگاهی انسان به توحید و قدرت الهی، تقویت روحیه، عبرت آموزی، اندرزپذیری و... می شود که در این مقاله در حد توان به دو مورد آن (توحید و عبرت آموزی) می پردازیم. راه تحصیل بصیرت در این خصوص نیز در روایات راهکارهای متعددی را مطرح کرده اند که به برخی از آن ها اشاره می نماییم: شناخت ولی امر زمانه خود شناخت امام و رهبر دینی، مهم ترین کارکرد بصیرت در جنگ و صحنه نبرد است. به تعبیر روایات، آخرالزمان دوران ظهور شبهه ها و فتنه هاست. در طول تاریخ مسئله اساسی و مهم در جریان مبارزه حق و باطل، کمبود بصیرت و معرفت بوده است؛ از این رو قرآن کریم به مسئله معرفت و بینش تأکید فراوان و اساس کار دین را بر معرفت بنا نموده است. اگر انسانی در نیابد که تنها راه سعادت پیروی از ولی خداست، در شبهات و فتنه ها غرق می شود و نمی تواند حق را از باطل تشخیص دهد. شناخت ولی امر زمان در اسلام از چنان جایگاهی برخوردار است که بنا به فرموده رسول گرامی خدا(ص) اگر کسی بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، همانند کسی است که به مرگ جاهلیت قبل از اسلام مرده است.[5] داشتن فکر، اندیشه، تجزیه و تحلیل مسائل از دیگر اموری که آدمی را به سوی بصیرت سوق می دهد، اندیشه، تجزیه و تحلیل جریانات سیاسی و اجتماعی می باشد. یکی از الزامات شخصیت انسان مسلمان در عصر حاضر، بصیرت و قدرت بر تحلیل رفتارها و پدیده هاست تا بتواند در پرتو تحلیلی همه جانبه از سطح و ظاهر پدیده ها، عبور و به درون امور و روابط ناپیدای آن ها رسوخ کند تا بتواند واکنشی سنجیده و تصمیم و رفتاری به موقع در قبال آن ها اتخاذ کند؛ بنابراین علاوه بر اهتمام به کسب خبر از مجاری صحیح، می بایست اطلاعات حاصله را در مرحله بررسی و تحلیل قرار دهد تا ضمن دستیابی به ارتباط متقابل حوادث، ارزیابی درستی از آن ها به دست بیاورد و به نتیجه حاصله دست یابد و در نهایت بتواند با گریز از شبهات و عوام فریبی ها، برنامه ها، رفتارها و گفتارهای خویش را براساس تحلیل فوق تنظیم نماید. چنانکه علی(ع) فرموده است: «أَفْکرْ تَسْتَبْصِرْ؛ فکر کن تا بصیرت یابی».[6] در سخن دیگری نیز فرموده است: «لاَ بَصِیرَه لِمَنْ لا فِکرَ لَهُ؛ کسی که دارای فکر و اندیشه نباشد، بصیرت ندارد».[7] پیروی از عالمان وارسته از جمله راهکارهایی که می تواند به کسب بصیرت بیانجامد، پیروی از عالمان وارسته و بصیر و الگو قرار دادن آن ها در زندگی است؛ زیرا بسیاری افراد نمی توانند به تنهایی حق را تمیز دهند، اما در برابر خود، افرادی را مشاهده می کنند که با وجود اینکه از عنصر عصمت بهره مند نیستند، لکن به خاطر وارستگی و دین مداری شان، همواره در مسیر حق حرکت کرده و بر باطل تاخته اند. قرار گرفتن در مسیری که از سوی آنان روشن شده است، هم می تواند تضمینی برای حرکت مطمئن باشد و هم همراهی با ایشان، طی طریق در مسیر تاریک و ناهموار را به انسان می آموزد. امام محمد باقر(ع) در وصف علمای ربانی فرموده است: «الْعَالِمُ مَعَهُ شَمْعَه تُزِیلُ ظُلْمَه الْجَهْلِ وَ الْحَیرَه فَکلُّ مَنْ أَضَاءَتْ لَهُ فَخَرَجَ بِهَا مِنْ حَیرَه أَوْ نَجَا بِهَا مِنْ جَهْلٍ[8]؛ عالم مانند کسی است که به همراه خود شمعی دارد که به وسیله آن، ظلمت جهل و حیرت از بین می رود و هر کس که به نور آن روشنی یافت؛ پس از حیرت خارج شده و از جهل نجات می یابد». رعایت ایمان و تقوای الهی یکی دیگر از راهکارهای عملی جهت دست یابی به بصیرت، رعایت تقوای الهی می باشد؛ زیرا خداوند متعال می فرماید: (إِنْ تَتّقُوا اللّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقانًا)[9]؛ «اگر تقوا بورزید خداوند برای شما قوه تشخیص [حق از باطل] قرار می دهد». دل آدمی میان دو گونه جاذبه (جاذبه عقل و جاذبه هوی و هوس و شهوات و نیز میان تاریکی و جهل و بی بند و باری و نور و هدایت و تعهد) سرگردان است. از یک سو، هوی و هوس و شهوات می کوشد بر رخسار عقل پرده بیفکند و از سوی دیگر دل، مقاومت می ورزد و طالب نور و هدایت است. در این میان اگر آدمی در بند خواسته ها و گرفتار عواطف و احساسات خود باشد، نمی تواند حق را از باطل تمیز دهد، اما اگر خود را متعهد سازد که در مسیر صلاح حرکت کرده، بر نفس خود غلبه نماید و دل را از هواهای نفسانی و امیال شیطانی پاک گرداند، خداوند نیز معیار و مقیاس داوری را به او عطا کرده و به وی کمک می کند تا بتواند حق و باطل را از هم تمیز دهد و حوادث را با چشم واقع نگری ببیند. پرهیزکاری، انجام واجبات، پرهیز و دوری از محرمات، به انسان نورانیت و روشن بینی درونی می بخشد؛ به گونه ای که انسان در پرتو آن می تواند حق و باطل را از هم تشخیص دهد، به راحتی وسوسه های شیطانی را بشناسد و خود را از دام آن رهایی بخشد. قرآن کریم در این باره می فرماید: (إِنّ الّذینَ اتّقَوْا إِذا مَسّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشّیطانِ تَذَکرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ)[10]؛ «پرهیزگاران هنگامی که وسوسه ای از جانب شیطان به ایشان رسد [خدا را] به یاد می آورند و به ناگاه بیدار و بصیر می شوند». عبرت گرفتن از مسائل گوناگون اگر کسی همواره از آنچه که پیرامونش می گذرد و یا در گذشته به وقوع پیوسته، به دیده عبرت نگاه کند؛ به راحتی می تواند به نتیجه جریانات واقف شده و با بصیرتی که پیدا می کند، از هلاکت نجات یابد. بی شک، حوادث تلخ و شیرین زندگی و تجربه های مفید و دردناک جوامع پیشین، می تواند موجبات هوشیاری انسان ها را به ارمغان آورده و مایه پند و اندرز آن ها شود. طبیعی است انسان ها بهتر است به جای آنکه خودشان اشتباهات را تجربه کرده و به نتایج تلخ آن برسند، از سرنوشت دیگران که وضع مشابهی با آن ها داشته اند، عبرت گرفته و در تحلیل مناسب شرایط امروزشان استفاده نمایند. حضرت علی(ع) در وصیت خویش به امام حسن(ع) بر این نکته تأکید کرده و می فرماید: «پسرم درست است که من به اندازه همه کسانی که پیش از من می زیسته اند عمر نکردم، اما در کردار آن ها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر نمودم و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم تا بدانجا که گویا یکی از آنان شدم بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اول تا پایان عمرشان با آنان بوده ام...».[11] موانع کسب بصیرت برخی از امور و گرایش ها در وجود انسان، مانع بصیرت یافتن وی می گردد؛ به گونه ای که با وجود یقین به حقانیت موضوعی، آن را نادیده گرفته و چشم بصیرت خود را نسبت به آن فرو می بندد؛ برخی از این امور عبارتند از: دلبستگی به دنیا از جمله اموری که می تواند سدی محکم در برابر بصیرت ایجاد نماید، دلبستگی به دنیا و لذت های آن است. عنصر بصیرت، مقوله ای هنجاری بوده و در راستای دغدغه شناخت صحیح از جامعه، تحقق جامعه مطلوب دینی و به دور ماندن از انحرافات و کژی ها صورت پذیرفته و تنها کسانی در این مسیر قادر به حرکت و وصول به حقیقت اند که دل در گرو آرمان های دینی داشته و دنیا و زیبایی های آن را غایت خویش قرار نداده باشند؛ زیرا در این صورت، نه تنها دغدغه و جهت گیری زندگی آن ها تغییر می یابد؛ بلکه در این جهت گیری فهمشان از مسائل زندگی تغییر کرده و مادی گرایی و دنیامداری، محور تحلیل ها و دیدگاه های آن ها می شود. امام علی(ع) درباره دلبستگی به دنیا فرموده است: «انّ الدّنیا دار محن و محلّ فتن من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من ابصر الیها اعمته[12]؛ به درستی که دنیا خانه محنت ها و جایگاه فتنه هاست. کسی که آن را طلب کند، هلاکش کند و کسی را که به دنبالش نباشد، به نیکویی همراهی کند؛ و هر که به سوی آن نظر کند، او را کور گرداند (چشم بصیرت را از او می گیرد )». نیم نگاهی به تاریخ، نمونه های بسیاری از این گروه افراد را که همچون «عمر سعد»ها به خاطر دلبستگی به دنیا، چشم بصیرت خود را کور کردند و به مبارزه با حق پرداختند، به نمایش می گذارد. مقام معظم رهبری(مد) در این خصوص در توصیه ای به جوانان می فرماید: «جوانان عزیز، بسجیان عزیز، هر جای کشور که هستید؛ این بصیرت را روز به روز زیاد کنید. نگذارید بعضی از نیازهای مادی و مسائل کوچک، جلوی بصیرت ها را بگیرد».[13] گرفتار شدن به شهوات و لذت ها از جمله اموری که می تواند مانعی در تحقق بصیرت به حساب آید، غوطه ور شدن در شهوات و لذت های دنیوی است؛ زیرا با عنایت به اینکه بصیرت امری قلبی بوده و تحصیل آن محتاج نورانیت و معنویت است و از سوی دیگر، هر آنچه انسان به آن مشغول باشد، به وی جهت داده و موجبات تغییر رویکردش می شود، از این رو دل مشغولی به شهوات و غرق شدن در لذت های مادی موجب می شود انسان ها، رویکرد و جهت گیری متفاوتی داشته و قلب خویش را به سوی موضوعات و تعلقات غیر دینی سوق دهد. بنابراین قلب، توانایی دریافت مناسب و بصیرت مدار را، از دست می دهد. امیرالمومنین علی(ع) در این باره می فرماید: «إِذَا أَبْصَرَتِ الْعَینُ الشَّهْوَه عَمِی الْقَلْبُ عَنِ الْعَاقِبَه[14]؛ هرگاه چشم ظاهری شهوت را ببیند، چشم دل انسان نسبت به عاقبت کار کور گردد». از همین روست که مقام معظم رهبری(مد) در سخنرانی های مکرر خود نسبت به تهاجم فرهنگی هشدار داده و در یکی از این سخنرانی ها فرموده است: «سیاست امروز، سیاست اندلسی کردن ایران است»[15]؛ زیرا وقتی جامعه ای مشغول و گرفتار شهوات شد، دیگر بصیرت خود را نسبت به مسائل پیرامونی از دست می دهد و همچون اندلس ممکن است کشور را تقدیم کفار نماید. بصیرت طلبی در قرآن بصیرت در قرآن با واژگانی چون «بصر» و مشتقات آن و نیز «رأی» و برخی دیگر از عبارات و جمله ها بیان شده است. از نظر قرآن، بصیرت نیاز اساسی بشر است و خداوند برای اینکه انسان به این حالت دست یابد، همه شرایط و بسترهای لازم را فراهم آورده است؛ به طوری که همه موجودات و آفریده های جهان را به عنوان مایه بصیرت معرفی می کند؛ زیرا انسان با بررسی و دقت در آفریده های جهان که نشانه ها و آیات الهی هستند، می تواند فراتر از ظاهر و کارکردهای عادی و معمولی آن ها، به حقایقی دست یابد که وی را به مسیر درست زندگی هدایت می کند. الف) بصیرت وتوحید: خداوند در آیاتی بصیرت را عامل دست یابی انسان و راه یابی وی به توحید و قدرت الهی می شمارد؛ زیرا وقتی انسان به بصیرت دست یافت، درک درستی از همه آفریده های الهی می یابد و از دام تکثرات به وحدت وجود می رسد: (قُلْ مَنْ رَبّ السّماواتِ وَ اْلأرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ أ فَاتّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أوْلِیاءَ لا یمْلِکونَ ِلأنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَ لاضَرّاً قُلْ هَلْ یسْتَوِی اْلأعْمی وَ الْبَصیرُ أمْ هَلْ تَسْتَوِی الظّلُماتُ وَ النّورُ أمْ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیهِمْ قُلِ اللّهُ خالِقُ کلّ شَی ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ)[16]؛ «بگو: پروردگار آسمان و زمین کیست؟ بگو: خداست. بگو: پس چرا جز او، چیزهایی را که مالک هیچ سود و زیانی برای خویشتن نیستند سرپرست گرفته اید؟ بگو: آیا نابینا و بینا با هم برابرند؟ یا آیا تاریکی ها و روشنایی یکسانند؟ یا مگر برای خدا شریکانی قرار داده اند که مانند آفریدن خدا (چیزی) آفریده و این آفرینش بر آنان مشتبه شده است؟ بگو: خداوند، آفریدگار هر چیزی است و اوست یگانه قهّار». با نگاهی به کارکرد دانش های مادی چون شیمی و فیزیک، می توان نقش دانش و شناخت های دقیق بصیرت زا را در حوزه عقیده توحیدی و قدرت الهی بهتر فهمید. هنگامی که از دانش فیزیک و شیمی به درستی بهره گرفته شود، به آسانی می توان دریافت که این همه تنوع در موجودات مادی جهان و رنگارنگی آن ها، به اصل واحدی باز می گردد. هرچند که عناصر را تا بیش از صد و ده عنصر نیز شمرده اند، ولی همین عناصر صدگانه در برابر این همه تنوع جهان موجودات به خوبی نشان می دهد که تکثرات، همانند نور واحدی است که بر شبکه های رنگارنگ افتاده است. ترکیب و چینش کربنی، تفاوت هایی را ایجاد می کند که گاه آدمی را به حیرت می افکند. در حالی که این همه نقش و نگار که بر عالم است، همه از یک چیز تجلی و ظهور یافته است. در حقیقت، تفکر در آیات الهی و دقت بصیرت زا موجب می شود تا آدمی به این نتیجه برسد که این همه کثرات، جلوه هایی از یک حقیقت بی کرانه ای به نام خداوند است. بنابراین رسیدن به توحید ناب و شناخت حقیقت قدرت و توانایی الهی، یکی از مهم ترین آثار و کارکردهای بصیرت است که در این آیات به آن توجه داده شده است. ب) بصیرت و عبرت آموزی: کارکرد و نقش دیگر بصیرت که در آیات دیگری به آن اشاره شده، عبرت آموزی انسان است: (هُوَ الّذی أخْرَجَ الّذینَ کفَرُوا مِنْ أهْلِ الْکتابِ مِنْ دِیارِهِمْ ِلأوّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أنْ یخْرُجُوا وَ ظَنّوا أنّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَأتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَیثُ لَمْ یحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یخْرِبُونَ بُیوتَهُمْ بِأَیدیهِمْ وَ أَیدِی الْمُؤْمِنینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی اْلأَبْصارِ)[17]؛ «او کسی است که کافران اهل کتاب را در اولین برخورد (با مسلمانان) از خانه هایشان بیرون راند، گمان نمی کردید آن ها خارج شوند، و خودشان نیز گمان می کردند که دژهای محکمشان آن ها را از عذاب الهی مانع می شود، اما خداوند از آنجا که گمان نمی کردند به سراغشان آمد، و در قلب آنها ترس و وحشت افکند، به گونه ای که خانه های خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران می کردند، پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشم!». انسان های سالم و با فطرت و شخصیت متعادل، با نگاهی به رخدادها و دقت در آن ها به امور و حقایقی دست می یابند که مایه پند و عبرت آنان می شود. همان گونه که تاریخ، مایه عبرت است؛ هر رخداد و واقعه ای در زندگی بشر نیز مایه پند و عبرت می باشد و آدمی با دقت در این امور می تواند دریابد که چه کاری بهتر و در هر موقعیتی چه کاری مفیدتر و سازنده تر است که می تواند او را در مسیر آسایش و آرامش و سعادت دنیوی و اخروی قرار دهد. بسیاری از مردم به سبب عدم پند گیری از رخدادها و وقایع زندگی، همان کار و شیوه را تکرار می کنند، بارها و بارها از یک سوراخ گزیده می شوند و آسیب های جدی می بینند؛ در حالی که اهل بصیرت به سبب عبور از ظواهر رخدادها و دست یابی به کلیات آن، می توانند استنباط جامع و فراگیری داشته باشند و در شرایط و موقعیت های مشابه دیگر، رفتاری صحیح در پیش گیرند، از آن مشکل به سادگی عبور کنند و خود را در مسیر درست کمال و بهره گیری از رخدادها و فرصت ها قرار دهند. به عبارتی اهل بصیرت به سبب عبرت گیری و پندآموزی از هر رخداد و حادثه ای، هر تهدیدی را به فرصتی تبدیل می کنند و به جای آنکه تهدیدات، عامل بازدارنده در مسیر شخص و جامعه شود، به یک فرصت بی مانند تبدیل می شود که توانایی و ظرفیت های وی و جامعه اش را افزایش می دهد. این گونه است که فتنه ها به آزمون های رشد و بالندگی تبدیل می شود و فرصت های بی مانندی را به شخص بصیر می بخشد. خداوند در آیه ۱۰۴ سوره انعام، حصول منفعت برای نفس آدمی را از نتایج بصیرت و ژرف نگری وی ارزیابی می کند تا این گونه تبیین کند که هر رخداد و آیه ای، برای این دسته افراد نه تنها ایمان آفرین است؛ بلکه با روشنگری ای که ایجاد می کند، موجب می شود تا از یک چیز حتی در فتنه و بلا بهترین بهره را ببرد و منافع خویش را افزایش دهد. از نظر قرآن هر رخدادی، آیه ای روشنگر است؛ از همین روست که از آن به بصائر، یعنی مایه های روشنگری یاد می کند. تاریخ بهترین گواه و مصداق این آیات قرآن است. جامعه اسلامی از زمان صدر اسلام تا کنون هرگاه افراد بصیری همچون عمار یاسر در مواجهه با حوادث و فتنه های زمانه داشته است، توانسته غبار فتنه را بزداید و آن را فرو نشاند، اما با وجود افراد ناآگاه و به ظاهر مسلمان، نه تنها فتنه ها فروکش نمی شد؛ بلکه باعث لشکرکشی در مقابل ولی امر زمان خود نیز می شدند. به تعبیر مقام معظم رهبری امام خامنه ای(مد): «در زمان پیامبر(ص) صفوف، صفوفِ صریح و روشنی بود. آن طرف، کفار و مشرکان و اهل مکه بودند؛ کسانی بودند که یکی یکی مهاجرین از این ها خاطره داشتند؛ او من را در فلان تاریخ زد، او من را زندانی کرد، او اموال من را غارت کرد؛ بنابراین شبهه ای نبود. یهود بودند؛ توطئه گرانی که همه اهل مدینه از ـ مهاجر و انصار ـ با توطئه های آن ها آشنا بودند. جنگ بنی قریظه اتفاق افتاد. پیامبر(ص) دستور داد عده کثیری آدم را سربریدند؛ خم به ابروی کسی نیامد و هیچ کس نگفت چرا؛ چون صحنه، صحنه روشنی بود؛ غباری در صحنه نبود. این طور جایی، جنگ آسان است؛ حفظ ایمان هم آسان است».[18] اما در زمان امیرالمؤمنین(ع) اشکال کار این بود که صفوف، مشخص نبود، به خاطر اینکه ناکثین چهره های موجهی بودند. هرکسی در مقابله با شخصیتی مثل جناب زبیر یا جناب طلحه، دچار تردید می شد. زبیرکسی بودکه در زمان پیامبر(ص) جزء شخصیت ها و برجسته ها و پسرعمه پیامبر(ص) و نزدیک به آن حضرت بود؛ حتی پس از رحلت پیامبر(ص) نیز جزء کسانی بود که برای دفاع از امیرالمؤمنین(ع) به سقیفه اعتراض کرد. گاهی اوقات دنیاطلبی، اوضاع گوناگون و جلوه های دنیا، چنان اثرهایی می گذارد و تغییرهایی در برخی از شخصیت ها به وجود می آوردکه انسان نسبت به خواص هم دچار اشکال می شود؛ چه برسد برای مردم عامی. بنابراین، آن روز واقعأ سخت بود. آن هایی [که] دور و بر امیر المؤمنین(ع) بودند و ایستادند و جنگیدند، خیلی بصیرت به خرج دادند. معلوم است که با وجود چنین درگیری هایی، مشکلات امیرالمؤمنین(ع) چگونه بود».[19] «وقتی غبار غلیظ تر می گردد، می شود دوران امام حسن(ع) و شما می بینیدکه چه اتفاقی افتاد. باز در دوران امیرالمؤمنین(ع) قدری غبار رقیق تر بود؛ کسانی مثل عمار یاسر ـ آن افشاگر بزرگ دستگاه امیرالمؤمنین(ع) ـ بودند. هر جا حادثه ای اتفاق می افتاد، عمار یاسر و بزرگانی از صحابه پیامبر(ص) بودند که می رفتند حرف می زدند، توجیه می کردند و لااقل برای عده ای غبارها زدوده می شد؛ اما در دوران امام حسن(ع) همان هم نبود. در دوران شبهه و دوران جنگ با کفار غیر صریح، جنگ با کسانی که می توانند شعارها را بر هدف های خودشان منطبق کنند، بسیار بسیار دشوار است؛ باید هوشیار بود».[20] پی نوشت: [1]. انعام (6): 104. [2]. روم (30): 7. [3]. نهج البلاغه، خطبه 88. [4]. همان، خطبه 133. [5]. بحارالانوار، ج 23، ص 94؛ الغدیر، ج 10، ص 360؛ اثبات الهداه، ج 1، ص 126؛ تفسیر ابی الفتوح، ج 1، ص 508. [6]. شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم، ج 7، ص 313. [7]. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 57. [8]. احتجاج، ج 1، ص17. [9]. انفال (8): 29. [10]. اعراف (7): 201. [11]. نهج البلاغه، نامه 31. [12]. شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم، ج 2، ص 637. [13]. دیدار مقام معظم رهبری(مد) با فرماندهان بسیج سراسر کشور 27/8/71. [14]. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 305؛ شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم، ج 3، ص 137. [15]. سخنان مقام معظم رهبری(مد) در تاریخ 6/1/1381. [16]. رعد (13): 16 و نیز ر.ک: قصص (28): 72. [17]. حشر (59): 2 و نیز ر.ک: آل عمران (3): 13؛ هود (11): 24؛ نور (24): 44؛ غافر (40): 58. [18]. سخنرانی مقام معظم رهبری(مد) در پایان چهارمین مجمع بزرگ فرماندهان و مسئولان دفاتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه، 27/6/70. [19]. سخنرانی مقام معظم رهبری(مد) در تاریخ 18/10/77. [20]. سخنرانی مقام معظم رهبری(مد) در تاریخ 27/6/70.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11386
زمان انتشار: 4 دسامبر 2019
| |
غفلت موجب نابودی ایمان می شود

خانواده آسمانی؛ جلسه 520؛ 1398/09/07

غفلت موجب نابودی ایمان می شود

غفلت آثار و پیامدهای منفی دارد. از جمله؛ موجب از دست رفتن ایمان و حیات معنوی انسان، بی بصیرتی سیاسی و اجتماعی و از همه مهمتر غیبت امام زمان علیه السلام می شود.

بحثمان در مورد عوامل جهنمی شدن به موضوع غفلت رسید. در این جلسه به آخرین روایت باقی­مانده از آن می‌پردازیم. خدا همه‌چیز را در این عالم ریاضی و منظم آفریده. وقتی‌ شما از این ریاضیات غفلت می‌کنید، آن سیستم کار خودش را می‌کند. مثلاً بدن با شرایط خاصی زنده است. حالا اگر کسی اشتباهاً به جای آب، یک‌چیز مسمومی را بخورد، این سم در بدن او تأثیر خودش را می‌گذارد. حتی انسان را تا پای مرگ می‌برد. چون سیستم بدن قانون­مند و ریاضی است. با خواست و ذهن ما تغییر نمی‌کند؛ بلکه ثابت است. غفلت یعنی انسان جدیت و تذکرش را رها می‌کند. اگر انسان حواسش نباشد، آسیب می‌بیند. در رانندگی ده ها هزار نفر در طول مسیر، به خاطر غفلت کشته می‌شوند. در پزشکی چقدر آدم­ ها به خاطر غفلت پزشکان کشته می‌شوند. چون سیستم کاملاً تعریف‌شده و ریاضی است. وقتی درست با آن رفتار نکنید، نتیجه ­اش مرگ می‌شود. پس غفلت اثرپذیر و اثرگذار است. در نظام ریاضی روح هم همین‌طور است. هر کسی یک ساختار معنوی، ایمانی و انسانی دارد. ما الآن متوجه نیستیم، اما یک معصوم یا یک ولیّ خدا وقتی نگاه می­ کند، می‌تواند دقیقاً ما را مثل یک بدن سالم ارزیابی کند. حتی می ­تواند به ما بگوید که کجای ایمان شما خراب است. این را بعداً برای شما بیشتر باز می‌کنم. در ایمان اگر کسی غفلت کند، ممکن است بخشی یا همه ایمانش را از دست بدهد. آن‌وقت شکل و باطنش عوض می‌شود. پنج گروه عامل غفلت مومن هستند بنابر روایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله مؤمن در بین ۵ مانع و غفلت قرار دارد: « اَلْمُؤْمِنُ بَیْنَ خَمْسِ شَدَائِدَ مُؤْمِنٍ یَحْسُدُهُ وَ مُنَافِقٍ یُبْغِضُهُ وَ كَافِرٍ یُقَاتِلُهُ وَ شَیْطَانٍ یُضِلُّهُ وَ نَفْسٍ تُنَازِعُهُ فَبَیْنَ أَنَّ اَلنَّفْسَ عَدُوٌّ مُنَازِعٌ یَجِبُ مُجَاهَدَتُهَا= مؤمن درگیر ۵ مشكل است: مؤمنى كه به او حسد مى‌ورزند؛ منافقى كه با او دشمنی می کند؛ و كافرى كه با او در ستیزد؛ و شیطانى كه او را گمراه مى‌كند و نفسى كه با او در كشمكش است». هر کسی باید این موانع را در طی مسیر رد کند. پس زحمت زیادی باید بکشد.  1 ـ اولین مشکل مؤمن این است که در بین آدم‌های خوب، ولی حسود قرار بگیرد. این مشکل سختی است که مؤمنان به شما حسادت کنند. یعنی بین آدم‌های حسودی باشی که از نظر ایمانی، همسنخ تو هستند؛ ولی پیشرفت و موفقیت تو اذیتشان می‌کند. در اینجا باید بتوانی موضع‌گیری مناسبی در مقابل حسادت مؤمنین انجام بدهی. تصمیم‌های درستی بگیری که حسادت آن‌ها به تو صدمه نزنند. پس غفلت در اینجا یعنی من حواسم نیست که دشمن من مؤمنینی هستند که حسود هستند. این اولین غفلت است. دومین غفلت، منافقین هستند. منافقین یعنی کسانی که واقعاً اهل ایمان نیستند؛ اما در لباس مؤمنین، روحانیت، مرجع تقلید و مجتهد، با دشمن ساخت‌وپاخت دارند. منافقین به قول امام (رحمه الله) از کفار بدترند. اینها خیلی وحشتناکند. چون منافق خودش را به رنگ تو درمی‌آورد و در رنگ تو آسیب می‌زند. سومین غفلت، کفار هستند که با ما دشمنی می‌کنند. یعنی من باید حواسم باشد که کفار با من و کشورم مخالفند و می‌خواهند ما را نابود کنند. قرآن می‌فرماید: «ما یَوَدُّ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِكِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْكُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ[1]= هرگز کافران اهل کتاب و مشرکان مایل نیستند که بر شما (مسلمین) خیری از جانب خدایتان نازل شود». اصلاً اهل کتاب آن‌ها که مسلمان نیستند (مسیحی یا یهودی هستند) یا مشرکین دوست ندارند به شما هیچ خیری برسد. بنابراین، با شما دشمنی می‌کنند تا مرز نابودی شما. پس یک آدمی که شعور سیاسی ندارد و اصلاً حواسش نیست که یک دشمن به این بزرگی دارد، دین، کشور، ناموس، منابع اقتصادی، استقلال و شخصیتش را از دست می‌دهد. چهارمین عامل غفلت، شیطان است. شیطان هم حمله‌های چهارگانه دارد: «راست، چپ، عقب، جلو» که مؤمن را گمراه می‌کند. پنجمین عامل غفلت، نفس خود مؤمن است. «و نفس ینازعه». این نفس اماره، هوس‌های بی‌قیدوشرط و آرزوهای زیادی دارد. عده زیادی از مؤمنین با همین سفارش‌های نفسشان در بخش های «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی» نابود می‌شوند. گاهی یک مؤمن خوب و متدین، یک‌دفعه کافر می‌شود. چون نمی‌تواند جلوی هوس‌های مادی­ اش را بگیرد. یکسره به دنبال تنوع‌طلبی است. بهشتی شدن کار سختی است. اینکه حضرت می‌فرماید که رد شدن یک شتر از سوراخ سوزن راحت‌تر از رفتن یک ثروتمند به بهشت است. چون ثروتمند باید آن‌قدر ایمانش زیاد باشد که سوار مال و سفارش‌های دائم بخش نفسانی‌اش در بخش کمالات جمادی باشد. این هم کار راحتی نیست. دو گروه از عوامل غفلت، کافرین و منافقین بودند. انسان باید در مقابل کفار و منافقین شعور سیاسی و بصیرت داشته باشد. باید بداند با دشمنش چه کار کند و چگونه موضع‌گیری کند. نداشتن بصیرت سیاسی دلیل اصلی غیبت و غربت امام زمان ع است یک عده از آدم ­ها خوبند. در غلبه بر نفس شان هم بد نیستند. در مبارزه با شیطان هم تا حدودی موفق‌اند؛ اما در بعضی از جهات ناموفق ­اند و آن نداشتن بصیرت در مقابل دشمن است. مثلاً شخصی معلم اخلاق یا استاد عرفان یا مرجع تقلید است، اما بصیرت سیاسی ندارد. در این راستا، امیرالمؤمنین علیه السلام می ­فرمایند: «مَا بَالُ مَنْ خَالَفَكُمْ أَشَدُّ بَصِیرَةً فِی ضَلَالَتِهِمْ وَ أَبْذَلُ لِمَا فِی أَیْدِیهِمْ مِنْكُمْ ما ذاكَ إلّا أنَّكُم رَكَنتُم إلَى الدُّنیا فَرَضیتُم بِالضَّیمِ وشَحِحتُم عَلَى الحُطامِ وفَرَطتُم فیما فیهِ عِزُّكُم وسَعادَتُكُم لاَ مِنْ رَبِّكُمْ تَسْتَحْیُونَ وَ لاَ أَنْفُسَكُمْ تَنْظُرُونَ وَ أَنْتُمْ فِی كُلِّ یَوْمٍ تُضَامُونَ وَ لاَ تَنْتَبِهُونَ مِنْ رَقْدَتِكُمْ وَ لاَیَنْقَضِی [تَنْقَضِی] فَتْرَتُكُمْ مَا تَرَوْنَ دِینَكُمْ یَبْلَى وَ أَنْتُمْ فِی غَفْلَةِ اَلدُّنْیَا قَالَ اَللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ: وَ لاتَرْكَنُوا إِلَى اَلَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ اَلنّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اَللّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ= چه شده است كه مخالفانِ شما در گمراهىِ خویش بیناترند و در آنچه دارند، بخشنده­ تر از شما هستند؟ این نیست مگر از آن روى كه شما به دنیا تكیه كردید و به بی‌عدالتی و ستم رضایت دادید و بر كالاى بی‌ارزش دنیا، آزمند شدید و در آنچه سربلندى و خوشبختى شما در آن است، كوتاهى نمودید. نه از پروردگارتان در آنچه به شما فرمان داده است [و آن را به­ جا نمى ­آورید]، شرم مى­ دارید و نه به فكر خویشتن هستید. هر روز با شما بدرفتارى و ستم مى­ شود؛ ولى شما از خواب [غفلت] خود بیدار نمى­ شوید و سستى ­تان به سر نمى­ آید. آیا به سرزمین تان و دین تان نمى نگرید كه هر روز كهنه مى­ شود و شما همچنان در غفلت دنیازدگى به سر مى ­برید؟! خداوند عز و جل مى ­فرماید: «و به كسانى كه ستم كرده ­اند متمایل مشوید كه آتش به شما مى­ رسد و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود و سرانجام یارى نخواهید شد». این حدیث بیشتر جنبه اجتماعی– سیاسی دارد که البته از بی‌تقوایی و غفلت­ های افراد نشأت می­ گیرد. اگر شما کتاب‌های پروتکل‌های صهیونیست‌ها را مطالعه کنید، می‌بینید این‌ها در دشمنی با ما چقدر شب و روز وقت گذاشته اند، چقدر فکر کردند که این ملت را نابود کنند. صدها بنیاد فرهنگی زدند، هزاران نخبه دانشگاهی را جذب کردند که با پول‌های کلانشان، ایران و شیعه را چطور نابود کنند؟ چطور می‌شود به آن‌ها داروهای قلابی و مواد ترا ریخته داد؟ چطور می‌شود نازایی را در این‌ها زیاد کرد؟ چه قوانینی بگذاریم که این ملت نابود بشود و در اقتصادشان پیشرفت نکند؟ «مَا بَالُ مَنْ خَالَفَكُمْ أَشَدُّ بَصِیرَةً فِی ضَلَالَتِهِمْ»، مؤمنین اهل بصیرت آن‌هائی هستند که این تحریم­ها را به نفع خودشان تمام می‌کنند. ولی یک عده هم این وسط ایمان شان از بین می‌رود و آسیب می‌بینند. چون بصیرت ندارند. امیرالمؤمنین تأکید می­ کند که در مقابل دشمن تان بصیرت سیاسی داشته باشید. بفهمید دنیای تان چه خبر است. ولی در کشور ما هم یک عده‌ای از مردم و یک عده ­ای هم از مسئولین غفلت می‌کنند. فکر می‌کنند یک عده رفتند شهید شدند تا این‌ها رئیس‌جمهور، وزیر، وکیل یا نماینده مجلس بشوند. وقت و انرژی، استعداد، بودجه و اقتصاد، شرافت و استقلال کشور را مسخره گرفتند برای اهداف شهوانی خودشان. «وَ أَبْذَلُ لِمَا فِی أَیْدِیهِمْ مِنْكُمْ» چرا آن‌ها در طراحی باطل بیشتر از شما پول می‌گذارند و حاضرند برای اهداف شان هزینه ‌کنند؛ ولی ما حاضر نیستیم برای امام زمان­ مان که تنها و در غربت به سر می‌برد، خرج کنیم؟ این غفلت است. «مَا ذَاكَ إِلَّا أَنَّكُمْ رَكَنْتُمْ إِلَى الدُّنْیَا»، حضرت در اینجا عامل بی‌بصیرتی را گرایش به دنیاگرایی‌ و دنیاطلبی معرفی می کند. «فَرَضیتُمْ بِالضَّیْمِ= و به ستم و خواری رضایت داده‌اید». واقعاً خیلی از افراد، حتی در مسئولین بالا مقام راضی هستند که دشمنان به ما غلبه کنند. ما کسانی را داریم از همین خواص که به دشمنان علامت می‌دادند که تحریم را بیشتر و سخت‌تر کنند. طوری صحبت می‌کردند تا دشمن بداند نقاط ضعف ما کجاست و همان‌جا را بیشتر فشار بیاورند. واقعاً خیلی از خواص که در لباس انقلابی و اسلامی هستند، حضور دشمن را بر حکومت مقدمه‌ساز ظهور امام زمان علیه السلام ترجیح می‌دهند. قبله‌شان آن‌طرفی است. «وشَحِحتُم عَلَى الحُطامِ وفَرَطتُم فیما فیهِ عِزُّكُم وسَعادَتُكُم= به حطام دنیا حریص گشته‌اید و در آنچه مایه عزت، سعادت و قدرت شما در برابر کسی است که بر شما سرکشی و تعدی کرده کوتاهی ورزیده‌اید». «لَا مِنْ‏ رَبِّكُمْ‏ تَسْتَحْیُونَ‏ فِیمَا أَمَرَكُمْ بِهِ= از خدا حیا نمی‌کنید در دستوراتی که به شما ‌داده، و در انجام وظائف اجتماعی، سیاسی و فردی بی‌حیا هستید». «وَ لَا لِأَنْفُسِكُمْ تَنْظُرُونَ= اصلاً فکر خودتان هم نیستید». یعنی شما فکر می‌کنید اگر دشمنان بیایند و بر شما غلبه کنند، فکر می‌کنید به خود شما هم رحم می‌کنند؟ ندیدید با کسانی مثل شما در کشورهای دیگر که همکاری داشتند، چه بلایی سر آن‌ها آوردند؟ ندیدید با دوستانشان چه کار کردند؟ فکر می‌کنید به نفع شماست؟ «وَ أَنْتُمْ فِی كُلِّ یَوْمٍ تُضَامُونَ وَ لَا تَنْتَبِهُونَ وَ لَاتَنْتَبِهُونَ مِنْ رَقْدَتِكُمْ = شما هر روز مورد تجاوز دشمن قرار می‌گیرید، با شما بدرفتاری می‌کنند، به شما ستم می‌کنند، ولی شما درست نمی‌شوید و از خواب غفلت بیدار نمی‌شوید». این مثل همین کاری است که امروز ابرقدرت‌ها با ما می‌کنند، باز مسئولین ما می‌روند و چاپلوسی می‌کنند و به آن‌ها احترام می‌گذارند.  «وَ لَا یَنْقَضِی فُتُورُكُمْ= سستی و بی تفاوتی شما تمام نمی‌شود». کتک می‌خورید و به شما ظلم می‌شود، باز هرروز شما سست‌تر و شل‌تر می‌شوید. «أَ مَا تَرَوْنَ إِلَى بِلَادِكُمْ وَ دِینِكُمْ كُلَّ یَوْمٍ یَبْلَى وَ أَنْتُمْ فِی غَفْلَةِ الدُّنْیَا= آیا به سرزمین‌تان و دین‌تان نگاه نمی‌کنید که هر روز کهنه‌تر و فرسوده‌تر می‌شود؟». در ادامه حضرت می‌فرمایند: «یَقُولُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَكُمْ‏ وَ لاتَرْكَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ‏[2]= و (شما مؤمنان) هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست و بدانها دلگرم باشید و گرنه آتش (کیفر آنان) در شما هم خواهد گرفت و در آن حال جز خدا هیچ دوستی نخواهید داشت و هرگز کسی یاری شما نخواهد کرد». «وَ لاتَرْكَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا= به افراد اهل ظلم متمایل نشوید». این چیزی است که ما متأسفانه در تعدادی از مسئولین‌مان می‌‌بینیم. ما مسئولینی داریم که زن و بچه‌شان در ایران زندگی نمی‌کنند، نه اینکه رفته درس بخواند، اصلاً در ایران نیستند. خانواده کاملاً آن‌طرف زندگی می‌کنند. آن هم با سبک و ارزش‌های آنجا. آیا این تمایل به دشمن نیست؟ این آیه قرآن برای امروز ماست که مایل به ظالمین و دشمنان نشویم. هر نکبتی هم که الآن در این کشور نصیبمان می‌شود، به خاطر بی‌عرضگی‌ و غفلت‌های خودمان است. پس غفلت در ابعاد سیاسی ـ اجتماعی، در درجه اول برای امام زمان علیه السلام فاجعه درست می‌کند. غفلت اجتماعی ـ سیاسی امام زمان علیه السلام را 1180 سال آواره کرده و تنها، و طردشده، و آواره قرار داده. کسی که در دل و ذهنش غصه امام زمان را نمی‌خورد، اصلاً برنامه‌ای در زندگی‌اش برای حضرت ندارد، چطور می‌شود گفت او آدم متدین است!؟ درحالی که اصل و محور دین امام زمان علیه السلام است؛ ولی ما از او غافل هستیم. بنابراین، غفلت یعنی اینکه تو از امام زمانت غفلت کنی. بدترین غفلت، غفلت از امام زمان علیه السلام  است. قا/218 جهنم/غفلت از امام زمان [1] . سوره بقره/ آیه 105 . [2] . سوره هود/ آیه 173.

صوت

1 - غفلت موجب نابودی ایمان می شود

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9495
زمان انتشار: 13 اوت 2018
|
گفتمان بصیرت افزایی

گفتمان بصیرت افزایی

سخنرانی استاد رحیم پورازغدی با موضوع نقش استعماری انگلیس در جریانات سیاسی داخل ایران (کودتای 28 مرداد) زمان چهارشنبه 24 مرداد ساعت 17:00 نشانی:  شهر ری، ابن بابویه شمالی (قبل از اتوبان شهید کریمی)، روبروی درمانگاه شهدای شهرری، سالن اجتماعات پایگاه بسیج امام رضا علیه السلام ویژه برادران   

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7790
زمان انتشار: 7 نوامبر 2017
| |
خداوند از جایی که گمان نمی‌کنیم ما را مورد امتحان قرار می‌دهد

بحث «دشمن شناسی» جلسه 13

خداوند از جایی که گمان نمی‌کنیم ما را مورد امتحان قرار می‌دهد

خداوند برای امتحان فرشته‌ها و ابلیس، انسان رابر سر راه آنها قرار داد.  در حالی که انسان از نظر ظاهری پایین‌تر از آنها بود، ولی از نظر محتوا فوق‌العاده بالا بود. ابلیس به محتوای برتر انسان توجه نکرد و از همین راه در امتحان الهی رد و از درگاه الهی رانده شد.

اما فرشته‌­ها در مقابل محتوای آدم تسلیم امر خدا شدند و به او سجده کردند. یعنی فهمیدند و حق همین است که باید سجده کنند و در مقابل انسان فروتنی کنند. اما ابلیس به ساختار ظاهری خودش توجه داشت که قویتر از انسان است و به آن باطن توجه نکرد و در مقابل خداوند مقاومت کرد و خداوند به خاطر این تکبر، او را از درگاه خودش راند. فرمایشات حضرت علی علیه‌السلام در خطبه قاصعه خیلی لطیف است، ما هم باید با دقت و لطافت به آن توجه کنیم. حضرت می‌فرماید: اگر خدا می‌خواست، می‌توانست آدم را با هیبتی بیافریند که به محض اینکه چشم شیطان و ابلیس و فرشته‌­ها به او می‌خورد، خود به‌ خود تحت تأثیر قرار بگیرند و سجده کنند. ولی خداوند اساساً هیچ وقت این کار را نمی‌کند و دقیقاً امتحان را از آنجایی می‌گیرد که ما به آن توجه نداریم. یعنی امتحان فرشته‌ها و ابلیس از جایی شروع کرد که هم فرشته‌­ها برایشان سؤال ایجاد شد و هم ابلیس. گفتند مگر می‌شود یک موجود زمینی خاکی از ما برتر باشد؟ فرشته‌­ها با عقل این قضیه را تحلیل کردند و گفتند ما کاری نداریم که این کیست، خدا یعنی بینهایت، خالق کل شیء، حکیم مطلق، علیم مطلق دارد به ما دستور می‌دهد، ما هم سجده می‌کنیم. اما ابلیس این کار را نکرد و گرفتار همان شخصیت توهمی خودش بود و عقلش را به کار نیانداخت. گفت: این کیست که من به او سجده کنم؟ کاری نداشت که خدا به او دستور می‌دهد. امتحاناتی که در زندگی‌ برسر راه ما قرار می‌گیرند، دقیقا همین‌گونه اند. خداوند می‌خواهد با داستان آدم و ابلیس ماجرای انسانیت را به ما بفهماند. هنوز هم همین دستور خدا به سجده در مقابل حقیقت انسانی در وجود همه ما ادامه دارد. تکبرهای شیطان‌گونه ما هم ادامه دارد. این یک داستان تاریخی نیست که بگوییم یک زمانی اتفاق افتاد و تمام شد، بلکه این داستان الان هم جریان دارد. این داستان خلقت و داستان تکوین همیشه استمرار دارد. این امر همیشه هست، عده‌­ای سجده می‌کنند و عده‌­ای تکبر می‌کنند. بُعد فرشته‌­ای ما همیشه به ما می‌گوید: سجده کن و در مقابلِ خدا فروتن باش. اما بُعد ابلیسی و شیطانی ما همیشه به ما می‌گوید: در مقابل خدا و دستورات خدا مقاومت کن و زیر بار نرو و با توجیهات مختلف، از امر خدا فرار کن. انسان با چیزهایی که به اصل و باطن آنها جاهل است، امتحان می‌شود خداوند سبحان دستوراتی می‌دهد که فلسفه و باطن این دستورات برای بندگان نامفهوم است و با این دستورات بندگان خود را می‌­آزماید. حضرت در فراز بعدی خطبه ادامه می‌دهند: «وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحانَهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیَاؤُهُ، وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ، وَ طِیبٍ یَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ، لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً، وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَی فِیهِ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ = اگر خدای تعالی می‌خواست آدم را از نوری بیافریند که پرتوش دیده‌ها را خیره سازد و زیباییش بر خردها چیره شود و بوی خوشش دماغ جانها را معطر سازد، می‌توانست. اما اگر چنین کرده بود، گردن همگان در برابر او به خضوع خم می‌گردید و کار آزمایش بر ملائکه هم آسان می‌شد». ولی آدم را از یک گِل بدبو درست کرد تا ببیند ما درگیر ظاهر هستیم یا به باطن توجه می‌کنیم». در زندگی­‌ما زیاد اتفاق افتاده که با گِل‌های بدبو روبه‌­رو می‌شویم. وقتی بو می‌کشیم شامه ما به ما می‌گوید: آیا من در مقابل این بدبو کوتاه بیایم؟ آیا باید حرف این را گوش بکنم؟ عقل حکم می‌کند که وقتی خدا می‌گوید من به تو امر می‌کنم، به بد‌بویی ظاهر، کاری نداشته باش. من دارم به تو دستور می‌دهم. اینجا، محلِ امتحان همه انسانهاست، جایی که خوش‌مان نمی‌آید و به ما بر می‌خورد و دوست نداریم و خوشمان نمی‌آید، درست همان جایی است که امتحان می‌شویم. در زندگی ما هزاران صحنه پیش می‌آید که خداوند به ما می‌گوید، سجده کنید، کوتاه بیایید، فروتنی کنید؛ می‌فرماید خودت را عقب بکش، حرف نزن، اعتراض نکن، غُر نزن، قبول کن، بپذیر تا رشد کنی و بالا بیایی؛ بپذیر تا مثل من رب بشوی؛ ولی ما در مقابل امر خدا مقاومت می‌کنیم. چون مثل شیطان گرفتار توهم می‌شویم، به جای این‌که عقلمان را به کار بیاندازیم، واهمه ما بر عقل ما مسلط می‌شود و عقل را تعطیل می‌کند. خدا به تو می‌گوید: اطاعت کن، بپذیر، قبول کن. شیرینی اطاعت در این است که تو در عین حالی که آن باطن را نمی بینی و فلسفه آن را نمی فهمی، امر خدا را بپذیری. من اگر بدانم آن دارویی که دکتر برای من تجویز کرده، چیست و چطوری ساخته شده و اثرات آن چیست، خوردنش خیلی هنر نیست. کمال یک مریض آگاه و فهمیده آنجاست که اصلاً نمی‌داند دکتر روی چه حسابی دارو تجویز کرده‌است، اما او با اعتماد به تخصص پزشک اطاعت می‌کند. خداوند تبارک و تعالی درست دست می‌گذارد روی آنجایی که تو فلسفه‌­اش را نمی‌فهمی و آگاهی کامل و عمیق نداری و از همین جا مورد امتحان قرار می‌گیری. یکی از معانی که برای اخلاص گفته‌اند، همین است که تو اگر فلسفه هر امر خدا را بدانی و عمل کنی، به اخلاصت لطمه می‌زند. باید حتی اگر فلسفه‌ی اوامر الهی را نمی‌دانی، به صرف این که امر خداست، عمل کنی. این، همان نکته‌ای است که روشنفکرنما‌ها را به سقوط می‌کشاند. آنها می‌گویند: «تا فلسفه ی فلان امر دینی را ندانم، به آن عمل نمی‌کنم». قرآن هم می‌فرماید: «وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ[1] = خیلی چیزهاست که شما بدتان می‌آید، ولی برای شما خوب است و بسیار چیزهایی هست که شما دوست دارید، ولی برای شما بد است». بلافاصله بعد از این آیه خداوند دلیل می‌آورد و اصل اصالت تخصص را بیان می‌کند و می‌فرماید: « وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ = خدا می‌داند و شما نمی‌دانید». پس اگر منِ خدا چیزی گفتم که شما فلسفه‌­اش را نفهمیدید و درک درستی از آن نداشتید، دلیل نمی‌شود که از عمل به آن سرپیچی کنید. امتحان الهی با ایجاد تضادها ساختار وجودی انسان به گونه‌ای است که جز از طریق تقابل و تضاد، امکان تکامل ندارد. امتحانات الهی هم یکی از راه های تکامل است که همیشه با تضاد همراه است. حضرت در خطبه قاصعه با کلماتی کلیدی می‌فرماید: «وَ لَکِنَّ اللَّهَ - سُبْحَانَهُ - یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْیِیزاً بِالاِخْتِبَارِ لَهُمْ، وَ نَفْیاً لِلاِسْتِکْبَارِ عَنْهُمْ، وَ إِبْعَاداً لِلْخُیَلاَءِ مِنْهُمْ= ولی خدای سبحان، آفریدگان خود را به بعضی چیزهایی که از اصل آن بی‌خبرند، می‌آزماید تا فرمانبرداران از نافرمانان جدا شوند و آنان را از لوث خودکامگی و گردنکشی پاک بدارد و تکبر و خودپسندی را از آنان دور گرداند». بنابراین، این آزمایش صورت می‌گیرد تا تکبرها و بزرگنمایی‌ها کنار برود. یعنی مقاومت‌های بی­‌منطق و تعصب‌ها کنار برود و آنهایی که اطاعت می‌کنند، بالا بیایند و به خدا نزدیک بشوند. این داستان «عبادت و عبودیت» است. یعنی ابلیسی که ۶ هزار سال عبارت کرده بود، به خاطر نداشتن «عبودیت» سقوط می‌کند. داستان «عبودیت» و نه «عبادت» از اینجا شروع می‌شود که شما باید تمرین کنی تا در مقابل یک سلسله از دستوراتی که قرار است تو را شبیه اصلت بکند و مثل او جاودانه بشوی، مطیع باشی. پس عبودیت یعنی اطاعت. این همان است که معصوم علیه‌السلام فرمود: «العبودیة جوهرة کنهه الربوبیة= عبودیت گوهری است که کنه آن ربوبیت را در خود دارد». خداوند در سوره کهف آیه 7 می‌فرماید:«إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً = ما هر چه روی زمین هست (مخصوصاً چشمک­زن) آفریدیم تا ببینیم کدام شما بهتر عمل می‌کنید». خداوند از یک طرف جذابیت ایجاد می‌کند و از طرف دیگر می‌گوید در مقابل آن جذابیت مقاومت کنید.  شما در باشگاه ورزشی نزد استاد بزرگی که استاد جهانی است ثبت نام می‌کنید. سرمایه‌­گذاری زیادی هم می‌کنید تا مثل او قهرمان جهانی بشوید. عقلت هم می‌گوید: اگر می‌خواهی شبیه این استاد که قهرمان جهان است بشوی، باید فرمولها و دستورالعمل‌هایش را مو به مو اجرا کنی و هر نوع تمرینی می‌دهد قبول کنی. هر چه استاد می‌گوید، شما باید بگویی: چشم و اطاعت ‌کنید تا به مرور زمان، شبیه استاد ‌شوید. اگر استاد به تو گفت: تو حیف هستی، از بقیه شاگردان یک سر و گردن بزرگتر هستی؛ شب بیا منزل ما تا دو سه تا مهارت ویژه به تو یاد بدهم. این حرف خوشحال‌­کننده است یا غم­‌انگیز است؟ روشن است که خوشحال­‌کننده است. این‌که استاد بگوید: بیا با تو حرف خصوصی دارم؛ یا می‌خواهم فرمول اضافه به تو یاد بدهم، معنایش سختی نیست. درست است که این حرف استاد یعنی، من باید زحمتی بیش از شاگردان دیگر بکشم. اما عقل می‌گوید: پشت این زحمت، شبیه شدن و نزدیک شدن هست. بنابراین عقل با شیرینی، سختی‌ها را کاملاً می­‌پذیرد و حتی از آن استقبال می‌کند. فقط آدم‌های تنبل و تن‌پرور و متکبر هستند که می‌خواهند کسی با آنها کاری نداشته باشد و هیچ دستوری متوجه آنها نشود. مثل شاگرد تنبلی که اصلاً نمی‌خواهد شبیه استاد شود. بی­‌انگیزه و بی‌رغبت سر کلاس آمده، برای همین هم هر چه به او بگویند، درست نقطه مقابلش را انجام می‌دهد. خداوند این آزمون را برگزار کرد تا با آن، فرمانبرداران را از نافرمانان جدا سازد. در حقیقت این خداوند نیست که به برپایی این آزمون احتیاج دارد، بلکه این ما هستیم که نیاز به آزمون و احتیاج به دین داریم. ما اگر دین را رعایت بکنیم، شبیه خدا می‌شویم و خودپسندی از ما دور می‌شود. این «خود»، آن شاگرد قوی و زرنگی است که وقتی استاد به او می‌گوید: تو امشب منزل ما بیا، چند دستورالعمل اضافه تر یادت بدهم با دو نیروی متضاد در درونش روبه­‌رو می‌شود. یک نیرو می‌گوید: «اگر خانه استاد بروی، معنایش این است که باید سختی بیشتری بکشی، ول کن»، این نیروی راحت‌طلب، خودِ زمینی، شیطانی و حیوانی ماست. نیروی دیگر خودِ عقلانی و فوق عقلانی ماست که می‌گوید:«اگر خانه استاد بروی، دستورالعمل ویژه به تو یاد می‌دهد و چون عشقت این است که شبیه استاد بشوی و اوج بگیری، این تلخی برایت شیرین می‌شود». از سرنوشتی که عاقبت، ابلیس به آن دچار شد، باید «عبرت» گرفت در عاقبتِ ابلیس که ختم به عذاب و رانده شدن از درگاه الهی شد، عبرتی است بر همگان که اگر اندک عبادت و قلیل عمل خیری دارند، مراقب باشند که مبادا به آن غره شده و عاقبتی چون ابلیس در انتظارشان باشد. حضرت خطبه را این گونه ادامه می‌دهند:«فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإبْلِیسَ، إذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ، وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ - وَ کانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ لا یُدْری أَمِنْ سِنِی الدُّنْیا أَمْ سِنِی الْآخِرَةِ عَنْ کِبْرِ ساعَةٍ واحِدَةٍ، فَمَنْ بَعْدَ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَی اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ= پس، از آن معاملت که خداوند با ابلیس کرد عبرت گیرید. آن همه اعمال نیکویش را باطل گردانید و آن همه سعی و کوشش او را ( در عبادت) بی‌ثمر ساخت. ابلیس ۶ هزار سال خدا را عبادت کرد، حال از سال‌های دنیا بود یا سالهای آخرت کس نمی‌داند؛ ولی یک ساعت تکبر ورزید. بعد از ابلیس چه کسی ممکن است که از اینگونه نافرمانی‌ها در برابر ذات احدیت در امان ماند؟». این فرمایش امیرالمؤمنین که:«لا یُدْری أَمِنْ سِنِی الدُّنْیا أَمْ سِنِی الْآخِرَةِ = از سالهای دنیا بود یا سالهای آخرت کس نداند». البته خود حضرت به حقیقت امر واقف بودند که منظور سالهای آخرتی است یا دنیایی. اما ما نمی‌دانیم و برای ما معلوم نیست. وقتی پای آزمون وسط می‌آید، معلوم می‌شود که چه کسی رشد حقیقی دارد و چه کسی رشد کاذب دارد. آزمون همیشه برای این است که میزان رشد و ترقی افراد سنجیده شود. سپس علی علیه‌السلام در ادامه بیان می‌کنند، ابلیس که سالها عبادت و بندگی خدا را کرده بود، بعد از ارتکاب به گناه «تکبر» و بزرگی این‌گونه عذاب شد. آیا پس از ابلیس کسی هست که این گناه را مرتکب شود و از عذاب سالم بماند؟ یعنی، شما که به اندازه شیطان تقرب ندارید، چه وضعیتی خواهید داشت؟ از بیماری «کبر و غرور» که دامنگیر شیطان بود، برحذر باشید! به راستی که «کبر و غرور» بیماری خطرناکی است که انسان را به حضیض ذلت می‌کشاند. همان‌گونه که عبادت‌های 6 هزارساله‌ی شیطان را نابود ساخت و او را گرفتار عذاب کرد. حضرت در ادامه می‌فرماید:«فاحْذَرُوا - عِبادَ اللَّهِ - عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ یُعْدِیَکُمْ بِدائِهِ، وَ أَنْ یَسْتَفِزَّکُمْ بِنِدائِهِ، وَ أَنْ یُجْلِبَ عَلَیْکُمْ بِخَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ، فَلَعَمْرِی لَقَدْ فَوَّقَ لَکُمْ سَهْمَ الْوَعِیدِ، وَ أَغْرَقَ لَکُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِیدِ، وَ رَماکُم مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ، وَ قالَ: (رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ)، قَذْفاً بِغَیْبٍ بَعِیدٍ، وَ رَجْماً بِظَنِّ غَیْرِ مُصِیبٍ = پس، ای بندگان خدا بترسید از این که دشمن خدا شیطان، شما را به بیماری خود (تکبر و خودپسندی) دچار گرداند و به ندای خود، شما را از جای برانگیزد و سواران و پیادگان خود را به سر شما فرود آورد. به جان خودم سوگند که او تیر تهدید در کمان رانده و کمانش را سخت کشیده است و از جایی نزدیک بر شما تیر می‌بارد. و گفت:«ای پروردگار من! چون مرا گمراه کردی، در روی زمین بدی‌ها را در نظرشان بیارایم و همگان را گمراه کنم[2].». با این سخن، تیر به تاریکی می‌افکند، تیری که هرگز به هدف نمی‌رسد». به فرموده‌ی حضرت، شیطان از نزدیکترین نقطه که همان «فکر» است، ما را هدف قرار داده و بر سر ما تیر می‌باراند. قرآن می‌فرماید:«قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ[3] = گفت پروردگارا به سبب آنكه مرا گمراه ساختى، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان مى ‏آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت». با توجه به این آیه، شیطان گناه خود را قبول ندارد و آن را به خداوند نسبت می‌دهد و می‌گوید تو من را گمراه کردی. اگر کمی دقت کنیم، ما هم این‌گونه هستیم. ما هم معصیت و تنبلی می‌کنیم و بعد نتایج بدی که می‌گیریم و شکست‌هایی که می‌خوریم، یقه خدا را می‌گیریم که ای خدا چرا باید اینطور بشود؟ می‌گوید: می‌خواهی ازدواج کنی، فرمول‌های ازدواج سالم و صحیح را یاد بگیر، بعد ازدواج کن. چه کسی می‌داند، فرمول ازدواج صحیح چیست؟ همین که یک جایی با هم دوست شوند، یا تلفنی، چت و اینترنت، اتوبوس، خیابان، دانشگاه و  یک ذره با هم انس بگیرند، کافی است؟ در حقیقت ارتباطی که تخصصی­ترین ارتباط است، محصولش هم محصول تخصصی می‌شود؛ ولی ما به آن، توجه تخصصی نداریم. قواعد انعقاد نطفه و تقویت ژن‌های سلامت و زیبایی، عقل، هوش، دین و اخلاق را یاد نمی‌گیریم و بعد که بچه ما تولد خوبی نداشت و مریض یا فلج یا کور به دنیا آمد، می‌گوییم خدایا این بچه من چه گناهی کرده که او را اینطوری کردی؟ ما اینطور یقه خدا را می‌گیریم. فرافکنی یکی از خصوصیات ابلیس است که جرم را خودش مرتکب می‌شود، اما خدا را مقصر می‌داند. مثلاً طرف می‌گوید: «خدا خواسته، قسمت بوده که ما با این ازدواج بکنیم؛ قسمت بوده بچه ما اینطوری بشود». نه، خدا عقل و شعور داده، باید عقل و شعورت را به کار بیاندازی. شیطان گفت: پروردگارا به سبب آنکه مرا اغوا کردی، (لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ) هر چه روی زمین است من برایشان زینت می‌دهم و جذاب می‌کنم. از ترفندهای شیطان ایجاد زینت و جذابیت است. طرف می‌گوید: خوشم آمد. کار شیطان همین است، آنقدر گناه را برای انسان تزئین می‌کند تا انسان تسلیم بشود. (لَأُزَیِّنَنَّ) نون تأکید ثقیله دارد، یعنی حتماً. (لام) هم اولش آورده که لام تأکید است؛ پس ،می‌شود تاکید ثقیله. ترجمه دقیقش این است که «حتماً حتماً حتماً آنچه که روی زمین هست، برایشان زینت می‌دهم». (وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ) ای خدا! بلایی که بر سر من آوردی، من هم بر سر آنها در می‌آورم و آنها را اغوا می‌کنم. ابلیس می‌گوید: همه را گمراه می‌کنم. اما یک گروه را استثنا می‌کند و می گوید: الا عبادک منهم المخلصین= مگر بندگانت که به مقام اخلاص رسیده اند. امتحان/ شیطان/ کبر   [1] - بقره/216. [2] - حجر/15. [3] - حجر/15.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7023
زمان انتشار: 24 می 2017
| | | | |
آیا راه میانبر برای رسیدن به امام زمان علیه السلام وجود دارد؟

آیا راه میانبر برای رسیدن به امام زمان علیه السلام وجود دارد؟

آیا برای هر کاری راه میانبری هم هست؟ اگر هست‏، راه میانبر رسیدن به امام زمان علیه السلام چیست؟ برگرفته از سخنان استاد در برنامه پرسمان مورخ 31 اردیبهشت در شبکه قرآن سیما پاسخ را در فایل صوتی زیر بشنوید. کانال برنامه «پرسمان» https://telegram.me/porsemantv8

صوت

1 - آیا راه میانبر برای رسیدن به امام زمان علیه السلام وجود دارد؟

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 6125
زمان انتشار: 26 دسامبر 2014
| |
آثار ذکر

یاد خدا جلسه سیزدهم

آثار ذکر

در روایات آمده است، تمام خیرات و برکاتی که نصیب هرفرد می شود، از ذکر می باشد. خداوند تبارک وتعالی هیچ چیزی را که قوی تر از ذکر باشد به انسان عطا نکرده است. یعنی هر کاری با ذکر انجام پذیر است. ذکر، انسان را شبیه خدا می کند چرا که ذاکر جلیس و همنشین خداست و می تواند از این هم نشینی بهره برده و خود را هر چه بیشتر به خدا شبیه کند. ذکر آثار بسیار زیادی دارد؛ اما اگر کسی بخواهد از آثار بی حد و حصر این اکسیر استفاده کند، می بایست آموزش ببینید، آمادگی های لازم را در بهره برداری کسب کند.

حضور قلب ذاکر ذکر زبانی بهره ی چندانی ندارد .در قرآن ذکر را به قلب نسبت داده است. ذکر کار  قلب است ؛یعنی قلب باید ذکر بگوید، نه زبان. ذکر زبانی بدون تمرکز و حضور قلب، فقط صرفا کاری نیک است که ثواب جزئی هم دارد ولی آثاری که انسان از آن انتظار دارد که نفس را بهره مند می کند، را به دنبال ندارد. مثلا در نماز که خود یک ذکر است اگر  انسان متوجه باشد که در برابر رب العالمین ایستاده و قلبش متوجه خداوند تبارک و تعالی باشد، آنگاه ذکر حقیقی صورت گرفته است. این حالت را در اصطلاح، مشاهده، می گویند. در اصل تذکر همان مشاهده است. شهود کار قلب است و این قلب انسان است که حقایق را در یافت می کند. در اثری که قرار است ما از ذکر بگیریم این توجه قلبی نقش بسیار مهمی داراست.  ذاکرالله مرحوم محی الدین ( استاد عرفان نظری) در حدیثی از پیامبر نقل می کنند : پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: «آیا خبرندهم به شما از چیزیکه برای شما بهترو بالاتراز این است که شما با دشمن رو برو شده ،آنها گردن شما را بزنند و شما گردن آنها را بزنید ( به این معنی که شما شهید شوید و اجرکشتن دشمنان خدا را هم ببرید ) و آن ذکر الله است .و قدر این نشئه ی انسانی و این دنیا  را کسی نمیداند مگر ذاکر الله.»  انسان  می بایست قلب و روح و دلش رابه ذکر خدا سپرده باشد .این دلدادگی در سخن خیلی مهم است  چون کسی که به گوینده دلداده است ،در اصل در حال عبادت گوینده است . اگر گوینده از خدا بگوید، تا زمانی که این دلدادگی برقرار باشد ،شنونده در حال عبادت خداوند است. و بالعکس مادامیکه گوینده از ابلیس بگوید،شنونده عابد ابلیس است. بیشترین لذت را نیز ذاکر الله می تواند از دنیا ببرد .زرنگ ترین ،عاقل ترین انسانها از این فرصت استفاده نموده تا با خدا انس بگیرند. همان خدایی که شرافت ، بزرگی، افتخار صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و چهاده معصوم  علیهم السلام در گرو بندگی اوست . خداوند تبارک و تعالی به اندازه ای که برای خواص راهگشایی نموده برای ما نیزامکان ارتباط و برقراری رفاقت را فراهم آورده است. این همان خدایی است که می تواند با همه رفیق باشد. اگر این حقیقت به مشاهده ی قلب انسان برسد، قیمت دنیا، این گوهر بی نظیر، را در می یابد. معنی هم نشینی با خداوند تبارک و تعالی را می فهمد. مرحوم محی الدین  ادامه می دهد:«ذاکر الله، خدا را آن طور که خدا دوست دارد، ذکر بگوید. یعنی خدا می پسندد که ما او را با یک خصوصیت ویژه ای ذکر کنیم. چرا که خدا همنشین کسی است که ذاکر اوست. همنشین، مشهود ذاکر است. اگر ذاکر همنشین خود را نبیند ذاکر نیست و ذکری انجام نشده است». ارزش ذکر به مشاهده است. ارزش مشاهده هم به حضور قلب است . پس انسان به میزانی می تواند از ذکر بهره برداری کند که بتواند با آن ارتباط برقرار کند .باید دقت کنیم که ذکر کار زبان نیست بلکه زبان برای گفتن ذکر وسیله است؛ مهم این است که قلب ذاکر باشد .  عدم پیروی از غافلین آیه بیست ونهم سوره کهف درس بزرگی به انسان می دهدکه اگر فردی بتواند به همین یک آیه عمل کند رستگار می شود .انشااله.قسمتی از این آیه می فرماید «  و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرناواتبع هواه و كان امروه فرطا»«  هرگز با آنان که ما دلهای آنها را از یاد خود غافل کرده ایم و تابع هوای نفس خود شدند و به تبهکاری پرداختند متابعت نکن». پس انسان می بایست درشنیدنی ها و دیدنی های خود هوشیار باشد و هر چیزی را نبیندو هرچیزی را نشنود،تابتواند نفس خود راکنترل کند.  فراغت از یاد خدا و قساوت قلب درآیه ۲۲سوره ی زمر می فرماید: « فویل للقاسیة قلوبهم من ذكر الله اولئك فی ضلال مبین » «وای بر کسانی که از قساوت و شقاوت دلهایشان از یاد خدا فارغ است؛ اینان هستند که دانسته به ضلالت و گمراهیند». معنی قساوت این است که دل این افراد نرم نمی شود که ذکر خدا را بگویند .این چنین فردی ممکن است ذکر بگوید اما یک لحظه هم خدا را مشاهده  نکند .مشاهده بسیار مهم است چرا که انسان را به حضور می رساند . «توصیه استادبرای تقویت قلب  به مطالعه ی کتاب قلب سلیم شهید دستغیب است .»  تأکید بر بصیرت در دین در سوره ی ماعون نیزآمده « فویل للمصلین *الذینهم عن صلاتهم ساهون » « وای برنماز گزارنی که دل از یاد خدا غافل دارند». انسان می بایست تلاش کند تا نمازش را جلو ببرد وبا مطالعه و شنیدن در جهت معرفت هر چه بیشتر حق تعالی، قلبش را راه بیندازد. بصیرت فوق العاده مهم است، پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) می فرمایند :« کسانی تابع من هستند،مثل خود من ، دیگران را با بصیرت به دین دعوت می کنند» سعی کنیم دین را خوب بفهمیم و تابع رسول خدا باشیم و با بصیرت دیگران را دعوت به دین خدا کنیم .  غنیمت عمر انسان غنیمت ما از عمرمان میزان همنشینی است که با خدا داشته ایم. پس سعی کنیم با یاد خدا انس بگیریم. که اگر روزی در بهشت از ما سؤال شد در دنیا چه قدر با خدا همنشینی داشتی، از جوابمان خجالت زده نشویم.  حرف آخر خداوند از سر لطف، قرآن، ائمه اطهار علیهم السلام، زیارتگاه ها را به ماعطا نموده است. مامی بایست شکر گزار او باشیم که می توانیم به با عظمت ترین میکده های عالم رفت و آمد داشته باشیم. پس اززندگی و دوران جوانی، خوب استفاده کنیم، هر روز اشتهای مان را بیشتر کنیم. برنامه های شبانه روزی مان  طوری تنظیم کنیم که بتوانیم پیوند بهتری با خدا برقرار کنیم. فقط به خود خدا دل خوش داریم، نه به دنیا و دارایی هایمان، که اگر دل به دنیا خوش کنیم باخته ایم .

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 5926
زمان انتشار: 28 دسامبر 2016
| |
«نهم دی» تجلی بصیرت در سایه ولایت است

استاد محمد شجاعی

«نهم دی» تجلی بصیرت در سایه ولایت است

«ولایت معصومین (علیهم‌السلام)» درطول تاریخ، ظهور همان ولایت خداوند تبارک و تعالی بوده که امر به تبعیت از ویامبر ص نیز کرده ا ست. معنا ندارد در زمان غیبت امام زمان (علیه السلام) این شئون ولایت آن مقدارش که مربوط به جهات اجتماعی- سیاسی زندگی مردم است، تعطیل شده باشد. بنابراین طبق آموزه‌های سیاسی اسلام، در زمان غیبت امام، مسئله ولایت و رهبری سیاسی و هدایت دینی به اذن خداوند تبارک و تعالی همچنان ادامه خواهد داشت. مظاهرش ولایت فقهاء است و بدون اذن خداوند تبارک و تعالی در زمان غیبت ولی عصر (عج الله تعالی) هیچ کس حق ولایت بر مردم را ندارد.

حق تبعیت از ولایت برای تعیین سرنوشت میلیاردها انسان در طول صدها سال، حقی عقلی است.  حقشان هست که خداوند تبارک و تعالی  آنها را بلاتکلیف رها نکند و وضعیت زعامت سیاسی را برای آنها روشن کند. بنابراین امام (علیه السلام) ولایت دارد. اگر مسئله ولایت حل نشود فلسفه ی وجودی امام(علیه السلام) قابل دفاع در زمان غیبت نیست. همه هدایت ها و رشدها و حرکت ها با ولایت ایشان صورت می گیرد. بنابراین در زمان غیبت امام زمان (علیه السلام) ولایت با خود امام زمان (علیه السلام) ، و مظاهرش در جایی که قابل واگذاری است، ولایت فقها می باشد. ما همه احتیاج به رهبر داریم. فطری ترین نیاز انسان رهبری و هدایت است؛ یعنی انسان فطری ترین و ضروری ترین نیازش این است که دوست دارد کسی دستش را بگیرد و هدایتش کند. لذا خداوند تبارک و تعالی بدون استثناء در طول تاریخ برای همه ی فطرت ها لازم کرده که نماز بخوانند و در نماز هر روز بگویند « اهدنا صراط المستقیم » از بس هدایت ضرورت دارد، دائما از خدا باید هدایت را بخواهید . حال در هزاران مسئله سیاسی - اجتماعی چه کسی می خواهد ما را هدایت کند؟ خداوند هادی و رب است. نه ربوبیتش و نه هدایتش تعطیل بردار نیست. پس در زمان غیبت هم هدایت و ربوبیت میلیاردها انسان را تعطیل نمی کند. دشمن از این مسئله که اسلام دارای یک رهبر «قانون شناس»، «قوی» و «مدیر» باشد، می ترسد. چون همه دین در ولایت خلاصه می شود. دین بدون رهبر، هیچ سودی نخواهد داشت. برای همین بدون ولایت هیچ چیزی فایده ای ندارد و این باید در اعتقاد و عمل پیاده شود. این همان چیزی است که یک مقام بلند پایه آمریکایی با غصه می گوید: متاسفانه مردم ایران از رهبرشان تبعیت می کنند. علیت این که امام (ره)می فرمایند: «حفظ نظام جمهوری اسلام از نماز بالاتر است». این است که نظام جمهوری اسلامی در رأسش ولی فقیه است. یعنی حفظ نظام ولایی با وجود فقیه جامع الشرایط، که رهبری را بعهده بگیرد از نماز و روزه و تمام فروع دین بالاتر است. برای حفظ آن، با هر چیز دیگری حاضریم در بیفتیم؛ به هیچ چیز به اندازه ی این اصالت نمی دهیم. حتی اگر سایر فروع دین هم تعطیل شود و آسیب ببیند. اما نباید به این اصل لطمه بخورد. چون اصل در سعادت انسان ها وجود رهبر مجری و مدافع و مفسر و مبین قانون است. از زمانی که این کشور تحت حاکمیت ولی فقیه بوده، خیرات اقتصادی، علمی، معنوی و عاطفی، ایجاد ارزش‌های انسانی و پرورش انسانهای فطرت مدار بوده و هیچ موقع در طول تاریخ چنین انسانهایی تربیت نشده اند. پس اصل خلقت در ولایت است. مهمترین عهد و میثاق، عهد به ولایت است. ما باید در این قدم صادقانه بایستیم. از مصادیق صدق و راستی، «وفای به عهد» است. یعنی هر کس در حرکت به سمت آخرت قرار گرفت، علامت صحت و صدق حرکت او این است که به عهد و میثاقش پایبند است.   برگرفته از سلسله مباحث «ولایت»

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top

بصیرت حضرت فاطمه (سلام الله علیها)

سخنران محترم در تحلیل خطبه‌ی حضرت فاطمه (علیها‌السلام) نخواسته است واقعه‌ای را شرح کند که اتفاق افتاد و از دست رفته، بلکه همانطور که در سایر آثار ایشان مشهود است، شنونده و خواننده و گوینده، همه و همه در آن حادثه حاضر می‌شوند و با یک نگاه حضوری مسئله تحلیل می‌گردد و نه یک نگاه غایبانه و صرفاً ناظر بر حادثه. گویا ما هستیم که با روح فاطمی سخن می‌گوییم و فاطمه (علیها‌السلام) سوز دل ما را بر زبان می‌آورد.

برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed