www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 11632
زمان انتشار: 25 آوریل 2020
| |
معنی انسان بودن، عشق به الله و خلیفة الله است

پیوند با امام در شب های قدر؛ 97/03/15- جلسه 3

معنی انسان بودن، عشق به الله و خلیفة الله است

انسان وقتی می‌فهمد که انسان است و جماد، گیاه، حیوان و حتی فرشته هم نیست، پی می‌برد که معنی انسان بودنش عشق به الله و خلیفة الله است، از این رو می‌خواهد شبیه به الله شود. چون لیاقت خود را شبیه شدن به الله می‌بیند، مهمترین نیازش را در تبعیت از خلیفة الله می‌بیند.

همانطور که لذات انسان «جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی و یا انسانی» است، مصائبش هم اینگونه است. قیمت یک انسان به لذت‌ها و مصائبش است و در اینکه رغبتِ آدم و لذت آدم در چیست و از چه چیزی شاکی می‌شود و غصه چه چیزی را می‌خورد، اینها نشان می‌دهد که شما در کدام یک از این 5 مرحله داری زندگی می‌کنی و موقع مردن هم به چه شکلی از این دنیا می‌روی. کسانی باطن انسانی دارند که دغدغه های انسانی دارند و موقع مردن به شکل انسان از دنیا می‌روند. چون انسان زندگی کرده اند و نه تنها یک زن یا یک مرد، . نه حتی یک دانشمند، نه یک رئیس‌جمهور، نه یک وزیر، نه یک نماینده مجلس. زندگی این آدم در دنیا هم مبارک است و هم مرگ و هم حیات ابدی‌اش مبارک است. پس شایسته است که مهمترین غصه یک آدم این باشد که بگوید:چرا خلیفة الله و متخصص معصوم الان بالای سرم نیست و من نمی‌توانم رشد بکنم؟ اگر کسی فهمید انسان است، می‌فهمد که در حیات انسانی مهمترین نیازش ماده نیست، غذا نیست، جنس مخالف، دانشگاه رفتن و... نیست. مهمترین نیازش داشتن خلیفة الله است که بتواند با او اتصال داشته باشد و به بزرگی آن شخصیت رشد بکند. یک ارتباط قلبی است که اگر آن باشد، اتصال مؤثر است و شخص نجات می‌یابد. انسان فقط زمانی که با رحم اصلی وجودی خود، با خانواده آسمانی، یعنی اهل بیت و با امام زمان (علیهم‌السلام) ارتباط دارد، سعادتمند است. موقعی که در لشکر حضرت است، سعادتمند است. موقعی که عضو مؤثری در لشکر و در چادر حضرت است، مؤثر است. اگر بیرون از چادر حضرت باشد، هزار دفعه حج برود، هیئت برود، سینه زنی کند، کربلا برود، و ... وقتی در لشکر حضرت نباشد، فایده‌ای ندارد. بزرگترین غصه این است که انسان کامل بالا سر ما نیست بزرگترین مصیبت این است که انسان کامل بالای سرِ انسان نباشد. اصلاً حواس مان نیست که آدم هستیم و بزرگترین مصیبت زندگی مان این است که پدر بالای سرمان نیست. امام زمان بالای سرمان نیست. یتیم هستیم. بنابراین، همیشه نوع غصه‌های ما غصه‌های پایینی است. گریه‌های ما، اشک‌های ما، شکایت‌های ما، شادی‌های ما همه مال بخش‌های پایینی است. اکثر قریب به اتفاق ما با اینکه تمام اسماء خدا در وجود ما هست، اما هنگام مرگ، همه به نسبتی بی خبر از اسماء الهی از دنیا می رویم و این اسم ها دست نخورده در ما باقی می‌ماند. یعنی بدون اینکه رشد کنیم و در استعداهای الهی شکوفا شویم، از این دنیا می‌رویم و این خیلی غم‌انگیز است. چون بعدا می بینیم آدمی که می‌توانست به بزرگی اهل بیت (علیهم‌السلام) تربیت شود، اصلاً شکفته نشده، سقط می‌شود. اینطور مردن خیلی بد است. این بزرگترین مصیبت یک انسان است. در نبودِ متخصص معصوم، امکان رشد نیست حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: عظیم‌ترین مصائب این است که من بالای سر شما نباشم. چون شما خلق شده اید که به بزرگی منِ پیغمبر تربیت شوید. با من و هم درجه من باشید. اما وقتی من را نداشته باشید، چگونه به این رشد می‌رسید. همچنین می‌فرماید: «مَنْ عَظُمَتْ عِنْدَهُ مُصِیبَةٌ فَلْیَذْكُرْ مُصِیبَتَهُ بِی فَأِنَّها سَتَهُونَ عَلَیْهِ[1]= هر وقت مصیبتی برای یکی از شما بزرگ شد، پس یاد کن مصیبت فقدان پیامبر را و آن مصیبت خودت آسان می‌شود.» وقتی چیزی دارد خیلی تو را اذیت می‌کند، «فَلْیَذْكُرْ» باید یادت بیاید که من را کنار خودت نداری: «فَأِنَّها سَتَهُونَ عَلَیْهِ» و آن مشکلت دیگر آسان می‌شود. آن وقت می بینی که دیگر مشکل طلاق، فوت عزیزان، بیماری، ورشکست شدن، و ... مشکل نیست، تازه اینها کفاره گناهان بوده و برای انسان درجات آخرتی هم دارد. ولی محرومیت انسان از متخصص معصوم است که او را از عاقبت به خیری هم محروم می‌کند. مشکل را باید از ریشه حل کرد اگر کسی واقعاً راست می‌گوید و نمی‌خواهد مردم مشکلات داشته باشند، چرا نمی‌رود ریشه مشکلات را بزند؟ اگر واقعاً ما آدم‌های خوب و مهربانی هستیم، چرا مشکلات را از ریشه حل نمی‌کنیم؟ ریشه این همه مشکلات، فقدان متخصص معصوم است. اگر کسی در مسیر امام زمانش نباشد و متصل به امام زمانش نباشد باخته است. برای همین انسانی که می‌داند انسان است، حواسش همیشه به سراغ بزرگترین مصائب انسانیت می‌رود. برای همین گفته شده در این شبها و روزهای ماه مبارک رمضان، شما این دعا را بخوانید که انسان تربیت شوید. اگر از صمیم قلب و با حضور قلب بخوانی، گناهان گذشته و حال و آینده‌ات آمرزیده می‌شود:«اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ. اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِیرٍ. اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ.‏ اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْیَانٍ. اللَّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ كُلِّ مَدِینٍ‏.» یعنی تو برای همه غصه می‌خوری، همه مرده‌ها، همه فقرا، همه عریانها، همه یتیم‌ها، همه گرفتارها. وقتی امام زمان ع بیاید، ما را به بزرگی خودش تربیت می‌کند اگر امام زمان (علیه‌السلام) بیاید، دیگر فقیر پیدا نمی‌شود. نه تنها فقیر پیدا نمی‌شود، بلکه فرمود: مردم به ستون‌های طلا و نقره در کوچه‌ها و خیابان‌ها هم محل نمی‌گذارند. امام زمان بیاید یک مریض هم پیدا نمی‌شود. امام زمان بیاید دیگر مشکلات طلاق، مشکلات خانوادگی، عقده‌های عاطفی، گدایی‌های عاطفی، و بی‌شخصیتی‌های اینطوری به وجود نمی‌‌آید. امام زمان بیاید، کسی مشکل جهالتی ندارد. حضرت همه علم را در اختیار ما قرار می‌دهند. این تازه در شأن های پایینی ماست. امام زمان بیاید، ما را به بزرگی خودش تربیت می‌کند. ما از خیلی از انبیاء شاید بزرگتر تربیت شویم. پس چرا ما سراغ امام زمان نمی‌رویم تا او را بیاوریم؟ چرا از صمیم قلب دعا نمی‌کنیم؟ آنقدر که برای سرطانت، برای شوهرت، برای زنت، برای بچه‌ات برای مشکلات دیگرت، ضجه و گریه می‌کنی، شده  5 دقیقه برای امام زمان اینطوری گریه بکنی؟! آوردنش هم خیلی ساده است، کار سختی نیست. معصوم (علیه‌السلام) هر جا وفا ببیند، قیام می‌کند امام زمان (علیه‌السلام) فرمود: من دو چیز از شما می‌خواهم. چیز سنگینی هم نمی‌خواهم 1ـ به من وفادار باشید و پای کار من باشید. 2ـ همدل باشید و همه با هم بیایید. همه با هم شرایط ظهور را فراهم بکنید. ولی ما با هم اختلاف پیدا می‌کنیم، بی‌عرضگی می‌کنیم، وفادار نیستیم. به تعریف وفادار دقت کنید. وفا یک قاعده است. هر جا معصوم وفا ببیند قیام می‌کند. امکان ندارد امام یک یار باوفا ببیند، پای کارش نایستد. امام هرگز حتی یک وفادار را هم رها نمی‌کند، قدر وفای همه را می‌داند. امیرالمؤمنین یار باوفا نداشت. فرمود: «أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ= اگر کسی یار باوفا ندارد، یا باید بجنگد یا باید تسلیم شود، هم خودش و بقیه را راحت کند.» حضرت مجتبی (علیه‌السلام) اولش یار داشت، اما بعد همه تنهایش گذاشتند و حضرت تسلیم شد. سیدالشهدا (علیه‌السلام) یار کمی داشت و باز هم قیام کرد. گفت: همین صد نفر کافی است، با همین‌ها باید قیام کرد. دیگر ائمه، همین ها را هم نداشتند. از قیام امام حسین و از سیره اهل بیت (علیهم‌السلام) می‌فهمیم که امام معصوم هر وقت یار باوفا داشته باشد، قیام می‌کند.  قیام امام زمان چه موقع صورت می‌گیرد؟ زمانی که حضرت به تعداد کافی یار باوفا داشته باشد. آن 313 نفر ربطی به ظهور ندارد. این 313 نفر الان هم آماده هستند. کسی نگوید این 313 نفر چرا حاضر نیستند؟ یعنی واقعاً 313 نفر آدم حسابی پیدا نمی‌شود؟ خیلی وقت است آنها آماده هستند. خیلی از آنها هم از دنیا رفته‌اند و بعداً می‌آیند. حضرت علی اکبر (علیه‌السلام) است، حضرت اباالفضل (علیه‌السلام)، مالک اشتر و خیلی از شهدای بزرگ هستند و می‌‌آیند. حضرت یاری می‌خواهد که بتواند در نظام جهانی، در یک نبرد بزرگ جهانی، از او دفاع کند. پای کارش باشند، فرمانبردارش باشند و امرش را اطاعت کنند و این وفاداری می‌خواهد. اگر وفادار بودی حضرت می‌آید. پس چرا برای آمدن امام زمان ع هیچ کاری نمی‌کنیم؟ اگر ما واقعاً امام زمان را می‌خواهیم، چرا برای آمدنش هیچ کاری نمی‌کنیم؟ از ما بپرسند، بزرگترین مصیبتت چیست؟ می‌گوییم:« بدهکار هستم؛ یا زنم دارد طلاق می‌گیرد؛ یا من هنوز ازدواج نکرده ام؛ هنوز بچه‌دار نشده‌ام؛ و ...». کوچک نگاه می‌کنیم. در حالی که امام زمان (علیه‌السلام) اگر بیایند، نه تنها مصائب ما، بلکه تمام مصائب کره زمین به پایان می‌رسد. ما به جای اینکه سراغ اصل همه خیرات برویم که امام زمان (علیه‌السلام) است و با ریشه فحشاها که نبودن حضرت است، مبارزه بکنیم، با شاخ و برگ مبارزه می‌کنیم. از این رو وقتی حضرت راجع به فحشا صحبت می‌کند، می‌فرماید: هم فحشای ظاهری داریم و هم فحشای باطنی. اما هیچ فحشایی بالاتر از این نیست که امام در جامعه نباشد. از این بدتر آن است که انسان در هر پنج شأن بدبخت و درگیر است و فرمود: هیچ فحشایی بالاتر از این نیست که طاغوت‌ها بر یک جامعه حاکم باشند. الان روی کره زمین چقدر طاغوت حاکم است؟ واقعاً نباید با طاغوتها مبارزه کرد؟ آیا باید بگوییم هر کس، هر دولتی، هر حکومتی هر جا می‌خواهد حاکم باشد؟ اگر بگویی، غزه و لبنان به من ربطی ندارد، تو اصلاً انسان نیستی. تو قرار است شبیه خدا شوی و مثل خدا و امام زمان برای همه انسانها دل بسوزانی. نمی‌توانی بگویی آمریکا به من چه. یا اروپا به من چه که آن طاغوتها در آن جاها حاکم هستند. باید بدانی که آنها هم خواهر و برادران من و شما هستند. آنها همه بچه‌های اهل بیت (علیهم‌السلام) هستند. ما این سعادت را داشتیم که دستمان در دست اهل بیت است و آنها را می‌شناسیم، اما آنها دست شان نرسیده و ما باید زکات این نعمت مان را روی کره زمین بپردازیم. آمریکایی‌ها، اروپایی‌ها، آفریقایی‌ها، چینی‌ها، ژاپنی‌ها، روسی‌ها، فرقی نمی‌کند، در همه آنها نور اهل بیت (علیهم‌السلام) هست. ماه رمضان، ما را جهانی بار می‌آورد وقتی یک نفر فهمید، انسان است، نوع غصه‌هایش و دغدغه‌ها و افکارش جهانی می‌شود. دعایی که در هر روز ماه رمضان خوانده می‌شود، ما را جهانی بار می‌آورد. «اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِیرٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ‏ اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْیَانٍ اللَّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ كُلِّ مَدِینٍ اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَن کُلَّ مَکْرُوبٍ». «اللَّهُمَّ فُكَّ كُلَّ أَسِیرٍ» ما الان چقدر زندانی و اسیر در دنیا داریم که در زندانها گرفتار هستند. چقدر گرفتار تخت‌های بیمارستان هستند. نباید غصه‌هایشان را بخوریم؟ پیامبر فرمود: «مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم = اگر کسی صبح کند و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست.» نه فقط برای مسلمانان باید همت کرد، بلکه برای همه انسان هاباید دل سوزاند.   بنابراین، کسی که خود را انسان و دغدغه هایش را جهانی می‌بیند، دست به هر انتخابی که می‌زند، کوچک فکر نمی‌کند، کوچک انتخاب نمی‌کند. خودش را در لشکر جهانی امام زمان (علیه‌السلام) می‌بیند و مصمم می‌شود که باید به این بزرگی تربیت شوم. پس خود را بزرگ تربیت می‌کند. روحش کوچک، زودرنج، حساس، عصبی، پرخاشگر و ترسو نیست. این آدم کنار امام زمان می‌آید و غصه یک کره زمین و بالاتر از کره زمین را می‌خورد. اینگونه یک انسان شبیه امام زمان می‌شود که غصه‌هایش شبیه غصه‌های امام زمان شود. غصه‌هایش شبیه غصه‌‌های حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) شود. یک کسی که غصه‌های حضرت زهرا را نمی‌خورد، بی‌عاطفه است. کسی که غصه‌های امام زمان را نمی‌خورد، و مشارکت در مصائب امام زمان ندارد، آدم بی‌عاطفه‌ای است. یعنی الان امام ما دارند برای چیزهایی غصه می‌خورند که موضوع غصه من نیستند و این خیلی زشت است. اگر خودت را شناختی، می‌فهمی که چرا خدای متعال می‌گوید، سه معشوق «الله، اهل بیت علیهم‌السلام و جهاد»[2] در رأس معشوق‌هایتان باشد. چون انسان هستید و اینها معشوق‌های انسانی هستند. اگر آرمان کسی الله و اهل بیت و جهاد نیست و اگر کسی روح جهاد ندارد، روح مبارزه با دشمنان امام زمان(علیه‌السلام) را ندارد، روح مبارزه با موانع ظهور و مبارزه با طاغوت‌های زمان را ندارد، این انسان نیست. قرآن صریحاً می‌گوید، فاسق است. پس نه تنها باید برای مسلمانان روح جهاد داشته باشی، بلکه، حتی قرآن می‌گوید برای غیر مسلمانان هم اگر روح جهاد نداشته باشید، مسلمان نیستید. آدمی که قرار است به بلندای امام زمان خودش را بسازد، قطعاً از نظر علمی، از بقیه سوادش بیشتر است و وقت بیشتری می‌گذارد. قطعاً از نظر اجتماعی تلاش بیشتری می‌کند. قطعاً برای سلامت خودش بیشتر کار می‌کند. قطعاً در کار اقتصادیش هم موفق‌تر است. هر وقت معرفت به خود پیدا کردی، همان قدرِ توست در ماه مبارک رمضان بخصوص این شبها ما دعاهایی داریم که ما را به امام زمان (علیه‌السلام) متصل می‌کند. یعنی ما را برای یک حرکت جهانی به وزان حکومت امام زمان و قیام امام زمان (علیه‌السلام) تربیت می‌کند. اگر اینها را خوب فهمیدیم، ماه رمضان را خوب می‌فهمیم. بخصوص دهه آخر که تمامش قدر است. شب قدر یک امر مستمر است. روایت هم داریم که رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) کلاً دهه آخر رختخواب را از خانه جمع می‌کردند. دهه آخر فوق‌العاده مهم است. ما تازه می‌خواهیم وارد دهه آخر شویم. کلی کار داریم، کلی هم کار می‌توانیم بکنیم. کسی نگوید حالا شب بیست و سوم می‌گذرد. ممکن است قدر تو شب بیست و چهارم اتفاق بیفتد. آن موقعی که می‌فهمی چه کسی هستی. ممکن است شب بیست و پنجم قدر تو باشد. زمانی که آدم فهمید چه کسی است و خودش را به عنوان یک انسان باور کرد، شب قدرش است. ممکن است شب قدر کسی اصلاً در ماه رمضان نباشد و بیرون از ماه رمضان باشد. همان موقع که می‌فهمد، چه کسی است و برای چه چیزی آفریده شده، و خودش را به عنوان یک انسان به رسمیت بشناسد و خودش را دوست داشته باشد، عاشق شخصیت انسانی خودش شود، عاشق شخصیت الهی خودش شود. ممکن است شب قدرش باشد و یا ممکن است یک ماه دیگر باشد. این ایام ما را آماده می‌کند، این خیلی مهم است. پس  قدرش را باید بدانیم. چرا خواندن دعای حج در ماه رمضان تکرار و تاکید شده است؟ یکی از مهمترین دعاهایی که در ماه رمضان وارد شده دعای حج است که صبح ها، ظهرها، شب‌ها، و همه شب های قدر بعد از هر نماز، آن را بخوانیم. ما دعایی نداریم که اینقدر تکرار شده باشد. باید روی آن فکر کنیم. چون دست ما را می‌گیرد و یک جای خیلی خاص می‌گذارد. کسی نگوید: حالا حج به ما چه. الان که مکه بسته است. نه اصلاً داستان این نیست. داستان یک چیز دیگر است.   «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِكَ الْحَرَامِ = خدایا حج بیت حرام‌ات را نصیب من کن.» چرا حرام؟ این حرام بودن خیلی مهم است. همه قشنگی ماه مبارک رمضان که شباهت به حج دارد، در حرام بودن شان است. یعنی در ماه رمضان خیلی چیزها برای ما حرام می‌شود تا همه جا را برای بخش انسانی قُرُق کند. گفتیم، خدای مهربان یک ماه عسل درست کرده و گفته این چهار بخش تعطیل باشد و تنها این بخش انسانی آزاد باشد. وقتی ماه رمضان می‌شود، ماه عسل بخش انسانی شروع می‌شود و صدای مخالفت بخش حیوانی در می‌آید که: یک ماه روزه؟ چه خبر است؟! این انسان نیست. انسان دوست دارد یک ماه که هیچ، یکسال هم با خدا خلوت کند. حرام، یعنی خداوند بخش‌های غریبه را حرام کرده است. چه کسی از ماه رمضان ناراحت است؟ چه کسی از احکام دینی ناراحت است؟ چه کسی از نماز فرار می‌کند؟ پاسخ «شأن حیوانی انسان» است. برای خدای متعال آن بخشی که از جنس خود او است، مهم است و ارزش دارد که قرار است جاودانه با خدا زندگی کند. بخش حیوانی که همین بدن است و می‌پوسد و از بین می‌رود. شباهت ماه رمضان با حج در چیست؟ شباهت ماه رمضان به حج این است که در هر دو حرام وجود دارد. حرام یعنی عریانی، یعنی قال گذاشتن طبیعت، یعنی اوج زیرکی در عشقبازی، یعنی بقیه را قال بگذار، خودمان دو تا برویم. خدا در ماه رمضان به دفاع از بخش انسانی ما آمده و می‌گوید: من به کمک تو می‌آیم، دهان آنها را می‌بندم، تو پیش خودم بیا. در حج هم شما همین را دارید، ولی در حج بیشتر است. عریانی حج خیلی بیشتر است. 24 چیز را حرام می‌کند. یعنی شما را به عنوان یک انسان در مسجد شجره می‌آورد و می‌گوید، الان می‌خواهم تو را راحت کنم، زن یا  شوهر بودنت را و همه چیزت را از تو می‌گیرم، همه لباس یک دست بپوشید که دیگر هیچ چیزی حواستان را پرت نکند. سرت را هم بتراش و از همه چیز خودت را راحت کن. بگو:«اللهم لک لبیک = خدایا آمدم». دو رکعت نماز می‌خوانی و احرام می‌بندی. می‌گویی: خدایا آمدم. به عنوان یک انسان از آنجا وارد حریم خدا می‌شوی. نه به عنوان یک مرد، یک زن، یک دانشمند، یک رئیس‌جمهور. حج تمام قشنگی اش به این است که درجه حرامش بالا می‌رود. بنابراین، یک مقام است. حرام یعنی ورود افراد متفرقه و غریبه ممنوع. فقط شما که خودی هستی داخل شو. خدایا حج بیت حرامت را روزیم کن در این سال و همه سال‌ها. اصلاً کوتاه نمی‌آید. چون عشق محدودیت ندارد. «فی عَامِی هَذَا وَ فِی كُلِّ عَامٍ»، «مَا أَبْقَیْتَنِی = تا زمانی که من را زنده نگه داشتی»، «فِی یُسْرٍ مِنْكَ= شرائطش را برایم آسان کن.» که راحت بتوانم بیایم و در این حرام وارد شوم. پی نوشت: [1] . الوافی,  جلد۳, صفحه۷۴۹.  [2] . با استناد به آیه 24 سوره توبه.  ع ل 368

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11136
زمان انتشار: 14 اوت 2019
| |
ریشه انواع ترس ها

ریشه انواع ترس ها

این فوق العاده مهم است که دقت کنیم که شما از چه جنسی هستید. اگر ما این را درک نکنیم، دینداری ما در بخش‌های حیوانی می‌نشیند و به همان مرحله محدود می‌شود. یعنی شما خود فقط یک زن یا مرد مسلمان باقی خواهید ماند. چون در این صورت خوراک دین، فقط جذبِ شان جنسیتی شما شده‌است. علت این که اکثر افراد مثلا ۶۰ سال از عمرشان می گذرد و به ظاهر متدین هم هستند، اما به درجات ایمانی والا نرسیده اند، این است که دین، جذب «شان انسانی و فوق انسانی» وجودشان نشده است. چون وقتی با مقوله‌ی دین برخورد می‌کنند از نگاه زنانه و مردانه به دنیا نگاه می‌کنند و این خود، آغاز منشأ انواع ترس می‌شود. ترس این گونه ریشه‌یابی می شود. در حقیقت، ریشه انواع ترس، از اینجا ناشی می شود که ما درست به قضایایی که برایمان مطرح می شود، نگاه نمی‌کنم. حتی به خودمان هم نگاه غلط داریم. ما خود را فقط در شأن های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی تعریف می‌کنیم و از بخش اصلی مان که حقیقت ماست یعنی شأن فوق عقلی غافل می‌مانیم و برای همین است که به امور جمادی، گیاهی و حیوانی دلبستگی‌های ذاتی پیدا می‌کنیم و گاه تا آخر عمر گرفتار همین امور می شویم. در حالی‌که باید بدانیم که اینها ذات ما نیستند. بنابراین، از خودِ اصلی‌مان که ابدی و جاودانه است و از جنس اهل‌بیت علیهم‌السلام است، فاصله می‌گیریم. نتیجه این فاصله گرفتن‌ها «ترس» است.   برگرفته از مباحث «اضطراب و بی‌تابی» جلسه 12 ترس از مرگ

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10986
زمان انتشار: 17 ژوئن 2019
|
سخنرانی استاد شجاعی در قائمشهر و ساری

سخنرانی استاد شجاعی در قائمشهر و ساری

سخنرانی استاد محمد شجاعی با موضوع «بزرگی و قدرت روح» روز جمعه 98/03/31 ساعت 10 صبح در قائمشهر و سخنرانی دوم ایشان با موضوع «تغییرات در زندگی» ساعت 17:00 عصر همان روز در شهر ساری برگزار می گردد.

شرکت برای عموم آزاد است.

نشانی: قائمشهر، خیابان ساری، جنب یاس 21 (کوچه ولیعصر) سالن اجتماع مؤسسه رهپویان حق

نشانی: ساری، بلوار امیرمازندرانی، خیابان شهبند، مسجد امام حسن مجتبی (علیه‌السلام)

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10944
زمان انتشار: 23 می 2019
| | |
کتاب «انسان به توان بی‌نهایت»

کتاب «انسان به توان بی‌نهایت»

مرکز تنظیم و نشر آثار استاد محمد شجاعی، مجموعه کتابهای «انسان به توان بی‌نهایت» را منتشر کرد. این کتاب ویژه معلمان و مبلغان و همه علاقمندان به گسترش معارف اسلامی تنظیم شده است.

مجموعه کتاب های «انسان به توان بی‌نهایت» شیوه‌ای جدید برای بازخوانی معارف دینی براساس دروس استاد شجاعی و همچنین روشی نوین برای تدریس در نظام آموزشی همراه با  تمرین، پرسش و پاسخ می‌باشد.

جلد یک کتاب انسان به توان بی نهایت شامل مباحث «راه شناسی، راهنما شناسی، انسان شناسی» است.

این کتاب هم اکنون در فروشگاه مؤسسه منتظران منجی (عج) عرضه می‌گردد.

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 10789
زمان انتشار: 30 نوامبر 2014
| |
جایگاه انسان در هستی

راه های مبارزه با غم، جلسه 8، 92/05/26

جایگاه انسان در هستی

اینکه تمام هدف خلقت این عالم انسان هست و گل سر سبد خلقت انسان هست انسان اولین مخلوق خدا کاملترین مخلوق خدا و هدف ظهورات و خلقت خداست انسان بزرگترین آینه و آیه خداوند تبارک و تعالی است.

انسان موجودی است که اگر شناخته نشود خدا هم شناخته نمی‌شود چون قبلاً عرض کردیم خداوند یعنی الله در مقام غیبی هست و مطلق هست وقتی می‌گوییم الله یعنی مطلق و هیچ مطلقی بدون مقید و بدون ظهور شناخته نمی‌شود. ما قادر به ادراک مطلق نیستیم قبلاً مثال زدیم مثل مطلق انرژی که مطلق انرژی یعنی چی؟ یعنی نیرو فقط، کجاست نیرو؟ این تا ظهور پیدا نکند تا جلوه پیدا نکند شما نمی‌توانید ببینید و بگویید این الان کششی است این گرمایی است و چنین است و چنان است. مثل صوت، صوت مطلق صوت چیزی به دست ما نمی‌دهد مگر اینکه تبدیل بشود به فرکانسهای مختلف به فضاهای مختلف دهان و خارج بخورد تا تبدیل به حروف بشود بعد قابل شناسایی و درک و استفاده بشود. الله، همینطوری بگوییم الله، یعنی خوب کمال مطلق و بینهایت، حالا این مطلق و بینهایت من با این چه­ها میخواهم بکنم با این مطلق و بینهایت، این تا جلوه نکند قابل شناسایی نیست و الله کاملترین جلوه­اش انسان هست و آینه تمام نمای الله می‌شود انسان کامل و انسان. بنابراین ما هیچ موجودی بالاتر، مهمتر، و شبیه‌­تر به خداوند از انسان نداریم و در نزد خدا هیچ موجودی برای خداوند عزیزتر از انسان نیست هر چند خداوند هستی مطلق است و هستی جاری در تمام اشیاء است. ولی ظهورات گوناگون دارد خداوند در آیه‌­ها و آینه­‌های مختلف خودش را به بشر نشان می‌دهد گاهی وقتها این آیه‌­ها و آینه­‌ها جمادی است گاهی وقتها گیاهی است گاهی وقتها حیوانی است گاهی وقتها فرشته‌­ای است و گاهی وقتها انسانی است. یعنی یک حقیقت و یک وجود از که دائماً در حال ظهور در شئون مختلفی هست که قابل تبدیل به یکدیگر هستند ماده به گیاه، گیاه به حیوان، حیوان به فرشته، فرشته به انسان و از آنطرف هم همینطور، دائماً مجردات تبدیل به مادیات میشوند و مادیات تبدیل به مجردات می‌شوند. در قوس نزول الله یکسره ظهور می‌کند تا به ماده می‌رسد و ماده یکسره عروج می‌کند تا به الله برسد دائماً این یک وجود است یعنی یک هستی است. که دارد دائماً (كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ) هو که اسم ذات است آن ذات هر لحظه در حال شدن است در حال ظهور است یک ذات بینهایتی که یکسره در حال جلوه هست در این جلوه‌­ها بزرگترین جلوه انسان هست. مهمترین جلوه انسان کامل هست که و انسانهایی که از انسان کامل هستند که هدف خلقت هستند اگر انسان نباشد خداوند برای هیچ کس قابل شناسایی نیست چون ظهور مطلق در یک آینه لازم هست. وقتی آینه تمام قد نباشد شما وقتی آینه تمام قد نداشته باشید همه هیکل خودتان را نمی توانید ببینید پس این را در نظر بگیریم که انسان چقدر اهمیت دارد و بعد وقتی سخن از انسان میشود منظور از انسان چیست این خیلی مهم است. انسان کون جامع است گفتیم انسان کون جامع است هم حس دارد یعنی جنبه جمادی دارد هم خیال دارد هم وهم دارد هم عقل دارد و هم بخش فوق عقل دارد در این چهار بخش که با موجودات دیگر مشترک است در سه بخشش با حیوانات، پس اینها نمی‌توانند آن انسان باشند. چون حیوانات هم این را دارند در بخش عقلانی با فرشته­‌ها برابر هست خوب دیگر برتری ندارد دیگر اشرف مخلوقات نیست، در کدام بخش انسان اشرف مخلوقات است؟. در فوق عقل اشرف مخلوقات است یعنی این میشود آن انسان اصلی، آن که مظهر کامل اسماء و صفات حق تعالی است این انسانی که الان مظهر کامل اسماء و صفات حق تعالی است وقتی میاید به زمین فرمود (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) از روح خودم در انسان دمیدم. وقتی دمیده می‌شود از الله، یا آن روح، روح گفتیم چه هست؟ از روح خودم در انسان دمیدم همان مَثَل اعلی است عالیترین نمونه از خدا یا همان نور محمد(ص). این وقتی می‌اید در ما قرار می‌گیرد در دوران طفولیت که ما داریم آن نور را، آن فعال نیست الان، یعنی فقط داریم و به صورت بالقوه در همه ما آن نور هست در همه انسانها هست. آن نور الله که قابلیت تبدیل شدن به یک موجود بینهایت با اسماء و صفات بینهایت را دارد خودش قابل تبدیل شدن به یک مَثَل هست می‌تواند مثل اعلی بشود مثل یک عدد سیب است، که فرقش با سیب چیست الان؟ سیب کاملاً بالفعل است این تخم هم این دانه سیب هم میتواند یک زمانی سیب بشود قوه را دارد، ولی الان شده یا نشده؟ نشده، خوب نشده باید چطوری بشود؟ یک اسپرم انسان هست یا نیست؟ به شرطی که داخل رحم قرار بگیرد و در رحم آن سیر مناسب را طی بکند پس ما وقتی می‌گوییم انسان هستیم یعنی فرشته نیستیم یعنی حیوان نیستیم یعنی جماد نیستیم یعنی گیاه نیستیم. یعنی زن نیستیم یعنی مرد نیستیم خاله نیستیم عمو نیستیم عمه نیستیم دایی نیستیم پدر نیستیم رئیس جمهور نیستیم پادشاه نیستیم مدیر کل نیستیم سفیر نیستیم وزیر نیستیم بچه کسی نیستیم دکتر نیستیم مهندس نیستیم. اینها هیچ کدام شئونات انسانی نبود همه مال شئونات پایینی بود اینها هیچکدام من نیستم انسان نیست انسان می‌تواند آنها هم باشد این نوع شئونات را دارد شئونات جنسی دارد میتواند زن باشد می‌تواند مرد باشد. گفتیم حتی میتواند زن نباشد مرد هم نباشد خنثی باشد جنس خنثی، آن هم انسان است ولی حالا جنسیت ندارد پس اینها هیچ کدام من نیستم. ولی هدف از خلقت هیچ کدام از اینها نیست همان من است یعنی همان موجودی هست که بالقوه در ذات همه ما هست، حالا این کلمه را به کار میبریم مجبوریم بگوییم مثلا بالقوه، اینها همه ما هست. هدف آن کودک عزیز روان است که قرار است شبیه الله بشود بقیه همه وسیله هستند برای خدا آنها همه‌­اش یک ابزار است اصالت اصلاً ندارد، باز دقت کنید خواهش می‌کنم توجه کنید، به هیچ وجه آن جنبه‌­های ما اصالت ندارد برای خدا هم اصالت ندارد. نه زن بودن ما نه مرد بودن ما نه مادر بودن نه پدر بودن نه رئیس جمهور بودن نه وزیر بودن نه دکتر مهندس بودن نه خاله و عمو بودن نه احساساتی که مربوط به این بخش است احساسات، عشق زمینی مثلاً، عشق زمینی مال کدام بخش ماست؟ بخش حیوانی ماست ولی برای خدا عشق زمینی ما مهم نیست برای خدا عشق زمینی ما تا زمانی مهم است که منجر به تولد کودک عزیز روان بشود منجر به پرورش کودک عزیز روان بشود زن بودن ما یا مرد بودن ما، خدا با زن و مرد کار ندارد که، خدا با انسان کار دارد. خدا با این کار ندارد که تو بچه داری یا بچه نداری یا بچه آدم خوبی یا بچه آدم بدی هستی یا رتبه اجتماعی بالا داری یا رتبه اجتماعی پایین داری یا پول داری یا پول نداری. خدا در وجود تو فقط یک چیز برایش خیلی مهم است و می‌ارزد تو زنده باشی و روزی­ات را برساند آن کودک عزیز روان شماست یعنی همان بخشی که از خودش در وجود شماست. از جنس خودش است که می‌تواند یک انسان کامل بشود بخشی انسانی­ات، بخشهای دیگر همه ابزار هستند همه حکم رحم را دارند ابزارند این را ما باید باور کنیم تا من این را باور نکنم به هیچ وجه نمیتوانم با الله طرف بشوم با قرآن طرف بشوم. منطق پیغمبر منطق امام منطق قرآن و منطق دین را بفهمم نمی‌توانم، جاهایی که ما به شدت بین دین و خودمان تعارض پیدا می‌کنیم بین خودمان با الله شکرآب می‌شود. اگر دقت کرده باشید، ما کجاها با خدا میان‌مان شکرآب میشود؟ آنجایی که با الله یعنی حقیقت خودمان سر مسائل پایینی دعوایمان میشود درگیر میشویم سر مسائل نفسانی‌مان، مسائل پایینی، یا مسائل علمی مان هست. برای خدا فقط چه چیزی مهم است؟ اینکه جریان رشد کودک عزیز روان نباید متوقف بشود برای خدا فقط این مهم است دقت بکنید این خیلی اهمیت دارم که دارم میگویم، یعنی خدا فقط برایش این است که این آدمی که الان من از خودم این امانت را دادم این امانت را درست موقع مردن سالم به من تحویل بدهد. به عنوان یک انسان با باطن یک انسان متولد بشود حداقل، این برای خدا خیلی مهم است اصلاً همه هدف خلقت همین است این همه ستاره و کیهان و کهکشان و میلیاردها میلیارد فرشته را کار انداخته خداوند، ائمه را کشانده وسط. انبیاء را کشانده وسط، انبیاء کشته شدند، ائمه 13 تا معصومین و حضرت زهرا و ائمه کشته شدند این همه شهید و عالِم و این همه داستانها همه فقط برای این است که در دل اینها یک کودک عزیز روان شبیه الله بشود. یعنی انسانی متولد بشود یک انسان به دنیا بیاید میوه، مثل باغ است شما مثلاً می‌روید زمین می‌خرید باغبان می‌اورید کارگر می‌اورید کود می‌خرید بذر می‌گیرید. سم­پاش می‌گیرید آب درست می‌کنید جوی می‌زنید فضاسازی می‌کنید فقط بخاطر چی؟ بخاطر میوه، اگر قرار باشد میوه ندهد هیچ کدام اینها به درد نمی‌خورد هیچ کس حاضر است اینطوری سرمایه­‌گذاری بکند. تولد سالم این را من اول بفهمم که من قرار است آدم باشم قرار است من به هر قیمتی نمی‌توانم آدمیتم را خراب بکنم من اول باید آدم باشم. یک جریان بارداری یک خانم و آقایی که با هم ازدواج می‌کنند خانم بچه‌­دار می‌شود هدف واقعاً چیست؟ یک بچه متولد بشود یک بچه سالم متولد بشود این فلسفه ازدواج و آمیزش و بارداری و مراقبت و اینها این است که بچه متولد بشود اگر قرار باشد بچه‌­دار نشود و بچه‌­ای نیاید بارداری که معنا ندارد. این را باور کنیم که من آن کودک هستم من همانی هستم که از جنس خدا هستم من آن آدم هستم این را اول برای خودم جا بیاندازم وقتی این را من فهمیدم که من آن هستم بقیه شئونم را باید بر اساس تربیت آن تنظیم بکنم. بر اساس تولد سالم آن بخش تنظیم بکنم اگر آمدم یکدفعه وسط راه گفتم اِ من زنم، پس حالا شروع کنیم به کارهای زنانگی شیطنت‌هایی که مربوط به زنانه است مرد هم شروع کند به کارهایی شیطنت‌هایی که مربوط به بخش مردانگی هست. من ورزشکارم من دکترم من مهندسم من رئیس جمهور می‌خواهم بشوم هوسهای این بخش بیاید مزاحم بشود از اینکه کودک عزیز روان متولد بشود یعنی دقیقاً شخص دارد خلاف جهت خلقتش حرکت می‌کند. خدا نمی‌گوید شما دنیا را دوست نداشته باش مقام را نخواه رشد اجتماعی نخواه موقعیت اجتماعی نخواه زیبایی نخواه لذت نخواه می‌گوید آنها را بخواه اما باید خودت از همه اینها عزیزتر باشی برای خودت. در چینشهای معشوقها یادتان نرفته که، هشت تا معشوق را چید آباء که مادرها را هم داشت ابناء پسرها که دخترها را هم داشت برادرها که خواهران را هم داشت همسران عشیره اموال تجارت مسکن. می‌گوید اینها را دوست داشته باش اشکال ندارد عشق زمینی می‌خواهی عاشق می‌خواهی بشوی عشق زمینی داشته باشی هیچ اشکال ندارد ولی این عشق زمینی اگر منجر به تولد مریض ضعیف، نعوذ بالله ناقص کودک عزیز روانت بشود این عشق زمینی جهنمی است این عشق مبارک نیست. زن بودنت مرد بودنت مادر بودنت پدر بودنت رئیس جمهور می‌خواهی بشوی نماینده مجلس می‌خواهی بشوی، عضو زیر مجموعه می‌خواهی بشوی دکتر می‌خواهی بشوی. مهندس می‌خواهی بشوی خدا میگوید من حرفی ندارم برو ولی اینها نباید منجر بشود به اینکه کودک عزیز روان تو رشدش در رحم دنیا متوقف بشود آن که تو باید همیشه برایش شاد باشی و برایش غصه بخوری کودک عزیز روان است. مثل یک مادر و پدر که دارند هزینه می‌کنند این بالا و پایین شدن‌های دوران بارداری فقط آخر سر همه می‌گویند بچه سالم است یا نه. مثلاً اینطوری شد آنطوری شد درد کشید مریض شد دکتر رفتند آوردند دکتر اینطوری کردند، آخر سر میگویند حالا چی بچه سالم است یا نه می‌گویند بچه سالم است خوب الحمد لله، یعنی آن چیزها اصلاً برای ما مهم نبود. ناراحتی داشت مریضی داشت سخت بود متأسفیم که حالا مریض شده ولی بچه سالم است الحمد لله، خوب پس تمام شد، اگر بچه سالم است خوشحالیم ولی اگر بگویند نه این دوران فراز و نشیب را داشت و بچه مُرد یا بچه الان ناقص به دنیا آمده بچه دست ندارد پا ندارد. یکدفعه همه احساس می‌کنند اِ یک جریانی یک روندی کامل نشد دیگر به میوه نرسید تبدیل نشد به میوه، این باغ میوه نداد میرسد به اینجا، پس این را ما اول باور کنیم من این که الان نشستم نیستم من نه پدر کسی هستم نه شوهر کسی هستم. نه زن کسی هستم نه مادر کسی هستم نه رئیس جمهورم نه مقام نه استادم نه شاگردم من یک آدمم یک کودک عزیز روان، اگر من این را اول باور کنم. بعد حالا اگر بخواهم شئونات مختلفی داشته باشم از شئونات بخش علمی میخواهم هر رشته­ای بروم هر جا میخواهم بروم میخواهم استاد بشوم پروفسور بشوم میخواهم دکتر بشوم میخواهم مهندس بشوم یا بخشهای وهمی میخواهم ازدواج بکنم. عاشق پیشگی داشته باشم اشکال ندارد میخواهم مقام داشته باشم شهرت داشته باشم قدرت داشته باشم عزت داشته باشم برو بیایی داشته باشم خدا می‌گوید عیبی ندارد. می‌خواهی داشته باشی داشته باش من کاری ندارم برای من فقط مهم است لحظه آخر این بچه سالم متولد بشود ولی اگر شئونات اینطوری مزاحم است و اینکه اسلام میاید برای تمام این شئون قانون می گذارد. برای اینکه این قانونی که شما رعایت میکنید منجر به تولد سالم کودک میشود شما یک بارداری بدون قانون دیدید تا به حال، بگویند مادر هر کاری دلش خواست بکند هر چه دلش خواست بخورد. دود مصرف بکند مواد مصرف بکند قرص مصرف بکند ولی بچه سالم به دنیا بیاید این میشود اصلاً یک همچین چیزی یا نه؟ شما نگاه کنید تا زن باردار میشود محدودیتها شروع میشود. روی همه داروها نوشتند خانمهای باردار با نظر پزشک، یعنی این یک سیستم است تعریف شده است معنادار است و هر چیزی برایش خوب نیست و هر طوری هم نمیتواند در رحم مادر سالم رشد بکند. این را ما اول بفهمیم تا این را نفهمیم همیشه با خدا درگیریم

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9817
زمان انتشار: 29 نوامبر 2018
|
سلسله مباحث استاد شجاعی در رشت

سلسله مباحث استاد شجاعی در رشت

سلسله مباحث استاد محمد شجاعی با موضوعات «زمینه سازی ظهور حضرت حجت عج» و «انسان، حوادث روزگار» یکشنبه 97/09/11 از ساعت 10:00 الی 15:00 برگزار می گردد. نشانی محل برگزاری جلسات فوق طبق جدول زیر می باشد.  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9445
زمان انتشار: 26 ژولیه 2018
| |
انسان یا فرشته؟

استاد شجاعی

انسان یا فرشته؟

هنر یک انسان این است که بتواند با وجود شهوت های مختلف، در عبادت و تسبیح و معرفت و ذکر خداوند کم نیاورد و با وجود این موانع، مسیر معنوی خودش را طی کند. این جاست که از فرشته برتر می شود و فرشته ها مامور به سجده به انسان می شوند.یعنی اگر شما غلبه کنید بر جنبه ی حیوانیت، با نفس لوامه بالاتر می روید. اگر انسان بر نفس اماره غلبه نکند و فقط به آن بعد بپردازد، به سمت انحطاط می رود. آدمها همین طوری هستند. انسان باید خودش را ارزیابی کند و ببینید که الان پیشرفت در انسانیت دارد یا پیشرفت در حیوانیت. شهوت در درون انسان هست و اگر نباشد، خلقت بی معناست. حتی اگر انسان بخواهد به درجات معنوی اسلامی برسد، لازم است شهوت و میل داشته باشد. قبلا توضیح دادیم که انسان با جریان مخالف رشد پیدا می کند. یعنی باید جریانی باشد که او را به سمت کمالات پایین حیوانی بکشاند تا او بتواند بر کمالات پایین غلبه پیدا کند و به اوج برسد. شما هرچقدر بر کمال حیوانی غلبه کنید، بالاتر می روید. در بحث های دشمن شناسی، رشد و قدرت در سایه سختی ها توضیح دادیم که تا سختی، شهوت و میل مخالف وجود نداشته باشد، کمالات هم معنا پیدا نمی کند. خداوند اگر می خواست موجودی را بیافریند که بدون جریان مخالف، مقام داشته باشد که فرشته ها هستند و جریان مخالف و شهوت ندارند. اما انسان که از فرشته ها برتر است؛ به برکت داشتنِ شهوت است. در فرشته ها این شهوت وجود ندارد که آنان را از تسبیح خداوند تبارک و تعالی غافل کند.   برگرفته از مباحث «نقش فرشتگان در اداره عالم» جلسه 6

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 9343
زمان انتشار: 28 ژوئن 2018
| |
اگر معارف دینی، با ذات ما پیوند نخورد، دین برای ما در حد تکلیف باقی می ماند

استاد محمد شجاعی

اگر معارف دینی، با ذات ما پیوند نخورد، دین برای ما در حد تکلیف باقی می ماند

دینداران زیادی داریم که به دستور دین عمل می کنند، اما چون هنوز معمای «پیوند دین با ذات» خودشان را حل نکرده اند، دین برایشان در حد تکلیف باقی مانده است.

انسان‌های زیادی را تربیت کرده ایم که دین را خوب می‌شناسند، اما «نسبت بین انسان و دین و معارف دینی را نمی‌شناسند». وقتی که این نسبت شناخته نشد، تعبداً و عقلاً دین را می پذیرند و به دستورات آن عمل هم می کنند؛ اما چون دین با ذات آنها پیوند نخورده و به دین از زاویه ی «ذات خودشان» نگاه نکرده و عمق آن را درک نکرده اند و دین با هستی و وجودشان پیوند نخورده است، خسارت های زیادی می بینند. برای همین است که ما می گوییم «معرفی دین، بدون معرفت نفس» خسارت بار است. افراد دین باوری که فاقد «معرفت نفس» هستند، نمی توانند از باور دینی خود بهره ی شایسته ای ببرند. اشتباه بزرگ این است که ما بدون این که انسان را به خودش معرفی کنیم، دین را به او معرفی کردیم. سرمایه ­گذاری زیادی برای معرفی دین به انسان کردیم، ولی توجه نداشتیم که دین و همه معارف آن، با «انسان» معنا پبدا می کند. بسیاری از مردم تا آخر عمر دیندار هستند و برخی از آنان دیندارهای خوبی هم هستند و حتی به بهشت هم می‌روند؛ اما به دین و معارف دینی، فقط به عنوان یک تکلیف و واجب الهی نگاه کرده اند که اگر عمل نکنند، به جهنم می‌روند. اما به عنوان یک نیاز و یک عشق به دین نگاه نمی کنند. برای همین، اساساً دینداری بدون معرفت نفس، به هیچ وجه درست نیست. ما در انسان­شناسی به این نکته می رسیم که تکالیف دینی، لطف الهی است به انسان. مثلا اگر نامزد کسی اجازه بدهد که با او باشد، او این را یک فرصت مهم تلقی کرده و تشکر می‌کند و خوشحال است از این که می تواند با نامزدش خلوتی داشته باشد. اسلام خواهی صرف کافی نیست، اعتقادات باید به دل و قلب بنشیند در کشورهای متعددی انقلاب اسلامی شده است، اما انقلاب مردم مصادره شده؛ مثل الجزایر و مصر و سایر کشورها. چرا در این کشورها وقتی انقلاب می شود و مردمش آن همه کشته می دهند، انقلاب آنها مصادره می شود؟ علتش نبود کار فرهنگی ریشه ای است که مبنایش همین بحث «شهودی شدن اعتقادات» است. وقتی چنین شد، مردم به گونه ای بیدار می شوند که می توانند تا آخر کار، مسیر انقلاب را طی کنند. اما مردمی که آگاهی، آرمان و خود شناسی ندارند و با اهداف غایی انقلاب اسلامی آشنا نیستند، صرف این که بگویند ما اسلام را می خواهیم، کافی نیست؛ آنها حتی اگر انقلاب کنند، کارشان به نتیجه نمی رسد. ما در الجزایر دیدیم که مردم انقلاب اسلامی کردند و یک میلیون کشته دادند، اما بعدا حکومتشان  سوسیالیستی شد و کشور به دست بی­دین ها افتاد. در ایران هم در ۱۵ خرداد سال 42 امام ره قیام می کند. اما چون مردم آمادگی کافی نداشتند، قیامشان به نتیجه نرسید. مردمی که با این قیام سنخیت داشتند، عده کمی بودند؛ یعنی از جمعیت  25 میلیون نفری آن زمان، فقط حدود 10 ـ 15 هزار نفر از مردم ری، ورامین و تهران بودند که پای کار امام ایستادند. دیدیم که با این جمعیت کم، کار انقلاب نتیجه نداد و بعداز این قیام، امام تبعید شد. کسانی هم که قیام کرده بودند، مجروح یا کشته یا زندانی یا فراری شدند. تا مدت ۱۵ سال بعد از آن، روحانیت معظم زحمت کشید و فعالیت کرد، تا سال 57 که مردم آمادگی ذهنی پیدا کردند و دلها آمادگی لازم را پیدا کرد، انقلاب پیروز شد.  اگر«اطلاعات» تبدیل به «دارایی» نشود، سازندگی ندارد خیلی از فعالیت های فرهنگی آب و رنگ مذهبی دارد؛ اما چیزی به اسم «دارایی» به افراد اضافه نمی شود. «دانایی» و سطح اطلاعاتی مخاطبان را بالا می برند؛ اما باید بدانیم که «بالا رفتن سطح اطلاعات» حل کننده مشکلات فرهنگی نیست. زیرا تا وقتی که اطلاعات، تبدیل به دارایی نشود و منجر به قدرت نشود؛ تولید شادی، آرامش و نورانیت نمی کند و آمار ناهنجاری هایمان پایین نمی آید. برای همین است که بیشترین ناهنجاری هایمان در تحصیل کرده ها و افراد دانای ما است. چه داناهای دانشگاهی، چه داناهای حوزوی و چه داناهای رشته های دیگر. برخی فکر می کنند اگر جوانان را مثلا به اردوی مشهد ببرند و هزینه های زیادی بکنندکه مثلا سر و شکل و ظاهر آنان را عوض کنند، یا حال معنوی موقتی به آنها بدهندکه یک گوشه بنشینند وگریه کنند، کار فرهنگی بزرگی کرده اند. من در این اردوهای دانشجویی، چند بار دیده ام که مثلا در حج عمره دانشجوها را میاورند و این خانمها حتی در مکه و مدینه هم آرایش می کردند و حجاب اسلامی را هم رعایت نمی کردند. بعد از این که اعمال و مناسک حج تمام می شد، از احرام خارج می شدند و می آمدند در هتل و با همان لباسها و همان بزک و آرایش قبل و همان خرید و چیزهای دیگر. بعد هم که سوار هواپیما می شدند و آمدند ایران؛ اما انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود. یک حال معنوی موقتی بود و یک اشکی و گریه ای و بعد همه چیز تمام می شد. باز همان آش و همان کاسه و سبک زندگی، همان سبک زندگی قبل از حج بود. این که مقام معظم رهبری دست گذاشته روی سبک زندگی، معنایش این است که باید سبک زندگی موجود، عوض بشود. شخص حج وکربلا و سوریه می رود و میاید. روزه می گیرد و ماه مبارک را می گذراند. این رحم زمانی قدرتمند ماه رمضان و شب قدر رد می شود؛ عرفه هم رد می شود؛ اما هیچ تغییری در سبک زندگی خیلی از  افراد اتفاق نمی افتد. می بینیم که همان آدم، با همان سبک زندگی و با همان ناراحتیها، غصه ها، نگرانی ها، افسردگی ها، ذلیل و خوار بودن ها سر جای خودش هست. من حتی الان با این که ۳۰ سال است در حوزه هستم، وقتی که به طلبه های عزیز یک برنامه می دهم، می گویند ما طلبه ایم و خودمان برنامه فرهنگی و مذهبی داریم. می گویم نه؛ این ها که شما دارید، برنامه فرهنگی و مذهبی نیست. «صرف و نحو و اصول و فقه و معانی بیان و منطق و فلسفه خواندن»، غیر از حرکت به سمت شادی و آرامش و نورانیت است؛ غیر از حرکت به سوی دارا شدن است؛ غیر از سمت خداست. آدم ممکن است مسیر علمی و طلبگی را طی کند، اما حرکتش به سمت خدا نباشد؛ یعنی ممکن است روز به روز که «داناتر» می شود، از خدا دورتر هم بشود. باید افراد را از درون برانگیزیم، فشار و اجبار لازم نیست در فعالیت های فرهنگی، به افراد از بیرون فشار آوردن و اجبار کردن فایده ای ندارد، بلکه باید انگیزه های درونی و دلهای آنان را بیدار نمود. زیرا موجود متحرک و زنده باید یک انگیزه درونی داشته باشد تا خودش بتواند خود را تأمین کند و تا آخر کار، پیش ببرد. در بسیاری از فعالیت های مراکز فرهنگی، مربی‌ها افراد را از بیرون می‌کشانند و از بیرون به آنان فشار می آورند؛ اما «اثاره» نمی‌کنند. «کشاندن» که یک عمل نادرست است، یعنی مخاطب را به اجبار به کار فرهنگی و دینی واداریم؛ اما «اثاره» یعنی مخاطب را به «ذوق و شوق» درآوردن، فعال کردن درون و از قدرت درونی آنها استفاده کردن. برخی فعالان فرهنگی می­ گویند من باید به زور افراد را دور هم جمع کنم تا به آنها دین یاد بدهم؛ به زور باید حجابشان را رعایت کنند؛ به زور باید نمازشان را بخوانند؛ همه­ کارهایشان به زور است. ولی شیوه پیغمبر این گونه نیست. روش حضرت «اثاره» است. پیغمبر معجزه ­اش این است که در کمترین زمان، یک امت را می­سازد. کسانی که به قول علی (علیه السلام) بدترین غذاها و خشن­ترین اخلاق را داشتند، در یک زمان کوتاه به انسان های شهادت­طلب، عاشق خدا و قدرتمند تبدیل شدندکه نورآنان تا به امروز هم ادامه دارد. همه انبیاء از «انرژی درونی» افراد استفاده می‌کردند و کمک هایی که از بیرون به آنها می شد، اندک بود. یک مادر یا یک پدر وقتی می بیند فرزندش توان ایستادن روی پای خود و دویدن را  ندارد، با صبر و حوصله، شرایط را فراهم می کند تا کودک بتواند روی پای خودش بایستد. اما بعد از آن، دیگر کاری با او ندارد. چون دیگر می تواند روی پای خودش بایستد و حرکت کند. همین الگو باید در یک برنامه فرهنگی دقیق علمی و محکم گنجانده شود. این الگو مبتنی بر آموزه های قرآن و معصومین است و منجر به بیداری فطرت و انگیزه های درونی انسان ها خواهد شد و بیشترین تأثیرگذاری را خواهد داشت. یک الگوی فرهنگی‌ دقیق و محکم آن است که مبتنی بر همین تعالیم الهی باشد. این الگو در واقع روش انبیاء است؛ روش انبیاء این بود که از دارایی‌های شخصی افراد، برای هدایت آنان استفاده می‌کردند. یعنی از درون افراد برای رساندن آنها به هدف، بهره می­ گرفتند. در کار فرهنگی وقتی بی­موقع سراغ مردم بروید و به خیلی از کارها وادارشان کنید، بدون این که محتوای مورد تبلیغ، درونی شده باشد و به پختگی و بلوغ برسد، نتیجه ی مطلوب، حاصل نخواهد شد. یعنی وقتی اتفاقی در حالت درونی مخاطب نیفتد و فطرتش فعال نشود و برایش به صورت فطری جا نیندازی که باید در رفتارش تغییری ایجاد کند، هر چقدر از بیرون دستور بدهی فایده ای ندارد. انسان فقط با خدا معنا می گیرد در بین همه موجودات، فقط انسان است که می تواند موجودی کامل و عاشق باشد و معشوقش هم خدا است. وقتی انسان معشوق حقیقی خود را شناخت و بخش «فوق عقلانی» اش فعال شد و از شناخت خودش به الله رسید، خود به خود، صفات معشوق را نیز «شهود» می کند و پی می برد به این که  اللهِ مطلقِ بی نهایت، «سبحان» هم هست. «سبحان» یعنی خداوند از هر گونه ضعف، نقص، اشتباه، جهل، کوتاهی و قصور مبرا است.  چنین انسانی وقتی در نمازش سبحان الله می گوید، درک و لذتی از نمازش می برد که دیگران از آن محروم هستند. با فعال شدن بخش «فوق عقلانی»، خودِ انسان «الحمدلله» را درک می کند و می فهمد که هر کمالی از آنِ خدا است. کسی که الحمدلله را شهود کند، حسود نمی شود. با فعال شدن بخش «فوق عقلانی»، ما می توانیم همه ی اسماء و صفات الهی از جمله صفات «رحمان»، «رحیم»، «حیّ»، «عطوف»، «رئوف»، «علیم» و... را درک کنیم. وقتی که ما همه ی اینها را از خدا بگیریم، می بینیم که در وجود ما مهربانی هست، اکرام هست، عفو و گذشت و....هست. هر چیزی را نگاه کنید، پر از اسم است. علی علیه السلام می فرماید: «وَ بِاَسمائِکَ الَّتی مَلَئَت اَرکانَ کُلِّ شَیء = و قسم به اسم هایت که ارکان هر چیزی را پر نموده است». از اتم یک مولکول، می شود ده ها اسم از الله استخراج کرد. «دل یا قلب» از ذهن لطیف تر است آیت الله صمدی آملی نیز دراین خصوص می گوید: راه فکر و ذهن خیلی طولانی است؛ اما راه «دل و قلب» نزدیک است. از راه دل و قلب زودتر می شود به خدا رسید تا از راه فکر و ذهن. دل خیلی رقیق است؛ اما فکر و ذهن خیلی لطیف و رقیق نیست. فکر و ذهن اگر از کسی بدی ببیند، زود برمی گردد و باز هم با او همراه می شود و او را می پذیرد؛ اما دل همینکه از کسی بدی ببیند، به این سادگی ها با او صاف نمی شود. راه دل هم نزدیک است و هم رقیق و دقیق که اندک چیزی که می بیند، حق می رود. خدا در فکر شریک برمی دارد؛ اما در دل شریک برنمی دارد. برای همین است که فرمودند: القلب حرم الله و لا تسکن غیره= دل حرم خداست؛ غیر او را در حرم مسکن ندهید». اما نفرمودند که «الفکر حرم الله=فکر و ذهن حرم خداست»؛ تا به محض این که غیر خدا وارد فکر و ذهن شد، خدا از فکر برود. انسان می تواند در مرحله ی فکر، هم با خدا باشد و هم با غیر خدا. اما در دل نمی شود که هم با خدا باشی و هم با غیر خدا. برای همین بود که خداوند فرمود: «مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ= خدا در وجود کسی دو دل قرار نداده است». این یعنی نمی شود کسی در دلش، هم با خدا باشد و هم با غیر خدا. کسی نمی تواند به دلش بگوید هم خدا راداشته باش و هم دشمن خدا را. خدا می فرماید اگر دلت را به ما دادی نمی توانی غیر خدا را هم در آن جای دهی. یعنی به محض این که غیر خدا را وارد دلت کردی، دیگر جای خدا در آن نیست. برای همین است که فرمودند: «اهل دل شدن، به ظاهر کار ساده ای است؛ اما در حقیقت خون دل خوردن دارد». یعنی باید چنان بیدار باشد و بر ورودی دل بنشیند و کشیک بکشد تا مبادا غیر خدا وارد آن شود. چون اگر غیر خدا وارد دل شود، خدا فورا از دل می رود و به این سادگی ها بر نمی گردد. فرمودند که خدا دراین مرحلی خیلی ناز دارد. یعنی باید آن قدر نازش را بکشی و با اعمال و اذکار فراوان، او را دوباره به دل بیاوری. چه بسا افراد مومنی که صد بار غیر خدارا به دل راه داده اند و باز توبه کرده و خدا را به دل دعوت کرده اند. اما جالب این است که خدا می فرماید: صد بار اگر توبه شکستی باز آ. صد بار هم مرا از دلت بیرون کنی و باز دعوتم کنی، باز هم می آیم. ایمان به دل و قلب است و نه به ذهن و فکر ایمان یعنی «دل و قلب» انسان باور کند که به پیامبران الهی وحی شده است. یعنی اینکه دل انسان آرامش داشته باشد که خدا هست؛ وحی هست؛ قرآن کتاب آسمانی هست. پیامبر و ائمه را قبول کنند. به این می گویند «ایمان». اینکه دل من، و نه عقل و ذهن من، بپذیرد، می گویند «ایمان». یعنی تا انسان با «دل و قلب» اینها را باور نکند، مومن نیست.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7330
زمان انتشار: 4 سپتامبر 2017
| |
چرا آرامش نداریم؟

چرا آرامش نداریم؟

علت این که زندگی هایمان پیچیده شده و اعصابمان خرد است و آرامش نداریم، اضطراب داریم و خواب‌های بد می بینیم، و علت این که روزیمان بسته می شود، این است که درون‌مان را اصلاح نکرده‌ایم. همه چیز در درون اتفاق می‌افتد. کلید همه‌ی خیر و شرها در درون خودمان است. پس ما اگر غصه می‌خوریم و می‌ترسیم، برای این است که در درون ترس داریم.   برگرفته از مباحث شرح جامعه کبیره جلسه 29

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7096
زمان انتشار: 31 می 2017
| | |
آیا تن من خودِ من است؟

آیا تن من خودِ من است؟

اگر انسان مقداری در این مسئله دقت کند و بر خودشناسی حرکت کند و گوش به حرف های اساتید و دانشمندان این فن بدهد، از همه انسان ها یک سر و گردن بالاتر از همه مردم عالم بالاتر است. مسئله «معرفت» آنقدر مهم است که روایات بیشماری آمده است که هر کس خودش را بشناسد خدا را شناخته است.  

فیلم

1 - آیا تن من خودِ من است؟

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed