www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 7726
زمان انتشار: 25 دسامبر 2019
| | |
خدا به زائر امام حسین ع خطاب می‌کند، هر حاجتی داری، من اجابت می‌کنم

خدا به زائر امام حسین ع خطاب می‌کند، هر حاجتی داری، من اجابت می‌کنم

زائر امام حسین علیه‌السلام از خانه که حرکت می‌کند مورد مغفرت قرا رمی‌گیرد و با هر قدمی که بر می‌دارد گناهانش ریخته می‌شود معنای مغفرت را توضیح دادیم که فرقش با عفو چیست...

فیلم

1 - خدا به زائر امام حسین ع خطاب می‌کند، هر حاجتی داری، من اجابت می‌کنم

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7715
زمان انتشار: 31 اکتبر 2017
| |
کربلا فرصتی است برای کسی که بخواهد فدای خدا شود

استاد محمد شجاعی

کربلا فرصتی است برای کسی که بخواهد فدای خدا شود

در کربلا همه آمده بودند تا هر چه که دارند، فدای خدا کنند و تمام تلاش شان این بود که معشوق، آنها را بپذیرد. این رمز کربلا و آن جمله حضرت زینب سلام الله علیها است که فرمود: «ما رأیت الا جمیلا=چیزی جز زیبایی ندیدم». ما هم برای رسیدن به این مقام، باید به این فهم برسیم که آن چه را برای خدا می دهیم، از دست رفتنی و فقدان نیست، بلکه زیبایی و فرصت است. اگر توانستید به این ترس در هر 5 شان وجودی تان غلبه کنید که آن چه فدای خدا می کنید، از دست رفتنی نیست، باطن انسانی پیدا می‌کنید و به صدق می‌رسید. وقتی به صدق می‌رسید که بتوانید «بابی انتم و امی و نفسی و مالی و اهلی» را برای خدا هزینه کنید. در این صورت است که قطعاً با معصوم محشور می‌شوید و به مقام محمودی می‌رسید که در زیارت عاشورا می‌خوانیم:«وَ اَسَئلهُ اَن یُبَلغَنیَ المَقامَ الَمحمودَ لَکُمُ عِنْدَ الله= از خدا می‌خواهم که من را به جایگاه ستوده‌ای که شما نزد خداوند دارید، برساند». وقتی که مقام معظم رهبری برای تشیع پیکرمطهر شهید ححجی رفتند، همسر گرامی این شهید که کمتر از شهید ححجی هم نیست، گفت: دوست دارم فرزندم نیز فدای این راه بشود. این حرف بزرگی است. شوخی هم نمی‌کند، دروغ هم نمی‌گوید، مبالغه هم نمی‌کند. شهید ححجی همه دارایی‌هایش را در 5مرحله وجودی‌اش، فدای اله خود کرد تا به مقام «عند ربهم» رسید. مؤمن برای این که به عملش کیفیت بدهد و قدرت عمل را بالا ببرد، همان مقداری که می‌تواند انجام بدهد را انجام می‌دهد. اما یک نیت قدرتمند پشت آن می‌گذارد. آن نیت قدرتمند به این عمل کم، قدرت انفجاری می‌دهد. افراد زیادی به عنوان مدافعین حرم رفتند و شهید شدند که سلام و درود خداوند بر همه شان. ولی شهید ححجی جور دیگری بود. شهید ححجی هم کاری بیشتر از بقیه نکرد. همان بلایی که سر دیگران آوردند، سر شهید ححجی هم آوردند. شاید بدترش را هم سر دیگران آورده باشند. من سراغ دارم کسانی که بدتر از شهید ححجی به شهادت رسیدند. اما چه چیز باعث شد شهید ححجی در کشور انفجار ایجاد کند؟ به قول مقام معظم رهبری در دل یک کشور غوغا ایجاد بکند؟ ظاهر عملش مثل دیگر شهدا بود. او هم مثل دیگر مدافعان حرم به سوریه اعزام شد. مثل آنها اسیر شد و مثل آنها هم سرش را بریدند و مثله‌اش کردند. پس ظاهراً با بقیه فرقی نداشت. اما نیت شهید ححجی او را از دیگر شهدا ممتاز کرد. جامعه پزشکی مهدوی ج27

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7598
زمان انتشار: 19 اکتبر 2017
| |
هرکس کارخیر و شری بکند در دنیا و آخرت جزایش را می بیند

سلسله مباحث استاد نیکنام، مورخ 96/7/20

هرکس کارخیر و شری بکند در دنیا و آخرت جزایش را می بیند

از «مکافات عمل» یعنی اگر کسی یک ذره کار خوب یا بد بکند، جزایش را هم در همین دنیا می بیند و هم در آن دنیا.

یک آیه در قرآن نداریم، یک حدیث در بین این همه روایت نداریم که گفته باشند مزد آدم خوب و جزای آدم بد را فقط در آخرت می‌دهند. خیر. هم اینجاست و هم آنجا. پیش درآمد دریافت مزد یا جزا اینجا در دنیاست، ولی اصلش در آخرت است. کسی که ایمان داشته باشد، هم در اینجا خدا به او عنایت می‌کند و هم در آن دنیا و در ازای عملی که انجام داده مزدش را می‌گیرد. اگر دارید راه می‌روید، سنگی به پایتان خورد، همان جا بنشینید، حرکت نکنید، اندیشه کنید و بگویید چه کار کردم که دارم جزایش را می بینم؟ آیا این مکافات آن حرف ناروایی نبود که صبح به همسرم گفتم؟ یا برای آن مال ناصوابی نبود که در جیبم گذاشتم؟ آیا لقمه‌ی شبهه ناکی خوردم که دارم جزایش را پس می‌دهم؟ اگر دری از رحمت الهی به رویتان باز شد، باز آنجا اندیشه کنید که چه کار کردم که دارم مزدش را می بینم؟ آیا به خاطر صله‌ی رحمی نبود که دیروز انجام دادم؟ زیرا همه چیز حساب دارد. ما آن موقع که کودک بودیم و دبستان می‌رفتیم، در کلاس سوم ابتدایی، ما کتاب تعلیمات دینی نداشتیم، یک کتابی بود به نام شرعیات. من یادم هست. در صفحه ششم کتاب شرعیات ما این سه بیت شعر نوشته بود: موسی به رهی دید یکی کشته فتاده/ حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت گفتا که که را کشتی که کشته شدی زار/ تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس/ تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت دوستم می‌گفت: کنار مغازه‌ی رفیقم ایستاده بودم، دیدم جوانی بی حیا به صورت پیرمردی کشیده‌ای زد. به دوستم گفتم: «دیدی چه بی‌حیایی کرد؟». گفت: «صدایش را در نیار»، گفتم: «چه شده»، گفت: «30 سال پیش همین کسی که اینجا کشیده خورد، در گوش بابای او زد. الان از پسرش خورد». خیال نکنیم، حرفی گفتیم و رفتیم و تمام شد. دل کسی را سوزاندیم و تمام شد. با یک معذرت خواهی بخواهیم قضیه را صاف کنیم. نه. او تا زنده است دلش می سوزد. با یک معذرت خواهی حل نمی‌شود. اگر این حرف را به تو زده بود، باید چه کار می کرد تا تو او را می بخشیدی؟ من دوستی دارم که خیلی باصفاست. هفته ای یک روز روزه می‌گیرد. می‌گوید: این روزه را برای این می‌گیرم که اگر ناخواسته و بدون علم و آگاهی به کسی ستم کرده ام. می گویم خدایا ثواب روزه برای آن کسی باشد که به او بدهکارم و او نمی‌داند من به او بدهکارم و یا احتمال می دهم از کلام و رفتار و کردار من کسی آزرده شده باشد. ببینید بعضی ها اینگونه از خود حساب می کشند. این افراد را می گویند: «خودحساب». اینها یک دفتر دارند. صبح می نویسند:«یک دروغ گفتم؛ با یک دروغگو سلام علیک کردم؛ با یک آدمی که حرف لغو و زشت می زد، دو قدم راه رفتم؛ چه کار کنم که اینجا جبران شود؟». وقتی دستم را به آلودگی و کثافتی می‌زنم. ده بار می شویم تا پاک شود. این ذهنم را چه کار کنم؟ ما روی آلوده شدن ذهن مان حساس نیستیم. روی آلوده شدن دلمان حساس نیستیم. به طرف گفتند: چرا این جوان هرزه را خانه تان راه می دهی؟ گفت: «چه کار کنم پسر دایی است؟». گفتم: «اگر پسردایی ات سل بگیرد، بازهم راهش می‌دهی؟» اگر روح را لجن مال کند مهم نیست، پسردایی است، اما اگر سل بگیرد پسردایی اش نیست. آنقدر گرم است بازار مکافات عمل          دیده گر بینا بود هر روز روز محشر است «ابوالقاسم زمخشری» یک پا نداشت. یک پایش چوبین بود. یکی پرسید: « پای شما چی شده؟» گفت: «من در دوران نوجوانی یک پرنده‌ای را زنده صید کرده بودم، یک ریسمانی به پایش بسته بودم. این حیوان می‌خواست بپرد و تا می‌خواست اوج بگیرد، آن را می‌کشیدم پایین. هر چقدر رنج می برد و درد می کشید من احساس قدرت و عظمت می کردم. مادرم مرتب به من می‌گفت: «ابوالقاسم نکن این کار را! خدا دلش به درد می آید و تقاص پس می دهی». من گوش نمی دادم. گفت: «یک دفعه این کبوتر را پر دادم رفت بین دو شاخه درخت گیر کرد، هی من می کشیدم نمی‌آمد. مادرم هر چه اصرار کرد که نکن، من گوش نکردم. بالاخره با کشیدن زیاد کبوتر آمد ولی پای کبوتر قطع شد». مادرم با آن عواطف مادرانه‌اش آنقدر دلش سوخت گفت: «ابوالقاسم همینطوری که پای این کبوتر را قطع کردی خدا پایت را قطع کند». گفت: «مکافات عمل بماند، مادرمان هم نفرین کرد». گفت: «در سفری با مادرم می رفتیم به خوارزم، گرفتار طوفان و بوران و یخبندان شدیم. من در یک پایم احساس بی حسی کردم. رفتیم در یک روستایی حکیم نبود. در روستای بعدی هم حکیم نبود. اما یک روستا بود که حکیم داشت. ولی حکیم گفت: این پا دیگر به درد تو نمی خورد. باید قطعش کنیم». زینب کبری در بازار کوفه گفت: «گریه کنید! گریه کنید! امیدوارم گریه هایتان خشک نشود». این نفرین حضرت زینب کبری بود. ما از بچگی یادمان است، عراق روی خوش به خودش ندیده است. ظلمی که به امام حسین علیه‌السلام شد، ظلمی است که به تمام بشریت شد در داستان عاشورای امام حسین، تنها به امام حسین ظلم نشد؛ تنها ظلم به عباس و عون و جعفر و علی اکبر نشد؛ ظلم به عالم بشریت شد. در زیارت عاشورا ما می‌گوییم: «خدایا به من توفیق بده به راهبری امام زمانم انتقام خون حسین را بگیرم». در چند فراز دیگر می‌گوییم: «انتقام خونم را بگیرم، «ثاری»». بعضی ها اشتباه می‌کنند، می‌گویند: «ثاری کُم». ثاری کم معنا ندارد. مرحوم شیخ عباس قمی «کُم» را احتیاطا در حاشیه گذاشته، ولی اصلش «ثاری» است. ما معتقدیم که در روز عاشورا خون بشریت، یعنی خون من ریخته شد. هر انسانی باید اینطوری فکر کند.  پیامبرگرامی اسلام به علی علیه‌السلام گفتند:« یا علی أنا و أنت ابوا هذه الامه = یا علی من و تو، دو پدر این امتیم». آنها ما را به فرزندی پذیرفته‌اند. آنها پدر آسمانی ما هستند. امام حسین پدر ما بود. ما صاحب دم هستیم. می‌گویند:« برای چی اینقدر گریه؟» حسین کشته شد، یزید هم نابود شد و رفت تمام شد. قائله تمام شد. نه!! ما هنوز انتقام خون پدرمان را نگرفته‌ایم. صاحب دم هستیم. منتظر کسی هستیم که بیاید کمکش کنیم و در رکابش باشیم و انتقام خون خودمان و انتقام خون امام حسین را بگیریم. امام حسین که دلها را تسخیر کرده است. داستانی به خاطرم رسید. دو جوان با هم درگیر می شوند. یک نفر در این درگیری کشته می شود. صاحبان دم پیگیری می‌کنند و قاتل را پای چوبه دار می‌کشند. مادر مقتول به بچه‌هایش سفارش می‌کند که نکند یک موقع تحت تاثیر قرار بگیرید و ببخشید. این باید اعدام شود. اگر ببخشید من شیرم را حلالتان نمی کنم. وقتی قاتل را می‌آورند پای چوبه دار، می‌گوید: من یک خواهش دارم، دو هفته به من مهلت بدهید. بعد من را اعدام کنید. می‌گویند: برای چه مهلت می‌خواهی؟ می‌گوید: از روزی که زندان آمده‌ام، هر چه چای برای من آوردند، قندهایش را نخوردم. قندها را نگه داشتم به این نیت که روز عاشورا به یاد امام حسین در زندان شربت درست بکنم، بین زندانی ها تقسیم بکنم. صاحبان دم دلشان می‌سوزد، می گوید به گل روی امام حسین ما بخشیدیم. ما از خون برادر مان گذشتیم. پیش مادر می‌آیند مادر می گوید: دارش زدند؟ دلتان که رحم نیامد؟ می گویند: نه مادر! دلمان به رحم آمد، بخشیدیم. داستان را تعریف کردند. مادر گفت: «اگر نمی‌بخشیدید، شیرم را حلال تان نمی کردم». ما چنین حسینی را از دست دادیم. ما کی از مصیبت از دست دادن حسین آسوده می شویم؟ هیچ وقت، مگر زمانی که امام زمان بیاید و انتقام خون حسین و انتقام خون هر مظلومی را بگیرد.  اول انتقام خون مادر مکرمه شان را  از ظالمان و ستمگران و غاصبان بگیرد. به هر جهت مسئله انتقام و مسئله این که دنیا دار مکافات است باید هر روز این را اندیشه کنیم که این حرف من کسی را نیازرد. زندگی من امروز چطور بود؟ آیا مرضی امام زمان بود یا نه؟ اگر امام زمان پرونده من را امروز ببیند، گریه می کند یا نه می خندد. این گونه خودم را محاسبه بکنم. دنیا بازار است معصوم علیه‌السلام فرمود: «الدنیا سوق = دنیا بازار است». بعضی ها در این بازار سود می برند و بعضی ها از این بازار زیان می کنند. طرف سر داده، جان داده، هستی داده، تمام آمال و آرزوهایش را داده، اما جهنم خریده. یعنی به قیمت تمام سرمایه هایش جهنم خریده. تا روز قیامت هم اولی و دومی و سومی و پنجمی و ششمی و در زیارت عاشورا لعنت می شوند. همه زندگی شان را هم دادند و جهنم هم خریدند. لعنت تمام بندگان صالح خدا را تا روز قیامت خریدند در بازاری به نام دنیا. بعضی ها هم یک دو رکعت نماز نخواندند، اما در اعلی علیین بهشت قرار گرفتند. امام حسین در راه می رفتند رسیدند به یک چادری، دامن چادر را بالا زدند دیدند. پیرزنی داخل چادر بود. گفتند: «شما اینجا چه کار می کنید؟» گفت: «زندگی می کنیم». گفتند: «برای زندگی چی دارید؟». گفت: «یک بزغاله داریم که شیرش را می دوشیم». امام پرسیدند: «تنها هستی؟» گفت:«نه، پسرم هم هست، الان رفته آب بیاورد». یک مقدار امام حسین نشست. گفت: پسرت چرا نیامد؟ گفت: دور است. شب بر می گردد». امام حسین دلش سوخت و گفت: «می خواهید آب نزدیک تان باشد؟ پشت خیمه شما باشد». خانم گفت:«مگر می شود؟» امام زمین را خراشی دادند. یک دفعه چشمه ای فوران زد. امام رفتند. پسرش آمد با چه زحمتی آب آورد. دید اینجا دریاست. گفت: مادر اینجا چه خبر است؟ گفت: یک آقایی آمد از اینجا رد می شد. دلش برای ما سوخت، اینجا برای ما چشمه درست کرد. گفت: مادر پا شو برویم. گفت برای چه برویم؟یک عمر اینجا آرزوی آب می کشیدیم. حالا چرا برویم؟ بنشین زندگی به این خوبی لذت ببریم. گفت: «این آقا آدرس داده به ما، راه آب حیات را نشان داده به ما. مادر گیر آب این دنیا نباش». آمدند و رسیدند به امام حسین. رفت میدان جنگ دو رکعت نماز هم نخواند. یعنی در دوران اسلامش دو رکعت نماز هم به گردنش نماند. رفت و به شهادت رسید. بعضی ها بیدارند و بعضی ها خواب. یکی هم بیدار است با یک چشمه راه را پیدا می کند. آقا جعفر شوشتری می گوید، عاشقانه ترین سخن را «زهیر» به امام حسین گفت. گفت:«حسین جان! اگر تمام عالم هستی را خدا به من بدهد و من مالک کل عالم هستی شوم و خدا به من عمر جاودانه بدهد، من این زندگی جاودانه و این عالمی که مال من است همه را نذر می کنم که در رکاب تو به شهادت برسم». این آدم حسین شناس است. من چقدر حاضرم در راه عشق به امام حسین دندان طمعم را بکنم و دندان روی جگر بگذارم. حتی اگر محرومیتی به من تحمیل می شود، آن محرومیت را بپذیرم، ولی محرومیت از درگاه حسین نصیبم نشود. چقدر حاضرم؟   مکافات عمل/ امام حسین علیه السلام/ انتقام ع ل 11

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7536
زمان انتشار: 12 اکتبر 2017
| |
«مصیبت اعظم» یعنی زندگی بدون امام

ویژه نامه محرم، جلسه 2

«مصیبت اعظم» یعنی زندگی بدون امام

«مصیبت اعظم»، همان مصیبتی است که در طول تاریخ به علت محرومیت از «دین و وجود مقدس رهبران الهی به خصوص ائمه معصومین علیهم‌السلام» به جامعه انسانی وارد گردیده است. مصیبت اعظم یعنی دوری مردم از دین خدا که میلیاردها انسان بدون تربیت و هدایت امام از دنیا می روند.

دین آمده تا انسان‌ها را به هدف خلقت‌شان که رسیدن به حیات انسانی است، برساند تا بتوانند حیات طیبه در دنیا و یک تولد خوب به برزخ و آخرت و بعد قیامت داشته باشند. اجرا و ارائه دستورات دین هم با امام است. قرآن هم که مبنا و کتاب قانون اساسی است. توسط متخصص معصوم و امام معصوم تفسیر و اجرا می‌شود. مصیبت اعظم این است که قرآن بدون مجری بماند و امام معصومی نباشد که دستورات آن را در جامعه اجرا کند و مردم دسترسی به امام معصوم و خلیفه الله نداشته باشند. عامل حیات انسانی انسان‌ها، وجود متخصصی است که قوای انسان‌ها را براساس هدف خلقت‌شان شکوفا می‌کند. اما تمام خلقت انسان بدون امام زیر سوال می‌رود. چون انسان با امام زنده است. امام که نباشد خلقت جهان و حیات مردم هدف و معنایی ندارد. بنابراین، در جریان زندگی انسانی و حیات انسانی، اگر متخصص معصوم نباشد، انسان فلسفه حیات ندارد، یعنی مبنا ندارد. به خاطر همین به معصوم که مسئول حیات طیبه ی انسانهاست، «ثارالله» یعنی خون خدا می‌گویند. چرا به امام حسین (علیه السلام) «ثارالله» می گویند؟ خدا که جسم نیست تا خون داشته باشد؛ پس چرا به امام حسین «ثارالله» می گویند؟ جریان حیات الهی و هدایت و تربیت انسان ها توسط امام صورت می گیرد. قرآن در سوره انفال آیه 29 می‌گوید: «یا ایهاالذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم= اجابت کنید خدا و رسول را هنگامی که شما را دعوت می‌کنند به چیزی که آن چیز به شما حیات می‌دهد». این حیات، حیات گیاهی یا حیوانی یا عقلی نیست. بلکه حیات معنویِ است که زندگی دنیایی انسان‌ها را مقرون به سعادت، سلامت و شادی و آرامش می‌کند. اگر دین از جامعه برداشته شود، به هیچ وجه نمی‌تواند حیات انسانی داشته باشد. عامل و اصل این حیات، متخصص معصوم است. حالا وقتی این امام کشته شود، این خون از جامعه گرفته می‌شود. جامعه دیگر خون ندارد، یعنی حیات انسانی و حیات طیبه ندارد. بنابراین، به امام حسین علیه‌السلام که عامل اصلی حیات بشریت و جامعه اسلامی است، «ثارالله» گفته می شود. «مصیبت اعظم» این است که میلیاردها انسان، بدون تربیت و هدایت امام از دنیا می روند در زیارت عاشورا تاکید شده که هنوز انتقام این خون گرفته نشده است. آنچه مختار هم انجام داد، جنبه‌ی حقیقی و شخصی امام بود. نه جنبه شخصیتی امام. یعنی امام حسین به عنوان یک شخص که خون مبارک‌شان در کربلا ریخته شده، مختار انتقام آن خون را گرفته، اما آنچه که انتقامش گرفته نشده، «مصیبت اعظم» است. یکی از تعابیری که در زیارت عاشورا پس از عبارت «ثارالله و ابن ثاره» آمده، این عبارت است: «فلعن الله امته دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التی رتبکم الله فیها = خدا لعنت کند آن کسانی را که شما را از مقام تان دفع کردند و از آن مرتبه‌ی خاصی که خدا ترتیب داده بود شما را کنار زدند». یعنی ریاست، رهبری جامعه و حاکمیت بر مردم جهان از متخصص معصوم گرفته شده. این مصیبت، بزرگترین مصیبت است. مصیبتی است که برای جامعه جهانی هم بسیار گران تمام شده. چون میلیاردها انسان به دنیا آمدند، بدون این که حیات انسانی داشته باشند، از دنیا رفتند. در حالی که هر انسانی قدرت دارد به اندازه یک پیغمبر رشد کند و از اولیا خدا باشد، اما قوایش شکوفا نشده از دنیا می‌رود، یعنی بدون این که بفهمند برای چه به این دنیا آمدند و بدون لذت انس و قرب به خانواده آسمانی و تخلق به اخلاق الهی از دنیا می‌روند. این خسارت بزرگی است. فرزند امام حسین اهل قیام است برای انتقام مصیبت اعظم در مصیبت اعظم، شما بچه‌های اهل‌بیت هستید، ولی «ثار» و خون امام حسین هستید، فرزند حقیقی امام حسین هستید. حالا باید انتقام بگیرید. انتقام یعنی جبران یک فاجعه. مصیبت اعظم یعنی انتقام برگشت حذف امام و حاکمیت او بر جامعه. در اینجاست که یک وظیفه سنگین به گردن شیعه می‌آید و آن این است که به تنهایی یا جمعی قیام کند. حتی نباید کاری با اجتماع داشته باشد که با او همراه می‌شود یا نه. چون هر شیعه‌ای به تنهایی ولی دم است و مسئول انتقام است. تا این انتقام هم گرفته نشود، وجوب برداشته نمی‌شود. این طور نیست که اگر دیگران برای انتقام کمک نکردند، وظیفه ما ساقط شود. قرآن تکلیف ما را روشن کرده: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى=بگو فقط یک موعظه می‌کنم و آن این است که یک نفری یا دو نفری برای خدا قیام کنید» (سبأ/46). انتقام یک درجه است. مثل درجاتی که در ارتش به کسی می‌دهند. مقام منتقم یک درجه سلوکی است. اما همه فکر می‌کنند که کل وظیفه‌شان در مقابل خاندان امام حسین و اهل بیت همین است که مجلسش روضه‌ای بروند و گریه کنند، پول خرج کنند، شام و ناهار بدهند. در حالی که این وظیفه اولیه‌ی ماست، یعنی رسیدن به روح حسینی که همان روح انتقام است. فرزندی که انتقام را یک توفیق می‌داند و حاضر است مثل سیدالشهدا، زینب کبری، ابولفضل، علی اکبر، قاسم، عبدالله، رقیه، علی اصغر حاضر همه چیزش را فدای دین و خدا کند، جزء منتقمین است. این همان هدفی است که از دل عزاداری‌ها باید یک منتقم به آن برسد، یعنی مجاهد قائم و منتقم. «حذف امام» و «محرومیت از نعمت پدری» از پیامدهای منفی مصیبت اعظم است مصیبت اعظم دو حادثه تلخ را به وجود آورد. یکی حذف امام و دیگری محروم ماندن از فیض امام در جایگاه پدری. حذف امام یعنی امام نیست تا بتواند به فرزندان، نسل، جامعه و امتش کمک کند. این مصیبت است. در حالی که در زیارت عاشورا ما از خدا می‌خواهیم: «اسئلک ان یرزقنی طلب ثارک= از خدا می‌خواهم که روزی من کند انتقام تو را». یعنی از خدا می‌خواهیم که انتقام قاتلین حضرت را روزی ما کند. اما آنچه که ما متاسفانه در اکثر عزادارهای می‌بینیم، این است که به روح انتقام کاری ندارند و این عزاداری عاطفی و ذلیلانه است، پر از انواع طمع هاست؛ طمع‌های مالی، طمع‌های گیاهی، طمع‌های حیوانی، طمع‌های علمی. این همه عزاداری ذلیلانه است. عزاداری عزتمندانه یعنی با وجود این که تو به معصوم کمک می‌کنی و همین هم برای امام کمک بزرگی است و محبوب هم است، اما آنچه خدا و امام می‌خواهد، این است که تو روح انتقام پیدا کنی و بفهمی که انتقام یک رزق و یک درجه است و آن را به هر کسی نمی‌دهند. هر طلبه‌ای، مجتهدی، مهندسی، دکتری، بسیجی، مسلمان و شیعه‌ای به مقام منتقم نمی‌رسد. مقام منتقم یعنی مقام قیام علیه عوامل غیبت امام زمان. پس هدف از انتقام این است که تلاش کنیم امام از حصر و غیبت دربیاید. موانع ظهور حضرت برطرف بشود. برای این که به این قدرت برسی، باید به انتقام دومت هم باید فکر کنی که با نیامدن امام، فقط امام آسیب نمی‌بیند و اذیت نمی‌شود. بلکه خود تو هم محروم می‌شوی. چون تو پدرت بالا سرت نیست، امامت هم بالا سرت نیست. بدون پدر و یتیم و بدون امام و متخصص بزرگ می‌شوی. یک عمر از ما می‌گذرد و ما باید بدون این که به آن کمالاتی برسیم که از ارتباط با امام برای ما در نظر گرفته شده، از آنها محروم می‌شویم. این همان فاجعه بزرگی انسانی است. پس ما باید حواسمان باشد که این دو انتقام وظیفه‌ی ماست. انتقام به خاطر امام حسین (علیه‌السلام) و انتقام به خاطر خودمان.  شما زمانی عزادار حقیقی موفقی خواهید بود که برای حسین زمان تان خرج بشوید. آنجایی که برداشتن موانع ظهور حضرت نیاز به کمک مالی شما دارد،  شما به اموال تان نچسبید و برای امام زمان تان خرج کنید؛ یا آنجایی که نیاز به حضور شماست، نگویید: وقت ندارم، گرفتارم، کار دارم، دکترم، مهندسم، زن و بچه دارم، وقت ندارم به امام زمان خدمت کنم. اکنون امام زمان حدود 1180 سال در آوارگی به سر می‌برد، اگر قرار بود با همین شام و ناهار دادن‌ها بیاید که تا حالا آماده بود. اگر با این پرچم زدن و دسته راه انداختن قرار بود بیاید که می‌آمد. از دل این عزاداری‌ها باید بسیجی بودن، منتقم و مدافع حرم و دست به شمشیر، مجاهد و غیرتمند بیرون بیاید. تا الان هم همین طور بوده. مجالس امروز توانسته تا حدودی این‌ها را تأمین کند. ولی کافی نیست. چون امام زمان هنوز تنها، غریب و آواره است. عزاداری‌های ما کیفیت ندارد. اگر کیفیت داشت، از دل این جمعیت سی میلیونی اربعین و عزاداری‌ها اهل قیام بیرون می‌آمد که شبیه امام زمان (علیه‌السلام) باشند. وارسته‌ی از دنیا و وابسته‌ی به امام زمان، بریده‌ی از تعقلات طبیعی و زمینی باشند. ارکان اصلی مجالس سیدالشهداء؛ بیان عقاید، اخلاق، احکام و آشنائی با دوستان خوب است سیدالشهداء (علیه‌السلام) درباره ی مجلسش چهار رکن را بیان می‌کند. به این معنی اگر کسی به مجلس ما بیاید، چهار چیز گیرش می‌آید. اول) این که مردم با عقاید و جهان بینی صحیح اسلامی آشنا می‌شوند. قطعاً مجالسی که مداح محور است و عالِم محور نیست، از سیدالشهدا دور اند. چون پیام و معرفتی به قلب مردم وارد نمی‌کنند. صرفا سر و صدا و هیاهو و گریه و عزاداری است. متاسفانه در کشور ما این روال رواج پیدا کرده‌است. در حالی که یکی از مسائلی که باید به عنوان مسائل عقیدتی بیان شود، فلسفه عزاداری است. دوم) بیان نکات اخلاق اسلامی است تا مردم بتوانند زندگی خوب و آرام و شیرینی داشته باشند. سوم) بیان احکام و مسائل حلال و حرام است که باید در مجلس سیدالشهدا گفته شود. چهارم) آشنا شدن و پیدا کردن دوستان خوب در این مجالس است و بهترین  دوستی و پیوندها حتی فراهم شدن زمینه ازدواج در مساجد و نمازهای جماعت یا جمعه یا هیئت هاست. اینها برکات مجلس سیدالشهداست، اما متاسفانه عزاداری‌های ما از این ارکانِ اصلی فاصله گرفته است. چه فرقی بین عزاداری شیعه و سایر اقلیت های مذهبی هست؟ عزاداری در حد مشکی پوشیدن، پرچم زدن، نوحه خواندن، سینه زدن و زنجیر زدن و دسته راه انداختن و شام و ناهار دادن، اختصاص به شیعه ندارد. اهل سنت، مسیحی‌ها، یهودی‌ها و کلیمی‌ها هم همین‌طور هستند و برای اهل‌بیت علیهم‌اسلام عزاداری می‌کنند، حتی هندو ها. اینها اینطور نیست که فقط در شیعه باشد. عزاداری شیعه فقط زیادتر است. اما از نظر صورت خیلی متفاوت نیست با آنچه که سایر اقلیت‌های مذهبی برای سیدالشهداء علیهم‌السلام انجام می‌دهند. شما اگر به هیئت ثارالله مسیحیان بروید، اصلاً متوجه نمی‌شوید کسانی که در این هیئت هستند مسلمان نیستند، بلکه همه مسیحی اند و سایر اقلیت‌های مذهبی. روحانی‌شان هم روحانی شیعه است که بالای منبر نشسته، همه می‌بینند و بقیه کسانی که آنجا هستند. مثل شما مشکی پوشیده اند و حالت عزادار را دارند. پس صورت‌های عزاداری ما خیلی متفاوت از سایر مذاهب برای اهل بیت علیهم‌السلام نیست. آنچه که ما را متمایز از سایر مذاهب در عزاداری‌ها می‌کند، محصول و نتیجه عزاداری است که باید از آن به دست بیاید که کیفیت کار را می رساند. مصیبت عظیم و مصیبت اعظم در زیارت عاشورا زیارت عاشورا که یک حدیث قدسی و بسیار متقن و معتبر است، در حقیقت ملاقات با سیدالشهداست و تکلیف همه عزاداری‌ها در این زیارت مشخص شده که باطن عزاداری و ماجرای ارتباط هر شیعه و مومن با سیدالشهدا باید چگونه باشد. شما در این زیارت با دو مصیبت آشنا می‌شوید: یکی مصیبت عظیم که آن جنبه‌ی غم انگیز و به قول امروزی‌ها تراژدی مسئله است. یعنی محاصره نظامی، محاصره‌ی آب، غربت، مظلومیت، عطش، بی‌رحمی، کشتار، جسارت، بی‌ادبی و اسارت خاندان که کمرشکن است. در این مصیبت، وظیفه شما ذکر مصیبت و زنده نگه داشتن مصائب و بیان وجوه مختلف مظلومیت سیدالشهدا و اهل بیت و خاندان شان است که به صورت مشکی پوشیدن، پرچم زدن، نوحه خوانی و دسته راه انداختن، گریه کردن، سینه زدن، ماتم گرفتن و تعزیه خوانی نمایان می‌شود. این امری است که مستحب هم نیست. اما یک مصیبت دیگر در زیارت عاشورا عنوان شده که مصیبت اعظم است. بالاتر از آن مصیبت عظیم است. مصیبتی است که اهل بیت (علیهم‌السلام) حاضر شدند به خاطر آن تن بدهند. از خود حضرت زهرا (سلام الله علیها) که حاضر شد به مصیبت پشت در بودن، آتش گرفتن، شکسته شدن پهلو، سیلی خوردن و سقط بچه‌اش تن بدهد تا آن اتفاق بد نیفتد. چون این اتفاق ناگوار اتفاقی است که جنبه ی انسانی انسان ها را به خطر می‌اندازد.   قا/ش10

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7507
زمان انتشار: 7 اکتبر 2017
| |
1) بزرگترین درس کربلا دفاع از دین است که ناشی از عشق به خدا است

مهندسی معشوق دل، جلسه اول، 96/7/13

1) بزرگترین درس کربلا دفاع از دین است که ناشی از عشق به خدا است

شاخصه اصلی نهضت امام حسین (علیه‌­السلام) و پیام عاشورا، دفاع از دین است. یعنی همه آمده بودند تا هر چه که دارند، فدای خدا کنند. این فدا شدن، حکایت از رابطه ی عاشقانه با خداوند دارد.

کربلا روز فوران عشق و محبت به حق تعالی است. بدون عشق به خدا کربلا غیرممکن بود و اصلا چیزی جز عشق نمی‌توانست کربلا را به وجود بیاورد. به همین دلیل هر ناراحتی برای امام حسین علیه‌السلام و اصحاب باوفایش قابل تحمل است. نه تنها احساس ناراحتی نمی‌کردند، بلکه احساس شادی و سرور هم می‌کردند. این همان حسی است که زینب سلام الله علیها فرمود: «ما رایت الا جمیلا= چیزی جز زیبایی ندیدم». وقتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام در راه صفین به زمین کربلا رسید، مدتی در آن جا توقف کردند و فرمودند: «این زمین محل کشته شدگان عاشق است». کلمه ای که حضرت درباره ی اصحاب عاشورا به کار برد، واژه «عشاق» است. متاسفانه در بیان حوادث عاشورا کمتر مسئله‌ای که مورد توجه قرار می‌گیرد، «عشق» حضرت و اصحاب اوست. این عشق به قدری بود که امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: «إنَّ أَصْحَابَ جَدِّىَ الْحُسَیِنْ لَمْ یَجِدُوا ألَمَ مَسِّ الْحَدِیْدِ = یاران فداکار جدم حسین علیه‌السلام در زیر ضربات شمشیر و نیزه دشمن احساس درد نمی‌کردند». هیچ کدام درد شمشیری احساس نمی‌کردند. این حقیقت واقعه‌ی کربلاست. این حقیقت نیز در دوران دفاع مقدس هم بسیار دیده می‌شد. در جبهه عزیزانی که زخمی می‌شدند، تیر و ترکش می‌خوردند، دست و‏ پایشان قطع می‌شد، اما هیچ آه و ناله‌ای نداشتند و در مستی خودشان ذکر می‌گفتند. بعضی‌ها آنقدر مست بودند که با همان حالت ذکر گرفتن به شهادت می‌رسیدند. بنابراین، علت این که جانفشانی و فداکاری برای اصحاب عاشورا کار سخت نبود، این است که عاشق بودند. این طور نبوده که بخواهند بر خودشان غلبه کنند و بگویند حالا برای رضای خدا این کار را انجام می‌دهیم. اصلا این طور نبوده. با میل و رغبت آمده بودند تا آنچه را که دارند به خدا اهداء کنند. مادر وهب مسیحی یک نمونه از این دست بود که وقتی سر پسرش را بریدند و جلوی پایش انداختند، خودش با شجاعت سر پسرش را برداشت و جلوی دشمن پرت کرد و گفت «ما چیزی که در راه خدا داده‌ایم، پس نمی‌گیریم». تردید، شک، تزلزل، ترس، دلهره، اضطراب و این که حتی باید بر میل‌های دنیوی خودشان غلبه کنند اصلا وجود نداشت. همه به یقینی رسیده بودند که می‌خواستند با خوشحالی هر چه دارند، فدای دین و امام حسین علیه‌السلام کنند. برای خدا و اهل بیت عاشقانه انفاق کنیم آنچه می‌خواهیم برای خدا هدیه کنیم، باید با شادی و خوش دلی و اطمینان باشد، نه با منت، ترس و تزلزل. یعنی باید عاشقانه انفاق کنیم. اگر بخواهید در راه امام زمان (علیه‌السلام) از مال  و عمرتان بگذرید، باید با عشق باشد. این طور نباشد که بگوئید وقت ندارم‏، کار دارم‏، درس دارم، دیگران هستند. آنها انجام دهند. هرکس باید به وظیفه خود عمل کند. من کسانی را می شناسم که گفتند ما خواب امام زمان را دیدیم که حضرت به ما گفته من تنها هستم. اما باز هم یک ساعت وقت برای برطرف کردن موانع ظهور حضرت نمی گذارند. ما باید از اصحاب سیدالشهداء یاد بگیریم. از زهیر یاد بگیریم که وقتی با امام حسین (علیه‌السلام) ملاقات کرد، همه اموالش را با شادی به نام همسرش کرد و و خداحافظی کرد. همسرش هم به او گفت: من خودم هم هستم و می آیم و آمد. این خیلی مهم است که داستان کربلا داستان فداکاری عاشقانه بود، نه عاقلانه. یعنی من نباید چرتکه بیندازم و بگویم چون امام حسین نوه‌ی پیغمبر و پسر فاطمه‌ی زهرا و امیرالمومنین است حالا مجبورم یاریش کنم. این طور نبود. امام حسین همه کسانی که به او تردید داشتند را شب عاشورا رد کرد و گفت: بیعتم را از شما برداشتم. تنها کسانی در عاشورا ماندند که عاشق بودند، یعنی دوست داشتند فدای خدا و امام حسین شوند. درسی که از عاشورا می‌توان گرفت، این است که مثل اصحاب عاشورا عاشق خدا و امام زمان باشیم و در راه خدا و دفاع از دین و امام زمان علیه‌السلام ثابت قدم بمانیم. متزلزل، ترسو و بزدل نباشیم. مثلا اگر بخواهی کمک مالی بکنی یا از اعتباریات اجتماعی یا از کارهای فکری، علمی و توانایی های تخصصی ات استفاده کنی، از اصحاب عاشورا یاد بگیر و بدون چرتکه انداختن و محاسبات عقلی، عاشقانه خرج کن. خدا اله ماست و ما شهادت می‌دهیم: «لا اله الا الله». یعنی من معشوقی جز الله ندارم. برای این معشوق، گذشتن از چهار بخش (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) باید با عشق باشد. اما بعضی آدم‌ها حتی دو رکعت نمازی که می‌خوانند؛ یا حجابشان را رعایت می‌کنند؛ یا‌ روزه‌ای که می‌گیرند؛‌ با سختی و مشقت و بی‌میلی انجام می‌دهند، نه از روی عشق و محبت به خدا. این که شهادت می‌دهم معشوقی جز الله ندارم «اشهد ان لا اله الا الله» یعنی همه کارهایم و استعدادهایم را به پای خدا می‌ریزم. در این صورت رشد حاصل خواهد شد. قرار نیست همیشه جنگ باشد و جان بدهیم. بلکه قرار است ما هر کاری می‌کنیم به پای خدا بریزیم. اگر به عشق خدا زن‌داری، شوهرداری و بچه‌داری می‌کنیم، کینه‌ای در دل  نمی‌ماند. چون پای عشق در میان است. «خود»ی  وسط نیست که کینه بگیرد و غصه بخورد یا به کشمکش و دعوا بکشاند. خداوند هم در قرآن همیشه عاشقانه سخن می‌گوید. «ان الله لا یحب/ ان الله یحب» دوست ندارم/ دوست دارم. همین اصل برایمان کافی است. وقتی خدا می‌گوید دوست ندارم، یعنی معشوقت این را نمی‌پسندد و این ختم کلام است. «ان الله یحب»، یعنی معشوقت دوست دارد. پس خدا می‌پسندد. توجه کنید که چقدر عاشقانه و زیباست. اما متاسفانه با این که گاهی می‌دانیم خدا چیزی را گفته و واجب هم کرده، باز زیر بار نمی‌رویم. چرا؟ چون عشقی در میان نیست. مؤمن نمی تواند دشمن خدا و رسول را دوست بدارد امکان ندارد کسی ایمان به خداوند و روز قیامت بیاورد، ولی دشمن خدا و رسول را دوست بدارد. حتی این دشمن خدا می تواند پدر، پسر، برادر یا عشیره باشد. امکان ندارد مؤمن چنین کسانی که دشمن خدا هستند را دوست بدارد. «لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ[1]= قومى را نیابى كه به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده‏ اند هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند دوست بدارند در دل اینهاست كه [خدا] ایمان را نوشته». «کَتَبَ» در این آیه، از کتابت و نوشتن نیست، قلمش هم از جنس این قلم‌ها نیست، بلکه به معنی ایجاد است. یعنی در شخصیت چنین آدمی که آیه معرفی می‌کند، «ایمان» خاصی ایجاد می‌شود. عمر هر کدام از ما به اندازه عمر خداست. تا خدا هست، ما هم هستیم یکی از چیزهایی که به انسان خیلی قدرت می‌دهد، حس جاودانگی است. اگر کسی بخواهد سرعت و قدرتش را در حرکت به سمت خانواده آسمانی و غیب بیشتر کند، در چینش معشوق‌ها و ابدیتش باید دائماً به این فکر کند که «من جاودانه هستم». در بهشت جاودانه، انتهایی وجود ندارد. اگر کسی هم می‌خواهد دلش آرام شود و رمز شادی و آرامش را پیدا کند، باید از خدا به شادی و آرامش برسد. حتی اگر روابط زناشویی، خواهر و برادری، پدر و مادر و فرزندی و دوستی بر پای محبت نباشد و افراد یاد نگیرند که فدای هم بشوند و نسبت به هم مودت داشته باشند، رابطه‌ها بادوام و پایدار نمی‌ماند. یعنی علامت عشق‌ورزی برای خدا این است که نگاه ما ابدی باشد، نه موقتی. برخی مؤمنین یا زوج‌های مؤمن به یکدیگر می‌گویند که تو را ابدی دوست دارم.   در ارتباط با خدا که معشوق اصلی ماست، باید دائماً به این فکر کنیم که چگونه به او عشق بورزیم؟ من برای معشوقم چه کاری می‌توانم بکنم؟ یا حتی برای امام حسین چه کاری می‌توانم بکنم؟ برای امام زمانم چگونه می‌توانم هزینه کنم و خودم را هزینه کنم؟ استادمان تعریف می‌کرد یک پیرزنی بود که گیوه می‌دوخت. وضع مالی‌اش هم خوب نبود. سبزی‌هایی که دور می‌ریختند، می‌رفت جمع می‌کرد، می‌شست و می‌کوبید و آبش را می‌گرفت و می‌خورد. از درست کردن گیوه و کفش، پولی ذخیره می‌کرد برای زیارت. اما چون نمی‌توانست به زیارت برود. به کسی پول می‌داد و می‌گفت تو را به خدا به جای من کربلا و امام رضا برو. سپس استاد ما می‌فرمود: ایشان از دنیا رفت و به خواب یکی از بزرگان آمد. به او گفتند: چه خبر؟ گفته بود: من به محض این که از دنیا رفتم، حضرت زهرا با عجله آمد و دستم را گرفت و گفت تو بیا پیش خودم. چه کسی در حزب خداست؟ خداوند حزب الله را این گونه معرفی می‌کند: « أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ =آنان حزب خدا هستند». حزب الله یعنی کسی که برای خدا عاشقانه هزینه می‌کند و هزینه می‌شود. رمز خرج کردن عاشقانه، رسیدن به رضایت است.  وقتی با معصوم رفیق باشی، معصوم هم با تو رفیق می‌شود. ناراحتی و غم و غصه ما باید عدم رضایت خدا و اهل بیت علیهم‌السلام باشد. اما اگر وقتی که مریض شدی، طلاق گرفتی، پولت را بردند، تصادف کردی، ناراحت شدی، نشانه‌ی انس نداشتن است که هنوز عشق آسمانی نداری. «حزب الله» یعنی کسی که وقتی مصیبتی به او می‌رسد، می‌گوید: ما از خداییم. «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ= کسانى که چون مصیبتى بر آنها وارد شود گویند: همانا ما از آن خداییم». اگر ایستادیم و با خدا چون و چرا کردیم که چرا این طور شد؟ چرا این اتفاق افتاد؟ یعنی تو عاشق نیستی. تو اصلا خودت را نشناخته ای تا بتوانی صادقانه بگوئی: «اشهد ان لا اله الا الله= من شهادت می‌دهم که معشوقی جز الله ندارم». تنها حزب الله است که رستگار می شود در پایان آیه خداوند می‌فرماید: «أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ = آگاه باشید همانا حزب خدا رستگارند».  «رستگاری» یعنی ترجیح عشق خدا و خانواده آسمانی به هر چیزی. این دلدادگی است، این وقف شدن است، این هزینه شدن است، این هزینه کردنِ عاشقانه، منجر به رستگاری انسان می‌شود. رمزش را خدا به ما می‌گوید: کسانی رستگارند که عشق شان به خدا بی‌شرط و شروط باشد، آدم‌هایی که نق و غر ندارند، در فراز و نشیب زندگی و حوادثی که برایشان اتفاق می‌افتد، با خدا و اهل بیت درگیر نمی‌شوند و اعتراض نمی‌کنند. به چنین افرادی «حزب الله» می‌گویند و اینها سرانجام رستگار می‌شوند. افراد یا فاسقند که به سمت جهنم می‌روند، یا مؤمن اند. حد وسط دیگر نیست. مؤمن کسی است که سه معشوق را در رأس همه عشق هایش قرار می‌دهد: «الله، اهل بیت و جهاد در راه خدا». ساده از این مباحث رد نشوید. وقتی می‌گویم در خودتان یک نگاهی بیندازید، ببینید داستان معشوق‌های شما چگونه است. به این کلمات عادت نکنید که به سادگی از آن رد شوید. چون بعدا حسرتش را می کشید. «مال و فرزند» شما را از مسیر خدا غافل نکند خداوند می‌فرماید:‌ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لاأَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ[2] = ای کسانی که ایمان آورده اید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند! و کسانی که چنین کنند، زیانکارانند!».  «اموالکم= اموالتان»، یعنی همان شغل، تجارت، خانه و مساکن. و «ولا اولادکم» یعنی بچه‌هایتان شما را از یاد خدا غافل نکند که هر کس چنین کند، خاسر است. اصل سرمایه شان را از دست می‌دهند. بچه‌ات را عاشقانه دوست داشته باش، اشکالی هم ندارد. خداوند عشق‌های دنیایی را انکار نمی‌کند. ولی مواظب باش که اینها تو را  از معشوق اصلی غافل نکند. ما چقدر آدم‌هائی داریم که به خاطر بچه‌هایشان از ابدیت و آخرت شان می‌گذرند. جامعه امروز ما دچار فرزندسالاری‌های جهنمی شده که پدر و مادرها خودشان را درگیر آنها کرده‌اند. در حالی که حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: «لا تَجعَلَنَّ أكثَرَ شُغُلِكَ بأهلِكَ و وَلَدِكَ فإن یَكُن أهلُكَ و وَلَدُكَ أولیاءَ اللّهِ، فإنَّ اللّه َ لا یُضِیعُ أولیاءهُ، و إن یَكُونوا أعداءَ اللّه ِ فما هَمُّكَ و شُغُلُكَ بأعداءِ اللّهِ= بیشتر اوقات خود را صرف زن و فرزند خویش مكن؛ زیرا اگر آنان دوست خدا باشند، خداوند دوستانش را وا نمى‌گذارد و اگر دشمن خدا باشند، چرا باید همّ و غمت رسیدگى به دشمنان خدا باشد». اگر خانواده‌ات می‌خواهند مسیر خدا را نروند، چرا تو آخرت خودت را فدای آنها می‌کنی؟ آدمی که به سمت جهنم‌ می‌رود، تو را هم به سمت جهنم می‌کشاند. پس چرا وقت و عمرت را برای او می‌گذاری. وقتی عاشق باشی، حساب و کتابی در کار نیست وقتی عاشق باشی، حساب و کتابی در کار نیست. برای عاشق‌ها هیچ حساب و کتابی نیست. عاشق کسی است که همه چیزش را به پای خدا می‌ریزد. همه چیزش را انفاق می‌کند و به سود ۷۰۰ برابری که خداوعده داده ایمان دارد. خداوند می‌فرماید: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنی‏ إِلی‏ أَجَلٍ قَریبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحینَ= از آنچه به شما روزی داده‌ایم انفاق کنید، پیش از آنکه مرگ یکی از شما فرا رسد و بگوید: «پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت کمی به تأخیر نینداختی تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم». ممکن است انفاق شما مال یا وقت یا سلامتی یا اعتبار و آبرو یا علم یا معنویت باشد. پس هر چه که به شما داده اند را به پای خدا بریزید. ‌خدا می‌گوید خودم به شما دادم تا ۷۰۰ برابر جبران کنم. پس چرا ندهیم؟ زمانی که مرگ فرا می‌رسد، به خدا می‌گوییم: «اگر به من فرصت بدهی صدقه می‌دهم و از صالحین خواهم بود». خوب، چرا الان که زنده‌ایم و وقت هم داریم، به پای خدا عاشقانه نریزیم. وقتی که از دنیا رفتیم، دیگر فایده‌ای ندارد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) قنات یا باغ و هرچه که به دست می‌آورد، احیا می‌کرد. راوی می‌گوید علی در همان حال خستگی و عرق ریختن می‌گفت «قلم و کاغذ بیاورید تا من این را برای فقرا وقف کنم». ولی ما این طور نیستیم. انفاق‌های عاشقانه نداریم. باید دائما به نفس‌مان غلبه کنیم. در حالی که خداوند از انفاقی که می‌کنیم، یک تا ۷۰۰ برابر آن را به ما برمی‌گرداند، اما باز ما تزلزل و تردید داریم. چون عاشق نیستیم. عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید/ ناخوانده نقش مقصود، از کارگاه هستی. خوش به حال کسی که وقتی می‌‌‌خواهد بمیرد، به زندگی‌اش که نگاه می‌کند، ببیند که همه کارهایش عاشقانه و برای خدا و اهل بیت بوده است. مرگش هم فرا برسد، خدا اجازه نمی‌دهد که فرشته‌های نکیر و منکر بالای سر او بیایند. می‌گوید این دوست و رفیق ماست. بشیر و مبشر به سراغش بروند و با احترام به بهشت پیش خودم بیاورند.   امامت/امام حسین/عاشورا [1] . سوره مجادله/آیه 22. [2] . سوره منافقون/آیه 9.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7505
زمان انتشار: 7 اکتبر 2017
| |
زیارت عاشورا فهرستی از آرزوهای بزرگ و ماندنی است

استاد محمد شجاعی

زیارت عاشورا فهرستی از آرزوهای بزرگ و ماندنی است

فرازهایی از زیارت عاشورا معرف آرزوهای پایدار و بزرگ است. مثلِ «اسئل الله أن یجعلنی معکم فی‌الدنیا و الاخره»، «و أسئله أن یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله»، «اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورود» و ... .

خوب است اگر انسان آرزویی می‌کند، به اندازه ابعاد وجودی خود اصلی‌اش آرزو کند، نه خودهای فرعی. ابعاد وجودی انسان تا خدا ادامه دارد. تا خدا خدایی می‌کند منِ انسان امتداد دارم. پس باید آرزوهایم نیز همان مقدار باشند. تصور کنید، شما زیارت عاشورا می‌خوانید و وجود مقدس سیدالشهدا علیه‌السلام یا وجود مقدس آقا امام زمان، رسول الله، فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیهم اجمعین اینجا باشند و به شما بگویند: تو با من چه کار داری؟ از من چه می‌خواهی؟ بگو تا به تو بدهم؟ یک آدم واقعی چه جوابی می‌دهد؟ یک آدم می‌گوید: «من را هم با خودتان ببرید؛ هر جا می‌روید می‌خواهم با شما باشم؛ من را اینجا جا نگذارید». شما در فرازهای زیارت عاشورا دقت کنید و هوس‌ها را نگاه کنید: «اسئل‌الله ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخره». زیارت عاشورا را برای آدم‌ها تنظیم کرده‌اند. برای همین وقتی ما با روح حیوانی زیارت عاشورا می‌خوانیم، برای حل مشکلاتمان می‌خوانیم. مثلاً چهل تا زیارت عاشورا می‌خوانم که مشکل خانه‌ام‌، ازدواجم، مریضی‌ام و ... حل شود که باز این خواسته‌ها مربوط به تن است. زیارت عاشورا را بخوان و بگو، من می‌خواهم زیارت عاشورا را بخوانم و درست و صادقانه بخوانم. چون در زیارت عاشورا «قدم صدق» بیان شده‌است. خوش به حال کسی که یکبار در زندگی‌اش زیارت عاشورا را راست و درست بخواند. و به امام حسین و به خدا راست بگوید. به این هوس نگاه کنید:«اسئل الله ان یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله= من از خدا می‌خواهم خدا من را به مقامی که شما در آن هستید برساند». شما نگاه کنید هر چقدر آرزوهای دنیائی داشته باشید، شما را ریز و کوچک می‌کند و نمی‌گذارد شما هوسِ آرزوهای بزرگ بکنید. یادمان نرود، آرزوهای کوچک مانع آرزوهای بزرگ می‌شوند. آرزوهای حیوانی مانع آرزوهای والای انسانی می‌شوند. بنابراین، آرزو بهترین رفیق انسان است. امید و آرزو بهترین مونس است. به شرطی که - به فرموده‌ی امام سجاد که در جلسه اول بیان کردیم- مناسب و موافق باشند.   مهندسی آرزوها/ ناامیدی/ خودکشی/ زیارت عاشورا   مهندسی آرزوها ج8

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7501
زمان انتشار: 15 اکتبر 2017
| |
قبله ی اهل سجود

به مناسبت شهادت حضرت امام سجاد علیه السلام

قبله ی اهل سجود

در اسناد تاریخی از زمان عروض بیماری حضرت زین العابدین (علیه السلام) خبر صریحی وجود ندارد آنچه به صورت قطعی می توان ادعا کرد بیمار بودن حضرت در شب عاشورا است و این بیماری نیز به گونه ای نبوده که حضرت را از حضور در جمع اصحاب مانع شود. حضرت می توانستند بنشینند و در جمع حاضر باشند و یا رفتار پدر را تحت نظر داشته و کلام او را بشنوند و به گریه افتاده و سکوت کنند.

امام سجاد علیه السلام در روز عاشورا در زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا نقلهای تاریخی متفقند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتب از ایشان پرستاری می نموده اند و حالشان طوری بوده که حتی نمی توانستند در مقابل پای پدر بایستند. اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام  در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمودند: چون سپاه دشمن به دست حضرت حسین علیه السلام رو نمود. آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . .  تا آخر که حضرت دعای بلند و ملکوتی نمودند.» نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود. همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکل‌تر و سخت‌تر می شد، رنگشان تغییر می کرد و ارکان بدنشان می لرزید و قلوبشان مضطرب بود ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگهایشان می درخشید و اعضاء و جوارحشان آرام می گرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد. و سپس حضرت سجاد علیه السلام سخنان گهربار پدر را خطاب به اصحابش نقل می کنند. (برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین»، اعداد و عهد تحقیقات باقرالعلوم، صفحه 497) همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمودند: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خونها از بدنش می جوشید، من را به سینه چسبانید و فرمودند: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجتها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّس ان المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد. [8] رزم زین ‏العابدین در میدان كربلا تقریباً همه مورخان بر این باورند كه امام سجاد علیه السلام در صحنه كربلا بیمار بود و این بیمارى نیز حكمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجت خداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول صلی الله علیه و آله تداوم یابد. و به همین دلیل در میدان رزم كربلا حضور نیافت.[13] او تنها بازمانده مرد از خاندان حسین علیه السلام بود كه از كربلا زنده باز گشت تا پرچم‏دار هدایت امّت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در میدان كربلا و مجروحیت‏وجانبازى آن حضرت سخن به میان آمده است. فضیل‏بن‏زبیر اسدى كوفى، از یاران امام محمد باقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام در كتاب خود «تسمیة من قتل من اهل بیته و شیعته»[14] مى‏نویسد: «كان على‏بن‏الحسین علیهما السلام علیلاً و ارتثّ یومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع اللَّه عنه و اخذ مع‏النساء».[15] امام على‏بن‏الحسین علیهما السلام در حالى كه بیمار بود در برهه‏اى از جنگ كربلا حضور یافت و به مبارزه پرداخت تا مجروح شد و پیكر مجروح وى را از معركه بیرون آوردند. آنگاه خداوند شر دشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسیرى برده شد.لغت شناسان مى‏گویند واژه «ارتث» بدان معنا است كه شخصى در میدان رزم جنگید و سپس مجروح شد و بر زمین افتاد و در حالى كه جان داشت او را از معركه بیرون بردند.[16] وداع با پدر در روز عاشورا چون کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمودند: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است. چونکه حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمه اش فرمودند: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین چه کردی؟ » حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد،آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنتشان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید. حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس کجاست؟ پس چونکه از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید مرضش شدیدتر شود. پس حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و چونکه بحال آمد باز از یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: «که کشته شد » حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟ امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و اینها که از آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. » در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می گریست به عمه اش فرمودند: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید. پدرش به او فرمودند: «با آنها چه می کنی؟ » جواب داد:می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست. حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمودند: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده. هر گاه صدای آنها به گریه بلندشد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آنها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند. سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعه »و اطاعتش واجب است . سپس به فرزندش فرمودند: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت. البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامیکه حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد. حضرت هم می فرمودند: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. » [17]   [8]. بحارالانوار،ج 45،ص54 معانی الاخبار، ص 218 دعوات راوندی، ص 54، حدیث 137 [9]زندگانى على‏بن‏الحسین، شهیدى، ص49. [10]. الارشاد، ج 2، ص 91؛ سیدنا زین‏العابدین، ص 52؛ اعیان الشیعه، ج 1،ص 635؛ الكامل، ج 4، ص 57 [11]. بحارالانوار، ج 45، ص 1، اعیان الشیعه، ج 1 ص 601 [12]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 600 . [13]. الطبقات، ج 5، ص 221؛ البدایة و النهایه، ج 9، ص 109؛ سیراعلام النبلا، ج 4، ص 386؛ تذكرة الخواص، ص 324. اعیان الشیعه، ج 1، ص 635. [14]. سید محمد رضا حسینى جلالى در كتاب جهاد الامام السجاد علیه السلام پس از نقل فضیل‏بن‏زبیر اسدى مى‏نویسد: این كتاب به تحقیق مجله تراثنا در موسسه آل‏البیت لاحیاء التراث در سال 1406 قمرى انتشار یافت. همچنین گفتنى است كه این اثر پیش از این در ضمن كتاب امالى خمسیه مرشد بالله و حدائق الوردیهمحلى، انتشار یافته بود. (جهاد الامام السجاد علیه السلام ، ص 51) [15]. جهاد الامام السجاد علیه السلام ، ص50 [16]. القاموس المحیط، فیروز آبادى، ج 1، ص 227؛ النهایه، ابن‏اثیر، ج 2، ص 195. [17]. الدمحه الساکیه،جلد 4، ص 351، معالی السبطین،جلد 2،صفحه 22،ذریه النجاه، ص 139، بحارالانوار،جلد 45،ص 46،  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7491
زمان انتشار: 28 سپتامبر 2017
|
مراسم تاسوعای حسینی با سخنرانی استاد شجاعی

مراسم تاسوعای حسینی با سخنرانی استاد شجاعی

مراسم تاسوعای حسینی با سخنرانی استاد محمد شجاعی روز شنبه 8 مهر در بهشت زهرا قطعه 29 شهدا برگزار می گردد. شروع مراسم ساعت 7 صبح مکان:‌ بهشت زهرا قطعه 29 شهدا، مزار شهید حاج محسن دین شعاری

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7490
زمان انتشار: 27 سپتامبر 2017
| | |
صادقانه از امام حسین علیه السلام مقام محمود را بخواهیم

صادقانه از امام حسین علیه السلام مقام محمود را بخواهیم

کسی که حیات و مماتش را با امام حسین بخواهد، فوق العاده قیمتی است این آدم. بخصوص اگر راست بگوید برای همین آنجا که می‌گوید من اینها را می خواهم، می گوید:«اسئله ان یثبت لی قدم صدق» یک قدم صدق بردار، راست...

فیلم

1 - صادقانه از امام حسین علیه السلام مقام محمود را بخواهیم

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7489
زمان انتشار: 27 سپتامبر 2017
| | |
در زیارت عاشورا می خواهیم در دنیا و آخرت با اهل بیت باشیم

در زیارت عاشورا می خواهیم در دنیا و آخرت با اهل بیت باشیم

کسی که از دنیا معیت با خانواده و اصل و ریشه خودش ندارد در آخرت نمی تواند با آنها ملحق شود. باید معیت از اینجا صورت بگیرد. فاطمه زهرا سلام الله علیها مادر ماست، همه ما را هم دوست دارد...

فیلم

1 - در زیارت عاشورا می خواهیم در دنیا و آخرت با اهل بیت باشیم

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed