www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025

انسان از تگنای بدن تا فراخنای قرب الهی

باید از خود پرسید تعریفی که ما از انسان ارائه می شود مطابق با کدام یک از تعاریف انسان‌شناسی موجود در دنیاست؛ مطابق با انسانی است که مکتب لیبرالیسم معرفی می‌کند و یا مطابق با انسانی است که مکتب مارکیسم معرفی می‌نماید و یا انسان مورد نظر ما انسانی است که روانشناسی می شناسد و یا انسان آیین‌هایی مثل بودا است. راهکاری که معلوم می‌کند انسان موردنظر ما در تعلیم و تربیت و اقتصاد و... انسانی است که مکتب اسلام معرفی می‌نماید، چیست؟

شناسه مطلب: 3307
زمان انتشار: 9 اوت 2015
مجازات قاتلان امام حسین علیه السلام

مجازات قاتلان امام حسین علیه السلام

1 ـ ... رسول خدا صلی الله و علیه وآله فرمودند: در روز قیامت حضرت فاطمه علیها السلام همراه با زنان همدم خود می‌آید. به او می‌گویند به بهشت برو. می‌گوید: تا زمانی که ندانم پس از من با فرزندم چه کردند، نمی‌روم. به او گفته می‌شود: به وسط عرصه قیامت بنگر. او نیز می‌نگرد و امام حسین را بدون سر و ایستاده می‌بیند. فریادی کشیده و من نیز از فریاد او فریاد می‌کشم. فرشتگان نیز از فریاد ما فریاد می‌زنند. در این هنگام خداوند عزوجل بخاطر ما خشمگین شده و به آتشی که به آن ((هبهب)) می‌گویند و هزار سال افروخته شده تا سیاه شده است و هیچ گاه شادی در آن وجود نداشته و هیچ گاه نیز غمی از آن بیرون نمی‌رود (سراسر رنج و مصیبت است)، دستور می‌فرماید: قاتلان حسین و حاملان قرآن را پیدا کن (یعنی گرچه قاتلان، حامل قرآن باشند). او آن‌ها را پیدا می‌کند و می‌خورد و شیهه می‌کشد، آنان نیز شیهه می‌کشند، می‌گریند، آنان نیز می‌گریند و می‌غرد، آنان نیز می‌غرند. آن‌گاه با زبانی گویا و فصیح می‌گویند: خدایا! چرا قبل از بت پرستان مارا به آتش کشیدی؟ از خداوند متعال جواب می‌رسد که: بی‌تردید، کسی که می‌داند مانند کسی که نمی‌داند نیست (شما با آگاهی جنایت کردید). 2 ـ ... عبدالله بن بکر ارجانی می‌گوید: با امام صادق علیه‌السلام در مسافرت از مدینه به مکه همراه بودم. به توقفگاهی بنام ((عسفان)) رسیده و آنجا توقف کردیم. آن‌گاه حرکت کرده و در راه کوه سیاه وحشتناکی دیدیم. عرض کردم:‌ ای پسر رسول خدا! چقدر این کوه وحشتناک است! در راه کوهی را مانند این ندیدم. آن حضرت فرمودند: می‌دانی این چه کوهی است؟ به این کوه ((کمد)) گفته می‌شود و بر دره‌ای از دره‌های جهنم که خداوند قاتلان امام حسین علیه‌السلام را در آن جای داده است، قرار دارد. و زیر آن آب‌های جهنم جاری است، یعنی چرک و خون جهنمیان و آلودگی‌های آنان، آب جوش سوزان، چرک‌هایی که از فرج زنا کاران خارج می‌شود و آب‌هایی که از ((جهنم))، ((لظی))، ((حُطَمَه))، ((سقر))، ((جحیم))، ((هاویه)) و ((سعیر)) بیرون می‌آید. هرگاه که هنگام عبور، این کوه را ببینم و بایستم، آن دو نفر را می‌بینم که گریه کرده و کمک می‌خواهند و براستی که به قاتلان پدر و نگریسته و به آن دو می‌گویم: بدون شک شما کارهای آنان را پی ریزی کردید. هنگامی که قدرت را بدست گرفتید، به ما رحم نکردید، ما را کشتید، محروم کردید، حق مارا پایمال نموده و دون در نظرگرفتن ماهرکاریی خواستید انجام دادید خـدا رحم نکند به کسی که به شـما رحم کند! مجازات کار خود را بچشـید که خدا به بندگان خود هیچ ظلمی نمی‌کند. 3 ـ ... یعقوب بن سـلیمان می‌گوید: شبی باعده‌ای نشسته و درباره شـهادت امام حسین علیه السلام صحبت می‌کردیم . یکی از اهل مجلس گفت: همه کسانی که در قتل امام حسین علیه السلام شرکت کردند، دچار بلای جانی یامالی شده یا خانواده‌اش گرفتار بلایی شده است. پیرمردی که در آنجا حضور داشت، گفت: من نیز در قتل او شرکت داشته‌ام، ولی تاکنون هیچ حادثه ناگواری ندیده‌ام. اهل مجلس سخت بر او خشم گرفتند. ناگهان چراغ نفتی خراب شد. برخاست که درستش کند، انگشتانش آتش گرفت. انگشتانش رافوت کرد، ریشش هم آتش گرفت. بیرون رفت که آتش را با آب خاموش کند خود را در رودخانه انداخت ولی باز هم آتش بالای سرش می‌چرخید و همین که سرش را از اب بیرون می‌آورد، با آتش می‌سوخت و باین ترتیب مرد خدا لعنتش کند. 4 ـ ... (قاسم بن اصـبغ بن نباته) می‌گوید: شخص زیبا و بسیار سفیدی از قبیله (بنی دارم) که شاهد قتل امام حسین علیه السلام بود، را دیدم که سـیاه روشده بود. به او گفتم بخاطر تغییر رنگ صورتت بزحمت تو را شـناختم وگفت: مرد سفیدرویی از یاران حسین را که بر پیشانیش اثر سجده بود، کشته و سر او را به‌همراه بردم. (قاسم بن اصـبغ بن نباته) می‌گوید: (پس از این که اوراکشـته بود) او را خوشـحال و سوار بر اسب دیدم که سـر او را به سینه اسب آویزان کرده بود و این سرمرتب به دستان اسب می‌خورد. به پدرم گفتم: کاش کمی آن سر را بال می‌برد. بین دستان اسب با آن سر چه می‌کند. پدرم گفت: فرزندم! بلایی که بر سر او آورده‌اند، دردناک‌تر از این بوده است. همان شخص خودش به من گفت: از وقتی که او را کشـته‌ام، هرشب در خواب به سـراغم می‌آید، شانه‌ام را گرفته و می‌گوید: راه بیفت، مرا به جهنم برده و در آن می‌اندازد تصبح شود. یکی از همسران او که صدایش را هنگام خواب شنیده بود. می‌گوید: شب تا صبح از فریاد او خوابمان نمی‌برد. (قاسم بن اصـبغ بن نباته) می‌گوید: با عده‌ای از جوانان قبیله پیش همسرش رفتیم و ازهمسرش حالات او را پرسیدیم. اوگفت: خودش همه چیز را گفته و راست گفته است. 5 ـ ... (عمار بن عمیرتمیمی) می‌گوید: هنگامی که سر (عبیدالله بن زیاد) ملعون و یاران او را آوردند، درحالی رسـیدم که مردم می‌گفتنـد: آمدند. هنگامی که سرها را آوردند. دیدم ماری در میان سرها رفت و در بینی (عبیدالله بن زیاد) ملعون وارد شد. آن‌گاه بیرون آمده و وارد بینی دیگری شد. 6 ـ ... امیر المومنین علیه السلام نقل می‌نمایند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: سر آغشته به خون حسین علیه السلام برای فاطمه علیهاالسـلام نمایان می‌شود و او فریاد می‌زنـد فرزندم! میوه دلم! فرشـتگان از فریاد فاطمه علیهاالسلام بیهوش شده و اهل قیامت نـدا می‌دهند خداوند قاتل فرزندت را بکشد ای فاطمه! آن‌گاه خداوند عزوجل می‌فرماید: این کار را در مورد او قاتل امام حسین علیه السلام، دنباله روهـا، دوسـتداران و پیروان او انجـام می‌دهم و همانا فاطمه در این روز بر شتری بهشتی سوار است که پیشانیش زیبا، رویش سـفید، چشـمانش میشـی، سـرش از طلای خالص، گردنش از مشک و عنبر، افسارش زبرجـد سبزو زین آن دری است که باسـنگ‌های گران‌بها پوشیده شده است. برآن شتر هودجی است که پوشش آن نور خدا و درون آن رحمت اوست. افسارآن یک فرسخ ازفرسخ‌های دنیاست. اطراف آن هودج هفتـاد هزار فرشـته مشـغول تسبیـح، تحمیـد، تهلیـل، تکبیر و ثنای خداوند هستند. آن‌گاه منادایی از درون عرش ندا می‌دهد:‌ ای اهل قیامت! دیدگان خود را پایین بیندازید. این فاطمه دختر محمد رسول خدا صلی الله و علیه و آله است که از پل صراط عبور می‌کند. و آن‌گاه فاطمه علیهاالسلام و شیعیانش مثل برق خیره کننده از پل صراط عبور می‌نمایند. و نیز پیامبر صلی الله و علیه و آله فرمود: و دشمنان او و دشمنان دودمان او به جهنم ریخته می‌شوند. 7 ـ ... امام صادق علیه‌السلام فرمودند: همانا آل ابی‌سفیان امام حسین علیه السـلام را کشتند و خداونـد حکومتشان را برانداخت ، هشام، زیـد بن علی علیه السـلام را کشت و خداوند حکومتش را برانداخت، ولید، یحیی‌بن زید را کشت و خداوند بخاطر کشتن دودمان رسول خدا صلی الله علیه وآله حکومتش را برانداخت. 

، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 3306
زمان انتشار: 9 اوت 2015
مجازات دشمن و منکر ولایت و جانشینی امیرالمومنین عليه‌السلام و شک کننده در این مطلب

مجازات دشمن و منکر ولایت و جانشینی امیرالمومنین عليه‌السلام و شک کننده در این مطلب

1 ـ ... امام صادق علیه السلام فرمودند: شراب‌خوار مانند بت پرست است و دشمن آل محمد بدتر از اوست. فدایت گردم چرا؟ فرمودند: زیرا بدون تردید بالاخره روزی شراب‌خور مشمول شفاعت خواهد شد ولی اگرآسمان و زمین دشمن اهل بیت را شفاعت کنند، شفاعت آن‌ها پذیرفته نخواهد شد. 2 ـ ... امام صادق علیه السـلام از پدرانش علیه السلام نقل می‌نمایـد که رسول خدا صـلی الله علیه وآله فرمودند: بدون شک و تردید در حالی که دوسـتدران علی علیه السـلام در دنیا هستند و هنوز به بهشت نرفته‌اند، بهشت مشتاق آن‌ها بوده و نورش را برای آن‌ها افزایش می‌دهد. و بی‌شک و تردید درحالی که دشـمنان علی علیه السـلام در دنیا هسـتند و هنوز به جهنم نرفته‌اند، گرمای آن برای آن‌ها بیشتر شده و صدایش نیز برایشان افزون می‌شود. 3 ـ ... امام صادق علیه‌السلام فرمودند: هرکدام ازدشمنان اهل بیت گرچه در طاعت و عبادت خدا تلاش و کوشش کنند، سرنوشتشان همین است که این آیه می‌فرماید: ((کارشان رنج و مشقت است و پیوسته درآتش فروزان جهنم در عذاب خواهند بود.)) 4 ـ ... امام باقرعلیه السـلام فرمودند:کسی که ظلم ها، حق کشی‌ها و ناراحتی‌هایی را که برای ما ایجاده کرده‌اند، اعمال بدی نداند، در تمام این‌ها باکسی که مرتکب این ستم‌ها شده شریک خواهد بود. 5 ـ ... امیر المومنین علیه السلام فرمودند خداوند عزوجل طایفه (مرجئه) و پیشوای آن‌ها را کور محشور می‌نماید. بعضی از کفار می‌گوینـد: همه امت محمـد کور هسـتند و به آن‌ها گفته خواهـد شد. این‌ها از امت محمد نیسـتند. این‌ها عقاید اسلامی را تغییرداده، خود نیز تغییرکردند و احکام را دگرگون ساخته، خود نیز دگرگون شدند. 6 ـ ... سعیدبن‌ابی‌سعیدبلخی می‌گوید: از امام کاظم علیه‌السلام شنیدم که فرمودند: براستی که خداوند عزوجل در وقت هر نماز برای بندگان مومن و معتقد خود رحمت می‌فرستد و برای عده‌ای دیگر لعنت. عرض کردم چرا؟ فرمودند: به این جهت که حق ما را انکار کرده و ما را تکذیب کردند. 7 ـ ... امام صادق علیه‌السلام فرمودند: امام علی علیه‌السلام درِ هدایت است. کسی که با او مخالفت کند، کافر است. و کسی که ولایت او را انکار کند، به جهنم می‌رود. 8 ـ ... حسین بن ابی العلاء می‌گوید: از امام صادق علیه‌السلام شنیدم که فرمودند: براستی که اگر همه مردم روی زمین ولایت امام علی علیه‌السلام را انکار کنند، خداوند همة آن‌ها را عذاب نموده و به جهنم می‌برد. 9 ـ ... اسحاق بن جریر بجلی می‌گوید: امام صادق علیه‌السلام فرمودند: پسر عمویت مانند دیوانه بیابانی پیش من آمد. جامه گشادی پوشیده، پارچه‌ای روی خود انداخته و کفش‌هایش را در دستانش گرفته بود. به من گفت: بعضی‌ها دربارة تو چیزهایی می‌گویند. از او پرسیدم: شهرنشین نیستی؟ گفت: چرا. گفتم: مردم شهر که دشمن امام علی علیه‌السلام نیستند. آن‌گاه به او گفتم: شاید از کسانی هستی که حوض کوثر را تکذیب می‌کنند. بدان که بخدا سوگند اگر با او دشمنی کنی، آن هنگام که در کنار حوض کوثر نزد او بروی، حتماً و بدون شک و تردید از تشنگی خواهی مرد. 10 ـ ... امام باقر علیه‌السلام از پدرش،امام صادق علیه‌السلام نقل می‌نماید که فرمود: جبرییل علیه‌السلام بر پیامبر صلی الله و علیه و آله فرود آمد و گفت: خداوند به تو سلام رسانیده و می‌فرماید: آسمان‌های هفتگانه و آنچه در آن‌هاست و نیز زمین‌های هفتگانه و آنچه روی آن‌هاست را آفریده و هیچ مکانی را ارجمندتر از رکن و مقام نیافریدم. و بی‌شک و تردید اگر بنده‌ای از هنگامی که آسمان‌ها و زمین‌ها را آفریده‌ام (در این مکان) به درگاه من دعا کند، سپس در حالی که منکر ولایت علی است مرا ملاقات کند، او را به صورت به جهنم می‌افکنم. 11 ـ ... ((میسّر بیّاغ زطّی)) می‌گوید: به دیدن امام صادق علیه‌السلام رفته و به او عرض کردم: فدایت گردم! همسایه‌ای دارم که فقط با صدای او بیدار می‌شوم یا قرآن خوانده، آیات آن را تکرار کرده و گریه و تضرع می‌کند یا دعا می‌کند. از کارها و حالات او پرسیدم. به من گفتند: از همه حرام‌های خداوند پرهیز می‌کند. آن حضرت فرموند:‌ ای میسر! آیا اعتقادات تو را هم دارد؟ عرض کردم: خداوند می‌داند. سال آینده که به حج رفتم از اعتقادات او پرسیدم. معلوم شد اصلاً ولایت اهل بیت علیه‌السلام را ندارد. دوباره به دیدن آن حضرت علیه‌السلام رفته و از آن مرد سخن گفتم. او دوباره سوال سال گذشته را تکرار نموده و فرمودند: آیا به اعتقادات تو معتقد است؟ عرض کردم: خیر. فرمود:‌ ای میسر! کدام نقطه زمین محترم‌تر است؟ عرض کردم: خدا و رسول او و پسر رسولش داناترند. فرمود:‌ ای میسر! بین رکن و مقام یک گلزار از گلزارهای بهشت و بین قبر رسول خدا صلی الله و علیه و آله و منبر او نیز گلزار دیگری از گلزارهای بهشت است. براستی که اگر خداوند عمر بنده‌ای را آن قدر طولانی نماید که هزار سال بین رکن و مقام و بین قبر رسول خدا صلی الله و علیه و آله و منبرش، او را عبادت کند؛ آن‌گاه همان‌گونه که قوچ زیبا را ذبح می‌کنند، او را مظلومانه در بسترش بکشند و سپس بدون ولایت ما خداوند عزوجل را ملاقات کند، بی‌شک، سزاوار است که خداوند عزوجل او را بروی صورت در آتش جهنم بیفکند. 12 ـ ... امام صادق علیه‌السلام فرمودند: بدون شک و تردید مومن می‌تواند در مورد دوست خود شفاعت کند، مگر اینکه ناصبی (دشمن اهل بیت) باشد. و براستی که اگر تمام پیامبران مرسل و فرشتگان مقرب یک ناصبی را شفاعت کنند، شفاعت آنان پذیرفته نخواهد شد.

، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1160
زمان انتشار: 10 دسامبر 2014
| | |
شرح خطبه توحیدی امام رضا(ع) (۲) - فراز یازدهم

دومین کارگاه آموزشی توحید - اردوی نسیم حیات (۲)

شرح خطبه توحیدی امام رضا(ع) (۲) - فراز یازدهم

«فقد جهل الله من استوضعه و قد تعدّاهُ من اشتمله و قد أخطأه من اکتنهه»؛ پس به تحقیق به خدا جاهل گشته، کسی که بخواهد او را توصیف کند و تجاوز به حقوق او را اختیار کرده کسی که بخواهد به او احاطه پیدا کند و خطا کرده است کسی که بخواهد به کنه (و ذات) او برسد. به گزارش منتظران منجی «عج»، در جلسه اول «شرح خطبه امام رضاع (۲)»، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که شرح آن در زیر می آید: فراز یازدهم: «فقد جهل الله من استوضعه و قد تعدّاهُ من اشتمله و قد أخطأه من اکتنهه»؛ پس به تحقیق به خدا جاهل گشته، کسی که بخواهد او را توصیف کند و تجاوز به حقوق او را اختیار کرده کسی که بخواهد به او احاطه پیدا کند و خطا کرده است کسی که بخواهد به کنه (و ذات) او برسد. 1-       حتماً جاهل است کسی که می­خواهد خداوند را توصیف کند. 2-       و به حدود خداوند تجاوز کرده­است کسی که می­خواهد به ذات او احاطه یابد. 3-       و به خطا رفته است کسی که می­خواهد ذات او را ادراک کند. در فقرات اول، بصورت کامل توضیح دادیم که ذات خداوند به عنوان وجودی «مطلق و نامحدود»، قابل توصیف، شناخت و احاطه نیست. اما تمام مخلوقات به عنوان تجلیات و ظهوراتِ «محدود» خداوند قابل شناخت و توصیف می­باشند. همچنین گفتیم که هر مرتبه از ظهوراتِ خداوند نیز، ویژگی­ها و خواص مربوط به خود را دارد که هیچ‌کدام از این خواص در ذات خداوند راه ندارد. برای مثال می­توان صوت را به عنوان یکی از تجلیات انسان نام برد؛ اگر صدای شخصی، خشن و بم بود، هرگز نمی­توان او را به سبب صدای خشن، فردِ خشونت باری نامید. چرا که این ویژگی از آن صدای اوست، نه خودِ او. بنابراین خصوصیات تجلیات خداوند، مربوط به همان مراتب اند، نه مربوط به ذاتِ خود او.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1129
زمان انتشار: 9 دسامبر 2014
| | |
شرح خطبه توحیدی امام رضا(ع) - فراز اول

اولین کارگاه آموزشی توحید - اردوی نسیم حیات (۱)

شرح خطبه توحیدی امام رضا(ع) - فراز اول

فراز اول: 1ـ اول عبادة الله معرفته و اصل معرفة الله توحیده. آغاز بندگی خداوند، شناخت اوست و پایه شناخت او یکتا دانستن اوست. فراز اول خطبه ابوالحسن، فرمایش امیرالمؤمنین علی «علیه‌السلام» را در ذهن تداعی می‌کند که: «ما من حرکه الاّ و أنت محتاجٌ إلی معرفة»؛ انسان در هر حرکتی نیازمند شناخت است. عبادت به معنای تواضع، تذلل و کرنش در برابر یک موجود بی‌نهایت نیز، یک حرکت است و از این قاعده مستثنی نیست. آیا منطقی نیست که لازم است پیش از کُرنش در برابر موجودی، او را بشناسیم؟ آیا می‌توانیم مطیع اوامر کسی شویم که نمی‌دانیم کیست؟ خداوند تبارک و تعالی می‌فرمایند: «کُنتُ کنزاً مخفیاً، فخلقتُ الخلق، لِکَیْ أعرف»؛ من گنجی مخفی بودم، خلق را آفریدم تا شناخته شوم. بنابراین طبق کلام خداوند می‌توان دریافت که تنها هدف از زیستن ما در دنیا، چیزی جز این باشد، تمام عمرمان را به زیان سپری کرده‌ایم. تمام تشریفاتِ دنیا، برای آن خلق شده‌اند که ما را در جهت مسیر شناخت خداوند یاری داده و پیش برند. راستی! آیا ما روزگارمان را در این مسیر می‌گذرانیم؟؟؟ بیایید کمی لطیف‌تر به موضوع نگاه کنیم. «لا اله الا الله» یعنی چه؟ چه‌طور می‌شود که خداوند «إله» انسانی شود و از او دلبری کند؟ مگر می‌شود با خداوند رفیق شد؟ بلوغ انسان، درست در همان لحظه‌ای اتفاق می‌افتد که تصمیم می‌گیرد، پروردگارش را که قرار است تا ابد اِله و دلبرش باشد، بشناسد. پروردگاری را که باید اوامرش را مو به مو اطاعت نماید تا بتواند به اخلاقش متخلق گردد. آیا می‌توان؛ اخلاقِ کسی را آموخت و شبیه کسی شد که هیچ شناختی از او نداریم؟ عبادت ماندگار میزان شناخت هر کسی از خداوند تعیین می‌کند که عبادات او چه آثاری با خود به دنبال دارند. محصولِ عبادتی، ماندگار خواهد بود که با معرفت انجام گرفته باشد. عبادتِ با معرفت، انسان را به یقین می‌رساند و یقین همان محصولِ ماندگار عبادت است... «واعْبُد ربّک حتی یأتیک الیقین»؛ (سوره حجر – آیه 99) کسب معرفت ! عبادت ! رسیدن به یقین «... و اصلُ معرفة الله توحیده» توحید مهم‌ترین مرحله شناخت خداوند، توحید (یکتا دانستن او) است. این جمله به آن معنا نیست که بفهمیم «خدا یکی است» بلکه به آن معناست که عمیقاً درک کنیم که جز خداوند در عالم چیز دیگری وجود ندارد و هرچه هست، از خداست. اگر نگریستن به چیزی، ذهن ما را به آن جهت سوق داد که «این موجود مظهر خدا بوده و هستی‌اش را از او می‌گیرد»، ما به سمت درک توحید پیش رفته‌ایم. امّا اگر در ذهن خویش، برای هر موجود، ذاتی غیر از ذات خداوند در نظر گرفتیم، باید اعتراف کنیم که هرگز به توحید و درک آن نزدیک نشده‌ایم. چگونه می‌توان خدا را شناخت؟ «سَنُریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم حتّی یتبیّن لهم أنَّهُ الحق...»ِ (سوره فصلت ـ آیه 53) به زودی، نشانه‌های خود را در کرانه‌ها و اطراف جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهیم داد، تا برای آنان روشن شود که بی‌تردید او حق است. خداوند در آیه بالا، مطالعه نشانه‌های خویش را در جهان هستی و نفس انسان به‌عنوان دو دسته از راه‌های شناخت خود معرفی می‌نماید. اما مگر نگفتیم که حقیقت توحید آن است که اساساً جز خداوند، چیز دیگری در عالم وجود ندارد و آن‌چه در عالم می‌بینیم، مظاهر و تجلیات خداوند می‌باشند؟ پس با مقایسه این دو عبارت درمی‌یابیم که خداوند را جز با خودش نمی‌توان شناخت. برای شناخت او، دست روی هر چیزی که بگذاریم، درواقع دست روی خود خدا گذاشته‌ایم. چرا که آن شیء نیز فقط آینه‌ایست که سیمای خالقش را نشان می‌دهد و از خود ذاتی ندارد. به این نقطه که برسیم، یعنی به مشاهده یکتایی خداوند در عالم رسیده‌ایم، یعنی توحید را شهود کرده‌ایم، و خداوند تنها همین را از ما می‌پذیرد؛ شهود... «أشهد أنْ لا اله الاّ الله وحده لا شریک له» از همین روست که در نماز نیز از ما شهود خواسته‌اند: شهود یکتایی خداوند؛                 أشهد أنْ لا اله الاّ الله شهود رسالت پیامبر؛                   أشهد أنَّ محمَّداً رسول الله شهود ولایت امیرالمؤمنین؛           أشهد أنَّ علیّاً ولیّ الله پس شهود یکتایی پروردگار، اساس معرفت خداست. و این معرفت سبب‌سازِ عبادتی می‌گردد که انسان را به وصال معبودش می‌رساند و این وصال، همان سعادت ابدی و جاودانه اوست. آیا می‌توان ثابت کرد که خداوند تنها وجود بی‌نهایت و مطلق هستی است که تمام کمالات را در خود دارد؟ 1 ـ همه انسان‌ها طالب کمالِ بی‌نهایت هستند؛ ذات انسان‌ها به‌گونه‌ای طراحی شده که تمایل دارد تمام کمالات را از قبیل ثروت، زیبایی، قدرت، علم، جاودانگی و... . به‌صورت بی‌نهایت و یکجا در خویش داشته باشد. سؤال این‌جاست که آیا می‌توان تمام کمالات را آن هم به‌صورت یکجا و بی‌نهایت کسب نمود؟ ۲ ـ طلب هر چیزی، نشان‌دهنده‌ی موجود بودنِ آن است؛ اگر ما تشنگی را در وجودمان احساس کرده و آب را طلب می‌کنیم، نشان‌دهنده‌ی آن است که چیزی به‌عنوان آب، برای رفع تشنگی در جهان طبیعت وجود دارد. بنابراین طلب کمال بی‌نهایت از سوی انسان‌ها، نشان‌دهنده‌ی موجود بودن آن در عالم است. ۳ ـ طلب هر چیزی، نشان‌دهنده‌ی سنخیت با آن چیز است، همواره طالب و مطلوب هم‌سنخ یکدیگرند؛ ساختار چشم به‌گونه‌ای طراحی شده که با نور هماهنگ و هم‌سنخ است. از همین روست که چشم برای دیدن، نور را می‌طلبد. اگر انسان‌ها کمال بی‌نهایت را می‌طلبند، پس قطعاً با آن سنخیت دارند. ۴ ـ طلب هر چیزی، نشان‌دهنده‌ی نوعی آگاهی و شناخت نسبت به آن است؛ امکان ندارد که انسان طالب چیزی باشد که برایش ناشناخته و مجهول بوده است. ۵ ـ طلب چیزی نشان‌دهنده‌ی بهره‌برداری قبلی از آن است؛ چشیدن طعم نوعی میوه، سبب می‌شود که در آینده باز هم برای استفاده از آن راغب شویم. ما میوه‌ای که حتی یکبار هم ندیده و میل نکرده‌ایم را هرگز طلب نمی‌کنیم. آیا می‌توان پذیرفت که انسان طالب کمال بی‌نهایت است، بدون آن که قبلاً از این کمال لذت برده باشد؟ ۶ ـ طلب هر چیزی نشان‌دهنده‌ی فقر نسبت به آن و داشتن ظرفیت برای کسب آن است؛ انسان هرگز چیزی را که در اختیار دارد، طلب نمی‌کند. به‌عنوان مثال کسی که باسواد است، دیگر طالب آموختن الفبا نیست. از سوی دیگر بسیار روشن است انسانی که سیر شده، غذا نمی‌طلبد، چرا که ظرفیت او تکمیل گشته است. طلب کمال بی‌نهایت، نشان می‌دهد که انسان به‌اندازه‌ی بی‌نهایت استعداد و ظرفیت جذب کمالات را داراست. ـ اکنون ثابت شد که خداوند به‌عنوان یک کمال بی‌نهایت و مطلق، وجود دارد و این کمال، مطلوبِ تمام انسان‌هاست. کمی با دقت‌تر نگاه کنیم؛ آیا جمله بالا، عین عبارت «لا اله الاّ الله» نیست؟ در ادبیات عرب، «الله»، همان اِله شناخته شده‌ای است (ال) که مطلوب انسان‌ها بوده و همه کمالات را یکجا در خویش جمع نموده است. کمالِ مطلق بی‌نهایت یعنی چه؟ چرا باید همه کمالات به‌صورت یکجا و مطلق طلب شوند؟ چرا نمی‌توانیم برای هر کمالی یک بی‌نهایت قائل شویم، مثلاً بگوییم؛ یک بی‌نهایت علم، یک بی‌نهایت قدرت، یک بی‌نهایت زیبایی و... در پاسخ باید گفت که کلمه‌ی بی‌نهایت محدودیت‌بردار نیست. بی‌نهایت یعنی چیزی که حد و حدودی ندارد. آیا می‌توان دو بی‌نهایت را در کنار هم فرض کرد؟ و این در حالیست که با میان آمدن بی‌نهایت دوم، باید برای بی‌نهایت اول حد و مرز قائل شویم و این اصلاً با معنای کلمه بی‌نهایت سازگار نیست. بنابراین اگر ما طالب کمالی آن هم به‌صورت بی‌نهایت هستیم، باید به دنبال منبعی باشیم که همه‌ی کمالات را به‌صورت یکجا در خود داشته باشد، زیرا بی‌نهایت، دو بردار نیست. نکته: اگر بگوئیم ذاتِ این کمال مطلق بی‌نهایت از زمانی خاص و یا در مکانی خاص به‌وجود آمده و یا تا زمانی معلوم و یا مکانی معلوم ادامه دارد. باز هم برایش حد و مرز تعیین کرده‌ایم، که با کلمه‌ی بی‌نهایتِ او سازگار نیست. بنابراین بهتر است این‌طور بگوئیم؛ ذاتِ کمال مطلق بی‌نهایت که مطلوب همه انسان‌هاست ازلی و ابدی است... . «لا إله الذی، لا نهایت لَه...» رابطه «الله» و نفس انسان اکنون ثابت شد؛ بی‌نهایت کمالی که مطلوب انسان‌هاست، همان ذات یکتا و نامحدودی است که تمام آن‌چه در عالم می‌بینیم مظاهر وجودی او می‌باشند و از خود وجود مستقلی ندارند؛ نفس انسان چگونه ظرفیت درک این بی‌نهایت و پذیرش کمالاتش را دارد؟ نفس ما چیزی جز یک مظهر وجودی از آن ذات بی‌نهایت نیست. ساده‌تر بگوییم: یک لیوان از آب دریا، خاصیتِ تمام آب دریا را با خود دارد. نفس انسان، هم‌سنخ با کمال مطلق است، پس توانایی درک و جذب آن را خواهد داشت. نگاهی جدید به سوره توحید با توجه به آن‌چه تاکنون آموخته‌ایم، یکبار کمی موشکافانه سوره توحید را بررسی می‌کنیم؛ «قل هو الله أحد ، الله الصمد ، لم یلد و لم یولد ، و لم یکن له کفواً احد» «هو»؛ از آن‌جا که خداوند یک حقیقت مطلق و بی‌نهایت است و ما به‌عنوان یک جلوه و ظهور از این حقیقت کل هستیم، پس نمی‌توانیم بر او احاطه یافته و شناخت کاملی از او به‌دست آوریم. به همین سبب او را «هو» می‌نامیم. «هو»، مقام غیب الغیوبی و ناشناخته‌ی خداوند است که درخور فهم هیچ موجودی نیست. «الله»؛ آن اِله و دلبری که نفسِ همه‌ی ما او را می‌شناسد و می‌طلبد، همه کمالات را یکجا در خود جمع نموده است. «أحَد»؛ گفتیم که او یک حقیقت بی‌نهایت است و بی‌نهایت هم نمی‌تواند در کنار بی‌نهایت دیگر قرار گیرد. پس او یک ذاتِ بی‌نهایت یکتاست... «قل هو الله أحد» «صمد»؛ تمام کمالات در او جمع شده، پس نیازمند کسبِ کمالِ جدیدی نیست، بنابراین او بی‌نیاز است. «لم یلد»؛ ذات او یکتاست، و اگر بتواند تولید مثل کند، احدیت و بی‌نهایت بودنش نقض می‌شود. پس هرگز مانند خودش را تولید نکرده و نخواهد کرد. مخلوقات او، تنها جلوه‌ای از ذاتِ احد او هستند. «و لم یولد»؛ گفتیم که «بی‌نهایت» زمان نمی‌پذیرد، ذات خداوند ازلی و ابدی است، پس نمی‌تواند زمانی از کسی متولد شده باشد. «و لم یکن له کفواً احد»؛ یک هستی مطلق و یکپارچه که تمام مخلوقاتش تجلیات و مظاهر ذاتش هستند، نمی‌تواند شریک و یا شبیهی داشته باشد. تفاوت حضور و ظهور خداوند ثابت شد که خداوند تنها وجود مطلق و یگانه هستی است و تمام موجودات تجلی ذات او هستند. بنابراین نمی‌توان گفت که خداوند در جایی از عالم حضور ندارد. ... «و هو معکم، أین ما کنتم ...» و او با شماست، هرجا که باشید... (سوره حدید ـ آیه ۴) حضور خداوند با تمام اسماء و صفاتش در تمام عالم به یک میزان گسترده است، اما ظهور او در هر شیء و یا در هر گوشه‌ی عالم با جای دیگر متفاوت است. به‌عنوان مثال ظهور تجلیات خداوند در یک شاخه گل با ظهور او در یک تکه سنگ و یا ظهورش در یک انسان متفاوت است، اما حضورش در هر سه مورد از مثال بالا یکسان است. هیچ چیز در عالم، مانع حضور خداوند نیست. وجود او در همه چیز حضور داشته و هیچ موجودی در برابر حضور او مقاومتی نمی‌تواند از خود بروز دهد، و این معنای اسم قهار خداوند است... «لمن الملک الیوم؟ لله الواحد القهار» (سوره غافر ـ آیه ۱۶) لا اله الاّ الله آموختیم که تصرف بر ذات خداوند و شناخت کامل او برای انسان که خود نوعی تجلی از ذات پروردگار است، ممکن نیست. در همین جا این پرسش مطرح می‌شود که انسان چگونه می‌تواند عاشق کسی باشد که هرگز نمی‌تواند او را کاملاً بشناسد؟ چگونه می‌تواند او را اله خود دانسته و پرستش کند؟ با کمی تأمل می‌توان دریافت که انسان در رویارویی با هر نعمتی از نعمات خداوند، پس از گذشت مدت زمانی دل‌زده شده و نعمتی بالاتر را می‌طلبد. از آن‌جا که انسان بی‌نهایت‌طلب است، به دنبال هر کمالی که باشد، بی‌نهایتش را در وجود خداوند خواهد یافت. به‌عنوان مثال اگر به دنبال قدرت است، نهایتش را در او می‌یابد، اگر زیبایی‌طلب است، اوج زیبایی را در او خواهد یافت و... بنابراین کسب هر کمال از کمالاتِ عالم، این مسئله را بر او اثبات خواهد نمود که بی‌نهایتِ ممکنِ آن کمال در وجود خداوند بوده و اوست که تمام کمالات را یک‌جا در خود جمع نموده است (شهود کلمه الله). سپس به راحتی می‌تواند دریابد که هیچ کمالی از او بالاتر نیست که بتواند آن را معبود خود برگزیند. (شهود کلمه لا اله الاّ الله) رسیدن به این شهود، آن‌قدر در نزد خداوند ارزشمند می‌باشد که حضرت علی «علیه‌السلام» می‌فرمایند؛ اگر بنده مسلمانی بگوید «لا اله الاّ الله»؛ این سخن بالا رفته و هر سقفی را خواهد شکافت و بر هیچ‌یک از گناهان او نمی‌رسد مگر آن‌که نابودش می‌کند. لا در ابتدای «لا اله الاّ الله»، نفی الهه‌های کاذبی است که در مسیر زندگی ما قرار می‌گیرند و ممکن است ما را از رسیدن و شبیه شدن به اِله حقیقی‌مان بازدارند. باید بیاموزیم بزرگ‌ترین غایت ما در دنیا آن است که بر سر الهه‌های دروغین و چشمک‌زنِ مسیر زندگی‌مان شمشیر «لا» بکشیم و جز «الله» به اِله دیگری نپردازیم. فسق ذات انسان، به‌عنوان یک جلوه از تجلیات خداوند، عاشق او و طالب کمالات اوست. به انحراف انسان از آن‌چه ذاتش می‌پسندد، در اصطلاح فسق گفته می‌شود. به آیه ۲۴ سوره توبه توجه کنید؛ ـ «قل إن کان آباؤکم و أبناؤکم و إخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموالٌ اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکِنُ ترضونَها أحبَّ إلیکم من الله و رسوله و جهادٍ فی سبیله فتربّصوا حتّی یأتی اللهُ بأمره والله لا یهدی القوم الفاسقین» ـ بگو ای مردم اگر شما پدران1، پسران۲ و برادران۳ و زنان۴ و خویشاوندان۵ و اموالی که جمع آورده‌اید۶ و مال‌التجاره‌ای که از کسادی آن بیمناکید7 و منازلی که به آن دل خوش داشته‌اید۸ را بیش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست می‌دارید، منتظر باشید تا امر نافذ خدا جاری گردد و خدا فاسقین را هدایت نخواهد کرد. در این آیه خداوند ۸ دسته از الهه‌های دروغین را که ممکن است سبب انحراف ما از آن‌چه ذاتمان می‌پسندد، شوند را برایمان برشمرده است. اگر پرداختن به هرکدام از این ۸ دسته، سبب شود که ما از حقیقت «لا اله الاّ الله» فاصله بگیریم، تا جایی که از عشق‌ورزی به اِله حقیقی‌مان «الله» و اطاعت از رسول او و جان‌فشانی در راه پروردگارمان بازبمانیم، به نوعی انحراف از ذات اصلی‌مان مبتلا شده‌ایم و یا در یک کلام فاسق گشته‌ایم. در این‌صورت باید در عذابی دردناک که عاقبت منحرفین از انسانیت (فاسقین) است، وارد شویم. اکنون به آسانی می‌توان دریافت که عاشورا از آن جهت روز تحقق کلمه «لا اله الاّ الله» بود، که رقص شمشیرهای «لا» بر سر الهه‌های دروغین، هیاهویی در تاریخ به پا کرده بود. همه آمده بودند تا الهه‌های کاذبشان را برای اِله حقیقی‌شان قربانی کنند، و هرکس قربانیِ بیشتری می‌داد، شادمان‌تر بود. البته باید هوشیار بود که محبت و مودت نسبت به اعضای خانواده، خود نیز از نعمت‌های الهی است. خداوند هر آن‌کس را که با اهلش مهربان‌تر باشد را بیشتر دوست می‌دارد. اما فراموش نکنیم که این محبت نباید روی هدف اصلی خلقت ما سایه افکنده و ما را از محبت به اِله حقیقی‌مان بازدارد. تا جایی که اگر روزی قرار بود میان خدا و یکی از ۸ دسته از الهه‌های کاذبی که در آیه بالا خواندیم، یکی را برگزینیم، خداوند گزینه انتخابی ما نباشد. بیایید کمی با خودمان روراست باشیم؛ ما در چنین آزمونی کدام گزینه را انتخاب خواهیم نمود؟؟؟ هرگز فراموش نکنیم که در هجوم وسوسه‌ها، مصیبت‌ها، مشکلات و... اکسیر «لا اله الاّ الله»، آرام‌بخشِ جانِ انسان است. یقین به این حقیقت که او با همه کمالات و قدرتش در کنار ما، اِله‌ ما، یاور ما و رافع تمام مشکلات ماست، قدرتی شگفت‌انگیز در وجودمان تولید خواهد کرد. انسانی در زندگی خویش، تنهایی را تجربه نخواهد کرد مگر این‌که به حقیقت «لا اله الاّ الله» رسیده باشد. تجلی یعنی چه؟ ابتدا، با یک مثال شروع می‌کنیم؛ عقاید توحیدی، با ذاتِ استاد درآمیخته است. یعنی میان ذات استاد و عقاید توحیدی او نمی‌توان فاصله‌ای تعیین کرد. اما اگر او بخواهد این عقاید را به گروهی دیگر بیاموزد، ابتدا باید آن عقاید را در مرحله عقل خویش فرمول‌بندی کرده، در مرحله‌ی خیال تصورشان نموده و سپس آن‌ها را به‌صورت صوت در عالم ماده تولید و به گوش شاگردانش برساند (سیر نزولی) شاگردان نیز پس از دریافت صوت از عالم ماده که توسط قوای عقلانی این فرمول‌ها را طبقه‌بندی نموده و به‌عنوان یک اعتقاد صحیح و اثبات شده می‌پذیرند تا جایی که با تمرین و تکرار این عقاید، جزء ذات آنان شده و در ضمیرشان ثبت می‌گردد. (سیر صعودی) در این سیر نزولی و صعودی که میان استاد و شاگردان برای آموختن یک مفهوم ردّ و بدل شد، دیدیم که حقیقتِ توحید، یک حقیقت واحد بود که در مراتب مختلف، چهره‌های گوناگون به خود گرفت. به این معنا که هر بار با یک نوع تجلی ظاهر گشت، تا از ذات استاد به ذات شاگردان منتقل شد. ذات خداوند نیز برای ظهور در مراتب گوناگون، چهره‌ها و جلوه‌های مختلفی به خود می‌گیرد که به این ظهورات مختلف، تجلیات خداوند گفته می‌شود. توجه و تمرکز ما به هرکدام از این تجلیات، درواقع توجه به همان ذات احد و یکپارچه به نام «الله» است؛ «... أینما تولّوا فثمَّ وَجهُ الله ...»؛ به هر طرف رو کنید به سوی خدا روی آورده‌اید. (سوره بقره ـ آیه 115) گفتیم که حضور خداوند در همه جا یکسان است. اما ظهور او به تناسب مرتبه تجلی‌اش متفاوت می‌باشد. ظرفیت هر مرتبه از تجلی، نوعِ ظهور خداوند را در آن مرتبه مشخص می‌کند. اما دقت داشته باشیم که تنوع تجلیات خداوند، مانع از واحد بودنِ حقیقت ذات او نیست. آن حقیقت واحد همچنان یکتایی خویش را حفظ خواهد کرد، در حالیکه مظاهرش می‌توانند متنوع باشند. تسبیح خداوند در قرآن بسیار آمده است که تمام آن‌چه در آسمان و زمین است، خداوند را تسبیح می‌کنند؛ «یُسبّحُ لَهُ من فی السموات والارض، والطَّیر صافّاتٍ کُلٌ قد علم صلاتَهُ و تسبیحه...» (سوره نور ـ آیه 41) زیباتر آن‌که همه موجودات به تسبیح و نمازشان کاملاً آشنایند. این آیه نشان می‌دهد که خداوند برای تمام اشیاء شناخته شده است. هم او را می‌شناسند و به همین دلیل تسبیحش می‌کنند. چرا که ستودن موجودی، بدون شناخت اوصافش ممکن نیست. صدای خدا گاهی اتفاق می‌افتد که ما حرفی و یا احساسی را با حرکت خاصی و یا توسط عضوی از اندام‌های بدنمان به مخاطبمان می‌رسانیم. مثلاً با خرید هدیه‌ای او را به این موضوع توجه می‌دهیم که دوستش داریم و یا با در هم کشیدن ابروها، حس ناخوشایندمان را از موضوعی به او منتقل می‌کنیم. این نوع حرکات از سوی ما در واقع نوعی تکلم هستند. خداوند از تمام مخلوقاتش در قرآن با نام کلمه یاد می‌کند. کلمه، ابزار اولیه‌ی تکلم است. پس خداوند تمام مخلوقاتش را وسیله‌ای برای سخن گفتن با ما قرار داده است. تجلیات او، کلامِ روشنی از او برای شناختِ بیشتر ما هستند. حال کمی تمرکز کنیم؛ آیا صدای روشن خدا را می‌شنویم؟ او کسی است که تمام آن‌چه را که در آسمان‌ها و زمین می‌بینیم برای من و تو و... خلق نموده است. تا او را ببینیم، صدایش را بشنویم و بشناسیمش ... تا شاید به خاک افتیم در برابر کسی که همه چیز است و ما هیچ چیز. او که تمام عالم را زبانِ تکلم خویش آفرید تا خداوندی‌اش را بر ما فریاد کند. راستی! آیا تاکنون حتی برای یکبار هم که شده، لذت هدیه گرفتن یک شاخه گل زیبا را از دستان خداوند چشیده‌ایم و این در حالی است که او تمام شاخه‌های گل‌های زیبا را با همه ظرافت و لطافتشان فقط و فقط برای لذت من و تو خلق نموده است. برای آن‌که وقتی به گلی نگاه می‌کنیم، دستان قدرتمند خالقش را در پسِ آن ببینیم. چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید... نه تنها چشم‌ها را که ابتدا باید جان‌ها را شست؛ از هرچه ناپاکی، از هر چه سیاهی، از هر آن‌چه که حجاب چشمانمان می‌شود از دیدن او... اول باید جان را تطهیر کرد تا چشم هم مطهر شود. استغفار، مبارزه با حملات شیطان، رها شدن از گذشته و آینده، مبارزه با بخش طبیعی وجود، تمرکز، عبادت و ... تطهیرمان خواهد کرد، آن‌قدر که بتوانیم نادیدنی‌ها را ببینیم. باید «من» وجودمان را حذف کنیم. آیینه وجود ما اگر از زنگار «منیت» و «گناه» پاک شود، به یقین زیباتر می‌تواند اسماء پروردگارش را متجلی سازد. اگر از ظهوراتمان رنج می‌بریم، باید بدانیم که طهارت می‌تواند آینه ظهورها را شفاف‌تر کند. تفاوت حضور و علم خداوند ـ «ألا إنّه بکل شیءٍ محیط»؛ آگاه باشید که او به تمام اشیاء احاطه دارد. (سوره فصلت ـ آیه 54) «شیء» به چه چیزی اطلاق می‌شود؟ به تمام تجلیات خداوند از ریزترین آن‌ها (مثل الکترون، نوترون و...) تا بزرگ‌ترین آن‌ها (اجرام آسمانی و...) که همه و همه در کنار هم اجزاء عالم هستی را تشکیل می‌دهند «شیء» اطلاق می‌شود. آیه بالا به حضور خداوند به‌صورت کامل در تمام اشیاء اشاره دارد. ـ «إنّ الله قد أحاط بکل شیءٍ علما...»؛ همانا خداوند بر تمام اشیاء علم و آگاهی دارد. (سوره طلاق ـ آیه 12) از سویی دیگر علاوه بر آن‌که خداوند در تمام اشیاء حضور دارد، طبق آیه بالا نسبت به تمام اشیاء علم و آگاهی کامل دارد. یعنی هیچ شیء از اشیاء عالم هستی بر او پوشیده نیست. توصیف خداوند از نگاه علی «علیه‌السلام» امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» در خطبه‌ی یکم نهج‌البلاغه می‌فرماید: «إنّ الله مع کل شیء لا بمقارنه»؛ خداوند همراه تمام اشیاء هست، اما نمی‌توان آن‌ها را از هم تمییز داد. مثلاً چیزی را به‌عنوان شیء و چیزی که همراهش هست را «حق» نامید. ... و غیر کل شیءٍ لا بمزایله از سویی خداوند در عین معیت (همراهی) با اشیاء خصوصیات آن‌ها را دارا نمی‌باشد؛ ولی با وجود این هیچ فاصله‌ای نیز میانشان وجود ندارد. مثلاً خداوند رنگ گل رز قرمزی را که خلق کرده از او نمی‌گیرد و یا مثل آبی که خلق نموده مایع نیست. خصوصیات اشیاء مربوط به مرتبه تنزل آن‌هاست. خصوصیات اشیاء مربوط به مرتبه تنزل آن‌هاست. امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» در جایی دیگر می‌فرمایند: «هو فی الأشیاء علی غیر ممازجه...» خداوند در عین حضور همراهی کامل با اشیاء با آن‌ها مخلوط و ممزوج نمی‌گردد. مثلاً خیسی یک شیء او را خیس نمی‌کند. برای تفهیم بیشتر کلام امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» به مثال زیر توجه فرمایید؛ نفس ما به‌عنوان یک حقیقت مجرد که مکان و زمان برنمی‌دارد، همیشه با ما همراه بوده و بر بدن ما و تمام قوای پنج‌گانه‌اش احاطه کامل دارد. اما آیا با وجود آن‌که نفس در بدن ما حضور کامل دارد، در درون بدنِ ماست؟ آیا به‌عنوان چیزی جداگانه بدن ما را همراهی می‌کند؟ آیا می‌توان میان نفس و بدن فاصله انداخته و یا آن‌ها را از هم متمایز نمود؟ جواب تمام این سؤال‌ها منفی است. نفس حقیقتی مجرد بوده و بدن حقیقتی مادی که هرکدام خصوصیات مربوط به خود را دارا می‌باشند. رابطه نفس با بدن دقیقاً مانند رابطه خداوند با مخلوقاتش است؛ از همین روست که می‌گوییم؛ «من عرف نفسه، فقد عرف ربه» نفس ما در قوه عقل، به‌صورت تعقل و در محسوساتی مثل شنیدن، دیدن، لمس کردن و... به‌صورت حس ظهور می‌کند. در قوه فوق عقلانی ارتباطات عمیق معنوی و عشق‌ورزی به پروردگار را ایجاد می‌کند و... آری، نفس ما در همه قوای ما به یک میزان حضور دارد اما ظهور او به مرتبه‌ای از آن قوه بستگی دارد که باید در آن ظهور یافته و فعال شود. از سویی کاملاً واضح است که عمل شنیدن برای نفس ما، مانع از دیدن، خیال‌پردازی کردن، تفکر کردن و... در یک زمان واحد نمی‌گردد و یا همه این فعالیت‌ها باهم، واحد بودن نفس ما را زیر سؤال نمی‌برد. پس به‌راحتی می‌توانیم این نکته را در یک زمان واحد نمی‌گردد و یا همه‌ی این فعالیت‌ها باهم، واحد بودن نفس ما را زیر سؤال نمی‌برد. پس به‌راحتی می‌توانیم این نکته را درک کنیم که پرداختن به یک شیء، خداوند را از پرداختن به شیء دیگر بازنداشته و حضور او در یک شیء مانع حضور او در تمام اشیاء نمی‌گردد. آیا گناه و یا خطا از سوی مخلوقات که تجلیات خداوند هستند نیز مربوط به خداوند بوده و به او نسبت داده می‌شود؟ خداوند اراده فرمود تا موجودی مختار و صاحب اراده خلق نماید. بنابراین به‌صورت مخلوقی که از خود اراده داشته و صاحب انتخاب بود تجلی فرمود. در خطبه علی «علیه‌السلام» آموختیم که اگر حقیقتی واحد به مرتبه‌ای تنزل یافته و تجلی نماید، خصوصیات آن مرتبه را نخواهد داشت. به‌عنوان مثال بدن که مرتبه نازله نفس است، رنگ دارد، به خواب می‌رود، غذا می‌خورد و... آیا نفس نیز رنگ دارد؟ می‌خوابد؟ غذا می‌خورد؟ ... در جواب باید این‌گونه گفت؛ از آن‌جا که انسان تجلی پروردگار است تمام توان و قدرتش را از او می‌گیرد. اما انسان با مخلوقات دیگر اراده‌ای است که برای انتخاب مسیر دارد. بنابراین اراده موجود انسان می‌تواند نقشه راهی را که خداوند برای سعادتش طراحی نموده بپذیرد و طبق آن حرکت کرده و به سعادت برسد و یا آن را نپذیرفته و خلاف جهت آن طی مسیر کند. به این حرکت در خلاف جهت فطرت، در اصطلاح معصیت و یا گناه گفته می‌شود. اولیاءالله چگونه صدای ما را می‌شنوند؟ چگونه می‌توان با آن‌ها ارتباط دوستی برقرار نمود؟ آموختیم که؛ ۱ ـ خداوند در همه جا حضور یکسان دارد. ۲ ـ به تمام اجزاء عالم هستی علم و آگاهی دارد و احوال هیچ ذره‌ای نیز از او پوشیده نیست. معصومین «علیهم‌السلام» تنها تجلیات کامل خداوند هستند. یعنی تنها مخلوقاتی که خداوند با تمام اسماء خود هم در آن‌ها حضور دارد و هم ظهور. از طرفی همان‌گونه که علم خداوند بر همه چیز احاطه دارد، علم و آگاهی نیز همه هستی را دربرمی‌گیرد (سعه وجودی). تنها تفاوت این تجلیات با ذات خداوند آن است که آن‌ها ساخته‌ی دست خداوندند. پس از هر گوشه‌ای از عالم می‌توان با آن ها ارتباط برقرار نموده و درخواست کمک نمود. لحظه با شکوه بندگی آن‌چه تاکنون آموختیم خلاصه‌ای از حقیقت توحید بود که پایه و اساس شناخت خداوند و عبادت اوست. شهودِ توحید، آغاز بندگی خداوند است. آیا زمان آن نرسیده که این لحظه با شکوه را به یکدیگر مبارک باد، گوییم؟ جانی که توحید در آن شکل گرفت. دین و احکامش را به آسانی خواهد پذیرفت. نبوت و امامت میوه درخت توحیدند و تنها از راه توحید است که می‌توان حقیقت آن‌ها را درک نمود. شکوه لحظه شهود بر شما مبارک.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 721
زمان انتشار: 1 نوامبر 2014
| |
دلیل تنهایی امام زمان - استاد محمد شجاعی

دلیل تنهایی امام زمان - استاد محمد شجاعی

تنهایی امام زمان نتیجه عدم شناخت انسان ها از خودشان

فیلم

1 - دلیل تنهایی امام زمان - استاد محمد شجاعی

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 701
زمان انتشار: 30 اکتبر 2014
| |
خانواده آسمانی،جلسه 133 ، 91/06/02

خانواده آسمانی،جلسه 133 ، 91/06/02

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی در ارتباط با رابطه با خانواده ی آسمانی آنچه به ما قدرت می‌دهد باور نسبت داشتن با ایشان است. پذیرش سنخیت و اهلیت داشتن با آسمان است. شناخت آن جایی که از آنجا آمده‌ایم بسیار مهم است. در روایت آمده که اگر انسان‌ها این مطلب را می‌دانستند روی زمین با یکدیگر اختلاف نمی‌کردند. (از بیانات امام باقر علیه‌السلام). متأسفانه آموزشهای دینی ما ناقص است زیرا ما دین را از زمین شروع کرده‌ایم و آن را مبتنی بر انسان شناسی نمی‌دانیم. هیچ موجودی به اندازه‌ی انسان نمی‌تواند «الله» را بشناسد و حقیقت انسان، اولین مخلوق خداوند تبارک و تعالی است. اصل و ریشه‌ی انسان «مثل اعلی» است یعنی عالی‌ترین نمونه‌ی خداوند است و ما بدون این‌ها دین را آموخته‌ایم. ما قبل از آمدن به زمین خدا را درک کرده و با او زندگی کرده‌ایم و همه آموزش‌های دینی را قبل از دنیا تجربه کرده‌ایم. «معاد» هم ما را به همین موضوع رهنمون می‌گردد؛ زیرا معنای آن «محل بازگشت» است یعنی به جایی خواهیم رفت که از آنجا آمده‌ایم. خداوند به قرآن «ذکر» به معنای «یادآور» می‌گوید: «انا نحن نزّلنا الذکر و انا له لحافظون» (سوره حجر/150) قرآن «ذکر» است چون مطلب جدیدی به ما نمی‌گوید و انبیاء نیز همینطور، بلکه همه‌ی سخن آن‌ها یادآوری چیزهایی است که ما قبلاً با آن‌ها زندگی کرده‌ایم. دنیا هر لذتی را که به ما می‌دهد پس از مدتی دل ما را می‌زند زیرا هیچ کدام به قیمت دل ما نیستند و ما با آن‌ها به آرامش بادوام نمی‌رسیم و فقط «الله» برای ما چنین آرامشی را به همراه دارد، زیرا تنها وجود بی‌نهایت است. ما قبلاً در نزدیک‌ترین حالت به «الله» و شبیه‌ترین وضعیت به او زندگی می کرده ایم و اساساً اصل و وطن ماست. اگر نسبت به کمالی تمایل پیدا می­کنیم به دلیل این است که مظهر اسم یا اسمائی از خداوند است. علی «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «واتر الیهم انبیائه لیستادوا هم میثاق فطرته...» (خداوند) به طور متواتر (پی در پی) پیامبرانش را به سوی آن‌ها (مردم) فرستاد تا میثاق فطری که (خدا با آن‌ها بسته) از ایشان بگیرد. قرآن کریم می‌فرماید: «الم اعهد الیکم یا بنی آدمان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین» آیا ای فرزند آدم با تو عهد نکردم که شیطان را نپرستی که او برای تو دشمنی آشکار است؟ ما با خدا عهده کرده‌ایم که محدود را به نامحدود ترجیح ندهیم. ادامه‌ی حدیث: «... لیثیروا لهم فائن العقول...» تا گنجهای عقل‌ها را از درون ما برانگیزاند. در درون ما عشق به خدا و معصوم (علیه‌السلام) و شناخت ایشان و متخصص شناسی وجود دارد. انسان باید این‌ها را به خاطر آورده و خودش را اهل آسمان بداند. جنس خنثی (مخنّث) را خداوند از آن جهت خلق کرده است که به ما بفهماند حقیقت انسان زن یا مرد بودن نبوده و نیازهای زمینی او جزء کمالات انسانی نمی‌باشد. باید وجه افتراق خود با حیوانات را شناخته و انسانیت خودمان را بفهمیم و بدانیم مبدأ و اصل داریم و به آنجا باز خواهیم گشت. کسی که این‌ها را بفهمد با قیمت اصلی خودش در زمین زندگی می‌کند. اینکه خداوند فرشتگان را در خدمت ما قرار داده است به این معناست که ما از آن‌ها برتریم و اگر بهشت را برای انسان آفریده یعنی که او مقام والایی دارد و بهشت در خدمت انسان است. تمام شئون، برای ما هستند نه اینکه در استخدام آن‌ها قرار بگیریم. باید فکر کنیم اگر خدا همه‌ی این‌ها را برای ما گذاشته است، ما را برای چه هدفی خلق کرده است؟ «هوالذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً» او (هو اسم ذات است) کسی است که آنچه را که در زمین است برای شما خلق کرده است. همه‌ی موجودات به طفیل وجود انسان، هستی یافته‌اند. اگر آنچه در زمین است برای ما آفریده شده است قطعاً آنچه که در آسمان‌هاست هم برای ما خلق شده‌اند. زیرا زمین حیاتش را مدیون آسمان است و اصلاً بخشی از اجزای این آسمان بیکران به شمار می‌آید. «یسئلونک عن الاهله، قل هی مواقیت ...» از تو درباره‌ی ماه می‌پرسند، بگو که آن برای تعیین موقعیتهای عبادت، مثل حج و معاملات است. «... سخرلکم ما فی السموات و ما فی الارض» آنچه در زمین و آسمان است در تسخیر شماست. باید فکر کنیم: چه کسی هستیم و خداوند ما را برای چه منظوری روی زمین خلق کرده است؟ ما با چه انگیزه‌هایی غصه می‌خوریم و یا شاد می‌شویم؟ خداوند «خالق کلشی» است و جز او هیچ کس صلاحیت اظهار نظر درباره‌ی انسان را ندارد. از آن بالاتر «ربّ کلشی» یعنی مالک مدبر همه چیز است، یعنی مملوک خودش را تربیت می‌کند. در ماه مبارک دعاهایی وارد شده که روی کلمه‌ی «ربّ» خیلی تأکید شده است. متأسفانه دعاهایی را می‌خوانیم که نمی‌فهمیم. ما اگر واقعاً مالکِ مدبر بودنِ خدا را قبول کرده باشیم این وضع زندگی­مان نیست. اول باید ایمان بیاوریم: آسمانی هستیم و اهل خانواده‌ی پیامبر «صلی الله علیه و آله» و تا وقتی در آینه، خود حقیقی­مان را نبینیم به جایی نخواهیم رسید. والدین دائماً فرزندانشان را تشویق می‌کنند درس خوانده تا به جایی برسند غافل از اینکه شأن انسان کسب مقام و موقعیت نیست. چه کسی می‌تواند «من حقیقی» ما را به خودمان نشان داده و ما را از «منِ غیر حقیقی» جدا کند؟ البته ما علاوه بر مربی به باشگاه خوب هم برای تمرین نیاز داریم. نماز، روزه، حج و دعا تمرینی است برای اینکه به خود حقیقی­مان توجه کنیم. ولی ما مانند نابینایان، عصازنان راه را طی می‌کنیم. حقیقت ما همان نفخه‌ی الهی است. خداوند در دو جای قرآن از دمیدن نفخه‌ی الهی در انسان سخن گفته و بلافاصله به فرشتگان دستور سجده داده است: «فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین». فرشتگان به موجودی سجده نکردند که فقط قابلیت پدر یا مادر شدن داشته، یا قادر است مقام و موقعیت پیدا کنند و... باید دید چه گوهری در وجودمان است که خداوند برای هر کدام از ما صدها هزار فرشته استخدام کرده است. ما باید سبک زندگی­مان را متناسب با هدف از خلقت انسان تنظیم کنیم. اگر می‌خواهیم با غیب رابطه برقرار کنیم اول باید مَحرمِ غیب شویم. دختر و پسری که از یکدیگر تقاضای ازدواج می‌کنند باید حتماً باهم سنخیت داشته باشند. ما هم باید بفهمیم که در غیب قرار است با چه کسانی نرد عشق ببازیم و ثابت کنیم که از ایشان می‌باشیم. ما باید عضو خانواده‌ی حقیقی­مان شویم تا آمد و شدمان پذیرفته شده و محرم شویم. خداوند از ما خواسته که در روز حداقل پنج مرتبه به نزد او رفته و آن کلمات را ادا کنیم. معرفتی بالاتر، شورانگیزتر، کامل‌تر و زیباتر از نماز، وجود ندارد. خیلی دردناک است وارد برزخ شویم و بفهمیم حتی دو رکعت نماز نخوانده‌ایم، این از آتش جهنم هم سوزان­تر است. قرآن خواندن­مان هم آنطور که باید باشد نیست. مرحوم الهی قمشه‌ای: «یک شبی خوب است بخوانی ورقی ز قرآن». این در حالی است که ما ظاهراً، بارها قرآن را ختم کرده‌ایم. «خلق لکم ما فی الارض جمیعاً»، «... سخرلکم ما فی السموات و ما فی الارض...»، «لا تدع مع الله الهاً آخر لا اله الا هو...» سعی کنیم درباره‌ی آیات قرآن و خود حقیقی­مان تفکر کنیم. داستان‌های هفت خوان رستم، سیمرغ و بسیاری از افسانه‌ها را می‌خوانیم ولی حاضر نیستیم با همان دقت قرآن را مطالعه کنیم و ماجراهای آن را پیگیری کنیم. بهترین اساتید، مربیان و بیشترین اطلاعات ماوراءالطبیعه در کشور ماست ما امام و امامزاده داریم ولی افراد جستجوگر کم داریم. چه بسا تازه مسلمان‌هایی که ماجرای مسلمان شدن­شان را تعریف می‌کنند و چه مسیرهایی را طی کرده‌اند تا بالاخره مسلمان شدند. با تلاش بسیار کتب دینی، پس از آن قرآن به دست شان رسیده و بعد از آن با اهل بیت «علیهم‌السلام» آشنایی پیدا کرده نهایتاً شیعه شده‌اند. هنوز دغدغه‌ی اینکه چرا خلق شده‌ایم؟ از کجا آمده و قرار است به کجا برویم، را پیدا نکرده‌ایم. بعدها خیلی دچار حسرت خواهیم شد. متأسفانه ما در مسائلی مثل حجاب، وضو، غسل و نماز و ... توقف کرده‌ایم و کتاب‌هایی هم که مطالعه می‌کنیم پیرامون همین مسائل است و رابطه‌ای با غیب و آسمان برقرار نکرده‌ایم. خبری از بهشت و بالاتر از آن نداریم. تا زمانی که مشغول دنیا و گرفتاری‌های آن هستیم هر قدر هم از آسمان بشنویم فایده‌ای ندارد. اگر ما دغدغه‌ی دنیا داشته باشیم به حدی پست می‌شویم که به جهنم می‌رویم: «من بکی علی الدنیا دخل النار» کسی که برای دنیا گریه کند داخل جهنم می‌شود. همه‌ی برنامه ریزی های ما با بخش زمینی­مان صورت می‌گیرد. اگر به کتاب‌ها، فیلم‌ها و یا تبلیغات صورت گرفته‌ی مورد علاقه‌ی جامعه، توجه کنیم می بینیم که ربطی به خود حقیقی انسان ندارد. والدین، آموزش‌های مدرسه و آموزش عالی، تلویزیون و ... به جوانان ما از وقتی متولد شده‌اند، فقط خود زمینی و وطن زمینی را به آن‌ها معرفی کرده‌اند. بنابراین آن‌ها هم حق دارند که زندگی را در درس خواندن، شغل داشتن، ازدواج و صاحب فرزند شدن و ... خلاصه بدانند. البته همه‌ی این‌ها لازم است ولی به شرط آنکه با نگاه آسمانی باشد. عواطفمان به دیگران، عواطف زمینی است. این جنس از عاطفه را حیوانات هم دارند. البته این نوع از ابراز عاطفه حتی از سوی کافر هم باشد نزد خداوند مأجور است و حتی در آخرتش هم اثر دارد. کسی که این را هم نداشته باشد حیوان هم نیست چه رسد به انسان: «... اولئک کالانعام بل هم اضلّ...» «... مثله کمثل الحمار...»، «... مثله کمثل الکلب...». حتی گاهی قرآن به احترام حیوانات می‌گوید: مانند سنگ است. پیامبر «صلی الله علیه و آله» می‌فرمایند: «رب مرکوب خیر من راکبه لانّه اکثر ذکراً منه» چه بسیار مرکوبی (چهارپایی) که از راکب خود بهتر است. در جایی قرآن آن‌ها را از سنگ هم پست‌تر می‌داند: «ثم قست قلوبهم فهی کالحجاره او اشدّ قسوه...» ما باید آن قدر حرف بشنویم تا عضو خانواده‌ی آسمانی بودن و تعلق به غیب باورمان بشود. تا این اتفاق نیفتد حتی اگر با غیب رابطه برقرار کنیم دنیا را از آن می‌طلبیم. مشکل ما این است که انس با آن‌ها کم شده است. ما اگر رفع مشکلات دنیایی‌مان را از ایشان می‌خواهیم باید برای این باشد که برای انس با ایشان فراغت پیدا کنیم. من بارها تأکید کرده‌ام در زیارت امام رضا «علیه‌السلام» آداب آن را کاملاً رعایت کنیم، زیرا بالاتر از آن کلماتی وجود ندارد. باید اول غسل کنیم، اذن دخول هم باید با توجه خوانده شود: «... اشهد آنک تسمع کلامی و تردّ سلامی...» «شهادت می‌دهم که تو کلام مرا می‌شنوی و سلامم را پاسخ می‌دهی...» به درِ حرم که می‌رسیم شهادتین را با توجه بگوییم و آسمان را حس کنیم. به حرم که نزدیک شدیم سی بار «الله اکبر» بگوییم یعنی خدا بزرگ‌تر از امام «علیه‌السلام» است مبادا در آنجا خدا را فراموش کنیم و ... وقتی خیلی به ضریح نزدیک شدیم چهل بار «الله اکبر» بگوییم و بنشینیم نزدیک ضریح و با حضرت سخن بگوییم و بهترین نوع زیارت، زیارت جامعه کبیره است: «السلام علیک یا اهل بیت النبوه...» تمام بحثهای ما مقدمه زیارت جامعه کبیره است. «... فمعکم معکم لا مع غیرکم...» در وداع با حضرت هم زیارتهای مکرر می‌خواهیم: «... و رزقنی الله العود ثمّ العود ثمّ العود...» چه بسا کشیش‌های ارتدکس و کاتولیک که وقتی به حرم امام رضا «علیه‌السلام» مشرف می‌شوند اظهار می­دارند که اینجا همان جایی است که ما باید بیاییم. اگر ما چنین حسی نداریم برای این است که آن‌ها مفت به دست آورده‌ایم و با نگاه عادت می‌بینیم. باید حجاب عادت را از مقابل دیدگانمان کنار بزنیم و اعمال عبادی‌مان را با عادت انجام ندهیم.   والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 383
زمان انتشار: 16 آوریل 2014
| |
(جلسه 27) دینداری بدون عشق ممکن است ما را به بهشت برساند  اما به الله نه

خانواده آسمانی (جلسه 27) 90/1/18

(جلسه 27) دینداری بدون عشق ممکن است ما را به بهشت برساند اما به الله نه

در سلسله مباحث خانواده آسمانی دو نكته عرض شد؛ یكی این‌كه بدون عشق حقیقی نمی‌توانیم دینداری موفقی داشته باشیم و دیگر این‌كه مصداق عشق حقیقی به ما معرفی شده است. دقیقاً مانند تمام امور دنیایی كه بدون عشق موفقیت جدی در پی نخواهد داشت. در دینداری بدون عشق نیز رشد و بالندگی وجود ندارد. انسان به‌دلیل نیازی كه به عشق دارد همواره معشوق‌های نباتی و جمادی و حیوانی و حتی عقلانی دارد ولی اگر به اهل بیت «علیهم‌السلام» به عنوان معشوق‌های حقیقی عشق نورزد به ظاهر دینداری كرده ولی با معشوق‌های غیرانسانی زندگی می‌كند. در حج نیز وقتی امام صادق «علیه‌السلام» باطن حجاج را به شخصی نشان می‌دهد شخص مشاهده می‌كند كه تعداد بسیار كمی از آن‌ها انسان هستند. بدون عشق،‌ نماز، قرائت قرآن، روزه، حج و جهاد لذتی ندارد. انسان باید دست از تجارت (طمع به بهشت) و ‌ترس از جهنم بردارد و با عشق طی طریق كند. دینداری بدون عشق ممكن است ما را به بهشت برده و از جهنم برهاند ولی به «الله» نمی‌رساند. به همین دلیل است كه خداوند دین را مبتنی بر عشق كرده و غیر از آن را نمی‌پذیرد. «لا اله الا الله» یعنی هیچ «اله» و معشوقی جز «الله» نیست و نمی‌گوید هیچ معبودی بلكه هیچ معشوقی جز او نیست. در سوره توبه آیه 24 هم مسئله عشق و محبت را مطرح كرده است و این عشق را مبتنی بر سه چیز می‌داند؛ خدا، رسول و اهل بیت «علیهم‌السلام» و جهاد در راه خدا. اگر واقعاً عاشق هستیم باید بتوانیم موانع عشق را (با جهاد) از سر راه برداریم. اگر لازم شد هجرت و اگر اقتضاء كرد، دست به شمشیر ببریم. انسانِ عاشق وجوهات شرعی واجب و مستحب را با عشق می‌پردازد. نه این‌كه با حساب و كتاب كه مثلاً به او بگویند اگر نپردازی لقمه‌ات حرام می‌شود و نطفه فرزندت آلوده به حرام شده است. دو نفر كه عاشق هم هستند وقتی بیرون می‌روند عاشقانه هزینه می‌كنند و حتی ناراحتند كه چرا بیشتر ندارند تا خرج یكدیگر كنند. انسان غیرعاشق به علوم دنیایی اهمیت بیشتری می‌دهد تا آموختن قرآن، اخلاق و احكام. ولی انسان عاشق دائماً در پی راه‌هایی است كه به خدا و اهل بیت «علیهم‌السلام» نزدیك‌تر شود. از طرفی انسان در این عشق مدیون خود خداست. (لیلی از مجنون بسی مجنون‌تر است) خودشان به ما آموخته‌اند كه این‌گونه دعا كنیم. «أن یجعلنی معكم فی‌الدنیا و الآخره» وقتی انسان عاشق شد هیچ‌ كاری برایش سخت نیست زیرا همه این‌ها باعث قرب به معشوق می‌شود. بعضی‌ها ممكن است در طول عمرشان صدها ساعت در مسجد بوده‌اند ولی هرگز لحظه‌ای با خدا حرف نزده‌اند. یك شب با خدا بودن به اندازه قرن‌ها عمل می‌كند. كسانی كه تمرین می‌كنند با خدا حرف بزنند یا چیزی برای خدا بنویسند پس از مدتی می‌بینند كه این خداست كه سخن می‌گوید و می‌نویسد «و لكنه اول من المذكور و ثان من الذاكر» همه عمر برندارم سر از این خمار و مستی / كه هنوز من نبودم كه تو بر دلم نشستی كسی كه میل به عشق‌بازی با خدا ندارد، امیدی به او نیست و این بی‌میلی مانند سرطان است. اگر در خودمان تمایل به خلوت با خدا و معصومین «علیهم‌السلام» دیدیم حتماً بدانیم كه خبری است و از آن طرف ما را صدا می‌زنند. نماز كار هركسی نیست. اگر میل به نماز داریم خیلی قدر خودمان را بدانیم «استعینوا بالصبر و الصلوه و انها لكبیره الا علی الخاشعین» كسی كه سر نماز به ‌ترجمه توجه می‌كند، هنوز دل نداده است. بعد از طی مراحل عقلی كار ما فقط با دل است. خداوند قرآن را بر قلب پیامبرصلوات الله علیه نازل كرد نه بر عقل او. دلیل این‌كه شعار قرآن این است كه هرچه مؤمن‌تر باشی شادتر و بانشاط‌تر هستی، این است كه خدا رابطه را با دل قرار داده است نه فكر و عقل. كسی كه می‌خواهد از افكار بد نجات پیدا كند باید افكار خوب را جایگزین كند. اگر نجات پیدا نكردیم ممكن است در لقمه اشكال باشد. دیدنی‌ها، شنیدنی‌ها و خوردنی‌های حرام، افكار حرام به همراه دارند و اگر انسان افكار پاكیزه را جایگزین كند به حدی لذت می‌برد كه حاضر نیست به گذشته برگردد. شخصی می‌گفت كه می‌خواهد از افكار و اعمال بد نجات پیدا كند ولی نمی‌توانست. ایشان را خدمت شخص با صفا ونورانی بردیم ساعتی با او نشست وقتی برگشتیم در او توان تغییرات و تصمیمات زیبا ایجاد شده بود. امام سجاد «علیه‌السلام» به خداوند عرض می‌كنند: خدایا چه‌قدر شیرین است كه من در خیالم با تو عشق‌بازی می‌كنم. امكان ندارد انسان در خیال با معشوق عشق‌بازی نكند و در بیرون به او برسد. برای طهارت خیال لقمه باید شبهه‌ناك هم نباشد و مراجع تقلید «حفظهم‌الله» تكلیف ما را روشن كرده‌اند. در بخش اسماءالله گفتیم كه ارتباط با اسم یعنی ارتباط با حقیقت و كمال كه اول به صورت كتاب است. گر میسر نیست بر من كام او/ عشق‌بازی می‌كنم با نام او بنابراین تصاویر و مجسمه‌های حیوانات در منزل و اتومبیل مانع خیالات پاك هستند. اگر اسم‌های معشوق‌های انسانی در معرض دید باشند و انسان رابطه لفظی هم برقرار كند منجر به رابطه تصوری می‌شود و پس از آن رابطه تصدیقی است كه كار عقل است و پنجمین مرتبه رابطه وجودی است. طی كردن این مسیر منجر به رفاقت و صمیمیت می‌شود. برای روشن شدن مطلب مثالی می‌زنیم: انسان وقتی می‌خواهد از استاد یا بزرگی وقت ملاقات گرفته و به دیدارش برود ممكن است نتواند تمركز بگیرد و حتی دچار لكنت شود، لذا مطالب موردنظرش را می‌نویسد و حتی گاهی ممكن است مجبور شود وقت دیگری بگیرد تا بتواند مطالبش را مطرح كند. هنگامی که مطلب را می‌نویسد با لفظ سروكار دارد و به آن فكر می‌كند ولی وقتی چندبار این ارتباط برقرار شد به‌خصوص اگر آن بزرگ هم لطف داشته باشد دیگر صحبت كردن زحمتی نداشته و مانند رفیق راحت می‌تواند با او رابطه كلامی برقرار كند. درباره امام سجاد «علیه‌السلام» آورده‌اند كه ایشان بسیار ابهت داشتند (زیرا تجلی كامل خداوند بوده‌اند و مانند سایر معصومین «علیهم‌السلام» از عظمت زیادی برخوردار بوده‌اند.) و برای این‌كه افراد با حضرت راحت باشند همیشه لبخند به لب داشتند. دوستان با یكدیگر تعارف نداشته و به راحتی می‌توانند باهم رابطه برقرار كنند. «تسقط الآداب عند الاحباب»؛ وقتی صمیمیت به حدی شد كه افراد به هم دست می‌دهند و یكدیگر را در آغوش گرفته، حتی می‌بوسند واقعاً رابطه قلبی و دلی برقرار شده است و خیلی فراتر از لفظ است. ما هنوز با امام حسین «علیه‌السلام» و خدا چنین رابطه‌ای را برقرار نكرده‌ایم. ولی برخی رابطه‌شان با خدا و اهل بیت «علیهم‌السلام» خیلی اوج است. دوستی با اهل بیت پی‌در پی مرگ‌های طبیعی و حیات فطری برای انسان به همراه دارد و به تدریج مزاحم‌های حیات انسانی را از بین می‌برد. كسی كه سرگرم حیات دنیایی بوده و توجهی به حیات ابدی ندارد وقتی به آن طرف منتقل می‌شود می‌بیند كه با سلاطین آن‌جا رفاقت نداشته و اساساً تطبیق با آن طرف ندارد و لذا امكان بهره‌برداری ندارد. عاشق شو ورنه روزی كار جهان سرآید / ناخوانده نقش مقصود از كارگاه هستی قیمت هركس به معشوقش است و معشوق هركس بستگی به شناختی دارد كه از خودش دارد.

صوت

1 - (جلسه 27) دینداری بدون عشق ممکن است ما را به بهشت برساند اما به الله نه

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 339
زمان انتشار: 21 مارس 2014
| |
(جلسه 9): عدم شناختن نفس، باعث هدر رفتن استعدادها خواهد شد

خانواده آسمانی (جلسه 9)؛ 89/10/09

(جلسه 9): عدم شناختن نفس، باعث هدر رفتن استعدادها خواهد شد

در ادامه مباحث خانواده آسمانی در باب شادی و آرامش به اینجا رسیدیم که اگر به قیمت خودمان پی نبریم، باعث هدر رفتن استعدادها و ارزش‌های انسانی‌مان می‌شویم و این‌که اکثر انسان‌ها بعد از مدتی از انتخاب‌ها، ارتباطات، رفتارها و افکارشان پشیمان می‌شوند، دلیل بر نشناختن حقیقت انسانی خودشان قلمداد می‌شود و از طرفی اگر انسان بتواند به این شناخت دست پیدا کند می‌تواند به آن قیمت حقیقی خود دست یابد. از مهم‌ترین سؤالات روز قیامت، پرسش از عمر و جوانی است. پس به دلیل این پرسش لازم است هم انتخاب‌ها، ارتباطات، رفتارها و افکارمان را در دنیا با توجه به ساختار ریاضی وجودیمان بنا کنیم و برای این شناخت لازم است که بتوانیم اصل و ریشه حقیقی‌مان کجاست. در ادامه این مباحث بحث به اینجا کشیده شد که ریشه همه‌ی انسان‌ها از یک ریشه‌ی فوق عقلانی و متعالی گرفته شده است و آن همان انوار طیبه هستند که منظور از انوار طیبه، معصومین «علیهم‌السلام» هستند که جلوه‌های کامل خداوند هستند که هیچ فاصله‌ای بین آنها و خداوند وجود ندارد و سایر مخلوقات الهی همه از این انوار طیبه آفریده و خلق شده‌اند لذا مهم‌ترین پیام عشق و رسیدن به حق تعالی است و خداوند به تناسب این پیام، مخلوقاتی را خلق کرد. لازمه این پیام سنخیت داشتن است و چون معصومین «علیهم‌السلام» کامل‌ترین جلوه‌های خدا هستند لذا کامل‌ترین پیام خدا را هم دارند و در مقابل باید کامل‌ترین پیام‌گیرند ه هم باشد. فرشته‌ها که نمی‌توانند گیرنده این پیام الهی باشند. پس باید کسی باشد که لیاقت این پیام بی‌نهایت را داشته باشد و حتی ظرفیت بی‌نهایت را هم داشته باشد و برای پذیرش این پیام باید مردمی از جنس طینت و نور محمدیه خلق شده باشند و این همان شیعیان هستند که به راحتی می‌توانند گیرنده پیام معصومین «علیهم‌السلام» از طرف خداوند باشند. نتیجه‌ای که از این بحث بدست می‌آید سنخیت بین شیعیان و ائمه معصومین«علیهم‌السلام» است که در واقع یک نوع دلدادگی و کشش و عشق در شیعیان به سمت معصومین وجود دارد و این باعث می‌شود که انسان به دنبال خانواده آسمانی و حقیقت انسانی و ریشه‌ی اصلیش برگردد تا بتواند با آنها رابطه و پیوند برقرار کند و اگر کسی نتواند این دلدادگی را در خود ایجاد و پیدا کند، حتماً در نظام فکریش انحرافی صورت گرفته که نمی‌تواند با جلوه‌های کامل و بی‌نهایت خدا ارتباط بر قرار کند.

صوت

1 - (جلسه 9): عدم شناختن نفس، باعث هدر رفتن استعدادها خواهد شد

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 177
زمان انتشار: 23 سپتامبر 2014
| |
آداب تعلیم و تعلم،جلسه 5

آداب تعلیم و تعلم،جلسه 5

فیلسوف ها و متفّکرین بودند که در جامعه خط‌های کلّی دادند و بقیّه دنباله‌روی آنها بودند. چون ارتباط با علما و متخصّصین در رشته‌های مختلف علوم انسانی از جمله چیزهایی است که چاره‌ای از آن نیست و لذا لازم است مردم دیدگاهشان را نسبت به این متخصّصین و علما تنظیم کنند. شناخت تیپ عالم و تحصیل‌کرده امری ضروری است،‌ کسی که الان واقف به اوضاع جهان است یا حداقل، اوضاع فرهنگی و فکری جامعة‌ خود را می‌شناسد. هر قدر از لذّت حسی دور می‌شویم قدرت لذّت بیشتر می‌شود؛ چون از تفرّق مادّه جدا می‌شود و به تمرکز نفس نزدیک­تر می شود و این لذّت هر قدر متمرکز باشد قدرتمند‌تر است. ما در حرکت به سمت آخرت هستیم و بدون علم به آخرت نمی‌توانیم حرکت صحیحی داشته باشیم. پیامبر در مورد افرادی که علمایی زیر بار موعظه دیگران نمی‌روند ولی در پند و موعظه به دیگران سخت­گیری می‌کنند می‌فرماید: «شما خار را در چشم دیگران می‌بینید امّا درخت را در چشم خودتان نمی‌بینید.» شریف‌ترین افراد جامعه و کم سودترین آنها، کم خاصیّت‌ترین افراد جامعه همین مرفّه‌های بی‌درد هستند. شرق و غرب عالم را بگردید هیچ حرف علمی صحیحی پیدا نمی‌کنید مگر از جانب ما اهل بیت : باشد. هرجای دنیا هر دانشمندی هر کشفی کند به معدن علم نزدیک تر شده است. از معدن علم فراتر نمی‌تواند برود. معصومین فرمودند: «ما القاء اصول به شما می‌‌کنیم، شما فکر کنید فرع‌هایش را در بیاورید. مقوله علوم انسانی چون مقوله مشترکی بین انسان­هاست، می‌بینید که هر کسی در مقوله علوم انسانی نظر دارد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed