www.montazer.ir
پنج‌شنبه 10 ژولیه 2025
شناسه مطلب: 11618
زمان انتشار: 22 آوریل 2020
| |
خوشبختی یعنی شادی و آرامش دل

قلب، جلسه 21، 1389/07/17

خوشبختی یعنی شادی و آرامش دل

همه هستی انسان که با آن، هم در دنیا و هم در آخرت احساس شادی، خوشبختی و رضایت می کند، دل اوست. احساس لذت و شادی، مربوط به ذهن یا عقل ما نیست، اینها امر بدنی، خیالی، ذهنی و عقلانی نیستند. اینکه یک نفر در زندگی شاد باشد و لذت ببرد و آرامش و خوشبختی را حس کند، به ادراک بخش اصلی وجود انسان یعنی دل، مربوط است. دل باید شاد  و خوش باشد و آرامش داشته باشد.

خیلی ها هستند که دیگران حسرت زندگی آنها را می‌خورند، اما خودِ آنها هیچ وقت از زندگی شان راضی نیستند. ما به اشتباه فکر می‌کنیم که اگر چیزهایی که آنها دارند را داشتیم، خیلی خوشبخت بودیم. این فکر اشتباه ما هم به خاطر این است که ما روی دل مان کار نکرده ایم. کسانی در دنیا و آخرت خوشبخت هستند که روی دل شان سرمایه گذاری کنند. اگر نگاهی به زندگینامه بهترین و مشهورترین هنرپیشه‌ها‏، قهرمانان ورزشی و سیاست مداران بیندازیم، درمی‌یابیم که آنها در اواخر عمرشان اعتراف کردند که ما با اینکه همه چیز داشتیم و میلیون‌ها انسان آرزو می‌کردند جای ما باشند، اما خود ما هیچ وقت احساس خوشبختی نکردیم. خیلی از آنها دست به خودکشی زده اند. برای آباد کردن دل، باید روی اندیشه و رفتار تمرکز کنیم برای سرمایه گذاری روی دل و اینکه دل ما آباد شود، باید روی دو بخش فعالیت کنیم. یکی بخش اندیشه و چینش های فکری ماست که در علوم به آن حکمت نظری می‌گویند و دیگری بخش رفتار ماست. قبلاً گفتیم ما الان هر قیمتی که داریم و هر آدمی که هستیم، معلول چهار عاملِ نوع «انتخاب ها، ارتباط ها، رفتارها و افکار» ما است که در گذشته داشته ایم. انتخاب، ارتباط و رفتار به عمل برمی‌گردند. چه انتخاب ها، چه ارتباط ها و چه رفتارهایی خوشبختی و بدبختی می‌آورند. بخش چهارم از موراد چهارگانه، یعنی «افکار و نظرها» بخش اصلی و مهم است. زیرا من باید با افکارم، بهترین های انتخاب، ارتباط و رفتار را شناسایی کنم. با فکرم باید بسنجم و کشف کنم که چه انتخاب هایی، چه ارتباط و چه رفتاری شایسته دل من بوده و آن را شاد می کند. مثل خوردن غذا است. شما وقتی گرسنه­ باشید، می‌گویید من الان چی بخورم؟ اگر فقط سیرشدن شکم و لذت مد نظرت باشد، جایی می‌روی که بتوانی چیزی بخوری و شکمت را پر کنی و لذتی هم ببری. ولی معلوم نیست که این غذا به نفع تو تمام شود. چون می‌خواستی فقط شکمت سیر شود و لذت ببری. به این توجه نکردی که غذایت فست فود است، یا غذای با چربی و نمک زیاد است که ممکن است سلامتی تو را به خطر بیندازد. ولی چون خوشمزه است و سیر می‌کند، انتخاب کردی. حال که این غذا را خوردید و سیر شدید و لذت بردید، آیا برای بدن شما مفید هم بود؟ خیر. گرفتاری مثل چربی، اضافه وزن، سرطان و فشار خون بالا را در پی دارد. پس در این صورت، هدفدار غذا نخورده ایم و به این فکر نکردیم که برای بدن مفید است یا نه. فقط به این فکر کردیم که سیر شویم و لذت ببریم. این یک نظر غلط است که در یک باور غلط سراغ ما می‌آید. وقتی هدف از غذا خوردن، لذت و سیری شد، فکرت غلط است و وقتی فکرت غلط شد، به اندازه یک قاره هم که غذا بخوری باز کمبود داری. هدف از مصرف غذا در درجه اول تأمین نیازهای واقعی بدن است و در درجه دوم لذت. متاسفانه ما بچگانه فکر می کنیم و دنبال این هستیم که فقط به ما خوش بگذرد. در مسائل روحی نیز، همینطور است. اگر بخواهیم دلی سالم، شاد و قوی داشته باشیم، باید از لحاظ نظری بدانیم چه چیزی برای این دل مناسب است و با آن سازگاری دارد. آیا این چیز ارزش انتخاب، ارزش ارتباط، یا خروجی باارزشی دارد؟ خوش آمدن از چیزی، ملاک نیست. مثلاً دلم از این چیز خوشش می‌آید. دوست دارم اینطوری حرف بزنم. دوست دارم اینها را بشنوم. دوست دارم اینها را بخوانم. این دوست داشتن، دقیقاً همان کارهای بچگانه است که بزرگترها انجام می‌دهند. یکسره فست­ فود، پیتزا و غذاهای مختلف می‌خورند، هیچ وقت هم مشکل شان حل نمی شود و انواع مریضی‌ها سراغ شان می‌آید. مدام دکتر هم می‌روند و دکتر هم اصلاً کاری با تغذیه­‌شان ندارد. مرتب دارو تجویز کرده و بدترش می‌کند. مثلاً در انتخاب همسر، طرف می‌داند که اگر با فلان کس ازدواج کند، خوشبخت می‌شود. ولی چون گرفتار شرایط بیرونی است و به خاطر حرف مردم او را انتخاب نمی‌کند. برای همین 75% از ازدواج های ما ریزش دارد. در انتخاب خانه می‌داند، اگر فلان محل را برای خانه انتخاب کند، هم خودش و هم فرزند و نسلش در امنیت هستند. آرامش، شادی و معنویت دارد. اما چون این منطقه پز  و کلاس ندارد، انتخاب نمی‌کند. دنبال یک امر موهوم مثل کلاس و پز می‌رود. چنین کسی نه به شادی می‌رسد و نه به آرامش. پس چرا دل مان شاد نمی‌شود؟ چرا به آرامش نمی‌رسیم؟ برای اینکه انتخاب ها را براساس شادی انجام نمی‌دهیم. همانطور که خوردنی های مان را براساس مصلحت بدن و سلامت بدن انتخاب نمی‌کنیم. دل باید بینا و بصیر شود تا به آرامش برسد اگر بخواهیم به آرامش دل برسیم، دل ما اول باید چشم پیدا کند و بصیرت پیدا کند. اگر بخواهیم واقعاً خوب شویم دل ما باید بیدار شود، و گرنه خیلی ها بصیرت هم دارند که این نوع غذاها و خوردنی ها ضرر دارد، ولی می‌خورند. اولین شرط این است که آدم بخواهد هم در دنیا و هم در آخرت شاد و خوشبخت شود. وقتی خواست، باید حاضر باشد بهایش را هم بپردازد. اما بیشتر اوقات فقط در حد یک آرزوی بچگانه است. می‌گوییم: بله، خوشبختی خوب است، آرامش، شادی و بهشت خیلی خوب است. اگر بگویند حاضری بهایش را بپردازی؟ می‌گوییم: نه. سلامتی خیلی خوب است، نشاط خیلی خوب است، حالا بهایش را حاضر هستی بپردازی؟ بهایش چیست؟ کنترل در خوراک، ورزش. می‌گوید: نه، حاضر نیستم بپردازم. چون بصیرت ندارد. برای داشتن دل سالم احتیاج به بصیرت و اطلاعات و دانش داریم. در همه درس های «انسان شناسی، دشمن شناسی و راه شناسی»، تاکید زیادی روی اطلاعات است. برای این که می‌فرماید: خدا دشمن می‌دارد کسی را که عالم به دنیا و جاهل به آخرت است. چون کسی که آخرت را نمی‌شناسد، امکان ندارد دلی آرام داشته باشد. مثل اینکه کسی بگوید من می‌خواهم بدن سالمی داشته باشم، اما علم تغذیه بلد نباشم. بدون علم تغذیه، بدن سالم امکان ­پذیر نیست. اگر کسی می خواهد روح سالم، شاد و قدرتمند داشته باشد، باید اول اطلاعات مربوط به حیات ابدی خود و ساختار ابدی روح را بشناسد. یعنی باید دانش دینی و دانش معنوی را خوب یاد بگیرد. واقعاً باید برایش وقت بگذارد و نگوید این حرف‌ها مال طلبه­ ها، آخوندها و خانم جلسه ­ای هاست. ما از آن رو که انسان هستیم و ابدی هستیم، به اطلاعات نیاز داریم. «جانور فربه شود از راه نوش                آدمی فربه شود از راه گوش» وقتی خدا اراده خیر به کسی کند، فقیهش می کند کسی که حوصله کلاس، استاد، معلم و شنیدن و خواندن را ندارد، امکان ندارد خوشبخت شود. باید اول یاد بگیرد و بخواهد که قوی شود. برای همین حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید:« إذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَیرا فَقَّهَهُ فی الدِّینِ، و ألهَمَهُ رُشْدَهُ[1] = هرگاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد او را در دین فقیه و آگاه گرداند، و راه صلاح را به او الهام كند.» اینکه من بفهمم باید فرمولها را در بیاورم و دنبال فهم باشم 50 درصد مسئله حل است. مثلاً خانمی که از همسرداری و بچه‌داری چیزی نمی‌داند و اطلاعاتی در این باره ندارد. وقتی ازدواج می‌کند و بچه‌دار می‌شود، از این وضعیت ناراضی است و می‌گوید: بیچاره شدم. این بارداری اذیتم می‌کند. وقتی بچه به دنیا می‌آید، می‌گوید: اعصاب ندارم، بچه دارد اذیت می‌کند. شوهر هم مدام غر می‌زند که سر و صدای بچه را ساکت کن، حوصله ندارم. خود مادر هم حوصله ندارد و ممکن است بچه معصوم را گاهی کتک بزنند. اینها همه بر اثر بی‌اطلاعی اتفاق می‌افتد. در مقابل، مادر و پدری هست که می‌فهمند همسرداری و بچه داری یعنی چه. مادر می‌داند که بارداری یعنی این که خداوند هدیه‌ای به من داده که به منزله‌ی یک زمین تجاری بزرگ آخرتی و بینهایت است. یک بچه، یک ذریه است. برای همین قبل از بارداری دنبال کسب اطلاعات می‌رود و مراقبت‌های آن را یاد می‌گیرد. وقتی هم باردار شد، می‌داند که تمام سختی‌های دوران بارداری، کفاره گناهانش است و مقام آخرتی برایش دارد. از این رو غصه نمی خورد و اعصابش هم خرد نمی‌شود. زمانی هم که این بچه به دنیا آمد، تمام اذیت‌هایش پاک­ کننده مادر است و درجات آخرتی انسان را به صورت غیر قابل تصوری بالا می‌برد. این پدر و مادر از سروصدای بچه لذت می‌برند. این نقش مهم اطلاعات و آگاهی را می‌رساند. کسانی که فهم و آگاهی دارند، در برابر یک موضوع نگران کننده که اعصاب همه را خرد کرده، آرامش دارند. اما کسی که فاقد این آگاهی است، بدبختی  و اضطراب کسب می‌کند. دو چشم در سر و دو چشم در دل خداوند متعال همان گونه که دو چشم در سر قرار داده تا با آن دنیا را ببینیم، دو چشم هم در قلب گذاشته که با آن آخرت و عاقبت خود را ادراک کنیم. انسان با چشمِ دل، خود را به بلندای ابدیت نگاه می‌کند؛ نه فقط از تولد تا مردن. با چشمِ دل درمی‌یابد که ابدی است و تا خدا زنده است، ما هم زنده هستیم. عمر ما به اندازه عمر خداست. درست است از ازل که خدا بوده، ما نبودیم، ولی تا وقتی که خدا هست، ما هم هستیم. قرار است من تا بی نهایت زنده باشم. یعنی ما چیزی به اسم مرگ نداریم. فقط انتقال و وفات است. روایات زیادی درباره چشم دل بیان شده و در اینجا به ذکر چند روایت می‌پردازیم: 1) نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمودند:« ما مِن عَبدٍ إلاّ و فی وَجهِهِ عَینانِ یُبصِرُ بِهِما أمرَ الدنیا، و عَینانِ فی قَلبِهِ یُبصِرُ بِهِما أمرَ الآخِرَةِ ، فإذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَیرا فَتَحَ عَینَیهِ اللَّتَینِ فی قَلبِهِ ، فأبصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بالغَیبِ ، فآمَنَ بالغَیبِ علَى الغَیب[2]= هیچ بنده اى نیست جز این كه دو چشم در صورت اوست كه با آنها امور دنیا را مى‌بیند و دو چشم در دلش كه با آنها امور آخرت را مشاهده مى‌كند. هر گاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد، دو چشم دل او را مى‌گشاید كه به وسیله آنها وعده‌هاى غیبى او را مى‌بیند و با چشم دل، به وعده‌هاى الهى ایمان مى‌آورد.» کسی که چشمِ دلش باز است، به اندازه ابدیت عاشق خودِ حقیقی‌اش می‌شود، نه به اندازه دنیا و از این به بعد هر تصمیمی می‌گیرد، به اندازه ابدیتش است و امر آخرتش را می‌بیند. برای همین تمام «رفتارها، انتخاب‌ها، ارتباط‌ها و افکارش» را براساس نظام ابدی‌اش تنظیم می‌کند. اگر به کسی که چشمِ دلش بسته است، بگویید: فست فود نخور. این غذای گران را که می‌خری، برای بدنت ضرر دارد، می‌بینید که قبول نمی‌کند. یا اگر بگویید: این ازدواج به نفع تو و به صلاح تو نیست، نمی‌فهمد. این لباس پوشیدن، این نحوه آرایش، این نحوه حجاب، این رابطه و ... اینها همه برای تو ضرر دارد، قبول نمی‌کند و لجبازی می‌کند. اگر بگویید:این دیدنی‌ها، شنیدنی‌ها، رشته تحصیلی به کار تو نمی‌آید. این رشته تحصیلی در تو اضطراب ایجاد می‌کند و تو را پژمرده می‌کند، نمی‌فهمد.  2) امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید:«إنّما شیعَتُنا أصحابُ الأربَعةِ الأعیُنِ: عَینانِ فی الرَّأسِ، و عَینانِ فی القَلبِ، ألا و الخَلائقُ كُلُّهم كذلكَ، ألا إنّ اللّه َعَزَّ و جلَّ فَتَحَ أبصارَكُم و أعمى أبصارَهُم[3] =  شیعیان ما در حقیقت داراى چهار چشمند: دو چشم در سر و دو چشم در دل. البته همه مردمان چنین اند، اما خداوند عزّ و جلّ چشم‌هاى شما را باز كرده و چشم‌هاى آنان را كور كرده است.» چشم دل باز کن که جان بینی چه می‌شود که یک مسیحی یا یهودی شیعه و مسلمان می‌شود؟ علت این است که او تلاش می‌کند تا آن چشم را باز کند. خالصانه دنبال حقیقت می‌گردد و وقتی خواهان حقیقت شد، آن چشم باز می‌شود. خیلی ها هم خودشان این چشم را می‌بندند. چون می‌گویند بها دارد. من اگر بخواهم چشم دلم را باز کنم، باید این غذاها را نخورم. با این آدم‌ها رفیق نشوم، این چیزها را نبینم‌، اینطوری نگردم، برای همین می‌گذارم بسته باشد. اگر باز و بیدار باشد، مدام دلم این و آن را می‌خواهد، آن وقت من باید با دلم و خودم درگیر شوم. برای همین کورش می‌کنم که هیچ وقت نبیند. کوردلی اینگونه به وجود می‌آید. گوش هم همینطور است. دو گوش برای شنیدن دعوت های خدایی یا شیطانی در روایات قبلی گفته شد، انسان علاوه بر دو چشم در سر، دو چشم در دل دارد. روایاتی هم از معصومین (علیهم‌السلام) وجود دارد که می‌گوید، با دل نیز می‌شود شنید. به بیان چند روایت می‌پردازیم: 1) امام صادق (علیه‌السلام) درباره گوش اینگونه می‌فرماید: «إنَّ للقَلبِ اُذنَینِ: رُوحُ الإیمانِ یَسارُّهُ بالخَیرِ، و الشَّیطانُ یَسارُّهُ بالشرِّ، فأیُّهُما ظَهَرَ على صاحِبِهِ غَلَبَهُ[4] = همانا دل داراى دو گوش است: روح ایمان در او نجواى خیر مى كند و شیطان نجواى شر مى كند. پس هر یك از آن دو بر دیگرى پیروز شود، او را مغلوب خود مى كند.» حضرت گوش را به روح تفسیر کردند. روح ایمان در او نجوای خیر می‌کند و شیطان نجوای شر می‌کند. پس ما برای شنیدن حرف و وسوسه شیطان هم در وجودمان گوش داریم. در بحث «دشمن­ شناسی» راجع به این بحث مفصل صحبت کرده ایم. مثلاً شیطان شما را تحریک کند که شراب بخورید، یا موسیقی حرام گوش کنید. می‌بینید اصلاً وسوسه نمی‌شوید. چون این بخش ها در این گوش که وسوسه شیطان را می‌شنود، کر است و تحریک نمی‌شود. آن کسی که این گوشش باز باشد می‌شنود و تحریک می‌شود. مگر شیطان بدش می‌آید که شما آدم بکشید؟ شیطان قتل را خیلی دوست دارد. ولی چرا ما هیچ وقت فکر قتل به سرمان نمی‌زند؟ برای اینکه بخش قتل گوشمان کر است و نمی‌شنود. اصلاً نمی‌تواند تحریک کند. بنابراین، شیطان می‌رود سراغ آن بخش‌هایی که گوشش باز است و آنجا سرمایه گذاری می‌کند. پس معصوم ع دو تا گوش را به روح و شیطان ترجمه کرد. روح ایمان و شیطان. یک گوش ما حرف خدا را خیلی خوب می‌شنود و به سمت خیر می‌رود. گوش دیگر ما حرف شیطان را می‌شنود. از این رو، انسان دائماً با دو گوشش در معرض دعوت‌های مختلف است. هم دعوت‌های خدایی و هم دعوت‌های شیطانی. و سپس می‌فرمایند: هر کدام بر دیگری پیروز شود، آن دیگری را شکست داده و انسان مغلوب آن بخش، یعنی یا مغلوب بخش شیطانی و یا مغلوب بخش الهی خود می‌شود. 2) امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی دیگر می‌فرماید: «ما مِن قَلبٍ إلاّ و لَهُ اُذُنانِ: على إحداهُما مَلَكٌ مُرشِدٌ، و علَى الاُخرى شَیطانٌ مُفَتِّنٌ، هذا یَأمُرُهُ و هذا یَزجُرُهُ، الشَّیطانُ یَأمُرُهُ بالمَعاصی و المَلَكُ یَزجُرُهُ عَنها، و هُو قولُ اللّه ِ عَزَّ و جلّ «: عَنِ الیَمینِ و عَنِ الشِّمالِ قَعیدٌ * ما یَلفِظُ مِن قَولٍ إلاّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ[5] = هیچ دلى نیست، جز این كه داراى دو گوش است: كنار یكى از آنها فرشته اى راهنما قرار دارد و كنار دیگرى شیطانى اغواگر. این به او فرمان مى دهد و آن او را باز مى دارد. شیطان به گناهان فرمانش مى دهد و فرشته از آنها بازش مى دارد و این است [معناى ]كلام خدا كه مى فرماید: «در جانب راست و چپ نشسته اى است. سخنى بر زبان نیاورد، جز این كه نزدش محافظى مهیّا ایستاده است.» از جانب راست و چپ شما کسی پیش تان نشسته.در سمت راست ما بخش مقدس و ایمانی ما و چپ بخش شیطانی ما بود. یعنی بخش راست مان فرشته نشسته و بخش چپ مان شیطان نشسته است و انسان هیچ سخنی به زبان نمی‌آورد، جز اینکه نزدش محافظی آماده نشسته و این صحبت‌ها را می‌نویسد. مثلاً شما یک صحبت بد و نادرست  از دهانت خارج می‌شود و همسرت را به هم می‌ریزد. شیطانِ همسرت به شیطانِ خودت کمک می‌کند که از روی این یک لفظ، کلی دردسر برای خانواده و خودت درست می کند. 90% طلاقها با لفظ انجام می‌شود. گاهی خانم و آقا مهارت‌های کلامی ندارند و نمی‌دانند چه حرف‌هایی خط قرمز است و نباید به زبان بیاورند. شیطان منتظر است یک لفظ بد به کار ببری و آن را در ذهن طرف مقابل ببرد و صد برابرش ‌کند و در آخر یک فاجعه از همین لفظ بد درست می‌شود. 3) امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند:« ما مِن مُؤمِنٍ إلاّ و لِقَلبِهِ اُذُنانِ فی جَوفِهِ: اُذُنٌ یَنفُثُ فیها الوَسواسُ الخَنَّاسُ، و اُذنٌ یَنفُثُ فیها المَلَكُ، فَیُؤَیِّدُ اللّه ُ المؤمنَ بالمَلَكِ، فذلكَ قولُهُ: «و أیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنهُ[6]» [7]= هیچ مؤمنى نیست، مگر این كه دلش دو گوش درونى دارد: گوشى كه وسواس خنّاس در آن مى‌دمد و گوشى كه فرشته در آن مى‌دمد. پس خداوند، مؤمن را به وسیله فرشته تقویت مى‌كند و این است معناى سخن خداوند كه مى‌فرماید: «آنها را به وسیله روحى از جانب خود تقویت كرد.»» سوره ناس را هر روز هم در موقع خواب و هم در موقع بیداری بخوانید. در سوره ناس گفته می‌شود: « أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ = پناه می‌برم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبود مردم» این سه اسم خداوند خیلی مهم است. خداوند متعال هزار اسم دارد، ولی چرا سه اسم «رب، ملک و اله» در رابطه با مسئله وسواس خنّاس آورده شده؟ برای این است که تناسبی وجود دارد که بحث ما گنجایش شرح آن را ندارد. حضرت فرمود: خنّاس کسی است که می‌آید و یک چیزی می‌گوید و در دل می‌اندازد و سپس می‌رود و پنهان می‌شود. بعد اگر ببیند خوب به او جواب می‌دهی، پررو می‌شود و جلوتر می‌آید. وقتی می‌گویی: نه، استغفرالله، می‌رود. ولی هیچ وقت نابود و گم نمی‌شود. فقط می‌رود یک جا پنهان می‌شود و دوباره می‌آید. گوشی که فرشته در آن می‌دمد، خداوند مؤمن را به وسیله فرشته تقویت می‌کند و این است معنای سخن خداوند که فرمود:«وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ= آنها را به وسیله روحى از جانب خود تقویت كرد.» در تعریف حزب الله فرمود: خداوند افراد حزب الله را با روح خودش یاری می‌کند. یعنی آن فرشته را مأمور می‌کند که دائماً در گوش او چیزهای خوب بگوید و الهامات خوب بکند و راهنمایی‌اش بکند.   پی نوشت: [1] . كنز العمّال : 28690 . [2] . كنز العمّال : 3043. [3] . الكافی : 8/215/260. [4] . قرب الإسناد : 33/108. [5] . الكافی : 2/266/1. [6] . المجادلة : 22  [7] . الكافی : 2/267/3. ع ل 365

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 11483
زمان انتشار: 14 ژانویه 2020
| |
هر گاه در انجام كارهاى دنيا سختی آمد، بدان كه در نيكى هستى

خیرو برکت؛ جلسه 7؛ 1398/10/03

هر گاه در انجام كارهاى دنيا سختی آمد، بدان كه در نيكى هستى

گاهی انسان در انجام یک کار دنیایی دردسرهای زیادی می­ کشد که به نفع او است. گاهی هم انسان در انجام کار دنیایی، معصیت می ­کند و در نتیجه، با مشکلات و سختی های زیاد روبرو می شود. این سختی ها و گره خوردن ­ها برای این است که خدا می خواهد او را برگرداند سر جای خودش.

بحثمان در شناخت خیر و شر بود و گفتیم که ساختار ریاضی وجود انسان، تعیین­ کننده خیر و شر است. این مثل بدن می ­ماند که بعضی چیزها برای همه بدن­ ها خوب، لازم و خیر است. مثل هوای خوب، ورزش کردن، غذای مناسب، تنفس عمیق و... اما هر بدنی فرمول خاص خودش را دارد. طبع­ها با هم متفاوتند. بعضی دموی، بعضی صفراوی، بعضی بلغمی و بعضی سوداوی هستند. گاهی یک خوراکی برای یک نفر بسیار خوب و برای یک نفر بسیار بد است. در خیر و شر هم انسان باید ساختار کلی خودش را در نظر بگیرد. یک زندگی دینی و متعادل، سه شاخصه اصلی دارد: شادی، آرامش و محبت. اگر یکی از این شاخص ها را نداشته باشد، زندگی خوبی نخواهد داشت. پس زندگی دینی لزوما زندگی سختی نیست. در زندگی طبیعی مشکلات زیاد است. چون ذات دنیا همراه با محدویت و سختی است. ولی اگر انسان خودش را درست بشناسد و با عشق ابدی و جاودانه دنیایش را بگذراند، هم دنیای شاد و آرامی دارد و هم آخرت خوبی. پس یک چیزهای کلی داریم که برای همه خیر یا شر است. مثلا مال و ثروت، مدرک تحصیلی و... خیر است. ولی برای بعضی ­ها شر می­ شود. هر کسی باید با توجه به ساختار اصلی اش، خیر و شر خودش را تشخیص بدهد. روایات خیر و شر یکی از شناخت های خیر و شر در زندگی این حدیث نبوی است که از حضرت صلی الله علیه و آله سوال کردند: «كَیفَ لی أن أعلَمَ أمری؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «إذا أرَدتَ شَیئا مِن اُمورِ الدُّنیا فَعَسُرَ عَلَیكَ فَاعلَم أنَّكَ بِخَیرٍ وإذا أرَدتَ شَیئا مِن أمرِ الدُّنیا فَیَسُرَ لَكَ فَاعلَم أنَّهُ شَرٌّ لَكَ= حضرت در پاسخ مردى كه پرسید: چگونه از وضع خودم آگاه شوم؟ فرمود: هر گاه كارى از كارهاى دنیا خواستى و برایت دشوار شد، بدان كه در نیكى هستى؛ و هر گاه كارى از كارهاى دنیا خواستى و برایت آسان شد، بدان كه آن براى تو بد است». این پاسخ حضرت قاعده بسیار مهمی برای شناخت خیر و شر به دست ما می­ دهد. گاهی انسان در انجام یک کار دنیایی دردسرهای زیادی می ­کشد. بدان این به نفعت است. گاهی هم انسان در انجام کار دنیایی، معصیتی می­ کند و با مشکلات و سختی های زیادی روبرو می شود. این گره خوردن­ها برای این است که خدا می خواهد تو را برگرداند سر جای خودت. خدا مومن را همیشه با پاکی دوست دارد. برای همین است که سر راهش سختی، مریضی و مشکلی قرار می­ دهد تا با اینها گناهانش پاک شود. پس این سختی کار، یعنی در خیر بودن. اما اگر کار دنیایی تان به آسانی و راحتی انجام می­ شود، باید بترسید و مواظب باشید. در روایت داریم اگر در کارمان سختی می آید، خدا را شکر کنیم. روایت بعدی از امیرالمومنین علی علیه السلام است که می ­فرمایند: «ما خَیرُ خَیرٍ لا یُنالُ إلاّ بِشَرٍّ ویُسرٍ لا یُنالُ إلاّ بِعُسرٍ= خیری که جز با شر به دست نمی آید، خیر نیست و آسانی که جز با سختی به دست نیاید آسانی نیست». پس باید در کسب خیر خیلی دقت کنیم. نباید خیر را با بدی و فتنه به دست بیاوریم. حتی کارهای عبادی. مثلا در عبادت مان اگر مزاحمت برای کسی ایجاد بشود، فایده ای ندارد. گاهی برای رسیدن به آسایش مادی، به بدنمان صدمه می زنیم. این تعادل و آسانی نیست. چون باعث کم گذاشتن در بعد معنویت می شود. برای همین اکثر افرادی که دنبال آسایش هستند، بعد از مدتی که به آسایش رسیدند، آرامش ندارند. در حالیکه یسر و آسانی در آرامش است. نه در رفاه و ثروت زدگی و پولدار شدن. فرمول خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت باید بدانیم تنها فرمول خوشحالی و سعادت این است که "قدر داشته‌ها را بدانیم و از آنها لذت ببریم. مهم نیست چه داشته باشیم یا چقدر. بلکه مهم این است که از همانی که داریم راضی باشیم. همسر، فرزند، توفیق عبادت، زیارت و.... لذت ببریم. چون خداوند سنتش را این طور قرار داده که تو از آنچه که داری راضی باشی و لذت ببری تا خدا اضافه کند. این فرمول خوشبختی است. اما اگر از چیزهایی که داری، لذت نمی بری، حتی بیش از دیگران هم داشته باشی، باز مریض و غمگین هستی. انسان با قرب به خداوند و خانواده آسمانی ­اش آرام­تر می شود. نه با رفاه دنیایی. در روایت بعدی در شناخت خیر و شر، امیرالمومنین علی علیه السلام می­ فرماید: «ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّةُ و ما خَیرٌ بِخَیرٍ بَعدَهُ النّارُ وكُلُّ نَعیمٍ دونَ الجَنَّةِ مَحقورٌ وكُلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافِیَةٌ= آن بدى كه بعد از آن بهشت است، بد نیست و آن نیكى كه پس از آن، آتش است، نیك نیست. هر نعمتى در مقابل بهشت، ناچیز است و هر گرفتارى و رنجى در مقابل آتش، عافیت و ایمنى است». اگر شری به ما رسید، بد نیست. چون ما بازای بهشتی دارد. نباید ناراضی باشیم و غر بزنیم. نباید غصه بخوریم و ناراحت شویم. اگر سختی داریم یا شر (به معنای اذیت) در مقابلش آخرت را داریم. این را هم بدانیم که فقط ما نیستیم که سختی و شر داریم، بلکه دشمنان ما هم این سختی ها را دارند. بیماری سخت و فساد را آنها دارند. بعد به ما سرایت می­ کند. خیر هم همین طور است. مثلا عروسی خوب است یا رفتن به یک مجلس شادی یا مسافرت خوب است. ولی اگر معصیت داشته باشد، خیر نیست. چون جهنم ساز است. پس هر نعمتی غیر از بهشت، پست است. اگر بهشت نرویم چه فایده­ ای دارد؟ سعی کنیم به دنبال خیرها و خوبی­ هایی که بهشت ما را خراب یا کم می­ کند، نرویم. مثل شهوت لباس، شهوت خوراکی، شهوت حیوانی. چون این لذتها باعث کم شدن سهم و لذت بهشتی­ مان می­ شود. هر چیزی نار و نور دارد. نار جهنم ساز است و نور بهشت ساز. اگر بلائی آمد خیر و نورش را بگیریم. مثلا تحصیلات عالیه به شرطی خوب است که آخرت و بهشت را از دست ندهیم. بنابراین، در دنیا نه بلا و نه لذت، به راحتی به پای انسان تمام نمی شود. حتی اگر نعمتی را هم دارید را نباید در آن زیاده روی کنید. اگر انسان بهشت را نشناسد، سرش کلاه می ­رود و ابدیتش را از دست می ­دهد. پس در زندگی خیر و شر را درست بفهمیم و ارزیابی های بی­ جهت نکنیم. در روایت بعدی حضرت می­ فرمایند: «لا تَعُدَّنَّ خَیرا ما أدرَكتَ بِهِ شَرّا= خیری را که با آن شر عایدت می شود، خیر نشمار». گاهی ظاهر کار خوب است، ولی غایتش مشخص می­ کند که خیر است یا شر. بنا براین، حسرت داشتن نعمت های دیگران را نداشته باشیم. چون معلوم نیست که آخرش برای او خیر هست یا نه.

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 7238
زمان انتشار: 9 ژولیه 2017
| |
(5) حسادت بیماری خطرناکی است که مضرات فراوانی دارد

بحث حسادت؛ جلسه پنجم

(5) حسادت بیماری خطرناکی است که مضرات فراوانی دارد

برای مطالعه جلسات گذشته بحث حسادت کلیک کنید.

حسود به اخلاص نمی رسد و اولین قربانی حسادت، خود حسود است که عملا با خدا درگیر شده و از خدا شاکی و طلبکار است. یعنی در حقیقت حسود مشکل اعتقادی دارد و نسبت به بدبختی و غصه خوردن ولع دارد.

پس می توان گفت حسادت مرکب رنج است و زاینده ی گناهان دیگر و پیش از همه، صاحب خودش را می کشد و ثمره اش، رنج و بدبختی در دنیا و آخرت است. انکار اسم «احد و واحد» و وجود « دوبینی و چند بینی» در انسان، یکی از موانع بزرگ برای رسیدن به اخلاص بوده و منشأ بروز حسادت است. شخص حسود در حقیقت با خدا مشکل دارد و دائم خدا را به خاطر نعمت هایی که به دیگران داده زیر سئوال می برد. وجود حسود پر است از «اعتراض» و نمی تواند شاکر نعمت های خدادادیش باشد و این ناشکری او را به کفر می کشاند. به همین دلیل، حسود در دنیا غمگین و ناآرام است و در آخرت هم بدبخت و جهنمی می باشد. تنها راه رهایی از مرض حسادت، این است که به دو عنصر «شادی» و «آرامش» وصل باشیم. و این فقط از طریقِ پیوند با خدا امکان پذیر است. یعنی قبل از انجام هر کاری رضای خدا را در نظر داشته باشیم. چون اگر خود را با هر کس دیگری غیر از خدا پیوند دهیم، نابود می شویم و خدا ما را به خودمان وامی گذارد و از امداد فرشتگان هم بی بهره می مانیم. اگر خدا را کنار گذاشتیم، مجبوریم با هزاران نفر دیگر درگیر شویم و دل خیلی ها را به دست بیاوریم و چون ظرفیتمان محدود است و قادر به این کار نیستیم، دچار مشکل و سردرگمی می‌شویم. اولین قربانی حسادت، خودِ حسود است. چه بسیار هستند کسانی که بخاطر حسادت بیمار می شوند و جان خود را از دست می دهند. حسود ظالمی است که علاوه بر ظلمِ به دیگران، به خودش هم ظلم می کند. زیرا نفس اَماره اش همواره او را وادار به گناه می کند و دائماً غصه دار و غمگین است.  نسخه بی نظیر و عالی دیگری که برای تضمین شادی و آرامش وجود دارد، این است که ملاک دوستی و دشمنی مان بر اساس دین و رضایت خدا باشد. اگر خدا را کنار گذاشتیم و گفتیم"دل خودمان"، قطعاً در دنیا و آخرت ذلیل می شویم. گاهی «نقاط قوت و سابقه‌ی خوب» از عواملی هستند که انسان را به حسادت می‌اندازند. آن‌هایی که یک مقدار از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، دینی، معنوی، علمی و انقلابی بالاتر از دیگران هستند، آسیب پذیرترند و حسادت در مورد این افراد بیشترین برش را دارد. مگر این که در کنار رشدهایی که دارند، تزکیه نفس هم داشته باشند. هر چه قدر انسان ساده تر باشد، آرامش و آسایشش هم بیشتر است و در هنگام مرگ راحت تر جان می دهد و در برزخ هم خوشبخت تر است. مؤمن سهل گیر است و اصلاً دردسر ندارد. حسادت فقط یک گناه نیست، بلکه گناهان زیادی را با خود به همراه دارد. وقتی انسان در دام حسادت می اُفتد، راه انواع تبهکاری ها برایش باز می شود. در اصل آدم حسود می خواهد جایگاه خودش را با پایین کشیدن، حذف کردن و ریختن آبروی دیگران تثبیت کند. اگر انسان بداند که برای حیات ابدی خلق شده است و همه انسان ها، برادرها و خواهرهای او هستند، به جای حسادت و غصه خوردن، همیشه شاد و آرام است. به محض این که حسادت نکردی و اشخاص را با کمالات شان قبول کردی و به موفقیت و نعمتی که خدا به آنها داده راضی شدی، خدا هر چه را که به آنها داده به تو هم می‌دهد و پیش خدا اوج می‌گیری. در اصل خداوند دارد در قالب میلیون ها نفر به تو ربوبیّت می‌دهد. کسی که اسم احد و واحد را انکار می کند، در حقیقت احدیّت خدا و اعتقاد به این که خداوند تبارک و تعالی منشأ همه خیرات و برکات است را انکار نموده است و درگیر مرض حسادت می شود. انسان حسود از خدا شاکی است و منشأیی غیر از خدا را در قضا و قدر و تغییر آن مؤثر می داند. برای همین می خواهد، جلوی قضا و قدر الهی را بگیرد و ناخودآگاه منکر حکمت خداوند باری تعالی و بسیاری از سنّت های الهی می شود. این خود، شرک است و شرک به خدا، منشأ بیماری های زیادی در وجود انسان می شود. گناه حسادت غیر از گناهانی چون قماربازی، زنا، قتل و... است. زیرا آن گناهان تحت تأثیر غضب و شهوت، از انسان سر می زند؛ در حالی که مرض حسادت، ناشی از یک مشکل عقیدتی در شخص حسود است. شخص حسود در درجه اول با خدا مشکل دارد، نه با کس دیگر. آدم حسود چون از قیمت خودش و فلسفه‌ی آفرینشش غافل است، با خداوند به مشکل بر می‌خورد و ناخودآگاه در دلش اعتراضات و دشمنی هایی نسبت به خداوند دارد. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در این باره می فرماید[1]:«إذَا أَمْطَرَ التَّحَاسُدِ أَنْبَتَ التفاسد= هرگاه باران حسادت فرو ریزد، از آن فساد می روید». یعنی حسادت خودش زاینده ی گناهان دیگر است. درست مثل یک غده سرطانی که انواع گرفتاری ها را برای شخص تولید می‌کند. حسادت فقط یک گناه نیست، بلکه گناهان زیادی را با خود به همراه دارد. وقتی انسان در دام حسادت می‌افتد، راه انواعِ تبهکاری ها،کفرها، شرک ها و جنایت ها برایش باز می شود. اگر انسان نتواند حسادت را از خودش دور کند، هرگز نمی تواند به اخلاص برسد و حرکت روحش به سمت نظام برزخی توأم با آلودگی خواهد بود. در حالی که انسان برای خوشبختی در آن نظام، نیاز به اخلاص دارد. اخلاص یعنی هماهنگی کامل نفس با نظام برزخی. یعنی این که فشار قبر نداشته باشی؛ در برزخ دردسر نداشته باشی؛ هنگام حشر و قیامت معطل و سرگردان نشوی و جهنمی نباشی. در آنجا انسانِ ناب و خالص را می خواهند. بنابراین نمی توانی بدون دور کردن حسادت از خودت که منشأ کفر و شرک است و دوبینی و چندبینی برایت می آورد، یک نفس واحد با خود به آنجا ببری. این اخلاص درباره بدن جنینی که از رحم مادر بیرون می آید نیز دیده می شود. به این صورت که تمام ابعاد وجودی این جنین در نظام دنیا بررسی می شود و اگر ذره ای ضعف، مریضی و ناخالصی داشته باشد، کاملاً نشان داده می شود. برای همین است که اگر کسی می خواهد در توحید قوی شود، ابتدا باید از خودسازی شروع کند و خودش را متناسب با بهشت کند. این تناسب، هم خواص دنیایی دارد و هم خواص آخرتی. یعنی در دنیا برای انسان، شادی و آرامش و در آخرت هم خوشبختی و درجات عالی می آورد.علامتش هم مشخص است، اگر ما به بیماری حسادت مبتلا نباشیم، شاد و آرام هستیم، در غیر این صورت غمگین و بی قراریم و باید این بیماری را درمان کنیم. امام علی علیه‌السّلام می‌فرماید[2]: «لِلَّهِ دَرُّ الحَسَدِ ما أَعْدَلَهُ! بَدَأ بِصَاحِبِه فَقَتلَهُ= آفرین بر حسادت که چه عدالت پیشه است! پیش از همه صاحب خود را می کشد». اسلام درباره هیچ یک از گناهان کبیره، حتی شراب که خبیث ترینِ خباثت هاست، یا قتل، زنا و گناهان دیگر چنین تعابیر تندی که در مورد حسادت گفته است را به کار نبرده است. زیرا حسادت تنها گناهی است که اخلاص را از انسان می گیرد. یعنی انسان را کاملاً از نظر عملی و نظری با خدا و دستورات خدا درگیر می‌کند. اولین کسی که قربانی حسادت می‌شود، خودِ حسود است. یعنی نفسش، روحش، عقلش، هوسش، دینش و اخلاقش فاسد و تباه می شود. در حقیقت شخص حسود فکر می کند که می تواند جلوی پیشرفت شخص دیگری را بگیرد، یا ضربه ای به او بزند. اما در حقیقت دارد خودش را نابود می کند. امیرالمؤمنین علیه‌السّلام در جایی دیگر به نکته‌ی ظریفی اشاره کرده و می‌فرماید[3]:«یَکْفِیکَ مِنَ الْحَاسِدِ أنَّهُ یَغتَمُّ فی وَقْتِ سُروُرِکَ!= ضرر آدم حسود برای تو همین بس که در وقت سرور و خوشحالی تو، او غمگین و غصه دار است!»              توصیه ای که منابع دینی و تمام روانشناسان غربی و شرقی به شخص حسود می کنند این است که حسود با حسادت و دشمنی نسبت به دیگری، در واقع دارد با خودش دشمنی می کند و خودش را نابود می سازد. شخصی که مورد حسادت تو قرار می گیرد، یا دشمنِ تو است که در این صورت با دیدن غصه و ناراحتی تو که ناشی از حسادتت به اوست، خوشحال می شود؛ یا شخص مظلومی است و اصلاً تقصیری ندارد. خدا در آیه 54 سوره نساء می فرماید:«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی ما آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ= آیا به مردم برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده حسد می ورزند». آن شخصی که مورد حسد قرار می گیرد، می تواند پیامبر، ولی خدا، معصوم، استاد، هنرمند یا هر آدم موفقِ محبوب و معروفی باشد. در واقع ما با حسادت به او، خود را نابود می کنیم. زیرا وجود ما پر از«اعتراض» و« چرا» می شود و فکر می کنیم که "چرا فلان نعمت را به او دادی و به من نه؟" امام علی علیه السّلام می فرماید[4]:«الحَسَدُ مَطِیَّةُ التَّعب= حسادت، مرکب رنج است». یعنی عاقبت آدمی که اسب یا گاو وحشی سوار می شود، این است که بعد از کلی اذیت شدن، به طرز وحشتناکی به زمین می خورد. مرکب حسادت هم این گونه است که وقتی سوارش می شوی چیزی جز زجر و بدبختی برایت ندارد.    حسد مثل خوره ایمان، اخلاق، خوشبختی و هزاران هزار نعمتِ خدا را می خورد. اگر کسی «شاکر» نباشد، یعنی از خدا شاکی شده است و حتماً به کفر می اُفتد. امام صادق علیه السلام می فرماید:" وجه تمایز انسان با حیوان در «شکرگزاری» است. امام علی علیه السّلام نیز در این باره می فرماید[5]: « مَنْ لَمْ یَشکُرِ الإنعامَ فَلیُعَدَّ مِنَ الاَنعامِ= کسی که نعمت ها را سپاسگزاری نمی کند، باید او را همدوش و هم ردیف حیوانات به حساب آورد!».     حسادت یک بیماری سرطانی بسیار قدرتمند است که دنیا و آخرت انسان را نابود می کند. سوار شدن بر این مرکب، خوشبختی، سعادت و همه چیز را از انسان می گیرد و باعث می شود تا نعمتهای بیکرانی را که خداوند به او داده کفران کند و یکی یکی آنها را از دست بدهد. علاوه بر آن، انسان خیلی چیزها را هم در دنیا از دست می دهد. بارها پیش آمده که افراد جانشان را به خاطر حسادت از دست داده اند. یعنی از شدت حسادت مریض شده اند، ناراحتی های قلبی و بیماری های روحی و روانی گرفته اند و در نهایت هم مرده اند. از آن طرف هم به محض ورود به آخرت، گرفتار بدبختی، جهنم و غصه های طولانی می شوند. بنابراین بهتر است انسان از همان ابتدا سوار بر این مرکب نشود. بعضی ها نسبت به حسادت وَلع دارند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند[6]:«مَنْ وَلِعَ بِالْحَسَدِ وَلِعَ بِهِالشُّؤْمُ= هر کس شیفته حسادت باشد، نحسی و شوربختی شیفته او می گردد». این افراد نسبت به بدبختی، شومی و غصه خوردن حریص هستند. یعنی آماده هستند که نعمت ها را از دست بدهند و به جهنم بروند. امیرالمؤمنین در این باره می فرماید[7]:«ثَمَرَةُ الحَسَدِ شَقاءُ الدُّنیا و الآخِرَةِ= ثمره حسادت، رنج و بدبختی در دنیا و آخرت است». اگر درست فکر کنیم، می بینیم که حسادت نوعی دیوانگی است. برای رهایی از این مرض، انسان باید خودش را به دو ستون «شادی» و «آرامش» پیوند بدهد و از هر چیزی که شادی و آرامش او را بر هم می زند دوری کند. این در صورتی ممکن است که انسان فقط با خدا باشد. انسان هایی که سعادتشان را به انسان های دیگر پیوند می زنند، خیر دنیا و آخرت را نمی بینند. رابطه ی «دنیا» با «آخرت» مثل رابطه «رحم مادر» است با «دنیا». بر فرض اگر در یک رحم جنین پنج قلو وجود داشته باشد، رابطه این جنین ها تنها در همان زمان محدودی است که در رحم هستند و بعد از تولد و ورود به دنیا، هر کدام باید به تنهایی و به طور جداگانه مسیر دنیا را طی کنند.                                             همه ما در حرکت از دنیا به سمت قبر و قیامت، بهشت را می خواهیم و نمی خواهیم در وقت مُردن و در قبر به عذاب بیفتیم و به جهنم برویم. برای همین باید در زندگی، خود را فقط و فقط به یک نفر وصل کنیم و با یک نفر بده بستان داشته باشیم و نتیجه و پاداش کار و خوشبختی مان را فقط با یک نفر که حقّش است تنظیم کنیم و آن یک نفر «خدا»ست. معنی ذکر «احد» که می گوییم همین است، یعنی  فقط یک نفر ارزش دارد که به خاطرش ازدواج کنیم، پدری کنیم، مادری کنیم، کار کنیم و همه زندگی مان را با او تنظیم کنیم. چون اگر با هر کس دیگری غیر از خدا، خود را پیوند دهیم، لِه می شویم. حتی نباید به بچه، همسر، پدر و مادر، شاگرد و استادمان هم دل خوش باشیم. چون ممکن است این ها هم روزی به ما بی وفایی کنند، دِلمان را بشکنند و در نهایت رابطه ما با آنها خراب شود؛ در این حالت راهی جز غصه خوردن نداریم و وقتی آرامشمان را از دست بدهیم، ایمانمان را هم از دست خواهیم داد. از طرفی هم خودباوریمان را از دست می دهیم. چون مجبوریم همیشه خودمان را از دید دیگران ببینیم و قیمت خود را از نگاه همسر و فرزند و همسایه و دوستان و خانواده ببینیم. یعنی دائماً به دنبال این باشیم که همه را از خود راضی و خشنود نگه داریم و چون نمی توانیم، غصه دار می شویم. خداوند در آیه 185 سوره بقره می فرماید:«یُرِیدُ الله ُبِکُمُ الْیُسْرَ وَ لَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ= خداوند آسانی و راحتی شما را می خواهد، نه دشواری و مشقت شما را». خداوند نمی خواهد که شما در دنیا گرفتاری و عذاب بکشید. برای همین یک فرمول می دهد و می گوید: اگر می خواهی همیشه شاد و آرام باشی و اصلاً غصه نخوری ،«قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ[8]= بگو: مسلماً نماز و عبادتم و زندگی کردن و مرگم برای خدا، پروردگار جهانیان است».  اگر انسان فقط با یک نفر (خدا) معامله کند، دیگر غصه هیچ چیزی را نمی خورد و همیشه مملو از شادی و آرامش است چون تمام شادی ها و غصه هایش را با یک نفر و در یک جا سرمایه گذاری کرده است و تمام غصه هایش هم برمی گردد به رابطه اش با خدا و نه جایی در دنیا. در این مورد قرآن می فرماید:«أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ= آیا ارباب متفرق و گوناگون بهتر است، یا یک خدای واحد و قهار؟».(یوسف/39). آدمی که معبودش فقط خداست، تمام دلشوره و غصه اش این است که نکند معشوق اصلی اش را از دست بدهد، نکند خدا او را در یک حالتی ببیند که دوست ندارد ببیند. اما وقتی « إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» را کنار گذاشتیم، با هزاران نفر دیگر درگیر می شویم. چون برای آدم ها نفس می کشیم و زندگی می کنیم، مجبوریم برای هر کس یک جور نقش بازی کنیم و این آدم را دیوانه می کند. یعنی حتی درس خواندنمان هم برای آدم ها می شود، می گویند:" درس بخوان برای این که در جامعه کاره ای بشوی، پولدار شوی و به مقام و منصب برسی". این شرکی است که به نام «جامعه» در ذهن ما کرده اند. هیچ وقت به ما نمی گویند، این کار را انجام بده، چون خدا می خواهد. انگار که ما در مقابل خدا مسئول نیستیم!  انگار که قرار نیست قبر و قیامت و سؤال و جوابی داشته باشیم! انگار که فقط به مردم بدهکار هستیم! برای همه چیز زندگی می گوییم مردم چه می گویند؟؛ مردم چه فکر می کنند؟ یعنی مهم این است که فقط مردم خوششان بیاید و نه خدا و ولّی خدا!. در این صورت خداوند هم انسان را به همان مردم واگذار می کند. شخص حسود، پشتیبانی خدا را ندارد. فرشته ها هم به او کمکی نمی کنند، فقط کارش را ثبت می کنند. برای همین است که امام علی علیه السلام فرمودند:«مَا رَأَیْتُ ظَالِماً أَشْبَهَ بِمَظلُومٍ مِنَ الْحاسِدِ نَفسٌ دَائِمٌ وَ قَلْبٌ هَائِمٌ وحُزْنٌ لَازِمٌ= ظالمی را از حسود، شبیه تر به مظلوم ندیدم( چرا که خود از جهاتی مظلوم است) زیرا نفس اماره همیشه همراه اوست و او را وادار به گناه می کند و قلبی خراب و غصه ای همیشگی دارد». چنین است که حسادت، سعادت دنیا و آخرت را از انسان می گیرد و تا ابد انسان را بیچاره می کند. اگر به این فکر کنم که یک خدای عزیز و مهربانی دارم که مرا بیشتر از خودم دوست دارد و برای جاودانگی و خدا گونه شدن خلقم کرده و برایم یک حیاط ابدی قرار داده، همیشه شاد و آرام هستم. این خدا، در کنار من است، در مقابلم نیست که  بخواهم با او درگیر شوم. او بزرگترین حامی و پشتیبان من است. این خدای مهربان، بقیه ی اعضای جامعه انسانی را هم دارد. آن ها چه کسانی هستند؟ آن ها خواهرها و برادرهای ما هستند و بلکه بالاتر، آنها «خودِ من» هستند. در اصل خدا دارد در قالب میلیون ها نفر به من ربوبیّت می دهد. یک «من» را در قالب میلیون ها نفر تکثیر کرده و به آن ها هم نعمت داده. پس من در یک قالب امام حسین(علیه السلام) هستم، در یک قالب حضرت زهرا(سلام‌الله علیها)، در یک قالب ابوالفضل(علیه السلام)، در یک قالب زینب کبری(سلام الله علیها)، در یک قالب مرجع تقلید، شاعر، استاد، وزیر، رییس جمهور هستم. خداوند می گوید، "اگر تو به همه قالب هایی که من داده ام، غیر از قالب منّیتِ خودت، راضی باشی و حسادت نکنی، تو را هم به همه آن خیرات می رسانم و هر چه به همه آن ها تنها داده ام، به تو یک جا می دهم". حالا بعضی ها احمق هستند و می گویند:" چرا خدا به جای ائمه، ما را برای امامت انتخاب نکرده؟"!  یعنی به بابای خودش (امام حسین علیه‌السلام)، حسادت می‌کند. به مادر خودش (فاطمه زهرا)، حسادت می کند. علت این حسادت این است که خودش را نشناخته و قیمت خودش را نمی داند. خدا می گوید، تو یک زیارت عاشورا بخوان و به امام حسین(علیه السلام) بگو من می خواهم در مقام تو باشم «وَ أسْألُهُ أنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ»، من هم مقام امام حسین(علیه السلام) را به تو می‌دهم. تو فقط به فلان شخص حسادت نکن، هر چه را که به او داده ام به تو هم می دهم. برای مثال خانم خانه داری را در نظر بگیرید که پای تلویزیون نشسته و مشغول سبزی پاک کردن است. در تلویزیون عالمی را می بیند، با خودش می گوید:"خوشا به حال این آقا، چه اطلاعات خوبی دارد"، شبکه دیگر را می زند، برنامه راجع به یکی از شهداست. می گوید:"خوشا به حال این شهید، کاش من هم شهید می شدم". شبکه دیگر مصاحبه با یک خانم موفق و کارآفرین است. به جای زیر سؤال بردن و حسادت به او می گوید:" خدا را شکر به خاطر موفقیتی که کسب کرده". به محض این که به موفقیت و نعمتی که خدا به آن ها داده راضی می شود، خدا هر چه را که به آنها داده به او نیز می دهد. مثلا حسادتِ بچه بزرگتر نسبت به بچه کوچکتر یا بالعکس است که در اغلب خانواده ها دیده می شود. این حسادت کانون گرم خانواده را به آتش می کشد. زیرا فرزند حسود دائم مادر خود را زیر سؤال می برد که "چرا بین من و خواهر یا برادر کوچکترم فرق می گذاری؟" در صورتی که اشتباه می کند. مادر کانون عاطفه است و از این حرف ناراحت می شود. حالا ببینید اگر آدم در محضر خدا، حسادت به خرج بدهد و رو در روی خدا بایستد و خدا را زیر سؤال ببرد، چقدر پیش خدا ساقط می شود. «شیطان» ساقط شد چون تحمل دیدن کمالات «آدم» را نداشت. اگر به جای حسادت، به دستور خدا بر انسان سجده می کرد و می گفت "بارک الله، عجب مخلوقی را خلق کرده"، اوج می گرفت. اگر ضد حسادت عمل کنید، خدا شما را در آغوش می گیرد. اما گاهی هم هست که بچه بزرگتر به جای حسادت به خواهر یا برادر کوچکترش با آن ها به مهربانی و محبّت رفتار می کند، مسلماً چنین بچه ای به خاطر درک و فهم بالایی که دارد، بیشتر مورد توجه و دوست داشتن  پدر و مادرش قرار می گیرد و از جایگاه ویژه ای نزد پدر و مادر خود برخوردار است. به محض این که حسادت نکردی و اشخاص را با کمالاتشان قبول کردی، پیش خدا اوج می گیری. اما اگر نپذیرفتی، پیش خدا اُفت می کنی؛ هم از چشم خدا میافتی و هم از چشم همان کسانی که می خواهی پیششان عزیز باشی. به عنوان مثال ما در این مملکت مرجعی را داشتیم که همواره در کنار امام (خمینی(ره)) بود و وجهه ی خیلی خوبی نزد مردم داشت، طوری که مردم دوستش داشتند و همواره دعایش می کردند، اما از یک جایی به بعد، او نتوانست امام را تحمل کند. نسبت به امام حسادت کرد. می خواست مردم او را عزیزتر از امام بدانند و همین امر باعث متنفر شدن مردم از او شد. حسادت ظالمانه ترین، مشرکانه ترین و احمقانه ترین کار است. آدم حسود در اصل می خواهد جایگاه خودش را با پایین کشیدن، حذف و ریختن آبروی شخصی دیگر تثبیت کند. حسادت در چه آدم هایی بیشتر است؟ کسانی که دارای نقاط قوت هستند، بیشتر در معرض حسادت قرار می گیرند. بنابراین، گاهی چیزی که انسان را بدبخت و جهنمی می کند، نقاط قوت انسان است که عبارتند از: قدرت، تقوا، سیادت، شهرت، علم، محبوبیت، صدای خوش، زیبایی، مقام و مرتبه و... است.         داریم آدم های بی حجاب یا اهل فحشا و شرابخوار را که به خاطر ظاهر بَدشان منفورند. در حالی که در روز قیامت می بینیم همین آدم ها از آن هایی که این کاره نبوده اند، خیلی جلو ترند. اما برعکس چنین افرادی، کسانی را داریم که در فتنه‌ی انتخابات سال 88  نقش داشتند و آب در آسیاب دشمن ریختند. کسانی بودند که سابقه دار انقلابی، مجاهد، زندان رفته، شکنجه دیده، یار امام، خانواده امام و... بودند. آدم‌هایی که به ظاهر خوب بودند. نه اهل فحشا و منکرات بودند و نه اهل بی حجابی و بدحجابی. در زمان امام حسین علیه السّلام و ائمه دیگر هم همین طور بوده است. بیشترین عاملی که باعث شده تا به امروز، امام زمان ظهور نکند و در غربت، آوارگی، تنهایی و مظلومیت باشد از جانب همین خواص به ظاهر خوب و موجّه است، نه گناه عوام. طبق آمار جهانی، بیشتر خودکشی‌ها و طلاق‌ها در دنیا مربوط به طبقات دانشگاهی است. یعنی هر جا که موقعیت انسان از نظر تحصیلی، مالی، اجتماعی و سیاسی بالاتر رفته است بیشتر صدمه دیده است، مگر کسانی که همراه با این افزایش، تزکیه نفس هم کرده‌اند. در دعای بیستم صحیفه سجادیه که معروف به «مکارم الاخلاق» است، می خوانیم:«...وَلَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إلَّا أحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً باطِنَةً عِنْدَ نَفْسِ بِقَدَرِهَا...= هیچ درجه ای از من را بین مردم بالا مبر، جز آن که مرا معادل آن منزلت و مزیّت در نزد خودم پست گردانی». یعنی خدایا برای من هیچ عزّت ظاهری در مقابل چشم مردم ایجاد نکن. هیچ محبوبیت و عزّتی و هیچ موفّقیت و رتبه ای به من نده، مگر این که به همان اندازه مرا پیش خودم پایین بیاوری. بدبختی ها و گرفتاری های انسان زمانی شروع می شود که خدای نکرده انسان در چشم دیگران بزرگ شود، اما در چشم خودش متواضع نباشد. این به آن دلیل است که در میدان رقابت و حسادت می افتد. «سابقه ی خوب» انسان را به حسادت می اندازد. در خانواده ها نیز علت حسادت بچه بزرگتر به بچه کوچکتر، همین «سابقه» است. می گوید:«من سابقه ام بیشتر است، پس باید از جایگاه ویژه ای برخوردار باشم».شیطان را هم همین سابقه اش بدبخت کرد. شیطان گفت:«من ۶ هزار سال پیش اینجا بودم، حالا بیایم به کسی که تازه از گرد راه رسیده سجده کنم؟ اصلاً این کار را نمی کنم.» برای همین پیش خدا منفور شد. پس انسان موقع بالا رفتن کمالاتش، باید خیلی حواسش را جمع کند. این کمالات می تواند ثروت، قدرت، زیبایی، موقعیت اجتماعی و خانوادگی، هوش سرشار، بابای آنچنانی داشتن، قهرمان جهان بودن و یا هر چیز دیگری باشد. اگر این ها به سراغت آمد، بدان که آسیب پذیر هستی. بیشترِ حرص و جوش ها، غصه ها و بیماری های اعصاب و روان مربوط به همین گروه است. هر چه انسان ساده تر باشد، آرامش و آسایشش هم بیشتراست. در هنگام مرگ هم، راحت تر جان می دهد و در برزخ هم خوشبخت تر است. برای همین در روایت داریم که اکثر بهشتی ها از بین آدم های ساده هستند. آن هایی که زندگی را آسان می گیرند، به معنای واقعی مؤمن هستند و اصلاً دردسر ندارند. در آیه ی 23 سوره حدید خداوند می فرماید:«لِّکَیْلَا تأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَآ ءَاتَاکُمْ وَ اللهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ= این به خاطر آن است که برای آن چه از شما فوت شده، تأسف نخورید و به آن چه به شما داده شده است، دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبرِ فخرفروشی را دوست ندارد». این همان راهکاری است که با عمل به آن، همیشه دل ما آرام است. اگر تمام عشق و دلخوشی انسان، خدا باشد، هیچ اتفاقی در بیرون او نمی تواند او را ناراحت کند. امام صادق علیه السلام چون عشقش خداست، وقتی بچه اش می میرد، می گوید:«الحَمدُلله». می فرماید:«سُبحَانَ مَن یَقتُلُ اولادِنا و لا تَزدادُ لَهُ اِلّا حُبّاً= بچه اش می میرد، علاقه اش به خداوند بیشتر می شود). از آن طرف هم کسی را داریم که با یک شکست عشقی از خدا متنفر می شود. برای اینکه خودش را به عشق زمینی پیوند داده است نه به خدا. از خدا طلبکار است، انگار خدا موظف است که به او خدمات بدهد. این بنده اصلاً با خدا کاری ندارد، برای همین، غصه هایش در زمین پخش شده است و یکسره غصه می خورد. غصه ی قیافه، لباس، مدل خانه، وسایل خانه، اتومبیل، مقام، رتبه، تحصیلات و پول و... چرا حضرت زینب(سلام الله علیها) بعد از واقعه ی عظیم و جانسوز عاشورا می فرماید:«وَ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمیلَا=چیزی جز زیبایی ندیدم»؟ چون همه عشقش را با خدا پیوند داده بود. در دعای بیست و دوم صحیفه سجادیه داریم:«وَاجْعَلْ هَوَایَ عِنْدَکَ، وَ رِضایَ فیما یَرِدُعَلَیَّ مِنْکَ= و رغبتم به آنچه پیش تواست و خشنودیم را در آنچه نزد تواست قرار بده». یعنی تمام هوا و میل مرا در خودت قرار بده. اگر انسان غصه ها و شادی هایش را با خدا تنظیم کند، دیگر آسیب نمی بیند. اگر قرار است از چیزی متنفر باشی قبلش ببین آیا خدا هم از آن چیز متنفر است؟ اگر نیست، تو هم متنفر نباش. حتی اگر به مزاجت خوش نیاید و اگر از چیزی خُوشَت می آید، ببین خدا هم آن چیز را دوست دارد یا نه؟ یک شاه کلید قدرتمند که انسان را خیلی شاد و آرام می کند و بال پرواز خوبی به او می دهد در این حدیث از امام صادق علیه السلام است که می فرماید[9]:«کُلُّ مَنْ لَمْ یُحِبُّ عَلَی الدِّینِ وَ لَمْ یُبْغِضْ عَلَی الِّدینِ فَلَا دِینَ لَهُ= کسی که ملاک دوستی و دشمنی اش بر اساس دین نباشد، دین ندارد». اگر قرار است از چیزی خُوشت بیاید یا بَدت بیاید، دین باید تعیین کند. اولِ شقاوت دنیا و آخرت انسان این است که نعوذ باالله از چیزی که مورد رضا و خشنودی خداست بَدش بیاید.                                                باید محبّت ها را با دین تنظیم کنیم. اگر خدا را در انتخاب ها، ارتباط ها، رفتارها و افکارمان حذف کنیم، لِه می شویم. گذشته از این ها، تصور کن که در برزخ، با دلی با خدا روبرو شوی که این دل برای خدا و دین خدا و ملاک های خدا هیچ ارزشی قائل نبوده است. در مقابل این خدا چه کارمی کنی؟ خداوند در آیه 88و89 سوره شعراء می فرماید:«یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَیِ اللهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ= روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمی دهد، مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا بیاورد». خدا می فرماید:"من که گفتم اینجا جز دل سالم، هیچ چیز دیگری به درد نمی خورد، یک عمر با من درگیر شدی. چرا این کار را کردی؟". در تمام انتخاب های زندگی ات خدا را در نظر داشته باش. اگر می خواهی همسر انتخاب کنی، اول ببین خدا راضی است؟ چون اگر رضای خدا را کنار گذاشتی و گفتی "مهم این است که من خوشم بیاید"، خدا هم تو را به خودت واگذار می کند و نهایتاً بعد از شش ماه یا یکسال، نتیجه ی انتخاب اشتباه خود را می بینی. وقتی خدا را به همین راحتی از زندگیت حذف کردی، مطمئن باش که در دنیا و آخرت ذلیل می شوی. اصلاً چطور می خواهی در برزخ با یک قیافه ی وحشتناک و قلب حیوان صفت، در قالب خوک، سگ و میمون، بر خدا، انبیاء، ملائکه، صدیقین و شهدا وارد شوی؟ بعضی از افراد هم از این که دیگران راجع به آن ها بد فکر می کنند، غصه می خورند. برای این که به خدا وصل نیستند و نظر دیگران برایشان اهمیّت دارد. برای رهایی از غصه، این شخص باید از خودش بپرسد،"آیا خدا هم درباره من همین فکر را می کند؟" اگر جوابش مثبت است، پس باید خودش را اصلاح کند و اگر از سمت خدا زیر سؤال نیست، دلیلی ندارد که بخاطر حرف مردم و برداشت غلط آن ها ناراحت شود و غصه بخورد. وقتی عشق و تنفر ما با خدا تنظیم نباشد، برایِمان دردسر ایجاد می کند. در مثالی دیگر، می توان به سخت گیری هایی که امروزه بر سر ازدواج جوان ها باب شده است، اشاره کرد: سخت گیری بر سر مهریه، خرج عروسی، مکان عروسی و...که خداوند به هیچ یک از آنها راضی نیست و فقط باعث عذاب و دردسر ما در دنیا و آخرت است. اگر کسی حبّ و بغضش را با خدا تنظیم کند، امکان ندارد دچار حسادت و غصه شود و همیشه شاد و آرام است. چنین شخصی از همه تهدیدها، به عنوان یک فرصت استفاده می کند. هر چیزی که ظاهراً بر ضدش است، برایش نعمت می شود و چون با خدا معامله می کند، خدا همه چیز را برایش جبران می کند. وقتی که انسان حسادت نمی کند، تکبر نمی ورزد، زود رنجی و حساسیت و عصبانیت به خرج نمی دهد، همان چیزی را که فکر می کند برایش ضرر دارد، تبدیل می شود به یک نعمت و کانون شادی. به شرطی که حواسش جمع باشد و با خدا معامله کند. برای خرید سی دی حسادت اینجا کلیک کنید. غررالحکم، ص300 .[1] نهج البلاغه،حکمت 225،ج1 ص316 .[2] بحار، ج73، ص253    .[3] بحارالانوار ج78،ص13.[4] فهرست غرر،ص80.[5] بحارالانوار ج78،ص12.[6] غررالحکم،4632  .[7] سوره انعام، آیه 162.[8] الکافی ج،2،ص127و بحارالانوار،ج66،ص250.[9]

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 5890
زمان انتشار: 21 دسامبر 2016
| |
کلید شادی چیست؟

کلید شادی چیست؟

خوشبخت‌ترین مردم کسی است که با مردمان بزرگوار معاشرت داشته باشد.

کلیدواژه ها: ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 5889
زمان انتشار: 21 دسامبر 2016
| | | |
(17) «معاشرت با خوبان» کلید شادی است

شادی جلسه 17 ؛ 95/9/20

(17) «معاشرت با خوبان» کلید شادی است

انسان موجودی اجتماعی است و بخشی از نیازهایش، در معاشرت با دیگران معنا پیدا می‌کند. همان‌طور که مسائل معنوی بر اجسام و اشیاء به‌صورت مستقیم اثر می گذارند، «معاشرت و انس با خوبان» نیز، در شادی انسان تأثیرگذار است.

تأثیر معنویت بر اجسام و اشیاء عالم درباره درک و شعور و همچنین تأثیرپذیری اشیا و اجسام در آیات قرآنی اشاراتی شده است که به یک نمونه از آن پرداخته می‌شود: قرآن کریم در دسته‌بندی انسان‌ها یک گروه را نام می‌برد که قیمت‌شان مثل سنگ است و گروه دیگر پست‌تر از سنگ‌اند: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِیَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً= سپس دل‌هاى شما بعد از این [واقعه] سخت گردید؛ همانند سنگ یا سخت‏‌تر از آن» در پاسخ به اینکه چرا بعضی از آدم‌ها از سنگ پست‌ترند، سه دلیل می‌آورد: - « وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ= و از برخى از سنگ‌ها نهرهایی بیرون مى‏‌زند» چون سنگ‌ها آنقدر نرمی دارند که در مقابل نهرها شکافته می‌شود و از دل‌شان نهر جاری می‌شود ولی آدم‌ها دلشان از سنگ هم سخت‌تر است. -«وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ= و پاره‏‌اى از آن‌ها مى ‌شكافد و آب از آن خارج مى‌‏شود» یعنی بالاخره از دل سنگ شکافی برداشته می‌شود و از دلش آبی بیرون می‌ریزد. - «وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ= و برخى از آن‌ها از بیم خدا فرو مى ‌ریزد» بعضی از سنگ‌ها از خشیت خدا فرو می‌ریزند اما بعضی از آدم‌ها از نام خدا تحولی پیدا نمی‌کنند. تحقیقات پرفسور ماسارو ایموتو بر ملکول‌های آب نشان می‌دهد که مسائل معنوی به صورت مستقیم بر اشیاء و اجسام تأثیر می‌گذارد که در این تحقیقات، ایشان با فیلم و عکس نشان داده اگر مولکول‌های آب نام الله یا صدای قرآن شنیده شود، اشکال زیبایی پیدا می‌کند اما هنگامی که نام شیطان یا موسیقی بد گذاشته می‌شود، اشکال زشتی به خود می‌گیرد. پس انسان از همه چیز تأثیر می‌گیرد، به ویژه خیال انسان که خیلی حساس است. اشیاء هم ظهورات خداوند هستند و خداوند ظهور بی‌شعور ندارد. بخاطر همین در روایت آمده که زمین در روز قیامت می‌تواند بر علیه انسان شهادت دهد. حتی لباس تنمان هم برایش فرق می‌کند که گناه کنیم یا عبادت کنیم یا ابزارهای که استفاده می‌کنیم فرق می‌کند که از آن‌ها درست استفاده کنیم یا نه! خوشبخت ترین مردم چه کسی است رابطه دنیا با آخرت مثل رابطه جنین با رحم دنیاست. مادر برای حفظ جنین لازم است به باید و نبایدهایی عمل کند؛ چون هر چه بشنود، بخورد، خیال کند، حتی غم و شادی‌هایش همه در جنین او اثرگذار هستند. ورودی‌های ما هم در رحم دنیا بر باطن ما تأثیر می‌گذارد. کسی نمی‌تواند بگوید در تلگرام و اینترنت هستم، اما تأثیری بر من نمی‌گذارد. این طور نیست. حضور در این فضاهای مجازی اثرات بدی در روح انسان می‌گذارد. یکی از ضروریات زندگی این است که آدم های خوب را شناسائی و با آن‌ها معاشرت داشته باشیم. در روایت نقل است آدم بی‌عرضه کسی است که دوست خوب نداشته باشد و از آن بی‌عرضه‌تر کسی است که دوست خوب داشته باشد، ولی از او نتواند استفاده کند، یا او را از دست بدهد. در معاشرت دقت کنیدکه با کسانی دوست شویم که انسان‌های شاد و خوب و خوش‌طینتی باشند. یعنی از دوستی با آن‌ها نورانیت و آرامش بگیرید و از دوستی با آدم‌های عصبی و پرخاشگر بپرهیزید؛ چون در روح آدمی تأثیر بد دارند. در این خصوص نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند: «أسعَدُ الناسِ مَن خالَطَ كِرامَ الناسِ= خوشبخت‌ترین مردم کسی است که با مردمان بزرگوار معاشرت داشته باشد». گاهی وقت‌ها انسان با دیدن کسی کراهت پیدا می‌کند. اما بعضی آدم‌ها در برخوردشان، نورانیت و انرژی و آرامش به انسان می‌دهند. روح به تخلیه و استغفار احتیاج دارد. اگر انسان خروجی نداشته باشد، روحش عفونت می‌گیرد. همان‌طور که اگر بدن به حمام نرود، آلودگی و عفونت می گیرد. روح برای برطرف کردنش آلودگی‌هایش نیاز به حمام دارد که آن حمام «استغفار» است. آدم‌های که به عنوان دوست انتخاب می‌کنید حتما باید شاد و بانشاط باشند و در پیدا کردن آن باید گشت. همان‌طور که طبیعت‌گراها پاتوق دارند، فطرت‌گرایان هم پاتوق دارند که با شرکت در آن پاتوق‌ها باید دوست خوب پیدا کرد.

فیلم

1 - (17) «معاشرت با خوبان» کلید شادی است

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ،

Top

راهنمای خانواده (راز شاد زیستن و خوشبختی در کانون گرم خانواده)

خانواده کانونی است که باید برای حفظ حرمت و کرامت انسان و تأمین سلامت جسمانی و روانی و رشد معنوی او استحکام یابد. قوام خانواده به منظور تداوم انسجام جامعه و تأمین محیطی سالم برای زیستن انسان‌ها، ضرورتی انکارناپذیر است.

در کانون خانواده، همسران نسبت به یکدیگر وظایفی بر عهده دارند که از حقوق آنان سرچشمه می‌گیرد. این وظایف باید به شکل متقابل مورد توجه قرار گیرد تا در سایه‌ی ایفای نقش همسران، این کانون بنیادین تقویت و تعالی یابد.

شناسه مطلب: 4951
زمان انتشار: 24 آوریل 2016
| | | |
ضرورت شناخت آخرت

بحث غفلت (19)؛ 94/1/25؛ از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

ضرورت شناخت آخرت

شرایط زندگی آخرت، بی‌نهایت پیچیده‌تر از دنیاست. انسان خطرات راه، موقعیت‌ها و انتهای کار را ببیند. یعنی بداند از کجا آمده؟ در کجا هست؟ و به کجا خواهد رفت؟ فرصت‌ها و تهدید‌های مسیر را بشناسد تا بتواند هم در نظام دنیایی و هم در نظام آخرتی یک زندگی شاد و آرام داشته باشد.

به گزارش منتظران منجی «عج»، در جلسه 19«بحث غفلت» مورخ 94/1/25، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که شرح آن در زیر می آید: ضرورت شناخت آخرت در نظام تربیتی اسلام بهترین شیوه این است که انسان یک نقشه کلی از نظام خلقت و جایگاه خودش داشته باشد. انسان خطرات راه، موقعیت‌ها و انتهای کار را ببیند. یعنی بداند از کجا آمده؟ در کجا هست؟ و به کجا خواهد رفت؟ فرصت‌ها و تهدید‌های مسیر را بشناسد تا بتواند هم در نظام دنیایی و هم در نظام آخرتی یک زندگی شاد و آرام داشته باشد. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرماید: بهترین دلیل برای این‌که یک زمانی دنیا با همه‌ی نعمت‌هایش از دست ما می‌رود این است که از گذشتگان به ما رسیده و آن‌ها با خودشان هیچ نبرده‌اند و از سلامت جسم، هوشیاری، توان و قدرت چیزی برایش نخواهد ماند. حضرت در خطبه 111 نهج البلاغه می‌فرماید: « أَلَسْتُمْ فِی مَسَاكِنِ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَطْوَلَ أَعْمَاراً، وَأَبْقَى آثَاراً؛ آیا شما در منازل کسانی ننشسته‌اید که قبلا مال کسانی دیگر بوده و عمرهایشان از شما هم طولانی‌تر بوده و منزل‌ها و کاخ‌هایشان از شما قوی‌تر بوده است؟» در ادامه می فرماید: «ثُمَّ ظَعَفُوا عَنْهَا بَغَیْرِ زَاد مُبَلِّغ؛ آن‌ها (پیشینیان) بدون این‌که توشه‌ای تهیه کنند که آن‌ها را برساند، از دنیا رفتند». در بحث نسبت در توضیح انواع تولدها گفتیم که از 6 نوع تولدی که جنین دارد، دو نوع تولد هست که «زاد مبلغ» هست (تولد سالم و سالم قوی) یعنی توشه‌ای جمع می‌کنند که آن‌ها را سالم به دنیا می‌رساند. «زاد مبلغ»؛ یعنی دارایی قلبی که بتواند ما را به آخرت برساند. ما در رحم دنیا باید قلبمان را به‌گونه‌ای بسازیم که در هنگام وفات، بدون فشار قبر، غم و معطلی حداقل به بهشت برساند. در ادامه خطبه 111 حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: « وَلاَ ظَهْر قَاطِع؛ یعنی (گذشتگان) مرکبی که بتواند قطع طریق کند و آن‌ها را برساند نداشتند. «فَهَلْ بَلَغَكُمْ أَنَّ الدُّنْیَا سَخَتْ لَهُمْ نَفْساً بِفِدْیَةٍ؛ آیا شنیده‌اید که دنیا خودش را برای چنین آدم‌هایی فدا کند؟ «هَلْ زَوَّدَتْهُمْ إِلاَّ السَّغَبَ ؛ آیا توشه‌ای غیر از گرسنگی به آن‌ها داده؟ یکی از عذاب‌هایی که در قیامت وجود دارد مسئله تشنگی و گرسنگی آن‌جاست. جنین در رحم مادر از طریق بند ناف تغذیه می‌کند ولی باید سیستمی را تهیه کند که در دنیا بتواند از غذاهای دنیایی استفاده کند. «وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی؛ هیچ‌کس هیچ باری را از دوش انسان برنمی‌دارد. (سوره زمر/آیه 7) شرایط زندگی آخرت، بی‌نهایت پیچیده‌تر از دنیاست. وقتی یک خوراکش چند ده‌هزار مزه دارد، باید ذائقه قدرتمندی داشته باشید. آن‌جا به غیر از خوراک‌های مادی، خوراک‌های معنوی و علمی هم هست. انسان هم مسائل علمی و معنوی را می‌تواند به شیوه پیشرفته آن‌جا یاد بگیرد و هم درس‌های جدید را. آن‌جا مادیت ندارد اما جسمانیت دارد. هرقدر سطح آسایش بیشتر شود، آرامش کم‌تر می‌شود. هرقدر نسبت به موقعیت‌های دنیایی داراتر شوید، نسبت به موقعیت‌های آخرتی و بخش‌های فوق عقلانی گداتر می‌شوید. کسی که دنیاطلب است و طمع دارد، خیلی فقر ذاتی دارد و روح علو خیلی خطرناک است. این آدم وقتی می‌خواهد به برزخ منتقل شود هیچ چیز ندارد. باید متناسب با ساختار برزخ مهیا شود. ما دائماً یادمان می‌رود که در رحم دنیا یک جنین هستیم سال‌ها غفلت می‌کنیم و در کمالات دنیایی غرق می‌شویم و یادمان می‌رود که به سمت آخرت در حرکتیم. اگر آخرت را باور کنیم وقت تلف نمی‌کنیم. هر چیزی که مرا از رسیدن به آخرت بازدارد، شیطان است. حتی اگر درس خواندن و طلبگی باشد. مقام معظم رهبری فرمودند: در حوزه‌های علمیه طلبه‌هایی هستند که دارند سکولار بارمی‌آیند. لباس می‌پوشند اما متدین نیستند و به درد دین نمی‌خورند و حرکتی به سمت آخرت ندارند. میرزا «رحمه‌الله علیه» فرمودند: از قیامت به بعد همه به فضل خداوند می‌خورند کسی با عمل به قیامت خودش را نمی‌کِشد ولی حداقل توشه شما تا برزخ باید به دردتان بخورد. «أفهذه تُؤْثِرُونَ»؛ شما این را می‌خواهید؟ این که به کار شما نمی‌آید؟ خطبه 113؛ « قَدْ غابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الْآجالِ؛ چه‌طور شده که از قلوب شما یاد اجلتان غایب شده؟» در ذات همه انسان‌ها این هست که قرار است به اندازه خدا بزرگ شوید. «لا اله الا الله» یعنی اله من «الله» است و می‌خواهم مثل او شوم. «أَنَا حَیٌّ لَا أَمُوتُ؛ أَطِعْنِی‌ فِیمَا أَمَرْتُكَ، أَجْعَلْكَ حَیًّا لَا تَمُوتُ»؛ من زنده‌ای هستم که نمی‌میرم اطاعت کن تا تو هم زنده‌ای باشی که هرگز مرگ نداشته باشد. قرآن می‌فرماید: «إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ»؛ این‌ها (مؤمنین) دائما یاد ابدیت خالصشان کرده است. (سوره ص، آیه 46) ما چون مرگ را بد می‌بینیم اصلا دوست نداریم در موردش صحبت کنیم. وفات یعنی انتقال از حیات دنیایی به حیات آخرتی. خانواده آسمانی ما هم منتظر هستند که ما سالم متولد شویم. هنگام وفات، استقبال بی‌نظیر و باشکوهی از مؤمن می‌شود. امام سجاد «علیه‌السلام» فرمودند؛ خداوند مؤمن را در آخر عمر، گرفتار بیماری و سختی می‌کند تا این‌که لذت آخرتش را بالا ببرد. هر چیزی هم نار دارد و هم نور. زیرکان نور را می‌گیرند و احمقان نار را. کسی که بیمار است یعنی هماهنگ با سلامت نیست و درد می‌کشد. جهنم یعنی من هماهنگ با بهشت نیستم. حالا که فرصت و امکانات دارم و با یک ساعت می‌توانم سال‌ها خسارت را جبران کنم، چرا نکنم؟ ما امت پیامبری هستیم که فرمودند: «مَنْ بَکی عَلَی الدُّنیا دَخَلَ النّار؛ کسی که دنیا می‌تواند او را بگریاند، جهنمی است». دخول در جهنم عین بکاء علی الدنیاست. این اصلا باطن و ساختار خلقت این‌طور است. «وَ حَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ اَلْآمَالِ»؛ آرزوهای دروغین روی شما مسلط شده. شما پر از آرزوهای جمادی، گیاهی، حیوانی یا ذهنی و عقلی شده‌اید.  «اِلاّ مَن اَتَی اللهَ بِقَلبٍ سَلیمٍ» یعنی شاخصه قلب سلیم، انس به حق تعالی، اهل‌بیت، غیب و آخرت است. ما باید فرزندانمان را با غایت خلقت آشنا کنیم. بچه‌ای که حواسش نیست پدری به نام امام زمان «علیه‌السلام» دارد و نسبت به او مسئول است و باید برای خانواده آسمانیش تلاش کند، فایده‌ای ندارد. از اکثر بچه‌ها بپرسید خوشبختی شما در چیست؟ همه آدرس غلط می‌دهند. یعنی شما به کجا برسید آدم شاد و آرامی می‌شوید؟ یعنی الان مایه‌های شادی و آرامش را در وجودتان ندارید؟ خداوند اصلا ما را ضعیف و محتاج نیافریده. خداوند ما را ثروتمند و قدرتمند با تمام دارایی‌های شادی و آرامش آفریده است. اسباب، همه جمع داری و کاری نمی‌کنی (حافظ) خداوند همه را نقد به ما داده است. اگر زحمتی هم برای به‌دست آوردنش می‌کشید برای این است که کشف کنید در حالیکه آن را دارید باید گرد و غبارش را کنار بزنید تا بتوانید از سختی‌های زندگیت لذت ببرید. در بحث غم و شادی، حضرت10 نوع غم را معرفی می‌کند که در عین این‌که در مشکلات هستید شادی پیدا می‌کنید. ما فکر می‌کنیم فقط حضرت زینب «سلام‌الله علیها» بودند که فرمودند: «وَ ما رأیتُ إلّا جَمیلاً» و ایشان ویژگی‌هایی شخصیتی داشتند که می‌توانستند این‌گونه باشند. در حالیکه خداوند این ویژگی را به همه ما داده اگر نداده بود در زیارت عاشورا درخواست مقام امام حسین «علیه‌السلام» را تمنا نمی‌ کردیم؛ «وَ اَسَئلهُ اَن یُبَلغَنیَ المَقامَ الَمحمودَ» ما الان بیشترین ثروت‌ها را داریم که بتوانیم با آن‌ها شاد و آرام باشیم. قدرت عفو و بخشش داشته باشیم. ولی متأسفانه ما درگیر آرزوهای جمادی، نباتی، گیاهی و حیوانی هستیم. حقیقت این است که با خیالات و توهمات زندگی می‌کنیم. با دریافت یک مقام کاملاً مست می‌شویم. علامه «رحمه‌الله علیه» می‌فرمودند: چه‌قدر خوب که ما توی این مملکت مسئولیتی نداریم. موفقیت‌های انسان، قبر آدم می‌شود و هر قدر در مسائل دنیایی موفق‌تر شود، نسبت به سرای جاودان تنبل‌تر، بی‌حوصله‌تر و کندتر می‌شود. نتیجه: «فَصارَتِ الدُّنْیَا اءَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الْآخِرَةِ؛ در این مسیر (که دچار یکسری آرزوها و توهمات کاذب شدید)، دنیا نسبت به آخرت، سهم بیشتری در شما دارد و مالک‌تر است». دنیا بیشتر از آخرت بر شما مسلط است. خوشا به حال کسی که آرزوها، غم‌ها و غصه‌های امام زمان «علیه‌السلام» بر او تسلط دارد. هر روز صبح چشمش را به عشق اهل بیت و خانواده آسمانی‌اش باز می‌کند و شب هم به عشق آن‌ها به رختخواب می‌رود. خوشا به حال کسی که انتخاب‌ها، ارتباطات، رفتارها و افکارش با آرزوهای معشوقش هماهنگی دارد.   مطالب بیشتر: پای درس استاد مجموعه سخنرانی های استاد محمد شجاعی مجموعه کتابهای استاد محمد شجاعی  

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 4580
زمان انتشار: 12 ژانویه 2016
| | | |
ما در تامین مادی زندگی خود به دنبال چه هستیم؟

مهارتهای زندگی (8) ۱۳۸۶/۳/19؛ از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

ما در تامین مادی زندگی خود به دنبال چه هستیم؟

عناوین مورد بحث در این جلسه: اگر حسن تدبیر و مدیریت خوب اقتصادی نباشد، مال زیاد هم نمی‌تواند انسان را خوشبخت كند و بدون شناخت، آفات زیادی در پی دارد. یكی از علامت‌های اسراف و شخصیت مسرف این است كه تابع هوس است و هرچه می‌خواهد می‌خرد. ما باید اخلاق خوردن و پوشیدنمان را مطابق معصومین «علیه‌السلام» كنیم. تقلید نقش زیادی در اسراف دارد. به گزارش منتظران منجی «عج»، در جلسه 8 «مهارتهای زندگی » مورخ ۱۳۸۶/۳/19، استاد محمد شجاعی به ادامه بحث پرداختند که شرح آن در زیر می آید:  انسان در تامین مادی زندگی خود برای آسایش ،خوشبختی و در نهایت داشتن آخرت و معاد خوب تلاش می کند..   واین لقمه ای که به دست می آورد اگر تحت تاثیر فشارها، عقده ها و چشم و هم چشمی ها وارد منزل و زندگی شود، نتیجه عکس می دهد طوری که فرد یا دچار شکست اقتصادی می شود ویا اگر مورد غضب خداوند قرار گیرد خدا او را دچار شکست اقتصادی نمی کند ،بلکه بیشتر به او روزی می دهد تا بیشتر غرق گناه شود. به عنوان مثال افرادی که از لحاظ اقتصادی و مالی در رفاه کامل به سر می برند اما در زندگی خود احساس خوشبختی و آرامش نمی کنند، از این دسته اند!!!   زن ومرد باید در زندگی توجه لازم وکافی را به شغل یکدیگر داشته باشند،که یک زمانی لقمه حرام وارد منزل نشودو همینطور فرزندان از والدین خواستار لقمه حلال باشند لقمه حلالی که به موقع حق الهی از آن خارج شود.. و در نهایت مراقب باشیم به همدیگر آرامش و شادی ابدی هدیه کنیم . اگر انسان خواستار خوشبختی ،آرامش و شادی در زندگی هست باید از موانع خوشبختی و آرامش پر هیز کند و این موانع را از خود دور کند. اگر فردی لقمه حرام را وارد زندگی خود کند به هیچ وجه دیگر نمی تواند آرامش و تعادل روانی و اخلاقی را در خانواده اش نگه داردو مطمئنا این لقمه ها آرامش و خوشبختی را از بین می برد و فرد را در زندگی دچار شکست می کند.   پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: ان الله عز و جل حرم الجنته جسدا قضی به حرامه خداوند تبارک و تعالی بهشت را حرام کرده بر بدنی که با حرام تغذیه شده است.   ودر حدیثی دیگر می فرماید:من اکل لقمه من حرام لم تقبل له صلاه اربعین لیله هر کسی که یک لقمه حرام بخورد ، تا چهل روز از او نماز قبول نمی شود. این سخن پیامبر به این معناست که لقمه حرام این تاثیر را می گذارد که زحمت چهل روز نماز و عبادت فرد به نتیجه نمی رسد و فرد از عبادتش نورانیتی کسب نمی کند و اوج نمی گیرد .   امام باقر (ع) می فرماید:خداوند در روز قیامت مردمی را از قبور شان به محشر می آورد که دستانشان به گردنشان بسته و به اندازه موری توان گرفتن چیزی را ندارند و ملائکه آنها را سرزنش می کنند و می گویند اینان مردمی هستند که خداوند به آن ها ثروت عطا کرده ولی آنها حق خداوند را از مال خود به صاحب آن حق نداده اند.   افراد در زندگی باید به اصلاح شغل و در آمد خود اقدام کنند و کاملا مراقب باشند که به حرام آلوده نشود.   بعضی از افراد آلودگی هایی در شغل خود دارند که نسبت به آن بی توجه اند ، در صورتی که همین آلودگی ها تاثیر بسیاری بر معنویات،اخلاقیات و عفت همسر و فرزندان خواهد گذاشت.   ادامه دارد....   مطالب بیشتر: پای درس استاد مجموعه سخنرانی های استاد محمد شجاعی مجموعه کتابهای استاد محمد شجاعی

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 2805
زمان انتشار: 23 ژوئن 2015
| | | |
کسانی که بیشتر فکر می‌کنند، کم‌تر شکست می‌خورند.

ضرورت مهندسی فکر در زندگی

کسانی که بیشتر فکر می‌کنند، کم‌تر شکست می‌خورند.

اکثر انسان‌ها در مورد تصمیم‌های گذشته‌شان تخصصی عمل نکرده‌اند و در موردش فکر نکرده‌اند. برای همین اگر در آینده از آن‌ها سؤال شود که الان کارهای گذشته‌ات را انجام می‌دهی یا نه؟ می‌گویند: نه. تمام مراتب تجلی، ریاضی است. هیچ چیز نیست مگر آن‌که تمام خزائن آن در نزد ماست و ما هیچ چیز را نازل نمی‌کنیم مگر این‌که قاعده و اندازه دارد. روح انسان نیز قاعده‌مند است. هر نوع حرکت و عملی در نظام خلقت عکس‌العمل مخصوص به خود را دارد. چرا که نظام خلقت قاعده‌مند است. عالم، عالم اندازه‌هاست. اصطلاح مذهبی‌اش «قَدَر» است. «قدر» یعنی اندازه و «قضا» یعنی نتیجه. هر معلولی از علت متناسب خودش به وجود می‌آید. هر قَدَری را انتخاب کنید قضای مخصوص به خود را دارد. نظام خلقت کلاً به قضا و قدر است. مثلاً وقتی بچه‌ای مریض به دنیا می‌آید و ما می‌گوییم قضا و قدر الهی بوده است، به این معنا نیست که خواست خدا بوده و خدا می‌خواسته که او مریض باشد بلکه قدری که انتخاب شده چنین قضایی برایش داشته است. بشر مختار است و نظام خلقت ریاضی است و اگر بشر با اختیار خود «قدر» خامی را انتخاب کرد به نتیجه و قضای خواست آن می‌رسند چرا که عالم ریاضی است و نتیجه ربطی به خواست خدا ندارد. ما چه بخواهیم از روی احساسات تصمیم بگیریم و یا از روی تفکر تصمیم بگیریم نظام قضا و قدر کار خود را می‌کند. قبل از هر کاری باید با نظام علت و معلول آشنا شویم. هنر یک آدم این است که اطلاعاتش را زیاد کند و با نتیجه‌ها یعنی قضاها خوب آشنا شود. پس خوب است انسان زیاد فکر کند. هر انسانی محصول انتخابات، ارتباطات، رفتار و افکارش است. یعنی هر قدَری برای آن‌ها انتخاب کرده باشیم به نتیجه و قضای خاص مربوط به آن می‌رسیم. در قرآن کریم و کلام معصومین در مورد قدرها و قضاها گفته شده و ما با مطالعه آن‌ها می‌توانیم با نتیجه‌ها آشنا شویم. مشکل ما این است که حال و حوصله فکر کردن نداریم. شجاعت فکر کردن را نداریم. در مورد هر چیزی بدون فکر عمل می‌کنیم در نتیجه قضای خاص آن نصیب ما می‌شود. تمرین کردن بیشتر از کسب اطلاعات وقت می‌گیرد. زندگی صحنه تمرین است و بدبختی انسان‌ها از تنبلی و بی‌حوصلگی است. بیشتر فریاد جهنمی‌ها از «تسویف» یعنی امروز و فردا کردن آن‌هاست. پیامبر صلوات الله علیه فرمودند: تنبلی و بی‌حوصلگی از هر گناهی کثیف‌تر است.تنبل؛ اصلاً اقدام به کار نمی‌کند. کارها را شروع نمی‌کند. بی‌حوصله؛ کار را شروع می‌کند ولی ادامه نمی‌دهد. حضرت امیر می‌فرماید: هرگاه کاری را شروع کردی یک سال مداومت کن. دانش و دانایی اگر تبدیل به دارایی نشود به درد نمی‌خورد.کسی می‌تواند در بهشت خوش بگذراند که در دنیا احساس خوشبختی و آرامش داشته باشد. بیشتر عبادت ابوذر تفکر و عبرت گرفتن بوده است.   برگرفته از سلسله مباحث فکر، استاد محمد شجاعی

کلیدواژه ها: ، ، ، ،

Top
شناسه مطلب: 1065
زمان انتشار: 21 دسامبر 2014
| | | | | |
مهارت های زندگی (1) جلسه 2

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

مهارت های زندگی (1) جلسه 2

تلاش هر یک از زوجین در این است که باید مهارت های آرامش را در خودشان افزایش تا بتوانند در طرف مقابل و فرزندانشان موثر واقع شوند. مهارت های زندگی (1) جلسه 1 مهارت های زندگی (1) جلسه 2 مهارت های زندگی (1) جلسه 3 مهارت های زندگی (1) جلسه 4  

صوت

1 - مهارت های زندگی (1) جلسه 2

فیلم

1 - مهارت های زندگی (1) جلسه 2

کلیدواژه ها: ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed