www.montazer.ir
جمعه 11 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 11192
زمان انتشار: 31 اوت 2019
| |
عزاداری محرّم و سلامت روان

عزاداری محرّم و سلامت روان

دکتر سید علی مرعشی، پزشک متخصّص روانشناسی، عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز

آیا شرکت در عزاداری محرم افراد را افسرده می‌کند؟ این سؤالی است که ممکن است به ذهن خیلی از افراد خطور کرده باشد. بر اساس یک گمان و نه یقین! عده‌ای نیز مرتباً بر طبل این قضیه می‌کوبند که عزاداری‌های محرم برای سلامت روان مضر بوده سبب افسردگی می‌شود.

در پژوهشی که انجام دادیم، به افرادی که در مراسم عزای امام حسین علیه‌السلام شرکت می‌کردند و کسانی که شرکت نمی‌کردند (به عنوان گروه شاهد) پیش از شروع دهه اول محرّم پرسشنامه افسردگی «بک» داده شد و پس از پایان دهه اوّل محرّم دوباره هر دو گروه مورد آزمون قرار گرفتند (پیش‌آزمون ـ پس‌آزمون). نتایج مقایسه میانگین نمره افسردگی دو گروه در تحلیل واریانس نشان داد که در میان شرکت‌کنندگان کسانی که افسردگی نداشتند پس از عزاداری هم افسرده نشدند و کسانی که افسرده بودند بعد از عزای امام حسین علیه‌السلام نمره‌ی افسردگی آن‌ها کاهش‌یافته و میانگین آن به زیر حد طبیعی رسیده بود. بنابراین فرض اینکه شرکت در عزاداری محرّم سبب افسردگی می‌شود رد شد و بلکه خلاف آن تأیید شد به این معنی که شرکت در عزاداری محرم برای سلامت روانی مفید است و سبب کاهش افسردگی یا بهبود آن می‌شود. امّا چگونه شرکت در یک جلسه غم انگیز باعث کاهش افسردگی می‌شود؟ این جلسات چه فرقی با بقیه جلسات غم‌انگیز دارند؟ بر اساس مکانیزم‌های مورد قبول در مکاتب روانشناسی عرفی 6 مکانیزم پیشنهاد کردیم: 1) افراد برون ریزی یا تخلیه هیجانی می‌کنند و این باعث می‌شود هیجانات منفی باقیمانده تقلیل یابد. 2) اگر کسی احساس گناه حل‌نشده‌ای دارد، ممکن است گرایش به افسردگی پیدا کند اما وقتی در عزاداری شرکت کرد و امید به رحمت خدا پیدا کرد، این امید احساس گناه را تا حدی خنثی و افسردگی را برطرف می‌کند. 3) یکی از دلایل افسردگی احساس تنهایی است. شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیه‌السلام همراه با خیل عظیمی از افراد باعث می‌شود فرد خودش را تنها نبیند و خود را عضو یک گروه منسجم بزرگی به نام «گروه عزاداران امام حسین علیه‌السلام» تلقی کند و به این ترتیب احساس حمایت اجتماعی می‌کند. 4) ضعف سرمایه‌های معنوی سبب افزایش آسیب‌پذیری روانی از جمله استعداد افسردگی می‌شود. در عزاداری سیدالشهداء علیه‌السلام غلظت بالائی از سرمایه‌های معنوی قابل اکتساب است. 5) افراد افسرده یا در معرض ابتلا به افسردگی، در مراسم عزاداری حسینی علیه‌السلام این فرصت را می‌یابند تا مصائب خود را با مصائب امام‌شان که او را از خود بهتر می‌دانند مقایسه کرده و از دیدگاه شناختی بزرگ‌نمائی مصائب خود را متوقف کنند. آن‌ها در این روند متوجه می‌شوند که عزیزتر از آن‌ها در درگاه خداوند تعالی مشکلات بزرگتری داشته است و این تحمل مشکلات را برای عزاداران آسان می‌کند. 6) یکی از دلایل افسردگی احساس پوچی، بی‌هدفی و بی‌معنائی است. در مراسم سوگواری سیدالشهداء علیه‌السلام فرد این فرصت را می‌یابد تا همسو با ایشان زندگی پرمعناتر و هدفمندتری را شروع کند و به این ترتیب از افسردگی فاصله می‌گیرد.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 8868
زمان انتشار: 15 فوریه 2018
| |
خداوند ستارالعیوب است و اجازه ی ذکرکردن گناه را نمی دهد

کفارات گناه، جلسه 1، 92/6/21

خداوند ستارالعیوب است و اجازه ی ذکرکردن گناه را نمی دهد

خداوند تبارک و تعالی پرده‌­های زیادی را روی گناهان انسان می اندازد و به راحتی اجازه نمی‌دهد که گناهان انسان فاش شود. امر کرده که ما هم گناهان خود را نزد کسی جز خدا به زبان نیاوریم.

اساساً یکی از چیزهایی که در اسلام خیلی به آن عنایت شده و کمتر به آن توجه می‌شود، این است که خداوند تبارک و تعالی به هیچ وجه دوست ندارد که پرده کسی کنار برود و این را در احکام و قوانین خودش کاملاً نشان داده است، یعنی به کسی اجازه نداده که از گناهان و سابقه بد خودش بگوید. به کسی اجازه تجسس فضولی و تجاوز در مورد کسی و کشف لغزش‌ها، گناهان و آلودگی‌ها نداده و به کسی اجازه نداده که اگر چیزی از کسی دید یا شنید آن را بیان بکند و حتی در مورد حدود هم خداوند تبارک و تعالی آنقدر سخت گرفته که گناهی معلوم نشود و پرده­ای دریده نشود. آنقدر شرائط اقرار به گناه یا اثبات گناه سخت است که اساساً اسلام دنبال این که گناهی اثبات بشود، نیست. مثلاً حتماً باید چند شاهد وجود داشته باشد. برای شهود آنقدر شرایط را سخت گرفته که کسی نتواند به راحتی گناهی را ثابت بکند. اگر کسی اهل سِتر و پوشش نباشد و بخواهد به هر دلیلی پرده‌­دری و باطن­‌خوانی بکند، در واقع پرده خود را می‌درد و باطن خود را رو می‌کند و این شخص به شدت از رحمت خدا دور می شود. خداوند می‌خواهد اگر کسی هم گناهی کرده، بین خودش و خداوند حل شود و به هیچ وجه به بندگان خدا نرسد. بنابراین، یکی از کارهای بد و زشت اعتراف کردن به گناه است. در روایت فرمودند: خداوند برای بنده مؤمنش سپرها و حجاب های مختلفی قرار داده و روایات زیادی در این مورد هست. در روایات آمده، اگر کسی گناهی انجام بدهد، یکی از آن پرده‌­ها کنار می‌رود، وقتی دوباره گناهی انجام بدهد، یکی دیگر از آن پرده‌­ها کنار می‌رود. ده‌ها پرده خداوند تبارک و تعالی روی انسان می‌اندازد تا انسان سالم و پاک بماند؛ اما انسان با هر گناهی، پرده‌ای را می‌درد. از جمله چیزهایی که می‌تواند همه پرده‌­ها را یک جا کنار بزند، این است که شخص خودش اهل پرده‌­دری باشد و بخواهد پرده کسی را بدرد یا علاقه داشته باشد انحراف و گناهی را که دیده، برای دیگران بازگو کند.  پیغمبر به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود: اگر مؤمنی را در حال زنا ببینی چه می‌کنی؟ حضرت فرمود: او را می‌پوشانم. فرمود: اگر برای بار دوم ببینی، چه می‌کنی؟ فرمود: می‌پوشانم. حضرت پرسید: اگر بار سوم ببینی، چه می‌‌کنی؟ فرمود: می‌پوشانم. پیغمبر فرمود:«لافتی الا علی=جوانی نیست مگر علی». هرگز کسی را به خاطر گناهش سرزنش نکنید بدترین کارها سرزنش کردن افراد به گناهشان است. یعنی انسان کسی را به گناهی که مرتکب شده، سرزنش کند. حضرت می‌فرماید:«فإذا عابَ أخاهُ المؤمنَ بشی ءٍ یَعلَمُهُ مِنهُ انکَشَفَتْ تلکَ الجُنَنُ عَنهُ، و یَبقى مَهتوکَ السِّترِفَیَفتَضِحُ فی السماءِ على ألسِنَةِ المَلائکةِ و فی الأرض على ألسِنَةِ الناسِ[1]= پس اگر کسی سرزنش کند برادر مؤمنش را به چیزی که از او می‌داند، همه پرده ها (از روی گناهش) کنار می‌رود، این شخص در آسمان بر زبان فرشته‌­ها و در زمین بر زبان مردم بی آبرو می‌شود». در ابتدای روایت حضرت می‌فرماید که خداوند برای بنده مؤمنش سترهای زیادی قرار داده و هر وقت یک گناه انجام دهد، یکی از آن پرده‌ها برداشته می‌شود و بعد می‌رسد به این قسمت که اگر عیبی از کسی بداند و بخواهد او را سرزنش کند و عیبش را بیان کند. همه پرده هایی که خداوند برایش قرار داده بود، یک دفعه کنار می رود. در آخر می فرماید که این شخص بی آبرو می شود؛ هم در آسمان و هم در زمین. وای به حال کسی که گناهی را به رُخ طرف نکشد و برود پیش دیگران بیان بکند، یعنی غیبت کند. غیبت پرده‌­دری خطرناکی است که فرمودند از زنا بدتر است و در جای دیگر فرمودند از 70 زنا بدتر است. در بعضی از روایات داریم: اگر انسان توبه کند، خداوند پرده­ای که از او برداشته شده را به او برمی‌گرداند. مناجاتی هم از وجود مقدس امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هست که عرضه می دارد: « فَتَعَالَى مِنْ قَوِیٍّ مَا أَكْرَمَهُ وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِیفٍ مَا أَجْرَأَكَ عَلَى مَعْصِیَتِه وَ أَنْتَ فِی كَنَفِ سِتْرِهِ مُقِیمٌ وَ فِی سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ، فَلَمْ یَمْنَعْكَ فَضْلَهُ وَ لَمْ یَهْتِكْ عَنْكَ سِتْرَهُ ِ[2] = بلند و برتر است آن خداى توانایی كه كریم و بزرگوار است و تو اى بنده‌ی بى مقدار و ناتوان، در نافرمانى او چه گستاخى و حال آنكه، در پناه ستر و پوشش او غنوده اى و در فراخناى فضل و بخشایش او مى گردى. خداوند نه فضل و بخشایش خود را از تو دریغ داشت و نه پرده از گناهانت برگرفت». علی(علیهالسلام) فرموده خدای قادر و قدیر و اعلی بردبار است در مقابل گناهانی که در مقابل او انجام می‌شود و ما چقدر پستیم که با وجود این همه ضعفی که داریم، در مقابل این خدا بی­ادبی و گستاخی و نافرمانی می‌کنیم. خیلی عجیب است این ماجرا که موجودی که هیچ چیزش از خودش نیست؛ نه حیاتش، نه وجودش، نه صفاتش، نه رزقش، نه نیرویش؛ هر نیرویی که دارد از خدا می‌گیرد و با همین نیرویی که از خدا گرفته، معصیت خدا را می‌کند. چقدر بی­حیایی است که انسان این قدرت را از الله بگیرد و گستاخی و بی­ادبی بکند. بعد می‌فرماید، حال آنکه در پناه عفو و پرده­‌پوشی او به سر می‌بری و معصیتش را می‌کنی. اما خدا با آن قدرتش و با این ضعف خودت. با این حال روی گناهانت پرده انداخته، باز ما گستاخی داریم. بعد می‌فرماید، در گستره فضل و نعمت او می‌گردی و او فضل خود را از تو دریغ نمی‌کند. با این که داری گناه و معصیت می‌کنی و در عین حال، از نعمتهای او استفاده می‌کنی؛ اما او هرگز نعمتهایش را از تو قطع نمی‌کند و پرده­اش را که بر گناهانت کشیده ندریده و رسوایت نمی‌کند. نکته جالب اینجاست؛ می‌فرماید:«فَما ظَنُّکَ بِهِ لَو اَطَعتَهُ = در مورد خدا چه گمانی داری اگر اطاعتش می‌کردی». یعنی این همه داریم معصیت می‌کنیم و خدا اینگونه پای ما ایستاده و آغوشش را به روی ما نبسته و هیچ وقت اشتیاقش را به برگشتن ما از رها نمی‌کند و لطف و کرم و پرده پوشی‌اش را از ما قطع نمی‌کند. اگر یک جایی هم پرده‌دری می‌‌شود؛ خودمان پرده‌­دری می‌کنیم. حال اگر اطاعت این خدا را بکنی، با تو چه کار خواهد کرد؟:«فَما ظَنُّکَ بِهِ اِن اَطَعتَهُ= گمانت چیست نسبت به خدا اگر او را اطاعت کنی». در یک کلام خداوند گناهکاران را دوست دارد. نه برای این که گناه می کنند؛ برای این که بندگانش هستند دوستشان دارد. حال اگر کسی مطیع باشد، چقدر محبوب و پیش خدا عزیز خواهد بود. مکفرات چیست؟ مکفرات یعنی پاک کننده‌­ها و پوشاننده‌­های گناه. پزشکان ترجیح می‌دهند، بیماری های یک جنین، قبل از اینکه از رحم مادر متولد بشود، در همان جا درمان شود و با بیماری به دنیا نیاید، چون دنیا توانایی برطرف کردن همه بیماریها را ندارد. به همین ترتیب، خداوند هم از روی لطف و کرم و مهربانی اش دوست ندارد که گناهان بندگانش به آخرت کشیده شود و می‌خواهد که در همین جا جبران شود. بیشتر آسیب‌ها و بیماری های مادرزادی که جنین از رحم مادر با خود به دنیا می آورد، دنیا قابلیت درمان آنها را ندارد؛ یا اگر هم درمان شوند، بسیار بسیار سخت، هزینه بردار و زمان بر است. به همین ترتیب خداوند هم دوست دارد هر کس هر گناهی انجام داده این گناه در دنیا پاک بشود. برای همین خداوند به فضل خودش راه هایی را قرار داده تا آنجایی که امکان دارد، کسی کارش به شب اول قبر کشیده نشود و این باید جزء دعاهای ما باشد. بیایید، عهدی با خدا ببندیم  من بارها عرض کرده‌ام برای این که سعادت آخرت مان را تضمین کنیم، بیایید عهدی با خدا بگذاریم. چون خدا دوست خیلی خوب و مهربانی است و وفادار به عهدش است و از آن تخلف نمی کند:«ان الله لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ= خدا خلف وعده نمی کند». با خدا قراری ببندیم و پایش هم بایستیم. بگوییم: خدایا هیچ کدام از گناهان من را برای شب اول قبرم نگذار. حتی هیچ کدام از گناهانم را برای موقع جان دادنم باقی نگذار. من به تو قول می‌دهم که تسلیم تو باشم، تا تو من را پاک کنی و نق و غُر نزنم و از تو راضی باشم؛ شاکی نباشم. من قول می‌دهم که از تو شکایت و گله نکنم؛ ناشکری و ناسپاسی نکنم. خدایا تو هم به من قول بده که هیچ گناهی برای ما در موقع مردن و به بعد از آن نگذاری و ما را پاک کنی و همانطور که اولیائت فرمودند، لحظه رفتن ما، لحظه عروسی و شادی ما باشد.  خداوند مهربان این عهد را از هر بنده‌­ای می پذیرد و از او خشنود می‌شود. چرا انسان ها خدا را فراموش می‌کنند؟ چرا بعضی انسان ها خدا را یاد نمی کنند؛ چرا خدا را فراموش می کنند؟ چرا بعضی‌ها از خدا فرار می کنند؟ چرا هر وقت خدا صدایشان می کند، وقت ندارند؟ جواب همه این چراها این است که این افراد در مقابل خداوند بی ادبی می‌کنند. رفتار انسان ها باعث می شود که خدا انسان را فراموش کند؛ یعنی خدا توجهی به او ندارد. زیرا وظایفی که بر عهده اش بوده را انجام نداده و خودش را به نفهمی زده. انگار نه انگار واجب الهی است و انگار نه انگار این کار حرام است. طوری رفتار کرده که انگار خدایی نیست. این بی­ادبیها باعث می شود که انسان دچار خودفراموشی شود. در واقع خود حقیقی‌اش، آن خودی که از خداست را فراموش کند. در نتیجه، چون خدا را فراموش می کند، خدا هم او را فراموش می کند. خدافراموشی باعثِ خودفراموشی و نهایتاً اضطراب و افسردگی می شود انسان وقتی خودِ اصلی‌اش را فراموش کرد، در واقع خدا را فراموش می‌کند. چون خدا، اله و زوج اصلی بخش انسانیِ ماست. وقتی به خودِ انسانی بی توجهی شد، پس باید منتظر انواع اضطراب‌ها، حسادت‌ها، غم‌ها، تشویش‌ها و تنها شدن‌ها باشیم. قرآن فرمود:«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ[3]= مثل کسانی نباشید که الله را فراموش کردند، و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى كرد». وقتی به خود اصلی‌ات توجه نکنی، روزبه‌­روز دل مرده­تر می‌ شوی. در صورتی که مؤمن همیشه بانشاط است: «اَلمُؤمِنُ دائِمٌ نَشاطُه= نشاط مؤمن دائمی است». مؤمن همیشه مهربان، شاد و با آرامش است. یعنی اگر کسی غیر از این بود باید به ایمانش شک کند و آن را اصلاح کند. بیماری را باید از منشاء آن درمان کرد. انسان زمانی گدای بندگان خدا می‌شود و بندگان خدا هم می‌توانند تحقیرش کرده و آبرویش را ببرند. همه این حقارت‌ها برای این است که الله را فراموش کرده است. چرا زینب سلام‌الله‌علیها با آن همه مصیبت فرمود:«مارایت الا جمیلا»؟ زینب (سلام‌الله‌علیها) در کربلا آن همه مصیبت دید، اما چرا فرمود «ما رایت الا جمیلا= چیزی جز زیبایی ندیدم»؟ علتش این بود که در کربلا دشمن هر چقدر به زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) ظلم و توهین کرد، فقط به بخش طبیعی حضرت توهین کردند؛ اما هیچ وقت دستشان به بخش انسانی حضرت زینب نرسید. برادران و فرزندانش را کشتند. خودش را شلاق زدند و به اسارت بردند، اما حضرت فرمود :«وَ ما رَأَیتُ اِلاّ جَمیلا= چیزی جز زیبایی ندیدم». همه اینها مربوط به بخش طبیعی حضرت بود. اما «خودِ حقیقی» حضرت زینب اصلاً در دسترس یزیدی ها قرار نگرفت. مالک اشتر(ره) سرلشکر حکومت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و نفر دوم جامعه است. با آن بزرگی و جلالت؛ وقتی فرد بی ادبی به او جسارت می ‌کند، آنقدر این شخصیت بزرگ است که اصلاً احساس جسارت نمی کند. علت این که ما خیلی راحت حرف های دیگران را بد تفسیر می‌کنیم و بدبین هستیم و حتی عذرپذیر نیستیم، به خاطر کوچکی ماست. به او می‌گویند: این شخصی که تو به او جسارت کردی، مالک بود. دنبال مالک می دود تاعذر خواهی کند؛ اما می بیند مالک به مسجد رفته و مشغول نماز خواندن است. به دست و پای او می افتد و عذرخواهی می کند. مالک می ‌گوید: آمدم اینجا برای شما دو رکعت نماز خواندم که خدا تو را ببخشد. انسانیت انسان، یعنی وقتی کسی به او بدی کرد، کینه از او به دل نگیرد و بتواند او را دعا کند و حلالش بکند. اگر خدا خیر بنده ای را بخواهد، بنده دچار خودفراموشی نمی شود عبارت «اگر خدا خیر بنده‌­ای را بخواهد»، یعنی آن بنده دیگر دچار خود فراموشی نمی‌شود. برای دریافت خیر از خداوند، باید اول خودمان خیر خود را بخواهیم.   در روایت داریم که خداوند اگر خیر بنده‌­ای را بخواهد «اَلهَمَهُ علم» و «اَلهَمهُ رُشدَه» به او الهام می کند که سراغ علم و آموزش برود و دینش را یاد بگیرد. اگر خدا خیر بنده‌­ای را بخواهد، رشدش را به او الهام می‌کند. خدا چگونه خیر بعضی بنده ها را می خواهد و خیر عده ای دیگر را نمی خواهد؟ امام صادق می فرماید: هر وقت خدا کسی را دوست داشته باشد، خودش را به یاد او می اندازد. هیچ وقت کسی خدا را یاد نمی کند، مگر اینکه خدا اول به یاد او می افتد. بعضی ها گناه نمی‌کنند، اما خدا را فراموش می‌کنند و معنویت ندارند. اینها پست­ترین آدمها هستند؛ ولی بعضیها گناه می‌کنند و در هنگام گناه خجالت می کشند و ترس از خدا دارند، اینها پیش خدا آدمهای عزیزی هستند. این اشخاص خدا را دوست دارند. ممکن است جایی پایش بلغزد، ولی الله واقعاً برایش اولویت اول است. هیچ جنایتی بدتر از این نیست که انسان بخش انسانی و فوق عقلانی خود را فراموش کند و غذای این بخش را به او ندهد. خدا می‌گوید من جنس خودم را به تو دادم. نماینده خودم را برای تو فرستادم. رسول عشق برای تو فرستادم. من کسی از خودم در وجود تو فرستادم تا تو عاشق من بشوی و به مقام من برسی:«اَلعُبودیُۀُ جُوهَرۀً کُنهَهَ الرُبُوبیَه= عبودیت گوهری است که انسان را به مقام ربوبیت می‌رساند». انسان در بهشت مَثَل الله می‌شود. مِثلِ خود خدا خلق می‌کند و مثل خود خدا حاکمیت دارد و به قول قرآن «مُلکِ کبیر» پیدا می کند. خدا می خواهد که انسان به این مقام برسد. انسان با فراموش کردن خدا و خودِ حقیقی‌اش، به سایر شأن های (جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی) خود اولویت می دهد. در صورتی که این شأن‌ها باید در استخدام کودک عزیز روان، یعنی نفخه الهی که از جانب خداوند برای انسان فرستاده شده، باشند تا با پرورش این کودک عزیز روان انسان به مقام الهی خود دست یابد. انسانی که خدا را فراموش می‌کند و در همه‌ی انتخاب های زندگی، مثل انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب همسر و ازدواج، انتخاب شغل، دوست و ... خدا را در آخرین اولویت قرار داده و همه انتخاب هایش را  براساس 4 شأن (جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی) انجام می دهد. وقتی خدا اولویت اول فرد نباشد، او دچار همان فسقی می گردد که خدا در قرآن در سوره توبه آیه 24 می فرماید. طبق این آیه، سه معشوق الله، اهل بیت و جهاد در راه خدا باید بر 8 معشوق دیگر برتری داشته باشند و در رأس باشند. در این صورت انسان و در غیر این صورت فاسق هستیم. وقتی فاسق شدی، دیگر خیر خودت را یعنی خیر بخش انسانی و خیر کودک عزیز روانت را نمی خواهی. پس با خدا هم کاری نداری و خدا هم اینجا با تو کاری نخواهد داشت. چرا خدا به بنده‌ای شر و به دیگری خیر می دهد؟ امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید:«اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبدٍ خَیراً عَجَلَ عُقوبَتَهُ فِی الدُنیا وَ اِذا اَرادَ بِعَبدٍ سُوءً اَمسَکَ عَلَیهِ ذُنُوبَهُ حَتی یُوافیَ بِها یَومَ القیامَۀ[4]= هر گاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد، در همین دنیا كیفرش را می دهد و چون براى بنده اى بد بخواهد گناهانش را نگه می دارد تا در روز قیامت كیفرش را بدهد». این روایت هم خوشحال­‌کننده و هم ناراحت‌­کننده است. هم امنیت و شادی می آورد هم احساس خطر. «اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبدٍ خَیراً عَجَّلَ عُقُوبَتَهُ فِی الدُنیا» این قسمت حدیث جذاب است. وقتی خدا خیر بنده­ای را بخواهد یعنی خدا این بنده خدا را صددرصد رها نکرده و دوستش دارد. اگر این بنده گناهی انجام بدهد، آنقدر نزد خدا عزیز است که خدا در همین دنیا او را عقاب کرده و از گناه پاکش می‌کند. خدا نمی‌خواهد که کار این بنده به قبر و قیامت کشیده شود. چون عذاب در برزخ میلیاردها برابر دردناک‌‌تر، طولانی‌تر و سخت‌تر است. برای همین فرمود: کسی که از گناه توبه نکرده و آن را با خود به قبر می برد، به فرموده ی علی (علیه‌السلام) 100 سال طول می کشد تا اثر این گناه از این آدم برداشته بشود. تازه کمترین مقدارش 100 سال است. چون آنجا فعلیت محض است و قوه ندارد. همانطور که فعلیت دنیا زیاد است و مثل رحم توان ساختن یک بدن کامل را ندارد. قسمت ترسناک روایت اینجاست:«وَ اِذا اَرادَ بِعَبدٍ سُوءً اَمسِکَ عَلَیهِ ذُنوبَهُ حَتی یُوافیَ بِها یَومَ القیامَۀ= هنگامی که خدا بدِ بنده ای را بخواهد، او را در قیامت کیفر می دهد. چگونه خدا بدِ بنده ای را می خواهد؟ آیا خدا یک دفعه از یکی خوشش می‌آید و از کس دیگر بدش می آید؟ خیر. خدا همه بندگانش را دوست دارد. در حقیقت این خودِ بنده است که با «خود فراموشی» و ظلم به خودِ الهی‌اش، در مقابل خداوند بی‌ادبی و جسارت میکند و این باعث می شود که خداوند عقوبت او را به آخرت واگذار کند. بنابراین، در دنیا به او خوشی و آسایش می‌دهد. اینجاست که مؤمنین اشتباه می‌کنند؛ می‌گوید:«من یک عمر است، اطاعت خدا را می‌کنم؛ این همه مشکلات در زندگی‌ام دارم؛ اما فلان آدم گناه و معصیت می‌کند؛ فحشا دارد؛ بی­‌حجابی دارد؛ ماهواره دارند و ... اما خیلی وضع شان خوب است. حق هم همین است، چون آنها آخرتِ خوشی ندارند، پس خدا می‌خواهد در دنیا مشغول به خوشی و خوشگذرانی باشند. از این رو خداوند در قرآن می‌فرماید:«وَلَوْلَا أَنْ یَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ[5]= و اگر نه آن بود كه [همه] مردم [در انكار خدا] امتى واحد می شدند، قطعا براى خانه ‏هاى آنان كه به [خداى] رحمان كفر مى ‏ورزیدند، سقف‌ها و نردبان‌هایى از نقره كه بر آنها بالا روند قرار مى‏‌دادیم». ولی شما طاقت ندارید و تا می‌بینید یکی وضعش خوب است به خدا می گویید: خدایا ما نماز می‌خوانیم و روزه می‌گیریم و حجاب را رعایت می‌کنیم و... آن وقت اینها همه باید خوش بگذرانند و ما باید بدبختی بکشیم؟ کفارات گناه مؤمن در دنیا کفارات گناه مؤمن در دنیا، فقر، بیماری، ترس از قدرت حاکمه ی ظالم و به سختی جان کندن است. نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«إنّ المؤمنَ إذا قارَفَ الذُّنوبَ ابتُلِیَ بها بالفَقرِ فإن كانَ فی ذلكَ كفّارةٌ لِذُنوبِهِ و إلاّ ابتُلِیَ بالمَرضِ، فإن كانَ ذلكَ كفّارةً لِذُنوبِهِ و إلاّ ابتُلِیَ بالخَوفِ مِن السُّلطانِ یَطلُبُهُ، فإن كانَ ذلكَ كفّارةً لِذُنوبِهِ و إلاّ ضُیِّقَ علَیهِ عِندَ خُروجِ نفسِهِ، حتّى یَلقَى اللّه َ حِینَ یَلقاهُ و ما لَهُ مِن ذنبٍ یَدَّعِیهِ علَیهِ فَیَأمُرُ بهِ إلى الجَنَّةِ[6]=هرگاه مؤمن گناه كند، به سبب آن گناهان گرفتار فقر شود، اگر آن فقر، گناهانش را پاك نكرد، به بیمارى مبتلا شود و اگر آن هم گناهانش را نزدود، به ترس از تعقیب قدرت حاكمه گرفتار آید و اگر این نیز گناهانش را پاك نكرد هنگام مردن به سختى جان دهد، تا آن كه سرانجام خدا را بدون گناهى كه به سبب آن بازخواست شود، دیدار كند و دستور رسد كه او را به بهشت برند». پس معلوم شد مؤمن می‌تواند گناه کند. مثلاً بعضی ها می‌گویند از فلانی توقع نداشتیم. درحالی که مؤمن معصوم نیست، ممکن است زمانی گناه بکند. فقط ۱۴ معصوم، معصوم هستند. امام جماعتی که به او اقتدا می کنیم و عادل است و قبولش داریم، حال اگر گناهی از او دیدیم، دلیل نمی‌شود که دیگر پشت سر او نماز نخوانیم. لغزش برای همه اتفاق می افتد. نباید با گناهان ارادت مان را نسبت به اطرافیان از دست بدهیم. پس طبق فرموده‌ی حضرت، مؤمنی که مرتکب گناه شد، خداوند او را به فقر مبتلا می‌کند. ممکن است فقر برای او کافی نباشد و گناهانش خیلی بیشتر از این باشد که با فقر از بین برود، پس او را به بیماری مبتلا می‌کند. مریضی را هم به فقر اضافه می کند تا او پاک پاک بشود. چون خدا آنقدر او را دوست دارد که نمی‌خواهد چیزی از گناهش به شب اول قبر کشیده شود. اگر با فقر و بیماری هم گناهانش پاک نشد، او را به ترس از تعقیب قدرت حاکمه مبتلا می کند. با این ترس هم اگر پاک نشد، هنگام مردن، به سختی جان دهد. خدا هم دوست ندارد کار این بنده به قبر و قیامت بکشد. چون عذاب آنجا خیلی سخت است. در آخر می‌فرماید، خداوند مردن این مؤمن را سخت می‌کند تا خدا را ملاقات کند، بدون گناهی که مجبور باشد بابت آن بازخواست پس بدهد.  وقتی اینطوری نگاه کنی، مریضی‌ هایت هم شیرین است. بنابراین، اگر ما مومنی را ببینیم که مریض شده یا به گرفتاری دیگری مبتلا شده، نباید بگوییم علت این بیماری، گناه او است. زیرا ما نمی دانیم که علت بیماری آیا گناه اوست یا می خواهند به او مقام و درجه بدهند. بنابراین، نباید فکر کنیم هر کس مریض شد و بدهکار یا گرفتار است، پس گناهکار است. ممکن است این مریضی برای او کسب درجه به دنبال داشته باشد. یعنی می خواهند درجاتش را در آخرت بالا ببرند، پس به او مریضی می‌دهند.  ما حق نداریم در مورد گرفتاری کسی علت تعیین کنیم. اما بالاخره هر چه خدا می‌دهد، خیلی شیرین است. اما قسمت تلخ حدیث اینجاست که اگر مریضی سراغت نیاید و مشکل مالی پیدا نکنی و ترس و اضطراب هم سراغت نیاید؛ پس قرار است گناهانت چه موقع پاک شوند؟ اینجاست که آدم باید بترسد که خدایا بناست من کجا عواقب گناهانم را پس بدهم؟ در روایت داریم وقتی که می‌بینید، در زندگی‌تان نعمتها پشت سر هم می‌آیند، بترسید و بگویید خدایا، نکند، با من قهر کرده ای که همه چیز من جور است. نکند خیلی با من کاری نداری که اوضاع من اینقدر خوب است.   کفارات/ گناه/ [1]- میزان الحکمه، ج ۴، ص: ۲۹۲ . [2] نهج البلاغه،خطبه223. [3] - سوره حشر/آیه19. [4] - البحار : 81/177/18. [5] - سوره زخرف/آیه 33. [6] -  بحار الأنوار : 81/199/56 .

فیلم

1 - خداوند ستارالعیوب است و اجازه ی ذکرکردن گناه را نمی دهد
2 - خداوند ستارالعیوب است و اجازه ی ذکرکردن گناه را نمی دهد
3 - خداوند ستارالعیوب است و اجازه ی ذکرکردن گناه را نمی دهد

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7510
زمان انتشار: 8 اکتبر 2017
| |
علت افسردگی و اعصاب خردی و....این است که از «یاد خدا» کم گذاشته‌ایم

استاد محمد شجاعی

علت افسردگی و اعصاب خردی و....این است که از «یاد خدا» کم گذاشته‌ایم

هر وقت دیدی کم آوردی، افسردگی داری، اعصابت خرد است، ببین کجا از «ذکر و یاد خدا» کم گذاشته‌ای. سند این حرف آیه ۱۱۴ از سوره طه است که می‌فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكًا= هرکس از یاد من غافل شود، زندگی‌اش در تنگنا قرار می‌گیرد». فرشتگان غذا و شرابی ندارند و فقط با «ذکر» به حیات می‌رسند. یعنی وقتی ذکر می‌گویند، قدرت دارند. حیات‌شان به تقدیس بستگی دارد. همان‌طور که حیات ما به هوا و غذا بستگی دارد، این دسته از فرشته‌ها هم حیات شان به تقدیس خداست. جالب این است که انسان هم می‌تواند چنین شود. امام سجاد علیه‌السلام به خداوند عرضه می‌دارد: «وَ أَغْنَیتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِتَقْدِیسِک = و به وسیله تقدیس خود، ایشان را از خوردنی و آشامیدنی بی‌نیاز نموده‌ای». شرح این که می‌گوییم آدم‌ها هم می‌توانند مثل ملائکه بدون غذا حیات داشته باشند،  این است که بعضی از آدم‌ها قدرت‌شان، سر پا بودن‌شان و نشاط‌شان با یاد و ذکر حق تعالی است. یعنی اگر ذکر نگویند، قرآن نخوانند، مسجد نبینند، تسبیح نداشته باشند، نماز نخوانند، انرژی شان به شدت کم می‌شود. وقتی خسته می‌شوند، یا مشکلات زیادی به آنها هجوم می‌آورد، انرژی شان را از «ذکر» و یاد خدا می‌گیرند. بوده اند انسان‌هایی که گاهی ساعت‌ها و روزها‌ به خوردن غذا و آب نیازی نداشتند. اینها اگر ذکر بگویند و یاد خدا کنند، سرپا هستند. خدا همه این توان و نیرو را به همه ما هم داده است. برای همین است که فرمودند: «الذکر قوت الارواح= ذکر غذای روح است». روح اگر قوی بشود‏، جسم ناتوان نیست. پس هر وقت دیدی کم آوردی، افسردگی داری، اعصابت خرد است، ببین کجا از ذکر و یاد خدا کم گذاشته ای. خوش به حال کسی که قدرت و نشاطش را از قرآن، از مجالس ذکر، از معرفت، از مسجد، حسینیه و سجّاده می گیرد.  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7494
زمان انتشار: 2 اکتبر 2017
| |
اطلاعات عملیاتِ شیطان برای حمله به انسان دقیق است

بحث «دشمن شناسی» جلسه 6

اطلاعات عملیاتِ شیطان برای حمله به انسان دقیق است

در حمله­‌های نظامیِ معمولی و متعارف، زمانی تصمیم به حمله گرفته می‌شود که مسوول «اطلاعات عملیات» برای شناسایی برود و دشمن و وضعیت او را شناسایی کند و سپس تأیید کند که این عملیات به نفع ما تمام می‌شود یا نه، بعداز آن است که تصمیم اتخاذ می‌شود که عملیات حمله انجام بشود یا نشود. شیطان با شناخت از ساختار نفس ما، می‌داند که به چه کسی چه نوع حمله‌ای انجام دهد. شیطان می‌داند که حمله از جلو را برای چه کسی و حمله از راست را چه موقع و حمله از چپ را کی باید انجام دهد.

علت این که ما به کَرّات فریب شیطان را می‌خوریم، این است که ما از او شناخت درستی نداریم، اما او ما را می‌شناسد. در همه حیطه‌های زندگی ما خودمان را نمی‌شناسیم و متوجه نیستیم که وقتی پیامی برای ما تولید می‌شود، واقعاً این پیام متعلق به ماست یا مال شیطان است. موقعی که خواب می‌بینیم، زمانی که خیالپردازی می‌کنیم، وقتی با کسی حرف می‌زنیم یا بحث می‌کنیم، اصلاً متوجه نیستیم که شیطان دارد این فکرها را تولید می‌کند. اگر من خودم و ورودی‌هایم را بشناسم، متوجه می‌شوم، افکاری که آشناست، افکار خودی است و با افکاری که نا آشنا و غریب است فرق می‌کند و با من سازگار نیست. فرضیه و نظریه های طراحی شده به دست بشر، معیار انسان شناسی نیستند ما در تمام حیطه‌های زندگیِ پیچیده‌­ترین و ریاضی­‌ترین موجودِ عالم یعنی «انسان» می‌خواهیم با فرضیه و نظریه جلو برویم. در اقتصاد، مدیریت، سیاست، تعلیم و تعلم و تربیت و... فرضیه و نظریه می‌دهیم و اکثر آنها نادرست از آب در می‌آید و اینها اشتباه بزرگی است. ما با این کار قیمت آدم‌ها را به اندازه یک موش آزمایشگاهی پایین می‌آوریم تا تاوان نظریه‌ها و فرضیه­‌های غلط دانشمندان را بدهند. در حالی که ساختار همه موجودات عالم ریاضی و محاسبه شده است. اگر دارویی اشتباهی به بدن وارد شود، بدن عکس العمل نشان می‌دهد. ما در برابر چنین خدایی که سازنده ی عالم است، تکبر داریم. منِ انسان که مخلوق او هستم و با نمره 10- 11- 12- 13- 14- 15 دیپلمی گرفته‌ام و با یک رتبه ای در کنکور قبول شده و به دانشگاه رفته‌ام و به اصطلاح دانشمند شده‌ام و مثلاً چند سالی روی یک چیزی مطالعه کرده‌ام به من می‌گویند، استاد و حرف من حجت می‌شود. اما فکر می‌کنیم خدایی که همه این سیستم‌های پیچیده‌ی عالم را خلق کرده، اطلاعات ندارد و چیزی نمی‌داند. تکبر ما چنین اجازه‌­ای نمی‌دهد که بگوییم: «من نمی‌فهمم و امام صادق می‌فهمد؛ رسول الله می‌فهمد؛ امیرالمؤمنین می‌فهمد...». اگر این را بگویم، آن وقت چه کسی دنبال من خواهد آمد؟ چه کسی به من استاد بگوید؟ چه کسی دست من را ببوسد؟ چه کسی پای درس من بنشیند؟ در این صورت ما سراغ تولید کننده علم و منشأ علم که خداست نمی‌رویم، سراغ متخصصینی که از طرف خداوند نمایندگی مجاز دارند، نمی‌رویم و خیلی دوست داریم این دو منبع را حذف کنیم و بعد بگوییم: حالا خودمان می‌خواهیم این کار را انجام بدهیم. فرضیه و نظریه های طراحی شده به دست بشر، مثل این می‌ماند که ما یک کاتالوگ داشته باشیم از یک تلفن همراه، بعد بگویند این را بخوان و با تلفن کار کن. ما بگوییم: این روش روش خوبی نیست که ما کاتالوگ شرکت سازنده را مطالعه کنیم. کاتالوگ را کنار بگذاریم و حالا دور هم جمع بشویم و نظریه بدهیم که این دستگاه چیست؟ این دستگاه به نظر شما چطوری روشن می‌شود؟ هر کس هم یک نظریه‌ی بدهد و بعد از آن مرتب دستکاری‌اش بکنیم تا بفهمیم چگونه کار می‌کند. هر کس نظریات و تجارب خود را یادداشت کند و اسمش را علم بگذاریم و برای تعمیرات بعد از خرابی بگوییم، هزار عدد از این دستگاه را بخرید و به دست افراد مختلف بدهید که با آن کار کنند و وقتی دانه دانه خراب شد، آن وقت برای تعمیر آن تصمیم بگیریم. حال تجارب‌مان را بنویسیم و به عالم صادر بکنیم و بگوییم این همه کار علمی شده؛ آزمایشگاه داشتیم؛ کار علمی کردیم و تحقیقات و پروژه داشتیم. ما مخالف کار علمی نیستیم. اما ما اینجا کتاب مرجع داریم که کتاب تخصصی و علمی است؛ واقعاً علمی است از طرف سازنده آمده، به وسیله‌ی بزرگترین انسان تاریخ و نزدیکترین فرد از جانب خدا به دست ما رسیده است. قانون مدوّن و راهنمایِ انسان شناسی مظهر اسم اعظم خدا و صادر نخستین، خاتم پیامبران موقعی که دارند از دنیا می‌روند، مردم را جمع کرده و می‌گوید: «اِنّی تارِکُم فیکُمُ الثِقلَین کِتابَ الله وَ عِترَتی= من‌ حقّاً در میان‌ شما باقی‌ گذارندۀ دو چیز نفیس‌ و پرقیمت‌ می‌باشم‌، كتاب‌ خدا و عترت‌ من‌ كه‌ اهل‌ بیت‌ من هستند». شما بیشتر از دو چیز مهم و سنگین احتیاج ندارید، کتاب خدا و عترت من؛ یعنی متخصص معصوم که باید حتماً معصوم باشد. تا وقتی که به اینها تمسک می‌کنید، هرگز گمراه نمی‌شوید. معصومینِ متخصص علم خود را مستقیم از خود خدا گرفته‌اند. نرفتند در دانشگاه‌ها درس بخوانند، علمشان زمینی نیست. به خاطر حل مشکلات ما و رفع نیازهای ما علم مستقیم از خدا به آنها داده شده است. برای اینکه حق و طلبِ ماست که آنها علم و عصمت داشته باشند. ما می‌طلبیم که آنها معصوم باشند. ما نمی‌توانیم به غیر معصوم اعتماد بکنیم. هیچ شعوری این را نمی‌پذیرد که بیایند یک نظریه را در جامعه اعمال بکنند، مثل کمونیسم که بعد از 70 سال که ده ها و صدها میلیون آدم برایش مردند؛ آخرین رهبرش بگوید: ما 70 سال پیش اشتباه کردیم. مارکسیسم از اول اشتباه بود. این ده‌ها میلیون نفری که مردند، بیخود تلف شدند و مثل پشه و مگس مردند. ما اشتباه کردیم، همین! وقتی که بشر به اینجا برسد که بگوید قرآن هیچ، معصومین هم حرف نزنند تا خودمان آزمایش ‌کنیم، نتیجه همین می‌شود. بشر می‌گوید: علم چیست؟ علم یعنی چیزی که قابل انکار و رد باشد. هر چیزی که قابل انکار نباشد و جزمی باشد، مثلِ «دو دوتا چهارتا» ما نمی‌پذیریم. بعد آنقدر علم و تعریف آن را دستکاری کردند که گفته شد، اصلاً چیزی علمی است که قابل ابطال باشد. پوپر می‌گوید: «هر چقدر یک نظریه بیشتر قابلیت ابطال داشته باشد، علمی­‌تر است». با این نظریه غلط، مردم با چه چیزی زندگی بکنند؟ با توجه به این نظریه، مثلاً در پزشکی اگر کسی این اصل را قبول کند، یعنی هر دارویی می‌خوری بی‌فایده است. حرف هیچ پزشکی قابل اعتماد نیست. اگر پزشک گفت، تو حتماً باید عمل بکنی، نمی‌شود به آن اعتماد کنی. اگر گفت: نباید عمل بکنی، نمی‌شود به آن اعتماد بکنی. اگر گفت این دارو را بخور، نمی‌شود به او اعتماد بکنی؛ اگر گفت نخور، نمی‌شود به او اعتماد کرد. در چیزهای دیگر مثل نظریه راجع به اقتصاد، سیاست و مدیریت هم همینطور است. چه چیزی را بپذیریم؟ کدام درست است و کدام غلط؟ بالاخره کسی باید جوابگو باشد و به ما بگوید که این قوانینی که شما برای ما فرستادید درست هستند یا غلط؟ بالاخره علم هستند یا نیستند؟ منطبق با حقیقت هستند یا اوهامند؟ شخص رفته کتابی نوشته با موضوع هوش و حافظه و یادگیری، کتاب سال هم شده. هزاران نسخه از آن هم به فروش رفته، چند دوره تجدید چاپ شده، بعد استاد می‌نویسد: 50% مطالب این کتاب باطل شده است. ما می‌خواهیم بگوییم که این «کارل مارکس»، «دیوید هیوم» و «جورج فلان» نیستند که باید از ما و «علم انسان شناسی» به ما گزارش بدهند، بلکه الله تبارک و تعالی که مرکز علم است باید راجع به من گزارش بدهد. خدواند نوشته من شما را با این سیستم خلق کرده ام مراکز ورودی ذهن شما این است. شیطان این است. در هیچ کلاس روان شناسی مطرح نمی‌کنند که اگر شما افسردگی دارید و ناراحت هستید، علتش این است که یک دفعه به شما حمله می‌شود. فقط می‌گویند بیا قرص بخور و بخواب. یعنی صورت مسئله را پاک می‌کنند. شیطان در خلوت ترین و تنهاترین حالتهای انسان با انسان حضور دارد و تولید فکر می‌کند. دشمن شناسی/ قرآن و عترت/انسان شناسی ع ل 6

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top

افسردگی اضطراب و درمان

دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم با تمام شگفتی ها، زیبایی ها و پیشرفت ها آکنده از ترس و نگرانی است. همان طور که علم و تکنولوژی پیشرفت می کند عواملی که موجب اضطراب نگرانی و افسردگی می شوند نیز بیشتر شده اند. اضطراب نگرانی و افسردگی مخصوص افراد جامعه یا طبقه خاصی از مردم نیست و افراد با توجه به نوع و شرایط زندگیشان با عوامل اضطراب زا و نگران کننده گوناگونی مواجه هستند. همه ما می دانیم که زندگی شتابزده و ماشینی امروز تنش و فشار بالایی به جسم و روح ما وارد می کند اما آیا انسان توان تحمل این فشارها تنش ها و نگرانی ها ی پی در پی و دایمی دارد؟

شناسه مطلب: 4712
زمان انتشار: 13 فوریه 2016
| |
مزاج شناسی

مزاج شناسی

ویژگیهای افراد دارای مزاج سرد و خشک (افراد سوداوی) و علائم غلبه خلط سودا مزاج سرشتی یا جبلی، مزاجی است که از طریق ارث از پدر و مادر به فرد منتقل می شود و از زمان تولد در فرد وجود دارد و یک حالت طبیعی برای آن فرد به حساب می آید. هر مزاج دارای علایم و خصوصیات خاص خود می باشد که با علایم بیماری ناشی از غلبه اخلاط که در ادامه به آن می پردازیم، تفاوت دارد. ویژگیهای ذیل مربوط به مزاج سرشتی افراد سوداوی می باشد. اغلب افرادی هستند لاغر با استخوانهای نازک و کشیده، پوست سوداوی ها خشک و رنگ آن از حالت سفید تا سبزه و تیره متغیر است، موی بدن سوداوئی ها کم است و موی سرشان به علت سردی و خشکی زودتر دچار سفیدی یا حالت گندمگون می شود، نبض آن ها تقریباً کند اما سفت و باریک است. در لمس بدنشان سرد و خشک و پوستشان سفت است. بینی آنان خشک است. خواب کم دارند. تحمل هوای سرد را ندارند و در هوای گرم و فصل بهار راحت ترند. در فصل پاییز خیلی اذیت می شوند. تمایل به خوردن شیرینی و گرمی ها دارد. اینها افراد دقیق و منظم، دور اندیش و محاسبه گر هستند و محتاط می باشند. بیشتر اوقات دچار نگرانی و دو دلی و وسواس در تصمیم گیریها می شوند، افراد لجباز هستند و در تصمیمات خود بسیار پایدار و ثابت قدم هستند. خیلی اهل فکر وخیال هستند. خود خور و درون گرا وکم انرژی هستند. مستعد افسردگی و وسواس اند. حرکاتشان از حالات آرام و کند تا معمولی متغیر است با احتیاط و دقت صحبت می کنند در نتیجه کلامشان سریع و بلند نیست، زود سیر شده اما سریعاً گرسنه می شوند، قدرت هاضمه بالایی ندارند. از نظر  قدرت و میل جنسی ضعیفند و تمایلشان به رفتار محبت آمیز بیش از آمیزش جنسی است. افراد سوداوی مزاج افرادی خشک، کم معاشرت، تابع مقررات، فنی، دقیق، حسابگر، دور اندیش و اغلب سمج هستند، اگر نسبت به کسی کینه داشته باشند از دل بیرون نخواهند کرد. اصرار دارند که هر کاری را به انجام برسانند و جنبه عقلانی امور را بیشتر مد نظر دارند . دوستی با سوداوی ها کار ساده ای نیست . توصیه و تدابیر:  سودا چون سرد و خشک است افراد سوداوی باید از غذاهای گرم و تر بیشتر مصرف نمایند. در میان فصل ها، پاییز فصل سوداست و بهترین فصل برای حجامت افراد سوداوی نیز فصل پاییز است. علائم غلبه سودا:  اگر تعادل میان اخلاط و مقدار آنها یا کیفیت هر یک از اخلاط بهم بخورد، موجب بیماری در بدن می شود یا به عبارتی موجب غلبه یک خلط بر اخلاط دیگر در بدن می شود که می بایست مورد درمان قرار گیرد که در ذیل علایم غلبه خلط سودا ذکر شده است.  لاغری وخشکی وسفتی پوست دو نیم شدن انتهای موهای سر موخوره سوزش سر دل اشتهای کاذب(گرسنگی زودرس)  سیاه وتیره شدن رنگ پوست بخصوص تیرگی زیر چشم فکر وخیال زیاد وسواس  خواب سبک و پریدن مکرر از خواب اضطراب و تشویش خاطر (افسردگی )

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4007
زمان انتشار: 17 نوامبر 2015
| |
پژوهشی در موسیقی واثرات آن (1)

از بزرگ ترین آثاری که برای موسیقی ذکر شده است دور شدن از یاد و ذکر خداست .

پژوهشی در موسیقی واثرات آن (1)

«کسی که چهل روز در خانه اش بربط نوازند و مردمان بر او وارد شوند شیطانی به نام قفندر اعضای خود را به تمام اعضای بدنش مس می نماید ، پس غیرت از آن مرد برداشته می شود تا به حدی که با زنانش اگر فعل قبیحی کنند بدش نمی آید ». با این روایت شاید بتوان به یکی از علل اصلی رواج بد حجابی و فحشا در جامعه پی برد ... چکیده در این مقاله که عنوان آن «پژوهشی در موسیقی واثرات آن» می باشد، سعی شده هم به لحاظ فقهی و هم به لحاظ علوم تجربی، تحقیق مختصری راجع به موسیقی و اثرات آن انجام گیرد. بحث موسیقی از جمله مباحثی است که با وجود این که دارای قدمت زیادی است ولی درعین حال، جزو مباحث روز بوده و از جمله مسائلی است که مخصوصاً جوانان زیادی را به خود مشغول داشته و بالتّبع سؤالات زیادی پیرامون آن مطرح شده و می شود. موسیقی را از جنبه های مختلفی ازجمله، فقهی، هنری و...می توان بررسی کرد، ولی آن چه بیشتر در این مقاله مدّنظر بوده، نگاه به موسیقی هم از جنبۀ علوم تجربی وهم ازمنظردین است که درکل، در مورد اثرات موسیقی برجسم و روان انسان، مطلب مختصری به دست می دهد. در مورد اهمّیّت وضرورت چنین بحثی همین بس که این بحث از قدیم الأیّام مطرح بوده ولی بیشتر جنبۀ فقهی آن مدّ نظر بوده و از جنبۀ علم تجربی کمتر مورد توجّه واقع شده لذا در این مقاله سعی شده بیشتر به جنبۀ علم تجربی پرداخته شود.این مقاله در 5 فصل تنظیم شده که در دو فصل نخست به تعریف موسیقی و انواع آن پرداخته و نیز ارتباط واژۀ موسیقی با واژۀ غنا ازنگاه مراجع عظام مطرح شده، سپس دریک فصل مجزّا وطولانی تری به انواع اثرات موسیقی بر جسم و روان که در بخشهای مختلفی ازآن، از روایات وآیات قرآن استفاده شده پرداخته شده است. و امّا فصل چهارم، برای آشنایی با نظرات علما و دانشمندان اسلام وغرب، راجع به موسیقی تنظیم شده ودر فصل آخر نیز بحث مختصری راجع به موسیقی درمانی وصحّت آن انجام شده است و درکل یک بحث نسبتاًجامعی که راجع به موسیقی نیاز بوده عنوان و ارائه گردیده است. کلیدواژه : موسیقی، غنا، تأثیر، جسم، روان. مقدّمه آن چه در این نوشتارآورده شده است پژوهشی است پیرامون موسیقی و انواع آن و اثرات موسیقی بر جسم و روان انسان که البتّه اثرات آن بیشتر مورد توجّه قرار گرفته است.آن چه در این زمینه بیشتر مورد توجّه صاحب نظران بوده است پرداختن به موسیقی ازجنبۀ فقهی آن بوده است وکمتر به جنبۀ تأثیرات آن و خصوصاً تأثیرات جسمی آن پرداخته شده است. لذا برآن شدیم تا از جنبۀ تأثیرات جسمانی و فیزیکی نیز آن را بررسی کرده تا هم از یک زاویۀ جدید به مسئله پرداخته شود و هم این که به برخی سؤالات جدید مطرح شده پاسخی هر چند مختصر داده شود. همان گونه که بیان شد اگر چه این بحث دارای سابقۀ طولانی است و از دیر باز مطرح بوده است ولی امروزه نیز جزو مباحث روز، مطرح است وعموم مردم، خصوصا ًجوانان با آن در ارتباط اند وگویا جزءلاینفکّ زندگی ما شده است. از طرفی نیز این هنر به ابزار و وسیله ای برای انتقال فرهنگ و حتّی تغییر فرهنگ جوامع، مبدّل گشته است و این گونه مسائل برضرورت تحقیق بیشترراجع به این هنر وکارایی آن و اثرات آن می افزاید.هم چنین همان گونه که مطرح شد بیشترین اثرات، راجع به هنر موسیقی به جنبۀ فقهی آن بر می گردد ولی از کتاب ها و مقالاتی نیزکه در این زمینه نگاشته شده است، نباید چشم پوشی کرد و ما نیز در این نوشتار که به روش اسنادی ـ کتابخانه ای تهیّه شده از برخی از آنها بهره برده ایم.برخی از این کتابها عبارتند از: تأثیر موسیقی براعصاب وروان، نوشتۀ زنده یاد، حسین عبداللّهی خوروش، موسیقی ازدیدگاه فلسفی وروانی، نوشتۀ علّامه محمدتقی جعفری، تاریخ موسیقی، نوشتۀ سعدی حسنی، بخشی ازکتاب سلامتی وطول عمر در احکام اسلام، نوشتۀ مهدی طاهری، بخشی ازکتاب نکته های ناب، نوشتۀ حسن قدّوسی زاده و نیز برخی از مقالات که در این زمینه نوشته شده اند.ازجملۀ وجه امتیاز این مقاله این است که مطالب این نوشته ها را به صورت موجز و مختصرجمع کرده و برخیمطالب پراکنده و زاید را ازآنها حذف کرده وآن چه در این باره مورد نیاز بوده است در حدّ این نوشتار ارائه گردیده است.بالأخره بعد از تحقیق دربارۀ انتخاب موضوع و پس از انتخاب آن به خاطر اهمیّت آن و پس از ارائه به مسؤولین مورد تأیید قرارگرفت و مشغول به تنظیم آن شدیم. البته درتنظیم آن مشکلاتی نیز پیش روی ما قرارداشت؛ ازجمله این که در این زمینه، کتابهای اندکی نوشته شده وکمتر قلم فرسایی شده است لذا منابع قابل دسترسی در این باره محدودتر می باشد. هم چنین بعد از رجوع به منابع ، بعضاً استناد به منابعی شده بود ولی از ذکر آن منابع به صورت کامل ودقیق، صرفنظر شده بود وحتّی گاهی مطلبی مستند به منبعی شده بودکه بعد از مراجعه به آن منبع چنین چیزی یافت نمی شد.یا مشکلات دیگری که نیازی به اطالۀ کلام در این مورد نیست.این مقاله، پیرامون 5 سؤال کلّی و جواب آنها تنظیم گشته که این سؤالات شاکله و پایۀ این مقاله را تشکیل می دهد و هرسؤالی یک فصل ازمقاله رابه خود اختصاص داده است که هرفصل، جواب یکی ازآن سؤالات وسؤالات ریزتر دیگر است و مجموعاً اطلاعات کلّی دراین زمینه رابه خواننده می دهد. سؤالات کلّی هرفصل عبارتست از: 1ـ موسیقی چیست؟ وانواع آن کدام است؟ 2ـ فرق موسیقی وغنا چیست؟ 3ـ موسیقی چه تأثیری برانسان دارد؟ 4ـ نظرعلما و دانشمندان در مورد موسیقی چیست؟ 5 ـ آیا موسیقی درمانی واقعیّت دارد؟ البته تذکّراین نکته لازم است که در این نوشتار با توجّه به ظرفیّت وگنجایش آن، مطلب آمده و ممکن است مطالب فراوان دیگری نیز باشدکه به جهت اختصار، بیان نشده باشد و این مسئله در نقل قول افراد و دانشمندان و علما نیزصدق می کند یعنی ممکن است در میان دانشمندان، تنها به ذکراقوال برخی از آنان اکتفا شده باشد و این فقط به جهت رعایت اختصار بوده وترجیحی دراین مسئله صورت نگرفته است. ولی پیشاپیش از نواقص موجود، عذرخواهی می نمائیم. فصل اول : موسیقی و انواع آن در این فصل برآنیم که تعریف مختصری از موسیقی ارائه داده و با اقسام آن آشنا شویم که البتّه محصوردر این اقسام نبوده و ممکن است به اعتبارهای مختلف، اقسام مختلفی پیداکرد، ولی در یک تقسیم بندی کلّی می توان آن را به اقسامی که بعداً خواهد آمدتقسیم نمود. تعریف موسیقی برای موسیقی تعریفهای زیادی ارائه شده و از زوایای مختلفی به آن نگریسته شده است . موسیقی را می توان هم ازلحاظ لغوی و هم از لحاظ اصطلاحی مورد بررسی قرارداد. این واژه، یک واژۀ یونانی است که به آن «موسیقیا»گفته می شود و ازآن به عنوان غنا ولحن نیز یاد شده است : «بدان که موسیقی در لغت یونان، لحن است و لحن عبارت است از اجتماع در نغم مختلفه که آن را ترتیبی محدود باشد و بعضی این قید را زیاده کنند که کلام مفید بدان مقرون بود....و بعضی این قید را زیاده کنند که آن کلام، دال بر معانی که محرّک نفس باشد به تحریکی که ملایم غرض و لفظ او موزون باشد(1)هم چنین درتعریف موسیقی گفته شده« عبارتست ازاصوات وآهنگهایی که انسان را در عالمی که برای وی قابل توصیف نیست سیر می دهد و چنان بر اعصاب آدمی مسلّط می شودکه گاهی می خنداند ، گاهی می گریاند گاهی اعضاء و جوارح انسان را بدون اختیار به حرکت در می آورد، و زمانی تهییج عشق و شهوت می کند و آدمی را برده و غلام خود ساخته و بر اعصاب ، فکر ، عقل و روانش فرمانروایی می کند».(2)مانند ساز زدن فارابی دربزم سیف الدّوله که با ساز زدن او مدّتی همه خندیدند و باتغییر آهنگ، همه را به گریستن وا داشت و در آخر بانواختن آهنگی دیگر ، همه اهل مجلس را به خواب فروبرد و سپس ازآن مجلس خارج شدکه این جریان در تاریخ ، مشهور است.«ارسطو موسیقی را یکی از شعب ریاضی دانسته و فیلسوفان اسلامی نیزاین قول راپذیرفته اند ولی از آنجاکه همۀ قواعد موسیقی مانند ریاضی مسلّم و غیرقابل تغییر نیست ، بلکه ذوق و قریحۀ سازنده و نوازنده هم درآن دخالت تام داردآن را هنر نیز محسوب دارند».(3)زیبایی موسیقی بر حسب اثری است که درذهن و احساسات شنونده می گذارد . این هنر با دقّت و محاسبه و اندازه گیری دقیق انجام می گیرد شاید به همین خاطر است که در تقسیم بندیهای علوم قدیم و همان گونه که ذکرشد از شعب علوم ریاضی به حساب آمده است. انواع موسیقی شاید دریک تقسسیم بندی بتوان موسیقی را به دو دسته تقسیم کرد : 1ـ موسیقی طبیعی. 2ـ موسیقی هنری. موسیقی طبیعی : عبارت است از اصوات و نغمه هایی که ازطببیعت و یا از حنجره حیوانات شنیده می شو د ؛ مانند صدای برگها و درختان هنگام وزیدن باد و یا مثل آواز پرندگان وموسیقی هنری : عبارت است ازآهنگهایی که انسان با وسایل مصنوعی(چون ویولون،گیتارو...) می سازد.تفاوت موسیقی طبیعی و مصنوعی یا هنری را شاید بتوان در این مسئله دانست که آهنگ های طبیعی دارای سیر ملایم و یکنواخت هستند لذا همواره برای انسان جذّاب و مفرّح و مسرت بخش بوده و بر نشاط انسان به صورت واقعی می افزاید و این مسئله کم و بیش شاید برای همه اتفاق افتاده ولی آهنگهای مصنوعی این گونه نیستند بلکه دارای ارتعاشات وزیر وبم های گوناگونی هستند و لذا به نسبت این ارتعاشات و زیروبم ها سلسله اعصاب از آن اثر می پذیرند و چون یکنواخت نیستند اثرات آن زیان بخش خواهد بود. در موسیقی هفت دستگاه اصلی و البته دستگاههای فرعی نیز وجود دارد و هرگونه صدایی که انسان تولید کند در یکی از این دستگاهها می گنجد . بالأخره بعد از آن که موسیقی را به طبیعی و هنری تقسیم کردیم موسیقی هنری نیز خود ازلحاظ فقهی به موسیقی حلال و موسیقی حرام تقسیم می شود.اگر موسیقی غنا باشد و جزء موسیقی حرام شناخته شده باشد، قطعاً در انسان تاثیرات منفی بسیاری خواهد گذاشت . البته در برخی از مراکز انرژی‌ درمانی ثابت شده است که اصوات آثار بسیاری بر احساسات و روح بشر برجا می‌گذارد که هم ممکن است سودمند وهم زیانبار باشد و در آینده درباره اثرات منفی یا مثبت آن مطالبی خواهدآمد. فصل دوم : فرق موسیقی و غنا چیست ؟ بعد از آشنایی کلّی باتعریف موسیقی وهمچنین انواع موسیقی، بدنیست به جواب سؤالی که در ذهن افراد زیادی هست بپردازیم وآن این که چه تفاوتی میان موسیقی و غنا وجود دارد؟ و مرز این دو کدام است؟ برای پاسخ به این پرسشها از نظرات علما و مراجع بهره می گیریم. حضرت آیت الله خامنه ای(حفظه الله): «غنا یعنی ترجیع صدا به نحوی که مناسب با مجالس لهو باشد که ازگناهان بوده و بر خواننده و شنونده حرام است . ولی موسیقی نواختن آلات آن است که اگر به نحو معمول در مجالس لهو و گناه باشد هم بر نوازنده و هم بر شنونده حرام است . واگر به آن نحو نباشد فی نفسه جایز است و اشکال ندارد».(4) حضرت آیت الله صافی گلپایگانی(حفظه الله): «غنا عبارت از آوازی است که مشتمل بر ترجیع و صوت و طرب انگیز و مناسب با مجالس طرب باشد و موسیقی گاه بر غنا وگاه بر آلات مختلف موسیقی مانند تار، سنتور، دف و غیره اطلاق می شود. موسیقی را اگر به همان معنای غنا و آوازها و سازها و بکار گرفتن آنها بدانیم ، فراگرفتن موسیقی که از قدیم الایّام بین اهل لهو و بزم متداول بود و در کشورها و مناطق مختلف انواعی از آن بکار برده می شده و می شود همه حرام است».(5) حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(ره): «غنا عبارتست از آوازی که درآن صدا را در گلو می گردانند که به زبان عرفی چهچه می گویند و طرب (تحوّل غیر اختیاری در مستمع) انگیز هم باشد و مناسب مجالس لهو و لعب هم باشد.... غنا صوتی است که باترجیع و طرب همراه باشد ومناسب مجالس لهو و لعب باشد».(6) سؤال : اگر استماع موسیقی هیچ گونه تأثیری در انسان نداشته باشد، آیا باز حرام است؟ جواب همه مراجع : اگر از نوع موسیقی حرام باشد، گوش دادن به آن جایز نیست ؛ هر چند در شخص تأثیری نداشته باشد. (7)تبصره: موسیقی حرام ، غالباً آثار ناپسندی دارد و باعث بیگانگی از خدا و تحریک شهوت و آلودگی به مفاسد دیگر می شود ولی حکم، تابع این امور نیست و اگر به فرض، در موردی موسیقی حرام ، هیچ تأثیری در روح و روان انسان برجای نگذارد باز گوش دادن به آن جایز نیست. اولین غنا : بنابر آنچه در معارف اسلامی آمده است:«اولین کسی که مرتکب غنا شد ، شیطان بود(8)و ازآن به بعد غنا رواج پیدا کرد. همچنین در روایتی از امام جعفرصادق(ع)آمده است : « وقتی آدم رحلت نمود ابلیس و قابیل بارحلت او خوشحال شدند،آن دو در اجتماع شرکت کردند و به نشانۀ شادی برای مرگ آدم از تنبورها و وسائل لهو (موسیقی) استفاده کردند پس هرکس در روی زمین از این وسائل لذت می برد از پیروان آن می باشد»(9) باید دانست در متون دینی واژۀ موسیقی به چشم نمی خورد ولی به جای آن واژه های غنا ، لهو ، ملاهی و مصادیق آلات موسیقی مانند : مزمار(نی و فلوت)، معزف (تار) ، عود ، طبل ، تنبور و مانندآن به کار رفته است. فصل سوم : اثرات موسیقی برجسم و روان. حال که تفاوت موسیقی وغنا و احکام آنها دانسته شد به یکی ازمهمترین بخشهای این نوشتاریعنی انواع اثرات موسیقی برجسم و روان انسان می پردازیم. دربارۀ حوزۀ تأثیرگذاری موسیقی و این که اصالتاً مخاطب آن کدام یک از این دو (جسم و روان) هست باید گفت : « مخاطب حقیقی این هنر ، مغز و روان انسانها است ، نه حس بینایی و نه حس شنوایی ؛ زیرا این دو حس چیزی جز واسطه انتقال اصوات فیزیکی به مغز و روان انسانها نیست .تیز گوش ترین انسانها که دریافت درونی از معنای موسیقی ندارند ، هیچ درکی درباره آن نمی توانند داشته باشند ، حتی تفسیر و چگونگی برداشت انسانهایی که در یک جامعه و در پوشش یک فرهنگ و یک محیط و سرگذشت زندگی می کنند گوناگون می باشد،اگرچه همه آنان ازحس شنوایی مساوی برخوردار بوده باشند(10)ولی بالاخره اثر موسیقی دوگونه است :1ـ اثرات معنوی 2ـ اثرات جسمی. اثرات معنوی و روحی موسیقی: روح انسان ، مهم ترین جنبۀ وجودی انسان است، لذا هر آن چه که برآن اثر بگذارد می تواند در کمال و سقوطش، مؤثّر باشد. از این جا اهمّیت اثر موسیقی بر روح و روان انسان مشخّص می شود. ما در این بخش مهمترین آثار موسیقی را بر روح بررسی می کنیم: 1ـ گمراهی و غفلت ازخدا : از بزرگ ترین آثاری که برای موسیقی ذکر شده است دور شدن از یاد و ذکر خداست . قرآن در سورۀ لقمان یکى از عوامل گمراهى و ضلالت را «لهو الحدیث» دانسته است. «ومِن النّاسِ مَن یشتری لَهوالحدیثِ لیُضلَّ عن سبیلِ الله(11)«لهویعنی غفلت ،یعنی دورشدن از ذکرخدا ، دورشدن از معنویت ، دورشدن از واقعیتهای زندگی ، دورشدن ازکار وتلاش و فرو غلتیدن در ابتذال و بی بند وباری».(12) در روایات اسلامى از «لهو الحدیث» نیز به «غنا» تفسیر شده است.(13) شنیدن غنا و موسیقى آن چنان اراده انسان را سست و غریزه جنسى شخص را تحریک مى‏کند که شخص را از یاد خدا و قیامت باز می دارد لذا ازعوامل گمراهی به حساب می آید. 2- گرایش به فساد : غنا و آواز مطرب و لهوى، انسان را به سوى شهوت و فساد اخلاقى مى‏کشاند و از راه پرهیزکارى باز مى‏دارد.مجالس غنا و موسیقى، معمولاً جزو مراکز مفاسد گوناگون است و این خود دلیل روشنی است بر این که موسیقی درگرایش به فساد نقش مؤثّری دارد . در حدیثى از نبى اکرم(ص) آمده است : «الغناءُ رقیۀ الزنا»:«غنا نردبان زنا است».(14) 3 ـ سوء عاقبت : برای اثبات سوء عاقبت، به واسطۀ غنا و موسیقی به یک داستان کوتاهی که در زمان امام صادق (ع) اتفاق افتاده اکتفا می کنیم ، چرا که آن چه در زمان آن بزرگواران رخ داده، صرفاٌ یک داستان نیست بلکه باید عبرت برای سایرین وآنان که در زمانهای بعد می آیند قرار بگیرد. مردی به امام صادق(ع) عرض کرد: همسایگان من کنیزانی دارند که آواز می خوانند و با عود (یکی از آلات موسیقی) می نوازند . چه بسا به هنگام قضای حاجت نشستنم را طول می دهم، تا صدای آنها را بیشتر بشنوم.امام فرمودند: « این کار را نکن. در روز قیامت در برابر خداوند هیچ عذری نداری ؛ مگر سخن حق را نخواندی که می فرماید : گوش، چشم، دل، مسئولند و در برابر کارهایی که کرده اند، مورد سؤال واقع می شوند. » مرد عرض کرد : به خدا سوگند گویا این آیه را تاکنون نخوانده و نشنیده بودم. دیگر به خدا این کارها را انجام نمی دهم و از اوآمرزش می طلبم . امام سپس فرمودند: «برخیز و غسل کن و آن چه می توانی نماز بخوان، چون تا کنون به گناه بزرگی مشغول بودی و چه بد حال وتیره بخت بودی اگر بدون توبه و بر این حال از دنیا می رفتی.» (15) همین داستان کوتاه، خود مؤیّد بزرگی بر مطلب ما می باشد و تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل. 4- قساوت قلب : یکی از اثرات شوم موسیقی بر روان انسان ها پدید آوردن بیماری قساوت قلب در انسان می باشد. و مویّد اینکلام، سفارش رسول خدا (ص) به حضرت علی (ع ) می باشد که به ایشان فرموده اند:« یا على؛ سه کار دل راسخت کند: گوش دادن به آواز و موسیقى و شکار و به دربار سلاطین رفتن(16) افرادی که مداومت بر گوش دادن به موسیقی و مطربی دارند قلبشان مریض می گردد. و نتیجه این سختی و قساوت قلب این می شود که دیگر موعظه و پند در این قلوب اثر نمی کند. زیرا طبق آیات قرآنی از آثار گناهکاری ، قساوت قلب است.خداوند متعال درقرآن می فرماید : قلوب افراد گناهکار مانند سنگ است یا سخت تر از سنگ . زیرا برخی از سنگ ها از میانشان آب بیرون می آید یا از ترس خدا از بلندی ها فرو می افتد.(17) ولی قلوب افراد گناهکار به قدری سخت است که دیگر چیزی از پندها و موعظه های الهی در آن اثر نمی نماید.نشانه و علامت این بیماری آن است که این گونه افراد وقتی در مجلسی قرار می گیرند که در آن سخن از خدا و قرآن و یاد مرگ و آخرت است، اهل موسیقی، حالشان بد می شود و دوست دارند زود از این گونه مجالس خارج شوند و بر عکس اگر در جایی باشند که سخن از دنیا و سرگرمی های گمرا ه کننده باشد . به اشتیاق بر آن توجه می کنند و دوست ندارند که تمام شود و باز تایید کنندۀ سخنان فوق،آیۀ 6 و7 سورۀ لقمان است که در آیۀ 6 در مورد اهل «لهوالحدیث» توضیح و بلافاصله درآیۀ 7 که مورد بحث ما است می فرماید: و چون آیات و گفتارما بر اهل لهو و موسیقی خوانده شود دوری گزینند و روی برگردانند و تکذیب آن گفتار نمایند مانند کسی که آن را نشنیده و گویا در گوش های ایشان سنگینی است از شنیدن آیات ما پس به ایشان عذابی دردناک را مژده بده. 5- از بین رفتن حیا : امام صادق(ع) در این رابطه در حدیثی می فرمایند :«مَن ضُربَ فی بَیته بَربَطٌ أربعینَ یوماً سلَّطَ اللهُ علیه شَیطاناً یُقال له القَفَندَر فلا یَبقی عضوٌ مِن أعضائه إلّا قَعدَ علیه فإذا کانَ کذلک نزعَ منه الحیاءُ ولم یُبال ما قال و لا ما قیل فیه»(18)«کسی که در خانه اش چهل روز بربط ( نوعی تار ) نواخته شود خداوند متعال شیطانی را به نام قفندر بر او مسلّط می کند که عضوی از اعضای وی باقی نمی ماند مگر اینکه او را در برمی گیرد و هنگامی که این گونه شد حیا از او گرفته می شود به گونه ای که نسبت به آنچه به او گفته می شود بی تفاوت می گردد».در خصوص اهمّیت حیا نیز خوب است بدانید رسول خدا (ص) در این باره فرموده اند : «حیا و ایمان با همدیگر وابسته‏اند چون یکى از میان برود، دیگرى هم از میان مى‏رود».(19)و باز در اهمیّت حیا درحدیثی آمده است که:«کسی که حیا نداردایمان ندارد(20)شهید مطهّری در کتاب تعلیم وتربیت در اسلام به نقل ازمسعودی در مروّج الذّهب می نویسد : در زمان عبدالملک یا یکی ازخلفای بنی امیّه که موسیقی رایج بود خبربه خلیفه رسیدکه شخصی باکنیزش خواننده هستند و تمام جوانان مدینه را به فساد می کشند . خلیفه دستور داد آنها را آوردند .آن مردگفت : معلوم نیست آنچه این کنیز می خواند غنا باشد و ازخلیفه خواست خودش امتحان کند. وقتی کنیز شروع به خواندن کرد کم کم دید سرخلیفه دارد تکان می خورد و به جایی رسید که خلیفه چهار دست و پا راه می رفت و می گفت : بیا به امرکوب خودت سوارشو. «واقعاً موسیقی قدرت فوق العاده ای مخصوصاً ازجهت پاره کردن تقوا و عفّت دارد».(21) 6ـ از بین رفتن قوّۀ تفکّر: موسیقی بوسیله ارتعاشات خود، اعصاب راتحت تأثیر خودقرارداده وکم کم برقوای ادراکی چیره می شود.به عبارت دیگر«موسیقی به حسب انواع هنری که دارد وهریک از آن انواع مختلف یک حالت دراعصاب ادراکی بر می انگیزد، ازشهوت و بی بندوباری ویا شادی ونشاط و اندوه و یا خیالات عرفان گونه و یا دیگرحالات که همۀ آنهاحالاتی است خیالی و اوهام ساز ،دیگر ادراکات را بر کنار کرده و همان خیالات جای آن راگرفته و در مسیر انگیزه های موسیقی به حرکت در می آورد . در این حال پای عقل و ذهن و اندیشه به همان خیالات و اوهام بسته شده و درهمان مسیر خیال بافی های موسیقی درحرکت است و دیگر نمی تواند به خود آید.»(22) 7- از بین رفتن غیرت: «إنّ شَیطاناً یُقال له القَفَندَرُ إذا ضَربَ فی مَنزل الرَّجلِ أَربعینَ صباحاً بالبَربَطِ و دَخلَ الرّجالُ وَضع ذلک الشّیطانُکلَّ عضوٍ منه علی مِثله مِن صاحبِ البیَتِ ثمّ نفخَ فیه نفخۀً فلا یُغار بعدَها حتّی تؤتی نساؤه فلایُغارُ.» (23)«کسی که چهل روز در خانه اش بربط نوازند و مردمان بر او وارد شوند شیطانی به نام قفندر اعضای خود را به تمام اعضای بدنش مس می نماید ، پس غیرت از آن مرد برداشته می شود تا به حدی که با زنانش اگر فعل قبیحی کنند بدش نمی آید ». با این روایت شاید بتوان به یکی از علل اصلی رواج بد حجابی و فحشا در جامعه پی برد، چراکه براساس این روایت به هر مقدارموسیقی در جامعه رواج پیدا کند غیرت از مردان زایل شده و نسبت به بد حجابی وتعرّض نامحرمان به ناموسشان ،بی تفاوت تر می شوند. 8 ـ جنون و دیوانگی: فشار شدید موسیقی بر روی اعصاب ، قدرت اندیشه و تفکّر را از انسان می گیرد لذا منجر به انجام کارهایی که با عقل تضاد دارد می شود.نمونه ای ازاین کارهای جنون آمیز را ذکرمی کنیم : «درملیون پنجاه هزار نفر بعد ازگوش کردن به یک کنسرت موسیقی چنان موسیقی آنها را به هیجان آوردکه ناگهان همه به هم ریختند و بدون جهت، هم دیگر را زخمی و مصدوم کردند و قبل از این که پلیس خود را برساند چند نفر به ضرب چاقو از پای درآمدند و به چندین دختر ، تجاوز شد وتعداد زیادی مجروح شدند»(24) یا« درایالت «لتیل راک» جوانی پیانو یاد می گرفت . نغمات موسیقی چنان درروح اوهیجان ایجادکرد که بدوندلیل ازجای برخاست وبا19ضربه چاقو،معلّم خودرا ازپای درآورد».(25) 9ـ افسردگی: کسی که درموسیقی غوطه ور شد، حالت خمودی وافسردگی،یکی ازحالاتی است که بر او عارض می شود.این مسئله در کسانی که با مطالعه ودرس وبحث سروکار دارند بیشتر نمود دارد . به گونه ای که بعد از موسیقی رغبت آنها نسبت به مطالعه کمترشده و نیروی فکر آنها ضعیف می شود.روانشناس معروف ، دکتر «الکسیس کارل» درکتاب «راه و رسم زندگی» می نویسد : «برخی دانش آموزان می خواهند با توجه به رادیو درس خود را یاد بگیرند و در راه تحصیل پیشرفت کنند ، باید گفت رادیو نیز مانند سینما و موسیقی کاهلی کاملی می بخشد به کسانی که به آن سرگرمند(26) 10- نزول بلاهای ناگهانی و عدم استجابت دعا : هم اکنون بسیاری به دنبال پاسخ این پرسش می گردند که چرا زندگی هایمان با وجود رفاه ظاهری با بلاها و مصیبت ها آمیخته شده و یا اینکه چرا هرچه دعا می کنیم مستجاب نمی شود ؟ یکی ازعوامل این گونه مسائل راشاید بتوان در روایتی که از امام صادق (ع) نقل شده پیدا کرد.که فرموده اند : «بَیت الغناءِ لاتُؤمن فیه الفجیعۀُ و لا تُجاب فیه الدَّعوۀُ و لا یَدخلُه المَلَکُ.»(27) «خانه ای که در آن غناء خوانده می شود از مصیبت و بلای ناگهانی ایمن نیست و دعا در آن مستجاب نمی شود و فرشته داخل آن نمی گردد .»اینها بخشهایی از مضرّات موسیقی بر روان و معنویّت انسان ها بود و اینک، اثرات جسمانی و مادی آن را بررسی می کنیم. پی‌نوشت‌ها: 1. شریعت موسوی، مصطفی ،نظری به موسیقی ازطریق کتاب وسنت، به نقل از نفائس الفنون،محمدبن محمودآملی،ج3،ص83. 2. اولیایی،احمد،نگاهی به موسیقی ،ص9. 3. معین ،محمّد، فرهنگ فارسی معین،ج4،ص3031. 4. حسینی خامنه ای،علی،رهبرمعظّم انقلاب،أجوبۀ الإستفتائات،ص 250،م1138. 5. محمودی،محسن،مسائل جدیدازدیدگاه علماو مراجع تقلید،ص49. 6. فاضل لنکرانی،محمد،جامع المسائل،م 974و978،ص252. 7. استفتائات مراجع. 8. عاملی،محمدبن حسن،وسائل الشیعه، ج12،ص231،ح28. 9.همان،ص233وکلینی،محمدبن یعقوب،کافی،ج6،باب الغناءص1654،ح3. 10. جعفری،محمدتقی،موسیقی از دیدگاه فلسفی وروانی، ص117و118. 11. لقمان(31)،آیه6. 12. قدوسی، حسن، نکته های ناب، ص102. 13. وسائل الشّیعه،ج12،باب99،ص226،ح7. 14. مجلسی،محمدتقی،بحارالأنوار،ج79،باب99،ص247،ح26. 15. طباطبائی،محمدحسین،ترجمۀ تفسیر المیزان، ج13، ص107وکافی،ج6،،ص1655،ح10. 16. فیض مشکینی،علی اکبر،نصایح، ترجمه آیت الله احمدجنّتی ،ص 134. 17. بقره، (2)، آیۀ 74. 18. وسائل الشیعه،کتاب تجارت، باب100،ج12،ص232،ح2وکافی،ج6،،ص1655،ح17. 19. بحارالأنوار،ج71،باب81،ص331،ح4،به نقل ازکافی ،ج2،ص106. 20. همان. 21. مطهری،مرتضی،تعلیم وتربیت دراسلام،ص72. 22. نظری به موسیقی ازطریق کتاب وسنت، ص227. 23. وسائل الشیعه،کتاب تجارت،باب 100 ،ج 12،ص 232،ح1وکافی،ج6،ص1655،ح14. 24. محمدی نیا،اسدالله،بهشت جوانان،ص359 وموسیقی از نظر دین ودانش،ص20،کیهان شماره 6265. 25. طاهری،مهدی،سلامتی وطول عمردراحکام اسلام،،ص84. 26. تاثیرموسیقی براعصاب وروان،ص62. 27. کافی،ج6،ص1655،ح15ووسائل الشیعه،ج12،باب99،ص225،ح1. ادامه دارد... نویسنده : هادی اسپنانی منبع: راسخون

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1455
زمان انتشار: 8 ژانویه 2015
| |
 ولایت، جلسه 20

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

ولایت، جلسه 20

آن لحظه‌ای که اذان می‌گویند و شخص وارد نماز می‌شود دیگر آرامش اتصال با بی‌نهایت ومبدأ همه قدرت‌ها می‌شود. زمین یک مرکز موقت برای زندگی انسان است به این مدت موقت از حیات انسان روی زمین حیات دنیا می‌گویند. به گزارش منتظران منجی «عج»، جلسه بیستم «ولایت»، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که عناوین آن در زیر می آید: 1. یُسَبِّحُ ما فِی السَّمواتِ وَ الأَرْضْ، یعنی همه موجودات در حرکت تسبیحی به سوی خداوند تبارک و تعالی هستند. 2. زمین یک مرکز موقت برای زندگی انسان است به این مدت موقت از حیات انسان روی زمین حیات دنیا می‌گویند. 3. دنیا پست‌ترین مرحله حیات است، همه کمالات به طور تام وکامل در آخرت است. 4. کمالات دنیا را با رحم بسنجند اینجا هم با برزخ و آخرت همینطور است. 5. درحال حاضر نگاه ما به رحم چگونه است؟ برزخی‌ها هم به دنیا همینطور نگاه می‌کنند. 6. تعبیر حضرت علی«علیه‌السلام» از دنیا: جیفَةٌ وَ طالب‌ها کِلابْ، دنیا مرداری است و طالب آن سگ است. 7. اگر سنگینی عالم طبیعت از روح انسان برداشته شود انسان آماده برای مرگ است و همیشه نشاط دارد. 8. اغنای عقلی مهم است که قلب قبول کند، همه شدن انسان در قلب انجام می‌شود. 9. وقتی پذیرش در قلب می‌آید و به عنوان باور می‌آید این مرحله را ایمان آوردن می‌گویند. 10. بیماری‌های روحی، افسردگی، عصبانیّتها و دعواها به خاطر چسبندگی‌ها در دنیا است. 11. کسی که طبعش بلند است با کسی سر پست و مقام و سر جیفه آخرت فروشی نمی‌کند. 12. آنچه در آخرت است غیر از دنیاست متناسب با حیات آخرت است. 13. امیرالمؤمنین«علیه‌السلام»: کُلُّ شَی‌ءٍ مِنْ الدُّنْیا سَماعِهِ أعْظَمُ مِنْ عَیانِهِ، هر چیزی که در دنیا هست شنیدنش در روح بزرگ‌تر از دیدن آن است. 14. امام سجاد «علیه‌السلام» در مناجات خمس عشر: خدایا استغفار می‌کنم از تو به خاطر هر لذتی که غیر از ذکر تو بردم. 15. آن لحظه‌ای که اذان می‌گویند و شخص وارد نماز می‌شود دیگر آرامش اتصال با بی‌نهایت ومبدأ همه قدرت‌ها می‌شود. 16. اهل دنیا تا به مطامع و شهوات دنیایی‌شان می‌رسند آنجا راحتی‌شان را می‌بینند به معشوق دنیایی‌شان که می‌رسند آنجا راحتی‌شان است. 17. وَ مِنْ کُلِّ شَغَلٍ به غیر طاعَتِکْ از هر شغلی به غیر طاعت استغفار می‌کنم. 18. حیات دنیا از کمالات آخرت کمی می‌تواند دریافت کند آنقدر هست که به سختی به آن حیات می‌گویند. 19. برای اینکه مؤمن نمیرد و از هستی ساقط نشود خداوند بال ذکر خودش را باز می‌گذارد، بال مجالست با خودش را می‌گذارد. 20. المُؤمِنُ یَسیرُ الْمَعُونَه مؤمن آسان خرج است یعنی خیلی سخت نمی‌گیرد. 21. حضرت سلیمان«علیه‌السلام»: من هر دو زندگی را تجربه کردم هم پادشاهی را و هم سادگی را و شیرینی را در سادگی یافتم. 22. انسان به اندازه‌ای که می‌خواهد به او می‌دهند، بی‌نهایت را بخواهد اگر حقیقتش با بی‌نهایت پیوند خورده باشد باید ظرفیت را بالا ببرد، به اندازه برایش می‌فرستد. 23. کسی که ظرفیت را زیاد می‌کند معرفت و بلافاصله دنبالش عمل است و بدون عمل فایده ندارد. 24. بیشترین چیزی که انسان نیاز دارد تقوی است برای اینکه به خَیْرٌ وَ أَبْقی برسد. 25. ما باید به قدری از زیبایی‌های ظاهری استفاده کنیم که به زیبایی درونی و ابدیمان لطمه نزند.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 604
زمان انتشار: 23 اکتبر 2014
| |
رشد و قدرت ، جلسه 13

رشد و قدرت ، جلسه 13

1. خداوند بلا را برای انسان می فرستد که یکی از دلایلش این است که انسان با دیدن بلاها و سختی ها ادب شود. ( بلا مذکر است) 2. شما اگر درست رفتار کردی که خوب تعادل داری ، آرامش داری، شادی داری اما اگر درست عمل نکردی اضطراب ، غم و غصه و فشار های روانی زیاد تا مرگ می آید سراغت. 3. امام صادق علیه السلام : کسانی که به واسطه گناه می میرند بیشتر از کسانی است که با مرگ طبیعی می میرند یعنی مرگی که خداوند برایشان مقدر کرده است. 4. اگر رفتار حق نباشد نفس عکس العمل نشان می دهد جهان به ما عکس العمل نشان می دهد تمام قوای عالم همه اسباب عالم و ... دست خدا هستند. 5. شیطان از گناهان شما برای افسردگیتان استفاده می کند از شکستهای شما برای ایجاد اختلاف و دو دستگی و چند دستگی از کدورتها برای ایجاد دشمنی استفاده می کند. 6. آدم بد به دیگران جز با روح خودش نمی کند. 7. روایت : امتی که امر به معروف و نهی از منکر را تعطیل می کنند و ترک می کنند بدی هایشان به انها غلبه می کند و دعا می کنند و خدا دیگر اجابتشان نمی کند. 8. اگر چیزی حق نبود را در پیش گرفتید و حاضر نشدید با باطل مبارزه کنید چه در نظام بیرون- چه در نظام درون بلا سرت می آید. 9. یک دستور کلی وجود دارد که خداوند این نظام را حق خلق کرده حق. 10. در جوشن کبیر داریم که یکی از اسامی خدا مانع است یکی از معانیش این است که می آید سر راه بشر قرار می گیرد و می گوید حواست جمع باشد داری می روی به سمت جهنم نرو – تذکر می دهد هی و بلایی می آورد سر راهت. 11. امام صادق علیه السلام : هیچ مومنی نیست مکر این که هر چهل روز یک بار به بلایی دچار می شود که تذکر باشد برایش. 12. حضرت علی ( ع ) : اگر کسی را خداوند با بلا سود به او نرساند ( یعنی یا سود نرساند یا اگر بلا سرش امده سودی برایش ندارد عبرت نمی گیرد ) از تجارب هم استفاده نمی کند ( تجربه برتر از علم است ) این شخص با هیچ چیز از موعظه و حرف درست نمی شود. 13. حضرت علی علیه السلام ( ع ) : هر وقت دیدی خدا پشت سر هم بلا برایت می فرستد شکر خدا را بجا بیاور یا می خواهد آزمایشت کند یا می خواهد گناهانت را ببخشد یا می خواهد به تو درجه دهد یا متذکرت کند به یک امری . 14. ولی اگر دیدی پشت سر هم برایت نعمت می فرستد اوضاعت دارد خوب می شود مواظب باش که غفلت نکنی .  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed