عصر جمعه بود و همه چیز آماده ی صدای زنگ در همه را به سوی خود جلب کرد. حتماً خواستگارها بودند. مادرم درحالی که داشت چادرش را سرش می کرد صدایم زد: مریم دخترم آماده شدی؟ تا نگفتم پیش خواستگارها نیای ها. چای ها را زیاد پر رنگ نریز، هل نکن زیاد سفارش نکنم میوه ها و بشقاب ها را گذاشتم روی میز آماده ای؟ گفتم: بله مامان. من اولین دختر خانواده بودم با خودم می گفتم: این آقا امیرحسین که اطرافیان اینقدر از او تعریف می کنند چه شکلیه؟ چه جوریه مرد زندگی هست یا نه؟ چه سؤالاتی باید بپرسم می توان حوشبختی را در کنارش تجربه کنم؟ یکی از دوستانم هنوز دو سال از ازدواجش نگذشته بود که خبر طلاقش مرا شک کرد. کمی نگران بودم هر چند نکاتی را در باره ی ازدواج شنیده یا خوانده بودم باز به تجربه ی بیشتری نیاز داشتم. مادرم در را باز کرد و مهمان ها آمدند از پشت پرده ی پنجره ی اتاق پشتی یواشکی خواستگارها را برانداز کردم حتماً آن آقا پسر کت شلواری که دست گل زیبایی دستش بود، داماد بود. سریع به آشپزخانه رفتم و کنار سماور نشستم. سعی می کردم صدای مهمان ها را خوب بشنوم. دقایقی گذشت و مادر صدایم کرد دختر گلم مریم برای مهمان های عزیزمون چای نمی آوری. کمی هول شدم احساس می کردم ضربان قلبم تند شده است. سعی کردم بر خودم مسلط شوم. امروز قرار بود من و آقا امیرحسین با هم صحبت کنیم. اضطراب داشتم از خدا کمک خواستم و سینی چای را برداشتم و به طرف مهمان ها راه افتادم. شبیه چنین حالاتی برای بسیاری از دختران و شکل دیگر آن برای پسرها رخ می دهد نداشتن آگاهی و شناخت از مراحل آشنایی خواستگاری و جلسات آن نحوه ی تحقیقات زمینه را برای انتخاب اشتباه و آسیب های پس از ازدواج و حتی آگاهی طلاق محیا می کند. دختران و پسران در آستانه ی ازدواج نیازمند دانش افزایی در این زمینه اند.
برگزیده ای از عناوین کتاب:
- چه زمانی به ازدواج نیاز داریم؛
- دوستی های پیش از ازدواج؛
- دقت در انتخاب، سهولت در ازدواج.
